فهرست
- تلاش در راه ایجاد ادارۀ دموکراتیک، قانونمند و مردمی ـ دستگیر صادقی
- گسیل سپاهیان شوروی به افغانستان، آغاز و انجام خروج آنان ـ غفار عریف
- پیروزی ششم جدی را بمثابه روز نجات مردم کشور باید گرامی داشت ـ ادریس اریب
- مسأله ملی و تساوی حقوق خلقها در جمهوری دموکراتیک افغانستان به رهبری ببرک کارمل ـ محمد حریف حریف
- نقش زنان در جمهوری دموکراتیک افغانستان (دهۀ شصت خورشیدی) ـ فهیمه عریف
- نقش رفیق ببرک کارمل در زمینه ایجاد جبهۀ ملی پدر در جمهوری دموکراتیک افغانستان ـ علی رستمی
- نظر اجمالی در مورد عمران، ساختمان و مبارزه با فساد در جمهوری دموکراتیک افغانستان تحت زعامت زنده یاد ببرک کارمل ـ داکتر نظیفه توخی
- معارف و سوادآموزی در جمهوری دموکراتیک افغانستان ـ سیدعسکرشاه نجم
- سیاست جمهوری دموکراتیک افغانستان و دین مقدس اسلام ـ شهادالدین سرمند
- نقش رهبری ببرک کارمل در ساختار حزب و دولت دموکراتیک ملی ـ عبدالبصیر دهزاد
- شکل گیری سیستم سیاسی جمهوری دموکراتیک افغانستان در زعامت ببرک کارمل ـ محمد ولی
- یادی از ببرک کارمل ـ احمد شاه راستا
- نام ببرک کارمل جاودانه است ـ داکتر آرین
- سیمای ببرک کارمل در برابر تابش حقیقت زمان ـ عارف عرفان
- ببرک کارمل خورشید جاودان تاریخ ـ عبدالوکیل کوچی
- ترورهاى نافرجام عليه زنده ياد ببرك كارمل ـ داکتر حیدر عدل
- ببرک کارمل، در پسکوچههای تاریکِ تاریخ ـ نور سنگر
- زنده یاد ببرک کارمل نظریهپرداز برجسته و ایدئولوگ عالیرتبه حزب دموکرتیک خلق افغانستان ـ جیلانی گلشنیار
- مأخذ و منابع استفاده شده در مضامین مندرج کتاب
سرنوشت وطن چنین است که کارنامه های فرزندان صادق وطن و خدمتگاران واقعی مردم، بعد از مرگ آنها تجلی بیشتر مییابد و در مورد رفیق ببرک کارمل نیز چنین است. باوجود تبلیغات بزرگ و طولانی دشمنان ترقی و رفاه وطن و شماری از وظیفه داران مشکوک و وابسته به حلقات معین، حوادث بیست و چهار سال بعد از مرگ او باربار این حقیقت را ثابت ساخته است که اندیشه و عملکرد ببرک کارمل همه و همه در جهت آبادانی وطن و خوشبختی مردم بوده است.
راه پرچم به مناسبت بیست و چهارمین سال درگذشت رفیق کارمل سلسلۀ از نوشتهها، تحلیلها و برداشتهای را در مورد کار و پیکار رفیق کارمل نشر مینماید؛ از همه رفقای که در این امر ما را یاری رسانیده و میرسانند صمیمانه سپاسگزار هستیم.
گردانندگان راه پرچم
دستگیر صادقی
تلاش در راه ایجاد ادارۀ دموکراتیک، قانونمند و مردمی
در جریان سدهها، سرزمینهای آسیای میانه و دولتهای که در این گستره شکل گرفته اند زیر اقتدار و نفوذ کامل شاهان و امرای بسیار مستبد قرار داشتند و زعامت مطلقۀ شان در وجود یک شخص تبارز مییافت و وی مالک جان و مال مردم بود. این شخص شاه، سلطان و یا امیر بمثابه حاکم مطلق سرزمین، زیر ادارۀ خود هر آنچه میخواست عمل میکرد و در گسترش این سرزمین و هجوم به سرزمینهای نو و ثروتمندتر از هیچ ظلم و تعدی در برابر اهالی سرزمینهای مفتوحه، دریغ نمیکرد.
این زمامداران محض به منظور بدست آوردن ثروت و قدرت، حاکمیت خود را بیشتر متمرکز میساختند و در حقیقت مالک اصلی سرزمین خود بودند و زمینهای این سرزمین را میتوانستند به خواست خود به شخص و یا اشخاص دیگری ببخشند و اگر تمایل مییافتند و منافع آنها ایجاب میکرد، دوباره از وی گرفته و به اشخاص ثالث میسپردند که اختیارات آنها بالای این زمینها موقتی بود. این تغییر در استفاده از زمین، مالکیت پادشا و سلطان بر زمین را از بین نمیبرد. پادشاه سایه خدا بود و بر جان و مال مردم حاکم.
اندیشمندان این نظام را دیکتاتوری شرقی که با شیوه تولید آسیایی ارتباط داشت، نام گذاشته اند و آن به حکومتهای استبدادی مطلقهیی گفته میشود که با تعریف معمول دیکتاتوری در دیگر کشورها چندان مطابقت نداشت. در دیکتاتوریهای نوع شرقی، طبقه اشراف استقلال نداشت و شاه یا سلطان، اشراف را میتوانست تغییر دهد، از تمام امتیازها محروم سازد و حتا به قتل برساند. در حالی که در تعریف دکتاتوری غیرشرقی، قشر اشراف، شاه را مورد حمایت قرار میدادند و بماثبه فئودالهای بزرگ، مالک زمینهای بی حد و حصر بودند. در سیستم دکتاتوری شرقی معمولاً با تغییر یک سلسله شاهی، طبقه اشراف هم تغییر میکرد.
مارکس در یک سلسله آثار خود، شیوه تولید آسیایی و جامعه کهن آسیایی را مورد تحلیل قرار میدهد و از آن جمله می نویسد: «شرایط اقلیمی، وضع زمین، فضای عظیم بیابانی که از صحرای افریقا تا عربستان و ایران و هندوستان و تاتارستان تا ارتفاعات فلات آسیا ممتد است، سیستم آبیاری مصنوعی را به کمک ترعهها و تأسیسات آبیاری، پایه زراعت شرقی کرده است و ضرورت بدیهی استفاده صرفه جویانه از آب . . . در شرق ناگزیر مداخله قدرت متمرکز دولت را میطلبد. منشاء آن وظیفه اقتصادی یعنی به ویژه وظیفه سازمان دادن امور عمومی که دولتهای آسیایی مجبور بودند اجرا کنند، از همین جاست. »
با وجود آنچه گفته شد، در افغانستان و در همین دو سدۀ اخیر عوامل دیگری هم نقش خیلی برجسته داشته است؛ فشارهای خارجی کشورگشایان، تداوم این فشارها، نیاز به عبور از این سرزمین به سرزمینهای جنوب و شمال و در نهایت ایجاد دولتهای حایل، وابسته و متکی بودن بر حمایت مالی و سیاسی قدرتها و ابرقدرتهای پُر نفوذ، یک نظام پوشالی را بوجود میآورد که مهمترین خصوصیت آن نبود استقرار و ثبات دایمی بوده و این نبود زمینه جنگهای بسیار خونین و ویرانگر را در سراسر کشور فراهم میگردانید.
جنگهای ویرانگر دو خانواده ـ سدوزیها و محمدزاییها ـ در میان خود شان و با یک دیگر برای تصاحب قدرت و ثروت، هست و بود مردم را از بین برد و آنان را به ابزار و سپاهیان وفادار و خدمتگزار، در پادشاه گردشیهای پیهم که هیچ سودی به مردم نداشت، مبدل میساخت.
در ختم دهۀ دوم قرن بیستم، کشور و دولت میان برادران نادرخان تقسیم گردید و سرانجام پس از سپری شدن سالها و تحولات بزرگی که در جهان و منطقه به وجود آمد، شاه ناگزیر گردید که به طرح قانون اساسی (1964) که در آن یک دولت بالنسبه قانونمد میتوانست شکل گیرد و در زمان حکومت انتقالی داکتر یوسف خان تدوین شده بود، لبیک گوید و هر چند خود و اطرافیان بسیار نزدیک وی به یک مانع بزرگ در برابر تطبیق قانون اساسی مبدل شده بودند و از اثر این مداخلات و سنگ اندازیها، آن قانون گویا به یک سند بیارزش مبدل گردید.
کودتای سرطان (1357) ناشی از به ابتذال کشانیده شدن سلطنت و دموکراسی تاجدار، موجب ایجاد دولت متمرکز محمد داوود خان در وجود یک شخص و دور شدن از اهدافی که در بیانه خطاب به مردم وعده داده شده بود و بیش از همه برهم زدن توازن تاریخی و بیطرفی عنعنوی در مناسبات بینالمللی و به ویژه دوری از همسایه بزرگ شمالی بمثابه مهترین تکیه گاه دولت که به یک افغانستان دوست، با ثبات و مترقی باورمند بود و نزدیکی با ایران، پاکستان و غرب، وضعیت را به گونهیی به بحران کشانید و تغییر داد که از اثر آن قیام ثور به پیروزی رسید.
حکومت پس از قیام با ماجراجوییهای امین که خود به خونتای ستمگر مبدل گردیده بود زمینۀ مداخله خارجی را فراهم گردانید. بخش ملی و سالم اندیش نیروهای ترقی خواه کشور در درون حزب دموکراتیک خلق افغانستان و قوای مسلح افغانستان به رهبری شادروان ببرک کارمل، صفحه جدیدی را در تاریخ پرماجرای افغانستان گشود.
با گشوده شدن این صفحه جدید که بنام ششم جدی معروف گردیده، زمینه برای تغییرات اساسی در ساختار دولتی و عملکرد دولت بوجود آمد و راه به سوی ایجاد یک اداره قانونمند و دموکراتیک باز گردید. زیر رهبری و نظارت دقیق شادروان ببرک کارمل طرح اصول اساسی جمهوری دموکراتیک افغانستان ریخته شد و به تصویب شورای انقلابی جمهوری دموکراتیک افغانستان رسید.
در اعلامیه شورای انقلابی آمده است که: «شورای انقلابی جمهوری دمکراتیک افغانستان به نمایندگی از تمام مردم مسلمان زحمتکش افغانستان و به اساس اراده واقعی و منافع کارگران، دهقانان، کسبه کاران، کوچیان، روشنفکران و سایر زحمتکشان و کلیه نیروهای دموکراتیک و وطن پرست تمام ملیتها، اقوام و قبایل کشور، با احترام عمیق و رعایت جدی به عنعنات تاریخی، ملی، فرهنگی و دینی مردم شرافتمند افغانستان ـ با پیروی قاطعانه از دین مبین اسلام ـ با احترام به اعلامیه جهانی حقوق بشر ـ با پیروی از سیاست صلح جویانه، دوستی و همکاری با تمام خلقهای منطقه و جهان ـ به منظور دفاع از استقلال ملی و حاکمیت ملی، تمامیت ارضی و نظام مردمی جمهوری دموکراتیک افغانستان ـ به منظور تحکیم وحدت و برادری و اتحاد خلقها و تمام ملیتها، اقوام و قبایل ساکن در وطن واحد مان افغانستان ـ و به منظور ایجاد جامعۀ نوین صلح و کار، آزادی و عدالت، برادری و برابری، دموکراسی و ترقی، اصول اساسی جمهوری دموکراتیک افغانستان را تصویب، نشر و انفاذ آنرا از تاریخ اول ثور 1359 اعلام می دارد. »
در اصول اساسی جمهوری دموکراتیک افغانستان، اساسات نظام اجتماعی، سیاسی و اقتصادی ـ حقوق اساسی و مکلفیتهای اتباع ـ لویه جرگه (شورای عالی) ـ شورای انقلابی ـ شورای وزیران ـ ارگانهای محلی قدرت و اداره ـ نظام قضایی و فعالیتهای محاکم ـ څارنوالی بیان گردیده است.
در مادۀ دوم چنین آمده است: «دولت برای رفاه و سعادت مردم خدمت نموده، زندگی صلح آمیز، مصون و آرام، رشد همه جانبه افراد، حفظ حقوق، ملکیت، حیثیت، رسوم و عنعنات ملی ایشان را تأمین میکند. در جمهوری دموکراتیک افغانستان قدرت دولتی متعلق به زحمتکشان شهر و ده میباشد و توسط اورگانهای کاملاً دولتی و محلی که از طریق دموکراتیک تأسیس میشود عملی می گردد. »
در مادۀ هفتم چنین آمده است: «جمهوری دموکراتیک افغانستان سیاست تساوی حقوق، دوستی برادرانه و رشد همه جانبه تمام ملیتها، اقوام و قبایل اعم از خورد و بزرگ ساکن در وطن واحدمان افغانستان را عملی ساخته، به همبستگی زحمت کشان تمام ملیتها و اقوام و قبایل کشور در مبارزه به منظور تحقق اهداف و آرمانهای انقلاب ثور مساعدت کرده و حقوق قانونی ایشان را تأمین و تضمین میکند. هدف جمهوری دمکراتیک افغانستان امحای عدم تساوی در سطح رشد اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی تمام مناطق کشور میباشد. جمهوری دموکراتیک افغانستان بهترین و گرانمایه ترین آثار میراث فرهنگی و عنعنات تمام ملیتها، اقوام و قبایل کشور را حفظ و انکشاف میدهد. »
در مادۀ دهم آمده است: «سیاست خارجی جمهوری دموکراتیک افغانستان بر تحکیم صلح عام و تام، انکشاف همکاریهای وسیع بینالمللی و حفظ منافع دولتی کشور استوار است. اساس فعالیت سیاست خارجی جمهوری دموکراتیک افغانستان را اصول همزیستی مسالمت آمیز و سیاست عدم انسلاک مثبت و فعال تشکیل میدهد. »
در مادۀ سیزدهم آمده است: «جمهوری دموکراتیک افغانستان برای حل عادلانه و صلح آمیز تمام مسایل حل ناشده موجوده بین کشورهای همسایه در منطقه بر اساس اراده نیک و اصول همزیستی مسالمت آمیز صرف مساعی میکند. »
در مادۀ بیست و هشتم چنین آمده است: «تمام اتباع افغانستان در مقابل قانون مساوی اند. تمام اتباع افغانستان بدون در نظرداشت تعلق نژادی ملی، قبیلوی، زبان، جنس، محل سکونت و اقامت، دین، تحصیلات، نسب، دارایی و موقف اجتماعی حقوق و مکلفیتهای مساوی دارند. تساوی حقوق اتباع در تمام شئون زندگی اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و کلتوری تأمین میگردد. »
بر اساس اصول اساسی جمهوری دموکراتیک افغانستان و به منظور ایجاد یک سیستم واحد، کامل و بهم پیوسته اداره در کشور، قانون شورای وزیران ج. د.ا به تاریخ 31 سنبله 1360 از جانب شورای انقلابی ج. د.ا تصویب گردید
این قانون بمنظور تأمین و تحکیم قدرت دولتی و حفظ نظام اجتماعی جدید، تکامل فعالیت شورای وزیران در جهت رهبری امور سیاست داخلی و خارجی، بهبود فعالیت دستگاه شورای وزیران مبنی بر تطبیق پلانهای رشد اقتصادی و اجتماعی افغانستان توسط وزارتها و ادارات، تعمیم اصول دموکراتیک در تشکیل و فعالیت دستگاه دولت، تکامل تشکیل و فعالیت شورای وزیران در جهت اجرای موثر وظایف خویش وضع گردیده بود.
برمبنای این قانون شورای وزیران عالی ترین اورگان اجرائیوی و اداری قدرت دولتی جمهوری دموکراتیک افغانستان شناخته شده بود.
در مادۀ هفتم این قانون، فعالیت شورای وزیران ج.د.ا چنین مشخص گردیده بود: «تأمین تحولات اقتصادی و اجتماعی مطابق به اهداف مرحله نوین، تأمین رشد پلان شده اقتصاد ملی، تأمین وحدت ملی بر اساس احترام عمیق و رعایت جدی سنن و عنعنات تاریخی، ملی، فرهنگی، مذهبی مردم متکی بر اصول دین مبین اسلام، تحکیم وحدت، برادری و اتحاد کلیه ملیتها، اقوام و قبایل افغانستان، ارتقای سطح رفاه و فرهنگ مردم، اتخاذ تدابیر در امر تأمین امنیت، نظم و آسایش اجتماعی، حفظ حقوق و آزادیهای اتباع ـ تکامل سیستم اورگانهای اداره دولت، طرق و شیوههای فعالیت آنها ـ رهبری امور دفاعی کشور و سازماندهی قوای مسلح ـ دفاع از استقلال ملی، حاکمیت ملی و تمامیت ارضی کشور ـ دفاع از منافع دولت، تحکیم قانونیت دموکراتیک و دسپلین دولتی ـ رهبری و کنترول فعالیتهای اجرائیوی اورگانهای محلی ـ رهبری و کنترول فعالیت وزارتها و ادارات ـ تنظیم و اجرای سیاست خارجی کشور در جهت اهداف تحکیم صلح عام وتام، توسعه و انکشاف همکاری وسیع بینالمللی ، سیاست همزیستی مسالمت آمیز و عدم انسلاک مثبت و فعال.»
در ماده هشتم چنین آمده بود: «شورای وزیران در فعالیت خود بر اصل رعایت قانونیت دموکراتیک با درنظرداشت تأمین منافع کلیه طبقات و اقشار وطنپرست جامعه افغانستان متکی بوده و مبتنی بر اساسات ذیل امور خود را سازمان میدهد:
تأمین هماهنگی، رهبری دسته جمعی و توسعه ابتکارات اورگانهای محلی اداره دولت ـ بررسی و حل و فصل دسته جمعی مسائلی که به شورای وزیران ارائه میگردد و تعیین مسؤولیت فردی اعضای حکومت در تطبیق مصوبات اتخاذ شده در ساحه مربوط ـ مطالعه پیشنهادات اورگانهای دولتی و سازمانهای اجتماعی در حل و فصل مسایل مربوط ـ بررسی پیشنهادات وزارتها و ادارات مرکزی مبنی بر تأسیس، تجدید تأسیس و انحلال تصدیها، موسسات و دوایر ـ استفاده از دست آوردهای علم برای حل مسایل اداره دولت . . .
وظایف و صلاحیتهای شورای وزیران در ماده یازدهم قانون چنین تصریح گردیده بود:
تعیین جهات عمده رشد اقتصاد ملی افغانستان ـ تأمین رشد پلان شده سکتور دولتی و کوپراتیفی اقتصاد ملی ـ اتخاذ تدابیر جهت تشویق سکتور خصوصی و جلب سرمایه خصوصی در اقتصاد ملی ـ حل و فصل مسایل مربوط به حفظ و استفاده معقول و موثر از زمین، معادن، منابع آب، جنگلات، نباتات و حیوانات.
در این قانون وظایف و صلاحیتهای مشخص و جداگانه در ساحه انکشاف اجتماعی و فرهنگی، در ساحه پلان گذاری رشد اقتصادی و اجتماعی، در ساحه امور مالی، کریدت و قیم، در ساحه کادر، کار و معاشات، در ساحه علم و تخنیک، در ساحه تأمین نظم اجتماعی و قانونیت دموکراتیک، در ساحه تأمین امنیت و قدرت دفاعی کشور، در ساحه مناسبات بینالمللی از جمله رهبری امور در ساحه مناسبات بینالمللی با دول خارجی و سازمانهای بینالمللی، نمایندگی از جمهوری افغانستان در دول خارجی و سازمانهای بینالمللی ، انجام مذاکرات راجع به عقد و الغای قراردادهای بینالمللی، تأمین کنترول دولتی در ساحه روابط اقتصادی خارجی اعم از تجارت خارجی و امور گمرکات، داده شده بود.
برای وزارتها و اورگانهای اداره دولتی نیز در ماده بیست و سوم و بیست و چهارم نیز وظایف و صلاحیتهای مشخص تعیین گردیده بود.
در جنب شورای وزیران، کمیته اجرائیوی آن شورا نیز بر اساس پیشنهاد رئیس شورای وزیران از طرف هیات رئیسه شورای انقلابی ج.د.ا منظور میگردید و این کمیته در خلال بین دورههای جلسات شورای وزیران که در هر دو ماه دایر میگردید، کلیه مسایل شامل صلاحیت شورای وزیران ج.د.ا به استثنای بررسی طرح قوانین و فرامین شورای انقلابی و هیات رئیسه آن را مورد رسیدگی قرار میداد. جلسات کمیته اجرائیوی شورای وزیران در هفته یکبار دایر میگردید.
تدویر جلسات شورای وزیران و کمیته اجرائیوی آن، آجندای جلسات مطابق به پلان کار، تهیه مسایل جهت بررسی در جلسات و کنترول منظم از تطبیق مصوبات شورای وزیران و کمیته اجرائیوی آن، و خدمات لازم در جهت پیشبرد فعالیت شورای وزیران توسط ریاست عمومی تنظیم امور شورای وزیران (اداره امور شورای وزیران) صورت میگرفت.
برای همآهنگ ساختن کار و فعالیت وزارتها و ادارات مرکزی با اورگانهای محلی قدرت و اداره دولتی، و چگونگی فعالیت، صلاحیتها و مسؤولیتهای آن ارگانها، قانون اورگانهای محلی قدرت و اداره دولتی ج. د.ا از تاریخ اول سرطان 1364 نافذ و بمنظور تطبیق اهداف زیر وضع گردیده بود:
تحکیم و تنظیم اساسات دموکراتیک تشکیلات و فعالیت اورگانهای محلی قدرت و اداره دولتی ـ جلب و جذب وسیع مردم افغانستان جهت شرکت در اداره امور دولت و حل مسایل محلی ـ ارتقای نقش اورگانهای محلی قدرت و اداره دولتی در امور تحقق وظایف اقتصادی و اجتماعی، تحکیم قدرت حاکمه دولتی که متعلق به مردم جمهوری دموکراتیک افغانستان میباشد ـ تنظیم مناسبات بین اورگانهای محلی قدرت و اداره دولتی و اورگانهای بالایی قدرت و اداره دولتی.
ارگانهای محلی قدرت دولتی در محلات به شمول ولایات، ولسوالیها، شهرها، نواحی، علاقداریها و قراء را شوراهای نمایندگان مردم تشکیل میدادند. اورگان اجرائیوی شوراها را کمیتههای اجرائیه تشکیل میدادند.
ارگانهای محلی قدرت و اداره دولتی در ساحه خود تمام مسایل دارای اهمیت محلی را حل و فصل کرده و امور دولتی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی را رهبری نموده و با درنظر داشت منافع دولت و مردم، رعایت قوانین، حفظ امنیت و نظم اجتماعی و حقوق اتباع را تأمین نموده و به تقویت قابلیت دفاعی کشور مساعدت میکردند. ارگانهای محلی قدرت و اداره دولتی فعالیت خود را متکی بر اصول مرکزیت دموکراتیک، کار جمعی، جلب وسیع مردم، قانونیت دموکراتیک و عدالت اجتماعی انجام میدادند.
در ماده هشتم این قانون هرگونه تحدید حقوق اتباع در رابطه با شرکت آنان در فعالیت اورگانهای محلی قدرت و اداره دولتی به صورت مستقیم یا غیرمستقیم با ایجاد یا راه دادن به امتیاز و برتری یا تبعیض ممنوع گردیده بود.
بر طبق مواد این قانون، شورای نمایندگان مردم قریه از طرف انتخاب کنندگان قریه، شورای نمایندگان مردم علاقهداری از طرف جرگههای نمایندگان قراء مربوط علاقهداری و شورای نمایندگان مردم شهر یا مرکز علاقهداری انتخاب میشدند. به همین ترتیب شورای نمایندگان مردم ولسوالی از طرف شورای نمایندگان علاقه داریها، شورای نمایندگان مردم شهر، مرکز ولسوالی و همچنان شوراهای قراء مربوط ولسوالی انتخاب میشدند. شورای نمایندگان مردم ولایت از طرف شورای نمایندگان ولسوالیها، علاقه داریها، شهرها و قرای مربوط ولایت انتخاب میشدند.
در ماده سی و چهارم این قانون، وظایف و صلاحیتهای شوراهای محلی نمایندگان مردم چنین تعیین گردیده بود: دفاع و تحکیم قانونیت، امنیت و آرامش در ساحه مربوط به شورا ـ تأمین احترام و رعایت و حفظ دین مبین اسلام، آزادی سایر کیشهای مذهبی ـ محو عقب ماندگی اقتصادی در ساحه مربوط، رشد صنایع محلی، ارتقاء سطح زندگی، بهبودی شرایط زندگی و کار تمام گروههای زحمتکشان ـ اتخاذ تدابیر جهت تحولات دموکراتیک در زراعت به نفع دهقانان زحمتکش و به اشتراک فعال آنان ـ محو بیسوادی، بالابردن سطح تعلیمات، فرهنگ و آموزش مسلکی مردم و رشد حفظالصحه ـ تأمین تساوی حقوق، تحکیم وحدت و دوستی برادرانه، ارتقای سطح زندگی تمام ملیتها، اقوام و قبایل که در ساحه مربوط شورا سکونت دارند.
در ماده سی و پنجم از جمله در ارتباط به صلاحیتهای شوراهای محلی قدرت و اداره دولتی آمده بود که اجرای پلانهای انکشاف اقتصادی و اجتماعی دولتی را سازمان میدهند، بودجه، عایدات و مصارف سالانه را تصویب کرده و اجرای آن را عملی میسازند، اخذ مالیات را طبق احکام قانون تأمین میکنند، بکار جمع آوری معلومات احصائیوی مساعدت میکنند. همچنان فعالیت موسسات و تصدیهای دولتی را که تحت اثر آنها قرار دارند، رهبری میکنند، به موسسات بالایی که در ساحه مربوط آنها قرار دارند کمک میکنند، به امر انکشاف تصدیها و موسسات و شرکتهای مختلط و خصوصی مساعدت میکنند، به فعالیت کسبه کاران و صنایع دستی کمک میکنند و اتحادیه داوطلبانه آنان در کوپراتیفها را تشویق میکنند. در تطبیق اصلاحات ارضی و آب مساعدت میکنند، به دهقانان جهت دریافت ماشین و آلات زراعتی، تخم های بذری اصلاح شده، کود کیمیاوی، فروش محصولات و مواد خام زراعتی مساعدت میکنند، ماستر پلان اعمار شهرها و سایر مراکز زیست را مورد تصویب یا توافق قرار میدهند، جهت انکشاف تجارت دولتی، کوپراتیفی و خصوصی، تأمین مواد غذایی و خدمات معیشتی مساعدت میکنند؛ تدابیر جهت محو بیسوادی، انکشاف شبکههای مکاتب تعلیمات عمومی و مسلکی و ایجاد کتابخانهها را اتخاذ و عملی میسازند، به رشد خلاقیت هنری مردم و انکشاف هنر ملی مساعدت و همچنان حفظ و مراقبت و ترمیم آبدات تاریخ، فرهنگی را تأمین میکنند، جهت انکشاف سیستم دولتی حفظالصحه و امور وقایه از امراض ساری و محو آنها و تأمین حفظالصحه و مراقبت از آن در مراکز مسکونی، سازماندهی تعلیمات و آموزش صحی مردم تدابیر اتخاذ و جهت انکشاف تربیه جسمانی و سپورت به خصوص انکشاف سپورتهای ملی مساعدت میکنند، برای مواظبت از اطفال بیسرپرست و رشد تربیت درست آنان و همچنان اشتغال اتباع به کار تدابیر لازم اتخاذ میکنند.
جهت پیشبرد اجلاسيه شورا از جمله نمایندگان رئیس و منشی انتخاب میگردید. شورا در اجلاسيه خود کلیه مسایلی را که بر طبق قانون در حدود صلاحیت آنها قرار دارد بررسی و حل و فصل میکرد، از جمله انتخاب کمیته اجرائیه شورا و تغییرات در ترکیب آن، ایجاد ریاستها و مدیریتها و کمیتههای اجرائیه آنها، منظوری تقرر و سبکدوشی آمرین آنها، بررسی گزارشات راجع به فعالیت کمیتههای اجرائیه، منظوری بودجه و راپورهای مبنی بر اجرای آن.
شورا فیصلههای خود را از طریق رای گیری علنی با اکثریت رای نمایندگان حاضر صادر میکرد. اجرای فیصلههای شورا در مسایل شامل صلاحیت آن از طرف تمام موسسات، ادارات، سازمانها و همچنین مسؤولین امور و اتباع که در ساحه شورا قرار داشتند، حتمی میبود. کمیتههای اجرائیه از طرف شوراها در اولین اجلاسيه آنها به ترکیب رئیس، معاون و یا معاونان رئیس، منشی و اعضا انتخاب میشدند. اعضای کمیته اجرائیه از جمله نمایندگان مردم که به شورای مذکور انتخاب گردیده بودند و همچنان اشخاصی که عضو شورای مذکور نبودند، انتخاب میشدند و آنان از طرف کمیتههای اجرائیه بالایی منظور میگردیدند. کمیتههای اجرائیه میتوانستند کلیه مسایلی را که در حدود صلاحیتهای شورای شان بود، حل و فصل کنند، به استثنای برخی مواردی که صرف در اجلاسيه شورا مورد حل و فصل قرار گرفته میتوانست.
از جمله صلاحیتهای کمیته یکی هم سازماندهی تطبیق پلان دولتی و بودجه عایدات و مصارف سالانه در سطح حوزه مربوط و رهبری ریاستها و شعبات کمیته اجرائیه و همچنان ادارات و موسسات تحت اثر بود. تقرر و عزل آمران ریاستها و مدیریتها از طرف کمیته اجرائیه به اساس موافقه اورگانهای بالایی قدرت و اداره دولتی با منظوری بعدی در نزدیکترین اجلاسيه شورا صورت میگرفت.
در این قانون صلاحیتها و مسؤولیتهای رئیس کمیته اجرائیه، معاونان، منشی و اعضا و همچنان نحو کار شوراها بصورت مشخص بیان گردیده بود. نمایندگی از مردم در شوراها برای تبعه جمهوری دموکراتیک افغانستان افتخار عالی و مسؤولیت محسوب میگردید. حقوق و مکلفیتهای نماینده مردم در فصل هشتم قانون صراحت داشت. نمایندگان مردم در شورا وظایف خود را بصورت افتخاری انجام میدادند. نماینده مردم هنگام اشتراک در دوره اجلاسيه و جلسات کمیته اجرائیه از انجام کار تولیدی یا امور وظیفه معاف و از سفریه و مصارف بودوباش و دریافت مکمل معاش خود از محل وظیفه اصلی مستفید میگردید.
به همین سلسله قانون اصول عمده تشکیل و وظایف وزارتها تدوین و نافذ گردید. بر بنیاد این قوانین مقررههای که خطوط اساسی کار و فعالیت وزارتها و ادارات مرکزی را و همچنان وظایف و صلاحیتهای آنها را مشخص میساخت، طرح و نافذ گردید.
مجموع این قوانین و هزمینه حقوقی و قانونی فعالیت هم آهنگ تمام اورگانهای اداره دولتی را در مرکز و محلات فراهم گردانید. این قوانین و مقررهها به گونه ستندرد تدوین و به ایجاد یک سیستم کارا، فعال و بهم بسته دولتی یاری رساند. در حقیقت برای نخستین بار دولت به مثابه یک سیستم به هم بسته و خدمتگزار که در تشکیل آن نقش مردم و خواستههای آنها بازتاب می یافت، بوجود آمد. سیستم به این معنی که تمام عناصر متشکله آن در ارتباط متقابل با همدیگر قرار گرفته و جهت رسیدن به یک هدف مشترک در هم آهنگی با هم عمل میکردند.
برای ارتقای سطح کار و بازدهی مدیریت، در ارگانهای اداره دولتی با ایجاد موسسات تحصیلات عالی و فنی، افزایش ظرفیتهای کاری و کادری، بهبود و گسترش ساحه فعالیتهای نهادهای مذکور، کار سیستماتیک صورت گرفت. انستیتوت علوم اجتماعی پایه گذاری شد، دانشگاه کابل و انستیتوت پولیتخنیک توسعه یافت، موسسههای تربیه معلم گسترش یافت، کورسهای داخل خدمت برای تمام کارمندان دولت در تمام عرصهها با استفاده از تجارب پیشتازان علم و تخنیک تأسیس گردید. صدها دانشجو با استفاده از بورسهای کشورهای دوست در رشتههای تخصصی به آن کشورها اعزام گردیدند. در نتیجه و در زمان کوتاه کمبود یک بخش بزرگ از کادرهای ملی و علمی که بنابر شرایط دشوار زمان و رویه نامناسب و حتا فرار و کشتار بیرحمانه آنها، بوجود آمده بود، رفع گردید.
برای رسیدن به اهداف مدیریت و تعیین شده در اسناد تقنینی، به منابع انسانی، ابزار و امکانات کاربردی و سرمایهیی، روابط ساختارها (چگونه کارها باید انجام یابد)، فرهنگ سازمانی (چگونه روابط شکل گیرد) همواره مورد توجه بود. در فرهنگ سازمانی فضای کار رفیقانه بود و دسپلین کار سخت مراعات میگردید. تجربه، امکانات و مهارت در برقراری روابط انسانها در کنار هم قرار داشتند.
در این دوره، از هنر مردم داری که هزاران سال پیش در ادبیات بسیار غنی این سرزمین بازتاب داشت، به شمول باب هشتم گلستان سعدی در نصیحت ملوک یا پادشاهان، قابوسنامه، سیاست نامه، اخلاق ناصری و سایر بازمانده های بزرگ ادبی که جلب عواطف ملوک و سلاطین را مدنظر داشتند و آنها را به مردم داری دعوت میکردند، گذشته و بر پایه گذاری مدیریت علمی و اداره بر شالوده فلسفه مدیریت و ایجاد نظام قانونمند و دموکراتیک توجه صورت گرفته است. با شناخت عمیق وضعیت و شرایط داخلی و خارجی، پایه گذاری مسیر واحد، طرح و تدوین استراتژیها، تعیین اهداف و برنامه ریزی برای رسیدن به اهداف، مدیریت علمی رهبردی، تدوین، اجرا و ارزیابی متواتر تصمیمهای چندگانه بخاطر رسیدن به اهداف بلند مدت، همواره مدنظر بود. در مرحله تدوین استراتژی، شناخت، تحلیل و ارزیابی نقاط قوت، ضعف و تهدیدهای خارجی و پس از آن اجرای استراتژی و ارزیابی استراتژی مورد توجه قرار میگرفت. با وجود دشواریهای بزرگ، مداخلههای خارجی، جنگ اعلام ناشده و بدامنی ناشی از آن، خرابکاریها و کارشکنیها در داخل و بیرون نظام، در یک زمان کوتاه یک سیستم کارا و عاری از فساد بوجود آمد؛ ولی با دریغ تداوم نیافت.
این ادعا مطرح هست که زمینه سازی برای ایجاد یک اداره قانونمند و دموکراتیک بوجود آمد و نخستین گامهای محکم در این راه گذاشته شد. قابل درک است که رسیدن به یک اداره قانونمند و دموکراتیک آنهم در یک کشوری عقب نگه داشته شده و با سطح بسیار بلند بیسوادی عمومی، فقر، بیعدالتی، تبعیض، و اعتقادات خرافی کارئیست بسیار طولانی و دشوار که از قرنها به میراث مانده بود. حکومت در دهه هشتاد زیر رهبری خردمندانه و خلاقانه زنده یاد ببرک کارمل و دیگر رهبران و رهروان وطن پرست، توانست مرحله به مرحله و به تدریج اداره را از یک اداره ستمگر به سوی یک اداره «قانونمند و دموکراتیک» ببرد و در این راه بسیار دشوار، صادقانه و پیگیرانه با تلاشهای خستگی ناپذیر گام بگذارد.
این فرصت بزرگ تاریخی به سهولت از دست رفت و با معامله گریها، قدرت طلبیها و بیش از همه بازی آزمندانه با سرنوشت کشور و مردم مان از جانب قدرتهای بزرگ جهانی و منطقهیی این سیستم درهم شکست و بجای آن بربریت، انارشیزم، استبداد، تبعیض و ستم نشست.
با دریغ، تا امروز با صرف میلیاردها دالر مساعدتهای جامعه جهانی یک سیستم کارا، موثر و خدمتگزار دولتی بوجود نیامد. مشخصه اداره موجود که ضد سیستم عمل میکند، یک حکومت سخت بدنام، آغشته به فساد جانسوز سیاسی، اقتصادی، مالی و اجتماعی که جامعه را به انحطاط کامل فرهنگی و اخلاقی سردچار ساخته، میباشد.
شاید نسل دیگری سر برآرد تا باردیگر مردم و خواستههای انسانی و قانونی آنها، بنیاد و اساس کار شان را تشکیل دهد و ارگانهای قدرت و اداره دولتی در مرکز و ولایات بر بنیاد شوراهای دموکراتیک مردمی از این خواستهها نمایندگی کنند.
زندهگینامۀ نویسنده:
غلام دستگیر صادق فرزند غلام جیلانی صادقی به تاریخ هژدهم ماه حمل سال 1323 در باغ علی مردان شهر کابل متولد گردیده، پس از فراغت از لیسه عالی حبیبیه در سال 1341 و ادامه تحصیل در دانشگاه حربی به تحصیلات خویش در داخل کشور تا سطح کارشناسی ارشد و دیپلوم ماستری در رشته اقتصاد سیاسی از انستیتوت علوم اجتماعی کابل به پایان رسانیده و همچنان در خارج از کشور در رشته اداره عامه در کانادا، پلانگذاری اقتصاد ملی در ماسكو واداره و منجمنت با فن آوریهای نوین معلوماتی در دنمارک نیز ادامه داده است.
موصوف در جریان سالهای طولانی در ادارههای مختلف دولتی کشور خدمت کرده، از آنجمله: در وزارت پلان به صفت مدير پلان کولمبو، در وزارت مالیه به حیث مدیر عمومی اداری تصدی ملی بس، در اداره مرکزی احصاییه به صفت رييس توحيد و انسجام و سپس معین اداره مرکزی احصائيه، در شورای وزیران به عنوان معاون اول اداره امور شورای وزیران در دهه هشتاد میلادی.
در جریان سال 1992 پس از سقوط حاکمیت دولتی جمهوری افغانستان و تشدید جنگهای خانمانسوز تنظيمی، میهن را ناگزیز ترک گفت و به کشور دنمارک پناهنده شده است . هم اکنون به صفت کارمند متقاعد با خانم و سه فرزندش در دنمارک زندهگی می کند.
غفار عریف
گسیل سپاهیان شوروی به افغانستان، آغاز و انجام خروج آنان
به تاریخ ۲۵ دسامبر ۱۹۷۹ گسیل سپاهیان شوروی به افغانستان آغاز یافت و پس از امضای موافقتنامهی ژنیو در ۱۴ اپریل ۱۹۸۸ در دفتر اروپایی سازمان ملل متحد در ژنیو – خروج نظامیان از ۱۵ می ۱۹۸۸ شروع و در ۱۵ فبروری ۱۹۸۹ آخرین افسر و سرباز شوروی، افغانستان را ترک گفتند.
اما رهبری جمهوری دموکراتیک افغانستان، پیش از این با بیرون دادن دو اعلامیهی تاریخی (۱۴/ ۵/۱۹۸۰ و ۲۴/ ۸/۱۹۸۱) در پی آن برآمد تا مسائل مورد اختلاف با همسایه ها و قدرتهای جهانی، از جمله بازگشت سپاهیان شوروی را به میهن شان، از راههای دوستانه و صلح آمیز با در پیشگیری گفتمان سیاسی حل و فصل بدارد. در این باره در یک اثر پژوهشی آمده است:
«این در حالی است که تلاش برای فراخوان طرفهای متخاصم برای نشستن پشت میز گفتگو از سوی مسکو و کابل هنوز در ماه مهٔ ۱۹۸۰ به عمل آمده بود. تمایل رهبران شوروی به اتخاذ موقف سازنده تر در مسألهٔ افغانستان پاییز سال ۱۹۸۱ از سوی هاوییر پیرس دوکئلیار که در آن هنگام معاون سازمان ملل متحد در مسایل سیاسی خاص بود، خاطر نشان گردید. . . . » *
در رابطه به تصمیم گیری گسیل سپاهیان شوروی به افغانستان، دوران (۹) سالهی موجودیت آنان در افغانستان و آغاز و تکمیل خروج آنان از افغانستان؛ در درازای دونیم دههی پسین حرف و حدیثهای زیادی در شبکههای اجتماعی و رسانههای همگانی، بازتاب گسترده یافته و در این باره دهها جلد کتاب و رساله به چاپ رسیده که در همهی آنها بخشهای از حقیقت روشن شده و یا در برخی از آنها مسائل وارونه جلو داده شده که هر کدام آن می تواند در جایگاه خودش برای شهروندان افغانستان دارای دیدگاههای جدا از هم، از اهمیت ویژهای برخوردار باشد.
در جستار حاضر کوشش بر آن است تا با تکیه بر واژههای ریخته شده در برگهای کتابها، روی سلسلهای از واقعیتهای انکارناپذیر، پیرامون چگونگی تصمیم گیری فرستادن نیروی نظامی به افغانستان؛ چه وقت، به تقاضا و به دعوت چه کسانی سپاهیان شوروی به افغانستان آمدند؛ روشنی انداخته شود:
در کتاب : ” سی. آی. ای – تمام تاریخ آن” آمده است (برگردان از آلمانی):
«سفیر امریکا در افغانستان، ادولف (Spike) دبس در یک خیابان در کابل از سوی شورشیان افغانستان که علیه رژیم عروسک طرفدار شوروی جنگ میکردند، گروگان گرفته شده و او را کشتند. وقتی پولیس افغانستان در همراهی با مشاوران شوروی به هوتل [کابل] حمله بردند، آنجا که دبس در اسارت بود، در همان جا کشته شد. این رخداد یک نشانهی روشن بر آن بود، افغانستان به سوی خارج شدن از زیر اداره به پیش می رود. شورشیان مورد حمایت پاکستان با نیرومندی فعالیت خودرا بر ضد حکومت بیخدا، سمت و سوی دادند. رهبران سالخورده اتحاد شوروی با هراس به طرف جنوب نگاه میکردند. بیشتر از چهل ملیون مسلمان در جمهوریهای آسیای میانه شوروی زندگی مینمایند. شورویها دیدند که چگونه شعلههای آتش بنیادگرایی اسلامی به مرزهایش نزدیک میشود. در یک نشست گستردهی دفتر سیاسی که به تاریخ ۱۷ مارچ آغاز یافت، اندروپف گفت: اجازه نیست، افغانستان از دست برود.
در (۹) ماه که در پیش رو بود، سی.آی.ای غفلت کرد تا به رئیس جمهوری ایالات متحده امریکا از صورت گرفتن یک هجوم هشدار میداد، آنچه که چهرهی جهان را بایست تغییر بدهد. دفتر مربوط راجع به ظرفیت شوروی بسیار خوب آگاه بود؛ لیکن از تصمیم شوروی هیچگونه آگاهی نداشت.
بولتین خبری روزانهی بسیار مخفی سی. آی. ای به نام:Nation Intelligence Daily برای قصر سفید، پنتاگون و وزارت خارجه به تاریخ ۴ مارچ ۱۹۷۹ با اطمینان آگاهی داد: «شورویها به کلی اجازهی آن را ندارند و مایل هم نیستند، در یک مقیاس وسیع نیروهای زمینی را به افغانستان گسیل دارند. »
در همان هفته بود که واحدهای ارتش شوروی در یک تشکیل (۳۰۰۰۰) تن نظامی با وسایط باربری، تانکهای جنگی و ترانسپورت همراه آنها، شروع به حرکت به نزدیکی مرزهای افغانستان کردند.
در ماههای جولای و اگست ۱۹۷۹ شورشیان به حملههای خویش به گارنیزیونهای افغانستان شدت بخشیدند و سرکشیها آغاز یافت، مسکو یک واحد نیروی هوایی را به فرودگاه نظامی بگرام، بیرون از کابل، پرواز داد. در یک نامه به امضای کارتر عنوانی سی. آی. ای که برژنسکی آن را آماده ساخته بود، هدایت داده شد تا در یک عملیه پنهانی شورشیان افغانستان را با کمکهای بهداشتی – پول و مواد تبلیغاتی تامین بدارد. شوروی (۱۳) تن جنرال را به رهبری یک فرمانده قوای زمینی به کابل فرستاد. پس از آن سی. آی. ای به تاریخ ۲۴ اگست به رییس جمهوری اطمینان داد:
«بحرانی شدن وضعیت نشانهای برای بالا رفتن مرحله به مرحلهی اقدامهای نظامی شوروی به مفهوم آمادگی جهت رویارویی جنگی مستقیم نمیباشد. »
به تاریخ ۱۴ سپتامبر، دریادار Turner به آگاهی رییس جمهوری رسانید: «رهبران شوروی ممکن است در یک تصمیم گیری قرار داشته باشند تا نیروهای خویش را در افغانستان وارد میدانهایی جنگ سازند تا از فروپاشی رژیم جلوگیری کنند؛ لیکن این کار را آنان گام به گام در وجود واحدهای کوچک نظامی انجام میدهند و با قطعات محدود، با مشاوران نظامی و واحدهای چندهزار نفری تکمیل مینمایند. از آن جایی که با تخمینزدنها اطمینان حاصل نمیشد؛ بنابران سی. آی. ای از شفاف سازی مسلکی دوری گزینی اختیار کرد و چیزهای را که کارهای کشفی ارتش امریکا، پروتوکولهای شنیدنی الکترونیکی صدا و زاتلایتهای کشف جاسوسی به دست داده بودند و میتوانست با استفاده از آنها ابراز رأی کند، کنار گذاشت. در شب ۲۸ سپتامبر کارشناسان به اتفاق نظر به این نتیجه رسیدند: مسکو به افغانستان هجوم نمیآورد.»
پرواز نظامیان شوروی [به سوی افغانستان] ادامه یافت. به تاریخ ۸ دسامبر دومین واحد هوابازان به فرودگاه بگرام رسیدند. دفتر خدمات اطلاعاتی در گزارش روزانهی خود به قصر سفید، از اقدامهای روی دست گرفته شدهی تقویتی به خاطر دفاع از میدانهای هوایی در برابر حملههای شورشیان، نگاشت. در هفتههای پس از آن، دفتر نمایندگی سی. آی. ای در کابل، نتایج گردآوری شده از چشم دید ناظران خویش را گزارش داد: در خیابانهای کابل نیروهای ویژه شوروی دیده شده است.
در بامداد ۱۷ دسامبر که روز دوشنبه بود، دریادریادار Turner، در قصر سفید در یک نشست کمیسیون هماهنگی شرکت ورزیده که کارمندان عالیرتبه ریاست جمهوری عضو آن می باشند، آنانی که در این نشست حاضر بودند: والتر مندیل معاون ریاست جمهوری، زبیگنیف برژنسکی، هارولد بروون وزیر دفاع و ورنر کرئیستوفر معاون وزارت خارجه. Turner گزارش خود را ارائه کرد:
تا حال ۵۳۰۰ تن سرباز شوروی در پایگاه نظامی بگرام جابجا گردیده و در مرزهای شمالی افغانستان دو قرارگاه فرماندهی نظامی شوروی ساخته شده است. وی به ادامه گفت: سی. آی. ای نشانهی از یک هجوم پرشتاب را نمیبیند. شاید شورویها سنجیده باشند که با به خرابی گراییدن وضعیت در ارتش افغانستان و یا در صورت نیاز، هر از گاهی به تقویت آن اقدام نمایند. واژهی هجوم هرگز بر زبان وی رانده نشد.
بهترین تحلیلگران سی. آی. ای در حوزهی اتحاد شوروی، از زمرهی آنان، Doug Mac Eachin که پسانها در چوکی معاون رئیس خدمات اطلاعات برگزیده شد، همیشه مصروف کار بودند تا گزارش محاکمهی وضعیت را برای رئیس جمهوری ارائه بدارند. به تاریخ ۱۹ دسامبر به این دستهی تحلیلگران موفقیت دست داد تا راپور پایانی کار خویش را با ارزیابی تخمینی اوضاع، به طور رسمی آماده سازند.
دسته تحلیلگران به این نتیجه رسیدند:
«شتاب حرکتهای شورویها به مفهوم هجوم احتمالی و فوری نیست. عملیات جهت رزمایش با شورش سراسری در کشور نیازمند واحدهای نظامی خیلیها بزرگ زمینی میباشد. به این زودیها شوروی برنامهی حمله را روی دست ندارد.»
سه روز پس از این، معاون دریادار Bobby Ray Tnman رئیس اداره امنیت ملی پیامی را از فرستندهی بزرگ برقی سازمان ملل متحد به دست آورد. یک آگاهینامهی فوری از سوی ناظر حاضر در منطقه. هجوم به افغانستان در پیش روست. در عمل این کار جریان دارد. بالاتر از هزارها سپاهی شوروی آنجا را اشغال کرده اند. کارتر بدون هدر دادن وقت یک هدایت نامه را عنوانی سی. آی. ای دستینه کرد تا به تجهیز و تامین شورشیان در افغانستان آغاز نماید و نمایندگیها به ایجاد یک راهکار جهانی به خاطر قاچاق جنگ ابزار به افغانستان، فعال شدند. اشغال افغانستان توسط شوروی البته یک رویداد پایان یافته بود. »*
دفتر سیاسی کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی در نشست ۱۲ دسامبر ۱۹۷۹ فیصله بعمل آورد تا به افغانستان نیروی نظامی بفرستد. پیاده شدن سربازان شوروی به افغانستان، روند جنگ سرد را (پس از نشان دادن زورگوییهای هراس انگیز امریکا به کیوبای انقلابی) وارد مرحلهی جدیدی ساخت و دنیای سرمایه داری از سیاست و راهکارهای تنش زدایی ( دیتانت ) که در همایش هلسنگی بر آن مهر تأیید گذاشته شده بود، دوری گزینی کرد و فضای روابط بینالمللی و ارتباط بین اتحاد شوروی و امریکا پیچیده تر و خصمانه تر گردید.
انگیزهی نخستین:
پیش از فیصله گسیل سپاهیان شوروی، اوضاع در افغانستان هرروز نسبت به روز پیشتر، بنابر رفتار و گفتار و کردار سرکوب گرانه – وحشت آور و خشونت آمیز زمامداران تازه به دوران رسیده خراب تر میشد و وضعیت سیاسی – اقتصادی – اجتماعی – فرهنگی – نظامی – امنیتی در سراسر کشور بد و بد تر میگردید.
نخستین واکنش سازمان یافتهی ضد دولتی شورش مسلحانهی مارچ ۱۹۷۹ در استان هرات بود که در جریان درگیریها شمار زیادی از شهروندان و نیروهای دفاعی دولتی، همچنان نظامیان و مشاوران شوروی جان باختند و یا زخم برداشتند و خسارههای زیادی را به بار آورد. حکومت ترهکی – امین در ناآرامیهای هرات دست رژیم آخوندی ایران را دخیل دانست و تبلیغات گستردهی ضد ایرانی را به شکل تحریک آمیز به راه انداخت.
شورش و ناآرامیها در هرات، رهبران حزبی و دولتی شوروی را به آن وا داشت تا بر بنیاد گزارشهای مشاوران ملکی و نظامی شوروی در افغانستان و راپور فرستادههای خویش بدین جا، در سیاستهای خود نسبت به افغانستان باز نگری کند، بویژه در ارائه کمکهای نظامی و گماردین مشاوران عسکری و استخباراتی بیشتر به افغانستان، تقاضاهای پی در پی نور محمد ترهکی و حفیظ الله امین را در نظر گیرد. با بازدید هیأت بلند رتبه نظامی به سرکردگی رئیس آمریت سیاسی وزارت دفاع شوروی از افغانستان در ۶ اپریل ۱۹۷۹ و دیدار با رهبران افغانستان، به خواستههای آنان پاسخ مثبت داده شد و در اندازهی کمکها، ارسال جنگ ابزار و گسیل مشاوران شوروی افزایش بعمل آمد.
در این باره در کتاب «حقایق پشت پرده. . . » آمده است:
«وادیم زاگلادین که در زمان بریژنیف بحیث معاون اول مدیر شعبهٔ بینالمللی کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی کار میکرد، بعد از بحث بر حوداثی که در برج مارچ ۱۹۷۹ به وقوع پیوست، یک نقطه عطف قلمداد میکند. جنگهای هرات قبل از آن که قوای نظامی رژیم آن را تحت کنترول آورد، دو هفته ادامه داشت.
در این جنگها حداقل نه (۹) و احتمالاً چهل نفر مشاور روسی با خانوادههای شان و در حدود هشت تا سه هزار افغان هلاک گردیدند. در جمله مجاهدینی که بر شهر هرات حمله نمودند، هزارها کارگر بیروزگار و بیکار افغان نیز شامل بودند که در ایران بسر میبردند و از طرف رژیم خمینی مسلح گردیده بودند. در عین حال مردم محلی مخصوصاً اهل تشیع که با بیانات ضد کمونیزم رهبران تشییع در ایران، تحریک و تشجیع شده بودند از طغیان صمیمانه حمایت کردند.
. . . ما برای اولین بار در مورد افغانستان حقیقتاً مشوش و مضطرب گردیدیم. شما میتوانید تصور کنید که ما چه احساس داشتیم که نعشهای مشاورین ما را در تمام کوچههای شهر گشتاندند، حتی بعضی از اطفال و زنان ما بصورت خیلی وحشت آمیز به قتل رسیدند.
ترهکی و امین از اتحاد شوروی مصرانه خواست که قوای خودرا به افغانستان اعزام دارد. بیروی سیاسی حزب کمونیست اتحاد شوروی سه روز بصورت مسلسل تشکیل جلسه داده و در مورد نکات مثبت و منفی مداخله در افغانستان بحث و مداقه نمود. صورت حال جلسات بیروی سیاسی که از آرشیف حزب کمونیست بدست آمده نوسانات اولی نظریات را نشان میدهد که بعداً به تدریج به توافقی تبدیل گردید که مسکو کمکهای نظامی را با رژیم کابل افزایش دهد و مشاورین زیاد تر و بهتر را به افغانستان اعزام نماید، اما از اعزام قوا خود داری کند. »*
سلسلهی از یادداشتها، گزارش اطلاعاتی محرمانه، پیامها، پیکهای عاجل در بارهی اوضاع در افغانستان که از سوی سفیر شوروی کارمندان ک. گ. ب و مستشار ارشد نظامی شوروی در کابل به ستاد کل نیروهای مسلح شوروی به مسکو فرستاده میشد و از تقاضاهای پی در پی نور محمد ترهکی و حفیظ الله امین به خاطر گسیل نظامیان و ابزار جنگی (زرهپوشها، هواپیماها و چرخبالها ) جهت اشتراک در کارزار جنگ با شورشیان، حکایه دارد؛ در اثر پژوهشی “جنگ در افغانستان ” درج است. در اینجا یکی دو از آن اسناد انکار ناپذیر، آورده شود:
«. . . امین در دیدار با ما به تاریخ دهم و یازدهم ماه روان تأکید کرد که گسیل سپاهیان مستقر در کابل برای سرکوب شورشیان تنها آنگاه امکان پذیر است که رهبران شوروی به تقاضای حکومت جمهوری افغانستان و شخص نورمحمد ترهکی مبنی بر استقرار سه گردان ویژه در پایتخت پاسخ مثبت دهند.
به تاریخ ۱۲ اوت سروری رییس سازمان امنیت افغانستان (اگسا)، بنابر سفارش امین از ما خواست تا مسألهٔ برآوردن خواهش رهبران جمهوری دموکراتیک افغانستان مبنی بر گسیل گردانهای ویژهٔ شوروی و تحویل دهی چرخدارهای ترابری با پرسنل شوروی را سرعت بخشیم.
. . . سودمند خواهد بود، هرگاه در روزهای آینده یک گردان ویژه و همچنان چرخدارهای ترابری با پرسنل شوروی را به کابل اعزام نماییم. . .
همزمان با آن خواهشمندیم مسألهٔ گسیل دو گردان ویژهء دیگر، یکی برای تقویت پاسداری از پایگاه هوایی بگرام و دیگری برای استقرار در بالاحصار را بررسی کنید. پوزانف، ایوانف، گریلف ۱۲/ ۸/۱۹۷۹
. . . در روند گفتگو امین خواهش خود مبنی بر گسیل یک گردان از سپاهیان شوروی را برای نگهبانی از شخص خود در مقر جدیدش (که او در نظر دارد پس از پانزدهم اکتبر سال روان به آنجا کوچ کند) تکرار کرد. *
میخایل گرباچف در شرح جایگاه جهان سوم در اتحاد جامعه ی بینالمللی در بخش اختلافهای منطقه ای، پیرامون تصمیم گیری گسیل نظامیان شوروی به افغانستان و برخی مسائل دیگر، نگاشته است (برگردان):
«هرگاه انسان روی موجودیت اختلافهای منطقهای وارد سخن گفتن میشود، خواننده میخواهد بپرسد که من راجع به افغانستان چگونه فکر می کنم؟ شاید در کل واضح نباشد [کلیه مردم جهان آگاه نباشند] که افغانستان نخستین کشوری بود که اتحاد شوروی با آن روابط دپیلماتیک برقرار کرد. ما همیشه با مردم این سرزمین، پادشاه و رهبران قبایل آن رابطهی دوستانه داشتیم. بدون شک افغانستان به دلیل عقبماندگی شدید که ریشه از دوران حاکمیت بریتانیا [استعمار کهن] دارد، با دشواریهای فراوان دست و گریبان بود. به همین خاطر، این یک امر طبعی بود که شماری از افغانهای [ترقی خواه] خواستند به مردم خود کمک کنند تا خودرا از پیوندهای قرون وسطایی آزاد سازند، دولت و نهادهای خدمات همگانی را عصری نمایند و به جریان پیشرفت شتاب بیشتر بخشند. لاکن نتوانستند اولین تغییر کلی پیش رونده را نشان دهند؛ زیرا حلقههای امپریالیستی شروع به آن کردند تا بر افغانستان از بیرون فشار وارد آوردند. بدین لحاظ رهبران این کشور بر پایه قرار داد [دوستی] افغانستان – شوروی [معاهدهٔ دوستی، حسن همجواری و همکاری بین جمهوری دموکراتیک افغانستان و اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی – در (۱۵) ماده که به تاریخ (۵) دسامبر ۱۹۸۷ در شهر مسکو دستینه شد] از اتحاد شوروی خواستار کمک گردیدند. آنان یازده بار به ما مراجعه کردند. و ما به زودی آماده شدیم تا قطعات محدود را به آنجا بفرستیم.
ما میخواهیم هر چه زود تر سپاهیان خویش را به خانه برگردانیم. مشکل تا اندازهی زیاد به کلی حل شده است. تنها ضرورت آن دیده میشود تا اوضاع اطراف افغانستان از نگر سیاسی نیز روشن گردد. ما از روند آشتی ملی حمایت مینماییم که رهبران کنونی آن کشور در پیش گرفته اند. اتحاد شوروی به مانند گذشته خواستار یک افغانستان آزاد، مستقل و غیرمنسلک میباشد. این حق آزادانهی مردم افغانستان است تا تصمیم بگیرند که کدام راه را در پیش گیرند و کدام برنامهی پیشرفت را تحقق بخشند. مداخلهی امریکا بازگشت نظامیان ما را به تعویق میاندازد و سد راه تطبیق سیاست آشتی ملی و حل کلی مشکل میشود. ادامهی تحویل دهی موشکهای استینگر [و سکر] به باندهای ضد انقلاب که آنان با استفاده از این جنگ ابزار هواپیماهای ملکی را مورد هدف قرار میدهند [و سرنگون میسازند] خیلیها غیراخلاقی است و به هیچ عنوان توجیه پذیر بوده نمی تواند.»*
بدین شکل، بازگشت کامل نظامیان شوروی به میهن شان به تاریخ ۲۶ دلو ۱۳۶۷خ پایان گرفت؛ لیکن مفاد توافقنامه ی ژنیو به عنوان یک سند ثبت شده در سازمان ملل، سوای خروج سربازان خارجی از افغانستان از سوی پاکستان در جایگاه امضا کننده و ایالات متحده ی امریکا به مثابه تضمین کننده، به شیوه ی بسیار خشن نقض گردید و آنها اندک ترین اراده و تمایلی برای عملی شدن سایر مادهها و بندهای آن از خود نشان ندادند. زیرپا گذاشتن آشکار اصول موافقتنامهی ژنیو به مفهوم دوام مداخله و توطئه گری و دسیسه سازی علیه مردم افغانستان بود. آی اس ای و سی. آی. ای با ادامه دادن به پشتیبانی از بنیاد گرایان افراطی، سد راه رسیدن به حل صلح آمیز مسألهی افغانستان شدند.
آنچه مربوط به نقض و یا رعایت موافقتنامهی ژنیو از سوی زمامداران از خودراضی، خودخواه و پر از تکبر و فتنه جوی آنوقت جمهوری افغانستان و اتحاد شوروی پس از تکمیل خروج سربازان میشود؛ محمود قارییف رئیس عملیاتی وزارت دفاع اتحاد شوروی در کابل – در عین حال مشاور ارشد نظامی نجیب الله، در برگهای (۴۸-۷۵) کتاب: ” افغانستان پس از بازگشت سپاهیان شوروی ” با برگردانی: عزیز آریانفر، با واژه های خیلی ها شفاف بازتاب یافته است.
در خور یادآوری ست که ارتش افغانستان و سایر نیروهای امنیتی مطابق قراردادهای امضا شده، پس از بیرون شدن قوای نظامی شوروی نیز نگارنده در آن هنگام به سان دهها هزار فرزند میهن در ردهی سربازان ارتش، روزهای بسیار سخت دورهی احتیاط (بار دوم) سربازی را تجربه میکرد و پاداش ضدیت با جنایت سیاسی ۱۴ ثور ۱۳۶۵خ را به دست میآورد) جنگ ابزار های سبک و سنگین (هوایی و زمینی)، مواد سوخت ماشینری نظامی، کمکهای لوژستیکی، انواع موشکها ( اوراگان، لونا، اسکاد) و دستگاههای پرتاب آنها را از اتحاد شوروی تحویل میگرفت؛ لیکن با وجود آن، اوضاع به سود بنیادگرایان افراطی و به زیان مردم، تغییر یافت و هیچکس نتوانست جلو فاجعه را که از سال ۱۳۶۵خ با سازشکاری ها و معامله گری به شکل سازمان یافته به پیش می رفت، بگیرد.
اسناد مرتبط:
بازپخش اسناد اشد محرم کمیته مرکزی حزب کمونست اتحاد شوروی در مورد خروج قوای آن کشور از افغانستان
کتاب پشت پرده افغانستان نوشته: دیه گوکوردوویز و سلیک اس. هاریسون ترجمه: اسدالله شفایی
سفر نور محمد تره کی همراه با هیأت افغانستان به اتحاد شوروی وامضای توافق نامه ها
سفر زنده یاد ببرک کارمل به اتحاد شوروی سال 1980
سفر دوکتور نجیب الله به اتحادشوروی
– اسناد لانۀ جاسوسی(کتاب 29 ـ 30 افغانستان)
–اسناد مربوط به اگسا برگهای سیاه از کارنامه های میرغضب دوران حفیظ الله امین
عارف عرفان راز ها ی ناگفته توطه سقوط نظام دموکراتیک رازهاي پشت پرده درس های زهرآلود تاریخ(چهارفلم مستند)
(پایان)
ادریس اریب
پیروزی ششم جدی را بمثابه روز نجات مردم کشور
باید گرامی داشت
حفیظ الله امین از ماه میزان تا ششم جدی 1358 قدرت را بصورت مطلق به دست داشت؛ گرچه قبل از آن هم مسلط ترین وقدرتمند ترین فرد دولت محسوب میگردید؛ بعد از کسب قدرت از ترهکی همه کشتارها و قتلهای عام را به وی منسوب نمود و لست طویلی از کشته شده گان زمان ترهکی را به اطلاع مردم رسانید. شعار (مصئونیت، قانونیت، عدالت) را به جای (کور، کالی، ډوډی) مطرح ساخت.
صدیق فرهنگ در کتاب تاریخ خویش در مورد چنین نگاشته است: «امین تاکید و پا شاری به این امر داشت که در دورۀ گذشته یعنی دوره زمامداری ترهکی در نتیجه بیاعتنایی وی نظر به این سه اصل (مصئونیت، قانونیت وعدالت) حقوق مردم ضایع گردیده بود. قتل و قتال به پیمانه گسترده صورت گرفته و زندانها از مردم بیگناه انباشته شده بود. برای توجیه این مطلب به دستور امین فهرستی مرکب از نام تخمیناً دوازده هزار نفر در باغ وزارت داخله به دیوارها نصب گردیده بود. و چنین ادعا شد که اشخاص مذکور همه به امر ترهکی بدون همکاری و اطلاع او از بین برده شده اند.
با شیندن این مطلب خانوادههای اشخاص زندانی و افرادی که مفقود شده بودند به وزارت داخله سرازیر و بعضی نام وابستگان شان را در فهرست مشاهده کرده، فریاد، فغان، لعنت و دشنام سر دادند و برخی دیگر که نام شخص مطلوب را در فهرست نیافتند در شک و تردید جانکاه باقی ماندند. اما هنگامی که سروصدای اعتراض عامه اوج گرفته، نزدیک بود به قیام عمومی منجر شود، فهرستها از دیوارها برچیده شد»
مخالفت با جمهوری اسلامی ایران یکی از شعارهای اساسی آن زمان بود. در مورد پاکستان منابع خبری و پژوهشگران نظرات مختلف دارند؛ از نزدیکی و مخالفت وی با پاکستان بحث مینمایند یکی از منابع در مورد چنین مینگارد: اشتیاق و علاقۀ امین به برقراری روابط نزدیک با پاکستان هر روز افزایش مییافت و در روزهای پایانی حکومت خود به دیدار و گفتگو با جنرال ضیاءالحق رئیس دولت پاکستان بیصبری بیش از حد نشان داد. آغاشاهی وزیر خارجۀ پاکستان بعداً به هریسن خبرنگار امریکایی گفت که: «برداشت ما از اشارات امین این بود که وی آماده است که خط دیورند را بپذیرد.»
داکتر شاه ولی وزیر خارجۀ امین در اواسط دسمبر 1979 از آغا شاهی وزیر خارجۀ پاکستان التماس گونه خواست تا هر چه زودتر به کابل سفر کند. چون پس از سفر او قرار بود که جنرال ضیاءالحق وارد کابل شود. برفباری در کابل مانع انجام سفر آغاشاهی قبل از 22 دسمبر به کابل شد. آغاشاهی میگوید: « به همین روز شاه ولی برایش تیلفون کرد و از وی مصرانه خواست که بروز بعد به کابل سفر نماید. از آواز شاهولی معلوم بود که میخواست سفر من به عجله صورت گیرد. وی خیلی مایوس گردید. او میخواست من بدون معطلی به کابل بروم»
شورویها وقتی که با نابودی ترهکی و کسب قدرت از جانب امین مواجه شدند با پناه دادن به محمد اسلم وطنجار، شیرجان مزدوریار و اسدالله سروری رئیس امنیت ترهکی مخالفت خود را با امین آشکار نمودند. اما در رسانههای جمعی از این اختلاف حرفی وجود نداشت.
از جانب دیگر پرچمیها به مبارزۀ مخفی متشکل و پر مخاطره رو آوردند و در این مبارزه بسا دشوار در برابر پیگرد رژیم مستبد به سرمداری امین، مسأله مرگ و زندهگی بود. در جریان این مبارزه شمار بزرگی از بهترین پیکارجویا ن از جان گسیخته پرچمیها در راه آرمانهای والای خویش برای آزادی و عدالت جان سپردند، زندانی، شکنجه و سر به نیست شدند؛ ولی پرچم مبارزه عدالت خواهانه را علیه مستبد ترین رژیم خود کامه امین به زمین نگذاشتند. در نهایت کمیته مخفی داخل کشور درتماس متداوم با رهبری حزب در راس زنده یاد ببرک کارمل در خارج کشور به همکاری نیرو خاص کشور اتحاد شوروی در یک یورش قهرمانانه رژیم خود کامه امین را از پا درآوردند.
قیام ششم جدی 1358 به عنوان نقطه عطف و چرخش مهمی در روال تکامل قانونمند پروسه انقلابی به منزله پاسخ به نیاز واقعی زمان و ضرورت منطقی ادامه انقلاب به پیروزی رسید و با پایان بخشیدن به شب سیاه و بیداد وحشت دوران تسلط خونبار امین و امینیان جنایتکار، انقلاب دوباره میسر اصلی ومردمی خویش را انتخاب کرد و فصل نوین شد در زندگی تودههای میلیونی کشور.
در نخستن روز پیروزی قیام ظفرمند ثور زنده یاد ببرک کارمل مژده پیروزی و ختم زندگی ننگین امین را به مردم افغانستان چنین بیان نمودند:
بعد از سقوط سلطه امین و رهایی زندانیان سیاسی، روشنفکران و تودههای میلیونی در سراسر کشور در تردد و دودلی نسبت به مرحله نوین انقلاب قرار داشتند. بخاطر اینکه یک دوره وحشت و دهشت اختناق را سپری کرده بودند. هنوز هم فضای آن شبهای تار عدم اعتماد بالای نیروهای امنیتی در کشور موجود بوده و سوالات متعددی در ذهن هر فرد از جامعه بخاطر آینده خود و اطفال شان خطور میکرد؛ ولی زنده یاد ببرک کارمل طی یک سخنرانی به این سوالات ناحل شده چنین پاسخ ارایه کردند:
«وظیفه مستقیم ما در شرایط کنونی (معمول داشتن) سوسیالیزم نیست، دولت جدید جمهوری دموکراتیک افغانستان وظیفه تاریخی ملی خود میداند که: پایههای مترقی، اجتماعی و سیاسی جمهوری دموکراتیک افغانستان، این دستاورد بزرگ انقلاب ثور را بسط و توسعه و استحکام بخشد، انقلاب ملی و دموکراتیک ضد فیودالی و ضد امپریالیستی و ضد کمپرادوری را به پیروزی نهایی برساند، و در اولین فرصت ممکن وظایف مبرم زیرین را اجرا کند:
اعلام آزادی تمام زندانیان سیاسی، که از دم ساطور حفیظ الله امین تبهکار سربه سلامت برده باشند.
لغو قانون اعدام، لغو تمام مقررات ضد دموکراتیک و ضد انسانی، منع گرفتاریها، توقیفها، تعقیبات خودسرانه، تقتیش منازل و عقاید، احترام به اصول مقدس دین اسلام، آزادی وجدان، عقیده و مراسم مذهبی حمایت از نظام کانون خانواده، رعایت اصل مالکیت قانونی، مشروع و عادلانه شخصی که عاری از استثمار سمتگرانه، اختلاس، رشوه خوری، سود خوری، احتکار و قاچاقبری باشد.
تامین شرایط سالم آزادیهای دموکراتیک اعم از آزادی تشکیل احزاب مترقی و وطن پرست و سازمانهای تودهای یا اجتماعی، مطبوعات، تظاهرات، اجتماعات و همایشهای خیابانی، تامین حق کار و تحصیل، تامین آزادی و محرمیت مکاتبات، مخابرات، مسافرت و مصئونیت منزل، توجه و کمک جدی و بنیادی به نسل نو جوان و شاگردان مکاتب، محصلین و روشنفکران کشور بدون تبعیض.
همچنان بتاریخ ششم جنوری1980 بر طبق مشی قبلاً اعلان شده دولت از طریق رسانههای گروهی چنین اعلان گردید:
به روز هفت جنوری دروازههای زندان خونین و سیاه پلچرخی در کابل بروی زندانیان سیاسی باز گردید و موج عظیمی از مردم از هزاران تن زندانی آزاد شده استقبال کردند.
دربارۀ آزادی زندانیان سیاسی ببرک کارمل چنین اظهار داشتند: «هزاران انسان نجیب و وطنپرست از سلولهای باستیل پلچرخی، این مکتب ننگ و عبرت امین سفاک به کانون پر محبت و عطوفت خانوادههای خود برگشته و آه وناله عزیزان شان را به شادی و سرور مبدل ساختند»
سترجنرال نبی عظیمی در کتاب اردو وسیاست در مورد رهایی زندانیان چنین مینگارند:
این زندانیان تنها مربوط پرچمیها نبود؛ بلکه شامل تمام اقشار و طبقات جامعه بودند و بدون تبعیض رها شدند.
ماهیت و خصلت مرحلۀ نوین:
ماهیت و خصلت مرحلۀ نوین و تکاملی انقلاب ثور و پلانهای که جهت بهبود زندگی مردم روی دست بود توسط زنده یاد ببرک کارمل جهت روشن شدن اذهان تودهها چنین بیان گردید:
«انقلاب اپریل از لحاظ کرکتر و ماهیت خود یک انقلاب ملی و دموکراتیک ضد فیودالی و ضد امپریالیستی است. از لحاظ اصول مرامی و تیوری انقلابی و پراتیک انقلابی وظیفه اولین و اساسی و عمده انقلاب ملی و دموکراتیک ضد فیودالی را محو تمام بقایای مناسبات فیودالی در دهات تشکیل میدهد. نفوس افغانستان در حدود پانزده و نیم میلیون بوده که در حدود دونیم الی سه میلیون زندهگی قبیله وی، کوچی و نیمه کوچی دارند و ده الی یازده میلیون به صورت مستقیم و غیرمستقیم مربوط به دهات ودر ارتباط با زمین وزراعت زندهگی میکنند. به این ترتیب دهقانان نیروی عمدۀ انقلاب را تشکیل میدهد.
لذا به اساس حکم و قانونمندی انقلاب ماست که باید دگرگونی در حیات دهات با امحای مناسبات فیودالی به وجود آید و این امر صرفاً از طریق اصلاحات دموکراتیک ارضی عملی شده میتواند. البته مسأله اصلاحات ارضی مسأله ساده نیست».
بعد از انقلاب اپریل علیالرغم اشتباهات بزرگ که در زمینه اصلاحات صورت گرفت بازهم حزب دموکراتیک خلق افغانستان ودولت جمهوری دموکراتیک افغانستان موفق شدند که در حدود هفتصد هزار هکتار زمین را به سه صدهزار خانواده توزیع نماید.
باندیتهای صادر شده از خارج کشور مخصوصن از پاکستان و چین رعب، خوف، وحشت و دهشت در افکار دهاقین نسبت به انقلاب به وجود آورده، سبب شدند که اصلاحات ارضی ما آن طوری که مطابق به پلان بود تحقق نیابد.
بعد از سقوط رژیم خود کامه حفیظ الله امین و استقرار نظام نوین در تحت رهبری ح.د.خ.ا در راس ببرک کارمل در افغانستان فضای جدید با توجیهات گوناگون بوجود آمد.
مردم با گذشتاندن یک دوران اختناق، ترور، کشتارهای دسته جمعی اقشار مختلف جامعه اعم از کسبه کاران، پیشه وران، افسران، متعلمین و معلمین، روحانیون و سایر اقشار جامعه اکثریت قاطع مردم از تحول ششم جدی استقبال به عمل آوردند.
در میان این اکثریت عظیم، خانوادههای قربانیان جنگ و مقاومت و رژیم استبداد و اختناق، آنانی که مستقیم یاغیرمستقیم زیان دیده بودند، زندانیان آزاد شده، اعضا و هوادران حزب دموکراتیک خلق افغانستان، احزاب و سازمانهای سیاسی مترقی و اجتماعی و غالب روشنفکران کشور شامل بودند.
در عرصه جهانی تمام کشورهای سوسیالیستی و آن عده از کشورهای که سمتگیری سوسیالیستی داشتند، برخی از کشورهای بیطرف، احزاب کمونیستی و مترقی و جنبشهای رهائیبخش ملی جهان سوم از تغییرات متذکره پیشتیبانی نمودند.
اما برعکس کشورهای غرب در راس ایالات متحده امریکا چنان واکنش سریع وسیع و غیرمترقبه در برابر رویداد ششم جدی از خود نشان دادند. ورود نیروهای اتحادشوروی بهانهی بود که تبلیغات وسیع را علیه جمهوری جوان افغانستان هر بیشتر تشدید بخشند و بدان هم بسنده نکرده عملن داخل مداخلات نظامیگردیدند. بدین منظور گروههای مسلح و تنظیمهای که قبلن در کشور پاکستان جابجاه شد بودند، آنها تحت نظر مربیان استخبارات کشورهای منطقه و جهان آموزش نظامی دیده و بعد از تجهیز تسلیح به منظور تخریبات و انجام اعمال دهشت افگنانه به کشور ما صادرشدند.
پاکستان مرکز فعالیت ضد انقلاب:
باید خاطر نشان ساخت که خلاف تمام ادعاهای که گویا همزمان با آغاز مرحله نوین فعالیت گروهای مخالف آغاز شد قطعن حقیقت ندارد. زیرا تنظیمهای گروههای مسلح بنیادگرا اسلامی در پاکستان حتی در سالهای (1973-1978) علیه حکومت رئیس جمهور داود به تشویق و حمایت آن کشور تشکیل شده بود و گروههای مسلح مربوط این تنظیم ها آشوبهایی را در کنرها، پکتیا، لغمان، لوگر، بدخشان و پنجشیر بوجود آوردند. تا سال 1978 در پاکستان هشت اردوگاه تربیه ترورئیستها ایجاد شده بود که در آنها اداره استخبارات نظامی آن کشور مهاجرین ساده افغانی رابه جنگجویان چریکی مبدل میساختند.
در سالهای بعد، در بیش از 350 کمپ، بیشتر از سه میلیون مهاجر افغان زندگی میکردند که توسط مامورین پاکستانی به کمک کمیساری عالی ملل متحد برای پناهندگان اداره میشد. در اوایل در هر کمپ 10000 محل بود و باش برای 100000 نفر پیشبینی شده بود؛ اما بعدها در آن بیش از 125000نفر زندگی میکردند که در نوع خودبزرگترین کمپ در جهان بود. خود اعتراف میکنند که محیط این کمپها کثیف، حفظالصحه و امکانات طبی در سطح بسیار پائین قرار داشت. که اکثر باشندههای این کمپها به امراض گوناگون مبتلا شده بودند. در همین زمان بود که جنرال اختر شعار “کابل باید بسوزد” را داد. این پلان در سه مرحله تنظیم گردیده بود.
اول: اقدامات در جهت هماهنگ ساختن حملات برای قطع راههای اکمالاتی کابل جلوگیری از رسیدن مواد به داخل شهر. برای رسید ن این هدف اجرای کمینها در مسیر کاروانهای اکمالاتی به استقامت کابل، از بین بردن منابع آب نوشیدنی و منفجر ساختن بندهای آب و ازبین بردن سیستم برق رسانی و منفجرساختن شبکه برق از وظایف اساسی شان بود.
بخش دوم: اقدامات شان بیشتر روی اعمال تخریبی و سبوتاژ، ترور کارمندان خاد و مقامات دولتی متمرکز شده بود.
برای تحقق این خواست از حمله با چاقو و کارد برسربازان شوروی تا بم گذاری در بین دفاتر دولتی، فعالیتهای خصمانه و دهشت افگنانه آنها را احتوا میکرد.
دراوایل اکثر غیرنظامیان شوروی با همراهی افراد مسلح مصروف خرید در بازار بودند و بعد از حملات ذکر شده آنها دستور یافتند تا از رفتن به بازار خود داری نمایند. از جمله اقدامات موفق شان، جابجایی، تعبیه بم و انفجار دادن بود که در اواخر سال 1983 در طعامخانه پو هنتون کابل صورت گر فت که در نتیجه آن نه نفر از اتباع شوروی از جمله یک زن پروفیسور کشته شدند.
مکاتب و موسسات تعلیمی و تحصیلی اهداف مساعد برای شان تعین شده بود. از نظر مجاهدین کارکنان آن کمونیست و افکار مارکسیستی را برای شاگردان تبلیغ میکردند. این کارسبب دور شدن جوانان از اسلام میشد در سال 1982تقریبن 140 متخصص و 105معلم زبان روسی در پوهنتون کابل و تخنیکم کابل مصروف تدریس بودند. از جمله اقدامات تروریستی باندهای مخرب و دهشت افگن کشتن رئیس پوهنتون کابل و کشتن جنرال عبدالودود قوماندان قوای مرکز در دفترکارش بود. انفجار بم در میدان هوایی کابل، افغان کارت، و سینما پامیر از مهمترین و فجیع ترین اقدامات شان بود که باعث کشته شدن صدها تن افراد بیگناه ملکی اعم از زن، مرد و اطفال معصوم گردید.
و سایر اقدامات تروریستی و دهشت افگنانه که علیه مردم با پلانهای سازمان استخباراتی پاکستان و به همکاری مجاهدین در آن زمان در مراکز شهرهای کشور و بطور اخص در شهر کابل انجام شد.
بخش سوم : اقدامات دهشت افگنانه شان عبارت بود از حملات راکتی دوربرد بر شهر کابل که طور دوامدار صورت میگرفت. چنانچه ده هزار راکت بر شهر کابل و اطراف آن پرتاب گردید. در این حملات به استثنای بعضی از روزهای زمستان، وقفه صورت نگرفت. از نظر دستگاه استخبارات پاکستان کابل شهر کلان بود. و اصابت دقیق بر اهداف انتخاب شده برای آنها ناممکن وانمود میشد.
قوماندان عبدالحق در حملات راکتی بر کابل نقش عمده داشت. قوماندان عبدالحق در مورد کشتن افراد ملکی، حین مصاحبه با مارک اوربان نویسنده کتاب “جنگ در افغانستان” چنین اعتراف نموده است: «هدف آنها (مجاهدین) غیر نظامیان نبود. ولی اگر ضربه من بر آنان وارد میگردد. برای من مهم نیست. حتی اگر خانواده ام در جوار سفارت شوروی باشد من آن ساحه را مورد ضربه قرار میدهم. اگر من آماده مرگ هستم، بگذار فرزند و همسرمن نیز چنین سرنوشتی داشته باشند (در حالی که خانواده، عبدالحق وسایر قوماندانان مسؤول انداخت راکتها در قصرهای در پاکستان به آرامی دور از ساحه انداخت راکتهای کور زندگی مینمودند)
اکمالات سلاح و مهمات به گروههای دهشت افگن از طرف کشورهای مداخله گر در سال 1983 صرف در حدود 10000 تن اسلحه و مهمات به پاکستان تسلیم داده شده و این رقم در سال 1987 بر65000 تن رسید که در آن انواع گوناگون سلاح خفیفه، راکت انداز، ماشیندار، توپهای بیپسلگد، راکت انداز ضدتانک و راکتهای دافع هوا شامل بود. قسمت عمدۀ این سلاح از چین، مصر و بعدها از اسرائیل خریداری میشد. در نهایت امر ستنگر نیز در اختیار این باندهای بیمسؤلیت سپرده شد.
طبق اظهار رئیس آی. اس. آی “از سال 1984تا سال 1987 بیشتر از 80000 مجاهد در کمپهای آموزش ما تربیه شدند و صدها هزار تن اسلحه مهمات به افغانستان ارسال شد. همزمان در 29 ولایت افغانستان از جانب ما پلانهای عملیاتی تخریبی طرح و عملی گردید سرانجام من توانستم با 60 افسر، 100 افسر پائین رتبه و 300 کارمند دیگر این پروسه را رهبرنمایم. قرار اطلاع منابع از جمله 5000 تن این جنگجویان تحت رهبری حزب اسلامی جهت تخریب و دهشت افگنی وارد کنرها گردیدند.
در تولید عدهء زیادی از محصولات مهم صنعتی چون زغال سنگ، انرژی برق، سمنت، مواد تعمیراتی، محصولات غذایی وغیره ازدیاد به عمل آمد. مخصوصاً این امر اهیمت زیاد دارد که سهم زراعت و مالداری در رشد محصولات ناخالص ملی افزایش یافت. مثلن تولید گندم، جو، جواری، برنج، گوشت و شیر بالا رفته تعداد حیوانات مانند گاو و گوسفند بیشتر شده و مقدار زیاد تر پشم تولید گردیده است. در نتیجه تدابیر مشخص حزب و دولت افزایش تولید پخته و لبلبو درهمان سال بالترتیب رقم بیست و سه اعشاریه یک و بیست هشت اعشاریه شش فیصد رانسبت به سالهای گذشته نشان میداد.
حزب و دولت انقلابی همچنان قادر گردید. تا اقدامات را به سود تودههای زحمتکش مردم و اعتلا و رشد جامعه به میدانها عمل بکشاند. در مرحله نوین و اصلاحات دموکراتیک ارضی در جهت تصحیح و ادامه مرحله اول در کشور ادامه یافت. پیروزیهای تمام در زمینه حل مسایل کشاورزی جنبش کوپراتیفی را متحد ساخت. رشد تولیدات زراعتی و کمک به دهقانان در زمینه فروش محصولات تولیدی مربوط آنان از جمله اقدامات بسیار نیک دولت بشمار میرفت.
همچنان باید از تدابیر مهم در زمینه تشکل زحمتکشان کشور در چار چوب اتحادیههای صنفی، افزایش دستمزد کارگران از بیست و چار الی پنجاه فیصد، عقد قراردادهای جمعی میان کلکتیفهای زحمتکشان و موسسا ت تولیدی که برپایه آن نقش کارگران در رهبری پروسههای تولیدی تثبیت میگردید و تدوین قوانین عادلانه و دموکراتیک در زمینه کار و حقوق کارگران در ساحه جنبش کارگری افغانستان تذکر داد.
پلانهایی روی دست گرفته شد که در نتیجه آن باید کشور از عقب ماندگی دیرپای سدهها در افغانستان تداوم داشت بسوی انکشاف و ترقی سیر میکرد و زمینه را برای مقدمات ایجاد جامعه نوین عدالت اجتماعی را در کشور فراهم میساخت آنچه عملی گردیده از اهمیت فروانی برخوردار بود.
هدف اساسی حزب و دولت پایان دادن به کلیه اشکال ستم، بیعدالتی و در مقابل گسترش معارف و فرهنگ نوین و ایجاد اقتصاد مستقل ملی و تامین وحدت نیروهای مردم بود. و این معمول صرف به پیروزی کامل انقلاب در عرصههای مختلف شیون زندگی مردم میسر بود و بس.
کار هدفمند و مثمر با نیروهای امنیتی:
زحمتکشان کشور ما با وجود مشکلات فراوان تحت رهبری پیشاهنگ رزمنده خویش ح.د.خ.ا در اعمار زندهگی نوین به پیروزیهای انکار ناپذیر نایل گردیدند. اقتصاد ملی کشور به صورت عموم مطابق به مشی که توسط کمیته مرکزی ح.د.خ.ا در جهت رفع عقب مانده گی اقتصادی، ثبات و تحکیم سکتور دولتی و بهبود سطح زندهگی مردم تدوین شده بود، انکشاف و تکامل مییافت. تدابیر در زمینه تشویق و رشد تولید ارتقای عواید زحمتکشان و تدوین سیستم واحد شاخصهای پلان شده اتخاذ گردید.
تحکیم بازهم بیشتر همبستگی تمام اقشار جامعه ما صورت گرفته پایه اجتماعی انقلاب بسط و توسعه مییافت.
قوای مسلح ما از دستآوردهای انقلاب ثور به نحو شایسته دفاع مینمودند. پرسونل قوای مسلح در مبارزه سرسختانه علیه دشمنان مردم زحمتکش ما قهرمانیها و از خود گذریها را تبارز داده صدها افسر، خرد ضابط و سرباز اردو، څارندوی در اثر فعالیتهای قهرمانانه در جبهات جنگ و کار بامردم خویش به اخذ نشانها و مدالهای دولتی مفتخر گردیدند.
نیروهای خاد و څارندوی در مبارزه علیه عناصر ضد انقلاب نقش بزرگی ایفا نموده و فعالیت آنها هدفمند تر گردید. کارکنان خاد و پرسونل څارندوی روز تا روز با مورال عالی رزمی در امر محو و نابودی باندهای مخرب با مردانگی، شهامت گام میگذاشتند. ولی در مقابل امپریالیزم جهانی در راس ایالات متحده امریکا، نیروهای هژمونیستی و ارتجاعی که از موفقیتهای مردم ما خشمگین گردیده بودند کمافیالسابق به فعالیتهای تجاوزگرانه و وحشیانه خود در برابر انقلاب ادامه میدادند و دخالتهای آشکار آنها در امور کشور ما قطع نگردیده بود و این نیروهای سیاه، جنگ پلید را برضد ما به راه انداخته و باندهای ضد انقلاب را تربیه و مسلح نموده به کشور ما صادر میکردند.
اجیران واشنگتن و پیکن به کشتار صدها انسان دست زده و به سوختن اماکن، مکاتب حاصلات و ربودن مواشی دوام میدادند. از سلاحهایی که برای رهزنان داده شده بود بر ضد شاگردان مکاتب، زنان، پیرمردان و اطفال استفاده کردند. آنها مذبوحانه تلاش میورزیدند که اعتماد مردم را نسبت به نیروهای امنیتی کشور خدشه دارسازند.
با کار تشدیدی ایدلوژیک از یک طرف و با براه اندازی عملیات شجاعانه و فعالانه و سرکوب قطعی آنها از جانب دیگر پلانهای شوم آنها را علیه مردم افغانستان خنثی میشد. زنده یاد ببرک کارمل طی سخنرانی شان وظایف نیروهای امنیتی را چنین مشخص نمودند:
تمام کارها هنگامی موفقیت بار میآورد که ما کتلههای وسیع زحمتکشان رابه خاطر مبارزه علیه دشمنان بسیج نماییم. اما برای رسیدن به این مقصد لازم است که کار سیاسی در میان تودهها و بالخاصه در میان دهقانان به صورت فوقالعاده تقویه گردد.
به همین اساس مرکز ثقل تمام امور حزبی و سازماندهی حزب باید به ولسوالیها، علاقه داریها، قریهها، دهات و مناطق قبیلهوی انتقال یابد.
زنده یاد ببرک کارمل در بخشی از بیانیه شان در جلسه سوق اداره قوتهای امنیتی به منسوبین قوای مسلح به این امر تاکید کردند.
مسایل نظامی یکی از مهمترین بخشهای فعالیت ما را تشکیل میدهد که حل و فصل آن شرایط مساعد را جهت تحقق برنامه اجتماعی و اعمار زندهگی نوین در افغانستان فراهم میسازد.
رهبری حزبی و دولتی جمهوری دموکراتیک افغانستان به تطبیق تصامیم کنفرانس سر تاسری ح.د.خ.ا و پلینومهای کمیته مرکزی مشی مبنی بر سرکوبی و محو عناصر ضد انقلاب و بهبود سطح زندهگی اجتماعی و اقتصادی مردم و رشد فرهنگ ملی را ادامه میدهند.
علیالرغم مشکلاتی که از طرف عناصر ضدانقلاب به وجود آمده است مردم ما به موفقیتهای انکارناپذیر در انکشاف ملی نایل گردیده اند در کشور تولید محصولات عمده صنعتی مانند انرژی برق، زغال، سمنت و گاز طبیعی افزایش یافته است. کارهای انکشافی جیالوجیکی برای تمدید لین برق ولتاژ بلند از اتحاد شوروی به کابل به پایان رسیده استخراج گاز طبیعی به اندازه دو اعشاریه شش ملیارد مترمکعب بود.
همین اکنون تدابیر ضروری جهت انکشاف زراعت عملی میگردد. اصلاحات دموکراتیک ارضی و تقسیم زمین و آب به نفع دهقانان با پیگیری پیش برده میشود. بیش از 1200 کوپراتیفی زراعتی که اضافه از دوصد هزار دهقان را متشکل میسازد به وجود آمده است.
در ساحه تجارت تحولات مثبت رونما گردیده است در این زمینه همکاری با اتحاد شوروی سایر کشورهای شورای تعاون اقتصادی اهمیت بزرگی داشته و دارد تنها از مدرک فروش گاز طبیعی به اتحاد شوروی دولت مبلغ بیش از دوصد و شصت و هشت میلیون دالر مفاد بدست آورده است.
بنابرین وضع موجود از ما میطلبد تا بیداری و هوشیاری اردو مردم را ارتقا بخشیم مردم ما از ظلم و ستم چور و چپاول اشرار به ستوه آمده و میخواهند به سرعت هر چه تمام تر نابود گردند.
توطئه و دسایس محافل ارتجاعی در سطح ملی و بینالمللی علیه کشور ما براه انداخته شد آنها تلاش میکردند. تا افکار و ذهنیت تودهها را در برابر انقلاب و دوستان بینالمللی افغانستان تغییر دهند. چنانچه زنده یاد ببرک کارمل نیز در این مورد چنین اظهار نظر مینمایند: «برای اینکه امروز تمام ارتجاع بینالمللی، امپریالیزم بینالمللی در راس امپریالیزم امریکا، هژمونیزم مرتد چین، رژیم نظامیگر پاکستان و محافل ارتجاعی پاکستان، این دشمنان کهنه کار مردم افغانستان، وارث استعمار و امپریالیزم انگلیس، ارتجاع اعراب، ارتجاع ایران، ارتجاع داخلی و ضد انقلاب سعی میکنند که انقلاب افغانستان را سرکوب کنند. باید توجه داشت که آنها از کدام طریق به این معمول برسند؟
در قدم نخست باید ذهنیت تودهها را علیه دوستی با کشور شوراها در جهت منفی تغییر داده و در سطح بینالمللی آنرا خدشه دار سازند. و از احساسات مردم افغانستان بنابر عقب مانده گی و بیسوادی شان استفاده نمایند. در حالی که افغانستان کشور زحمتکشان مسلمان است. این یگانه وسیله است که علیه جمهوری جوان افغانستان استفاده کنند. تاریخ کشور ما شاهد آنست که یک مرحله غم انگیز و تراژیدی در وقت نهضت شاه امانالله به وجود آمد و در آن وقت دشمنان وطن ما، استعمار کهنه کار انگریز، زیر همین نامها و با سوء استفاده از عقب ماندهگی تودهها به کمک یک سلسله خانوادههای اجنت و اجیر (هدف از خانواده مجددی میباشد) خود توانست که نهضت جوان انقلابی افغانستان را در نطفه خفه سازد.
ولی ما با اتکا به اردوی قهرمان افغانستان، تا آخر در مبارزه علیه ارتجاع، امپریالیزم وهژمونیزم برای دفاع از دستآوردهای انقلاب ثور به پیش خواهیم رفت. اما نباید فراموش کرد پاکستان همسایه جنوبی ما آله و وسیله امپریالیزم و هژمونیزم قرار گرفته و یک رژیم نظامیگر در آنجا حاکم است یعنی یک رژیم ترور و کودتا، به این مناسبت از خود اختیار و صلاحیت ندارد که بر میز مذاکره با ما بنشیند و ما مسایل را از لحاظ سیاسی حل فصل کنیم. باید اذعان کرد که رژیم نظامیگر پاکستان بالای انبار باروت نشسته است. کشور آخندی ایران و رژیم مائویستی پیکنگ نیز کمتر از پاکستان علیه ما عمل نمینماید.
لذا وظیفۀ نزدیک و درجه اول ما عبارت از تأمین زندهگی آرام، امحای عناصر ضد انقلاب در مناطق مهم حیاتی کشور و دفاع اطمینان بخش از انقلاب است.
به همین منظور حزب کار تشدیدی مبارزه علیه بیسوادی، ایجاد کتابخانهها، ایجاد کورسهای آموزش سیاسی و راه اندازی کارهای فرهنگی را جهت ارتقاع سطح درک و شعور سیاسی منسوبین امنیتی روی دست گرفت. منسوبین قوای مسلح کشور در زمینه محو و نابودی عناصر ضد انقلاب با روحیه وفاداری به وطن و مردم کشور در برابر دسایس و توطئه عناصر ضد انقلاب که از خارج تمویل تجهیز و تسلیح میشدند با مورال عالی رزمی در میدانهایی نبرد فعالانه سهم میگرفتند.
اردو چون یک قدرت پر تحرک در اعماق تودههای مردم از دستآوردهای انقلاب، از خاک مقدس خود علیه جنگ اعلان ناشده توسط کشورهای خارجی میرزمیدند و از وطن و مردم آن دفاع مینمودند. نیروهای امنیتی با اتکا به مردم و دوش به دوش بامردم به حیث قدرت عظیم تحت رهبری حزب دموکراتیک خلق افغانستان، علیه کسانی که در خاک ما صلح و آرامش را برهم میزدند با شجاعت و از خود گذری مبارزه میکردند.
گروهها و کسانی که فریب تبلیغات زهرآگین دشمنان را خورده اند، بیش ازپیش درمییابند که امپریالیزم بینالمللی و سرکردهگان ضد انقلاب، آنان را به سوی پرتگاه نیستی، جنگ و برادر کشی میکشانند. آنان با در ک حقانیت اهداف و وظایف انقلاب ثور، از ضد انقلاب میبرند و به زندهگی صلح آمیز باز میگردند. گرچه این پروسه بطی است ولی به پیش میرود و وسعت مییابد و در آینده نزدیک روزی فرا خواهد رسید که همه مردم زحمتکش وطن ما به عدالت، امر که به خاطر آن حزب دیموکراتیک خلق افغانستان و تمام اتباع آگاه کشور افغانستان پیکارمیکنند، اعتقاد حاصل نموده از سیاست حزب وتدابیر آن جهت بالا بردن سطح زندهگی تودههای وسیع مردم ورشد اقتصاد و فرهنگی جمهوری دموکراتیک افغانستان پشتیبانی نمایند.
به اساس اطلاعاتی از منابع اوپراتیفی قوماندانها و گروپهای مسلح که از جنگ خسته و از پیروزی ناامید شده بودند دوی برسه از این گروپها با دولت عقد پرتوکول نموده و یا اینکه سلاح برزمین گذاشته صرف از منطقه خود دفاع مینمودند. و یک قسمت از این گروپها و یک تعداد از قوماندانهای آشتی ناپذیرشان علیه مردم و انقلاب به جنگ ادامه میدادند.
لیکن با وجود نتایج مثبت و معین، اوضاع سیاسی و نظامی در کشور تا هنوز بشکل عادی نورمال استقرار نیافته است. دسایس امپریالیزم بینالمللی مانع اساسی در راه عادی ساختن ان میباشد.
نیروهای تجاوزکار امپریالیزم در راس آن امپریالیزم امریکا از هیچ تلاش دریغ نه ورزیده اند تا از پیشرفت تودهها در مسیر رشد اجتماعی جلوگیری نمایند. به این منظور آنها مسابقه تسلیحاتی را تشدید بخشیدند و با زورگویی نظامی، و سودجویانه ومورد علاقه خویش را بالای مردم تحمیل نمایند.
همچنان در سطح بینالمللی وقایع وحشتناک در لبنان جایی که متحدین امپریالیزم امریکا یعنی اشغالگران صهیونیستی سیل خون باشنده گان غیرنظامی و بیگناه شهر بیروت و جنوب لبنان را جاری ساختند، شاهد این مطلب است. اشغالگران اسرائیلی خواستند تا سازمان آزادیبخش فلسطین را محو کنند و مردم رنجدیده فلسطین را از تکیه گاه مبارزه شان بخاطر تعین سرنوشت و تأسیس یک دولت مستقل محروم کنند؛ انها جهت بدست آوردن این هدف شوم و ناپاک خویش ازمیتودها و اسلوب فاشیستهای هتلری کار گرفتند.
آنها با این میتود ناپاک خویش تلاش دارند که در افغانستان آنرا به منصه اجرا قرار دهند. آنها در صدد وخامت هرچه بیشتر اوضاع متشنج جهانی بوده و برای اینکار به اصطلاح پرابلم افغانستان را، به طور دوامدار بهانه قرار دهند.
نیروهای امپریالیستی جهانی به سرکردگی ایالات متحده امریکا و شرکای جرم آنها در اسلام آباد و پیکن، جنگ اعلان ناشده را علیه وطن محبوب ما به راه انداختند.
برعلاوه آنها از تبلیغات بیشرمانه استفاده نموده اشخاص شریف و ساده رافریب داده تلاش می ورزند ایشانرا برضد حکومت مردم تحریک کنند. با کمک این نیروهای سیاه فعالیتهای خرابکارانه باندهای اجیر، اوباش، قاتل در سرزمین مقدس ما دوام دارد. این باندها اهالی بیگناه را ترور نموده، مکاتب شفاخانهها را ویران میکنند و بنابر ضدیت خود باعلم، معرفت و دانش، معلمان و روحانیون شریف ووطنپرست را به قتل میرسانند.
نیروهای ارتجاع، لبه تیز اعمال جنایتکارانه خویش را متوجه اعضای حزب دیموکراتیک خلق افغانستان، سازمان دیموکراتیک جوانان افغانستان، نماینده گان حکومت، روشنفکران مردمی و منسوبین نظامیساختند.
هدف اصلی آنها نگهداشتن مردم در ترس و هراس دایمی، ایجاد بی اعتمادی مردم نسبت به حکومت ج.د.ا و بطور اخص احیای مجدد نظامی فئودالی و سیطره استثمار گران را احتوا میکرد.
زنده یاد ببرک کارمل در یکی از کنفرانسهای حزبی از فعالیت قوای مسلح کشور چنین اطمینان داد:
باید به اطلاع رفقا، نماینده گان کنفرانس برسانم که در سال جاری در عرصههای مبارزه با ضد انقلاب رشد اقتصا د ملی و تحقق تحولات اجتماعی موفقیت های قابل ملاحظه به دست آمده است
تمام سربازان، خرد ضابطان وافسران افغانستان که در سنگر های پیکار انقلابی تا کنون ازدستآوردهای انقلاب ثور دفاع کرده اند، معنن قهرمانان خلق افغانستان هستند. ولیکن قهرمانی جاویدانی عبارت از ان قهرمانی است که همیشه از یک پیروزی به پیروزی دیگرش، ازیک سنگر به سنگر دیگر به قله های شامخ ترقی وازادی کشور خود نایل ائیم.
ببینیم قهرمانان جاویدان کیها اند؟ کسانی اند که بدون آنکه لحظه به خود بیندیشند، همیشه در اعماق وجدان، روح، قلب وشرف خود در باره نسلهای آینده کشور خود، در باره سعادت و خوشبختی مادی ومعنوی و رفاه فرزندان، کودکان، پسران و دختران آینده وطن مقدس خود می اندیشند، اینان قهرمانان جاویدان اند.
نیروهای مسلح قهرمان جمهور دموکراتیک افغانستان به کمک و پیشتیبانی هرچه فزونتر اهالی، ضربات سنگین و هلاکتبار را به باندهای صادرشدۀ ضد انقلاب وارد نموده اند که با استقبال گرم مردم افغانستان و دوستان ما در عرصه بینالمللی وسراسیمه گی وخشم ارتجاع و امپریالیزم مواجه شده است.
فرخنده باد پیروزی ششم جدی روز نجات مردم از سلطۀ خونتای امین وامینیها
منابع که از ان استفاده شده است:
ـ یاددشتهای سیاسی و رویداد های تاریخی اثر محترم سلطان علی کشتمند.
ـ کتاب تلک خرس ( حقایق پشت پرده جهاد در افغانستان) اثر دگروال یوسف کارمند ارشد استخبارات پاکستان
ـ اردو و سیاست اثر محترم سترجنرال نبی عظیمی
ـ کتاب تاریخ ( افغانستان درپنج قرن اخیر) اثر محترم صدیق فرهنگ
ـ بیانیه ببرک کارمل در جلسه فعالین حزبی قوای مسلح 1360:
ـ سخنرانی زنده یاد ببرک کارمل درجلسه فعالین قوای مسلح ج،د،ا در21 اسد 1361
ـ تحکیم حزب و پیوند ان با مردم صبحت زنده یاد ببر ک کارمل
ـ گزارش کمیته مرکزی به کنفرانس سراسری توسط زنده یاد ببرک کارمل
ـ سخنرانی زنده یاد ببرک کارمل در جلسه سوق اداره اردو ج،د،ا درسال 1361
ـ بیانیه شفاهی زنده یاد ببرک کارمل در اجتماع افسران، سربازان و فعالین حزبی فرقه 11 ننگرهار
ـ بیانیه زنده یاد ببرک کارمل تحت عنوان خطاب به سربازان و افسران فرقه 17 هرات درسال 1361
– اسناد لانۀ جاسوسی(کتاب 29 ـ 30 افغانستان)
–اسناد مربوط به اگسا برگهای سیاه از کارنامه های میرغضب دوران حفیظ الله امین
ادريس اريب در سال 1951 در گذر ریکاخانه کابل تولد گرديده، مکتب ابتدایی را در عنصری بلخی و دورۀ ليسه را در لیسه استقلال به پایان رسانیده است. در سال 1347(1969) دراوج مبارزات انقلابی عليه حاكميت وقت به نهضت انقلابی کشور تحت رهبری زنده یاد ببرک کارمل رو آورده، عضویت حزب دیموکراتیک خلق افغانستان را حاصل نموده است.
رفیق اریب در سال 1356 بحيث مامور وزارت مالیه شامل کار گردیده و در جریان مبارزه مخفی در زمان رژیم اختناق امین سال 1358 زندانی شده و بعد از پیروزی قیام ششم جدی سال 1358 از زندان رهایی یافته و دوباره به وزارت مالیه به کار ادامه داد.
در جریان کار در وزارت مالیه دربخش های مختلف ایفای وظیفه نموده و به اتحاد شوروی جهت فراگرفتن آموزش مسلکی فرستاده شد و بعد از مراجعت به وطن به قوای مسلح معرفی گردید و الی رتبه دگروالی در پستهای مختلف ایفای وظیفه کرده است.
رفیق اریب بعد از سقوط نظام دیموکراتیک، مانند سایر رفقا و هموطنان جبراً ترک وطن نموده، مهاجر گرديده است. در جریان مهاجرت بعد از فراگیری زبان و اخذ دیپلوم زبان، شامل کار گردیده و درجریان کار کورسهای آموزش کمپیوتر را فرا گرفته و به کار و زندگی ادامه میدهد.
حریف «حریف»
مسأله ملی و تساوی حقوق خلقها در جمهوری دموکراتیک افغانستان به رهبری ببرک کارمل
مناسب میدانم تا در مورد زنده یاد ببرک «کارمل» از دست رفته و کارنامههای درخشان اش در جایگاه زعامت جمهوری دموکراتیک افغانستان (جدی ۱۳۵۸ ـ ثور۱۳۶۵) قبل از همه، حرفهای شادروان اکادیمسین پروفیسور دوکتور عبدالاحمد «جاوید» فقید قبلاً رئیس دانشگاه کابل را که در سالهای مهاجرت در یک همایش رسمی افغانهای مقیم لندن بیان داشته بودند، بازگو نمایم: «ببرک کارمل در میان همه سیاستگران کشور بیشتر از دیگران هوشیار و بهتر از دیگران، زمانه خود را فهمیده بود، باوجود سرسختیهای قومگرایی جناح خلق در حزب دموکراتیک خلق افغانستان دامن قبیله سالاری و استبداد داودخانی – هاشم خانی را برچید، این اشتباه او نبود که به حضور ارتش شوروی وقت انجامید، او به عنوان محقق فعلیت در این عمل برگزیده شده بود، از نظر من این خطای سایر گروهای ملی و سازمانهای سیاسی و اجتماعی بود که به دلیل بدبینی با حفیظ الله امین و گروه همکاران وی از تلاش سیاسی در راه تفاهم و حمایت از ببرک کارمل دریغ کردند.»
پروفیسور «جاوید» در یک برهۀ دیگر زمانی، طی سخنرانی در جمع دوستان شان بر مزار «فردوسی» در شهر مشهد ایران در مورد ویژه گیهای ببرک کارمل چنین گفتند:
«من باوجود ناسازگاری و بیارتباطی خود با ببرک «کارمل» و همچنان غیرحزبی بودنم، ایشان را بسیار سازمانده حساس و سیاستگر جدی برای تصرف قدرت و فلسفه قوی شدن در زمانه ما یافتم. . . »
ببرک «کارمل» بحیث دادخواه نستوه و سیاست گذار بی بدیل از همان آغاز مبارزه دشوار اش بخاطر نجات مردم از درد جانکاه رنج و عذاب جامعه فیودالی و ماقبل فیودالی، ستم طبقاتی، ارتجاع مذهبی و استبداد سلطنتی به این نتیجه رسیده بودند که با استفاده از راههای گوناگون مبارزه مسالمت آمیز البته در اتکاء و روشنی جهانبینی علمی و صرف با مبارزه طبقاتی میتوان طبقات حاکم و ستمگر را خلع قدرت نموده و با ایجاد یک حکومت دموکراسی ملی برمبنای ائتلاف نیروهای ملی، دموکراتیک و وطنپرست، راه را برای اعمار یک جامعه عاری از تناقضات طبقاتی و رفاه همگانی باز نمود. «کارمل» معتقد بوده و باور کامل داشت که با حل تضاد اصلی و یا اساسی که همانا تضاد طبقاتیست، میتوان به حل سایر تضادها ازجمله «حل مسایل ملی» در یک جامعه نایل آمد.
پژوهشگر معاصر کشور پروفیسور رسول «رهین» در بخشی از نوشته تحقیقی شان زیر نام «ببرک کارمل کی بود؟» دیدگاه شانرا درمورد زنده یاد «کارمل» چنین فشرده میسازد:
زنده یاد ببرک «کارمل» از جمله رهبران جنبش رهایی بخش ملی، یکی از بنیان گذاران حزب دموکراتیک خلق افغانستان، به حیث یک شخصیت خردمند و آگاه و مبارز شجاع با شناخت عمیقی که از شرایط معین و درجه رشد اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جامعۀ خود داشت، نیم قرن تمام عمر آگاهانه و پربار شان را صرف مبارزه بخاطر رفاه و سعادت انسان زحمتکش میهن نموده اند، به حیث یکی از فعالان مسلط با ایدیولوژی و اندیشههای دورانساز و پیشرو عصر، در کار تنظیم و تدوین اولین برنامۀ عمل حزب، تحت عنوان «بخاطر رنجهای بیکران خلقهای ستمدیده افغانستان» سهم فعال و سازنده گرفته و طی آن به جستجوی وسایل و راههای حل برآمده تا در اتکا و تحقق اهداف استراتیژیک و تاکتیکی، طی یک زمان ممکن و مقدور تاریخی به رنجها و عذاب مردم ما در شرایط یک کشور مستعمره و نیمه مستعمره و داشتن مناسبات فیودالی و ماقبل فیودالی پایان داده و کشتی شکسته آرمانهای مردم ما را از امواج طوفانی نبرد طبقاتی به ساحل مراد برساند.
در بخش اهداف سیاسی اولین مرامنامه مدون حزب دموکراتیک خلق، از جمله در رابطه با حل مسایل ملی بحیث مبرمترین مسایل اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی در جهت رشد همسان و متوازن و آزادی و برابری ملیتها و اقوام باهم برادر و برابر چون پشتونها، تاجیکها، هزارهها، ازبیکها، ترکمنها، ایماقها، بلوچها، نورستانیها، پشهییها، قزلباشها، براهوییها، پامیریها و. . . چنین میخوانیم :
همچنان در مرامنامه نجاتبخش حزب دموکراتیک خلق در رابطه با راه حلها و رسیدن به اهداف پیشبینی شده در جهت حل مسایل ملی چنین تصریح گردیده است:
حزب به حیث گردان پیشآهنگ طبقه کارگر و همه ی زحمتکشان میهن تحت رهبری داهیانه ببرک «کارمل» در زمینه آزادی، برابری و تساوی حقوقی مردمان کشور کثیرالقومی ما قبل از همه در گزینش و انتخاب اشخاص بر اساس اصل شایستگی و توجه عمیق به ترکیب دموکراتیک ملی و قومی درسطح کمیته مرکزی، بیروی سیاسی و شعبات رهبری کننده آن توجه و دقت مسؤلانه را انجام داده است.
حزب در جهت ادامه مبارزه و کاربرد روشهای متنوع مبارزه مسالمت آمیز بصورت جسورانه و در همه عرصهها، ارتجاع و استبداد سلطنتی را به چالش میکشید.
وقتی حزب بعد از رویداد نظامی ۷ ثور۱۳۵۷ از موضع اپوزسیون مبدل به حزب حاکم گردید، صرف نظر از عملکردهای توام با شتاب، بیمورد و عجولانه و اوانتورئیستی مرحله اول رویداد متذکره تحت مسؤلیتهای نورمحمد ترهکی و حفیظ الله امین که بدور از واقعیتهای عینی و درجه رشد جامعه، کشور را بطرف بحران سوق داده، فاصله میان حاکمیت و مردم را روز تا روز عمیق تر ساخته و زمینههای عینی مخالفت دشمنان داخلی، ارتجاع مذهبی، اسلام سیاسی و مداخله همسایههای طماع، ارتجاع عرب، شئونیستهای چین و کشورهای امپریالیستی در راس امپریالیزم مداخله گر و جهانخوار امریکا را مساعد ساخته بود. این وضع نمیتوانست بیشتر از آن ادامه یافته و کشور به میدانهای مداخله مستقیم پاکستان و امریکا مبدل شود.
بنابر همین نیاز مبرم وقتی بعد از ۶ جدی۱۳۵۸ رویداد نظامی ثور وارد مرحله نوین و مسیر واقعی خود گردید، بخاطر تعمیل و تحقق اهداف برناموی حزب بخصوص در جهت «حل مسایل ملی» بایستی اساسات قانونی، بنیادها و ارگانهای مورد نیاز و حقوقی در زمینه تدوین یافته و عملن ایجاد میشد.
بخاطر بر طرف کردن خلای قانون و قانون مند ساختن عرصههای متخلف عملکرد قدرت دولتی، اصول اساسی جمهوری دموکراتیک افغانستان به حیث قانون مادر و بزرگترین سند تقنینی و وثیقه ملی بوسیله کمسیون موظف شورای انقلابی ج.د.ا تحت نظر مستقیم ببرک «کارمل» به حیث حقوقدان برجسته کشور تدوین و نافذ گردید.
برمبنای ماده هفتم اصول اساسی ج.د.ا سیاست تساوی حقوق، دوستی برادرانه و رشد همه جانبه تمام ملیتها، اقوام و قبایل اعم از خورد و بزرگ ساکن وطن واحدمان افغانستان را عملی ساخته، به همبستگی زحمتکشان تمام ملیتها، اقوام و قبایل کشور در مبارزه به منظور تحقق واهداف و آرمانهای انقلاب ثور مساعدت کرده و حقوق قانونی ایشانرا تأمین و تضمین میکند.
هدف ج.د.ا امحای عدم تساوی در سطح رشد اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی تمام مناطق کشور میباشد.
ج.د.ا بهترین و گرانمایهترین آثار میراث فرهنگی و عنعنات تمام ملیتها و قبایل کشور را حفظ و انکشاف میدهد.
به این منظور پروگرام های مبنی بر امحای کامل بیسوادی، انکشاف وسیع معارف، حفظالصحه و تامینات اجتماعی و علم و تخنیک، کلتور و هنر، تربیت بدنی، سپورت و خدمات معیشتی به صورت متداوم عملی میگردد.
همچنان در رابطه با حقوق اساسی اتباع مندرج اصول اساسی چنین تاکید شده است که تمام اتباع افغانستان در مقابل قانون مساوی بوده و بدون در نظرداشت تعلق نژادی، ملی، قبیلوی، زبان، جنس، محل سکونت و اقامت، دین، تحصیلات، نسب، دارایی و موقف اجتماعی، حقوق و مکلفیتهای مساوی دارند.
از جمله اولین اقدامهای قابل توجه مرحله نوین رویداد نظامی ثور تحت زعامت زنده نام «کارمل»، مرحم گذاری بر زخم های خون چکانی بود که در نتیجه اعمال خشونت بار و بی پیشینه فاشیستی و تروریستی مرحله اول بخصوص در نتیجه جنایات حفیظ الله امین و باند تبهکاراش بر مردم بیگناه و بی دفاع ما روا داشته شده بود.
همچنان بخاطر تامین عدالت اجتماعی و بخصوص تحقق و تطبیق «عدالت انتقالی»، براساس انتظارهای مردم از حاکمیت جدید جهت رسیدگی قانونی به جنایات و جرایم ارتکابی امینیها که بعد از مرحله نوین بلافاصله دستگیر و در بازداشت به سر میبردند، بعد از تدوین و انفاذ قوانین اختصاصی مربوطه، ادارات کشف و تحقیق، ارگانهای څارنوالی اختصاصی و محکمه اختصاصی امنیت ملی ایجاد که بعد از تکمیل پروسه تحقیق، وارد آوردن اتهامهای دقیق و مستند، تعقیب عدلی بوسیله څارنوالی اختصاصی امنیت ملی، دوسیههای شان در محکمه اختصاصی مورد رسیدگی قضایی قرار گرفته و بعد از قطعیت فیصلههای محکمه با صلاحیت، مجازات صادره بالای شان تنفیذ گردید.
به همین ترتیب به سلسله تحقق پروسه عدالت انتقالی مطابق فرمان شورای انقلابی ج د ا تمام جایدادهای غیرمنقول شامل منازل، سرایها، دکاکین و زمینها و اموال منقول که قبل از مرحله نوین بصورت ظالمانه و غیرقانونی مصادره و یا ضبط گردیده بوده، بعد از رسیدگی درخواست متضررین و بر مبنای حکم محکمه ذیصلاح دوباره به مالکین و صاحبان اصلی یا بازماندگان شان برگردانیده شد. بنابر به مستولی شدن همین فضای اطمینان و باورمندی هموطنان متضرر، تعداد زیادی از هم میهنان ما که قهرن مجبور به ترک محلهای سکونت و یا اقامت شان شده حتا مادر وطن شانرا رها نموده بودند، دوباره به خانه و کاشانه شان برگشته و زندگی عادی خویش را از سر گرفتند.
«کشتمند» همچنان ادامه داده اند که «. . . تمام ملیتهاواقوام افغانستان بایستی درتمام عرصهها و از جمله در امر دست یافتن به رهبری سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و معنوی و استفاده از دست آوردهای دانش و تخنیک معاصر دارای حقوق مساوی باشند و. . . »
در تحت زعامت ببرک «کارمل» بود که برای اولین بار انتخاب و جابجایی کادرها بنابر اصل شایستگی و تناسب ترکیب قومی پستهای کلیدی حکومت به اختیار فرزندان اقلیتهای قومی قرارگرفت که میتوان به عنوان مثال از تقرر سلطان علی کشتمند به حیث صدراعظم ج.د.ا و تقرر سایر فرزندان اقلیتهای قومی در پستهای وزارتها و معینیتها در ادارات ملکی و پستهای نظامی ارگانهای دفاعی و امنیتی حتا از گماشتن آنهای که قبل برآن کارگران عقب ماشینهای تولیدی بودند، میتوان یادآوری نمود.
به همین ترتیب در ترکیب دموکراتیک، قومی و ملی شورای انقلابی ج.د.ا به حیث عالیترین ارگان رهبری کننده دولت توجه مسؤلانه به خرج داده شد.
با توجه به اقدامهای اساسی جمهوری دموکراتیک تحت زعامت ببرک «کارمل» متوجه میشویم که در یک حرکت بی پیشینه «وزارت امور ملیتها» در چوکات شورای وزیران ایجاد و با تشکیل و بودجه مورد ضرورت شروع به کار نمود. هدف این وزارت جدید اشتراک دادن نمایندگان ملیتها و اقوام کشور که از طریق اداره و ارگانهای مربوطه به حل مبرم ترین مسایل و معضلات ملی که ازگذشته به حیث یک میراث شوم بجامانده بود، نایل آیند.
وزارت امور ملیتها دارای چندین پست معینیت بوده که هر معین از ملیتها و اقوام مختلف نمایندگی مینمود. در وزارت متذکره برای اولین بار «شورای مرکزی ملیت هزاره» و «مرکز انسجام ملیت هزاره» اساس گزاری شده بود.
در همین زمان است که تدویر«جرگه» از انحصار یک قوم خاص بیرون کشیده شده وبرای همه ملیتها و اقوام کوچک و بزرگ ولی برابر و برادر این امکان به وجود آمد که مطابق به شرایط معین محیط زیست، درجه رشد اقتصادی و اجتماعی، در بارۀ حل مسایل ملی و نیازهای مبرم ملی و محلی شان با تدویر جرگهها تصامیم و فیصلههای لازم را اتخاذ و جهت عملی شدن به ارگانهای با صلاحیت بسپارند، به عنوان مثال میتوان از برگزاری «جرگه سراسری ملیت هزاره» یادآوری نمود. در همین مقطع زمانیست که ملیت هزاره به حیث یک ملیت متساویالحقوق رسمن متبارز گردیده در فضای اطمینان به آینده و رشد همه جانبه در بخشهای اجتماعی و فرهنگی و انکشاف وضع اقتصادی گامهای بلندی را برداشتند. دوکتور سید عسکر موسوی در رابطه با ارتقای سطح اطمینان و جابجاییهای بعدی هزارهها در شهرکابل مینویسد: «مهمترین عنصر در جذب اخیر، کابل نه تنها به عنوان یک پناه گاه در نجات از فقر و ناامنی محسوب میگردید بلکه محیط عادلانه تر و کمتر تبعیض آمیزتر به نظر میرسید. »
همچنان وزارت سرحدات که به «وزارت امور قبایل و سرحدات» تغییر نام داده. نهاد تازه بنام «جرگههای کوچی»ها به میان آورد.
تاریخ گواه است که از دههها قبل استبداد سلطنتی بوسیله حکومتهای جبار و مستبد به اساس فورمول تفرقه بیانداز و حکومت کن به جابجاییهای آگاهانه اجباری و حاتم بخشیها، شماری از باشندهگان یک قوم و یا یک ملیت را در مناطق مربوط به ملیتهای دیگر جابجا نموده و یا زمینهای زراعتی وعلفچرهای یک قوم را به قوم دیگر فرمان داده و بدین وسیله بنیادهای افتراق و نفاق ملی را عملن بوجود آورده و در واقعیت امر با دامن زدن و عمیق ساختن اختلافات، زمینههای ستم ملی یک قوم بر قوم دیگر را فراهم آوری نموده که منجر به نزاعها، زدوخوردها و قتل و قتالهای بیشماری گردیده و طرفین نزاع در طی سالیان متمادی در محاکم فاسد سرگردان بوده اند.
حاکمیت دموکراتیک از طریق وزارت ملیتها و وزارت قبایل و سرحدات در حدود امکانات به حل مسایل متنازع فیه پرداخته و در گام اول چراگاههای باشندهگان اصلی صفحات مرکزی یا ملیت هزاره که برای اقوام کوچی فرمان داده شده دوباره به آنها به حیث مالکان اصلی آن برگردانیده شد و. . .
و اما با دریغ و درد که با حاکم شدن مجدد حاکمیتهای عقبگرا، دست نشانده و فاسد و بخصوص طی ۱۸ سال موجودیت نظامیان اشغالگر امریکا ـ ناتو، دوباره وضعیت علفچرها به همان روال قبلی برگشته وبه کرات ما شاهد زدوخوردهای مسلحانه میان کوچیها و شهروندان صفحات مرکزی بودیم که منجر به کشته و زخمی شدن طرفین منازعه، آواره شدن و بروز حوادث ناهنجار دیگر بوده ایم.
به همین ترتیب تا قبل از دهه هشتاد، سیاستهای ارتجاعی و تبعیضی چون قومی، زبانی، سمتی و مذهبی را در جذب دپلوماتها و کارمندان وزارت خارجه، جذب منسوبین نیروهای دفاعی و امنیتی و توزیع بورسهای آموزش عالی در خارج از کشور، از جمله سیاستهای رسمی و معمول بوده که اقلیتهای قومی و ملیتهای تحت ستم آشکارا آنرا روی گوشت، پوست و استخوان خود حس میکردند.
در جمهوری دموکراتیک در تحت زعامت ببرک «کارمل» دروازۀ وزارت خارجه بنابر ضرورت و اصل شایستگی به روی همه ی ملیتها و اقوام میهن بصورت هم سان و برابر باز گردید. چنانچه ما شاهد تقرر دپلوماتهای بیشماری از اقلیتهای قومی در آن برهۀ زمانی بودیم.
همچنان جهت آموزش و پرورش کادرهای فنی و تخصصی، بورسهای آموزشی کشورهای دوست بخصوص اتحادشوروی وقت که همه ساله و آنهم بصورت سخاوتمندانه برای جمهوری جوان ما اهدا شده و شمار آن به هزاران میرسید، از طریق «کمیته دولتی پلان گزاری» برای فرزندان همه ی اقوام و ملیتها بدون هیچگونه تفاوت و تبعیض توزیع گردیده و بعدها ما شاهد کارشناسان و متخصصین جوان از تمام ملیتها و اقوام و بخصوص اقلیتهای قومی و تباری بودیم.
در حاکمیت جمهوری دموکراتیک به امتیاز جذب یک قوم خاص در صفوف منسوبین نیروهای دفاعی و امنیتی پایان داده شده و به جذب بدون تبعیض همه ملیتها و اقوام کشور، در وزارتهای دفاع، داخله و خدمات دولتی وقت پرداخته شد طوری که ارگانهای دفاعی و امنیتی به محل اتحاد همزیستی نمایندگان تمام اقوام و ملیتها مبدل گردیدند.
یک مسله مبرم دیگر که میتوان آنرا «نظام برده داری» در میان نیروهای دفاعی و امنیتی نامگذاری نمود، همانا موضوع «نفرخدمت» است که سربازان جوان دوره مکلفیت، به عوض آموزش نظامی و دفاع از مادر وطن به خدمتگزاری خانوادههای صاحب منصبان مشغول میشدند. با تاسف همین نظام برده داری رنگ ستم قومی و ملی را بخود گرفته بود، طوری که ولایات جنوبی بنابر فرمانهای تبعیضی حکومتهای استبدادی سلطنت آل یحیی از دوره مکلفیت عسکری معاف و برخلاف امتیاز اعطای رتبه اعزازی افسری و رتب بلندپایه نظامی و سایر امتیازات را داشتند، بصورت آشکارا دیده میشد که سربازان سایر ولایات و صفحات مرکزی در خدمت افسران ولایات جنوبی، شرقی و جنوب شرقی برده میشدند! این سربازان در ماهیت امر به حیث خدمتگار در خانوادههای افسرها مشغول کارهای داخل وخارج منزل میشدند.
ج.د.ا به این نظام غیرعادلانه و یا برده داری در قوای مسلح نقطه پایان گذاشته و درعوض آنها را در دفاع از استقلال ملی، حاکمیت ملی و تمامیت ارضی بسیج نمود.
یکی دیگر از دستآوردها و کارنامه های درخشان جمهوری دموکراتیک افغانستان تحت زعامت ببرک «کارمل» بر بنیاد اهداف برناموی حزب و اصول اساسی ج.د.ا توجه دقیق و مسؤلانه به رشد و ارتقای فرهنگها و زبانهای اقوام و ملیتهای مختلف و بخصوص اقلیتهای قومی میباشد که حکومت در این زمینهها قدمهای استوار و گستردهی را برداشت. از جمله میتوان از تدوین نصاب تعلیمی آموزشی در مکاتب به زبانهای محلی مادری و استخدام آموزگاران بخاطر تدریس آن. همچنان آغاز بکار برنامههای تلویوزیونهای محلی به زبانهای مادری و محلی به همین ترتیب نشر روزنامهها، جراید و کتب به زبانهای محلی و اقلیتهای ملی و قومی یادآوری نمود. شهروندان مربوط به اقوام و ملیتهای مختلف توانستند به زبانهای مادری و واژههای محلی شان شعر سروده، آواز بخوانند و با واژههای محلی خود از محتویات روزنامهها و اخبار و اطلاعات مطلع شده و آثار نوشتاری شان را بجا گذارند.
یکی از مواردی که طی دهههای گذشته از توجه حکومتها افتاده و در دوره زمامداری حفیظ الله امین و باند فاشیستی اش در رابطه موضع منفی اتخاذ گردیده بود، همانا برخورد با دین اسلام، علما و روحانیون وطنپرست، وضع مدارس دینی، زندگی ملا امامها ودر نهایت مسایل مربوط به اموال موقوفه، ادای مناسک دینی و مذهبی در مساجد و تکایا و ادای فریضه حج بیت الله میباشد.
همانطوری که قبل براین یادآور شدم، هدف راهبردی نزدیک حزب دموکراتیک خلق استقرار «حکومت دموکراسی ملی» با پایههای وسیعی از طیف های مختلف از طبقات و اقشار جامعه، بر اساس جبهه وسیع از سازمانها، بنیادها، اتحادیهها و تشکل های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی بود که حاکمیت حزب، سازمانهای دموکراتیک زنان و جوانان، اتحادیههای صنفی کارگران و پیشه وران، کوپراتیفهای دهقانان، اتحادیه ژورنالیستان، نویسندگان، هنرمندان، پزشکان، معلمان، شورای مشورتی اقتصادی، شورای علما و روحانیون، انجمن صنایع خصوصی، سازمان صلح، همبستگی و دوستی ج.د.ا و بسیج همه این نهادها در یک جبهه وسیع بنام «جبهه ملی پدر وطن» یکی از کارنامه های درخشان و بیمانند حاکمیت دموکراتیک تحت زعامت زنده یاد «کارمل» به حساب می آید که قریب به یک ملیون از شهروندان میهن را در جبهه متذکره تنظیم و بسیج نموده که در نوع خود بزرگترین ائتلاف میهنی بوده و پایه اجتماعی و سیاسی جمهوری دموکراتیک افغانستان را تشکیل میداد.
ببرک «کارمل» در رابطه با خطوط کلی و اساسی برنامههای حزب و دولت و بازبینی و مشخص ساختن وظایف آینده در جهت رشد و سمت دهی بهتر امور اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی و تحقق عملی آن تیزسهای ده گانه شان مصوب در پلنوم شانزدهم حزب رامطرح نمودند.
درفقره دوم تیزسهای شان چنین تصریح نمودند:
«این حاکمیت حق اشتراک گسترده تمام وطنپرستان واقعی، نمایندگان تمام اقشار و گروههای اجتماعی کشور بشمول کارگران، دهقانان، زمینداران متوسط، پیشه وران، صنعتگران، روشنفکران، کارمندان، منسوبین نیروهای مسلح از سرباز تا جنرال، تاجران، متشبسین خصوصی، صاحبان سرمایه های تجاری و صنعتی روحانیون و شخصیتهای اجتماعی با نفوذ تمام ملیتها، اقوام وگروههای اتنیکی، را در اداره ارگانهای قدرت و امور دولت وهمچنان در فعالیتهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی درنظر میگیرد و تضمین مینماید.»
به همین ترتیب ببرک «کارمل»در فقره ششم تیزسها میفرمایند:
«تمام ملیتها، اقوام و گروههای اتنیکی ساکن در افغانستان نه تنها از برابری حقوقی، دوستی و برادری برخوردار شوند، بلکه برابری واقعی را نیز در زندگی اقتصادی و در تکامل فرهنگهای کهن خویش به شمول آموزش به زبانهای مادری خود احساس نمایند. » در سند تاکید شده، تا حقوق نمایندگی عادلانه تمام ملیتها، اقوام وگروههای اتنیکی و اقلیتهای محلی از نظر قانونی تضمین شده و راه شمول ایشان را درتمام ارگانهای دولت مرکزی و مقامات محلی و در جبهه ملی پدر وطن هموارشود.
یکی از کارهای ارزشمند، عظیم و بنیادی حاکمیت دموکراتیک به رهبری ببرک «کارمل» اساس گذاری «ارگانهای محلی قدرت و اداره دولتی» میباشد که صلاحیتهای اجرایی را از انحصار مرکزی و بخصوص وزارت داخله مبنی بر تقرر و اعزام والیها به ولایات، خارج نموده و با انتخاب شوراهای محلی تحت اداره شورای وزیران درآورد که در نوع خود اقدام بی پیشنه بوده که مقام و نقش اداره ولایات را به منظور رهبری خوبتر زندگی اجتماعی، اقتصادی، اداری وسیاسی ارتقا بخشد.
به منظور تحقق عملی و ایجاد ارگانهای متذکره قانون ارگانهای دولتی و شورای نمایندگان مردم در ولایات و محلات، در سال ۱۳۶۲ تصویب و نافذ گردید.
سلطانعلی «کشتمند صدراعظم دهه شصت خورشیدی درموردچنین نوشته اند: «این قانون دارای اهمیت بزرگ سیاسی و عملی بوده و در واقع برخورد دموکراتیک در نظام اداری در ارگانهای محلی رامی گذاشت، تا قبل از دهه هشتاد ارگانهای قدرت دولتی در ولایات و محلات به معنای واقعی کلمه وجود نداشت زیراحکومتهای مرکزی چند تن از نمایندگان خویش را بنام والی، حاکم، ولسوال، مستوفی و قاضی به محلات اعزام میکردند که در کنار محافل حاکم فیودالی قرار میگرفتند، آنان در واقع از مواضع اجتماعی و سیاسی و منافع مستقیم فیودالها و خوانین نمایندگی ودفاع می نمودند، در تحت چنین شرایطی، کوتاه کردن دستهای حلقات حاکم فیودال ازقدرت دولتی وجلب وپشتیبانی تودههای مردم به سوی حکومتی که دروجود آن مردم خودرا اداره کنند، کار سهلی نبود. »
بر مبنای قانون ارگانهای محلی، شوراهای محلی در ولایات، شهرها، ولسوالیها و قریهها با آرای مستقیم مردم بایستی انتخاب میگردیده و از بین آنها کمیتههای اجرائیه شوراهای متذکره به میان می آمدند. مطابق قانون متذکره شوراهای انتخابی در وجود کمیتههای اجرائی دارای صلاحیتهای گسترده اعم از تطبیق لوایح و مقررات موضوعه در ساحه مربوطه بوده وبه همین ترتیب کمیتههای اجرائیه که توسط شوراها انتخاب میشدند، دارای صلاحیتهای اجرائی بودند و همهی این ارگانهای تازه تشکیل دولتی بوسیله روسای کمیتههای اجرائیه رهبری میگردیدند. این نوآوری تشکیلاتی به صورت شکلی نبوده و از نظر محتوا و کیفیت اجراآت یک تغییر بنیادی را بازگو می نمود، طوری که ارگانهای محلی انتخابی دیگر نمایندگی ازحکام مرکزی وحلقات حاکم فیودالی ننموده؛ بلکه نمایندگان انتخابی مردم محل خود میباشند و بس. هدف سترگ و بنیادی از ایجاد چنین ارگانهای نوین همانا جلب مردم و اشتراک مستقیم شان در قدرت و اداره امور مربوط به خودشان به حساب می آمد. همین ارگانها از یکطرف فیصلههای خودشان را در رابطه با نیازهای محلی به اجرا گذاشته و از جانبی از حاکمیت مرکزی نمایندگی می نمودند. چنانچه بخاطر کمک، رهنمایی و نظارت به این ارگانهای نوین قدرت واداره، هیات رئیسه شورای انقلابی و شورای وزیران اداراتی را ایجاد نموده بود.
درمورد فهم و درک ببرک «کارمل» از شرایط، اوضاع و احوال وپیش گیری سیاستهای بجا وکارای شان بازهم به بخشی از صحبت های پروفسیور دوکتور «جاوید» مراجعه مینمایم: «ببرک «کارمل» با هنرمندی تمام هم پشتونها را به حیث یکی از اقوام اساسی در افغانستان نرنجانید و هم بنیاد قبیله سالاری را بصورت اساسی برکند. او مبارزه طبقاتی را حتا از حنجره پارلمان فریاد زد و حل مسأله ملی را از تربیون نظام کودتا به گوشهای ناشنوای فعالین تک تباری و تکتازان قبیله رسانیده هردو اقدام به معنی هوشمندی و داشتن فرهنگ شهری در شالوده اهداف سیاسی او بود. »
در نهایت و پایان این نوشته حرف های پروفیسور رحیم «رهین» مورخ و پژوهشگر معاصر میهن را در مورد ببرک «کارمل» بازنویسی مینمایم:
روان زنده نام ببرک «کارمل» از دست رفته شاد، کارنامهها و خاطرات ماندگار این شخصیت نامدار و بی بدیل ملی گرامی جاویدان باد.
منابع
– کلکسیون جریده خلق
«مرام دموکراتیک خلق» و « وسایل وراههائیکه آرمانهای خلقهای ستمدیده افغانستان و مرام دموکراتیک خلق را به پیروزی میرساند»، رفیق ببرک کارمل
ببرک کارمل کی بود؟ نویسنده : مورخ و پژوهشگر معاصر کشور پروفیسور رسول رهین
درباره انقلاب ۷ ثور ۱۳۵۷ افغانستان About Revolution 7saur 1978 Afghanistan
اصول اساسی جمهوری دموکراتیک افغانستان Constitution of the Democratic Republic of Afghanistan
اسناد مربوط به اگسا برگهای سیاه از کارنامه های میرغضب دوران حفیظ الله امین
اسناد لانۀ جاسوسی (کتاب 29 ـ 30 افغانستان)
حقیقت اسلام در افغانستان مجموعه اسناد جرگه و دومین کنفرانس علما و روحانیون جمهوری دموکراتیک افغانستان (1362/1983)
نقش فعال ببرک کارمل در تشکیل ” جمعیت دموکراتیک خلق “
مجموعۀ سال اول روزنامۀ “حقیقت انقلاب ثور” (11 جدی 1358 ـ 29 حوت 1358)
زندهگینامۀ نویسنده:
محمد حریف «حریف» بتاریخ دهم سرطان سال ۱۳۲۹ در یک خانواده روشنفکر در شهرکابل متولد شده، آموزش ابتدایی را در مکتب غازی محمد ایوب خان و آموزش متوسط را در سال ۱۳۴۸ در لیسه عالی نادریه به اتمام رسانیده است. بخاطر ادامه آموزش دانشگاهی شامل دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه کابل گردیده و از دیپارتمنت حقوق خصوصی آن دانشکده ، در سال ۱۳۵۳ با اخذ دپلوم فارغ گردیده است.
رفیق حریف، بعد از انجام خدمت سربازی در سال ۱۳۵۴ ، دوره ستاژ قضایی یک ساله کدر عالی قضا را در وزارت عدلیه وقت به اتمام رسانیده و بعد از حصول فرمان انسلاک قضایی از طرف ریس جمهور طی ۱۶ سال تمام به حيث قاضی در محاکم اختصاصی مختلف چون محكمه تجارتی کابل، محکمه پولیس، محکمه مامورین و محكمه امنیت ملی در سطح مركز و ولایات میهن در سمتهای قاضی، رلیس محکمه و معاون رئیس عمومی محکمه مشغول اجرای وظیفه درجهت تامین عدالت قضایی نموده است .
آخرین وظیفه قضایی رفیق «حریف»، عضویت در شورای عالی دادگاه عالی و در عین حال به حیث رئیس جرایم عیله امنیت داخلی و خارجی آن دادگاه عالی بوده است.
با بد ترشده اوضاع امنیتی وطن و بنابر ادامه جنگ تحمیلی بیگانگان و محدود شدن شرایط ادامه زندگی در سال ۱۳۷۱، ترک زادگاه عزیز اش را متحمل گردید .
کار سیاسی و اجتماعی: رفیق حریف هنوز که دانش آموز صنف یازدهم مکتب بود گرایشهای بخاطر نجات هم میهنان اش از بدبختیهای ناشی از عقب ماندگی برایش دست داده و بخاطر اجرای این رسالت، حزب دموکراتیک خلق افغانستان را مناسب ترین ابزار تحقق آن انتخاب و بیش از نیم قرن زندگی آگاهانه اش را صرف مبارزه سیاسی و اجتماعی برای مردم و میهن نموده است. چنانچه از سال ۱۳۴۷ عضویت پر افتخار حزب محبوب شانرا تحت زعامت و رهبری خردمندانه زنده نام رفیق ببرک کارمل را حاصل نمود و در مخالفت صریح اش بصفت یک حزبی با مصوبات پلنوم ۱۸ (کودتا) ۱۴ ثور ۱۳۶۵ خلاف اصول و اساسنامه حزب از تشکیلات حزبی اخراج گردیده است.
شمار فعالیتهای اجتماعی و مدنی شان از سال ۱۳۵۹ تا ۱۳۷۱ عضویت انجمن حقوقدانان ج.د.ا حاصل و عضو شورای مرکزی آن انجمن هستند که به همین ارتباط بنابر دعوت انجمن حقوقدانان روسیه در سال ۱۳۶۹ در جمع رهبری انجمن حقوقدانان، برای دو هفته به آن کشور دعوت شده اند و کنون هم عضویت انجمن حقوقدانان افغان مقیم اروپا را دارند .
رفیق «حریف» در سال ۱۳۵۲ ازداوج نموده و ثمره زندگی مشترک شان یک دختر و پسر میباشد. از سال ۱۳۹۲ به صفت پناهنده سیاسی قبول شده ، و با خانواده شان در کشور آلمان زندگی مینماید.
فهیمه عریف
نقش زنان در جمهوری دموکراتیک افغانستان (دهۀ شصت خورشیدی)
وقتی از نقش زنان سخن زده میشود، خاطرهی پیکار جانبازانهی آنان برای برابری حقوق و رهایی از ستم طبقاتی، ایستادن در مقابل انواع تبعیض، کسب حق شرکت در حیات سیاسی و اجتماعی؛ دفاع از آزادی، عدالت، صلح، پیشرفت اجتماعی، دموکراسی…به یاد میآید. در این کارزار سخت، زنان افغانستان نیز سهم فعال گرفته و نقش خویش را با درخشش ایفا نموده اند. یک سده میشود که زنان افغانستان در روند مبارزهی سیاسی و صنفی پا گذاشته و در دهههای چهل و پنجاه و شصت خورشیدی بطور فعال وارد میدانها شدند و دستآوردهای تحسین برانگیز را به ارمغان آوردند. در اینجا، در این نوشته که تنها روی نقش زنان در دههی شصت خورشیدی در جمهوری دموکراتیک افغانستان بحث صورت میگیرد؛ از این رو از یادآوری و برشماری موفقیتها و دستآوردهای زنان و دختران کشور در دوران پیش از آن و در حال حاضر صرف نظر می گردد.
برای نخستین بار در جمهوری دموکراتیک افغانستان بود که سازمان دموکراتیک زنان افغانستان به رهبری دوکتور اناهیتا راتب زاد، از روز هشتم مارچ، روز همبستگی بینالمللی زنان جهان به طور رسمی در چوکات برنامههای دولت به شکل شایستهی برگزاری بعمل آورد؛ اولین همایش سراسری زنان افغانستان را دعوت نمود که در ارتقای نقش آنان در جامعه در خور اهمیت بود و در آن وضعیت زندگی و کار زنان کشور از زاویههای گوناگون بررسی شد. سازمان دموکراتیک زنان افغانستان، سازمان دموکراتیک جوانان افغانستان از ژرفای قلب در راه آگاهی دهی زنان و دختران افغانستان در امر رهایی کامل از قید و بند دست و پاگیر، میراث شوم عقب ماندگی سیاسی ـ اقتصادی ـ اجتماعی و مبارزه بر ضد ستم جنسیتی و طبقاتی و انواع تبعیض، همچنان جهت نهادینه ساختن فرهنگ پذیرش برابری حقوق آنان در خانواده، در محیط کار و در جامعه، تلاش پیگیر و ارزنده را در پیش گرفتند. حال به تفکیک بخشهای مهم و اشتراک زنان افغانستان در رشتههای اقتصاد ملی و در عرصههای اجتماعی و فعالیتهای خلاقانه، در جمهوری دموکراتیک افغانستان بر شماری می گردد.
ـ در ادارهی دولت: در میان کارمندان و کارکنان ادارههای دولتی، شماری زیاد زنان در نهادهای اداری، تولیدی، تجارتی، تخنیکی و خدماتی مشغول کار بودند. صدها زن به عنوان دانشمند، پژوهشگر، استاد دانشگاه، پزشک، انجینیر، آموزگار، مامور و غیره خدمت میکردند.
در بخش ادب، هنر و فرهنگ، تعدادی از کارمندان علمی و فرهنگی را زنان تشکیل میداد. زنان ادیب، شاعر، نویسنده، هنرمند، بازیکنان سینما و تیاتر، نقاش، کارکن رادیو و تلویزیون در جامعه از احترام ویژهی بر خوردار بودند که فعالیت آنان به شکل وسیع در پروسههای اجتماعی و فرهنگی تاثیر ارزندهی را بجا گذاشت. سهم و اشتراک زنان در کارهای اداری، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، رسانه ای، حقوقی، بهداشتی…در این دوره چشمگیر و بی پیشینه بود.
ـ در روند آموزش (درمکتب و دانشگاه) و پرورش شیوههای جدید آموزش و پرورش، زمینه ساز آن گردید تا زنان به طور گسترده در کارهای آموزشی و پرورشی اشتراک ورزند. زنان افغانستان با شرکت خویش در برنامههای منظم آموزشی، بهترین دوران فعالیت خودرا تجربه کردند.
در جمهوری دموکراتیک افغانستان برای زنان و دختران افغانستان جهت کسب مهارتهای مسلکی، آموزش در مکتبها و دانشگاهها شانس بیشتر داده شد. صدها دختر در رشتههای گوناگون در داخل افغانستان و بیرون از مرزها در کشورهای سوسیالیستی، امکان آموزش دانشگاهی را دریافت کردند و به شمار آموزش دیدگان زن افزایش چشمگیری بعمل آمد و از میان زنان کادرهای اقتصاد ملی به جامعه تقدیم شد. دختران بیشتر از نیم دانشجویان را تشکیل میداد. زیادترین آموزگاران مکتب های ابتدایی و کلیه مکتبهای دختران در سراسر افغانستان، زنان بودند.
ـ در پروسهی سواد آموزی: در جمهوری دموکراتیک افغانستان، جنبش سوادآموزی و پیکار با بیسوادی، همگام با رونق بخشیدن به فعالیتهای بارور اجتماعی و فرهنگی به راه انداخته شد. صدها هستهی سوادآموزی در سراسر افغانستان وجود داشت که در تشکیل و پیشبرد جریان آموزش در آنها، زنان به طور مستقیم سهم و نقش داشتند. زنان بارسالت افغانستان در بدترین شرایط کورسهای سوادآموزی را در شهرها و روستاها برگزار میکردند و آنها را زنده نگه می داشتند.
ـ در کودکستانها و شیرخوارگاهها: در جمهوری دموکراتیک افغانستان، کودکستانهای محل کار(برای مادرانی که در اداره های دولتی و نهادهای تولیدی و اجتماعی و فرهنگی کارمند و کارکن بودند) و محل زیست وجود داشت. در شبکههای کودکستانها و شیرخوارگاهها شمار زیادی از زنان و دختران کار میکردند و مامور دولت بودند.
ـ در پرورشگاه وطن: در این نهاد دولتی کودکان و نوجوانان (دختر و پسر) یتیم و بیسرپرست و فرزندان افسران جان باخته در نبرد با دشمنان مردم، نگهداری میشدند، آموزش میدیدند و پرورش می یافتند. شمار زیادی از زنان در این نهاد مصروف خدمت بودند. برخی از زنان بیوهی افغانستان که فرزندان شان در پرورشگاه وطن بودند، به مثابه ی نانآور خانواده در ادارههای دولتی جذب کار میشدند و در فعالیتهای اجتماعی سهم میگرفتند.
علاوه بر مطالبی که در بالا بر شمرده شد، در جمهوری دموکراتیک افغانستان در سراسر کشور کلوپهای زنان ایجاد گردید که به خاطر بلند بردن سطح دانش مسلکی زنان و سهمگیری پویای آنان در فعالیتهای اجتماعی و تنظیم اقتصاد خانواده و در مبارزه با بیسوادی، نقش مهمی را ایفا نمودند. اعضای سازمان دموکراتیک زنان افغانستان از خانوادههای شهدا و معلولین دیدن بعمل میآوردند و خواستهها و مشکلات آنها را با نهادهای دولتی شریک میساختند که به آنها در چوکات قانون و حدود امکان رسیدگی صورت میگرفت.
در پایان بایستهی گفتن است که اشتراک زنان در ایجاد تشکلهای صنفی و اجتماعی و سهم آنان در کار های خلاقانه ی ادبی ـ فرهنگی ـ پژوهشی و اجتماعی و پیوستن آنان در پروسهی محو بیسوادی، در جمهوری دموکراتیک افغانستان انکار ناپذیر است.
مجموعه مقالات زنده یاد رفیق داکتر اناهیتا راتبزاد از جریده پرچم ناشرادیشه های دموکراتیک خلق افغانستان
رفیق علی رستمی
نقش رفیق ببرک کارمل در زمینه ایجاد جبهۀ ملی پدر وطن در جمهوری دموکراتیک افغانستان
تحقق هنجارهای عام تکامل اجتماعی بدون درنظرداشت ویژه گیهای به خصوص هر جامعه که زادهء وضع اقتصادی، اجتماعی، و فرهنگی در روند تاریخی است امریست ناممکن. از همین رو است که بدون شناخت دقیق از ترکیب و چگونگی روان، سنت و روحیهی اخلاق اجتماعی جامعه نمیتوان راه بیرون رفت از دشواریهای اجتماعی را به سوی اعتلا و دگرگونیهای مترقی و دموکراتیک انجام داد. دانش مترقی پیشرونده میآموزاند که تغییر و رشد چنین جوامع نمیتواند به یکبارهگی، با شتاب و عجله و بدون پشتیبانی و بسیج مردم و رشد سطح آگاهی شان صورت گیرد. تاریخ نشان داده است که هرنوع عمل و رویکردهای مترقی که از سطح شعور و درک مردم بلند باشد، ناکام و غیرعملی میباشد.
حزب دموکراتیک خلق افغانستان با در نظرداشت نکات فوق، از همان آغاز مبارزات عدالتخواهانه خود این اصل علمی را با دقت کامل در صدر وظایف برناموی خود قرار داده بود و با پیروزی قیام هفت ثور (انقلاب ثور) و بصورت اخص بعد از مرحلۀ تکاملی آن تحت رهبری زنده یاد ببرک کارمل اصلاحات و تغییراتی اساسی را بر بنیاد ارزشهای عدالت خواهانه رویکردهای مبتکرانه را مطابق با روحیه جامعه عقب مانده و سنت زدهء افغانستان در سرلوحۀ وظایف درجه یک حزب و دولت جمهوری دموکراتیک خلق افغانستان قرار داد.
از آنجایی که هویدا و مبرهن است که کشور ما در زمان تشکیل حزب دموکراتیک خلق افغانستان از لحاظ سیاسی، اقتصادی و اجتماعی در مرحلۀ مناسبات عقب ماندۀ فیودالی و ملوکالطوایفی قرارداشت و درعین زمان دارای عدم تجانس قومی و اتنیکی نیز بود. بر شالودۀ این واقعیت ح.د.خ.ا برای تحقق اهداف مترقی و مدرن خود برای تساوی حقوق همه زحمتکشان کشور، طرح ایجاد جبهۀ ملی پدروطن را در نخستین مرام خویش برای بسیج و تشکل و سهمگیری فعال همه اقشار زحمت کش کشور غرض دگرگونیهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی گنجانیده بود. چنانچه در نخستین شمارۀ جریده خلق چنین بازتاب یافته بود:
«حلقه اساسی مبارزه و پیشبرد جنبش در راه استقرار دموکراسی ملی عبارت از ایجاد جبهه متحد دموکراتیک و ملی و تقویت روزافزون آن است»
بر همین اساس بود که شادروان ببرک کارمل بعد از مرحلۀ تکاملی شش جدی 1358 زمانی که به حیث منشی عمومی حزب دموکراتیک خلق افغانستان و رییس شورای انقلابی ج.د.ا انتخاب شدند، درنخستین گام عملی خویش تشکیل جبهه ملی پدروطن را درصدر وظایف تمام ارگانهای حزبی و دولتی قرارداد.
شادروان ببرک کارمل معتقد بود که حل مناسبات کهنه فیودالی و ماقبل آن بدون اشتراک همه اقشار کشور ناممکن است. هدف بنیادی حزب ما دگرگونیهای ملی و دموکراتیک یعنی از بین بردن مناسبات فرتوت فیودالی و مبارزه علیه مناسبات استثمارگرانه امپریالسیتی بدون سهم فعال تمام اقشار جاممعه ناممکن است. شادروان ببرک کارمل تاکید داشت که دراین روند منافع تمام طبقات و اقشار مختلفی جامعه به شمول کارگران، دهقانان، روشنفکران مترقی ، کسبه کاران و سایر مالکین خرد و متوسط و بوروژوازی ملی در تضاد نیست.
دراین کنگره ، آیین نامه و ترکیب رهبری جبهه ملی به عنوان عالیترین مقام رهبری آن انتخاب گردید. در این گنگره 95 تن به کمیته ملی جبهه تعیین که از جمله 23 تن به حیث اعضای هیأت اجراییه به شمول رییس ، معاون و سکرتر جبهه انتخاب گردیدند.
جبهه ملی پدر وطن یگانه طرح معقولی بود برای تقویه پایههای اساسی حکومت دمکراسی ملی افغانستان که اشتراک عموم خلقهای زحمتکش ترقیخواه، دموکراتیک و وطنپرست برای تحقق آرمانهای مردمی مساعد میساخت.
«. . . حلقه اساسی مبارزه و پیشبرد جنبش در راه استقرار دموکراسی ملی عبارت است از ایجاد جبهه متحد دموکراتیک وملی پایه دار وتقویت روز افزون آن در آینده نزدیک. . . »
البته این هدف نجیبانه شادروان ببرک کارمل بنابر موضع گیرهای خشن و ضد وحدت حزبی حفیط الله امین در کنار سایر اعمال خاینانه و نابخشودنی آن تا ششم جدی 1358 مورد اجرا قرار نگرفت و بعد از ایجاد جبهه ملی پدروطن بعد از ششم جدی 1358 سازمانهای آن در تمام شهرها و ولایات کشور ایجاد که در جهت بسیج مردم برای تحقق اهداف دولت جمهوری دمکراتیک افغانستان درعرصههای اقتصادی واجتماعی و سیاسی نقشی بزرگی ادا کرده است.
جبهه ملی پدروطن در آن زمان به مثابه سازمان تجمع کلیه سازمانهای اجتماعی و سیاسی که ستون فقرات آنرا اتحاد و همبستگی کارگران، دهقانان و تمام اقشار اجتماعی تحول طلب و نیروهای ملی و مذهبی دموکراتیک و وطنپرست تشکیل میکرد، بوجود آمده بود. با درنظرداشت این امر که این جبهه ارگان و یا نهاد با اهمیت و مهمی در نظام جمهوری دموکراتیک افغانستا شمرده میشد؛ ولی تحقق اهداف آن طوری که خواست رهبری و بصورت مشخص شادروان ببرک کارمل بود؛ نسبت مداخلههای دشمنان و کشورهای همسایه با سردمداری کشورهای امپریالیستی که علیه دولت جمهوری دموکراتیک خلق افغانستان مسلحانه میجنگیدند و برضد اهداف ان قرار میگرفتند، برآورده نه شد. شرایط ناهنجار و ادامه جنگ در کشور، تسلح، تمویل و تشویق روز افزون نیروهای مخالف مسلح از خاک پاکستان و ایران و تشدید حملات آنها در داخل افغانستان به بهانه حضور نیروهای نظامی اتحادشوروی به مرام و اهداف اصلی خویش نایل نه شد.
با درنظرداشت اینهمه جفاها و سنگ اندازیهای که در راه تأمین صلح و اعتلای وطن از جانب دشمنان داخلی و خارجی صورت گرفت، نخبه گان علمی و سیاسی از جمله روانشاد اکادميسين پروفیسوردکتور عبدالاحمد جاويد دانشمند فرهيخته و شخصيت شناخته شده کشور درمورد دوران زعامت شادروان ببرک کارمل چنین ارشاد فرموده است:
«دوران زعامت ببرک کارمل يگانه دورانی بوده که در آن مسأله زبانها و مليت ها بگونۀ بهتری حل گرديده و تعصب و تنگ نظری ها درزمينه، از ميان برداشته شده بود. چنانچه که ساختارهای قدرت و ادارۀ دولتی و سياستهای کادری آن دوره اين گفته را بوضاحت آشکار میسازد. ببرک کارمل، يار و مددگار کارگر و دهقان، پيشه ور و اهل کسبه، مامور و آموزگار و در يک کلام همه زحمتکشان افغانستان در امر بزرگ خدمت به مردم و ميهن مألوفش بود. آرمان و هدف والايش، تأمين عدالت اجتماعی و رفع تبعيض و نابرابری در جامعه بود. ايشان در دوران زعامت خويش، درجهت بهبود شرايط کار و زندگی کارگران و ساير زحمتکشان و تهی دستان جامعه، همواره توجه جدی می نمودند»
امروز ما شاهد هستم که گروههای دهشت افگنی که دیروز زیرنام “جهاد، اسلام و آزادی” بر ضد مردم و اهداف پاک دولت جمهوری دموکراتیک افغانستان سلاح گرفته بودند، خود مایه دستاویز بازیهای سیاسیون منطقوی و جهانی شده اند و زمینه هجوم و لشکر کشی 48 کشور جهان را در افغانستان برای تحقق اهداف جهانگشایی استثمارگرانۀ آنها مساعد ساخته اند و همدست فعالیتهای دهشت افگنانه تروریستی نیروهای تازه نفس بنیادگرای اسلامی از جمله القاعده، طالب و داعش شده اند.
در طول هجده سال است که این گروهها با رویکردهای مختلفی تروریستی و خرابکارانه در افغانستان عامل و باعث کشتار هزارها تن از مردم بیگناه و میلونها مهاجر و بی سرپناه و بی خانمان در خارج و داخل شده اند. این غایله هنوزهم با روشهای نوآورانه توطئه آمیز ادامه دارد. شیرازۀ اتحاد و همبستگی وحدت ملی کم رنگ شده و اختلافهای قومی و گروهی و مذهبی هروز چاق ترو بیشتر میگردد. فقر و بیچارهگی و اختلافهای طبقاتی میان نادار و پولدار جامعه زیادتر شده میرود؛ غریب غریبتر و پول دار پولدارتر میشود.
راه بیرون رفت از این وضع فلاکتبار تنها با تأمین وحدت ملی در چوکات اصول و ایجاد جبهه متحد ملی و دموکراتیک ممکن است و بس. به امید تحقق این اصل!
منابع
اسناد کنگره مؤسس جبهۀ ملی پدر وطن 25 جوزای 1360
7 کلکسیون از هفت سال نشرات روزنامه حقیقت انقلاب ثور ۱۳۵۸-۱۳۶۴ خورشیدی
جریده پرچم شماره اول ویرایش جدید Parcham Jarida 1
زندهگی نامۀ نویسنده:
رفیق على محمد رستمی فرزند میرزا عبدالحسین رستمی در شهر مزارشریف ولایت بلخ در برج حوت سال 1334 خورشیدی مصادف به سال 1955 ترسایی چشم به دنیا گشوده است. سکونت اصلی چنداول بوده و بعدن در دارالامان و مکرویون سوم شهر کابل زندگی نموده است.
رفیق رستمی در سال 1354 خورشیدی از صنف دوازدهم لیسه عالى حبيبه فارغ و از سال 1355 الى شش جدى 1358 بصفت کارمند در مربوطات وزارت تجارت و از اخير جدی سال 1358 به حیث مسوول مالی و اسناد ارتباط و معاون کمیته حزبی ولایت غزني الى اخير سال 1363 خورشیدی و از حمل سال 1364 به حیث مسوول تبلیغ و ترویج و بعدن معاون کمیته حزبی ناحیه نهم شهر کابل الى قوس سال 1365 ایفای وظیفه نموده است.
از قوس سال 1365 نظر به دستور کمیته مرکزی حزب دموکراتیک خلق افغانستان و احکام وزیر دفاع و رئیس سیاسی اردوی جمهوری دموکراتیک افغانستان با تعديل رتبه نظامی (جبرن و قهرن) لمری بریدمن به حیث معاون سیاسی کندک 621 لوای پنج سرحدی هرات تعين و الى تاريخ ۳۳۶۶/ ۶/۶ خورشیدی ایفای وظیفه نموده است. و بعدن نظر به امر وزیر دفاع از بست افسری منفک و به حیث سرباز در قطعه امنیتی ریاست تحقق وزارت امنیت دولتی معرفی و الى اخیر سال 67 ادامه داده و بعدن نظر به امر وزیر امنیت دولتی از بست ریاست تحقق منفک بعد از معرفی به کندک تجمع شهر کابل (نفرکشی) در فرقه بیست و یک شهر فراه به حیث سرباز الى اخذ ترخیص از شیندند هرات ایفای وظیفه نموده است. بعد از ترخیص به حیث مسوول تشکیلات کمیته حزبی ناحیه هشتم شهرکابل الى نیمه سال 1368 و متعاقبن از سال 1369 خورشیدی در شرکت ترانزیتی وبارچالاني افسوتر نمبر یک در بخشهای مختلف الى اخير 1369 مسوولیت داشتند. بعد نسبت وضع نا به سامان کشور از وطن به روسیه مهاجرت و بعد از مدت دو سال در اگست سال 1993 ترسایی به کشور آلمان مهاجرت نمودند. رفیق رستمی همراه با بانو بصيره جان رستمی ازدواج و دارای دو فرزند ریاض جان رستمی و الیاس جان رستمی میباشند که تحصیلات عالی خود را در رشته کمپیوتر به پایان رسانیده و در شهر فرانکفورت آلمان به زندگی و کار ادامه میدهند.
رفیق نظیفه توخی
نظر اجمالی در مورد عمران، ساختمان و مبارزه با فساد در جمهوری دموکراتیک افغانستان تحت زعامت زنده یاد ببرک کارمل
در اثر بروز تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، نظامی و تغییر در مناسبات بینالمللی طی دهههای اخیر، شیوههای منازعات و جنگها نیز تغییر نموده، کشورهای بزرگ و قدرتمند در جستجوی راهها و استفاده از میتودهای مختلف جهت بدست آوردن سود و سرمایه بیشتر گردیده اند، به همین منظور تعدادی از کشورهای بزرگ پیشرفتۀ صنعتی، به خصوص ایالات متحدۀ امریکا و یکعدۀ از کشورهای غربی از سالیان نه چندان دور بدینسو، از تعداد زیاد کشورها از جمله افغانستان، جهت برآورده ساختن اهداف شوم شان سوءاستفاده نموده و کشور ما را به خاک و خون کشانیده اند. افغانستان بیشتر از چهار دهه با منازعات و جنگهای اعلان ناشده مواجه بوده، که این امر باعث گردیده تا از نظر اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی تضعیف شده، و بخش عمدۀ زیربناها در کشور منهدم و به نابودی مواجه شوند. دقیقاً این امر، همانا خواست و هدف اساسی کشورهای امپریالیستی و ارتجاعی بوده که کشور ما بیشتر از پیش به آنها وابسته شده، تا ازین طریق بتوانند به اهداف شوم و غیرانسانی شان نایل گردند.
باوجود مخالفت و تلاش نیمی از کشورهای متجاوز جهان علیه جمهوری دموکراتیک افغانستان (ج د ا)، با آنهم دولت ج.د.ا توانست با متانت، درایت و تدبیر در راستای کار و پیکار جهت پیشرفت و اعمار یک جامعه ملی و مردمی فارغ از هرنوع نابرابری، موفقیتهای شایانی بدستآورد و با ایمان به آیندۀ درخشان موفق به انجام خدمات بزرگ وانسانی گردد.
اهداف اساسی و مبرم مرحلۀ نوین و تکاملی تحول ثور ۱۳۵۷، محو فقر، عقبماندهگی اقتصادی، جهل و بیسوادی، بیکاری، نابرابری، ستم ملی و اجتماعی در افغانستان بود. برای تحقق این امر ایجاد یک اقتصاد مستقل ملی و تسریع آهنگ رشد اقتصادی، بر اساس پلانهای علمی رشد اجتماعی ـ اقتصادی، تأسیس صنایع مستقل ملی، صنعتی ساختن کشور و بلندبردن سطح زندگی تودههای مردم ضروری بود.
تحقق این اهداف به زمان نیاز داشت و عملی نمودن آن صرف با تشریک مساعی وسیع و هدفمند حزب و تمام تودهها امکان پذیر بود. در کشور ما دشواریها و پرابلمهای خاصی درعرصۀ کار ایدیولوژیک نیز وجود داشت که همۀ آنها ناشی از موجودیت اشکال مختلف اقتصاد، عدم هماهنگی جامعۀ ما، ساختار پیچیدۀ ملی، بقایا و تأثیرات منفی نظریات و اندیشههای استثماری، ارتجاعی، ناسیونالیستی و نفاق ملی گذشته بود. از ینکه اکثرمردم ما بیسواد و یا کم سواد بودند در اثر تجاوز ایدیولوژیک امپریالیزم و ارتجاع منطقه همه این دشواریها و پرابلمها تشدید یافته و وضع را بمراتب پیچیده تر گردانید.
منحیث شخصی که با این همه نابسامانیها و لحظات نهایت ناگوار وغم انگیز عملاً زندگی نموده، درد و الم مردم را با گوشت، پوست و استخوان خود احساس نموده ام، رسالت خود میدانم تا در مورد گوشۀ از کارکردهای که در آن دوران تحقق یافته چند سطری بنویسم.
من مانند اکثر مردم زحمتکش کشور، این دوره، یعنی سالهای ۱۳۵۸ الی ۱۳۶۴ را با هزاران امید به آیندۀ شگوفان انتظار داشتم زیرا درین سالها هدف اساسی، برقراری یک جامعه پیشرفته و فارغ از هرگونه نابرابری بود، ولی متأسفانه در اثر ناسازگاری، مداخلات بی شرمانه و خیانت جبران ناپذیر بعضیها، همۀ این آرزوها و انتظارات منهدم ونابود گردیدند.
کشورما در آن زمان از نظر اقتصادی در ردیف کشورهای فوقالعاده عقب ماندۀ فیودالی و ماقبل فیودالی قرار داشت، وضع اقتصادی کشور به هیچ صورت برای حزب حاکم و دولت جدید قابل پذیرش نبود، زیرا وضع اقتصادی موجود قناعت بخش نبوده و نیازمندیهای دولت و مردم را از نظر عواید مالی، محصولات زراعتی و صنعتی مرفوع نمیکرد.
از رژیم حفیظ الله امین یک اقتصاد فروریخته، وضع مالی و اسعاری نابسامان، نظام مالیاتی ناتوان، تورم شدید، پول بیپشتوانه، سطح بلند قیم، قحطی گسترده، فساد مالی و اداری حاد به ارث مانده بود. بنابرین در برابر حکومت جدید وظایف نهایت دشوار وبزرگ قرار داشت.
سیاست انساندوستانه و انعطاف پذیر بعد از شش جدی ۱۳۵۸ نتایج منطقی خود را به بار آورده ومنجر به توسعۀ پشتیبانی تودهها از سیاست انسان دوستانه دولت ج.د.ا و تضعیف دشمن گردید.
قبل از ینکه در مورد کارکردهای این مرحله عمیق شوم، میخواهم مختصراً سخنی چند در مورد شخصیت بی بدیل و والای زنده یاد ببرک کارمل فقید که تحت زعامت مدبرانۀ شان این همه تغییرات چشمگیر صورت گرفت، بیان دارم.
زنده یاد ببرک کارمل با اعتقاد راسخ و درک وسیع از جهانبینی علمی، عاشق مردم و کشورش بود. وی از جوانی تا لحظۀ که جهان فانی را وداع گفت، بخاطر ایجاد یک جامعۀ دموکراتیک و فارغ از استثمار انسان از انسان، جامعه پیشرفته و عادلانه کوشید و مبارزه کرد. وی ارتجاع، استعمار وامپرياليسم را دشمن اساسی بشريت و عامل اصلی جنگها، فقر، عقبمانده گی و هزاران مصيبت در جهان میدانست.
شادروان ببرک کارمل در زندگی خصوصی خود آدم قانع بوده، زندگی پرتجمل را دوست نداشت و همیشه به همه توصیه میکرد که باید توقعات خود را مطابق وضع و شرایط کشور و سطح زندگی مردم عیار سازند. وی دلسوز مردم و کشورش بود همیشه به مشکلات و معضلات مردم با دقت گوش فرا میداد. توانائی آنرا داشت که ساعتها درپای صحبت یک کارگر زحمتکش ساده بنشیند.
شخصیت برازنده و انسان دوستانه ببرک کارمل فقید بیانگر آنست که در دوره زمامداری وی همه اقوام کشور بدون تبعیض درفضای آرام روحی و وجدانی زندگی میکردند. تفاوت میان خانوادهها نزد وی وجود نداشت. چنانچه اکادیمیسن غلام دستگیر پنجشیری ماهیت هومانستی شاد روان ببرک کارمل را در مورد سردار محمد داؤد طی مقالۀ بنام: «دو روز خونین تاریخ» چنین مینگارد:
جناب پروفیسور رسول رهین در مقالۀ تحت عنوان «وضع تاجیکان دردوره زمامداری ببرک کارمل» چنین مینویسد:
شادروان ببرک کارمل تلاش ورزید، تبعيض، نابرابری و ستمی را که در دوران حفیظ الله امین به اوج خود رسیده بود، کاملاً محو نماید و از طريق پلانگذاریهای دقيق در بخشهای عمده اقتصادی، خدمات مثمراجتماعی را، درجهت پيروزی های ملی و دموکراتيک، سازماندهی نماید. وی معتقد بود که تأمين حقوق شهروندان و دموکراتيزه شدن زندگی سياسی ـ اجتماعی مردم، شرط اساسی يک جامعۀ مردم سالار میباشد. به همين دلیل در دوران زعامت خود، حقوق شهروندی تمام مردم را بدون هرگونه تبعيض در اصول اساسی سال ۱۳۵۹ رسماً، تسجيل کرد. با تصویب این قانون تمام اتباع کشور در تمامی موارد از حقوق مساوی برخوردار گرديدند.
از نخستین روزهای زمامداری خود رهبر جدید، به مردم اطمینان داد که نابسامانیهای موجود در کشور را به شیوۀ بنیادی حل و فصل خواهد نمود. در قدم نخست تلاش ورزید تا پیامدهای ناگوار و اقدامات اشتباه آمیز زمامداری نورمحمد تره کی و حفیظ اللّه امین را خنثی و زیانهای وارد شدۀ سیاسی، اجتماعی و قومی ناشی از آنها را که بر مردم وارد گردیده بود، رفع نماید.
در برابر حکومت جدید وظایف بزرگ اقتصادی ـ اجتماعی قرار داشت که باید انجام میگرفت. برای اجرای این وظایف عمده و مهم، لازم بود که کادرهای مسلکی و اداره سالم بوجود آید.
از آنجائی که تعیین کادرهای ورزیده برای حل پیروزمندانۀ تمام مسایل اجتماعی، اقتصادی و سیاسی از اهمیت فراوان برخوردار است، درین دوره توجه فوقالعاده برای افزایش کادرها مبذول گردید. در تقرر و انتصاب کادرها وابستگی شان با این یا آن قوم، ملیت و یا قبیله نقشی نداشت، بلکه هنگام انتخاب کادرها بیشتر خصوصیات شخصی، یعنی شایستگی و صلاحیت کاندید برای مقام معینه در ارتباط آمادگی برای حل مسایل بغرنج و مهم درنظر گرفته میشد و ورزیدگی و خبره گی درکار و انجام کار از روی وجدان وطنپرستانه، اصل اساسی انتخاب کادر محسوب میگردید. هم چنان درین دوره توجۀ جدی جهت جلب وسیع زنان به کارهای مفید اجتماعی و ارتقای آنان بطور تدریجی و پیگیر به مقامات رهبری که به مثابه یکی از مسایل مبرم بشمار میرفت، صورت گرفت.
در نخستین روزها، پلان پنج ساله انکشاف اجتماعی ـ اقتصادی برای سالهای ۱۹۷۸ ـ ۱۹۸۲ طرح و تصویب گردید. درین پلان پنج سالۀ کشور، برای نخستینبار سرمایه گذاریهای بزرگ از منابع داخلی نیز درنظر گرفته شده بود.
هدف اساسی و نکات عمدۀ این پلان را انجام اصلاحات ارضی و امحای بیسوادی در کشور طی مدت کوتاه تشکیل میداد ولی از آنجائی که این پلان بدون محاسبات دقیق اقتصادی و امکانات عینی، بر اساس عاطفه و آرزومندی، غیرواقعی طرح گردیده بود تا حقیقت سرسخت و محدودیتهای منابع مالی، تخنیکی و بشری در کشور، بنابرین این پلان پنج ساله واقعبینانه نبود. با طرح این پلان تصور میشد که گویا طی پنج سال آینده معجزۀ اقتصادی بوقوع خواهد پیوست، بیسوادی در کشور کاملاً محو شده و مردم به رفاه اجتماعی ـ اقتصادی دست خواهند یافت، در حالی که امکانات مالی ومادی، شرایط عینی و عوامل انسانی در آن به شیوۀ عینی در نظرگرفته نشده بود. اما پلانهای یک ساله بنابر توسعه سیستم احصائیه گیری منظم و امکانات عملی برای کنترول از تحقق پلانها، بطور واقعبینانه و با سنجشهای دقیق با استفاده از تمام امکانات مادی، فنی، منابع مالی و بشری در شرایط دایماً در حال تغییر یعنی در شرایط ادامه جنگ در کشور، طرح و تطبیق گردید.
با تطبیق پلانهای یکساله و بعداً پلان پنج ساله، تعداد قابل ملاحظۀ پروژههای جدید در عرصههای مختلف اقتصاد ملی شامل عرصههای صنایع، ساختمان، زراعت و آبیاری، برق رسانی و انرژی، ترانسپورت زمینی و هوایی، راه سازی و مخابرات، ساختمانهای مدنی و رهایشی، تسهیلات شهری و روستایی، ساختمانهای صحی و تعلیمی، تأسیسات مذهبی و فرهنگی، طرح و تطبیق گردید و زمینه رشد اقتصادی را در کشور مهیا گردانید.
قیام ۷ ثور ۱۳۵۷ و مرحله تکاملی آن با داشتن خصلت دموکراتیک ضد فیودالی و ضد امپریالیستی، ضربۀ بزرگ بر منافع فیودالها و کشورهای امپریالیستی وارد نمود. یکی از مثالهای عمدۀ آن توزیع هفت صد هزار هکتار زمین به سه صد هزار خانواده بود، که این عمل با تأسف از یک سو توأم با اشتباهات و از جانب دیگر در اثر ایجاد شرایط وحشت، دهشت و خوف میان دهقانان بوسیله گروههای تنظیمی هفت گانه و هشت گانه به کمک کشورهای همسایه به خصوص پاکستان، ایران و چین سبب گردید تا موفقانه نباشد. در عرصۀ اصلاحات ارضی گرچه باوجود اشتباهات و کم تجربه گی باند امین، دستآوردهای مهمی حاصل شده بود، ولی در مرحلۀ نوین و تکاملی، با تصحیح اشتباهات قبلی و مطابق پلان علماً تنظیم شده، پروگرام اصلاحات ارضی موفقانه پیش برده شد. باید گفت با وجود فشارهای که ارتجاع به کمک گروههای تنظیمی هفت گانه و هشت گانه بالای مردم و کشور ما وارد نموده بودند، با آنهم با ایجاد و رشد نهضت کوپراتیفی و توجه به ارتقای شعور سیاسی و طبقاتی دهقانان و ایجاد جرگه های دهقانی، کشور از نظر اقتصادی در شرایط بهتری قرار داشت و تحقق پلانهای طرح شدۀ اقتصادی اکثراً موفقانه بودند.
اهداف اساسی دولت درین مرحله رشد و تحول کشور در تمام ساحات بود، بنابرین سعی به عمل آمد تا در قدم اول نابرابریهای اقتصادی محو گردد، به همین منظور برنامه اصلاحات ارضی به نفع اکثریت مردم افغانستان بخصوص دهقانان زحمتکش و از بین رفتن فیودالان، سودخوران و بقایای مناسبات فیودالی در کشور طرح و تطبیق گردید.
دولت تا حد ممکن برای دهقانان کمکهای همه جانبه از یکطرف به ارتباط وسایل تخنیکی و دانههای تخم بذری و از جانب دیگر از لحاظ تعیین درست قیمت خرید محصولات شان انجام داد. برعلاوه شرایط لازم برای استفاده وسیع از دستآوردهای علم و تخنیک در زراعت کشور را نیز فراهم نمود.
کمیته مرکزی ح.د.خ.ا و حکومت یک سلسله اقدامات به منظور تسریع اجرای اصلاحات ارضی اتخاذ نموده، پروگرام تحقق عملی آنرا تصویب و مراحل کار و وظایف وزارت خانهها و ادرات را مشخص نمود.
جهت تسریع و مؤثریت اصلاحات ارضی، قانون توزیع آب و تنظیم مناسبات اجاره داری زمین بعد از طرح و تصویب مورد اجرا قرار گرفت.
هدف اساسی اصلاحات دموکراتیک ارضی در کشور امحای مناسبات عقب ماندۀ فیودالی و ماقبل فیودالی، تأمین زمین و آب برای دهقانان زحمتکش، رشد تولید محصولات زراعتی بخاطر ساختمان پایههای اساسی جامعه نوین فارغ از استثمار انسان از انسان بود.
دولت جدید، در رابطه با مسئله رشد زراعت و اصلاحات ارضی سیاست جدیدی را درپیش گرفت و با درنظر داشت سنن و عنعنات مردم و احکام دین مقدس اسلام، به نیازمندان و خانوادههای دهقانان تهی دست، مطابق به اصول و قوانین، ضمن تحدید اندازه زمین و آب، سیاست ارضی خود را طرح و به توزیع زمین و آب که قبلاً به استثمارگران و سودخوران متعلق بود، اقدام ورزید. دهقانان برای اولین بار درتاریخ کشور ما، این امکان را بدست آوردند تا آزادانه برای خود شان و به نفع جامعۀ که عضو قابل احترام آن شمرده میشدند، زحمت بکشند.
ح.د.خ.ا و دولت ج.د.ا معتقد بودند که صرف از طریق محو سیستم فیودالی میتوان دورنمای وسیعی را برای تولید زراعتی باز نموده و از امکانات گسترده درین عرصه استفاده کرد. حزب و دولت مرام و مشی مبتنی برحل دموکراتیک مسئله ارضی را به اشتراک مستقیم دهقانان و افزایش نقش آنها درین امر حیاتی با پیگیری و استواری تعقیب مینمود.
جهت تطبیق بهتر اصلاحات ارضی در کشور، به دهقانان مساعدت های لازم از قبیل دریافت قرضهها و کمکهای فنی اگرونومی و وترنری، کودکیمیاوی، تخم بذری و ابزار زراعتی با شرایط سهل صورت گرفت. هم چنان در امر امحای بیسوادی و رشد خدمات فرهنگی و غیره میان دهقانان کمکهای لازم و گسترده انجام یافت.
دولت نوین بخاطرحل مطمئن و مؤثر مسئله تشدید آهنگ رشد زراعت، تأمین مردم از لحاظ موادغذایی و تأمین صنایع از لحاظ موادخام تدابیر مفید و عملی اتخاذ نمود، برعلاوه کار عظیمی را در جهت آباد ساختن، آبیاری و تحت زرع قراردادن زمینهای جدید، استفاده از تخنیک معاصر به شکل گسترده، استفاده از میتودهای پیشرفته سازماندهی کار، زرع و جمعآوری حاصلات انجام داده و مؤسسات زراعتی دولتی را منحیث مراکزعمده، غرض عملی نمودن این میتودهای پیشرفت و مؤثر ایجاد و توسعه بخشید.
دولت بخاطر حفظ و افزایش سطح تولید زراعتی از توزیع زمینهای اضافه بر نصاب زمینداران در صورتی که آنها اراضی شان را به فارم های زراعتی، باغها یا تاکستانها مبدل میساختند، صرف نظر نمود. هم چنان از پارچه کردن و توزیع باغها و تاکستانهای موجود جلوگیری به عمل آمد. ولی سایر زمینهای عامه و دولتی بشمول ساحاتی که معلوم بود یا اینکه بطور غیرقانونی به اراضی زمینداران بزرگ ملحق شده بود، زمینهای دشتی و خاره یا زمینهای متروکه به خانوادههای بی زمین، توزیع گردید. برعلاوه دهقانان تشویق میگردیدند که جهت دسترسی بهتر به وسایل زراعتی پیشرفته، کود، تخم بذری، سهم یه آب و قرضه ها، به کوپراتیفهای زراعتی بپیوندند.
در سالهای هشتاد قرن بیست توسط وزارت زراعت و آبیاری، ساختمانهای مهم آبیاری که برای دهقانان و زمینداران و در مجموع برای زراعت و مردم ارزش حیاتی داشتند، مثل بندهای ذخیره و آبگردان بالای دریاها، کانالها و شبکههای توزیع آب را طرح ریزی نموده و تعدادی از پروژههای مهم مراحل ساختمانی خود را پیمودند. ولی با تأسف بنابر خرابکاریهای گروههای مسلح ضد دولت، کار برخی از مهمترین پروژههای آبیاری متوقف گردید.
دولت در جریان سال ۱۳۵۹ در جهت تحکیم اقتصادملی گامهای استوار برداشت. با وجود دشواریها و فعالیتهای خرابکارانۀ مخالفین دولت، حاصلات زراعتی قناعت بخش بود و حجم تولیدات تعدادی از مؤسسات دولتی و مختلط افزایش یافته و بعضی ازین مؤسسات صنعتی توانستند حتی بیشتر از پلان پیشبینی شده، کارخود را انجام دهند. در سال ۱۳۵۹ برای اولین بار کسربودجه وجود نداشت و زمینههای سریعتر رشد اقتصادملی، کلتور، معارف و صحت عامه جهت رشد همه جانبه کشور مساعد گردید.
در افغانستان سرمایه ملی به رشد کافی نرسیده بود، سرمایه ملی افغانستان عمدتاً مربوط به صاحبان صنایع و تجار متوسط و کوچک بوده که در ترقی کشور و رفع عقب ماندگی، رشد اقتصادی، تخنیکی وفرهنگی ذینفع بودند.
اقتصاد کشور به صورت عموم مطابق خط مشی کمیته مرکزی ح.د.خ.ا برای احیای هرچه زودتر اقتصادملی، تقویه و تحکیم سکتور دولتی و بهبود زندگی مردم انکشاف یافته و جهت تشویق و بلندبردن سطح تولیدات و افزایش عاید زحمتکشان اقدامات مهمی اتخاذ گردید.
باوجود مشکلات متعدد و موجودیت مقاومت شدید ارتجاع داخلی و خارجی، زحمتکشان کشور تحت رهبری ح.د.خ.ا به موفقیتهای چشمگیری در اعمار زندگی نوین نایل آمدند که در نتیجه، تحولات معین اجتماعی و سیاسی در کشور تحقق پذیرفت.
در سال ۱۳۶0 حاصلات مواد عمدۀ زراعتی قناعت بخش بوده و رشد نسبی نسبت به سالهای قبل داشت. وضع مالداری ثابت باقی ماند. طی نیمه اول سال، پلان استخراج زغال سنگ، تولید کود، مواد آهن کانکریت، ترمیم موتر و وسایل تخنیکی راه سازی، تولید انساج پنبه، گوشت، روغن نباتی و طبع کتب عملی گردید. انتقال بارهای حمل نا شده از بندرحیرتان کاهش قابل ملاحظه یافت.
حجم خدمات وسایل مخابراتی افزایش یافته و یک تعداد پروژههای مفید اقتصادی به کار آغاز نمودند.
در کنار این همه فعالیتها، مشکلات متعددی نیز در اقتصاد وجود داشت. زیانهای مادی که توسط گروههای مخالف دولت به صنایع، زراعت، ترانسپورت و مخابرات وارد گردید نهایت زیاد بود، عوامل عینی چون برتری سکتور خصوصی در تولیدات ملی، عدم موجودیت تجربۀ رهبری در شرایط جدید، کمبود کادرهای ماهر نیز نقش خود را درین مورد داشت. در آن مرحله موفقیت در زمینه اعتلای تولیدات صنعتی ملی و تولید محصولات در سکتور دولتی و مختلط از نیازمندیهای مبرم کشور در ساحه اقتصاد پنداشته میشد تا تولید محصولات صنعتی که اقتصاد ملی شدیداً به آن نیاز داشت توسعه یافته، منابع صادراتی و حصول اسعار خارجی افزایش یابد و درآمدهای بودجه دولتی بخاطر ارتقای مؤثریت اقتصادی بالا رود و ازدیاد مفاد مؤسسات صنعتی تأمین گردد.
بخش بیشتر منابع مالی، مادی و نیروی کار در مهمترین رشتهها و مؤسسات اقتصادی دولت به خصوص درپروژههای تحت ساختمان و تجدید ساختمان صورت گرفت و در ساحه ترانسپورت وظایف اساسی را کار ترمیم راههای بزرگ مواصلاتی، ساختمان و ترمیم سایر سرکها، اعمار مؤسسات دولتی و خدمات تخنیکی برای موترها تشکیل میداد. هم چنان تدابیرمشخص جهت جلب وسیع ترانسپورت خصوصی در امرانتقال بارهای دولتی اتخاذ گردید.
درین مرحله مسئلۀ آغاز مجدد و توسعه حجم کارهای جیولوژیکی و انکشاف گاز، نفت و معادن جامد، احیاء و رشد بیشتر مؤسسات استخراج زغال سنگ، نفت، نمک، موادساختمانی، تولید سمنت و اعمار موسسات جدید تولید انرژی و تصفیه نفت مدنظرگرفته شده و پلانهای دقیق و عملی درین زمینه طرح و مورد اجرا قرار گرفت.
به رشد صنایع ماشینی و دستی در سکتور خصوصی که نقش عمده در رفع نیازمندیهای مردم کشور و تأمین اشتغال اهالی داشت، هم توجه لازم مبذول گردید و از تخفیفها و مزایای که از طرف دولت بخاطر رشد سکتور خصوصی تصویب شده بود، وسیعاً استفاده صورت گرفت.
حزب و دولت جهت رفع نیازمندیهای مردم به مسکن، مؤسسات فرهنگی و تنویری، امحای بیسوادی، رشد علوم، صحت عامه و ورزش، به صورت پلانشده سیاست خود را تحقق بخشید.
برای اعمار جامعۀ نوین در افغانستان، امحای بیسوادی و بلندبردن سطح تعلیمات عمومی مردم اهمیت فراوان داشت. به همین منظور جهت تجدید بنای سیستم تعلیم و تربیه ملی کاربزرگ روی دست گرفته شد. این سیستم دموکراتیک برای تمام اقشار، طبقات اجتماعی و ملیت های ساکن در کشوری کسان قابل دسترسی بود.
در کشور ما آن زمان اشکال و سیستم های مختلف اقتصادی چون سکتور دولتی در صنایع و زراعت، سکتور کوپراتیفی در ده وشهر، سیستم سرمایه داری دولتی خصوصی (سکتور مختلط) سرمایه داری خصوصی در صنایع، ترانسپورت، زراعت و تجارت، تولید کالایی کوچک در شهر و ده (دهقانان و پیشه وران)، اقتصاد سنتی دهقانان به شکل طبیعی و نیمه طبیعی و اقتصاد قبیلهیی از لحاظ عینی وجود داشت. دولت تصمیم نداشت که بدون نیازمندی و به شکل مصنوعی روند از بین رفتن این سیستمها را که از لحاظ تاریخی به وجود آمده بودند، تشدید بخشد. برعکس حزب و دولت در سیاست اقتصادی و اجتماعی خود با پیگیری و حوصله مندی، سعی مینمود که از امکانات همه اشکال و سیستمها به نفع رشد نیروهای مؤلده کشور و رفاه مردم استفاده کامل به عمل آید.
توسعه و پیشرفت کشورها ارتباط ناگسستنی با رشد صنایع، ترانسپورت و مواصلات دارد. صنایع اساس مادی رشد هر کشور را در رفع عقبماندگی و ایجاد اقتصاد پیشرفته تشکیل میدهد. متأسفانه کشور ما از نگاه داشتن دستگاهها، ماشینآلات و انرژی برق نهایت فقیر بود، پیشرفت و رشد واقعی درین عرصهها محدود بوده و از همین سبب نیازمندیهای مردم ما برای زندگی عادی و شایسته انسانی مرفوع نمیگردید. حزب و حکومت جدید معتقد بودند که تأمین رشد و توسعه دوامدار و پیشرونده صنایع، امور انرژی، ترانسپورت، مواصلات و مخابرات، منحیث پایه و عرصه اساسی رشد اقتصاد کشور ما محسوب میگردد.
رشد نیروهای مؤلده کشور که به وسیله ح.د.خ.ا و حکومت جدید پیشبینی شده و تحقق یافت تغییرات مثبتی را در ساختار اجتماعی کشور ما بوجود آورد.
دولت اساسات اقتصادی و حقوقی لازم را بخاطر همکاری طویلالمدت و مؤثر با سکتور خصوصی و سرمایه داران ملی در چارچوب سکتور مختلط و به شکل طرف معاملۀ انفرادی به وجود آورد. دولت از سکتور خصوصی ملی، تقاضا داشت تا از طریق به کار انداختن منابع و سرمایه گذاری در پروژههای ضروری بر اساس شرایط متقابلاً مفید، برخورد آگاهانه نموده و در رفع معضلات و نیازمندیهای کشور سهم ارزنده ایفاء کنند. هدف و مؤثریت از چنین همکاری اعمار و بهره برداری مشترک از مؤسسات صنعتی، خطوط مواصلاتی، منازل مسکونی، ترانسپورت و ایجاد محلات جدید کار، بهبود زندگی مردم، استقرار قیم و بلاخره ترقی عمومی اقتصاد ملی کشور بود.
حزب و دولت هم چنان به مساعدت، سازماندهی و تنظیم همکاری با تاجران کوچک و پیشهوران توجه قابل ملاحظه مبذول داشته و نقش برازندۀ آنها را در امر رفع نیازمندی مردم به محصولات و کالاهای مورد ضرورت اولیه درک مینمود. دولت اشکال گوناگون تعاون و همکاری میان پیشه وران و تاجران کوچک را، چون شرکتهای سهامی مختلط و سیستم اعطای قروض با شرایط سهل، به منظور افزایش سهم آنها در تولید کالاهای مورد نیاز و رشد تجارت تشویق مینمود. رشد دینامیک همه سکتورهای اقتصاد ملی که در حقیقت تکمیل کننده همدیگر شان بودند جهت ثبات آنها و رفع عقبماندگی کشور و ایجاد اقتصادملی مؤثر، مساعدت میکرد.
طی سال ۱۳۶0، هفده پروژه به بهره برداری آغاز نمود که از آن جمله ۹ پروژۀ آن خارج از پلان بود. سال ۱۳۵۹ بودجه انکشافی ۸۷، ۷ فیصد از منابع داخلی کشور تمویل گردید که در مقایسه با سال ۱۳۶0 با رقم ۱۴، ۵ فیصد بیشتر بود.
در سال ۱۳۵۹ به تعداد ۳۲ پروژه از طرف شورای عالی اقتصادی منظور گردیده و در حجم دوران تجارت خارجی افزایش به عمل آمد.
در سال ۱۳۶0 محصول ناخالص بخش زراعت و مالداری به مقیاس سال قبل به اندازه ۳، ۱ فیصد رشد نموده و حجم تولیدات زراعتی در سال ۱۳۶0 به تفریق تمام محصولات به استثنای پختۀ خام و لبلبو بالاتر از سطح تولید سال ۱۳۵۷بود.
این ارقام ذکر شده، بیانگر آن است که با وجود مداخلات بی شرمانۀ امپریالیزم و ارتجاع، دولت جدید و ح.د.خ.ا تحت رهبری زنده یاد ببرک کارمل موفق شده بود در مدت زمان کوتاه گامهای استوار و قابل ملاحظۀ را در راه رشد و توسعۀ اقتصادی کشور بردارد و زمینههای استقرار نظم ملی و دموکراتیک را در زندگی اجتماعی و اقتصادی مردم مساعد سازد.
یکی از اقدامات مهم دیگر در سال 1360عفو جرایم مالیاتی سالهای ۱۳۵۷، ۱۳۵۸ و ۱۳۵۹ به سود دهقانان زحمتکش کشور بود که در نتیجۀ آن ۷۶0 هزار خانواده دهقانی از تادیه ۷۲۲ میلیون افغانی جرایم مالیاتی معاف شدند. به اساس صدور یک مصوبۀ بیروی سیاسی کمیته مرکزی ح.د.خ.ا در باره اصلاحات ارضی، حق ملکیت دهقانان برزمین، تضمین و شرایط مساعد برای استفاده مؤثر از زمین ایجاد گردید. برعلاوه محصول کاردهقانان، دیگر نه به فیودالها، اربابان و سودخواران، بلکه به خود آنها تعلق گرفت.
هم چنان در سال 1360معاش کارگران و اجیران از ۲۶ تا ۵0 فیصد و ماکولات کارگران، مستخدمین و مامورین به پنجاه فیصد افزایش یافت. از طریق عقد قراردادهای دسته جمعی به مثابه یکی از عناصر پراهمیت نوین در عرصه تولید، سهم طبقه کارگر کشور در رهبری پروسه های تولیدی تأمین گردید. برای اولین بار در کشور مسابقات کار درساحات تولیدی صورت گرفت که در نتیجۀ آن دهها مؤسسۀ تولیدی موفق شدند نه تنها پلانهای تولیدی شان را تطبیق، بلکه حتی بیشتر از پلان، تولید نمایند.
در سال 1360درآمد تولید شدۀ ملی به اندازه ۳، ۴ فیصد نسبت به سال ۱۳۵۹ افزایش یافته و رقم ۹۴، ۳ میلیارد افغانی را نشان میداد. مؤسسات و پروژههای جدید در ساحات صنایع گاز، موادغذایی، مخابرات، انرژی و صحت عامه به فعالیت آغاز نموده و مؤسسات بزرگی چون فابریکه کودکیمیاوی مزارشریف، خانه سازی کابل، کارخانهجات جنگلک، فابریکههای نان پزی و غیره باثبات بیشتر و بهتر فعالیت داشتند. تولید انرژی برق، زغال، سمنت، مواد ساختمانی و انواع دیگر محصولات افزایش یافت.
تکمیل پروسه اصلاحات ارضی و آب، تسریع فعالیتهای پروژه بند برق و آبیاری سلما در هرات، ادامۀ کار معدن مس عینک، ساختمان سیلوی شهر مزارشریف، پروژه انتقال برق از سرحدات اتحاد شوروی تا کابل، احداث شبکههای کوچک و بزرگ آبیاری، ایجاد مؤسسات جدید و مجهز ترانسپورت دولتی، ورکشاپ های تخنیکی، اعمار پل بزرگ دوستی بالای دریای آمو بین اتحادشوروی و افغانستان، نصب دستگاه اخذ تلویزیونی و مخابراتی «شمشاد» ایجاد شبکههای وسیع، انواع مختلف کوپراتیفهای دهقانی و مامورین و احداث بیشتر از هشتصد مکتب و امثال اینها، از دستآوردهای مهم دیگر این مرحله محسوب میگردند. این همه دستآوردهای چشمگیر باعث گردید، تا مخالفین داخلی و خارجی نظام نوین، موانع بزرگ جهت رسیدن به راه رشد اقتصادی ـ اجتماعی کشور ما ایجاد نمایند.
ایجاد موانع بر سر راه پلانهای انکشافی در جهت بهبود وضع زندگی زحمتکشان، بوسیلۀ مخالفین نظام نوین، یکی از اهداف عمده جنگ اعلان ناشده علیه کشور ما را تشکیل میداد. آنها تلاش داشتند تا با این اعمال، نظام نوین را در جامعه بیاعتبار ساخته و مانع تحقق پلانهای مطروحه دولت در زمینه حل مسایل مبرم گردند.
تاسال ۱۳۶۲ تقریباً ۱۱۲ مکتب و دهها شفاخانه، صدها پل و پلچک، صدها پایۀ بزرگ انتقال برق، دهها کتابخانه و عمارات عامالمنفعه توسط باندهای مسلح ضد دولتی تخریب و به آتش کشیده شد. هم چنان هزاران نفر معلم، داکتر، متخصص، ملاهای شریف کشور ما از جانب این اجیران فروخته شده، خرابکار و تروریست به شهادت رسیدند. خسارات وارده توسط باندهای مسلح در آنزمان بالغ به ۲۴ میلیارد افغانی میگردید و یا شاید هم بیشتر از آن، زیرا در دهه ۸0 قرن بیست در حدود دوهزار مکتب، تعداد زیادی از مدارس مذهبی و مساجد، صدها باب از مؤسسات طبی و کلینیک های صحی تخریب و به آتش کشیده شدند. حکومت مجبور بود که بشکل دایمی و منظم به ترمیم و احیای مجدد آنها بپردازد. زیرا موجودیت آنها برای ادامه زندگی مادی، معنوی و صحت مردم از اهمیت بزرگ برخوردار بود. این خسارات تأثیرات منفی بر پلانهای دولت داشته، پیشرفت را بطی نموده و مردم را از حصول آنچه که پیشبینی شده بود، محروم ساخت.
مجموع رشد زراعت و مالداری در شش ماه اول سال ۱۳۶۱ نسبت به سال 1360، ۳ فیصد افزایش داشت. در ساحات معادن، صنایع و انرژی درین دوره افزایش در مجموع ۳، ۷ فیصد بود که این افزایش، تطبیق ۱03، 3 فیصد پلان سال ۱۳۶۱ را نشان میداد. افزایش تولید زغال سنگ نسبت به شش ماه اول سال 1360، در حدود ۸ فیصد، سمنت ۱۴۲ فیصد (بیشتر از پلان)، کود کیمیاوی ۱04، 7 فیصد، پخته ۱03 فیصد بود.
تمام مؤسسات تخریب شده، بوسیلۀ باندهای مسلح صادر شده از خارج، احیاء و دوباره به کار تولیدی شان آغاز نمودند. در سال 1360رشد قیم ۱۹، ۲ فیصد را نشان میداد، در مقابل دستمزد کارگران از ۲۶ الی ۵0 فیصد افزایش یافت. به اساس سبسایدی دولت، قیم شکر، پترول، آرد و غیره مواد مورد ضرورت اولیه ثابت باقی ماند. قیم مواد خوراکه در مقایسه با کشورهای همسایه، سه بارکمتر از ایران و تقریباً دوبار کمتر از پاکستان حفظ شده بود.
به اساس احکام اصول اساسی ج.د.ا وظیفۀ دولت جدید، ساختمان جامعه نوین از طریق تسریع رشد اقتصادی، ارتقای سطح زندگی و رفاه مردم، دموکراتیزه کردن واقعی زندگی سیاسی کشور، ایجاد نظم دموکراتیک در عرصه ادارۀ دولت، تحکیم قانونیت دموکراتیک، تضمین مالکیت خصوصی و شخصی مردم و نظم بخشیدن به مالکیت عامه پنداشته میشد.
مسئله تقویت سکتور دولتی که یکی از مسایل حیاتی و مبرم محسوب میگردد اساس مادی و فنی بزرگ تحولات اجتماعی را در آن مرحله تشکیل میداد. به همین منظور شاد روان ببرک کارمل در پلینوم یازدهم کمیته مرکزی ح.د.خ.ا در بارۀ وظایف مبرم در ساحه تولید صنعتی بیان داشتند که:
«اگر تولید انرژی برق، گاز، نفت، سمنت، محصولات صنایع سبک و خوراکی را افزایش نه بخشیم، ما به رشد اقتصادی نایل نخواهیم شد. همۀ این محصولات را سکتور دولتی تهیه میدارد که ما برای رشد آن اهمیت بخصوص را قایل هستیم. آینده اقتصاد ما به طور کاملاً گسست ناپذیر با این سکتور ارتباط دارد. حزب این وظیفه را مطرح میسازد که به تأمین رشد فزاینده، تقویه و پیشرفت سکتور دولتی رجحان داده شود و ساختار آن، بهبودی حاصل نماید. در این جهت منابع مالی و مادی ضروری و کمکهای سخاوتمندانه اتحاد شوروی و سایر کشورهای برادر تخصیص داده میشود. »
برای حزب و دولت، ارتقای سطح رفاه مادی و رشد ثروت اجتماعی، بلندبردن سطح و رشد بیشتر سکتور دولتی در ساحه اقتصاد ملی، اهمیت بسزا داشت. ارگانهای مربوطه بایست پیشبرد امور اقتصادی را مطابق به منافع مردم، با تأمین صرفه جویی درمنابع دولتی، حفظ ثروت دولتی و تحکیم دسپلین حزبی و دولتی انجام میدادند.
برای نخستین بار، بعد از مرحلۀ نوین در افغانستان سکتور دولتی در ترانسپورت موتری ایجاد گردید و کشورهای اتحاد شوروی، چکوسلواکیا (کشورهای چک و سلواک فعلی)، بلغاریا و سایر کشورهای سوسیالیستی سابق چندهزارعراده موتر باربری قوی، تانکرتیل، و سایر وسایل ترانسپورتی جهت انتقالات بارها و اموال ضروری کمک نمودند.
تولید صنعتی در سکتور مختلط و خصوصی نیز از اهمیت فراوان برخوردار بود زیرا آنها محصولات ضروری کشور و مردم را تأمین مینمودند. از همین رو ارگانهای مربوطه دولتی توجه مینمودند تا سطح تولیدات در این سکتورها هم کاهش نیابند.
قابل ذکر است که جهت کنترول سطح قیم و تأثیر گذاری بیشتر برآن، رشد منابع انرژی کشور، تلاش جهت رفع عقبمانده گی صنایع سبک و صنایع غذایی، یک سلسله ابتکارات از قبیل ایجاد ذخایر مخصوص حکومتی، اتخاذ تدابیر جدی جهت تنظیم مصارف اسعاری و خریداری تجهیزات، مواد و کالاهای خارجی طرح و عملی گردید.
هم چنان طی این سفر موافقت به عمل آمد تا کار مطالعاتی سروی، استخراج و تجهیز تخنیکی مجموع زغال سنگ افغانستان به کمکهای مالی و فنی آن کشور انجام یابد که بر اساس آن تجدید ساختمان و کار استخراج معدن زغال سنگ کرکر در پلخمری که برای اقتصاد افغانستان و اهالی شهر کابل اهمیت حیاتی داشت به مقیاس بزرگی انجام گرفت. کار بهره برداری از معدن زغال سنگ سبزک هرات و ایجاد دستگاه تولید برق به ظرفیت پنجاه هزار کیلووات برق در ساعت و هم چنان کار بستهکاری تخنیکی فابریکه سمنت سازی هرات آغاز گردید، ولی متأسفانه در شروع کار مونتاژ ماشین آلات، در اثر تشدید حملات گروههای مسلح مخالف کاران توقف یافت. کار مطالعات و استخراج معادن زغال سنگ دره صوف و آشپشته نیز بنابر دلایل امنیتی متأسفانه به زودی تعطیل شدند. ولی به کمک مالی و فنی کشور چکوسلواکیا پروژه بزرگ و واحد تهیه و بکارانداختن دستگاههای بزرگ جنراتورهای دیزلی جهت تولید انرژی برق برای تمام شهرهای افغانستان و کار توسعه بسهای برقی، تجدید فابریکات قالین بافی و پروسس انواع پوستها از جمله پوست قره قل درکابل و مزارشریف ادامه یافت.
یکی از دستآوردهای مهم دیگر سفر محترم سلطان علی کشتمند به کشور چکوسلواکیا، عقد موافقتنامه تجارت با آن کشور به اساس کلیرنگ بود که با درنظر داشت محدودیتهای اسعاری افغانستان، این موافقتنامه به نفع کشور ما انجام یافت، یعنی بازپرداخت اقساط قرضهها به شمول واردات انواع گوناگون کالا از آن کشور که بیشتر ماشینآلات و تجهیزات را احتواء میکرد، از طریق صدور امتعۀ افغانی به قیمتهای بینالمللی صورت میگرفت، بود.
بنابر کمبود بودجه ساختمانی، بیتوجهی و سهل انگاری مقامات مربوطه، فابریکه خانه سازی کابل که سالها قبل به کمک اتحادشوروی احداث شده بود و موفق به انجام کار قابل ملاحظه نگردیده بود، طی سالهای هشتاد قرن بیست، با تدارک منابع تمویل، تجدید و توسعه این فابریکه و افزایش ظرفیتهای تولیدی آن، امکانات میسر گردید که در یک سال به تعداد دو هزار آپارتمان رهایشی مجهز کانکریتی از دو تا پنج اتاق، اعمار گردد، در حالی که در ظرف بیست سال قبل از آن مجموعاً دو هزار آپارتمان از همین نوع و بوسیله همین فابریکه ساخته شده بود.
فابریکه خانه سازی کابل که در حقیقت هدیۀ از جانب اتحاد شوروی بود، نتنها در اعمار آپارتمانهای رهایشی، بلکه در اعمار مکاتب، ساختمانها و پلها هم درین دوره نقش ارزنده ایفاء نمود.
هم چنان کار اعمار فابریکههای خشت پزی در کابل و مزارشریف که هر کدام ظرفیت تولیدی برای ساختمان هزاران منزل رهایشی را در سال داشتند تا اندازۀ زیاد تکمیل گردیده بود، ولی متأسفانه با تغییرات بعدی کار ساختمان آنها متوقف و تخریب شدند.
کار رساندن برق و تنویر خانههای مردم برای دولت از اولویتهای مبرم شمرده میشد. گرچه حفظ دستگاههای تولید برق آبی و خطوط انتقال آن در کشور برای حکومت دشوار و پرمصرف بود، ولی با آنهم انتقال برق از مرزهای اتحادشوروی به بعضی از مناطق بدخشان و با ولتاژ بلند به کندز، مزارشریف و پلخمری تمدید گردید اما متأسفانه بنابر وضع امنیتی پلان بعدی تمدید آن تا کابل به تعویق افتاد.
درین دوره صنایع نساجی نخی و پشمینه بافی، چرمگری، بوت دوزی، پلاستیک سازی، کیمیاوی، نجاری، فلزکاری، خشت پزی، سنگتراشی، قالینبافی، فرآوردههای حیوانی، کشمش پاکی، تولید موادغذایی و نوشابههای غیرالکولی با سرمایه گذاریهای خصوصی به سرعت رشد نمودند. سرمایههای بخش خصوصی عمدتاً در عرصههای ترانسپورت، زراعت و ساختمان بکار گرفته شد. برعلاوه درین دوره مجموعاً بیش از ۲۵0 پروژۀ جدید متوسط و بزرگ در رشتههای گوناگون تکمیل و به بهره برداری آغاز نمودند.
هم چنان در این زمان سرمایه گذاری در تأسیسات زیربنایی، آمادگی برای بهره برداری از معادن، ایجاد پایههای صنایع سنگین، سبک، تولید موادغذایی و توسعه پایگاه انرژتیک در کشور مورد توجۀ جدی قرارگرفت.
خلاصه رشد اقتصادی در سالهای ۱۳۵۷ـ ۱۳۶۱ سرعت قابل ملاحظه داشت ولی دستآوردهای سال ۱۳۶۲، در عرصۀ اقتصادی به مقایسه آن سالها بیشتر و بهتر بود. بدین معنی که شاخصهای اجرای پلان در صنایع و ترانسپورت تا اندازۀ بهبود یافته، تولید محصولات زراعتی افزایش یافت و دوران کالای پرچون در تجارت دولتی، مختلط و کوپراتیفی رشد قابل ملاحظه نمود. هم چنان تدابیر مشخص برای سال ۱۳۶۳ در نظر گرفته شد که در نتیجۀ آن آهنگ رشد اقتصادی درین سال نیز سریعتر گردیده و باعث رشد و افزایش درآمد، تولید محصولات صنعتی و زراعتی و حجم تجارت گردید.
درین مقطع زمانی شدیدترین صرفه جویی در موارد منابع مواد خام، مواد سوخت، انرژی و دیگر منابع وسایل مالی دولت مرعیالاجرا گردید. سطح تولید و کیفیت کالاهای مورد ضرورت مردم بهبود و ارتقا یافت. از تمام امکانات و قدرتهای تولیدی موجود استفاده مؤثر و همه جانبه بعمل آمده، بهره دهی کار، سطح دسپلین وسازماندهی ارتقا یافت.
جهت تأمین مداوم صنایع خفیفه از نظر موادخام، اقدامات ساز مانی لازم مطابق تدابیر جرگۀ پختهکاران، طرح و عملی شد و این امر تحت کنترول دایمی قرار گرفت. هم چنان ارگانهای مربوطه مکلف گردیدند تا موضوع عقبماندهگی دراجرای پلانهای استخراج زغال سنگ، نفت، بیرایت و تولید انرژی برق را هرچه زودتر رفع نمایند.
موجودیت اقتصاد خوب و رشدیافته که مستقیماً توسط دولت رهبری و اداره گردد، عامل استقلال کامل ملی یعنی استقلال سیاسی، اقتصادی و حاکمیت واقعی میباشد. بنابرین دولت ج.د.ا در آن دوره با اتخاذ شیوههای معقول مانند سیاست مالیاتی، کریدت بانکی، کنترول قیم بعضی مواد مورد ضرورت اولیه، انحصاردولتی، قوانین تجارتی و سرمایه گذاری خصوصی داخلی و خارجی، موفق گردید تا امورسکتور خصوصی راتحت نظم و کنترول نسبی خود قراردهد.
حزب و دولت ساده ترین اشکال کوپراسیون تعاونی را ایجاد نمود تا رشد غیرمنظم و خودبخودی تودههای وسیع مانند دهقانان، خرده مالکین، پیشه وران و خرده تاجران را در فعالیتهای اقتصادی بشکل سازمان یافته تنظیم نماید. به همین منظور شبکه خرید و فروش محصولات زراعتی، خرید و فروش متقابل کالاهای مورد ضرورت اولیه، شبکه خدمات تخنیکی به خرده مالکین و اعطای ماشینآلات زراعتی بر اساس قراردادها را ایجاد نمود.
طوری که میدانیم تجارت در اقتصاد کشورها برای تأمین نیازمندیها و ضروریات اتباع اهمیت فراوان دارد. تولید و مصرف به وسیلۀ تجارت باهم پیوند داشته و پروسه واحد را در اقتصاد تشکیل میدهند. حزب و دولت جدید تلاش ورزید تا در کوتاه ترین مدت شرایطی را مساعد سازد تا تمام کالاهای مورد نیاز اولیه، کالاهای که سکتور دولتی و مختلط تولید مینمودند، کالاهای تحت انحصار و هم چنان کالاهای که از اتحادشوروی به شکل کمکهای بلاعوض و هم کالاهای که از کشورهای دیگر بر اساس قراردادهای دوجانبه دولتی بدست میآمد، از طریق تجارت دولتی و کوپراتیفها، به فروش برسند. تنها به این ترتیب اطمینان حاصل میشد که کالاهای مورد نیاز مردم به قیمت عادلانه و به مقدار کافی به مستحقین عرضه میگردد، نه به محتکرین بازار سیاه و قاچاقبران که باعث صعود قیم شده و یا آنرا به خارج قاچاق مینمودند. کارسازماندهی تجارت دولتی را وزارت تجارت و اتحادیۀ کوپراتیفهای دهقانی به عهده داشتند.
طوری که قبلاً هم اشاره شد، از رژیمهای گذشته و بخصوص دوران زمامداری حفیظ الله امین یک اقتصاد فروریخته، وضع مالی و اسعاری نابسامان، نظام مالیاتی ناتوان، تورم شدید، پول بی پشتوانه، سطح بلند قیم و قحطی گسترده، فساد مالی و اداری حاد به ارث مانده بود.
کمیته مرکزی ح.د.خ.ا جداً متوجه فعالیت ارگانهای خدمات اطلاعات دولتی بود تا مطابق به قوانین عمل نموده و بدون توجه به خدمات، سابقه، مقام رسمی و دولتی اشخاص، در صورت عدول از قانون، آنها را مورد باز پرس ومجازات قرار دهند.
ح.د.خ.ا و دولت جدید از همه متوقع بود تا نسبت به مظاهر بیروکراسی، پراگندگی، بی انضباطی، اسراف، بی تفاوتی و بیکارهگی که متأسفانه هنوز دیده میشد، جداً مبارزه نمایند. گرچه همه این معایب میراث نظامهای گذشته استعماری بود، اما بقایای آن هنوز هم در ذهن برخی از کارمندان دیده میشد. سرشت حزب و دولت با اینگونه امراض موافق نبوده و کمیته مرکزی ح.د.خ.ا و حکومت ج.د.ا کارمندان سهل انگار را شدیداً مورد باز پرس قرار میداد.
در سخنرانی شاد روان ببرک کارمل در پلینوم پانزدهم کمیته مرکزی ح.د.خ.ا آمده است:
«متأسفانه ما در عمل گاهی با تخلفات جدی و خشن از اصول عالی حزب ما و حاکمیت انقلابی برمیخوریم. افرادی که بعضاً مقامات حزبی و دولتی نیز دارند مسؤلیتی را که این مقامات به عهدۀ شان میگذارد، فراموش نموده و فقط به فکر مزایا و امتیازات برای خود، خانواده، خویشاوندان خود، برای دوستان گرم محفلی و سمتی خود هستند. آنها تقوای انقلابی را فراموش میکنند. از موقف و وظیفه سوءاستفاده مینمایند و همۀ اینها در برابر چشمان انسانهای سادۀ که بعداً از طرف همین اشخاص برای خدمت به انقلاب فراخوانده میشوند، صورت میگیرد. آیا زحمتکشان به چنین اشخاص و اعمال زشت و زنندۀ آنها اعتماد میکند؟
ما در نیمه راه توقف نمیکنیم و حتماً علیه تمام بیماریها و بی اصولیتیها پیکار میکنیم و ریشههای زهرآگین سوءاستفادهها را قطع مینمائیم. برای جلب تودهها، داشتن آنان با خود و جلب اعتماد و پشتیبانی آنان، باید پاکی و وجدان بلورین داشت و فعال و اصولی بود. پس بیائید شایسته اعتماد و پشتیبانی تودههای افغان باشیم. »
خواست ح.د.خ.ا از اعضای آن این بود تا سرسختانه، علیه مظاهر و بقایای بلندپروازی، تکبر، بیکارهگی، سوءاستفاده، عیاشی، تجمل پرستی، عدم دسپلین پذیری و بی اصولیتی مبارزه نمایند.
څارنوالیها مؤظف گردیده بودند تا موارد تخلف از قوانین را کنترول نموده و از وقوع آن جلوگیری به عمل آورند. آنهای را که دست به چنین اعمال ناشایسته میزدند، بایست شدیداً مجازات مینمودند. ح.د.خ.ا و دولت جدید کسانی را که تلاش میورزیدند تا میان قبایل، جدایی طلبی را تحریک کنند و آنها را علیه مردم و وطن واحد و مشترک مان قرار دهند، عادلانه و به طور قاطعانه مورد مجازات قرار میدادند.
در پلینوم شانزدهم کمیته مرکزی ح.د.خ.ا نیز محترم ببرک کارمل فقید یکبار دیگر قاطعانه خاطر نشان ساختند که:
درین پلینوم کار بعضی ارگانهای حزبی و دولتی، از قبیل کمسیون کنترول حزبی، څارنوالی و قضا شدیداً مورد انتقاد قرار گرفت زیرا تا آن زمان هیچ یک از مسؤلان محلی بخاطرعدم اجرای وظایف پلانی مورد باز خواست قرار نگرفته بود.
به نظر شادروان ببرک کارمل اعضای کمیته مرکزی موافق بودند که چنین کارمندانی سهلانگار را نمیتوان دیگر مجازات نکرد. وی اظهار داشت، بگذار دیگر هیچکسی مطمئن نباشد که با ناکامی در یک عرصه کار به عرصه دیگر با حفظ امتیازات و یا حتی ارتقای مقام و افزایش معاش تقرر حاصل خواهد نمود.
رهبری سالم حزبی و دولتی درین زمان باعث بلندرفتن سطح مسؤلیت و دسپلین پذیری در ارگانهای دولتی گردید که این خود به قانون بلاانحراف فعالیت همه ارگانها مبدل گردید.
شادروان ببرک کارمل طی سخنرانی شان در پلینوم سیزدهم کمیته مرکزی ح.د.خ.ا درباره تحکیم هرچه بیشتر حاکمیت دولتی جداً تأکید ورزیدند که:
«تولیدات باید رفاه و رشد آزاد و همه جانبۀ همه افراد جامعه را تأمین کند. مردم پائین آمدن و کنترول سطح قیمتهای مواد اولیه و ضروری زندگی روزمره را میخواهند. مردم مبارزه علیه فساد، رشوه، سوءاستفاده، احتکار، اصراف و زورگویی را می طلبند. مردم عمل میخواهند، نه حرف زیاد و عوامفریبانه.»
هدف هر تحول، تغییر ساختار نظام کهنۀ اقتصادی، اجتماعی و سیاسی جامعه و ایجاد یک نظم نوین که خواستها و نیازمندیهای مردم را برآورده سازد، است. واضح است که این پروسه هیچگاه بدون مشکلات و نواقص تحقق نمی پذیرد و کشور ما نیز ازین امر مستثنی نبود. اگر مداخلات مسلحانه امپریالیزم و ارتجاع منطقه در کشور ما نمی بود، احتمال داشت، دشواریهای ما در تغییر نظام کهنه و استقرار نظم جدید در مقایسه با دگرگونی های عظیمی که رخ داد، به مراتب کمتر باشد.
دورۀ زمامداری شادروان ببرک کارمل فقید را میتوان دورۀ طلایی در ساحات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی شمرد. امر تحکیم دوستی و برادری میان اقوام، قبایل و ملیتها، دموکراتیک ساختن حیات اقتصادی و اجتماعی، تطبیق قانونیت دموکراتیک و مبارزه با هرنوع خودسری و بی قانونی مورد توجۀ جدی رهبری ح.د.خ.ا و حکومت نوین قرار گرفت. هم چنان از کار تشدیدی در ارتباط به ارتقای سطح رفاه کارگران و دهقانان و سایر زحمتکشان کشور و بهبود شرایط کار آنها، تأمین کار برای بیکار ان، بالا بردن سطح آموزش، فرهنگ و تربیت فنی حرفوی مردم و حفظ و رشد گنجینه های فرهنگی مردم را درین مرحله نیز میتوان یاد نمود.
در افغانستان تقریباً بیست ملیت و قوم زندگی مینمایند که عمدهترین آنها پشتون، تاجک، هزاره، ازبک، ترکمن، بلوچ، نورستانی و غیره میباشند. رژیمهای ستمگر، استثمارگر و ظالم گذشته همیشه میان ملیت ها و اقوام وطن واحد مان افغانستان عزیز تفرقه ایجاد میکردند و تبعیض وحشیانه را در افغانستان تطبیق مینمودند.
برای نخستین بار بعد از تحول ۷ ثور و بخصوص بعد از مرحلۀ نوین و تکاملی آن، تحت زعامت روان شاد ببرک کارمل فقید، تساوی حقوق، اصل برابری و برادری و اتحاد تمام ملیت های افغانستان عملی گردید. زبان، کلتور، عنعنات، رسوم وحقوق دموکراتیک تمام ملیتهای ساکن در افغانستان مورد احترام جدی حزب و دولت ج.د.ا قرار گرفت. تمام نمایندگان ملیت های اقلیت در دستگاههای اداری دولت، حزب، جبهۀ ملی پدروطن و دیگر سازمانهای اجتماعی سهم مشترک و مساویانه ایفاء مینمودند. درین دوره بر اساس احترام صمیمانه و برخورد درست و با مسؤلیت نسبت به اصول و سنن تاریخی، معنوی و فرهنگی اقوام، ملیت ها و قبایل، سیاست حزب و دولت پایه گذاری شده بود.
درمادۀ ششم تزهای ده گانه (۱۳ نوامبر ۱۹۸۵) نیز تأکید شده بود که:
تغییرات مترقی که در کشور در جهت رفع عقبماندگی بوقوع پیوست، خشم و غضب وحشیانه و مقاومت شدید امپریالیزم و ارتجاع منطقه را برانگیخت. آنها از هیچ وسیلۀ برای استقرار مجدد حاکمیت استثمارگران و محروم ساختن مردم ما از مزایای خوشبختی و ترقی دریغ نورزیدند.
دشمنان قسم خورده مردم و کشور باهمدستی فیودالان، سودخوران و مرتجعین فروخته شده که منافع شان را از دست داده بودند به کمک امپریالیزم بینالمللی در راس ایالات متحدۀ امریکا، در راه تحقق آنچه که مردم به آن نیاز داشتند، موانع ایجاد مینمودند، آنها مساجد، مکاتب، شفاخانهها را به آتش می کشیدند، موادغذایی مردم را غارت میکردند، باعث اختلالات در کار مؤسسات و ترانسپورت میشدند، مانع کشت و زراعت مردم شده و اهالی ملکی و بی دفاع کشور را ترور مینمودند. همه این جنایات و اعمال ناشایسته را تحت نام دفاع از دین مبین اسلام و آزادی وطن انجام میدادند.
در اثر همین جنایات و مداخلات دشمنان ترقی کشور بود که تحولات اجتماعی و اقتصادی با سرعت کمتر از آنچه که پلان شده بود انجام مییافت و باعث دشواریهای جدی درکار صنایع، زراعت، امور انرژی و ترانسپورت میگردید.
سطح خرابکاریها و ضایعات اقتصادی درین دوره نهایت بزرگ و گسترده بود. با آنهم، ویرانیها و خسارات اقتصادی میتوانست جبران گردد، ولی چیزی که جبران آن امکان ناپذیر بود، تلفات انسانی، شهادت، جراحت و معلولیت دهها هزار هموطن ما و بهترین فرزندان میهن بود.
بیش از همه وسایل ترانسپورتی بوسیله گروههای مسلح مخالف مورد حمله قرار گرفته و نابود میگردید. طی دهه ۸0 قرن بیستم، تعداد زیاد موترهای باربری با اموال آنها غارت و یا سوختانده شدند. بعضاً اتفاق میافتاد که در جریان یکروز حتی دهها عراده موتر توسط افراد مسلح گروههای تنظیمی غارت گردیده و شماری از رانندگان و مالکین وسایل و برخی از مسافرین که در برابر زورگوییها و راه گیریهای آنها مخالفت یا مقاومت نشان میدادند جابجا کشته شده یا مورد آزار و اذیت، شکنجه و نابودی قرار میگرفتند، که اکثر این اشخاص معلمین، کارمندان دولت، دوکتوران، کارگران، روحانیون و ملا امامان بودند که به جرم همکاری با دولت متهم و محکوم به جزامیشدند.
با اینکه حاکمیت نوین درجهت تأمین ترقی اجتماعی و اقتصادی، رشد فرهنگ مترقی و ملی، بلندبردن سطح زندگی مردم، برقراری صلح و امنیت دوامدار در کشور به موفقیتهای قابل ملاحظه نایل گردیده بود، ولی متأسفانه از اثر تغییرات در سیاست جهانی بخصوص اتحاد جماهیرشوروی وقت و توطئه دشمنان زخم برداشته، و آن رهبر خردمند و مدبر زنده یاد ببرک کارمل فقید طی یک دسیسۀ پلان شده کنار زده شد و در نهایت راه زوال دولت خدمتگار مردم آغاز گردید.
گذشت زمان و قضاوت دقیق و بیطرفانۀ تاریخ، رویدادهای دهه هشتاد قرن ۲0 را از جنگ تحمیلی گرفته تا آبادانی و اعمار جامعۀ نوین، وضاحت بیشتر خواهد داد. طی این سالها مردم ما، درد و رنج را با گوشت و استخوان شان احساس و درک نمودند، حال اکثریت میدانند که کیها دوست واقعی کشور زخمی و مردم بلاکشیدۀ ما بودند و کیها جهت تأمین مقاصد شوم و اهداف غیرانسانی دشمنان وطن در خدمت ارتجاع و اجنبیها قرار داشته، خانه و کاشانۀ ما را ویران و به خاک و خون کشانیدند. اینها گروههای تنظیمی هفت گانه و هشت گانه بودند و به بهانۀ اینکه گویا دین اسلام درخطر است، تحت نام دین مقدس اسلام، با بدست آوردن پول هنگفت وسلاح، اعمال وحشیانه و غیرانسانی را در کشور انجام دادند که در حقیقت همۀ آنها مغایراحکام دین مبین اسلام بود.
زندهگی نامۀ نویسنده:
فرزند عبدالکریم توخی و به تاریخ ۱۲ اگست ۱۹۶۱ میلادی در گذر تنورسازی شهر کابل در فامیل روشنفکر تولد، دوره ابتدائی را در مکتب بیهقی و دورۀ ثانوی را در لیسه عالی زرغونه بپایان رسانیده ام. بعد از ختم دورۀ لیسه با استفاده از بورس تحصیلی عازم کشور بلغاریا شده و از انستیتوت کارل مارکس در رشته اقتصادسیاسی، موفق به اخذ دیپلوم ماستری شدم. بعد از اتمام تحصیل و برگشت به وطن، سه سال به صفت استاد در پوهنځی اقتصاد پوهنتون کابل در دیپارتمنت اقتصادسیاسی منحیث استاد تدریس نموده و سپس جهت ادامۀ تحصیلات بلندتر، دوباره عازم کشور بلغاریا شده و در رشته های ماکروایکونومی (اقتصاد بزرگ) و فلسفه از یونیورسیتی اقتصاد ملی و بینالمللی صوفیه، با اخذ دیپلوم دوکتورا تحصیلاتم را به پایان رسانیدم.
بعد از سقوط دولت جمهوری دموکراتیک افغانستان و تشدید جنگهای خانمانسوز، ناچار کشور را ترک نموده و از سال ۱۹۹۷ میلادی در کشور شاهی هالند با شوهر و دو دخترم زندگی میکنم.
در کشور هالند در رشتۀ حقوق مالی نیز تحصیل را ادامه داده و موفق به اخذ دیپلوم گردیده و از سال ۲۰۰۱ میلادی تا حال به حیث کارمند مسلکی در مربوطات وزارت مالیه کشور شاهی هالند ایفای وظیفه مینمایم.
از نوجوانی جهت تنویر و آموزش عدۀ از هموطنانم به ویژه آنعده از زنان ستم دیدهٔ که بنابر معاذیری از سواد آموزی و تحصیل بدورمانده بودند، فعالانه سهم گرفته و به آنها کمک مینمودم.
در دوران تحصیل در کشور بلغاریا به صفت عضو اتحادیه محصلین افغان، نقش فعالی داشته و برعلاوه در مجلات معتبر اقتصادی کشور بلغاریا ( (Икономическа мисъл و (روابط بینالمللی/Международни Отношения شماری از مقالات علمی ـ اقتصادی ام نیز نشر شده است.
تعدادی از مقالات حاوی تحلیل های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ام در صفحات اجتماعی و سایتهای انترنتی نیز نشر شده است.
با فعال شدن تلویزیون وزین جهانی بهار، برنامهٔ «جهان اقتصاد» را نیز تهیه و گردانندگی میکنم.
سید عسکر شاه نجم
معارف و سوادآموزی در جمهوری دموکراتیک افغانستان
در زمان حاکمیت ح.د.خ.ا و جمهوری دموکراتیک افغانستان تحت رهبری و زعامت رهبر خردمند و بی بدیل ح. د. خ. ا، رئیس شورای انقلابی و صدراعظم جمهوری دموکراتیک افغانستان، زنده یاد ببرک کارمل، آموزش و پرورش یکی از اساسی ترین و مهمترین عرصۀ کاری دولت جمهوری دموکراتیک افغانستان را تشکیل میداد و بمثابه حیات معنوی کشور و جامعه، از توجه و دلسوزی خاص زنده یاد ببرک کارمل برخوردار بود.
آنگونه که برهمه مبرهن است، آموزش و پرورش در یک جامعه و کشور، نقش برجسته و ارزندهیی را دارا بوده، متضمن پیشرفت، ترقی و تغییرات بنیادی، در عرصههای مختلف حیات مردم و کشور میباشد که جامعه و کشور را به سوی رفاه و سعادت سوق میدهد. از اینرو دولت جمهوری دموکراتیک افغانستان بمنظور رشد آموزش و پرورش، جهت تغییرات بنیادی در این عرصۀ حیاتی و مهم جامعه، پلانهای مشخص را روی دست گرفته، کار در این زمینه را در اولویتهای کاری دولت و حکومت قرار دادند.
با درد و دریغ که دولتها و حکومتهای قبل از حاکمیت ح.د.خ.ا و جمهوری دموکراتیک افغانستان، در این عرصۀ مهم و حیاتی جامعه، بنابر ملحوظات خاص، کمتر به آموزش و پرورش بها داده باعث عقب نگه داشتن مردم بخصوص جوانان اعم از پسران و دختران از نعمت سواد، آموزش و پرورش گردیده بودند که این عمل، عقب ماندگی کشور را در قبال داشت.
چنانچه بگونهء مثال از امتحان کانکور صنف هشتم در زمان جمهوری قبل از حاکمیت ح.د.خ.ا یادآور شد که سد و مانع کلان برای ادامۀ تحصیلات هزاران جوان کشور ما گردیده بود.
دولت جمهوری دموکراتیک افغانستان طی سالهای ۱۹۸۰ ترسائی، تحت رهبری زنده یاد ببرک کارمل، تلاشهای پیگیر را در جهت رشد و توسعهء آموزش و پرورش، بمنظور گسترش دانش و فرهنگ در میان اقوام مختلف کشور انجام داد، که با درنظرداشت آن، تعداد کثیری از فرزندان کشور که از نعمت آموزش و پرورش محروم ساخته شده بودند، آموزش و پرورش یافتند.
همچنان با درنظرداشت پیشرفتهای دانش و تخنیک، بنابر ضرورت مبرم جامعه، بعوض میتودهای ناکارا و کهنه قبلی تعلیم و تربیه، سیستم مترقی جدید آموزش و پرورش، جایگزین سیستم کهنه گردید.
باید یادآور شد که یکی از اهداف عمدۀ بکارگیری سیستم نوین در دهه هشتاد، از میان برداشتن تبعیض و امتیاز از لحاظ موقف اجتماعی با درنظرداشت مسائل ملی، مذهبی و زبانی معمول گذشته و فراهم نمودن زمینههای نوین و میتودهای مدرن آموزش و پرورش، جهت پرورش سالم ذهنی و جسمی، برای کودکان، نوجوانان و جوانان بود.
دولت جمهوری دموکراتیک افغانستان جهت موثریت و بهبود آموزش و پرورش در دهه هشتاد، برنامهء نوین آموزش و پرورش را در سه مرحله تدوین نمود که نتایج و دست آوردهای قابل انتظار را در قبال داشت که میتودهای یاد شده عبارت بودند از:
- دوره ابتدائی پنج ساله اجباری از صنف اول الی پنجم را احتوا می نمود.
- دورۀ متوسط سه ساله که از صنف ششم الی هشتم را دربر میگرفت.
- دورۀ تعلیمات ثانوی سه ساله که از صنف نهم الی یازدهم را شامل بود.
دولت سیستم دورۀ ابتدائی را طوری تنظیم نموده بود که دانش آموزان، سواد را به زبان مادری خویش در یک دوره پنج ساله فرا میگرفتند و بعد از ختم دورۀ ابتدائی، شامل دورۀ متوسط میشدند.
در دورۀ متوسط، اساسات دانش طبیعی و اجتماعی جهت فراگیری دانش آموزان ، شامل میتود درسی جدید گردیده و یکی از زبانهای ملی کشور بمثابه زبان دوم و به همین ترتیب جهت فراگیری زبان خارجی، یکی از زبانهای خارجی شامل نصاب تعلیمی دورۀ متوسط گردید. که در ختم دورۀ متوسط دانش آموزان در صورت مایل بودن به ادامۀ تحصیل، شامل مکاتب ثانوی میشدند و در صورت عدم ادامه تحصیلات ثانوی، میتوانستند با کسب مهارتهای لازم در مکاتب و کورسهای کوتاه مدت تعلیمات حرفوی و کارگری، منحیث کارگران ماهر در روند کار و تولید شامل میشدند.
دانش آموزان در دوره تعلیمات ثانوی، بصورت کل مضامین عمدۀ علوم اجتماعی و طبیعی را فرا گرفته، ضمناً جهت آشنایی و بلدیت بیشتر به زبان خارجی، یک زبان خارجی را نیز آموزش می دیدند. در ختم دورۀ ثانوی، دانش آموزان در صورتیکه میخواستند به تحصیلات عالی ادامه دهند به دانشگاه ها ثبت نام میکردند در غیر آن در ادارات و سایر موسسات شامل کار میشدند.
دولت جمهوری دموکراتیک افغانستان با درنظرداشت اصول پذیرفته شده، در سیستم جدید آموزش و پرورش و با نظر گرفتن نیازمندیهای اجتماعی و اقتصادی جامعه، کار در زمینه آموزش و پرورش را بر اساس اساسات زیر پی ریزی نمود:
ـ برابری حقوق برای کلیه اتباع کشور اعم از دختران و پسران.
ـ آموزش و پرورش رایگان برای همه، از تعلیماتی ابتدائی تا تحصیلات عالی.
ـ آموزش و پرورش ابتدائی اجباری برای تمام کودکان بعد از سن پنج ـ شش سالگی.
ـ فراگیری آموزش ابتدائی به زبان مادری و آموزش دورههای متوسط و ثانوی به زبانهای فارسی و یا پشتو.
ـ تأمین ارتباط میان آموزش و پرورش با کار و تولید.
ـ همآهنگی سیستم آموزش و پرورش با دانش، فرهنگ و هنر.
ـ تطبیق سیستم واحد آموزش و پرورش در سراسر کشور.
دولت جمهوری دموکراتیک افغانستان، با طرح و روی دست گرفتن برنامههای آموزشی و نصاب تعلیمی جدید، کار نهایت موثر و سودمندی را در زمینه ء آموزش و پرورش انجام داد.
دولت با تألیف و چاپ کتابهای درسی، درسنامههای میتودیک جهت راهنمائی معلمان، تربیت کادرهای تدریسی و پیداگوژیک را شامل واحد آموزشی و پرورش نوین ساخت، که برای تطبیق و تحقق سیستم جدید آموزش و پرورش، ضرورت مبرم به معلمان مسلکی احساس میگردید.
بنابراین انستیتوتهای پیداگوژی جهت فراغت معلمان مسلکی به سویه لسانس و ماستری ایجاد گردید. موسسات تعلیم و تربیه در ولایات بلخ، هرات، ننگرهار و فاریاب به انستیتوتهای پیداگوژی ارتقا یافت و در اکثر ولایات کشور، موسسات تربیه معلم تأسیس گردید.
شایان تذکر است که سیستم مترقی نوین آموزش و پرورش در آغاز بوسیله زنده یاد دوکتورس اناهیتا راتبزاد عضو بیروی سیاسی ح.د.خ.ا و وزیر تعلیم و تربیه وقت بگونۀ استوار پایه گذاری گردید.
جمهوری دموکراتیک افغانستان تحت زعامت زنده یاد ببرک کارمل، با یک اقدام بینظیر که در تاریخ کشور ما سابقه نداشت، با در نظرداشت تعدادی زیادی از کودکان بیسرپرست و بی بضاعت که ناشی از جنگهای تعمیلی و خانمانسوز، بوجود آمده بودند، پرورشگاه را تحت نام ( وطن) ایجاد نمود.
پرورشگاه وطن به منظور جذب اطفال و نوجوانان بیسرپرست، بیبضاعت و آواره به شمول فرزندان بیسرپرست مخالفین دولت تأسیس و جهت آموزش و پروش آنها، ابتدا در شهر کابل و بعداً در برخی از ولایات کشور ایجاد گردید که شامل کودکستانها، شیرخوارگاهها، مکاتب و لیلیهها بودند.
در پرورشگاههای وطن، مسائل نگهداشت، آموزش و پرورش کودکان و نوجوانان با دقت و نظارت مسؤلین به پیش برده میشد. معلمان و کارمندان آن از میان زنان و دختران با احساس وطنپرستانه و دلسوزانه به سرنوشت کودکان بیسرپرست انتخاب میگردیدند. همچنان سالانه تعداد زیادی از این کودکان و نوجوانان جهت آموزش و پرورش به کشورهای دوست فرستاده میشدند.
قابل تذکار است که پرورشگاه وطن، تعداد زیادی از آنها را، منحیث بهترین کادرهای ورزیده، وطنپرست و خدمتگذار، تقدیم جامعه نمود.
از آنجایی که زنده یاد ببرک کارمل توجه و دلسوزی خاص به سرنوشت و آینده اطفال بیسرپرست، بی بضاعت و آواره کشور داشتند جهت سرپرستی و نظارت بهتر از شاملین پرورشگاه، محترمه محبوبه کارمل همسر عزیز شانرا در رأس پرورشگاههای وطن تعیین نمودند که ایشان به عالیترین شکل و با دلسوزی تمام، بمثابه یک مادر نهایت مهربان، وظایف محوله شان را به سر رسانیدند.
دولت جمهوری دموکراتیک افغانستان، در دهه هشتاد علاوه بر تدوین سیستم نوین آموزش و پرورش در کشور، توجه جدی را در عرصۀ سوادآموزی نیز مبذول داشته، اداره سوادآموزی را در جنب وزارت تعلیم و تربیه بیشتر و بهتر سازماندهی کرد.
سوادآموزی بزودی به یک جنبش سراسری در کشور مبدل گردید و کورسهای سوادآموزی، در تمام ولایات، ولسوالیها، قریهها، شهرها ایجاد و هزاران هموطن بیسواد کشور، خواندن و نوشتن را فرا گرفتند.
با در نظرداشت آمارهای رسمی دولت وقت، تا سال ۱۳۷۲ ترسائی مجموعاً ۳۲ هزار کورس سوادآموزی در کشور وجود داشت که به تعداد ۳۰ هزار معلم رسمی و ۲ هزار آموزگار داوطلب تدریس میگردید و حدود چهارصد هزار تن سوادآموز حضور داشتند.
کنگره از تاریخ سوم الی پنجم جوزای ۱۳۵۹ در شهر کابل در تالار سلامخانه تدویر گردیده بود.
کنگره برای اولین بار زمینۀ وسیعی همکاری، آشنایی و تبادل نظر را، برای معلمان کشور میسر نمود.
در کنگره مشکلات و پرابلمهای معلمان سراسر کشور، مورد غور و برسی قرار گرفت و پلانهای معین تدابیری جهت حل مشکلات و چالش های فرا راه معلمان اتخاذ گردید.
در کار کنگره، زنده یاد ببرک کارمل منشی عمومی ح. د. خ. ا، رئیس شورای انقلابی و صدراعظم اسبق جمهوری دموکراتیک افغانستان نیز اشتراک ورزیده بودند.
زنده یاد ببرک کارمل منحیث نخستین سخنران در کنگره خطاب به اشتراک کنندگان چنین فرمودند. «اجازه دهید تا احترام و به پاس همه معلمان و استادانیکه از روی شرف و وجدان، به امر تعلیم و تربیت فرزندان کشور ما افغانستان پدر وطن ما و مادر وطن مااشتعال دارند، ابراز بدارم.»
همچنان زنده یاد ببرک کارمل در بخش دیگر از صحبت شان چنین تذکار دادند:
رفیق کارمل همچنان ادامه دادند:
بهمین ترتیب در اصول اساسی جمهوری دموکراتیک افغانستان، در زمینۀ آموزش و پرورش نسل جوان کشور چنین آمده بود.
در اخیر باید یادآور شد که جمهوری دموکراتیک افغانستان تحت زعامت و رهبری خردمندانۀ زنده یاد ببرک کارمل، خدمات شایان را در زمینه آموزش و پرورش، بمنظور رشد جوانان کشور انجام داده و آنگونه که از صحبت های زنده یاد ببرک کارمل، در نخستین کنگره ء معلمان بر می آید، بیانگر توجه جدی و دلسوزانه ایشان، در مورد آموزش و پرورش و اعتقاد راسخ شان در مورد جوانان و آینده درخشان کشور بوده است که این خدمات ارزنده ء ایشان درج صفحات زرین تاریخ آموزش و پرورش کشور ما، گردیده است.
زندهگینامۀ نویسنده:
رفیق سید عسکر شاه نجم در سال ۱۳۳۷ خورشیدی در شهر کابل متولد گردیده بعد از ختم تحصیلات عالی به حیث معلم در لیسه استقلال، مربی شعبه تشکیلات و مسئول تبلیغ و ترویج ناحیه دوم حزبی شهر کابل، رئیس شورای نمایندگان مردم ناحیه دوم شهر کابل همزمان به آن نماینده انتخابی مردم ناحیه دوم شهر کابل در شورای نمایندگان شهر کابل، عضو بیروی اجرائیه ناحیه دوم حزبی و رئيس قرارگاه ناحیه دوم شهرکابل، رئیس عمومی سكتور ولایات ارگانهای محلی شورای وزیران ایفای وظیفه نموده است.
رفیق نجم، بنابر مخالفت با سیاستهای جاری حزب، خلاف اصول و اساسنامۀ حزب از وظیفه سبکدوش و بصفت سرباز دوره احتياط خدمت نموده و بعد از ختم دوره احتیاط به حیث معاون شهردار، شهر مزار شریف و بعداً بحیث رئیس عمومی ملکیتهای شهرداری کابل الى آغاز دولت برهان الدین ربانی ایفای وظیفه نموده است و از سال ۲۰۰۵ عیسوی در کشور آلمان با خانواده اش زندگی دارد وی به زبانهای دری، پشتو، روسی و آلمانی صحبت نموده و از سال ۲۰۱۲ به حیث ترجمان زبانهای دری، فارسی و پشتو در ادارۀ مهاجرت آلمان ایفای وظیفه می نماید.
شهابالدین سرمند
سیاست جمهوری دموکراتیک افغانستان و دین مقدس اسلام
در اوج مبارزات دادخواهانه و مبارزه رهایی بخش خلقها از یوغ استعمار و استبداد به خصوص در قاره آسیا، حضور نهضتهای رهاییبخش و در رهبری آن شخصیتهای که توانمندی و قدرت رهبری را داشته اند، بدون تردید با خط زرین درج اوراق تاریخ حیات سیاسی آن نهضتها گردیده و جاودان باقی میماند. جغرافیای افغانستان بعد از استرداد استقلال درگیر تغییرات و تحولات چشمگیری بود که آن تحولات اثر گذاری خود را در قبال رویدادها و حوادث بعدی داشته است. طوری نمونه میتوان از جنبش مشروطیت اول تا به ایجاد و فعال شدن سازمانهای نجات بخش سیاسی یاد کرد.
قرن بیستم در کشور ما، به خصوص اواخر قرن بیستم دوره رشد و ظهور سازمانهای مترقی، دموکرات و نجات بخش کشور در مبارزه با استبداد، استثمار و بیعدالتیهای اجتماعی بود که در سطح رهبری خود شخصیتها مستعد، آگاه و مردمی را داشت.
حزب دموکراتیک خلق افغانستان به مثابه ارگان پیشتاز و پیشاهنگ زحمتکشان کشور یکی از سازمانهای منظم و رزمندۀ عصر و زمان خویش و مدافع خواستهای زحمتکشان، اعم از پیشه وران، کسبه کاران، قشر آگاه و روشن جامعه (محصلان و متعلمان) تحت رهبری شخصیت آگاه و مبارز بی باک، فرزند صدیق وطن زنده یاد ببرک کارمل از بدو تأسیس تا ختم زندگی خویش صادقانه و متحدانه رزمید و از خود خاطرات پرافتخار به جا گذاشته است.
بیست و سه سال قبل رهبر محبوب حزب دموکراتیک خلق افغانستان به اثر بیماری که عاید حال شان بود چشم از جهان پوشید و در نبود شان جنبش چپ و دموکراتیک به معضلات بیشماری مواجه گردید.
خصلت عمدۀ رهبر سیاسی در خلاقیتی است که بتواند یک جامعه و یا یک جنبش اجتماعی را از بحران و خم و پیچ های دشوار به سلامتی نجات داده و ضرورت و نیازمندیهای تاریخی همان برهۀ زمانی را تشخیص و تاکتیک و روشهای سالم مبارزه را اتخاذ نماید و ببرک کارمل این اصول اولی مبارزه را در عمل انطباق داده و فاصله حزب، ـ مردم و دولت و مردم را با اقدامات مشخصی از بین برده و تأمین رابطه حمایت و پشتیبانی آشکارا مردم را با حزب و دولت تأمین نمود.
زنده یاد ببرک کارمل با درک و شناخت از روال جامعه، با وسعت نظر و احترام به سنن پسندیدۀ مردم ما، بیرون رفت از مشکلات متعددی که دامنگیر مردم گردیده بود و به خصوص در مورد دین اسلام که منافقین و مخالفین حزب و حاکمیت آن زمان را به نام دولت کمونستی یعنی ضد دین به مردم ما که اکثریت شان در بیسوادی بسر میبردند، معرفی نموده و با این شعار غرق در تجارت سیاسی و سربازگیری از فرزندان مردم بیچاره ما بودند، با اتخاذ و پیشبرد سیاست دقیق و علمی متکی به پایههای مردمی و احترام به مقدسات مردم افغانستان را اساس گذاشت.
جاوید نام ببرک کارمل بعد از اشتراک در بیست و ششمین کنگره حزب کمونست اتحاد شوروی بعد از بیانیه شفاهی در انستیتوت علوم احتماعی کمیته مرکزی آن حزب در جواب سوال رفقای کانگو پیرامون فعالیت ح.د.خ.ا در یک جامعه که نود و نه فیصد آن را مسلمانان تشکیل میدهد، چنین پاسخ داد:
جاوید نام ببرک کارمل در قسمتی از مصاحبه مطبوعاتی شان با ژورنالستان کشورهای سوسیالیستی و سرمایه داری در پاسخ سوال نماینده روز نامه ایزویستیا که پرسیده بود شایعه است در افغانستان دین اسلام در خطر است چنین بیان داشتند:
عقل سلیم و چشم بینا هرگز فراموش نمیکند که در زمان حاکمیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان تحت زعامت محترم ببرک کارمل نه تنها احترام و آزادی به دین اسلام بلکه به تمام باورمندان ادیان وجود داشت و نسبت به حاکمیت مافیای اسلامی و تاجران دین به دین اسلام و ادیان دیگر با حرمت بیشتر برخورد صورت میگرفت و مردم متدین افغانستان با درک این برخورد دلسوزانه و مهربانانه خودرا در اجرای مراسم دینی و مذهبی مصئون و آزاد احساس میکردند.
لازم میدانم یادآور شوم که شرر افگنان و آنانی که دیروز دین را به حیث نقاب چهرههای شیطانی خود ساخته و تحت مواظبت امپریالیزم در راس امپریالیزم امریکا علیه دولت مردمی، وطن و مردم شرر می افگندند، مساجد را که محل عبادت و فراگیری قران بود، مکاتب را که محل فرا گیری علم و دانش و فرا گیری قران و تفسیر قران بود با موجودیت سپارههای قران به آتش کشانده و به خاکستر تبدیل میکردند و این شیوه غیراسلامی و انسانی تا اکنون به مثابه میراث شوم به وارثین و اخلاف شان باقی مانده و آنرا به وحشیانه ترین شیوه ادامه میدهند.
باید تذکر داد که برخلاف ادعای شرر افگنان و تاجران دین به خصوص تنظیمهای هفت گانه و هشت گانه و تبلیغات زهرآگین ارتجاع و امپریالیزم جمهوری دموکراتیک افغانستان تحت زعامت ببرک کارمل دین مقدس اسلام رسوم و عنعنات پسند دیده اقوام، ملیتها و خلقهای کشور به مثابه اصول جدا ناپذیر نشان ملی و کلتور ملی و گنجینه های گران بهای معنوی وطن عزیز محسوب میگردید. ببرک کارمل در یکی از بیانات خود در مورد چنین بیان داشته بود:
در زمان حاکمیت ح . د خ ا تحت زعامت زنده یاد ببرک کارمل صدها مسجد توسط تاجران دین و اجیران پاکستانی و ایرانی و فروخته شده گان دالر امریکایی ویران گردید و دولت در پی اعمار مجدد آن شد. برای اولین بار رسم زندگی با وقار با دادن کوپون و معاش به ملا امام های مساجد تغییری در زندگی ملا امامها بوجود آورد و برای افرادی که به بیتالله جهت ادای دین سفر میکردند مساعدتهای مادی صورت میگرفت. اینها همه نمونههای بارز از مواظبت دولت در مورد دین اسلام و سایر ادیان دیگر بشمار میرود که نمیتوان از آن چشم پوشید.
دولت جمهوری دموکراتیک افغانستان دست ظلم و استبداد و به خصوص مستبدین را که از دین اسلام و سایر ادیان دیگر بالای مردم ما ظلمت روا میداشت از بیخ و بن ریشه کن ساخت. چنانچه زنده یاد ببرک کارمل قبل از حادثه ثور و شش جدی در زمان مبارزات پارلمانی و اپوزیسیون فعال سیاسی در جریده تابناک پرچم روی اصل چنین مظالم صراحت داد بود که «ما به صراحت اعلام میداریم که مترقی ترین، انسانی ترین و اصیل ترین اخلاق در جهان آن اخلاقیست که مبین منافع اکثریت قریب به اتفاق اعضای جامعه باشد، نه بیان کننده منافع مشتی از ستمگران و استثمار گران جامعه. »
بعد از سقوط حاکمیت حزب وطن وضعیت تاریخی کشور ما فاجعه بار است و وطن میسوزد و قلب آن در آتش داغ جنت پرستان جهنم ساز جریحه دار شده است.
حوادث نشان میدهد که مردم کشور ما در دو دام قرار گرفته اند؛ از یکطرف اژدهای جهانخوار امپریالیزم و از طرف دیگر تاجران دین. چنین وضع دشوار، مردم را ناگزیر میسازد تا تن به تسلیمی و اسارت دهند. حقیقت دردناک این است از همان زمانی که هفت گانه و هشت گانه چون لاشخوران کثیف به کشور ما قدم منحوس شان را گذاشتند و حاکمیت ارتجاعی را که جز به منافع خود و غارت هر چه بیشتر ذخایر مادی کشور نمی اندیشند؛ با استعمار نو همدست شده اند. دردا که بخشی از مدعیان مبارز و روشن اندیشان انقلابی دیروز، مبارزه دیروز خویش را فراموش کرده و دست افشان و پای کوبان ورود بیگانگان استعمار گر و متجاوز را در جغرافیای افغانستان لبیک گفته، دل خصم را بدست و دوستان را در حیرت و تاثر قرار میدهند.
روزی از زنده یاد ببرک کارمل در دیار مهاجرت در مورد آینده حزب پرسیدم ایشان که با امید و خوشبینی و اعتماد به رهبری به خصوص کادرها و فعالین حزب داشتند؛ گفتند: حزب آینده را کادرها و فعالین حزب میسازند و باید که رفقا از بین خود رهبری را انتخاب و حزب را در انطباق با شرایط هوشیارانه از پراگنده گی و مرگ نجات دهند و من باور دارم که شما رفقا توانمندی این امر را دارید .
به روان رهبر بی بدیل ما زنده یاد ببرک کارمل که جسماً با ما نیستند اما آرمان و خواستههای انسانی، مترقی وطن پرستانه و انسان دوستانه شان اندیشه و تفکر عالی و علمی شان همیشه جاودان و زنده با ماست درود فرستاده روانشان را شاد میخواهم و به مثابه کمترین فرزند حزب ما در ح. د. خ ا به بانگ رسا اعلام میدارم که اعضای صدیق حزب دموکراتیک خلق حزب وطن بیاید تا آرمان رهبر محبوب مان را زنده ساخته از پراگنده گی و ایجاد جزایر به یک حزب نیروند جدا از امراض خود خواهی و خود محوری مبدل گردیده و به خاطر نجات میهن با در نظر داشت احترام به رسم و عنعنات پسندیده مردم و احترام به دین مقدس اسلام و تمام ادیان دیگر یکجا با تمام نیروه های ملی، مترقی و دموکرات جبهه دموکراتیک نجات افغانستان را تشکیل داده و به خاطر رهایی وطن از چنگال استعمار نو و هیولای وحشت فساد و ستم و تجارت بالای مقدسات مردم مبارزه نمایم تا باشد دین وطن پرستی خویش را ادا و اعتماد بزرگان خود را ارج گذاشته در راه خدمت به مردم ووطن تا سرحد قربانی برزمیمم.
زندهگینامۀ نویسنده:
رفیق شهابالدين سرمند در سال ۱۳۳۶ هجری شمسی مطابق ۱۹۵۸ میلادی در قریه کمری ولسوالی بگرامی ولایت کابل چشم به دنیا گشوده است. فارغ لیسه میخانیکی کابل در رشته برق و تحصیلات عالی را در اکادمی نظامی سیاسی و. ای. لینن شوروی سابق به درجه ماستری در رشته تاریخ و سیاست به پایان رسانیده است. در سال ۱۳۵۳ عضویت پر افتخار حزب دموکراتیک خلق افغانستان جناح پرچم آن زمان را کسب نموده اس. مصروفیت کاری بعد از فراغت از لیسه الى ششم جدی معلم در لیسه تخنیک ثانوی کابل و از ششم جدى الى سقوط حاکمیت تحت شعار مصالحه مصروف کار با جوانان (سازمان دموکراتیک جوانان افغانستان و مدیریت جوانان امنیت دولتی و شعبۀ روابط سیاسی شورای مرکزی حزب وطن بوده است.
عبدالبصیر دهزاد
نقش رهبری ببرک کارمل در ساختار حزب و دولت دموکراتیک ملی
در هر سیستم سیاسی ساختار، تکامل و تحکیم دو موسسه سیاسی یعنی موسسه دولت و یک حزب سیاسی دو فکتور مهم اند. در صورت موجودیت دولت و یک حزب در یک رابطۀ قدرت سیاسی، موثر و تکمیل کنندۀ یکدیگر در همان رابطه قدرت اند.
ما در در این مقاله بحث خویش را بر توانائی و مهارتهای کاری و فکری یک رهبری متمرکز می سازیم که در تاریخ معاصر افغانستان رهبری سیاسی دولت و یک حزب سیاسی را برای هفت سال، در یکی از پیچیده ترین مقاطع تاریخی، اوضاع سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، امنیتی داخلی و اوضاع متشنج بینالمللی به عهده داشت.
انگیزۀ این مقاله یادبود از این شخصیت بزرگ سیاسی و یک رهبری مدبر، شجاع و صاحب سازماندهی عالی سیاسی است که من دورۀ جوانی ام را با مبارزه در راه اهداف بزرگ ملی و وطنی و تحت رهبری همین شخصیت بی بدیل نهضت ترقی خواهی و روشنگری افغانستان، آغاز و ادامه دادم. من از حزب تحت رهبری او مبارزه، صداقت، خدمت بی آلایشانه و مسؤلانه برای یک ملت مظلوم آموختم. حزب تحت رهبری او برایم آموخت که منافع ملت و مردم و وقف کردن خود برای این منافع در هدف و روان ما باید گره خورده باشد.
شادروان ببرک کارمل رهبری بود که بیش از نصف زندهگی پربارش را در مبارزه بی ترس، شجاعانه در ایجاد، تکامل و تحکیم پایههای اجتماعی یک حزب سیاسی وقف نمود و در هفت سال رهبری دولتی اش توانست مدبرانه ساختار یک دولت را اساس گذاشت که از لحاظ ساختاری و پایههای حاکمیت سیاسی، اجتماعی و اقتصادی بیمانند بوده است.
من خواستم در پهلوی دهها نظر و تحلیلهای همگون، متفاوت و متضاد که هر کدام یقیناً طرز دید و از طراوشهای فکری و ایدیولوژیک مسلط همان وقت ناشی میشوند، یافتههای فکری خود را که زمانی در تحت رهبری ایشان افتخار عضویت حزب دموکراتیک خلق افغانستان را داشتم، در این مقاله به توضیح گیرم.
من موافق بر بعضی ارزیابیها نیستم که شخصیت ببرک کارمل را جدا از اوضاع و شرایط مسلط آن زمان به تحلیل میگیرند و عملکردهای وی را از دیدگاههای کنونی به بررسی و انتقاد میگیرند. و این را هم باید متذکر گردم که شخصیت سیاسی ببرک کارمل فقید را اگر از دید مخالف و منفی گرایانه و یا بر عکس آن مسؤلانه و واقعبینانه به تحلیل گرفت، نباید دور از بعد اوضاع ملی و بینالمللی همان مقطع و عصر به نقد گرفت که یک شخصیت سیاسی در آن زاده شده و به رشد فکری و ایدیالوژیک رسیده است. منظور نویسنده در آن است که اولاً نباید کارکردهای شادروان ببرک کارمل و دیگر شخصیتهای وطنپرست افغانی را از شیوه بینش و روندهای کنونی که ماهیتاً با آنزمان در تفاوت است، به نقد و انتقاد گرفت. دوم اینکه اگر ما تنها و تنها از زاویه فکری و ایدیالوژیک خود به بررسی چنین شخصیتها بپردازیم، شاید به سادهگی دچار اشتباه گردیده و تحت تأثیر احساسات خود قرار گرفته و از واقعبینی سیاسی و یا تاریخی به دور برویم.
آنچه در مورد شخصیت و خصوصیات اش باید گفت که ایشان انسان با غرور، با عاطفه انسانی ولی در پرنسیبهای قبول شده سازش ناپذیر و عدول ناپذیر بود.
در روابط اجتماعی بخصوص با شخصیتهای ملی و وطنپرست و مستقل دست بالا داشت که در اولین برخورد اعتماد و حسن روابط را با طرف صحبت خویش بوجود میآورد. او در زمان وکالت اش در پارلمان توانست چهرههای سرشناس را به یک سیاست ملی و روشنگری جلب نماید که در زمان حاکمیت حزب تعداد این شخصیتهای متنفذ، قابل احترام و تجددگرا پایه گذاران جبهه ملی پدروطن گردیدند و یا بعداً در پستهای بلند دولتی جا و مقام شایسته را بدست آوردند.
بعد از تحول جدی سال 1979، تحت رهبری رفیق کارمل، تغییر در تمامی عرصههای سیاسی، قابل تعمق و بررسی اند که با ساختارهای قبلی بعدی آن متفاوت بوده، بیان یک پروسه هدفمند و بر بنیاد یک جهانبینی و اندیشه اهداف جاری و دورنمائی تدوین شده برای تغییر و تکامل جامعه افغانی را در دست کار و عمل قرار داد. عمدتن ما در سه عرصه این اهداف را در یک پروسۀ واضح، قبلن پیشبینی شده و با فورمولبندیهای مطابق به اوضاع و شرایط ملی و بینالمللی که بکار گرفته شدند، مکث مینمائیم:
- تعریف دولت و ساختار درونی آن، تصویب خطوط اساسی وظایف انقلابی که در واقعیت حیثیت قانون اساسی موقت را الی تدوین و تصویب قانون اساسی داشت که بر بنیاد آن شورای انقلابی دولت بحیث اورگان موقت قانونگذاری وظایف خویش را منطبق با پرنسیپ های حقوق اساسی به عهده گرفت و ارگانهای اجرائی و قضائی دولت دارای ساختارهای جدید گردیدند که در همان خطوط اساسی وظایف انقلابی دولت نوبنیاد پیشبینی گردیده بودند.
- تعریف حزب دموکراتیک خلق افغانستان و تکامل ساختاری آن که در پلینومهای کمیته مرکزی بیشتر فورموبندی و اهداف و وظایف حزب در همان مقطع تاریخی روشن میگردیدند.
- تحکیم پایههای اجتماعی دولت و رشد و انکشاف متوازن محلات کشور با تصویب و تطبیق قانون اورگانهای محلی قدرت و اداره دولتی دولت جمهوری دموکراتیک افغانستان.
ماهیت حاکمیت دولتی جمهوری افغانستان ناشی از خصلت ملی و دموکراتیک دولت بوده است و این حاکمیت حق شرکت وسیع همه وطن پرستان واقعی و نمایندهگان اقشار و گروههای اجتماعی کشور در امر کلیه اورگانهای قدرت و اداره دولتی و فعالیتهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در عمل در نظر میگرفت و تضمین مینمود.
توسعه و ترکیب ارگانهای رهبری دولت با شامل ساختن نماینده گان با اعتبار مردم که منافع گروههای مختلف مردم را میتوانستند انعکاس دهند، یعنی این مقامات صرفن در انحصار حزب دموکرانیک خلق افغانستان نبودند و همچنان مفاهمه و مذاکره با آنان که خصمانه در برابر دولت قرار نداشتند.
گذشت های اصولی و ممکن بخاطر توافق ملی و مصالحه اصولی و انعطاف پذیر مطابق بر منافع ملی کشور و صلح و امنیت سراسری وطنی مسأله جدی بود. برای ایجاد حسن اعتماد آغوش مادر وطن برای برای تمام هوطنان افغان که در خارج از کشور بودند، بدون تبعیض و تمایز و با حفظ کرامت انسانی شان با گرمی و مصئونیت عام و تام باز ساخته شد.
سه وظیفۀ بزرگ که حزب و دولت در برابر خویش قرار دادند:
ـ دفاع از استقلال، حاکمیت ملی و تمامیت ارضی
ـ تحکیم دستآوردهای دولت انقلابی
ـ تأمین شرکت وسیع مردم در همه تحولات و انکشاف افغانستان
دولت وقت تحت رهبری شادروان ببرک کارمل با در نظرداشت مداخلات وسیع امریکا، انگلیس، ایران، ارتجاع عر ب، چین و شیاد منطقه پاکستان هرکدام در صدد تقویه گروهای تروریستی شدند که تحت نامهای تنظیمهای هفت و هشت گانه عملن جنگ بر ضد دولت را آغاز و ادامه دادند، کمکهای چند میلیارد دالری غرب و ملیاردها ریال ایرانی و درهم عربی به این تنظیمها سرازیر شد که با این پولهای مفت و به قیمت خون صدها هزار شهید هموطن ما امروز ملیونرها و صاحبان زر و زور بر سینه ملت نشسته و غرور و افتخار فروشی مینمایند و خود را صاحبان به اصطلاح اصلی قدرت و سرزمین جا میزنند. این بدون شک یک جنگ تحمیلی و عامل ادامه موجودیت قوای اتحاد شوروی وقت بودند.
مرحوم ببرک کارمل درمهمترین بیانیه شان در جلسه فوق العاده شورای انقلابی مورخ 18 عقرب1364 بیان نمودند که «هرگاه مداخله خارجی و ارتجاعی و امپریالستی و جنگ مسلحانه علیه مردم ما تحمیل نمیگردید، اورگانهای حکومتی در تمام سطوح مدتها قبل از این بطور انتخابی و با شرکت نماینده گان تمام بخشهای اتنیکی و اجتماعی به وجود میآمدند، زیرا انجام این هدف دموکراتیک و به شیوه آزاد وظیفه مبرم دولت است. »
مسأله تحکیم حاکمیت اجتماعی دولت و حزب در ابعاد اندیشهئی آن در 30 عقرب همان سال (1364) در پلینوم شانزدهم کمیته مرکزی حزب دموکراتیک خلق افغانستان مطرح و در بیانیه رفیق کارمل زنده یاد وسیعن فورمولبندی و به توضیح گرفته شدند. پلینوم شانزدهم یکی از با اهمیت ترین حوادث در تاریخ حزب که در حاکمیت سیاسی قرار داشت، میباشد. توضیح جهات اندیشه ئی این پولینوم از محدوده این مقاله بیشتر است ولی به چند نکته با اهمیت آن باید مکث نمود.
این پلینوم برای بار اول موضوع آغاز کار تدوین قانون اساسی را مطرح نمود که روی همین تصمیم در سال 1365 کمیته کار قانون اساسی ایجاد گردید. بدون شک تیزسهای دهگانه شاد روان ببرک کارمل و مبانی اندیشهئی توسعه و تحکیم حاکمیت مردم، بنیادهای اساسی قانون اساسی را پیشبینی نموده بود.
مسأله مهم و هدف در این مقاله آن است که در هر مقطع تاریخی مسؤلیت دولت مداران در آن است که تمامی جهات و خصوصیات دولت را نه تنها به تعریف وسیع گیرند بلکه در تمام اهداف عملی دولت حاکمیت ملی، تمامیت ارضی و منافع ملی جامعه تمثیل گردد و دولت مداران حامی خلل ناپذیر این ارزش ها و روند های ملی باشند.
در شرایط کنونی که بر بنیاد قانون اساسی و ارزشهای دموکراسی و آزادی و حقوق سازمانهای سیاسی تضمین گردیده است، داشتن سمت پایههای اندیشوی برای هر حزب سیاسی بخصوص احزاب ترقیخواه و دارای اهداف خدمت به اکثریت مردم، مهم ترین مسأله و مشعل راه یابی برای امروز و آینده هاست. برنامه عمل یک حزب سیاسی با مفاهیم عام و استاندرد نمیتواند حزب سیاسی را در محراق توجه جامعه بخصوص نسل جوان که در پی انگیزه و الهام فکری و اندیشوی اند، قرار دهد. درس بزرگ از حزب بزرگ سیاسی و رهبر با ابتکار و مدبر و بزرگمرد آن وقت، رفیق کارمل به ما می آموزد که باید جامعه افغانی را به تحلیل گیریم، ترکیب اجتماعی و اقتصادی، روان جامعه و مو جودیت ارزش های جدید را با فاکت های واقعی، نه با فانتازی های غیرعملی، به تحقیق و نتیجه گیری های جدید گیریم. برای چنین ارزیابی ها و نتیجه گیری ها باید ظرفیتهای عملی و مسلکی بکار گرفته شوند.
من باور دارم که بکار گیری تجارب بزرگ و آموزنده رفیق کارمل زنده یاد، این شخصیت بی بدیل و رهبر مدبر میتواند برای همیشه یک فکتور مهم در سازماندهی و رهبری یک حزب سیاسی باشد.
روح این شخصیت بزرگ صادق به وطن و مردم شاد و یادش در قلب های ما گرامی باید.
محمد ولی
شکل گیری سیستم سیاسی جمهوری دموکراتیک افغانستان
در زعامت ببرک کارمل
به اثر زیاده رویهای یک ونیم سال اول تحول هفت ثور و عدم رعایت سنن و عنعنات مردم، برخی اقدامات سنجیده ناشده یا عمدی صورت گرفت که رژیم نتوانست یک نظام متکی بر ساختارهای سیاسی، اجتماعی، دموکراتیک و بسیج کننده ایجاد نماید، دشمن در کمین نشسته ازآن وضع بقدر کافی بهره براداری کرده در افزایش تشنج و اقدامات جنگی موفقتر از حاکمیت دولتی عمل میکرد. رقابت قدرتهای بزرگ در مورد افغانستان که تا کنون ادامه دارد باعث مداخله نظامی اتحاد شوروی به افغانستان گردید. به اثر این مداخله رژیم استبدادی و خودکامه امین سقوط داده شده و ببرک کارمل به زعامت حزب و دولت جا گرفت.
اولین اقدام ببرک کارمل آزادی همه زندانیان سیاسی دوران امین بدون در نظرداشت وابستگیهای سیاسی و فکری آنها بود تا آرامش به خانوادههای زندانیان برگردد.
مرحوم ببرک کارمل برای رفع اقدامات تشنج آمیز رژیم سرنگون شده دست به اقداماتی زد تا کشور از حالت خلای قانون و نبود ساختارهای بسیج کننده مردم بیرون شده، سیستم سیاسی جدید متکی بر قانون و نظام بندی مبتنی برتشکلات سیاسی و اجتماعی به میان آید. برای این کار چوکات بندی این سیستم را در«اصول اساسی دولت جمهوری دموکراتیک افغانستان» مصوب شورای انقلابی که حیثیت قانون اساسی موقت را درآن وقت داشت؛ قانونیت بخشید. دولت و مجموع سیستم سیاسی کشور بر بنیاد موازین ذکر شده درآن کار میکرد.
دومین اقدام سریع، تغییر بیرق سرخ دولت گذشته بود که بیرق سه رنگ تاریخی افغانستان جاگزین آن گردید و این اقدام نوعی آرامش روانی برای مردم بار آورد و مورد استقبال سرتاسری قرار گرفت.
کنفرانس علما و روحانیون که درآن ملا امامان، روحانیون معزز و علمای جید کشور از سرتاسر افغانستان دعوت شده بودند؛ دایر شد و بر مشروعیت نظام ابراز رای کردند. درین کنفرانس تشکیل شورای علما و روحانیون به تصویب رسید.
جبهه ملی پدروطن با تدویر یک گردهمآیی بزرگ متشکل از شخصیتهای صاحب نفوذ سیاسی، اجتماعی، روحانی و عدهای از شخصیتهای بلند رتبه دولتهای شاهی و جمهوری سردار محمد داوود اساس گذاشته شد.
چون سازمانهای اجتماعی زنان و جوانان قبل از تحول هفت ثور بحیث سازمانهای جانبی حزب فعالیت داشتند بر طبق اصول اساسی ج.د.ا بحیث جزء سیستم سیاسی نوین کشور به شکل قانونی و وسعت سرتاسری زمینه بیشتر کار و فعالیت یافتند و بحیث سازمانهای با نفوذ و اثر گذار درسیستم سیاسی نقش بازی میکردند.
اتحادیه صنفی افغانستان که درآن کارگران، اصناف و پیشه وران عضویت داشتند به سرعت به یک سازمان اجتماعی و مدافع حقوق طبقه و اصناف مربوطه مبدل گردیده، شبکههای آن در همه موسسات صنعتی، اهل حرفه و اقشار مشغول در فعالیتهای تولیدی و پیشه وری تأسیس شد که میتوانست بر حل مشکلات کار، رفع ضرورتهای صنعتی و پیشه وری برای زمینه دهی بیشتر شان در حیات اجتماعی و اقتصادی کار نماید. این سازمان مدافع حقوق کارگران بود.
توجه به زندگی، کار و سهمدهی کثیرالعده ترین طبقه یعنی دهقانان ایجاب میکرد تا این کتگوری بزرگ نفوس کشور از حالت پراگندگی بیرون شده، قادر شوند مانند سائر اقشار و طبقات از امکانات عرضه خدمات دولتی سهمگیری خود در امور اجتماعی، آشنایی با زراعت مکانیزه، بهره مندی از تخمهای بذری اصلاح شده، کودکیمیایی و ادویه ضد آفات زراعتی و باغداری مستفید گردند، برای این کار دولت به تأسیس کوپراتیفهای دهقانی اقدام کرد و ازین طریق توانست در بیداری شعور دهقانان و عرضه خدمات زراعتی برای ایشان بطور متشکل کار نماید.
شبکه کوپراتیفهای دهقانی تا دهات و قریه جات وسعت یافت و کوپراتیفهای نمونه با خدمات خوب به میان آمد.
توجه به بهبود فعالیت قشر ایجادگران معنوی یعنی نویسندگان، شعرا و ژورنالستان اصلی بود که دولت باید به آن توجه میکرد. اتحادیه شعرا، نویسندگان و ژورنالستان تشکیل شده واین گروه صاحب قلم و تفکر نقش بلندی را از طریق اتحادیه شان در عرصههای کاری مربوطه برای بیداری مردم ایفا کردند و شخصیتهای نامدار عرصه تفکر و قلم عضویت اتحادیه را دارا بودند.
توجه به وضع هنرمندان از اهداف فرهنگی دولت بود که با تدویر کنفرانس سراسری آنها این اتحادیه تشکیل شده برای رفع مشکلات و زمینه دهی یکسان و بهتر برای ایشان در تخلیق آثار هنری و موسیقی کارهای انجام شد که در تاریخ این هنر نه شده بود. آثار آن مردان هنر و موسیقی ثبت آرشیف های رادیو تلویزیون میباشد.
رسیدگی به امور قبایل و اقوام و جلب علایق بیشتر آنها به سوی تحولات آغاز شده ایجاب میکرد تا کار مثمر سازمان یافته میان آنها بصورت دوامدار ادامه یافته حمایت ایشان از دولت ج.د.ا جلب گردد. جرگه قبایل به شمول نمایندگان اقوام و قبایل آنطرف خط فرضی دیورند اثرات قابل لمسی را به جا گذاشت.
به این ترتیب مهرههای تشکیل دهنده یک سیستم سیاسی با به میان آمدن این حلقات مکمل گردید که همه طبقات و اقشار جامعه را دربر گرفته، زعامت کشور میتوانست امور دولت داری را در تفاهم نزدیک با آنها به شکل دموکراتیک و مطابق به خواست و منافع ایشان به پیش ببرد.
خوشبختی درآن بود که برای مقامات رهبری هر تشکل کادرهای مناسب و ورزیده وجود داشت که توانستند در پرتو دانش قبلی و کسب تجربه با فعال سازی و تحرک آنها همکار و ممد خوب دولت باشند.
در اصول اساسی دولت ج.د.ا آمده بود: «قدرت زحمتکشان در ج.د.ا متکی به جبهه وسیع ملی پدر وطن است که کلیه کارگران، دهقانان، کسبه کاران، کوچیان، روشنفکران، زنان، جوانان و نمایندگان تمام ملیتها واقوام، کلیه نیروهای مترقی، دموکراتیک و وطنپرست و سازمانهای اجتماعی و سیاسی کشور را تحت رهبری ح.د.خ.ا به اساس برنامه عمومی اعمار جامعه نوین، آزاد و دموکراتیک متحد میسازد.»
براین بنیاد، حزب دموکراتیک خلق افغانستان بحیث هسته مرکزی و رهبری کننده سیستم سیاسی تعریف شده دولت و سازمانهای اجتماعی و اتحادیهها تحت رهبری آن فعالیت میکردند.
بر طبق اصول اساسی ج.د.ا تصامیم در امور دولت داری و قانون گذاری مربوط به شورای انقلابی بود که ببرک کارمل در راس ان قرار داشت و اعضای آن متشکل از شخصیتهای مستقل مربوط به اقشار و طبقات و اقوام وملیتهای مختلف جامعه و اعضای حزب بودند، نمایندگان کارگران و دهقانان در شورای انقلابی حضور داشتند
به این ترتیب کشور در یک فورم معین ساختاری که دربر گیرنده همه اقشار و طبقات و اقوام و ملیتها بود از حالت پراگندگی بیرون شده دولت میتوانست آراء، نظریات، خواستهها و پیشنهادات همه مردم را در تصمیم گیریها رعایت کرده بر طبق خواست مردم عمل نماید.
به این اساس گفته میشد که حزب و دولت بر بنیاد خرد جمعی مردم تصمیم میگیرد و عمل مینماید. سیستم بصورت متشکل بدون تشتت و پراگندگی در هماهنگی و تفاهم حرکت میکرد. چون تصامیم بر بنیاد نیاز تشکلات مردمی صورت میگرفت؛ این سازمانها به شمول دولت در تطبیق تصامیم با ارادۀ واحد عمل میکردند. ازین جهت مرحوم ببرک کارمل و یاران و همکاران شان چه در حزب و چه در دولت موفقانه کار میکردند.
ج.د.ا و سیستم سیاسی آن در دوران جنگ مورد کین توزی پاکستان و کشورهای غربی قرارداشت، آتش تبلیغ روشنفکران غرب گرا بیشتر از همه زبانه میکشید و تاکنون همان حرارت در قلمفرسایی و سخنسرایی سرد نه شده است.
در سیستم سیاسی آن وقت که تمرکز قدرت به دست یک حزب بود و سائر ساختارها متکی بر پرنسیپ رهبری جمعی و مسؤلیت فردی در روشنی تصامیم اتخاذ شده مستقلانه عمل میکردند؛ با وجود شدت جنگ، ناامن بودن راهها و جفاهای غرب و متحدین آن در حق مردم افغانستان، آنانی که تحت حاکمیت دولتی بسر میبردند، مال و جان و ناموس شان در امن بود، قانونیت وجود داشت، رشوت و رشوه ستان سوءاستفاده کننده از پول دولت منفورترین چهره شناخته شده به جزای عمل میرسید، نظم دولتی برقرار بوده هرکس میتوانست در پرتو قانون اعاده حق نماید، مامورین، کارگران و کارمندان از مصئونیت شغلی و وظیفوی برخوردار بوده، همه حوایج زندگی شان از خوراک تا وسایل منزل و مواد سوخت زمستان از طریق کوپون با نرخ نازل تأمین میشد، مقدار معاشات که بصورت عادلانه با در نظرداشت رتبه، مقام و درجه تحصیل پرداخته میشد حیثیت جیب خرچ را داشت که به مامورین و کارمندان و کارگران موسسات دولتی، خصوصی و مختلط پرداخت میگردید. توزیع آپارتمانهای رهایشی و نمرات زمین عادلانه و تحت نظر ارگانهای دولتی سهمیه بندی شده به همه ارگانهای متشکله سیستم سپرده میشد.
رژیم جهادی و طالبی که نمیتوان درمورد محاسن نداشته آنها یک پرگراف نوشت ده سال کشور را به عقب بردند و از حرکت باز ماندند. در آن دولتها نه قانون اساسی وجود داشت و نه کدام سیستم سیاسی که بر بنیاد آن کار میکردند. بنیادگرایی قانون و کشت و خون و ویرانگری عمل شان بود.
حالا که نوبت به رژیم دموکراسی امریکایی یا به اصطلاح مداحان ان (رژیم آزاد و باز) رسیده است نه مشکل جنگ یک طرفه شده و نه به پروبلم های بنیادی و سطحی مردم رسیدگی میشود.
نمیتوان از برخی مزایای این رژیم به نفع یک اقلیت محدود به دوران رسانده شده چشم پوشید که موجب شکران آنها میباشد.
کشور از خلای قانون بیرون شده، ولی قانون از مقامات بلند دولتی تا زورمندان محلی نقض میگردد، زندگی ظاهرنمای مدرن شهری آغاز شده، اما مشت اقلیت چپاولگر و دزد ازآن بهره میبرند، شبکههای تعلیمی و تحصیلی از ابتدائیه تا عالی تأسیس شده اما از کیفیت معیاری برخوردار نیست و فارغان پیوسته پا به ترک وطن هستند.
مطبوعات به اصطلاح آزاد وجود دارد، ولی دستگاههای مزدور این بخش شب و روز مصروف دامن زدن تضاد و تفرقه ملی اند، بنیادهای رژیم قطعاً جدا از ریشههای جهادی و طالبی نیست، زور و زورگویی بیداد میکند، بیکاری و فقر مشخصۀ رژیم شده است.
شکلیات دموکراسی بنام مردم است؛ اما عمق و محتوای آن به جهادیها، مفسدین، زورمندان محلی، جواسیس و معامله گران با مرکزیت سفارت امریکا و مراجع نظامی و استخباراتی آن مربوط میباشد. درین سیستم مردم حق دارند هرچه بگویند ودر انتخابات شرکت کنند اما حق ندارند نتیجه انتقاد و حاصل رای خودرا بدانند. حق ندارند در برابر زورمندان و قوماندانان، غاصبان و جباران زمان زبان بگشایند.
جامعه دچار تشتت است، دولت و حیثیت آن نزد مردم ابهت و اهمیت گذشتهها را ندارد. شب و روز دولت مردان در توطئه و دسیسه علیه یکدیگر میگذرد، هرچه مهارت دارند برای حفظ مقام و حصول امتیاز به کار میبندند، حس وطنپرستی کوبیده شده است، وراثت و جانشینی خانوادههای زورمند جزء این دموکراسی شده که با رژیمهای وراثتی شاهی و امپراطوریهای گذشته تفاوت ندارد.
کشور پایمال عساکر بیش از چهل کشور و عرصۀ جنگ استخباراتی جهان و منطقه گردیده است.
حالا مداحان این دموکراسی و نقادان نظام بسته گذشته دور از تعصب و خجالت زدگی ناشی از ماهیت بد دموکراسی موجود بگویند که مردم در کدام رژیم صاحب حیثیت بود، زندگی مردم ضمانت داشت و عدالت اجتماعی چطور تحقق می یافت؟
احمدشاه راستا
بیست و سه سال از سفر بیبرگشت ببرک کارمل در حالی میگذرد که کشور ما در زیر سیطره و چکمههای بربریت جهادیزم، خود فروختگان چپ و راست، تکنوکراتان و استیلای بی چون و چرای استکبار بیگانه، به یک فاحشه خانهی تمام عیار سیاسی و نابکاریهای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و اخلاقی مبدل شده است و آخرین میخ بر تابوت عدالت، امید و آرزوی ناپیدای مردم مان کوبیده میشود.
بخاطر بداریم که هوشدارها، پیش بینیها و ارزیابیهای شخصیت سیاست معاصر و سکاندار حاکمیت چپ کشور ببرک کارمل چگونه بر تار و پود وجدان حادثهها، تا ژرفا به واقعیتهای عینی ناهنجار روتین در کشور مان مبدل میشود و سرشت ارتجاع، امپریالیزم و حواریونش روزتا روز کشور را به ماتمکدهی دایمی و بی امید عزاداران ملیونی مان مبدل میسازد.
من اینجا گذر موجزی دارم بر نقش کارمل در جنبش جوانان کشور. اگر از سیر تاریخی فاجعههای سه مشروطیت بگذریم، در جهان معاصر قرن بیستم، نقش ببرک کارمل و شخصیت سیاسی و اجتماعی اش در وطن مان از آن زمانی نمادین و برجسته میگردد که ببرک نوجوان سیزده ساله، روزهای آزگار با دیدن قربانیان جنبش های نوخاسته اجتماعی ـ سیاسی زیر چکمههای استبداد آسیایی و بیعدالتیهای رژیمهای مستبد وقت در زندان مخوف دهمزنگ، از نزدیک آشنا میشود. ببرک نوجوان، درد، رنج، بیعدالتی، استبداد، خشونت و در یک کلام نابرابری را با گوشت و پوست حس میکند . همین جاست که او با بزرگترین شخصیتهای تفکر عدالتخواهانه اجتماعی سیاسی همان زمان چون فاروق خان تلگرافی، محمودی، غبار و دیگران آشنا و این حس به آگاهی اش مبدل میشود. در حقیقت نخستین جوانه های مبارزهی آگاهانه نسل جوان آنزمان، برای تغییر، دگرگونی، بهروزی و مدرنیزم و تفکر نوین در سیمای مبارزهی بی امان کارمل تجلی مییابد.
ببرک کارمل در آوان جوانی با شخصیتهای بزرگی چون محمودی، غبار و دیگران زندانی و چهار سال زندگی در زندان او را به لیدر آینده جنبش جوانان مبدل و آبدیده میسازد. ایجاد اتحادیه دانش آموزان دانشگاه کابل و سپس ح.د.خ.ا خود یک جنبش نوخاستۀ مبارزهی جوانان و یا اندیشهی جوانست که در تاریخ سدههای سیر تاریخی مبارزهی مردم ما بی همتا و استثنایی است. به ابتکار ببرک کارمل بود که برای نخستین بار در حاشیه یک حزب سیاسی چپ، ایجاد سازمانهای فراگیر تودهیی ـ اجتماعی- قشری و منجمله سازمان دموکراتیک جوانان افغانستان، زمینهها و فرصتهای بزرگی را برای آگاهی اشتراک و خیزش لایههای بزرگ مردم در کار دفاع از خواستهای قشری، صنفی، فرهنگی و بلاخره سیاسی مردم مساعد و فراهم کرد. از همین جاست که پس از رهایی از زندان، ببرک کارمل به شخصیت کاریزماتیک سیاسی، ژورنالیست، پوبلیسیت، سخن ور و پویای اجتماعی مبدل میشود. در همین سالهاست که او نام سنگین ببرک کارمل را بر جبین مبارزهی درخشان و تابناک جنبش چپ برای همیشه و مستمر نقش میبندد. ببرک کارمل، تمام عمر از تندبادهای وحشتناک و پر از مخاطره گذشته است. از دید من، اگر توطئه و تبهکاری پیچانیدن کارمل و حزبش در دو رویداد تاریخ معاصر افغانستان یعنی آن دو کود تا رخ نمیداد، زیر نظر و رهبری او جنبش اجتماعی جوان و عدالتخواهانه، امروز با حوصله مندی و به صورت تدریجی میتوانست به یک درخت کهنسال، تنومند و پرتوان امیال مردم در کشور ما مبدل شود. اما با تاسف که حکایت و ژرفای زندگی پر صداقت و پرابلماتیک ببرک کارمل، تا کنون و هنوز ناگفته ماند.
زندهگینامۀ نویسنده:
احمدشاه راستا لیسه نادريه را به سال ۱۳۵۶ و رشته کیمیای صنعتی انستیتوت پوليتخنیک کابل را به سال ۱۳۶۲ خورشیدی به پایان رسانید. در دوره آموزشگاهی، برای روزنامهها مینوشت و مسوولیت نشراتی هفته نامهی درفش جوانان را عهده دار بود.
پس ازان در علوم اجتماعی ماستری گرفت و پنج سال استاد و مسوول دیپارتمنت روابط بین اللملی انستیتوت علوم اجتماعی در کابل بود. همزمان با آن گاه گاهی نوشتههای گزارشی، سیاسی و تحلیلی برای روزنامه های آن وقت مینوشت.
سال ۱۳۵۵ خورشیدی همراه با فرید احمد مزدک برای مدت چهار ماه به جرم و اتهام فعالیتهای سیاسی زندانی شده اند. سال ۱۹۹۰ به کانادا پناهنده شد و از سیزده سال بدینسو در ایالت کلیفورنیا زندگی میکند.
برخی نوشتههای خاطره گونه، تحلیلهای سیاسی، نوشتههای پراگندهیی در شبکه های اجتماعی و تارنماهای مطبوعاتی و سیاسی دارند، از هشت سال بدینسو جسته و گریخته برای تلویزیونهای آریانا و خراسان وقت برنامه میساختند. بعد با یک تعداد دوستان و رفقا دست به ایجاد تلویزیون بهار زدند. از مدتی بدینسو مجری برنامهی نگاه نو در تلویزیون بهار بود و هم اکنون مجری برنامه یا نمایش تلویزیونی «در افق انديشه » از تلویزیون کابل است که هفته ی یک روز پخش میشود. از دههی هشتاد بدینسو بیشتر از پنجصد نوشته، گزارش، مقاله، خبر در مطبوعات کشور دارند و اخیرن رسالهی از ایشان در مورد ببرک وسا و سیر موسیقی معاصر افغانستان به نشر رسیده است.
ازدواج کرده اند. دو فرزند دارند. دختر شان انوشه راستا ریپورتر و گوینده تلویزیون مرکزی امریکا بنام آن بی است. پسر شان مسیح رشته ای طب دندان را به پایان رسانیده اند.
داکتر آرین
نام ببرک کارمل جاودانه است، زیرا تودههای مردم آنرا ستوده اند
درمورد فقید ببرک کارمل سخن زیاد گفته شده است، بررسی های متعدد تاریخ نویسان، خاطرات رهبران سیاسی، نظامی و دولتی از هم متفاوت و ماهیت های گوناگون برخورد دارند.
در وسایل اطلاعات جمعی و رسانه ها، در کشور و جهان با نظریات و مقالات بی شماری از دوستان ومخالفین او بر میخوریم که به عقیدۀ من کمتر مستند و بیشتر برحسب دلخواه خودشان است، بعضی از نوشته ها واقعی و عینی و تعدادی هم همراه با ذهنیگری و تحریف شده است، که در نهایت عجز واقع نگری و واقع بینی خویش قرار دارد.
گاهگاهی مخالفین و عقب گرایان، مزدوران و مغرضان، مریضان و حسودان بخاطر هرچه کمتر و کوچکتر نشان دادن نقش این ابر مرد تاریخ ما، غیرمنصفانه برخورد نموده، نوشتهها و نظریات شان نشانی از جنگهای تبلیغاتی و بیانگر برخوردهای ایدیولوژیکی دوران جنگ سرد است.
پژوهش، تحلیل و تجزیه و نتیجه گیری از واقعیت عینی اندیشههای ببرک کارمل، وقت مساعد و زحمت فراوان را میطلبد، به همین دلیل است که تا هنوز من به خود اجازه نداده ام تا در مورد این انقلابی انسان گرای جهان معاصر، سخنور معتبر و سیاستمدار دوربین و با اعتبار و محبوب میهن ما بنویسم.
آنچه در این نوشته میخوانید برگزیده ای از خاطرات دوستان و همرزمان و مخالفین این رادمرد راستین تاریخ میهن ماست که در تماس نزدیک با او بوده اند، این خاطرات حاوی اشاراتی کوتاه اما روشن و آموزنده میباشد، که بخاطر تجلیل از شخصیت این بزرگ مرد، این گام کوچک را برداشته ام و با احترام و یادی مختصر از رهبر زحمتکشان افغانستان، این نوشته را پیشکش شما مینمایم.
زمانی که از ببرک کارمل نام میبریم، سخن از مردی است که میخواست عدالت، برابری و ترقی نه تنها ویژه مردم افغانستان باشد، بلکه سراسر زمین، از کران تا کران گیتی را فراه گیرد، به یاد شخصیتی محبوبی میافتیم، که تمام اندیشهها و خواستههایش، نجات انسان از بدبختی و پریشانی، از ظلم و استبداد، از فقر و بیسوادی بود، او میخواست میهن و مردم خویش را از خواب سنگین قرون بیدار نموده و دست استبداد و استعمار از کشورش کوتاه گردد، ببرک کارمل عاشق تجدد، ترقی و شگوفایی افغانستان بود و تمام زندگی شیرین و پربار خویشرا در پیکار با طواغیت زمان و شیاطین قرون و قساوت پیشگان وقت گذشتاند.
ببرک کارمل زمانی به مبارزات عدالت خواهانه آغاز نمود که اکثریت مردم ما، ناآگاه، سرگشته، گیچ و سرگردان میزیستند، جای صداقت و راستی را در جامعه کوری و سیاهی فراه گرفته، روزنههای امید بسته و راه بیرون رفت تنگ و ستون یقین به رسیدن به آماجهای انسانی و مردمی از هم پاشیده بود و دشوار معلوم میشد و نهادها ناهمگون، راهها ویران، گذرگاه ها بیسر و سامان بود، مردم در ترس و هراس از آیندهای نامعلوم و ناامید بسر میبردند، در حالیکه بهترین خانه را داشتن، اما شوربختانه با بدترین صاحب خانه، فساد اداری، بیعدالتی و زورگویی زبانه میکشید، سروری و سرداری، خانی و سالاری، تاریک اندیشی و تاریک نگری به کشور پرده انداخته بود، کهنه گری و کهنه خری بازار گرم داشت، مردم آینده و فردای خویش را تاریک می دیدند. درست در چنین شرایطی ناگوار، ببرک کارمل با طرحها و اندیشههای نوین ره گشای نوآوریها و نونگریها گردیده، برعلیه کهنه فروشان و کهنه پرستان، پرچم بیداری مردم را در کشوری برافراشت، که سالیان درازی در یک خواب گران فرورفته و پایههای زندگانی در آن از هم پاشیده بود.
ببرک کارمل از جوانی مردم را به پیکار علیه ظلم و استبداد و استعمار دعوت می نمود، جورج آرنی یکی از سرسختترین مخالفان ح.د.خ.ا و جمهوری دموکراتیک افغانستان، که در دهه هشتاد با شیطنت و تحریف قضایا، با فرستادن اخبار دروغ، از کابل، پشاور و اسلام آباد به رادیوی بی بی سی. ناچار زبان به واقعیت و گفتن حقیقت میگشاید و مینویسد:
«ببرک کارمل. . . پیش از آنکه در سال ١٩۵١ در دانشکده حقوق دانشگاه کابل شامل شود، از اعتبار و شهرت برخوردار بود. . . برای نشریهای کوتاه عمری مقاله می نوشت و در تظاهرات علیه بسته شدن اتحادیه محصلان نقش عمده داشت، در بین محصلان تندرو چهره سرشناس گردیده، پشتیبانی عدۀ زیادی را بدست آورد» وی ادامه میدهد :
او متذکر میشود که رهبری فرکسیون چپ را که طرفدار تغییرات رادیکال بودند، در پارلمان افغانستان ببرک کارمل به عهده داشت.
ببرک کارمل بطورکلی و هیچگاه، حتی در سخت ترین لحظهها و دشوارترین شرایط از گفتن حقیقت ترس نداشت، شجاعانه و بی هراس عمل مینمود، مبارزه میکرد، سخن میراند و قلب هدف را شگافته، ماهیت ریاکاران و ظالمان و ستمگران را برملا میساخت.
از شخصیت شناخته شده و دانشمند کشور ما ـ زنده یاد نظام الدین تهذیب، پرسیدم، تا یکی از خاطرات خویش را در مورد رفیق کارمل برایم اظهار نمایند، برایم گفت:
«شجاعت»
و ادامه دادند که: «رفیق کارمل اولین مظاهره را در پوهنتون کابل سازماندهی نمود، او محصلین را در صحن پوهنتون جمع نموده و سخنرانی میکرد، دیری نگذشته بود که پولیس و ژاندارم آمد، تعدادی از محصلین همین که پولیس را دیدند پا به فرار گذاشتن، رفیق کارمل از جایش تکان نخورده، در حالیکه خواستههای مشروع محصلین را پی در پی بازگو میکرد، بالای محصلین صدا زد دوستان فرار نکنید، فرار نکنید، خواست شما بر حق است، خواستههای شما عادلانه است، محصلین که شجاعت را از رفیق کارمل دیدن، همه بر گشتن و به میتینگ ادامه دادند.
ببرک کارمل آنچه را نمیپسندید با کلام مطایبه آمیز و در موقع آن با جدیت رد میکرد، از دروغ و خودستایی، از احساسات و ذهنی گری نفرت داشت، مردم، وطن، حزب و رفقای حزبی برایش مقدس و دوست داشتنی بود، او آماده بود تا از جان خویش بگذرد ولی هیچ کدام از این ارزشهای که به آن محبت می ورزید مورد خطر قرار نگیرد، زمانیکه گرباچف رهبر شوروی به او پیشنهاد خروج قوای شوروی را از افغانستان در یک زمان کوتاه نمود، رهبر افغانستان با تحلیل که از وضع جهان، منطقه و افغانستان داشت، و میدانست که به این شکل سرنوشت وطن و مردم و حزب بطرف نابودی و پراگندگی خواهد رفت و فاجعهای عظیم جامعه ما را فرا خواهد گرفت، پیشنهاد گرباچف را رد و در عوض طرح منطقی را پیشکش نمود.
سلیگ اس هاریسون، محقق و کارشناس امریکایی در مسایل آسیا و خبرنگار سابق واشنگتن پوست مینویسد: «کارمل برای خروج قطعات محدود اتحاد شوروی زمان نسبتاً طولانی تری را پیشنهاد مینمود، اما گرباچف میخواست خروج از افغانستان در کوتاه ترین زمان ممکن منجر شود» و سرانجام تا جایی این گفتگو ها تیره شد که در کنگره ٢٧ حزب کمونست اتحاد شوروی ببرک کارمل “آشکارا از دیدار با گرباچف خودداری ورزید “.
دیگو کوردویز نماینده سرمنشی ملل متحد، اعتراف میکند که : «کارمل با پیشبینی درست، آنچه واقعاً بعد از خروج روسها اتفاق افتاد، برای گرباچف گفته بود، که حتی اگر نیروهای شوروی خارج شوند، پاکستان بلافاصله مداخلات خودرا دو برابر خواهد کرد و به این اساس بود که برای مسکو توصیه میکرد قبل از اینکه کلیه مداخلات پاکستان متوقف شود، نباید در مورد خروج تعهد بدهد. »
اکنون که بیشتر از سه دهه از آن تاریخ میگذرد و مسأله افغانستان به یک پرابلم جهانی تبدیل شده، عوامل گوناگون و دستهای رنگارنگ هر روز به پیچیدگی اوضاع می افزایند و افغانستان بطرف آینده ای نامعلوم در حرکت است، آنچه را رهبر فرزانهای افغانستان پیشبینی نموده بود، به واقعیت پیوسته است.
اگرچه توضیحات بیشتر در باره کارمل فقید برای آنانی که با این شخصیت نام آور کشور ما آشنائی دارند میدانم که زائد است، زیرا دوستان ببرک کارمل از همه صفات او آگاهی ضروری و کامل دارند اما برای اشخاص و بخصوص جوانانی که از خصوصیات او چیزی نمی دانند و همواره در ساحه و حلقات تبلیغاتی که، حقیقت را دروغ و دروغ را حقیقت جلوه میدهند زندگی نموده اند، ضروری میباشد.
ببرک کارمل فقید دارای وسعت افق دید، مطالعات وسیع، مبارزات دلیرانه، خصلت عالی و همت شجاعانه بود. آشنائی فامیل ما با نام ببرک کارمل، دیرین است و برمیگردد به زمان مبارزات پارلمانی او، برادرم، پسران کاکایم و پسران مامایم از جمله اولینهای بودند که بعد از تشکیل جریان دموکراتیک خلق افغانستان افتخار عضویت حزب دموکراتیک خلق افغانستان را حاصل نمودند، من در آن زمان کوچک بودم و در پیوند نزدیک با حزبیهای قهرمان و راستین و میهن پرست قد میکشیدم و بزرگ میشدم، با وجودی که هنوز در مکتب مشغول درس خواندن بودم، اما در تظاهرات و مظاهرات هشتم مارچ روز بینالمللی زن، اول ماه می روز کارگر، جشن پشتونستان و سوم عقرب فعالانه حصه میگرفتم و در آوان نوجوانی با اندیشههای تجدد گرایانه و عدالت خواهانه آشنائی پیدا نموده و در تظاهرات و میتنگ ها با رفقای رهبری حزب از نزدیک معرفی میشدم، پرچم اورگان نشراتی حزب را پیوسته و باربار می خواندم و اشعار نشر شده در آنرا، از بر میکردم و اغلباً در وقت مشاعره و شعر جنگی در مکتب، بدون اینکه بدانم چه خطری متوجه من است از آن استفاده مینمودم.
پدرم تحصیل کرده ایتالیا بود بیشتر به غرب متمایل و به مبارزات سیاسی علاقمندی نداشت و برای ما دو برادر نیز همین نصحیت را مینمود، اما گفتنی است که ببرک کارمل در نظر پدرم یک شخصیت باوقار، با اعتماد، میهن پرست و محبوب بود و آنانی که با ما، در جر و بحث های سیاسی، رفیق کارمل را بخاطر مبارزات و فعالیتهای سیاسی و حزبی انتقاد مینمودند، پدرم با آنها موافق نبود و آنها را محکوم و ملامت مینمود و می گفت: که بالاخره، باید کسی چون رستم نامدار، آذرخش روشنگری را بر میهن ما هموار و گرز گران عدالت خواهی را بر فرق ستم گران دوران بکوبد.
داکتر خیرمحمد “رزم” که در شهرک حیرتان برای بار آخر موفق به دیدن این بزرگ مرد میهن ما گردیده بود، در مورد ملاقاتش چنین گفت: «موقعی که داخل خانه شدیم، رفیق کارمل را با چند تن از رفقا که به دقت تمام به حرفهایش گوش داده بودند ملاقات نمودیم، رفیق کارمل همین که متوجه ما شد با مهربانی خاص مارا پذیرفت و با کلام محبت آمیز خوش آمدید گفت و به نشستن دعوت کرد، موقع نان چاشت بود، در حالیکه خودش نمی دانست برای چاشت چه پخته اند و چه نه پخته اند ـ بخاطری که همه چیز را دوستان و رفقا خریداری مینمودند، میآوردند و می پختن، زیرا رفیق کارمل به آزمندی و زر پرستی به طمع و حرص به دیدهای حقارت مینگریست و از خود دارایی شخصی نداشت، ، تنها دارایی او، وطنش، مردمش، حزبش، رفقایش و چندصد جلد کتاب بود – رفیق کارمل از رفقا پرسید برای چاشت چه آماده است، گفتند شوربا، او با مهمان نوازی خاص ما را هم به صرف نان چاشت دعوت نمود اگر چه ما اصرار نمودیم، که تنها برای دیدن شما آمده ایم، اما کوشش ما بینتیجه بود و گفتند که امروز مهمان من هستید، بعد از صرف غذا، در هنگام نوشیدن چای، مهمان دار بزرگوار ما به سخن گفتن در باره اوضاع جهان، منطقه و افغانستان پرداخته و متعاقباً صحبت ارزشمند در باره تاریخ، فرهنگ و ادبیات افغانستان نمودند، که شنوندهگان را شاد و شگفت زده ساخته بود. از طرف رفقا سوالات طرح شد، رفیق کارمل، که همواره در گرماگرم رویدادها قرار داشت به تفصیل و تشریح دقیق قضایا پرداخته و همه چیز را چنان عالمانه به تحلیل و تجزیه میگرفتند که تا امروز، نیز کوچک ترین تردید در آن موارد برای من پیدا نشده است. »
اگرچه در زندهگی سیاسی او این همه دسایس بی تاثیر و بی نتیجه نماند، اما همه اینها هرگز خواست پولادین او را خدشه دار نساخت و مبارزات عادلانه خود را علیه ظلم و جهل ادامه داد، و درست پیامد این پیکار شجاعانه، نام و مکتب اورا ماندگار و ارجمند گردانید، او میراث عظیم معنوی از خویش در تاریخ افغانستان به رزم آوران راه آزادی، دموکراسی، برابری و داد خواهی و ترقی بجای گذاشت، او تمام کوشش خود را بکار برد تا مبارزان وطن پرست و سیاست مداران با تقوا و فداکار تربیت نماید و دنباله راه خویش را به مردم و به رهروانش سپرد، که میبینیم چه خوب این راه مالامال از پیکارمندان و رزم جویان گرمپوی، وطن پرست، صادق، خدمتگار به مردم و خستگی ناشناس است.
رهبر زحمتکشان افغانستان آنچه کشید بخاطر پیوندش با مردم بود و آنچه بدست آورد راز آن در همین پیوند نهفته بود، پیوندی که در درون دل و خون او، در گوهر هستی او و در سرشت او بود، او از جان و دل به مردم به ترقی و به عدالت روی آورد و برای خوشبختی مردم، تعالی وطن و برابری جامعه مبارزه کرد، هرچه میخواست برای زحمتکشان، کارگران و برای مردمش میخواست و هرچه میکرد بخاطر پربار نمودن حزب و رفقایش، حزبی که چون مردمک چشمش آنرا دوست داشت انجام میداد، او عاشق مردم، همدم و همگام کارگران و دهقانان بود و بخاطر زحمتکشان می زیست و می رزمید که مردانه وار تا پای جان و آخر زندهگی پرافتخار خویش، در کنار آنها ایستاده شدند.
در تاریخ جهان کسانی که مانند ببرک کارمل فقید دارای چنین افتخارات جاودانه باشد و در جامعه از چنین خواهندگی همه گانی و گسترده برخوردار گشته و ستودهای تودههای مردم شده باشد، اندک اند.
روحش شاد و راه او پر رهرو باد!
زندهگینامۀ نویسنده:
سال عضویت در حزب دموکراتیک خلق افغانستان سال 1352
وظایف:
ـ کارمند حرفوی حزب دموکراتیک خلق افغانستان و سازمان دموکراتیک جوانان افغانستان.
ـ از سال 1358 ـ 1398: عضو کمیته حزبی تربیه معلم روشان، منشی سازمان اولیه سازمان دموکراتیک جوانان افغانستان در تربیه معلم روشان و عضو ناحیه سوم سازمان جوانان، چند ماه اختفا در شرایط مخفی و عضو کمیته کار حزبی و مسوول یک بخش جوانان (با رفقا حمید کیانور، روح الامین روحی و شفیع). بعد از اختفا، کارمند کمیته مرکزی سازمان دموکراتیک جوانان افغانستان.
ـ 1360ـ 1366عضو کمیته شهری حزبی ح.د.خ.ا شهر لنینگراد و منشی کمیته شهری سازمان دموکراتیک جوانان افغانستان در شهر لنینگراد و عضو کمیته سرتاسری سازمان دموکراتیک جوانان افغانستان در اتحاد شوروی و اروپای شرق.
ـ 1367 کارمند کمیته مرکزی حزب دموکراتیک خلق افغانستان.
ـ 1368منشی سازمان اولیه حزبی وزارت امنیت دولتی و ریاست دفتر اسناد.
ـ 1369 دوباره عضو کمیته شهری حزبی ح.د.خ.ا در لینینگراد، منشی کمیته شهری س.د.ج.ا در شهر لنینگراد و عضو کمیته سرتاسری سازمان دموکراتیک جوانان افغانستان در اتحاد شوروی و اروپای شرق.
عارف عرفان
سیمای ببرک کارمل در برابر تابش حقیقت زمان
ببرک کارمل گُهرنایاب و ناشناخته ایست که پس از همه طوفانها در برابر نور خورشید حقیقت میدرخشد. دست یابی به رموزهای سیاسی و پژوهش فراگیر حول آرمانهای سترگ و کارنامههای انسانی او هنوز دشوار است. او در گهوارهٔ رنج آگین تاریخ افغانستان پرورش یافت و به آموزگار سترگ تاریخ و مرد تاریخ ساز افغانستان مبدل گردید. او سازمانده کمنظیر، آموزگار واندیشه پرداز بیهمتای عصر خود بود.
کارمل از فرآوردههای تاریخ و از آفرینشهای زمان است. او آمده بود تا با برپایی رستاخیز ملی علیه ظلم، استبداد، بیعدالتی، فساد، جهل، فقر و بینوایی درفش پیکار را به اهتزاز درآورده و با سرایش سرود آزادی و رهایی، فصل ترقی، پیشرفت، عمران و تمدن را در تاریخ افغانستان بازگشایی نماید. واقعیت آن است که هیچ تحول اجتماعی بدون شکل گیری یک رهبری سیاسی که مقاومت و مخالفت را شکل بدهد، پیش نخواهد رفت. کارمل چنین هسته سیاسی را پدید آورد و بیگمان تلاش او جامعهٔ ساکت و سر خوردۀ آن سالها را سیاسی کرد و کاتالیزور آگاهی جمعی ضرور برای رخدادهای سیاسی جامعه شد.
فقید ببرک کارمل به مثابه یک درمانگر سترگ نه تنها قادر بود تادرد جانکاه جامعۀ افغانستان را تشخیص دهد؛ بل بطرز خلاقانه نسخهٔ التیام دردهای انبار شدهٔ جامعه فلکزده افغانستان را صادر نمود و هزاران رزمندهٔ دادگر را برای ریشه کندن این آلام بسیج کرد.
کارمل جامعۀ بیجان عصر را به حرکت درآورد و با ایجاد مکتب سیاسی به مثابه کانون رزم و پیکار، بر روح و روان جامعه جان تازه بخشید، طلسم حاکمیت استبدادی را درهم شکست و در کمترین دوران زعامت سیاسی، طعم نظام مردم سالار و دادگر را برای مردمان فلک زدۀ افغانستان چشانید که مردم بیش از پیش مدام در حسرت نظام عدالت گستر، بی مثال و بیبرگشت او آه میکشند.
ببرک کارمل نخستین کسی بود که با افراشتن پرچم رهایی در برابر کاخ استبداد رژه رفت، ساختار نظام استبدادی را درهم شکست و پایههای «دولت ملی» و مدرن را با مشارکت متوازن نمایندگان تمامی اقوام، مذاهب و گروههای قومی واجتماعی اساس گذاشت. کارمل به معنای واقعی کلمه؛ شخصیت متعهد و با پیمان به آرمانهای سترگ خلق رنج دیده کشور و موسس و بنیادگذار نظام زحمتکشان در تاریخ افغانستان بود. او هرگز در زمان اقتدار از قطار رنج و زحمتکشان افغانستان بیرون نشد و چون شمعی در درد مردم و جامعه میسوخت و همه انرژی و توانش را طعمهٔ این شعله ساخته بود.
کارمل با ضرب آهنگ دگردیسی اجتماعی در برابر امواج غول آسای زمان، در بستر جامعه در زیر ابر دیکتاتوری بذر رهایی افشاند و با پیام آزادی، عدالت، و ترقی آنرا بارور ساخت و برای ثمربخشی آن رزم و پیکار آفرید. در هوای ترس و بیم و محیط تاریک جامعه افغانستان، کارمل بزرگترین حزب سیاسی را بنیاد گذاشت، حزبی را که بعد از فروپاشی آن هیچکس بویژه رهبران زنده و طراز اول حزب قادر نبوده اند تا پارچهها و شاخههای شکستهٔ آنرا پیوند داده و آنرا دوباره بیافرینند.
شهریان کابل دو بار زنده یاد کارمل را به حیث نماینده شان در پارلمان عصر فقید محمد ظاهر شاه افغانستان برگزیدند.
زنده یاد ببرک کارمل در اوج اقتدار با جامعهٔ تکیدهٔ افغانستان همنفس گردید و کراراً میگفت:
«تازمانی که ملت ماخوشبخت نباشند، ما حق خوشبختی را نداریم. »
در تاریخ غمبار افغانستان ببرک کارمل بخشی از چرخ نیرومند تاریخ و تاریخ ساز جامعه و خود مکتب دوران ساز بود. او مکتب مردم سالاری، مکتب شایسته سالاری، مکتب وحدت ملی، مکتب نظام مشارکت ملی، مکتب صداقت و پرهیزگاری، مکتب خدمت راستین برای جامعه، مکتب رزم و پیکار بسوی ترقی و مکتب دولت سازی و ملت سازی افغانستان بود و چون درخت همیشه سبز تاریخ به حیث بهترین الگوی تکرارناپذیر باقی میماند.
بر سیمای سیاسی فقید ببرک کارمل سالهاست ابر و غبار تبلیغات ارتجاعی و امپریالیستی میدمد؛ اما برعکس سیمای حقیقی او را صیقل بخشیده و او را به مثابه خدمتگذار راستین مردم زحمتکش افغانستان و نماینده بینوایان کشور تصویر میبخشد.
او در تاریخ افغانستان به حیث سیاستگر پراگماتیک برای بار نخست تهداب واقعی همگرای ملی ونظام ملی و مردم سالار را اساس گذاشت وساختار «نظام صدارتی» را برگزید.
در دولت ببرک کارمل تمام ملیتها و اقوام کشور بدون کوچکترین تبعیض و تمایز با حقوق همسان و بدون ترواش هرگونه رنگ تبعیض ملی و مذهبی از جایگاه شایستهٔ برخوردار بوده و همگان دولت را از آن خود می پنداشتند. همین رویکرد ملی باعث شد که ”ملیت” و قومیت کارمل تا همین روزدر پردۀ ابهام باقی بماند.
شایسته سالاری و نخبه گرایی به اصل انکارناپذیر رویکرد گزینشی و گمارشی کادرهای دوران زمامداری کارمل در آمده بود و مدارج صداقت، میهن دوستی، ایثار و فداکاری شاخص اصلی آنرا تشکیل میداد.
نظام سیاسی فقید کارمل، قانون مدار، عدالت محور و انسان مدار بود. تطبیق عدالت و قانون یکی از بنیادی ترین شیوهٔ مدریتی این دولتمرد خردورز راتشکیل میداد.
ببرک کارمل عالیترین نماد دولتمرد راستین، صادق، متقی و پرهیزگار افغانستان بود. نه تنها او بل همرزمان و هواداران سیاسی کارمل که در مکتب او درس میه ندوستی و صداقت را فراگرفته بودند، با دست پاک، وجدان انسانی و عشق آتشین خدمتگذار راستین مردم بودند.
کارمل حافظ سرسخت ثروتها و داراییهای ملی افغانستان بود و در سراسر قلمرو اقتدار او مستدام درفش صداقت تقوا و امانت داری در اهتزاز بود.
ببرک کارمل فقیر ترین رییس جمهور جهان بود، و در جهان مادی هیچ چیزی از او به میراث گذاشته نشده است. آخرین میراث پدری او که یک دربند حویلی در کمری کابل بود، به حیث ساختمان مکتب از سوی فقید کارمل برای وزارت تعلیم و تربیه اهدا گردید.
او در ساخت و ساز جامعه، حزب و دولت معمار فرهیخته و سازمانگر بی همتا بود. در تحت تهاجم و تجاوز بخشی بزرگی از کشورهای جهان، ارتجاع منطقه و لشکریان نیابتی آنها ایجاد دولت نیرومند و تشکیل قوای مسلح رزمی و تربیت دهها هزار کادر شایسته و متخصیص از رویکرد های معجزه آسای زمان اقتدار او بود.
ببرک کارمل هرگز حاضرنبود تا در سکوی اقتدار، علیه منافع علیای وطن دست به معامله زند. صف آرایی او در برابر لغزشها، دستورات و فرمایشات کژ روانهٔ گرباچف حاکم کرملین، اورا به حیث انتی سویتست (ضد شوروی) ملقب ساخت و این حربهٔ بود در دست مخالفین سیاسی اش برای انجام دسیسه و پایان زعامت زمامداری که میخواست افغانستان را بر قله های شامخ ترقی، آزادی، دموکراسی وعدالت، سوق دهد.
کارمل مبتنی بر آرمان سترگ، اعتقادات و باورهای راسخ و آهنین اش برای تغییر جامعه افغانستان، و سطح پیکارش در برابر دشمنان وطن، به دژ استوار در برابر دشمنان افغانستان و دورنمای پلانهای شیطانی آنها مبدل گردیده بود. تحقق اهداف راهبردی و فاجعه بار آنها مستلزم آن بود، تا با نقبزنیهای چند پهلو در پیکر حزب و رژیم رخنهٔ پدید آورده، کارمل را از سکوی رهبری برانداخته و لاجرم با طرح نقشههای رنگ آمیزی شده به عمر رژیم و حزب نقطهٔ پایان بگذارند.
در درازنای این نقشه گذاریها، رونالد ریگان، جاسوس سیا، گرباچف و جنرال ضیاالحق حاکم نظامی پاکستان اتحادیهٔ را تحت نام”ایتلاف دوستانه”friendly coalition حول مقدرات سیاسی افغانستان پدید آوردند و به حکم شهادت تاریخ با برپایی ”پلینوم هژده “ به زعامت سیاسی ببرک کارمل این رادمرد تاریخ افغانستان پایان بخشیده و مسیر زوال حزب و نظام را در یک کژراههٔ بی برگشت تحت نام “مصالحهٔ ملی” که سپس توافقات یکجانبهٔ ژنیو و طرح ناکام پنج فقره یی سازمان ملل متحد را در برداشت طراحی نمودند.
سناریوی سبکدوشی کارمل نهایت خشم آگین بود، مردمان شهرکابل با همه تلخکامی در یک آرایش شورانگیز و هیجان انگیز در برابر غرش تانکهای شوروی به پا خاستند، درب کاخ ریاست جمهوری را که مقر نظامی ارتش سرخ بود، درهم شکستند و به رسم اعتراض برای دهها روز در جادهها در مکاتب، در دانشگاهها، و خیابانهای شهر کابل غلغله برپاکردند، اعتراض نموده و به زندانها افگنده شدند.
درین هنگام در جریان طغیان خشم مردم علیه مداخلات رهبران کرملین درعهد گرباچف و برپایی تظاهرات شهریان کابل، بر قول سکات میلر، «ببرک کارمل به سنگر مقاومت ضد شوروی مبدل شده بود»[1]
افتخار دارم که همراستا با آغازین مراحل این امواج مردمی، به حیث نخستین سخنران در برابر مداخلات و دسایس گرباچف و شرکاء در میان تظاهرات شهریان کابل به سخنرانی پرداخته و از نقشههای شوم اصحاب توطئه، پرده برداشتم.
فقید ببرک کارمل به دین مقدس اسلام احترام عمیق داشت. اما نه تاجردین بود . برقول داکتر گویال نویسنده معروف هند، ببرک کارمل هرگز از دین مبین اسلام به حیث ابزارسیاسی سود نجست.
در یک قرن اخیر بیشترین مساجد در زمان او اعمارگردید ووزارت شئون اسلامی درزمان او بنیاد نهاده شد. او برای بارنخست برای ملاها خانه، کوپون و معاش توزیع نمود و سعی داشت تا ملا را از اسارت جامعه، خانها، و سودخواران آزاد نماید.
با جسارت میتوان اذعان داشت که تمامی رادارهای اکتشافی غرب، ارتجاع سیاه، دشمنان داخلی افغانستان، رقبا و حریفان سیاسی فقید ببرک کارمل در یک تجسس دامنه دار هرگز قادر نبوده اند تا کوچکترین سندی مبنی بر متهم ساختن او در مسیر سیاست و دولتمداری اش ارائه دارند. آنچه که به او نسبت میدهند، همزمان بودن زعامت سیاسی او با اعزام نیروهای شورویست که به دعوت حفیظالله امین فراخوانده شده بودند.
تاریخ گواهست و مدارکی بیشماری وجود دارد که فقید ببرک کارمل مخالف شدید اعزام نیروهای شوروی درافغانستان بود و او قبلاً با ارسال نامهٔ عنوانی دفتر کمیته مرکزی حزب کمونست اتحاد شوروی مخالفت خویش را با اعزام ارتش سرخ در افغانستان بیان نموده بود. قدرت سیاسی در یک هوای ناخواسته به طرز مجبره براو تحمیل شد. کارمل از دوران تبعید از چکوسلواکی به ماسکو فراخوانده شد و خلاف میل اش قدرت سیاسی در شرایط طوفانی افغانستان بردوش اش گذاشته شد. [2]
به گواهی تاریخ، یکی از رهبران زنده که شاهد مخالفت شدید فقید ببرک کارمل با اعزام نیروهای شوروی درافغانستان بود، امیداست تا روزگاری نوراحمد نور، بخاطرتلافی جفاها و گناههای کبیره اش به مثابه حامی سرسخت و سازمانده پلینوم هژده و دوران پردهنشینی اش در اروپا که با ایجاد شبکههای فرکسیونی درون سازمانی برای متلاشی ساختن نهضت ترقیخواه افغانستان انجام داد، ، مُهر سکوت را درهم شکسته و بابیان حقایق، رسالت تاریخی اش را در برابر مرشدش و ایستادگی وطنپرستانه او در برابر کاخ کرملین، به انجام برساند.
هرچند دشمنان مردم افغانستان، بطرز وقیحانه سرآغاز بحران افغانستان را مرتبط به اعزام نیروهای شوروی در افغانستان میدانند اما بر قول برژینسکی مشاور امنیت کاخ سفید، امریکایی ها شش ماه قبل از دخول روسها، در افغانستان داخل شده بودند. [3]
در زمان اقتدار سیاسی کارمل هیچگونه پیمان اسارتبار با هیچ کشوری جهان به امضا نرسید. او برای تقویت قوای مسلح افغانستان و خروج نیروهای شوروی از افغانستان چشم انداز روشنی داشت. کارمل، نخستین طراح و مبتکر خروج نیروهای شوروی از افغانستان بود.
حفیظ الله امین در راستای برنامههای سرکوبگرانه مردم افغانستان گفته بود که برای افغانستان یک ملیون انسان کافیست. زعامت ببرک کارمل باعث رهایی دهها هزار زندانی دوره امین و نجات جان ملیونها انسان هموطن مان گردید.
ببرک کارمل مخالف هرگونه کودتا و قیامهای مسلحانه در کشور بود، قیام هفت ثور بدستور “امین “ و در غیاب او براه افتید و ببرک کارمل پیروزی قیام را مستدام امر”تحمیلی” تلقی مینمود.
بر قول آقای عبدالوکیل وزیر خارجه جمهوری دموکراتیک افغانستان ومسؤل شاخه نظامی حزب در دوران محمد داوود، در حالیکه جناح پرچم حزب از لحاظ آرایش قوا ازتوان سرنگونی رژیم محمد داوود برخوردار بود، اما مخالفت شدید فقید کارمل، حزب را از چنین گزینه بازداشت. کارمل گفته بود که هر حرکت ناپخته سیاسی مانند زایمان قبل از وقتیست که در اثر آن هم مادر جان میدهد وهم طفل تلف میگردد. [4]
به گواهی برگه های تاریخ او مخالف قتل مرحوم محمد داوود رییس جمهور افغانستان بود. این رویکرد انگزیندهٔ نخستین مخالفت فقید کارمل با امین بود.
کارمل، فانوس عمر را برای بهبود زندگی زحمتکشان کشورش برفراز دیرک کشتی دریای طوفان زای روزگار آویخت. او در ۱۳ قوس ۱۳۷۵خورشیدی رخت سفر بست، مکتب اش زنده است و چون نخل سبز، چون کاج بلند روزی با همه افتخارات وسربلندی دردل تاریخ شگوفه خواهد کرد؛ آرمانش جاویدان روحش شاد و خاطرش ماندگارباد!
عبدالوکیل کوچی
ببرک کارمل خورشید جاودان تاریخ
میگویند تاریخ شخصیتها را بوجود میآورد و اما جاودان نام ببرک کارمل شخصیتی بود که تاریخ را ورق زد و تاریخ جنبش ترقیخواهی کشور ما از آن شکل گرفت. نشریه کار ارگان نشراتی سازمان فدایان خلق اکثریت در رابطه به زنده یاد ببرک کارمل مینگارد که ببرک کارمل چندین دهه در صحنهی مبارزات سیاسی افغانستان حضور داشت و در سی سال گذشته یکی از مطرح ترین و نقش آورترین چهرههای سیاسی کشورش بود.
گوردن آلبرت در بارۀ شخصیت انسانها مینوشت که شخصیت یعنی مجموعهی از رفتار و شیوههای تفکر با ویژهگیهای بیهمتا، قابلیت پیشبینی پویایی و ثبات است که بر بنیاد چنین ویژهگیها، تاریخ بشر مشحون از آفرینشها، کارنامهها و خلاقیت هاست که بدست و دماغ بشر بوجود آمده و در درازنای زمان جاودانی میشود. وقتیکه میگوییم انسان موجود خاکی و محصول تحولات طبیعی است بنابر آن تغییر بلاانقطاع طبیعی و تکامل پدیدهها در ساخت و ساز فنا ناپذیر آفرینشها جاودانه میشود. بنابرآن انسان در سرنوشت جهان و تحولات مستدام ماحول خود نقش اساسی داشته و به اینترتیب تاریخ را ورق میزند و میآفریند و در راستای دگرگونیها و آرایشهای طبیعی، تحولات سیاسی و تغییرات اجتماعی، شخصیتهای را به وجود میآورد که از حیث کارایی با فطرت ذاتی و نبوغ خارقالعاده، نقش آفرینی و خلاقیت بی همتا جایگاه خودرا مشخص میسازد. روی همین مشخصه، نقش و میزان اثر گذاری در رشد جامعه آنرا از دیگران متفاوت ساخته و جاودانگی میبخشد.
شخصیت زنده یاد ببرک کارمل یک شخصیت استثنایی و ملهم از عشق به وطن دارای نبوغ عالی و خلاقیت بزرگ بود.
همین خلاقیت و نبوغ، والا ترین ویژهگیهای انسان است. این دو جوهر ذاتی شخصیت ببرک کارمل را از دیگران متفاوت میسازد. از همین رو برحق میتوان گفت که شخصیت زنده یاد ببرک کارمل بسیار بزرگتر از وظایف رسمی و رسالت تاریخی آن بود.
یک ژورنالیست هندی میگفت ببرک کارمل قبل از آنکه زعیم، رهبر و رئیس جمهور شود، ببرک کارمل شده بود.
بدین معنا که شخصیت ببرک کارمل بسیار بزرگتر از موقف و مقامش اش بود. همانطوری که صد سال جلوتر از عصر خود میزیست. به این ترتیب طرحها و نظریات و تفکرات و اندیشه جاودانی ببرک کارمل تا قرنها نیازمند تحلیل، تحقیق و پژوهش دوامدار است تا انسان قادر به تحلیل همه جانبه در کلیه ابعاد دانش و اندیشه خارقالعاده آن ابر مرد تاریخ شوند. البته درک و شناخت از همچون شخصیتی، در حقیقت درک و شناخت از یک مکتب انسانیت است. از یک مکتبی که در پروسۀ عشق به انسان و احترام به مقام انسانی شکل گرفته است و همچنان شناخت از شخصیت زنده یاد ببرک کارمل، در واقع درک و شناخت از جامعه و تاریخ افغانستان و جهان بوده و برای ترقیخواهان وطن مبرمیت حیاتی داشته که مستلزم پژوهش و پویایی بزرگ است و درین برگه مختصر مروری به آن خواهیم داشت.
سرآغاز زندهگی و نوجوانی:
ببرک کارمل در حومه شهر کابل در سال ۱۹۲۹ در اواخر سلطنت غازی امانالله خان در یک خانوادۀ روشن ضمیر دیده به جهان گشود. دوران نوجوانی ببرک کارمل و جریان آموزش در دانشکده و دانشگاه ملهم از شور و احساس وطنپرستانه بود که با افکار و اندیشه مبارزین آزاده و شالوده مبارزات دوران گذشته مشروطه خواهان و بقایای نهضت امانی مرتبط میباشد. بخصوص افکار آزادیخواهانه فاروق جان تیلگرافی یکی از آزادیخواهان جنبش مشروطیت و نهضت امانی و از نزدیکان فامیلی ببرک کارمل نقش و اثرمندی داشته است.
ببرک کارمل از همان ایام جوانی شخص با مطالعه، کوشا، شجاع و بیهراس بود و از همان آغاز علایم سازنده گی، تهذیب، تحرک، و در میان همه محبوب و دارای اعتماد بنفس بود. به قول بزرگان خانواده ایشان، ببرک کارمل به خواندن کتب و آثار مترقی، اخبار و جراید و مجلات علاقه بخصوص داشت. و دیگران را نیز به خواندن و مطالعه تشویق میکرد و در زمان جوانی به فعال سیاسی مبدل گردید. ببرک کارمل با وصف دیدگاههای متفاوت از همان آغاز نوجوانی معلوم بود که کارهای با افتخار آن باعث مباهات شان خواهد شد.
زنده یاد ببرک کارمل کتب داخلی و خارجی را به مطالعه میگرفت در دروس مکتب پیشگام و باعث مباهات استادانش بود. همیشه روی مسایل جاری روز و موضوعات سیاسی فکر میکرد وضع آشفته مردم هزاران سوال در ذهن ببرک کارمل تولید میکرد و برای پاسخ آن خود و دیگران را به بحث میکشید.
در کنار دروس و تحصیلات، مطالعه آثار مترقی، پژوهش، مباحثات علمی و سیاسی، مصاحبه، بیانیه، سخنرانی، راه اندازی گردهمآییهای سیاسی، کنفرانسها، مظاهرات، صحبتها، نوشتن آثار تاریخی و سیاسی، مقالات و مضامین فعالیتهای روزمره ببرک کارمل را تشکیل میداد. رفته رفته شخصیت ببرک کارمل در میان تودهها رشد کرد و عشق وطنپرستی و مبارزه بخاطر نجات مردم از بدبختیهای بجا مانده از قرون در وجود اندیشه و افکار ببرک کارمل ریشه دوانیده بود.
ببرک کارمل یک مبارز واقعی سر سپرده و شجاع بود:
آغاز فعالیتهای سیاسی و مبارزۀ هدفمند ببرک کارمل همزمان با جریان نهضت داد خواهانه و دورۀ سوم جنبش مشروطیت شکل میگرفت. ببرک کارمل در ایجاد جنبش دانشجویان پوهنتون کابل نقش برجسته داشت و با بازماندهگان جنبش مشروطیت دوم و مبارزان دورۀ هفتم شورا و با بسیاری از رهبران و اعضای فعال جنبش تماسها و مباحثاتی داشت و جوانان را به مبارزه دادخواهانه میطلبید.
جورج آنی مینوشت: ببرک کارمل پیش از آنکه از دانشگاه حقوق کابل زندانی شود از اعتبار و شهرت برخوردار بود. ببرک کارمل در تظاهرات به دفاع از اتحادیه محصلان نقش عمده داشته و از پشتیبانی عده زیادی برخوردار بود.
حزب دموکراتیک خلق افغانستان یکی از سازمانهایی بود که توسط همین تحصیلکرده گان انقلابی بوجود آمد. اما حکومت استبدادی وقت در سال ۱۹۵۳ـ ۱۹۵۷ او را به زندان افگند. اما زندان، غل و زنجیر، تهدید و شانتاژ روحیه عالی و انقلابی او را تضعیف نکرد و بلکه آبدیدهتر ساخت.
همان زندان، ببرک کارمل را مصمم تر و عزمش را به مبارزه آهنین و خلل ناپذیرتر ساخت. ببرک کارمل در مبارزه با ارتجاع و امپریالیزم موضعگیری آشتی ناپذیر داشت و در داخل کشور همواره برضد ظلم و ستم ایستاده گی میکرد و به دفاع از منافع خلق می ایستاد. ببرک کارمل در زمان شهادت استاد میراکبر خیبر سکوت مرگبار سیاسی را شکستاند و دولت مستبد افغانستان را مقصر اصلی بدبختیها دانست.
ببرک کارمل در تمام حیاتش در برابر دشمن ایستاده گی کرد و از منافع زحمتکشان حتا در دشوار ترین لحظات فروگذار نشد.
ببرک کارمل مبارز ضد سلطنت، ضد ارتجاع، استبداد وامپریالیزم بود:
طوری که گفته آمدیم ببرک کارمل از همان آغاز دوران کودکی و جوانی بیترس و بیهراس بود. تمام اندوختهها، سوالات و پرسشهای خود را بدون ترس و هراس بیان میکرد. همان بود که در دوره تحصیل با بیان حقایق در برابر تهدیدات پولیس بیهراس بود ه و مظاهرات ضد سلطنتی را رهبری میکرد.
ببرک کارمل در پارلمان کشور اهداف دادخواهانه حزب و مردمش را با صدای رسا انعکاس میداد. و از همان ایام جوانی مردم را به مبارزه بر ضد استبداد، استعمار و امپریالیزم دعوت مینمود و از موضعگیری چپ و دموکراتیک، در کنار مردمش مبارزه بیامان را در برابر ارتجاع و استبداد و عمال استعمار و امپریالیزم سازماندهی میکرد.
همچنان سلطنت ظاهر شاه هرگز نتوانست با زور و زر و تهدید پولیس و وعدههای کرسی و مقام اورا بترساند و یا تطمیع سازد.
ببرک کارمل در زمان زعامت و رهبری حزبی و دولتی در برابر ارتجاع و امپریالیزم هیچگاهی سر تعظیم فرو نکرد و با سازش و معامله با دشمن نفرت داشت.
ببرک کارمل در برابر زورگویی طبقات مرتجع و مستبد ایستاده گی میکرد و تازمان مرگش با دشمنان افغانستان آشتی ناپذیر بود.
ببرک کارمل به حیث یک انسان متعهد به منافع تودههای زحمتکش کشور همواره در کنار آنها قرار داشت و به دفاع از خلق کشور و افشای دشمنان سوگند خورده خلق با مبارزه اصولی و بیامان میپرداخت. در نخستین تحولات رسانشی کشور برای اولین بار ادبیات نو مترقی جاگزین گردید و نخستین بار شعارهای انقلابی و مترقی در جهت دفاع از منافع ستمکشان علیه ستمگران در صفوف مبارزین روشنفکر رواج یافت.
ببرک کارمل ماهیت نظام شاهی را که پایههای آنرا اداره فرتوت فیودالی تشکیل میداد در پیشگاه مردم افغانستان و جهان افشا میساخت. و اعمال ضد ملی و ضد انسانی مرتجعین و مستبدین را شدیداً محکوم میکرد. و در همه سخنرانی ها و ستیژهای دادخواهانه و در اخبار و جراید و مطبوعات ماهیت جنایتکارانه ارتجاع و امپریالیزم را رسوا، افشا و خنثی میساخت.
بقول شادروان نظام الدین تهذیب، ببرک کارمل شخصیتی بود که برای اولین بار مظاهرات را در پوهنتون کابل براه انداخت و همیشه در مظاهرات و تجمع روشنفکران و زحمتکشان سخنرانی میکرد. در یکی از روزها در جریان سخنرانی ببرک کارمل نیروی پلیس آمد و بعضیها فرار کردند ولی رفیق کارمل از جایش تکان نخورد و محصلین را صدا کرد که بیایید دوستان فرار نکنید، فرار نکنید خواست شما برحق است و آنها دوباره برگشتند.
ببرک کارمل در پارلمان کشور حقایق را بازگو مینمود و از تریبیون پارلمانی به افشای چهرههای حکمرانان مرتجع میپرداخت. در تظاهرات سوم عقرب و روزهای اول ماه می روز همبستگی کارگران جهان به دفاع از کارگران و سایر زحمتکشان کشور، اعمال ارتجاع و استبداد، استثمارگران، دلالان و کمپرادورهای فاسد و استعمارگران و امپریالیزم را محکوم مینمود. در یکی از تظاهراتی که به مناسبت اول ماه می در سالهای ۵۱ یا ۵۲ در چهارراهی پلازا راه اندازی گردیده بود، ببرک کارمل مورد استقبال بی پایان قرار گرفت. ببرک کارمل با شجاعت و متانت از آیده لوژی طبقه کارگر و سایر زحمتکشان دفاع میکرد. بنده نگارنده در آن مظاهره عظیم پرشکوه شرکت داشتم ببرک کارمل در آغاز سخنان شان گفتند: کمیته مرکزی ح.د.خ.ا به مناسبت اول ماه می روزجهانی کارگر، به مناسبت روز بینالمللی کارگران جهان، و به مناسبت قیام ستمکشان علیه ستمگران بهترین شادباشهای خودرا تقدیم میدارد و پس از آن در رابطه به افشای رویکردهای خاینانه دولت سخنرانی کرد که مورد استقبال و تایید بینظیر مردم قرار گرفت.
ببرک کارمل در درون حزب، عمال نفوذی ارتجاع و امپریالیزم را افشا و رسوا نموده، صفوف حزب را از گزند عمال دشمن پاک و منزه نگه میداشت. ببرک کارمل با مبارزه شجاعانه، حزب را از گزند و انحرافات اپرتونیست راست و چپ برحذر میساخت. ببرک کارمل در عرصۀ جهانی مجامع بینالمللی و سخنرانیهای برون مرزی خود نیز زورگویی و قلدری ارتجاع و امپریالیزم را نکوهش و محکوم نموده و در مقابل شان سرسخت ایستاده گی میکرد.
زنده یاد ببرک کارمل ارتجاع، استبداد و امپریالیزم، راسیزم و شونیزم را دشمن بشریت میدانست و با عوامل داخلی و خارجی شان سرسختانه میجنگید و باسلاح برنده اصول و اتیک مبارزه علیه سازشگران و معامله گران داخلی و خارجی مبارزه میکرد.
ببرک کارمل یک از اساسگذاران حزب دموکراتیک خلق افغانستان:
یک ژورنالیست هندی در رابطه به شخصیت ببرک کارمل نوشت: ببرک کارمل پیش از آنکه ح.د.خ.ا تأسیس شود در سال ۱۹۵۷ یک پلاتفورم ترقی خواهی را در شهر کابل سازماندهی نمود. با توجه به این نگارش باید گفت که زنده یاد ببرک کارمل به دوام مبارزات ضد سلطنتی و ضد ارتجاعی و استعماری، گروههای روشنفکری و حلقات سیاسی را ایجاد کرد و با اتفاق نظر حلقات سیاسی گذشته و جدید و بقایای جنبش چپ و دموکراتیک ح. د. خ. ا، اساس گذاشته شد.
محترم دستگیر پنجشیری یکی از پایه گذاران حزب و عضوبیروی سیاسی سابق نوشت: وارثان و ادامه دهندهگان سنن پسندیده مبارزات دادخواهانه و اشتراک کننده گان جنبش دانشجویان با الهام از مبارزات ضد استبدادی مشروطه خواهان و وکلای دورۀ هفتم شورا برای نخستین بار درفش مبارزه نوین و دموکراتیک زحمتکشان را بتاریخ ۱۳۴۲ در منزل کرایی ببرک کارمل بلند کردند.
همچنان سلطان علی کشتمند عضو بیروی سیاسی حزب و صدراعظم جمهوری دموکراتیک افغانستان نگاشته اند که ببرک کارمل فعالیتهای مبتکرانهی در عرصه سیاسی و ایجاد حلقات داشت و باروحیه دموکراسی و نظریات بنیادی فعالین سیاسی حلقات را بهم نزدیک میساخت.
در کنگره اول حزب دموکراتیک خلق افغانستان زنده یاد ببرک کارمل به حیث منشی کمیته مرکزی انتخاب و ریاست کمیسیونهای طرح و تدوین اصول مرامی و اساسنامه حزب را به عهده داشت.
دستگیر پنجشیری در جای دیگری مینویسد که به هنگام نشر مرام جمعیت دموکراتیک خلق، منشی عمومی هدفی را که در برابر نهضت و سازمان استقرار دلت دموکراسی خلقی به حیث هدف استراتیژیک بدون ذکر ایجاد جبهه متحد و دموکراتیک از نهاد حکومت دموکراسی ملی و تعقیب راه رشد غیرسرمایداری نیروهای سیاسی مطرح نموده بود؛ ولی از سوی ببرک کارمل و پیش کشیدن شعار جبهه متحد ملی و دموکراتیک طبق عملی شرایط کشور مطرح گردید و این طرح پس از مباحثات و گفتگوهای طولانی در مرامنامه جمعیت دموکراتیک خلق مورد تصویب نهایی قرار گرفت و در جریده خلق نشر شد.
ببرک کارمل برغم داشتن شایستگی و اهلیت و دانش فوق العاده سیاسی و دارای شخصیت برازنده در کنگره نخستین حزب تلاش نکرد تا خود را به حیث منشی عمومی کمیته مرکزی حزب کاندید کند. ببرک کارمل بخاطر پخش و رسانش اهداف برناموی حزب و انتشار مسایل بینالمللی و بخشهای تیوریکی در عرصههای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی حزب و آگاهی دادن به تودهها و سایر روشنفکران در نشر جراید خلق و پرچم نقش اساسی داشت.
ببرک کارمل بخاطر تحکیم نیروی بالنده جنبش، حفظ و تحکیم وحدت حزبی را همچون مردمک چشم توصیه مینمود و بر وحدت آهنین حزبی تاکید داشت و علیه هرگونه مظاهر وحدت شکنی و فرکسیون بازی وگروپ سازی در داخل حزب مبارزه بی امان میکرد.
ببرک کارمل وکیل و نماینده مردم بود:
پس از تأسیس ح.د.خ.ا در نتیجه ارتقا و آگاهی سیاسی واجتماعی مردم و نفوذ اهداف واعتبار حزب در صفوف روشنفکران و سایر زحمتکشان کشور بود که ح.د.خ.ا مطابق به اهداف برناموی مبارزه پارلمانی را به حیث یکی از اشکال مبارزه در پیش گرفت. زیرا کار سیاسی و توضیح اهداف مرامی حزب در بین نماینده گان مردم و استفاده رسانشی از تریبیون پارلمان زمینه خوبی برای پخش و گسترش اهداف حزب و آرمانهای والای زحمتکشان بود. همچنان گسترش اهداف ترقی خواهانه حزب و مبارزه در جهت افشای جنایات طبقات حاکم کشور و بیدار ساختن تودهها مبارزه پارلمانی را موثر و بجا دانست. که بر بنیاد آن زنده یاد ببرک کارمل دو بار از طرف زحمتکشان شهر کابل در دورههای سیزدهم وچهارده هم انتخابات پارلمانی به حیث وکیل و نماینده مردمی انتخاب شد.
در یکی از روزهای کمپاین انتخاباتی اتفاقاً بنده به دعوت ظاهر طنین و داکتر حمید روغ با جمعی از رفقا در عرض راه ده افغانان کابل در مسجدی بنام کاه فروشی مصادف بود به روز جمعه که در آن روز حضور داشتم و در اثنای ادای نماز جماعت اتفاقاً در کنار ببرک کارمل ایستاده بودم، رفیق کارمل بزرگ متوجه شد که من کلاه سر نکرده ام فوراً کلاه نازک بافتگی را از جیب خود بیرون کرد وبه سرم گذاشت. پس از نماز جماعت ببرک کارمل حاضرین را مخاطب قرار داده فرمود «اینجا مکان مقدس اسلام است که همه با قلوب پاک وتذکیه نفس به نیایش پرودگار پرداخته ایم ودرین جای مقدس با خداوند راز دل کرده چیزی به آن میگوییم وچیزی از آن میخواهیم. اما خداوند فرموده است که در تمام امور برای رفع مشکلات و یافتن راهای نجات و سعادت با هم مشوره کنید. که واقعاً سخنان ناب رهبر در مسجد هیجانی را ایجاد کرده بود».
در ختم سخنرانی ببرک کارمل قاری مردی بود که به تایید سخنان ببرک کارمل فریاد کشید این شخص کیست که به این زیبایی و فصاحت کلام خدا را میداند و تشریح میکند چون سخنانش به دلم نشسته است لطفاً مرا به نزد این شخص ببرید. بنده دستش را گرفتم به نزد رفیق کارمل او را رسانده و رفیق کارمل را در آغوش گرفت و در حقش دعا کرد و پیروزی برایش خواست.
زنده یاد ببرک کارمل با استفاده از تریبیون پارلمان کشور تمام مرام حزب و اهداف والای زحمتکشان را برای مردم تشریح و توضیح میداد و از حقوق اهالی شریف شهر کابل و سایر زحمتکشان افغانستان قاطعانه دفاع میکرد. بیانیههای پارلمانی ببرک کارمل ارتجاع و استبداد را به لرزه در آورده بود که سخنانش در میان جوانان و روشنفکران و سایر زحمتکشان شور و هلهله را بوجود آورده بود و در هر بار بیانیه عمومی پارلمانی شان روشنفکران و کارگران را بدور حزب متشکل و منسجم میساخت. حتا واکنش تند روانه چند تا وکیل پارلمان و حمله به جان رهبر، احساسات خشم و نفرت روشنفکران را در مقابل عمال ارتجاع واستبداد چنان بر انگیخت که به دفاع از ببرک کارمل همه را متشکل و بسیچ ساخت و جنبش عظیم تظاهرات را در شهر کابل بوجود آورد که بنده در سال اول تحصیلی به حیث اشتراک کننده مظاهره بزرگ و شاهد راهپیمایی عظیم اعضای حزب، روشنفکران و شهریان شهر کابل تا شفاخانه صدری ابن سینا و تمام مسیر تعین شده مظاهره بودم که توسط داکتر نجیب، داکتر فاروق، عبدالوکیل، رفیق منگل و دیگران سمت و سو داده میشد.
ببرک کارمل در بیانیه پارلمانی شان ضمن سخنرانی مفصل به دفاع از منافع زحمتکشان و سیاست حزب با موضعگیری بر ضد ارتجاع واستبداد و افشای دشمنان خلق افغانستان خطاب به دکتور عبدالظاهر صدراعظم موظف گفت دسایس شوم ارتجاع و امپریالیزم افغانستان را یک مرحله تاریخی عقب انداختند و تا حال تکیه گاه شریر طبقات حاکم و ستمگر و حکومتهای جفاکار افغانستان را تشکیل داده اند تا اراده انقلابی خلق ما را فلج سازند ولی این نیروهای پلید آن آرزو را بگور خواهند برد زیرا که خلق ما مبارزان پیشتاز و دلیر افغان این پرچمداران خلق افغانستان درفش پیکار خلق را علیالرغم مشکلات عظیم ترور وحشت، قتل و زندان در صفوف مقدم مبارزه علیه جنایات تمام طبقات حاکم، علیه ارتجاع و امپریالیزم ، علیه تمام حکومتهای ستمگر و جفا کار افغانستان بر افراشته و آتش بجان دشمنان خلق افروختند
این بیانات زنده یاد ببرک کارمل در ذهن ودماغ و قلوب مردم چنان تاثیر نمود که پس از ارایه بیانیه و شنیدن آن از طریق رادیو و نشر جراید، جهش بزرگی در جذب و جلب تودهای روشنفکر و کارگران و زحمتکشان در تمامی نقاط کشور بوجود آورد و باور واعتماد مردم را به حزب بیشتر ساخت.
موضعگیری ببرک کارمل در مورد قیام ثور ۵۷:
زنده یاد ببرک کارمل با درک مشخص از اوضاع مشخص، همواره در راه بیداری و هوشیاری و آگاهی دادن تودههای زحمتکش کشور توجه جدی مبذول میداشت توضیح و تشریح اهداف حزب و متحد ساختن تودهها ی روشنفکر و زحمتکش در صدر وظایف آن قرار داشت.
ببرک کارمل با گذشت و با حوصله فراخ در تحکیم وحدت حزب نقش فعال و اساسی داشت چنانچه در زمان تأسیس حزب مصوب کنگره اول با گذشت صبورانه از حق انتخاب خود به حیث منشی عمومی حزب و در هنگام وحدت دوباره حزب در جوزای سال ۵۶ با گذشت از امتیازات برحق شان در تمام امور تشکیلاتی وحدت حزب را تحکیم بخشید.
ببرک کارمل هرگونه جهش بیجای سیاسی و کودتا را مغایر اهداف حزب تلقی و بشدت رد میکرد و با حرکات عجولانه و تندروانه برخی از اعضای حزب در مبارزه داخل حزبی بر ضد گرایشات سازشکارانه و اپورچونستی راست و چپ برخورد جدی و قاطع داشت و همواره قوت نیروهای جنبش دموکراتیک را در بیداری تودهها و آگاهی مردم میدانست و برای هر قیام با دیگاه تحلیل مشخص از اوضاع مشخص میاندیشید.
رویداد نظامی ثور که بنا به وقوع یک حادثه استثنایی بوجود آمد در واقع ترور و شهادت استاد میراکبر خیبر، سکوت مرگبار سیاسی را شکستاند که در بیانیه وداعیه ببرک کارمل با استاد خیبر شهید وضاحت داشت.
با چنین حال و هوا، رهبران حزب از روی ضرورت و ناگزیری جمعاً کوشیدند تا حزب و تحول سیاسی را از رفتن به کجراهه و انحراف نجات داده و سمت و سوی انقلابی دهند.
ببرک کارمل بمثابه یک رهبر آگاه و دوراندیش اوضاع را بکلی زیر نظر داشت و قیام را در خط اصول رهنمون میشد. ولی دستان غرض آلود و هیجان انگیز افراد بیمسؤولیت، قیام را بسوی چالشها سوق میداد. اما موضعگیری ببرک کارمل همانا انعطاف پذیری با پاکی وصداقت واصولیت همراه بود.
چنانچه از همان ابتدا در رابطه به کشتن محمد داودخان و خانوادۀ او در سطح رهبری حزب، دو نظر متضاد و متفاوت وجود داشت یکطرف نظریات نورمحمد ترهکی، حفیظالله امین ولایق بخاطر کشتن داود و تمامی خاندانش. نظر دومی نظر انعطاف پذیرانه ودوراندیشی ببرک کارمل به زنده ماندن داود و خاندانش و محاکمه قانونی آنها بود.
درین رابطه محترم دستگیر پنجشیری عضو بیوروی سیاسی سابقه حزب در صفحه ۸۹ کتاب ظهور و زوال. . . تحت عنوان دو برخورد متضاد به مسایل قیام می نوشت: از همان آغاز قیام مسلحانه ثور و انتقال هیات رهبری به رادیو افغانستان دو گرایش مخالف و مختلف و دو برخورد جداگانه در سطح رهبری به وضوح کامل آشکار بود.
نورمحمد ترهکی و طرفدارانش به پیروزی قیام و تصرف قدرت سیاسی توسط حزب و شکست سردار داود اعتقاد خلل ناپذیر داشتند. اما در چهره ببرک کارمل از همان لحظه نخستین قیام تشویش و نگرانی و اضطراب عمیق خوانده میشد. کارمل قیام مسلحانه را بدون محاسبه قوا یک ماجراجویی محض میدانست. قضاوت ببرک کارمل در شرایط عادی در ظاهر امر واقعیت بنظر میرسید. زیرا ببرک کارمل میگفت عواقب این قیام خیلی وخیم خواهد بود به علت اینکه تشویش از نفوذ بیبند و بار سلطه امین دارد و مشوش بود.
دستگیر پنجشیری در جای دیگری مینویسد رهبری سیاسی قیام در یکی از اتاقهای منزل اول تعمیر رادیو افغانستان کار میکرد. درین اتاق ترهکی و کارمل نقاط عمدۀ پالیسی خارجی و داخلی اعلامیه و شعارهای هفت ثور ۵۷ را سلیمان لایق و اینجانب طرح میکردند. نور محمد ترهکی و ببرک کارمل در همان آغاز دو بر خورد جداگانه داشتند. ببرک کارمل طرفدار برخورد انعطاف با سردار محمد داود و خاندانش بود زیرا ماهیت همونستی و دموکراتیک انقلاب آشکار میگردد؛ ثانیاً سنن اخلاقی ملی و دینی مردم احترام میشود، ثالثاً اسرار و زدوبندهای او با ارتجاع منطقه و امپریالیزم برملا میگردد. رابعاً انقلاب ما از پشتیبانی اخلاقی تودههای مردم برخوردار میشود. آنها دلایل مثبتی بود اما سلیمان لایق در باره شیوه برخورد با سردار محمد داود در پاسخ ترهکی گفت « دا فرعون د ووژل شی»
خلاصه درین مقطع بسیار حساس و فیصله کن تاریخ، گرایش اصولی و برخورد قاطع با مقامات بلندپایهی دولت سردار محمد داود غلبه یافت. نورمحمد ترهکی به رهبری نظامی انقلابی دستور مشخص صادر نمود. همچنان موضعگیری ببرک کارمل پس از قیام ثور بشکل عادلانه اصولی و متعادل بود که میخواست از هرگونه ماجراجویی، خودخواهی و بی بند وباری جلوگیری شود و هر باری حزب و ترهکی را از گزند خود خواهانه امین و دسایس ارتجاع و عوامل خارجی برحذر میساخت؛ اما در دوران ۱۸ ماه حکومت نورمحمد ترهکی و حفیظالله امین قدرت را بشکل مستقیم و غیرمستقیم به دور خود متمرکز نموده بود. کشتار مردم، انشعاب در حزب، حبس و کشتار اعضای حزب که در نتیجه آن هزارها عضو حزب کشته شدند و سه ملیون نفر آواره و هزاران نفر از مردم بیگناه کشور کشته و زندانی تا بلاخره ترهکی را نیز کشت و دوصدو شصت چهار جبهه بر ضد حزب ایجاد گردید.
ششم جدی و دوران زعامت ببرک کارمل:
طوری که گفته آمدیم ببرک کارمل شخصیت استثنایی و برازنده ترین رهبر دوران و عصر خود بود که خردورزی، سیاستمداری، دولت مداری وطندوستی، تقوا، پرهیزگاری، خدمتگزاری، صداقت، متانت، شجاعت، گذشت اصولی، قاطعیت وسعت نظر، دوراندیشی، قدرت پیشبینی، مجموعه شخصیت سیاسی ببرک کارمل را تشکیل میداد. و اما بازگشت ببرک کارمل همزمان با آمدن نیروهای نظامی اتحاد شوروی بهانهیی را برای مخالفانش بوجود میآورد. رفیق فرهیخته محمد عارف عرفان مینویسد: تاریخ گواه است که فقید ببرک کارمل با آنکه در جایگاه یک اسیر و یک تبعیدی در کشور چکوسالواکیا و سپس در اتحاد شوروی دوران تبعید را سپری مینمود با همه دوراندیشی و حفظ وجه وجاهت ملی در حد توان تمامی تلاش و مساعی خویش را بکار بست تا از اعزام نظامیان اتحاد شوروی در افغانستان جلو گیری کند. او عنوانی رهبران حزب کمونست اتحاد شوروی نامهی نوشت و ضمن ابراز مخالفت با اعزام ارتش سرخ در افغانستان از عواقب آن برای رهبران کرملین هوشدار داد.
در حالیکه قبلاً نورمحمد ترهکی و حفیظالله امین هفده بار بطور کتبی و شفاهی و تیلفونی درخواست کمک نظامی از اتحاد شوروی کرده بودند و این ماجراجوییها بلاخره سبب شد که برغم مخالفت ببرک کارمل با اعزام قوای نظامی از اتحاد شوروی ولی اعزام گردیدند.
پس از سرنگونی حفیظالله امین، زنده یاد ببرک کارمل به حیث منشی عمومی کمیته مرکزی حزب دموکراتیک خلق افغانستان، رئیس شورای انقلابی و صدراعظم ج.د.ا مسولیت رهبری حزبی و دولتی را به عهده گرفت درین رابطه ژورنالیست هندی مینویسد قبل از آنکه ببرک کارمل رئیس جمهور و یا منشی عمومی حزب بشود، ببرک کارمل شده بود.
یعنی ببرک کارمل چنان شخصیت والایی داشت که نیم قرن عمر پربار خودرا قبل از احراز وظایف رسمی رهبری وقف مبارزه بخاطر نجات و رفاه زحمتکشان افغانستان نموده بود. ببرک کارمل با خرد و اندیشه و دانش به حیث یک انسان انساندوست، پابند به اصول و مدافع سرسخت آزادی و دموکراسی بود.
ببرک کارمل نخستین زمامدار افغانستان بود که قانون لغو اعدام، عفو عموی زندانیان بدون هیچگونه تبعیض و حتا بشمول مخالفین سیاسی را عملی نمود.
ببرک کارمل نخستین رهبری بود که معتقد به دموکراسی واقعی و قانیت دموکراتیک بود که بخاطر همبستگی ملی اصناف و اقشار زحمتکش کشور را در اتحادیه ها، شوراها و سازمانهای اجتماعی به شمول جبهه ملی پدروطن بخاطر سهم فعال و حضور نماینده گان سرتاسر ملیتها و اقوام را ایجاد نمود.
ببرک کارمل بخاطر مواظبت از علما و روحانیون کشور مساجد و تکایا و اماکن عبادتی را ایجاد وعلما را با اعطای معاشات و کوپون و سایر امتیازات مورد پشتیبانی قرار داد و سهولتهایی فراوان به رفتن حج بوجود آورد.
ببرک کارمل در جهت بهبود شرایط کار و زندهگی کارگران و سایر زحمتکشان و تهی دستان جامعه همواره توجه جدی مبذول میداشت؛ چنانچه در دوران زعامت حزبی و دولتی ببرک کارمل معاشات اضافی، کوپون، خانه و نمرات زمین، حق کار و حق استراحت و سایر امتیازات اعطا و اجرا میگردید.
بزرگترین چالشی که در برابر ببرک کارمل قرار داشت تحقق واقعی وحدت حزبی و وحدت ملی و حل مسایل ملی و آشتی و مصالحه بود که قبلاً این چهار ممیزه در زمان امین جلاد صدمه شدید دیده بود. زیرا که در زمان امین، حزب پارچه، پارچه و مردم و ملیتها قربانی خودخواهیهای امین گردیده بودند. قوای مسلح ضعیف و مخالفین به دروازه های اسلام آباد با رژیم پاکستانی آمیخته بودند؛ ولی ببرک کارمل با درایت و خردورزی رهبرانه در حل عادلانه همه این مسایل پیروز بدر آمد.
ایجاد دوصد و شصت و چهار جبهه جنگ در میان مردم بیسواد و کمسواد، نبود سواد سیاسی در کشور آشوب زده و خسته از جنگ و دست درازی خارجیها در ایجاد تنظیمهای جهادی در آنسوی سرحدات کشور، استقلال و تمامیت ارضی و حاکمیت ملی کشور را به خطر جدی روبرو ساخته بود.
در چنین روزگاری، تاریخ مسؤلیت رهبری حزبی و دولتی را بدوش زنده یاد ببرک کارمل به حیث زعیم حزبی و دولتی افغانستان گذاشت که از یک طرف به کمکهای نظامی اتحاد شوروی احساس نیازمندی وجود داشت و هم از جانبی در یک کشور سنتی عقب نگه داشته شده همسفری یک رهبر معظم و فرزانه همزمان با قوای نظامی کشور دیگر خالی از مشکلات نبوده و دردسری ایجاد میکند. به همین دلایل بود که ببرک کارمل با رهبران شوروی ضمن مخالفت شان از اعزام قوا به افغانستان سران شوروی و بخصوص ولادیمیروف را مخاطب قرار داده خاطر نشان ساخته بود که گاهی به این فکر کرده اید که اگر من همزمان با تانک های شوروی وارد وطنم شوم و در راس دولت قرار بگیرم مردم افغانستان به کدام دیده به طرفم خواهند نگریست.
درین رابطه عبدالوکیل سابق وزیر خارجه افغانستان نیز چنین مینگارد: رهبر شوروی بتاریخ ۲۵ ماه اکتوبر ۱۹۷۹ الکسی پتروف را بعد از ۴۰ روز از بقدرت رسیدن حفیظالله امین نزد ببرک کارمل به پراگ فرستاد تا ببرک کارمل را به رفتن به مسکو قانع سازد ولی ببرک کارمل پالیسی خردمندانه خود را مبنی بر عدم رضایت به رفتن ماسکو و همراه با قوای شوروی به افغانستان ارایه داشته بود ببرک کارمل بخاطر تامین و احیای وحدت حزبی به بازگشت به کشور علاقه مفرط داشت.
ببرک کارمل عادلانه و شجاعانه مبارزه کرد و موفقانه به بالاترین ستیج پیروزی و جاودانگی رسید. اگرچه میدانست در سر زمینی که ۹۵ فیصد نفوس آن بیسواد و فاقد سواد سیاسی اند و دشواری مبارزه را با ارتجاع حیله گر و مکار و نیرنگهای مستبدین تشخیص نموده بود با قبول تمام موانع و مشکلات و قربانی راه تودههای بینوا، ستمکش و زحمتکش و محروم و مظلوم را انتخاب کرد و مبارزه شجاعانه را بر ضد استبداد و ارتجاع و جهل ادامه داد و از خود مکتب بزرگ انسانیت و مبارزه عادلانه و آزادی ودموکراسی، برابری، عدالت اجتماعی تقوا و ایثار گری، وطنپرستی، صداقت، خدمتگاری، صلح و صفا و هزاران میراث معنوی از خود بجا گذاشت.
ببرک کارمل بمثابه مبتکر و اساسگذار جبهۀ ملی پدر وطن:
ببرک کارمل انسان بشردوست و مظهر عالیترین سجایای انسانی بود. عشق به انسان و احترام به مقام انسانی داشت. او تمام حیاتش را برای رفاه انسان و آزادی انسان وقف نمود و برای خوشبختی و سعادت انسان مبارزه کرد. و تمام خواستهای او را خوشبختی زحمتکشان تشکیل میداد. او کارگران و دهقانان و سایر زحمتکشان را دوست داشت. ببرک کارمل عاشق و خدمتگار مردم زحمتکش افغانستان همواره به دفاع از آنان میاستاد.
محمد صدیق فرهنگ در آثار خود نقش و اثر گذاری ببرک کارمل را در ساختار اتحادیه محصلین برجسته و مهم دانسته از آن یادآوری نموده است. داکتر محمد حسن شرق نیز در رابطه به اتحادیه محصلین چنین مینگارد: در دورۀ هفت شورای ملی تا حدی آزادی بیان از جانب دولت داده شد و ببرک کارمل برای ایجاد جبهه ملی و مترقی به اشتراک فعال نماینده گان طبقات زحمتکش و اقشار اجتماعی اصرار داشت که بعداً در اهداف و برنامههای ح.د.خ.ا گنجانیده شده و بخاطر تشکل وسیع تودههای مردم در دستگاه دولت و سهیم ساختن اقشار زحمتکش جامعه در روند پیشرفتهای اجتماعی ودسته جمعی جبهه ملی پدر وطن را در سال ۱۳۶۰ تأسیس نمود.
همچنان تمام اقشار زحمتکش اجتماعی از قبیل سازمانهای سیاسی، اتحادیه کارگران، دهقانان، سازمان دموکراتیک جوانان افغانستان، اتحادیههای محصلین، ژورنالیستان، نویسنده گان، شعرا، هنر مندان، نقاشان، پزشکان، روحانیون و علما، سازمان دموکراتیک زنان و تمام اصناف را متشکل و در یک جبهه واحد وطن بخاطر همبستگی ملی و دفاع از وطن واحد ومستقل افغانستان شامل ساخت. حزب بخاطر تحقق اهداف عالی و انسانی و بخصوص متحد نمودن خلقهای کشور و تصمیم گیری در مسایل مهم و حیاتی کنفرانسها و لویه جرگههای عنعنوی را تدویر مینمود و به این ترتیب کلیه اصناف و اقشار مردم را بخاطر تحقق آرمانهای ترقی خواهانه و پیشرفت و انکشاف میهن در سرنوشت کشور سهیم میساخت. ببرک کارمل اولین شخصیتی بود که کاردسته جمعی و کلکتویزم را در بین مردم ایجاد کرد و روحیه همبستگی ملی و برادری را در بین اقوام و قبایل و ملیتهای ساکن کشور ایجاد و استحکام بخشید.
ببرک کارمل بمثابه یک شخصیت ریالیستیک و حقیقت گو:
ببرک کارمل از همان آغاز جوانی در پرتو اندیشه و دانش در جهت حقایق زندهگی و عوامل بدبختیها و خوشبختی های انسان می اندیشید و با نتیجه گیری مطالعات پربار خود از جامعه بر ضد ارتجاع و استبداد میرزمید و جوانان را به دانش و مبارزه و تشکل آگاهانه دعوت میکرد. ببرک کارمل در مظاهرات ضد سلطنتی و استبدادی و افشای چهرههای زشت اهریمنی با غرور و آزاده گی سخنرانی کرده و تمام ظلمها و جنایاتی را که دشمنان خلق بر مردم ما روا میداشتند افشا و رسوا میساخت و در راه تشکل نوین سیاسی و دریافت راه حل پرابلمها و رنجهای بیکران خلق ستمدیده افغانستان پیگیرانه و مدبرانه میکوشید و برای یافتن شرایط مناسب عینی بمنظور رفع پرابلمهای سیاسی اقتصادی و اجتماعی طرحها و نظریات مهم و حیاتی را با حلقات سیاسی مبارزین ترقیخواه در میان میگذاشت.
ببرک کارمل در پارلمان کشور هنگام رای اعتماد به صدراعظم های وقت هیچگاه از در سازش و کرنش پیش نیامده، بلکه با صدای دادخواهانه و بانگ رسا چهرههای ظالمان و ستمگران را افشا و برملا ساخته و عدم رای اعتماد خود را به عناصر مستبد و مرتجع و نماینده گان شریر طبقات حاکم اعلان میکرد.
در برابر استبداد با مبارزه بی امان ایستاده گی و پیشنهادات تطمیع کننده سلطنت و عمال حاکمه را قوییاً رد میکرد. ببرک کارمل در هنگام تأسیس ح.د.خ.ا در رابطه به تدوین اهداف مرامی حزب و سایر وظایف مبرم سیاسی و اقتصادی موضعگیری روشن قاطع و مشخص داشت.
چنانچه در رابطه به دموکراسی خلقی و دموکراسی ملی با در نظر داشت تحلیل مشخص از اوضاع مشخص در تدوین مرامنامه حزب توجه عمیق داشت. ببرک کارمل در هنگام سخنرانی در مجامع روشنفکری و کارگری چهرههای استبداد و امپریالیزم را افشا و با موضعگیری انقلابی تمام جنایات شان را محکوم میکرد.
ببرک کارمل در مبارزات درونی حزب برعلیه فراکسیون بازی و تعصبات کج اندیشی و انواع انحراف، اپورتونیزم راست و چپ شجاعانه میرزمید. ببرک کارمل در هنگام سخنرانی در رابطه به شهادت استاد میر اکبر خیبر سکوت مرگبار سیاسی را علیالرغم شرایط ترور و اختناق شجاعانه شکستاند و در جریان قیام مسلحانه هفت ثور با موضعگیری خردمندانه و دوراندیشانه با انعطاف و درایت کامل سیاسی با کشتن سردار محمد داود و خاندانش مخالفت ورزید. ببرک کارمل اهداف و فعالیتهای اوانتوریستی و عوامفریبانه حفیظالله امین را همواره رسوا و افشا میکرد و افراد ساده لوح حزب را از گزند امین برحذر ساخته و هوشدار میداد.
ببرک کارمل در نخستین اعلامیه جمهوری دموکراتیک افغانستان بخاطر تحکیم سیاست صلح آمیز دولت، مخالفان را به آشتی ملی و مصالحه دعوت میکرد ولی با دشمنان اصلی خلق سر سازش نداشت و برضد دشمنان قسم خورده خلق افغانستان مبارزه بی امان میکرد؛ همچنان ببرک کارمل در مجامع بینالمللی عمال ارتجاع و امپریالیزم را محکوم و رسوا میساخت و آنان را منحیث دشمنان بشریت میدانست. گذشت زمان حقانیت تمام پیشبینیها و دور اندیشیها و هشدارهای ببرک کارمل را بالترتیب واضح ساخت و به همین دلیل واضح است که ببرک کارمل تاریخ را ورق زده و صفحه نوینی در تاریخ باز نموده است.
ببرک کارمل شخصیت آزاده و دموکرات بود:
به همین مفهوم کتاب وزین و پرتیراژ زندگی سیاسی و معتبر علمی ببرک کارمل ملهم از ارزشهای حیاتی بیانگر حقایق اصلی شرایط و اوضاع افغانستان و پیشبینیهای تاریخی و آموزههای جاودانی اوست.
زنده یاد ببرک کارمل به نظریات و عقاید مردمش همیشه احترام میگذاشت و رعایت احترام به مردم عقاید و عنعنات پسندیده مردم را به اعضای حزب و سازمانهای اجتماعی توصیه میکرد و باروشهای گوناگون و عقاید مختلف زحمتکشان برخورد انساندوستانه داشت و به سنن پسندیده مردم احترام میگذاشت.
ببرک کارمل با دید وسیع از جهانبینی علمی و ملهم از تفکر واندیشه انقلابی وتیوری علمی انقلابی با دگماتیزم و انحصارگری مبارزه قاطع و مقابله شدید میکرد. او به حیث زعیم استثنایی مردم افغانستان به تمام ملیتها، اقوام و اقشار زحمتکش جامعه مهر و محبت داشت. بالندهگی تودههای کشور، شادمانی، شادابی و زندهگی با طراوت و نشاط برای خلقها، آرزوی همیشگی ایشان بود. بیاد دارم که در سال 13۶۴ خورشیدی رفیق ببرک کارمل ساعت پنج بعد از ظهر در یکی از روزهای ماه سنبه بصورت تنهایی و بدون محافظین امنیتی و دریور از دروازه ارگ بسمت پارک زرنگار با پای پیاده در حرکت بود؛ اتفاقًا بنده نگارنده در نزدیکی هوتل میتروپل به چشم سر دیدم که رهبر مهربان مردم در منزل تحتانی زیر زمینی که در آنزمان بازار کوچک عصری و فروشگاه بود داخل شده و بامردم یکه یکه احوالپرسی نمود و از نرخ و نوا معلومات خواست و پس از آن بروی چهارراهی پلازا رسیده بود که موتر حامل رهبر با محافظین رسیدند رفیق کارمل دریور را به سمت خیر خانه هدایت داد و ما چند نفر با وسایط همراه مسیر حرکت اورا را پشت سر گذاشته در چهار راهی قلعه نجارها در یکی از نانواییها نرخ وزن نان را پرسان میکرد و از آنجا بسمت خشت هوختیف پس از احوالپرسی با مردم و گذر از پارک حصه سوم بطرف مرکز شهر حرکت نمودند. ببرک کارمل با زحمتکشان با مهربانی برخورد نموده و در غم و شادی شان خودرا شریک و سهیم میدانست.
ببرک کارمل در رابطه به پیوند حزب و دولت بامردم:
در رابطه با مردم باید گفت که تمام عشق و آرزوی ببرک کارمل را خدمت بمردم و میهن تشکیل میداد. ببرک کارمل بزرگ در راه مشارکت وسیع مردم به ح.د.خ.ا و سازمانهای اجتماعی و جبهه ملی پدر وطن و دولت ج.د.ا به همبستگی تودهها و تحکیم وحدت حزبی توجه خاصی داشت از همین لحاظ یکی از نصایح مهم و تاریخی زنده یاد ببرک کارمل چنین بود که همواره میگفت در بین مردم بروید، از مردم بیا موزید و برای مردم بیاموزانید ودرخدمت مردم باشید.
ببرک کارمل برای انجام چنین خدمتی به منظور آرامی و آسایش مردم و ایجاد همدلی در بین اقوام مختلف وظایف مشخصی مطابق به برنامه عممل ح.د.خ.ا در صدر وظایف حزبی و دولتی قرارداشت که بر بنیاد آن جلب تودههای وسیع، تمام اقوام اقلیتهای قومی در حزب و دولت از تحولات سیاسی و اجتماعی کشور محسوب میگردید و در سطح خارج از کشور ببرک کارمل بمثابه یک انسان انترناسیونالیست واقعی، ایجاد روابط و برقراری مناسبات با کشورهای مترقی و دموکراتیک بمنظور پیوند دادن جنبش چپ دموکراتیک با سایر جنبشهای چپ و دموکراتیک خلقهای جهان و تبادل تجارب و همکاریهای ثمربخش سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی نقش اساسی ایفا نموده است. چنانچه در زمان زعامت ببرک کارمل نقش فعال حزب و دولت در گسترش روابط و مناسبات بینالمللی و موضعگیری سازنده در مجامع بزرگ جهانی در راه تحکیم روابط دوستانه و دفاع از صلح و دموکراسی و جلب کمکهای کشورهای دوست بخاطر رشد و انکشاف کشور دستآوردهای بزرگی بوجود آمد.
شخصیت ببرک کارمل در ابعاد مختلف:
با توجه به جهانبینی علمی نقش قاطع تودهها در واقع مؤید نقش اساسی شخصیتها و اثر گذاری آنها به حوادث تاریخی بشکل همه جانبه و ماندگار است. زیرا که آهنگ گذار و اشکال روند معین تاریخ و عمل قوانین عینی اجتماع از تشکل تودهها و سمت و سو دادن جریان و حرکت بسوی اهداف نقش رهبران را برجسته میسازد که خواص در استعداد و سیمای شگرف و خصوصیات فردی شخصیتها بر جریان حوادث تبلور مییابد. و بخاطر تسریع عمل، قوانین عینی و تکامل جامعه شکل میگیرد.
قول مشهور است که زنده یاد ببرک کارمل نتنها در تاریخ زیست بلکه تاریخ را ورق زد. و صفحه نوینی را با مضمون و محتوای جدید زندهگی اقتصادی و اجتماعی زحمتکشان میهن در تاریخ افغانستان باز نمود.
نشریه کار ارگان نشراتی سازمان فداییان خلق اکثریت در رابطه به شخصیت زنده یاد ببرک کارمل چنین مینگارد که «ببرک کارمل چندین دهه در صحنه مبارزات سیاسی افغانستان حضور داشت و در سی سال گذشته یکی از مطرح ترین و نقش آورترین چهرههای سیاسی کشورش بود ». ببرک کارمل مرکزی ترین چهره موسس حزب د. خ. ا بود. زنده یاد ببرک کارمل ویژه گیها و سجایای عالی یک رهبر که گفتار و کردارش بازتاب روشن دارد.
ببرک کارمل عشق وطنپرستی را به مفهوم واقعی آن در مبارزه بخاطر آزادی صلح و عدالت اجتماعی و رشد اقتصادی کشور، انسانسالاری، تامین سعادت و رفاه مندی مادی و معنوی زحمتکشان را از طریق استقرار حکومت قانون و نظام دموکراسی عمل نمود و تحقق بخشید. بنابر آن ابعاد زندهگی و شخصیت والای زنده یاد ببرک کارمل هرچند بالاتر از نگارش و رسانش است اما به خلاصه آن در بحث حاضر بسنده میکنیم.
بعد سیاسی شخصیت ببرک کارمل:
ببرک کارمل بمثابه شخصیت بزرگ سیاسی در افغانستان در میان آگاهان روشن ضمیر و سایر زحمتکشان چنان از احترام خاصی برخوردار بود که تودههای کشور اورا ناجی خود خطاب میکردند، روشنفکران کشور اورا منحیث پدر و رهبر خود میدانستند. میزان دوستی و محبت مردم به رهبر و پیشوای زحمتکشان به همان اندازه عظیم بود که معیار دشمنی امپریالیزم و دشمنان طبقه کارگر و دهقان کشور به همان اندازه را منعکس میساخت و از شخصیت محبوبالقلوب تودهها در هراس بودند. به باور اینجانب، میزان آشتی ناپذیری زنده یاد ببرک کارمل با ارتجاع و امپریالیزم و دشمنی سرسخت دشمنان سوگند خورده افغانستان نسبت به ببرک کارمل بیانگر وطندوستی و شخصیت والای زنده یاد کارمل بزرگ باشد زیرا دشمنان سوگند خورده افغانستان در تمام جنبشهای ملی و مترقی افغانستان در میان تمام اعضای حزب د. خ. ا زنده یاد ببرک کارمل را در صدر اول لیست سیاه انتقامجویانه خویش قرار داده اند. یعنی دشمنان وطن از وطنپرستی بیحد و از اعتماد گسترده تودههای کشور نسبت به رهبر شان درهراس بوده اند.
ببرک کارمل منحیث یک انسان استراتیژست، اساسگذار حزب، سازمانده قوی مبارزه، ترقیخواه بیهمتا، بنیانگذار جنبش چپ و دموکراتیک کشور، سخنور توانا، شخصیت بینالمللی ، مهربان به تودهها و خادم خلق، سازمانده سازمانها اجتماعی کشور، پایه گذار جبهه ملی پدروطن، انسان دارای قدرت خارقالعاده پیشبینی ها، هوشدار دهنده و کشاف راههای دشوار و پیچ و خم سیاسی، تحلیلگر بزرگ سیاسی منطقه، تیورئیسن برجسته بینالمللی و شخصیت شناخته شده قرن بیستم جهانی و…هزاران صفات عالی دیگر که برای نجات افغانستان از فقر و بدبختی، رهگشای راههای نامکشوف رشد سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی برای مردم خود بود.
ببرک کارمل با تحلیل مشخص از اوضاع مشخص بادرک پدیده های عینی جامعه و تشخیص واقعیتهای اصولی و معیارهای سیاسی مبارزه با پیگری و تلاش داهیانه تحقق اهداف حزب و دولت به سود زحمتکشان کشور رهبری و مدیریت میکرد.
همچنان ببرک کارمل به حیث انسان آینده نگر سیاسی پیشبینی حوادث و رشد روز افزون روند گسست ناپذیری تحولات سیاسی اجتماعی را با تحلیل عالی جهانبینی علمی مشخص، معین و حزب را از گزند حوادث برحذر میساخت و راههای نامکشوف تاریخی را با خلاقیت رهبرانه روشن و گره مشکلات را با درایت کامل باز میکرد.
ببرک کارمل در سیاست و حقوق دانشمند بیهمتا بود او یک سیاستمدار برجسته بین الملی بود که در قرن بیستم با شخصیتهای بزرگ و رهبران خردمند و شناخته شده جهان همطراز و همعصر بود. زنده یاد ببرک کارمل مورد احترام عمیق شخصیتها و رهبران وطندوست و صلح پسند جهانی قرارداشت. موضعگیری قدرتمند ببرک کارمل در قضایای جهانی رهبران و حکمرانان جهان را حیرت زده میساخت. دشمنان ببرک کارمل هرگز تاب و تحمل رویارویی و بقای اورا نداشتند. رشد و انکشاف اقتصادی و شگوفایی افغانستان از آرمانهای والای ببرک کارمل بود.
رهکارهای اقتصادی زعامت ببرک کارمل:
ببرک کارمل رهبر برازنده کارگران و دهقانان و سایر زحمتکشان کشور در رابطه به حل عقبماندهگیهای اقتصادی و زیرساختارهای اقتصادی کشور مطابق به اهداف نخستین سند مرامی ح.د.خ.ا و اعلامیه دولت جمهوری دموکراتیک افغانستان رهکارهای علماً تنظیم شدهی را بخاطر خدمت به مردم افغانستان روی دست گرفته که بهترین مولفههای آنرا رشد انکشاف متوازن اقتصادی، اجتماعی، میکانیزه ساختن زراعت، تقویه سکتور دولتی و راه رشد غیرسرمایداری و جلب کمکهای دوستانه خارجی، رشد صنایع ملی، تشویق و مواظبت کارگران و دهقانان و اهل کسبه، اعطای قرضه های کم ربح طویل المدت، رشد فعالیتهای خورده مالکین متوسط و متشبثین خصوصی و رونق تجارت و رهیابی به بازارهای جهانی توجه جدی مبذول میداشت.
زنده یاد ببرک کارمل در رابطه به تشخیص آلام مردم و بخاطر ریشه کن ساختن فقر و مرض پلانهای مشخص دراز مدت و کوتاه مدت را طرح و به منصه اجرا میگذاشت. ببرک کارمل در دوران مبارزات پارلمانی جهت افشا ساختن چهرههای استبداد و ارتجاع و چپاولگران مال مردم با سخنرانی در تربیون پارلمان کشور در هنگام رای اعتماد به صدراعظم دکتور عبدالظاهر را مخاطب قرارداده چنین فرمودند: «آقای عبدالظاهر در حالی که جهان به پیشرفتهای زیادی نایل گردیده است ولی در کشور ما تا هنوز در عصر کیهان مسله نان حل نگردیده است. همین اکنون مردم ما در فقر و بدبختی زندهگی میکنند هر آنچه مردم ما داشتند غارتگران دزدیدند، غارت کردند و متباقی آن را بروز مبادای شان در بانکهای خارج انتقال دادند، به این ترتیب مردم ما را در فقر و گرسنگی نگه داشته ند ولا ابلیس هم به شما نمیرسد. بازهم اگر باور ندارید شما بروید در ولایات غور و ننگرهار، نورستان و بدخشان، بلخ و بامیان و کنرها، بادغیس، زابل و نیمروز نتایج کارنامههای سیاه تان را مشاهده کنید که همین اکنون مردم فقیر کشور ما با خوردن گیاه تلخ آلوده به جو شباروزی خودرا سپری میکنند. »
بنده نگارنده در سال ۱۳۶۳ که در یکی از کنفرانسهای قوای مسلح در قصر دارالامان نیز حضور داشتم، رفیق ببرک کارمل ضمن سخنرانی مفصل در رابطه به اهمیت اقتصادی در شرایط جنگ و نحوه صرفه جویی چنین فرمودند: یک دانه گندم و یک قطره تیل برابر با قطرات خون انسان است که با فداکاری و قربانی آن از بندر حیرتان تا به کابل انتقال مییابد. بنابرآن کم توجهی در مصرف مواد، کم توجهی به قطرات خونهای پاکی است که سرباز قهرمان قوای مسلح و کاروان انتقالاتی کشور در ازای آن میپردازد. ببرک کارمل تمام مسولین امور اقتصادی را به اندیشه عالی کارخلاقانه اقتصادی موظف ساخته ودرین راستا رهنمایی مینمود.
بعد علمی و فرهنگی شخصیت ببرک کارمل:
قبل از همه باید گفت که نبوغ علمی و خلاقیت ببرک کارمل شخصیت او را از دیگران متمایز میسازد وقتی که از زنده یاد ببرک کارمل نام میبریم سخن از مردی است که میخواست عدالت برابری ترقی نتنها برای مردم افغانستان بلکه برای تمام زحمتکشان جهان آرزو داشت. از شخصیتی نام میبریم که تمام اندیشهها و خواستهایش نجات تودههای انسانی از بدبختی ظلم ستم و استبداد فقر و تنگدستی و بیسوادی بود. ببرک کارمل بخاطر ریشه کن ساختن جهل و بیسوادی، برای نخستین بار فرهنگ و ادبیات را تغییر نوین داد و ادبیات مترقی را جایگزین ادبیات کلاسیک نمود. اندیشه تفکر و دانش ببرک کارمل عقیده و آرمان رهبر، ایدیالوژی و نظریات رهبر نبوغ و خلاقیت رهبر برای مردم افغانستان و منطقه بزرگترین ثروت اکادمیک جهانی بود که شخصیتهای جهانی و رهبران جهان شخصیت فرهنگی و علمی ببرک کارمل را مورد احترام قرار داده، سر تعظیم فرو میآوردند زیرا پیشبینیها و نظریات سالم اندیشانه و تشخیص اصولی و خلاقانه او از مسایل پیچیده الگویی بود برای رهبران ترقیخواه جهانی و مردمان منطقه. ببرک کارمل عاشق وطنپرستی صلح و دموکراسی عدالت و ترقی و پابند اصول و قوانین ملی و بینالمللی بود.
محمد صدیق فرهنگ در کتابش بنام افغانستان در پنج قرن اخیر نوشت در سال ۱۹۵۱جراید آزاد یکی پی دیگری باز هم بدون محکمه توقیف شدند. از نوشته فوق معلوم است که رژیم استبداد سلطنتی گوش وچشم مردم را بسته و زبانهای شان را خاموش نگه میداشت و در چنان شرایط اختناق سیاسی ببرک کارمل در راه آزادی بیان و مطبوعات برای ترویج ادبیات مترقی در شهرها و دهات جانبازانه و فداکارانه مبارزه میکرد. ببرک کارمل در دوران زعامتش به حیث رهبر حزبی و دولتی مطابق به اهداف ح.د.خ.ا بمنظور تحکیم اتحاد مردم اقوام و قبایل ساکن در کشور در تمام مکاتب و پوهنتونها پروگرامهای درسی را به زبانهای مادری و محلی مردم جاری ساخت و پروگرامهای درسی با فرهنگ نوین و تاریخ واقعی کشورعیار گردید و برای حل مسایل ملی و زبانی کارهای بیسابقه و زیادی صورت گرفت.
روان شاد اکادمیسین عبدالاحمد جاوید دانشمند فرهیخته و شخصیت شناخته شده علمی و فرهنگی و ادبی کشور در کنفرانسی در سال ۱۹۹۵ تحت نام نگاهی به زبانهای افغانستان ضمن تماس در زمینه چگونگی اجراآت سیاسی در رابطه به زبانها و مسایل ملی چند دهه گذشته در کشور به صراحت خاطر نشان ساخت که در تاریخ معاصر کشور ما دوران زعامت ببرک کارمل فقید یگانه دورانی بود که در آن مسئله زبانها و ملیتها بگونه بهتر حل گردیده است و تعصب و تنگنظریها در زمینه از میان برداشته شد.
ببرک کارمل به صحت اندیشههای ملهم از جهانبینی علمی و اندوخته های سیاسی اش از جامعه شناسی علمی اعتقاد خارائین و راسخ داشت. وی ارتجاع وامپر یالیزم را دشمن اساسی بشریت و عامل اصلی جنگ فقر و عقب مانی قرون میدانست.
در زمان زمامداری ببرک کارمل مطابق اهداف حزب و دولت، رشد معارف متوازن بلند بردن سطح تحصیلات عالی مطابق به معیارهای اصولی و آداب و سنن پسندیده و رشد متوازن زبانهای تمام ملیتها و ترویج معارف و رسانش به زبانهای مادری در تمام محلات رویدست گرفته شد. رشد سوادآموزی و آموزش مسلکی و بلند بردن سطح سواد سیاسی اعزام محصلین بمنظور بلند بردن سویههای تحصیلی و مسلکی، اعتلای معارف و تحصیلات عالی مواظبت از معشیت و توجه به زندهگی بهتر استادان و معلمان و اعطای امتیازات مادی و معنوی به آنها، تدریس به زبانهای مادری، رشد نشرات و مطبوعات و بطور کل فرهنگ جامعه از خصایل بزرگ وعظمت فرهنگی شخصیت ببرک کارمل بود.
بعد اجتماعی شخصیت ببرک کارمل:
ببرک کارمل شخصیت بزرگ سیاسی اجتماعی با ایمان و عقاید راسخ به مردم زحمتکش کشور از همان ایام جوانی در کنار مردمش بود و سرنوشت خویش را با زحمتکشان یکی ساخته بود. ببرک کارمل بخاطر خدمت به مردم، فقط مبارزانه عادلانه را به دفاع از جامعه عقبمانده کشور علیه ارتجاع و استبداد و طبقات شریر ستمگر انتخاب کرد. ببرک کارمل همواره در بین مردم سخت ترین دردها و آلام شان را احساس میکرد و برای حل رنجهای بیکران خلق ستمدیده افغانستان همواره میاندیشید. فعالیتهای سیاسی و اجتماعی ببرک کارمل به شهر کابل منحصر نبود بلکه در تمام کشور از پشتیبانی و محبوبیت خاصی در بین تودههای ملیونی کشور برخوردار بود. ببرک کارمل قبل از تأسیس ح.د.خ.ا حلقات روشنگرانه سیاسی را در گوشه و کنار شهر کابل و برونشهری ایجاد کرده بود.
پس از تأسیس ح. د. خ. ا، جوانان روشنفکر، کارگران و دهقانان را به دور سازمانهای اجتماعی و کلپهای سپورتی بسیج میساخت و اعضای حزب را به سهیم شدن در غم و شادی و یاری با مردم هدایت میکرد و پس از رویداد ششم جدی در دوران زعامتش در حزب و دولت تمام اصناف و کسبه کاران، کارگران، دهقانان، پیشه وران، روشنفکران، ژورنالیستان، علما، نویسندهگان و اصناف در شهر و دهات در بیش از شانزده اتحادیه و سازمان و شورا متشکل گردیدند و همه آنها در میان جبهه ملی و در کنار حزب به دفاع از وطن و امورات اقتصادی و اجتماعی مصروف بودند. در زمان زعامت ببرک کارمل بخاطر حل مسأله ملی و رشد متوازن خدمات اجتماعی وزارت اقوام و قبایل تشکیل گردید و مطابق به اهداف حزب مشارکت تمام اقوام و ملیتهای ستمکش در امور دولت و سرنوشت مملک سهیم گردید. چنانچه برای نخستین بار در تاریخ کشور از ملیت شریف هزاره صدراعظم و از ملیتهای بلوچ و نورستانی، پشهیی و ترکمنی، ازبیک و اهل هنود به سویه وزرا و سفرا عز تقرر یافتند. همچنان بخاطر رشد متوازن و متحدانه اقوام و ملیتهای با هم برادر و باهم برابر افغانستان هر قوم و ملیت در اتحادیه و شوراها و جرگههای مشورتی خود متشکل گردید و نماینده گان تمام اقوام و ملیتهای ساکن در کشور در یک جبهه ملی و لویه جرگه متحدانه روی سرنوشت جامعه سهم ونقش فعال داشتند.
ببرک کارمل بخاطر رشد متوازن جامعه پروگرامهای عمرانی عرفانی، توسعه اقتصادی و سیاسی را در صدر وظایف حزبی و دولتی قرار داده بود. حرف مشهور ببرک کارمل در رابطه به وحدت ملی و پیوند آن باحزب و دولت میگفت در میان مردم بروید از مردم بیاموزید و به مردم یاد بدهید و در خدمت مردم باشید. او به جغرافیای عظیم انسانیت باور داشت و علیه هرگونه تبعیض و تعصب و خود خواهی مبارزه میکرد و با تمام قدرت از وحدت حزبی و وحدت ملی دفاع مینمود.
ببرک کارمل بمثابه سرقوماندان اعلی قوای مسلح:
از همان آغاز کار روحیه با نشاط ببرک کارمل منحیث رهبر و اساسگذار حزب دموکراتیک خلق افغانستان ملهم از عشق وطنپرستی و شور و شوق مبارزه بود که همه رفقا را در مکتب ترقی خواهی و آزاده گی درس شجاعت و متانت و دلاوری، از خودگذری و قهرمانی میداد.
ببرک کارمل بمثابه خدمتگذار مردمش، در برابر ظلم و بیعدالتی شجاعانه رزمید و از هیچ تهدید ارتجاع و استبداد نهراسید. به همین ترتیب رفقای حزبی و سازمانهای اجتماعی را در راه وطن ودفاع از حقوق مستضعفان کشور با روحیه بلند و پرغرور مجهز میساخت. ببرک کارمل جوانان را باغرور وطنپرستی، عزم آهنین، منضبط، با شور و شوق وطنپرستانه، آتش نفس، اصولی، شجاع و متین پرورش داده بود. اعضای حزب را با روحیه عالی وطنپرستی و با انظباط آهنین هر کدام بذات خود منحیث یک سرباز وطن و باروحیه عالی نظامی به خاطر تحقق نظام دموکراتیک و عدالت اجتماعی آموزش میداد. ببرک کارمل افغانستان را منحیث خانه مشترک تمام هموطنان کشور میدانست.
ببرک کارمل اردوی ورشکسته بجا مانده از دوران سیاه حفیظالله امین را دوباره بازسازی کرده و صفوف آنرا از لحاظ کمی و کیفی تقویت نمود و سربازان را با مورال عالی سربازی و افتخار دفاع از وطن حاکمیت و استقلال مجهز ساخت. ببرک کارمل بخاطر رشد تعلیم و تربیه و روحیه عالی وطنپرستانه در قوای مسلح جمهوری دموکراتیک افغانستان ریاستهای امور سیاسی را ایجاد نمود تا اهداف ترقی خواهانه ح.د.خ.ا و دولت ج.د.ا را در میان پرسونل قوای مسلح کشور تدریس نموده و با اصول مبارزات شعوری و آگاهانه در سنگر دفاع از وطن مجهز باشند. ببرک کارمل بخاطر مواظبت از سربازان و خوردظابطان، افسران و سایر مدافعین وطن به مسؤلین حزبی و دولتی وظایف تاخیر ناپذیر و جدی هدایت میداد. بخاطر رشد صفوف قوای مسلح کشور کار جلب و جذب در میان سازمانهای اجتماعی و مردم تشدید یافته بود و بمنظور بلند بردن مهارتهای مسلکی، افسران قوای مسلح زمینه تحصیلات عالی را فراهم گردانیده و نیز به خارج اعزام مینمود.
ببرک کارمل جهت تشویق سربازان و صفوف قوای مسلح و مواظبت معشیتی پرسونل از بارکهای نظامی، پایگاها، سنگرهای دفاعی، کاغوش سربازان و کلاس درسی آنها دیدار مینمود. در زمان زعامت ببرک کارمل بیش از نیم میلیون نفر منسوبین قوای مسلح کشور مجربترین و مجهزترین اردوی قهرمان افغانستان را تشکیل داده بود که در سنگر دفاع از وطن و در یک جنگ نابرابر جهان شمول قرار داشت و قهرمانیها از خود بجا گذاشت و در برابر تجاوز و جنگ مستقیم وغیرمستقیم یبیش از چهل کشور جهان مردانه جنگید و از افغانستان دفاع کرد که باعث افتخار مردم ما و هراس دشمنان افغانستان گردیده بود.
ببرک کارمل بنیانگذار و مبتکر مصالحه ملی:
ببرک کارمل شخصیت صلحدوست و رهبر آزاداندیش کشور و طرفدار صلح جهانی، همواره برای مردمش و جهانیان صلح و صفا و آرامش میخواست. ببرک کارمل مطابق به اهداف صلح خواهانه ح.د.خ.ا و دولت ج.د.ا مسایل جنگ و صلح را در صدر وظایف حزبی و دولتی قرار داده بود.
ببرک کارمل از همان ابتدای دوران زعامت شان در حزب و دولت با روحیه عالی مصالحه در نخستین اقدام شان باز کردن دروازههای زندان و آزاد ساختن تمام زندانیان سیاسی بدون تبعیض و تمایز از زندانهای دوران امین جلاد و اشتراک در مراسم عزاداری و دلجویی از ملت داغدیده کشور، همچنان تشکیل دولت کثیرالبنیاد، پلورالیزم سیاسی، مصالحه و آشتی ملی دعوت مخالفین و فریب خورده گان جنگ به صلح و آرامش واشتراک شان در قدرت سیاسی از همان اقداماتی است که در نخستین اعلامیه دولت جمهوری د. ا پس از ششم جدی ۵۸ توسط ببرک کارمل زعیم ملی کشور بازتاب گسترده داشت.
همچنان بخاطر کار دوامدار و مستمر صلح در کشور تشکیل شورای عالی صلح، تدویر لویه جرگهها و کنفرانسها از الویتهای کاری حزب و دولت بود. مسایل صلح از همان آغاز در پلینوم سوم کمیته مرکزی حزب د. خ. ا که در آن افتخار حضور داشتم مطرح گردید و در کار لویه جرگه ۱۳۶۳ نماینده گان اقوام وقبایل و سایر ملیتها و ریش سفیدان با اعتبار و شخصیتهای ملی کشور مسئله صلح عادلانه به بحث گرفته شد و راههای عملی درآن مشخص گردید. همچنان زعامت حزبی و دولتی بخاطر عقیم ساختن پلانهای خرابکارانه دشمنان افغانستان و قطع تجاوزات از خارج و بخصوص مداخلات پاکستانیها، جرگههای مشورتی صلح را در مرکز و ولایات کشور با مشارکت مردم تأسیس و تدویر نمودند و جرگههای متعددی در پایتخت کشور تدویر و روی مسایل جنگ و صلح تصامیم مهم گرفته شد. همچنان مسله صلح و موضعگیری حزب و دولت در قبال صلح در پلینوم پانزدهم کمیته مرکزی حزب د. خ. ا به بحث گرفته شد که با تصاویب قاطع وهمه جانبه در امر صلح و آرامش کشور تصامیم مهم اتخاذ گردید که بنام پلینوم صلح یاد میشود.
همچنان تیزسهای دهگانه ببرک کارمل مشهور ترین سند تاریخی در امر صلح بسر تاسر کشور مورد تطبیق و استقبال بینظیر مردم قرار گرفت. ببرک کارمل در سطح جهان و در مجامع بینالمللی و کانوانسیونهای صلح و ملل متحد از صلح جهانی دفاع نموده و پدیده زشت جنگ را محکوم نموده است دفاع از صلح جهانی، دموکراسی و آزادی برای خلقهای جهان یکی از اهداف عالی حزب ودولت افغانستان بود.
قابل یاد آوریست که در اثر کار هدفمندانه بخاطر صلح و صفا و سیاست صلح آمیز دوران زعامت ببرک کارمل بود که تعداد زیادی از مخالفین دولت را بسوی صلح و آرامش کشانده بود و همچنان برخی از سران جهادی را به منصرف شدن از ادامه جنگ و رجوع به امر صلح و مصالحه واداشته بود تا بدولت بپیوندند. که دستان سیاه خارج مانع چنین دستاوردی برای صلح وثبات درافغانستان گردید ولی نقش اثرمندانه سیاست صلح آمیز ببرک کارمل ثبت زرین صفحات تاریخ افغانستان گردید.
ببرک کارمل بر بنیاد مصوبات هدفمندانه ح.د.خ.ا و دولت جمهوری د. ا در مجامع بینالمللی و بخصوص ملل متحد و کانوانسیونهای بینالمللی و مجامع جهانی طرفدار صلح جهانی و همزیستی مسالمت آمیز و دوستی با خلقهای جهان بود او امپریالیزم ، جنگ و تجاوز گری را شدیداً محکوم میکرد
ببرک کارمل خارچشم ارتجاع و امپریالیزم بود:
ببرک کارمل شخصیت ناب سیاسی ابر مبارز، دوست واقعی خلقهای افغانستان و جهان خادم و رهبر پرتوان زحمتکشان و دشمن سرسخت و آشتی ناپذیر ارتجاع، استعمار و امپریالیزم بود. زندهیاد ببرک کارمل در هیچ شرایطی و در هیچگاهی سر سازش را با دشمنان داخلی و خارجی خلق خم نکرد ه است زیرا که شخصیت او انقلابی، قاطع، آهنین، واقعیت گرا، خردمند و شجاع بود. تمام عمر پربار خودرا وقف وطنپرستی، صلح آزادی ودموکراسی برای مردم کشور نمود. ببرک کارمل عادلانه و شجاعانه مبارزه میکرد و در موقف بلندترین قلههای پیروزی و جاودانگی قرار داشت. رفیق کارمل رهبر دوست داشتنی مردم افغانستان آنچه به او پیش آمد بخاطر پیوندش با مردم و آنچه حاصل کرد در همین پیوند با مردم بود.
زنده یاد ببرک کارمل در شناخت ارتجاع و استعمار و امپریالیزم تخصص خاصی داشت او همواره حزب و دولت را از مکر و طلسمات دشمنان افغانستان برحذر میساخت و در پیشگوییهای خود توطئه و دسایس شوم ارتجاع و امپریالیزم را پیشبینی و خنثی میکرد. مگر متاسفانه حل بسیاری از چنین پیشبینی هایش برای همعصران و همقطارانش به زمان بیشتری نیاز داشت. از همین سبب ببرک کارمل خار چشم دشمنان تاریخی افغانستان بود.
ببرک کارمل پلانهای شوم ارتجاع و امپریالیزم را در وقت و زمانش افشا و خنثی میکرد و آموزههای ببرک کارمل در هوشیاری اعضای حزب و بیداری تودههای کشور نقش اساسی داشت. چنانچه در سالهای ۶۴ و۶۵ خورشیدی طوریکه درگذشته تذکرداده شد بسیاری از قوماندانان و گروههای جهادی و برخی از رهبران آنها آماده مذاکره با دولت و کنار آمدن به خط صلح و مصالحه گردیده بود.
به این ترتیب روند صلح در افغانستان برای پاکستان و قدرتهای متجاوز غیرقابل تحمل بوده و از جانبی موضعگیریهای قبلی ببرک کارمل در قبال عزیمت و عودت قطعات نظامی شوروی و اهداف و امیال شخص گرباچف و زدوبند و معامله آن با پاکستان و امریکا و اروپا زمینه ساز یک دسیسه برعلیه ببرک کارمل گردیده بود.
درین رابطه سلیک هاریسون محقق و کارشناس امریکایی خبرنگار سابق واشنگتن پست مینویسد: کارمل بخاطر خروج قطعات محدود اتحاد شوروی زمان نسبتاً طولانی را پیشنهاد نمود و با تیره شدن روابط حتا در کنگره ۲۸ حزب کمونیست بطور آشکارا از دیدار با گرباچف خود داری کرد.
زنده یاد ببرک کارمل میخواست تمام موافقتنامه های صلح تحت نظر ملل متحد و کنفرانس ژنیو از سوی همه جوانب درگیر تطبیق شود و کمکهای نظامی و تسلیحاتی از سوی تمام طرفهای درگیر بطور صادقانه قطع شود زیرا او به تعهدات امریکا و انگلیس و پاکستان در قبال صلح ملل متحد باور نداشت او بخوبی میدانست که تمام موافقات و توافقنامهها و فیصلههای صلح افغانستان بطور یک جانبه عملی خواهد گردید، پاکستانیها و ایالا ت متحده و انگلیس این توافقنامهها را پشت پا خواهند زد که همین طور هم شد. در زمان داکتر نجیبالله کمکهای شوروی و منابع دیگر به افغانستان بطور یک جانبه قطع گردید و کمکهای نظامی، تسلیحاتی و اقتصادی ایالات متحده و انگلیس و اروپا و پاکستان به گروههای جنگ طلب ساخته دست خود شان بطور یکجانبه ادامه یافت.
این بود نتایج پیشبینیهای ببرک کارمل در رابطه به جنایات امپریالیزم و رژیم پاکستان و موضعگیری خاینانه گرباچف در قبال اوضاع افغانستان و رهبر ملی ومترقی آن ببرک کارمل.
از همینرو آیده شوم دشمنان تاریخی افغانستان از سی. آی. ای گرفته تا آی. اس. آی پاکستان و انتلجنت سرویس انگلیس و موضعگیری منفی گرباچف دست بدست هم داده تا در کشور جنگ زده برعلیه رهبر برحق آن کودتا را تحمیل کنند و ببرک کارمل را از وظایف رسمی اش برکنار سازند.
اما این نیروهای اهریمنی و شیاطین ابلیس صفت هیچگاهی نتوانستند و هرگز نخواهند توانست مهر و محبت و دوستی ببرک کارمل را از قلوب مردم افغانستان بیرون ساخته صدایش را خاموش کنند و مکتبش را نابود. بلکه روز تاروز حقایق اوضاع نشاندهنده آنست که حقانیت رهبری ببرک کارمل بزرگ منحیث فرزند کبیر خلق افغانستان تا ابدالابد به ذهن و قلوب مردم افغانستان و منطقه جاودانه خواهد ماند.
ببرک کارمل شخصیت با اعتبار و با نفوذ بود:
از همان آغاز نوجوانی تمام گوش وهوش و هستی و دارایی ببرک کارمل را کتاب و قلم و مطالعه تشکیل میداد. خردورزی و پژوهش، صداقت و دلسوزی پیش زمینههای بزرگي و مؤلفههای شخصیت اورا تشکیل میداد. از همین رو ببرک کارمل شخص بامطالعه، پرتحرک و دارای استعداد خارقالعاده بود و طرف اعتماد و باور مردم قرار داشت که بر بنیاد همین خصایل عالی تعداد کثیری از روشنفکران و شخصیتهای سیاسی و مبارز کشور را بخود جلب کرده بود. همین نفوذ و اعتبارش در میان مردم او را به حیث پیشوای جنبش روشنفکری و اتحادیه محصلین رسانیده بود و از برکت شخصیت اجتماعی و دانش سیاسی اش بود که ح.د.خ.ا پایه گذاری شد و بر بنیاد همین مهر و محبتی که در میان مردم داشت به حیث وکیل و نماینده مردم شهر کابل انتخاب گردید و با داشتن نبوغ سیاسی در مبارزه همچون فولاد ناب و با عزم آهنین برای خدمت به مردم افغانستان در راس هبری حزبی و دولتی و زعیم محبوبالقلوب مردم قرار گرفت. ببرک کارمل بینیاز از داشتن علایق مادی بود تمام ثروت و داراییهایش را عشق به وطن، خدمت به انسان زحمتکش، مهر پربار خلقها، صلح و آزادی و دموکراسی تشکیل میداد. ببرک کارمل افغانستان را بمثابه خانه مشترک و ح.د.خ.ا را فامیل مشترک زحمتکشان افغانستان دانسته و شخصیتش بسیار و بسیار بالاتر از داشته های مادی بود. حزب را کارمل بزرگ اساس گذاشت یک نیروی منسجم آبدیده و خادم مردم، یک مشت و یک پارچه، پاک و بی آلایش، صادق و خدمتگذار، قهرمان و فداکار، ایثارگر و شجاع بادستان پاک و قلب گرم و مغز سرد آموزهها، اصول و هدایات رهبر گرامی شان ببرک کارمل بزرگ را تا پای جان سرمشق عمل و نظر خود قرار داده اند.
ببرک کارمل به روند تکامل پدیدهها و جریان سیر حوادث و تحولات تاریخی عقیده داشت او میدانست که تاریخ در مورد شخصیتش قضاوت میکند.
آمدن ناتو و امریکا به افغانستان و مداخلات مستدام پاکستان و ایران در افغانستان ادامه جنگ و ناامنی و زیرپا شدن خاک افغانستان به وسیله جهادیون، طالبها و داعش، بیانگر تمام حوادث پیشبینیها و هوشدارهای همیشگی ببرک کارمل بود که در زمانش برعلیه آنها مبارزه میکرد.
جریده کار، نشریه فداییان خلق اکثریت مینگارد، کارمل، صاحب چنان شخصیتی بود که در مصاف عقیده رو در روی گرباچف قدرتمند سال ۱۹۸۶ ایستاد. کارمل که مبارزه را بمثابه مشروطه خواه، رادیکال، آزادیخواه و میهن پرست پرشور آغاز کرد و دهه پنجاه میلادی سخت شیفته داکتر مصدق، نهرو، کاسترو، سوکارنو و عبدالناصر بود و در اوج جنگ سرد در نفرت از امپریالیزم بسوی شوروی رو کرد و مبارزه را با عشق به شوروی و سو سیالیزم ادامه داد.
رفیق کارمل متانت، جسارت، قاطعیت، صداقت، شفافیت، اعتماد بنفس، استواری در گفتار وعمل خود را به اثبات رسانید. وی انسان با تقوا و به زندهگی ساده و بی تکلف و عاری از تجمل و تشریفات از آغاز تا انجام زندهگی کرد.
اما زنده یاد ببرک کارمل در وجود مکتب و آموزه هایش، در وجود راه و اصولش، آرمان و اندیشه اش و در قلوب اعضای جنبش مترقی و اذهان تودههای میلیونی کشورش و اقشار روشنفکر و دادخواه و حزب محبوبش ومردم افغانستان و منطقه زنده و جاودان است و خواهد بود.
روحش شاد و نامش جاودان باد
زندهگینامۀ نویسنده:
عبدالوکیل کوچی فرزند محمد ابراهيم متولد سال ۱۳۲۹ خورشیدی مطابق به ۱۹۵۰ عیسوی در یک خانواده دهقانی واقع در قريه صفت اله خيل اشترگرام ولسوالی کوهستان ولایت کاپیسا. دوره تعلیمی مکتب غازی میر مسجدی خان کوهستانی ، دارالمعلمين کابل و پس از یک وقفه ، تحصيل در پوهنزی علوم اجتماعی دانشکده / پوهنتون کابل داخل خدمت.
وظایف دولتی از سال ۱۳۴۸ خورشیدی الی ۱۳۵۶ معلم در و لايات کاپیسا و پنجشير، در سال ۱۳۵۷ رئیس تعلیم وتربيۀ ولایت کاپیسا و پس از آن مدیر مکتب کارته سه شهر کابل. در سال ۱۳۵۹ ریس زون امنیتی پروان و رئیس نماینده گی امنیتی شورای وزیران در ولایت پروان. در اواسط سال مذكور الى اخير سال ۱۳۶۰ خورشیدی رئیس نماینده گی امنیتی شورای وزیران در ولایت بادغيس و مدتي كفيل و سرپرست مقام ولایت ، در سال ۱۳۶۱ خورشیدی قومندان دوره تعلیمی محصلین افغانستان در اتحاد شوروی. درسال ۱۳۶۲ معاون و آمر سیاسی دستگاه مرکزی در بست معاونیت ریاست امور سیاسی، در سال ۱۳۶۳ خورشیدی الی ۱۳۶۶ آمر سیاسی معینیت لوژستیکی بخش امنیتی شورای وزیران ج د ا .در سال ۱۳۶۸ خورشیدی آمر عمومی امور پلانگذاری معینیت لوژستیکی ودر سالهای ۱۳۶۹ و ۷۰ خورشیدی ریس نمایندگی امنیتی شورای وزیران در ولایت کاپیسا، رئیس جرگه های صلح آنولا و مدتی کفیل و سر پرست مقام ولایت کاپیسا آخرین وظیفه رسمی با امتیاز رتبه بریدجنرال در صفوف سربازان وطن به پایان رسید
البته با اجرای حسن وظایف وطنپرستانه به دریافت مدال ها ونشان های صداقت ، شجاعت، خدمات عالی وستاره های درجه یک دوم وسوم دولتی وحزبی نایل گردیده است.
ا در سال ۱۳۶۸ خورشیدی آمر عمومی امور پلانگذاری معینیت لوژستیکی ودر سالهای ۱۳۶۹ و ۷۰ خورشیدی ریس نمایندگی امنیتی شورای وزیران در ولایت کاپیسا ، ريس جرگه های صلح آنولا ومدتی كفيل وسر پرست مقام ولایت کاپیسا .آخرين وظيفه ورسمی با امتیاز رتبه برید جنرالی در صفوف سربازان وطن به پایان رسید
البته با اجرای حسن وظایف وطنپرستانه به دریافت مدال ها ونشان های صداقت ، شجاعت، خدمات عالی وستاره های درجه یک دوم وسوم دولتی وحزبی نایل گردیده است. سر انجام با رویکار شدن دگر گونی های سیاسی در کشور، در سال ۱۳۷۱ خورشیدی به نا چاری خاک شیرین وطن را ترک نموده و در دیار بیگانه به صفوف هزاران نفر پناهنده هموطن پیوست .ودر خارج از کشور نیز همواره قلبش برای وطن تپیده ودر اندیشه آن ، فعالیت های فرهنگی بمثابه یگانه وسيله خدمت بوطن را در پیش گرفت. و بنا به پیشنهاد بخش عظیمی از مهاجران هموطن بحيث ریس شورای مهاجران افغان مقیم آلمان مجمع ششم انتخاب گردید ، همچنان با ایجاد كورس لسان مادری به پیشبرد وظیفه معلمی کورس آموزش به زبان مادری و فرهنگ وطنی برای جوانان هموطن تلاش بی پایان نموده است. کتاب بخوان و بدان به سویه های مختلف از صنوف اول تا ششم. مجموعه شعری بیاد وطن در سه جلد ، یادی از سر زمین شمالی قدیم ، افغانستان در گذرگاه خونین ، رساله معرفت ، مرغان مهاجر ، عشق در غربت ، روزگاران ، تربیت سالم کودکان ، وجمعبندی داستانهای مهاجرت دروازی ها به کاپیسا وپروان ، کتاب مقالات و کتاب حزب دموکراتیک خلق افغانستان وباز تاب آن در ولایت کاپیسا ، کتاب مضامین و مقالات نشر شده در مطبوعات برونمرزی نشر صد ها مضمون ومقاله ، شعر و داستان در نشرات برون مرزی کشور ، مانند فصلنامه آریانا برون مرزی و اخبار خاوران چاپ سویدن ، فصلنامه آزادی چاپ کشور دانمارک ، اخبار مشعل چاپ هالند ، مجله کلتور ، فصلنامه روشنی ، اخبار تصویر ارگان نشراتی شورای مهاجران ، فصلنامه كلمه ، اخبار آزادگی ، اخبار جوانان چاپ کشور آلمان و مجله دوستی چاپ لندن . سخنرانی ها بمناسبت های مختلف مسایل علمی وادبی وسیاسی در مجامع وجمعا مد ها ، کنفرانسها ، سیمینار ها و روز های ملی و بین المللی. دسترسی به زبان های دری و پشتو قسما آلمانی یگانه آرزويش، صلح ، عدالت ، ترقی ، ثبات و آرامش .
در توکل به خدا با وطن و مردم خویش مردن این نیست کرد پس مردی که زمین عمر کردیم و گذشت و مه کجا بودیم یاد آرد زمانی همراه بودیم
داکتر حیدر عدل
ترورهاى نافرجام عليه زنده ياد ببرك كارمل
به ياد بود سالروز جاویدانگی شادروان ببرك كارمل رهبر خردمند و بىبديل راه انسانيت و ترقى در جامعه بلاكشيده و ملت مظلوم و بى پناه افغانستان!
تا جايی كه ديده ميشود در سالهاى اخير در مورد مبارزه سياسى و فعاليتهاى حزبى ابر مرد تاريخ، زنده ياد رفیق ببرك كارمل چه قبل ازقیام هفتم ثور و چه بعد از آن و بخصوص در دوران زمامدارى و زعامت ايشان به صفت منشى عمومى ح.د.خ.ا و رئيس جمهور ج.د.ا كتابها و مقالات زيادى چه در داخل كشور و چه در خارج از كشور بخصوص آنعده از سياستمداران و نظاميان روسى كه در داخل افغانستان حضور داشتند و يا علاقمند سياستهاى شوروى وقت بودند، بيشترين نوشتهها و مقالات اينها را بين سالهاى (١٩٨٠- ١٩٨٦) يعنى دوران زعامت ايشان احتوا مينمايد.
يك نويسنده و ژورناليست معروف هندوستانى نوشت: وقتى از بودا حرف ميزنى بايد هندوستان را در قرن شش قبل از ميلاد خوب بشناسى تا ضرورت ظهور بودا را درك كنى. در غيرآن در قضاوت ات به بيراهه ميروى.
حالا زماني كه راجع به يك شخصيت سياسى كشور حرف ميزنيم بايد بدون اغراض شخصى و سياسى دوران زنده گى سياسى اين رهبران را خوب بشناسيم و قضاوت نمايم.
زمانيكه از مبارزات سياسى در افغانستان حرف ميزنيم، نام ببرك كارمل نيز در میان سياست و مبارزات سياسى و آزادى خواهى در افغانستان به ميان مى آيد.
زيرا شخصيت سياسى شادروان ببرك كارمل پس از شش جدى سال ١٣٥٨ بوجود نيامده و رقم نخورده است. بلكه ببرك كارمل قبل از هفت ثور و شش جدى ببرك كارمل شده بود و اكثريت مردم افغانستان ايشان را به صفت رهبر يك حزب چپ و مخالف رژيم آن دوران ميشناختند و از ايشان حساب ميبردند. زیرا ببرك كارمل در دوران استبداد هاشم خانى يكى از پيشكسوتان مبارزات سياسى دوران خود بود. علاوه بر اين كه ببرك كارمل عملاً رهبر يك حزب چپ و مترقى بود، از ايشان صدها مقاله سياسى خوانده ايم كه اوضاع جارى كشور را تحليل سياسى مينمودند. علاوه بر آن ما همه بخصوص باشندگان شهر كابل شاهدان عينى بوديم و هستيم كه فقيد ببرك كارمل پيشاپيش در دهها تظاهرات خيابانى ضد ارتجاع و استبداد حركت داشتند و با بيانيههاى پرشور انقلابى چه در تظاهرات و چه از طريق تربيون پارلمان شنيديم كه ضعفها و استبداد آن دوران را بيباكانه و بدون ترس از زندان و زنجیر و مرگ بيان ميداشتند. همين بود كه روشنفكران و مردم آزاده وطن براى ايشان انقلابى پرشور و نطاق بى بديل خطاب مينمودند.
اين جسارتها جمع دانش فطرى و توانمندى ببرك كارمل در امر بسيج نيروهاى آگاه و روشنفكر افغانستان كه روز تا روز بر محبوبيت ايشان مىافزود، دشمنان سياسى ببرك كارمل را به اين نتيجه رسانيده بود كه در موجوديت اين شخصيت آگاه و بادانش نميتوانند در راس حزب و بعداً در صورت امكان در راس قدرت قرار گيرند.
يكى از دشمنان سوگند خورده ايشان حفیظالله امين كه در آن زمان سمت معاونيت حزب جناح خلق را داشت، بود.
حزب د. خ. ا جناح پرچم آن به رهبرى شادروان ببرك كارمل در سال ١٣٥٦ با جناح خلق به رهبرى فقيد نور محمد تره كى وحدت نمود و پيش شرط اين وحدت همانا اخراج حفيظالله امين از حزب بود كه قرار شد در اولين پلينوم حزب بعد از وحدت حفيظالله امين از حزب اخراج گردد.
قابل يادآورى ميدانم كه هر دو جناح حزب بعد از كودتا نظامى ٢٦ سرطان به رهبرى سردار محمد داود، متوجه اين شدند كه حزب ميتواند در داخل قواى مسلح كشور نيز نفوذ داشته باشد. در نتيجه اين بررسى، حفيظالله امين با هوشيارى و دورانديشى در پلانهاى بعدى كه در سر داشت و ميخواست از طريق نظامى در اريكه قدرت تكيه زند، بدين ملحوظ و با زيركى تمام مسؤوليت رهبرى بخش نظاميان حزب جناح خلق را بر عهده گرفت.
از جانب ديگر ضعف قدرت اداره و رهبرى در كابينه سردار محمد داود از يكطرف و توجه نكردن سردار داود به رهبرى جناح خلق ح. د. خ. ا، حفيظالله امين را كه حس خودخواهى و جاه طلبى در او رشد سرسام آور داشت بيشتر تحريك نمود تا به هر شكلى كه باشد نظام جمهورى داود را سرنگون و قدرت را بدست گيرد.
حفيظالله امين ميدانست كه او به تنهايى با نظاميهای مربوط اين توانمندى را ندارند كه رژيم داود خان را سرنگون و قدرت را تصاحب نمايد. همين شد كه او براى خودش هم پيمانان با قدرت و با نفوذ ديگرى در داخل نظام و در خارج از آن جستجو نمايد.
امين اولين كاري كه كرد با گلبدين حكمتيار رهبر با نفوذ و با قدرت در بين گروه هاى شورشى آن زمان تماس برقرار نمود و موافقت و همكارى او را در بر اندازى نظام جمهورى حاصل كرد. بعدها ديده شد كه حفيظالله امين با تضمين و ميانجگرى گلبدين حكمتيار كه از قبل با قدير نورستانى وزير داخله مقتدر كابينه سردار داود روابط تنگاتنگ داشت معرفى گرديد.
حفيظالله امين بين سالهاى ١٣٥٤- ١٣٥٧ يعنى تا قیام ثور حداقل دو بار در منزل يكى از افراد اعتمادى اش در خوشحال خان مينه (افشار كابل) همراه گلبدین ملاقات نموده و طرح كودتا و راه رسيدن به اين هدف را انجا طرح نموده بود.
ناگفته نبايد گذاشت كه افشاى اين نشست چند سال قبل توسط صاحب همين منزل به برادرش كه از رفقاى سابقه دار حزب و قابل اعتماد ميباشد افشا ميگردد.
قابل يادآورى ميدانم كه نوشتن در مورد تاريخ، افراد و اشخاص در يك فضاى آزاد حق هر انسان است. كسى نميتواند مانع نوشتن مطلبى و يا موضوعى كه فرد مينويسد شود. اما اصل مهم درين است كه كسى حق ندارد رويدادها و حوادث را مطابق ذوق سياسى خود دست كارى كند و بنويسد. اما كوچك شمردن و باور نكردن در ارزيابى رويدادها نيز انصاف و عدالت نيست. اين نكته را به دليلى نوشتم كه خواننده محترم تصور نكند كه نويسنده متن براى اثبات حرف خودش و محكوم نمودن حفيظالله امين بخاطر ارتباطش با گلبدين حكمتيار و قدير نورستانى وزير داخله وقت رژيم داود خان چنين حرفى را مينويسد. اين در حاليست كه امين با جنايات اش كه بعد از هفت ثور مرتكب شده بود، محكوم تاريخ بوده و به سزاى اعمالش نيز رسيده است.
در چنين اوضاع و احوال، حفيظالله امين در تبانى با گلبدين حكمتيار و قدير نورستانى بهترين گزينه براى رسيدن به قدرت را اين دانستند كه با ترور و كشتن يكى از رهبران ح. د. خ. ا، خشم حزب و رهبرى آنرا بر انگيخته و آنها دست به تظاهرات سرتاسرى ميزنند، و همين علت با تحريك سردار داود از طريق قدير نورستانى باعث دستگيرى و زندانى شدن رهبران ح.د.خ.ا ميگردد و اين عملكرد دولت ميتواند بهانهاى باشد براى قيام نيروهاى نظامى حزب و در نهايت سقوط رژيم.
درين ترور بهترين فرد شخص ببرك كارمل است كه در قدم اول مخالف عضويت حفيظالله امين در حزب است و هم نفوذ و دانش ببرك كارمل در داخل حزب و در اجتماع مانع پلانهاى بعدى امين در قدرت ميباشد. به اساس همين پلان كه يك گروپ از جانب امين به سركرده گى عارف عالميار براى سازماندهى ترور معرفى ميگردد و گلبدين دو نفر از ترويستان خود را در اختيار امين و گروپ ترورش قرار ميدهد.
در آن زمان شادروان ببرك كارمل در دهليز دوم منزل اول بلاك ٣٠ مكروريان اول در منزل يكى از رفقاى حزبى كه در اختيار شان قرار داده بود با خانم و فرزندان شان زنده گى مينمودند. همزمان در همين بلاك و در دهليز اول منزل چهارم، شخصى بنام كپتان انعامالحق گران با فاميل اش زنده گى داشت.
كپتان گران در شركت آريانا به صفت پيلوت ايفاى وظيفه مينمود و از لحاظ چهره حتى قد و اندام شباهت بسيار نزديك با ببرك كارمل داشت. راوى كه خودش در همين بلاك ٣٠ و در دهليز اول و منزل اول و در خانه خواهرش حضور داشت، چشم ديد خود را چنين بيان ميدارد:
ببرك كارمل اكثر روزها با بعضى از رفقاى شان در پايان بلاك قدم ميزدند و صحبت مينمودند. در آن زمان معمول بود كه لباس پيلوتان در خشكه شويى شسته ميشد و در منزل شخص ارسال ميگرديد. اكثراً اتفاق مى افتاد كه آورنده لباس نزد ببرك كارمل ميرفت و لباس را برايش ميسپاريد. اما ببرك كارمل با خنده آنرا مسترد مينمود و ميگفت، دهليز اول منزل چهارم ببريد آقاى گران آنجا زنده گى دارند.
رفيق ديگرى ميگفت:
براى ما ميگفتند كه ببرك كارمل حداقل يك موتر ندارد كه با استفاده از آن كارهاى روز مره و رفت و آمد خود را انجام دهد. ولى من اكثر روزها ميديدم كه، رفيق كارمل در موتر فلكس واگون رفت و آمد دارد. بعداً متوجه شدم كه اين شخص ببرك كارمل نه بلكه كپتان گران ميباشد. راوى باز هم ميگويد كه لحظه ترور كپتان گران كه در ماه اگست سال ١٩٧٧ اتفاق افتيد من در خانه خواهرم و در همين بلاك ٣٠ دهليز اول و منزل اول بودم كه كپتان گران با خانم و اولادهايش از موتر پايان شدند و خانم با اولادها داخل دهليز گرديدند و آقاى گران موتر را پارك كرد و داخل دهليز شد. در همين لحظه صداى سه فير را شنيديم.
راوى كه عضو حزب هم است در ادامه ميگويد:
من اولين شخصى بودم كه خود را به كپتان گران كه در روى زمين افتيده بود رسانيدم، متوجه شدم كه زنده است و نفس مي کشد و طرف من نگاه میکند. از ايشان پرسيدم كه كى بود و آيا آنها را شناختى. ولى متاسفانه كه جواب داده نتوانست و جان داد.
ايشان در ادامه بيان داشتند كه، در همين دقايق ممكن نفر چهارم و يا پنجم كه بالاى جسد رسيد؛ رفيق نجيب (داكتر نجيب الله بعداً رئيس جمهور ج. ا) بود. بعد از سلام با من گفت، در مورد اين حادثه چيزى ميدانى؟ من برايش گفتم كه بلى بعضى چيزها را كه شنيده ام و حالا ديدم ميدانم. با رفيق نجيب داخل منزل خواهرم شديم و برايش گفتم كه، خواهرم ميگويد كه من دو روز است كه متوجه شده ام كه دو نفر جوان ريشدار اما با سرهاى تراشيده كه لباس نورمال وطنى يعنى پيراهن و تنبان و شال بدور شان بود در مقابل بلاك ما به ساعتها گشت و گزار داشتند. ديگر چيزى غيرنورمال ديده نشده است.
راوى باز هم در ادامه بيان ميدارد كه، رفيق نجيب با شنيدن اين مطلب عاجل با ما خدا حافظى نمود و بطرف دهليز دوم و خانه رفيق كارمل رفت. همان شد كه يكى دو ساعت بعد رفيق وكيل با دو نفر ديگر و با يك موتر آمدند و همراه با رفيق كارمل و داكتر نجيب بجاى نامعلوم حركت نمودند.
از آن روز به بعد ببرك كارمل بصورت نورمال به دسترس قرار نگرفت و حالت نيمه مخفى را اتخاذ نمود. تروريستان نيز خود را براى مدتى مخفى نمودند و آمادهگى براى ترور بعدى ميگرفتند.
آوازه ترور نافرجام فقيد ببرك كارمل در اكثريت جاها بخصوص در بين اعضاى حزب پيچيد. خودم در يكى از جلسات حزبى حاضر بودم كه هدايت كميته مركزى حزب را رفيق منشى مبنى بر خنثى نمودن اين تبليغات كه گويا هدف دشمن ترور رفیق ببرك كارمل بوده و اشتباهاً كپتان گران را كه از لحاظ چهره شباهت زياد به ببرك كارمل داشت را بگيرند و نگزارند كه اين حرف ها ادامه يابد و همه شمول گردد.
اين بود جریان اولين ترور نافرجام شادروان ببرك كارمل كه توسط افراد امين و گلبدین صورت گرفت.
ازينكه ببرك كارمل ديگر بصورت علنى در دسترس نبود، حفيظالله امين در تبانى با هم پیمانان اش يعنى گلبدين حكمتيار و قدير نورستانى براى تكميل پلان كودتا، آرام نه نشسته و فرد شماره دوم جناح پرچم را كه در اردو و رهبرى نظاميان نيز رقيب امين به حساب ميرفت را نشانه گرفت. و با تاسف كه اينبار حفيظالله امين موفق گرديد توسط گماشتگان خود، استاد مير اكبر خيبر را كه يكى از پيش كسوتان جنبش مترقى در رهبرى حزب بود در شام گاهان ٢٨ حمل سال ١٣٥٧ به شهادت برساند.
ازينكه راوى خودشان يكى از سابقه داران حزب هستند و بنابر ملحوظات عينى نخواستند اين جريانات ترور را بقلم خود شان بنويسند و همگانى سازند، من بخود جرات دادم و آنچه را ايشان بيان داشتند من بدون كم و كاست اينجا نوشتم.
وحیدمژده نویسنده و پژوهشگر سياسى كه چندى قبل ترور گرديد، و يكى از اعضای اسبق حزب اسلامی گلبدين حكمتيار بود اظهار میدارد که باری حکمتیار قتل خیبر را کار حزب اسلامی خواند. مژده به نقل از یک منبع استخبارات حزب مذکور می نویسد:
«من هم عضو گروهی بودم که از سوی حکمتیار برای کشتن رهبران حزب دموکراتیک خلق دستورداشتند. دو جوان به نامهای عبدالصمد کوچک و داکترلطیف از جمله کسانی بودند که باید این نقشه را عملی میکردند. مژده از قول آن منبع بلند پایه سازمان اطلاعات حزب اسلامی حکمتیارکه نامش رافاش نمیکند ادامه میدهد که لطیف و صمد نخست برای کشتن کارمل کمربستند. اماآنها انعامالحق گران را اشتباهاً به جای کارمل ترور کردند. سپس آنها چند ماه مخفی شدند و بعداً خیبر را کشتند. »
ترور میراکبر خيبر سر آغاز خونريزىهاى بعدى در كشور شد كه ما همه شاهدان عينى اين دوران هستيم.
بعد از ترور رفیق مير اكبر خيبر حزب واحد د. خ. ا با مراسم شاندار و مارش عظيم مراسم دفن را انجام دادند و خواهان آن شدند كه دولت بايد قاتل يا قاتلين اين ترور را دستگير و به جزاى اعمالشان برسانند.
شواهد عينى نشان ميدهد كه، بعضى از اعضاى كابينه دولت در راس آقاى قدير نورستانى كه از قبل آماده چنين فرصت هم بود، سردار داود را كه شخص احساساتى و خودخواه نيز بود، تحريك نمودند كه رهبران اين مارش را كه عليه دولت نيز شعار داده بودند زندانى و محكمه نمايد. داود خان نيز بدون سنجش و عاقبت نه انديشى در جلسه كابينه فيصله نمود تا رهبران ح.د.خ.ا را زندانى نمايد.
اينجاست كه در قسمت دوم پلان هم حفيظالله امین به هدف ميرسد و گام برای مرحله نهایی پلان از قبل تعین شده اش ميگذارد.
در شب كودتا ما همه شاهد هستيم كه حفيظالله امين آخرين فردى بود كه زندانى شد و آنهم در آخرین ساعتها.
پس ميتوان گفت كه امين چنين فرصت و زمان را از قبل با قدير نورستانى برنامه ریزی کرده بود. تا او بتواند با مسؤولين نظامى تماس حاصل نموده و به گفته خودش فرمان انقلاب را صادر نمايد.
آقاى سليمان لايق يكى از رهبران حزب وطن چندى قبل در يكى از مصاحبه هايش با يكى از تلويزون هاى داخلى در ارتباط به حادثه همان روز چنين بيان داشتند:
زمانيكه من در داخل نظارت خانه ولايت كابل با ديگر رهبران حزب زندانى بودم و تقاضاى بيرون رفتن را نمودم در همين لحظه صداى حفيظالله امين را شنيدم كه مرا خطاب نموده و با غرور و اطمينان گفت:
صداى فيرها را ميشنوى. يعنى اينكه قومانده را صادر نموده و كودتا در حال جريان است.
از جانب ديگر در گير و دار كودتا، آقاى قدير نورستانى كه ظاهراً با رهبر اولى خود يعنى سردار داود است، در ناحيه پا زخم سطحى برداشته و براى درمان به بيمارستان چهارصد بستر انتقال داده شده است.
عده اى از حزبىهاى ديروز آگاه هستند و خبر دارند كه قدير نورستانى براى محافظين ميگفت و خواهش مينمود كه از جريان زخمى شدن و هم بسترى بودن من در بيمارستان به امين صاحب اطلاع بدهيد. اطلاع با جزيات آن به امين رسيد و اين در لحظهاى بود كه كودتا پيروز شده بود و حفيظالله امين ديگر به قدير نورستانى و نقش او در بر اندازى نظام ضرورت نداشت. همان شد كه دو نفر از صاحب منصبان معتمد خود را به بيمارستان فرستاده تا صداى قدير نورستانى را براى هميش خاموش سازند. امين ممكن برداشت اش اين بوده كه فردا قدير نورستانى از او قدرت بیشتر و بالاتر ميخواست و يا اينكه ممكن راز ارتباطات اش را با او و گلبدين حكمتيار را افشا مينمود و خود را شريك قدرت ميدانست. همان شد كه امين او را بقتل رسانيد.
اينكه چرا و به كدام دلايل گلبدين با نيروهايش شامل اين كودتا نشدند و يا اينكه امين نخواست، يكى از رازهاى تاريخ است كه امين نگفت و گلبدين نيز تا به امروز در زمينه خاموشى اختيار نموده است.
دومين ترور نافرجام شادروان ببرك كارمل فقيد:
. . . ببرک کارمل در چکوسلواکیا . . .
پراگ [پانزدهم نوامبر 1978]
پیوستها:
سند 1. 1. 1 به حزب کمونیست چکو سلواکیا
- D . P 89. F
پیک خاص: اشد محرم
Nr:ST-134/16 /15. 11. 1978
سکرتریت حزب کمونیست اتحاد شوروی
موضوع: ببرک کارمل
از سوی: اولیانوفسکی
تایید کنندگان: پوناماریف، سوسلوف، روساکوف، [ناخوانا]، [ناخوانا]، کاپیتینوف، چرنینکو
تهیه و ترتیب و ترجمه محترم داكتر صبور الله « سیاهسنگ »
به سفیر اتحاد شوروی با مسول شعبه “سیاست بین الملی” کمیته مرکزی حزب کمونیست چکوسلواکیا، از نام حزب كمونيست شوروی ملاقات کنید و نکات زیرین را به آگاهی وی برسانید:
ببرک کارمل سفیر پیشین افغانستان در پراگ، در میان افغانهای باشنده کشورهای سوسیالستی و همچنان کپیتالیستی دست به کارکردهای مشخصی میزند. او توجه خود را به تنظیم پرچمیها، زیر نام مبارزه با رژیم کنونی، علیه رهبری حزب دموکراتیک خلق افغانستان و دولت جمهوری افغانستان معطوف کرده است و با این هدف میکوشد با هواداران خود در افغانستان، در داخل حزب دموکراتیک خلق افغانستان، ارتش، نهادهای دولتی و سازمانهای دیگر تماس برقرار ساخته و به بسیج آنها بپردازد.
رهبران افغانستان به همچو تحرکات ببرک کارمل پی برده و [این عمل] واکنشهای منفی را در قبال داشته است. توجه او را به اصل مهمان نوازی جلب کنید و نگذارید رفقای شوروی را در موقعیت دشوار در برابر حاکمیت کنونی قرار دهد.
امضا
اولیانوفسکی مسول روابط بینالمللی حزب کمونیست اتحاد شوروی
***
در متن دومى و در ادامه بصورت اختصار چنين امده است!
زندگی پنهانی ببرک کارمل رئیس جمهور سابق افغانستان در جنگلِ در چکسلواکیا!
در زمستان ۱۹۷۸ تا ۱۹۷۹ رژیم کمونیستی افغانستان به رهبری نور محمد ترهکی گروه سه نفری رابرای یافتن و کشتن ببرک کارمل سفیر کبیر افغانستان در چکسلواکیا [هدف از چکسلواکیا در این گزارش کشورهای جدا شدۀ چک و سلواک فعلی اند که در آن زمان یک کشور بوده و به نام چکسلواکیایاد میشد] مؤظف کرده بود.
مقامات چکسلواکیا برای حفاظت جان کارمل و خانوادهاش، او را در یک جنگل در نزدیکی سرحد آلمان شرق مخفی کرده بودند.
خانوادۀ شش نفری کارمل در حفاظت پولیس مخفی چکسلواکیا به سر میبُرد و بعداً در آسایشگاه در یک منطقه دور افتادۀ کوهستانی جابجا شده و سپس در یک ویلا که زمانی مورد استفاده اردوی شوروی سابق قرار داشت، جابجا شد.
این جزئیات حیرتانگیز در دوسیۀ ۳۷۰ صفحهای “اس تی بی” یا پولیس مخفی چکسلواکیای سابق درج است که اخیراً از سوی حکومت جمهوری چک منتشر شده است. این اسناد برای اولین بار از زندگی مخفی ببرک کارمل و خانوادهاش در چکسلواکیا پرده برداشته و از حوادث پُر خم و پیچ قبل ازرسیدن ببرک کارمل به قدرت در افغانستان حکایت میکند.
از جانب ديگر طبق داده های آن زمانی، پس از برطرف ساختن ببرک کارمل از مقام سفارت در چكسلواكيا، حفیظالله امین کسی را بنام ياسين بنیادی که در آن موقع معاون وزارت تعلیم و تربیه بود همراه دو نفر ديگر بصورت پنهانى براى ترور ببرک کارمل به آن كشور ميفرستد. مقامات شوروى وقت به كمك و همكارى كى جى بى دريافتند كه امين قصد ترور ببرك كارمل را دارد و اين موضوع بصورت عاجل به آگاهی حزب کمونیست چکسلواکیا رسانيده ميشود.
به اساس اين اطلاع دولت چكوسلواكيا بصورت عاجل ببرک کارمل را با فاميل شان در ویلایی دولتی در حومه پراگ جابجا مینمایند. و اين سه نفر با دستان خالى دوباره نزد امين برميگردند.
دومين اقدام به ترور شادروان ببرك كارمل توسط حفيظالله امين نيز به نتيجه دلخواه او نميرسد و نامش علاوه بر ديگر القاب بنام تروريست نيز ثبت تاريخ سياسى كشور ميگردد.
سومين پلان ترور ببرک کارمل فقید توسط کودتاچیان ۱۴ ثوری (موافقين به اصطلاح پلينوم هژدهم حزب) به هدايت شخص گرباچف صورت ميگيرد.
در مورد اين ترور نافرجام من با چند تن از بزرگواران و شخص راوى در زمينه صحبتهايی داشتم كه در نتيجه فيصله گرديد تا جريان را بصورت مفصل بازگو نمايم، ولي از افراد نام نگيرم. دليل اولي و اساسي آن اينست كه آنها از لحاظ امنيتي شايد مصؤونيت نداشته باشند و مورد آزار و اذيت روحى و جسمى از جانب طرفداران شادروان ببرك كارمل قرار گيرند. بدین خاطر من شخصاً به صفت انسان متعهد و آگاه، هيچ آرزو ندارم تا با نوشتن اين حقيقت باعث اذیت و آزار جسمی انها گردم.
اين حادثه در روزهایی اتفاق ميافتد كه رفيق كارمل از رهبري حزب كنار زده شده اند؛ ولي هنوز رئيس شوراي انقلابي هستند؛ و همزمان در همين روزها چند محفل و مراسم نيز در شهر كابل از جانب رهبري حزبي و دولتي برگذار گرديده است.
در يكي از روزهاي خاص و از قبل پلان شده، سه نفر از اعضاي بلند پايه حزبي و دولتي موظف ميگردند تا ترور را با همكاري يك نشان زن ماهر روسى كه از مسكو هدايت داشت انجام دهند.
آنها پلان ترور را ترتيب و در منزل اقاي صوفي زاده تاجر معروف كه ﻫمان وقت يكي از مهمانخانه هاي وزارت امنيت دولتي بود، جابجا ميشوند.
منزل اقاي صوفي زاده را همه ميدانند كه بين تعمير سفارت ايران و منزل سردار نعيم خان برادر داود خان موقعيت دارد كه خانه رفيق كارمل نيز متصل منزل نعيم خان قرار داشت.
پلان را طورى سازمان داده بودند كه، ﻣوتر حامل زنده ياد ببرك كارمل زماني كه در مقابل خانه صوفي زاده ميرسد. راه بندان مصنوعي يا ساخته گي را كه از قبل آماده گي داشتند ايجاد ميكردند تا با توقف طولانى تر موتر در محل، نشان زن با خاطر آرام از داخل منزل، كارش را انجام دهد. قسمي که در بالا تذكر دادم و تكراراً مينويسم كه، نشان زن يا سنايپر ماهر روسى با تفنگ مخصوص ساخت ايتاليا همانجا با سه فرد ديگر حضور دارند، سه نفر كه يكي شان قبلاً وفات نموده و دو ديگر زنده هستند، زماني كه اين حادثه را با جزيات آن كه من مينويسم و ميخوانند. باور دارم كه هر لحظه مو بر اندام شان راست ميگردد. همه باور داريم كه حقيقت هيچگاه پنهان نمي ماند و روزي افشاه و رسانه ی ميگردد. ولي آنها ﻫمان لحظه مست چوكي و قدرت بودند و اين روز را بخواب هم نميدیدند.
به هر حالت، ﻣوتر عامل رفيق كارمل در محل از قبل تعيین شده توقف داده ميشود و بهانه هم راه بندان است. از قضا و از خوش قسمتی رفيق كارمل و بد قسمتی گرباچف و گروپ ترورش، در همين لحظه و بر حسب تصادف يكي از رفقاي مسؤول در وزارت امنيت و شخص با قدرت در آن زمان و از ارادتمندان خاص رفيق كارمل و يكى از مخالفين کودتا (به اصطلاح پلينوم هژده) تصادفاً در محل ميرسد و زماني كه متوجه ميشود كه ﻣوتر رفيق كارمل در راه بندان گير مانده با سرعت موترش را پهلوي ﻣوتر رفيق كارمل متوقف ميسازد و خودش همراه باديگاردهايش تلاش مينمايند تا راه بندان ساختگي را رفع نمايند. حقيقت هم همين است كه اين رفيق اصلاً از پلان ترور اگاهي ندارد. فقط معجزهیی او را براي رفيق كارمل فقيد ميرساند؛ و ايشان از تير رس آن نشان زن دور ميشوند. با اين تصادف پلان نافرجام و ناجوانمردانه گرباچف با گروپ جانب افغاني اش خنثي ميگردد؛ و آنها براي پلان بعدى آماده گي ميگيرند.
بايد يادآور شد كه، اين پلان و چگونگى افشاى آن بر ميگردد به همين رفيق حزبي كه بر حسب تصادف در محل ترور ميرسد. فرداى آن روز يكى از همين سه نفر كه در منزل صوفى زاده حضور داشتند، نزد راوى آمده و شكايت گونه ميگويد كه:
تو از پلان ترور آگاهى داشتى كه خود را به محل و به موقع رساندى و جلو ترور ببرك كارمل را گرفتى؟. آنجاست كه راوى از جريان حادثه و پلان مكمل آن با اشتراك اين سه نفر ديگر آگاه ميشود.
چهارمين ترور نافرجام زنده ياد ببرك كارمل!
قابل يادآورى ميدانم كه، اين ترور نافرجام زمانى توسط شوروى ها و از طريق دشمنان قسم خورده داخلى پلان گرديد كه هنوز رفيق كارمل به شوروي يا روسيه تبعيد نگرديده بودند و به صفت رييس شوراي انقلابي ايفاى وظيفه مينمودند.
در آن زمان من در سازمان صلح و همبستگى ج.د.ا ايفاى وظيفه مينمودم و دفتر ما متصل وزارت خارجه ج.د.ا قرار داشت و دفتر مركزى اين سازمان در تعميري كه مربوط سردار نعيم خان بود موقعيت داشت.
قابل تذكر ميدانم كه زنده ياد ببرك كارمل در تعمير پهلوى سازمان صلح و همبستگى با فاميل شان آنزمان زندگی میکردند كه بعداً دفتر ملل متحد آنجا انتقال نمود.
از طريق ياوران زنده ياد ببرك كارمل به شادروان امتياز حسن خبر رسيده بود كه تمام محافظين خانه رفيق كارمل را كه مردمان معتمد و قابل اطمينان بودند تبديل و همه افراد جديد را كه اصلاً نميدانند كى و از كجا هستند و آنهم بدون سلاح بنام محافظ جابجا نموده اند.
و همزمان ياوران رفيق كارمل هريك رفيق رسول و رفيق حسين كه هر دو حيات دارند و شاهدان عينى آن حوادث هستند را نيز خلح سلاح نموده بودند.
من در دفتر كارم نشسته بودم كه زنگ تيلفون به صدا در آمد. گوشي را برداشتم، زنده ياد رفيق امتياز حسن در همان وقت به صفت معاون سازمان صلح و همبستگى ج.د.ا وظيفه داشتند و خطاب به من گفتند:
عاجل به دفتر داكتر صاحب بيا. منظور شان دفتر شادروان داكتر صاحب اناهيتا راتب زاد بود كه آن وقت علاوه بر مسؤوليت سازمان دموكراتيك زنان افغانستان، رئيس سازمان صلح و همبستگى ج.د.ا نيز بودند. عاجل خود را به دفتر ايشان رسانيدم. بمجرد ديدن من بصورت مختصر رفيق امتياز حسن گفتند:
از منابع موثق اطلاع رسيده كه قصد ترور رفيق كارمل را دارند. ﻣوتر رفيق x را كه نمبر پليت وزارت را دارد مي گيري و در آدرسهاي مشخص كه برايم سپردند ميروي و سلاح را در ﻣوتر گذاشته مي آوري.
در طول چند ساعت سلاحها جمع آوري گرديد و آنها را بطور مخفيانه از ديوار سازمان صلح و همبستگي به منزل رفيق كارمل رسانيديم؛ و پنج نفر از جمله خودم در همان روز و با استفاده از تاريكى شب به كمك ياوران رفيق كارمل داخل خانه شديم، طوري كه محافظين متوجه دخول ما نگرديدند. و براي مدت يكماه شب و روز آنجا مانديم.
يكى دو روز بعد از داخل شدن ما به منزل زنده ياد رفيق كارمل، از طريق رفقاى مسول اطلاع رسيد كه پلان طوري است كه از كلينك كميته مركزي حزب كه در عقب منزل شادروان رفيق ببرك كارمل موقعيت داشت، شبانه چند نفر با لباس مليشه يي بالاي رفيق كارمل حمله مي نمايند و ايشان را به قتل ميرسانند. ازينكه ياوران رفيق كارمل خلع سلاح هستند و محافظين دهن دروازه نيز سلاح ندارند. پس بدون مقاومت ميتوانند به هدف شان نايل آيند و در بيرون حادثه قتل و ترور زنده ياد ببرك كارمل را دولت طورى انعكاس دهند كه گويا ضد انقلاب دست به اين توطئه زده و ايشان را ترور نموده اند.
در طول همين مدت يك ماه كه ما آنجا در منزل رفيق كارمل موقعيت داشتيم همه ديديم و شاهد آن بوديم كه چند بار ديده شد كه از طرف روز بالاي بام كلينيك افراد مختلف بالا شده و موقعيت خانه رفيق كارمل را ارزيابي مي نمايند. ازينكه آنها متوجه ما شدند و دانستند كه افراد مسلح داخل منزل هستند و بيست و چهار ساعت همه جا را زير نظارت دارند. اقدام به حمله ننمودند. زيرا ميدانستند كه با مقاومت ما روبرو شده و با صداي فيرها همه پوستههاي اطراف آنجا واقف ميگردند.
به اين شكل چهارمين پلان ترور رفيق كارمل خنثي گرديد؛ و ما بعد از يكماه از منزل ايشان خارج شديم.
چرا هدايت اين ترور از جانب شوروى ها و شخص گرباچف صورت گرفت كه بعدا گرباچف از ان منصرف شد!
در قدم اول گذرى مينمايم به نامههای یلتسن وگرباچوف.
از نخال به دالبایوب یا از گرباچف به یلتیسن نام مجموعه نامه هایست که دو رهبر دونمایه روسیه به همدیگر نگاشته اند و این اثر توسط سرگی ایوانف تحلیل گر مسایل تاریخی کریملین به وسیله بنگاه نشراتی امیر صغیر در شهر کولاب تاجیکستان نشر شده است. بخشهای این نامهها مربوط به اوضاع وقت افغانستان میشود.
ما شاهد آن هستيم كه در ماه سپتامبر سال ۱۹۸۵ نخستین گامها در بیرون رفت نیروهای نظامی شوروی از افغانستان درج برگههای دیپلوماسی پنهانی و ناگفته میان دولتهای اتحادشوروی سابق و جمهوری دموکراتیک افغانستان گردیده است.
گرباچف نامهی خودرا از مصاحبه زنده یاد ببرک کارمل مبارز آهنین و ابرمرد بزرگ سیاست و انقلاب آغاز میکند.
«ببرک کارمل درين مصاحبه به سنگیروف گفت:
در”پراودا” حقیقت وجود ندارد. نجیبالله دروغ می گوید که گویا من مخالف خروج قشون شوروی از افغانستان بودم، گویا من به گرباچف اعلام نمودم که هرگاه صد هزارعسکر تانرا از افغانستان خارج کنید، در آینده مجبور خواهید بود که در افغانستان دوباره با یک ملیون سرباز بر گرديد. این یک دروغ محض است. من، البته، باید این ادعا را رد کنم، اما با درنظرداشت اوضاع پیچیده در افغانستان و کشورشما، به این امردست نخواهم زد…»
براى اعلام اين هدف مهم و سرنوشت ساز دیدار پنهانی هیأت عالی رتبه افغانی با مقامات بلندپایه ی اتحاد شوروی سابق به تاریخ ۸ سپتامبرسال ۱۹۸۵ و گفتگوهای داغ یکروزه در مهمانخانه های ویژه در تپه های لینن روی سرنوشت جنگ و صلح در افغانستان و برگشت نیروهای نظامی شوروی سابق از کشور و در روشنی همان گفتگوها زمینه برای کنارزدن زنده نام ببرک کارمل فقید از مقامات رهبری حزبی و دولتی هموار گردید.
اما ديده ميشود كه نتيجه اين صحبت ها بين ببرك كارمل و گرباچف او را واميدارد كه از ترور ببرك كارمل صرف نظر نمايد.
گرباچف به استناد این ملاقات به یلتسن می نویسد:
من قبلاً پیشنهاد کی جی بی را مبنی بر حذف فزیکی ببرک کارمل تائید کرده بودم؛ اما پس از این ملاقات اورا یک آدم آهنین و باورمند به آیدهها و وطنش یافتم.
پس از این ملاقات من دستور حذف فزیکی ببرک کارمل را لغو کردم و به رهبران افغان گفتم هنگام سبکدوشی او خدمت، احترام و حرمت به شخصیت بلند او را مراعات کنید.
به استناد اين اسناد دست اول و معتبر زير عنوان نامه هاى گرباچف به يلتسن، بايد پذيرفت كه محو فزيكى ببرك كارمل از جانب رهبرى كى جى بى به گرباچف پيشنهاد ميگردد و گرباچف نيز در زمينه موافقت خود را اعلام ميدارد.
در فرجام ميخواهم بنويسم كه، نسل باقى مانده از حزب مادر يعنى حزب دموكراتيك خلق افغانستان وظيفه دارد علاوه بر تحقيق و تجسس، بر آنچه ديده و شنيده نيز صادقانه بنويسد و سعى نكنند ديدهها و شنيده هاى خود را در نوشته هاى ديگران جستجو نمايند.
روى اين اصل من بر خود لازم ديدم تا آنچه را در ارتباط به ترورهاى نافرجام زنده ياد ببرك كارمل و ترور شادروان استاد مير اكبر خيبر، به چشم ديده بودم و به گوش شنيده با امانت دارى كامل و به اساس وجدان بدون كم و كاست بنويسم. تا باشد آنعده از رفقاى ما كه درين موارد دانستنی ها ىبیشتر ميدانند و يا بيشتر ازينكه من در بالا زير عنوان ترور هاى نافرجام زنده ياد ببرك كارمل تحرير نمودم، بنويسند و اين رسم را بميان آورده و در غنامندى اين مطلب افزودنمايند.
نوت:
ترجمه بعضی اصطلاحات روسی:
نخال: چشم سفید
دالبایوب: لعنتی
پراودا: ارگان نشراتی حزب کمونیست
تپه های لینن: جای که مقامات قصر کریملین در زمان شوروی سابق زندگی میکردند.
ترجمه: محترم عظیم بابک
بيوگرافى نویسنده!
من داكتر حيدر عدل در ماه قوس سال ١٣٣٦ هجرى شمسى در ناحيه اول شهر كابل در يك خانواده متمدن بدنيا آمدم و مكتب ابتدائيه را در قوس سال ١٣٥٠ بپايان رسانيدم و سند فراغت خود را بدرجه عالى از مكتب سيد جمال الدين واقع كارته چهار بدست آوردم. بعدآ شامل ليسه حبيبيه كابل شدم و در سال ١٣٥٦ از آن ليسه فارغ گرديدم و سپس شامل فاكولته انجنيرى شدم.
نسبت شرايط اختناق دوران امين مانع ادامه تحصيل من شد و من جبراَ تحصيل را رها و مخفى شدم.
در سال ١٣٥٩ چند ماه قبل از شش جدى به كشور بلغاريا رفتم و در سال ١٣٦٥ در رشته حقوق از پوهنتون صوفيه به درجه ماسترى فارغ و به وطن برگشتم.
براى مدتی محدودى در شعبه تبليغ و ترويج كميته مركزى ح.د.خ.ا مقرر گرديدم. ولى بنابر اختلافات درون حزبى از آنجا اخراج و بعد از مدتى در سازمان صلح و همبستگى ج د ا در راس يكى از شعبات آن سازمان تعیين گرديدم.
بعد از مدت يك سال و نيم از اجراى وظيفه در آن سازمان در سال ١٣٦٧ شامل دوره مكلفيت عسكرى شدم و بعد از يكسال خدمت زيربيرق ترخيص و دوباره در همان سازمان تقرر حاصل نمودم. اما با كمتر از يكسال وظيفه در آن محل از كار اخراج و خانه نشين شدم.
در سال 1990 با اخذ بورس تحصيلى دوره دوكتورا عازم مسكو شدم و در سال 1996 از انستيتوت روابط بين الملى مسكو دپلوم دوكتورا را در رشته حقوق بين الدول اخذ نمودم.
ازينكه شرايط براى ادامه كار در داخل افغانستان مساعد نبود و طالبان در قدرت بودند، من مجبور شدم مهاجرت را پذيرفته و به انگلستان پناهنده و الى امروز در شهر لندن زنده گى دارم.
در مورد زنده گى حزبى من!
در سال ١٣٥٤ عضويت پر افتخار ح.د.خ.ا را حاصل و بعد از يكسال و نيم به صفت كادر حزب در سازمان حزبی ناحيه دوازدهم وقت كه ليسه حبيبيه نیز جز آن بود، مسؤوليت هاى معينى داشتم.
بعد از هفت ثور براى مدت چهار ماه به صفت كارمند حرفوى حزب در همان ناحيه اجراى وظيفه نموده و بعد از آن مخفى شده و به ولايت بغلان در شهر پلخمرى مسكن گزين گرديدم و افتخار دارم كه الى سفرم به بلغاريا براى ادامه تحصيل، عضو ارتباطی بين ولايت بغلان و مرکز بودم و دستاتير حزبی را هر هفته از كابل به بغلان و بر عكس ان انتقال ميدادم.
با بدست آوردن يك بورسيه تحصيلى، عازم بلغاريا شدم و بعد از مدتی به صفت مسؤول كميته مخفی سرتاسرى حزبى كه در حدود سه صد رفيق حزبى در آنجا تحصيل مينمودند تعيین گرديدم.
بعد از شش جدى نيز در مسؤوليت هاى حزبى الى ختم تحصيل ادامه دادم و همزمان درين مدت به صفت رئيس اتحاديه محصلين افغآنها در بلغاريا نيز ايفاى وظيفه مينمودم.
بعد از ختم دوره تحصيل به كابل آمدم و كدام مسؤوليت حزبى نداشتم. تا اينكه در جلسات راى پرسى و همه پرسى كه در سازمانهاى حزبى از جانب كميته مركزى حزب راه اندازى شده بود، مرا به جرم واقعيت گويى از حزب اخراج و از وظيفه دولتى نيز سبكدوش نمودند.
چند ماه بعد از اخراجم از حزب، باز هم مرا به جرم اينكه نامه سرگشاده عنوانى منشى عمومى ح.د.خ.ا ( داكتر نجيب الله ) تحرير نموده بودم به زندان کشاندند.
بعد از آزادى از زندان، نظر به امر داكتر صاحب نجيب حق كار در هيچ اداره رسمى و دولتى را نداشتم و مدت ها خانه نشين بودم. اما در همين زمان عضويت حزب مرا اعاده نمودند؛ ولى هرگز من به كدام جلسه حزبى اشتراك ننمودم.
زمانيكه در انگلستان در سال 1998 رسيدم ارتباطات خود را با رفقاى حزبى
تامين نمودم و اين افتخار را دارم كه در سال 1999 اولين هسته حزبى را بنيان گذاشتم و به تعداد صد رفيق از اعضاى سابق ح.د.خ.ا را در يك سازمان دور هم بسيج نمودم. و اولين سازمان حزبى فعال در انگلستان شروع به فعاليت نمود اما با تآسف امروز با شاخه هاى جدا شده نفس ميكشند.
نور سنگر
ببرک کارمل، در پسکوچههای تاریکِ تاریخ
زنده یاد ببرک کارمل، از انگشت شمار شخصیتهای سیاسی تاریخ معاصر افغانستان بودند که، بیشتر دوستان و دشمنان سوگند خورده داخلی و خارجی داشته و حتا حالا که دگر به ابدیت پیوسته اند؛ دست از او بر نمیدارند.
دشمنان ببرک کارمل از سه گروه بدور نیستند:
1 ـ آنانی که از آگاهی، شعور سیاسی و آشتی ناپذیری او در مبارزه بی امان اش علیه تمام مظالم طبقاتی، ملی، جنسی، مذهبی و استعماری… در هراس بودند و او را یگانه رهبر شایسته زحمتکشان افغانستان در مبارزه بر حق و آزادیبخش شان میدانستند. این طیف شامل حکام جابر، کمپرادورها، زمینداران بزرگ، رهبران سازمانها و احزاب سیاسی مدافع منافع استعماری…بودند و استند
2 ـ کتلههای وسیع از بیسوادانی که ذهن و فهم شانرا ملاهای جاهل، خانها، سران فاشیسم قبیله و پاسداران نظامهای استبدادی و رو به زوال؛ استقامت میدادند و زمینه و امکانات تفکر و انتخاب درست را نداشتند. و یا بعباره دیگر بیشتر قربانی تبلیغات لگام گسیخته و بیشرمانه دشمنان داخلی و خارجی میهن ما گردیده بودند و میگردند.
3 ـ احزاب و سازمانهای رقیب و حتا دشمن، شخصیتهای حسود و جاه طلب که در موجودیت او خود را شکست خورده میدانستند و او را یگانه مانع در مسیر تبارز شخصیتهای شان میدیدند. این طیف بیشتر در میان تکنوکراتها، احزاب رفورمستی ، چپهای افراطی و سکتریستها و گروههای محلگرا و حامیان محافظه کار دینی و مذهبی جامعه سنتی ما در پیوند بودند.
همانطوری که اشاره رفت؛ دوستان و دشمنان او در موردش کم ننوشته اند، اما این نوشتهها یا بسیار عاطفی و کم ارزش از لحاظ علم پژوهش است، یا محدود و کم حجم و یا هم دشمنانه و توطئه گرانه… پس پرسشی به میان میاید که ببرک کارمل کی بود؟ چه کرد؟ چه خواست؟ و چه شد؟ آیا او هنوز میتواند الگوی نسل های امروز و فردا باشد؟
جنبش روشنفکری افغانستان از اواخر قرن نزدهم ترسایی، مراحل پر نشیب و فرازی را پیموده بود و درسهای از مشروطه اول و دوم تا جوانان بیدار (ویش زلمیان)، اتحادیه دانشجویان، کلوب ملی، احزاب «ندای خلق» و «حزب وطن» را تجربه کرده و جهان و منطقه ما نیز دستخوش دگرگونیهای شگرفی شده بود. پیروزی انقلاب اکتبر1917که منجر به ایجاد اتحاد جماهیر شوروی شد و بخصوص شکست فاشیسم هیتلری که نتیجه آن بوجود آمدن کمپ سوسیایسم در شرق اروپا گردید، همه جنبشهای رهاییبخش را در جهان تحرک بخشیده و استعمار و امپریالیسم را سرگیچه ساخته بود. سراسر آسیا، افریقا، امریکا لاتین حتا قلب اروپا در زیر پای نیروهای ستمگر میلرزید و جهان آبستن یک انقلاب بزرگ و فیصله کن شده بود و افغانستان نیز نمیتوانست از این کاروان جهان شمول به دور ماند. اثار زیادی از درسهای انقلاب جهانی به زبان فارسی ترجمه میشد و در قلمرور فارسی زبانان گسترش میافت و سبب رشد احساسات آزادیخواهی و عدالت اجتماعی میگردید و جوانان آن دوران برای مبادله افکار پیرامون میهن، منطقه و جهان ما در گروپهای مطالعه بسیج میگردیدند که پیشاپیش آنان چهرههای شناخته شده چون غبار، محمودی ، ترهکی، صدیق فرهنگ ، زهما و از همه یک سر و گردن بلند تر؛ ببرک کارمل قرار داشت. نتیجه پیکار آن بزرگ مردان سبب تأسیس «جمعیت دموکراتیک خلق» شد.
فرق ببرک کارمل با انقلابیون و روشنفکران زمانش در این بود، که او نخستین شخصیتی بود که در شناخت علمی جامعه، تشخیص ستمهای استخوانسوز در میهن و طرح دیدگاههای نجات بخش، از همه پیشی داشت.
ببرک کارمل با تدوین نخستین برنامه عمل جمعیت دموکراتیک خلق (حزب دموکراتیک خلق افغانستان) نبوغ سیاسی خویش را بنمایش گذاشت و با نوشتن مقالات پرشمار علمی و تاریخی ثابت ساخت که رهبری است بی بدیل.
ببرک کارمل برخلاف آنچه رقبا و دشمنانش تبلیغ میکنند و یا بخشی از یاران نیمه راه و شاگردان مکتب گریز اش از آن چشم پوشی میکنند؛ کسی نبود که با حل طبقاتی مسئله داخل کشور از سایر ستمها با دیده کور بگذرد.
قسمت دوم
ببرک کارمل با مطالعه دقیق تاریخ جنبشهای روشنفکری، قبل از تأسیس حزب دموکراتیک خلق افغانستان به این نتیجه منطقی رسید که با اهداف کوتاه مدت و شعارهای عامیانه نمیتوان همگام با سرعت توقف ناپذیر تاریخ، حرکت کرد و منتظر دگرگونیهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی شد. جنبش نجات بخش بائیست با انطباق جامعه شناسی علمی و ایجاد یک حلقه آگاه، متعهد و رسالتنمد، با فراخ اندیشی و شناخت زمان و بویژه مضمون اصلی مبارزه بشریت؛ همگام حرکت کند.
روی همین شناخت و نیاز زمان او، دست به ایجاد حلقههای مطالعه زد و کتلههای بیشتر جوانان را بسیج، تربیت و آموزش داد. او اهمیت این گفته عالمانه را که«بدون تیوری انقلابی نهضت انقلابی نمیتواند وجود داشته باشد»؛ سرمشق مبارزات خود ساخت و با انطباق تئوری، در پراتیک اجتماعی صفحه جدیدی در تاریخ جنبش رهایبخش خلق افغانستان باز کرد.
با آنکه نیک میدانست، پرولتاریای تازه نفس گرفته و کم عدد و فاقد تشکیلات منظم سیاسی و صنفی؛ جایگاه اثرگذار در آن روزگار میهن ما ندارد و بدون حضور فعال آنان نیز نمیتوان انقلاب اجتماعی را انتظار داشت؛ کار را از روشنفکران آغاز کرد و با بسیج آنان؛ پیش آهنگ طبقه کارگر و کلیه زحمتکشان افغانستان را بوجود آورد و توسط همین روشنفکران بسوی کارگران، دهقانان و سایر زحمتکشان، بمثابه فرزندهای رنج و درد بیکران آنان مراجعه نمودند.
ببرک کارمل درک میکرد، که انقلاب اجتماعی، بدون انقلاب فرهنگی و انقلاب فرهنگی بدون انقلاب اجتماعی ره بجایی نمیبرد و بدون شناخت و درک و آگاهی هم نمیتوان گامی به پیش گذاشت.
سالهای عمر او در کنار وفادار ماندن با آن اندیشهها گذشت و مبارزه علیه تمام مظالم اجتماعی را بمثابه اصول فکری خویش پذیرفت و تا آخر عمر با آن اصول معامله و خیانت نکرد. اندیشههایش را در جراید: «خلق» و «پرچم» نوشت، در صدها مارش و میتنگ سخنرانی کرد، تربیون پارلمان را وسیله بسیج و تبلیغ اندیشههای انسانی اش ساخت و یگانه یار و رفیق شفیق تودهها گردید.
در همه تاریخ آریانا کهن، خراسان باستانی و افغانستان حاضر؛ نمیتوان زمامداری را پیدا کرد، که به اندازه او در رشد، تکامل و تثبیت جایگاه حقوقی روشنفکران، آنقدر با مسؤلیت و عالمانه و دور اندیشانه…عمل کرده باشد.
سالها از کنار گذاشتن او میگذرد، اما تا امروز کادرهای پرورش یافته در دامان حزب اوست که نماد وطنپرستی، پاکیزگی و خدمت به میهن استند.
ببرک کارمل و ستم طبقاتی:
زنده یاد میر غلام محمد غبار با نوشتن کتاب پر ارزش «افغانستان در مسیر تاریخ» در واقعیت امر تاریخ سیاسی افغانستان را نوشت و نشان داد که سیر گذشت زمان و سرنوشت یک ملت چگونه وسیله خواستهای خودخواهانه فردی شاهان و سلاطین جاه طلب میگردد. ببرک کارمل صدای یک ملت خاموش و سرکوب شدهیی گردید که در واقعیت سازندگان اصلی تاریخ اند. او تا جایی که در توان داشت، برای ارتقای شعور سیاسی زحمتکشان کشورش تلاش کرد و آنان را در اتحاد و یکپارچه ساختن مبارزات برحق شان رهنما گردید. ببرک کارمل با نوشتهها، سخنرانیها و پیوند تنگاتنگ خود در کنار زحمتکشان میهن ما ، مشعلی شد ماندگار و رهبری شد بی بدیل.
مبارزه طبقاتی (مبارزه علیه ستم طبقاتی)، در جامعه نیمه فیودالی که، هنوز در بعضی از جغرافیای آن زمان، مناسبات، فاز برده داری با مرحله “سرواژ”، در آشتی اجتماعی قرار داشت و 98 درصد جامعه از خواندن و نوشتن محروم بودند و امکانات ارتباطات هم مانند امروز نبود؛ حوصله خیلی بزرگ میخواست و ایمان خارائین به آینده؛ قربانی میخواست و مبارزه بی امان، کار میخواست و پیگیری صادقانه… و کارمل بی وقفه و خدشه ناپذیر آن راه را رفت و مبتکر نخستین سازمانهای کارگری و دهقانی شد. از حقوق زحمتکشان دفاع کرد، زبان آنان در مقابل سلطنت و مظالم حاکمان شد.
او در زمان رهبری اش جایگاه اتحادیههای کارگری و صنفی، جایگاه اتحادیههای دهقانی و کوپراتیفهای زراعتی، جایگاه پیشه وران ملی که خود بانی و اساسگذار آنان بودند، را تثبیت و تا آخر از آنان حمایت و پشتیبانی قانونی کرد.
در دفاع از کارگران و دهقانان و پیشه وران، تجار ملی و خرده بوروازی، صنایع ملی نوپا، در مقابل، کمپرادورها و استثمارگران ایستاد و اجازه نداد بستر استبداد طبقاتی مانع رشد ملی گردد.
اینکه امروز او را یگانه رهبر زحمتکشان افغانستان می نامند، شایسته اوست!
ببرک کارمل و ستم جنسی:
هزاران هزار دختر و زن هموطن ما در این سازمان پرورش، رشد و تربیت یافتند که تا هنوز در میهن ما میدرخشند و مایه افتخار همه بانوان سرزمین ما استند.
سازمان دموکراتیک زنان افغانستان نماد مبارزه بی امان و حق طلبانه بانوان میهن ما در امر مبارزه علیه ستم جنسی بوده که، تاریخ افغانستان را دگرگون کرده اند.
قسمت سوم
افغانستان سرزمینی است که در آن مسلمانان سنی (بااکثریت حنفی، شیعه دوازده امامی، اسماعیلی، فرقههای تصوفی بویژه نقشبندی؛ هندوها، سکها ، یهودها… زیست داشته و دارند. در تاریخ معاصر افغانستان نخستین جنگ مذهبی را امیر عبدالرحمان خان علیه بلورستانی ها (که در بین مسلمانان کافرستانی یاد میشدند) و امروز نورستان نام گرفته؛ براه انداخت و آنان را مجبور به پذیرش دین اسلام ساخت ، که دهها هزار از باشندگان آن سرزمین مجبور بفرار شدند و در پاکستان امروزی زیست دارند.
آن میرغضب به اساس برنامه انگلیسها به مناطق شیعه نشین حمله کرده و از کشتهها، پشتهها ساخت و میلیونها هموطن غُرجستانی ما را به نیم قاره هند متواری ساخت و هزاران جوان هزاره را اعم از دوشیزگان و پسران به جمع غلامان درباریان خود، به بردگی کشید و سرزمینهای حاصلخیر شان را به چراگاه های کوچیهای تک تبار اختصاص داد.
خانواده نادر شاه نیز بخاطر حمایت آنان از امیر امانالله خان آنان را سرکوب خونین نمود و این سیاست که با قتل نادرشاه بدست یک نوجوان قهرمان هزاره (عبدالخاق)، به اوج جنایتکارانه رسیده بود، به سیاست عنعنوی خانواده اهل یحیی تبدیل گردید.
ببرک کارمل نخستین سیاستمدار افغانستان بود که در برابر این ستم مذهبی قدعلم کرد و در دفاع از حق مساوی شهروندی و آزادی مراسم و مناسک دینی و مذهبی مردم ، آن را در برنامه عمل حزب دموکراتیک خلق افغانستان گنجانید و هرگز از آن عدول نکرد و تا آخرین نفس هایش آن اصل مبارزاتی را از سرلوحه توجه اش دور نساخت.
ببرک کارمل باور داشت که امپریالیسم نوپای ایلات متحده امریکا ، با شیوه جدید؛ استعمار نوین را رهبری میکند و بمثابه دشمن بینالمللی همه زحمتکشان رویاروی همه آزادی خواهان، عدالت پسندان و جنبشهای ملی و مترقی ایستاده است. او میدانست که استعمار در وجود درباها، دیکتاتور ها و نهاد نامنهاد دینی و مذهبی و در تبانی با خوانین و سران اقوام و قبایل…مانع استقلال سیاسی میهن ما میگردد و با درسهای که از تاریخ استعمار و ماهیت ضدانسانی آنها داشت، مبارزه علیه ستم استعماری را همیشه در الویت مبارزاتش میدانست.
ببرک کارمل در تمام زندگی اش مبارزه علیه تمام ستم های یاد شده را بمثابه اصول عقیدتی خود پذیرفته و انکار و عقب نشینی از آن اصول را خیانت بتاریخ میدانست.
کارمل آموزگار بزرگ تاریخ واقعی مردم ما و سمبول مقاومت و رزم بی آمان مردم ما برای تامین عدالت اجتماعی بود. ببرک کارمل را همین آشتی ناپذیری با ستمهای استخوانسوز قرنها، به یک اسطوره بدل کرد.
امروز بیست و چهار سال از خاموشی شمع زندگی ببرک کارمل عزیز میگذرد. دشمنان داخلی و خارجی او او بیباکتر از گذشته به سیاه کردن برگهای سپید تاریخ مصروف اند و دوستان و پیروان او با عسرت و آه؛ از او یاد میکنند ولی کمتر به اندیشهها و ادامه راه آن بزرگمرد تاریخ ، احساس مسؤولیت میکنند. انگار اصلن سوگندی و تعهدی نداشتند و ندارند.
تمرکز این کوتاهه بر اصول عقیدتی ببرک کارمل به این دلیل بود، که امروز هم دهها حزب و سازمان چکیده از حزب دموکراتیک خلق افغانستان، مدعی وفاداری به ببرک کارمل استند، بدون انکه یکبار از خودشان بپرسند: آیا در برنامههای احزاب و سازمانهای شان جایی به افکار ببرک کارمل ، اصول عقیدتی و راهی که او آغاز کرد و تا آخر رفت، است؟
شمه یی آنچه ببرک کارمل در عرصه سیاسی ، اقتصدادی و اجتماعی …انجام داده در خاطرات زنده یاد دوکتور اناهیتا (منتشر شده در سایت سپیده دم ارگان نشراتی کمیته فعالین حزب دموکراتیک خلق افغانستان)؛ کتاب های یادداشتهای سیاسی و رویدادهای تاریخی از محترم سلطان علی کشتمند، اردو و سیاست در سه دهه اخیر از قلم گهربار سپه سالار نبی عظیمی، از شاهی مطلقه تا سقوط جمهوری اثر محترم عبدلوکیل ، در دهها نوشته و مقاله از رفیقا فیضی ، عریف ، سنگر، دستگیر صادقی، وکیل کوچی. ، عارف عرفان، جیلانی گلشنیار. . در دسترس همگان قرار دارد و تکرار آنچه را بار ها گفته شده ، درینجا لازم نمیبینم.
به امید روزی که همه دست بدست هم داده و آرمانهای بزرگ و انسانی جاوید نام ببرک کارمل عزیز را جامه عمل بپوشانیم و حزب او را بدست های نیرومندجوانان امروز و نسل های فردا بسپاریم.
گرامی باد هفته یادبود از زنده یاد رفیق ببرک کارمل عزیز!
در اهتزاز باد پرچم ببرک کارمل (پرچم حزب دموکراتیک خلق افغانستان) !
درنگی بر پرسش ها
فرزند رفیق بزرگوارم علی احمد صارم، رفیق شیر صارم در پای سومین بخش نوشته این کمترین زیر عنوان «ببرک کارمل در پسکوچه های تاریکِ تاریخ» چنین نگاشته اند:
« رفیق سنگر عزیز هر سه قسمت نوشته تانرا مطالعه کردم شما سلامت باشید. و خواهشی دارم که هرگاه امکان آن باشد سر سه موضوع که ازنظر من مهم است اگر امکان داشته باشد بنویسد:
- جداشدن رفیق کارمل از کنار ترهکی و همراهانش
- وحدت سال 1356
- پلنوم 17 و توطئه به اصطلاح پلنوم 18.
از آنجای که موضوعهای مطرح شده ارزش تاریخی دارند، نتوانستم آنها را بیپاسخ گذارم و نیک میدانم که عمق آن رویدادها آنقدر با وزن و گسترده است، که نمیتوان در یک مقاله کوچک و با چند پاراگراف آن را فشرده ساخت. و انتظار دارم تا سایر رفقا نیز خاطرات و اندوخته های شانرا شریک سازند.
1ـ دلایل انشعاب اول در حزب دموکراتیک خلق افغانستان:
پیشکسوتان حزب دموکراتیک خلق افغانستان که نمایندگان شان را انتخاب و موظف به تدویر نخستین کنگره (کنگره موسس) ساختند؛ از همان آغاز با افکار متفاوت و برداشتهای جداگانه و حتا مقابل هم ، دور یک سازمان حلقه زده بودند، و هر کسی خیالی و تصوری از “حزب” داشتند؛ میر غلام محمد غبار و محمدعلی زهما در آستانه تدویر کنگره خود را کنار کشیدند و بقیه نمایندگان بتاریخ 11 جدی 1343 خورشیدی در منزل مرحوم نورمحمد ترهکی گردهم آمدند و نخستین کنگره حزب را دایر نمودند. (زنده یاد استاد میر اکبر خیبر به دلیل نظامی بودن که قانون دولت اجازه فعالیت سیاسی را برایش نمیداد و زنده یاد دوکتورس اناهیتا راتب زاد بنابر عوامل مشخص جامعه سنتی ما نتوانستند در کار تدویر کنگره اشتراک مستقیم نمایند).
نخستین اختلاف بالای جملهای که پایگاه اجتماعی حزب را مشخص میساخت؛ میان زنده یاد ببرک کارمل و مرحوم نورمحمد ترهکی بالا گرفت. مرحوم نورمحمد ترهکی اصرار داشتند که باید «حزب طبقه کارگر و یا پیش آهنگ طبقه کارگر» معرفی گردد و رفیق ببرک کارمل استدلال میکردند؛ چون طبقه کارگر هم از لحاظ کمی و هم از لحاظ کیفی در جایگاهی نیستند که بتوانند جنبش را رهبری کنند، پس منطقی تر است تا جمله «حزب زحمتکشان افغانستان» را انتخاب کنیم. بعد از مباحثات طولانی هر دو طرف پذیرفتند تا جمله « حزب پیش آهنگ طبقه کارگر و کلیه زحمتکشان افغانستان» را بپذیرند.
اختلاف دوم، موضوع اعلان رسمی مارکسیسم ــ لنینزم بمثابه ایدئولوژی حزب بود. محترم نورمحمد ترهکی اصرار داشتند که باید این اصل علنی پذیرفته و اعلان شود؛ اما زنده یاد ببرک کارمل با تحلیلی که از جامعه داشت، سوسیالیسم را هدف غایی دانسته و الویتهای مبارزه را در تشکل زحمتکشان افغانستان بدور آرمانهای ملی و دموکراتیک توضیح و تشریع داده و از هرگونه چپ رویی افراطی هوشدار میداد.
اختلاف سوم بالای اصل “مرکزیت دموکراتیک” بود. نورمحمد ترهکی باور داشت با تاکید و تامین مرکزیت، دسپلین حزبی برقرار شده و حزب میتواند منسجم و مستحکم بسوی اهداف خویش گام بردارد. ببرک کارمل به خرد جمعی و دموکراسی درون حزبی پافشاری مینمودند و هرگونه اطاعت کورکورانه را زمینه ساز تقویت کیش شخصیت در درون حزب و بی اعتنایی به خواستها و ابتکارات کادرها، فعالین و اعضای حزب میدانست. ایشان اصرار داشتند تا موازنه بین مرکزیت و دموکراسی در درون حزب وجود داشته باشد و حق انتخابی بودن همه مقامات رهبری حزبی برای همه اعضای حزب یکسان تضمین گردد.
اختلاف چهارم روی موضوع اهداف برناموی حزب بود. نورمحمد ترهکی یگانه ستم را در جامعه ستم طبقاتی میدانست و باور داشت که رفع ستم طبقاتی؛ سایر ستمها خود بخود از بین میرود. ببرک کارمل انکار از سایر ستمهای موجود در جامعه و کم اهمیت دادن به آنها را چشم پوشی از حقیقتهای انکار ناپدیر دانسته و مبارزه همزمان علیه ستم طبقاتی، ستم ملی، ستم جنسی، ستم مذهبی و ستم استعماری را لازمه یک برنامه علمی میدانست. ببرک کارمل برخلاف دیدگاه نورمحمد که ””دموکراسی خلقی” را تاکید داشت، به دموکراسی ملی پافشاری میکرد و آن را حق شهروندی همه طبقات و اقشار اجتماعی میدانست.
سلسله این اختلافات طولانی است و من اینجا کوشش می کنم تا برجسته ترین و با اهمیت ترین آنها را برشمارم. (از اینکه در انتخابات چگونه نورمحمد ترهکی به اکثریت رسید و در مورد صلاحیتهای منشی اول یا منشی عمومی چه نظریاتی داشت؟ در این کوتاهه نمیپردازم)
اختلاف پنجم روی نام، مدیریت مسؤل و محتوای نخستین نشریه حزبی بود.
نورمحمد ترهکی طرفدار نوشتن نام جریده برنگ سرخ، زیر مدیریت خودش و با محتوای پرخاشگرانه علیه نظام بود. ببرک کارمل رنگ سرخ را تحریک کننده و مبارزه مستقیم علیه مشروطیت تازه اعلان شده در قانون اساسی دولت را نا مناسب و نگارش مطالبی را که در مغایرت با سنن و عنعنات مردم باشد، عامل فاصله بین حزب و تودههای سخت پابند به سنتهای اجتماعی میدانست و باور داشت که نشریه حزب باید خصلت روشنگرانه و بسیج کننده داشته باشد تا شورشگرانه و احساساتی…
اختلاف ششم و از همه مهم تر اعلان موجودیت یک گروپ حزبی در امریکا به رهبری حفیظ الله امین که خلاف همه نورمهای قبول شده در اساسنامه، بدون گذراندن مراحل لازم برای قبول شدن به عضویت اصلی حزب، توسط ترهکی به حزب معرفی و برای کسب مقامات رهبری ، نامزد شدند. ببرک کارمل این گروپ را نپذیرفت و آن عمل ترهکی را عدول اشکار از پرنسیپ های حزبی دانسته و در مقابل ایشان ایستادگی نمودند. دیری نگداشت که آن گروپ بدون تکمیل دوره تحصیل به کابل برگشتند و در کنار نورمحمد ترهکی قرار گرفتند. انتقادها و مباحثات طولانی به نتیجه نرسید و ببرک کارمل نیز که بارها در مقابل پافشاریهای نورمحمد ترهکی بمنظور حفظ وحدت حزبی کوتاه آمده بود، اینبار عقب نشینی نکرد و با اکثریت اعضای کمیته مرکزی منتخب در کنگره حزب، راهش را از مرحوم نورمحمد ترهکی جدا ساخت.
موضوع دوم :
وحدت مجدد حزب دموکراتیک خلق افغانستان در سال 1356خورشیدی:
حزب طی یک دهه جدایی دچار انفعالات و دگرگونیهای پرشماری گردید، سازمانهای متعددی از پیکر آن جدا ساخته شد و انشعابهای در هر دو گروه بوجود آمد و فرکسیونیزم چون یک موریانه موزی رو به رشد گذاشت.
جناح خلق و جناح پرچم در جریان ده سال جدایی تبلیغات وسیعی را علیه یکدیگر براه انداختند و اتهامات متعددی بر یک دگر بستند و هر روز بیشتر از پیش پلهای عقبگرد بسوی وحدت مجدد تشکیلاتی را ویران میکردند.
جامعه و بویژه جوانان با گرایشهای سیاسی چپ میانه، چپ افراطی، سکتاریسم، شئونیزم و اسلام سیاسی درگیر گردیده و جنگ ایدئولوژیک بمثابه زنگ خطری بصدا درآمد؛ حکومتها یکی پی دیگر می آمدند و میرفتند و هیچ تغییر محسوسی در رشد اقتصادی جامعه رونما نمیگردید. بیکفایتی حکومت و دولت بجایی رسید که دهها هزار انسان در غرب میهن (فراه ، غور و بادغیس) و بخصوص ساحات وسیع چخچران در اثر قحطی و خشکسالی جان باختند و مجبور به فروش اولادهای شدند و این در حالی بود که هزاران تن مواد غذایی از سوی جامعه جهانی مساعدت شده بود و حکومت توان رسانیدن آن را به ولایات متذکره نداشت.
در درون دربار نیز رقابت های شدید بین محمد داوود و عبدالولی جان به اوج خود رسیده و هر کدام برای یک کودتای نظامی آماده میشدند که در آن گیر و دار سردار محمد داوود به کمک افسران طرفدار خودش، گوی سبقت را ربود و بتاریخ 26 سرطان 1352خورشیدی سلطنت پسرکاکا و خسربره اش را ساقط و خود بنام “جمهوریت” زمام را بدست گرفت.
نظام جمهوریت از سوی هر دو جناح حزب حمایت شد و سردار محمد داوود نیز با آغوش باز از آنان پذیرایی کرد. اما برخلاف اسلامیستهای افراطی که در جامعه بنام “اخوانی ها” شهرت یافته و در واقعیت امر همان نمایندگان اسلام سیاسی بودند، دست به توطئه و دسیسه و شانتاز زده و به تهدید نظام پرداختند که پاسخ کوبنده گرفته و عدهیی زندانی و اعدام و بخشی نیز به پاکستان فرار نموده و تحت سرپرستی آی. اس. آی به جنگهای گوریلایی در داخل میهن شان سوق داده شدند.
برهانالدین ربانی، گلبدین حکمتیار و احمدشاه مسعود نخستین جاسوسهای پرورش یافته در آی. اس. آی پاکستان بودند که، عملن در سال 1354خورشیدی جنگهای چریکی را در افغانستان براه انداختند و در پنجشیر، لغمان، کنر… دست به شورش زدند. دولت گرچه در کوتاه مدت موفق شد تا به کمک مردم آنان را شکست دهد اما خود درگیر رقابتهای درونی شده و در نتیجه مجبور به سازش با کشورهای ارتجاعی منطقه گردید.
نمایش مضحکه بنام لویه جرگه و انتخاب شخص محمد داوود به شیوه نادرخانی، اختلافات درونی حاکمیت را از عمق به سطح بیرون کشیده و جناح راست در دولت محمد موفق شدند تا رقبای شان را حذف و تصفیههای نامحدودی را تحمیل کنند.
لغزیدن سیاست خارجی دولت از همزیستی مسالمت آمیز با همسایهها و سازش با امپریالیستها، کشور را بسوی یک بحران مهار ناپذیر سوق داد.
سفر محمد داوود به ایران و دریافت چک سفید از طرف شاه آن کشور که، در واقع نقش ژاندارم منطقه را به نمایندگی از امریکا (رقیب و دشمن سوگند خورده اتحاد شوروی) داشت؛ و آن چک سفید مشروط به سرکوب حزب دموکراتیک خلق افغانستان و دوری از اتحاد جماهیر شوروی بود؛ هم حزب دموکراتیک خلق افغانستان را و هم اتحاد جماهیر شوروی را در برابر یک انتخاب دشوار قرار داد.
اعضای هر دو جناح حزب به این نتیجه رسیدند ، که اختلافات خود را کنار بگذارند و برای دفاع از خود در برابر هرگونه اقدام سرکوبگرانه آماده شوند. با آنکه شرایط و پافشاریهای غیراصولی جناح خلق قابل پذیرش نبود؛ اما رهبری پرچمداران خلق بمنظور جلوگیری از هر نوع فاجعه غیرقابل پیشبینی، تن به سازش داد و در 12 سرطان1356خورشیدی؛ رهبران هر دو گروه سند وحدت را امضا کردند؛ وحدتی که در بخش قوای مسلح بنابر موجودیت حفیظ الله امین در راس بخش نظامی خلقیها که، تن به وحدت نداد و در ساحه ملکی هم تا برج ثور 1357 خورشیدی هرگز صاقانه پذیرفته نشد. (مرور همه مسایل را نمیتوان در رویداد های چند ماه وحدت، در اینجا بگنجانم)
بدینترتیب وحدت نمایشی و نیم بند، بین جناح های خلق و پرچم رقم خورد و همه کجروییها، انحرافات و جنایات نابخشودنی جناح خلق؛ دامنگیر همه اعضای صادق و پاکنهاد حزب دموکراتیک خلق افغانستان گردید و زمینه ساز شد تا هر بددهنی بداندیش به شایسته ترین و پاکیزه ترین فرزندان میهن که، هدفی جز زدودن «رنج های بیکران مردم»، نداشتند با پررویی و بیحیایی بتازند و تر و خشک را یکجا بسوزند.
جیلانی گلشنیار
زنده یاد ببرک کارمل نظریهپرداز برجسته و ایدئولوگ عالیرتبه حزب دموکرتیک خلق افغانستان
ببرک کارمل، در سال 1308 خ (1929 م) در دهکده کمری در جنوب کابل در یک خانواده روشنفکر دیده به جهان گشود و به تاریخ سوم دسامبر سال 1996م پس از یک بیماری درازمدت، در شهر مسکو درگذشت.
ببرک کارمل فرزند جنرال محمدحسين یکی از افسران دوره شاهی بود و پدربزرگش محمدهاشم نام داشت. پدرپدرکلان ببرک کارمل عبد الرحمان حبیب نام داشت و در حکومت وقت ماموریت میکرد. ببرک کارمل از زمرۀ نسل سوم باسواد خانواده خود بود. محمد حسین به نخستین فرزند خویش ببرک کارمل امید بسته بود. کشیده شدن پای فرزندش در ایام جوانی به زندهگی سیاسی، پس منظر اوج گیری شخصیت پرآوازه سیاسی را در آینده، برایش، بشارت میداد.
روابط نزدیک خانواده گی با زنده نام فاروق جان تلگرافی یکی از اعضای جنبش مشروطیت دوم، در روح و روان ببرک کارمل تأثیر ژرف گذاشت. شادروان فاروق تلگرافی وطنپرست سرسخت بود و کوشش نمود تا روح شاه امانالله را حتی بعد از سقوط سلطنت وی، زنده نگهدارد.
ببرک کارمل در سال 1947 پس از فراغت از لیسه امانی شهر کابل در دانشکدهٔ حقوق دانشگاه کابل به آموزش پرداخت. اما هنوز تحصیل را به اکمال نرسانیده بود که در یکی از مظاهرات به طرفداری وکلای آزادی خواه آن وقت، دوکتورمحمودی و غبار در سال 1950 گرفتار و زندانی شد. بقول حسن شرق «او از جمله دانشجویان تندرو و از پیروان دوکتور عبدالرحمن محمودی که در آن زمان مخالف شناخته شده حکومت بود، بشمار میرفت. چنانچه در تظاهرات به طرفداری دوکتور عبدالرحمن محمودی بسال 1331 از دانشکده حقوق اخراج و محبوس گردید.»
در سالهای حبس، ببرک کارمل با میراکبرخیبر در زندان آشنایی پیدا نمود. این هردو در یک دخمۀ زندگی میکردند، هردو روشنفکر بودند و نقاط نظر مشترکی در بارۀ ترقی و تعالی کشور خویش داشتند. ببرک کارمل و خیبر هردو باهم در زندان به عقاید مارکسیزم و لینینیزم گرویدند و مدت طولانی حبس و زندان را با فراگرفتن عمیق این تیوری انقلابی، به سر رسانیدند. آنها بعد از زندان هم روابط خویشرا حفظ کردند و بعضی از روشنفکران کابل را در این حلقه پذیرا گردیدند وبعد از سپری نمودن چهارونیم سال زندان، در زمان صدارت محمد داوود رها گردید. ببرک کارمل به خدمت عسکری «احتیاط» شتافت و بعد از ختم آن بار دیگر تحصیلات خویش را در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دنبال کرد و بعد از ختم آموزش در وزارت پلان تقررحاصل کرد.
ببرک کارمل در زندگی شخصی لباس ساده در بر میکرد، پیراهنش معمولاً رنگ سیاه می داشت و نکتایی بسته نمیکرد. اما خوش لباس و نیکومنظر بود. ببرک کارمل انسان مهذب، با فرهنگ خوش برخورد، سخنور و سخن سنج بود. قریحهء روشنی داشت که کلامش را پرجذبه، گرم و شیوا میساخت. هنگامی که در دورۀ دوازدهم و سیزدهم شورای ملی در دهۀ مشروطیت وکیل کابل گردید، دیگر به یک چهره مشهور ضد حکومتی و به یک چهره آشتی ناپذیر با نظام طبقاتی حاکم تبدیل شده بود. سخنرانیهای او چه در تالار شورا، چه در تظاهرات خیابانی و چه در حلقات حزبی و چه از ورای امواج رادیو، هزاران شنونده را بخود می کشانید. او با جسارت و شجاعت با صدای رسا و محکم و با کلمات گرم و آتشین حرف میزد. از رنج های بیکران خلقهای ستمدیده افغانستان حکایت مینمود. از تن برهنه، پای به خون نشسته و شکم گرسنهء بینوایان قرن بیستم صحبت میکرد و نان سیاه و خشک جوین را که خورش روزانهء ملیونها نفرگرسنهء این سرزمین بود در مجلس پارلمان از جیبش درآورده به همه نشان داد. او همچنان که خوب حرف میزد، خوب می نوشت، به لسان آلمانی و انگلیسی آشنایی داشت. مقالات متعدد وی در جریده پرچم نشرمیشد که مورد توجه علاقمندان قرار میگرفت. ببرک کارمل در زندگی سیاسی خود با تعقیب، توقیف، تهدید، تحریکات و دسایس مختلف مقامات دولتی، مخالفین و رقبای سیاسی خود مواجه گردید. موصوف طی مبارزات سیاسی برای هرگونه آزمایشها و تغییرات سرنوشت ساز آمادگی داشت. برای اهداف سیاسی از امتیازات مادی می گذشت و توجه زیاد به تربیت نسل جوان کشور با روحیه وطنپرستی داشت. چنانچه سالها قبل از تشکیل کنگره بعد از اینکه از زندان رها گردید، با جوانان کشور از اقشار مختلف دید و بازدید می نمود و آنها را متوجه مسؤلیتهای آینده شان میکرد. آنها را با اندیشههای انقلابی و مبارزه طبقاتی آشنا میساخت و احساس وطن دوستی و راستکاری را در میان آنها پرورش میداد. موصوف برخلاف تبلیغات دشمنان و مخالفینش رهبر تصادفی و تحمیلی نبود. بلکه برعکس، از توانمندی بلندی، در امر سازماندهی و رهبری هوادارانش برخورداربود و روابط نزدیک با کادرها و فعالین حزبی داشت واز آنها مواظبت مینمود و آنها نیز، وی را بحیث رهبر حزب احترام میکردن و دوست داشتند.
ببرک کارمل در دهه دموکراسی دو دوره از طرف مردم شهرکابل بحیث نماینده پارلمان انتخاب شد و بیانات پرشور وانقلابی ایراد می نمود. فعالان سیاسی افغانستان در دهه 40 خورشیدی اوضاع پیچیده کشورما را به بررسی میگرفتند و با ارائه دیدگاههای مبتنی بر جامعه شناسی علمی، تحلیل های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی را پیشکش می نمودند که ببرک کارمل از پیش کسوتان بود. در آن دوران ببرک کارمل دهها نوشته تحلیلی سیاسی بیرون داد. در پیشاپیش دهها راهپیمایی و همایش سیاسی ضد ارتجاع و استبدادی و امپریالیزم قرار گرفت و از تریبیون پارلمان وقت بیانیه های پرشور انقلابی داد.
شرکت درمبارزات انتخاباتی: احساس ضرورت تحول درآخرین سالهای حکومت ده ساله محمد داوود، سپس اعلام دموکراسی در کشور و قانون اساسی جدید در نخستین سالهای دهه 1960م، امکانات نوین برای فعالیتهای سیاسی را بوجود اورده بود. به تأسی از فیصله حزب، ببرک کارمل برای وکالت در دوره دوازدهم شورا، کاندید و انتخاب شد. ببرک کارمل پس از قیام مسلحانه اپریل 1978 (ثور1357) بحیث معاون شورای انقلابی و معاون صدراعظم مقرر شد و پس از چند ماه محدود به عنوان سفیر در چکسلواکیا توظیف شد. ببرک کارمل پس ازآنکه از سفارت افغانستان در چکسلواکیا برکنارگردید و مدتی در محل دورافتادهی کوهستانی (تاترا) در جمهوری سلواک کنونی زندگی میکرد. باتحول (6 جدی 1358) رهبری حزب و دولت را بدوش گرفت. دولتی که از کارمل بجا ماند متشکل از بهترین، آگاه ترین و صادقترین وطنپرستان تحصیل یافته بود که امروز نبود شان را مردم افغا نستان و جامعه بینالمللی به خوبی حس میکنند.
ببرک کارمل در سالهای آخر زندگی با بیماری سرطان دست و گریبان بود و در شهرک حیرتان حیات بسر می برد تا اینکه جهت تداوی به مسکو انتقال داده شد وهم در آنجا در بستر بیماری با زندگی وداع گفت. پیکر ببرک کارمل به کشور انتقال یافت و در شهرک حیرتان به خاک سپرده شد.
روانش شاد و یادش همیشه گرامی باد!
مأخذ و منابع استفاده شده در مضامین مندرج کتاب
- اصول اساسی جمهوری دموکراتیک افغانستان
- قانون شورای وزیران
- قانون ارگانهای محلی قدرت و اداره دولتی
- تقاضای اعزام قوای شوروی به افغانستان از جانب ترهکی ـ امین
- مرام دموکراتیک خلق
- کلکسیون جریده پرچم
- «افغانستان درعقب پرده دود» نوشته داکتر(GOYAL) ترجمه عارف عرفان
- «پشت پرده افغانستان» نوشته دیه گوکوردوویز و سلیک اس. هاریسون
- «یادداشتهای سیاسی و رویدادهای تاریخی» نوشته سلطانعلی کشتمند
- «اردو و سیاست» نوشته سترجنرال محمد نبی عظیمی
- اسناد کنگرۀ جبهۀ ملی پدر وطن
- زندگی مخفی ببرک کارمل چکوسلواکیا
- نقش فعال ببرک کارمل در تشکیل جمعیت دموکراتیک خلق.
- کتاب تلک خرس (حقایق پشت پردۀ جهاد در افغانستان) ترجمه قاسم آسمایی
- «تحکیم حزب و پیوند آن با مردم» مجموعۀ بیانیهها و پیامهای رفیق ببرک کارمل
- «بسوی جامعۀ نوین» مجموعۀ بیانیهها و پیامهای رفیق ببرک کارمل
- گزارشهای رفیق ببرک کارمل به پلینومهای حزب دموکراتیک خلق افغانستان (20جدی 1358 ـ7 حمل 1365)
- نقش فعال ببرک کارمل در تشکیل «جمعیت دموکراتیک خلق»
- تیزسهای ده گانه رفیق ببرک کارمل
- اسناد نخستین کنگرۀ معلمان جمهوری دموکراتیک افغانستان
- «حقیقت اسلام در افغانستان» مجموعه اسناد جرگه و دومین کنفرانس علما و روحانیون جمهوری دموکراتیک افغانستان
- وضع تاجیکان دردورۀ زمامداری ببرک کارمل
- هفت کلکسیون از هفت سال نشرات روزنامۀ حقیقت انقلاب ثور
* (کتاب: جنگ در افغانستان، نوشتهٔ گروهی از دانشمندان انستیتوی تاریخ نظامی فدراسیون روسیه، ترجمهٔ: عزیز آریانفر، ص ۳۰۳)
* ( کتاب: سی.آی.ای: تمام تاریخ آن، تألیف: Tim Weiner ، ترجمه به آلمانی: Ulrich Enderwitz, Elke Enderwitz, Rolf Schubert, Monika Noll، ناشر: بنگاه نشراتی: Fischer – شهر فرانکفورت، چاپ سوم: جون ۲۰۰۹، صص ۴۸۳ – ۴۸۴)، ( نگارنده این کتاب را در اختیار دارد )
* (حقایق پشت پردۀ تهاجم اتحادشوروی بر افغانستان، تألیف: دیاگوکوردوویز و سلیک هریسن، ترجمه: عبدالجبار ثاب، چاپ: پشاور – مرکز نشراتی میوند، سال چاپ: ۱۳۷۷، صف ۷۰-۷۱)
* نماینده ک.گ.ب، کابل ” (جنگ در افغانستان، نویسندهگان: گروهی از پژوهشگران از انستیتوی تاریخ نظامی فدراسیون روسیه، ترجمه: عزیز آریانفر، سال چاپ (چاپ دوم ): ۲۰۰۳ م، ناشر: بنگاه انتشارات میوند، صص. ۲۲۹-۲۳۷)
* (پریسترویکا [سیاست بازسازی] دومین انقلاب روسی) یک سیاست جدید برای اروپا و جهان (به زبان آلمانی)، ناشر: بنگاه نشراتی Knaur، شهر مونشن ( چاپ جدید توسعه یافته) ، سال ۱۹۸۹، صص ۲۲۸-۲۲۹)
[1] . (۲)Scott Miller Middle East Times 8 – 24 May 1986
[2] . کتاب چگونه ما به بیماری ویروس A(هجوم به افغانستان)مبتلا میگردیدیم.صفحات ۳۰۱-۳۰۲
[3]. Washington post, History to Trump: CIA was aiding Afghan rebels before the Soviets invaded
[4] . از پادشاهی مطلقه الی سقوط جمهوری دموکراتیک افغانستان،جلد اول ص۱۷۹
به مناسبت بیست و سومین سال خاموشی شمع زندگی رفیق ببرک کارمل
سرنوشت وطن چنین است که کارنامه های فرزندان صادق وطن و خدمتگاران واقعی مردم، بعد از مرگ آن ها تجلی بیشتر می یابد و در مورد رفیق ببرک کارمل نیز چنین است. باوجود تبلیغات بزرگ و طولانی دشمنان ترقی و رفاه وطن و شماری از وظیفه داران مشکوک و وابسته به حلقات معین، حوادث بیست و سه سال بعد از مرگ او باربار این حقیقت را ثابت ساخته است که اندیشه و عملکرد ببرک کارمل همه و همه در جهت آبادانی وطن و خوشبختی مردم بوده است.
راه پرچم به مناسبت بیست و سومین سال درگذشت رفیق کارمل سلسله از نوشته ها، تحلیل ها و برداشت های را در مورد کار و پیکار موصوف نشر مینماید؛ از همه رفقای که در این امر ما را یاری رسانیده و میرسانند صمیمانه سپاسگزار هستیم.
گردانندگان راه پرچم
۱- تلاش در ایجاد اداره دموکراتیک، قانونمند و مردمی
۲- گسیل سپاهیان شوروی به افغانستان، آغاز و انجام خروج آنان
۳- پیروزی ششم جدی روز نجات مردم و کشور
۴- مساله ملی و تساوی حقوق خلقها در ج.د.ا به رهبری ببرک کارمل
۵- نقش زنان در جمهوری دموکراتیک افغانستان (دهه ی شصت خورشیدی)
۶- نقش رفیق ببرک کارمل در زمینۀ ایجاد جبهه ملی پدر وطن در دولت ج.د.ا
۷- نظر اجمالی در مورد عمران، ساختمان و مبارزه با فساد، در دولت ج.د.ا تحت زعامت زنده یاد ببرک کارمل
۸- معارف و سواد آموزی در جمهوری دموکراتیک افغانستان
۹- سیاست جمهوری دموکراتیک افغانستان و دین اسلام
۱۰- نقش رهبری ببرک کارمل در ساختار حزب و دولت دموکراتیک ملی
۱۱- شکل گیری سیستم سیاسی ج.د.ا در زعامت ببرک کارمل
۱۲- یادی از ببرک کارمل
۱۳- ببرک کارمل رهبر زحمتکشان افغانستان
۱۴- سیمای ببرک کارمل در برابر تابش حقیقت زمان
۱۵- ببرک کارمل خورشید جاودان تاریخ
۱۶- ترورهاى نافرجام عليه زنده ياد ببرك كارمل
۱۷- زنده یاد ببرک کارمل نظریهپرداز برجسته و ایدئولوگ عالیرتبه ح.د.خ.ا
۱۸- ببرک کارمل در پسکوچه های تاریکِ تاریخ
نویسنده : رفیق دستگیر صادقی
در جریان سده ها، سرزمین های آسیای میانه و دولت های که در این گستره شکل گرفته اند زیر اقتدار و نفوذ کامل شاهان و امرای بسیار مستبد قرار داشتند و زعامت مطلقه شان در وجود یک شخص تبارز می یافت و وی مالک جان و مال مردم بود. این شخص شاه، سلطان و یا امیر بمثابه حاکم مطلق سرزمین زیر اداره خود هر آنچه می خواست عمل می کرد و در گسترش این سرزمین و هجوم به سرزمین های نو و ثروتمندتر از هیچ ظلم و تعدی در برابر اهالی سرزمین های مفتوحه، دریغ نمی کرد. این زمامداران محض به منظور بدست آوردن ثروت و قدرت حاکمیت خود را بیشتر متمرکز می ساختند و در حقیقت مالک اصلی سرزمین خود بودند و زمین های این سرزمین را می توانستند به خواست خود به شخص و یا اشخاص دیگری ببخشند و اگر تمایل می یافتند و منافع آنها ایجاب می کرد، دوباره از وی گرفته و به اشخاص ثالث می سپردند که اختیارات آنها بالای این زمین ها موقتی بود. این تغییر در استفاده از زمین، مالکیت پادشا و سلطان بر زمین را از بین نمی برد. پادشاه سایه خدا بود و بر جان و مال مردم حاکم.
اندیشمندان این نظام را دیکتاتوری شرقی که با شیوه تولید آسیایی ارتباط داشت، نام گذاشته اند و آن به حکومت های استبدادی مطلقه یی گفته می شود که با تعریف معمول دیکتاتوری در دیگر کشورها چندان مطابقت نداشت. در دکتاتوری های نوع شرقی، طبقه اشراف استقلال نداشت و شاه یا سلطان، اشراف را می توانست تغییر دهد، از تمام امتیاز ها محروم سازد و حتا به قتل برساند. در حالی که در تعریف دکتاتوری غیر شرقی، قشر اشراف، شاه را مورد حمایت قرار می دادند و بمثبه فئیودال های بزرگ، مالک زمین های بی حد و حصر بودند. در سیستم دکتاتوری شرقی معمولا با تغییر یک سلسله شاهی، طبقه اشراف هم تغییر می کرد. مارکس در یک سلسله آثار خود، شیوه تولید آسیایی و جامعه کهن آسیایی را مورد تحلیل قرار می دهد و از آن جمله می نویسد: “شرایط اقلیمی، وضع زمین، فضای عظیم بیابانی که از صحرای افریقا تا عربستان و ایران و هندوستان و تاتارستان تا ارتفاعات فلات آسیا ممتد است، سیستم آبیاری مصنوعی را به کمک ترعه ها و تاسیسات آبیاری، پایه زراعت شرقی کرده است و ضرورت بدیهی استفاده صرفه جویانه از آب … در شرق ناگزیر مداخله قدرت متمرکز دولت را می طلبد. منشاء آن وظیفه اقتصادی یعنی به ویژه وظیفه سازمان دادن امور عمومی که دولت های آسیایی مجبور بودند اجرا کنند، از همین جاست.”
با وجود آنچه گفته شد، در افغانستان و در همین دو سده اخیر عوامل دیگری هم نقش خیلی برجسته داشته است. فشار های خارجی کشورگشایان، تداوم این فشار ها، نیاز به عبور از این سرزمین به سرزمین های جنوب و شمال و در نهایت ایجاد دولت های حایل، وابسته و متکی بودن بر حمایت مالی و سیاسی قدرت ها و ابر قدرت های پُر نفوذ، یک نظام پوشالی را بوجود می آورد که مهترین خصوصیت آن نبود استفرار و ثبات دایمی بوده و این نبود زمینه جنگ های بسیار خونین و ویرانگر را در سراسر کشور فراهم می گردانید. جنگ های ویرانگر دو خانواده ـ سدوزی ها و محمد زایی ها ـ در میان خود شان و با یک دیگر برای تصاحب قدرت و ثروت، هست و بود مردم را از بین برد و آنان را به ابزار و سپاهیان وفادار و خدمتگزار، در پادشاه گردیشی های پیهم که هیچ سودی به مردم نداشت، مبدل می ساخت.
در ختم دهه دوم قرن بیستم، کشور و دولت میان برادران نادر خان تقسیم گردید و سر انجام پس از سپری شدن سالها و تحولات بزرگی که در جهان و منطقه به وجود آمد، شاه، ناگزیر گردید که به طرح قانون اساسی (1964) که در آن یک دولت بالنسبه قانونمد می توانست شکل گیرد و در زمان حکومت انتقالی داکتر یوسف خان تدوین شده بود، لبیک گوید و هر چند خود و اطرافیان بسیار نزدیک وی به یک مانع بزرگ در برابر تطبیق قانون اساسی مبدل شده بودند و از اثر این مداخلات و سنگ اندازی ها، آن قانون گویا به یک سند بی ارزش مبدل گردید.
کودتای سرطان (1357) ناشی از به ابتذال کشانیده شدن سلطنت و دموکراسی تاجدار، موجب ایجاد دولت متمرکز محمد داوود خان در وجود یک شخص و دور شدن از اهدافی که در بیانه خطاب به مردم وعده داده شده بود و بیش از همه برهم زدن توازن تاریخی و بی طرفی عنعنوی در مناسبات بین المللی و به ویژه دوری از همسایه بزرگ شمالی بمثابه مهترین تکیه گاه دولت که به یک افغانستان دوست، با ثبات و مترقی باورمند بود و نزدیکی با ایران، پاکستان و غرب، وضعیت را به گونه یی به بحران کشانید و تغییر داد که از اثر آن قیام ثور به پیروزی رسید. حکومت پس از قیام با ماجراجویی های امین که خود به خونتای ستمگر مبدل گردیده بود زمینه مداخله خارجی را فراهم گردانید. بخش ملی و سالم اندیش نیروهای ترقی خواه کشور در درون حزب دموکراتیک خلق افغانستان و قوای مسلح افغانستان به رهبری شادروان ببرک کارمل، صفحه جدیدی را در تاریخ پرماجرای افغانستان گشود.
با گشوده شدن این صفحه جدید که بنام ششم جدی معروف گردیده، زمینه برای تغییرات اساسی در ساختار دولتی و عملکرد دولت بوجود آمد و راه به سوی ایجاد یک اداره قانونمند و دموکراتیک باز گردید. زیر رهبری و نظارت دقیق شادروان ببرک کارمل طرح اصول اساسی جمهوری افغانستان ریخته شد و به تصویب شورای انقلابی جمهوری دموکراتیک افغانستان رسید.
در اعلامیه شورای انقلابی آمده است که: «شورای انقلابی جمهوری دمکراتیک افغانستان به نمایندگی از تمام مردم مسلمان زحمتکش افغانستان و به اساس اراده واقعی و منافع کارگران، دهقانان، کسبه کاران، کوچیان، روشنفکران و سایر زحمتکشان و کلیه نیروهای دموکراتیک و وطن پرست تمام ملیت ها، اقوام و قبایل کشور، با احترام عمیق و رعایت جدی به عنعنات تاریخی، ملی، فرهنگی و دینی مردم شرافتمند افغانستان ـ با پیروی قاطعانه از دین مبین اسلام ـ با احترام به اعلامیه جهانی حقوق بشر ـ با پیروی از سیاست صلح جویانه، دوستی و همکاری با تمام خلق های منطقه و جهان ـ به منظور دفاع از استقلال ملی و حاکمیت ملی، تمامیت ارضی و نظام مردمی جمهوری دموکراتیک افغانستان ـ به منظور تحکیم وحدت و برادری و اتحاد خلقها و تمام ملیت ها، اقوام و قبایل ساکن در وطن واحد مان افغانستان ـ و به منظور ایجاد جامعه نوین صلح و کار، آزادی و عدالت، برادری و برابری، دموکراسی و ترقی، اصول اساسی جمهوری دموکراتیک افغانستان را تصویب، نشر و انفاذ آنرا از تاریخ اول ثور 1359 اعلام می دارد.»
در اصول اساسی جمهوری دموکراتیک افغانستان، اساسات نظام اجتماعی، سیاسی و اقتصادی ـ حقوق اساسی و مکلفیت های اتباع ـ لویه جرگه (شورای عالی) ـ شورای انقلابی ـ شورای وزیران ـ ارگانهای محلی قدرت و اداره ـ نظام قضایی و فعالیت های محاکم ـ څارنوالی بیان گردیده است.
در ماده هفتم چنین آمده است: «جمهوری دموکراتیک افغانستان سیاست تساوی حقوق، دوستی برادرانه و رشد همه جانبه تمام ملیت ها، اقوام و قبایل اعم از خورد و بزرگ ساکن در وطن واحدمان افغانستان را عملی ساخته، به همبستگی زحمت کشان تمام ملیتها و اقوام و قبایل کشور در مبارزه به منظور تحقق اهداف و آرمان های انقلاب ثور مساعدت کرده و حقوق قانونی ایشانرا تأمین و تضمین میکند. هدف جمهوری دمکراتیک افغانستان امحای عدم تساوی در سطح رشد اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی تمام مناطق کشور میباشد. جمهوری دموکراتیک افغانستان بهترین و گرانمایه ترین آثار میراث فرهنگی و عنعنات تمام ملیتها، اقوام و قبایل کشور را حفظ و انکشاف میدهد.»
در ماده سیزدهم آمده است: «جمهوری دموکراتیک افغانستان برای حل عادلانه و صلح آمیز تمام مسایل حل ناشده موجوده بین کشورهای همسایه در منطقه بر اساس اراده نیک و اصول همزیستی مسالمت آمیز صرف مساعی میکند.»
در ماده بیست و هشتم چنین آمده است: «تمام اتباع افغانستان در مقابل قانون مساوی اند. تمام اتباع افغانستان بدون در نظرداشت تعلق نژادی ملی، قبیلوی، زبان، جنس، محل سکونت و اقامت، دین، تحصیلات، نسب، دارایی و موقف اجتماعی حقوق و مکلفیت های مساوی دارند. تساوی حقوق اتباع در تمام شئون زندگی اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و کلتوری تأمین میگردد.»
بر اساس اصول اساسی جمهوری دموکراتیک افغانستان و به منظور ایجاد یک سیستم واحد، کامل و بهم پیوسته اداره در کشور، قانون شورای وزیران ج.د.ا به تاریخ 31 سنبله 1360 از جانب شورای انقلابی ج.د.ا. تصویب گردید
این قانون بمنظور تأمین و تحکیم قدرت دولتی و حفظ نظام اجتماعی جدید، تکامل فعالیت شورای وزیران در جهت رهبری امور سیاست داخلی و خارجی، بهبود فعالیت دستگاه شورای وزیران مبنی بر تطبیق پلان های رشد اقتصادی و اجتماعی افغانستان توسط وزارت ها و ادارات، تعمیم اصول دموکراتیک در تشکیل و فعالیت دستگاه دولت، تکامل تشکیل و فعالیت شورای وزیران در جهت اجرای موثر وظایف خویش وضع گردیده بود. برمبنای این قانون شورای وزیران عالی ترین اورگان اجرائیوی و اداری قدرت دولتی ج.د. افغانستان شناخته شده بود.
در ماده هفتم این قانون، فعالیت شورای وزیران ج. د. ا چنین مشخص گردیده بود: «تأمین تحولات اقتصادی و اجتماعی مطابق به اهداف مرحله نوین، تأمین رشد پلان شده اقتصاد ملی، تأمین وحدت ملی بر اساس احترام عمیق و رعایت جدی سنن و عنعنات تاریخی، ملی، فرهنگی، مذهبی مردم متکی بر اصول دین مبین اسلام، تحکیم وحدت، برادری و اتحاد کلیه ملیت ها، اقوام و قبایل افغانستان، ارتقای سطح رفاه و فرهنگ مردم، اتخاذ تدابیر در امر تأمین امنیت، نظم و آسایش اجتماعی، حفظ حقوق و آزادی های اتباع ـ تکامل سیستم اورگانهای اداره دولت، طرق و شیوه های فعالیت آنها ـ رهبری امور دفاعی کشور و سازماندهی قوای مسلح ـ دفاع ازاستقلال ملی، حاکمیت ملی و تمامیت ارضی کشور ـ دفاع از منافع دولت، تحکیم قانونیت دموکراتیک و دسپلین دولتی ـ رهبری و کنترول فعالیت های اجرائیوی اورگانهای محلی ـ رهبری و کنترول فعالیت وزارت ها و ادارات ـ تنظیم و اجرای سیاست خارجی کشور در جهت اهداف تحکیم صلح عام وتام، توسعه و انکشاف همکاری وسیع بین المللی، سیاست همزیستی مسالمت آمیز و عدم انسلاک مثبت و فعال.»
در ماده هشتم چنین آمده بود: «شورای وزیران در فعالیت خود بر اصل رعایت قانونیت دموکراتیک با درنظرداشت تأمین منافع کلیه طبقات و اقشار وطنپرست جامعه افغانستان متکی بوده و مبتنی بر اساسات ذیل امور خود را سازمان میدهد:
تأمین هماهنگی، رهبری دسته جمعی و توسعه ابتکارات اورگان های محلی اداره دولت ـ بررسی و حل و فصل دسته جمعی مسائلی که به شورای وزیران ارائه میگردد و تعیین مسوولیت فردی اعضای حکومت در تطبیق مصوبات اتخاذ شده در ساحه مربوط ـ مطالعه پیشنهادات اورگان های دولتی و سازمان های اجتماعی در حل و فصل مسایل مربوط ـ بررسی پیشنهادات وزارت ها و ادارات مرکزی مبنی بر تأسیس، تجدید تأسیس و انحلال تصدی ها، موسسات و دوایر ـ استفاده از دست آوردهای علم برای حل مسایل اداره دولت …
وظایف و صلاحیت های شورای وزیران در ماده یازدهم قانون چنین تصریح گردیده بود:
تعین جهات عمده رشد اقتصاد ملی افغانستان ـ تأمین رشد پلان شده سکتور دولتی و کوپراتیفی اقتصاد ملی ـ اتخاذ تدابیر جهت تشویق سکتور خصوصی و جلب سرمایه خصوصی در اقتصاد ملی ـ حل و فصل مسایل مربوط به حفظ و استفاده معقول و موثر از زمین، معادن، منابع آب، جنگلات، نباتات و حیوانات.
در این قانون وظایف و صلاحیت های مشخص و جداگانه در ساحه انکشاف اجتماعی و فرهنگی، در ساحه پلان گزاری رشد اقتصادی و اجتماعی، در ساحه امور مالی، کریدت و قیم، در ساحه کادر، کار و معاشات، در ساحه علم و تخنیک، در ساحه تأمین نظم اجتماعی و قانونیت دموکراتیک، در ساحه تأمین امنیت و قدرت دفاعی کشور، در ساحه مناسبات بین المللی از جمله رهبری امور در ساحه مناسبات بین المللی با دول خارجی و سازمان های بین المللی، نمایندگی از جمهوری افغانستان در دول خارجی و سازمان های بین المللی، انجام مذاکرات راجع به عقد و الغای قرارداد های بین المللی، تأمین کنترول دولتی در ساحه روابط اقتصادی خارجی اعم از تجارت خارجی و امور گمرکات، داده شده بود. برای وزارت ها و اورگان های اداره دولتی نیز در ماده بیست و سوم و بیست و چهارم نیز وظایف و صلاحیت های مشخص تعیین گردیده بود.
در جنب شورای وزیران، کمیته اجرائیوی آن شورا نیز بر اساس پیشنهاد رئیس شورای وزیران از طرف هیات رئیسه شورای انقلابی ج.د.ا. منظور می گردید و این کمیته در خلال بین دوره های جلسات شورای وزیران که در هر دو ماه دایر میگردید، کلیه مسایل شامل صلاحیت شورای وزیران ج.د.ا. به استثنای بررسی طرح قوانین و فرامین شورای انقلابی و هیات رئیسه آن را مورد رسیدگی قرار میداد. جلسات کمیته اجرائیوی شورای وزیران در هفته یکبار دایر می گردید.
تدویر جلسات شورای وزیران و کمیته اجرائیوی آن، آجندای جلسات مطابق به پلان کار، تهیه مسایل جهت بررسی در جلسات و کنترول منظم از تطبیق مصوبات شورای وزیران و کمیته اجرائیوی آن، و خدمات لازم در جهت پیشبرد فعالیت شورای وزیران توسط ریاست عمومی تنظیم امور شورای وزیران (اداره امور شورای وزیران) صورت میگرفت.
برای هم آهنگ ساختن کار و فعالیت وزارت ها و ادارات مرکزی با اورگان های محلی قدرت و اداره دولتی، و چگونگی فعالیت، صلاحیت ها و مسوولیت های آن آرگانها، قانون اورگانهای محلی قدرت و اداره دولتی ج.د.ا. از تاریخ اول سرطان 1364 نافذ و بمنظور تطبیق اهداف زیر وضع گردیده بود:
تحکیم و تنظیم اساسات دموکراتیک تشکیلات و فعالیت اورگانهای محلی قدرت و اداره دولتی ـ جلب و جذب وسیع مردم افغانستان جهت شرکت در اداره امور دولت و حل مسایل محلی ـ ارتقای نقش اورگانهای محلی قدرت و اداره دولتی در امور تحقق وظایف اقتصادی و اجتماعی، تحکیم قدرت حاکمه دولتی که متعلق به مردم جمهوری دموکراتیک افغانستان میباشد ـ تنظیم مناسبات بین اورگانهای محلی قدرت و اداره دولتی و اورگانهای بالایی قدرت و اداره دولتی.
اورگانهای محلی قدرت دولتی در محلات به شمول ولایات، ولسوالی ها، شهرها، نواحی، علاقداری ها و قرا را شورا های نمایندگان مردم تشکیل می دادند. اورگان اجرائیوی شوراها را کمیته های اجرائیه تشکیل میدادند. اورگانهای محلی قدرت و اداره دولتی در ساحه خود تمام مسایل دارای اهمیت محلی را حل و فصل کرده و امور دولتی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی را رهبری نموده و با درنظر داشت منافع دولت و مردم، رعایت قوانین، حفظ امنیت و نظم اجتماعی و حقوق اتباع را تأمین نموده و به تقویت قابلیت دفاعی کشور مساعدت میکردند. ارگانهای محلی قدرت و اداره دولتی فعالیت خود را متکی بر اصول مرکزیت دموکراتیک، کار جمعی، جلب وسیع مردم، قانونیت دموکراتیک و عدالت اجتماعی انجام میدادند. در ماده هشتم این قانون هرگونه تحدید حقوق اتباع در رابطه با شرکت آنان در فعالیت اورگانهای محلی قدرت و اداره دولتی به صورت مستقیم یا غیرمستقیم با ایجاد یا راه دادن به امتیاز و برتری یا تبعیض ممنوع گردیده بود. بر طبق مواد این قانون، شورای نمایندگان مردم قریه از طرف انتخاب کنندگان قریه، شورای نمایندگان مردم علاقه داری از طرف جرگه های نمایندگان قراء مربوط علاقه داری و شورای نمایندگان مردم شهر یا مرکز علاقه داری انتخاب میشدند. به همین ترتیب شورای نمایندگان مردم ولسوالی از طرف شورای نمایندگان علاقه داری ها، شورای نمایندگان مردم شهر، مرکز ولسوالی و همچنان شورا های قراء مربوط ولسوالی انتخاب میشدند. شورای نمایندگان مردم ولایت از طرف شورای نمایندگان ولسوالی ها، علاقه داری ها، شهر ها و قرای مربوط ولایت انتخاب میشدند.
در ماده سی و چهارم این قانون وظایف و صلاحیت های شورا های محلی نمایندگان مردم چنین تعیین گردیده بود: دفاع و تحکیم قانونیت، امنیت و آرامش در ساحه مربوط به شورا ـ تأمین احترام و رعایت و حفظ دین مبین اسلام، آزادی سایر کیش های مذهبی ـ محو عقب ماندگی اقتصادی در ساحه مربوط، رشد صنایع محلی، ارتقاء سطح زندگی، بهبودی شرایط زندگی و کار تمام گروه های زحمتکشان ـ اتخاذ تدابیر جهت تحولات دموکراتیک در زراعت به نفع دهقانان زحمتکش و به اشتراک فعال آنان ـ محو بیسوادی، بالابردن سطح تعلیمات، فرهنگ و آموزش مسلکی مردم و رشد حفظ الصحه ـ تأمین تساوی حقوق، تحکیم وحدت و دوستی برادرانه، ارتقای سطح زندگی تمام ملیت ها، اقوام و قبایل که در ساحه مربوط شورا سکونت دارند. در ماده سی و پنجم از جمله در ارتباط به صلاحیت های شوراهای محلی قدرت و اداره دولتی آمده بود که اجرای پلانهای انکشاف اقتصادی و اجتماعی دولتی را سازمان میدهند، بودجه، عایدات و مصارف سالانه را تصویب کرده و اجرای آن را عملی می سازند، اخذ مالیات را طبق احکام قانون تأمین میکنند، بکار جمع آوری معلومات احصائیوی مساعدت میکنند. همچنان فعالیت موسسات و تصدی های دولتی را که تحت اثر آنها قرار دارند، رهبری میکنند، به موسسات بالایی که در ساحه مربوط آنها قرار دارند کمک میکنند، به امر انکشاف تصدی ها و موسسات و شرکت های مختلط و خصوصی مساعدت میکنند، به فعالیت کسبه کاران و صنایع دستی کمک میکنند و اتحادیه داوطلبانه آنان در کوپراتیف ها را تشویق میکنند. در تطبیق اصلاحات ارضی و آب مساعدت میکنند، به دهقانان جهت دریافت ماشین و آلات زراعتی، تخم های بذری اصلاح شده، کود کیمیاوی، فروش محصولات و مواد خام زراعتی مساعدت میکنند، ماستر پلان اعمار شهرها و سایر مراکز زیست را مورد تصویب یا توافق قرار میدهند، جهت انکشاف تجارت دولتی، کوپراتیفی و خصوصی، تأمین مواد غذایی و خدمات معیشتی مساعدت میکنند؛ تدابیر جهت محو بیسوادی، انکشاف شبکه های مکاتب تعلیمات عمومی و مسلکی و ایجاد کتابخانه ها را اتخاذ و عملی میسازند، به رشد خلاقیت هنری مردم و انکشاف هنر ملی مساعدت و همچنان حفظ و مراقبت و ترمیم آبدات تاریخ، فرهنگی را تأمین میکنند، جهت انکشاف سیستم دولتی حفظ الصحه و امور وقایه از امراض ساری و محو آنها و تأمین حفظ الصحه و مراقبت از آن در مراکز مسکونی، سازماندهی تعلیمات و آموزش صحی مردم تدابیر اتخاذ و جهت انکشاف تربیه جسمانی و سپورت به خصوص انکشاف سپورت های ملی مساعدت میکنند، برای مواظبت از اطفال بی سرپرست و رشد تربیت درست آنان و همچنان اشتغال اتباع به کار تدابیر لازم اتخاذ میکنند.
جهت پیشبرد اجلاسيه شورا از جمله نمایندگان رئیس و منشی انتخاب میگردید. شورا در اجلاسيه خود کلیه مسایلی را که بر طبق قانون در حدود صلاحیت آنها قرار دارد بررسی و حل و فصل میکرد، از جمله انتخاب کمیته اجرائیه شورا و تغییرات در ترکیب آن، ایجاد ریاست ها و مدیریت ها و کمیته های اجرائیه آنها، منظوری تقرر و سبکدوشی آمرین آنها، بررسی گزارشات راجع به فعالیت کمیته های اجرائیه، منظوری بودجه و راپور های مبنی بر اجرای آن. شورا فیصله های خود را از طریق رای گیری علنی با اکثریت رای نمایندگان حاضر صادر میکرد. اجرای فیصله های شورا در مسایل شامل صلاحیت آن از طرف تمام موسسات، ادارات، سازمانها و همچنین مسوولین امور و اتباع که در ساحه شورا قرار داشتند، حتمی میبود. کمیته های اجرائیه از طرف شورا ها در اولین اجلاسيه آنها به ترکیب رئیس، معاون و یا معاونان رئیس، منشی و اعضا انتخاب میشدند. اعضای کمیته اجرائیه از جمله نمایندگان مردم که به شورای مذکور انتخاب گردیده بودند و همچنان اشخاصی که عضو شورای مذکور نبودند، انتخاب میشدند و آنان از طرف کمیته های اجرائیه بالایی منظور میگردیدند. کمیته های اجرائیه میتوانستند کلیه مسایلی را که در حدود صلاحیت های شورای شان بود، حل و فصل کنند، به استثنای برخی مواردی که صرف در اجلاسيه شورا مورد حل و فصل قرار گرفته میتوانست. از جمله صلاحیت های کمیته یکی هم سازماندهی تطبیق پلان دولتی و بودجه عایدات و مصارف سالانه در سطح حوزه مربوط و رهبری ریاست ها و شعبات کمیته اجرائیه و همچنان ادارات و موسسات تحت اثر بود. تقرر و عزل آمران ریاست ها و مدیریت ها از طرف کمیته اجرائیه به اساس موافقه اورگانهای بالایی قدرت و اداره دولتی با منظوری بعدی در نزدیکترین اجلاسيه شورا صورت میگرفت. در این قانون صلاحیت ها و مسوولیت های رئیس کمیته اجرائیه، معاونان، منشی و اعضا و همچنان نحو کار شورا ها بصورت مشخص بیان گردیده بود. نمایندگی از مردم در شورا ها برای تبعه جمهوری دموکراتیک افغانستان افتخار عالی و مسوولیت محسوب میگردید. حقوق و مکلفیت های نماینده مردم در فصل هشتم قانون صراحت داشت. نمایندگان مردم در شورا وظایف خود را بصورت افتخاری انجام میدادند. نماینده مردم هنگام اشتراک در دوره اجلاسيه و جلسات کمیته اجرائیه از انجام کار تولیدی یا امور وظیفه معاف و از سفریه و مصارف بودوباش و دریافت مکمل معاش خود از محل وظیفه اصلی مستفید میگردید.
به همین سلسله قانون اصول عمده تشکیل و وظایف وزارت ها تدوین و نافذ گردید. بر بنیاد این قوانین مقرره های که خطوط اساسی کار و فعالیت وزارت ها و ادارات مرکزی را و همچنان وظایف و صلاحیت های آنها را مشخص می ساخت، طرح و نافذ گردید.
مجموع این قوانین و مقرره ها زمینه حقوقی و قانونی فعالیت هم آهنگ تمام اورگانهای اداره دولتی را در مرکز و محلات فراهم گردانید. این قوانین و مقرره ها به گونه ستندرد تدوین و به ایجاد یک سیستم کارا، فعال و بهم بسته دولتی یاری رساند. در حقیقت برای نخستین بار دولت به مثابه یک سیستم بهم بسته و خدمتگزار که در تشکیل آن نقش مردم و خواسته های آنها بازتاب می یافت، بوجود آمد. سیستم به این معنی که تمام عناصر متشکله آن در ارتباط متقابل با همدیگر قرار گرفته و جهت رسیدن به یک هدف مشترک در هم آهنگی با هم عمل می کردند.
برای ارتقای سطح کار و بازدهی مدیریت در اورگانهای اداره دولتی با ایجاد موسسات تحصیلات عالی و فنی، افزایش ظرفیت های کاری و کادری، بهبود و گسترش ساحه فعالیت های نهاد های مذکور، کار سیستماتیک صورت گرفت. انستیتوت علوم اجتماعی پایه گذاری شد، دانشگاه کابل و انستیتوت پولیتخنیک توسعه یافت، موسسه های تربیه معلم گسترش یافت، کورس های داخل خدمت برای تمام کارمندان دولت در تمام عرصه ها با استفاده از تجارب پیشتازان علم و تخنیک تأسیس گردید. صدها دانشجو با استفاده از بورس های کشور های دوست در رشته های تخصصی به آن کشور ها اعزام گردیدند. در نتیجه و در زمان کوتاه کمبود یک بخش بزرگ از کادر های ملی و علمی که بنابر شرایط دشوار زمان و رویه نامناسب و حتا فرار و کشتار بی رحمانه آنها، بوجود آمده بود، رفع گردید.
برای رسیدن به اهداف مدیریت و تعیین شده در اسناد تقنینی، به منابع انسانی، ابزار و امکانات کاربردی و سرمایه یی، روابط ساختارها (چگونه کار ها باید انجام یابد)، فرهنگ سازمانی (چگونه روابط شکل گیرد) همواره مورد توجه بود. در فرهنگ سازمانی فضای کار رفیقانه بود و دسپلین کار سخت مراعات می گردید. تجربه، امکانات و مهارت در برقراری روابط انسانها در کنار هم قرار داشتند. در این دوره، از هنر مردم داری که هزاران سال پیش در ادبیات بسیار غنی این سرزمین بازتاب داشت، به شمول باب هشتم گلستان سعدی در نصیحت ملوک یا پادشاهان، قابوسنامه، سیاست نامه، اخلاق ناصری و سایر بازمانده های بزرگ ادبی که جلب عواطف ملوک و سلاطین را مدنظر داشتند و آنها را به مردم داری دعوت می کردند، گذشته و بر پایه گذاری مدیریت علمی و اداره بر شالوده فلسفه مدیریت و ایجاد نظام قانونمند و دموکراتیک توجه صورت گرفته است. با شناخت عمیق وضعیت و شرایط داخلی و خارجی، پایه گذاری مسیر واحد، طرح و تدوین استراتژی ها، تعیین اهداف و برنامه ریزی برای رسیدن به اهداف، مدیریت علمی رهبردی، تدوین، اجرا و ارزیابی متواتر تصمیم های چند گانه بخاطر رسیدن به اهداف بلند مدت، همواره مدنظر بود. در مرحله تدوین استراتژی، شناخت، تحلیل و ارزیابی نقاط قوت، ضعف و تهدید های خارجی و پس از آن اجرای استراتژی و ارزیابی استراتژی مورد توجه قرار می گرفت. با وجود دشواری های بزرگ، مداخله های خارجی، جنگ اعلام ناشده و بدامنی ناشی از آن، خرابکاری ها و کارشکنی ها در داخل و بیرون نظام، در یک زمان کوتاه یک سیستم کارا و عاری از فساد بوجود آمد؛ ولی با دریغ تداوم نیافت.
این ادعا مطرح هست که زمینه سازی برای ایجاد یک اداره قانونمند و دموکراتیک بوجود آمد و نخستین گام های محکم در این راه گذاشته شد. قابل درک است که رسیدن به یک اداره قانونمند و دموکراتیک آنهم در یک کشوری عقب نگهداشته شده و با سطح بسیار بلند بی سوادی عمومی، فقر، بی عدالتی، تبعیض، و اعتقادات خرافی کاریست بسیار طولانی و دشوار که از قرنها به میراث مانده بود. حکومت در دهه هشتاد زیر رهبری خردمندانه و خلاقانه زنده یاد ببرک کارمل و دیگر رهبران و رهروان وطن پرست، توانست مرحله به مرحله و به تدریج اداره را از یک اداره ستمگر به سوی یک اداره «قانونمند و دموکراتیک» ببرد و در این راه بسیار دشوار، صادقانه و پیگیرانه با تلاش های خستگی ناپذیر گام بگذارد.
این فرصت بزرگ تاریخی به سهولت از دست رفت و با معامله گری ها، قدرت طلبی ها و بیش از همه بازی آزمندانه با سرنوشت کشور و مردم مان از جانب قدرت های بزرگ جهانی و منطقه یی این سیستم درهم شکست و بجای آن بربریت، انارشیزم، استبداد، تبعیض و ستم نشست. با دریغ، تا امروز با صرف میلیاردها دالر مساعدت های جامعه جهانی یک سیستم کارا، موثر و خدمتگزار دولتی بوجود نیامد. مشخصه اداره موجود که ضد سیستم عمل می کند، یک حکومت سخت بدنام، آغشته به فساد جانسوز سیاسی، اقتصادی، مالی و اجتماعی که جامعه را به انحطاط کامل فرهنگی و اخلاقی سردچار ساخته، می باشد.
شاید نسل دیگری سر برآرد تا باردیگر مردم و خواسته های انسانی و قانونی آنها، بنیاد و اساس کار شان را تشکیل دهد و اورگان های قدرت و اداره دولتی در مرکز و ولایات بر بنیاد شورا های دموکراتیک مردمی از این خواسته ها نمایندگی کنند.
اصول اساسی جمهوری دموکراتیک افغانستان Constitution of the Democratic Republic of Afghanistan
°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°
به تاریخ ۲۵ دسامبر ۱۹۷۹ گسیل سپاهیان شوروی به افغانستان آغاز یافت و پس از امضای موافقتنامه ی ژنیو در ۱۴ اپریل ۱۹۸۸ در دفتر اروپایی سازمان ملل متحد در ژنیو – خروج نظامیان از ۱۵ می ۱۹۸۸ شروع و در ۱۵ فبروری ۱۹۸۹ آخرین افسر و سرباز شوروی، افغانستان را ترک گفتند.
در این باره در یک اثر پژوهشی آمده است:
«این در حالی است که تلاش برای فراخوان طرف های متخاصم برای نشستن پشت میز گفتگو از سوی مسکو و کابل هنوز در ماه مهٔ ۱۹۸۰ به عمل آمده بود. تمایل رهبران شوروی به اتخاذ موقف سازنده تر در مسالهٔ افغانستان پاییز سال ۱۹۸۱ از سوی هاوییرپیرس دوکئلیار که در آن هنگام معاون سازمان ملل متحد در مسایل سیاسی خاص بود، خاطر نشان گردید….» ( کتاب: جنگ در افغانستان، نوشتهٔ گروهی از دانشمندان انستیتوی تاریخ نظامی فدراسیون روسیه، ترجمهٔ: عزیز آریانفر، ص ۳۰۳)
در رابطه به تصمیم گیری گسیل سپاهیان شوروی به افغانستان، دوران (۹) ساله ی موجودیت آنان در افغانستان و آغاز و تکمیل خروج آنان از افغانستان؛ در درازای دونیم دهه ی پسین حرف و حدیث های زیادی در شبکه های اجتماعی و رسانه های همگانی، بازتاب گسترده یافته و در این باره ده ها جلد کتاب و رساله به چاپ رسیده که در همه ی آن ها بخش های از حقیقت روشن شده و یا در برخی از آنها مسائل وارونه جلو داده شده که هر کدام آن می تواند در جایگاه خودش برای شهروندان افغانستان دارای دیدگاه های جدا از هم، از اهمیت ویژه ای برخوردار باشد.
در جستار حاضر کوشش بر آن است تا با تکیه بر واژه های ریخته شده در برگ های کتاب ها، روی سلسله ای از واقعیت های انکارناپذیر، پیرامون چگونگی تصمیم گیری فرستادن نیروی نظامی به افغانستان؛ چه وقت، به تقاضا و به دعوت چه کسانی سپاهیان شوروی به افغانستان آمدند؛ روشنی انداخته شود:
در کتاب : ” سی آی ای – تمام تاریخ آن ” آمده است (برگردان از آلمانی):
«سفیر آمریکا در افغانستان، ادولف ( Spike) دبس در یک خیابان در کابل از سوی شورشیان افغانستان که علیه رژیم عروسک طرفدار شوروی جنگ می کردند، گروگان گرفته شده و او را کشتند. وقتی پولیس افغانستان در همراهی با مشاوران شوروی به هوتل [کابل] حمله بردند، آنجا که دبس در اسارت بود، در همان جا کشته شد. این رخداد یک نشانه ی روشن بر آن بود، افغانستان به سوی خارج شدن از زیر اداره به پیش می رود. شورشیان مورد حمایت پاکستان با نیرومندی فعالیت خودرا بر ضد حکومت بی خدا، سمت و سوی دادند. رهبران سالخورده اتحاد شوروی با هراس به طرف جنوب نگاه می کردند. بیشتر از چهل ملیون مسلمان در جمهوری های آسیای میانه شوروی زندگی می نمایند. شوروی ها دیدند که چگونه شعله های آتش بنیادگرایی اسلامی به مرزهایش نزدیک می شود. در یک نشست گسترده ی دفتر سیاسی که به تاریخ ۱۷ مارچ آغاز یافت، اندروپف گفت: اجازه نیست، افغانستان از دست برود.
در ( ۹) ماه که در پیش رو بود، سی آی ای غفلت کرد تا به ریس جمهوری ایالات متحده امریکا از صورت گرفتن یک هجوم هشدار می داد، آنچه که چهره ی جهان را بایست تغییر بدهد. دفتر مربوط راجع به ظرفیت شوروی بسیار خوب آگاه بود؛ لیکن از تصمیم شوروی هیچگونه آگاهی نداشت.
بولتین خبری روزانه ی بسیار مخفی سی آی ای به نام:
Nation Intelligence Daily برای قصر سفید، پنتاگون و وزارت خارجه به تاریخ ۴ مارچ ۱۹۷۹ با اطمینان آگاهی داد: «شوروی ها به کلی اجازه ی آن را ندارند و مایل هم نیستند، در یک مقیاس وسیع نیرو های زمینی را به افغانستان گسیل دارند.»
در همان هفته بود که واحدهای ارتش شوروی در یک تشکیل (۳۰۰۰۰) تن نظامی با وسایط باربری، تانک های جنگی و ترانسپورت همراه آن ها، شروع به حرکت به نزدیکی مرزهای افغانستان کردند.
در ماه های جولای و اگست ۱۹۷۹ شورشیان به حمله های خویش به گارنزیون های افغانستان شدت بخشیدند و سرکشی ها آغاز یافت، مسکو یک واحد نیروی هوایی را به فرودگاه نظامی بگرام، بیرون از کابل، پرواز داد. در یک نامه به امضای کارتر عنوانی سی آی ای که برژنسکی آن را آماده ساخته بود، هدایت داده شد تا در یک عملیه پنهانی شورشیان افغانستان را با کمک های بهداشتی – پول و مواد تبلیغاتی تامین بدارد. شوروی (۱۳) تن جنرال را به رهبری یک فرمانده قوای زمینی به کابل فرستاد. پس از آن سی آی ای به تاریخ ۲۴ اگست به رییس جمهوری اطمینان داد:
«بحرانی شدن وضعیت نشانه ای برای بالا رفتن مرحله به مرحله ی اقدام های نظامی شوروی به مفهوم آمادگی جهت رویارویی جنگی مستقیم نمی باشد.»
به تاریخ ۱۴ سپتامبر، دریادار Turner به آگاهی رییس جمهوری رسانید: «رهبران شوروی ممکن است در یک تصمیم گیری قرار داشته باشند تا نیروهای خویش را در افغانستان وارد میدان های جنگ سازند تا از فروپاشی رژیم جلوگیری کنند؛ لیکن این کار را آنان گام به گام در وجود واحدهای کوچک نظامی انجام می دهند و با قطعات محدود، با مشاوران نظامی و واحد های چندهزار نفری تکمیل می نمایند. از آن جایی که با تخمین زدن ها اطمینان حاصل نمی شد؛ بنابران سی آی ای از شفاف سازی مسلکی دوری گزینی اختیار کرد و چیزهای را که کارهای کشفی ارتش آمریکا، پروتوکول های شنیدنی الکترونیکی صدا و زاتلایت های کشف جاسوسی به دست داده بودند و می توانست با استفاده از آن ها ابراز رأی کند، کنار گذاشت. در شب ۲۸ سپتامبر کارشناسان به اتفاق نظر به این نتیجه رسیدند: مسکو به افغانستان هجوم نمی آورد.»
پرواز نظامیان شوروی [ به سوی افغانستان ] ادامه یافت. به تاریخ ۸ دسامبر دومین واحد هوابازان به فرودگاه بگرام رسیدند. دفتر خدمات اطلاعاتی در گزارش روزانه ی خود به قصر سفید، از اقدام های روی دست گرفته شده ی تقویتی به خاطر دفاع از میدان های هوایی در برابر حمله های شورشیان، نگاشت. در هفته های پس از آن دفتر نمایندگی سی آی ای در کابل، نتایج گردآوری شده از چشم دید ناظران خویش را گزارش داد: در خیابان های کابل نیرو های ویژه شوروی دیده شده است.
در بامداد ۱۷ دسامبر که روز دوشنبه بود، دریادریادار Turner، در قصر سفید در یک نشست کمیسیون هماهنگی شرکت ورزیده که کارمندان عالیرتبه ریاست جمهوری عضو آن می باشند، آنانی که در این نشست حاضر بودند: والتر مندیل معاون ریاست جمهوری، زبیگنیف برژنسکی، هارولد بروون وزیر دفاع و ورنر کریستوفر معاون وزارت خارجه. Turner گزارش خود را ارائه کرد:
تا حال ۵۳۰۰ تن سرباز شوروی در پایگاه نظامی بگرام جابجا گردیده و در مرزهای شمالی افغانستان دو قرارگاه فرماندهی نظامی شوروی ساخته شده است. وی به ادامه گفت: سی آی ای نشانه ی از یک هجوم پرشتاب را نمی بیند. شاید شوروی ها سنجیده باشند که با به خرابی گراییدن وضعیت در ارتش افغانستان و یا در صورت نیاز، هر از گاهی به تقویت آن اقدام نمایند. واژه ی هجوم هرگز بر زبان وی رانده نشد.
بهترین تحلیل گران سی آی ای در حوزه ی اتحاد شوروی، از زمره ی آنان، Doug Mac Eachin که پسان ها در چوکی معاون ریس خدمات اطلاعات برگزیده شد، همیشه مصروف کار بودند تا گزارش محاکمه ی وضعیت را برای ریس جمهوری ارائه بدارند. به تاریخ ۱۹ دسامبر به این دسته ی تحلیل گران موفقیت دست داد تا راپور پایانی کار خویش را با ارزیابی تخمینی اوضاع، به طور رسمی آماده سازند.
دسته تحلیل گران به این نتیجه رسیدند:
« شتاب حرکت های شوروی ها به مفهوم هجوم احتمالی و فوری نیست. عملیات جهت رزمایش با شورش سراسری در کشور نیازمند واحدهای نظامی خیلی ها بزرگ زمینی می باشد. به این زودی ها شوروی برنامه ی حمله را روی دست ندارد.»
سه روز پس از این، معاون دریادار Bobby Ray Tnman ریس اداره امنیت ملی پیامی را از فرستنده ی بزرگ برقی سازمان ملل متحد به دست آورد. یک آگاهی نامه ی فوری از سوی ناظر حاضر در منطقه. هجوم به افغانستان در پیش روست. در عمل این کار جریان دارد. بالاتر از هزارها سپاهی شوروی آنجا را اشغال کرده اند. کارتر بدون هدر دادن وقت یک هدایت نامه را عنوانی سی آی ای دستینه کرد تا به تجهیز و تامین شورشیان در افغانستان آغاز نماید و نمایندگی ها به ایجاد یک راهکار جهانی به خاطر قاچاق جنگ ابزار به افغانستان، فعال شدند. اشغال افغانستان توسط شوروی البته یک رویداد پایان یافته بود.» ( کتاب: سی آی ای: تمام تاریخ آن، تألیف:
Tim Weiner ، ترجمه به آلمانی: Ulrich Enderwitz, Elke Enderwitz, Rolf Schubert, Monika Noll، ناشر: بنگاه نشراتی: Fischer – شهر فرانکفورت، چاپ سوم: جون ۲۰۰۹، صص ۴۸۳ – ۴۸۴)، ( نگارنده این کتاب را در اختیار دارد )
دفتر سیاسی کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی در نشست ۱۲ دسامبر ۱۹۷۹ فیصله بعمل آورد تا به افغانستان نیروی نظامی بفرستد. پیاده شدن سربازان شوروی به افغانستان، روند جنگ سرد را ( پس از نشان دادن زورگویی های هراس انگیز آمریکا به کیوبای انقلابی ) وارد مرحله ی جدیدی ساخت و دنیای سرمایه داری از سیاست و راهکار های تنش زدایی ( دیتانت ) که در همایش هلسنگی بر آن مهر تأیید گذاشته شده بود، دوری گزینی کرد و فضای روابط بین المللی و ارتباط بین اتحاد شوروی و آمریکا پیچیده تر و خصمانه تر گردید.
انگیزه ی نخستین:
پیش از فیصله گسیل سپاهیان شوروی، اوضاع در افغانستان هرروز نسبت به روز پیشتر، بنابر رفتار و گفتار و کردار سرکوب گرانه – وحشت آور و خشونت آمیز زمامداران تازه به دوران رسیده خراب تر می شد و وضعیت سیاسی – اقتصادی – اجتماعی – فرهنگی – نظامی – امنیتی در سراسر کشور بد و بد تر می گردید.
نخستین واکنش سازمان یافته ی ضد دولتی شورش مسلحانه ی مارچ ۱۹۷۹ در استان هرات بود که در جریان درگیری ها شمار زیادی از شهروندان و نیروهای دفاعی دولتی، همچنان نظامیان و مشاوران شوروی جان باختند و یا زخم برداشتند و خساره های زیادی را به بار آورد. حکومت تره کی – امین در ناآرامی های هرات دست رژیم آخوندی ایران را دخیل دانست و تبلیغات گسترده ی ضد ایرانی را به شکل تحریک آمیز به راه انداخت.
شورش و ناآرامی ها در هرات، رهبران حزبی و دولتی شوروی را به آن وا داشت تا بر بنیاد گزارش های مشاوران ملکی و نظامی شوروی در افغانستان و راپور فرستاده های خویش بدین جا، در سیاست های خود نسبت به افغانستان باز نگری کند، بویژه در ارائه کمک های نظامی و گماردین مشاوران عسکری و استخباراتی بیشتر به افغانستان، تقاضا های پی در پی نور محمد تره کی و حفیظ الله امین را در نظر گیرد. با بازدید هیأت بلند رتبه نظامی به سرکردگی ریس آمر سیاسی وزارت دفاع شوروی از افغانستان در ۶ اپریل ۱۹۷۹ و دیدار با رهبران افغانستان، به خواسته های آنان پاسخ مثبت داده شد و در اندازه ی کمک ها، ارسال جنگ ابزار و گسیل مشاوران شوروی افزایش بعمل آمد.
در این باره در کتاب ” حقایق پشت پرده…” آمده است:
«وادیم زاگلادین که در زمان برژنیف بحیث معاون اول مدیر شعبهٔ بین المللی کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی کار می کرد، بعد از بحث بر حوداثی که در برج مارچ ۱۹۷۹ به وقوع پیوست، یک نقطه عطف قلمداد می کند. جنگ های هرات قبل از آن که قوای نظامی رژیم آن را تحت کنترول آورد، دو هفته ادامه داشت.
در این جنگ ها حداقل نه (۹) و احتمالاً چهل نفر مشاور روسی با خانواده های شان و در حدود هشت تا سه هزار افغان هلاک گردیدند. در جمله مجاهدینی که بر شهر هرات حمله نمودند، هزار ها کارگر بی روزگار و بیکار افغان نیز شامل بودند که در ایران بسر می بردند و از طرف رژیم خمینی مسلح گردیده بودند. در عین حال مردم محلی مخصوصاً اهل تشیع که با بیانات ضد کمونیزم رهبران تشییع در ایران، تحریک و تشجیع شده بودند از طغیان صمیمانه حمایت کردند.
… ما برای اولین بار در مورد افغانستان حقیقتاً مشوش و مضطرب گردیدیم. شما می توانید تصور کنید که ما چه احساس داشتیم که نعش های مشاورین ما را در تمام کوچه های شهر گشتاندند، حتی بعضی از اطفال و زنان ما بصورت خیلی وحشت آمیز به قتل رسیدند.
تره کی و امین از اتحاد شوروی مصرانه خواست که قوای خودرا به افغانستان اعزام دارد. بیروی سیاسی حزب کمونیست اتحاد شوروی سه روز بصورت مسلسل تشکیل جلسه داده و در مورد نکات مثبت و منفی مداخله در افغانستان بحث و مداقه نمود. صورت حال جلسات بیروی سیاسی که از آرشیف حزب کمونیست بدست آمده نوسانات اولی نظریات را نشان می دهد که بعداً به تدریج به توافقی تبدیل گردید که مسکو کمک های نظامی را با رژیم کابل افزایش دهد و مشاورین زیاد تر و بهتر را به افغانستان اعزام نماید، اما از اعزام قوا خود داری کند.» (حقایق پشت پردۀ تهاجم اتحادشوروی بر افغانستان، تألیف: دیاگوکوردوویز و سلیک هریسن، ترجمه: عبدالجبار ثاب، چاپ: پشاور – مرکز نشراتی میوند، سال چاپ: ۱۳۷۷، صف ۷۰-۷۱)
سلسله ی از یادداشت ها، گزارش اطلاعاتی محرمانه، پیام ها، پیک های عاجل در باره ی اوضاع در افغانستان که از سوی سفیر شوروی کارمندان ک. گ. ب و مستشار ارشد نظامی شوروی در کابل به ستاد کل نیروهای مسلح شوروی به مسکو فرستاده می شد و از تقاضا های پی در پی نور محمد تره کی و حفیظ الله امین به خاطر گسیل نظامیان و ابزار جنگی ( زرهپوش ها، هواپیماها و چرخبال ها ) جهت اشتراک در کارزار جنگ با شورشیان، حکایه دارد؛ در اثر پژوهشی “جنگ در افغانستان ” درج است. در اینجا یکی دو از آن اسناد انکار ناپذیر، آورده شود:
«… امین در دیدار با ما به تاریخ دهم و یازدهم ماه روان تأکید کرد که گسیل سپاهیان مستقر در کابل برای سرکوب شورشیان تنها آنگاه امکان پذیر است که رهبران شوروی به تقاضای حکومت جمهوری افغانستان و شخص نور محمد تره کی مبنی بر استقرار سه گردان ویژه در پایتخت پاسخ مثبت دهند.
به تاریخ ۱۲ اوت سروری ریس سازمان امنیت افغانستان (اگسا)، بنابر سفارش امین از ما خواست تا مسالهٔ برآوردن خواهش رهبران جمهوری دموکراتیک افغانستان مبنی بر گسیل گردان های ویژهٔ شوروی و تحویل دهی چرخدارهای ترابری با پرسنل شوروی را سرعت بخشیم.
… سودمند خواهد بود، هرگاه در روز های آینده یک گردان ویژه و همچنان چرخدار های ترابری با پرسنل شوروی را به کابل
اعزام نماییم…
همزمان با آن خواهشمندیم مسالهٔ گسیل دو گردان ویژهء دیگر، یکی برای تقویت پاسداری از پایگاه هوایی بگرام و دیگری برای استقرار در بالاحصار را بررسی کنید.
پوزانف، ایوانف، گریلف ۱۲ / ۸ / ۱۹۷۹
… در روند کفتگو امین خواهش خود مبنی بر گسیل یک گردان از سپاهیان شوروی را برای نگهبانی از شخص خود در مقر جدیدش ( که او در نظر دارد پس از پانزدهم اکتبر سال روان به آنجا کوچ کند) تکرار کرد.
نماینده ک. گ. ب، کابل “ (جنگ در افغانستان، نویسندگان: گروهی از پژوهشگران از انستیتوی تاریخ نظامی فدراسیون روسیه، ترجمه: عزیز آریانفر، سال چاپ ( چاپ دوم ): ۲۰۰۳ م، ناشر: بنگاه انتشارات میوند، صص. ۲۲۹-۲۳۷)
میخایل گرباچف در شرح جایگاه جهان سوم در اتحاد جامعه ی بین المللی در بخش اختلاف های منطقه ای، پیرامون تصمیم گیری گسیل نظامیان شوروی به افغانستان و برخی مسائل دیگر، نگاشته است ( برگردان ):
«هرگاه انسان روی موجودیت اختلاف های منطقه ای وارد سخن گفتن می، خواننده می خواهد بپرسد که من راجع به افغانستان چگونه فکر می کنم؟ شاید در کل واضح نباشد [ کلیه مردم جهان آگاه نباشند] که افغانستان نخستین کشوری بود که اتحاد شوروی با آن روابط دپیلماتیک برقرار کرد. ما همیشه با مردم این سرزمین، پادشاه و رهبران قبایل آن رابطه ی دوستانه داشتیم. بدون شک افغانستان به دلیل عقب ماندگی شدید که ریشه از دوران حاکمیت بریتانیا [استعمار کهن] دارد، با دشواری های فراوان دست و گریبان بود. به همین خاطر، این یک امر طبعی بود که شماری از افغان های [ترقی خواه] خواستند به مردم خود کمک کنند تا خودرا از پیوندهای قرون وسطایی آزاد سازند، دولت و نهادهای خدمات همگانی را عصری نمایند و به جریان پیشرفت شتاب بیشتر بخشند. لاکن نتوانستند اولین تغییر کلی پیش رونده را نشان دهند؛ زیرا حلقه های امپریالیستی شروع به آن کردند تا بر افغانستان از بیرون فشار وارد آوردند. بدین لحاظ رهبران این کشور بر پایه قرار داد[دوستی] افغانستان – شوروی [معاهدهٔ دوستی، حسن همجواری و همکاری بین جمهوری دموکراتیک افغانستان و اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی – در (۱۵) ماده که به تاریخ (۵) دسامبر ۱۹۸۷ در شهر مسکو دستینه شد] از اتحاد شوروی خواستار کمک گردیدند. آنان یازده بار به ما مراجعه کردند. و ما به زودی آماده شدیم تا قطعات محدود را به آنجا بفرستیم.
ما می خواهیم هر چه زود تر سپاهیان خویش را به خانه برگردانیم. مشکل تا اندازه ی زیاد به کلی حل شده است. تنها ضرورت آن دیده می شود تا اوضاع اطراف افغانستان از نگر سیاسی نیز روشن گردد. ما از روند آشتی ملی حمایت می نماییم که رهبران کنونی آن کشور در پیش گرفته اند. اتحاد شوروی به مانند گذشته خواستار یک افغانستان آزاد، مستقل و غیر منسلک می باشد. این حق آزادانه ی مردم افغانستان است تا تصمیم بگیرند که کدام راه را در پیش گیرند و کدام برنامه ی پیشرفت را تحقق بخشند. مداخله ی آمریکا بازگشت نظامیان ما را به تعویق می اندازد و سد راه تطبیق سیاست آشتی ملی و حل کلی مشکل می شود. ادامه ی تحویل دهی موشک های استینگر [و سکر] به باند های ضد انقلاب که آنان با استفاده از این جنگ ابزار هواپیماهای ملکی را مورد هدف قرار می دهند [و سرنگون می سازند] خیلی ها غیراخلاقی است و به هیچ عنوان توجیه پذیر بوده نمی تواند.» (پریسترویکا [سیاست بازسازی] دومین انقلاب روسی) یک سیاست جدید برای اروپا و جهان < به زبان آلمانی >، ناشر: بنگاه نشراتی Knaur، شهر مونشن < چاپ جدید توسعه یافته > ، سال ۱۹۸۹، صص ۲۲۸-۲۲۹)
بدین شکل، بازگشت کامل نظامیان شوروی به میهن شان به تاریخ ۲۶ دلو ۱۳۶۷خ پایان گرفت؛ لیکن مفاد توافقنامه ی ژنیو به عنوان یک سند ثبت شده در سازمان ملل، سوای خروج سربازان خارجی از افغانستان از سوی پاکستان در جایگاه امضا کننده و ایالات متحده ی امریکا به مثابه تضمین کننده، به شیوه ی بسیار خشن نقض گردید و آنها اندک ترین اراده و تمایلی برای عملی شدن سایر ماده ها و بندهای آن از خود نشان ندادند. زیرپا گذاشتن آشکار اصول موافقتنامه ی ژنیو به مفهوم دوام مداخله و توطئه گری و دسیسه سازی علیه مردم افغانستان بود. آی اس ای و سی آی ای با ادامه دادن به پشتیبانی از بنیاد گرایان افراطی، سد راه رسیدن به حل صلح آمیز مساله ی افغانستان شدند.
آنچه مربوط به نقض و یا رعایت موافقتنامه ی ژنیو از سوی زمامداران از خودراضی، خودخواه و پر از تکبر و فتنه جوی آنوقت جمهوری افغانستان و اتحاد شوروی پس از تکمیل خروج سربازان می شود؛ محمود قارییف ریس عملیاتی وزارت دفاع اتحاد شوروی در کابل – در عین حال مشاور ارشد نظامی نجیب الله، در برگ های (۴۸-۷۵) کتاب: ” افغانستان پس از بازگشت سپاهیان شوروی ” با برگردانی: عزیز آریانفر، با واژه های خیلی ها شفاف بازتاب یافته است.
درخور یادآوری ست که ارتش افغانستان و سایر نیروهای امنیتی مطابق قراردادهای امضا شده، پس از بیرون شدن قوای نظامی شوروی نیز (نگارنده در آن هنگام به سان ده ها هزار فرزند میهن در رده ی سربازان ارتش، روزهای بسیار سخت دوره ی احتیاط < بار دوم > سربازی را تجربه می کرد و پاداش ضدیت با جنایت سیاسی ۱۴ ثور ۱۳۶۵ خ را به دست می آورد ) جنگ ابزار های سبک و سنگین (هوایی و زمینی)، مواد سوخت ماشینری نظامی، کمک های لوژستیکی، انواع موشک ها ( اوراگان، لونا، اسکاد) و دستگاه های پرتاب آن ها را از اتحاد شوروی تحویل می گرفت؛ لیکن با وجود آن، اوضاع به سود بنیادگرایان افراطی و به زیان مردم، تغییر یافت و هیچکس نتوانست جلو فاجعه را که از سال ۱۳۶۵خ با سازشکاری ها و معامله گری به شکل سازمان یافته به پیش می رفت، بگیرد.
( پایان )
بازپخش اسناد اشد محرم کمیته مرکزی حزب کمونست اتحاد شوروی در مورد خروج قوای آن کشور از افغانستان
کتاب پشت پرده افغانستان نوشته: دیه گوکوردوویز و سلیک اس. هاریسون ترجمه: اسدالله شفایی
سفر نور محمد تره کی همراه با هیأت افغانستان به اتحاد شوروی وامضای توافق نامه ها
سفر زنده یاد ببرک کارمل به اتحاد شوروی سال 1980
سفر دوکتور نجیب الله به اتحادشوروی
– اسناد لانۀ جاسوسی(کتاب 29 ـ 30 افغانستان)
–اسناد مربوط به اگسا برگهای سیاه از کارنامه های میرغضب دوران حفیظ الله امین
عارف عرفان راز ها ی ناگفته توطه سقوط نظام دموکراتیک رازهاي پشت پرده درس های زهرآلود تاریخ(چهارفلم مستند)
°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°
نویسنده : رفیق ادریس اریب
حفیظ الله امین از ماه میزان تا ششم جدی 1358 قدرت را بصورت مطلق بدست داشت گرچه قبل از آن هم مسلط ترین وقدرتمند ترین فرد دولت محسوب میگردید بعد از کسب قدرت از تره کی همه کشتار ها و قتل های عام را به وی منسوب نمو د و لست طویلی از کشته شده گان زمان تره کی را به اطلاع مردم رسانید شعار(مصئونیت، قانونیت، عدالت) را به جای ( کور، کالی، دودی) مطرح ساخت. صدیق فرهنگ در کتاب تاریخ خویش در مورد چنین نگاشته اند:« امین تاکید و پا فشار ی به این امر داشت که در دوره گذشته یعنی دوره زمامداری تره کی در نتیجه بی اعتنایی وی نظر به این سه اصل (مصئونیت، قانونیت وعدالت) حقوق مردم ضایع گردیده بود. قتل قتال به پیمانه گسترده صورت گرفته و زندانها از مردم بی گناه انباشته شده بود. برای توجیه این مطلب به دستور امین فهرستی مرکب از نام تخمینن دوازده هزار نفر در باغ وزارت داخله به دیوارها نصب گردیده بود. و چنین ادعا شد که اشخاص مذکور همه به امر تره کی بدون همکاری و اطلاع او از بین برده شده اند.
با شیندن این مطلب خانواده های اشخاص زندانی و افرادی که مفقود شده بودند به وزارت داخله سرازیر و بعضی نام وابستگانشان را در فهرست مشاهده کرده فریاد، فغان، لعنت و دشنام سردادند و برخی دیگر که نام شخص مطلوب را در فهرست نیافتند در شک و تردید جانکاه باقی ماندند.اما هنگامیکه سروصدای اعتراض عامه اوج گرفته، نزدیک بود به قیام عمومی منجر شود، فهرستها از دیوار ها برچیده شد»
مخالفت با جمهوری اسلامی ایران یکی از شعارهای اساسی آن زمان بود. در مورد پاکستان منابع خبری و پژوهشگران نظرات مختلف دارند از نزدیکی و مخالفت وی با پاکستان بحث مینمایند یکی از منابع در مورد چنین مینگارد: اشتیاق و علاقۀ امین به برقراری روابط نزدیک با پاکستان هر روز افزایش میافت و در روزهای پایانی حکومت خود به دیدار و گفتگو با جنرال ضیاءالحق رئیس دولت پاکستان بی صبری بیش از حد نشان داد. آغا شاهی وزیر خارجۀ پاکستان بعداً به هریسن خبرنگار امریکایی گفت که: «برداشت ما از اشارات امین این بود که وی آماده است که خط دیورند را بپذیرد.» داکتر شاه ولی وزیر خارجۀ امین در اواسط دسمبر 1979 از آغا شاهی وزیر خارجۀ پاکستان التماس گونه خواست تا هر چه زودتر به کابل سفر کند. چون پس از سفر او قرار بود که جنرال ضیاءالحق وارد کابل شود. برفباری در کابل مانع انجام سفر آغاشاهی قبل از 22 دسمبر به کابل شد. آغا شاهی میگوید: « به همین روز شاه ولی برایش تیلفون کرد و از وی مصرانه خواست که بروز بعد به کابل سفر نماید. از آواز شاه ولی معلوم بود که میخواست سفر من به عجله صورت گیرد. وی خیلی مایوس گردید. او میخواست من بدون معطلی به کابل بروم»
شوروی ها وقتیکه با نابودی تره کی و کسب قدرت از جانب امین مواجه شدند با پناه دادن به محمد اسلم وطنجار، شیرجان مزدوریار و اسدالله سروری رئیس امنیت تره کی مخالفت خود رابا امین آشکار نمودند. اما در رسانه های جمعی از این اختلاف حرفی وجود نداشت.
از جانب دیگر پرچمیها بمبارزه مخفی متشکل و پر مخاطره رو آوردند و در این مبارزه بسا دشوار در برابر پیگرد رژیم مستبد به سرمداری امین مساله مرگ زنده گی بود. در جریان این مبارزه شمار بزرگی از بهترین پیکارجویا ن از جان گسیخته پرچمی ها در راه آرمان های والای خویش برای آزادی و عدالت جان سپردند، زندانی، شکنجه و سربه نیست شدند؛ ولی پرچم مبارزه عدالت خواهانه را علیه مستبد ترین رژیم خود کامه امین به زمین نگذاشتند. در نهایت کمیته مخفی داخل کشور درتماس متداوم با رهبری حزب در راس زنده یاد ببرک کارمل در خارج کشور به همکاری نیرو خاص کشور اتحاد شوروی در یک یورش قهرمانانه رژیم خود کامه امین را از پا درآوردند.
قیام ششم جدی 1358 به عنوان نقطه عطف و چرخش مهمی در روال تکامل قانونمند پروسه انقلابی به منزله پاسخ به نیاز واقعی زمان و ضرورت منطقی ادامه انقلاب به پیروزی رسید و با پایان بخشیدن به شب سیاه و بیداد وحشت دوران تسلط خونبار امین و امینیان جنایتکار، انقلاب دوباره میسر اصلی ومردمی خویش را انتخاب کرد و فصل نوین شد در زندگی توده های میلیونی کشور.
در نخستن روز پیرو زی قیام ظرفمند ثور زنده یاد ببرک کارمل مژده پیروزی و ختم زندگی ننگین امین را به مردم افغانستان چنین بیان نمودند:
بعد از سقوط سلطه امین و رهایی زندانیان سیاسی روشنفکران و توده های میلیونی در سراسر کشور در تردد و دودلی نسبت به مرحله نوین انقلاب قرار داشتند بخاطر اینکه یک دوره وحشت ودهشت اختناق را سپری کرده بودند. هنوز هم فضای آن شب های تار عدم اعتماد بالای نیروهای امنیتی در کشور موجود بوده سوالات متعددی در ذهن هر فرد از جامعه بخاطر آینده خود و اطفال شان خطور میکرد؛ ولی زنده یاد ببرک کارمل طی یک سخنرانی به این سوالات ناحل شده چنین پاسخ ارایه کردند:
در بخش از بیانیه خویش چنین تصریح کردند:
«وظیفه مستقیم ما در شرایط کنونی ( معمول داشتن) سوسیالیزم نیست، دولت جدید جمهوری دموکراتیک افغانستان وظیفه تاریخی ملی خود میداند که: پایه های مترقی، اجتماعی و سیاسی جمهوری دموکراتیک افغانستان، این دستاورد بزرگ انقلاب ثور را بسط و توسعه و استحکام بخشد، انقلاب ملی و دموکراتیک ضد فیودالی و ضد امپریالیستی و ضد کمپرادوری را به پیروزی نهایی برساند، و در اولین فرصت ممکن وظایف مبرم زیرین را اجرا کند:
اعلام آزادی تمام زندانیان سیاسی، که از دم ساطور حفیظ الله امین تبهکار سربه سلامت برده باشند.
لغو قانون اعدام، لغو تمام مقررات ضد دموکراتیک و ضد انسانی، منع گرفتاریها، توقیف ها، تعقیبات خودسرانه، تقتیش منازل و عقاید، احترام به اصول مقدس دین اسلام، آزادی وجدان، عقیده و مراسم مذهبی حمایت از نظام کانون خانواده، رعایت اصل مالکیت قانونی، مشروع وعادلانه شخصی که عاری از استثمار سمتگرانه، اختلاس، رشوه خوری، سود خوری، احتکار و قاچاقبری باشد.
تامین شرایط سالم آزادیهای دموکراتیک اعم از آزادی تشکیل احزاب مترقی و وطن پرست و سازمانهای توده ای یا اجتماعی، مطبوعات، تظاهرات، اجتماعات و همایشهای خیابانی، تامین حق کار وتحصیل، تامین آزادی و محرمیت مکاتبات، مخابرات، مسافرت و مصئونیت منزل، توجه و کمک جدی و بنیادی به نسل نو جوان و شاگردان مکاتب، محصلین و روشنفکران کشور بدون تبعیض.
همچنان بتاریخ ششم جنوری1980 بر طبق مشی قبلن اعلان شده دولت از طریق رسانه های گروهی چنین اعلان گردید
«عفو تمام زندانیان سیاسی که ازدم تیغ خونین امین میرغضب سالم باقی مانده اند. بدون در نظر داشت طبقه، مذهب، زبان، قوم، ملیت، ایدئولوژی و اختلاف سیاسی و سازمانی اعلام میگردد» و در این اعلامیه چنین تذکرداده شده بود « بجز چند تن انگشت شمار از باند امین جنایتکار، دیگر هیچ زندانی سیاسی در سراسر افغانستان باقی نمی ماند»
به روز هفت جنوری دروازه های زندان خونین و سیاه پلچرخی در کابل بروی زندانیان سیاسی باز گردید و موج عظیمی از مردم از هزاران تن زندانی ازاد شده استقبال کردند.
در باره آزادی زندانیان سیاسی ببرک کارمل چنین اظهار داشتند:
«هزاران انسان نجیب و وطنپرست ازسلولهای باستیل پلچرخی، این مکتب ننگ وعبرت امین سفاک به کانون پر محبت وعطوفت خانواده های خود برگشته و اه وناله عزیزان شان را به شادی و سرور مبدل ساختند»
سترجنرال نبی عظیمی در کتاب اردو وسیاست در مورد ر هایی زندانیان چنین مینگارند:
این زندانیان تنها مربوط پرچمی ها نبود شا مل تمام اقشار و طبقات جامعه بودن و بدون تبعض رها شدند.
ماهئیت و خصلت مرحله نوین :
ماهئیت و خصلت مرحله نوین وتکاملی انقلاب ثور و پلان های که جهت بهبود زندگی مردم روی دست بود توسط زنده یاد ببرک کارمل جهت روشن شدن اذهان توده ها چنین بیان گردید:
«انقلاب اپریل از لحاظ کرکتر و ماهیت خود یک انقلاب ملی و دموکراتیک ضد فیودالی وضد امپریالیستی است. از لحاظ اصول مرامی و تیوری انقلابی و پراتیک انقلابی وظیفه اولین واساسی و عمده انقلاب ملی ودموکراتیک ضد فیودالی را محو تمام بقایای مناسبات فیودالی در دهات تشکیل میدهد. نفوس افغانستان در حدود پانزده و نیم میلیون بوده که در حدود دونیم الی سه میلیون زنده گی قبیله وی، کوچی و نیمه کوچی دارند و ده الی یازده میلیون به صورت مستقیم و غیرمستقیم مربوط به دهات ودر ارتباط با زمین وزراعت زنده گی می کنند. به این ترتیب دهقانان نیروی عمدۀ انقلاب را تشکیل میدهد.
لذا به اساس حکم و قانونمندی انقلاب ماست که باید دگر گونی در حیات دهات با امحای مناسبات فیودالی به وجود اید واین امر صرفاً از طریق اصلاحات دموکراتیک ارضی عملی شده میتواند. البته مساله اصلاحات ارضی مساله ساده نیست».
بعد از انقلاب اپریل علی الرغم اشتباهات بزرگ که در زمینه اصلاحات صورت گرفت بازهم حزب دموکراتیک خلق افغانستان ودولت جمهوری دموکراتیک افغانستان موفق شدند که در حدود هفتصد هزار هکتار زمین را به سه صدهزار خانواده توزیع نماید.
باندیت های صادر شده از خارج کشور مخصوصن از پاکستان چین رعب، خوف، وحشت و دهشت در افکار دهاقین نسبت به انقلاب به وجود آورده، سبب شدند که اصلاحات ارضی ما آنطوری که مطابق به پلان بود تحقق نیابد.
بعد از سقوط رژیم خود کامه حفیظ الله امین و استقرار نظام نوین در تحت رهبری ح،د، خ،ا در راس ببرک کارمل در افغانستان فضای جدید با توجیهات گوناگون بوجود امد.
مردم با گذشتاندن یک دوران اختناق، ترور، کشتار های دسته جمعی اقشار مختلف جامعه اعم از کسبه کاران،
پیشه وران، افسران، متعلمین و معلمین، روحانیون وسایر اقشار جامعه اکثریت قاطع مردم از تحول ششم جدی استقبال به عمل آوردند.
در میان این اکثریت عظیم، خانواده های قربانیان جنگ و مقاومت و رژیم استبداد و اختناق، آنانیکه مستقیم یاغیرمستقیم زیان دیده بودند، زندانیان آزاد شده اعضا و هوادران حزب دموکراتیک خلق افغانستان، احزاب و سازمانهای سیاسی مترقی واجتماعی و غالب روشنفکران کشور شامل بودند.
در عرصه جهانی تمام کشورهای سوسیالیستی و آنعده از کشورهای که سمتگیری سوسیالیستی داشتند، برخی از کشورهای بیطرف، احزاب کمونیستی ومترقی وجنبشهای رهائیبخش ملی جهان سوم از تغییرات متذکره پیشتبانی نمودند.
اما برعکس کشورهای غرب در راس ایالات متحده امریکا چنان واکنش سریع وسیع و غیرمترقبه در برابر رویداد ششم جدی از خود نشان دادند ورود نیروهای اتحادشوروی بهانه ی بود که تبلیغات وسیع را علیه جمهوری جوان افغانستان هر بیشتر تشدید بخشند و بدان هم بسنده نکرده عملن داخل مداخلات نظامی گردیدند بدین منظور گروه های مسلح و تنظیم های که قبلن در کشور پاکستان جابجاه شد بودند آنها تحت نظر مربیان استخبارات کشورهای منطقه و جهان آموزش نظامی دیده و بعد از تجهیز تسلیح به منظور تخریبات و انجام اعمال دهشت افگنانه به کشور ما صادرشدند.
پا کستان به مرکز فعالیت ضد انقلاب مبدل شد:
باید خاطر نشان ساخت که خلاف تمام ادعاهای که گویا همزمان با آغاز مرحله نوین فعالیت گروهای مخالف آغاز شد قطعن حقیقت ندارد. زیرا تنظیم های گروه های مسلح بنیاد گرا اسلامی در پاکستان حتی در سالهای (1973-1978) علیه حکومت رئیس جمهور داود به تشویق و حمایت آنکشور تشکیل شده بود و گروه های مسلح مربوط این تنظیم ها آشوبهایی را در کنرها، پکتیا، لغمان، لوگر، بدخشان و پنجشیربوجود آوردند. تا سال 1978 در پاکستان هشت اردوگاه تربیه تروریستها ایجاد شده بود که در آنها اداره استخبارات نظامی آنکشور مهاجرین ساده افغانی رابه جنگجویان چریکی مبدل می ساختند.
در سالهای بعد بیش از 350 کمپ بیشتر از سه میلیون مهاجر افغان زندگی میکردند که توسط مامورین پاکستانی به کمک کمیساری عالی ملل متحد برای پناهندگان اداره میشد در اوایل در هرکمپ 10000 محل بود و باش برای 100000 نفر پیشبینی شده بود ؛ اما بعدها در آن بیش از 125000نفر زندگی میکردند که در نوع خودبزرگترین کمپ درجهان بود. خود اعتراف میکنند که محیط این کمپ ها کثیف، حفظ الصحه و امکانات طبی در سطح بسیار پائین قرارداشت. که اکثر باشنده های این کمپ ها به امراض گوناگون مبتلا شده بودند. در همین زمان بود که جنرال اختر شعار کابل باید بسوزد را داد. این پلان در سه مرحله تنظیم گردیده بود.
اول: اقدامات در جهت هماهنگ ساختن حملات برای قطع راه های اکمالاتی کابل جلوگیری از رسیدن مواد به داخل شهر برای رسید ن این هدف اجرای کمین ها در مسیر کاروانهای اکمالاتی به استقامت کابل، ازبین بردن منابع اب نوشیدنی ومنفجر ساختن بندهای آب و ازبین بردن سیستم برق رسانی و منفجرساختن شبکه برق از وظایف اساسی شان بود.
برای تحقق حملات تروریستی از هیچ وسیله ی دریغ نمیکردند و با بم گذاری در بین دفاتر دولتی ، مکاتب و موسسات تعلیمی و تحصیلی، در مارکیت ها،ایستگاه های ترانسپورت عامه در بین بس های شهری،شفاخانه ها اهداف مساعد برای شان تعین شده بود. از جمله اقدامات تروریستی باند های مخرب و دهشت افگن انفجار بم در میدان هوایی کابل، افغان کارت، و سینما پامیر از مهمترین و فجیع ترین اقدامات شان بود که باعث کشته شدن صد ها تن افراد بیگناه ملکی اعم از زن، مرد و اطفال معصوم گردید.
و سایر اقدامات تروریستی و دهشت افگنانه که علیه مردم با پلان های سازمان استخباراتی پاکستان و به همکاری مجاهدین در ان زمان در مراکز شهر های کشور و بطور اخص در شهر کابل انجام شد.
بخش سوم : اقدامات دهشت افگنانه شان عبارت بود از حملات راکتی دوربرد بر شهر کابل که طور دوامدار صورت میگرفت. چنانچه ده هزار راکت بر شهر کابل و اطراف ان پرتاب گردید. در این حملات به استثنای بعضی از روزهای زمستان، وقفه صورت نگرفت. ازنظر دستگاه استخبارات پاکستان کابل شهر کلان بود.واصابت دقیق بر اهداف انتخاب شده برای انها ناممکن وانمودمیشد.
قوماندان عبدالحق در حملات راکتی بر کابل نقش عمده داشت
قوماندان عبدالحق در مورد کشتن افراد ملکی، حین مصاحبه با مارک اوربان نویسنده کتاب” جنگ در افغانستان” چنین اعتراف نموده است: « هدف آنها ( مجاهدین) غیر نظامیان نبود. ولی اگر ضربه من بر آنان وارد میگردد. برای من مهم نیست. حتی اگر خانواده ام در جوار سفارت شوروی باشد من آن ساحه را مورد ضربه قرار میدهم. اگر من آماده مرگ هستم، بگذار فرزند و همسرمن نیز چنین سرنوشتی داشته باشند (در حالیکه خانواده، عبدالحق وسایر قوماندانان مسوول انداخت راکت ها در قصرهای در پاکستان به ارامی دور از ساحه انداخت راکت های کور زندگی مینمودند)
اکمالات سلاح ومهمات به گروه های دهشت افگن از طرف کشور های مداخله گر در سال 1983 صرف درحدود 10000 تن اسلحه ومهمات به پاکستان تسلیم داده شده واین رقم در سال 1987 بر65000 تن رسید که در ان انواع گوناگون سلاح خفیقه،راکت انداز، ماشیندار، توپ های بی پسلگد، راکت اندازضدتانک وراکت های دافع هوا شامل بود. قسمت عمده این سلاح از چین، مصر وبعدها از اسرائیل خریداری میشد. درنهایت امر ستنگر نیز در اختیار این باند های بی مسولیت سپرده شد.
طبق اظهار رئیس ای، اس، ای ” از سال 1984تا سال 1987 بیشتر از 80000 مجاهد در کمپ های آموزش ما تربیه شدند و صدها هزار تن اسلحه مهمات به افغانستان ارسال شد همزمان در 29 ولایت افغانستان از جانب ما پلانها ی عملیاتی تخریبی طرح و عملی گردید سرانجام من توانستم با 60 افسر، 100 افسر پائین رتبه و 300 کارمند دیگر این پروسه را رهبرنمایم.
قرار اطلاع منابع از جمله 5000 تن این جنگجویان تحت رهبری حزب اسلامی جهت تخریب و دهشت افگنی وارد کنرها گردیدند.
با حفظ تمام دشواری ها ی امنیتی، سبوتاژها، فعالیت های دهشت افگنانه که عناصر ضد انقلاب انجام داد
دولت ج. د. ا صادقانه دین مبین اسلام را احترام گذاشت و آنرا رعایت و پشتیبانی نمود.
در تولید یک عده ء زیادی از محصولات مهم صنعتی چون زغال سنگ، انرژی برق، سمنت، مواد تعمیراتی، محصولات افغانی وغیره ازدیاد به عمل امد.مخصوصاً این امر اهیمت زیاد دارد که سهم زراعت و مالداری در رشد محصولات ناخالص ملی افزایش یافت. مثلن تولید گندم، جو، جواری، برنج، گوشت و شیر بالا رفته تعداد حیوانات مانند گاو و گوسفند بیشتر شده ومقدار زیاد تر پشم تولید گردیده است در نتیجه تدابیر مشخص حزب و دولت افزایش تولید پخته و لبلبو درهمان سال بالترتیب رقم بیست وسه اعشاریه یک و بیست هشت اعشاریه شش فیصد رانسبت به سال های گذشته نشان میداد
حزب ودولت انقلابی همچنان قادر گردید. تا اقدامات را به سود توده های زحمتکش مردم و اعتلا و رشد جامعه به میدان عمل بکشاند. درمرحله نوین و اصلاحات دموکراتیک ارضی در جهت تصحیح و ادامه مرحله اول در کشور ادامه یافت. پیروزی های تمام در زمینه حل مسایل کشاورزی جنبش کوپراتیفی را متحد ساخت. رشد تولیدات زراعتی و کمک به دهقانان در زمینه فروش محصولات تولیدی مربوط آنان از جمله اقدامات بسیار نیک دولت بشمار میرفت.
همچنان باید از تدابیر مهم در زمینه تشکل زحمتکشان کشور در چار چوب اتحادیه های صنفی افزایش دستمزد کارگران از بیست و چار الی پنجاه فیصد، عقد قرار داد های جمعی میان کلکتیف های زحمتکشان و موسسا ت تولیدی که برپایه ان نقش کار گران در رهبری پروسه های تولیدی تثبیت میگردید و تدوین قوانین عادلانه و دموکراتیک در زمینه کار و حقوق کارگران در ساحه جنبش کارگری افغانستان تذکر داد.
پلان هایی رویدست گرفته شد که در نتیجه آن باید کشور از عقب ماندگی دیرپای سده ها در افغانستان تداوم داشت بسوی انکشاف و ترقی سیر میکرد و زمینه را برا ی مقدمات ایجاد جامعه نوین عدالت اجتماعی را در کشور فراهم میساخت انچه عملی گردیده از اهمیت فروانی بر خور داربود.
هدف اساسی حزب ودولت پایان دادن به کلیه اشکال ستم، بیعدالتی و در مقابل گسترش معارف و فرهنگ نوین و ایجاد اقتصاد مستقل ملی و تامین وحدت نیروهای مردم بود. واین معمول صرف به پیروزی کامل انقلاب در عرصه های مختلف شیون زندگی مردم میسر بود و بس.
کار هدفمند و مثمر با نیروهای امنیتی :
زحمتکشان کشور ما با وجود مشکلات فراوان تحت رهبری پیشاهنگ رزمنده خویش ح.د.خ.ا در اعمار زنده گی نوین به پیروزی های انکار ناپذیر نایل گردیدند. اقتصاد ملی کشور به صورت عموم مطابق به مشی که توسط کمیته مرکزی ح. د. خ.ا در جهت رفع عقب مانده گی اقتصادی، ثبات وتحکیم سکتور دولتی وبهبود سطح زنده گی مردم تدوین شده بود، انکشاف وتکامل مییافت. تدابیر در زمینه تشویق و رشد تولید ارتقای عواید زحمتکشان وتدوین سیستم واحد شاخص های پلا ن شده اتخاذ گردید.
تحکیم باز هم بیشتر همبستگی تمام اقشار جامعه ما صورت گرفته پایه اجتماعی انقلاب بسط و توسعه مییافت.
قوای مسلح ما از دستاورد های انقلاب ثور به نحو شایسته دفاع می مینمودند. پرسونل قوای مسلح در مبارزه سرسختانه علیه دشمنان مردم زحمتکش ما قهرمانی ها و از خود گزری ها را تبارز داده صدها افسر، خرد ضابط و سربا ز اردو، سارندوی در اثر فعالیت های قهرمانانه در جبهات جنگ و کار بامردم خویش به اخذ نشان هاومدالهای دولتی مفتخر گردیدند.
نیروهای خاد و سارندوی در مبارزه علیه عناصر ضد انقلاب نقش بزرگی ایفا نموده و فعالیت انها هدقمند تر گردید. کارکنان خاد و پرسونل سارندوی روز تا روز با مورال عالی رزمی در امر محو ونا بودی باند های مخرب با مردانگی، شهامت گام میگذاشتند. ولی در مقابل امپریالیزم جهانی در راس ایالات متحده امریکا، نیروهای هژمونیستی وارتجاعی که از موفقیت های مردم ما خشمگین گردیده بودند کمافی السابق به فعالیت های تجاوز گرانه و وحشانه خود در برابر انقلاب ادامه میدادند ودخالت ها ی اشکار انها در امور کشور ما قطع نگردیده بود واین نیرو های سیاه، جنگ پلید رابرضد ما به راه انداخته وباند های ضد انقلاب را تربیه ومسلح نموده به کشورماصادرمیکردند.
اجیران واشنگتن و پیکن به کشتار صدها انسان دست زده و به سوختن اماکن، مکاتب حاصلات و ربودن مواشی دوام میدادند. از سلاح هایی که برای رهزنان داده شده بود بر ضد شاگردان مکاتب،زنان، پیرمردان واطفال استفاده کردند.
آنها مذبوحانه تلاش میورزدند که اعتماد مردم را نسبت به نیروهای امنیتی کشور خدشه دارسازند.
با کار تشدیدی ایدلوژیک از یکطرف با براه اندازی عملیات شجاعانه و فعالانه و سرکوب قطعی آنها از جانب دیگر پلان های شوم آنها را علیه مردم افغانستان خنثی میشد. زنده یاد ببرک کارمل طی سخنرانی شان وظایف نیرو های امنیتی را چنین مشخص نمودند.
تمام کارها هنگامی موفقیت بار می آورد که ما کتله های وسیع زحمتکشان رابه خاطر مبارزه علیه دشمنان بسیج نماییم. اما برای رسیدن به این مقصد لازم است که کار سیاسی در میان توده ها و بالخاصه در میان دهقانان به صورت فوق العاده تقویه گردد.
به همین اساس مرکز ثقل تمام امور حزبی و سازماندهی حزب باید به ولسوالی ها، علاقه داریها، قرا، دهات ومناطق قبیله وی انتقال یابد.
زنده یاد ببرک کارمل در بخشی از بیانیه شان در جلسه سوق اداره قوت های امنیتی به منسوبین قوای مسلح به این امر تاکید کردند.
مسایل نظامی یکی از مهمترین بخش های فعالیت ما راتشکیل میدهد که حل وفصل ان شرایط مساعد را جهت تحقق برنامه اجتماعی واعمارزنده گی نوین در افغانستان فراهم می سازد.
رهبری حزبی ودولتی جمهوری دموکراتیک افغانستان به تطبیق تصامیم کنفرانس سر تاسری ح.د.خ.ا و پلینوم های کمیته مرکزی مشی مبنی برسرکوبی و محو عناصر ضد انقلاب و بهبود سطح زنده گی اجتماعی و اقتصادی مردم و رشد فرهنگ ملی را ادامه میدهند.
علی الرغم مشکلاتی که از طرف عناصرضدانقلاب به وجود امده است مردم ما به موفقیت های انکار ناپذیر در انکشاف ملی نایل گردیده اند در کشور تولید محصولات عمده صنعتی مانند انرژی برق، زغال، سمنت وگاز طبیعی افزایش یافته است. کار های انکشافی جیالوجیکی برای تمدید لین برق ولتاژ بلند از اتحا د شوروی به کابل به پایان رسیده استخراج گاز طبیعی به اندازه دو اعشا ریه شش ملیار متر مکعب بود.
همین اکنون تدابیر ضروری جهت انکشاف زراعت عملی میگردد. اصلاحات دموکراتیک ارضی وتقسیم زمین واب به نفع دهقانان با پیگیری پیش برده میشود. بیش از 1200 کوپراتیفی زراعتی که اضافه از دوصد هزار دهقان را متشکل می سازد به وجود امده است.
در ساحه تجارت تحولات مثبت رونما گردیده است دراین زمینه همکاری با اتحاد شوروی سایر کشور های شورای تعاون اقتصادی اهمیت بزرگی داشته ودارد تنها از مدرک فروش گاز طبیعی به اتحاد شوروی دولت مبلغ بیش از دوصد وشصت وهشت میلیون دالر مفاد بدست آورده است.
بنابرین وضع موجود از ما میطلبد تا بیداری و هوشیاری اردو مردم را ارتقا بخشیم مردم ما از ظلم و ستم چور وچپاول اشرار به ستوه امده ومیخواهند به سرعت هر چه تمام تر نابود گردند.
توطئه و دسایس محافل ارتجاعی در سطح ملی و بین المللی علیه کشور ما براه انداخته شد انها تلاش میکردند. تا افکار و ذهنیت توده ها را در برابرانقلاب و دوستان بین المللی افغانستان تغییر دهند چنانچه زنده یاد ببرک کارمل نیز در این مورد چنین اظهار نظر مینمایند: « برای اینکه امروز تمام ارتجاع بین المللی، امپریالیزم بین المللی در راس امپریالیزم امریکا، هژمونیزم مرتد چین، رژیم نظامیگر پاکستان و محافل ارتجاعی پاکستان، این دشمنان کهنه کار مردم افغانستان، وارث استعمار و امپریالیزم انگلیس، ارتجاع اعراب، ارتجاع ایران، ارتجاع داخلی و ضد انقلاب سعی میکنند که انقلاب افغانستان را سرکوب کنند. باید توجه داشت که آنها از کدام طریق به این معمول برسند؟
در قدم نخست باید ذهنیت توده ها را علیه دوستی با کشور شوراها در جهت منفی تغییر داده و در سطح بین المللی انرا خدشه دار سازند. و از احساسات مردم افغانستان بنابر عقب مانده گی و بیسوادی شان استفاده نمایند. در حالیکه افغانستان کشور زحمتکشان مسلمان است. این یگانه وسیله است که علیه جمهوری جوان افغانستان استفاده کنند. تاریخ کشور ما شاهد انست که یک مرحله غم انگیز وتراژیدی در وقت نهضت شاه امان الله به وجود امد و دران وقت دشمنان وطن ما، استعمار کهنه کار انگریز، زیر همین نامها و با سوء استفاده از عقب ماند ه گی توده ها به کمک یک سلسله خانواده های اجنت واجیر(هدف از خانواده مجددی میباشد) خود توانست که نهضت جوان انقلابی افغانستان را در نطفه خفه سازد.
ولی ما با اتکا به اردوی قهرمان افغانستان، تا آخر در مبارزه علیه ارتجاع، امپریالیزم وهژمونیزم برای دفاع از دستاورد های انقلاب ثور به پیش خواهیم رفت. اما نباید فراموش کرد پاکستان همسایه جنوبی ما آله و وسیله امپریالیزم وهژمونیزم قرار گرفته و یک رژیم نظامیگر در آنجا حاکم است یعنی یک رژیم ترور و کودتا، به این مناسبت از خود اختیار و صلاحیت ندارد که بر میز مذاکره با ما بنشیند و ما مسایل را از لحاظ سیاسی حل فصل کنیم. باید اذعان کرد که رژیم نظامیگر پاکستان بالای انبار باروت نشسته است. کشور اخندی ایران رژیم مائویستی پیکنگ نیز کمتر از پاکستان علیه ما عمل نمی نماید.
لذا وظیفه نزدیک ودرجه اول ما عبارت از تامین زنده گی ارام، امحای عناصر ضد انقلاب در مناطق مهم حیاتی کشور ودفاع اطمینان بخش از انقلاب است.
به همین منظور حزب کار تشدیدی مبارزه علیه بیسوادی، ایجاد کتابخانه ها، ایجاد کورس های آموزش سیاسی و راه اندازی کارهای فرهنگی را جهت ارتقاع سطح درک و شعور سیاسی منسوبین امنیتی روی دست گرفت. منسوبین قوای مسلح کشور در زمینه محو و نابودی عناصر ضد انقلاب با روحیه وفاداری به وطن ومرد م کشور در برابر دسایس وتوطئه عناصر ضد انقلاب که از خارج تمویل تجهیز وتسلیح میشدند با مورال عالی رزمی در میدان های نبرد فعالانه سهم میگرفتند.
اردو چون یک قدرت پر تحرک در اعماق توده های مردم از دستاورد های انقلاب،از خاک مقدس خود علیه جنگ اعلان ناشده توسط کشور های خارجی میرزمیدن ازوطن ومردم ان دفاع مینمودند نیرو های امنیتی با اتکا به مردم ودوش به دوش بامردم به حیث قدرت عظیم تحت رهبری حزب دموکراتیک خلق افغانستان، علیه کسانیکه در خاک ما صلح وارامش را برهم میزدند با شجاعت واز خود گزری مبارزه میکردند
گروه ها و کسانیکه فریب تبلیغات زهراگنی دشمنان را خورده اند، بیش ازپیش درمیابند که امپریالیزم بین المللی و سرکرده گان ضد انقلاب، آنان را به سوی پرتگاه نیستی، جنگ و برادر کشی میکشانند آنان با در ک حقانیت اهداف و وظایف انقلاب ثور، از ضد انقلاب میبرند و به زنده گی صلح آمیز باز میگردند. گرچه این پروسه بطی است ولی به پیش میرود و وسعت می یابد و در آینده نزدیک روزی فرا خواهد رسید که همه مردم زحمتکش وطن ما به عدالت، امر که به خاطر آن حزب دیموکراتیک خلق افغانستان و تمام اتباع آگاه کشور افغانستان پیکارمیکنند، اعتقاد حاصل نموده از سیاست حزب وتدابیر آن جهت بالا بردن سطح زنده گی توده های وسیع مردم ورشد اقتصاد و فرهنگی جمهوری دموکراتیک افغانستان پشتیبانی نمایند. به اساس اطلاعاتی ازمنابع اوپرا تیفی قوماندان ها و گروپهای مسلح که از جنگ خسته واز پیروزی نا امید شده بودند دوی برسه از این گروپها با دولت عقد پرتوکول نموده و یا اینکه سلاح برزمین گذاشته صرف ازمنطقه خود دفاع مینمودند. و یک قسمت از این گروپها و یک تعداد از قوماندان های اشتی ناپذیرشان علیه مردم و انقلاب به جنگ ادامه میدادند.
لیکن با وجود نتایج مثبت و معین، اوضاع سیاسی و نظامی در کشور تا هنوز بشکل عادی نورمال استقرار نیافته است. دسایس امپریالیزم بین المللی مانع اساسی در راه عادی ساختن ان میباشد.
نیروهای تجاوزکار امپریالیزم در راس آن امپریالیزم امریکا از هیچ تلاش دریغ نه ورزیده اند تا از پیشرفت توده ها در مسیر رشد اجتماعی جلو گیری نمایند. به این منظور آنها مسابقه تسلیحاتی را تشدید بخشیدند و با زور گویی نظامی، و سودجویانه ومورد علاقه خویش را بالای مردم تحمیل نمایند.
همچنان در سطح بین المللی
وقایع وحشتناک در لبنان جایی که متحدین امپریالیزم امریکا یعنی اشغالگران صهیونیستی سیل خون باشنده گان غیر نظامی وبیگناه شهر بیروت و جنوب لبنان را جاری ساختند، شاهد این مطلب است. اشغالگران اسرائیلی خواستند تا سازمان ازادیبخش فلسطین را محو کنند و مردم رنجدیده فلسطین را از تکیه گاه مبارزه شان بخاطر تعین سرنوشت و تاسیس یک دولت مستقل محروم کنند انها جهت بدست اوردن این هدف شوم ونا پاک خویش ازمیتود ها واسلو ب فاشیستهای هتلری کار گرفتند.
آنها از این میتود ناپاک خویش تلاش دارند که در افغانستان آنرا به منصه اجرا قرار دهند. آنها در صدد وخامت هرچه بیشتر اوضاع متشنج جهانی بوده و برای اینکار به اصطلاح پرابلم افغانستان را، به طور دوامدار بهانه قرار دهند.
نیروهای امپریالیزم جهانی به سرکردگی ایالات متحده امریکا و شرکای جرم آنها در اسلام اباد و پیکن، جنگ اعلان ناشده را علیه وطن محبوب ما به راه انداختند.
برعلاوه آنها از تبلیغات بیشرمانه استفاده نموده اشخاص شریف و ساده رافریب داده تلاش می ورزند ایشانرا برضد حکومت مردم تحریک کنند. با کمک این نیرو های سیاه فعالیت های خرابکارانه باندهای اجیر، اوباش، قاتل در سرزمین مقدس ما دوام دارد. این باند ها اهالی بیگناه راترور نموده، مکاتب شفاخانه ها را ویران میکنند و بنابر ضدیت خود باعلم، معرفت و دانش، معلمان و روحانیون شریف ووطنپرست را به قتل میرسانند.
نیروهای ارتجاع، لبه تیز اعمال جنایتکارانه خویش را متوجه اعضای حزب دیموکراتیک خلق افغانستان، سازمان دیموکراتیک جوانان افغانستان، نماینده گان حکومت، روشنفکران مردمی و منسوبین نظامی ساختند.
هدف اصلی آنها نگهداشتن مردم در ترس و هراس دایمی، ایجاد بی اعتمادی مردم نسبت به حکومت ج.د.ا و بطور اخص احیای مجدد نظامی فئودالی و سیطره استثمار گران را احتوا میکرد.
زنده یاد ببرک کارمل در یکی از کنفرانس های حزبی از فعالیت قوای مسلح کشور چنین اطمینان داد:
باید به اطلاع رفقا، نماینده گان کنفرانس برسانم که در سال جاری در عرصه های مبارزه با ضد انقلاب رشد اقتصا د ملی و تحقق تحولات اجتماعی موفقیت های قابل ملاحظه به دست امده است
تمام سربازان، خرد ضابطان وافسران افغانستان که در سنگر های پیکار انقلابی تا کنون ازدستاورد های انقلاب ثور دفاع کرده اند، معنن قهرمانان خلق افغانستان هستند. ولیکن قهرمانی جاویدانی عبارت از ان قهرمانی است که همیشه از یک پیروزی به پیروزی دیگرش، ازیک سنگر به سنگر دیگر به قله های شامخ ترقی وازادی کشور خود نایل ائیم.
ببینیم قهرمانان جاویدان کیها اند؟ کسانی اند که بدون آنکه لحظه به خود بیندیشند، همیشه در اعماق وجدان، روح، قلب وشرف خود در باره نسلهای آینده کشور خود، در باره سعادت و خوشبختی مادی ومعنوی و رفاه فرزندان، کودکان، پسران و دختران آینده وطن مقدس خود می اندیشند، اینان قهرمانان جاویدان اند.
نیروهای مسلح قهرمان جمهور دموکراتیک افغانستان به کمک و پیشتیبانی هرچه فزونتر اهالی، ضربات سنگین و هلاکتبار را به باند های صادر شده ضد انقلاب وارد نموده اند که با استقبال گرم مردم افغانستان و دوستان ما در عرصه بین المللی وسراسیمه گی وخشم ارتجاع و امپریالیزم مواجه شده است.
فرخنده باد پیروزی ششم جدی روز نجات مردم از سلطه خونتای امین وامینی ها
منابع که از ان استفاده شده است:
ـ یاددشتهای سیاسی و رویداد های تاریخی اثر محترم سلطان علی کشتمند.
ـ کتاب تلک خرس ( حقایق پشت پرده جهاد در افغانستان) اثر دگروال یوسف کارمند ارشد استخبارات پاکستان
ـ اردو و سیاست اثر محترم سترجنرال نبی عظیمی
ـ کتاب تاریخ ( افغانستان درپنج قرن اخیر) اثر محترم صدیق فرهنگ
ـ بیانیه ببرک کارمل در جلسه فعالین حزبی قوای مسلح 1360:
ـ سخنرانی زنده یاد ببرک کارمل درجلسه فعالین قوای مسلح ج،د،ا در21 اسد 1361
ـ تحکیم حزب و پیوند ان با مردم صبحت زنده یاد ببر ک کارمل
ـ گزارش کمیته مرکزی به کنفرانس سراسری توسط زنده یاد ببرک کارمل
ـ سخنرانی زنده یاد ببرک کارمل در جلسه سوق اداره اردو ج،د،ا درسال 1361
ـ بیانیه شفاهی زنده یاد ببرک کارمل در اجتماع افسران، سربازان و فعالین حزبی فرقه 11 ننگرهار
ـ بیانیه زنده یاد ببرک کارمل تحت عنوان خطاب به سربازان و افسران فرقه 17 هرات درسال 1361
– اسناد لانۀ جاسوسی(کتاب 29 ـ 30 افغانستان)
–اسناد مربوط به اگسا برگهای سیاه از کارنامه های میرغضب دوران حفیظ الله امین
°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°
نویسنده رفیق حریف «حریف »
مناسب میدانم تا در مورد زنده یاد ببرک «کارمل» از دست رفته و کارنامه های درخشان اش در جایگاه زعامت جمهوری دموکراتیک افغانستان (جدی ۱۳۵۸ ـ اثور۱۳۶۵) قبل از همه، حرف های شادروان اکادیمسین پروفیسور دوکتور عبدالاحمد «جاوید» فقید قبلاً رئیس دانشگاه کابل را که در سالهای مهاجرت در یک همایش رسمی افغانهای مقیم لندن بیان داشته بودند، بازگو نمایم: « ببرک «کارمل» در میان همه سیاستگران کشور بیشتر از دیگران هوشیار و بهتر از دیگران، زمانه خودرا فهمیده بود، باوجود سرسختی های قوم گرایی جناح خلق در حزب دموکراتیک خلق افغانستان دامن قبیله سالاری و استبداد داود خانی – هاشم خانی را برچید، این اشتباه او نبود که به حضور ارتش شوروی وقت انجامید، او به عنوان محقق فعلیت در این عمل برگزیده شده بود، از نظر من این خطای سایر گروهای ملی و سازمانهای سیاسی و اجتماعی بود که به دلیل بدبینی با حفیظ الله امین و گروه همکاران وی از تلاش سیاسی در راه تفاهم و حمایت از ببرک «کارمل» دریغ کردند.»
پروفیسور «جاوید» دریک برهۀ دیگر زمانی، طی سخنرانی در جمع دوستان شان بر مزار «فردوسی» در شهر مشهد ایران در مورد ویژه گی های ببرک «کارمل» چنین گفتند:
«من باوجود ناسازگاری و بی ارتباطی خود با ببرک «کارمل» و همچنان غیرحزبی بودنم، ایشان را بسیار سازمانده حساس و سیاستگر جدی برای تصرف قدرت و فلسفه قوی شدن در زمانه ما یافتم…»
ببرک «کارمل» بحیث دادخواه نستوه و سیاست گذار بی بدیل از همان آغاز مبارزه دشوار اش بخاطر نجات مردم از درد جانکاه رنج و عذاب جامعه فیودالی و ماقبل فیودالی، ستم طبقاتی، ارتجاع مذهبی و استبداد سلطنتی به این نتیجه رسیده بودند که با استفاده از راه های گوناگون مبارزه مسالمت آمیز البته در اتکاء و روشنی جهان بینی علمی و صرف با مبارزه طبقاتی میتوان طبقات حاکم وستمگرراخلع قدرت نموده وباایجاد یک حکومت دموکراسی ملی برمبنای ائتلاف نیروهای ملی، دموکراتیک و وطنپرست، راه را برای اعمار یک جامعه عاری از تناقضات طبقاتی و رفاه همگانی باز نمود. «کارمل» معتقد بوده و باور کامل داشت که با حل تضاد اصلی و یا اساسی که همانا تضاد طبقاتیست، میتوان به حل سایر تضادها ازجمله «حل مسایل ملی» در یک جامعه نایل آمد.
پژوهشگر معاصر کشور پروفیسور رسول «رهین» در بخشی از نوشته تحقیقی شان زیر نام «ببرک کارمل کی بود؟» دیدگاه شانرا درمورد زنده یاد «کارمل» چنین فشرده میسازد:
بتاریخ ۶ جدی ۱۳۵۸خورشیدی ببرک «کارمل» در حالی وارد کابل شد که رقیب سرسخت و خونخوار حفیظ الله امین را برای همیش از صحنه زندگی دور کرده بود. بنابران بدون دغدغه و با جبین گشاده و لبخند بر دهان که حکایتگر پیروزی بر رقبای سیاسی اش بود، به عنوان منشی عمومی حزب و رئیس شورای انقلابی و صدراعظم افغانستان بر اریکه قدرت افغانستان تکیه زد… رهبری جدید طی نخستین گامهای خود به مردم اطمینان دادند که نابسامانی های موجود در کشور را به گونه بنیادی حل وفصل مینمایند. برای ایفای این وظیفه تلاش ورزیدند تا پیامدهای ناگوار اقدامات ایدیولوژیکی تره کی و امین را خنثی و زیانهای سیاسی، اجتماعی و قومی ایرا که بر اقوام تاجیک، ازبیک، هزاره و سایر اقوام خورد و بزرگ کشور وارد آمده بود، برطرف سازد. همچنان حزب دموکراتیک خلق اصول حل دموکراتیک مسله ملی را اعلام کرده، برابری حقوق کلیه ملیت ها و اقوام افغانستان و پایان دادن به ستم براقلیت های تباری کشور تاکید ورزید، امتیازات سنتی قبایل برای شان برگردانیده شده و به کسانیکه جانب حاکمیت را میگرفتند وعده حمایت های مالی و امنیتی داده شد. و…»
زنده یاد ببرک «کارمل» از جمله رهبران جنبش رهایی بخش ملی، یکی از بنیان گذاران حزب دموکراتیک خلق افغانستان، به حیث یک شخصیت خردمند و آگاه و مبارز شجاع با شناخت عمیقی که از شرایط معین و درجه رشد اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جامعه خود داشت، نیم قرن تمام عمر آگاهانه و پربار شانرا صرف مبارزه بخاطر رفاه و سعادت انسان زحمتکش میهن نموده اند، به حیث یکی از فعالان مسلط با ایدولوژی و اندیشه های دورانساز و پیشرو عصر، در کار تنظیم و تدوین اولین برنامه عمل حزب، تحت عنوان «بخاطر رنج های بیکران خلق های ستمدیده افغانستان» سهم فعال و سازنده گرفته و طی آن به جستجوی وسایل و راه های حل برآمده تا در اتکا و تحقق اهداف استراتیژیک و تاکتیکی، طی یک زمان ممکن و مقدور تاریخی به رنجها و عذاب مردم ما در شرایط یک کشور مستعمره و نیمه مستعمره وداشتن مناسبات فیودالی و ماقبل فیودالی پایان داده و کشتی شکسته آرمانهای مردم ما را از امواج طوفانی نبرد طبقاتی به ساحل مراد برساند.
در بخش اهداف سیاسی اولین مرامنامه مدون حزب دموکراتیک خلق، از جمله در رابطه با حل مسایل ملی بحیث مبرمترین مسایل اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی در جهت رشد همسان و متوازن و آزادی و برابری ملیت ها و اقوام باهم برادر و برابر چون پشتون ها، تاجیکها، هزاره ها، ازبک ها، ترکمن ها، ایماق ها، بلوچ ها، نورستانی ها، پشه یی ها، قزلباش ها، براهویی ها، پامیری ها و… چنین میخوانیم :
همچنان در مرامنامه نجاتبخش حزب دموکراتیک خلق در رابطه با راه حل ها و رسیدن به اهداف پیش بینی شده در جهت حل مسایل ملی چنین تصریح گردیده است:
حزب به حیث گردان پیشآهنگ طبقه کارگر و همه ی زحمتکشان میهن تحت رهبری داهیانه ببرک «کارمل» در زمینه آزادی،، برابری و تساوی حقوقی مردمان کشور کثیرالقومی ما قبل از همه در گزینش و انتخاب اشخاص براساس اصل شایستگی و توجه عمیق به ترکیب دموکراتیک ملی و قومی درسطح کمیته مرکزی، بیروی سیاسی و شعبات رهبری کننده آن توجه و دقت مسئولانه را انجام داده است.
حزب در جهت ادامه مبارزه و کار برد روش های متنوع مبارزه مسالمت آمیز بصورت جسورانه و در همه عرصه ها، ارتجاع و استبداد سلطنتی را به چالش میکشید.
بنابر همین نیاز مبرم وقتی بعد از ۶ جدی۱۳۵۸ رویداد نظامی ثور وارد مرحله نوین و مسیر واقعی خود گردید، بخاطر تعمیل وتحقق اهداف برناموی حزب بخصوص در جهت «حل مسایل ملی» بایستی اساسات قانونی، بنیادها و ارگانهای مورد نیاز و حقوقی در زمینه تدوین یافته و عملن ایجاد میشد.
بخاطر بر طرف کردن خلای قانون و قانون مند ساختن عرصه های متخلف عملکرد قدرت دولتی، اصول اساسی جمهوری دموکراتیک افغانستان به حیث قانون مادر و بزرگترین سند تقنینی و وثیقه ملی بوسیله کمسیون موظف شورای انقلابی ج. د. ا تحت نظر مستقیم ببرک «کارمل» به حیث حقوقدان برجسته کشور تدوین و نافذ گردید.
برمبنای ماده هفتم اصول اساسی ج. د. ا سیاست تساوی حقوق، دوستی برادرانه و رشد همه جانبه تمام ملیت ها، اقوام و قبایل اعم از خورد و بزرگ ساکن وطن واحدمان افغانستان را عملی ساخته، به همبستگی زحمتکشان تمام ملیت ها، اقوام و قبایل کشور در مبارزه به منظور تحقق واهداف و آرمانهای انقلاب ثور مساعدت کرده و حقوق قانونی ایشانرا تأمین و تضمین میکند.
هدف ج. د. ا امحای عدم تساوی در سطح رشد اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی تمام مناطق کشور میباشد.
ج. د. ا بهترین وگرانمایه ترین آثارمیراث فرهنگی وعنعنات تمام ملیت هاوقبایل کشورراحفظ وانکشاف میدهد.
به این منظور پروگرام های مبنی بر امحای کامل بیسوادی، انکشاف وسیع معارف، حفظ الصحه و تامینات اجتماعی و علم و تخنیک، کلتور و هنر، تربیت بدنی، سپورت و خدمات معیشتی به صورت متداوم عملی میگردد.
همچنان در رابطه با حقوق اساسی اتباع مندرج اصول اساسی چنین تاکید شده است که تمام اتباع افغانستان در مقابل قانون مساوی بوده و بدون در نظرداشت تعلق نژادی، ملی، قبیلوی، زبان، جنس، محل سکونت و اقامت، دین، تحصیلات، نسب، دارایی وموقف اجتماعی، حقوق و مکلفیت های مساوی دارند.
از جمله اولین اقدام های قابل توجه مرحله نوین رویداد نظامی ثور تحت زعامت زنده نام «کارمل»، مرحم گذاری بر زخم های خون چکانی بود که در نتیجه اعمال خشونت بار و بی پیشینه فاشیستی و تروریستی مرحله اول بخصوص در نتیجه جنایات حفیظ الله امین و باند تبهکاراش بر مردم بی گناه و بی دفاع ما روا داشته شده بود.
همچنان بخاطر تامین عدالت اجتماعی و بخصوص تحقق و تطبیق «عدالت انتقالی»، براساس انتظارهای مردم از حاکمیت جدید جهت رسیدگی قانونی به جنایات و جرایم ارتکابی امینی ها که بعد از مرحله نوین بلافاصله دستگیر و در بازداشت به سر میبردند، بعد از تدوین و انفاذ قوانین اختصاصی مربوطه، ادارات کشف و تحقیق، ارگانهای څارنوالی اختصاصی و محکمه اختصاصی امنیت ملی ایجاد که بعد از تکمیل پروسه تحقیق، وارد آوردن اتهام های دقیق ومستند،تعقیب عدلی بوسیله څارنوالی اختصاصی امنیت ملی، دوسیه های شان در محکمه اختصاصی مورد رسیدگی قضایی قرار گرفته و بعد از قطعیت فیصله های محکمه با صلاحیت، مجازات صادره بالای شان تنفیذ گردید.
به همین ترتیب به سلسله تحقق پروسه عدالت انتقالی مطابق فرمان شورای انقلابی ج د ا تمام جایدادهای غیرمنقول شامل منازل، سرای ها، دکاکین و زمین ها و اموال منقول که قبل از مرحله نوین بصورت ظالمانه و غیرقانونی مصادره و یا ضبط گردیده بوده، بعد از رسیدگی درخواست متضررین و بر مبنای حکم محکمه ذیصلاح دوباره به مالکین و صاحبان اصلی یا بازماندگان شان برگردانیده شد. بنابر به مستولی شدن همین فضای اطمینان و باورمندی هموطنان متضرر، تعداد زیادی از هم میهنان ما که قهرن مجبور به ترک محل های سکونت و یا اقامت شان شده حتا مادر وطن شانرا رها نموده بودند، دوباره به خانه و کاشانه شان برگشته و زندگی عادی خویش را از سر گرفتند.
سلطانعلی «کشتمند»صدراعظم دهه هشتاد جمهوری دموکراتیک افغانستان در کتاب شان زیرنام «یادداشت های سیاسی و رویدادهای تاریخی» در رابطه به حل مسایل ملی مینویسد «در دهه هشتاد مبارزه بخاطر تامین برابری حقوقی و عملی میان تمام ملیتها، اقوام و گروه های اتنیکی، بمثابه یک وظیفه خدشه ناپذیر و تاخیر ناپذیر حزب و دولت تلقی میگردید. زیرا برخورد اصولی به مساله ملی در کشور کثیرالملیت افغانستان و ایجاد مناسبات عادلانه و برابر میان ملیت ها و اقوام کشور بعنوان یکی از اصول بنیادی، دست کم از لحاظ تئوریک، سرخط وظایف حزب را میساخت… در سالهای هشتاد برخورد با مسایل ملی بنحو غیرقابل مقایسه با گذشته ها در جهت مثبت تفاوت داشت. و از بنیاد حایز خصلت مردمی و عادلانه بود.»
«کشتمند» همچنان ادامه داده اند که «…تمام ملیت هاواقوام افغانستان بایستی درتمام عرصه هاوازجمله درامردست یافتن به رهبری سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و معنوی و استفاده از دست آورد های دانش و تخنیک معاصر دارای حقوق مساوی باشند و…»
در تحت زعامت ببرک «کارمل» بود که برای اولین بار انتخاب و جابجایی کادرها بنابر اصل شایستگی و تناسب ترکیب قومی پست های کلیدی حکومت به اختیار فرزندان اقلیت های قومی قرارگرفت که میتوان به عنوان مثال از تقرر سلطان علی کشتمند به حیث صدراعظم ج. د. ا و تقرر سایر فرزندان اقلیت های قومی در پست های وزارت هاو معینیت ها در ادارات ملکی و پست های نظامی ارگانهای دفاعی و امنیتی حتا از گماشتن آنهای که قبل برآن کارگران عقب ماشین های تولیدی بودند، میتوان یادآوری نمود.
به همین ترتیب در ترکیب دموکراتیک، قومی و ملی شورای انقلابی ج. د. ا به حیث عالیترین ارگان رهبری کننده دولت توجه مسئولانه به خرج داده شد.
با توجه به اقدام های اساسی جمهوری دموکراتیک تحت زعامت ببرک «کارمل» متوجه میشویم که در یک حرکت بی پیشینه «وزارت امور ملیت ها» در چوکات شورای وزیران ایجاد و با تشکیل و بودجه مورد ضرورت شروع به کار نمود. هدف این وزارت جدید اشتراک دادن نمایندگان ملیت ها و اقوام کشور که از طریق اداره و ارگانهای مربوطه به حل مبرم ترین مسایل و معضلات ملی که ازگذشته به حیث یک میراث شوم بجامانده بود، نایل آیند.
وزارت امور ملیت ها دارای چندین پست معینیت بوده که هر معین از ملیت ها و اقوام مختلف نمایندگی مینمود.در وزارت متذکره برای اولین بار «شورای مرکزی ملیت هزاره» و «مرکز انسجام ملیت هزاره» اساس گزاری شده بود.
در همین زمان است که تدویر« جرگه»از انحصار یک قوم خاص بیرون کشیده شده وبرای همه ملیت ها واقوام کوچک وبزرگ ولی برابروبرادراین امکان بجود آمد که مطابق به شرایط معین محیط زیست، درجه رشد اقتصادی و اجتماعی، در بارۀ حل مسایل ملی و نیازهای مبرم ملی و محلی شان با تدویر جرگه ها تصامیم و فیصله های لازم را اتخاذ و جهت عملی شدن به ارگانهای باصلاحیت بسپارند، به عنوان مثال میتوان از برگزاری «جرگه سراسری ملیت هزاره» یادآوری نمود. در همین مقطع زمانیست که ملیت هزاره به حیث یک ملیت متساوی الحقوق رسمن متبارز گردیده در فضای اطمینان به آینده و رشد همه جانبه در بخش های اجتماعی و فرهنگی و انکشاف وضع اقتصادی گامهای بلندی را برداشتند. دوکتور سید عسکر موسوی در رابطه با ارتقای سطح اطمینان و جابجایی های بعدی هزاره ها در شهرکابل مینویسد: «مهمترین عنصر در جذب اخیر، کابل نه تنها به عنوان یک پناه گاه در نجات از فقر و ناامنی محسوب میگردید بلکه محیط عادلانه تر و کمتر تبعیض آمیزتر به نظر میرسید.»
همچنان وزارت سرحدات که به «وزارت امور قبایل و سرحدات» تغییر نام داده. نهاد تازه بنام «جرگه های کوچی» ها به میان آورد.
تاریخ گواه است که از دهه ها قبل استبداد سلطنتی بوسیله حکومت های جبار و مستبد به اساس فورمول های تفرقه بیانداز و حکومت کن به جابجایی های آگاهانه اجباری و حاتم بخشی ها، شماری از باشنده گان یک قوم و یا یک ملیت را در مناطق مربوط به ملیت های دیگر جابجا نموده و یا زمین های زراعتی وعلفچرهای یک قوم را به قوم دیگر فرمان داده و بدین وسیله بنیادهای افتراق و نفاق ملی را عملن بوجود آورده و در واقعیت امر با دامن زدن و عمیق ساختن اختلافات، زمینه های ستم ملی یک قوم بر قوم دیگر را فراهم آوری نموده که منجر به نزاع ها، زدوخوردها و قتل و قتال های بیشماری گردیده و طرفین نزاع در طی سالیان متمادی در محاکم فاسد سرگردان بوده اند.
حاکمیت دموکراتیک از طریق وزارت ملیت ها و وزارت قبایل و سرحدات در حدود امکانات به حل مسایل متنازع فیه پرداخته و در گام اول چراگاه های باشنده گان اصلی صفحات مرکزی یا ملیت هزاره که برای اقوام کوچی فرمان داده شده دوباره به آنها به حیث مالکان اصلی آن برگردانیده شد و…
و اما با دریغ و درد که با حاکم شدن مجدد حاکمیت های عقبگرا، دست نشانده و فاسد و بخصوص طی ۱۸ سال موجودیت نظامیان اشغالگر امریکا ـ ناتو، دوباره وضعیت علفچرها به همان روال قبلی برگشته وبه کرات ما شاهد زدوخوردهای مسلحانه میان کوچی ها و شهروندان صفحات مرکزی بودیم که منجر به کشته و زخمی شدن طرفین منازعه، آواره شدن و بروز حوادث ناهنجار دیگر بوده ایم.
به همین ترتیب تا قبل از دهه هشتاد، سیاست های ارتجاعی و تبعیضی چون قومی، زبانی، سمتی و مذهبی را در جذب دپلوماتها و کارمندان وزارت خارجه، جذب منسوبین نیروهای دفاعی و امنیتی و توزیع بورس های آموزش عالی در خارج از کشور، از جمله سیاست های رسمی و معمول بوده که اقلیت های قومی و ملیت های تحت ستم آشکارا آنرا روی گوشت، پوست و استخوان خود حس میکردند.
در جمهوری دموکراتیک در تحت زعامت ببرک «کارمل» دروازه وزارت خارجه بنابر ضرورت و اصل شایستگی به روی همه ی ملیت ها و اقوام میهن بصورت هم سان و برابر باز گردید. چنانچه ما شاهد تقرر دپلوماتهای بیشماری از اقلیت های قومی در آن برهه زمانی بودیم.
همچنان جهت آموزش و پرورش کادرهای فنی و تخصصی، بورس های آموزشی کشورهای دوست بخصوص اتحادشوروی وقت که همه ساله و آنهم بصورت سخاوتمندانه برای جمهوری جوان ما اهدا شده و شمار آن به هزاران میرسید، از طریق «کمیته دولتی پلان گزاری» برای فرزندان همه ی اقوام و ملیت ها بدون هیچگونه تفاوت و تبعیض توزیع گردیده و بعدها ما شاهد کارشناسان و متخصصین جوان از تمام ملیت ها و اقوام و بخصوص اقلیت های قومی و تباری بودیم.
در حاکمیت جمهوری دموکراتیک به امتیاز جذب یک قوم خاص در صفوف منسوبین نیروهای دفاعی و امنیتی پایان داده شده و به جذب بدون تبعیض همه ملیت ها و اقوام کشور، در وزارت های دفاع، داخله و خدمات دولتی وقت پرداخته شد طوریکه ارگانهای دفاعی و امنیتی به محل اتحاد همزیستی نمایندگان تمام اقوام و ملیت ها مبدل گردیدند.
یک مسله مبرم دیگر که میتوان آنرا «نظام برده داری» در میان نیروهای دفاعی و امنیتی نامگذاری نمود، همانا موضوع «نفرخدمتی» است که سربازان جوان دوره مکلفیت، به عوض آموزش نظامی و دفاع از مادر وطن به خدمتگزاری خانواده های صاحب منصبان مشغول میشدند. با تاسف همین نظام برده داری رنگ ستم قومی و ملی را بخود گرفته بود، طوری که ولایات جنوبی بنابر فرمان های تبعیضی حکومت های استبدادی سلطنت آل یحیی از دوره مکلفیت عسکری معاف و برخلاف امتیاز اعطای رتبه اعزازی افسری و رتب بلندپایه نظامی و سایر امتیازات را داشتند، بصورت آشکارا دیده میشد که سربازان سایر ولایات و صفحات مرکزی در خدمت افسران ولایات جنوبی، شرقی و جنوب شرقی برده میشدند! این سربازان در ماهیت امر به حیث خدمتگار در خانواده های افسرها مشغول کارهای داخل وخارج منزل می شدند.
ج. د. ا به این نظام غیرعادلانه و یا برده داری در قوای مسلح نقطه پایان گذاشته و درعوض آنها را در دفاع از استقلال ملی، حاکمیت ملی و تمامیت ارضی بسیج نمود.
یکی دیگر از دست آوردها و کارنامه های درخشان جمهوری دموکراتیک افغانستان تحت زعامت ببرک «کارمل» بر بنیاد اهداف برناموی حزب و اصول اساسی ج. د. ا توجه دقیق و مسئولانه به رشد و ارتقای فرهنگ ها و زبانهای اقوام و ملیت های مختلف و بخصوص اقلیت های قومی می باشد که حکومت در این زمینه ها قدم های استوار و گسترده ی را برداشت. از جمله میتوان از تدوین نصاب تعلیمی آموزشی در مکاتب به زبانهای محلی مادری واستخدام آموزگاران بخاطر تدریس آن. همچنان آغاز بکار برنامه های تلویوزیون های محلی به زبان های مادری و محلی به همین ترتیب نشر روزنامه ها، جراید و کتب به زبانهای محلی و اقلیت های ملی و قومی یادآوری نمود. شهروندان مربوط به اقوام و ملیت های مختلف توانستند به زبانهای مادری و واژه های محلی شان شعر سروده، آواز بخوانند و با واژه های محلی خود از محتویات روزنامه ها و اخبار و اطلاعات مطلع شده و آثار نوشتاری شانرا بجا گذارند.
یکی از مواردی که طی دهه های گذشته از توجه حکومت ها افتاده و در دوره زمامداری حفیظ الله امین و باند فاشیستی اش در رابطه موضع منفی اتخاذ گردیده بود، همانا برخورد با دین اسلام، علما و روحانیون وطنپرست، وضع مدارس دینی، زندگی ملا امام ها ودر نهایت مسایل مربوط به اموال موقوفه، ادای مناسک دینی و مذهبی در مساجد و تکایا و ادای فریضه حج بیت الله میباشد.
همانطوری که قبل براین یادآور شدم، هدف راهبردی نزدیک حزب دموکراتیک خلق استقرار «حکومت دموکراسی ملی» با پایه های وسیعی از طیف های مختلف از طبقات و اقشار جامعه، بر اساس جبهه وسیع از سازمانها، بنیادها، اتحادیه ها و تشکل های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی بود که حاکمیت حزب، سازمانهای دموکراتیک زنان و جوانان، اتحادیه های صنفی کارگران و پیشه وران، کوپراتیف های دهقانان، اتحادیه ژورنالیستان، نویسندگان، هنرمندان، پزشکان، معلمان، شورای مشورتی اقتصادی، شورای علما و روحانیون، انجمن صنایع خصوصی، سازمان صلح، همبستگی و دوستی ج. د. ا و بسیج همه این نهادها در یک جبهه وسیع بنام «جبهه ملی پدر وطن» یکی از کارنامه های درخشان و بی مانند حاکمیت دموکراتیک تحت زعامت زنده یاد «کارمل» به حساب می آید که قریب به یک ملیون از شهروندان میهن را در جبهه متذکره تنظیم و بسیج نموده که در نوع خود بزرگترین ائتلاف میهنی بوده و پایه اجتماعی و سیاسی جمهوری دموکراتیک افغانستان را تشکیل میداد.
ببرک «کارمل» در رابطه با خطوط کلی و اساسی برنامه های حزب و دولت و بازبینی و مشخص ساختن وظایف آینده در جهت رشد و سمت دهی بهتر امور اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی و تحقق عملی آن تیزس های ده گانه شان مصوب درپلنوم شانزدهم حزب رامطرح نمودند.
درفقره دوم تیزس های شان چنین تصریح نمودند:
«این حاکمیت حق اشتراک گسترده تمام وطنپرستان واقعی، نمایندگان تمام اقشار و گروه های اجتماعی کشور بشمول کارگران، دهقانان، زمینداران متوسط، پیشه وران، صنعتگران، روشنفکران، کارمندان، منسوبین نیروهای مسلح از سرباز تا جنرال، تاجران، متشبسین خصوصی، صاحبان سرمایه های تجاری و صنعتی روحانیون و شخصیت های اجتماعی با نفوذ تمام ملیتها، اقوام وگروه های اتنیکی، را در اداره ارگانهای قدرت و امور دولت وهمچنان در فعالیت های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی درنظر میگیرد و تضمین مینماید.»
به همین ترتیب ببرک «کارمل»درفقره ششم تیزس های شان میفرمایند:
«تمام ملیت ها، اقوام و گروه های اتنیکی ساکن در افغانستان نه تنها از برابری حقوقی، دوستی و برادری برخوردار شوند، بلکه برابری واقعی را نیز در زندگی اقتصادی و در تکامل فرهنگ های کهن خویش به شمول آموزش به زبانهای مادری خوداحساس نمایند.» در سند تاکید شده، تا حقوق نمایندگی عادلانه تمام ملیت ها،اقوام وگروه های اتنیکی واقلیت های محلی ازنظرقانونی تضمین شده وراه شمول ایشانرا درتمام ارگانهای دولت مرکزی ومقامات محلی ودرجبهه ملی پدر وطن هموارشود.
یکی از کارهای ارزشمند، عظیم و بنیادی حاکمیت دموکراتیک به رهبری ببرک «کارمل» اساس گذاری «ارگانهای محلی قدرت و اداره دولتی» میباشد که صلاحیت های اجرایی را از انحصار مرکزی و بخصوص وزارت داخله مبنی بر تقرر و اعزام والی ها به ولایات، خارج نموده و با انتخاب شوراهای محلی تحت اداره شورای وزیران درآورد که درنوع خود اقدام بی پیشنه بوده که مقام و نقش اداره ولایات را به منظور رهبری خوبتر زندگی اجتماعی، اقتصادی، اداری وسیاسی ارتقا بخشد.
به منظور تحقق عملی و ایجاد ارگانهای متذکره قانون ارگانهای دولتی و شورای نمایندگان مردم در ولایات و محلات، در سال ۱۳۶۲ تصویب و نافذ گردید.
سلطانعلی «کشتمند صدراعظم دهه شصت خورشیدی درموردچنین نوشته اند: «این قانون دارای اهمیت بزرگ سیاسی و عملی بوده و در واقع برخورد دموکراتیک در نظام اداری در ارگانهای محلی رامی گذاشت، تا قبل از دهه هشتاد ارگانهای قدرت دولتی در ولایات و محلات به معنای واقعی کلمه وجود نداشت زیراحکومت های مرکزی چند تن از نمایندگان خویش را بنام والی، حاکم، ولسوال، مستوفی و قاضی به محلات اعزام می کردند که در کنار محافل حاکم فیودالی قرار میگرفتند، آنان در واقع از مواضع اجتماعی و سیاسی و منافع مستقیم فیودالها و خوانین نمایندگی ودفاع می نمودند، در تحت چنین شرایطی، کوتاه کردن دستهای حلقات حاکم فیودال ازقدرت دولتی وجلب وپشتیبانی توده های مردم به سوی حکومتی که دروجود آن مردم خودرا اداره کنند، کار سهلی نبود.»
بر مبنای قانون ارگانهای محلی، شوراهای محلی در ولایات، شهرها، ولسوالی ها و قریه ها با آرای مستقیم مردم بایستی انتخاب می گردیده و از بین آنها کمیته های اجرائیه شوراهای متذکره به میان می آمدند. مطابق قانون متذکره شوراهای انتخابی در وجود کمیته های اجرائی دارای صلاحیت های گسترده اعم از تطبیق لوایح و مقررات موضوعه در ساحه مربوطه بوده وبه همین ترتیب کمیته های اجرائیه که توسط شوراها انتخاب میشدند، دارای صلاحیت های اجرائی بودند و همه ی این ارگانهای تازه تشکیل دولتی بوسیله روسای کمیته های اجرائیه رهبری میگردیدند. این نوآوری تشکیلاتی به صورت شکلی نبوده و از نظر محتوا و کیفیت اجراآت یک تغییر بنیادی را بازگو می نمود، طوریکه ارگانهای محلی انتخابی دیگر نمایندگی ازحکام مرکزی وحلقات حاکم فیودالی ننموده و بلکه نمایندگان انتخابی مردم محل خود می باشند و بس. هدف سترگ و بنیادی از ایجاد چنین ارگانهای نوین همانا جلب مردم و اشتراک مستقیم شان در قدرت و اداره امور مربوط به خودشان به حساب می آمد. همین ارگانها از یکطرف فیصله های خودشان را در رابطه با نیازهای محلی به اجرا گذاشته و از جانبی از حاکمیت مرکزی نمایندگی می نمودند. چنانچه بخاطر کمک، رهنمایی و نظارت به این ارگانهای نوین قدرت واداره، هیات ریسه شورای انقلابی و شورای وزیران اداراتی را ایجاد نموده بود.
درمورد فهم ودرک ببرک «کارمل» از شرایط، اوضاع و احوال وپیش گیری سیاست های بجا وکارای شان بازهم به بخشی از صحبت های پروفسیوردوکتور«جاوید»مراجعه مینمایم: «ببرک «کارمل» با هنرمندی تمام هم پشتون ها را به حیث یکی از اقوام اساسی در افغانستان نرنجانید وهم بنیاد قبیله سالاری را بصورت اساسی برکند. او مبارزه طبقاتی را حتا از حنجره پارلمان فریاد زد و حل مسأله ملی را از تربیون نظام کودتا به گوش های ناشنوای فعالین تک تباری و تکتازان قبیله رسانیده هردو اقدام به معنی هوشمندی و داشتن فرهنگ شهری در شالوده اهداف سیاسی او بود.»
در نهایت و پایان این نوشته حرف های پروفیسور رحیم «رهین» مورخ و پژوهشگر معاصر میهن را در مورد ببرک «کارمل» بازنویسی مینمایم:
روان زنده نام ببرک «کارمل» از دست رفته شاد، کارنامه ها و خاطرات ماندگار این شخصیت نامدار و بی بدیل ملی گرامی وجاویدان باد!
منابع
– کلکسیون جریده خلق
«مرام دموکراتیک خلق» و « وسایل وراههائیکه آرمانهای خلقهای ستمدیده افغانستان و مرام دموکراتیک خلق را به پیروزی میرساند»، رفیق ببرک کارمل
ببرک کارمل کی بود؟ نویسنده : مورخ و پژوهشگر معاصر کشور پروفیسور رسول رهین
درباره انقلاب ۷ ثور ۱۳۵۷ افغانستان About Revolution 7saur 1978 Afghanistan
اصول اساسی جمهوری دموکراتیک افغانستان Constitution of the Democratic Republic of Afghanistan
اسناد مربوط به اگسا برگهای سیاه از کارنامه های میرغضب دوران حفیظ الله امین
اسناد لانۀ جاسوسی (کتاب 29 ـ 30 افغانستان)
حقیقت اسلام در افغانستان مجموعه اسناد جرگه و دومین کنفرانس علما و روحانیون جمهوری دموکراتیک افغانستان (1362/1983)
نقش فعال ببرک کارمل در تشکیل ” جمعیت دموکراتیک خلق “
مجموعۀ سال اول روزنامۀ “حقیقت انقلاب ثور” (11 جدی 1358 ـ 29 حوت 1358)
°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°
وقتی از نقش زنان سخن زده می شود، خاطره ی پیکار جانبازانه ی آنان: برای برابری حقوق و رهایی از ستم طبقاتی؛ ایستادن در مقابل انواع تبعیض؛ کسب حق شرکت در حیات سیاسی و اجتماعی؛ دفاع از آزادی، عدالت، صلح، پیشرفت اجتماعی، دموکراسی…به یاد می آید. در این کارزار سخت، زنان افغانستان نیز سهم فعال گرفته و نقش خویش را با درخشش ایفا نموده اند. یک سده می شود که زنان افغانستان در روند مبارزه ی سیاسی و صنفی پا گذاشته و در دهه های چهل و پنجاه و شصت خورشیدی بطور فعال وارد میدان شدند و دستاورد های تحسین برانگیز را به ارمغان آوردند. در اینجا، در این نوشته که تنها روی نقش زنان در دهه ی شصت در جمهوری دموکراتیک افغانستان بحث صورت می گیرد؛ از این رو از یادآوری و برشماری موفقیت ها و دستاوردهای زنان و دختران کشور در دوران پیش از آن و در حال حاضر صرف نظر می گردد.
در اصول اساسی ج د ا نقش و جایگاه زنان و دختران میهن بسیار روشن تعریف شده بود که بر بنیاد آن سهم گیری و اشتراک آنان را در زندگی اجتماعی بر جسته ساخت و شمار آنان را در اداره های دولتی، درفعالیت های سیاسی – اقتصادی – اجتماعی – فرهنگی – هنری – ادبی – حقوقی – رسانه ای – در روند آموزش و پرورش، در کارهای انجینیری – بهداشتی – پژوهشی … چشمگیر و بی پیشینه کرد. برای نخستین بار در جمهوری دموکراتیک افغانستان بود که سازمان دموکراتیک زنان افغانستان به رهبری دوکتور اناهیتا راتب زاد، از روز هشتم مارچ، روز همبستگی بین المللی زنان جهان به طور رسمی در چوکات برنامه های دولت به شکل شایسته ی برگزاری بعمل آورد؛ اولین همایش سراسری زنان افغانستان را دعوت نمود که در ارتقای نقش آنان در جامعه در خور اهمیت بود و در آن وضعیت زندگی و کار زنان کشور از زاویه های گوناگون بررسی شد.سازمان دموکراتیک زنان افغانستان، سازمان دموکراتیک جوانان افغانستان از ژرفای قلب در راه آگاهی دهی زنان و دختران افغانستان در امر رهایی کامل از قید و بند دست و پا گیر، میراث شوم عقب ماندگی سیاسی – اقتصادی – اجتماعی و مبارزه بر ضد ستم جنسیتی و طبقاتی و انواع تبعیض، همچنان جهت نهادینه ساختن فرهنگ پذیرش برابری حقوق آنان در خانواده، در محیط کار و در جامعه، تلاش پیگیر و ارزنده را در پیش گرفتند. حال به تفکیک بخش های مهم و اشتراک زنان افغانستان در رشته های اقتصاد ملی و در عرصه های اجتماعی و فعالیت های خلاقانه، در جمهوری دموکراتیک افغانستان بر شماری می گردد.
ـ در اداره ی دولت: در میان کارمندان و کارکنان اداره های دولتی، شماری زیاد زنان در نهاد های اداری، تولیدی، تجارتی، تخنیکی و خدماتی مشغول کار بودند. صد ها زن به عنوان دانشمند، پژوهشگر، استاد دانشگاه، پزشک، انجینیر، آموزگار، مامور و غیره خدمت می کردند. در بخش ادب، هنر و فرهنگ، تعدادی از کارمندان علمی و فرهنگی را زنان تشکیل می داد. زنان ادیب، شاعر، نویسنده، هنرمند، بازی کنان سینما و تیاتر، نقاش، کارکن رادیو و تلویزیون در جامعه از احترام ویژه ی بر خوردار بودند که فعالیت آنان به شکل وسیع در پروسه های اجتماعی و فرهنگی تاثیر ارزنده ی را بجا گذاشت. سهم و اشتراک زنان در کارهای اداری، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، رسانه ای، حقوقی، بهداشتی…در این دوره چشمگیر و بی پیشینه بود.
ـ در روند آموزش ( درمکتب و دانشگاه ) و پرورش شیوه های جدید آموزش و پرورش، زمینه ساز آن گردید تا زنان به طور گسترده در کارهای آموزشی و پرورشی اشتراک ورزند. زنان افغانستان با شرکت خویش در برنامه های منظم آموزشی، بهترین دوران فعالیت خودرا تجربه کردند.
در جمهوری دموکراتیک افغانستان برای زنان و دختران افغانستان جهت کسب مهارت های مسلکی، آموزش در مکتب ها و دانشگاه ها شانس بیشتر داده شد. صد ها دختر در رشته های گوناگون در داخل افغانستان و بیرون از مرزها در کشورهای سوسیالیستی، امکان آموزش دانشگاهی را دریافت کردند و به شمار آموزش دیدگان زن افزایش چشمگیری بعمل آمد و از میان زنان کادر های اقتصاد ملی به جامعه تقدیم شد. دختران بیشتر از نیم دانشجویان را تشکیل می داد. زیاد ترین آموزگاران مکتب های ابتدایی و کلیه مکتبهای دختران در سراسر افغانستان، زنان بودند.
ـ در پروسه ی سواد آموزی: در جمهوری دموکراتیک افغانستان، جنبش سواد آموزی و پیکار با بیسوادی، همگام با رونق بخشیدن به فعالیت های بارور اجتماعی و فرهنگی به راه انداخته شد.صد ها هسته ی سواد آموزی در سراسر افغانستان وجود داشت که در تشکیل و پیشبرد جریان آموزش در آن ها، زنان به طور مستقیم سهم و نقش داشتند.
زنان بارسالت افغانستان در بدترین شرایط کورس های سواد آموزی را در شهرها و روستاها برگزار می کردند و آنها را زنده نگه می داشتند.
ـ در کودکستان ها و شیر خوار گاه ها: در جمهوری دموکراتیک افغانستان، کودکستان های محل کار( برای مادرانی که در اداره های دولتی و نهادهای تولیدی و اجتماعی و فرهنگی کارمند و کارکن بودند) و محل زیست وجود داشت. در شبکه های کودکستان ها و شیرخوارگاه ها شمار زیادی از زنان و دختران کار می کردند و مامور دولت بودند.
ـ در پرورشگاه وطن: در این نهاد دولتی کودکان و نوجوانان (دختر و پسر) یتیم و بی سرپرست و فرزندان افسران جان باخته در نبرد با دشمنان مردم، نگهداری می شدند، آموزش می دیدند و پرورش می یافتند. شمار زیادی از زنان در این نهاد مصروف خدمت بودند. برخی از زنان بیوه ی افغانستان که فرزندان شان در پرورشگاه وطن بودند، به مثابه ی نان آور خانواده در اداره های دولتی جذب کار می شدند و در فعالیت های اجتماعی سهم می گرفتند.
علاوه بر مطالبی که در بالا بر شمرده شد، در جمهوری دموکراتیک افغانستان در سراسر کشور کلوپ های زنان ایجاد گردید که به خاطر بلند بردن سطح دانش مسلکی زنان و سهم گیری پویای آنان در فعالیت های اجتماعی و تنظیم اقتصاد خانواده و در مبارزه با بیسوادی، نقش مهمی را ایفا نمودند. اعضای سازمان دموکراتیک زنان افغانستان از خانواده های شهدا و معلولین دیدن بعمل می آوردند و خواسته ها و مشکلات آنها را با نهادهای دولتی شریک می ساختند که به آنها در چوکات قانون و حدود امکان رسیدگی صورت می گرفت.
در پایان بایسته ی گفتن است که اشتراک زنان در ایجاد تشکل های صنفی و اجتماعی و سهم آنان در کار های خلاقانه ی ادبی- فرهنگی- پژوهشی واجتماعی و پیوستن آنان در پروسه ی محو بیسوادی، در جمهوری دموکراتیک افغانستان انکار ناپذیر است.
°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°
نویسنده: رفیق علی رستمی
تحقق هنجارهای عام تکامل اجتماعی بدون درنظرداشت ویژه گی های به خصوص هرجامعه که زادهء وضع اقتصادی، اجتماعی، و فرهنگی در روند تاریخی است امریست ناممکن. ازهمین رو است که بدون شناخت دقیق از ترکیب و چگونگی روان، سنت و روحیه اخلاق اجتماعی جامعه نمیتوان راه بیرون رفت از دشواری های اجتماعی را به سوی اعتلا و دگرگونی های مترقی و دموکراتیک انجام داد. دانش مترقی پیشرونده میاموزاند که تغییر و رشد چنین جوامع نمیتواند به یکباره گی، با شتاب و عجله و بدون پشتیبانی و بسیج مردم و رشدسطح آگاهی شان صورت گیرد. تاریح نشان داده است که هرنوع عمل و رویکردهای مترقی که از سطح شعور و درک مردم بلند باشد، ناکام و غیرعملی میباشد.
حزب دموکراتیک خلق افغانستان با درنظرداشت نکات فوق، ازهمان آغاز مبارزات عدالتخوهانه خود این اصل علمی را با دقت کامل در صدر وظایف برناموی خود قرار داده بود وبا پیروزی قیام هفت ثور (انقلاب ثور) و بصورت اخص بعد از مرحله تکاملی آن تحت رهبری زنده یاد ببرک کارمل اصلاحات و تغیراتی اساسی را بر بنیادی ارزشهای عدالت خواهانه رویکردهای مبتکرانه را مطابق با روحییه جامعه عقب مانده وسنت زده ءافغانستان در سرلوحه وظایف درجه یک حزب ودولت جمهوری دموکراتیک خلق افغانستان قرار داد.
از آنجایکه هویدا و مبرهن است که کشورما در زمان تشکیل حزب دموکراتیک خلق افغانستان از لحاظ سیاسی، اقتصادی واجتماعی در مرحلۀ مناسبات عقب مانده فیودالی و ملوک الطوایفی قرارداشت و درعین زمان دارای عدم تجانس قومی وانتیکی نیز بود. بر شالودۀ این واقعیت ح. د.خ.ا برای تحقق اهداف مترقی و مدرن خود برای تساوی حقوق همه زحمتکشان کشور، طرح ایجاد جبهۀ ملی پدروطن را در نخستین مرام خویش برای بسیج و تشکل و سهمگیری فعال همه اقشار زحمت کش کشور غرض دگرگونی های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی گنجانیده بود. چنانچه در نخستین شمارۀ جریده خلق چنین بازتاب یافته بود:
شادروان ببرک کارمل طی مقالات خویش در نشر ات حزبی حقیقت انقلاب ثور تاکید مبرم و اساسی درمورد وحدت نیروهای ملی ودموکراتیک داشت و آنرا ضرورت مبرم و حیاتی برای ایجاد وحدت عمل همه نیروهای ملی و وطنپرست در یک جبهه ملی و دموکراتیک میدانست. شادروان ببرک کارمل خطاب به اعضای ح.د.خ.ا میگفت: «ما اعضای ح.د.خ.ا با سربلندی تمام گفته میتوانیم که در جهت تشخیص ضرورت امکانات ایجاد وحدت عمل تمام نیروهای ملی و وطنپرست درطول حیات حزب خویش نه تنها دچار اشتباهات نشده ایم بلکه دراین جهت عملأ گامهای مؤثر اصولی برداشته ایم. مردم کشورما ، ما را به مثابه پیکارجویان واقعی راه وحدت عمل همه انسانهای شریف وخدمتگزار مردم می شناسند. ما هیچگاهی ازاین راه عدول نکرده ایم و نه خواهیم کرد.»
شادروان ببرک کارمل معتقد بود که حل مناسبات کهنه فیودالی و ماقبل آن بدون اشتراک همه اقشار کشور ناممکن است. هدف بنیادی حزب ما دگرگونی های ملی و دموکراتیک یعنی از بین بردن مناسبات فرتوت فیودالی و مبارزه علیه مناسبات استثمارگرانه امپریالسیتی بدون سهم فعال تمام اقشار جاممعه ناممکن است. شادروان ببرک کارمل تاکید داشت که دراین روند منافع تمام طبقات و اقشار مختلفی جامعه به شمول کارگران، دهقانان، روشنفکران مترقی ، کسبه کاران و سایر مالکین خرد و متوسط و بوروژوازی ملی در تضاد نیست.
دراین کنگره ، آیین نامه و ترکیب رهبری جبهه ملی به عنوان عالیترین مقام رهبری ان انتخاب گردید. دراین گنگره 95 تن به کمیته ملی جبهه تعیین که ازجمله 23 تن به حیث اعضای هیأت اجراییه به شمول رییس ،معاون و سکرتر جبهه انتخاب گردیدند.
جبهه ملی پدر وطن یگانه طرح معقولی بود برای تقویه پایه های اساسی حکومت دمکراسی ملی افغانستان که اشتراک عموم خلقهای زحمتکش ترقیخواه، دموکراتیک و وطنپرست برای تحقق آرمانهای مردمی مساعد میساخت.
«… حلقه اساسی مبارزه و پیشبرد جنبش در راه استقرار دموکراسی ملی عبارت است از ایجاد جبهه متحد دموکراتیک وملی پایه دار وتقویت روز افزون آن در آینده نزدیک…»
البته این هدف نجیبانه شادروان ببرک کارمل بنابر موضع گیرهای خشن و ضد وحدت حزبی حفیط الله امین در کنار سایر عمل خاینانه و نابخشودنی آن تا ششم جدی 1358 مورد اجرا قرار نگرفت و بعد از ایجاد جبهه ملی پدروطن بعد از ششم جدی 1358 سازمانهای آن در تمام شهرها و ولایات کشور ایجاد که در جهت بسیج مردم برای تحقق اهداف دولت جمهوری دمکراتیک افغانستان درعرصه های اقتصادی واجتماعی و سیاسی نقشی بزرگی ادا کرده است.
جبهه ملی پدروطن در آنزمان به مثابه سازمان تجمع کلیه سازمان های اجتماعی و سیاسی که ستون فقرات آنرا اتحاد و همبستگی کارگران، دهقانان و تمام اقشار اجتماعی تحول طلب و نیروهای ملی و مذهبی دموکراتیک و وطنپرست تشکیل میکرد، بوجود آمده بود. با درنظرداشت این امر که این جبهه ارگان و یا نهاد با اهمیت و مهمی در نظام جمهوری دموکراتیک افغانستا شمرده میشد؛ ولی تحقق اهداف آن طوری که خواست رهبری و بصورت مشخص شادروان ببرک کارمل بود؛ نسبت مداخله های دشمنان و کشورهای همسایه با سردمداری کشورهای امپریالیستی که علیه دولت جمهوری دموکراتیک خلق افغانستان مسلحانه میجنگیدند و برضد اهداف ان قرار میگرفتند، برآورده نه شد. شرایط ناهنجار و ادامه جنگ در کشور، تسلح، تمویل و تشویق روز افزون نیروهای مخالف مسلح از خاک پاکستان و ایران و تشدید حملات آنها در داخل افغانستان به بهانه حضور نیروهای نطامی اتحادشوروی به مرام واهداف اصلی خویش نایل نه شد.
بادرنظرداشت اینهمه جفاها و سنگ اندازی های که در راه تأمین صلح و اعتلای وطن از جانب دشمنان داخلی و خارجی صورت گرفت، نخبه گان علمی و سیاسی از جمله روانشاد اکادميسين پروفیسوردکتور عبدالاحمد جاويد دانشمند فرهيخته و شخصيت شناخته شده کشور درمورد دوران زعامت شادروان ببرک کارمل چنین ارشاد فرموده است:
«دوران زعامت ببرک کارمل يگانه دورانی بوده که در آن مسأله زبانها و مليت ها بگونۀ بهتری حل گرديده و تعصب و تنگ نظری ها درزمينه، از ميان برداشته شده بود. چنانچه که ساختارهای قدرت و ادارۀ دولتی و سياستهای کادری آن دوره اين گفته را بوضاحت آشکار می سازد. ببرک کارمل، يار و مددگار کارگر و دهقان، پيشه ور و اهل کسبه، مامور و آموزگار و در يک کلام همه زحمتکشان افغانستان در امر بزرگ خدمت به مردم و ميهن مألوفش بود. آرمان و هدف والايش، تأمين عدالت اجتماعی و رفع تبعيض و نابرابری در جامعه بود. ايشان در دوران زعامت خويش، درجهت بهبود شرايط کار و زندگی کارگران و ساير زحمتکشان و تهی دستان جامعه، همواره توجه جدی می نمودند.»
امروز ما شاهد هستم که گروه های دهشت افگنی که دیروز زیرنام “جهاد، اسلام و آزادی” بر ضد مردم و اهداف پاک دولت جمهوری دموکراتیک افغانستان سلاح گرفته بودند، خود مایه دستاویز بازی های سیاسیون منطقوی و جهانی شده اند و زمینه هجوم و لشکر کشی 48 کشور جهان را در افغانستان برای تحقق اهداف جهانگشایی استثمارگرانهء آنها مساعد ساخته اند و همدست فعالیت های دهشت افگنانه تروریستی نیروهای تازه نفس بنیادگرای اسلامی از جمله القاعده، طالب و داعش شده اند.
در طول هجده سال است که این گروها با رویکردهای مختلفی تروریستی و خرابکارانه در افغانستان عمل و باعث کشتار هزارها تن ازمردم بی گناه و میلونها مهاجر و بی سرپناه و بی خانمان در خارج و داخل شده اند. این غایله هنوزهم با روشهای نوآورانه توطئه آمیز ادامه دارد. شیرازۀ اتحاد و همبستگی وحدت ملی کم رنگ شده واختلافهای قومی و گروهی و مذهبی هروز چاق ترو بیشتر میگردد. فقر و بیچاره گی و اختلافهای طبقاتی میان نادار و پولدارجامعه زیادتر شده میرود؛ غریب غریبتر و پول دار پولدارتر میشود.
راه بیرون رفت از این وضع فلاکتبار تنها با تأمین وحدت ملی در چوکات اصول و ایجاد جبهه متحد ملی و دموکراتیک ممکن است و بس. به امید تحقق این اصل!
منابع
اسناد کنگره مؤسس جبهۀ ملی پدر وطن 25 جوزای 1360
7 کلکسیون از هفت سال نشرات روزنامه حقیقت انقلاب ثور ۱۳۵۸-۱۳۶۴ خورشیدی
جریده پرچم شماره اول ویرایش جدید Parcham Jarida 1
°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°
نویسنده: رفیق نظیفه توخی
در اثر بروز تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، نظامی و تغییر در مناسبات بین المللی طی دهه های اخیر، شیوه های منازعات و جنگها نیز تغییر نموده، کشورهای بزرگ و قدرتمند در جستجوی راه ها و استفاده از میتودهای مختلف جهت بدست آوردن سود و سرمایه بیشترگردیده اند؛ به همین منظور تعدادی از کشورهای بزرگ پیشرفتۀ صنعتی، به خصوص امریکا و کشورهای غربی از سالیان نه چندان دور بدینسو، ازتعداد زیاد کشورها ازجمله کشورعزیز ما، جهت برآورده ساختن اهداف شوم شان سؤاستفاده نموده و کشور مارا به خاک و خون کشانیده اند. افغانستان بیشتراز چهار دهه با منازعات و جنگهای اعلان ناشده مواجه بوده، که این امر باعث گردیده تا از نظر اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی تضعیف شده و بخش عمدۀ زیربناها در کشور منهدم و به نابودی مواجه شوند. دقیقاً این امر، همانا خواست و هدف اساسی کشورهای امپریالیستی و ارتجاعی بوده که کشور ما بیشتر از پیش به آنها وابسته شده، تا ازین طریق بتوانند به اهداف شوم و غیرانسانی شان نایل گردند.
باوجود مخالفت و تلاش نیمی از کشورهای متجاوز جهان علیه ج د ا، دولت جمهوری دموکراتیک افغانستان با آنهم توانست با متانت، درایت و تدبیر در راستای کار و پیکار جهت پیشرفت و اعمار یک جامعه ملی و مردمی فارغ از هرنوع نابرابری موفقیتهای شایانی بدست آورد وبا ایمان به آیندۀ درخشان موفق به انجام خدمات بزرگ وانسانی گردد.
اهداف اساسی و مبرم مرحلۀ نوین و تکاملی تحول ثور ۱۳۵۷، محو فقر، عقب مانده گی اقتصادی، جهل و بیسوادی، بیکاری، نابرابری، ستم ملی و اجتماعی در افغانستان بود. برای تحقق این امر ایجاد یک اقتصاد مستقل ملی و تسریع آهنگ رشد اقتصادی، بر اساس پلانهای علمی رشد اجتماعی- اقتصادی، تأسیس صنایع مستقل ملی، صنعتی ساختن کشور و بلندبردن سطح زندگی توده های مردم ضروری بود.
تحقق این اهداف به زمان نیاز داشت و عملی نمودن آن صرف با تشریک مساعی وسیع و هدفمند حزب و تمام توده ها امکان پذیر بود. در کشورما دشواریها و پرابلمهای خاصی در عرصه کار ایدیولوژیک نیز وجود داشت که همۀ آنها ناشی از موجودیت اشکال مختلف اقتصاد، عدم هماهنگی جامعهٔ ما، ساختار پیچیدۀ ملی، بقایا و تأثیرات منفی نظریات و اندیشه های استثماری، ارتجاعی، ناسیونالیستی و نفاق ملی گذشته بود. ازینکه اکثر مردم ما بی سواد و یا کم سواد بودند در اثر تجاوز ایدیولوژیک امپریالیزم و ارتجاع منطقه همه این دشواری ها و پرابلم ها تشدید یافته و وضع را بمراتب پیچیده تر گردانید.
منحیث شخصی که با این همه نابسامانی ها و لحظات نهایت ناگوار وغم انگیزعملاً زندگی نموده، درد و الم مردم را با گوشت، پوست و استخوان خود احساس نموده ام، رسالت خود میدانم تا درمورد گوشهٔ ازکارکردهای که درآن دوران تحقق یافته چند سطری بنویسم.
من مانند اکثر مردم زحمتکش کشور، این دوره، یعنی سالهای ۱۳۵۸ الی ۱۳۶۴ را با هزاران امید به آیندهٔ شگوفان انتظار داشتم زیرا درین سالها هدف اساسی برقراری یک جامعه پیشرفته و فارغ از هرگونه نابرابری بود. ولی متأسفانه دراثر ناسازگاری، مداخلات بی شرمانه و خیانت جبران ناپذیربعضی ها، همۀ این آرزوها و انتظارات منهدم و نابود گردیدند.
کشورما درآن زمان از نظر اقتصادی در ردیف کشورهای فوق العاده عقب ماندۀ فیودالی و ماقبل فیودالی قرار داشت، وضع اقتصادی کشور به هیچ صورت برای حزب حاکم و دولت جدید قابل پذیرش نبود، زیرا وضع اقتصادی موجود قناعت بخش نبوده و نیازمندی های دولت و مردم را از نظرعواید مالی، محصولات زراعتی و صنعتی مرفوع نمیکرد.
از رژیم حفیظ الله امین یک اقتصاد فروریخته، وضع مالی و اسعاری نابسامان، نظام مالیاتی ناتوان، تورم شدید، پول بی پشتوانه، سطح بلند قیم، قحطی گسترده، فساد مالی و اداری حاد به ارث مانده بود. بنأ در برابر حکومت جدید وظایف نهایت دشوار و بزرگ قرار داشت.
سیاست انساندوستانه وانعطاف پذیر بعد ازشش جدی ۱۳۵۸ نتایج منطقی خودرا به بارآورده و منجر به توسعۀ پشتیبانی توده ها از سیاست انسان دوستانه دولت ج. د. ا و تضعیف دشمن گردید.
قبل ازینکه در مورد کارکردهای این مرحله عمیق شوم، میخواهم مختصراً سخنی چند در مورد شخصیت بی بدیل و والای زنده یاد ببرک کارمل فقید که تحت زعامت مدبرانۀ شان این همه تغییرات چشمگیر صورت گرفت، بیان دارم.
زنده یاد ببرک کارمل با اعتقاد راسخ و درک وسیع ازجهان بینی علمی، عاشق مردم و کشورش بود. وی از جوانی تا لحظۀ مرگ بخاطر ایجاد یک جامعۀ دموکراتیک و فارغ از استثمار انسان ازانسان، جامعه پیشرفته وعادلانه کوشید و مبارزه کرد. وی ارتجاع، استعمار و امپرياليسم را دشمن اساسی بشريت و عامل اصلی جنگها، فقر، عقب مانده گی و هزاران مصيبت درجهان میدانست.
شادروان ببرک کارمل در زندگی خصوصی خود آدم قانع بوده، زندگی پرتجمل را دوست نداشت وهمیشه به همه توصیه میکرد که باید توقعات خودرا مطابق وضع و شرایط کشور و سطح زندگی مردم عیار سازند. وی دلسوز مردم و کشورش بود همیشه به مشکلات و معضلات مردم با دقت گوش فرا میداد. توانائی آنرا داشت که ساعتها در پای صحبت یک کارگر زحمتکش ساده بنشیند.
شخصیت برازنده و انسان دوستانه ببرک کارمل فقید بیانگرآنست که در دوره زمامداری وی همه اقوام کشور بدون تبعیض در فضای آرام روحی و وجداًنی زندگی میکردند. تفاوت میان خانواده ها نزد وی وجود نداشت. چنانچه اکادیمیسن غلام دستگیر پنجشیری ماهیت هومانستی شادروان ببرک کارمل را در مورد سردار محمد داؤد طی مقالۀ بنام : “دو روز خونین تاریخ” چنین مینگارد:
«درزمینۀ برخورد با سردار محمد داوود نظرات متفاوت بیان شد، ولی ببرک کارمل طرفدار برخورد با انعطاف و نرمش با سردار محمد داود و خاندانش بود او اصرار میکرد که با سردار محمد داود و خاندانش برخورد محترمانه شود، زنده بدست آید هرگاه به خاندان سلطنتی به شیوۀ مسالمت آمیز برخورد شود، نخست ماهیت هومانستی، انسانی و دموکراتیک انقلاب ما آشکار میشود. ثانیاً سنن اخلاقی ملی دینی و قبیله یی مردم افغانستان احترام میشود. ثالثاً پیوندهای ایشان با پاکستان، ایران، کشورهای عربی خاورمیانه، مصر، واپسگرایان و امپریالیزم کشف و افشاء میگردد و در آخر انقلاب از پشتیبانی بین المللی و اخلاقی توده های مردم جهان برخوردارمیشود. اما حفیظ لله امین از شنیدن این دلایل و پیشنهادهای ببرک کارمل سخت بر افروخته شد و حساسیت شدید نشانداد و کار را تابه آنجا رسانید که در غیاب کارمل و به هنگامی که ببرک کارمل با جگرن هاشم خوستی در مدخل رادیو افغانستان به حالت گفتگو بود، از نور محمد تره کی اجازه خواست تا کارمل را به بهانه وابسته گی با سردار محمد داوود محاکمۀ صحرایی کند.»
جناب پروفیسور رسول رهین درمقالۀ تحت عنوان «وضع تاجیکان دردوره زمامداری ببرک کارمل» چنین مینویسد:
«دردوران زعامت حزبی و دولتی ببرک کارمل اوضاع اجتماعی کشور داشت بسود اکثریت مردم مظلوم کشور که بیشتر شان تاجیکان و هزاره های کشور بودند حرکت کند، او سعی کرد تا معاشات کارگران و مامورين پايين رتبه ملکی و نظامی را افزایش دهد؛ کالاهای اولیه مورد نيازمردم را تدارک نماید، توزيع مواد اوليۀ ضروری را به قيمت های نازل و چندین قلم آنرا بصورت رايگان از طريق کوپون برای کارگران و کارمندان دولتی و تصدی ها توزیع نماید؛ احداث قصبات کارگری و ساختمانهای رهايشی برای کارگران و کارمندان دولتی، فاميل های شهدا، معلولين و جانبازان و هنرمندان ايجادگر؛ تأمين خدمات ترانسپورتی، بهداشتی واجتماعی و دهها موارد ديگر، از جملۀ اقداماتی بودند که دولت به نفع زحمتکشان و تهی دستان جامعه برداشته بود. ازنظر زندگی شخصی شادروان ببرک کارمل هيچ گاه به داشتن و اندوختن پول و مال و دارايی شخصی فکر نکرده وعلاقه نگرفته و تا پايان عمر، يک بسوه زمين، يک خانۀ گِلی و يک هزار افغانی دربانک ها نداشت.»
شادروان ببرک کارمل تلاش ورزید، تبعيض، نابرابری و ستمی را که در دوران حفیظ الله امین به اوج خود رسیده بود، کاملأ محو نماید و از طريق پلانگذاریهای دقيق در بخشهای عمده اقتصادی، خدمات مُثمر اجتماعی را، درجهت پيروزی های ملی و دموکراتيک، سازماندهی نماید. وی معتقد بود که تأمين حقوق شهروندان و دموکراتيزه شدن زندگی سياسی-اجتماعی مردم، شرط اساسی يک جامعۀ مردم سالار میباشد. به همين دلیل در دوران زعامت خود، حقوق شهروندی تمام مردم را بدون هرگونه تبعيض در اصول اساسی سال ۱۳۵۹ رسماً، تسجيل کرد. با تصویب این قانون تمام اتباع کشور در تمامی موارد از حقوق مساوی برخوردار گرديدند.
از نخستین روزهای زمامداری خود رهبر جدید، بمردم اطمینان داد که نابسامانیهای موجود در کشور را به شیوۀ بنیادی حل و فصل خواهد نمود. درقدم نخست تلاش ورزید تا پیامدهای ناگوار و اقدامات اشتباه آمیز زمامداری نورمحمد تره کی و حفیظ اللّه امین را خنثی و زیانهای وارد شدۀ سیاسی، اجتماعی و قومی ناشی از آنها را که بر مردم وارد گردیده بود، رفع نماید.
در برابر حکومت جدید وظایف بزرگ اقتصادی – اجتماعی قرار داشت که باید انجام میگرفت. برای اجرای این وظایف عمده و مهم، لازم بود که کادرهای مسلکی و اداره سالم بوجود آید.
از آنجائیکه تعیین کادرهای ورزیده برای حل پیروزمندانهٔ تمام مسایل اجتماعی، اقتصادی وسیاسی از اهمیت فراوان برخوردار است، درین دوره توجه فوق العاده برای افزایش کادرها مبذول گردید. در تقرر و انتصاب کادرها وابستگی شان با این یا آن قوم، ملیت و یا قبیله نقشی نداشت. همچنان درین دوره توجه جدی جهت جلب وسیع زنان به کارهای مفید اجتماعی و ارتقای آنان بطور تدریجی و پیگیر به مقامات رهبری که به مثابه یکی از مسایل مبرم بشمار میرفت، صورت گرفت.
گذشت زمان و قضاوت دقیق و بیطرفانهٔ تاریخ، رویدادهای دهه هشتاد قرن ۲۰ را از جنگ تحمیلی گرفته تا آبادانی و اعمار جامعۀ نوین، وضاحت بیشتر خواهد داد. طی این سالها مردم ما، درد و رنج را با گوشت و استخوان شان احساس و درک نمودند، حال اکثریت میدانند که کی ها دوست واقعی کشور زخمی و مردم بلا کشیدهٔ ما بودند و کی ها جهت تأمین مقاصد شوم واهداف غیر انسانی دشمنان وطن درخدمت ارتجاع و اجنبی ها قرار داشته، خانه و کاشانهٔ مارا ویران و به خاک و خون کشانیدند. اینها گروه های تنظیمی هفت گانه و هشت گانه بودند و به بهانۀ اینکه گویا دین اسلام درخطر است، تحت نام دین مقدس اسلام، با بدست آوردن پول هنگفت و سلاح، اعمال وحشیانه و غیرانسانی را در کشور انجام دادند که درحقیقت همۀ آنها مغایراحکام دین مبین اسلام بود.
باوجود اینکه دشواری ها، مشکلات و موانع از طرف کشورهای امپریالیستی با تبانی با گروه های تنظیمی هفت گانه و هشت گانه علیه حکومت و دولت ج. د. ا براه انداخته شده بود و آنها با مداخلات وسیع در امور داخلی کشور ما، اقدام به ترور، آدمکشی، قتل و قتال، ترس و وحشت ایجاد نموده بودند، با آنهم دولت ج. د. ا توانست در یک مقطع زمانی کوتاه گام های استوار و دقیق بخاطر نجات کشور و مردم، جهت رشد تولیدات زراعتی، صنعتی، تجارت، ترانسپورت، امور ساختمانی و استخراج منابع بردارد. زیرا پایه مادی هر جامعه پیشرفته را رشد تولیدات درین عرصه ها تشکیل میدهد. گرچه در گذشته ها هم کار درین ساحات تا حدودی صورت گرفته بود ولی با درنظرداشت وضع موجود درکشور، دولت جدید ازآن راضی نبوده و آنرا کافی نمی پنداشت.
در نخستین روزها، پلان پنج ساله انکشاف اجتماعی – اقتصادی برای سالهای ۱۹۷۸ – ۱۹۸۲ طرح و تصویب گردید. درین پلان پنج سالۀ کشور، برای نخستین بار سرمایه گذاریهای بزرگِ از منابع داخلی نیز درنظر گرفته شده بود.
هدف اساسی و نکات عمدۀ این پلان را انجام اصلاحات ارضی و امحای بیسوادی درکشور طی مدت کوتاه تشکیل میداد ولی از آنجائیکه این پلان بدون محاسبات دقیق اقتصادی و امکانات عینی، براساس عاطفه و آرزومندی، غیرواقعی طرح گردیده بود تا حقیقت سرسخت و محدودیت های منابع مالی، تخنیکی و بشری درکشور، بنأً این پلان پنج ساله واقعبینانه نبود. با طرح این پلان تصور میشد که گویا طی پنج سال آینده معجزۀ اقتصادی بوقوع خواهد پیوست، بیسوادی درکشور کاملأ محو شده و مردم به رفاه اجتماعی – اقتصادی دست خواهند یافت، در حالیکه امکانات مالی و مادی، شرایط عینی و عوامل انسانی درآن به شیوۀ عینی درنظرگرفته نشده بود. اما پلان های یک ساله بنابر توسعه سیستم احصائیه گیری منظم و امکانات عملی برای کنترول از تحقق پلانها، بطور واقعبینانه و با سنجش های دقیق با استفاده از تمام امکانات مادی، فنی، منابع مالی و بشری در شرایط دایمأ در حال تغییر یعنی درشرایط ادامه جنگ درکشور، طرح و تطبیق گردید.
با تطبیق پلان های یکساله و بعداً پنج ساله، تعداد قابل ملاحظهٔ پروژه های جدید درعرصه های مختلف اقتصاد ملی شامل عرصه های صنایع، ساختمان، زراعت وآبیاری، برق رسانی و انرژی، ترانسپورت زمینی و هوایی، راه سازی و مخابرات، ساختمان های مدنی و رهایشی، تسهیلات شهری و روستایی، ساختمان های صحی و تعلیمی، تأسیسات مذهبی و فرهنگی، طرح و تطبیق گردید و زمینه رشد اقتصادی را درکشور مهیا گردانید.
قیام ۷ ثور ۱۳۵۷ و مرحلۀ تکاملی آن با داشتن خصلت دموکراتیک ضد فیودالی و ضد امپریالیستی، ضربه بزرگ برمنافع فیودالها و کشورهای امپریالیستی وارد نمود. یکی از مثال های عمدۀ آن توزیع هفت صد هزار هکتار زمین به سه صد هزار خانواده بود، که این عمل با تأسف از یک سو توأم با اشتباهات و از جانب دیگر در اثر ایجاد شرایط وحشت، دهشت و خوف میان دهقانان بوسیله گروه های تنظیمی هفت گانه و هشت گانه به کمک کشورهای همسایه به خصوص پاکستان، ایران و چین سبب گردید تا موفقانه نباشد. درعرصه اصلاحات ارضی گرچه باوجود اشتباهات و کم تجربه گی باند امین، دست آوردهای مهمی حاصل شده بود، ولی درمرحلهٔ نوین و تکاملی، با تصحیح اشتباهات قبلی و مطابق پلان علماً تنظیم شده، پروگرام اصلاحات ارضی موفقانه پیش برده شد. باید گفت با وجود فشارهای که ارتجاع به کمک گروه های تنظیمی هفت گانه و هشت گانه بالای مردم و کشورما وارد نموده بودند، با آنهم با ایجاد و رشد نهضت کوپراتیفی و توجه به ارتقای شعور سیاسی و طبقاتی دهقانان و ایجاد جرگه های دهقانی، کشور از نظر اقتصادی در شرایط بهتری قرار داشت و تحقق پلان های طرح شدۀ اقتصادی اکثراً موفقانه بودند.
اهداف اساسی دولت درین مرحله رشد و تحول کشور درتمام ساحات بود، بنأً سعی به عمل آمد تا در قدم اول نابرابری های اقتصادی محو گردد، بهمین منظور برنامه اصلاحات ارضی به نفع اکثریت مردم افغانستان بخصوص دهقانان زحمتکش و ازبین رفتن فیودالان، سودخوران و بقایای مناسبات فیودالی درکشور طرح وتطبیق گردید.
دولت تا حد ممکن برای دهقانان کمکهای همه جانبه ازیکطرف به ارتباط وسایل تخنیکی و دانه های تخم بذری و ازجانب دیگر ازلحاظ تعین درست قیمت خرید محصولات شان انجام داد. برعلاوه شرایط لازم برای استفاده وسیع ازدست آوردهای علم و تخنیک در زراعت کشور را نیز فراهم نمود.
کمیته مرکزی ح. د. خ. ا و حکومت یک سلسله اقدامات به منظور تسریع اجرای اصلاحات ارضی اتخاذ نموده، پروگرام تحقق عملی آنرا تصویب و مراحل کار و وظایف وزارت خانه ها و ادرات را مشخص نمود.
جهت تسریع و مؤثریت اصلاحات ارضی، قانون توزیع آب و تنظیم مناسبات اجاره داری زمین بعد از طرح و تصویب مورد اجرأ قرار گرفت.
هدف اساسی اصلاحات دموکراتیک ارضی در کشور امحای مناسبات عقب مانده فیودالی و ماقبل فیودالی، تأمین زمین و آب برای دهقانان زحمتکش، رشد تولید محصولات زراعتی، بخاطر ساختمان پایه های اساسی جامعه نوین فارغ از استثمار انسان از انسان بود.
دولت جدید، در رابطه با مسئله رشد زراعت و اصلاحات ارضی سیاست جدیدی را درپیش گرفت و با درنظر داشت سنن و عنعنات مردم و احکام دین مقدس اسلام، به نیازمندان و خانواده های دهقانان تهی دست، مطابق به اصول و قوانین، ضمن تحدید اندازه زمین و آب، سیاست ارضی خودرا طرح و به توزیع زمین و آب که قبلأ به استثمارگران و سودخوران متعلق بود، اقدام ورزید. دهقانان برای اولین بار درتاریخ کشورما، این امکان را بدست آوردند تا آزادانه برای خودشان و به نفع جامعۀ که عضو قابل احترام آن شمرده میشدند، زحمت بکشند.
ح. د. خ. ا و دولت ج. د. ا معتقد بودند که صرف از طریق محو سیستم فیودالی میتوان دورنمای وسیعی را برای تولید زراعتی بازنموده و از امکانات گسترده درین عرصه استفاده کرد. حزب و دولت مرام و مشی مبتنی بر حل دموکراتیک مسئله ارضی را به اشتراک مستقیم دهقانان و افزایش نقش آنها درین امر حیاتی با پیگیری و استواری تعقیب مینمود.
جهت تطبیق بهتر اصلاحات ارضی درکشور، به دهقانان مساعدت های لازم از قبیل دریافت قرضه ها و کمک های فنی اگرونومی و وترنری، کود کیمیاوی، تخم بذری و ابزار زراعتی با شرایط سهل صورت گرفت. همچنان در امر امحای بیسوادی و رشد خدمات فرهنگی وغیره میان دهقانان کمکهای گسترده انجام یافت.
دولت نوین بخاطر حل مطمئن و مؤثرمسئله تشدید آهنگ رشد زراعت، تأمین مردم از لحاظ مواد غذایی و صنایع از لحاظ مواد خام تدابیر مفید و عملی اتخاذ نمود، برعلاوه کارعظیمی را درجهت آباد ساختن، آبیاری و تحت زرع قرار دادن زمینهای جدید، استفاده از تخنیک معاصر به شکل گسترده، استفاده از میتودهای پیشرفته سازماندهی کار، زرع و جمع آوری حاصلات، انجام داده و مؤسسات زراعتی دولتی را منحیث مراکز عمده، غرض عملی نمودن این میتودهای پیشرفته و مؤثر ایجاد و توسعه بخشید.
دولت بخاطر حفظ و افزایش سطح تولید زراعتی از توزیع زمین های اضافه بر نصاب زمینداران در صورتیکه آنها اراضی شانرابه فارم های زراعتی، باغها یا تاکستان ها مبدل میساختند، صرف نظر نمود. همچنان از پارچه کردن و توزیع باغها و تاکستانهای موجود جداً جلوگیری به عمل آمد. ولی سایر زمینهای عامه و دولتی بشمول ساحاتیکه معلوم بود یا اینکه بطور غیرقانونی به اراضی زمینداران بزرگ ملحق شده بود، زمینهای دشتی و خاره یا زمینهای متروکه به خانواده های بی زمین، توزیع گردید. برعلاوه دهقانان تشویق میگردیدند که جهت دسترسی بهتر به وسایل زراعتی پیشرفته، کود، تخم بذری، سهمیه آب و قرضه ها، به کوپراتیف های زراعتی بپیوندند.
در سالهای هشتاد قرن بیست توسط وزارت آبیاری، ساختمانهای مهم آبیاری که برای دهقانان و زمینداران و در مجموع برای زراعت و مردم ارزش حیاتی داشت، مثل بندهای ذخیره و آبگردان بالای دریاها، کانال ها و شبکه های توزیع آب طرح ریزی گردید و تعدادی از پروژه های مهم مراحل ساختمانی خودرا پیمودند. ولی با تأسف بنابر خرابکاری های گروه های مسلح ضد دولت کار برخی از مهمترین پروژه های آبیاری متوقف گردید.
دولت درجریان سال ۱۳۵۹ در جهت تحکیم اقتصادملی گام های استوار برداشت. با وجود دشواری ها و فعالیت های خرابکارانۀ مخالفین دولت، حاصلات زراعتی قناعت بخش بود و حجم تولیدات تعدادی ازمؤسسات دولتی و مختلط افزایش یافته و بعضی ازین مؤسسات صنعتی توانستند حتی بیشتراز پلانِ پیشبینی شده، کار خودرا انجام دهند. درسال ۱۳۵۹ برای اولین بار کسر بودجه وجود نداشت و زمینه های سریعتر رشد اقتصادملی، کلتور، معارف و صحت جهت رشد همه جانبه کشورمساعد گردید.
در افغانستان سرمایه ملی به رشد کافی نرسیده بود، سرمایه ملی افغانستان عمدتأ مربوط به صاحبان صنایع و تجار متوسط و کوچک بوده که در ترقی کشور و رفع عقب ماندگی، رشد اقتصادی، تخنیکی و فرهنگی ذینفع بودند.
اقتصاد کشور به صورت عموم مطابق خط مشی کمیته مرکزی ح. د. خ. ا برای احیای هرچه زودتر اقتصادملی، تقویه و تحکیم سکتور دولتی و بهبود زندگی مردم انکشاف یافته و جهت تشویق و بلندبردن سطح تولیدات و افزایش عاید زحمتکشان اقدامات مهمی اتخاذ گردید.
باوجود مشکلات متعدد و موجودیت مقاومت شدید ارتجاع داخلی و خارجی، زحمتکشان کشور تحت رهبری ح. د. خ. ا به موفقیت های چشمگیری دراعمارزندگی نوین نایل آمدند که درنتیجه، تحولات معین اجتماعی و سیاسی درکشور تحقق پذیرفت.
درسال ۱۳۶۰ حاصلات مواد عمدۀ زراعتی قناعت بخش بوده و رشد نسبی نسبت به سالهای قبل داشت. وضع مالداری ثابت باقی ماند. طی نیمه اول سال، پلان استخراج زغال سنگ، تولید کود، مواد آهن کانکریت، ترمیم موتر و وسایل تخنیکی راه سازی، تولید انساج پنبه، گوشت، روغن نباتی و طبع کتب عملی گردید. انتقال بارهای حمل ناشده از بندرحیرتان کاهش قابل ملاحظه یافت. حجم خدمات وسایل مخابراتی افزایش یافته و یک تعداد پروژه های اقتصادی به کار آغاز نمودند.
در کنار این همه فعالیتها، مشکلات متعددی نیز دراقتصاد وجود داشت. زیان های مادی که توسط گروه های مخالف دولت به صنایع، زراعت، ترانسپورت و مخابرات وارد گردید نهایت زیاد بود، عوامل عینی چون برتری سکتور خصوصی در تولیدات ملی، عدم موجودیت تجربۀ رهبری در شرایط جدید، کمبود کادرهای ماهر نیز نقش خودرا درین مورد داشت. درآن مرحله موفقیت در زمینه اعتلای تولیدات صنعتی ملی و تولید محصولات در سکتور دولتی و مختلط از نیازمندی های مبرم کشور در ساحه اقتصاد پنداشته میشد تا تولید محصولات صنعتی که اقتصاد ملی شدیداً به آن نیاز داشت توسعه یافته، منابع صادراتی و حصول اسعار خارجی افزایش یابد و درآمدهای بودجه دولتی بخاطر ارتقای مؤثریت اقتصادی بالا رود و ازدیاد مفاد مؤسسات صنعتی تأمین گردد.
بخش بیشترمنابع مالی، مادی ونیروی کار درمهمترین رشته ها و مؤسسات اقتصادی دولت به خصوص درپروژه های تحت ساختمان و تجدید ساختمان صورت گرفت و در ساحه ترانسپورت وظایف اساسی را کار ترمیم راه های بزرگ مواصلاتی، ساختمان و ترمیم سایرسرکها، اعمار مؤسسات دولتی و خدمات تخنیکی برای موترها تشکیل میداد. همچنان تدابیر مشخص جهت جلب وسیع ترانسپورت خصوصی در امر انتقال بارهای دولتی اتخاذ گردید.
درین مرحله مسئلۀ آغاز مجدد و توسعه حجم کارهای جیولوژیکی و انکشاف گاز، نفت و معادن جامد، احیا و رشد بیشتر مؤسسات استخراج زغال سنگ، نفت، نمک، موادساختمانی، تولید سمنت و اعمار موسسات جدید تولید انرژی و تصفیه نفت جداً مدنظر گرفته شده و پلانهای دقیق وعملی درین زمینه طرح و مورد اجراء قرار گرفت.
به رشد صنایع ماشینی و دستی در سکتور خصوصی که نقش عمده در رفع نیازمندیهای مردم کشور و تأمین اشتغال اهالی داشت، هم توجه لازم مبذول گردید و از تخفیف ها و مزایای که از طرف دولت بخاطر رشد سکتورخصوصی تصویب شده بود، وسیعاً استفاده صورت گرفت.
حزب و دولت جهت رفع نیازمندیهای مردم به مسکن، مؤسسات فرهنگی و تنویری، امحای بیسوادی، رشد علوم، صحت عامه و ورزش، به صورت پلان شده سیاست خودرا تحقق بخشید.
برای اعمار جامعهٔ نوین در افغانستان، امحای بیسوادی و بلندبردن سطح تعلیمات عمومی مردم اهمیت فراوان داشت. بهمین منظور جهت تجدید بنای سیستم تعلیم و تربیه ملی کاربزرگِ روی دست گرفته شد. این سیستم دموکراتیک برای تمام اقشار، طبقات اجتماعی و ملیت های ساکن درکشور یکسان قابل دسترسی بود.
در کشور ما آن زمان اشکال و سیستم های مختلف اقتصادی چون سکتور دولتی درصنایع و زراعت، سکتور کوپراتیفی در ده و شهر، سیستم سرمایه داری دولتی خصوصی (سکتورمختلط) سرمایه داری خصوصی در صنایع، ترانسپورت، زراعت و تجارت، تولید کالایی کوچک در شهر و ده (دهقانان و پیشه وران)، اقتصاد سنتی دهقانان به شکل طبیعی و نیمه طبیعی و اقتصاد قبیله یی از لحاظ عینی وجود داشت. دولت تصمیم نداشت که بدون نیازمندی و به شکل مصنوعی روند از بین رفتن این سیستم ها را که از لحاظ تاریخی به وجود آمده بودند، تشدید بخشد. برعکس حزب و دولت در سیاست اقتصادی و اجتماعی خود با پیگیری و حوصله مندی، سعی مینمود که از امکانات همه اشکال و سیستم ها به نفع رشد نیروهای مؤلده کشور و رفاۀ مردم استفاده کامل به عمل آید.
توسعه کشورها ارتباط ناگسستنی با رشد صنایع، ترانسپورت و مواصلات دارد. صنایع اساس مادی رشد هرکشور را در رفع عقب ماندگی و ایجاد اقتصاد پیشرفته، تشکیل میدهد. متأسفانه کشورما از نگاه داشتن دستگاه ها، ماشینها و برق نهایت فقیر بود، پیشرفت و رشد واقعی درین عرصه محدود بوده و از همین سبب نیازمندیهای مردم ما برای زندگی عادی و شایسته انسانی مرفوع نمیگردید. حزب و حکومت جدید معتقد بودند که تأمین رشد و توسعه دوامدار و پیشرونده صنایع، امور انرژی، ترانسپورت، مواصلات و مخابرات، منحیث پایه و عرصه اساسی رشد اقتصاد کشورما محسوب میگردد.
رشد نیروهای مؤلده کشور که به وسیله ح. د. خ. ا و حکومت جدید پیشبینی شده و تحقق یافت تغییرات مثبتی را درساختار اجتماعی کشورما بوجود آورد.
دولت اساسات اقتصادی و حقوقی لازم را بخاطر همکاری طویل المدت و مؤثر با سکتور خصوصی و سرمایه داران ملی در چارچوب سکتور مختلط و به شکل طرف معامله انفرادی به وجود آورد. دولت از سکتور خصوصی ملی، تقاضا داشت تا از طریق به کارانداختن منابع و سرمایه گذاری در پروژه های ضروری بر اساس شرایط متقابلاً مفید، برخورد آگاهانه نموده و در رفع معضلات و نیازمندی های کشور سهم ارزنده ایفا کنند. هدف و مؤثریت از چنین همکاری اعمار و بهره برداری مشترک از مؤسسات صنعتی، خطوط مواصلاتی، منازل مسکونی، ترانسپورت و ایجاد محلات جدید کار، بهبود زندگی مردم، استقرار قیم و بلاخره ترقی عمومی اقتصاد ملی کشور بود.
حزب و دولت همچنان به مساعدت، سازماندهی و تنظیم همکاری با تاجران کوچک و پیشه وران توجه قابل ملاحظه مبذول داشته و نقش برازندۀ آنها را در امر رفع نیازمندی مردم به محصولات و کالاهای مورد ضرورت اولیه درک مینمود. دولت اشکال گوناگون تعاون و همکاری میان پیشه وران و تاجران کوچک را، چون شرکت های سهامی مختلط و سیستم اعطای قروض با شرایط سهل، به منظور افزایش سهم آنها در تولید کالاهای مورد نیاز و رشد تجارت تشویق مینمود. رشد دینامیک همه سکتورهای اقتصاد ملی که در حقیقت تکمیل کننده همدیگر شان بودند جهت ثبات آنها و رفع عقب ماندگی کشور و ایجاد اقتصاد ملی مؤثرمساعدت میکرد.
تطبیق پلان رشد اقتصادی و اجتماعی سال ۱۳۶۰ توأم با موفقیت های چشمگیر درعرصه انکشاف اقتصادی بوده و عملاً اقدامات اقتصادی به سود تقویۀ پایه های رشد اقتصاد ملی و ثبات نسبی اقتصاد در ج. د. ا انجام پذیرفت. شاخصهای رشد اقتصادی درسال ۱۳۶۰ امیدوار کننده و مثبت بود طور مثال درسال ۱۳۶۰ محصول ناخالص داخلی به مقایسه سال ۱۳۵۹ به اندازه ۱٫۵ فیصد و عاید ملی تولید شده به اندازه ۲٫۴ فیصد افزایش را نشان میداد.
طی سال ۱۳۶۰، هفده پروژه به بهره برداری آغاز نمود که ازآن جمله ۹ پروژۀ آن خارج از پلان بود. سال ۱۳۵۹، ۸۷٫۷ فیصد بودجه انکشافی از منابع داخلی کشور تمویل گردید که درمقایسه با سال ۱۳۶۰، ۱۴٫۵ فیصد بیشتر بود.
درسال ۱۳۵۹ به تعداد ۳۲ پروژه ازطرف شورای عالی اقتصادی منظور گردیده و در حجم دوران تجارت خارجی افزایش به عمل آمد.
درسال ۱۳۶۰ محصول ناخالص بخش زراعت و مالداری به مقیاس سال قبل به اندازه ۳٫۱ فیصد رشد نموده و حجم تولیدات زراعتی درسال ۱۳۶۰ به تفریق تمام محصولات به استثنای پختۀ خام و لبلبو بالاتر ازسطح تولید سال ۱۳۵۷بود.
این ارقام ذکر شده، بیانگر آن است که با وجود مداخلات بی شرمانۀ امپریالیزم و ارتجاع، دولت جدید و ح. د. خ. ا تحت رهبری زنده یاد ببرک کارمل موفق شده بود در مدت زمان کوتاه گامهای استوار و قابل ملاحظه را در راه رشد و توسعه اقتصادی کشور بردارد و زمینه های استقرار نظم ملی ودموکراتیک را در زندگی اجتماعی و اقتصادی مردم مساعد سازد.
یکی از اقدامات مهم دیگر درسال ۱۳۶۰ عفو جرایم مالیاتی سالهای ۱۳۵۷، ۱۳۵۸ و ۱۳۵۹ به سود دهقانان زحمتکش کشور بود که درنتیجۀ آن ۷۶۰ هزار خانواده دهقانی از تادیه ۷۲۲ میلیون افغانی جرایم مالیاتی معاف شدند. به اساس صدور یک مصوبۀ بیروی سیاسی کمیته مرکزی ح. د. خ. ا در بارۀ اصلاحات ارضی، حق ملکیت دهقانان برزمین، تضمین و شرایط مساعد برای استفاده مؤثر از زمین ایجاد گردید. برعلاوه محصول کار دهقانان، دیگر نه به فیودالها، اربابان و سودخواران، بلکه به خود آنها تعلق گرفت.
همچنان در سال ۱۳۶۰ معاش کارگران و اجبران از ۲۶ تا ۵۰ فیصد و ماکولات کارگران، مستخدمین و مامورین به پنجاه فیصد افزایش یافت. از طریق عقد قراردادهای دسته جمعی به مثابه یکی ازعناصر پراهمیت نوین در عرصه تولید، سهم طبقه کارگر کشور در رهبری پروسه های تولیدی تأمین گردید. برای اولین بار در کشور مسابقات کار درساحات تولیدی صورت گرفت که درنتیجه آن ده ها مؤسسۀ تولیدی موفق شدند نه تنها پلانهای تولیدی شان را تطبیق، بلکه حتی بیشتر ازپلان، تولید نمایند.
در سال ۱۳۶۰ درآمد تولید شدۀ ملی به اندازه ۳٫۴ فیصد نسبت به سال ۱۳۵۹ افزایش یافته و رقم ۹۴٫۳ میلیارد افغانی را نشان میداد. مؤسسات و پروژه های جدید درساحات صنایع گاز، مواد غذایی، مخابرات، انرژی و صحت عامه به فعالیت آغاز نموده و مؤسسات بزرگی چون فابریکه کودکیمیاوی مزارشریف، خانه سازی کابل، کارخانه جات جنگلک، فابریکه های نان پزی و غیره باثبات بیشتر و بهتر فعالیت داشتند. تولید انرژی برق، زغال، سمنت، مواد ساختمانی و انواع دیگر محصولات افزایش یافت.
تکمیل پروسه اصلاحات ارضی و آب، تسریع فعالیت های پروژه بند برق و آبیاری سلما در هرات، ادامهٔ کار معدن مس عینک، ساختمان سیلوی شهر مزارشریف، پروژه انتقال برق از سرحدات اتحاد شوروی تا کابل، احداث شبکه های کوچک و بزرگ آبیاری، ایجاد مؤسسات جدید و مجهز ترانسپورت دولتی، ورکشاپ های تخنیکی، اعمار پل بزرگ دوستی بالای دریای آمو بین اتحادشوروی و افغانستان، نصب دستگاه اخذ تلویزیونی و مخابراتی «شمشاد» ایجاد شبکه های وسیع، انواع مختلف کوپراتیف های دهقانی و مامورین و احداث بیشتر از هشتصد مکتب و امثال اینها، از دستآوردهای مهم دیگر این مرحله محسوب میگردند. این همه دستآوردهای چشمگیر باعث گردید، تا مخالفین داخلی و خارجی نظام نوین، موانع بزرگِ جهت رسیدن به راه رشد اقتصادی-اجتماعی کشورما ایجاد نمایند.
ایجاد موانع بر سر راه پلان های انکشافی در جهت بهبود وضع زندگی زحمتکشان، بوسیلۀ مخالفین نظام نوین، یکی از اهداف عمده جنگ اعلان ناشده علیه کشورما را تشکیل میداد. آنها تلاش داشتند تا با این اعمال، نظام نوین را در جامعه بی اعتبار ساخته و مانع تحقق پلانهای مطروحه دولت در زمینه حل مسایل مبرم گردند.
تاسال ۱۳۶۲ تقریباً ۱۱۲ مکتب و ده ها شفاخانه، صدها پل و پلچک، صدها پایۀ بزرگ انتقال برق، ده ها کتابخانه و عمارات عام المنفعه توسط باندهای مسلح ضد دولتی تخریب و به آتش کشیده شد. همچنان هزاران نفر معلم، داکتر، متخصص، ملاهای شریف کشورما از جانب این اجیران فروخته شده، خرابکار و تروریست به شهادت رسیدند. خسارات وارده توسط باندهای مسلح در آنزمان بالغ به ۲۴ میلیارد افغانی میگردید و یا شاید هم بیشتر. این خسارات تأثیرات منفی بر پلان های دولت داشته، پیشرفت را بطی نموده و مردم را ازحصول آنچه که پیش بینی شده بود، محروم ساخت.
مجموع رشد زراعت و مالداری در شش ماه اول سال ۱۳۶۱ نسبت به سال ۱۳۶۰، ۳ فیصد افزایش داشت. در ساحات معادن، صنایع و انرژی درین دوره افزایش درمجموع ۳٫۷ فیصد بود که این افزایش، تطبیق ۱۰۳٫۳ فیصد پلان سال ۱۳۶۱ را نشان میداد. افزایش تولید زغال سنگ نسبت به شش ماه اول سال ۱۳۶۰ ، ۸ فیصد، سمنت ۱۴۲ فیصد (بیشتراز پلان)، کود کیمیاوی ۱۰۴٫۷ فیصد، پخته ۱۰۳ فیصد بود.
تمام مؤسساتی تخریب شده، بوسیلۀ باندهای مسلح صادرشده ازخارج، احیا و دوباره به کار تولیدی شان آغاز نمودند. درسال ۱۳۶۰ رشد قیم ۱۹٫۲ فیصد را نشان میداد، درمقابل دستمزد کارگران از ۲۶ الی ۵۰ فیصد افزایش یافت. به اساس سبسایدی دولت، قیم شکر، پترول، آرد و غیره مواد مورد ضرورت اولیه ثابت باقی ماند. قیم مواد خوراکه در مقایسه با کشورهای همسایه، سه بار کمتر از ایران و تقریباً دوبار کمتراز پاکستان حفظ شده بود.
درپلینوم یازدهم کمیته مرکزی ح. د. خ. ا، بازسازی صنایع و زراعت منحیث یک وظیفه عمده مطرح گردید تا در جریان سالهای ۱۳۶۲-۱۳۶۳ کشور در ساحات اساسی اقتصاد به پیشرفتهای نایل گردیده و سطح تولیدات بالا رود. زیرا درصورت کاهش تولیدات در کشور، وضع زندگی مردم خرابتر میگردید. به همین دلیل اقتصاد منحیث وظیفه مبرم در مرکز توجه همیشگی حزب و حکومت قرار داشت. مسایل اقتصادی حل ناشدهٔ حاد و مبرم درکشور بی نهایت زیاد بود و تمام زحمتکشان و توده های وسیع مردم حل درست و به موقع آنها را از حزب و دولت جدید توقع داشتند.
به اساس احکام اصول اساسی ج. د. ا وظیفۀ دولت جدید، ساختمان جامعه نوین از طریق تسریع رشد اقتصادی، ارتقای سطح زندگی و رفاه مردم، دموکراتیزه کردن واقعی زندگی سیاسی کشور، ایجاد نظم دموکراتیک در عرصه اداره دولت، تحکیم قانونیت دموکراتیک، تضمین مالکیت خصوصی و شخصی مردم و نظم بخشیدن به مالکیت عامه پنداشته میشد.
در اصول اساسی ج د ا، از مالکیت های قانونی اعم ازعامه، خصوصی، شخصی، کوپراتیفی و اشکال دیگر آن دفاع به عمل آمده و به ویژه براصل حمایت از ملکیتهای عامه و فراهم کردن زمینه ها برای سرمایه گذاری های خصوصی تأکید شده بود.
مسئله تقویت سکتور دولتی که یکی از مسایل حیاتی و مبرم محسوب میگردد اساس مادی و فنی بزرگی تحولات اجتماعی را درآن مرحله تشکیل میداد. به همین منظور شاد روان ببرک کارمل در پلینوم یازدهم کمیته مرکزی ح. د. خ. ا درباره وظایف مبرم درساحه تولید صنعتی بیان داشتند که:
«اگر تولید انرژی برق، گاز، نفت، سمنت، محصولات صنایع سبک و خوراکی را افزایش نبخشیم، ما به رشد اقتصادی نایل نخواهیم شد. همهٔ این محصولات را سکتور دولتی تهیه میدارد که ما برای رشد آن اهمیت بخصوص را قایل هستیم. آینده اقتصاد ما به طور کاملأ گسست ناپذیر با این سکتور ارتباط دارد. حزب این وظیفه را مطرح میسازد که به تأمین رشد فزاینده، تقویه و پیشرفت سکتور دولتی رجحان داده شود و ساختار آن، بهبودی حاصل نماید. در این جهت منابع مالی و مادی ضروری و کمک های سخاوتمندانه اتحاد شوروی و سایر کشورهای برادر تخصیص داده میشود.»
برای حزب و دولت، ارتقای سطح رفاه مادی و رشد ثروت اجتماعی، بلندبردن سطح و رشد بیشتر سکتور دولتی در ساحه اقتصاد ملی، اهمیت بسزا داشت. ارگانهای مربوطه بایست پیشبرد امور اقتصادی را مطابق به منافع مردم، با تأمین صرفه جویی درمنابع دولتی، حفظ ثروت دولتی وتحکیم دسپلین حزبی و دولتی انجام میدادند.
برای نخستین بار، بعد از مرحلۀ نوین در کشورعزیزما سکتور دولتی در ترانسپورت موتری ایجاد گردید و کشورهای اتحاد شوروی، چکوسلواکیا (کشورهای چک و سلواک فعلی)، بلغاریا و سایر کشورهای سوسیالیستی سابق چند هزارعراده موتر باربری قوی، تانکرتیل، و سایر وسایل ترانسپورتی جهت انتقالات بارها و اموال ضروری کمک نمودند.
تولید صنعتی درسکتور مختلط و خصوصی نیز از اهمیت فراوان برخوردار بود زیرا آنها محصولات ضروری کشور و مردم را تأمین مینمودند. ازهمینرو ارگانهای مربوطه دولتی توجه مینمودند تا سطح تولیدات در این سکتورها هم کاهش نیابند.
قابل تذکراست که جهت کنترول سطح قیم و تأثیرگذاری بیشتر برآن، رشد منابع انرژی کشور، تلاش جهت رفع عقب مانده گی صنایع سبک و صنایع غذایی، یک سلسله ابتکارات ازقبیل ایجاد ذخایر مخصوص حکومتی، اتخاذ تدابیر جدی جهت تنظیم مصارف اسعاری و خریداری تجهیزات، مواد و کالاهای خارجی طرح و عملی گردید.
طی سفر رسمی محترم سلطان علی کشمند به کشور چکوسلواکیا، توافق صورت گرفت تا آنکشور با کمک مالی و فنی خویش فابریکه جدید بزرگ سمنت سازی غوری را در پلخمری درکنار فابریکۀ قبلی سمنت سازی که قبلأ به ظرفیت چهار صد تن در روز فعالیت داشت، احداث و در دسترس ج. د. ا قراردهد. با فعال شدن فابریکه جدید، ظرفیت تولید سمنت با مارک بلندتر به هشت صد تن در روز افزایش یافت.
همچنان طی این سفر موافقت به عمل آمد تا کار مطالعاتی سروی، استخراج و تجهیز تخنیکی مجموع زغال سنگ افغانستان به کمکهای مالی و فنی آنکشور انجام یابد که براساس آن تجدید ساختمان و کار استخراج معدن زغال سنگ کرکر در پلخمری که برای اقتصاد افغانستان و اهالی شهرکابل اهمیت حیاتی داشت به مقیاس بزرگی انجام گرفت. کار بهره برداری ازمعدن زغال سنگ سبزک هرات و ایجاد دستگاه تولید برق به ظرفیت پنجاه هزار کیلووات برق درساعت و همچنان کار بسته کاری تخنیکی فابریکه سمنت سازی هرات آغاز گردید، ولی متأسفانه در شروع کار مونتاژ ماشین آلات، در اثر تشدید حملات گروه های مسلح مخالف کارآن توقف یافت. کار مطالعات و استخراج معادن زغال سنگ دره صوف و آشپشته نیز بنابر دلایل امنیتی متأسفانه به زودی تعطیل شدند. ولی به کمک مالی و فنی کشور چکوسلواکیا پروژه بزرگ و واحد تهیه و بکار انداختن دستگاه های بزرگ دیزل جنراتورها جهت تولید انرژی برق برای تمام شهرهای افغانستان و کار توسعه بس های برقی، تجدید فابریکات قالین بافی و پروسس انواع پوستها ازجمله پوست قره قل درکابل و مزارشریف ادامه یافت.
یکی ازدست آوردهای مهم دیگ رسفرمحترم سلطان علی کشمند به کشورچکوسلواکیا، عقد موافقتنامه تجارت با آنکشور به اساس کلیرنگ بود که با درنظر داشت محدودیت های اسعاری افغانستان، این موافقتنامه به نفع کشور ما انجام یافت، یعنی بازپرداخت اقساط قرضه ها به شمول واردات انواع گوناگون کالا ازآن کشور که بیشتر ماشین آلات و تجهیزات را احتوا میکرد، از طریق صدور امتعۀ افغانی به قیمتهای بین المللی صورت میگرفت، بود.
بنابر کمبود بودجه ساختمانی، بی توجهی و سهل انگاری مقامات مربوطه، فابریکه خانه سازی کابل که سالها قبل به کمک اتحادشوروی احداث شده بود و موفق به انجام کار قابل ملاحظه نگردیده بود. طی سالهای هشتاد قرن بیست، با تدارک منابع تمویل، تجدید و توسعه این فابریکه و افزایش ظرفیتهای تولیدی آن، امکانات میسر گردید که د ریک سال به تعداد دو هزار اپارتمان رهایشی مجهز کانکریتی از دو تا پنج اتاق، اعمار گردد، در حالیکه در ظرف بیست سال قبل ازآن مجموعأ دو هزار اپارتمان ازهمین نوع و بوسیله همین فابریکه ساخته شده بود.
همچنان کار اعمار فابریکه های خشت پزی درکابل و مزارشریف که هرکدام ظرفیت تولیدی برای ساختمان هزاران منزل رهایشی را درسال داشتند تا اندازۀ زیاد تکمیل گردیده بود، ولی متأسفانه با تغییرات بعدی کارساختمان آنها متوقف و تخریب شدند.
کار رساندن برق و تنویر خانه های مردم برای دولت از اولویت های مبرم شمرده میشد. گرچه حفظ دستگاه های تولید برق آبی و خطوط انتقال آن درکشور برای حکومت دشوار و پرمصرف بود، ولی باآنهم انتقال برق از مرزهای اتحادشوروی به بعضی ازمناطق بدخشان و با ولتاژ بلند به کندز، مزارشریف و پلخمری تمدید گردید اما متأسفانه بنابر وضع امنیتی پلان بعدی تمدید آن تا کابل به تعویق افتاد.
درین دوره صنایع نساجی نخی و پشمینه بافی، چرمگری، بوت دوزی، پلاستیک سازی، کیمیاوی، نجاری، فلزکاری، خشت پزی، سنگتراشی، قالین بافی، فرآورده های حیوانی، کشمش پاکی، تولید موادغذایی و نوشابه های غیرالکولی با سرمایه گذاریهای خصوصی به سرعت رشد نمودند. سرمایه های بخش خصوصی عمدتآ در عرصه های ترانسپورت، زراعت و ساختمان بکار گرفته شد. برعلاوه درین دوره مجموعآ بیش از ۲۵۰ پروژهٔ جدید متوسط و بزرگ در رشته های گوناگون تکمیل و به بهره برداری آغاز نمودند.
همچنان در این زمان سرمایه گذاری در تأسیسات زیربنایی، آمادگی برای بهره برداری از معادن، ایجاد پایه های صنایع سنگین، سلک، تولید موادغذایی و توسعه پایگاه انرژتیک درکشور مورد توجه جدی قرارگرفت.
خلاصه رشد اقتصادی درسالهای ۱۳۵۷- ۱۳۶۱ سرعت قابل ملاحظه داشت ولی دستآورد های سال ۱۳۶۲، درعرصهٔ اقتصادی به مقایسه آن سالها بیشتر و بهتر بود. بدین معنی که شاخصهای اجرای پلان در صنایع و ترانسپورت تا اندازۀ بهبود یافته، تولید محصولات زراعتی افزایش یافت و دوران کالای پرچون درتجارت دولتی، مختلط و کوپراتیفی رشد قابل ملاحظه نمود. همچنان تدابیر مشخص برای سال ۱۳۶۳ در نظر گرفته شد که در نتیجۀ آن آهنگ رشد اقتصادی درین سال نیز سریعتر گردیده و باعث رشد و افزایش درآمد، تولید محصولات صنعتی و زراعتی و حجم تجارت گردید.
درین مقطع زمانی شدیدترین صرفه جویی درموارد منابع مواد خام،
مواد سوخت، انرژی و دیگر منابع وسایل مالی دولت مرعی الاجرأ گردید. سطح تولید و کیفیت کالاهای مورد ضرورت مردم بهبود و ارتقا یافت. ازتمام امکانات و قدرتهای تولیدی موجود استفاده مؤثر و همه جانبه بعمل آمده، بهره دهی کار، سطح دسپلین و سازماندهی ارتقا یافت.
جهت تأمین مداوم صنایع خفیفه از نظر موادخام، اقدامات سازمانی لازم مطابق تدابیرجرگهٔ پخته کاران، طرح و عملی شده و این امر تحت کنترول دایمی قرارگرفت. همچنان ارگانهای مربوطه مکلف گردیدند تا موضوع عقب مانده گی دراجرای پلانهای استخراج زغال سنگ، نفت، بیرایت و تولید انرژی برق را هرچه زودتر رفع نمایند.
موجودیت اقتصاد خوب و رشد یافته که مستقیمأ توسط دولت رهبری و اداره گردد، عامل استقلال کامل ملی یعنی استقلال سیاسی، اقتصادی و حاکمیت واقعی میباشد. بنأ دولت ج. د. ا درآن دوره با اتخاذ شیوه های معقول مانند سیاست مالیاتی، کریدت بانکی، کنترول قِیَم بعضی مواد مورد ضرورت اولیه، انحصاردولتی، قوانین تجارتی و سرمایه گذاری خصوصی داخلی و خارجی، موفق گردید تا امور سکتور خصوصی را تحت نظم و کنترول نسبی خود قرار دهد.
حزب و دولت ساده ترین اشکال کوپراسیون تعاونی را ایجاد نمود تا رشد غیرمنظم و خودبخودی توده های وسیع مانند دهقانان، خرده مالکین، پیشه وران و خرده تاجران را در فعالیتهای اقتصادی بشکل سازمان یافته تنظیم نماید. بهمین منظور شبکه خرید و فروش محصولات زراعتی، خرید و فروش متقابل کالاهای مورد ضرورت اولیه، شبکه خدمات تخنیکی به خرده مالکین و اعطای ماشین آلات زراعتی براساس قرار دادها را ایجاد نمود.
طوریکه میدانیم تجارت در اقتصاد کشورها برای تأمین نیازمندیها و ضروریات اتباع اهمیت فراوان دارد. تولید و مصرف به وسیلهٔ تجارت باهم پیوند داشته و پروسه واحد را دراقتصاد تشکیل میدهند. حزب و دولت جدید تلاش ورزید تا در کوتاه ترین مدت شرایطی را مساعد سازد تا تمام کالاهای مورد نیاز اولیه، کالاهای که سکتور دولتی و مختلط تولید مینمودند، کالاهای تحت انحصار و همچنان کالاهای که از اتحادشوروی به شکل کمکهای بلاعوض و هم کالاهای که از کشورهای دیگر بر اساس قراردادهای دوجانبه دولتی بدست میآمد، از طریق تجارت دولتی و کوپراتیفها، به فروش میرسیدند. تنها به این ترتیب اطمینان حاصل میشد که کالاهای مورد نیازمردم به قیمت عادلانه و به مقدار کافی به مستحقین عرضه میگردد، نه به محتکرین بازار سیاه و قاچاقبران که باعث صعود قیم شده و یا آنرا بخارج قاچاق مینمودند. کار سازماندهی تجارت دولتی را وزارت تجارت و اتحادیهٔ کوپراتیفهای دهقانی به عهده داشتند.
طوریک قبلأ هم اشاره نمودم، از رژیم های گذشته و بخصوص دوران زمامداری حفیظ الله امین یک اقتصاد فروریخته، وضع مالی و اسعاری نابسامان، نظام مالیاتی ناتوان، تورم شدید، پول بی پشتوانه، سطح بلند قیم و قحطی گسترده، فساد مالی و اداری حاد به ارث مانده بود.
کمیته مرکزی ح. د. خ. ا جداً متوجه فعالیت ارگان های خدمات و اطلاعات دولتی بود تا مطابق به قوانین عمل نموده و بدون توجه به خدمات، سابقه، مقام رسمی و دولتی اشخاص، درصورت عدول ازقانون، آنها را مورد بازپرس ومجازات قرار دهند.
طوریکه شادروان ببرک کارمل تأکید میورزید، تخطی از قانون برای کارمندان حزبی و دولتی بخصوص کارمندان ارگان های امنیتی جرم بزرگ و انحراف از اصول و آرمانهای حزب شمرده میشد. به نظر وی، عمل مذکور با نام شریف عضو حزب و کارمند نجیب خدمات اطلاعات دولتی مطابقت نداشت.
ح. د. خ. ا و دولت جدید از همه متوقع بود تا نسبت به مظاهر بیروکراسی، پراگندگی، بی انضباطی، اسراف، بی تفاوتی و بیکاره گی که متأسفانه هنوز دیده میشد، جداً مبارزه نمایند. گرچه همه این معایب میراث نظام های گذشته استعماری بود، اما بقایای آن هنوز هم در ذهن برخی از کارمندان دیده میشد. سرشت حزب و دولت با اینگونه امراض موافق نبوده و کمیته مرکزی ح. د. خ. ا و حکومت ج. د. ا کارمندان سهل انگار را شدیداً مورد بازپرس قرار میداد.
درسخنرانی شاد روان ببرک کارمل درپلینوم پانزدهم کمیته مرکزی ح. د. خ. ا آمده است:
ما در نیمه راه توقف نمیکنیم و حتمآ علیه تمام بیماری ها و بی اصولیتی ها پیکار میکنیم و ریشه های زهراگین سؤاستفاده ها را قطع مینمائیم. برای جلب توده ها، داشتن آنان با خود و جلب اعتماد و پشتیبانی آنان، باید پاکی و وجداًن بلورین داشت و فعال و اصولی بود. پس بیائید شایسته اعتماد و پشتیبانی توده های افغان باشیم.»
خواست ح. د. خ. ا از اعضای آن این بود تا سرسختانه، علیه مظاهر و بقایای بلند پروازی، تکبر، بیکاره گی، سؤ استفاده، عیاشی، تجمل پرستی، عدم دسپلین پذیری و بی اصولیتی مبارزه نمایند.
څارنوالی ها مؤظف گردیده بودند تا موارد تخلف از قوانین را کنترول نموده و از وقوع آن جلوگیری به عمل آورند. آنهای را که دست به چنین اعمال ناشایسته میزدند، بایست شدیداً مجازات مینمودند. ح. د. خ. ا و دولت جدید کسانی را که تلاش میورزیدند تا میان قبایل، جدایی طلبی را تحریک کنند و آنها را علیه مردم و وطن واحد ومشترک مان قرار دهند، عادلانه و به طور قاطعانه مورد مجازات قرار میدادند.
در پلینوم شانزدهم کمیته مرکزی ح. د. خ. ا نیز محترم ببرک کارمل فقید یکبار دیگر قاطعانه خاطر نشان ساختند که:
« وظیفه ما بهبود زندگی زحمتکشان اعم از کارگران، دهقانان، پیشه وران و مخصوصاً نادارترین اقشار اهالی است. اما مردم نمیتوانند، جاه طلبی، بی تفاوتی، غرور و از خود راضی بودن، عیاشی، عربده کشی، اختلاس، برخورد غیرمسئولانه، رقابت بازی، خویش خوری، خشونت، رشوه ستانی، سؤاستفاده از ملکیت عامه و اشخاص، محل پرستی، بی انضباطی، تمایز طلبی و پراگندگی کارکنان عدۀ از ارگانهای حزبی و دولتی را نادیده بگیرند و به آنان آشتی کنند.»
درین پلینوم کار بعضی ارگانهای حزبی و دولتی، از قبیل کمسیون کنترول حزبی، څارنوالی و قضا شدیداً مورد انتقاد قرار گرفت زیرا تا آنزمان هیچ یک از مسئولان محلی بخاطرعدم اجرای وظایف پلانی مورد باز خواست قرار نگرفته بود.
به نظر شاد روان ببرک کارمل فقید اعضای کمیته مرکزی موافق بودند که چنین کارمندانی سهل انگار را نمیتوان دیگر مجازات نکرد. وی اظهار داشت، بگذار دیگر هیچکسی مطمئن نباشد که با ناکامی در یک عرصه کار به عرصه دیگر با حفظ امتیازات و یا حتی ارتقای مقام و افزایش معاش تقرر حاصل خواهد نمود.
رهبری سالم حزبی و دولتی درین زمان باعث بلندرفتن سطح مسئولیت و دسپلین پذیری درارگانهای دولتی گردید که این خود به قانون بلاانحراف فعالیت همه ارگانها مبدل گردید.
شادروان ببرک کارمل فقید طی سخنرانی شان در پلینوم سیزدهم کمیته مرکزی ح. د. خ. ا درباره تحکیم هرچه بیشتر حاکمیت دولتی جداً تأکید ورزیدند که:
«تولیدات باید رفاه و رشد آزاد و همه جانبهٔ همه افراد جامعه را تأمین کند.
مردم پائین آمدن و کنترول سطح قیمت های مواد اولیه و ضروری زندگی روزمره را میخواهند.
مردم مبارزه علیه فساد، رشوه، سؤاستفاده، احتکار، اصراف و زورگویی را می طلبند.
مردم عمل میخواهند، نه حرف زیاد و عوامفریبانه.»
هدف هر تحول، تغیر ساختار نظام کهنۀ اقتصادی، اجتماعی و سیاسی جامعه و ایجاد یک نظم نوین که خواستها و نیازمندیهای مردم را برآورده سازد، است. واضح است که این پروسه هیچگاه بدون مشکلات و نواقص تحقق نمی پذیرد و کشور ما نیز ازین امر مستثنی نبود. اگر مداخلات مسلحانه امپریالیزم و ارتجاع منطقه در کشورما نمی بود، احتمال داشت، دشواری های ما درتغییر نظام کهنه و استقرار نظم جدید در مقایسه با دگرگونی های عظیمی که رخ داد، به مراتب کمتر باشد.
دورۀ زمامداری شادروان ببرک کارمل فقید را میتوان دورهٔ طلایی در ساحات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی شمرد. امر تحکیم دوستی و برادری میان اقوام، قبایل و ملیت ها، دموکراتیک ساختن حیات اقتصادی و اجتماعی، تطبیق قانونیت دموکراتیک و مبارزه با هرنوع خودسری و بی قانونی مورد توجه جدی رهبری ح. د. خ. ا و حکومت نوین قرار گرفت. همچنان از کار تشدیدی در ارتباط به ارتقای سطح رفاه کارگران و دهقانان و سایر زحمتکشان کشور و بهبود شرایط کار آنها، تأمین کار برای بیکاران، بالا بردن سطح آموزش، فرهنگ و تربیت فنی حرفوی مردم و حفظ و رشد گنجینه های فرهنگی مردم را درین مرحله نیز میتوان یاد نمود.
در افغانستان تقریباً بیست ملیت و قوم زندگی مینمایند که عمده ترین آنها پشتون، تاجیک، هزاره، ازبک، ترکمن، بلوچ، نورستانی وغیره میباشند. رژیم های ستمگر، استثمارگر و ظالم گذشته همیشه میان ملیت ها و اقوام وطن واحد مان افغانستان عزیز تفرقه ایجاد میکردند و تبعیض وحشیانه را در افغانستان تطبیق مینمودند.
برای نخستین بار بعد از تحول ۷ ثور و بخصوص بعد از مرحلۀ نوین آن، تحت زعامت روان شاد ببرک کارمل فقید، تساوی حقوق، اصل برابری و برادری و اتحاد تمام ملیت های افغانستان عملی گردید. زبان، کلتور، عنعنات، رسوم وحقوق دموکراتیک تمام ملیتهای ساکن درافغانستان مورد احترام جدی حزب و دولت ج. د. ا قرار گرفت. تمام نمایندگان ملیت های اقلیت در دستگاه های اداری دولت، حزب، جبهه ملی پدر وطن ودیگر سازمانهای اجتماعی سهم مشترک و مساویانه ایفا مینمودند. درین دوره براساس احترام صمیمانه و برخورد درست و بامسؤلیت نسبت به اصول وسنن تاریخی، معنوی و فرهنگی اقوام، ملیت ها و قبایل، سیاست حزب و دولت پایه گذاری شده بود.
درمادۀ ششم تزهای ده گانه (۱۳ نوامبر ۱۹۸۵) نیز تأکید شده بود که:
«کلیه ملیتها، اقوام و گروه های اتنیکی ساکن در افغانستان باید، نه تنها از برابری حقوقی، دوستی و برادری برخوردار شوند، بلکه برابری واقعی را نیز در زندگی اقتصادی و درتکامل فرهنگهای کهن خویش بشمول آموزش در زبانهای مادری خود، احساس نمایند.»
تغییرات مترقی که در کشور در جهت رفع عقب ماندگی بوقوع پیوست، خشم و غضب وحشیانه و مقاومت شدید امپریالیزم و ارتجاع منطقه را برانگیخت. آنها از هیچ وسیلهٔ برای استقرار مجدد حاکمیت استثمارگران و محروم ساختن مردم ما از مزایای خوشبختی و ترقی دریغ نورزیدند.
دشمنان قسم خورده مردم و کشور باهمدستی فیودالان، سودخوران و مرتجعین فروخته شده که منافع شانرا ازدست داده بودند به کمک امپریالیرم بین المللی در رأس ایالات متحدۀ امریکا، در راه تحقق آنچه که مردم به آن نیاز داشتند، موانع ایجاد مینمودند، آنها مساجد، مکاتب، شفاخانه ها را به آتش می کشیدند، مواد غذایی مردم را غارت میکردند، باعث اختلالات در کار مؤسسات و ترانسپورت میشدند، مانع کشت و زراعت مردم شده و اهالی ملکی و بی دفاع کشور را ترور مینمودند. همه این جنایات و اعمال ناشایسته را تحت نام دفاع از دین مبین اسلام و آزادی وطن انجام میدادند.
دراثر همین جنایات و مداخلات دشمنان ترقی کشور بود که تحولات اجتماعی و اقتصادی با سرعت کمتر ازآنچه که پلان شده بود انجام می یافت و باعث دشواری های جدی درکار صنایع، زراعت، امور انرژی و ترانسپورت میگردید.
سطح خرابکاری ها و ضایعات اقتصادی درین دوره نهایت بزرگ و گسترده بود. با آنهم، ویرانی ها و خسارات اقتصادی میتوانست جبران گردد، ولی چیزی که جبران آن امکان ناپذیر بود، تلفات انسانی، شهادت، جراحت و معلولیت ده ها هزار هموطن ما و بهترین فرزندان میهن بود.
بیش از همه وسایل ترانسپورتی بوسیله گروه های مسلح مخالف مورد حمله قرارگرفته و نابود میگردید. طی دهه ۸۰ قرن بیستم، تعداد زیاد موترهای باربری با اموال آنها غارت و یا سوختانده شدند. بعضأ اتفاق میافتد که در جریان یکروز حتی ده ها عراده موتر توسط افراد مسلح گروه های تنظیمی غارت گردیده و شماری از رانندگان و مالکین وسایل و برخی از مسافرین که در برابر زورگویی ها و راه گیریهای آنها مخالفت یا مقاومت نشان میدادند جابجا کشته شده یا مورد آزار و اذیت، شکنجه و نابودی قرارمیگرفتند، که اکثر این اشخاص معلمین، کارمندان دولت، دوکتوران، کارگران، روحانیون و ملا امامان بودند که به جرم همکاری با دولت متهم و محکوم به جزا میشدند.
با اینکه حاکمیت نوین در جهت تأمین ترقی اجتماعی و اقتصادی، رشد فرهنگ مترقی و ملی، بلندبردن سطح زندگی مردم ، برقراری صلح و امنیت دوامدار در کشور به موفقیتهای قابل ملاحظه نایل گردیده بود، ولی متأسفانه از اثر تغییرات در سیاست جهانی بخصوص اتحاد جماهیرشوروی وقت و توطئه دشمنان زخم برداشته، و آن رهبر خردمند و مدبر زنده یاد ببرک کارمل فقید طی یک دسیسهٔ پلان شده کنار زده شد و در نهایت راه زوال جمهوری دموکراتیک افغانستان آغاز گردید.
منابع:
۱. ببرک کارمل، تحکیم حزب و پیوند آن با خلق
۲. تزهای ده گانه، کمیته مرکزی ح. د. خ. ا، تاریخ ۱۳ نوامبر ۱۹۸۵
۳. سلطان علی کشمند، یادداشتهای سیاسی و رویداد های تاریخی
۴. ببرک کارمل، به سوی جامعهٔ نوین
۵. ببرک کارمل، در راه تحکیم حاکمیت خلق
۶. پلینوم های یازدهم، سیزدهم، پانزدهم و شانزدهم کمیته مرکزی ح. د. خ. ا.
۷. اکادیمیسن غلام دستگیر پنجشیری، نگاشتۀ تحت عنوان دو روز خونین تاریخ،
۸. پروفیسور رسول رهین، مقالۀ تحت عنوان وضع تاجیکان دردوره زمامداری ببرک کارمل
°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°
نویسنده : رفیق سید عسکر شاه نجم
در زمان حاکمیت ح.د.خ.ا و جمهوری دموکراتیک افغانستان تحت رهبری و زعامت رهبر خردمند و بی بدیل ح.د.خ.ا، رئیس شورای انقلابی و صدراعظم اسبق جمهوری دموکراتیک افغانستان، زنده یاد ببرک کارمل، آموزش و پرورش یکی از اساسی ترین و مهمترین عرصهء کاری دولت جمهوری دموکراتیک افغانستان را تشکیل میداد و بمثابه حیات معنوی کشور و جامعه، از توجه و دلسوزی خاص زنده یاد ببرک کارمل برخوردار بود.
آنگونه که برهمه مبرهن است، آموزش و پرورش در یک جامعه و کشور، نقش برجسته وارزنده یی را دارا بوده، متضمن پیشرفت، ترقی و تغیرات بنیادی، در عرصه های مختلف حیات مردم و کشور میباشد که جامعه و کشور را، بسوی رفاه و سعادت سوق میدهد. از اینرو دولت جمهوری دموکراتیک افغانستان بمنظور رشد آموزش و پرورش، جهت تغیرات بنیادی در این عرصه ء حیاتی و مهم جامعه، پلان های مشخص را روی دست گرفته، کار در این زمینه را در اولویت های کاری دولت و حکومت قرار دادند.
با درد و دریغ که دولتها و حکومت های قبل از حاکمیت ح.د.خ.ا و جمهوری دموکراتیک افغانستان، در این عرصهء مهم و حیاتی جامعه، بنابر ملحوظات خاص، کمتر به آموزش و پرورش بها داده باعث عقب نگهداشتن مردم بخصوص جوانان اعم از پسران و دختران از نعمت سواد، آموزش و پرورش گردیده بودند که این عمل، عقب ماندگی کشور را در قبال داشت.
چنانچه بگونهء مثال از امتحان کانکور صنف هشتم در زمان جمهوری قبل از حاکمیت ح.د.خ.ا یاد آور شد که سد و مانع کلان برای ادامهء تحصیلات هزاران جوان کشور ما گردید.
دولت جمهوری دموکراتیک افغانستان طی سالهای ۱۹۸۰ ترسائی، تحت رهبری زنده یاد ببرک کارمل، تلاش های پیگیر را در جهت رشد و توسعهء آموزش و پرورش، بمنظور گسترش دانش و فرهنگ در میان اقوام مختلف کشور انجام داد، که با درنظرداشت آن، تعداد کثیری از فرزندان کشور که از نعمت آموزش و پرورش محروم ساخته شده بودند، آموزش و پرورش یافتند.
همچنان با درنظرداشت پیشرفت های دانش و تخنیک، بنابر ضرورت مبرم جامعه، بعوض میتودهای ناکارا و کهنه قبلی تعلیم و تربیه، سیستم مترقی جدید آموزش و پرورش، جایگزین سیستم کهنه گردید.
باید یاد آور شد که یکی از اهداف عمدهء بکارگیری سیستم نوین در دهه هشتاد، از میان برداشتن تبعیض و امتیاز از لحاظ موقف اجتماعی با درنظرداشت مسائل ملی، مذهبی و زبانی معمول گذشته و فراهم نمودن زمینه های نوین و میتودهای مدرن آموزش و پرورش، جهت پرورش سالم ذهنی و جسمی، برای کودکان، نوجوانان و جوانان بود.
دولت جمهوری دموکراتیک افغانستان جهت موثریت و بهبود آموزش و پرورش در دهه هشتاد، برنامهء نوین آموزش و پرورش را در سه مرحله تدوین نمود که نتایج و دست آورد های قابل انتظار را، در قبال داشت که میتود های یاد شده عبارت بودند از:
۱- دوره ابتدائی پنج ساله اجباری از صنف اول الی پنجم را احتوا می نمود.
۲- دورهء متوسط سه ساله که از صنف ششم الی هشتم را دربر می گرفت.
۳- دورهء تعلیمات ثانوی سه ساله که از صنف نهم الی یازدهم را شامل بود.
دولت سیستم دورهء ابتدائی را طوری تنظیم نموده بود که دانش آموزان، سواد را به زبان مادری خویش در یک دوره پنج ساله فرا می گرفتند و بعد از ختم دورهء ابتدائی، شامل دورهء متوسط می شدند.
در دوره متوسط، اساسات دانش طبیعی و اجتماعی جهت فراگیری دانش آموزان ، شامل میتود درسی جدید گردیده و یکی از زبانهای ملی کشور بمثابه زبان دوم و بهمین ترتیب جهت فراگیری زبان خارجی، یکی از زبانهای خارجی شامل نصاب تعلیمی دورهء متوسط گردید. که در ختم دورهء متوسط دانش آموزان در صورت مایل بودن به ادامه ء تحصیل، شامل مکاتب ثانوی می شدند و در صورت عدم ادامه تحصیلات ثانوی، میتوانستند با کسب مهارتهای لازم در مکاتب و کورسهای کوتاه مدت تعلیمات حرفوی و کارگری، منحیث کارگران ماهر در روند کار و تولید شامل میشدند.
دانش آموزان در دوره تعلیمات ثانوی، بصورت کل مضامین عمدهء علوم اجتماعی و طبیعی را فرا گرفته، ضمناً جهت آشنایی و بلدیت بیشتر به زبان خارجی، یک زبان خارجی را نیز آموزش می دیدند. در ختم دورهء ثانوی، دانش آموزان در صورتیکه میخواستند به تحصیلات عالی ادامه دهند به دانشگاه ها ثبت نام میکردند در غیر آن در ادارات و سایر موسسات شامل کار میشدند.
دولت جمهوری دموکراتیک افغانستان با درنظرداشت اصول پذیرفته شده، در سیستم جدید آموزش و پرورش و با نظر گرفتن نیازمندی های اجتماعی و اقتصادی جامعه، کار در زمینه آموزش و پرورش را بر اساس اساسات زیر پی ریزی نمود:
– برابری حقوق برای کلیه اتباع کشور اعم از دختران و پسران.
– آموزش و پرورش رایگان برای همه، از تعلیماتی ابتدائی تا تحصیلات عالی.
– آموزش و پرورش ابتدائی اجباری برای تمام کودکان بعد از سن پنج و یا شش سالگی.
– فراگیری آموزش ابتدائی به زبان مادری و آموزش دوره های متوسط و ثانوی به زبانهای فارسی و یا پشتو.
– تأمین ارتباط میان آموزش و پرورش با کار و تولید.
– همآهنگی سیستم آموزش و پرورش با دانش، فرهنگ و هنر.
– تطبیق سیستم واحد آموزش و پرورش در سراسر کشور.
دولت جمهوری دموکراتیک افغانستان، با طرح و روی دست گرفتن برنامه های آموزشی و نصاب تعلیمی جدید، کار نهایت موثر و سودمندی را در زمینه ء آموزش و پرورش انجام داد.
دولت با تألیف و چاپ کتابهای درسی، درس نامه های میتودیک جهت راهنمائی معلمان، تربیت کادرهای تدریسی و پیداگوژیک را شامل واحد آموزشی و پرورش نوین ساخت، که برای تطبیق و تحقق سیستم جدید آموزش و پرورش، ضرورت مبرم به معلمان مسلکی احساس می گردید.
بنابراین انستیتوتهای پیداگوژی جهت فراغت معلمان مسلکی به سویه لسانس و ماستری ایجاد گردید.
موسسات تعلیم و تربیه در ولایات بلخ، هرات، ننگرهار و فاریاب به انستیتوت های پیداگوژی ارتقاع یافت و در اکثر ولایات کشور، موسسات تربیه معلم تآسیس گردید.
طی سالهای اولیه دههء هشتاد میلادی ۵۵۰ مکتب، در مرکز و ولایات کشور اعمار گردید که در طول تاریخ کشور ما، بی مانند بوده است. برعلاوه صدها مکتب دیگر که توسط دشمنان علم و دانش تخریب و از بین رفته بودند نیز دو باره احیا و بازی سازی گردید.
شایان تذکر است که سیستم مترقی نوین آموزش و پرورش در آغاز بوسیله زنده یاد دوکتورس اناهیتا راتب زاد عضو بیروی سیاسی ح.د.خ.ا و وزیر تعلیم و تربیه وقت بگونهء استوار پایه گذاری گردید.
جمهوری دموکراتیک افغانستان تحت زعامت زنده یاد ببرک کارمل، با یک اقدام بی نظیر که در تاریخ کشور ما سابقه نداشت، با در نظرداشت تعدادی زیادی از کودکان بی سرپرست و بی بضاعت که ناشی از جنگهای تعمیلی و خانمانسوز، بوجود آمده بودند، پرورشگاه را تحت نام ( وطن) ایجاد نمود.
پرورشگاه وطن بمنظور جذب اطفال و نوجوانان بی سرپرست، بی بضاعت و آواره به شمول فرزندان بی سرپرست مخالفین دولت تأسیس و جهت آموزش و پروش آنها، ابتدا در شهر کابل و بعداً در برخی از ولایات کشور ایجاد گردید که شامل کودکستان ها، شیرخوارگاه ها، مکاتب و لیلیه ها بودند.
در پرورشگاه های وطن، مسائلی نگهداشت، آموزش و پرورش کودکان و نوجوانان با دقت و نظارت مسئولین به پیش برده میشد. معلمان و کارمندان آن از میان زنان و دختران با احساسی وطنپرستانه و دلسوزانه به سرنوشت کودکان بی سرپرست انتخاب میگردیدند. همچنان سالانه تعداد زیادی از این کودکان و نوجوانان جهت آموزش وپرورش به کشورهای دوست فرستاده میشدند.
قابل تذکار است که پرورشگاه وطن، تعداد زیادی از آنها را، منحیث بهترین کادرهای ورزیده، وطنپرست و خدمتگذار، تقدیم جامعه نمود.
از آنجاییکه زنده یاد ببرک کارمل توجه و دلسوزی خاص به سرنوشت و آیندهء اطفال بی سرپرست، بی بضاعت و آواره کشور داشتند جهت سرپرستی و نظارت بهتر از شاملین پرورشگاه، محترمه محبوبه کارمل همسر عزیز شانرا در رأس پرورشگاه های وطن تعین نمودند که ایشان به عالیترین شکل و با دلسوزی تمام، بمثابه یک مادر نهایت مهربان، وظایف محوله شانرا به سر رسانیدند.
دولت جمهوری دموکراتیک افغانستان، در دهه هشتاد علاوه بر تدوین سیستم نوین آموزش و پرورش در کشور، توجه جدی را در عرصهء سواد آموزی نیز مبذول داشته، اداره ء سواد آموزی را در جنب وزارت تعلیم و تربیه تأسیس نمود.
سوادآموزی بزودی به یک جنبش سراسری در کشور مبدل گردید و کورسهای سواد آموزی، در تمام ولایات، ولسوالی ها، قریه ها، شهرها ایجاد و هزاران هموطن بیسواد کشور، خواندن و نوشتن را فرا گرفتند.
با در نظرداشت آمار های رسمی دولت وقت، تا سال ۱۳۷۲ ترسائی مجموعآ ۳۲ هزار کورس سواد آموزی در کشور وجود داشت که به تعداد ۳۰ هزار معلمان رسمی و ۲ هزار آموزگاران داوطلب تدریس می گردید و حدود چهارصد هزار تن سواد آموز حضور داشتند.
کنگره از تاریخ سوم الی پنجم جوزای ۱۳۵۹ در شهر کابل به تالار سلامخانه تدویر گردیده بود.
کنگره برای اولین بار زمینه ء وسیعی همکاری، آشنایی و تبادل نظر را، برای معلمان کشور میسر نمود.
در کنگره مشکلات و پرابلمهای معلمان سراسر کشور، مورد غور و برسی قرار گرفت و پلان های معین تدابیری جهت حل مشکلات و چالش های فرا راه معلمان اتخاذ گردید.
در کار کنگره، زنده یاد ببرک کارمل منشی عمومی ح.د.خ.ا، رئیس شورای انقلابی و صدراعظم اسبق جمهوری دموکراتیک افغانستان نیز اشتراک ورزیده بودند.
زنده یاد ببرک کارمل منحیث نخستین سخنران در کنگره خطاب به اشتراک کنندگان چنین فرمودند. «اجازه دهید تا احترام و به پاس همه معلمان و استادانیکه از روی شرف و وجدان، به امر تعلیم و تربیت فرزندان کشور ما افغانستان پدر وطن ما و مادر وطن مااشتعال دارند، ابراز بدارم »
همچنان زنده یاد ببرک کارمل در بخش دیگر از صحبت شان چنین تذکار دادند.
بهمین ترتیب در اصول اساسی جمهوری دموکراتیک افغانستان، در زمینه ء آموزش و پرورش نسل جوان کشور چنین آمده بود.
در اخیر باید یاد آور شد که جمهوری دموکراتیک افغانستان تحت زعامت و رهبری خردمندانهء زنده یاد ببرک کارمل، خدمات شایان را در زمینه آموزش و پرورش، بمنظور رشد جوانان کشور انجام داده و آنگونه که از صحبت های زنده یاد ببرک کارمل، در نخستین کنگره ء معلمان بر می آید، بیانگر توجه جدی و دلسوزانه ایشان، در مورد آموزش و پرورش و اعتقاد راسخ شان در مورد جوانان و آینده درخشان کشور بوده است که این خدمات ارزنده ء ایشان درج صفحات زرین تاریخ آموزش و پرورش کشور ما، گردیده است.
(یاداشت) ناگفته نماند صحبت ی را که با رفیق گران ارج دوکتور عبدالصمد قیومی یکی از وزرای دلسوز تعلیم و تربیه جمهوری دموکراتیک افغانستان در زمان زعامت زنده یاد ببرک کارمل، داشتم ایشان توضیح نمودند که در دوران وزارت ایشان که تحت رهبری و زعامت زنده یاد ببرک کارمل بر اساس توجه دلسوزانه ایشان به تعداد ۵۵۰ مکتب، در مرکز و ولایات کشور اعمار گردید است که در طول تاریخ کشور ما، در زمانه های گذشته بی مانند بوده است.
یاد و کار نامه های زنده یاد ببرک کارمل، گرامی و جاویدان باد.
مأخذ
ـ فصل از کتاب یادداشتهای سیاسی رفیق گران ارج سلطان علی کشتند صدراعظم اسبق جمهوری دموکراتیک افغانستان
– نخستین کنگره ء معلمان کشور سال ۱۳۵۹
°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°
نویسنده: رفیق شهاب الدین سرمند
در اوج مبارزات دادخواهانه و مبارزه رهایی بخش خلق ها از یوغ استعمار و استبداد به خصوص در قاره آسیا، حضور نهضت های رهایی بخش و در رهبری آن شخصیت های که توانمندی و قدرت رهبری را داشته اند، بدون تردید با خط زرین درج اوراق تاریخ حیات سیاسی آن نهضت ها گردیده و جاودان باقی می ماند. جغرافیای افغانستان بعد از استرداد استقلال درگیر تغییرات و تحولات چشمگیری بود که آن تحولات اثر گزینی خودرا در قبال رویدادها و حوادث بعدی داشته است. طوری نمونه میتوان از جنبش مشروطیت اول تا به ایجاد و فعال شدن سازمان های نجات بخش سیاسی یاد کرد. قرن بیستم در کشور ما، به خصوص اواخر قرن بیستم دوره رشد و ظهور سازمانهای مترقی، دموکرات و نجات بخش کشور در مبارزه با استبداد، استثمار و بی عدالتی های اجتماعی بود که در سطح رهبری خود شخصیت ها مستعد، آگاه و مردمی را داشت.
حزب دموکراتیک خلق افغانستان به مثابه ارگان پیشتاز و پیشاهنگ زحمتکشان کشور یکی از سازمان های منظم و رزمندۀ عصر و زمان خویش و مدافع خواست های زحمتکشان، اعم از پیشه وران، کسبه کاران، قشر آگاه و روشن جامعه (محصلان و متعلمان) تحت رهبری شخصیت آگاه و مبارز بی باک، فرزند صدیق وطن زنده یاد ببرک کارمل از بدو تاسیس تا ختم زندگی خویش صادقانه و متحدانه رزمید و از خود خاطرات پرافتخار به جا گذاشته است.
بیست و سه سال قبل رهبر محبوب حزب دموکراتیک خلق افغانستان به اثر بیماری که عاید حال شان بود چشم از جهان پوشید و در نبود شان جنبش چپ و دموکراتیک به معضلات بیشماری مواجه گردید.
زنده یاد ببرک کارمل رهبری بود که با توده ها پیوند داشت و به همین ترتیب از حمایت توده های وسیع جامعه برخوردار بود. ببرک کارمل در دشوارترین لحظات از منافع مردم و از وجب وجب خاک کشور در برابر استعمار خارجی و استبداد داخلی سینه خویش را سپر نموده و صدای عدل و عدالت را به گوش سردمداران دولت مستبد و نماینده گان استعمار میرساند و خواب را از چشمان شان می ربود. صدای دفاع از حق و عدالت را در تظاهرات و جلسات پارلمان بلند و به گوش زمام داران دولت میرساند. زنده یاد ببرک کارمل به مثابه خدمت گار واقعی مردم از آغاز کار و فعالیت سیاسی و رهبری یک سازمان سیاسی نیرومند در شرایط دشوار و به خصوص بعد ازشش جدی مرحله نوین و تکاملی قیام ثور ۱۳۵۷ در دشوار ترین شرایط که تقریباً نیمی از جهان در یک جنگ اعلام ناشده برعلیه دولت مردمی قرار داشت و یک مرحله تاریخی خاصی که همه از استبداد امین و باند وی نهایت بد بین ودر خصومت به حزب و حزبی ها شده بودند، دشواری ها و وضع بحرانی آن با تدابیر و توانمندی عالی موفقانه سپری و حزب و دولت را متکی به پایه های مردمی ایجاد و با شیوه ها و رویکردهای خاصی موفقانه رهبری نموده و ویژه گی ها و توانمندی یک رهبر توانمند را از خود در مقطع خاصی تبارز داد که دست آورد های مزید و چشمگیری را از خود به جا گذاشت.
خصلت عمدۀ رهبر سیاسی در خلاقیتی است که بتواند یک جامعه و یا یک جنبش اجتماعی را از بحران و خم و پیچ های دشوار به سلامتی نجات داده و ضرورت و نیازمندی های تاریخی همان برهۀ زمانی را تشخیص و تاکتیک و روش های سالم مبارزه را اتخاذ نماید و ببرک کارمل این اصول اولی مبارزه را در عمل انطباق داده و فاصله حزب، ـ مردم و دولت و مردم را با اقدامات مشخصی از بین برده و تأمین رابطه حمایت و پشتیبانی آشکارا مردم را با حزب و دولت تأمین نمود.
زنده یاد ببرک کارمل با درک و شناخت از روال جامعه، با وسعت نظر و احترام به سنن پسندیدۀ مردم ما، بیرون رفت از مشکلات متعددی که دامنگیر مردم گردیده بود و به خصوص در مورد دین اسلام که منافقین و مخالفین حزب و حاکمیت آن زمان را به نام دولت کمونستی یعنی ضد دین به مردم ما که اکثریت شان در بیسوادی بسر میبردند، معرفی نموده و با این شعار غرق در تجارت سیاسی و سربازگیری از فرزندان مردم بیچاره ما بودند، با اتخاذ و پیشبرد سیاست دقیق و علمی متکی به پایه های مردمی و احترام به مقدسات مردم افغانستان را اساس گذاشت.
جاوید نام ببرک کارمل بعد از اشتراک در بیست و ششمین کنگره حزب کمونست اتحاد شوروی بعد از بیانیه شفاهی در انستیتوت علوم احتماعی کمیته مرکزی آن حزب در جواب سوال رفقای کانگو پیرامون فعالیت ح. د. خ. ا در یک جامعه که نود و نه فیصد آن را مسلمانان تشکیل میدهد، چنین پاسخ داد: «حزب ما عمیقاً با تمام عنعنات و سنن دین اسلام احترام فراوان قایل بود و این اصل در اصول اساسی جمهوری دموکراتیک افغانستان که چند ماه بعد از مرحله نوین انقلاب ثور از طرف شورای انقلابی تدوین شده صریحاً چنین بیان شده است. در حدود نود ونه فیصد بلکه بیشتر در افغانستان مسلمانان زنده گی میکنند و باید اعتراف کرد که بازهم بنابر اشتباهات رهبری سابق در حزب و دولت در برابر معتقدات دینی مردم افغانستان بی احترامی زیاد صورت گرفت که این مساله یکی از عوامل دیگر تجرید شدن حزب و دولت از مردم بود. در مرحله نوین انقلاب اپریل حزب و دولت سعی و مجاهدت فراوان به عمل آورد تا این سو تفاهم را در میان توده های مردم از بین بردارد. و در این راه پیروز و موفق هم شد. تمام رهبران، کادرها، و صفوف حزب در تمام اماکن مقدسه در مساجد، تکیه خانه ها در هنگام مراسم و مناسک دینی مردم زحمتکش افغانستان به عمل آوردند. از طرف حزب و دولت جلسات و کنفرانس های بزرگ روحانیون دایر گردید؛ ریاست شون اسلامی در چهارچوب شورای وزیران ایجاد شد. در این روزها مقدمات و تدارکات ایجاد شورای روحانیون، علما و ملاهای افغانستان گرفته میشود. شورای روحانیون جز جبهه ملی پدر وطن خواهد بود.»
جاوید نام ببرک کارمل در قسمتی از مصاحبه مطبوعاتی شان با ژورنالستان کشور های سوسیالیستی و سرمایه داری در پاسخ سوال نماینده روز نامه ایزویستیا که پرسیده بود شایعه است در افغانستان دین اسلام در خطر است چنین بیان داشتند: «طوریکه قبلً ابراز داشتم مردم افغانستان مردم زحمتکش و مسلمان اند. بعد از تأمین حاکمیت زحمتکشان بعد از انقلاب ثور به خصوص مرحله نوین و تکاملی آن، رعایت و احترام به دین اسلام توسط اصول اساسی نه تنها تضمین گردیده بلکه در سطح قانون هرگاه شخصی و یا گروهی به تخریب، یا ضد روحانیون و علما به بی احترامی می پردازد در پیشگاه قانون مورد مواخذه قرار می گیرد. این تبلیغات دشمنان انقلاب و جنبش های آزادیبخش ملی و ارتجاع و امپریالیزم است که میگویند در افغانستان اسلام در خطر است. ما نباید در پی حرف دشمنان خود برویم امروز ده ها هزار روحانی و ملا از انقلاب، از جمهوری دموکراتیک افغانستان، از حزب و جبهه ملی پدر وطن دفاع می نمایند. برای نخستین بار در سیر تاریخ افغانستان ریاست عمومی شئون اسلامی افغانستان در چهار چوب شورای وزیران و شورای علما و روحانینون در جبهه ملی پدر وطن تا سیس گردیده فعالانه در حیات سیاسی و احتماعی کشور شرکت میورزند به همین مناسبت ضد انقلاب که ماسک اسلام را به چهره سیاه خود زده است تا اکنون بیش از صد تن از بهترین علمای روحانی ما را ترور کرده اند صد ها مساجد را منفجر نموده اند حتا کتاب اسمانی یعنی قران را مورد حریق قرار داده اند لیکن حزب دموکراتیک خلق اقفغانستان و حکومت از منافع و مصالح روحانیون و علما و دین اسلام دفاع کرده و می نمایند. در زمان حاکمیت ح د خ ا تحت رهبری جاوید نام ببرک کارمل با درنظرداشت تبلیغات خصمانۀ مخالفین مسلح و اشرار ارتجاع و امپریایزم احترام به مقدسات مردم و به خصوص دین اسلام از اولویت های دولت بود و از همین سبب در ماده پنجم اصول اساسی جمهوری دموکراتیک افغانستان صراحت داده شده بود که «در جمهوری دموکراتیک افغانستان، احترام و رعایت دین مبین اسلام تامین میشود و آزادی اجرای مراسم دینی و مذهبی برای تمام مسلمانان تضمین میگردد.» عقل سلیم و چشم بینا هرگز فراموش نمی کند که در زمان حاکمیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان تحت زعامت محترم ببرک کارمل نه تنها احترام و آزادی به دین اسلام بلکه به تمام باورمندان ادیان وجود داشت و نسبت به حاکمیت مافیای اسلامی و تاجران دین به دین اسلام و ادیان دیگر با حرمت بیشتر برخورد صورت می گرفت و مردم متدین افغانستان با درک این برخورد دلسوزانه و مهربانانه خودرا در اجرای مراسم دینی و مذهبی مصئون و آزاد احساس میکردند.
لازم میدانم یادآور شوم که شرر افگنان و آنانی که دیروز دین را به حیث نقاب چهره های شیطانی خود ساخته و تحت مواظبت امپریالیزم در راس امپریالیزم امریکا علیه دولت مردمی، وطن و مردم شرر می افگندند، مساجد را که محل عبادت و فرا گیری قران بود، مکاتب را که محل فرا گیری علم و دانش و فرا گیری قران و تفسیر قران بود با موجودیت سپاره های قران به آتش کشانده و به خاکستر تبدیل میکردند و این شیوه غیراسلامی و انسانی تا اکنون به مثابه میراث شوم به وارثین و اخلاف شان باقی مانده و آنرا به وحشیانه ترین شیوه ادامه میدهند.
باید تذکر داد که برخلاف ادعای شرر افگنان و تاجران دین به خصوص تنظیم های هفت گانه و هشت گانه و تبلیغات زهرآگین ارتجاع و امپریالیزم جمهوری دموکراتیک افغانستان تحت زعامت ببرک کارمل دین مقدس اسلام رسوم و عنعنات پسند دیده اقوام، ملیت ها و خلقهای کشور به مثابه اصول جدا ناپذیر نشان ملی و کلتور ملی و گنجینه های گران بهای معنوی وطن عزیز محسوب میگردید. ببرک کارمل در یکی از بیانات خود در مورد چنین بیان داشته بود: «یکبار دیگر رسماً و علناً شورای انقلابی و حکومت حمهوری دموکراتیک افغانستان قاطعانه و صادقانه آزادی عام وتام عقاید و اصول دین مبین اسلام در مساجد، تکیه خانه ها عبادتگاه ها، خانقها آزادی انجام شعایر دیگر مذاهب را که به عنوان ارثیه نیاکان آنان باقی مانده آزادی تمام مذاهب که به اصول انسانی و انسان دوستی تضاد ندارد مصئونیت و امنیت جامعه اسلامی ما و مردم ما را به مخاطره نمی اندازند؛ اعلام میدارد و هم چنان با قاطعیت اظهار میگردد کسانی که بخواهند نسبت به معتقدات دینی و مذاهب نسبت به عنعنات مردم بی احترامی کنند مردم مسلمان ما را بنابر معتقدات تحقیر و توهین و تحت فشار قرار دهند و علیه دین مقدس اسلام قرار گیرند قانوناً جلب و بر طبق قوانین دولتی مجازات خواهد شد.»
در زمان حاکمیت ح . د خ ا تحت زعامت زنده یاد ببرک کارمل صدها مسجد توسط تاجران دین و اجیران پاکستانی و ایرانی و فروخته شده گان دالر امریکایی ویران گردید و دولت در پی اعمار مجدد آن شد. برای اولین بار رسم زندگی با وقار با دادن کوپون و معاش به ملا امام های مساجد تغییری در زندگی ملا امام ها بوجود آورد و برای افرادی که به بیت الله جهت ادای دین سفر میکردند مساعدت های مادی صورت میگرفت. اینها همه نمونه های بارز از مواظبت دولت در مورد دین اسلام و سایر ادیان دیگر بشمار میرود که نمیتوان از آن چشم پوشید.
دولت جمهوری دموکراتیک افغانستان دست ظلم و استبداد و به خصوص مستبدین را که از دین اسلام و سایر ادیان دیگر بالای مردم ما ظلمت روا میداشت از بیخ و بن ریشه کن ساخت. چنانچه زنده یاد ببرک کارمل قبل از حادثه ثور و شش جدی در زمان مبارزات پارلمانی و اپوزیسیون فعال سیاسی در جریده تابناک پرچم روی اصل چنین مظالم صراحت داد بود که «ما به صراحت اعلام میداریم که مترقی ترین، انسانی ترین و اصیل ترین اخلاق در جهان آن اخلاقیست که مبین منافع اکثریت قریب به اتفاق اعضای جامعه باشد، نه بیان کننده منافع مشتی از ستمگران و استثمار گران جامعه.»
بعد از سقوط حاکمیت حزب وطن وضعیت تاریخی کشور ما فاجعه بار است و وطن میسوزد و قلب آن در آتش داغ جنت پرستان جهنم ساز جریحه دار شده است.
حوادث نشان میدهد که مردم کشور ما در دو دام قرار گرفته اند؛ از یکطرف ا ژدهای جهانخوار امپریالیزم و از طرف دیگر تاجران دین. چنین وضع دشوار، مردم راناگزیر میسازد تا تن به تسلیمی و اسارت دهند. حقیقت دردناک این است از همان زمانی که هفت گانه و هشت گانه چون لاشخوران کثیف به کشور ما قدم منحوس شان را گذاشتند و حاکمیت ارتجاعی را که جز به منافع خود و غارت هر چه بیشتر ذخایر مادی کشور نمی اندیشند؛ با استعمار نو همدست شده اند. دردا که بخشی از مدعیان مبارز و روشن اندیشان انقلابی دیروز، مبارزه دیروز خویش را فراموش کرده و دست افشان و پای کوبان ورود بیگانگان استعمار گر و متجاوز را در جغرافیای افغانستان لبیک گفته، دل خصم را بدست و دوستان را در حیرت و تاثر قرار میدهند.
روزی از زنده یاد ببرک کارمل در دیار مهاجرت در مورد آینده حزب پرسیدم ایشان که با امید و خوشبینی و اعتماد به رهبری به خصوص کادر ها و فعالین حزب داشتند؛ گفتند حزب آینده را کادر ها و فعالین حزب میسازند و باید که رفقا از بین خود رهبری را انتخاب و حزب را در انطباق با شرایط هوشیارانه از پراگنده گی و مرگ نجات دهند و من باور دارم که شما رفقا توانمندی این امر را دارید . به روان رهبر بی بدیل ما زنده یاد ببرک کارمل که جسماً با ما نیستند اما آرمان و خواسته های انسانی، مترقی وطن پرستانه و انسان دوستانه شان اندیشه و تفکر عالی و علمی شان همیشه جاودان و زنده با ماست درود فرستاده روانشان را شاد میخواهم و به مثابه کمترین فرزند حزب ما در ح . خ .ا به بانگ رسا اعلام میدارم که اعضای صدیق حزب دموکراتیک خلق حزب وطن بیاید تا آرمان رهبر محبوب مان را زنده ساخته از پراگنده گی و ایجاد جزایر به یک حزب نیروند جدا از امراض خود خواهی و خود محوری مبدل گردیده و به خاطر نجات میهن با در نظر داشت احترام به رسم و عنعنات پسندیده مردم و احترام به دین مقدس اسلام و تمام ادیان دیگر یکجا با تمام نیروه های ملی، مترقی و دموکرات جبهه دموکراتیک نجات افغانستان را تشکیل داده و به خاطر رهایی وطن از چنگال استعمار نو و هیولای وحشت فساد و ستم و تجارت بالای مقدسات مردم مبارزه نمایم تا باشد دین وطن پرستی خویش را ادا واعتماد بزرگان خود را ارج گذاشته در راه خدمت به مردم ووطن تا سرحد قربانی برزمیمم.
منابع
حقیقت اسلام در افغانستان مجموعه اسناد جرگه و دومین کنفرانس علما و روحانیون جمهوری دموکراتیک افغانستان
کتاب ببرک کارمل « تحکیم حزب و پیوند آن با خلق »
7 کلکسیون از هفت سال نشرات روزنامه حقیقت انقلاب ثور
°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°
در هر سیستم سیاسی ساختار، تکامل و تحکیم دو موسسه سیاسی یعنی موسسه دولت و یک حزب سیاسی دو فکتور مهم اند. در صورت موجودیت دولت و یک حزب دریک رابطۀ قدرت سیاسی، موثر و تکمیل کننده یکدیگر در همان رابطه قدرت اند.
ما در در این مقاله بحث خویش را بر توانائی و مهارت های کاری و فکری یک رهبری متمرکز می سازیم که در تاریخ معاصر افغانستان رهبری سیاسی دولت و یک حزب سیاسی را برای هفت سال، در یکی از پیچیده ترین مقاطع تاریخی، اوضاع سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، امنیتی داخلی و اوضاع متشنج بین المللی به عهده داشت.
انگیزۀ این مقاله یاد بود از این شخصیت بزرگ سیاسی و یک رهبری مدبر، شجاع و صاحب سازماندهی عالی سیاسی است که من دوره جوانی ام را با مبارزه در راه اهداف بزرگ ملی و وطنی و تحت رهبری همین شخصیت بی بدیل نهضت ترقی خواهی و روشنگری افغانستان، آغاز و ادامه دادم. من از حزب تحت رهبری او مبارزه، صداقت، خدمت بی آلایشانه و مسئولانه برای یک ملت مظلوم آموختم. حزب تحت رهبری او برایم آموخت که منافع ملت و مردم و وقف کردن خود برای این منافع در هدف و روان ما باید گره خورده باشد.
شادروان ببرک کارمل رهبری بود که بیش از نصف زنده گی پربار اش را در مبارزه بی ترس، شجاعانه در ایجاد، تکامل و تحکیم پایه های اجتماعی یک حزب سیاسی وقف نمود و در هفت سال رهبری دولتی اش توانست مدبرانه ساختار یک دولت را اساس گذاشت که از لحاظ ساختاری و پایه های حاکمیت سیاسی، اجتماعی و اقتصادی بی مانند بوده است.
من خواستم در پهلوی ده ها نظریات و تحلیل های همگون، متفاوت و متضاد که هر کدام یقیناً طرز دید و از طراوش های فکری و ایدیولوژیک مسلط همان وقت ناشی میشوند، یافته های فکری خود را که زمانی در تحت رهبری ایشان افتخار عضویت حزب دموکراتیک خلق افغانستان را داشتم، در این مقاله به توضیح گیرم.
من موافق بر بعضی ارزیابی ها نیستم که شخصیت ببرک کارمل را جدا از اوضاع و شرایط مسلط آنزمان به تحلیل میگیرند و عملکرد های وی را از دیدگاه های کنونی به بررسی و انتقاد میگیرند. و این را هم باید متذکر گردم که شخصیت سیاسی ببرک کارمل فقید را اگر از دید مخالف و منفی گرایانه و یا بر عکس آن مسئولانه و واقعبینانه به تحلیل گرفت، نباید دور از بعد اوضاع ملی و بین المللی همان مقطع وعصر به نقد گرفت که یک شخصیت سیاسی در آن زاده شده و به رشد فکری و ایدیالوژیک رسیده است. منظور نویسنده در آن است که اولاً نباید کارکردها شادروان ببرک کارمل و دیگر شخصیت های وطنپرست افغانی را از شیوه بینش و روندهای کنونی که ماهیتاً با آنزمان در تفاوت است، به نقد و انتقاد گرفت. دوم اینکه اگر ما تنها و تنها از زاویه فکری و ایدیالوژیک خود به بررسی چنین شخصیت ها بپردازیم، شاید به ساده گی دچار اشتباه گردیده و تحت تأثیر احساسات خود قرار گرفته و از واقعبینی سیاسی و یا تاریخی به دور برویم.
آنچه در مورد شخصیت و خصوصیات اش باید گفت که ایشان انسان با غرور، با عاطفه انسانی ولی در پرنسیب های قبول شده سازش ناپذیر و عدول ناپذیر بود. در روابط اجتماعی بخصوص با شخصیت های ملی و وطنپرست و مستقل دست بالا داشت که در اولین برخورد اعتماد و حسن روابط را با طرف صحبت خویش بوجود می آورد. او در زمان وکالت اش در پارلمان توانست چهره های سرشناس را به یک سیاست ملی و روشنگری جلب نماید که در زمان حاکمیت حزب تعداد این شخصیت های متنفذ، قابل احترام و تجددگرا پایه گذاران جبهه ملی پدروطن گردیدند و یا بعداً در پست های بلند دولتی جا و مقام شایسته را بدست آوردند.
بعد از تحول جدی سال 1979، تحت رهبر ی رفیق کارمل، تغییر در تمامی عرصه های سیاسی، قابل تعمق و بررسی اند که با ساختار های قبلی بعدی آن متفاوت بوده، بیان یک پروسه هدفمند و بر بنیاد یک جهانبینی و اندیشه اهداف جاری و دورنمائی تدوین شده برای تغییر و تکامل جامعه افغانی را در دست کار و عمل قرار داد. عمدتن ما در سه عرصه این اهداف را در یک پروسه واضح، قبلن پیشبینی شده و با فورمولبندی های مطابق به اوضاع و شرایط ملی و بین المللی که بکار گرفته شدند، مکث مینمائیم:
- تعریف دولت و ساختار درونی آن، تصویب خطوط اساسی وظایف انقلابی که در واقعیت حیثیت قانون اساسی موقت را الی تدوین و تصویب قانون اساسی داشت که بر بنیاد آن شورای انقلابی دولت بحیث اورگان موقت قانونگذاری وظایف خویش را منطبق با پرنسیپ های حقوق اساسی به عهده گرفت و ارگانهای اجرائی و قضائی دولت دارای ساختارهای جدید گردیدند که در همان خطوط اساسی وظایف انقلابی دولت نوبنیاد پیشبینی گردیده بودند.
- تعریف حزب دموکراتیک خلق افغانستان و تکامل ساختاری آن که در پلینوم های کمیته مرکزی بیشتر فورموبندی و اهداف و وظایف حزب در همان مقطع تاریخی روشن میگردیدند.
- تحکیم پایه های اجتماعی دولت و رشد و انکشاف متوازن محلات کشور با تصویب و تطبیق قانون اورگانهای محلی قدرت و اداره دولتی دولت جمهوری دموکراتیک افغانستان.
ماهیت حاکمیت دولتی جمهوری افغانستان ناشی از خصلت ملی و دموکراتیک دولت بوده است و این حاکمیت حق شرکت وسیع همه وطن پرستان واقعی و نماینده گان اقشار و گروه های اجتماعی کشور در امر کلیه اورگانهای قدرت و اداره دولتی و فعالیت های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در عمل در نظر میگرفت و تضمین مینمود.
توسعه و ترکیب ارگانهای رهبری دولت با شامل ساختن نماینده گان با اعتبار مردم که منافع گروه های مختلف مردم را میتوانستند انعکاس دهند، یعنی این مقامات صرفن در انحصار حزب دموکرانیک خلق افغانستان نبودند و همچنان مفاهمه و مذاکره با آنان که خصمانه در برابر دولت قرار نداشتند.
گذشت های اصولی و ممکن بخاطر توافق ملی و مصالحه اصولی و انعطاف پذیر مطابق بر منافع ملی کشور و صلح و امنیت سراسری وطنی مسأله جدی بود. برای ایجاد حسن اعتماد آغوش مادر وطن برای برای تمام هوطنان افغان که در خارج از کشور بودند، بدون تبعیض و تمایز و با حفظ کرامت انسانی شان با گرمی و مصئونیت عام و تام باز ساخته شد.
سه وظیفۀ بزرگ که حزب و دولت در برابر خویش قرار دادند:
ـ دفاع از استقلال، حاکمیت ملی و تمامیت ارضی
ـ تحکیم دستآورد های دولت انقلابی
ـ تأمین شرکت وسیع مردم در همه تحولات و انکشاف افغانستان
دولت وقت تحت رهبری شادروان ببرک کارمل با در نظرداشت مداخلات وسیع امریکا، انگلیس، ایران، ارتجاع عر ب، چین و شیاد منطقه پاکستان هرکدام در صدد تقویه گروهای تروریستی شدند که تحت نام های تنظیم های هفت و هشت گانه عملن جنگ بر ضد دولت را آغاز و ادامه دادند، کمک های چند میلیارد دالری غرب و ملیارد ها ریال ایرانی و درهم عربی به این تنظیم ها سرازیر شد که با این پولهای مفت و به قیمت خون صدها هزار شهید هموطن ما امروز ملیونرها و صاحبان زر و زور بر سینه ملت نشسته و غرور و افتخار فروشی مینمایند و خود را صاحبان به اصطلاح اصلی قدرت و سرزمین جا میزنند. این بدون شک یک جنگ تحمیلی و عامل ادامه موجودیت قوای اتحاد شوروی وقت بودند.
جاویدنام ببرک کارمل درمهمترین بیانیه شان در جلسه فوق العاده شورای انقلابی مورخ 18 عقرب1364 بیان نمودند که «هرگاه مداخله خارجی و ارتجاعی و امپریالستی و جنگ مسلحانه علیه مردم ما تحمیل نمیگردید، اورگانهای حکومتی در تمام سطوح مدتها قبل از این بطور انتخابی و با شرکت نماینده گان تمام بخش های اتنیکی و اجتماعی به وجود میآمدند، زیرا انجام این هدف دموکراتیک و به شیوه آزاد وظیفه مبرم دولت است.»
تقویه و تحکیم پایگاه اجتماعی حزب و دولت در این بیانیه مهم، تحت ارایه تیزس های ده گانه، بنیادهای اندیشه یی و ساختاری حزب ودولت وقت را وسیعن به توضیح قرار داد. یکی از اهداف دولت و حزب برای توسعه پایگاه اجتماعی خویش برابری تمام اقوام کشور، حقوق مساوی بدون تبعیض و بدون در نظرداشت موقف اجتماعی و ملیت و قوم، جنس و مذهب شیعه و سنی و مذاهب دیگر در عمل بوده است. دولت در زمینه حل مسأله ملی در عمل تلاش مینمود تا نه تنها تمام اقوام کشور از برابری حقوق، برادری و دوستی بلکه از تساوی عملی نیز در حیات اقتصادی، رشد فرهنگ های باستانی خود، بشمول تحصیل به زبان مادری برخوردار باشند. مسأله گرهی برای رشد و ترقی بیشتر مناطق سکونت اقلیت های ملی و قبایل را که از لحاظ اجتماعی عقب مانده اند در دستور کار و عمل قرار میداد وزمینه های نماینده گی عادلانه تمام اقوام ساکن کشور را در مقامات دولتی فراهم میساخت.
این پلینوم برای بار اول موضوع آغاز کار تدوین قانون اساسی را مطرح نمود که روی همین تصمیم در سال 1365 کمیته کار قانون اساسی ایجاد گردید. بدون شک تیزس های ده گانه شاد روان ببرک کارمل و مبانی اندیشه ئی توسعه و تحکیم حاکمیت مردم، بنیاد های اساسی قانون اساسی را پیشبینی نموده بود.
مسأله مهم و هدف در این مقاله آن است که در هر مقطع تاریخی مسئولیت دولت مداران در آن است که تمامی جهات و خصوصیات دولت را نه تنها به تعریف وسیع گیرند بلکه در تمام اهداف عملی دولت حاکمیت ملی، تمامیت ارضی و منافع ملی جامعه تمثیل گردد و دولت مداران حامی خلل ناپذیر این ارزش ها و روند های ملی باشند.
در شرایط کنونی که بر بنیاد قانون اساسی و ارزش های دموکراسی و آزادی و حقوق سازمانهای سیاسی تضمین گردیده است، داشتن سمت پایه های اندیشوی برای هر حزب سیاسی بخصوص احزاب ترقیخواه و دارای اهداف خدمت به اکثریت مردم، مهم ترین مسأله و مشعل راه یابی برای امروز و آینده هاست. برنامه عمل یک حزب سیاسی با مفاهیم عام و استاندرد نمیتواند حزب سیاسی را در محراق توجه جامعه بخصوص نسل جوان که در پی انگیزه و الهام فکری و اندیشوی اند، قرار دهد. درس بزرگ از حزب بزرگ سیاسی و رهبر با ابتکار و مدبر و بزرگمرد آن وقت، رفیق کارمل به ما می آموزد که باید جامعه افغانی را به تحلیل گیریم، ترکیب اجتماعی و اقتصادی، روان جامعه و مو جودیت ارزش های جدید را با فاکت های واقعی، نه با فانتازی های غیرعملی، به تحقیق و نتیجه گیری های جدید گیریم. برای چنین ارزیابی ها و نتیجه گیری ها باید ظرفیت های عملی و مسلکی بکار گرفته شوند.
من باور دارم که بکار گیری تجارب بزرگ و آموزنده رفیق کارمل زنده یاد، این شخصیت بی بدیل و رهبر مدبر میتواند برای همیشه یک فکتور مهم در سازماندهی و رهبری یک حزب سیاسی باشد.
روان این شخصیت بزرگ صادق به وطن و مردم شاد و یادش در قلب های ما گرامی باید.
°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°
شکل گیری سیستم سیاسی ج.د.ا
در زعامت ببرک کارمل
به اثر زیاده روی های یک ونیم سال اول تحول هفت ثور و عدم رعایت سنن و عنعنات مردم، برخی اقدامات سنجیده ناشده یا عمدی صورت گرفت که رژیم نتوانست یک نظام متکی بر ساختارهای سیاسی، اجتماعی، دموکراتیک و بسیج کننده ایجاد نماید، دشمن در کمین نشسته ازآن وضع بقدر کافی بهره براداری کرده در افزایش تشنج و اقدامات جنگی موفق تر از حاکمیت دولتی عمل میکرد. رقابت قدرتهای بزرگ در مورد افغانستان که تا کنون ادامه دارد باعث مداخله نظامی اتحاد شوروی به افغانستان گرد ید. به اثر این مداخله رژیم استبدادی و خودکامه امین سقوط داده شده و ببرک کارمل بزعامت حزب ودولت جا گرفت.
اولین اقدام ببرک کارمل آزادی همه زندانیان سیاسی دوران امین بدون در نظرداشت وابستگی های سیاسی و فکری آنها بود تا آرامش به خانواده های زندانیان برگردد.
مرحوم ببرک کارمل برای رفع اقدامات تشنج آمیز رژیم سرنگون شده دست به اقداماتی زد تا کشور از حالت خلای قانون و نبود ساختارهای بسیج کننده مردم بیرون شده، سیستم سیاسی جدید متکی بر قانون و نظام بندی مبتنی برتشکلات سیاسی و اجتماعی به میان آید. برای این کار چوکات بندی این سیستم را در«اصول اساسی دولت جمهوری دموکراتیک افغانستان» مصوب شورای انقلابی که حیثیت قانون اساسی موقت را درآن وقت داشت؛ قانونیت بخشید. دولت و مجموع سیستم سیاسی کشور بر بنیاد موازین ذکر شده درآن کار میکرد.
دومین اقدام سریع، تغییر بیرق سرخ دولت گذشته بود که بیرق سه رنگ تاریخی افغانستان جاگزین آن گردید و این اقدام نوعی آرامش روانی برای مردم بار آورد و مورد استقبال سرتاسری قرار گرفت.
کنفرانس علماء و روحانیون که درآن ملا امامان، روحانیون معزز و علمای جید کشور از سرتاسر افغانستان دعوت شده بودند دایر شد و بر مشروعیت نظام ابراز رای کردند. درین کنفرانس تشکیل شورای علما و روحانیون به تصویب رسید.
جبهه ملی پدروطن با تدویر یک گردهمآییی بزرگ متشکل از شخصیت های صاحب نفوذ سیاسی، اجتماعی، روحانی و عده ای از شخصیت های بلند رتبه دولت های شاهی و جمهوری سردار محمد داوود اساس گذاشته شد.
چون سازمانهای اجتماعی زنان و جوانان قبل از تحول هفت ثور بحیث سازمانهای جانبی حزب فعالیت داشتند بر طبق اصول اساسی ج. د. ا بحیث جزء سیستم سیاسی نوین کشور به شکل قانونی و وسعت سرتاسری زمینه بیشتر کار وفعالیت یافتند و بحیث سازمانهای با نفوذ و اثر گذار درسیستم سیاسی نقش بازی میکردند.
اتحادیه صنفی افغانستان که درآن کارگران، اصناف و پیشه وران عضویت داشتند به سرعت به یک سازمان اجتماعی و مدافع حقوق طبقه و اصناف مربوطه مبدل گردیده، شبکه های آن در همه موسسات صنعتی، اهل حرفه و اقشار مشغول در فعالیتهای تولیدی و پیشه وری تاسیس شد که میتوانست بر حل مشکلات کار، رفع ضرورتهای صنعتی وپیشه وری برای زمینه دهی بیشتر شان در حیات اجتماعی و اقتصادی کار نماید. این سازمان مدافع حقوق کارگران بود.
توجه به زندگی، کار و سهمدهی کثیرالعده ترین طبقه یعنی دهقانان ایجاب میکرد تا این کتگوری بزرگ نفوس کشور از حالت پراگندگی بیرون شده، قادر شوند مانند سائر اقشار و طبقات از امکانات عرضه خدمات دولتی سهمگیری خود در امور اجتماعی، آشنایی با زراعت مکانیزه، بهره مندی از تخمهای بذری اصلاح شده، کودکیمیایی و ادویه ضد افات زراعتی و باغداری مستفید گردند، برای این کار دولت به تاسیس کوپراتیفهای دهقانی اقدام کرد و ازین طریق توانست در بیداری شعور دهقانان و عرضه خدمات زراعتی برای ایشان بطور متشکل کار نماید.
شبکه کوپراتیفهای دهقانی تا دهات و قریه جات وسعت یافت و کوپراتیفهای نمونه با خدمات خوب به میان آمد.
توجه به بهبود فعالیت قشر ایجادگران معنوی یعنی نویسندگان، شعرا و ژورنالستان اصلی بود که دولت باید به آن توجه میکرد. اتحادیه شعرا، نویسندگان و ژورنالستان تشکیل شده واین گروه صاحب قلم و تفکر نقش بلندی را از طریق اتحادیه شان در عرصه های کاری مربوطه برای بیداری مردم ایفا کردند و شخصیت های نامدار عرصه تفکر و قلم عضویت اتحادیه را دارا بودند.
توجه به وضع هنرمندان از اهداف فرهنگی دولت بود که با تدویر کنفرانس سراسری آنها این اتحادیه تشکیل شده برای رفع مشکلات و زمینه دهی یکسان و بهتر برای ایشان در تخلیق آثار هنری و موسیقی کارهای انجام شد که در تاریخ این هنر نه شده بود. آثار آن مردان هنر و موسیقی ثبت آرشیف های رادیو تلویزیون میباشد.
رسیدگی به امور قبایل و اقوام و جلب علایق بیشتر آنها به سوی تحولات آغاز شده ایجاب میکرد تا کار مثمر سازمان یافته میان آنها بصورت دوامدار ادامه یافته حمایت ایشان از دولت ج.د.ا جلب گردد. جرگه قبایل به شمول نمایندگان اقوام و قبایل آنطرف خط فرضی دیورند اثرات قابل لمسی را به جا گذاشت.
خوشبختی درآن بود که برای مقامات رهبری هر تشکل کادرهای مناسب و ورزیده وجود داشت که توانستند در پرتو دانش قبلی و کسب تجربه با فعال سازی و تحرک آنها همکار و ممد خوب دولت باشند.
در اصول اساسی دولت ج. د. ا آمده بود: «قدرت زحمتکشان در ج.د.ا متکی به جبهه وسیع ملی پدر وطن است که کلیه کارگران، دهقانان، کسبه کاران، کوچیان، روشنفکران، زنان، جوانان و نمایندگان تمام ملیتها واقوام، کلیه نیروهای مترقی، دموکراتیک و وطنپرست و سازمانهای اجتماعی و سیاسی کشور را تحت رهبری ح.د.خ.ا به اساس برنامه عمومی اعمار جامعه نوین، آزاد و دموکراتیک متحد میسازد.»
براین بنیاد، حزب دموکراتیک خلق افغانستان بحیث هسته مرکزی و رهبری کننده سیستم سیاسی تعریف شده دولت و سازمانهای اجتماعی و اتحادیه ها تحت رهبری آن فعالیت میکردند.
بر طبق اصول اساسی ج.د.ا تصامیم در امور دولت داری و قانون گذاری مربوط به شورای انقلابی بود که ببرک کارمل در راس ان قرار داشت و اعضای آن متشکل از شخصیتهای مستقل مربوط به اقشار و طبقات و اقوام وملیت های مختلف جامعه و اعضای حزب بودند، نمایندگان کارگران و دهقانان در شورای انقلابی حضور داشتند.
به این ترتیب کشور در یک فورم معین ساختاری که دربر گیرنده همه اقشار و طبقات و اقوام وملیتها بود از حالت پراگندگی بیرون شده دولت میتوانست آراء، نظریات، خواسته ها و پیشنهادات همه مردم را در تصمیم گیری ها رعایت کرده برطبق خواست مردم عمل نماید.
سیستم نوین سیاسی آن وقت تسهیل کننده اجراآت و تصامیم دولت بود که میتوانست در هر عرصه تا آخرین قدمه بصورت قبول شده عملی گردد؛ زیرا امور برای تصمیم گیری از پائین به طرف بالا پیش شده پس از تصمیمگیری به شکل هدایات و فرامین قانونیت داده میشد که درآن هیچنوع خودسری و ارادۀ شخصی دخیل نمی بود.
به این اساس گفته میشد که حزب و دولت بر بنیاد خرد جمعی مردم تصمیم میگیرد و عمل مینماید. سیستم بصورت متشکل بدون تشتت و پراگندگی در هماهنگی و تفاهم حرکت میکرد. چون تصامیم بر بنیاد نیاز تشکلات مردمی صورت میگرفت؛ این سازمانها به شمول دولت در تطبیق تصامیم با ارادۀ واحد عمل میکردند. ازین جهت مرحوم ببرک کارمل و یاران و همکاران شان چه در حزب و چه در دولت موفقانه کار میکردند.
این سیستم تا سقوط حاکمیت حزب وطن با پاره ای تعدیلات و تغییرات بنابر مقتضای زمان پا برجا بود.
ج.د.ا و سیستم سیاسی آن در دوران جنگ مورد کین توزی پاکستان و کشورهای غربی قرارداشت، آتش تبلیغ روشنفکران غرب گرا بیشتر از همه زبانه میکشید و تاکنون همان حرارت در قلمفرسایی و سخنسرایی سرد نه شده است.
عیب جویان بدون در نظرداشت سهولت های زندگی آنوقت پیوسته داد میزدند که درین رژیم دموکراسی وجود ندارد. بلی دموکراسی نوع امریکایی وجود نداشت که رای دهنده با شکم گرسنه و سروپای برهنه دربدل یک وقت نان و یا چند افغانی پول به پای صندوق انتخابات برود و به یک قاچاقبر یا یک آدم منحرف از همه اصول و موازین اخلاقی و اجتماعی رای بدهد و برای پنج سال دیگر انتطار بکشد که کسی را ازهمین قماش برگزیند تا بر وی حکومت کند. رای و نظر مردم ازطریق اتحادیه ها وسازمانهای مربوط درهمه تصامیم دولتی انعکاس می یافت.
رژیم جهادی و طالبی که نمیتوان درمورد محاسن نداشته آنها یک پرگراف نوشت ده سال کشور را به عقب بردند و از حرکت باز ماندند. درآن دولتها نه قانون اساسی وجود داشت و نه کدام سیستم سیاسی که بر بنیاد آن کار میکردند. بنیادگرایی قانون و کشت و خون و ویرانگری عمل شان بود.
حالا که نوبت به رژیم دموکراسی امریکایی یا به اصطلاح مداحان ان (رژیم آزاد و باز) رسیده است نه مشکل جنگ یک طرفه شده و نه به پروبلم های بنیادی و سطحی مردم رسیدگی میشود.
نمیتوان از برخی مزایای این رژیم به نفع یک اقلیت محدود به دوران رسانده شده چشم پوشید که موجب شکران آنها میباشد.
کشور از خلای قانون بیرون شده، ولی قانون از مقامات بلند دولتی تا زورمندان محلی نقض میگردد، زندگی ظاهرنمای مدرن شهری آغاز شده، اما مشت اقلیت چپاولگر و دزد ازآن بهره میبرند، شبکه های تعلیمی و تحصیلی از ابتدائیه تا عالی تأسیس شده اما از کیفیت معیاری برخوردار نیست و فارغان پیوسته پا به ترک وطن هستند.
مطبوعات به اصطلاح آزاد وجود دارد، ولی دستگاه های مزدور این بخش شب و روز مصروف دامن زدن تضاد و تفرقه ملی اند، بنیادهای رژیم قطعاً جدا از ریشه های جهادی و طالبی نیست، زور و زورگویی بیداد میکند، بیکاری و فقر مشخصۀ رژیم شده است.
شکلیات دمو کراسی بنام مردم است؛ اما عمق و محتوای آن به جهادی ها، مفسدین، زورمندان محلی، جواسیس و معامله گران با مرکزیت سفارت امریکا و مراجع نظامی و استخباراتی آن مربوط میباشد. درین سیستم مردم حق دارند هرچه بگویند ودر انتخابات شرکت کنند اما حق ندارند نتیجه انتقاد و حاصل رای خودرا بدانند. حق ندارند در برابر زورمندان و قوماندانان، غاصبان و جباران زمان زبان بگشایند.
جامعه دچار تشتت است، دولت و حیثیت آن نزد مردم ابهت و اهمیت گذشته ها را ندارد. شب و روز دولت مردان در توطئه و دسیسه علیه یکدیگر میگذرد، هرچه مهارت دارند برای حفظ مقام و حصول امتیاز به کار میبندند، حس وطنپرستی کوبیده شده است، وراثت و جانشینی خانواده های زورمند جزء این دموکراسی شده که با رژیم های وراثتی شاهی و امپراطوری های گذشته تفاوت ندارد.
کشور پایمال عساکر بیش از چهل کشور و عرصۀ جنگ استخباراتی جهان و منطقه گردیده است.
حالا مداحان این دموکراسی و نقادان نظام بسته گذشته دور از تعصب و خجالت زدگی ناشی از ماهیت بد دموکراسی موجود بگویند که مردم در کدام رژیم صاحب حیثیت بود، زندگی مردم ضمانت داشت و عدالت اجتماعی چطور تحقق می یافت؟
°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°
نویسنده: رفیق احمدشاه راستا
یادی از ببرک کارمل
بیست و سه سال از سفر بی برگشت ببرک کارمل در حالی میگذرد که کشور ما در زیر سیطره و چکمه های بربریت جهادیزم، خود فروختگان چپ و راست، تکنوکراتان و استیلای بی چون و چرای استکبار بیگانه، به یک فاحشه خانه ی تمام عیار سیاسی و نابکاری های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و اخلاقی مبدل شده است و آخرین میخ بر تابوت عدالت، امید و آرزوی ناپیدای مردم مان کوبیده میشود.
بخاطر بداریم که هوشدارها، پیش بینی ها و ارزیابی های شخصیت سیاست معاصر و سکاندار حاکمیت چپ کشور ببرک کارمل چگونه بر تار و پود وجدان حادثه ها، تا ژرفا به واقعیت های عینی ناهنجار روتین در کشور مان مبدل میشود و سرشت ارتجاع، امپریالیزم و حواریونش روزتا روز کشور را به ماتمکده ی دایمی و بی امید عزاداران ملیونی مان مبدل میسازد.
من اینجا گذر موجزی دارم بر نقش کارمل در جنبش جوانان کشور. اگر از سیر تاریخی فاجعه های سه مشروطیت بگذریم، در جهان معاصر قرن بیستم، نقش ببرک کارمل و شخصیت سیاسی و اجتماعی اش در وطن مان از آن زمانی نمادین و برجسته میگردد که ببرک نوجوان سیزده ساله، روزهای آزگار با دیدن قربانیان جنبش های نوخاسته اجتماعی – سیاسی زیر چکمه های استبداد آسیایی و بی عدالتی های رژیم های مستبد وقت در زندان مخوف دهمزنگ، از نزدیک آشنا میشود. ببرک نوجوان، درد، رنج، بی عدالتی، استبداد، خشونت و در یک کلام نابرابری را با گوشت و پوست حس میکند .همینجاست که او با بزرگترین شخصیت های تفکر عدالتخواهانه اجتماعی سیاسی همان زمان چون فاروق خان تلگرافی، محمودی، غبار و دیگران آشنا و این حس به آگاهی اش مبدل میشود. در حقیقت نخستین جوانه های مبارزه ی آگاهانه نسل جوان آنزمان، برای تغییر، دگرگونی، بهروزی و مدرنیزم و تفکر نوین در سیمای مبارزه ی بی امان کارمل تجلی می یابد. ببرک کارمل در آوان جوانی با شخصیت های بزرگی چون محمودی، غبار و دیگران زندانی و چهار سال زندگی در زندان او را به لیدر آینده جنبش جوانان مبدل و آبدیده میسازد. ایجاد اتحادیه دانش آموزان دانشگاه کابل و سپس ح د خ ا خود یک جنبش نوخاسته ی مبارزه ی جوانان و یا اندیشه ی جوانست که در تاریخ سده های سیر تاریخی مبارزه ی مردم ما بی همتا واستثنایی است. به ابتکار ببرک کارمل بود که برای نخستین بار در حاشیه یک حزب سیاسی چپ، ایجاد سازمان های فراگیر توده یی – اجتماعی- قشری و منجمله سازمان دموکراتیک جوانان افغانستان، زمینه ها و فرصت های بزرگی را برای آگاهی اشتراک و خیزش لایه های بزرگ مردم در کار دفاع از خواست های قشری، صنفی، فرهنگی و بلاخره سیاسی مردم مساعد و فراهم کرد. از همین جاست که پس از رهایی از زندان، ببرک کارمل به شخصیت کاریزماتیک سیاسی، ژورنالیست، پوبلیسیت، سخن ور و پویای اجتماعی مبدل میشود. در همین سالهاست که او نام سنگین ببرک کارمل را بر جبین مبارزه ی درخشان و تابناک جنبش چپ برای همیشه و مستمر نقش میبندد. ببرک کارمل، تمام عمر از تندبادهای وحشتناک و پر از مخاطره گذشته است. از دید من، اگر توطئه و تبهکاری پیچانیدن کارمل و حزبش در دو رویداد تاریخ معاصر افغانستان یعنی آن دو کود تا رخ نمیداد، زیر نظر و رهبری او جنبش اجتماعی جوان و عدالتخواهانه، امروز با حوصله مندی و به صورت تدریجی میتوانست به یک درخت کهنسال، تنومند و پرتوان امیال مردم در کشور ما مبدل شود. اما با تاسف که حکایت و ژرفای زندگی پر صداقت و پرابلماتیک ببرک کارمل، تا کنون و هنوز ناگفته ماند.
°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°
نویسنده : رفیق داکتر آرین
سوم دسامبر ١۹۹۶عیسایی، یکی از برجسته ترین حامیان اندیشه های رهایی انسان زحمتکش، پرچمدار تفکر جهان بینی علمی، رهبر واقعی مردم افغانستان زنده یاد ببرک کارمل به جاودانگی پیوست، او رهبر شجاع، پیشوای با تقوا، مبارز بی همتا، عاشق میهن و مردم زحمتکش افغانستان بود.
تجربه تاریخ بیانگر آنست که شخصیت های بزرگ سیاسی، زمانی ظهور نموده اند که کارد بی عدالتی ها به استخوان مردم رسیده و میهن آنان را فاجعه تهدید نموده و یا استقلال سیاسی، تمامیت ارضی و حاکمیت ملی کشور شان در خطر بوده است، یعنی شرایط و دوران های خاص، نوع خاصی از شخصیت های تاریخی ویژه خود را عرضه می دارد، که پاسخگوی شرایط به تناسب خصلت و نیازمندی های اجتماعی، جامعه و وظایف سیاسی همان دوران باشد.
زمانی که افغانستان یکی از فقیرترین کشورهای جهان بود، مناسبات واپسگرای قرون وسطایی برخاسته از سرشت نظام فیودالی و ماقبل آن در جامعه حاکمیت داشت و رژیم پوسیده شاهی شرایط دشوار و قوانین اسارت باری را بر توده های مردم و زحمتکشان افغانستان تحمیل می نمود، استعمار و امپریالیزم در همدستی با “جهل سیاه”، میهن پرستان را کافر و بی دین فتوا می کردند و رژیم فاسد و بیکاره شاهی را در بین توده های ناآگاه جاودانی تبلیغ نموده و شاه را “سایه خدا” گفته، اطاعت و آستان بوسی اورا واجب و امردین تفهیم می نمودند و رژیم سلطنتی با توصل به این دستاویز به هرگونه دادخواهی، عدالتخواهی و ترقی خواهی با زندان، گلوله و خون جواب می داد.
در خارج کشور در جهان دورانی بود که سوسیالیزم نوخاسته با گامهای متین و سرشار از پیروزی و اطمینان به سوی ترقی و پیشرفت ره می پیمود و برای آینده درخشان بشریت می رزمید. در این دوران انقلاب های موفقیت آمیز سوسیالیستی در چندین کشور دنیا به پیروزی رسید و خیزش های نیرومند مردمی در ممالک تحت استعمار و مبارزات انقلابی جنبش های رهایی بخش ملی و خلقی در سراسر جهان می جوشید و خروشید و اهداف نهایی خویش را از طریق راه رشد غیرسرمایه داری و رسیدن به نظام سوسیالیستی تعیین نموده بودند.
ببرک کارمل که آگاهی علمی کامل از پیشینه و تاریخ پرباری سوسیالیزم علمی، که همان تاریخ تحول اندیشه های بشری پیرامون ایجاد یک نظام اجتماعی عادلانه است، داشت؛ او در دفاع از این جهانبینی علمی و انسان دوستانه برخاسته و آنرا مظهر تحقق آرمانهای دیرینه مردم افغانستان و ایجاد یک جامعه آزاد، آباد و شگوفان، فارغ از ستم و استعمار و استثمار دانست، کارمل فقید از نخستین کسانی بود که تحقق این اندیشه را در نقش و ضرورت ایجاد سازمان سیاسی و تدوین برنامه سیاسی علمی و عملی در انطباق با شرایط جامعه و آرایش و توازن نیروها جهت انجام تحولات انقلابی و ساختمان جامعه نوین در میهن ما بیان کرد.
نكتۀ درخشان دیگر در نظریات ببرک کارمل تأکید او برسرنگونی نظام مبتنی بر استثمار و تشکیل دولت ملی دموکراتیک مبتنی بر جبهه ملی است. بر شالوده این باور برای رسیدن به قدرت سیاسی مطابق به شرایط و وضع مشخص انقلابی در جامعه به هردو شکل مبارزه یعنی مسالمت آمیز و قهر آمیز تاکید نموده است، او استثمار بی رحمانه کارگران را در شهر و ده، ستم خان و ملک، ظلم زمین دار و فقر دهقانان، فقدان حقوق سیاسی، ستم روز افزون بر اقلیت های ملی، وابستگی به جهان خارج و دسایس دولت مزدور و نقشه های کشورهای امپریالستی و استعماری وقت را افشا می کند و در دفاع از مستعضعفان و ستم دیدگان برخاسته که برای اولین بار بعد از یک دوره طولانی و سیاه “سکوت مرگبار سیاسی” را در میهن ما شکست.
ببرک کارمل در شماره سوم جریده تابناک خلق ناشر افکار دموکراتیک خلق زیر عنوان “وسایل و راه های که آرمانهای خلقهای ستمدیده افغانستان و مرام دموکراتیک خلق را به پیروزی میرساند” چنین نگاشته اند: «آرمانهای مرام دموکراتیک خلق، آمال درخشان تمام طبقات زحمتکش افغانستان را در این مرحله تاریخی بیان میکند… در چنین شرایطی رشد عامل ذهنی، پیروزی جنبش دموکراتیک ملی بر اساس تحقق مرام دموکراتیک خلق افغانستان امر ضروری و رسالت تاریخیست… نیروهای دموکراتیک خلق اطمینان کامل دارند که شرایط را درست تشخیص کرده و مجدانه مصمم است که از شرایط موجود با وصف محدودیت های وسیع و موانع بزرگ بهره اصولی بردارند». بنیادگذاری حزب، تدوین اساسنامه و برنامه آن، پایان دولت استبدادی، ظالم و پر از فساد شاهی و افسانه ای جاویدانگی ” پادشاه سایه خدا” را به توده های مردم و زحمتکشان افغانستان مژده می داد.
ببرک کارمل میخواست تا مردم افغانستان را از چنگال فساد و چپاول غارتگران و از اسارت مستکبران نجات بدهد، او وضع طاقت فرسای کشور را تصویر کرده و به تفصیل نشان می دهد که دولت افغانستان فاسد، خیانت پیشه، وطن فروش بوده، که مردم را به فقر و فاقه کشانده، کشور را ویران و ملت را به گدائی انداخته است.
کارمل فقید در شماره دوم پرچم ناشر اندیشه های دموکراتیک خلق افغانستان تحت عنوان “مردم فریاد می کشند: هرگز نه؟ “می نویسد: «با استناد انعکاسات افکار عامه و بیانیه های وکلا در شورا و بخصوص بر اساس اعتراف غیرمستقیم شاغلی صدراعظم که در بالا تذکر رفت، دستگاه اداری دولت افغانستان سلیم نیست یعنی معیوب و فاسد است. فعال نیست یعنی راکد است. بهبودی در کار نیست یعنی منحط است. مامورین دولت مصئونیت و رفاهیت ندارند، یعنی به فساد و رشوه ستانی سوق داده می شوند. تسهیلات در مراجعات عامه مردم وجود ندارد، یعنی مردم آزار است. حقایق تلخ و مهلک دستگاه اداری کشور مبین این واقعیت است که وطن ما به موازات یک تحول بنیادی به یک اصلاح عمیقی در دستگاه اداری شدیدا نیازمند است… با این منظور بحیث وظیفه فوری علیه فساد اداری، خودسری ها، بی قانونی وبی دسپلینی ها، ارتشا، شیوه های کاغذ پرانی و معطلی عمدی کارهای مردم و استبداد مبارزه بعمل آید» همچنان تذکر می دهند که: «برای تهیه زندگی شرافتمندانه و شایسته معلمان، اجیران، مستخدمان دولت و موسسات تدابیر موثر اتخاذ گردد.»
ببرک کارمل بی هراس و با شهامت ماهیت ظالمانه و طبقاتی دستگاه حاکمه و وضعیت وخیم اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و نظامی جامعه را بیان نموده و افشا می کند؛ او به زحمتکشان، کارگران، دهقانان و همه آنانیکه حاصل زحمت آنها را سرمایه داران بزرگ و وابسته و امپریالیزم استثمارگر به غارت می برد و خود آنها در فقر و فلاکت بسر برده و اسیر درد و رنج اند در نوشته زیر عنوان “طبقات و مبارزه طبقاتی” در جریده پرچم، خطاب به کارگران و زحمتکشان می نویسد: «مبارزه طبقاتی نیروی محرکه تکامل جامعه ایست که در آن استثمار وجود دارد… مبارزه طبقات ستمکش در زندگی سیاسی نقش عظیم و مترقی را ایفا مینماید، چنانچه در دوران معاصر مبارزه طبقه کارگر به اتحاد دهقانان… مانع جدی و بزرگی در راه جلوگیری از اعمال شوم امپریالیستهای جنگ طلب است که میکوشند آتش جنگ خانمانسوز جدیدی را شعله ور سازند، جنبشهای انقلابی رهایی بخش ملی را سرکوب نمایند، آزادیهای دموکراتیک را محو سازند، مقامات انتخابی مردم را محدود گردانند، فرهنگ مترقی و دموکراتیک را از میان بردارند و سرانجام راه رشد و تکامل مترقی جامعه را مسدود کنند.» او به صراحت متذکر می شود که: «زحمتکشان ضرور است تا برای نجات خویش در یک سازمان نیرومند متشکل شده و علیه ظلم و استثمار، علیه تجاوز و استعمار، علیه نابرابری های اجتماعی بپاخواسته و در راه آزادی و دموکراسی، عدالت اجتماعی و ترقی و تامین حاکمیت توده های مردم در کشور مبارزه نمایند.»
ببرک کارمل از جمله چند شخصیت معدود در افغانستان بود که از تیوری سوسیالیزم علمی بهره شایان گرفته و از آن آگاهی کامل داشت و می توانست آنرا تحلیل و تجزیه نموده و در عمل پیاده نماید، آنچه که برای هر مبارز راه دموکراسی و عدالت اجتماعی مانند آب و هوا ضرور است. او علل بدبختی های مردم افغانستان را نهفته در ساختار اجتماعی، اقتصادی و طبقاتی آن زمان می دانست. کارمل فقید جامعه افغانستان را که از فیودالی و ماقبل فیودالی در یک شرایط نهایت دشوار و پیچیده بسوی سرمایه داری در حرکت بود تحلیل و تجزیه علمی نموده، ملاکین فیودال، کمپرادور، تجاربزرگ دلال وابسته و سلطه اقتصادی و سیاسی استعمار و امپریالیزم را به مثابه مشخصه عمده ای جامعه افغانستان و دشمن عمده و اصلی طبقات دهقان و کارگر و دیگر زحمتکشان میهن ما برجسته ساخته است. ببرک کارمل در مقاله که تحت عنوان “ملاکین دشمن عمده طبقاتی خلق افغانستان” در شماره هشتم جریده پرچم نوشت: «به منظور اینکه توده های عظیم خلق منحرف نگردد و در جنبش دموکراتیک و ملی کشور به سوی هدف غائی به پیروزی های شگوفان دست یابیم، باید توجه خود را به شناخت دشمن عمده خلق معطوف سازیم… در افغانستان اساس مناسبات تولید فیودالی را مناسبات مالکیت فیودال بر وسایل تولید و قبل از هر چیز بر زمین و همچنین تسلط کامل بر دهقان تشکیل می دهد… طبقه ملاکین فیودال با اتحاد تجار بزرگ دلال و بیروکراتها به حیث طبقه حاکمه از لحاظ ماهوی با امپریالیزم وابسته اند که نماینده عقب افتاده ترین و ارتجاعی ترین مناسبات تولیدی در افغانستان میباشد.»
ببرک کارمل در این نوشته با انتقاد از مناسبات اجتماعی در افغانستان، ضرورت امحای مالکیت خصوصی، اصلاحات ارضی، اتحاد کارگر و دهقان، تبدیل کار به یک نیاز حیاتی و عامل آرامش و شادی، توزیع عادلانه و ترسیم برخی ویژگی های جامعه آینده و ضرورت مبارزه طبقاتی می نویسد: «از آنچه در بالا بصورت مقدماتی توضیح شد نتیجه گرفته میشود که ملاکین فیودال به اتحاد تاجران بزرگ دلال و بیروکراتها (و همچنان آن قشر روشنفکران که مدافع این طبقات اند) که شعوری یا غیرشعوری با امپریالیزم وابسته اند، دشمنان عمده خلق و مانع عمده استحکام اسقلال ملی، تعمیم دموکراسی در حیات اجتماعی، ترقی اجتماعی و پیشرفت جامعه افغانستان در این مرحله تاریخی جنبش دموکراتیک و ملی اند.»
ببرک کارمل تضاد اصلی را در جامعه افغانستان تضاد میان فیودال و دهقان که تضاد میان نیروهای مولده و مناسبات تولید است مشخص ساخته است، همچنان راه ها و شیوه های سرنگونی فیودالیزم را در افغانستان مورد بررسی قرار داده و نقش توده های مردم را در ساختمان جامعه نوین که در آن استثمار وجود نداشته باشد در انطباق خلاق با شرایط زمان و در پرتو جهانبینی علمی پیش بینی می نماید.
ببرک کارمل اهمیت ویژه ای به اتحاد همه نیروهای انقلابی می داد و ضرورت اتحاد تمام نیروهای مترقی را در مبارزه بخاطر ساختمان افغانستان آزاد، آباد و مستقل تاکید می نمود. در شماره هفتم جریده پرچم سال 1347 خورشیدی زیر عنوان “تنها با مبارزه متحد در یک جبهه واحد میتوان بر ارتجاع پیروز شد” نیروهای وطن پرست و ترقیخواه را فرا می خواند: «آنچه در وضع کنونی بصورت یک واقعیت سرسخت احساس میشود، لزوم وحدت و اتحاد نیروهای ترقیخواه و وطن پرست، ملی و دموکراتیک در مبارزه برای دموکراسی و استقلال ملی کشور علیه ارتجاع داخلی و امپریالیزم است… ما سیاست تفرقه و افتراق را در میان نیروهای ترقیخواه قویاً محکوم و آنرا عملی به نفع امپریالیزم و ارتجاع داخلی میشماریم.» او به اتحاد نیروهای مترقی در یک جبهه واحد تأکید نموده و توصیه می نمود تا از وحدت حزب بمثابه مردمک چشم خویش حفاظت نمائید و آن را ضامن پیروزی های بیشتر و تابناک تر حزب و مبارزان راه ترقی و عدالت اجتماعی می دانست.
آنچه که خواندید تنها جلوه های اندک از اندیشه های بزرگ ببرک کارمل فقید بود، زیرا ارثیه تیوریک او گنجینه سرشار از جهانبینی علمی، تجارب ارزشمند انقلابی و تفکر والای انسانی است.
روانش شاد و راه او پر رهروباد.
منابع
«مرام دموکراتیک خلق» و وسایل وراههائیکه آرمانهای خلقهای ستمدیده افغانستان و مرام دموکراتیک خلق را به پیروزی میرساند
کلکسیون جریده تابناک ( پرچم)
صحبت رفیق ببرک کارمل حین ابرازنظر در باره خط مشی حکومت موظف در سال ۱۳۵۰
°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°
اودرگهوارهٔ رنج آگین تاریخ افغانستان پرورش یافت و به آموزگار سترگ تاریخ ومرد تاریخ ساز افغانستان مبدل گردید.او سازمانده کمنظیر، آموزگار واندیشه پردازبیهمتای عصر خود بود.
کارمل از فرآورده های تاریخ واز آفرینش های زمان است.او آمده بود تابابرپایی رستاخیز ملی علیه ظلم ،استبداد،بیعدالتی،فساد،جهل، فقروبینوای درفش پیکاررا به اهتزازدرآورده وباسرایش سرود آزادی ورهایی ،فصل ترقی،پیشرفت،عمران وتمدنرادر تاریخ افغانستان بازگشایی نماید.واقعیت آن است که هیچ تحول اجتماعی بدون شکل گیری یک رهبری سیاسی که مقاومت و مخالفت را شکل بدهد، پیش نخواهد رفت.کارمل چنین هسته سیاسی را پدید آورد وبیگمان تلاش اوجامعهٔ ساکت و سر خورده آن سالها را سیاسی کرد و کاتالیزور آگاهی جمعی ضرور برای رخداد های سیاسی جامعه شد.فقید ببرک کارمل به مثابه یک درمانگر سترگ نه تنها قادر بود تادردجانکاه جامعه افغانستان را تشخیص دهدبل بطرز خلاقانه نسخهٔ التیام درد های انبار شدهٔ جامعه فلکزده افغانستان را صادر نمود وهزاران رزمندهٔ دادگر را برای ریشه کندن این آلام بسیج کرد.
کارمل جامعه بیجان عصر را به حرکت درآوردوباایجاد مکتب سیاسی به مثابه کانون رزم وپیکار،برروح وروان جامعه جان تازه بخشید،طلسم حاکمیت استبدادی را درهم شکست ودر کمترین دوران زعامت سیاسی،طعم نظام مردم سالار ودادگر را برای مردمان فلک زده افغانستان چشانید که مردم بیش از پیش مدام درحسرت نظام عدالت گستر ،بی مثال و بی برگشت او آه میکشند.
ببرک کارمل نخستین کسی بودکه با افراشتن پرچم رهایی در برابر کاخ استبداد رژه رفت،ساختار نظام استبدادی را درهم شکست وپایه های “دولت ملی “ومدرن را با مشارکت متوازن نمایندگان تمامی اقوام،مذاهب وگروه های قومی واجتماعی اساس گذاشت.
کارمل به معنای واقعی کلمه شخصیت متعهد وباپیمان به آرمانهای سترگ خلق رنجدیده کشور وموسس وبنیادگذار نظام زحمتکشان در تاریخ افغانستان بود.اوهرگز درزمان اقتدار ازقطار رنج وزحمتکشان افغانستان بیرون نشد وچون شمعی در درد مردم و جامعه میسوخت وهمه انرژی وتوانش را طعمهٔ این شعله ساخته بود.
کارمل با ضرب آهنگ دگردیسی اجتماعی در برابر امواج غول آسای زمان، در بستر جامعه در زیرابر دیکتاتوری بذررهایی افشاند وبا پیام آزادی ،عدالت ،وترقی آنرا بارور ساخت وبرای ثمربخشی آن رزم وپیکار آفرید.
در هوای ترس وبیم ومحیط تاریک جامعه افغانستان کارمل بزرگترین حزب سیاسی را بنیاد گذاشت،حزبی را که بعد از فروپاشی آن هیچکس بویژه رهبران زنده وطراز اول حزب قادر نبوده اند تاپارچه ها وشاخه های شکستهٔ آنراپیوند داده وآنرا دوباره بیافرینند.
شهریان کابل دو بارزنده یاد کارمل را به حیث نماینده شان در پارلمان عصر فقید محمد ظاهر شاه افغانستان برگزیدند.
او در اوج اقتدار باجامعهٔ تکیدهٔ افغانستان همنفس گردیدو کرارأمیگفت :“تازمانی که ملت ماخوشبخت نباشند،ما حق خوشبختی را نداریم. “
در تاریخ غمبار افغانستان ببرک کارمل بخشی از چرخ نیرومند تاریخ وتاریخ سازجامعه و خود مکتب دورانساز بود.
او مکتب مردم سالاری،مکتب شایسته سالاری ،مکتب وحدت ملی ،مکتب نظام مشارکت ملی ،مکتب صداقت وپرهیزگاری ،مکتب خدمت راستین برای جامعه ،مکتب رزم وپیکار بسوی ترقی ومکتب دولت سازی وملت سازی افغانستان بود وچون درخت همیشه سبز تاریخ به حیث بهترین الگوی تکرارناپذیر باقی میماند.
بر سیمای سیاسی فقید ببرک کارمل سالهاست ابروغبار تبلیغات ارتجاعی وامپریالیستی می دمد اما برعکس سیمای حقیقی او را صیقل بخشیده واو را به مثابه خدمتگذار راستین مردم زحمتکش افغانستان ونماینده بینوایان کشور تصویر میبخشد.
او در تاربخ افغانستان به حیث سیاستگر پراگماتیک برای بار نخست تهداب واقعی همگرای ملی ونظام ملی و مردم سالار را اساس گذاشت وساختار “نظام صدارتی” رابرگزید.
در دولت ببرک کارمل تمام ملیتها واقوام کشور بدون کوچکترین تبعیض وتمایز باحقوق همسان وبدون ترواش هرگونه رنگ تبعیض ملی ومذهبی از جایگاه شایستهٔ برخوردار بوده وهمگان دولت را از آن خود می پنداشتند.همین رویکرد ملی باعث شد که”ملیت” وقومیت کارمل تا همین روزدر پرده ابهام باقی بماند.
شایسته سالاری ونخبه گرایی به اصل انکارناپذیر رویکردگزینشی وگمارشی کادر های دوران زمامداری کارمل در آمده بود ومدارج صداقت،میهن دوستی ،ایثار وفداکاری شاخص اصلی آنرا تشکیل میداد.
نظام سیاسی فقید کارمل،قانون مدار، عدالت محور وانسان مدار بود.تطبیق عدالت وقانون یکی از بنیادی ترین شیوهٔ مدریتی این دولتمرد خردورز راتشکیل میداد.
ببرک کارمل عالیترین نماد دولتمرد راستین ،صادق ،متقی وپرهیزگار افغانستان بود.نه تنها او بل همرزمان وهواداران سیاسی کارمل که در مکتب او درس میهندوستی وصداقت را فراگرفته بودند،بادست پاک، وجدان انسانی وعشق آتشین خدمتگذار راستین مردم بودند.
راستین مردم بودند.
کارمل حافظ سرخت ثروتها ودارای های ملی افغانستان بودودرسراسر قلمرو اقتدار او مستدام درفش صداقت تقوا وامانت داری دراهتزاز بود.
ببرک کارمل فقیر ترین رییس جمهور جهان بود،ودر جهان مادی هیچ چیزی از او به میراث گذاشته نشده است.آخرین میراث پدری او که یک دربند حویلی در کمری کابل بود،به حیث ساختمان مکتب از سوی فقید کارمل برای وزارت تعلیم وتربیه اهدا گردید.
او در ساخت و سازجامعه،حزب ودولت معمار فرهیخته و سازمانگربی همتا بود.در تحت تهاجم وتجاوزبخشی بزرگی از کشور های جهان،ارتجاع منطقه ولشکریان نیابتی آنهاایجاد دولت نیرومند وتشکیل قوای مسلح رزمی وترببت ده ها هزار کادرشایسته ومتخصیص از رویکرد های معجزه آسای زمان اقتدار او بود.
ببرک کارمل هرگز حاضرنبود تا در سکوی اقتدار، علیه منافع علیای وطن دست به معامله زند.صف آرایی او در برابرلغزشها،دستورات وفرمایشات کژروانهٔ گرباچف حاکم کرملین، اورا به حیث انتی سویتست (ضد شوروی )ملقب ساخت واین حربهٔ بود در دست مخالفین سیاسی اش برای انجام دسیسه وپایان زعامت زمامدار یی که میخواست افغانستان را برقله های شامخ ترقی ،آزادی،دموکراسی وعدالت ،سوق دهد.
کارمل مبتنی برآرمان سترگ،اعتقادات وباور های راسخ وآهنین اش برای تغییر جامعه افغانستان ،وسطح پیکارش در برابر دشمنان وطن،به دژ استوار در برابر دشمنان افغانستان ودورنمای پلانهای شیطانی انهامبدل گردیده بود،تحقق اهداف راهبردی وفاجعه بارانها مستلزم آن بود،تا با نقب زنی های چند پهلودرپیکر حزب ورژیم رخنهٔ پدید آورده ،کارمل را از سکوی رهبری برانداخته ولاجرم باطرح نقشه های رنگ آمیزی شده به عمر رژیم وحزب نقطهٔ پایان بگذارند.
در درازنای این نقشه گذاری ها ،رونالد ریگان،جاسوس سیا گرباچف وجنرال ضیاالحق حاکم نظامی پاکستان اتحادیهٔ را تحت نام” ایتلاف دوستانه”friendly coalition حول مقدرات سیاسی افغانستان پدید آوردند وبه حکم شهادت تاریخ بابرپایی”پلینوم هژده “به زعامت سیاسی ببرک کارمل این رادمرد تاریخ افغانستان پایان بخشیده ومسیر زوال حزب ونظام را دریک کژراههٔ بی برگشت تحت نام “مصالحهٔ ملی”که سپس توافقات یکجانبهٔ ژنیو وطرح ناکام پنج فقره یی سازمان ملل متحد را در برداشت طراحی نمودند.(*۱)
سناریوی سبکدوشی کارمل نهایت خشماگین بود،مردمان شهرکابل با همه تلخکامی در یک آرایش شورانگیز وهیجان انگیز در برابر غرش تانکهای شوروی به پاخاستند ،درب کاخ ریاست جمهوری راکه مقر نظامی ارتش سرخ بود، درهم شکستندوبرسم اعتراض برای ده ها روز در جاده ها در مکاتب،دردانشگاه ها،وخیابانهای شهر کابل غلغله برپاکردند،اعتراض نموده وبه زندانها افگنده شدند.
درین هنگام در جریان طغیان خشم مردم علیه مداخلات رهبران کرملین درعهدگرباچف وبرپایی تظاهرات شهریان کابل،برقول سکات میلر،”ببرک کارمل به سنگر مقاومت ضد شوروی مبدل شده بود”(۲*)
افتخار دارم که همراستا با آغازین مراحل این امواج مردمی،به حیث نخستین سخنران در برابر مداخلات ودسایس گرباچف وشرکاء در میان تظاهرات شهریان کابل به سخنرانی پرداخته واز نقشه های شوم اصحاب توطیه پرده برداشتم.
فقید ببرک کارمل به دین مقدس اسلام احترام عمیق داشت. اما نه تاجردین بود .برقول داکتر گویال نویسنده معروف هند ،ببرک کارمل هرگز از دین مبین اسلام به حیث ابزارسیاسی سود نجست.
در یک قرن اخیر بیشترین مساجد در زمان او اعمارگردید ووزارت شئون اسلامی درزمان او بنیاد نهاده شد.او برای بارنخست برای ملاها خانه ،کوپون ومعاش توزیع نمود وسعی داشت تا ملا را از اسارت جامعه ،خانها،وسودخواران آزاد نماید.
با جسارت میتوان اذعان داشت که تمامی رادار های اکتشافی غرب ،ارتجاع سیاه ،دشمنان داخلی افغانستان،رقبا
وحریفان سیاسی فقید ببرک کارمل در یک تجسس دامنه دار هرگز قادر نبوده اند تا کوچکترین سندی مبنی بر متهم ساختن او در مسیر سیاست ودولتمداری اش ارائیه دارند.آنچه که به او نسبت میدهند ،همزمان بودن زعامت سیاسی او بااعزام نیروهای شورویست که به دعوت حفیظ الله امین فراخوانده شده بودند.
تاریخ گواهست ومدارک بیشماروجود دارد که فقید ببرک کارمل مخالف شدید اعزام نیروهای شوروی درافغانستان بود واو قبلأ با ارسال نامهٔ عنوانی دفتر کمیته مرکزی حزب کمونست اتحاد شوروی مخالفت خویش را با اعزام ارتش سرخ در افغانستان بیان نموده بود.قدرت سیاسی دریک هوای ناخواسته به طرز مجبره براو تحمیل شد.کارمل از دوران تبعید از چکوسلواکی به ماسکو فراخوانده شدوخلاف میل اش قدرت سیاسی در شرایط طوفانی افغانستان بردوش اش گذاشته شد.(*۳)
به گواهی تاریخ،یکی ازرهبران زنده که شاهد مخالفت شدید فقید ببرک کارمل با اعزام نیروهای شوروی درافغانستان بود،امیداست تا روزگاری نوراحمد نور، بخاطرتلافی جفاها وگناه های کبیره اشبه مثابه حامی سرسخت وسازمانده پلینوم هژده و دوران پرده نشینی اش در اروپا که با ایجاد شبکه های فرکسیونی درون سازمانی برای متلاشی ساختن نهضت ترقیخواه افغانستان انجام داد،،مُهرسکوت را درهم شکسته وبابیان حقایق ،رسالت تاریخی اش را دربرابر مرشدش وایستادگی وطنپرستانه او دربرابر کاخ کرملین ،به انجام برساند.
کارمل درزمانی بر سکوی اقتدار تکیه زد که افغانستان در آتش جنگ تجاوزکارانه آمریکا،پاکستان،ایران و حواریون داخلی آنها می سوخت وبه دنبال سقوط ولایت هرات گستره جنگ تا۲۰۰جبهه منظم نظامی مخالفین رژیم وتاچنداول وبالاحصار کابل رسیده بود.در جنگ تجاوز کارانه علیه جمهوری دموکراتیک افغانستان،بیش از چهل کشور جهان مشتمل برده ها سازمان اسلامگرای تروریستی سهم داشتند.
هرچند دشمنان مردم افغانستان،بطرزوقیحانه سرآغاز بحران افغانستان رامرتبط به اعزام نیروهای شوروی در افغانستان میدانند امابرقول برژینسکی مشاور امنیت کاخ سفید،آمریکایی ها شش ماه قبل از دخول روسها،در افغانستان داخل شده بودند(*۴)
در زمان اقتدار سیاسی کارمل هیچگونه پیمان اسارتبارباهیچ کشوری جهان به امضا نرسید.او برای تقویت قوای مسلح افغانستان وخروج نیروهای شوروی از افغانستان چشم انداز روشنی داشت.
کارمل،نخستین طراح ومبتکر خروج نیروهای شوروی از افغانستان بود.(* ۵)
حفیظ الله امین در راستای برنامه های سرکوبگرانه مردم افغانستان گفته بود که برای افغانستان یک ملیون انسان کافیست.
زعامت ببرک کارمل باعث رهایی ده ها هزار زندانی دوره امین ونجات جان ملیونها انسان هموطن مان گردید.
ببرک کارمل مخالف هرگونه کودتا وقیامهای مسلحانه در کشور بود،قیام هفت ثور بدستور “امین “ودر غیاب او براه افتید وببرک کارمل پیروزی قیام را مستدام امر”تحمیلی” تلقی مینمود.
برقول آقای عبدالوکیل وزیر خارجه جمهوری دموکراتیک افغانستان ومسئول شاخه نظامی حزب در دوران محمد داوود،در حالیکه جناح پرچم حزب از لحاظ آرایش قوا ازتوان سرنگونی رژیم محمد داوود برخوردار بود،اما مخالفت شدید فقید کارمل، حزب را از چنین گزینه بازداشت.کارمل گفته بود که هر حرکت ناپخته سیاسی مانند زایمان قبل از وقتیست که در اثر آن هم مادر جان میدهد وهم طفل تلف میگردد.(۶*)
به گواهی برگه های تاریخ او مخالف قتل مرحوم محمد داوود رییس جمهور افغانستان بود.این رویکرد انگزیندهٔ نخستین مخالفت فقید کارمل با امین بود.
کارمل، فانوس عمر را برای بهبود زندگی زحمتکشان کشورش برفرازدیرک کشتی دریای طوفان زای روزگار آویخت .
اودر ۱۳ قوس ۱۳۷۵خورشیدی رخت سفر بست،مکتب اش زنده است وچون نخل سبز ،چون کاج بلند روزی با همه افتخارات وسربلندی دردل تاریخ شگوفه خواهد کرد ؛
آرمانش جاویدان روحش شاد وخاطرش ماندگارباد؛
منابع:
(۱*)
atch?v=pN1N5tCied4(۲)Scott Miller
Middle East Times
8 – 24 May 1986
(۳*) کتاب چگونه ما به بیماری ویروس A(هجوم به افغانستان)مبتلا میگردیدیم.صفحات ۳۰۱-۳۰۲
(*۴) Washington post,History to Trump: CIA was aiding Afghan rebels before the Soviets invaded.
(۵*)http://www.youtube.com/
(۶*)از پادشاهی مطلقه الی سقوط جمهوری دموکراتیک افغانستان،جلد اول ص۱۷۹
°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°
نویسنده : رفیق عبدالوکیل کوچی
میگویند تاریخ شخصیتها را بوجود می آورد و اما جاودان نام ببرک کارمل شخصیتی بود که تاریخ را ورق زد و تاریخ جنبش ترقیخواهی کشور ما کشور ما از آن شکل گرفت. نشریه کار ارگان نشراتی سازمان فداییان خلق اکثریت در رابطه به زنده یاد ببرک کارمل مینگارد که ببرک کارمل چندین دهه در صحنه ی مبارزات سیاسی افغانسنستان حضور داشت و درسی سال گذشته یکی از مطرح ترین و نقش آورترین چهره های سیاسی کشورش بود.
گوردن آلبرت در باره شخصیت انسانها مینوشت که شخصیت یعنی مجموعه ی از رفتار و شیوه های تفکر با ویژه گی های بی همتا، قابلیت پیشبینی پویایی و ثبات است که بر بنیاد چنین ویژه گی ها تاریخ بشر مشحون از آفرینشها، کارنامه ها و خلاقیت هاست که بدست و دماغ بشر بوجود آمده و در درازنای زمان جاودانی میشود. وقتیکه میگوییم انسان موجود خاکی و محصول تحولات طبیعی است بنابر آن تغیر بلاانقطاع طبیعی و تکامل پدیده ها در ساخت و ساز فنا ناپذیر آفرینش ها جاودانه میشود. بنابر آن انسان در سرنوشت جهان و تحولات مستدام ماحول خود نقش اساسی داشته و به اینترتیب تاریخ را ورق میزند و می آفریند و در راستای دگر گونیها و آرایشهای طبیعی، تحولات سیاسی و تغیرات اجتماعی، شخصیتهای را به وجود می آورد که از حیث کارایی با فطرت ذاتی و نبوغ خارق العاده، نقش آفرینی و خلاقیت بی همتا جایگاه خودرا مشخص میسازد. روی همین مشخصه نقش و میزان اثر گذاری در رشد جامعه آنرا از دیگران متفاوت ساخته و جاودانگی می بخشد.
شخصیت زنده یاد ببرک کارمل یک شخصیت استثنایی و ملهم از عشق به وطن دارای نبوغ عالی و خلاقیت بزرگ بود.
همین خلاقیت و نبوغ، والا ترین ویژه گی های انسان است این دو جوهر ذاتی شخصیت ببرک کارمل را از دیگران متفاوت میسازد. از همین رو برحق میتوان گفت که شخصیت زنده یاد ببرک کارمل بسیار بزرگتر از وظایف رسمی و رسالت تاریخی آن بود.
یک ژورنالیست هندی میگفت ببرک کارمل قبل از آنکه زعیم، رهبر و رئیس جمهور شود، ببرک کارمل شده بود.
بدین معنا که شخصیت ببرک کارمل بسیار بزرگتر از موقف و مقامش اش بود. همانطوری که صدصال جلوتر از عصر خود می زیست. به این ترتیب طرحها و نظریات و تفکرات و اندیشه جاودانی ببرک کارمل تا قرنها نیازمند تحلیل، تحقیق و پژوهش دوامدار است تا انسان قادر به تحلیل همه جانبه در کلیه ابعاد دانش و اندیشه خارق العاده آن ابر مرد تاریخ شوند. البته درک و شناخت از همچون شخصیتی، در حقیقت درک و شناخت از یک مکتب انسانیت است. از یک مکتبی که در پروسه عشق به انسان و احترام بمقام انسانی شکل گرفته است و همچنان شناخت از شخصیت زنده یاد ببرک کارمل، در واقع درک و شناخت از جامعه و تاریخ افغانستان و جهان بوده و برای ترقیخواهان وطن مبرمیت حیاتی داشته که مستلزم پژوهش و پویایی بزرگ است و درین برگه مختصر مروری به آن خواهیم داشت.
سرآغاز زنده گی و نوجوانی:
ببرک کارمل در حومه شهر کابل در سال ۱۹۲۹ در اواخر سلطنت غازی امان اله خان در یک خانواده روشن ضمیر دیده به بجهان گشود. دوران نوجوانی ببرک کارمل و جریان آموزش در دانشکده و دانشگاه ملهم از شور و احساس وطنپرستانه بود که با افکار و اندیشه مبارزین آزاده و شالوده مبارزات دوران گذشته مشروطه خواهان و بقایای نهضت امانی مرتبط میباشد.
بخصوص افکار آزادی خواهانه فاروق جان تیلگرافی یکی از آزادی خواهان جنبش مشروطیت و نهضت امانی و از نزدیکان فامیلی ببرک کارمل نقش و اثرمندی داشته است. ببرک کارمل از همان ایام جوانی شخص با مطالعه، کوشا، شجاع و بی هراس بود و از همان آغاز علایم سازنده گی، تهذیب، تحرک، و در میان همه محبوب و دارای اعتماد بنفس بود. بقول بزرگان خانواده ایشان، ببرک کارمل به خواندن کتب و آثار مترقی، اخبار و جراید و مجلات علاقه بخصوص داشت. و دیگران را نیز به خواندن و مطالعه تشویق میکرد و در زمان جوانی به فعال سیاسی مبدل گردید. ببرک کارمل با وصف دیدگاه های متفاوت از همان آغاز نوجوانی معلوم بود که کارهای با افتخار آن با عث مباهات شان خواهد شد.
زنده یاد ببرک کارمل کتب داخلی و خارجی را به مطالعه میگرفت در دروس مکتب پیشگام و باعث مباهات استادانش بود. همیشه روی مسایل جاری روز و موضوعات سیاسی فکر میکرد وضع آشقته مردم هزاران سوال در ذهن ببرک کارمل تولید میکرد و برای پاسخ آن خود و دیگران را به بحث میکشید.
در کنار دروس و تحصیلات، مطالعه آثار مترقی، پژوهش، مباحثات علمی و سیاسی، مصاحبه، بیانیه، سخنرانی، راه اندازی گردهمآیی های سیاسی، کنفرانسها، مظاهرات، صحبتها، نوشتن آثار تاریخی و سیاسی، مقالات و مضامین فعالیتهای روزمره ببرک کارمل را تشکیل میداد رفته رفته شخصیت ببرک کارمل در میان توده ها رشد کرد و عشق وطنپرستی و مبارزه بخاطر نجات مردم از بدبختی های بجا مانده از قرون در وجود اندیشه و افکار ببرک کارمل ریشه دوانیده بود.
ببرک کارمل یک مبارز واقعی سر سپرده و شجاع بود:
آغاز فعالیتهای سیاسی و مبارزه هدفمند ببرک کارمل همزمان با جریان نهضت داد خواهانه و دورۀ سوم جنبش مشروطیت شکل میگرفت. ببرک کارمل در ایجاد جنبش دانشجویان پوهنتون کابل نقش برجسته داشت و با بازمانده گان جنبش مشروطیت دوم و مبارزان دورۀ هفتم شورا و با بسیاری از رهبران و اعضای فعال جنبش تماس ها و مباحثاتی داشت و جوانان را به مبارزه دادخواهانه میطلبید.
جورج آنی مینوشت: ببرک کارمل پیش از آنکه از دانشگاه حقوق کابل زندانی شود از اعتبار و شهرت برخوردار بود. ببرک کارمل در تظاهرات به دفاع از اتحادیه محصلان نقش عمده داشته و از پشتیبانی عده زیادی برخوردار بود.
حزب دموکراتیک خلق افغانستان یکی از سازمانهایی بود که توسط همین تحصیلکرده گان انقلابی بوجود آمد اما حکومت استبدادی وقت در سال ۱۹۵۳ـ ۱۹۵۷ او را به زندان افگند. اما زندان، غل و زنجیر،تهدید و شانتاژ روحیه عالی وانقلابی او را تضعیف نکرد و بلکه آبدیده تر ساخت.
همان زندان، ببرک کارمل را مصمم تر و عزمش را به مبارزه آهنین و خلل ناپذیر ترساخت. ببرک کارمل در مبارزه با ارتجاع وامپریالیزم موضعگیری آشتی ناپذیر داشت و در داخل کشور همواره برضد ظلم و ستم ایستاده گی میکرد و به دفاع از منافع خلق می ایستاد. ببرک کارمل در زمان شهادت استاد میراکبر خیبر سکوت مرگبار سیاسی را شکستاند و دولت مستبد افغانستان را مقصر اصلی بدبختی ها دانست.
ببرک کارمل در تمام حیاتش در برابر دشمن ایستاده گی کرد و از منافع زحمتکشان حتا در دشوار ترین لحظات فروگذار نشد.
ببرک کارمل مبارز ضد سلطنت، ضد ارتجاع، استبداد وامپریالیزم بود:
طوریکه گفته آمدیم ببرک کارمل از همان آغاز دوران کودکی و جوانی بی ترس و بی هراس بود. تمام اندوخته ها، سوالات و پرسش های خود را بدون ترس و هراس بیان میکرد. همان بود که در دوره تحصیل با بیان حقایق در برابر تهدیدات پولیس بی هراس بود ه و مظاهرات ضد سلطنتی را رهبری میکرد.
ببرک کارمل در پارلمان کشور اهداف دادخواهانه حزب و مردمش را با صدای رسا انعکاس میداد. و از همان ایام جوانی مردم را به مبارزه بر ضد استبداد، استعمار و امپریالیزم دعوت مینمود و از موضعگیری چپ و دموکراتیک، در کنار مردمش مبارزه بی امان را در برابر ارتجاع و استبداد و عمال استعمار و امپریالیزم سازماندهی میکرد.
همچنان سلطنت ظاهر شاه هرگز نتوانست با زور و زر و تهدید پولیس و وعده های کرسی و مقام اورا بترساند و یا تطمیع سازد.
ببرک کارمل در زمان زعامت و رهبری حزبی و دولتی در برابر ارتجاع و امپریالیزم هیچگاهی سر تعظیم فرو نکرد و با سازش و معامله با دشمن نفرت داشت.
ببرک کارمل در برابر زورگویی طبقات مرتجع و مستبد ایستاده گی میکرد و تازمان مرگش با دشمنان افغانستان آشتی ناپذیر بود.
ببرک کارمل به حیث یک انسان متعهد به منافع توده های زحمتکش کشور همواره در کنار آنها قرار داشت و به دفاع از خلق کشور و افشای دشمنان سوگند خورده خلق با مبارزه اصولی و بی امان می پرداخت در نخستین تحولات رسانشی کشور برای اولین بار ادبیات نو مترقی جاگزین گردید و نخستین بار شعارهای انقلابی و مترقی در جهت دفاع از منافع ستمکشان علیه ستمگران در صفوف مبارزین روشنفکر رواج یافت. ببرک کارمل ماهیت نظام شاهی را که پایه های آنرا اداره فرتوت فیودالی تشکیل میداد در پیشگاه مردم افغانستان و جهان افشا میساخت. و اعمال ضد ملی و ضد انسانی مرتجعین و مستبدین را شدیداً محکوم میکرد. و در همه سخنرانی ها و ستیژهای دادخواهانه و در اخبار و جراید و مطبوعات ماهیت جنایتکارانه ارتجاع و امپریالیزم را رسوا، افشا و خنثی میساخت.
بقول شادروان نظام الدین تهذیب، ببرک کارمل شخصیتی بود که برای اولین بار مظاهرات را در پوهنتون کابل براه انداخت و همیشه در مظاهرات و تجمع روشنفکران و زحمتکشان سخنرانی میکرد. در یکی از روزها در جریان سخنرانی ببرک کارمل نیروی پلیس آمد و بعضی ها فرار کردند ولی رفیق کارمل از جایش تکان نخورد و محصلین را صدا کرد که بیایید دوستان فرار نکنید، فرار نکنید خواست شما برحق است و آنها دوباره برگشتند.
ببرک کارمل در پارلمان کشور حقایق را بازگو مینمود و از تریبیون پارلمانی به افشای چهره های حکمرانان مرتجع می پرداخت. در تظاهرات سوم عقرب و روز های اول ماه می روز همبستگی کارگران جهان به دفاع از کارگران و سایر زحمتکشان کشور، اعمال ارتجاع و استبداد، استثمارگران، دلالان و کمپرادورهای فاسد و استعمارگران و امپریالیزم را محکوم مینمود. در یکی از تظاهراتی که به مناسبت اول ماه می در سالهای ۵۱ یا ۵۲ در چهارراهی پلازا راه اندازی گردیده بود، ببرک کارمل مورد استقبال بی پایان قرار گرفت. ببرک کارمل با شجاعت و متانت از آیده لوژی طبقه کارگر و سایر زحمتکشان دفاع میکرد. بنده نگارنده در آن مظاهره عظیم پرشکوه شرکت داشتم ببرک کارمل در آغاز سخنان شان گفتند: کمیته مرکزی ح. د. خ. ا به مناسبت اول ماه می روزجهانی کارگر، به مناسبت روز بین المللی کارگران جهان، و به مناسبت قیام ستمکشان علیه ستمگران بهترین شادباشهای خودرا تقدیم میدارد و پس از آن در رابطه به افشای رویکردهای خاینانه دولت سخنرانی کرد که مورد استقبال و تایید بی نظیر مردم قرار گرفت.
ببرک کارمل در درون حزب، عمال نفوذی ارتجاع و امپریالیزم را افشا و رسوا نموده، صفوف حزب را از گزند عمال دشمن پاک و منزه نگه میداشت. ببرک کارمل با مبارزه شجاعانه، حزب را از گزند و انحرافات اپرتونیست راست و چپ برحذر میساخت. ببرک کارمل در عرصه جهانی مجامع بین المللی و سخنرانی های برون مرزی خود نیز زور گویی و قلدری ارتجاع و امپریالیزم را نکوهش و محکوم نموده و در مقابل شان سرسخت ایستاده گی میکرد.
زنده یاد ببرک کارمل ارتجاع، استبداد و امپریالیزم، راسیزم و شونیزم را دشمن بشریت میدانست و با عوامل داخلی و خارجی شان سرسختانه می جنگید و باسلاح برنده اصول و اتیک مبارزه علیه سازشگران و معامله گران داخلی و خارجی مبارزه میکرد.
ببرک کارمل یک از اساسگذاران حزب دموکراتیک خلق افغانستان:
یک ژورنالیست هندی در رابطه به شخصیت ببرک کارمل نوشت: ببرک کارمل پیش از آنکه ح. د. خ. ا تاسیس شود در سال ۱۹۵۷ یک پلاتفورم ترقی خواهی را در شهر کابل سازماندهی نمود. با توجه به این نگارش باید گفت که زنده یاد ببرک کارمل به دوام مبارزات ضد سلطنتی و ضد ارتجاعی و استعماری، گروه های روشنفکری و حلقات سیاسی را ایجاد کرد و با اتفاق نظر حلقات سیاسی گذشته و جدید و بقایای جنبش چپ و دموکراتیک ح. د. خ. ا، اساس گذاشته شد.
محترم دستگیر پنجشیری یکی از پایه گذاران حزب و عضوبیروی سیاسی سابق نوشت: وارثان و ادامه دهنده گان سنن پسندیده مبارزات دادخواهانه و اشتراک کننده گان جنبش دانشجویان با الهام از مبارزات ضد استبدادی مشروطه خواهان و وکلای دورۀ هفتم شورا برای نخستین بار درفش مبارزه نوین و دموکراتیک زحمتکشان را بتاریخ ۱۳۴۲ در منزل کرایی ببرک کارمل بلند کردند.
همچنان سلطان علی کشتمند عضو بیروی سیاسی حزب و صدراعظم جمهوری دموکراتیک افغانستان نگاشته اند که ببرک کارمل فعالیتهای مبتکرانه ی در عرصه سیاسی و ایجاد حلقات داشت و باروحیه دموکراسی و نظریات بنیادی فعالین سیاسی حلقات را بهم نزدیک می ساخت.
در کنگره اول حزب دموکراتیک خلق افغانستان زنده یاد ببرک کارمل به حیث منشی کمیته مرکزی انتخاب و ریاست کمیسیونهای طرح و تدوین اصول مرامی و اساسنامه حزب را به عهده داشت.
دستگیر پنجشیری در جای دیگری می نویسد که به هنگام نشر مرام جمعیت دموکراتیک خلق، منشی عمومی هدفی را که در برابر نهضت و سازمان استقرار دلت دموکراسی خلقی به حیث هدف استراتیژیک بدون ذکر ایجاد جبهه متحد و دموکراتیک از نهاد حکومت دموکراسی ملی و تعقیب راه رشد غیر سرمایداری نیروهای سیاسی مطرح نموده بود؛ ولی از سوی ببرک کارمل و پیش کشیدن شعار جبهه متحد ملی و دموکراتیک طبق عملی شرایط کشور مطرح گردید و این طرح پس از مباحثات و گفتگوهای طولانی در مرامنامه جمعیت دموکراتیک خلق مورد تصویب نهایی قرار گرفت و در جریده خلق نشر شد.
ببرک کارمل برغم داشتن شایستگی و اهلیت ودانش فوق العاده سیاسی و دارای شخصیت برازنده در کنگره نخستین حزب تلاش نکرد تا خود را به حیث منشی عمومی کمیته مرکزی حزب کاندید کند. ببرک کارمل بخاطر پخش و رسانش اهداف برناموی حزب و انتشار مسایل بین المللی و بخشهای تیوریکی در عرصه های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی حزب و آگاهی دادن به توده ها و سایر روشنفکران در نشر جراید خلق و پرچم نقش اساسی داشت.
ببرک کارمل بخاطر تحکیم نیروی بالنده جنبش، حفظ و تحکیم وحدت حزبی را همچون مردمک چشم توصیه مینمود و بر وحدت آهنین حزبی تاکید داشت و علیه هرگونه مظاهر وحدت شکنی وفرکسیون بازی وگروپ سازی در داخل حزب مبارزه بی امان میکرد.
ببرک کارمل وکیل ونماینده مردم بود:
پس از تاسیس ح. د. خ. ا در نتیجه ارتقا و آگاهی سیاسی واجتماعی مردم ونفوذ اهداف واعتبار حزب در صفوف روشنفکران وسایر زحمتکشان کشور بود که ح. د. خ. ا مطابق به اهداف برناموی مبارزه پارلمانی را به حیث یکی از اشکال مبارزه در پیش گرفت. زیرا کار سیاسی وتوضیح اهداف مرامی حزب در بین نماینده گان مردم واستفاده رسانشی از تریبیون پارلمان زمینه خوبی برای پخش وگسترش اهداف حزب وآرمانهای والای زحمتکشان بود همچنان گسترش اهداف ترقی خواهانه حزب ومبارزه در جهت افشای جنایات طبقات حاکم کشور وبیدار ساختن توده ها مبارزه پارلمانی را موثر وبجا دانست. که بر بنیاد آن زنده یاد ببرک کارمل دو بار از طرف زحمتکشان شهر کابل در دوره های سیزده وچهارده هم انتخابات پارلمانی به حیث وکیل ونماینده مردمی انتخاب شد.
دریکی از روزهای کمپاین انتخاباتی اتفاقاً بنده بدعوت ظاهر طنین وداکتر حمید روغ با جمعی از رفقا در عرض راه ده افغانان کابل در مسجد ی بنام کاه فروشی مصادف بود بروز جمعه که در آن روز حضور داشتم ودر اثنای ادای نماز جماعت اتفاقاً در کنار ببرک کارمل ایستاده بودم، رفیق کارمل بزرگ متوجه شد که من کلاه سر نکرده ام فوراً کلاه نازک بافتگی را از جیب خود بیرون کرد وبسرم گذاشت. پس از نماز جماعت ببرک کارمل حاظرین را مخاطب قرار داده فرمود « اینجا مکان مقدس اسلام است که همه با قلوب پاک وتذکیه نفس به نیایش پرودگار پرداخته ایم ودرین جای مقدس با خداوند راز دل کرده چیزی به آن میگوییم وچیزی از آن میخواهیم. اما خداوند فرموده است که در تمام امور برای رفع مشکلات ویافتن راهای نجات وسعادت با هم مشوره کنید. که واقعاً سخنان ناب رهبر در مسجد هیجانی را ایجاد کرده بود. در ختم سخنرانی ببرک کارمل قاری مردی بود که بتایید سخنان ببرک کارمل فریاد کشید این شخص کیست که به این زیبایی وفصاحت کلام خدا را میداند وتشریح میکند چون سخنانش بدلم نشسته است لطفا مرا به نزد این شخص ببرید. بنده دستش را گرفتم به نزد رفیق کارمل او را رسانده ورفیق کارمل را در آغوش گرفت و در حقش دعا کرد وپیروزی برایش خواست.
زنده یاد ببرک کارمل با استفاده از تریبیون پارلمان کشور تمام مرام حزب واهداف والای زحمتکشان را برای مردم تشریح وتوضیح میداد واز حقوق اهالی شریف شهر کابل وسایر زحمتکشان افغانستان قاطعانه دفاع میکرد. بیانات پارلمانی ببرک کارمل ارتجاع واتبداد را بلرزه در آورده بود که سخنانش در میان جوانان وروشنفکران وسایر زحمتکشان شور وهلهله را بوجود آورده بود ودر هر بار بیانیه عمومی پارلمانی شان روشنفکران وکارگران را بدور حزب متشکل ومنسجم میساخت حتا واکنش تند روانه چند تا وکیل پارلمان وحمله بجان رهبر، احساسات خشم ونفرت روشنفکران را در مقابل عمال ارتجاع واستبداد چنان بر انگیخت که به دفاع از ببرک کارمل همه را متشکل وبسیچ ساخت وجنبش عظیم تظاهرات را در شهر کابل بوجود آورد که بنده درسال اول تحصیلی به حیث اشتراک کننده مظاهره بزرگ وشاهد راهپیمایی عظیم اعضای حزب، روشنفکران و شهریان شهر کابل تا شفاخانه صدری ابن سینا و تمام مسیر تعین شده مظاهره بودم که توسط داکتر نجیب، داکتر فاروق، عبدالوکیل، رفیق منگل ودیگران سمت وسو داده میشد.
ببرک کارمل در بیانیه پارلمانی شان ضمن سخنرانی مفصل به دفاع از منافع زحمتکشان وسیاست حزب با موضعگیری بر ضد ارتجاع واستبداد و افشای دشمنان خلق افغانستان خطاب به دکتور عبدالظاهر صدر اعظم موظف گفت دسایس شوم ارتجاع وامپریالیزم افغانستان را یکمرحله تاریخی عقب انداختند وتا حال تکیه گاه شریر طبقات حاکم وستمگر وحکومتهای جفاکار افغانستان را تشکیل داده اند تا اراده انقلابی خلق ما را فلج سازند ولی این نیروهای پلید آن آرزو را بگور خواهند برد زیراکه خلق ما مبارزان پیشتاز ودلیر افغان این پرچمداران خلق افغانستان درفش پیکار خلق را علی الرغم مشکلات عظیم ترور وحشت، قتل وزندان در صفوف مقدم مبارزه علیه جنایات تمام طبقات حاکم، علیه ارتجاع و امپریالیزم ، علیه تمام حکوتهای ستمگر وجفا کار افغانستان بر افراشته و آتش بجان دشمنان خلق افروختند
این بیانات زنده یاد ببرک کارمل در ذهن ودماغ وقلوب مردم چنان تاثیر نمود ککه پس از ارایه بیانیه وشنیدن آن از طریق رادیو ونشر جراید، جهش بزرگی در جذب وجلب تودهای روشنفکر وکارگران وزحمتکشان در تمامی نقاط کشور بوجود آورد وباور واعتماد مردم را به حزب بیشتر ساخت.
موضعگیری ببرک کارمل در قیام ثور ۵۷:
زنده یاد ببرک کارمل با درک مشخص از اوضاع مشخص همواره در راه بیداری وهوشیاری وآگاهی دادن توده ها ی زحمتکش کشور توجه جدی مبذول میداشت توضیح وتشریح اهداف حزب ومتحد ساختن توده ها ی روشنفکر وزحمتکش در صدر وظایف آن قرار داشت. ببرک کارمل با گذشت وبا حوصله فراخ در تحکیم وحدت حزب نقش فعال واساسی داشت چنانچه در زمان تایسس حزب مصوب کنگره اول با گذشت صبورانه از حق انتخاب خود به حیث منشی عمومی حزب ودر هنگام وحدت دوباره حزب در جوزای سال ۵۶ با گذشت از امتیازات برحق شان در تمام امور تشکیلاتی وحدت حزب را تحکیم بخشبید.
ببرک کارمل هرگونه جهش بیجای سیاسی و کودتا را مغایر اهداف حزب تلقی وبشدت رد میکرد وبا حرکات عجولانه وتند روانه برخی از اعضای حزب در مبارزه داخل حزبی برضد گرایشات سازشکارانه واپرچونستی راست وچپ برخورد جدی وقاطع داشت همواره قوت نیروهای جنبش دموکراتیک را در بیداری توده ها وآگاهی مردم میدانست وبرای هرقیام با دیگاه تحلیل مشخص از اوضاع مشخص می اندیشید.
رویداد نظامی ثور که بنا به وقوع یک حادثه استثنایی بوجود آمد در واقع ترور وشهادت استاد میر اکبر خیبر، سکوت مرگبار سیاسی را شکستاند که در بیانیه وداعیه ببرک کارمل با استاد خیبر شهید وضاحت داشت.
با چنین حال وهوا، رهبران حزب از روی ضرورت وناگزیری جمعاً کوشبیدند تا حزب وتحول سیاسی را از رفتن به کجراهه وانحراف نجات داده وسمت وسوی انقلابی دهند.
ببرک کارمل بمثابه یک رهبر آگاه ودور اندیش اوضاع را بکلی زیر نظر داشت وقیام را در خط اصول رهنمون میشد. ولی دستان غرض آلود وهیجان انگیز افراد بی مسولیت، قیام را بسوی چالشها سوق میداد.
اما موضعگیری ببرک کارمل همانا انعطاف پذیری با پاکی وصداقت واصولیت همراه بود.
چنانچه از همان ابتدا در رابطه به کشتن محمد داود خان وخانواده او در سطح رهبری حزب دونظر متضاد ومتفاوت وجود داشت یکطرف نظریات نور محمد تره کی، حفیظ اله امین ولایق بخاطر کشتن داود وتمامی خاندانش. نظر دومی نظر انعطاف پذیرانه ودور اندیشی ببرک کارمل به زنده ماندن داود وخاندانش ومحاکمه قانونی آنها بود.
درین رابطه محترم دستگیر پنجشیری عضو بیوراوی سیاسی سابقه حزب در صفحه ۸۹ کتاب ظهور وزوالش تحت عنوان دوبر خورد متضاد به مسایل قیام می نوشت: از همان آغاز قیام مسلحانه ثور وانتقال هیات رهبری برادیو افغانستان دو گرایش مخالف ومختلف و دو بر خورد جدا گانه در سطح رهبری بو ضوح کامل آشکار بود.
نورمحمد تره کی وطرفدارانش به پیروزی قیام وتصرف قدرت سیاسی توسط حزب وشکست سردار داود اعتقاد خلل ناپذیر داشتند. اما در چهره ببرک کارمل از همان لحظه نخستین قیام تشویش ونگرانی واضطراب عمیق خوانده میشد. کارمل قیام مسلحانه را بدون محاسبه قوا یک ماجرا جویی محص میدانست قضاوت ببرک کارمل در شرایط عادی در ظاهر امر واقعیت بنظر میرسید. زیرا ببرک کارمل میگفت عواقب این قیام خیلی وخیم خواهد بود به علت اینکه تشویش از نفوذ بی بند وبار سلطه امین دارد ومشوش بود. دستگیر پنجشیری در جای دیگری مینویسد رهبری سیاسی قیام در یکی از اتاقهای منزل اول تعمیر رادیو افغانستان کار میکرد. درین اتاق تره کی وکار مل نقاط عمده پالیسی خارجی وداخلی اعلامیه وشعار ها ی هفت ثور ۵۷را سلیمان لایق واینجانب طرح میکردند. نور محمد تره کی وببرک کارمل در همان آغاز دو بر خور د جدا گانه داشتند. ببرک کارمل طرفدار برخورد انعطاف با سردار محمد داود وخاندانش بود زیرا ماهیت همونستی ودموکراتیک انقلاب آشکار میگردد ثانیاً سنن اخلاقی ملی ودینی مردم احترام میشود ثا لثاً اسرار وزد وبند های او با ارتجاع منطقه وامپریالیزم بر ملا میگردد. رابعاً انقلاب ما از پشتیبانی اخلاقی توده های مردم بر خوردار میشود. آنها دلایل مثبتی بود اما سلیمان لایق در باره شیوه برخورد با سردار محمد داود در پاسخ تره کی گفت « دا فرعون ووژل شی »
خلاصه درین مقطع بسیار حساس وفیصله کن تاریخ گرایش اصولی وبر خورد قاطع با مقامات بلند پایه ی دولت سردار محمد داود غلبه یافت نورمحمد تره کی برهبری نظامی انقلابی دستور مشخص صادر نمود همچنان موضعگیری ببرک کارمل پس از قیام ثور بشکل عادلانه اصولی ومتعدل بود. که میخواست از هرگونه ماجراجویی، خودخواهی و بی بند وباری جلوگیری شود و هر باری حزب و تره کی را از گزند خود خواهانه امین و دسایس ارتجاع و عوامل خارجی برحذر میساخت؛ اما در دوران ۱۸ ماه حکومت نور محمد تره کی و حفیظ اله امین قدرت را بشکل مستقیم وغیرمستقیم به دور خود متمرکز نموده بود. کشتار مردم، انشعاب در حزب، حبس و کشتار اعضای حزب که در نتیجه آن پنجهزار نفر از اعضای حزب کشته شدند و سه ملیون نفر آواره و هزاران نفر از مردم بیگناه کشور کشته و زندانی تا بلاخره تره کی را نیز کشت و دوصدو شصت چهار جبهه بر ضد حزب ایجاد گردید.
ششم جدی و دوران زعامت ببرک کارمل:
طوری که گفته آمدیم ببرک کارمل شخصیت استثنایی و برازنده ترین رهبر دوران و عصر خود بود که خرد ورزی، سیاست مداری، دولت مداری وطندوستی، تقوا، پرهیزگاری، خدمتگزاری، صداقت، متانت، شجاعت، گذشت اصولی، قاطعیت وسعت نظر، دور اندیشی، قدرت پیشبینی، مجموعه شخصیت سیاسی ببرک کارمل را تشکیل میداد. و اما بازگشت ببرک کارمل همزمان با آمدن نیروهای نظامی اتحاد شوروی بهانه یی را برای مخالفانش بوجود می آورد. رفیق فرهیخته محمد عارف عرفان مینویسد: تاریخ گواه است که فقید ببرک کارمل با آنکه در جایگاه یک اسیر و یک تبعیدی در کشور چکوسالواکیا و سپس در اتحاد شوروی دوران تبعید را سپری مینمود با همه دوراندیشی و حفظ وجه وجاهت ملی در حد توان تمامی تلاش و مساعی خویش را بکار بست تا از اعزام نظامیان اتحاد شوروی در افغانستان جلو گیری کند. او عنوانی رهبران حزب کمونست اتحاد شوروی نامه ی نوشت و ضمن ابراز مخالفت با اعزام ارتش سرخ در افغانستان از عواقب آن برای رهبران کرملین هوشدار داد.
در حالیکه قبلاً نورمحمد تره کی و حفیظ اله امین هفده بار بطور کتبی و شفاهی و تیلفونی درخواست کمک نظامی از اتحاد شوروی کرده بودند و این ماجراجویی ها بلآخره سبب شد که برغم مخالفت ببرک کارمل با اعزام قوای نظامی از اتحاد شوروی ولی اعزام گردیدند.
پس از سرنگونی حفیظ اله امین، زنده یاد ببرک کارمل به حیث منشی عمومی کمیته مرکزی حزب دموکراتیک خلق افغانستان، رئیس شورای انقلابی و صدر اعظم ج. د. ا مسولیت رهبری حزبی و دولتی را به عهده گرفت درین رابطه ژورنالیست هندی مینویسد قبل از آنکه ببرک کارمل رئیس جمهور و یا منشی عمومی حزب بشود، ببرک کارمل شده بود.
یعنی ببرک کارمل چنان شخصیت والایی داشت که نیم قرن عمر پربار خودرا قبل از احراز وظایف رسمی رهبری وقف مبارزه بخاطر نجات و رفاه زحمتکشان افغانستان نموده بود. ببرک کارمل با خرد و اندیشه و دانش به حیث یک انسان انساندوست، پابند به اصول و مدافع سرسخت آزادی و دموکراسی بود.
ببرک کارمل نخستین زمامدار افغانستان بود که قانون لغو اعدام، عفو عموی زندانیان بدون هیچگونه تبعیض و حتا بشمول مخالفین سیاسی را عملی نمود.
ببرک کارمل نخستین رهبری بود که معتقد به دموکراسی واقعی و قانیت دموکراتیک بود که بخاطر همبستگی ملی اصناف و اقشار زحمتکش کشور را در اتحادیه ها، شورا ها و سازمانهای اجتماعی به شمول جبهه ملی پدروطن بخاطر سهم فعال و حضور نماینده گان سرتاسر ملیتها و اقوام را ایجاد نمود.
ببرک کارمل بخاطر مواظبت از علما و روحانیون کشور مساجد و تکایا و اماکن عبادتی را ایجاد وعلما را با اعطای معاشات و کوپون و سایر امتیازات مورد پشتیبانی قرار داد و سهولت هایی فراوان به رفتن حج بوجود آورد.
ببرک کارمل در جهت بهبود شرایط کار و زنده گی کارگران و سایر زحمتکشان و تهی دستان جامعه همواره توجه جدی مبذول میداشت؛ چنانچه در دوران زعامت حزبی و دولتی ببرک کارمل معاشات اضافی، کوپون، خانه و نمرات زمین، حق کار و حق استراحت و سایر امتیازات اعطا و اجرا میگردید.
بزرگترین چالشی که در برابر ببرک کارمل قرار داشت تحقق واقعی وحدت حزبی و وحدت ملی و حل مسایل ملی و آشتی و مصالحه بود که قبلاً این چهار ممیزه در زمان امین جلاد صدمه شدید دیده بود. زیرا که در زمان امین، حزب پارچه، پارچه و مردم و ملیت ها قربانی خودخواهی های امین گردیده بودند. قوای مسلح ضعیف و مخالفین به دروازه های اسلام آباد با رژیم پاکستانی آمیخته بودند؛ ولی ببرک کارمل با درایت و خردورزی رهبرانه در حل عادلانه همه این مسایل پیروز بدر آمد.
ایجاد دوصد وشصت و چهار جبهه جنگ در میان مردم بیسواد و کمسواد، نبود سواد سیاسی در کشور آشوب زده و خسته از جنگ و دست درازی خارجی ها در ایجاد تنظیم های جهادی در آنسوی سرحدات کشور، استقلال و تمامیت ارضی و حاکمیت ملی کشور را به خطر جدی روبرو ساخته بود.
در چنین روز گاری، تاریخ مئسولیت رهبری حزبی و دولتی را بدوش زنده یاد ببرک کارمل به حیث زعیم حزبی ودولتی افغانستان گذاشت که از یک طرف به کمکهای نظامی اتحاد شوروی احساس نیازمندی وجود داشت و هم از جانبی در یک کشور سنتی عقب نگهداشته شده همسفری یک رهبر معظم و فرزانه همزمان با قوای نظامی کشور دیگر خالی از مشکلات نبوده و دردسری ایجاد میکند. به همین دلایل بود که ببرک کارمل با رهبران شوروی ضمن مخالفت شان از اعزام قوا به افغانستان سران شوروی وبخصوص ولادیمیروف را مخاطب قرار داده خاطر نشان ساخته بود که گاهی به این فکر کرده اید که اگر من همزمان با تانک های شوروی وارد وطنم شوم و در راس دولت قرار بگیرم مردم افغانستان به کدام دیده بطرفم خواهند نگریست.
درین رابطه عبدالوکیل سابق وزیر خارجه افغانستان نیز چنین مینگارد رهبر شوروی بتاریخ ۲۵ ماه اکتوبر ۱۹۷۹ الکسی پتروف را بعد از ۴۰ روز از بقدرت رسیدن حفیظ اله امین نزد ببرک کارمل به پراگ فرستاد تا ببرک کارمل را به رفتن به مسکو قانع سازد ولی ببرک کارمل پالیسی خردمندانه خود را مبنی بر عدم رضاییت به رفتن ماسکو و همراه با قوای شوروی به افغانستان ارایه داشته بود ببرک کارمل بخاطر تامین و احیای وحدت حزبی به بازگشت به کشور علاقه مفرط داشت.
ببرک کارمل عادلانه و شجاعانه مبارزه کرد و موفقانه به بالا ترین ستیج پیروزی و جاودانگی رسید. اگرچه میدانست در سر زمینی که ۹۵ فیصد نفوس آن بیسواد و فاقد سواد سیاسی اند و دشواری مبارزه را با ارتجاع حیله گر و مکار و نیرنگهای مستبدین تشخیص نموده بود با قبول تمام موانع و مشکلات و قربانی راه توده های بینوا، ستمکش و زحمتکش ومحروم و مظلوم را انتخاب کرد و مبارزه شجاعانه را بر ضد استبداد و ارتجاع و جهل ادامه داد و از خود مکتب بزرگ انسانیت و مبارزه عادلانه و آزادی ودموکراسی، برابری، عدالت اجتماعی تقوا و ایثار گری، وطنپرستی، صداقت، خدمتگاری، صلح و صفا و هزاران میراث معنوی از خود بجا گذاشت.
ببرک کارمل بمثابه مبتکر و اساسگذارجبهه ملی پدر وطن:
ببرک کارمل انسان بشردوست و مظهر عالیترین سجایای انسانی بود. عشق به انسان و احترام بمقام انسانی داشت. او تمام حیاتش را برای رفاه انسان و آزادی انسان وقف نمود و برای خوشبختی و سعادت انسان مبارزه کرد. و تمام خواست های او را خوشبختی زحمتکشان تشکیل میداد او کارگران و دهقانان و سایر زحمتکشان را دوست داشت. ببرک کارمل عاشق و خدمتگار مردم زحمتکش افغانستان همواره به دفاع از آنان می استاد.
محمد صدیق فرهنگ در آثار خود نقش و اثر گذاری ببرک کارمل را در ساختار اتحادیه محصلین بوسیله ببرک کارمل برجسته و مهم دانسته از آن یاد آوری نموده است. داکتر محمد حسن شرق نیز در رابطه به اتحادیه محصلین چنین مینگارد: در دورۀ هفت شورای ملی تا حدی آزادی بیان از جانب دولت داده شد و ببرک کارمل برای ایجاد جبهه ملی و مترقی به اشتراک فعال نماینده گان طبقات زحمتکش و اقشار اجتماعی اصرار داشت که بعداً در اهداف و برنامه های ح. د. خ. ا گنجانیده شده و بخاطر تشکل وسیع توده های مردم در دستگاه دولت و سهیم ساختن اقشار زحمتکش جامعه در روند پیشرفتهای اجتماعی ودسته جمعی جبهه ملی پدر وطن را در سال ۱۳۶۰ تاسیس نمود.
همچنان تمام اقشار زحمتکش اجتماعی از قبیل سازمانهای سیاسی ، اتحادیه کارگران، دهقانان، سازمان دموکراتیک جوانان افغانستان، اتحادیه های محصلین، ژورنالیستان، نویسنده گان، شعرا، هنر مندان، نقاشان، پزشکان، روحانیون و علما، سازمان دموکراتیک زنان و تمام اصناف را متشکل و در یک جبهه واحد وطن بخاطر همبستگی ملی و دفاع از وطن واحد ومستقل افغانستان شامل ساخت. حزب بخاطر تحقق اهداف عالی و انسانی و بخصوص متحد نمودن خلقهای کشور و تصمیم گیری در مسایل مهم و حیاتی کنفرانسها و لویه جرگه های عنعنوی را تدویر مینمود و به این ترتیب کلیه اصناف و اقشار مردم را بخاطر تحقق آرمانهای ترقی خواهانه و پیشرفت و انکشاف میهن در سرنوشت کشور سهیم میساخت. ببرک کارمل اولین شخصیتی بود که کاردسته جمعی و کلکتویزم را در بین مردم ایجاد کرد و روحیه همبستگی ملی و برادری را در بین اقوام و قبایل و ملیتهای ساکن کشور ایجاد و استحکام بخشید.
ببرک کارمل بمثابه یک شخصیت ریالیستیک وحقیقتگوی:
ببرک کارمل از همان آغاز جوانی در پرتو اندیشه و دانش در جهت حقایق زنده گی و عوامل بدبختیها و خوشبختی های انسان می اندیشید و با نتیجه گیری مطالعات پربار خود از جامعه بر ضد ارتجاع و استبداد میرزمید و جوانان را به دانش و مبارزه و تشکل آگاهانه دعوت میکرد. ببرک کارمل در مظاهرات ضد سلطنتی و استبدادی و افشای چهره های زشت اهریمنی با غرور و آزاده گی سخنرانی کرده و تمام ظلمها و جنایاتی را که دشمنان خلق بر مردم ما روا میداشتند افشا و رسوا میساخت و در راه تشکل نوین سیاسی و دریافت راه حل پرابلمها و رنجهای بیکران خلق ستمدیده افغانستان پیگیرانه و مدبرانه میکوشید و برای یافتن شرایط مناسب عینی بمنظور رفع پرابلمهای سیاسی اقتصادی و اجتماعی طرح ها و نظریات مهم و حیاتی را با حلقات سیاسی مبارزین ترقیخواه در میان میگذاشت.
ببرک کارمل در پارلمان کشور هنگام رای اعتماد به صدراعظم های وقت هیچگاه از در سازش و کرنش پیش نیامده، بلکه با صدای دادخواهانه و بانگ رسا چهره های ظالمان و ستمگران را افشا و برملا ساخته و عدم رای اعتماد خود را به عناصر مستبد ومرتجع و نماینده گان شریر طبقات حاکم اعلان میکرد.
در برابر استبداد با مبارزه بی امان ایستاده گی و پیشنهادات تطمیع کننده سلطنت و عمال حاکمه را قوییاً رد میکرد. ببرک کارمل در هنگام تاسیس ح. د. خ. ا در رابطه به تدوین اهداف مرامی حزب و سایر وظایف مبرم سیاسی و اقتصادی موضعگیری روشن قاطع و مشخص داشت.
چنانچه در رابطه به دموکراسی خلقی و دموکراسی ملی با در نظر داشت تحلیل مشخص از اوضاع مشخص در تدوین مرامنامه حزب توجه عمیق داشت. ببرک کارمل در هنگام سخنرانی در مجامع روشنفکری و کارگری چهره های استبداد و امپریالیزم را افشا و با موضعگیری انقلابی تمام جنایات شان را محکوم میکرد. ببرک کارمل در مبارزات درونی حزب برعلیه فراکسیون بازی و تعصبات کج اندیشی و انواع انحراف، اپورتونیزم راست وچپ شجاعانه میرزمید. ببرک کارمل در هنگام سخنرانی در رابطه به شهادت استاد میر اکبر خیبر سکوت مرکبار سیاسی را علی الرغم شرایط ترور و اختناق شجاعانه شکستاند و در جریان قیام مسلحانه هفت ثور با موضعگیری خردمندانه و دوراندیشانه با انعطاف و درایت کامل سیاسی با کشتن سردار محمد داود و خاندانش مخالفت ورزید. ببرک کارمل اهداف و فعالیتهای اوانتوریستی و عوامفریبانه حفیظ اله امین را همواره رسوا و افشا میکرد و افراد ساده لوح حزب را از گزند امین برحذر ساخته و هوشدار میداد.
ببرک کارمل در نخستین اعلامیه جمهوری دموکراتیک افغانستان بخاطر تحکیم سیاست صلح آمیز دولت، مخالفان را به آشتی ملی و مصالحه دعوت میکرد ولی با دشمنان اصلی خلق سر سازش نداشت و برضد دشمنان قسم خورده خلق افغانستان مبارزه بی امان میکرد؛ همچنان ببرک کارمل در مجامع بین المللی عمال ارتجاع و امپریالیزم را محکوم و رسوا میساخت و آنان را منحیث دشمنان بشریت میدانست. گذشت زمان حقانیت تمام پیشبینی ها و دور اندیشی ها و هشدار های ببرک کارمل را با لترتیب واضح ساخت و به همین دلیل واضح است که ببرک کارمل تاریخ را ورق زده و صفحه نوینی در تاریخ باز نموده است.
ببرک کارمل شخصیت آزاده و دموکرات بود:
به همین مفهوم کتاب وزین و پرتیراژ زندگی سیاسی و معتبر علمی ببرک کارمل ملهم از ارزشهای حیاتی بیانگر حقایق اصلی شرایط و اوضاع افغانستان و پیشبینی های تاریخی و آموزه های جاودانی اوست.
زنده یاد ببرک کارمل به نظریات و عقاید مردمش همیشه احترام میگذاشت و رعایت احترام به مردم عقاید و عنعنات پسندیده مردم را به اعضای حزب و سازمانهای اجتماعی توصیه میکرد و باروشهای گوناگون و عقاید مختلف زحمتکشان برخورد انساندوستانه داشت و به سنن پسندیده مردم احترام میگذاشت.
ببرک کارمل با دید وسیع از جهانبینی علمی وملهم از تفکر واندیشه انقلابی وتیوری علمی انقلابی با دگماتیزم وانحصارگری مبارزه قاطع ومقابله شدید میکرد. او به حیث زعیم استثنایی مردم افغانستان بته مام ملیتها، اقوام و اقشار زحمتکش جامعه مهر ومحبت داشت. بالنده گی توده های کشور، شادمانی، شادابی و زنده گی با طراوت و نشاط برای خلقها، آرزوی همیشگی ایشان بود. بیاد دارم که در سال ۶۴ خورشیدی رفیق ببرک کارمل ساعت پنج بعد از ظهر در یکی از روزهای ماه سنبه بصورت تنهایی و بدون محافظین امنیتی و دریور از دروازه ارگ بسمت پارک زرنگار با پای پیاده در حرکت بود؛ اتفاقًا بنده نگارنده در نزدیکی میترو بچشم سر دیدم که رهبر مهربان مردم در منزل تحتانی زیر زمینی که در آنزمان بازار کوچک عصری و فروشگاه بود داخل شده و بامردم یکه یکه احوالپرسی نمود و از نرخ و نوا معلومات خواست و پس از آن بروی چهارراهی پلازا رسیده بود که موتر حامل رهبر با محافظین رسیدند رفیق کارمل دریور را به سمت خیر خانه هدایت داد و ما چند نفر با وسایط همراه مسیر حرکت اورا را پشت سر گذاشته در چهار راهی قلعه نجارها در یکی از نانوایی ها نرخ وزن نان را پرسان میکرد و از آنجا بسمت خشت هوختیف پس از احوالپرسی با مردم و گذر از پارک حصه سوم بطرف مرکز شهر حرکت نمودند. ببرک کارمل به زحمتکشان با مهربانی برخورد نموده و در غم و شادی شان خودرا شریک وسهیم میدانست.
ببرک کارمل در رابطه به پیوند حزب ودولت بامردم:
در رابطه با مردم باید گفت که تمام عشق و آرزوی ببرک کارمل را خدمت بمردم و میهن تشکیل میداد. ببرک کارمل بزرگ در راه مشارکت وسیع مردم به ح. د. خ. ا و سازمانهای اجتماعی و جبهه ملی پدر وطن و دولت ج. د. ا به همبستگی توده ها وتحکیم وحدت حزبی توجه خاصی داشت از همین لحاظ یکی از نصایح مهم و تاریخی زنده یاد ببرک کارمل چنین بود که همواره میگفت در بین مردم بروید، از مردم بیا موزید و برای مردم بیاموزانید ودرخدمت مردم باشید. ببرک کارمل برای انجام چنین خدمتی بمنظور آرامی و آسایش مردم و ایجاد همدلی در بین اقوام مختلف وظایف مشخصی مطابق به برنامه عممل ح. د. خ. ا در صدر وظایف حزبی و دولتی قرارداشت که بر بنیاد آن جلب توده های وسیع، تمام اقوام اقلیت های قومی در حزب و دولت از تحولات سیاسی و اجتماعی کشور محسوب میگردید و در سطح خارج از کشور ببرک کارمل بمثابه یک انسان انترناسیونالیست واقعی، ایجاد روابط و برقراری مناسبات با کشورهای مترقی و دموکراتیک بمنظور پیوند دادن جنبش چپ دموکراتیک با سایر جنبشهای چپ و دموکراتیک خلقهای جهان و تبادل تجارب وهمکاری های ثمربخش سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی نقش اساسی ایفا نموده است. چنانچه در زمان زعامت ببرک کارمل نقش فعال حزب و دولت در گسترش روابط و مناسبات بین المللی و موضعگیری سازنده در مجامع بزرگ جهانی در راه تحکیم روابط دوستانه و دفاع از صلح و دموکراسی و جلب کمکهای کشورهای دوست بخاطررشد و انکشاف کشور دستاوردهای بزرگی بوجود آمد.
شخصیت ببرک کارمل در ابعاد مختلف:
با توجه به جهانبینی علمی نقش قاطع توده ها در واقع موید نقش اساسی شخصیتها و اثر گذاری آنها به حوادث تاریخی بشکل همه جانبه و ماندگار است. زیرا که آهنگ گذار و اشکال روند معین تاریخ و عمل قوانین عینی اجتماع از تشکل توده ها و سمت و سو دادن جریان و حرکت بسوی اهداف نقش رهبران را برجسته میسازد که خواص در استعداد و سیمای شگرف و خصوصیات فردی شخصیتها بر جریان حوادث تبلور می یابد. و بخاطر تسریع عمل، قوانین عینی و تکامل جامعه شکل میگیرد.
قول مشهور است که زنده یاد ببرک کارمل نتنها در تاریخ زیست بلکه تاریخ را ورق زد. و صفحه نوینی را با مضمون و محتوای جدید زنده گی اقتصادی و اجتماعی زحمتکشان میهن در تاریخ افغانستان باز نمود.
نشریه کار ارگان نشراتی سازمان فداییان خلق اکثریت در رابطه به شخصیت زنده یاد ببرک کارمل چنین مینگارد که « ببرک کارمل چندین دهه در صحنه مبارزات سیاسی افغانستان حضور داشت و در سی سال گذشته یکی از مطرح ترین و نقش آورترین چهره های سیاسی کشورش بود ». ببرک کارمل مرکزی ترین چهره موسس حزب د. خ. ا بود. زنده یاد ببرک کارمل ویژه گی ها و سجایای عالی یک رهبر که گفتار و کردارش بازتاب روشن دارد.
ببرک کارمل عشق وطنپرستی را بمفهوم واقعی آن در مبارزه بخاطر آزادی صلح و عدالت اجتماعی و رشد اقتصادی کشور، انسانسالاری، تامین سعادت و رفاه مندی مادی و معنوی زحمتکشان را از طریق استقرار حکومت قانون و نظام دموکراسی عمل نمود و تحقق بخشید. بنابر آن ابعاد زنده گی و شخصیت والای زنده یاد ببرک کارمل هرچند بلاتر از نگارش و رسانش است اما به خلاصه آن در بحث حاضر بسنده میکنیم.
بعد سیاسی شخصیت ببرک کارمل:
ببرک کارمل بمثابه شخصیت بزرگ سیاسی در افغانستان در میان آگاهان روشن ضمیر و سایر زحمتکشان چنان از احترام خاصی برخوردار بود که توده های کشور اورا ناجی خود خطاب میکردند، روشنفکران کشور اورا منحیث پدر و رهبر خود میدانستند. میزان دوستی و محبت مردم به رهبر وپیشوای زحمتکشان به همان اندازه عظیم بود که معیار دشمنی امپریالیزم و دشمنان طبقه کارگر و دهقان کشور به همان اندازه را منعکس میساخت و از شخصیت محبوب القلوب توده ها در هراس بودند. به باور اینجانب، میزان آشتی ناپذیری زنده یاد ببرک کارمل با ارتجاع و امپریالیزم و دشمنی سرسخت دشمنان سوگند خورده افغانستان نسبت به ببرک کارمل بیانگر وطندوستی و شخصیت والای زنده یاد کارمل بزرگ باشد زیرا دشمنان سوگند خورده افغانستان در تمام جنبشهای ملی و مترقی افغانستان در میان تمام اعضای حزب د. خ. ا زنده یاد ببرک کارمل را در صدر اول لیست سیاه انتقامجویانه خویش قرار داده اند. یعنی دشمنان وطن از وطنپرستی بیحد و از اعتماد گسترده توده های کشور نسبت به رهبر شان درهراس بوده اند.
ببرک کارمل منحیث یک انسان استراتیژست، اساسگذار حزب، سازمانده قوی مبارزه، ترقیخواه بی همتا، بنیانگذار جنبش چپ و دموکراتیک کشور، سخنور توانا، شخصیت بین المللی، مهربان به توده ها و خادم خلق، سازمانده سازمانها اجتماعی کشور، پایه گذار جبهه ملی پدروطن، انسان دارای قدرت خارق العاده پیشبینی ها، هوشدار دهنده و کشاف راه های دشوار و پیچ و خم سیاسی، تحلیلگر بزرگ سیاسی منطقه، تیورئیسن برجسته بین المللی وشخصیت شناخته شده قرن بیستم جهانی و…هزاران صفات عالی دیگر که برای نجات افغانستان از فقر و بدبختی، رهگشای راه های نامکشوف رشد سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی برای مردم خود بود.
ببرک کارمل با تحلیل مشخص از اوضاع مشخص بادرک پدیده های عینی جامعه و تشخیص واقعیت های اصولی و معیارهای سیاسی مبارزه با پیگری و تلاش داهیانه تحقق اهداف حزب و دولت به سود زحمتکشان کشور رهبری و مدیریت میکرد.
همچنان ببرک کارمل به حیث انسان آینده نگر سیاسی پیشبینی حوادث و رشد روز افزون روند گسست ناپذیری تحولات سیاسی اجتماعی را با تحلیل عالی جهانبینی علمی مشخص، معین وحزب را از گزند حوادث برحذر میساخت و راه های نامکشوف تاریخی را با خلاقیت رهبرانه روشن و گره مشکلات را با درایت کامل باز میکرد.
ببرک کارمل در سیاست و حقوق دانشمند بی همتا بود او یک سیاست مدار برجسته بین الملی بود که در قرن بیستم با شخصیت های بزرگ و رهبران خردمند و شناخته شده جهان همطراز و همعصر بود. زنده یاد ببرک کارمل مورد احترام عمیق شخصیتها و رهبران وطندوست و صلح پسند جهانی قرارداشت. موضعگیری قدرتمند ببرک کارمل در قضایای جهانی رهبران و حکمرانان جهان را حیرت زده میساخت. دشمنان ببرک کارمل هرگز تاب و تحمل رویارویی و بقای اورا نداشتند. رشد و انکشاف اقتصادی و شگوفایی افغانستان از آرمانهای والای ببرک کارمل بود.
رهکارهای اقتصادی زعامت ببرک کارمل:
ببرک کارمل رهبر برازنده کارگران و دهقانان و سایر زحمتکشان کشور در رابطه به حل عقب مانده گی های اقتصادی و زیرساختارهای اقتصادی کشور مطابق به اهداف نخستین سند مرامی ح. د. خ. ا و اعلامیه دولت جمهوری دموکراتیک افغانستان رهکار های علماً تنظیم شده ی را بخاطر خدمت به مردم افغانستان رویدست گرفته که بهترین مولفه های آنرا رشد انکشاف متوازن اقتصادی، اجتماعی، میکانیزه ساختن زراعت، تقویه سکتور دولتی و راه رشد غیرسرمایداری و جلب کمکهای دوستانه خارجی، رشد صنایع ملی، تشویق و مواظبت کارگران و دهقانان و اهل کسبه، اعطای قرضه های کم ربح طویل المدت، رشد فعالیتهای خورده مالکین متوسط و متشبثین خصوصی و رونق تجارت و رهیابی به بازارهای جهانی توجه جدی مبذول میداشت.
زنده یاد ببرک کارمل در رابطه به تشخیص آلام مردم و بخاطر ریشه کن ساختن فقر و مرض پلانهای مشخص دراز مدت و کوتاه مدت را طرح و به منصه اجرا میگذاشت. ببرک کارمل در دوران مبارزات پارلمانی جهت افشا ساختن چهره های استبداد و ارتجاع و چپاولگران مال مردم با سخنرانی در تربیون پارلمان کشور در هنگام رای اعتماد بصدراعظم دکتور عبدالظاهر را مخاطب قرارداده چنین فرمودند: آقای عبدالظاهر در حالیکه جهان به پیشرفتهای زیادی نایل گردیده است ولی در کشور ما تا هنوز در عصر کیهان مسله نان حل نگردیده است. همین اکنون مردم ما در فقر و بدبختی زنده گی میکنند هر آنچه مردم ما داشتند غارتگران دزدیدند، غارت کردند و متباقی آنرا بروز مبادای شان در بانکهای خارج انتقال دادند، به این ترتیب مردم ما را در فقر و گرسنگی نگهداشتند ولا ابلیس هم بشما نمیرسد. بازهم اگر باور ندارید شما بروید در ولایات غور و ننگرهار، نورستان و بدخشان، بلخ و بامیان و کنرها، بادغیس، زابل و نیمروز نتایج کارنامه های سیاه تانرا مشاهده کنید که همین اکنون مردم فقیر کشور ما با خوردن گیاه تلخ آلوده به جو شباروزی خودرا سپری میکنند.
بنده نگارنده در سال ۱۳۶۳ که در یکی از کنفرانسهای قوای مسلح در قصر دارالامان نیز حضور داشتم، رفیق ببرک کارمل ضمن سخنرانی مفصل در رابطه به اهمیت اقتصادی در شرایط جنگ و نحوه صرفه جویی چنین فرمودند: یک دانه گندم و یک قطره تیل برابر با قطرات خون انسان است که با فداکاری و قربانی آن از بندر حیرتان تا به کابل انتقال می یابد. بنابرآن کم توجهی در مصرف مواد، کم توجهی به قطرات خونهای پاکی است که سرباز قهرمان قوای مسلح و کاروان انتقالاتی کشور در ازای آن میپردازد. ببرک کارمل تمام مسولین امور اقتصادی را به اندیشه عالی کارخلاقانه اقتصادی موظف ساخته ودرین راستا رهنمایی مینمود.
بعد علمی وفرهنگی شخصیت ببرک کارمل:
قبل از همه باید گفت که نبوغ علمی و خلاقیت ببرک کارمل شخصیت او را از دیگران متمایز میسازد وقتی که از زنده یاد ببرک کارمل نام میبریم سخن از مردی است که میخواست عدالت برابری ترقی نتنها برای مردم افغانستان بلکه برای تمام زحمتکشان جهان آرزو داشت. از شخصیتی نام میبریم که تمام اندیشه ها و خواستهایش نجات توده های انسانی از بدبختی ظلم ستم و استبداد فقر و تنگدستی و بیسوادی بود. ببرک کارمل بخاطر ریشه کن ساختن جهل و بیسوادی برای نخستین بار فرهنگ و ادبیات را تغییر نوین داد و ادبیات مترقی را جایگزین ادبیات کلاسیک نمود. اندیشه تفکر ودانش ببرک کارمل عقیده و آرمان رهبر، آیده لوژی و نظریات رهبر نبوغ و خلاقیت رهبر برای مردم افغانستان و منطقه بزرگترین ثروت اکادمیک جهانی بود که شخصیتهای جهانی و رهبران جهان شخصیت فرهنگی و علمی ببرک کارمل را مورد احترام قرار داده سر تعظیم فرو می آوردند زیرا پیشبینی ها و نظریات سالم اندیشانه و تشخیص اصولی و خلاقانه او از مسایل پیچیده الگویی بود برای رهبران ترقیخواه جهانی و مردمان منطقه. ببرک کارمل عاشق وطنپرستی صلح و دموکراسی عدالت و ترقی و پابند اصول و قوانین ملی و بین الماللی بود.
محمد صدیق فرهنگ در کتابش بنام افغانستان در پنج قرن اخیر نوشت در سال ۱۹۵۱جراید آزاد یکی پی دیگری باز هم بدون محکمه توقیف شدند. از نوشته فوق معلوم است که رژیم استبداد سلطنتی گوش وچشم مردم را بسته و زبانهای شان را خاموش نگهمیداشت و در چنان شرایط اختناق سیاسی ببرک کارمل در راه آزادی بیان ومطبوعات برای ترویج ادبیات مترقی در شهرها و دهات جانبازانه و فداکارانه مبارزه میکرد. ببرک کارمل در دوران زعامتش به حیث رهبر حزبی و دولتی مطابق به اهداف ح. د. خ. ا بمنظور تحکیم اتحاد مردم اقوام و قبایل ساکن در کشور در تمام مکاتب و پوهنتونها پروگرامهای درسی را به زبانهای مادری و محلی مردم جاری ساخت و پروگرامهای درسی با فرهنگ نوین و تاریخ واقعی کشورعیار گردید و برای حل مسایل ملی و زبانی کارهای بیسابقه و زیادی صورت گرفت.
ببرک کارمل آوانی که در راس دولت قرار گرفت اهلیت علمی ببرک کارمل مزید برهبری داهیانه ح. د. خ. ا شایستگی اخلاقی و خلاقیت رهبری خردمندانه جامعه آنگونه که در کتابها اوصاف یک رهبر تعریف شده است به اثبات رسانید.
روان شاد اکادمیسین عبدالاحمد جاوید دانشمند فرهیخته وشخصیت شناخته شده علمی و فرهنگی و ادبی کشور در کنفرانسی در سال ۱۹۹۵ تحت نام نگاهی بزبانهای افغانستان ضمن تماس در زمینه چگونگی اجرای سیاسی در رابطه بزبانها و مسایل ملی چند دهه گذشته در کشور بصراحت خاطر نشان ساخت که در تاریخ معاصر کشور ما دوران زعامت ببرک کارمل فقید یگانه دورانی بود که در آن مسئله زبانها و ملیتها بگونه بهتر حل گردیده است و تعصب و تنگنظری ها در زمینه از میان برداشته شد.
ببرک کارمل به صحت اندیشه های ملهم از جهان بینی علمی و اندوخته های سیاسی اش از جامعه شناسی علمی اعتقاد خاراین و راسخ داشت وی ارتجاع وامپر یالیزم را دشمن اساسی بشریت و عامل اصلی جنگ فقر و عقب مانی قرون میدانست. در زمان ببرک کارمل مطابق اهداف حزب و دولت رشد معارف متوازن بلند بردن سطح تحصیلات عالی مطابق به معیارهای اصولی و آداب و سنن پسندیده و رشد متوازن زبانهای تمام ملیتها و ترویج معارف و رسانش به زبانهای مادری در تمام محلات رویدست گرفته شد. رشد سواد آموزی و آموزش مسلکی و بلند بردن سطح سواد سیاسی اعزام محصلین بمنظور بلند بردن سویه های تحصیلی ومسلکی، اعتلای معارف و تحصیلات عالی مواظبت از معشیت و توجه به زنده گی بهتر استادان و معلمان و اعطای امتیازات مادی و معنوی به آنها، تدریس به زبانهای مادری، رشد نشرات و مطبوعات و بطور کل فرهنگ جامعه از خصایل بزرگ وعظمت فرهنگی شخصیت ببرک کارمل بود.
بعد اجتماعی شخصیت ببرک کارمل:
ببرک کارمل شخصیت بزرگ سیلسی اجتماعی با ایمان و عقاید راسخ به مردم زحمتکش کشور از همان ایام جوانی در کنار مردمش بود و سرنوشت خویش را با زحمتکشان یکی ساخته بود. ببرک کارمل بخاطر خدمت بمردم، فقط مبارزانه عادلانه را به دفاع از جامعه عقبمانده کشور علیه ارتجاع واستبداد و طبقات شریر ستمگرانتخاب کرد. ببرک کارمل همواره در بین مردم سخت ترین دردها و آلام شان را احساس میکرد و برای حل رنجهای بیکران خلق ستمدیده افغانستان همواره می اندیشید. فعالیتهای سیاسی و اجتماعی ببرک کارمل به شهر کابل منحصر نبود بلکه در تمام کشور از پشتیبانی و محبوبیت خاصی در بین توده های ملیونی کشور برخوردار بود. ببرک کارمل قبل از تاسیس ح. د. خ. ا حلقات روشنگرانه سیاسی را در گوشه و کنار شهر کابل و برونشهری ایجاد کرده بود. پس از تاسیس ح. د. خ. ا، جوانان روشنفکر، کارگران و دهقانان را به دور سازمانهای اجتماعی وکلپ های سپورتی بسیج میساخت و اعضای حزب را به سهیم شدن در غم و شادی و یاری با مردم هدایت میکرد و پس از رویداد ششم جدی در دوران زعامتش درحزب ودولت تمام اصناف وکسبه کاران، کارگران، دهقانان، پیشه وران، روشنفکران، ژورنالیستان، علما، نویسنده گان و اصناف در شهر ودهات در بیش از شانزده اتحادیه و سازمان و شورا متشکل گردیدند و همه آنها در میان جبهه ملی و در کنارحزب به دفاع از وطن و امورات اقتصادی و اجتماعی مصروف بودند. در زمان زعامت ببرک کارمل بخاطر حل مسلُه ملی و رشد متوازن خدمات اجتماعی وزارت اقوام و قبایل تشکیل گردید و مطابق به اهداف حزب مشارکت تمام اقوام و ملیتهای ستمکش در امور دولت و سرنوشت مملک سهیم گردید چنانچه برای نخستین بار در تاریخ کشور از ملیت شریف هزاره صدراعظم و از ملیتهای بلوچ و نورستانی، پشه یی وترکمنی، ازبیک واهل هنود بسویه وزرا وسفرا عز تقرر یافتند. همچنان بخاطر رشد متوازن و متحدانه اقوام و ملیتهای با هم برادر و باهم برابر افغانستان هر قوم و ملیت در اتحادیه و شوراها و جرگه های مشورتی خود متشکل گردید و نماینده گان تمام اقوام و ملیتهای ساکن در کشور در یک جبهه ملی و لویه جرگه متحدانه روی سرنوشت جامعه سهم ونقش فعال داشتند. ببرک کارمل بخاطر رشد متوازن جامعه پروگرام های عمرانی عرفانی، توسعه اقتصادی و سیاسی را در صدر وظایف حزبی و دولتی قرار داده بود. حرف مشهور ببرک کارمل در رابطه به وحدت ملی و پیوند آن باحزب و دولت میگفت در میان مردم بروید از مردم بیاموزید و به مردم یاد بدهید و در خدمت مردم باشید. او به جغرافیای عظیم انسانیت باور داشت و علیه هرگونه تبعیض و تعصب و خود خواهی مبارزه میکرد و با تمام قدرت از وحدت حزبی و وحدت ملی دفاع مینمود.
ببرک کارمل بمثابه سرقوماندان اعلی قوای مسلح:
از همان آغاز کار روحیه با نشاط ببرک کارمل منحیث رهبر و اساسگذار حزب دموکراتیک خلق افغانستان ملهم از عشق وطنپرستی و شور و شوق مبارزه بود که همه رفقا را درمکتب ترقی خواهی و آزاده گی درس شجاعت و متانت و دلاوری، از خودگذری و قهرمانی میداد. ببرک کارمل بمثابه خدمتگذار مردمش، در برابر ظلم و بی عدالتی شجاعانه رزمید و از هیچ تهدید ارتجاع و استبداد نهراسید. به همین ترتیب رفقای حزبی و سازمانهای اجتماعی را در راه وطن ودفاع از حقوق مستضعفان کشور با روحیه بلند و پرغرور مجهز میساخت. ببرک کارمل جوانان را باغرور وطنپرستی، عزم آهنین، منضبط، با شور و شوق وطنپرستانه، آتش نفس، اصولی، شجاع و متین پرورش داده بود. اعضای حزب را با روحیه عالی وطنپرستی و با انظباط آهنین هر کدام بذات خود منحیث یک سرباز وطن و باروحیه عالی نظامی به خاطر تحقق نظام دموکراتیک و عدالت اجتماعی آموزش میداد. ببرک کارمل افغانستان را منحیث خانه مشترک تمام هموطنان کشور میدانست.
ببرک کارمل اردوی ورشکسته بجا مانده از دوران سیاه حفیظ اله امین را دوباره سازی کرده و صفوف آنرا از لحاظ کمی و کیفی تقویت نمود و سربازان را با مورال عالی سربازی و افتخار دفاع از وطن حاکمیت و استقلال مجهز ساخت. ببرک کارمل بخاطر رشد تعلیم و تربیه و روحیه عالی وطنپرستانه در قوای مسلح جمهوری دموکراتیک افغانستان ریاستهای امور سیاسی را ایجاد نمود تا اهداف ترقی خواهانه ح. د. خ. ا و دولت ج. د. ا را در میان پرسونل قوای مسلح کشور تدریس نموده و با اصول مبارزات شعوری و آگاهانه در سنگر دفاع از وطن مجهز باشند. ببرک کارمل بخاطر مواظبت از سربازان و خوردظابطان، افسران و سایر مدافعین وطن به مسئولین حزبی و دولتی وظایف تاخیر ناپذیر و جدی هدایت میداد. بخاطر رشد صفوف قوای مسلح کشور کار جلب و جذب در میان سازمانهای اجتماعی و مردم تشدید یافته بود و بمنظور بلند بردن مهارتهای مسلکی، افسران قوای مسلح زمینه تحصیلات عالی را فراهم گردانیده و نیز به خارج اعزام مینمود.
ببرک کارمل جهت تشویق سربازان و صفوف قوای مسلح و مواظبت معشیتی پرسونل از بارکها ی نظامی، پایگاها، سنگرهای دفاعی، کاغوش سربازان و کلاس درسی آنها دیدار مینمود. در زمان زعامت ببرک کارمل بیش از نیم میلیون نفر منسوبین قوای مسلح کشور مجربترین و مجهزترین اردوی قهرمان افغانستان را تشکیل داده بود که درسنگر دفاع از وطن و در یک جنگ نابرابر جهانشمول قرار داشت و قهرمانیها از خود بجا گذاشت و در برابر تجاوز و جنگ مستقیم وغیرمستقیم یکصدوبیست هفت کشور جهان مردانه جنگید و از افغانستان دفاع کرد که باعث افتخار مردم ما و هراس دشمنان افغانستان گردیده بود.
ببرک کارمل بنیانگذار ومبتکر مصالحه ملی:
ببرک کارمل شخصیت صلحدوست و رهبر آزاد اندیش کشور و طرفدار صلح جهانی، همواره برای مردمش و جهانیان صلح و صفا و آرامش میخواست. ببرک کارمل مطابق به اهداف صلح خواهانه ح. د. خ. ا و دولت ج. د. ا مسایل جنگ و صلح را در صدر وظایف حزبی و دولتی قرار داده بود.
ببرک کارمل از همان ابتدای دوران زعامت شان در حزب ودولت با روحیه عالی مصالحه در نخستین اقدام شان باز کردن دروازه های زندان و آزاد ساختن تمام زندانیان سیاسی بدون تبعیض و تمایز از زندانهای دوران امین جلاد و در اشتراک در مراسم عزا داری و دلجویی از ملت داغدیده کشور، همچنان تشکیل دولت کثیرالبنیاد، پلورالیزم سیاسی، مصالحه و آشتی ملی دعوت مخالفین و فریب خورده گان جنگ به صلح و آرامش واشتراک شان در قدرت سیاسی از همان اقداماتی است که در نخستین اعلامیه دولت جمهوری د. ا. پس از ششم جدی ۵۸ توسط ببرک کارمل زعیم ملی کشور بازتاب گسترده داشت.
همچنان بخاطر کار دوامدار و مستمر صلح در کشور تشکیل شورای عالی صلح، تدویر لویه جرگه ها و کنفرانسها از الویتهای کاری حزب و دولت بود. مسایل صلح از همان آغاز در پلینوم سوم کمیته مرکزی حزب د. خ. ا که در آن افتخار حضور داشتم مطرح گردید و در کار لویه جرگه ۱۳۶۳ نماینده گان اقوام وقبایل و سایر ملیتها و ریش سفیدان با اعتبار و شخصیتهای ملی کشور مسئله صلح عادلانه به بحث گرفته شد و راه های عملی درآن مشخص گردید. همچنان زعامت حزبی و دولتی بخاطر عقیم ساختن پلانهای خرابکارانه دشمنان افغانستان و قطع تجاوزات از خارج و بخصوص مداخلات پاکستانیها جرگه های مشورتی صلح را در مرکز و ولایات کشوربا مشارکت مردم تأسیس و تدویر نمودند و جرگه های متعددی در پایتخت کشور تدویر و روی مسایل جنگ و صلح تصامیم مهم گرفته شد. همچنان مسله صلح و موضعگیری حزب و دولت در قبال صلح در پلینوم پانزدهم کمیته مرکزی حزب د خ ا به بحث گرفته شد که با تصاویب قاطع وهمه جانبه در امر صلح و آرامش کشور تصامیم مهم اتخاذ گردید که بنام پلینوم صلح یاد میشود.
همچنان تیزسهای دهگانه ببرک کارمل مشهور ترین سند تاریخی در امر صلح بسر تاسر کشور مورد تطبیق واستقبال بینظیر مردم قرار گرفت. ببرک کارمل در سطح جهان و در مجامع بین المللی و کانوانسیونهای صلح و ملل متحد از صلح جهانی دفاع نموده و پدیده زشت جنگ را محکوم نموده است دفاع از صلح جهانی، دموکراسی و آزادی برای خلقهای جهان یکی از اهداف عالی حزب ودولت افغانستان بود.
قابل یاد آوریست که در اثر کار هدفمندانه بخاطر صلح و صفا و سیاست صلح آمیز دوران زعامت ببرک کارمل بود که تعداد زیادی از مخالفین دولت را بسوی صلح و آرامش کشانده بود و همچنان برخی از سران جهادی را به منصرف شدن از ادامه جنگ و رجوع به امرصلح و مصالحه واداشته بود تا بدولت بپیوندند. که دستان سیاه خارج مانع چنین دستاوردی برای صلح وثبات درافغانستان گردید ولی نقش اثرمندانه سیاست صلح آمیز ببرک کارمل ثبت زرین صفحات تاریخ افغانستان گردید.
ببرک کارمل بر بنیاد مصوبات هدفمندانه ح. د. خ. ا و دولت جمهوری د. ا در مجامع بین المللی وبخصوص ملل متحد و کانوانسیونهای بین المللی ومجامع جهانی طرفدار صلح جهانی و همزیستی مسالمت آمیز و دوستی با خلقهای جهان بود او امپریالیزم ، جنگ وتجاوز گری را شدیداً محکوم میکرد
ببرک کارمل خارچشم ارتجاع و امپریالیزم بود:
ببرک کارمل شخصیت ناب سیاسی ابر مبارز، دوست واقعی خلقهای افغانستان و جهان خادم و رهبر پرتوان زحمتکشان و دشمن سر سخت و آشتی نا پذیر ارتجاع، استعمار و امپریالیزم بود. زنده ه یاد ببرک کارمل در هیچ شرایطی و در هیچگاهی سر سازش را با دشمنان داخلی وخارجی خلق خم نکرد ه است زیرا که شخصیت او انقلابی، قاطع، آهنین، واقعیت گرا، خردمند و شجاع بود. تمام عمر پربار خودرا وقف وطنپرستی، صلح آزادی ودموکراسی برای مردم کشور نمود. ببرک کارمل عادلانه و شجاعانه مبارزه میکرد و در موقف بلندترین قله های پیروزی و جاودانگی قرار داشت. رفیق کارمل رهبر دوست داشتنی مردم افغانستان آنچه به او پیش آمد بخاطر پیوندش با مردم وآنچه حاصل کرد در همین پیوند با مردم بود. زنده یاد ببرک کارمل در شناخت از ارتجاع و استعمار و امپریالیزم تخصص خاصی داشت او همواره حزب و دولت را از مکر و طلسمات دشمنان افغانستان برحذر میساخت و در پیشگویی های خود توطئه و دسایس شوم ارتجاع و امپریالیزم را پیش بینی و خنثی میکرد. مگر متاسفانه حل بسیاری از چنین پیشبینی هایش برای همعصران و همقطارانش به زمان بیشتری نیاز داشت. از همین سبب ببرک کارمل خار چشم دشمنان تاریخی افغانستان بود.
ببرک کارمل پلانهای شوم ارتجاع و امپریالیزم را در وقت و زمانش افشا و خنثی میکرد و آموزه های ببرک کارمل در هوشیاری اعضای حزب و بیداری توده های کشور نقش اساسی داشت. چنانچه در سالهای ۶۴ و۶۵ خورشیدی طوریکه درگذشته تذکرداده شد بسیاری از قوماندانان و گروهای جهادی و برخی از رهبران آنها آماده مذاکره با دولت و کنار آمدن به خط صلح و مصالحه گردیده بود.
به این ترتیب روند صلح در افغانستان برای پاکستان و قدرتهای متجاوز غیرقابل تحمل بوده و از جانبی موضعگیری های قبلی ببرک کارمل در قبال عزیمت و عودت قطعات نظامی شوروی و اهداف و امیال شخص گرباچف و زدوبند و معامله آن با پاکستان و امریکا و اروپا زمینه ساز یک دسیسه برعلیه ببرک کارمل گردیده بود.
درین رابطه سلیک هارئیسون محقق و کارشناس امریکایی خبرنگار سابق واشنگتن پست مینویسد: کارمل بخاطر خروج قطعات محدود اتحاد شوروی زمان نسبتاً طولانی را پیشنهاد نمود و با تیره شدن روابط حتا در کنگره ۲۸ حزب کمونیست بطور آشکارا از دیدار با گرباچف خود داری کرد.
زنده یاد ببرک کارمل میخواست تمام موافقتنامه های صلح تحت نظر ملل متحد و کنفرانس ژنیو از سوی همه جوانب درگیر تطبیق شود و کمکهای نظامی و تسلیحاتی از سوی تمام طرفهای درگیر بطور صادقانه قطع شود زیرا او به تعهدات امریکا و انگلیس و پاکستان در قبال صلح ملل متحد باور نداشت او بخوبی میدانست که تمام موافقات و توافقنامه ها و فیصله های صلح افغانستان بطور یکجانبه عملی خواهد گردید، پاکستانی ها و ایالا ت متحده و انگلیس این توافقنامه ها را پشت پا خواهند زد که همین طور هم شد. در زمان داکتر نجیب اله کمکهای شوروی و منابع دیگر به افغانستان بطور یکجانبه قطع گردید و کمکهای نظامی، تسلیحاتی و اقتصادی ایالات متحده و انگلیس و اروپا و پاکستان به گروه های جنگ طلب ساخته دست خود شان بطور یکجانبه ادامه یافت.
این بود نتایج پیشبینی های ببرک کارمل در رابطه به جنایات امپریالیزم و رژیم پاکستان و موضعگیری خاینانه گرباچف در قبال اوضاع افغانستان و رهبر ملی ومترقی آن ببرک کارمل.
از همینرو آیده شوم دشمنان تاریخی افغانستان از سی آی ای گرفته تا آی اس آی پاکستان و انتلجنت سرویس انگلیس و موضعگیری منفی گرباچف دست بدست هم داده تا در کشور جنگ زده برعلیه رهبر برحق آن کودتا را تحمیل کنند و ببرک کارمل را از وظایف رسمی اش برکنار سازند.
اما این نیروهای اهریمنی و شیاطین ابلیس صفت هیچگاهی نتوانستند و هرگز نخواهند توانست مهر و محبت و دوستی ببرک کارمل را از قلوب مردم افغانستان بیرون ساخته صدایش را خاموش کنند و مکتبش را نابود. بلکه روز تاروز حقایق اوضاع نشاندهنده آنست که حقانیت رهبری ببرک کارمل بزرگ منحیث فرزند کبیر خلق افغانستان تا ابدالابد به ذهن و قلوب مردم افغانستان و منطقه جاودانه خواهد ماند.
ببرک کارمل شخصیت با اعتبار و با نفوذ بود:
از همان آغاز نوجوانی تمام گوش وهوش و هستی و دارایی ببرک کارمل را کتاب و قلم و مطالعه تشکیل میداد. خردورزی و پژوهش، صداقت و دلسوزی پیش زمینه های بزرگي و مؤلفه های شخصیت اورا تشکیل میداد. از همین رو ببرک کارمل شخص بامطالعه، پرتحرک و دارای استعداد خارق العاده بود و طرف اعتماد و باور مردم قرار داشت که بر بنیاد همین خصایل عالی تعداد کثیری از روشنفکران و شخصیتهای سیاسی و مبارز کشور را بخود جلب کرده بود. همین نفوذ و اعتبارش در میان مردم او را به حیث پیشوای جنبش روشنفکری و اتحادیه محصلین رسانیده بود و از برکت شخصیت اجتماعی و دانش سیاسی اش بود که ح. د. خ. ا پایه گذاری شد و بر بنیاد همین مهر و محبتی که در میان مردم داشت به حیث وکیل و نماینده مردم شهر کابل انتخاب گردید و با داشتن نبوغ سیاسی در مبارزه همچون فولاد ناب و با عزم آهنین برای خدمت به مردم افغانستان در راس هبری حزبی و دولتی و زعیم محبوب القلوب مردم قرار گرفت. ببرک کارمل بی نیاز از داشتن علایق مادی بود تمام ثروت و دارایی هایش را عشق به وطن، خدمت به انسان زحمتکش، مهر پربار خلقها، صلح و آزادی و دموکراسی تشکیل میداد. ببرک کارمل افغانستان را بمثابه خانه مشترک و ح. د. خ. ا را فامیل مشترک زحمتکشان افغانستان دانسته و شخصیتش بسیار و بسیار بالاتر از داشته های مادی بود. حزب را کارمل بزرگ اساس گذاشت یک نیروی منسجم آبدیده وخادم مردم، یک مشت و یک پارچه، پاک و بی آلایش، صادق و خدمتگذار، قهرمان و فداکار، ایثار گر و شجاع بادستان پاک و قلب گرم وم غز سرد آموزه ها، اصول و هدایات رهبر گرامی شان ببرک کارمل بزرگ را تا پای جان سرمشق عمل و نظر خود قرار داده اند.
ببرک کارمل به روند تکامل پدیده ها و جریان سیر حوادث و تحولات تاریخی عقیده داشت او میدانست که تاریخ در مورد شخصیتش قضاوت میکند.
آمدن ناتو و امریکا به افغانستان و مداخلات مستدام پاکستانیها و ایران در افغانستان ادامه جنگ و ناامنی و زیرپا شدن خاک افغانستان به وسیله جهادیون، طالبها و داعش، بیانگر تمام حوادث پیشبینی ها و هوشدارهای همیشگی ببرک کارمل بود که در زمانش برعلیه آنها مبارزه میکرد.
جریده کار، نشریه فداییان خلق اکثریت مینگارد، کارمل، صاحب چنان شخصیتی بود که در مصاف عقیده رو در روی گرباچف قدرتمند سال ۱۹۸۶ ایستاد. کارمل که مبارزه را بمثابه مشروطه خواه، رادیکال، آزادیخواه و میهن پرست پرشور آغاز کرد و دهه پنجاه میلادی سخت شیفته داکتر مصدق، نهرو، کاسترو، سوکارنو و عبدالناصر بود و در اوج جنگ سرد در نفرت از امپریالیزم بسوی شوروی رو کرد و مبارزه را با عشق به شوروی و سو سیالیزم ادامه داد.
رفیق کارمل متانت، جسارت، قاطعیت، صداقت، شفافیت، اعتماد بنفس، استواری در گفتار وعمل خود را به اثبات رسانید. وی انسان با تقوا و به زنده گی ساده و بی تکلف و عاری از تجمل و تشریفات از آغاز تا انجام زنده گی کرد.
محترم عتیق اله مولوی زاده در قسمتی از مقاله شان تحت عنوان از کاخ تا کانتینر نگاهی بزنده گی و اعتقاد بزرگ ببرک کارمل چنین نوشت: کارمل به حیث انسان راستگو و بی ریا به اندیشه و فکرش خیانت نکرد و از صداقت و راستی اش بود که نه بعنوان یک رهبر حزب و یک رئیس جمهور تا پایان عمرش در یک کانتینر زنده گی کرد این نشانه پاکی و صداقت او بود و در سال ۱۹۹۶ درگذشت.
اما زنده یاد ببرک کارمل در وجود مکتب و آموزه هایش، در وجود راه و اصولش، آرمان و اندیشه اش و در قلوب اعضای جنبش مترقی و اذهان توده های میلیونی کشورش و اقشار روشنفکر و دادخواه و حزب محبوبش ومردم افغانستان و منطقه زنده و جاودان است و خواهد بود.
روحش شاد و نامش جاودان
منابع
کتاب افغانستان درعقب پرده دود
کتاب پشت پرده افغانستان نوشته: دیه گوکوردوویز و سلیک اس. هاریسون
کلکسیون جریده تابناک ( پرچم)
صحبت رفیق ببرک کارمل حین ابرازنظر در باره خط مشی حکومت موظف در سال ۱۳۵۰
کتاب یادداشتهای سیاسی و رویدادهای تاریخی در سه جلد نویسنده سلطان علی کشتمند
نقش فعال ببرک کارمل در تشکیل ” جمعیت دموکراتیک خلق “
درباره انقلاب ۷ ثور ۱۳۵۷ افغانستان
7 کلکسیون از هفت سال نشرات روزنامه حقیقت انقلاب ثور
اسناد کنگره مؤسس جبهۀ ملی پدر وطن 25 جوزای 1360
کتاب ببرک کارمل « تحکیم حزب و پیوند آن با خلق »
داکتر حیدر عدل
ترورهاى نافرجام عليه زنده ياد ببرك كارمل
به ياد بود سالروز جاویدانگی شادروان ببرك كارمل رهبر خردمند و بىبديل راه انسانيت و ترقى در جامعه بلاكشيده و ملت مظلوم و بى پناه افغانستان!
تا جايی كه ديده ميشود در سالهاى اخير در مورد مبارزه سياسى و فعاليتهاى حزبى ابر مرد تاريخ، زنده ياد رفیق ببرك كارمل چه قبل ازقیام هفتم ثور و چه بعد از آن و بخصوص در دوران زمامدارى و زعامت ايشان به صفت منشى عمومى ح.د.خ.ا و رئيس جمهور ج.د.ا كتابها و مقالات زيادى چه در داخل كشور و چه در خارج از كشور بخصوص آنعده از سياستمداران و نظاميان روسى كه در داخل افغانستان حضور داشتند و يا علاقمند سياستهاى شوروى وقت بودند، بيشترين نوشتهها و مقالات اينها را بين سالهاى (١٩٨٠- ١٩٨٦) يعنى دوران زعامت ايشان احتوا مينمايد.
يك نويسنده و ژورناليست معروف هندوستانى نوشت: وقتى از بودا حرف ميزنى بايد هندوستان را در قرن شش قبل از ميلاد خوب بشناسى تا ضرورت ظهور بودا را درك كنى. در غيرآن در قضاوت ات به بيراهه ميروى.
حالا زماني كه راجع به يك شخصيت سياسى كشور حرف ميزنيم بايد بدون اغراض شخصى و سياسى دوران زنده گى سياسى اين رهبران را خوب بشناسيم و قضاوت نمايم.
زمانيكه از مبارزات سياسى در افغانستان حرف ميزنيم، نام ببرك كارمل نيز در میان سياست و مبارزات سياسى و آزادى خواهى در افغانستان به ميان مى آيد.
زيرا شخصيت سياسى شادروان ببرك كارمل پس از شش جدى سال ١٣٥٨ بوجود نيامده و رقم نخورده است. بلكه ببرك كارمل قبل از هفت ثور و شش جدى ببرك كارمل شده بود و اكثريت مردم افغانستان ايشان را به صفت رهبر يك حزب چپ و مخالف رژيم آن دوران ميشناختند و از ايشان حساب ميبردند. زیرا ببرك كارمل در دوران استبداد هاشم خانى يكى از پيشكسوتان مبارزات سياسى دوران خود بود. علاوه بر اين كه ببرك كارمل عملاً رهبر يك حزب چپ و مترقى بود، از ايشان صدها مقاله سياسى خوانده ايم كه اوضاع جارى كشور را تحليل سياسى مينمودند. علاوه بر آن ما همه بخصوص باشندگان شهر كابل شاهدان عينى بوديم و هستيم كه فقيد ببرك كارمل پيشاپيش در دهها تظاهرات خيابانى ضد ارتجاع و استبداد حركت داشتند و با بيانيههاى پرشور انقلابى چه در تظاهرات و چه از طريق تربيون پارلمان شنيديم كه ضعفها و استبداد آن دوران را بيباكانه و بدون ترس از زندان و زنجیر و مرگ بيان ميداشتند. همين بود كه روشنفكران و مردم آزاده وطن براى ايشان انقلابى پرشور و نطاق بى بديل خطاب مينمودند.
اين جسارتها جمع دانش فطرى و توانمندى ببرك كارمل در امر بسيج نيروهاى آگاه و روشنفكر افغانستان كه روز تا روز بر محبوبيت ايشان مىافزود، دشمنان سياسى ببرك كارمل را به اين نتيجه رسانيده بود كه در موجوديت اين شخصيت آگاه و بادانش نميتوانند در راس حزب و بعداً در صورت امكان در راس قدرت قرار گيرند.
يكى از دشمنان سوگند خورده ايشان حفیظالله امين كه در آن زمان سمت معاونيت حزب جناح خلق را داشت، بود.
حزب د. خ. ا جناح پرچم آن به رهبرى شادروان ببرك كارمل در سال ١٣٥٦ با جناح خلق به رهبرى فقيد نور محمد تره كى وحدت نمود و پيش شرط اين وحدت همانا اخراج حفيظالله امين از حزب بود كه قرار شد در اولين پلينوم حزب بعد از وحدت حفيظالله امين از حزب اخراج گردد.
قابل يادآورى ميدانم كه هر دو جناح حزب بعد از كودتا نظامى ٢٦ سرطان به رهبرى سردار محمد داود، متوجه اين شدند كه حزب ميتواند در داخل قواى مسلح كشور نيز نفوذ داشته باشد. در نتيجه اين بررسى، حفيظالله امين با هوشيارى و دورانديشى در پلانهاى بعدى كه در سر داشت و ميخواست از طريق نظامى در اريكه قدرت تكيه زند، بدين ملحوظ و با زيركى تمام مسؤوليت رهبرى بخش نظاميان حزب جناح خلق را بر عهده گرفت.
از جانب ديگر ضعف قدرت اداره و رهبرى در كابينه سردار محمد داود از يكطرف و توجه نكردن سردار داود به رهبرى جناح خلق ح. د. خ. ا، حفيظالله امين را كه حس خودخواهى و جاه طلبى در او رشد سرسام آور داشت بيشتر تحريك نمود تا به هر شكلى كه باشد نظام جمهورى داود را سرنگون و قدرت را بدست گيرد.
حفيظالله امين ميدانست كه او به تنهايى با نظاميهای مربوط اين توانمندى را ندارند كه رژيم داود خان را سرنگون و قدرت را تصاحب نمايد. همين شد كه او براى خودش هم پيمانان با قدرت و با نفوذ ديگرى در داخل نظام و در خارج از آن جستجو نمايد.
امين اولين كاري كه كرد با گلبدين حكمتيار رهبر با نفوذ و با قدرت در بين گروه هاى شورشى آن زمان تماس برقرار نمود و موافقت و همكارى او را در بر اندازى نظام جمهورى حاصل كرد. بعدها ديده شد كه حفيظالله امين با تضمين و ميانجگرى گلبدين حكمتيار كه از قبل با قدير نورستانى وزير داخله مقتدر كابينه سردار داود روابط تنگاتنگ داشت معرفى گرديد.
حفيظالله امين بين سالهاى ١٣٥٤- ١٣٥٧ يعنى تا قیام ثور حداقل دو بار در منزل يكى از افراد اعتمادى اش در خوشحال خان مينه (افشار كابل) همراه گلبدین ملاقات نموده و طرح كودتا و راه رسيدن به اين هدف را انجا طرح نموده بود.
ناگفته نبايد گذاشت كه افشاى اين نشست چند سال قبل توسط صاحب همين منزل به برادرش كه از رفقاى سابقه دار حزب و قابل اعتماد ميباشد افشا ميگردد.
قابل يادآورى ميدانم كه نوشتن در مورد تاريخ، افراد و اشخاص در يك فضاى آزاد حق هر انسان است. كسى نميتواند مانع نوشتن مطلبى و يا موضوعى كه فرد مينويسد شود. اما اصل مهم درين است كه كسى حق ندارد رويدادها و حوادث را مطابق ذوق سياسى خود دست كارى كند و بنويسد. اما كوچك شمردن و باور نكردن در ارزيابى رويدادها نيز انصاف و عدالت نيست. اين نكته را به دليلى نوشتم كه خواننده محترم تصور نكند كه نويسنده متن براى اثبات حرف خودش و محكوم نمودن حفيظالله امين بخاطر ارتباطش با گلبدين حكمتيار و قدير نورستانى وزير داخله وقت رژيم داود خان چنين حرفى را مينويسد. اين در حاليست كه امين با جنايات اش كه بعد از هفت ثور مرتكب شده بود، محكوم تاريخ بوده و به سزاى اعمالش نيز رسيده است.
در چنين اوضاع و احوال، حفيظالله امين در تبانى با گلبدين حكمتيار و قدير نورستانى بهترين گزينه براى رسيدن به قدرت را اين دانستند كه با ترور و كشتن يكى از رهبران ح. د. خ. ا، خشم حزب و رهبرى آنرا بر انگيخته و آنها دست به تظاهرات سرتاسرى ميزنند، و همين علت با تحريك سردار داود از طريق قدير نورستانى باعث دستگيرى و زندانى شدن رهبران ح.د.خ.ا ميگردد و اين عملكرد دولت ميتواند بهانهاى باشد براى قيام نيروهاى نظامى حزب و در نهايت سقوط رژيم.
درين ترور بهترين فرد شخص ببرك كارمل است كه در قدم اول مخالف عضويت حفيظالله امين در حزب است و هم نفوذ و دانش ببرك كارمل در داخل حزب و در اجتماع مانع پلانهاى بعدى امين در قدرت ميباشد. به اساس همين پلان كه يك گروپ از جانب امين به سركرده گى عارف عالميار براى سازماندهى ترور معرفى ميگردد و گلبدين دو نفر از ترويستان خود را در اختيار امين و گروپ ترورش قرار ميدهد.
در آن زمان شادروان ببرك كارمل در دهليز دوم منزل اول بلاك ٣٠ مكروريان اول در منزل يكى از رفقاى حزبى كه در اختيار شان قرار داده بود با خانم و فرزندان شان زنده گى مينمودند. همزمان در همين بلاك و در دهليز اول منزل چهارم، شخصى بنام كپتان انعامالحق گران با فاميل اش زنده گى داشت.
كپتان گران در شركت آريانا به صفت پيلوت ايفاى وظيفه مينمود و از لحاظ چهره حتى قد و اندام شباهت بسيار نزديك با ببرك كارمل داشت. راوى كه خودش در همين بلاك ٣٠ و در دهليز اول و منزل اول و در خانه خواهرش حضور داشت، چشم ديد خود را چنين بيان ميدارد:
ببرك كارمل اكثر روزها با بعضى از رفقاى شان در پايان بلاك قدم ميزدند و صحبت مينمودند. در آن زمان معمول بود كه لباس پيلوتان در خشكه شويى شسته ميشد و در منزل شخص ارسال ميگرديد. اكثراً اتفاق مى افتاد كه آورنده لباس نزد ببرك كارمل ميرفت و لباس را برايش ميسپاريد. اما ببرك كارمل با خنده آنرا مسترد مينمود و ميگفت، دهليز اول منزل چهارم ببريد آقاى گران آنجا زنده گى دارند.
رفيق ديگرى ميگفت:
براى ما ميگفتند كه ببرك كارمل حداقل يك موتر ندارد كه با استفاده از آن كارهاى روز مره و رفت و آمد خود را انجام دهد. ولى من اكثر روزها ميديدم كه، رفيق كارمل در موتر فلكس واگون رفت و آمد دارد. بعداً متوجه شدم كه اين شخص ببرك كارمل نه بلكه كپتان گران ميباشد. راوى باز هم ميگويد كه لحظه ترور كپتان گران كه در ماه اگست سال ١٩٧٧ اتفاق افتيد من در خانه خواهرم و در همين بلاك ٣٠ دهليز اول و منزل اول بودم كه كپتان گران با خانم و اولادهايش از موتر پايان شدند و خانم با اولادها داخل دهليز گرديدند و آقاى گران موتر را پارك كرد و داخل دهليز شد. در همين لحظه صداى سه فير را شنيديم.
راوى كه عضو حزب هم است در ادامه ميگويد:
من اولين شخصى بودم كه خود را به كپتان گران كه در روى زمين افتيده بود رسانيدم، متوجه شدم كه زنده است و نفس مي کشد و طرف من نگاه میکند. از ايشان پرسيدم كه كى بود و آيا آنها را شناختى. ولى متاسفانه كه جواب داده نتوانست و جان داد.
ايشان در ادامه بيان داشتند كه، در همين دقايق ممكن نفر چهارم و يا پنجم كه بالاى جسد رسيد؛ رفيق نجيب (داكتر نجيب الله بعداً رئيس جمهور ج. ا) بود. بعد از سلام با من گفت، در مورد اين حادثه چيزى ميدانى؟ من برايش گفتم كه بلى بعضى چيزها را كه شنيده ام و حالا ديدم ميدانم. با رفيق نجيب داخل منزل خواهرم شديم و برايش گفتم كه، خواهرم ميگويد كه من دو روز است كه متوجه شده ام كه دو نفر جوان ريشدار اما با سرهاى تراشيده كه لباس نورمال وطنى يعنى پيراهن و تنبان و شال بدور شان بود در مقابل بلاك ما به ساعتها گشت و گزار داشتند. ديگر چيزى غيرنورمال ديده نشده است.
راوى باز هم در ادامه بيان ميدارد كه، رفيق نجيب با شنيدن اين مطلب عاجل با ما خدا حافظى نمود و بطرف دهليز دوم و خانه رفيق كارمل رفت. همان شد كه يكى دو ساعت بعد رفيق وكيل با دو نفر ديگر و با يك موتر آمدند و همراه با رفيق كارمل و داكتر نجيب بجاى نامعلوم حركت نمودند.
از آن روز به بعد ببرك كارمل بصورت نورمال به دسترس قرار نگرفت و حالت نيمه مخفى را اتخاذ نمود. تروريستان نيز خود را براى مدتى مخفى نمودند و آمادهگى براى ترور بعدى ميگرفتند.
آوازه ترور نافرجام فقيد ببرك كارمل در اكثريت جاها بخصوص در بين اعضاى حزب پيچيد. خودم در يكى از جلسات حزبى حاضر بودم كه هدايت كميته مركزى حزب را رفيق منشى مبنى بر خنثى نمودن اين تبليغات كه گويا هدف دشمن ترور رفیق ببرك كارمل بوده و اشتباهاً كپتان گران را كه از لحاظ چهره شباهت زياد به ببرك كارمل داشت را بگيرند و نگزارند كه اين حرف ها ادامه يابد و همه شمول گردد.
اين بود جریان اولين ترور نافرجام شادروان ببرك كارمل كه توسط افراد امين و گلبدین صورت گرفت.
ازينكه ببرك كارمل ديگر بصورت علنى در دسترس نبود، حفيظالله امين در تبانى با هم پیمانان اش يعنى گلبدين حكمتيار و قدير نورستانى براى تكميل پلان كودتا، آرام نه نشسته و فرد شماره دوم جناح پرچم را كه در اردو و رهبرى نظاميان نيز رقيب امين به حساب ميرفت را نشانه گرفت. و با تاسف كه اينبار حفيظالله امين موفق گرديد توسط گماشتگان خود، استاد مير اكبر خيبر را كه يكى از پيش كسوتان جنبش مترقى در رهبرى حزب بود در شام گاهان ٢٨ حمل سال ١٣٥٧ به شهادت برساند.
ازينكه راوى خودشان يكى از سابقه داران حزب هستند و بنابر ملحوظات عينى نخواستند اين جريانات ترور را بقلم خود شان بنويسند و همگانى سازند، من بخود جرات دادم و آنچه را ايشان بيان داشتند من بدون كم و كاست اينجا نوشتم.
وحیدمژده نویسنده و پژوهشگر سياسى كه چندى قبل ترور گرديد، و يكى از اعضای اسبق حزب اسلامی گلبدين حكمتيار بود اظهار میدارد که باری حکمتیار قتل خیبر را کار حزب اسلامی خواند. مژده به نقل از یک منبع استخبارات حزب مذکور می نویسد:
«من هم عضو گروهی بودم که از سوی حکمتیار برای کشتن رهبران حزب دموکراتیک خلق دستورداشتند. دو جوان به نامهای عبدالصمد کوچک و داکترلطیف از جمله کسانی بودند که باید این نقشه را عملی میکردند. مژده از قول آن منبع بلند پایه سازمان اطلاعات حزب اسلامی حکمتیارکه نامش رافاش نمیکند ادامه میدهد که لطیف و صمد نخست برای کشتن کارمل کمربستند. اماآنها انعامالحق گران را اشتباهاً به جای کارمل ترور کردند. سپس آنها چند ماه مخفی شدند و بعداً خیبر را کشتند. »
ترور میراکبر خيبر سر آغاز خونريزىهاى بعدى در كشور شد كه ما همه شاهدان عينى اين دوران هستيم.
بعد از ترور رفیق مير اكبر خيبر حزب واحد د. خ. ا با مراسم شاندار و مارش عظيم مراسم دفن را انجام دادند و خواهان آن شدند كه دولت بايد قاتل يا قاتلين اين ترور را دستگير و به جزاى اعمالشان برسانند.
شواهد عينى نشان ميدهد كه، بعضى از اعضاى كابينه دولت در راس آقاى قدير نورستانى كه از قبل آماده چنين فرصت هم بود، سردار داود را كه شخص احساساتى و خودخواه نيز بود، تحريك نمودند كه رهبران اين مارش را كه عليه دولت نيز شعار داده بودند زندانى و محكمه نمايد. داود خان نيز بدون سنجش و عاقبت نه انديشى در جلسه كابينه فيصله نمود تا رهبران ح.د.خ.ا را زندانى نمايد.
اينجاست كه در قسمت دوم پلان هم حفيظالله امین به هدف ميرسد و گام برای مرحله نهایی پلان از قبل تعین شده اش ميگذارد.
در شب كودتا ما همه شاهد هستيم كه حفيظالله امين آخرين فردى بود كه زندانى شد و آنهم در آخرین ساعتها.
پس ميتوان گفت كه امين چنين فرصت و زمان را از قبل با قدير نورستانى برنامه ریزی کرده بود. تا او بتواند با مسؤولين نظامى تماس حاصل نموده و به گفته خودش فرمان انقلاب را صادر نمايد.
آقاى سليمان لايق يكى از رهبران حزب وطن چندى قبل در يكى از مصاحبه هايش با يكى از تلويزون هاى داخلى در ارتباط به حادثه همان روز چنين بيان داشتند:
زمانيكه من در داخل نظارت خانه ولايت كابل با ديگر رهبران حزب زندانى بودم و تقاضاى بيرون رفتن را نمودم در همين لحظه صداى حفيظالله امين را شنيدم كه مرا خطاب نموده و با غرور و اطمينان گفت:
صداى فيرها را ميشنوى. يعنى اينكه قومانده را صادر نموده و كودتا در حال جريان است.
از جانب ديگر در گير و دار كودتا، آقاى قدير نورستانى كه ظاهراً با رهبر اولى خود يعنى سردار داود است، در ناحيه پا زخم سطحى برداشته و براى درمان به بيمارستان چهارصد بستر انتقال داده شده است.
عده اى از حزبىهاى ديروز آگاه هستند و خبر دارند كه قدير نورستانى براى محافظين ميگفت و خواهش مينمود كه از جريان زخمى شدن و هم بسترى بودن من در بيمارستان به امين صاحب اطلاع بدهيد. اطلاع با جزيات آن به امين رسيد و اين در لحظهاى بود كه كودتا پيروز شده بود و حفيظالله امين ديگر به قدير نورستانى و نقش او در بر اندازى نظام ضرورت نداشت. همان شد كه دو نفر از صاحب منصبان معتمد خود را به بيمارستان فرستاده تا صداى قدير نورستانى را براى هميش خاموش سازند. امين ممكن برداشت اش اين بوده كه فردا قدير نورستانى از او قدرت بیشتر و بالاتر ميخواست و يا اينكه ممكن راز ارتباطات اش را با او و گلبدين حكمتيار را افشا مينمود و خود را شريك قدرت ميدانست. همان شد كه امين او را بقتل رسانيد.
اينكه چرا و به كدام دلايل گلبدين با نيروهايش شامل اين كودتا نشدند و يا اينكه امين نخواست، يكى از رازهاى تاريخ است كه امين نگفت و گلبدين نيز تا به امروز در زمينه خاموشى اختيار نموده است.
دومين ترور نافرجام شادروان ببرك كارمل فقيد:
. . . ببرک کارمل در چکوسلواکیا . . .
پراگ [پانزدهم نوامبر 1978]
پیوستها:
سند 1. 1. 1 به حزب کمونیست چکو سلواکیا
- D . P 89. F
پیک خاص: اشد محرم
Nr:ST-134/16 /15. 11. 1978
سکرتریت حزب کمونیست اتحاد شوروی
موضوع: ببرک کارمل
از سوی: اولیانوفسکی
تایید کنندگان: پوناماریف، سوسلوف، روساکوف، [ناخوانا]، [ناخوانا]، کاپیتینوف، چرنینکو
تهیه و ترتیب و ترجمه محترم داكتر صبور الله « سیاهسنگ »
به سفیر اتحاد شوروی با مسول شعبه “سیاست بین الملی” کمیته مرکزی حزب کمونیست چکوسلواکیا، از نام حزب كمونيست شوروی ملاقات کنید و نکات زیرین را به آگاهی وی برسانید:
ببرک کارمل سفیر پیشین افغانستان در پراگ، در میان افغانهای باشنده کشورهای سوسیالستی و همچنان کپیتالیستی دست به کارکردهای مشخصی میزند. او توجه خود را به تنظیم پرچمیها، زیر نام مبارزه با رژیم کنونی، علیه رهبری حزب دموکراتیک خلق افغانستان و دولت جمهوری افغانستان معطوف کرده است و با این هدف میکوشد با هواداران خود در افغانستان، در داخل حزب دموکراتیک خلق افغانستان، ارتش، نهادهای دولتی و سازمانهای دیگر تماس برقرار ساخته و به بسیج آنها بپردازد.
رهبران افغانستان به همچو تحرکات ببرک کارمل پی برده و [این عمل] واکنشهای منفی را در قبال داشته است. توجه او را به اصل مهمان نوازی جلب کنید و نگذارید رفقای شوروی را در موقعیت دشوار در برابر حاکمیت کنونی قرار دهد.
امضا
اولیانوفسکی مسول روابط بینالمللی حزب کمونیست اتحاد شوروی
***
در متن دومى و در ادامه بصورت اختصار چنين امده است!
زندگی پنهانی ببرک کارمل رئیس جمهور سابق افغانستان در جنگلِ در چکسلواکیا!
در زمستان ۱۹۷۸ تا ۱۹۷۹ رژیم کمونیستی افغانستان به رهبری نور محمد ترهکی گروه سه نفری رابرای یافتن و کشتن ببرک کارمل سفیر کبیر افغانستان در چکسلواکیا [هدف از چکسلواکیا در این گزارش کشورهای جدا شدۀ چک و سلواک فعلی اند که در آن زمان یک کشور بوده و به نام چکسلواکیایاد میشد] مؤظف کرده بود.
مقامات چکسلواکیا برای حفاظت جان کارمل و خانوادهاش، او را در یک جنگل در نزدیکی سرحد آلمان شرق مخفی کرده بودند.
خانوادۀ شش نفری کارمل در حفاظت پولیس مخفی چکسلواکیا به سر میبُرد و بعداً در آسایشگاه در یک منطقه دور افتادۀ کوهستانی جابجا شده و سپس در یک ویلا که زمانی مورد استفاده اردوی شوروی سابق قرار داشت، جابجا شد.
این جزئیات حیرتانگیز در دوسیۀ ۳۷۰ صفحهای “اس تی بی” یا پولیس مخفی چکسلواکیای سابق درج است که اخیراً از سوی حکومت جمهوری چک منتشر شده است. این اسناد برای اولین بار از زندگی مخفی ببرک کارمل و خانوادهاش در چکسلواکیا پرده برداشته و از حوادث پُر خم و پیچ قبل ازرسیدن ببرک کارمل به قدرت در افغانستان حکایت میکند.
از جانب ديگر طبق داده های آن زمانی، پس از برطرف ساختن ببرک کارمل از مقام سفارت در چكسلواكيا، حفیظالله امین کسی را بنام ياسين بنیادی که در آن موقع معاون وزارت تعلیم و تربیه بود همراه دو نفر ديگر بصورت پنهانى براى ترور ببرک کارمل به آن كشور ميفرستد. مقامات شوروى وقت به كمك و همكارى كى جى بى دريافتند كه امين قصد ترور ببرك كارمل را دارد و اين موضوع بصورت عاجل به آگاهی حزب کمونیست چکسلواکیا رسانيده ميشود.
به اساس اين اطلاع دولت چكوسلواكيا بصورت عاجل ببرک کارمل را با فاميل شان در ویلایی دولتی در حومه پراگ جابجا مینمایند. و اين سه نفر با دستان خالى دوباره نزد امين برميگردند.
دومين اقدام به ترور شادروان ببرك كارمل توسط حفيظالله امين نيز به نتيجه دلخواه او نميرسد و نامش علاوه بر ديگر القاب بنام تروريست نيز ثبت تاريخ سياسى كشور ميگردد.
سومين پلان ترور ببرک کارمل فقید توسط کودتاچیان ۱۴ ثوری (موافقين به اصطلاح پلينوم هژدهم حزب) به هدايت شخص گرباچف صورت ميگيرد.
در مورد اين ترور نافرجام من با چند تن از بزرگواران و شخص راوى در زمينه صحبتهايی داشتم كه در نتيجه فيصله گرديد تا جريان را بصورت مفصل بازگو نمايم، ولي از افراد نام نگيرم. دليل اولي و اساسي آن اينست كه آنها از لحاظ امنيتي شايد مصؤونيت نداشته باشند و مورد آزار و اذيت روحى و جسمى از جانب طرفداران شادروان ببرك كارمل قرار گيرند. بدین خاطر من شخصاً به صفت انسان متعهد و آگاه، هيچ آرزو ندارم تا با نوشتن اين حقيقت باعث اذیت و آزار جسمی انها گردم.
اين حادثه در روزهایی اتفاق ميافتد كه رفيق كارمل از رهبري حزب كنار زده شده اند؛ ولي هنوز رئيس شوراي انقلابي هستند؛ و همزمان در همين روزها چند محفل و مراسم نيز در شهر كابل از جانب رهبري حزبي و دولتي برگذار گرديده است.
در يكي از روزهاي خاص و از قبل پلان شده، سه نفر از اعضاي بلند پايه حزبي و دولتي موظف ميگردند تا ترور را با همكاري يك نشان زن ماهر روسى كه از مسكو هدايت داشت انجام دهند.
آنها پلان ترور را ترتيب و در منزل اقاي صوفي زاده تاجر معروف كه ﻫمان وقت يكي از مهمانخانه هاي وزارت امنيت دولتي بود، جابجا ميشوند.
منزل اقاي صوفي زاده را همه ميدانند كه بين تعمير سفارت ايران و منزل سردار نعيم خان برادر داود خان موقعيت دارد كه خانه رفيق كارمل نيز متصل منزل نعيم خان قرار داشت.
پلان را طورى سازمان داده بودند كه، ﻣوتر حامل زنده ياد ببرك كارمل زماني كه در مقابل خانه صوفي زاده ميرسد. راه بندان مصنوعي يا ساخته گي را كه از قبل آماده گي داشتند ايجاد ميكردند تا با توقف طولانى تر موتر در محل، نشان زن با خاطر آرام از داخل منزل، كارش را انجام دهد. قسمي که در بالا تذكر دادم و تكراراً مينويسم كه، نشان زن يا سنايپر ماهر روسى با تفنگ مخصوص ساخت ايتاليا همانجا با سه فرد ديگر حضور دارند، سه نفر كه يكي شان قبلاً وفات نموده و دو ديگر زنده هستند، زماني كه اين حادثه را با جزيات آن كه من مينويسم و ميخوانند. باور دارم كه هر لحظه مو بر اندام شان راست ميگردد. همه باور داريم كه حقيقت هيچگاه پنهان نمي ماند و روزي افشاه و رسانه ی ميگردد. ولي آنها ﻫمان لحظه مست چوكي و قدرت بودند و اين روز را بخواب هم نميدیدند.
به هر حالت، ﻣوتر عامل رفيق كارمل در محل از قبل تعيین شده توقف داده ميشود و بهانه هم راه بندان است. از قضا و از خوش قسمتی رفيق كارمل و بد قسمتی گرباچف و گروپ ترورش، در همين لحظه و بر حسب تصادف يكي از رفقاي مسؤول در وزارت امنيت و شخص با قدرت در آن زمان و از ارادتمندان خاص رفيق كارمل و يكى از مخالفين کودتا (به اصطلاح پلينوم هژده) تصادفاً در محل ميرسد و زماني كه متوجه ميشود كه ﻣوتر رفيق كارمل در راه بندان گير مانده با سرعت موترش را پهلوي ﻣوتر رفيق كارمل متوقف ميسازد و خودش همراه باديگاردهايش تلاش مينمايند تا راه بندان ساختگي را رفع نمايند. حقيقت هم همين است كه اين رفيق اصلاً از پلان ترور اگاهي ندارد. فقط معجزهیی او را براي رفيق كارمل فقيد ميرساند؛ و ايشان از تير رس آن نشان زن دور ميشوند. با اين تصادف پلان نافرجام و ناجوانمردانه گرباچف با گروپ جانب افغاني اش خنثي ميگردد؛ و آنها براي پلان بعدى آماده گي ميگيرند.
بايد يادآور شد كه، اين پلان و چگونگى افشاى آن بر ميگردد به همين رفيق حزبي كه بر حسب تصادف در محل ترور ميرسد. فرداى آن روز يكى از همين سه نفر كه در منزل صوفى زاده حضور داشتند، نزد راوى آمده و شكايت گونه ميگويد كه:
تو از پلان ترور آگاهى داشتى كه خود را به محل و به موقع رساندى و جلو ترور ببرك كارمل را گرفتى؟. آنجاست كه راوى از جريان حادثه و پلان مكمل آن با اشتراك اين سه نفر ديگر آگاه ميشود.
چهارمين ترور نافرجام زنده ياد ببرك كارمل!
قابل يادآورى ميدانم كه، اين ترور نافرجام زمانى توسط شوروى ها و از طريق دشمنان قسم خورده داخلى پلان گرديد كه هنوز رفيق كارمل به شوروي يا روسيه تبعيد نگرديده بودند و به صفت رييس شوراي انقلابي ايفاى وظيفه مينمودند.
در آن زمان من در سازمان صلح و همبستگى ج.د.ا ايفاى وظيفه مينمودم و دفتر ما متصل وزارت خارجه ج.د.ا قرار داشت و دفتر مركزى اين سازمان در تعميري كه مربوط سردار نعيم خان بود موقعيت داشت.
قابل تذكر ميدانم كه زنده ياد ببرك كارمل در تعمير پهلوى سازمان صلح و همبستگى با فاميل شان آنزمان زندگی میکردند كه بعداً دفتر ملل متحد آنجا انتقال نمود.
از طريق ياوران زنده ياد ببرك كارمل به شادروان امتياز حسن خبر رسيده بود كه تمام محافظين خانه رفيق كارمل را كه مردمان معتمد و قابل اطمينان بودند تبديل و همه افراد جديد را كه اصلاً نميدانند كى و از كجا هستند و آنهم بدون سلاح بنام محافظ جابجا نموده اند.
و همزمان ياوران رفيق كارمل هريك رفيق رسول و رفيق حسين كه هر دو حيات دارند و شاهدان عينى آن حوادث هستند را نيز خلح سلاح نموده بودند.
من در دفتر كارم نشسته بودم كه زنگ تيلفون به صدا در آمد. گوشي را برداشتم، زنده ياد رفيق امتياز حسن در همان وقت به صفت معاون سازمان صلح و همبستگى ج.د.ا وظيفه داشتند و خطاب به من گفتند:
عاجل به دفتر داكتر صاحب بيا. منظور شان دفتر شادروان داكتر صاحب اناهيتا راتب زاد بود كه آن وقت علاوه بر مسؤوليت سازمان دموكراتيك زنان افغانستان، رئيس سازمان صلح و همبستگى ج.د.ا نيز بودند. عاجل خود را به دفتر ايشان رسانيدم. بمجرد ديدن من بصورت مختصر رفيق امتياز حسن گفتند:
از منابع موثق اطلاع رسيده كه قصد ترور رفيق كارمل را دارند. ﻣوتر رفيق x را كه نمبر پليت وزارت را دارد مي گيري و در آدرسهاي مشخص كه برايم سپردند ميروي و سلاح را در ﻣوتر گذاشته مي آوري.
در طول چند ساعت سلاحها جمع آوري گرديد و آنها را بطور مخفيانه از ديوار سازمان صلح و همبستگي به منزل رفيق كارمل رسانيديم؛ و پنج نفر از جمله خودم در همان روز و با استفاده از تاريكى شب به كمك ياوران رفيق كارمل داخل خانه شديم، طوري كه محافظين متوجه دخول ما نگرديدند. و براي مدت يكماه شب و روز آنجا مانديم.
يكى دو روز بعد از داخل شدن ما به منزل زنده ياد رفيق كارمل، از طريق رفقاى مسول اطلاع رسيد كه پلان طوري است كه از كلينك كميته مركزي حزب كه در عقب منزل شادروان رفيق ببرك كارمل موقعيت داشت، شبانه چند نفر با لباس مليشه يي بالاي رفيق كارمل حمله مي نمايند و ايشان را به قتل ميرسانند. ازينكه ياوران رفيق كارمل خلع سلاح هستند و محافظين دهن دروازه نيز سلاح ندارند. پس بدون مقاومت ميتوانند به هدف شان نايل آيند و در بيرون حادثه قتل و ترور زنده ياد ببرك كارمل را دولت طورى انعكاس دهند كه گويا ضد انقلاب دست به اين توطئه زده و ايشان را ترور نموده اند.
در طول همين مدت يك ماه كه ما آنجا در منزل رفيق كارمل موقعيت داشتيم همه ديديم و شاهد آن بوديم كه چند بار ديده شد كه از طرف روز بالاي بام كلينيك افراد مختلف بالا شده و موقعيت خانه رفيق كارمل را ارزيابي مي نمايند. ازينكه آنها متوجه ما شدند و دانستند كه افراد مسلح داخل منزل هستند و بيست و چهار ساعت همه جا را زير نظارت دارند. اقدام به حمله ننمودند. زيرا ميدانستند كه با مقاومت ما روبرو شده و با صداي فيرها همه پوستههاي اطراف آنجا واقف ميگردند.
به اين شكل چهارمين پلان ترور رفيق كارمل خنثي گرديد؛ و ما بعد از يكماه از منزل ايشان خارج شديم.
چرا هدايت اين ترور از جانب شوروى ها و شخص گرباچف صورت گرفت كه بعدا گرباچف از ان منصرف شد!
در قدم اول گذرى مينمايم به نامههای یلتسن وگرباچوف.
از نخال به دالبایوب یا از گرباچف به یلتیسن نام مجموعه نامه هایست که دو رهبر دونمایه روسیه به همدیگر نگاشته اند و این اثر توسط سرگی ایوانف تحلیل گر مسایل تاریخی کریملین به وسیله بنگاه نشراتی امیر صغیر در شهر کولاب تاجیکستان نشر شده است. بخشهای این نامهها مربوط به اوضاع وقت افغانستان میشود.
ما شاهد آن هستيم كه در ماه سپتامبر سال ۱۹۸۵ نخستین گامها در بیرون رفت نیروهای نظامی شوروی از افغانستان درج برگههای دیپلوماسی پنهانی و ناگفته میان دولتهای اتحادشوروی سابق و جمهوری دموکراتیک افغانستان گردیده است.
گرباچف نامهی خودرا از مصاحبه زنده یاد ببرک کارمل مبارز آهنین و ابرمرد بزرگ سیاست و انقلاب آغاز میکند.
«ببرک کارمل درين مصاحبه به سنگیروف گفت:
در”پراودا” حقیقت وجود ندارد. نجیبالله دروغ می گوید که گویا من مخالف خروج قشون شوروی از افغانستان بودم، گویا من به گرباچف اعلام نمودم که هرگاه صد هزارعسکر تانرا از افغانستان خارج کنید، در آینده مجبور خواهید بود که در افغانستان دوباره با یک ملیون سرباز بر گرديد. این یک دروغ محض است. من، البته، باید این ادعا را رد کنم، اما با درنظرداشت اوضاع پیچیده در افغانستان و کشورشما، به این امردست نخواهم زد…»
براى اعلام اين هدف مهم و سرنوشت ساز دیدار پنهانی هیأت عالی رتبه افغانی با مقامات بلندپایه ی اتحاد شوروی سابق به تاریخ ۸ سپتامبرسال ۱۹۸۵ و گفتگوهای داغ یکروزه در مهمانخانه های ویژه در تپه های لینن روی سرنوشت جنگ و صلح در افغانستان و برگشت نیروهای نظامی شوروی سابق از کشور و در روشنی همان گفتگوها زمینه برای کنارزدن زنده نام ببرک کارمل فقید از مقامات رهبری حزبی و دولتی هموار گردید.
اما ديده ميشود كه نتيجه اين صحبت ها بين ببرك كارمل و گرباچف او را واميدارد كه از ترور ببرك كارمل صرف نظر نمايد.
گرباچف به استناد این ملاقات به یلتسن می نویسد:
من قبلاً پیشنهاد کی جی بی را مبنی بر حذف فزیکی ببرک کارمل تائید کرده بودم؛ اما پس از این ملاقات اورا یک آدم آهنین و باورمند به آیدهها و وطنش یافتم.
پس از این ملاقات من دستور حذف فزیکی ببرک کارمل را لغو کردم و به رهبران افغان گفتم هنگام سبکدوشی او خدمت، احترام و حرمت به شخصیت بلند او را مراعات کنید.
به استناد اين اسناد دست اول و معتبر زير عنوان نامه هاى گرباچف به يلتسن، بايد پذيرفت كه محو فزيكى ببرك كارمل از جانب رهبرى كى جى بى به گرباچف پيشنهاد ميگردد و گرباچف نيز در زمينه موافقت خود را اعلام ميدارد.
در فرجام ميخواهم بنويسم كه، نسل باقى مانده از حزب مادر يعنى حزب دموكراتيك خلق افغانستان وظيفه دارد علاوه بر تحقيق و تجسس، بر آنچه ديده و شنيده نيز صادقانه بنويسد و سعى نكنند ديدهها و شنيده هاى خود را در نوشته هاى ديگران جستجو نمايند.
روى اين اصل من بر خود لازم ديدم تا آنچه را در ارتباط به ترورهاى نافرجام زنده ياد ببرك كارمل و ترور شادروان استاد مير اكبر خيبر، به چشم ديده بودم و به گوش شنيده با امانت دارى كامل و به اساس وجدان بدون كم و كاست بنويسم. تا باشد آنعده از رفقاى ما كه درين موارد دانستنی ها ىبیشتر ميدانند و يا بيشتر ازينكه من در بالا زير عنوان ترور هاى نافرجام زنده ياد ببرك كارمل تحرير نمودم، بنويسند و اين رسم را بميان آورده و در غنامندى اين مطلب افزودنمايند.
نوت:
ترجمه بعضی اصطلاحات روسی:
نخال: چشم سفید
دالبایوب: لعنتی
پراودا: ارگان نشراتی حزب کمونیست
تپه های لینن: جای که مقامات قصر کریملین در زمان شوروی سابق زندگی میکردند.
ترجمه: محترم عظیم بابک
بيوگرافى نویسنده!
من داكتر حيدر عدل در ماه قوس سال ١٣٣٦ هجرى شمسى در ناحيه اول شهر كابل در يك خانواده متمدن بدنيا آمدم و مكتب ابتدائيه را در قوس سال ١٣٥٠ بپايان رسانيدم و سند فراغت خود را بدرجه عالى از مكتب سيد جمال الدين واقع كارته چهار بدست آوردم. بعدآ شامل ليسه حبيبيه كابل شدم و در سال ١٣٥٦ از آن ليسه فارغ گرديدم و سپس شامل فاكولته انجنيرى شدم.
نسبت شرايط اختناق دوران امين مانع ادامه تحصيل من شد و من جبراَ تحصيل را رها و مخفى شدم.
در سال ١٣٥٩ چند ماه قبل از شش جدى به كشور بلغاريا رفتم و در سال ١٣٦٥ در رشته حقوق از پوهنتون صوفيه به درجه ماسترى فارغ و به وطن برگشتم.
براى مدتی محدودى در شعبه تبليغ و ترويج كميته مركزى ح.د.خ.ا مقرر گرديدم. ولى بنابر اختلافات درون حزبى از آنجا اخراج و بعد از مدتى در سازمان صلح و همبستگى ج د ا در راس يكى از شعبات آن سازمان تعیين گرديدم.
بعد از مدت يك سال و نيم از اجراى وظيفه در آن سازمان در سال ١٣٦٧ شامل دوره مكلفيت عسكرى شدم و بعد از يكسال خدمت زيربيرق ترخيص و دوباره در همان سازمان تقرر حاصل نمودم. اما با كمتر از يكسال وظيفه در آن محل از كار اخراج و خانه نشين شدم.
در سال 1990 با اخذ بورس تحصيلى دوره دوكتورا عازم مسكو شدم و در سال 1996 از انستيتوت روابط بين الملى مسكو دپلوم دوكتورا را در رشته حقوق بين الدول اخذ نمودم.
ازينكه شرايط براى ادامه كار در داخل افغانستان مساعد نبود و طالبان در قدرت بودند، من مجبور شدم مهاجرت را پذيرفته و به انگلستان پناهنده و الى امروز در شهر لندن زنده گى دارم.
در مورد زنده گى حزبى من!
در سال ١٣٥٤ عضويت پر افتخار ح.د.خ.ا را حاصل و بعد از يكسال و نيم به صفت كادر حزب در سازمان حزبی ناحيه دوازدهم وقت كه ليسه حبيبيه نیز جز آن بود، مسؤوليت هاى معينى داشتم.
بعد از هفت ثور براى مدت چهار ماه به صفت كارمند حرفوى حزب در همان ناحيه اجراى وظيفه نموده و بعد از آن مخفى شده و به ولايت بغلان در شهر پلخمرى مسكن گزين گرديدم و افتخار دارم كه الى سفرم به بلغاريا براى ادامه تحصيل، عضو ارتباطی بين ولايت بغلان و مرکز بودم و دستاتير حزبی را هر هفته از كابل به بغلان و بر عكس ان انتقال ميدادم.
با بدست آوردن يك بورسيه تحصيلى، عازم بلغاريا شدم و بعد از مدتی به صفت مسؤول كميته مخفی سرتاسرى حزبى كه در حدود سه صد رفيق حزبى در آنجا تحصيل مينمودند تعيین گرديدم.
بعد از شش جدى نيز در مسؤوليت هاى حزبى الى ختم تحصيل ادامه دادم و همزمان درين مدت به صفت رئيس اتحاديه محصلين افغآنها در بلغاريا نيز ايفاى وظيفه مينمودم.
بعد از ختم دوره تحصيل به كابل آمدم و كدام مسؤوليت حزبى نداشتم. تا اينكه در جلسات راى پرسى و همه پرسى كه در سازمانهاى حزبى از جانب كميته مركزى حزب راه اندازى شده بود، مرا به جرم واقعيت گويى از حزب اخراج و از وظيفه دولتى نيز سبكدوش نمودند.
چند ماه بعد از اخراجم از حزب، باز هم مرا به جرم اينكه نامه سرگشاده عنوانى منشى عمومى ح.د.خ.ا ( داكتر نجيب الله ) تحرير نموده بودم به زندان کشاندند.
بعد از آزادى از زندان، نظر به امر داكتر صاحب نجيب حق كار در هيچ اداره رسمى و دولتى را نداشتم و مدت ها خانه نشين بودم. اما در همين زمان عضويت حزب مرا اعاده نمودند؛ ولى هرگز من به كدام جلسه حزبى اشتراك ننمودم.
زمانيكه در انگلستان در سال 1998 رسيدم ارتباطات خود را با رفقاى حزبى
تامين نمودم و اين افتخار را دارم كه در سال 1999 اولين هسته حزبى را بنيان گذاشتم و به تعداد صد رفيق از اعضاى سابق ح.د.خ.ا را در يك سازمان دور هم بسيج نمودم. و اولين سازمان حزبى فعال در انگلستان شروع به فعاليت نمود اما با تآسف امروز با شاخه هاى جدا شده نفس ميكشند.
نور سنگر
ببرک کارمل، در پسکوچههای تاریکِ تاریخ
زنده یاد ببرک کارمل، از انگشت شمار شخصیتهای سیاسی تاریخ معاصر افغانستان بودند که، بیشتر دوستان و دشمنان سوگند خورده داخلی و خارجی داشته و حتا حالا که دگر به ابدیت پیوسته اند؛ دست از او بر نمیدارند.
دشمنان ببرک کارمل از سه گروه بدور نیستند:
1 ـ آنانی که از آگاهی، شعور سیاسی و آشتی ناپذیری او در مبارزه بی امان اش علیه تمام مظالم طبقاتی، ملی، جنسی، مذهبی و استعماری… در هراس بودند و او را یگانه رهبر شایسته زحمتکشان افغانستان در مبارزه بر حق و آزادیبخش شان میدانستند. این طیف شامل حکام جابر، کمپرادورها، زمینداران بزرگ، رهبران سازمانها و احزاب سیاسی مدافع منافع استعماری…بودند و استند
2 ـ کتلههای وسیع از بیسوادانی که ذهن و فهم شانرا ملاهای جاهل، خانها، سران فاشیسم قبیله و پاسداران نظامهای استبدادی و رو به زوال؛ استقامت میدادند و زمینه و امکانات تفکر و انتخاب درست را نداشتند. و یا بعباره دیگر بیشتر قربانی تبلیغات لگام گسیخته و بیشرمانه دشمنان داخلی و خارجی میهن ما گردیده بودند و میگردند.
3 ـ احزاب و سازمانهای رقیب و حتا دشمن، شخصیتهای حسود و جاه طلب که در موجودیت او خود را شکست خورده میدانستند و او را یگانه مانع در مسیر تبارز شخصیتهای شان میدیدند. این طیف بیشتر در میان تکنوکراتها، احزاب رفورمستی ، چپهای افراطی و سکتریستها و گروههای محلگرا و حامیان محافظه کار دینی و مذهبی جامعه سنتی ما در پیوند بودند.
همانطوری که اشاره رفت؛ دوستان و دشمنان او در موردش کم ننوشته اند، اما این نوشتهها یا بسیار عاطفی و کم ارزش از لحاظ علم پژوهش است، یا محدود و کم حجم و یا هم دشمنانه و توطئه گرانه… پس پرسشی به میان میاید که ببرک کارمل کی بود؟ چه کرد؟ چه خواست؟ و چه شد؟ آیا او هنوز میتواند الگوی نسل های امروز و فردا باشد؟
جنبش روشنفکری افغانستان از اواخر قرن نزدهم ترسایی، مراحل پر نشیب و فرازی را پیموده بود و درسهای از مشروطه اول و دوم تا جوانان بیدار (ویش زلمیان)، اتحادیه دانشجویان، کلوب ملی، احزاب «ندای خلق» و «حزب وطن» را تجربه کرده و جهان و منطقه ما نیز دستخوش دگرگونیهای شگرفی شده بود. پیروزی انقلاب اکتبر1917که منجر به ایجاد اتحاد جماهیر شوروی شد و بخصوص شکست فاشیسم هیتلری که نتیجه آن بوجود آمدن کمپ سوسیایسم در شرق اروپا گردید، همه جنبشهای رهاییبخش را در جهان تحرک بخشیده و استعمار و امپریالیسم را سرگیچه ساخته بود. سراسر آسیا، افریقا، امریکا لاتین حتا قلب اروپا در زیر پای نیروهای ستمگر میلرزید و جهان آبستن یک انقلاب بزرگ و فیصله کن شده بود و افغانستان نیز نمیتوانست از این کاروان جهان شمول به دور ماند. اثار زیادی از درسهای انقلاب جهانی به زبان فارسی ترجمه میشد و در قلمرور فارسی زبانان گسترش میافت و سبب رشد احساسات آزادیخواهی و عدالت اجتماعی میگردید و جوانان آن دوران برای مبادله افکار پیرامون میهن، منطقه و جهان ما در گروپهای مطالعه بسیج میگردیدند که پیشاپیش آنان چهرههای شناخته شده چون غبار، محمودی ، ترهکی، صدیق فرهنگ ، زهما و از همه یک سر و گردن بلند تر؛ ببرک کارمل قرار داشت. نتیجه پیکار آن بزرگ مردان سبب تأسیس «جمعیت دموکراتیک خلق» شد.
فرق ببرک کارمل با انقلابیون و روشنفکران زمانش در این بود، که او نخستین شخصیتی بود که در شناخت علمی جامعه، تشخیص ستمهای استخوانسوز در میهن و طرح دیدگاههای نجات بخش، از همه پیشی داشت.
ببرک کارمل با تدوین نخستین برنامه عمل جمعیت دموکراتیک خلق (حزب دموکراتیک خلق افغانستان) نبوغ سیاسی خویش را بنمایش گذاشت و با نوشتن مقالات پرشمار علمی و تاریخی ثابت ساخت که رهبری است بی بدیل.
ببرک کارمل برخلاف آنچه رقبا و دشمنانش تبلیغ میکنند و یا بخشی از یاران نیمه راه و شاگردان مکتب گریز اش از آن چشم پوشی میکنند؛ کسی نبود که با حل طبقاتی مسئله داخل کشور از سایر ستمها با دیده کور بگذرد.
قسمت دوم
ببرک کارمل با مطالعه دقیق تاریخ جنبشهای روشنفکری، قبل از تأسیس حزب دموکراتیک خلق افغانستان به این نتیجه منطقی رسید که با اهداف کوتاه مدت و شعارهای عامیانه نمیتوان همگام با سرعت توقف ناپذیر تاریخ، حرکت کرد و منتظر دگرگونیهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی شد. جنبش نجات بخش بائیست با انطباق جامعه شناسی علمی و ایجاد یک حلقه آگاه، متعهد و رسالتنمد، با فراخ اندیشی و شناخت زمان و بویژه مضمون اصلی مبارزه بشریت؛ همگام حرکت کند.
روی همین شناخت و نیاز زمان او، دست به ایجاد حلقههای مطالعه زد و کتلههای بیشتر جوانان را بسیج، تربیت و آموزش داد. او اهمیت این گفته عالمانه را که«بدون تیوری انقلابی نهضت انقلابی نمیتواند وجود داشته باشد»؛ سرمشق مبارزات خود ساخت و با انطباق تئوری، در پراتیک اجتماعی صفحه جدیدی در تاریخ جنبش رهایبخش خلق افغانستان باز کرد.
با آنکه نیک میدانست، پرولتاریای تازه نفس گرفته و کم عدد و فاقد تشکیلات منظم سیاسی و صنفی؛ جایگاه اثرگذار در آن روزگار میهن ما ندارد و بدون حضور فعال آنان نیز نمیتوان انقلاب اجتماعی را انتظار داشت؛ کار را از روشنفکران آغاز کرد و با بسیج آنان؛ پیش آهنگ طبقه کارگر و کلیه زحمتکشان افغانستان را بوجود آورد و توسط همین روشنفکران بسوی کارگران، دهقانان و سایر زحمتکشان، بمثابه فرزندهای رنج و درد بیکران آنان مراجعه نمودند.
ببرک کارمل درک میکرد، که انقلاب اجتماعی، بدون انقلاب فرهنگی و انقلاب فرهنگی بدون انقلاب اجتماعی ره بجایی نمیبرد و بدون شناخت و درک و آگاهی هم نمیتوان گامی به پیش گذاشت.
سالهای عمر او در کنار وفادار ماندن با آن اندیشهها گذشت و مبارزه علیه تمام مظالم اجتماعی را بمثابه اصول فکری خویش پذیرفت و تا آخر عمر با آن اصول معامله و خیانت نکرد. اندیشههایش را در جراید: «خلق» و «پرچم» نوشت، در صدها مارش و میتنگ سخنرانی کرد، تربیون پارلمان را وسیله بسیج و تبلیغ اندیشههای انسانی اش ساخت و یگانه یار و رفیق شفیق تودهها گردید.
در همه تاریخ آریانا کهن، خراسان باستانی و افغانستان حاضر؛ نمیتوان زمامداری را پیدا کرد، که به اندازه او در رشد، تکامل و تثبیت جایگاه حقوقی روشنفکران، آنقدر با مسؤلیت و عالمانه و دور اندیشانه…عمل کرده باشد.
سالها از کنار گذاشتن او میگذرد، اما تا امروز کادرهای پرورش یافته در دامان حزب اوست که نماد وطنپرستی، پاکیزگی و خدمت به میهن استند.
ببرک کارمل و ستم طبقاتی:
زنده یاد میر غلام محمد غبار با نوشتن کتاب پر ارزش «افغانستان در مسیر تاریخ» در واقعیت امر تاریخ سیاسی افغانستان را نوشت و نشان داد که سیر گذشت زمان و سرنوشت یک ملت چگونه وسیله خواستهای خودخواهانه فردی شاهان و سلاطین جاه طلب میگردد. ببرک کارمل صدای یک ملت خاموش و سرکوب شدهیی گردید که در واقعیت سازندگان اصلی تاریخ اند. او تا جایی که در توان داشت، برای ارتقای شعور سیاسی زحمتکشان کشورش تلاش کرد و آنان را در اتحاد و یکپارچه ساختن مبارزات برحق شان رهنما گردید. ببرک کارمل با نوشتهها، سخنرانیها و پیوند تنگاتنگ خود در کنار زحمتکشان میهن ما ، مشعلی شد ماندگار و رهبری شد بی بدیل.
مبارزه طبقاتی (مبارزه علیه ستم طبقاتی)، در جامعه نیمه فیودالی که، هنوز در بعضی از جغرافیای آن زمان، مناسبات، فاز برده داری با مرحله “سرواژ”، در آشتی اجتماعی قرار داشت و 98 درصد جامعه از خواندن و نوشتن محروم بودند و امکانات ارتباطات هم مانند امروز نبود؛ حوصله خیلی بزرگ میخواست و ایمان خارائین به آینده؛ قربانی میخواست و مبارزه بی امان، کار میخواست و پیگیری صادقانه… و کارمل بی وقفه و خدشه ناپذیر آن راه را رفت و مبتکر نخستین سازمانهای کارگری و دهقانی شد. از حقوق زحمتکشان دفاع کرد، زبان آنان در مقابل سلطنت و مظالم حاکمان شد.
او در زمان رهبری اش جایگاه اتحادیههای کارگری و صنفی، جایگاه اتحادیههای دهقانی و کوپراتیفهای زراعتی، جایگاه پیشه وران ملی که خود بانی و اساسگذار آنان بودند، را تثبیت و تا آخر از آنان حمایت و پشتیبانی قانونی کرد.
در دفاع از کارگران و دهقانان و پیشه وران، تجار ملی و خرده بوروازی، صنایع ملی نوپا، در مقابل، کمپرادورها و استثمارگران ایستاد و اجازه نداد بستر استبداد طبقاتی مانع رشد ملی گردد.
اینکه امروز او را یگانه رهبر زحمتکشان افغانستان می نامند، شایسته اوست!
ببرک کارمل و ستم جنسی:
هزاران هزار دختر و زن هموطن ما در این سازمان پرورش، رشد و تربیت یافتند که تا هنوز در میهن ما میدرخشند و مایه افتخار همه بانوان سرزمین ما استند.
سازمان دموکراتیک زنان افغانستان نماد مبارزه بی امان و حق طلبانه بانوان میهن ما در امر مبارزه علیه ستم جنسی بوده که، تاریخ افغانستان را دگرگون کرده اند.
قسمت سوم
افغانستان سرزمینی است که در آن مسلمانان سنی (بااکثریت حنفی، شیعه دوازده امامی، اسماعیلی، فرقههای تصوفی بویژه نقشبندی؛ هندوها، سکها ، یهودها… زیست داشته و دارند. در تاریخ معاصر افغانستان نخستین جنگ مذهبی را امیر عبدالرحمان خان علیه بلورستانی ها (که در بین مسلمانان کافرستانی یاد میشدند) و امروز نورستان نام گرفته؛ براه انداخت و آنان را مجبور به پذیرش دین اسلام ساخت ، که دهها هزار از باشندگان آن سرزمین مجبور بفرار شدند و در پاکستان امروزی زیست دارند.
آن میرغضب به اساس برنامه انگلیسها به مناطق شیعه نشین حمله کرده و از کشتهها، پشتهها ساخت و میلیونها هموطن غُرجستانی ما را به نیم قاره هند متواری ساخت و هزاران جوان هزاره را اعم از دوشیزگان و پسران به جمع غلامان درباریان خود، به بردگی کشید و سرزمینهای حاصلخیر شان را به چراگاه های کوچیهای تک تبار اختصاص داد.
خانواده نادر شاه نیز بخاطر حمایت آنان از امیر امانالله خان آنان را سرکوب خونین نمود و این سیاست که با قتل نادرشاه بدست یک نوجوان قهرمان هزاره (عبدالخاق)، به اوج جنایتکارانه رسیده بود، به سیاست عنعنوی خانواده اهل یحیی تبدیل گردید.
ببرک کارمل نخستین سیاستمدار افغانستان بود که در برابر این ستم مذهبی قدعلم کرد و در دفاع از حق مساوی شهروندی و آزادی مراسم و مناسک دینی و مذهبی مردم ، آن را در برنامه عمل حزب دموکراتیک خلق افغانستان گنجانید و هرگز از آن عدول نکرد و تا آخرین نفس هایش آن اصل مبارزاتی را از سرلوحه توجه اش دور نساخت.
ببرک کارمل باور داشت که امپریالیسم نوپای ایلات متحده امریکا ، با شیوه جدید؛ استعمار نوین را رهبری میکند و بمثابه دشمن بینالمللی همه زحمتکشان رویاروی همه آزادی خواهان، عدالت پسندان و جنبشهای ملی و مترقی ایستاده است. او میدانست که استعمار در وجود درباها، دیکتاتور ها و نهاد نامنهاد دینی و مذهبی و در تبانی با خوانین و سران اقوام و قبایل…مانع استقلال سیاسی میهن ما میگردد و با درسهای که از تاریخ استعمار و ماهیت ضدانسانی آنها داشت، مبارزه علیه ستم استعماری را همیشه در الویت مبارزاتش میدانست.
ببرک کارمل در تمام زندگی اش مبارزه علیه تمام ستم های یاد شده را بمثابه اصول عقیدتی خود پذیرفته و انکار و عقب نشینی از آن اصول را خیانت بتاریخ میدانست.
کارمل آموزگار بزرگ تاریخ واقعی مردم ما و سمبول مقاومت و رزم بی آمان مردم ما برای تامین عدالت اجتماعی بود. ببرک کارمل را همین آشتی ناپذیری با ستمهای استخوانسوز قرنها، به یک اسطوره بدل کرد.
امروز بیست و چهار سال از خاموشی شمع زندگی ببرک کارمل عزیز میگذرد. دشمنان داخلی و خارجی او او بیباکتر از گذشته به سیاه کردن برگهای سپید تاریخ مصروف اند و دوستان و پیروان او با عسرت و آه؛ از او یاد میکنند ولی کمتر به اندیشهها و ادامه راه آن بزرگمرد تاریخ ، احساس مسؤولیت میکنند. انگار اصلن سوگندی و تعهدی نداشتند و ندارند.
تمرکز این کوتاهه بر اصول عقیدتی ببرک کارمل به این دلیل بود، که امروز هم دهها حزب و سازمان چکیده از حزب دموکراتیک خلق افغانستان، مدعی وفاداری به ببرک کارمل استند، بدون انکه یکبار از خودشان بپرسند: آیا در برنامههای احزاب و سازمانهای شان جایی به افکار ببرک کارمل ، اصول عقیدتی و راهی که او آغاز کرد و تا آخر رفت، است؟
شمه یی آنچه ببرک کارمل در عرصه سیاسی ، اقتصدادی و اجتماعی …انجام داده در خاطرات زنده یاد دوکتور اناهیتا (منتشر شده در سایت سپیده دم ارگان نشراتی کمیته فعالین حزب دموکراتیک خلق افغانستان)؛ کتاب های یادداشتهای سیاسی و رویدادهای تاریخی از محترم سلطان علی کشتمند، اردو و سیاست در سه دهه اخیر از قلم گهربار سپه سالار نبی عظیمی، از شاهی مطلقه تا سقوط جمهوری اثر محترم عبدلوکیل ، در دهها نوشته و مقاله از رفیقا فیضی ، عریف ، سنگر، دستگیر صادقی، وکیل کوچی. ، عارف عرفان، جیلانی گلشنیار. . در دسترس همگان قرار دارد و تکرار آنچه را بار ها گفته شده ، درینجا لازم نمیبینم.
به امید روزی که همه دست بدست هم داده و آرمانهای بزرگ و انسانی جاوید نام ببرک کارمل عزیز را جامه عمل بپوشانیم و حزب او را بدست های نیرومندجوانان امروز و نسل های فردا بسپاریم.
گرامی باد هفته یادبود از زنده یاد رفیق ببرک کارمل عزیز!
در اهتزاز باد پرچم ببرک کارمل (پرچم حزب دموکراتیک خلق افغانستان) !
درنگی بر پرسش ها
فرزند رفیق بزرگوارم علی احمد صارم، رفیق شیر صارم در پای سومین بخش نوشته این کمترین زیر عنوان «ببرک کارمل در پسکوچه های تاریکِ تاریخ» چنین نگاشته اند:
« رفیق سنگر عزیز هر سه قسمت نوشته تانرا مطالعه کردم شما سلامت باشید. و خواهشی دارم که هرگاه امکان آن باشد سر سه موضوع که ازنظر من مهم است اگر امکان داشته باشد بنویسد:
- جداشدن رفیق کارمل از کنار ترهکی و همراهانش
- وحدت سال 1356
- پلنوم 17 و توطئه به اصطلاح پلنوم 18.
از آنجای که موضوعهای مطرح شده ارزش تاریخی دارند، نتوانستم آنها را بیپاسخ گذارم و نیک میدانم که عمق آن رویدادها آنقدر با وزن و گسترده است، که نمیتوان در یک مقاله کوچک و با چند پاراگراف آن را فشرده ساخت. و انتظار دارم تا سایر رفقا نیز خاطرات و اندوخته های شانرا شریک سازند.
1ـ دلایل انشعاب اول در حزب دموکراتیک خلق افغانستان:
پیشکسوتان حزب دموکراتیک خلق افغانستان که نمایندگان شان را انتخاب و موظف به تدویر نخستین کنگره (کنگره موسس) ساختند؛ از همان آغاز با افکار متفاوت و برداشتهای جداگانه و حتا مقابل هم ، دور یک سازمان حلقه زده بودند، و هر کسی خیالی و تصوری از “حزب” داشتند؛ میر غلام محمد غبار و محمدعلی زهما در آستانه تدویر کنگره خود را کنار کشیدند و بقیه نمایندگان بتاریخ 11 جدی 1343 خورشیدی در منزل مرحوم نورمحمد ترهکی گردهم آمدند و نخستین کنگره حزب را دایر نمودند. (زنده یاد استاد میر اکبر خیبر به دلیل نظامی بودن که قانون دولت اجازه فعالیت سیاسی را برایش نمیداد و زنده یاد دوکتورس اناهیتا راتب زاد بنابر عوامل مشخص جامعه سنتی ما نتوانستند در کار تدویر کنگره اشتراک مستقیم نمایند).
نخستین اختلاف بالای جملهای که پایگاه اجتماعی حزب را مشخص میساخت؛ میان زنده یاد ببرک کارمل و مرحوم نورمحمد ترهکی بالا گرفت. مرحوم نورمحمد ترهکی اصرار داشتند که باید «حزب طبقه کارگر و یا پیش آهنگ طبقه کارگر» معرفی گردد و رفیق ببرک کارمل استدلال میکردند؛ چون طبقه کارگر هم از لحاظ کمی و هم از لحاظ کیفی در جایگاهی نیستند که بتوانند جنبش را رهبری کنند، پس منطقی تر است تا جمله «حزب زحمتکشان افغانستان» را انتخاب کنیم. بعد از مباحثات طولانی هر دو طرف پذیرفتند تا جمله « حزب پیش آهنگ طبقه کارگر و کلیه زحمتکشان افغانستان» را بپذیرند.
اختلاف دوم، موضوع اعلان رسمی مارکسیسم ــ لنینزم بمثابه ایدئولوژی حزب بود. محترم نورمحمد ترهکی اصرار داشتند که باید این اصل علنی پذیرفته و اعلان شود؛ اما زنده یاد ببرک کارمل با تحلیلی که از جامعه داشت، سوسیالیسم را هدف غایی دانسته و الویتهای مبارزه را در تشکل زحمتکشان افغانستان بدور آرمانهای ملی و دموکراتیک توضیح و تشریع داده و از هرگونه چپ رویی افراطی هوشدار میداد.
اختلاف سوم بالای اصل “مرکزیت دموکراتیک” بود. نورمحمد ترهکی باور داشت با تاکید و تامین مرکزیت، دسپلین حزبی برقرار شده و حزب میتواند منسجم و مستحکم بسوی اهداف خویش گام بردارد. ببرک کارمل به خرد جمعی و دموکراسی درون حزبی پافشاری مینمودند و هرگونه اطاعت کورکورانه را زمینه ساز تقویت کیش شخصیت در درون حزب و بی اعتنایی به خواستها و ابتکارات کادرها، فعالین و اعضای حزب میدانست. ایشان اصرار داشتند تا موازنه بین مرکزیت و دموکراسی در درون حزب وجود داشته باشد و حق انتخابی بودن همه مقامات رهبری حزبی برای همه اعضای حزب یکسان تضمین گردد.
اختلاف چهارم روی موضوع اهداف برناموی حزب بود. نورمحمد ترهکی یگانه ستم را در جامعه ستم طبقاتی میدانست و باور داشت که رفع ستم طبقاتی؛ سایر ستمها خود بخود از بین میرود. ببرک کارمل انکار از سایر ستمهای موجود در جامعه و کم اهمیت دادن به آنها را چشم پوشی از حقیقتهای انکار ناپدیر دانسته و مبارزه همزمان علیه ستم طبقاتی، ستم ملی، ستم جنسی، ستم مذهبی و ستم استعماری را لازمه یک برنامه علمی میدانست. ببرک کارمل برخلاف دیدگاه نورمحمد که ””دموکراسی خلقی” را تاکید داشت، به دموکراسی ملی پافشاری میکرد و آن را حق شهروندی همه طبقات و اقشار اجتماعی میدانست.
سلسله این اختلافات طولانی است و من اینجا کوشش می کنم تا برجسته ترین و با اهمیت ترین آنها را برشمارم. (از اینکه در انتخابات چگونه نورمحمد ترهکی به اکثریت رسید و در مورد صلاحیتهای منشی اول یا منشی عمومی چه نظریاتی داشت؟ در این کوتاهه نمیپردازم)
اختلاف پنجم روی نام، مدیریت مسؤل و محتوای نخستین نشریه حزبی بود.
نورمحمد ترهکی طرفدار نوشتن نام جریده برنگ سرخ، زیر مدیریت خودش و با محتوای پرخاشگرانه علیه نظام بود. ببرک کارمل رنگ سرخ را تحریک کننده و مبارزه مستقیم علیه مشروطیت تازه اعلان شده در قانون اساسی دولت را نا مناسب و نگارش مطالبی را که در مغایرت با سنن و عنعنات مردم باشد، عامل فاصله بین حزب و تودههای سخت پابند به سنتهای اجتماعی میدانست و باور داشت که نشریه حزب باید خصلت روشنگرانه و بسیج کننده داشته باشد تا شورشگرانه و احساساتی…
اختلاف ششم و از همه مهم تر اعلان موجودیت یک گروپ حزبی در امریکا به رهبری حفیظ الله امین که خلاف همه نورمهای قبول شده در اساسنامه، بدون گذراندن مراحل لازم برای قبول شدن به عضویت اصلی حزب، توسط ترهکی به حزب معرفی و برای کسب مقامات رهبری ، نامزد شدند. ببرک کارمل این گروپ را نپذیرفت و آن عمل ترهکی را عدول اشکار از پرنسیپ های حزبی دانسته و در مقابل ایشان ایستادگی نمودند. دیری نگداشت که آن گروپ بدون تکمیل دوره تحصیل به کابل برگشتند و در کنار نورمحمد ترهکی قرار گرفتند. انتقادها و مباحثات طولانی به نتیجه نرسید و ببرک کارمل نیز که بارها در مقابل پافشاریهای نورمحمد ترهکی بمنظور حفظ وحدت حزبی کوتاه آمده بود، اینبار عقب نشینی نکرد و با اکثریت اعضای کمیته مرکزی منتخب در کنگره حزب، راهش را از مرحوم نورمحمد ترهکی جدا ساخت.
موضوع دوم :
وحدت مجدد حزب دموکراتیک خلق افغانستان در سال 1356خورشیدی:
حزب طی یک دهه جدایی دچار انفعالات و دگرگونیهای پرشماری گردید، سازمانهای متعددی از پیکر آن جدا ساخته شد و انشعابهای در هر دو گروه بوجود آمد و فرکسیونیزم چون یک موریانه موزی رو به رشد گذاشت.
جناح خلق و جناح پرچم در جریان ده سال جدایی تبلیغات وسیعی را علیه یکدیگر براه انداختند و اتهامات متعددی بر یک دگر بستند و هر روز بیشتر از پیش پلهای عقبگرد بسوی وحدت مجدد تشکیلاتی را ویران میکردند.
جامعه و بویژه جوانان با گرایشهای سیاسی چپ میانه، چپ افراطی، سکتاریسم، شئونیزم و اسلام سیاسی درگیر گردیده و جنگ ایدئولوژیک بمثابه زنگ خطری بصدا درآمد؛ حکومتها یکی پی دیگر می آمدند و میرفتند و هیچ تغییر محسوسی در رشد اقتصادی جامعه رونما نمیگردید. بیکفایتی حکومت و دولت بجایی رسید که دهها هزار انسان در غرب میهن (فراه ، غور و بادغیس) و بخصوص ساحات وسیع چخچران در اثر قحطی و خشکسالی جان باختند و مجبور به فروش اولادهای شدند و این در حالی بود که هزاران تن مواد غذایی از سوی جامعه جهانی مساعدت شده بود و حکومت توان رسانیدن آن را به ولایات متذکره نداشت.
در درون دربار نیز رقابت های شدید بین محمد داوود و عبدالولی جان به اوج خود رسیده و هر کدام برای یک کودتای نظامی آماده میشدند که در آن گیر و دار سردار محمد داوود به کمک افسران طرفدار خودش، گوی سبقت را ربود و بتاریخ 26 سرطان 1352خورشیدی سلطنت پسرکاکا و خسربره اش را ساقط و خود بنام “جمهوریت” زمام را بدست گرفت.
نظام جمهوریت از سوی هر دو جناح حزب حمایت شد و سردار محمد داوود نیز با آغوش باز از آنان پذیرایی کرد. اما برخلاف اسلامیستهای افراطی که در جامعه بنام “اخوانی ها” شهرت یافته و در واقعیت امر همان نمایندگان اسلام سیاسی بودند، دست به توطئه و دسیسه و شانتاز زده و به تهدید نظام پرداختند که پاسخ کوبنده گرفته و عدهیی زندانی و اعدام و بخشی نیز به پاکستان فرار نموده و تحت سرپرستی آی. اس. آی به جنگهای گوریلایی در داخل میهن شان سوق داده شدند.
برهانالدین ربانی، گلبدین حکمتیار و احمدشاه مسعود نخستین جاسوسهای پرورش یافته در آی. اس. آی پاکستان بودند که، عملن در سال 1354خورشیدی جنگهای چریکی را در افغانستان براه انداختند و در پنجشیر، لغمان، کنر… دست به شورش زدند. دولت گرچه در کوتاه مدت موفق شد تا به کمک مردم آنان را شکست دهد اما خود درگیر رقابتهای درونی شده و در نتیجه مجبور به سازش با کشورهای ارتجاعی منطقه گردید.
نمایش مضحکه بنام لویه جرگه و انتخاب شخص محمد داوود به شیوه نادرخانی، اختلافات درونی حاکمیت را از عمق به سطح بیرون کشیده و جناح راست در دولت محمد موفق شدند تا رقبای شان را حذف و تصفیههای نامحدودی را تحمیل کنند.
لغزیدن سیاست خارجی دولت از همزیستی مسالمت آمیز با همسایهها و سازش با امپریالیستها، کشور را بسوی یک بحران مهار ناپذیر سوق داد.
سفر محمد داوود به ایران و دریافت چک سفید از طرف شاه آن کشور که، در واقع نقش ژاندارم منطقه را به نمایندگی از امریکا (رقیب و دشمن سوگند خورده اتحاد شوروی) داشت؛ و آن چک سفید مشروط به سرکوب حزب دموکراتیک خلق افغانستان و دوری از اتحاد جماهیر شوروی بود؛ هم حزب دموکراتیک خلق افغانستان را و هم اتحاد جماهیر شوروی را در برابر یک انتخاب دشوار قرار داد.
اعضای هر دو جناح حزب به این نتیجه رسیدند ، که اختلافات خود را کنار بگذارند و برای دفاع از خود در برابر هرگونه اقدام سرکوبگرانه آماده شوند. با آنکه شرایط و پافشاریهای غیراصولی جناح خلق قابل پذیرش نبود؛ اما رهبری پرچمداران خلق بمنظور جلوگیری از هر نوع فاجعه غیرقابل پیشبینی، تن به سازش داد و در 12 سرطان1356خورشیدی؛ رهبران هر دو گروه سند وحدت را امضا کردند؛ وحدتی که در بخش قوای مسلح بنابر موجودیت حفیظ الله امین در راس بخش نظامی خلقیها که، تن به وحدت نداد و در ساحه ملکی هم تا برج ثور 1357 خورشیدی هرگز صاقانه پذیرفته نشد. (مرور همه مسایل را نمیتوان در رویداد های چند ماه وحدت، در اینجا بگنجانم)
بدینترتیب وحدت نمایشی و نیم بند، بین جناح های خلق و پرچم رقم خورد و همه کجروییها، انحرافات و جنایات نابخشودنی جناح خلق؛ دامنگیر همه اعضای صادق و پاکنهاد حزب دموکراتیک خلق افغانستان گردید و زمینه ساز شد تا هر بددهنی بداندیش به شایسته ترین و پاکیزه ترین فرزندان میهن که، هدفی جز زدودن «رنج های بیکران مردم»، نداشتند با پررویی و بیحیایی بتازند و تر و خشک را یکجا بسوزند.
جیلانی گلشنیار
زنده یاد ببرک کارمل نظریهپرداز برجسته و ایدئولوگ عالیرتبه حزب دموکرتیک خلق افغانستان
ببرک کارمل، در سال 1308 خ (1929 م) در دهکده کمری در جنوب کابل در یک خانواده روشنفکر دیده به جهان گشود و به تاریخ سوم دسامبر سال 1996م پس از یک بیماری درازمدت، در شهر مسکو درگذشت.
ببرک کارمل فرزند جنرال محمدحسين یکی از افسران دوره شاهی بود و پدربزرگش محمدهاشم نام داشت. پدرپدرکلان ببرک کارمل عبد الرحمان حبیب نام داشت و در حکومت وقت ماموریت میکرد. ببرک کارمل از زمرۀ نسل سوم باسواد خانواده خود بود. محمد حسین به نخستین فرزند خویش ببرک کارمل امید بسته بود. کشیده شدن پای فرزندش در ایام جوانی به زندهگی سیاسی، پس منظر اوج گیری شخصیت پرآوازه سیاسی را در آینده، برایش، بشارت میداد.
روابط نزدیک خانواده گی با زنده نام فاروق جان تلگرافی یکی از اعضای جنبش مشروطیت دوم، در روح و روان ببرک کارمل تأثیر ژرف گذاشت. شادروان فاروق تلگرافی وطنپرست سرسخت بود و کوشش نمود تا روح شاه امانالله را حتی بعد از سقوط سلطنت وی، زنده نگهدارد.
ببرک کارمل در سال 1947 پس از فراغت از لیسه امانی شهر کابل در دانشکدهٔ حقوق دانشگاه کابل به آموزش پرداخت. اما هنوز تحصیل را به اکمال نرسانیده بود که در یکی از مظاهرات به طرفداری وکلای آزادی خواه آن وقت، دوکتورمحمودی و غبار در سال 1950 گرفتار و زندانی شد. بقول حسن شرق «او از جمله دانشجویان تندرو و از پیروان دوکتور عبدالرحمن محمودی که در آن زمان مخالف شناخته شده حکومت بود، بشمار میرفت. چنانچه در تظاهرات به طرفداری دوکتور عبدالرحمن محمودی بسال 1331 از دانشکده حقوق اخراج و محبوس گردید.»
در سالهای حبس، ببرک کارمل با میراکبرخیبر در زندان آشنایی پیدا نمود. این هردو در یک دخمۀ زندگی میکردند، هردو روشنفکر بودند و نقاط نظر مشترکی در بارۀ ترقی و تعالی کشور خویش داشتند. ببرک کارمل و خیبر هردو باهم در زندان به عقاید مارکسیزم و لینینیزم گرویدند و مدت طولانی حبس و زندان را با فراگرفتن عمیق این تیوری انقلابی، به سر رسانیدند. آنها بعد از زندان هم روابط خویشرا حفظ کردند و بعضی از روشنفکران کابل را در این حلقه پذیرا گردیدند وبعد از سپری نمودن چهارونیم سال زندان، در زمان صدارت محمد داوود رها گردید. ببرک کارمل به خدمت عسکری «احتیاط» شتافت و بعد از ختم آن بار دیگر تحصیلات خویش را در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دنبال کرد و بعد از ختم آموزش در وزارت پلان تقررحاصل کرد.
ببرک کارمل در زندگی شخصی لباس ساده در بر میکرد، پیراهنش معمولاً رنگ سیاه می داشت و نکتایی بسته نمیکرد. اما خوش لباس و نیکومنظر بود. ببرک کارمل انسان مهذب، با فرهنگ خوش برخورد، سخنور و سخن سنج بود. قریحهء روشنی داشت که کلامش را پرجذبه، گرم و شیوا میساخت. هنگامی که در دورۀ دوازدهم و سیزدهم شورای ملی در دهۀ مشروطیت وکیل کابل گردید، دیگر به یک چهره مشهور ضد حکومتی و به یک چهره آشتی ناپذیر با نظام طبقاتی حاکم تبدیل شده بود. سخنرانیهای او چه در تالار شورا، چه در تظاهرات خیابانی و چه در حلقات حزبی و چه از ورای امواج رادیو، هزاران شنونده را بخود می کشانید. او با جسارت و شجاعت با صدای رسا و محکم و با کلمات گرم و آتشین حرف میزد. از رنج های بیکران خلقهای ستمدیده افغانستان حکایت مینمود. از تن برهنه، پای به خون نشسته و شکم گرسنهء بینوایان قرن بیستم صحبت میکرد و نان سیاه و خشک جوین را که خورش روزانهء ملیونها نفرگرسنهء این سرزمین بود در مجلس پارلمان از جیبش درآورده به همه نشان داد. او همچنان که خوب حرف میزد، خوب می نوشت، به لسان آلمانی و انگلیسی آشنایی داشت. مقالات متعدد وی در جریده پرچم نشرمیشد که مورد توجه علاقمندان قرار میگرفت. ببرک کارمل در زندگی سیاسی خود با تعقیب، توقیف، تهدید، تحریکات و دسایس مختلف مقامات دولتی، مخالفین و رقبای سیاسی خود مواجه گردید. موصوف طی مبارزات سیاسی برای هرگونه آزمایشها و تغییرات سرنوشت ساز آمادگی داشت. برای اهداف سیاسی از امتیازات مادی می گذشت و توجه زیاد به تربیت نسل جوان کشور با روحیه وطنپرستی داشت. چنانچه سالها قبل از تشکیل کنگره بعد از اینکه از زندان رها گردید، با جوانان کشور از اقشار مختلف دید و بازدید می نمود و آنها را متوجه مسؤلیتهای آینده شان میکرد. آنها را با اندیشههای انقلابی و مبارزه طبقاتی آشنا میساخت و احساس وطن دوستی و راستکاری را در میان آنها پرورش میداد. موصوف برخلاف تبلیغات دشمنان و مخالفینش رهبر تصادفی و تحمیلی نبود. بلکه برعکس، از توانمندی بلندی، در امر سازماندهی و رهبری هوادارانش برخورداربود و روابط نزدیک با کادرها و فعالین حزبی داشت واز آنها مواظبت مینمود و آنها نیز، وی را بحیث رهبر حزب احترام میکردن و دوست داشتند.
ببرک کارمل در دهه دموکراسی دو دوره از طرف مردم شهرکابل بحیث نماینده پارلمان انتخاب شد و بیانات پرشور وانقلابی ایراد می نمود. فعالان سیاسی افغانستان در دهه 40 خورشیدی اوضاع پیچیده کشورما را به بررسی میگرفتند و با ارائه دیدگاههای مبتنی بر جامعه شناسی علمی، تحلیل های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی را پیشکش می نمودند که ببرک کارمل از پیش کسوتان بود. در آن دوران ببرک کارمل دهها نوشته تحلیلی سیاسی بیرون داد. در پیشاپیش دهها راهپیمایی و همایش سیاسی ضد ارتجاع و استبدادی و امپریالیزم قرار گرفت و از تریبیون پارلمان وقت بیانیه های پرشور انقلابی داد.
شرکت درمبارزات انتخاباتی: احساس ضرورت تحول درآخرین سالهای حکومت ده ساله محمد داوود، سپس اعلام دموکراسی در کشور و قانون اساسی جدید در نخستین سالهای دهه 1960م، امکانات نوین برای فعالیتهای سیاسی را بوجود اورده بود. به تأسی از فیصله حزب، ببرک کارمل برای وکالت در دوره دوازدهم شورا، کاندید و انتخاب شد. ببرک کارمل پس از قیام مسلحانه اپریل 1978 (ثور1357) بحیث معاون شورای انقلابی و معاون صدراعظم مقرر شد و پس از چند ماه محدود به عنوان سفیر در چکسلواکیا توظیف شد. ببرک کارمل پس ازآنکه از سفارت افغانستان در چکسلواکیا برکنارگردید و مدتی در محل دورافتادهی کوهستانی (تاترا) در جمهوری سلواک کنونی زندگی میکرد. باتحول (6 جدی 1358) رهبری حزب و دولت را بدوش گرفت. دولتی که از کارمل بجا ماند متشکل از بهترین، آگاه ترین و صادقترین وطنپرستان تحصیل یافته بود که امروز نبود شان را مردم افغا نستان و جامعه بینالمللی به خوبی حس میکنند.
ببرک کارمل در سالهای آخر زندگی با بیماری سرطان دست و گریبان بود و در شهرک حیرتان حیات بسر می برد تا اینکه جهت تداوی به مسکو انتقال داده شد وهم در آنجا در بستر بیماری با زندگی وداع گفت. پیکر ببرک کارمل به کشور انتقال یافت و در شهرک حیرتان به خاک سپرده شد.
روانش شاد و یادش همیشه گرامی باد!