اگر از حوادث قرون و اعصار گذشته منصرف و صرفاً به بیشتر از سه دهۀ اخیر نظر انداخته شود، دیده میشود که بشریت شاهد سلسله از مهمترین حوادث و تحولاتی بود که با الفاظ چون “دوران پس از جنگ سرد”، “دوران فرو پاشی سوسیالیسم”، “آغاز نظم نوین جهانی” و غیره از آن سخن گفته میشود.
این دوران از نظر سیاسی ــــ اقتصادی و از نظر تحولات ایدیولوژیکی که جوامع از سر گذرانده است، از نظر تاثیری که بر جهان نگری انسانها و تلقی آنها از فلسفۀ زندهگی گذاشته است؛ فوقالعاده تاریخی و تعیین کننده بود. این دورۀ تحول، قربانیان بسیاری داشت، به صورت جنبشهای مختلف و ایدهآلهای مختلف. درین دوره نه تنها جنبشهای چپ و مترقی عقب رانده شدند، بلکه کلاً ایدهآلهای برابری طلبانه، آزادیخواهانه، ایدهآلهای خوشبینی به ذات آدمی و حتی هر جهان نگری و نگرش فلسفی که به نحوی از انحا انسان را عنصر مؤثر در زنده گی خویش تعریف میکرد، عقب رانده شده است.
جهانیان خود گواه اند که با خرج بیشتر از پا نزده ملیارد دالر در سال، برای تبلیغات علیه نظامهای مترقی و سوسیالیستی در جهان، اتحاد شوروی زمان از هم پاشید. نظام مترقی و حاکمیت حزب دیموکراتیک خلق افغانستان از بین برده شد و در سال۲۰۰۱ با شعار میان تهی مبارزه علیه تروریسم، افغانستان اشغال گردید، عراق به اتهام داشتن و ساختن تسلیحات ذروی بزرگترین و مرگبارترین ضربات جنگ را متحمل گردید و هزاران هزار باشندۀ آن به کام مرگ فرو برده شد. هستی مادی و معنوی شان برباد و تمدن نه هزار سالۀ بابل به حراج گذاشته شد. حکومت قانونی لیبی از بین برده شد و رهبر آن قذافی به بدترین و فجیع ترین شکل با خانواده اش به قتل رسید. در سوریه آتش جنگ هست و بود مردم را اعم از مادی و معنوی به خاکستر مبدل کرد و زنان و دختران آنها در بازار برده فروشی “لیلام” شد.
در گوشههای دیگر جهان نیز چنین واقعات و اتفاقاتی تحت نام “دیموکراسی و حقوق بشر” رخ میدهد که در عوض آزادی و دیموکراسی برای مردم، خون و آتش همیشگی به ارمغان آورده و روز تا روز سطح زندهگی مردم را زیر خط فقر می برد و ناکسان بر سرنوشت آن مردم حاکم ساخته میشوند.
این آمد و شدها و این اتفاقات در کدام چهارچوب صورت میگیرد؟
برای پاسخ و ورودبه بنیاد و تهداب مسایل، باید تضادها تشخیص داده شوند. تا زمانی که ما به قوانین دیالکتیک ورود نداشته باشیم، ماتریالیزم تاریخی را ندانیم، تاریخ جهان و کشور خود را نخوانیم،ژرفا و عمق آنرا درک نکنیم، تضادهای عمده و تعیین کننده را از تضادهای غیرعمده تشخیص ندهیم و به ریشه و تهداب مسایل شناخت حاصل نکنیم؛ پرابلمهای جامعۀ خویش را به هیچ وجه حل کرده نمی توانیم:
با فروپاشی بلاک سوسیالیستی که چون مقناطیسی موازنۀ کرۀ خاکی ما را تآمین کرده بود، این توازن برهم خورده و به تک قطبی نظامی منجر شد که اکنون همۀ کشورها در جهان رویهمرفته همسنگ گردیده و دارای مناسبات اقتصادی و تولیدی یکسان اند و هریک در پی منافع خویش.
تضادهائی که قبلاً میان جهان سرمایه داری و دنیای سوسیالیسم موجود بود در زمان کنونی جایش را به تضادهای منافع تک نظامی جهان سرمایه داری خالی کرده است و در شرایط فعلی به تضاد منافع بین کشورهای قوی و ضعیف منجر گردیده است. سیستم سرمایه داری کنونی خواستار سلطۀ بلامنازع به تمام جهان میباشد و بخاطر تامین و تحقق این خواست از هر وسیلۀ ممکن استفاده میکند.
یکی ازین وسایل، براه انداختن کودتاها و ساقط کردن حکومتهای ملی و دیموکراتیک میباشد. وسیلۀ دوم سازمان دادن گروههای تندرو و وطنفروش تحت نام دین و مذهب برای جنگهای نیابتی و براندازی حاکمیتهای ملی و دموکراتیک از اقتدار، استفاده میکنند. تنظیمهای جهادی، طالبی و داعشی از همین رنگ و قماش اند که در مراحل مختلف به خاطر پیشبرد جنگهای نیابتی در شرق میانه و افغانستان مورد استفاده قرار گرفته و در بر اندازی دولتهای این کشورها نقش اساسی بازی کرده است.
همین اکنون در کشور ما افغانستان جنگی که جریان دارد، جنگ خود افغانها نیست، بلکه جنگ کشورهای دور و نزدیک است که در افغانستان منافع دارند. هر کدام این کشورها ستون پنجمیهای خود را خریداری کرده اند تا با شکل از اشکال از منافع شان در افغانستان به خون نشسته دفاع نمایند. کشور روسیه طالب خودرا تمویل میکند، پاکستان، ایران و غربیها سازمانهای مزدور خودرا. در این مصیبت بی پایان آنانی که خون میدهند، پایمال میشوند و حیثیت و عزت شان زیر سوال میرود، مردم مستضعف افغانستان است.
مرا عقیده برآن است هر اتفاقی که در افغانستان صورت میگیرد، بدون ارتباط و پیوند با سیستم جهانی نبوده و عمده ترین و تعیین کنندهترین تضاد ، تضاد سیستم جهانی تک نظامی است و به عبارۀ دیگر: تضاد عمده در حقیقت امر تضاد بین سیستم جهانی حاکم بر کل جهان است با کشورهای زیر سلطۀ آنها که وطن ما نیز در زمرۀ آن قرار دارد . این سیستم قادر است افغانستان را برای مردمش به جنت مبدل سازد، این سیستم قادر است که اسامه بن لادن بوجود آورد، طالب سازی کند و بعد به بهانۀ مبارزه علیه تروریسم بر افغانستان بتازد و ستون پنجمیهای خویش کرزی، عبدالله، اشرف غنی و صدها مهره دیگری را بر سرنوشت مردم افغانستان حاکم سازد و از خوان نعمت خویش برخوردار، تا ایشان به پاس این اقتدار از منافع ارباب دفاع نمایند.
حکومت کرزی، اشرف غنی و عبدالله محصول تضادهای جهانی بود که سوار برموج بیعدالتی، استعمار و استثمار سیستم سرمایه داری جهانی به اقتدار رسیدند تا در وابسته گی با سیستم مذکور و منافع بلامنازع آن در جغرافیایی به نام افغانستان که از نگاه ژئوپولیتیک و ژئواستراتیژیک اهمیت ویژۀ یی دارد اجراآت خویش را تنظیم کنند. این حکومتها نماینده وگ ماشتۀ طبقات بالایی جهانی بود که با زیرپا کردن تمام موازین اخلاقی و انسانی، قربان کردن منافع ملی و ریختاندن خون هزاران افغان بیگناه پلانهای جنایتکارانۀ آن طبقات را به ثمر رسانند . ازینرو توقع خدمت برای مردم کشور ازین حکومات دست نشانده بعید چه، که غیر ممکن بود. ازینرو ارباب کل در صدد آن شد تا با فریب و شگردهای مخصوص به خود موضوع صلح را پیشکش کرده و به این بهانه قاتلین مردم افغانستان که لشکر متعهد نیابتی مشترک شان است بر سرنوشت مردمان ستمدیدۂ ما حاکم سازند، دامن زدن تضادهای قومی، زبانی، مذهبی و غیره و به هم انداختن اقوام مختلف به جان همدیگر به بهانۀ دفن فلان پادشاه و بسمدان زعیم، تحفه ایست که ریشه و بنیاد آن در خارج از کشور قرار دارد. چونکه انگلیس شکست خویش را از مردم افغانستان تحت زعامت و رهبری شاه امان الله تا هنوز فراموش نکرده است .
امریکا و شرکا بعد از دست دادن اعتبار خویش در بین مردم افغانستان به این نتیجه رسید تا غرض مزاحمت و فشار به رقبای بین المللی خود ترفند دیگری را به کار برده، لشکر تاریک اندیش و متحجر مزدور را که در گذشته با بمبارد مان های پیهم 52ــــ B آنها را از حاکمیت بر افغانستان برانداخته بود، باردیگر تحت شرایط خاص و دور از چشمدید مردم مابار دیگر به قدرت رسانند که به اجرای این جنایت بزرگ توفیق یافتند؛ ولی جنگ تباه کن و انتحار و انفجار تا هنوز دوام یافته و قصد دارند تا به موازات قدرت گیری طالبان گروه مزدور دیگری را تحت نام داعش نیز درین صحنه شریک ساخته و بحران جنگ و ناآرامی را دوام دهند.
به این صورت گمان برده میشود که سرانجام وحدت طالب و داعش را تامین کرده و این لشکر بنیادگر و ویرانگر را به آسیای مرکزی و سینکیانگ چین صادر کنند و بدینصورت منطقه را دوچار آشوب سازند. مبرهن است آنهائی که بارگران این جنایت را بدوش خواهند کشید مردم فقیر و مستضعف افغانستان خواهد بود.
آخرین جستاری را که میتوانم بنویسم اینست که تضادهای نظام سرمایه داری جهانی غیرقابل حل است. این سیستم که زمانی شگوفا بود و دستآورد، اکتشافات و اختراعات زیادی داشت، اکنون به بن بست رسیده که منبع تغذیۀ آن صرف جنگ است. امیدوارم مردم ما به چنان آگاهی برسند که خوب را از بد و دوست را از دشمن تفریق کنند و خود مالک کشور خویش گردانند.