نویسنده: م. پیکار
واقعۀ خونین سه حوت راباید براساس منطق ووجدان بررسی نمود نه به اساس احساسات ، مخصوصن احساسات فاقد تعقل انسانی وهیجانات ضد مترقی و ضد دموکراتیک . زنده یاد ببرک کارمل برخلاف آنچه که مدعیان اپرچونیست امروز سنگ وفاداری اش را به سینه می زنند و خودها را نمایندۀ بلافصل ارثیه های ایشان به جامعه معرفی می نمایند ، یک شخصیت بتمام معنا مردمی بودند . مردمی نه باین معنا که مثل سردمداران قبلی و بعدی متظاهر و مدعی دموکراسی شب و روز شعار های فریبندۀ مردم و جامعه را برای تحمیق و اغوای وسایل ارتباط جمعی تکرار کنند ، بلکه واقعن مثل ماهی که بدون آب زندگی کرده نمی تواند ، ایشان بدون بودن در بین جامعۀ خود تحمل زندگی کردن را نداشتند .تاریخ شهود عینی است که صرف شخصیت های دارای مدارج عالی افکار آزادی خواهی هدف تیرهای زهرآلود قرارمی گیرند ، نه تسلیم طلبان منحط ، فرصت طلبان زبون، سازشکاران متزلزل و افراد مذبذب که با تاسف فعلن چشم و چراغ محافل بازاری رو بزوال اند .زنده یاد کارمل یک شخصیت آزاد و مستقل دارای افکار عمیق هومانیستی و وطندوستی بودند و دقیق به همین علت مورد ضربات شدید از طرف قلم بدستان نوکرمنش و جیره خوران شرق و غرب قرار می گرفتند و هنوز هم می گیرند . این رهبر با درایت هر باری که تاریخ ایشان را در موقعیت مشکل قرار داده ، با دراکیت بی نظیر از اعماق فاجعه و توطئه به شکل موفقانه سربلند می نمودند . ایشان برای نجات کامل افغانستان عزیز و نجات فرزندان حزب دموکراتیک خلق در بحرانی ترین مقطع حساس تاریخ داهیانه عمل نمودند و هر بار در متن فاجعه حماسه آفریدند .
به صراحت گفته می توانم اگر ظهور عندالموقع زنده یاد ببرک کارمل و قربانی دادن متعهدانه و آگاهانه اش از نگاه سیاسی در عرصه تعیین سرنوشت کشور نمی بود ، کشور افغانستان 36 سال پیش به چنان یک حالت زار و نزار دچار می شد که عملن امروز شده است .
شروع زعامت زنده یاد ببرک کارمل برحسب یک اتفاق محض همزمان با آمدن قوای نظامی شوروی در افغانستان مصادف شد که این خواست و آرزوی خودش نبود. بروی صفحات تاریخ نمی توان خاک سیاه پاشید . این اتهام که گویا قوای نظامی شوروی ایشان را به افعانستان آوردند یا ایشان قوای شوروی را به افغانستان آوردند ، هر دو کذب محض و ساخته و پرداخته تخیلات واهی دشمنان آشتی ناپذیر حقیقت و واقعیت اند . نباید به این موضوع از دیدگاه خصمانه نویسنده گان جهان شوم سرمایه نگاه کرد یا از روی آثار مغشوش کنندۀ جنرال ها ، مارشال های و رژیسورهای فرتوت دستگاه شوروی سابق که همیشه مذبوحانه تلاش می ورزند تا ثقل مدهش گناهان نابخشودنی خودها را بدوش جناح اصولی حزب دموکراتیک و رهبر مبتکر و خلاق آن بیاندازند . امان از این خرفتی و ضلالت ذلت بار !
حضور قوای نظامی شوروی بر اساس مطالبات متواتر و عذرآمیز نور محمد تره کی و امین سفاک صورت گرفته بود که تمام جهان شاهد عینی نشر صحبتهای شان و انعکاس وسیع در مطبوعات دنیا بوده و توجه مردم را به خود جلب نموده که این نکته بر اهل بصیرت و ذهانت هیچ گاه پوشیده نیست . لذا ادعای اینکه گویا رژیم خونتای امین جلاد ضد اتحاد شوروی بوده باشد یا اتحاد شوروی برضد امین سفاک موقف گرفته باشد ، واقعن مضحک و خنده آور است چون طرح آن به خودی خود منتفی می گردد .
این زنده یاد ببرک کارمل بود که از روز اول تا آخر بصراحت مخالفت عام و تام خویش را با حضور قوای نظامی در افغانستان اعلام نمود . این را شما در مصاحبه ها و سخنرانیهای شان بوضاحت یافته می توانید که ایشان با استفاده از هر فرصت ممکنه موقف اپوزیسیونی خویش را علیه حضور قوای نظامی شوروی در کشورش به شکل عاملانه و عامدانه اخذ کرده بودند و اگر احیانن یکی دو بار از پالیسی حسن همجواری و حمایت از کمک های اقتصادی و نظامی اتحاد شوروی تذکر داده اند، منطبق بر عرف پذیرفته شدۀ دیپلوماتیک و مصالح کشور ما بوده و نه کدام دلیل دیگر ، زیرا انقلابیون اصیل ترس را بخود راه نداده و جان دادن و ایثارگری در راه منافع خاک و مصالح علیای وطن را برای خود افتخار می دانند .
برگردیم به واقعۀ المناک قیام سه حوت که مردم کابل صدای برحق مخالفت شان را در مقابل حضور نامیمون قوای نظامی شوروی در حریم خاک وطن شان بلند نمودند. اولاً باید به شکل ایمانی و وجدانی ببینیم که شعارهای عمده چه بودند ؟ “روسها از ملک ما بیرون شوید !”، “مرگ بر قوای متجاوز شوروی !”، مرگ بر جنگ افروزان !”، “مرگ بر دشمنان اسلام !”، “مرگ بر دشمنان افغانستان !” و مماثل آن
آیا در میان تظاهر کننده گان و قیام کننده گان یک نفر مستند ادعا کرده می تواند که در حوالی 2 و 3 و 4 حوت یا حتی بعد از آن کسی شعار ضد زنده یاد ببرک کارمل داده باشد ؟ آیا کسی به یاد دارد که معترضین حرفی بر خلاف دولت تحت زعامت زنده یاد کارمل اظهار کرده باشند ؟ حالا که از برکت انترنت هر کار ممکن شده است آیا کدام نشریۀ آن زمان وجود دارد که خلاف این ادعا را ثابت نموده بتواند ؟ در غیر آن به گفتۀ شاعر بگذار تا سیاه روی شود هر که در او غش باشد .
برعکس سران قبلی حکومت های منسوخه ، زنده یاد ببرک کارمل یک شخصیت شناخته شده و قابل احترام برای مردمش بودند . مردم از شخصیت ایشان و افکار هومانیستی و وطنپرستانه شان از دوران جد و جهد خسستگی ناپذیر پارلمانی عهد سلطنت و بعد از آن از مبارزات داهیانۀ شان در دوران رژیم جمهوریت قلابی سردار داود شناخت عمیق داشتند . فرد فرد افغانستان اعم از زن و مرد و پیر و جوان درک نموده بودند که رهبر مردمی شان هرگز برای یک لحظه مواضع ضد مردمی اتخاذ نکرده بودند ، نمی کنند و در آینده نیز نخواهند کرد .
آیا مردم می توانند اینقدر فراموشکار شوند که مبارزات مسالمت آمیز ایشان را در متن پر مخاطره پارلمان از ذهن ببرند ؟ آیا مردم می توانند اینقدر فراموشکار شوند که زنده یاد ببرک کارمل اولین و یگانه رهبر انقلاب افغانستان بودند که با قتل سردار داود و فامیلش ، با قبول خطرها مخالفت علنی نشان دادند ؟ آیا مردم می توانند اینقدر فراموشکار شوند که زنده یاد ببرک کارمل در طول دوران حیات سیاسی شان چه قبل از زمامداری و چه بعد از زمامداری به تعذیب ، توهین ، تحقیر ، تخویف ، دستگیری ، شکنجه ، کشتار ، اعدام یا امحای فزیکی هیچ کس امر نداده است ؟
در واقع در حوادث سه حوت مردم دلیلی برای شعار دادن برعلیۀ زنده یاد ببرک کارمل نداشتند ، زیرا آنها خوب می دانستند که زنده یاد ببرک کارمل خودش مخالف قوای نظامی شوروی در افغانستان بودند ، چه این لشکر بیگانه گان از طرف رژیم خونخوار امین میر غضب به وطن دعوت شده بودند . مردم چه حزبی و چه غیر حزبی همیشه خود را در صف زنده یاد کارمل می دانستند و راه خود را با راه ایشان یکی می یافتند .
تا جایی که از نزدیکترین افراد به زنده یاد ببرک کارمل شنیدم، ایشان در شب های حوالی 2 و 3 حوت به حدی به خاطر مردم و قیام کننده گان چنان ناآرام بودند که خواب و استراحت را بر خود حرام دانسته و قدم به قدم اوضاع را نظارت می نمودند. ایشان از شروع تا ختم به مقامات مربوطه منظم هدایت می دادند که بر مظاهره کنندگان فیر نشود ، آنها اذیت و آزار نبینند ، تعقیب و زندانی نشوند . زنده یاد کارمل معتقد بود که آنها هم اولاده همین سرزمین اند و در این خاک حق دارند. آنها هم حق دارند وطن شان را دوست بدارند و آنها هم نمی خواهند حریم مادر وطن در زیر ستم لشکر نظامی بیگانه گان باشند .
زنده یاد ببرک کارمل در یکی از صحبت های شان خطاب به منسوبین اردو فرمودند که : «داشتن مخالفین سیاسی یک امر طبیعی است . هر کس که کار و پیکار مبارزاتی می کند ، طبعن دوستان و دشمنان سیاسی هم می داشته باشد . دشمنان سیاسی ما دشمنان شخصی ما نیستند . اگر خود آنها چنین فکر می کنند ، بگذار فکر کنند ، اما ما باید به این عقیده خود پابندی راسخ باشیم که با مخالفین سیاسی خود مثل دشمنان شخصی خود برخورد نکنیم ، زیرا ما با کسی دشمنی و کدام عقدۀ شخصی نداریم و نمی خواهیم داشته باشیم . آن عدۀ مخالفین سیاسی ما که عمال بیگانه گان و اجانب نباشند ، در ساحۀ قوانین نافذه حزب و دولت جمهوری دموکراتیک افغانستان مثل ما حق تساوی، حق مبارزه و حتی حق ادعای امتیازات بیشتر دارند .» بفرمائید کدام رهبر دیگر از یما پادشاه تا حالا در طول تاریخ افغانستان چنین گفته است ؟
آری هموطن ! بدون شک دستان نابکار اغیار بزرگ برای بدنام ساختن زنده یاد ببرک کارمل دخیل بود که در حوادث مربوط به سه حوت از اوامر قاطع شان به شکل شاید و باید اطاعت نمی کردند، بلکه برخلاف مخفیانه می خواستند شرایط کابل را تا سرحد ناممکن بر ضد پالیسی بشر دوستانه و هومانیستی جناح اصولی حزب تحریک و وهله به وهله بحرانی نمایند و در نتیجه موضوع را تا سطح جنبه دشمنی های شخصی و انتقام بالمثل میان حزب و مردم تقلیل دهند .
از یکطرف موجودیت بقایای بی مقدار اما سرطانی امین این جاسوس شناخته شدۀ سیا و فعالیت های مذبوحانۀ شان برای ابقای ناممکن یک تعداد فوسیل های سپرد شده به زباله دان تاریخ و از سوی دیگر حس کین و عداوت حلقات معینی در سطح مقامات بالائی نظامی قوای شوروی در مقابل زنده یاد ببرک کارمل چنان یک فرصت طلائی را مغتنم شمرده و به مظالم بیحد و حصر و قساوت ضد مردمی شان دست یازیدند و از طرف دیگر خواستند از جناح اصولی حزب یک چهره نامرغوب ، نامطلوب و سرکوب گرانه ترسیم و به نمایش بگذارند که گرچه در اوائل تا حدودی بدین مامول نائل آمدند اما خوشبختانه در دراز مدت درین اقدام غیرانسانی خود ناکام و سرافگنده شدند . آری ! منتسکیو محقانه گفته بود که : «تاریخ معلم بی رحم است و همیشه ماسک را از صورت ماسک پوشان بزیر می اندازد.»
نیروهای طاغوتی کمین گرفته در سنگر های شوم شبانه با استعانت تفنگ و تانک و طیاره شوروی ، بدون استیذان و اطلاع زنده یاد ببرک کارمل مردمان بیگناه شهر کابل را به اتهام دست داشتن در حوادث سه حوت جوقه جوقه محاصره و زندانی می نمودند، با شکنجه و تعدی به تحقیق می کشاندند و حتی به شهادت می رساندند تا با تحریک موج طغیان عمومی بر ضد جناح اصولی و انقلابی حزب دموکراتیک ، مشروعیت حقوقی حاکمیت را به زعم خود شان زیر سوال ببرند . غافل از آنکه زنده یاد ببرک کارمل یکایک قضایا را مانند ذره بین زیر نظر داشتند و شخصن به مراجع ذیربط دستور داده بودند که هر کسی به ارتباط حادثه های 2 و 3 و 4 حوت دستگیر شده ، بلافاصله بی قید و شرط از بند آزاد شوند و خبر رهایی شان را در مطبوعات انعکاس دهند تا دشمنان اهریمنی بار دیگر درک کنند که به هیچ قیمتی نمی توانند که میان مردم و رهبری جناح اصولی فاصله ایجاد کنند . البته یک عدۀ انگشت شمار افراد مخرب ، مفتن و مشکوک متعلق به باند امین که لگام شان در دست بزرگترین دشمن افغانستان بود و تا مغز استخوان بقسم محیلانه و ماهرانه بفعالیت های ضد جناح اصولی حزب دموکراتیک آغشته بودند، نه تنها بالفعل و بالقوه بلکه چندین ماه قبل از ماه حوت نیز کاملن تثبیت هویت شده بودند .
اینجاست که ماسک اغیار در تبانی با جریان منحرف مارهای میان آستین دریده می شود . آنها که اصل راه را بر خود حصر می یابند ، در صدد یک خدعه دیگری برای آبرو ریزی اشتباهات تاریخی خویش می شوند و چه راهی آسان تر از بدنام ساختن تدریجی رهبری جناح سالم و راندن آن به انزوای سیاسی و بلاخره تعویض آن به گروه اطاعت گران و مشروعیت بخشیدن تمدید حضور نظامی خویش در افغانستان .
اگر زنده یاد کارمل مانند اسلاف و اخلاف مطابق امیال و اهداف بیگانه سر تسلیم و اطاعت خم می نمودند ، سیستم شوروی هیچ گاه در صدد تعویض شان به مهره دلخواه خود نمی شد . عقل سلیم جز این حکم نمی کند .
فراموش نکنیم تاریخ مزرعه ایست که هیچ گیاه هرزه در آن تا آخر رشد نمی کند و هیچ دانه سالم در آن ضایعه نمی شود . خود همین واقعه سه حوت یک مثال عملی و عینی بوده می تواند. تصور کنید اگر یک چنین قیام در زمان حکومت های ماقبل و یا مابعد زنده یاد کارمل صورت میگرفت ، آیا احدی از قیام کنندگان و فامیلهای شان در کابل و حومۀ آن زنده می ماندند ؟ تنها یک وجدان آرام به این سوال جواب داده می تواند و بس .