نبی «عظیمی»
واندر باب بی برنامه گی وابهام ساختاری جنگ کنونی :
با جرأت می توان ګفت که جنگ افغانستان دارای ابعاد وابهام فراونی است. ازجمله ابهام ساختاری جنگ یعنی ناشناس ماندن ریشه های اساسی آن ؛ زیرا تا همین اکنون نیز تعریف وتحلیل دقیقی از سوی دولت دست نشانده و جامعه جهانی درمورد چگونه گی ، مضمون و ماهیت این جنگ ارائه نشده است. آخر، اگر سربازان و افسران ما ندانند که برای چه وبه خاطرکی می جنگند واگر سربازان نیروهای جهانی ندانند که برای کدام هدف وآرمانی خون های شان را دراین دیار دور افتاده می ریزند و چرا دراین کشور فلک زده جنگ پایان نمی یابد، چگونه می توان توقع داشت که آنان همان طوری که ارنست همینگوی نوشته بود : ” دنیا جای خوبی است ومی ارزد که برای آن بجنگیم ” به ارزشناکی این جنگ پی ببرند و گلوله های سربی شان را به منظور پیروزی دراین جنگ شلیک کنند .
اما به نظر من، حکومت ناتوان و دست نشانده و متقلب ، فساد اداری مزمن ، فقدان عدالت ، نبود حاکمبت قانون و نقض گستردهء آن از سوی زورمندان ، حکمروایی بی چون وچرای مافیای مواد مخدر، موجودیت فقر شدید و در حال گسترش ، دخالت همسایه گان و عمال نفوذی آنان درنهاد های اداری و نظامی کشور به ویژه سازمان جهنمی آی . اس. آی در ارتش افغانستان ، بیسوادی مردم واستفاده از اعتقادات خالصانه وبی ریای مذهبی مردم به ویژه روستانشینان و.. هرکدام می تواند عاملی باشد برای تداوم این جنگ خانمانسوز.
حالا اگر بی برنامه گی ومدیریت ضعیف دراین جنگ را نیزبه حیث یکی از فکتور های مهم در گسترش وتداوم این جنگ در نظر آوریم ، در مجموع تا حدودی به ریشه یابی جنگ وابهام ساختاری آن پی می بریم . زیرا اگر مدیریت نیرومند و برنامه وپلان منظم برای پیشبرد جنگ وجود می داشت و به سراب ” آشتی با دشمنان قسم خورده مردم مان ” دل خوش نمی کردیم، آیا با موجودیت بیشتر از400 هزار سرباز تا دندان مسلح داخلی وخارجی دربرابر یک مشت شورشی وبغاوتګر که تعداد شان با خوشبین ترین محاسبه ها ازرقم 40 هزار تن تجاوز نمی کند، به زانو می افتادیم وشورشیان تا قلب کاابل خود ها را رسانیده و مردم را به خاک وخون غلتانده می توانستند؟