چه گوارا
ــــــــــــــ
ارنستو رافائل گوارا
چریک مبارز قهرمان
ارنستو چه گِوارا (به اسپانیایی: Ernesto Che Guevara، تلفظ اسپانیایی: [ˈtʃe ɣeˈβaɾa],[۴] زادهٔ ۱۴ ژوئن[۱] ۱۹۲۸ – درگذشتهٔ ۹ اکتبر ۱۹۶۷) که بیشتر بهنام چه گوارا یا اِلچه یا (چه : che ) شناخته میشود، پزشک، چریک، سیاستمدار، نظریهپرداز جنگی و انقلابی مارکسیست زادهٔ آرژانتین و یکی از شخصیتهای اصلی انقلاب کوبا بود. چهره و ظاهر او بهطور فراگیر به عنوان یکی از نمادهای انقلابی بشردوستانه و به عنوان یک نشان جهانی شناخته شده در فرهنگ عامه بدل گشت.[۵]
به عنوان یک دانشجوی جوان پزشکی گوارا سراسر آمریکای جنوبی را سفر کرده و پس از مشاهده فقر، گرسنگی و بیماری روحیه مبارزه در وی پدیدار گشته بود.[۶] در حالی که تمایل او برای کمک به سرنگون کردن آنچه او استثمار سرمایههای آمریکای لاتین توسط ایالات متحده آمریکا میدانست، رو به فزونی بود، بر آن شد تا در اصلاحات اجتماعی گواتمالا تحت ریاست جمهوری خاکوبو آربنز همراه شود، اما طولی نکشید که وی توسط سازمان سیا به دستور کمپانی یونایتد فروت در طی یک کودتا از سمتش مجبور به کنارهگیری شد و همین جریان به نقطه عطف شکلگیری ایدئولوژیهای سیاسی گوآرا بدل گشت.[۶] پس از آن در مکزیکو سیتی با رائول و فیدل کاسترو دیدار کرد و به جنبش ۲۶ ژوئیه آنها پیوست و با کشتی گِرَنما با هدف سرنگون کردن دیکتاتور کوبایی فولخنثیو باتیستا که مورد حمایت ایالات متحده بود، عازم سفر دریایی به کوبا شد.[۷] گوآرا خیلی زود به چهرهای مشهور و برجسته در میان انقلابیها تبدیل شد، سپس به درجه فرمانده دوم ارتقاء یافت و نقش کلیدی در طی دو سال مبارزات پیروزمندانه چریکی شورشیان علیه باتیستا ایفا کرد که در نهایت به سرنگونی رژیم باتیستا انجامید.[۸]
پس از انقلاب کوبا، گوآرا عهدهدار نقشهای کلیدی متعددی در دولت جدید شد؛ که از آنها میتوان به بررسی درخواستهای تجدید نظر و تیرباران برای افرادی که به جرم جنایت جنگی در طی دادگاههای انقلاب محکوم شده بودند،[۹] اصلاحات ارضی زمینهای کشاورزی به عنوان وزیر صنایع، کمک و هدایت کمپین موفق سواد آموزی، فعالیت در دو سمت ریاست بانک ملی و مدیر آموزشی نیروهای مسلح کوبا و انجام سفرهای بینالمللی به عنوان سفیر کوبای سوسیالیستی اشاره کرد، همچنین موقعیت و جایگاه او این اجازه را میداد تا عهدهدار نقش محوری در مسائل مهم باشد که از آن جمله میتوان به تعلیم شبه نظامیانی که عملیات خلیج خوکها را سرکوب کردند[۱۰] یا مسئولیت آوردن موشکهای بالستیک اتمی شوروی به کوبا که منجر به بحران موشکی کوبا در ۱۹۶۲ میلادی شد، یاد کرد.[۱۱] علاوه بر این او یک نویسنده فعال و خاطرهنویس بود، از آثار او میتوان به کتاب راهنمای جنگ چریکی یا کتاب پرفروش خاطرات موتور سیکلت که دربارهٔ سفرهایش با موتور سیکلت در آمریکای لاتین است، اشاره کرد. تجربیات و آموزههای مارکسیسم-لنینیسم او را به این باور رسانده بود که عقب ماندگی و وابستگی جهان سوم صرفاً ناشی از رویکرد امپریالیسم، استعمار نو و سرمایهداری انحصاری بود و تنها راه رهایی از آن حرکت به سوی پرولتاریا انترناسیونالیسم و انقلاب جهانی است.[۱۲][۱۳] چه گوآرا در سال ۱۹۶۵ میلادی کوبا را به قصد صدور انقلاب ترک کرد، تلاش او ابتداً در کنگو-کینشازا و سپس در بولیوی ناکام ماند و در نهایت در همانجا توسط نیروهای نظامی بولیوی با کمک سازمان سیا دستگیر و به سرعت تیرباران شد.[۱۴]
از گوآرا شخصیت تاریخی متناقض که گاه احترام و گاه انزجار را تداعی میکند، باقی ماندهاست. این تناقض را میتوان به وضوح در بسیاری از بیوگرافیها، خاطرات، مقالات، مستندها، آهنگها و فیلمهای مرتبط با او مشاهده کرد. در نتیجه درک او از جان باختگی، ندای شاعرانه او برای مبارزه طبقاتی و میل به ایجاد آگاهی از یک «انسانی نو» که بر پایه اخلاقیات و نه تمایلات مادی در حرکت است، او را به یکی از نابترین الگوهای الهام بخش جنبشهای چپ تبدیل کردهاست. هفتهنامه تایم از او به عنوان یکی از ۱۰۰ فرد تأثیرگذار قرن بیستم نامبرده است.[۱۵] همچنین پس از انتشار عکس آلبرتو کوردا با عنوان چریک مبارز قهرمان، دانشگاه هنر مؤسسه مریلند از آن به عنوان محبوبترین عکس جهان یادکرد.[۱۶]
ارنستو گوآرا اولین فرزند از پنج فرزند ارنستو گوآرا لینچ و سلیا ده لاسرنا، که هر دو از طبقه بالا و اشراف آرژانتینی بودند در ۱۴ ژوئن ۱۹۲۸[۱] در روزاریو آرژانتین چشم به جهان گشود. از جد پدری او پاتریسیو خولیان لینچ به عنوان ثروتمندترین مرد آمریکای جنوبی یاد میشود.[۱۷] از طرف دیگر تبار مادرش به خوزه ده لاسرنا ای هینوخوسا آخرین فرماندار اسپانیایی پرو بازمیگشت.[۱۸] خانوادهٔ او آرژانتینی با تبار باسک و ایرلندی بودند.[۱۹][۲۰] برطبق آداب و رسوم اسپانیایی نام رسمی او گاهی با ده لاسرنا یا لینچ ذکر میشود.[۲۱] با توجه به شخصیت پر جنب و جوش ارنستو، پدرش چنین بیان داشت که «به یاد داشته باشید آنچه در رگهای فرزند من جریان دارد، خون شورشیان ایرلندی است.»[۲۲]
خیلی زود میل توجه به فقرا در ارنستیتو (آنطور که خطاب میشد) توسعه یافت.[۲۳] او در خانوادهای با گرایشهای چپ رشد کرد و از اینرو حتی به عنوان یک پسر نوجوان با طیف گستردهای از دیدگاههای سیاسی آشنا شد.[۲۴] پدر او از طرفداران سرسخت جمهوری خواهان در جنگ داخلی اسپانیا بود و خانه او اغلب میزبان سربازان آسیب دیده در جنگ میشد.[۲۵]
علیرغم وجود دردهای فلجکننده حملات آسم حاد که در تمام دوران زندگیاش سایه انداخت، او توانست به عنوان یک ورزشکار سرآمد در رشتههایی نظیر شنا، فوتبال، گلف و تیراندازی ظاهر شود و همچنین توانست به یک دوچرخه سوار خستگی ناپذیر بدل گردد.[۲۶][۲۷] او از بازیکنان با انگیزه راگبی ۱۵ نفره بود[۲۸] و در پست فلای هاف برای باشگاه دانشگاه بوئنس آیرس بازی کردهاست. بازی راگبی برای او عنوان فوسر (Fuser) – که ترکیبی از El Furibundo به معنای خشن و نام خانوادگی مادرش ده لاسرنا[الف] بود – را برای سبک بازی خشنش به ارمغان آورد.
در سال ۱۹۴۸، چه برای تحصیل در رشته پزشکی وارد دانشگاه بوئنوس آیرس شد. «گرسنگی او برای کشف جهان»[۳۰] به او اجازه داد پیگیر کارهای دانشگاهی اش باشد که دو سفر طولانی خویشتن نگر نوع نگاهش به خود و شرایط اقتصادی معاصر در آمریکای لاتین را تغییر داد. اولین سفر او در سال ۱۹۵۰، یک سفر انفرادی ۴۵۰۰ کیلومتری از طریق استانهای روستایی شمال آرژانتین با دوچرخه که بر روی آن یک موتور کوچک نصب کرده بود انجام شد.[۳۱] او در شیلی از وضعیت کار در معدنها چوکی خشمگین شد و شبانه با یک زوج تحت تعقیب کومونیست به بیابانهای آتاکاما رفتند، در حالی که حتی یک پتو هم نداشتند. چه گوارا آن زوج را «گوشت و استخوانی لرزان از استثمار نظام سرمایهداری» توصیف میکند.[۳۲] دیگر دلیل ناراحتی او دهقانهای فقیری بودند که در ماچوپیچو روی زمینهای متعلق به اربابهای ثروتمندشان کار میکردند.[۳۳] چه بعداً در سفر خود به شدت تحت جامعهٔ جذامیها که با آنها رفاقت میگرفت قرار گرفت. به گفتهٔ چه «بهترین تصویر وفاداری و انسجام از آن مردمان بیچاره و تنها برمیخواست»[۳۳] گوارا از دست نوشتههای خود در این سفر برای گزارشی به نام خاطرات موتورسیکلت استفاده کرد که بعدها یکی از پرفروشترین کتابهای نیویورک تایمز شد.
گوآرا بازی شطرنج را از پدرش آموخت و شرکت در مسابقات محلی را از سن ۱۲ سالگی شروع کرد. در دوران بلوغ و در طول زندگیاش او علاقه ویژهای به شعر به خصوص آثار پابلو نرودا، جان کیتس، آنتونیو ماچادو، فدریکو گارسیا لورکا، گابریلا میسترال، سزار والخو و والت ویتمن داشت.[۳۵] او همچنین شعر اگر— از رودیار کییلینگ و شعر مارتین فیرو از خوزه هرناندز را میتوانست از حفظ بخواند.[۳۵] خانه گوآرا دارای بیش از ۳۰۰۰ جلد کتاب بود که به ارنستو این امکان را میداد تا کتاب خوانی مشتاق و همه چیز خوان باشد که از نویسندگان مورد علاقه او میتوان به کارل مارکس، ویلیام فالکنر، امیلیو سالگاری، آندره ژید و ژول ورن اشاره کرد.[۳۶] علاوه بر این از کارهای نویسندگی نظیر جواهر لعل نهرو، آلبر کامو، فرانتس کافکا، ولادمیر لنین و ژان پل سارتر و همچنین فریدریش انگلس، آناتول فرانس، اچ. جی. ولز و رابرت فراست لذت میبرد.
۷ ژوئیه ۱۹۵۳ گوارا دوباره به سفر رفت. به کشورهای همچون بولیوی، پرو، اکوادور، پاناما، کاستاریکا، نیکاراگوئه، هندوراس و الساوادور. او در دسامبر ۱۹۵۳ به گواتمالا میرسد جایی که رئیسجمهور خاکوبو آربنز[ب] از طریق اصلاحات ارضی قصد براندازی نظام لاتیفوندیا[پ] را داشت. گوارا در گواتمالا ماند تا آنچه لازم بود تا به یک «انقلابی واقعی» تبدیل شود را به نحو احسن انجام دهد.
در گواتمالاسیتی گوارا با هیلدا گادآ آکوستا که یک اقتصاددان پرویی بود آشنا شد. هیلدا از لحاظ سیاسی به خوبی با جناح چپ گرای «متحدین انقلابی خلق آمریکا» APRA (American Popular Revolutionary Alliance) در ارتباط بود. او گوارا را به چند مقام رسمی بلند مرتبه در دولت آربنز معرفی کرد. همچنین گوارا با چند تن از تبعیدیهای متصل به جنبش ۲۶ ژوئیه «فیدل کاسترو» (حمله به یک سرباز خانه در سانتیاگو، کوبا) ارتباط بر قرار کرد. در طی این ارتباطات بود که گوارا لقب معروف «چه» (che) را که در آرژانتینی مانند «رفیق» به کار میرود کسب کرد.
سعی و تلاش چه برای اینکه یک انترن پزشکی شود موفقیتآمیز نبود در نتیجه وضعیت مالی او اغلب دچار تزلزل بود. در ۱۵ می۱۹۵۴ یک گروهان پیادهنظام اسکودا و تجهیزات نظامی سبک از طرف کمونیستهای چکسلواکی برای آربنز ارسال شد که باعث تسریع یک کودتا توسط سیا (CIA) شد.
چه بسیار مشتاق بود تا به پشتوانه آربنز بجنگد و برای همین منظور به یک گروهک نظامی که توسط جوانان کمونیست تشکیل شده بود پیوست. اما خیلی زود از کارهای گروه خسته شد و به کار پزشکی خود برگشت. در پی توطئه چه دوباره برای جنگ داوطلب شد اما چیزی نگذشت که آربنز در سفارت مکزیک پناهنده شد و از حامیهای خارجی خود نیز خواست تا کشور را ترک کنند. وقتی هیلدا گادآ دستگیر شد چه نیز به کنسولگری آرژانتین پناه برد. چه تا چند هفته آنجا ماند و سپس به مکزیک رفت.
براندازی رژیم آربنز توسط سیا این دیدگاه را در چه گوارا بهوجود آورد که ایالات متحده یک قدرت امپریالیستی است که درصدد براندازی هر کشوری است که بخواهد پیشرفت کند و آزاد باشد؛ و همین باعث شد تا این که چه بیشتر از همیشه به این ایمان آورد که یک شورش مسلحانه که توسط یک جمهوری و مردم مسلح حمایت میشود تنها راهی است که میشود شرایط را به نفع چنین کشورهایی برگرداند.
گوارا در ۲۱ سپتامبر ۱۹۵۴ به مکزیکو سیتی رسید و در بخش آلرژی بیمارستان عمومی Hospital Infantil de Mexico مشغول شد.[۳۸] به علاوه او در دانشگاه خودگردان ملی مکزیک پزشکی تدریس میکرد و به عنوان عکاس خبری در «آژانس خبری لاتین» مشغول بود.[۳۹] همسر اولش هیلدا در خاطراتش، «زندگی من با چه» میگوید: «در اون دوران گوارا به فکر رفتن به آفریقا و پزشکی در آنجا بود و همیشه از فقر پیرامونش به شدت غمگین بود»[۴۰] برای مثال هیلدا دغدغهٔ فکری چه در مورد یک خانم رخت شور را توصیف میکند که تحت درمان گوارا بود. چه آن زن را نمایندهٔ اکثر فراموش شدگان استثمار شده میدانست. هیلدا بعداً تکه شعری را میباید که چه شعری را با این مضمون به آن زن تقدیم کردهاست:
«قولی برای جنگ بخاطر دنیایی بهتر، برای زندگی بهتر تمام دردمندان استثمار شده»[۴۰]
علیرغم شخصیتهای متضاد چه و فیدل، از این نقطه به بعد آنها شروع به پرورش چیزی کردند که سیمون رید هنری زندگینامه نویس آن را «دوستی انقلابی که باعث تغییر جهان میشود» نامید که ناشی از تعهد منطق آنها برای مبارزه با امپریالیسم بود.[۴۱]
کوبا
گوارا در اوایل سپتامبر ۱۹۵۴ به مکزیک رسید و ارتباط خود را با «نیکو لوپز»[ت] و بقیهٔ تبعیدیهای ۲۶ ژوئیه (که در گواتمالا آشنا شده بود) بر قرار کرد. لوپز در سال ۱۹۵۵ او را به «رائول کاسترو» معرفی کرد و رائول هم او را به برادر بزرگترش «فیدل کاسترو» رهبر جنبش ۲۶ ژوئیه که اکنون سعی بر براندازی نظام دیکتاتوری فولخنثیو باتیستا داشت معرفی کرد. بعد از یک گفتگوی طولانی مدت با کاسترو چه به جنبش پیوست.
چه به عنوان پزشک جنبش انتخاب شد. او در تمرینهای نظامی شرکت کرد و در آخر به عنوان بهترین پارتیزان شناخته شد. اولین عملیات انقلابی کاسترو حمله به کوبا توسط یک رزمناو بسیار قدیمی به نام «مادر بزرگ»[ث] بود. در روز ۲۵ نوامبر ۱۹۵۶ از مکزیک به وسیلهٔ مادر بزرگ به سمت کوبا راه افتادند. اما کمی بعد از پهلو گرفتن توسط ارتش باتیستا مورد حمله قرار گرفتند. از ۸۲ نفر بسیاری کشته شدند و بسیاری هم بعد از دستگیری تبعید شدند. فقط ۲۲ نفر توانستند فرار کنند. خود چه نوشتهاست: «در همین مقابلهٔ خونین بود که من تجهیزات پزشکیم را کنار گذاشتم و برای جنگ از جسد یکی از مبارزان سلاح برداشتم.» و اینگونه از یک پزشک به یک پارتیزان مبارز تبدیل شد.
چند نفری که زنده ماندند به عنوان یک گروه انقلابی فروپاشیده در اعماق کوههای سییرا مایسترا[ج] پناه گرفتند، جایی که از طرف گروه چریکی فرانک پایس[چ] جنبش ۲۶ ژوئیه و نهادهای مردمی حمایت شدند. با عقبنشینی گروه به طرف کوهها این سؤال پیشآمد: کاسترو زندهاست یا مرده؟ تا این که در اوایل ۱۹۵۷ یک مصاحبه به همراه یک عکس از کاسترو و گروه چریکی اش در نیویورک تایمز چاپ شد. چه برای مصاحبه حاضر نبود اما در ماههای بعد به اهمیت رسانهها در انقلابشان پی برد. سختی کوهنشینی و کمبود مهمات باعث شد تا چه از این روزها به عنوان سختترین روزگار یاد کند.
کاسترو چه را به عنوان رهبر هنگ دوم لشکر انتخاب کرد. اولین اقدام چه برای حمله به یک پادگان در بیکیتو[ح] درست مانند نقشه پیش نرفت. افراد چه سر وقت حاضر نشدند و او هم به تنهایی حمله را شروع کرد. چه خواست یکی از نگهبانهای دشمن را دستگیر کند اما نگهبان فرار کرد و او هم به طرف نگهبان شروع به تیراندازی کرد اما تفنگش از کار افتاد. او در زیر بارانی از گلوله به طرف نیروهای خودی فرار کرد، اما آنها هم با شنیدن صدای تیراندازی، پادگان را به رگبار تیر گرفتند. در هر صورت پادگان تا قبل از این که چه بتواند تفنگش را درست کند تسلیم افراد او شد.
وقتی چه در تاکتیکهای نظامی خود تجدید نظر کرد رویهٔ بسیار خشن تری را برای تربیت در پیش گرفت. فراریهای گروه به عنوان خائن تلقی میشدند و چه گروههایی را برای ترورشان میفرستاد. در نتیجه از او به علت بی رحمی و خشونتش میترسیدند.
گوارا برای گروه یک مرکز رادیویی مخفی به نام رادیوی شورشی[خ] در فوریهٔ ۱۹۵۸ درست کرد. آنها به وسیلهٔ این مرکز برای مردم کوبا اعلامیه منتشر میکردند و با افرادی که خواستار عضویت در گروه بودند ارتباط بر قرار میکردند. ایدهٔ مرکز رادیویی را، چه از فعالیتهای رادیویی سیا برای براندازی دولت آربنز در گواتمالا الهام گرفته بود.
در اواخر ژوئیه ۱۹۵۸ گوارا نقشی بسیار اساسی را در نبرد لاس مرسدس[د] ایفا کرد. او ۱۵۰۰ نفر از افراد باتیستا را که قصد کشتن کاسترو و از بین بردن جنبش را داشتند، با استفاده از هنگ خود دستگیر کرد. بعدها سرگرد آمریکایی لری باکمن[ذ] این عملیات چه را تحلیل کرد و آن را عالی و بیهمتا خواند. با ادامه یافتن جنگ، گوارا رهبری یک هنگ دیگر را بر عهده گرفت و آن را به غرب اعزام کرد تا در لحظهٔ موعود حملهٔ آخر را به سوی هاوانا انجام دهند. در روزهای پایانی دسامبر ۱۹۵۸ گوارا به هنگ انتحاری خود دستور داد تا به سانتا کلارا[ر] حمله کنند. این حمله آخرین پیروزی قاطعانهٔ انقلابیون بود. رادیوی شورشی اعلام کرد هنگ گوارا در شب سال نو سانتا کلارا را پیروزمندانه تصرف کردند که با خبری که خبرگزاری بینالمللی بنا بر مرگ چه در حین نبرد داده بود تناقض داشت. در هر حال، باتیستا وقتی فهمید که ژنرالهایش با شورشیها مذاکره داشته و در جبههٔ آنها هستند در اولین روز سال ۱۹۵۹ از کوبا فرار کرد.
و در اولین روز سال ۱۹۵۹ فیدل کاسترو و افرادش در نبرد خود پیروز شدند و نظام کنونی کوبا را تشکیل دادند.
مناصب در کوبا
چه گوارا یکی از اعضای جنبش ۲۶ ژوئیه فیدل کاسترو بود. این جنبش در سال ۱۹۵۹ قدرت را در کوبا. بهدستآورد. وی چندین پست مهم در دولت جدید کوبا از جمله سفیر، رئیس بانک مرکزی و وزیر صنایع را بر عهده داشت. او در سیاست خارجی کوبا هم نقش اساسی داشت. در سال ۱۹۵۹ از کشورهای آسیایی و آفریقایی دیدار کرد و در سال ۱۹۶۰ در راس هیأتی اقتصادی از کوبا به کشورهای بلوک شرق سفر کرد. سپس به چین و کره شمالی رفت. گوارا در سال ۱۹۶۱ نمایندگی کوبا را در «پونتا دل استه» به عهده گرفت و در سال ۱۹۶۲ ریاست هیئت اقتصادی دیگری را در سفر به اتحاد جماهیر شوروی داشت. در سال ۱۹۶۳ در یک کنفرانس اقتصادی در الجزایر شرکت کرد و در مارس سال ۱۹۶۴ به نمایندگی از کوبا در کنفرانس تجارت و توسعه ملل متحد در ژنو حضور یافت. پس از آن در همان سال دیداری رسمی از الجزایر داشت و در نوامبر ۱۹۶۴ برای سومین بار به اتحاد جماهیر شوروی رفت.
اعدامهای گسترده
مستندات جدید دربارهٔ جزئیات اعدامهای گسترده در زندان لا کابانا کوبا شمار کسانی که با مجوز چه گوارا در ماههای نخست پیروزی انقلاب کوبا اعدام شدند را بین ۴۰۰ تا ۲ هزار نفر تخمین میزند. چه گوارا به دستور فیدل کاسترو، مسئول این زندان شده بود و در روند دادگاههای تریبونالی که برای محکومان آنجا برگزار میشد، چه گوارا رئیس دادگاه تجدید نظر بود؛ قاضی تجدیدنظری که به گفته خاویر آرزواگا، کشیشی که مسئول آرام کردن اعدامیان پیش از مراسم بود، هیچگاه حکم اعدامی را ابطال نکرد. آلوارو ورگاس لوسا، نویسنده پرویی-اسپانیایی، در مقاله پژوهشی که در سال ۲۰۰۵ تحت عنوان «چه گوارا، ماشین آدمکشی» منتشر کرد، با چند نفر از کسانی که در قلعه لا کابانا با چه گوارا همکاری کرده بودند گفتگو کرده و از مشاهدات آنها برای ترسیم نیمرخی از چه گوارا استفاده کردهاست.[۴۲]
در دفاتر خاطرات و نامههایی که از چه گوارا برجای مانده هم جملات متعددی در ستایش ‘نفرت و خشونت’ به چشم میخورد. بنابر دفتر خاطرات او در سییرا ماسترا، در ژانویه ۱۹۵۷ چه گوارا شخصاً یوتیمو گوئرا را به ظن خبرچینی با دستان خود میکشد: «مشکل را با هفت تیر کالیبر ۳۲ حل کردم. یک گلوله در شقیقه راستش. حالا وسایل او متعلق به من است.» نام چند نفر دیگر که چه گوارا به دست خود آنها را کشته در خاطراتش به چشم میخورد. علاوه بر آن، نقش چه گوارا در برپایی اردوگاههای کار اجباری برای همجنسگرایان، مسیحیان شاخه شاهدان یهوه و ضدانقلابیها که اصطلاحاً در کوبا «ناجورها» لقب گرفته بودند هم به خوبی در مستند «رفتار نامناسب» اثر نستور آلموندور، سینماگر اسپانیایی برنده جایزه اسکار، به تصویر کشیده شدهاست.[۴۳]
نایجل جونز، نویسنده و تاریخدان بریتانیایی، چند سال پیش در نقد فیلم “چه” اثر استیون سودربرگ به خاطرات ارنست همینگوی، نویسنده معروف آمریکایی از دوران حضورش در کوبا اشاره میکند. “همینگوی که پس از حضور در جنگ داخلی اسپانیا، به انقلابهای چپ روی خوش نشان میداد، در آن زمان مقیم کوبا شده بود و یک بار از دوستش جورج پلیمپتن، سردبیر نشریه پاریس ریوو، دعوت کرده بود برای حضور در مراسم اعدام زندانیانی که در دادگاهای تریبونال تحت نظر چهگوارا محکوم شده بودند به کوبا برود. این دو به اتفاق شاهد کامیونهایی بودند که میآمدند محکومان را پیاده میکردند و پس از تیرباران، اجساد را دوباره میبردند. همین هم شد که پلیمپتن بعدها از انتشار کتاب خاطرات چه گوارا تحت عنوان ‘خاطرات موتورسیکلت’ سر باز زد.” به نوشته نایجل جونز، انقلاب کوبا که به رهبری فیدل کاسترو و یاری برادرش رائول و چه گوارا در ژانویه ۱۹۵۷ پیروز شد “در سالهای تاریک خود مسبب ۱۶ هزار اعدام، ۱۰۰ هزار زندانی عقیدتی سیاسی و زمینهساز مهاجرت اجباری حدود ۲ میلیون کوبایی شدهاست؛ فراری بزرگ از بهشت سوسیالیستی فیدل کاسترو که در جریان آن حدود ۳۰ هزار نفر جان دادند.”[۴۴]
سخنرانی در سازمان ملل
گوارا در دسامبر ۱۹۶۴ در نوزدهمین نشست مجمع عمومی سازمان ملل متحد در نیویورک شرکت و به نمایندگی از کوبا در آن سخنرانی کرد. گزیدهای از سخنان چهگوارا در مجمع عمومی ملل متحد:[۴۵]
«…. کوبا به اینجا آمدهاست تا موضع خود را دربارهٔ مهمترین مسایل مورد مناقشه اعلام کند و این کار را با احساس مسوولیت تمام و تا جایی که امکان دارد، از این تریبون به انجام خواهد رساند و در عین حال، گفتاری از سر صداقت و راستی خواهد داشت… باید شاهد خانهتکانی و حرکت رو به جلوی این مجمع باشیم. … باید مجمع عمومی نوزدهم در تاریخ سازمان ملل همواره برجسته شود و در یادها بماند. ما برای این هدف تلاش میکنیم. احساس میکنیم که حق داریم و متعهد به انجام آن هستیم، زیرا کشور ما یکی از نقاط پُر اصطکاک جهان امروز است. جایی که اصول حاکم بر استقلال کشورهای کوچک در آن، همه روزه بلکه هر دقیقه، به معرض آزمایش در میآید… برای بقا، شروع دیگری هم هست: حفظ وحدت ملی، ایمان و قاطعیت در دفاع از کیان کشور و انقلاب. ….. نمایندگان محترم! به استحضارتان میرسانم که این شروط در کوبا وجود دارد. یکی از مسایل مهمی که مجمع باید به آن بپردازد و برای ما اهمیت خاصی دارد که برای آن راهحلی بیابیم، همزیستی مسالمتآمیز بین دولتهایی است که نظام اقتصادی و اجتماعی متفاوتی دارند…»
سرانجام با امید برانگیختن انقلاب در دیگر کشورها کوبا را ترک کرد. وی ابتدا در سال ۱۹۶۶ به جمهوری دموکراتیک کنگو رفت و سپس به بولیوی سفر کرد.
در سال ۱۹۶۵ چه گوارا در یک اقدام مخاطرهآمیز تصمیم به سفر به غرب آفریقا گرفت تا معلومات و تجربیات خویش را به عنوان یک پارتیزان به شورشی که آن روزها در کنگو جریان داشت منتقل کند. بنا به گفتهٔ رئیسجمهور الجزایر احمد بن بلا؛ چه گوارا فکر میکرد که آفریقا یک حلقهٔ ضعیف در نظام امپریالیسمی است که توانایی یک انقلاب بزرگ را در خود دارد. رئیسجمهور مصر، جمال عبدالناصر که به خاطر ملاقاتش با چه گوارا در سال ۱۹۵۹ رابطهٔ برادرانهای با وی داشت برنامهٔ چه گوارا در مورد جنگ در کنگو را ناعاقلانه دید و به وی در مورد اینکه چهرهاش تبدیل به یک چهرهٔ تارزانی شود هشدار داد و وی را محکوم به شکست دانست. اما علیرغم هشدارهای وی چه گوارا راهنمای اقدامات کوبا در پشتیبانی از حرکت سیمبای مارکسیست که همزمان با بحران کنگو اتفاق افتاده بود شد. سربازان مزدور آفریقای جنوبی که رهبریشان را مایک هوارا بر عهده داشت و با ارتش کنگو کار میکرد در صدد خنثی کردن برنامههای چه گوارا برآمدند. آنها میتوانستند ارتباطات چه گوارا را ببینند و خطوط ارتباطی و تدارکاتی وی را مختل کنند. با وجود اینکه چه گوارا در تلاش برای مخفی نمایاندن حضورش در کنگو بود دولت آمریکا از موقعیت مکانی وی و فعالیتهایش آگاه بود. آژانس امنیت ملی از تمامی سخن پراکنیهای داخلی و خارجی وی که به وسیلهٔ تجهیزات برون مرزی یو اس ان اس والدز که یک سیستم پست شنیداری شناور بر روی اقیانوس هند بود و در سواحل دارالسلام به این منظور رفتوآمد میکرد آگاه میشد.
هدف چهگوارا صادر کردن انقلاب کوبا از طریق آشنا کردن جنگجویان محلی سیمبا به مکتب مارکسیستی و نظریهٔ فوکو و استراتژی جنگهای پارتیزانی بود.
اواخر ۱۹۶۶، مکان چه گوارا هنوز برای عموم مشخص نبود. گرچه نمایندگان جنبش استقلال موزامبیک، (FRELIMO)، گزارش دادند که آنها در اواخر سال ۱۹۶۶ با گوارا در دارالسلام ملاقات کردند. این دیدار در مورد پیشنهاد وی برای کمک به پروژه انقلابی آنها بود که در نهایت توسط موزامبیکیها رد شد.[۴۶] در سخنرانی روز جهانی کارگران در سال ۱۹۶۷ در هاوانا، وزیر دفاع نیروهای مسلح، سرگرد خوان آلمیدا گفت: «چه در خدمت انقلاب در جایی در آمریکای لاتین بود»
قبل از عزیمت به بولیوی، گوارا ظاهر خود را با اصلاح کردن ریش و قسمت زیادی از موهای و تغییر رنگ آنها به خاکستری تغییر داد، به طوری که او هیچ شباهتی به چه گوارا نداشت.[۴۷] در ۳ نوامبر ۱۹۶۶، گوارا مخفیانه در پرواز از مونته ویدئو با نام جعلی «آدولفو منا گونزالس» به لا پاز رسید و به خود را به عنوان یک تاجر میانسال اروگوئه ای که برای سازمان کشورهای آمریکا کار میکرد معرفی کرد.[۴۷] سه روز پس از ورود به بولیوی، گوارا برای تشکیل ارتش چریکی خود، لاپاز را به مقصد مناطق روستایی جنوب شرقی این کشور ترک کرد. اولین اردوگاه اصلی گوارا در جنگل خشک مونتان در منطقه دورافتاده Ñancahuazú قرار داشت. آموزش در اردوگاه دره ای Ñancahuaz بسیار خطرناک بود روند تشکیل ارتش چریکی کند جلو میرفت. «هایده تامارا بونکه بیدر»، یک آلمانی-آرژانتینی با نام مستعار «تانیا»، به عنوان عامل اصلی چ در لاپاز منصوب شد.
در اوایل اکتبر ۱۹۶۷ چهگوارا در بولیوی طی عملیاتی که توسط سازمان سیا طرحریزی شده بود دستگیر شد. برخی باور دارند که سیا ترجیح میداد گوارا را برای بازجویی زنده نگه داشته باشد، اما در هر صورت او بهوسیلهٔ ارتش بولیوی در نزدیکی والگرانده در مدرسه روستای لا ایگرا در سانتا کروز دلاسیهرا به دستور بارریه نتوس دیکتاتور نظامی کشته شد.
در بامداد ۸ اکتبر ۱۹۶۷ در نزدیکی لاایگه را (دهکده کوچکی در بولیوی و در نزدیکی کوههای آند)، چهگوارا به همراه چندتن دیگر از گروه چریکی به محاصره ارتش بولیوی -که به وسیله مأموران سیا و افسران آمریکایی همراهی میشد- درآمدند و دستگیر شدند. از رزمندگانی که در آن زمان همراه چهگوارا بودند باید از “اینتی” و “کوکو پردو” بولیویایی و “تومایینی” اهل کوبا و افرادی با نامهای مستعار “هولیو پابلو آنیستو “و دیگران نام برد. چند روز بعد چه توسط سرباز بولیویایی ماریو تران با شلیک گلوله اعدام میگردد. چه در حالی که در برابر جوخه آتش قرار گرفته بود و میدانست دیگر آخرین لحظه عمر فرا رسیده خطاب به سربازانی که لوله تفنگهایشان را برابرش گرفته بودند، گفت:
حواستان را خوب جمع کنید و خوب نشانهگیری کنید که دارید یک مرد را میکشید.
این کلمات آخرین کلماتی بودند که ۹ اکتبر ۱۹۶۷ از دهان او خارج شدند.[۴۹] فیدل کاسترو میگوید:
در زندگی از دو خبر خیلی ناراحت شدم؛ یکی خبر مرگ مادرم و دیگری خبر مرگ چهگوارا.
پس از مرگ چهگوارا، او بهعنوان یک تئوریسین، متخصص در فنون جنگی، و جنگآور تبدیل به قهرمان جنبشهای انقلابی سوسیالیستی در سراسر جهان شد. آلیدا، دختر چهگوارا مدعیست که پدرش کمونیست بود.
سالها از محل دفن چهگوارا اطلاعی در دست نبود تا اینکه در سال ۱۹۹۵ یک ژنرال بولیویایی که در عملیات دستگیری او شرکت داشت مکان دفن او را که در کنار باند یک فرودگاه در نزدیکی جایی که در آن به قتل رسیده بود افشا کرد. بقایای جسد چهگوارا در سال ۱۹۹۷ به کوبا انتقال یافت و در سانتا کلارا، شهری که پیروزیهای زیادی در جریان جنگهای انقلابی کوبا کسب کرده بود دفن شد و بنای یادبودی به افتخار او ساخته شد.[۵۱]
بیش از پنجاه سال بعد از اعدام چهگوارا هنوز هم زندگی وی و کارهایش یکی از بحثهای ادامهدار در جهان است. خیلی از صاحبنظران از جمله نلسون ماندلا از وی به عنوان یک قهرمان نام میبرد و او را الهامدهندهٔ آزادی برای تمامی کسانی میداند که آزادی را دوست دارند، همچنین ژان پل سارتر وی را هم روشنفکر میدانست و هم از او به عنوان کاملترین انسان عصر ما یاد میکرد.[۵۲] چهگوارا یک قهرمان ملی دوستداشتنی برای کوباییها باقی میماند و تصاویر وی روی سکههای فلزی کوبایی را زینت دادهاست و دانشآموزان هر روز را در مدرسه با این حرف آغاز میکنند که: ما نیز مثل «چه» خواهیم شد. ترانهٔ آستا سیمپره که به یاد او ساخته شده از ترانههای محبوب است و به چند زبان اجرا شدهاست. در سرزمین مادری وی آرژانتین جایی که در دبیرستانها نام وی را بهخاطر میسپارند موزههای بیشماری از چه کشور را پر کردهاست و در سال ۲۰۰۸ یک مجسمهٔ برنزی از او در شهر تولدش روزاریو نصب گردید. علاوه بر این چهگوارا برای بعضی از بولیویاییها به حضرت ارنست معروف است و او را فرد مقدسی دانسته و میپرستند.
بر اساس شخصیت چه گوارا دو فیلم سینمایی به عنوان che و che part two با بازی بنیسیو دل تورو در نقش چه گوارا ساخته شدهاست.
در ۱۹۶۵، هنرمند کوبایی کارلوس پوئبلا آهنگی به نام «تا همیشه فرمانده» [۱] را برای چه گوارا خواند. ترانهٔ این آهنگ جواب به نامهٔ خداحافظی چه گوارا است که قبل از ترک کوبا به منظور اقدامات انقلابی و مرگ نگاشته بود.[۵۳] این ترانه لحظههای کلیدی انقلاب کوبا که چه گوارا یکی از فرماندههایش بود را روایت میکند. این آهنگ پس از مرگ چه تبدیل به یک نماد شد و بسیاری از خوانندگان چپی هر کدام این آهنگ را با شیوهٔ خود بازخوانی کردند. محسن نامجو هم آهنگی به نام ” چه گوارا ” را خوانده که ریمیکس و ترجمهٔ این آهنگ است.[۵۴]
بخشی از آهنگ کارلوس پوئبلا:
ما ادامه خواهیم داد،
همانگونه که همیشه دادیم،
و با فیدل به تو میگوییم:
«تا همیشه فرمانده»
منبع: ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد