در کتاب «سایه های هول» زندگی پر از فراز و فرود مهاجران افغان در اروپا به تصویر کشیده شده و از زبان رحمت که خودرا “پیرمرد” مینامد حوادث و رویدادهای یک برهه از وطن حکایت میگردد.
او میگوید: … او یک آواره بود، یک پناهند بود، یک مهاجر بود، در سرزمین بیگانه. آدمی که نه با میل و خواهش خود کوله بار سفر بسته بود نه به رضا و رغبت خویش آهنگ دیار دیگر نموده و دست تگدی دراز کرده. بل انسانی بود، طرد شده، رانده شده، فراری و گریزان از زیر تیغ خونبار و ساطور بی رحم روزگار…»
در لابلای «سایه های هول» هر کدام ما بخشی از سرگذشت خویش را مییابیم و با خواندن آن حوادث تلخ و شیرین زندگی تداعی میگردد.
ق آسمایی