مبرهن است که تاریخ کشور ما در ازمنههای مختلف، با مفهوم استبداد عجین و با حضور مستبد همراه میباشد. در واقع افغانستان و خطه تاریخی ما جوامع استبداد زده شرقی طراز آسیایی بوده است.
بعد از شکلگیری بازیهای بزرگ در ماحول افغانستان کنونی و ایجاد دولت مقتدر مرکزی عبدالرحمن خان (دولتی با زور و خون) تا کنون به استثنای مقاطع کوتاه، همیشه استبداد مطرح و مستبدان رنگارنگ حضور داشته است.
در بررسی تاریخی شاید چهار دوره استبداد خونین و هدفمند را مشخص ساخت:
ــــ دوره عبدالرحمن خان
ــــ دوره نادر خان و هاشم خان
– دوره استبداد و جنایات (۱۹۷۸- ۱۹۷۹م) که سازمانده اصلی آن حفیظالله امین پنداشته میشود.
– استبداد خشن مذهبی طالبان (دوره اول و بازگشت مجدد شان باقدرت)
(دوره حبیبالله کلکانی و سیطره تنظیمهای جهادی که انارشی مسلط و قتل و کشتار وجود داشت باید طور جداگانه بررسی گردد) همچنان در سایر ادوار نیز سیر استبداد باید جداگانه شناسایی و مورد پژوهش قرار داده شود.
معمولاً حکومت استبدادی که توسط یک مستبد (ماخوذ از یونانی Dess-putt ) اداره میگردد؛ معرف استبداد است که با استفاده و اعمال قدرت دولتی، سرکوب ظالمانه و خشونت را عملی مینماید.
درین کتاب صحبت در مورد ترور، اختناق و استبداد خونین نادرخان و هاشم خان است که عمدتاً معطوف بر موارد آتی میباشد:
– پلان هدفمند برای نابودی بقایای مشروطیت اول و دوم و نهضت امانی
– نابودی دشمنان، مخالفان و ناقدان استعمار انگلیس و کشتن روحیه ضد انگریزی. (استبداد با حمایت استعمار و به دلخوشی استعمار بخاطر نابودی فکر مخالف با استعمار)
– نابودی فکر آزادیخواهی، ترقی، تنور و کوبیدن و بیروح ساختن روحیه آزادیخواهی مردم.
درک این حقایق تلخ برای هضم و عدم تکرار حوادث خونین نیم قرن اخیر تاریخ وطن مهم و مطالعه این کتاب ارزشمند در همین راستا حایز اهمیت بزرگ است.
با مرور اوراق کتاب، خواننده ژرف بین متوجه میشود که بغاوت پاسداران ذهنیت تکفیری همانند ملای لنگ و در ادامه آن آشوب حبیبالله کلکانی نه تنها باعث سقوط نظام مترقی امانی گردیده، بلکه عامل انحراف افغانستان از شاهراه ترقی نیز شده است. سرکوب خونین و نابودی مشروطه خواهان و آزادیخواهان سبب انقطاع و تسلسل فکری آزادی و ترقی شده است.
داکتر محمد حیدر استاد سابقه دار پوهنتون کابل مینویسد: «ترور دولتی آن دوره بر روحیه و روند مبارزات آزادیخواهی و مجادلات اجتماعی مردم چیز فهم تا این اوایل قرن بیست و یک تاثیر وارد نموده است.»
بسیاری از مورخان و شاهدان عینی، هاشم خان را مردی فراتر از قانون توصیف میکنند که زندان های مخوف ارگ شاهی، سرای موتی، دهمزنگ، و سایر محابس را با تعداد کثیری از روشنفکران تجدد طلب، از جمله روزنامهنگاران، پر کرده بود.
اکرم عثمان در جلد اول رمان «کوچه ما» در مورد نادرخان میگوید: «همین طور روزی در فاتحه یک خویشاوند امانالله خان در مسجد پل خشتی، نادرخان هم آمد و بعد از دعا بر ارواح متوفی، از خدمات و فداکاری امانالله خان با چنان قدردانی و حقشناسی یاد کرد که عدهای از هواداران امانالله خان را به گریه انداخت. نادرخان به یاورش سید شریف خان که پشت سرش نشسته بود، آهسته گوشزد کرد که نام تمام کسانی را که اشک میریزند، به خاطر بسپارد. فردای آن روز تمام آن عده، رفته رفته به بهانهای دستگیر میشوند و سرهایشان زیر بالشان میگردد.» (ص ۴۶۵)
برای شناخت دسایسالحیل نادر ، کتاب جناب عبدالصبور غفوری تحت عنوان «سرنشینان کشتی مرگ، یا زندانیان قلعه ارگ» که حاوی چشمدیدها و سرگذشت نویسنده است که طی ده سال زندان به صورت پنهانی یاداشت گردیده است؛ حایز اهمیتی بسزایی است. کتاب به همت عبدالقیوم غفوری با تقریظ جناب نصیر مهرین اقبال چاپ یافته است.
اکنون این کتاب بسیار ارزشمند تاریخی به اجازه نواسه نویسنده محترم مسعود غفوری اجازه نشر دیجیتالی یافته که به اثر تلاش و زحمت فرهنگی نستوه جناب محمدقاسم آسمایی و انتشارات راه پرچم وارد کهکشان انترنیت شده و بحیث کتاب دیجیتال در اختیار علاقمندان تاریخ و پژوهشگران قرار میگیرد.
عبدالصبور غفوری (۱29۰ – ۱۳۶۲) از فارغان لیسه عالی نجات است که به “جرم” کار روشنگرانه و پخش «شبنامه حقیقت» که حاوی مسایل انتقادی و اصلاحی بود، در شب عید گرفتار و قریب مدت ده سال را در زندان و هفت سال را در تبعید سپری و در آغاز دستگیری برای اعدام تا پای دار نیز برده شده است.
زندانی شدن و تبعید غفوری فقید به «جرم» ناکرده ، مصداق نظر دوکتور محمد هاشم فقید است که نوشته بود: «محمدهاشم خان کمترین فعالیت سیاسی را با مرگ و زندان محکوم میکرد»
غفوری فقید اندیشه و اهداف نشراتی «حقیقت» را از زبان دوست دوآتشه خویش چنین نقل مینماید: «برادرجان رهنمایی مردم بذریعه تبلیغات و نشرات بیشتر تأثیر دارد، مگر جوانان و آنهایی که اندك قوهء نوشتن و يا نطق را دارند چرا از تبلیغ و نوشتن مقالات و یا دادن بیانیهها و یا سرائیدن اشعار انتقادی و یا انتشار آن خودداری میکنند، چرا برای اصلاح اوضاع ناشایسته مردم بازاری و یا کارمندان دوایر توجه ندارند، از دزدیدن، فجایع و غارتگری، رشوتستانی و ظلم بیاندازه کارمندان حکومت متأثر نمیشوند.»
مؤلف هدف ثبت یادداشتها را چنین بیان میدارد: «وظیفه هر فرد ملت است که حقایق را تا اندازه که میتواند ثبت نماید و به اطلاع افراد وطن برسانند؛ زیرا که مکتوم ماندن حقایق باعث معایب می شود.»
نویسنده آزادیخواه شجاع با حسرت آرزو مینماید «…کاش محاکمه میشدم…» این جمله کوتاه بیانگر حقیقت تلخ دوران “بگیر و ببند” و تصامیم فردی و فراقانونی برادران مستبد و سفاک است.
نویسندۀ کتاب، وضع و شرایط زندانها و زندانی ها را درزندان های مخوف ارگ و دهمزنگ با جزیات بیان نموده است؛ از جمله:
درزندان ارگ:
– افراد منسوب به حبیبالله کلکانی و افراد از ولایات مختلف به اتهامات واهی که هر شب ناله و فریاد شان بالا بود و هر شب تعداد شان نابود میگردیدند، محبوس بودند. در جمع زندانیان آزادیخواهان بزرگ مانند محمدولی خان بدخشانی شهید، بسمل فقید و میرزا محمدمهدی خان چنداولی شهید و… با زنجیر و زولانه، زندانی اند.
– مامور سراج الدین مامور زندان و از اقارب عبدالغنی خان قلعه بیگی به زندانیان قصه میکند که:«شاه (نادرخان) گفته است: همه زندانیان باید اعدام شوند تا باعث عبرت بدیگران گردد »
(سلسله اعدامها بدستور جنرال نادر خان و هاشم خان همه روزه دوام داشت و هر شب جوانان نامراد دستمال و کلاه شانرا به حساب یادگار به نامزدان، مادران و فامیلهای خویش میفرستادند.
جالب است سه تن از محبوسان را که گفته بود در افغانستان امنیت نیست؛ امر کردند تا به سرتاسر افغانستان پیاده گشتانده شوند تا امنیت را ببیند!!!
اما مردان بزرگ مورال بلند دارند و در برابر تمام رنج و قساوت دشمن خاطر نشان مینمایند که: «ما آنقدر سست عنصر نمی باشیم که در مقابل بلیات روزگار که آن همه محصول لاف وطنخواهی و حریت پسندی خود ما است، خودرا از دست بدهیم.»
به شب نشینی زندانیان برم حسرت
که نقل مجلس شان دانه های زنجیر است
سالهای حبس غفوری فقید در زندان ارگ، دوره پرالتهاب تاریخ است و با حوادث خونین شهید ساختن غلام جیلان چرخی، کشتن نادر خان و برادرش عبدالعزیزخان و قتل سفیر انگلیس همراه است که بر سرنوشت و مقدرات زندانیان تاثیر مستقیم دارد.
مؤلف کتاب چشمدید خودرا از دقایق پس از کشته شدن نادرشاه بیان مینماید که چگونه در همان اولین دقایق کشته شدن نادرشاه و در جمع چند تن و با عجله شاه محمود خان و حضرت مجددی (نورالمشایخ ) زمینه بیعت به محمد ظاهر را مساعد میسازند و بدینترتیب محمد هاشم خان را که خود را مستحق میدانست و در سفر بود؛ در برابر عمل انجام یافته قرار میدهند.
ــــ عبدالخالق و (۲۱) تن از اعضای فامیل او را بشمول اطفال خوردسال را زندانی و همه بزرگسالان خانواده را بقتل میرسانند. مادر و خواهرش در زندان وفات مینماید.
– کریم، برادر عظیم که پدر داود خان را بقتل رسانیده بود در زندان مسلول و وفات مینماید.
تعداد اهل معارف بشمول مدیر مکتب مولوی محمد ایوب و معین وزارت معارف میر سید قاسم خان را زندانی میسازند.
– زندان دهمزنگ یا «مکتب» دهمزنگ:
درین زندان و در آن دوره بزرگترین رجال سیاسی، دانشمندان، متفکران، آزادیخواهان و… افغانستان زندانی بودند. شخصیت های بزرگ همانند غبار، داوی، میر سید قاسم خان لغمانی، ابراهیم صفا، استاد بسمل که با تاسیس مکتب و ترویج معارف محبوس گردیدند.
غفوری فقید که مدتی با آزادیخواه بزرگ میرزا محمد مهدی خان چنداولی هماطاق بود، اندیشه عالی آن شهید را چنین بیان مینماید: «افکار او در حصه وطن و ملت خیلی عالی است و بسیار کوشش میکند که راجع به وحدت ملت و احساس هماهنگی خدمت به ملت صحبت نماید. مردم باید متحد بخاطر ترقی مملکت متفقالنظر و با اتفاق باشند.»
این آزادیخواه بزرگ را به بهانه اینکه پسرش به دیدنش آمده است، میبرند و یکجا با محمدولی خان دروازی و سفیر غلام جیلانی خان و چند بزرگمرد دیگر اعدام مینمایند.
کاکه گی و عیاری آزادگان پا در زنجیر و زولانه:
درین کتاب خواننده به خاطرات برمیخورد که حماسه آفرین و بیان آزادمنشی، غیرت، کاکه گی و عیاری واقعی یک نسل از مبارزان آزاده و سر به کف است: «زمان بردن زندانیان به اعدام است، ناله و فریاد محبوسان بلند میگردد و سفیرغلام جیلانی چرخی میگوید که: «من افسر هستم و از گریه خوشم نمی آید»
ـــ زمانی که سردار محمد داود خان وزیر دفاع مصروف دیدار از محبس است با دیدن دین محمد محبوس (همصنفی خویش) اورا نزد خود میخواهد.
مامور زندان برایش میگوید شما را سردار صاحب خواسته. وی در حالی که پا در زنجیر و مریض است؛ جواب میدهد: «کدام سردار ، من سردار را نمیشناسم!!!»
به باور من باید این حماسهها و سخنان وخشورانه همچون برلیان در تاریخ محفوظ و بحیث یک امانت به نسل جوان افغانستان منتقل گردد.
آزادیخواه صبور غفوری فقید بعد ازسپری نمودن ده سال زندان در ۲۲ میزان ۱۳۱۹ شمسی از زندان آزاد میشود و بعد از دو هفته زندگی با فامیل؛ روانه دوره هفت ساله تبعید به قندهار میگردد .
این آزادیخواه بزرگ، مقاوم، شجاع ، روشنگر و منور دوران خود به عمر (72) سالگی در شهر کابل وفات مینماید. روانش شاد و یادش گرامی باد
غفوری فقید طبع شعری داشت و اشعار او را هنرمند سابقه دار جناب نسیم (برادر بزرگ استاد ارمان) خوانده است.
کتاب «سرنشینان کشتی مرگ یا زندانیان قلعه ارگ» با ذکر این رباعی حضرت سعدی پایان مییابد که منحیث حسن ختام این نوشته، آنرا با خواننده عزیز شریک مینمایم:
دوران جفا چو باد صحرا بگذشت
تلخی و خوشی و زشت و زیبا بگذشت
پنداشت ستم گر که جفا بر ما کرد
در گردن او بماند و بر ما بگذشت
کتاب های مرتبط:
گذشت نزدیک به یک قرن اخیر و اسناد افشاشده طی این مدت، ثابت نمود که سقوط دولت ملی و مستقل امانی در نتیجۀ توطئه کثیرالجوانب ادارات استخباراتی انگلیس در همکاری و همدستی نوکران محلی و نیروهای عقبگرای داخلی صورت گرفته است، طوری که نخست حبیبالله کلکانی مشهور به بچه سقا را به قدرت رسانیدند و سپس آنرا به کمک نوکران پرورش یافته و قابل اعتمادتر خویش در وجود “خانواده حکمران” از قدرت حذف و زمینه را برای حکمروایی طویلالمدت آنها مساعد ساختند.
وظیفۀ نادر شاه و اخلاف او تکمیل کردن وظیفه آغاز شده توسط حبیبالله کلکانی بود؛ طوری که بایست پیشگامان مشروطیت اول و هواخواهان ترقی و پیشرفت وطن از لحاظ فزیکی محو و اندیشههای میهنپرستانه و آزادیخواهانه نهضت امانیه و مشروطیت اول کاملاً از بین برده میشد.
در راستای همین وظیفۀ غیرملی، دشمنی با غلامنبی خان چرخی و خانوادۀ او آغاز گردید و موصوف با بیرحمی بیمانند در محضر جمعی از درباریان و اعضای خانواده اش کشته شد و همه اعضای خانوادۀ آن از صغیر تا کبیر روانه زندانها شدند که این غمنامه روایتی مختصری از سرگذشت دردناک آنهاست.
بازپخش این کتاب و سایر کتابهای در همین راستا را که افشا کننده اقدامات خصومتآمیز و غیرانسانی، غیراسلامی و غیرقانونی خانوادۀ حکمران در مقابل پیشگامان نهضت مشروطیت و هواخواهان نهضت امانیه است جز وظیفه و مکلفیت خویش میدانیم. صفحه انترنیتی راه پرچم سعی خواهد نمود تا با پخش وسیع آن در دنیای انترنیت کوچکترین خدمتی را برای ادای دین در مقابل این وطندوستان و خادمان وطن و آگاهی نسلهای آینده وطن انجام دهد.
قاسم آسمایی
در بارۀ بازپخش دیجیتال این کتاب
بیشک و شبه دولت فرخندۀ امانی که طلسم استعمار انگریز را شکست و استقلال سیاسی کشور را حاصل و زمینه را برای عمران و آبادنی وطن و نجات هموطنان از زندگی مصیبتبار طولانی مساعد ساخت، عصر نوین در تاریخ وطن بود که با عکسالعمل نیروهای ارتجاعی مواجه شد و استعمار شکست خوردۀ انگلیس با اتکا برآن با توطئههای گوناگون آن را ساقط ساخت.
استعمار انگلیس، نخست تلاش نمود تا با به راه انداختن اغتشاش در پکتیا توسط دست پروردۀ خویش عبدالله مشهور به ملای لنگ موانعی را در راه تحقق طرحهای اصلاحی دولت امانیه ایجاد نماید که با حمایت مردم، آن شورش سرکوب گردید.
اما انگلیسها باردیگر در وجود دهقانبچۀ ماجراجو و بیسواد و حمایه خاندان مجددی، دولت موقتی را برسر قدرت آورد تا زمینۀ مساعدیتری را برای حکمروایی عمال دستپرورده و مطئن خویش در وجود آل یحیی* مساعد سازد.
انگیزۀ اصلی انگلیس از به قدرت رساندن نادر و خاندانش و وظیفه عمدۀ آنها، از بین بردن خط فکری آزادیخواهی انعکاس یافته در مرام مشروطه خواهان اول و محو فزیکی آزادیخواهان جمع شده به دور نهضت امانی بود که نادر از اولین روزهای “غصب قدرت” مصروف تعمیل آن شد و طی چهار سال صدها خدمتگار صادق وطن را نیست و نابود کرد و به زندان کشانید و تبعید نمود.
بعد از کشته شدن نادر، همان وظیفه با شدت و حدت بیشتری برعلیه آزادیخواهان و اعضای خانوادۀهای آنها (از صغیر تا کبیر) توسط خانوادۀ حکمران (هاشم و برادران) پیش برده شد که در این کتاب بخشی از فجایع دوران حکمروایی آنان به تفصیل بیان شده است.
این کتاب در حقیقت تکمیل کنندۀ کتابی «از خاطراتم»** از همین مولف است که با استقبال شایانی هموطنان مواجه شد و بر همین اساس برای آگاه ساختن نسل جوان از سوابق کار و پیکار و درد و رنج قربانیان راه آزادی که قدرت جابرۀ زمان حتی از ذکر نام آنها در هراس بود و دادن منبع قابل اعتماد و دست اول در مورد یک دوره سیاه از تاریخ وطن، به آنان، به پخش دیجیتال آن اقدام صورت گرفت؛ آرزو این است که مورد استفادۀ هموطنان عزیز قرار گیرد.
روح خالد صدیق چرخی شاد باد که باوجود سپری کردن درد و رنجهای بیشمار از جمله پانزده سال در زندان (از شش سالگی تا بیست و یک سالگی) و محروم بودن از آموزش و تحصیل منظم، چنین «درسنامه»ی ارزشمندی را برای نسلهای بعدی به میراث مانده است.
راه پرچم تلاش مینماید تا حتیالامکان کتابهای نوشته شده پـیرامون «دورۀ استبداد آل یحیی» را همگانی سازد. از همکاریهای هموطنان در زمینه استقبال مینماییم.
با حرمت
قاسم آسمایی
* به روایت زنده یاد خالد صدیق چرخی، کلمۀ “آل یحیی” را آقای محمدابراهیم صفا زمانی که در زندان دهمزنگ زندانی بود بر خانوادۀ نادرشاه نهاد که بعد همه زندانیان سیاسی به این نام از خانوادۀ حکمران یاد میکردند.
سرنشینان-کشتی-مرگ-یا-زندانیان-ارگ-ـ-عبدالصبور-غفوری-2