برگردان: سیاسنگ
در پیرامون “پرابلم پنجشیر”
ببرک کارمل افغان برجسته و پتان-ستایل بود. برخی او را تاجیک میخوانند، شماری پشتون و کسانی کشمیری. شکوهندگی و زیبایی چهره ستاره سینمای بالییود را داشت. با اشغال کشورش از سوی نزدیک به صدودههزار سرباز شوروی در هنگامه نبرد با نیروهای چریکی مجاهدینی که امریکاییها پنهانی آنان را مسلح میساختند، او در نشانگاه تفنگ زندگی میکرد. البته، کردارش این را میپوشاند. یارانه، خوشگفتار و خوشبرخورد بود. ادعای انقلابی بودن در خدمت مردمش را داشت و با پافشاری میگفت: “دستنشانده اتحاد شوروی نیستم”.
کارمل و من در پیرامون “پرابلم پنجشیر” که در 1984 میدان جنگهای خونین بود، بحث داشتیم. وقتی باز هم پافشاری کرد که “تمام نیروهای چریکی سرکوب شده و پنجشیر در کنترل کامل” اوست، دندان روی جگر فشردم و پرسیدم: “اجازه میدهید خودم بروم و ببینم؟” تکان خورد و پاسخ داد: “چگونه میتوانم بانوی جوانی را با خطر مواجه سازم؟” همچو تعارف را نوعی بهانه گریز یافتم و گفتم: “اگر پنجشیر برای من خطر دارد، نمیتواند جایگاه امن و چنانی که وانمود میسازید، زیر کنترل شما باشد.” سخن پایانی وی چنین بود: “ببینم چه کاری میتوانم کنم.”
فردای آن روز در هلیکوپتر جنگنده روسی نشستم و رهسپار پنجشیر شدم. از بالا نشانههای آشکار بمباران گسترده را میدیدم: گام به گام گودال پی گودال یادگار بمهای افگنده شده. سلسلهکوهها، نشیبها و درههای باریک نزدیک به کناره – به گمان زیاد سنگرهای پنهان چریکها – داغان داغان و آبله باران یا زیر برفکوچها به چشم میخوردند.
بخشهای زیاد همواری پنجشیر شکوهمند و سرسبز بودند، لیک هرچه دیده میشد کارزار رزمی بود. پوستههای نظامی کوچک و بزرگ در سراسر منطقه گسترانده شده بودند.
در ساحه قرارگاه مهم نظامی شهرکی به نام بارک (بهارک؟) پیاده شدیم. جنرال محمدجمال افسر ارتش و چندین قوماندان دیگر به دیدنم آمدند و پیهم میگفتند: “کنترل ساحه مطلق به دست ماست”. آنجا نشانی از همپیمانان شوری شان نبود. ناگهان سر مرد روسی با موهای زرد – اشتباهاً – بالای تانکی نمایان شد. پس از آنکه مرا دید، بیدرنگ خود را پایین کشید و نهان کرد. چاشت بود. نان و کباب میخوردیم. ساعتی با جنرالها از ستراتیژیهای جنگی در برابر جنبشهای چریکی گفتیم و سپس روانه کابل شدم.
رفت و برگشت پیروزمندانه من به پنجشیر پدیده چشمگیری در گزارشگری پنداشته میشد؛ زیرا نخستین بار یک “بیگانه” چراغ سبز دیدهبود تا در دل میدان جنگ افغانستان پا گذارد. گردانندگان [نیوزویک] شادمان شدند. آنگاه پشتیبانان امریکایی مجاهدین ثبوت دست اول یافتند که حکومت ایالات متحده باید با جنگابراز خیلی پیشرفته و پول بسیار هنگفت چریکها را در نبرد با روسها کمک میکرد. به اینگونه طالبان زاده شدند!
نیویارک/ هشتم جون 2017
[][]
«میتوانیم کوهها را ذوب کنیم»
گماشته مسکو: مگر رشتههای وابستگی وجود ندارد؟
هفته پیش [چهارم جون 1984] ببرک کارمل رییس جمهور افغانستان و پاتریشیا سیتهی – گزارشگر نیوزویک – در “خانه خلق” [کاخ ارگ] گفتوشنود سه ساعته داشتند.
پرسش: در غرب، مردم میگویند شما دستنشانده اتحاد شوروی هستید. پاسخ تان چیست؟
پاسخ: در واقع جای افتخار است هنگامی که امپریالیستها و دشمنان تان با دروغها و بدگوییها بر شما میتازند. پریشان میشدم اگر چنین نمیبود. اجازه دهید به آگاهی تان برسانم: از هژده سالگی عضو فعال جنبش دانشجویی در کشورم بودم. بعد در مبارزه ملی دموکراتیک سهم گرفتم و در تهدابگذاری حزب دموکراتیک خلق افغانستان کمک کردم. چهار سال از بهر فعالیتهایم زندانی شدم. در دهه 1960 دو بار از سوی همشهریان کابل به شورای ملی برگزیده شدم. پس از انقلاب [ثور/ اپریل] 1978 معاون شورای انقلابی گردیدم. پیشینه من پاک است. فرد انقلابی در خدمت میهن و مردمم بودم و هستم. آیا آدمی با همچو سوابق میتواند دستنشانده کسی باشد؟
پرسش: پس چرا صدودههزار سرباز شوروی و چهارهزار مشاور شوروی در کشور تان دارید؟ آیا حضور اینان بر آزادی شما چلیپا نمیکشد؟
پاسخ: در سراسر تاریخ، حتا در روزگار فرمانروایی بریتانیای امپریالیست بر نیمقاره، اتحاد شوروی یگانه دوست واقعی و صدیق مردم افغانستان بودهاست. با انقلاب اپریل 1978 که دستگاه سلطنت استبدادی فیودالی در افغانستان سرنگون گردید، نقطه عطفی در مناسبات ما با شوروی به میان آمد. چنانی که میدانید وقتی طبقه حاکم از قدرت ساقط میگردد، به آسانی تسلیم نمیشود و نمیخواهد امتیازاتش را از دست دهد. لذا، عناصر استبدادی، فیودالی و ارتجاعی در جبهه نامقدس علیه روند برنامهریزی شده انقلاب در افغانستان متحد شدند. آنان به پاکستان رفتند و از آنجا توطئه و نقشه حملات بر انقلاب را رویدست گرفتند. صفبندی در سطح منطقه در صفبندی بینالمللی انعکاس یافت: نیروهای مترقی به رهبری اتحاد شوروی در برابر نیروهای ارتجاعی امپریالیستی به سردمداری ایالات متحده. تمامیت [ارضی] افغانستان در خطر بود. بر بنیاد معاهده دوستی و همکاری 1978 از دوستان شوروی کمک خواستیم. آنها پاسخ [مثبت] دادند.
پرسش: خطر [جنگهای] چریکی چقدر جدی است؟ گزارشها میگویند حکومت شما تنها شهرها را به دست دارد، در حالی که شورشیان ولایات را دارند.
پاسخ: امروز کنترل عام و تام کشور را به دست داریم. واقعیت تاریخی چنان است که اینجا به خاطر ساحات کوهستانی و درههای تنگ و ناهموار ملاکان فیودال زمام امور مناطق و مردم خود را – بدون تامین رابطه با مقامات حاکمیت مرکزی – در اختیار داشتهاند. در گوشههای دورافتاده حتا امروز هم وضع بر همان منوال است. ولی ما کنترل موثر اوضاع را تا سطح ولسوالیها را در دست داشته و به جرگههای محلی قدرت زیاد دادهایم. البته، باندهای درندهیی که از سوی مرتجعین لمیده در پاکستان تحریک میشوند، مداخلات نفوذی شان را پیش میبرند و ما عکسالعمل نشان میدهیم.
پرسش: از عملیات پنجشیر چه میگویید؟ اگر خطر اینهمه ناچیز باشد، چرا برای نابود کردنش نیاز داشتید به فرستادن آنگونه قوای مسلح فوقالعاده بزرگ؟
پاسخ: ما در افغانستان قدرت آتشگشایی کافی برای ذوب کردن کوهها داریم؛ ولی نمیخواهیم چنان کنیم؛ زیرا همچو عملیات میتواند باعث مرگ مردمان بیگناه گردد. بگذارید همینقدر بگویم: عملیات مختصر ما در پنجشیر “پرابلم” آنجا را به طور کامل سرکوب کرد. پنجشیر به حالت عادی برگشته است.
پرسش: آیا گروه چریکی به رهبری احمدشاه مسعود را نابود ساختهاید؟ مسعود مرده است یا زنده؟
پاسخ: این مسعود که شما از وی یاد میکنید، کیست؟ تبلیغات ایالات متحده شخصیتهای مصنوعی و خدایان دروغین میآفرینند. ریگن در نقش هنرپیشه سینما خوب میداند که چگونه روی ستیژ جهانی – چه چلی، السلوادور یا افریقا – گُدیهایی پدید آورد. همچو تخلیقات بتهای گلین هستند و خیلی زود فرومیپاشند. مسعود ابزار امپریالیستها بود. نمیدانم زنده است یا مرده و پروایش را هم ندارم. موضوع پنجشیر حل شدهاست.
پرسش: انقلاب چپگرا را با رسوم اسلامی افغانستان چگونه سازگاری میدهید؟
پاسخ: ماشین تبلیغات امپریالیستی پندار نادرستی را به خورد غرب دادهاست: انقلاب [ثور] ضد اسلام است. اسلام سرشار است از اصول مترقی چون صلح، صداقت، حقیقت، تساوی، حرمت به همسایه. انقلاب در افغانستان در توافق کامل با همین اصول قرار دارد. حکومت انقلابی باید در خدمت مردم باشد. خواست مردم، خواست ماست. عقاید و عنعنات اسلامی بخشی از جامعه افغانستان است و ما به آن احترام داریم.
پرسش: ولی شما نمیتوانید اسلامی و کمونیستی باشید. انقلاب سوسیالیستی مذهب را تشویق نمیکند.
پاسخ: ولی این انقلاب سوسیالیستی نیست. وقتی حزب دموکراتیک خلق افغانستان در دهه 1960 پیریزی شد، ایدیولوژی چپی داشت. اما نمیتوانید دستگاه سیاسی را با شعارها دستور دهید، باید از لایههای زیرین مردم برخیزد. انقلاب ما انقلاب ملی دموکراتیک است، یعنی ضدفیودالی، ضدامپریالیستی با سمتگیری سوسیالیستی.
[][]
هرقدر با واژه ها بازی کنند هرقدر تصویر غبار آلود بنام های گوناگون بکشند باز هم نمیتوانند قدسیت حقیقت را نابود بسازند.
چنانچه در این گفتگو هم این قدسیت جلایش خود را دارد در میان کوهی از حقایق که از آن کنار رفته اند.
اینک شما را به دیدنگوشه ی از تاریخ مستند پنجشیر در آنزمان درست حاکمیت دولتی به رهبری جاویدنام ببرک کارمل دعوت میکنیم به این راپورتاژ کوتاه نگاه کنید. (راه پرچم )
برگرفته از یادداشتهای شخصی بانو Patricia Sethi و
برگهای 20 و 21 هفتهنامه نیوزویک – یازدهم جون 1984
http://
—