به موساد
یک یادآورینمود!
اول
بخاطریکه ذهن قفل شده یګان عزیز ما رااز جفنګهای فیسبوکی تاجک وپشتون بازی،حوزه فرهنګی کلاااان ،
اقلیت! واکثریت!دور ساخته باشم
مقدمه ومطلب را قاطی پاتی برای شما تقدیم میکنم، تا خود شما عزیزان متوجه شوید که سازمان KGB
با چه مهارت جلو(مار) اشتر ! جهاد مسلمانان را در شرق میانه بدست ګرفت ویک (افغانستان ) جهادی دهه 80 برای امریکا در سرزمین پیامبر خیز بوجود آورد
و
سازمان استخبارات اسرائيل ویا همین موساد بمقایسه تمامی استخبارات دنیا نظر به نفوس،جغرافیه، فعالیت وکارایی اش قوی ترین، فعال ترین وپیشګام ترین سازمان دنیا است.
چون قصه بسیار طولانی است ، من ګپ های کته کته اش را مینویسم.
عمر سازمان 74 سال میشود.
نام موساد
از کلمه((موساد الیابت))
یعنی سازمان مهاجرت یهود آمده.
نخستین تشکیلات این سازمان از اعضای ګروپهای پنجګانه
اشترن ، هاګانا، ایرګون، پالماچ…
که بعد از سالهای 1937 بخاطر دفاع از حقوق یهودان درسر تاسر اروپا فعال بودند بوجود آمد.
مهمترین ګروپ ضربتی وعملیاتی این سازمان که در هفتادوهشت کشور دنیا به عملیاتهای ترور، آدم ربایی، وتمامی اعمال شریفانه میپردازند
واحد عملیاتی
کیدون
است.
فقط در اروپا بیشتر از هزار تن جاسوسان برجسته این سازمان در رده های مختلف فعال هستند.
این سازمان تا سال 2010در حدود 2700
عملیات های خیلی بانتیجه انجام دادند.
موسادیګانه سازمان دنیا است که اتباع کشور های مختلف را بصفت مامورین رسمی خود دارند.
یعنی که وزیر ورئيس ویا تجار وآهنګر یک کشور بیګانه میتواند عضو کامل الحقوق این سازمان باشد.
مثلا سازمانهای
KGB
ویا
CIA
فقط اتباع روسیه وامریکا رامنحیث کارمند ویا مامور رسمی میپذیرند.
عمده ترین شعار موساد
((
رحم نکن
اشتباه نکن!
انتقام بګیر!
پيروز. شو))
و
بارز ترین عملیات های این سازمان
پيدا نمودن ، انتقال ومحاکمه آدلف آيشمن نازی از ارجنتاین.
پيدا نمودن وکُشتن تمامی تروریستان سازمان سپتامبر سیاه در که در سال 1972 دوازده بازیکن اسرائيلی را در مسابقات مونشن ازبین بردن
یکایک شانرادر تمامی کشور های دنیا کُشتند.
استخدام ال کهن ګویا سوریانی ونفوذ در رده رهبری سوریه ، اشغال بلندی های جولان.
استخدام داماد جمال ناصر شکستن مصرواشغال سینا در جنګ شش روزه.
یکی از عملیات های خیلی مهم در تاریخ استخبارات دنیا
شکستن 27 ګاوصندوق مملو از اسناد ذروی ایران درمنطقه…………. تهران وانتقال 56000 سند وفلم به اسرائيل
ودر سال 2010 کُشتن متخصصین ذروی ایران در تهران به قومانده ناتانیاهو و رئیس موساد ایزرل.
دست این سازمان در تمامی دنیا خیلی دراز وهیچ عملی نزد شان غیر مقدر نیست.
ګاهی در دهه نود سازمان
BN D
ووزارت خارجه المان
با شدید ترین لحن از نوع فعالیت واستفاده از اتباع المانی این سازمان اعتراض نمود
که ایرل شارون ورئيس موساد در جواب ګفت:((ما نه همسایه سویدن هستیم ونه همسایه ناروی که ده قصه حقوق بشر! شویم.
ما از چهار طرف توسط دشمنان ما محاصره هستیم، باید بجنګیم وپيروز شویم
شکست ما مرګ ما است))موساد در همین عمر کم خود تقریبأ جاسوسان پانزده کشور را تعلیم وتربیه نموده از ساواک ایران تا کشور های 12ګانه افریقایی.
در زمان برادران مجاهد در پشآور دها تن کارمندان موساد در اداره های دپلوماتیک وسازمانهای (خیریه) سګ واری مصروف ضربه زدن به اسلام عزیز ،
نفوذ در فلسطین وکشور های عربی بودند.
یګان یګان جای که سازمان
CIA
اوګین میکرد، دفعتأ سروکله موساد پيدا میشد وبرادران انتلجن سرویس وسی آی ره کمک میکردند.
شاید تاریخ ثابت بسازد که یکتن از لیدران جهادی وسه تن از رهبران مطرح افغانستان تا زمان کرزی مطمئن ترین همکار موساد بودند وهستند.
واین همکاری از زمان آغاز شد که موساد هزاران میل کلاشینکوفهای ساخت مصر را مستقیمأ برای ګلبدین وربانی تهیه میکرد.
وحالا
این کشور کوچک وپر قدرت دنیا زمانیکه میتواند یک طیاره اختطاف شده را با 200تن سرنشین آن از میدان هوایی کشور افریقایی هوګندا بعد از کشتن تمامی رباینده ګان سالم به اسرائيل بر میګرداند.
عبدالله اوجلان را در یک معامله بدست ترکیه میسپآرد
سه چهار تن متخصص اتومی ایران را در جاده های تهران تیرباران میکنند.
همچنان در جنګهای شش ساعته وشش روزه هر پنج کشور های عربی را تار ومار میکند
اما
در مقابل سازمان حماس شکست میخورد؟
بنظر کارشنانه شخص خودم
همین حمله حماس وبیست کیلومتر داخل شدن در خاک اسرائيل ، کشتن زدن وګروګان ګیری
تمامأ از قبل پلان شده بود.
برای شش هدف کلاااااااان
اول
وارد نمودن آخرین ضربه های کاری بالای حماس ، جهاد اسلامی وبقیه ګروه ها
دوم
کشاندن پای ایران وکوبیدن ایران توسط امریکا که ایرانی ها با این ترفند آشنا اند.
همچنان در باطن امر بودن وداشتن رژیم اخوندی در ایران ضمانت موجودیت برای خودش واسرائیل است.
سوم
وارد نمودن فشار بالای قطر وشیخ نشین ها توسط امریکا اعم از وابستګی بیشتر سیاسی واقتصادی
چهارم
آوردن تغیرات بزرګ در شرق میانه
و
فروش میلیارد ها دالر سلاح ومهمات جنګی بشمول طیاره ها به کشور های مختلف.
پنجم
اسرائيل ژاندارم امریکایی در شرق میانه با وجودیکه همه روزه هزاران تن طفل وزن را با بمبارد ها از بین میبرد
اما کشور های غربی پيرو امریکا بنام حق دفاع مشروعاسرائيل
از ارتکاب جنایت یادی نمیکند.
رهبران ، شیوخ ومالکین خانه ( خدا)
به امریکا وغرب نفت میفروشند ، در شهرهای بزرګی مانند پاریس ، لندن ، نیویارک…. قصر ها میخرند
در جنوب فرانسه وجزایر هسپانیه …..سواحل وتفریحګاه های لکس برای عیاشی دارند.
و
ما مردم مظلوم وګرسنه ( مسلمان) های افغانستان، ایران…… پاکستان وبنګله دیش چوب سوخت جنګ حماس واسرائیل باشیم؟
خیر
برماست تا باعقل وهوش کامل نخست به سلطه ی ارتجاع دینی وحاکمیت های ستمګر و( تجاران دین) که خود درخفا با صیهونیست های متجاوز درمعامله اند ، باید پایان داد
تا سلطه ی حاکمان توتالیتر مستبد ومفسد از جوامع اسلامی برچیده نشود
این اندوه وماتم غزه بار بار تکرار خواهد شد.
وسلام
کارشناس تمامی امور
بیاد استخاره حضرت صاحب مرحوم ومُهر نمودن قران توسط ( ناجیان ) دین!
()()()()()()())()()()
اول
چشم دید خودم از حضور مرحوم حضرت صاحب مجددی:
یکزمان در منطقه بورد پښاور با مرحوم عبدالغفور وصیل که در زمانش رئيس اداری اتحاد سه ګانه بود رفتیم تا در مراسم فاتحه ی روشندل خان اشتراک کنیم. در حجره ویا صالون در حدود دوازده تن از آدمهای سرشناس تنظیمهاتشریف داشتند.
زمانیکه حضرت صاحب داخل شد همه به احترام شان بپا شدند اما مولوی نصرالله منصور وفرد دیګری تکان نخوردند. بمجردیکه حضرت صاحب درجایش نشست رو به مولوی منصور نمود وجمله ی کوتاه ګفت که من نشنیدم.
مولوی منصور برای حضرت ګفت:
((تاسوخو ددیورند کرښه مو منلی او امضأ موګړی دي چی پاکستانیانو تاسو ته تنظیم وړګړی,زه خو غلامی نه منم چی ماته تنظیم نه وړکوي))
وبا کلمات توهین آمیز مولوی منصور با یک سیلی بدهن حضرت صاحب متوفی اوضاع اتاق کر کیچن شد.
دوتن بادیګارد های مسلح داخل اتاق شدند.
غفور وصیل ودوتن دیګر خلاص ګیر شدند . چند دقیقه بعد پولیس تهانه منطقه بورد آمد ومنی بیچاره از ترس بګریز که نمیګریزی!
وحال قصه پدر حضرت صاحب متوفی
نادر خان برادر مارشال! اول ما زمانیکه از مسیر ریشخور وچهلستون با قوای حشری خود وارد کابل شد، از تپه توپ بالای ارګ کابل انداخت کرد(سه ګلوله توسط توپ های زنبورک قدیم فیر نمود که دو ګلوله آن کاملأ دور از ارګ وفقط یک ګلوله آ ن به اصطبل اسپها اصابت نمود)
وخادم دین ما که مانند تعداد کثیر ملا ها! خط وکتابت بلد نبود برای وزیر جنګ ش ګفت:
او بچه حمیدالله
دوربینه بګیر وسیل کو که کی فیر میکنه؟
زمانیکه حمیدالله توسط دور بین مشاهده کرد ګفت:
لالا
دوتا آدم دریشی دار اس
همو ملای دووث هم همرای شان اس ( ملای دووث پدر ، کاکا؟جناب حضرت صاحب ما بود که نه ماه قبل با یک شال کمر حبیب الله کلکانی را بسته کرده وګفته بود:
مه خو(خواب) دیدیم که تو پا چا میشی واسلامه جاری میکنی).
و
زمانیکه ګلوله توپ به ارګ شاهی اصابت نمود
خادم دین
حمیدالله برادر ومعاونش
ملک محسن وزیر جنګ
شیر جان صاحب زاده وزیر دربار
محمد محفوظ معین وزارت حربیه
عبدالغیاث نایب سالار
پردل خان سپه سالار
از راه در وازه شمالی ارګ بطرف سرای خواجه وپشته سرخ جبل سراج عقب نشینی ( تکتیکی) کردند.
اما
فقط سه ماه بعد ملای دووث! قران مهر شده راګرفته به قصر جبل السراج رفت وبچه سقأ! را غولاند( فریب داد).
به اساس روایت تاریخ نګاران دست اول زمانیکه حبیب الله کلکانی موافقه نمود که برود کابل وخود را تسلیم نادر نماید، شیر جان صدا زد:
لالا :
قران ده جایش
سری همی دووث ها اعتبار نکو!
بچه سقأ بجواب ګفت:
مه رفتم شما ره دل تان
و با شنیدن جواب حبیب الله کلکانی تمامی اندیوالها روانه کابل شدند.
بعد از سپری نمودن نه روز ومهمانی مفشن درباری در یک روز آفتابی پدر بابای ملت! بیست ودو تن را چنواری نمود .
ګپ بین خود ما که نادر خان مانند امیر حزب اسلامی وآمر شورای نظار زمانیکه مسله ( قدرت) در میان میبود، سوګند ومُهر در قران که چه
حتی تمام نفوس کشور را نیز میکشتند!
اګر حرف من باعث پندیدن رګ ګردن یګان ( وطندارم) میشود،
با
مه قصه قسمها ومهرکردنهای ګلبدین را با همراهانش
و احمد شاه مسعود را با مرحوم پهلوان احمد جان نمشتهمیکنم! عن
و
این هم فرامین بادشاه در سال 1929
******
١-برامدن زنان ودختران بالغه را بدون اجازه ولي شان و
مكتب مستورات را موقوف كردم.
٢-قطع ريش وبروت را موقوف كردم.
٣-دستار كه از طريقه وسنت آنحضرت است، واداي نماز با آن كامل ميگرددموقوف كرده بود
حكم كردم كه بلكل دستار رواج داشته باشد.
٤- حساب وهندسه انگريزي را رواج داده بود موقوف كردم.
نشر شده در شماره نهم حوت ( حبيب السلام) نشريه رسمي انزمان.
دوستان محترم
يادداشتهاي هفت ماهه ي مورخ شهير كشور ملا فيض محمد كاتب كه تحت عنوان ( تذكرلاانقلاب) حوادث انروزگار را باز گو ميكند.واين كتاب برعكس ( سراج التواريخ) و( تحفه تالحبيب) نه بدستور امير بلكه به ابتكار خودش نوشته شده كه اكثر مورخين در اين مورد اتفاق نظردارند.
دو پيشنهاد از جانب خودم.
اول اينكه كتاب را مرور كنيد ونظر زيباي تانرا بنويسيد.
دوم ، موقع نوشتن ديدگاه خويش فكر كنيد كه اصلا منګولیایی! تشريف داريد.
——————————————————
صاحب این عکس در نزدیکی های پاچا صاحب پای منار در زیر یک درخت ده ها میل اسلحه وکارتوس ( ګور) کرده بود ووالد مرحوم حضرت صاحب خود ما برای حبیب الله کلکانی ګفت:
((مه خاو دیدیم که خداوند متعال بخاطر نجات دین وجاری ساختن شرعیت محمدی ده زیر ( همو) درخت برایت وسایل مورد ضرورته مانده، برو بَکش ودینه نجات بده))
شهر کابل کعبه عشاق بود
هر پری پيکر به شوخی تاق بود
هر یکی زیباتر از زیبا تری
عشق میتابید از دیدا ر شان
عشوه ها میریخت از رفتار شان
در نګاهشان هزاران راز بود
شرم بود، وعده بود وراز بود
****
یک قصه کګ تاریخی کابل قدیم
وتوضیح مختصر در مورد اصطلاح}
دووس ویا {دیوث!در سال1893
م امیر عبدالرحمن تمامی خوانین وامرای محلی را یا با پرداخت مستمری واعطای رتب اعزازی ویا بزورقین وفانه ویا هم به اصطلاح تزویج با دوشیزه ګان آنها وپایه ګذاری حرمسرا مطیع وفرمانبر دار نمود.امیربا وجودیکه حتا سواد اپتدایی خواندن ونوشتن را نداشت اما یکتن از شخصیت های خیلی زیرک، وارد واشنا با جغرافیه وتاریخ وطنش حساب میشد.
او یګانه امیر بارکزایی است که شخصأ در بسیاری جنګها وګریز ها اشتراک داشت.
امیرشخصأ تمامی سرحدات کشور از کوه ملک سیاه تا دهنه ی ذولفقار ، از رباط جعلی تا تربت جام ګاهی بسواری اسپ وزمانی در حالت ګریز با پای پياده سفر نموده.
او در مدت تقریبأ نو سال غربت واقامت در دربار حکام بخارا وروسیه تزاری تجارب غنی از ظلم، قصاوت ، بخشش وحجب، فریب وغدعه آموخت.
با مراجعه به تاج التواریخ میبینیم که امیر خود تائيد میکند که صد ها تن را سر برید، ده ها تن رامثله نمود .
امیر عبدالرحمن در مقابل مردمیکه پيمان میشکستند، خدعه مینمود، ویا کوچکترین تهدید برای قدرت مطلق اش بود بدون در نظر داشت قوم، سمت وزبانش،جابر ، ظالم وقلب قصیح داشت.
او همچنانیکه امیران ، خانهای قطغن وبدخشان را کله منار بلند نمود، از کشته های مردم اندړ وشینوار نیز پشته ها ساخت.
جاسوسی بین مردم، خبر چینی به نفع دربار را نخستین بار او منحیث یک وظیفه وخدمت! در ارکان اداری نظام ودستګای خویش رسمیت بخشید.
در دوماه ویاکم وبیش شخصأ از زندانی های به امر خودش دیدن واحکام صادر مینمود.
اصل قصه
****
در یکی از روزهای تابستان در کنار قصر باغ بالا در بارنموده بود. در سمت راست ایشان سپه سالار عبدلوکیل ودر سمت چپ او سردار غلام جیلانی خان چرخی جا خوش نموده بودند.
احوالدار ها بتعداد چهار تن زندانی را غل وزنجیر پيچ آوردند تا امیر با شنیدن جرم ! شان اندازه جزا را تعین کند.
زندانی نخست که بجرم قتل یک بیوه زن وغارت اموالش دستګیر شده بود،
باید دست وپایش بسته ودر عقب همان ګاو ده فرسنګ مانند بوجی کاه کش میشد.
مجرم دوم که ګویا مربوط افراد بغاوتګر میر حسین شیخ علی بود ، حضور امیر ابراز داشت که من بیګناه هستم
چون باشنده شیخ علی ام مرا غل وزنجیر نمودند.
امیر با شنیدن این جمله به شخص مذکور ګفت:
من از خودت یکسوال دارم ، اګر درست جواب ګفتی آزاد هستی اما اګر جوابت قناعتبخش نبود مجازات میشوید.
سوال این است که:
بعد از پختن یک مرغ مزه دار ترین قسمت وجود مرغ کدام قسمت اش است؟
بیرار هزاره ما که آدم هشیار ومجرب بود ګفت:
امیر صاحب
پوستیش!
وامیر عبدالرحمن با نګاه مملو از تبسم رو به جانب سردار غلام جیلانی خان نمود وګفت:
نوش جانش آدم هشیار است، رهایش کنید.
مجرم سومی که بجرم! عدم پرداخت مالیه(آذوقه)به لشکر امیر باز داشت شده بود، ګفت!
امبر صاحب خداوند سایه شما را از سر ما کم نکند. من چار سر عیال دارم وتمام بود ونبود ما دوسیر جو ویکسیر باقلا است که تا رسیدن فصل امسال آنرا قوت لایموت کنیم، بیا شرط میزنیم :
سپاهی های خوده همرایم روان کن اګر چیزی بیشتر یافتی ملامت کن وسنګ بارم کن!
امیر که دماغ خویشرا از شمالک نسیم پغمان وبوی ګلهای درخت عکاسی باغ بالا تازه مینمود مرد مسن را بخشید واز پرداخت باج معاف نمود.
شخص چهارمی که بجرم تقلب در روغن زرد وګد نمودن آب در شیر دستګیر شده بودو بجرم خود معترف بود ګفت:ګردن مه وشمشیر امیر!
پيش خدا وپاچا ګنهکار هستم!
امیر عبدالرحمن صدا زد:
او نامرد
تو ده حق مردم ناجوانی ونا خراباتی کردی وخاک ده چشم مردم زدی!
برو
تا تا چهار روز وخت داری پيش ازنماز جمعه برایم سه نفر دووس ویا دیوث بیاور ومعاف هستی، در غیر آن فرقته همرای همو روغن خودت داغ میکنم، ودونفر سپاهی را وظیفه داد تا چهار روز با مجرم همرایی کند تا مجرم از ګزند مردم در امان باشد.
مرکز جم وجوش کابل قدیم همان بازار چار چته بود .
متقلب با دو تن سپاهی مطابق فرمان امیر رفت بمرکز کابل تا سه تن دووس بیابد.
عمده ترین مشکل اینبود که هیچکس حاضر نمیشود تا قبول کند که دووس است. خطاب نمودن این صفت منفی برای هیچکس قابل قبول نبست.
روزها خیلی بسرعت ګذشت ، آوازه دووس پالیدن وشرط امیر در تمامی کوچه ها وګذر ها زمزمه میشد.
شفق صحبګاهی روز جمعه دمیدن ګرفت ونماز ګذاران کابلی آهسته آهسته جانب در وردی مسجد پل خشتی جمع میشدند .
ودرست زمانیکه مرد متقلب تمامی امید وآرزوی یافتن سه تن دووس را از دست داده بود که، مرد میانسالی با یک خمره ماست از کنار آنهار میګذشت.
مجرم با سلام از رهګذر پرسید؟
کاکا در این کله صبح کجا روان هستی ، خیرت باشه؟
مردک با چهره افروخته وآه جګر سوز جواب داد:
زنی داشتم که ده کلک اش ده چراغ بود ، سیاه سرم در زیبایی مانند ماه چهارده ودر مستی بین تمامی زنها تاق بود، اما
در یک شام ګاو ګم رفت .
بعد از ګذشت سه ماه بکمک قوم وخویش دانستم که سیا سرم مرا ایلا کده وهمرای یک جوان دیګه جور آمد کرده.
دیروز خبر شدم که خانه ایشان یک اشتک شده
چون زن قدیمم تازه زچه است ، حالا یکخمره ماست ونیم پاو مسکه ګرفتیم که برای شان ببرم!
مجرم با شنیدن داستان رو بجانب دوتن سپاهی نموده وګفت:
نمانیش که خودش هست.
خلاصه که قبل از اقامه نماز جمعه دو سپاهی ، مجرم ومردک با خمره ی ماست حضور امیر مشرف شدند.
زمانیکه امیر داستان آدم زن ګریز را شنید با یک خنده ی بلندوګفتن
احسنت
بمجرم ګفت:
کجاست دو دووس دیګه!
مجرم بیکباره ګی در قدم امیر دراز کشید وګفت:
یا امیر عادل!
یا فرزند مرد بزرګ امیر محمد افضل خان!
قول بده که با حاضر نمودن دو دووس دیګر مرا نمیکشی!
امیر در حضور اراکین وسردارانش صدا زد !
مراهم مثل خودت دو روی فکر کردی!
سپاهی ام که بد قول باشه سرش را چت میکنم، بګو کجاست دووسهای دیګه؟
متقلب که بنام قنبر بچه عبدل مشهور بود دل بدریا زد وګفت:
دووس دوم خودم هستم که پشت دووس میګردم،
ودووس سوم خودت هستی که دووس کار داری!
امیر عبدالرحمن با شنیدن این جواب ګفت:
شیر ات بچه عبدل کتی همی جوابت!
وقنبر بچه عبدل را آزاد نمود.
سخن اخیر!
از تمامی عزیزان سمت باز ، زبان باز ، قوم وسمت پرست ودوستان ګویا چپی خویش صمیمانه تقا ضا دارم که:
_ امیر عبد الرحمن رابا دید ګاه زمانش نقد وبرسی کنید.
_عبدالرحمن امیر مستبد فقط برای هموطنان هزاره ما نبود، او از مردم شینوار سه کله منار ساخت
از مردم اندړ غزنی چندین کله منار بلند نمود،مردم نورستان وقطغن را نیز بی نصیب از مناره های سر انسانها نماند.
یعنی اینکه استبداد قرن هجده ونزده را ( آګاهانه ) زبانی وسمتی تفسیر نکنید.
و
نتیجه
****
امیر عبدالرحمن
از مردم جغرافیه خود شناخت دقیق داشت.
هیچګاه بمردم دروغ نګفت.
زنباره نبود.
بقول ووعهده خود وفادار بود.
بیرحم ومستبد بود.
(( امیر شیر علی خان ،امیر عبدالرحمن خان ، یعقوب خان …. ودیګران زمانیکه معاهدات ویا قرارداد های واګذاری خاک واقتدار سیاسی ! را به انګریز ها امضأ نمودند ، با آنهم تعداد از درباریان وجمعی کثیری از مردمان نیک وبد از دلایل وعواقب این ( قرارداد ) ها آ ګهی یافتند ، درموارد مفاد ومضار آن در درازای تاریخ نظریات خویش را حتی تا همین امروز ابراز میدارند.
اما
هموطنان ما از مفاد ودرونمایه های معاهدات فروش وطن به انګریز ها وامریکایی ها دردوران های ( جهادکرزی) ومعاهدات استراتیژیک با امریګا ( ع وغ ، اتمر )
و قطر بسیار آګهی محدود دارند، چرا؟))
چرا امیر عبدالرحمن.. یعقوب خان…وطن فروش اند
اما قراردادی های انګریز دوران جهاد ګلبدین ربانی مسعودونقدینه های حضرت صاحب خود ما بشمول
کرزی
ع وغ
امضأ کننده ګان دفاع ( استراتیژیک)
امضأ کننده ګان سیم خاردار دیورند
ومعامله ګران قرارداد دوحه ( قطر)
وطن فروش خطاب نمیشوند؟))
افشأ ګری شش ونیم شام
( یک بخش از آرشیف محرم )
()()()()()()()()()()()()()()()
( قوماندان عبدالحق که توسط طالبها تیر باران شد ګفت: اګر این ګشنه ها شصت میلیون هم می خواستند انګلیسها حاضر بودند که بپر دازند)
بخاطریکه سر تان خلاص شود با پيشګفتار آغاز میکنم.
در سال 1875 سید نصرالدین بیګ خان ویا امیر خوقند بعد از فوت پدر ش پادشه ویا خان منطقه خان نشین مستقل خوقند نشست.
ودر سال 1876 خوقند بنفع امپراتوری تزار با خانات دره زیبای فرغانه سقوط نمود.
نصرالدین بیګ با تاج وتخت، وحرمسرای خود از راه افغانستان خود را به پښاور رساند ودر سال 1893 در پشاور وفات نمود.
نواسه همین خان خوقند بنام آزاد بیګ در چهارم جولای 1952 در منطقه کمبل پور اتک تولد شد . پدر آزاد بیګ دوکتور نظامی اردوی پاکستان بود.
در اواخر سال1365 خورشیدی ای اس آي برای آزاد بیګ پاکستانی یک تنظیم بنام
( اتحادیه اسلامی ولایات شمال افغانستان)
را تاسیس نمود ودر منطقه تهکال پایان پشاور یک مرکز با چند رأس قاطر واسپ افتتاح کردند.
جلب وجذب ترکتباران شمال افغانستان را از طریق امکانات جمیعت اسلامی آغاز نمودند.
نام آزاد بیګ وګویا جهادش! برای آزادی افغانستان در مطبوعات وتنظیمهای اسلامی! نشر وپخش میشد.
در اواخر سال 1989دوتن بنمایندګی از آزاد بیګ با دوستم قوماندان فرقه پنجاوسه تماس ګرفتند وګفتند که ما ترکتباران باید علیه رژیم کمونیست! متحد شویم .
جمیعت وحزب اسلامی و … دیګران از این پيوند خوشحال نبودند اما در مقابل تصمیم ولینعمت خویش حرفی ګفته نمیتوانستند.
مرګ جنرال ضیأ، موافقت کنفرانس ژينو…. بلاخره جنګ جلال اباد سرعت تغیر اوضاع را خیلی قوت بخشید.
امریکا با کرزی از طریق سفارت خویش در اسلام اباد کرزی را آماده مینمود اما توسط برادران
ریچی
با عبدالحق وتعداد از قوماندانهای داخلی ارتباط مستقیم داشت.
اصل قصه!
ګفت:
در اواخر سال 1371 خورشیدی در منزل پائين خانه قوماندان عبدالحق در پشاور مهمان بودم.
بالای سرش بدیوار نقشه سیاسی یکمتره افغانستان نیز آویزان بود.
او چنین آغاز کرد!
سال 1989پيتر تامسن از اسلام اباد زنګ زد ومرا دعوت نمود تا نزدش بروم. در اتاق پنج تن بودیم وبعدأ دانستم که سه تن آنها از (برادران)
MI6
هستند.
نماینده انګلیس صحبت را آغاز نمود وګفت:
اوضاع رژیم کابل بسرعت بنفع مجاهدین در حال تغیر است اما سه پایه که رژیم نجیب الله بالای آن استوار است باید بنفع (ما) تغیر جهت دهد.
دوستم با تمامی ساز وبرګش
سید منصور نادری با طرفدارانش
همچنان جبار قهرمان در جنوب کشور.
عبدالحق وظیفه میګرد که از طریق وبه کمک مسعود با سید منصور تماس بګیرد وپلان اتحاد مسعود دوستم … همچنان پيام دعوت کشور سلطنتی انګلیس را برایش برساند.
عبدالحق وسید منصور آغا در ست در دره کیان در بین همان خانه زیبای (شکل باز )ملاقات میکنند.
در همان شاید ماه جنوری سال1989سید منصور آغا به لندن سفر میکند.
لندن رفتن جناب ایشان وزیارت نمودن صدرالدین آغا خان رهبر اسماعیله جهان همه ساله وطی ده ها سال وجود داشت.
همسفر سید منصور آغا قوماندان عبدالحق است.
چرا عبدالحق؟
بخاطریکه برعلاوه کمک وارتباط خاندانی آنها طی صد ها سال با انګریز وی نشان عالی ملکه الیزابت را نیز از دربار ملکه دریافت نموده بود.
زمانیکه آغا صاحب ما با عبدالحق به لندن تشریف میبرند ، روز دوم ویا فردای آن طی یک ملاقات رسمی ومخفی مسوولین مرکزی
MI6
پلان تأمین روابط مسعود ، دوستم .. آغا صاحب کیان را تشریح میکنند.
وسید منصور آغا منحیث کلیدی ترین مهره با این پلان موافقه میکنند.
در اخیر شخص مسوول ساز مان از آغا صاحب ما میپرسد که
برای تطبیق این پلان به چه مقدار پول نیاز دارید؟
وهمین لحظه است که آغا صاحب ما
35000000
سی وپنج میلیون پيشنهاد میکند وحریفان جنګ سرد نیز با بسیار شادی وسپاس مبلغ را قبول ودردسترس مشترکین میګذارد!
درست همین جا است که قوماندان عبدالحق میګوید:
اګر این ګشنه ها شصت میلیون هم میګفتند انګریز ها با شرکا حاضر بودند که بپردازند!
*****
سید کیان میرود ودر موجودیت داکتر نجیب الله ودم ودستګاه اش
نخست با مسعود بعدأ با دوستم وشاید تعداد دیګری که من نمیدانم پلان را عملی میکند.
همزمان با این بتعداد 60تن مشاورین
CIA
در دستګاه نظام بوریس یلتسن مانند موریانه مصروف کار بودند.
یلتسن کانال آرد ، روغن ونفت را قطع واز طریق رفقای (وفادار) بروسیه بخصوص قنسلګری روسیه در مزار در عملی نمودن پلان کوشش های بی بدیل نمودند.
آدمهای نیمه خود خواه، زور تنبه، وعزیزان بی خبر
مانند
رسول پهلوان
مومن
وچندین تن دیګر کشته شدند.
تعداد از رفقای بیخبر با چند هزار دالر خرچه جیب وویزه ازبکستان وروسیه سر را به چت نمودند.
پيتر تامسن که شخصأ با جبار قهرمان از زمان قوماندان سر کاتب حزب اسلامی شناخت داشت، طی نامه از جبار قهرمان تقاضای همکاری نمود.
اما
او برعلاوه اینکه پيشنهاد را نپذیرفت ، موضوع را برای داکتر نجیب نیز افشأ نمود.
وجبار قهرمان ګفت که:
من یکبار بچشم خود دیدم که پاکستان ما را مانند غلام خویش استفاده نمود
بار دیګر نمیخواهم بنده ګی پنجاب را بپذیرم.
پلان عملی شد
سید منصور آغا با خانواده محترمش در لندن سه باب ویلای ده میلیون پوندی دارد.
فرزندش که نامخدا دوبار وزیر کابینه هم بود در دبی
شرکت فعالیت املاک با بیست تن کارمندان خارجی وشش صد میلیون دالر سرمایه فعالیت ګلوبال دارد.
نواسه آغا صاحب هارون جان که نامخدا پست ديپلوماتیک سفارت جمهوری اسلامی را نیز دارد در یکی از همان منازل ده میلیون پوندی زندګی میکند.
مارشال ما خو نباشه برعلاوه ارګ شبرغانش دم ودستګاه خیلی وسیع دارد.
وزمانیکه سی آی ای از روابط مشکوک ویګان راز مخفی قوماندان عبدالحق باانګریز ها آګاه شد
خیلی زیبا وپلان شده ګذاشت تا طالبان او را تیر باران کند اما برای نجات جان کرزی دو بال هلیکوپتر با هجده تن کوماندو روان نمود تا کرزی را با سه تن از اندیوالهایش نجات دهد وهشت ماه بعد
رئيس جمهور
جمهوری (اسلامی) افغانستان نصب کنند!
جبار قهرمان واحمد شاه مسعود نیز سالها بعد ترور شدند.
****
Arman Azimi
حریف صاحب من عاشق خواندن چنین واقعات و حوادثی هستم که تا حالا پرونده آن مسکوت باقی مانده است ولی یک پرسش:
بیایید به عوامل اختلاف نجیب و دوستم بپردازیم.
چه کسانی داکتر صاحب نجیب را در مقابل دوستم تحریک میکردند و مسئول دامن زدن به حوادث شمال بودند؟
چه کسانی دوستم را به خوست فرستادند و پلان کشته شدن یا اسیر شدنش را داشتند؟
چرا نجیب به دوستم گفته بود: برایم قابل قبول نیست دوستم در شمال غر بزند و اسلام کریموف در ازبکستان! هدف مقایسه دوستم و کریموف از سوی نجیب بوده است.
خواست اصلی دوستم از نجیب چی بود؟ چرا به خواست های کسی که صدها سربازش جان فدا برای حفظ حاکمیت نجیب بودند و شهامت و از خود گذری را در تنگی واغجان، دره پغمان، قندهار، خوست، زابل و ولایات شمالی کشور از خود نشان دادند و جان شان را قربانی کردند توجهی نداشت؟
کدام خواست دوستم از نجیب نامشروع بود؟ نقش منوکی منگل و رسول بیخدا و لایق صاحب مرحوم در تحریکات شمال چی بود؟
دریافت پاسخ چنین پرسش ها مسئله را روشن میسازد.
قصه ګکهای از برادران هشت ګانه ام
بخش اول:
دوستان نهایت محترم!
چون تمامی ګروه های با پسوند وپيشوند اسلامی بنا بر تصامیم، دلایل،برای اهداف (بنیادی) در درازای زمان ایجاد شد لذا ضرور میدانم تا قصه را با یک مقدمه اختصار شده و چند بخش خدمت شما ارائه کنم.
تا فهما شدن متن برای تان مزه دار ترګردد.
مقدمه
””””””””
بخش اول.
هشت ګانه ها که اکثریت شان شیعه مذهب وبیشتر وطنداران هزاره ما بودند،مانند تمامی مردمان سرزمین ما دارای تاریخ طولانی زاد وولد دراین جغرافیه تشریف دارند.
مسله معتقدات دینی شان نیز مانند بقیه مردمان مُلک شیرانتقلید وتکرار از اعراب با چسپاندن جیفه های دنیوی مانند خُمس،صدقه….محرم، پير ومرید…. ګره خورده.
باآنکه فاصله زمانی ومکانی ما با روایت!غدیر خُم 1400سال است، اما باآنهم کور ګره (امامت)و(ولایت)باز نشد.
با تأ کید وتکرار صد ها اثر تاریخی رتبه ومقام ما از (موالی) بودن ونجس پنداشتن نزد عربها تا همین امروزتغیر نه نموده اما
ما
با افتخارذایدالوصف افسار سلاله اموی وعباسی عربها را به ګردن میآویزیم واخلاف خویش را طریقه (شرعی) سربریدن,قمه زدن وسنت خَم شدن بدرګاه عرب را آموزش میدهیم.
در تاریخ خود اعراب(ابو جعفر بن جریر طبری، پدر علم تاریخ۲۲۴ـ۳۱۰) آمده(حضرت علی ابن ابو طالب وحضرت محمد نواسه های عبدالمطلب بودند.عبدالمطلب وعبدالشمس فرزندان هاشم بودند.
دوقلو های که هنګام تولد پيشانی های بهم چسپیده داشتند، که توسط شمشیر از هم جدا شدند.
واز همان لحظه تولد این شمشیر بود که حرف اول را میان بنی هاشم وبنی امیه میزدند.
آيا مردم لوګر وبامیان ولغمان از نطفه بنی هاشم ویا بنی امیه هستند که برای حل اختلافات قومی اعراب 1400 سال بعد سر همدیګر را با شمشیر ازتن شان جداکنند؟
مګر برادران هزاره ما ازنطفه ابی طالب اند که با برادران ازبیک وپکتیایی ما دعوای غدیر خُم اعراب را درمیدان افغانستان حل کنند؟
اینکه امام حسین نوه پيامبر برای آن پسر کاکای پدرش (یزید عرب)بیعت نه نمود تکلیف مردمان چهار هزار کیلومتر دورتر چه بود؟
خلاصه
که اعراب بیابانی با ایدیو لوژی خیلی ساده ومختصر از نوع (هامورابی )باشمشیر وسوته بر قلمرو مملو از ستم وطبقاتی آخرین دود مان ساسانی چیره شدند.
یکی از دلایل عمده پذیرش ایدیو لوژي عربی
شعار اخوت! برادری! وبرابری (توحیدی)بود.
برای مردمان ساده روستایی پرداخت ذکات(جزیه)وګفتن
بسم الله ومحمد رسول الله
خیلی کمتر بود تا پرداخت مالیات کمر شکن دودمان دربار پُرزرق وبرق ساسانی.
(باآنکه مقاومتها وجنګهای قادسیه، جلولا از رستم فرخزاد تا …. بهرام چوبینه از سستان وخراسان تا بلخ وبخارا ادامه داشت).
و
سیر تحول شیعه بعد از سه قرن اول هجری نزول نمود وتعداد اندک علی پرستان در اقصای امپراتوری اسلامی تیت وپاشان شدند.تا بلاخره هشت صد سال بعد عباسی ها علیه عموزاده های خویش کودتا نمودند وسلسله اموی بتاریخ پیوست. چون پرداختن به تمامی تاریخ شیعه طویل وزمانګیر است….
شاه اسمعیل صفوی ومردان بزرګ خراسان زمین به اصطلاح با اسلحه دین! بجنګ دین! آستین بالا زدندوبه ادامه جنبش های مزدک ومانی، شعوبیه ومعتزله …..
نوع اعتراض ومبارزه ضد باور های خشک بیابانی با شمشیر وقلم، با ابداع مذاهب وباور های امتزاج از فرهنګ بومی بتشکیل فرقه ها وباور های متفاوت، (دین ) محمدی را شق نمودند وآهسته آهسته مذاهب چهارګانه حنفی، اثناعشری ، اسماعیلیه … انتی تیز باور های محمدی تولد ورشد نمود
که تشیع (امامت )نیز از همان راه کوفه وکربلا وقُم به جغرافیه ما رسید.
آغاز قصه هشت ګانه ها
””””””””
چون تمامی حرف وحدیث هشتګانه ها ودستګاه حاکم ایران از شیعه مایه میګرفت ، اساس معادلات تشکل ګروه ها ویا احزاب اسلامینیز مذهب شیعه بود.
بصورت عموم پیروان مذهب شیعه در کشور را میشود به چهار بخش کلان تشریح نمود.
اول
هزاره های افغانستان مرکزی که از قرنها در آن مناطق سرد وکوهستانی سکونت دارند، مردمان سخت کوش ،مستقل اندیش وتا سیصد سال در مقابل سلاطین وامپراتوری ها از کوه ها ودره های خویش دفاع مینمودند.(توزک بابری…)
دوم
شیعه باوران قزلباش که حتی از زمان نادر افشار در هرات وبعدأ با احمد شاه ابدالی بقندهار کابل وسایر مناطق امپراتوری متوطن ګشتند.اینها از سلاله شاه اسمعیل فرزند شیخ حیدر (قزل باش)ویا کلاه سرخ های ۱۲ امامی اند.
تقریبأ تمامی ایشان برخلاف هزاره ها مردمان باسواد ، دبیر ودفتر دار شهری بودند، بمرور زمان یک کتله عظیم تحصیل کرده های متخصص کشور را تشکیل میدادند، واکثرأ امورات رهبری تکایا، تأمین روابط با مراکز قم ونجف درګرو قزلباشان وآغا صاحب های ما بود.
سوم
ګروه های شیعه فارسی وان که در مناطق سرحدات جنوبی شرقی وغربی کشور سکنا داشتند،حتی یک بخش بزرګ ایشان ( توری ) ها در قبایل انطرف متوطن اند که بجز مذهب شیعه هیچ وجهه مشترک باشیعه های خود ماندارند.
چهارم
شیعه مذهب های ترکمن در مناطق مرکزی کشور، دروازی ها …..
از آغا صاحبان، کشمیری های که خود را اولاده پیامبر اسلام میپندارندواسماعیلیه ها در این بحث یاد آور نمیشوم چون مطلب خیلی دنباله دار میشود!
خلص کلام که:
مذهب شیعه را شاه اسمعیل در سال ۱۵۰۱ دین رسمی اعلان نمود وهرکس که علی الله نمیګفت
سر اش را چت میکردند.
ودر سال ۱۷۲۲ محمود افغان (شیعه ګری)را ازخطبه انداخت.
بعد از روفتن افغان ها دود مان قاجار از
۱۷۷۸ تا ۱۹۲۵ دوباره مذهب شیعه رامذهب!رسمی کشور فارس اعلان نمودند.
در سال 1925رضا خان سیستم رهبری وحاکمیت نظم شیعه ګری را به نفع ایجاد شاهی مطلقه مصادره نمود ومیخواست با حفظ مذهب (اثناعشری)نظم شاهی ویا سیستم اداری مدرن! ایجاد کند.
واز همین زمان بصورت خیلی ارام وآهسته تعداد از آدمهای کشور ما نیز در مراکز تربیوی قم ونجف داخل وتصمیم ګرفتند تا زیر نام مذهب شیعه (اسلام سیاسی) را در منطقه ترویج نمایند.
و….. دهه هفتاد قرن بیست زمانیکه خمینی تبعید شد وسازمان فدائیان اسلام در ایران بوجود امد
در کشور ما نیز اغا صاحبان در تعداد معدود تکایای قندهار کابل وهرات ګپ وګداز امامت را بالا کشیدند وتوجه حاکمان خاندانی را بخود جلب نمودند.
باید ګفت که جنګ اول جهانی، پارچه شدن عثمانی ها وبلاخره انقلاب اکتبر ویک عالم تحولات جدید نیز سیر انکشاف وروند شیعه ګری را تکانه های جدی داد.
اګر ازجنبش ها مبارزات شیعه در زمان عبدالرحمن خان واخلافش بګذریم ، خیزش های ابراهیم بچه ګاو سوار … اسمعیل بلخی… اغای واعظ تا شیخ آصف قندهاری ، میر حسین تقریبأ یکنیم صد سال ګذشت
تا رسیدیم به
تشکیل اتحادهفت ګانه در پشاور
وهشت ګانه در ایران.
عمده ترین ګروه های که توسط ایران بشکل مسقیم وغیر مستقیم ایجادشد عبارت بود از :
۱-حرکت اسلامی شیخ آصف محسنی طرفدار جمهوری اسلامی ایران.
۲-سازمان نصر، کمیته جدایی طلبان.
۳-سازمان پاسداران اسامی یا سپاه پاسداران تحت رهبری زاهدی طرفدار خمینی.
۴-نهضت اسلامی افغانستان تحت رهبری اخلاقی از جاغوری.
۵-نیروی اسلامی افغانستان تحت رهبری ظاهرمحقق از بهسود.
۶-دعوت اتحاد اسلامی افغانستان تحت رهبری رحمان علی محقق.
۷-حزب اسلامی رعد افغانستان تحت رهبری قاری احمد ویا قاری یکدست، چوچه وغلام حلقه بګوش خمینی.
۸-جبهه متحد تحت رهبری حسن روح الله.
و
۹-شورای اتفاق تحت رهبری سید علی بهشتی که طرفدار خود مختاری هزاره جات بود.
۱۰-سازمان مستضفین تحت رهبری سید حسینی که یک شبکه مجاهدین خلق ایران بود.
۱۱- حرکت اسلامی تحت رهبری اکبری ( درروفتن مجاهدین آدم خور متحد طالبان بود)
ګروه های جوانان مغل
ګروه اسدالله نکته دان
روشنفکران شهری هزاره ، سعید ها وتعداد کثیری از جوانان مناطق شیعه نشین بدخشان ، هلمند، فراه ، غزنی ….
در تشکلهای ماویستی نیز عضویت داشتند.
پایان بخش اول
وهشت ګانه ها
بخش دوم:
دوستان محترم! باز هم بدلیل اینکه قصه ګکهایما به اصطلاح یګانکس کلیشه یی وخسته کننده حضور مبارک شما نباشد من بعنوان مقدمه ۲ قصه را در یک نفس بازګو میکنم.
جهاد اول!
سال ۱۳۵۸ ش بود. هنوز شاګرد استادش راخفک نکرده بود.تازه تخلص های سنګشکن، آسیابان ، دهقان مل ….وتمامی کلمات که رنګ( سرخ) داشت رواج شده بود.
همچنان
هنوز تخلص های حسینی،حسن پناهی، بهشتی، رضایی، عباسی……پسوند اسمای مقبول برادران شیعه مذهب ما از سرزمین همزبان همسایه ما کاپیګری نشده بود که تصمامیم عجولانه وفشار سیاسی نظام حاکم ومداخله مستقیم همسایه های ما نخستین جرقه های جنګ وشورشګری را آغاز نمودند.
باید یاد آور شوم که در آن اوايل انقلاب ( شکوهمند ثور) هنوز کلمه جهادرسم نبود.
خیزش، قطاع الطریقی،معلم ومامور کشی را میګفتند ، شورشی.
یعنی اینکه در آغازین روزهای بغاوت وخیزش اسم مقبول مجاهدین بودند شورشی، که بعدأ این جنګ وشورش در مقابل نظام حاکم بنام جهاد ومجاهد تغیر نام داد.
خلاصه که:
سال ۱۳۵۸ بود. در حدود سه چهار تن از شاګردان مدرسه قم ونجف را نظام علی خدایی! ایران بنقاط مرکزی کشور جهت{ صدور انقلاب اسلامی }وسیطره شیعه ګری سیاسی! اعزام نمودند.
سید علی بهشتی که بعدأ رئيس ګروه شورای اتفاق انقلاب اسلامی بود ، ازجمع همان نخستین آدمهای پرتاب شده جمهوری اسلامی در مناطق پنجاب ، یکاولنګ وورس بود.
قصه کوتاه که حفیظ الله امین با دم ودستګاه مخوف خویش با ګذشت هر روز عرصه زندګی اجتماعی را بالتی مردم تنګ وتنګ تر مینمود، واین اعمال یکی از دلایل عمده بکوه بالاشدن مردمان ساده دل ماشد.
این سید علی بهشتی نیز از یکاولنګ وبامیان آهسته آهسته در صدد جلب وجذب آدمها بخصوص در مناطق شیعه نشین آغاز نمود.
جناب ایشان. در اپتدا آمدند به دره ها وقریه های ولسوالی شبر ، شیخ علی ، ترکمن تا سرحد شان به قریه های چهار اطراف چهارده غوربند رسید.
در 18دره غوربند مردمان پښتون تاجک ، هزاره. ایماق ترکمن …. زندګی میکنند ویکی از زیباییهای این دره زیبا در تنوع زبانها ولهجه های متفاوت آن است.
و آغای بهشتی ما نیزبا بیست سی تن از مردمان هزاره وسعید مسلح با اسلحه خفیف شبانه بقریه های مختلف تشریف میآوردند ومردم قرأوقصبات را به بغاوت وجنګ در مقابل ظلم و(کفر)نظام بسیج مینمودند، همچنان مردمان مظلوم قریه ها مجبور بودندتا غذای چرب وګرم برای شورشی های آغا صاحب بهشتی آماده کنند ، در غیر آن بجرم عدم کمک!وصدقهبرای برادران دین خوب صحیح شکم لګد میشدند.
کلام کوتاه
که در یکی از شام های نیمه تاریک جناب آغا صاحب با پانزده تن فرد مسلح بقریه کوچک ما رسید.
کاکای مرحومم که تقریبأ حثیت بزرګ روستای ما را به دوش داشت، ازجانب تازه واردین بیګانه بمسجد دعوت شد.
زمانیکه کاکایم بمسجد قریه رفت با تعداد از مردمان شیعه باور کاملأ بیګانه روبرو شد.
خلاصه که بعد از حرف وحدیث ده پانزده دقیقه یی شخصی بنام
سید لم لم آغا(در موردش در اینده مینویسم)
روبجانب کاکایم نمود وګفت :
برو برای ما نان بیاور !
فیکر تو بشه که نان ګرم وخوووب قتیخ هم همرایش بیار که ما در راه رضای خدا کمر بسته کدیم!
کاکای مرحومم دوان دوام به قلعه آمد وبخانمش ګفت که بلند شو ناګرم پُخته کو اګه نی کُل ما ره مرمی باران میکنند!
خانم کاکای مرحومم در مدت شاید یکساعت ده بیست قرص نان ګرم وچند غوری نمیدانم شوله ویا شوربا آماده نمود.
کاکایم با پسرش که فعلأ شُکر زنده وسلامت وصاحب سه دختر وپسر جوان است، دستر خوان نان وغذا را بمسجد انتقال دادند.
زمانیکه مهمانان نا خوانده دسترخوان نان وغذا را باز نمودند
دفعتأ آن سید لم لم آغا به آواز بلند صدازد!
زن تو اوغو ره چطور وچکار کنم
تو نان مودی یا نشون مودی!
کاکای ریش سپيد مرحومم که در بازار محل دکاندار بود آنقدر لګد ومُشت زدند که بیچاره کهنه درد شد وچند سال بعدوفات نمود!
پایان قسمت دوم
اما قصه های سازمان نصر ، سپاه و….
ادامه دارد.
فقط خونسردی تانراحفظ کنید!
(جناب ایشان سید محمد علی بهشتی اصلأ زادګاهش ورس بامیان است همچنان در بامیان یک مدرسه علمیه!شیعه ګری داشت.
یعنی یکی از مراکز حقانیه شعیه ګری آنزمان بود.
ناګفته نماند که آغای بهشتی را بعدها استابلشمنت شیه ایران استفراغ نمود، چون آغا صاحب ما آهسته آهسته مسله خود مختاری هزاره جات را تبلیغ مینمود.
هشت ګانه هاوآدمکشی میانګروهی!
طور مقدمه حضور دوستان بعرض برسانم که این هویت ویا اصلیت کلان برادران شیعه مذهب ما بصورت عموم پنج ګروه عمده بودند.
۱-میرها
۲- سید ها ويا آغاصاحبان ما
۳-شیخ ها
۴- رادیکالها
۵- هزاره ها
داستان طوری بود که میران رهبران عنعنوی در اجتماع بزرګ هزاره ها را تشکیل میداد، ومنابع قدرت ایشان ،اقتدار سیاسی وکنترول اقتصادی، روابط اجتماعی بود.چون ارباب وخان بودندفلهذا اینها کانال ویا پل ارتباط با نظامهای حاکم را نتشکیل میدادند.
سیدها
واین آغاصاحبان شیعه مذهب ما بیشتر قدرت شانرا از طریق دوکتورین مذهب شیعه، کرامات و۱۲ امام تغذیه مینمودند، وخیلی به ندرت با هزاره ها تذویج میکردند.سیدها از طریق هویت مذهبی وروابط شخصی بالای هزاره ها امر ونهی مینمودند.اما برعکس میرها نماینده ګی سیاسی را نداشتند.
شیخ ها
که به دلیل عنعنه پسندی مردم ما نقش ضعیف داشتند ، در کلان ن شهرهای ما مورد چلنج سیدها قرار میګرفتند، ومردم فقط برای آغا صاحبان ما خمس میپرداختند نه به شیخ ها.
همچنان اجتهاد بیشتر توسط علمای که در نجف ، کربلا وقم تعالم شیعه ګری
اموخته بودند صورت میپذیرفت.
رادیکالهای غیر مذهبی
در میان هزاره ها بیشتر بعد از سال1960 تبارز نمود.اکثریت آنها از قشر متمول پسران همین میر ها ، سید ها و….. بودند.
اکثریت همین رادیکالها به ګروه های چپ ملی ګراها واسلامبست ها پیوستند.
هزاره ها
که اکثریت مطلق شیعه مذهب ها را تشکیل میدادند وبه نسبت عدم داشتن سواد وروستایی بودند در حقیقت منبع وګدام سرباز ګیری آن چهار کته ګوری بالا را تشکیل میداد.
باید ګفت بر علاوه تقسیم بندی بالا ګروه ها وتشکلهای کوچک شیعه ها نیز وجود
داشت که فعلا به ان نمیپردازیم.
و
خلاصه کلام اینکه
برای نخستین بار در زمان صدارت شاه محمود خان بشکل رسمی جنبش سیاسی شیعه بدو کته ګوری کلان تقسیم شد.
اسلامیست ها
و
رادیکالهای غیر مذهبی که میلان چپی داشتند.
در سال ۱۹۷۳ زمانیکه مدرسه توحید ایجاد شد، فیضانی ها توقیف ګردیدو…… آهسته آهسته در سال ۱۹۷۸
ګروپهای شیعه به اساس فرقه ویا طایفه انشعاب کردند.
ودر این موقع است که ګروپ شیعه تحت رهبری اسدالله نکته دان رفت ایران
و
جلو رقابت داخلی شیعه های ما رسمأ بدست ایران افتاد.
همچنان در همین موقع دو ګروه ملی ګراهای هزاره که بخاطر حقوق اقلیت ها ها مبارزه مینمودند نیز رسما عروج کردند
تنظیم جوانان مغل
و
نسل نو هزاره
درست زمان سردار داود بود که تنظیم نسل نو هزاره توسط ذوالفقار علی بوتو علیه داود تربیه میشد،وجوانان مغل در لایه های دیګر ګروه ها تقسیم شدند.
در بخش آینده داستان کودتای سید اسمعیل بلخی، ابراهیم ګاو سوار وخواجه نعیم را مینویسم!
دوستان محترم!
در بخش قبلی تعهدنموده بودم که در مورد پلان کودتای سال۱۳۴۹ـ۱۹۴۷برهبری مرحوم سید اسمعیل بلخی روایات را قصه میکنیم!
ګپ اول!
آمده است که مرحوم بلخی در سال ۱۹۱۹ درحومه جوزجان تولد شده. والدش از جمع آغا صاحبان باسواد وکتاب خوان بوده.
فراموش نکنیم، پس از استیلای اعراب باګذشت دوقرن سکوت وابداع نمودن قصه های دول دل علی شیر خدا! بیوګرافی های زنان پیامبر وهزاران روایت واحادیث نقل شده که (سید ها اولاده پیامبر هستند) نیز از همین نوع مغالطه ګویی ها میباشد. در حالیکه قرار روایات منابع ګویا معتبر عربی، محمد فقط یک پسر داشت که آنهم در کودکی وفات نمود.
ګویند که در سال ۱۹۳۳ با شاه شدن بابای ملت بدلایل فقر،ظلم حکام دولت مرکزی و……. بلند بردن مالیات روغن بنام سرچربی بی بیهزاره های مناطق مرکزی، شهرستان، ارزګان ، شیخ علی وترکمن آهسته آهسته بکابل کوچ نمودند.
همزمان با همین حرکت، نظام حاکم شیعه ایران با استفاده از مذهب در صدداستیلا وتخم ګذاری در افغانستان،فعالیت و پلانګذاری منظم خویش را آغاز نمودند.
برای نخستین بار چندباب تکیه خانه در کابل، قندهار،هرات انکشاف نمود.
در حالیکه قبل از آن تجلیل ماه محرم ( کشتن حسین) در مناطق هزاره جات خیلی محلی ،سنتی …. بدون شمشیربازی وخون ریختاندن صورت میپذیرفت.
اوضاع اجتماعی وسیاسی طوری بود که مردمان افغانستان شیعه وسنی از ظلم وستم وبی عدالتی حکام غدار رنج میبردند.
مثلأ شخصی بنام یوسف بیګ درمناطق شهرستان برضد پرداخت مالیه ظالمانه حکام( چندین من روغن زرد بنام سرچربی بی بی ها)علیه نظام اغتشاش نمود.
به ادامه آن در سال (۱۳۴۰)شخص به اسم ابراهیم بچه ګاوسوار نیز علیه حاکمان بغاوت نمود وتمامی فصل زمستان مناطق شهرستان را رهبری مینمود، که بعدأ توسط ماد ظاهر شاه مورد عفو قرار ګرفت.
همچنان مسله کوچیها وجابجایی در مناطق ارزګان نیز دلایلی بود که برای شیعه های حاکم ایران زمینه استخدام مهره ها وترویج شیعه سیاسی! را محیا مینمود.
مرحوم بلخی در همان اوائل بابای ملت به نجف وکربلا تشریف برد،و بنیاد های سیاسی شیعه دوازده امامی را آموخت.
بعدأ در اوایل دهه ۱۳۴۰ خورشیدی زمانیکه مسایل ناسیونالیزم وسوسیالیزم وایزمهای دیګر در دنیا جان میګرفت، اسمعیل بلخی بار دیګر به مشهد مقدس! وقم تشریف برد ودراینجاست که جناب ایشان مانند مولانا مودودی ونیازی های خود ما،اسلام مبارک را با سیاست (تزویج) نمود ونخستین آموزه های اسلام سیاسی از نوع شیعی آن جان ګرفت.
در آنزمان کابل قدیم دوکالونی کلان شیعه مذهب های هزاره بوجود امده.
تپه سلام ودشت برچی.
بلی قزل باشان وآغا صاحبان ما در چنداول ودور وبر دربار وجود داشتند. اما آنها همیشه خواهان رهبری هزاره ها ونقش پل ارتباط با حاکمان نظام راداشتند.
وسید اسمعیل بلخی نیز در همین اوضاع از ایران به بلخ تشریف آورد.
ایشان سخنور توانا ومبارز نامدار ضد استبداد خاندانی بود.
بعد از مدتی سردار هاشم بلخی را به نسبت تبلیغات! ضد رژیم به کابل تبعید نمود.
در کابل شخصی بنام خواجه محمد نعیم قوماندان امنیه بود.
ابراهیم بچه ګاو سوار نیز بدلیل خیزش واغتشاش قبلی آدم سرشناس شیعه ها بود.
خلاصه که
شاه محمود خان صدراعظم بود.
رسم چنین بود که بروزهای نوروز ومیله دهقان باید به تپه سلام تشریف میبرد واز جشن زارعین، تولیدات زراعتی …… دیدن مینمودند.
سید اسمعیل بلخی
میر احمد شاه رضوانی
میر علی احمد ګوهر( یکتن ازشخصیت های با نفوذ اهل تشیع)
خواجه نعیم قوماندان امنیه کابل، میر علی احمد ضیأ
عبدالطیف سرباز
و…..
پلان کودتا وچپه نمودن آرګاه وبارګاه خاندان را طوری طرح مینمایند!
زمانیکه
بابای ملت برای مداوای تکلیف چشم خویش عازم فرانسه میشود.
یګروپ عملیاتی در جاده دهمزنګ صدراعظم را مرمی باران میکنند.
میر احمد شاه رضوانی با تعداد افراد ارګ شاهی را اشغال میکنند.
ابراهیم بچه ګاو سوار رادیو کابل را میګیرد وحکومت جمهوری اسلامی را اعلان میکند.
اما قضیه توسط یکتن از کودتاچیان بنام ګل جان وردک با تمام کیف وکانش برای شاه محمود خان افشأ وتمامی آدمهای کلان فوق الذکر دستګیر وزندانی میشوند.
همی افشاکننده ( ګل جان وردک) که قبلأ توسط حکام بجرم قتل تحت نظارت بود واز نظام دل خوش نداشت، رهبران کودتا تصور ویا پلان داشتند، که میشود با داشتن ګل جان وردک
هم یکنفر سنی مذهب وردکی را در نظام اسلامی شریک میکنیم وحکومت همه شمول میسازیم،وهم کودتا را پیروز میګردانیم!
پلان برادران کودتاچی ما طوری بود که
آغا صاحب بلخی میشد ريس جمهور حکومت اسلامی .
خواجه نعیم میشد وزیر دفاع
ومتباقی مقامات نیز ۵۰/۵۰ میان شان تقسیم میشد.
اما
نشد
که نشد.
سید اسمعیل بلخی با رفقایش عین تا سال ۱۹۶۴ زندانی ماندند.
دوستان نهایت محترم
اینجانب قصه را خیلی کوتاه بدون جزیات ایدیولوژیک وپیامدهایش نوشتم.
قصه کودتای فیضانی باشد برای آینده
وسلام