عصر یکی از روزهای ماه حوت سال 1370 بود و از سرکار روانه محل زیست رفیق کارمل شدم؛ اولین پرسش رفیق کارمل، در آن وقت همیشه از من این بود: «رفیق دکاندار، تجارتت چطور است؟» (البته توأم با خنده)، ( برای پیدا کردن “نفقه” اولاد و از اینکه حتی از دادن معاش حالت انتظار که حق هر مامور دولت بود، محروم و مجبور شده بودم دکانی را در میکرویون سوم بگشایم.)
بعد از نوشیدن پیاله چای و صحبت کوتاه، رفیق کارمل گفت: رفقا بیایید که یک چکر میکروریون کهنه برویم. (به سبیل شیوه پذیرفته شده، میکرویون اول، میکروریون کهنه نامیده میشد ومیشود)
با پنج ـ شش رفیق دیگر که همانجا بودند پای پیاده به طرف میکروریون اول روان شدیم. طبعاً در جریان راه هم گپ سیاست بود و هم تبصره . البته شماری “وظیفه داران” نیز به فاصله های گوناگون پیاده وبا موتر ومخابره ما را بدرقه میکردند.
به پل میکرویون نارسیده رفیق کارمل در مورد پل بهسود جلال آباد و آن “دورانهای خوب” مطالبی را یادآوری کرد. بر حسب مکلفیت، همزمان با شنیدن گپ های رفیق کارمل، مانند رفقای دیگر همراه، چهار طرف را نیز به گفته چهار چشمه می دیدیم، زیرا دورانی بود که دوست کم ودشمن بیشمار بود؛ از جمله دشمن های “خودی”.
ما در پیاده رو جناح راست پل در حرکت و تقریباً در وسط پل بودیم که سه ـ چهار نفر که در عین جناح از طرف مقابل می آمدند؛ با دیدن رفیق کارمل، بصورت غیرمترقبه، بسیار ناگهانی وبسرعت از وسط پل به طرف دیگر دویدند وجهیدند. البته این حرکت آنی آنها توجه همه، از جمله رفیق کارمل را جلب کرد وبا کشیدن آه طولانی گفت: خوب شد که موتر نبود، ور نه مجبور میشدم برای عیادت این نیز به شفاخانه بروم و افزود هی هی روزگار، درست گفته اند: «روز بد برادری ندارد؛ چه رسد به رفقای “ناجوان” و… »
گفت: رفیق قاسم رفیق … را تو خوبتر میشناسی، حال حتی از “سلام وعلیک وطنی سر راه میترسد وزمانی شیوه زندگی ومبارزه خسرو روزبه را برای دیگران آموزش میداد…”.
بعد از برگشت به محل زیستش و با دو به دو بودن، در مورد آن شخص و خوبی ها، استعداد، کارنامه ها و خدماتش به حزب و مبارزاتش و … صحبت کرد و افزود؛ اینهمه را بخاطر شناخت انسانها برایت گفتم و نه به خاطر آزرده گی از حرکت غیررفیقانه امروزی او…
بنابر حرمت رفیقانه، از ذکر نام این شخص خودداری میکنم؛ دیر سال زنده باشد.
پاسخ رفیق صمد ازهر
آسمایی عزیز، آن ناجوان بی مروت من بودم. این خاطره ی آزار دهنده همیشه ذهنم را آزرده و وجدانم را ناراحت داشته است. من آن را به مثابه ی نقطه ی سیاه در زنده گی گذشته ام می انگارم.
گرچه آن تغییر مسیر ناگهانی خارج اراده ی من و نا آگاهانه صورت پذیرفته، با آنهم تا هنوز خود را نبخشیده ام.
جریان ازین قرار بود که من با … رفیق و دوستم ( تصور می کنم به عزم بی بی مهرو) در حالی که گرم صحبت بودیم راه می پیمودیم. در بالای پل میکروریان دوستم ناگهان از بازویم مرا به سمت دیگر کشاند و گفت زود به آنسو گذر کنیم. گفتم چی شده چرا باید به آنسو برویم؟ گفت زود بگذریم بعد برایت می گویم. با تبعیت از او به سمت دیگر گذشتم. پرسیدم گپ چیست؟ گفت سور اور دی ( آتش سوزان است) گفتم چی است؟ گفت نمی بینی در آنطرف کارمل است، اگر در همان سمت ادامه می دادیم مجبور می شدیم با ایشان بایستیم و احوال پرسی کنیم.
من از این پیش آمد سخت برآشفتم و بعد از آنکه تشخیص کردم به راستی کارمل با عده یی در حرکت است، ایستادم تا از میان ترافیک مزدحم دوباره به سمت اولی رفته هم احوال پرسی و هم معذرت خواهی کنم. اگر چشمان آسمایی عزیز دران لحظات مرا پاییده باشند این مکث و تمایل به گذشتن را در من مشاهده کرده خواهند بود. جریان ترافیک چنین فرصتی را نداد و جناب کارمل و همراهانش دور شده بودند، خواستم به عقب برگردم و خود را به ایشان برسانم. باز هم همان دوستم با اصرار مرا نگذاشت و گفت کارمل صاحب از تو نخواهد رنجید برای آنکه ما را ندیده است و اکنون از ما خیلی فاصله گرفته است. دوستم را به خاطر این حرکت ناگهانی و این ترس بیجا ملامت کردم. گفت کارمل هر جا می رود جواسیس در اطرافش پرسه می زنند. زور کس بر کارمل نمی رسد ولی ما بیچاره ها تباه می شویم.
تصادف چنان بود که من به زودی سفری به بیرون داشتم و فرصت آن میسر نشد این سوء تصادف را جبران کنم.
با حکایت آن پیش آمد ناگوار، با علم بر این که شماری بهانه جو زبان به شماتت و قلم به مذمت خواهند گشود، ما فی الضمیر خود را در میان می گذارم:
– من به همه رهبران و همه رفیقانم حرمت بالایی قایلم.
– ببرک کارمل در تاریخ معاصر افغانستان و تحولات بزرگ در کشور از جایگاه خاص و بلند برخوردار و نزد ما در مقام شامخ قرار دارد.
– مانند هر انسانی که سیاست می کند، من هم ملاحظات خود را نسبت به حوادث، جریان ها و موضع گیری ها داشته ام که در مواقع مناسب رو در رو شریک ساخته ام.
– مصلحت ها را به خاطر سلامت جنبش و حزب رعایت کرده ام ولی هیچگاه عنصر ترس در موضعگیری هایم دخیل نبوده است. به همین علت آن پیش آمد غیر ارادی را هنوز هم برای خود اهانت بار و خجلت آور می دانم.
از همه عزیزان ارجمند بالخصوص قاسم آسمایی، عبدالواحد سادات، مسعود صدیق، یزدان ظفری، نورالدین شمس و محمد عارف عرفان که با تفصیلات بیشتر از بازگویی یک حکایت، ارج به عمل آورده اند و بر من منت گذاشتند سپاسگزارم. بعضی از دوستان، منجمله جناب عارف عرفان با ستایش از این رک گویی، آزرومندی کرده اند دیگران نیز بر اشتباهات گذشته اعتراف کنند.
من معتقدم کدام کار بزرگی انجام نداده ام. صرف آنچه واقع شده بود همان را بعینه حکایت کردم و از آن پیش آمد تأسف و خجلت خود را بیان داشتم.
راست گفتن و صداقت حالت اصلی انسان ها است. اطفال را ببینید، همه راستگو اند.هر کس باید بالفطره بیانگر حقیقت باشد. این که امتیاز و فوق العاده گی ندارد. اما به راستی خود خواهی ها و منافقت ها چنان بالا گرفته اند که حق و حقیقت خودش را گم کرده است. هر کس مدعی آنست که نظرش صایب و تندیس ساخته ی خودش باید پرستش شود. در مورد بلندی ها و پستی ها، خیزش ها و افت ها، لغزش ها و حتا سقوط فاجعه بار، عادت کرده ایم با هر وسیله ی ممکن سخن خود و قضاوت خود را بر کرسی بنشانیم. هنوز هم از قالب های دیروزی بیرون نشده ایم و به همین دلیل به هر کسی با نظر شک و تردید می نگریم.
چندین سال قبل در مقاله یی این تقاضا را رفیقانه اما با جدیت مطرح کرده بودم که رفقایی که در مرحله یی از مراحل مرتکب لغزش شده اند و برخی از این لغزش ها خیلی ثقیل هم بوده اند که حتا منجر به سقوط نظام گردید، اعتراف و از حزب و جامعه پوزش بخواهند. این پوزش خواهی از یک طرف شخصیت پوزش طلب را ترمیم می کند و از طرف دیگر صف های از هم گسسته را دوباره به هم می آورد.
در همان مقاله این را هم نوشته بودم که رهبران بزرگ حزب ما هر کدام کارنامه های بزرگ داشته اند. اما بیایید هر رهبر را در مقام یک انسان بزرگ بیابیم نه مافوق آن و اشتباه ناپذیر.
کارنامه های کارمل، کارنامه های نجیب و از هر شخصیت دیگر، متعلق به همه حزب است. دست آوردها و افتخارات ما مشترک است، باخت ها و سرافگنده گی های ما نیز.
آنهایی که هی مصروف در تقابل قرار دادن این شخصیت و آن شخصیت، این راه و آن راه، این گروه و آن گروه استند، و هر کدام، نسخه های خود را کامل و جاودانی می انگارند، نه همان تیوری مورد ادعا را هضم کرده اند ، نه از واقعیت های میهن و جامعه سر در می آورند و نه از تغییرات بزرگ در بساط جهانی، نه آینده نگری دارند و نه مسوولیت پذیری.
جهان امروزی، شرایط نوین و جامعه ی دگرگون شده ی خود ما از ما مطالبات جدی نو دارند.
بیایید با قلب های گرم و دماغ های سرد سرود تازه بنوازیم و برای نجات کشور از پرتگاه عظیم سقوط و تباهی کامل، آستین ها را بالا زده با نه گفتن به خود محوری ها، دست به دست هم وارد کارزار سرفرازانه شویم.
بیا تا گل بر افشانیم و می در ساغر اندازیم / فلک را سقف بشگافیم و طرح نو در اندازیم
اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد / من و ساقی به هم سازیم و بنیادش بر اندازیم.
با سپاس مکرر، بزرگوارانم.
دیدگاه ها
قبل و بعد از نوشته رفیق صمد ازهر
-
-
Qasem Osmai اریب عزیز، در فراز و نشیب روزگار وباگذشت بیش از بیست وچند سال از آنوقت، هربار بادیدن عکس از میکروریون همان لحظه در نظرم تداعی میگردد و با اضافه امروز رفیق روزهای خوب و بد و روشن و تاریک … به جواب پیام تبریکی سال نو در همین باره جمله را نوشت و به گفته خودش تار …. را دستک زد.
-
Adris Arib بحیث یک عضو حزب بشما افتخار میکنم که در لحظات بسیار احساس در پهلوی چنین یک شخصیت بودید.روح رهبر محبوب شاد و شما رفقا زنده باشید
-
-
Ahmad Sherzai روح کارمل عزیز شاد ومن میگویم عمر رفیق نیمه راه و ناجوان کم باد
-
Qadeer Osman روان رفیق کارمل بزرگوار شاد باد ، حقارت واهانت نصیب حزبی های پله بین وقدر نشناس که حتا در مقابل رهبر حزب شان کم مهری وپر رویی روا داشتند ، سزاوار عمر پر درد وغم وسر افگندگی اند .
-
علی رستمی رفیق اسمای عزیز خاطره هم خوب هم نه! اما آموزنده است همچو رفقای نا جوان ازدیدنش چه که از نامش میترسیدند. بعض وقتیکه نامش را می گرفتند گلویش شان می لرزید و آهسته وخپ میشد فکر میکردی کسی در نزدیکهااست وما را تعقیب میکند.ازاینوع رفقای مد روز که به نرخ روز مبارزه میکردند بسیار داشتیمو هنوزهم داریم.
روح روان این ابر مردتاریخ شاد وخاطراتش که برای همه ما آموزنده و یک کتاب تاریخ است گرامی باد.-
Qasem Osmai رستمی عزیز، ممنون .خوش بختانه از چنین خاطره های (هم خوب و هم نه…) من و خودت بیشمار داریم و با چنین خاطره زنده ایم .
-
-
Hassan Nazir رفیق اسمایی گرانقدر درود بر شما حالا که گپ سر رفقا آمد پس یک قصه من هم دارم.
معاون لوای دوم گارد دین محمد صافی نام داشت اکثراً رفقا میشناسند چون میگفتن یک وقتی بادیگارد رفیق کارمل بود اما اصل گپ ای است که چه در قطعه یا چه در وظیفه هر وقت، وقت پیدا میکرد چندین رفقا و مرا هم خبر میکرد که بیاید کمی بنوشیم و حرف بزنیم اولین پیکش را به سر سلامتی کارمل بزرگ می نوشید چند بار رفقا برایش گفتند که معاون صاحب امی عادته پس کو کدام روز سر کارمل صاحب شده کشته میشی جالب اینکه دست راستش تقریباً دو برابر دست چپش بود خیلی محکم بروی میز میزد و میگفت ترسو ها ما بخاطر رفیق کارمل حاظریم جان دهیم چرا میترسید. چنین رفقای هم زیاد داشتیم.-
Hassan Nazir
دوستان گرامي فراموش ننمايد كه همين رفيق دين محمد در جنگ جلال أباد در لحاظات احساس در خط اول ميدان هوايي قرار گرفت و دشمنان وطن را به عقب راند و وضعيت به نفع حاكميت وقت تغير نمود
يادش گرامي باد ! -
Mir Kamwar دینمحمد صافی یکی ازآن شمار رزمندگان بی باک وسرسپرده راه وطن بود. زمانیکه همکاربودیم بخاطر جسامت وپنجه های قوی اش پگژی لقب داده بودیم. امابسیارناجوان مردانه ازبین مارفت! روحش شاد رفیق نهایت بی آلایش وصادق بود.
دیدن ۱ پاسخ دیگر -
-
Assad Zmarai روح ان مرد بزرګ شاد و یادشان ګرامي باد
-
drood ba rahbari zahmatkashan keshwar
-
Abdul Mohammad Karwar روح آن شخصیت والا ی حزب ما شاد و ننگ به ترسو های نیمه راه
-
M Aref Erfan خاطرهٔ درد آلود از رفیق آسمایی گران ارج.رفیق آسمایی عزیز خود عالیترین الگوی ایثار ،شجاعت وفداکاری بود.او در آزمون زمان بخاطر حزب وآموزگار آن از جانمایه گذشت. گذشت زمان براصالت انسانها وآدمهای نیمه راه واپورتونیست صحه گذاشت.
درین خاطره یکی از دردناکترین شگرد دیگر اینست که باغبانی که نهال سبز حزب را برزمین غرس نمود،سالها آن نهال را پرورش داد وبه درخت پرثمر تبدیل کرد،روزی فرا رسید که توان قدم گذاشتن درسایهٔ آن بوستان را نداشت وهرقدمش در رادار های استخباراتی نظام یی ثبت میشد که او خود موسس وبنیاد گذارش بود؛
وقتا که به عقب نگاه میکنیم چه سرگذشت دلخراش دم چشمان ما بازتاب یافته وچه چهره های رنگ باخته ذهن مانرا می آزارد؛ -
Qotboddin Sharafmal روح رفیق کارمل بزرگ رهبر زحمتکشان افغانیستان شاد باد. رفقای نیمه راه و ناجوان رفیق کارمل امروز ذلیل و روسیاه در نزد مردم ما است
-
قوماندان طاهر الهام زنده باد رفیقا
-
Arief Fahima روان رفیق کارمل شاد وسلامتی نصیب شما رفیق آسمایی گران ارج ،
آدم ھایی زیادی رامی شناسم کہ در زمان قدرت از نزدیک ترین وسرسپردہ ترین ھا بودند، مقام و منصب وبورس و سفارت ھا وکارمندان بیرون از افغانستان خود را ساختند، رفیق بریالی کہ می گفتند ،نشان میدادند کہ یگانہ فرد وفادار بہ آرمان ھایش ھستند؛ اما بعد از قدرت چھرہ ھای اصلی خود را نشان دادند وبا پر رویی ودیدہ درایی بالای رفیق کارمل ورفیق بریالی انتقاد می کردندو آن ھم پیش روی ما ۰درود ھا -
Hafiz Sedighi شما رفیق اسمایی بزرگوار زنده و صحتمند باشید.واقعا که روز بد برادر ندارد.روح رفیق کارمل بزرگ شاد باد.نام و راه این بزرگ مرد تاریخ کشور مان در تار و پود انسانهای وطنپرست جاودانیست.
-
Mir Kamwar رفیق اسمایی گرامی! شماصحت وسلامت باشید به ارتباط این خاطره ، درشرایط مخفی افتخار رهبری چند رفیق بمن اعتماد شده بود، درجمله رفقایک استاد یکی ازکاتب خیرخانه نیز عضویت داشت. شرایط تعقیب ودستگیری وتبلیغات گسترده امین ازطریق رادیو همه شب ادامه داشت. دریک ازملاقات انفرادی، بااین استاد بابسیار صداقت وعجز گفت: رفیق… من زن دارم وچند طفل ! باچنین شرایط دشوار ادامه مبارزه برایم مشکل است. ممکن دستگیر وشکنجه شوم وتاب مقاومت نداشته باشم درانصورت هم زندگی من ، شما وسایر رفقادرخطر خواهد افتاد می شود معذرت ام رابپزیزید؟ من بانهایت محبت رویش رابوسیدم ، دستش رافشردم وگفتم: رفیق x ازهمن لحظه شما مرانمی شناسید ومن شمارا. خداحافظ لهذا شما قضاوت نماید که: کی جوان مرد بود وکی هاناجوان ورفقای نیمه راه ونیز نامرد!؟
-
Khalil Asra روح بزرگ مرد تاریخ شاد باد !
به واقعیت رفیق های نیمه راه و ابن الوقت در حزب ما زیاد بودند که در اکثر شرایط بیشتر منافع شخصی شان مطرح بود.
فعلان یک تعداد از گفتن کلمه “رفیق” هم می ترسند حتی در فیس بوک پیشنهاد نمودند که کلمه رفیق دیگر پیشروی نام رفقا ذکر نشود ویا معتقد اند که کلمه” درود” موجب بدبختی و بد نامی ما گردیده است. رفقای ترسو ی ما تا این حد پایین لغزیده اند. -
Mohammad Asif Kakar بلی رفيق اسمای -بودن فرزندان حزب ووطن که بنام حزب ورفيق کارمل ازسروزندګی ګذشتند ومردانه واردرزندان امين فاشست کشته شدند وانکارنکردند که ما حزبی نيستيم وبه تاسف که چنين نامردی درمقابل رفيق کارمل بايد نمی کردند
-
Yazdan Zafari خاطره عالي بود ،رفيق آسمايي عزيز.يادي رهبر خردمند ما كارمل عزيز جاويدان وگرامي باد.
-
Abdul Fatah Nooristani راستش که خاطره های زندگی ودرد و رنج این رادمرد خصوصا در حیرتان در کنار رفقایش هیچ فراموش ما نمیشود
تاسف به حال ان کسانی که خیلی نامرد ونامردی کردند چقدر عذاب وجدان دارید به همان رهبر گرامی بود هست واگر هزار مکتب ساخته شود مکتب ما همان مکتب فقید ببرک کارمل و رهبرما هم زنده یاد ببر کارمل است
درود بر روان پاکت رهبر گرامی -
Abdul Fatah Nooristani رفیق خلیل عزیز
این چاپلوسان وبز دلان حیف کلمه رفیق که به ایشان گفته شود ای ها همان مار های استین حزب ما اند که در هر زمستان پوست تبدیل می کنند وهر لحظه در عذاب وجدان در یک مرگ تدریجی قرار دارند -
Khalilullah Naqarar آن مردمان تنها يك آپارتمان در يكى از مكروريان داشتند و مصروف خدمت به وطن بودند
-
Shafi Bayan اين ياد واره برگ زرين جز تاريخ است قلم تان رسا و و عمر تان طولا باد .
-
Karim Radmal چی یک مر د بزرگ بو د که حتی از یا د او ری نا م ا با میور زید مگر رفقا ی اصیل ایشنر ا مینا سند عمر شا ن میگذ رد و لی با عز لت و شر مند گی
-
Vahed Sulhaju کاملن دفیق وبدون پرده زمان انسانهارا تثبیت میکند وگذشت ان جوهر هستی افراد را به نمایش میگذارد ودر بحر پیچ وتاب امواج ان تصویر های جمال نور استواری وایمان به اصل ظاهر میگردد .و حق از باطل تفکیک ودرین انجمن برای شما ارزوی سلامتی مینمایم ۰
-
Salem Fakhri به باورمن این دوستان انقلابی نمابرای حفظ مقام ومنزلت خود دنباله روی مینمودندبایدیاداوری نمایم که رفیق نجیب ما هم که شخص اول وقابل اعتمادنزدرفیق کارمل بود نیز باربار دربعضی جلسات که درمربوطات ناحیه دهم که من متاسفانه ناظربودم (رادیوتلویزیون,فابریکه خانه سازی) ابرازنظرهای خلاف انتظار داشته چون رفقا جواب جانانه وباجسارت انقلابی داده اند ذکران را دروضع کنونی لازم ندانستم.بنابران ازین پله بین ها ودنباله روان گله باقی نمی ماتد.
-
Ziaullah Ebadi آسمايي گرامي، قلم تان توانا باد، ياد و خاطره اين مرد بزرگوار زنده و جاويد باد.
-
Mohyeddin Dastgir عجب انسان بزرگ وبى آلايش بود روح رفيق كارمل عزيزشاد ويادش گرامى باد ، همراه بارفيق شهاب الدين سرمند به ديدنش رفتيم اگراشتباه نكنم خانه رفيق بريالى بودجوارمغازه كوپونى بين چارراهى صحت عامه وكلوپ عسكرى بعدازلحظاتى گفت بيائيديك چكربيرون برويم برآمديم بيرون ، درميان ما يك رفيق ازقواى هوائي نيزبود حالااسمش فراموشم شده به وى گفت رفيق ….. درجلسه وزارت دفاع بخاطرموضعگيرى خوبت نجيب دورتبه ات راگرفت ، دگروال بود به رتبه جگرنى (جگلن) تنزيل داده شده بود برايش گفت اگرخودت راحالابامن يكجاببينند شايدخلع رتبه شويد به خنده برايش گفت ميروى همراى مايانى ؟ افسرناترس ، دلير ومتعهدبه آرمانهاى مردم افغانستان گفت رفيق كارل اگرسرم را ، هم قطع كنند نمى ترسم شرف وافتخاربه همچو اعضاى پرافتخارح د خ ا .
درودهاى گرم وصميمانه نثارآسمائي عزيز كه يادى ازروزهاى تاريخى نمودند. -
Rah Parcham صد سا ل بباید زیست تا پخته شود خامی. درراس حکومت قرارداده شده تا قرارگرفتن ازهم فاصله دارد.شخصیت والای این ابرمرد ماندگاروپولادین اراده یعنی ببرک کارمل که ازدوره مکتب تا پوهنتون و ارگ درخدمت مردم رنج کشیده اش قرارداشت دریک برهه معین تاریخی باهیچ کج اندیشی ومضحکه نگاری های خصمانه،نه تنها رنگ نمی بازد بل کج اند یشان روزتاروز طشت رسوایی شان ازبام برمیافتد.
زمردان عالم بماند سند *** یکی نام نیک ودیگرنام بد.
روان این مبارز بی بدیل شاد و از آرمان های بس سترگ انسانیی شان تاریخ نگهبانی میکند.
پددرود بادرود
ن.ر. مواجنه آقای سر و بادار مردم
نی در کار دل ی آزار مردم
یگانه میراث اش میهن پرستیست
که رهبر بود وخدمتگار مردم
ندیده چشم عالم از تو بهتر
هدفمند وخردمند و سخنور
خرد بگرفته خورشید از کلامش
خوشا بر ما که داریم همچو رهبر
ندیدم هیچ در تاریخ کشور
چنین شخصیت پاکیزه گوهر
خوشا بر جنبش میهن پرستی
که دارد همچنین فرزانه رهبر ….Babrak Karmal -
Hashem Zahmat درود. عالی و واقعا زیبا.
اگر سجایای انسانی زاده محیط است پس محیط را انسانی باید ساخت. از نوشته های یکی از رهبران نهضت ترقی خواهانه جهان -
Torilay Sultani ياد كارمل بزرگ گرامي و روحشان شاد باشيد
-
Hashem Zahmat درود. روح رفیق مرحومی بزرگوار و زنده یاد شادباد،و خاطرات ماندگار و جاودان شان ابدی است و میباشد. به یقین رهبر فرزانه انقلابیون حزب عزیز مان بود، است و میباشد. بگذار همه باهم با کار مشترک به خاطر تحقق آرمان های انسانی رفته گان مان در خدمت وطن عزیز و مردم رنج دیده آن باشیم.
-
کریمه ملزم روانش شاد بادا
-
Salim Alizada زنده یاد فقید ببرک کارمل قسمیکه خود برای اعضای حزب توصیه مینمودند که ما دریک مرحله تحمل ، برده باری وشکبایی قرار داریم ..بیشتر از همه خود این اصل را مدنظر داشتند ..
با وجود تبعید سالهای پراز زجر ، تنگدستی ، زنده گی درکانتینر دوری از فامیل وبالاخره شنیدن اتهام های بی بنیاد از رفقای نیمه راه و.و.و را تحمل نمود ندبا لبان پرخنده ..این بزرگواری وشکبایی واستواری ، صداقت درگفتار وعمل ، وطنپرستی ومبارزه برای ترقی عدالت بهبود زندگی زحمتکشان ،عدم هیچگونه تبعیض دربین اقوام کشور و.و. برای فقید کارمل نام ابدی وپرافتحار بخشیده است .. روان شان شاد ویادشان ماندگار باد -
Schahabuddin Sarmand رفیق آسمایی عزیز
فرشته سیاسی و با وقف و با متانت و حوصله پندی چون زنده یاد ببرک کارمل نهضت های مترقی ، چپ و دموکراتیک وطن ندارد و نخواهد داشت . ایشان سمبول از گذشت بردباری و سجایای عالی انسانی بودند . درود به روان زنده یاد ببرک کارمل رهبر بی بدیل زحمتکشان افغانستان -
Schahabuddin Sarmand در مورد آن زمان و دکان رفیق آسمایی
رفیق آسمایی با شکسته نفسی و تواضع حزبی زیست کرده و در همان زمان هم متواضع و دوست خوب بع رفقای خود بود .
روزی به ما ابلاغ شد که فردا جلسه کادر ها و فعالین کمیته ولایتی کابل حزب وطن است .من کارمند شورای مرکزی در یکی از شعبات آن حزب بودم خواستم رفیق ارتباطی خود را پیدا کنم و بدانم که فردا در جلسه جه گونه موضع داشته باشیم سکوت و یا …
آدرس رفیق آسمایی را از همان رفیق داشتم زمانی رفتم و سراغ آن رفیق را گرفتم رفیق آسمایی در جواب گفت امروز هیج این طرف نیامده است .
دوست دیگری که هم ارتباط با وی داشت را پرسیدم گفت نمیدانم ولی شاید مصروف تجارت خود باشد من فکر کردم رفیق آسمایی را میگوید جدی شدم و گفتم نه او رفیق در جایش است ولی من… را می پرسم خندید و گفت من میدانم او در تجارت خرید و فروش خانه های مکرویان مصروف است . بلاخره فردا شد و من بدون هیج نوع دستور در جلسه شرکت کردم در جای داکتر نجیب گفت که ما چهل سال پشت کسی روان بودیم که تذکره اش معلوم نیست خواستم اجازه صحبت بگیرم روانش اد بصیر مسول ما نگذاشت و تا ختم توهین و تحقیر را شنیدم و فردا در جلسه به جواب داکتر سخی مرجان ریس شعبه گفتم جلسه نبود بلکه اتهام خانه بود و بس-
Salim Alizada مشکلات امروزی ما نیز، اینکه دیگر حزب یک پارچه ومتحد نه داریم وامپریالیزم اشغال گر با جهادی ها وطالبان شان درکشور ما مستی میکنند ومیکشند ، از آن روز ها با چنین گفته های سبک سرانه وبی مسئولیت منشه میگیرد .. فسادی اصلی ،مداری شناخته شده نوکر اجنبی غلام مجدد مشهور به سلیمان لایق محرک اصلی وتطبیق کنند پلان های خود درمیان بود ..
-
Mir Kamwar این مداری غدار ونفرین شده!
دیدن ۲ پاسخ دیگر -
-
Omar Nasir امید جسارت ،شهامت ،صداقت وپایداری زنده یا رفیق ببرک کارمل را هر یک در خود پرورش داده تا هزاران کارمل تادینا است زنده باشد
روح اش شاد اندیشه ان مشعل رهروان حقیقت باد -
Салам Расех رفیق ا سمایی عزیز درود برشما . این یک وافعیت است که زنده یاد ببرک کارمل شخصیت بزرگ توانا شجاع صادق وسیاستمدار موسس وپدر سازمان چپ دموکراتیک درافغانستان میباشد
ببرک کارمل دراین دنیا حضور فزیکی ندارد هما حضوراین ازاده مرد درذهن تاریخ باخط زرین ودراذهان انسان های فرزانه وباخرد برای همیشه جاویدان خواهد بود کارمل بزرگ یادت گرامی باد نسل های اینده بتو افتخار میکنند. -
Ghulam Fazele يقينن مار هاي استين وكجروشان سرنوشت حزب ووطن رابه همين منوال رسانيدند
درود بر روان رهبر فقيد ح، د، خ،ا ببرک کارمل -
Safaudin Ghiasi روح رفيق عزيز ما كارمل گرامى شاد باد و خاطرات شان جاويدان باد
-
Aziz Paydjo رفیق آسمایی گرانقدر بادرود و احترام به شما تشکر از خاطرات گرانبهای تان در مورد زنده یاد رفیق کارمل که برای برای ما بسیار دلچسپ و در عین حال فوقالعاده آموزنده است.
باید متذکر شوم که بعد از کودتای پلنوم هژده من خودم بیاد دارم که یک تعداد آدم های که تا ق…دیدن بیشتر -
Zarghuna Waliعنوان ارزنده و اموزنده
ياد واره هاى شاد و دلگير ژرف در مغز و قلب جانشين است ممنونم از شريك ان با ما
روح شان شاد باد
-
حفیظ منصور بخش چی زیبا حقیقت را بیان کرده اند
-
Sarwar Maihanmal روح کارمل عزیز شاد باد . تشکر از نشر خاطرات شما . ولی باید یک چیز را اضافه نمایم کا در وقت کارمل عزیز همین نامردان جایگاه عالی را داشتند و فرزندان اصیل حزب و کارمل تقریبا در بنده گی همی نامردان بودند . گرچه من میدانم که برای کارمل عزیز مشکل بود که که همه خاینین و چاپلوسان را شناسایی نماید . تنها در روز بد معلوم شد و لی دیر شده بود .
-
Adris Arib جای بسا تاسف است بحال چنین اشخاص …
-
Schahabuddin Sarmand زنده یاد ببرک کارمل به خاطر عیادت وی اگر اتفاقی صورت میگرفت به شفاخانه میرفت وما آن دل و گرده را نداریم .
اولین صدای فرکسیونی نا سالم در اتحاد با گلابزوی در یکی از پلنوم ها از زبان عبدالوکیل بلند شد که راه را برای دیگران باز کرد و ایکاش واقعن به مثابه فرکسیون عرض وجود میکرد او همیشه در تحقیر وتوهین مصروف بود و بس . -
Dastagir Rezaiشنیدن این داستان برایم تکان دهنده بود. درپهلو دیگر گپ ها بسیاری ها حتی یک شنگ جوانمردی و پاسداری را هم ندارند، رفاقت و هم رزمی بودن را خو بگذارید.
بسیار کار شرم آور بوده.
روان کارمل صاحب شاد و یادش برای همیشه گرامی وزنده باد!
او واقعن رهبر اندیشمند و روشنگر اگاه بود!
-
Yazdan Zafari چه دوراني پر شور و فراموش ناشدني داشتيم، دوستي مان قلبي بود، براي رفيق جان ميداديم، متاسفانه كه بعد از سقوط حاكميت تعداد زيادي از آشنايان نزديك نا جوان شدند، انانيكه در ميان نيروهاي جهادي جاه خوش نموده بودند،بيك باره گي از ديگر رفقا شان رو ميگشتاندند،بخاطر دارم در همان روز ها وظيفه را ترك نكرده بوديم ، جنگ ميان شوراي نظار و حزب وحدت در گرفته بود، بعضي از رفقا ما، بر من خشمگين شده بودند ،يك روزي در رهرو هاي قصر دارلامان با يك رفيق هم پيك خود رو برو شديم ، بدون كدام احوال از من پرسيد و گفت رفيق يزدانعلي چرا حزب وحدت عليه دولت استاد برهان الدين رباني جنگ ميكند،حزب وحدت كي جهاد كرده كه سهم در دولت ميخواهد، من كه شاهيد مبارزات آتشين روز هاي گذشته وي بودم ،يكدم تكان خوردم، كه اين يار صميمي ديروزي من چرا بر آشفته شده،
-
Yazdan Zafari بجاي افسوس خوردن بخاطر سقوط حاكميت، اكنون با من در مورد از افتخارات و دست آورد هاي جهاد دارد تصفيه حساب ميكند.برايش گفتم كه چطور بيخواب و مريض خو نيستي گفت نه، برايش گفتم من را به جنگ حزب وحدت با شوراي نظار چه؟ و تو چه حق داري كه چنين سوالي را از من ميكني، باز تذكر داد كه كسانيكه جهاد كرده اند، حق تشكيل دولت را دارند، نه كسانيكه مفت خورده اند، دستش گرفتم و گفتم كه، من از جهاد هزاره هاي همتبارم متنفر هستم، هزاره ها بدون درك تحت تاثير احساسات مذهبي شان عليه جمهوري دموكراتيك افغانستان كه اهدافش را بيشتر دفاع از انسانهاي محروم ومظلوم تاريخي جامعه تشكيل ميداد،غير آگاهانه عليه آن حزب قرار گفتند، و براي اولين بار در تاريخ افغانستان صدر اعظم از تبار هزاره ها بر كرسي قدرت اجرايه كشور تعين شد.برايش گفتم كه اگر تو جهاد را افتخار ميداني همين اكنون من برايت ميگويم و گوش كنيد
-
Yazdan Zafari كه تمام مناطق هزاره جات بدون مركز باميان تا آخر سال ١٣٥٨ از تحت تسلط حاكميت دولت مكمل خارج شده بود، جهاد آنها ديگر به پايان رسيده بود و ديگران اجازه نه ميداند كه هزاره ها بيروند در مناطق شان جهاد نمايد، شما از پغمان هستيد، اگر خبر نداري از دوستانت پرسان كنيد كه تما نقاط و بلندي هاي كوهاي حاكم به دره پغمان بدست هزاره ها بود.اگر جهاد براي شما مايه افتخار باشد، همان افتخارات نصيب شماد باد،براي من لكه ننگ هستند، آن آشنا ورفيق دوران حاكميت در دوران حامد كرزي قوماندان ولايت كندز بود گرچه او يك كارمند بود و من مدير شعبه بودم بر علاوه رفقاقت همان نزاكت دسيپليني را هم رعايت نه نمود ورتبه جنرالي را هم در دوران جهاد گرفته بود، وهمچنان يك رفيق معروف ديگرمان كه برادرش نيز در ركاب مسعود يكجاه وارد كابل شده بودند،و او در روز دشوار مرجع مهم در امر ونهي حزبي را در وزارت دفاع داشت،نيز ديگر از ما رو گشتاند، و چندين بار بعد از سقوط ميخواستم ملاقاتش نمايم از ما رو گشتاند، چون مزاري با شوراي نظار جنگ داشتند.من نيز مورد عضب او قرار گرفته بودم، ازينكه ديدم كه ديگر جاي برايم نمانده است نا گذير ترك وظيفه نمودم، اما باز هم در راه خدمت براي رفقايم از هيچ خدمتي براي رفقايم دريغ نكردم،ازينكه جنگهاي قومي وتباري وجهادي در شهر كابل به اوج خود رسيده بود،بيش از چهار مرتبه سرويس هاي حمله منسوبان وزارت دفاع را كه از قرعه بطرف وظيفه رفت وآمد ميكردند از كشته شدن حتمي شان در غرب كابل بود توسط يك تن از قوماندانان حزب وحدت كه نهايت آدم شريفي بود بنام حاجي محيبي نجات
-
Yazdan Zafari وهمچنان يك رفيق معروف ديگرمان كه برادرش نيز در ركاب مسعود يكجاه وارد كابل شده بودند،و او در روز دشوار مرجع مهم در امر ونهي حزبي را در وزارت دفاع داشت،نيز ديگر از ما رو گشتاند، و چندين بار بعد از سقوط ميخواستم ملاقاتش نمايم ب حضورش نپذيرفت ،چون مزاري با شوراي نظار جنگ داشتند. بدان خاطر من نيز مورد عضب او قرار گرفته بودم، گرچه همان ملاقاتيكه ميخوا ستم با وي داشته باشم بسيار مهم بود، ازينكه ديدم كه ديگر جاي برايم نمانده است نا گذير ترك وظيفه نمودم، اما باز هم در راه خدمت براي رفقايم از هيچ خدمتي دريغ نكردم،ازينكه جنگهاي قومي وتباري وجهادي در شهر كابل به اوج خود رسيده بود،بيش از چهار مرتبه سرويس هاي حمله منسوبان وزارت دفاع را كه از قرعه بطرف وظيفه رفت وآمد ميكردند از كشته شدن حتمي شان در غرب كابل بود با واسطه يك تن از قوماندانان حزب وحدت كه نهايت آدم شريفي بود بنام حاجي محيبي نجات ز ما وارد كابل شده بودند،و او در روز دشوار مرجع مهم در امر ونهي حزبي را در وزارت دفاع داشت،نيز ديگر از ما رو گشتاند، و چندين بار بعد از سقوط ميخواستم ملاقاتش نمايم از ما رو گشتاند، چون مزاري با شوراي نظار جنگ داشتند.من نيز مورد عضب او قرار گرفته بودم، ازينكه ديدم كه ديگر جاي برايم نمانده است نا گذير ترك وظيفه نمودم، اما باز هم در راه خدمت براي رفقايم از هيچ خدمتي براي رفقايم دريغ نكردم،ازينكه جنگهاي قومي وتباري وجهادي در شهر كابل به اوج خود رسيده بود،بيش از چهار مرتبه چندين سرويس هاي حمله منسوبان وزارت دفاع را كه از قرعه بطرف وظيفه رفت وآمد ميكردند از كشته شدن حتمي شان در غرب كابل بود توسط يك تن از قوماندانان حزب وحدت كه نهايت آدم شريفي بود بنام حاجي محيبي نجات دادم،
-
Yazdan Zafari ،و همچنان يك روزي در خانه بودم كه رفيق دگروال يار محمد يكي از افسران رياست تبليغات خصوصي با يك تن از دكروالان هزاره ما بنام حسين خان كه در ياست مخابره وظيفه داشت و هر دوي شان در قسمت ج خوشحال خان مينه نزديك بلاكهاي قرغه زندگي ميكردند من را پيدا كردند،در دوران حاكميت من مدير تبليغ ضد تبلغ آن رياست تبليغات خصوصي بودم من فكر ميكنم در آن رياست بجز از من كسي ديگري پر چمي نبود دگروال يار محمد نيز در يكي از شعبات آن رياست وظيفه داشت وارخطا بود، برايم گفت كه رفيق يزدان، يكي از قوماندانان حزب وحدت ،رفيق دگروال حريف رابا شش تن از همرا هانش گرفته او آنها را زياد لت وكپ نموده اند،حيات شان در خطر است، و همان يار محمد نيز كه يكي از سر نشينان همان بسهاي بود كه من آنها را نجات داده بودم
-
Yazdan Zafari ، به همان خاطر نزدم آمده بود، برايش گفتم نام قوماندان و محل توقيف اش را معلومات داري او يك داشتي را برايم داد كه نزد اين قوماندان اسير هستند، ناگفته نماند كه دگروال حريف نيز يكي از رفقا خلقي و افسر تبليغات خصوصي بود، من عاجل همراي رفيق يار محمد كه او هم از ولايت ورك بود ، در دفتر يك ي از هم صنفي دوران متوسطه ام داكتر عزيز و از صميم قلب همديگر دوست داشتيم در آن زمان او ريس شفاخانه صليب سرخ بود رفتيم
-
Yazdan Zafari و جريان را برايش گفتم كه اين اشخاص از طرف اين قوماندان دستگير شده لطفأ به هر وسيله كه ميشود، هرچه عاجلتر رها سازيد ، كه جان آنها در خطر هستند، اولطف كرد و همكاري نمود در همان روز آنها را رها كردند ،ازينكه دگروال حريف عزيز و رفقايش مورد آزار واذيت همتباران فريب خورده ام قرار گرفته بودند و خود رفيق حريف دو تا دندانش نيز آسيب ديده بود نهايت در نزدش شرمنده شدم همين اكنون كه اين كامنت را نوشته ميكنم اشكهايم براي رفيق حريف جاري شده است
-
Yazdan Zafari و خانم من را متعجب ساختم و عاجل نزديكم شده كه وضعيت صحي ام كه بيش از هفت سال ميشود به يك بيماري دست و گريبان ميباشم پرسان كرد برايش جريان را كه در همان روز گاران اتفاق افتاده بود قصه كردم،او گفت من را وارخطا ساختي و حيران ماندم كه تو در مشكل ترين شرايط مريضي و بيش از سه بار تحت جراحي بزرگ قرار گرفتن هميشه بر لبانت خنده بود چطور اكنون گريان ميكني؟ اگر رفقا دگروال يار محمد، ودگروال حريف ودگروال هادي امیدوارم که جور وصحتمند باشند لطفأ ويا ساير افسران عزيزيكه در بلاك هاي قرغه زندگي ميكردند اي كامنت را ميخوانند لطفأ جوابي بنويسند.
-
Yazdan Zafari اما و متاسفانه كه تعداد زيادي از دوستان نزديكم در آن بيداد گري هاي جهادي ها توسط شوراي نظار و اتحاد سياف در جنگ افشار و يا از در مسير راه اسير گرديدند، و بعد ها آنها راكشتند، من تلاش كردم كه همان رفقا را پيد نمايم تا در رهايي آن عزيزانم از ايشان كمك بخواهم اما موفق نشدم كه آنها را پيدا نمايم، حكايت مختصري بود پيرامون اين نوشته رفيق آسمايي گرامي در پیرامون روز بد برادری ندارد چه رسد به رفقا نا جوان.
-
Yazdan Zafari با عرض معذورت رفقاي عزيز ، بخاطريكه حوصله نوشته هاي طولاني را ندارم و اين خاطره را به مشكل نوشته و كوتاوكوتا انتشار داده ام.
-
Yazdan Zafari تذكري از رفقاي خلقي را دادم.
يادم در يك ديدار مختصر با رفيق شهيد محمد الدين اندرابي معاون سياسي غند ده با زنده ياد رفيق كارمل بزرگ داشتيم كه براي ما توصيه نمود ،و گفت كه شما عضو حزب دموكراتيك خلق افغانستان هستيد، دو رفيق كه در يك سنگر بخاطر تحقق اهداف ولاي حزب ميرزمند، نه خلقي هستند ونه پرچمي ،بلكه اعضاي پر افتخار حزب دموكراتيك خلق افغانستان هستد، ياد آن رهبر خردمند جاوىدان و گرامي باد. -
Arief Fahima تعداد چنین آدم ھا کم نیستند، آنقدر دیدہ در وپُررو اند کہ اندازہ ندارد، افسوس بحال شان!
-
Hussein Sarbaz هرکسیکه بود رفیق نیمه راه بوده
خاطرات رفیق کارمل بزرگ جاویدان باد! -
محمداحسان عمر با دریغ و تاسف ازین تیپ رفقا کم نداشتیم , ولی سعادتمندانه هستند عده ای بیشمار که تا هستند و باشند با راه و اندیشه های رهبر محبوب و خردمند شان معتقد ,باور مند وفادار بوده و باقی خواهند ماند …
-
Halim Akhgarnush رفیق اسمایی قصه وخاطراتت زمانی جالبتر میبود که هویت نامردان را نیز افشا میکردی
-
Shoaib Eshaqzai من ورفیق آسمای گرامی وچند رفیق دیگربه نوبت برای جلو گیری از تنهای رفیق کارمل ازجانب حزب خودما بسیار طبعی ، نه دولتی ، موءظف شده بودیم وبا افتخاراین وظیفه را پیش میبوردیم ، روزی بارفیق کارمل درسرک قدم میزدیم نزدیک خانه ما شدیم گفتم اینجا خانه من است بیاید اولادهایم را ببینید، گفت خانه هیچکس نه رفتیم نه شه که رفقا آزرده شوند گفتم خانه هیچ رفیق نزدیکتر از من نیست با اسرارمن قبول کردورفتیم دخترکم دو سه ساله بود دربغل گرفت ولحظهٔ چندی را بامن درخانه ما گذشتاند متأسفانه کمره نداشتم که عکس یادگاری با آن رهبر با عظمت میداشتم .
ممنون ازشما رفیق آسمای عزیز که گذشته های ماندگار را قلم زدید . -
Shoaib Eshaqzai گوشی تیلفون منزل رفیق کارمل را ما بر میداشتیم روزی یکی از اعضای برحال بیروی سیاسی زنگ زد گفت فلانه هستم به رفیق کارمل گفتم که فلانه است گفت بگو چه میگوی ؟ پرسیدم که چه میخواهید بگوید؟ گفت چیزی نی فقد میخواهم ببینم شان ، رفیق کارمل گفت برایش بگو ضرورت نیست ، ومن گفتم .
اسم رفیق بیروی سیاسی را نه میگیرم زیرا هم اکنون بسیار رفیق هستیم .Aman Efat پاسخ داد۳ پاسخ
-
Yazdan Zafari دوستان رفقای عزیز!
با عرض معذورت من در جای تذکری تذکری در مورد یک تن از قوماندانان حزب وحدت بنام حاجی محیبی داده ام ، بخاطریکه غلط فهمی نشود، که سرویس های وزارت دفاع توسط وی توقف داده نشده بود بلکه توسط افراد های دیگری توقف داده شده بود و من وی را در جهت رهایی بس ها واسطه ساخته بودم.او یکی از قوماندانان پرو توکلی سابق جهادی با دولت و از ولایت غزنی بود. -
Mir Abdul Vahed Sadat اسمايى عزيزالقدر و جوانمرد
اين اعمال را :
سقوط اخلاق
بايد گفت
جوامع بشرى و منجمله جامعه افغانى دارايى ارزش هاى ستوده است كه اشنايى و پاس اشنايى يكى ارزين ارزشهاى والاست
حضرت بيدل اين ارزش را چه والا و بايسته بيان كرده است :
نميدانم كدامين شيوه دشوار است در عالم
نفس در خون تپيد و گفت ، پاس اشنايى ها
با حرمت -
عبدالکریم بریالی روحش شادویادش گرامی رفیق ببرک کارمل عزیز
-
Sultan Ahmad Sultani روح رهبر عزيزالقدر و بي بديل ام رفيق ببرك كارمل شاد و يادش هميش گرامي باد .
-
Samad Azhar آسمایی عزیز، آن ناجوان بی مروت من بودم. این خاطره ی آزار دهنده همیشه ذهنم را آزرده و وجدانم را ناراحت داشته است. من آن را به مثابه ی نقطه ی سیاه در زنده گی گذشته ام می انگارم.
گرچه آن تغییر مسیر ناگهانی خارج اراده ی من و نا آگاهانه صورت پذیرفته، با آنهم تا هنوز خود را نبخشیده ام.
جریان ازین قرار بود که من با … رفیق و دوستم ( تصور می کنم به عزم بی بی مهرو) در حالی که گرم صحبت بودیم راه می پیمودیم. در بالای پل میکروریان دوستم ناگهان از بازویم مرا به سمت دیگر کشاند و گفت زود به آنسو گذر کنیم. گفتم چی شده چرا باید به آنسو برویم؟ گفت زود بگذریم بعد برایت می گویم. با تبعیت از او به سمت دیگر گذشتم. پرسیدم گپ چیست؟ گفت سور اور دی ( آتش سوزان است) گفتم چی است؟ گفت نمی بینی در آنطرف کارمل است، اگر در همان سمت ادامه می دادیم مجبور می شدیم با ایشان بایستیم و احوال پرسی کنیم.
من از این پیش آمد سخت برآشفتم و بعد از آنکه تشخیص کردم به راستی کارمل با عده یی در حرکت است، ایستادم تا از میان ترافیک مزدحم دوباره به سمت اولی رفته هم احوال پرسی و هم معذرت خواهی کنم. اگر چشمان آسمایی عزیز دران لحظات مرا پاییده باشند این مکث و تمایل به گذشتن را در من مشاهده کرده خواهند بود. جریان ترافیک چنین فرصتی را نداد و جناب کارمل و همراهانش دور شده بودند، خواستم به عقب برگردم و خود را به ایشان برسانم. باز هم همان دوستم با اصرار مرا نگذاشت و گفت کارمل صاحب از تو نخواهد رنجید برای آنکه ما را ندیده است و اکنون از ما خیلی فاصله گرفته است. دوستم را به خاطر این حرکت ناگهانی و این ترس بیجا ملامت کردم. گفت کارمل هر جا می رود جواسیس در اطرافش پرسه می زنند. زور کس بر کارمل نمی رسد ولی ما بیچاره ها تباه می شویم.
تصادف چنان بود که من به زودی سفری به بیرون داشتم و فرصت آن میسر نشد این سوء تصادف را جبران کنم.
با حکایت آن پیش آمد ناگوار، با علم بر این که شماری بهانه جو زبان به شماتت و قلم به مذمت خواهند گشود، ما فی الضمیر خود را در میان می گذارم:
– من به همه رهبران و همه رفیقانم حرمت بالایی قایلم.
– ببرک کارمل در تاریخ معاصر افغانستان و تحولات بزرگ در کشور از جایگاه خاص و بلند برخوردار و نزد ما در مقام شامخ قرار دارد.
– مانند هر انسانی که سیاست می کند، من هم ملاحظات خود را نسبت به حوادث، جریان ها و موضع گیری ها داشته ام که در مواقع مناسب رو در رو شریک ساخته ام.
– مصلحت ها را به خاطر سلامت جنبش و حزب رعایت کرده ام ولی هیچگاه عنصر ترس در موضعگیری هایم دخیل نبوده است. به همین علت آن پیش آمد غیر ارادی را هنوز هم برای خود اهانت بار و خجلت آور می دانم.-
Qasem Osmai استاد بی نهایت عزیز، محترم و گرانقدرم ازهر، شخصیت بزرگ شما از لحاظ سابقه حزبی، مبارزه پرافتخار، تقوا، دانش مسلکی، خودگذری، مردانگی و ده ها صفت دیگر، شخصاً برای من و هزاران همچو منی دیگر، نمونه مثال بوده، است و خواهد بود. استاد محترم این نوشته شما باردیگر بر عظمت و بزرگی شخصیت شما مهر تایید گذاشت و در دنیای بی وطنی، پراگندگی و تا اندازه “راه گمی” کنونی که همه ارزش ها بر معیارهای دیگری سنجیده میشوند، سخت آموزنده ورهنمایی کننده است. برای شما صحت و طول عمر آرزو میکنم تا بیشتر از شما بیاموزم. با حرمت بی پایان
-
Qasem Osmai هردو بسلامت باشید
-
Masood Sediqi رفیق ازهر بزرگوار را احترامات خالصانه تقدیم است امید که دارای صحت کامل باشید از ارسال مطلب بسیار دلچسب و ارزنده شما که بیانگر صداقت ، راستی ، وفاداری و احترام عمیق شما در برابر زنده یاد رفیق کارمل عزیز و مکتب موصوف میباشد مایه ای سربلندی و افتخار برای ما اعضای حزب دموکراتیک خلق افغانستان گردید . من از مسلک و دانش سیاسی شما چیز های آموخته ام که برای همیش در ذهنم باقی خواهد ماند . در حالیکه از جسارت اخلاقی ، صداقت و پاک نفسی شما که مایه ای سربلندی برای من گردید برای شما استاد بزرگوار سعادت ، خوشبختی و سلامتی ، طول عمر توام با صحت و سلامتی برای شما رفیق عزیز آرزو مینمایم . سعادتمند باشید.
-
Hadi Abawi واه . اینست فرهنگ والای سیاسی . که خود به نقد خود بپردازد . کاش بتوانیم این فرهنگ را تعمیم دهیم . به سلامت باشید .
-
-
Mir Abdul Vahed Sadat بزرگوار ما رفيق ازهر ارجمند بسلامت باشد :
ياداشت شجاعانه و صادقانه شما مبين جوهر والاى شخصيت شما است و من با مطالعه ان متحسس و در ارشيو ذهن من خاطرات زياد از ان راه و رسم بزرگ و رهبران سترگ ان خطور كرد و فكر ميكنم اين نوشته شما نقطه عطف و گشودن باب اخلاقى والا در بين رهروان ان راه بزرگ است
من با خواندن ياداشت اسمايى گرانقدر ما به اصطلاح وطنى جگر خون شدم و با تداعى شعر حضرت ابوالمعانى خود را ارامش دادم
شايد همانند من كسى از رفقا گمان بر شخص شما و چگونگى وقوع ان كه شما توضيح فرموده ايد ، مطلع نبوده است
اكنون مكنونات قلبى خود را از مطالعه ياداشت شما ، رفيقانه بگويم كه :
شماشجاعت عالى اخلاقى و نترس بودن تانرا ثابت نموديد و رفقا و مردم حق دارند برهبران نظامى و سياسى با صراحت لهجه و حقگو افتخار نمايند .
براى شما بزرگوار ، اسمايى بلند مرتبت ما و رفقاى شامل در بحث شب خوش ارزو ميبرم و درين نيمه شب روان ببرك كارمل فقيد را كه شما بدرستى جايگاه رفيع شانرا تعريف فرموده ايد ، شاد و يادش را گرامى بخواهم .
با حرمت -
Abdulhai Hashemi درود بر شما اقای ازهر ازیینکه وجدان پاک وشریفی داشتید وسریع اعتراف نمودید واقعاکه انسان نمونه ای هستید طول عمر توام با صحت وسلامتی برایت ارزو می نمایم
-
Shams Nurudin به رفیق ازهر گرامی درود میفرستم .
شما واقعن انسان نترسی هستید و واقعیت در هر زمان سر زبان شماست . این خود یک شجاعت اخلاقی .
چند شب پیش هم با هم یکجا بودیم و بالای بعضی از مسائل سیاسی روز صحبت شد که شما به احترام خاص از رفیق کامل یاد و جایگاه خاص برایش قائل بودید شما دیر سال زنده همراه با صحت و سلامت باشید . با احترام -
Qasem Osmai استاد بی نهایت عزیز، محترم و گرانقدرم ازهر، شخصیت بزرگ شما از لحاظ سابقه حزبی، مبارزه پرافتخار، تقوا، دانش مسلکی، خودگذری، مردانگی و ده ها صفت دیگر، شخصاً برای من و هزاران همچو منی دیگر، نمونه مثال بوده، است و خواهد بود. استاد محترم این نوشته شما باردیگر بر عظمت و بزرگی شخصیت شما مهر تایید گذاشت و در دنیای بی وطنی، پراگندگی و تا اندازه “راه گمی” کنونی که همه ارزش ها بر معیارهای دیگری سنجیده میشوند، سخت آموزنده ورهنمایی کننده است. برای شما صحت و طول عمر آرزو میکنم تا بیشتر از شما بیاموزم. با حرمت بی پایان
-
Masood Sediqi رفیق آسمائی بزرگوار را احترامات خالصانه تقدیم است امید که صبح خوبی را آغاز نموده باشید در رابطه به مطلب ارسالی شما باید گفت که از آغاز مطالعه مطلب دلچسپ شما ذهنم کنجکاو شده میرفت که آن انسان بی مروت و ناسپاس کی خواهد بود که از احترام نکردن به بنیان گذار مکتب انسانیت ، صداقت ، راستی ، جوانمردی و وطنپرستی زنده یاد رفیق کارمل سرباز زده بود که خوشبختانه فرزند صدیق کشور ، استاد توانا و حزبی پاک نفس رفیق ازهر بزرگوار بوده که یک مراتب دیگر صداقت ، احترام وفاداری خودرا در برابر زنده یاد رفیق کارمل عزیز این رهبر نستوه و بی بدیل کشور به اثبات رسانید که این جسارت موصوف مایه سربلندی ما آعضای حزب دموکراتیک خلق افغانستان گردید . در حالیکه از این طریق به استاد گرامی و دانشمند که هم در عرضه دانش مسلکی و سیاسی چیز های زیاد از رفیق ازهر بزرگوار آموخته ام احترامات خالصانه خودرا برایشان ابراز داشته موفقیت ، سلامتی طول عمر توام با صحت کامل و خوشبختی برایش آرزومینمایم . و از شما رفیق آسمائی بزرگوار در رابطه به ارسال مطالب ارزشمند تان اظهار سپاس نموده برای شما هم سعادت و خوشبختی تمنا دارم .
-
Rah Parcham بر خیز رفیق!
شــــــــرم است اگــر دوبــاره یکجـا نشویم
بـر خلــــقِ وطـــــن امیــــــدِ فــــردا نشویماشــرار بچــه هــا خُشک و تــرِ ما سوختند
یـــک مُشــتِ قــوی بــه پـــوزِ یغمــا نشویمحیــفــــا کــــــه چنیــن زار و مخنـــث مانیم
ماننـــــدِ شفـــق روشـــن و یکتـــــا نشویمتا کی؟ من و تو دشمنِ خــــود شـاد کنیم؟
با درسِ زمــــان عــاقــــل و دانـــــا نشویم؟از خــونِ وجـود خانــــه ی دشمن سازیـــم
در خانـــه ی خـــــود رفیــق و همتـا نشویمآتـــش زده انـــد غــــرور و پـاکـــی وطــــن!
مـا چــاره گـــر و ساحــــــل و دریــا نشویم“عیــن” پــاره نمـود و “غیــن”بازیچه ی خود
از خــــوابِ گــــران دوبــــاره بر پـــــا نشویمهم سر بدهیم و هم به خصم “سنگر” خود
از تـــــــرسِ رقیب زنــــده و گویـــــا نشویم!نور «سنگر» https://www.facebook.com/photo.php?fbid=558075494331332&set=a.602115489927332&type=3&theater
-
Abdulhai Hashemi عالیست اگر یکجا نشویم باید منتظر نابودی ابدی خویش وپاسخگوی نسل های بعدی خواهیم بود چون تجربه ثابت کرده که ما فقط میتوانیم خدمت صادقانه ای بدون توقع برای مردم خویش انجام دهیم متحد شوید دشمن پشه ای درمقابل بیش نخواهد بود
-
Ehsan Wassel رفیق آسمائی عزیز من هم دو«رفیق» را می شناسم که رفتن به عیادت رفیق کارمل را مطرح کردم ، نه تنها ترسیدند که مرا هم خواستند نصیحت کنند . درصحبت به رفیق کارمل من درمورد آنها چیزی نگفتم . بار آخر رفیق کارمل رادوبار در کیان دیدم ، آنجا هم حرف های از همین قبیل بمیان آمد البته بدون ذکرنام . شما به سلامت باشید .
-
Samad Azhar از همه عزیزان ارجمند بالخصوص قاسم آسمایی، عبدالواحد سادات، مسعود صدیق، یزدان ظفری، نورالدین شمس و محمد عارف عرفان که با تفصیلات بیشتر از بازگویی یک حکایت، ارج به عمل آورده اند و بر من منت گذاشتند سپاسگزارم. بعضی از دوستان، منجمله جناب عارف عرفان با ستایش از این رک گویی، آزرومندی کرده اند دیگران نیز بر اشتباهات گذشته اعتراف کنند.
من معتقدم کدام کار بزرگی انجام نداده ام. صرف آنچه واقع شده بود همان را بعینه حکایت کردم و از آن پیش آمد تأسف و خجلت خود را بیان داشتم.
راست گفتن و صداقت حالت اصلی انسان ها است. اطفال را ببینید، همه راستگو اند.هر کس باید بالفطره بیانگر حقیقت باشد. این که امتیاز و فوق العاده گی ندارد. اما به راستی خود خواهی ها و منافقت ها چنان بالا گرفته اند که حق و حقیقت خودش را گم کرده است. هر کس مدعی آنست که نظرش صایب و تندیس ساخته ی خودش باید پرستش شود. در مورد بلندی ها و پستی ها، خیزش ها و افت ها، لغزش ها و حتا سقوط فاجعه بار، عادت کرده ایم با هر وسیله ی ممکن سخن خود و قضاوت خود را بر کرسی بنشانیم. هنوز هم از قالب های دیروزی بیرون نشده ایم و به همین دلیل به هر کسی با نظر شک و تردید می نگریم.
چندین سال قبل در مقاله یی این تقاضا را رفیقانه اما با جدیت مطرح کرده بودم که رفقایی که در مرحله یی از مراحل مرتکب لغزش شده اند و برخی از این لغزش ها خیلی ثقیل هم بوده اند که حتا منجر به سقوط نظام گردید، اعتراف و از حزب و جامعه پوزش بخواهند. این پوزش خواهی از یک طرف شخصیت پوزش طلب را ترمیم می کند و از طرف دیگر صف های از هم گسسته را دوباره به هم می آورد.
در همان مقاله این را هم نوشته بودم که رهبران بزرگ حزب ما هر کدام کارنامه های بزرگ داشته اند. اما بیایید هر رهبر را در مقام یک انسان بزرگ بیابیم نه مافوق آن و اشتباه ناپذیر.
کارنامه های کارمل، کارنامه های نجیب و از هر شخصیت دیگر، متعلق به همه حزب است. دست آوردها و افتخارات ما مشترک است، باخت ها و سرافگنده گی های ما نیز.
آنهایی که هی مصروف در تقابل قرار دادن این شخصیت و آن شخصیت، این راه و آن راه، این گروه و آن گروه استند، و هر کدام، نسخه های خود را کامل و جاودانی می انگارند، نه همان تیوری مورد ادعا را هضم کرده اند ، نه از واقعیت های میهن و جامعه سر در می آورند و نه از تغییرات بزرگ در بساط جهانی، نه آینده نگری دارند و نه مسوولیت پذیری.
جهان امروزی، شرایط نوین و جامعه ی دگرگون شده ی خود ما از ما مطالبات جدی نو دارند.
بیایید با قلب های گرم و دماغ های سرد سرود تازه بنوازیم و برای نجات کشور از پرتگاه عظیم سقوط و تباهی کامل، آستین ها را بالا زده با نه گفتن به خود محوری ها، دست به دست هم وارد کارزار سرفرازانه شویم.
بیا تا گل بر افشانیم و می در ساغر اندازیم / فلک را سقف بشگافیم و طرح نو در اندازیم
اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد / من و ساقی به هم سازیم و بنیادش بر اندازیم.
با سپاس مکرر، بزرگوارانم.
-