چرا بازپخش این جزوه؟
چهل سال از قیام نظامی هفتم ثور میگذرد، در مورد چگونگی اجرای این قیام، طی این مدت، مطالبی گوناگونی به نشر رسیده و از زوایای گوناگون با خوشبینی وبدبینی تحلیل گردیده وگاهی هم مطالبی پیرامون آن رقم یافته است که از اصل حقیقت کاملاً بدور بوده است.
راه پرچم برای تحقیق وتدقیق بیشتر چگونگی تصمیم در مورد قیام، نحو اجرا، اشتراک کنندگان و رهبری عملی قیام، جزوه حاضر را که سه هفته بعد از هفتم ثور 1357 به تیراژ وسیع پخش گردیده و سپس در مطبوعات آن وقت نیز تکثیر گردیده بود؛ باردیگر در دنیای انترنیت همگانی میسازد.
محتوای اصلی جزوه این است که تصمیم قیام شخصاً توسط حفیظ الله امین و بدون موافقه وآگاهی رهبری حزب دموکراتیک خلق افغانستان گرفته شده وتوسط حلقۀ مشخص از نظامیان عملی گردیده و حزب را در مقابل عمل انجام شده قرار داده است.
بازپخش این جزوه امکان آنرا فراهم میسازد تا محققین و پژوهندگان حوادث وووقایع تاریخی کشور، مستند به سند اصلی در مورد به داوری بیطرفانه بپردازند. راه پرچم
تذکر: کاپی روزنامه انیس ومتن پشتوی این جزوه، نشرشده در سالنامه سال 1357 به ادامۀ مطلب ضمیمه گریده است.
کودتا سفید سردار داود
و
نظریات و موضعیگری ها اصولی وانسانی زنده یاد ببرک کارمل در قضایا و رخداد های قیام هفت ثور علیه امین و تعداد از هواخواهانش
بخش اول:
باز نگاهی به قیام هفت ثور :
بخش اول« کودتا سفید سردار داود»
بخش دوم« قیام نظامی ثور نظریات وموضعگیری های اصولی وانسانی زنده یاد ببرک کارمل در قضایا و رخداد ها در پیوند با قیام هفت ثوردر برابرتفکر امینی ها وهوا خواهانش:
کودتای سفید سردار محمد داود:
داودخان در ۱۸ جولای ۱۹۰۹ میلادی در کابل به دنیا آمد و پس از پایان تحصیلاتش در مدرسه نظامی کابل، در سال ۱۹۳۱، وارد دانشکده افسری شد.
داود خان پیش از آن که به نخست وزیری منصوب شود، در سمت های گوناگون نظامی و امنیتی والی ،وزارت دفاع ،داخله انجام وظیفه کرد. اما او به اینها قناعت نکرد و در سال ۱۹۵۳ به عنوان نخست وزیر، قدرت را به دست گرفت و ده سال در این مقام ایفای وظفیه نمود.
داود خان مردی جاه طلب و عضو قدرتمندی در خانواده شاهی افغانستان شمرده می شد. شماری از پژوهشگران می گویند او در زمان نخست وزیری اش تلاش می کرد به قدرتش بیافزاید و صلاحیت های شاه را محدود کند.
این موضوع باعث شد که اختلافاتی میان او و محمد ظاهرشاه به میان آید. به نظر برخی پژوهشگران، یکی از دلائل عمده برکناری او از نخست وزیری توسط شاه همین اختلافات بوده است.
اما خود داود خان در نامه ای به شاه، که توسط آن استعفای خود را اعلام کرد، از این اختلافات چیزی نگفت و تاکید کرد که از تغییر در افغانستان حمایت می کند.
شاه در سال ۱۳۴۳ خورشیدی دکتر یوسف را که مردی تحصیل کرده و خارج از حلقه خانوادگی شاه بود مامور تشکیل حکومت موقت کرد و با تصویب قانون اساسی جدید “شاهی مشروطه” در کشور اعلام شد.
به این ترتیب داود خان از قدرت کنار رفت و بر اساس قانون اساسی جدید اجرای ماموریت های دولتی توسط اعضای خانواده شاهی، که پسران کاکای شاه نیز شامل آن می شدند، ممنوع شد.
داود عقده مندانه چند سالی را در انزوا قرار گرفت. در تکاپوی یک حرکت علیه سلطنت بود . تا اینکه بالاخره
با یک کودتای نظامی در ۲۶ سرطان ۱۳۵۲ خورشیدی به قدرت رسید و کودتای پیروزمند خود را “انقلاب” نامید.
در اين راستا با دقت به زمينه چيني پرداخته بود؛ نيرو هاي سياسي که ً از نگاه باور سياسي کاملن به اضمحلال نظام شاهي علاقمند بودند. بدور او جمع شده و در اقدام این قیام سهم خویش را ادا نمودند.
داود خان در بيانيۀ اعلام جمهوري خود اظهار داشته بود که« دموکراسي اسلاف او به عنوان “حاکميت مردم” به انارشي و “شاهي مشروطه” به حاکميت مطلقه استحاله يافت. اما من برعکس خواهان يک “دموکراسي راستين” در خدمت اکثريت مردم هستم».
داود خان خطوط اساسي برنامۀ حکومت خود را در 22 ماه اگست در يک نطق تاريخي “خطاب به مردم” معرفي نمود. او در اين خطابه به اعلام برنامه بلند پروازانه اش پرداخت؛ قبل از همه او در آن برنامه از تغييرات اساسي اقتصادي و اجتماعي، گسترش آزادي ها و حقوق دموکراتيک، مبارزه عليه فساد مالي، تحقق اصلاحات ارضي، مبارزه عليه بيسوادي و توسعۀ نظام آموزشي و صحي، پایان بخشیدن به عقب ماندگی،اصلا ح دستگاه اداری و تسویه ان ، تامین حقوق و ازادای های دیموکراتیک ،ریشه کن ساختن انواع واشکال تبعیض، بهبود شرایط کار، رشد سریع تعلیم وتربیه ، گسترش مطبوعات ازاد و دیموکراتیک، تامین برابری حقوق زنان ومردان، تامین روابط نیک وحسنه با همسایه شمالی ، انتقال قدرت به مردم تاکید نمود.
داود خان که با عنوان “رهبر” ياد مي شد، در پهلوي مقام رياست جمهوري، دو کرسي نخست وزيري و وزارت دفاع را نيز به خود منحصر ساخته بود. محمد نعيم خان، برادرش در واقعيت امر، مقام وزارت خارجه را به عهده داشت
عکس العمل سایر گروه ها در برابر این تحول چه بود؟
***************
پشتیبانی افسران متعلق به حزب دموکراتیک خلق و چهره روشنفکرانه اغازین روز های این تحول در کشور سبب شد تعداد از افراد یکه گرایش های راست د اشتن وطن را ترک و به پاکستان رخت سفر ببندن انها گمان میکردند کشور اسلامی و برادر شان است پناه ببرندبهتر از رژیم داود است. این زمینه بسیار خوبی بود برای تطبیق اهداف ازمندانه دولت پاکستان و سازمان استخباراتی ان که به جلب و حذب انها اقدام نمودند . و تعداد از جوانان فعال نهضت اسلامی در اخیتار انها قرار گرفته که از جمله 52 تن از سرگروپ ها و فعالین انها را شدید ن تحت تربیه قرار دادن انها در کمپ ها ی نو تاسیس فنون جنگی اموختن به انواع سلاح های خفیف و ثقل اشنایی پیدا کردند و حتی تعداد انها تحت تربیه سازمان اسلامی فلسطین ، اسرائیل و سازمان استخباراتی امریکا قرار گرفتند. پناه آوردن اسلامگرایان به دامن پاکستان تبعاتی داشت از جمله اینکه اندیشه انترناسیونال اسلامی را بیشتر از پیش در میان آنها تقویت کرد و زمینه را برای مداخله بیرونیها در افغانستان مساعد ساخت.
حضور رهبران و قوماندان های برجسته گروه های اسلامی تحت نظر استخبارات پاکستان سبب مداخله هرچه بیشتر پاکستان در کشور وایجاد هرچه بیشتر از مدارس بیناد گرایی اسلامی در پاکستان شد.
زمینه برای استخبارات کشور های همسایه طور مساعد شد که با جمع اوری پول و اسلحه وسایر کمک های کشور ها ی اروپایی ، عربی و امریکا از یکطرف انها را با این پشتوانه به جنگ های نیابتی سوق نموده و از جانبی دیگر در استخدام انها بحیث اگنت های خویش بپردازند .
گرایش داود ازیک موضع نیمه روشنفکرانه بطرف راست:.
**************
داود دراوایل روابط خود را با کشور های مترقی بلوک شرق تامین نموده ولی اندک بعد گرایش های سریع به طرف کشور های غربی وعربی در طرز دید و سیاست های خارجی وی مشاهده گردید.
. داود خان ضمن گسست از وابستگی به شوروی، سعی کرد تا جای مُهر و نشانی را که به عنوان وابستۀ شوروی در جبین داشت، از ذهنیت ها بردارد. از آن رو بود که در چند مصاحبه و سخنرانی موضعگیری های معنی داری نمود. مثلا ً، در هرات چنین گفت: «برادران! ایدیولوژی وارد شده هیچگاه به تنهایی به درد یک ملت نمی خورد»
این رویکرد که باعلایم متبارزی در زمینۀ گسست نسبی از وابستگی به شوروی و فاصله گیری با پرچمی ها مشخص می شد، پیوند با پذیرش طرح و توصیـۀ بهبود مناسبات با پاکستان نیز داشت. خاموشی تبلیغات علیه همدیگر سر آغاز بهبود مناسبات میان دو کشور بود. این بود که ذوالفقارعلی بوتو به کابل آمد (1355) و در ماه اسد همان سال داود خان به پاکستان مسافرت کرد. سخنرانی هایش لحن دوستانه داشت. حتی در پیام روز جهانی حقوق بشر از پشتون ها و بلوچ ها یادی نکرد. اعلامیۀ مشترکی که میان سران دو کشور به امضأ رسید، نقطۀ بارزی از چرخش سیاست منطقه یی محمد داود خان بود. همزمان با آن به پذیرش همه جانبۀ طرح امنیت آسیایی که تحقق آن از آرزوهای اتحاد شوروی بود، روی موافقت نشان نداد.
پس از کودتای ضد بوتو در پاکستان به وسیله جنرال ضیأ الحق، داود خان آن کودتا را یک مسئله داخلی نامید.
در نتیجه تضعیف همه جانبه حکومت داودمبنی بر تشدید اختناق سیاسی ، فساد اداری، گسترش بی قانونی ، بی نظمی وبی امنیتی در کشور وضعیت نا هنجاری را بوجود اورد .
داود جهت بیرون رفت از معضلات بوجود امده خواست توسط دستگاه استخباراتی به طور مخفی در بعضی مواقع دست بکار شد. به حذف مخالفین خود مبادرت ورزید به ترور های دولتی متوسل شد. و یا اینکه در اثر ضعف اداره نتوانست از ترور های مقامات دولتی مربوط بخود و یا نخبه گان سیاسی جلو گیری کند.
همان بود که :انعام الحق پیلوت اریانا افغان هوایی شرکت در سال 1977 هنگام که وی بطرف منزل خویش در مکروریان میرفت به ضرب گلوله شخص ناشناس کشته شد( بعضی به چنین باور اند که وی مشابه زنده یاد ببرک کارمل بود. وی هدف اصلی تروریستان نبوده) در ماه نوامبر همان سال علی احمد خرم در حالیکه در دفتر کارش مشغول مذاکره با نماینده های تجارتی چاپان بود توسط شخصی مسلح بنام مرجان از دفترش جبرن خارج شده و در پیشروی دروازه وزارت پلان به قتل رسید.
این رخداد ها زنگ خطر جدی تلقی میگردید .داود با تعهدات که در برابر کشور های سرمایداری و بخصوص عربی از خود نشان داد بلا فاصله از متعهدین روشنفکر خود برید و حملات را بطور سازمانده شده توسط دستگاه استخباراتی خویش به کمک کشور های منطقه علیه روشنفکران به انواع مختلف اعم از تحت نظارت قرار دادن، تعقیب و از همه مهمتر ترور رقبای سیاسی خود اقدام نمود.
بتاریخ 17 اپریل 1978 ترور میر اکبر خیبر عضو کمیته مرکزی حزب دیموکراتیک افغانستان یکی از نخبه گان جنبش چپ و چهر ه محبوب در میان نظا میان ، کارگران ، کارمندان دولتی ، دانشجویان ،روشنفکران کشور
از طرف اشخاص ناشناس انجام شد. چگونگی قتل شان را محترم نبی عظیمی در کتاب ( اردو و سیاست) خویش چنین تذکرداده اند: وی با یک تن از اعضای کمیته مرکزی بنام عبدالقدوس غوربندی جهت قدم زدن بیرون منزل رفت و هنگام بازگشت در نزدیکی های منزلش با ضرب گلوله جان خود را از دست داد.
محترم حسن شرق مرگ میر اکبر خیبر را مربوط دستور سازمان استخبارات ( ک .گی. بی ) به همکاری قدوس غوربندی میداند زیرا وی به بهانه اشتراک در جلسه و یا اینکه قدم زدن با وی از منزل خارج شده بود.
همچنان زنده یاد اناهیتا راتب زاد طی صحبت خویش حفیظ الله امین را در قتل وی مقصر دانست .
در رابطه به قتل میراکبر خیبر حدسیاست گو نا گون بوجود امده. در اوایل قتل موصوف را به دستگاه استخبارات داود نسبت میدادند .اما زنده یاد ببرک کارمل اظهار داشت. که گمان غالب انجام توطئه از جانب حفیظ الله امین بوده. و در این اواخر یکی از پژوهش گران بنام وحید مژده که قبلن مربوط حزب اسلامی بود . اسامیان دونفر تروریست مربوط حزب اسلا می را افشا کرد که به دستور حکمتیار جهت وارد کردن ضربه به رهبری جناح پرچم از بین برده شد. یک سند دیگریکه بعدا از سالیان متمادی افشاشد. یادداشتی است .
بنام «نامۀ دبز پیرامون مرگ خیبر که توسط اغای سیا سنگ ترجمه شده»
میباشد .
دراین نامه طور تذکریافته که گویا دبز سفیر امریکا چنین بیان نموده است:
« به گفتۀ [جسونت] دولت سنگھ ـ شارزدافیر سفارت هند، غلام نبی وستلی در پست های مختلف ایفای وظیفه نموده مدتی را بحیث وزیر خارجه وسفیر افغانستان در پولند بود. شخصی فرمانبردار و صمیمی امین – محسوب میگردید: به دستور وی جنایاتی – به شمول گویا قتل میراکبر خیبر نظریهپرداز پرچم – در شام هفدهم اپریل 1978 را انجام داده است.»
محترم کشتمند در مورد جریان واقعه خاطرات خویش را چنین مینگارند« خبر شهادت خیبر با غصه واندوه فراوان وبا اه وافسوس در میان خانواده وی ، دوستان و اعضای حزب همراه گردید . در میان مردم انعکاس وسیع یافت شمار زیادی از اعضای بیروی سیاسی در نخستن لحظات پس از استماع خبر ، در منزل ببرک کارمل در مکروریان اندو هگینانه گردهم امدند . اطلاع به سرعت به تمام اعضای رهبری حزب مواصلت ورزید.»
متعاقبن جلسه کمتیه مرکزی در منزل نور محمد ترکی دایر پس از صحبتهای مختصر فیصله بعمل امد که بر طبق پیشنهاد ببرک کارمل مراسم تشییع ، خاکسپاری و فاتحه خوانی باید با اشتراک وسیع اعضای حزب ، دوستان و هواخواهان بنحو شایسته و شان داری برپا گردد.
بتاریخ 19 اپریل ، جنازه خیبر به شرکت ده ها هزارتن بردوش اعضای حزب ، دوستان وهواخواهانش از مسجد پل خشتی تا مقبره اش واقع شهدای صالحین حمل گردید.
پس از انجام مراسم خاکسپاری نور محمد ترکی مختصرن صحبت کرد و به تعقیب وی زنده یاد ببرک کارمل بطور مفصل با احساسات ،شهامت انقلابی و بدون ترس بیانیه سیاسی را بیان ودربخش این بیانیه اعلام نمو دند:.
خیبر استاد متواضع رفقا، مرد خردمند وخدمتگزار خلق بود. خیبر فرزند زحمتکشان افغانستان فرزند رنج و مبارزه خلق افغانستان بود. خیبر مبارز فداکار راه نهضت پیش اهنگان زحمتکشان کشور، وحدت دموکراتیک خلق افغانستان واتحاد تمام نیروهای انقلاب وطنپرست بود.
خیبر یک وطنپرست پرشور، یک انترناسیونالیست صدیق بود. او به اصل برابر حقوق وبرابری تمام خلق های ساکن وطن واحد مان افغانستان، اعتقاد خدشه ناپذیر داشت وهرگونه تبعیض وستم ملی واجتماعی را باخشم شدید طبقاتی محکوم میکرد.
در ادامه چنین گفتند:
رفیق شهید وقهرمان ما اکبر خیبر با پیگیری به رفقا خاطر نشان میساخت که سکوت مرگبار موجود سیاسی را باید شکست.
بایدشکست، باید شکست،
خیبر با شهادت خود شخصن این سکوت مرگبار را شکستاند! شکستاند!
یک روز بعد بنا به دعوت حزب دیموکراتیک افغانستان تظاهرات و گردهمایی کثیرالعده ای در کابل با حمل پوستر ها ، بلاکارد و شعار هایی مرگ به بیدا د گری و زنده باد دیموکراسی صورت گرفت. و تظاهر کننده ها از دولت خواستار افشای هویت سازماندهندگان و اجراکنند گان ترورشدن و از جانبی از رئیس جمهور داود خواستن که باید تحولات بنیادی را که حین بقدرت رسیدن تعهد نموده بود به منصه اجرا بگذارد.
محافل حاکمه از یکپارچگی روز افزون نیروهای چپ و دموکرات در هراس شد و این مظاهر ه به عنوان یک عمل ضد قانونی اعلام گردید.
یک هفته با تمام کشمکش ها ان با دشواری سپری شد با لاخره داود در 26 اپریل 1978 حکم باز داشت تعداد هفت تن از رهبران حزب دیموکراتیک خلق افغانستان منجمله ببرک کارمل ، تره کی ، نورمحمد نور، حفیظ الله امین ،دکتور شاه ولی ، دستگیر پنجشیری ، عبدالحکیم جوزجانی ، ضمیر صافی را به اتهام نقض قانون ، مقررات دولتی و خیانت به وطن صادر نمود. به ان بسنده نکرده ودر نظر داشتند فهرستی 500 نفری را که از سوی دستگاه استخباراتی رژیم حاوی اسمای رهبران وکادر های حزبی برای دستگیری ترتیب گردیده بود به منصه اجرا بگذارند.
پس از دستگیر ی تعداد از رهبران حزب دیموکراتیک خلق افغانستان بنحو مرموزی حفظ الله امین در منزلش تحت نظارت باقی بماند.
و برایش فرصت مساعد گردید تا یادداشتی ترتیب و ذریعه پسرش انرا به افسران وفادار به خویش برساند. محترم سلطان علی کشتمند چنین مینگارد:حفیظ الله امین پس از صدور دساتیر خویش بنحو خونسردانه و برطبق ادعای خود وی داوطالبانه حاضر گردید تا بساعت 9صبح خود را تسلیم مقامات دولتی بنماید و قیام راکه خود اغاز کرده بود مطلقن بدون رهبری واحد بگذارد.
اما صبحگاه بيست و هفتم آپريل 1978 مطابق با هفت ثور 1357 قيام نظامي عليه دولت محمد داوود آغاز شد. صدای توپ و غرش تانک ها فضای شهر را فراگرفت. کاروان تانک های چهار زره دار از 15 کیلومتری شرق شهر به سوی مرکز کابل حرکت کردند تلاشهای وزارت دفاع و سایر نهادهای امنیتی نتیجه برای مهار این حرکت نداد.
نخستین گلوله توپ حوالی ساعت 12 ساختمان وزارت دفاع را هدف قرار داد و ارتباط رییس جمهور با فرمانده ارتش را قطع کرد و پس از آن حملات متواتر هوایی بر کاخ ریاست جمهوری مقاومت داود خان را که خود اسلحه بر دست داشته می جنگید درهم شکست
***
بخش دوم:
باز نگاهی به قیام هفت ثور:
نظریات و موضعیگری ها اصولی وانسانی زنده یاد ببرک کارمل در قضایا و رخداد های قیام هفت ثور علیه امین و تعداد از هواخواهانش :
قیام به شکل غافل گیرکننده ای به پیروزی رسید و شامگاه همین روز حفیظ الله امین سقوط خاندان سلطنتی و به قدرت رسیدن شورای نظامی را از طریق رادیوی دولتی افغانستان اعلام کرد
برنامه هاي عادي راديو قطع شد وپخش آهنگ هاي ملي ادامه يافت. ساعت هفت شب حفيظ الله امين اعلام کرد: براي اولين بار در تاريخ افغانستان به آخرين بقاياي سلطنت، ظلم واستبداد و قدرت خانواده نادري پايان داده شد و تمام قدرت دولتي به مردم انتقال يافت. قدرت دولتي اكنون در دست شوراي نظامي-انقلابي است.
محترم کشتمند چنین مینوسید: از همان اغاز انقلاب اختلافات جدی درمیان اعضا رهبری حزب متبارزبود. اختلاف نخست میان ببرک کارمل از یکسو و تره کی و امین از سوی دیگر در باره متن اعلامیه علنی گردید.ببرک کارمل مخالف ان بود که گفته شود: محمد داود از بین رفته است. زیرا هنگامیکه این اعلامیه پخش گردید. هنوز محمد داود و اعضا ی خانواده وی در قید حیات بودند وازبین نرفته بودند. ببرک کارمل تاکید میکرد. که در باره سرنوشت شخص وی و همکاران نزدیکش در اینده داد گاه باید تصمیم بگیرد. ولی تره کی وامین پافشاری کردند که ازبین رفتن وی از پیش اعلام گردد تا هوا خواهان او در هر جاییکه هستند. مایوس شوند ومردم به نظام جدید انقلابی امید وار گر دند. و موضعگیری ها میان خلقیها و پرچمیها از همینجاه اغاز گردید. درمورد اعلامیه تره کی پافشاری داشت که باید وی انرابخوانش بگیرد و امین نظر داشت که او باید انقلاب را اعلام و به قطعات نظامی پیوسته به انها دساتیر بعدی را صادر نماید و این دیدگاه به مخالفت جدی ببرک کارمل و بعدن تره کی مواجه شد. و بالاخر با پا فشاری زنده یاد ببرک کارمل و تره کی اعلامیه بنام شورای نظامی و انقلابی پخش شد. همچنان ببرک کارمل تاکید میکرد که اعلامیه با قرائت بسم الله الرحمن الرحیم اغاز گردد.
از همان اغاز امین به فعالیت های مشکوک دست زد. چنانچه در همان لحظات اول شماری از افسران مربوطه پرچمیها به بهانه اینکه بنفع داوود مقاومت کرده اند بقتل رسیدند و یا قطعات انها تحت بمبارد مان هوایی قرار گرفت.
با همه دشواری ها صبحگان 28 اپریل در اثر مساعی مشترک تانکیستها اخرین مقاومت در گارد جمهوری در هم شکست ولی محمد داود تا انگاه مقاومت کرده بود.پس از ان گروهی از قاصدان نزد وی به ارگ فرستاده شدند.
اما قرار اطلاعات داود حاضر به تسلیم شدن نبود. در باره بحث داغی میان اعضا کمیته مرکزی موجود درگرفت. امین بنحو اتشین در باره انجام حمله مسلحانه بروی ودرصورت مقاومت ،از میان بردن فوری او وهمکارانش سخن میگفت عده یی از اعضای کمیته مرکزی بشمول سلمان لایق حاضر در جلسه این نظر را حمایت کردند ولی ببرک کارمل بنحو قاطع با ان مخالفت نموده و اظهار داشت که نباید به هیچصورت با ین امر مبادرت ورزید او گفت:
«بگذار با حوصله مندی و خونسردی این مساله حل گردد. ازهمین اکنون نباید به مردم و جهانیان چنین انتباه داده شود. که انقلاب بیرحم است . و ماورا قانون عمل مینماید . بگذار داد گاه مردمی در باره اینده وی تصمیم بگیرد»
محترم دستگیری پنجشیری در زمینه چنین ابراز نظر میکنند« نور محمد تره کی وببرک کارمل در همان اغاز دو برخورد جداگانه ومتضاد با مسله سرکوب خونین ویا مسالمت امیز با سردار داود داشتند. ببرک کارمل طرفدار برخورد با انعطاف باسردار محمد داود وخاندانش بود. او اصرار میکرد که باید سردار محمد داود کشته نشود. زنده بدست اید . کارمل معتقد بود که هر گاه با سردار محمد داود وخاندانش به شیوه مسالمت امیز وقانونی برخورد شود.
اول: ماهئیت هومانیستی ودموکراتیک ما اشکار میگردد.
دوم سنن انقلابی ، ملی ودینی مردم ما احترام میشود.
سوم: اسرار و پیوند های اوبا ارتجاع منطقه وامپریالیسم افشا میگردد.
اینها دلایل مثبت بود که به نفع زندگی وادامه حیات سردار داود ونزدیکانش توسط ببرک کارمل ابراز گردید.»
امین در مخالفت جدی با این گفته های ببرک کارمل قرار گرفت واظهار داشت « ما باسازشکاری ساز گار نیستیم » از جابرخاست وتحت بهانه تامین تماس بابرخی از قوماندانان قطعات جلسه را ترک گفت و پس از ساعتی بازگشت.
بحث پیرامون این مساله ومسایل دیگر بدون موجودیت امین و باموجویت او برای مدتی ادامه داشت. تااینکه یک تن از افسران که بعدن واضح شد امام الدین از زمره خلقیها و هواه خواه شخص امین با دست و بازوی خونین وارد اتاق شد و چنین گزارش داد« من با عده ای از افسران و سربازان داخل گلخانه ارگ شدم واز نام شورای نظامی به محمد داود ابلاغ کردم که سلاح برزمین بگذارد وتسلیم شود . ولی او نپذیرفت وبا سلاح دست داشته خود برما فیر کرد. یک تن از رفقای ما کشته شد و طوریکه می بینید من جراحت برداشتم . همراهان من طاقت نیاوردند و او وهمه راکه همراه او بودند تحت اتش متقابل گرفتنید»
امین با تصمیم غیر عاقلانه خویش همه را در برابر قضیه انجام شده قرار داد و انچه که خود و طرفدارانش میخواستن در نخستن لحظات قیام انجام داد و هم خود و روند قیام را بسیار بد معرفی کرد .
درجریان صحبت روی مسایل مختلف بنیاد ی صورت گرفت. ببرک کارمل ، نور احمد نور، دکتور اناهیتا راتبزاد و کشتمند روی طرح های قبلی خویش مبنی اعلام نظام دیمو کراسی ملی وتشکیل یک جبهه دموکراتیک ملی برای ایجاد یک حکومت با بنیاد وسیعتر اصرار میکردند. ولی امین و طرفدارانش این حرف ها را کهنه و مورد استهزا قرار دادند. ایشان تلاش مینمودند که به همه چیز مهر خلقی زده شود. یعنی جمهوری خلق ، شورای انقلابی خلق و سایر مطالب زنده یاد ببرک کارمل جمهوری دیموکراتیک خلق افغانستان را مطرح کرد و با پا فشار زیاد انرا قبولاند.
شورای نظامی متشکل از 35 نفر واز جمله 5 تن نمایندگان قوای مسلح در ترکیب ان گنجانیده شد . در این بخش حفیظ الله امین موفق شد اشخاص مطلوب خویش را از میان افسران شامل اعضای شورای انقلابی بسازد . و پیشنهادات وی از جانب خلقی ها و تعداد از پرچمیها ی فرصت طلب پشتیبانی گردید.
و زنده یاد ببرک کارمل با قاطعیت چنین اظهار نظر کرد« هنگامیکه سرمستی این نخستین پیروزی فرو کش نماید، ما خواهیم دید که با تشویق نظامیگری در حزب چه اشتباه بزرگی رامرتکب شده ایم » و سلطان علی کشتمند با تائید از صحبت ببرک کارمل چنین نظر دادند« اکنون قضایارا ماستمالی میکنید ،ولی نتایج تن در دادن به زور گو یها از نام نظامیان از همین اول وهله برای همه یی ما وخیم خواهد بود.»
در اولین روز ها قیام هفت ثور طی جلسه تصمیم اتخاد نمودند .شورای نظامی -انقلابی قوای مسلح تمام صلاحیتها خویش را به شورای انقلابی جمهوری دموکراتیک که تازه تشکیل شده واگذارنماید.
شورای انقلابی در نخستین جلسه خویش بتاریخ (30 اپریل 1978) نورمحمد تره کی منشی عمومی کمیته مرکزی خ،د،خ،ا را بحیث رئیس شورای انقلابی وصدراعظم وببرک کارمل را بحیث معاون شورای انقلابی ومعاون صدراعظم انتخاب نمود
متعاقبن روز ها به دشواری میگذشت اختلافات برسرتعین افراد و اشخاص در کرسی های دولتی سخت چالش برانگیز بود. حفظ الله امین و نور محمد تره کی جهت قبضه نمودن چهار مقام کلیدی ( وزارت خارجه، وزارت دفاع، وزارت داخله ، امنیت دولتی ) پا فشاری مینمودند.
جلسه کامل کمیته مرکزی حزب در یک فضای سخت وپرتنش دایر گردید ودر این جلسه ظاهرن توافقاتی صورت گرفت .ولی عملن از همینجاه هسته انشعاب دیگر، جدایی مجدد وبی اعتمادی علنی ایجاد گردید.
از قضایا و فضای حاکم چنین بر میامد که حفیظ الله امین شخص صاحب اقتدار و سازمانده این قیام با استفاده از قدرت نظامیان در جلسه خواست های غیر منطقی و غیر معقول خویش را با جبر بالای سایر اعضای جلسه می قبولاند . واز جانب بعضی از اعضای ابن الوقت حزب مربوط جناح پرچم نظریات غیر معقول و غیرمنطقی وی تائید و پشتیبانی هم شد. که بعدن قضیه جدی اختلافات بین پرچمیها و خلقی در تهیه یادداشت واعلامیه ها از نام شورای انقلابی نظامی به وضاحت دیده میشود واین اختلافات و موضعیگری ها در همینجاه باقی نماند دامنه ان وسعت و گستردگی بیشتر و خونبار تر را بخود کسب نمود.
منابع ماخذ:
یاددشتهای سیاسی و رویداد های تاریخی اثر رفیق محترم کشتمند
اردو وسیاست اثر رفیق محترم نبی عظیمی
از اثر اغای حسن شرق ( تاسیس وتخریب اولین جمهوری افغانستان)
اثر محترم دستگیری پنجشیری ( ظهور و زوال حزب دیموکراتیک خلق افغانستان)
استفاده از مقاله اغای مهرین
استفاده از مقاله اغای احمد بهروز
و یک تعداد دیگر مقالات که در مورد قیام هفت ثورتحریر یافته است.
کتاب
بخش سیاسی در کتابخانه راه پرچم Political section in the library
ببرک کارمل « تحکیم حزب و پیوند آن با خلق » به خاطر رنجهای بیکران خلقهای ستمدیده افغانستان نویسنده: ببرک کارمل جزوه بیانیه رفیق ببرک کارمل در محفل برافراشتن بیرق گزارش های رفیق ببرک کارمل به پلینوم های حزب دموکراتیک خلق افغانستان ببرک کارمل دولت حزب و مردم ببرک کارمل «به سوی جامعۀ نوین» یا اطلاعت بیشتر دربارهبخش سیاسی در کتابخانه راه پرچم Political section in the library[…]
بخش تاریخی و پژوهشی در کتابخانه راه پرچم History and research section in the library
دروغ بزرگ سیر زندگی در آیینه تاریخ سرنوشت خانواده ها در جوامع غربی من ســردار داوود را نکشـته ام تذکر الانقلاب بن لادن ها تاریخ گویی به تعمیه در اشعار قدیم دری تاریخ افغانستان بعد از اسلام تاریخ بیهقی تاریخ طبری در 16 جلد افغانستان در مسیر تاریخ جلد اول دشمن پشت دروازه « اطلاعت بیشتر دربارهبخش تاریخی و پژوهشی در کتابخانه راه پرچم History and research section in the library[…]
بخش ادبی در کتابخانه راه پرچم Literature section in the library
سایه های هول سبک شناسی در سه جلد با لحظه های سبز بهار گزیده غزل ها حیدری وجودی جنایت و مکافات ( جلد اول و دوم ) سفر درونی روز اول قبر روسپی بزرگوار دوست مشترک ما خشم و هیاهو دختر زرین چشم طاعون قلعه حیوانات موشها و آدمها لبخند شیطان جلد اول صد سال اطلاعت بیشتر دربارهبخش ادبی در کتابخانه راه پرچم Literature section in the library[…]
کلکسیون های روزنامه و جراید در کتابخانه راه پرچم Press collections in the library
جریده تابناک ( پرچم) روزنامه حقیقت انقلاب ثور جریدۀ وطن نشریه ملی نسیم سحر جریده خلق داولسی جرگی جریده جریده انگار جریده ندا خلق افغانستان امروز سالنامهٔ های جمهوری دموکراتیک افغانستان کلکسیون مجلهی خراسان جریدۀ امان افغان (ش ۱۲۹۸-۱۳۰۷) مجموعه سال اول ماهنامه مشعل مجموعه سال دوم ماهنامه مشعل (2004) مجموعه سال سوم ماهنامه مشعل اطلاعت بیشتر دربارهکلکسیون های روزنامه و جراید در کتابخانه راه پرچم Press collections in the library[…]
زنده گی ، مبارزه و کار ببرک کارمل در گذرگاه تاریخ مستند Documentary history of Babrak Karmel’s life, struggle and work کتابخانه راه پرچم
زمان هر قدر میگذرد، گرد های ریخته شده بر آیینه تاریخ پاکتر شده و صداقت و شهامت و آگاهی زنده یاد ببرک کارمل عزیز بر همه جهانیان به اثبات میرسد. او نه تنها یک رهبر شایسته برای زحمتکشان افغانستان بود که، یک انترناسیونالیست وفادار به اندیشه های انسانی پرولتاریا و معتقد به جهان بینی علمی اطلاعت بیشتر دربارهزنده گی ، مبارزه و کار ببرک کارمل در گذرگاه تاریخ مستند Documentary history of Babrak Karmel’s life, struggle and work کتابخانه راه پرچم[…]
- ببرک کارمل « تحکیم حزب و پیوند آن با خلق »
- به خاطر رنجهای بیکران خلقهای ستمدیده افغانستان نویسنده: ببرک کارمل
جزوه بیانیه رفیق ببرک کارمل در محفل برافراشتن بیرق
گزارش های رفیق ببرک کارمل به پلینوم های حزب دموکراتیک خلق افغانستان
ببرک کارمل دولت حزب و مردم
ببرک کارمل «به سوی جامعۀ نوین»
یا سوسیالیسم یا توحش؛ تاریخنگاری به مدد نشریات چپ افغانستان
ببرک کارمل مرام دموکراتیک خلق
صحبت رفیق ببرک کارمل حین ابرازنظر در باره خط مشی حکومت موظف
ازاسناد و مدارک کمیته مرکزی حزب دموکراتیک خلق افغانستان
تزس های ده گانه ببرک کارمل - کتاب سفید
تلک خرس یا حقایق پشت پردۀ جهاد در افغانستان
زرگونه جنایات افشای مستند جنایات طالبان
سرباز خاموش ( مردی در پشت جهاد افغانستان )
دیدگاه ها ـ تحلیل ها و رویداد ها( جلد دوم )
سالنامهٔ ها
افغانستان؛ جنگ، جامعه و سیاست
بازی شیطانی (جلد اول و دوم )
اردو و سیاست
در بازار سوداگری حرفهای فرسوده و سترون
«مرگ سالوادور آلنده»
اسناد کنگره مؤسس جبهۀ ملی پدر وطن
اعترافات جنایتکار اقتصادی
مجموعه مقالات زنده یاد رفیق داکتر اناهیتا راتبزاد از جریده پرچم
پشت پرده افغانستان
بنیاد آموزش انقلابی
متن مصاحبه اختصاصی رفیق غفار عریف با رفیق دکتورس اناهیتا راتبزاد
اسناد مربوط به اگسا برگهای سیاه
جوانان و جامعه
اسناد اشد محرم مقامات حزبی و دولتی اتحاد شوروی
خیانت به سوسیالزم پس پرده فروپاشی اتحاد شوروی
اسناد لانۀ جاسوسی (کتاب 29 ـ 30 افغانستان)
عبور از آتش
کارکردهای نجیب الله ونقش کشور های خارجی
چگونه ما به بیماری ویروس ا هجوم به افغانستان مبتلا میگردیدیم
از پادشاهی مطلقه الی سقوط جمهوری دموکراتیک افغانستان
تلاش مذبوحانه برای مسخ تاریخ نقدی بر نقد
نقد” و ” تغیير” از حقیقت تا ابزار
ظهور و زوال
خاطرات و افتخارات
درباره انقلاب ۷ ثور ۱۳۵۷ افغانستان
اصول اساسی جمهوری دموکراتیک افغانستان
گِل برای درمسال
فرار و دیدگاه ها
غروب خورشيد و يا کوله بارکژبينی و بد انديشی
راز ها ی ناگفته توطه سقوط نظام دموکراتیک
به اّن به چه عنوانى بايد قضاوت كرد؟
گذر در کوچه های خون و آتش جلد اول
رهــا در بــاد
کودتای 14 ثور 1365 ـ نقش عوامل داخلی در راه اندازی آن
نقش فعال ببرک کارمل در تشکیل ” جمعیت دموکراتیک خلق
افغانستان درعقب پرده دود
شعبده بازاني
من و آن مرد مؤقر
مثلث بي عيب
یادداشتهای سیاسی و رویدادهای تاریخی در سه جلد
سرگذشت سرخ
گذر در کوچه های خون و آتش جلد دوم
مجموعه نوشته،پژوهش و نقد درمورد ببرک کارمل
مجموعه ی از نوشته،پژوهش،اسناد و دیدگاه ها درباره تحول ششم جدی ۱۳۵۸
واژه های سیاسی و اجتماعی
غمنامۀ کرهاله« له هورا تر تکبیره»
” قرارداد ” دوحه صلح يا سراب
مناظره ها و محاضره ها در پیرامون اردو و سیاست
طرح تازهء دیجیتال کتاب «اردو و سیاست در سه دههء اخیر افغانستان»
باز نگاهی به قیام هفت ثور
“جهاد فی سبیل الله!” و بهره برداری ابلیسانه!!
فصل های از کتاب اردو و سیاست
مثلث بي عيب یا کنزالمهملات والاکاذيب
ببرک کارمل و خطوط کلی کار کلکتیف حزبی
( جلد سوم ) دیدگاه ها ـ تحلیل ها و رویداد ها
آخرين ملاقات ببرك كارمل با گرباچوف
شناختی از مارکسیزم
پاکستان مرکز و حامی تروریسم
تأثیر عوامل اقتصادی بر مناسبات سیاسی
تروریزم او جگړه TERRORISM and WAR
نبرد برای عدالت و بحران امنیت در افغانستان
كشفالحال نادر به قلم اعلیحضرت امان الله خان
داستان دو قانون اساسی
روزشمار جنگهای داخلی و دیگر وقایع افغانستان در دوران حکومت وحدت ملی سپتمبر 2014 ـ 21 مارچ 2020م
برنامه عمل حزب دموکراتیک خلق افغانستان
«از خاطراتم»خالد صدیق چرخی
اقتصاد نوین ترور
جنبش آزادی خواهی هند
صحبت ببرک کارمل با قوماندانان پیوسته به دولت
ببرک کارمل از نظر دانشمندان عالی وتحلیلگران سیاسی
من و آن مرد مؤقر
داستان جهاد یا”پروژه طالب سازی” افغانستان
جنگ های نیابتی جنگ و کشمکش در دنیای مدرن
جلد اول برگی چند از نهفته های تاریخ در افغانستان
د اساسی قانون علویت
خاطرات بزرگ علوی
53 نفر
نخستین کنگره نویسندگان ایران
جلد دوم برگی چند از نهفته های تاریخ
برگ های از تاریخ معاصر ما
سرنشینان کشتی مرگ یا زندانیان قلعۀ ارگ
حال و احوال سرزمین ما
سالنامه افغانستان شماره ۵۰ سال ۱۳۶۳
فــرار
از دفترچهء خاطرات یک زندانی
روزهای دشوار
فرکسیون خلق
یادنامه ی زندگی احسان طبری
اساسنامه حزب دموکراتیک خلق افغانستا ن
اعلاميه شوراى انقلابى جمهورى دموكراتيک افغانستان در بارۀ خصلت ملى و دموكراتیک
مجموعه دستور العمل ها در باره تعلیم و تربیه .جمهوری دموکراتیک افغانستان
احمد راتب مشروطهخواه گمنام
طامات تا به چند و خرافات تا به کی
سخنرانی زنده یاد رفیق جنرال عزیز عازم
«تهاجم» نوشته: ولادیمیر سنیگیروف
سالنامه احصایوی جمهوری دموکراتیک افغانستان
کتاب: مناظرهها و محاضرهها پیرامون کتاب «اردو و سیاست»
برگهایی از تاریخ سازمان دموکراتیک جوانان افغانستان و ( چگونه س.د.ج.ا به خلقی ځوانان سازمان(ا.خ.ځ.س)
کتاب زندگی من (صد ساعت گفتگو با فیدل کاسترو )
مرامنامۀ اساسیۀ فرقه استقلال
آثار رفیق احسان طبری
«گذری در حافظه زمان، و همین هست ویژهگی نسل ما!»
- جریده تابناک ( پرچم)
- روزنامه حقیقت انقلاب ثور
جریدۀ وطن
نشریه ملی نسیم سحر
جریده خلق
داولسی جرگی جریده
جریده انگار
جریده ندا خلق
افغانستان امروز - سالنامهٔ های جمهوری دموکراتیک افغانستان
- کلکسیون مجلهی خراسان
- جریدۀ امان افغان (ش ۱۲۹۸-۱۳۰۷)
- مجموعه سال اول ماهنامه مشعل
- مجموعه سال دوم ماهنامه مشعل (2004)
مجموعه سال سوم ماهنامه مشعل (2005)
برگهای از کتاب «شب های کابل» (بخش اول)
نوشته: جنرال عمرزی (غنی صافی)
***
بازداشت هیئت رهبری حزب د.خ.ا:
«… در رژیم سردار محمدداؤد خان څارمن عبدالقدیر نورستانی مامور ترافیك کابل که از همدستان کودتا داؤدخان بود؛ اولاً بحیث قوماندان عمومی ژاندارم و پولیس و بعداً بحیث وزیرداخله از جمله وزرای باعتبار همچو سید عبدالاله وزیرمالیه و غلامحیدر رسولی وزیردفاع که در کودتای داؤدخان بنابر ملحوظات شخصی، نه بخاطر مصالح علیای کشور اشتراک کرده بودند؛ کرسی بلند از فهم و دانش شان احراز کرده بودند.
آمد سخن بالای قدیر نورستانی است که نه کدام شخصیت ملی بود و نه هم کدام شخص علمی؛ بلکه پدرش نزد داؤدخان شخص معتمد و قابل اعتباری بود. محمدداودخان در جمله خاندان محمدزایی خصلت بخصوص وفاداری با یاران و علاقهمندان خویش داشت. عبدالقدیر هم بعنوان (دوست پدرش، خویش پسر گفته) در زمان مدت ده سال بازنشستهگی محمد داؤدخان روابط خدمت گذاری اش را ادا میکرد تا اینکه در راز سری کودتا هم شامل گردیده بود. همچنان سید عبدالاله پسر سیدعبدالله که یکی از وزرای کابینه زمان صدارت محمدداودخان بود؛ جوان بی تجربه بحیث وزیر مالیه و معاون صدارت تعیین گردیده بود. هكذا دگروال بازنشسته غلامحیدر رسولی که معتاد به کشیدن چرس بود و در بخش نظامی کدام برازندگی مسلکی نداشت؛ در رژیم داؤدخان بحیث وزیردفاع تعیین گردیده بود. گویا در حقیقت آن سه نفر از وزراء چرخ دولت را بحرکت میآوردند.
وزیردفاع و امورداخله از قدیم به رشوت خوری شهرت داشتند. چه قدیر نورستانی سابق مامور ترافیك به رشوت خوری مانند سایر ترافیكها شهرت داشت. زمانی که به چوکی وزارت رسیده بود از نظم جامعه بكلی بیخبر بود. همچنان وزیردفاع که مصروف رشوت و قاچاق شده بود از جریانات سیاسی درون اردو هیچ اطلاعی نداشت. وزرای بیکفایت دور دربار داؤدخان را طور احاطه کرده بودند که با ارائه راپورهای نادرست، داؤدخان را از خطر قریبالوقوع قیام مسلحانه غافل نموده بود. این یک اشتباه بزرگ داودخان بود که رشتههای مهم اداره دولت را به اشخاص بیکفایت با اعتماد کامل سپرده بود که بالاخره باعث سقوط رژیم و قتل وی گردید.
تشکیل مارش و میتنگ جنازه خیبر و ایراد سخنرانیهای برضد دولت بحیث یك حزب اپوزسیون واضحاً مخالف قانون اساسی رژیم بود. زیرا در قانون اساسی دولت یك حزب بنام حزب غورځنگ ملی تأسیس شده بود که شامل کارمندان دولتی بود و در راس آن سردار محمدداودخان قرار داشت. سایر احزاب و جریانات سیاسی موجود در کشور غیرقانونی و غیرمجاز دانسته شده بودند و مارش و میتنگ و سخنرانیهای حزب د.خ.ا دولت را به آن واداشت تا در یک جلسه فوقالعاده کابینه در مورد گرفتاری حیئت رهبری آن تصمیم اتخاذ نماید.
تشکیل گروپهای بازداشت و نحو اجراآت و آمادگی پولیس:
در چوکات قوماندانی عمومی ژاندارم و پولیس سه ماه قبل جهت تهیه مسودات قوانین، اصولنامهها و مقررههای مسایل جنایی، پاسپورت، جلب و احضار و تحصیل باقیات یک کمسیون عالی تعیین گردیده بود. من هم برای تهیه مسوده مقررۀ جلب و احضار و تحصیل باقیات در رأس یك كمسیون موظف شده بودم که با همکاران خود هفته دو روز گاهی در اکادمی پولیس و گاهی در کتابخانه قوماندانی عمومی تشکیل جلسه داده و در تهیه مسوده کار نماییم. مسودهها تقریباً تکمیل گردیده بود. تعامل چنان بود که هر کمسیون در ختم کار روز، راجع به مواد تهیه شده با کمسیون مرکزی که در رأس آن غلام صدیق واحدی وردگ رئیس امینت قرار داشت؛ تبادل نظر نماید.
بتاریخ ٤ ماه ثور ١٣٥٧ حین که کار مسوده را تکمیل نموده بودم؛ در حوالی ساعت ۵ بجه عصر به دفتر واحدی رفتم و دربارۀ چند ماده مسوده همرایش مشوره و تبادل نظر میکردم که برایش تیلفون آمد و بلافاصله از دفترش برآمد و برایم اینقدر گفت که وزیرداخله و قوماندان عمومی بریدجنرال محمدطاهر در ارگ جلسه فوقالعاده کابینه هستند؛ مرا هم خواسته اند. کار مسوده را در همین جاختم نمودیم. او بطرف ارگ و من بسواری موترم بطرف خانه حرکت کردم.
در گذشته بعد از ختم کار مسوده، معمولاً یک مرتبه در ولایت کابل بدفترم میرفتم تا اسناد و اوراق عاجل را امضاء نمایم. ولی آنروز کمی خسته بودم و راساً بطرف خانه ام که واقع پل سرخ کارته سه بود، رفتم. معمولاً آدرس مکمل هر صاحب منصب و مسؤلین شعبات در دفتر نوکریوال قوماندانی امنیه موجود میباشد. حینكه من به خانه رسیدم؛ هنوز موتر خود را رخصت نکرده بودم که همسایه ام حاجی غلامحسین برایم گفت بشما تیلفون است. قوماندان امنیه کامل برایم در تیلفون گفت که با سلاح خود فوراً بقوماندانی حاضر شوم.
وقتی که بقوماندانی امنیه رفتم؛ مشاهده کردم که یک تعداد زیاد وسایط پولیس و تعداد زیاد افسران و سربازان ماموریتهای پولیس در صحن قوماندانی حاضر شده اند. از اوضاع چنین معلوم گردید که کدام وظیفه مهم و بزرگ در پیش است. بدفتر قوماندان امنیه رفتم که قوماندان عمومی ژاندارم و پولیس بریدجنرال محمدطاهر لغمانی، غلام صدیق واحدى، غلام فاروق یعقوبی رئیس جنایی مرکزی، چندنفر مساعد لوی څارنوالی با میرگل قوماندان امنیه مصروف کار اند.
یك تعداد مسؤلین شعبات از جمله حفیظالله رئیس ترافیك، بریالی مدیر ترافیك کابل، محمدعلی احمدیار، محمدعیسى مدیر و رحیم چوچه معاون استخبارات، اسدالله احمدزی، گلاحمد قوماندان اکادمی پولیس و غیره نیز در اطاق قوماندان امنیه موجود بودند. من هم بعد از ادای رسم تعظیم در پهلوی شان به چوکی نشستم. چند دقیقه بعد گروپ اول تحت قومانده حفیظالله رئیس ترافیك با یك ورق پلان کار و دستور تحریری از اطاق خارج و بطرف وظیفه اش حرکت نمود. به همین ترتبیب گروپهای، دوم، سوم، چارم، پنجم، ششم، هفتم و هشتم با یك یك ورق پلان کار و یادداشت تحریری بصورت جداگانه عازم وظایف شدند.
من هم در راس گروپ هشتم برای گرفتاری دکتور شاهولی و تلاشی خانه اش موظف شده بودم؛ با تعدادی سربازان، افسران و وسایط که در ورقه تعیین شده بود، راهی وظیفه شدم.
در هر گروپ یکنفر نماینده څارنوالی و مامور پولیس سمت مربوطه نیز تعیین گردیده بود. برای آمر عملیاتی گروپها یك یك عدد تایپریکاردر میکروکست نیز توزیع گردیده بود تا تمام جریان گرفتاری و تلاشی و آنچه واقع میشود، ثبت نوار گردد. در ورقه یادداشت تخلف از احکام قانون اساسی شخص گرفتار شونده، تصمیم دولت و حكم لوی څارنوال ذکر و طرزالعمل گروپ گرفتاری بصورت خیلی فشرده یادداشت گردیده بود.
دستگیری دکتور شاهولی:
دکتور شاهولی در دوره بکلوریا در لیسه غازی همصنفی ام بود. اصلاً از ده خدایداد کابل بود. پدر و کاکایش از جمله دوکانداران و تاجران خیلی سابقهدار شهر کابل محسوب میشدند. کاکایش شاه محمد لنگ بعدها در جمله تاجران ملی شهر کابل شهرت داشت.
دکتور شاهولی در دوره بكلوریا یك متعلم كمگوی، آرام و گوشه نشین بود؛ سویه تعلیمی اش متوسط و به اندازه عاجز و منزوی بود که در صنوف نهم – دهم – و یازدهم همیشه در صنف و مكتب مورد آزار همصنفان شوخ طبع قرار میگرفت. با هیچکس آمیزش نمیکرد. همین گوشه گیری او باعث آزاراش میشد. من هیچ باور نمیکردم که در دوران ماموریت و طبابت شامل یك حزب چپی و اپوزسیونی شده باشد. زیرا او زادۀ یك فامیل تاجرپیشه مذهبی بود و شمولیت او در جناح خلق حزب مارکسیستی – لنینستی خارج از تصور بود.
حینکه من در مراسم جنازه خیبر وظیفتاً اشتراک کرده بودم و دکتور شاهولی هم در سرقطار مشایعین جنازه دیده میشد و در مقبره بعد از دفن میت که میتنگ آغاز گردید؛ دکتور در قطار هئیت رهبری و سخنرانان ایستاده بود و متن دری اعلامیه حزب د.خ.ا را قرائت نمود. همان روز که تاریخ ۲۸ حمل سال ۱۳۵۷ بود دکتور شاهولی اعلامیه تاریخ ۲۸ حمل سال ۱۳۵۶ قرائت نمود که همه شنوندگان به اشتباه لفظی او متوجه شدند. ولی خودش هیچ متوجه نگردید و به گفتارش ادامه داده و اعلامیه را تا اخیر قرائت نمود.
من با گروپ معیتی ام در حوالی ۱۲ بجه شب در وزیراکبرخان مینه خانه اش را محاصره و دقالباب نمودم. یك جوان عینكپوش که بعداً بنام پشتون یاد میشد و اغلباً پسرش بود؛ به دروازه آمد. پرسیدم دکتور در خانه است؟ جوان عینكپوش که وسایط پولیس را دید کمی وارخطا شد و گفت بلی داکتر صاحب در خانه است. در همین لحظه دکتور هم به دروازه نزد ما آمد. وقتی مرا دید لبخند زد و با من و همه افسران معیتی ام مصافحه نمود. من که مدتها بعد یك هم صنفی دوره بکلوریا را در حالتی ملاقات نمودم که موظف به گرفتاری او و تلاشی خانه اش بودم، برایش به خنده خنده تصمیم لوی څارنوالی و حكم دولت را ابلاغ و اجازه خواستم تا داخل خانه شویم. دکتور هم بدون چون و چرا به هیئت اجازه دخول داد و در موجودیت وی و پسر جوانش به تلاشی خانه شروع نمودیم. در همان شب خانم دوکتور تصادفاً در خانه اش نبود و دکتور از غیابت خانمش در همین شب تلاشی خوش بود و میگفت خانمم تکلیف قلبی دارد؛ خوب است که امشب خانه پدرش رفته و موجود نیست. ولی یك دختر و یك پسرش در خانه موجود بودند.
خانه دکتور شاهولی بصورت پخته کاری بصور سه منزله که منزل اول بشكل زیرزمینی بود؛ اعمار گردیده بود. از منزل اول در موجودیت خودش به تلاشی آغاز نمودیم درین منزل مواد خوراکی از قبیل برنج، روغن، آرد، حبوبات، ظروف و غیره سامان آلات فالتو گذاشته شده بود. برنج هر نوع به مقدار خیلی زیاد، اقسام روغن چند بیرل، هم چنان حبوبات به مقدار زیاد از مصارف یک ماهه یك فامیل خانه دیده میشد. علت آن را پرسیدم که این گدام و ذخیره یك فامیل است؟ و یا کدام کدام مغازه خوراکه فروشی است؟ دکتور گفت فامیل ما و کاکایم کلان است و ما احتیاجات یکساله را همیشه ذخیره مینماییم. منزل دوم و سوم که اطاقهای صالون پذیرائی، خواب، نان خوری، مطالعه و غیره را دربر میگرفت و در هر منزل آشپزخانه و تشنابهای خیلی عصری و جداگانه موجود بودند؛ همه را از نظر گذشتاندم. تعجب کردم که درآمد یک دکتور عادی و این خانه مجلل و باشکوه هیچ تناسب ندارد. موبل و فرنیچر خیلی عالی، قالینهای قمیتبها و دیکوریشن بسیار قشنگ این تعمیر به حزب زحمت کشان، کارگران و دهقانان که آنها لاف میزدند؛ هیچ تناسب نداشت.
بهر حال مایان کاری نداشتیم؛ تلاشی بپایان رسید. یک میل تفنگچه بقطر ٦،٢٥ ملیمتر با چند عدد مرمی، یك تعداد کتب و نشرات حزبى، یك لست حقالعضویتها با مبلغ یکصد و چهل هزار افغانی پول حقالعضویتهای اعضای حزب مواخذه گردید که درج ورقه محضر شد. در حوالی ساعت 1۲ بجه شب تلاشی و آخرین محضر تلاشی تمام گردید که دکتور شاهولی بعد از مطالعه امضاء و بمن تسلیم داد. همه جریان گفتوشنودها در مکروکسیت جیبی ام ثبت گردیده بود. دکتور را به خنده خنده گفتم که کار تلاشی ما تمام شده اکنون حق دارید فرد فرد ما را شما تلاشی کنید که از خانه شما خارج میشویم؛ بعداً حتى شکایت ندارید. دکتور که حواس خود را از دست داده بود و دهنش خشک و لبهایش پطره زده بود با تبسم برایم گفت ما نه حالا، نه بعداً کدام شکایت نداریم. شوخیهای دوره مکتب را هنوز فراموش نکرده اید.
گفتم که چنین است. شما لطفاً یك لباس مطابق اقلیم و موسم را با خود بگیرید که با هم میرویم و دكتور به اطاق لباس پوشی داخل شد و ما بطرف دروازه در حرکت شدیم.
حینکه دکتور نزد ما آمد؛ لباس خود را تبدیل کرده بود. ولی بوتهایش را فراموش کرده بود و هنوز چپلك بپا داشت که از حواس پریشانش نمایندگی میکرد. وقتی بطرف پایش نگاه کردم؛ متوجه شد و بوتهای خود را پوشیده به موتر آمد. همراه پسرانش وداع کردیم و دکتور شاهولی را به اطاق نمر (5) نظارتخانه کابل تسلیم نمودم.
نظارتخانه کابل قبلاً از نظارت شده گان جرایم عادی تخلیه شده بود و هر اطاق نظارتخانه برای محبوسین سیاسی معین و مشخص گردیده بود. وقتی که دکتور را تسلیم نظارتخانه نمودم؛ برای محمدابراهیم آمر نظارتخانه سفارش نمودم که دکتورصاحب از جمله همصنفان منست در تأمین خدمات داخل نظارتخانه همرایش مساعدت نماید.
برای دکتور شاهولی از اجرای وظیفه تلاشی خانه و گرفتاری خودش که موظف شده بودم؛ معذرت خود ابراز داشتم. چند افغانی پولی که در جیب داشتم؛ برایش پیشکش نمودم. دوکتور خوش شد. تشکر گفت و پول را نگرفت. یکدانه سگرت خواست. من یك قطی سگرت و گوگرد را برایش دادم و خدا حافظی نمودم. ورقه محضر را با تفنگچه و کتب و پول نقد در قوماندانی به نفر موظف تسلیم و رسید اخذ نمودم. فکر کردم وظیفه ام ختم گردیده نزد قوماندان امنیه رفتم تا راپور بدهم و مرخص شوم. ولی وظیفه ام ختم نگردیده بود. از جمله (9) نفر تا همین ساعت سه نفر نورمحمد ترهکی، ببرک کامل و دوکتور شاهولی داخل نظارتخانه شده بودند و متباقی گروپها هنوز بقرارگاه مواصلت نکرده بودند.
بازداشت حفیظالله امین و جویدن ورق:
حفیظالله امین نژاداً پشتون و از قوم خروتی ساكن الاصل ولسوالی پغمان کابل بود. تحصیلات عالی خود را در ایالات متحده امریکا بپایان رسانیده بود. پدرش مامور زندان (توقیف خانه) ولایت کابل بود. برادر بزرگش عبدالله امین افسر نظامی بود و نسبت کدام جرم و جنایت در زمان سلطنت محمدظاهرشاه از اردو طرد گردیده بود. شیرخان رئیس تنظیمه ولایت قطغن قوم خروتی که در زمان صدارت سردار محمدهاشم خان در عمران و آبادی زمینهای زراعتی ولایت قطغن توسط ناقلین خدماتی شایانی انجام داده بود؛ ورثه اش در ولایت کندز سکونت داشتند. از جمله محمدسرور ناشر که شخص بانفوذ و رئیس شركت سپین زر کندز بود و در دربار محمدظاهرشاه پادشاه وقت از اعتماد زیادی برخوردار بود. عبدالله امین بعد از طرد خدمت نظامی نزد ناشر به کندز رفته اولاً در شرکت سپین زر بحیث سكرتر بعداً بحیث مدیر اداری شرکت کار میکرد. برعلاوه وظیفه رسمی، از جایداد، دکاکین، سرایها سینما و زمینهای ناشر هم بحیث ناظر سرپرستی مینمود.
من هم از سال ١٣٤٣ الی ١٣٤٩ در ولایت کندز ماموریت و با عبدالله امین معرفت و روابط دوستانه داشتم. حفیظالله امین که بعد از ختم تحصیلاتش از امریکا بکابل آمده بود، بحیث مدیر لیسه ابن سینای کابل ایفای وظیفه می نمود و جهت دیدن و ملاقات برادرش سال یکی دو مرتبه بولایت کندز میآمد. خصوصاً در رخصتیهای زمستانی مدتها را در ولایت کندز سپری مینمود. من هم همراهش معرفت حاصل نموده بودم.
سالهای بین ۱۳43-۱۳49 فرصتی بود که خلقیها و پرچمیها برای جلب و جذب اعضای حزب در رقابت بودند. برای حفیظالله امین فرصتی خوبی بود که در ولایت کندز و تخار جذب و جلب نماید. او از نفوذ و اعتبار برادرش از یکطرف و از موقف رسمی خودش از طرف دیگر در جلب و جذب افراد و اشخاص خاصتاً در قشر روشنفکر خیلی استفاده میکرد. اکثراً متعلمین لیسه ابن سینا از ولایات تخار، کندز و بغلان بودند که در رخصتیهای سه ماهه بخانههای خود میآمدند و برای جلب و جذب به حفیظالله امین که خود مدیر لیسه ابن سینا بود؛ فرصت خوبی مسیر گردیده بود. به همین نسبت بیشتر اعضای جناح خلق از طرفداران حفیظالله امین بودند.
من که در پست نسبتاً مهم پولیس در ولایت کندز کار میکردم؛ دوست برادرش بودم؛ بهمین نسبت با حفیظالله امین نیز شناخت و معرفت داشتم. در آن وقت من عضو حزب نبودم و به فعالیتهای سیاسی امین هم پی نبرده بودم. حکومت آنوقت هم در صدد تعقیب چنین فعالیت سیاسی مخفی نبود. در قشر روشنفکر در شهرها و نواحی آن در قراء و قصبات محفلهای سپورتی و شبنشینیهای آزادانه تشکیل میشد. هدف اساسی حفیظالله امین در رختصیهای سه ماهه در ولایت کندز، تخار و بغلان همین جلب و جذب بود.
من که از دستگیری و تلاشی خانه دکتور شاهولی فارغ شده بودم؛ بدفتر قوماندان امنیه رفتم که اجازه بخواهم بخانه خود بروم. صدیق واحدی و قوماندان برایم ورقه دیگری تسلیم داد که بقوه و وسایط دست داشته برای گرفتاری حفیظالله امین و تلاشی خانه اش بروم. ازینکه من خانه او را ندیده بودم، محمدرحیم معاون شعبه استخبارات بحیث یک راه بلد موظف گردیده تا خانه امین را برای ما نشان بدهد. معاون ماموریت پولیس کارته پروان محمدمحسن نیز در گروپ ما علاوه گردید.
محمدرحیم که مشهور به رحیم چوچه بود؛ ما را بگردنه باغ بالابرد. به معرفی او یك خانه را محاصره کردم؛ زنگ دروازه را فشردم. یکنفر که خود را معلم معرفی میکرد، وقتی خانه اش را توسط پولیس محاصره دید، خیلی پریشان و مضطرب به نظر میرسید. پرسیدم خانه حفیظالله امین همین است؟ در حالی که زبانش کلالت میکرد گفت نه خیر؛ حفیظالله امین سه ماه قبل ازین جا بخانه جدیدش در خوشحال مینه کوچیده؛ من با امین هیچ کدام مناسبت و ارتباطی ندارم.
از نزدش معذرت خواستم و بطرف خوشحال مینه در حوالی ساعت ۱:۳۰ بجه شب حرکت کردیم. به رحیم چوچه گفتم که خانه جدید امین در کدام سرک خوشحال مینه خواهد بود؟ او هم معلومات نداشت و یا اینکه ما را غلط میکرد. من مشکوک شدم که معاون شعبه استخبارات که مخصوصاً با رجال سیاسی سرشناس و جریانات سیاسی مخالف دولت سروکار دارد چرا بیمعلومات باشد. از طرف دیگر رحیم چوچه یک شخص مرموز بود چنانچه بعد از بقدرت رسیدن امین كما فیالسابق در استخبارات و بعدها بموقف بلندتری در کام اجرای وظیفه می نمود (کام) نام دستگاه استخباراتی رژیم امین بود
تا حوالی ساعت ٢:٠٠ شب در سرکهای خوشحال مینه این طرف و آن طرف گردش نمودیم. اخیراً بماموریت سمت رفته، فدامحمد مامور پولیس را با خود گرفته به دروازه خانه امین رسیدیم که در همین کوچه ماموریت پولیس قرار داشت.
طبق معمول خانه را محاصره کردم؛ زنگ دروازه را فشار دادم. عبدالرحمن محصل پولیتخنیک پسر امین دروازه را باز نمود. در سوال و جواب با عبدالرحمن بودم که حفیظالله امین با دو نفر مهمان به دروازه آمد. وقتی که مرا دید بخنده همرایم مصافحه نمود. من هم برایش تصمیم لویڅارنوالی و حکم دولت را ابلاغ نمودم. در جواب گفت بفرمائید داخل شوید؛ من ممانعتی ندارم. طبق دستور دونفر مهمان هم باید دستگیر میشد. ولی امین برایم گفت این دو نفر مهمان از جمله همصنفان عبدالرحمن پسرم گاهگاهی از لیلیه پولیتخنیك جهت درس خواندن بخانه ما میآیند. من در اختیار شما هستم؛ محصلین را باید اجازه بدهید که به لیلیه خود بروند. گرچه محمدنعیم څارنوال باین پیشنهاد موافقه نداشت؛ ولی من بمسؤلیت آمرانه خود برایشان اجازه دادم. بعداً معلوم گردید که این دونفر محصلین نبودند بلکه یکی انجنیر محمدظریف وزیر مخابرات و دیگری فقیرمحمد فقیر وزیر امورداخله رژیم امین بودند. آنها رفتند و ما داخل خانه شدیم و به تلاشی در حضور داشت امین شروع نمودیم.
یك تعداد زیاد كتب و نشرات حزبی، یك میل تفنگچه هسپانوی بقطر ٦،٣٥ ملیمتر با نه عدد مرمی و یکصد چهل و چار هزار افغانی پول نقد بداخل المارى، كتب با یك لست حق العضویتها بدست آمد که همه تشریح و داخل ورقه محضر گردید. در یك اطاق که زنانه بودند؛ تلاشی نگردیده بود که میباید تلاشی میشد. ولی امین تقاضا نموده گفت که بداخل این اطاق خانم و دختران جوانم با خشوی سرسفیدم که مریض است؛ استراحت دارند. کدام اسناد و كتب و نشرات درین اطاق که مورد دلچسپی شما باشد؛ وجود ندارد. بانهم یكنفر شما میتوانید اطاق را تفتیش نمائید.
من به نمایندگی گروپ با حفیظالله امین یکجا به اطاق داخل شدیم. خانم امین که چادر کلان به سر داشت در بستر خود نشسته بود و دختران هر کدام در بسترها خوابیده بودند. زن سرسفید در بسترهاش آرام کرده ولی بیدار بود. عبدالله امین برادرش نیز در بسترش موجود بود که غالباً خود را بخواب انداخته بود. خانمش نیز در بسترهاش کمپل بسر کشیده بود. من به احتیاط تمام و خاموشی المارى اطاق را سرسری معاینه کردم. کدام سلاح یا کتاب دیده نمیشد و از اطاق خارج شدم. عبدالله امین را هم نادیده گرفتم ور نه می باید داخل ورقه محضر و گرفتار میشد.
وقتی که ورقه محضر نوشته شد از طرف گروپ و شخص حفیظالله امین امضاء گردید. اسناد و كتب بعد از فهرست بداخل دو عدد بوجی انداخته شد. درین اثنا در یك گوشه اطاق چشمم به یك عدد بکس دستی دیپلومات که قفل نمره دار داشت، خورد. به امین گفتم بکس را باز نماید. درین وقت امین یك كمی بفكر رفت؛ ولی هیچ نگفت. بکس را باز نمود و میگفت بداخل آن خطوط دوستان و اسناد شخصی مصارف تعمیر خانه جدیدم است. برایش گفتم فرقی ندارد؛ اسناد شخصی تانرا با خود بردارید. درین هنگام امین یک ورق را با عجله و دستپاچگی از بکس کشیده؛ پاره پاره کرده و بدهن خود انداخت و جویدن گرفت. بالایش صدا کردم در این ورق چه بود که بدهن انداختید؛ باید دیده میشد. گفت یك خط دوست شخصی ام بود؛ کدام ورق مهم نبود. با آنهم څارنوال کمی برآشفته گردید. ولى من چندان علاقه نگرفتم زیرا کاغذ از بین رفته بود. عقب یك عمل انجام شده قرار داشتیم. در آن وقت تصور چنین بود که شاید لست و شهرت فعالین حزبی بوده باشد که ما دران مقطع زمانی بان کاری نداشتیم. سایر اوراق که در بکس باقیمانده بود، یك تعداد خطوط دوستان و یك مقدار صورت مصارف تعمیر جدید بود که هیئت به آن علاقه نداشت.
تصورم درباره ورق جویده شده و خواهش اخیری امین در شب تلاشی:
به همه افغانها معلوم است که حزب د.خ.ا در برج جدی سال ١٣٤٣هـ.ش تشکیل گردیده و در اولین جلسه (پلینوم) هئیت رهبری و کمیته مرکزی نورمحمد ترهکی بحیث منشى اول و ببرك كارمل بحیث منشی دوم انتخاب گردیده بودند ولی این دو نفر در احراز کرسی اول قبل از تشکیل حزب در رقابت بودند هر دو دارای کیش شخصیتپرستی و جاهطلب بودند. به همین نسبت در گروپ کمیته مرکزی از خود طرفدارانی داشتند و در رقابت با یکدیگر طالب مقام اول حزبی بودند. حفیظالله امین که در ایالات متحده امریکا رئیس انجمن محصلین افغانی و تازه بعد از ختم دوره تحصیل بکابل آمده بود، نسبت شناخت قبلی که با ترهکی داشت او هم عضویت کمیته مرکزی را در حزب با مخالفتهای کارمل حاصل نموده بود.
امین اختلافات درونی حزب را در وجود ترهکی و کارمل از همان روزهای اول دامن میزد تا اینکه در حلقات هیئت رهبری حزب مخالفتهای درونی از روزهای اول ایجادش پیدا و شکل خیلی مرموزی صف آرائی صورت میگرفت. گروپ طرفداران ترهکی در بین حلقات حزب چنین تبلیغ براه انداخته بودند که گویا کارمل و طرفدارانش جاسوسان دربار سلطنت و پدر کامل جنرال حسین خان یکی از قوماندانان برجسته و طرف اعتماد محمدظاهرشاه میباشد. چطور شده میتواند پسرش بنیان گذاریك حزب کمونستی ضد سلطنت باشد.
همچنان گروپ طرفداران ببرك كارمل در بین قشر روشنفکر چنین تبلیغ براه انداخته بودند که ترهکی و امین هر دو پرورده دستوری سازمان جاسوسی ایالات متحده امریکا بوده باین دلیل که قبلاً ترهکی کارمند سفارت افغانی در امریکا و امین چند سال رئیس انجمن اتحادیه محصلین افغانی در امریکا بودند. چطور شده میتواند که آنها از امریکا با اندیشه کمونیستی به افغانستان آمده باشند و در ایجاد یك حزب مخالف امریکا صادقانه فعالیت نمایند. این چنین اتهامات علیه یکدیگر در چوکات یك حزب واحد با اندیشه و اساسنامه واحد بزودی باعث انشعاب علنى حزب د.خ.ا گردید که گروپ طرفداران ترهکی صالح محمد زیری، پنجشیری، دکتور شاهولی، حفیظالله امین، اسماعیل دانش، كریم میثاق و غیره بنام جناح خلق و گروپ طرفدار کارمل، سلطانعلی کشتمند، میراکبر خیبر، نوراحمد نور دکتور نجیبالله، سلیمان لایق، بارق شفیعی و غیره بنام جناح پرچم حزب د.خ.ا با داشتن اساسنامه واحد و برنامه عمل متفاوت از هم جدا و مقابل یکدیگر قرار گرفتند. گرچه هردو جناح از طرف حزب کمونست اتحادشوروی رهبری، تقویه و مساعدت میشد ولی در برابر این انشعاب از تجاهل عارفانه کار گرفته خاموشی اختیار نموده و هر دو جناح را تحت حمایه خود داشت.
حزب کمونست اتحادشوروی در تمام جهان احزاب کمونستی دست نشانده را بدوسه گروپ جداگانه از هم جدا نگه میداشت تا خوبتر و آسانتر مرام و غایه نهایی روسها را در رقابت و خوش خدمتی به روسها انجام دهند. روسها هم در یك مقطع زمانی در انشعابات شان خاموشی اختیار میکرد و در خفا هرطرف را حق بجانب میگفت و در یك مقطع زمانی هر دو طرف را متفق و متحد میساخت. چنانچه بوضاحت دیده شد که حزب د.خ.ا قبل از رسیدن بقدرت سیاسی و بعد از احراز قدرت سیاسی در موجودیت مشاورین روسی چندین مرتبه انشعاب و اتحاد نیم بند تاکتیکی نموده بودند.
از موضوع دور نروم در مورد پاره شدن و جویدن پارچه کاغذ که امین بشکل خیلی ماهرانه از بکس دیپلوماتش کشید و جوید و بلعید و ما را در مقابل یك عمل انجام شده قرار داد؛ ظاهراً بالایش كمی عتاب و غالمغال نمودم. در مورد ورقه مذکور دو تصور برایم پیدا شده بود: یکی آنکه شاید این ورق محرم و مهم از جمله همان اوراق ارتباطی سازمان جاسوسی سی آی ای باشد که گروپ پرچم علیه شان تبلیغ میکرد. دوم اینکه شاید این ورق لست و شهرت کادرهای مهم و فعال و فعال حزبی بوده باشد که نباید بدست پولیس میآمد. به هرحال ازینکه من هم در آن وقت از جمله اعضای مخفی حزب در درون دستگاه دولتی بودم؛ از طرف دیگر جناح خلق و پرچم در آن مقطع زمانی با هم وحدت کرده بود. گرچه امین از حزبی بودن من کدام اطلاع نداشت؛ ولی من که در قبال یك عمل انجام شده ولو هرچه باشد، قرار گرفته بودم؛ بیش ازین دردسر نکرده، موضوع را سطحی گرفتم و از ذکر گزارش آن در ورقه محضر صرف نظر نمودم.
کار تلاشی و تکمیل ورقه محضر در حوالی ساعت ۳:۳۰ بپایان رسید. درین وقت امین ناخنگیر را از الماری اش گرفته بگرفتن ناخنهایش مصروف و بما میگفت که شما هم خسته شده اید؛ اکنون لطف کنید در همین اطاق بنشنید چای بنوشیم. من برایش گفتم کار ما تمام شده اکنون اگر شما کدام شکایت دارید که در اثر بیاحتیاطی رفقای ما سامان یا ظروف چینی و غیره اشیای منزل شکسته خراب یا بیجاشده باشد، حق دارید بوضاحت بگویید اکنون که ماخانه شمام را ترک مینماییم شما در صورت کدام اشتباه حق دارید بشمول من تمام افسران و گروپ معیتی ما را فرداً فرداً تلاشی ورفع اشتباه نمائید. در غیر آن فردا حق شکایت را ندارید. این گفت و شنودها تماماً ثبت نوار میکروکسیت جیبی ام میشد.
امین با تبسم و تضرع برایم گفت تا اکنون دو پیشنهاد مراقبول کرده اید: یکی آنکه دو نفر محصلین مهمان را اجازه دادید که به لیلیه خود بروند؛ دوم اینکه در اطاق زنها همه گروپ داخل نشدند و مزاحمت به زنان و مریضان فامیلم واقع نشد. یک جهان تشکر مینمایم. پیشنهاد سومی ام اینست که اکنون ناوقت شب و نزدیك به سحر است؛ شما هم پوره خسته شده اید در همین اطاق باهم چای میخوریم و رفع خستهگی مینماییم؛ سحر میشود در روشنی روز ساعت ۷ بجه صبح همه باهم یکجا بقوماندانی میرویم.
من که صلاحیت اینکار را نداشتم و از طرف دیگر دو ساعت به روشنی صبح باقیمانده بود، بنام تشناب از اطاق خارج شدم و به موتر مخابره دار رفته با قوماندان امینه در مخابره گفتم که کار تلاشی خانه امین بپایان رسیده به تعداد 2-3 بوجی کتاب، نشرات و اسناد و یك میل تفنگچه بدست آمده است؛ اکنون مشکل درینجا است اگر بوجیها را میآوریم در موتر گنجایش نیست؛ اگر امین را با خود آوریم اسناد چطور خواهد شد. ماموریت پولیس هم نزدیك خانه امین است اگر امین را الی فردا ساعت ۷ بجه در خانه خودش یا ماموریت سمت تحت نظارت قرار دهیم، هدایت شما چه خواهد بود ؟
ازینکه قوماندان هم در قرارگاه خیلی مصروف بود؛ زیرا سلیمان لایق و بارق شفیعی هنوز دستیاب نشده بودند؛ همه دستگاه پولیس بهر طرف سرگردان و قوماندان امنیه در قرارگاه خیلی ناآرام بود؛ تصمیم گرفته نتوانست. هر تصمیم را بمسئولیت خودم واگذار و از مخابره خارج گردید.
من به اطاق آمدم؛ برای امین گفتم پیشنهاد سومی شما را که خیلی مهم است؛ بمسؤلیت خود بشرطی قبول خواهم کرد که در آینده در جنجال آن قرار نگیرم؟ امین كه یك شخص خیلی زرنگ و تیزهوش بود فهمید که من چه میگویم. بخنده گفت من اینقدر نامرد نیستم که بفرار و کناره گیری خود بشما مشكلات خلق كنم. من که این راه را انتخاب کرده ام از گرفتاریها و زندانها نمیترسم. اگر من فرار میکردم در حوالی ساعت ۱۰ بجه شب من اطلاع یافتم که هئیت رهبری حزب یکی بعد دیگری گرفتار میشوند، به آسانی میتوانستم خود را کناره نمایم؛ زیرا در آنوقت شما نیامده بودید؛ خانه ام محاصره نبود. من فرار نکردم اکنون که شما همرایم روش خیلی انسانی نمودید و تمام پیشنهادات مرا پذیرفتید من ابداً شما را در جنجال قرار نخواهم داد. شما باور کامل داشته باشید که در مقابل دوستان خود سپاس ناشناس نخواهم شد.
من برای فدامحمد مامور پولیس وظیفه دادم که الى فردا ساعت ۷ بجه محاصره اطراف بیرونی منزل کمافیالسابق بحالش توسط افراد ماموریت تأمین شود؛ شخص مامور پولیس همراه امین بداخل خانه باشد. فردا بساعت ۷ بجه من تیلفون میکنم؛ بعداً بموترجیپ ماموریت حرکت کنید.
در این اثنا امین خیلی خوش و یکبار دیگر از تمام گروپ خاصتاً از مساعدتهای من اظهار سپاس و تشکر نمود. بمامور پولیس وظیفه دادم که الی فردا (۷) بجه صبح هیچکس بمنزل داخل و خارج شده نمیتواند. راجع برفتن مكتب اولادهایش امین پرسید. بجوابش گفتم در رفتن مکتب اولادها کدام ممانعتی وجود ندارد و شخص شما از منزل خارج شده نمیتوانید. درین وقت از جمله پول مواخذه [اخذ شده] که یکصد و چهل هزار افغانی بود؛ مبلغی چند واپس مطالبه نمود. گرچه درج محضر گردیده بود؛ مبلغ چهار هزار افغانی برایش مسترد کردم و در ورقه محضر بخط و کتابت خودش یادداشت و امضا نمود.
در حوالی ساعت 3:45 بجه با امین خداحافظی نموده؛ بطرف قرارگاه خود حرکت کردیم و حفیظالله امین امشب یعنی شب چهارشنبه 6/5 ثور ۱۳۵۷ را در خانه خود سپری نمود. در همین شب فعالیت اساسی قیام مسلحانه از طرف امین صورت گرفته بود که دولت و دستگاه پولیس ازان بیخبر بود که در محلش به آن مرور خواهم کرد.
چهارشنبه ٦ ثور ١٣٥٧:
تا وقتی که کتب، اسناد و سلاح امین را با خود بقوماندانی امنیه آوردم ساعت ٤:٠٠ بجه بود. خیلی خسته و بیخواب بودم؛ سه بوجی کتب و اسناد تلاشی با ورق محضر و پول نقد مواخذه شده را برای نفر مؤظف تسلیم و جهت یك دو ساعت آرام بدفتر خود رفتم. پلك لین تیلفون دفتر را کشیده، دروازه را از داخل قلف [قفل] نموده بالای کوچ در حالیکه یونیفورم به تن داشتم؛ دراز کشیدم. اندکی بعد بخواب عمیق رفته بودم.
فردا باثر تك تك دروازه از خواب بیدار شدم ساعت ۸:۰۰ بجه بود که حاضرباش قوماندان امنیه مرا از خواب بیدار ساخته بود. بدفتر قوماندان امنیه رفتم؛ برایش از اجراآت عملیاتی شب گزارش دادم و از دفتر قوماندانی امنیه برای فدامحمد مامور پولیس گفتم که شخص خودش امین را توسط موترجیپ محفوظاً به نظارتخانه کابل حاضر کند. خودم به نظارتخانه رفتم.
نیم ساعت بعد امین توسط مامور پولیس به نظارتخانه تسلیم داده شد و به اطاق ۷ که قبلاً تعیین شده بود زندانی گردید. امین برخلاف سایر زندانیان سیاسی، خوشحال مطمئن و آرام به نظر میرسید و برایم گفت اینك مسؤلیت شما رفع گردید به نظارتخانه حاضر گردیدم. یکبار دیگر از مساعدتهای شب گذشته از نزدم تشکر نمود. من نمی فهمیدم که این چه مساعدتیست که قابل امتنان پیهم و مکرر امین واقع گردیده است؟ من که کدام كمك و مساعدت فوقالعاده بوی نکرده بودم؛ خانه اش را محاصره نموده بودم؛ منزلش را تلاشی کرده بودیم، سلاح، پول نقد، کتب و اسناد را مصادره کرده بودیم و خودش را هم تحویل زندان نمودم. وظیفه خود را انجام داده بودیم؛ ولی امین از چند ساعت بخانه ماندش بعد از تلاشی؛ آنهم تحت نظارت ماموریت پولیس خیلی مشکور بود. بعدها طوری که بزبان خود برایم گفت واقعاً برایش كمك و مساعدت گرانبهای بدون آنکه به آن پی برده باشم، ناآگاهانه انجام داده بودم.
وظیفه جدید بحیث سرپرست زندانیان خلق و پرچم
مقررات توقیف خانه و رفتار بازندانیان
بروز چهارشنبه ٦ ثور ١٣٥٧ مکتوب سربسته خاص و راساً قوماندان امنیه را دریافت نمودم که برایم هدایت داده شد بود که برعلاه وظیفه اصلی ام، الى زمان اكمال تحقیقات و فیصله دوسیههای زندانیان سیاسی نظارتخانه کابل، بحیث سرپرست زندانیان نیز ایفای وظیفه نمایم. بعد از وصول مكتوب فوراً بلاوقفه وظیفه را اشغال نمایم.
لست ۲۷ نفر افسران ضمیمه مکتوب تحت اثرم قرار داده شده بودند که بداخل نظارتخانه برای حفاظت هر نفر زندانی در ٢٤ ساعت ۳ نفر افسر مطابق پلانی که من برایشان ترتیب نمایم، موظف میگردند. و هكذا یك دستور جداگانه در مورد زندانیان سیاسی ارائه گردیده بود که مطالب عمده آن چنین ارائه شده بود:
۹نفر زندانیان سیاسی هریك نورمحمد ترهکی ببرك كارمل، دستگیر پنجشیری، عبدالحکیم شرعی جوزجانی، دکتور شاهولی، حسن ضمیر صافی، حفیظالله امین، بارق شفیعی و سلیمان لایق به ترتیب بداخل اطاقهای یک الى ٩ بصورت جدا نگهداری شوند. زندانیان به هیچ صورت با هم تماس گرفته نمیتوانند. حتی در وقت رفع ضرورت در تشنابها میباید به نوبت برای یك یك نفر اجازه تشناب رفتن داده شود. از بیرون، دوستان اقارب و خویشاوندان بنام پایواز به هیچ صورت با زندانیان تماس مستقیم و غیرمستقیم توسط نامه و تیلفون گرفته نمیتواند. آوردن هیچ نوع غذا و ادویه، میوه جات، سگرت و نصوار برای زندانیان از طرف فامیلها مجاز نیست. غذای شبانه روزی زندانیان از طرف دولت پرداخته میشود.
دو نفر آشپز با ظروف آشپزی و یکنفر سماوارچی با ظروف مربوطه طور جداگانه به نظارتخانه مؤظف و معرفی شده بودند که به تابلوی جداگانه طبق هدایت دكتور موظف برای هرزندانی در بولتن صحی غذا تثبیت میگردد. دو نفر دکتور یکی از طرف صبح و یکی از طرف شام زندانیان را معاینه و در بولتن صحی ادویه و غذای شانرا تعیین مینماید. ولی ادویه توسط سرپرست مسؤل در هر تایم برای هر نفر در حضور داشت خودش خورانده میشود. ادویه اضافی در اطاق نزد زندانی مریض نگهداری نمیشود. در وقت ضرورت مطابق هدایت دكتور از طرف افسر موظف اقدام صورت میگیرد. چاقو، تیغ ریشتراشی، ناخنگیر، شیشه، سنگ، نکتائی، کمربند، پطلون و سایر اشائی که خطر انتحار داشته باشد، نزد زندانی بوده نمیتواند. محمدابراهیم آمر مسؤل نظارتخانه و پرسونل مربوطه ان نیز الى ختم وظیفه تحت اثر خودم اجرای وظیفه میدارند.
بعد از مطالعه مکتوب و دساتیر به نظارتخانه رفتم و وظیفه مهم و پرخطر زندانیان سیاسی را اشغال نمودم.
در نظارتخانه کابل:
وقتکه بدروازه نظارتخانه رفتم لمړی څارن محمدابراهیم که قبلاً از وظیفه جدیدم آگاهی داشت؛ بدهن دروازه به استقبالم استاده بود. را پور مختصر موجودی نظارتخانه را برایم طوری ارائه کرد که نورمحمد ترهکی، ببرك كارمل، دستگیر پنجشیری، دکتور شاهولی، حسن ضمیر صافی و حفیظالله امین جمله هفت نفر زندانیان سیاسی به ترتیب در اطاقهای نمبر ۱ الی ۷ موجود اند. دونفر آشپز بالوازم مربوطه، دو نفر سماوارچی با لوازم مربوطه بوظیفه حاضر شده اند.
جریان برق ساکتهای داخل اطاقها قطع گردیده، برای زندانیان کمپل و بستره و روجایی و چپلک توزیع گردیده، ۲۷ نفر افسر محافظ زندانیان سیاسی همه حاضر گردیده، بداخل دفتر انتظار صحبت شما را دارند.
بدفتر نظارتخانه رفتم؛ همه افسران که از شعبات مختلف جنائی و ماموریتهای سمت و شعبات اداری جمعآوری و به نظارتخانه توظیف شده بودند؛ معرفی شدم. برای شان راجع به حفاظت و نگهداری زندانیان سیاسی و مقررات نظارتخانه توضیحات دادم. آنها را جداً متوجه نمودم که زندانیان سیاسی تحت نظارت آنها رجال مهم سیاسی و انسانهای متبارز جامعه ما اند؛ ما افسران به مسؤلیت و عدم مسؤلیت جرایم سیاسی شان کاری نداریم. بصورت بسیار بیطرفانه بایشان تا وقتی که درینجا تحت نظارت اند، سلوك انسانی باید صورت گیرد. قهر و فشار، اهانت ولت و کوب که بعضاً در مقابل زندانیان جنائی در محابس از طرف موظفین صورت میگیرد؛ درینجا قطعاً ممنوع است. ازینکه هدایت داده شده هر کدام بصورت تجرید بدون تماس با همدیگر و بدون ارتباط و تماس با اقارب و خویشاوندان نگهداری شوند؛ باید بدقت این هدایت عملی گردد. تمام افسران که بداخل نظارتخانه وظیفه اجرا مینماید، بدون سلاح میباشد. هیچکس سلاح جارحه و ناریه را بداخل آورده نمیتواند. جدول وظیفه داری را که تعیین کرده ام، سه نفر برای یك اطاق در ٢٤ ساعت در دهن دروازه وظیفه محافظت و پهرهداری اجرا مینماید. هیچکس خودسرانه از یك اطاق به اطاق دیگر نوبت پهره داری خود را تبدیل کرده نمیتواند…
بعداً به ترتیب از اطاق اول الی اطاق نمبر ۷ زندانیان را ملاحظه و بسترههای شان را معاینه نمودم و ۳ – ۳ نفر موظفین هر اطاق را معرفی نمودم. زندانیان ازینکه بداخل اطاقها برای همیش الچک [ولچک] بودند، شکایت داشتند. واقعا کار مشکلی است. الچكها [ولچک/ دستبند] نکلی جرمنی هر کدام دو دو کلید داشت؛ یك یك كلیدآن را به افسر موظف دادم و بصورت خصوصی برایشان هدایت دادم که صرف در وقت بازدید آمران بزرگ زندانیان را الچك [ولچک] نمایند؛ در غیر آن یك دست شان آزاد باشد.
ازینکه من هم متأسفانه در آن وقت عضو مخفی حزب بودم به مسؤلیت خود این كمك را روا داشتم. گرچه زندانیان مرا بحیث عضو حزب نمیشناختند و من هم حق نداشتم خود را با آنها معرفی نمایم. ولی تا جائی که مقدور بود با آنها كمك و مساعدت مى نمودم. ایکاش درآن وقت میفهمیدم که بلاخره در وقت قدرت سیاسی از آنها چه فساد میروید، وطن ما به چه مصائب مواجه میشود. ولی افسوس که در آن زمان هیچکس نمیفهمید که آنها مزدوران کیها اند. آزادی، کار، منع استثمار، نان، لباس، منزل، عدل، مساوات، برابری جملاتی بود که هرکس می پسندد و این شعارها اکنون هم مقبول است ولی حیف که آنها برضد این شعارها عمل کردند.
دو نفر بارق شفیعی و سلیمان لایق هنوز دستگیر نشده بودند. برای هفت نفر نان فوقالعاده گوشت گوسفند، برنج عالی، نان خاصه، دو نوع میوه تازه در طعام چاشت و شب حواله گردیده بود. چای و سگرت مطابق میل برایشان داده میشد.
آغاز تحقیقات و اعتصاب غذائی نورمحمد ترهکی
زندانیان سیاسی شب چهارشنبه و روز چهارشنبه را در نظارتخانه به آرامی بدون تحقیقات سپری نمودند. برایشان از طرف صبح شیر، چای و کلچه ناشتا، از طرف چاشت برنج اعلی، گوشت گوسفند، میوه تازه و نان خاصه و از طرف شب قورمه گوشت گوسفند، نان خاصه و میوه تازه داده میشد.
عصر روز چهارشنبه از طرف دكتور مؤظف در بولتن صحی ترهکی سیستم غذائی بدون پیاز بریان و روغن هدایت داده شده بود که گوشت بیروغن، سبزی پالك و سیب توصیه گردیده بود. ولی باساس تعامل لوژستیکی این توصیه دکتور در تابلوی صبح روز پنجشنبه قابل تطبیق بود. غذای ٢٤ ساعته در تابلوی صبح همان روز تثبیت میشود و بقرار آن حواله و اجرا میگردد.
در حوالی عصر قوماندان امنیه برایم گفت امشب ممکن هیئت تحقیق از وزارت عدلیه و لوی څارنوالی بدفتر څارنوالی ولایت کابل بیایند. از نورمحمد ترهکی، ببرك كارمل و عبدالحکیم شرعی جوزجانی تحقیقات مینمایند که باید توسط محافظین مربوطه بصورت جدا جدا که در راه با هم یکجا نشوند حینیکه هیأت بکار آغاز مینمایند، شخص طرف ضرورت را برای شان اعزام دارید.
در حوالی ساعت ۸ بجه شب از دفتر څارنوالی ولایت کابل برایم در تیلفون گفتند که سه نفر ترهکی، کارمل و جوزجانی را حاضر دارید. توسط محافظین مربوطه بصورت منفرد هر کدام را نزد هیئت مربوطه حاضر کردم. تحقیقات آغاز شد و من به نظارتخانه برگشتم و برای سایر زندانیان طعام شب توزیع گردید.
در حوالی ۱۲:۳۰ بجه بود افسر موظف نوکریوانی برایم اطلاع داد که نورمحمد ترهکی اعتصاب غذائی نموده، نان نمیخورد. اطاقش رفتم. سلام دادم. دیدم که قورمه گوشت گوسفند، نان خاصه گرم، میوه تازه دو دانه کیله، یکدانه سیب پیش رویش گذاشته شده و نمیخورد. پرسیدم تحقیقات بخیر تیر شد؟ کدام تکلیف نبود؟ بطرفم به قهر نگاه کرد و گفت بلی تحقیقات کردند؛ ولی هیچ بدست شان نیامد. در سوالات خود محکوم بودند؛ من که کدام جرم ندارم؛ کدام گناه نکرده ام. چه میخواهند؟ یکی از رفقای مهم حزب ما را بیرحمانه بقتل رسانیدند؛ ما که جنازه اش را با مراسم شانداری دفن کردیم و از حکومت قاتلین را مطالبه کردیم. این هم کدام جرم است؟ خندید و گفت جای تعجب است که سرنوشت این وطن بدست چه نوع ارتجاع افتاده است؟
من در جواب چیزی نگفتم. پرسیدم چرا نان نوش جان نمیکنید؛ اگر سرد شده باشد برایتان گرم کند. گفت نه نه برو برای قدیر بگوئید در حالیکه رهبر یك حزب را بیگناه به زندان انداخته اید، مطابق مقررات مانند یک محبوس سیاسی همرایش رفتار نمائید. این غذا از خوردن است که من بخورم؟
گفتم دلیل آن را نفهمیدم. شما بمن بگوئید اگر غذا سرد باشد، کم باشد که من چاره کنم؛ این کار وظیفه منست نه وزیر داخله. گفت من قطعاً اینطور غذا خورده نمیتوانم شما توصیه دکتور را که امروز در بولتن صحی ام تحریر کرده، بخوانید. مطابق آن چرا عمل نمیکنید؟ من مریض هستم غذای چرب، پیاز بریان و نمکی را خورده نمیتوانم.
گفتم شما در خانه خود چه نوع غذا صرف میکردید؟ گفت من رژیم غذایی خاصی دارم همیشه گوشت بیروغن (مرغ یا كبك) میخورم.
تعجب نمودم که رهبر حزب زحمت کشان این ملك غریب و بیچاره که اکثریت نفوس آن به نوع بخور و نمیر زندگی سپری مینمایند؛ رهبر پیر و سالخوردهء آن مرغ و كبك میخورد؛ از کدام مدرك تهیه مینماید؟
ترهکی بگفتارش دوام داد و گفت من رهبر حزب د.خ.ا هستم؛ رفقایم مرا دوست دارند؛ از مریضی ام آگاهی کامل دارند؛ رژیم غذایی که دکتور معالجم تعیین نموده مصارف آن را حزب می پردازد. من کدام دارائی شخصی ندارم؛ تمام مخارج و مصارف مرا حزب میپردازد. حزب ما مدارك پولی هم دارد حقالعضویتها، اعانهها، فروش کتب، فعالیتهای كوچك تجارتی و حرفوی این همه مدارك پولی حزب ماست. مصارف تداوی و رژیم غذایی من از همین سرمایه مالی کارسازی میشود. من بصورت قطعی از خوردن غذای چرب و روغنی و پیاز بریان پرهیز هستم.
فهمیدم که مطلب ازین اعتصاب غذائی چه بوده؛ برایش گفتم توصیه دکتور که امروز عصر در بولتن صحی راجع به سیستم غذایی شما تحریر داشته از فردا قابل اجرا است. غذای امشب در تابلوی صبح روز چارشنبه حواله گردیده، ما کدام الزامی نداریم. اکنون که ناوقت شب است؛ میتوانید نان را باشیر چای صرف کنید. من در اطاق خود شیرخشك داشتم؛ برایش یك چاینك شیرچای گرم و نان خواستم. باین ترتیب اعتصاب غذایی ترهکی رفع و شروع به صرف نان نمود. کارمل و جوزجانی هم آمدند و نان شب را صرف کردند و استراحت شدند.
۷ ثور ۱۳۵۷ روز قیام مسلحانه علیه رژیم:
در گذشته اشاره کرده بودم که من سه ماه قبل جهت ترتیب مسودات مقرره جلب و احضار و تحصیل باقیات در راس یك هیئت توظیف شده بودم و کار مسوده هر دو مقرره تکمیل گردیده بود ولی راجع به تکلیف بودجوی آن لازم بود نمایندگان وزارت، مالیه، تجارت ریاست دیوان محاسبات صدارت عظمی وزارت عدلیه غور نموده و تصمیم اتخاذ نمایند. طبق پلان قبلی برای معینان وزارتهای متذکره دعوت داده شده بود که بروز پنجشنبه ۷ ثور در وزارت داخله تشکیل جلسه داده تکالیف بودجوی و تشکیلاتی مسودات اصولنامهها و مقررههائی که در عرصههای مختلف از طرف وزارت امورداخله ترتیب گردیده غور نموده تصمیم بگیرند.
صبح روز پنجشنبه برایم از وزارت امورداخله در تیلفون گفته شد تا تمام اوراق مربوطه به مسودات را با خود گرفته بوزارت داخله بروم. نسبت حساسیت وظیفوی من یك لحظه هم از نظارتخانه کابل بیرون نمیرفتم. موضوع را بقوماندان امنیه گفتم. قوماندان هم لحظه سکوت نمود اخیراً برایم گفت خیر است امروز محمدابراهیم آمر نظارتخانه را بعوض خود توظیف نمائید؛ شما با مسودات خود بوزارت داخله بروید و یك پیشنهاد بمقام وزارت ترتیب دهید که عجالتاً خریداری ادویه، سگرت و میوه تازه برای محبوسین سیاسی مبلغ یکصد هزار افغانی تخصیص بدهند. من با وزیرداخله تیلفونی صحبت کردم؛ تخصیص میدهند. پیشنهاد را ترتیب دادم؛ قوماندان امنیه امضا کرد و با خود گرفتم.
محمدابراهیم لمړی څارن را موقتاً الی بازگشتم از وزارت داخله بعوض خود در نظارتخانه توظیف نمودم و خودم با تمام اسناد به ساعت ۸ بجه صبح بوزارت امورداخله رفتم. اولاً میخواستم منظوری تخصیص را از وزیرداخله بگیرم. وزیر در دفترش موجود نبود. گفتند امروز در ارگ جلسه فوقالعاده کابینه است. نزد کمسیون مختلط که معین وزارت داخله هم در آن اشتراك داشت و در کتابخانه وزارت نشسته بودند؛ رفتم و شروع بكار نمودیم. من بحیث منشی جلسه بودم. سایر کمسیونها که آنهم از نمایندگان باصلاحیت سایر وزارت خانهها بودند در صالونهای جداگانه مصروف کار بودند. در حوالی ساعت ۱۰ روز جهت کشیدن سگرت و تنفس آزاد تفریح نمودیم.
وقتی که از کتابخانه خارج شدم؛ یك حالت غیرعادی در جریان بود. غرش تانکها در روی جادههای عمومی، فیرهای هوائی ثقیل و خفیف بصورت وقفهیی از مسافات دور شنیده میشد. افسران و نظامیان وزارت داخله اینطرف و آنطرف طور غیرعادی در حرکت بودند. از هرکس می پرسیدم معلومات دقیق ارائه کرده نمیتوانست. بمنزل دوم به دفتر قوماندانی عمومی رفتم تا معلومات دقیق حاصل نمایم. قوماندان هم در یك حالت غیرعادی بود. همین قدر برایم گفت که جلسه را فوراً ختم کنید؛ مهمانان فوراً بوزارتهای مربوطه خود بروند. خودت که یونیفورم داری در قرارگاه صلاح توزیع میشود شما هم سلاح بگیرید و آماده وظیفه باشید.
فوراً بقرارگاه رفتم یکمیل تفنگ کره بین روسی را با (٤) پنجهگی کارتوس برایم دادند. همراه سلاح خود داخل کتابخانه شدم؛ اوراق مسودات را جمعآوری و بداخل المارى کتابها گذاشتم. وضع را به مهمانان طور مجمل آنچه قوماندان عمومی برایم گفته بود، بیان کردم. آنها هم فوراً حرکت کرده از وزارت داخله خارج شدند. من اینطرف و آنطرف با سلاح خود بدون کدام وظیفه در گردش بودم؛ وضع بكلى غیرعادی و نامعلوم بود.
تغییر اوضاع و فیرها در شهر:
در دهلیزها و صحن وزارت که گردش نمودم، اوضاع بكلى غیرعادی و مجهول بود؛ هیچکس نمیفهمید که چرا این فیرها در شهر صورت میگیرد. برای مأمورین ملکی اجازه داده شد بود که بخانههای خود بروند ولی میدیدم اکثر افسران که لباس ملکی به تن داشتند، هم با مأمورین ملکی از وزارت خارج میشدند. دگروال غلام غوث ناصری را هم دیدم که از وزارت خارج گردید. برای افسران یونیفورمدار سلاح توزیع گردیده بود؛ من هم یك میل سلاح اخذ كرده بودم و یك میل تفنگچه شخصی هم با خود داشتم.
یك شب قبل رادیو افغانستان راجع به گرفتاری نورمحمد مشهور به ترهکی، ببرك مشهور به كارمل، دستگیر پنجشیری، عبدالحکیم مشهور به جوزجانی، حفیظالله مشهور به امین که برخلاف قانون اساسی به حیث یك حزب در مارش و میتنگ علیه دولت تبلیغات نموده بودند، خبری نشر نموده بود و چنین گفته میشد که محصلین پوهنتون و پولیتخنیك نسبت دستگیری رهبران حزب د.خ.ا و ازینکه در رادیو به اهانت یاد شده اند؛ میخواهند به مظاهره خیابانی بدون استیذان دولت برآیند. بخاطر تهدید آنها، دولت وسایط و تانکها را به شهر کشیده تا مانع مظاهرات شوند.
در صحن سمونیار (جگړن) عبدالباقی را دیدم بطرفم خنده میکرد و گفت تفنگ کره بین برای چه گرفته ایده؟ در جوابش گفتم برای همه افسران توزیع کرده اند؛ من نمیدانم وضعیت از چه قرار است. او هم اطلاع دقیقی نداشت. گفت فکر میکنم هر چه است و لو از هر طرف است برضد دولت خواهد بود. خوب است سلاح گرفته اید؛ اگر ضرورت شد علیه خودشان استعمال خواهید کرد. من و سمونیار عبدالباقی با هم معرفی بودیم. او هم در جناح پرچم عضو حزب بود. به منزل چارم تعمیر رفتم؛ در آنجا آمریت عمومی مخابره و دستگاه مخابره مرکز بود. از دگروال محمدافضل آمر مخابره پرسیدم. او هم معلومات دقیق نداشت. گفت مرکز مخابره وزارت دفاع میگوید وسایط زرهدار قوای چار و قوای پانزده به هدایت وزیردفاع از پل چرخی بطرف شهر میآیند معلوم نیست که بجه منظور بطرف شهر حرکت میکنند.
دگروال محمدافضل علاوه کرد که شبکههای سیار و ثابت پولیس هم از گردش تانکها در چارراهیها و جادههای عام راپور میدهند و هدف شانرا نمیدانند. ملاحظه فرمائید که دستگاه دولت چقدر بیکفایت بود. فیرهای ثقیل و خفیف بصورت وقفه در شهر شنیده میشد. قوماندانی عمومی پوستههای محافظت وزارت را با سلاح خفیف تقویه نموده بود. در صحن وزارت یك نفر افسر پولیس که سلاح بدست داشت خیلی پریشان و مضطرب به نظر میرسید. به آواز هر فیر ثقیل رنگش می پرید و تکان میخورد. ازو پرسیدم که چرا پریشان است؟ گفت ببنید در شهر چقدر فیرها است و چقدر تانکها برآمده در دست من تفنگ کره بین است در مقابل تانك تفنگ کره بین چه کرده میتواند.
این وسایط و تانکهای دولتی است. مخالفین دولت تانك و وسایط زرهی ندارند پس چه تشویش دارید. هر قدر برایش تسلی دادم ولی افسر خود را بکلی باخته بود؛ آرام نمیشد. خیلی مضطرب و پریشان بود. به شنیدن فیر ثقیل خودسرانه این طرف و آن طرف میرفت. از دستش گرفتم؛ در گوشه جنوب غربی احاطه وزارت یك غرفه چوبی پهره دار بود؛ در آنجا نشستیم و برایش گفتم هیچ تشویش نکنید اگر این تانکها طوری که گفتند از طرف دولت برای تهدید مظاهره محصلین براه انداخته شده باشد، ما چرا تشویش داشته باشیم و اگر گیرم از طرف مخالفین علیه دولت باشد بازهم با رجال بزرگ و مقامات عالیه دولت سروکار خواهند داشت. به افسرانی چون من وشما کاری ندارند هر قدر برایش گفتم فایده نمیکرد. گفتم بهتر است یونیفورم خود در دفتر خود از تن بیرون کنید، سلاح خود را بقرارگاه واپس تسلیم کنید و به خانه بروید. درین کارهم مشکلاتی داشت؛ زیرا سلاح بذمه اش قید شده بود. استرداد آن ناممکن بود. از ذکر نامش درین رساله خودداری نمودم زیرا بعد از پیروزی قیام ثور که با هم در وزارت دیدیم از نزدم خواهش نمود که رازش را در دل خود مخفی نگهداردم. اکنون هم حیات دارد و در شهر کابل است.
فیرها آهسته آهسته بداخل شهر نزدیك شده میرفت. در اطراف ارگ و جاده پشتونستان فیرها زیاد بود. چند دقیقه نگذشته بود که هشت عراده تانک از جاده پیشروی وزارت بطرف کارته پروان گذشت و فیر نمیکرد.
آوازهی که قبلاً پخش شده بود گویا تانکهای دولتی با وزیردفاع در شهر مانور اجرا میکنند؛ نزد مامورین وزارت داخله قرین به حقیقت جلوه میشد ولی این چنین نبود.
جلسه فوقالعاده کابینه، فیرهای پراگنده خفیف و ثقیل در شهر، توزیع سلاح به افسران وزارت داخله همه را مبهوت و حیران ساخته بود. دستگاه مخابره وزارت دفاع و امورداخله وضع را طور دقیق تثبیت نمیکرد و یا نمیتوانست. تا حوالی ساعت ۲ بجه بعد از ظهر در وزارت داخله وضع غیرعادی سردرگم و متشنج بود.
حمله تانکها به وزارت داخله:
از منزل چارم (آمریت مخابره) پایان شدم، به نظارتخانه کابل تیلفون کردم. محمدابراهیم لمړی څارن برایم گفت در تمام شهر فیرها است در نظارتخانه و توقیفخانه تدابیر امنیتی اضافی اتخاذ گردید. یك تعداد افسران و سربازان مسلح در اطراف و بالای بام نظارتخانه داخل موضع شده اند. وضع زندانیان عادیست. من برایش گفتم که الی عودتم مسؤلیت عام و تام دارد. من در وزارت گیرمانده ام. قوماندان عمومی برای هیچکس اجازه نمی دهد که از وزارت خارج شود. دربنجا هم مسأله اخذ تدابیر اضافی است؛ برای ما سلاح هم توزیع گردیده ولی من کوشش میکنم در اولین فرصت ممکنه خود را برسانم شما متوجه وظایف خود باشید.
بمنزل دوم رفتم تا باشد اگر وزیر امورداخله بدفترش آمده باشد. پیشنهاد تخصیص را احکام نماید. وزیر نیامده بود. دو عراده تانك زنجیردار، یكعراده جیپ مخابره دار و یک عراده بیردیم داخل احاطه وزارت شدند و در اطراف تعمیر اساسی چارمنزله وزارت توقف و منزل چارم تعمیر را تحت آتش گرفتند. تعمیر به لرزه آمد. شیشههای منزل چارم شکست. مامورین و کارمندان سراسیمه اینطرف و آنطرف میدویدند؛ کسی در تشناب، کسی در دهلیزها و کسی هم در زینههای بین دو منزل از خطر اصابت مرمی خود را پنهان میکرد. من هم در کارنر زینه بین منزل اول و دوم توقف کرده بودم. از موتر جیپ یك یكنفر جگتورن بلندقامت کلاشینکوف بدست پایان گردید و از لودسپیکر این آواز بلند گردید که میگفت: «افسران، خوردضابطان، مامورین و سربازان شریف وزارت امورداخله! انقلاب است، انقلاب. وزارت دفاع، رادیو تلویزیون و همه وزارت خانه بدست قوه انقلابیست. ما با کسی که مقاومت نکند، کاری نداریم. سلاحهای خود را بزمین بگذارید و به محل تجمع که در صحن وزارت تعیین گردیده جمع شوید. مقاومت بیجاو بیهوده نکنید؛ ورنه کشته میشوید. هرچه زودتر به محل تجمع حاضر شوید.»
من که این آواز را شنیدم؛ ذهناً مخالف این آواز نبودم. فکر کردم که مقاومت و مقابله تفنگ کره بین و بیست دانه مرمی در مقابل تانک واقعاً بیهوده و یك حماقت محض است. از زینه بطرف پائین در حرکت شدم. سایر اشخاصی که در زینه با من یکجاه بودند، گفتند در اثنای این فیرها کجا میروید؟ مرمی بالایت اصابت خواهد کرد. برای شان گفتم من به محل تجمع میروم، شما هم عقب من بیائید.
من سلاح را بعنوان تسلیمی سرپائین گرفته بودم. در آخرین پله زینه سلاح را بزمین پرتاب نمودم و هر دو دست را بالا گرفتم؛ بطرف محل تجمع رفتم. یکنفر افسر برایم صدا کرد که کرتی و کلاه خود را بزمین بگذارید. وقتی که کرتی را از تنم بیرون کردم در بغلم تفنگچه نمایان شد.آن را هم بزمین گذاشتم و به محل تجمع رفتم و بالای زمین نشستم. آهسته آهسته یگان یگان نفر با دستان بالا به محل تجمع می آمد و پهلویم مینشست. به یکنفر خورد ضابط که پهلویم استاده بود گفتم مرا نزد قوماندان خود ببرید؛ کار دارم. خورد ضابط برایم گفت قوماندان را چه کار دارید؛ حوصله کنید چند دقیقه بعد همه شما را رخصت میکنند. گفتم من اجازه و رخصت نمیخواهم همرایش کار دارم. خورد ضابط نزد قوماندان رفت؛ چیزی برایش گفت. بمن اشاره کردند؛ نزد قوماندان رفتم تا خود را برایش معرفی و از کلمه انقلاب که در بلندگوی شنیده بودم خود را آگاه بسازم.
پیوستن با قوۀ انقلابی:
نزد قوماندان پوسته جگتورن محمدرفیق رفتم. موصوف از جمله افسران قوای پانزده زرهدار بود. سلام دادم و پرسیدم با آواز انقلاب شما، شما مشاهده کردید سلاح خود را بزمین گذاشتم و به محل تجمع آمدم. فهمیده میتوانم اگر لطفاً بگوئید این انقلاب از طرف کدام حزب و کدام قطعه نظامی براه انداخته شده است؟ گفت انقلاب به رهبری حزب د.خ.ا از طرف رفقای حزبی قوای چار و قوای پانزده زرهدار براه انداخته شده. گفتم که چنین است من هم از جمله اعضای مخفی حزب در بخش پولیس هستم؛ پس من چه همکاری کرده میتوانم؟ جگتورن در کتابچه یادداشت خود نظر انداخت. من که اسم و شهرت و وظیفه خود را قبلاً برایش گفته بودم؛ برایم گفت که اسم شما در لست من موجود نیست. گفتم باید هم موجود نباشد زیرا از ابتدای تشکیل حزب حوزهها و سازمانهای اردو و پولیس از هم جدا بودند. گفت درست است من قبول میکنم که شما رفیق حزبی ماهستید بگوئید که قدیر وزیر امورداخله در کدام منزل و کدام اطاق است؟ برایش گفتم اگر در صدد دستگیری وزیر امورداخله هستید بکلی مطمئن باشید که در وزارت موجود نیست او از ۸ بجه صبح با ینطرف در وزارت موجود نبود. میگویند ارگ رفته؛ امروز در ارگ کدام جلسه فوقالعاده کابینه است. وزیر هم در جلسه اشتراک کرده. تبسم کرد و گفت ارگ در محاصره ماست حتماً گرفتار میشود.
جگتورن غرض معلومات مزید خود از نزدم سوالاتی کرد و گفت در وزارت وابسته به شخص وزیر چند نفر و کدامها اند؟ گفتم وابسته به وزیر از قبیل برادر برادرزاده، کاکا، پسرکاکا، ماما، پسرماما خسر و خسربره اگر مطلب تان باشد هیچکس نیست. گفت درین وزارت چند نفر افسر و چقدر قوه امنیتی وجود دارد؟ گفتم شمار دقیق افسران موجوده را نمیدانم ولی یك وزارت كلان است شاید در حدود ٣ الی ٤ صد نفر افسران داشته باشد. یک تولی قرارگاه دارد و یك تولی افراد خدمات که آمر بران شعبات میباشد. گفت معین و قوماندان عمومی ژاندارم و پولیس در کدام منزل است؟ گفتم بریدجنرال محمدطاهر قوماندان عمومی و آقای دشتی معین وزارت داخله اکنون یکجا با هم نشسته اند. اشاره بطرف منزل دوم بدفتر قوماندان عمومی نمودم. گفتم در کلکین اطاق کار آن ایرکاندیش نصب است. در همین اطاق قوماندان عمومی و معین وزارت هر دو نشسته اند.
جگتورن برایم گفت از ٣ الى ٤ صد نفر افسران وزارت می بینید تعداد بسیار کم به محل تجمع آمده اند؛ سایرین چرا حاضر نمیشوند. شاید خیال مقاومت داشته داخل موضع باشند؟ گفتم نه خیر هیچکس مقاومت نخواهد کرد. ولی فیرهای تهدیدی مانع بیرون آمدن شان خواهند بود. گفت بروید به همه شعبات از طرف من بگوئید که به محل تجمع حاضر شوند و سلاحهای خود را بزمین بگذارند. اگر الی ۱۵ دقیقه سلاحها را تسلیم نکنند و به محل تجمع حاضر نشوند؛ مسؤلیت بدوش ما نخواهد بود. من به شعبات گردش کردم و امر قوماندان را برایشان ابلاغ نمودم و چشم دید خود را هم برایشان گفتم. افسران شعبات پیژند، پاسپورت، تخنیك، لوژستیك، محبوسین یکی بعد دیگر بطرف محل تجمع در حرکت شدند. وقتی که در دهلیز تعمیر یك منزله که در قسمت شمالی تعمیر اساسی قرار دارد داخل شدم؛ دیدم یکنفر کارمند بلند رتبه ملکی وزارت داخله سراسیمه و رنگ پریده اینطرف و آن طرف میشود؛ گاهی در تشناب داخل میشود؛ گاهی در یك اطاق گاهی در اطاق دیگر. بالایش صدا کردم چرا سراسیمه هستید؛ شمای كه مامور ملکی و غیرمسلح هستید؛ چه خوف دارید؟ گفت من قبلاً عضو پارلمان اکنون در وزارت یك مامور بلندرتبه هستم. اگر مرا ببینند، بالایم صرفه نخواهند کرد. برایش هر قدر گفتم فایده نکرد. بکلی خود را باخته بود. گفت میشنوید چقدر فیرهای متواتر و کشنده است؟ گفتم خیر فیرها همه هوایی است، بشما کاری ندارد.قبول نمیکرد آوازش لرزه داشت. در دهلیزهای این تعمیر بلرهای [بیرل] چوبی خیلی مرغوب باطله دانی گذاشته شده بود؛ روی مزاق برایش گفتم بداخل اطاق و تشناب کسی پنهان شده نمیتواند. زیرا ۱۵ دقیقه بعد تلاشی شروع میشود بهتر است بداخل کدام بلر [بیرل] پنهان شوید. وقتی چشمش به بلر [بیرل] افتاد؛ فوراً بطرفش دوید و در بین بلر [بیرل] پائین شد. ولی دهن بلر [بیرل] کمی خورد بود. هر قدر کوشش کرد کاملاً داخل شده نمیتوانست کله و شانههایش بیرون مانده بود. صحنه عجیبی تشکیل داده بود. وکیل صاحب شورا را بحالش گذاشتم و من رفتم به سایر شعبات که افسران را به محل تجمع دعوت نمایم. از ذکر نام مذکور مصلحتاً خود داری نمودم ولی بعداً که گاهگاه میدیدمش با تبسم و لبخند معنی داری همان خاطره بلر «بیرل] چوبی را بیاد میآوردم.
محل تجمع و تسلیمی افسران:
در قسمت جنوبی تعمیر چار منزله تعمیر ریاست جنایی و در قسمت غربی آن یك تعمیر که در آن ریاستهای پاسپورت، لوژستیك، تخنیك و محبوسین قرار داشتند رفتم که همه افسران در دفاتر خود گردهم نشسته و انتظار یك سرنوشت نامعلومی را میکشند. بهمه شان گفته قوماندان پوسته را ابلاغ و عملکرد خود را برایشان بیان نمودم. آنها میپرسیدند که تاکنون چند نفر را گرفتار و یا کشته اند؟ گفتم هیچکس نه گرفتار شده و نه کشته شده، من اولین کسی بودم که سلاح خود را برای شان تسلیم دادم و به محل تجمع آمدم مرا هیچ نگفتند. این فیرها که شنیده میشود همه فیرهای هوائی و تهدیدی است. آنها مکرراً ابلاغیه پخش میکنند که ما به هیچ کسی کاری نداریم بشرطی که سلاحهای خود را تسلیم بدارند. در جستجوی دریافتن وزیر و گرفتاری قوماندان عمومی و معین وزارت میباشند. من که از جمله افسران وزارت داخله هستم برایم وظیفه داده اند تا یکبار دیگر ابلاغیه شانرا بزبان خود بشما بیان نمایم اگر میخواهید زنده و سالم بمانید سلاحهای خود را یکجا سلاحکوت نموده برایشان تسلیم و به محل تجمع با من یكجا حرکت کنید.
رئیس لوژستیك بریدجنرال محمداجان، دگروال محمدموسی نعیمی، دگروال غلامحیدر مشاهد پذیرفتند. همه افسران و کارمندان سلاحهای خود را در یك اطاق بزمین گذاشتند و با قطار منظم در حالی که هر دو دست را بالا گرفته بودند، بطرف میدان تجمع حرکت کردند. در راه دیده میشد که غلام فاروق یعقوبی رئیس جنائی مرکزی هم با همکاران خود بطرف محل تجمع در حرکت است، همه افسران در محل تجمع بزمین نشستند.
درین اثنا دگروال پاچا «سرباز» که آمر نوکریوال قوماندانی عمومی بود بمیدان آمد. پاچا سرباز یکی از افسران قوای هوائی بود که در کودتای داؤدخان هم سهمی داشت. در اوایل رژیم داؤدخان بحیث قوماندان امنیه ولایت کابل ایفای وظیفه مینمود. توفیقاحمد از نزدش پرسید که شما چرا از همه دیرتر و به شکل منفرد به میدان حاضر شدید؟ «سرباز» با یکنوع بیتفاوتی گفت من آمر نوکریوال وزارت هستم در تیلفونها مصروف بودم. بگفتن این جمله که در تیلفونها مصروف بودم؛ مورد سؤظن قرار گرفت و به لت و کوب آن آغاز کردند. موصوف را چند مشت و چپات زدند و بزمین نشاندند. بعداً سمونیار سعید اتمر با دگروال محمدافضل آمر مخابره از منزل چارم به محل تجمع آمدند. در آن وقت توفیقاحمد مصروف لت و کوب پاچا سرباز بود. محمد افضل خان با مهارت تام داخل تجمع شده بود و متوجه اش نشدند و سعید اتمر که نسبتاً قد بلند دارد مورد بازپرس قرار گرفت. اتمر بعوض اینکه کدام بهانه کرده باشد از وارخطایی گفت در دستگاه مخابره بودم. بگفتن دستگاه مخابره و دیر آمدن او به محل تجمع اشتباه آور بود. او هم به سرنوشت پاچا سرباز دچار و بعد از اهانت و لت و کوب زیاد با سایرین بزمین نشست و لبهایش خون شده بود.
در محل تجمع یکنفر افسر دیگر محمدگل «اندر» که پایش مجروح بود دیده میشد. معلوم گردید که در اثنای فیرهای هوائی و تهدیدی کدام پرخچه دیوار یا شیشه در ساق پایش اصابت کرده و خفیفاً زخمی شده بود. سربازان مسلح تولی قرارگاه نیز تسلیم شده بودند. باینصورت همه افسران وزارت امورداخله بدون کدام مقاوت و تلفات خلع سلاح و تسلیم شدند و در یك محل تجمع گردهم نشسته بودند.
توفیقاحمد جگتورن که مرا در محل تجمع دید اشاره کرد و برایم گفت اکنون دونفر افسر و در نفر سرباز مسلح با شما یکجا بروید قوماندان عمومی و معین وزارت را خلع سلاح و به محل تجمع حاضر نمائید. من با چار نفر مسلح از زینه وسطی تعمیر به منزل دوم حرکت کردیم و از سرزینه دروازه دفتر قوماندان عمومی را برایشان تعریف هدف نمودم. دروازه را تحت آتش ضربه قرار دادند و بیك ترپله خود را بدفتر قوماندان رسانده به هجوم داخل دفتر شدیم. قوماندان در حالی که تفنگچه و یك میل كلاشینكوف بالای میزش قرار داشت و سگرت بدستش بود، خلع سلاح و بدون کدام مقاومت گرفتار گردید. آقای «دشتی» معین وزارت، خالد سکرتر وزیر، و محمدعیسی مدیر استخبارات همه دستگیر و سربازان و بادیگاردان قوماندان عمومی نیز خلع سلاح گردید. هر دو دست بالا بطرف محل تجمع سوق داده شدند و بمیدان تجمع حاضر گردیدند. قوماندان عمومی در میدان اولاً بزمین زنگون کیژد و بعداً بالای یک چوکی در همین میدان نشانده شد. نمیدانم بجه علت بود که معین وزارت را تحت لت و کوب قرار دادند و چند مشت و چپات زدند. باینصورت تسلیمی و خلع سلاح افسران وزارت امورداخله تكمیل و در یك محل تجمع و تحت نظارت دو نفر سرباز مسلح قرار داده شدند.
جر و بحث توفیقاحمد با بریدجنرال محمدطاهر:
منکه چند دقیقه قبل بحیث افسر وزارت امورداخله مسلح شده بودم و اکنون با افسران انقلابی یکجا بدفتر قوماندان عمومی جهت گرفتاری اش هجوم نموده بودم؛ برایم زیر چشم دقیقاً نگاه میکرد و هیچ هم نگفت. در شك و تردید بود که آیا من هم گرفتار شده ام یا با انقلابیون یکجا شده باشم. وقتی كه بطرف محل تجمع انتقال داده میشد و از پهلویم میگذشت برایم گفت شما هم همراه اینها (مطلب از افسران انقلابی) هستید؟ گفتم بلی. وقتی که به محل تجمع آمدیم برای قوماندان عمومی در حالیکه کم کم باران میبارید، بروی زمین کمی جدا از محل تجمع زنگون کیژد داده شد و دشتی معین وزارت که علت آن هیچ برایم معلوم نگردید مورد لت و کوب قرار گرفت. جگتورن برای قوماندان عمومی گفت رهبران حزب در کجا زندانی اند؟ قوماندان جواب داد بمن معلومات نیست در وزارت هیچکس بندی نیست. جگتورن بالایش به قهر و غضب صدا کرد بگو فوراً بگو رهبران ما در کجا اند؟
گفت در وزارت نیستند بمن معلومات نیست. جگتورن بالایش سه فیر تهدیدی و هوائی نمود و گفت کشتن خودت مانند یك گنجشك بمن اهمیتی ندارد؛ بگو که رهبران حزب در کجا زندانی اند؟
قوماندان عمومی اشاره بطرف من کرد برایش گفت آنها در ولایت کابل و نزد آنها اند. مطلب آن از کلمه آنها، قوماندانی امنیه کابل و من بود.
جگتون از من پرسید که واقعاً رهبران در ولایت کابل زندانی اند؟
گفتم بلی آنها در نظارتخانه ولایت کابل زندانی اند. گفت عجله کنید یك موتر بگیریم وغرض نجات آنها اقدام کنیم که برایشان صدمه و ضرر نرسد.
من در محل پارکنگ وسایط که موتر جیپم توقف داشت، هرقدر نگاه کردم بچشم نخورد. فکر کردم که در اثر فیرها شاید دریور مسئول آن را بکدام طرف کناره کرده باشد. درینجا موتر جیپ تیوتیای قوماندان عمومی توقف داشت. کلید آن بداخل سویچبورد و دریورش فرار کرده بود. در موتر با دو نفر افسر بنامهای یوسف سحر و سیدرحیم لمړی بریدمنان و دونفر سرباز بالاشدیم. توفیقاحمد بالای اشترنگ موثر نشست. از وزارت داخله بیرون شدیم و بطرف چاراهی شفاخانه قوای مرکز در حرکت شدیم. پرسیدم بکجا میرویم. گفت اولاً بطرف چارراهی شفاخانه قوای مرکزی میرویم، دو عراده تانگ را با مرتباتش با خود میگیریم؛ بعداً بولایت کابل حمله میکنیم.
من درین اندیشه بودم که در خلال این مدت زمانی اگر آنها را بکدام طرف دیگر انتقال داده باشند یا تلف کرده باشند؛ نتیجه چه خواهد شد. در حالیکه من مسؤل حفاظت و نگهداشت آنها بودم و اما امروز روی یك تصادف از نظارتخانه جدا مانده، بهر حال به چارراهی رسیدیم که قطار کلان تانکها الی چارراهی انصاری صف بسته بودند. جگتورن از موتر پائین شد. من که کرتی و کلاه نداشتم بعد از بارش که پیراهنم تر شده بود و باد بهاری میوزید، هوا کمی سرد بود؛ خنك خورده بودم. توفیقاحمد در حین حرکت برایم یك سوب بالاپوش سرجی عسکری داده بود آن را بالای پطلون پولیسی پوشیده بودم. پول و سگرتم در جیپ کرتی مانده بود درینجا یك پولیس ترافیك جاده را دیدم که سگرت بدست دارد؛ برایش اشاره کردم نزدم دوید. ازینکه مرا میشناخت و در موتر قوماندان عمومی نشسته بودم یك فکری برایش پیدا شده بود؛ برایم قطی سگرت و گوگرد خود را داد و از کامیابی انقلاب به همه راكبین موتر تبریك گفت. جگتورن دو عراده تانك زنجیردار را بطرف ولایت کابل به حرکت در آورد و از قوماندان مربوطه اش اجاز گرفته بود که تحت قومانده ما بولایت کابل بروند.
وقتی که به دروازه وزارت داخله رسیدیم؛ وسایط توقف نمود. جگتورن توفیقاحمد از موتر پایان گردید و بما گفت من در قرارگاه وزارت می مانم و شما همراه تانکها بولایت کابل بروید رهبران حزب را توسط همین وسایط راساً به رادیو افغانستان انتقال دهید. استیشن رادیو به تصرف رفقا است که رهبران آواز انقلاب را به گوش مردم افغانستان برساند.
من برای جگتورن گفتم که قوماندان امنیه کابل از طرفداران سرسخت رژیم داؤد است امکان دارد رهبران زندانی را از آنجا در خلال این مدت یکدام جای دیگر انتقال داده باشد و یا با مادر دروازه قرارگاه که مقابل نظارتخانه است مقاومت نماید. برای شکستن مقاومت آنها اگر ما فیر ثقیل میکنیم راساً به دیوار نظارتخانه اصابت میکند. بهر حال قوماندان مسئول گروپ ما را تعیین نمائید تا به هدایت و قومانده آن عملیات نمائیم.
جگتورن رو بطرف افسران داخل موتر گفت رفقا ازینکه جگړن از جمله افسران برحال ولایت کابل و بلدیت محل را دارد و هم از نظر نظامی رتبه آن مافوق شما است لهذا شما به مشوره و قومانده او حرکت کنید. اینرا گفت و به وزارت داخل شد و ما بطرف ولایت کابل حرکت کردیم.
فصل دوم
هجوم بالای ولایت کابل واشغال نظارت خانه
در جستجوی رهبران زندانی
جگتورن توفیقاحمد بفکر اینکه شاید رهبران حزبی در وزارت امورداخله زندانی باشد بهمین نسبت بریدجنرال محمدطاهر قوماندان عمومی را تحت فشار قرار داده بود. قوماندان عمومی که مجبور گردید اخیراً مرا درگیر شان قرار داد و خود را موقتاً از فشار لت و كوب و شكنجه نجات داد و از طرف دیگر گیرم اگر آنها از طرف میرگل قوماندان امنیه کابل بقتل رسیده باشند و یا بجای دیگری انتقال داده باشند من در جنجال انقلابیون درگیر خواهم بود. واقعاً چنین هم میشد.
منهم در دل خیلی تشویش داشتم؛ زیرا از صبح تا عصر مدت زمانی زیادی گذشته بود. در چنین حالات متشنج و جنگی بدیهست که حالات خیلی زود زود تغییر میکند. فکر میکردم که میرگل قوماندان امنیه یکی از سرسختترین وفاداران رژیم و همصنفی شخص قدیر وزیر امورداخله و صاحب اختیارات کلی بود. در حالیکه بدولت ثابت گردیده باشد که قیام مسلحانه برهبری حزب د.خ.ا علیه رژیم صورت گرفته، باید در اولین فرصت رهبران اسیر شده را یکطرفه و خود را از شر آنها فارغ ساخته باشد. ولی برخلاف دستگاه دولتی آنقدر پوسیده و بیکفایت شده بود که هیچکسی متوجه این کار مهم و حیاتی نشده و عاملین اصلى قیام را صحیح و سالم در خانه خود نگهداشته بوند.
من که مسؤلیت عملیاتی را بدوشم گذاشته بودند در اثنای حرکت بصوب ولایت کابل بطور عاجل پلان عملیات را با خود سنجیدم: اگر از دروازه جنوبی عملیات صورت بگیرد، تولی قرارگاه مقاومت خواهد کرد که در اثر تبادله آتش تانکهای ما مستقیماً نظارتخانه تخریب میشود و اگر از دروازه غربی داخل شویم موجودیت درختان بزرگ مانع پیشرفت وسایط ما میگردد. تجویز گرفتم که از راه سالنگ وات دیوار پهلوی نظارتخانه را باید توسط تانکها تخریب کرد. زیرا عقب دیوار یك میدانی غیرمسکونی بود که آمریت لوژستیک در آن ذغال سنگ ذخیره میکرد و به آسانی به دروازه نظارتخانه بدون تلفات میتوان رسید. همین پلان راطور عاجل با خود طرح کردم و راساً به سالنگ وات داخل شدیم. همکاران نظامی ام متردد شده بودند. پرسیدند از هردو دروازه ولایت کابل کنار رفتیم کدام راه دیگری وجود دارد که بولایت داخل شویم. گفتم بلی راه خوبی وجود دارد. چند دقیقه بعد به آن ساحه که میخواستم رسیدیم؛ وسایط را توقف دادم. برای تانکیستها هدف را توضیح نمودم و هدایت دادم تا بصورت جورهیی یکدم دیوار را تخریب نمایند و وسایط را بلاتعطل تا لب جوی جاری که پهلوی دروازه نظارتخانه میگذشت، برسانند. باینصورت بدون کدام مقاومت و تلفات بدهن دروازه نظارتخانه رسیدم که افسران معیتی ام اصلاً فکرآن را هم کرده نمیتوانست.
تدابیر اضافی قوماندانی امنیه کابل:
قوماندانی امنیه کابل دروازه عمومی سمت جنوب را تقویه نموده بود و بالای بامهای توقیف خانه، نظارت خانه، توقیف زنانه و ورکشاپهای آمریت تخنیک پوستههای اضافی را ایجاد و یك تعداد سربازان و افسران را داخل موضع نموده بودند. اما این تدابیر اضافی با وضع وحالت موجوده به هیچ صورت تناسب نداشت. قوماندان امنیه نتواسته بود حالت تدافعی مستحکم اتخاذ نماید. وزیر بیمغز که در ارگ در جلسه فوقالعاده محاصره مانده بود. غالباً جلسه فوقالعاده بخاطر تعیین سرنوشت همین زندانیان سیاسی بود. وقتی طرفداران زندانیان سیاسی دست به قیام مسلحانه زدند؛ در اوایل قیام حتی تا هنگام شام تیلفونهای شهری فعال بود. وزیر امورداخله باید برای از بین بردن رهبران قیام هدایت و دستور میداد تا اقدام کودتا از ریشه خنثی میگردید. ولی در کله قدیر که مفت در اثر یك خوشباوری زمامدار وقت به مقام وزارت امورداخله رسیده بود؛ چنین تدبیر و تجویزی خطور نکرده بود. ورنه هرگز کودتای ثور پیروز نمیشد. دستگاه حکومتی بیکفایت و فرسوده بود که در روز روشن علیه رژیم از قطعات تحت امرشان توسط گروپهای محدودی قیام صورت گرفت. وزیر امورداخله، جنرال محمدطاهر قوماندان عمومی ژاندارم و پولیس، قوماندان امنیه کابل از صبح الی عصر هسته مرکزی رهبری کودتا را که نزد شان اسیر بودند، نتوانستند از بین ببرند.
تایم اول و دوم افسران محافظ زندانیان سیاسی که تعداد شان به هجده نفر میرسید از کلکینها و روشندانهای تشنابها مرا دیده بودند که با تانکها داخل ولایت کابل شده بودم. در شك و تردید بودند که در صبح روز بحیث یك افسر مسؤل نظارتخانه اجراآت مینمودم و در عصر همان روز با قیام کنندهگان یکجا عملیات ضد دولتی را انجام مینمایم. بهر حال موجودیت من با نظامیان ارد و باعث امیدواری شان بود.
من از موتر پیاده شدم و بالای افسرانی که در تدابیر اضافی بالای بامها اخذ موضع کرده بودند، صدا کردم تا بدون کدام مقاومت پائین شوند و سلاح خود را بزمین بگذارند. تعمیر وزارت امورداخله و تسلیمی قوماندان عمومی را برای شان ابلاغ نمودم. افسران گفته مرا باور کردند. زیرا من هم یکی از افسران برحال و مسؤل یکی از آمریتهای قوماندانی امنیه کابل بودم. همه از مواضع شان پائین شدند. یكنفر بنام عبدالحنان کتوازی معاون ماموریت سمت چنداول كه یك جوان پشتون بود و پایان شدن از موضع و تسلیمی را بخود عار میدانست؛ هنوز هم در بالای بام داخل موضع بود. ولی کدام فیر هم نمیکرد. سیدرحیم میخواست آن را هدف كلاشینكوف قرار دهد. من مانع شدم و گفتم حوصله کنید پائین خواهد شد هر قدر برایش صدا کردم ولی موصوف در موضع نشسته بود؛ نوك كلاه آن بما معلوم میشد. سیدرحیم کلاشینکوف را بالای بانت موتور استناد داده نوک کلاهش را هدف قرار داد و فیر کرد. کلاهش از سر پرید ولی مرمی با و اصابت نکرده بود.
بالای دفتر قوماندان امنیه چند فیر دهشکه نمودیم. تعمیر ولایت را چند مرتبه تحت آتش قرار دادیم؛ ولی از طرف مقابل هیچ فیری صورت نگرفت. درین اثنا بنام سلطانمحمد سرباز امربر شعبه خود را دیدم که گاهگاه بطرف من نگاه میکند. برایش اشاره نمودم و به همکارانم گفتم که بالایش فیر نکنند. سلطانمحمد دویده نزدم آمد رسم تعظیم نمود؛ برایش وظیفه دادم بمارش مارش برود از حالت و موقف موجوده والی، قوماندان و آمر امنیت کابل راپور بیاورد.
چند دقیقه بعد سلطانمحمد دوباره حاضر گردیده به لهجه هراتی اش گفت «صاحب والى باستفاده موتر والگای آمریت جنائی بگریخته غوماندان امنیه جیلك و دستار امربر شعبه خود را پوشیده و از آشپزخانه لوژستیك بگریخته، آمر امنیت هم موجود نیه»
با شنیدن این خبر موثق همه از وسایط پیاده شدیم و بطرف دروازه نظارتخانه بدون کدام تشویش حرکت نمودیم. وسایط ما چالان و آماده حرکت بودند.
در نظارتخانه ولایت کابل: رهایی رهبران
وقتی که تدابیر اضافی قوماندانی امنیه بدون مقاومت، برخورد و تلفات درهم شکسته شد؛ والی، قوماندان و آمر امنیت از قرارگاه خود فرار نموده بودند. ما بدروازه نظارتخانه بخاطر جمعی مواصلت نمودیم. طبق معمول همه روزه در قسمت خارجی دروازه یك نظام قراول با یكنفر افسر اجرای وظیفه مینمود که اکنون موجود نبود. دروازه نظارتخانه مانند سایر محابس قدیمی یک دروازه مستحکم کلان از چوب چارمغز بود كه در یك پله آن یك دریچهء پنجره دار وجود داشت.
از دهن پنجره برای محمدابراهیم لمړی څارن گفتم دروازه را باز کند. موصوف که رنگش پریده بود گفت: دروازه را باز کنم؟ گفتم بلی دروازه را باز کنید. گفت شما که آمر بزرگ و مسئول این نظارتخانه هستید اینك بامر شما دروازه را باز مینمایم.
وقتی که دروازه باز گردید؛ همه داخل شدیم. در بین دروازه اول و دوم دفتر نظارت خانه، اطاق نوکریوال و شعبه اداری نظارتخانه قرار داشت. دروازه دوم هم باز گردید. بداخل بین دروازه اول و دوم برخلاف معمول گذشته یکنفر سرباز مسلح استاده بود. برای محمدابراهیم گفتم این سرباز مسلح در داخل برای چه؟ گفت وقتی که تانکها فیرها را آغاز نمودند؛ نظام قراول پراگنده شد. یکنفر مسلح را من بداخل آوردم برای سرباز گفتم سلاح خود را بدهد ازینکه من آمر مسؤل شان بودم سرباز هم مطابق به تعلیمات نظامی یك خطوه پیش آمد با یکدست سلاح خود را برایم پیش کرد و گفت «صاحب توپك ډک دی.» تفنگ را از نزدش گرفتم، جاغورآن را تخلیه نمودم و تفنگ را با مرمیها برای سرباز معیتی خود دادم. بعداً محمدابراهیم مطابق به مقررات نظامی چنین راپور ارائه نمود. ۹ نفر زندانیان سیاسی در اطاقهای خود موجود و گروپ تایم اول و دوم افسران محافظ به تعداد ۱۸ نفر حاضر و گروپ تایم سوم که وظیفه شان نیمه شب شروع میشود، تاکنون حاضر نشده اند. در نظارتخانه خیر و خیرت است. غیر حاضر و مریض نداریم.
به شنیدن این راپور که زندانیان سیاسی سالم و موجود اند، تشویشم رفع گردید. گفتم کلیدهای الچکها [ولچکها] را حاضر نماید. کلیدها را گرفتم و هدایت دادم تمام پرسونل بشمول افسران محافظ در صحن نظارتخانه بشكل صف حاضر شوند. تمام پرسونل را موجودی و سرشماری نموده و قومانده دادم «کلاه و كرتی کشیده شود و دستها بالا.»
از جمله سربازان مسلح یکنفر را بالان صف پهره مقرر نمودم تا امر ثانی هیچکس از صف خارج شده نمیتواند. هرگاه کسی خودسرانه صف را اخلال نماید، بالایش فیر نماید.
باینصورت در داخل نظارت خانل بکدام مشکلی برخورد نکردیم. زیرا همه میدانستند که من شخصاً آمر مسول نظارتخانه هستم. باتفاق یوسف سحر، سیدرحیم و محمدابراهیم با طاق نمبر ۱ رفتیم. سلام دادم ولچكهای دستبند نورمحمد ترهکی باز نمودم. تا این لحظه ترهکی نمیدانست که چه واقع شده است. برایش تبریك گفتم. تعجب کنان بطرفم نگاه میکرد. یوسف سحر و سیدرحیم که در پهلویم استاده بودند با ترهکی کدام شناخت رویاروی قبلی نداشتند. برایش گفتم پیروزی انقلاب را بشما تبریک میگویم. شما آزاد هستید. گفت چه میشنوم. انقلاب؟ کدام انقلاب؟ این فیرها از انقلاب است؟ شاید توطئه دیگری در میان باشد. گفتم: بلی این فیرها از انقلاب است. گفت انقلاب از طرف کی و از کجا آغاز شده؟ گفتم انقلاب از طرف ح.د.خ.ا توسط قوای چار و قوای پانزده زرهدار آغاز گردیده است. وزارت دفاع و وزارت امورداخله اشغال گردیده و محمدداودخان با کابینه در ارگ محاصره اند. گفت مرا بکجا میبرید. گفتم شما را به استیشن رادیو افغانستان میبریم.
اگرچه به شنیدن این جملات لحظه به لحظه در چهره اش تغییر وارد میشد؛ باز هم ازینکه مرا بحیث یك افسر رژیم برحال میشناخت؛ صدفیصد یقیین نکرده بود و میگفت من که در زندان هستم؛ از بیرون خبر ندارم.
به هر صورت ترهکی را از اطاق به دهلیز بیرون آوردیم. باید گفت که ترهکی و ببرك از كودتا و قیام مسلحانه ۷ ثور اطلاع و آگاهی نداشتند. وقتی برای شان از پیروزی انقلاب تبریك میگفتم، باور نمیکردند. بیخبری و چهرههای حیرت انگیز منشی اول و دوم حزب از قیام مسلحانه و کودتا برای من هم سوالی خلق نموده بود که این چگونه قیام است که رهبران حزب از آن اطلاعی ندارند؟ اندکی بعد معلوم گردید که این قیام به ابتکار متهورانه حفیظالله امین صورت گرفته بود.
همانا بعد از سقوط رژیم سردار محمدداؤد و بقدرت رسیدن حزب د.خ.ا حفیظالله امین که خود را قهرمان انقلاب ثور میگفت به ترهکی و کارمل چندان اعتنایی نمیکرد. روی ملحوظاتی نتوانست از روز اول قدرت سیاسی را بدست خود گرفته ترهکی و کارمل را اسیر و یا نابود سازد. مسأله حزب کمونست اتحادشوروی، سازمان کی.جی.بی و تا اندازه ملاحظات سازمانهای سرتاسری حزب د.خ.ا در میان بود. بوضاحت دیده شد که چگونه در ظرف دو سه ماه کارمل و گروپ آن را تبعید و از صحنه بیرون نمود و بعد از یکنیم سال ترهکی را کشت و مقام اول حزبی و دولتی را تصاحب نمود. قیام مسلحانه ثور باساس کدام پلان پیشبینی شده حزب د.خ.ا نه بلکه به اراده شخصی حفیظالله امین صورت گرفته بود.
به اطاق ۲ رفتم الچکهای [ولچکهای] ببرک کارمل را باز نمودم. اوهم خبری نداشت. برایش انقلاب را تبریك گفتم؛ به تعجب طرفم نگاه کرد. اورا هم به دهلیز کشیدم. درینجا ترهکی و کارمل دوشب و روز در حالیکه در اطاقهای همجوار سپری کرده بودند؛ از یکدیگر خبری نداشتند و باهم ندیده بودند. درینوقت یکدیگر را در آغوش کشیدند. بهمین ترتیب دستگیر پنجشیری، عبدالحکیم شرعی جوزجانی دکتور شاهولی، محمدحسن ضمیر صافی، حفیظالله امین، بارق شفیعی و سلیمان لایق را یکی بعد دیگر آزاد نمودم. ولی حفیظالله امین مثل اینکه از موضوع آگاهی داشته باشد؛ خیلی خوش و سرحال بود. من هم که از اجرای عملیاتم راضی و سر وجد آمده بودم از بیاحتیاطی و هیجانی بودن كلید ولچك شکست و در یك دست امین حلقه ولچک بند مانده بود.
وقتی که نه ۹ نفر را یکجا من حویلی نظارتخانه آوردم همه باهم مصافحه و روبوسی نمودند. امین برای ترهکی و سایرین پیروزی انقلاب را تبریك گفت. ترهکی از نزدش پرسید که شما از انقلاب خبر دارید؟ گفت بلی همینکه دولت به گرفتاری ما و شما اقدام نمود؛ من هم قومانده قیام مسلحانه را به رفقای اردو ترتیب کردم. خوشبختانه برای گرفتاری من یك نفر افسر پولیس دوست و آشنای برادرم آمده بود؛ مرا همان شب بعد از ختم تلاشی در خانه خود تحت نظارت گرفتند. من هم قومانده انقلاب را در همان شب به اردو صادر کردم. اینک نتیجه آن را بچشم سر مشاهده میکنیم.
دستگیر پنجشیری تا این لحظه متحیر و خاموش بود؛ در حالیکه چشمانش بطرف من نگاه میکرد؛ برای امین گفت «بیشك بجه وطن که مرد میدان هستی» اشك از چشمان سلیمان لایق جاری بود؛ برایش گفتم چرا اشک میریزید؟ گفت اشك خوشی است من این حالت را هیچ تصور نمیکردم اکنون نمیدانم خواب میبینم یا حقیقت است.
این گفتوشنود مختصر چند دقیقه در صحن نظارتخانه رد و بدل گردید. تره كی و كارمل که افسران محافظ خود را در یك صف بحالت اسیر دیدند؛ گفتند این افسران مردمان خیلی خوب و با کلتور هستند؛ آنها را چرا مجازات نموده اید. گفتم موقتی و تکتیکی بود؛ حینکه شما از نظارتخانه خارج شدید آنها آزاد هستند و بخانههای خود میروند.
حقیقت درینجا است برخلاف آنچه در رژیم ترهکی گفته میشد که انقلاب ثور باثر تصمیم حزب د.خ.ا و دستور دسته جمعی که یك اصل مهم احزاب مارکسیستی است؛ صورت گرفته بود؛ زیرا منشی اول و دوم حزب اصلاً خبرى نداشته از فیرهای پراکنده و منتشر روز ۷ ثور بخود میاندیشدند که سرنوشت خودشان بکجا خواهد کشید و حفیظالله امین ادعا میکرد که قومانده قیام را به تنهایی صادر نموده است. بهمین نسبت او را قوماندان سپیده دم انقلاب ثور میگفتند. حقیقت درینجا است که در شب اول گرفتاری طوری که گفته شد امین را بعد از تلاشی خانه اش به نظارتخانه نیاورده بودم و همان شب را در خانه خود گذشتانده بود. اگر از فرصت استفاده نموده باشد، طوری که خودش ادعا میکند از حقیقت دور نخواهد بود. ترهکی، کارمل و سایر اعضای هیئت رهبری حزب د.خ.ا قبلاً فیصله نموده بود هرگاه از طرف رژیم رهبران حزب د.خ.ا گرفتار و زندانی میشوند رفقائی که مسئول بخش نظامی اند، برای سرنگونی رژیم بلاتعطل قیام نمایند. ولی این سند و فیصله حزبی هیچوقت در صفوف حزب شایع نشده بود و کسی از آن آگاهی نداشت.
از نظارتخانه الی رادیو افغانستان:
زندانیان سیاسی آزاد شدند. ولایت کابل فلج گردیده بود. کارمندان، افسران و سربازان خودسرانه هر طرف گشت و گذار میکردند. وقتی که از نظارتخانه خارج شدیم؛ محبوسین توقیفخانه از پنجرهها و روشندانهای اطاقهای شان ما را میدیدند به شعارهای زنده باد انقلاب، ما بیگناه هستیم، شما که آزاد شدید ما را فراموش نکنید. در توقیفخانه کابل مجرمین جنایی از قبیل قاتلان، دزدان، قماربازان کیسهبران و انسانهای مضر جامعه جمعآوری شده بودند. رهبران حزب د.خ.ا که بقدرت سیاسی رسیدند بهمه اجراآت رژیمهای گذشته خط بطلان کشیدند؛ حتی مجرمین حرفوی جنائی را در سرتاسر افغانستان آزاد و دوسیههای جنایات شانرا آتش زدند و هزاران جنایت کار حرفوی را با دستان باز به جامعه تقدیم داشتند که این عمل احساساتی بدون سنجش خود یك عمل جنایتکارانه محسوب میشد. زیرا حقوقالعبد هزاران انسان مظلوم پامال و گراف حادثات جنائی بالا رفت.
وقتی که به وسایط خود نزدیك شدیم، صدها عابر برسم تماشا وسایط ما را حلقه زده بودند و لحظه به لحظه تعداد تماشاچیان زیاد میگردید. به مشکل رهبران را در وسایط دست داشته جابجا نمودم. ولی مجال حرکت نسبت ازدحام مردم نداشتیم. شعارهای مکرر شنیده میشد و هرکس میکوشید رهبران را بچشم خود ببینند و آزادی شانرا تبریك بگویند و آرزوهای شخصی شانرا بیان دارند. حتی مردم به دروازههای وسایط و بالای بانت موتر چسپیده بوند. من و دونفر افسر معیتی ام وظیفه ترافیك را بدوش گرفتیم کم کم راه عبور وسایط را پاک کاری میکردیم؛ با مشکل در بین انبوه مردم به جاده اصلی سالنگ وات داخل شدیم و به خطالسیر خود ادامه دادیم.
از راه سالنگوات، چاراهی صدارت، چارراهی هوتل آریانا به رادیو افغانستان مواصلت نمودیم. در عرض راه چندین جا از طرف گروپهای انقلابی وسایط ما توقف داده شد. ازینکه نزد یوسف سحر و سیدرحیم، نام روز موجود بود، با ارائه آن به خطالسیر خود ادامه میدادیم. وقتی که آنها را بداخل دستگاه رادیو پیاده نمودم؛ خودم با همکاران معیتی به وازرت امورداخله عودت نمودم؛ نزدیك به شام بود. برای جگتورن توفیقاحمد راپور اجراآت خود را گزارش دادم…»
ادامه دارد
گرفته شده از صفحه (6 – 42) کتاب «شبهای کابل»