توده یی ها در افغانستان از توهم مخالفان تا واقعیت
«ملاقات رفیق علی خاوری منشی اول کمیته مرکزی حزب توده ایران باجاویدنام رفیق ببرک کارمل»
یادمانده ها- علی خدائی
دقیقا یادم نیست چه مدت بعد از پلنوم 18 بود که رفیق کارمل، من و رفیق نامور را برای یک دیدار عصرانه و صرف چای در کاخ ریاست جمهوری فراخواند. حامل این پیام رفیق اسدالله کشمند برادر نخست وزیر افغانستان و معاون دفتر روابط بین الملل بود. هم دیداری بود که منتظر آن بودم و هم مهم بود بدانم دلیل و انگیزه این احضار یا فراخوان چیست. بسیار گرم و صمیمی از ما استقبال کرد و بسیار به رفیق نامور احترام گذاشت و تا جلو در اتاق مخصوص خود پیش آمده و رفیق نامور را در آغوش کشید. پس از اینکه دور میز کار نشستیم، از رفیق کشمند خواست که نوت برداری کند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
…وقتی ما، یعنی من و رفیق نامور رسیدیم به کابل، همه آنها که در کابل بودند، می خواستند بدانند چه گذشت و چه شد و چه کسانی زنده مانده اند و در پلنوم حضور داشته اند. درحالیکه طیف توده ایها متنوع بود و با هر کس در باره هر موضوع و دیده و شنیدهای نمی شد صحبت کرد. از دانشجو تا زیر دیپلم و از مترجم تا افسران تودهای و یا شاعر برجسته تودهای سیاوش کسرائی. تنظیم مناسبات بین این طیف خودش یک بند بازی بود. واقعا چنین بود. من از رفیق خاوری اجازه گرفته بودم که کسرائی را درجریان جزئیات پلنوم قرار بدهم که چنین هم کردم. در جمع کمیتهای که در کابل تشکیل داده بودیم هم یک گزارشی دادم.
ببینید! افراد همه بر موضع گذشته خود باقی نمانده اند. هر کدام به راهی رفته اند. بنابراین، من بیم دارم که اسم ببرم و آنها تمایل نداشته باشد اسمشان گفته شود. البته کمیته هم بارها تغییر کرد و برحسب ضرورت تکامل پیدا کرد. مثلا از 5 نفر تبدیل شد به 11 نفر.
– حمید احمدی هم عضو کمیته بود؟
ایشان هم بود و البته بعد از مدتی از کابل به چکسلواکی منتقل شد. مسئولیت حوزههای حزبی کابل را داشت و بعد هم قرار شد در مرز کار کند که من مانع شدم زیرا برای چنین کاری او را مناسب نمی دانستم. حالا هم که بکلی به راه دیگری خلاف ادعاهای حزبی آن سالهایش رفته است.
پس از بازگشت از پلنوم، سرانجام و زیر فشاری که همه می آوردند تا بدانند چه گذشته، من یک جلسه عمومی تشکیل دادم و ضمن ارائه گزارشی از پلنوم به سئوالات پاسخ دادم. اتفاقا نوار این جلسه را دارم که شاید دادم پیاده کنید و در راه توده منتشر کردیم. نواری است یادگاری و فکر می کنم صدای زنده یاد کسرائی هم در آن باشد. جلسه دشواری بود. هم نباید اطلاعات زیادی در آن جمع گسترده و طیف ناهمگون داده می شد و هم بالاخره باید حرف هم زده می شد. خود نوار گویای آن شرایط است. حتما میدهم پیاده کنید که منتشر کنیم.
مهم ترین وظیفهای که من در این مرحله برای خودم قائل شدم راه اندازی یک بولتن خبری بود که در واقع حالت رادیوی کتبی را داشت. تمام رادیوها را شبها می گرفتند و پیاده می کردند و در جلسه اول وقت صبحها این اخبار درجلسه 8 و یا شاید 10 نفره اعضای بولتن دستچین شده و با یکی دو نوشته تفسیری تایپ و سپس چند نسخه کپی می شد. این تجربهای بود که من هم از کار حرفهای در کیهان و هم درجریان تهیه بولتن هیات سیاسی حزب داشتم. هیچکدام نمی دانستند این بولتن مقدمه رادیوست. سرپرستی این گروه را هم یکی از رفقای افسر نیروی دریائی برعهده داشت که او را بنام “عزیز” در کابل می شناختند. سرهنگ دوم نیروی دریائی بود و خیلی خوب هم به این کار چسبید و پس از راه افتادن رادیو زحمتکشان، رابط با رادیو شد و صبح به صبح همین بولتن را برای استفاده به رادیو می برد که خیلی هم مورد استفاده بود. در حقیقت بخشی از واحد حزبی شهر کابل، پشت جبهه تدارکی رادیو بود، بی آنکه با رادیو در ارتباط باشد.
در چند سفری که رفیق خاوری بعد از پلنوم به کابل کرد، عمده ترین بحث با رفقای افغان بر سر رادیو بود. رفقای رهبری افغانستان همیشه تاکید می کردند که از نظر اصولی هیچ مشکلی وجود ندارد و تنها باید رفقای شوروی امکانات فنی آن را فراهم کنند. یعنی تقویت فرکانس کوتاه رادیو کابل را. البته دراین میان تعیین خط مشی سیاسی هم بسیار مهم بود. زیرا راه اندازی یک رادیو در یک کشور دیگر، بهرحال در ارتباط است با سیاست خارجی دو کشور، آن هم افغانستان که خواه نا خواه این همآهنگی میان سه کشور مطرح بود. یعنی سیاست خارجی اتحاد شوروی وقت، دولت دمکراتیک افغانستان و جمهوری اسلامی.
بخش سیاسی آن تقریبا بی اشکال بود، زیرا سیاست رادیو براندازی نبود، بلکه آگاهی رسانی و افشاگری از یکطرف و دفاع از انقلاب و حزب توده ایران از طرف دیگر بود. هیچ نوع وظیفه سازمانی برعهده این رادیو نبود و در این زمینهها کوچکترین دخالتی نداشت. بتدریج که مسئله راه افتادن رادیو قطعی شد و به مرحله اجرا رسید، خانه و باغ مصادره شدهای که فکر می کنم متعلق به یکی از اقوام و یا نزدیکان ظاهر شاه بود در اختیار رفقای رادیو قرار گرفت و برای حفظ امنیت آنها که در رادیو کار می کردند و همچنین پرهیز از بحث و گفتگوها و کنجکاوی ها، حساب آن باغ و رادیو را از واحد خارج از رادیو جدا کردند. البته این طرح عمدتا طرح رفیق صفری بود. من اعتقاد داشتم کسانی که در رادیو باید کار کنند، بهتر است خانواده شان به ازبکستان منتقل شوند و آنها هر چند هفته یکبار به دیدن خانواده هایشان بروند، زیرا حضور چند خانواده در یک محوطه در بسته، و مسئله تحصیل بچهها و … می تواند مسئله ساز شود. اما این پیشنهاد عملی نشد. صفری معتقد بود که نمی شود خانوادهها را از هم جدا کرد و ضمنا ازبکستان چنین امکانی را نمی دهد. در آن زمان پایتخت ازبکستان “تاشکند” میزبان رفقای رهبری فدائیان اکثریت بود و شاید دولت ازبکستان و یا دولت شوروی نمی توانست امکان بیشتری بدهد. نمی دانم انگیزههای واقعی چه بود، اما این طرح قبول نشد و همه در همین خانهای که گفتم مستقر شدند که البته زندگی تنگ عوارضی را هم بدنبال آورد که طبیعی بود. جزئیات این مسائل ربطی به سمت و سوی گفتگوی ما ندارد. تنها همین را می خواستم بگویم که در بازگشت از پلنوم در دو عرصه من کار را شروع کردم. یکی همین بولتن که مقدمه کار رادیو و حتی یافتن صدای مناسب برای رادیو از میان رفقا بود و دیگر کار در مرز و در ارتباط با ایران.
ما از این مرحله به بعد، دیگر اختیار انتقال از داخل کشور را با حضور زنده یاد عسگری در تهران بدست گرفتیم. او با رفقای فدائی هم در تماس بود و پل ارتباط شده بود. تماس با “نادر” که از مبتکران کمیته داخلی و یکی از اعضای اصلی هدایت کننده این کمیته بود، از همین طریق برقرار شد و برایتان گفتم که به توصیه خاوری “نادر” را از ایران خواستیم بیاید برای مذاکره به کابل که آمد و توصیههای موکد خاوری را به او ابلاغ کردم. این که چنین تشکلی می تواند به “دام” تبدیل شود و خطرناک است. این که دو نفر دیگر رهبری کمیته داخلی آمده اند به ترکیه و آذربایجان شوروی و دیگر بازنخواهند گشت. نادر به همراه عسگری آمد و به همراه او هم بازگشت و بعد از مدتی که ماموریتش در داخل تمام شد به افغانستان بازگشت و با ما بود و حالا هم در دانمارک است. و البته بر سر مواضع! که این یکی خیلی مهم است، چون خیلیها دراین سالها فرو ریختند.
ما بتدریج امکانات خودمان را در آنسوی مرز، یعنی داخل کشور بوجود آوردیم که خرید یک مینی بوس برای خط زاهدان – زابل با کمک مالی رفقای افغان از آن جمله بود. این مینی بوس و این امکانات بسیار به ما کمک کرد برای انتقال سازمان یافته افراد به افغانستان و یا برگرداندن افراد از افغانستان به ایران. این امکانات به ما امکان داد تا یکی از مهم ترین نقشها را بتوانیم در تدارک کنفرانس ملی ایفاء کنیم. کسانی را برای شرکت در همین کنفرانس از ایران به افغانستان منتقل کردیم؛ که شرح آن را بموقع خواهم داد. ضمنا بتدریج شمار رفقای فدائی هم در کابل زیاد شد. و با آمدن رفیق “مازیار” که عضو مشاور هیات سیاسی فدائیان اکثریت بود، کار رفقای فدائی در افغانستان جنبه متشکل و سازمانی به خود گرفت. مازیار از همان مرزی آمده که من و کسرائی آمده بودیم و انتقال دهنده اش هم همان معماری بود که ما را منتقل کرده بود. شرح جزئیات بیشتر می ماند برای فرصت و زمان مناسبت تر.
دقیقا یادم نیست چه مدت بعد از پلنوم 18 بود که رفیق کارمل، من و رفیق نامور را برای یک دیدار عصرانه و صرف چای در کاخ ریاست جمهوری فراخواند. حامل این پیام رفیق اسدالله کشمند برادر نخست وزیر افغانستان و معاون دفتر روابط بین الملل بود. هم دیداری بود که منتظر آن بودم و هم مهم بود بدانم دلیل و انگیزه این احضار یا فراخوان چیست.
بسیار گرم و صمیمی از ما استقبال کرد و بسیار به رفیق نامور احترام گذاشت و تا جلو در اتاق مخصوص خود پیش آمده و رفیق نامور را در آغوش کشید. پس از اینکه دور میز کار نشستیم، از رفیق کشمند خواست که نت برداری کند و بعد از مدتی تعارف و اشارهای کوتاه به رابطه رفقای رهبری حزب ما که در زندان بودند و جناح پرچم به رهبری خود وی، یعنی کارمل، فورا رفت سر اصل موضوع و طبیعی هم بود که چنین بکند. بالاخره رئیس جمهوری و دبیرکل حزب حاکم بود و وقتش تماما حساب شده و منظم. میدانست من مسئول حزب در افغانستان هستم و به همین دلیل رو کرد به من و پرسید: شما برای چه و به چه دلیل اینقدر تعلل می کنید برای کار رادیو؟
من گفتم که مقدمات کار را در حدی که در کابل ممکن بوده فراهم کرده ایم. آرشیو درست کرده ایم، دوره روزنامهها را منظم کرده ایم و یک بولتن ویژه هم برای تدارک رادیو منتشر می کنیم و حتی نمونهای از صداها نیز ضبط کرده ایم. رفیق خاوری در آخرین سفری که داشتند گفتند که منتظر توافق نهائی اند. رفیق کارمل گفت: از نظر ما مسئله فیصله شده است. فکر نمی کنم رفقای شوروی هم مخالفت داشته باشند.
سپس رو کرد به اسد کشمند و پرسید که امکانات فنی رادیو فراهم شده؟
اسد کشمند هم پاسخ داد که رفقای شوروی مشغول اند و گفته اند بزودی فرکانس کوتاه سوار می شود و هیچ مشکل فنی دیگری نیست.
رفیق کارمل رو کرد به ما و گفت: ما و شما نداریم. هرچه را ما در اینجا داریم متعلق به خودتان بدانید. این انقلاب را انقلاب خودتان بدانید. شما علاوه بر کابل، در ولایت مرزی افغانستان و ایران هم می توانید کارتان را گسترش بدهید.
من گفتم که فعلا در مرزهای نیمروز هستیم و البته امکانات محدود است و ما هم زیاد به مرز و این نوع کارها وارد نیستیم و تازه داریم آشنا می شویم.
کارمل فورا رو کرد به اسد کشمند و گفت: رفقا اگر “موتر” (اتومبیل) و یا “موترسیکلت” در مرز احتیاج دارند فورا بدهید. در میدان هوائی (فرودگاه کابل) هم برای پرواز رفقا به مرز و بازپس آوردن آنها همه نوع همکاری را بکنید. و بعد از اسد کشمند دوباره سئوال کرد: الان همه این رفقا را در مکرویان (آپارتمانهای پیش ساخته) جای داده اید؟
پاسخ کشمند مثبت بود و واقعا هم این کار را علیرغم همه کمبودها و دشواریها کرده بودند. البته طبیعی است که این سطح از امکانات آنها در افغانستان در مقایسه با امکاناتی که درایران بود قابل مقایسه نبود. شما تصور کنید که نخست وزیر افغانستان هم در یکی از آپارتمانهای همین مجموعه آپارتمانهای پیش ساخته زندگی می کرد. درحالیکه این آپارتمانها با آپارتمانهای ساده و غیر لوکس ما درایران – مثلا در تهرانپارس و یا نارمک- هم قابل مقایسه نبود.
من ترجیح میدهم این ملاقات را تا همینجا نگهدارم، زیرا بخش دوم آن که باعث شد وقت نیم ساعته این دیدار به نزدیک یکساعت بیانجامد و در واقع استراتژی حضور حزب توده ایران در افغانستان را ترسیم کرد، بسیار مهم است و من می خواهم با دقت بسیار آن را در گفتگوی بعدی برایتان نقل کنم، زیرا برای اولین بار این بخش از دیدار باز می شود و خواهید دید که واقعیت حضور ما در افغانستان چقدر با آن حرفهای پوچی که از حزب رفتهها و یا از حزب جدا شدهها درباره حضور تودهایها و فعالیت آنها در افغانستان می زنند فاصله دارد و چگونه عدهای با کمترین اطلاع و آگاهی دهان باز می کنند و یا قلم روی کاغذ می گذارند.
منبع: راه توده
( رفیق سيد احسان واعظی ) نقش سازنده و ماندگار ببرک کارمل در مسير تاريخ و سمتدهی مبارزات ترقيخواهانه ی مردم افغانستان
رفیق حمید مراد
ببرک کارمل در شرایط بسیار پیچیده و ناگوار
مسؤولیت عظیمی را عهده دار گردید.
ببرک کارمل در شرایط بسیار پیچیده و ناگوار مسؤولیت عظیمی را عهده دار گردید. مسؤولیتی را که در ۲۴ ساعت رادیو های ضد انقلاب ثور ۱۱۰ برنامه نشرات بر علیه آن مبذول میداشتند. بلی، مسؤولیتی را که تنها در ۷۲ ساعت توانست چند کیلوگرام وزن بدنش را صرفاً توافق با این وظیفهء خطیر از بین برد. وی به مجرد قرار گرفتن در این موقف با صدور فرمان عفو عمومی، دعوت به تشکیل جبههء متحد ملی به نام پدر وطن، تشویق سرمایه داران ملی و تجار، خدمت گذاری به دین مقدس اسلام به کار آغاز نمود.
اقتصاد ویران گردیده و ادارهء فروپاشیده و اردوی یازده مرتبه تصفیه شده… کاری نبود که تصور گردد طی ۲۰ سال و یا ۳۰ سال دیگر جبران گردد. اما در همهء این عرصه ها در طول سه سال ارقام و حقایق گواهی میدهد که چنان با سرعت و پشت کار این مأمول صورت گرفت که در بعضی موارد حتی در طول تاریخ معاصر افغانستان کم نظیر است.
تشکیل اردوی نیرومند مدافع استقلال و تمامیت ارضی و حاکمیت ملی افغانستان از ۴۵ چهل و پنج هزار نفر به چهارصد هزار ۴۰۰۰۰۰ تن، با مجهزترین سلاح ها و تخنیک محاربوی، ایجاد واحدهای اداری در تمام کشور که قبلاً از حاکمیت بریده بودند، تشکیل نیروهای خودی و دفاع از انقلاب، رشد متداووم اقتصاد که همه ساله قوس سعودی را می پیمود، فراهم نمودن زمینهء کامل ادای فرایض دینی برای مردم مسلمان و متدین افغانستان و هم چنان فراهم آوری زمینه برای ادای مراسم و مناسک ادیان اقلیت، سهیم ساختن همهء اتباع کشور در حاکمیت، اعم از خورد و بزرگ بدون تبعیض، گسترش معارف و فرهنگ ملی، حفاظت از آثار باستانی و موزیم ها و ایجاد موزیم های جدید، تربیهء کادرهای ملی و متخصصان افغانی و طرح و تطبیق سیاست کادری در همهء ساحات، توجه به حقوق زنان و رعایت و قانونی گردانیدن برابری حقوق زن و مرد، تدوین اصول اساسی ج.د.ا.، کودیفیکشن قوانین (مجموع قوانین)، ایجاد ادارهء نوین مطابق نورم های قبول شده در سطح کشورهای پیش رفته، نشر کتب و آثار سیاسی، فلسفی، تاریخی، ادبی، دینی (چاپ قرآن مجید و تفسیر شریف در مطبعه ی دولتی) و غیره و غیره در اثر کار شباروزی همهء روشنفکران جامعه در پهلوی حزب دیموکراتیک خلق افغانستان، تشکیل اتحادیه های صنفی، کوپراتیف های دهقانی، انجمن نویسنده گان و شعرا، اتحادیهء ژورنالیستان، اتحادیهء روشنفکران ایجادگر، انجمن حقوق دانان، گسترش فعالیت اکادمی علوم و ده ها انجمن و اتحادیهء خورد و بزرگ دیگر به طور سیستماتیک نظامی را به وجود آورد که مبین یک سیستم منظم اداری و دولتی تحت برنامهء ملی، دموکراتیک می باشد، تحقق پذیر گردانید. کشور از وحشت و ترور روز تا روز رهایی می یافت، ثبات و استقرار اوضاع تأمین می گردید. کشور از طریق ۹ زون اداره میشد. وهمچنان خنثی گردانیدن دسایس از بیرون سازمان یافته مخصوصاً از پاکستان و ایران که مرکز تجمع بیش از یک صد و پنجاه هزار نفر تخریب کار و تروریست بر علیه جهان اسلام و مردم متدین و آزادی دوست افغانستان مبدل گردیده بود.
این ترکیب مستند در نزد بخش های امنیتی افغانستان و کشور های همسایه ثبت گردیده است، استخدام از مصر، الجزایر، اردن، عربستان سعودی، اسراییل، چین، فرانسه، انگلستان، ایالات متحدهء امریکا و چند کشور دیگر در عملیات ضد دولت افغانستان اشتراک می ورزیدند که امروز همهء آن تروریستان به مثابهء دست شکستهء حوالهء گردن صاحبش شده امیت و حاکمیت همان کشورها را مورد تهدید قرار میدهند. اما باز هم با آن مجادله صورت میگرفت و مردم روز تا روز به شخصیت ببرک کارمل احترام قایل میگردند.
این هوشدارباش، خواست و فراخوان با گذشت بیش از چهل و پنجسال، با تمام اهمیت و ضرورت آن پابرجاست.
رفقا! پرچمداران پیکارجوی دموکراتیک خلق افغانستان بشما هشیارباش می دهیم که دشمنان داخلی و خارجی ما فوق العاده فتنه انگیز حیله گر و بي رحم اند و شما را بحیث وطنپرست ترین، آشتی ناپذیرترین، انقلابی ترین و اصولی ترین نیروی سیاسی کشور تشخیص داده اند و در لست سیاه گرفته اند و با تمام قدرت تلاش میورزند که در مرحله اول در صفوف شما تفرقه و بی اعتمادی ایجاد کنند، نیروهای شما را از درون منفجر سازند و ارادۀ مبارزۀ شما را بحیث پرچمداران و پیش آهنگ نهضت انقلابی خلق افغانستان فلج سازند. درینجاست که باید با هشیاری و شجاعت و اصولیت در صفوف تان برخورد کنید و عليه هرگونه انحرافات چپ و راست برزميد. عمال دشمن را در میان خو د راه ندهید، وحدت و همبستگی تانرا چون مردمک چشم خود حفظ کنید، ایدیولوژی علمی و سازمان تانرا پاک و منزه نگهدارید. دشمنان تان ظاهراً نیرومند ولی محکوم به زوال است؛ چون دلاوران پیشتاز به پیش روید؛ به رنج های خلق باندیشید و بوطن عشق بورزید، جانهای ما در راه خدمت بوطن، وافغانستان پرافتخار و خوشبختی خلق گرانمایه ما وقف باد!
از صحبت رفیق ببرک کارمل حین ابرازنظر در باره خط مشی حکومت موظف در سال ۱۳۵۰
تهیه وترتیب رفیق گنج علی عبدالله
متن مختصر پيام رهبر خردمند كارگران وزحمتكشان افغانستان
بمناسبت اول ماه مي روز همبستگي كارگران جهان.
كارگران وزحمتكشان شرافتمند وپيكار جوي افغانستان !
هموطنان عزيز،خواهران وبرادران! اول ماه مي،روزكارگر ،روز همبستگي جهاني كار گران،اين جنبش پر شكوه طبقه كارگر دورانسازرا كه به قيمّت خون هاي پاك هزاران فرزند خلف طبقه كارگر جهان بدست أمده ومظهرمقاومت وغلبه كارگر دنياي فساد الود ستم واستثماراست بشما رزمندگان راه انقلاب،راه عدالت اجتماعي،دموكراسي،صلح وترقي كشور صميمانه شادباش مي گويم. طبقه كارگرجوان افغانستان با وصف اينكه از لحاظ عددي كم بوده است ولي نقش خلاق وبزرگي رادر مبارزه بخاطر تأمين شرايط بهتر كاروپيكارانقلابي ،در مبارزه عليه استبداد وستم فيودالي،عليه ارتجاع وامپرياليزم وبه خاطرتحقق انقلاب ملي ودموكراتيك در كشورايفا كرده است وداراي سَنَن پر افتخار ومشحون از قهرماني ها مي باشد.حزب دموكراتيك خلق افغانستان به عنوان گردان پيشتاز طبقه كار گربه عنوان حزب طبقه كارگروهمه زحمتكشان افغانستان در طول حيات افتخار أميز خودطي بيشتر از پانزده سال همواره مدافع صديق منافع واقعي كارگران وزحمتكشان كشوربوده است.حزب ما بادفاع پيگيروخدشه ناپزير از منافع جهاني طبقه كارگر وهمه زحمتكشان با پخش ايديولوژي طبقه كارگر به كمك كار تبليغي وترويجي وسيع وبازنده نگهداشتن وبكار بستن بهترين سَنَن پرافتخار وتحارب گرانبهاي مبارزه طبقه كارگرجهاني وطبقه كارگر افغانستان به مثابه حزب طبقه كارگر وهمه زحمتكشان كشور مورد قبول جامعه ماوجنبش جهاني كارگري واقع گرديد. فرخنده وخجسته باداول ماه مي روز همبستگي بين المللي كارگران اين جنبش بزرگ ودرخشان كار.زنده وسربلند باد طبقه كارگرجوان افغانستان. ١١،ثور١٣٥٩
آیینهٔ تاریخ وبازتاب حقیقت ،بازدایش ابر پاره ها وغبار های توهم انگیز, اصلی ترین تصویر پردرخشش و ماندگار تاریخی رابامخالفت فقید ببرک کارمل با اعزام نیرو های شوروی در افغانستان به نمایش میگذارد.
مجموعهٔ زندگی سیاسی،ابعادخردورزی، بنیاد گذاری نهضت ترقیخواهی ،پیکار های دادخواهانه،مبارزات پارلمانی، قابلیت عالی دولتمداری ،تاسیس نظام ملی ومردم سالار ،هدایتگری کاریزماتیک ،حس وطندوستی ،تبارز تقوا وپرهیزگاری ،دید فراقومی وهمشهری گرایی جهانی ببرک کارمل همه مولفه های اند که جایگاه اورا بهمثابه شخصیت کمنظیر افغانستان بربلندای قلهٔ تاریخ تجسم می بخشد.یگانه شگرد یی که مخالفین سیاسی او به حیث حربه برای درهم کوبیدن این دولتمرد مردم سالارو بیهمتای تاریخ به آن تمسک میجویند،همانا مسیر همسفری او بااعزام نیروهای شوروی در افغانستان است.
تاریخ گواهست که فقید ببرک کارمل با آنکه در جایگاه
یک اسیر ویک تبعیدی در کشور چکوسلواکیا وسپس اتحاد شوروی دوران تبعید را سپری مینمود ، با همه دور اندیشی،وحفظ وجهه ووجاهت ملی در حد توان، تمامی تلاش و مساعی خویش را بکارجست تا از اعزام نظامیان اتحاد شوروی در افغانستان جلوگیری نماید.
اوعنوانی رهبران حزب کمونست اتحاد شوروی نامه یی بنوشت وضمن ابراز مخالفت با اعزام ارتش سرخ در افغانستان از عواقب آن برای رهبران کرملین هوشدار داد.
بربنیاد برگه های تاریخ در اوج بحران افغانستان و هنگامی که آتش جنگ در سراسر کشور و درحدود دوصد جبههٔ منظم نظامی علیه دولت شعله ور شده بود ورقابتهای ابرقدرتهای جهان برمصداق اظهارات بریژنسکی مشاور امنیت قصر سفید با ورود قبلی آمریکا درحوادث افغانستان در عالیترین اوجش رسیده وکشتی انقلاب افغانستان در بحر پر از تلاطم افگنده شده بود ،رهبران کرملین درست پس از قتل شادروان نور محمد تره کی با همه سراسیمه گی در امتداد جنگ سرد،تامین امنیت سرحدات جنوبی ،حفظ نظام انقلابی وارزشهای انقلاب در افغانستان با اتخاذ تصمیم مداخله نظامی واعزام ارتش در افغانستان رویکرد نوینی برگزید وفقید ببرک کارمل را که قبلا سمت رهبری ح د خ ا (جناح پرچم ) ومعاونیت شورای انقلابی را بدوش داشت از کشور چکوسلواکیا فراخوانده ودر پایانیترین لحظات حساس از تصامیم شان در راستای اعزام نیروی نظامی درافغانستان پرده برداشتند .
بر بنیاد برگه های تاریخ ،فقید ببرک کارمل ضمن ملاقات با کريچکوف رئيس بخش خارجي “کي گي بي ” در خصوص طرح اعزام نیرو های شوروی در افغانستان مخالفت خویش را آشکارا با اعزام ارتش سرخ بیان داشت که روایت آن چنین امده است:
کریچکوف(رئیس بخش خارجی کی گی بی ) بطور غیر مستقیم اشاره نمود که اگر اوضاع ایجاب کند قوای محدود اتحاد شوروی به افغانستان اعزام خواهند شد.
“والدیمیروف” با لحن مجهولی افزوده بود: “برای حمایت از مبارزۀ “نیروهای سالم”
ببرک کارمل :”مگر،ما خود ميتوانيم از عهدۀ چنين يک کاري بدرآييم،من درنامۀ که به آدرس حزب کمونست فرستادم ،خاطرنشان ساخته ام که به مجرد دعوت به قيام ،امين فورآ از طريق رفقاي ما که درشرايط مخفي بسر ميبرند،وهم از طرف توده هاي وسيع مردم که از وي، متنفرهستند سرنگون خواهند شد.شما افغانها را نمي شناسيد،من به شما اطمينان ميدهم ،مردم ديگرتحمل همچو مستبد را ندارند
کارمل ادامه داده خاطر نشان ساختند :”گاهی به این فکر کرده اید که اگر من همزمان با تانک های شوروی وارد وطنم شوم ودر رآس دولت قرار گیرم ،مردم افغانستان به کدام دیده بطرفم خواهند نگریست؟؟”(۱*)
در ورقپاره های دیگر تاریخ که به قلم آقای عبدالوکیل وزیر خارجه پیشین افغانستان ،عضو گروه تبعیدی رهبران جناح پرچم ،همسفرسیاسی دوران تبعید ببرک کارمل وشاهد عینی رخداد های انقلابی مزین یافته است چنین آمده است:”رهبری شوروی به تاریخ ۲۵ماه اکتبر۱۹۷۹ ،الکسی پطروف را بعد از ۴۰ روز از به قدرت رسیدن حفیظ الله امین ،نزد ببرک کارمل به پراگ فرستادند تا در صورت موافقت موصوف وی را باخود به ماسکو بیاورد.قرار اظهارات ببرک کارمل موصوف دو شبانه روز با پطروف گفتگو و مذاکرات را انجام داد،ببرک کارمل در ابتداء حاضر نبود که چکوسلواکیا را بزودی ترک گوید وبه ماسکو برود،وی در صحبتهای خود با پطروف پافشاری داشت تا زمانی که حفیظ الله امین در قدرت است حاضر نیست چکوسلواکیا را ترک نماید.موصوف به این عقیده بود که در صورت ضرورت بعد از سقوط رژیم امین برای وحدت دوباره حزب به وطن برمیگردد.متآسفانه ببرک کارمل بنا برهر عواملی نتوانست تا اخیردرین موضع گیری خود در برابر دوست مطمئن خویش پطروف ایستادگی نماید.”(2*)
درنگارشات بعدی اثرعبدالوکیل از قول ببرک کارمل در جریان ملاقات تیم رهبران تبعیدی به شمول سروری ،وطنجار وگلابزوی چنین میخوانیم:”رفقا!شما باید خود تان دست بکار شویدوراه های سقوط رژیم امین را جستجو کنید.دوستان شوروی حاضرند باما همکاری و کمک درین راستا نمایند.دوستان شوروی میگویند که شما برای از بین بردن تسلط رژیم امین بالای هرپلان میتوانید کارکنید وفکر نمایید ،بغیر از اعزام ومداخله قطعات نظامی اتحاد شوروی”( *3)
عبد الوکیل در کتاب خویش درین بحث ادامه داده خاطرنشان میدارد:همچنان وقتی بسیاری ها از ببرک کارمل پرسش بعمل می آورند که آیا خودت از اتحاد شوروی دعوت بعمل آوردید تابه افغانستان عساکر شان را بفرستند؟،وی در جواب میگفت : “ما آنها را دعوت نکردیم که به افغانستان بیایند،بل آنها زمانی که در تبعید بودیم از ما دعوت بعمل آوردند که به افغانستان برویم”(*4).
در همین راستا جناب عبد الوکیل انگیزه های اعزام ارتش سرخ را در افغانستان مورد بحث قرار داده اذعان میدارد:”درمورد فرستادن قوای اتحاد شوروی به افغانستان ،دومرحله را باید مد نظرگرفت”نخست تقاضای مکرر از جانب نورمحمد تره کی وحفیظ الله امین برای فرستادن واحد های نظامی اتحاد شوروی به افغانستان وتردد ودو دلی اولیهٔ رهبران اتحاد شوروی درین مورد.ثانیأ تصمیم رهبری اتحاد شوروی در ۱۲ دسامبر۱۹۷۹وفرستادن اردوی ۴۰ به افغانستان. که در بخش نخست سقوط شهر هرات در ۲۴ حوت ۱۳۵۷ وملاقات نورمحمد تره کی با مستشار نظامی وکارمند عالیرتبه سفارت اتحاد شوروی وتقاضای او برای فرستادن قوتهای زمینی وهوایی به افغانستان مایهٔ اصلی وانگیزه ساز این تصمیم قرار میگیرد.
تدارکات کمیتهٔ مخفی پرچمی ها برای سرنگونی امین
……………………..……………………..………………
درست پس از تبعید رهبران جناح پرچم در خارج از کشور، کادر های جناح پرچم بامشاهدات طوفان برخاسته از دامان نظام ، بخاطر بقای حزب ونهضت ترقیخواه کشور تحت رهبری آقای عبدالظهور رزمجو دست به تشکیل سازمان مخفی زدند.
دراوایل ماه نوامبر ۱۹۷۹رهبران تبعیدی حزب دموکراتیک خلق افغانستان به شمول آقایون اسد الله سروری،محمد اسلم وطنجار وسید محمد گلاب زوی بطور دسته جمعی روی یک مشی سیاسی و برنامه های مشخص گفتگو نموده وضمن تصمیم برای سرنگونی حفیظ الله امین ،جناب عبد الوکیل را جهت هماهنگی امور سیاسی ونظامی به افغانستان فرستادند.
آقای عبدالوکیل درین راستا از نتایج دیدارش با مسئول کمیته سازمان مخفی آقای ظهور رزمجو از قول اوچنین مینگارد:”…حالا سازمان مخفی حاضر است برای برانداختن حفیظ الله امین از قدرت به یک اقدام به یک فرصت ممکن دست زند.مابا بعضی از طرفداران نورمحمد تره کی روابط خوبی برقرار کرده ایم وآنها نیز اعلام آمادگی کرده اند.”( 5*)
برای واکاوی بیشتر این تدارکات ومسیر فعالیت سیاسی ونظامی سازمان مخفی، آقای نسیم جویا سابق عضو کمیته مرکزی ح د خ ا وعضو ارشد “کمیته مخفی پرچمی ها” نگاه خویش را چنین ابراز میدارد:”…یکی از آخرین جلسات رهبری داخل کشور که در 27 سنبله 1358 یعنی دوروز بعد از قتل نور محمد تره کی دایر گردید؛ فیصله های آن مبین این حقیقت است:
جلسه که با دشواری در ظرف دو روز اعضای آن توانستند گرد هم آیند ساعت 7 شام 27 سنبله تحت رهبری رفیق رزمجو دایر گردید ساعت 5 صبح روز 28 سنبله در فضای پر شکوه اعتماد ,احترام و غرور پایان یافت.
با درنظر داشت انکشافات بسیارسریع اوضاع، حزب تصمیم گرفت که برای جلو گیری از انکشاف بیشتر اوضاع که در سمت نا مطلوب پیش میرفت ، آمادگی کامل سیاسی ونظامی اتخاذ نمايد، تصمیم نهای ما عبارت از برانداختن” مستقلانه” رژیم امین و آماده گی کامل برای آن بود. حزب با صداقت با دوستان ما ( اتحاد شوروی )مشوره تحریری یی را که در آن گفته شده بود که از امین حمایت نکنند, داده بود؛ با در نظر داشت شکست قیام 21 حوت تصمیم گرفته شد که در باره تصامیم و امکانات نظامی ما با هیچ کس صحبت نمی کنیم؛ واقعیت این است که لو رفتن یک بخش مهم از سازمان مخفی که مسؤولیت مهم نظامی هم داشت ، بخش مهمی از توطئه و نقشه بزرگ سرکوب کامل نیرو های دموکراتیک در هردو جناح حزب و کشیدن پای اتحاد شوروی به افغانستان بوده است.
آنچه فقط یک هفته بعد از آزادی از زندان از آن اگاهی یافتم برای من نه فقط حیرت آوربود؛ بلکه واضحاً نشان دهنده نقشه وسیع وخطرناک علیه کشور ما وحزب ما بود .
آنچه در نوامبر ــ دسامبر 1979 به وقوع پیوست، صفحه ای است که نه فقط حزب؛ بلکه همه وطنخواهان افغانستان آنراباید مورد مطالعه قرار دهند.
نه فقط نقشه قیام “مستقلانه “حزب علیه رژیم جنایت کار امین خنثی گردید،بل قیام های نظامی جناح ضد امین با نظر “خلقی را توسط خلقی بکُشید”رانیز سرکوب کردند.
حقیقت اين است که همه زمینه ها مساعد شد تا اتحاد شوری به مداخله نظامی مجبور گردد.
آنچه به سازمان ما مربوط میشود , ما تنها اطلاع حاصل کردیم که قوای اتحاد شوروی وارد افغانستان شد.”(6*)
پاسخ ببرک کارمل برای پذیرش زعامت سیاسی
………..………………………….………….
سال ۱۳۷۰ مجله اشپیگل پرسشی را در خصوصچگونگی پذیرش زعامت سیاسی در آستانه رخداد “ششم جدی “در مقابل فقید ببرک کارمل قرار داده که موصوف چنین خاطر نشان نمود:”با تصمیم رهبران اتحاد شوروی در خصوص مداخله نظامی آنکشور به افغانستان،من در برابر عمل انجام شده قرارگرفتم .در آنزمان در برابر من دوسوال مطرح شد: اول این که به حیث کسی که دوبار از طرف مردم افغانستان به حیث نماینده پارلمان برگزیده شدم ، به حیث منشی عمومی کمیته مرکزی حزب دمکراتیک خلق افغانستان(جناح پرچم ) ومعاون پیشین شورای انقلابی جمهوری دموکراتیک افغانستان یا باید برای خاموش ساختن شعله های آتش جنگ در افغانستان ونجات مردم نقش می آفریدم ویا این شعله های آتش، ویرانی میهن ونابودی هموطنان را درکشور از دور تماشا مینمودم،که پس از تعمق زیاد گزینه اول را برای رفع مسئولیت سیاسی وادای رسالت تاریخی در برابر وطن ومردم ، برگزیدم.فقید ببرک کارمل در پایان این مصاحبه چنین اظهارداشت:”من سپر بلای اهداف اتحاد شوروی در افغانستان شدم.”
در راستای این رویکرد پروفیسور (فردهالیدی) از مدرسۀ علوم سیاسی دانشگاه لندن چنین مینگارد: «ترس از ایجاد یک دولت دشمن در کابل، علت اصلی هجوم شوروی در افغانستان بود، از شوروی بیش از ده بار دعوت شده بود تا نیروهایش را بفرستد.البته کارمل نیز کسی نبود که از نیروهای شوروی بخواهد تا به افغانستان بیایند. تصمیم در مسکو گرفته شد و از او خواسته شد با این تصمیم موافقت کند و او این کار را کرد بنا برین، دخالت نظامی، تصمیم روسها بود در واکنش به وخامت اوضاع در افغانستان.».
پیگفتار:
………….
بیگمان، اعزام ارتش سرخ در افغانستان یکی از درشت ترین صفحات تاریخ بحرانزای افغانستان را احتوا میدارد.
برحکم برگه های مستند ومعتبر تاریخی وحضور شاهدان عینی ،جناح” پرچم”حزب دموکراتیک خلق افغانستان ورهبران تبعیدی و”کمیتهٔ مخفی پرچمی ها”مجموع تلاشها،وتدابیر سیاسی را بکار جستند تا طور مستقلانه در بر اندازی رژیم امین اقدام نموده و از اعزام نیرو های شوروری در افغانستان جلوگیری نمایند.این که چگونه وتحت کدام انگیزه ها،از راه اندازی قیام مستقلانه توسط “کمیته مخفی پرچمی ها” برای براندازی رژیم امین بطرز نامرئ در سایهٔ مانور های سیاسی جلوگیری شد وبرای اعزام نیرو های شوروی در افغانستان،برای هموار سازی این جاده مقدمه چینی شد از معما های تاریخ محسوب میگردد.هنوز ناگفته های زیادی در دل تاریخ باقی مانده است،باورمندم که شیرازه های اصلی وانگیزه ساز این تصمیم تاریخی رهبران وقت کرملین روزی از پرده بیرون خواهد تراوید؛
منابع:
(*۱)-کتاب چگونه ما به بیماری ویروس A ( هجوم به افغانستان) مبتلا میگردیدیم صفحات ۳۰۱-۳۰۲
.نویسندگان:ولادیمیر سینگروفو ولادیمیر سامونی .مترجم غوث جانباز .
(*2) کتاب از پادشاهی مطلقه الی سقوط جمهوری دموکراتیک افغانستان. ص۳۲۱
نویسنده :عبد الوکیل.
(*3) همانجا ص۳۲۹
(4*)همانجا ص۳۴۹
(5*)همانجا ص۳۳۳- آقای عبد الظهور رزمجو یکتن از رهبران سازمانده و با استعداد جناح پرچم که بعد ازرخداد ششم جدی رهبری کمیته حزبی شهر کابل را بدوش گرفت وسپس عضویت دفتر سیاسی حزب را کسب نمود.
(6*) سایت سپیده دم ،تحت عنوان :رخداد های خونبار دو سده اخیر را چه نام باید گذاشت …،قسمت هشتم ،بخش دوم ،گفتگو بانسیم جویا عضو کمیتهٔ “سازمان مخفی پرچمی ها” سابق عضو کمیته مرکزی ح د خ ا
متن پي.دي.اف. کتاب چگونه ما به بیماری ویروس( A)هجوم به افغانستان مبتلا میگردیدیم.
کتاب ویروس A
چگونه ما به بیماری ویروس A
(هجوم به افغانستان ) مبتلا میگردیدیم
رفیق اسمعیل پولاد
روان شاد ببرک کارمل شخصیت آگاه بر مسایل تاریخی و اجتماعی بود
روان شاد ببرک کارمل شخصیت آگاه بر مسایل تاریخی و اجتماعی بود و جامعه افعانستان و ضرورت را ها و زمان انقلاب را با تمام تار و پود وجود خور درک و از روشهای علمی هیچگاهی عدول نمیکرد. یکی ازین روش ها را برایتان مستند و با زمان مطابق مینویسم: (مجله پیام حق که عبدالحی مرام گرداننده آن در سالهای ۱۳۵۷-۱۳۵۸ بود و ممکن کلکسیون آنزمان را در اختیار داشته باشد و یا در یکی از آرشیف ها قابل دسترسی باشد، حفیظالله امین در مقدمه یا پیش درآمد این مجله در میزان ۱۳۵۷ چنین مینویسد: ” … وقتی ما انقلابیون به در محبسی که رفقا در آنجا محبوس بودند برای رهائی شان رفتیم، همه رفقا با خوشحالی تمام از انقلاب و انقلابیون پذیرائی کردند اما یک آواز از آخر خانه که رفقا درآنجا زندانی بودند بلند شد که رفقا آیا شما شرایط عینی وذهنی جامعه را مطالعه و ارزیابی کرده اید. این یک خیزش مردمی است ویا یک حرکت نظامی، من که فهمیدم این ادم بجز ببرک کارمل کسی دیگری نیست، صدا زدم که ما رفقا را آزاد کردیم هر کسیکه نمیخواهد از زندان بیرون شود میتواند هما نجا بماند.) من هم یکی از نویسندگان برای این مجله بودم و تحت عنوان ” هر چیزاز نگاه اقتصاد” مطالب روز و سیرهای ضروری اقتصادی را که با اقتصاد اسلامی و همگام با اقتصاد مرکزی مطابقت داشت مینوشتم و حتی با نوشتن آیات قرآنی ضرورت مساوات و برابری جامعه را ترسیم میکردم. اکثریت رفقا که سابقه درسی در مراکز فقه اسلامی داشتند گاه گاهی برایم مینوشتند که این طرز تحیلیل ترا بسیاز ارزشمند و با ضرورت زمان میدانیم. درحالیکه این همه برداشت من از دین اسلام ازان بود که من نیم دوره تحصلیم را در مسایل فقه اسلامی اعم از حنفی وجعفری گذشتانده بودم و در عین حال با روان شاد محمود بریالی در پو هنحی اقتصاد هم کلاس بودم. از اینکه خانه روان شاد ببرک کارمل و سه برادرش در کارته سخی بود اکثر شب ها برای مشترک درس خواندن بخانه شان میرفتم. بدیعی است که صحبت های کوتاه اما بسیار ارزنده از رفیق ببرک کارمل می شنیدم و این شنیدن ها به ذخیره اقتصادی و پیوست آن با صورت اقتصاد دینی اسلامی من را یاری میرساند که از همین ذخیره در نوشتن خود استفاده و در مجله پیام حق منتشر میکردم. به این اساس برداشت من از رفیق ببرک کارمل به اندازۀ بود که تقریبا” میتوانم بنویسم. تحلیل های اجتماعی و سیاسی را در مورد اقتصاد و اقتصاد سیاسی توانسته بودم با همان صحبتهای کوتاه از ایشان بیاموزم. من تا سرحدی به شخصیت آن مرد برزک گرویده بودم که هیچکاه فکرنمیکردم در موردی که به سود مردم و جامعه باشد از دید ژرف و عالمانه او دوربماند. بعد از پلنوم هجدهم بدون اینکه فکر کنم چند ساله هستم داوطلبانه درخو است تقاعد دادم و تمام کارهای حزبی را رها کردم. درسال ۱۳۶۵ زمانیکه یک نوشته ترجمه شده از مجله شپیگل آلمانی را خواندم بسیار مایوس شدم و مستقیما” رفتم تا از نزدیک بارفیق ببرک کارمل صحبت کنم که نسبت تراکم مراحعه کنندگان و یا دلایل دیگر موفق نشدم و به نوشته های انتقادی شروع کردم که بعد از مدتی از طریق رفیق بریالی به حقیقت آن نوشته ها پیر بردم. اما خیلی دیر شده بود. یعنی فهمیدم که همانشکلی که من برداشت از رفیق ارجمند خود داشتم درست بوده و آن نوشته که ” … من سپربلای ندانم کاریهای رهبران شوروی شدم.” حقیقت کامل و مسلم بود. یعنی این امروز نیست که از بر خورد عجولانه رهبران شوروی رفیق ببرک کارمل ضربه سنگینی را متحمل شدگفته میشود. همچنین اشتباه را رزمجو نیز در پلنوم هجدهم مرتکب شده است. این نوشته من با اینکه به درازا کشید اما مقصد من از چند نکته است. 1-عدم توافق رفیق ببرک کارمل از چنان انقلاب بی وقت و بی سنجش. آنهم مستند به اقراردشمنش حفیظالله امین. 2- مؤثریت دانش تاریخی و علمیش در راه انتقال به کسانیکه از نگاه تاریخ و فلسفه نمیدانند ویا بسیارکم میدانند. 3- جهت روشن کردن اشتباه خودم و اعتراف به آن. 4- قبل از ارائه همه این سند ها که امروز مورد بحث است دربیانیه ها، صحبتها، و اسناد رسمی حزبی و دولتی سیاست مداران، نظامیان، ژورنالستان و رسانه های اتحاد شوروی وقت و جهان روشن شده است. بشرط اینکه معاندین به گوشهای خود چوب و به چشمان خود نشتر بیخبری نزنند.
صلا” باید ببرک کارمل بعد از اینکه خطابه اش که ثبت شده بود نباید از دوشنبه پخش میشد. ایشان بیانیه را ثبت کرده بودند تا از کابل پخش شود اما شورویها که از خاصیت مردم ما خبر نداشتند اشتباه بزرگ را مرتکب شدند. ببرک کارمل نه به کودتا موافق بود و نه بعدآ برای آمدن در افغانستان تحت عملیات اتحادشوروی. تعهدش با شوروی ها این بود که چون مردم با من است، اگرشما بروید هم کارشما خراب میشود و هم من بدنام میشوم. اگر شما در نوشته های بعد از برآمدن قوای شوروی از افغانستان در رسانه های شوروی سری بزنید نوشته اند که صحت گفتار ببرک کارمل ازجانب کسانیکه دران زمان آمدن قوای شوروی به افغانستان صحیح بوده و حرکات ما برای افغانها بسیار گران تمام شده است. این خود نشان دهنده مخالفت ببرک کارمل از تصمیم شوروی ها بود. اینکه چرا از نام شوروی بیشتر در بیانیه های خود استفاده میکرد. این یک سیاست دولتین در شرایطی بود که اگر مراعات نمی شد وضع وطن بیشتر از پیش به خرابی میگرائید. زیرا حفیظ الله امین بشدت جامعه را ویران کرده بود. در روز دوم آمدن خود فاتحه گیری را در سراسرمساجد جهت دلجوئی مردم به راه انداخت. و حتی دران زمان با مشاورین شوروی از داخل نشدن بیشترقوای شوروی در افغانستان سخن زد و تماس مستقیم با مسکو جهت این مسئله گرفت. اما جواب چه بود؟ ” شما از جریان خبر ندارید. قوای امریکائی با گروپهای افغانی بنام مجاهدین به دعوت آی اس آی پاکستان برای تعرض به کشور تان آماده شده اند” بنا بران ببرک کارمل لاجواب ماند. به مجر آمدن قوای شوروی حرکات آنطرف مرز فرو کش کرد اما حرکات درداخل افغانستان فزونی گرفت. بارها در جلسات حزبی دستور داده می شد که مردم هر چه میگویند تحمل کنید به مساجد بروید و مشکل دوطرف سرحد را به مردم روشن کنید. اما بد بختانه بسیار کسانیکه این امر های ببرک کارمل را بجا میکردند در زمان حفیظالله امین در پلگون ها تیر باران شده بودند. کسانیکه باقی مانده بودند یا بسیار نو بودند و یا ازکسانی بودند که باید رهبری میکردند و ما حاضر نبودیم که رهبران خود به مساجد بروند، زیرا حالت دفاعی حزب از بین میرفت. به این صورت دران زمان خیزش مردم یک راه باقی مانده بود. که از مردم دعوت میکردیم که جمع شوند و نمایندگان خود را معرفی کنند تا برای انتقال قدرت با اوشان صحبت کنیم. اینکار دو مشکل داشت. یکی اینکه شورویها خطرات دست اندازی آی اس آی پاکستان را پیش میکشیدند که همانطور هم بود و دیگر اینکه همه کسانیکه شورش ها را به راه می انداختند خود نمایندگان کشورهای اطراف ما بودند. یعنی آی اس آی دست بالا یافته بود. به همین سبب ببرک کارمل در بیانیه های خود بعد از فروکش کردن شدید خیزش های مردمی میگفت. ” اگر اتحاد شوروی نمی بود کشوری بنام افغانستان وجود نمیداشت.” این گفته درفلسفه کارمل نمی گنجیند اما درست بود و ببرک کارمل چاره نداشت که نگوید. بد بختانه مردم ما از فهمیدن اصل مطلب کوتاه بودند مثلیکه امروز کوتاهی دارند.
پولاد عزيز نظر تحليلى تان را خواندم و زيبا قلم فرسايى نموده ايد
روان ان بزرگ مرد شاد باد !
برخی پراگرافهای این نبشته با کتاب اقای عبدالوکیل وزیر پیشین خارجه همخوانی کامل داشته واز ناسازگاری رفیق کارمل علیه هرگونه اقدام کودتا وروشهای قهر آمیز برای برانداختن رژیم محمد داوود سخن میراند.
خوانش این نوشتار برایم دلچسب و آموزنده بود
قلمت توانا باد فرزند راستین میهن رفیق پولادگران ارج
نوار: گفت و شنود دکتور حسـن شـرق با احمدشاه راستا
متن ضمیمه از دو کتاب: نویسنده رفیق قاسم آسمایی
رفیق زبیر واعظی
در بحبوحهء قبر سازى ها
شاد روان ببرك كارمل ‘ آن ويژگيها و سجاياى عالى يك رهبر را كه داكتر طبرى در “مدينهء فاضله ” بر شمرده است ‘ در گفتار و كردارش باز تاب روشن داد . وى عشق وطنپرستى را به مفهوم واقعى آن در مبارزه به خاطر آزادى ‘ صلح ‘ ترقى ‘ عدالت اجتماعى ‘ انسان سالارى ‘ تأمين سعادت و رفاه مادى و معنوى زحمتكشان ‘ از طريق استقرار حكومت قانون و نظام دموكراسى ‘ آن گونه كه در برنامهء حزب نوشته بود آنرا در كار و عمل خويش تا آن جاييكه شرايط و امكانات در كشور برايش يارى مينمود’ تطبيق و به اثبات رسانيد .
ببرك كارمل يگانه زمامدار افغانستان در طول تاريخ اين كشور بوده است كه هيچ گاه به داشتن و اندوختن پول و مال و دارايى شخصى فكر نكرده و علاقه نگرفته و تا پايان عمر ‘ يك بسوه زمين ‘ يك خانهء گلى و يك هزار افغانى در بانك ها نداشت ‘ در كانتينر زيست و در همانجا جان سپرد’ ولى مثل ديگر زمامداران عاشق قصر هاى مرمرين و مال و منال نشد .
ببرك كارمل يكى از دولتمردان استثنايى تاريخ نوين افغانستان بود . هيچ شاه ‘ امير و رييس جمهورى ‘ در رشد فرهنگ ، زبانها ، ادبيات ‘ هنر ها و آگاهى سياسى ‘ بيدارى شعور ملى ، اجتماعى و در امر برابرى حقوق اقليتهاى ملى ‘ مذهبى و قومى افغانستان’ برابر به ببرك كارمل دلسوزى ‘ توجه عادلانه ترقى آفرين و كيفى نداشته است .
ببرك كارمل ‘ يار و مددگار كارگر و دهقان ، پيشه ور و اهل كسبه ، مامور و آموزگار و دريك كلام همه ى زحمتكشان افغانستان در امر بزرگ خدمت به مردم و ميهن مألوفش بود . آرمان و هدف والايش ، تأمين عدالت اجتماعى و رفع تبعييض و نابرابرى در جامعه بود .
كارمل به عنوان انسان راستگو و بى رياء به انديشه و فكرش خيانت نكرد و از صداقت و راستيش بود كه بعنوان رييس جمهور و رييس يك حزب قدرتمند ، پايان عمرش را در كانتينر سپرى كرد . زندگى او در كانتينر ، نشانهء پاكى و صداقت او بود . اگر او هم ، نه به اندازهء برادر مجاهد كبير 180 مليون دالر ، تنها يك مليون دالر دزدى ميكرد ! بخوبى ميتوانست زندگى غير كانتينرى براى خودش داشته باشد و با خانواده اش در يكى از كشور هاى بيرون راحت و آرام زندگى كند ‘ ولى زندگى او در شهر حيرتان در كانتينر ، نه تنها مايهء عزت و وقار او ، بلكه مايهء شرمندگى ، رسوايى دزدان مكار و حيله گر بنام جهاد و مجاهدي’ شاهان و اميران عياش و بيكاره و دزدان نكتايى پوش وارد شده از غرب …….. زندگى كانتينرى كارمل به عنوان يك حادثهء ثبت شده در تاريخ و جزء خاطرات اين نسل است كه به نسل هاى آينده ى اين ملت منتقل شود .
ياد كارمل بزرگوار گرامى ، خاطراتش تابناك و راهش پر رهرو باد !
بگو اى كابلستانم
—————
بگو اى كابلستانم
بگير و بعد يك عمرى زبان بگشا
و بهر ما
تو راز اين دل پر درد خود بر گو
بگو بر ما !
بگو بر ما يكى و راست و پوست كنده
چه دارى تو ؟
كه در خاك تو اين حال است ؟
من از تو شكوه ها دارم !
تو اى شهر هياهو ها
تو اى شهر ترور و سنگسار و اننتحارى ها
تو اى شهر دروغ و طرفه و بى بند و بارى ها ؟
بگو اى كابلستانم
هر آن شاه و اميرى كه
به زور و مشت اهريمن
ز سوى ديره دون آمد
و يا شاه و اميرى كه
به جز عيش و نشاط و هم شكار خود
و يا مال و منال و جيفه ى دنيا
براى يك سر سوزن
ز بهر مردم اين سرزمين خود
نه خدمت كرد و نه هم
مكتب و راهى ز خود بگذاشت
تو قبرش را چو قصرى مينمايى ها؟؟؟؟؟
تو آنها را ميان تپه ها و باغهايت ….
در مرنجان و بباغ باله و پايين كنى مدفون
بگو اى كابلستانم
هر آنچه راد مرد با وفايى بود
هر آنچه بچه هاى نخبهء خاك است
هر آنكس كه بدامان تو آدم شد
و يا آن هر كسى ديگر
كه جانش را فداى نام و مالت كرد
تو خاكش را سبك كردى و سرگردان
تو اصلن هيچ ارجى را
براى خدمت و كار نامه هايشان
نه دانستى نه فهميدى
بگو اى كابلستانم !!!!!!؟؟؟؟؟؟
—————-
غريوى شد !!!!!
ندايى آمد از كوهش
ازان سو هاى آسمايى
صدا و غرش ديگر
ز سوى شير دروازه
به پا شد دهمزنگ و دار الأمان او
به خشم و طعنه بر من گفت :
آفتاب را هيچ نتوانى
به دو انگشت پنهان كرد
قبور همچو راد مردان
قبور رهبر و پيشواى زحمتكش
قبور رهبران واقعى توده هاى من
قبور رهبران متقى هر وقت و هر ساعت
به هر كوه و به هر باغست
هر آن قبرى كه تاريخ وطن سازد
شهان من دران مدفون خواهند بود
نه آن قبرى كه اين و آن بدست خويش ميسازند
زبير واعظى
ز بعد ما نه قصر نه خزانه میماند
ز عشق پاک به میهن نشانه میماند
بغیر مکتب انسانیت به نسل آینده
نه پول و ثروت و نه مال و خانه میماند
زبیر واعظی
یادواره ی من
درسال های 1363 الی 1368 محصل حربی شونحی وحربی پوهنتون پودم خداشاهد است که این مرد بزرگ یعنی کارمل صاحب عزیز هرهفته ویا اینکه درماه دومرتبه ازمحصلین یا خودشان ویاخانمشان محبوبه جان کارمل عیادت مینمودندچون بنده پدرخودراازدست داده بودم یکروز دراثنای بازدید حربی شونحی بواسطه محبوبه جان کارمل بنده خیلی افسرده بودم که اصلا خودم هم متوجه خودم نبودم محبوبه کارمل موضوع راازیکی افسران جویاشد وی برایش گفت این محصل یتیم است به همین علت افسرده بنظرمیرسدمحبوبه جان کارمل مرادرآغوش گرفت رویم رابوسید برایم گفت شمایتیم نیستیدشمافرزند من وکارمل صاحب استیدبعدازاینکه به مکتب ویاپوهنتون تشریف میاوردند جویامعلومات درموردبنده میشدندخداونده روح یشان راشادیادوخاطره هایشان راگرامی داشته باشد من این موضوع عاطفی وعلاقمندی این زوج وطنپرست راوهمین حکایت رابه رهبران جهادی نیز قصه نموده ام خداشاهد است.
صباح الدین محمودی
مردان میمیرند با ثابت قدمی و استواری و عشق و محبت
به میهن و مردم، رفیق ببرک کارمل فقید رهبر گران
ارج ح د خ ا، از همان شخصیت های بودند که بـــــه
تاریخ میهن عزیز ما کارنامه هایش به خط درخشان
نوشته شده و این خط ها صرف وطنپرستان وسربازان
دلیر و صادق میهن و حزبی های وفاد به ارمانها و
راه انسان و انسانیت میدانند و بس . روح شان گرامی
باد. آمین
نقیب امیری
خاطره یی از سه حوت 1358 خورشیدی!
یادی از یک رهبر مردمی و چند عیار فریبخورده:
این یادواره، امشب پس از شنیدن اخبار 8 شب تلویزیون ملی کشور در ذهنم زنده شد. شب سه حوت 1358 خورشیدی برخی با دهل و سرنا و کستهایی از پیش پُرشده در بازارهای قصهخوانی پیشاور با غوغا و صدای بلند، بر بامهای خانههایشان جستند. فردایش با گروهها و دستههای چند نفری و بیرقهای سفید در شهر هیاهو برپا کردند. بازهام عطش شان فروکش نکرده بود که رسانههای اجیر زیرنظر عمال پاکستانی، ایرانی و عربی و دیگران، با نشریات شان، ذهن مردم را مصروف نگه میداشتند. آنها بدین گونه جنایتهای شان را توجیه اسلامی و وطنی میکردند.
در همین روز، من فرماندار کندک دوم گاردملی بودم و مسؤولیت تأمین امنیت دروازههای غربی گارد، بانک ملی، مرکز عمومی تیلفون و فروشگاه بزرگ افغان را داشتم. این کندک زیر فرمان عزیز حساس قوماندان آن روزهی گارد به پیکار و دفع غوغا با فداکاری ادامه داد. سر صبح بود. غایله آنجا ادامه داشت. زمانی شد که آشوبگران از کمربندهای ایجاد شدهی پولیس گذشتند. سرکردگی آنها را چند تا از آشنایانم که از شمار کاکه های شهر کابل به حساب میرفتند به عهده داشتند. زنده یاد محمد علی شناور، پهلوان چکری و برادرش، ویس الدین، شرف مشهور به شرف کورو شماری دیگردر پیشاپیش مظاهره بودند. آنها از گذشتههای دور، دوستان و همشهریهای من بودند. با اعتراض کننده هادر برابر چهارراهی پشتونستان روبرو شدیم. فاصلهی میان ما چیزی کمتر از یک متر بود. فرصت تصادم گرم و خونین را جرقه و لحظهای بیش نبود. سر کردگان وقتی مرا دیدند، یکی به دیگری گفتند:
-حالی از روی این شخص چگونه بگذریم؟
من گفتم: برادران! این آخرین خط و مرز شماست.
پس از مکث کوتاه، ناگزیر با هم به گفت و گو پرداختیم. خندهها و شوخیها رد و بدل شد. سپس بدون اینکه بینی کسی خون شود، بدون یک فیر تفنگ، آنها متلاشی شدند. صحنه را ترک گفتند.
روزنامه نگاران غرب دران روز این برخورد را از خدا میخواستند تا نایشان به آسمانها بلند شود. آنها مترصد وضع در هر گوشه و کنار آن محله بودند. راستی پیش ازین که مظاهره چیان از پیش روی مسجد پل خشتی به سمت ما در حرکت شوند من برای گرفتن هدایت و امر «آور»، در هوا، برای ترساندن آنها به قوماندان گارد، عزیز حساس زنگ زدم. ازان سو دوکتور اناهیتا راتب جواب داد. من وضع بحرانی را برایش حکایت کردم.
گفت: رفیق کارمل همین جاست اجازه دهید از او دستور بخواهیم.
لحظهی بعد پاسخ اناهیتا راتب زاد چنین بود:
-فرزندم! رفیق کارمل میگوید: «اگر از دهن تفنگ محافظین گارد به سوی مردم، دود و آتش برآمد، بدانید که طرف شما مظاهره چی ها نه، بلکه من استم.»
آب سرد بر خون جوشان و عصیانگر ما فروافتاد. نتیجه همان شد که من در بالا بیان کردم. بنا به دستور ببرک کارمل ما حتی یک فیر هوایی نکردیم. او همیش مردمش را دوست داشت.
سید حسن رشاد.
رهبرم من مدیون توام !!!
آوانیکه تازه قدم به اجتماع گذاشتم مجذوب اندیشه و افکارخردمندانه ی توشدم ،اگرمکتب اندیشه وافکار خردمندانه ات نبود شاید سراغم را اززیرپل سوخته ویا در قطار غاضبین ، کاذبین مفسدین ویاهم دلالان دین می گرفتند .
راهت به من درس صداقت و خدمت داد .
افتخاربی پایان به تو رهبر ، روحت شادویادت گرامی باد
علی حمید
یک هندوستانی نوشت وقتی راجع به بودا حرف میزنی باید هندوستان را در قرن ۶ قبل از میلاد خوب بشناسی تا ضرورت ظهور بودا را درک کنی در غیر آن در قضاوت به بیراهه میروی. حالا وقتی راجع به یک شخصیت سیاسی وطن ما حرف میزنیم باید بدون غرض دورانی را که انها سر بلند نمودند و با چهار گوشه افغا نستان و جهان آشنائی حاصل نمودند خوب بشناسیم. آنها هم مثل ما محصول دوران خود بودند. و اگر می شناسیم از بیان آن اجتناب نکنيم.
شخصیت سیاسی ببرک کارمل پس از ۶ جدی سال ۱۹۷۹ بوجود نیامده است. شش سال ریاست جمهوری ببرک کارمل درواقع ختم تاریخ مبارزات سیاسی ایشان است. اگر قرار باشد بیوگرافی ایشان را بنویسیم این شش سال فصل آخر آن خواهد بود. زیرا پس از ان ایشان از صحنه فعال سیاسی و انظار کنار رفته بودند.
شخصیت سیاسی ایشان چندین دهه قبل ساخته شده بود. یعنی قبل از آنکه ایشان رئیس جمهور شوند “ببرک کارمل” شده بود.
او مانند عده دیگر از شخصیت های هم طرازش در دوران جنگ جهانی دوم سر بلند کرد و در دهه ۵۰ قرن گذشته شخصیتش شکل گرفت. زمانیکه مردم افغانستان تازه دوران استبداد ۱۷ ساله هاشم خان را پشت سر گذشتانده بودند. این دورانی بود که مردم افغا نستان در فقر، مرض و گرسنگی و بی سر پناهی بسر میبردند که روشنفکران را برای پیدا کردن راه های حل به تفکر وا میداشت.
روشنفکران آن دوران تراژیدی سقوط امان الله غازی شاه دموکرات و ترقیخواه افغانستان را یا خودبچشم دیده بودند و یا اعضای خانواده های شان آنرا به چشم دیده بود و همه نسبت به مکاره گی استعمار کینه عمیق در دل داشتند. ایشان از رهبران مذهبی چون مجددی ها و ملا ی لنگ ها و دیگران که زمینه ساز این سقوط شدند نفرت داشتند. ایشان سلطنت را ادامه همین توطئه ها میدانستند و خیر و صلاح کشور و مردم رادر سر نگونی آن میدیدند.
این همچنان دورانی بود که فاشیزم هتلری سر نگون و سیستم جهانی سوسیالیزم بوجود آمده بود و اتحاد شوروی به ابرقدرت تبدیل شده بود و در مدت کوتاه با اعمار مجدد ۷۰ هزار شهر و قصبه ویران شده در جنگ در بسی عرصه ها از غرب جلو افتاده بود. این دورانی بود که سوسیالیزم به امید خلقها مبدل شده بود.
در دهه ۱۹۵۰ کشور های چین، کوری، کوبا با انقلابات شان عملا وارد مرحله اعمار سوسیالیزم شدند. آزادی هند، اندونیزی، کانگو و روی کار آمدن چهره های با جاذبه ای چون نهرو، سوکارنو، جمال ناصر، پاتریس لوممبا و غیره که همه چهره های ملی، ضد استعمار و امپریالیزم بودند به سیاست دنیا سمت و سوی جدید بخشیدند.
کشور هائیکه پس از جنگ به استقلال رسیدند همه راه های مستقل ملی را در پیش گرفتند. مشخصه سیاسی این دوران را زدودن استعمار ور هائی از قید و بند امپر یالیزم تشکیل میداد. کنفرانس سال ۱۹۵۵ کشور های افریقائی وآسیائی در باندونگ و به تعقیب آن تاسیس جنبش عدم انسلاک در سال ۱۹۶۱ در بلگراد در واقع تلاش دسته جمعی کشور های تازه به استقلال رسیده در ضدیت با استعمار و امپریالیزم بود.
بسیاری دانشمندان و جامعه شناسان سوسیالیزم را راه حل مشکلات جوامع بشری میدانستند. بزرگترین دانشمندان و اسلام شناسان منطقه ما چون داکتر علی شریعتی سوسیالیزم را راه حل میدانستند با این تفاوت که میگفتند سوسیالیزم که اسلام میتواند بوجود بیاورد بهتر است.
بیان زیبا و شاعرانه این دوران را در رباعی از ابواقاسم لاهوتی مییابیم که بسیار استادانه این دوران را خلاصه نموده است و تا اکنون در گوش ها طنین انداز است. او گفته بود:
اعلان زوال سیم و زر خواهم داد دولت همه را به رنجبر خواهم داد
یا افسرظلم را نگون خواهم کرد یا بر سر این عقیده سر خواهم داد
روشنفکران و فعالان سیاسی افغان که در آن سالها می زیستند خواهی نخواهی متاثر از همین اوضاع بودند.
بررسی اوضاع پیچیده کشورما و طرح راه های برون رفت از عقب ماندگی کار ساده ای نبود. اما این شخصیت هائی چون کارمل بودندکه با تحلیل و ارزیابی عمیق و علمی اوضاع کشور راه های حل مشخص برون رفت را نشان دادند. در این عرصه کارمل از پیش کسوتان بود.
ما از کارمل ده ها و حتی صد ها مقاله تحلیلی سیاسی خواندیم. ما ببرک کارمل را در پیشاپیش ده ها تظاهرات ضد ارتجاع و استبداد دیدیم و از او ده ها بیانیه پر شور و انقلابی شنیدیم. ما از ببرک کارمل عالیترین بیانیه های افشاگرانه تحلیلی و رهنمودی از طریق پارلمان شنیدیم.
ببرک کارمل در دوران فعالیت سیاسی اش بخصوص قبل از ۷ ثور نسلی از وطنپرستان افغان را با روحیه وطنپرستی پرورش داد.
وقتی کارمل بقدرت رسید اولین کاری که کرد مساله خروج قوای شوروی را از افغا نستان مطرح کرد. اولین اعلامیه در ماه می سال ۱۹۸۰ یعنی صرف ۵ ماه بعد از مداخله شوروی ها صادر گردید. همین اعلامیه در ماه اگست سال ۱۹۸۱ دوباره تکرار شد. به اساس همین اعلامیه در ماه جون ۱۹۸۲ مذاکرات غیر مستقیم تحت نظر دیگو کوردوویز نماینده سر منشی ملل متحد برای افغانستان در ژنیو آغاز گردید. محتوای آن همان ۴ ماده بود :
۱ – خروج قوای خارجی از افغا نستان
۲ – قطع مداخله
۳ – بر گشت مهاجرین
۴ – ضمانت بین المللی مبنی بر عدم تکرار مداخله.
اداره ریگن رئیس جمهور وقت امریکا، چنانچه بعد ها دیگو کوردوویز و سلیگ هریسن نویسده امریکائی در کتاب مشترک شان بنام “خارج از افغانستان” نوشتند، حاضر به تطبیق آن نشد زیرا امریکائی ها خواستند انتقام شکست شان در ویتنام را از روس ها بگیرند، و پاکستانی ها اجندای خود را داشتند و دارند . به این سبب حاضر به ختم جنگ نبودند و نیستند. و زمانیکه قوای شوروی هم از افغانستان بیرون رفت وتمام بهانه ها ختم شد بجای اعاده صلح جنگ ده برابر افزایش یافت و تا امروز ادامه دارد. تنظیم های مستقر در پاکستان در هیچ حالتی استقلال اراده نداشتند که بحیث افغان بخاطر منافع و مصالح علیای کشور برای ختم جنگ تلاش مینمودند.
بهمین سبب است که وقتی همین ۴ ماده در ماه اپریل ١٩٨٨ بقسم موافقتنامه به امضا هم رسید کسی بفکر تطبیق آن نشد و افغا نستان و مردم آن بار بار به خاک وخون غوطه زدند و جهادی ها بهره گرفتند و به ذخائیر پولی شان افزودند.
امروز کارمل حیات ندارد اما می بینیم که برای اعاده صلح و ثبات در افغا نستان ابر قدرت امریکا با ۲۸ کشور دیگر لشکر پیاده نموده است. با انکه اوضاع امروز افغانستان با اوضاع دوران کارمل از زمین تا اسمان فرق دارد. در آنوقت علاوه بر مشکلات داخلی حکومت، یعنی خطر کودتاه، ۲۵ کشور از طریق پاکستان به افغانستان مداخله مینمودند. کارمل این را نیک میدانست که هر گاه مداخله قطع نشود ثبات افغا نستان بر هم میخورد و بدون کمک بیرونی اعاده آن ممکن نیست. کودتای شهنواز تنی بر پیشبینی های او صحه گذاشت.
آنچه امروز مورد بحث و بر رسی است این است که بین اشغال نظامی افغا نستان توسط شوروی و امروز توسط امریکا چی فرق وجود دارد.؟ از لحاظ ماهیت هیچ. همان عواملیکه امریکا را مجبور به مداخله نمود بیست سال قبل همین عوامل سبب مداخله شوروی شد.
و آن خطر اشغال افغا نستان توسط بنیاد گرائی مذهبی یا ارتجاع منطقه است. بسیاری مردمیکه دیروز حضور نظامی شوروی رابر مسلط شدن بنیاد گرائی ترجیح دادند امروز حضور نظامی امریکا را برآن ترجیح میدهند. این بدان معنی نیست که آنها دیروز کمونست و وابسته شوروی بودند و امروز کاپیتالیست و وابسته امریکا شده اند. بلکه بر عکس آنها ضد ارتجاع و بنیاد گرائی اند و هرکه در این راه در افغا نستان دست به اقدام بزند مورد حمایت شان قرار میگیرد.
مشکل دیگر که تا امروز ادامه دارد مشکل رهبری افغا نستان است. زیرا با از بین رفتن حکومت داود خان درواقع حکومت سنتی افغانستان بود از بین رفت و برای تعویض رهبری سنتی قبایلی هیچ قا نونی وجود نداشت .امروز هم همین مساله ذهن مردم را می آزارد. دسته های مختلف سیاسی مردم را با افاده هائی چون اکثریت و اقلیت و افغان و افغانستانی وغیره مصروف ساخته اند زیرا هنوز دیده میشود که قانون و تبعیت از آن در بین جامعه رسوب ننموده است.
کارمل نیک میدانست و تشویش داشت از اینکه عوامل گوناگون میتوانند ثبات کشور را بر هم بزنند.
محمد داود
چیزی دیگری که در صدر اقدامات کارمل قرار داشت استحکام و استقرار قدرت دولتی و اعمار اردوی متلاشی شده ملی بود. وقتی از قدرت کنار زده شد یک دولت مستحکم و یک ارتش نیرو مند از او بجا ماند که نیروی آن درسال ١٩٨٩ در جنگ جلال آباد آ زمایش شد.
دولتیکه از کارمل بجاماند متشکل از بهترین، اگاه ترین و صادقترین وطنپرستان تحصیل یافته بود. به اصطلاح امروز تکنوکرات های آگاه بودند که امروز نبود شان را مردم افغا نستان وجامعه بین المللی حس میکنند. مردم افغا نستان سر تعظیم در برابر شان فرود می آورند.
روسو در کتاب معروف قرار داد اجتماعی اش نوشته است “مردمی را که بخواهند فاسد بسازند اول فریبش میدهند.” و مردم نجیب افغانستان را در طی یک قرن دو مرتبه بنام دین اسلام اغواء نمودند و بر سرش کلاه گذاشتند.
حکومت کارمل از لحاظ ترکیب ملی و جا بجائی اقوام و ملیت های افغانستنان در تاریخ کشور بی نظیر بود. برای اولین مرتبه یک نفر هزاره صدراعظم افغانستان تعیین شد وحتا برای بلوچ ها، نورستانی ها و ایماق ها در اداره دولتی مقام و منزلت در خور شان و شوکت شان برای شان داده شد.
حکومت کارمل در زیر فشار های بیرونی و داخلی سقوط کرد.
ملت افغان همه را آزمایش نموده و امروز به فیصله نهائی رسیده است. به اصطلاح همه چلو صاف ها از آب بر آمده. دیگر مشت بسته ای وجود ندارد. ونستون چرچیل زمانی گفته بود “فضیلت رهبران در این نیست که صرف عیب های گذشته را بیان نمایند بلکه در این نیز است که بگویند امروز چی کنیم.”».
محمد داوود
ببرک کارمل نماد جاوید وماندگار تاریخ نهضت چپ
زنده یاد ببرک کارمل، این نماد جاوید ماندگار تاریخ نهضت چپ ملی و دموکراتیک معاصر کشور ماست، که از عنفوان جوانی قلبش به خاطرترقی و سعادت وتأمین عدالت اجتماعی درزنده گی مردم و میهن مان، می تپید و راه نجات توده های ستمدیده را جزمبارزه به خاطر استقرار عدالت اجتماعی راه دیگری جستجو نمیکرد وان را در مبارزه اگاهانه وپیگیر ، اصولی وسالم دروجود یک حزب قوی، يک پارچه وبا دسپلین طرح ریزی میگرد.
ببرک کارمل میگفت که:اگرعدالت اجتماعی درکشور تأ مین شود، افتخارآن به همه مبارزين ميهن دوست، ازجمله، بشمااعضای حزب دیموکراتیک خلق افغانستان است.
ببرک کارمل با صراحت،خاطر نشان میگردکه حل بنیادی مسئله عدالت اجتماعی را جزء برچيدن بساط نظام مستبدو پس کرا و کندن ریشه استعمار واستثمار (نو وکهنه ) از جامعه؛ راه ديگری میسر نبوده ونمی توان آن را تأمین وتحقق بخشید.
ببرک کارمل با وضاحت می گفت که عدالت اجتماعی با نظام استثماری وعقب گرا نمی گنجد ویگانه را نجات مردم ما؛ برچيدن بنياد چنين نظام و درعوض آن استقرار حکومت فانون و نظام دموکراتيک، مستقل، آزاد و با ارادۀ خود مردم و باحفظ احترام ورعایت به حقایق عنعنات وسنن جامعه دروجود دولت دیموکرات، باشرکت ساير نيروهای ملی و دموکراتيک می تواند عملی گردد.
ببرک کارمل همه اقوام وقبایل را از لحاظ موقف سیاسی و اجتماعی مساوی میدانست وهمه را شهروند جامعۀ افغانستان و وفادار به ارمانهای شهروندی می پنداشت .
ببرک کارمل به مانند یک شخصیت با تقوی وپرهیزگار جزمعنویت چیزی از لحاط مادی از خود بجا نمانده وبه مثابه شخصیت بزرگ سیاسی وسیاستمدار بزرگ فراموش نا شد نی کشورمازیست نموده است .
ببرک کارمل یکی از بنیان گذاران اصلی حزب دیموکراتیک خلق افغانستان بوده است، که بعد از رهائی از زندان تلاش ورزید تادر بسیج روشن فکران وتشکیل سازمان سیاسی سرتا سری با اندیشه ترقی خواهانه که دارای پروگرام روشن بوده واز دسپلین عالی بر خوردار باشد، اقدام ورزید. وی منحیث رهبر با تقوا و مبتکر ، خلا قانه دایماً برای تحکیم وحدت سازمانی ، تشکیلاتی ح.د.خ . ا پیگیرانه مبارزه نموده ، ازهیچ نوع فداکاری دریغ نه ورزیده است.
ببرک کارمل یکی از ان شخصیت هایست که باتحلیل عمیق ودرک علمی اش از جامعه ، مبارزه مسالمت امیز را برای نفوذ وگسترش اهداف ترقی خواهانه حزب در جامعه وبسیج توده ها بدور ان حزب وسازمانهای اجتماعی بر گزیده وازاین طریق راه عدم خشونت، تفاهم وهمسوئی را با سا یر نیروهای ملی ومترقی چپ به خاطرایجاد جبهه مشترک ضد استبدادی وضد استعماری هموار گر دانید. وی را برحق می توان منحیث شخصیت بی نظیر وبی بدیل که جایگاه خاص خويش را در تاریخ بمثابۀ قافله سالارجنبش چپ ودیموکراتیک کشورمان ثبت کرده است ، به حساب اورد.
زنده وجاوید باد خاطرات تابناک زنده نام ببرک کارمل
جیلانی گلشنیار
————-
با صدای بلند اعلام میداریم که بزرگترین افتخار و غرور ملی مردم آزاده و صلحدوست افغانستان از اینجا ناشی میشود که سیاه ترین محافل امپریالیستی و ارتجاعی علیه یورش انقلاب به کاخ های استبداد و ارتجاع استعمار و امپریالیزم در یک جبهه نامقدس سیاه بمثابه خصم آتش ناپذیر خلق قهرمان افغانستان را قرار گرفته اند.
ببرک کارمل
كارمل عزيز سخت رنجم ميدهد روزگار اخير زنده گيش در حيرتان ، ما هر دو يك سرنوشت را داشتيم او رهبر بود ومن يك سرباز ، من چون جوان بودم تلاش ميكردم ونان خوردن را بدست مي آوردم ، ولي او (ببرك كارمل) شش سال رييس جمهور كشور نان خوردنِ خود را نداشت ، رفقا كمكش ميكردند ، سپاسگذارم از آنانيكه سرپناه ونان در اختيارش قرار داده بودند۰
عزیز الله روانیکی
تاریخ جنبش انقلابی کشور طی شش دهه ی اخیر، تاریخ نهضت های روشنفکری و مبارزات صنفی و سیاسی طبقات زحمتکش کشور طی این مدت، اساسگذاری و رشد بزرگترین حزب چپ، دموکراتیک و مردمی در تاریخ کشور، حزب دموکراتیک افغانستان و رهبری این حزب پرافتخار و تجربه ای دولت سازی نوین در افغانستان با نام این بزرگمرد وطن و مردم، زنده یاد ببرک کارمل پیوند ناگسستنی دارد.
زنده یاد ببرک نه تنها برای مدت بیش از سی سال در رهبری حزب دموکراتیک خلق افغانستان قرار داشت، بلکه طی بیش از شش سال در رأس دولت جمهوری دموکراتیک افغانستان خدمت کرد. ازینرو سالگردهای او صرفاً به اعضای حزب ما ارتباط ندارد و باید آنطوری که شایسته ی یک مرد بزرگ حزبی و دولتی است برگزار شود. لیکن، متاسفانه هنوز چنین شرایطی ایجاد نشده است. با آنهم ما میتوانیم در حدود شرایط موجود از این رویداد یادآوری و تجلیل بعمل آوریم.
در دنیای امروز رسم بر اینست و چنان معمول گردیده که در سالگردهای تولد شخصیت های بزرگ و تاریخی کارنامه های فکری و عملی آنان به بحث و بررسی گرفته میشود و بمنظور استفاده ی عملی در مبارزه آتیه از آن نتیجه گیری های بعمل می آید. این رسم خجسته است و باید از آن در ضمن تجلیل از هشتادمین سالگرد زنده یاد ببرک کارمل پیروی جدی صورت میگرفت. تا از یک طرف گوشه های هر چه بیشتر زندگی این رهبر عزیز برای قشر های هرچه وسیعتر روشن میگردید و از جانب دیگر تکانه ی میبود برای مطالعات عمیق بعدی در مورد زندگی و کارنامه های این مرد بزرگ در تاریخ معاصر کشور.
اما افسوس که تا کنون ما کمتر اثری را مطالعه کرده ایم که وقف بررسی مشخص از جوانب مختلف زندگی فکری وعملی آن رهبر گرامی شده باشد. اکثر نوشته ها حاوی بیان عاطفی، مملو از احساسات گرم و کلی گویی بوده است.. من همه دلایل آنرا دارم و از لحاظ شخصی و عاطفی زندگی من آنطور با زندگی آن بزرگ مرد گره خورده است که شاید بعضی رفقا چنین توقع داشته باشند که من نیز به یک نوشته ی احساسی و عاطفی بپردازم.
البته من به آثار مملواز احساسات و عبارات گرم ارج میگذارم و آنرا جزء لاینفک اقدامات برای تجلیل از شخصیت های بزرگ مردمی میشمارم. بدون چنین نوشته ها هرگونه تجلیل بیک اقدام بیروح و خشک و بسیار رسمی مبدل خواهد شد. برعلاوه به احساس رفقای نویسنده سخت احترام میگذارم. لیکن صرفاً بانوشته های عاطفی و بیان احساسات نمیتوان تجلیل از سالگردهای شخصیت های تاریخی را تکمیل کرد. نسل آینده ضرورت به بررسی مشخص کارکرد های بزرگان تاریخ دارند. این وظیفه پر مسئولیت در برابر نسل امروزی و مخصوصاً پیش کسوتان و نزدیکان زنده یاد ببرک کارمل قرار دارد.
من فکر میکنم که برای نسلهای حال و آینده ی ما بسیار مفید خواهد بود که در گام نخست کارنامه ها و جنبه های شخصیت زنده یاد ببرک کارمل در عرصه های ذیل مورد دقت جدی، مطالعات وسیع و بررسی همه جانبه قرار گیرند:
– نقش زنده یاد ببرک کارمل در اساسگذاری حزب دموکراتیک خلق افغانستان و طرح اصول مرامی و تشکیلاتی آن، تدوین مرامنامه و اساسنامه آن، پیریزی و تحقق عملی مشی استراتیژیک و تاکتیکی حزب؛
– طرح او درباره ی ضرورت ایجاد حزب متعلق به همه ی زحمتکشان کشور؛
– معیارها و شیوه های برخورد دموکراتیک و اقناعی او در زندگی درون حزبی؛
– طرحها و نظریات او درباره ی دولت دموکراتیک و ملی، ایجاد جبهه ی متحد نیروهای مردم؛
– درک زنده یاد ببرک کارمل از ضرورت حل مسئله ی ملی در افغانستان، طرح ها و موضعگیری های وی در این عرصه؛
– فعالیت ها و کارنامه های او بحیث وکیل جسور و بیباک در پارلمان کشور و موضعگیری هایش در دفاع از منافع مردم و وطن؛
– طرح ها و شیوه های عمل او در عرصه ی دولت سازی و رشد ارگانهای مرکزی و محلی دولت و اداره در افغانستان؛
– هنر زنده یاد ببرک کارمل بحیث یک نطاق کم نظیر و توانایی او بحیث یک انسان دارای استدلال نیرومند و دانش وسیع در علوم تاریخی، فلسفه و سیاست؛
– شخصیت استثنایی او بحیث یک انسان انقلابی، ساده، صمیمی، مردم دوست، مهربان، قانع، با استغنا و با فرهنگ عالی انسانی.
باید یادآور شد که آثار و اسناد کافی و فراوان منجمله مقالات و بیانیه های خودش، نوشته های دوستان، فلمها و اسناد دولتی و حزبی برای چنین مطالعات وسیع و همه جانبه وجود دارد. در این میان بازخوانی مقالات زنده یاد ببرک کارمل در جراید “خلق” و “پرچم” اهمیت بسزایی دارد.
برعلاوه ضرور میشمارم که دوستان و اهل خبره در موارد یگری که صاحب این قلم بنا بر عدم حضور در صحنه ی فعال در داخل کشور و یا بنابر عوامل دیگر که سبب دوری از پروسه ی تصمیم گیری شده بود، بر آن وقوف زیاد ندارد، بنویسند و تحلیل کنند. از آن موارد میتوان چند موضوع حیاتی سیاسی را نام برد:
/موضعگیری دقیق جناح به اصطلاح “پرچمیها” در برابر قیام ثور،
/نقش زنده یاد ببرک کارمل در آمدن قوای شوروی،
/سقوط حاکمیت حزب و علل آن و نقش گروههای درون حزبی در آن.
من یقین دارم که برای نوشته های دوستان در این موارد ضرورت بسیار زیاد وجود دارد. بهتر است نوشت و حقایق را ولو تلخ باشد افشاء کرد، تا زمینه برای دروغپردازی های گونه گون از بین برده شود.
من در این نبشته ی مختصر میخواهم فقط دو سه موضوع را بصورت شتابنده مطرح نموده و تصورات و خاطرات خود در باره ی آنها را بیان دارم. چون در آن موارد معلوماتی و در مواردی خاطرات منحصر به فرد دارم.
یکی ازطرح های بکر و با اهمیت زنده یاد ببرک کارمل در شرایط کشور ما این بود که با الهام از دستآوردهای اندیشه و پراتیک جنبش انقلابی جهانی نظریه ی تشکیل حزب همه ی زحمتکشان را پیش کشید و نظر آنانی را که حزب دموکراتیک خلق افغانستان را صرفاً به حیث پیشآهنگ طبقه ی کارگر جا میزدند، رد کرد. این موضعگیری زنده یاد ببرک کارمل امروز نیز مبرم است.
او معتقد بود که در کشور ما هنوز طبقه کارگر بحیث یک طبقه ی مستقل تشکل نیافته است، ازینرو برای تحقق آرمانهای تاریخی مردم در تامین عدالت و بهروزی بیک حزب مبارز همه ای زحمتکشان که مجهز با جهان بینی علمی و برنامه ای علماً تنظیم شده باشد، ضرورت است. چنین حزبی میتواند در راس مبارزات همه زحمتکشان افغانستان قرار گرفته و برای متحد ساختن همه خلق بمنظور پیروزی انقلاب ملی و دموکراتیک تلاش نماید. او طی سلسله مقالاتی زیر عنوان راه ها و وسایلی که مرام ح.د.خ.ا. را به پیروزی میرسانید در جریدۀ خلق و بعدآً در مقالات متعدد در جریدهُ پرچم این نظریه را انکشاف داد.
درباره ی نقش زنده یاد ببرک کارمل در طرح و تدوین اسناد اساسی مرامی حزب همگان میدانند. همچنان موقف عمیقاً اصولی او در هنگام طرح و تصویب اساسنامه ی حزب به شهادت پیشگامان ایجاد حزب دموکراتیک خلق افغانستان روشن و غیر قابل انکار است. او از اصول دموکراتیک حیات درون حزبی دفاع سرسخت و مداوم بعمل می آورد. او نه تنها از لحاظ تئوری و نظر در دفاع از اصول و اساسات دموکراتیک در زندگی درون حزبی بود، بلکه در عمل سخت پابند به این اصول بود و خود نمونه بسیار عالی برخورد اقناعی، با حوصله و دموکراتیک در برابر رفقا شمرده میشد. او از هر گونه برخورد توطئه گرانه و بازی های اپراتیفی در زندگی حزبی سخت متنفر بود و تا اخیر زندگی علیه آن مبارزه کرد.
یک مطلب دیگر را نیز باید در رابطه با نظر زنده یاد ببرک کارمل در مورد حزب یاد آور شوم. زنده یاد به هیچ وجه طرفدار تقدیس نامها و سمبول ها نبود. او نامها و سمبول ها را صرف وسیله ی شناخت و معرفی و شکل تبارز ماهیت و محتوی میدانست و معتقد بود که با گذشت زمان و بنا برضرورت های مبارزه نامها و سمبول ها قابل تغییر اند. چنانچه بعد از انشعاب در حزب دموکراتیک خلق افغانستان و بالا گرفتن دعوی بر سر نام حزب بین جناح های به اصطلاح “خلقی” و “پرچمی” پسوند زحمتکشان را برای حزب انتخاب کرد. استدلال زنده یاد ببرک کارمل این بود که اگر روزی قانون احزاب نافذ شود و مانتوانیم حزب خود را بنا بر همین دعوی بالای نام بحیث حزب دموکراتیک خلق ثبت کنیم، اینکار را زیر نام حزب زحمتکشان خواهیم کرد. تا آنوقت مردم کشور با این پسوند آشنایی کامل خواهند داشت.
او کار انقلابی و مردمی را بحیث یک پروسه ی طولانی و بهم مرتبط و دارای محتوی درونی واحد، بحیث حرکت منظم، پلان شده و اصولی مبتنی بر تحلیل مشخص و با در نظرداشت همه جوانب میدانست. سخت مخالف آنانی بود که مبارزه سیاسی را بمثابه حرکات، ژستها و اعمال لحظه ی، مطابق با منفعت روز و بدون پیوند ارگانیک با استراتیژی و اهداف اساسی مردم و با شیوه های پراگماتیک، غیر اصولی و معامله گرانه پیش میبردند. زنده یاد ببرک کارمل طرفدار سرسخت مرزبندی های مشخص و اهداف روشن و اصولی در هر گونه همکاری، همسوئی، اتحاد و وحدت بین نیروها و سازمانهای مختلف بود. او عقیده داشت که عدم تعقیب یک مشی اصولی و روشن در این مسایل سبب گمراهی صفوف و توده های مردم و ضیاع وقت در بحث های طولانی و مضر میگردد. او معتقد بود یک حزب پراگنده، متشکل از فراکسیون ها و گروه های گونه گون با عقاید و پلاتفرم های مختلف و مصروف در اختلافات عقیدتی و سیاسی و سلیقه ای نمیتواند از عهده ی وظیفه ی سترگ مبارزه بخاطر آرمانهای مردم بدر آید.
او، حزب سیاسی را فقط یک وسیله برای مبارزه میدانست. لیکن آنرا بحیث وسیله اساسی برای نیل به اهداف استراتژیک و طولانی مبارزه میپنداشت و نه وسیله ی دستیابی به اهداف تاکتیکی و کوتاه مدت. او اشتراک اندیشه و اهداف استراتیژیک و پیروی از اصول اساسی حیات سازمانی را اساسی ترین مبانی حفظ وحدت پایدار احزاب میدانست. ایجاد ائتلافه، اتحادها و جبهه ها را وسایل مهم برای رسیدن به اهداف کوتاه مدت و تاکتیکی می شمرد. زندگی نشان میدهد که این برخورد زنده یاد ببرک کارمل نه تنها اصولی و مهم برای آن دوران بود، بلکه امروز نیز بسیار مبرم و رهنما میباشد.
یکی ازمسایل بسیار مهم و حیاتی برای کشور مسئله ی ساختمان دولتی اعم از ایجاد ارگانهای مرکزی و محلی آنست. زنده یاد ببرک کارمل معتقد بود که با در نظرداشت اینکه افغانستان یک کشور کثیر الملله است، پادشاهی و یا اشکال مماثل آن یعنی جمهوری با اختیارات غیر محدود رئیس جمهور هلال مشکلات کشور نیست. او معتقد بود که در شرایط حاضر کشور فدرالیزم نیز پاسخگوی نیازمندی های کشور نیست. ازینرو از همان آغاز ریاست دسته جمعی دولت در وجود هئیت رئیسه ای شورای انقلابی و بعد ها طی تیزس های دهگانه تقویت هرچه بیشتر ارگانهای محلی را مطرح ساخت. او معتقد بود که ساختمان اتنیک افغانستان و رشد خود آگاهی خلق های کشور اشکال نوین رهبری دولتی را میخواهد. چنانچه از همان آغاز مخالف صلاحیت های غیر محدود رئیس دولت در کشور بود، گرچه خودش در راٌس آن قرار داشت. او معتقد بود که یک نوع اجماع اقوام و ملیتهای کشور در یک رأس دولت که بطور جمعی رهبری شود، ممکن است.
او به قدرت و حکومت دلبستگی نداشت، بلکه زیاد تر بر مسئله ی رهبری معنوی حزب فکر میکرد. حتی در سال ۱۳۶۴ به این نتیجه رسید که به تدریج وظایف دولتی و حزبی خود را به نسل جوانتر رهبران حزبی انتقال دهد. این تصمیم وقتی قوت گرفت که برای زنده یاد ببرک کارمل روشن شد که با موجودیت گرباچف در رهبری شوروی و نقش آنکشور در کمک به افغانستان امکاناتش در رهبری کشور و پیشبرد موفقانه ی سیاست هایش بسیار محدود میگردد. او عقیده داشت که چنین انتقال باید با آرامی، با حفظ توارث در سیاست های حزب و بشکل آگاهانه صورت گیرد. باید یاد آور شدکه نخستین کاندید او برای این کار دوکتور نجیب الله ی شهید بود.
لیکن اینکه چرا کنار رفتن زنده یاد ببرک کارمل از مقام منشی عمومی حزب طی پلینوم هژده کمیته ی مرکزی سبب بحران عمیق در حزب و دولت، مقاومت اکثریت قاطع اعضای حزب ما و انقطاب شدید در بین صفوف و رهبری حزب شد، مسئله ی جداست و مربوط به پلانهای اتحاد شوروی و برخورد مغرورانه، جفاکارانه و عهد شکنانه ی جا نشین او میگردد.
ماهها قبل از پلنوم هژدهم کمیته ی مرکزی حزب اجنتوری اتحاد شوروی به اشاره ی مستقیم گرباچف و دار و دسته اش بمنظور ایجاد تقابل در داخل حزب به تحریکات آغاز کردند. در این فتنه انگیزی ویکتور پتروویچ پولیانیچکو که بحیث سرمشاور کمیته مرکزی حزب کار میکرد و فکرت احمد جانوویچ تابییف سفیر اتحاد شوروی در افغانستان نقش اساسی داشتند. عمده ترین وظیفه ی این دو شخص در تقابل و تصادم قرار دادن زنده یاد ببرک کارمل با سایر اعضای رهبری حزب بود. باید اذعان داشت در آن مرحله عده ی زیادی به شکلی از اشکال قربانی این توطئه ها و بازی های اوپراتیفی گردیدند و بالاخره حزب و وطن ما خساره بسیار گرانی را بخاطر همین بازی ها متحمل شدند.
باید یادآور شوم که من شخصاً در اوائل ماه نوامبر ۱۹۸۵ مطابق اواسط قوس ۱۳۶۴ متوجه آن شدم که مقامات رهبری شوروی پلان های در برانداختن زنده یاد ببرک کارمل دارند. من ضمن صحبتی با یوری لوفوویچ کوزنتس سر مشاور انستیتوت علوم اجتماعی در جریان دعوت شامی به مناسبت سالگرد انقلاب کبیر اکتوبر در سفارت اتحاد شوروی متوجه این مسئله شدم. اینکه زنده یاد ببرک کارمل قبل از آن تا چه حد از این پلانها آگاهی داشت، برایم روشن نیست.
یوری کوزنتس که شخص بسیار با صلاحیت و دارای دانش وسیع بود، متخصص برانداختن و تعویض رهبران در احزاب کوچک به اصطلاح “برادر” شمرده میشد. او قبل از آن در جمهوری دموکراتیک مردم یمن در پروسه ی برانداختن فتاح اسمعیل رهبر محبوب حزب و دولت در یمن و تعویض او با شخصیت مشکوکی چون علی ناصر محمد و تبعید فتاح اسمعیل به مسکو نقش کلیدی ایفاء نموده بود. وقتی من در صحبت با او متوجه هدف رهبری اتحاد شوروی شدم، برایم روشن گردید که گرباچف همه تلاش را خواهد نمود که در پلان خود کامیاب شود و تعهدات خود به رئیس جمهور ایالات متحده امریکا را در مورد افغانستان به منصه اجرا بگذارد. قبل بر این البته همان حادثه ی معروف ضمن ملاقات هئیت های حزبی و دولتی دو کشور در اواخر تابستان ۱۳۶۴ رخ داده بود که در آن گرباچف به طرفداری از مارشال ساکالوف وزیر دفاع شوروی در برابر ببرک کارمل قرارگرفت.
ماازدشواریهائیکه رهبری شوروی با سیاستهای مستقل فیدل کاسترو داشت، بخوبی آگاه بودیم ویقین داشتیم آنان اجازه ی بپا خاستن شخصیت دیگری ازاین ردیف را نمیدهند. لیکن فکر نمیکردیم که باآن شکل وباوقاحت کامل عمل کنند.
بجاست ازدو رویداد دیگرنیزکه موجب ایجادشک وتردیدبیشترنسبت به نیات واقعی رهبری شوروی گردید، یادآورشوم. یکی ازاین حوادث عکس العمل بیمورد، گستاخانه وبرخلاف نورمهای معمول سفیر اتحادشوروی درکابل دریکی از جلسات مشترک برای بررسی اوضاع نظامی وسیاسی کشوردرمقرشورای انقلابی دراوایل زمستان سال 1364 بود. دراین جلسه زنده یاد ببرک کارمل ضمن صحبتی طبق معمول جنبه های منفی ومثبت کار ارگانهای نظامی وامنیتی رابه بررسی گرفت و انتقاداتی رامتوجه شیوه کاراین ارگانها نمود. بجای آنکه روسای این ارگانها عکس العملی ازخود نشان دهندوپاسخی دربرابر انتقاد ارائه کنند، آقای تابییف به دفاع ازآنان پرداخت وانتقادها رابیمورد شمرد که طبعاً بابرخورد وعکس العمل بسیار شدید زنده یادببرک کارمل مواجه شد. ازاین حادثه چنین برداشت گردیدکه مقامات شوروی قصداً میخواهند مسئولین ارگانهای امنیتی ونظامی را دربرابر زنده یاد کارمل برانگیخته وقراردهند.
این رویدادوبرخی اعما ل دیگرسفیراتحادشوروی موجب نارضایتی شدید زنده یادببرک کارمل گردید. بالاخره کاربجایی کشید که او تقاضای فراخواندن وختم وظیفه سفیر مذکوررامطرح ساخت. تفصیل این قضیه بسیار طولانی است. ازینرو درمقاله ی حاضر فقط به یادآوری این مطلب اکتفا میکنم که این تقاضای زنده یادببرک کارمل موجب خشم شدید مقامات شوروی گردید.
رویداد دوم که دراواخر ماه دلوواوایل ماه حوت ۱۳۶۴ درجریان جلسات کنگره ی حزب کمونیست اتحادشوروی اتفاق افتاد، ملاقات مخفیانه ی دوکتور نجیب الله با میخائیل گرباچف بود.
دریکی ازاین روزهای برگزاری کنگره ی مذکور درضمن صرف صبحانه قبل ازآنکه رهسپارمحل مربوط شویم، متوجه شدیم که سرمشاور شوروی وزارت امنیت دولتی که تایکروزقبل ازآن درکابل بود، ودرغیاب دوکتور نجیب از امورمهم در آن وزارت وارسی میکرد (دوکتور شهید جزء هئیت افغانی درکنگره بود) بطور غیر منتظره همراه با دیگران بدور میزحاضر است وصبحانه صرف میکند. دربرابر سوال زنده یاد ببرک کارمل که چرا وظایف درکابل رابدون اطلاع وبصورت غیر مترقبه ترک کرده است، اظهارداشت که معضلات با نظامیان ومخصوصاً بانظامیان شوروی هرچه بیشتر میگردد. ازینرو تصمیم گرفتند که درموجودیت دوکتور نجیب ملاقاتی با مارشال ساکالوف وزیر دفاع شوروی بعمل آورند تا معضلات موجود را رفع نمایند. دوکتورنجیب الله اجازه خواست که درآن روز به جلسه کنگره نرود ودرعوض همراه با سرمشاورش به دیدار مارشال ساکالوف بروند. زنده یاد ببرک کارمل درحالیکه ازچنین تغییرغیرمترقبه وبدون آگاهی قبل درپلان کار منشی حزب برآشفته معلوم میشد به وی اجازه داد. بعداً معلوم شد که دوکتور نجیب به دیدار گرباچف درقفا وخفا از منشی عمومی حزب خود رفته بود. این ملاقات گویا بنابر اشتباه مقامات شوروی افشاء گردید. شاید این هم جزء پلان بوده باشد.
قبلاً اشاره نمودم که زنده یاد ببرک کارمل علاقه ای به حفظ مقامات رسمی نداشت وحاضر بود درصورت تعهد مقامات شوروی ورهبری جدید حزب به تعقیب مشی مبتنی برادامه ی اصلاحات دموکراتیک وایجاد فضای مصالحه ی واقعی وبدون بازی های اوپراتیفی ازقدرت کناررود. حتی برای این کارطرحی را مد نظر داشت. هم زنده یاد ببرک کارمل و هم نزدیکان او که درجریان حوادث بودند زیادترین تلاش را کردند که این پروسه واین تغییرات بدون دردسروبدون تشنج برای حزب و دولت افغانستان درعمل پیاده شود.
قراراین بود که پروسه ی مذکور دردومرحله انجام یابد. درمرحله ی اول بعد ازبرگزاری سالگردقیام 7ثوردر سال 1365زنده یادببرک کارمل بنابردعوت ایرش هونیکر منشی عمومی حزب سوسیالیست متحده ی کارگری آلمان عازم آلمان دموکراتیک گردد. این سفرباید تحت عنوان معاینات صحی وتداوی درآن کشور رخ میدادوچندماه رادربرمیگرفت.
اصل قضیه اینست که اکثریت رهبران کشورهای سوسیالیستی آنوقت مخصوصاً رهبران آلمان دموکراتیک، چکوسلواکیا وپولند مخالف طرح گرباچف برای کناررفتن زنده یاد ببرک کارمل بودند وپیشنهاد هونیکر برای نجات زندگی وکمک به آن بزرگمرد طرح گردید، چون اومیدانست که گرباچف برای تعمیل طرح خود تا سرحد محوفزیکی پیش خواهد رفت.
بنابرطرح اولیه درمدت غیابت منشی عمومی کمیته مرکزی باید دوکتور نجیب الله که عملاً وظیفه ی منشی دوم را داشت فرصت مییافت که بحیث رهبر عملی حزب ودولت کارهاراپیش بردواتوریته خود را بوکالت اززنده یادببرک کارمل تقویت بخشد. قراراین بود که بعدازمراجعت زنده یاد ببرک کارمل بوطن دراواسط سا ل 1365 پلینوم کمیته ی مرکزی دایر گردد و دوکتور نجیب الله ازجانب ببرک کارمل فقیدبحیث منشی عمومی پیشنهادگردد.
ام، درآستانه ی پلینوم هفده ی کمیته مرکزی حزب که دراوایل حمل 1365 دایرگردید، رهبری اتحادشوروی از زنده یاد ببرک کارمل دعوت بعمل آورد که برای مشوره های عاجل به مسکو سفرنماید وضمناً به معاینات صحی که گویا بنا بر نظر دوکتوران ضروربود، بپردازد. این وضع شک وتردید درمورد اهداف رهبری شوروی را افزایش بخشید. اما بهر ترتیب یکروز بعدازپلینوم هفدهم کمیته ی مرکزی او عازم مسکو شد.
درشام روز قبل از سفرزنده یادد ببرک کارمل به مسکوسیلینکین مشاور شعبه ی روابط بین المللی حزب بدیدنش آمد. بعد ازرفتن او طبق معمول برای بررسی امور آنروز واخذ هدایات برای روز بعد نزداو رفتم. دیدم بسیار عصبانی بود و از توطئه ی بعضی افراد دررهبری حزب صحبت میکرد. او مشخص نساخت که کی رادرنظردارد، فقط گفت که بعد ا ز بازگشت مسئله را روشن خواهد ساخت. یعنی اینکه او هنوز هم به بازگشت باعافیت می اندیشید.
درجریان جلسه ی بزرگ فعالین حزبی وکارمندان عالی رتبه ی دولتی که برای تحقق تصامیم پلینوم هفدهم یکروز بعد ازعزیمت ببرک کارمل فقید درقصر دلکشای مقرشورای انقلابی دایر شد، متوجه شدم که رهبری شوروی وبعضی عناصردرداخل رهبری حزب ما برای تعویض هرچه زودترزنده یاد ببرک کارمل عجله دارند. تاکتیک شوروی ها این بود که تا آنوقت کاندید اصلی خود را افشاء نساخته بودند، بلکه به چند نفر ازاعضای رهبری اشاراتی نموده بودند. برعلاوه ازصحبتهای مشاورین شوروی متوجه شدم که این تغییرات بزودی رخ خواهد داد.
عده ای ازرفقا عقیده داشتند که میتوان ازطریق صحبت با دوکتور نجیب الله جلونتایج فاجعه بارراگرفت. لیکن مراجعه به شهید دوکتورنجیب نه تنها دردی را دوا نکرد، بلکه بردردهاافزود.
بتاریخ پنجم ثور 1365 دریک جلسه به اشتراک عده ای ازاعضای رهبری حزب ومشاورین عالی رتبه ی شوروی روز آغاز عملیات برای برانداختن زنده یاد ببرک کارمل تعیین گردید. بنابرتصمیم همین جلسه قرارشد درروز هفت ثور ازحمل فوتوهای زنده یاد ببرک کارمل در ضمن مارشها وتظاهرات کارگران وزحمتکشان شهر کابل جلوگیری بعمل آید. این کارسیاه بعهده ی کمیته ی حزبی شهر کابل گذاشته شد.
برای آنانی که عقیده داشتند همه تغییرات برمبنای تفاهم وبادرنظرداشت مصالح علیای کشور وحزب رخ خواهدداد، این چرخش حوادث بسیار غیرقابل انتظار وشوک دهنده بود. برای ما روشن گردید که مقامات شوروی درتفاهم با عده ای از افراددررهبری حزب تصمیم گرفته اند که تغییرات دررهبری حزب درنخستین روزها بعد ازبرگزاری مراسم ثور و در عدم موجودیت زنده یاد ببرک کارمل رخ دهد. برای دوستان زنده یاد ببرک کارمل که براراده ی اکثریت اعضای حزب اتکاءداشتنداین وضع غیر قابل تحمل بود. ازینرو تصمیم اتخاذ شدکه قبل ازهمه دربرابر تصمیم انجام تغییرات درعدم موجودیت زنده یاد ببرک کارمل مقاومت صورت گیرد ونخستین مطالبه بازگشت باعافیت اوبه کشور باشد.
بنابراین اعتراض بسیارشدید وپشتیبانی عظیم رفقای حزبی ماجرائت یافتیم که رودررو وبا قوت دربرابرمقامات شوروی بایستیم واخطاردهیم که حاضر نیستیم هیچگونه تغییرات درسطح رهبری را بدون موجودیت زنده یاد ببرک کارمل در داخل کشور بپذیریم. مخصوصاً اعتراضات رفقا درصفوف قوای مسلح وایجاد فشار ازطریق نظامی بسیار موثرثابت شد. درنتیجه ی بسیج بسیاروسیع ومقاومت همگانی شوروی مجبورگردید با مراجعت زنده یاد ببرک کارمل موافقت کند. امادرفردای مراجعت او عملاً یک کودتای نظامی رخ داد. تفصیل همه ی این وقایع ازحوصله ی این نوشته بیرون است.
لیکن شاید این سوال درذهن خواننده ایجادشده باشد که شورویها چه ضرورتی داشتند که دست به کودتا بزنند درحالیکه خود زنده یاد ببرک کارمل حاضربود ازقدرت کناربرود. عین سوال برای مدت طولانی ذهن عده ی زیادی ازرفقا منجمله ذهن خودمرا آزار میداد. بالاخره پاسخ سوال رابعدازسپری شدن یک مدت ومشاهده ی اعمال بیشتر رهبری شوروی دریافتم.
واقعیت این بود که اتحادشوروی وشهید دوکتورنجیب الله میخواستند برای دادن اطمینان به ایالات متحده ی امریک، اروپای غربی، پاکستان ومجاهدین چنین وانمودسازند که باتمام سیاستهای دوران زنده یادببرک کارمل وبا تیم کاری ونفوذ او درحزب ودولت تصفیه ی حساب بعمل آمده ویک سیاست کاملاً جدید روی دست گرفته شده است. بهمین منظور از تهدید، تخویف، زندانی ساختن وعزل علاقمندان زنده یاد ببرک کارمل استفاده کردند. حتی دوکتور نجیب الله تا آنجا پیشرفت که شام هفت ثور به مقر شورای انقلابی رفته و اعضای خانواده ی زنده یاد ببرک کارمل رادرعدم موجودیت خوداو به زندانی ساختن وتبعید ازکشور تهدیدکرد. درآنوقت این عمل که یک ناسپاسی وناجوانمردی آشکاربود، آتش خشم دوستان وهواداران نزدیک زنده یاد ببرک کارمل برافروخت.
آنچه بعد از آن وطی پلینوم هژدهم حزب رخ داد، برای تعداد زیادی از اعضای حزب و هموطنان روشن است. فقط بحیث نتیجه گیری باید بگویم که این رویدادها ضربات سهمگین وجبران ناپذیر رابروحدت حزب وپیکر سازما نی آن وارد کرد. اکنون برمبنای تجربه ی اندوخته شده طی سالهای متمادی به این نتیجه میرسم که این هم جزء مهم پلانهای شوروی بود؛ زیرا درصورت وحدت ویکپارچگی حزب دیگر ممکن نبود که گرباچف سیاستهای خودرابه آن آسانی تطبیق کند. اوضرورت داشت که حزب راتضعیف وقدرت عمل مستقل وابتکار رااز آن سلب کند.
زنده یاد ببرک «کارمل» درکنارداشتن سایر امتیاز هابحیث یک انسان والا، یکی از مختصات عالی انسانی ایشان انتخاب شیوه ساده زندگی روزمره ودلسوزی بی اندازه نسبت به دارایی های عامه یا بیت المال بوده است.اوهرگز به جیفه دنیا دل نبست .و قتی دردوره های 12 و13بحیث نماینده شهریان کابل درپالمان وقت عضویت داشت ،از جمله (8 هزار)افغانی معاش ماهانه نصف این مبلغ رابه حساب بخش مالی ح.د.خ.ا. انتقال میداد .زنده یاد «کارمل»یحیث رئیس دولت هرگز در جدول معاش ماهانه بیحیث صدر هیئت شورای انقلابی امضا نگذاشته واین معاش را از بودجه دولتی نپذیرفت .او میگفت آنچه ضرورت است وجود دارد .ایشان باحفظ آنکه فرزند یک جنرال دارای ملکیت های قابل ملاحظه منقول وغیر منقول بودند ،سالهای اخیر زندگی افتخار آفرین شانرا در بین یک کانتینردر شهر حیرتان وطن ما والبته در آغوش گره باعطفه مردم ورفقای خود سپری نمودند.بعد از به جاویدانگی پیوستن به جز از یک مکتب بزرگ انسانی ومعنوی وچند جلد کتاب، چیزی دیگری بنام جیفه دنیااز ایشان به میراث نمانده است .
یکی دیگر از مشخصه های عالی وبرجسته شادروان زنده یاد ببرک «کارمل» فقید بحیث مبارزنستوه، پرشور وشجاع آرمانهای والای استقلال ،آزادی وعدالت اجتماعی هماناجسارت، قاطعیت وآشتی ناپذیری آن در برابر دشمنان جنایتکار وسوگند خورده مردم افغانستان بحساب می آید .چنانچه در طی بیش از نیم قرن مبارزه بی امان اش درمقابله با استبداد حاکم سلطنتی ،ارتجاع سیاه داخلی ،محافل مزدور منطقه ،امپریالیزم جهانی و دررائس امپریالیزم متجاوز وجهانخوار امریکا ،باقبول تهدید وتخویف، شکنجه وزندان وسبکدوشی وتبعید ،برای یک لحظه هم تسلیم خواسته های دشمنان شرف باخته جان ،مال وعزت مردم افغانستان نشد .ینابرآن همانطوریکه نسلهای از پیروان مکتب بزرگ معنوی وانسانی ایشان درسطح ملی ،منطقه وجهان ،مشعل تابان مکتب اش را حمل میکنند ،بگذار دشمنان بی همه چیز یاد شده ،چون ارتجاع راست افراطی (شامل باندگروه های اسلامی اعم از «جهادی » وطالبی و…..)،مرتدین چپ افراطی این هم پیمانان امپریالیزم جهانی درسال های جنگ سرد(گروه های متلاشی شده مائو یستی مربوط «شعله جاوید »)،باند ساطور بدست وفاشیستی حفیظ الله امین وسایر فرکسیون های منحرف درون حزبی،ارتجاع منطقه ودستگاه های دروغ پراگنی امپریالستی هرآنچه درمورد زندگی ،کاروپیکار واندیشه وآرمان ببرک »کارمل»فقید حقایق رامسخ نموده، یاوه سرایی وعقده کشایی مینمایند !؟،بنمایند !. در غیرآن صورت حکایت «گریه افلاطون »مطرح میشود .
روان پاک شان شاد وخاطرات حماسه آفرین شان گرامی وجاویدان باد !
ح. « حریف »
نام ببرک کارمل پیوند عمیق ومستحکم با جنبش ازادیخواهی ،عدالت خواهی ملی ودموکراتیک کشور ما افغانستان دارد.
ببرک کارمل بمثابه شخصیت مبارزِ دلیر وشجاع پرشورِ انقلابی از عنفوان جوانی برای تحقق عدالت ومساوات اجتماعی، علیه ناهنجاری های حکومتهای خودکامه استبدادی ، پرچم مبارزه را برافراشت ، از اين رو نام و کارنامه هايش در تاریخ کشور ما ثبت گرديده وماندگار است.
گرانبها ترین ارثیه ای که شاد روان ببرک کارمل بمانند انسان کنشگر زمان برای همرزمان دلیر خود باقی گذاشته است ، همانا دانش، خصلت وروش انقلابی وسخنان پرشور واتشین انقلابی و میهن پرستانه پیش ازحاکمیت وبعداز حاکمیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان؛ در تظاهرات خیابانی، در اتحادیه محصلین دانشگاه کابل وهمچنان در دوره های (دوازدهم وسیزدهم ) شورای ملی دولت شاهی محمد ظاهر که به حیث نماینده شهروندان کابل انتخاب شده بود و همچنان بعد از قیام هفتم ثور ، بويژه در دهه ی هشتاد ميلادی که به حیث مسؤول امور حزبی ودولتی ایفای وظیفه مینمود، میباشد.
زنده یاد ببرک کارمل شخصیت نستوه، ملی و ترقی پسند، دموکرات ومبارز پرشور انقلابی برای تحقق عدالت اجتماعی بود. اوهمواره خواستها و نيازهای مبرم زحمتکشان کشور را مطرح می کرد و سرچشمه های تاریخی واقعیت های موجود زمان خودرا در جهت تحقق اين خواستها معرفی و بازتاب می داد ودرعین حال متوجه سیر حوادث و مسيرتکامل اینده آن بود. به همین سبب است که اورا بمثابه ی یک شخصيت پویا وکنشکر سیاسی زمان نامید.
زنده یاد ببرک کارمل برای رهایی زحمتکشان کشور از پنجه های کشندۀ فقر وبی عدالتی ومظالم اجتماعی ، بينش ژرف و تصوری واقع بينانه ای از اینده کشور داشت وبرای بیرون رفت ازحالت موجود راههای خاصی را برای تغيير دراين راستا ارایه میکرد. او می کوشید تا طرحی مشخصی را ارائه نمايد که درآن ارزومندی های دیرینه مردم بصورت شفاف بازتاب يافته ودر جاده ی عمل پياده گردد.
ببرک کارمل، شخصیت مبارز خستگی ناپذیر و مدافع صديق منافع والای زحمتکشان کشوربود که این فداکاری رااز حافظه تاریخی فرهنگ پر غنای ملی و مبارزات مشروطه خواهان ميهن مان به ارث برده بود و اين رسالت را بدون وقفه ومجال زمانی ، الی اخرین روزهای حیات پربار خويش ادامه داد.
ببرک کارمل، شخصیت فرهیخته ای بود که اموزش مبارزه را از دانش جهانشمول اندیشه های پيشرو عصر؛ از ایدیالوژیی انقلابی طبقه کارگر وهمه زحمتکشان جهان ؛ از مبارزات آزاديخواهانۀ جنبشهای آزاديبخش ملی ومترقی جهان ،که برای تأمين عدالت اجتماعی میرزمیدند، فرا گرفته بود؛ ان را خوبتر اموخته و بهتراموزش داد و در جهت پياده کردن آن درجامعه ، با فرهنگ عالی مبارزه وبا ژرف نگری به پیش رفت وسایر نخبه گان را نيز دراین راه پیش گام ومجهز ساخت. تعلقش به اندیشه انقلابی پیشروعصر، ناشی از درک وی ازدردهای جامعه و درمانهای واقعی ان درد ها بود.
ببرک کارمل ، ازاعتقاد وپیوند خود ورفقای همرزم خویش به اندیشه انقلابی و تلفيق آن در امردفاع از آزادی ، دموکراسی و تأمين عدالت اجتماعی درکشور، مباهات میکرد،از ان اندک پروائی نداشت که در برابر نوکران استعمار وارتجاع با استواری، تمام شیفتگی خود را نسبت به این راه اعلام دارد وان را مهمترین محرک انگیزه برای بسيج توده های تحت ستم و نجات شان از انقياد اسارت و سيه روزی می شمرد.
ببرک کارمل شخصيت آزاديخواه ترقی پسند بود: راه و سبک مبارزه ازدیخواهانه ودموکراتیک را از تاریخ مبارزهء ازدیخواهانهء انسانهای قهرمان کشورما که برای استقلال حاکمیت ملی و حفظ تماميت ارضی وطن جانهای خویش را نثار نموده بودند، اموخت . یگانه وسیله وتحرک دراین عرصه مبارزهء استقلال طلبانه وترقی جويانه اش، مبارزات جنبش مشروطيت ( اول ـ دوم ـ سوم ) و زندودن رنجهای بيکران مردم ستمديدۀ افغانستان بود که ان را سرمشق ایده الهای انقلابی خود قرار داده وبرای تحقق ان درمقياس وسيعتر و گسترده تری مبارزه کرد. از اين رونام وی همیشه در پهلوی ان شخصيت های معاصر کشورمان، ثبت و ضبط گرديده است.
زنده یاد ببرک کارمل انسان دموکرات انقلابی پر شور بود: در راه ازادی وجمهور مردم برای اداره نظام دولتی خواستار جبهه ی مشترک از تمام نیروهای ملی و مترقی وهمهء زحمتکشان کشور: اعم از پیشه وران،دهقانان، کارگران، تاجران و سرمایداران ملی ، متشبثین خصوصی، روشنفکران ترقيخواه و روحانیون وطن پرست وتحول طلب وتجدد خواه بود و تااخرین لحظه های زنده گی خود به ان وفادار ماند.
طوریکه اکادميسين دستگیر پنجشیری یکی از نخبه گان وازنزدیکان همرزم ببرک کارمل در مقاله ی بنام ” نقش ببرک کارمل در ایجاد جمعیت دموکراتیک خلق افغانستان” چنین فرموده اند:
“… به هنگام نشر مرام جمعیت دموکراتیک خلق افغانستان منشی عمومی هدفی را که در برابر نهضت وسازمان می نهاد”استقراردولت دموکراسی خلقی به حیث هدف استراتیژيک بدون ذکر ایجاد جبههء متحد دموکراتیک از نیروهای سیاسی بوده است ـ ولی از سوی ببرک کارمل ” حکومت دموکراسی ملی وتعقیب راه رشدغیر سرمایداری وپیش کشیدن شعار جبهه متحد ملی ودموکراتیک طبق تحلیل علمی شرایط کشور”مطرح گردید واین طرح پس از مباحثات وگفتگو های طولانی در مرامنامه ” جمعیت دموکراتیک خلق” مورد تصویب نهایی قرار گرفت ودر جریده خلق نشر شد.”
ببرک کارمل در تمام عرصه های مبارزه خویش با فصاحت وبلاغت بی نظیر کلام، نظريات، پیشنهادها وانتقادهای خودرا مطرح میکرد وعلیه هرنوع انحرافات، مبارزه مینمود. وی انسان فرا قومی و فرا ملیتی بود؛ خود را وابسته به ارمانهای جنبش جهانی صلح وعدالت میدانست و برای تحکیم وحدت و یکپارچکی اقوام وقبایل کشور از هیچ نوع فداکاری دریغ نمی ورزید وبی هراس برای یکپارچگی صفوف حزب وتحکیم پایه های سازمانی ان تب تلاش میکرد و هر لحظه دراین عرصه اماده هرنوع قربانی و گذشتن از منافع مادی ومعنوی خویش بود. چناچه درسال 1345 بخاطر حفظ وحدت حزبی از مقام منشی کميته مرکزی ” جمعيت دموکراتيک خلق ” استعفا داد . وی عين از خود گذری را در اوايل سال 1347 بار ديگر بمنظدر حفظ وحدت و جلوگيری از انشعاب مجدد، انجام و باثبات رسانيد.
زنده یادببرک کارمل برای تحکیم ودفاع از اصول مرامی ومقررات حزبی ودولتی قاطعانه و باروحیه انقلابی میرزمید واز هرنوع فداکاری برای تأمین ان دریغ نمی کرد. چنانکه بعداز پیروزی قیام هفتم ثور 1357 بنابرموضع گیری سالم خودعلیه انحرافات رهبری از اصول مرامی حزبی ودولتی که بر ضد حاکمیت ومنافع توده های کشور بود، توسط رهبری حاکم وقت از کشور به خارج تبعید گردید.
زنده یاد ببرک کارمل در اخرین سالهای رهبری ،که در رأس حزب ودولت قرار داشت؛ تصور شفاف وجامع ازاینده کشورارایه میکرد؛او میگفت که ” هرنوع فیصله یک جانبه که دران نقش حزب دموکراتیک خلق افغانستان در ایجاد دولت اینده افغانستان با مخالفین ، برجسته نباشد وان را منزوی از روند تشکیل ساختاردولتی اینده قرار دهند ، فاجعه بزرگی در کشور ومنطقه بوجود خواهد امد. چنان حالت دامنگیر وطن ما خواهد شد که تا سالهای طولانی از بین نخواهد رفت. در کشور خانه جنگی کوچه به کوچه درمحلات وشهرها بوجود خواهدامد که در نتیجه جویهای خون در کشور روان خواهد شد.”
چنانچه امروز ما شاهد هستیم که ان همه پشبینيها بطور عینی تحقق پذیرفت ،که تابحال بزرگترین نیروی نظامی کشور های غربی” ناتو” وبا سهم گیری فعال عساکر امریکایی موفق به تأمين صلح سر تاسری نشده اند. این نیروها بالخصوص ایالات متحده امریکا، با بهانه های مختلفی میکوشند، تا برای اهداف دور ونزدیک خویش، با ایجاد پایگاه های نظامی ضرورت موجودیت خودرادر افغانستان بطور دایمی توجیه جلوه دهند.
بعداز سقوط حاکمیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان شادروان ببرک کارمل به رفقای همرزم خویش که به عیادت اش میرفتند توصیه میکردند که:”اعضای حزب دموکراتیک خلق افغانستان سرمایه ملی کشورماست؛ بکوشید تا دوباره خودرا بسیج وحزب خویش را فعال سازید ؛ این امانت تاریخی را به نسل فردای کشور تسلیم کنید ؛ این وظیفه وطنی وانقلابی هريک شماست.”
برای همه اعضای حزب دموکراتیک خلق افغانستان ضروراست تابر شالودۀ تجارب ونصایح رهبر خردمند خویش زنده ياد ببرک کارمل باهم بمثابه مبارزين رسالتمند ومتعهد به ارمانهای والای انسان زحمتکش، بخاطرايجاد یک سازمان واحد ویا” جبهه واحد” دموکراتيک ، ملی و چپ متشکل واین مسؤولیت عظیم تاريخی را درقبال نسل امروزی وفردای کشور ایفاء نمایيم.
علیه هرنوع عمال تخریب کننده، دشمنان میهن ونیروهای ملی، ترقيخواه و وطن پرست ، ازجمله عليه حسن امیری مشهور به” حسن سیغانی” اين مائوئيست بدنام و وابسته به استخبارات جهان سرمايه! وهمدستان جنايت پيشه و فاشیستی ان بسیج شده، دسایس وتوطئه های سازمان يافتۀ جنایاتکرانه انان را که بر پیکر وحدت ملی وصلح سرتاسری در وطن ما صدمه وارد میکنند، خنثی نموده، چهره های نا بکار وغیر انسانی اوباشانه انهارابه مردم افغانستان و جهانیان افشاء واعمال جنايتبار آنان را که دردهه ی هشتاد عليه مردم مان، بويژه دانشجويان و دانش آموزان شهرکابل انجام دادند، يکايک به مردم تشريح و محکوم نمایيم.
ـ ياد و خاطرات گهُربار زنده ياد ببرک کارمل گرامی باد !
ـ به پیش بسوی وحدت ویکپارچکی همه نیروهای مترقی و دموکراتيک درافغانستان!
ببرک کارمل بمثابه شخصیت مبارزِ دلیر وشجاع پرشورِ
علی رستمی
روز جهانى كتاب در كسوف تاريخ افغانستان
امسال از روز جهانى كتاب در احوالى تجليل مينماييم كه درافغانستان كساد ترين عرصه زندگى كتابخوانى و بازار كتاب فروشان است . محل ايكه تعداد مراجعين ان به كمتر از تعداد انگشتان رسيده است كتابخانه ها است و محرومترين بخش مظلومان كشور كتابخوانان و كتاب نويسان اند .
عمق فاجعه كتاب در افغانستان این است كه نوعيت كتاب و تفكيك ان را شلاق بدستان اداره معروف امر باالمعروف و نهى از منكر ، عهده دار مى باشند . اين دشمنى با كتاب تصادفى عام و مسلط نشده است . در راستاى تحقق اهداف استحمارى ( به ح ) چنين پاليسى پياده ميگردد . متاسفانه افغانستان را در دور جديد « بازيهاى بزرگ » بطرف باتلاق شدن سوق ميدهند و درست بر اساس همين ستراتيژى بايد جايگاه تاريخى كشور را در مبارزه تاريخى علم و جهل ارزيابى نماييم .
معارف است كه معرفت را بوجود مى اورد و كتاب اساس انرا ميسازد . سوال ، شك و پرسش با خواندن كتاب تشويق ميگردد و عامل پرورش فكر نقاد و انديشه انتقادى ميگردد . شايد به همين خاطر رنه دكارت خواندن كتاب را ، گفتگو با بهترين ذهن هاى قرون گذشته تشبيه مينمايد .
سخنان ولتر درين راستا در خور دقت و ستايش است :
” برگ هاى كتاب به منزله بال هاى هستند كه روح ما را به عالم نور و روشنايى پرواز ميدهند ”
اين گفته ها تاكيد و تصديق بر سخن حكيم بزرگ سقراط است كه :
فضيلت و فرزانگى را با مطالعه مرتبط دانسته است .
به هر حال :
درين مبارزه تاريخى علم و جهل بايد بسيار بيشتر از گذشته پاسدار علم و نور باشيم و بويژه نسل جوان و اينده ساز افغانستان را كه تا هفتاد فيصد نفوس كشور را تشكيل ميدهند ، به حشر و نشر با كتاب و معرفت تشويق نماييم .
مقابله واقعى با طالبان و گروه هاى مماثل ان از طريق مبارزه همجانبه با فكر انان و ذهنيت تكفيرى ممكن ميگردد :
توانا بود هر كه دانا بود
ز دانش دل پير برنا بود
اكنون كه هموطنان عزيز در داخل كشور با مصايب بزرگ مواجه اند ، رسالت خاص درين عرصه كار و مبارزه متوجه افغانان بيرون از كشور و دياسپوراى افغانستان مى باشد كه با استفاده از امكانات گسترده تخنيكى نقش بزرگ را پرورش درخت كهنسال معرفت از طريق گسترش كتاب و تشويق به مطالعه ايفأ نماييم .
بياد بايد داشت كه :
جهل دشمن علم و حلم است كه وجود ان چراغ و اساس تداوم جامعه است و كتاب حامى و روح هردو مى باشد .
اين ياداشت را به سروران دانشمند و دانش پرورى اهدا مينمايم كه طى سال گذشته كتاب هاى ارزشمند را تأليف و منتشر نموده اند و با ترس از اينكه فهرست اين بزرگان كه من از اثار شان فيض برده ام مكمل نباشد از ذكر نام هاى مبارك شان اجتناب مينمايم .
منحيث حسن ختام اين ياداشت ميخواهم اسانترين راه دستيآبى به كتاب هاى متنوع و رايگان را كه من هميشه از ان مستفيض ميگردم با دوستان عزيز شريك و در واقع خوشبختى خود را با عزيزان شريك نمايم .
اين سخنان وخشورانه به ويكتور هوگو تعلق دارد :
” خوشبخت كسى است كه بيكى ازين دو چيز دسترسى دارد :
يا كتاب خوب و يا دوستانيكه اهل كتاب اند ”
بدينرو من خود را خوشبخت ميدانم كه در ديار غربت از هردو برخوردار مى باشم .
اين ارجمند و ورجاوند جناب قاسم آسمايى است كه حشر و نشر حسرت بر انگيز با كتاب دارد و خود مؤلف ، مترجم و وايرستار و ناشر ديجيتالى كتاب هاى پر ارزش زياد است و با تسلط عالى بر تخنيك كمپيوتر و با پشت كار و زحمات بزرگ توانسته است ، يكى از بهترين كتابخانه هاى انترنيتى را ايجاد نمايد و اكنون كتابخانه راه پرچم دارايى چندين هزار جلد كتاب است .
فرهنگى فرهيخته اسمايى گرانقدر با كار سترگ شمس النهار را با فيسبوك پيوند داده است و از همان جريده وزين و تاريخى ، مجموع جرايد و مجلات بيشتر از يك قرن اخير را ديجيتال و با بيشترين اثار در صد سال اخير زمينه اشنايى با جنبش هاى مشروطيت اول ، دوم ، سوم و جنبش ديموكراتيك افغانستان را به نسل جوان فراهم ساخته است . اين بزرگمرد با كمال سخاوت مجموع اين داشته هاى گرانسنگ معنوى را با دوستان شريك مينمايد و من پيوست از الطاف شان فيض برده و مستفيد گرديده ام .
و سخن اخر از حضرت جامى كه :
انيس كنج تنهايى كتاب است
فروغ صبح دانايى كتاب است
با حرمت
میر عبدالواحد سادات
***
… ببرک کارمل با ابتکار ایجاد هسته ( گروه های ) کوچک کتابخوانی و شب های کتابخوانی کار خطیر و بزرگ بیداری و مبارزه را اساس گذاشت و …
تهیه و ترتیب: رفیق قاسم « آسمایی »
برای نابود کردن یک فرهنگ نیازی نیست کتابها را سوزاند،کافیست کاری کنید که مردم آنها را نخوانند. ( ویکتورهوگو )
کتاب یادداشتهای سیاسی و رویدادهای تاریخی
در سه جلد
نویسنده سلطان علی کشتمند
در بخشی از مقدمه این کتاب آمده است: « در سرتاپای این اثر، رشته ای محسوس، مرئی و ناگسستنی را میتوان دریافت که از یکسو نمایانگر روگردانی از خشونت گرائی، کینه ورزی، انتقام جوئی، زورگوئی و سرکوبگری؛ و از سوی دیگر رو آوردن به مصالحه، گذشت، برده باری، تفاهم و برخورد دموکراتیک، صلح جوئی و عدالت پسندی است. نویسنده بگونه ای آشکار، بیزاری خویشرا در برابر بی انصافیها، بیعدالتیها، خطاها و جنگ طلبیها ابراز کرده و از انصاف و عدالت، از صلح و امنیت از آزادی و حقوق انسانی و از ترقی و دموکراسی پشتیبانی کرده است.
نویسنده در این اثر پیام روشنی دارد و آن این حقیقت که در هر مرحله ای، دیر یا زود، راستی بر نادرستی، حق بر باطل و صداقت بر توطئه پیروز میگردد؛ نرمش و قاطعیت دموکراتیک بر خشونت و توسل به زور چیره میشود؛ شکیبائی بر شتاب، انعطاف پذیری بر تعصب گرائی، دور اندیشی بر کوته فکری و واقعنگری بر ذهنیگری غلبه می یابد…»
برای دسترسی و مطالعه هر سه جلد کتاب لطف نموده روی لینک پایینی کلیک نماید.
دستگیر « صادقی »
رفيق ببرک کارمل عزیز! راهت را ادامه می دهیم و یادت را گرامی می داریم.
یاد و بود از رهبر ملی دلسوز وغمخوارمردم ، رفیق عزیز ما ببرک کارمل بزرگ !
بیشتر از دو دهه از خاموشي آن مرد خرد و اندیشه، مبارز نستوه و چهره درخشان تاریخ معاصر سیاسی افغانستان، رفیق ببرک کارمل، رهبر پیشین حزب دموکراتیک خلق افغانستان و رییس جمهور، جمهوری دموکراتیک افغانستان، ميگذرد. چه دشوار و غم انگيز است، نبود مردي که با درایت سکان کشتي جنبش ترقی خواهانه افغانستان را در دريای طوفاني در دست داشت و آگاهی و توانایی مبارزه با امواج پُرهيبت آن دريا را نيز در خود و همراهانش متمرکز کرده بود.
در طي سالهای که او با ما نيست، و اين سالها، سالهای بسيار دشواری برای وطن، مردم و همرزمانش نيز بوده است ، هر روز به تناسب روز گذشته، اين نبود جانسوز را عميقتر احساس مي نماييم و افسوس مي خورييم. زيرا در دشواری ها و سختي ها هست که نياز به رهبران مدبر و آگاه، بيش از پيش برجسته مي گردد.
آناني که در فراز و فرود مبارزات بغرنج و پيچيده سياسي کشو، با وی بودند، همواره وسعت نظر، تحليل دقيق، دور انديشي و شهامت وي را با احترام به ياد می آورند. تحليلها و ارزیابی های دقيق وی از مسائل و رويداد های پيچيده سياسي و اجتماعي، همواره گره گشاه مي بود و عمق نظر و بيان ساده و گويای وی موجب حيرت مي گرديد. روی همين دليل، همراهان و همرزمان وی، راه و روشي را که بمنظور نيل به آرمانهای انسان زحمتکش افغاستان به پيش مي کشيد، آنچنان در خود به تحليل مي بردند که اين انديشه ها به عنصر مادی مبديل مي گرديد و جزً شخصيت انساني آنها مي شد. بنا بر همين دليل، برای بسياری ها، کارمل تنها يک شخصيت و مبارز سياسي نبود، بل اين که ، مکتبي بود در خدمت انسان و انسانيت و بخصوص انسان زحمتکش افغانستان.
سالهای کار و فعاليت اين شخصيت ارجمند ، بنابر تشديد جنگ سرد و تبديل شدن افغانستان بميدان مبارزۀ بي رحمانه و همه گير دو ابر قدرت زمان، تحت پوشش تبليغات سياه و زهرآگين رسانه های يک سر و صد هزار زبان بين المللي، يکسره وارونه مي گرديد و شايد هم، اين شخصيت عزيز ما، يگانه کسي بود که بيشترين مطالب تبليغاتي رسانه های بین المللی وابسته به سرمایه، عليه او به نشر مي رسيد.
در طي اين سالها ، هر چند گاهي که ورقي از بايگاني موسسه های گوناگون ديپلماتيک و امنيتي کشورهای مختلف و سازمانهای بين المللي، بيرون کشيده مي شود و پرده از رويداد های غم انگیز اين برهه تاريخي برميدارد، به نحوي، گوشه يي از سيمای واقعي آن زعامت خردمند، با اوصاف عالي انساني، متجلي مي گردد و بر حقانيت موضيع وی صحه ميگذارد.
با وجود این که آثار زيادی از جانب شخصيت های شناخته شده بين المللي و تحليگران و پژوهشگران موسسه های تحقيقاتي و مطالعاتي به شمول کشورهای غربی و مخالفان دیروز به نشر رسيده و در آن رويداد های افغانستان در اين برهه تاريخي به بررسي گرفته شده است و درآن حقانيت موضیعگیری رهبری جمهوری دموکراتیک افغانستان بازتاب دارد؛ ولي همين اکنون هم، پس از سپري شدن آن همه سالها، هنوز هستند محدود کساني که صرف به يک وظيفه نا بخردانه، بطور بيمارگونه چسپيده اند و آن خُرد ساختن شخصيت آن بزرگمرد آگاه مي باشد.
پیش از حاکمیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان، اين شخصيت آگاه و خردمند، درحدود پنجاه سال بهترين دوران زندگی پربار و هدفمند خود را در راه مبارزه عليه ظلم، ستم، تبعيض و بی عدالتی و پيکار در امر دفاع از آزادی، دموکراسی، پيشرفت و ترقی اجتماعی؛ بمنظور ايجاد جامعه ی نوين و مترقی در افغانستان صرف و وقف نمود. شخصیت سیاسی ایشان در همین دوران شکل گرفت. این شخصیت راه دشواری را از همراهی با جنبش مشروطیت سوم، هنگامی که نهضت دادخواهانه ی مردم افغانستان، حساس ترین و دشوارترین حیات سیاسی خود را می گذرانید، آغاز کرد. مبارزه پر ثمر در حنبش اتحادیه صنفی محصلان دانشگاه کابل، سپری نمودن پنج سال زندان مخوف سلطنتی، ایجاد حلقه های سیاسی، سازمان سیاسی جمعیت دموکراتیک خلق، تدوین برنامه و اساسنامه آن جریان، ، وکالت مردم شهر کابل در دو دوره پارلمان و بلند نمودن صدای برحق و عالانه مردم از تربیون پارلمان، نشر جریده پرچم با ده ها نوشته ارزشمند پژوهشی و سیاسی برای بلند بردن آگاهی مردم و پرورش نسل جدیدی از وطن پرستان را در کارنامه درخشان خویش دارد.
در زمان حاکمیت شش ساله در قدرت دولتی، ببرک کارمل اصلاحات گسترده یی را در برنامه های حزبی و نهاد های دولتی وارد کرد. وی سیاست های تند حزب و دولت تحت رهبری حزب دموکراتیک خلق را تا حد زیادی ملایم کرد و برای نخستین بار مشارکت ملی در نهادهای دولتی را مطرح کرد و تا حدود زیادی آن را به اجرا گذاشت. آن چه که همواره در صدر اقدامات ببرک کارمل قرار داشت ایجاد یک سیستم منظم و قانونمند اداره دولتی، استحکام و استقرار قدرت دولتی و اعمار و استحکام اردوی متلاشی شده ملی بود. وقتی وی از قدرت کنار زده شد یک سیستم منظم اداره دولتی و یک ارتش نیرومند از او بجا ماند که توانایی های آن درسال ١٩٨٩ در جنگ سرنوشت ساز جلال آباد آ زمایش شد. دولتی که از کارمل بجاماند متشکل از بهترین، اگاه ترین و صادقترین وطنپرستان تحصیل یافته، متشکل از تمام اقوام باهم برادر کشورو بدون کوچکترین تبعیض بود و از همه مردم افغانستان نمایندگی می کرد. وی در رشد فرهنگ و برابری حقوق اقوام گوناگون کشور بسیار تلاش نمود. مردم افغانستان، همین اکنون نبود همان به اصطلاح تکنوکرات های آگاه دیروز را که با دستان پاک و صادقانه در خدمت شان قرار داشتند، به شدت احساس میکنند.
ببرک کارمل در طول زنده گي پُر بار خويش همواره با شجاعت و صراحت بي نظير از حق و عدالت دفاع نموده است. آزادی ، استقلال و تماميت ارضي افغانستان را هيچگاه از نظر دور نداشته، و بارها، در اين راه تا سرحد مرگ نيز پيش رفته است.
این شخصیت خردمند، با پاکي و صداقت و صفای نيت، فقيرانه زيست و در زنده گي صرف يک عشق داشت و آنهم عشق به انسان و انسان زحمتکش افغانستان بود. وي چنان ساده زيست که بيشتر از رفع نيازمندي های اوليه زنده گي، تقاضاي ديگري را مطرح نمي کرد. حتا در زمان قدرت و رهبري کشور، دسترخوان پُر رنگ و لباس فاخر نداشت. آنطوری که می گویند، بنابر اين دلیل که گویا نيازمندی های ضروري وي از جانب دولت تأمين مي گرديد ، حتا از گرفتن معاش قانوني خويش نيز خودداري مي کرد. همان است که، با آنهمه قدرت و صلاحيت دولتي و حزبي، از مال دنيا بجز چند جلد کتاب و چند دست لباس کهنه، ميراثي از خود بجا نگذاشت. میراث عظیم وی نسلی بزرگی از مبارزان راستين راه آزادی، استقلال، ترقي و عدالت اجتماعي است که روز تا روز در سرتا سر کشور دادخواهانه سر بلند می کنند و مشعل برافروخته يي این آرمان را، همچنان فروزان نگهميدارند. آنان این مشعل را دست به دست تا منزل مقصود ميرسانند.
رفيق ببرک کارمل عزیز! راهت را ادامه می دهیم و یادت را گرامی می داریم.
دستگیر « صادقی »
***
برگی از تاریخ ماندگار ما
پیام نو روزی ببرک کارمل اول حمل ۱۳۵۹
بخاطرسال نو زنده گی نو دعوت برادرانه میشود که با اعتماد کامل با سربلند باغرور افغانی واسلامی خود به خانه خود به خانواده عزیزخود به فرزندان تان به اقوام تان برگردید.از لحاظ مادی و معنوی تمام زنده گی،حیثیت،عزت،شرف و آینده تان تضمین میگردد،دوباره به مساجد و تکیه خانه های تان بیاید در صلح و امنیت صفا و دوستی با نیت پاک و راستی افغانی و اسلامی همراه هموطنان تان در وطن خودتان با آزادی صدای (الله اکبر)بلند کنید با کار صلحجویانه دست ساختن و تولید را بلند کنید.و اجازه ندهید دشمنان آزادی،استقلال و وطن شما در عقب کلمه مقدس (الله اکبر)خواهران ،برادران،فرزندان،پدران و مادران شما را دسته جمعی بکشند و مردم افغانستان را اسیر و اجیر خود بسازند
پیام نو روزی ببرک کارمل اول حمل ۱۳۵۹
اگر ما با صداى بلند تاييد كنيم كه فقط و فقط حزب دموكراتيك خلق افغانستان توان آنرا دارد كه خلق كشور را از استثمار و ستم فيودالى ، از عقب ماندگى اقتصادى و فرهنگى برهاند اشتباه بزرگ خواهد بود . هر حزب به تنهاى اگر چه بسيار نيرومند هم باشد ، باز هم مثل قطره اى در اقيانوس بزرگ انسان هاست . از اينرو ما مى پنداريم كه آن ، وظيفه كليه خلقها بوده و تحقق بخشنده آن روشنفكران ميهن پرست مترقى و پيشقدم ميباشد.
ببرك كارمل در كنفرانس نیروهای ملی و وطنپرست افغانستان
رفیق سید حسن« رشاد»
گلایه : سکوت درباره واقعات پلنوم هژده ح .د .خ .ا (کودتا)
وجاویدنام ببرک کارمل وصحنه وداع داکترنجیب باقوای دوست( اردوی چهل )
… درصفحه وزین پوهشگرراستین داکترسیاسنگ عزیزهمه ، تمثال زنده یاد کارمل باعنوانی ببرک کارمل سمبل مقاومت ضد شوروی نوشته سکات میلرباترجمه داکتر سیانگ نظرم را جلب کرد خواندم وابراز نظر من چنین است ؟
رفقا ، باگذشت هرروزی که خاموش نشسته باشیم ، خاک بیشتری بروی تاریخ می افتد. ماکه امروز نتوانیم واقعات مهم سیاسی وبازیهای درونی درهیات رهبری حزب د خ ا رابه رشته تحریربکشیم ، چطور ادعا نمایم که تاریخ مملکت خودرا برای نسل آینده تهیه وتقدیم کنیم ؟
درمطبوعات غرب ازطریق نوشته های ژورنالیستان اوروپایی وامریکایی وهندی ازاسرارنانوشته حزب ورهبر ما زنده یاد کارمل اطلاع حاصل میکنیم ؟ اما خود ما که شاهدان عینی وزنده همان قضایا بودیم وهستیم ، لب ازلب باز نمی کنیم چرا چنین است ؟
یک نویسنده غربی بنام سکات میلر متعاقب حوادث پلنوم هژده حداقل ازبرپایی یازده مظاهره به جانبداری از زنده یاد کارمل ” باشور وهیجان درقطعات اردو”
وسرکوب تمام این تظاهرات ازطریق دستگاه خدمات اطلاعات دولتی خبرمیدهد اما رفقای زنده ماکه چه عرض کنم که تا هنوزسنگ وفاداری زنده یاد کارمل رابه سینه می کوبند وهرکدام گواه اعتراض هزاران عضو حزب علیه تصمیم پلنوم هژده هستند ، نه تنها یک سطرازچشم دید های خود را بروی صفحه نمیاورند بلکه خود را مصروف هزار کاربالا تراز این برای ارتقاع کشور جلوه میدهند . آیا این بی اعتنایی خودش جفا به حزب وبه رهبروبتاریخ افغانستان نیست .
وفردا شب یک خاطره وچشم دید خودم را که جز از آن واقعات مهم یعنی جریان وداع داکتر صاحب نجیب را با هیات حزبی ودولتی زمان خودش را بااردوچهل در بالاحصار کابل تقدیم تان میکنم ؟
دنباله گلایه ازدیشب :
برحسب وعده آمده ام تاخاطره وچشم دید جالب خودم راکه جزواقعات پلنوم هژده ح .د .خ .ا . وصحنه وداع داکترصاحب نجیب باقوای دوست( اردوی چهل ) است با شما ذرمیان بگذارم ؟
درشبان وروزهای آخرکارم درستردرستیزاست در حالیکه چندسال است مسوول امنیت درقرارگاه هستم ودر کار خود هم موفق لیکن زبیح زیارمل ریس سیاسی اردوکه درضدیت بازنده یادکارمل شهرت داشت تازه به این مقام رسیده و مرا یگانه مانع پلانهایش ومخالف پلنوم هژده میدانست وچار چشمه زیر نظرخودش وتیمش بودم وهرلحظه امکان یک توطیه برعلیه من موجود بود ، سراسرقرارگاه دریک نوع بدگمانی وتشنج غیر مریی به سر میبردند وانتظار حوادث غیر مترقبه بودند .
که روزموعود ووداع بااردوی چهل که مراسم آن دروضع الجیش موءقت اردوی چهل در بالاحصاربرگذارمیشد رسید ،
وبرای برگذاری باشکووامنیت کامل این وداع برعلاوه قوای دوست آدمها از وزارت دفاع ، داخله ، امنیت وکمیته شهرفعال شدند که ساحه برگذاری این وداع شامل محوطه داخل بالاحصار الی خیرخانه مینه که مبدأ حرکت قوای دوست بود را دربر میگرفت ، تنها زیرنظراسحاق توخی صد نفرکارمند ازوزارت امنیت برعلاوه امنیت بیرونی بالاحصار وظیفه داشتن که مانع شرکت زنده یادکارمل که در آن زمان هنوزرییس شورای انقلابی بودند دراین محفل گردند تا که مبادا حادثه غازی استدیوم تکرارنشود که شدیدترهم شد ،آنها به هر حسابی که بود مانع آمدن رفیق کارمل دراین مراسم بالاحصار نشدند ،
خلاصه :
درحالیکه درمیدان اجتماع بالاحصار زیرنظرکمیته شهر ومسوولین سازمانهای حزبی به عدد ثابت دوهزار پسر ودخترازمکاتیب وپوهنتون انتخاب شده یعنی شاهدان زنده قضیه با دسته های گل بدست صف آرایی نموده بودند که برای تنظیم شان جنرال علومی شهید وجنرالخلیل عنایت درسرقطار شان ایستاده بودند ودرمقابل برای گرفتن گل قطعات اردوی چهل هم با صف منظم حضورداشتن ودر ستیژ داکتر صاحب نجیب با ارکان دولت خودش واعضای بیروی سیاسی وجنرالان بلند پایه ی روسی وحد اقل صد افسربلند رتبه از قوای مسلح شاهد تماشاوانجام این برگذاری بودند که ناگهانی رفیق کارمل بدون شو ودبدبه درعقب ستیژ نمایان شدند ودر آن وقت کس نمیتوانست مانع اشتراک شان در محفل شوند خلاصه رفیق کارمل آمدند وخواستند درآخرصف که انسان خود فروخته به انورهفت بلا تریاک فروش حسام الدین حسام مانع ایستادن شان شد ودرآن وقت بود که جنرال باشرف رفیق گل آقا ازجایشان یک قدم به عقب وشی گرس ورسم تعظیم برفیق کارمل نموده جای خود را برای شان خالی نمودند که آمدن رفیق کارمل وجا گرفتن شان در قطارمدعوین مانند ایجاد زلزله شد ووقتی چشم این مشایعت کننده ها یعنی شاگردان مکتب به دیداررفیق کارمل افتید فراموش کردن که منظوراین گرد هم آیی شان چه است ونخست یک خانم باصدای بلند جانم فدای کارمل شعار دادوطرف ستیژدوید که به تعقیب او همه شعارزنده باد کارمل دادند همه بطرف ستیژ دویدند ونظم به هم خورد وتمام گل را به پای رفیق کارمل ریختند مراسم نیمه ماند وتمام شد ورفیق علومی شهید ورفیق خلیل عنایت با تضرع رفیق کارمل را با کمک سربازان روس سوار موترش کردند که در همان روزاین واقعه دربیرون بالاحصار هم شدید ترتکرارو به مشاهده رسید که امید شاهدان از احوال بیرون همان روز چشم دید شانرا نوشته کنند .
به پاسخ یک دوست
آرمگاه زنده یاد ببرک کارمل درکجاست؟
درقلب همه پرچمداران راه آزادی،دیموکراسی،وسعادت انسان زحتمتکش.
درقلب کارگردوران ساز
درقلب دهقان آزاده
درقلب مادران وخواهران صلح خواه
درقلب سنگرداران شوریده،این پاسداران عزت وناموس مادروطن
درلای کتاب عاشقان راه سعادت انسان
درصفحات زرین تاریخ ماندگار این مرزوبوم
بلآخره:درقلب من ،درقلب تو،درقلب ما
رهی منزلگه یارم زبیگان مپرس
ببین دردفتر قلبم هزاران آدرس دارم
علی حمید
ببرک کارمل
مبارزه برای دموکراسی
عمدهترین رسالت کنونی ماست
جریده تابناک پرچم (ویرایش جدید واصل)
شماره (شانزدهم) دوشنبه ۳ سرطان ۱۳۴۷
دوستان گران ارج،
ما در آستانه ی زادروز فقید ببرک کارمل، بنیانگزار جنبش دادخواهانه کشور، مبارز جسور و وطن پرست پرشور کشور ما قرار داریم. اکنون دیگر واقعیت شخصیت ببرک کارمل فقید با گذشت زمان تجلی هرچه بیشتر یافته است. و روز تا روز توطیه ها، افتزاها و کینهتوزیهای دشمنان و حریفان سیاسی او افشا شده می رود و از پس آن سیمای شفاف و چهرهی انسانی این مرد بزرگ، باتقوا، وطنپرست، انسان دوست و مبارز انقلابی هرچه بیشتر و بیشتر نمایان میگردد. ببرک کارمل شخصیتی بود با تمام جوانب انسانی که در برهه معیینی از تاریخ کشور ما جنبش انقلابی را بنیان گذاشت، رهبری کرد و در زمان حاکمیت ح.د.خ.ا. مدتی اداره کشور را در دست داشتند از این لحاظ ضرور است تا این شخصیت بی مانند کشور ما برای نسلهای آینده از طریق نشر خاطره ها یادبودها مقالات نوشته های شان در جراید پرچم و سایر نشرات حزبی و دولتی شناسانده شود. من منحیث یکی از راهروان صادق آن جنبش فقید ببرک کارمل را به حیث رهبر خود می شمارم و از آموزه ها او دایم بهره گرفته ام و بهره می گیرم، دوست ندارم تا از شخصیت مرحوم ببرک کارمل اسطوره سازی و افسانه پردازی گردد و سیمای واقعی انسانی او را پنهان و خدشه دار نمایند. چه خوب است که روشنگران و روشنفکران ما دیدگاه ها کارنامه ها او را از دید نقادانه بررسی نمایند و از داشته های آن زمان بهره مند شوند. بدین منظور مقاله شان را زیر عنوان “مبارزه برای دموکراسی عمدهترین رسالت کنونی ماست” از شماره شانزدهم جریده پرچم برگزیده ام، یادی از دیدگاه های ببرک کارمل فقید در این رابطه نموده باشیم.
با درود
*******
مبارزه برای دموکراسی
عمدهترین رسالت کنونی ماست
در هر کشور مطابق به شرایط مشخص آن رسالت مبارزه در راه دموکراسی صورتهای گوناگونی بخود میگیرد ولی این مبارزه در تمام موارد و با وصف تنوع اشکال آن، با مبارزه در راه صلح، استقلال ملی، ساختمان جامعه نوین و مترقی پیوند ناگسستنی دارد. به همین جهت است که نیروهای ترقیخواه وطنپرست «مبارزه در راه دموکراسی را جز لاینفک مبارزه در راه سوسیالیزم» تلقی میکنند و در راه بسط و توسعه و پیوند میان آنها در جریان نهضت رهاییبخش، دلیرانه مبارزه مینمایند.
از همین جاست که در شرایط کنونی مسأله استقرار و بسط دموکراسی در زمره اساسی ترین و عمدهترین وظیفه مبارزه و در مرکز ثقل مسایل تکامل کشور ما قرار میگیرد.
چنانکه ما بارها اعلام داشتهایم عملاً نظام سیاسی، اقتصادی- اجتماعی و فرهنگی افغانستان خصلت ضد دموکراتیک را محتویست که با آزادی و دموکراسی و ترقی اجتماعی و رفاه عمومی مردم مباینت دارد. قضاوت جریان ما در باره خصلت فوق، بر اساس تحلیل علمی شرایط اجتماعی- اقتصادی کشور ما بنا یافته و علیرغم بعضی تغییراتی که طی دهه اخیر در سیاست داخلی و خارجی افغانستان رخ داده است، با وجود پهلوهای مثبت آن، اساس حکم و قضاوت ما پا برجا و تزلزلناپذیر است.
ماهیت روش ضد دموکراتیک هیأت حاکمه افغانستان و توطیه نیروهای امپریالیستی علیه آزادیهای دموکراتیک و بر خلاف آزادیهای مطرح در قانون اساسی و ایجاد موانع روزافزون در راه استقرار و بسط دموکراسی و مغالطه کردن دموکراسی با روش اداره استبدادی و شیوه فرتوت قرونوسطایی و تحریک نیروهای ارتجاعی و دادن امتیازات گوناگون برای آنها، نشانه آنست که نیروهای ارتجاعی و استعماری هدفی جز بدنام ساختن دموکراسی و استحکام و استقرار استبداد در کشور ندارند.
به همین جهت به نظر ما سمت اساسی مبارزه در وضع کنونی باید متوجه تأمین آزادیهای دموکراتیک و استقرار و بسط دموکراسی باشد و در جهت طرد ارتجاع، استبداد و استعمار در افغانستان قرار گیرد.
باید خاطرنشان کرد که شعار مبارزه در راه تأمین دموکراسی و حقوق و آزادیهای دموکراتیک مردم از یکسو شعار اصولیست و از سوی دیگر «بر مبنای اصول قانون اساسی نیز نمیتواند قابل تعقیب و مجازات باشد» و اگر از طرف دولت تعقیب و مورد مجازات قرار گیرد باید متوجه بود که به عکسالعمل شدید مردم و افکار عمومی جهان مواجه میگردد.
تجربه زندگی معرف این امر است که مبارزه دموکراتیک علیه استبداد و ارتجاع نه تنها جنبش رهاییبخش ملی ضد فیودالیزم و ضد امپریالیزم ما را به تعویق نمیاندازد، بلکه آن را به هدف نزدیک تر میسازد.
هرچه جنبش دموکراتیک و مبارزه در راه دموکراسی پیگیرتر و عمیقتر صورت گیرد به همان پیمانه سطح شعور سیاسی تودهها به درجات عالی تری رشد و توسعه مییابد و برای آنها محسوس و قابلدرک میگردد که دموکراسی صوری سیاسی را باید به دموکراسی واقعی سیاسی،اقتصادی و اجتماعی ارتقا دهند و بالأخره برای آنها روشن تر میشود که فقط سوسیالیزم میتواند راه آزادی واقعی و بهبود زندگی اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی را برایشان بگشاید.
باز هم باید خاطرنشان ساخت که برای نیروهای ترقیخواه مفاهیم «دموکراسی، آزادی» معنی واقعی دارد و تصورات موهوم و توجیهات نادرستی را که دشمنان از این مفاهیم مینمایند، تردید و محتوی طبقاتی آنها را بر حسب شرایط تاریخی افشا میکنند. نیروهای ترقیخواه همیشه میپرسند: «دموکراسی و آزادی برای کی؟» به این سؤال پاسخ علمی میدهند: «دموکراسی برای اکثریت، برای تمام خلق، آزادی برای انسان!» برای رفتن بسمت این مفاهیم واقعی است که باید از دموکراسی و آزادی بمثابه عمدهترین وظیفه کنونی مجدانه دفاع بعمل آید.
مبرهن است که خلقهای وطن ما در حد اقل حقوق و آزادیهای سیاسی و اجتماعی محروماند. محافل حاکمه ارتجاعی کشور و طبقات حاکمه ستمگر در شهر و ده آنچنان شرایط اختناق آور و تحمیق کنندهیی را ایجاد میکنند که دیگر روز بروز برای مردم غیرقابلتحمل میگردد. هرگاه سری به اطراف و اکناف کشور زده شود بخوبی نمایان میگردد که هیأت حاکمه در عمل وسیلهیی در دست متنفذین و مستبدین و مرتجعین شهرها و دهاتاند که این خود موجب ایجاد عدم استقرار و بینظمی در کشور میگردد و محافل حاکمه علیرغم این حقایق و عدم توجه به منشأ و علت اصلی این وضع همیشه سعی کردهاند تا مسئولیت را بعهده نیروهای نو ظهور مبارز وطنپرست و ترقیخواه اصولی بیاندازند و آزادی و دموکراسی را از مفهوم واقعی آن تهی کنند و عرصه را برای ارتجاع سیاه باز گذارند. به همین جهت با اعتماد و اعتقاد راسخ و با درک و تشخیص حقانیت راه خویش، وظیفه حکم مینماید که از دشواریها نباید هراسید و پیگیرانه مبارزه مقدس و شجاعانه خود را در راه دموکراسی و برای انجام تغییر سریع بنیادی و کیفی در کشور ادامه داد. ولی باید خاطرنشان ساخت آنچه که میتواند نهضت کنونی را به هدف رساند، لزوم مبارزه دستجمعی برای بسط و توسعه دموکراسی است. درین جای شک نیست که نیروهای ملی پیوسته چه در تظاهرات، اجتماعات، اعتصابات و چه در جراید و از تریبون پارلمان از حقوق و آزادیهای مردم، از دموکراسی و از ارزشهای دموکراتیک قانون اساسی دفاع کردهاند. ولی بکمال تأسف باید اعلام داشت که این «دفاع» اعتراض علیه اعمال خودسرانه هیأت حاکمه کشور از آنجمله حکومتها بدون شعار مبرم مشخص و بدون اتحاد و همبستگی نیروهای تحول طلب و وطنپرست و آزادیخواه و بدون پیگیری صورت گرفته است.
در چنین وضع و شرایط همیشه تحلیل و ارزیابی نادرست از اوضاع کشور و برخوردهای متفاوت بوجود آمده است. به این معنی که بعضی ازین نیروها بیش از اینکه به مسأله مبرم روز اهمیت دهند، بیشتر به اهداف و شعارهای دور خویش پرداختهاند و در حلقه لند پروازی شخصی، محفلی و سازمانی و به بهانه اختلافات ایدئولوژیکی در انجماد فکری و تنگنظرانه خود گیر آمدهاند و بعضی دیگر چنین استدلال مینمایند که باید اوضاع سیاسی، اجتماعی و اقتصادی کشور را طبق اراده خویش با یک ضربه سرنگون ساخت. این گروههای اجتماعی مبارزه برای حقوق و آزادیهای دموکراتیک افراد را عمل بیفایده و بینتیجه میدانند و در نتیجه بیشتر لبه تیز مبارزه را در داخل نیروهای دموکراتیک، ملی و ترقیخواه بکار میبرند. همچنین هستند کسان دیگری که اصلاً بنا بر روحیه بد بینی و عدم اعتماد، اعتقاد به مبارزه ندارند و مترصد «معجزات سیاسی» استند و بنا بر بیرحمی و خشونت ارتجاع دستخوش یاس و ناامیدی میگردند.
به عقیده ما تمام این برخوردها با مصالح خلق افغانستان و رشد نهضت دموکراتیک و ملی کشور درین مرحله تاریخی مباینت دارد و در واقعیت امر ناشی از عدم اعتقاد به مبارزه ملی، دموکراتیک، مترقی و خلقی است. درک سلیم و شرایط جامعه ما حکم مینماید:
درحالیکه ارتجاع با تمام قدرت و توانایی خود در جامعه مسلط است، مبارزه برای دفاع از حقوق و آزادیهای وسیع دموکراتیک و از آنجمله در راه آزادیهای مطرح در قانون اساسی با مبارزه برای اصلاحات اساسی سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی و تغییر سریع کیفی و بنیادی نه تنها مباینت ندارد، بلکه دارای پیوند منطقی و ناگسستنی است.
تجربه ثابت کرده که در جریان مبارزه برای دموکراسی، برای حقوق و آزادیهای دموکراتیک وسیع افراد (آزادی بیان، مطبوعات، تظاهرات، اجتماعات، تشکیل احزاب سیاسی و سازمانهای اجتماعی … و غیره) است که میتوان تودههای مردم را بعرصه مبارزه دلیرانه جلب کرد، اتحاد آنها و همبستگی تمام نیروهای آزادیخواه و وطنپرست کشور را استحکام بخشید و در نتیجه نیروهای ارتجاعی و استبدادی را به هنگام و پیهم زیر ضربه گرفت و قدم بقدم به عقبنشینی واداشت، تضعیف کرد و بالأخره زمینه استواری را برای یک اقدام همهجانبه، برای استقرار حکومت دموکراتیک و ملی تهیه دید و جنبش دموکراتیک و ملی را به پیروزی نهایی رساند. به این ترتیب مبارزه روزمره و وظایف مبرم پالیسی جاری را از نظر و عمل انداختن و به انتظار حوادث و جریان خود بخودی نشستن و یا صرف با دادن شعارهای نهایی و مغازله با الفاظ دل خوش کردن و به دیگران ناسزا گفتن و یا دستخوش کینههای شخصی، خودخواهی، یاس و ناامیدی شدن و از مبارزه دست کشیدن، هم به مبارزه روزمره و جاری و هم به مبارزه عمومی، هم به هدف و شعارهای مشخص مبرم و هم به هدف و شعارهای استراتیژیک و هدف غایی لطمه عظیمی وارد میکند.
تجربه تاریخ نشاندهنده این حقیقت است که اگر جنبش نیرومندی ایجاد گردد و اشخاص، محافل، سازمانهای ملی، دموکراتیک، وطنپرست و ترقیخواه کشور متحداً عمل کنند، میتوان نیروهای مرتجع و مستبد کشور را در هر موقف اجتماعی و سیاسی که باشند در هم شکست. بر پیشتازان و پیشآهنگان جنبش است که شعار عمده و اساسی «دفاع از دموکراسی و آزادیهای دموکراتیک افراد» را که نیروی خلاق معنوی و بالقوه است،
به نیروی مادی و بالفعل تبدیل کنند، تا بتوان طومار ارتجاع، استبداد، استعمار و ستم ملی را از جامعه درهم پیچید و زمینه را برای تحول کیفی و اساسی فراهم ساخت.
طوری که در بالا اشاره گردید، به همگان معلوم است که خلقهای وطن ما تا کنون در عمل و در واقعیت امر از ابتدایی ترین حقوق و آزادیهای مصرح در قانون اساسی و اعلامیه جهانی حقوق بشر که دولت افغانستان تطبیق آن را در کشور تعهد کرده است، محروماند و طبقات حاکمه و محافل حاکمه سیاسی کشور هر روز بدون احساس ترس و مسئولیت با کبر و غرور و بیرحمی در برابر حقوق و آزادیهای دموکراتیک مردم، با بیاعتنایی و بیپروایی برخورد میکنند، مردم را فریب میدهند و ارتجاع افراطی و دست راستی را علیه جنبش و نیروهای ترقیخواه وطنپرست بیشتر تحریک مینمایند.
بنا برین حقایق مشخص، اتحاد و مبارزه برای استقرار دموکراسی و حقوق و آزادیهای وسیع دموکراتیک عمدهترین و ضروری ترین وظیفه کنونی و وجه مشترک تمام وطنپرستان و آزادی خواهان افغانستان است.
همچنین خاطرنشان میگردد که حتی در داخل شعارهای مبرم و ضروری هم میتوان مطابق به اوضاع و احوال مشخص شعار مبرم تر و ضروری تری را برای اتحاد نیروهای تحول طلب و آزادیخواه دریافت کرد و آن را سرلوحه اتحاد عمل و مبارزه مشترک در برابر ارتجاع و استبداد قرار داد. ارزش درک این مسئله حیاتی درین است که نخست این شعار برای تودههای عظیم خلق نزدیک تر و قابلدرک بیشتر است و دوم اینکه خصوصیت عمومی تر دارد و مربوط به زندگی روزمره مردم کشور ماست و ازین طریق میتوان خلقها را برای مبارزه آماده ساخت و به مبارزه و جنبش کشانید. سوم اینکه هیچگونه بهانه اختلاف را در میان نیروهای ملی، دموکراتیک و ترقی خواهان وطنپرست باقی نمیگذارد و ایفای آن سهل تر است. پس سؤال درین جاست که این شعار مبرم تر، ضروری تر و برجستهتر برای اتحاد و برای مبارزه علیه ارتجاع و استبداد، در اوضاع و احوال مشخص کنونی چیست؟
با در نظر گرفتن تجارب گذشته، نظر ما چنین است که: این شعار برجسته و مشخص در وضع کنونی که مهمترین نقطهضعف هیأت حاکمه افغانستان را عدم تطبیق آزادیهای افراد مصرح در قانون اساسی تشکیل میدهد، عبارت از شعار مبارزه برای تطبیق آزادیهای افراد مصرح در قانون اساسی میباشد که میتواند حلقه وصل تمام نیروهای تحول طلب و آزادیخواه کشور که ضد استبداد، ضد ارتجاع، ضد ستم ملی، ضد استعمار مبارزه میکنند قرار گیرد. در صورت تطبیق این آزادیهای افراد میتوان از یکسو زمینه مقدماتی مبارزه را برای بسط و توسعه حقوق و آزادیهای وسیع دموکراتیک و استقرار دموکراسی تهیه دید و از سوی دیگر اعمال خودسرانه قدرتهای حاکمه را افشا نمود و زمینه رشد و ارتقای شعور طبقاتی و سیاسی تودههای عظیم خلق کشور را فراهم کرد. از طریق درک صحیح و در دست گرفتن این نوع حلقات و شعارهای مشخص روز مبارزه است که به تدریج مبارزه و جنبش دموکراتیک و ملی ما بسط و توسعه مییابد و روز بروز نیروهای نوینی را در مبارزه بخود جذب مینماید، اتحاد و همبستگی نیروها و استحکام مییابد و امکانات جدید و مساعدی را بوجود میآورد. بدین ترتیب است که میتوان با مطالعه مجدد و تحلیل مشخص علمی اوضاع، احوال و شرایط داخلی و خارجی کشور این شعارها را بسط و توسعه داد، بدون اینکه یک لحظه هم، دیگر امکانات و احتمالات را از نظر انداخته و یا اهداف و شعارهای عمومی و غایی را از نظر و عمل دور داشت و آنها را با عمدهترین وظایف شعارهای مبرم جاری و برجسته «معامله» کرد و یا آنها را طرح نکرد و در راه آنها مبارزه نه نمود؛ زیرا باید پیوسته متوجه بود که مقصود از مبارزه در راه شعارهای عمده و مبرم پیروز ساختن نهضت در نبردهای مشخص و معین، در جهت و هدف شعارهای استراتیژیک است که نسبت به تغییراتی که در اوضاع سیاسی پیش میآید تغییر میکند.
مهمترین وظیفه مشی جاری عبارت است از تشخیص آن طرق و وسایل، آن اشکال و صورتهای مبارزه که بیش از همه در یک وضع و حالت معین و مشخص سیاسی و اجتماعی مطابقت دارد و منحیث یک حلقه وصل و کلید پیروزیهای آتی و به مشی عمومی جنبش کمک فراوان مینماید.
موجز اینکه: اکنون جنبش دموکراتیک و ملی ضد فیودالیزم و ضد امپریالیزم وطن ما به آن درجه مقدماتی از رشد خود رسیده است که در نظر تردید لزوم اتحاد و مبارزه نیروهای ضد استبداد، ضد ارتجاع، ضد استعمار و ضد ستم ملی وجود ندارد. ولی باید با کمال تأسف اعلان داشت که تا کنون میان نظر و عمل اتحاد، شگاف و فاصله عمیقی وجود دارد. هنوز هم کسانی استند که بدون احساس مسئولیت در برابر خلق و وطن و جهانبینی علمی و مصالح ملی کشور برای وحدت و اتحاد نیروهای ملی دموکراتیک و ترقیخواه و وطنپرست شرطهای ذهنی و شخصی و «استثنایی» را پیش میکشند و حتی لبه تیز مبارزه را علیه مبارزین ترقیخواه بکار میبرند. به همه معلوم است هم اکنون قدرتهای ارتجاعی کشور ازین تفرقه نیروهای تحول طلب ملی و ترقیخواه وطن استفاده میکنند و حلقه استبداد را روز بروز فشردهتر میسازند. ما بصراحت و صداقت اعلان میداریم که هیچ بهانه و هیچ عاملی نمیتواند سد راه آن شود که حد اقل مبارزه متحد (حتی اگر اکنون در مقیاس کوچک و محدودی هم باشد) برای دفاع از دموکراسی، حقوق و آزادیهای وسیع و دموکراتیک و آزادیهای مصرح در قانون اساسی بعمل آید.
مبرهن است که «اگر» تمام اشخاص، عناصر، محافل و نیروهای آزادیخواه و وطنپرست کشور بر اساس یک پلتفورم (مرام) مشترک (با حفظ استقلال و ایدئولوژی) که مورد قبول همه نیروها قرار گیرد، متحداً بدفاع از حقوق و آزادیهای دموکراتیک مردم افغانستان بر خیزند، طبعاً جنبش کنونی کشور اوج میگیرد، فعالیت وسیع شروع میشود و شور و شوق مبارزه در سرتاسر کشور بسط و توسعه مییابد و سرانجام نتایج بزرگی نصیب جنبش دموکراتیک و ملی وطن واحد ما افغانستان میگردد. دموکراسی استقرار مییابد و طومار ارتجاع، استبداد، ستم ملی و استعمار در هم میپیچد.
پیروز باد آزادی و دموکراسی!
سرنگون باد استبداد، ارتجاع، ستم ملی و استعمار!
کلکسیون پرچم
نویسنده : رفیق عارف عرفان
سیمای ببرک کارمل دربرابرتابش حقیقت زمان
[][][]
ببرک کارمل گُهرنایاب و ناشناخته ایست که پس ازهمه طوفانها در برابرنورخورشید حقیقت میدرخشد.دست یابی به رموزهای سیاسی وپژوهش فراگیر حول آرمانهای سترگ وکارنامه های انسانی او هنوز دشوار است.
اودرگهوارهٔ رنج آگین تاریخ افغانستان پرورش یافت و به آموزگار سترگ تاریخ ومرد تاریخ ساز افغانستان مبدل گردید.
او سازمانده کمنظیر، آموزگار واندیشه پردازبیهمتای عصر خود بود.
کارمل از فرآورده های تاریخ واز آفرینش های زمان است.او آمده بود تابابرپایی رستاخیز ملی علیه ظلم ، استبداد، بیعدالتی، فساد، جهل، فقر وبینوايی، درفش پیکاررا به اهتزازدرآورده وباسرایش سرود آزادی ورهایی، فصل ترقی، پیشرفت،عمران وتمدنرا در تاریخ افغانستان بازگشایی نماید.
واقعیت آن است که هیچ تحول اجتماعی بدون شکل گیری یک رهبری سیاسی که مقاومت و مخالفت را شکل بدهد، پیش نخواهد رفت. کارمل چنین هسته سیاسی را پدید آورد وبیگمان تلاش اوجامعهٔ ساکت و سر خورده آن سالها را سیاسی کرد و کاتالیزور آگاهی جمعی ضرور برای رخداد های سیاسی جامعه شد.
فقید ببرک کارمل به مثابه یک درمانگر سترگ نه تنها قادر بود تادرد جانکاه جامعه افغانستان را تشخیص دهد، بل بطرز خلاقانه نسخهٔ التیام دردهای انبار شدهٔ جامعه فلکزده افغانستان را صادر نمود وهزاران رزمندهٔ دادگر را برای ریشه کندن کردن این آلام بسیج کرد.
کارمل جامعه بیجان عصر را به حرکت درآورد وبا ایجاد مکتب سیاسی به مثابه کانون رزم وپیکار، برروح وروان جامعه جان تازه بخشید، طلسم حاکمیت استبدادی را درهم شکست ودر کمترین دوران زعامت سیاسی، طعم نظام مردم سالار ودادگر را برای مردمان فلک زده افغانستان چشانید، که مردم بیش از پیش مدام درحسرت نظام عدالت گستر، بی مثال و بی برگشت او آه میکشند.
ببرک کارمل نخستین کسی بود، که با افراشتن پرچم رهایی در برابر کاخ استبداد رژه رفت، ساختار نظام استبدادی را درهم شکست وپایه های “دولت ملی “ومدرن را با مشارکت متوازن نمایندگان تمامی اقوام، مذاهب وگروه های قومی واجتماعی اساس گذاشت.
ببرک کارمل به خاطر مشارکت ملی در قدرت وتوزیع قدرت در یک ساختار افقی ، رویکرد انتخاب والی ها وشهردار ها را در افغانستان نهادینه ساخت وبرای مردم اجازه داد تا از میان کادرهای محل، والی ها وشهردارها(شاروال) را برگزینند.
کارمل به معنای واقعی کلمه شخصیت متعهد وباپیمان به آرمانهای سترگ خلق رنجدیده کشور وموسس وبنیادگذار نظام زحمتکشان در تاریخ افغانستان بود.اوهرگز درزمان اقتدار ازقطار رنج وزحمتکشان افغانستان بیرون نشد وچون شمعی در درد مردم و جامعه میسوخت وهمه انرژی وتوانش را طعمهٔ این شعله ساخته بود.
کارمل با ضرب آهنگ دگردیسی اجتماعی در برابر امواج غول آسای زمان، در بستر جامعه در زیرابر دیکتاتوری، بذررهایی افشاند وبا پیام آزادی ،عدالت وترقی آنرا بارور ساخت و برای ثمربخشی آن رزم وپیکار آفرید.
در هوای ترس وبیم ومحیط تاریک جامعه افغانستان کارمل بزرگترین حزب سیاسی را بنیاد گذاشت،حزبی را که بعد از فروپاشی آن هیچکس بویژه رهبران زنده وطراز اول حزب قادر نبوده اند تاپارچه ها وشاخه های شکستهٔ آنراپیوند داده وآنرا دوباره بیافرینند.
شهریان کابل دو بارزنده یاد کارمل را به حیث نماینده شان در پارلمان عصر محمد ظاهر شاه افغانستان برگزیدند.
او در اوج اقتدار باجامعهٔ تکیدهٔ افغانستان همنفس گردید و کرارأ میگفت:
“تازمانی که ملت ماخوشبخت نباشند،ما حق خوشبختی را نداریم. “
نمایشگر ویدیو
00:00
00:23
در تاریخ غمبار افغانستان ببرک کارمل بخشی از چرخ نیرومند تاریخ وتاریخ سازجامعه و خود مکتب دورانساز بود.
او مکتب مردم سالاری،مکتب شایسته سالاری ، مکتب وحدت ملی، مکتب نظام مشارکت ملی ، مکتب صداقت وپرهیزگاری، مکتب خدمت راستین برای جامعه، مکتب رزم وپیکار بسوی ترقی ومکتب دولت سازی وملت سازی افغانستان بود وچون درخت همیشه سبز تاریخ به حیث بهترین الگوی تکرارناپذیر باقی میماند.
بر سیمای سیاسی فقید ببرک کارمل سالهاست ابروغبار تبلیغات ارتجاعی وامپریالیستی می دمد اما برعکس سیمای حقیقی او را صیقل بخشیده واو را به مثابه خدمتگذار راستین مردم زحمتکش افغانستان ونماینده بینوایان کشور تصویر میبخشد.
او در تاربخ افغانستان به حیث سیاستگر پراگماتیک برای بار نخست تهداب واقعی همگرايی ملی ونظام ملی و مردم سالار را اساس گذاشت وساختار “نظام صدارتی” رابرگزید.
دردولت ببرک کارمل تمام ملیتها واقوام کشور بدون کوچکترین تبعیض وتمایز باحقوق همسان وبدون ترواش هرگونه رنگ تبعیض ملی ومذهبی از جایگاه شایستهٔ برخوردار بوده وهمگان دولت را از آن خود می پنداشتند.همین رویکرد ملی باعث شد که”ملیت” وقومیت کارمل تا همین روزدر پرده ابهام باقی بماند.
شایسته سالاری ونخبه گرایی به اصل انکارناپذیر رویکردگزینشی وگمارشی کادرهای دوران زمامداری کارمل در آمده بود ومدارج صداقت، میهن دوستی، ایثار وفداکاری شاخص اصلی آنرا تشکیل میداد.
نظام سیاسی فقید کارمل،قانون مدار، عدالت محور وانسان مدار بود.تطبیق عدالت وقانون یکی از بنیادی ترین شیوهٔ مدریتی این دولتمرد خرد ورز راتشکیل میداد.
ببرک کارمل عالیترین نماد دولتمرد راستین، صادق، متقی وپرهیزگار افغانستان بود.
نه تنها او بل همرزمان وهواداران سیاسی کارمل که در مکتب او درس میهندوستی وصداقت را فراگرفته بودند، بادست پاک، وجدان انسانی وعشق آتشین خدمتگذار راستین مردم بودند.
کارمل حافظ سرسخت ثروتها ودارای های ملی افغانستان بود و درسراسر قلمرو اقتدار او مستدام درفش صداقت تقوا وامانت داری دراهتزاز بود.
ببرک کارمل فقیر ترین رییس جمهور جهان بود،ودر جهان مادی هیچ چیزی از او به میراث گذاشته نشده است.آخرین میراث پدری او که یک دربند حویلی در کمری کابل بود،به حیث ساختمان مکتب از سوی فقید کارمل برای وزارت تعلیم وتربیه اهدا گردید.
او در ساخت و سازجامعه، حزب ودولت معمار فرهیخته و سازمانگربی همتا بود. در تحت تهاجم وتجاوزبخشی بزرگی از کشورهای جهان، ارتجاع منطقه ولشکریان نیابتی آنها ایجاد دولت نیرومند وتشکیل قوای مسلح رزمی وترببت ده ها هزار کادرشایسته ومتخصیص از رویکرد های معجزه آسای زمان اقتدار او بود.
ببرک کارمل هرگز حاضرنبود تا در سکوی اقتدار، علیه منافع علیای وطن دست به معامله زند. صف آرایی او در برابرلغزشها، دستورات وفرمایشات کژروانهٔ گرباچف حاکم کرملین، اورا به حیث انتی سویتست (ضد شوروی) ملقب ساخت واین حربهٔ بود در دست مخالفین سیاسی اش برای انجام دسیسه وپایان زعامت زمامدار یی که میخواست افغانستان را برقله های شامخ ترقی ،آزادی، دموکراسی وعدالت، سوق دهد.
کارمل مبتنی برآرمان سترگ، اعتقادات وباورهای راسخ وآهنین اش برای تغییر جامعه افغانستان وسطح پیکارش در برابر دشمنان وطن، به دژ استوار در برابر دشمنان افغانستان ودورنمای پلانهای شیطانی انها مبدل گردیده بود، تحقق اهداف راهبردی وفاجعه بارانها مستلزم آن بود،تا با نقب زنی های چند پهلودرپیکر حزب ورژیم رخنهٔ پدید آورده ، کارمل را از سکوی رهبری برانداخته ولاجرم باطرح نقشه های رنگ آمیزی شده به عمر رژیم وحزب نقطهٔ پایان بگذارند.
دردرازنای این نقشه گذاری ها، رونالد ریگان، جاسوس سیا گرباچف وجنرال ضیاالحق حاکم نظامی پاکستان اتحادیهٔ را تحت نام” ایتلاف دوستانه”friendly coalition حول مقدرات سیاسی افغانستان پدید آوردند وبه حکم شهادت تاریخ بابرپایی”پلینوم هژده “به زعامت سیاسی ببرک کارمل این رادمرد تاریخ افغانستان پایان بخشیده ومسیر زوال حزب ونظام را دریک کژراههٔ بی برگشت تحت نام “مصالحهٔ ملی”که سپس توافقات یکجانبهٔ ژنیو وطرح ناکام پنج فقره یی سازمان ملل متحد را در برداشت طراحی نمودند.(*۱)
سناریوی سبکدوشی کارمل نهایت خشماگین بود،مردمان شهرکابل با همه تلخکامی در یک آرایش شورانگیز وهیجان انگیز در برابرغرش تانکهای شوروی به پاخاستند ،درب کاخ ریاست جمهوری راکه مقر نظامی ارتش سرخ بود، درهم شکستند وبرسم اعتراض برای ده ها روز درجاده ها در مکاتب، دردانشگاه ها،وخیابانهای شهرکابل غلغله برپاکردند،اعتراض نموده وبه زندانها افگنده شدند.
دراین هنگام در جریان طغیان خشم مردم علیه مداخلات رهبران کرملین درعهدگرباچف و برپایی تظاهرات شهریان کابل،برقول سکات میلر،”ببرک کارمل به سنگر مقاومت ضد شوروی مبدل شده بود”(۲*)
افتخار دارم که همراستا با آغازین مراحل این امواج مردمی،به حیث نخستین سخنران در برابر مداخلات ودسایس گرباچف وشرکاء در میان تظاهرات شهریان کابل به سخنرانی پرداخته واز نقشه های شوم اصحاب توطیه پرده برداشتم.
فقید ببرک کارمل به اسلام و مسلمان احترام خاص قایل بود اما نه تاجردین. برقول داکتر گویال نویسنده معروف هند، ببرک کارمل هرگز از دین مبین اسلام به حیث ابزارسیاسی سود نجست.
در یک قرن اخیر بیشترین مساجد در زمان او اعمارگردید ووزارت شئون اسلامی درزمان او بنیاد نهاده شد.او برای بارنخست برای ملاها خانه، کوپون ومعاش توزیع نمود وسعی داشت تا ملا را از اسارت جامعه ،خانها،وسودخواران آزاد نماید.
با جسارت میتوان اذعان داشت که تمامی رادار های اکتشافی غرب، ارتجاع سیاه، دشمنان داخلی افغانستان،رقباوحریفان سیاسی فقید ببرک کارمل در یک تجسس دامنه دار هرگز قادر نبوده اند تا کوچکترین سندی مبنی بر متهم ساختن او در مسیر سیاست ودولتمداری اش ارائیه دارند. آنچه که به او نسبت میدهند ،همزمان بودن زعامت سیاسی او با اعزام نیروهای شورویست که به دعوت حفیظ الله امین فراخوانده شده بودند.
تاریخ گواهست ومدارک بیشماروجود دارد که فقید ببرک کارمل مخالف شدید اعزام نیروهای شوروی درافغانستان بود واو قبلأ با ارسال نامهٔ عنوانی دفتر کمیته مرکزی حزب کمونست اتحاد شوروی مخالفت خویش را با اعزام ارتش سرخ در افغانستان بیان نموده بود.
قدرت سیاسی دریک هوای ناخواسته به طرز مجبره براو تحمیل شد. کارمل از دوران تبعید ازچکوسلواکی به ماسکو فراخوانده شد وخلاف میل اش قدرت سیاسی در شرایط طوفانی افغانستان بردوش اش گذاشته شد.(*۳)
به گواهی تاریخ، یکی ازرهبران زنده که شاهد مخالفت شدید فقید ببرک کارمل با اعزام نیروهای شوروی درافغانستان بود،نوراحمد نوراست. امیداست تا روزگاری نوراحمد نور، بخاطرتلافی جفاها وگناه های کبیره اش به مثابه حامی سرسخت وسازمانده پلینوم هژده ودوران پرده نشینی اش در اروپا که با ایجاد شبکه های فرکسیونی درون سازمانی برای متلاشی ساختن نهضت ترقیخواه افغانستان انجام داد، مُهرسکوت را درهم شکسته وبا بیان حقایق، رسالت تاریخی اش را دربرابر مرشدش وایستادگی وطنپرستانه او دربرابر کاخ کرملین، به انجام برساند.
کارمل درزمانی بر سکوی اقتدار تکیه زد که افغانستان در آتش جنگ تجاوزکارانه آمریکا، پاکستان، ایران و حواریون داخلی آنها می سوخت وبه دنبال سقوط ولایت هرات گستره جنگ تا۲۰۰جبهه منظم نظامی مخالفین رژیم وتا چنداول وبالاحصار کابل رسیده بود.
درجنگ تجاوز کارانه علیه جمهوری دموکراتیک افغانستان،بیش از چهل کشور جهان مشتمل برده ها سازمان اسلامگرای تروریستی سهم داشتند.
هرچند دشمنان مردم افغانستان،بطرزوقیحانه سرآغاز بحران افغانستان رامرتبط به اعزام نیروهای شوروی در افغانستان میدانند اما برقول برژینسکی مشاور امنیت کاخ سفید،آمریکایی ها شش ماه قبل از دخول روسها،در افغانستان داخل شده بودند(*۴)
در زمان اقتدار سیاسی کارمل هیچگونه پیمان اسارتبارباهیچ کشوری جهان به امضا نرسید.او برای تقویت قوای مسلح افغانستان وخروج نیروهای شوروی از افغانستان چشم انداز روشنی داشت.
کارمل،نخستین طراح ومبتکر خروج نیروهای شوروی از افغانستان بود.(* ۵)
حفیظ الله امین در راستای برنامه های سرکوبگرانه مردم افغانستان گفته بود که برای افغانستان یک ملیون انسان کافیست.
زعامت ببرک کارمل باعث رهایی ده ها هزار زندانی دوره امین ونجات جان ملیونها انسان هموطن مان گردید.
ببرک کارمل مخالف هرگونه کودتا وقیامهای مسلحانه در کشور بود،قیام هفت ثور بدستور “امین “ودر غیاب او براه افتید وببرک کارمل پیروزی قیام را مستدام امر”تحمیلی” تلقی مینمود.
برقول آقای عبدالوکیل وزیرخارجه جمهوری دموکراتیک افغانستان ومسئول شاخه نظامی حزب در دوران محمد داوود، درحالیکه جناح پرچم حزب از لحاظ آرایش قوا ازتوان سرنگونی رژیم محمد داوود برخوردار بود،اما مخالفت شدید فقید کارمل، حزب را از چنین گزینه بازداشت.
کارمل گفته بود که هرحرکت ناپخته سیاسی مانند زایمان قبل از وقتیست که در اثر آن هم مادر جان میدهد وهم طفل تلف میگردد.(۶*)
به گواهی برگه های تاریخ او مخالف قتل مرحوم محمد داوود رییس جمهور افغانستان بود.این رویکرد انگزیندهٔ نخستین مخالفت فقید کارمل با امین بود.
کارمل، فانوس عمر را برای بهبود زندگی زحمتکشان کشورش برفرازدیرک کشتی دریای طوفان زای روزگار آویخت .
اودر ۱۳ قوس ۱۳۷۵خورشیدی رخت سفر بست،مکتب اش زنده است وچون نخل سبز ،چون کاج بلند روزی با همه افتخارات وسربلندی دردل تاریخ شگوفه خواهد کرد
روان پـاک هـمه قربانیـان جـنایات امین سفاک و باند تبهکاراش شـاد و یـاد شـان گـرامی بـاد.
درود پرشور وآتشین
برروان پاک ومقدس همه قربانیان وجانباخته گانی که درراه تحقق اهداف شریفانه وانسانی انسان زحمتکش وبخاطر مبارزه دادخواهانه درجهت تامین شعار های بزرگ استقلال ،آزادی ،صلح وعدالت اجتماعی بهترین هستی یاجان های شیرین شان را چه جسورانه وبیهراس قربان نموده ودربرابر دشمنان انسان وانسانیت ،این بربرمنش های وحشی ارتجاع سیاه افراطی،استبدادوامپریالیزم برای یک لحظه هم سرتسلیم خم نکردند.
روان همه ای سپاهیان گمنام ونامدار وهمه قرباینیا ن جنگ تحمیل شده ارتجاع وامپریالیزم شاد،حماسه ها کارکرد ها وخاطرا ت ماندگار شان گرامی وجاویدان باد!
( راه پرچم )
اهدا به جانباخته گان راه سعادت و انسانیت !
اهدا به آنانیکه درفش عدالت و تجدد خواهی را بر دوش کشیدند و به جنگ اهریمنان رفتند و جان های شیرین شانرا به خاطر آرمانهای والای و انسانیی زحمتکشان ، از دست دادند…
دروود بر عشق ، وفاداری و پایمردی آنان در راه تحقق اندیشه های حزبِ قهرمانان و جانباخته گان میهن مان (حزب دیموکراتیک خلق افغانستان ) !
با الوداعِ تو،
خورشید هم درفشِ عزا دارد
گلبرگهای سرخِ امید اینجا
عطرِ غریبِ باغِ خدا دارد
با سوز و دردِ و آهِ هزاران دل
چشمِ غبار، آیینه ها دارد
اندوهِ مرگِ شهپره ی عاشق
این باغ رنگ و بوی جدا دارد …
ای رهگذارِ عشق، سر افراشته
تو سبز سبزِ خاطره ها مانی
در کوره راهِ صاعقه ، روییدی
تندیسِ افتخاری، …که، میمانی!
ا.پگاهی
به خون شهیدان گلگون کفن
به فریاد و افغان ایـن انجمـن
قسم میخورم
که شام غریبان سحر می شـود
طلسم و فسون بی اثرمی شود
به مــوی سپـیـد سـر مادران
به سرهای عریان آن خواهران
قسم میخورم
ازین زرد رویی برآید خـزان
گلستان پژمرده گردد جوان
…..
به دهقان پیری که راحت ندید
به تـاریکی خــانه هـای امُیــد
قسم میخورم
سرآید کریمی شب تــار ما
بخندد بهارا ن بـه گلــزار مـا
کریم استالفی
***
گور خونین شهیدان به تو آواز دهد
شعله ی را که فروزان شده خاموش مکن
ما به اُمیدی وفای تو گذشتیم ز جان
دوستان را مبر از یاد و فراموش مکن
سالنامه افغانستان
شماره ۵۰ سال ۱۳۶۳ ( 1984 )
جمهوری دموکراتیک افغانستان
تهیه و ترتیب : رفیق قاسم آسمایی
اهدا برای پژوهشگران تاریخ واقعی، مردم شرافتمند و نسل جوان میهن و پرچمداران راه سعادت انسان
سالنامهٔ جمهوری دموکراتیک افغانستان،آیینهٔ تمامنمای ایست که وقایع ورخداد های سیاسی،اجتماعی واقتصادی را در قلمرو جمهوری دموکراتیک افغانستان بازتاب داده وروح انساندوستانه وخدمت گزارانه نظام پاکنهادو بیهمتای تاریخ را تحت زعامت رهبر کاریزماتیک ودولتمرد صادق،مردم دوست ووطنپرور افغانستان فقید ببرک کارمل به نمایش میگذارد.
جریان کار،خدمت،پیشرفت وفرایند سازندگی چرخ نظام ملی ومردمی در تحت تهاجم نیمی از کشور های متجاوز جهان،بویژه کشور های غربی،ارتجاع عرب ،کشور های منطقه وحواریون داخلی شان درصفحات زرین این برگه، مبین آنست که جمهوری دموکراتیک افغانستان باچه قدرت صلابت ،درایت وتدبیر در راستای خدمات سترگ وانسانی در امر تحکیم پایه های نظام ملی ومردم سالار، درخشندگی داشته وباعزم فولادین وتعهد وپیمان در راه آرمان مردم به پیش میرفت.
با اینکه نظام در شاهراه سعادت،در مسیر دادخواهی ودرگذرگاه عدالت اجتماعی به پیش میتازید،از اثر تیر دشمن زخم برداشت،دچار صاعقه شد،آن رهبر خردورز ودولت مرد مدبر دریک رویکرد قهریه ودریک دسیسهٔ طراحی شده کنار زده شد وراه زوال آغاز گردید؛
میراث های کبیر جمهوری دموکراتیک افغانستان که قسمآ درین تاریخچه به نگارش درآمده است،برای نسل جوان وفراگیری درسهای آموزنده وعدم تکرار گردش چرخ تاریخ نهایت پربها وسودمند است؛
راه پرچم
در آستانه ى سالروز درگذشت بنيانگذار جنبش چپ دموكراتيك كشور فقيد ببرك كارمل
شاد روان ببرک کارمل ، آن ويژگی ها و سجايای عالی يک رهبر را که داکتر طبری در ” مدينۀ فاضله ” برشمرده است؛ درگفتار و کردارش بازتاب روشن داد . وی عشق وطنپرستی را بمفهوم واقعی آن در مبارز بخاطر آزادی ، صلح، ترقی، عدالت اجتماعی، انسان سالاری، تأمين سعادت و رفاه مادی و معنوی زحمتکشان ، از طريق اسقرار حکومت قانون و نظام دموکراسی، آن گونه که در برنامۀ حزب نوشته بود آن را درکار وعمل خويش تا آن جايی که شرايط و امکانات درکشور برايش ياری می نمود، تطبيق و به اثبات رسانيد.
هیچ شاه ، امیر ورییس جمهوری ، در رشد فرهنگ، زبانها، ادبیات، هنرها و آگاهی سیاسی، بیداری شعورملی، اجتماعی و در امر برابری حقوق اقلیتهای ملی، مذهبی و قومی افغانستان، برابر به ببرک کارمل دلسوزی، توجه عادلانه ترقی آفرین وکیفی نداشته است« کارمل به عنوان انسان راستگو و بی رياء ، به انديشه و فکرش خيانت نکرد و از صداقت و راستيش بود که بعنوان رئيس جمهور و رئيس يک حزب قدرتمند ، پايان عمرش را در کانتينر سپری کرد. زندگی او در کانتينر ، نشانۀ پاکی و صداقت او بود. اگر او هم ، نه به اندازۀ برادر مجاهد کبير 180 مليون دالر ، تنها يک مليون دالر دزدی می کرد! بخوبی می توانست زندگی غير کانتينری برای خودش داشته باشد و با خانواده اش در يکی از کشورهای بيرونی راحت و آرام زندگی کند ؛ ولی زندگی او در شهر حيرتان در کانتينر ، نه تنها مايۀ عزت و وقار او ؛ بلکه مايۀ شرمندگی ، رسوايی دزدان مکار و حيله گر بنام جهاد و مجاهدين شده … زندگی کانتينری کارمل به عنوان يک حادثۀ ثبت شده در تاريخ و جزء خاطرات اين نسل است که به نسل های آينده ی اين ملت منتقل می شود. »
ياد كارمل بزرگوار گرامى ، خاطراتش تابناك و راهش پر رهرو باد!
ببرک کارمل
پرچمدارِ بی بدیل در مبارزات ملی و مردمی افغانستان
ببرک کارمل یکی از رهروان راه مبارزات نهُضت مشروطیت در افغانستان به حساب میرود.
ببرک کارمل یکی از ادامه دهنده گان سُنن داد خواهانه مبارزات نُهضت مشروطیت در افغانستان بود.
ببرک کارمل انسان افغانستان نوین، یا به عباره دیگر انسان افغان نوین بود که خود چنین گفته بود.
انسانِ افغان نوین بود، آراسته با همه سجایای یک انسان نوین در افغانستان.
انسانِ افغان نوین بود که انگیزه داشت، انگیزه خلق میکرد و آنرا به دیگران انتقال میداد.
انسانِ افغان نوین بود که وطنش را عاشقانه دوست داشت و به آن افتخار می نمود.
انسانِ افغان نوین بود که تا پایان عمرش در کنار برهنه پاها و انسانِ زحمتکش کشور استوار باقی ماند.
انسانِ افغان نوین بود که به ارزشها و آرمان هایش تا آخر صادق بود ، پایدار ماند و با آن معامله نکرد.
انسانِ افغان نوین بود که نه از زور کار گرفت ، نه زر اندوخت و تا پایان عمر با افتخار همین طور زیست.
انسانِ افغان نوین بود که با زور گویان، قانون شکنان ، قانون گریزان و ستم پیشه گان هیچگاه سر آشتی نداشت.
انسانِ افغان نوین بود که به تامین نان، خانه، لباس، برادری، برابری و عدالت اجتماعی پابند بود و به آن بی تزلزل و پایدار باقی ماند.
انسانِ افغان نوین بود که استثمار فرد از فرد و تفاوت های طبقاتی را به چالش کشید ، اراده داشت و تلاش کرد آنرا در حیاتش ریشه کن سازد.
انسانِ افغان نوین بود که به دوستی خلق های جهان و مردم کشورش باور کامل داشت و در آن راه صادقانه تلاش کرد.
انسانِ افغان نوین بود که در شرافت و صداقت، مهربانی و دلسوزی، استواری و پایداری، انسان پروری و انسان دوستی و وطن پرستی سر مشق هم رزمان و همراهانش بود و به آن پابند ماند.
انسانِ افغان نوین بود که با وجود همه بهتانها ها و عربده کشی های دشمنان وطن راه و مکتب خدمت به مردم را کنار نگذاشت و به اندیشه های مترقی و انسان دوستانه خود مانند یک دژ تسخیر ناپذیر استوار و پایدار باقی ماند.
انسانِ افغان نوین بود که صداقت و وفا داری به انسان زحمتکش، مردم دوستی و وطن پرستی را در تار و پود همراهان و همباورانش پرورش داد و می خواست زنده نگهدارد.
انسانِ افغان نوین بود که تلاش کرد، تا درس آگاهی به مبارزه طبقاتی و اعتقاد به آن را به همباوران و همقطارنش بیآموزاند.
انسانِ افغان نوین بود که خواست باور ها و آرمان هایش را یکجا با همرزمانش با صداقت و باورمندی در عمل پیاده نماید.
انسانِ افغان نوین بود که یگانه آرزویش تعالی و ترقی کشور ، رفاه همگانی و تحولات مثبت اجتماعی بود.
انسانِ افغان نوین بود که آرزو داشت تا کشور و مردم آنرا در قطار کشور های ترقی یافته و مرفه جهان ببیند.
انسانِ افغان نوین بود که توانست با گفتار، کردار و پندار نیک اش مکتبِ انسان دوستی جاویدانه ای را به همفکرانش به ارث بگذارد.
انسانِ افغان نوین بود که از گفتار نیک ، کردار نیک و پندار نیک گاهی هم عدول نکرد، استوره ای شد درین راه که سر بلند از دروازه تاریخ عبور کرد.
دردا و دریغا که عدهٔ از همفکران، همقطاران و رهروان آن بزرگ مرد نه توانستند، راه و رسم مبارزات اجتماعی- سیاسی را به پیروی از آن مکتب دوام داده و آنرا انکشاف دهند.
هموطنان عزیز، برادران و خواهران!
اکنون پس از دو دهه حضور پُر رنگ امریکایی ها و بعداً خروج غیر مسؤلانه آنها از افغانستان و سقوط مجدد کشور بدست سیاه ترین نیرو ها ، یعنی طلبان تروریست، اکثر از نیرو های روشنفکر، ترقیخواه و عدالت پسند کشور به این باور رسیده اند که این مکتب از محتویات کلاسیک خود فاصله گرفته است.
درس های لازم آن مکتب را باید باز خوانی کرد و انکشاف داد که این بازخوانی ، صادقانه و مسؤلانه در دسترس نسل نو از روشنفکران وطنپرست، ترقیخواهان و تحول طلبان افغانستان باید قرار داده شود.
راه و مکتب رفیق ببرک کارمل ماندگار است
.. ببرک کارمل به صحت انديشه های مهم از جهانبينی علمی و اندوخته های سياسی ـ اقتصادی اش از جامعه شناسی علمی، اعتقاد راسخ داشت. وی ارتجاع، استعمار و امپرياليسم را دشمن اساسی بشريت و عامل اصلی جنگ، فقر، عقب مانی، بدبختی، مصيبت و تيره روزی در جهان می دانست. روی همين اصل برای تأمين آزادی و عدالت و برچيدن بساط ظلم و استبداد، با عزم راسخ، ارادۀ آهنين، ايمان قوی و گامهای استوار قدم بر داشت و فرياد خشم و نفرتش را دربرابر انواع تبعيض و بيدادگری، ظلم و استبداد ارتجاع، استعمار و امپرياليسم، بی هراس و با صدای رسا بلند نمود و هرگز با ارتجاع شؤنيزم و امپرياليسم، برای يک لحظه هم سازش نکرد و دربرابر زور و زر و فشار نيروهای ستمگر و جبار داخلی و خارجی تسليم نشد.
ادامه را در لینک پایینی مطالعه نماید.
فرخنده باد سوم عقرب روز همبستگی جوانان افغانستان
رفقای عزیز ــ دوستان گرامی ــ هموطنان رنجیده کشور ـ مردان زنان کشور ـ اقایان خانمها.
دراین لحظه که پر ازاحساسات عمیق هستید هیجانات مرا ،فراه گرفته است . چقدر برای من مشکل است که یک بیانیه خوبتر وارام ولی پر اهمیت در پیشگاه شما تقدیم بدارم.درهمین لحظه که در پیشگاه شما قرار دارم چقدر ساده دراندیشه من ـ درفکر من ـ یک احساس غلبه میکند ـ درهمین لحظه دها هزار ـ دهاهزار مادران شما درحالیکه طفل گریان ان درپستان وسینه ان نگاه کرده شیر میخواهد ولی مادر شیرندارد ولی شیر مادر را یک مشت ستمگار ووحشی چاپیده است ـ مرا زیر یک احساس میاورد ، قصه های مرگ ومیر را درافغانستان ـ افسانه های رنج هزاران طفل وکودک را درجریان دو سال اخیر که قعطی وقیمتی همه شما خبر دارید.
هموطنان، این برای نخستین بار درکشور ما از فقر هزاران هزار طفل وکودک ـ پیر وجوان ـ پدر ومادر وبرادر ما جان داده اند. به هر حال اجازه دهید شما هم شاهید هستید که امروزحزب ما حزب رنجبران ، حزب زحمتکشان حزب ستمکشان ـ به مناسبت سوم عقرب ـ به مناسبت پیکار علیه استبداد ـ سالها دراین کشور شما این روز را تجلیل کردند وچنین اجتماع عظیم را تشکیل دادند. من به نمایندگی کمیته مرکزی حزب طبقه کارگر افغانستان ـ حزب رنجبران زجر کشان ـ زحمت کشان. حزب که درپیشگاه رنجهای این کشور ستم دیده قسم تاریخی توده هاـ
یا مرگ یا از پیروزی خلق !!!!!
حزبی که بشما دراین صحن اجتماع بخون خود وخون رفیقهای خود قسم میخورد که ما یک وجب خاک خودرا به اجنبی نسپاریم یک وجب ناموس وشرف ملک خودرا به خارجی ها نفروشیم ولیکن یک وجب در برابر دشمنان افغانستان تسلیم نشویم اکنون بگذار که دشمنان ما اینجا وانجا هر صلاح دارندـ هر زوریکه دارند در برابر ما استعمال کند ما در راه خود، خون خود ـ جان خود را در راه خدمت به خلق وقف کردیم و به صورت قاطع وقف خواهم کرد. از این کلیات پر حساس میگذریم توجه هموطنان محترم را به این مطلب میخواهم که ما وقتی که میگویم پرچمدار یعنی چه ؟ پرچمدار یعنی اینکه در پیشاپیش لشکر ـ درپیشاپیش روی خلق قراردارد. تا اولین خطرانرا باید پرچمداران متحمل شوند. بدین مناسبت ما درچنین روزهای تاریخی همیشه نقاط اساسی را درسیاست وسرنوشت خلق کشور خودرا ارایه میکنم که دیگران جرأت افاده انرا بخود ندارندانها دنباله روی میکنند کلیات هواهی ومجرد میگویند لیکن در هر وضع وحالت مشخص سیاست کشور حمله یا توضیح روشن درمسئله ندارند و فرق ما بین پرچمداران زحمتکشان کشور ودیگران درهمین نقطه است. بیانیه که در حضور شما تقدیم میکنم بعدازاین تحلیلی بوده واحساساتی نیست. انچه که مربوط به خلق های رنجیده وطن وطنپرستان شما بود رفقای من درابتدای امریکه رفیق ارجمند دوکتورس اناهیتا ـ رفیق ارجمند وهمرزم ما استاد میر اکبر خیبر ودیگر پرچمداران با محتویات مترقی وسیاسی اظهاراتی که کرده اند شنیدید. اکنون برای اینکه ما مبارزه واقعی کرده باشیم توجه هموطنان را به نقاط دقیق معطوف میسازم بیانیه که من به حضور شما تقدیم میدارم حزب من ـ رهبری من ـ کمیته مرکزی من به من دستور داده اند و در دوجمله خلاصه میشود(چه باید کرد؟از کجا باید شروع کرد؟)این چه باید کرد من ، با انچه باید کرد که تاریخ را تغیر داد تفاوت دارد.
انچیزیکه تاریخ را تغیر داد وشعار چه باید کرد را در تاریخ بوجود اورد وان میگفت که باید خلق ستمگر وزحمتکش باید یک حزب انقلابی داشته باشد!!! اکنون خلق زحمتکش افغانستان حزب…
بیانیه انقلابی وتاریخی رفیق ببرک کارمل رهبر حزب دموکراتیک خلق افغانستان (حزب کارگر افغانستان )
دراجتماعی عظیم زحمتکشان شهر کابل به مناسبت سوم عقرب1972
تهیه و ترتیب: رفیق علی رستمی
ادامه را در لینک پایینی مطالعه نماید.
http://rahparcham1.org/بیانیه-انقلابی-وتاریخی-رفیق-ببرک-کارم/
———
فرخنده باد سوم عقرب روز همبستگی جوانان افغانستان
درود پرشور به قربانیان این روز تاریخ ساز
راه پرچم
*******
نویسنده : رفیق زبیر واعظی
یادبود از بنيانگذار جنبش چپ دموكراتيك كشور فقيد ببرك كارمل
شاد روان ببرک کارمل ، آن ويژگی ها و سجايای عالی يک رهبر را که داکتر طبری در ” مدينۀ فاضله ” برشمرده است؛ درگفتار و کردارش بازتاب روشن داد . وی عشق وطنپرستی را بمفهوم واقعی آن در مبارز بخاطر آزادی ، صلح، ترقی، عدالت اجتماعی، انسان سالاری، تأمين سعادت و رفاه مادی و معنوی زحمتکشان ، از طريق اسقرار حکومت قانون و نظام دموکراسی، آن گونه که در برنامۀ حزب نوشته بود آن را درکار وعمل خويش تا آن جايی که شرايط و امکانات درکشور برايش ياری می نمود، تطبيق و به اثبات رسانيد.
هیچ شاه ، امیر ورییس جمهوری ، در رشد فرهنگ، زبانها، ادبیات، هنرها و آگاهی سیاسی، بیداری شعورملی، اجتماعی و در امر برابری حقوق اقلیتهای ملی، مذهبی و قومی افغانستان، برابر به ببرک کارمل دلسوزی، توجه عادلانه ترقی آفرین وکیفی نداشته است« کارمل به عنوان انسان راستگو و بی رياء ، به انديشه و فکرش خيانت نکرد و از صداقت و راستيش بود که بعنوان رئيس جمهور و رئيس يک حزب قدرتمند ، پايان عمرش را در کانتينر سپری کرد. زندگی او در کانتينر ، نشانۀ پاکی و صداقت او بود. اگر او هم ، نه به اندازۀ برادر مجاهد کبير 180 مليون دالر ، تنها يک مليون دالر دزدی می کرد! بخوبی می توانست زندگی غير کانتينری برای خودش داشته باشد و با خانواده اش در يکی از کشورهای بيرونی راحت و آرام زندگی کند ؛ ولی زندگی او در شهر حيرتان در کانتينر ، نه تنها مايۀ عزت و وقار او ؛ بلکه مايۀ شرمندگی ، رسوايی دزدان مکار و حيله گر بنام جهاد و مجاهدين شده … زندگی کانتينری کارمل به عنوان يک حادثۀ ثبت شده در تاريخ و جزء خاطرات اين نسل است که به نسل های آينده ی اين ملت منتقل می شود. »
ياد كارمل بزرگوار گرامى ، خاطراتش تابناك و راهش پر رهرو باد!
برگی از آرشیف تاریخ
نخستین کنگره معلمان جمهوری دموکراتیک افغانستان
سوم الی پنجم جوزای ۱۳۵۹
متن بیانیه ببرک کارمل منشی عمومی ح.د.خ.ا و ریس شورای انقلابی ج.د.ا
و مجموع سخنرانی ها و گزارش ها
هیئت تحریر:
ریس – خیرمحمد « ساد »
اعضا:
عبدلغفور « تلاطم»
محمد عثمان « نژند »
واصف « باختری »
مهتمم محمد حسن رستاقی
ناشر:
وزارت تعلیم وتربیه
ریاست تالیف وترجمه
بازپخش : راه پر چم
برای دسترسی و مطالعه روی لینک پایینی کلیک نماید.
http://rahparcham1.org/برگی-از-آرشیف-تاریخ-نخستین-کنگره-معلما/
به یادبود رفیق کارمل!
عشق او مختص به میهن
رزم او همواره محکم
درکنار قشر محروم
آن رفیق استاده پیهم
درک او از عمق تاریخ
بسته باعقل وخرد بود
بحث وتحلیل قشنگش
ره بسوی نور بکشود
لیک یاران جفاجو
ناشیانه خط کشیدن
روی دستورات نیکش
گام شیطان را گزیدن
***
آرمان رهبر:
انصاف وعدالت برین می خواهم
من کشور و انسان نوین می خواهم
همواره گلیم ظلم بر خواهم چید
آینده ی خلق بهترین می خواهم.
***
اکنون به بلندای اندیشه ات پی برده ام
تویگانه فرزندی ازتبارآزادی بودی
برای آن هایی که درخود گم بودن
خودشناسی تدریس کردی
توتافرازآسمان خردباوری قدم زدی
توتصویرهای آیندگان رابه تصویرکشیدی
صداقت را
شجاعت را
ومهرورزی به وطن وخلق را
چون دانش آموزمکتب ازتوبایدآموخت
بگذار
بلندگوهای امپریالزم سرودبی معنای ظلمت را
جف بزنند
ومن دراعماق اندیشه ام
حرف های گنج گونه ات را
جامی گذارم
تاباتکیه برآن مسیرمشخص برای روزگارتاریک هموطنانم ترسیم کنم
وازپرتونورافشان عقلانیت توخانه های متروک رانوربکارم
رهبردانشمندم
کارمل عزیز!
بشیراحمد بشار
********************************
دوست عزیزم بشیر احمد بشار را هزاران درود باد،
سروده های گهربار شما راکه از چشمه زار حقیقت در رثای فقید ببرک کارمل رهبر ملی میهن تابیده شده بود در روشنائ خورشید مطالعه نموده وبر جسارت سرایشگر وتوانایی های قلمی این نخل جوان وثمربار آفرین گفتم.
هرگاه مدارج زوایای پر ابهت این سروده ها در بسترمعنی رهگیری شود تا بلندای قله افتخارات حوزه شعری این بلاد سر میکشد.این استعداد را آبشار روان وبی پایان یافتم امید است تا امواج جنبنده آنرا تا ایام سحر در بحر عظیم تماشا نمایم
کامگار باشید
عارف عرفان
****************
تهیه و ترتیب ظاهر « دقیق »
ببرک کارمل خطاب به جوانان
چه را باید آموخت ؟ برای چه باید آموخت ؟ و چگونه آموخت ؟
این سوالهای است که نسل جوان کشور ما آنرا عمیقاً فرا گیرد درک کند و از آن آگاهی داشته باشد. بناً بر اوضاع و احوال خاص طوریکه در اساسنامه ح.د.خ.ا تذکر یافته تیوری علمی را فرا گیریم، ولیکن سوال درینجاست که تیوری علمی انقلابی را چگونه فرا گیریم ؟
آیا از روی کتاب و یک سلسله دگم ها را طوطی وار به حافظه خود بسپاریم و بعد نعره بازی کنیم و شعار بدهیم و خود را یک انقلابی پیشاهنگ طبقه کارگر بنامیم؟
اگر چنین کنیم مرتکب اشتباه بزرگی خواهیم شد.اینجاست که صرف از روی کتاب فرا گرفتن تیوری انقلابی بدون طی پروسه دیگری در تعلیم و تربیت ما میتواند همچون ما ؤئیزم، ترو تسکیزم و انارشیزم تبدیل به فجایع گردد.
ساده ساختن تیوری علمی انقلابی و در حافظه سپردن چند اصل آن و آن را بصورت میکانیکی و احساساتی و ناپخته در پیشگاهی مردم انداختن اشتباهی را ببار میاورد که فاجعه انگیز است ، وچنین شیوه و روشی را با تاسف در جیات (15) سال ح.د.خ.ا تنها با پوست و گوشت خود بلکه با پوست و گوشت رنجهای مردم خود احساس کردیم ،
پس وظیفه باز هم عمده و جدی نسل جوان ما در شرائیط حاکمیت زحمتکشان ج.د.ا زیست میکنند اینست که باید تیوری علمی انقلابی را عمیقاً فرا گیرد و آنرا هضم و حلاجی نماید.
هنوز هم در مراحل صنوف اول تیوری علمی انقلابی هستیم بازهم باید به پیش برویم ، تیوری علمی انقلابی را بینیاد گذاران تیوری علمی از جامعه، از زندگی ، واز پیکار و عمل فرا گرفته و قانونمندی تکامل جامعه را کشف کرده و آن را در عمل پیاده کرده اند ،
باید نسل جوان تیوری علمی انقلابی را فرا گیرند و دانش خود را غنی سازند.و آنرا بشکل زنده و پر تحرک در عمل پیاده کنند، ما هنوز هم در صنوف پایین هستیم بازهم باید به صفوف بالاتر ارتقا کنیم تا واقعاً وظایف خودرا وظایفی که تاریخ به حکم زمان به عهده ح.د.خ.ا و طبقه کارگر و سایر زحمتکشان و به عهده جوانان برومند کشور سپرده است ، بصورت انقلابی داده باشیم .
مرحله دیگر وظیفه ما اینست که ما تیوری علمی انقلابی را بصورت خلاق در شرائیط مشخص جامعه پیاده کنی ، هرگاه ما چامعه خود را نشناسیم ولو که تیوری را عمیقاً فرا گرفته باشیم باز هم مرتکیب اشتباهات فجایع و حتی جنایت بزرگ خواهم شد . تیوری علمی انقلابی بصورت خلاق حکم میکند حزب طبقه کارگر و سازمانهای مربوط به آن یعنی سازمان جوانان بصورت اخص و تمام سازمانهای اجتماعی باید تمام خصوصیات و کرکتر جامعه خود را بصورت عمیق و همه جانبه درک و تشخیص دهد.
——————
انسان تنها وقتی تا آخرین لحضات زنده گی خود را خوشبخت احساس میکند که ایام جوانی وی برای جامعه،خوشبختی انسان و آزادی انسان پُرمحتوای،فعال و مفید سپری شده باشد.
ببرک کارمل خطاب به جوانان افغانستان میزان
******
ببرک کارمل
وطن و جامعۀ خود را بشناسیم!
ظلم فیودالی، عقبماندهگی اقتصادی و فرهنگی و تفتین استعماری، سالیان متمادی مانع آن گردید که تیوری مترقی در وطن ما گسترش یابد. تنها پس از چندین ده سال تحمل رنج و مشقت است که اکنون افغانها راه نوآموزی و خودآموزی را میپیمایند و علیرغم تعقیب و دشمنی وحشیانه نیروهای ارتجاعی به مطالعه تیوری مترقی میپردازند.
تجربۀ پیشروان دنیای نوین نشان داد که واقعاً «بدون تیوری انقلابی، نهضت انقلابی نیز نمیتواند وجود داشته باشد» و «نقش یک مبارز پیشآهنگ را فقط حزبی میتواند ایفاء کند که با تیوری مترقی رهبری شود» و یا به عبارت عامتر، این تیوری است که رهنمای عمل قرار میگیرد.
از این جاست که یکی از وظایف جدی ما، یعنی فراگرفتن تیوری پیشرو و آموختن جهانبینی علمی مطرح میگردد. هیچ عنصر انقلابی نمیتواند در اهمیت این وظیفه تردی به خود راه دهد، زیرا جهانبینی علمی زحمتکشان، ایدیولوژی سوسیالیزم علمی محصول دوران تاریخی نوین است و بهصورت روزافزون بر عقول و اذهان بشریت مترقی نفوذ کرده و از بوتۀ آزمایش تاریخی برآمده است. به همین جهت است که اکنون در کشور ما نیز حتی ارگانها و «احزاب» نو تشکیل دست راستی و بهاصطلاح «وسط و چپ نما» نام «سوسیالیزم» را در مرامنامههای خود میگنجانند در حالی که دیروز بردن نام آن «کفر» تلقی میگردید.
این تلقیات نوین چرا؟ بدین مناسبت که اساساً همه راههای دیگر آزمایش شده و همه به عدم موفقیت منجر گردیده است و تعالیم و مکاتب قدیم بورژوایی نتوانستند و اصولاً نمیتوانند به مسایلی که زندهگی طرح میسازد جواب علمی بدهند. معهذا اگر ارتجاع داخلی و امپریالیستی این حقیقت را نمیپذیرند و میخواهند با دروغ و افتراء اندیشههای عالیه سوسیالیزم علمی را لکه دار سازند و از سرمایهداری دفاع کنند، ازین روست که نمیخواهند سرنگون شوند.
برای تودههای وسیع خلق قبول و آموختن جهانبینی علمی زحمتکشان و قبول ایدیالوژی پیشرو عصر ما بهمثابه اسلحه و قطبنمای نجات بخش میباشد، اما برای دار و دسته محافل حاکمه ارتجاعی کشور ما چیزی هلاکتبار و غیرقابل تصورت است.
ولی باید در نظر داشت که آموختن جهانبینی علمی زحمتکشان هیچگاه به معنی از بر کردن و قرائت اصول کلی آن و ساده کردن موضوعات پیچیده و اعتقاد جامد، خشک و مجرد به قوانین عام آن نیست. چنین آموزش نه تنها نمیتواند برای پیکارجویان رهنمای عمل جنبش انقلابی باشد، بلکه در بسا موارد جنبش از آن لطمههای سنگینی میبردارد. وظیفه عناصر پیشرو و مترقی اینست که قوانین مشخص جامعۀ خویش را درک نمایند و اصول و احکام کلی جهانبینی علمی بر شرایط عینی وطن خود تطابق دهند. اشتباه عظیم خواهد بود اگر نقل قولها و فورمولهای حفظ شده، اندرز و نسخههای از اصول کلی جهانبینی علمی و یک شکل واحد رشد و انتقال این و آن کشور معین سوسیالیستی و جنبش کارگری و سوسیالیزم نوشت و آن را برای هر زمان و مکان مطلق ساخت و مفید تلقی کرد. «کسی که میخواهد برای کارگران نسخهای از خود اختراع کند که برای کلیه موارد زندهگی، تصمیمات قبلاً حاضر و آمادهای را در بر داشته … وی را باید صاف و ساده شارلتان نامید» (بیماری کودکی …)
جهانبینی علمی خلاق میگوید که باید راههای نامنکشف هر کشور را خود عناصر پیشرو و ترقیخواه آن کشور توأم با استفاده از قوانین عام تیوری تکامل اجتماعی کشف کنند و مبنای آن نسخه علاج آن را بنویسند، تمایزات و خصوصیات اجتماعی، ملی و دولتی خود را در شیوههای مشخص کشور خود تحقیق، بررسی تفحص و درک کنند.
برای ایفای این مأموریت تاریخی است که ما باید اولتر از همه به تحقیق و مطالعه همهجانبه خصوصیات وطن و جامعه ملی خود بپردازیم؛ زیرا «وطن که عبارت از محیط معین سیاسی، فرهنگی و اجتماعی است، نیرومندترین عامل در مبارزۀ طبقاتی زحمتکشان میباشد».
ازین رو بدون شناخت وطن نمیتوان به پیروزی در مبارزه طبقاتی نایل آمد. شناسایی جامعه و وطن باید در جهات مختلف اعم از شرایط اقتصادی، ترکیب ملی، محلی، قومی، نژادی، قبیلوی، دولت، قوانین، اخلاق، مذهب، فرهنگ و هنر، آداب و رسوم، عنعنات و سنن و مبارزات مردم ما، صورت گیرد؛ که البته این امر بدون مطالعه عمیق تاریخ و جامعه شناسی کشور امکان پذیر نیست. ولی باید به کمال تأسف اظهار داشت که تاکنون عدۀ زیادی از مبارزان پیشرو ما در بارۀ تاریخ و جغرافیای «سیاسی، بشری، اقتصادی و طبیعی» کشور، در بارۀ خصوصیات جامعه افغانی که در آن زندهگی میکنند، معلومات درستی ندارند و در نتیجه نمیتوانند تعالیم جهانبینی علمی و انقلابی را با وضع خاص اجتماعی – اقتصادی، سیاسی و فرهنگی کشور وفق دهند و آن را به شناخت ملت ما مقرون سازند.
باید توجه کرد که اگر فراگرفتن اصول جهانبینی علمی سهل است، ولی تطبیق آن در شرایط کشور بسیار مشکل و پیچیده است که اشتباهات یک عده از عناصر و محافل مترقی از همین جا ناشی است.
افغانستان یکی از قدیمیترین و خاصترین کشورهاست در قلب آسیا. تاریخ و ترکیب ملی وطن ما مغلق و پیچیده است. خصوصیات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی، سوابق نفوذ استعمار، سلطه دولتهای مرکزی و محلی فیودالی، پیوند و روابط تاریخی کشورهای همجوار با خلق و تاریخ کشور ما همه و همه مسایلی اند که بدون مطالعه دقیق تاریخ و بدون معرفت با خصوصیات مزبور نمیتوان قوانین خاص رشد تکامل آینده افغانستان را کشف کرد.
درین زمینه دیگر باید تنبلی و رخوت را کنار گذاشت و باید وطن را از منطقه به منطقه، از سر تا سر از دیروز و امروز بهصورت عمیق و همهجانبه مطالعه کرد و آن را شناخت.
به تاریخ پرافتخار و کهنسال وطن و سنن مبارزات خلق کشور آشنایی پیدا نمود و سرانجام پیوند خود را با تاریخ جدید، با جریان حوادث روزمره، تحولات و تغییرات اوضاع وطن و نهضت نوین رهاییبخش کشور تأمین کرد و در نتیجه تشخیص داد که بر اساس اصول و احکام جهانبینی علمی زحمتکشان و انطباق خلاق آن در شرایط وطن و جامعۀ ملی ما میتوان علماً پالیسی عمومی و جاری خود را تنظیم و شعارهای روزمرۀ مبارزه و جنبش را صحیحاً استخراج کرد، راههای نامنکشف را کشف نمود و در نتیجه تشخیص داد که در شرایط کنونی «خلق» کیست و «دشمن» کدام است، وطن چیست و دشمنان و دوستان وطن ما کیاند، نبض رشد و تکامل آیندۀ افغانستان در کجاست و راه علاج چیست؟
مؤجز این که مبارزان پیشرو ما باید:
– مقدم بر همه اصول خلاق جهانبینی علمی را فراگیرند، زیرا بدون در دست داشتن این قطب نما، پیروزی مبارزه رهایی بخش ملی و اجتماعی ما ممکن نیست.
– باید همت گماشت تا اصول فوق را در شرایط وطن و جامعۀ ما انطباق داد. برای نیل به این آرمان باید کوشید تا وطن و جامعه خود را همه جانبه بشناسیم و آگاهی و معلومات خود را در بارۀ اوضاع و احوال مشخص ملی ارتقا دهیم و پیوسته با جریان تغییرات و تحولات جامعه خود پیوند داشته باشیم.
با انجام این وظایف و شرکت عملی در مبارزه روزمره اجتماعی است که میتوان افتخار نام مبارز پیش آهنگ را کسب نمود و در جنبش رهایی بخش کشور نقش شایستهیی را ایفاء کرد.
از شماره چهل و ششم ۱۴ دلو ۱۳۴۷ جریده پرچم مقاله آموزنده و علمی رفیق ببرک کارمل
***
ببرک کارمل
مبارزه برای دموکراسی عمده ترین رسالت کنونی ماست
جریده تابناک پرچم شماره (شانزدهم) دوشنبه ۳ سرطان ۱۳۴۷
در هر کشور مطابق به شرایط مشخص آن رسالت مبارزه در راه دموکراسی صورتهای گوناگونی بخود میگیرد ولی این مبارزه در تمام موارد و با وصف تنوع اشکال آن، با مبارزه در راه صلح، استقلال ملی، ساختمان جامعه نوین و مترقی پیوند ناگسستنی دارد. به همین جهت است که نیروهای ترقیخواه وطنپرست «مبارزه در راه دموکراسی را جز لاینفک مبارزه در راه سوسیالیزم» تلقی میکنند و در راه بسط و توسعه و پیوند میان آنها در جریان نهضت رهاییبخش، دلیرانه مبارزه مینمایند.
از همین جاست که در شرایط کنونی مسأله استقرار و بسط دموکراسی در زمره اساسی ترین و عمدهترین وظیفه مبارزه و در مرکز ثقل مسایل تکامل کشور ما قرار میگیرد.
چنانکه ما بارها اعلام داشتهایم عملاً نظام سیاسی، اقتصادی- اجتماعی و فرهنگی افغانستان خصلت ضد دموکراتیک را محتویست که با آزادی و دموکراسی و ترقی اجتماعی و رفاه عمومی مردم مباینت دارد. قضاوت جریان ما در باره خصلت فوق، بر اساس تحلیل علمی شرایط اجتماعی- اقتصادی کشور ما بنا یافته و علیرغم بعضی تغییراتی که طی دهه اخیر در سیاست داخلی و خارجی افغانستان رخ داده است، با وجود پهلوهای مثبت آن، اساس حکم و قضاوت ما پا برجا و تزلزلناپذیر است.
ماهیت روش ضد دموکراتیک هیأت حاکمه افغانستان و توطیه نیروهای امپریالیستی علیه آزادیهای دموکراتیک و بر خلاف آزادیهای مطرح در قانون اساسی و ایجاد موانع روزافزون در راه استقرار و بسط دموکراسی و مغالطه کردن دموکراسی با روش اداره استبدادی و شیوه فرتوت قرونوسطایی و تحریک نیروهای ارتجاعی و دادن امتیازات گوناگون برای آنها، نشانه آنست که نیروهای ارتجاعی و استعماری هدفی جز بدنام ساختن دموکراسی و استحکام و استقرار استبداد در کشور ندارند.
به همین جهت به نظر ما سمت اساسی مبارزه در وضع کنونی باید متوجه تأمین آزادیهای دموکراتیک و استقرار و بسط دموکراسی باشد و در جهت طرد ارتجاع، استبداد و استعمار در افغانستان قرار گیرد.
باید خاطرنشان کرد که شعار مبارزه در راه تأمین دموکراسی و حقوق و آزادیهای دموکراتیک مردم از یکسو شعار اصولیست و از سوی دیگر «بر مبنای اصول قانون اساسی نیز نمیتواند قابل تعقیب و مجازات باشد» و اگر از طرف دولت تعقیب و مورد مجازات قرار گیرد باید متوجه بود که به عکسالعمل شدید مردم و افکار عمومی جهان مواجه میگردد.
تجربه زندگی معرف این امر است که مبارزه دموکراتیک علیه استبداد و ارتجاع نه تنها جنبش رهاییبخش ملی ضد فیودالیزم و ضد امپریالیزم ما را به تعویق نمیاندازد، بلکه آن را به هدف نزدیک تر میسازد.
هرچه جنبش دموکراتیک و مبارزه در راه دموکراسی پیگیرتر و عمیقتر صورت گیرد به همان پیمانه سطح شعور سیاسی تودهها به درجات عالی تری رشد و توسعه مییابد و برای آنها محسوس و قابلدرک میگردد که دموکراسی صوری سیاسی را باید به دموکراسی واقعی سیاسی،اقتصادی و اجتماعی ارتقا دهند و بالأخره برای آنها روشن تر میشود که فقط سوسیالیزم میتواند راه آزادی واقعی و بهبود زندگی اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی را برایشان بگشاید.
باز هم باید خاطرنشان ساخت که برای نیروهای ترقیخواه مفاهیم «دموکراسی، آزادی» معنی واقعی دارد و تصورات موهوم و توجیهات نادرستی را که دشمنان از این مفاهیم مینمایند، تردید و محتوی طبقاتی آنها را بر حسب شرایط تاریخی افشا میکنند. نیروهای ترقیخواه همیشه میپرسند: «دموکراسی و آزادی برای کی؟» به این سؤال پاسخ علمی میدهند: «دموکراسی برای اکثریت، برای تمام خلق، آزادی برای انسان!» برای رفتن بسمت این مفاهیم واقعی است که باید از دموکراسی و آزادی بمثابه عمدهترین وظیفه کنونی مجدانه دفاع بعمل آید.
مبرهن است که خلقهای وطن ما در حد اقل حقوق و آزادیهای سیاسی و اجتماعی محروماند. محافل حاکمه ارتجاعی کشور و طبقات حاکمه ستمگر در شهر و ده آنچنان شرایط اختناق آور و تحمیق کنندهیی را ایجاد میکنند که دیگر روز بروز برای مردم غیرقابلتحمل میگردد. هرگاه سری به اطراف و اکناف کشور زده شود بخوبی نمایان میگردد که هیأت حاکمه در عمل وسیلهیی در دست متنفذین و مستبدین و مرتجعین شهرها و دهاتاند که این خود موجب ایجاد عدم استقرار و بینظمی در کشور میگردد و محافل حاکمه علیرغم این حقایق و عدم توجه به منشأ و علت اصلی این وضع همیشه سعی کردهاند تا مسئولیت را بعهده نیروهای نو ظهور مبارز وطنپرست و ترقیخواه اصولی بیاندازند و آزادی و دموکراسی را از مفهوم واقعی آن تهی کنند و عرصه را برای ارتجاع سیاه باز گذارند. به همین جهت با اعتماد و اعتقاد راسخ و با درک و تشخیص حقانیت راه خویش، وظیفه حکم مینماید که از دشواریها نباید هراسید و پیگیرانه مبارزه مقدس و شجاعانه خود را در راه دموکراسی و برای انجام تغییر سریع بنیادی و کیفی در کشور ادامه داد. ولی باید خاطرنشان ساخت آنچه که میتواند نهضت کنونی را به هدف رساند، لزوم مبارزه دستجمعی برای بسط و توسعه دموکراسی است. درین جای شک نیست که نیروهای ملی پیوسته چه در تظاهرات، اجتماعات، اعتصابات و چه در جراید و از تریبون پارلمان از حقوق و آزادیهای مردم، از دموکراسی و از ارزشهای دموکراتیک قانون اساسی دفاع کردهاند. ولی بکمال تأسف باید اعلام داشت که این «دفاع» اعتراض علیه اعمال خودسرانه هیأت حاکمه کشور از آنجمله حکومتها بدون شعار مبرم مشخص و بدون اتحاد و همبستگی نیروهای تحول طلب و وطنپرست و آزادیخواه و بدون پیگیری صورت گرفته است.
در چنین وضع و شرایط همیشه تحلیل و ارزیابی نادرست از اوضاع کشور و برخوردهای متفاوت بوجود آمده است. به این معنی که بعضی ازین نیروها بیش از اینکه به مسأله مبرم روز اهمیت دهند، بیشتر به اهداف و شعارهای دور خویش پرداختهاند و در حلقه لند پروازی شخصی، محفلی و سازمانی و به بهانه اختلافات ایدئولوژیکی در انجماد فکری و تنگنظرانه خود گیر آمدهاند و بعضی دیگر چنین استدلال مینمایند که باید اوضاع سیاسی، اجتماعی و اقتصادی کشور را طبق اراده خویش با یک ضربه سرنگون ساخت. این گروههای اجتماعی مبارزه برای حقوق و آزادیهای دموکراتیک افراد را عمل بیفایده و بینتیجه میدانند و در نتیجه بیشتر لبه تیز مبارزه را در داخل نیروهای دموکراتیک، ملی و ترقیخواه بکار میبرند. همچنین هستند کسان دیگری که اصلاً بنا بر روحیه بد بینی و عدم اعتماد، اعتقاد به مبارزه ندارند و مترصد «معجزات سیاسی» استند و بنا بر بیرحمی و خشونت ارتجاع دستخوش یاس و ناامیدی میگردند.
به عقیده ما تمام این برخوردها با مصالح خلق افغانستان و رشد نهضت دموکراتیک و ملی کشور درین مرحله تاریخی مباینت دارد و در واقعیت امر ناشی از عدم اعتقاد به مبارزه ملی، دموکراتیک، مترقی و خلقی است. درک سلیم و شرایط جامعه ما حکم مینماید:
درحالیکه ارتجاع با تمام قدرت و توانایی خود در جامعه مسلط است، مبارزه برای دفاع از حقوق و آزادیهای وسیع دموکراتیک و از آنجمله در راه آزادیهای مطرح در قانون اساسی با مبارزه برای اصلاحات اساسی سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی و تغییر سریع کیفی و بنیادی نه تنها مباینت ندارد، بلکه دارای پیوند منطقی و ناگسستنی است.
تجربه ثابت کرده که در جریان مبارزه برای دموکراسی، برای حقوق و آزادیهای دموکراتیک وسیع افراد (آزادی بیان، مطبوعات، تظاهرات، اجتماعات، تشکیل احزاب سیاسی و سازمانهای اجتماعی … و غیره) است که میتوان تودههای مردم را بعرصه مبارزه دلیرانه جلب کرد، اتحاد آنها و همبستگی تمام نیروهای آزادیخواه و وطنپرست کشور را استحکام بخشید و در نتیجه نیروهای ارتجاعی و استبدادی را به هنگام و پیهم زیر ضربه گرفت و قدم بقدم به عقبنشینی واداشت، تضعیف کرد و بالأخره زمینه استواری را برای یک اقدام همهجانبه، برای استقرار حکومت دموکراتیک و ملی تهیه دید و جنبش دموکراتیک و ملی را به پیروزی نهایی رساند. به این ترتیب مبارزه روزمره و وظایف مبرم پالیسی جاری را از نظر و عمل انداختن و به انتظار حوادث و جریان خود بخودی نشستن و یا صرف با دادن شعارهای نهایی و مغازله با الفاظ دل خوش کردن و به دیگران ناسزا گفتن و یا دستخوش کینههای شخصی، خودخواهی، یاس و ناامیدی شدن و از مبارزه دست کشیدن، هم به مبارزه روزمره و جاری و هم به مبارزه عمومی، هم به هدف و شعارهای مشخص مبرم و هم به هدف و شعارهای استراتیژیک و هدف غایی لطمه عظیمی وارد میکند.
تجربه تاریخ نشاندهنده این حقیقت است که اگر جنبش نیرومندی ایجاد گردد و اشخاص، محافل، سازمانهای ملی، دموکراتیک، وطنپرست و ترقیخواه کشور متحداً عمل کنند، میتوان نیروهای مرتجع و مستبد کشور را در هر موقف اجتماعی و سیاسی که باشند در هم شکست. بر پیشتازان و پیشآهنگان جنبش است که شعار عمده و اساسی «دفاع از دموکراسی و آزادیهای دموکراتیک افراد» را که نیروی خلاق معنوی و بالقوه است،
به نیروی مادی و بالفعل تبدیل کنند، تا بتوان طومار ارتجاع، استبداد، استعمار و ستم ملی را از جامعه درهم پیچید و زمینه را برای تحول کیفی و اساسی فراهم ساخت.
طوری که در بالا اشاره گردید، به همگان معلوم است که خلقهای وطن ما تا کنون در عمل و در واقعیت امر از ابتدایی ترین حقوق و آزادیهای مصرح در قانون اساسی و اعلامیه جهانی حقوق بشر که دولت افغانستان تطبیق آن را در کشور تعهد کرده است، محروماند و طبقات حاکمه و محافل حاکمه سیاسی کشور هر روز بدون احساس ترس و مسئولیت با کبر و غرور و بیرحمی در برابر حقوق و آزادیهای دموکراتیک مردم، با بیاعتنایی و بیپروایی برخورد میکنند، مردم را فریب میدهند و ارتجاع افراطی و دست راستی را علیه جنبش و نیروهای ترقیخواه وطنپرست بیشتر تحریک مینمایند.
بنا برین حقایق مشخص، اتحاد و مبارزه برای استقرار دموکراسی و حقوق و آزادیهای وسیع دموکراتیک عمدهترین و ضروری ترین وظیفه کنونی و وجه مشترک تمام وطنپرستان و آزادی خواهان افغانستان است.
همچنین خاطرنشان میگردد که حتی در داخل شعارهای مبرم و ضروری هم میتوان مطابق به اوضاع و احوال مشخص شعار مبرم تر و ضروری تری را برای اتحاد نیروهای تحول طلب و آزادیخواه دریافت کرد و آن را سرلوحه اتحاد عمل و مبارزه مشترک در برابر ارتجاع و استبداد قرار داد. ارزش درک این مسئله حیاتی درین است که نخست این شعار برای تودههای عظیم خلق نزدیک تر و قابلدرک بیشتر است و دوم اینکه خصوصیت عمومی تر دارد و مربوط به زندگی روزمره مردم کشور ماست و ازین طریق میتوان خلقها را برای مبارزه آماده ساخت و به مبارزه و جنبش کشانید. سوم اینکه هیچگونه بهانه اختلاف را در میان نیروهای ملی، دموکراتیک و ترقی خواهان وطنپرست باقی نمیگذارد و ایفای آن سهل تر است. پس سؤال درین جاست که این شعار مبرم تر، ضروری تر و برجستهتر برای اتحاد و برای مبارزه علیه ارتجاع و استبداد، در اوضاع و احوال مشخص کنونی چیست؟
با در نظر گرفتن تجارب گذشته، نظر ما چنین است که: این شعار برجسته و مشخص در وضع کنونی که مهمترین نقطهضعف هیأت حاکمه افغانستان را عدم تطبیق آزادیهای افراد مصرح در قانون اساسی تشکیل میدهد، عبارت از شعار مبارزه برای تطبیق آزادیهای افراد مصرح در قانون اساسی میباشد که میتواند حلقه وصل تمام نیروهای تحول طلب و آزادیخواه کشور که ضد استبداد، ضد ارتجاع، ضد ستم ملی، ضد استعمار مبارزه میکنند قرار گیرد. در صورت تطبیق این آزادیهای افراد میتوان از یکسو زمینه مقدماتی مبارزه را برای بسط و توسعه حقوق و آزادیهای وسیع دموکراتیک و استقرار دموکراسی تهیه دید و از سوی دیگر اعمال خودسرانه قدرتهای حاکمه را افشا نمود و زمینه رشد و ارتقای شعور طبقاتی و سیاسی تودههای عظیم خلق کشور را فراهم کرد. از طریق درک صحیح و در دست گرفتن این نوع حلقات و شعارهای مشخص روز مبارزه است که به تدریج مبارزه و جنبش دموکراتیک و ملی ما بسط و توسعه مییابد و روز بروز نیروهای نوینی را در مبارزه بخود جذب مینماید، اتحاد و همبستگی نیروها و استحکام مییابد و امکانات جدید و مساعدی را بوجود میآورد. بدین ترتیب است که میتوان با مطالعه مجدد و تحلیل مشخص علمی اوضاع، احوال و شرایط داخلی و خارجی کشور این شعارها را بسط و توسعه داد، بدون اینکه یک لحظه هم، دیگر امکانات و احتمالات را از نظر انداخته و یا اهداف و شعارهای عمومی و غایی را از نظر و عمل دور داشت و آنها را با عمدهترین وظایف شعارهای مبرم جاری و برجسته «معامله» کرد و یا آنها را طرح نکرد و در راه آنها مبارزه نه نمود؛ زیرا باید پیوسته متوجه بود که مقصود از مبارزه در راه شعارهای عمده و مبرم پیروز ساختن نهضت در نبردهای مشخص و معین، در جهت و هدف شعارهای استراتیژیک است که نسبت به تغییراتی که در اوضاع سیاسی پیش میآید تغییر میکند.
مهمترین وظیفه مشی جاری عبارت است از تشخیص آن طرق و وسایل، آن اشکال و صورتهای مبارزه که بیش از همه در یک وضع و حالت معین و مشخص سیاسی و اجتماعی مطابقت دارد و منحیث یک حلقه وصل و کلید پیروزیهای آتی و به مشی عمومی جنبش کمک فراوان مینماید.
موجز اینکه: اکنون جنبش دموکراتیک و ملی ضد فیودالیزم و ضد امپریالیزم وطن ما به آن درجه مقدماتی از رشد خود رسیده است که در نظر تردید لزوم اتحاد و مبارزه نیروهای ضد استبداد، ضد ارتجاع، ضد استعمار و ضد ستم ملی وجود ندارد. ولی باید با کمال تأسف اعلان داشت که تا کنون میان نظر و عمل اتحاد، شگاف و فاصله عمیقی وجود دارد. هنوز هم کسانی استند که بدون احساس مسئولیت در برابر خلق و وطن و جهانبینی علمی و مصالح ملی کشور برای وحدت و اتحاد نیروهای ملی دموکراتیک و ترقیخواه و وطنپرست شرطهای ذهنی و شخصی و «استثنایی» را پیش میکشند و حتی لبه تیز مبارزه را علیه مبارزین ترقیخواه بکار میبرند. به همه معلوم است هم اکنون قدرتهای ارتجاعی کشور ازین تفرقه نیروهای تحول طلب ملی و ترقیخواه وطن استفاده میکنند و حلقه استبداد را روز بروز فشردهتر میسازند. ما بصراحت و صداقت اعلان میداریم که هیچ بهانه و هیچ عاملی نمیتواند سد راه آن شود که حد اقل مبارزه متحد (حتی اگر اکنون در مقیاس کوچک و محدودی هم باشد) برای دفاع از دموکراسی، حقوق و آزادیهای وسیع و دموکراتیک و آزادیهای مصرح در قانون اساسی بعمل آید.
مبرهن است که «اگر» تمام اشخاص، عناصر، محافل و نیروهای آزادیخواه و وطنپرست کشور بر اساس یک پلتفورم (مرام) مشترک (با حفظ استقلال و ایدئولوژی) که مورد قبول همه نیروها قرار گیرد، متحداً بدفاع از حقوق و آزادیهای دموکراتیک مردم افغانستان بر خیزند، طبعاً جنبش کنونی کشور اوج میگیرد، فعالیت وسیع شروع میشود و شور و شوق مبارزه در سرتاسر کشور بسط و توسعه مییابد و سرانجام نتایج بزرگی نصیب جنبش دموکراتیک و ملی وطن واحد ما افغانستان میگردد. دموکراسی استقرار مییابد و طومار ارتجاع، استبداد، ستم ملی و استعمار در هم میپیچد.
پیروز باد آزادی و دموکراسی!
سرنگون باد استبداد، ارتجاع، ستم ملی و استعمار!
کلکسیون پرچم
جریده تابناک پرچم (ویرایش جدید واصل)
شماره (شانزدهم) دوشنبه ۳ سرطان ۱۳۴۷
http://rahparcham1.org/
حزب دموکراتیک خلق افغانستان درگذرگاه تاریخ مستند
اهدا به آنهایکه خواستار تحقیق وتتبع مستقل و بیطرفانه در بارۀ تاریخ کشور اند.
صفحه انترنتی راه پرچم افتخار دارد که به مناسبت گرامی داشت از پنجاو سه سالگی بنیان گزاری حزب دموکراتیک خلق افغانستان مجموعۀ از اسناد ، روزنامه ها، کتاب و… مربوط ح.د.خ.ا و دولت جمهوری دموکراتیک افغانستان را که طبع و نشر گردیده است همراه با یاداشت ها و دیدگاه ها و مقالات و پژوهش های داخلی و خارجی تقدیم شما نماید.
بازپخش اسناد حزبی ح.د.خ.ا ودولت جمهوری دموکراتیک افغانستان که حاوی اعلامیه ها، تصامیم وموضعگیری های دولت با اضافه خبرها وتحلیل های پیرامون اقدامات عملی آن دولت، در جهت خدمت به هموطنان است؛ میتواند منبع موثق ودقیق برای تحقیق وتتبع کسانی قرار گیرد که خواستار تحقیق وتتبع مستقل و بیطرفانه در بارۀ حوادث کشور اند.
ضرورت به یادآوری است که در نتیجه سقوط غم انگیز دولت در ثور سال 1992 و تسلط جهادی ها برمال و دارایی عامه و چوروچپاول موسسات دولتی، سبب گردید تا قسمت بیشمار اسناد، مدارک و نشرات دولتی وحزبی دوران کار وپیکار حزب و دولت از بین رفته و منابع بسیار مهم تحقیق و تتبع برای نسل های آینده ضایع و تنها به شکل پراگنده اینجا و آنجا بعضی مدارک و نشرات از چپاول در امان باقی بماند. راه پرچم به نوبه خود از همه موسسات وافرادی که این اسناد و مدارک را حفظ و همگانی ساخته و یا هم در اختیار ما قرار داده اند، صمیمانه اظهار شکران می نماید وموفقیت بیشتر آنها را در دریافت و همگانی ساختن آن خواهان است.
امیدواریم به کمک اعضای حزب وسایر هموطنان نیک اندیش، سلسله جستجو و دریافت نشرات و مدارک بیشتر را در این عرصه ادامه داده و یقیناً با دریافت آن، آنرا همگانی خواهیم ساخت.
همچنان امیدواریم بتوانیم به کمک رفقا ودوستان کلکسیون های سالهای بعدی روزنامه ها، جراید، مجلات وسایر نشرات جمهوری دموکراتیک افغانستان و اسناد ح.د.خ.ا را جمع آوری، تدوین ودر خدمت شما هموطنان گرامی وپژوهشگران تاریخ کشور قرار دهیم.
قابل یادآوری است که گرداننده های راه پرچم با تمام نیرو و درک مسولیت تا حال سعی نموده اند هرچه بیشتر در این زمینه فعال و موثرکار نمایند . باید گفت درحالیکه این همه دستاورد نتیجه کار مشترک همه ما و شماست جا دارد بخصوص از زحمات شباروزی رفقا هر یک رفیق قاسم آسمایی،رفیق انجینر عمر فیض و رفیق عارف عرفان از نام شما و از نام گرداننده های راه پرچم اظهار سپاس و امتنان نمایم و موفقیت های بیشتر شان را در این امرشریفانه در مسیر تاریخ سیاسی کشور ما آرزو نماییم.
راه پرچم
یادی از جاودانه شدن ابرمردی که برگۀ تاريخ را ورق زد و صفحۀ نوينی را گشود.
سالها از خموشی چراغ زندگی فرزانه مرد نستوه و مبارز پرشورراه ورسم پيکار انقلابی ، بخاطرازهم گسستن زنجيرهای اسارت و بردگی و رسيدن انسان به قله های شامخ پيروزی، می گذرد.
سالها از جاودانه شدن يل مبارزۀ سياسی راه رهايی زحمتکشان ميهن مان سپری شد که در طول زندگی پربارخويش با تفکر نوين، عزم متين ، ارادۀ آهنين و ايمان خارائين ، برگه هايی از تاريخ زندگی کهن را ورق زد و صفحۀ جديدی از عزم و رزم ، کار و پيکار پيشرونده و رسالتمندانه را به پيشگاه فرزندان اصيل خلق زحمتکش افغانستان، گشود.
آری ، اين فرزانه مرد خرد و انديشه، ببرک کارمل فرزند سرسپرده و رسالتمند مردم آزادۀ افغانستان می باشد و اينک ما با فروتنی برسبيل ياد آوری از آن سالروز، با برافراشته نگهداشتن پرچم انديشه های ماندگار ديروز، با ادامۀ کار و پيکار انقلابی امروز، در راه تحقق آرمانهای سترگ آن انسان بزرگ، تجديد پيمان می نماييم.
زنده نام رفيق ببرک کارمل رهبر خردمند ح. د.خ. ا، از ايام شباب تا دم مرگ: از پانهادن به دروازۀ دانشگاه تا افتيدن به کنج زندان ؛ ازايجاد و رهبری نخستين حوزه های حزبی تا تشکيل حزب دموکراتيک خلق افغانستان ؛ از سازماندهی پيروزمندانۀ مبارزات انتخاباتی و نمايندگی مردم در دو دوره ( دوازدهم و سيزدهم ) شورای ملی تا بيان درد ها و رنجهای بيکران مردم و تشريح خواستها و نيازهای مبرم و حياتی کليه ی زحمتکشان کشور از تريبيون شورا، جهت رشد و ارتقای سطح آگاهی سياسی توده های مردم وبسيج بهترين و با احساس ترين فرزندان آنان در صفوف ح.د.خ.ا ـ سازمان دموکراتيک زنان افغانستان و سازمان دموکراتيک جوانان افغانستان، به هدف تحقق خواستهای برحق سياسی و صنفی شان ؛ از افشای ماهيت ضد ملی و ضد دموکراتيک حکومتهای دوران دهۀ دموکراسی (!) و مداخلۀ لگام گسيختۀ سلطنت در انتخابات شورا و زندانی ساختن قانون احزاب سياسی، تا تحمل سکوت سياسی سال های ديکتاتوری جمهوری تک حزبی و رفتن مجدد درزندان داوود شاهی؛ اززمان دفاع از حيات انسان، نورم ها و ضوابط حزبی و محتوای حقيقی انقلاب ملی ـ دموکراتيک ، تشکيل جبهۀ متحد ملی و دموکراتيک و جلوگيری از قوماندانسالاری تا مرحلۀ اخراج از کشور و تبعيد عمدی بخارج ؛ از زمان قرار گرفتن دربرابر دستورزمان ، مبنی برپذيرش رهبری سياسی حزب و دولت، بخاطر نجات مردم ازدم تيغ مشهورترين جلاد خون آشام تاريخ معاصرافغانستان و امحای دسته جمعی آگاهان سياسی ميهن پرست ، تا تأمين وحدت مجدد ح. د. خ. ا و بسيج توده های آگاه مردم در 14 سازمان اجتماعی و تشکيل جبهۀ ملی پدروطن ، بمنظور نجات ميهن از پنجه های خونين جنگ و شرارت پيشگان داخلی و بين المللی ؛ از لحظۀ سازماندهی يک توطئه ی ننگين رهبران جنايت پيشۀ بين المللی و انجام آن توسط همراهان نيمه راه و معامله گر حزبی و دولتی، تا تبعيد مجدد بخارج از کشور و افتيدن در بستر بيماری و کشيدن واپسين نفسهای زندگی؛ پيوسته درسنگر دفاع از عدالت ، آزادی ، دموکراسی، صلح ، ترقی ، پيشرفت اجتماعی ، انسان سالاری، سعادت و تأمين رفاه مادی و معنوی انسان زحمتکش قرارگرفت.
اما دريغا، که رفيق کارمل عزيز را بيماری سرطان با بی رحمی بکام خود فرو برد و همه ی رفقا ، همرزمان، هواخواهان و دوست داران راه و رزمش درداخل و برون از مرزها درسوگ مرگش نشستند.
جوهر اصلی انديشه های اجتماعی و تفکر سياسی رفيق کارمل را دفاع ـ پاسداری و حراست از حقوق و آزادی های دموکراتيک زحمتکشان ميهن و ارزشهای عالی اخلاقی و انسانی تشکيل می داد که احترام به کرامت و شرافت انسان رکن مهم آن بود و مبارزه ی بی امان در راه رهايی و بهروزی انسان زحمتکش از ستم و بيدادگری ، درونمايۀ اصلی آن را تشکيل می داد.
درطول تاريخ اين سرزمين، زنده ياد ببرک کارمل يگانه رهبر سياسی و زمامدار مملکت بود که طرح لغو اعدام را به سازمان ملل متحد پيشنهاد نمود ؛ مشارکت همه اقوام را دراداره و رهبری ارگانهای دولت ( بشمول رهبری شورای وزيران) درمرکز و محلات تأمين نمود و زونهای منطقه يی قدرت و ادارۀ دولتی را ، جهت گذار قانونمند از حکومت مرکزی تام الاختيار، به نظام فدرالی مردمسالار، بوجود آورد ؛ دربرابر زور و زر و فشار قدرتهای جبار و ستمگر داخلی و بين المللی، هرگز سر تسليم فرود نياورد ؛ با استبداد ، ارتجاع، ، شئونيزم و امپرياليزم هيچگاه سر سازش را پيشه نکرد ؛ دست پاک، قلب پاک و نفس پاک، مشخصه های زندگی اش بود؛ از داشتن مال و منال مبرا بود؛ در داخل و خارج از افغانستان، يک بسوه زمين ، يک خانه گلی و يک اپارتمان شخصی هم نداشت ؛ ازتجمل ، پول پرستی، فتيشيزم و مونوپوليزم سخت بيزار بود.
پس بايست تقوا و صداقت درکار، اعتماد برنفس ، اعتقاد به قدرت و نيروی آفريدگار تاريخ ، راه و رسم مبارزۀ سياسی، دفاع از حقوق و منافع انسان آزاده را از شيوۀ گفتار، رفتار و کردار روان شاد ببرک کارمل آموخت.
ـ به پيش در راه تحقق آموزه های انقلابی و آرمانهای انسانی رفيق ببرک کارمل !
ـ برافراشته باد درفش مبارزه برضد ارتجاع ، استعمار، استثمار، امپرياليزم و اشغالگران بين المللی!
ـ ياد زنده نام ببرک کارمل گرامی ، خاطراتش تابناک و راهش پر رهرو باد !
کميتۀ فعالين
ح. د. خ. ا
ببـرک کـارمـل شـخصیت پـاک طـینت ،
هـدفمند ، مـبارز خسـته گی نـاپذیر ، مـلی و تجـدد گـرا
ببرک کارمل ، شخصیت برجسته سیاسی ، شجاع و صاحب هوشمندی خاص سیاسی و اجتماعی 19 سال قبل از امروز به ابدیت پیوست. شاد روان ببرک کارمل نه تنها از دیدگاه پیروان سیاسی اش بلکه نظر به نوشته های تعداد از مفکرین سیاسی- اجتماعی غیر وابسته شخص بی بدیل در چند دهه سیاسی که وی زیسته است، بوده است. وی که یکی از بنیانگذاران جریان دموکراتیک خلق افغانستان بوده ، بیش از پانزده سال بحیث رهبر حزب و قریب به شش سال در رهبری دولت وقت قرار داشت ، یکی از شخصیت های برجسته و متبارز سیاسی درعصر حاکمیت دولت های دموکراسی ملی در تعداد از کشور های آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین بوده است. شاد روان ببرک کارمل را بر حق میتوان در زمره شخصیت های ملی و مترقی و تحول پسند آن زمان تلقی نمود . در دهه های که ببرک کارمل در اوج مبارزات سیاسی و اجتماعی افغانستان و در عمق تضاد های اجتماعی و فکری متبارز گردید، چهره های برجسته و ثبت شده در تاریخ مبارزات ترقی خواهانه ، ملی و ضد استعماری مانند جمال عبدالناصر در مصر، سوکارنو در اندونیزیا، قوام ناکرومی در الجزایر، پاتریس لوممبا و دها رهبران دیگر مثال های بودند که بر ضد ارتجاع و استعمار با افتخار و شجاعانه مبارزه نمودند و تعداد از آنان بر اساس توطئه های ناشی از تسلط سیاست های کودتائی بین المللی غرب و اربجاع منطقوی جانهای خود را هم در راه آرمانهای ملی و وطنپرستانه شان از دست داداند.
من بمانند هزاران عضو آن وقته حزب دموکراتیک خلق افغانستان و مردمان که به شخصیت پاک، صادق شاد روان ببرک کارمل احترام دارند ، میخواهم بخاطر یادبود این این بزرگ مرد زمان ادای احترام نمایم و نام شان را زنده و خاطرات شان را جاویدان بخواهم. او ” یک رهبر با افتخار” ، یک ” ترقی خواه با افتخار” و ویک ” مبارز استوار و پایمرد با افتخار” بود که به همان مقیاس که یک شخصیت با ثبات بود، دارای عاطفه انسانی ، احساس عمیق احترام به عرف و عنعنات پسندیده جامعه افغانی و دارای روابط ابتکارانه با نخبه گان و شخصیت های سیاسی، اجتماعی و روحانیون آگاه و وطنخواه و بزرگان اقوام کشور داشت. او با همین خصوصیات اش همیشه حیثیت یک خار چشم را برای عوامل جهل و تاریکی داشت و هنوز هم روحیه و عطش انتقام جوئی بعض از محافل و چهره های وابسته فروکش نکرده است که متاٌسفانه در نوشته ها ی شان بر علیه این شخصیت سر داده میشوند.
نویسنده چهره و نقش بی بدیل شاد روان ببرک کارمل را از دو دیدگاه می بینم، یکی اینکه من افتخار مبارزه بی آلایشانه و بخاطر ترقی ملی و اجتماعی را تحت رهبری وی اموختم و بکار گرفتم و دیگر اینکه بحیث یک ترقی خواه متعهد به آرمان های ملی و ترقی خواهی اندیشه های ملی و ترقی خواهی وی در شرایط کنونی و در بسیاری از موارد حیثیت ” یکی از” منابع و بنیاد تحلیل و بررسی اوضاع کنونی کشور است و خواهد بود.
شخصیت های مانند ببرک کارمل فقید و همراهان شان همه زنده گی خود را وقف مبارزات تحول طلبانه و روشنگری جامعه عقب مانده تحت شعار ” بخاطر رنج های بیکران مردم افغانستان” نمودند . صرف نظر از بر خورد های غیر واقعبینانه و جانبدارانه تعداد از آنانیکه زمانی گلو ویخن پاره میکردند و اکنون در تخریب این چنین رهبران راه مبارزات ملی و تحول طلبانه همان گلو و یخن را پاره میکنند و هم صرف نظر از دیدگاه های افراد و
حلقات سیاسی که خود محصول همان دوره سیاسی بوده اند، دو نقطه قابل تبارز و مقایسه وجود دارد که فقید ببرک کارمل و تعداد زیاد همرزمان وقت شان با پاکی و صداقت شان معیار یک مقایسه با آن رهبران اند که تا توانستند نه تنها خود چور و غارت نمودند بلکه آنرا به یک سیستم مسلط حاکم بر سینه ملت ساختند. همراهان وقت شاد روان ببرک کارمل ثابت ساختند که خود را بخاطر آرمانهای انسانی شان وقف نمودند و افتخار پاکی و صداقت شان را هیچ گاهی خدشه دار نساختند. نویسنده میخواهد احترام عمیق خود را به تمام فرزندان صادق و وطنپرست خارج از حزب دموکراتیک خلق افعانستان که در مبارزه وطنپرستانه گام گذاشتند و راه خود را با از خود گذری ادامه دادند نیز ابراز مینماید.این معیار ها است که باید با آنها افتخار نمود و با سر بلند یادبود آن ها را زنده نگهداشت.
من خواستم در پهلوی ده ها نظریات و تحلیل های همگون، متفاوت و متضاد که هر کدام یقیناٌ طرز دید و از طراوش های فکری و ایدیالوژک مسلط همان وقت ناشی میشوند، یافته های فکری خود را که زمانی در تحت رهبری ایشان افتخار عضویت حزب دموکراتیک خلق افغانستان را دشتم ، در این مقاله تحریر نمایم. قابل تذکر میدانم که محتوای این تحریر متکی است بر روند های مسلط ملی و بین المللی همان وقت که در آن اندیشه های فکری مختلف در عرصه های چپ ، راست ، معتدل ، افراطی و ناسیونالستی شکل گرفتند و بر بنیاد آن جریانات و سازمانهای سیاسی- ایدیالوژیک زاده شدند ، شکل گرفتند و رشد یافتند. من موافق بر بعضی ارزیابی ها نیستم که شخصیت ببرک کارمل را جدا از اوضاع و شرایط مسلط آنزمان به تحلیل میگیرند و عملکرد های وی را از دیدگاه های کنونی به بررسی و انتقاد میگیرند. یا بر عکس بعض خصوصیات شخصی یا فردی وی را تعین کننده در تغیرات و تحولات وقت و ارتباط مستقیم میدهند و این را هم باید متذکر گردم که شخصیت سیاسی ببرک کارمل فقید را اگر از دید مخالف و منفی گرایانه و یا بر عکس آن به تحلیل مسئولانه و واقعبینانه به تحلیل گرفت ، نباید دور از بعد و زاویه اوضاع ملی و بین المللی عصر به نقد گرفت که یک شخصیت سیاسی در آن زاده شده و به رشد فکری و ایدیالوژیک رسیده است. منظور نویسنده در آن است که اولاٌ نباید کارکرد ها شاد روان ببرک کارمل و دیگر شخصیت های وطنپرست افغانی را از شیوه بینش و روند های کنونی که ماهیتاٌ با آنزمان در تفاوت است به نقد و انتقاد گرفت. دوم اینکه اگر ما تنها و تنها از زاویه فکری و ایدیالوژیک خود به بررسی چنین شخصیت ها بپردازم ، شاید به ساده گی دچار اشتباه گردیده و تحت تاٌ ثیر احساسات خود قرار گرفته و از واقعبینی سیاسی و یا تاریخی به دور برویم. به بیان دیگر خود و اندیشه خود را به طراوش های ذهنیگرانه ” خود” محدود سازیم.
شادروان ببرک کارمل در شرایط زاده شد ، به جوانی رسید و صاحب اندیشه سیاسی و اجتماعی گردید که استعمار و مبارزه بر ضد استعمار در کشور های عمدتاٌ آسیا ، آفریقا و آ»ریکای لاتین به داستان مبارزات ملی و آزادیخواهی تبدیل گردیده بود. ختم جنگ جهانی دوم ، دوقطبی بودن جهان و جنگ سرد بر اوضاع بین المللی تحمیل و سیاست ها و روابط بین المللی را عمیقاٌ تحت تاٌثیر قرار داده بود. در واقعیت سیستم های سیاسی و حکومات ایجاد شده خواهی نخواهی میلان سیاسی و روابطی را با یکی از دو سیستم مسلط در جامعه بین المللی مدلل میساخت در غیر آن سقوط آنان با کودتاٌ ها و یا مداخلات نظامی حتمی به نظر میرسید. کشور های که جدیداٌ با استقلال رسیده بودند هنور به ایجاد دولت های مستحکم و ساختار وسیع دستگاه دولت نبودند، بدین لحاظ ایجاد روابط و تعلقیت های سیاسی با سیستم های مسلط جهانی یعنی دو قطب سوسیالیستی و سرمایه داری آمپریالستی غیر قابل جلوگیری بوده است. بگونه مثال تشکیل با عجله پیمان های نظامی در جنب ناتو یعنی “سنتو” و “سیاتو” که در آن ها پاکستان ، ترکیه ، عراق زمان جنرال عارفو فلپین عملاٌ تهدید بر امنیت و ثبات دول تازه ایجاد شده بودند. جهت دیگر مساٌله در آن است که ساختار اقتصادی و اجتماعی اعم از تسلط فیودالیزم قرون اوسطائی و عدم رشد کافی مناسبات سرمایه داری در حد نبود که اقتصاد سرمایه مسلط بر اوضاع جدید گردد. بناٌ مبارزه بر ضد مناسبات قرون اسطائی ، مبارزه بر ضد نظامیگری آمریکا و جلوگیری از سقوط تحمیلی و بلاخره سمت دهی اقتصادی ضرورت سیاست های جدید و فورمولبندی نظریات ایجاد دولت های ملی- دموکراتیک را به وجود آورد. به همین دلیل از نظر نویسنده سمتگیری بطرف سیاست های قطب سوسیالیزم عجیب نبوده بلکه دلایل اقناعی آن در ذهن میتواند تداعی گردد.
پس میتوان این سوال را هم مطرح نمود که آیا جریان دموکراتیک خلق مساٌله حکومت ملی و دموکراتیک و ایجاد جبهه ملی در مبارزه بر ضد فیودالیزم و آمپریالیزم را بر حق و یا غیر بر حق انتخاب نمود. طبعاٌ در چنین روند ها شخصیت های زاده میشوند و بحیث ممثل اراده یک جنبش سیاسی در راٌس قرار میگیرند و نقش رهبری را به عهده میگیرند.
رهبر فقید حزب دموکراتیک خلق افغانستان شاد روان ببرک کارمل در شرایط متبارز گردید که ابعاد مبارزات روشنفکری در عین مقیاس میان سازمانهای سیاسی- ایدیولوژیک چپ و راست شکل میگرفت همانگونه که جریان شعله جاوید “(موکراتیک نوین) و اخوان المسلمین بر بنیاد های ایدیولوژیک ایجاد گردیدند جریان دموکراتیک خلق
هم بر بنیاد یک ایدیالوژی مسلط زمان پایه گذاری گردید. در ایجا نباید از تعلقات و تمایلات این جریانات با سازمان های مماثل در چوکات مناسبات بین المللی شان انکار نمود.
زنده یاد ببرک کارمل که در یک خانواده متمول بدنیا آمد و در جوانی خود، ایده و سرنوشت خود را به آ رمانهای مردمان فقیر کشور گره زد ، تمام عمر خود را به مبازره و روشنگری سپری نمود و با آرمان هایش بخاطر خدمت به انسان جامعه فقیر افغانستان تا آخرین لحظات حیات زنده گی نمود.
آنچه در مورد شخصیت و خصوصیات اش باید گفت که ایشان انسان با غرور ، باعاطفه انسانی ولی در پرنسیب های قبول شده سازش ناپذیر و عدول ناپذیر بود. در روابط اجتماعی بخصوص با شخصیت های ملی و وطنپرست و مستقل دست بالا داشت که در اولین برخورد اعتماد و حسن روابط را با طرف صحبت خویش وجود میآورد. او در زمان وکالت اش در پارلمان توانست چهره های سرشناس را به یک سیاست ملی و روشنگری جلب نماید که در زمان حاکمیت حزب تعداد این شخصیت های متنفذ ، قابل احترام و تجددگرا پایه گذاران جبهه ملی پدروطن گردیدند و یا بعدآ در پست های بلند دولتی جا و مقام شایسته را بدست آوردند. ولی تعداد دیگر با آنکه با پاسپورت های رسمی دولت وقت به خارج رفتند و دوباره بر نگشتند، بعد از سالها وابستگی به تنظیم ها و یا حفظ موقف بیطرفی، با انهم زبان از خصایل ” استوار بودن، ترقیخواهی، با عاطفه انسانی، وفاق ملی و احترام بر اعتقادات ملی و مذهبی مردم” باز نموده اند.
با آنکه شادروان ببرک کارمل در بعض مقطع های زمانی به سیاست های تحمیل شده مواجه گردید که موشگافی و تحقیق و بدست آوردن واقعیت ها ممکن ضرورت زمان باشد و واقعیت های هنوز بیان ناشده جای قضاوت های ظالمانه و منفی گرایانه را بگیرد. نویسنده بدین باور است که نوشته جات و خاطرات این شخصیت بی بدیل سیاسی و وطنپرست روشن سازی جانب دیگر صفحات سیاه شده و تبعیض گرایانه و تب آلود خواهد بود.
نباید از این واقعیت انکار نمود که در زمان رهبری دولتی ایشان سیستم دولتی افغانستان اعم از لحاظ ساختاری و اعم ایجاد سیستم قانونگذاری انکشاف غیر قابل مقایسه با سیستم های قبلی و بعدی را نمود. توجه ایشان به اقشار مختلفه جامعه از جمله هنرمندان ، پیشه وران و سایر حلقات روشنفکری زمینه ساز ایجاد اولین اتحادیه های صنفی را در هر بخش بوده است و به شکلی راه تاٌثیر گذاری آنان را در سیستم سیاسی ممکن ساخت. این اتحادیه ها بیشترین عرصه های تشویقی را در رشد و انکشاف شان بدست آوردند. توجه به بخش های مختلفه خدمات اجتماعی از جمله صحت عامه ، خدمات شهری، مساعدت ها به مامورین دولت از طریق توذیع کوپون و غیره امکانات موجود مساعد میگردید. عطف توجه به مساجد و ملا امامها ها و تمامی مناسک مذهبی صورت میگرفت. من بخود حق میدهم این سوال را مطرح نماینم که طی بیش 20 سال حاکمیت های بنام اسلامی و ناشی از ایدیالوژی بنیادگرای اسلامی، کدام جهات جامعه افغانی ما در اسلامی ساختن جامعه موثر و برتر از آن زمان بوده است که ما آنرا با فاکت ها به مقایسه گیریم . ولی یک فاکت غیر قابل انکار وجود دارد و آن اینکه:
سیاست و سیاست سیاسی افغانستان با آمدن تنظیم های جهادی دودسته در اختیار پاکستان و استخبارات آن قرار داده شد و تا سطح که حزب اسلامی حکمتیار موضوع کنفدرایشن با پاکستان را مطرح ساخت و طالبان دولت را کلاٌ ، چهار دسته در اختیار پاکستان قرار دادند و خود به حیث اتباع ردیف دوم پاکستان را بخود گرفتند ولی تسلط عربستان سعودی نیز کم نبوده است. و اکنون دولت کنونی بعد از طالبان وابسته به دستگاه نظامی ناتو، استخبارات پاکستان، ایران، سعودی، قطر، آمریکا، انگلستان و دهای دیگر از یک لست طولانی.
آنچه مربوط میشود به شرایط تحمیل شده جنگی بحثی است که از زوایای مختلفه چون رقابت های سیاسی – نظامی در اوضاع بین المللی ، پردامنه ساختن بی ثباتی در آسیا ، حالات خاص ، مسئولیت قانونی و حقوقی دولت و انفاذ قوانین و تطبیق آن وسیعاٌ و بدون جانبداری های سیاسی – ایدیولوژیک مورد تحقیق و پژوهش گیرد.
نویسنده با بعض ارزیابی ها و نقل از حوادث و بیان خاطرات بدین ایده معتقد گردیده است که علی الرغم تغیر ” غیر طبعی” در رهبری حزبی و دولتی تحت تاٌثیر مستقیم سیاست گورباجوف ، ببرک کارمل فقید معتقد بر حفظ یگانگی در درون حزب و ادامه وظیفه ” دفاع از حکمیت دولت جمهوری افغانستان در برابر دسیسه های بیگانگان” بوده است و با قبول یک اجبار سیاسی اصل تغیر سیاسی را نیز پذیرفته بوده است. ولی اینکه در پروسه های بعدی وی محصور از آگاهی از انکشافات بوده و آن نقش موثر و وفاق بر انگیزش در دستان دیگر قرار گرفت و خودش از پروسه ها دور قرار داده شد، سوالی است که قابل یک بررسی جدید است. ببرک کارمل میتوانست با همان دراکیت از اوضاع نقش بزرگ را در تقویه یک خط مستقل و غیر وابسته سیاسی – اجتماعی آن وقت افغانستان و بسیج بیشتر
حزب داشته باشد تا از تقسیم بندی حلقه رهبری در گروپهای کوچک و شکل گیری ایده های که تحت رو پوش سیاست حاکم بعد از سالهای 1985 شکل میگرفتند، پیشگیری صورت میگرفت.
نام چنین شخصیت های پاک طینت ، هدفمند ، مبارز خسته گی ناپذیر ، ملی و تجدد گرا جاویدان و روان شان شاد باد
بصیر « دهزاد »
قسمتی ازسخنان زنده یاد ببرک کارمل در جلسۀ وسیع هیأت رهبری و قوماندانان قوای مسلح ج.د.ا
راجع به پاکستان رفقا آگاهی دارند، اهداف ستراتیژیک استعمار کهنۀ انگلیس و هم امپریالزم انگلیس و هم فرزند ناخلف آن رژیم های نظامیگر و مرتجع پاکستان در مورد سرزمین مقدس افغانستان بخصوص در شرایط افغانستان انقلابی به همۀ شما معلوم و آشکار است. خلاصه اینکه بارها تاکید کرده ام و به این جهت تاکید مینمایم که رفقا خود با عقل، روح و وجدان و پوست و گوشت خود این حقایق تلخ را، این چشم های بیشرمانه، حریص، توسعه طلب و رذیلانۀ ارتجاع منطقه را که به کشورما و انقلاب ما دوخته شده است، تشخیص بدهند. تا چنین درک و تشخیص وجود نداشته باشد و وظیفه احساس نشود، شاید بگویند که برای چه ما باید جان های خودرا قربان کنیم؟ برای وطن تان، برای دفاع از سرزمین پدری و اجداد و نیاکان تان، خلاصه اینکه دعوای پاکستان این است که باید پشتون ها را در حیطۀ ظلم و ستم ملی پاکستان یعنی محافل حاکم مرتجع پنجابی، طبقات حاکم مرتجع فیودالی، بورژوایی و بیروکراتیک و جلادان پاکستان قرار دهند.
رفقا!
چشم طبقات حاکم جبار پاکستانی به طرف هندوکش میباشد. راجع به هژمونیزم چین هم ما به خوبی آگاه استیم که آنهم به طرف قطعات سرزمین ما چشم دوخته است. امپریالیزم امریکا میخواست و میخواهد که یک پایگاه نیرومند ضد جنبش های آزادیبخش ملی و ضد انقلاب برای سرکوبی انقلاب افغانستان، ضد سوسیالیزم و ضد شوروی در افغانستان ایجاد کند. ببینید هم از لحاظ دفاع از دستاوردهای انقلاب ثور، هم به مثابۀ یک وظیفۀ ملی و وطنپرستانۀ دفاع از سرزمین مقدس کشورما، وطن ما و هم به خاطر ایفای وظایف انترناسیونالیستی، ما باید قوای مسلح نیرومندی داشته باشیم، تا بتوانیم ضربات تجاوزکارانۀ خارجی و ضد انقلاب داخلی را با مشت دندان شکن پاسخ دهیم
دو دیدگاه و برخورد زنده یاد ببرک کارمل در صبح قیام نظامی هفت ثور
… قیام مسلحانه نظامی ها بدون فیصله و دستور حزب صورت گرفته یک عمل ناسنجیده،یک عمل خطرناک و ماجراجویانه تلقی میگردد . که عواقب این قیام خیلی ناگوار خواهد بود.
پشنهاد میکنم که رهبری حزب در همین آغاز قیام برخورد و فیصله مسولانه نموده از گرفتن مسولیت این قیام کنار بروند. و مسولیت مستقیم این قیام به دوش افسران نظامی بگذاریم تا ایجاد یک حکومت موقت و انتخابات…،
موضوع دوم : زنده یاد ببرک کارمل در مورد داوود خان برخورد صریح و قاطعانه نموده و پافشاری میکرد که باید داوود خان زنده بماند و به دادگاه معرفی گردد. و میگفت با زنده ماندن او از یک طرف برخورد هومانیستی حزب ما را تبارز میدهیم و از طرف دگر میتوانیم تمام اسرار ، روابط و برنامه های او را با ارتجاع داخلی و خارجی ، امپریالزم و جاسوسان و روابط او را در درون حزب بدانیم.
بخاطر این دو برخورد امین تصمیم داشت تا زنده یاد ببرک کارمل را ترور نماید ولی نورمحمد تره کی مانع او شد و برایش اخطار داد که اگر این کار را کند او در کنار اش نخواهد بود.
این دو موضوع بادید مشترک در کتاب ها، مصاحبه های صالح محمدزیری،میرصاحب کاروال،دستگیرپنجشیری از جناح خلق (ح.د.خ.ا) و جنرال قادر بیان شده است.
تذکر: افسران نظامی جناح پرچم (ح.د.خ.ا) تا فردای قیام از قیام خبر نداشتند و هیچ دستوری دریافت نکرده بودند و در خط ترصد و مدافع از دولت قرار داشتند.
تاریخ را ورق میزنیم :
به حرفهای داهیانه رهبرزحمتکشان افغانستان زنده نام ببرک کارمل که 35 سال قبل وضع امروزی جامعه افغانستان را پیشگویی کرده بود،میخوانیم!
مردم شرافتمند وزحمت کش ومسلمان افغانستان،مانیرومندترازدشمنان خود هستیم.ما بهتر وخوبترمجهز ومسلح هستیم.ما ازآنچه که دشمنان تنها درحرف وعده دروغین میدهند،درعمل بیشتربرای مردم فراهم آورده ومهیا میسازیم.هم مبارزه انقلابی ما عادلانه است،هم حق وهم نیرو بطرف ماست.اما دشمنان ما به چه اتکأ میکنند؟
بیائید درمورد این مسئله کمی مفصل ترصحبت کنیم.ما می بینیم که سازمانهای اشرار/ ضدانقلابی به چه اعمالی دست می زنند.فقط بعضی مثالها وحقایق رابیان میدارم.به همگان معلوم است که یکتعدادقابل ملاحظه ملاها وروحانیون وطنپرست کشور،معلمان ودوکتوران قربانی خونریزی وحشیانه وددمنشانه آنان شده اند.
آنان دهها مسجد،130-شفاخانه ومرکزصحی و(1814)مکتب یعنی تقریبأنصف همه مکاتب کشور را تخریب کرده،یاسوختانده اند.
کی میتواند ضرری را که به دهقان درنتیجه ازبین رفتن سرپناه،حاصلات رزاعتی و مواشی وغیره که ازطرف ضدانقلاب به غارت برده شده ویا تخریب گردیده است، محاسبه کند؟
ضدانقلاب ترقی اقتصادی وطن را مانع می شود وتلاش می ورزد تاکشورما فقیروعقب مانده باقی ماند ونظام قرون وسطایی احیا گردد. برای اینکارهمه اعمال شوم ممکن را انجام میدهد.
وهمین ضدانقلاب است که به افغانستان معادل 35 ملیارد افغانی خساره واردنموده است. این رقم براساس یک تخمین ارتجالی نصف همه سرمایه گذاری در رشد اقتصاد کشور را درظرف بیست سال اخیر می سازد.
لذا اشرار/ضدانقلاب نیروی شرو تخریب است.این چیزی است که مشخصه آنرا می سازد.سرکردگان اشرار/ ضدانقلاب بخاطرمنافع شخصی خودمبارزه می کنند.زیرا آنچه که آنها انجام میدهند،نمیتواند بامنافع مردم با منافع انسانهای شرافتمند وساده کشورمطابقت داشته باشد
.بنابرین سرکردگان ضدانقلاب نه تنها با مردم بلکه در بین خود نیز نمیتوانند زبان مشترک داشته باشند.آنها هیچگاه موفق نمیگردند جبهه واحد نامقدس را علیه افغانستان بسازند.
اگربه ریشه وماهیت اشیا وپدیده ها نگریسته شود،معلوم میگردد که وحدت آنها نه تنها بخاطرتمایلات حریصانه خودخواهی های وحشیانه وخودپرستی هایشان که مشخصه درجه یک آنها را می سازد ممکن نیست.بلکه قبل ازهمه وحدت شان بخاطرآن میسروامکان پذیرنمیگردد که آنها چیزی بمردم پیشنهاد کرده نمی توانند به خواست مردم پاسخ مثبت داده نمیتوانند ونمی خواهند وقادرنیستند بمردم آنچه را که نیازمند است،بدهند.
خونریزی وفریب،ترور واختناق وظلم قرون وسطایی هیچگاه آنها را به پیروزی نمی رساند.جریان تکامل تاریخ به نفع ماست وما به طوربلا قطع علیه آنها مبارزه میکنیم.
اما این مسئله نیز روشن است که پیروزی خود به خودحاصل نمی شود.
ارزیابی عینی اوضاع واستراتیژی و تاکتیک درست وپیگیر لازم است.
دراین رابطه باید خاطرنشان ساخت که تعداد ضدانقلابیون«آرمانی»که دارای با صطلاح مواضع ایدیولوژیک اند،آنقدرزیادنیست.عمده چیز دیگریست.عده ی زیادی از مردم هنوز به امردفاع ازانقلاب جلب نشده اند.این
واقعیت تلخی است که رفع آن درک وعمل را ضرورت دارد.این وضع تا حد زیادی ناشی از اشتباهات،عدم توانایی وبعضأ هم عدم آرزومندی برای کار همیشگی و پرحوصله با توده های مردم وناشی از عدم اجرای کامل تحولاتی که اعلام شده وخواست مردم است،می باشد.اما این هم واضح است که این عده که در کنارما نیستند،باضد انقلاب نیزنمی باشند وبدنبال آن نرفته اند.تحلیل ترکیب اعضای سابق باندها که به ما پیوسته اند یاتسلیم شده اند،چه چیزی را روشن می سازد؟
اینرا که بخش قاطع آنان در نتیجه فریب ویاارعاب ضد انقلاب به باندیت ها پیوسته بودند.دراین جا همه چیز واضح می گردد.بازهم دروغ وخونریزی جباران ضد انقلاب،دروغ پراگنی رذیلانه ارتجاع و آمپریالیزم این وسایل تعدادی ازافراد ساده وطن را مؤقتأ به اردوگاه ضدانقلاب پیوندداده است.چه نتیجه گیری بایدکرد؟
قبل از همه باید به پخش حقایق درباره انقلاب ثور،سیاست حزب وحاکمیت انقلابی،افشای جعلیات دروغ ها واتهامات دشمنان توجه بزرگ صورت گیرد واینکاربهتراز امروز عملی گردد.
باید ضدانقلاب را ازلحاظ اندیشه زهرآگین وعمل وحشیانه آن افشا وسرکوب نمود، تعرض وسیع،منسجم وهماهنگ آیدیولوژیک را هم در چوکات پلان های کمپلکس که متوجه آزادی وپاکسازی این یا آن منطقه است وهم در مقیاس همه کشور،گسترش داد.این امرضامن سرکوب نظامی ان نیز است.
مأخذ:
گوشه ی ازبیانیه زنده یاد ببرک کارمل درپلینوم سیزدهم کمیته مرکزی حزب دموکراتیک خلق افغانستان.
***
برگی از تاریخ ماندگار ما
قسمتی از پیام نو روزی ببرک کارمل اول حمل ۱۳۵۹
بخاطرسال نو زنده گی نو دعوت برادرانه میشود که با اعتماد کامل با سربلند باغرور افغانی واسلامی خود به خانه خود به خانواده عزیزخود به فرزندان تان به اقوام تان برگردید.از لحاظ مادی و معنوی تمام زنده گی،حیثیت،عزت،شرف و آینده تان تضمین میگردد،دوباره به مساجد و تکیه خانه های تان بیاید در صلح و امنیت صفا و دوستی با نیت پاک و راستی افغانی و اسلامی همراه هموطنان تان در وطن خودتان با آزادی صدای (الله اکبر)بلند کنید با کار صلحجویانه دست ساختن و تولید را بلند کنید.و اجازه ندهید دشمنان آزادی،استقلال و وطن شما در عقب کلمه مقدس (الله اکبر)خواهران ،برادران،فرزندان،پدران و مادران شما را دسته جمعی بکشند و مردم افغانستان را اسیر و اجیر خود بسازند
ببرک کارمل:
در کدام شریعت،در کدام قانون دینی آمده است که اقلیتی به قیمت رنج و زحمت مردم،در قصر ها و کاخ های پرشکوه و باغ های بزرگ زنده گی کنند که آنرا از اثر سو استفاده خود یا پدران خود،یا با ظلم و ستم و یا با غضب مال یا رشوه و سود خوری به دست آورده اند؟ آنان این ملکیت را از کجا بدست آورده اند؟ آیا در پهلوی آنان میلون ها هموطن ما با رنج و شکنجه زنده گی نکرده اند؟ آیا این عـدالت اسـت؟
مابه مردم خود تعهدسپردیم و تعهدمیسپاریم چیزی راکه میگویم آنراعمل میکنیم براساس سه اصل اخلاقی،تاریخی ما پـندارنیک،گفتارنـیک،کردارنـیک،چیزی راکه می اندیشیم به آن متقدمیباشیم،چیزی راکه میگویم،به آن اعتقادداریم،چیزی راکه عملی میکنیم مطمین هستیم
ببرک کارمل
نوروز نشانه سرنگون شدن کهنه و ظهور نوجوانی و سرسبزی طبیعت،مظهر آرمانها، پیروزی ها و امیدهای نوین خلق برای کار و مبارزه است.
هر روز تان نوروز
نوروز تان پیروز
برای اینکه وحـدت مـلی و وطـن پرسـتانه واقعـاً اسـتوار و خلل ناپـذیر باشـد به اسـاس و پـایه مسـتحکم سـیاسی, اجتمـاعی و اقتصـادی ضـرورت اسـت.
ببرک کارمل
گلچین روزگار عجب خوش سلیقه است
می چیند آن گلی که به عالم نمونه است
گوهر از خاک بر آرند و عزیزش دارند
بخت بد بین که فلک گوهر ما برده به خاک
برگی از تاریخ ماندگار ما
قسمتی از پیام نو روزی ببرک کارمل اول حمل ۱۳۵۹
بخاطرسال نو زنده گی نو دعوت برادرانه میشود که با اعتماد کامل با سربلند باغرور افغانی واسلامی خود به خانه خود به خانواده عزیزخود به فرزندان تان به اقوام تان برگردید.از لحاظ مادی و معنوی تمام زنده گی،حیثیت،عزت،شرف و آینده تان تضمین میگردد،دوباره به مساجد و تکیه خانه های تان بیاید در صلح و امنیت صفا و دوستی با نیت پاک و راستی افغانی و اسلامی همراه هموطنان تان در وطن خودتان با آزادی صدای (الله اکبر)بلند کنید با کار صلحجویانه دست ساختن و تولید را بلند کنید.و اجازه ندهید دشمنان آزادی،استقلال و وطن شما در عقب کلمه مقدس (الله اکبر)خواهران ،برادران،فرزندان،پدران و مادران شما را دسته جمعی بکشند و مردم افغانستان را اسیر و اجیر خود بسازند
نوروز نشانه سرنگون شدن کهنه و ظهور نوجوانی و سرسبزی طبیعت،مظهر آرمانها، پیروزی ها و امیدهای نوین خلق برای کار و مبارزه است.
هر روز تان نوروز
نوروز تان پیروز
گزارش های رفیق ببرک کارمل به پلینوم های حزب دموکراتیک خلق افغانستان
دربارۀ این مجموعه
و انگیزۀ بازپخش اسناد و مدارک در بارۀ
حزب دموکراتیک خلق افغانستان و جمهوری دموکراتیک افغانستان
ارتجاع منطقه به کمک ارتجاع عرب در همنوایی با جهانخوران جهانی، توسط عمال منطقوی خویش، پاکستان و ایران و از طریق خادمین محلی در وجود تنظیم های هفتگانه و هشتگانه بیش از چهارده سال جنگ اعلان ناشدۀ را بر علیه مردم و وطن ما پیش بردند.
در اثر این جنگ ویرانگر، توأم با کشته شدن ده ها هزار مدافع وطن و افراد ملکی، ثروتهای متعلق به مردم چون فابریکهها، کارخانهها، پلها، سرکها، دستگاههای برق، کانالهای آبیاری، مکاتب، شفاخانهها و غیره موسسات عامالمنفعه از بین برده شد و کشور برای دهها سال از پیشرفت و ترقی باز ماند.
نکتۀ جالب در این جنگ و جنایت این است که این همه دشمنیها با مردم و وطن، بنام دفاع از اسلام، تحت شعار اسلام و جنگ بر علیه “قوای اشغالگر” و “کسب آزادی” صورت میگرفت. اما با بیرون رفتن قوای اتحاد شوروی و سقوط جمهوری دموکراتیک افغانستان و تشکیل “دولت اسلامی”، این جنگ نتنها خاتمه نیافت، بلکه شدت و حدت بیشتری پیدا کرد و هموطنانی بیشتری قربانی آن گردیدند و بر علاوه زمینه ساز آن شد که قوای تا دندان مسلح امریکا، ناتو و سایر شرکا و دولت های وابسته به آن بر همه هست و نیست وطن ما مسلط و مصروف امر و نهی شدند که پیامدهای ویرانگر آنرا از تبدیل شدن وطن به حیث مرکز کشت و پروسس مواد مخدر تا فساد عالمگیر و دهها عیب دیگر، همه شاهدیم.
یکی از ابعاد جنگ ارتجاع منطقه و امپریالیزم جهانی بر علیه حزب و جمهوری دموکراتیک افغانستان، پیشبرد جنگ تبلیغاتی در اشکال و انواع گوناگون بود که با سقوط دولت جمهوری دموکراتیک افغانستان و حزب این تبلیغات، تنها از شکل فعال به شکل پاسیف تغییر شکل نمود.
در قدم نخست همزمان با سقوط دولت در سال 1992 و چور “اسلامی”، غارت موسسات و تأسیسات دولتی از جمله آرشیفها و کتابخانه ها، بخش اعظم اسناد و مدارک دولتی و حزبی مربوط به دوران کار و پیکار حزب د.خ.ا و دولت ج.د.ا از بین برده شد و به این ترتیب منابع بسیار مهم تحقیق و تتبع برای نسل های آینده وطن، بصورت هدفمند ضایع شد.
در مرحلۀ بعدی، عمدتاً طی سالیان اخیر، سازمانها و تشکیلات گوناگون تحت امر “دولت امریکایی داد” تلاش نموده اند تا به شکلی از اشکال در بارۀ زدون صفحات تاریخ مربوط به جمهوری دموکراتیک افغانستان و حزب دموکراتیک خلق افغانستان سکوت نمایند و یا هم تنها ضعفها و نکات منفی آنرا با “مرچ و مصالح” دروغ، افترا و تهمت، برجسته سازند.
برای ادای دین در مقابل نسلهای آینده و مقابله با این وضع، تلاش صورت گرفته تا اسناد، مدارک و نشراتی پراگندۀ که اینجا و آنجا از چور و چپاول و آتش در امان باقی مانده است، جمع آوری و به شکل دیجیتال تدوین و در اختیار علاقمندان و دانش پژوهان تاریخ گذاشته شود.
در همین راستا، اسناد مربوط به دایرشدن پلینومهای کمیتۀ مرکزی حزب دموکراتیک خلق افغانستان از مجموعۀ روزنامۀ حقیقت انقلاب ثور و سالنامههای جمهوری دموکراتیک افغانستان جمع آوری، تایپ مجدد و به شکل دیجیتال تدوین گردیده که پیشکش هموطنان میگردد.
در بارۀ این مجموعه:
در این مجموعه گذارش های مربوط به نخستین پلینوم ( 20 جدی 1358) تا پلینوم هفدهم (7 حمل 1365) که از جانب رفیق ببرک کارمل منشی عمومی حزب دموکراتیک خلق افغانستان و صدر هیت رئیسه شورای انقلابی جمهوری دموکراتیک افغانستان به جلسات پلینومها ارائه شده،
گردآوری گردیده است.
پلینوم یعنی جلسۀ که در آن اعضای اصلی و علیالبدل کمیته مرکزی حزب شرکت می کنند و در آن مسائل حیاتی و وظایف حاد سیاسی مورد بحث قرار گرفته و تصامیم و رهنمود های برای کار و پیکار عملی اعضای حزب، اتخاذ میگردد.
با مرور بر گذارش های ارائه شده در هفده پلینوم کمیتۀ مرکزی ح.د.خ.ا، دیده میشود که در جریان این جلسات، داغ ترین و مهم ترین مطالب مربوط به زندگی مردم و تلاش حزب و دولت برای تأمین امنیت و برقراری صلح و ساختمان و آبادانی وطن، مورد بحث قرار گرفته و جلسات وقف موضوعات خاص و حاد روز شده و بعد از شور و بحث تصامیم و فیصله های صادر و در پلینومهای بعدی چگونگی تعمیل و اجران آن ارزیابی مجدد شده است.
از جمله در جهت مبارزه با فساد، در بخش از پلینوم چهارم مطالبی مطرح و رفیق ببرک کارمل ضمن تماس با فساد اداری به صراحت در مورد گفته اند:
«به کمیتۀ مرکزی اطلاعاتی میرسد که بعضی از کارمندان به گروهبندی، رشوهستانی، اختلاس، قانون شکنی، تطمیع و تهدید، وعده و وعید و بکارهایی نامطلوب و خارج از صلاحیت خود دست میزنند، درین باره چه میتوان گفت؟ انقلاب ثور بخاطر آرمانها ورفاه خلق صورت گرفته است نه بخاطر اقناع بلند پروازیها، خودخواهیها، توطئهگریها، گروهپرستیها، مقامپرستیها، شهرتطلبیها، گروهبندیها، محلپرستیها و ثروتمند شدن بعضی افراد و خانواده ها. چنین افراد با اعمال خود به وحدت حزب به اعتبار و حیثیت حزب در نزد مردم لطمه مستقیم وارد میکنند. با این وضع سازش غیرممکن است و ما باین سازش نخواهیم کرد. کمیسون کنترول و نظارت کمیتۀ مرکزی حزب و دیگر مقامات مسوول موظف اند تا موارد چنین رفتار و کردار را تفتیش نموده و فیصله هایی لازم را اتخاذ نماید و حزب، دولت و مردم را از آن ذخیره فعال حزب افزایش دهیم.»
ذکر این نکته ضرور است که در تمام تاریخ حزب دموکراتیک خلق افغانستان، (از بدو ایجاد، در مرحلۀ اپوزسیون و بعداً حاکمیت دولتی) مبارزه با فساد، قانون شکنی و استفاده سوء از صلاحیت وظیفوی، موضوع بسیار مهمی شمرده شده و بر تقوا، خدمتگذاری به مردم و برتر دانستن منافع ملی تاکید صورت گرفته است و بر اساس همین سیاست انسانی و مترقی، اکثریت نزدیک به مطلق اعضای حزب دموکراتیک خلق افغانستان، سمبول تقوا و دارنگان دست پاک شهرۀ سراسر وطن اند. حتی مخالفین ایدیالوژیک و دشمنان وطن معترف به این صفت حزبی ها، بودند و هستند.
همچنان رفیق کارمل در پلینوم چهاردم کمیته مرکزی ح.د.خ.ا گفته اند:
«مردم افغانستان سرشار از غرور مناعت طبع و عزت نفس اند. بایست در برخورد با آنها سخت متواضع، فروتن و صادق بود. باید در عمل ثابت کرد که حزب خدمتگزار مردم خود است، نه بادارآنان.»
موجودیت قوای شوروی، دستاویزی بود برای تمویل، تسلیح و صدور تروریستهای “جهادی” بمنظور قتل وویرانی در وطن ما که با بیرون رفتن آن نتنها جنگ خاتمه نیافت بلکه تا حال با گذشت نزدیک به سه دهه، ابعاد قتل و کشتار با شدت ادامه دارد. رفیق ببرک کارمل در پلینوم هفتم و هفدهم کمیتۀ مرکزی در بارۀ رعایت اکید اصول اسلامی و برقراری مصالحه گفته اند:
« ما در افغانستان اسلام را به مثابه دین مقدسی که عدم مساوات، سودخوری و استثمار انسان بوسیله انسان را تقبیح مینماید میشناسیم. بنابرین ما از شما دعوت مینماییم که متحد شوید و قاطعانه علیه دشمنان اسلام مبارزه نمایید. برای آنکه همه شما به خاطر آرام زندگی و کار نمائید و وطن عزیز ما را شگوفان و سعادتمند سازید، ضرورت به صلح است ما مخالف آنیم که انسانها بالای یکدیگر آتش کنند ما باید ضمن تحقق پیگیر و مصرانه مشى استراتیژیک حزب در اجرای وظایف تاکتیکی، انعطاف پذیری نشان دهیم. در این امر می توان و حتی باید هم به مصالحه، البته در حدود مجاز و معقول با حفظ وفاداری به اصول پرداخت. این امر با همه بخشهای فعالیت ما منجمله مسایل ملی و قبیلهوی و مخصوصاً با ارتباطات و تماسهای ما با گروههای مختلف که وظایف متر قی را در برابر خویش قرار داده اند، رابطه دارد.
در سراسر افغانستان فقط سردستهگان باندهای جنایت پیشه اند که صلح را نمیخواهند و عملاً آنرا برهم میزنند. آنان به صلح ضرورت ندارند. زیرا فقط در جنگ است که به ثروت خود می افزایند.
ـ ما حق نداریم و نباید مصالحه را رد کنیم اگر موجب رسیدن به هدف عمده یعنی استقرار صلح سراسری و امنیت میگردد. این مشی کاملاً با احکام و نتیجه گیریهای برنامۀ عمل حزب ما و مشی اصولی ما مطابقت دارد. تنها احزاب نیرومند به مصالحه تن میدهند. ما با اصول تجارت نمی کنیم و تصمیم نداریم تجارت کنیم. این امر باید هم به دوستان و هم بدشمنان روشن باشد!»
در بارۀ فعالیتهای تخریبی تنظیمهای جهادی، حفظ ثروت و دارایی عامه در پیام کنفرانس سرتاسری حزب و پلینوم آمده است:
«باید ثروتهای متعلق به مردم اعم از فابریکهها، کارخانهها، پلها، سرکها، دستگاههای برق، کانالهای آبیاری، مکاتب شفاخانهها و غیره را از تعرض دشمنان مصئون ساخت. دشمنان آنها را تخریب میکنند تا بكمك ویرانی وضع جنگ را ادامه دهند. آنان در برابر رنج، بدبختی و فقر مردم بی تفاوت اند، نجات وطن محبوب از غارت و ویرانی امر مربوط به شرف، حیثیت و ناموس همه مسلمانان و وطنپرستان نجیب افغانستان است.
ـ باندهای مسلح ضدانقلاب با کمک و پشتیبانی وسیع و همه جانبه
امپریالیزم و ارتجاع منطقه به سیاهکاریهای خویشی ادامه میدهند. این نیروها تلاش می ورزند بینظمی اقتصادی را به میان آورند. تولید و تأمین کالاها رامختل سازند. گرسنهگی را ایجاد نمایند، یا به اختصار بگوییم میخواهند به قیمت بدترساختن شرایط زندهگی مردم، اعتماد آنانرا نسبت به حاکمیت انقلابی زحمتکشان و توانایی این حاکمیت را برای عادی ساختن اوضاع، تضعیف نمایند.
ـ خساراتی که به وسیله ضدانقلاب مسلح وارد شده است بالغ بر بیست و چارمیلیارد افغانی میگردد و شاید هم بیشتر . این خسارات حتماً تأثیرات منفی رابر پلانهای ما وارد آورده، پیشرفت را کند نموده و مردم را از حصول آنچه که پیش بینی شده بود، محروم ساخته است.»
خدمت به مردم ، برخورد احترام کارانه نسبت به دین مقدس اسلام، عنعنات و سنن مذهبی همه خلقها و ملیتهای ساکن کشور جز اصلی و اساسی سیاست ح.د.خ.ا افغانستان بود. در رابطه در گزارش به پلینوم نهم چنین آمده است:
«دولت جمهوری دموکراتیک افغانستان به حفظ مساجد، زیارتگاه ها و دیگر اماکن مقدس مسلمانان و مساعدت به روحانیون وطنپرست را از لحاظ مادی و معنوی پشتیبانی میکند.
ـ در سال ۱۳۶۰ کمك فوقالعاده به روحانیون و مؤسسات مذهبی، مبلغ بیش از بیست و شش ملیون افغانی را تشکیل میداد و در سال 1361 این رقم افزایش خواهد یافت. دولت انقلابی مصئونیت زمینهای موقوفه را حفظ نموده، به ترمیم مساجد تخریب شده به وسیله ضدانقلاب و اعمار مساجد جدید توجه زیاد می نماید. به این منظور در سال ۱۳۶۰ مبلغ پنجاه و یک ملیون افغانی به مصرف رسید و در بودجه سال 1361 مبلغ پنجاه وسه ملیون تخصیص داده شده است.»
بزرگترین تفاوت کار و پیکار دوره جمهوری دموکراتیک افغانستان با دولتهای مابعد آن اینست که در آن دوران، باوجود پیشبرد جنگ اعلان ناشده و ویرانگر، کارهای تهدابی و دورنمایی در همه عرصه ها صورت میگرفت. پروژه های بزرگ و طویلالمدت احداث و پیش برده میشد. برای کسب معلومات بیشتر و داوری بهتر در بارۀ حزب دموکراتیک خلق افغانستان و جمهوری دموکراتیک افغانستان،مرور دقیق اسناد پلینوم های کمیتۀ مرکزی ح.د.خ.ا ضرور است.
انتشارات راه پرچم از همه موسسات و افرادی که این اسناد و مدارک را حفظ و همگانی ساخته و یا هم در اختیار ما قرار داده اند، صمیمانه اظهار شکران می نماید و موفقیت بیشتر آنها را در دریافت و همگانی ساختن آن آرزو مینماید.
قاسم آسمایی
برای مطالعه و دسترسی به کتاب لطف نموده روی تصویر پایینی کلیک نماید.
زنده گی ، مبارزه و کار ببرک کارمل در گذرگاه تاریخ مستند
زمان هر قدر میگذرد، گرد های ریخته شده بر آیینه تاریخ پاکتر شده و صداقت و شهامت و آگاهی زنده یاد ببرک کارمل عزیز بر همه جهانیان به اثبات میرسد. او نه تنها یک رهبر شایسته برای زحمتکشان افغانستان بود که، یک انترناسیونالیست وفادار به اندیشه های انسانی پرولتاریا و معتقد به جهان بینی علمی و سیر تکامل بشریت بسوی آینده فاقد استعمار و استثمار نیز بود که مضمون مبارزات طبقاتی شالوده تفکرش را می ساخت…
راه پرچم ده ها مطلب،اسناد و کتاب را در رابطه به زنده گی و مبارزه و کارنامه های زنده یاد ببرک کارمل را تهیه و به پرچمداران مبارز،مردم گهرشناس و پژوهشگران حقایق تاریخی این مطالب،اسناد،کتاب و…تقدیم میدارد که منبع موثق ودقیق برای تحقیق وتتبع کسانی است که خواستار تحقیق وتتبع مستقل و بیطرفانه در بارۀ شخصیت تاریخی و کارنامه های ماندگار زنده یاد رفیق ببرک کارمل در یک برهه ی از تاریخ کشور اند.
یادش گرامی و راهش پُر رهرو باد
راه پرچم
برای دسترسی لطف نموده به لینک پایینی کلیک نماید.
برگی از تاریخ
اعلامیه دولت جمهوری دموکراتیک افغانستان
درباره روز عزای ملی
امین جلاد و سفاک ده ها هزار تن از روشنفکران،روحانیون،کارگران،کسبه کاران وزحمتکشان دیگر،انجینران دانشمندان،اطبا،نویسندگان و شخصیت های سیاسی و اجتماعی کشور بشمول عده ی از وزرا و صدرعظمان سابق و از جمله بیش از هزارتن از اعضای قهرمان حزب دموکراتیک خلق افغانستان را که بازداشت و زندانی کرده بود سر به نیست کرده و به شهادت رسانیده است.
دولت جمهوری دموکراتیک افغانستان سعی خواهد کرد تا جایکه اسناد در دست است فهرستی از کشته شده گان و شهدا را به نشربسپارد.
از هموطنان عزیز،از خانواده های محترم که عزیزان خود را از دست داده اند و یا مفقود الاثر اند تقاضا مینماید تا اسم و شهرت و زمان دستگیری عضو خانواده خویشرابه زودترین فرصت از طریق پُست شهری به اداره احصایه مرکزی واقع مکروریان اطلاع دهند.
کمیته مرکزی حزب دموکراتیک خلق افغانستان،شورای انقلابی و حکومت جمهوری دموکراتیک افغانستان و شخصاَ ببرک کارمل بتمام خانواده هایکه عزیزان،پدران،مادران،فرزندان،همسران،برادران و خواهران و دیگر وابستگان خود را از دست داده اند با ابراز نهایت تاثر و تاسف تسلیت میگویند و بخاطر یادبود از کشته شده گان بدست باند امین جلاد وبخاطر بزرگداشت خاطره شهیدان روز یکشنبه بیست و سوم جدی را بحیث روز ماتم و عزای ملی اعلام میدارد.
در این روز که رخصتی عمومی اعلام میشود در همه مساجدمحافل فاتحه خوانی برگزار میگردد.بیرق ها در فراز ادارات دولتی نیمه افراشته میشود.کتاب مخصوص برای امضا و ابراز همدردی ړر مقر صدارت باز می گردد و رادیو و تلویزون پروگرام های مخصوص را پخش خواهند کرد.
درود به روان پاک شهیدان!
***
هفت کلکسیون از هفت سال نشرات روزنامه حقیقت انقلاب ثور
[][][]
حقیقت انقلاب ثور به حیث ارگان کمیته مرکزی حزب دموکراتیک خلق افغانستان به ادامه نشرات حزبی، خواست ها و مطالبات توده ها را انعکاس داده و در راه تحقق آنها رزمیده و برای بسیج مردم مبارزه نموده است.
حقیقت انقلاب ثور نقش عمده را در متحد ساختن کارگران،دهقانان، روشنفکران و سایر اقشار زحمتکش و نیروهای وطنپرست بدور حزب دموکراتیک خلق افغانستان بازی نموده است.
حقیقت انقلاب ثور از نخستین شماره یکی از وظایف اساسی خویشرا تامین وحدت و همبستگی صفوف حزبی،بلندبردن استعداد پیکارجویانه آنها و جلب و جذب نماینده گان خلق زحمتکش به حزب اعلام و در راه تحقق آن عملاً نشرات نموده است.
باز بخش این روزنامه و همگانی ساختن آن میتواند منبع موثق ودقیق برای تحقیق وتتبع کسانی قرار گیرد که خواستار تحقیق وتتبع مستقل و بیطرفانه در بارۀ حوادث یک برهه از تاریخ کشور و کار و پیکار حزب دموکراتیک خلق افغانستان هستند.
راه پرچم
*****
برای دسترسی لطف نموده روی تصویر پایینی کلیک نماید.
فرخنده باد یازدهم جدی سالروز تاسیس (جریان- جمعیت ) حزب دموکراتیک خلق افغانستان
حزب دموکراتیک خلق افغانستان
و دولت جمهوری دموکراتیک افغانستان
درگــذرگــاه تـاریـخ مـســتـنـد
اهدا به آنهایکه خواستار تحقیق وتتبع مستقل و بیطرفانه در بارۀ تاریخ کشور اند.
صفحه انترنتی راه پرچم افتخار دارد که مجموعۀ از اسناد ، روزنامه ها، کتاب و… مربوط ح.د.خ.ا و دولت جمهوری دموکراتیک افغانستان را که طبع و نشر گردیده است همراه با یاداشت ها و دیدگاه ها و مقالات و پژوهش های داخلی و خارجی تقدیم شما نماید.
بازپخش اسناد حزبی ح.د.خ.ا ودولت جمهوری دموکراتیک افغانستان که حاوی اعلامیه ها، تصامیم وموضعگیری های دولت با اضافه خبرها وتحلیل های پیرامون اقدامات عملی آن دولت، در جهت خدمت به هموطنان است؛ میتواند منبع موثق ودقیق برای تحقیق وتتبع کسانی قرار گیرد که خواستار تحقیق وتتبع مستقل و بیطرفانه در بارۀ حوادث کشور اند.
ضرورت به یادآوری است که در نتیجه سقوط غم انگیز دولت در ثور سال 1992 و تسلط جهادی ها برمال و دارایی عامه و چوروچپاول موسسات دولتی، سبب گردید تا قسمت بیشمار اسناد، مدارک و نشرات دولتی وحزبی دوران کار وپیکار حزب و دولت از بین رفته و منابع بسیار مهم تحقیق و تتبع برای نسل های آینده ضایع و تنها به شکل پراگنده اینجا و آنجا بعضی مدارک و نشرات از چپاول در امان باقی بماند. راه پرچم به نوبه خود از همه موسسات وافرادی که این اسناد و مدارک را حفظ و همگانی ساخته و یا هم در اختیار ما قرار داده اند، صمیمانه اظهار شکران می نماید وموفقیت بیشتر آنها را در دریافت و همگانی ساختن آن خواهان است.
امیدواریم به کمک اعضای حزب وسایر هموطنان نیک اندیش، سلسله جستجو و دریافت نشرات و مدارک بیشتر را در این عرصه ادامه داده و یقیناً با دریافت آن، آنرا همگانی خواهیم ساخت.
همچنان امیدواریم بتوانیم به کمک رفقا ودوستان کلکسیون های سالهای بعدی روزنامه ها، جراید، مجلات وسایر نشرات جمهوری دموکراتیک افغانستان و اسناد ح.د.خ.ا را جمع آوری، تدوین ودر خدمت شما هموطنان گرامی وپژوهشگران تاریخ کشور قرار دهیم.
قابل یادآوری است که گرداننده های راه پرچم با تمام نیرو و درک مسولیت تا حال سعی نموده اند هرچه بیشتر در این زمینه فعال و موثرکار نمایند . باید گفت درحالیکه این همه دستاورد نتیجه کار مشترک همه ما و شماست جا دارد بخصوص از زحمات شباروزی رفقا هر یک رفیق قاسم آسمایی،رفیق انجینر عمر فیض و رفیق عارف عرفان از نام شما و از نام گرداننده های راه پرچم اظهار سپاس و امتنان نمایم و موفقیت های بیشتر شان را در این امرشریفانه در مسیر تاریخ سیاسی کشور ما آرزو نماییم.
راه پرچم
(6 جنوری 1929-2021 * ۱۶ جدی ۱۳۰۸)
بزرگداشت از زاد روز رهبر محبوب مردم و حزب دموکراتیک خلق افغانستان
نویسنده : رفیق عارف عرفان
سیمای ببرک کارمل دربرابرتابش حقیقت زمان
[][][]
ببرک کارمل گُهرنایاب و ناشناخته ایست که پس ازهمه طوفانها در برابرنورخورشید حقیقت میدرخشد.دست یابی به رموزهای سیاسی وپژوهش فراگیر حول آرمانهای سترگ وکارنامه های انسانی او هنوز دشوار است.
اودرگهوارهٔ رنج آگین تاریخ افغانستان پرورش یافت و به آموزگار سترگ تاریخ ومرد تاریخ ساز افغانستان مبدل گردید.
او سازمانده کمنظیر، آموزگار واندیشه پردازبیهمتای عصر خود بود.
کارمل از فرآورده های تاریخ واز آفرینش های زمان است.او آمده بود تابابرپایی رستاخیز ملی علیه ظلم ، استبداد، بیعدالتی، فساد، جهل، فقر وبینوايی، درفش پیکاررا به اهتزازدرآورده وباسرایش سرود آزادی ورهایی، فصل ترقی، پیشرفت،عمران وتمدنرا در تاریخ افغانستان بازگشایی نماید.
واقعیت آن است که هیچ تحول اجتماعی بدون شکل گیری یک رهبری سیاسی که مقاومت و مخالفت را شکل بدهد، پیش نخواهد رفت. کارمل چنین هسته سیاسی را پدید آورد وبیگمان تلاش اوجامعهٔ ساکت و سر خورده آن سالها را سیاسی کرد و کاتالیزور آگاهی جمعی ضرور برای رخداد های سیاسی جامعه شد.
فقید ببرک کارمل به مثابه یک درمانگر سترگ نه تنها قادر بود تادرد جانکاه جامعه افغانستان را تشخیص دهد، بل بطرز خلاقانه نسخهٔ التیام دردهای انبار شدهٔ جامعه فلکزده افغانستان را صادر نمود وهزاران رزمندهٔ دادگر را برای ریشه کندن کردن این آلام بسیج کرد.
کارمل جامعه بیجان عصر را به حرکت درآورد وبا ایجاد مکتب سیاسی به مثابه کانون رزم وپیکار، برروح وروان جامعه جان تازه بخشید، طلسم حاکمیت استبدادی را درهم شکست ودر کمترین دوران زعامت سیاسی، طعم نظام مردم سالار ودادگر را برای مردمان فلک زده افغانستان چشانید، که مردم بیش از پیش مدام درحسرت نظام عدالت گستر، بی مثال و بی برگشت او آه میکشند.
ببرک کارمل نخستین کسی بود، که با افراشتن پرچم رهایی در برابر کاخ استبداد رژه رفت، ساختار نظام استبدادی را درهم شکست وپایه های “دولت ملی “ومدرن را با مشارکت متوازن نمایندگان تمامی اقوام، مذاهب وگروه های قومی واجتماعی اساس گذاشت.
ببرک کارمل به خاطر مشارکت ملی در قدرت وتوزیع قدرت در یک ساختار افقی ، رویکرد انتخاب والی ها وشهردار ها را در افغانستان نهادینه ساخت وبرای مردم اجازه داد تا از میان کادرهای محل، والی ها وشهردارها(شاروال) را برگزینند.
کارمل به معنای واقعی کلمه شخصیت متعهد وباپیمان به آرمانهای سترگ خلق رنجدیده کشور وموسس وبنیادگذار نظام زحمتکشان در تاریخ افغانستان بود.اوهرگز درزمان اقتدار ازقطار رنج وزحمتکشان افغانستان بیرون نشد وچون شمعی در درد مردم و جامعه میسوخت وهمه انرژی وتوانش را طعمهٔ این شعله ساخته بود.
کارمل با ضرب آهنگ دگردیسی اجتماعی در برابر امواج غول آسای زمان، در بستر جامعه در زیرابر دیکتاتوری، بذررهایی افشاند وبا پیام آزادی ،عدالت وترقی آنرا بارور ساخت و برای ثمربخشی آن رزم وپیکار آفرید.
در هوای ترس وبیم ومحیط تاریک جامعه افغانستان کارمل بزرگترین حزب سیاسی را بنیاد گذاشت،حزبی را که بعد از فروپاشی آن هیچکس بویژه رهبران زنده وطراز اول حزب قادر نبوده اند تاپارچه ها وشاخه های شکستهٔ آنراپیوند داده وآنرا دوباره بیافرینند.
شهریان کابل دو بارزنده یاد کارمل را به حیث نماینده شان در پارلمان عصر محمد ظاهر شاه افغانستان برگزیدند.
او در اوج اقتدار باجامعهٔ تکیدهٔ افغانستان همنفس گردید و کرارأ میگفت:
“تازمانی که ملت ماخوشبخت نباشند،ما حق خوشبختی را نداریم. “
نمایشگر ویدیو
نمایشگر ویدیو
در تاریخ غمبار افغانستان ببرک کارمل بخشی از چرخ نیرومند تاریخ وتاریخ سازجامعه و خود مکتب دورانساز بود.
او مکتب مردم سالاری،مکتب شایسته سالاری ، مکتب وحدت ملی، مکتب نظام مشارکت ملی ، مکتب صداقت وپرهیزگاری، مکتب خدمت راستین برای جامعه، مکتب رزم وپیکار بسوی ترقی ومکتب دولت سازی وملت سازی افغانستان بود وچون درخت همیشه سبز تاریخ به حیث بهترین الگوی تکرارناپذیر باقی میماند.
بر سیمای سیاسی فقید ببرک کارمل سالهاست ابروغبار تبلیغات ارتجاعی وامپریالیستی می دمد اما برعکس سیمای حقیقی او را صیقل بخشیده واو را به مثابه خدمتگذار راستین مردم زحمتکش افغانستان ونماینده بینوایان کشور تصویر میبخشد.
او در تاربخ افغانستان به حیث سیاستگر پراگماتیک برای بار نخست تهداب واقعی همگرايی ملی ونظام ملی و مردم سالار را اساس گذاشت وساختار “نظام صدارتی” رابرگزید.
دردولت ببرک کارمل تمام ملیتها واقوام کشور بدون کوچکترین تبعیض وتمایز باحقوق همسان وبدون ترواش هرگونه رنگ تبعیض ملی ومذهبی از جایگاه شایستهٔ برخوردار بوده وهمگان دولت را از آن خود می پنداشتند.همین رویکرد ملی باعث شد که”ملیت” وقومیت کارمل تا همین روزدر پرده ابهام باقی بماند.
شایسته سالاری ونخبه گرایی به اصل انکارناپذیر رویکردگزینشی وگمارشی کادرهای دوران زمامداری کارمل در آمده بود ومدارج صداقت، میهن دوستی، ایثار وفداکاری شاخص اصلی آنرا تشکیل میداد.
نظام سیاسی فقید کارمل،قانون مدار، عدالت محور وانسان مدار بود.تطبیق عدالت وقانون یکی از بنیادی ترین شیوهٔ مدریتی این دولتمرد خرد ورز راتشکیل میداد.
ببرک کارمل عالیترین نماد دولتمرد راستین، صادق، متقی وپرهیزگار افغانستان بود.
نه تنها او بل همرزمان وهواداران سیاسی کارمل که در مکتب او درس میهندوستی وصداقت را فراگرفته بودند، بادست پاک، وجدان انسانی وعشق آتشین خدمتگذار راستین مردم بودند.
کارمل حافظ سرسخت ثروتها ودارای های ملی افغانستان بود و درسراسر قلمرو اقتدار او مستدام درفش صداقت تقوا وامانت داری دراهتزاز بود.
ببرک کارمل فقیر ترین رییس جمهور جهان بود،ودر جهان مادی هیچ چیزی از او به میراث گذاشته نشده است.آخرین میراث پدری او که یک دربند حویلی در کمری کابل بود،به حیث ساختمان مکتب از سوی فقید کارمل برای وزارت تعلیم وتربیه اهدا گردید.
او در ساخت و سازجامعه، حزب ودولت معمار فرهیخته و سازمانگربی همتا بود. در تحت تهاجم وتجاوزبخشی بزرگی از کشورهای جهان، ارتجاع منطقه ولشکریان نیابتی آنها ایجاد دولت نیرومند وتشکیل قوای مسلح رزمی وترببت ده ها هزار کادرشایسته ومتخصیص از رویکرد های معجزه آسای زمان اقتدار او بود.
ببرک کارمل هرگز حاضرنبود تا در سکوی اقتدار، علیه منافع علیای وطن دست به معامله زند. صف آرایی او در برابرلغزشها، دستورات وفرمایشات کژروانهٔ گرباچف حاکم کرملین، اورا به حیث انتی سویتست (ضد شوروی) ملقب ساخت واین حربهٔ بود در دست مخالفین سیاسی اش برای انجام دسیسه وپایان زعامت زمامدار یی که میخواست افغانستان را برقله های شامخ ترقی ،آزادی، دموکراسی وعدالت، سوق دهد.
کارمل مبتنی برآرمان سترگ، اعتقادات وباورهای راسخ وآهنین اش برای تغییر جامعه افغانستان وسطح پیکارش در برابر دشمنان وطن، به دژ استوار در برابر دشمنان افغانستان ودورنمای پلانهای شیطانی انها مبدل گردیده بود، تحقق اهداف راهبردی وفاجعه بارانها مستلزم آن بود،تا با نقب زنی های چند پهلودرپیکر حزب ورژیم رخنهٔ پدید آورده ، کارمل را از سکوی رهبری برانداخته ولاجرم باطرح نقشه های رنگ آمیزی شده به عمر رژیم وحزب نقطهٔ پایان بگذارند.
دردرازنای این نقشه گذاری ها، رونالد ریگان، جاسوس سیا گرباچف وجنرال ضیاالحق حاکم نظامی پاکستان اتحادیهٔ را تحت نام” ایتلاف دوستانه”friendly coalition حول مقدرات سیاسی افغانستان پدید آوردند وبه حکم شهادت تاریخ بابرپایی”پلینوم هژده “به زعامت سیاسی ببرک کارمل این رادمرد تاریخ افغانستان پایان بخشیده ومسیر زوال حزب ونظام را دریک کژراههٔ بی برگشت تحت نام “مصالحهٔ ملی”که سپس توافقات یکجانبهٔ ژنیو وطرح ناکام پنج فقره یی سازمان ملل متحد را در برداشت طراحی نمودند.(*۱)
سناریوی سبکدوشی کارمل نهایت خشماگین بود،مردمان شهرکابل با همه تلخکامی در یک آرایش شورانگیز وهیجان انگیز در برابرغرش تانکهای شوروی به پاخاستند ،درب کاخ ریاست جمهوری راکه مقر نظامی ارتش سرخ بود، درهم شکستند وبرسم اعتراض برای ده ها روز درجاده ها در مکاتب، دردانشگاه ها،وخیابانهای شهرکابل غلغله برپاکردند،اعتراض نموده وبه زندانها افگنده شدند.
دراین هنگام در جریان طغیان خشم مردم علیه مداخلات رهبران کرملین درعهدگرباچف و برپایی تظاهرات شهریان کابل،برقول سکات میلر،”ببرک کارمل به سنگر مقاومت ضد شوروی مبدل شده بود”(۲*)
افتخار دارم که همراستا با آغازین مراحل این امواج مردمی،به حیث نخستین سخنران در برابر مداخلات ودسایس گرباچف وشرکاء در میان تظاهرات شهریان کابل به سخنرانی پرداخته واز نقشه های شوم اصحاب توطیه پرده برداشتم.
فقید ببرک کارمل به اسلام و مسلمان احترام خاص قایل بود اما نه تاجردین. برقول داکتر گویال نویسنده معروف هند، ببرک کارمل هرگز از دین مبین اسلام به حیث ابزارسیاسی سود نجست.
در یک قرن اخیر بیشترین مساجد در زمان او اعمارگردید ووزارت شئون اسلامی درزمان او بنیاد نهاده شد.او برای بارنخست برای ملاها خانه، کوپون ومعاش توزیع نمود وسعی داشت تا ملا را از اسارت جامعه ،خانها،وسودخواران آزاد نماید.
با جسارت میتوان اذعان داشت که تمامی رادار های اکتشافی غرب، ارتجاع سیاه، دشمنان داخلی افغانستان،رقباوحریفان سیاسی فقید ببرک کارمل در یک تجسس دامنه دار هرگز قادر نبوده اند تا کوچکترین سندی مبنی بر متهم ساختن او در مسیر سیاست ودولتمداری اش ارائیه دارند. آنچه که به او نسبت میدهند ،همزمان بودن زعامت سیاسی او با اعزام نیروهای شورویست که به دعوت حفیظ الله امین فراخوانده شده بودند.
تاریخ گواهست ومدارک بیشماروجود دارد که فقید ببرک کارمل مخالف شدید اعزام نیروهای شوروی درافغانستان بود واو قبلأ با ارسال نامهٔ عنوانی دفتر کمیته مرکزی حزب کمونست اتحاد شوروی مخالفت خویش را با اعزام ارتش سرخ در افغانستان بیان نموده بود.
قدرت سیاسی دریک هوای ناخواسته به طرز مجبره براو تحمیل شد. کارمل از دوران تبعید ازچکوسلواکی به ماسکو فراخوانده شد وخلاف میل اش قدرت سیاسی در شرایط طوفانی افغانستان بردوش اش گذاشته شد.(*۳)
به گواهی تاریخ، یکی ازرهبران زنده که شاهد مخالفت شدید فقید ببرک کارمل با اعزام نیروهای شوروی درافغانستان بود،نوراحمد نوراست. امیداست تا روزگاری نوراحمد نور، بخاطرتلافی جفاها وگناه های کبیره اش به مثابه حامی سرسخت وسازمانده پلینوم هژده ودوران پرده نشینی اش در اروپا که با ایجاد شبکه های فرکسیونی درون سازمانی برای متلاشی ساختن نهضت ترقیخواه افغانستان انجام داد، مُهرسکوت را درهم شکسته وبا بیان حقایق، رسالت تاریخی اش را دربرابر مرشدش وایستادگی وطنپرستانه او دربرابر کاخ کرملین، به انجام برساند.
کارمل درزمانی بر سکوی اقتدار تکیه زد که افغانستان در آتش جنگ تجاوزکارانه آمریکا، پاکستان، ایران و حواریون داخلی آنها می سوخت وبه دنبال سقوط ولایت هرات گستره جنگ تا۲۰۰جبهه منظم نظامی مخالفین رژیم وتا چنداول وبالاحصار کابل رسیده بود.
درجنگ تجاوز کارانه علیه جمهوری دموکراتیک افغانستان،بیش از چهل کشور جهان مشتمل برده ها سازمان اسلامگرای تروریستی سهم داشتند.
هرچند دشمنان مردم افغانستان،بطرزوقیحانه سرآغاز بحران افغانستان رامرتبط به اعزام نیروهای شوروی در افغانستان میدانند اما برقول برژینسکی مشاور امنیت کاخ سفید،آمریکایی ها شش ماه قبل از دخول روسها،در افغانستان داخل شده بودند(*۴)
در زمان اقتدار سیاسی کارمل هیچگونه پیمان اسارتبارباهیچ کشوری جهان به امضا نرسید.او برای تقویت قوای مسلح افغانستان وخروج نیروهای شوروی از افغانستان چشم انداز روشنی داشت.
کارمل،نخستین طراح ومبتکر خروج نیروهای شوروی از افغانستان بود.(* ۵)
حفیظ الله امین در راستای برنامه های سرکوبگرانه مردم افغانستان گفته بود که برای افغانستان یک ملیون انسان کافیست.
زعامت ببرک کارمل باعث رهایی ده ها هزار زندانی دوره امین ونجات جان ملیونها انسان هموطن مان گردید.
ببرک کارمل مخالف هرگونه کودتا وقیامهای مسلحانه در کشور بود،قیام هفت ثور بدستور “امین “ودر غیاب او براه افتید وببرک کارمل پیروزی قیام را مستدام امر”تحمیلی” تلقی مینمود.
برقول آقای عبدالوکیل وزیرخارجه جمهوری دموکراتیک افغانستان ومسئول شاخه نظامی حزب در دوران محمد داوود، درحالیکه جناح پرچم حزب از لحاظ آرایش قوا ازتوان سرنگونی رژیم محمد داوود برخوردار بود،اما مخالفت شدید فقید کارمل، حزب را از چنین گزینه بازداشت.
کارمل گفته بود که هرحرکت ناپخته سیاسی مانند زایمان قبل از وقتیست که در اثر آن هم مادر جان میدهد وهم طفل تلف میگردد.(۶*)
به گواهی برگه های تاریخ او مخالف قتل مرحوم محمد داوود رییس جمهور افغانستان بود.این رویکرد انگزیندهٔ نخستین مخالفت فقید کارمل با امین بود.
کارمل، فانوس عمر را برای بهبود زندگی زحمتکشان کشورش برفرازدیرک کشتی دریای طوفان زای روزگار آویخت .
اودر ۱۳ قوس ۱۳۷۵خورشیدی رخت سفر بست،مکتب اش زنده است وچون نخل سبز ،چون کاج بلند روزی با همه افتخارات وسربلندی دردل تاریخ شگوفه خواهد کرد ؛
آرمانش جاویدان روحش شاد وخاطرش ماندگارباد؛
ببرک کارمل خطاب به جوانان
چه را باید آموخت ؟ برای چه باید آموخت ؟ و چگونه آموخت ؟
این سوالهای است که نسل جوان کشور ما آنرا عمیقاً فرا گیرد درک کند و از آن آگاهی داشته باشد. بناً بر اوضاع و احوال خاص طوریکه در اساسنامه ح.د.خ.ا تذکر یافته تیوری علمی را فرا گیریم، ولیکن سوال درینجاست که تیوری علمی انقلابی را چگونه فرا گیریم ؟
آیا از روی کتاب و یک سلسله دگم ها را طوطی وار به حافظه خود بسپاریم و بعد نعره بازی کنیم و شعار بدهیم و خود را یک انقلابی پیشاهنگ طبقه کارگر بنامیم؟
اگر چنین کنیم مرتکب اشتباه بزرگی خواهیم شد.اینجاست که صرف از روی کتاب فرا گرفتن تیوری انقلابی بدون طی پروسه دیگری در تعلیم و تربیت ما میتواند همچون ما ؤئیزم، ترو تسکیزم و انارشیزم تبدیل به فجایع گردد.
ساده ساختن تیوری علمی انقلابی و در حافظه سپردن چند اصل آن و آن را بصورت میکانیکی و احساساتی و ناپخته در پیشگاهی مردم انداختن اشتباهی را ببار میاورد که فاجعه انگیز است ، وچنین شیوه و روشی را با تاسف در جیات (15) سال ح.د.خ.ا تنها با پوست و گوشت خود بلکه با پوست و گوشت رنجهای مردم خود احساس کردیم ،
پس وظیفه باز هم عمده و جدی نسل جوان ما در شرائیط حاکمیت زحمتکشان ج.د.ا زیست میکنند اینست که باید تیوری علمی انقلابی را عمیقاً فرا گیرد و آنرا هضم و حلاجی نماید.
هنوز هم در مراحل صنوف اول تیوری علمی انقلابی هستیم بازهم باید به پیش برویم ، تیوری علمی انقلابی را بینیاد گذاران تیوری علمی از جامعه، از زندگی ، واز پیکار و عمل فرا گرفته و قانونمندی تکامل جامعه را کشف کرده و آن را در عمل پیاده کرده اند ،
باید نسل جوان تیوری علمی انقلابی را فرا گیرند و دانش خود را غنی سازند.و آنرا بشکل زنده و پر تحرک در عمل پیاده کنند، ما هنوز هم در صنوف پایین هستیم بازهم باید به صفوف بالاتر ارتقا کنیم تا واقعاً وظایف خودرا وظایفی که تاریخ به حکم زمان به عهده ح.د.خ.ا و طبقه کارگر و سایر زحمتکشان و به عهده جوانان برومند کشور سپرده است ، بصورت انقلابی داده باشیم .
مرحله دیگر وظیفه ما اینست که ما تیوری علمی انقلابی را بصورت خلاق در شرائیط مشخص جامعه پیاده کنی ، هرگاه ما چامعه خود را نشناسیم ولو که تیوری را عمیقاً فرا گرفته باشیم باز هم مرتکیب اشتباهات فجایع و حتی جنایت بزرگ خواهم شد . تیوری علمی انقلابی بصورت خلاق حکم میکند حزب طبقه کارگر و سازمانهای مربوط به آن یعنی سازمان جوانان بصورت اخص و تمام سازمانهای اجتماعی باید تمام خصوصیات و کرکتر جامعه خود را بصورت عمیق و همه جانبه درک و تشخیص دهد.
——————
انسان تنها وقتی تا آخرین لحضات زنده گی خود را خوشبخت احساس میکند که ایام جوانی وی برای جامعه،خوشبختی انسان و آزادی انسان پُرمحتوای،فعال و مفید سپری شده باشد.
ببرک کارمل خطاب به جوانان افغانستان میزان ۱۳۵۹
مهرت بدل ما چو جان در بدن است
اندیشه تو فروغ صد انجمن است
جاوید بود نام تو تا دور جهان
آموزه تو راه نجات وطن است
افکار تو ای رهبر پاکیزه سرشت
در باغ دلم میوه ی یکرنگی کشت
خلق وطن اهداف شکوهمند ترا
پیوسته بسر لوحه تاریخ نوشت
ما پرچم خلق را بر افراشته ایم
از بهر رفاه خلق برخاسته ایم
آموزه رهبر گرامی خود را
در عمق دل ودماغ خود داشته ایم
ما خادم خلقیم وطن خانه ماست
این پرچم گلگونه که در شانه ی ماست
شادم که به جنبش ترقی خواهی
ببرک کارمل رهبر فرزانه ی ماست
روان رهبر فرزانه ببرک کارمل شاد
یادش گرامی …نام پاکش جاودان باد
درود براهیان راه پرچم
ع کوچی
اگر رهبر به جنبش بود تو بودی
زعیم ی گر بکشور بود تو بودی
نجیب ولایق اسلم چه بودند ؟
بدست تو شدند آدم تو بودی
آن نا لایق را آدم تو کردی
و لومپن را معزز هم تو کردی
چه شد که باز ریدند در نمکدان
ولی باز هم گذشت از هم تو کردی
روان زنده یاد کارمل بزرگ شاد
یادش گرامی ونامش جاودان …
مرگ بر دشمنان وطن
ع کوچی
ای آنکه بدیل تو نزادست جهان
چون شخصیتی فراتر از دور زمان
نام تو بود همیشه در ورد زبان
پس زنده یی مردنت نباشد نباشد آسان
رفقا! پرچمداران پیکارجوی دموکراتیک خلق افغانستان بشما هشیارباش می دهیم که دشمنان داخلی و خارجی ما فوق العاده فتنه انگیز حیله گر و بي رحم اند و شما را بحیث وطنپرست ترین، آشتی ناپذیرترین، انقلابی ترین و اصولی ترین نیروی سیاسی کشور تشخیص داده اند و در لست سیاه گرفته اند و با تمام قدرت تلاش میورزند که در مرحله اول در صفوف شما تفرقه و بی اعتمادی ایجاد کنند، نیروهای شما را از درون منفجر سازند و ارادۀ مبارزۀ شما را بحیث پرچمداران و پیش آهنگ نهضت انقلابی خلق افغانستان فلج سازند. درینجاست که باید با هشیاری و شجاعت و اصولیت در صفوف تان برخورد کنید و عليه هرگونه انحرافات چپ و راست برزميد. عمال دشمن را در میان خو د راه ندهید، وحدت و همبستگی تانرا چون مردمک چشم خود حفظ کنید، ایدیولوژی علمی و سازمان تانرا پاک و منزه نگهدارید. دشمنان تان ظاهراً نیرومند ولی محکوم به زوال است؛ چون دلاوران پیشتاز به پیش روید؛ به رنج های خلق باندیشید و بوطن عشق بورزید، جانهای ما در راه خدمت بوطن، وافغانستان پرافتخار و خوشبختی خلق گرانمایه ما وقف باد!
از صحبت رفیق ببرک کارمل حین ابرازنظر در باره خط مشی حکومت موظف در سال ۱۳۵۰
برگی از تاریخ ماندگار ما
پیام نو روزی ببرک کارمل اول حمل ۱۳۵۹
بخاطرسال نو زنده گی نو دعوت برادرانه میشود که با اعتماد کامل با سربلند باغرور افغانی واسلامی خود به خانه خود به خانواده عزیزخود به فرزندان تان به اقوام تان برگردید.از لحاظ مادی و معنوی تمام زنده گی،حیثیت،عزت،شرف و آینده تان تضمین میگردد،دوباره به مساجد و تکیه خانه های تان بیاید در صلح و امنیت صفا و دوستی با نیت پاک و راستی افغانی و اسلامی همراه هموطنان تان در وطن خودتان با آزادی صدای (الله اکبر)بلند کنید با کار صلحجویانه دست ساختن و تولید را بلند کنید.و اجازه ندهید دشمنان آزادی،استقلال و وطن شما در عقب کلمه مقدس (الله اکبر)خواهران ،برادران،فرزندان،پدران و مادران شما را دسته جمعی بکشند و مردم افغانستان را اسیر و اجیر خود بسازند
پیام نو روزی ببرک کارمل اول حمل ۱۳۵۹
… ببرک کارمل به صحت انديشه های مهم از جهانبينی علمی و اندوخته های سياسی ـ اقتصادی اش از جامعه شناسی علمی، اعتقاد راسخ داشت. وی ارتجاع، استعمار و امپرياليسم را دشمن اساسی بشريت و عامل اصلی جنگ، فقر، عقب مانی، بدبختی، مصيبت و تيره روزی در جهان می دانست. روی همين اصل برای تأمين آزادی و عدالت و برچيدن بساط ظلم و استبداد، با عزم راسخ، ارادۀ آهنين، ايمان قوی و گامهای استوار قدم بر داشت و فرياد خشم و نفرتش را دربرابر انواع تبعيض و بيدادگری، ظلم و استبداد ارتجاع، استعمار و امپرياليسم، بی هراس و با صدای رسا بلند نمود و هرگز با ارتجاع شؤنيزم و امپرياليسم، برای يک لحظه هم سازش نکرد و دربرابر زور و زر و فشار نيروهای ستمگر و جبار داخلی و خارجی تسليم نشد.
از حقوق دموکراتیک مردم آزادی لـســان
د وحدت او اتحاد تأمین ضرورت
نگاهی بوظایف ملی ما در این مرحله تاریخی راهها و وسایل نیـل به پیـروزی
ببرک کارمل
از حقوق دموکراتیک مردم
آزادی لـســان
اصل آزادی زبان عبارت از آن است که تمام مردم حق داشته باشند به زبان مادری و مروج خود حرف بزنند، علم بیاموزند، نشرات نمایند، مکاتبه کنند و در محاکم از خود دفاع نمایند. از نظر پرنسیپ نمیتوان هیچکسی را اجباراً وادار به آموختن تکلم و نوشته به زبان دیگری نمود (غیر ازآنچه که ماهیت تعلیمی دارد و در اینجا موضوع بحث ما نیست).
در شرایط تسلط استعماری و در تهاجمات سابق چنین مرسوم بود (حتی تاکنون به اشکال مختلف در جوامع طبقاتی معمول است) که وقتی یک ملت یا قوم تحت تهاجم ملت و یا قوم حاکم قرار میگرفت، زبان مادری و فرهنگ ملی ملت یا قوم تحت ستم مورد تحقیر قرار گرفته و کوشش میشد که بهزور سر نیزه محو شود و لسان ملت یا قوم ستمگر برایشان تحمیل گردد، تمام دوایر حکومتی، دفاتر مالیاتی واداری، محاکم و مکاتب به آن لسان برگردانده شود. مقرر میگردد که نامهها، مکاتیب عرایض به ادارات مقامات رسمی به زبانی که مردم به آن هیچ آشنایی نداشتند تحریر یابد و حتی مردم وادار گردند که جبراً به آن تکلم نماید. همچنان از طرف ملیتها و اقوام حاکم در درون جامعه نیز بر ملیتها و اقوام دیگر و اقلیتها که دریک سرزمین مشترک و مادری بسر میبرند، رویه بدتر از آن صورت میگرفت.
پرواضح است که این رویه ظالمانه علاوه بر استخفاف بزرگی که بر ملل محکوم بود، باعث آن میگردید که تمام غنای علم و فرهنگ ملل و امکانات انکشاف آن از میان برود و یا لطمه سنگینی بر آن وارد آید تا در همان مراحل ابتدائی انکشاف خود باقی بماند، بسیار استعدادهای پر نبوغ اقلیتها و ملتهای ستمدیده و محکوم، در نطفه محو کردد.
نمونههایی از چنین فشارها و ستمگریهای ملی در تاریخ و حال زیاداست، که بهطور مثال میتوان فجایع و بدبختیهایی را که ستم استعمار انگلیس بر مردم هند و پاکستان تحمیل کرد، از رشد و انکشاف السنه ملی جلوگیری نمود و در عوض آن نفاقهای ملی و لسانی را دامن زد، یادآوری نمود که امروز جامعه هند از ناحیه لسانها و صورت حل این مسأله مواجه به مشکلات عظیمی میباشد.
فشارها و محدودیتهایی که از ناحیه لسان بر مردم واقع میگردد نه تنها مانع توسعه و انکشاف و غنای علمی فرهنگی جامعه میشود، بلکه موجب برهم خوردن شیرازه وحدت یک کشور و جامعه نیز شده میتواند و این حقیقتی است برخلاف این عقیده که ترویج و تبلیغ میگردد: گویا عدم تساوی زبانها و تبعیض در برابر بعضی از آنها، امر طبیعی و ضروری برای حفظ تمامیت و وحدت ملی دریک کشور میباشد.
با استفاده ازین نظر و استنباط غلط، توسط محافل عناصر محاکم ارتجاعی کوشش میشود که تمام قدرت و وسایل دست داشته، فرهنگ زبان و خصوصیات ملی یک ملت، میلت یا یک قوم سرکوب گردد. بدینجهت است که مسأله آزادی ملتها از یوغ استعمار، ستم و استبداد و وابستگیهای گوناگون بر اساس حق تعین سرنوشت ملل بهصورت یک مسئله حاد و اوج گیرنده جهان امروزی درآمده است.
ایدئولوگهای مرتجع و بورژوازئی سعی میورزند که حل مسئله ملی را بهصورت غلط و به اشکال کهنه آن تبلیغ نمایند، زیرا مصالح و دوام حاکمیت طبقات حاکمه را در آن میبینند، ولی جهان بینی علمی و نوین ثابت میسازد که طبیعی بودن عدم تساوی میان ملل و خصومت ملی ادعائیست بیپایه و امریست مصنوعی که زائیده شرایط ناجور اجتماعی و اقتصادی میباشد. ملتها و اقوام از نژادهای مختلف میتوانند با وارد آمدن تحول کیفی و بنیادی در زندگی مادی و اقتصادی ایشان که بر پایه تغیر در روابط تولیدی بسود طبقات محروم جامعه صورت میپذیرد، با حقوق کاملاً مساوی. درحالیکه فرهنگ و لسان ملیشان پیوسته تکامل اختیار مینماید، در کمال صلح و آرامش و وحدت و همآهنگی در کنار هم، دریک وطن به سر برند.
آنچه را ایدئولوگهای مرتجع و بورژوازئی ادعا مینماید که مسأله ملی و لسان حل ناشدنی است و خصومت ملی پابرجا میماند، تا آنجا صحیح است که سیستمهای مبتنی بر طبقات و استثمار انسان از انسان باقیست و مصداق آن تمام جهان کهنه و جوامع طبقاتی میباشد، ولی این مسأله در جوامع نوین بری از هرگونه ستم و استثمار انسان از انسان، راه حل معقول و منطقی را به خود یافته است، شکل جدید از روابط و همکاری ملل پدید آمده و تساوی واقعی بین آنها به تحقق پیوسته است.
نظامهای نوین مترقی در جهان عملاً به اثبات رساند که راه حل منطقی این مسئله این است که اسارت اقتصادی و سیاسی از میان مردم برداشته شود، حقوق مساوی برای تمام مردم تأمین، لسان و فرهنگ آنان، بدون اینکه از هم جدا شوند، احترام و تقویت گردد. و البته این امر موجب آن میشود تا مردم داوطلبانه متحد شوند و مسایل بغرنجی را متفقاً حل نمایند. برین اساس بقایای قبایل و اقوام منفرد و عادات قبیلوی و قومی از میان میرود و فرهنگهای ملی که محتوای آنها مترقی میباشد، رشد میکند استعداد و قریحه ملی و لسانی دریک وطن مشترک پرورش مییابد.
تا اینجا مطلب عمومیاتی بود که تذکرات مختصری از آن داده شد و حال باید دید که وضع لسانها در کشور ما ازچه قرار است:
در کشور عقب مانده ما، زبانهای متعددی موجوداست که مردم به آنها مکالمه مینمایند. تمام خلقهای کشور با وصف داشتن لسانهای جداگانه مشترکاً رنج و بدبختی را متحمل شدهاند و در مبارزات علیه بیگانگان و مهاجمین دوش بدوش هم از وطن دفاع کردهاند. ولی استعمار و طبقات حاکمه ارتجاعی در طول تاریخ کشور با ایجاد کینه و خصومت میان خلقهای زحمت کش وطن کوشش کردهاند که از اتحاد و وحدت آنها جلوگیری نمایند. زمانی اختلافات نژادی، منطقهی و مذهبی و گاهی قومی و لسانی را دامن زده و حاد ساختهاند تا خود به تأسی ازین اصل مشهور استعماری و نسخهء کهنه برای شیوه اداره استعماری و استبدادی که «تفرقه بیانداز و حکومت کن» از بیداری شعور مردم جلوگیری کرده و بقای خود و طبقات ارتجاعی را که از آن نمایندگی کردهاند، تأمین نمایند.
با تأسف باید گفت که لسانهای ملی و محلی در افغانستان نه تنها پرورش داده نشده است، بلکه به وسایل گوناگونی در برابر فریاد آزادی خواهانهء مردم مبتنی برداشتن حق آزادی تکلم، نشرات، آموزش و دادخواهی به زبان مادری خود از طرف طبقات محافل و عناصر مرتجع شدت عمل نشان داده شده و گنجینههای پربهای ادب و فلکلور مردم مورد تعرض و تباهی قرار گرفته است.
بهمنظور اینکه اهمیت نقش و ارزش آزادی لسان که در ترقی و توسعه فرهنگ و بیداری مردم مؤثر میباشد، نشان داده شود حقایق را بهطور مثال مطرح مینماید:
همه میدانیم که متأسفانه اکثریت قریب به تمام مردم بیسوادند، پس چطور تودههای مردم از نشرات رادیویی که به زبانهای غیر از زبان خودشان باشد میتوانند استفاده نمایند و یا از مطالب نشراتی که به زبان خودشان باشد تحریر نیافته از طریق باسوادان بهدرستی مطلع گردند.
آموزشی که به زبان مادری اطفال صورت نگیرد، مجبوراند که با صرف چندین سال وقت لسان دیگری را بیاموزند و بعداً قادر گردند، مطالب و مفاهیم علمی را فرا گیرند که این امر باعث عقب ماندگی سطح شعور و ذهن آنان میگردد، درحالیکه در لسان خودی با سرعت و عمق بیشتر میتوانند وظیفه آموزشی خود را انجام دهند.
قضیه مشخصی را که در یکی از محاکم مطرح باشد در نظر گیریم: متهم که اصلاً لسانهای معمول در محکمه را نداند چطور میتواند از خود دفاع نماید و احیاناً بیگناهی خود را به اثبات رساند، درین صورت بناً حق فرمان حکومت وی صادر خواهد شد.
حقایق نشان میدهد که به مشکل میتوان لسان را بر مردم تحمیل کرد، برعکس آنکه کوته نظران و ملت پروران دروغین ادعا مینمایند این امر باعث انکشاف و غنای لسان نمیگردد، بلکه یک زمان را با کار جدی از طریق تألیفات و تراجم آثار مترقی و علمی، تعمیم وسیع آن در میان متکلمین مربوطه، نوآوریهای معقول و بجا و وارد آوردن اصلاحات در آن میتوان بسط و انکشاف داد، بدون اینکه در برابر السنه دیگر حساسیت نشان داد و یا آن را محترم نشمرد.
ما معتقدیم که باید در برابر تمام لسانهای افغانستان، از کوچک تا بزرگ برخورد علمی و عاقلانه صورت گیرد، کلیهء آنها رشد و انکشاف داده شده و احیا گردد. آزادی تکلم، آمورش، نشرات، مکاتبات، دفاع و غیره علی سویه برای تمام لسانها تأمین گردد.
وطن پرستان ترقی خواه دموکراتیک خلق افغانستان بر آنند که در جامعه نوین و مترقی کشور حل دموکراتیک و اساسی، قاطع و علمی مسأله لسانها امکان پذیر خواهد بود.
د وحدت او اتحاد تأمین ضرورت
زموږ په وطن کی د ضد ملی اوضد دموکراتیک اوسنی حاکمه نظام له استقرار نه کلونه تیریږی. او ددی په ارخ کی د افغانستان د وطنپالونکو او ترقی غوښتونکو قوتونو له خوا، د دی استبدادی نظام د طردولو او د یو ملی دموکراتیک نظام د استقرار د پاره پراخ مجاهدات شویدی. مګر له بده مرغه تر اوسه پوری تولو مجاهداتو ماته کړیده او ارتجاعی حاکمه طبقه هماغه راز خپل جابرانه تسلط ته دوام ورکوی. دلته یو پوښتنه پیدا کیږی چه د دی مجاهداتو په جریان کی د وطنپالونکو او ترقی غوښتونکو د ماتی علتونه څه دی؟
باید وویل شی د دی مقالی هدف، د ترقی غوښتونکو او وطنپالونکو قوتونو دله کامیابیدو د ټولو عینی او ذهنی عللو او عواملو طرح نه ده، بلکه دلته د پورتنی پوښتنی په ځواب کی یوازی د دی مسالی یو مهم عامل د راتلونکو معضلو بحثونو لپاره د مقدمی په حیث څیرو.
دادنه کامیابیدو او ماتی مهم علت چه زموږ په هیواد کی یی د مرتجعو او مستبدو حاکمه قوتونو عمر اوږده کړیدی. هغه انشعاب، افتراق او نفاق دی چه د هیواد د ملی او مترقی نهضت په بهیر کی د ترقی غوښتونکو او وطنپالو قوتونو ترمینځ پیدا شویدی.
مشهوره ده چه (اګوست ببل) په ۱۹ پیړی کی د آلمان د کارګری نهضت او دسوسیال دموکرات ګوند یو مشهور لارښونکی په رایشتاک (دآلمان پارلمان) کی په ناڅاپی توګه د مجلس ښی لاس د نمایندګانو له چکچکو سره مخامخ شو. ده چه انتظار نه درلود د پارلمان مرتجع وکیلان د ده وینا تایید کاندی له ځان سره یی په لوړ آواز وویل: »ای احمقه بوډا بیادی څه گلان کړلی دی چه دا ځناوران خوښی کوی.«
واقعیت دادی چه کله کله کیدی شی د دښمن له عکس العمل نه په حقیقت یو شو.
اوس ټولوته ښکاره ده چه په ملی او بینالمللی عرصه کی ټول ارتجاعی حاکمه محافل او امپریالیستان څنګه په مترقی او ملی نهضت کی د اختلاف له وجود نه خوشحاله دی او له هغه نه پخپله ګته بهره اخلی.
د اطلاعات او حقایقو سره سم همدا اوس د افغانستان حاکمه قدرت پر له پسی په دولت کی او له هغه نه د باندی د امپریالیستانو په توګه په ټولو قوت او ضد انسانی شؤنو په ټولو وسایلو هڅه کوی چه د هیواد د ترقی غوښتونکو او وطنپالونکو قوتونو تر منځ اختلاف، انشعاب، تفرقه اونفاق زیات زور اودیر شدید کړی او دهغوی ترمنځ وحدت او اتحاد ناممکن کاندی او له خوشحالی نه ورته وناڅی. هغوی هر ورځ فعالیت کوی چه د تفتین، جاسوسی، افشاکړی او د آزادی غوښتونکو او وطنپالونکو په صفوفو کی د راز راز درواغو، تورونو او بی اعتمادیو د خپرولو په وسیله د خپل عمر د بقا لپاره حد اکثر استفاده وکړی. داڅکه چه حاکمه ارتجاعی قدرت دا تجربه کړیده چه د ترقی غوښتونکو او وطنپالونکو، د ملی او دموکراتیکو فوتونو یعنی (د خلکو دوستانو) اتحاد او وحدت مستقیما متناسب دی د هغوی (د خلکو دښمنانو) له طرد او اضمحلال سره.
مګر د ملی او اجتماعی آزادی بښونکو نهضتونو د تاریخ تجربه یی چه ستر هدف ته رسیدل یعنی په هیواد کی د ستمګر او استثمارګر نظام پای ته رسول د ترقی غوښتونکو او وطنپالونکو قوتونو د وحدت او اتحاد عنصر ته ضرورت لری. خو له بده مرغه د مبارزی د دی پرمختکونو تولو د وحدت او اتحاد کار زموږ په هیواد کی، د نهضت د اوسنی مرحلی په سرکی يه کلک بحران اخته شویدی. او دا ددی لپاره چه د هیواد ترقی غوښتونکی وطنپالونکی قوتونه د دی پر ځای چه سترو ملی او اجتماعی هدفونو ته د رسیدو لپاره د اشتراک پر وجوه تکیه وکړی او په اوسنیو اوضاعو او احوالو کی د وحدت او اتحاد چاره مقدمه وشمیری. زیادتره د افتراق او نفاق وجوه په نظر کی نیسی او د عمل وحدت نفی کوی.
په لوړ آواز اعلان کیږی چه: باید د دی حیاتی او مهمی نکتی ته ژوړه توجه وشی چه د ارنجاعی قوتونو د ناثاپی یرغل او تعرض د واقعی خطر په مقابل کی، بی اعتنایی چه هره شیبه د ریښتینو ملی او دمواکراتیکو قوتونو په مقابل کی مقدور دی ډیره ستره اشتباه ده.
لویه بدبختی دا ده چه د نهضت اوسنی انکشاف څومره چه د ترقی غوښتونکو او وطنپالونکو قوتونو تر مینځ نفاق او افتراق راپیدا کړیدی د دی پخلاف یی د حاکمه ارتجاعی طبقاتو تر مینځ د وحدت او اتحاد زمینه پیاوړی کریده، باید وویل شی د حاکمه قدرت د ناثاپی حملی خطر، له یوی خوا د خلکو د دوستانو دهمدی افتراق او نفاق له کبله او له بلی خواه د خلکو د دښمنانو (ارتجاع او امپریالیزم) د اتحاد او زیاتیدونکی هوښیاری له کبله او ددی لپاره چه ورخ تر ورځی د نهضت دضد تاکتیکونو په تجروبو تجهیز کیږی، ډیر زیاد شویدی.
ددی نفاق او افتراق مسأله او طبیعی نتیجه داده چه خلکوته ضرر رسیږی او دخلکو دښمنان ګته کوی. د دی لپاره چه د دی نتیجی د تحقق واقعی علت له منځه لاړشی، ضرورت حکم کوی چه باید ژر تر ژره د اوسنی افتراق او نفاق په بحران برشو او وحدت او اتحاد تأمین کړو.
د افغانستان د خلکو دموکراتیک قوت په مبارزه کی د خپلی سختی ولی ویاړ جنبی وظیفی څخه، د وحدت او اتحاد د تأمین په خاطر د نرمی منونکو اصولو په چوکات کی خبر دی او له تولو وحدت طلبو او اتحاد غوشتونکو قوتونو سره به په شجاعت او زړورتیا او له اصولی ګذشت سره یوڅای خپل سهم په دی زمینه کی ایفا کړی.
موږ کلک ایمان لرو چه کیدی شی د ملی او ولسی جرګو په توګه د یو افغانی وحدت او اتحاد ترمیز را وڅرخیږی او د ګډو وجوهو د پیدا کیدو د حداقل مشترک پروګرام د طرحی له لاری او د ارتجاع، استبداد استعمار او امپریالیزم پر ضد د مشترک عمل او وحدت عمل په وسیله دنفاق او افتراق په بحران باندی بری میسر شی.
* * *
یاداشت:
ګران لوستونکی دی د پرچم متعددو ګڼو ته چه د ترقی غوښتونکو او وطنپالونکو ملی او دموکراتیکو قوتونو د وحدت او اتحاد د ضرورت به باره کی یی په مستقیمه او غیرمستقیمه ټوګه په لسهاوو مقالی لیکلی دی مراجعه وکړی. موږ په بیا هم د پورتنیو قوتونو د وحدت او اتحاد په خاطر خپل علمی او مشخص بحثونه تعقیب کړو.
نگاهی بوظایف ملی ما در این مرحله تاریخی راهها و وسایل نیـل به پیـروزی
سرلوحه قانون اساسی کشور میگوید: «بمنظور تنظیم حیات ملی افغانستان مطابق به مقتضیات عصر و بر اساس واقعات تاریخ و فرهنگ ملی– بمنظور تأمین عدالت و مساوات- بمنظور تطبیق دموکراسی سیاسی اقتـصادی و اجتماعی… و در نهایت بمنظور تشکیـل یک جامعه مرفه و مترقی»
بر مبنای اصول جهان بینی علمی خلاق و ایدیالوژی پیشرو عصر ما و انطباق بر شرایط کنونی جنبش افغانستان، بر اساس روحیه وطنپرستی و ماهیت بشریت زحمتکش، بمنظور تشکیل جامعهای آزاد از تناقضات طبقاتی، فارغ از بهره کشی انسان از انسان و آزاد از اسارت و ستم ملی بحیث «هدف غایی».
اعلام میداریم که پرچم مقدس جهاد و مبارزه ضد ارتجاع داخلی و خارجی را تا مرگ و پیروزی سربلند و استوار نگاه خواهیم داشت.
ولی درک این مسئله در مبارزه اهمیت عظیم کسب میکند که در کشور ما در مرحله تاریخی کنونی تضاد عمده بین تودههای عظیم دهقانان و مشتی از فیودالها و خلق و امپریالیسم حل نگردیده و هنوز نظام استبدادی و بقایای ارتجاع قرونوسطایی و استعمار در جامعه موجود است، لهذا افغانستان در مرحله مبارزه و جنبش دموکراتیک و ملی قرار دارد نه در مرحله «هدف غایی» که بعضیها ناشیانه و عوام- فریبانه آن را بحیث مسئله روز و جزء وظایف و هدف نزدیک سیاسی طرح میکنند.
جنبش دموکراتیک و ملی در واقعیت امر بهمنزله تدارک ضروری و مقدمهیی برای جنبش مرحله «هدف غایی» که بهصورت اجتناب ناپذیر دنبالۀ جنبش دموکراتیک است بشـمار میرود.
در جنبش دموکراتیک و ملی افغانســـتان که مشــی عــمومی در یک دوران تاریخی تعیین گردیده است، اکثریت عظیمی خلقهای افغانســـتان اعم از کارگران، دهقانان و پیشهوران (زحمت کشان شهر و ده) ترقی خواهان، روشنفکران و دیگر قشرها و عناصر ملی، دموکراتیک، وطنپرست و همچنان صاحبان ملکیتهای متوسط و کوچک شهر و ده و سرمایه داران ملی (بورژوازی ملی) اشتراک خواهند داشت.
هدف عمده و وظیفه ملی ما در مرحله تاریخی کنونی نیل به ایجاد حکومت دموکراسی ملی است. حکومت دموکراسی ملی در کشور بر بنیاد جنبش وسیع خلقهای کشور بهصورت مهمترین نقطۀ چرخش مبارزه ضد فیودالیسم و ضد امپریالیسـم پدید میآید.
استقرار حکومت دموکراسی ملی در افغانستان مظهر پیروزی نیروهای وطنپرست و دموکراتیک علیه فیودال ها، تجار بزرگ دلال وابسته به استعمار، بورژوا – بیروکراتی (مأمورین عالیرتبه فاسد تاجر پیشه و رشوه ستان) و ماهیت و پدیدههای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و ایدیالوژیکی استعمار و امپریالیسم خواهد بود. استقرار این دموکراسی در واقعیت امر زمینه مقدماتی حکومت اصیل مردم بر مردم را تهیه خواهد دید.
دموکراسی ملی در افغانستان که سازمان نظام آن را نمیتوان قبلاً با مشخصات آن طرحریزی کرد ترکیبی است از استقلال کامل ملی (سیاسی و اقتصادی)، دموکراسی کردن زندگی سیاسی و اقتصادی و تسریع رشد مترقی تولید (رشد سریع اقتصاد) و احداث صنایع بزرگ ملی از طریق غیر سرمایهداری که در جریان تکامل خود به «هدف غایی» منتــج میگردد.
حکومت دموکراسی ملی افغانستان که با راه رشد غیر سرمایه داری پیــوند ناگسـستنی دارد حکـومتی خواهد بود که بر ضد اشکال جدید استعمار و یوغ سرمایه امپریالیستی مبارزه میکند و حکومت به شیوۀ دکتاتوری و استبدادی را نفی میکند و حقوق و آزادیهای دموکراتیک و همچنان اصلاحات اساسی و دموکراتیک ارضی را به نفع دهقانان اجرا مینماید.
اندیشه دموکراسی ملی به حیث هدف استراتژیک در مرحله تاریخی کنونی مظهر رشد و تکامل تیوری و پراکتیک جریان مبارزه رهایی- بخش ملی به سویه جهانی است که با شرایط کشور ما کاملاً وفق میکند و شرط لازم گذار جامعه ما (به اشکال مختلف که شرایط حکم مینماید) به «هدف غایی» میگردد.
تعقیب راه رشد غیر سرمایه داری در کشوری که امکان تهیه مقدمات آن در حال پیدایش است، در واقعیت امر تا حــــدودی معین همان نقـــش تاریخـــی اســت که مطــابق به قوانین تکامل اجتماعی میبایست سرمایه- داری (که ارتجاع و استعمار مانع رشد بهنگام آن گردیده است) به حیث تدارک مادی و اجتماعی جامعۀ ایکه «هدف غایی» ماست ایفا میکرد.
بنیاد طبقاتی حکومت دموکراسی- ملی مرکب از طبقات و قشرها و نیروهای اجتماعی وطنپرست و دموکراتیک میباشد که در بالا از آنها نامبرده شد. (در باره مسئله رهبری طبقات و پیشـاهنگان در جنبش و تحلیل علمی آن بنا بر شرایط اجتماعی و ملی کشور در مقالات آینده جریدۀ پرچم وسیعاً بحث خواهیم کرد.)
سؤال جدی درین جاست که آیا حکومتهای افغانستــان میتوانند نوعی از حکومتهای دموکراتیک محسوب شوند؟ جواب منفی است «زیرا پایههای قوی دولت در افغانستان از سالیان دراز بالای طبقات ارتجاعی ضد دموکراسی و ضد خلقی استوار است…» (از بیانیه فرکسیون د خ در ولسیجرگه.)
سؤال دیگری طرح میگردد که پس «چه باید کرد» تا حکومت دموکراسی ملی ایجاد شود، وظایف ملی ما در مرحله تاریخی کنونی اجرا گردد و جنبش به مرحله نهایی خود نایل آید؟ بزرگترین امر برای تحقق بخشیدن وظایف ملی، درک این مسئله حیاتی است که حلقه اساسی مبارزه و پیشبرد جنبش در راه استقرار دموکراسی ملی عبارت است از ایجاد جبهه متحد دموکراتیک و ملی پایه- دار و تقویت روزافزون آن در آینده نزدیک.
در همان بدو امر تشخیص دادیم که نیل به این امر تاریخی در قدم اول ایجاب میکند که باید وحدت کلیه محافل و عناصر پراگنده ترقیخواه و وطنپرست در یک جریان واحد و یکپارچه که تیوری پیشرو رهنمای عمل آنهاست در چوکات اصول به ترتیبی تأمین گردد که: از طبقه پیشرو زحمتکش کشور پیشاهنگی گردد…، یک مرام جامع و علما ً تحلیلشده که منافع عموم خلقهای کشور و منافع عمدۀ متحدین ما را در این مرحله معین تاریخی از لحاظ هدفهای سیاسی، اقتصادی اجتماعی و فرهنگی تأمین کند، به وجود آید. (این مرام در شماره اول و دوم جریدۀ خلق انتشار یافت.) نظام و ساختمان درونی آن بر اساس موازین جهانبینی علمی و بر جهات اساسی مرکزیت دموکراتیک، انتقاد و انتقاد از خود استــــوار باشد مطابق به شرایط کشور خط مشی عمومی و جاری و شعارهای موافق بهروز خود را تعیین نماید (که در جلسات رأی اعتماد به حکومت شاغلی اعتمادی از طریق بیانیههای فرکسیون دموکراتیک خلق در ولسیجرگه وسیعاً پخش گردید) در مبارزۀ روز- مره شرکت خلاق و فعال کند و پیوند خود را با مردم به وجود آورد… و مبارزه بیرونی آن در عرصههای مختلف مبارزه طبقاتی و ملی اعم از ایدیالوژیک سیاسی و اقتصادی و شیوهها و اشکال مختلف مبارزه متناسب به شرایط در نظر و عمل (تیوری و پراکتیک) صورت گیرد از اصول جهانبینی علمی در برابر انحراف رفورمیستی و ماجراجویی و بدعتگری چپ و راست دلیرانه دفاع کند، وحدت و همبستگی را چون مردمک چشم خود حفظ نماید، خصوصیت ملی و خلقی را در خود پرورش دهد، وطنپرستی و فعالیت بر مبنای ملی را بااحساس نجیب بشریت مترقی به خاطر ایجاد تحول بنیادی در کشور درآمیزد.
ما علما ً معتقدیم که جامعه ما از لحاظ عینی و ذهنی امکانات دارد که حرکت خود را در راه رشد نهضت دموکراتیک و ملی و ایجاد جبهه متحد و حکومت دموکراسی ملی و راه رشد غیر سرمایه داری تحت رهبری هر یک از طبقات دموکراتیک شروع کند. ولی به خاطر باید داشت که به پیروزی رساندن و انجام این وظایف جنبش ملی ضد ارتجاع، ضد امپریالیستی و دموکراتیک بهطور پیگیر و انتقال به «هدف غایی» و ساختمان جامعۀ واقعاً مرفه و مترقی صرف به نیروهای پیشرو جامعه یعنی کارگران به اتحاد دهقانان و به رهبری نیروهای واحد ترقیخواه و پیشاهنگ آن که هسته و ستون فقرات جبهه متحد دموکراتیک و ملی افغانستان را تشکیل خواهد داد امکانپذیر است. در این جاست که نیروهای پراگنده ترقیخواه وطن- پرست کشور از مسؤولیت عظیم و وظیفه مشترک تاریخی خود آگاه باشـند و باید در قدم اول وحدت کلیۀ افراد و محافل و جریانات ترقیخواه و دموکراتیک کشور بر مبنای وحدت ایدیالوژیکی، مرامی، ساختمانی … و خط مشی و رهبری تأمین گردد و از تفرقه و روحیه سکتاریستی و لغزیدن به چپ و راست احتراز جویند و بدون واردکردن اتهامات شخصی، الزام بیدلیل و فحاشی در برابر یکدیگر (این شیوۀ مبارزه فاسد کننده پیوسته در سیر تاریخ مبارزات ملی خواست و نقشه طبقۀ حاکمه ارتجاعی و توطیه گران استعماری بوده است) در چوکات اصول یکپارچه شوند و اختلافات خود را بر مبنای مرکزیت دموکراتیک، بر مبنای اصل (وحدت، انتقاد و انتقاد از خود، اعتراف و مباحثه آزاد و اصولی و ایجاد وحدت) صمیمانه حل کنند، و یا حد اقل در بدو امر وحدت عمل علیه ارتجاع داخلی و بینالمللی را تأمین نمایند.
نیروهای ترقیخواه کشور متوجه خواهند بود که ارتجاع بیرحم و توطیه گر در کمین است و حلقه اختناق را با حیل گوناگون تنگتر میسازد! درستترین راه و نیرومندترین وسیله و سلاح نجات مردم در گام اول وحدت و یکپارچگی نیرو- های ترقیخواه و از بین بردن مرحلۀ محفلبازی و خردهکاری و خردهگیری است. ما به کلیه محافل ترقیخواه کشور صادقانه اعلان مینماییم که «نقض وحدت در پردۀ فریادهای وحدت طلبی» خیانت به امر جهانبینی علمی خلق کارگر و وطن محبوب ما افغانستان است. ما در چوکات اصول (اقلاً در عمل منحیث مقدمۀ وحدت کامل) ایجاد وحدت نیروهای ضد ارتجاع، ضد امپریالیســــم و ضد جنگ را در عرصۀ ملی و بینالمللی یک ضرورت تاریخی میدانیم. ما معتقدیم که بدون وحدت ترقیخواهان کشور بسط و توسعه و به پیروزی رسانیدن جنبش دموکراتیــــک و ملی و ایجاد جبهه متحد در زمینه ناممکن است. ما ری ایمانی که به خلق و مبارزه داریم، پرورش و تبارز هرگونه خودخواهی، رهبری شخصی، و بلندپروازی را در خویشــتن خیانت به امر وحدت میدانیم. زیرا ملاک قضاوت ما اصول جهانبینی علمی، منافع خلق و وطن است و به رنجهای اکثریت عظیم خلقهای خود میاندیشیم. ما از صمیم قلب حاضریم که به انتقادات اصولی ترقیخواهان که از اندیشههای وطنپرستانه دموکراتیک خلق مینمایند، با تواضع و شیوه مترقی گوش فرا دهیم و هرگاه نظرات انتقادی آنها درست باشد ما علناً اعتراف خواهیم کرد، تا حضوری تبادلنظر و محاکمه و قضاوت رفیقانه صورت گیرد.
ترقیخواهان! رسالت تاریخی ماست تا علیه نفاق و افتراق دلیرانه در کادر اصول و اخلاق مترقی مبارزه کنیم، کانون گرم خانواده ترقیخواهان وطن پر ارج افغانستان را به وجود آوریم! فضا صمیمیت و رفاقت، فداکاری و همکاری را هرچه زودتر و مستحکمتر در خود ایجاد کنیم! زمان از دست میرود، مردم ما شدیداً رنج میکشند! نیروهای ارتجاع، استبداد و استعمار و امپریالیزم هر روز بر فراز کشور سایه تاریک وحشتناک خود را میاندازند.
مسؤولیت عظیم تمام محافل، عناصر و نیروهای دموکراتیک، وطنپرست و بهخصوص در مرکز آنها نیروهای ترقیخواه کشور است که اتحاد و وحدت درونی خود و اتحاد خود را با یکدیگر و با پرچمداران پیشرو و کشاف دموکراتیک خلق در یک صف و یک جبهه متحد بهخصوص در قدم اول در ساحه با در نظر گرفتن وجوه مشترک (نه وجوه افتراق) به وجود آورند و در راه ایجاد یک حکومت دموکراسی ملی به جهت «هدف غایی» مبارزه کنند.
عناصر پراگنده ترقیخواه کشور باید متوجه باشند که رو گشتاندن از نیروهای ملی، دموکراتیک و وطنپرست (بنا بر اختلافنظر ایدیالوژیکی در بین ما و آنها) منحرفترین و بدترین مظهر منفرد شدن از (سکتاریزم) و جزمیت (دگماتیسم) و موضعگیری تنگنظرانه و خودخواهانه میباشد که در نتیجه در مبارزهای تحقق مرام دموکراتیک ملی در حالی که اکیداً ایجاد یک جبهه متحد دموکراتیک و ملی و ضد استبداد ضد ارتجاع، ضد استعمار را در وضع موجود و ضد فیودالیزم و ضد امپریالیزم را در مرحلۀ تاریخی کنونی به حیث وظایف ملی مورد توجه و هدف اساسی باید قرارداد باز هم نمیتوان سعی و کوشش فراوان در راه وحدت کلیه ترقیخواهان کشور و ایجاد اصولیت در بین آنها را برای یک لحظه از یاد برد؛ زیرا بدون وحدت تمام عناصر ترقیخواه در یک جریان به پیروزی رساندن نـهایی جنبش ممکن نیست.
«وطن محبوب ما افغانستان تاریخ کهن، سنن پرافتخار، نیروهای انسانی و ثروتهای طبیعی فراوان دارد» خلقهای زحمتکش و نجیب کشور ما آرزومند جدی ترقی و رشد سریع اقتصادی و فرهنگیاند. از اینرو باید آنها را متشکل ساخت و به آنها شعور طبقاتی و سیاسی داد. تودههای مردم با صمیمیت و پاکی از جنبش پشتیبانی میکنند.
اگر در کشور ما افغانستان یک حکومت دموکراسی ملی استقرار یابد، افغانستان بهصورت قطع میتواند که از طریق راه رشد غیر سرمایهداری و تجهیز درست منابع انسانی و طبیعی و رهبری جامعه با اسلوب مجرب علمی در جهت آزادی و ترقی در موعد تاریخی کوتاه و فشردهای بدون گذشتاندن درد و رنج طولانی و ذاتی سرمایهداری به عقبماندهگی دیرینه و مزمن خود خاتمه دهد.
تحقق این وظایف ملی در مرحلۀ تاریخی کنونی به عهدۀ نیروهای ترقیخواه است که در قدم اول یک پارچه واحد آهنین را تشکیل داده و باهم روی چوکات اصول جهانبینی علمی و رهبری دستجمعی وحدت را تأمین کنند.
در تحت پرچم وحدت نیروی ترقیخواه وطنپرست!
در راه ایجاد جبهه متحد دموکراتیک و ملی!
در راه استقرار حکومت دموکراسی ملی و راه رشد غیر سرمایهداری!
در راه طرد فیودالیزم و امپریالیزم از وطن محبوب ما افغانستان!
در راه مبارزه علیه جنگ، استعمار کهن و نوین و امپریالیزم و طرد آن از سیارۀ ما!
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
ادامه در لینک پایینی
https://rahparcham1.org/جریده-تابناک-پرچم-وگزیده-ها/
–
این هوشدارباش، خواست و فراخوان با گذشت بیش از چهل و پنجسال، با تمام
اهمیت و ضرورت آن پابرجاست.
***
رفقا! پرچمداران پیکارجوی دموکراتیک خلق افغانستان بشما هشیارباش می دهیم که دشمنان داخلی و خارجی ما فوق العاده فتنه انگیز حیله گر و بي رحم اند و شما را بحیث وطنپرست ترین، آشتی ناپذیرترین، انقلابی ترین و اصولی ترین نیروی سیاسی کشور تشخیص داده اند و در لست سیاه گرفته اند و با تمام قدرت تلاش میورزند که در مرحله اول در صفوف شما تفرقه و بی اعتمادی ایجاد کنند، نیروهای شما را از درون منفجر سازند و ارادۀ مبارزۀ شما را بحیث پرچمداران و پیش آهنگ نهضت انقلابی خلق افغانستان فلج سازند. درینجاست که باید با هشیاری و شجاعت و اصولیت در صفوف تان برخورد کنید و عليه هرگونه انحرافات چپ و راست برزميد. عمال دشمن را در میان خو د راه ندهید، وحدت و همبستگی تانرا چون مردمک چشم خود حفظ کنید، ایدیولوژی علمی و سازمان تانرا پاک و منزه نگهدارید. دشمنان تان ظاهراً نیرومند ولی محکوم به زوال است؛ چون دلاوران پیشتاز به پیش روید؛ به رنج های خلق باندیشید و بوطن عشق بورزید، جانهای ما در راه خدمت بوطن، وافغانستان پرافتخار و خوشبختی خلق گرانمایه ما وقف باد!
از صحبت رفیق ببرک کارمل حین ابرازنظر در باره خط مشی حکومت موظف در سال ۱۳۵۰
برای دسترسی به متن کامل سخنرانی به لینک پایینی کلیک نماید.
http://rahparcham1.org/صحبت-رفیق-ببرک-کارمل-حین-ابرازنظر-در-با/
—–
کــارمــل مــا…
فردا رسد به چرخ جهان ما
افسوس و حسرتا که رفیق جوان ما
عمرش وفا نکرد و برفت از میان ما
فکرش جوان و مغز جوان،عقل و هوش جوان
پندارِ نیکِ او همه وِردِ زبان ما
اندیشه های او بود رهنمای خلق
زرق است به گوشت و رگ استخوان ما
گر چه تهیست جای او در بین دوستان
شکل دگر گرفته جسم او از دیده بان ما
جسماً کنار برفت ولی خاطرات او
چون نام او گران بود در بیان ما
کاف – کمونیست، الف – برحق انترناسیونالیست
ر – ریالیست و م – مارکسیست، ل – لیننیست از آن ما
درس بخوان و کار کن، هم دفاع از انقلاب
شد نقش بهر سلول مغز شیر مردان ما
راهش همی رویم و همی داریم استوار
بر هر دو دست پرچم سرخش نشان ما
سرخ وصفا چو خون شهیدان ما
سرخ همچو خون هر یکی از نو جوان ما
نقش میان خوشه گندم ز بزرگران
چرخش بود نشانه ای از کارگران ما
مفتوح کتاب شاهد هر علم به افتخار
از آریان بیان کند تا آخر زمان ما
نیست جز و رای آنهمه آرمانها بشر
از فقر و ظلم رهائی زحمتکشان ما
راهی که میرویم رهیست پُر ز پیچ و تاب
هرگز نه بخشد ترا ای پسر اگر
باری نه نهی گاهی درین سازمان ما
شاد باد روان پاک شهیدان ما
شاد باد روان آنهمه بنیاد گران ما
گرچه که ساز حرام بود نزد طالبان
ثبت است سرود عشق وطن در روان ما
تاریخ همی کند ره خود طی ای (ولی)
در هر ورقش رنگ به رنگ است نشان ما
امروز به پای ما سنگ اگر زدند
فردا رسد به چرخ جهان هم زمان ما
ی رهبر فرزانه و دانای وطن اند یشهء تو امید فردای وطن
یاد تو گرامیست به پهنای زمان در حافظهء خلق توانای وطن
روز فرخنده معلم به همه معلمین گرانقدر وطن مبارک باد . موفقیت های بیشتر تانرا در راه تربیه وپرورش سالم فرزندان وطن با دانش بلند و روحیه عالی انسانی و انسان دوستی خواهانیم.
شادباد روان آموزگار بزرگ جنبش مترقی کشور زنده یادببرک کارمل
–***–
«« کارمل زنده است »»
خاطره نخستین تجلیل پُرشکوه
این خاطره میتواند برای عدهای از همرزمانم و نسل جوان کشور موردتوجه قرار گیرد؛ زیرا در این خاطره طرز کار و شیوه رهبری داعیانه رهبر ما زندهیاد ببرک کارمل انعکاس یافته است، نسل جوان و علاقهمندان عرصه تاریخ مبارزات سیاسی کشور میتوانند از چگونگی اجرای وظایف سیاسی گذشتهها و نیاکان و بزرگان پر غرورشان بیاموزند و همرزمان ما با یادآوری از گذشتههای پرافتخارشان برای آینده بهتر و تربیت سالم نسل بالنده و جوان کشور تصامیم لازم و معین را اتخاذ نمایند.
در سال ۱۳۴۷ عدهی از جوانانی که سرنوشتشان با سرنوشت یگانه حزب مترقی و عدالتخواه کشور (حزب دموکراتیک خلق افغانستان) گره خورده بود از دارالمعلمین کابل فارغالتحصیل گردیدند.
دارالمعلمین کابل طی سالهای ۱۳۴۷-۱۳۵۲ یکی از مراکز مهم تعلیمی تربیه معلم و مرکز بزرگ فعالیتهای سیاسی و روشنفکری در کشور بود. طی این مدت دهها تن از فعالین سیاسی و روشنفکر آزاد اندیش از این موسسه تعلیمی فارغ گردیدند که در تاریخ مبارزات سیاسی کشور جاودانه و باافتخار میدرخشند.
حزب ما (ح.د.خ.ا) به کار در میان معلمین و آموزگاران کشور و ازجمله به کار پیگیر و رسالتمند در این موسسه اهمیت میداد. در دارالمعلمین کابل فرزندان روستایی و وابسته به اقشار و طبقات محروم زحمتکش کشور طور لیلیه مصروف فراگیری درس و تعلیم بودند.
حزب ما به نقش و تأثیرگذاری آموزگاران در تربیه نسل جوان کشور و سهم آنان در تحولات اجتماعی کشور باورمند بود و تلاش مینمود تا معلمین آینده کشور متعهد و آگاه باشند و آماده کار و پیکار در جهت تأمین منافع مردم و ضد استبداد و ارتجاع تربیت گردند. از اینرو کادرهای مجرب و آزموده شده غرض کار حزبی در میان محصلین دارالمعلمین کابل توظیف میگردیدند.
از اینکه در سال ۱۳۴۷ یک عدهای از جوانان با سپری نمودن موفقانه دوره آزمایشی حزبی و کسب معلومات و تجارب لازم سیاسی آماده کار و فعالیت در محلات کشور گردیده بودند و یا میتوانستند در پوهنتون کابل راه یابند برای رهبری حزب بااهمیت بود. بنا بر آن رهبری حزب ازجمله زندهیاد ببرک کارمل تصمیم گرفته بودند تا از فراغت این جوانان آماده کار در محلات طی جلسهی خاصی تجلیل به عمل آید و آنها به وظایف مسؤولیتهای بعدیشان بیشتر متوجه گردانیده شوند. از اینرو در یکی از روزهای هفته آخر ماه قوس همان سال در دفتر حزب واقع کارته چهار جمع گردیدیم.
در این جلسه بر علاوه فارغان دارالمعلمین کابل بانوی مبارز زندهیاد داکتر اناهیتا راتب زاد عضو بیروی سیاسی و رفیق نظامالدین تهذیب یکی از چهرههای تابناک جنبش ترقیخواهانه کشور و مسؤول حزبی شهر کابل در آن سال نیز اشتراک داشتند. رفیق کارمل در بخش دوم کار جلسه و بعد از ختم کار روزانه ولسیجرگه در جلسه اشتراک نمودند.
ما در ابتدای جلسه از طرف رفیق تهذیب به زندهیاد داکتر اناهیتا راتب زاد معرفی گردیدیم. رفیق اناهیتا راتب زاد از طرف بیروی سیاسی موظف گردیده بود تا در مورد آخرین مصوبات حزبی و بعضی وظایف مهم حزبی به ما معلومات ارایه نمایند.
زندهیاد بانو راتب زاد بر علاوه توضیح و تشریح چند مصوبه حزبی در مورد چگونگی کار و فعالیت سیاسی در محلات، نقش جوانان کشور و وظایف معلمین که عضو حزب هستند توضیحات همه جانبه و مهمی را ارایه فرمودند آنچه ما طی صحبتهای این بانوی مبارز شنیدیم همه آموزنده و بالاتر از معلومات ما بود؛ که طی چندین ماه یک جوان نمیتوانست آن را از طریق مطالعه انفرادی و یا در صنف بیاموزد.
رفیق کارمل در ختم صحبتهای داکتر اناهیتا راتب زاد با علاقهمندی خاص و خوشی زیاد به سخنرانی پرداختند، ایشان در مورد کار و فعالیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان، نقش و جایگاه این حزب در روند تحولات انقلابی کشور، پوسیدگی و بحران نظام استبدادی شاهی به ما معلومات دادند.
رهبر عزیز ما ضمن صحبتهایشان گفتند که بدون نقش و تأثیرگذاری حزب ما هیچ نوع تحول و پیشرفت به نفع مردم و کشور ما امکان پذیر نیست، ایشان از اهمیت کار در محلات و نقش و تأثیرگذاری معلمین و آموزگاران در محلات و رسالت معلمین مسؤول و متعهد به آرمانهای مردم مطالبی را بیان نمودند که برای ما آموزنده و بااهمیت بود.
آنچه از همه بیشتر بااهمیت و قابل یادآوری میباشد آن است که کارمل بزرگوار در آگاهی بخشی از توانایی خاص برخوردار بوده و مطالبی را که ایشان توضیح مینمودند روح و روان انسان را تسخیر میکرد و بهمثابه جزء از کرکتر و معلومات دایمی شنونده مبدل میگردید چنانچه قسمت اعظم از صحبتهای آن روزی آن رهبر بزرگ و آموزگار توانا را تا کنون من در حافظه دارم.
رفیق کارمل برای هر عضو حزب سه وظیفه اساسی و دایمی را مشخص نمودند این وظایف حتی در زمانی که عضو حزب تماس ارگانیک دایمی بنا بر دلایلی با رهبری حزب هم نداشته باشد باید اجرا و عملی گردد.
اول- مطالعه و ارتقای سطح دانش و معلومات
دوم – سازماندهی
سوم- پروپاگند (تبلیغ و روشنگری) و آژیتاسیون
رفیق کارمل مطالعه و ارتقای سطح دانش و کسب معلومات را بهمثابه وظیفه اولیه و اساسی هر عضو حزب میدانستند و معتقد به تجمع و جذب افراد آگاه و بامعلومات در حزب بودند. ایشان مطالعه و ارتقای سطح آگاهی و معلومات را پایان ناپذیر میدانستند، به عبارت دیگر کسب دانش از گهواره تا گور را رفیق کارمل بر رفقایشان بیشتر و با جدیت تأکید میکردند.
رفیق کارمل آموختن از مردم را بالاتر از هر آموزش مکتبی و اکادمیک میدانستند و معتقد بودند که مدرسه واقعی و قابل یادگیری برای مبارزان، اجتماع و مردمی است که ما برای نجات و سعادت آنها تصمیم به مبارزه گرفتهایم. ما باید از آنها بیاموزیم تا به آنها بیاموزانیم و حمایت آنها را غرض تحولات عمیق و بنیادی در جامعه کسب نماییم.
از اینرو کسانی را که بنا بر مقررات موجود در دارالمعلمین موفق به راه یافتن به پوهنتون نگردیده بودند توصیه فرمودند تا از دانشگاه مردمی و اجتماع بیاموزند و اسناد شاگردی تودهها را به دست آورند که این اسناد بالاتر و باارزشتر از هر اسناد و مدرک تعلیمی دیگر است.
ایشان باورمند بودند که باوجود تحصیلات عالی و داشتن مدارک تحصیلی هر گاه فردی نتواند از مردم و جامعه بیاموزد و مردمش را نشناسد نمیتواند برای مردم و اجتماع مصدر خدمت واقع گردد.
تجارب پنج دههی بعد از تشکیل حزب دموکراتیک خلق نشان میدهد که عدم توجه به خواست و اراده مردم و نیاموختن از اجتماع و تاریخ کشور زیان آور و دردناک است.
رهبر گرامی ما به دانشی باورمند بودند که باید در سلوک و طرز کار انسان تغییر وارد کند و دانش، ما را در تشکل و سازماندهی مردم غرض منافع ملی کمک نماید؛ از اینرو ایشان آموزش عرصههای مختلف علوم مانند جامعه شناسی، فلسفه، تاریخ و جغرافیای سیاسی را بااهمیت میدانست در حالی که بر اهمیت و تأثیر سایر علوم طبیعی نیز برای ارتقای شخصیت و باور انسان بهای کم نمیدادند. بنا بر آن رفیق کارمل در موفقیت مبارزه بدون علم و کسب دانش اعتقاد نداشتند و بنا بر همین توصیههای خردمندانه ایشان بود که در میان فعالین سیاسی- اجتماعی دهه چهل و پنجاه خورشیدی رفقای ما از نگاه دانش و سطح معلوماتشان در مقام بلندی قرار داشتند.
رفیق کارمل به پروپاگند و آژیتاسیون بر مبنای اصول علمی و انقلابی آن زمان باور داشتند و مخالف هر نوع تبلیغ دروغین، افترا و اتهام بستن بودند و حتی به دشمنان مردم و رقبای سیاسیشان نیز افترا و تهمت را ناروا و غیرضروری میدانستند و در نظر گرفتن عفت کلام و تبلیغ بر مبنای احترام به مقام شامخ انسان و کرامت انسانی در همه حال ضروری میدانستند. دوستی و دشمنیشان بر مبنای منافع ملی و حقوق زحمتکشان کشور بود نه بر مبنای منافع شخصی و سازمانی. وحدت نیروهای ترقیخواه و نزدیکی با این بخش جامعه را بااهمیت و حتمی میدانستند.
رفیق کارمل از تبلیغات سوء و زهرآگین دشمن ترس و دلهره نداشتند و میگفتند این نوع تبلیغات دشمنان، ما را کمک میکند تا جایگاه ما در میان مردم توسعه پیدا کند زیرا ایشان معتقد به پیروزی حتمی واقعیتها و مردمش بودند. رفیق کارمل به تبلیغات هدفمند و سالم غرض توسعه و استحکام پایگاه حزب در میان مردم توصیه مینمودند. رفیق کارمل استفاده همه جانبه از نشرات جریده وزین پرچم و تنظیم تبلیغات با استفاده از مضامین نشر شده در این جریده را مهم میدانستند. (قابل یادآوری میدانم که جریده پرچم در این اواخر به اثر سعی و تلاش تعدادی از رفقای متعهد و زحمتکش ما گردآوری و در فضای مجازی منتشر گردیده است که این گنجینه گرانبها هنوز هم میتواند منبع خوب و مفید آموزشی در مبارزات ترقیخواهانه مردم ما باشد).
به نظر من شاگردان اصیل مکتب این بزرگ مرد تاریخ کسانی هستند که اولتر از همه کسب دانش و معلومات را بهمثابه هوا و غذا برای وجود خود ضروری میدانند و در تبلیغات خود بر مبنای اصول و واقعیتها گام بر میدارند و نمیخواهند با توهین و تحقیر افراد و شخصیتها بهطور خاص شخصیتهای گذشته تاریخ برای خود جایگاه و موقف در جامعه پیدا کنند.
کسانی که در سال ۱۳۴۷ از دارالمعلمین کابل فارغ گردیدند و عضویت حزب ما را داشتند و یا بعدها به این افتخار نایل گردیدند عبارت بودند از رفقا: شاه محمد و غنی هدفمند از کندز، گل محمد و امیرمحمد از غزنی، دستگیر از پکتیا، قدوس و آصف از ننگرهار، میر احمد جوینده از بغلان، غلام غوث گلشنیار از پروان، عبدالوکیل کوچی و عبدالوکیل فولاد از کاپیسا و… . با گذشت چهلوهفت سال حتمی بعضی از نامها فراموشم گردیده و اینکه در آن جلسه کدام یک از این رفقا حضور داشتند نیز به خاطرم نیست اما حضور رفقا دستگیر (بعدها سفیر در بلغاریا)، گل محمد و امیرمحمد (که در سال ۱۳۴۸ به جناح دیگر حزب پیوستند)، شاه محمد و قدوس را به یاد دارم.
از جمله این رفقا شاه محمد و غلام غوث گلشنیار که هم صنف من در پوهنتون نیز بودند با کسب افتخارات جاودانه در صف شهدای گلگون کفن راه ترقی و تعالی کشور و مردم قرار گرفته و به ابدیت پیوستهاند. (روح ایشان و همه شهدای عزیز ما شاد باد). در کابل تنها من و قدوس که از تکالیف دوران کهولت رنج میبرد زندگی داریم؛ میر احمد جوینده با کسب مقام نماینده خاص آغاخان در مقام بالاتر و پر مشغلهی قرار دارد و از رفیق وکیل کوچی در دنیای مجازی خبر دارم. دیگران را نمیدانم به چه سرنوشتی گرفتار هستند. به همهشان احترام دارم؛ برای زندهها صحت و پیروزی و برای کسانی که به ابدیت تاریخ پیوستهاند شادی روح میخواهم.
در ختم این جلسه هریک از رفقا به مسؤولین ولایات مربوطه معرفی گردیدند. از اینرو من به رفیق تهذیب معرفی شدم. رفیق تهذیب در سال ۱۳۴۷ عضو انجمن تاریخ بود، وی یکی از استادان سابقه دار دارالمعلمین کابل هم بود و با رفقای ما در دارالمعلمین تماس همیشگی داشت. جا دارد از توجه و راهنماییهای این رفیق ارجمند و بزرگوار طی چند ماه الی رفتنم به پوهنتون به نیکی یاد کنم؛ زیرا تربیت و راهنمایی این رفقا مرا در مسیری قرار داد که امروز با گذشت چندین سال پر از فراز و فرود و حوادث گوناگون و انجام وظایف مختلف به گذشته مبارزاتی خود و به رهبران خردمند و آموزگارانم همچون رفیق تهذیب افتخار میکنم و آنچه مایه یأس و ناامیدی من میباشد آن است که ایکاش بعد از آن حداقل هر ماه یکبار زمینه همچون جلسه و نشستن پای صحبتهای رهنمودی و هدایات رفیق کارمل برایم مساعد میشد که متأسفانه در سالهای بعدی همچون فرصت فقط چندین مرتبه محدود میسر گردید.
امروز کارمل عزیز در میان ما حضور فزیکی ندارند و ما در آستانه بزرگداشت از هجدهمین سالروز به جاودانگی رفتن آن رهبر خردمند خویش قرار داریم اما اندیشهها و آموزههای تابناک، رهایی بخش و مترقی ایشان برجاست و بر ما و نسلهای بعد از ماست که با این موهبت بزرگ چی میکنیم و از آن چه نوع استفاده میکنیم.
میرمحمدشاه«رفیعی»
حریف « حریف »
رفیق« ببرک کارمل »فقید از جمله شخصیت های
برجسته ونامدار ملی تاریخی تاریخ معاصر کشورما
شادروان رفیق« ببرک کارمل »فقید از جمله شخصیت های برجسته ونامدار ملی تاریخی تاریخ معاصر کشورما بحساب می آید که نیم قرن تمام از زندگی آگاهانه سیاسی ایشانرابخاطر تغییرات بنیادی در عرصه های مختلفی از حیات سیاسی ،اقتصادی ،اجتماعی وفرهنگی مردم ودرجهت رفاه وسعادت انسان زحمتکش بااستفاده ومتکی به اندیشه های تابناک وپیشرو عصر ما چه داهیانه ،بیباکانه وجسورانه وقف نمودند.نام نامی ایشان چه بحیث بنیان گذارورهبر اولین جنبش دانشجویی دانشگاه کابل،چه منحیث بنیان گذار ورهبر حزب دموکراتیک خلق افغانستان،چه به حیث وکیل ونماینده منتخب شهریان کابل در پارلمان وقت،چه بحیث خطیب وگوینده جذاب در دهها میتنگ وگردهم آیی وتظاهرات مردمی ویاتربیون های ملی وبین المللی ،چه بحیث تحلیل گر وقلم بدست نوانا ،چه درراس زعامت دولت دموکراتیک و….عمیقن گره خورده است .«کارمل»فقید سمبول بزرگی از اخلاق وسجایای عالی انسانی بوده که باداشتن مغز سرد ،قلب پرعطوفت وگرم ودستان پاکیزه ،توگویی که او صرفن برای خدمت گذاری به مردم آفریده شده است وبس .ببرک «کارمل»با جسارت وقاطعیت انقلابی ای داشت ،درراه نامکشوف ،دشوار وناهموار مبارزه طبقاتی ،چه علیه ارتجاع ،استبداد سلطنتی وامپریالیزم ونوکران وگماشتگان شان وچه درمبارزات درون حزبی علیه هرگونه انحراف راست و«چپ»،اپرتونیزم ،فرکسیونیزم ، تسلیم طلبی،ناسیونالیزم (اعم ازتنگ نظرانه وعظمت طلبانه)،کودتاگری و…همیشه از موضع اصول حمایت وعلیه پدیده های شوم متذکره باقاطعیت مبارزه نموده بخاطر برآورده شدن این مامول شنگنجه وزندان،سبکدوشی وتعید وتاسرحد تهدیدبه مرگ راپذیراشد .درزندگی شخصی انسان ساده پسند بوده وبلاتر از احتیاج به مال ومنال دنیا علاقه ای نداشت .چناچه در 8 سال وکالت در پارلمان نصفی از معاش ماهوار خودرا بحساب مالی حزب انتقال داده وبحیث ریس دولت دموکراتیک هرگز درجدول معاش ماهانه امضا نگذاشته وآنرانپذیرفت ،ایشان می گفت آنچه ضرورت دارد موجوداست .از ایشان به جز از یک مکتب بزرگ معنوی وانسانی ،هیچ جیفه دنیایی به میراث نمانده است ..و در نهایت زندگی ومرگ پرافتخار «کارمل»فقید یک مسله را چه برای دوستان وبخصوص برای دشمنان به اثبات رسانید که او صرفن به مردم زحمتکش کشوراش تعلق داشته است وبس .روان شان شاد،حماسه ها،کاکرد هاوخاطرات ماندگار شان گرامی وجاویدان ومشعل فروزان مکتب انسانی ایشان فروزانتر باد !
دو سرود از دو فرهنگی بزرگ اندیش ما
پالیدم وپا لیدید…
نیا فتم ونیا فتید
چو آفتا ب ،
غروب کرد
یادگارش بجامانده،
این خاطره ها تابان.
(مواج)
میړونه زړونوخاطروکی کړی ژوند.
*******
می پالم و می جویم .
میسازم ومیسوزم
خورشید طلوعش را
تا بان فروغش را
تا باز دمد کان نور
روشنگر راه ما ست
آن پرتو جاویدان
آموزه بی پایان ..
کوچی
****************
یک سخن و دو سرود از دو فرهنگی بزرگ اندیش ما
صد سا ل بباید زیست تا پخته شود خامی. درراس حکومت قرارداده شده تا قرارگرفتن ازهم فاصله دارد.شخصیت والای این ابرمرد ماندگاروپولادین اراده یعنی ببرک کارمل که ازدوره مکتب تا پوهنتون و ارگ درخدمت مردم رنج کشیده اش قرارداشت دریک برهه معین تاریخی باهیچ کج اندیشی ومضحکه نگاری های خصمانه،نه تنها رنگ نمی بازد بل کج اند یشان روزتاروز طشت رسوایی شان ازبام برمیافتد.
زمردان عالم بماند سند *** یکی نام نیک ودیگرنام بد.
روان این مبارز بی بدیل شاد و از آرمان های بس سترگ انسانیی شان تاریخ نگهبانی میکند.
پددرود بادرود
ن.ر. مواج
نه آقای سر و بادار مردم
نی در کار دل ی آزار مردم
یگانه میراث اش میهن پرستیست
که رهبر بود وخدمتگار مردم
ندیده چشم عالم از تو بهتر
هدفمند وخردمند و سخنور
خرد بگرفته خورشید از کلامش
خوشا بر ما که داریم همچو رهبر
ندیدم هیچ در تاریخ کشور
چنین شخصیت پاکیزه گوهر
خوشا بر جنبش میهن پرستی
که دارد همچنین فرزانه رهبر ….
****
تا دانه مهر تو بدل کاشته ایم
وآن پرچم راه تو بر افراشته ایم
اندیشه پاک جاودانی ترا
در خون ورگ وجود خود داشته ایم
در خاطره موج بیکرانی رهبر
همسنگر خورشید جهانی رهبر
در قله افتخار تاریخ وطن
تا بنده چو نور جاودانی رهبر
دریای امید بیکرانی رهبر
خورشید بهار بی خزانی رهبر
در راه ترقی وعدالتخواهی +
رهکار فروغ جاودانی رهبر ….
روان رهبر فرزانه ما شاد ، یادش گرامی ونام شان جاودان درود برفقای گرانقدرم
ع.و. کوچی
(6جنوری 1929-2019 * ۱۶ جدی ۱۳۰۸)
بزرگداشت از نود مین زاد روز رهبر محبوب مردم و حزب دموکراتیک خلق افغانستان
هـم گــام بـا رهـبــر
شبی که آب و خاک، باد و آتش؛ چهار عنصر دوست و هم دشمن هستی باهم یک قدم پس یکقدم پیش رقصیدند؛ شبی که در بارانه، باران نمی بارید، اما آتش در دل بارانه بد مستی داشت و هستی را پیش چشمان گریان مالکان؛ دود کرد و به هوا بُرد.
پگاۀ آن شب آتشین، سوزنده، دود ودرد آلود؛ روی فانی فنا ناپذیر را که بارانه زخمی زادگاهش بود، بوسیده رفتم به دفترم و خبر تلخ آنشب بارانه را آماده کرده انتظار ظهور افغان(میر) و عبدل (عبدالاحمد) را داشتم تا چاپ آن شماره را عملیاتی کنند. سایه سنگین سکوت درجغرافیای کوچک اتاق سلطنت داشت که زنگ تلفن، سکوت را پاره کرد و خیالاتم را پاشان.
صدای آشنای ظهور رزمجو بود که با شتاب گفت: رفیق سیاوش، رفیق کارمل خواسته که بچه های نشریه پامیر را خبر کنید. هرچه زودتر خود را پیشروی ارگ برسان من منتظرت استم. از وارخطایی نپرسیدم که گپ از چه قرار است. حکیم عکاس را گرفته به عجله نفس سوخته و شش پخته خود را به در ورودی ارگ رسانیدیم. هنوز ازچستی خبر، خبر ندارم؛ ولی یک چیز راخوب میدانستم که از وزارت و سفارت خبری نیست. رزمجو منتظر بود با هم دست دادیم و به داخل رفتیم. چند لحظه بعد رفیق کارمل آمد با همه دست داد و گفت رفقا رفتیم و به من گفت از پهلویم دور نروی و این مساله را به مسوولین امنیتی با نگاه طرف شان فهماند و من شدم همگام با رهبر.
با قدم های بلند حرکت آغازشد. رُخ سوی چهار راهی پشتونستان و فروشگاه بزرگ افغان بود. در آنجا ببرک کارمل با چند موچی ( پینه دوز) همصحبت شد پیش روی شان نشست، دستان زخمی شانرا در دست گرفت از کار و زندگی شان پرسید و شنید که به چه سختی نان شب و روز را تهیه میکنند؛ اما در کنار غم زندگی، لبحند را فراموش نکرده اند. به فروشگاه بزرگ افغان بالا شد و با فروشنده ها و خریداران از کار و روزگار شان جویا شد. به تالار بالایی که محفل عروسی جریان داشت رفت؛ با شاه و عروس و جمع از اشتراک کننده های آن محفل خوشی، همصحبت شد. برای شاه و عروس تحفه داد. شاهد بودم که جمعی زیادی بطرف او آمدند دست دادند و روی بوسی کرده همدیگر را در آغوش گرفتند؛ اشک شادی رخسار ها را تر کرد. و من مشغول کار خودم در کنار رهبر.
در مقابل فروشگاه با دست فروشان، تبنگ داران، منتظران بس های شهری، مردم رهگذر دست داد و صحبت کرد؛ مردم به چشمان شان شک داشتند از آن چیزی که در برابرچشمان خویش میدیدند. مردم شهر به همدیگر با رفیق و یا بی رفیق میگفتند اونه بخدا که ببرک کارمل است. ضربان تپش عقربه های ساعت عادی بود اما ضربان تپش قلب من تندتر میزد. به بارانه که شب تلخ، آتشین، دود وغم آلود را گذشتانده بود، رسیدیم. سرای چوب و چای فروشی سوخته بود. ریش سفیدی با صدای بلند گفت ببینید ببرک جان بالای بام است. بلی بر بام خانه های مردم برآمده بود تا عمق و پهنای آتش سوزی را با چشمان خود بهتر ببیند و بداند. با جمع کثیری از کسانی که آسیب دیده و ضرر کرده بودند صحبت کرد و قول کمک داده به مسئوولین در همان لحظه دستور و وظیفه سپرد که چکار ها باید انجام شود. تا هماندم هم زمین سوخته بارانه داغ بود و مرده دود از جا- جا بلند میشد و نمیشد همه جا پا گذاشت. در کوچۀ بارانه دهها خانواده از او دعوت کردند تا به خانه هایشان بروند. به دو سه خانه هم رفت با اعضای خانواده صحبت کرد از دختران و پسر بچه ها از درس و مدرسه و از کتاب و مکتب وسرگرمی های شان پرسید و از آنها شنید.
در آن لحظه دوکار مشکل تر بود یکی برای مسئوولین امنیتی و دیگر برای من تا جریان بازدید از شهر و دیدار با مردم و آسیبدیدگان و حرف های را که مردم با کارمل و کارمل با مردم میگفت با امانتداری خبر نگاری، صدا برداری و یاد داشت کنم.
گزارش آن دیدار زیر نام” شهر در قدم های رهبر جان تازه یافت” درنشریه پامیر به صورت رنگی و تصویری که قسمت بیشتر را عکس مردم با رهبر و با زیر نویس گفته های که باهم گفته بودند، نشر شد و غوغا برپا کرد. نزدیکی های چهار صبح شماره ازچاپ برآمد و بچه های پامیر از کار خود خرسند. ساعت شش صبح چند شماره را برای رزمجو که منتظر بود رساندم. با اشتیاق صفحات را از نظر تیزبین خود تیر کرد؛ گزارش خبری را خواند و برای من و کارکنان پامیر تبریکی داد و گفت چند شماره را باید برای رفیق کارمل برسانم.
رزمجو با بسیار خوشحالی میگفت که رفیق کارمل چندین بار محتوای فشرده و تصویری پامیر را با دقت تمام از نظر گذشتاند و با خواندن گزارش و حرف های که مردم با ایشان در میان گذاشته بودند، گفت: رفقای پامیر ابتکار جالبی کرده اند. این شماره را همان پینه دوز بیسواد هم میتواند بخواند و بفهمد. تبریکی و تشکری من را برایشان برسان و برای شان بگو که بزودی از نزدیک با آنها دیدار خواهم داشت.
روایت آن دیدار برای آینده؛ اما تیراژ آن شماره از سی هزار به سیصد هزار رسید و دست بدست می چرخید. آن دستاورد کار جمعی بچه ها و دختران پامیر بود.
زمانه می چرخد؛ دیروز اگر غریق غم غلغله کار بودیم؛ امروز غریق غم غربت.
خاطره ؛ یعنی گذشته ها،نگذشته…!
فرید سیاوش
عتیق الله مولوی زاده
ببرک کارمل در دادگاه الهی
*************************
با گذشت هرروز، بازار انتخابات داغتر و معاملههای پشت پرده هم پربارتر میشود تا آنجا که پیران طریقت ابلیسی و عاملان نکبت و بدبختی مردم افغانستان، از حضرت مجددی گرفته تا سید احمد گیلانی دائمالخمر و اَلشراب فی الحیاته الخبیث و انجنیر احمدزی دزد بیحیای سیافی و سایر خائنین به قرآن و دین و ناموس این ملت، گرد هم آمدند و مطابق به دستورالعمل ارباب پنجابی خود، باز هم سخن از استخاره و مصلحت و خدا و دین و مردم گفتند، من بااینکه چه کسی به کرسی ریاست جمهوری مملکت ویرانشده افغانستان تکیه زند کاری ندارم، ولی دردم از این چهرههای نا مقدس است که بیش از یک قرن مردم ما را خر کردند و به خریت دعوت نمودند، مگر اینها بهجز از خر سازی و لاشعوری به ملت بیچاره ما چهکاری دیگر انجام دادهاند که این بار باز هم با بیشرمی و بیحیائی، مردم ما را به استخارههای باد شکمی خودشان دعوت میکنند و بهزعم خودشان تعیین تکلیف میفرمایند! من به خدای حقتعالی سوگند یاد میکنم که نفرت و انزجار نسل جوان و روشنفکر چه درگذشته و حال، از دین و قرآن خدا، وجود نا مقدس و خیانت این خائنین به اسلام بود که با عملکرد خائنانه اینها سیلی از نسل جوان از دین و خدا فرار کردند و سرنوشت ملت و مردم ما به سیاهی کشیده شد.
مگر سلیمان لایق کیست و که بود زندگی او را بهدقت بخوانید، او حق داشت و حق دارد که کافر شود و علیه خدا بشورد و پرچم ضد خدائی برافرازد و اگر تواند کعبه را آتش زند، اگر شما هم به سرنوشت لایق گرفتار میشدید یقیناً برای یکلحظه آن خدا را، پرستش نه میکردید و از مبارزه بر ضد او یکلحظه آرام نه میگرفتید، پدر لایق به نام خلیفه عبدالغنی مدت چهل سال را به دربار و خانقاه و بارگاه حضرات در کابل خدمت نمود، عبدالغنی بیچاره به امید رسیدن و تقرب الی الله شبانهروز در خانقاه خدمت کرد، از پاکی اسطبل اسپ ها تا صفایی و کاهگل بامها و تهیه چوب بخاری زمستان و دستشوئی مهمانان و خانهتکانی و ظرفشوئی و کیسه مالی حمام و… همه بر عهده بیچاره عبدالغنی بود، بعد از چهل سال خدمات شاقه آنگاه که بیچاره به درد کمر مبتلا شد، او را سند خلافت دادند که بعدازآن میتواند در حد توان و استعداد خودش مردمان بیچاره جاهل و غافل را در ولایت بغلان به خرَیت دعوت کند و بر آنان سوار شود، بیچاره خلیفه عبدالغنی بعد از رسیدن به مقام خلافت که خود داستان شیرین و دردناکی دارد، بهعنوان وفاداری به مقام ولایت، اولین فرزند پسرش را غلام مجددی نام گذاشت که بعداً غلام مجددی، با درک سرنوشت دردناک پدر و عصیان در برابر خدا و رسول ستمگر، نام خودش را تغییر داد و سلیمان لایق را بهعنوان اسم جدید بر خود برگزید، سلیمان لایق ثمره از تربیت شدهگان بارگاه طریقت حضرات است که یکسره از همه جایگاه پدری از طریقت و شریعت برید و عصیان کرد؛ و چه خوب عصیانی… و اینکه وی بعداً در حزب خودش خیانت کرد کاری ندارم و بهاصطلاح مسئله درونحزبی است.
من که حالا به عمر بیش ازنیم قرن رسیدم و حال و احوال را چنین میبینم به این فکر میکنم:
روز قیامت که روز دادرسی و روز عدالت خداوندگار است، ببرک کارمل کمونیست یکی از عصیان گران در برابر خدا، با همه دسته و حزبش به دادگاه الهی احضار شوند که میشوند و من شکی در آن ندارم و خدای رحمان بگوید! ای کارمل، چطور شد که ذات احدیت من را انکار کردید و مردم را خلاف دین و اسلام و آئین من بسیج نمودید، حالا که روز جزا و دادرسی است، بگو چه جوابی دارید؟ و کارمل باکمال ادب سر تعظیم فرود آورَد و عرض کند، ای ذات واجبالوجود فی الکون و المکان اجازه میفرمایید تا دردم را بهراستی و بدون ترس به محضر مبارک بیان کنم و جان سخن را به محضر الوهیت تبارکوتعالی به عرض برسانم و آنگاهکه اجازه یابد:
بگوید: ای ذات مقدس باریتعالی، من که تو را ندیده بودم زیرا تو از چشمان من پنهان بودی و در میزان عقل نه میگنجیدی، تنها خبرت را شنیده بودم، رابطه هم میان من و تو وجود نداشت که به نحوی درد دل میکردم و حق و باطل را بهصورت مستقیم از زبان تو میشنیدم این سعادت نصیب من چه که از تمامی آدمی زادگان هم نوع من هم نشد،
دیوانهها را میدیدم که برهنهاند و عریان برهنه و چرکین و بوگین حشیش دود میکنند و کثافت میبارند و تماموقت خمارند و از دنیا بیخبر، میپرسیدم اینها کیا هستند، میگفتند عاشقان خدا، میگفتم چرا اینطورند، میگفتند، اینها غرق در عالم ملکوت هستند میگفتم عجیب خدای که خالق زیباییها است چطور اینهمه دیوانه و بیعقل بیخود و لاتوپات و بیخبر از جهان با او مقرباند! دلم میگرفت و از عاشقی تو هم فرار میکردم زیرا با چشمانم عاشقانت را میدیدم که به چه حال و احوال پر از نکبت گرفتارند. مردم سرزمینم را میدیدم که تو خلق شان کردی و نسبت عیال به تو را دارند که در فقر و جهل و مریضی و بدبختی دستوپا میزنند، میگفتم چرا اینها چنیناند، باز هم میگفتند که تقدیر و قسمت خداوند است، روزی هر کسی را خدای رحمان قبل از پیدایشش تعیین کرده است و کسی را توان زیادت و کاستی در آن نیست،
شکمگندهها را میدیدم که در تنعّم غرقاند، نه فکر حلال را دارند و نه ترس از حرام، هر چه دست شان آید میکنند ولی خدای رحمان هم با آنها رفیق و شفیق و رعیت دردمند گرسنه پابرهنه مجبور به اطاعت و فرمان بری.
پادشاه و رهبر کشور را میدیدم، بیمسئولیت و بیبخار، زنبارهگی و… اش شهره آفاق و نقل مجالس و مضحکه مردم روزگار.
مردم در گرسنگی میزیستند و در مریضی جان میدادند با درد کمر و شکم خالی و پایبرهنه و دستان پر از آبله بر زمین کار میکردند و برای حکومت مالیات میدادند ولی شاه بیبخار… با بیوجدانی و بیمسئولیتی تام همه آن پولها را صرف خوشگذرانی خود میکرد و برای قناعت و سکوت تا دم مرگ مردم این حضرات و این پیرها بودند که او را با همه کثافت و خباثتش سایه خدا معرفی کردند!
ببرک کارمل که به اینجا میرسد متوجه میشود که علیرغم تعریفهای که از خداوند برایش شده بود و سخت در هراس بود که نکند ذات قادر یکتا با گفتن همان یک کلمه کٌن همه بابا و اجداد پدری و مادری وی و تمامی اعضای بلندپایه حزبش را به قهر جهنم بفرستد! دید! که… نه، خدا جان به سخنان او گوش میدهد و از سخنان او خوشش میآید، با اطمینانی که برایش پیشآمده جرأت میکند میگوید ای خدای رحمان و رحیم به خدا آن شاهی که ما داشتیم و بر ما حکومت میکرد، آنقدر کثیف بود که اگر او را سایه من میگفتند، عارم میآمد و داشتن نسبت به او خجالت میکشیدم و چنان نسبتی را هرگز نه میپذیرفتم، العیاذ بالله من ذالک! شما که بهعنوان ذات خالق هستی! اصلاً چنین نسبتی در شان الوهیت نه میگنجد و جا ندارد کلاً و حاشا.
وقتی به اینجا میرسد از فرط اندوه و درد گلویش را غصه میمرد و میگوید، من علیه خائن به دین و قرآن و این خر سازان دین فروشی که بنام تو بندگانت میفروختند شوریدم، خدمت ذات احدیت عرض کنم، منکران اصلی از خدا اینها بودند، اگر اینها به خدا باور داشتند اینهمه خیانت به نام تو نمیکردند و من برای آسانی و نجات مردم از خدای آنها که همان شیطان لعین بود و است نام خدا را انکار کردم، چون راهی دیگر نبود، گفتم من خدای حضرات را خدای پیر گیلانی را خدای میاگل را خدای دزدان و غارت گران و خدای ظالمان و آدم کشان را و بالاخره خدای همهکسانی را که در حق انسان و انسانیت ظلم کردند جفا کردند و میکنند قبول ندارم، میخواستم دُکان و تجارتخانه اینها را که بنام تو تجارت میکردند و میکنند ببندم، ولی منظورم، نه ذات حقیقت یکتا را که مهربان است، دادرس است خبیر است علیم است، حکیم است غفور است، نه، نهتنها که، من بلکه هیچ انسان عاقل و باهوشی، خدای را که جامع صفات کمال و مظهر عشق و محبت است نمیتواند انکار کند و من برای نجات انسانهای وطنم که تو آنها را کرامت و شرافت دادی، مجبور شدم با زحمت و کار شبانهروزی آدم تربیت کنم و حزب درست کنم، منتها با عرض معذرت چون دردمان مشترک بود اعضای حزب ما هم منکر خدا شدند، ولی عرض کردم، منکر همان خدای خدا فروشان، خدای حضرات و افندی خیل و با برنامهریزی دقیق شاه را از اریکه قدرت ساقط کردم خواستم کارهای مردمی بیشتری انجام دهم که اوضاع را خراب کردند و کار از دست ما هم خراب شد ولی این پیر دینفروش هنوز زنده است و هنوز بنام تو استخاره میکند و بنام تو آدم میفروشد از منابع مختلف میلیون میگیرد کاشکی استخارهاش رایگان و یا حداقل ارزان باشد هر استخاره از میلیون بالا است و یقین دارم که از همه شیطنت این شیاطین بهخوبی آگاه هستی ولی صبر و حوصلهات را نمیدانم!
خدای رحمان بعد از شنیدن سخنان ببرک کارمل میگوید حالا بگو به کجا میروی، به بهشت و یا به جهنم؟ کارمل باز هم با گلوی پر از در میگوید تعیین تکلیف دست تو است و من بیچاره چهکارهام که این جسارت را کنم و جایگاه خودم را تعیین کنم هر جا که تو لازم کنید من بیچاره خوشحال و راضیام ولی تو را به عزت و جلالت سوگند میدهم و همه دوستانت را به شفاعت میخوانم که مرا بجای بفرست که دیگر این شیادها در آنجا نباشند، برایم بهشت آنجاست که دیگر این حضرات و این خائنین به مردم در آنجا نباشد اگر اینها را بهشت دهی حق توست و مالک الملکی و من اعتراضی ندارم، ولی عاجزانه استدعا میکنم که من را به جهنم بفرست که حداقل چهره کثیف این شیاطین را نبینم و خدای رحمان گوید:
راستگویان به بهشت میروند و حقهبازان و دغلکاران به جهنم…؛ و آنگاهکه عدالت خدائی تحقق یابد ببرک کارمل و پیروانش به بهشت روند و دینفروشان پستفطرت و خائن به دین و ملت راهی جهنم و همه استخارهها رسوا شود که مریدان دانند که سرنوشت پیر طریقت به کجا کشید. پناه به ذات خالق یکتا از رسوایی دین و دنیا… که اینچنین شود…
( قسمت دوم )
سيد احسان واعظی
نقش سازنده و ماندگار ببرک کارمل در مسير تاريخ
و سمتدهی مبارزات ترقيخواهانه ی مردم افغانستان
شاد روان ببرک کارمل ، آن ويژگی ها و سجايای عالی يک رهبر را که داکتر طبری در ” مدينۀ فاضله ” برشمرده است؛ درگفتار و کردارش بازتاب روشن داد . وی عشق وطنپرستی را بمفهوم واقعی آن در مبارز بخاطر آزادی ، صلح، ترقی، عدالت اجتماعی، انسان سالاری، تأمين سعادت و رفاه مادی و معنوی زحمتکشان ، از طريق اسقرار حکومت قانون و نظام دموکراسی، آن گونه که در برنامۀ حزب نوشته بود آن را درکار وعمل خويش تا آن جايی که شرايط و امکانات درکشور برايش ياری می نمود، تطبيق و به اثبات رسانيد.
به گونه ی مثال : ـ کارمل اولين شخصيت سياسی اين سرزمين بود که دست زدن به کودتای نظامی را دربرابرطرح داوود خان رد کرد و بصورت صريح گفت که دست يازيدن به کودتا دراين کشور بجز ادامه ی خونريزی حاصل ديگری ندارد. نبايد اين راه را بازکرد؛
ـ وی همچنان نخستين زمامدار افغانستان بود که قانون لغو اعدام را به جامعه افغانستان و سازمان ملل پيشنهاد کرد؛ ولی جنگ اعلام ناشده از جانب امپرياليسم جهانخوار و کاسه ليسان منطقه يی و داخلی آنان، تطبيق اين طرح انسان دوستانه را به کارمل و حکومت آن وقت، مجال نداد.
ـ کارمل اولين زمامدار افغانستان بود که با احراز قدرت دولتی، عفو عمومی مبنی بر آزادی تمامی زندانيان سياسی ( حدود بيش از 20 هزارنفر) را درسال 1358 درسراسر افغانستان ، بدون درنظر داشت قوم ، مليت ، زبان، سمت، دين و مذهب و عقايد سياسی ، بشمول مخالفين آشتی ناپذير ايده ئولوژيک اش، اعلام و همه را آزاد نمود و برای آنانی که توسط باند خون آشام حفيظ الله امين به شهادت رسيده بودند، يک روزرا به نام ماتم ملی اعلام و درسراسر کشور مراسم فاتحه خوانی را برگزار نمود.
ـ ببرک کارمل نخستين رهبر حزبی و دولتی افغانستان ، معتقد به دموکراسی واقعی بود که بخاطر نهادينه ساختن اين واژه و استقرار حکومت قانون و نظام دموکراتيک، 13 سازمان اجتماعی : ( زنان ، جوانان ، اتحاديه اصناف ، دهقانان ، نويسندگان ؛ معلمان ، پزشکان، نويسندگان ، هنرمندان ، علماء و روحانيون، … بشمول جبهه ملی پدروطن ) را بخاطر شرکت فعال مردم دراداره و رهبری دولت و بيان خواستها و مطالبات صنفی شان، در زمان رهبری حزبی و دولتی خود، ايجاد کرده که اين سازمانها باستثنای جبهۀ ملی پدروطن ، ديگران تا کنون هم به فعاليت شان ادامه می دهند.
ببرک کارمل يگانه زمامدار افغانستان در طول تاريخ اين کشور بوده است که هيچ گاه به داشتن و اندوختن پول و مال و دارايی شخصی فکر نکرده وعلاقه نگرفته و تا پايان عمر، يک بسوه زمين ؛ يک خانۀ گِلی و يک هزار افغانی در بانک ها نداشت؛ درکانتينر زيست و درهمانجا جان سپرد؛ ولی مثل ديگر زمامداران عاشق قصرهای مرمرين و مال و منال نشد.
ببرک کارمل دولتمدار استثنايی افغانستان بود که راه و رسم زمامداران پيشين را در مورد منظوری اعدام مجرمين سياسی و جنايی شکستاند و گفت که من اين مسؤوليت را پذيرفته نمی توانم . سرانجام 13 تن خبرگان را بحيث اعضای هيأت رئيسۀ شورای انقلابی برگزيد و صلاحيت قبلی رئيس جمهور را پيرامون رد ، تعديل ويا منظوری حکم اعدام صادرۀ محکمه ذيصلاح ، به آنان تفويض نمود. اين شيوۀ انساندوستی درتاريخ افغانستان، از جانب هيچ اولی الامری بمشاهده نرسيده است.
فقط اين زنده ياد ببرک کارمل بمثابۀ زعيم استثنايی افغانستان بود، که بجای “جمعيت العلماء ” چند نفری ، که يگانه تابع امر و نهی وزارت عدليۀ حکومتهای جبار و ستمگر بودند؛ نه تنها وزارت شؤون اسلامی افغانستان را تشکيل نمود تا دولت تمام نيازمندی های دينی و اسلامی مردم ( اعمار مساجد ـ تکايا ـ جماعت خانه ها ـ انجام خدمات در امر ادای فريضۀ حج بيت الله …) را بوقت و زمانش براورده سازد ؛ بلکه در جنب آن شورای عالی علماء و روحانيون را نيز ايجاد نمود تا همه علمای دينی کشور مطابق ضرورتهای دينی و مذهبی و نيازهای زندگی گرد هم آيند و با شور و بحث های علمی و اسلامی ، تصاميم و نظريات سودمند را به دولت و جامعه افغانستان ارائه و مردم را رهمايی بهتر نمايند.
ببرک کارمل يگانه زمامداری در اين کشور بود، که دروازه های بسته ی مقامهای کليدی دولت را برای راه يافتن و انجام خدمت همه فرزندان اقليتهای ملی ، زبانی و مذهبی اين سرزمين باز کرد که می توان از برگزيدن سلطان علی کشتمند در پست نخست وزير افغانستان ، تشکيل وزارت اقوام و قبايل و گزينش نمايندگان برجستۀ تمام اقوام کشور درپستهای رهبری کنندۀ آن و تقرر يک کارگر پشت ماشين مربوط به يک قوم اقليت محروم، در پستهای رياست ، ولايت و معينيت اين وزارت نام برد.
وطن که به آن مأمن ، زادگاه ، ميهن ، خطه ، يامرزو بوم نام نهاده اند، محدودۀ جغرافيايی است که جمعيتی از انسانها درآن مسکون می باشند و باشندگان آن دارای فرهنگ، زبان ، دين ، نژاد، رسوم ، عنعنات و مشترکات ديگری هستند.
قدسيت وطن در آن مفهوم نهفته است ، که ما انسانها در آن جا زاده و پرورش يافته ايم؛ نياکان ما در آن مدفون هستند و اين ارزشها و تعلقات، نمايانگر هويت ملی ، فرهنگی و تاريخی ما می باشد. همين پيوند و رابطه است که ما از حريم آن در برابر تهاجم و مداخله ی اجنبيان حفاظت می نماييم و هر آن طوری که خواسته باشيم از آب و خاک و کوه و دشت و دمن و داشته های آن استفاده و منفعت برمی داريم.
اما وطن بدون انسان هايی که درآن زندگی می نمايند، معنی و مفهومی نخواهد داشت. بنابران وطن و وطندار لازم و ملزوم همديگرند. پس وطنپرستی به مفهوم عشق ورزی و خدمت گذاری به انسانهايی که در آن سرزمين زيست دارند، تلقی می گردد؛ ورنه دوستی به سنگ و خاک و آب و هوا مفهوم وطنپرستی را افاده نمی نمايد.
بنابران هرگاه افراد يک جامعه از نعمت سواد، علم و دانش بی بهره باشند، نمی توانند مصدر خدمتی بوطن ، يعنی به مردم ساکن درآن گردند. زيرا آنان نه حقوق و وظايف خود را درقبال جامعه درک کرده می توانند و نه دربرابر آن عواملی که مانع پيشرفت و ترقی وطن و سعادت مردمان آن می گردد، مبارزه و ايستادگی کرده می توانند.
ح. د. خ. ا و شخص ببرک کارمل ازهمان آغاز، فعاليتهای مبتکرانه ی تبليغی و ترويجی روشنگرانه را بمنظور بيداری شعور سياسی مردم ، دردست اجراء قرار داد.
ح.د.خ ا از آغاز تأسيس و زايش خويش شرکت درمبارزات پارلمانی و استفاده از تريبيون پارلمان را بخاطر تبليغ اهداف سياسی و مرامی حزب برشمرد و بدين وسيله ماهيت طبقاتی دولت و حکومتهای وقت را افشاء نمود.
تنها درشهرکابل در حدود 50 گفت و گو و ملاقاتها ، بمنظور کمپاين برای انتخابات به ابتکار روانشاد ببرک کارمل و بانو داکتر اناهيتا راتبزاد سابق عضو بيروی سياسی کميته مرکزی ح. د. خ. ا، درجوزه های انتخاباتی صورت گرفت که در اين گردهمايِ ها عمدتاً درمورد تأمين حقوق و آزادی های دموکراتيک مردم و ضرورت اشتراک آنان در مبارزات انتخاباتی ، صحبتها بعمل می آمد.
جرايد خلق و پرچم در اذهان توده های مردم نقش بسزايی ايفاء کردند که مقالات تحليلی سياسی و انتقادی روانشاد ببرک کارمل در هردو نشريه جاذبه و گرايش خاص داشت.
برنامه ی ح. د. خ. ا که درآن هدف های سياسی ـ اقتصادی ـ اجتماعی و فرهنگی اش بازتاب يافته بود ، به دو زبان فارسی ـ دری و پشتو درجريده ی خلق به نشر رسيد.
شعار ” بخاطر رنجهای بيکران خلقهای ستمديدۀ افغانستان ” در پيشانی جريده جاذبۀ شورانگيز داشت و هدفهای روشن رهايی کارگران ، دهقانان و همۀ زحمتکشان ، از پنجه های کشندۀ فقر و بی سوادی ، ستم و استبداد ، ظلم و بی عدالتی ، در مضامين و مقالات جريده بازتاب می يافت.
اما قدرتهای ارتجاعی حاکم بر سرنوشت کشور و مردم ، ديگر تاب شنيدن صدای اعتراض آزاديخواهان و عدالت پسندان را درمورد رهايی جامعه از قيد و بند مناسبات پوسيدۀ دست و پاگير ميهن بلاکش مان افغانستان ،تحمل کرده نتوانستند؛ سرانجام با تصميم خلاف قانون و ضد حقوق و آزادی های دموکراتيک مسجل درقانون اساسی نافذ ۀ کشور، علی رغم اعتراض قانونی زنده ياد ببرک کارمل ، تحت عنوان ” خلق از خود دفاع می کند” ، جريدۀ خلق بعد از نشر شش شماره از بيان حقايق باز داشته شد و توقيف گرديد.
مدتی بعد از توقيف جريدۀ خلق ، هفته نامۀ پرچم بمثابۀ ” ناشر انديشه های دموکراتيک خلق افغانستان ” به نشرات آغاز نمود.
جريدۀ پرچم که در هرشمارۀ آن نگارشهای تحليلی و پژوهشی زنده ياد ببرک کارمل بازتاب می يافت، اهداف ووظايف دور ونزديک حزب وسياستهای آن را درشرايط و اوضاع پس از انشعاب خيلی ها استادانه توضيح و تشريح نمود ووضع دشوار سياسی- اقتصادی وزنده گی فلاکتبار توده های زحمتکش را به تصويرکشيد.
پرچم درزمينۀ مبارزۀ داد خواهانۀ مردم افغانستان از موجوديت طبقات ومبارزۀ طبقاتی؛ از پرابلم های ملی و مسايل بين المللی وازشرايط دشوار اقتصادی واجتماعی مردم، سخن گفت ؛ از بی عدالتی و موقف نا برابر زنان با مردان درجامعه ؛ ازبيکاری- بيسوادی و فقرجانکاه؛ ازنبود امکانات بهداشتی مورد نياز شهروندان افغانستان؛ از علل و عوامل عقب مانده گی درعرصه های علم- دانش- فرهنگ- آموزش و پرورش درکشور، باب صحبت را گشود وراههای برون رفت ازاين سختی ها را ، بشمول موضوعات مهم و حياتی ديگر برشمرد؛ سياستهای دور ونزديک حزب را بازتاب روشن داد.
تمامی موضوعاتی که دربخشهای سياسی ، اقتصادی واجتماعی در( 99 ) شمارۀ جريدۀ پرچم به نشرسپرده شده بود، گواهی برآن ميدهد که همۀ توجه درجهت تحقق اين امر بزرگ وانسانی معطوف گرديده بود:
چگونه به توده های مردم درامر بيداری ورشد آگاهی سياسی شان کمک صورت گيرد تا در مبارزه بخاطر آزادی وعدالت اجتماعی، اعمار جامعۀ نوين فارغ ازهرنوع ستم وبهره کشی، نقش ورسالت خويش را ايفاء نمايند .
ح. د. خ. ا تحت رهبری ببرک کارمل توانست ، با استفادۀ خلاق از مبارزات مسالمت آميز ، چون تظاهرات و اعتصابات برای بازتاب خواستهای سياسی، اقتصادی و اجتماعی توده های مردم و افشای ماهيت حکومتهای فاسد و ضد ملی توسط فرکسيون پارلمانی ، به نفع رشد نيروهای محرکۀ تاريخ و تکامل جامعه ، سود برد و مبارزۀ داخل پارلمان را با خارج، يعنی با مزرعه و کارگاه ؛ مدرسه و دانشگاه درآميزد و تلفيق دهد.
مظاهرات سوم عقرب 1344 خورشيدی ، تظاهرات دانشجويان دانشکده های کابل ، مارش ظفرنمون کارگران تفحصات شبرغان و اعتصاب کارگران فابريکه های نساجی گلبهار و پلخمری، بخاطر خواستهای صنفی شان ، عمدتاً توسط حزب ما سازماندهی گرديد، که طی اين تظاهرات و اعتصاب ها ، ضمن افشای ماهيت ضد ملی و ضد دموکراتيک نظام ، روی تطبيق ارزشهای دموکراتيک قانون اساسی وقت نيز تاکيد بعمل می آمد.
به همين ترتيب درزمان حاکميت حزب در دهۀ هشتاد ترسايی ، تحت رهبری ببرک کارمل ، نشرات راديو و تلويزيون از نگاه کمی و کيفی رشد و ارتقاء نمود ؛ خدمات علمی ، هنری و فرهنگی بهبود يافت و در زمينۀ طبع و نشر کتابها و مجلات و روزنامه ها ؛ اصلاح سيستم آموزش و پرورش ؛ کار وفعاليت جدی در زمينۀ سواد آموزی ؛ ايجاد انجمنهای فرهنگی و تاسيسات کلتوری و بسا موارد ديگر توجه جدی مبذول گرديد.
جناب اکادميسين دستگير پنجشيری ، در مقاله ای بمناسبت چهاردهمين سالمرگ روانشاد ببرک کارمل ، تحت عنوان ” ببرک کارمل و نقش آن در رشد فرهنگ و برابری حقوق اقليتهای ملی افغانستان ” منتشرۀ سايت وزين ” سپيده دم ” چنين می نگارد:
« رفیق ببرک کارمل یکی از دولتمردان استثنایی تاریخ نوین افغانستان بود .
هیچ شاه ، امیر ورییس جمهوری ، در رشد فرهنگ، زبانها، ادبیات، هنرها و آگاهی سیاسی، بیداری شعورملی، اجتماعی و در امر برابری حقوق اقلیتهای ملی، مذهبی و قومی افغانستان، برابر به ببرک کارمل دلسوزی، توجه عادلانه ترقی آفرین وکیفی نداشته است.»
روانشاد ببرک کارمل و حزبی که وی در ايجادش نقش اساسی و مرکزی داشت، با درک عميق از تضادهای اساسی جامعه ، برای تأمين واقعی عدالت اجتماعی، پروگرام های زيربنايی را در نظر داشت و برای پياده نمون آن تصاميم عملی را در يک پروسۀ قانونمند رشد اجتماعی ، برای تأمين وحدت ملی و ترقی اجتماعی، درکشور اتخاذ کرد.
مطابق برنامه ی حزب، عليه تبعيض و نابرابری دربرابر زنان ، مبارزۀ جدی صورت گرفت و زنان بمثابۀ نيمی از پيکر جامعه به کار فعال اجتماعی جلب و زمينه ی بهتر کار و تحصيل برای آنان فراهم گرديد و از حقوق مساوی با مردان درتمام عرصه ها برخوردار شدند.
سازمان دموکراتيک زنان افغانستان ، تحت رهبری ح. د. خ. ا در جهت رشد آگاهی، بسيج و دفاع از حقوق زنان و سمت دهی و اثر گذاری فعاليت آنان در جامعه نقش ارزندۀ را ايفاء نمود.
همچنان حزب در دهۀ هشتاد ، درزمينۀ رفع تبعيض دينی و مذهبی گام های موثر را برداشت و اجرای مراسم دينی و مناسک مذهبی برای پيروان همه اديان و مذاهب و ديگر فرقه های مذهبی و عرفانی ، دلخواه و آزاد گذاشته شد .
همين گونه اشتراک همه اقوام و مليت ها در اداره و رهبری ارگانهای دولت در مرکز و محلات تأمين گرديد و زونهای منطقه يی قدرت و ادارۀ دولتی درکشور بوجود آمد که اين خود زمينۀ بعدی برای گذار از حکومت مرکزی مطلق العنان به نظام فدرالی مردمسالار در کشور محسوب می گرديد.
روانشاد اکادميسين دوکتور عبدالاحمد جاويد دانشمند فرهيخته و شخصيت شناخته شدۀ علمی ، فرهنگی و ادبی کشور ، سابق رئيس دانشگاه کابل در کنفرانسی که بتاريخ 14 جنوری 1995، بدعوت انجمن مهاجرين افغانستان (S.A.R ) ، تحت نام ” نگاهی به زبانهای افغانستان ” در تالار انجمن افغانهای مقيم بريتانيا در لندن اشتراک ورزيده بودند، ضمن تماس در زمينۀ چگونگی اجرای سياستها در رابطه به زبانها و مسأله ی ملی طی چند دهۀ گذشته درکشور، به صراحت خاطرنشان ساخته گفت که درتاريخ معاصر کشور ما، دوران زعامت ببرک کارمل يگانه دورانی بوده که در آن مسأله ی زبانها و مليت ها بگونۀ بهتری حل گرديد و تعصب و تنگ نظری ها درزمينه ، از ميان برداشته شد. چنانچه که ساختارهای قدرت و ادارۀ دولتی و سياستهای کادری آن دوره اين گفته را بوضاحت آشکار می سازد.
ببرک کارمل ، يار و مددگار کارگر و دهقان ، پيشه ور و اهل کسبه ، مامور و آموزگار و در يک کلام همه ی زحمتکشان افغانستان در امر بزرگ خدمت به مردم و ميهن مألوفش بود. آرمان و هدف والايش ، تأمين عدالت اجتماعی و رفع تبعيض و نابرابری در جامعه بود.
ايشان در دوران زعامت خويش ، درجهت بهبود شرايط کار و زندگی کارگران و ساير زحمتکشان و تهی دستان جامعه ، همواره توجه جدی می نمودند.
چنانچه در دوران زعامت حزبی و دولتی ايشان ، افزايش معاشات کارگران و مامورين پايين رتبه ی ملکی و نظامی ؛ تدارک کالاهای مورد نياز اوليه ی مردم دربازارها ؛ توزيع مواد اوليۀ ضروری به قيمت های نازل و هفت قلم آن بصورت رايگان از طريق کوپون برای کارگران و کارمندان دولتی و تصدی ها؛ احداث قصبات کارگری و ساختمانهای رهايشی و توزيع آن برای کارگران و کارمندان دولتی، فاميل های شهداء ، معلولين و جانبازان و هنرمندان ايجادگر ؛ تأمين خدمات ترانسپورتی ، بهداشتی و اجتماعی و دهها موارد ديگر ، ازجملۀ اقداماتی است که به نفع همه ی زحمتکشان و تهی دستان جامعه برداشته شده بود.
ببرک کارمل مسأله ی تأمين عدالت اجتماعی را، در ريشه کن ساختن تبعيض ، نابرابری و ستم جنسی ، مذهبی ، ملی ، استعماری و طبقاتی می دانست و به اين باور بود که کاهش تدريجی فاصله بين ” فقر وغنا “، ( طبقات بالايی و پايينی) از طريق پلانگذاری دقيق در بخشهای مهم و زيرساختهای اقتصادی و انجام خدمات سودمند اجتماعی که زمينه را برای گذار قانونمند، درجهت پيروزی انقلاب ملی ـ دموکراتيک، مساعد سازد، ميسر می گردد، که با گذار موفقانه از اين مرحله ، جامعۀ طبقاتی مبتنی بر استثمار فرد از فرد، جای خود را به جامعۀ مردمسالاری ، رفاه همگانی ( جامعۀ سوسياليستی ) تحويل می دهد.
ببرک کارمل ، تأمين حقوق شهروندان ( اتباع ) و دموکراتيزه شدن زندگی سياسی و اجتماعی مردم را شرط اساسی يک جامعۀ مردمسالار می دانست . روی همين اصل در دوران زعامت وی ، حقوق شهروندی تمام مردم ، بدون هيچ گونه تبعيض ، در اصول اساسی ج. د. ا در سال 1359 رسماً، تسجيل و تمام شهروندان طبق قانون در تمامی موارد از حقوق مساوی برخوردار گرديدند.
ايجاد نهادهای دموکراتيک زنان ، جوانان ، اتحاديه های صنفی ( کارگران ، پيشه وران و اصناف ) ، کوپراتيفهای دهقانان ، اتحاديه های ژورناليستان، نويسندگان، هنرمندان ، پزشکان، معلمان ، شورای مشورتی اقتصای ، شورای علماء و روحانيون ، انجمن صنايع خصوصی، سازمان صلح ، همبستگی و دوستی خلقها ، بمنظور نهادينه کردن دموکراسی واقعی و تأمين خواستها و مطالبات صنفی ، تثبيت نقش و موقعيت آنان در جامعه و سهمگيری آگاهانه و مسؤولانۀ شان در پروسۀ اعمار جامعۀ نوين و سرانجام بسيج همه ی آنان در جبهۀ ملی پدروطن ، از اقدامات ماندگار و دستاورد های غير قابل انکار ح. د. خ. ا تحت رهبری زنده ياد ببرک کارمل بوده است که اساس دموکراتيزه شدن حيات سياسی و اجتماعی مردم را در حاکميت دهۀ هشتاد ميلادی به نمايش می گذارد.
ببرک کارمل به صحت انديشه های ملهم از جهانبينی علمی و اندوخته های سياسی ـ اقتصادی اش از جامعه شناسی علمی ، اعتقاد خارائين و راسخ داشت. وی ارتجاع ، استعمار و امپرياليسم را دشمن اساسی بشريت و عامل اصلی جنگ ، فقر، عقب مانی ، بدبختی ، مصيبت و تيره روزی در جهان می دانست. روی همين اصل برای تأمين آزادی و عدالت و برچيدن بساط ظلم و استبداد، با عزم راسخ ، ارادۀ آهنين، ايمان قوی و گامهای استوار قدم برمی داشت و فرياد خشم و نفرتش را دربرابر انواع تبعيض و بيدادگری، ظلم و استبداد ارتجاع ، استعمار و امپرياليسم، بی هراس و با صدای رسا بلند می نمود و هرگز با ارتجاع شئونيزم و امپرياليسم ، برای يک لحظه هم سازش نکرد و دربرابر زور و زر و فشار نيروهای ستمگر و جبار داخلی و خارجی تسليم نشد.
ببرک کارمل بعد از رويداد تاريخی ششم جدی 1358 و سرکوب حاکميت خونين حفيظ الله امين، در شرايط حساس و دشوار تاريخی ای که قوای نظامی شوروی در کشور ، حضور داشت ، زعامت افغانستان بخون نشسته را در دست گرفت.
پذيرش و قبول اين مسؤوليت تاريخی در آن برهه ای از زمان که مردم ما در برابر سه دشمن شرير و جنگ افروز قرارداشتند، ايمان راسخ برای مبارزه بخاطر نجات مردم از پنجه های خونين قاتلان و جنايتکاران ؛ احساس قوی وطنپرستی ، توأم با شناخت و تحليل عميقی از شرايط کشور ، همسايگان ، منطقه و اهداف استعمار جويانۀ کشورهای امپرياليستی، در رأس ايالات متحدۀ امريکا و… را از رادمردان بزرگ ميهن مان می طلبيد. زيرا سياستهای خرابکارانۀ حفيظ الله امين بمثابۀ جاسوس شناخته شدۀ سازمان ” سی . آی . ای ” امريکا و باند جنايتکارش در جهت تخريب حزب و تضعيف حاکميت و بی ثباتی کشور ، درتبانی با تنظيم بنيادگرای حکمتيار ، زمينۀ وابستگی افغانستان را به پاکستان ، اِعمال نفوذ کشورهای منطقه و در فرجام ، مداخلات و لشکر کشی های اشغالگرانۀ کشورهای امپرياليستی را درقبال داشت. چنانچه همان سناريو بعد از يک دهه جنگ و مقاومت ح. د. خ. ا درمقابل همۀ ارواح خبيثه ی داخلی و خارجی ؛ سرانجام با سقوط حاکميت اين حزب، تنظيمهای بنيادگرای جهادی بقدرت رسانيده شدند؛ درنتيجۀ جنگهای خونين برای کسب قدرت وتقسيم منفعت بعنوان مال غنيمت(!) ، شصت و پنج تا هفتاد هزار انسان بی گناه مردم ما تنها در شهر کابل قتل عام شدند و بعد آن ارتجاع سياه قرون وسطايی را تحت نام طالبان بر اريکۀ قدرت نشاندند و درفرجام ، مطابق همان سناريوی از قبل طرح ريزی شده ( بهانۀ مبارزه با تروريزم ) ميهن ما توسط کشورهای امپرياليستی اشغال گرديد، پايگاه های نظامی ايالات متحدۀ امريکا ايجاد شد، سپس با عقد قرارداد استراتژيک ، توافق پيمان نظامی با آن کشور ، سرانجام سرزمين آبايی مان به اسارت درآمد و درکام امپرياليسم جهانخوار فرورفت.
بهزاد کريمی در جريدۀ کار نشريۀ سازمان فدائيان خلق ( اکثريت) درمقاله ای تحت عنوان کارمل نخواست و نجيب نتوانست، ديدگاه خود را دراين رابطه چنين بيان داشته است:
« پيروزی چشمگير در جبهۀ نظامی جلال آباد ، نجيب را چنان غُره کرد که خواست خود را قهرمان ملی تخليۀ افغانستان از قوای شوروی جلوه دهد و به گونه ای مسؤوليت حضور نيروهای نظامی شوروی درافغانستان را متوجه کارمل کند. وی درست به همان زخمی دست گذاشت که چندی قبل حزب از آن به شدت رنج برده بود. يعنی دعوای که بين خلقيها و پرچمی ها برسر دعوت کنندۀ اصلی شوروی ها برای حضور نظامی درافغانستان جريان داشت… [ وليک با افشای اسناد سری وزارت خارجه اتحاد شوروی و انتشار آن در مطبوعات جهانی به اين سوال پاسخ ارائه گرديد و ثابت شد که تقاضای قوتهای نظامی اتحاد شوروی ( 14 ) بار توسط نورمحمد تره کی و حفيظ الله امين صورت گرفته است ـ نگارنده ] ، به دشواری ميتوان تصور کرد که کسی در کادر رهبری افغانستان اعم از قديم و جديد با ورود شوروی ها به افغانستان مخالف بوده باشند. »
کريمی ، در بخش ديگری از مقاله خود می نويسد:
« درچنين اوضاع و احوالی که در دستگاه رهبری شوروی کشتيبان را سياستی دگر آمد و گورباچوف بيرون کشيدن پای نظامی شوروی از اين بن بست افغانستان را هدف قرار داد و به همين منظور سياستی مطلقاً مغاير با سياستهای پيشين را در دستور روز گذاشت. اجرای اين سياست دربدو امر از ببرک کارمل خواسته شد و او هم البته با تفسير خاص خود به اجرای آن توافق کرد … اما نکتۀ مرکزی در تفسير ببرک کارمل از سياست ” مصالحۀ ملی ” آن بود که حد و مرز اين سياست تا آن جاست که هژمونی حزب د. خ. ا در قدرت آسيب نبيند. او سياست مصالحۀ ملی را روندی طولانی می پنداشت که مبارزۀ نظامی از موضع قدرت با مجاهدين بايد پشتوانۀ آن باشد و معتقد بود که جنگ با مخالفانی که از سوی امريکا، همه کشورهای غربی و نيز ارتجاع منطقه پشتيبانی می شود ، جز با تداوم حضور نظامی شوروی در جبهه های جنگ افغانستان برای مدت چند سال ميسر نخواهد بود که اين تفسير به هيچ رو به مزاح رهبری جديد شوروی خوش نمی آمد .
گورباچوف از لحاظ تيوريک با تفسير لنينی کارمل از سياست ” مصالحه ملی ” مخالفت نمی کرد ؛ ولی در پراتيک راه آنها نه جدا از هم ، که دربرابرهم بود….
اما برای کارمل که در عمق وجدان خويش از حضور نيروی شوروی در افغانستان و بويژه الزامات آن در مداخلات روبه گسترش مأموران سياسی و نظامی در حکومت کابل منعکس بود، رنج می برد ؛ در عين حال تداوم حضور اين نيرو يک نياز ملی برای افغانستان تلقی می شد. کارمل سالها اين حضور را با انترناسيوناليسم توضيح داده بود؛ ولی اينک منافع ملی افغانستان را پيش می کشيد.
بدين سان ، او حاضر نشد که خود را با سياست مسکو آن گونه تطبيق دهد که از وی می خواستند . »
جناب محترم عتيق الله مولوی زاده که مدتی را در پشاور اقامت داشته و با برخی چهره های شناخته شده ی تنظيم ها در ارتباط بوده ، همه رهبران تنظيمها را شناخت کامل داشته و فعلاً در شهر سدنی آسترليا اقامت دارند؛ در مقاله شان تحت عنوان ” زندگی از کاخ تا کانتينر ” چنين می نگارد:
« ببرک کارمل ، تنها راسگوترين و بی رياء ترين رئيس جمهور در تاريخ افغانستان بوده است. او هيچ گاه دروغ نگفت و ريا نکرد ؛ او در ايمانش صادق و راست بود. او نگفت که من حکومت اسلامی می آورم که بعد خلافش کرده باشد. او هيچ گاه از خدا و پيغمبر و قرآن به عنوان وسيله برای فريب مردم استفاده نکرد. او از اول گفت برای نجات اين کشور از فلاکت سياسی و اقتصادی ، سوسياليسم را انتخاب کرده است و در راه انتخاب کردۀ خويش از هيچ جد و جهدی دريغ نورزيد. حتی دعوت او از عساکر و قشون سرخ شوروی ، با ايمان او در تضاد نبود. زيرا درآن زمان تنها کشور شوراها بود که از مبارزات جنبشهای آزاديخواه در سراسر جهان حمايت می کرد ؛ درفش سرخ برافراشته در مسکو مايۀ افتخار و مباهات هر سوسياليست و آزاديخواهی در جهان بود…. »
جناب سلطان علی کشتمند ، در اثر ارزشمند شان ” يادداشتهای سياسی و رويداد های تاريخی ” در رابطه به حضور نظامی شوروی در افغانستان چنين ابراز نظر نموده اند:
« ورود قطعات نظامی شوروی به دعوت و اجازۀ امين به اين معنی نيست که ببرک کارمل و رهبری پرچمی ها در خارجه و گروهی از رهبری خلقی ضد رژيم امينی از اين امر بی اطلاع بوده باشند . در شرايط سرنوشت سازی که مسأله ی بود يا نبود مجموع روشنفکران و مخالفان رژيم و بويژه جان دهها هزار تن از پرچمیهای ديگر و بخش بزرگی از خلقی ها مطرح بود؛ در شرايطي که اشغال کشور بوسيلۀ نيروهای عقبگرای وابسته به محافل نظامی پاکستان مسأله ی روز بود ؛ ابراز توافق، رضايت و تجديد دعوت برای ورود قوای شوروی به افغانستان از جانب ايشان نيز يک امر طبيعی شمرده می شد… در هرحال ، آنچه مسلم است اين که قوتهای شوروی به موافقت حفيظ الله امين قبلاً به افغانستان وارد شده بود. در غير آن نمی توانست امکان پذير باشد که آن همه انتقالات بزرگ بدون توافق وی و در پيش چشم صدها تن از افسران بلند رتبۀ وفادار به وی و هزاران شاهد ديگر انجام گردد. »
همينگونه ، شخصيت سياسی و فرهنگی کشور، عبدالواحد ” فيضی ” گردانندۀ سايت وزين ” سپيده دم ” ، زير عنوان « رخدادهای خونبار دو سدۀ اخير را چی نام گذاشت» در بخش هشتم ، قسمت سوم ” عروج خونبار حفيظ الله امين و سقوط مرکبار حاکميت او ” ، با اقتباس از گزارش ” محرم و عاجل : بوريس پاناماريوف از کابل ( 20 ـ 19 جولای 1979) و اسناد برگرفته شده از گزارش سرمشاور گروپ نظامی در افغانستان ، تورنجنرال گوريلوف با حفيظ الله امين ( 11 اگست 1979) ، چنين می نويسد:
« طوری که بعد از انتشار اسناد محرم کميته مرکزی حزب کمونيست اتحاد شوروی به صفحۀ انترنيتی جهانی ، به همگان مبرهن و آشکار گرديده است: رهبران حزبی و دولتی آن وقت ( تره کی و امين ) بمنظور دفع و طرد فعاليتهای تخريبی گروههای مسلح صادرشده از خاک پاکستان ، 14 بار تقاضای گسيل نيروهای نظامی را به افغانستان، از مقامات شوروی بعمل آورده بودند ، مگر اين تقاضا پيوسته رد گرديده بود.
درجای ديگر اين نبشته چنين آمده : « قوتهای نظامی اتحاد شوروی بنابر تقاضای رسمی تره کی و امين ( تنها هفت تقاضا از سوی امين پس از برکناری تره کی صورت گرفته بود ) بتاريخ 27 دسمبر 1979 ، يعنی دو روز قبل از تطبيق پلان خونين حفيظ الله امين ، وارد خاک افغانستان شدند. برطبق نوشتۀ بوريس گروموف در ” ارتش سرخ درافغانستان” :
« حفيظ الله امين به ستاد کل نيروهای مسلح افغانستان دستورداد تا با سپاهيان شوروی ازهيچگونه همکاری دريغ نشود.»
در ادامۀ نوشته ” عروج خونبار امين … ” در تاييد همين تقاضاها در کتاب ” جنگ در افغانستان ” پيرامون استقبال اين نيروها ازجانب سر لشکر کل قوای مسلح افغانستان جنرال بابجان، نيز توضيحات بيشتری بعمل آمده است.
با استنتاج از ديدگاههای ارائه شده آنچه که بر رويت اسناد رسمی افشاء شدۀ وزارت خارجۀ اتحاد شوروی وقت مبرهن می گردد ، اين است که قطعات نظامی اتحاد شوروی بنابر تقاضای نورمحمد تره کی و حفيظ الله امين ، برمبنای معاهدۀ عقد شدۀ دوستی و حسن همجواری بين دولتهای افغانستان و اتحاد شوروی ، برای انجام وظايف انترناسيوناليستی مبنی بر حمايت و پشتيبانی از خواست برحق ملت های جهان در راه حفظ و تحکيم استقلال سياسی و اقتصادی و سرانجام حفظ صلح و ثبات در منطقه و مصونيت سرحدات ، وارد خاک افغانستان گرديدند و تقبل آن از سوی ببرک کارمل و ديگر رهبران حزبی و دولتی در آن برهۀ حساس تاريخی که روزانه خون صدها شهروند اين سرزمين ازجانب حفيظ الله امين و باند جنايتکارش از داخل و هم از سوی تنظيمهای جهادی ساخت پاکستان و ايران و حمايت آنان از جانب دول غربی و عربی ، برزمين می ريخت ، بخاطر احساس مردم دوستی و جلوگيری از اين خونريزی ها و اعتقاد انديشه يی شان به واژۀ مقدس انترناسيوناليسم و ايفای نقش فعال سازندۀ اردوگاه سوسياليستی ، در رأس اتحاد شوروی در تحکيم و حفظ امنيت و ثبات در منطقه و جهان ، ناشئ می گرديد.
ببرک کارمل بر عودت دوباره قطعات شوروی به کشورشان که بعد از انجام وظايف انترناسيوناليستی مساعد می گرديد، مطمئن و باورمند بود و از همان بدو امر روی اين نکته پافشاری داشت، تا بخاطر عودت دوبارۀ سربازان شوروی به کشورشان ، مداخلات و کمک های نظامی کشورهای همسايه و حاميان بين المللی آنها قطع و زمينۀ بازگشت آبرومندانۀ مهاجرين از کشورهای همسايه مساعد گردد و به همين منظور پيشنهاد مذاکرات را بين کشور های ذيدخل در قضايای افغانستان با وساطت و نظارت سازمان ملل متحد مطرح ساخت.
محترم غفار عريف نويسندۀ توانا و فرهنگی فرهيخته در مقاله ی شان تحت عنوان ” ياد بود خاطرۀ همرزم شهيد ” که بمناسبت سی سالگی ترور روانشاد استاد مير اکبر خيبر نبشته شده چنين می نگارد :
« ببرک کارمل بعد از کنار رفتن از وظايف حزبی و دولتی، کمتر و به ندرت در مطبوعات ظاهر شد و سخن گفت ؛ چنانچه در يک مصاحبه با آقای حامد علمی در شهرک حيرتان زمانی گفته بود : ” در سکوت من سياستی نهفته است ” و آن سکوت تا زمان مرگش ادامه يافت. ولی چرا سکوت؟ آيا آن شخصيت بزرگ و سخنران نامدار افغانستان ، چيزی برای گفتن نداشت؟ نه ، او نخواست از خود بگويد و خود بر خود داوری کند؛ بلکه انتظار کشيد تا تاريخ سخن بگويد و حوادث و انکشافاتی که او به وقوع اش ايمان خلل ناپذير داشت، به درست بودن مشی و آرمان او و حزبش ، ح. د. خ. ا و همچنان سياستهای توسعه طلبانه و نيات تجاوزکارانه ی ايالات متحدۀ امريکا در مورد افغانستان و منطقه صحه بگذارد! و تاريخ امروز سخن می گويد و حوادث و انکشافات بعد از فروپاشی حکومت داکتر نجيب الله و بخصوص حضور مجدد يک ابرقدرت در افغانستان ، صحت گفتار و حقانيت ” سکوت ” آن بزرگ مرد تاريخ ببرک مارمل را ثابت می سازد.»
جريدۀ کار ارگان نشراتی فدائيان خلق اکثريت در ارتباط با درگذشت ببرک کارمل چنين می نويسد:
« کارمل صاحب چنان شخصيتی بود که درمصاف عقيده رو درروی گورباچوف قدرت مند سال 1986 ايستاد. کارمل که مبارزه را بمثابۀ مشروطه خواه راديکال ، آزاديخواه و ميهن پرست پرشور آغاز کرد ؛ در دهه ی پنجاه ميلادی سخت شيفتۀ داکتر مصدق ، نهرو ، سوکارنو و عبدالناصر بود و در اوج جنگ سرد در نفرت از امپرياليسم به شوروی روکرد و مبارزه را با عشق به شوروی و سوسياليسم ادامه داد.»
رفيق ببرک کارمل جسارت ، قاطعيت ، متانت ، صداقت ، شفافيت ، اعتماد به نفس و استواری را درگفتار و عمل خود به اثبات رسانيد. وی انسان با تقوا بود و به زندگی ساده و بی تکلف و عاری از تجمل و تشريفات ، از آغاز تا فرجام زندگی بسنده کرد.
محترم عتيق الله مولوی زاده درقسمت ديگری از مقالۀ شان تحت عنوان ” از کاخ تا کانتينر ” ، نگاهی بر زندگی و اعتقادهای ببرک کارمل چنين می نويسد:
« کارمل به عنوان انسان راستگو و بی رياء ، به انديشه و فکرش خيانت نکرد و از صداقت و راستيش بود که بعنوان رئيس جمهور و رئيس يک حزب قدرتمند ، پايان عمرش را در کانتينر سپری کرد. زندگی او در کانتينر ، نشانۀ پاکی و صداقت او بود. اگر او هم ، نه به اندازۀ برادر مجاهد کبير 180 مليون دالر ، تنها يک مليون دالر دزدی می کرد! بخوبی می توانست زندگی غير کانتينری برای خودش داشته باشد و با خانواده اش در يکی از کشورهای بيرونی راحت و آرام زندگی کند ؛ ولی زندگی او در شهر حيرتان در کانتينر ، نه تنها مايۀ عزت و وقار او ؛ بلکه مايۀ شرمندگی ، رسوايی دزدان مکار و حيله گر بنام جهاد و مجاهدين شده … زندگی کانتينری کارمل به عنوان يک حادثۀ ثبت شده در تاريخ و جزء خاطرات اين نسل است که به نسل های آينده ی اين ملت منتقل می شود. »
پس بايست راه و رسم مبارزۀ سياسی ؛ پاکی و صداقت ، تقوای سياسی و اخلاقی را درکار و وظايف حزبی و دولتی ؛ توأم با دفاع از حقوق و منافع انسان آزاده را از شيوۀ گفتار و کردار جاويدان ياد ببرک کارمل بياموزيم و آن را به نسل جوان انتقال دهيم.
ـ ياد کارمل بزرگوار گرامی ، خاطراتش تابناک و راهش پررهرو باد!
ـ به پيش در راه تحقق آموزه های انقلابی وآرمانهای انسانی رفيق ببرک کارمل!
اهدا به رهبر عزیزم
فد ای خلق کشور میشوم من
فد ای نام رهبر میشوم من
خوشا پیروزیی اهداف او را
زما نی بار دیگر بشنوم من
* * *
افتخار جاو دانم رهبر است
عشق پیدا ونهانم رهبر است
سر فدا سازم براه کارمل
دایما ورد زبانم رهبر است
* * * *
روح پاکت شاد بادا رهبرم
دشمنت بر باد بادا رهبرم
همچوخورشید جهان تابنده یی
کشورت آزاد بادا رهبرم
* * * *
مظهر نطق بیانم رهبر است
مهد فکر و آرمانم رهبر است
شاد با دا ، روح ببرک کارمل
قوت روح وروانم رهبر است
* * * *
ما ، دانه مهر وهمدلی کاشته ایم
زان میوه همبستگی برداشته ایم
آموزه جاودانییُ رهبر را
همواره بخون ورگ خود داشته ایم
* * * *
ای رهبر بی بدیل والای وطن
آموزه تو امید فردای وطن
نام تو بزرگ است چو خورشید جهان
در حافظه ی خلق توانای وطن
* * * *
هر نکته که خوانیم در آن نام تو هست
هر باده عشق وطن از جام تو هست
خورشید اگر همیشه تابد روشن
تابیدن او زگوشه ی بام تو هست
* * * *
رفیق ما رفیق کارگرانی
انیس و مونس زحمتکشانی
رفیق کارمل روانت شاد بادا
نماد ماندگار جاودانی
عبدالو کیل کوچی
رفیق دستگیر « صادقی »
سوم عقرب ـ یک روز تاریخی
تاریخ به راه راست رود که روا نیست
در تاریخ ، تبذ یر و تحریف کردن …
” ابوالفضل بیهقی ”
به تاریخ سوم عقرب سال 1344 مطابق 25 اکتوبر سال 1965 در آوانی که شعار آزادی و دموکراسی تازه در دلها جوانه میزد، مدعیان دموکراسی نقاب از رخ برداشتند و با گشودن آتش بروی تظاهرکنندگان و راه پیمایی مسالمت آمیز و قانونی اهالی شهر کابل، شماری را به خاک و خون کشیدند. با این خونریزی، شهر کابل ـ قلب کشور ـ سوگوار گردید.
در طی این مدت طولانی، در ارتباط به حادثه غم انگیز سوم عقرب ـ علل و نتایج آن ـ حرفهایی زیادی زده شده و تحلیل های گوناگونی ارائه گردیده است که هر یک به گونه یی و بنابر علایقی مورد توجه محافل جداگانه قرار گرفته است. در این تحلیلها نقش این و آن گروه برجسته گردیده و به نحوی حقایق تحریف شده است. در مورد چندی و چونی این تحلیلها، عجالتاَ حرفی در میان نیست و نگارنده صرف دیدگاه خود را در این زمینه بازتاب میدهد. بایسته میدانم تا نخست رویداد های آن برهه تاریخی، با نیم نگاهی تداعی گردد.
در اواخر سال 1962 بنابر برخی تحولات و نارامی ها در منطقه ، بخصوص در ارتباط به ادامهً کشیدگی و تنش در روابط افغانستان و پاکستان وگسترش علاقمندی ایران به مسائل منطقه یی ـ در بعد خارجی ـ و همچنان ـ در بعد داخلی ـ پیاده شدن یک سلسله تحولات اقتصادی و اجتماعی و در نتیجه، بالارفتن سطح مطالبات مردم از لحاظ سیاسی و همچنان به تیرگی گرائیدن مناسبات درونی خانواده شاهی بنابر رقابتهای عموزاده ها، شرایطی را بوجود آورد تا صدراعظم وقت، سردار محمد داؤود ناگزیر به استعفی گردد.
پس از برکناری محمد داؤود، وظیفه رهبری حکومت انتقالی به دوش دکتور محمد یوسف یک شخصیت روشنفکر، دارای تحصیلات عالی، از اهالی شهر کابل و غیر وابسته به خانواده سلطنتی گذاشته شد.
در دورهً انتقال، طرح قانون اساسی افغانستان آماده و به لویه جرگه پیشنهاد شد. قانون اساسی جدید به تاریخ اول اکتوبر سال 1964 ( 9 میزان سال 1343 ) از جانب پادشاه توشیح گردید.
بر اساس قانون انتخابات، برای انتخاب نمایندگان شورای ملی ( ولسی جرگه و مشرانو جرگه ) کارزار بزرگ تشکیلاتی و تبلیغاتی سازماندهی گردید و کشور در یک حال و هوای تازه یی قرار گرفت. دوره دوازدهم شورای ملی به تاریخ 22 میزان سال 1344 رسماً بکار آغاز کرد. متعاقب آن کابینه مستعفی شد و دکتور محمد یوسف بار دیگر بحیث صدراعظم موظف، مامور تشکیل کابینه گردید. قرار بر آن گذاشته شد که روز دوم عقرب سال 1344 ( 24 اکتوبر سال 1965 ) اعضای حکومت و خط مش آن بمنظور اخذ رای اعتماد به ولسی جرگه معرفی گردند.
در اعلامیه ولسی جرگه به علنی بودن جلسه رای اعتماد تاکید شده بود و این اعلامیه از طریق رادیو و جراید نیز نشر گردید که در حقیقت دعوتی بود از تمام علاقمندانی که میخواستند جلسات رای اعتماد را از نزدیک استماع نمایند. باید یادآور شد که در آن اوضاع و احوال، و مخصوصاً شور و شوق ناشی از مبارزات پرسرو صدای انتخاباتی کاندیدان شهر کابل و فضای بالنسبه باز سیاسی، مطرح شدن جلسات علنی رای اعتماد، موجب گردید تا شمار زیادی از علاقمندان، شامل اقشار مختلف مردم با دیدگاهای متفاوت سیاسی و اجتماعی تصمیم بگیرند که برای نخستین بار شاهد کسب رای اعتماد حکومت از نمایندگان مردم باشند. نگارنده هم با شور و شوق فراوان با شماری از دوستانی علاقمند به سیاست و مسایل کشور، راهی شوری شدیم. در شوری، مغایر آن اعلامیه، هیچگونه تدبیر و تنظیمی برای آن رویداد بزرگ گرفته نشده بود. لوژ استماع کنندگان خیلی کوچک بود و صرف گنجایش شمار بسیار کمی از مهمانان و ژورنالیستان را داشت. با وجود اعلان علنی بودن جلسات، ارگانهای مسؤول، بخصوص وزارت اطلاعات و کلتور و دارالانشاً ولسی جرگه، تدابیر ضروری برای پذیرش کمیت بزرگی از استماع کنندگان در جلسه را اتخاذ و عملی نکرده بودند. این وزارت می بایست در تفاهم با شوری، زمینه علنی ساختن جلسات رای اعتماد را، حد اقل از طریق نصب بلند گوها و یا پخش آن از طریق رادیو فراهم میکرد، ولی با تاسف چنین نشد. از نظر نگارنده، در ظاهر فقدان سازماندهی امور و نبود احساس مسؤولیت در کار، زمینه ساز رویداد های بعدی گردید. علت این بی تفاوتی و ندانم کاری ها را در بازی های پشت پردهً همان روز می بایست جستجو کرد.
شمار زیادی از اهالی شهر کابل بخصوص محصلان پوهنتون و شاگردان صنوف بالای مکاتب در صحن شوری و داخل عمارت جمع شده بودند و از آن جمله من با شماری از دوستان خود را به زحمت تا صالون جلسات رساندیم. برخی از این اشتراک کنندگان حتی چوکی وکلا را نیز اشغال کرده بودند و بدین ترتیب تدویر جلسه عملا ناممکن گردیده بود. رئیس و منشی های ولسی جرگه از حاضران د ر تالار جلسه تقاضا می کردند تا تالار مجلس را ترک کنند؛ ولی نتیجه نمی گرفتند و هیچ کسی به حرف آنها گوش نمیداد. ناگزیر رئیس ولسی جرگه التماس گونه و با ایما و اشاره از زنده یاد ببرک کارمل تقاضا کرد تا وی در این مورد کمک نماید. ببرک کارمل بر طبق معمول و با سخنان رسا، دقیق، رزمجویانه و احساس برانگیز خویش در ارتباط به حقوق دموکراتیک اتباع و نقش جوانان در مبارزه بخاطر تاًمین و حفظ این حقوق، صحبت نمود و در نهایت با صراحت اظهار داشت که جمع شدن در تالار ولسی جرگه و بدین وسیله اخلال جلسات رای اعتماد یک توطئه امپریالیستی است. موصوف از جوانان تقاضا کرد تا تالار را ترک بگویند. تعدادی از آنها تقاضای وی را در نظر گرفته و تالار را ترک گفتند و برخی دیگر همچنان در تالار باقی ماندند. این حرف را اشخاصی که در آن روز در تالار حضور داشتند و تا هنوز این رویداد را در حافظه دارند، تائید خواهند کرد. به هر صورت تدویر جلسه ناممکن گردید و جلسه با وعده این که تعدادی از بلند گوها در محوطه شوری نصب می گردد، به فردا موکول شد.
فردای آن روز یعنی سوم عقرب، باز هم شمار زیادی از علاقمندان می خواستند برای شنیدن مباحثات جلسه رای اعتماد ولسی جرگه بطرف شوری بروند، ولی با شنیدن سری بودن جلسه و جلوگیری پلیس از حرکت آنها به آن محل که خود نیز بسیار تحریک آمیز بود، سخت سرکوفته و متاًثر گردیدند. جوانانی متاًثر و مایوس از این نیرنگ و فریب، دست به راه پیمایی اعتراض آمیز زدند. این تظاهرات کاملاً خودجوش بود و شمار زیادی از اهالی شهر کابل، محصلان و شاگردان در آن اشتراک داشتند و در مراحل نخستین آن، جریانات سیاسی آن زمان نقش قابل ملاحظه یی نداشتند.
عدم باور و آمادگی دستگاه حاکمه به پذیرش فضای باز سیاسی و ترس آن دستگاه از خشم مردم، برعلاوه ایجاد تشنج و بی ثباتی زیر نام تاًمین امنیت و بهره گیری از چنین فضای ایجاد شده، گردانندگان واقعی حاکمیت را وادار ساخت تا در یک نمایش بچه گانهً قدرت، در کنار قوای مجهز پلیس، قطعات اردو را نیز داخل شهر سازند. آنها با این نمایش و ایجاد فضای رعب و ترس، اعتراض مسالمت آمیز و مطالبات قانونی تظاهرکنندگان را به گلوله بستند. از اثر این رفتار غیر مسئولانه، ماجراجویانه و نابخردانه، شماری از باشندگان شهر کشته و زخمی شدند و برخی هم بی موجب زندانی گردیدند.
در این روزها، تب سیاسی فراگیر شده بود. شور و شوق و هیجاناتی ناشی از این تب نه تنها جوانان معتقد به آزادی ، دموکراسی و ترقی را در بر گرفته بود، بل این که درباریان و محافل وابسته به آنها نیز در این حرارت می جوشیدند. آنها تلاش میورزیدند تا بیشترین تعداد وکلا را زیر چتر یک سازمان واحد سیاسی گرد آورند و در این راستا شاعر نامدار کشور خلیل الله خلیلی، با تب و تاب شاعرانه، در میدان و محیط سیاست ماجرا می آفرید و حزب “زرنگار” را به مثابهً بزرگترین حزب وابسته به سلطنت تجلی و تشکل میداد. موصوف علاقمند معرفی شدن و کاندید به مقام صدارت نیز بود.
در مباحثات مقدماتی وکلای ولسی جرگه، انتقادات علیه برخی از اعضای حکومت بطور جدی مطرح بود و برخی از جریانات سیاسی و شخصیت های متنفذ، بنابر علایق قومی و تباری در مخالفت با حکومتی زیر رهبری یک شخصیت غیر پشتون قرار داشتند و در این عرصه سخت تلاش می ورزیدند. این حکومت را نیز کدام تیم معینی رهبری نمی کرد و بیشتر ماهیت و مفهوم اداری داشت تا سیاسی. حتی برخی از اعضای حکومت نیز به ادامه کار آن چندان باور نداشتند و میکوشیدند تا از این معرکه به گونه یی سهم بیشتر بدست آورند. در سطوح مختلف ـ هم د رداخل شوری و هم در خارج شوری ـ یک جنگ شدید روانی علیه داکتر یوسف به پیش برده میشد تا وی ناگزیر به استعفی گردد. موصوف در جریان این هیاهوی بسیار، بدون کدام اطلاع قبلی، به تاریخ سی ام میزان، به ولسی جرگه رفت و صرف برای شخص خود رای اعتماد وکلای ولسی جرگه را کسب کرد. در پشت پرده این حوادث، زدوبند های زیادی در حال شکل گرفتن بود.
سید قاسم رشتیا وزیر مالیه حکومت انتقالی در کتاب خاطرات سیاسی خود یک مساًله بسیار با اهمیت را در این زمینه افشاً نموده ولی نه تنها ارتباط آن را با حادثه سوم عقرب اصلاً مطرح نکرده، بل بیشترینه، تمام مسؤولیت حوادث را به دوش به اصطلاح خود وی ” چپی ها ” گذاشته است. موصوف در صفحات 273 تا 277 این کتاب، موضوع علاقمندی جان ستیوز سفیر ایالات متحده امریکا در کابل را به یک ملاقات خصوصی با پادشاه مطرح ساخته است. این ملاقات بعداً به تاریخ 26 میزان ساعت هشت شام صورت می گیرد. وی از زبان علی محمد خان وزیر دربار می نویسد: ” وقتی که سفیر امریکا به قصر رسید در دهن دروازهً تالار پذیرایی، برایم گفت که او تا اندازه ای به زبان فرانسه آشنایی دارد و خودش میتواند مطالب خود را به عرض رساند، ضرورت به زحمت من نیست. این را گفته داخل اطاق شد. این خواهش او را بطور مختصر به حضور اعلیحضرت به فارسی عرض کردم که با سر اشاره مثبت نمودند. همان بود که آنها را تنها گذاشتم و ملاقات تقریباً بیست دقیقه دوام کرد.” موصوف ادامه میدهد: ” … بعد از مرخصی سفیر، اعلیحضرت مرا طلبیده هدایت دادند تا میوندوال را پیدا کنم و برایش بگویم که بصورت فوری به حضور اعلیحضرت حاضر شود. چنانچه هماندم به منزل او تیلفون کردم و امر اعلیحضرت را برایش ابلاغ کردم و انتظار کشیدم تا به ارگ رسید.” رشتیا بعداَ این موضوع را با میوندوال در میان میگذارد و وی در جواب میگوید که: ” بمن هدایت فرمودند در صورتی که کابینه داکتر یوسف د رشوری دچار مشکلات گردد، آمادگی داشته باشم. ”
شایان یاد آوری است که در کابینه داکتر یوسف، میوندوال وزیر اطلاعات و کلتور بود. داکتر یوسف در بحران و ناراحتی فراوان، پنج روز پس از کسب رای اعتماد کابینه خویش از شوری، تصمیم به استعفی میگیرد و به عوض وی، محمد هاشم میوندوال مامور به تشکیل کابینه میشود.
با دریغ و تاًسف فراوان، حتی اشخاص آگاه از راز و رمز امور، زیر تاًثیر جو و فضای مکدری که در ارتباط به مسائل افغانستان در جریان این چند دهه به وجود آمده؛ به آنچه که خود آگاه بودند و باور داشتند نیز پشت پا زده و در مغایرت کامل با درک و بینش خود، صفحات بیگناه کاغذ سفید را سیاه کرده اند. آنها با این عمل، صرف بخاطر خوشنودی اربابان نعمت و همنوا شدن با جریان های کاذب و مسلط روز، حقیقت را در مسلخ مصلحت گرایی ها به قربانی گرفته اند. آنها در عالم توهم، در پشت پردهً هر حادثهً نامیمون، صرف دست جریانات ترقی خواه افغانستان را دیده اند، و در آثار شان با فانتزی و خیال پردازی های بیمارگونه، صحنه سازی های دراماتیکی را به نمایش گذاشه اند. مطمئناَ شمار زیادی از خوانندگان این سطور با چنین تحلیلها ( ! ) برخورده اند.
باری برتولت برشت نویسنده نامدار آلمانی نوشته بود:
” او تبهکار است، چرا که حقیقت را میدانست و میداند، ولی نگفت و نمی گوید. ”
….
این نبشته در اکتوبر سال 2003 درست شانزده سال پیش در رسانه ها و سایت ها به نشر رسیده است. در این جستار به گونه فشرده رویداد ها به بررسی گرفته شده و از لابلای آن خواننده به عمق مطلب پی می برد. در ارتباط به این که روز سوم عقرب در شهر و در میان مظاهره کننده گان چه می گذشت و قطعه های نظامی چه گونه برخورد کرده اند و امر فیر را کی داده است؟ دوستان و آگاهان مطالبی نگاشته اند که نگارنده در جریان آن وقایع نبوده است. بنابر اهمیت این روز تاریخی و برداشت های متفاوت با واقعیت های آنروز و بر اساس تقاضای شماری از دوستان باردیگر این جستار را با کمی ویرایش به نشر می رسانم.
******************
صحبت رفیق ببرک کارمل حین ابرازنظر در باره خط مشی حکومت موظف در سال ۱۳۵۰
***
برای مطالعه لطف نموده به تصویر پایینی کلیک نماید.
گفته های داهیانه جاوید نام ببرک کارمل که 48 سال قبل وضع و وظایف جوانان امروزی جامعه افغانستان را پیشگویی کرده بود،میخوانیم!
…اين وظيفه جوانان است كه اخلاق مترقى نوين فورمولبندى شده فوق را در خود پرورش دهند و كوشش كنند با مظاهر ايدىًولوژى و اخلاق فيودالى و بورژوازى، با روحيه مالكيت ستمگرانه و استثمار گرانه خصوصى، دليرانه و پرشور مبارزه كنند.
وظيفه جوانان دلير و نجيب افغانستان است كه با الهام از نياكان قهرمان خود و تمام قهرمانان بشريت مترقى در سمت رهايى خلق افغانستان، بخود جراىًت پيكار بى امان دهند، از دشوارى ها نهراسند و قدم به قدم، موج به موج پيشروى كنند.
تنها بوسيله پرورش معنويات شجاعت اخلاقى در خود است كه تمام اهريمنان أفعى صفت از جامعه محو و نابود خواهد گشت. ظلمت و تاريكى بزودى از جامعه ما رخت بر خواهد بست و خورشيد سعادت و اخلاق بشر دوستانه مترقى و نوين خواهد درخشيد و خلق افغانستان به پيروزى كامل دست خواهد يافت.
قسمتی از گفته های رهنمودی زنده یاد ببرک کارمل منتشره شماره۴۸ جریده پرچم
تهیه و ترتیب:مارینا یارمل
ببرك كارمل
وظايف جوانان ما
جریده تابناک « پرچم »
ناشر انديشه هاى دموكراتيك خلق افغانستان
_____________________________________
شماره (چهل و هشتم) دوشنبه ٢٨ دلو ١٣٤٧
١٧ فبرورى ١٩٦٩
قهرمانى هاى جوانان ما در جنگ عادلانه عليه امپرياليزم انگليس در مبارزه عليه ترور و اختناق بعد از دهه اول استقلال، در راه تأمين مشروطيت، در راه ازادى و دموكراسى در نهضت چهار سال اخير كشور، در روز خونين سه عقرب ( كه انرا به حق ميتوان روز جوانان افغانستان علان نمود.) وغيره ثبت تاريخ مبارزات نجات بخش كشور ماست.
مجموع مبارزات مردم ما در نيم قرن اخير كه جوانان سهم فعال در ان داشتند، نشان دهنده اين حقيقت است كه جنبش دموكراتيك ملى ضد امپرياليستى و فيودالى ما در جهت تحول كيفى خود رشد ميابد. اكنون جنبش افغانستان عليرغم مقاومت وحشيانه ارتجاع در كشور و با وصف شكست ها و مايوسى ها، بى اعتمادى ها و نفاق ها در ميان جوانان، بسوى پيروزى گام برميدارد.
معهذا سؤالى مطرح بحث قرار ميگيرد كه ايا جوانان ما بخاطر به پيروزى رساندن جنبش افغانستان به وظايف اساسى خود، طبق موازين و قواعد اخلاق مترقى كاملاً اگاهند؟
پاسخ درست به اين سوال ما را در موضع طرح وظايف اساسى و عمومى جوانان كشور ما قرار ميدهد.
وظايف اساسى جوانان ما:
يكى از پست ترين شيوه هاى سياست داخلى هيات حاكمه ارتجاعى افغانستان همانا سياست فاسد ساختن جوانان نجيب و شجاع افغانستان، به طريق و وسايل مختلف است. عمال اجنبى با دستيارى ارتجاع سياه كشور با استفاده از زرادخانه سياسى و ايدىٓولوژيك امپرياليزم و سوٓاستفاده از احساسات و معتقدات مردم و از طريق پخش انديشه هاى خرافى و افترا أميز به ايدىًولوژى مترقى و پيشرو، ابليس مابانه تلاش ميورزند تا افكار پاك جوانان ما را مسموم و انها را دچار گمراهى سازند و از اشاعه دانش نوين و جهان بينى علمى جلو گيرى نمايند.
وظايف جوانان از اين لحاظ طرح ميگردد، و بايد بگوىٓيم عمده ترين وظايف جوانان ما و سازمانهاى جوانان، (كه هر چه زودتر و مقدمتر بايد تشكيل گردد.) عبارت است از آموزش نوين و فرا گرفتن تىٓورى علمى و انقلابى زحمتكشان و تحديد تربيت انان، توام با زندگى علمى و مبارزه.
وظيفه جوانان ماست كه در برابر سيستم تعليم و تربيت ملاكى و بيروكراتيك موجود كشور عكس العمل جدى نشان دهند. زيرا غالب جوانان را طورى بار مياورد كه براى بقاى طبقه حاكمه ارتجاعى و نفوذ امپرياليزم خدمت نمايند. جوانان بايد تشخيص دهند كه فقط بر اساس معلومات معاصر و نوين مترقى است كه ميتوان قادر به إيجاد جامعه نوين و مترقى شد، نه بر مبناى قبول يك مشت افكار كهنه و مسموم كننده اين و ان نماينده ارتجاعى داخلى و بين المللى، اين و ان تعليم و تربيت ملاكى استعمارى، اين و ان ارگان تبليغاتي دست راستى ارتجاع و دستورى امپريالستى وغيره.
بايد جوانان ما درك كنند كه تعليمات مجرد و معلومات جامد غالباً ارتجاعى موجود كشور كه روح طبقاتى سراپاى انرا فرا گرفته است، قسمت اعظم مطالب ان به منافع مرتجع ترين طبقات و قشر هاى جامعه ما انطباق ميكند و در حقيقت حامى منافع استثمار گران و ستمگران كشور است.
وظيفه جوانان ماست كه بتوانند از معلومات موجود در كشور، انچه را كه مفيد است و براى تقويه تىٓورى انقلابى و علمى ضرورت است، فرا گيرند. و انچه را كه بد و ضد نجات خلق افغانستان از يوغ ستم و استثمار است، رد و افشا نمايند و ذهن خود را كه انباشته از معلومات غير لازم و جامد ارتجاعى است پاك سازند. و طبقه جوانان ماست كه خود را براى خدمتگزارى زحمتكشان أعم از كارگران و دهقانان تجديد تربيت نمايند و در حاليكه در برابر ارتجاع و بى عدالتى احساس كين و نفرت داشته باشند در شرايط كنونى، جنبش سرنگون ساختن فيوداليزم و طرد نفوذ امپرياليزم را از كشور وظيفه عمده خود قرار دهند. از بورژوازى انتقاد كنند و انرا فلج سازند و احساس و شعور مبارزه را در توده ها نسبت به دشمنان خلق احيا و تشديد نمايند.
اينست وظيفه جوانان ما در شرايط كنونى كه بايد پيشاهنگان مبارزه باشند و توده هاى مردم را نيز بسوى مبارزه جلب نمايند و مبين منافع انان باشند.
تشخيص اين وظايف عمده و إجراى انها مستلزم آنست كه جوانان ما اخلاق نوين و مترقى را كسب نمايند.
وظايف جوانان ما بر مبناى اخلاق نوين و مترقى:
اخلاق همراه با جامعه بشرى پديد امد، اخلاق يا اداب ورسوم مجموعه موازين و قواعد روشن انسانها در جامعه است. اخلاق كه خصلت طبقاتى دارد، نظريات انسانها را در باره عدالت و بى عدالتى، نيكى و بدى، شرافت و بى شرافتى وغيره مشخص ميسازد.
در جامعه كه به طبقات متخاصم تقسيم شده، در پهلوى اخلاق مسلط طبقه حاكمه( استثمار گران)، اخلاق استثمار شوندگان نيز وجود دارد.
هم اكنون در جهان أعم از كشور هاى پيشرفته سرمايدارى و كشور هاى اسيايى، افريقاى، امريكايى لاتين اخلاق فيودالى و بورژوازى در برابر اخلاق توده هاى عظيم خلق و بخصوص كارگران قرار دارد. بطور كلى امروز در جامعه ما دو نوع اخلاق در برابر هم در مبارزه اند، اخلاق مسلط طبقه حاكمه ارتجاعى و اخلاق نوين و مترقى.
سخنگويان و مدافعين امپرياليزم در كشور هر روز نعره ميزنند و عربده ميكشند كه عناصر مترقى اخلاق و معنويات ندارند و سوسياليزم علمى مخالف اخلاق است. اين تبليغات زهراگينى است كه از فرداى روز تحصيل استقلال تا كنون مرتجعين و جواسيس انگليس، امريكا و پاكستان در عبأ ها و قبا هاى دراز و نقابهاى سياه و فريبنده انرا نشخوار ميكنند.
با كمال جراىًت و صراحت ميگويم كه اخلاق و معنويات ما كاملاً تابع مبارزه طبقاتى زحمتكشان است و منافع انان است، و وظيفه جوانان ما در شرايط كنونى آينست كه هر گونه منافع را تابع اين مبارزه نمايند.
به اين معنى معنويات و اخلاق نوين و مترقى جوانان ما عبارت است از انهدام شرايط كهنه ستمگر و استثمار گر و اتحاد با كليه زحمتكشان كشور در پيرامون طبقه كارگر جوان و سازمان طراز نوين سياسى و پيشاهنگ ان.
بايد در نظر داشت كه هرگاه جوانان افغان خود را از زنجير نظرات و عادات كهن ازاد نسازد، معنى ان اين خواهد بود كه يا خود را مورد غارت طبقه حاكمه قرار دهد و يا وسيله غارت خلق قرار گيرد و بگويد كه ” من ” چرا خود را وقف خلق سازم. چرا من با همدستى صاحبان قدرت، بورژوا و بيروكرات نشوم و در صدد سود براى خود نباشم. اين اخلاق معامله گران و سود پرستان است.
اخلاق ارتجاعى بورژواى روى استثمار أستوار است و معيار اين اخلاق را سود شخصى تعين ميكند كه دارندگان چنين اخلاق براى تحصيل منفعت، تمام موازين اخلاقى انسانى را زير پا ميگذارند و منافع شخصى را مافوق همه چيز قرار ميدهند و ميگويند: ” انسان گرگ انسان است” ملاك همه چيز پول است. اخلاق بورژواى عشق، شرافت و وجدان را مورد خريد و فروش قرار ميدهد.
اما وظيفه جوانان پيشتاز و پيشرو اينست كه أصول معنويات اخلاق مترقى و نوين و انقلابى را در خود پرورش داده و انرا رهنماى عمل خود قرار دهند. اين وظيفه را جوانانيكه از نزديك ديده اند كه پدران و مادران شان چگونه تحت استثمار و ستم اربابان فيودال و متنفذين قرار دارند، بهتر و سريعتر درك ميكنند.
ما به صراحت اعلام ميداريم كه مترقى ترين، انسانى ترين و اصيل ترين اخلاق در جهان ان اخلاقيست كه مبين منافع اكثريت قريب به اتفاق أعضاى جامعه باشد، نه بيان كننده منافع مشتى از ستمگران و استثمارگران در جامعه.
در اين روز ها با ان دار و دسته ” مهم ” أجنت هاى انگليس سر بر افراشته اند و فتنه انگيزانه تلاش ميورزند شيوه سياه أسلاف خود و به دستور اربابان جديد خود اخلاق نوين و مترقى را با لكه دار كردن سوسياليزم علمى در افكار خلق نجيب افغانستان منقلب سازند، در حاليكه اخلاق مترقى و نوين مظهر ان قوايد اخلاقى است كه توده هاى خلق ملل جهان در مبارزه با استثمار گران و ستمگران و در مبارزه با مفاسد اخلاقى مسلط طبقه حاكمه بدست اورداند، بخصوص اخلاق طبقه كارگر كه مترقى ترين طبقه جامعه معاصر است، در تكامل و رشد اخلاق جامعه نقش عظيمى دارد. در ماهيت امر اين زحمتكشان اند كه ميكوشند تا اصيل ترين قوايد انسانى حيات را بر مبناى روابط دوستى، برادرى، رفاقت و همكارى و كمك متقابل انسانهاى ازاد از يوغ استثمار انسان از انسان استقرار بخشند.
تىًورى علمى زحمتكشان با در أصول طبقاتى استثمار و در برابر نظريات و عادات انحرافى و خود پرستانه جهان كهنه اصول اخلاق پيشرو يعنى عادلانه ترين و شريف ترين اخلاقيات را قرار ميدهند كه انعكاس دهنده منافع و ارمانهاى كليه جامعه بشريت زحمتكش است.
خلاصه اينكه: وظيفه عاليه جوانان كشور ماست كه أصول و موازين و قوايد اخلاق مترقى و وطن پرستانه نوين زيرين را كه بر مبناى جهان بينى علمى تنظيم گرديده است، به مثابه جوهر شخصيت خود در خويشتن رشد و پرورش دهند.
-وفادارى به ارمانهاى پيشرو زحمتكشان.
-احساس مسؤليت در برابر خلق، خدمت به خلق، تواضع در برابر خلق، انديشيدن به رنجها و منافع اكثريت عظيم خلق و مبارزه در راه ازادى خلق.
-عشق به وطن دفاع از استقلال ملى، مبارزه در راه إيجاد نظام مترقى و نوين اجتماعى و إعمار وطن.
-دفاع از صلح، ازادى ملل و دموكراسى.
-اشتى ناپذيرى با دشمنان خلق و وطن، طبقات ستمگر و استثمارگر، با استبداد و ارتجاع، با استثمار و ستم ملى، با خصومت نژادى و ملى، با جنگ، استعمار و امپرياليزم.
-تقديم مصالحه جامعه، نسبت به مصالحه فردى و شخصى.
-صفاى معنوى، سادگى و فروتنى در حيات شخصى و اجتماعى، تقوى صداقت و پرورش عنصر زحمتكشى، انضباط و دليرى در خود.
-احترام به جامعه، خانواده و انسان زحمتكش و مترقى و سعى در پرورش كودكان.
-مبارزه عليه بى عدالتى و مفتخورى، جاه طبى و خود خواهى، حرس و از و ترس، تجاوز به منافع اجتماعى و ملى و عدول از شرافت.
در خاتمه: اين وظيفه جوانان است كه اخلاق مترقى نوين فورمولبندى شده فوق را در خود پرورش دهند و كوشش كنند با مظاهر ايدىًولوژى و اخلاق فيودالى و بورژوازى، با روحيه مالكيت ستمگرانه و استثمار گرانه خصوصى، دليرانه و پرشور مبارزه كنند.
وظيفه جوانان دلير و نجيب افغانستان است كه با الهام از نياكان قهرمان خود و تمام قهرمانان بشريت مترقى در سمت رهايى خلق افغانستان، بخود جراىًت پيكار بى امان دهند، از دشوارى ها نهراسند و قدم به قدم، موج به موج پيشروى كنند.
تنها بوسيله پرورش معنويات شجاعت اخلاقى در خود است كه تمام اهريمنان أفعى صفت از جامعه محو و نابود خواهد گشت. ظلمت و تاريكى بزودى از جامعه ما رخت بر خواهد بست و خورشيد سعادت و اخلاق بشر دوستانه مترقى و نوين خواهد درخشيد و خلق افغانستان به پيروزى كامل دست خواهد يافت.
******************
کلکسیون جریده تابناک ( پرچم)
در تارنما های ذیل:
در دسترس شما قرار دارد
بخش کلکسیون پرچم تارنمای حقیقت
*****************************
www.haqiqat.org
*************************
تارنمای مستقل کلکسیون پرچم
**************************
http://parjam.jimdo.com/
*****************
تارنمای پرچمداران
***************************
http://www.parchaamdaran.org/
*******************
تارنمای راه پرچم
http://rahparcham1.org/
——————————-
روز فرخنده معلم به همه معلمین گرانقدر وطن مبارک باد . موفقیت های بیشتر تانرا در راه تربیه وپرورش سالم فرزندان وطن با دانش بلند و روحیه عالی انسانی و انسان دوستی خواهانیم.
شادباد روان آموزگار بزرگ جنبش مترقی کشور زنده یادببرک کارمل
میرمحمدشاه«رفیعی»
«« کارمل زنده است »»
خاطره نخستین تجلیل پُرشکوه
این خاطره میتواند برای عدهای از همرزمانم و نسل جوان کشور موردتوجه قرار گیرد؛ زیرا در این خاطره طرز کار و شیوه رهبری داعیانه رهبر ما زندهیاد ببرک کارمل انعکاس یافته است، نسل جوان و علاقهمندان عرصه تاریخ مبارزات سیاسی کشور میتوانند از چگونگی اجرای وظایف سیاسی گذشتهها و نیاکان و بزرگان پر غرورشان بیاموزند و همرزمان ما با یادآوری از گذشتههای پرافتخارشان برای آینده بهتر و تربیت سالم نسل بالنده و جوان کشور تصامیم لازم و معین را اتخاذ نمایند.
در سال ۱۳۴۷ عدهی از جوانانی که سرنوشتشان با سرنوشت یگانه حزب مترقی و عدالتخواه کشور (حزب دموکراتیک خلق افغانستان) گره خورده بود از دارالمعلمین کابل فارغالتحصیل گردیدند.
دارالمعلمین کابل طی سالهای ۱۳۴۷-۱۳۵۲ یکی از مراکز مهم تعلیمی تربیه معلم و مرکز بزرگ فعالیتهای سیاسی و روشنفکری در کشور بود. طی این مدت دهها تن از فعالین سیاسی و روشنفکر آزاد اندیش از این موسسه تعلیمی فارغ گردیدند که در تاریخ مبارزات سیاسی کشور جاودانه و باافتخار میدرخشند.
حزب ما (ح.د.خ.ا) به کار در میان معلمین و آموزگاران کشور و ازجمله به کار پیگیر و رسالتمند در این موسسه اهمیت میداد. در دارالمعلمین کابل فرزندان روستایی و وابسته به اقشار و طبقات محروم زحمتکش کشور طور لیلیه مصروف فراگیری درس و تعلیم بودند.
حزب ما به نقش و تأثیرگذاری آموزگاران در تربیه نسل جوان کشور و سهم آنان در تحولات اجتماعی کشور باورمند بود و تلاش مینمود تا معلمین آینده کشور متعهد و آگاه باشند و آماده کار و پیکار در جهت تأمین منافع مردم و ضد استبداد و ارتجاع تربیت گردند. از اینرو کادرهای مجرب و آزموده شده غرض کار حزبی در میان محصلین دارالمعلمین کابل توظیف میگردیدند.
از اینکه در سال ۱۳۴۷ یک عدهای از جوانان با سپری نمودن موفقانه دوره آزمایشی حزبی و کسب معلومات و تجارب لازم سیاسی آماده کار و فعالیت در محلات کشور گردیده بودند و یا میتوانستند در پوهنتون کابل راه یابند برای رهبری حزب بااهمیت بود. بنا بر آن رهبری حزب ازجمله زندهیاد ببرک کارمل تصمیم گرفته بودند تا از فراغت این جوانان آماده کار در محلات طی جلسهی خاصی تجلیل به عمل آید و آنها به وظایف مسؤولیتهای بعدیشان بیشتر متوجه گردانیده شوند. از اینرو در یکی از روزهای هفته آخر ماه قوس همان سال در دفتر حزب واقع کارته چهار جمع گردیدیم.
در این جلسه بر علاوه فارغان دارالمعلمین کابل بانوی مبارز زندهیاد داکتر اناهیتا راتب زاد عضو بیروی سیاسی و رفیق نظامالدین تهذیب یکی از چهرههای تابناک جنبش ترقیخواهانه کشور و مسؤول حزبی شهر کابل در آن سال نیز اشتراک داشتند. رفیق کارمل در بخش دوم کار جلسه و بعد از ختم کار روزانه ولسیجرگه در جلسه اشتراک نمودند.
ما در ابتدای جلسه از طرف رفیق تهذیب به زندهیاد داکتر اناهیتا راتب زاد معرفی گردیدیم. رفیق اناهیتا راتب زاد از طرف بیروی سیاسی موظف گردیده بود تا در مورد آخرین مصوبات حزبی و بعضی وظایف مهم حزبی به ما معلومات ارایه نمایند.
زندهیاد بانو راتب زاد بر علاوه توضیح و تشریح چند مصوبه حزبی در مورد چگونگی کار و فعالیت سیاسی در محلات، نقش جوانان کشور و وظایف معلمین که عضو حزب هستند توضیحات همه جانبه و مهمی را ارایه فرمودند آنچه ما طی صحبتهای این بانوی مبارز شنیدیم همه آموزنده و بالاتر از معلومات ما بود؛ که طی چندین ماه یک جوان نمیتوانست آن را از طریق مطالعه انفرادی و یا در صنف بیاموزد.
رفیق کارمل در ختم صحبتهای داکتر اناهیتا راتب زاد با علاقهمندی خاص و خوشی زیاد به سخنرانی پرداختند، ایشان در مورد کار و فعالیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان، نقش و جایگاه این حزب در روند تحولات انقلابی کشور، پوسیدگی و بحران نظام استبدادی شاهی به ما معلومات دادند.
رهبر عزیز ما ضمن صحبتهایشان گفتند که بدون نقش و تأثیرگذاری حزب ما هیچ نوع تحول و پیشرفت به نفع مردم و کشور ما امکان پذیر نیست، ایشان از اهمیت کار در محلات و نقش و تأثیرگذاری معلمین و آموزگاران در محلات و رسالت معلمین مسؤول و متعهد به آرمانهای مردم مطالبی را بیان نمودند که برای ما آموزنده و بااهمیت بود.
آنچه از همه بیشتر بااهمیت و قابل یادآوری میباشد آن است که کارمل بزرگوار در آگاهی بخشی از توانایی خاص برخوردار بوده و مطالبی را که ایشان توضیح مینمودند روح و روان انسان را تسخیر میکرد و بهمثابه جزء از کرکتر و معلومات دایمی شنونده مبدل میگردید چنانچه قسمت اعظم از صحبتهای آن روزی آن رهبر بزرگ و آموزگار توانا را تا کنون من در حافظه دارم.
رفیق کارمل برای هر عضو حزب سه وظیفه اساسی و دایمی را مشخص نمودند این وظایف حتی در زمانی که عضو حزب تماس ارگانیک دایمی بنا بر دلایلی با رهبری حزب هم نداشته باشد باید اجرا و عملی گردد.
اول- مطالعه و ارتقای سطح دانش و معلومات
دوم – سازماندهی
سوم- پروپاگند (تبلیغ و روشنگری) و آژیتاسیون
رفیق کارمل مطالعه و ارتقای سطح دانش و کسب معلومات را بهمثابه وظیفه اولیه و اساسی هر عضو حزب میدانستند و معتقد به تجمع و جذب افراد آگاه و بامعلومات در حزب بودند. ایشان مطالعه و ارتقای سطح آگاهی و معلومات را پایان ناپذیر میدانستند، به عبارت دیگر کسب دانش از گهواره تا گور را رفیق کارمل بر رفقایشان بیشتر و با جدیت تأکید میکردند.
رفیق کارمل آموختن از مردم را بالاتر از هر آموزش مکتبی و اکادمیک میدانستند و معتقد بودند که مدرسه واقعی و قابل یادگیری برای مبارزان، اجتماع و مردمی است که ما برای نجات و سعادت آنها تصمیم به مبارزه گرفتهایم. ما باید از آنها بیاموزیم تا به آنها بیاموزانیم و حمایت آنها را غرض تحولات عمیق و بنیادی در جامعه کسب نماییم.
از اینرو کسانی را که بنا بر مقررات موجود در دارالمعلمین موفق به راه یافتن به پوهنتون نگردیده بودند توصیه فرمودند تا از دانشگاه مردمی و اجتماع بیاموزند و اسناد شاگردی تودهها را به دست آورند که این اسناد بالاتر و باارزشتر از هر اسناد و مدرک تعلیمی دیگر است.
ایشان باورمند بودند که باوجود تحصیلات عالی و داشتن مدارک تحصیلی هر گاه فردی نتواند از مردم و جامعه بیاموزد و مردمش را نشناسد نمیتواند برای مردم و اجتماع مصدر خدمت واقع گردد.
تجارب پنج دههی بعد از تشکیل حزب دموکراتیک خلق نشان میدهد که عدم توجه به خواست و اراده مردم و نیاموختن از اجتماع و تاریخ کشور زیان آور و دردناک است.
رهبر گرامی ما به دانشی باورمند بودند که باید در سلوک و طرز کار انسان تغییر وارد کند و دانش، ما را در تشکل و سازماندهی مردم غرض منافع ملی کمک نماید؛ از اینرو ایشان آموزش عرصههای مختلف علوم مانند جامعه شناسی، فلسفه، تاریخ و جغرافیای سیاسی را بااهمیت میدانست در حالی که بر اهمیت و تأثیر سایر علوم طبیعی نیز برای ارتقای شخصیت و باور انسان بهای کم نمیدادند. بنا بر آن رفیق کارمل در موفقیت مبارزه بدون علم و کسب دانش اعتقاد نداشتند و بنا بر همین توصیههای خردمندانه ایشان بود که در میان فعالین سیاسی- اجتماعی دهه چهل و پنجاه خورشیدی رفقای ما از نگاه دانش و سطح معلوماتشان در مقام بلندی قرار داشتند.
رفیق کارمل به پروپاگند و آژیتاسیون بر مبنای اصول علمی و انقلابی آن زمان باور داشتند و مخالف هر نوع تبلیغ دروغین، افترا و اتهام بستن بودند و حتی به دشمنان مردم و رقبای سیاسیشان نیز افترا و تهمت را ناروا و غیرضروری میدانستند و در نظر گرفتن عفت کلام و تبلیغ بر مبنای احترام به مقام شامخ انسان و کرامت انسانی در همه حال ضروری میدانستند. دوستی و دشمنیشان بر مبنای منافع ملی و حقوق زحمتکشان کشور بود نه بر مبنای منافع شخصی و سازمانی. وحدت نیروهای ترقیخواه و نزدیکی با این بخش جامعه را بااهمیت و حتمی میدانستند.
رفیق کارمل از تبلیغات سوء و زهرآگین دشمن ترس و دلهره نداشتند و میگفتند این نوع تبلیغات دشمنان، ما را کمک میکند تا جایگاه ما در میان مردم توسعه پیدا کند زیرا ایشان معتقد به پیروزی حتمی واقعیتها و مردمش بودند. رفیق کارمل به تبلیغات هدفمند و سالم غرض توسعه و استحکام پایگاه حزب در میان مردم توصیه مینمودند. رفیق کارمل استفاده همه جانبه از نشرات جریده وزین پرچم و تنظیم تبلیغات با استفاده از مضامین نشر شده در این جریده را مهم میدانستند. (قابل یادآوری میدانم که جریده پرچم در این اواخر به اثر سعی و تلاش تعدادی از رفقای متعهد و زحمتکش ما گردآوری و در فضای مجازی منتشر گردیده است که این گنجینه گرانبها هنوز هم میتواند منبع خوب و مفید آموزشی در مبارزات ترقیخواهانه مردم ما باشد).
به نظر من شاگردان اصیل مکتب این بزرگ مرد تاریخ کسانی هستند که اولتر از همه کسب دانش و معلومات را بهمثابه هوا و غذا برای وجود خود ضروری میدانند و در تبلیغات خود بر مبنای اصول و واقعیتها گام بر میدارند و نمیخواهند با توهین و تحقیر افراد و شخصیتها بهطور خاص شخصیتهای گذشته تاریخ برای خود جایگاه و موقف در جامعه پیدا کنند.
کسانی که در سال ۱۳۴۷ از دارالمعلمین کابل فارغ گردیدند و عضویت حزب ما را داشتند و یا بعدها به این افتخار نایل گردیدند عبارت بودند از رفقا: شاه محمد و غنی هدفمند از کندز، گل محمد و امیرمحمد از غزنی، دستگیر از پکتیا، قدوس و آصف از ننگرهار، میر احمد جوینده از بغلان، غلام غوث گلشنیار از پروان، عبدالوکیل کوچی و عبدالوکیل فولاد از کاپیسا و… . با گذشت چهلوهفت سال حتمی بعضی از نامها فراموشم گردیده و اینکه در آن جلسه کدام یک از این رفقا حضور داشتند نیز به خاطرم نیست اما حضور رفقا دستگیر (بعدها سفیر در بلغاریا)، گل محمد و امیرمحمد (که در سال ۱۳۴۸ به جناح دیگر حزب پیوستند)، شاه محمد و قدوس را به یاد دارم.
از جمله این رفقا شاه محمد و غلام غوث گلشنیار که هم صنف من در پوهنتون نیز بودند با کسب افتخارات جاودانه در صف شهدای گلگون کفن راه ترقی و تعالی کشور و مردم قرار گرفته و به ابدیت پیوستهاند. (روح ایشان و همه شهدای عزیز ما شاد باد). در کابل تنها من و قدوس که از تکالیف دوران کهولت رنج میبرد زندگی داریم؛ میر احمد جوینده با کسب مقام نماینده خاص آغاخان در مقام بالاتر و پر مشغلهی قرار دارد و از رفیق وکیل کوچی در دنیای مجازی خبر دارم. دیگران را نمیدانم به چه سرنوشتی گرفتار هستند. به همهشان احترام دارم؛ برای زندهها صحت و پیروزی و برای کسانی که به ابدیت تاریخ پیوستهاند شادی روح میخواهم.
در ختم این جلسه هریک از رفقا به مسؤولین ولایات مربوطه معرفی گردیدند. از اینرو من به رفیق تهذیب معرفی شدم. رفیق تهذیب در سال ۱۳۴۷ عضو انجمن تاریخ بود، وی یکی از استادان سابقه دار دارالمعلمین کابل هم بود و با رفقای ما در دارالمعلمین تماس همیشگی داشت. جا دارد از توجه و راهنماییهای این رفیق ارجمند و بزرگوار طی چند ماه الی رفتنم به پوهنتون به نیکی یاد کنم؛ زیرا تربیت و راهنمایی این رفقا مرا در مسیری قرار داد که امروز با گذشت چندین سال پر از فراز و فرود و حوادث گوناگون و انجام وظایف مختلف به گذشته مبارزاتی خود و به رهبران خردمند و آموزگارانم همچون رفیق تهذیب افتخار میکنم و آنچه مایه یأس و ناامیدی من میباشد آن است که ایکاش بعد از آن حداقل هر ماه یکبار زمینه همچون جلسه و نشستن پای صحبتهای رهنمودی و هدایات رفیق کارمل برایم مساعد میشد که متأسفانه در سالهای بعدی همچون فرصت فقط چندین مرتبه محدود میسر گردید.
امروز کارمل عزیز در میان ما حضور فزیکی ندارند و ما در آستانه بزرگداشت از هجدهمین سالروز به جاودانگی رفتن آن رهبر خردمند خویش قرار داریم اما اندیشهها و آموزههای تابناک، رهایی بخش و مترقی ایشان برجاست و بر ما و نسلهای بعد از ماست که با این موهبت بزرگ چی میکنیم و از آن چه نوع استفاده میکنیم.
سعديا مرد نكو نام نميرد هرگز
مرده أنست كه نامش به نكويى نبرند
گرامی داشت از سـالروز جـاویدانگی شخصیت بزرگ تاریخ معاصر کشور زنده یاد ( ببرک کارمل )
ببرک کارمل در شرایط بسیار پیچیده و ناگوار
مسؤولیت عظیمی را عهده دار گردید.
ببرک کارمل در شرایط بسیار پیچیده و ناگوار مسؤولیت عظیمی را عهده دار گردید. مسؤولیتی را که در ۲۴ ساعت رادیو های ضد انقلاب ثور ۱۱۰ برنامه نشرات بر علیه آن مبذول میداشتند. بلی، مسؤولیتی را که تنها در ۷۲ ساعت توانست چند کیلوگرام وزن بدنش را صرفاً توافق با این وظیفهء خطیر از بین برد. وی به مجرد قرار گرفتن در این موقف با صدور فرمان عفو عمومی، دعوت به تشکیل جبههء متحد ملی به نام پدر وطن، تشویق سرمایه داران ملی و تجار، خدمت گذاری به دین مقدس اسلام به کار آغاز نمود.
اقتصاد ویران گردیده و ادارهء فروپاشیده و اردوی یازده مرتبه تصفیه شده… کاری نبود که تصور گردد طی ۲۰ سال و یا ۳۰ سال دیگر جبران گردد. اما در همهء این عرصه ها در طول سه سال ارقام و حقایق گواهی میدهد که چنان با سرعت و پشت کار این مأمول صورت گرفت که در بعضی موارد حتی در طول تاریخ معاصر افغانستان کم نظیر است.
تشکیل اردوی نیرومند مدافع استقلال و تمامیت ارضی و حاکمیت ملی افغانستان از ۴۵ چهل و پنج هزار نفر به چهارصد هزار ۴۰۰۰۰۰ تن، با مجهزترین سلاح ها و تخنیک محاربوی، ایجاد واحدهای اداری در تمام کشور که قبلاً از حاکمیت بریده بودند، تشکیل نیروهای خودی و دفاع از انقلاب، رشد متداووم اقتصاد که همه ساله قوس سعودی را می پیمود، فراهم نمودن زمینهء کامل ادای فرایض دینی برای مردم مسلمان و متدین افغانستان و هم چنان فراهم آوری زمینه برای ادای مراسم و مناسک ادیان اقلیت، سهیم ساختن همهء اتباع کشور در حاکمیت، اعم از خورد و بزرگ بدون تبعیض، گسترش معارف و فرهنگ ملی، حفاظت از آثار باستانی و موزیم ها و ایجاد موزیم های جدید، تربیهء کادرهای ملی و متخصصان افغانی و طرح و تطبیق سیاست کادری در همهء ساحات، توجه به حقوق زنان و رعایت و قانونی گردانیدن برابری حقوق زن و مرد، تدوین اصول اساسی ج.د.ا.، کودیفیکشن قوانین (مجموع قوانین)، ایجاد ادارهء نوین مطابق نورم های قبول شده در سطح کشورهای پیش رفته، نشر کتب و آثار سیاسی، فلسفی، تاریخی، ادبی، دینی (چاپ قرآن مجید و تفسیر شریف در مطبعه ی دولتی) و غیره و غیره در اثر کار شباروزی همهء روشنفکران جامعه در پهلوی حزب دیموکراتیک خلق افغانستان، تشکیل اتحادیه های صنفی، کوپراتیف های دهقانی، انجمن نویسنده گان و شعرا، اتحادیهء ژورنالیستان، اتحادیهء روشنفکران ایجادگر، انجمن حقوق دانان، گسترش فعالیت اکادمی علوم و ده ها انجمن و اتحادیهء خورد و بزرگ دیگر به طور سیستماتیک نظامی را به وجود آورد که مبین یک سیستم منظم اداری و دولتی تحت برنامهء ملی، دموکراتیک می باشد، تحقق پذیر گردانید. کشور از وحشت و ترور روز تا روز رهایی می یافت، ثبات و استقرار اوضاع تأمین می گردید. کشور از طریق ۹ زون اداره میشد. وهمچنان خنثی گردانیدن دسایس از بیرون سازمان یافته مخصوصاً از پاکستان و ایران که مرکز تجمع بیش از یک صد و پنجاه هزار نفر تخریب کار و تروریست بر علیه جهان اسلام و مردم متدین و آزادی دوست افغانستان مبدل گردیده بود.
این ترکیب مستند در نزد بخش های امنیتی افغانستان و کشور های همسایه ثبت گردیده است، استخدام از مصر، الجزایر، اردن، عربستان سعودی، اسراییل، چین، فرانسه، انگلستان، ایالات متحدهء امریکا و چند کشور دیگر در عملیات ضد دولت افغانستان اشتراک می ورزیدند که امروز همهء آن تروریستان به مثابهء دست شکستهء حوالهء گردن صاحبش شده امیت و حاکمیت همان کشورها را مورد تهدید قرار میدهند. اما باز هم با آن مجادله صورت میگرفت و مردم روز تا روز به شخصیت ببرک کارمل احترام قایل میگردند.
حمید مراد
برافراشته باد درفش مبارزه برضد ارتجاع ، استعمار، استثمار، امپرياليزم و اشغالگران بين المللی!
ـ ياد زنده نام ببرک کارمل گرامی ، خاطراتش تابناک و راهش پر رهرو باد !
این بخش تحت کار است و هر لحضه به این البوم
تصاویر و مطالب جدید گذاشته میشود.
هـفـتـه یـادبـود
به مناسبت بیست و سومین سال خاموشی شمع زندگی رفیق ببرک کارمل
سرنوشت وطن چنین است که کارنامه های فرزندان صادق وطن و خدمتگاران واقعی مردم، بعد از مرگ آن ها تجلی بیشتر می یابد و در مورد رفیق ببرک کارمل نیز چنین است. باوجود تبلیغات بزرگ و طولانی دشمنان ترقی و رفاه وطن و شماری از وظیفه داران مشکوک و وابسته به حلقات معین، حوادث بیست و سه سال بعد از مرگ او باربار این حقیقت را ثابت ساخته است که اندیشه و عملکرد ببرک کارمل همه و همه در جهت آبادانی وطن و خوشبختی مردم بوده است.
راه پرچم به مناسبت بیست و سومین سال درگذشت رفیق کارمل سلسله (مجموعه ) از نوشته ها، تحلیل ها و برداشت های را در مورد کار و پیکار موصوف نشر مینماید؛ از همه رفقای که در این امر ما را یاری رسانیده و میرسانند صمیمانه سپاسگزار هستیم.
گردانندگان راه پرچم
***
«« کارمل زنده است »»
ای رهبر عزیز
تو رفته یی ولیک
اینک دوباره نام تو تاریخ می شود
م اقطره ها
دوباره بهم وصل می شویم
ما آب می شویم
تکرار می کنیم
اندیشه های پُر گهرت در زمین عشق
ما زاده می شویم
چون آفتاب صبح
فریاد می زنیم
کارمل زنده است
نور سنگر
« عـــیــد آنـان وعــیـد ایـنــان »
جریده تابناک پرچم( شماره چهلم )
به قلم توانای ناهید (دوکتور اناهیتا راتب زاد)
آنان برای عید آمادگی میگیرند. ایام برادری، دوستی، گذشت و بخشایش فرا میرسد! چه برادری و دوستی؟ آن یکی غرق در تنعم و تفاخر، میبالد و میخندد و مینازد، آن دیگری مینالد و میگیرید و میسوزد ورنج میکشد. بین این دو گروه دیوار پولادینی کشیده شده که هرگز خوشبختی و بدبختی آنان روی اساس برادری و دوستی باهم معامله نمیکند. آنان برادران و دوستان هم هستند (!) ولی شادی و اندوه شان شریک نیست، خنده و گریه از هم دور اند و هرگز غم و شادی برادران (!) منشأ واحد ندارد، غم مولود فقر است و شادی فرزند غنا، غنای برادران (!) به قیمت فقر برادران بمیان آمده است و لابد خوشی گروه منعمان معلول اندوه بیپایان رنجبران است.
باید هزاران چشم بگرید تا دولبی متبسم شود. ملیونها انسان گرسنه شود تا چند برادری (!) به اوج راحت برسند.
باید تودههای وسیع غارت شود تا زورگویان محدودی حکم برانند و در تنعم بسر برند. این است عمل برادرانه و چنان است ماهیت برادری (!) در جامعه طبقاتی.
چگونه ممکن است بین قصر و کلبه، بین صحت و مرض، بین رفاه و فقر، بین ظالم و مظلوم، بین گرگ و گوسفند، بین تاراج کننده و تاراج شونده برادری دوستی ایجاد کرد!
عید فرا میرسد و خوشبختان آن را استقبال میکنند. لباسهای قشنگ، خوراکهای لذیذ، موزیکهای سرور و شادمانی، سالونها و دهلیزهای گرم را گرمتر میسازند. فریادها و خندههای شادمانی در فضای فامیلهای ناز پروردگان میپیچد و برق غرور و اطمینان را منعکس میسازد، اما آنطرف، در پشت این دیوارها، در بین پس کوچههای شهر، در سمجها و مغارهها، در گراچها، در بیغونهها، در پهنای دشتها و درههای وطن محبوب برادران و دوستان رنج میکشند، ستم میبرند.
در آتش فقر و مرض میسوزند، فریاد میکشند، نان میگویند و جان میدهند.
آنجا در دکان متروک و نمزدهئی مسافری آواره که هیچکسی او را نمیشناسد، آخرین لحظات زندگی را میپیماید.
آنجا در گاراژی دو طفلک بینوا سرشک میریزند، و نان میخواهند. دوشیزه جوانی به خاطر لباس عید درد میکشد، ولی هوسهای سرکوفته خود را چون جرعه زهر فرو میبرد.
آنجا جوان فقرزده و معلول چون شمع سحری واپسین روشنی زندگی را در برابر دیدگان والدین خود از دست میدهد.
بدین گونه ملیونها انسان کشور زجر میکشند و در زیر فشار هوسها و آرمانهای نا مسیر خود لب میگزند و میسوزند.
این است ماهیت و نتایج برادری دوستیای که برادران و دوستان (!) استثمار گر مدعی آناند و اینست عید آنان و عید اینان.
بلی بخش از نوشتهیی از شماره چهلم جریده پرچم است که به قلم توانای ناهید (دوکتور اناهیتا راتب زاد) زیر عنوان « عید آنان وعید اینان» نوشته شده است. و با همین برش کوچک بالا مژدۀ دیگری را برای علاقهمندان و خوانندهگان جریده پرچم میرسانیم که ویرایش جدید شماره چهلم جریده پرچم آماده و اکنون در دسترس همه گان قرار دارد. این شماره که با همکاری رفیق میر کامور گرامی و جوان بااحساس زکریا جان تایپ گردیده است بر علاوه دهها مطلب خواندنی و رویدادهای مهم همان برهه شامل نوشتهها و مقالات زیرین است:
– درباره ضرورت تاریخی حل مسأله ارضی در کشور ما
– باید اجازه داده نشود که امپریالیزم و صیهونیت بار دیگر آتش جنگ را در شرق میانه برافروزند
– بیستمین سالگرد تصویب اعلامیه حقوق بشر
– اعترافات صدراعظم و وزرای افغانستان
– په پاکستان کښی د استبداد پر ضد د خلکو مبارزی پراخیږی
– تئوری علمی تکامل اجتماعی – تاریخ جامعه به حیث تاریخ تکامل شیوههای تولید – و تعویض حتمی یک شیوه تولید با شیوۀ دیگر
– حقوق اقتصادی و اجتماعی کارگران -۲-
– عید آنان وعید اینان
کلکسیون جریده تابناک « پرچم »
ویرایش جدید
و
شمارههای اصل جراید پرچم
در این تارنما ها در دسترس شما قرار
دارد.
بخش کلکسیون پرچم تارنمای راه پرچم
******************************
http://rahparcham1.org/
بخش کلکسیون پرچم تارنمای حقیقت
*****************************
www.haqiqat.org
*************************
تارنمای مستقل کلکسیون پرچم
**************************
http://parjam.jimdo.com/
***********
زنان پُر افتخار میهن!
مادران گرامی وخواهران عزیز !
از هشتم مارچ در شرایطی تجلیل به عمل می آید که شور بختانه هنوز در وطن ما شعله های آتش جنگ زبانه میکشد .وبخصوص اکثریت زنان کشور در شرایط جانکاه بین مرگ وزندگی دست وپنجه نرم میکنند .طی سالیکه گذشت باز هم خشونت بر زنان بیش از پیش ادامه داشته وزنان کشور از حقوق وآزادی های شان محروم گردیده اند . طی سالیکه گذشت مصیبت جنگ ، مرض ، فقر ، ستم زورگویان ، زن ستیزان وعقبگرایان ، جان صدها زن وکودک راگرفت .چنانچه موارد خود کشی و آتش سوزی زنان ودختران درکشور ، کشتن زنان اندیشمند در کشور گواه زنده خشونت ننگین زورمندان برزنان کشور میباشد.
واضح است که شعار های میانتهی بنام آزادی زن وتجلیل نمایشی روز زن درکشورو خارج کشور نه تنها مشکل زنان را حل نخواهد کرد، بلکه روز تاروز حقوق زن در کشور عملا نقض میگردد.
بنا برآن باید گفت که زنان کشور ما نسبت به هر زمانی بیشتر به آموزش وهمبستگی ، کار ومبارزه نیازدارند. درآن صورت زنان کشورخواهند توانست تا با مشارکت همگانی در امور جامعه به مثابه نیروی پرتوان وهدفمند متشکل گردیده ازحقوق وآزادی های دموکراتیک خویش آگاهانه دفاع نمایند.
زنان چشـــم و چــراغ روزگـــارند
ز نيكـــــويي، بهيـــــن آمــوزگـــارند
به هستــي بنگــري از راه بينش
بدانــــي قـــدر زن، در آفـــرينــــش
روز همبستگی زنا ن به زنان قهرمان ورنجدیده کشور و به زنان سراسر جهان مبارک باد
گرداننده های راه پرچـم
فرخنده باد هشتم مارچ، روز همبستگی جهانی زنان
هشتم مارچ، بیانگر روزی است که زنان مظلوم، فریاد آزادی ، برابری ، صلح و دمکراسی برای انسان زحمتکش را بلند نموده اند؛
هشتم مارچ، آغاز حماسه آفرینی هایی ناشئ ازحركت آگاهانه ﯼ زنان به پا خاسته ﯼ جهان می باشد که دوشادوش جنبش های دموكراتیك و كارگری جهانی، از سالهای ۱۸۴۸ و۱۸۵۷ تا به امروز، فراز و نشیب های زیادی را با افتخار پیموده است، ﻛﻪ ﺑﻪ ﺑﺮﺧﯽ ﺍﺯآنها،ﺍﺷﺎﺭﻩ ﻣﯽ ﺩﺍﺭﯾﻢ:
ـ در هشتم مارچ ۱۸۵۷، زنان کارگر ﺩﺳﺘﮕﺎﻩ ﺑﺎﻓﻨﺪﻩ ﮔﯽ ﻭ ﺧﯿﺎﻃﯽ درﺷﻬﺮ نیویورک آمریکا ﺑﺮﺍﯼ افزایش دستمزد، کاهش ساعات کار و بهبود شرایط ﻏﯿﺮ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﻭ ﻃﺎﻗﺖ ﻓﺮﺳﺎﯼ ﻛﺎﺭﯼ، ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﺗﻈﺎﻫﺮﺍﺕ ﻣﺴﺎلمت ﺁﻣﯿﺰ ﺯﺩﻧﺪ. این تظاهرات ﻗﺎﻧﻮﻧﯽ ﻭ ﺣﻖ ﻃﻠﺒﺎﻧﻪ ﯼ ﺁﻧﺎﻥ ﺑﻮﺳﯿﻠﻪ ﭘﻮﻟﯿﺲ ﺑﮕﻮﻧﻪ ﯼ ﻭﺣﺸﯿﺎﻧﻪ ﺳﺮﻛﻮﺏ ﮔﺮﺩﯾﺪ. سپس ﺑﺮﺍﯼ ﻧﺨﺴﺘﯿﻦ ﺑﺎﺭ، ﻣﻔﻜﻮﺭﻩ ﯼ ﮔﺰﯾﻨﺶ «روز زن»، در جریان مبارزه زنان نیویورک با ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻭ شعار “حق رأی برای زنان” ، ﻣﻄﺮﺡ ﮔﺮﺩﯾﺪ ﻭ به تعقيب آن، ﺩﺭ ﻣﺎﻩ فبروری ﺳﺎﻝ ۱۹۰۹، ﺯﻧﺎﻥ ﺑﺎ ﺭﺍﻩ ﭘﯿﻤﺎﯾﯽ ﺑﺰﺭﮒ ﺩﺭ ﺍﻣﺮﯾﻜﺎ، «ﺭﻭﺯ ﺯﻥ» ﺭﺍ، ﮔﺮﺍﻣﯽ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺗﺠﻠﯿﻞ ﺑﻌﻤﻞ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ.
ـ در سال ۱۹۱۰، “دومین کنفرانس زنان سوسیالیست” که کلارا زتکین از رهبران آن بود، به مسأله تعیین “روز بین المللی زن” پرداخت. این نظر زمانی مطرح گردید که زنان سوسیالیست اتریشی در گذشته روز “اول ماه می” را، روز جهانی زن، پیشنهاد کرده بودند.
زنان سوسیالیست آلمان، از سوی خود، ۱۹ ﻣﺎﺭﭺ را، روز بین المللی زن پیشنهاد کردند. زيرا که نوزدهم ﻣﺎﺭﭺ سال ۱۸۴۸، مصادف می گردید به مبارزات انقلابی و عدالتخواهانه علیه رژیم پادشاهی پروس که به عقب نشینی لفظی حکومت، منجمله در مورد مطالبات زنان، منتج گردید.
ـ “دومین کنفرانس زنان سوسیالیست” تاریخ برگزاری نخستین مراسم «روز زن» را ۱۹ ﻣﺎﺭﭺ ۱۹۱۱ تعیین کرد و درعین حال تصمیم گیری قطعی برای تعیین «روز جهانی زن» به بعد موکول شد. پس از انتشار قطعنامه کنفرانس در مورد تعیین «روز جهانی زن»، انترناسیونال دوم از این تصمیم حمایت کرد، واین نخستین تشکیلاتی بود که روززن را برسمیت شناخت….
ـ سال ۱۹۱۳ “دبیرخانه بین المللی زنان” (یکی از نهادهای انترناسیونال سوسیالیستی دوم)، هشتم ﻣﺎﺭﭺ را با خاطره مبارزه زنان کارگر در آمریکا، بهعنوان «روز جهانی زن» انتخاب کرد. در همان سال، زنان زحمتکش، روشنفکر و انقلابی در روسیه تزاری و درسراسراروپا ، نیزمراسم «۸ ﻣﺎﺭﭺ» را بشکل تظاهرات و میتینگ ها برگزار کردند.
ـ در سال ۱۹۱۷ تظاهرات زنان کارگر در پتروگراد علیه گرسنگی و جنگ و تزاریسم، بانگ آغازین انقلاب روسیه بود. کارگران شهردر پشتیبانی ازاین تظاهرات، اعلام اعتصاب عمومی کردند. ۸ ﻣﺎﺭﭺ ۱۹۱۷ به یک روز فراموش نشدنی در تاریخ انقلاب روسیه تبدیل شد….
ـ سال ۱۹۲۱، “کنفرانس زنان انترناسیونال سوم کمونیستی” در مسکو برگزارشد. در آن کنفرانس، روز ۸ ﻣﺎﺭﭺ بهعنوان «روز جهانی زن» به تصویب رسید. کنفرانس، زنان سراسر دنیا را به گسترش مبارزه علیه نظم موجود و برای تحقق خواست های شان فرا خواند.
ـ در دهه ۱۹۶۰، در کشورهای آسیا و افریقا و آمریکای لاتین جنبشهای رهاییبخش نضج يافته بود. درکشورهای سرمایهداری پیشرفته نیزجنبشها و مبارزات انقلابی و ترقیخواهانه بالا گرفته بود و در اين ميان جنبش رهایی زن اوج و گسترش چشمگیر یافت.
ـ در آمریکا و اروپا، زنان علیه سنن و قیود و قوانین مردسالارانه و احکام اسارت بار کلیسایی بپا خاستند. در جنبش زنان موضوعاتی نظیر حق طلاق، حق سقط جنین، تامین شغلی، منع آزار جنسی، ضدیت با هرزه نگاری، کاهش ساعات کار روزانه وغیره مطرح شد. این جنبش توانست که در برخی از این زمینهها به موفقيت دست يابد.
ﺑﺪﯾﻦ ﺗﺮﯾﺐ،ﺍین روز خجسته با گذراندن دشواری ها و فداكاریهای فراوان از میان این همه خم و پیچ های تاریخ ،كه در بسا جاها و بسا مقطع های تاریخی، با حوادث و آزمایش های خونینی رو به رو گردیده است؛ سر انجام از همه ی این آزمایش ها، با نیروی گسترده و سر شار از افتخارات؛ و باقامت افراشته، سر بیرون كرده وبه مظهر همبستگی جهانی زنان ومبارزه ی پیگیر، جانبازانه، دلیرانه وبدون وقفه ی آنان، برای نیل به تمامی حقوق انسانی شان مبدل و خاطره های حماسه آفرین آن، ثبت سینه ی تاریخ بشری گردیده است؛ و این روز ماندگار، در سال ۱۹۷۵ ﺍﺯ ﺳﻮﯼ سازمان ملل بهعنوان «روز جهانی زن» برسمیت شناﺧﺘﻪ ﺷﺪ.
ﺑﺎﯾﺪ ﮔﻔﺖ ﻛﻪ روز جهانی زن ﻭ ﻣﺒﺎﺭﺯﻩ ﯼ ﺣﻖ ﻃﻠﺒﺎﻧﻪ ﻭ ﺁﺯﺍﺩﯼ ﺧﻮﺍﻫﺎﻧﻪ ﯼ ﺯﻧﺎﻥ، با وجود این همه گذشته های غرورآفرین كه با بدست آوردن آزادی های معینی مدنی، سیاسی و اقتصادی زنان همراه بوده است، این حقیقت تلخ پذیرفـتـنی است كه جنبش ها وسازمان های رهایی بخش جهانی زنان، احزاب و جنبش های انقلابی، دموكراتیك و ترقیخواه كشور های مختلف از جمله افغانستان، برای نیل به تمامی حقوق زنان و یا بعباره ی دیگر برای آزادی كامل زنان، راهی درازی در پیش دارند.
باید گفت که زنان جهان با تبعیض ونابرابری درحقوق ودر زندگی روزمره خود روبه رو هستند. هنوزاستثمار مضاعف، استبداد جنسی؛ تحمیل بیعدالتی های اقتصادی و اجتماعی برزندگی آنان، چون كابوس مرگ بار سایه افگنده است.
قابل ذكر است كه یاد بود این روز بویژه درکشورهاي مانند افغانستان، که بینش وتفكر زنستيزی بیشتـر غلبه داشته و نظام مستبدانه ی مردسالاری حاكم است، نياز و ضرورت بسیارجدی ومبرم است.
واما،دراین جا لازم است تا با سرفرازی وافتخار یاد آوری گردد كه پیشینه ﯼ تجلیل با شكوه و بزرگداشت واستقبال شایسته ازاین روزتاریخــی دركشورما با نام ماند گـاروچـهره ی برجسته ﯼ سیاسی؛ و یكی از پیش كسوتانِ نخستین نهضت چپ و دموكراتیك میهن و جنبش رهایی بخش سیاسی و اجتماعی زنان كشور، بانوی مبارزو جسور، زنده یاد داكـتـراناهیتا راتب زاد؛ بانام حزب دموكراتیك خلق افغانستان؛ وبانام و كارنامه های غرور آفرین رهبری و اعضای س د ز ا؛ وسایرمادران وخواهران ترقی خواه ومبارزوطن، گره ابدی و ماندگارخورده است.
اگرامروز سطح آگاهی اجتماعی، سیاسی و سازمانـي زنان كشورمان به درجـه ی معینی رشد يافته است، با افتخار مي تـوان گفت که سازمان دموكراتیك زنان افغانستان اثر تعیین كننده دراین زمینه داشته است وغنای بزرگ تجربـی وتاريخي كه اكنون در كشورمان به ارث مانده ، نتیجه ی ويژگيهاي مبارزه ﯼ متشكلانه و فعاليت هاي روشنگرانه ی اعضای «سازمان دموکرايک زنان افغانستان» می باشد.
«سازمان دموکراتيک زنان افغانستان» ، علی رغم تعصب ها و قیود شدید قرون وسطایی در كشور، بادرك این اصول زرین كه «درجه آزادئ زنان مقیاس طبیعی آزادی عمومی است» وهكذا نقش انكار ناپذیر زنان در دگر گونی و تكامل جامعه، توانست تا دران برهه ی تاریخی، با حضور فعال و افتخار آفرین آنان از طریق فعالیت های چشمگیر و روشنگرانه ﯼ اجتماعی، سیاسی از جمله مبارزات جسورانه ﯼ پارلـمانی، نقش ارزنده ی را در جامعه ایفا نماید؛ واینك نتیجه منطقی آن، میراث با شكوهی است كه برای نسل امروز و فردای زن دركشورمان بجا مانده است.
یاد همه زنان با شهامت وطن گرامی باد كه با وصف تهدیدها، اتهام ها، تخویف ها، تحقیرها و ترورهای همرزمان شان، شجاعانه و بی هراس، برای عدالت، آزادی و برابری واقعی این قشر محكوم و مظلوم جامعه مبارزه، جان بازی و فدا كاری نموده وبسا كه عده ی بیشماری آنها دراین راه مقدس، جانهای شیرین خود را از دست داده اند.
یاد آن سربازان و سر بدارانی گرامی باد كه یكجا با زنان مبارز وطن مان، برای برقراری نظام حقوقی وانسانی، كه دران سایه ی ظلمت و وحشتناكِ نابرابری زنان با مردان و هیبتِ تفكر وعمل غیر انسانی و زن ستیزی، وجود نداشته باشد، مبارزه مشترك نموده و دراین راه جان باختند.
واما، شوربختانه باید گفت كه هشتم مارچ امسال نیز مانند سال های قبل، در شرایطی بر گزار میگردد كه اداره ی كشور در دست مزدوران نیرو های اشغالگر، ﻓﺘﻮﺍ ﻓﺮﻭﺷﺎﻥ، ﺟﻨﺎﯾﺘﻜﺎﺭﺍﻥ ﺗﺎﺭﺍﺟﮕﺮ، قاچاقبران احجار گرانبها، اوباشانِ زنستیز و تاریکی پرستان عقب گرا، مافیای ﺍﻗﺘﺼﺎﺩﯼ، ﺳﯿﺎﺳﯽ، ﺩﯾﻨﯽ … قرارداشته و نتیجتن، قشر زنان بی دفاع میهن ما زیر سایه ﯼ اندیشه ﯼ زنستیزانه ی این جفاکاران ستم پیشه، درد و رنج استخوانسوز می برند.
ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺩﺭ ﻛﺸﻮﺭﺍﺷﻐﺎﻝ ﺷﺪﻩ ﯼ ﻣﺎ ﻛﻪ ﺯﻥ ﻭ ﻣﺮﺩ ﺁﻥ ﻣﺮﺯوﺑﻮﻡ، ﺑﻪ ﺯﻧﺠﯿﺮﺍﺳﺎﺭﺕ ﻭ ﺑﺮﺩﻩ ﮔﯽ ﻣﺸﺘﯽ ﺍﺯ ﭼﭙﺎﻭﻟﮕﺮﺍﻥ ﻭ ﺟﻨﺎﯾﺘﻜﺎﺭﺍﻥ ﺟﻨﮕﯽ ﻭ ﻣﺎﻓﯿﺎی ﺍﻗﺘﺼﺎﺩﯼ، ﺳﯿﺎﺳﯽ، ﺩﯾﻨﯽ…ﻛﺸﯿﺪﻩ ﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪ:
ملیونها مرد وزن (نیروی آماده ﯼ كار) از بیكاری رنج برده و درچنبره ﯼ ناداری و بیماری وفقر گرفتار اند واز نبود حد اقل شرایط دسترسی به سهولت های پزشکی و درمانی، درد میكشند؛ تخمین پنجاه ﺩﺭ ﺻﺪ جمیعت کشور زیر خط فقرجانگداز قرار داشته ؛ هزاران طفل در جاده ها، كوچه ها و پس كوچه ها از روی اجبار اقتصادی و فقر، به دست فروشی و كار های فوق العاده طاقت فرسا دست وپا می زنند؛ برعلاوه، زنان ﻭ ﻛﻮﺩﻛﺎﻥ ﻫﻤﻪ ﺭﻭﺯﻩ مورد وحشيانه ترين تجـاوزات جنسی، ﻗﺮﺍﺭ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻧﺪ.
از بركت دموكراسی(!) امریكایی، قتلهای «ناموسی»، خود كشی و خود سوزی زنان؛ محرومیت از آموزش؛ تجاوزات جنسی و ضرب و شتم؛ سوختاندن زنان و کار اجباری بالای آنان؛ بد دادن و مبادله ی آنان به مرکب و قاطر؛ بریدن اعضای بدن و انواع خشونت های دیگر… هر سال نسبت به سال قبل روند صعودی خود را می پيمايد.
چنانچه فرخنده ی نامراد، از سوی اوباشان دینی، با صدا های «الله اکبر»، بگونه ی فجیعی کشته و کالبدش به شعله های آتش سپردهشد.
وزیر صحت عامۀ افغانستان در نشست ملی صحت مادر و نوزاد آمار مرگ و میر مادران باردار را نگران کننده خواند و وخامت وضعیت امنیتی در برخی ولایتها، امکانات نابسندۀ مالی، فساد اداری و اجازه نداشتن زنان برای تصمیم گیری در مورد صحت شان را عوامل عمدۀ افزایش مرگ و میر مادران، برجسته ساخت.
این نخستین بار در ۱۶ سال است که وزارت صحت افغانستان از یک عقبگرد عمده در سکتور صحی گزارش می دهد. /این در حالی است که / کشورها و سازمان های کمک کننده در بیشتر از یک و نیم دههء گذشته صدها میلیون دالر را صرف گسترش و بهبود خدمات اساسی صحی در افغانستان کرده اند… ».افزون بر آن افغانستان در جمله سه /بد ترین/ کشورجهان قرار دارد که دارای بلند ترین آمار مرگ و میر نوزادان می باشد.
با آنچه بیان گردید، روشن است كه وضعیت ناگوار وغم انگیز زنان زحمتکش میهن، دردناك، وخیم، تراژیك و فاجعه آفرین می باشد؛ برعلاوه این وضع درد آور، گواه بران است كه «دولت ﺟﻤﻬﻮﺭﯼ ﺍﺳﻼﻣﯽ ﺍﻓﻐﺎﻧﺴﺗﺎﻥ»، این نظام فاسد مافیایی، مطابق به سرشت زنستیزانه اش، یكجا باسایر خفشان تاریكی پرست داخلی، در یك سازش خانمان براندازو نا مقدس با «جامعه ی جهانی (!) »، نه تنها درزمینه ی حمایت، تٱمین و دفاع از حقوق مدنی و انسانی زنان از جمله در مقابل ازدواج های اجباری و بیعدالتی ها… كاری انجام نداده؛ بلكه خود با نقض صریح «قانون اساسی» مطروحه ی خود، بویژه مواد سمبولیك (۷)و(۲۲) آن، و علاوه بران، نقش باز دارنده را نیز داشته است .
این ها ﻣﺸﺘﯽ ﺑﻮﺩ ﺍﺯ ﻧﻤﻮﻧﻪ ﺧﺮﻭﺍﺭ از وضع فلاكت بار زن در كشورمان!
شرم باد آنانی راكه با زهم ﻓﺮیبکارانه ﻭ ﻛﺎﺫﺑﺎﻧﻪ، لاف از«دینداری»، «ایمانداری»، «مسلمانی» و«ﺟﻬﺎﺩ» و مردم سالاری (!) ﻭ ﻋﺪﺍﻟﺖ (!)… ﺳﺨﻦ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ وبرای دوام غارت و ثروت اندوزی، جبرن و قهرن، بر گرده های مردم فقر زده و بی خانمان سوار و بالای آنان بی شرمانه حكومت میکنند!
ننگ و نفرین برهمه آنانیكه برای حفظ ثروت های افسانوی و تاج و تخت و منافع فردی و خانواده گی خود، ازحقیقتِ ﻓﺮﻭﺵ ﻣﯿﻬﻦ مان چشم پوشی نموده وبا بی حیایی و كج دهنی، حضوراشغالگران ﺗﺮﻭﺭﯾﺴﺖ ﭘﺮﻭﺭ(تروریست های ﻃﺎﻟﺒﯽ ﻭ جهادی و ﺩﺍﻋﺸﯽ ﻭ…) را «ضامن» (!) امنیت ، ثبات، عدالت، دموكراسی … و شكست «تروریسم»(!) می دانند!
در این جا ضروری است تا آنانی مخاطب قرار گیرند كه لاف از وفاداری به اندیشه های چپ ـ دموكراتیك می زنند و قلم می فرسایند؛ ولی مانند دین سالاران وطن، پيروزی زنان ستمدیده ﯼ كشورمان را در امر رسيدن به حقوق و آزادی های مدنی، سیا سی و اقتصادی شان، در تـداوم اشغال وطن مــان دانسته ﻭ ﺑﺎﭼﺸﻢ ﭘﻮﺷﯽ ﻛﺎﻣﻞ ﺍﺯ اهــداف طویل الـمدت و استـراتیژیك نیروی اشغالگر، آنان را فرشته های نجاتِ(!) زنان ﻭ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﻣﯿﻬﻦ و حامیان (!) «حقوق بشر ﻭ ﺩﻣﻮﻛﺮﺍﺳﯽ» تبلیغ و یا توجیه می نمایند، وبدین ترتیب گناه نا بخشودنی را در برابر وطن و جفای بزرگی را درمقابل جنبش آزادی خواهانه ﯼ زنان روا می دارند.
زيرا :
به گواهی تاریخِ مبارزات جانبازانه ی زنان جهان، رهایی زنان نخست دردست خود آنان وآنهم از طریق تشكل آگاهانه ی شان درسازمانِ تحول طلبی می باشد كه درصفوف خود، زنان مبارز،آگاه و جسور را متشكل وبا درك عمیق و قبول این اصل كه «عدم برابری زنان با مردان یك بیعدالتی پليدانه است»، وارد عرصه ﯼ مبارزه ﯼ طبقاتی ورهایی بخش ملی وبا خصوصیت انترناسیونالیستی، گردد. اهداف و مرام چنین سازمانی، باید دربرگیرنده ی رهایی کامل زنان ازهرگونه اسارت و برده گیی مادی، جسمی، فکری ومعنوی بوده ودرعین حال، مبارزه برضد استثــمار، استعمار و امپریالیسم باشد.
زنانِ تحول طلب ميهن مان، از طريق گزينش چنين اهداف و با ملاحظه ﯼ وضعیت وپیچیدگی های معیین جامعه درمقطع مشخص زمانی، خواهند توانست، صدای نیرومند ﺭﻫﺎﯾﯽ ﺑﺨﺶ و داد خواهانه واثر ﮔﺬﺍﺭ خود را برای بدست آوردن جایگاه شایسته و انسانی خويش، بلند نموده و برای رسیدن به جامعه ﯼ ﺩﺍﺭﺍﯼ ﺳﺎﺧﺘﺎﺭﺍﻗﺘﺼﺎﺩﯼ ﻭ ﺳﯿﺎﺳﯽ ﻭ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﯽ واعقن عادلانه؛ يعنی ﺩﻣﻮﻛﺮﺍﺳﯽ به مفهوم اصلی آن، ﺑﺮﺍﯼ همه مولدين نعمات مادی و ارزشهای معنوی، گام های استوار وحماسه آفرین بردارند.
و كلام آخر:
آنهای كه از روی عمد و با طرز تفكر كنیز پرورانه نقش حیاتی وغیرقابل انكار زنان را درمسیر حركت و تكامل جامعه ، نادیده گرفته و یا آن را به باد استهزاء می گیرند، درحقیقت آنان به مقام والای زن ومادر(بشمول مادران خود شان)؛ و به کرامت وجایگاه شايسته وگران ارج انسان هستی ساز، بی حرمتی نموده و خود را نیز در جایگاه پایین تر از حیوان، قرار میدهند.
رفیق حسین تلاش
– پاینده باد خاطره ی مبارزان و جان باختگان میهن در راه
رهایی زن از زنجیر برده گی و تبعیض و تعصب!
– گرامی باد هشتم مارچ، روز همبستگی جهانی زنان
من زنم ….
و به همان اندازه از هوا سهم میبرم که ریه های تو
میدانی ؟ درد آور است من آزاد نباشم که تو به گناه نیفتی
قوس های بدنم به چشم هایت بیشتر از تفکرم می آیند
دردم می آید باید لباسم را با میزان ایمان شما تنظیم کنم
دردم می آید ژست روشنفکریت تنها برای دختران غریبه است
به خواهر و مادرت که میرسی قیصر می شوی
دردم می آید در تختخواب با تمام عقیده هایم موافقی
و صبح ها از دنده دیگری از خواب پا میشوی
تمام حرف هایت عوض میشود
دردم می آید نمی فهمی
تفکر فروشی بدتر از تن فروشی است
حیف که ناموس برای تو … است نه تفکر
حیف که فاحشه ی مغزی بودن بی اهمیت تر از فاحشه تنی است…
(سیمین دانشور)
و
دولت جمهوری دموکراتیک افغانستان درگذرگاه تاریخ مستنداهدا به آنهایکه خواستار تحقیق وتتبع مستقل و بیطرفانه در بارۀ تاریخ کشور اند.
صفحه انترنتی راه پرچم افتخار دارد که مجموعۀ از اسناد ، روزنامه ها، کتاب و… مربوط ح.د.خ.ا و دولت جمهوری دموکراتیک افغانستان را که طبع و نشر گردیده است همراه با یاداشت ها و دیدگاه ها و مقالات و پژوهش های داخلی و خارجی تقدیم شما نماید.
بازپخش اسناد حزبی ح.د.خ.ا ودولت جمهوری دموکراتیک افغانستان که حاوی اعلامیه ها، تصامیم وموضعگیری های دولت با اضافه خبرها وتحلیل های پیرامون اقدامات عملی آن دولت، در جهت خدمت به هموطنان است؛ میتواند منبع موثق ودقیق برای تحقیق وتتبع کسانی قرار گیرد که خواستار تحقیق وتتبع مستقل و بیطرفانه در بارۀ حوادث کشور اند.
ضرورت به یادآوری است که در نتیجه سقوط غم انگیز دولت در ثور سال 1992 و تسلط جهادی ها برمال و دارایی عامه و چوروچپاول موسسات دولتی، سبب گردید تا قسمت بیشمار اسناد، مدارک و نشرات دولتی وحزبی دوران کار وپیکار حزب و دولت از بین رفته و منابع بسیار مهم تحقیق و تتبع برای نسل های آینده ضایع و تنها به شکل پراگنده اینجا و آنجا بعضی مدارک و نشرات از چپاول در امان باقی بماند. راه پرچم به نوبه خود از همه موسسات وافرادی که این اسناد و مدارک را حفظ و همگانی ساخته و یا هم در اختیار ما قرار داده اند، صمیمانه اظهار شکران می نماید وموفقیت بیشتر آنها را در دریافت و همگانی ساختن آن خواهان است.
امیدواریم به کمک اعضای حزب وسایر هموطنان نیک اندیش، سلسله جستجو و دریافت نشرات و مدارک بیشتر را در این عرصه ادامه داده و یقیناً با دریافت آن، آنرا همگانی خواهیم ساخت.
همچنان امیدواریم بتوانیم به کمک رفقا ودوستان کلکسیون های سالهای بعدی روزنامه ها، جراید، مجلات وسایر نشرات جمهوری دموکراتیک افغانستان و اسناد ح.د.خ.ا را جمع آوری، تدوین ودر خدمت شما هموطنان گرامی وپژوهشگران تاریخ کشور قرار دهیم.
قابل یادآوری است که گرداننده های راه پرچم با تمام نیرو و درک مسولیت تا حال سعی نموده اند هرچه بیشتر در این زمینه فعال و موثرکار نمایند . باید گفت درحالیکه این همه دستاورد نتیجه کار مشترک همه ما و شماست جا دارد بخصوص از زحمات شباروزی رفقا هر یک رفیق قاسم آسمایی،رفیق انجینر عمر فیض و رفیق عارف عرفان از نام شما و از نام گرداننده های راه پرچم اظهار سپاس و امتنان نمایم و موفقیت های بیشتر شان را در این امرشریفانه در مسیر تاریخ سیاسی کشور ما آرزو نماییم.راه پرچمبیشتر در
صفحه انترنتی راه پرچم
http://rahparcham1.org/—————-
ببرک کارمل:
در کدام شریعت،در کدام قانون دینی آمده است که اقلیتی به قیمت رنج و زحمت مردم،در قصر ها و کاخ های پرشکوه و باغ های بزرگ زنده گی کنند که آنرا از اثر سو استفاده خود یا پدران خود،یا با ظلم و ستم و یا با غضب مال یا رشوه و سود خوری به دست آورده اند؟ آنان این ملکیت را از کجا بدست آورده اند؟ آیا در پهلوی آنان میلون ها هموطن ما با رنج و شکنجه زنده گی نکرده اند؟ آیا این عـدالت اسـت؟
مابه مردم خود تعهدسپردیم و تعهدمیسپاریم چیزی راکه میگویم آنراعمل میکنیم براساس سه اصل اخلاقی،تاریخی ما پـندارنیک،گفتارنـیک،کردارنـیک،چیزی راکه می اندیشیم به آن متقدمیباشیم،چیزی راکه میگویم،به آن اعتقادداریم،چیزی راکه عملی میکنیم مطمین هستیم
ببرک کارمل
نوروز نشانه سرنگون شدن کهنه و ظهور نوجوانی و سرسبزی طبیعت،مظهر آرمانها، پیروزی ها و امیدهای نوین خلق برای کار و مبارزه است.
هر روز تان نوروز
نوروز تان پیروز
برای اینکه وحـدت مـلی و وطـن پرسـتانه واقعـاً اسـتوار و خلل ناپـذیر باشـد به اسـاس و پـایه مسـتحکم سـیاسی, اجتمـاعی و اقتصـادی ضـرورت اسـت.
ببرک کارمل
گلچین روزگار عجب خوش سلیقه است
می چیند آن گلی که به عالم نمونه است
گوهر از خاک بر آرند و عزیزش دارند
بخت بد بین که فلک گوهر ما برده به خاک
دوستان گرانقدر و رفقای گران ارج درود
از حضور گرم شما با ابراز نظرهای صمیمانه و اندیشمندانه،باپسند نمودن و شریک ساختن داشته های برگه اهدا شده به زنده یاد ببرک کارمل شخصیت مبارز پرچمدار انساندوست و عدالت خواه و خدمتگار انسان زحمتکش و رنجدیده ، ابراز سپاس می نمایم و درک عالی ، گهرشناسی و قدرمندی شما به مثابه انسانهای فرهیخته قابل ستایش و ماندگاراست.
بادرود ها و حرمت صمیمانه
گرداننده های برگه و تارنما های مستقل
راه پرچم