چشم اندازفروپاشی کابوس”اخوانیت” درمصر

 

عارف « عرفان »

چشم اندازفروپاشی کابوس”اخوانیت” درمصر 

در چرخشگاه زمانه ، درعصر کنونی ، که روال بازی های سیاسی وراهبردی دولت های استعمارگر، بربنیاد جستجوواتخاذ موقعیت جیواستراتیژیک وجیوایکانومیک جهانی ومنطقه وی درگردش است ، در اوج رقابت های سیاسی- اقتصادی ، انتخاب کشور های اسلامی بویژه حوزه “خاورمیانه بزرگ” به مثابه میدان اصلی نبرد که درنهایت طلوع ستاره بخت کشورگشایان ازدرون کشورهای اسلامی ،آسیایی ومیدان های نفت برخواهد تابید، مکتب اسلام‌گرایی(اخوان المسلمین) با توجه به پیشینه های سیاسی ، به حیث یكی از مهم‌ترین پدیده‌های سیاسی و اجتماعی که ، ازمایه‌های ایدلوژیک وفلسفی برخوردار است،نقش اساسی را به مثابه حربه وابزارسیاسی امریکا ،درین میدان نبرد به نفع استعمار،استبداد ،وارتجاع ایفا مینماید.

اعترافات خانم کلینتن وزیر خارجه ایالات متحده امریکا برای خلقت نیروهای فوند منتالیستی بویژه طالبان ، به مثابه تکاملی ترین شکل اخوانیت ، مصداق روشن وانکار ناپذیردرین نگرش میباشد.

به عقیده نگارنده، اگر به درستی زنگارعوامفریبی ازچهره «اخوان » زدوده شود، و به درونمایه و حقیقت تعبد آنها به اسلام،و روش های عملگرایانه وتمدن ستیزانه آ نان روشنی انداخته شود، مطمیناً اذهان و قلوب بسیاری متوجه حقیقت دوری انسان از اصل خویش شده و به ماهیت اصلی پدیده اسلامگرایی به مثابه « طاعون» مرگبار جهان کنونی اسلام ، ومدنیت ، واقف خواهند گشت.

یادواره مختصر تاریخچه اخوان المسلمین درمصر:

بحث کنونی ما حول حوادث ورخداد های انقلابی مصر به مثابه «مرجع تقلید»، زادگاه وگهواره اخوان المسلمین، که نخستین بذراین اندیشه آتش افروز در سال ۱۹۲۸، توسط « حسن البنا » درشهر اسماعیلیه کاشته شد، متمرکزخواهد بود.اسلامگرایان مصر طی حدود نزدیک به یک قرن، فرود وفرازهای خطر سازی را طی نموده است.این سازمان با سو قصد ناکام درترور جمال عبد الناصردراکتبر 1954، به شدت سرکوب وانحلال آن اعلان گردید. باری دیگربا ترورانورسادات ظاهرآ درواکنش با انعقاد معاعده « کمپ دیوید» با اسراییل،درسال ۱۹۸۱، ضربات شدیدی را متحمل شد،اما بسیاری ازناظران سیاسی معتقدند که برنامه قتل سادات بوسیله توطیه امریکا وهمدستی اسلام گرایان ، برای گزینش مهره مقبولتر دروجود حسنی مبارک،تحقق یافت.

سپس سازمان اخوان المسلمین، برای تصرف قدرت سیاسی دست به تشکیل « سازمان انقلابی » درمیان ارتش برده وسعی نمودند تا باالگو برداری از انقلاب اسلامی ایران واستقرار « نظام اسلامی» درمصر ،راس هرم قدرت رابا توسل به کودتای نظامی درهم کوبیده وبا تصرف پایگاه های عمده سیاسی نظامی ،اقتدار نظام اسلامی را درمصر تامین بخشند، اما این نقشه درمارچ ۱۹۸۱ بوسیله شاخه اطلاعات نظامی ارتش کشف ودرهم کوبیده شدوسازمان اخوان المسلمین باری دیگر به شدت سرکوب گردید. 

بهارعربی وتکامل نطفه های یخزده اخوانیت: 

درتحت درخشش خورشید «بهارعربی » با هدف تغیر اوضاع نا بسامان سیاسی ،اجتماعی اقتصادی وپایان بخشیدن به سیاست های « نیولیبرالی اقتصادی »،جنبشی دموکراتیک مبتنی برمنافع طبقات متوسط با رویکردی سکولار ودموکراسی که در پی خوابزدگی جوامع عربی ،به مشارکت رزمجویانه نیروهای سیکولار، لیبرال وملی گراها، ونقش برازنده نسل جوان، با راه اندازی قیامها، را هپیمایی ها واعتراضات مردمی منتج به سقوط نظام دکتاتور، فاسد ، مستبد وخودکامه حسنی مبارک شد.لاجرم درمعبرگاه پرامتداد و درجولانگاه مذهبی ، کشتی طوفانزده، اخوان المسلمین که بطورگذرا، شعارهای مرغوب زمانه را درپیشانی داشت ، دریک جوآشفته اجتماعی با ربایش فریباکارانه ارده وباورهای مصریان ، درفقدان ستاد مرکزی نیروهای سیکولار، لیبرال وملی گرا به ساحل پیروزی لنگر انداخت.

در فرایند تکوین نظام های تازه عربی ، « جنبش انقلابی » توده که به ابتکار شخصیت ها واحزاب لیبرال ، سکولار ودموکرات ، با بیرون آوردن مردم به صحنه نبرد، به قوام رسید، ازجمله تآمل برانگیز ترین انکشافات وتحولات سیاسی نیم قرن اخیر است.

اسلام گرایان درمصر به حیث پروژه طراحی شده، حمایت دست های مرموزابرقدرت های جهان را، برای انجام ماموریت های معین ، با استفاده ازفرصت های پیش آمده ، افتراق اپوزیسیون ملی وفقدان « جبهه نجات خلق »، باسرایش مژده های قدم گذاری به سرزمین سراب به مردم ، در انتخابات آزاد ودریک فضای رقابتی، ودراوج تشتت نیروهای اصلی ومحرکه،« انقلاب»به پیروزی دست یازیدند. درآغاز، آوانی که کالایی شورش وقیام در بازار خاورمیانه خریدار پیدا کرد، اسلام گرایان با رنگ آمیزی تبلیغاتی به حیث کارآمد ترین ابزار گرد آوری مردم وهمسانی های ریا کارانه مدنی جامعه مصر، ملاک دستیابی به هرم قدرت را نه توسل به خشونت و زور و نه ظاهرآ حمایت غرب بلکه حصول رای مردم وانتخابات آزاد و شفاف قرار داده ،وخود را به رعایت حقوق شهروندی،رعایت حقوق زنان، واقلیت ها ،مهار ساختن فقر، فساد وبیکاری ،ملزم تلقی کردند. برخی ناظرین سیاسی پیشدامنه این پیروزی را مرهون نا کارآیی رژیم ملی گرا و سکولارپیشین میدانند. البته رژیمی که علی رغم کاربرد شعار وحدت اعراب و« پان-عربیسم » در تبانی با اسراییل قرارگرفت وعملاقادر نبود به اتحاد اعراب و استقلال واقعی ،هویت بومی ورفاه اقتصادی – اجتماعی دست یابد. 

اما اسلامگرایان به مجرد حصول قدرت سیاسی ، با توجه به ماهیت فکری واندیشه وی ساده انگارانه شان، با خواب افیونی ومطلق اندیشی ، وناهمخوانی با تجدد ،با چهره های مومیای شده ، با عقب مانی از قافله زمان، با عدم کارآیی وفقدان هنر مدیریت ورهبری جامعه ودولت ،عدم اعاده حقوق کارگران وبی توجهی درازدیاد دست مزدها واجرای سیاست های « نیولیبرالی » به حیث حافظ منافع غرب دربخش های اقتصاد، شعار های پیشین انتخاباتی شان را به طاق نیسان گذاشته،ودرین آزمون بزرگ نتوانستند تا کشتی کهن وشکسته خود را از میان بادهای مخالف سکولاریسم و امواج سهمگین بنیادگرایی به سوی ساحل دموکراسی، هدایت کنند،لاجرم همانند ابر تاریک بر فراز مصر سایه افگند، طوفانهای جدید وسیلاب های نیرومند ملی را دروجود « جنبش تمرد »علیه خود برانگیختند ،خشم ملت را تحریک ، وناقوس مرگ خویش را با تضاد با راه نوزایی کشور، پامال عدالت ودموکراسی واحیای خودکامگی به صدا درآورد، فقر فراگیر وبیکاری همه گیر را برگستره جامعه تحمیل ، با دردکشان درافتاد وبر افتاد، ودرگنداب یکه تازی وخو دپسندی خود غرق شد.انقلابی که یک سال قبل، آنها را به میدان آورده بود،همان « انقلاب » باخروش رسا و یورش نیرومند ترمردمی ، آنهارا از عرشه کشتی بدور انداخته ودربا تلاق بنیاد گرایی غرق ساخت.

عوامل سقوط کابوس اخوانیت درچهار چوب « حزب آزادی وعدالت » در جامعه مصر فراوان است واما نگرش که مُهر تایید جامعه شناسی را در پیشانی خود هک نموده است عبارت از آنست که زمانی که « اخوان » بر اورنگ اقتدار تکیه زدند، با تنش آفرینی و عصبیت ، وروش های اسلامگرایانه متکی بر ساختار های فکری وتاریخی خویش با گرایشات اتنوسنتریسم وانحصار قدرت ، برگشت نموده ، ومیزان هشتاد فیصد،عامل وقوع اصلی انقلاب مردمی که امضای« بیست و دو میلیون » شهروندان نا راضی مصر را برای زدایش رژیم « مرسی » با خود داشت ، پدید آورد.این خود رژیم اسلامگرایان بود که با پامال ساختن حقوق جامعه، وخواست های اصلی مردم ، دشمنان خودرا خلق ودربطن حاکمیت خویش پرورش داد، وواژگونی اش را برای همیش وطوربرگشت ناپذیر به مثابه تلخ ترین تجربه قرن ،در زادگاه اصلی خود،محتوم ساخت.

شدت این تضادها وتقابل مردمی چنان انکشاف کرد که با رغم ناجوری وروابط نه چندان خوب میان ارتش ومردم ،اخوانیت درچهره « مرسی» به عنوان دشمن مشترک مطرح شده وشرایط نزدیکی ملت و اردو را پدید آورده، و موجب شد تا مردم از ارتش به عنوان « محافظان دموکراسی» استفاده نمایند. نقش اصلی ارتش درکل عبارت از کوتاه ساختن کژروی های طی شده وجلو گیری از برپایی یک حمام خون وهرج ومرج اجتماعی وریزش های شالوده نظام درمصر بود،اردو ، زمانی به خواست « انقلاب » لبیک گفت که مردم برای رهایی از شر اخوانیت درمصربه جوش آمده وآتش فشان خشم ملت ،هرسو فوران می کشید،اما پیش زمینه های این انقلاب ، با انحراف صریح رژیم ،قبلآ در جامعه ایجاد شده بود.اما به گفته کارشناسان امور، درکُل نقش انقلاب وارتش به نجات دموکراسی « نوزاد» درمصرتمام شد.

اثرات سیاست خارجی وانگیزش های انقلاب :

بی تردید ، یکی ازدلایل خیزش طغیان های ملی در براندازی رژیم حسنی مبارک درمصر،تبانی روز افزون او با اسراییل وامریکا وپشت کردن به داعیه آزادی خواهانه خلق عرب بویژه فلسطین بود.اما محمد مرسی ، فارغ التحیصیل دانشگاه کلیفورنیای جنوبی ایالات متحده امریکا ورییس جمهورمخلوع مصر، با پیشی از همتای پیشین اش حسنی مبارک به معاهده صلح با اسراییل،پابند ماند.در زمان مرسی ،نه تنها این که همکاری های امنیتی میان مصر واسراییل کاهش نیافت بل برحجم این مراودات اضافه شد. صهیونیست ها ازین نگران بود که با حضور اسلام گرایان درمصر، حماس ازاقتدار بیشتری برخوردارشود، اما دولت مرسی هیچگونه تلاشی برای جلوگیری از آغاز جنگ هشت روزه وعملیات « ستون دفاعی»انجام نداد.برعکس مرسی واخوان المسلمین،به طرز غیرمنتظره،نیروهای مقاومت درغزه را مهار ساخته وتحت کنترول درآوردند.

صحرای سینا وتونل های که حماس برای انتقال تجهیزات به غزه درین منطقه حفر کرده بودند، از جمله دیگر رویکرد هایست که حتی درزمان حسنی مبارک برای تامین امنیت این ساحه توجه نشده بود که درزمان دوره یک ساله مرسی وحا کمیت اسلام گرایان،همه تونل های زیر زمینی یا مسدود گردید،ویا کاملآ نابود وویران ساخته شدند.

حکومت مرسی درمصر به اختلافات گسترده میان شیعیان واهل سنت مبادرت نموده ،وبه دلیل حمایت حزب الله از دولت سوریه ، به یکی از دشمنان اصلی این گروه واردوگاه مخالفین دولت ایران مبدل شده بود.

اخوانی ها،درمصر خواستند تا کشورهای سکولار ومستقل عرب را درگرداب بنیاد گرایی وتروریسم فرو برد .بارز ترین رویکرد نفرتبار نظام مرسی به مثابه نماد اخوانیت درمصر عبارت،از همسنگری وهمنوای شان با غرب واسراییل والقاعده بوده که دربرابر یک کشور مشروع اسلامی ،یعنی دولت سوریه، سنگر گرفت وبرای واژگونی نظام سوریه، مجموع تلاش های فاجعه بار را بکارجسته وسوریه را درخون غرقه نموده وبه صحرای انبوه از جمجمه مردگان مبدل ساخت. از همین رو بی جهت نیست ، که بیش از همه اسراییلی ها وهتایان اش هستند که بر نعش این نظام طغیانگر وعوامفریب ، که درگنداب خود پسندی خویش غرق شد ، اشک میریزند. اینها همه رویکردهای است که امواج تازنده را پدید آورد ومردم بطرز نا خواسته وطور شگفت انگیز همراه با احزاب اسلامی معتدل ،در برابر یک هیولای وحشتناک اخوانیت ،شجاعانه به خاستند وانقلاب اصلی ومردمی ربوده شده را از کام اخوانیها بیرون وبا راه اندازی « جنبش تمرد» انقلاب مردمی را براه انداختند.شجاعت مصری ها ،سطح پختگی سیاسی وکا ریزمایی رهبران شان جدآ ،ستودنیست .

تبعات سقوط نظام « مرسی» :

در یک نگرش ساده،هرگاه تندیس واقعی اخوانیت در افغانستان وجهان ، دروجود وهابی،سلفی ، طالب،حزب اسلامی حکمتیار وتروریسم به حیث کالبد معاصر اخوانیت ،به تصویر کشیده شود، در چهره این اختاپوس مذهبی ،یک طرف آسیاب های خون درچرخش است،سوی دیگرکوله بارآتش ،آنسوسرهای بریده وخون چکان افتیده است،سوی دیگر ویرانه های هراسناک سرکشیده.در یکسو انسانها گله وارذبح میگردند،قلب های شان دریده شده وبو سیله اخوانی ها این آدمخواران وحشی خورده میشود، در سمت دیگر، انسانیت ،مدنیت، صلح وآرامش همه تحت نام « اسلام ناب محمدی » به رگبار بسته میشوند. همه این جنایات هولناک بوسیله آنانی انجام میپذیرد،که همه از خاستگاه واحد فکری واندیشوی برخورداربوده،وعمدتآ همان چشمه زار و مرجع تقلید « اسلامگرایان » مصر اند که که با تدارکات فکری وایدولوژیک ، چنین جهنم را درروی زمین برای بشریت خلق نموده اند.اینها به افزارووسیله امریکا واسراییل وبه ارتش جنگی دشمنان اسلام ومدنیت مبدل شده، وپیوسته درهمه جا ،هرلحظه ،قیامت بر پامیدارند. درحال حاضر، یکی ازمهمترین مرکزتولیدی این عناصرخون آشام ،مدارس دینی پاکستان است که به مدریت سازمان استخباراتی جهنمی پا کستان ،آی اس آی سالانه هزاران تروریست وآدمخوار را تحت شعار اسلام، پرورش داده وبرای ویرانی افغانستان ،صادر میدارند.اینها همه میراث های شومیست که از مکاتب اخوانیت مصر الهام یافته وسیمای اسلامیت را درجهان خدشه دارساخته است.

سقوط حاکمیت اخوانیها درکهن ترین سرزمین وپرسابقه ترین مدنیت درمصربه قول مصریان (مادردنیا)،از تاثیرات شگرفی برخورداراست. چنانچه ازهم پاشی اتحاد شوروی درپی خیانت گرباچف ،بزرگترین شکست را برانقلابات ،نظام های ملی ودموکراتیک جنبش های آزادیبخش واحزاب دموکرات وترقیخواه جامعه پدید آورد وسردرگرمی اندیشوی را خلق ساخت، سقوط نظام اسلام گرایی درمصرکه در پی مبارزات حدود یک قرن اخوانیهای مصر، پدیدآمد، زمین لرزه شدیدی رادرحوزه « مکاتب اخوان » ، به حیث صادر کننده گان کالای ایدولوژیک درجهان ،پدید آورده وخیمه بنیاد گرایی را به باد داد. ،اینک اخوانی ها در سراسر جهان ،اسطوره جا افتیده را که درهاله تقدس دراذهان مردمان ساده دل وهواریون شان ، پیچانیده بود،در موج از رسوایی ها، بر مصداق رویکرد های نا کام ، و تجارب اندوهگین و تلخ ازدست داده ،وآفتاب عمرشان دردایره حکمروایی ودولت مداری جامعه ، برای همیش غروب نمود.

برای بشریت باردیگر ثابت شد که اخوانیت به حیث نسخه تاریخ تیر شده ، در نقش « بلدوزر » فقط برای تخریب وویرانگری آفریده شده واینها از تحقق برنامه های اجتماعی ،اقتصادی وسازکارهای ملی ومردمی عاجزاند.

مطمن هستم که ،ناقوس مرگ سیاسی اخوانیت بزودی دربسیار کشورهای جهان بویژه کشورهای همجوار ودولت های حوزه خلیج وقاره آسیا –افریقا ،بصدا درآمده ،بیداری ملی واسلامی تشدید یافته وقیامهای همگانی برای برچیدن این طاعون مرگبار در همه جوامع انسانی،بوجود خواهد آمد. ارزش این ایدلوژی به مثابه اندیشه ها ی تحریف شده از اسلام واقعی، وطرز تفکر شرارت،جزم اندیشی، مطلق اندیشی، وبنیاد گرایی ،درمارکیت های جهانی ،افول خواهد کرد،وگزینش « جدای دین ازدولت» را درجوامع آفت زده ،ارتقا خواهد داد.

فاتحه نظام اسلام گرایان درمصر، بسیاری از پیروان سکولار نماهای افغانی شان را نیز دربستر غم فرو برده،چنانچه سوگوارانه دیده میشود،که حتا سکولارنماها وآنانی که خود ویا مرشدان شان ، زخم خونین اخوانیت وبنیاد گرایی را در بدن دارند، باگریه وناله ودرحسرت اقتداراین مکتب ویرانگر،پیوسته اشک میریزند.

اما تجربه انقلاب مصر، برای خلق های دردمند افغانستان برای رهای اززنجیرهای استعماری وارتجاع وخلاصی از بند نظام فساد سالار که سرنوشت ملت را به حلقات اسارتبارگروه ها وسازمانهای بنیاد گرا ،تبهکارو وابسته به پاکستان گره زده وجو « مترسکی » وشمشیر « داموکلس » را در وجود طالب به حیث اردوی اجیرپاکستان ، درآستانه خروج نیرو های اشغالی ، برفراز مردم قرارداده است، یکی از بارز ترین رویکرد « رهایی » است.راه بیرون شدن ازین « سیاهچاله» فقط همانا رستاخیز مردمی وتامین همبسته گی خلل ناپذیر ملیست وبس . گشایش یک میدان مثل « تحریر» برای فریاد های مردم وسرایش شیپور پیروزی برای تضمین آزادی استقلال ودفاع قاطع از افغانستان واحد وتجزیه ناپذیر، برای دفاع جان ، مال وناموس ملی ، حتمی وضروریست .