حشمت نه تنها برادر خوب بلكه رفيق صميمى ومهربان بود.

حشمت نه تنها برادر خوب بلكه رفيق صميمى ومهربان بود


او كه هنوز ٢٢ سال از بهار زندگى را سپرى نكرده بود توسط دستگاه خون اشام حاكميت امين جلاد به كام مرگ فرستاده شد،

دانش اموز سال أخير دانشگاه پولتخنيك كابل بود به جرم عدالت خواهى، مبارزه
در رآه انسان و انساينت، انتقاد از دولت وقت ٦ ثور ١٣٥٨ به زندان دهمزنگ
زنداني و با دريغ و درد به تاريخ ٢٢ ثور همان سال بدون محكمه و گوش دادن به
ارزو هايش اعدام و هم
چون هزاران انسان ديگر قبر گمنام ارامگاه او شد.
او به موسيقى، سپورت و رسيدن به مسلك خود عشق داشت.
هميش ارزو داشت تا دوشادوش همه نيرو هائ مترقى شاهد يك افغانستان بهتر از گذشته باشد .
برادر عزيز، نميتوانم مرگ تو را باور كنم، هميش در قلبم عشق تو زنده است.روح تو شاد و ارزو هايت جاودان.
صمد « کارمند »
ياد ما را زنده داريد اى رفيقان
كه ما در ظلمت شب
زير بال وحشى خفاش خون ‌آشام
نشانديم اين نگين صبح روشن را
به روى پايه ‌ى انگشتر فردا
و خون ما
به سرخى گل لاله
به گرمى لب تبدار عاشق
به پاكى تنِ بيرنگ ژاله
ريخت بر ديوار هر كوچه
و رنگى زد به خاك تشنه هر كوه
و نقشى شد به فرش سنگى ميدان هر شهرى