« زندان پلچرخی» قسمت دوم

 

آصف الم

« زندان پلچرخی»

قسمت دوم
“بیائید تا انقلاب بازی را خاتمه دهیم، خویشاوندان و وفاداران خود را به مقامات عالی دولتی مقرر نمائیم”
به تاریخ ۴ اکتوبر ۱۹۷۹، امین در کابل جلسه سری مشورتی را با وفاداران شخصی خویش تشکیل کرد و در آن شرایط ” اتحاد” با حزب اسلامی را مورد بررسی قرار داد، در این جلسه فیصله شده بود که از شعارهای انقلاب ثور، صرف نظر ګردد؛ حزب دموکراتیک خلق افغانستان از بین برده شود؛ فهرست هائی برای از میان برداشتن مجموعهُ مخالفین اعم از اعضای رهبری و فعالین حزبی پرچمی و خلقی در بیرون و درون زندان تهیه ګردد. در دولت جدید مقام رئیس جمهور برای حفیظالله امین حفظ ګردد و نقش صدراعظم به حکمتیار واګذار شود.
همچنان در اطلاعیهُ ارائه شده به وسیلهُ ګلابزوی ګفته میشد که در اواسط دسمبر ۱۹۷۹ نمایندهُ شخص امین به وسیلهُ طیارهُ مخصوص متعلق به شرکت هواپیمائی آریانا از کابل به سوی پاریس، روم، کراچی پرواز کرد تا اطلاعات لازم را به مراجع مربوطه در بارهُ ” تغییر دولت ” برسانند.از تاریخ ۲۲ تا ۲۴ دسمبر نماینده خاص امین در پشاور پاکستان مسافرت کرد، ګلابزوی همچنان به اطلاع رسانید که به طبق سند متذکره به تاریخ ۲۶ دسمبر امین حکم اعدام حداقل ۱۳۰۰ تن از اعضای پرچمی حزب را در درون و بیرون زندان و شماری از خلقی ها را امضا کرده بود که به پیشواز کودتای جدید به تاریخ ۲۹ دسمبر باید انجام میګرفت و به آن توفیق نیافت ” اقتباس از منابع دولتی”»
زندان پلچرخی/ بخش چهارم تشبث به قتل سید عبدالله قوماندان محبس:
در چنین روزگاران سیه که از درودیوار و آسمان کشور باران تظلم و خشونت میبارید و از زمین آن زقوم استبداد و شقاوت میروئید و انسانهای بیګناه و بی پناه را دسته- دسته و جوخه- جوخه در دل شبهای ظلمانی و بی فروغ به کشتارګاه برده دژخیمان و شبګردان امینی آنها را با بیرحمی فراوان سر به نیست میکردند، زندان پلچرخی شباروزی آبستن حوادث ناګوار و دلخراش بود . به حکم حفیظ الله امین، این جلاد خون آشام بی مانند ، جان دها نفر ګرفته میشد.
همانطوریکه در صفحات قبلی به تفصیل یاد آوری ګردیده است در یکی از شبهای تاریک و غم انګیز تعدادی از محبوسین را که در زمان جمهوری محمد داوُود از طرف محکمه با صلاحیت ان وقت به حبس های مختلف المیعاد محکوم ګردیده بودند از بلاک دوم زندان به بلاک اول آورده به رګبار مسلسل بستند که در میان آنها شخصی به نام سید جعفر نیز وجود داشت که برادرش سید اکبر یکجا با وی در بلاک دوم در بند بود.
سید اکبر جهت ګرفتن انتقام برادر خود از سید عبدالله قوماندان محبس ، تصمیم خطرناک مبتنی بر قتل وی اتخاذ کرد و برای تحقق پلان خویش به هرترتیبی که توانسته بود یک قبضه کارد برانی را تهیه نموده آنرا در تحت بنداژ ململینی به بهانهُ اینکه توموری در بند پایش پیدا شده سطر و اخفا کرده منتظر فرصت بود. روزی در دهلیز محبس چنین فرصتی برایش دست داده سید عبدالله را مورد حمله قرار میدهد وبا کارد دست داشته چند ضربه کاری بر بدن او وارد مینماید تا اینکه به زمین میافتد اما سرباز مسلحی که در آن حوالی مصروف پهره بود سید اکبر را با چند فیر مرمی از پا میاندازد . موُظفین زندان سید عبدالله را به شفاخانه انتقال میدهند و به این ترتیب سید اکبر با قبول از جان ګذشتن ، عالمی را از ظلم، استبداد و حقارت این موجود خون آشام رهائی میبخشد.
سید عبدالله جلاد با آنکه به اثر تداوی شفا میابد اما دوباره به حیث قوماندان محبس مقرر نمیشود تا اینکه در مرحله نوین انقلاب ثوربه اثر جرایم نابخشودنی که مرتکب گردیده بود محکوم به اعدام شده این جزا بر او تطبیق میگردد.
تقرر قوماندان جدید:-
دیری نپائید که در یکی از روزهای ګرم وداغ تابستان سال ۱۳۵۸ که دخمه های نمناک زندان چون جهنم ، جسم و جان ادمی را می آزرد و هوای مستعمل و کم اکسیجن آن به ریه های انسان سنګینی میکرد سپاهیان به آرامی در های سنګین سلول ها را یګان- یګان باز کرده زندانیان را به محوطهُ زندان رهنمائی میکردند تا با قوماندان جدیداٌ تقرر یافتهُ محبس پلچرخی معرفت حاصل نمایند . لحظهُ بعد از تجمع زندانیان شخص متوسط القامتی که دریشی تعلیمی عسکری به تن داشت بر نقطهُ بلندی از محوطه قرار ګرفته و خطاب به حاضرین ګفت که من رسول نام دارم و به امر مقامات ذیصلاح به حیث قوماندان محبس پلچرخی مقرر شده ام ما و شما با هم برادر هستیم و ممکن است که شما به اساس بعضی از مسایل پیچیده و بغرنجی که در کشور رخ داده است در اینجا موُقتاٌ زندانی شده باشید . نه من و نه دولت خلقی ما، شما را دشمن خود بحساب می آورد . دشمن مشترک همه ما و شما در بیرون از مرز ها قرار دارد…………..و…….………و غیره
او با ادای این جملات و ګفته های خود که از مبداُ و انجام آن مفهومی به دست آمده نتوانست میخواست از زندانیان دلجوئی نماید و عواطف و احساسات آنها که از فرط اثر ګذاری شکنجه های ګونه ګونه ئی تواُم با حقارت صدمه دیده و جریحه دار ګردیده بود تا حدودی نرم و رقیق سازد و آن سیل مهیب استبداد و تظلمی که از جانب امین و امینی ها، سید عبدالله ها، سروری ها و جیلانیها و دیګر مستبدین حرفوی در درون جامعه افغانی جاری ګشته بود و انزجار نهادینه شده یی ناشی از آن در عقول و قلوب مردم مظلوم جا گرفته را با بستن بند ریګی سد کند که غیر ممکن بود. به همه حال باید ګفت، عصیانی که به مقابل اداره قبلی محبس صورت ګرفت امین و شرکا را وادار به این ساخت تا دفع الوقت تدابیری اتخاذ نموده اداره را در محبس اندکی نرمتر و با خشونت کمتر به پیش برد . از اینرو بعد از تقرر قوماندان جدید برای هر دهلیز یک- یک پایه تلویزیون ۱۲ انچه ګذاشته شده ، به زندانیان کوته قفلی اجازه دادند که با شروع برنامه های تلویزیون از تک سلولی های خویش بر آمده جمعاٌ به تماشای برنامه های آن مشغول شوند و آن قیود ظالمانهُ که زندانیان را از سخن ګفتن به همدیګر منع میساخت تا اندازهُ برطرف ساختند و از حقارتها و ضرب و شتم های قبلی که بر زندانی ها وارد می آمد عجالتا صرف نظرکردند ؛ اما نیت سوُء، ظالمانه و توام با خشونتی که در ذهن امین و شرکاُ برای حفظ حاکمیت فردی و قدرت شخصی نسبت به مردم افغانستان تهنشین گردیده بود پیوسته دوام داشت و هیچګه فروکش نکرد چنانچه اینبار نوبت رسید به استاد بزرګ و ستاره شرق تا شاګرد وفادار به حسابش برسد
. پخش اعلان فوتی نور محمد تره کی از طریق امواج تلویزیون و پیچیدن شیون و ناله های ګریه آلود در دهلیز مقابل:
نوزدهم ماه میزان ۱۳۵۸ که مصادف بود با دهم اکتوبر ۱۹۷۹ اینجانب و تعدادی از زندانیان دیګر بخاطر تماشای برنامه های تلویزیون در دهلیز زندان نشسته بودیم که ناګهان اعلان ذیل از طریق امواج تلویزیون پخش ګردید:
« نورمحمد تره کی در اثر مریضی یی که عاید حالش گردیده بود داعی اجل را لبیک گفته و به حضیرهُ آبایی شان به خاک سپرده شد» .
هنوز اعلان به پایان نرسیده بود که از دهلیز مقابل فریاد و شیون گریه آلود تعدادی از بانوان فضا را پر کرد و از میان آن ضجه ها و ناله های درد آلود ؛ صدای بانویی رساتر گردید که میگفت:
های مردم ! رهبر تانرا کشتند………. و سپس کلماتی نامفهومی را در بین گریهُ خویش زمزمه کرد که با ناله های جمع در هم پیچید ولی با تندی و تحکم و با سرعت خاموش ساخته شد 

نوزدهم ماه میزان ۱۳۵۸ که مصادف بود با دهم اکتوبر ۱۹۷۹ اینجانب و تعدادی از زندانیان دیګر بخاطر تماشای برنامه های تلویزیون در دهلیز زندان نشسته بودیم که ناګهان اعلان ذیل از طریق امواج تلویزیون پخش ګردید:
« نورمحمد تره کی در اثر مریضی یی که عاید حالش گردیده بود داعی اجل را لبیک گفته و به حضیرهُ آبایی شان به خاک سپرده شد» .
هنوز اعلان به پایان نرسیده بود که از دهلیز مقابل فریاد و شیون گریه آلود تعدادی از بانوان فضا را پر کرد و از میان آن ضجه ها و ناله های درد آلود ؛ صدای بانویی رساتر گردید که میگفت:
های مردم ! رهبر تانرا کشتند………. و سپس کلماتی نامفهومی را در بین گریهُ خویش زمزمه کرد که با ناله های جمع در هم پیچید ولی با تندی و تحکم و با سرعت خاموش ساخته شد .
گرچه در جامعه سنتی و قبیله سالار افغانستان وقوع چنین واقعه یی تعجب بر انگیز نبوده و به شهادت تاریخ واقعات مماثل آن که برادر ، برادر خود را بخاطر احراز قدرت از دو چشم نابینا و همچنین پسر پدرش را از نعمت زنده گی محروم گردانیده، نادر نبوده است اما در آن شرایط دشوار تاریخی که چالش ها و پرابلم های زیادی فرا راه دولت نو به دوران رسیدهُ خلقی قرار داشت و مدت کوتاهی از استقرار حاکمیت شان سپری گردیده بود و همچنین احساس اعتمادی که از جانب تره کی و امین در طول مبارزات حزبی و سازمانی به نمایش گذاشته شده بود، حدوث چنین حادثه آغشته به خونی که استاد! مربی! و رهبر کبیر به دست شاگرد وفادارش حفیظ الله امین کشته شده باشد به باور ها کمتر راه میافت ، چونکه در طول مدت زمان معین همبستگی و همسویی این دو رهبر طراز اول فرکسیون خلق حزب دموکراتیک خلق افغانستان طوری به نمایش گذاشته میشد که گویی یک روح باشند در دو جسم.
قابل یاد آوریست که نورمحمد تره کی انسان خوش باور ، ساده و بی پیرایه یی بود که اعتماد بی حصار و بی پایانی به امین داشت اما برعکس حفیظ الله امین انسان حیله گر ، مکار و شیادی بود که با بوسه زدن به دستان تره کی و نثار کردن جملات زیبا و دلنشین چون رهبر کبیر و استاد بزرگ…….. به آدرس وی او را مسحور خویشتن کرده اعتماد بی منتهای او را به خود جلب کرده بود. امین با استفاده از این اعتماد تره کی برای رسیدن به مقامات عالیتر حزبی و بر طرف کردن موانع از سر راه خویش به دسایس و توطئه های بسیاری توسل جسته که این دسایس و خطا کاری های او صدمه یی جبران ناپذیری به وحدت و یکپارچه گی حزب دموکراتیک خلق افغانستان وارد آورده برای بار اول انشعاب دو مرتبه یی حزب را فراهم ساخت.
اول حزب به دو بخش خلقی و پرچمی منشعب گردید و بعداٌ محمد طاهر بدخشی و هوا دارانش از بخش فرکسیون خلق حزب دموکراتیک خلق افغانستان به انشعاب دست زدند، اما هر طوری بود تره کی اعتماد خویش را نه تنها از امین سلب نکرد بلکه او را در دسایس و توطئه هایش حق بجانب خوانده و مورد تآیید قرار داد.
خطای بزرگ و نابخشودنی دیگر امین این بود که بدون مآل اندیشی و محاسبه دقیق نیرو های دو طرف و درک شرایط عینی و ذهنی و آگاه ساختن رهبری حزب دموکراتیک خلق افغانستان که تازه (۱۳۵۶) به وحدت دست یافته بود، اجرای قیام مسلحانه راعلیه نظام جمهوری محمد داوود صرفاٌ به نظامیان بخش خلقی حزب دموکراتیک خلق افغانستان به طور ماجرا جویانه اصدار نمود که تصادفاٌ حزب به پیروزی دست یافت و حاکمیت دولتی ناخواسته بر حزب دموکراتیک خلق افغانستان و رهبری آن تحمیل ګردید که بعداٌ مصائب و مشکلات عدیده یی را به میان آورد.
حفیظ الله امین به این ماجراجویی اکتفا نکرد و با استفاده از قدرت نظامیان بخش خویش که در پست های پر قدرت و درجه اول نظامی مقرر داشته بود برای بار دوم جهت ارضای احساس مقام پرستی و سیطره جویی اش به جفا کاری و خطای دیګری علیه حزب دست زد و آن پیشنهادی بود تا اکثریت رهبران طراز اول بخش پرچم حزب دموکراتیک خلق افغانستان وطن را ترک کرده ظاهراٌ به حیث سفرای افغانستان در خارج از کشور اجرای وظیفه نمایند که نور محمد تره کی و یارانش بدون عاقبت اندیشی و توجه به گستردن دام تذویر حفیظ الله امین این پیشنهاد او را پذیرفته برای عملی ګردیدن آن از هیچ نوع سعی و تلاش دریغ نه ورزیدند و بدین ترتیب به امین فرصت دادند تا در حزب ودولت بعد از رهبر کبیر! در پلهْ دوم قدرت احراز مقام نموده برعکس ، نیرو های انقلابی و در مجموع حزب دموکراتیک خلق افغانستان تضعیف ګردد.
یکی از خطا های عمده امین و یارانش نقض برنامه و اساسنامه حزب دموکراتیک خلق افغانستان در مجموع و به ویژه انکار از مشارکت سائر هموطنان در اداره دولت بود که در برنامه حزب دموکراتیک خلق افغانستان به صراحت تسجیل ګردیده بود. برنامه حزب، استقرار دولت دموکراسی ملی را به حیث پله اول ارتقا به سوی جامعه دموکراتیک پیشبینی کرده به اساس آن مشارکت و سهیم شدن نماینده ګان کافه طبقات اقشار تحت ستم اعم از کارګران، دهقانان، روشنفکران، خورده بورژوا و بورژوازی ملی را در دولت لازمی و حتمی میدانست . امین و یاران تمامیت خواه، مغرور و نا آګاه از اصول انقلابی وی چنان از باده پیروزی مست و لایعقل ګردیده بودند که فکر کردند، بدون مشارکت سائر هموطنان به تنهایی سیطره و حاکمیت فردی و شخصی خویش را با استفاده از نیروی نظامی و دیکتا بر مردم مستضعف افغانستان تآمین کرده میتوانند آنان نه تنها از مشارکت مردم افغانستان در اداره دولت سر باز زدند بلکه دیده و دانسته نصفی از بدنه حزب دموکراتیک خلق افغانستان را نیز با حیل مختلف از قدرت ساقط کرده و هزارانی از آنها را یا سر به نیست کردند و یا بعد از شکنجه های غیر انسانی به زندان افګندند . نورمحمد تره کی بازهم بدون هیچ ګونه تدابیر باز دارنده به حمایت از امین و امینی ها پرداخته و نیرو های انقلابی را به ضعف و ناتوانی دچار ګردانید.
نورمحمد تره کی هیچګاهی با عینک حقیقت بین به سوی امین و عملکرد او نظر نیفګند وتا زمانیکه او را در کوتی باغچه ارګ به فجیعترین شکل به قتل رسانید، ګرکتر و شخصیت خودخواهانه و سیطره جویانه او را درک کرده نتوانست . او همچنین هیچګاهی ندانست و یا نخواست بداند که امین دیوانه قدرت بوده اګر برایش این فرصت میسر ګردد تا خود را به رفیعترین و شامخترین قله قدرت در حزب و دولت رسانیده بتواند، آنګاه نه رهبر خواهد شناخت و نه پیشوا و استاد……و برای بدست آوردن چنین مقامی نه به اندیشه و ایدیولوژی خاصی باورمند خواهد بود ونه به پرنسیپ های اخلاقی و انسانی یی پابند.
همانطوریکه در اوراق ګذشته مفصلاٌ از آن ذکر به عمل آمده است امین کسی بود که به خاطر ماندن در قدرت به حیث شخص اول از اتحاد با زشت ترین، سیاهترین و متحجرترین بنیاد ګرا و شخصیت نوکر منش چون ګلبدین حکمتیار نیز دریغ نکرد بناٌ بعید به نظر نمیرسید تا برای تسخیر آخرین پله قدرت در کشور نورمحمد تره کی رهبر، استاد کبیر، آموزګار خلق…. و غیره را از سر راه خویش برداشته خود بر رفیعترین و شامخترین مقام حزبی و دولتی قرار گیرد. بدینترتیب میبینیم که تاریخ افغانستان یکبار دیګر ورق خورد و نورمحمد تره کی مؤسس حزب دموکراتیک خلق افغانستان و مبارز پر شور و انقلابی ناب ، قربان ساده اندیشی ها و سطحی نګری های خویش ګردیده و به ابدیت پیوست و صحنه تاریخ به مردی دیګری تعلق ګرفت تا توسن خودخواهانه قدرتش را به جولان آورد.

امین در صدر قدرت حزبی دولتی و تقرر قوماندان جدید در محبس پلچرخی:
فردای اعلان فوت تره کی از طریق نشرات تلویزیون دیده شد که جلسه پلینوم کمیته مرکزی تحت ریاست داکتر شاه ولی عضو بیروی سیاسی حزب دموکراتیک خلق افغانستان دایر گردید و در یک فضای مختنق تمام پست هایی که تره کی در حزب و دولت احراز کرده بود ، به اتفاق آرای جلسه به حفیظ الله امین تفویض گردید و بدیترتیب امین به زور سر نیزه نظامیان هوا خواه خویش در عالیترین مقام حزبی و دولتی قرار گرفت.
امین، با غصب قدرت حزبی و دولتی و با شعار مصؤنیت ، قانونیت و عدالت شروع به کار نمود . وی مسؤلیت تمام کشت و کشتار مردمان بیګناه و نا بسامانی هایی را که تا آنګاه در کشور به وقوع پیوسته بود به نور محمد تره کی نسبت داده به اسرع زمان، حزب، دولت و اردو را از طرفداران او پاکسازی نمود.
حفیظ الله امین طوریکه همیشه عقده ها و کدورت های درونی خویش را با پرده تبسم همیشه ګی میپوشانید، بعد از قرار ګرفتن در عالیترین مقام حزبی و دولتی ستیژ نمایش درامهُ سیاست های کذایی خود را نیز به زعم خویش ظاهراٌ خوب آراست و جداول هزاران کشته و شهید دست خود و شرکایش را در عقب دیوار های وزارت داخله آویخت .بعد ذریعهُ وسایل مختلف تبلیغ نمود که این همه کشته های مندرج در جداول مذکور به امر نورمحمد تره کی منشی عمومی کمیته مرکزی حزب دموکراتیک خلق افغانستان ورئیس شورای انقلابی سر به نیست ګردیده اند و ګویا خود او در مقابل کیش شخصیت و تمامیت خواهی تره کی مجبوراٌ خاموش مانده و کاری را از پیش برده نتوانسته است!! هکذا در زندان پلچرخی نیز به تقرر قوماندان نسبتاٌ ملایم طبعی به نام ښایسته ګل پرداخته شکستاندن کوته قفلی ها و تطبیق رژیم نسبتاٌ سهلتری که زندانیان در حیاط زندان میتوانستند از هوای آزاد و نور خورشید مستفید ګردند و باهم صحبت نمایند را ظاهراٌ به نمایش ګذاشت . در عقب این ظاهر سازی ها خشونت و کشت و کشتار مردم بیګناه و بی پناه چنان بالا ګرفت که اګر در ګذشته دژخیمان و آدم کشان امینی در نیمه شب سیاه و تاریک انسانها را از زندان برده و به جوخهُ اعدام می بستند، اکنون با وقاحت و بیشرمی تمام روز ها را نیز به اجرای این کار تخصیص دادند، چنانچه نور احمد اعتمادی صدر اعظم وقت افغانستان و دهها شخصیت دیګر نمونهُ بارزی از این ظاهر سازی امین و شرکا میباشد که در روز روشن به سوب مرګ و نیستی برده شدند.
جنرال شاه پور احمدزی، طاهر بدخشی، داکتر کریم زرغون، داکتر میر علی اکبر، حنیف یرغل و صدهایی دیګر قربانیان زمان بعد از به قدرت رسیدن امین میباشند.
اکنون برګردیم به دوام اصل مطلب که بعضاٌ ترکیبی از هیآت افسران و یا یکی دو نفر از این قدرتمندان به خاطر اجرای وظایفی که نتیجهُ آن برای زندانیان معلوم نمیګردید به زندان پلچرخی می آمدند و بعضی از زندانیان را نزد خود خواسته و پرسش هایی از ایشان به عمل می آوردند . جیلانی افسر قوای هوایی و مدافعه هوایی، اسدالله پیام، عزیز رئیس دستګاه کام، صادق بریدمن از زمره همین اشخاص میباشند که اسمایشان به خاطرم مانده است.
در یکی از روز های پایئزی که با تعدادی از زندانیان در حیاط بلاک اول زندان رو به آفتاب نشسته بودیم تعدادی از همین افسران یاد شده به اسم هیآت وارد بلاک اول ګردیدند . بریدمنی به نام صادق در ترکیب این هیآت وجود داشت به مجرد آنکه چشم صادق به ما افتاد با وقاحت و بی ادبی ما را مخاطب قرار داده و ګفت:
پرچمی ها!! شما هم خود را سوسیالیست و انقلابی میخوانید ، ولی ما مصمم هستیم که طی مدت کوتاهی (دو سه سالی) سوسیالیزم را در کشور اعمار و آنګاه شما را از زندان آزاد سازیم تا ببینید که ما چګونه ګفتهُ خود را در عمل پیاده کرده ایم.
رفیقی از میان ما طنز آمیز به صادق خطاب کرد و ګفت: بریدمن صاحب خدا کند این خواستهُ خود را در ظرف چند ماه تحقق ببخشید چونکه ما در زندان به حد اعلا خسته شده ایم. در ختم این ګفته رفقا با شنیدن این طنز، خندهُ جوشانی سر دادند.
صادق نام بریدمن افسر جدیداٌ فارغ شده یی بود که از الفبای جامعه شناسی و نظام سازی آګاهی نداشت و صرفاٌ شنیده ګی هایش را از زبان رهبران تقلید کرده با باور کامل آنرا چربتر از رهبران بیان میکرد . چونکه امین و شرکا و حتی شخص نور محمد تره کی بعد از پیروزی قیام مسلحانهُ ثور بدون آنکه در جامعهُ نیمه فیودالی، عقب ګذاشته شده و دارای شرایط قبیلوی افغانستان مرحلهُ استقرار دموکراسی و آزادی و نهادینه شدن این پدیده ها و بالتآثیر شګوفا و پویا شدن جامعه و تربیت توده های مردم به روحیهُ رعایت قوانین و تطبیق عادلانهُ آن و مشارکت آګاهانهُ آنها در ادارهُ دولت که زمانګیر بود را تآمین و مساعد ګردانند، پیوسته با شعار های سرخ، آتشین و تو خالی و ذهنی ګرایانه از سوسیالیزم، ساختمان جامعهُ سوسیالیستی در کوتاهترین زمان و از دیکتاتوری پرولتاریا با آب و تاب فراوان داد سخن میکردند . جهت تائید این مطلب در صفحهُ ۹۲ اثر تحقیقی- سیاسی دو نویسندهُ روس تبار بنام ولادمیر سنګروف و والیری سامونین به نام وایروس ، این چنین میخوانیم« به تاریخ چهارم اگست نماینده گان کشف خارجی شوروی و از جمله گریچکوف از طرف رئیس دولت افغانستان پذیرفته شده و او( گریچکوف) هنگامیکه هدیهُ بریژنیو را که یک میل تفنګ با پوش چوبی و کارت ویزیت منشی عمومی کمیتهُ مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی بود به او پیشکش میکرد……… با استفاده از کلمات تعریف آمیز ، تره کی را به مناسبت پیروزی انقلاب تبریک ګفته بلافاصله علاوه نمود.
ما به این عقیده هستیم که شما هنوز در شروع راه قرار دارید، در این راه شما با دشواریهای زیادی که غالباٌ خصلت عینی دارند مواجه خواهید شد، طوریکه دیده میشود هنوز همه شرایط برای اصلاحات انقلابی به وجود نیامده اند، در عین حال هدف تعین شده یعنی اعمار سوسیالیزم، آنهم طی مدت کوتاه شک و تردید زیادی بعضی از دوستان را برانګیخته است……..رفیق تره کی شکر ګذار خواهیم بود اګر پلانهای خویش را در این باره با ما در میان بګذارید.
…………تره کی در عکس العمل به ګفته های ګریچکوف نطق طویلی را که محتوایش بازګوکنندهُ تعجب او در بارهُ آنکه مسکو هنوز هم به ارزش واقعی آنچه که در ماه ثور در کابل به وقوع پیوسته پی نبرده است بود، ګفت:
…………نظر به عوامل متعدد، انقلاب ما شبیه به انقلاب کبیر اکتوبر است اما ما پیروزی خود را نه در شب تاریک بلکه در روز زیر آفتاب روشن و در نتیجهُ نبرد آشکار به دست آوردیم این عامل به انقلاب ما ماهیت خاصی میدهد، آنچه که امروز در افغانستان اتفاق می افتد، این شروع دیکتاتوری پرولتاریا است، چیزیکه یکزمان در کشور شما رخ داده بود مګر آنچه را که شما طی شصت سال به دست آورده اید ما طی پنج سال به آن دسترسی خواهیم یافت………».
آنها در نیافته بودند که خواست ها و آرزو ها وقتی در عمل تحقق میابد که بدواٌ زمینه ها و شرایط آن به صورت عینی آماد ه گردد. در جامعهُ عقب ګذاشته شدهُ یی که تمام ارکان جامعه را درد و مرض و مصیبت فرا ګرفته و از لحاظ ساختار اجتماعی- اقتصادی در بدوی ترین مرحلهُ از زنده ګی قرار داشته و روی همرفته ۸۵ فیصد نفوس آن از حد اقل سواد بهرهُ کافی نداشته باشند، صرفنظر کردن از پله های زمینه ساز و معیار های ملزوم و مد نظر نګرفتن عینیت زنده ګی جامعه وتوصل به شعار های سرخ و آتشین ، حلال مشکلات نمیګردد، چنانچه آواره شدن ملیونها افغان از وطن آبایی شان و به جا ماندن هزاران معلول و معیوب و کشته شدن هزاران دیګر و فرو پاشیدن نظام بر سر اقتداریکه با آرمان خدمت به مردم افغانستان در سنګر های ګرم مبارزه ده ها هزار کشته بجا ګذاشت، نتیجهُ همین سطحی نګری ها، قدرت طلبی ها، تک تازی ها و زور ګویی هایی بود که نه بر منطق تکیه داشت و نه بر اندیشه ها و خرد جمعی حزب دموکراتیک خلق افغانستان.
پنجم ماه جدی ۱۳۵۸ مطابق ۲۷ دسمبر ۱۹۷۹:در ساعات بعد از ظهر این روز طیارات غول پیکری از فراز زندان پلچرخی با پرواز بسیار پائین طوریکه فهمیده میشد که دقیقه یی بعد برای نشست به رنوی میدان هوایی کابل آماده هستند می ګذشتند.
پرواز ها تقریباٌ پیهم و بدون وقفه بود . پرواز های طیاراتی که به خود افغانستان تعلقی نداشت بسیار عجیب و معما ګونه به نظر میرسید، بطور خاص برای ما زندانیان که یکسال و چند ماه آزګاررا در چهار دیوار سلول های نمناک زندان ګذشتانده بودیم و از حالات و اوضاعی کشور چندان آګاهی نداشتیم، حل این معما سختتر و دشوارتر جلوه مینمود . به همه حال وقتی آفتاب به غروب رفت، زندانیان همه وارد دخمه هایشان ګردیده و بعضاٌ در دهلیز های تنګ و تاریک و رهرو ها به تماشای تلویزیون های خود مشغول ګردیدند.
در پروګرام آن شب تلویزیون ، نمایش فلمی بنام وطن اعلان ګردیده بود، همینکه ګویندهُ تلویزیون در انانس خویش کلمهُ فلم را به زبان اورد، تلویزیون غیر مترقبه خاموش و نمایش قطع ګردید.
هنوز دقایقی از خاموشی تلویزیون نګذشته بود که از فیر های ممتد و بلا انقطاع سلاح های مختلف اعم ازخفیف و ثقیل در اطراف محبس پلچرخی محشری به پا ګردید.
پهره داران دهلیز ها که استمراراٌ به کشیک مشغول بودند، به یکباره ګی مفقود الاثر ګردیدند. در پاری از شب که هنوز فیر های ممتد و بلا انقطاع سلاح های ثقیله و خفیفه دوام داشت، شخصی را که میګفتند در پارلمان افغانستان وکیل ولسوالی خوست بود، دروازهً سلولی که چهار نفر پرچمی هریک خیرمحمد شیرزی( بعداٌ رئیس مخابره وزارت دفاع)، دادمحمد افسر پولیس ، نورعلی خان شخص ملکی و این قلم در آنجا به بند کشیده شده بودیم را دق الباب کرد، دررا کشودیم . وکیل صاحب را که در طول مدت زندانی بودن ما به جز ترش رویی از وی چیزی ندیده بودیم با تبسم ملیح و جبین کشاده ما را مخاطب قرار داده فرمودند که از رادیوی کوچکی که با خود دارم صدای کارمل صاحب را شنیدم که سقوط حاکمیت حفیظ الله امین را به سمع هموطنان رسانید. من، تحولی را که به وقوع پیوسته است به شما که رفقای ایشان میباشید تبریک میګویم. ما از اخبار این خبر تعجب انګیز وی ، اظهار تشکر کردیم و برای حفظ ما تقدم دروازه را از داخل بسته و کلید را نزد خویش نګهداشتیم.
فردای آنشب تاریخی، پر ماجرا و هیجان انګیز که خواب به چشمان هیچ زندانی یی راه نیافته بود، دروازه سلول را کشوده به دهلیز نظر انداختیم، عساکری را مشغول کشیک دیدیم که آشنا به نظر نمیرسیدند ولی از علایم و نشانهای شان فهمیده شد که به اتحاد شوروی وقت تعلق دارند. با ګذشت چند ساعت دیګر آنها نیز از نظر غایب ګردیده و رفقای موُظف در وزارت داخله با بس های نفر بر به محبس پلچرخی امده تعد ادی از رفقا را از زندان ذریعهُ بس های مذکور تا تعمیر رادیو افغانستان انتقال دادند که من نیز در میان آنها بودم. وقتی بس ما به سوی شهر در حرکت بود در دو طرف جاده پوسته های از قوتهای ناشناس که ملبس با یونیفورم های نظامی و سلاح های در دست یا شانه و بغل به مشاهده میرسیدند که با لباس های ګرم و کلاه های مخصوص و موزه های نه چندان ظریف ، در اراضی باز و برهنه ایستاده و بعضاٌ در آن سرمای بی امان آتشی افروخته و خویشتن را با آن ګرم میکردند.
همینکه بس در مقابل تعمیر رادیو افغانستان توقف نمود با بعضی از رفقای که در آنجا ګرد هم آمده بودند برخوردیم که با یک دنیا ګرمی ما را در آغوش کشیده و با محبت دوستانه و رفیقانه از ما استقبال کردند.
بعد از این دید و وادید محبت آمیز با رفقا ، یکی از آنها ذریعهُ موتر شخصی اش مرا تا منزلم واقع در عقب سرای هراتی انتقال داد که جمعی غفیری از دوستان و آشنایان و اعضای خانواده ام با بیقرای انتظار آمدن مرا میکشیدند، با ورود من در محوطه، قیامت کوچکی برپا شد، فریاد ها و شیون های خوشی ؛ خواندن دعا ها و ادای شکرانه ګی ها برای زنده ماندنم فضای محوطه را پر کرد . دوستان و اعضای خانواده را یګان- یګان به آغوش کشیده و ابراز محبت کردیم و بدین سان مشقت ها، شکنجه ها و حقارت هاییکه با وجود بیګناهی از جانب امین و امینی ها بر من و هزاران مثل من وارد آورده شده و تحمیل ګردیده بود به پایان رسید و باردیګر نسیم ملایم آزادی را در ریه های زخمی و درد آلودم احساس کردم.
*****