قاسم آسمایی
تلک خرس یا حقایق پشت پردۀ جهاد در افغانستان
بخش دوم سانحۀ هوایی
“مرگ ضیاء ارادۀ خداوند بود” بی نظیر بوتو، دختر سرنوشت ۱۹۸۸
از متن این بخش
ضیاء در بین نظامیان نیز دوستان چندانی نداشت. او به سرعت و بنابر زرنگی خاصی که داشت، رشد نمود و از رقبای خود در کسب مقامات پیشی گرفت. او تمام آنهایی را که رقیب احتمالی و بالقوۀ خویش تشخیص میداد با حیل گوناگون از تقرر در مناطق دورتر از اسلام آباد، تا سبکدوشی، از صحنه دور میساخت. او به حیث لوی درستیز در مورد تقرر و ترفیع افسران از رتبه بریدجنرال به بالا همیشه با دقت زیاد برخورد نموده و شخصاً در مورد آنان تصمیم اتخاذ میکرد و بنابر همین علل عدۀ زیادی از قوماندانان بدون اینکه آنرا علناً تبارز دهند؛ از مرگ او دلشاد شدند
***
باوجود که حکومت ایالات متحده امریکا چند قطره اشکی را در مرگ ضیاء فرو ریخت؛ اما وزارت امور خارجۀ آن عقیده داشت که رسالت ضیاء خاتمه یافته است. با بیرون شدن قوای شوروی از افغانستان، خواست امریکا این بود تا دولت کمونیستی کابل با دولت اسلامی بنیادگرا تعویض گردد
***
مجاهدین نیز با مرگ ضیاء و اختر که طراح پیروزی آنها بودند در غمی بزرگ فرو رفته بودند. زیرا مرگ آنان درست در زمانی اتفاق افتاد که قوای شوروی در حال خروج از افغانستان بود و مجاهدین در آستانۀ آخرین حمله بر کابل و در چند قدمی حصول پیروزی قرار داشتند و حمایه و پشتیبانی آنها در این مرحله امر ضروری دانسته میشد. خواننده کتاب میتواند مصیبت مجاهدین را بهتر درک نماید
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
به تاریخ ۱۷ماه اگست سال ۱۹۸۸هواپیمای ترانسپورتی کموفلاژ شده قوای هوایی پاکستان (۱۳۰ C-) با زاویه ۶۵ درجه در حالی به زمین اصابت کرد که بالهایش در حالت تعادل قرار داشت. گیر فرودآمدن در حالت بالا و قفل بود و هر چار انجن آن کاملاً عادی کار میکرد. سرعت هواپیما در اثنای اصابت به زمین۱۹۰ گره (واحد پیمایش سرعت هواپیما. مترجم) بود. بعد از لحظۀ کوتاهی شعله نارنجی رنگ بزرگ ناشی از انفجار تانکی تیل بلند شد. هردو ساعت موجود در کابین هواپیما دقیقاً ساعت سه بجه وپنجاه ویک دقیقه بعد از ظهر وقت محلی را نشان میداد. محل سقوط هواپیما صرف در چند میلی گارنیزیون شهرک بهاولپور قرار داشت، جایی که دقیقاً پنج دقیقه قبل از آن هواپیما پرواز هفتاد دقیقه یی خود را به جانب اسلام آباد، از آنجا شروع نموده بود. سقوط تقریبا دو دقیقه را دربر گرفت و در نتیجۀ آن تمام سرنشینان هواپیما سر به نیست شدند
تاج محمد چند لحظه قبل از این حادثه در حالی که به طرف کشتزار خود نزدیک قریه دهک کمال Dhok Kamal در جوار دریای سُتلج در هشت میلی بهاولپور روان بود، با شنیدن صدای هواپیما سر خودرا بلند نمود. وی طیاره یی را مشاهده کرد که به طور نامنظم در ارتفاع تقریبا۵۰۰۰ فوتی در پرواز بود. هواپیما نخست به طرف زمین میلان پیدا کرده و بار دگر حالت صعود را اختیار نمود؛ اما بعد از چند لحظۀ دوباره به طرف پائین سقوط و با قسمت پیشرو بر زمین اصابت کرد. وی هیچگونه اصابت راکت، انفجار، شعله و دود را که دلالت بر وقوع فاجعه قبل از اصابت به زمین نماید، مشاهده نکرد
قربانیان حادثه عبارت بودند از جنرال ضیاءالحق رئیس جمهور پاکستان و جنرال اخترعبدالرحمن خان رئیس کمیته قرارگاه مشترک قوای مسلح که جانشین احتمالی رئیس جمهور دانسته میشد. با مرگ دو شخصیت مقتدر پاکستان، رئیس دولت و شخصی که برای مدت هشت سال تا ۱۹۸۷در راس اداره آی.اس.آی قرار داشت، مجاهدین افغانستان دو حامی بزرگ و “قهرمان” خودرا از دست دادند. قربانیان دیگر این حادثه عبارت بودند از آرنولد رافایل Arnold Raphel سفیر ایالات متحده امریکا در پاکستان که شناخت دوازده ساله با رئیس جمهور داشت، بریدجنرال هربرت واسووم Herbert Wassom آتشه نظامی امریکا در اسلام آباد، هشت جنرال پاکستانی با همراهان شان و عملهء هواپیما که در مجموع سی و یک نفر میشدند
سوال ایجاد میگردد که چرا رئیس جمهور و جنرال اختر حتماً باید در یک هواپیما همسفر شوند. آنان خلاف خواست شان متقاعد شده بودند که باید در نمایش تانک رزمی (۱M- ) ساخت امریکا که خواستار فروش آن به پاکستان بودند اشتراک نمایند. اشتراک آنها در چنین نمایش یک امر غیرضروری بود. معمولاً در چنین حالات می بایست قدمه های پائینتر مانند معاون لوی درستیز قوای مسلح، جنرال میرزا اسلم بیگ اشتراک میکرد. باید علاوه کرد که بعد از ایجاد دشواری های امنیتی ناشی از سبکدوشی صدراعظم جونیجو، در سه ماه اخیر این اولین باری بود که ضیاء از محل اقامت خود بیرون میرفت
ضیاء به تاریخ چهارده اگست در نتیجه اصرار برید جنرال محمود درانی قبلا سکرتر و آتشه نظامی پاکستان در امریکا و فعلاً قوماندان فرقه زرهدار که میگفت از اینکه ضیاء در راس قوای مسلح قرار دارد، از لحاظ دیپلوماتیک اشتراک او در این نمایش ضروری است؛ موافقه کرد. جنرال اختر نیز تا دوازده ساعت قبل از آن، هیچگونه تصمیمی رفتن به بهاولپور را نداشت. او بنابر استدلال و تلفونهای پیهم رئیس قبلی آی.اس.آی که میگفت اختر باید از تغییرات جنجال برانگیزی آگاه شود که ضیاء میخواست در سلسله مراتب نظامی وارد آورد، خواستار ملاقات با رئیس جمهور شد و رئیس جمهور چون تصمیم اشتراک در نمایش تانک را داشت، از اختر نیز دعوت نمود تا وی را همراهی نماید و در جریان سفر در مورد باهم صحبت نمایند و به این ترتیب سرنوشت هردو شخص باهم گره خورد
نام رمزی هواپیمای رئیس جمهور (۱Pak- ) بود و بنابر ملحوظات امنیتی، معمولا دو هواپیما (۱۳۰ C-) در پایگاه قوای هوایی چکلاله که در چند میلی اسلام آباد قرار داشت، برای پرواز رئیس جمهور آماده می بود و طیاره یی که باید رئیس جمهور در آن پرواز میکرد، صرف مدتی قبل از پرواز مشخص میشد و از هواپیمای دومی (۲ـ Pak) به حیث هواپیمای احتیاطی و برای مشایعت هواپیمای (۱ـ Pak) استفاده میشد. بعد از مشخص شدن هواپیما VIP، اتاق مخصوص مسافرین عالی مقام به آن هواپیما منتقل میگردید و تا پرواز به شدت از آن حفاظت میشد. این اتاق مخصوص دارای۲۱ فوت طول و ۸ فوت عرض بود و با تخته ها و آهن هایی با وزن ۵۰۰۰ پوند ساخته شده بود که با وسایل و امکانات مستریح از جمله سیستم تهویه هوا و سیستم تنویر مجزا و متکی به خود مجهز گردیده و شرایط مستریح را برای پرواز تأمین میکرد. معمولاً هردو هواپیما قبل از پرواز از لحاظ امنیتی مورد بازرسی دقیق قرار میگرفت
در پرواز پلان شدۀ آن روز یک مشکلی وجود داشت و آن عبارت از این بود که خط نشست میدان هوایی بهاولپور تنها برای نشست یک هواپیمای ۱Pak مساعد بود و به همین ملحوظ هواپیمای۲ـ Pak به فاصلۀ ۱۵۰ کیلومتری از آن در میدان هوایی سرگوده به زمین نشست. به این ترتیب حین برگشت دوباره رئیس جمهور از چکلاله، با موجودیت صرف یک هواپیما، انتخاب هواپیمای دوم وجود نداشت
در میدان هوایی بهاولپور دو هواپیمای کوچک دیگر نیز موجود بود. یک بال هواپیمای اکتشافی (Cessna) که بعد از حمله ناموفق شش سال قبل، از آن برای محافظت اطراف میدان هوایی در مقابل تروریستها استفاده میشد و دومی هواپیمای هشت نفره مربوط جنرال بیگ مهماندار اصلی این نمایش بود که با آن باید او و سفیر امریکا تا ملتان سفر میکردند. زیرا طیاره جت کوچک آتشۀ نظامی امریکا در آنجا برای انتقال سفیر و آتشۀ نظامی پارک شده بود. هر گاه این سانحه در نتیجۀ سبوتاژ بوده است، پس این دو امریکایی هدف اصلی پلان تروریستی نبوده اند
نمایش تانک (Abrams) که در محضر تعداد زیاد مقامات عالی نظامی صورت گرفت، آن طوری که خواست امریکا بود نیز موفقیت آمیز نبود؛ زیرا خطاهای داشت و در نتیجه معامله میلیارد دالری نیز عقد نگردید
وقتی که رئیس جمهور و افسران ارشد مصروف صرف نان چاشت بودند، هواپیمای ۱ PAK- در زیر شعاع آفتاب توسط گارد امنیتی محافظت میشد و هفت تخنیکر مصروف ترمیم دروازه کارگوی (دروازه مخصوص برای نقل و انتقال اموال) آن بودند که خرابی در آن رونما شده بود. پیلوت هواپیما مشهود حسن که شخصاً توسط ضیاء برگزیده شده بود، با کوپیلوت (پیلوت دوم)، کشاف و انجنیر به هواپیما برگشته و به کنترول پیش از پرواز و آماده گی برای آن پرداختند. اتاق VIP طور مجزا در عقب کابین پیلوت قرار داشت و از طریق در کوچک و سه پله زینه در قسمت چپ هواپیما با آن وصل میشد
ضیاء با همراهان خویش ساعت سه و سی دقیقهء بعد از ظهر رسید و قبل از خداحافظی با مشایعت کنندگان روی به مکه زانو زد. وی از دو مقام عالی رتبه امریکایی نیز تقاضا نمود تا آنها نیز در هواپیما با وی همراه شوند؛ آنها بدون کوچکترین تعلل به این تقاضا لبیک گفتند. جنرال بیگ با وجود اصرار رئیس جمهور از سفر با ۱PAK- معذرت خواست. او هواپیمای خود را ترجیح داد، زیرا باید به لاهور پرواز میکرد. ضیاء همیشه عادت داشت تا تعداد زیادی از جنرال های بلند مقام را با خود داشته باشد تا بدینوسیله خطر سبوتاژ احتمالی را به حداقل برساند
لحظاتی قبل از پرواز، دو کریت “اَم” برای سرنشینان VIP هواپیما و یک صندوق حاوی مدل های تانک به هواپیما آورده شد و بدون تلاشی و معاینه در هواپیما جابجا گردید
در اتاق مخصوص هواپیما ضیاء، اختر، افضل، رافایل، واسوم و منشی نظامی رئیس جمهور برید جنرال نجیب احمد حضور داشتند. ضیاء، رافایل و اختر نزدیک یکدیگر نشستند تا در اثنای پرواز صحبت نمایند. اگرچه صحبت در هواپیما (۱۳۰ C-) تا اندازه یی دشوار بود؛ زیرا هواپیما سرو صدای زیادی داشت. ساعت سه و چهل وشش دقیقهء بعد از ظهر را نشان میداد. هواپیما ۱PAK- پس از آن که هواپیمای اکتشافی Cessna از امنیت ساحۀ اطراف میدان هوایی اطمینان داد، پرواز نمود. بورد پرواز حالت کاملاً عادی را نشان میداد و با برج ترمینل ارتباط برقرار بود. این واقعیت که هواپیما بدون جعبۀ سیاه و وسیله ثبت صحبت های عمله و نحوء پرواز بود، بعدها مورد انتقاد قرار گرفت. در اثنای پرواز در ذهن هیچ یک از عمله و مسافرین هواپیما خطور هم نمیکرد که چند لحظه بعد چه سرنوشتی در انتظار آنان است. مشهود حسن بعد از گرفتن ارتفاع لازم و عیار ساختن استقامت، وقت رسیدن هواپیما را از طریق مخابره به اسلام آباد اطلاع داد
پیلوت هواپیمای جنرال بیگ، در زمین برای پرواز آمادگی میگرفت. هواپیمای Cessna و پاک ـ ۲ در سرگوده نیز به پرواز در آمده بود. امواج مخابره همه آنها به عین فریکونسی پاک ۱ PAK- عیار بود لذا همۀ آنها آواز مرکز کنترول در زمین را شنیدند که از ۱ PAK- موقعیت آنرا سوال نموده و جواب “منتظر باشید” را شنیدند و سپس خاموشی مطلق حکمفرما گردیده و به صدای دسپیچر برج کنترول جواب داده نشد. این حالت دلالت بر آن داشت که حادثه یی غیر عادی اتفاق افتاده است. مسافرین هواپیما، بسته با کمربندهای امنیتی در حالت وحشت آوری قرار داشتند و توان حرکت از آنها سلب شده بود. صداهای طلب امداد آنها در لابلای غرش انجن های هواپیما می پیچید. بعد از چند لحظۀ زود گذر، هواپیما گویا دوباره تحت کنترول قرار گرفت و شروع به بالا رفتن کرد و سرنشینان هواپیما برای لحظه یی در سیت های خویش آرام گرفتند و باردیگر طیاره ۱ PAK- تلاش برای زنده ماندن نمود، اما تلاش بیهوده و ناکام و بعداً سقوط هولناک
مقصرین
از لحاظ ترمینولوژی حقوقی این سانحه را باید حادثۀ تصادفی دانست و یا هم قتل عمد؟ وقتی خبر این واقعه پخش شد در سرتاسر پاکستان تنها یک برمیلیونم مردم باور کرده میتوانستند که این حادثه تصادفی بوده باشد؛ ضیاء دشمنان بیشماری داشت. قبل از این حادثه حداقل شش بار تلاش برای ترور او واز جمله یک بار فیر راکت بر هواپیمای حامل وی صورت گرفته بود. از جملۀ دشمنان آشتی ناپذیر او در داخل پاکستان یکی هم فامیل بوتو بود، زیرا ضیاء با وجود اعتراض های بین المللی، حکم اعدام ذوالفقار بوتو پدر بینظیر بوتو صدراعظم فعلی پاکستان را تائید نموده بود. بوتو در زمان صدارت خویش زمینهء رشد و ارتقای ضیاء را مساعد ساخت و اورا با وجود داشتن رتبه نسبتاً پائین، به حیث لوی درستیز پاکستان مقرر کرد و به این ترتیب موصوف سه سال قبل حکم اعدام خویش را امضا نموده بود
بوتو به تاریخ چهارم اپریل ۱۹۷۹ در زندان راولپندی به دار آویخته شد و بعد از آن دشمنی آشتی ناپذیر خاندان بوتو با ضیاء آغاز گردید. ضیاء، بینظیر بوتو و مادرش را زندانی ساخت، حزب مردم مربوط بوتو را ممنوع اعلان کرد و پسران وی شاه نواز و میرمرتضی را به ارتکاب جرایم جنایی غیاباً محکوم نمود. میرمرتضی در تبعید گروه تروریستی الذوالفقار (شمشیر) را برعلیه ضیاء در کابل ایجاد نمود و دفاتر آنرا با کمک سازمان آزادیبخش فلسطین در دمشق فعال کرد و مبادرت به ترور و تخریب نمود. از جمله در سال ۱۹۸۱ هواپیمای خط هواپیمایی پاکستان را ربود. شاه نواز در سال ۱۹۸۵در پاریس به شکل دردناک در گذشت و چنان شایع شد که گویا او توسط عمال ضیاء مسموم شده است. این خصومت آشتی ناپذیر تا هنوز ادامه دارد. بینظیر بوتو سه ماه قبل از آنکه برنده انتخابات شود و به حیث اولین صدراعظم زن در تاریخ پاکستان به قدرت برسد، در مورد سقوط هواپیما ضیاء گفته بود که این حادثه به جز از امر الهی، چیزی دیگری نبود
ضیاء از جملۀ آن افسران نظامی بود که با اختر یکجا از دورۀ اخیر اکادمی نظامی هندوستان قبل از تجزیه هند و ایجاد پاکستان در سال ۱۹۴۷ فارغ شده بود. او همیشه میگفت که “قوای مسلح عرصۀ دلخواه زندگی من است”، وی بعد از آن که از طرف بوتو به حیث لوی درستیز مقرر شد، این پست را تا لحظۀ مرگ ترک نکرد. ضیاء در بین نظامیان نیز دوستان چندانی نداشت. او به سرعت و بنابر زرنگی خاصی که داشت، رشد نمود و از رقبای خود در کسب مقامات پیشی گرفت. او تمام آنهایی را که رقیب احتمالی و بالقوۀ خویش تشخیص میداد با حیل گوناگون از تقرر در مناطق دورتر از اسلام آباد، تا سبکدوشی، از صحنه دور میساخت. او به حیث لوی درستیز در مورد تقرر و ترفیع افسران از رتبه بریدجنرال به بالا همیشه با دقت زیاد برخورد نموده و شخصاً در مورد آنان تصمیم اتخاذ میکرد و بنابر همین علل عدۀ زیادی از قوماندانان بدون اینکه آنرا علناً تبارز دهند؛ از مرگ او دلشاد شدند
حلقۀ قاتلان محدود به پاکستانی ها بوده نمیتوانست. پشتیبانی ضیاء از مجاهدین بر علیه شوروی و دولت افغانستان، سبب آن شد که عمال خدمات اطلاعات دولتی نیز برای تضعیف دولت پاکستان به فعالیت های تخریبی بپردازند. خ.ا.د ادارۀ پولیس مخفی افغانستان بود که از جانب ک.گ.ب کمک و آموزش داده میشد و رئیس جمهور ضیاء و اختر در صدر فهرست سیاه آنها قرار داشتند. ضیاء با حمایه نه ساله از مجاهدین که شامل دادن سلاح، آموزش و مشورهء جنگ های پارتیزانی بود؛ عامل هلاکت ۱۳۰۰۰ سرباز شوری و مجبور ساختن آنان به بیرون شدن از افغانستان بود. شوروی همچنان پاکستان را متهم میساخت که مجاهدین را برای حمله بر قطعات شوروی در اثنای خروج آن از افغانستان (در حین وقوع سقوط هواپیمای ضیاء تنها نصف قوای شوروی از افغانستان خارج شده بود) تشویق و تسلیح مینماید. در این راستا از طریق سفیر امریکا در مسکو به پاکستان هوشداری نیز رسیده بود که گویا شوروی میخواهد به ضیاء درس عبرتی بدهد
بر هند نیز اتهام وارد شده میتوانست زیرا هند و پاکستان سه مرتبه در سالهای ۱۹۴۷، ۱۹۶۵ و ۱۹۷۱ به کشتار یکدیگر پرداخته بودند. راجیف گاندی صدراعظم هند، ضیاء را متهم به ارسال اسلحه به تروریست های سیک مینمود که مادر وی را به قتل رسانده بودند. در حال حاضر چندین هزار شورشی مسلح در هند فعال بودند و بر ضیاء اتهام وارد میشد که وی به آنان پناه داده، زمینۀ آموزش چریک ها را در پاکستان مهیا ساخته و با رهبران آنان ملاقات مینماید. دهلی در جهت مقابله با این پلان های پاکستان اداره خاص تحقیق و تحلیل (RAW) را ایجاد نموده بود
باوجود که حکومت ایالات متحده امریکا چند قطره اشکی را در مرگ ضیاء فرو ریخت؛ اما وزارت امور خارجۀ آن عقیده داشت که رسالت ضیاء خاتمه یافته است. با بیرون شدن قوای شوروی از افغانستان، خواست امریکا این بود تا دولت کمونیستی کابل با دولت اسلامی بنیادگرا تعویض گردد. در حالی که مقامات امریکایی میگفتند که در واقعیت، این خواست ضیاءالحق بود. به نظر آنها، ضیاء در آرزوی ایجاد یک بلاک مقتدر اسلامی در بر گیرندۀ ایران، افغانستان و پاکستان و سرانجام بخش های از شوروی چون ازبکستان، ترکمنستان و تاجیکستان بود. در وزارت خارجه عقیده داشتند که به میان آمدن چنین ساحۀ سبز در نقشۀ منطقه، به مراتب خطرناکتر از افغانستان سرخ بوده میتواند.
بعد از حادثه سقوط هواپیما، قوماندان قوای هوایی پاکستان هیئت تحقیق را تعیین کرد و هدایت داد تا علل حادثه، خسارات وارده و مقصرین حادثه را (در صورت که موجود باشند) تثبیت و پیشنهادهای مشخص را برای جلوگیری از تکرار همچو حوادث ارائه نمایند
ریاست هیئت تحقیق را قوماندان قوای هوایی پاکستان عباس میرزا به عهده داشت و سه تن از مقامات ارشد قوای هوایی پاکستان در ترکیب آن شامل بود. به منظور ارائه مشوره های فنی و تخنیکی برای هیئت ذکر شده، شش افسر نیروی هوایی امریکا تحت ریاست دگروال دانیل سووادا (Daniel Sowada) با عجله از اروپا وارد پاکستان شدند
هیئت طی مدت دو ماه، مدارک و اسناد مربوط حادثه را جمع آوری نموده و شهود را مورد پرسش قرار دادند. قطعات و پرزه جات متعدد جمع آوری شده از محل سقوط هواپیما شامل انجن، پروانه ها، سیستم کنترول و سایر اجزای باقیمانده از لاشه هواپیما، در پاکستان و ایالات متحده امریکا به همکاری کمپنی لاکهید (کمپنی مولد هواپیما) مورد بررسی و معاینات لازم تخنیکی قرار گرفت. در جریان تحقیق و برمبنای نتیجه گیری های به دست آمده، دلایلی که در مورد سقوط هواپیما، موجه و دخیل دانسته نه شدند، از فهرست حذف گردید. بر اساس این بررسی تثبیت شد که پیلوت و عملۀ پرواز، از صحت کامل جسمی و روانی برخوردار بودند و پیلوت در اثنای پرواز مرتکب اشتباه نشده است. وضع جوی برای پرواز مساعد بود و مواد سوخت هواپیما به چیزی آلوده نبوده است. حین اصابت هواپیما بر زمین، حریق در هواپیما رخ نداده و تمام سیستم هواپیما از قبیل انجن، پروانه ها، سیستم برقی و سیستم هایدرولیک کاملاً فعال و سالم و آثاری از دستکاری در آن به مشاهده نرسید. هم چنان هیچ مدرکی مبنی بر انفجار در داخل هواپیما به دست نیامد. بر علاوه آثاری که اثبات کنندۀ اصابت راکت بر بدنۀ هواپیما باشد؛ مشاهده نشد. نتیجه نهایی بررسی و تحقیق این بود: سقوط هواپیما و کشته شدن سی و یک تن از سرنشینان آن ناشی از عمل تروریستی بوده است
هیئت تحقیق به این نتیجه رسید که همه عملۀ هواپیما هم زمان، در اثر مواد کیمیاوی مانند گازی بی بو و بی رنگ که به سرعت سیستم عصبی را فلج میسازد، مسموم و فلج گردیده و حتی آنها موجودیت گاز را احساس ننموده بودند تا از ماسک ضد گاز استفاده نمایند. همچنان تثبیت شد که هیچ یک از عمله، در اثنای سقوط، کلاه محافظتی را بر سر نداشتند. کمیسیون خاطر نشان ساخت که احتمال دارد مواد کیمیاوی مولد گاز در محموله کوچک عادی، مانند ظرف آب، ترموز، بوتل و یا بستۀ تحفه مانند که جلب توجه نکند؛ طور مخفی در کابین عمله جابجا شده باشد
نوعیت گاز استفاده شده برای مسمومیت عمله پرواز مشخص نشد، زیرا برای تثبیت آن ضرورت به کالبد شکافی و اجرای معاینات ضروری و حتمی بر اجساد عمله هواپیما بود که صورت نگرفت. تنها جسد دگروال واسوم (Wassom) که آنهم در اتاق VIP قرار داشت و نه در کابین پیلوت، در شفاخانه نظامی بهاولپور معاینه گردید؛ اما اجازه کالبدشگافی در مورد آن داده نشد. از معاینه جسد وی چنین نتیجه به دست آمد که در آن آثاری ناشی از انفجار و تنفس گاز مسموم کننده قبل از اصابت هواپیما بر زمین وجود نداشت. ممانعت از اجرای کالبدشگافی، عمل غیر قابل قبول و سوال بر انگیز بود؛ زیرا اجرای کالبدشگافی در چنین حالات از عناصر اصلی و حتمی پروسۀ تحقیق شمرده میشود. بعداً گفته شد که نسبت سوختن کامل اجساد، امکان کالبد شکافی وجود نداشت. برای فامیل جنرال اختر که میخواستند جسد وی را قبل از دفن ببیند، به این دلیل اجازه داد نشد که گویا جسد کاملا از هم پاشیده و هیچ چیزی از آن باقی نمانده است. این دلیل نیز چندان موجه بوده نمیتواند. زیرا بنابر گفتار شاهدان محل سقوط، برعکس قسمت عقبی هواپیما که کاملاً از بین رفته بود، کپسول محل نشستن مقامات عالیرتبه و کابین پیلوت در چنین حالت نبود
هم چنان جسد Wassom در حالتی نبود که مانع اجرای معاینات لازم شود. قرآن مجید متعلق به ضیاء دود آلود، اما به سهولت قابل تشخیص بود. همچنان کلاه نظامی اختر با دوسیه شخصی وی که مزین با نشان و کلمه (رئیس JCSC) بود کاملاً خوانده شده میتوانست. یکی از مقامات رسمی ایالات متحده امریکا اعلام کرد که بنابر اصول اسلامی، اجساد اوتوپسی شده نمیتواند و باید در مدت بیست و چار ساعت دفن شود. البته در حالات عادی این شیوه کاملاً معمول و لازم الاجرا است؛ اما در این گونه قضایا برای دریافت حقیقت، اجرای معاینات حتمی و لازمی است و کارکنان شفاخانه نظامی بهاولپورآمادۀ اجرای چنین معاینات بودند
اعضای هیئت تحقیق دارای توانایی های مسلکی لازم نبودند تا تحقیقات ضروری جنایی را پیش ببرند. آنها نوشتند: »در مجموع برای۳۱ جسد گواهی مرگ داده شده اما این تعداد را نه کسی در بیمارستان و نه در محل واقعه حساب نموده است. این احتمال را که کسی در بهاولپور در هواپیما سوار نشده باشد، نمیتوان رد کرد
آی.اس.آی در ابتدا تحقیقات را با جدیت آغاز نمود؛ اما بعداً این تمایل و اشتیاق فروکش کرد. پرسونل خدماتی میدان هوایی بهاولپور از اینکه در مورد قضیه از آنها سوال و جوابی صورت نگرفت در تعجب بودند. همچنان قضیه قتل افسر پولیس که در نزدیک شهر بهاولپور همزمان سقوط طیاره صورت گرفته بود نیز با جدیت بررسی نشد. در حالی که تحقیق از پیلوت هواپیمای پاک ـ ۲ با شدت تمام در جهت گرفتن اعتراف صورت گرفت و این هم تعجب برانگیز بود. موجبۀ این شدت، قتل اخیر یکی از رهبران شیعه بود که از طرف پیروانش مرگ او به ضیاء نسبت داده شده بود. از آنجایی که پیلوت هواپیما پاک ـ۲ و کوپیلوت پاک ـ۱ ساجد هردو شیعه مذهب بودند، روی همین ملحوظ چنین تصور شد که پیلوت پاک ـ۲، ساجد را به خودکشی قانع ساخته تا انتقام رهبر مقتول شیعه گرفته شود. تنها زمانیکه هیئت تحقیق به این نتیجه رسید که از لحاظ عملی وقوع این نوع عمل ناممکن است، پیلوت بدبخت را رها کردند. بر اساس قرار هیئت تحقیق، این یک قتل دستجمعی بود که عامل یا عاملین آن تثبیت نشدند
آن طوری که قبلاً گفته شد، تعداد زیاد اشخاص، ادارات و حتی کشورهای متعددی بنابر ملاحظات شخصی و یا سیاسی در آرزوی نابودی ضیاء بودند. این مجموعۀ حقایق و مدارکی بود که من در حد امکان آنرا جمع آوری نموده و با استناد برآن، نتیجه گیری های خویش را ذیلاً ابراز مینمایم
اولاً حرکت نوسانی و بی موازنه شدن هواپیما نشان میدهد که تلاشهای ناکام برای تحت کنترول درآوردن آن صورت گرفته است و این حدس های گوناگون را به میان میکشد: ازجمله، هرگاه این شخص یکی از عمله هواپیما بوده باشد باید آواز وی مبنی بر اعلام خطر از طریق مخابره شنیده میشد، درحالی که خاموشی مطلق حکمفرما بود و این دلالت برآن دارد که وی توانایی آنرا نداشت و به عبارۀ دیگر فلج شده بود. بعداً گفته شد که گویا فریاد دگروال نجیب احمد از طریق مخابره شنیده شده است که به پیلوت چیزی می گوید. همچنان چنین حدس زده شد که گویا نجیب تلاش کرده بود تا هواپیما را تحت کنترول درآورد. از نظر من این یاوه گویی های محض است؛ زیرا در حالت نوسانی بودن هواپیما، وی چگونه توانسته کمربند امنیتی خود را باز و تا کابین پیلوت برود؟ دلیل دیگر این که بعد از اینکه پاک ـ۱ از کنترول خارج شده بود، از لحاظ فزیکی هیچ گونه امکان آن موجود نبود تا کسی چوکی خود را ترک و از زینه ها بالا رفته، دروازه را باز کند و داخل کابین پیلوت گردد. و سرانجام از طرف هیئت تحقیق هیچگونه اشاره یی مبنی بر شنیدن آواز نجیب احمد نشده است. هر گاه چنین چیزی اتفاق افتاده باشد پس برای بالا رفتن و دوباره پایین آمدن هواپیما باید علت دیگری وجود داشته باشد. بر اساس معلومات متخصصین کمپنی لاکهید، هر گاه این نوع هواپیما (۱۳۰ C-) در حالت بی موازنه گی قرار گیرد، در قسمت دم هواپیما سیستم خودکار وجود دارد که به طور خود کار آنرا عیار ساخته و طیاره را در حالت تعادل و موازنه قرار میدهد. امکان دارد قبل از سقوط، چندین بار اینگونه حالت تکرار شود. اصطلاح تخنیکی برای این حالت را “phugoid” مینامند
به نظر من هدف اساسی در این حادثه، سر به نیست کردن و کشتن ضیاء بود. ممکن در پلان اصلی، همزمان قتل اختر نیز مد نظر بوده باشد؛ اما من در این مورد متردد هستم. با وجود که عدۀ زیادی در آرزوی مرگ همزمان هردو بودند. اختر مورد نفرت عدۀ زیادی از نظامیان عالیرتبه بود و همچنان نام او در صدر لیست سیاه خاد قرار داشت. او جانشین احتمالی ضیاء بعد از مرگش دانسته میشد. بنابر همین دلایل، شاید توطئه گران تلاش کردند تا او را با ضیاء در هواپیمای پاک ـ ۱ همسفر نمایند. اگر چنین بوده باشد، پس نامبرده در آخرین لحظات شامل پلان گردیده است. به عقیدۀ من مرگ وی پاداش غیر منتظره برای قاتلین بوده است
سقوط دادن هواپیما به حیث وسیله قتل به این منظور انتخاب شده بود که هر گاه موضوع سبوتاژ در حادثه مطرح گردد، امکان ردیابی کسانی که در تعمیل این پلان نقش داشتند حد اقل می گردد. در استفاده از گاز سمی غیرمعمولی که سبب کشتن همزمان چهار نفر عمله هواپیما گردید؛ باید دست کدام ادارۀ اطلاعاتی را دخیل دانست. به احتمال قوی پاکستان چنین گازی را در اختیار نداشت. اما بدون شک و شبه ک.گ.ب و سی.آی.ای انواع اینگونه گاز را در اختیار داشتند. خاد و راو (RAW) (۲) هردو میتوانستند آنرا از طریق ارتباطات شوروی خویش به دست آورند. هرگاه توطئه گران از جملۀ نظامیان پاکستانی بوده باشند، ممکن است سی.آی.ای آنرا به منظور دیگری در اختیار آنها قرار داده باشد
همچنان احتمال نقش داشتن نظامیان عالی رتبه و پایین رتبه پاکستان در واقعه وجود دارد. اگرچه حصول معلومات لازم در مورد برنامه پرواز رئیس جمهور تا اندازه یی ساده و آسان است و میتوان آنرا از بخش امنیتی میدان هوایی و یا سیستم داخل هواپیما بدست آورد ؛ اما ک.گ.ب، خاد و یا راو نمیتوانست مانع اجرای اتوپسی در شفاخانه نظامی شوند
شاید طراحان پلان با ترس و لرز، هفته ها منتظر لحظه یی بودند تا ضیاء از هواپیمای خود استفاده نماید. نمایش تانک با در نظر داشت اینکه ضیاء کوچکترین علاقمندی به آن نداشت، شاید به حیث آخرین وسیله یی بود که از آن باید برای اجرای پلان استفاده میشد. مشکل در آن بود که چگونه باید ضیاء را قانع ساخت و آنهم بدون اینکه سبب ایجاد کوچکترین سؤظن شود تا در نمایش تانک اشتراک ورزد. جنرال درانی قوماندان قوای زرهدار امکان آنرا داشت تا ضیاء را به اشتراک در آن نمایش قناعت و توضیح دهد که اشتراک وی باعث افزایش اهمیت این نمایش میگردد. این اصرار و پافشاری در مورد اشتراک رئیس جمهور سوء ظن را نیز متوجه وی نمی ساخت زیرا اشتراک وی در آن نمایش برای بلند بردن حیثیت درانی با ارزش بود
باید تصور کرد که گاز کشنده قبلا در اختیار شخصی قرار داده شده و آموزش های لازم هم در مورد صورت گرفته و وی باید مترصد فرصت بوده باشد. بدون شک، این شخص باید از جملۀ افراد نظامی و احتمالاً تیکنیشن قوای هوایی بوده باشد. اگر این فرضیه من درست باشد، پس باید کسی از جمله افراد گروه شماره شش قوای هوایی پاکستان در این حادثه سهیم باشد. زیرا این گروه مسؤولیت ترانسپورتی هواپیما ۱۳۰ C- را در پایگاه چکاله که در چند میلی اسلام آباد قرار دارد؛ به عهده داشت. تصمیم در مورد کاربرد گاز، باید زمانی گرفته شده باشد که تثبیت گردید که ضیاء مصمم است تا به بهاولپور پرواز نماید. اما گاز چه وقت و در کجا جابجا گردد؟ آنجا (بهاولپور. مترجم) و یا در چکاله؟ زیرا تا هنوز تثبیت نگردیده بود که کدام هواپیما باید به حیث پاک ـ ۱ انتخاب گردد
اکثریت نظرها بر این است که وسیلۀ تخریبی در بهاولپور جابجا شده بود؛ اما من معتقد هستم که امکان تعبیه آن در چکاله بیشتر متصور است. زیرا در بهاولپور به جز عمله پرواز هواپیما از افراد قوای هوایی کسی دیگری نبود و از جمله عملۀ پرواز کسی نمیتوانست به این کار مبادرت ورزد، مگر اینکه کسی در صدد مرگ خویش توام با هواپیما باشد. توطئه گران چگونه میتوانستند اطمینان حاصل نمایند که یک فرد نظامی بتواند داخل هواپیمایی شود که تحت تدابیر شدید امنیتی قرار داشت؟ زیرا وسیله باید در کابین پیلوت جابجا میشد و برای رسیدن به آنجا، وی باید از زینه استفاده و بعد از عبور از دروازه، داخل کابین پیلوت میشد. عملی شدن این شیوه برای سرباز ناممکن به نظر میرسد و همچنان فرضیه انتقال وسیله تخریبی را در بین کریت “اَم” نمیتوان قبول کرد؛ زیرا احتمال موجودیت عمله پرواز در دروازه بگاژ که در صدد پرواز به اسلام آباد بودند، موجود بود. آنها و محافظین اجازه نمیدادند که سرباز و یا شخص ملکی به هواپیما نزدیک شود، چه رسد به اینکه کسی داخل کابین پیلوت گردد. من نمیتوانم با اطمینان بگویم که این کار در بهاولپور صورت گرفته است. اگر فرضاً این کار در آنجا صورت گرفته باشد، عمل بسیار خطرناک و چانس رسیدن به هدف بسیار کم بوده است
امکان نفوذ ”اپراتیفی“ یک ادارۀ اطلاعاتی در بین پرسونل دایمی قوای هوایی در چکاله موجود بود. دسترسی پرسونل خدماتی و مراقبتی به ۱۳۰ C – جزء کار های عادی و روزمرۀ وظیفوی آنها بود. با جابجایی کابین مخصوص VIP در پاک ـ ۱ فرصت مساعدی برای توطئه گران ایجاد شد، زیرا هواپیما مشخص گردید و در حین جابجایی و نصب کابین اگر کسی به منظور تبدیل وسیلۀ آتش نشانی و یا جابجایی وسیلۀ دیگر در کابین پیلوت داخل میگردید، مورد سوءظن و شک قرار نمیگرفت. هرگاه جابجایی وسیلۀ تخریبی در چکاله صورت گرفته باشد، به دو وسیلۀ که عبارت از تایمر انفجار دهنده و ارتفاع سنج باشد ضرورت بود. تایمر انفجار دهنده ممکن طوری عیار شده باشد که با رسیدن در ارتفاع معین فعال شود. لذا در چهار ساعت اول محفوظ خواهد بود. پس یک ساعت قبل از پرواز، یک ساعت در اثنای پرواز و بعد از نشست پاک ـ یک در بهاولپور باید وسیله ارتفاع سنج جابجا شده باشد. در اینصورت وسیله انفجار دهنده باید در ارتفاع معین فعال و گاز کشنده در کابین پخش میشد. هرگاه سبوتاژ در چکاله صورت گرفته میبود در آن صورت وسایل دوگانه همزمان به کار گرفته میشد در غیر آن پاک ـ۱ بعد از پرواز کوتاه مدت سقوط میکرد و مسؤولیت متوجه پرسونل قوای هوایی چکاله میشد
این دسیسه، دقیق و بدون اشتباه عملی شد؛ اما تنها دو نفر که عبارت بودند از سفیر امریکا و آتشه نظامی آن کشور قربانی آن شدند. یقیناً در طرح پلان، کشتن دو نفر متذکره پیشبینی نشده بود. اما فهمیده شده نتوانست که چرا ضیاء در آخرین لحظات آنها را به همراهی با خویش دعوت نمود. مرگ این دو نفر سبب وارخطایی طراحان دسیسه شد؛ زیرا در صورت اجرای تحقیقات همه جانبه هویت آنان افشا میشد که چنین تحقیقات صورت نگرفت. سر انجام این عمل تروریستی وحشتناک از طرف امریکا پرده پوشی شد
پرده پوشی/ پَل پُت کردن
وزارت خارجه ایالات متحده امریکا زیاد علاقمند بود تا علت این حادثه، نقص تخنیکی و یا هم اشتباه پیلوت وانمود شود، نه سبوتاژ. زیرا اگر هدف از این عمل کشتن دو تن از دپلوماتهای ارشد ایالات متحده امریکا دانسته میشد؛ طبعاً در آن صورت جامعه و وسایل ارتباط جمعی به آن علاقمند میشد و اعتراض شدید و طولانی را برعلیه عاملین آن بر می انگیخت و فشار وارد میگردید تا مقصرین و عاملین این حادثه تثبیت گردند. چون حکومت از تثبیت عاملین آن عاجز بود، لذا خاموشی و خاک انداختن برآن یگانه چاره دانسته شد
بدون در نظرداشت اینکه عاملین واقعه کی ها بودند، چنین حالت به وجه سیاسی امریکا در منطقه و سایر کشورها صدمه میرساند. هرگاه عامل آن ک.گ.ب و یا خاد دانسته میشد، پس قتل رئیس جمهور یک کشور و قتل جمعی عدۀ دیگر بر مناسبات حسنه شرق و غرب چگونه تأثیر میکرد؟ ایالات متحده امریکا چگونه میتوانست از ایجاد خصومت تازه با اتحاد شوروی جلوگیری نماید؟ ممکن اینگونه موضعگیری، سبب به تعویق انداختن عقب نشینی قوای شوروی از افغانستان و نارضایتی مسکو میشد. همچنان اگر در نتیجۀ تحقیقات ثابت میشد که عامل واقعه، اردوی پاکستان و هدف آن از بین بردن ضیاء و جنرالهایش بود، این حالت نیز سبب خشم مردم امریکا میشد، زیرا با وجود کمک های مستمر امریکا به اردوی پاکستان و مجاهدین و حمایه از آنها، آنان عامل کشتن سفیر و جنرال امریکایی بودند. گفتن این که آنان در مورد سر نوشت این دو نفر بی تفاوت اند، نیز مناسب و معقول دانسته نمیشد زیرا مناسبات با پاکستان تیره میگردید و کمکها به آن کشور محدود میشد، انتخابات دموکراتیک که برای ماه نوامبر پیشبینی شده بود به تعویق می افتاد و نظامیان برای مدتی طولانی به حکمروایی ادامه داده و بینظیر بوتو به مقام نخست وزیری نمی رسید. طوری که گفته شد، از بین رفتن ضیاء سبب تأسف ایالات متحده امریکا نمی شد. زیرا وزارت امور خارجه امریکا به خاطر بیرون رفتن قوای شوروی از افغانستان مسرور بود؛ اما از اینکه برخلاف تمایل امریکا، ضیاء علاقمند بود تا بنیادگرایان بر کابل مسلط گردند، راضی بنظر نمیرسیدند. همچنان آنها از تمایلات و تلاش ضیاء برای دستیابی به سلاح هستوی ناراض بودند. ضیاء برای امریکا از اواسط ۱۹۸۸ به بعد نه تنها ارزش نداشت بلکه باردوش اضافی نیز دانسته میشد
این احتمال نیز وجود داشت که سازمانهای کوچک سیاسی و یا گروه تروریستی چون الذوالفقار در این حادثه دست داشته بوده باشند