کتاب سرباز خاموش ( (Silent Soldier بعد از نشر نخستین آن به زبان انگلیسی، توسط زنده یاد رحیم رفعت ترجمه شده بود و بنابر علل نامعلوم از چاپ بازماند. متن ترجمه شده در فراز و نشیبهای متعدد مهاجرت، توسط محترم وحید مردان حفظ و نگهداری گردید و در این اواخر غرض نشر در اختیارم قرار داده شد. با سپاس فراوان از محترم مردان، بازنشر و پخش این کتاب ادای احترام است به رحیم رفعت و کارماندگار او در عرصۀ روشنگری.
ضرورت به یادآوری است که اولین نطفۀ شرارت زمانی بسته شد که گروه چهل نفری عناصر وابسته به نهضت اسلامی، بعد از تلاش ناکام برای غصب قدرت دولتی در اوایل سال ۱۹۷۵ از افغانستان فرار و به دامن آی اس آی پناه بردند.
این گروه چهل نفری از جمله برهان الدین ربانی، گلبالدین حکمتیار، احمدشاه مسعود، محمد یونس خالص و شماری دیگر مورد استقبال مقامات پاکستانی (ادارۀ اطلاعاتی آن) قرار گرفتند و تحت رهبری نصیرالله بابر در یک پایگاه نظامی ارتش پاکستان آموزش نظامی دیدند و بعد از مدتی غرض انجام فعالیتهای تخریبی به افغانستان اعزام و در اخیر ماه سرطان 1۳۵۴ عملیات تخریبی را در چندین ولایات افغانستان ( کنر، لغمان ، پنجشیر ، بدخشان پکتیا..) سازماندهی کردند که این بغاوت به همکاری مردم به شکست انجامید و شورشیان دوباره به آغوش آی اس آی مراجعت کردند.
کتاب حاضر و تلک خرس که توسط دگروال یوسف مسئول “شعبۀ افغانستان” در آی اس آی (*) ، نوشته شده است؛ در حقیقت کتابهای هستند که نتنها وابستگی های تنظیمهای جهادی را به آی اس آی به اثبات میرساند؛ بلکه به تفصیل بیان میدارد که جهاد کذایی که زیر عنوان آزادی افغانستان آغاز و ادامه یافت، طرح و پروژه آی اس آی بوده و در جهت منافع ستراتیژیک آن کشور عمل شده و در این جمله اسراری بیشماری نهان شده است: «جنرال اختر طراح جهاد افغانها بود. او بود که از اشتراک قوای پاکستانی در جهاد طرفداری کرد. او بود که ستراتیژی عمومی جهاد را طرح کرد…»
با اضافه، در هردو کتاب ذکر شده اگر از یک طرف تلاش شده است تا دو چهرۀ حامی جهاد و جنایت را در افغانستان اشخاص دارندۀ ارادۀ مستقل و خدمتگار جهان اسلام معرفی نماید؛ اما در لابلای سطور کتاب بتدریج ثابت میسازد که ضیاء و اختر بنوبۀ خویش دو مهرۀ پاکستانی بودند که در عمل برای منافع ستراتیژیک امریکا کار میکردند و عملاً وسیلۀ در دست آنها بودند و با ختم وظیفۀ شان همانند جنس مصرفی، طی یک عملیات خاص از صحنه کنار زده شدند.
دگروال یوسف برای ابراز ارادت به ولی نعمت خویش ضمن قهرمان سازی او، خصوصیات و صفات منفی او را نیز غیرآگاهانه برجسته میسازد و اختر را شخص جبون و مطیع محض برای آمران و خشن و بی رحم در مقابل زیر دستان میداند: « وی يك جنرال خشن – سرد و سختگیر بود و متیقن بود که درست را از غلط تمیز میدهد… در روابطش با مقامات نمونه ای بود از اطاعت و وفاداري، اما برخوردش با مادونان بسا اوقات سخت گیرانه بود»
از آنجای که این کتاب بار نخست با نثر زیبا توسط زنده یاد رحیم رفعت ترجمه شده است و در مورد شخصیت و توانایی های ادبی وی کمتر مطلبی در وسایل ارتباط جمعی نشر شده است، از دوست عزیزم احمدشاه راستا تقاضا شد تا یادنامۀ کوتاهی در مورد موصوف بنویسد که از یک طرف معرف زندگی او باشد و از جانب دیگر ادای دَین در مقابل یکی از خادمان وطن. خوشبختانه این تقاضا برآورده شد و سر آغاز کتاب به یادنامه زنده یاد رحیم رفعت مزین گردید.
همچنان در بخش پایانی کتاب برای شناخت بیشتر از ماهیت پاکستانی به اصطلاح جهاد و سران تنظیم های پیشاوری پیامهای آنها مناسبت مرگ مشکوک این دو جنرال پاکستانی بنشر رسیده است. تاریخ و مردم افغانستان نقش جنایتکارانه و خونین این جنرالان پاکستانی را هرگز فراموش نمیکنند آنها همواره تأکید میکردند که “کابل باید بسوزد”.
برای مستند ساختن بیشتر و بهتر وابستگی تنظیمهای جهادی به پاکستان، شماری از عکس های نویسنده کتاب با سران تنظیمهای جهادی در اخیر کتاب آورده شده است.
همچنان شماری از کارتونهای عتیق شاهد کارتونیست شهیر وطن که همیشه با قلم خویش پرده از مداخلات و جنایات پاکستان و اداره اطلاعات آن کشور در امور وطن ما برداشته است در ادامۀ کتاب پیوست گردیده است.
قابل یادآوری است که نویسندۀ کتاب، بنابر ملحوظات امنیتی و احساس خطر از جانب تنظیم های جهادی، مجبور به ترک پاکستان و در کدام کشوری غربی پناه گزین شده است.
قاسم آسمایی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*.آی.اس.آی: Inter Services Intelligence (ISI) یا اداره اطلاعات داخلی پاکستان بعد از ایجاد پاکستان در سال ۱۹۴۸ به ابتکار تورن جنرال انگلیسی (R.Cawthom) که در آن زمان قوماندانی قوای زمینی اردوی پاکستان را بر عهده داشت ایجاد گردید. این اداره با صلاحیت ترین و مقتدرترین اداره از جمله ادارات اطلاعاتی سه گانه پاکستان است. این قدرت و مصونیت زمینه سوء استفادههای متعددی را برای مسئولان این اداره نیز فراهم کرده ودر روی کار آوردن و برکناری حکومتهای سه دهه اخیر پاکستان دستهای پشت پردۀ آن سازمان دخیل است. کارمندان نظامی و غیرنظامی داخل تشکیل آن در حدود ۲۵۰۰۰ ـ ۳۰۰۰۰ تخمین میگردد. سهمگیری فعال آن در جنگ برعلیه افغانستان سبب رشد وسیع آن شده و از پشتیبانی و کمکهای همه جانبه (سی.آی.ای) برخوردار شد.
آنطور که در این کتاب آمده است، در داخل پاکستان و حتی قوای مسلح آن نظر خوبی نسبت به آن سازمان وجود ندارد و آنرا دولت در درون دولت میدانند. (آی.اس.آی) روابط نزدیک با (CIA) امریکا، (MI6) انگلستان و (MOSSAD) اسرائیل دارد.
اینک پیرامون زندگینامهی مردی مینویسم که در پارههای زندگی اش رنگهای گوناگون سیاست، نامه نگاری، فرهنگ، سجایای عالی انسانی و وطندوستی نشر است. طنز، نیشخند و نوشخند، بخشی ازریالیزم زندگی روتینش بود.
رحیم رفعت مرد آزاده، صمیمی، بی ترس، رُک و راست و بی پیرایه بود.
زندگی نامه ی پرماجرا، سرشار از رمز و رازهای بزرگ معنوی اش، می باید رهگشای راه بسیاری از آزاد مردان و روشنگرانی شود که راه سیاست، نامه نگاری و خدمت به انسان را پیشه کرده اند.
خرسندم که این زندگینامه در پیشاپیش یک اثر با اعتباری از برگردان های رفعت نگاشته میشود که جای رحیم رفعت با امانت داری و مهارت در فن برگردان یا ترجمه از همه همردیفان درین عرصه بالاست.
محمد رحیم رفعت، در یک خانواده ی روشنگر و آموزش دیده در کوته سنگی کابل، زاده شد.
بنابر گفتهی خانمش، پلوشه عالمی رفعت، «اگر او هم اکنون زنده بود، شاید به هفتاد و سه بهار زندگی پا گذاشته بود. رحیم رفعت به سال ۱۳۲۴خورشیدی برابر با ۱۹۴۶ عیسوی در شهر کابل زاده شد.
دور آموزشهای نخستین اش را در لیسه استقلال به پایان رساند، سال ۱۹۶۰شامل لیسه غازی و سال ۱۹۶۶ فارغ شد. سال ۱۹۶۷ شامل دانشکدۀ زراعت دانشگاه کابل شد و به سال ۱۹۷۳ از آنجا فارغ گردید.
تابستان ۱۹۷۴ پس از ختم دورهی نظام در تداوم کارش هنگام دانش آموزی با آژانس باختر، توظیف شد.»
او از جوانی توانایی در نوشتن، ادبیات و احاطه بر زبان انگلیسی داشت. بنابر استعداد و تواناییهای بالایش همزمان با دوره آموزشگاهی با آژانس باختر وقت، همکار شد. سپس برای اینکه بیشتر زمینههای آموزش زبان انگلیسی برایش مهیا شود به دانشکدهی زراعت دانشگاه کابل شامل شد و همزمان با آژانس باختر به همکاری ادامه داد.
مادرش حلیمه رفعت از جمله بانوانی بود که در دور رنسانس شاه روشنگر کشور، امان الله ، در شمار برخی از دختران جوان آن زمان برای آموزش در رشتهی پرستاری یا نرسنگ به ترکیه رفته بود. پسانها او در همین بخش به خدمت پرداخت، سپس در مدیریت عمومی «د میرمنو ټولنه » وقت ایفای وظیفه میکرد. پدرش، محمد هاشم رفعت مدیر سرک سازی در وزارت فواید عامه وقت بود.
جناب علی اسمعیل زاده میگوید:
« مادر رفعت در عرصههای بی شماری از دانشهای زمان خویش از آگاهیهای لازم بهره ور و در ردهی انبوه زنان محکوم تاریخ پیشتاز بود.»
رفعت برادرها و خواهر آموزش دیده به نامهای داکتر محمد عظیم رفعت اکنون استاد در دانشگاه پزشکی فرانسه، فهیمه رفعت ماستر زبان انگلیسی و دوگانگی با رفعت و محمد حکیم رفعت داکتر تاریخ در آلمان؛ دارد.
میگویند این خانواده از بیاتهای استان غزنی اند.
رحیم رفعت دوبار ازدواج کرد که از نخستین ازدواج سه پسر و یک دختر به نامهای احمد سلیم رفعت، احمد طارق رفعت، عتیق رفعت و دنیلا رفعت از خود به جا گذاشت.
بنابر گفته ی میرعنایت الله سادات:
«رفعت، غامض ترین مسایل سیاسی را با ارائه معلومات دقیق واستدلال روشن طوری توضیح میکرد که ضرورت به سوال مجدد نبود. درآنوقت کتب و آثاری که عطش جوانان را درعرصه مختلف علوم رفع کند، به زبانھای دری و پشتو وجود نداشت. از ھمین جھت، رفعت براساس خواھش دوستان، چندین اثر فلسفی را از انگلیسی به دری برگرداند. علیرغم فراغت از پوهنځی زراعت، رفعت ھنوزھم در بخش اخبار خارجی د باختر آژانس کار میکرد.».
جناب هادی ابوی چنین نوشتند:
«رحیم رفعت به سال ۱۳۵۴ در زمان جمهوری محمد داوود پس از یک مدت کوتاه کاری، برای آموزش بیشتر و بهتر زبان انگلیسی با استفاده از یک اسکالرشپ فولبرایت (بورس تحصیلی) برای یک و نیم سال به جزیرهی هاوایی ایالات متحده امریکا رفت. او درین جزیره ی رویایی، بیشتر به آشنایی با ادبیات و آثار زبان انگلیسی پرداخت.».
او سپس دو باره به کابل برگشت و به کار در آژانس باختر کماکان ادامه داد.
پس از پیروزی نخستین جمهوری در افغانستان، ابراهیم عباسی رییس روزنامهی انیس، به کمک رحیم رفعت دگرگونیهای زیادی را در شکل و محتوای روزنامه وارد نمود. ژرف ترین نوشتههای روزنامههای پراعتبار جهان را اجازه ترجمه و نشر داد. برای این که تازهترین رویدادهای جهان در روزنامه جای پیدا نماید و رقیبی در برابر آژانس باختر گردد، از رفعت خواست تا با استفاده از رادیوهای جهان که به زبان انگلیسی نشر می شدند، تازه ترین و مهم ترین خبرها و دیدگاهها را ترجمه و به نشر برساند.
اسد کشتمند می نگارد:
« رفعت در عرصه رسانهای همه کاره بود؛ گرچه “پیشه” متبارز وی ترجمانی بود. او در سفرها، روسای جمهور را همراهی میکرد و ترجمان رسمی آنها بود؛ در مسافرتهای رسمی روسای جمهور با “محمد داود”، “نورمحمد ترکی”، “ببرک کارمل” و “داکتر نجیب الله همرکاب سفرهای شان گشت. درکنار ترجمانی برای بلند پایگان، هیچگاهی از عشق اولی خود یعنی ژورنالیزم نبرید. “رفعت” شخصیتی چند بُعدی داشت و در مراحل مختلف، تغییرات شگفت انگیزی از شخصیت وی را شاهد بوده ایم.»
عوض حصارنایی مینویسد:
علاوه می کنم که «پاکستان تختۀ خیز امپریالیزم»هم برای اولین بار از زبان ایشان برآمده است.
رحیم رفعت پس از سال ۱۹۸۰ و سقوط رژیم خلقی امین، دوباره در ارگانهای حزبی و دولتی جای ویژه ی خویش را یافت و رییس روزنامهی «کابل نیوتایمز» شد. او پیوسته برای رادیو و تلویزیون، سخن روز و برای روزنامه ها سرمقاله ها مینوشت.
پسانها به سالهای هشتاد عیسایی با شعبه روابط بینالمللی حزب دموکراتیک خلق افغانستان، همکار محمود بریالی گردید. سپس زمانی چند مدیر شعبه اطلاعات و نشرات در وزارت خارجه بود.
می گویند، به سال ۱۹۹۰ همزمان با روزهای كه رفعت در روزنامه كابل نیوتايمز كار ميكرد، برای يك روز نامه ديگر بنام “نوای صبح” كه صاحب امتيازش آقای قبول بود، می نوشت.
در هفت ثور ۱۳۷۱ برابر با ۲۷ اپریل ۱۹۹۲ قدرت از حزب وطن به مجاهدان که شورای نظار دیگر همه کاره بود، انتقال یافت. رفعت برای مدتی میان سال های ۱۹۹۲ تا ۱۹۹۶با دولت ربانی و مسعود همکار شد. در همین زمان مدیر مسئول یکی از نشریه هایی شد به نام «دریځ» که ایجادگرش داکتر عبدالرحمن همکار نزدیک احمدشاه مسعود بود.
می گویند رحیم رفعت هنگام بزن بهادریها وجنگهای تنظیمی مجاهدین نو به دوران رسیده در کوی و برزن کابل، موتر والگای پدرش را به امبولانس مبدل ساخته، زخمیهای ناشی ازشرارتهای تنظیمهای هفت
گانه و هشت گانه را به بیمارستانها انتقال میداد.
رحیم رفعت پس از سقوط دولت مجاهدین و پیروزی طالبان از راه چترال به پاکستان می رفت که در نیمه راه با غفورزی نخست وزیر دولت تبعیدی ربانی و برخی از رهبران مجاهدین نخست به پنجشیر و سپس به مزار و از آنجا برای مذاکره با رهبران هزاره و تنظیمهای هشت گانه به بامیان پرواز میکند. رفعت دران زمان در رویداد فاحعه بار، سانحه سقوط هواپیما با شش تن دیگربه تاریخ ۲۱ اگست ۱۹۹۷ جان باخت.
جسد رفعت را به شهر مزارشریف آوردند . اینجاست که برخی دوستان و همسر دومش پلوشه عالمی بر تابوت رفعت مویه کردند.
بدینگونه زندگی بی پیرایه ولی پرماجرای محمد رحیم رفعت در میان انبوهی از ابرهای تاریک و آینده های غم انگیز و نامعلوم پایان یافت.
احمدشاه راستا هشتم جنوری 2019
اصل تارنمای راه پرچم سرباز-ـ-خاموش-ـ-دگروال-ـ-یوسف-ـ-رفعت