اکادميسين پروفیسوردکتور عبدالاحمد جاويد
روانشاد اکادميسين پروفیسوردکتور عبدالاحمد جاويد دانشمند فرهيخته و شخصيت شناخته شد علمی، فرهنگی و ادبی کشور، سابق رئيس دانشگاه کابل در کنفرانسی که بتاريخ 14 جنوری 1995، بدعوت انجمن مهاجرين افغانستان (S.A.R)، تحت نام ” نگاهی به زبانهای افغانستان ” در تالار انجمن افغانهای مقيم بريتانيا در لندن داشت، ضمن تماس در زمينۀ چگونگی اجرای سياستها در رابطه به زبانها و مسأله ملی طی چند دهۀ گذشته درکشور، به صراحت خاطرنشان ساخته گفت که درتاريخ معاصر کشور ما، دوران زعامت ببرک کارمل يگانه دورانی بوده که در آن مسأله زبانها و مليت ها بگونۀ بهتری حل گرديده و تعصب و تنگ نظری ها درزمينه، از ميان برداشته شده بود. چنانچه که ساختارهای قدرت و ادارۀ دولتی و سياستهای کادری آن دوره اين گفته را بوضاحت آشکار می سازد. ببرک کارمل، يار و مددگار کارگر و دهقان، پيشه ور و اهل کسبه، مامور و آموزگار و در يک کلام همه زحمتکشان افغانستان در امر بزرگ خدمت به مردم و ميهن مألوفش بود. آرمان و هدف والايش، تأمين عدالت اجتماعی و رفع تبعيض و نابرابری در جامعه بود. ايشان در دوران زعامت خويش، درجهت بهبود شرايط کار و زندگی کارگران و ساير زحمتکشان و تهی دستان جامعه، همواره توجه جدی می نمودند.
نوشته شده توسط پروفیسور رسول رهین
*******************
افغانستان درعقب پردۀ دوُد
نویسنده کتاب: داکتر( D.R Goyal)دهلی1984
ژورنالیست ، نویسنده ، استاد وفعال سیاسی
برگردان محمدعارف عرفان
بخش سوم
فصل دهم- ببرک کارمل
برخی دیدگاه های شخصی:
قبل ازنگاه ما به سیمای زنده گی سیاسی ببرک کارمل،زیبا خواهد بود تادیدگاه های چهارتنی راکه ازنزدیک ،با اوآشنائی دارند ، درین برگه بگنجانم :
*- یکی ازآنها ازجملۀمشهورترین”هنرور” افغانستان،به نام پروفیسور”غوث الدین” رسام “بوده که زمانی در،دربارشاهی به حیث” نقاش “ایفای وظیفه مینمود.امابعداً این موقف خود را به خاطرتلاش اش درجهت شرح وترسیم واقعبینانۀ زنده گی مردم ، دربوردهای نقاشی، ازدست داد.این نقاش 76 ساله عضویت هیچ حزب سیاسی را دارانبوده ؛ اما ازجملۀ مشتاقان ببرک کارمل است. وی دریک گفتگوچنین اظهارداشت:
“من فامیل کارمل رابهترازهرکس دیگرمیشناسم . پدربزرگ من به نام “کریم بخش” درنتیجۀ استبدادبریتانوی ها ،از”دهلی ” فرارنمود وبا خریداری یک پارچه زمین در”کمری”اقامت گزید.هردو فامیل طی دهه ها باهم ازروابط صمیمانه برخورداربودند. فامیل کارمل ازاعتباروصداقت بزرگ برخورداربوده ومردم ،ایشان را دوست داشته وبه آنها احترام عمیقی داشتند.جنرال حسین خان انسان نهایت مهربان بوده وپیوسته مردمش را مساعدت مینمود وازهمینرو، مردمان “کمری” وی را دوست داشتند.”
“ببرک کارمل به خاطرنظریات مستقلانه ، رفتاراحترام برانگیزومزاج های مهربانانه اش معروف میباشد. با توجه به خاستگاه مردمی اش، وی درد ومشکلات وپرابلم های مردم را درک مینماید . وی پیوسته به “استدیوی “نقاشی ام سرمیزد وساعت ها دربرابرتابلوهای نقاشی هایم که زنده گی واقعی مردم را بازتاب میداد ایستادشده وبه آنها نگاه مینمود.من میدانم که ایشان چقدربه آن رسم ها واکنش نشان میداد. وی ازمن تقاضا مینمودتا هرچه بیشتروبیشترزنده گی واقعی مردم افغانستان را به تصویربکشم.”
“مردم افغانستان برای مدت طولانی رنج وعذاب عظیمی را تحمل نموده اند،من متیقین هستم که کارمل,با مساعدت وهمکاری رفقای خود،برای اعمارجامعۀ جدید وزنده گی نوین وافغانستان نوین پیروزخواهند شد.”
*- داکتر” اناهیتا راتب زاد”که به خاطرمبارزه وبنیاد زنده گی سیاسی زنان افغانستان، درجهان مشهوراست وریاست” سازمان دموکراتیک زنان افغانستان” را بعد ازتاسیس آن، ازآغازین سالهای (1965)، تا حال به عهده داشته است، یکی دیگرازآن چهارتن است. وی درمبارزات انتخابات پارلمانی به رقابت پرداخته وبا حصول کرسی پارلمان درین امرپیروز ودرانجام مبارزات قهرمانانه درراستای آزادی زنان ورهایی شان ازقید وبند اسارت وبرده گی جامعۀ عقب مانده افغانستان،همت گماشت.این زمانی بود که وی خود ازشمار آن زنان محسوب شده ودرمحدودۀ چهاردیوارمنزل ودر زیرپرده، زنده گی مینمود. وی برایم تشریح نمود که چگونه کارمل وی را مساعدت نمود تا بیداری سیاسی را درجامعه انکشاف دهد.
اناهیتاراتب زاد ادامه داده فرمودند:”پدرکارمل وشوهرمن برادران رضاعی باهم بودند.به حیث یک متعلم مکتب درکابل گاه گاهی وی درمنزل مان سرمیزد. پدرکارمل ، درآن زمان در ولایت کنرتوظیف شده بود. زمانی کارمل خواست تا پدرش را درکنرببیند، دربازگشت به دیدارما آمد ،درین بازدید،وی چند جلد کتاب برایم سپرد وتقاضا نمودتا به صورت مصئوون آنها را حفظ نمایم.وی به طورویژه تاکید نمودتا با احتیاط رفتارنموده وهیچ کسی نباید ازوجود این کتاب ها آگاه گردد.من راجع به این کتاب ها هیچگونه ایده نداشتم وهمچنان این کتاب ها به دلیل عدم علایقم نسبت به سیاست ، موردسوء ظن من واقع نگردید. من همچنان راجع به مطالعۀ این کتاب ها جدی نبوده وآنها رادورگذاشته وبلاخره فراموش نمودم.
“من وشوهرم هردونسبت به وی، به حیث دوست خانواده گی خود نگاه نموده وبا مهربانی ازوی مهمان نوازی مینمودیم. من هرگزدرکلام اوکه ازطبع جوانان دراین سن وسال برمیخیزد ،رفتار “سبُک ” وبی ملاحظه یی را شاهد نبودم وی پیوسته راجع به موضوعات جدی مانند کتاب، سیاست ،مردم وغیره صحبت مینمود. وی تازه مادرخویش را ازدست داده بود وما تلاش مینمودیم تا روحیۀ تحمل پذیری وبرده باری را دروجودش بدین مناسبت برانگیزیم .ما میدانستیم که وی نهایت با مادرخویش به حیث یک “زن اصیل ” پیوند نهایت عمیق داشت .
وی راجع به پدرم که یک سیاست مداربود با من حرف می زد.من پدرخویش را ندیده بودم،زیرا زمانی که وی جهان را وداع گفت،من درمراحل ابتدایی کودکی خویش قرارداشتم. من تنها ازطریق مادرخویش وازطریق خوانش اخبار وخویشاوندان راجع به وی معلومات حاصل کرده بودم.نام وی “احمدراتب “بود. وی به نشراخباری به نام “نسیم سحر”مبادرت می جست. کاکای بزرگم “محمود طرزی” یکی ازمشهورترین وزرای “امان الله خان “ومشاوراوبود. کارمل پیوسته راجع به زنده گی آنها بحث مینمود ومن را درخط سیاسی برای گزینش راه های آنهاترغیب مینمودوپیوسته مخاطبم قرارداده می فرمود: ” شما ؛مدیون ایشان میباشید.”
کارمل بعضی اوقات راجع به انقلاب اکتُبروجنگ دوم جهانی ومبارزات ضِد فاشیستی در اروپا،وخسارات هنگفتی که هیتلردرین جنگ به جوامع انسانی وارد ساخت ،سخن می گفت. من درآن زمان راجع به این مسایل چیزهای زیادی نمیدانستم ؛ اما تحت تاثیر میزان علمیت وحکمت او قرارمی گرفتم.سپس درک نمودم که کتاب های که وی طورامانت وبرای نگهداری برایم سپرده بود،”کتاب های منتخب مارکس “بود که به زبان فارسی ترجمه شده بود.
“درسال (1951)، من جهت فراگیری تحصیلات عالی خویش عازم ایالات متحده آمریکا شده وشامل کالج “نرسینگ ” دردانشگاه “کلیفورنیا”شدم. قبل ازعزیمتم کارمل برایم گفت :”شما نباید،درزنده گی سحرآمیزآمریکا ،خود را گم کنید ؛ زیرا که درآنجاآمریکای دیگری وجود دارد که کارگران فقیردرآن زیست نموده وآنجا سیاست هایی است که شما آنرا درک نمایید.”من زمانی که درایالات متحده آمریکا درناحیۀ سیاه پوستان رفتم،آنچه که ببرک کارمل برایم گفته بود،کاملآدرست بود.من شگفت زده شدم که چگونه کارمل به این گسترده گی به عمق واقعیات زنده گی مردم امریکا دست یافته است .من برای وی نوشتم :”کارمل، شما ولی هستید .”
“من زمانی که درسال( 1954) از ایالات متحده آمریکا برگشتم،ازطریق کاکای کارمل، مطلع شدم که وی به دلیل سازماندهی مظاهرات درمخالفت با تلاش های سلطنت ,برای ایجاد پارلمان دست نشانده درکشور,به زندان افگنده شده است .وی درپایان سال( 1956)اززندان رهاشد.
“تاآن زمان کارمل به سیاست مدارنامداری مبدل شده بود. وی درمنزل مان آمد وراجع به آنچه که من درایالات متحده آمریکا دیده وآموخته بودم وآنچه که کارمل در زندان مطالعه وتجربه نموده بود،باهم به گفتگوپرداختیم.وی ازمن تقاضا نمودتا تاریخ “حزب کمونیست اتحاد شوری” را مطالعه نمایم که من البته مطالعۀ آنراطی یکنیم ماه به پایان رسانیدم. وی راجع به خصوصیات سلطنت افغانستان ،ترایبلیسم وفیودالیسم، وراجع به عقب مانی های اجتماعی-اقتصادی مردم افغانستان،به گفتگو پرداخت. وطنپرستی پرحرارت اوسخت سرایت پذیربود.
“وی درجوامع اهل “هنود”می رفت وراجع به زنده گی وپرابلم هایی شان پرسان مینمود.آنها بخش اقلیت جامعۀ ما را تشکیل نموده وکارمل پیوسته راجع به رفاه همگانی شان ابرازنگرانی مینمود.سؤالی راکه وی همواره دربرابرمردم قرارمیداد،عبارت ازین بود: “شما چه وقت تغییرخواهیندنمود؟”آنها پاسخ میدادند:شما جوان هستید،این رسالت شماست تا زنده گی راتغییردهید.”
“وی باربارازدهاقین درمزارع وازکارگران درفابریکه ها،بازدید بعمل می آوردوبرای آنها میگفت “شما آینده سازان هستیند.”من گاهی تعجب مینمودم که این چه معنایی را بشارت میدهد.اماآهسته آهسته مفهوم آنرادرک نمودم.
“درآغاز،من به مطالعهء کتاب های اساسی نپرداختم وتنها به مطالعۀ کتاب هایی که به قصه های “جاسوسی” اختصاص یافته بود می پرداختم . وی به انتقاد وبی علاقه گی من توصل نمی جست؛اما این انگیزه را برای تفکردروجودم برمی انگیخت ومی پرسید که چراچنین مسایل جدی درین قصه ها بازتاب می یابد؟.
با درک علاقه مندی من،وی،ناول”گورکی”،”جک لندن “،”مارک تواین”،”چکوف”،و”ویکتور هوگو” را برایم سپرد.با خوانش ناول (پُرازبدبختی)” ویکتورهوگو”،من عمیقآ تغییریافتم, کارمل پیوسته راجع به اتفاقات وکرکترهایی آن ناول ها به طورمشرح ازمن می پرسید.قدم بقدم وی من را به تعمق وافکاربیشتر پیرامون کشور واعماربهترزنده گی آینده فرامی خواند.
“این شاید اولین رهبرافغانستان باشد که توجه عمیق خویش را، راجع به انکشاف جامعه دربخش زنان مبذول داشته است.وی برایم میگفت:”تا زمانی که زنان درامرمبارزه اشتراک ننمایند،مبارزه برای “آینده” ،پیروز نخواهد شد.” ،
“وی ازمن تقاضا نمودتا درمیان زنان کارنمایم. من زمانی که با زنان راجع به پرابلم ها ومسایل سیاسی صحبت می نمودم،آنها فقط می خندیدند. آنها می گفتند:”شما مثل یک ایرانی حرف می زنید.”من با این دیدگاه های آنها کاملآ دلسردشده وبا کارمل صحبت نمودم:”چگونه زن ها،دریک جامعۀ عقب مانده ترقی خواهندنمود؟ آنها به هیچ چیزی خارج ازمنزل علاقه مند نیستند.” اما کارمل با این حرف توافق ننمود.وی می گفت:”این مشکل است اما ضروری، به پیش برو،بگذارآنها بخندند،تسلیم نشو!.”
*-عزیزه دخترکاکای کارمل است، به حیث معلم مکتب درکابل ایفای وظیفه مینماید.دیدگاه وی نسبت به کارمل چنین است:”کارمل به تمامی محاسن سپیدان احترام عمیق داشت وبه طرزمحبت آمیزی با والدین خویش روابط داشت.به حیث یک طفل عمومآ با کتاب ومطالعه سروکارداشت وحتی دیگر اطفال را برای خوانش کتاب ترغیب مینمود.هرزمانیکه وی به منزل ما می آمد،تاکید مینمودکه هیچ غذای مخصوصی برایش آماده نشودوهمیشه میگفت که هرغذایی که خود میخورید،من هم آنرا میخورم.
“شوهرمن به نوشیدن” مشروب” علاقه مند بود؛ اما وی هرگزبرای کارمل،آنرا سفارش نمی نمود.شوهرم به کارمل احترام فراوان داشت ؛برای وی ازسوی فامیل ما احترام بزرگی ابرازمیشد ومشورت های وی جدی تلقی میگردید.”
*- دگروال بسم الله ،درحال حاضر دراردو خدمت مینماید.وی اولین تماس خویش را با کارمل ،مشتاقانه به یاد می آورد: “من برای بارنخست کارمل را زمانی که درزندان بود،ملاقات نمودم. برادرمن”اکبرخیبر” نیز درآن زمان درزندان بود.من کارمل را انسان نهایت محبوب یافتم . اولین سوالی که وی ازمن پرسید،عبارت ازین بود:” شما به مکتب میروید؟کدام کتاب ها را مطالعه مینمایید؟”،من برایش پاسخ دادم که من نه وسایل برای مطالعه ونه دسترسی به کتاب دارم .درحقیقت من درآن زمان خانه به دوش ودرمسجد زنده گی مینمودم.برادرم درزندان انداخته شده بودوهیچ کسی ازجملۀ دوستانم آماده نبود تا برایم کمک نماید. کارمل ،سپس یک آدرس رابرایم سپرد وتقاضا نمودتا با شخصی تماس حاصل نمایم.آن آقا ،اینجانب را درمکتب شامل ساخت وبرایم کتاب آماده نمود.من زمانی که باردیگردرزندان به دیدارکارمل رفتم ،اوبرایم گفت که رفتن درمکتب برایم کافی نیست وگفت که شما باید درخانه نیزمطالعه نمایید.او یک تقسیم اوقات برایم آماده نمود وتقاضا نمودتا بااحتیاط آن راتعقیب نمایم،چنانچه که من هدایات وی راعملی نمودم.”
پایان بخش سوم –ادامه دارد
***
کتاب افغانستان درعقب پرده دود
برگردان محمدعارف عرفان
ناشر تارنمای وطندار
برای دریافت کتاب
با فرمت pdf اینجا کلیک نمایید
http://www.vatandar.at/Aarefarfan.pdf
من ترا
باور دارم
به پایمردی تو کوه سلام می فرستد
روز شماران عصرمن
در برگ های زرد دفترشان
نام شکوهمندت را
باقلم زرین نبشته اند
روح توشهادت می دهدکه
مادرفش سرخ انقلابی
پیام سبزانسان باوریت را
برشانه های خود تا آخرین ثانیه های گردش خون
در رگان مان
حمل خواهیم نمود
وبه دگماتیست های کجرو
تفهیم خواهیم کرد که:
رفیق کارمل
ابرمرد سیاست وماراهیان سرسپرده این مکتبیم!
بشیراحمد بشار
**************