عارف « عرفان »
ببرک کارمل وآن شب ظلمانی :
دریک چشم اندازعینی وواقعی ،دررثای ،صفات عالی وگهربار فقید ببرک کارمل که ازممیزات بی بدیل ،جسورانه وایثارگرانه او ،مایه می جست ،وباعواطف واحساسات ویژۀ او دربروزکنش ها وواکنش های پرمخاطره ،بازتاب می یابید،میتوان سخن راند. البته خصایلی نابی که با او زایش یافته بود،ودرشگرد های عاطفی،مهربانانه وجسورانۀ اودایمآ نموداربود.
بران شدم ،تا به حیث شاهد عینی ،خاطراتم را به بهانۀ هفدمین سالگرد “سفرابدی” زنده یاد ببرک کارمل,به مثابۀ مشعلدارسرسپرده وراستین جنبش روشنگرانه وترقیخواهانه کشور که معرف تقوا،انسان سالاری ،شجاعت،عیاری ،رفاقت ،و جان فدائی اودررهی مردم و همراهانش است به نگارش گیرم:
آری!ببرک کارمل ازتبارپرچمدارانی بود،که درپرخطرترین برهۀ اززمان،هرازگاهی که به زمین افتید،امازانونزد.اوپرچمش راپیوسته به اهتزازکشید.چه درزندان،چه درزیرچکمه های استبداد وچه درتبعیدگاهای مکرر،چه درغربت وچه درفقروبینوائی وخانه بدوشی .
اورهبری بودمتقی ، فقیرمشرب اما آهنین، ریخته شده ازفولادناب وبیرون شده ازکوران مبارزات سخت ودشوار.روح ترقیخواهی ،عشق عدالتخواهی وعطش مردم دوستی چنان درتاروپود او تنیده بود،که او را به یک پیکارجوی حرفوی وشجاع مبدل ساخته بود.
ببرک کارمل آخرین فردی ازجملۀ رهبران طرازاول حزب دموکراتیک خلق افغانستان بود،که درپی فروپاشی نظام، تاآخرین نفس هایش،درکنارمردمش زیست، لاجرم به اصرارپیهم هوادارانش،غرض معالجۀ صحی،میهنش را دریک سفربی برگشت ترک کرد.
در واپسین لحظات فروپاشی حاکمیت دموکراتیک خلق , فقید ببرک کارمل که با قافلۀ بینوایان وخانه بدوشان همسفر شده بود ،درزیرسقف اپارتمان رهایشی دولتی برادرکهترش ،شادروان محمود بریالی،درمکروریان سوم منزل گزیده بود.
باسقوط حاکمیت دموکراتیک وسرازیرشدن سیلی از”جهادمردان” و “فاتحین”نورس درشهرکابل،فضای ترس ،ارعاب ووسوسه انگیزچیره میشد،”غنایم” بزرگ ملی ازدفاتروذخیره گاه ها همه وهمه بسوی وادی گرگ ها ،قرارگاه ها،اقامتگاها ومنازل شخصی جهاد مردان راه بازکرده،ومناظر یورش مورچگان گرسنه وعصیانگر را برخرمن سُرخ گندم ، درهرگوشه وکنار شهربه نمایش میگذاشت.انگار که جهاد واقعی ، درشهروبازارکابل،وادارات سرکاری،درگرو این مسابقات هنجارگریز،داشت ،رخنمائی نموده واززیرپردۀ تاریک ودودآلود،که سالها درعقب انبارگردوغبار مستورمانده بود،سیمائی اصلی خویش را می تابانید.
درپی سقوط نظام شهید داکترنجیب الله ،وبا پایان پیروزی کم دوام حزب اسلامی حکمتیاردرکابل ، بیرقهای سبزینه رنگ وآمیخته با رنگ سرخ حزب اسلامی وهمپیمانان سیاسی شان درارکان عالی نظامی دولت سرنگون شده ،تازه ازفرازوزارت داخله،وحوزه های یازدگانه ثارندوی شهر، مقرکمیتۀ مرکزی حزب ،کاخ ریاست جمهوری،وتپه های بلند بالای شهرکابل،بوسیله پلنگی پوشان شورای نظار،رزمندگان جنرال دوستم،وارتش حزب وحدت اسلامی، به زیرکشیده شده بود.
نبرد درنزدیک حومۀ شهرکابل، حتی درمناطق کارتۀ نو،دارلمان،چهلستون …به شدت درجریان بود.فوران آتشباران سلاح های ثقیله حزب اسلامی ،همه مکانهای شهررا به تهدید بسته بود.
هرسوشعله های نبردمیان تنظیمی ،برای تکیه زدن برسکوی قدرت ومخازن ثروت زبانه میکشید،اگر ازیکسواین آتش مهار ناپذیر،هستی وزندگی شهریان را پیوسته چون اژدهای خون آشام می بلعید ،اما یک فرصت طلائی را نیز ازکف جهاد مردان درخروش این کشاکش بیرون نموده بود،تا آنها نتوانند،باد انتقام وکینه انباشته شده خویش را ،با خاطرآرام ،ازدل بیرون نهاده وبا دشمنان ایدولوژیک وسیاسی خویش،بصورت آنی تصویۀ حساب بازکرده و،تلوارقرمزی رنگ خویش را درحلقوم آنها تیزنمایند. با آنهم ،با شنیدن هنگامه ها وداستانهای کشتاروتروربرخی سیاستمردان حزب پیشین ودولت اسبق ، دلهره گی , تشویش وترس وحشت،برفضای شهربیش ازپیش چیره میشد .
درهمچواتمسفیرسیاسی،وپیگرد وجستجوی سیاسیون نامور،راه اندازی حملات شبانه بالای منازل والارتبگان پیشین وگریزگریزروشنفکران ازمحوطۀ شهرکابل،دریک فضای پرازاضطراب وپریشانی ،روزگاری،حوالی پایان عصر ،زنگ تیلفون منزلم به صدا درآمد.درآنسوی خط صدای آشنا به گوشم نجواکشید .در خط رفیقی را یافتم که برایم این پیام را رساند: “قرار اطلاعات واصله، قرار است تا امشب یک توطئه هولناک ازجانب گروه های مسلح مجاهدین راه اندازی گردیده وبه جان رفیق کارمل یک سوء قصد براه افتد ,آیا شما میتوانید تا امشب در تامین امنیت جان رفیق کارمل سهمی را ادا نمایيد ؟”.من با شنیدن این پیام واقعأشوکه شده وبلا درنگ به آن رفیق گفتم که :انسانی که تمامی زنده گی اش را بخاطر نجات جان میلون ها هموطنش به مخاطره انداخته وامروز درانتظارتهدیدمرگ بسرمی برد , چه افتخاربزرگترووالاترازجان دادن در کنارچنین مرد فداکاری میتواند باشد ؟
.با شنیدن این پیام ،انگارکه آهنگ رزمی را به سرایش کشیده باشد ،باگذشتن ازسرحد ترس وبیم که درخیالات ومقدرات ام تجسم یافته ، وروح وروان ام را افسرده ساخته بود،دررهی “او” که اکنون در اسارت زمان گیر افتیده بود،نیروی جسارت انگیزی درتاروپود وجودم رخنه کرد .همزمان باخداحافظی مختصر با فامیل خویش ،درجستجوی تدارکاتی شدم وبرای ایجاد دستۀ مناسب رزمی ،ظهوراحتمالات رخداد این حادثه را با رفقای دیگرم که درهمسایگی مان زندگی مینمودند ،مطرح ساخته وخوشا که این رفقا باتمام احساس،جسارت،فداکاری وگرامی داشت پیمانهای رفیقانه ،آمادگی پیوستن شانرا درین ماموریت بیان نمودند. حوالی شام آنروزدرحالیکه صدای خمپاره اندازها وسلاح های ثقیل ،فضای شهررا پرازغوغا ساخته بود،یکجابارفیق کبیرغوربندی رهسپارمنزل رفیق ببرک کارمل شده وهمزمان رفیق سلیمان کامجو،برحسب قرارقبلی ،نیز درمنزل رفیق کارمل با ما پیوست و درآنجا در این برنامه شرکت جست.آرایش صحنه های طبیعی وماهرانه برای پوشش حوادث احتمالی وکاربست این ماموریت،ظاهرآ برای احوال پرسی رهبر،نهایت طبیعی وعادی مینمود.
نشست بارفیق کارمل برای ما فرصت های استثنائی را فراهم نموده بود وما سعی مینمودیم تا ورود خویش را درین جا ،طبیعی جلوه داده وکوچکترین علائیمی مبنی بروقوع چرخشهای آنی ازخود افاده ندهیم. ما سعی مینمودیم تا ذهن رفیق کارمل را بیشتربرتاریخ وسرگذشت تاریخی ح د خ ا ،مصروف ساخته وازحادثات تاریخی درون سازمانی آگاه گردیم .تلاش مینمودیم تا رفیق کارمل از اوضاع پیش آمده وازطرح پلان دشمان آگاهی نیافته وبدینوسیله تمامی حرکات وبرخورد های مان را کاملا آرام وطبیعی جلوه می دادیم .یکی ازکلیدی ترین سوالی را که ازرفیق کارمل پرسیدم ،عبارت ازنقش تاریخی “ستون پنجم “(لایق ،بارق وقدوس غوربندی )دربرانگیختن حوادث ناهنجار درحزب ، وپیوند اینها با نام رفیق شهید میراکبرخیبربود.رفیق کارمل ازنقش تاریخی وخرابکارنۀ این مثلث،دردرازنای تاریخ مبارزات سیاسی آنها وتبانی شان با امین پرده برداشته،صریحآ اظهارنمود که:” شهید میراکبرخیبر،هرگز،با این عناصر،همصدا وهمگرا نگردید.فقط اینها بودند که برای مشروع ساختن فعالیتهای فرکسیونی شان ازنام شهید میراکبرخیبر سوء استفاده نموده وپروپاگند را راه اندازی مینمودند.”
رفیق کارمل، با روان پریشی اسفناک از فروپاشی حاکمیت دموکراتیک که در سیمایش سایه افگنده بود ,با نا ترسی، با تمامی استواری ومتانت خاص همیشه گی اش در برابرنا ملایمات و حوادث داغ , جریانات گذشته وفعلی را به تحلیل گرفته وبا دورنوردی وبا تمامی اطمینان به آینده نسل جوان وترقیخواه کشور، اظهار نمود که با حفظ فروپاشی حا کمیت دموکراتیک وح د خ ا , هیچ نیروی در جهان وجود ندارد تا این لشکررسالتمند وترقیخواهی که چندین دهه در این کشور به خاطرسعادت ورهايي مردمش از زیریوغ استبداد واستثمار مبارزه نموده اند وتا عمق جامعه ریشه گسترده اند فنا نموده وازصفحه تاریخ بزداید .
او اظهار نمود که این طوفانهای موقت که محصول تعاملات ناهنجار موجود جهانیست ، درگذر است وآینده ازآن نسلهای بالنده ووطنپرست وترقیخواه کشور بوده وهیچ نظامی با مارک عدالت ودموکراسی ،بدون مشارکت وسهم گسترده دادخواهان وترقیخواهان جامعه نمیتواند به زنده گی وبقای خویش ادامه داده وقدرت کارائی خویش را به اثبات برساند.
ما، آنشب ،طعام شب را یکجا با رهبرصرف کردیم. سفره ای رییس جمهور پیشین کشور، فقط حاوی مقدارناکافی برنج سفیدکم روغن ،سبزی پالک وچند پارچه نان خشک بود،که به شمول رهبر ،ماهمه با شکم های خالی ونیمه گرسنه،میزنان را که درکنج خانه موقعیت داشت ، ترک نمودیم.راستی ،ظروفی که آنشب درآن غذا خوردیم عبارت ازهمان ظروفی بود که حین برگشت رهبر،ازتبعیدگاه دوم درزمان شهید داکترنجیب الله ، به مساعدت پول تعاون وکوپراتیف چندرفیق حزبی خریداری شده بود.
شب داشت، به نیمه های خویش نزدیکتر میشد، وما تلویحآ افاده مینمودیم که بیرون شدن درین لحظات پرآشوب شهرازمنزل، خطرات احتمالی را درپی دارد وترجیح میدهیم ،تا شب را با رهبر سپری نماییم. ما آهسته آهسته وبشکل نامرئی ، برای جابجای سلاح ها وتدارکات نظامی آماده میشدیم،بسترهای خواب راآماده میساختیم اما شدیدآ با فقدان بالشت مواجه بوده وسعی نمودیم تا ازکلشینکوف ها که قبلآ ماهرانه درآنجا جاسازی شده بود، وکرتی های خویش به بالای آن،به حیث بالشت استفاده نمائیم . رفیق کارمل چنین مناظررا ناگهان ملتفت شد ،به حیرت فرورفت وصدا زد:” رفقا !حرکات شما بطرزغیرنورمال جلوه مینماید, آ یا کدام پلانی ازجانب دشمنان روی دست است ؟”.ما همه بایک صدا گفتیم , نخیررفیق کارمل.اما،او پیوسته اصرارنمود تا ازوقوع اوضاع موجود چیزی را درک نماید اما،ما، کرارآ ازوقوع احتمالی وضعیت برنامه ریزی شده انکارمی جستیم .
درتداوم این سوال وجواب سرانجام رفیق کارمل باجدیت اظهار نمود که:” رفقا !تحرکات شما برای من قابل درک است که حتما باید امشب،کدام پلان حمله علیه من از جانب دشمنان موجود باشد, برای من مفهوم است که به هیچوجه تناسب قوا به نفع نیروهای مدافع نیست تاعلیه نیروهای مهاجم وتا دندان مسلح مقاومت نماید .
من چنین میپندارم که بلايي بالای من آمدنی است وجز این، با توجه به ماهیت نظام موجود نباید انتظارچیزی دیگری را داشت. من قسمت اعظم ازعمرخویش را سپری نموده ام وبیشترین وظایف آرمانی خویش را بسررسانیده ام .اماشما هنوزجوان و نیروی رزمنده وسرمایه عظیم کشورو نیروی رزمی برای آیندۀ تاریخ وجامعه هستید. من هرگز وبرای یک لحظه حاضر وآماده نیستم تا بپذیرم که قطرات خون شما برای نجات و تداوم حیات وزنده گی من به زمین ریزد .من حاضرم تا به تنهايي قیمت مطلوبه را بپر دازم “.
زمانی که رفیق کارمل پی برد که تقاضایش به حمایت ما مواجه نشد، بار دیگربا صدای رسا تروشیوه هدایت آمیز اظهارنمود که: رفقا ؛من به حیث رفیق سابقه دار،محاسن سپید ورهبردیروزشما برای تان دستور میدهم که به خاطر نجات جان من، زنده گی خود راهرگزنابود نسازید . من برای شما اجازه ای هیچگونه مقابله ورویاروئی را دربرابرنیروهای مهاجم نخواهم داد.اینست آخرین تمنایم از شما”
ما سرانجام به منظور آرامش خاطر رفیق کارمل، قول رعایت التجا هایش را ارائیه نموده ودست به یک مانور موقتی زده وتالحظات خواب رفیق کارمل،ظاهرآ قیافۀ فرمان پذیرانه را اختیار نموده اما با اطمیان ،خاطر،ازبرانگیزندگی رنجش خاطر رهبر،بار دیگر خود را آماده ای یک نبرد احتمالی نمودیم.برای ما نیز مفهوم بود که مقاومت در برابر چنین نیروی بزرگ ومسلح ومسلط بی مفهوم بود ،اما غیرعادلانه وغیر عیارانه بود که چنین رفیق همرزم , رهبرخلاق, انسان بزرگ ومبارز راه بشریت مترقی راکه بهترین دوران زنده گی اش را وقف خلق های ستمدیده افغانستان نمود ه بود, در بد ترین شرایط زنده گی اش تنها گذاشت ,وبد ترین طرزرفتارناجوا نمردانه را دربرابر چنین انسان سترگ وشجاع ،به نمایش گذاشت.
ما به این اعتقاد بودیم،که رهبر،درتداوم خروش امواج مبارزات همیشگی ورهایبخش اش ،یا درین پیکار، نجات یافته واز اسارت دستان آلوده رهایی یابد ،ویا ازوجاهت” مرگ زیبا”درین نبرد عادلانه و افتخار آفرین ،بهره جوید. ما آنشب را با شمارش ستاره های درخشان آسمان کابل ازعقب پنجره های اپارتمان مکروریان ،با ترصد وهم انگیز سپری نمودیم.ازقضا،اجر،وپاس حرمت این آشنائی ها را خوشبختانه،آنآ حاصل نموده ،و”آنشب ظلمانی “بدون هیچگونه اتفاقی به پایان رسید. نوازش این زنگ خطرسبب شد تا بطورعاجل پلان عزیمت رفیق کارمل به سمت شمال کشور طراحی شده.وبا جهیدن ازین دام،درشهرک سوزان حیرتان برای مدتی اقامت گزیند!
در ین یاد واره باردیگر, جسارت ,پا یمردی ,ایثاروفدا کاری مردی به نمایش گذاشته میشود که هرگز حاضر نبود تا رفقا وهمسفران دیروز اش را بخاطر نجات جان اش به قربانگاه بسپارد.اوخواست تا یکه وتنها با عالیترین مظهر فدا کاری در برابر حوادث ايستاده گی نماید .این صفات ،بخشی اجتناب ناپذیر سرشت سیاسی واجتماعی او بود .آخر او نبود که حکام استبدادی شاهی را به مصاف طلبید،وبه حنجرۀ رسای زحمتکشان کشور مبدل شدوسالیانی را درعقب میله های زندان سپری کرد.اونبودکه از ستیژ پارلمان کشور،فریاد ملت را تا اسمانها درهم پیچانید؟ اونبود که با فقید محمد داوود خان درافتید،وبا عزم “کودتاخواهی” اش سرمخالفت برتافت؟. این کارمل نبود که با حفیظ الله امین پنجه نرم کرد وبرای بارنخست،خواست تا رنگ “انقلاب”،باخون محمد داوود خان درنیامیزد.؟
این کارمل نبود،که با صدور نامۀ رسمی(*) به آدرس کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی مخالفت شدید خویش را با اعزام نیروهای شوروی درافغانستان،ابرازنمود؟ این کارمل نبودکه با گزینش خطوط مستقلانه سیاسی،مورد غضب بلندپایگان شوروی وقت واقع شد،تا آنها سرانجام برای کنار زدنش از قدرت چاره اندیشیدند؟
لاجرم این کارمل نبود،که درآستانۀ وقوع دسایس گرباچف وشرکاء،برای برچیدن کرسی اقتدارش ،در14ثور 1365 نیروی ارتش شوروی را به چالش کشید،وبا مقاومت سرسختانه،دربرابر این دسیسه هولناک،برای مردمش روحیه بخشید،تا آنها با رستاخیز دومدار،درب فلزی قصر را درهم کوفته وسیل آسا ،دورکاخ سرازیر شده وآن” مسلخگاه” را درحضور نیروی شوروی ، بخاطر نجات جان کارمل به محاصره کشیدند؟
کارمل آرزو داشت تا آخرین نفس هایش را با نفس های مردمش گره زده ودردشوارترین مراحل زندگی،درکنار ایشان بیستد. تا آنکه صحت برایش اجازه میداد در کنارمردم و سایر همسفران وسنگر داران خویش در کشور زیست ولاجرم ،تحت فشار های مکرر رفقایش، سر انجام غرض معالجه وتداوی کشور را ترک گفت ودرجریان تداوی ومعالجۀ داغ های جگرش که ازدرد ورنج مردم،برایش سرایت یافته بود، داعی اجل را لبیک گفت .
روح اش شاد وخا طرات اش گرامی باد.
……………………..
پی نوشت :
(*)صفحات 301-302 کتاب ،چگونه ما به بیماری ویروس A (هجوم به افغانستان )،داخل شدیم ،سایت افغان جرمن ،مترجم محترم غوث جانباز!!