ببرک « کارمل »
آسه مایی از حقوق دموکراتیک مردم
آزادی لـســان
اصل آزادی زبان عبارت از آن است که تمام مردم حق داشته باشند به زبان مادری و مروج خود حرف بزنند، علم بیاموزند، نشرات نمایند، مکاتبه کنند و در محاکم از خود دفاع نمایند. از نظر پرنسیپ نمیتوان هیچکسی را اجباراً وادار به آموختن تکلم و نوشته به زبان دیگری نمود (غیر ازآنچه که ماهیت تعلیمی دارد و در اینجا موضوع بحث ما نیست).
در شرایط تسلط استعماری و در تهاجمات سابق چنین مرسوم بود (حتی تاکنون به اشکال مختلف در جوامع طبقاتی معمول است) که وقتی یک ملت یا قوم تحت تهاجم ملت و یا قوم حاکم قرار میگرفت، زبان مادری و فرهنگ ملی ملت یا قوم تحت ستم مورد تحقیر قرار گرفته و کوشش میشد که بهزور سر نیزه محو شود و لسان ملت یا قوم ستمگر برایشان تحمیل گردد، تمام دوایر حکومتی، دفاتر مالیاتی واداری، محاکم و مکاتب به آن لسان برگردانده شود. مقرر میگردد که نامهها، مکاتیب عرایض به ادارات مقامات رسمی به زبانی که مردم به آن هیچ آشنایی نداشتند تحریر یابد و حتی مردم وادار گردند که جبراً به آن تکلم نماید. همچنان از طرف ملیتها و اقوام حاکم در درون جامعه نیز بر ملیتها و اقوام دیگر و اقلیتها که دریک سرزمین مشترک و مادری بسر میبرند، رویه بدتر از آن صورت میگرفت.
پرواضح است که این رویه ظالمانه علاوه بر استخفاف بزرگی که بر ملل محکوم بود، باعث آن میگردید که تمام غنای علم و فرهنگ ملل و امکانات انکشاف آن از میان برود و یا لطمه سنگینی بر آن وارد آید تا در همان مراحل ابتدائی انکشاف خود باقی بماند، بسیار استعدادهای پر نبوغ اقلیتها و ملتهای ستمدیده و محکوم، در نطفه محو کردد.
نمونههایی از چنین فشارها و ستمگریهای ملی در تاریخ و حال زیاداست، که بهطور مثال میتوان فجایع و بدبختیهایی را که ستم استعمار انگلیس بر مردم هند و پاکستان تحمیل کرد، از رشد و انکشاف السنه ملی جلوگیری نمود و در عوض آن نفاقهای ملی و لسانی را دامن زد، یادآوری نمود که امروز جامعه هند از ناحیه لسانها و صورت حل این مسأله مواجه به مشکلات عظیمی میباشد.
فشارها و محدودیتهایی که از ناحیه لسان بر مردم واقع میگردد نه تنها مانع توسعه و انکشاف و غنای علمی فرهنگی جامعه میشود، بلکه موجب برهم خوردن شیرازه وحدت یک کشور و جامعه نیز شده میتواند و این حقیقتی است برخلاف این عقیده که ترویج و تبلیغ میگردد: گویا عدم تساوی زبانها و تبعیض در برابر بعضی از آنها، امر طبیعی و ضروری برای حفظ تمامیت و وحدت ملی دریک کشور میباشد.
با استفاده ازین نظر و استنباط غلط، توسط محافل عناصر محاکم ارتجاعی کوشش میشود که تمام قدرت و وسایل دست داشته، فرهنگ زبان و خصوصیات ملی یک ملت، میلت یا یک قوم سرکوب گردد. بدینجهت است که مسأله آزادی ملتها از یوغ استعمار، ستم و استبداد و وابستگیهای گوناگون بر اساس حق تعین سرنوشت ملل بهصورت یک مسئله حاد و اوج گیرنده جهان امروزی درآمده است.
ایدئولوگهای مرتجع و بورژوازئی سعی میورزند که حل مسئله ملی را بهصورت غلط و به اشکال کهنه آن تبلیغ نمایند، زیرا مصالح و دوام حاکمیت طبقات حاکمه را در آن میبینند، ولی جهان بینی علمی و نوین ثابت میسازد که طبیعی بودن عدم تساوی میان ملل و خصومت ملی ادعائیست بیپایه و امریست مصنوعی که زائیده شرایط ناجور اجتماعی و اقتصادی میباشد. ملتها و اقوام از نژادهای مختلف میتوانند با وارد آمدن تحول کیفی و بنیادی در زندگی مادی و اقتصادی ایشان که بر پایه تغیر در روابط تولیدی بسود طبقات محروم جامعه صورت میپذیرد، با حقوق کاملاً مساوی. درحالیکه فرهنگ و لسان ملیشان پیوسته تکامل اختیار مینماید، در کمال صلح و آرامش و وحدت و همآهنگی در کنار هم، دریک وطن به سر برند.
آنچه را ایدئولوگهای مرتجع و بورژوازئی ادعا مینماید که مسأله ملی و لسان حل ناشدنی است و خصومت ملی پابرجا میماند، تا آنجا صحیح است که سیستمهای مبتنی بر طبقات و استثمار انسان از انسان باقیست و مصداق آن تمام جهان کهنه و جوامع طبقاتی میباشد، ولی این مسأله در جوامع نوین بری از هرگونه ستم و استثمار انسان از انسان، راه حل معقول و منطقی را به خود یافته است، شکل جدید از روابط و همکاری ملل پدید آمده و تساوی واقعی بین آنها به تحقق پیوسته است.
نظامهای نوین مترقی در جهان عملاً به اثبات رساند که راه حل منطقی این مسئله این است که اسارت اقتصادی و سیاسی از میان مردم برداشته شود، حقوق مساوی برای تمام مردم تأمین، لسان و فرهنگ آنان، بدون اینکه از هم جدا شوند، احترام و تقویت گردد. و البته این امر موجب آن میشود تا مردم داوطلبانه متحد شوند و مسایل بغرنجی را متفقاً حل نمایند. برین اساس بقایای قبایل و اقوام منفرد و عادات قبیلوی و قومی از میان میرود و فرهنگهای ملی که محتوای آنها مترقی میباشد، رشد میکند استعداد و قریحه ملی و لسانی دریک وطن مشترک پرورش مییابد.
تا اینجا مطلب عمومیاتی بود که تذکرات مختصری از آن داده شد و حال باید دید که وضع لسانها در کشور ما ازچه قرار است:
در کشور عقب مانده ما، زبانهای متعددی موجوداست که مردم به آنها مکالمه مینمایند. تمام خلقهای کشور با وصف داشتن لسانهای جداگانه مشترکاً رنج و بدبختی را متحمل شدهاند و در مبارزات علیه بیگانگان و مهاجمین دوش بدوش هم از وطن دفاع کردهاند. ولی استعمار و طبقات حاکمه ارتجاعی در طول تاریخ کشور با ایجاد کینه و خصومت میان خلقهای زحمت کش وطن کوشش کردهاند که از اتحاد و وحدت آنها جلوگیری نمایند. زمانی اختلافات نژادی، منطقهی و مذهبی و گاهی قومی و لسانی را دامن زده و حاد ساختهاند تا خود به تأسی ازین اصل مشهور استعماری و نسخهء کهنه برای شیوه اداره استعماری و استبدادی که «تفرقه بیانداز و حکومت کن» از بیداری شعور مردم جلوگیری کرده و بقای خود و طبقات ارتجاعی را که از آن نمایندگی کردهاند، تأمین نمایند.
با تأسف باید گفت که لسانهای ملی و محلی در افغانستان نه تنها پرورش داده نشده است، بلکه به وسایل گوناگونی در برابر فریاد آزادی خواهانهء مردم مبتنی برداشتن حق آزادی تکلم، نشرات، آموزش و دادخواهی به زبان مادری خود از طرف طبقات محافل و عناصر مرتجع شدت عمل نشان داده شده و گنجینههای پربهای ادب و فلکلور مردم مورد تعرض و تباهی قرار گرفته است.
بهمنظور اینکه اهمیت نقش و ارزش آزادی لسان که در ترقی و توسعه فرهنگ و بیداری مردم مؤثر میباشد، نشان داده شود حقایق را بهطور مثال مطرح مینماید:
همه میدانیم که متأسفانه اکثریت قریب به تمام مردم بیسوادند، پس چطور تودههای مردم از نشرات رادیویی که به زبانهای غیر از زبان خودشان باشد میتوانند استفاده نمایند و یا از مطالب نشراتی که به زبان خودشان باشد تحریر نیافته از طریق باسوادان بهدرستی مطلع گردند.
آموزشی که به زبان مادری اطفال صورت نگیرد، مجبوراند که با صرف چندین سال وقت لسان دیگری را بیاموزند و بعداً قادر گردند، مطالب و مفاهیم علمی را فرا گیرند که این امر باعث عقب ماندگی سطح شعور و ذهن آنان میگردد، درحالیکه در لسان خودی با سرعت و عمق بیشتر میتوانند وظیفه آموزشی خود را انجام دهند.
قضیه مشخصی را که در یکی از محاکم مطرح باشد در نظر گیریم: متهم که اصلاً لسانهای معمول در محکمه را نداند چطور میتواند از خود دفاع نماید و احیاناً بیگناهی خود را به اثبات رساند، درین صورت بناً حق فرمان حکومت وی صادر خواهد شد.
حقایق نشان میدهد که به مشکل میتوان لسان را بر مردم تحمیل کرد، برعکس آنکه کوته نظران و ملت پروران دروغین ادعا مینمایند این امر باعث انکشاف و غنای لسان نمیگردد، بلکه یک زمان را با کار جدی از طریق تألیفات و تراجم آثار مترقی و علمی، تعمیم وسیع آن در میان متکلمین مربوطه، نوآوریهای معقول و بجا و وارد آوردن اصلاحات در آن میتوان بسط و انکشاف داد، بدون اینکه در برابر السنه دیگر حساسیت نشان داد و یا آن را محترم نشمرد.
ما معتقدیم که باید در برابر تمام لسانهای افغانستان، از کوچک تا بزرگ برخورد علمی و عاقلانه صورت گیرد، کلیهء آنها رشد و انکشاف داده شده و احیا گردد. آزادی تکلم، آمورش، نشرات، مکاتبات، دفاع و غیره علی سویه برای تمام لسانها تأمین گردد.
وطن پرستان ترقی خواه دموکراتیک خلق افغانستان بر آنند که در جامعه نوین و مترقی کشور حل دموکراتیک و اساسی، قاطع و علمی مسأله لسانها امکان پذیر خواهد بود.
تایپ کمپیوتری رفیق گران ارج میر کامور
جریده پرچم شماره سی و چهارم ویرایش جدید Parcham Jarida 34