ازمبارزات آزادیخواهانه ورهایی بخش پشتون های آنسوی خط مرزی دیورند، چه در سالهای سلطه ی استعماری انگلیس بر نیمقاره ی هند و چه درسالهای پس ازآزادی هند که مقدرات پشتون های صوبه سرحد به دولت پاکستان وابسته گردید، متاسفانه نظر به سیاست های محافظه کارانه وموضع گیری های جبونانه وتاحدزیادی گنگ و سردرگم دولت آنزمان افغانستان، تصویر نادرست، مبهم و پر از مغالطه و اشتباه آمیز بمردم افغانستان داده شده بود. این سیاست مبهم که زیر نام “داپشتونستان زموژ” مطرح بود، نماد عملی یی بجز پخش برنامه ی یکساعته ازرادیو افغانستان و اختصاص یک روز بنام جشن پشتونستان که هرسال درنهم سنبله برگزارمیگردید، نداشت. ولیخان رهبر فقید حزب نشنل عوامی دراثرش بنام” باچا خان وخدایی خدمتگاری” درین باره مینویسد:”…من درین جا(منظور افغانستان است-نگارنده) ازهرکسیکه میپرسم که منظورتان از پشتونستان چیست؟ کسی نتوانسته تا به این دم پاسخی قناعتبخش ارایه نماید. همین پرسش رااز محمدظاهرشاه پادشاه افغانستان کردم که منظورشماازپشتونستان چیست او بمن گفت که از صدراعظم بپرس. صدراعظم درآن وقت میوندوال بود او نیز پاسخ مناسبی نزدخودش نداشت. البته من هم بخوبی میدانستم که پرسشی را که شاه یک مملکت پاسخ گفته نتواند، صدراعظمش چگونه داده میتواند”.
برمبنای همین واقعیت است که اکثرمردم از چگونگی ها و چند وچون های آن همه ایثار، فداکاری ها و قربانی های فراوانی که پشتونها در طول مبارزات آزادی خواهانه ورهایی بخش شان چه ازچنگال استعمارانگلیس و چه ازچنبره ی ظلم واجحاف حکومت های ملکی ونظامی پاکستان ازسرگذشتانده اند، آگاهی لازم نداشته اند، بخصوص درحلقات روشنفکری کشور که یادرنتیجه نبود معلومات دقیق ویا دردسترس نبودن منابع قابل اعتباربرای گرفتن انتباه درست وسالم از رویدادهای آن ایالت، باعث سردرگمی شده ومتاسفانه سبب شده که نتوانند به نتیجه گیری های سالم ومنطقی نایل آیند. همچنان از رهبران این نهضت بزرگ رهایی بخش و آزادیخواهانه نیز بالنتیجه تصور وشناخت ناقص با قضاوت های نادرست و غیرواقعی داشته اند. برخی آنهارا خان های دوسره نامیده وشماری به این باوربوده اند که هدف این رهبران ازعنوان کردن پشتونستان صرف گرفتن امتیازات از دولت افغانستان ونیز از پاکستان بوده است و عده یی هم برخی اتهامهای ناروای دیگری میزدند که همه ی آنهاازواقعیت بدور بوده است. البته در جبهه ی نیروهای مخالف دولت آنزمان، یعنی احزاب وگروپهای سیاسی درک و برداشت مربوط به خودرا داشتند که حتی در مرامنامه های شان نیز انعکاس یافته بود. این نهادهای سیاسی درطول مبارزات شان همواره ازاصل حق تعیین سرنوشت برای پشتونها وبلوچها جانبداری نموده و همبستگی همه جانبه ی خودرا از مبارزات رهایی بخش آنهادرچارچوب همین اصل ابراز میداشتند. این همبستگی باراه اندازی راه پیمایی های گسترده و گردهمایی های وسیعی تبارز مییافت که طی آن رهبران وفعالان سیاسی سخنرانی میکردند و مشی روشن خودرادررابطه به این خلق برادر همخون وهمکیش توضیح میدادند ویاهم درنشرات شان بخوبی وروشنی انعکاس مییافت.
درین نوشته سعی شده است تا تصویری ولومختصر از چگونگی پیدایش نهضت مذکور و تاثیرآن بر ذهن وروان مردمی که درطول سده ها درعقب ماندگی وجهالت بسرمیبردند، بدست بدهد.
پیش درآمد:
درآن زمانیکه انگلیس ها موفق شدند امیرعبدالرحمن خان را به سوی خود جلب نموده ودولت جدید درافغانستان درزیر قیادت اوراپشتیبانی وحمایت کنند، دراولین فرصت بخشهایی از سرزمین افغانهارا که از اهمیت ستراتژیک برخورداربود،باامضای معاهده ی دیورندباامیرمذکور ازپیکر کشور جداساختند. انگلیس ها امیر را دراعمال قدرت جابرانه اش دست باز دادند و نیز از لحاظ مادی ومالی باو امداد کردند. امیر درعمل شایستگی خودرادر جلب اعتماد دولت استعماری انگلیس و ایجاد یک دولت مستحکم که برپایه های استبداداستوار بود، نشان داد. او درقلمرو زیرقیادت خود هرنوع حرکات آزادیخواهانه و ابراز مخالفت بادولت خودرا به شدت واعمال خشونت سرکوب نمود. این امر رضایت خاطر انگلیس ها رافراهم ساخته باعث اطمینان آنها میگردید. انگلیسها باوجود آنکه باکشیدن خط مرزی دیورند وپارچه ساختن افغانها ازاین ناحیه کمی مطمین گردیده بودند اما به دودلیل این تشویش هنوزهم نزدشان موجود بود:
– آنهادوبار به گسیل داشتن نیروهای مجهز نظامی به نیت اشغال دایمی افغانستان اقدام نمودند. بااین کار آنها میخواستند مردم آزاده وسلحشور این خطه را دراسارت خود درآورده وباسرکوب آنها روح مبارزات آزادی خواهانه رادرآنها ازبین ببرند تا منبع الهام مرمان سرزمین وسیع هند و بالنتیجه موجب دردسرهای جدید وجدیدتر برای دولت هندبرتانوی نشده باشد. اما این تلاشهای نظامی آنها هردو بار با مقاومت دلیرانه ی افغانها به شکست های مفتضحانه مواجه گشته و انگلیسها نتوانسته بودند به آرزوی مستعمره ساختن افغانستان نایل گردندوآنهارازیرسلطه ی مستقیم خود درآورند.
– دیگر اینکه دولت تزاری روسیه تا آنزمان تمام سرزمین های آسیای میانه را تا به کناره های دریای آمو با یورش های نظامی خود به تصرف درآورده وبه قلمروهای خود شامل ساخته بود. فلهذا انگلیس ها بیم ازآن داشتند که این پیشروی به سوی جنوب ادامه نماید.
عبدالرحمن خان این هردوتشویش انگلیسهارا مرفوع ساخت. یعنی او با در پیش گرفتن سیاست سرکوب و خشونت هرنوع مخالفت با دولت خود راکه تحت حمایت آنهابود، ازبین برد، و قیامهای مردمی راباقاطعیت درهم کوفت و رهبران مردم راکه درراس اعتراضات و قیامهای آنهاقرارداشتند،سربه نیست کردو محیط رعب و وحشتی را که دلخواه انگلیسهابود، به وجودآورد. همچنان مرزهای شمالی و نیز غربی کشوررا هم به همکاری،هدایت ومشوره ی انگلیسها تثبیت نمود تا بدینگونه از خطرپیشروی روسها فارغ گردیده باشد.
وقتی انگلیسها ازین دو تشویش مهم فارغ گشتند، آنگاه متوجه نواحی جداشده از پیکره ی افغانستان که با خط مرزی دیورند صورت گرفته بود، شدند. انگلیسها بحیث اولین اقدام برای این که مردمان آنسوی خط را از هویت شان محروم ساخته با شند، سرزمین آنها را صوبه سرحد یا ایالت سرحد نامیدند. این تنها نبود بلکه آنها همین صوبه سرحد را نیز به پارچه ها وبخشهای جداگانه تقسیم نمودند.
درسالهاییکه امیرعبدالرحمن مصروف سرکوبی قیامهای مردمی بود ورهبران آنهارا بدنبال هم سربه نیست میکردتا پایه های قدرت وسلطنت خودرا قایم ودایم بسازد، مردمان ساکن درآن سوی سرحد علاوه بر رنج عظیم جدایی از پیکره ی افغانستان، با ظلم واستبداد واجحاف انگلیس ها تنها و بدون تکیه گاهی دست وپنجه نرم میکردند. آنها بجز بر مقداری سلاح عنعنوی برای دفاع از خود چیزی دیگری نداشتند، این باشندگان دره هاوصخره های عظیم از چترال تا به بلوچستان ازنیروی بزرگ جنگی متشکل از یکونیم ملیون جوان برخورداربودند که اگر باهم متحدانه عمل میکردند، نه تنها انگلیس بلکه هیچ قدرت استعماری دیگری هم آنهارا سرکوب کرده نمیتوانست. امامتاسفانه آنها ازیکسودرجهل ونادانی، بیسوادی وعقبماندگی اقتصادی و اجتماعی قرون فرورفته بودند،وازجانبی هم مشکلات عدیده ی ناشی از دشمنی های قومی، ناموسی و رقابت های دیرینه باهمدگر نیز آنهارادرهم پیچیده بود که از سیاست استعماری تفرقه بیانداز وحکومت کن انگلیسها ناشی میشد زیرامقامات دولت استعماری هند انگلیسی برای تشدید این دشمنی ها وعمیق ساختن هرچه بیشترآن از طریق عوامل وگماشته های خود ازقبیل خانها وملکهای جیره خوار و افراد بی بندوبار، چاقوکشها وآدمکشان حرفه یی بشدت مصروف بودند تا این مردمان سلحشور وآزادی دوست مصروف نزاع های درون خود بوده و برای حل وفصل آن هم به دفاتر و مقامات نظامی وقضایی انگلیسهامحتاج باشند ومجالی هم برای اندیشیدن درباره ی آزادی و رهایی خویش از چنگال اهریمن استعماری نداشته باشند.
برای برآورده شدن بهتر این مامول “انگلیسها برنامه ی بهتر از این نداشتند که مناطق پشتونها را دراین سوی مرز نیز به پارچه های مختلف تقسیم کنند. فلهذا بخشی را بنام یاغستان جداساختند و بخش های دیگری را ایجنسی های جداگانه یی به نامهای ملکند، خیبر، کرم، وزیرستان شمالی و وزیرستان جنوبی بوجود آوردند. بااین تقسیمات انگلیسها تلاش میکردند که باشندگان هرکدام ازین ایجنسی ها با مردمان ایجنسی های دیگر متحدانه دربرابر آنها قدعلم کرده نتوانند. حتی راههای آهنی راکه انگلیسها دراین مناطق احداث نمودند ،هیچکدام از آنها مسیر یکدیگر راقطع نمیکردند فلهذا هیچ ایجنسی بادیگری توسط راه آهن به هم وصل نبود بلکه هرکدام ازین ها مستقیما به تا به پنجاب امتداد یافته بودند. بدینترتیب انگلیسها تلاش نهایی بخرچ میدادند تا حوادث ورویداد های این مناطق بدیگری سرایت نکرده وحوادثی هم که اگر رخ میدادند قبل ازینکه احتمال سرایت آن به ایجنسی مجاورمیرفت، خاموش و ازبین برده میشد.”
موجز اینکه انگلیسها با حمایت از قدرت مطلقه ی عبدالرحمن خان درافغانستان از سرکوبی اعتراضات مردم آنکشور، وسپس امضای معاهده ی دیورند وجداساختن بخشهای دیگری از خاک افغانستان خود راهم از ناحیه خطرات احتمالی پیشروی روسیه ی تزاری از راه افغانستان مطمین ساخت وهم با حمایت ازیک امیر مستبد درافغانستان از خیزش های مردمی درآن کشور فارغ گردید وبرایش مسلم شد که دیگر خطری ازآن ها نیز برایش متصور نیست و آخر اینکه در سرزمین پشتونها هم چنان برنامه ها واقداماتی راروی دست گرفت که برمبنای آن دیگر تصور نمیکردند که این کتله های بزرگ سلحشور و آزادی دوست دیگر مجالی برای اعتراض ومقابله دربرابرآنهارا داشته بوده باشند.
اما تجربه نشان داده است که سلاح سرکوب و ایجاد حکومت اختناق و وحشت هیچگاه برای همیشه کارا و موثر نبوده و خواهی نخواهی مقاومت و عکس العمل دربرابر فشار نیز به همان تناسب بوجود میآید و تا زمانی هم ادامه می یابد تا به نتیجه ی مطلوب برسد. این تجربه نیز در مورد مردم نیمقاره ی هند بطور عام و پشتونها وبلوچ های صوبه سرحد به گونه ی خاص صدق پیداکرد و زمانی رسید که مردمان این سرزمین از خواب دیرینه ی جهالت و بیخبری بیدار شدند و برای تعیین مقدرات شان درفش مبارزه وپیکار بی امان را هم دربرابر جهل ونادانی و هم دربرابر ظلم و اجحاف استعمارگران انگلیسی با شهامت و شجاعت برافراشتند و آماده ی ایثاروفداکاری های عظیم گردیدند. علمبردار این نهضت بزرگ مبارزات رهایی بخش و آزادی خواهانه همانا عبدالغفارخان و یا همان پاچاخان بود، که بعد ها به گاندی سرحد شهرت یافت. نوشته ی حاضر هم کوششی است که گوشه های ازین نهضت مدنی واصلاحی که بعدهاتا به یک نهضت سرتاسری ضداستعماری گسترش یافت و برای رهایی نیمقاره ی هند اززیریوغ استعمار انگلیس، درکنار کنگرس ملی هند قرارگرفت، روشن ساخته شود.
بخش نخست پاچاخان کی بود؟
درهمین آوانیکه امیر عبدالرحمن مشغول ایجاد دولت مرکزی درافغانستان و سرکوب هرنوع اعتراض دربرابرخود بود، درآن سوی خط دیورند در خانواده ی حاجی بهرام خان اتمانزی درسال ۱۸۹۰ کودکی دیده بجهان گشود که نامش را عبدالغفار گذاشتند. او فرزند چهارم این خانواده بود. برادرارشدش که بنام خان صاحب نامیده میشد تحصیلات عالی را دررشته ی طب نخست درشهربمبیی وسپس دربریتانیا دنبال نمود،اما جریان حوادث سیاسی درنیمقاره ی هند اورا بسوی خود کشید واو به یکی از شخصیت های مطرح کنگرس ملی هند مبدل گردید که در مبارزات آزادیخواهانه ی مردم خود درزیررهبری برادرکوچکتر نقش مهمی راایفانمود. عبدالغفارنیز مطابق به خواست پدر می بایست پی تحصیل میرفت. فلهذا نخست به مکتب ابتداییه رفت و تا صنف هشتم درس خواند سپس چون پدرش آرزو داشت که وی دررشته انجنیری تحصیل نماید اوراتشویق کرد تا به برتانیه رفته ومانند برادرش که درهمان وقت درلندن مصروف تحصیل دررشته ی طب بود اوهم صاحب کمال و معرفت گردد.اما بمثل اینکه سرنوشت چیزی دیگری بغیر از تحصیلات عالی برای عبدالغفارجوان رقم زده بود، زیرا او نه تنها به خارج نرفت بلکه توجهش را خدمت در ارتش به تشویق دوستی که خدمتش رامیکرد، جلب نمود، لذا برای ثبت نام تقاضای کتبی کرد اما به آن دوسال بعد جواب مثبت داده شد ولی تااین زمان اوضاعی پیش آمده بود که اورا دلسردساخته و از رفتن به خدمت درارتش منصرفش ساخته بود. خود غفارخان درین باره مینویسد:”برای من گفته شده بود که افسران انگلیسی و داخلی هیچکدام فرقی باهم ندارند، اما وقتی من منازل رهایشی افسران انگلیس رادیدم وآنرابا خانه های محقر افسران داخلی مقایسه کردم فرق زمین تا آسمان درآن دیدم. زمانیکه برای تنظیم کارهای شمولیتم درارتش، منتظر ورود افسرمربوطه بودم، افسرداخلی ای رادیدم که موهای سرش را همچون افسر انگلیسی اصلاح کرده بود، درهمین اثنا افسرانگلیس داخل شد و وقتی چشمش به افسر داخلی با سراصلاح شده اش افتاد با تحقیر بسویش نگاه کرده وبا اشاره به موهایش گفت توهم میخواهی تقلید انگلیسهارا کنی.آن افسر چنان وارخطاشده بود که جوابی هم داده نتوانست. وقتی من این صحنه رادیدم از خدمت نظامی بیزارگشتم زیرانزد خود گفتم که اگر وقتی کدام افسر انگلیس جنین کاری بامن کند آنرا تحمل کرده نخواهم توانست. فلهذا از رفتن به خدمت نظامی منصرف گشتم”.
گرچه پدرش بسیاراصرارورزیده بود که او به خدمت نظامی برود اما غفارخان تصمیم خودراعوض نکرد و سال دیگر برای ادامه ی درس به علیگر رهسپارگردید. بدین ترتیب نه آرزوی پدر که میخواست پسرش انجنیری بخواند، برآورده گردید و نه هم شوق خودش که بحیث یک افسرمیخواست درجامعه تبارز یابد، عملی نشد. او در مدرسه ی علیگر با محیط پرشور فعالیت های مختلف اجتماعی و سیاسی آشناشد و تماسهایی را با علمای دینی برقرارساخت و باآنها معاشرت پیدانمود که این معاشرت ها از یک سوچشم وذهنش را برای دیدن حقایق زندگی و اندیشیدن درباره ی پدیده های گوناگون محیط پیرامونش باز وروشن میساخت واز سویی هم اورا تشویق میکرد تا خود دست به اقدام ببرد و به حیث عنصر مفیدی برای مردم وجامعه اش خدمتی راانجام بدهد.از نخستین کسانی که غفارخان باآنها تماس ومعاشرت پیداکرده بود چنین یادمیکند:” اولین تماسهای من با فضل محمودمخفی صاحب، مولوی عبدالعزیزصاحب، مولوی فضل ربی صاحب ومولوی تاج محمد صاحب برقرارگردید…ازجمله ی این علمای کرام مخفی صاحب اهل چارسده و مکتب خوانده بود و علاوتا شاعر انقلابی بود… زمانی برای انگلیس ها بحیث ترجمان کارمیکرد چون برچهارزبان انگلیسی، عربی،پشتووفارسی مسلط بود. درجریان همین خدماتش بود که شعور سیاسی پیداکرده و احساسات وطنپرستانه اش تبارز نموده بود.او تحول بزرگی درشعر پشتو ایجاد نمود یعنی زبان شعر راکه تاآنزمان حرف از خط وخال یار وگل وسنبل داشت اکنون آنرادرخدمت مردم زحمتکش واسیرش قرارداده بود. من اورا بحیث شکسپیر درزبان پشتومیدانم.ازطریق این شخص من با حاجی صاحب ترنکزایی آشناشدم. او شخصی بودکه خیر وصلاح مردمش رامیخواست وسعی میورزید مردم را براه راست هدایت نماید و این کار را تنها درحرف انجام نمیداد بلکه درعمل نیزدرپی آن بود که آنهاراازجهالت برهاند و از رسوم وعنعنات نادرست و دست وپاگیر نجات دهد. من بادیگر دوستانم همیشه روزهای جمعه به روستایی که وی سکونت داشت میرفتیم و ضمن ادای نماز جمعه به صحبت هایش گوش فرامیدادیم.”
ولی خان فرزند پاچاخان که خود از سیاستمداران بنام پشتون بود دراثر خود بنام “پاچاخان او خدایی خدمتگاری” دراین خصوص مینویسد:” درآن زمان ازسیاست درمحیط ماخبری نبود. مردم تنها بخاطر مسابقات گاوجنگی، بودنه جنگی ویا قچ جنگی تجمع میکردند. اگرگاهی ضرورت میافتاد که علیه انگلیس ها وحکومت شان هم صحبتهایی صورت گیرد، برای این امر از منابر مساجد استفاده میشد. مانند دیگر مومنان، غفارخان هم درمیان مردم به این صحبت ها گوش فرامیداد تاجایی که به جرگه ی ملاها پیوست و تا به دیوبند نیز رسید.”
نخستین تلاشها برای مروج ساختن آموزش:
پاچاخان که حال دیگر درنتیجه ی معاشرت با حاجی صاحب ترنکزایی و دیگران، به این نتیجه رسیده بود که اگربایست کار مفید ومثمری برای مردمش که درتاریکی جهالت وبیسوادی مطلق قرارداشتند، انجام دهد، همانا کمک به فرزندان آنهاست که بایستی بمکتب میرفتند و صاحب علم وکمال میشدند. درسال۱۹۱۰زیرنظر حاجی ترنکزایی و بکمک یارانش مانند مولوی عبدالعزیز، عبدالاکبراکبر،عبدامالک فداوغیره که تاآنوقت تعدادشان از شمار انگشتان بیشترنبودنخستین مدرسه یی رادرزادگاهش اتمانزایی ایجادنمود. او خود درین خصوص مینویسد:” …من ومولوی عبدالعزیزمدرسه یی رادراتمانزایی ایجادکردیم وبرای ساختن مدارس بیشتر به بازدید از مناطق دیگرآغازکردیم. درین بازدیدهاتوجه مردم رابه سوی علم ومعرفت جلب مینمودم وسعی میکردم درمیان پشتونها احساس ضرورت علم ودانش راپدیدآورم. باپیشبرد چنین تبلیغات ودعوت مردم برای شرکت درین امر مهم آهسته آهسته موفق شدم درمدت اندکی مدارس دیگری رانیزپایه گذاری نماییم. این تبلیغ موثرافتاده بود زیرا بزودی مراجعات مردم بمن آغاز شد وازمن تقاضامیکردند که درروستای شان مدرسه ایجادنمایم.” اما باید گفت که ایجاد این مدارس برای پاچاخان آنقدرکار ساده وآسانی هم نبود. مقاومت دربرابر این امر خیر زیادبود واو میبایستی براین دشواری غلبه میکرد. زیراچنانچه دربالا هم گفته آمدیم که انگلیس ها ازطریق گماشته ها وجیره خوارانشان هرنوع حرکاتی راکه ازآن خطری برای منافع وموقعیتشان متصورمی بود،بنحوی سرکوب میکردند. درامر ایجادمدارس نیز چنین بود. بزودی پس ازایجاد اولین مدرسه عکس العمل دربرابرغفارخان ویارانش صورت گرفت. وی خود دراین باب مینویسد:”وقتی برای ایجاد یک مدرسه در مفتی آباد روستای پهلویی ما مردم زیادی تجمع کرده بودند ملای مسجد آن روستاآمد که دریک دست تفنگ وبدست دیگرکتاب داشت. من مصروف مشاوره باحاضرین بودم که ملای مذکوربرخاست وگفت آموزشی راکه عبدالغفارآنرادرین جاروی دست گرفته است من قبول ندارم، این آموزش نیست. زیراآنچه درین مدرسه هاآموزش داده میشود،بادین ما وفق ندارد. من آمده ام که یاباتفنگ ویاباکتاب باشما فیصله نمایم. من بجوابش گفتم ملاصاحب توخوب میدانی که من مرد سلاح و تفنگ نیستم وباآن سروکاری ندارم، اگرازراه اسلحه پیش میایی، درروستای ما شخصی است که این کارراخوب بلداست نزداو برو واگرازراه کتاب میخواهی پس میدانی که خداوند وپیغمبرش آموزش علم را برهر مردوزن مسلمان فرض ساخته است. اگرشماازین مدرسه ها اولاد این وطن رامانع میشوید، پس لازم است شما درآموزش شان بپردازید واکرشماهم این کاررانمیکنید وبه دیگران هم فرصت نمیدهید، درآنصورت همین جهالت ونادانی باقی میماند.”
درچنین اوضاع واحوالی که ازیکسو اهالی روستاها درچنبره ی خان وملک جیره خوارقرارداشتند که شیره ی جان شان رامیمکیدند واز سویی هم روحانیون وابسته به خان وملک ازراه تبلیغ نادرست ومسخ شده ی دین ومذهب، آنهارا به صبروتحمل وشکیبایی فرامیخواندند ومیگفتند این ها همه ازجانب خداوند است وبنده نمیتواند مقدرات خودرا تعیین نماید و به حرف های این وآن هم چیزی رانمیتوان تغییرداد. اماباچاخان وهمراهانش خلاف این رادربین مردم تبلیغ میکردند و بمردم میفهماندند که اگر به مکتب ومدرسه توجه کنند وفرزندان خودرا به آنجاهابفرستند، باعث رضامندی خداوند وپیغمبرش میشود. چون اکثرمردم روستاها به حاجی ترنکزایی عقیده داشتند وباچاخان نیزکارپیشبرد تبلیغ وایجادمدرسه هارا درزیرحمایت آن روحانی وطنپرست انجام میداد، بنابران درین راه علیرغم موانع ودشواری های معین پیشرفتهایی بدست آمد واهالی برای ایجادمدرسه ها بیشترعلاقمند میشدند واین امر کاررا برای گروپ باچاخان سهلترمیساخت.
جنگ جهانی اول و پیامدهای آن درصوبه سرحد:
کاروفعالیت پیگیر درعرصه ی ایجاد مدرسه ها تا سال ۱۹۱۴ادامه یافت وتا آن زمان البته درکنارایجادمدرسه ها کارتبلیغاتی باچاخان نیز توسعه یافته و تقریبا همه ی صوبه سرحد رادربرگرفته بود. درهمین سال جنگ اول جهانی آغازیافت. درین جنگ برتانیه نیز یک طرف متخاصم دانسته میشد ازهمین رو دولت برتانوی هند درنیمقاره بمنظور جلوگیری از خیزش های مردمی به اتخاذ تدابیرمتوسل گشته بود. این تدابیر البته شامل صوبه سرحد نیز میشد.
انگلیس ها درجمله ی تدابیر پیشگیرانه، درپی آن نیز شدند که مدرسه هارا بسته نموده و استادان آنرابازداشت وزندانی نمایند. آنهاتا این زمان به این امرپی برده بودند که درین مدرسه ها علاوه بردروس عادی نوعی تدریس آزادیخواهی نیز انجام مییافت و درباره ی مظالم واجحاف انگلیسی ها ازجانب استادان تبلیغ میشد.
باآغاز جنگ همان گونه که انگلیس ها انتظارش راداشتند، فعالیت هایی ازجانب مسلمانان هند برای حمایت از موضع ترکیه که درآن زمان مرکز خلافت بود ودرجنگ متحد آلمان بود، آغاز یافته بود. مسلمانان هند به این عقیده بودند که درفرصتی که برتانیه بامتحدین مصروف جنگ میباشد برای رهایی از چنگال استعماربرتانیه موقع مناسب و فرصت طلایی بدست شان آمده است. انگلیس ها برای جلوگیری از گسترش این فعالیت ها و نیز ممانعت هندوان از اتحاد بامسلمانان، قانونی را بنام “رولت اکت” تصویب نمودند که مطابق به آن سرکوبی هرنوع تجمعات اعتراضی و مطالبات استقلال طلبانه رااجازه میداد. درهمین زمان نخستین گردهمایی مردم در روستای اتمانزایی چارسده برگزارگردید که درآن هزاران نفر اهالی منطقه شرکت ورزیده بودند. درین جلسه که رهبری آن بدوش باچاخان بود، سخنرانان اولین بارصدای اعتراض مردم را از یک تریبیون بزرگ مردمی بلند میکردند که تا این وقت نظیر آن دیده نشده بود. این گردهمایی بحیث نخستین تجربه برای باچاخان تمرینی خوبی شد که بدنبال آن گردهمایی های گسترده تر و موثر تری را نه درروستای خود بلکه در شهرهای بزرگتر صوبه سرحد نیز برگزارنمود، که این امر توجه مقامات انگلیسی صوبه و دولت مرکزی هند را بخود معطوف داشت و آنهاراوادار ساخت تادرین باره دست به اقدامات بزنند.
بدینگونه باچاخان برای نخستین بار درعمل وارد میدان سیاست گشت و خواسته یاناخواسته به مرکز توجه مردم برای رهایی شان از یوغ اسارت ازیکسو ومقامات هندبرتانوی از سوی دیگرقرارمیگرفت.آنها بچشم سر میدیدند که دشمن خطرناک وسرسخت دیگری دراین بخش سرحدی، موقعیت ومنافع آنهارابه چالش بزرگی کشیده است. درنتیجه ی برگزاری این گردهمایی هاومارشهاوتظاهرات بزرگ مردمان این مناطق که ازجریانات درون هندوستان بیخبرودورنگهداشته شده بودند، برای نخستین بار نامهای مهاتماگاندی، جواهرلال نهروودیگررهبران نهضت آزادیخواهی هند بگوش شان رسید، همچنان دربقیه بخش های هند نیز برای بارنخست مردم شنیدند که در ایالت سرحد همان پشتونهایی که به جز از جنگ باشمشیرکاردیگری رابلد نبودند ،صدای آزادی هند و انقلاب زنده باد را باکاربرد شیوه های مسالمت آمیزوبدون توسل به زوروخشونت بلند کرده اند ودرراه رسیدن به اهداف شان آماده ی هرنوع ایثاروفداکاری شده اند.
برگزاری این گردهمایی ها و شرکت فعال باچاخان درآن وسخنرانیهایش که دربرگیرنده ی محکوم ساختن استعمارگران انگبیسی وشیوه های غیرانسانی اعمال قدرت برمردم دربندکشیده شده ی هند و دعوت مردم برای شرکت درحرکات ضدانگلیسی بود، خواسته وناخواسته اوراوارددنیای سیاست ساخت و درمسیری قرارداد که که دیگر نمیتوانست ازآن برگشت نماید بلکه این مسیر راهمچنان ادامه داد وصدای اعتراض ملتش را به نهضت بزرگ آزادی خواهی مبدل ساخت.
انگلیسها که تا اینزمان به دستگیری وزندانی ساختن آموزگاران مدارس اکتفاکرده بودند اکنون دایره ی این دستگیری ها وسیع تر شده و به شخص باچاخان نیز رسید. باچاخان وشماری از فعالین و رفقای دیگرش برمبنای همان قانون رولت اکت بازداشت وزندانی شدند. انگلیسها از این گردهمایی ها و تظاهرات درصوبه سرحد بقدری سراسیمه شده بودند که بگفته ی خود باچاخان تقریبا درهیچ روستایی مردان و جوانان ازدایره ی این بازداشت هابیرون نمانده بودند.
بازندانی شدن باچاخان ویارانش وبرقراری مقررات نظامی کارایجادمدارس جدید وآموزش درمدارس قبلا ایجادشده نیز ممنوع گردید. درین زمان تمام زندانهای ایالت ازمردان وجوانان پشتون مملوشده بود. باچاخان برای مدت سه سال بجرم شورش علیه استعمارگران انگلیسی زندانی گردید ودرسال ۱۹۲۰اززندان رهایی یافت.
نتیجه ی جنگ اول جهانی به مغلوبیت آلمان ومتحدانش ترکیه وجاپان خاتمه یافت. ترکیه بحیث کشورمسلمان که مرکزخلافت دانسته میشد، قلمروهای تحت حاکمیت خودراازدست داد. انگلیسها وفرانسویها سرزمینهای عربی مربوط به قلمروعثمانی رابین خود تقسیم کردند و بدین ترتیب مسلمانهاراکه ازیک مرکزخلافت برخورداربودند،به کشورهای جداجدا وزیرحکومت های دست نشانده ی خودتقسیم کردند. این وضعیت باعث ایجاد عکس العمل های شدیدی در نیمفاره ی هند گردید. مردم هند درجریان جنگ به مبارزات شدیدی روی آورده بودند تا از فرصت استفاده نموده انگلیسهاراوادار سازند که آزادی هندرا اعلان نماید تا بساط استعماری انگلیس از نیمقاره برچیده شود. مسلمانان هند باحمایت و همکاری کنگرس ملی هند، صدای اعتراض خودرادربرابرازبین رفتن مرکزخلافت وپارچه ساختن مسلمانان درکشورهای جداگانه، باآغاز نهضتی بلندکردند.این نهضت بنام “کمیته ی خلافت ” نامیده شد که حمایت خودراازترکیه وسایر مسلمانان اعلام داشت و به فعالیت های دامنه دار وگسترده یی علیه انگلیسهادست یازید. باچاخان نیز وقتی اززندان رهایی یافت، به این نهضت جدید پیوست و درگردهمایی های ان فعالانه شرکت ورزید. دریکی ازهمین گردهمایی ها مساله ی هجرت مسلمانان ازهند مطرح گردید. یعنی هندبرتانوی بحیث دارالحرب شناخته میشد که علیه مسلمانان جنگیده وانهاراپارچه پارچه ساخته بود. باچاخان درباره ی جریان این گردهمایی خود مینویسد:”درنیمه ی سال ۱۹۲۰کمیته ی خلافت گردهمایی بزرگی رادردهلی برگزارنموده بود، واعلام داشته بود که هرکه درآن شرکت میکند بایستی پوشیده باکفن باشد. من هم درین ګردهمایی بزرگ شرکت کردم.مسلمانان زیادی ارنقاط مختلف هند آمده بودند. شخصی بنام عزیز هندی جوان احساساتی وپرشوری بود که درهمین ګردهمایی مساله ی هجرت را پیش کشید.بزرگان مجلس هرچه اصرارکردند که جوان مذکورازطرح چنان پیشنهادی صرفنظرنماید، کاری ازپیش برده نتوانستند زیرا اکثریت شرکت کنندگان موافقت خودرا با آن اعلان کردندو بدینترتیب مساله ی هجرت یک امرناگزیردانسته شد.این رویداد سبب شد تا هزاران مسلمان ازنقاط مختلف کشوردرشهر پیشاورجمع شوند.”
ورود قافله های مسلمانان از نقاط مختلف هند درشهر پیشاور باچاخان راوادارساخت تا “کمیته های هجرت” راایجادنماید که وظیفه شان وارسی وجابجایی تازه واردان درمحلات مناسب بود. قبل براین دوتن از مسلمانان معروف هندی بنام مولانا محمدعلی وشوکت علی از امان الله خان پادشاه افغانستان تقاضاکرده بودند تا اعلام بدارد که مهاجران رادرخاک خود میپذیرد.منظورآنهاازچنین اعلانی آن بود که انگلیسها مشوش گردند ونهضت خلافت ازآن سود ببرد. بدین ترتیب سیل مهاجران بسوی افغانستان بحرکت درآمد.
سرانجام باچاخان نیز خواسته وناخواسته با شماری از جوانان ازراه شبقدرومومند بسوی افغانستان رهسپارگردید وخودرابه کابل رسانید. در کابل آمادگی لازم برای پذیرش کمیت های بزرگ مهاجران وجود نداشت و دولت نیز از توان مالی زیادی برخوردار نبودتا به این معضله بخوبی وبشکل معقولی رسیدگی نماید. امان الله خان دردیداری با باچاخان به او گفت که دولت برای مهاجران هندی اگر درین جا خواهش سکونت وادامه ی زندگی داشته باشند، زمین های زراعتی توزیع مینماید تا بالای آن کار کنند وزندگی خودراپیش ببرند وآنهایی هم که ماموریت دولتی میخواهند استخدام خواهندشد. باچاخان این تصمیم را به اطلاع مهاجران رسانید. اما آنها میگفتند که دولت به آنها کمپ های آموزش نظامی ایجاد نماید تا خودرابرای جهاد دربرابرانگلیسهاآماده سازند. چون دربین مهاجران هندی جواسیس دولت هند برتانوی نیز وجود داشتند، آنها سعی میکردند دربین مهاجران بی اتفاقی ایجادنمایند فلهذا درطرح وتصویب خواستهای مها جران اختلاف بوجود آمد که تاآخرهم این خواست ها هماهنگ نشد ودولت افغانستان ندانست که مهاجران به چه نوع کمکی نیازدارند. این امر اکثرمهاجران رامایوس ساخت و تصمیم به برگشت گرفتند فلهذا بجز از یک تعداد محدودی بقیه دوباره به هندبرتانوی عودت کردند و بدین گونه آنچه راکه انگلیسها میخواستند بدست آوردند، یعنی تب مهاجرت وجهاد بدون کدام نتیجه ودستاوردی فروکش نمود.
انجمن صلاح افاغنه:
پس از برگشت از افغانستان ،باچاخان مدتی را دربین قبایل آزاد گذراند ودرآنجانیز به محلات و روستاهای زیادی سفرنمود ودربین مردم به تبلیغ به نفع تعلیم وتربیه وتقبیح رسوم وعنعنات دست وپاگیروکهنه پرداخت ومردم را تشویق کردکه به ایجادمدرسه ها برای فرزندان شان اقدام ورزند.
درسال۱۹۲۱پس ازختم سفر به قبایل آزاد، به شهراتمانرایی،محل سکونتش برگشت، اولین اقدامش ایجاد مدرسه ی عالی اتمانزایی بود. زیرااو پس از تپ وتلاشهای زیاد سیاسی اش سرانجام به این نتیجه رسیده بود که برای بوجودآوردن تغییرات بنیادی درجامعه قبل از هرچیزدرک وفهم مردم نیازاساسی ومبرم پنداشته میشود. او خود درین زمینه چنین مینویسد:”پس از سعی وتلاش زیاد سرانجام به این نتیجه رسیدم که انقلاب رانمیتوان با شتابزدگی بوجودآورد.این امریست که با شکیبایی و حوصله مندی باید انجام یابد… تااین دم اعمال خشونت آمیز وبرخورد قهری با مسایل برای من بمعنی رسیدن زودهنگام به موفقیت وپیروزی تلقی میشد. تجربه چندسال گذشته ی فعالیت هایم بمن آموخت که درجنگ حلواپخش نمیشود. تصمیم گرفتم که به شهرزادگاهم برگردم وکاروفعالیت خودرا برمبانی اصول عدم تشدد ازسربگیرم. فلهذا کارم را باایجاد مدرسه ی آزاداتمانزایی پی گیری کردم.”
درجنب امور آموزشی درمدرسه ها ،باچاخان درپی آن نیز شد که یک برنامه ی اصلاحی ایرا روی دست گیرد که برمبنای آن بتواند درفکر وذهن مردم دگرگونی هایی بمیان آورد و احساس وحدت ویگانگی دربین شان بوجود آید تا ازخصومت ها ودشمنی ها وخانه جنگی های درازمدت که دامنگیرشان بود، خودرا نجات دهند. برای برآورده شدن این مامول با یاران ودوستان خود ازقبیل قاضی عطاالله خان( بعدها نویسنده ی اثرمعروف پشتانه دتاریخ په رنا کی) عبدالاکبرخان، تاج محمد، میااحمدشاه، محمدعباس وخادم محمداکبربه بحث و تبادل نظرپرداخت و سرانجام به فیصله رسیدند که انجمنی را بنام انجمن اصلاح افاغنه ایجاد نمایند. این انجمن درآغازفعالیتش سی ویک تن عضو داشت که بیشترآنها علمای دین، نویسندگان وشعرابودند. اعضای این انجمن وظیفه داشتند دربین مردم رفته و به تبلیغ بپردازند. درکنارامورانجمن آموزش درمکاتب ومدرسه ها نیزباجدیت پیش برده میشد.
یکی از اقدامات مهم این انجمن، تاسیس مجله یی بود بنام “پشتون” که نشرات آن درسال ۱۹۲۸ آغازیافت. این نخستین نشریه ی بزبان پشتو بود که تااندم درآن زمان دردسترس علاقمندان پشتوزبان قرارمیگرفت.بانشراین مجله آرزوی دیرینه ی باچاخان براورده گردید. او همواره دراین فکربود که اگر نشراتی بزبان پشتووجودداشته باشد، تاثیرآن برپشتونها بیشترازنشراتی میتوانست باشد که بزبانهای دیگرمطالعه میکردند. این نشریه بزودی راهش را حتی تاافغانستان نیز باز نمود و خوانندگان زیادی را بخود جلب نمود. باچاخان درین خصوص مینویسد:” عبدالهادی داوی برای من قصه میکرد که وقتی این نشریه به کابل میرسید، مضامین آنراهمه کسانی که آنرادریافت میکردند،بدقت مطالعه میکردند . تاثیر آن دربین مردم به اندازه یی بود که امان الله خان شخصا اعلان کرد که بایستی درکابل نیز نشریه یی بزبان پشتو انتشاریابد. همان بود که مجله یی بنام “پشتون ژغ” نیز درکابل ازچاپ برآمد.” مجله ی پشتون در صوبه سرحد کمک زیادی در بیداری ذهنی مردم نمود. درین مجله بیشترمضامین برای مبارزات رهایی بخش وآزادیخواهانه ی پشتونها، دعوت برای اتحاد و یگانگی پشتونها واجتناب از کینه ونفرت علیه همدگر وروی آوردن به اخوت وبرادری، صمیمیت ودوستی اختصاص داشت. نشرات این مجله خارچشم دیگری بودکه انگلیس هاراخشمگین میساخت زیراآنها تاثیرچنین نشراتی دربین مردم را بخوبی میدانستند.
قدم دیگردرراه بیداری مردم وتشویق جوانان درامرسهمگیری درمبارزات عدالتخواهانه ی شان، هماناایجاد “جرگه ی جوانان” صوبه سرحد میباشد. تدویرنخستین مجلس این جرگه دراکتبر۱۹۲۹درنظرگرفته شده بود که بازهم در شهرزادگاه باچاخان یعنی اتمانزایی برگزارگردید. درین مجلس نمایندگان سرتاسر ایالت صوبه سرحد شرکت کرده بودند. باچاخان اجلاس این جرگه راباسخنرانی خود افتتاح نموده خطاب به جوانان گفت که اکنون زمان آن رسیده است که برای خدمت به مردم و سرزمین تان آماده شوید، مبارزه ی سخت ودشواری دربرابرهمه ی ماقراردارد که از هرکدام از ماوشما ایثار وفداکاری می طلبد. حضور شما جوانان صوبه سرحد درمبارزات آزادیخواهی و رهایی بخشی که درسرتاسرهند جریان دارد،بسیارکمرنگ است، شماباید این خالیگاه راباحضورفعال تان ازبین ببرید.
این اجلاس اصول هشتگانه یی را که درچارچوب آن کاروفعالیتهای بعدی جرگه ی جوانان تنظیم میگردید، برشمرد وآنرا موردتصویب قرارداد. چند ماده ی این اصول بقرارذیل بودند:
– هدف جرگه بدست آوردن آزادی است. برای رسیدن به این هدف تنها استفاده از شیوه های مسالمت آمیزجایز دانسته میشود.
– هرجوان میتواند بدون درنظرگرفتن ملیت ومذهب عضویت آنراحاصل نماید، امابشرطیکه:
الف : باسوادباشد. ب: دراجلاس جرگه بالباس خمتا حضوریابد. ج: ازنزاعهای ملیتی وقومی کاملا مبراباشد.
ایجاداین جرگه که درحقیقت سازمانی بود برای تشکل جوانان ایالت صوبه سرحد، باعث شوروهیجان زیادی دربین جوانان گردید که بعدها اساسی شد برای صفوف رزمی پشتونها درچارچوب نهضت خدایی خدمتگارکه درهمین سال اساس آن درزیر رهبری باچاخان گذاشته شد که مبحث آنرادربخش دوم مرور خواهیم نمود.
نهضت خدایی خدمتگاری و نقش آن دربیداری پشتونها
نویسنده: نجیب سرغندوی
رویکرد ها:
۱- باچاخان اوخدایی خدمتګاری اثر عبدالولی خان طبع شاهین پرس پشاور سال ۱۹۹۴
۲- زما ژوند او جدوجهد اثر باچاخان طبع افسیت مطبعه دولتی کابل
۳- افغانستان درمسیرتاریخ اثرغلام محمد غبار طبع مطبعه کابل
۴- تاج التواریخ بقلم امیرعبدالرحمن طبع کابل
۵- مجله جرګه ارګان نشراتی وزارت اموراقوام وقبلیل
****
انتشارات راه پرچم جنبش-آزادی-خواهی-هند