رفیق عبدالاحمد فیض
ازحزبی سخن درمیان است که بمثابه یک جریان سیاسی ترقیخواه وضد استبدادی دریازدهم جدی سال(۱۳۴۳) یعنی پنجاه وچهارسال قبل ازامروزدراوج استبداد نظام سلطنتی پاء به عرصه وجود گذاشته ومبارزه بخاطرنجات کشور ازعقب ماندگی قرون، استبداد تاریخی، الغای مناسبات مبتنی براستثمار، حل مسئله اقوام، برابری حقوقی زنان با مردان وتأمین عدالت اجتماعی را بمثابه بنیادی ترین اصول واهداف مرامی خود اعلام نمود.
حزب درراستای تحقق اهداف فوق راه مبارزه بی امان ودشواررا درپیش گرفت وبا مناعت وفداکاری کم نظیردر دشوارترین مراحل مبارزه مخفی دربیش ازیکدهه رزم وپیکارکه با روشهای متنوع انجام یافت موفق گردید تا به بزرگترین جریان سیاسی سراسری وانترنتیف قدرت مبدل وسرانجام با یک اقدام نظامی درثور(۱۳۵۷) به کسب قدرت نایل آید.
حزب بعد ازرسیدن بقدرت دربرابرآزمون تاریخی بزرگی قرارگرفت زیرا تعویض سیستم سنتی قدرت، مناسبات ارتجاعی که بمثابه ارزش درطی قرون نهادینه شده بود وهکذا مقاومت طبقه حاکم شکست خورده درعمل به عامل بازدارنده درجهت تحقق اهداف وآرمان های حزب علی الرغم آنکه بسود اقشارگوناگون ومجموع زحمتکشان بود مبدل شده وروند انجام دگرگونیهای انقلابی وتطبیق سیاستهای حزب را سد گردید.
هکذا این حزب خود را بخش جدا ناپذیر جنبش طبقه کارگربین المللی دانسته وبا احزاب مترقی جهانی ونهضت بین المللی کارگری روابط دوستانه را دنبال وهمکاری همه جانبه با دول سوسیالیستی وبویژه تعمیم وگسترش دوستی با اتحاد شوروی را ازاولویت سیاست خارجی خویش میپنداشت لذاهمین همسوی با حزب ودولت شوروی وقت موجب گردید که این حزب متهم بیک جریان سیاسی مخالف ارزشهای اعتقادی مردم گردد آنهم درکشوری که(۹۹) درصد اتباع آن مسلمان بوده وبه اصول اعتقادی شان نسبت به همه ارزشهای دیگرارجحیت قایل هستند.
افزون برین قدرت درچنان برحه حساس ازتاریخ کشوربرحزب تحمیل گردید که این حزب مراحل ابتدائی تکاملش را پیموده وسنن یک زندگی قبیلوی دربخش های وسیع کشورونیزمناسبات عقب مانده ارتجاعی فئودالی روند تحولات دموکراتیک را با زایش تضادهای گسترده مانع میگردید.
با توجه با آنچه که تذکاریافت اذعان باید داشت، که حزب ازبدوی پیدایش تا کسب قدرت موافقان ومخالفان زیادی داشته که صف منتقدان ومخالفان آن درسطح داخلی ودرعرصه خارجی نسبت به دوستان وهواخواهان این جریان سیاسی وایدیولوژیک بشدت پررنگ به نظرمیرسد، لذا پرسش که اذهان عامه را گاه ازگاهی با توجه به تراژیدیهای بعدی درکشوربخود معطوف میدارد، این خواهد بود که چرا یک چنین حزب سیاسی با تفکرچپ درکشوری بشدت مذهبی وعقبمانده ایجاد گردید؟
به باوراین قلم پاسخ به پرسش فوق را که نه میتوان ساده هم تلقی نمود با تفحص وکنکاش پیرامون دوفکتورعمده ای داخلی وبیرونی دریافت:
بدون ابهام افغانستان دهه (۶۰) میلادی بدلیل استبداد تاریخی ومظالم گوناگون رژیم حاکم موروثی به بسترمناسبی نضج گیری جنبشهای انقلابی وایجاد احزاب چپ دموکراتیک مبدل گردیده بود، درین مقطع تاریخی اضافه از(۹۵) درصد مجموع نفوس کشوربعلت سیستم منحط وارتجاعی معارف ازدسترسی به معارف محروم بوده ، بیکاری وتهی دستی درمیان اقشارمختلف جامعه بیداد مینمود، طبقات محروم جامعه حتا ازابتدائی ترین حقوق مدنی وسیاسی شان درعمل محروم بوده، ازحق تشکیل اجتماعات وتشکیل نهاد های صنفی وجریانهای سیاسی خبری نبود، رژیم بدوام سیاست تعقیب وشکنجه مخالفان که درتمام دوران فرمانروائی حکام جبارسلطنتی برمردم اعمال گردیده بود ازهیچ اقدام سرکوبگرانه علیه خواستهای مشروع مردم دریغ نمیکرد.شمولیت درمؤسسات تحصیلات عالی ملکی، نظامی واستفاده ازبورسیه های تحصیلی ازجمله حقوق منحصربفرد قشرثروتمند ووابسته به حکومت پنداشته شده وفرزندان فقرا وتهی دست که اکثریت قابل توجهی جامعه را تشکیل میداد عملأ ازحق دسترسی به تحصیلات عالی وهکذا ادامه تحصیل درسایرنهادهای تحصیلی محروم بودند . اداره توتالیترسلطنتی با اعمال سیاست دماگوژی واغوای توده ها با وعده های فریبنده برمردم حکم میراند، هکذا رژیم درقالب همین سیاست عوامفریبانه افراد معین را درروستاهای کشورکه بیشترین نفوس را بخود جاء داده بود تحت نام بزرگان محلی وملاکان با عرضه امتیازات بخدمت گرفته و ازین عناصروسایرحلقات ارتجاعی محلی درسرکوب خشن وبی رویه میلیونها انسان دربند استثماربهره می جست ، بنابران با توجه به عوامل فوق راهی جزء مبارزه قاطع برای درهم کوبیدن وسرنگونی نظام مستبد سلطنتی برهبری یک حزب انقلابی مدافع منافع زحمتکشان وجود نداشت.
مسلم است که درایجاد حزب دموکراتیک خلق افغانستان الگوی اتحاد شوروی نقش بارزی را ایفاء نمود زیرا این قدرت بزرگ زمان جنگ سرد نه تنها درهمسایگی افغانستان قرارداشته وازنفوذ سیاسی، اقتصادی وفرهنگی وسیع درکشورما برخورداد بود، بلکه اتحاد شوروی دردهه های شصت وهفتاده سده بیستم دراوج شگوفای وقدرت قرار داشته وبمثابه یگانه قدرت مدافع جنبشهای انقلابی وکارگری بین المللی واحزاب چپ دموکراتیک تبارزنمود،ارتش سرخ اتحاد شوروی درجنگ جهانی دوم با شجاعت کم نظیری درنجات کشورشان وتمام بشریت ازهیولای فاشیزم قربانی زیادی را متحمل گشته وچون ارتش نجات بخش ازاعتباربین المللی بزرگی برخورداربود.
همچنان این کشورکه درجنگ کبیرمیهنی وتجاوزمسلحانه آلمان فاشیستی بخش بزرگی قلمروش کاملن به ویرانه مبدل گردیده بود، دراحیای مجدد، شگوفائی ونوسازی دوباره قلمروپهناورش نسبت به رقبای غربی آن پیش قدم بوده وبه همت زحمتکشان شوروی موفق شد تا به اعماردوباره اضافه از(۱۶۰) شهرکوچک وبزرگ که به خاک یکسان شده بود درکمترازیک دهه فایق آید.
اتحاد شوروی ازجنبشهای نجات بخش ملی درسراسرجهان که بخاطررهای ملی ازیوغ استعمارامپریالیستی درنبرد عادلانه قرارداشت حمایت نموده ومبارزه علیه نژاد پرستی واپرتاید، خلع سلاح ومبارزه درراه صلح ودیتانت بین المللی را بخش انفکاک ناپذیرسییاست خارجی خویش می پنداشت. همچنان اتحاد شوروی قاطعانه ازنظامها سیاسی انقلابی ونظامهای ملی ودموکراتیک درجهان حمایت نموده ، لذا این موقف بین المللی اتحاد شوروی باعث شد که ظهوراحزاب چپ وانقلابی درکشورهای عقبمانده جهان سوم وکشورهای کمترین انکشاف یافته که ازنظامهای ضد ملی واستبدادی مانند افغانستان رنج میبرد به مود روزمبدل گردد وحزب دموکراتیک خلق افغانستان درچنین فضای سیاسی شکل گرفته وسرانجام بقدرت رسید.
بعد ازبقدرت رسیدن حزب جنایات انجام شده دردوران سلطه جابرانه امین ودژخیمان سفاک وی باعث شد تاهزاران هموطن بی گناه ما بجرم عقیده وباورهای دینی آنها وهمچنان اعضای صادق این حزب درین دوران ظلمانی نا پدید، زندانی ویا شکنجه گردد ودرهمین مرحله سیاه ازتاریخ کشوربود که سندی دوجانبه ای ازسوی کابل که امین بوضوح دران نقش محوری داشت با جانب مسکوبه امضاء رسد که عرصه را برای مداخله نظامی مسکودرافغانستان مساعد وبه تراژیدی خونین بعدی درکشورمنتهی گردید، اما بدون حب وبغض میتوان اذعان داشت که رزمندگان دلیرحزب دمکرا تیک خلق افغانستان که گاه ازگاهی به دلیل آغازوتداوم حوادث خونین بعدی درکشوربدون تشخیص وتفکیک عوامل وفکتورهای داخلی وبیرونی بحران بصورت یکجانبه وغیرمنصفانه متهم قرارمیگیرد، وطنپرستان پرشور، فرزندان فقرووارثان رنجهای بیکران مردم ما بود .