گویند، شخصیت انسان زاده محیط است. یعنی هرچی را که در هر مرحله یی از زنده گی، از هرکی دیدیم و آزمودیم و آموختیم، در نهایت دانستنی ها، کردار و در کل، شخصیت ما را تشکیل میدهد و همان چیز و همان کس میشویم که هستیم.
در نخستین سالهای زنده گی در خانواده، عالم از دانستنی ها را فرا میگیریم، آداب غذا خوردن، آداب برخورد با بزرگان و خوردان، آداب آموزش، آداب نظافت و نظم، نظر به محیط زنده گی، آداب دینی، آداب … .
این روند فرا گیری، در سرتاسر زنده گی هرکدام ما را همراهی میکند و در هر مرحله از عمر کم و بیش بر ما اثرگذار است و صفت های شخصیت ما را تشکیل میدهد: فعال/تنبل، خوش/بد خلق، مثبت/منفی گرا، روشن/تاریک اندیش، مثمر/مضر … .
اگر این تصویر رنگارنگ را از بالا نظاره کنیم، باید دو مرحله را در آن مشخص سازیم: یکی مرحله رشد و فراگیری (که تا شام زنده گی ادامه دارد) و دوم مرحله ثمر دهی، یعنی ما به دیگران و برای نسل های آینده چی می آموزانیم و چی از خود بجا می مانیم. با گذشت زمان، همین میشود تاریخ کشور !
زنده گی پر تنوع بشر امروز (قرن ۲۱) مملو و مشبوع از هزاران عواملی اند که در این روند تاثیر گذار اند و میتوانند خام ما را پخته کنند، هرچی باشد، خوب یا بد.
برای موشگافی هرکدام از این عوامل و درجه تاثیر بخشی آنها، باید هرکدام آنرا زیر زره بین نقد قرار داد، زیرا نقد ماشین تکامل و اصلاح است.
دلم میخواهد، نظر به عنوانی که انتخاب کرده ام، در مورد دبستان که ما در آن پرورش یافتیم، یعنی همان خانواده بزرگ سیاسی که در این روزها جشن تولدش را تجلیل میکنیم، چیز هایی بیاد بیاورم و به رخ روزگار بکشم.
من که به خود نگاه میکنم، به آن کسی که امروز هستم، بخش اعظم آنرا مدیون خانواده و مکتب و فاکولته یی که در آن روزگار گذرانیده و آموخته ام، میباشم. اما یک عامل نهایت موثر در آن هم زنده گی و سابقه سیاسی ام در حزب بوده است که از روز پیوستن تا همین امروز جز انسانیت و محبت و دوستی چیزی دیگری به من ارمغان نداشته است. مانند من هزاران دیگر.
بی پیرایه و ذوق و خوشبینی شخصی، اگر حکایت روزهای نوجوانی و جوانی خویش را حضور خواننده عرض کنم که ما غیر از درس مکتب، در حوزه های حزبی هم چیزهایی آموختیم، شاید خود داوری کند که به راستی در آن دبستان، هیچ چیزی جز از تربیت مثبت و مفید برای تشکیل شخصیت مکمل یا به قول روانشناسی شخصیت: (شخصیت چند بعدی و بالاتر از آن، همه بعدی)، کمتر نبوده است.
– ما که در جلسه میرفتیم حق ناوقت حاضر شدن به جلسه را نداشتیم؛
– ما که در جلسه میرفتیم، حق نداشتیم با لباس چرک و بویناک، نا منظم و ژیگولو در آن کانون آموزش و تربیت حاضر شویم؛
– ما که در جلسه میرفتیم، حق نداشتیم تنبلی کنیم. ما باید با دسپلین و آماده گی ویژه میرفتیم، برای گزارش دهی از :
* مطالعه آثار مترقی از جلسه گذشته تا جلسه حاضر؛
* شنیدن اخبار داخلی و خارجی و گزارش آن به منشی جلسه و تبصره بر آن؛
* جلب افراد به حزب و آرمانهای آن؛
* جذب افراد و پیوستن داوطلبانه آنها بدور برنامه عمل و اساسنامه حزب دموکراتیک خلق افغانستان؛
* انتفاد و انتقاد از خود؛
* پیشنهاد برای بهبود امور حزبی در رفع انتقاد ها و کار سیاسی و آموزشی؛
* ارایه کنفرانس های علمی/آموزشی در مورد آموزه های جامعه شناسی مترقی به ترتیب دورانی؛
* گوش فرا دادن با توجه به توضیح های منشی جلسه در مورد ابلاغیه های کمیته های بالا و دساتیر حزبی در موارد مختلف، توضیح مواد برنامه عمل حزب، که خود یک اثر علمی/تحلیلی بود، و اساسنامه حزب؛
* پاسخ به سوال ها؛
* پرداخت حق العضویت و اعانه در بخش مالی، برای انجام وظایف حزبی، که نیازمند مصارف بودند؛
* سپردن وظایف تا جلسه بعدی و ختم.
اثر بخش ترین ماده آجندا، که گاهی چهره های شرکت کننده گان را سرخ میکرد، همان بخش انتقاد بود. از عملکردهای نا شایست، تنبلی ها، انجام ندادن وظایف حزبی، در برابر همه رفقای جلسه پرده برداری میشد و چوب تر حرفهای انتقادی، بر وجدان هر رفیق حزبی خط های سرخ بجا میگذاشت و بار دیگر او جرات تکرار آنرا نه میکرد.
منشی جلسه برای ما درسهای انسان دوستی، همکاری با مردم، احترام به بزرگان و مطالعه و فراگیری عنعنات مردم، تاریخ کشور و جهان و سهم گیری فعال در زنده گی جامعه و اطرافیان ما را میداد. ما را می آموختاندند که از حق مردم دفاع کنیم، از منافع اکثریت مردم دفاع کنیم، از منافع کشور و وطن دفاع کنیم. ما را درس وطن پرستی میدادند و می فهماندند که تمامیت ارضی افغانستان برای هر شهروند مقدس است. ما را درس انترناسیونالیزم میدادند و میگفتند که فرق میان کارگر و زحمتکش افغانستان و شوروی و آمریکا و عرب نیست. احتیاج انسان در همه جا یکی است. ما را تشویق مینمودند تا با مردم در انجام امور روزمره شان کمک کنیم. چی بسا رفقای که با دهقانان در فصل درو حاصلات کمک میکردند، با خانواده ها در کار های عمومی و غیره. هر رفیق به ورزش تشویق میشد تا هم بدن خود را تربیت کند و هم در همان کلپ ها زمینه های تماس با مردم را آماده کند. ما در جلسات حزبی اشعار انقلابی میخواندیم و حتا در صنف های تدریسی این کار را با هدایت حزب مینمودیم.
شرکت نکردن پیهم و بدون عذر معقول در سه جلسه، اخطار حزبی داشت.
در حوزه های حزبی ما تربیت میگرفتیم و شخصیت ما شکل میگرفت. کسی ما را نه میگفت که چور کن، حریق کن، قتل کن، جنگ کن، بشکن و خراب کن، تفتین و ماجراجویی کن، تفنگ بخر و از میله آن سیاست کن، حق کسی را بخور، غارت کن و حد اقل بی احترامی به کسی کن.
اینچنین بود حرف ها و آدابی را که ما در جلسه های حزبی و پیش از آن، در نشست های سازمان دموکراتیک جوانان افغانستان و سازمان زنان افغانستان فرا میگرفتیم.
حالا اگر کسی، چیز دیگری را در جلسات یاد گرفته بود، بدون مضایقه بگوید، تا ما چره دو روی حزب خویش را بشناسیم.
تصادفی و بی مورد نبود که حزب در ۱۴ سال پس از موجودیت خویش، به مطرح ترین نیروی سیاسی در جامعه سنتی افغانستان مبدل شد. حزب ما دعوای رفاه انسان را داشت. حزب ما دعوای شگوفایی اقتصاد کشور را داشت، حزب ما دعوای برابری و عدالت اجتماعی را داشت و در حد توان خود در این موارد کار های عملی کرده است که نمونه های آن در هر دوران وجود دارد.
جراید خلق و پرچم کانون سیاسی/تربیتی و مرجع هشدار دهنده به حاکمان کشور ما بود. اکنون که به همت رفقای راستین حزب، این جریده باز تولید میشود، مواد آنرا هم دوست و هم خصم بخواند و بر آن انگشت انتقاد بگذارد ! به همت برخی دیگر از رفقا یگان مطلب جریده حقیقت انقلاب ثور بازنشر میشود. دشمنان حزب بفرمایند، تنها در مقام مقایسه، مواد آنرا رد کنند !
کارکردهای حزب از خوب و بد آن درج تاریخ شده اند و با یقین و تضمین که برای نسل های آینده درس های خوبی خواهند بود.
چنین بود حزبی که ما عضو آن بودیم و من میشناختمش.
از ما میخواهند تا از بارگاه مردم افغانستان معذرت بخواهیم، بخاطر جنایاتی که دیگران کردند. یا شاید هم بخاطر این تربیتی که حزب به ما داده بود و حالا در چارچوب زنده گی امروزی خوانایی ندارد. امروز روز پیسه جور کردن است، روز جنایت و فساد است، روز وطن فروشی و خدمت بیگانه است.
هرگز ندامت آنرا نخواهیم کشید. آنهایی که این ندامت را کشیده اند، زنده گی نامه شان را باید مطالعه کرد.
در نخستین سالهای زنده گی در خانواده، عالم از دانستنی ها را فرا میگیریم، آداب غذا خوردن، آداب برخورد با بزرگان و خوردان، آداب آموزش، آداب نظافت و نظم، نظر به محیط زنده گی، آداب دینی، آداب … .
این روند فرا گیری، در سرتاسر زنده گی هرکدام ما را همراهی میکند و در هر مرحله از عمر کم و بیش بر ما اثرگذار است و صفت های شخصیت ما را تشکیل میدهد: فعال/تنبل، خوش/بد خلق، مثبت/منفی گرا، روشن/تاریک اندیش، مثمر/مضر … .
اگر این تصویر رنگارنگ را از بالا نظاره کنیم، باید دو مرحله را در آن مشخص سازیم: یکی مرحله رشد و فراگیری (که تا شام زنده گی ادامه دارد) و دوم مرحله ثمر دهی، یعنی ما به دیگران و برای نسل های آینده چی می آموزانیم و چی از خود بجا می مانیم. با گذشت زمان، همین میشود تاریخ کشور !
زنده گی پر تنوع بشر امروز (قرن ۲۱) مملو و مشبوع از هزاران عواملی اند که در این روند تاثیر گذار اند و میتوانند خام ما را پخته کنند، هرچی باشد، خوب یا بد.
برای موشگافی هرکدام از این عوامل و درجه تاثیر بخشی آنها، باید هرکدام آنرا زیر زره بین نقد قرار داد، زیرا نقد ماشین تکامل و اصلاح است.
دلم میخواهد، نظر به عنوانی که انتخاب کرده ام، در مورد دبستان که ما در آن پرورش یافتیم، یعنی همان خانواده بزرگ سیاسی که در این روزها جشن تولدش را تجلیل میکنیم، چیز هایی بیاد بیاورم و به رخ روزگار بکشم.
من که به خود نگاه میکنم، به آن کسی که امروز هستم، بخش اعظم آنرا مدیون خانواده و مکتب و فاکولته یی که در آن روزگار گذرانیده و آموخته ام، میباشم. اما یک عامل نهایت موثر در آن هم زنده گی و سابقه سیاسی ام در حزب بوده است که از روز پیوستن تا همین امروز جز انسانیت و محبت و دوستی چیزی دیگری به من ارمغان نداشته است. مانند من هزاران دیگر.
بی پیرایه و ذوق و خوشبینی شخصی، اگر حکایت روزهای نوجوانی و جوانی خویش را حضور خواننده عرض کنم که ما غیر از درس مکتب، در حوزه های حزبی هم چیزهایی آموختیم، شاید خود داوری کند که به راستی در آن دبستان، هیچ چیزی جز از تربیت مثبت و مفید برای تشکیل شخصیت مکمل یا به قول روانشناسی شخصیت: (شخصیت چند بعدی و بالاتر از آن، همه بعدی)، کمتر نبوده است.
– ما که در جلسه میرفتیم حق ناوقت حاضر شدن به جلسه را نداشتیم؛
– ما که در جلسه میرفتیم، حق نداشتیم با لباس چرک و بویناک، نا منظم و ژیگولو در آن کانون آموزش و تربیت حاضر شویم؛
– ما که در جلسه میرفتیم، حق نداشتیم تنبلی کنیم. ما باید با دسپلین و آماده گی ویژه میرفتیم، برای گزارش دهی از :
* مطالعه آثار مترقی از جلسه گذشته تا جلسه حاضر؛
* شنیدن اخبار داخلی و خارجی و گزارش آن به منشی جلسه و تبصره بر آن؛
* جلب افراد به حزب و آرمانهای آن؛
* جذب افراد و پیوستن داوطلبانه آنها بدور برنامه عمل و اساسنامه حزب دموکراتیک خلق افغانستان؛
* انتفاد و انتقاد از خود؛
* پیشنهاد برای بهبود امور حزبی در رفع انتقاد ها و کار سیاسی و آموزشی؛
* ارایه کنفرانس های علمی/آموزشی در مورد آموزه های جامعه شناسی مترقی به ترتیب دورانی؛
* گوش فرا دادن با توجه به توضیح های منشی جلسه در مورد ابلاغیه های کمیته های بالا و دساتیر حزبی در موارد مختلف، توضیح مواد برنامه عمل حزب، که خود یک اثر علمی/تحلیلی بود، و اساسنامه حزب؛
* پاسخ به سوال ها؛
* پرداخت حق العضویت و اعانه در بخش مالی، برای انجام وظایف حزبی، که نیازمند مصارف بودند؛
* سپردن وظایف تا جلسه بعدی و ختم.
اثر بخش ترین ماده آجندا، که گاهی چهره های شرکت کننده گان را سرخ میکرد، همان بخش انتقاد بود. از عملکردهای نا شایست، تنبلی ها، انجام ندادن وظایف حزبی، در برابر همه رفقای جلسه پرده برداری میشد و چوب تر حرفهای انتقادی، بر وجدان هر رفیق حزبی خط های سرخ بجا میگذاشت و بار دیگر او جرات تکرار آنرا نه میکرد.
منشی جلسه برای ما درسهای انسان دوستی، همکاری با مردم، احترام به بزرگان و مطالعه و فراگیری عنعنات مردم، تاریخ کشور و جهان و سهم گیری فعال در زنده گی جامعه و اطرافیان ما را میداد. ما را می آموختاندند که از حق مردم دفاع کنیم، از منافع اکثریت مردم دفاع کنیم، از منافع کشور و وطن دفاع کنیم. ما را درس وطن پرستی میدادند و می فهماندند که تمامیت ارضی افغانستان برای هر شهروند مقدس است. ما را درس انترناسیونالیزم میدادند و میگفتند که فرق میان کارگر و زحمتکش افغانستان و شوروی و آمریکا و عرب نیست. احتیاج انسان در همه جا یکی است. ما را تشویق مینمودند تا با مردم در انجام امور روزمره شان کمک کنیم. چی بسا رفقای که با دهقانان در فصل درو حاصلات کمک میکردند، با خانواده ها در کار های عمومی و غیره. هر رفیق به ورزش تشویق میشد تا هم بدن خود را تربیت کند و هم در همان کلپ ها زمینه های تماس با مردم را آماده کند. ما در جلسات حزبی اشعار انقلابی میخواندیم و حتا در صنف های تدریسی این کار را با هدایت حزب مینمودیم.
شرکت نکردن پیهم و بدون عذر معقول در سه جلسه، اخطار حزبی داشت.
در حوزه های حزبی ما تربیت میگرفتیم و شخصیت ما شکل میگرفت. کسی ما را نه میگفت که چور کن، حریق کن، قتل کن، جنگ کن، بشکن و خراب کن، تفتین و ماجراجویی کن، تفنگ بخر و از میله آن سیاست کن، حق کسی را بخور، غارت کن و حد اقل بی احترامی به کسی کن.
اینچنین بود حرف ها و آدابی را که ما در جلسه های حزبی و پیش از آن، در نشست های سازمان دموکراتیک جوانان افغانستان و سازمان زنان افغانستان فرا میگرفتیم.
حالا اگر کسی، چیز دیگری را در جلسات یاد گرفته بود، بدون مضایقه بگوید، تا ما چره دو روی حزب خویش را بشناسیم.
تصادفی و بی مورد نبود که حزب در ۱۴ سال پس از موجودیت خویش، به مطرح ترین نیروی سیاسی در جامعه سنتی افغانستان مبدل شد. حزب ما دعوای رفاه انسان را داشت. حزب ما دعوای شگوفایی اقتصاد کشور را داشت، حزب ما دعوای برابری و عدالت اجتماعی را داشت و در حد توان خود در این موارد کار های عملی کرده است که نمونه های آن در هر دوران وجود دارد.
جراید خلق و پرچم کانون سیاسی/تربیتی و مرجع هشدار دهنده به حاکمان کشور ما بود. اکنون که به همت رفقای راستین حزب، این جریده باز تولید میشود، مواد آنرا هم دوست و هم خصم بخواند و بر آن انگشت انتقاد بگذارد ! به همت برخی دیگر از رفقا یگان مطلب جریده حقیقت انقلاب ثور بازنشر میشود. دشمنان حزب بفرمایند، تنها در مقام مقایسه، مواد آنرا رد کنند !
کارکردهای حزب از خوب و بد آن درج تاریخ شده اند و با یقین و تضمین که برای نسل های آینده درس های خوبی خواهند بود.
چنین بود حزبی که ما عضو آن بودیم و من میشناختمش.
از ما میخواهند تا از بارگاه مردم افغانستان معذرت بخواهیم، بخاطر جنایاتی که دیگران کردند. یا شاید هم بخاطر این تربیتی که حزب به ما داده بود و حالا در چارچوب زنده گی امروزی خوانایی ندارد. امروز روز پیسه جور کردن است، روز جنایت و فساد است، روز وطن فروشی و خدمت بیگانه است.
هرگز ندامت آنرا نخواهیم کشید. آنهایی که این ندامت را کشیده اند، زنده گی نامه شان را باید مطالعه کرد.