احمد شاه « راستا »
زایش وپیدایش یکی از پدیده ها و مولفه های بغرنج سیاسی- ایدیا
به مناسبت پنجاه و یکمین سالگردپیدایش، حزب دموکراتیک خلق افغانستان:
درست پنجاه و یک سال تمام از زایش وپیدایش یکی از پدیده ها و مولفه های بغرنج سیاسی- ایدیا
لوژیک تاریخ معاصرچپ کشور یعنی حزب دموکراتیک خلق افغانستان(ح د خ ا) و بیش از دو دهه از نبود تاسف بار آن می گذرد. درین درازا، کنش ها وواکنش های گونه گون تیوریک، عملی و تبلیغاتی را پیوسته در بسترروال اندیشه ها شاهدیم. اکنون زمان آن فرا رسیده تا از مرحله ء احساسات، نوستالژی ها، عاطفه ها و عشق های انتزاعی و مجازی گذر کنیم . با خونسردی به عقب بنگریم و کارنامه ها ،دستاورد ها و اشتباه های خرد وبزرگ آن حزب مترقی را به کنکاش گیریم:
جریان دموکراتیک خلق افغانستان درنخستین دهه های چهل خورشیدی، در پیوند و توالی جنبش های روشنگری پیشین خود ، دریک سنجه ء ملی وبا الهام از سه نیروی جنبش های جهانی،( بلاک کشور های سوسیالیستی، جریان های چپ کشورهای سرمایه سالار و طیف وسیعی از جنبش های ملی- دموکراتیک کشور های جهان سوم و منطقه) با اشتراک گروهی از آموزش دیدگان نخبه، زیر چتر ایدیالوژیک مارکسیزم- لنینیزم طرفدار شوری در بستر مناسبات حاکم مذهب سالاری، ترایبلیزم ومناسبات ماقبل فیودالی در کشور شکل گرفت. این حزب از شروع پیدایی تا امروز، راه های دشوارگذارو پرخم و پیچ روند های اجتماعی را پیمود . در تاریخ جنبش های چپ ، ح د خ ا ، یکی از مدرن ترین، منظم ترین، گسترده ترین و اثر گزار ترین جریان سیاسی زمانش است که تا کنون انگیزه های پویایی، برای گفتمان گسترده پیرامون آن وجوددارد. درحقیقت از نظر طرفداران و مخالفین آن، حزب منحیث یک پدیدهء پراگماتیک سیاسی، بحث بر انگیز ترین دهه های متوالی تاریخ معاصر کشور مان است.
نقش تاریخی روشنگرانه ء حزب را پیش از کاستی هایش بایدبدون برخورد های دگماتیک و انتزاعی، چنین بیان کرد: -برای نخستین باربرخی از نمایندگانی از نخبه ترین، مدرن ترین و آموزش یافته ترین عناصرانقلابی جامعه ، با آرمان واحد،دیدگاه ها ی واحد ووطنپرستانه درین سازمان (اراده ء جمعی )یعنی حزب بدور هم گرد آمدند : -حزب نقش بزرگی در تحلیل وضع موجود آن زمان، در افشای بی عدالتی ها، فقر، عقب مانی،افشای مناسبات پیشا فیودالی واستکبار ارتجاع داخلی و خارجی، بازی کرد.ماهیت بهره کشی و ژرفای نابرابری ها را بر ملا ساخت. -حزب، با شیوه های کاملا نو وتازه ، نسل جوان را وادار به اندیشیدن کرد و راه های نوین مبارزه ء سیاسی- ایدیالوژیک و فرهنگی را در تحلیل ازوضع مشخص موجود آن زمان آموخت. – برای نخستین بار،حزب نقش تاریخی زن را در بستر جامعهء مرد سالار برجسته ساخت. یک تحلیل منطقی و عینی از مبارزه ء طبقاتی و اهمیت اشتراک لایه های گونا گون اجتماعی چون جوانان، کارگران، دهقانان در خیزش های داد خواهانه و جایگاه آنان را در جامعه برجسته ساخت. -در دههء دموکراسی و در همکاری با آن پروسه برای نخسین بار در کنار سایر نیرو های چپ و روشنگر ، نقش فعال داشت و جزء این پروسه گردید. در حقیقت جوانان را با مفهوم دموکراسی و ادبیات نوین انقلابی آشنا ساخته، نسلی از روشنگران را به جامعه سپرد. -حزب، مردم و جوانان را با مسایل حاد داخلی – جهانی، از منفذ در های بسته ء کشور شدیدا عقب مانده مان آشنا ساخت. به یک کلام حزب در موضع اپوزیسیون، کار دادخواهانه، عدالت گسترانه، دموکراتیک و روشنگری بزرگی را در میان قشر های مختلف مردم انجام داد. مردم را با پارلمانتاریزم ومبارزهء پارلمانی، تلاش های آرام،عدم خشونت و ماجراجویی، دشمنی با توطیه ، کودتا بازی و ماجراجویی، آشنا ساخت وصدای گویای اعتراض های صلح آمیز و تظاهرات مدنی در برابر آنهمه نا بکاری های رژیم های فساد گستر و تن پرور گردید. -حزب درین راه قربانی های بیشمار داد. خویشتن را به مخاطره انداخت و با جسارت و شهامت بی مانند رزمید. حزب درموضع اپوزیسیون وپیش از قدرت ، یک حزب چپ، عدالتخواه، انقلابی، با وقف و فداکاری با برنامه و مرام مناسب و عملکرد صادقانه ،بی امان و باجسارت رزمید.
و اما؛ درین جای شک نیست که باید حادثه های دیروزی را از همان منظر و درهمان زمان به کنکاش و بر رسی گرفت. دید انتزاعی وغیر عقلانی بر رویداد هاو عملکرد حزب دیروز،از موضع امروز،ما را به یک دگماتیزم و تک نظری دیگر میبرد. این حزب ، بنا بر حکم دیالکتیک روند رشد پروسه های تاریخی جامعه، به مانند صد ها پدیدهء روبنایی دیگربه صورت سرشتی از نارسایی ها، کمبودی ها ، لغزش ها و حتی خیانت ها،جنایت ها( به ویژّه پس از قدرت) بر حذر نبود.
عدم تجربه، درک واگاهی ژرف رهبران جوان آن از مسایل بغرنج تیوریک، فقر شدید فرهنگی، جامعه بسته ،سنتی،مذهبی، استبداد زده و شمشیر دامو کلاس استبداد رژیم های خشن ظالم و مستبد ، پروسه لغزش ها ونارسایی ها را ورشکسته تراز پیش میساخت. با این عینیت ها، حزب درزمان به قدرت رسیدن خلقی ها ازسنترالیزم – دموکراتیک طراز لنینی پا فراتر گذاشته نتوانست. برنامه ها واسناد مرامی حزب و چگونگی عملکرد آن،در معرض همه پرسی مردم قرار نگرفت،شگاف ژرف میان اراده ولنتاریزم( گرایی )رهبری وخواست توده های وسیع حزبی و غیر حزبی عمیق تر شد. مرام حزب پس از قدرت در حاشیه قرار گرفت. شعار های ماجراجویانه و چپ روانهء کودکانه و تحریک بر انگیز،جای موضع گیری های سالم را گرفت. حزب مانند حباب در فراسوی بحر بیکران اندیشه ء گِل آلودتوده های مردم گیر کرد.در واقع بنا بر کوتاهی زمان و خشم روزگار، رهبری حزب کدام برنامهء وسیع برای ګسترش دموکراسی درون حزبی نداشت واین در حالی بود که در بیرون شعار های خیلی انسانی برای رشد دموکراسی جامعه در پی داشت.
این همه فرکسیون بازی ها، عوامفریبی و خود فریبی برخی از رهبران و حزبی ها، ریشه در همین عدم آگاهی اندیشه ،وضع رقتبار همان لحظه هاو وابستگی های مشخص آن ها داشت. گویا حزب در زیر سایه های عدم اراده ء گروهی و رهبری جمعی گُم شد. این میتواند یکی از عامل های ایجاد فرکسیون های سمتی، قومی، شخصی و سلیقه یی باشد. -حزب در افق اندیشه فقط و فقط در گرو تبلیغ های ناگسترده ء نشرات شوروی و چیز ناچیز هایی از حزب توده گیر کرد. اینجاست که نخستین ریشه های اندیشه یی و ایدیولو ژیک حزب در بستر نمناک سوبژکتیویزم محلی و سنتی، رشد و نمو کرد. اینجاست که حزب در تحلیل پدیده های مشخص دراز مدت و لحظه یی،دچاراشتباه های بزرگ شد. هرچند مرام و هدف حزب، انسانگرا، وطنپرستانه و به تناسب دیگر جریان های چپ عینی تر مینمود که با دریغ با توطیه و دسیسه یی بنام انقلاب ثور، استکبار جهانی مواجه و به موجودیت و نقش پیش رونده و داد خواهانه ء حزب نقطه ی پایان گذاشته شد.
پس ازآن حزب در قدرت مستحیل شد. حزب به یک دیکتاتور خون آشام ، به یک قهار ضد مردمی، به یک دولت طرازفاشیستی عبد الرحمن خانی و نادر شاهی شیوه ء استبداد آسیایی و حتی در بسا موارد بد تر ازان در وجودشعار های عوامفریبانه ی دیکتاتوری پرولتاریا ی رژیم خلقی مبدل گشت. رژیمی که تا کنون بار تمام ناروایی هایش را سایر فرزندان روشنگر، آگاه ووطنپرست و چیز فهم، به دوش میکشند و در پاک کردن این لکه ء سیاه تاریخ جنبش روشنگرانه ،پیوسته کوتاه میایند. درآن زمان حزب به یک دستگاه دولتی حاکم پولیسی، به یک سازمان استخباراتی انگیزاسیونی شیوه کلیسایی قرون وسطای اروپا ، به مظهر یک دیکتاتوری قهار فردی خون آشام مبدل گردید و مردم را مورد پیگردو فشارقرار داد.
با تاسف،بدشانسی های تاریخی حزب بدینجا ختم نمیشود. پسان ها هم چنان واقع شد که در جنگ دو قچ پایش بشکند و به یکی از طرفین داخلی منازعات ابر قدرت های جهان و میدان بزکشی های رقابت کشور های منطقه مبدل ګردد. در واقع درین زمان، حزب در اراده و عملکرد سیاسی خویش، ناتوان ترگردید. اینست که عامل خارجی بر رویداد ها و روند های درونی غلبه کرد. با فروپاشی شوروی این حزب با همه تلاش ها، وقف و فداکاری بر خی از رهبران پاک نهاد و صفوف فدا کارش، به جیب تاریخ سپرده شد.در حالیکه حادثه ها نشان میدهد که با سقوط شوروی ، بسیاری از احزاب چپ کشور ها که ازین پروسه ها با درد سر کمتر ازما گذشتند، نیرومند تر شدند. با این همه نا هنجاری ها ،باید معترف بود که در یک تناسب سنجش های بیغرضانه ،آن حزب با همه نارسایی هایش، نقش بزرگی در روند روشنگری داشت.بیشترین رهبرانش از گزند فساد قدرت ،پاک زیستند و پاک رفتند. به گفته شخصیت شناخته شدۀ جهادی، مولوی عبدالباقی ترکستانی در تلویزیون مزارشریف در۱۳۷۳خورشیدی، “در طول چهارده سال حکومت، کمونیست ها یک سوزن ملت و دولت را چور نکردند، ولی ما مجاهدین در ظرف یکسال یک سوزن برای دولت و مردم باقی نگذاشتیم”.» اکنون در برابر باقی مانده های آن حزب، یک رسالت بزرگ تاریخی مطرح میگردد که باییست ، با در نظر داشت تجارب تلخ و شیرین، کار روشنگرانه را دربستر جنگ جهالت در برابر روشنگری، جنگ سیاهی با روشنایی ادامه داد.