شمه ئی از دیدگاه های پژوهشگران ونویسندگان داخلی وخارجی
در رابط به کارکردهای نجیب الله.
الکساندر لیخافسکی از ژنرالان مشاور شوروی در افغانستان هژمونیسم پشتونی را به رهبری نجیب الله عامل تشدید اختلاف در درون حزب تلقی می کند: «علت اصلی این مناقشه هژمونیسم(عظمت طلبی)پشتونی بود که سراپای حزب را فرا گرفته بود. هرگاه در دوره نور محمد تره کی و به ویژه در دوره امین مشی پشتونیزاسیون را فراکسیون “خلق” پیش گرفته بود، حالا دیگر با به قدرت رسیدن نجیب الله گرایش به سوی پشتونیزاسیون رهبری دولت و ارتش، فراکسیون پرچم را فرا گرفته بود. به گونه مثال اکثریت چشمگیر اعضای اصلی و اعضای وابسته دفتر سیاسی کمیته مرکزی حزب، گردانندگان شورای وزیران، افسران ارشد و ژنرالها پشتون بودند. این کار پرخاش و واکنش نمایندگان اقلیتهای تباری را بر انگیخت که “اکثریت” را در رده های پایینی و میانی نیروهای مسلح تشکیل می دادند. نبرد بر سر رهبری و میان گروه های قومی در حزب همگام با مبارزه فراکسیونی تشدید می یافت. . . . . . این مبارزه کار را به فروپاشی تمام عیار حزب و نیروهای مسلح می کشانید. »
دکتور نجیب الله شخصیت متضاد داشت و در واقع از میان انبوه تضادها برآمد و در رهبری حزب دموکراتیک خلق وحاکمیت حزب قرار گرفت. او زمانی در ریاست سازمان استخبارات دولت حزب دموکراتیک خلق (خاد)قرار داشت و خود شخصاً به باز پرسی و شکنجه مخالفان و دشمان حزب وحاکمیت آن به عنوان اشرار می پرداخت. زمانی در برابر سربازان انترناسیونالیست کشور لنین سر تعظیم فرود می آورد و جنگ آنها را در میهنش که موجب قتل هموطنانش می شد، قهرمانی آن سربازان وفراموش نا شدنی می خواند. او در 26 دلو 1367 حين خروج آخرين دسته هاي قشون شوروي خطاب به سربازان و افسران این قشون گفت: « ما در برابر شما فرزندان شجاع کشور لنين به خاطر همه آنچه براي مردم افغانستان، براي انقلاب ثور انجام داده ايد، به خاطر مردانگي و شجاعت و هم بخاطر مهرباني و انسانيت شما سرتعظيم فرودمي آوريم.»
زمان دیگر، روز خروج همان فرزندان کشور لنین را از افغانستان روز نجات ملی نامید. گاهی نماز می خواند و تسبیح بدست مگیرفت و به آیات قران استدلال می کرد و گاهی ازمارکسیزم -لنینیزم سخن میگفت. او پیوسته باسیمای متفاوت ظاهر می شد و از این رو در مصالحه ملی نیز سیاست متفاوت و مختلف داشت و ابراز نظرها و دیدگاه های او در این مورد با تناقض های فراوانی ارائه می شد
برای مخالفان دولت نجیب الله به خصوص برای احزاب مجاهدین این همه تبلیغات و ادعا های نجیب الله غیر قابل قبول بود و در آن دورنگی وعدم صداقت را می دیدند. حتا شوروی ها به این تبیلغات نجیب الله که رفته رفته در آخر لحن ضدشوروی گرفت وخروج قوای شوروی را روزنجات ملی خواند بدیده تردید می نگریستند و آنرا سالوس وریا کاری می نامیدند. یکی ازمشاوران شوری می نویسد: «یک اصل کهن دو باره تمثیل میگردد. هنگامیکه دزد خود بلندتر و رساتر از دیگران صدا میزند “دزد را بگیرید.”معراج دو رویی و سالوس. سخنرانی نجیب الله در جنوری 1992 به بهانه پنجمین سالگرد آغاز انفاذ آشتی ملی بود که اعلان کرد “آمدن سپاهیان شوروی علت اصلی قیام مردمی در افغانستان بود که منجر به تراژیدی گردید.»
میرصاحب کاروال عضو دفترسیاسی حزب دموکراتیک خلق از نجیب الله نقل قول می کند که او را شوروی ها به انتقاد از سیاست شوروی در افغانستان تشویق می کردند تا در داخل کشور شخصیت ملی و صلح طلب معرفی شود: « او(نجیب الله) در حقیقت مدعی این بود که باید بحیث قهرمان ملی در تاریخ کشور درج گردد و میگفت که این من بودم که گورباچف را گفتم که نیروهای نظامی را از خاک ما خارج نماید. زیرا ما بدون آن می توانیم که از حاکمیت جمهوری دموکراتیک افغانستان دفاع نماییم. او در روزهای اخیر بسیار شدید از موجودیت نیروهای شوروی در افغانستان انتقاد میکرد و من یک روز در بیروی سیاسی از او پرسان کردم و برایش گفتم که آیا شما در این رابطه افراط نمی کنید؟ او برایم گفت که خود آنها (رهبران شوروی) میگویند که شما ما را تخریب کنیدتا در جامعه هویت ملی خویش را تثبیت نمایید.
نجیب الله پس از خروج قوای شوروی تدریجاً سیاست حزبی خود را رها کرد. از یکسو به سیاست قومی روی آورد و از سوی دیگر در صدد آن شد تا به سیاست پیروز مند غرب راه پیدا کند. این اندیشه و عملکرد او را به یک رهبر غیر قابل اعتماد در درون حزب بدل ساخت.
شاید در اثر توصیه ی مذکور بود که نخستین مذاکره مستقیم میان اندری کوزیروف معاون وزیر خارجه شوروی با هیئاتی از تنظیم های مجاهدین به ریاست مولوی محمد نبی محمدی در12 آگست1991 در اسلام آباد صورت گرفت.
دومین مذاکرات مستقیم مجاهدین با روس ها پس ازکودتای نافرجام آگست در نومبر 1991در مسکو صورت گرفت. هیئات احزاب مجاهدین تشیع در ایران و چهار تنظیم جهادی پشاور بریاست برهان الدین ربانی به استثنای تنظیم های حکمتیار، سیاف و خالص به دعوت حکومت فدراتیف روسیه در دهم نومبر1991(29 عقرب 1370) به مسکو رفتند. آنها در مسکو با الکساندر روتسکوی معاون بوریس یلتسین رئیس جمهور و کازیروف وزیر خارجه فدراسیون روسیه و همچنان با پانکین وزیر خارجه شوروی مذاکره کردند. هر چند پانکین وزیر خارجه شوروی در مذاکرات از برقراری آتش بس در افغانستان و دیالوگ بین الافغانی سخن گفت اما وزیر خارجه روسیه به قطع کمک های نظامی به دولت نجیب الله تأکید کرد
از گزارش یکی از ژنرالان مشاور شوروی در افغانستان دریافت که به نقل از منابع اطلاعاتی نظامی شوروی مینویسد: «با رویکار آمدن نجیب الله کشاکشهای درونی در حزب کاهش نیافته بلکه برعکس دامنه بیشتر گرفت و فراکسیونیسم درحزب نسبت به هم چشمی میان “خلق”و”پرچم” اهمیت بیشتر یافت. در کنار جناح های سنتی گروه بندی های تازه به میان آمدند که عملاً پیرامون هر عضو دفتر سیاسی کمیته مرکزی حزب گرد آمده و اهداف آزمندانه ی خود را دنبال میکردند. عامل تباری و ملی به بازی کردن آغاز نقش روز افزونی نه تنها در درون حزب، بلکه در همه جاکرد. این امر حزب را بیشتر پاشان و بی سرو سامان میکرد. در سازمانهای حزبی، در کمیته های ولایتی و ناحیه یی، در کمیته مرکزی و اپارات آن و حتی در دفتر سیاسی و دارالانشای کمیته مرکزی حزب آشکارا آغاز به ناخشنودی از دفتر نجیب الله کردند.
دستگیرپنجشیری مینویسد!
نجیبی راکه من می شناختم !” سخت آزار دوست ، ،کینه جو پاس ناشناس ،گستاخ ودارای یک سر وجندین زبان جاه طلب تشنهء قدرت انتقامجوو فرزند اصیل قبیله بود برای نیل به قدرت از هر عمل روا ، نا روا قانونی وغیر قانونی اصولی وغیر اصولی دریغ نه میکرد ،
” هرکس که دل مردم دانا ، به شکست “
” فرزند وطن به بند و زنجیر ، به بست “
” آخر به رود به بند و بر چوبهء دار ”
” با زد سپه و نظم جوان و سر و د ست “
دکتر نجیب لله تشنه ء قدرت سیاسی ودارای یکسر وچندین زبان وچندین پهلوبود دوست ودشمن را بگونه ء ملا عمر به یک چشم میدید برای نیل به مقاصد تاکتیکی ، ستراتیژی را به آسانی قربان میکرد .
دکتر نجیب لله با چنین خصلتهای فرصت طلبانه سیاسی ، نخست به تحریک گرباچف ودیگر مقامات رهبری کننده شوروی توطیه کودتا ی سپیدی راعلیه ببرک کارمل رهبر فرکسیون سنتی پرچم چید . پشتیبانی منشیان ووزیران قوای مسلح را نیز بدست آورد وسرانجام ببرک کارمل زیر فشار گرباچوف ، رییس کی.گی.بی. و شواردنازده وزیر امورخارجه ءشوروی ، مجبور به استعفا ازمقام رهبری شد . پیام اخطار آمیز این مقامات بلندپایه رهبری شوروی ازسوی دکتر صا لح زیری منشی ووزیران دفاع وداخله وامنیت به ببرک کارمل ابلاغ گردید
در ماههای آ خر رهبری ببرک کارمل به بهانه بیماری ومخالفت به ارتقاء غیر عادلانه شماری ازکادرها به عضویت اصلی و علی لبدل کمیته ء مرکزی ، از عضویت دفترسیاسی من نیز استعفاء کرده بودم به این شیوه دکتر نجیب لله در آخرین لحظات زنده گی سیاسی خویش با گروه زندانیان ازبندرسته و هوادار حفیظ الله امین و سه تن از رهبران زرمل فرکسیون خلق وبه بیان روشن تر با قاتلان نورمحمد تره کی محمد طاهر بدخشی دکتر زرغون گل آغا با ییس ( نیازمند) ودیگر شهیدان حزبی ومخا لفان سیاسی “حزب وطن ” کنار آمد با چنین تندپیچ وچپگرد ی کوته اندیشانه از پشتیبانی بیدریغ صفوف وفعالان لشکری وکشوری دوجناح خلق وپرچم وشاخه های رویندهء انشعابی آن درعمل محروم شد.
این مسئله به همه روشن است که یکی از شروط اساسی امریکاییان برای قطع مداخله در امور افغانستان در آنوقت کنار رفتن زنده یاد ببرک کارمل از قدرت بود. چنانکه این مسئله در مذاکرات گرباچف و رئیس جمهور امریکا نیز طرح شده بود. در آن راستا مخالفین دولت نیز تلاشهایی داشتند. از جمله در همان سال ۱۳۶۴ نامه ای از صبغت الله مجددی عنوانی آقای لایق از جانب ارگانهای خاد افشاء شد. این نامه گویا در جواب نامه ای از آقای لایق عنوانی آقای مجددی نگاشته شده بود. درنامه ی آقای لایق گویا از مجددی برای پیوستن به پروسه ی صلح در کشور دعوت بعمل آمده بود. آقای مجددی در این نامه ی جوابیه به صراحت اعلام میدارد که آنان فقط در عدم موجودیت ببرک کارمل و اطرافیانش حاضر به همکاری هستند. همین امر شاید دلیل دیگری برای حضور آقای لایق در آن مذاکرات باشد.
تلاش دوکتور نجیب الله برای خروج از کشور و سقوط حاکمیت:
در باره ی حوادث مربوط به تلاش شهید دوکتور نجیب الله برای خروج از کشور بدون آنکه هیچ مرجع حزبی و یا دولتی را در جریان بگذارد، آقای لایق کاملأ به فراموشی فکری دچار شده اند. حتی بیاد شان نیست که در فردای آن شب حادثه در جلسه ای بیروی سیاسی در حضور بینین سیوان در وزارت خارجه، در کنفرانس مطبوعاتی و در جلسه ی فعالین حزبی که بعد از آن درهمان روز ترتیب یافت، چه گفتند. آقای لایق و همچنان کسانی دیگر که حوادث ان زمان و موضعگیریهای اشخاص مسئول را فراموش کرده اند، میتوانند به انبوه ی نشرات منجمله کتاب فیلیپ کاروین دستیار بنین سیوان در این باره مراجعه کنند. در آن جلسه ی بیروی سیاسی که تحت ریاست خود آقای لایق بحیث معاون رئیس حزب و قائمقام وی در حضور بینین سیوان دایر شد آقای لایق میگوید: “عملی را که نجیب الله انجام داد تا مانند یک دزد کشور را در نیم شب ترک گوید، تأسف آور است، زیرا او نه با حزب و نه با دولت مشوره کرد . . .، او باید به اقامتگاه خود منتقل شود. ما مصئونیت و صحت اورا تضمین می کنیم تا انزمانیکه در مورد رفتن او تصمیم اتخاذ نمائیم.”
داکتر نجیب الله همانطوریکه یک پشتون بودبرضدپشتونیت وپشتونوالی هم نبود،باری او گفته بود، اگرجمعه احک از پست خود کناربرود وجای اورا دوستم اشغال کندتسلط پشتونها در شمال افغانستان ختم میشود.
اوبرپشتونیت خود افتخار وحتی به دارکشیدنش را بنابر رشته ملیت اش توسط طالبان متصورنمی دید چون اومتیقن بودکه به ملیت پشتون صدمه ای وارد نکرده ودرمسایل پشتونوالی بیشتر از حدود امکاناتش رول بازی کرده است،لذا طالبان که از قوم پشتون هستند او را بر علاویکه جزا نمی دهند تحسین هم خواهد کرد.
ل. ی . شپارشین در کتابش به نام دست های ماسکو در ص 206 چنین نوشت
داکتر نجیب الله پس ازقطع کمک ها وادامه نامردی های سیاستمداران روس نامه یی آگنده از درد برای شیوارد نادزی می نویسد و چنین گلایه می کند :
” …من نمی خواستم رییس جمهور شوم. شما مرا راضی ساختید. پیگیرانه خواهش کردید و وعده حمایت دادید… حالا دیگر من وجمهوری افغانستان را به دست سرنوشت رها می کنید. چگونه می توان این مسأله را درک کرد ؟ “
ازگفته های صدیق راهی برادر نجیب الله وثریا بها خانم صدیق راهی بنا بر اقارب بودنش بانجیب الله صرف ونظر میکنم