شمه ئی از دیدگاه های پژوهشگران ونویسندگان داخلی وخارجی
در رابط به کارکردهای نجیب الله.
قسمت دوم
یکی از افسران شوروی متخصص علوم فلسفی در آگست 1987 در تحلیل مفصلی از اوضاع افغانستان وحاکمیت حزب دموکرایتک خلق، سیاست مصالحه ملی و مسیر تحولات آینده را به دیمتری یازوف وزیر دفاع شوری نوشت و از شکست محتوم حزب دموکراتیک خلق وحاکمیت آن سخن گفت: «هرگاه تجزیه و تحلیل وضع حزب دموکراتیک خلق را بر پایه ی پدیده های واقعی انجام دهیم، نه بر پایه گزارشها ی خبرنگاران صدا و سیمای اتحاد شوروی؛ روشن میگردد که این حزب متشکل از اعضا نبوده، بلکه “حزب کارتهای عضویت” کسانی است که تنها در پی منافع شخصی خود اند. حزب دموکراتیک خلق به گونه عینی در راه نابودی سیاسی خود گام برمیدارد. هیچ عملی که متوجه در راستای آن باشد که به این حزب از نفس افتاده روان دوباره ببخشد؛ رهگشا نخواهد بود. مساعی نجیب در این راستا میتوانند تنها کشت و کشتار و خون ریزی را در کشور افزایش دهند. مگر در هیچ صورت از مرگ حزب جلوگیری نمی تواند. در این اوضاع بایست مساعی را نه در دامن زدن به آتش به خاطر نجات حزبی که مرگ آن محتوم است؛ بلکه در ایجاد زمینه برای رسیدن به اهداف استراتیژیک خود متمرکز سازیم.»
بخشی از عوامل ناکامی سیاست مصالحه در مخالفت درونی حزب وحاکمیت حزبی به این سیاست برمیگشت. این مخالفت ریشه در عوامل گوناگون داشت. اگر بخشی از انگیزه های این مخالفت ناشی از دیدگاه های متفاوت اعضای حزب در مورد سیاست مصالحه ملی بود، بخش دیگر ریشه در منازعه بر سر قدرت میان شاخه ها و نحله های حزب مذکور داشت. سیاست مصالحه ملی ابزار بازی های درون حزبی میان عناصر وحلقه های مختلف جناح های حزب قرارگرفت. نجیب الله قبل از آنکه سیاست مصالحه ملی را در داخل حزب حاکم دموکراتیک خلق به پیروزی برساند و در داخل حزب در این روند صداقت ایجاد کند، مصالحه را به عنوان یک سیاست کلی بیرون از حزب در رابطه به دشمنان و مخالفین حزب اعلان کرد. در حالی که او و سایر رهبران حزبی در درون حزب نه در مصالحه و تفاهم بلکه در کشمکش و خصومت به سر میبردند و به شدت درگیر بازی های چند گانه و چانه زنی ها در برابر هم بودند. حزبی که در کرسی اقتدار با خود نتوانست مصالحه و تفاهم ایجاد کند با دشمنان خود چگونه می توانست به مصالحه برسد؟
مخالفت باسیاست مصالحه ملی نجیب الله در داخل حزب دموکراتیک خلق بسیار گسترده بود و در واقع بسیاری از جناح ها و شاخه های مختلف حزب علی رغم مشارکت شان در حاکمیت با این سیاست سر ناسازگاری داشتند. جناح خلق عمدتاً هواداران تره کی که رهبری حزب وحاکمیت را حق خود می دانستند و به ویژه جانشینی نجیب الله را به عوض ببرک کارمل درحزب وحاکمیت غیر عادلانه می پنداشتند، پیروزی سیاست مصالحه ملی را به معنی تقویت پایه های رهبری و حاکمیت نجیب الله و جناح پرچم حزب تلقی می کردند. کودتای جناح خلق به رهبری شهنواز تنی وزیر دفاع حکومت نجیب الله عمق مخالفت و خصومت جناح خلق یا بخشی از این جناح را با رهبری و حاکمیت نجیب الله به نمایش می گذارد. سید محمد گلابزوی وزیر داخله که عملاً رهبری جناح خلق را در سالهای حضور قوای شوروی بدست گرفته بود در اوایل سال1989در مورد مخالفت خود باسیاست مصالحه ملی اظهار داشت: «با اشرار(مجاهدین)باید از زبان زور وقوت حرف زد، آنها از مصالحه ملی درکی جز عدم توانمندی و ضعف ما چیزی دیگری نمیتوانند داشته باشند. هر قدر مصالحه و سازش بگوییم آنها ما را تمسخر می کنند. ما باید به اشرار چنان درسی بدهیم که آنها خود شان مصالحه را عنوان کنند نه ما. بدون آن هر گونه حرفی در باره سازش به دشمن در شرایط حاضر خیانت به اهداف انقلاب ثور است.
برخلاف آنچی که از دست روس ها در عقب کودتای شهنوازتنی سخن گفته می شود، نجیب الله و مخالفان کودتا در داخل حزب و حاکمیت راه های مقابله با کودتا را پیوسته با کی. جی .بی در میان می گذاشتند. این نکته به خوبی از اظهارات سرمشاور نظامی نجیب الله پیدا است که می گوید: «هنگام شورش مارس(1990) (کودتای حوت1368)طوری که من بعدها دانستم، نماینده کی. جی. بی درباره ی بسیاری از آمادگی های جانب رئیس جمهور از پیش آگاه بود؛ مگر چنین برمی آید که آمران مسکو نشین او اجازه نداده بودند ما را در روشنی این باریکی ها قرار دهد. حتی وزیر دفاع و رئیس ستاد ارتش در مسکو را نیز در روشنی قرار نداده بودند
بی خبری سرمشاور نظامی شوروی در کابل از آگاهی های کی. جی. بی در مورد کودتای تنی و بی اطلاعی وزیر دفاع و رئیس ستاد ارتش شوروی در مسکو از این امر باز هم از سیاست دوگانه ی شوروی ها در مناسبات با جناح ها و رهبران حزب دموکراتیک خلق حکایت می کند. آیا می توان گفت که مسئولان ارتش شوروی و سازمان استخبارات نظامی ارتش در عقب کودتای شهنواز تنی یا خلقی ها قرار داشتند اما کی. جی. بی در کنار نجیب الله و پرچمی ها ایستاده بود؟
اگرادعای دخالت روسها در کودتا تنها به روابط مسکو باجناح خلق محدود ساخته شود و کودتاچیان به فرماندهی شهنواز تنی وزیر دفاع دولت نجیب الله با تشویق و حمایت ارتش سرخ و سازمان استخبارات نظامی آن به کودتا متوسل شده باشند، کودتا چرا از همان آغاز مورد حمایت حکمتیار و آی. اس. آی قرار گرفت و تعدادی از رهبران سیاسی و نظامی کودتا چون شهنواز تنی و نیازمحمد مهمند که مؤفق به فرار گردیدند از پاکستان در کنار آی. اس. آی و حزب اسلامی سر بر آوردند
شهنواز تنی وزیر دفاع حکومت نجیب الله از انگیزه خود درمورد کودتا می گوید: «رژیم نجیب و حکومت نجیب به خود متکی نبود و به بیگانه متکی بود. به همین دلیل بود که برای حزب دموکراتیک خلق افغانستان و مردم افغانستان قابل قبول نبود. راه سیاسی را که در پیش گرفته بود، مورد پسند حزب، ارتش و مردم افغانستان نبود. همچنان ساختار اردوی افغانستان را از بین برد و آن را به ساختار خادیستی، قومی و ملیشیایی و هم چنان گارد شخصی تبدیل کرد و همه امتیازات مادی و معنوی ارتش را به این ساختارها و تشکیلات شخصی، قومی و ملیشیایی داد. در نتیجه ما مجبور شدیم در مقابل نجیب قیام کنیم.
سیدمحمد گلابزوی در کرسی وزارت داخله بر سر کودتای مشترک با حزب اسلامی توافق کرد. او پس از آنکه به سفارت در مسکو گماشته شد، گفتگو با حزب اسلامی را در مورد کودتا به شهنواز تنی محول کرد. یکی ازمذاکره کنندگان حزب اسلامی با گلابزوی در مورد کودتا می گوید: «مطابق توصيه گلابزوي من با شهنواز تني ارتباط گرفتم. او پيهم پيام و نظريات حکمتيار رهبر حزب اسلامي افغانستان را دريافت میکرد. کار بسيار طولاني شد. برنامه قيام نظامي براي بر انداختن حکومت نجيب الله را ژنرال تني بروي خريطه ترسيم کرد و به حکمتيار فرستاد. پلان اين بود که حکمتيار در لوگر بيايد و قوت هاي حزب اسلامي را در کمربند کابل در استقامت جنوب و جنوب شرق قرار بدهد و آنگاه با يک قيام همآهنگ از داخل و خارج ، کابل را تصرف کنند. اما پلان کودتا افشاء شد. نجيب و طرفدارانش آمادگي همه جانبه براي ناکام ساختن کودتا گرفتند. دستگيري ژنرالان اردو توسط وزارت امنيت آغاز شد و ژنرال تني بصورت ناگهاني و با عجله قيام را آغاز کرد اما در اثر کشته شدن سه تن از ژنرالان عضو حزب اسلامي در مقر فرماندهي در دارالامان، قيام به ناکامي انجاميد.»(
ژنرال نورالحق علومی عضو ارشد جناح پرچم و از هوادران ببرک کارمل از اشتباهات و نادرستی سیاست های نجیب الله سخن می گوید که موجب بی اعتمادی و کاهش اقتدار وی در درون حزب گردید. علومی در حالی که تدویر پلینوم هژدهم حزب دموکراتیک خلق را که به برکناری ببرک کارمل از رهبری حزب انجامید نخستین نارسایی تلقی می کند، در موارد دیگر نارسایی های نجیب الله می گوید: «سیاست کادری نادرست در تشکیلات حزبی که از معاونین شروع می شد و تا رده های پایین تر ادامه می یافت.
کار خود را بر دیگران رجحان دادن و عدم اعتماد بر دیگران و دامن زدن مسایل حزبی، سازمانی، قومی، لسانی، محلی و غیره از طرف وی(نجیب الله) و اکثر هیئات رهبری و عدم رسیدگی و توجه به آن.»
مرحوم میرصاحب کاروال درکتاب خود چنین مینویسد:
ببرک کارمل ازمقام منشی عمومی حزب د.خ.ا سبکدوش گردید،ولی بحیث رئیس شورای انقلابی ج.د.ا وقوماندان قوای مسلح ج.د.ا وعضوبیروی سیاسی کمیته مرکزی باقی ماند.طبعی است که چنین موقف او برای فعالیت های مستقلانه نجیب الله مشکلات وموانع جدی ایجاد میکرد.مثلا موقعیکه نجیب الله بحیث منشی عمومی حزب جلسات بیروی سیاسی را پیش میبرد درپهلوی او رهبر حزب واحد ورهبر چندین ساله پرچمی ها واستاد نجیب الله(ببرک کارمل)در دست راست او مینشست وهرگز درموجودیت او اوتوریته خود را تأمین کرده نمیتوانست بنأتلاش کرد تا ببرک کارمل را از پست های بیروی سیاسی وشورای انقلابی سبکدوش نماید.
محترم سلطان علی کشتمند صفحه 984 جلدسوم یاداشت های تاریخی خودمینویسد:نجیب الله هنگامیکه منشی عمومی کمیته مرکزی حزب بود،گرایش شدیدی برای احراز کرسی رهبری دولت ازخویش نشان نمیداد.دلایل آن میتواند چندگانه باشد:1- او برای قبول چنین امری از لحاظ روانی کاملأ آماده نشده بود؛2- خودخواهی های کرسی طلبانه درذهن وی هنوز غلبه نیافته بود؛3- زمان تصرف هردومقام از سوی وی هنوز فرا نرسیده بود و4- احساس خویشتن داری هنوز دراندیشه وعمل وی تفوق داشت.
معهذا او،وجودکارمل را درمقام رئیس شورای انقلابی،برای ادامه کارخویش مانع جدی میشمرد.بدین لحاظ او با پافشاری ازشوروی ها تقاضا نمود تا ببرک کارمل را برای اقامت به اتحاد شوروی فراخوانند،برغم اینکه ازیک سو شوروی ها تمایل جدی به چنین امری نداشتند وازسوی دیگر ببرک کارمل خودبگونهء قاطع خروج از افغانستان را نمی پذیرفت.ولی نجیب الله براین امر پافشاری مینمودتا اینکه شورویها پذیرفتند وازببرک کارمل چنین دعوتی رابعمل آوردند.ببرک کارمل مقاومت جدی ازخودبروزداد وتقاضای آنان را رد کرد.
نجیب الله ازپا ننشست وکارزیادی انجام داد تا اعضای بیروی سیاسی را به ضرورت دوری ببرک کارمل ازکشور متقاعد ساخت،هنگامیکه ببرک کارمل دربرابر تصمیم بیروی سیاسی وکمیته مرکزی مبنی برعزیمت خویش به اتحاد شوروی قرار گرفت،راه دیگری نداشت،جزاینکه آنرا بپذیرد.وی دریک ویلای راحت دولتی شوروی درحومه مسکو با حفظ احترامات لازم،اقامت اختیار کرد وبرای مدت بالنسبه طولانی در آنجا باقی ماند.
جنرال طاوس یکی از جنرالان تبعید شده رژیم نجیب الله به شوروی هفته یک ویا دو بار با زنده یاد ببرک کارمل درزندان گرباچف ملاقات میکرد،وی درکتاب خود بنام«ببرک کارمل را فراموش نکنید» دررابط به ویلای دولتی که زنده یاد ببرک کارمل درآن زندگی میکرد ومحترم سلطانعلی کشتمند یادآوری کرده است،و واقعیت این ویلا را چنین مینویسد:
داچه: ویا ویلائی که محترم سلطانعلی کشتمند یادآوری کرده است.
داچه: به روسی به خانه تابستانی گفته میشود.داچه ها درشوروی به اشکال مختلف دارند.1- داچه یک اطاقه سمنتی.2- داچه یک اطاقه ازخشت پخته.3- داچه چوبی«که اکثرأ مردمان زارع درآن سال 12 ماه زندگی دارند وبه شمول گاو خانه،مرغانچه،کاه دان،تشناب،مستراح وبالاخره همه چیز را دارا می باشد.
دچه که زنده یاد ببرک کارمل در آن زندگی داشت بندیخانه تابستانی روئسای جمهور عزل شده از کشورهای خارجی که سمتگیری شوروی را انتخاب نموده بود وبه سرمایه وکمک شوروی خودرا به پای ایستاده میکرد عبارت بود.در این داچه رئیس جمهور وقت منگولیا تسی دنبال هم زندگی داشت.دچه متذکره مملوازعلفهای هرزه بوده که غال وآشیانه برای موشها وخرگوشها بوده.درختهای غیرمثمر در آن روئیده وآثاری ازگل وگلبوته درین داچه موجود نبود.حوض آببازی،پارک،محل سپورت درآن موجود نبود.درحالیکه آقای کشتمند می نویسد:که ببرک کارکل درحومه مسکو در یک ویلای دولتی آرام زندگی دارد!
محترم کشتمند صاحب (سپور دپلی په حال سه خبردی) شما کی ازحال رهبرخود از رفیق همرزم خود ازکسی که شما را به حیث صدراعظم تعین کرد ودرتمام مدت احترامانه به شما برخورد داشت خبرنبودین.درحالیکه شما اقلأ یک مرتبه پرسان شفاهی از وی نکردین.
زمانی بود که پرچمیها یک پیک شراب را بدون زنده باد ببرک کارمل نمی خوردند باتاسف،زمانی رسید که من ازآنها می خواستم که به دیدن مرحوم ببرک کارمل درمسکوبروند ولی آنها انکارمیکردند،اگردروغ میگویم ازمحترم جنرال صاحب عظیمی بپرسید.شما خفه نشوید عظیمی صاحب، بیروی سیاسی در رنگ خود کوت خورده، آنها هیچ کدام شان پیش زنده یاد ببرک کارمل نرفتند.
جنرالهای ترومچی از رتبه ازمقام وازچوکی خود میترسیدند وبه دیدن رفیق ببرک کارمل نمیرفتند.«کارمل بود که ح .د.خ.ا بود.کارمل بود که شما مقام جنرالی داشتین،کارمل بود که تمامیت ارضی افغانستان حفظ بود وکارمل بود که قوای مسلح نیرومند ملی بود،کارمل بودکه مشت وپنجه با امپریالیزم،ارتجاع وشئونیزم چین نرم میکرد.بگوئید کدام نر دیگر کدام رهبر دیگرمثل ببرک کارمل درکشور سراغ داشتین ویا دارین؟»
توجه کنید که چه فشارها،چه مشکلات،چه نوع زجر وعذاب سرشما در مهاجرت نیامد کسی به قصه شما نشد؟
بنأءهمه به یک آواز به ارواح وی درود بفرستید.وهرگز اورا به حیث بزرگترین رهبر،مبارز پرشور،ترقی خواه،مدافع آزادی پشتونها وبلوچها فراموش نکنید.
ببرک کارمل در زندان گرباچف بسیار تحت شکنجه وفشار قرار داشت وتمام اطاق های او به وسایل ضبط وثبت آواز مجهز بودند.من باوی اکثرأ گپهای پت خودرا در بیرون می زدیم.آشپزهای زن برای اعصاب خرابی او کاسه به چمچه وکارد را با دیگ می زدنند که اعصاب او را خراب کند وسر نواسه اوغالمغال می کردند،او را روحأ شکنجه می داد…..