شمه ئی از دیدگاه های پژوهشگران ونویسندگان داخلی وخارجی در رابط به کارکردهای نجیب الله. قسمت پنجم


شمه ئی از دیدگاه های پژوهشگران ونویسندگان داخلی وخارجی

در رابط به کارکردهای نجیب الله.

قسمت پنجم

گورباچف پس از امضای معاهدۀ ننگين ” ريکجاويک ايسلند ” و سپردن تعهد به زمامدار قصرسفيد و سران دول غربی و حاکم نظامی پاکستان، درتوافق با پلانهای اسارتبار” سی.آی. ای ” ، انتلجنس سرويس و ” آی . اس . آی ” ، بروفق ميل و آرزوهای ديرين تنظيمهای بنيادگرای جنگ افروز مستقر در پاکستان و ايران؛ مبنی بر تسليمی قدرت دولتی و درهم شکستن حاکميت ح.د. خ.ا؛ فرمان برپايی جنايت سياسی 14 ثور 1365 را به خوش خدمتان داخلی در درون ح. د.خ.ا و مشاورين روسی در افغانستان، صادرکرد. دراين راستا، رابطه های کاری و نزديکی تنگاتنگ مشاورين فاسد وضعيف النفس روسی ، بويژه عده ای از جنرالان قاچاقبر، بارهبری دستگاه خدمات مخفی و فرکسيون بازان درون حزبی، که مهره های اساسی شطرنج توطئه عليه ح.د.خ.ا و حاکميت سياسی را تشکيل می دادند و ازگذشته ها با محافل ارتجاعی در داخل و امپرياليسم بين المللی در خارج، زد و بندهای پشت پرده، داشتند؛ راه را برای پياده شدن دوکتورين زهراگين و خود فروشانۀ گورباچف دربارۀ افغانستان، هموارساخت.
اين خوش خدمتان داخلی و خارجی برای تطبيق اين برنامه ، درگام نخست پروگرام تبليغاتی ای را که بصورت مشخص موارد عمدۀ زيرين را دربرمی گرفت، به راه انداختند:
1 ـ اين جنگ بی مفهوم است (!)؛ سربازان اتحاد شوروی بايد از افغانستان به ميهن شان برگردند؛
( بلی ﻣﺪﺍﺧﻠﻪ ﯼ ﻧﻈﺎﻣﯽ ﺍﺗﺤﺎﺩ ﺷﻮﺭﻭﯼ ﺩﺭﺍﻓﻐﺎﻧﺴﺘﺎﻥ، ﺑﻪ ﺍﺛﺮﺗﻘﺎﺿﺎﯼ ﻣﻜﺮﺭﺭﻫﱪﺍﻥ ﺩﻭﻟﺖ ﺝ .ﺩ. ﺍ ( نورمحمد تره کی و حفيظ الله امين)، ﺻﻮﺭﺕ ﮔﺮﻓﺖ؛ اما چی وقت؛ چگونه و روی کدام ميکانيزم ﻛﺸﻮﺭ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺗﺮﻙ ﻧﻤﺎﯾﻨﺪ، ﻃﯽ ﺍﻋﻼﻣﯿﻪ ﻫﺎ ﯼ ﺗﺎﺭﯾﺨﯽ 14/05/1980 و24/08/1981 ﺗﻮﺳﻂ ﺩﻭﻟﺖ ﺝ.ﺩ.ﺍ، ﺑﻪ رهبری ببرﻙ ﻛﺎﺭﻣﻞ، ﺑﻪ ﺍﻃﻼﻉ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﯼ ﺟﻬﺎﻧﯽ ﺍﺯ ﺟﻤﻠﻪ ﻣﻠﻞ ﻣﺘﺤﺪ، ﺭﺳﺎﻧﯿﺪﻩ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ).
2 ـ جنگ يگانه راه حل نيست؛ ما بايد با تنظيم های جهادی پاکستان و ايران مصالحه و آشتی ملی را مطرح و قدرت دولتی را با طرف مقابل تقسيم کنيم؛
( خطوط کلی و بنيادی برنامۀ برقراری صلح در افغانستان برای نخستين بار از آغاز سال 1980 دربیانيه های رهبری حزب و دولت و در مصوبات، فيصله ها و تصاميم رسمی حزبی و دولتی بازتاب داده شد و درگام بعدی جوهر کليه تصاميم و فيصله ها در تزسهای دهگانه رفيق ببرک کارمل رهبر ح. د. خ. ا و دولت ج. د. ا، بصورت روشن مطرح و جهت تطبيق آن گام های اصولی برداشته شد؛ وليکن بمنظور تحقق امر صلح، آمادگی و نيت صادقانۀ دوطرف درگير جنگ نياز بود؛ پرسش اين است که آيا طرف مقابل برای نشستن در ميز مذاکره بخاطر تأمين صلح از خود آمادگی نشان می داد ؟ آيا طرح برنامۀ استقرا صلح از موضع نيرومند ﺳﯿﺎﺳﯽ ﻭ ﻧﻈﺎﻣﯽ مؤثر پنداشته می شد ويا اين که با اسلوب تگدی و پيش کشيدن عذر و زاری آن گونه که داکتر نجيب الله آن را مطابق سناريوی مشترک گورباچف ـ ريگن ـ ضياء الحق، دنبال نمود ؟ ).
3 ـ برگشت محمد ظاهر، شاه سابق با اعضای خاندان جليل سلطنتی به افغانستان و تشکيل دولت بيطرف عبوری تحت زعامت ايشان يگانه راه تأمين صلح و قطع جنگ است؛
( شاهی که خود و خانواده اش مسبب تمامی بدبختی های جامعۀ افغانستان بوده اند و نتوانست دوام عمر سياسی خود و بقای سلطنش را حفظ کند؛ همچنان طرفداران مشهور شاه سابق،( سيد بهاء الدين مجروح، عزيزالرحمان الفت و جنرال عبدالحکيم کتوازی… ) نيز توسط تنظيم های بنيادگرای جهادی ترور شدند ؛ چگونه می توانست پرچمدارصلح وآشتی ملی و ناجی مردم افغانستان، ازجنگ تحميلی امپرياليسم جهانخوار و متحدين آن که بوسيلۀ تنظيم های جنگ افروز و شرات پيشه به پيش برده می شد، محسوب گردد ؟).
4 ـ تغيير زعامت موجود، بويژه برکناری ببرک کارمل از رهبری حزبی و دولتی، بنابرخواست رهبران ايالات متحدۀ امريکا ، انگليس و پاکستان و ايران که او را بنابرداشتن تفکر وانديشه های چپ ضد غربی و ضد پاکستانی ، دررأس حزب و دولت ج.د. ا در پروسۀ مصالحه قابل تحمل و پذيرش نمی دانند، يک ضرورت مبرم است؛
( اما وقتی که چشم ها کور و وجدانها خوابيده باشد، درک اين حقيقت، که ببرک کارمل از تاريخ آغاز فعاليت سياسی بمثابۀ پرچمدار نهضت محصلان در جنبش مشروطيت سوم تا تشکيل ح. د. خ. ا و هشت سال کارآگاهی دهنده بحيث نمايندۀ مردم شهرکابل در مجلس نمايندگان افغانستان و مخالفتش عليه اعمال و روش های نظاميگری در سياست و گرفتن قدرت از طريق راه اندازی کودتا ؛ با داوود خان و حفيظ الله امين و سرانجام ، پيشنهاد لغو مجازات اعدام و تعديل آن به حبس، درمورد مجرمين ؛ همواره طرفدار داعيۀ صلح ، هم زيستی مسالمت آميز، عدم تشدد و آشتی ملی بود . بنابران در راستای پياده نمودن اين هدف ها و ارزشهای انسانی هيچ کدام از رهبران افغانستان در گذشته و حال در جايگاه کارمل و هم سطح و هم طراز با او قرار گرفته نمی توانند ؛ پس چرا موضوع صلح و آشتی ملی با وی که هميشه انسان صلجو بوده مطرح نمی گرديد. کارمل بارها اظهار می داشت که صلح نه به هر قيمت ؛ بلکه صلحی که درآن امنيت و سلامت مردم ، ترقی و تعالی کشور و سعادت و خوشبختی شهروندان افغانستان ، تأمين و تضمين شده بتواند ، به آن لبيک می گوييم).
5 ـ گزينش شخص ديگری بعوض ببرک کارمل در مقامهای ذکرشده ، که مورد تاييد رهبران اتحاد شوروی ؛ کشورهای غربی ، پاکستان و ايران باشد و در ميان اقوام و قبايل دوطرف مرز افغانستان و پاکستان از لحاظ رابطۀ اتنيکی، ظرفيت و قابليت نفوذ و امکانات بيشتری را از خود تبارز دهد.
( بلی ، چنين اوصافی را دروجود شخص نجيب الله يافتند (!) که از قبيلۀ احمدزی ولايت پکتيا برخاسته و درميان پشتونهای دوطرف سرحد با پاکستان از نفوذ بيشتری برخوردار بود (!) و می توانست مرز را توسط آنان بسته کند(!)؛ به پندار آنان وی قبل از رويداد هفتم ثور 1357 تجارب کاری و وظيفه يی را در دواير دولتی افغانستان نسبت به کارمل در مقياس بيشترداشت (!) ؛ بعد ششم جدی 1358 بحيث رئيس خدمات اطلاعات دولتی باوجود درگيری های مسلحانه، روابط گرم، تنگاتنگ و دوستانه با تنظيمهای بنيادگرای اسلامی داشت(!) و چنان معلوم می شد که آنان خاطرات بسيار خوب و خوشی از عملکرد های وی داشتند و تنظيم ها او را در روند صلح نسبت به کارمل ترجيح می دادند.
از اين که نجيب الله دربين اعضای اصلی بيروی سياسی کميته مرکزی ح. د. خ. ا جوانتر از همه بود ؛ بنابران از تجارب و اندوخته های علمی ـ حقوقی ـ سياسی ـ اقتصادی و اجتماعی بيشتری نسبت به کارمل و ديگران برخوردار بوده است ؛ روابط و امکانهای بيشتری درميان ارگانهای دولت پاکستان و بويژه ” آی. اس. آی ” بربنياد مناسبات قومی دارد ؛ با ايالات متحدۀ امريکا از طريق تماسهای کاری سليمان لايق و رفتن وی به واشينگتن و برقراری روابط دوستانه با شاه سابق درنتيجۀ مسافرتهای داکتر ضمير،رضائيت خاطر امريکا ومتحدين ان راحاصل کرده است.
ازاين رو گورباچف مطابق معاهدۀ ريکجاويک،اين شخصيت “جامع الکمالات ” (!) را بحيث رهبر حزب و دولت افغانستان به خوش خدمتان داخلی و مشاورين حلقه بگوش خود معرفی نمود).
بمنظورتطبيق اين دساتير، گماشتگان گورباچف و فرکسيونهای ضد حزبی، درکنار انجام سايرفعاليتهای تخريبکارانه؛ تبليغات گرمی را مبنی بر اين که ” ببرک کارمل به بيماری شديد و صعب العلاجی مصاب بوده که بايست دراتحاد شوروی برای يک مدت طولانی تحت تداوی و معالجه قرار گيرد. او ديگر قدرت کار را در رهبری حزبی و دولتی کشور را ندارد… ؛ با شدت هرچه تمام تر آغاز نمودند .
کودتا 24 روز قبل، يعنی درست با عزيمت رفيق ببرک کارمل به اتحاد شوروی، آغاز گرديد. در طی اين مدت تبليغات وسيع از جانب تعدادی از مشاورين فاسد روسی و فرکسيون های مخرب و ضد حزبی با عنوان نمودن، مريضی رفيق کارمل و گزينش رهبرديگری که صحتمند بوده و دارای قدرت کار بيشترو با مخالفين روحيۀ نرم تر داشته و با گذشت باشد، صورت می گرفت. دراين تبليغات و ديد وبازديدها،علی رغم اين که رهبرشوروی کانديد خود را از قبل مشخص و تعيين کرده بود؛ اما بخاطرکسب حمايت بيشتر به پذيرش اين تغيير؛ مشاورين شوروی پنج تن از اعضای بيروی سياسی و دارالانشاء کميته مرکزی ( کشتمند ـ نجيب ـ نورـ زيری و کاروال ) را کانديد و معرفی می کردند تا بدين ترتيب با ياددهانی اسم دو تن اخير، حمايت جناح خلق ح. د. خ. ا، را نيز بدست آورده آنان را هم خوشنود سازند که دراين تغيير منافع ايشان نيز درنظر گرفته شده است .
اما درمراسم تجليل ازهشتمين سالگرد انقلاب ثور(روز هفتم ثور 1365)علی رغم اين که ببرک کارمل رهبرح . د. خ. ا ـ صدر هيأت ريسۀ شورای انقلابی ج.د.ا و سرقوماندان اعلی قوای مسلح افغانستان بود و درغياب وی از نظر قانون جنرال عبدالقادر معاون اول صدر هيأت رئيسه و جنرال گل آقا معاون دوم صدرهيأت رئيسه شورای انقلابی ، بالنوبه قايم مقام دراموردولت و قوای مسلح افغانستان شمرده می شدند؛ مزيد برآن سلطان علی کشتمند رئيس شورای وزيران دولت ج.د.ا، بود؛ وليک برخلاف استحقاق حقوقی و قانونی نجيب الله، در جايگاه رهبری دولت قرار گرفت و همه قوت های نظامی و ملکی از پيشروی وی ريژه رفتند و بدين ترتيب بزرگداشت از اين روز تاريخی، تحت رهبری او انجام پذيرفت.
دراين روز شايعه ی راه اندازی کودتا از حالت نيمه مخفی آن بصورت علنی برملا گرديد و نجيب، با استفاده از امکانهای شش ساله کار در رياست خدمات واطلاعات دولتی و روابط نزديک با ” ک. گ . ب “، بصورت يکه تاز وارد ميدان قدرت گرديد.
بعد ازاين روزاعضای کميته مرکزی دربخشهای ملکی ونظامی، بصورت انفرادی به مقر کميته مرکزی حزب احضار و برای هريک بوسيلۀ سرمشاورشوروی و نجيب ـ نور، کشتمند و زيری گفته می شد که رهبر حزبی و دولتی اتحادشوروی تصميم گرفته است تا بمنظور قطع جنگ ، تطبيق برنامۀ صلح و برگشت قطعات نظامی آن کشور به ميهن شان که امريکا و متحدين آن نيز دراين موارد با شوروی ها به توافق رسيده اند؛ برکناری ببرک کارمل را از رهبری حزب و دولت و انتخاب نجيب الله را بعوض وی شرط اول وگام نخستين دراين راستا دانسته اند که بايد بصورت حتمی انجام گيرد.
بنابران درپلنوم تشکيلاتی که به همين منظور تدوير می يابد بايست همگی به اين تغيير رأی موافق بدهند . زيرا درموجوديت کارمل که دربرابر غرب و در مقابل مجاهدين شخص انعطاف ناپذيرپنداشته می شود، مشی مصالحه با غرب و آشتی ملی با مجاهدين ناممکن به نظر می رسد. اما نجيب الله برای تطبيق اين پروگرام کاملاً آماده، موافق وسازگار است.
همزمان با آن، بمجرد برگشت رفيق کارمل از مسکو به کابل و رسيدن به مقر رياست جمهوری توسط نيروهای نظامی و امنيتی مختلط شوروی و افغانستان تحت نظارت و محاصره قرارداده شد و مانند حوادث ماه سنبلۀ 1358 کليه ارتباطاتش را با بيرون قطع کردند. طبق اطلاعات مؤثق و چشم ديد ها، شب گذشته ( 13 بر 14 ثور 1365 ) تعدادی از اعضای بيروی سياسی بشمول هرسه وزيران قوای مسلح افغانستان به منزل رفيق کارمل رفتند و برايش گفتند که بايد به رضايت خود استعفانامه ی خويش را ازرهبری حزب بنويسد، درغيرآن اگر اين مأمول با کاربرد زورو استعمال قوه انجام گيرد، مسؤوليت تمام عواقب وخيم آن بدوش وی خواهد بود.
آنان استدلال های رفيق کارمل را مبنی برعواقب ناگوار اين تصميم تسليم طلبانه و اين که نجيب الله شخص بسيار بی تجربه و خيلی ها خون گرم است؛ قدرت و توانمندی رهبری حزب و دولت را بادرنظرداشت ويژگی های جامعۀ افغانستان ندارد، قبول نکردند و به صحبت ها و استدلال های رفيق کارمل وقعی نگذاشتند. زيرا برای آنان از جانب گورباچف و تيم وی هدايت داده شده بود تا بهر قيمتی که شود بايد استعفای کارمل گرفته شود تا اعضای کميته مرکزی و کادرهای حزب قانع گردند که کارمل بخاطر مريضی، خودش از رهبری حزب استعفا داده است.
سرانجام در نيمه های شب ،استعفاي رفيق کارمل را بزور و تهديد به خونريزی اعضای حزب و خودش از نزدش گرفتند.
جلسه ی 14 ثور 1365 مانند همان جلسۀ ماه سنبلۀ 1358 حفيظ الله امين بخاطر کسب يکه تازانه ی قدرت بود که صورت پذيرفت و بمثابۀ کودتای نظامی نيرو های مشترک شوروی و باند نجيب که سرآغار سقوط حاکميت ح. د. خ. ا ، سرکوب فرزندان صديق اين حزب و انتقال قدرت به تنظيم های جهادی ساخت پاکستان و ايران و ساير فجايع دور از انتظار، درمقياس ملی و بين المللی پنداشته می شود؛ ثبت تاريخ مبارزات سياسی در افغانستان گرديد.
درمورد کودتای 14 ثور 1365 مؤرخين، فرهنگيان ونويسندگان داخلی و خارجی، بشمول اعضای ح. د. خ. ا، نظريات گوناگون ارائه داشته اند: 
ـ سلطانعلی کشتمند ، از آن جايی که خود ايشان در کنار نجيب و نور در زمينۀ پياده نمودن اين حادثۀ زندگی برانداز، نقش برجسته داشتند؛ بدان منظور واقعيت های مشهود را تحريف و حقايق را در کتاب ” يادداشتهای تاريخی…” بصورت کامل کتمان نموده است.
ـ جنرال محمد نبی عظيمی در کتاب ” اردو و سياست” می نويسد:
« اما درماسکو ديگر فيصله شده بود که ببرک کارمل از صحنه سياسی برکنارگردد. آنها ميخواستند درافغانستان کسی به قدرت برسد که اوامر ماسکو را بدون چون و چرا انجام دهد [ کارمل چنين امر و نهی را نمی پذيرفت ـ نگارنده] و به هرشکلی که باشد، زمينۀ خروج نيروهای شوروی را از افغانستان فراهم نمايد. برای ماسکو ديگر اهميتی نداشت که بعد از عودت قطعاتش از افغانستان چگونه وضعی بوجود خواهد آمد. ماسکو فکر می کرد که اگر يکی از رهبرانی را که پشتون باشد و گوش بفرمان در رأس قدرت قراردهد…
يگانه شخص مطلوب از نظر کا. جی. بی. [ بادرنظرداشت دو صفت مهم و کليدی ذکرشده ـ نگارنده ] دوکتور نجيب الله بود…
کودتای دوکتور نجيب الله و ميخائيل گرباچف عليه ببرک کارمل به سادگی و بدون خونريزی در14 ثور 1365 به پيروزی رسيد و دوکتور نجيب الله چهرۀ نوين کشور شد و بر کرسی زرين و آبنوس قدرت تکيه زد. » (صص 311 ـ 313 ـ اردو و سياست )
ـ اکادميسن دستگير پنجشيری در رابطه به اين رويداد درمقاله ای تحت عنوان :
” فرایند خزنده ء مرحوم دکتر نجیب الله به قدرت سیاسی، منتشرۀ سايت ” سپيده دم می نگارد:
« ببرک کارمل به مقصد معالجه وتداوی به مسکو نگهداشته شد وداکتر نجیب درعمل امورحزبی ودولتی، بویژه قوای مسلح را رهبری میکرد. مراسم رسم وگذشت جشن هفتم ثور نیز زیر نظر و حضور فعال نجیب الله برای نخستین با رانجام یافت واین بار داکتر نجیب الله یونیفورم جنرالی را به تن کرده بود؛ شعار های نیز بسود برگشت ببرک کارمل به وطن، از صفوف و فعالان مظاهره به گوش میرسید؛ فقط در چنین فضاء وهوایی به تاریخ اول می ( 11 ثور 1987م ) کارمل به اهنگ پرشتابی به ارگ جمهوری بازگشت، ازسوی سازمان زنان ، رفیقان ودوستان وهوادارن نزدیک خویش به صورت غیر رسمی استقبال پرشور و گرم شد در 12ثور شماری از فعالان حزبی مظاهره کنان داخل ارگ جمهوری شدند، مکتب دختران علیه گرباچوف ودکتر نجیب الله شعارهای سیاسی خود را به با نگ رسا بلند کردند واز موضع ببرک کارمل باغریو انقلابی پشتیبانی صورت گرفت واین تظاهرات در بی.بی. سی ودیگر رسانه های گروهی بین المللی انتشار گسترده یافت.
در شب 13/14 ثور 1365 خورشیدی برضد کارمل فرایند کودتای سپید آغاز گردید؛ نزدیک به بیست تن فعالان سیاسی واعضای کمیته مرکزی هوادار ببرک کارمل گرفتار وبه قصر گلخانه ی ارگ جمهوری انتقال یافت وزیر نظارت قرارگرفت وسرانجام وزیران قوای مسلح یکجا با داکترصالح محمد زیری منشی کمیته مرکزی نزد ببرک کارمل رفته وبه او ابلاغ کردند که بیدرنگ استعفای خودر ا از مقام منشی عمومی کمیته مرکزی،ریاست شورای انقلابی ج .د. خ و ” رهبری حزب د .خ .ا بنویسند.
سرانجام هرسه فرکسیون طرفدارببرک کارمل وطرفداران نوراحمد نور وکشتمند وداکترزیری درقصر دلکشا جلسهء پلنوم کمیته مرکزی را دایر وپیشنهاد استعفای ببرک کارمل وتعیین داکتر نجیب الله را به این شیوه ضد دموکراتیک منظورو تصویب کردند. دراين جلسه تنها رفیق سربلند گرفتاری اعضای رهبری وفاداربه ببرک کارمل وبرخورد نابه هنجارعلیه آنان را ” بازی کودکانه و یک خیمه شب بازی” ارزیابی کرد.
این واکنش جانانهء رفیق سربلندرا علیه شیوهء برخورد داکتر نجیب الله در همان روز جلسه ء پلنوم 18 کمیته ء مرکزی درقصر دلکشا، بدون آراستن وپیراستن وبیش وکم یادداشت کرده بوده ام . 
درفرجام این بازیهای سیاسی فصل دیگری ازتاریخ پرفسوس وفسون سازمانی سیاسی و زنده گی ومبارزه ی ملی واجتماعی، حزبی ودو لتی ما،غالبا درنتیجه کار سیاسی پشت پرده سرمشاور حزبی و رهبران شوروی آغاز شد وبسود داکتر نجیب الله به ” ظاهر ” پیروزمندانه انجام یافت؛ ولی بزرگترین افتخار بازیهای سیاسی کهنکاران حزب ما با دریغ ودرد، بزرگترین درد و رنج، مرگ ومیر، خصومت واستخوان شکنی، خجلت وشرمساری تاریخی بوده است، آرزومندم که بازیها ی سیاسی عاری از افتخار دیگرازسوی نسلهای امروزوفردای ما هرگز تکرار نشود.»
ـ همين گونه اکادميسين پنجشيری درمقال ديگری تحت عنوان ” دوروز خونين تاريخ ” منتشرۀ سايت آريايی چنين می نويسد:
« درهمين قصر، فرايند انتقال قدرت از ببرک کارمل به دکتر نجيب ، درنتيجۀ زد وبند با رهبران قوای مسلح بتاريخ 14 ثور 1365 خورشيدی بدون خونريزی و برخورد مسلحانه انجام يافت و ببرک کارمل قهراً مجبور به استعفا شد. ولی جناح خلق ازاين تجارت سياسی با دکتر نجيب الله نه تنها سودی نکرد؛ بل به علت پاليسی دنباله روی خود زيانهای فراوانی هم ديد. درجلسه ای که اين تصميم اتخاذ شد، سربلند يگانه عضو کميته مرکزی طرفدار کارمل بود که گرفتاری شبانه و گروگانگيری اوپراتيفی طرفداران کارمل را ” خيمه شب بازی ” مسخره آميز خواند. »
ـ محمد اکرام انديشمند دراين رابطه ازقول ميرصاحب کاروال، می نگارد:
« ميرصاحب کاروال از جناح خلق و عضو بيروی سياسی حزب دموکراتيک خلق درحاليکه تعويض رهبری حزب را فيصله ی شوروی ها وانمود می کند، استعفای ببرک کارمل را نتيجۀ فشاری می داند که از سوی مخالفان وی دردرون حزب و دولت با توسل به احضارات نيروهای نظامی و امنيتی اتخاذ شد. ببرک کارمل که ظاهراً جهت تداوی درحدود سه ماه را تا اول می 1986 ( 11 ثور 1365 ) در شوروی به سربرده بود، پس از بازگشت مجبور به استعفا از رهبری حزب شد.
به نوشته ی کاروال قبل از آنکه يک هيأت حزبی و دولتی برياست صالح محمد زيری به شمول گلابزوی وزير داخله ، نظرمحمد وزيردفاع و يعقوبی وزير امنيت دولتی از ببرک کارمل بخواهند تا استعفای خود را ارائه کند، درپايتخت بگونۀ اعلان ناشده وضعيت فوق العاده حاکم شد. نيروهای مختلف نظامی و امنيتی در نقاط مختلف شهر توظيف يافتند. تيلفون های طرفداران ببرک کارمل قطع گرديد. پروازهای هوايی لغو شد و سپس ببرک کارمل تنها با اين درخواست که متن استعفارا خودش بنويسد و طرفدارانش مصئون باقی بمانند، حاضر به استعفا گرديد.
به نوشتۀ ميرصاحب کاروال، متن استعفا وتقاضای ببرک کارمل به “گريچکوف” نمايدۀ شوروی سپرده شد و سپس پلنوم 18 کميته مرکزی حزب دموکراتيک خلق برای پذيرش استعفا و تعيين جانشين او درحزب تدوير يافت.»
( کتاب ” حزب دموکراتيک خلق افغانستان: کودتا، حاکميت و فروپاشی (1357 ـ 1371 خورشيدی ) ، تأليف محمد اکرام انديشمند ، صفحه 434 )
ـ ميرصاحب کاروال دراين رابطه توضيحات بيشتر را اينگونه ارائه می دارد :
« برای اين منظور کار توضيحاتی درميان اعضای کميته مرکزی از طرف دارالانشاء کميته مرکزی ( کميسيون ) آغاز می گردد. بناءً اعضای اصلی و علی البدل کميته مرکزی را به سه گروپ: طرفداران نجيب الله ، گروپ مخالف ( طرفدار کارمل) و گروپ متزلزل، تقسيم می نمايند.
درگروپ اول بطورعموم تمام اعضای مربوط به بخش خلقی ها، جمعاً ازجمله ی پرچمی ها سليمان لايق، وزيری، غلام فاروق يعقوبی، کاويانی، ظهوررزمجو، نوراحمد نور، سلطان علی کشتمند وغيره شامل بودند. درگروپ طرفداران ببرک کارمل، اناهيتا راتبزاد، سربلند، سرور منگل، امتيازحسن، واسع کارگر، پردلی، دوست محمد دوست
[ شاه محمد دوست ـ نگارنده ] ، گل آقا ، محمود بريالی، نورالحق علومی [ نظام الدين تهذيب، شيرآقا سرشک ، محمد ياسين صادقی، فدا محمد دهنشين، عبد الله سپنگر، سيد اکرام پيگير، صديق کاوون، شفيق الله توده يی، خليل کارگر، انجنير نعمت ـ نگارنده] وغيره شامل بودند. متباقی اعضای کميته مرکزی در گروپ متزلزل قرارداشتند که بعداً به نفع نجيب الله موضعگيری می نمايند: البته بعد از کارتوضيحی توسط سلطان علی کشتمند و نوراحمد نور نظربه دلايل ذيل موضعگيری اکثراعضای کميته مرکزی پرچمی ها تغييرمی نمايد:
1 ـ چون تصميم توسط شوروی ها گرفته شده است بناءً مقاومت دربرابر آنها بيفايده است.
2 ـ اگرما مقاومت نماييم مکتب پرچم متلاشی می گردد.
3 ـ ببرک کارمل خودش استعفا داده است.
4 ـ درنتيجه ی اختلافات پرچمی ها، خلقی ها مسلط می گردد و سايردلايل ديگرارائه می نمايند.» (کتاب ” درسهای تلخ و عبرت انگيز افغانستان، صفحه 150 )
ـ در کتاب ” افغانستان در منگنه ژيوپوليتيک ” آمده است:
« درگزينش نجيب الله به عنوان جانشين کارمل شوروی ها نيز نقش سازنده يی را بازی کردند. نجيب را اندروپوف، اوستينوف و پونوماريوف که ارزشيابی بالايی از توانايی او می دادند، بسيار خوب می شناختند. دراين زمينه رايزنی ها اين بود که در صورت تعويض کارمل تنها نجيب می تواند بجای او بنشيند. رقبای او دراين عرصه عبارت بودند از: بريالی ، نور و لايق ( و به پندار نمايندگان استخباراتی نظامی شوروی ، سروری و زيری ) . مگر تمايلات فرکسيونی بريالی و نور و طبع اکادميک لايق راه ديگری باقی نمی گذاشت.
مامورين ” ک. گ . ب ” در سال های 1985 ـ 1986 برای تعيين مناسب ترين نامزد برای کرسی رئيس جمهور کشور ( بار دگر تکرار می نماييم که تصميم برکناری کارمل در کرملن گرفته شده بود ) تلاشهای را براه انداختند.»(صفحه 59 کتاب افغانستان…)
ـ همچنان والری تسکاپوف يکی از قوماندانان نظامی ارتش سرخ چنين می گويد:
« در 12 ثور 1365 جمعيت خشمگين به قصر رياست جمھوری ھجوم می برند مردم بر آشفته و خشمگين ھستند که گرباچف نجيب را جانشين ببرک کارمل نمود. گارد ملی دروازه ھای قصررياست جمھوری را با وسايط باربری ونقليه زرھدار توانست مسدود نمايد، محافظين گارد در چھار صف ايستاده بودند و کسانی را که به داخل رخنه ميکردنددوباره به خارج پرت ميکردند.
بما گفتند که در برجھا قرار داشته باشيم و اجازه نيست سر ھای خودرا از پنجره
بيرون بکشيم. کندک ما تقريبأ (150) نفر مسلح بود ، 20 چين ماشين محاربوی ، بلوک راکت انداز و پرسونل دافع ھوا که تمام وقت روی پشت بام ھمراه با راکت ھا آماده بوديم.»
بلی، به مصداق گفتۀ دانشمند بزرگ اروپا در کتاب ” هجدهم برومرولويی بناپارت”، حوادث و رويدادهای تاريخ درکشورما نيز دوبارتکرارگرديد:
رويداد اول، با راه اندازی کودتای اول حفيظ الله امين عليه رهبران و کادرهای جناح پرچم و سپس عليه نورمحمد تره کی و رهبران وحدتخواه جناح خلق ح. د. خ. ا که منجر به شهادت حدود سه هزار تن بهترين کادرهای جناح پرچم حزب و سازمان جوانان؛ دهها هزار روشنفکر وصدهاهزار هموطن مان گرديد وسرانجام پای ارتش سرخ را به افغانستان کشانيد؛همين گونه در رويداد دوم، کودتای 14 ثور 1365(گورباچف ـ نجيب )، علاوه برگسترش قتل و کشتار اعضای حزب و متحدين سياسی آن، زمينه های عينی و ذهنی را برای سقوط حاکميت ح. د. خ. ا و انتقال قدرت به تنظيمهای جهادی و طالبان و سپس قتل عام شهروندان کابل ـ مزار شريف و ساير مناطق کشور را نيز مساعد نمود.