شمه ئی از دیدگاه های پژوهشگران ونویسندگان داخلی وخارجی
در رابط به کارکردهای نجیب الله.
قسمت ششم
پس از پايان کودتا و اعلام نتايج نهايی آن ، گردانندگان داخلی و خارجی اين جنايت سازمان يافته، بمنظور فرونشاندن خشم خروشندۀ کادرها و صفوف پاکنهاد ح. د. خ. ا و پيشگيری از واکنش نظامی افسران جوان ارتش، که با سرنوشت زندگی حزبی و سياسی آنان معاملۀ خائنانه بعمل آمده بود؛ در گام نخست به غصب پست منشی عمومی کميته مرکزی ح. د . خ. ا و نصب نجيب الله دراين مقام بسنده شده به اعضای حزب افاده کردند، که رفيق ببرک کارمل عضو بيروی سياسی کميته مرکزی ح. د.خ.ا و رئيس شورای انقلابی ج. د.ا،پابرجاست يعنی در رأس دولت جمهوری دموکراتيک افغانستان قراردارد؛ صرف رهبری امورحزبی به نجيب الله که وی هم از پيروان راه رفيق کارمل است و درتمام امور حزبی از اوشان هدايت می گيرد ، تفويض شده است؛ اما اين تقسيم و دوگانگی قدرت ( حزبی ـ دولتی ) برای تطبيق برنامه های زندگی برانداز گورباچف و شرکاء و ارضای خاطر و حرص سيری ناپذير نجيب الله و انتظارهای قدرت طلبانۀ فرکسيونهای درکمين نشستۀ ضد حزبی ، قابل تحمل نبود؛ بويژه زمانی که نجيب الله در جلسات و محافل رسمی با رفيق کارمل مواجه می گرديد و خود را از نظر دانش علمی ؛ استدلال فلسفی ، تحليل سياسی و تجربۀ کاری … خيلی ها کوچک و کمرنگ احساس می نمود؛ اين وضع با اخلاق قبيله يی و تفکر شئونيستی او سازگاری نداشت.
بنابران بعد از مدت ( شش ماه ) باری مسأله ی مريضی صعب العلاج رفيق کارمل ، توأم با سبکدوشی شان از رهبری دولت ، در مرکز تبليغات مشاورين فاسد روسی و فرکسيون های گوش به فرمان ضد حزبی تيم حاکم قرار گرفت.
سرانجام بتاريخ اول قوس 1365( 20 نومبر 1986 ) رفيق ببرک کارمل از پست رياست شورای انقلابی دولت جمهوری دموکراتيک افغانستان نيز سبکدوش گرديد. وليک از اين که نجيب الله سن 40 سالگی را تکميل نکرده بود؛ بدان ملحوظ نظر به حکم اصول اساسی دولت ج. د. ا که سن واجد شرايط اين پست را تکميل چهل سالگی تعيين کرده بود، خودش اين مقام را دربدوامر اشغال کرده نمی نتوانست؛ پس بايست جنرال عبدالقادر معاون اول ويا جنرال گل آقا معاون دوم صدر هيأت رئيسۀ شورای انقلابی دراين مقام برگزيده می شدند و رهبری اموردولت را بدست می گرفتند.
اما از آن جايی که هردو شخصيت ارشد نظام از جملۀ مخالفين کودتای 14 ثور 1365 بودند؛ از آن رو آنان با برنامه های ننگين گورباچف ـ نجيب، هيچ گاه ابراز موافقت نکردند. بدان ملحوظ حاجی محمد چمکنی، يکی از هم تباران و همشهری نجيب الله تا زمان غصب اين مقام توسط خودش ، بحيث سرپرست شورای انقلابی ج. د. ا ، نصب گرديد ؛ درحالی که نور احمد نور شخص فعال مايشاء کودتا 14 ثور ، دوباره بحيث منشی تشکيلات و فرد شماره دوم درحزب ، به فرمايش گوباچف درهفته های اول کودتا مقرر شده ، تطبيق برنامه تفويض شده را موبه مو عهده دار و انجام خدمت می نمود.
طوری که در قسمت های گذشته درموردعوامل خارجی ” تذکار رفت : گورباچف پس از امضای معاهدۀ ننگين ” ريکجاويک ايسلند ” و سپردن تعهد به زمامدار قصرسفيد و سران دول غربی و حاکم نظامی پاکستان، درتوافق با پلانهای اسارتبار” سی.آی. ای ” ، انتلجنس سرويس و ” آی . اس . آی ” ، بروفق ميل و آرزوهای ديرين تنظيم های بنيادگرای جنگ افروز مستقر در پاکستان و ايران؛ تسليمی قدرت دولتی و درهم شکستن حاکميت ح.د. خ.ا را از طريق راه اندازی کودتای درون حزبی؛ متعهد شده بود و اين جنايت زندگی برانداز را در 14 ثور 1365 بدست خوش خدمتان داخلی در درون ح. د.خ.ا و مشاورين روسی درافغانستان، انجام داد و با سبکدوشی زنده ياد ببرک کارمل ازمقامهای رهبری حزب و دولت و اخراج و تبعيد وی از کشور فرجام بخشيد؛ تطبيق برنامه بزرگی که روی دست داشتند ، تنها با سبکدوشی ببرک کارمل تحقق نمی پذيرفت. زيرا ببرک کارمل شخصيتی مجرد، تنها و يک فرد عادی اين سرزمين نبود؛ بلکه ايشان رهبر يک حزب سياسی آزموده، مجرب و دارای جهانبينی علمی و کارآزمودۀ سياسی بود ، که دهها کادر رهبری، صدها کادر ملی اداره کننده ، هزاران کادر آموزش ديده در بخشهای مختلف زندگی جامعه و دهها هزارعضو با ايمان ، رسالتمند و ميهن دوست را تربيه ، تجهيز و به جامعه تقديم نموده بود.
بنابران گورباچف و شرکاء پس از انجام کودتا و تبعيدببرک کارمل، درصدد آن شدند تا بمنظور تطبيق برنامۀ بزرگ (!) شان، نخست پروگرام فريبنده و ظاهراً دلگرم کننده ای را تحت عنوان ” مصالحۀ ملی (!) ” به جامعه ارائه کنند و سپس برای پياده کردن آن ، همه اعضای رهبری با رسالت و سالم انديش حزب؛ کادرهای حزبی بادانش و متعهد به ميهن و مردم و صفوف با ايمان و سنگرنشين ح. د. خ. ا را از مقام های حزبی ، دولتی و سازمانهای اجتماعی برکنار و سبکدوش نموده، عوض آنان اعضای فرکسيونهای بدنام هردو جناح قبلی حزب را استخدام و به کار گمارند.
آنان با عنوان کردن و استفادۀ سوء از تزسهای دهگانه ببرک کارمل ( مورخ 13 نومبر 1985، که محتوای فشردۀ آن را وارد آوردن تغييرات معينی درسياستهای حزب و دولت، در رابطه به مسأله ی جنگ و صلح درکشور؛ پيشنهاد مصالحه با مخالفين مسلح در چهارچوب اصول و نورم های قابل قبول برای همه طرفهای درگير ، بمنظور قطع جنگ و تأمين صلح و امنيت درميهن از موضع قوت ، نه ضعف و کرنش و معامله گری؛ جلب نيروهای بالقوۀ مردم در دفاع از روند صلح ، تحکيم حاکميت سياسی، استقلال ملی و ارزشهای نظام مردمسالار و ابراز نرمش و انعطاف پذيری صلحجويانه در برابر مخالفين مسلح و حاميان آنان ، تشکيل می داد ) ؛ تزس ديگری را تحت عنوان ، “مشی مصالحۀ ملی ” بتاريخ 16 جنوری 1987 بوسيله دوکتور نجيب الله اعلام نمودند ، که اساس و محتوای آن را آشتی با برادران آزرده خاطر(!) ؛ تقسيم قدرت دولتی ميان تيم حاکم و تنظيمهای بنيادگرای اسلامی، آتش بس يک جانبه و عقبگرد از خط سياسی و تشکيلاتی حزب بجانب راست تا وصل شدن به راست افراطی … ، تشکيل می داد وحاصل آن جز تهی نمودن مضمون مبارزه از راه ترقی وعدالت اجتماعی؛ سلب نمودن فعاليتهای جانبازانۀ همه رزمندگان ح. د. خ. ا ، قوای مسلح کشور و متحدين حاکميت از امر بزرگ دفاع ازميهن و مردم و خوشنودی مخالفين مسلح و حاميان آن؛ چيز ديگری را درقبال نداشت.
ازآن جايی که همه اعضای بادانش، آگاه، ژرف نگر و مسؤوليت پذير ح. د. خ. ا ( درسطح رهبری ـ کادرها و صفوف ) طرفدار طرح صلح مندرج در تزسهای دهگانه ذکر شده بودند؛ مشی مصالحه ملی(!) گورباچف را که از موضع نهايت ضعف، عذر و زاری ، آنهم به گونه تگدی مطرح شده بود و هيچ گونه ضمانت اجرايی تطبيق آن درجامعه و پذيرش آن ازسوی مخالفين مسلح که بادولت درجنگ بودند، ديده نمی شد؛ يک پلان مشترک خطرناک که منجر به سقوط حاکميت خواهد شد، ارزيابی نموده با آن مخالفت صريح حزبی و قانونی خويش را ابراز و تقاضا نمودند تا اين موضوع سرنوشت ساز حزب، دولت و جامعه، دريک جلسۀ بزرگ و نشست با اعتبار حزبی ( کنفرانس سراسری ح. د. خ. ا ) مطرح و روی هردو مشی صلح خواهی (تزسهای دهگانه ببرک کارمل، مصوب مورخ 13 نومبر 1985 شورای انقلابی ج. د. ا و ” مشی مصالحۀ ملی مطرح از جانب گورباچف ” ) در فضای آزاد و دموکراتيک، ،غور و بررسی بعمل آيد و در جهت عملی نمودن ان صحبتهای سالم و همه جانبه صورت گيرد.
از آن جايی که نجيب الله و فرکسيونهای تازه بدوران رسيده ، از نظر کميت در اقليت محض قرارداشتند و از نظر کيفيت نيز طراحان چيزفهم و کادرهای بادانش، مجرب و آموزش ديدۀ سياسی وپژوهشگر علمی را نيز با خود نداشتند؛ بنابران ايشان بمنظور تطبيق اين برنامۀ زندگی برانداز ، بدترين شيوه های ضد حزبی ازقبيل تهديد، تخويف، تطميع و کاربرد اسلوب خدمات مخفی؛ برکناری ازکار و اخراج اعضای حزب ازمقام های رهبری حزبی و دولتی را بصورت گسترده درپيش گرفتند و درعوض آنان عناصر اپورتونيست، معامله گر، استفاده جو و تشنگان مقام و منصب را نصب نمودند. همزمان با آن راه معامله گری را با عده ای از رهبران و کادرهای جناح خلق ح. د. خ. ا که آنان در رهبری بخشهای مختلف حزبی و دولتی سهم خود را کمتر از جناح پرچم و غير حزبی ها می پنداشتند، نيز آغاز کرده ، خواستند تا جای کادرهای پيرو تفکر حزبی ببرک کارمل را از وجود اين مجموعه تکميل نمايند، که ميتوان از سبکدوشی رفقای ذيل ، به گونۀ نمونه ياد آورشد:
1ـ برکناری دوکتور اناهيتا راتبزاد ـ از مقام های : عضويت بيروی سياسی و کميته مرکزی ح. د. خ. ا ؛ عضويت هيأت رئيسه ی شورای انقلابی ج. د. ا ؛ رهبری سازمان دموکراتيک زنان افغانستان و رياست سازمان صلح و همبستگی و دوستی خلقها ؛
2 ـ سبکدوشی جنرال عبدالقادر فرمانده قيام پيروزمندانۀ هفتم ثور 1357 ، از عضويت علی البدل بيروی سياسی کميته مرکزی ح. د. خ. ا و معاونيت اول صدر هيأت رئيسه شورای انقلابی ج. د. ا و حذف اين مقام رهبری دسته جمعی از تشکيلات دولت؛
3 ـ برکناری جنرال گل آقا از معاونيت دوم صدرهيأت رئيسه شورای انقلابی ، اخراج وی از عضويت کميته مرکزی ح. د. خ. ا و واداشتن آن دانشمند بزرگ ارتش افغانستان به استعفاء و مطالبۀ تقاعد پيش از وقت ؛
4 ـ برکناری محمود بريالی از عضويت دارالانشاء ، بيروی سياسی و رهبری شعبات روابط بين المللی و تبليغ ، ترويج و آموزش کميته مرکزی ح. د. خ. ا و سپردن اين مقام ها به سليمان لايق منشی دوم فرکسيون باصطلاح خيبريستها (!) و نجم الدين کاويانی رهبر فرکسيون خود ساختۀ تاجيک تباران (!) بعوض وی؛
5 ـ سبکدوشی عبدالمجيد سربلند از پست معاون صدراعظم و فرستادن وی بحيث سفير در کشور کوبا ؛
6 سبکدوشی محمد سرور منگل از پست معاون صدراعظم و روان کردن وی بحيث سفير در مجارستان ؛
7 ـ برکناری شاه محمد دوست از پست وزارت خارجه و تقرر عبدالوکيل (که به اتهام فرکسيون بازی بحيث سفير درويتنام فرستاده شده بود )، بعوض وی ؛
8 ـ سبکدوشی جنرال نظر محمد از پست وزارت دفاع و تعيين وی بحيث معاون صدراعظم و تعيين جنرال محمد رفيع بعوض وی در اين مقام ؛
9 ـ سبکدوشی محمد ياسين صادقی از عضويت دارالانشاء کميته مرکزی ح. د. خ. ا و رياست امور سياسی وزارت دفاع و تعيين ذبيح الله زيارمل عضو فرکسيون باصطلاح خيبريستها (!) بجای وی دراين پست ؛
10 ـ سبکدوشی محمد نبی شوريده از پست رياست امور سياسی وزارت امنيت دولتی و تقرر محمد عارف صخره ، ( شخصی که درشب کودتا يک تعداد رفقای حزبی مخالف کودتای 14 ثور 1365 را در داخل ارگ بدستور نجيب زندانی کرده بود)، بعوض وی ؛
11 ـ برکناری دوکتور فاروق از پست رياست امور سياسی وزارت داخله و تعيين اسدالله پيام بعوض وی ؛
12 ـ سبکدوشی زنده ياد امتياز حسن از پست معاونيت سازمان همبستگی صلح همبستگی و دوستی ج. د. ا؛
13 ـ برکناری فدامحمد دهنشين معاون اول شورای مرکزی جبهه ملی پدروطن افغانستان و تعيين داکتر حبيب منگل بجای وی ؛
14ـ برکناری محمد نسيم جويا از پست معاون اول کميتۀ حزبی شهر کابل و از عضويت کميته مرکزی ح. د. خ. ا، در ماه ميزان 1366، بنابر برجانبداری وی از وحدت و يکپارچگی حزب وعدم موضعگيری خاص به اين يا آن طرف؛ چيزی که تيم حاکم ، برخلاف آن توقع و انتظار ديگری داشتند؛
15 ـ برکناری عبدالله سپنگر از پست رياست شعبه تبليغ ، ترويج و آموزش کميته مرکزی ح. د. خ. ا و جابجايی حيدر مسعود و سپس فقير محمد ودان دراين مقام ؛
16 ـ سبکدوشی صديق کاوون طوفانی از رياست روزنامه حقيقت انقلاب ثور و نصب محمد حسن بارق شفيعی بجای وی ؛
17ـ برکناری انجنير نعمت از امريت زون مرکز و عضويت کميته مرکزی حزب د. خ. ا در ماه ميزان 1366 ؛
18ـ برکناری عبدالخليل کارگر از عضويت کميته مرکزی ح. د. خ. ا و اخراج از کار در فابريکۀ جنگلک در ماه ميزان 1366 ؛
19 ـ برکناری جنرال محمد قاسم آسمايی از پست رياست سارنوالی اختصاصی و زندانی نمودن وی بنابر حمايتش از تطبيق يکسان احکام قانون و حقوق شهروندان و مخالفتش با فرمايشهای حزبی و نقض قوانين نافذۀ کشور؛
20-دکتور عبدالغفار لکنوال عضویت کمیته مرکزی، عضویت شورای انقلابی و وزیر زراعت و اصلاحات آرضی سبکدوش گردیده و تحت نظارت در منزلش قرارگرفت.
21 ـ و سرانجام سيد محمد گلابزوی نيز در سال 1367 از پست وزارت داخله برکنار و بحيث سفير در مسکو فرستاده شد و عوض وی محمد اسلم وطنجار در اين مقام تعيين گرديد.
درهمين دوره شماری از منشی های کميته های حزبی ولايات ـ والی ها و کادرهای رهبری کنندۀ درارگانهای عالی مرکزی دولتی ( ملکی و نظامی ) نيز بنابر موضعگيری سالم حزبی شان بدفاع از اصول زرين و تسجيل شدۀ ح. د. خ. ا مبنی بر صلح عادلانه و پايدار، از وظايف برکنار و به حاشيه رانده شدند.
گورباچف و نجيب الله ، با اين سبکدوشی ها و به حاشيه راندن اعضای رهبری سالم انديش و کادرهای مجرب و رهبری کننده ی پستهای مهم حزبی و دولتی می پنداشتند ، که وقت آن فرارسيده است تا تطبيق تعهدات ريکجاويک ايسلند را تحت عنوان ” مصالحه ملی” و آشتی با برادران آزرده خاطر(!) رویدست گيرند و با تدوير کنفرانس سراسری ح. د. خ. ا ، اين برنامه ازجانب اعضای کنفرانس تصويب و برآن مهر تاييد گذاشته شود، تا آن بخشی از اعضای حزب و روشنفکرانی که از محتوای اصلی و نتايج بعدی آن که همانا سقوط و تسليمی حاکميت ح. د. خ. ا به مخالفين بود؛ آگاه نبودند و درمورد صحت و سقم آن ، درحالت تردد و تشويش قرارداشتند؛ گويا به درست بودن آن معتقد ساخته و آنان را درجهت تطبيق آن موظف گردانند.
درجو چنين هوا و فضا، آقای گورباچف ، دستور انجام ماموريت تفويض شده را به تيم اقتدارگرای حاکم برحزب صادر و مطابق آن تاريخ تدوير کنفراس سراسری ح. د. خ. ا، درماه ميزان 1366 اعلام و انتخابات نمايندگان اعضای حزب در تمامی سازمانهای حزبی نواحی ، شهرها ، ولسوالی ها و ولايات آغاز گرديد.
آنان درگام نخست انتخابات را در سازمان حزبی شهرکابل ، در پايتخت کشور آغاز و با پيش کشيدن کادرهای مورد نظر خويش نتيجۀ آن را به آزمايش گرفتند.
وليک همين که ظهور رزمجو عضو بيروی سياسی کميته مرکزی ح. د. خ. ا و منشی کميتۀ حزبی شهر کابل ، درناحيۀ چهارم ؛ آدينه سنگين شهردار کابل در ناحيۀ دوم ؛ فريد لعلی معاون کميتۀ حزبی شهرکابل درناحيۀ ششم و محمد ابراهيم منشی سازمان جوانان شهر کابل در ناحيۀ اول، ازطرف نمايندگان منتخب حزب درنواحی ذکر شده ، رد شدند و به کنفرانس سراسری راه نيافتند؛ آنگاه تيم حاکم را تب لرزه فراگرفت و ديگر جرأت آن را کرده نتوانست تا نجيب الله منشی عمومی ، نور احمد نور منشی دوم حزب ، کشتمند نخست وزير ، رفيع ، وطنجار ، لايق ، وکيل اعضای بيروی سياسی کميته مرکزی ح. د. خ. ا و ديگران را در نواحی حزبی شهرکابل معرفی کند؛ ايشان مجبور شده راه کميته های حزبی ولايات دور دست کشور را درپيش گرفتند.
واما ، همين که محمد اسلم وطنجار عضو بيروی سياسی کميته مرکزی ح. د. خ. ا و فرد طرف اعتماد نجيب الله در جناح خلق، در کنفرانس حزبی ولايت هرات رد گرديد و همزمان با آن ببرک کارمل که در مسکو تبعيد و از شرکت در کنفرانس سراسری محروم شده بود؛ درغيابش از جانب نمايندگان انتخابی کنفرانس حزبی ولايت جوزجان ، باتفاق آراء بحيث نماينده از آن ولايت به کنفرانس سراسری انتخاب گرديد. همين گونه محمود بريالی از سوی نمايندگان حزب درکنفرانس حزبی ولايت غزنی برگزيده شد. بهمين منوال دوکتور اناهيتا راتبزاد ، عضو اصلی کميته مرکزی ح. د. خ. ا ، را که مخالف مادۀ ششم اساسنامه حزب ، از شرکت در پروسۀ انتخابات و اشتراک در کنفراس سراسری بگونۀ قلدر منشانه محروم کرده بودند؛ برخلاف ارادۀ ضد حزبی تيم حاکم ، ازطرف اعضای انتخابی کنفرانس ناحيۀ هفتم شهر کابل، درغياب خودش باتفاق آراء بحيث نماينده به کنفرانس سراسری انتخاب گرديد؛ همچنان ساير اعضای معتقد به آرمانهای حزب و انديشه های پيشرو عصرمان ( پيروان خط زنده ياد ببرک کارمل ) در 11 ناحيۀ حزبی شهرکابل وساير کنفرانسهای حزبی ولايات، توسط اعضای حزب انتخاب و رأی موافق گرفته به کنفرانس سراسری راه يافتند. برعکس اعضای فرکسيون های ضد حزبی، آن گونه که از قبل برنامه ريزی شده بود، غرض اشتراک در کنفرانس سراسری رأی آورده نتوانستند. در همين جا بود که حق بر باطل پيروزگرديد.
درچنين جو سياسی آقای گورباچف و تيم اقتدارگرای ضد حزبی آن راه قانونی تطبيق برنامه را از دست داده ، راه توسل به کودتای درون حزبی ديگر را درپيش گرفتند . ايشان آنعده اعضای معتقد و متعهد حزب را که ازجانب اعضای کنفرانسها با کسب رأی موافق به کنفرانس سراسری راه يافته بودند ؛ نخست کارتهای آنان را که سند رهيابی شان به کنفرانس سراسری بود قيد کرده ، درعوض، به ردشدگان کارتهای اشتراک در کفرانس توضيع گرديد. پس از پايان اين پروژه، پروگرام پيگرد، تعقيب، سرکوب و سبکدوشی ساير اعضای باايمان و متعهد حزب را درسال 1366 آغاز نمودند.
از آن جايی که اين کمترين همه ، ازجملۀ آن عده اعضای انتخابی حزب برای شرکت در کنفرانس سراسری ح. د. خ. ا ، از ناحيۀ يازدهم شهر کابل بود ؛ وليک اين که چگونه از شرکت در کنفرانس محروم ؛ از وظايف حزبی و سازمانی سبکدوش ؛ سه سال خانه نشين و بيکار و بی سرنوشت گرديد ؛ جريان بعنوان ” مشت نمونۀ خروار ” بشرح زير توضيح می گردد:
طوری که در بالا ذکر شد؛ تيم تازه بدوران رسيده در حزب و دولت، تصميم گرفت تا طرح تسليمی قدرت دولتی را از طريق تهی نمودن محتوی و درونمايۀ ح. د. خ. ا، از اهداف برنامه يی و اصول زرين و قبول شده ی سياست جاری آن ؛ با پيش کشيدن عنوان فريبنده ای ” مشی مصالحه ی ملی و آشتی با برادران آزرده خاطر” ؛ با راه اندازی کنفرانس سراسری ” دلخواه (!) ” ح. د. خ. ا و کسب رأی اعضای کنفرانس ، تصويب و به تعميل اوامر و هدايات داده شدۀ گورباچف موفق گردد. اما درمقابل خويش و انجام اين خدمت گذاری ها ، اعضای متفکر و رسالتمند را در سطح رهبری و همينگونه در ميان کادرهای معتقد به اهداف حزب ، چون خار چشم درجلو کار خويش می ديد.
بنابران ، درگام نخست تصميم گرفته شد تا ببرک کارمل و دوکتور اناهيتا راتبزاد دوتن از رهبران ح. د. خ. ا و سازمان دموکراتيک زنان افغانستان که تا آن زمان عضويت بيروی سياسی ح. د. خ. ا را دارا بودند، مخالف هدايت مادۀ ششم اساسنامه ، يعنی قانون اساسی زندگی درون حزبی ، که در آن تصريح شده است : ” هرعضو حزب حق دارد تا بحيث انتخاب کننده و انتخاب شونده ، در انتخابات شرکت نمايد ” ، از شرکت درانتخابات و کانديداتوری آنان ، بحيث نماينده در کنفرانس سراسری، مثل ساير اعضای بيروی سياسی و اعضای کميته مرکزی ح. د. خ. ا، محروم سازند.
بربنياد همين پندار واهی ضد حزبی ، اربابان برسر اقتدار، هردو شخصيت محبوب القلوب و رهبری کنندۀ حزب را در هيچ يک از ولايات و شهر کابل مانند ساير اعضای کميته مرکزی غرض ابراز نظر اعضای حزب، معرفی نکردند. گويا باصطلاح و پندار خام خويش، آنان را در منازل شان ( يکی را در حالت تبعيد درخارج کشور و ديگری را درکابل درمنزلش) ميخکوب و تحت نظارت قرارداده ، از شرکت درکنفرانس محروم ساخت.
اين تخطی صريح تيم حاکم ، از قانون اساسی حزب و برخورد نظاميگری آنان ، وجدان اعضای معتقد به اهداف و اصول زرين حزب و قانونگرا را در سراسرکشور جريحه دار ساخته و وادار به دفاع از تطبيق يکسان اساسنامۀ حزب و رعايت قانون مداری نمود.
سرانجام ان طوری که در بالا ذکرشد، اعضای شرکت کنندۀ کنفرانس حزبی ولايت جوزجان ، به اتفاق آراء رفيق ببرک کارمل را و اعضای منتخب شرکت کننده در کنفرانس حزبی ناحيۀ هفتم حزبی شهرکابل نيز به اتفاق آراء دوکتور اناهيتا راتبزاد را، بحيث نماينده های خويش غرض شرکت در کنفراس سراسری ، انتخاب نمودند.
اين گزينش دسته جمعی اعضای انتخابی هردو سازمان حزبی ( ولايت جوزجان و ناحيۀ هفتم شهرکابل ) خودخواهی جنون آميز و غرور کاذب شؤونيستی تيم برسر اقتدار را به شور آورده ، تصميم گرفتند تا اين شکست خويش را که به بهای زيرپاکردن اساسنامه ی حزب ، انجام داده بودند و جز آبروريزی چيز ديگری ببار نياورد؛ با مجازات شديد تمام شرکت کنند گان هردو سازمان حزبی (ولايت جوزجان و ناحيۀ هفتم شهرکابل) ترميم و عقده گشايی کنند.
نخست در شهرکابل به انجنير ظهور رزمجو منشی کميتۀ حزبی شهرکابل دستور صادر شد تا 24 تن اعضای منتخب شرکت کننده در کنفرانس حزبی ناحيۀ هفتم را به اشد مجازات ، يعنی اخراج از حزب که اعدام سياسی در زندگی حزبی محسوب می گرديد، محکوم و از انجام وظايف حزبی بعدی آنان ، که درهراس بودند ، خود را بی هراس و آسوده خاطر سازند.
رزمجو دستور تدوير جلسۀ بيروی اجرائيه ی کميتۀ حزبی شهر کابل را صادر کرد.
منشی کميتۀ حزبی شهرکابل، جريان کنفرانس ناحيۀ هفتم و انتخاب دوکتورراتبزاد را به گونۀ ” خود سرانه (!)” از جانب 24 تن اعضای کنفرانس حزبی ناحيۀ هفتم درمغايرت با تصميم ( شفاهی نه تحريری! ) بيروی سياسی حزب خوانده ، اخراج تمامی آنان را از حزب ، مطابق هدايت رهبری (!) حزب ، تقاضا نمود.
از جمع 13 تن اعضای بيروی اجرائيه ی کميته حزبی شهر کابل، بجز دوتن که (رفيق واسع کارگر رئيس شورای شهر کابل اتحاديه های صنفی افغانستان و اين کمترين همه، معاون اول شورای شهر کابل جبهه ی ملی پدروطن افغانستان)، که دست مخالفت را بلند کردند ؛ ديگران همه سکوت اختيار نموده خموشی درجلسه را نسبت رنجش خاطر مقامات بالايی ، ترجيح دادند.
رزمجو پرسيد: شما در مورد دستور رهبری حزب ، مبنی بر اخراج 24 تن اعضای کنفرانس حزبی ناحيۀ هفتم، چی گفتنی داريد؟
رفقا توضيح داند که رفيق داکتر راتبزاد بحيث عضو بيروی سياسی کميته مرکزی ح. د. خ. ا حق دارد تا مطابق حکم مادۀ شش اساسنامۀ حزب که بمثابۀ قانون درزندگی حزبی ما مدار اعتبار و واجب التعميل است؛ در انتخابات و شرکت در کنفرانس سراسری ، بحيث انتخاب کننده و انتخاب شونده حق اشتراک را دارد . ايشان بايست مطابق بحکم اساسنامه و مقررات جاری بر سرنوشت حزب، مانند ساير اعضای بيروی سياسی و کميته مرکزی حزب به يکی از ولايات ويا شهرکابل معرفی می شد. هرگاه اعضای حزب اورا انتخاب نمی کردند، حرفی درميان نبود؛ ولي چرا مقام رهبری حزب اورا به هيچ يک از ولايات و شهر کابل معرفی نکرد و از شرکت درانتخابات محروم نمود.
رزمجو گفت : دراين مورد بيروی سياسی تصميم گرفت تا رفيق داکتر راتبزاد در انتخابات و در کنفرانس سراسری شرکت نه نمايد؛ ما نيز مطابق هدايت رهبری حزب بايد کسانی را که خودسرانه اورا بحيث نماينده غرض شرکت در کنفرانس انتخاب کرده اند، مجازات نماييم.
متن و محتوای ” مشی مصالحه ی ملی ” تزس گورباچف که نجيب الله آن را به قيمت از دست دادن حزب، متحدين سياسی، وطن ، مردم و ميهن ، در معرض امتحان قرارداد؛ چگونه بوده وچی نتايج ثمربخش را ببار آورد؛ آيا مخالفين مسلح داخلی ( برادران آزرده خاطر) و حاميان بين المللی آنان به اين طرح کوچکترين ارزشی قايل شدند؟ توجه نماييد به فشردۀ اين دوکتورين بی بديل و نتايج آن، از قلم سلطانعلی کشتمند نخست وزير وقت و يکی از دوستان نزديک آن زمان نجيب الله و متحد وی در کودتای 14 ثور 1365 ؛ که به شرح زيربيان شده است:
« در برنامه مصالحه ملی، مسايل مربوط به قطع يکجانبه آتش بس از سوی دولت، اعلام روزهای باز برای بازديد مخالفين از شهرها و بويژه از شهرکابل با حفظ امنيت ايشان، تأمين تماس با فرماندهان گروههای مسلح و ايجاد تسهيلات برای تشکيل نمايندگی های تنظيم های جهادی در شهر کابل و احزاب سياسی ، گنجانيده شده بود….
برطبق برنامه مصالحه ملی، از سطح ولايات تا قريه ها، ميتوانست ارگانهای ائتلافی تشکيل گردد و از فرماندهان گروههای مسلح برای پيوستن به آنها دعوت بعمل آيد. همچنان راه برای گزينش نمایندگان گروههای مسلح بحيث اعضا در شوراهای محلی، بحيث اعضا ويا رئيس کميته های اجرائيه از قريه ها تا ولايات و بحيث اعضای کميسيونهای مصالحه ملی ، باز گذاشته شده بود….
از اعلام مشی مصالحه ملی مدتها سپری گرديد. پيشنهادات جديدی هرچند زمان بعد، از سوی نجيب الله ارائه ميگرديد. وی ، وزرا و کارمندان بالا رتبه رژيم های سابق را برای کار در پُستهای رهبری کننده دولتی دعوت ميکرد و مقامات بلند و حساس دولت چون: صدارت، مقام زعامت معنوی، وزارت دفاع و برخی وزارتخانه های ديگر را برای مخالفين ظاهراً پيشکش مينمود، درحاليکه برای تحقق آن درعمل آمادگی نداشت. او بدينطريق سمتهای بلند دولتی و ازجمله مقام شورای وزيران را به حراج گذاشت و بدينطريق اهميت و صلاحيت آن ارگان اجرايی هميشه فعال را در اذهان مردم و درعمل پائين آورد و توان کارايی آن را بشدت لطمه زد….
ولی گويا اينکه درجانب مقابل گوش شنوا وجود نداشت. دربرابر مجموعه پيشنهادات هيچگونه واکنش مثبت از سوی تنظيمها و هواداران ايشان داده نشد. آنان چيزی کمتر از واگذاری مقام رياست دولت از سوی نجيب الله، مطالبه نميکردند. آنان در وضع مساعدی قرار داشتند. ايشان مانند گذشته از يکسو هنوز سلاح و پول فراوان دريافت ميداشتند و مورد پشتيبانی بيچون و چرا قرار ميگرفتند و از جانب ديگر دولت نجيب الله با بی اعتنايی روزافزون مقامات شوروی روبرو ميگرديد. اينکه نجيب الله بکرات ميگفت که مصالحه ملی جاده يکطرفه نيست، متأسفانه يکطرفه باقی ماند.
اقدامات ديگری از قبيل برگزاری کنگره دوم حزب، تعديل نام و برنامه عمل حزب با سمتگيری راست گرايانه، اعلام اقتصاد بازار آزاد بشيوه غربی، غير حزبی اعلام کردن شخصيتهای مهم حزبی در برخی مقامات عالی دولتی، انجام مذاکرات بی نتيجه با برخی از اعضای رهبری تنظيمها برای روزگذرانی، هيچيک گره از مشکل مصالحه ملی نگشود. نه تنظيمها و نه پاکستان و متحدان آن به چنين چيزهای اعتنا نمی نمودند و هدف آنان را صرف ساقط کردن و برانداختن رژيم، به هر شکل، شيوه و قيمت ممکن، تشکيل ميکرد….
ولی باوجود تمام اين چنين پيشنهادات و تعهدات، تنظيمها و حاميان خارجی آنها از جا نجنبيدند و کوچکترين اعتنايی نکردند. يکبار ديگر ثابت گرديد که حرف درباره برنامه ها و سياستها نه ، بلکه بر سر برانداختن رژيم بود ، به هر قيمتی و هرگونه عواقبی ! »
( ياداشتهای سياسی و رويدادهای تاريخی ـ س. کشتمند ـ ج 3 ـ صص 993 ـ 988 )
پس از برگزاری پر تشنج دومين کنفرانس سراسری ح. د. خ. ا، اوضاع سياسی ـ اجتماعی ـ اقتصادی و نظامی کشور به گونه ی زيرين شکل گرفت:
در آن برهۀ ازتاريخ ، درحالی که شامپيون خود ساخته ای تأمين صلح و آرامش در کشور ، مطابق به دستور و فتنه گری های گرباچف و شوارد نادزی، سازماندهند گان اصلی بربادی وطن و فروريزی حاکميت سياسی در افغانستان بودند و با درپيشگيری سياست های شئونيستی، پايه های تشکيلاتی حزب و بنياد ساختارهای دولتی را هر روزمتزلزل می ساختند و زمينه هارا به هدف نفوذ و رخنۀ عمال ارتجاع و امپرياليسم درداخل ميهن و قلمرو حاکميت مساعد می نمودند؛ اعضای رسالتمند و معتقد به آرمانهای عالی و انساندوستانۀ ح . د . خ. ا، در سخت ترين و دشوارترين آزمون زمان و شرايط ويژۀ حاکم برکشور قرار گرفتند.
دريک طرف ( جبهۀ بيرونی ) درمقابل جنگ افروزان شرارت پيشۀ جهادی وابسته به ارتجاع منطقه و امپرياليسم، بويژه دربرابرتجاوزات پيهم از سرزمين های پاکستان و ايران، که ازجانب ايالات متحدۀ امريکا ـ ناتو ودولت های عربی و چين حمايت می شدند، قرارداشتند و مجبور بودند تا ازاستقلال ملی ـ تماميت ارضی ـ حاکميت مردمی و جان ، مال و ناموس مردم دفاع نمايند؛ ازجانب ديگر درمبارزۀ درون حزبی عليه اعمال جنايتبارتيم کودتاگر وابسته به گرباچف، که هر روز ساحۀ فعاليت حزب و حاکميت دولت را تحت عنوان ” مشی مصالحۀ ملی ، آشتی با برادران آزرده خاطر، آتش بس يک جانبه ، ايجاد منطقۀ صلح ، کمربند سبز… ” تنگ تر و زمينه های مساعدی را برای پيشروی مخالفين مسلح مهياتر می نمودند؛ قرارداشتند.
به اعتقاد آگاهان سياسی وباور اکثريت اعضای ح. د. خ. ا پيش کشيدن سياست مصالحۀ ملی بعد از کودتای 14 ثور 1365 به شکل انحرافی وسازماندهی هياهوی تبليغاتی پردامنه درمورد آن با صرف هزينه های هنگفت مالی وسفرهای پرخرج به دنيای غرب، بيشتر يک ترفند سياسی بود تا يک حقيقت مسلم و بدترازآن اين که درتحقق عملی طرح ها هيچگونه معيارهای قابل قبول برای طرفين درگير، درنظر گرفته نشده بود .
درسياست مصالحۀ ملی دراين دوره، جوهرتصاميم پلينوم شانزدهم کميته مرکزی ح. د.خ.ا، تيزسهای دهگانه واعلاميۀ معروف شورای انقلابی جمهوری دموکراتيک افغانستان، ازنظرانداخته شد و اين سياست زيادتر بمثابۀ آلۀ فشار و وسيلۀ زورگويی دردست يک اقليت تازه به دوران رسيده دردرون حزب و دولت، خدمت کرد تا با عنوان کردن آن مقاصد پروژۀ بيرون راندن، ازصحنه حذف نمودن، انتقام گرفتن، بدنام ساختن ، به زندان انداختن، پيگرد وتعقيب وحتی قلع وقمع فزيکی رقبا ومخالفين شخصی بابرخوردهای ذهنيگرانه وديدگاههای فردی، عملی گردد.
به تعقيب امضای موافقتنامۀ ژنيو بتاريخ 15/ 4/ 1988 ( 26/ 1/ 1367 ) که مذاکرات پيرامون آن ازسال 1982 آغازگرديده بود ومفاد قرارداد درچند دور گفتگوها تکميل وبه توافق رسيد وسرانجام امضاء شد؛ سربازان قشون سرخ مطابق پروگرام تنظيم شده تا تاريخ 15/ 2/ 1989 خاک افغانستان را ترک گفتند. بعد ازاين رويداد قوای مسلح افغانستان ابتکار عمل را دردست گرفت.
اعضای شرافتمند ح. د. خ. ا ( ملکی ونظامی )، متحدين سياسی حزب برمبنای تعهد صادقانه در برابر وطن و مردم ، اعضای سازمانهای اجتماعی، قطعات قومی وقوتهای دفاع خودی درجريان يک فراخوان همگانی، ( هنگام يورش نظامی پاکستان و مزدوران جهادی آن بر ولايت ننگرهار و شهر جلال آباد که در مورد آن مورخين ، از جمله محترم جنرال محمد نبی عظيمی توضيحات کامل داده اند ؛ ضرورت تماس بيشتر به آن ديده نمی شود ) به ندای ح. د. خ. ا و دولت افغانستان، پاسخ مثبت دادند وبخاطردفاع مستقلانه از سرزمين آبايی خويش کمرهمت بستند. همان بود که قطعات ارگانهای قوای مسلح درتمام جبهه های نبرد در مقابل تهاجم مسلحانۀ پياپی دشمنان صلح ، آزادی، آرامی وآسايش مردم و تجاوزارتش و اجيران آی. اس .آی. پاکستان ودسايس ارتجاع جهانی وامپرياليسم، ايستادگی نموده ودرمواقع حساس به آنها جواب دندان شکن دادند.
وليک، متأسفانه موافقتنامۀ ژنيوحربۀ کشندۀ شد دردست جهان غرب برهبری ايالات متحدۀ امريکا، پاکستان، ايران و مخالفين مسلح به مقصد سرکوب خونين ح. د. خ. ا ونيروهای دفاعی کشور، که تنها مردم افغانستان به رعايت مواد آن پابند باقی ماندند وبس. دولت پاکستان بحيث امضاء کننده ازمداخله درامورداخلی افغانستان دست نکشيد وايالات متحدۀ امريکا منحيث تضمين کننده، پروگرام صدور، تسليمدهی و انتقال سلاح ومهمات جنگی ازجمله راکتهای استينگر را ازطريق پاکستان به مخالفين مسلح پايان نبخشيد.
دولت موقت تنظيم های هفتگانه درپشاور پاکستان ايجاد شد وهمزمان با آن تبليغات وسيع برضد ح. د.خ. ا ودولت جمهوری افغانستان درقالب جنگ روانی، آغاز يافت. بدين شکل رؤوس عقدنامۀ ژنيو بطور دوامدار و بطرز خشن ازطرف آنها نقض گرديد.
شايان ذکراست که سالهای دفاع مستقلانه يکی ازصفحات درخشان تاريخ رزم و پيکار نيروهای مسلح افغانستان را دربرابرمتجاوزين خارجی و گماشتگان آنان بازتاب می دهد.
دراين دوران اعضای ملکی ونظامی ح. د. خ. ا درکنارافسران وسربازان وطنپرست کشور و دوشادوش آنان درراه حفظ استقلال ميهن ودفاع ازتماميت ارضی ، نواميس ملی وافتخارات تاريخی مردم افغانستان شجاعانه وصادقانه رزميدند.
روح صدها وهزارها افسر، عسکر، داوطلبان نبرد درجبهه، افراد قطعات قومی و دفاع خودی و اعضای سازمانهای اجتماعی که درجنگ با اهريمن جام شهادت نوشيدند، شاد باد !
ياد صدها و هزارها افسر، سرباز ورزمندگان راه ميهن که درسنگرهای داغ جنگ تحميلی و ويرانگر اسير سرپنجه های خون آلود دشمنان صلح وآزادگی شدند ودرزندانهای تنظيمی درداخل وخارج ازمرزها ازاثر شکنجه های جانکاه عذاب کشيدند، پوسيدند وهرگز باز نگشتند ، گرامی باد !