غلبه بر وحشت: جنایت مافوق تصور حقیقت انقلاب ثور شماره 271/ یکشنبه ۳۰ سرطان ۱۳۶۴/ 21 جولای 1985 Haqiqat inqlab saur

 

غلبه بر وحشت: جنایت مافوق تصور

 

حقیقت انقلاب ثور
شماره 271/ یکشنبه ۳۰ سرطان ۱۳۶۴/ 21 جولای 1985

انبار مـرگ افـزار: هموطنان گرامی اطلاع دارند که در نتیجه عملیات پیروزمندانه قوای مسلح قهرمان کشور در هفته گذشته (۲۳ سرطان ۱۳۶۴/ سیزدهم جولای 1985)، دره مکنی مربوط منطقه سپید چهر که در قسمت علیای سلسله کوههای پنجشیر موقعیت دارد، از لوث وجود بقایای باندیتهای دارودسته نامنهاد “جمعیت اسلامی” پاک شد. ضمناً یکی از ددمنشانه‌ترین مظاهر ماهیت ضدانقلاب وحشی و عاملان جنگ اعلام ناشده امپریالیستی علیه وطن و مردم ما در آنجا کشف و افشاء گردید. اینک راپورتاژ بازدید گزارشگر روزنامه “حقیقت انقلاب ثور” ازین دره تقدیم میگردد.

هلیکوپتر از ارتفاعش کاسته میرود و برابر با پیچ و تاب دره‌ها پیچ و تاب میخورد. دیگر قلل شامخ کوهها زیر پای ما نیستند. در اعماق دره‌های علیای پنجشیر هستیم. آسمان صاف و هوا گواراست. باریکه‌های‌ مارپیچ آب شفاف که در زیر نور خورشید درخشش خیره‌کننده دارند، نگاهها را به چگونگی امتداد چندین دره آشنا میسازند. دره‌هایی را هم میتوان دید که مشخصات آنها باریکه‌های آب نیستند. از خود میپرسم: آیا به این منطقه وطن ما که انبوه بزرگی از دره‌ها و سلسله پرشاخه کوهها آن را ساخته، نام “دره پنجشیر” نارسا و حتا غلط نیست؟

هلیکوپتر بدنه خود را راست و چپ کج میکند. متوجه میشوم که به دره بسیار تنگ وارد شده است. تیغه‌ها، تاوه‌سنگها، فرورفتگیها، پیش برامدگیها، بُزرَوهایی که اینسو و آنسو در کوههای دو طرف دیده میشوند، ذهنم را به آنچه در اصطلاح نظامی “عوارض اراضی” نامیده میشود، معطوف میدارد. در فاصله نه‌چندان طولانی دهها سنگرگاه و موضع مستحکم آماده را مینگرم. دره در جایی اندک فراخی نشان میدهد. هلیکوپتر با دشواری چند دور میزند و خود را آماده نشستن میسازد. در ساحه نسبتاً همواری که از چند بسوه بیشتر پهنا ندارد، نزدیک زمین معلق می‌ایستد، ما را فرود می‌آورد و خود برمیگردد.

اکنون در مقر قوماندانی مفرزه قوای مسلح کشور در قسمت بالای دره مکنی هستیم. غرور قهرمانانه که در سیمای سربازان و افسران موج میزند، الهامبخش و هیجان‌آور است. به پرسشها از چگونگی جریان عملیلت محاربوی که به تازگی انجام داده‌اند و نتایج آن آغاز میکنیم. افسران و سربازان هرکدام بخشی از پیروزی را حکایت میکنند و جهت دریافت پاسخ مشخص و مفصل قوماندان عملیات را معرفی میدارند.

توضیحات دگروال زلمی ویسا قوماندان عملیات مفرزه لوای 27 کوماندو: “درین دره تنگ و صعب‌العبور قدمه اکمالاتی و لوژستیکی سلاح و مهمات، دیپوهای اعاشه و زندان باند وحشی “جمعیت اسلامی” قرار داشت. در روزهای ۲۱ و ۲۲ سرطان ۱۳۶۴ [12 و 13 جولای 1985] نیروهای ما در دو قسمت (بالایی و پایینی) این دره دیسانت گردیده و از هر دو جناح دشمن را در محاصره گرفتند. طی عملیات محاربوی که عمدتاً در روزهای ۲۳ تا ۲۵ سرطان [14 تا 15 جولای 1985] صورت گرفت، نیروی اشرار با آنکه در امتداد دره مواضع مستحکم داشت، از پا درآمد. شمار زیادی از آنان سرکوب و تعدادی دستگیر شدند.

در جریان عملیات چهار میل دشکه/ یک میل هاوان/ 1150 ماین ضدتانک و وسایط/ 400 ماین ضدپرسونل/ دو دیپوی مواد ارتزاقی/ یک نانوایی/ تسهیلات محاربوی اشرار منهدم شده/ سلاحها، مهمات و تجهیزات آتی که از طرف باداران خونخوار ارتجاعی، هژمونیستی و امپریالیستی شان برای قتل و کشتار مردم افغانستان و تخریب وطن زیبای از طریق پاکستان در اختیار آنان گذاشته شده بود، اکثراً به مقادیر هنگفتی به دست ما افتاد:

دستگاه پرتاب راکت رییکتیف چینایی/ راکت رییکتیف/ راکت آرپی‌جی/ توپ 76 میلیمتری/ هاوان 82 میلیمتری/ دشکه/ زیکو1/ ماشیندار کاپاوی‌تی/ دستگاه کمپیوتری انقلاق ماین/ واسطه‌های معاونه دستگاه کمپیوتری انفلاق ماین/ ماشین تخریب ماین، ماینهای اهتزاری فشاری زمانی/ ماینهای مختلف ضدپرسونل، ضدتانک و دیگر وسایط/ پوگارام‌-‌ کا7/ ماین هاوان امریکایی/ راکت غیررهبری شده/ ماین نوع مونز/ ماین نوع پومز/ تروتیل با قدرت انفلاقی بلند/ مواد مختلف انفلاقیه دیگر/ کپسول دی دیناتور/ پونیه ماین ایتالوی/ بم دستی مارک اف1/ بم دستی عادی/ آله‌های دید و ترصد/ مرمیهای اسلحه مختلف ثقیله/ مرمیهای اسلحه مختلف خفیفه/ دستگاه ثابت مرکز مخابره/ دستگاه مخابره طاقت بلند/ دستگاه آخذه 362آ/ دستگاه موج متوسط، بیسیم آر148/ بیسیم آر123/ بیسیم آر107/ بیسیم آر105/ بیسیم مدل جدید/ مایکروتلفون/ تلفون سرمیزی هندلکی/ بیسیم سایز کوچک/ همچنان اسناد دو کمیته/ اوراق تبلیغاتی، ضدانقلابی/ و کتاب ثبت زندان و نیز مقدار زیادی از مهمات مانند سامان آلات دشکه/ هاوان، توب بی پس‌لگد و زیکو 1/ سیمهای ارتباطی ماین/ فتیله ثانیه سوز/ تذکره‌ها/ خیمه‌های انفرادی/ ادویه/ البسه/ برنج، آرد/ روغن و غیره شامل فهرست غنایم”

در جریان صحبت، از جناح شمالغربی دره، از ماورای کوه صدای انداختها به گوش میرسد و ما بدون آنکه سوالی در میان گذاریم، میشنویم که در آنسو عملیات ادامه دارد. میپرسیم: “زندان هم به تصرف تان درآمده است؟” میگوید: “بلی”. همزمان با این پرسش و پاسخ، در سیمای سربازان و افسران دگرگونی عیانی بروز میکند. اندوه سوزانی را در حرکات چشمان و پرش لبهای شان احساس میکنم. به ذهنم میگذرد که راز مخوفی در میان است.

با برخی سربازان و افسران در سراشیبی به استقامت جنوبی دره راهی میشویم. در کنار شرقی دریا، یگانه راه، باریکه ییست که غالباً امکان نمیدهد دو نفر همزمان و شانه ‌به شانه از آن عبور کنند. یکنیم ساعت منزل میزنیم. زیر چند تاوه‌
سنگ و در چند فرورفتگی بغل کوههای دو طرف مواضع درهم کوبیده شده باندیتها به چشم میخورد. سرانجام در محلی به جناح غربی دریا بنایی زینه مانند با چند در و کلکین و ملحقات دیگر دیده میشود. وقتی نزدیک میرویم پل پیاده روی را در جوار آن میبینیم.

باید از پل بگذرم. رعشه شدیدی سراپای بدنم را فرا گرفته است. سرم گیج میرود، زیرا از قبل چیزهایی دریافته‌ام و حال میبینم که سطح پل و سنگهای اطراف پایه‌هایش آغشته به خون اند؛ آغشته به خون برادران مظلومم، هموطنان بیگناه و بیدفاعم که حاضر نشده بودند ناموس مادروطن را به میلیاردران امریکایی و اروپایی و پادوهای پست و فرومایه منطقوی آنان بفروشند؛ به اوامر آنان برای قطعه قطعه ساختن و به خاک و خون کشیدن افغان‌زمین مقدس خویش گردن نهند.

ولی برای تو هموطن، برای تو تاریخ، برای شما انسانها اگر موافق یا مخالف هستید، و بالآخره برای شما آیندگان که سالها و قرنها پس از من خواهید آمد، باید میگذشتم و گذشتم. گذشتم تا اسلام “مجاهدین جمعیت اسلامی” را ببینم. گذشتم تا “حقوق بشر” مقتدیان امپریالیزم جهانی را ببینم. گذشتم تا “آزادی” سرسپردگان “جهان آزاد” را ببینم. گذشتم تا کارنامه آنانی را ببینم که رهبران “انقلابی چین” حامی دوآتشه شان است. گذشتم تا رهاورد آنانی را ببینم که در پاکستان و ایران برای “جهاد مقدس” تربیت و به میهن ما فرستاده شده اند.

بی‌اختیار دستم به شانه یکی از حاضرین قرار میگیرد. رخ سوی من میکند. به سختی میپرسم: “لطفاً این ساختمان را تشریح کنید. زندان کجاست؟” به ساختار زینه مانند اشاره میکند و میگوید: “اتاق بالا دفتر سرکرده زندان است، اتاق وسطی از دستیارانش و اتاق پاینیی از عمله تحت امرش. مدخل روبرو دروازه سموچی است که در آن دیپوی مواد خوراکی قرار داشت. زیر صفه مقابل زندان است. پیشتر بالای صفه میرویم. فوتوراپورتران تلویزیون هم رسیده‌اند. در وسط صفه دریچه مربع شکل با طول و عرض یک یک متر به ما نشان داده میشود. سربازی زنجیر آن را به دست میگیرد و به سمتی فشار میدهد. دریچه زیر سقف فرومیرود. چوکات و زینه چوبی نمایان میشوند. لایتمن (چراغدار) تلویزیون چراغ را روشن میکند. چوب چوکات دریچه و زینه که بین آن و سطح زندان قرار دارد، سرخ است. به دید خود باور نمیکنم. احتمال میدهم که به علت مشاهده صحنه‌های خونین قبلی چشمم اینها را نیز سرخ میبیند. چندین بار پلکهایم را باز و بسته میکنم، ولی بدبختانه وقعیت واقعیت است. با تشنج دفع‌ناپذیر به کمک لایت تلویزیون از زینه پایین میروم: سیاه چاهی مییابم که به سه اتاق نسبتاً بزرگ تقسیم شده و همه دیوارهایش از سنگ بافت خورده اند.

در سطح سنگین و مرطوب اتاقها جز تعدادی کرتی، نیم تنه و البسه دیگر تقریباً هیچ کدام سالم نیست. تکه پاره‌های خونین که نمیتوان نام فرش را بر آنها نهاد با مقداری کاه چیزی دیده نمیشود. لکه‌های خون در سنگ دیوارها نیز فراوان است. در یک چوب سرتاق با پنسل نوشته شده است: «شروع کار 2 دلو 1363/ ختم کار 15 دلو 1363»

چنین استنباط میکنیم که این دهشتگاه مخوف ظرف چهارده روز [23 جنوری تا 5 فبروری 1985] ساخته شده، آنهم در سرمای جهنمی زمستان و با کار وحشتناک که طبعاً بر چند زندانی مظلوم تحمیل گردیده‌است. تقریباً با عین خط در همان چوب باز هم میخوانیم:

«این جسم من از خاک است تا خاک شود آخر
این نام من از دنیا برباد شود آخر
هر کس که کند یادم، غمناک شود آخر»

 

 

در سطح سنگین و مرطوب اتاقها جز تعدادی کرتی، نیم تنه و البسه دیگر تقریباً هیچ کدام سالم نیست. تکه پاره‌های خونین که نمیتوان نام فرش را بر آنها نهاد با مقداری کاه چیزی دیده نمیشود. لکه‌های خون در سنگ دیوارها نیز فراوان است. در یک چوب سرتاق با پنسل نوشته شده است: «شروع کار 2 دلو 1363/ ختم کار 15 دلو 1363»

چنین استنباط میکنیم که این دهشتگاه مخوف ظرف چهارده روز [23 جنوری تا 5 فبروری 1985] ساخته شده، آنهم در سرمای جهنمی زمستان و با کار وحشتناک که طبعاً بر چند زندانی مظلوم تحمیل گردیده‌است. تقریباً با عین خط در همان چوب باز هم میخوانیم:

«این جسم من از خاک است تا خاک شود آخر
این نام من از دنیا برباد شود آخر
هر کس که کند یادم، غمناک شود آخر»

دلیل اینکه نویسنده در پایان این سطرها از ذکر نام خود ابا ورزیده، کاملاً روشن است. اینکه وی از لحاظ معتقدات دینی مسلمان مومن بوده، بند اول این شعرگونه به صراحت کامل آفتابی میسازد. و دریغا که این فریاد نه از فردی بلکه از گروهی است.

ازین دخمه مخوف که نماد کاملی است از “اسلامیت” مجاهدین دالر، پوند و کلدار و از “انسانیت” انسانیت‌باختگان مزدور دیوهای مغرب‌زمین بیرون می‌آیم، حالم بدتر شده‌است. در مخلیه‌ام قواره‌های سناتوران امریکایی و دیگر پارلمان‌نشینان “جهان آزاد”، حضرات ریگن، تاچر، ژاوژیانگ، ضیاءالحق، آخوندهای ایرانی و شیخهای مرتجع عربی مجسم میگردند. قواره‌های آنانی که با حاتم بخشیها و افسونگریهای طاغوتی از مشتی زرخرید، به این حد سلب انسانیت کرده‌اند. به نظر می‌آید که دلهره مدهش اختطاف‌شدگان درد و سوز تن خونین شکنجه‌دیدگان و رنج ذوب‌کننده روان اهانت کشیدگان به سان آتشفشانی از سلولهای زندان زبانه میکشد. به نظرم می‌آید که دریا به جای همه کودکانی که پدرران شان و همه کسانی که عزیران شان را گم کرده اند، ضجه میکند.

همراهی از دستم میگیرد و ازین وضع بیرونم می‌آورد. با او و دیگران راه می‌افتم. آنسوتر از پل در کناره زیرین دریا ساحه خشک و همواری و بر آن انبوهی از اجساد برهنه و نیمه‌برهنه به چشم میخورند. دیگر طاقت پیش رفتن ندارم. ناچار به پره سنگی تکیه میکنم.

لمړی بریدمن محمد نعیم قوماندان بلوک استحکام لوای 37 کوماندو توضیح میدهد: “روز شنبه ۲۱ سرطان که به سر و آخر دره پایین شدیم، از هر دو طرف به پیشروی در داخل دره ادامه میدادیم. اشرار رویهمرفته مقاومت شدید میکردند. مدتی طول کشید تا اینجا برسیم. آنها که شکست خود را حتمی دیدند، هموطنان مظلوم را از زندان بیرون کشیدند، بالای پل تیرباران کردند و اجساد شان را به دریا انداختند.”

جگړن داد محمد قوماندان کندک سوم لوای 370 کوماندو که با همسنگرانش وظیفه جمع‌آوری و بیرون کشیدن اجساد از دریا و دفن آنها را به عهده داشت، به توضحات فوق افزود: “تا جایی که اجساد را دیدیم، معلوم میشود همه تیرباران نشده‌اند. جگر و قلب تعدای توسط کارد یا سایر آلات جارحه پاره شده‌اند. علایمی که از شکنجه‌های پیش از قتل حکایت میکنند، فراوان هستند. از جمله، بدنهای بعضی با سیخ داغ شده، در گلو و حصص دیگر بدن کبودیهای زیاد دیده میشوند. یک یا هر دو چشم بعضیها کشیده شده و شماری ریسمان در پای داشتند. دستهای بسیاری از پشت بسته بودند. پای، دست و دندانهای عده زیادی شکسته است. اگر قبل از قتل رخ نداده، احتمالاً هنگام پرتاب شدن به دریا به وقوع پیوسته است، ولی آب دریا آنقدر تند نیست که بتوان همچو چیزها را ناشی از آن تصور کرد. اکثر قربانیان را پیش از کشتار لخت و برهنه کرده‌بودند.”

دوهم بریدمن شیرشاه داکتر سرویس جراحی شفاخانه اکادمی علوم طبی قوای مسلح گفت: “بعضی از اجساد که مدتها قبل از قتل پوست از بدن شان کنده شده هم وضاحت دارد. در طول دریا عقب هر سنگ سه چهار و حتا تا ده جسد پیدا میشد. مساله دفن آنها فوریت داشت و انجام معاینات دقیق بر همه آنان امکانپذیر نشد. با آنهم تمام صدمات دیگر که در اعضای مختلف بدن شهداء وجود دارند، نمیتوانند کاملاً ناشی از واقع شدن آنها در مسیر آب دریا باشند.”

جگتورن امان‌الله قوماندان کندک دوم لوای 37 کوماندو افزود: “تا کنون (ظهر چهارشنبه ۲۶ سرطان) در ساحه‌یی که رفقای کندک 2 و 3 وظیه دارند، 65 نفر دفن شده و برای اینها هم در جای مناسب کار حفر مقبره‌ها ادامه دارد.”

عکاسان و کمره مینهای تلویزیون و سینما پس از برداشتن عکسها و تصاویر از محل بالا می‌آیند. سربازان و افسران دوباره مصروف شاقترین کار انسانی میگردند. نزدیک پل با قوماندان عملیات برمیخوریم. او میگوید: “فهرست کتاب ثبت زندانیان نامهای 264 نفر را نشان میدهد. قوتهای ما تا حال از دستیاب شدن 134 جسد راپور داده‌اند. کار تجسس دیگران ادامه دارد. بسیار احتمال میرود که برخی از شاملین کتاب ثبت مدتها قبل کشته یا زیر شکنجه یا به علت نرسیدن نور و هوا و غذا در داخل زندان تلف شده باشند. وقتی اینجا را به تصرف درآوردیم، بوتلهای شراب و حتا باقیمانده کباب بر روی صفه مقابل پل برخوردیم. معلوم است که جلادان اشرار خود را درینجا مست میکردند. بعید نیست که به خاطر تفریح وحشیانه خود هم عده‌یی از هموطنان مظلوم در بند را گاهگاه مسخ و مثله و شهید کرده باشند.”

الوداع ای مظلومترین شهدای وطن! در آغوش مام میهن آرام بخوابید. شهادت شما مظهر عظمت و قدرت حقیقی است که به آن وفادار بودید. دشمن زبون و جبون اگر چند صباح امکان زیستن را از شما سلب کرد، حقیقت شما را نتوانست و نمیتواند نابود کند. نیروی شهادت شما کورترین کورها را بینا میسازد تا حقیقت را ببینند و افتادن به دام اهریمنان وطن‌سوز و انسانیت‌کش نجات یابند. نیروی شهادت شما به میلونها خواهر و برادر تان در وطن و جهان قوت میبخشد که برخیزند تا ددان و دیوانی را که مقدسات اسلامی و انسانی فقط پوششی بر اندامهای پلید شان است، به کیفر رسانند و عدالت و انسانیت را بر همه کوهها و جنگلها چیره گردانند.

گزارشگر: عالم « افتخار »
فوتو زورنالیست :شیرشاه « ابوی »
بازتایپ و تهیه: صبور « سیاهسنگ »

[][]
پایان