ج. « گلشنیار »
مراحل زنده گی وتاریخچۀ فامیلی ببرک کارمل
بخش اول و دوم
ببرک کارمل درمحلۀکوچک زراعتی ورهایشی “کمری” نزدیک کابل دریک روزسرنوشت ساز، در جنوری سال( 1929),هنگامی که” امیرحبیب الله کلکانی” به حمایت هند بریتانیوی آخرین ضربات خویش را برحکومت “امان الله” خان فرود می آورد، دیده به جهان گشود.
تلاشهای یک دهۀمردثابت قدم وملیگرا(شاه امان الله) که خواست جامعۀ افغانی را مدرنیته ،بیدارومستقل بسازد در نتیجۀخیانت ودسایس بریتانیا به پایان تراژیدی خویش نزدیک میشد.
در قضایایی اینچنین معمول ,قصه های زنده گی افراد دربیان چنین مطالب،مرتبط بنظرنمی رسد ؛امادرخصوص پیش زمینه های زنده گی کارمل که تاثیرات این رویداد ها برآن ها نهایت برجسته است، نمیتواند نادیده انگاشته شود.
درکشوری مانند افغانستان، جایی که ترم”مدرن”مفهوم انتقال وفرستادن علم ومعرفت را بیان می دارد، با روایت شفاهی به صورت دقیق بازتاب نمی یابد.
قصه های حوادث بزرگ ، مثل شکست ، خلع وعزیمت” امان الله”مستلزم آنست تا برای ایجاد نفوذ وتائثیرات عمیق دراذهان حساسیت انگیز اطفال نسل به نسل انتقال یابند.” ببرک “جوان ،ممکن در باره آن حوادث چیزهایی شنیده باشد. وی باید موضوعاتی مربوط به خیانت کشوربریتانیا درهند بریتانیوی درخصوص ممانعت این کشور درجهت انتقال وسایل ، مهمات وتجهیزات نظامی از طریق هند که امان الله از اروپاخریده بود از یکسو واز سوی دیگرحمایت دوامدارواستواراتحاد شوروی از حکومت امان الله را تا آخرین روزحیات آن نظام شنیده باشد.
قصه های مربوط به سفیر روسیه دررابطه به مساعدت سربازان مجروح” امان الله “وفرستادن جراح به وسیله سفارت بریتانیا درخصوص درمان جراحات “حبیب الله کلکانی” به حیث قصه های آن روزگاران باید به سمع “ببرک کارمل” به وسیلۀ بسیاری مردمان کابل البته کسانی که در منزل ایشان درقلعۀ “محمدهاشم خان “سرمیزدند ، رسیده باشد.
اینجا قضایای دیگری نیزموجود است که این حدس وگمان را استحکام میبخشد.مناسبات نه چندان دور”فاروق جان” تلگرافی کسیکه درمیان انقلابیونی که تلاش نمودند تا روح، امان الله را حتی بعد از سقوط اش زنده نگهدارند، باعث آن شد تا “کارمل” جوان را به انسان برجسته مبدل نماید.”فاروق جان” دراواخرسال(1929 )، زمانی که نادرشاه براریکه سلطنت تکیه زد، بنابرجرم این که تلاش نمودتا به وسیله رساله ها و ورقه های آگاهی ، روزگاران دوره امانی رابه خاطر مردم آورده وسقوط آن را” بدبختی” مردم ارزیابی نموده واظهارمی نمود که راه امان الله هرگزفراموش ومتروک نخواهدگشت ، دستگیرشد.
فاروق جان درزندان” دهمزنگ “افگنده شد و”کارمل” ازطرف فامیل خویش موظف ساخته شد تا پیوسته ازوی از”کاکای “خویش عیادت بعمل آورده وبرایش لباس ووسایل ضروری دیگررا که از طریق مقامات مسئوول این جوازاتخاذ شده بود، ازبیرون آماده نماید.این “کاکا” درچشمان روشنفکران جامعه وافغانان آزادی دوست به مثابه یک قهرمان ، تجسم داشت.
کارمل باید طبیعتآ تحت تاثیر جسارت وطنپرستانه وروح سرکش وشجاعانه اوقرارمیگرفت. “کاکا” وهمزنجیران زندان وی همچنان شایدقصه های مربوط به “امان الله “رابرای تاثیرگذاری وکاربرد نفوذ براو وهمچنان شرح ارزش های معنوی ، به زندان کشیدن ها وشکنجه ها رابازگونموده باشند.
همۀ این عوامل تاثیرگذار، شخصیت کارمل را به حیث “کودک ” دارای افکارجدی،مطالعه جو، سخت کوش ، شجاع وناترس ، قالب بندی نموده بودند.بنا برقول پدرش جنرال بازنشسته “محمد حسین خان” کارمل در مراحل ابتدایی دوران طفولیت خویش ، علایم “سازنده گی” را ازخود تبارزمیداد.این قابلیت وی را به شخص نهایت محبوب درنزد پدرکلانش مبدل ساخت. وی “بیلچۀ ” کوچکی را برشانه انداخته ودرمزارع ،عقب پدرکلانش براه می افتید.این مرد بزرگسال پیوسته اظهار مینمود:”این پسرک برای خانواده ما بسیارسودمند خواهدبود”. روش دیگردوران کودکی کارمل که پدرش ازآن یادمینماید عبارت ازطبع دلاوری وترس ناپذیری وی بود, اطفال از رفتن درتاریکی می هراسیدند؛ زیرا مردمان دهاتی قریه باورمند بودند که موجودات “اشباح مانند” وخطرناکی درزمین ، درفضای تاریک در پی شکارونابودی ایشان اند.اما کارمل جوان درچنین فضا هیچ چشم ترس ازخودنشان نمی داد.وی این اعتقادات را به بحث نمی کشید ودرهرزمان چه شب وچه روزبه زمین ها می رفت.
وی درمکتب یک متعلم بسیار منظم وبا دسپلین بود,به حرکات شوخی آمیزمبادرت نمی ورزید,زودفهم وبرای همصنفی های خویش کمک کننده وهمکاربود.همصنفی های آن ایامش ازخاطرات نیکوومهربانی وپتانسیل رهبری کننده وی یادمینمایند. دخترخالۀ وی “رحیمه”که درحال حاضر به حیث نرس درکابل ایفای وظیفه مینماید،اظهارمیدارد که هم سِنان وی برای او محبت واحترام بزرگ داشتند.رحیمه نسبت به کارمل بسیارجوان بوده وپیوسته عادت داشت تا فامیل وی را درقلعه هاشم خان ملاقات نماید. درپرسش این که سال های آغازین زنده گی کارمل راترسیم نماید رحیمه پاسخ داد که سیمای ببرک کارمل درآن ایام طوری درخاطراتش به تصویرکشیده میشودکه طفلی با کتاب هایش درکنج قلعه نشسته بود, بدون ایجاد مزاحمت به دیگران، به طورمطیع آماده پذیرش تقاضای مساعدت وهمکاری درانجام کاروباربا دیگران بود. وی همچنین بیاد می آورد که این پسربچه دیگران را درپی فراگیری علم ومطالعه کتاب به طرزجدی تشویق وترغیب مینمود.
بخش دوم
اجداد “کارمل” پشتون بوده ومتعلق به قبیلۀ “ملاخیل “بود,البته قبیلۀ چادرنشینی که دروادی پنجشیر وساحات شرقی کشوریعنی جلال,به گردش میپرداختند.برخی مردم میپندارند که ایشان مربوط به نسلی از قبایل دُرانی بوده اند ,امااین موضوع باید مورد پژوهش قرارگرفته وتثبیت شود.همچنان درین جا کدام اثری نسبت به اعضای هیچ یک ازاعضای فامیل او وجود ندارد که درجایگاه “خان ” و”رئیس قبیله “بوده باشد.آنچیزی که هویداست عبارت ازین است که پدرپدرکلانش “محمد هاشم”به حیث زمیندارزراعتی در کمری اقامت گزید ودرآنجا قلعۀ آبادساخت.وی زمینداربزرگی نبود ومجموعۀ اراضی زراعتی این فامیل درحدودکمتراز(30 ) جریب معادل (15) هکتارزمین میرسید.
آنان یک فامیل عادی دهقانی بودند وبه صورت صادقانه تصورمیشود که یک فامیل زحمتکش ورنجبربودند. پدرکلان “کارمل” بنام عبد الرحمان حبیب به حیث مامورحکومت گماشته شد, پدرش به اردوپیوست وتا رتبۀجنرالی ارتقا یافت. کارمل همچنان نسل سوم باسواد خانواده بود.آنها همه به طورجامع به زبان دری –فارسی که زبان” دربار”وروشنفکران افغان بود سخن میزدند.همچنان درخط مناسبات ورواج های مردمان کابل ، آنهاباخانم های تاجک تبارعروسی نمودند.اینها همه بخشی از زنده گی عادی مردمانی بودند که خواستند تادرشهرواطراف کابل اقامت گزیده وآرزومند بودند تا بخش “عالی” جامعه را تشکیل نمایند. آنانی که ازاین مناسبات ورواج های اجتماعی آگاهی ندارند ، برداشت های غلط را باخود حمل نموده واظهارمیدارند که اینها فامیل پشتون نیستند. واقعیت اینست که حتی امروززبان مکالمات دردایرۀ فامیلی زبان پشتو است.
هیچ یکی ازاعضای فامیل کارمل قبل ازوی به تعلیمات وآموزش منظم درمکتب ودانشگاه دست نیافت, محمد حسین خان (پدرکارمل)بعد ازآموزش ابتدایی درمنزل به مساعدت مولوی قریه دراکادمی نظامی پیوست,جایی که وی چشمان بلند پایه گان خویش را به حیث دانش آموز برجسته به خودمعطوف داشت. وی بسیارتیز، شجاع ، وفاداروصادق بودوبه تدریج تا سطح قوماندانی اکادمی نظامی ارتقا یافت.
محمدحسین خان به یک سربازحرفه یی مبدل گردید و به خاطرموافقت شاه دراین زمینه افتخارمینمود. محمد حسین خان انسان خداترس ومقید به اجرای وظایف ومکلفیت های مرسوم آن زمان بوده وجزخدمت درراه حاکمیت ، کدام عقیده خاص سیاسی نداشت . وی ممکن مانند سایرپدران به فرزند ارشد خویش “کارمل “که به حیث یک طفل برجسته گی، جسارت وذکاوت خویش را نمایان ساخته بود، امید بسته بود.کشانیده شدن فرزندش درحوزۀ زنده گی سیاسی جززدایش جرأت وانباشت رنج وعذاب قلب اوهیچ چیزی را برای وی بشارت نمیداد.
درآن هنگام هیچ گونه منازعه یی میان پدروفرزندوجود نداشت, اما درسالهای( 1949-1950)زمانی که کارمل به فعال سیاسی مبدل گشت، تفاهم میان پدروفرزند تا حد زیادی کاهش یافت. یک حالت بیزاری میان پدرغیرمتمایل به سیاست وفرزند جوان که عطش خدمت برای مردم دروجودش ظهورکرده بود، پدیدارگردید. درجهت ارزیابی عدم توافق پدر درخصوص فعالیت های فرزندش واین که رفتارفرزندش چقدردرست بود ، هردو فقط دردو نقطۀ متفاوت قرارگرفتند. “اناهیتا راتب زاد” وهم چنان “محمود بریالی” قویآ اظهارات جنرال محمد حسین خان را دراین خصوص رد نمودند.
سرانجام درحقیقت “اناهیتا “شرایط احترام متقابل را به صورت قطعی میان هردو تامین نمود. شوهر اناهیتا راتب زاد وپدرببرک کارمل باهم برادران رضاعی بودند.کارمل درزمانی که درکابل متعلم مکتب بود، ازمنزل” اناهیتا” بازدیدمینمود, زمانی که کارمل در صنف اخیرمکتب سرگرم تحصیل بود، مادرش وفات یافت. بدینوسیله”اناهیتا” به یک چینل گفتمان میان کارمل وپدرش مبدل گردید.
“اناهیتا “میگوید:”من هرگزوبه صورت محض سخن درشت پدرکارمل را درمورد وی نشنیده ام “وی تنها مأیوس بود که فرزند مورد امیدش درعرصه وکارزارجریان پرمخاطره یی واردشده است. هرگاه پدرکارمل با سیاست های اونا سازگارمیبود، باید دیدگاه سیاسی وی نسبت به من که از جمله پیروان خط سیاسی کارمل شدم ، نیزتغیرمینمود.اما چنین نشد. در واقع پدرکارمل آهسته آهسته به این اعتقاد دست یافت که فرزندش سرگرم کارهای پرافتخاری بوده که روزی به آن مباهات خواهدنمود.
اینجا دیگر شواهد محکمی نیزوجود دارد وآن این که زمانی که درسالهای پنجاه اساسآ فعالیت های سیاسی ضد سلطنتی کارمل هویداگردید ، دگروال محمد حسین خان (هنوزجنرال نشده بود)به وسیله “ظاهرشاه “فراخوانده شد تا یا پسرش راازفعالیت های سیاسی ممانعت کند ویا وی را “عاق”نماید .اما پدرکارمل هردو پیشنهاد را ردساخت ودرنتیجه از خدمات فعال اخراج وبه حیث افسراحتیاط درآمد. وی شایدازنظریات کارمل استقبال نمینمود ؛ اما نخواست تا با پذیرش اکت حرمت به خود،این کار را انجام دهد.باآنکه معاش اش به حیث افسر احتیاط بسیارکم وناچیزبود؛ اما با آنهم تلاش مینمودتا کارمل را ازلحاظ مادی حمایت نماید.
پدرکارمل درشهرکابل یک حویلی داشت وخواست تا آن را به کرایه واگذارنموده وپول انرا برای کارمل مساعدت نماید,اما کارمل موافقه ننمودتا ازعواید کرایۀ خانه پدراستفاده وزنده گی نماید.کارمل تا صنف ششم درمکتب متوسطۀ کمری تحصیل نمود.سپس وی شامل لیسۀ عالی نجات درکابل شد(حال – لیسۀ امانی). درهمیجا بود که شخصیت سیاسی کارمل شکل گرفت.درهمان مکتب ، استادان ودانش آموزان پیرامون موضوعات سیاسی علاقه نشان داده ، کتوب خارجی را به مطالعه گرفته وپیوسته حوادث داخلی وبین المللی را به بحث میکشانیدند. کارمل مثل زنده گی ماهی درآب ،داخل حریم چنین اتمسفیرگردید و امکانات دریافت پاسخ های بسیاری از سوالاتی که درافکارش می خروشید درهمین اتمسفیربازتاب یافت.
درخصوص ایام دانش آموزی کارمل ، دردیدگاه پروفیسور”محمد دین ژواک “که درآن روزگاران استادادبیات مکتب بود ، با یک نگاه گذرا تصویراوپدیدارمی گردد, ژواک شخصآ خودش همچنان یکی ازعلاقمندان سیاست درآن ایام بوده وعضویت حزب “میثاق”(نامی که بعدآ به ویش زلمیان مبدل گردید)را باخودداشت.کُنۀ مطالب ومعلومات درخصوص دوران دانش آموزی کارمل درمکتب در گفتمان باوی به دست آمد: “ببرک” به حیث یک دانش آموزبسیارفعال ، آرام ، هوشیاروبا ادب بود, دروجود وی جلوه هایی ازخودخواهی وخود نمایی به چشم نمی رسید, وی نهایت مواظب وهمواره درامتحانات درصدرقرادشت. برخوردش با هم کلاسانش نهایت عالی بود, مدت شش سالی را که وی دراین مکتب با ما بود ، ما حتی یک شکایت نسبت به وی دریافت ننمودیم.من پیوسته برای وی “شیر” صنف خطاب مینمودم وچقدرتحت تاثیرجرأت احترام برانگیزوی قرارداشتم. “
درآن مکتب استاددیگری را به نام “عبدالغفور”که مضمون ادبیات تدریس مینمود ، نیزملاقات کردم وجناب ایشان نظریات بنیادین خویش را به طرزشجاعانه درخصوص رفتارکارمل بیان داشته افزودند: “من بسیارشیفتۀ کارمل گردیده وغالبآ میگفتم”ببرک یک “نابغه “است و،او،تا سطح یک انسان بزرگ ارتقأخواهد یافت.”
ببرک کارمل بسیارحرف نمی زدوپیوسته درجستجوی سوالاتی پیرامون زنده گی مردم ، جامعه وفقربود. دردو- سه سال اول وی علایق سرشاری نسبت به استماع بحث های سیاسی ازخود نشان داده وبه ندرت افکار ونظریات واحساس خویش را درین راستا بیان میداشت.مگروی در سه سال اخیرایام تحصیلی اش درمکتب ، زمانی که استادان ومتعلمین عمیقآ تحت تاثیرسخنان آتشین وی قرارداشتند، سخنرانی های خویش را آغازکرد.بعد ازهرسخنرانی وی درمتینگ هاواجتماعات ، درباره شخصیت وآیندۀ او بحث هایی داغی درمکتب صورت می گرفت. برخی ها خوشبینی وبرخی ها بد بینی خویش را راجع به وی اظهارنموده ؛ اما همه روی این اصل متفق بودند که کارمل جوان عادی نیست.همچنان برخی ها بودندکه نسبت به وی حسادت میورزیدند.
“آنانی که نسبت به ببرک کارمل احساس بدبینی مینمودند، بسیارزیاد نسبت به امنیت شخصی وی ترس داشتند. درمکتب نجات جواسیس جوش میزد. این همان مکتبی بود که متعلم مکتب به نام “عبد الخالق”محمد نادرشاه پدرمحمد ظاهرشاه را به ضرب گلوله ازپادرآورد.سلطنت تدابیر ویژه یی نسبت به مراقبت متعلمین واستادان اتخاذ نمود. تعدادی زیادی ازمیان ایشان به حیث جواسیس استخدام گردیدند.
این میزان اندازه وهمایش بلوغیت سیاسی ببرک کارمل درزمان نوجوانی وی بود که شرایط را درک نموده وبا حفظ ابرازکامل نظریاتش هرگزدربرابرقانون تصادم نکرد. “
ازدواج ببرک کارمل
مناسبات ببرک کارمل وخانمش شاید به حیث”مانیفست “دیدگاه عام زنده گی وی نامیده شود.این بسیاردلچسپ است که وی چگونه خانمش را رشد داده وبه” بازوی” رفیقانه خود مبدل ساخت.خانم کارمل “محبوبه “دختر عبدالباقی معاون شاروالی کابل بود.در زمان ازدواج، کارمل ، یک فعال سیاسی وشخصی بود فاقد وظیفۀ منظم؛ اما “محبوبه” به حیث معلم مکتب ایفای وظیفه مینمود. فامیل ها برای همدیگرآشنابودند وزمانی که کارمل وخانماش هنوزدرمراحل طفولیت قرارداشتند ، تصمیم برازدواج گرفتند. مادر،کارمل نهایت مایل به این دختربود وکارمل مشتاق آن بود تا درین خصوص از آرزوهای وی اطاعت وآنرا به گُل نشاند.محبوبه همچنان نسبت به کارمل احترام عمیق داشت ودرمراحل طفولیت به وی به حیث شوهرآینده خویش امید بسته بود.همچنان محبوبه تمامی دختران افغان را دوست داشت.نسبت به سیاست بی تفاوت بوده وپیوسته اظهار آماده گی مینمود تا همراه وهمسفرمفید برای ببرک کارمل باشد. وی تلاش نمودتا وظایف وآرزوهای وی را درک نماید.زمانی که کارمل در سال 1953 زندانی شد، محبوبه پیوسته از وی درزندان عیادت بعمل می آورد..
ایشان درسال (1957) زمانی که کارمل از زندان بیرون شد ، باهم ازدواج نمودند.برخلاف رسم مرسوم، جشن عروسی درمیان فامیل ها ، این ازدواج درهوتل به وقوع نپیوست ؛ بلکه یک مراسم عروسی ساده درچوکات نهایت محدود وخاص ومشارکت فقط” سه” فامیل ازخویشاوندان کارمل برگذارگردید..
بعد ازعروسی ایشان دراپارتمان مربوط به”میراکبرخیبر “درمکرویان ،کسی که کارمل مناسبات رفیقانه خویش را هنگام زندان باوی تامین نموده بود،اقامت گزیدند.علی الرغم این وقف وایثار،این زنده گی داوطلبانۀ فقیرانه برای دختری از فامیل وخانواده”اعیان ” جامعه بسیاردشواربود. قراربود تنش هایی میان آن دو ایجاد شود ؛ اما کارمل خانمش را مساعدت نمود تا شرایطی را که باهم زنده گی مینمایند بپذیرند.
برادرکهترمیراکبرخیبر به نام “بسم الله “برایم گفت:”هرگزدیده نشد تا میان خانم وشوهردعوایی به وقوع بپیوندد,هرگزمیان ایشان حرف های سخت وشدیدی ردوبدل نشد, برخی اوقات ایشان ناظر سکوت غیرعادی که دلالت برتفاوت های فطری ونظری شان داشت بودند ؛ اما این وضعیت هرگزبیش ازیک روزادامه نمی یافت.
کارمل، هرگزتلاش ننمودتا صلاحیت و موقعیت شوهری خویش را برخانمش تحمیل نماید,با حفظ تقد م امورسیاسی اش وی درکارهای منزل با وی همدست بودو پس ازمدت چند سال خانمش به حیث رفیق او درامورسیاسی بدل گردید.
پایان
موخذ:کتاب افغانستان در عقب پردهء دود.
نویسنده: داکترگویال،ژورنالیست،استاد
برگردان کننده:محمدعارف عرفان.