ن سنگر
نقد” و ” تغیير” از حقیقت تا ابزار
( بخش پنجم )
آنچه مرحوم دوکتور نجیب الله در پلینوم های به اصطلاح (19 و 20) گفتند، بوضاحت نشان می دهد که هم “مصالحه ملی”، هم بازسازی و باز نگری به شیوه های کار حزبی ـ دولتی، هم برنامه عودت عساکر محدود اتحاد شوری، هم انتخابات برای ارگان های محلی قدرت و اداره دولتی، هم تمرکز زدایی حاکمیت به نفع و اشتراک همه طبقات و اقشار اجتماعی، جامعه، هم تقسیم قدرت با نیرو ههای سیاسی مطرح در افغانستان (بشمول تکنوکرات ها) … از ابتکارات بی وقفه حزب دموکراتیک خلق افغانستان به رهبری زنده یاد ببرک کارمل بود که بعد از کودتای ننگین 14 ثور 1365 خورشیدی؛ همه تحریف شده و به خورد مردم داده شد.
جای تعجب و تأسف است که هواخواهان بظاهر سینه چاک آن مرحوم، از مجموعه سخنرانی ها که بمناسبت 7 مین سالگرد کشته شدن وی، در دهلی نو بچاپ رسيده است، آن دو بیانیه را بکلی حذف نموده اند تا قهرمان سازی های بیهوده از آن مرحوم را مطابق میل خودشان مهندسی نمایند.
اما در واقعيت باید هر کدام ما از خود بپرسیم که مرحوم نجیب الله چه تغیيراتی را در کار حزبی و دولتی بوجود آورد و چی نتايجی را در قبال داشت؟
ــ مصالحه ملی:
ایشان با نیرنگ بازی های مختلف آن سیاست واقعیت اندیشانه ی زنده یاد ببرک کارمل را به سرقت برده و خود را مبتکر و مجری اصلی آن معرفی کرد؛ بدون آنکه بداند حافظه تاریخ آنقدر ها هم ضعیف نیست که بتوان در لابلای تبلیغات پر سر و صدا و هیاهو های ماجراجویانه ، آن را پنهان نمود. بی استعدادی مرحوم نجیب الله و حلقه وابسته به ایشان را در این گذرگاه می توان بهترین مصداق کم آگاهی و بیسوادی سیاسی شان دانست؛ چون آنان نه تنها نتوانستند سیاست “مصالحه ملی” را درست درک کنند و از آن تعریف مشخصی ارائه دهند؛ بلکه آن را به انحراف کشانیده و تمام دستآورد های تاریخی یک نهضت و یک نسل را پامال هوسبازی های خود و خواست های مغرضانه باند گورباچوف کردند.
دوکتور نجیب الله از پلینوم 19 تا زمان فروپاشی حاکمیت دولتی، در مورد “مصالحله ملی” حرف های متضاد گفتند و هرگز نتوانستند برای آن میکانیزمی را بوجود آورند.(این تضاد گویی ها را این جانب در رساله ” شملهء شکسته” تاریخ وار به بررسی گرفته ام).
ایشان تاریخ “آتش بس” یک جانبه را ، تاریخ اعلان “مصالحه ملی” قید کردند و پیروان شان هم چنان با دهُل و سرنا پيرامون آن نغمه سرايی می دارند که امروز کمتر کسی پیدا خواهد شد که به آن اعتبار نمايد.
به هر حال “مصالحه ملی” انحرافی دوکتور نجیب الله نه تنها صلح را به کشور برنگردانيد؛ بلکه مبارزین راه صلح را متفرق ساخته و دشمنان صلح را نيرو بخشيد و بسوی پیروزی سوق داد. زندگی، اندیشه ها و عملکرد های آن مرحوم یک حقیقت را آفتابی ساخت که ایشان به آنچه می گفت نه تنها وقوف نداشت؛ بلکه با بازی های اوپراتیفی ناکام خویش، توانست همه دستاوردها را بسوی نابودی سوق دهد.
جای تردید نیست که مرحوم نجیب الله در سخنرانی های عوام فریبانه استاد بود و خیلی ها به سادگی می توانست انسان های ساده اندیش را فریفته سخنان خود سازد. اما آیا تاریخ در آیینه تمام نمای خویش آنقدر دروغگو خواهد شد که دشمنان حقیقت انتظار آن را دارند؟ هرگز نه!
“مصالحه ملی” برای گروپ ایشان پوششی بود که در سایه آن بسادگی بتوانند حزب دموکراتیک خلق افغانستان را از صحنه سیاست حذف و خود خواهی هایی عده ای را ارضا کند؛ بیخبر از این که “با دروغ عده ای را می توان برای مدتی فریب داد؛ ولی همه را برای همیشه هرگز!”
این شیوه ی غلط، سبب گردید تا گردانندگان آن سیستم، بتوانند خود را به تبار ها و اتنیک های قومی و زبانی بجسپانند و خود را نماینده آنان بدانند و برای بهره برداری های شخصی سود ببرند. اما آنچه که هرگز به آن فکر نکردند، تأمین صلح در کشور بود؛ چون با تأمین صلح، آنان یتیم های تاریخ می شدند و شخصیت های قلابی شان زیر پرسش می رفت.
فراموش نکنیم که شعار امنیتی قبل از کودتای 14 ثور 1365 ( ستر سرحدات) بود و شعار زمان فروپاشی( سر می دهیم و سنگر نمی دهیم) در حالی که هم سر دادند و هم سنگر و جنگ را که به آنسوی سرحدات فروکش کرده بود تا قلب پايتخت و مراکز شهر ها رسانیدند.
ـ باز سازی و علنیت:
به گواهی تاریخ، از همان سپیده دم 6 جدی 1358 خورشیدی بازسازی و علنیت در حزب و دولت آغاز گردید و با اعلان “فاز نوین بهبود کار” (8 قوس 1362 خورشیدی) تمام عرصه های حیات اجتماعی و سیاسی را زیر پوشش علمی و عملی قرار داد.اعلان پروگرام سیاست مذکور را بر حق می توان مرحله اقدام، تصمیم و سازماندهی عالی نام گذاشت.
پلینوم های کمیته مرکزی حزب دموکراتیک خلق افغانستان هر کدام بنوبه خویش رهگشاه و استقامت دهنده مسیر تغیير به سود هموطنان ما بود که اگر با کار شکنی های دشمنان تغیير و فعالیت های تخریبکارانه فرکسیون بازان مواجه نمی شد و همه از اعماق وجدان شان به آنها عمل می کردند؛ ما امروز کمتر در پاسخگویی به تاریخ دُچار مشکل می شدیم.
پلینوم های شانزدهم و هفدهم کمیته مرکزی ح.د.خ.ا، ژرفترین دست آورد های تاریخی بسوی بازسازی و علنیت بیشتر بود که آتش بجان فرکسیون بازان انداخته و آنان را رویا روی با دادگاه ملت قرار داد. در واقع کودتای 14 ثور 1365 را از همین پس منظر باید به کنکاش گرفت.
اما حافظه تاریخ جلسات نمایشی “نظر خواهی” را بمنظور تفتیش عقاید و سرکوب مخالفین درون حزبی هرگز فراموش نخواهد کرد، رسوایی های کنفرانس سراسری دوم و کنگره نام نهاد دوم و دزدیدن اسم “حزب وطن” از سازمانی که مدت ها قبل توسط زنده یاد غلام محمد غبار تاسیس شده بود و کارنامه های آن درج برگ های تاریخ است… صداقت مدعیان شعار های عوام پسندانه (!) را ، هرگز فراموش نخواهد کرد.
تدویر گردهمایی ملی(لویه جرگه)؛ گردهمایی اقوام و قبایل سرحدی، انتخابات برای ارگانهای محلی قدرت دولتی …، باز سازی و علنیت را به سراسر گشور گسترش داد و اگر توطئه گران در هراس از آینده شان ، در تبانی با باند فاسد گورباچوف، کودتا را بر حزب و دولت تحمیل نمی کردند، افق های روشنی برای آینده باز شده بود.
ـ عودت عساکر اتحاد شوروی به کشور شان:
ارتش اتحاد شوروی بنابر اصرار و دعوت رهبران حزبی ـ دولتی آن وقت( تره کی ـ امين) قبل از مرحله نوین… به کشور ما آمده بودند که دلایل ملی و بین الملیی آن اظهرمن الشمس است. رهبری جدید با آنکه از حضور آنان خشنود نبود؛ ولی بنابر نیاز زمان و ادامه جنگ اعلان ناشده ارتجاع و امپریالیسم موجودیت محدود آنان را برای مدت کوتاهی ضروری می دانست. حزب و دولت تلاش خستگی ناپذیر می کردند تا زمینه بازگشت هر چه زودتر آنان را فراهم گردانند. قوای مسلح جدید افغانستان با پیشرفته ترین تجهیزات و آزموده ترین افسران ساخته شد و دیپلوماسی فعال برای گرفتن تضمین های بین المللی از همان بهار دهه هشتاد ترسایی بی وقفه ادامه یافت. شش غند ارتش شوروی در سال 1361 و شش غند دگر آنان هم تا آستانه پلینوم 20؛ که هنوز ببرک کارمل رییس جمهور بود، کشور مان را ترک گفتند و خروج بعدی مدت ها به تعویق افتاد. پس ادعای ابتکار برون کردن ارتش شوروی در زمان ایشان هم دروغی بیش نیست.
در مورد سیر تکاملی تکمیل پروسه تدوین قانون اساسی ، کافیست بگوئیم که از اولین بیانیه تاریخی بعد از شش جدی با اعلان رسمی مشی سیاسی دولت ج.دا (دومین سخنرانی زنده یاد ببرک کارمل) تا زمان کودتا، اصول اساسی دولت جمهوری دموکراتیک افغانستان نافذ بود و کمسیون طرح قانون اساسی ، توسط فرامین جداگانه ايجاد شد و تا آن مدت اساسات نظام سياسی بصورت قانونمند، سير تکاملی را می پيمود.
پس آن تغیيراتی را که “منقدین” و عاشقان سینه چاک “تغیير” عوامفریبانه جار میزنند ، در کجا باید پيدا کرد:
از سخنان شیرین و اعمال زشت؟
در دروغ ها و توطئه ها و دسیسه چینی ها؟
از وحدت شکنی ها و سازمان شکنی ها و فرکسیون بازی ها ؟
در بر هم زدن اتحاد خلق های با هم برادر و با هم برابر کشور مان؟
در ایدئولوژی گریزی ها و جسپیدن ها بر اندیشه های باند گورباچوف و شرکاء؟
در تصفیه کاری های حزبی تا سر حد زندانی ساختن ها و بیکار کردن ها و یا فرستادن به جبهات بی برگشت؟
در سازشهای پُشت پرده با ارتجاع و امپریالیسم و باند های مزدور آنان تا تسليم دادن قدرت؟
من نمی دانم که اگر فردا و یا فردا های ديگر وجدان های خفته این آقایون بیدار شود؛ حداقل پاسخ خود شان را چه خواهند داد؟
در روز های اخیر با یکی از همین قماش تیوری پردازان هم صحبت شدم و با اشتیاق به سخنان شان گوش فرا دادم تا بدانم انتظار چه تغیيری را دارند و انتقادات شان چیست؟
انتقادات همان های بودند که در بخش اول این نبشته آمده است و اما “تغیير” را در دو مثال جالب خلاصه کردند:
جهان امروز دستخوش حوادث بزرگی شده است که باید آن را درک کنیم… بطور مثال کشور ما کشور سی سال قبل نیست، همه چیز تغیير کرده و ما باید خود را با این تغیيرات آشنا سازیم… بطور مثال ببینید که وقتی دانشجویان ملیت هزاره اعتصاب می کنند، “محقق” در کنار آنان قرار گرفته و تا پايان اعتصاب با انها می ماند…
آقای احمد بهزاد امروز در کنار هراتی ها به یک فیگور سیاسی تبدیل شده و از محبوبیت زیادی برخوردار است…
ما هم اگر سیاست می کنیم باید در کنار اقوام خود ما باشيم و از منافع آنان نمایندگی و حمایت کنیم….
برای من سخت تکان دهنده بود که یک رفیق دیروزی من بجای اتحاد خلق های کشور مان و بجای پیوند خوردن با تمام انسانهای زحمتکش جهان؛ خودش را تا آن سطح کوچک و ضعیف ساخته که از مجموع حقیقت زندگی، جز آن چند جمله ی بالا چيز ديگری را نمی شناسد
ایشان فراموش کرده اند که حزب ما برای “وصل” آمده بود نه، برای فصل. وی فراموش کرده است که تفرقه بجز دشمنان وحدت خلق ها کسی دیگری را سود نمیرساند. ایشان فراموش کرده اند که تفرقه افگنی سیاست محیلانه استعمار است. ایشان فراموش کرده اند که امپریالیست ها بسادگی ما را به گروه های قومی تقسيم کرده و در راس هر گروه نوکران زر خرید خود را گماشته اند تا همه را در سایه کنترول خود داشته باشند….
اگر “تغیير” چنان است، بگذار بصراحت بگویم که هرگاه از میان تمام همباوران دیروزی مان یکنفر هم با من همراه نباشد، به تنهایی تا پای جان به وحدت خلق های کشورم وفادار می مانم و بر ضد هر نوع برتری جويی قومی و سکتاریسم محلی مبارزه می کنم و پرچم حزب دموکراتیک خلق افغانستان را بر زمین نمی گذارم. با آنکه به کوری چشم دشمنان! بار دیگر حلقه های پراگنده حزب ما روز بروز بهم وصل شده و فشرده تر از پیش در راه تحقق اندیشه های انسانی آن در پیوند با کمیته فعالین ح.دخ.ا، میرزمند.
ـ زنده انترناسيوناليسم انسان سالار !
ادامه دارد