میرعبدالواحد سادات
رفیق قاسم آسمایی
یادی از جریدۀ وطن و حزب وطن
جمعیت وطن بتاریخ 16 جدی 1329 (1950) در شهر کابل توسط میر غلام محمد غبار، میر محمد صدیق فرهنگ، سرور جویا، میر فتح محمد فرقه مشر، براتعلی تاج، عبدالحی عزیز و نورالحق هیرمند بنیاد گذاشته شد. حزب وطن در انتخابات برای بلدیه شهر کابل سهم فعال گرفت و چهار عضو آن هریک میرمحمد صدیق فرهنگ، سرور جویا، براتعلی تاج و محمد حسین نهضت توانستند با رای مستقیم، سری و آزاد شهروندان کابل، عضویت شورای بلدیه را حاصل کنند.
به ادامۀ پیروزی در انتخابات بلدیه شهر کابل، حزب وطن توانست در دورۀ هفتم شورای ملی هفت کرسی را بدست آورد و میر غلام محمد غبار، سید محمد دهقان بدخشی، محمد کبیر غوربندی، محمد انور بره کی، میر علم مظلومیار، سخی امین و عبدالاول قریشی به حیث نمایندگان مردم نقشی تأثیرگذار در کار پارلمان داشتند.
در اثر توطئه و دسیسۀ عمال دولت در سال 1331 (1952) حزب وطن از طرف حکومت ممنوع و در سال 1335 (1956) رسماً منحل اعلان گردید.
جمعیت وطن بعد از تنفیذ اصولنامۀ مطبوعات، امتیاز نشر جریدۀ وطن را بدست آورد و نخستین شمارۀ آن در حمل 1330نشر گردید. مؤسس و صاحب امتیاز جریدۀ وطن میر غلام محمد غبار بود و نخست به مدیریت مسئول علی محمد خروش و سپس به مدیریت میر محمد صدیق فرهنگ در چهار صفحه نشر میشد. جریدۀ وطن نیز در زمستان سال 1330 (فبروی1952) مصادره گردید.
برای گرامی داشت نام و کارنامه های خادمان وطن و آشنا ساختن بیشتر نسل آینده وطن در مورد افکار و کارنامه های آنها، خواستم با تدوین دیجیتال و پخش چند شماره معدودی از جریدۀ وطن در دنیای بیکران انترنیت قدمی کوچکی را دراین راه بگذارم. امید است هموطنانی که شماره های جریدۀ وطن و سایر نشرات همانند آنرا در اختیار دارند با همگانی ساختن آن نام و کارنامه های وطن دوستان را جاودانی سازند.
تذکر: چند شمارۀ معدود جریدۀ وطن که در دسترس است، به تدریج با تجدید تایپ و ترتیب دیجیتال در اختیار مشتاقان تاریخ وطن قرار خواهد گرفت.
برای دسترسی به جریده وطن به تصاویر پایین به اساس شماره های آن کلیک نماید.
کتاب افغانستان در مسیرتاریخ که توسط مؤلف آن زنده یاد غبار «به وطن پرستان مبارز افغانستان، آنانی که شرایط تاریخی و اجتماعی کشور ایشانرا در پیشاپیش سپاه نهضت و جنبشهای نوین، برای تأمین زنده گی نوین جامعه قرار داده است اهدا گردیده است؛» برعکس بسیاری از کتب دیگر پیرامون تاریخ کشور که تنها به سرگذشت شاهان و وصف کارنامه های آن پرداخته و مردم، زندگی و نقش آنها را در حوادث تاریخی فراموش و یا در حاشیه قرار داده اند؛ به تشریح و توضیح مبارزات و قهرمانی ها و فداکاری های باشندگان این سرزمین علیه مستبدان داخلی و اشغالگران خارجی حق اولیت داده و آنرا تاثیرگزار دانسته است و این از برتری های بزرگ این کتاب به حساب میرود. به همین ملحوظ جلد دوم کتاب «افغانستان درمسیرتاریخ» که مرحلۀ پرماجرا و حساس کشور را در ربع دوم قرن بیستم (به قدرت رسیدن آل یحیی از نادرشاه تا ختم دورۀ صدارت شاه محمود خان) را توضیح مینماید دراختیار هموطنان قرار داده شده است.
قاسم آسمایی
به وطن پرستان مبارز افغانستان،آنانی که شرایط تاریخی و اجتماعی کشور ایشان را در پیشاپیش سپاه نهضت و جنبشهای نوین ، برای تامین زندگی نوین جامعه قرار داده است.
میر غلام محمد غبار
کتاب افغانستان در مسیرتاریخ
اثر ماندگار جاوید نام میرغلام محمد « غبار»
سوانح و آثارِ زنده یاد میر غلام محمد غبار
الف – سوانح مختصر غبار :
میر غلام محمد غبار پسر میرزا میر محبوب خان و متولد در شهر کابل در سال 1276 شمسی برابر با سال 1898 میلادی است . تحصیلاتـــش خصوصی و مطالعـــاتش بیشتر در رشته های تـاریخ و ادب و فلسفه و اجتماعیات و امثال آن بوده است . ایـــام شبــابش مصادف با زمانی بود که در افغانستان مقدمات یک تحول اجتماعی آهسته آهسته پدیدار میشد . در کابل جریده منتشر ، کتابخانه های شخصی موجود ، و حلقه های مرئی و غیر مرئی روشنفکری متشکل میگردید . متعاقباً در کشور یک انقلاب سیاسی و تحول اجتماعی جهنده ئی پدیدار و در نتیجه افغانستان در جنگ سوم با دولت انگلیس فاتح گردید . این حادثه ها موجد فضای مساعدی برای جنبشهای اجتماعی نسل جوان مملکت شد ، گر چه یک دورۀ مستعجـــلی بود که از ده سال بیشتر عمر نداشت .
در طی این حوادث غبار اشتغال به مشاغل ذیل داشت :
در دورۀ امانیه :
مدیریت جریدۀ هفته وار« ستارۀ افغان » : از زمستان 1298 تا تابستان 1299 ( 1919-1920)
(این جریده در دو صفحه با مضامین انتقادی و اصلاحی در مطبعۀ سنگی جبل السراج و باز در چاریکار
« ولایت پروان » چاپ و نشر میشد . )
ریاست یکی از شعب وزارت امنیه عمومیه : 1299- 1300 ( 1920-1921 )
عضویت هیأت تنظیمیۀ ولایت هرات : 1300 ( 1921 )
معاونیت تصدی شرکت امانیه و نمایندگی تجارتی تصدی در نمایشگاه ماسکو : 1303 ( 1924(
کاتب وزارت مختاری افغانستان در پاریس : 1305 ( 1926 )
مدیر گمرکات ولایت قطغن و بدخشان : 1306 ( 1927 )
وکالت انتخابی شهریان کابل در لوی جرگه در پغمان : 1307 ( 1928 )
در دورۀ حکمروائی خانوادۀ نادرشاه :
سرکتابت وزارت مختاری افغانستان در برلین : 1309 ( 1930 ) غبار از این وظیفه استعفا کرده و به افغانستان برگشت تا در مبارزه بر ضد استبداد نادرشاه مستقیماً دخیل شود .
عضویت انجمن ادبی کابل : 1310-1311 ( 1931-1932 )
محبوس سیاسی : 1312-1314 ( 1933-1935 )
( از سبب تروری که در سفارتخانۀ دولت انگلیس در کـابــل از طرف یک افغــان بنـــام محمد عظیم خان بعمل آمد و سه نفر از مربوطین سفارت کشته شدند . )
تبعید سیاسی در ولایات فراه و قندهار از جهت حادثۀ قبل الذکر: 1314-1321 ( 1935-1942 )
عضویت انجمن تاریخ در کابل : 1322-1327( 1943-1948 )
نمایندۀ انتخابی شهریان کابل در دورۀ هفتم شورای ملی: 1328-1330 ( 1949-1951 )
مؤسس و منشی حزب وطن و مؤسس و صاحب امتیاز جریدۀ وطن ارگان حزب : 1329-1330 ( 1951-1952 )
( جریدۀ وطن که در چهار صفحه با روش انتقـــادی در مطبعه ملی چــاپ گستتنـر میشد، در سال 1330 (1951) از طرف حکومت توقیف و حزب وطن در سال 1331 ( 1952 )از طرف حکومت ممنــــوع شناخته شده و بعداً در سال 1335 ( 1956 ) انحلال آن از طرف حکومت رسماً اعلام گردید . )
محبوس سیاسی : 1331-1335 ( 1952-1956 )
( بنام رهبری یک مظاهرۀ انتخاباتی با یکعده رفقای حزبی )
1335 – 1356 ( 1956 – 1978 ) : مدت بیست سال دیـگر غبـــار ، مبارز آزادیخواه و وطنپرست ، روزنامه نگار ، نویسنده و مؤرخ ، در اثر مراقبت و فشار خانوادۀ حـکمران مجبور شده بود کـه در منــزل خــویش مشغول فعالیتــهای سیــاسی ، مطالعه و یا تـألیف باشد ( غبار در همین دوره کتاب افغانستان در مسیر تاریخ را نوشت ) . در طول این مدت ، دولــت به هر وسیلۀ که میشد از نشر جریده ، مقاله و یا کتــاب از طرف غبــار ممانعت میکرد ( حکومت در همین دوره جلد اول افغانستـــان در مسیر تاریخ را توقیف کرد ) . و همچنین از انتخاب شدن غبار در شورا در دورۀ دوم « دموکـــراسی دولتی » جلوگیری کرد .
وفات 16 دلو 1356 ( 5 فبروری 1978 ) :
صِرف چند ماه قبل از سقوط دولت خاندان حکمران توسط کودتای رژیم دست نشاندۀ اتحاد شوروی ، میر غلام محمد غبار که برای معالجۀ مریضی معده به برلین غربی رفته بود ، در شفاخانه چشم از جهان فرو بست ، و بعداً در مقبرۀ آبائی اش در شهدای صالحین در کابل دفن گردید . ( انا لله و انا الیه راجعون ) .
غبار قبل از وفات وصیت کرده بود که چند صد جلد کتب کمیاب کتابخانۀ شخصی اش بیــکی از کتابخانه های عامه افغــــــانستان مجاناً اهدا شود . بعد از وفاتش این توصیۀ او برآورده شد و این کتب به کتابخانۀ عامۀ کابل اهدا گردید . غبار در وصیتنامه اش همچنین نوشته است : « من بــرای فرزنــدان خود نعمــت توحید بالله و توفیق خدمت و شفقت به بینوایان و همنوعان میخواهم کــه نتیجۀ آن آرامی ضمیرو وجدان و خوشبینی نسبت به حیات و ممات است . »
غبار از رنج انسان و بخصوص بینوایان عمیقــاً متحسس میشد ، بطور مثــال : زمانی را بیاد دارم که من
( حشمت خلیل غبار ) پسر خورد سالی بودم ، در یکی از روز های سرد زمستان که برف شدید میباریــد با پدرم ( میر غلام محمد غبار ) در جادۀ ولایت کابــل روان بودیم ، او دستم گرفته بود . در کنج دیواری مردی پیــر را دیدیم که از سرما میلرزد و از نــگاه مؤقرش حـزن و اندوه میبارد . این مرد تنها پیرهن و شلوار فرسودۀ در بر داشت. پدرم بالاپوش خود را از تن بر کشید و به این مردبداد ، و خود تمام زمستان را بدون بالاپوش سپری کرد ، زیرا این یگانه بالاپوش او بود و او توان خرید بالاپوش دیگری را نـداشت این کردار او در زیر دانه های درشت برف آنروز از انظار دیگران مستور بود ، ولی من احساس عمیـق بشر دوستی را از نزدیک میدیدم .
غبار که در آخرین یادداشتش ، خدمت به بینوایان را بفرزندان خود توصیه کرد ، در زنــدگی خود خدمت به بینوایان را پیشۀ خویش ساخته بــود ، عمر خود را در این راه صرف کرده و هیچوقتی در برابر ظالم و تهدید و خطر مرگ ، به حکومات تسلیم نشد و حتی پرزۀ بعنوان عریضه از محـــبس و یا تبعید گاه بـه حکومات نداد . خانوادۀ حــکمران که در شکستاندن غبـار توسط زنجیر و زندان ناکام شده بود ، عصبانی گردیده و توسط مخبرین خود به تبلیغات سؤ وسیع در برابر غبار دست میزد . هنگامیـکه حکومت بعد از صدارت محمد داود خان، دور دوم « دموکراسی از بالا » را اعلام کرده و با زور و توطئه مانع انتخاب شدن غبار بحیث وکیل شورا از شهر کابل گردید ، یکی از عمال حکومت در مجلسی از شهریان کابل که در زینب ننداری دایر شده و غبــار در آنجا خطابه میــداد ، به اشاره گفت که رهایی غبار از محبس گویا نشانۀ از سازش وی بـا حکومت است . غبار در جواب گفت : « حکومات استبدادی از دسایس و تبلیغات ناجوانمردانه در برابر مبارزین صرفه نمیکنند . کلید زندان بدست حـکومت است و با دسیسه هر کس را هر وقتی که بخواهد رها میکند یا نگهمیدارد . اما من در اینجا که عدۀ از عمال دولت نیز موجود اند ، به دولت افغانستــان چلنــج میدهم که اگر کوچــکترین پرزۀ از من مبنی بر سازش و تسلیمی در طول حیات سیــاسی ام داشته باشند ، عرضه کنند تا همه آگاه شونــد . آنها چنین پــرزه و سندی ندارند ولی من تاریخ واقعی افغانستان را خواهم نوشت و در آن اسناد خیانــت حــکومات استبدادی و اشخاص مربوطۀ شان را نیز برملا خواهم کرد . » غبـــار این وعده را بجا کرده و به نوشتن کتاب افغانستان در مسیر تاریخ آغاز کرد .
غبار با راستکاری و صداقتی که در راه مردم و بشریت داشت، در زمان اقتدار خانوادۀ حکمران همواره با سر بلند و با شهامت، بدون ترس از کسی، حقایق را بیان میکرد و مینوشت . کتاب افغانستان در مسیر تاریخ نوشتۀ او در زمانی که خانوادۀ حکمران بر سر اقتدار بود ، بیانگر این واقعیت است . بطور مثــال دو نفر از خطرناکترین و مستبد ترین حکمروایان افغانستــان ، اول نادرشاه و چند سال بعد تر محمد داود خان صدراعظم ، از غبــار دعوت کــردند ( رجوع شود به جلــد دوم افغانستــان در مسیــر تاریخ ) که با حکومات استبدادی شان همکاری کند . غبــار با قبولی خطر مرگ و سالها حبس و تبعیـــد و نظربندی در منزل ، این دعوت را که منافی مصالح مردم و افغانستان میدانست ، رد کرد . در حالیکه بودند اشخاصی که در مقابل تهدیدات مستبدین مقاومت نتوانسته و از ترس تسلیم میشدند . ( بطور مثـال میر محمد صدیق فرهنگ در اثر تهدید محمد داود خان صدراعظم ، صف خود را تغیر داده و در مرور چند سالی با قبولی مقاماتی چون معین وزارت و سفیر سلطنت در یوگوسلاویه ، آهستــه آهستــه در آغوش خـانوادۀ حکمران فرو رفت ، و بعداً هنگامیکه ببرک کــارمل بــا توپ و تانک و سر نیـزۀ قتـال و بیرحم قوای اشغالگر در راس رژیم دستنشاندۀ شوروی در کابل قرار گرفت ، بــاز هم میر محمد صـدیق فرهنگ مقاومت نکرده و بحیث مشاور رسمی ببرک کارمل در آن دورۀ خونین و تاریک افغانستـان اجزای وظیفه کرد ) . این عده بخاطر منافع شخصی و جلب نــظر حکمروایان مستبد ، در برابر امتیازات مادی ، مثل سفارت و وزارت خانوادۀ حکمران و مشاوریت دست نشاندگان استیلا گران خارجی، از راه مردم و حقانیت منحرف شدند ، و بعداً برای توجیه این روش خویش ، خود شان و مربوطین شان بر مبارزین و وطنپرستــان ، تـهمت ها بستند .
خدمتکاران مستبدین،در زمان اقتدار خانوادۀ حکمران،تملق میکردند و تاریخ کشور را تحریف میکردند ، و بعد از سقوط خانوادۀ حکمران دفعتاً یک صد و هشتاد درجه عقبگرد کرده و « با فـــرهنــگ » شدند و تاریخ « اقتباسی » و « خاطرات » تحریف کننده و سراپا دروغ نوشتند ، امـا اینبار وقایع دورۀ خــدمات خود را برای مستبدین ، تحریف کردند . ( مثلاً سید قاسم رشتیا که در طول دورۀ اقتدار خانوادۀ حـکمران بار ها رئیس ، وزیر و سفیر بود ، باندازۀ بــاین مقامات خو کــرده بود و آنــرا عزیز میداشت کـه پس از سقوط دولت خانوادۀ حکمران و رویکار شدن رژیم دست نشاندۀ شوروی در کابل ، بدون اندک توجهی به مصالح افغانستان سعی کرد که در رژیم جدید نیز مقامی بدست آورد ، لهذا خوشخدمتی را برای این رژیم آغاز کرد ، چنانچه در یک مجلس تلویزیونـی که رژیم دست نشانده علیه خانوادۀ حکمران سابق دایر کرد ، سید قاسم رشتیا بخاطر جلب نظر رژیم نور محمد تره کی وحامیان شوروی وی بطرف خود، ولینعمتان سابق خود را کــه طی نیم قــرن بعناویــن « اعلیحضرت و والاحضرت » یاد میکرد و تــاریخ افغانستـان را برای خوشنودی شان تحریف میکرد ، مورد تاخت و تاز شدیـــد قرار داده و بنــام « خانـوادۀ غدار آل یحی » یاد کرد و بهمین شیوه چندین مقاله در جراید نوشت . سید قاسم رشتیا پس از سقوط کمونیست هــا باز هم تغییر صف داده و برای جــلب نظر محمد ظاهرشاه ، تصویــر یکجائی پادشـــاه سابق را با خود و برادر خود میر محمد صدیق فرهنــگ در « خاطرات » خود چــاپ کرد .) هنگامیکه غبـار با زنجیــر و زولانه در زندانها و تبعیدگاه ها و نظربندی در منزل در زیر مراقبت و ظــلم و تهدیــد حیــاتــی خـانـوادۀ حکمران بسر میبــرد ، این آقایان وزیر و سفیر و مشاور بوده و در ناز و نعم حکومتی در داخل و خارج کشور میزیستند . روزی را اینجانب ( حشمت خلیــل غبــار ) بخاطر می آورم کــه یکی از عمـال مـخفی حکومت وقت ، در منزل ما جادۀ ولایت کابل ، در ضمن صحبت با پدرم ( میر غلام محمد غبار )، سعی کرد نام نویسندۀ اصلی نوشتۀ « دزد دیروز،رئیس امروز و وزیر فردا » را که در مورد سید قاسم رشتیا بود ، معلوم کند که چه کسی است . البته او باین هدف خود نرسیــد و هویت نویسندۀ اصلی بــرایش افشــا نگردید . بعداً او مقصد اصلی آمدنش را بروز داده و ظاهراً بـا « حسن نیـت » و بـزبـان « دوستـانــه » تهدید مستــور خانوادۀ حکمران را به غبــار میرسانید که اگر غبــار در اثـر فعالیتهای سیاسی اش باز هم زندانی شود ، وضع سه دختــر خورد سالش در آینـده چه خواهد شد ، غبار از این شخص پرسید که بفکر وی نفوس افغانستان چقدر است . این شخص در جواب گفت که حدود دوازده یا پانزده ملیون نفر . غبــار گفت : « نصف این تعداد یعنی تقریباً هشت ملیون آن دختران و زنان اند ، من چــگونه میتوانم که بخاطر سه دختر خود ، از مبارزه در راه حقوق هشت ملیون دختر این ملت منصرف شوم . »
هنگامیکه غبار چشم از جهان پوشید ، همسر ( صالحه خانم ) و هفت فرزند ( ماریا غبار ، رونا غبـار ، دنیا غبار ، اسعد حسان غبار ، اشرف شهاب غبار ، ابراهیم ادهم غبار و حشمت خلیل غبار ) از خود در این دنیا باقی گذاشت . غبار در یادداشتهای زندگانی اش در مورد همسر خود چنین مینویسـد : « صالـحه بیگم ، زن با سوادو زحمتکش ، رفیق زندگی ، شریک تمام ماجراهای محزن و خطرناک حیات من ، بـا شکیبائی و همت والا بوده است و فرزندان نیکو پروریده است ، و مشقات زیادی را تحمل کرده است. »
ب – آثار غبار :
قبلاً باید متذکر شد تا هفتاد سال پیشتر تاریخ افغانستان با غنائی که دارد در مطاوی آثار تاریخی دیــگران و بیگانگان مغشوش و مبهم مانده بود . حتی در مدارس خود افغانستان آنروز تاریخ مملکت از قرن هژده باینطرف تدریس میگردید و البته این روش ضربۀ اسف انگیز و محزنی بر پیکر فرهنگ و تــاریـخ و هم عظمت و وحدت ملی کشور بود . تا جائی که دیده میشود غبــار نخستین کسیست که هفتاد سال پیشتر ایـن نقیصه بزرگ را احساس کرد و برای رفع آن قلم برداشت و آثاری نوشت. این آثار از نظر تقدم زمانی و فتح بابی که کرده است ممتاز میباشد زیرا نویسندگان و مؤرخین جدید افغانستــان آنچه را در این موضوع نــوشتنــد همه بعد از اوست ، در حالیــکه غبــار بعد از چهل ســال ، یکبار دیــگر بــا نوشتن کتابی چون « افغانستان در مسیر تاریخ » شکل تکامل کرده تاریخ نویسی علمی افغانستان را نشان داد .
در هر حال آثار و مؤلفات غبار بقرار ذیل است :
1 – جلد اول « افغانستان در مسیر تاریخ » : در 840 صفحــه ، چــاپ اول در ســه هزار نسخه در مطبعۀ عمومی کابل در سال 1346 ( 1967 ) . این کتــاب از طرف دولت وقت قبــل از نشر
توقیف گردید . چاپهای بعدی این کتاب در خارج افغانستان ، بیش از پانزده هزار نسخه بوده است ( ایــن کتاب اولین تاریخ علمی افغانستــــان است که از آغاز دورۀ تاریخی تا اوایل ربع دوم قرن بیستم را در بر میگیرد . )
سرگذشت چاپ جلد اول کتاب افغانستان در مسیر تاریخ :
مؤسسۀ طبع کتب در سال 1346 ( 1067 ) با میـــر غلام محمد غبـــار یک قرارداد تحریری رسمی را امضا کرد که جلد اول افغانستان در مسیر تاریخ را در سه هزار جلد چـاپ میکند و سه صد جلد را برای مؤلف خواهد داد. ( در اینوقت این مؤسسه مربوط وزارت اطلاعات ، وزیر آن عبدالــــروف خان بینوا و صدراعظم محمد هاشم میوندوال بود. ) ولی پس از چاپ آخرین صفحۀ کتـــاب در مطبعه ، ابتدا نشر این کتاب به امر خاندان حکمران بدون کدام اعلام رسمی فوراً معطل گــــردیده و کتــاب تــوقیف شــد . بــعداً صدراعظم جدید ( نوراحمد اعتمادی ، یکی از نواسه گـــان سردار سلطان محمد خان طلائی ) توقیف جلد اول افغانستان در مسیر تاریخ را بدون حکم کدام مرجع و محکمۀ قانونی در یک جلسه استماعیـۀ شورای وقت رسماً اعلام کرد .
محمد انس خان وزیر اطلاعات این کابینه ( یکی از نواسه گان امیردوست محمد خان ) ، غبـــار را رسماً بوزارت اطلاعات خواست تا در حدود چهل جلدی را که غبار بدست آورده بود( حشمت خلیل غبار مهتمم چاپ جلد اول، این نسخه ها را در جریان چاپ کتاب طبق قرارداد فوق الذکر از مطبعه گرفته بود) واپس بگیرند. این وزیر حکومت بزبان تهدید به غبار گفت : « شما قسمت زیاد عمر خود را در زنـدان و تبعید گذشتانده اید و زنجیر و زولانۀ زندانهای افغانستــــان از دست شما به فغــان رسیده است . اما باز هم شما چنین کتابی را مینویسید؟» غبار در جواب گفت :«شما منزل مرا ندیده اید ، بین خانۀ من و محبس ولایت کابل صرف یک دیوار گلی حایل است.( آنوقت منزل غبار در جادۀ ولایت در جوار محبس بود ). اطاقی که من در منزل دارم کوچکتر از اطاقی است که در این زندان در زمـــان حبس برایم تخصیص داده شده بود ، پس تهدید به حبس و زندان اثری ندارد، نوشتن تاریخ واقعی مردم افغانستان را وظیفۀ خود میدانستم و راه قانونی اینست که تاریخی را که نوشته ام از توقیف رها کنیــد و حکومت با وسایلی که دارد میتواند بعضی از نویسندگان مستخدم خود را که در گذشته در تحریف وقایع تاریخی افغانستــان امتحان داده اند ، مؤظف بنوشتن جوابیۀ این کتاب بسازد . »
تا وقتیکه خانوادۀ حکمران بر سر اقتدار بود ، جلد اول کتاب افغانستان در مسیر تاریخ، محکوم به توقیف عمری بود . هنگامیکه غبــار وفـــات کرد ، صرف چند ماه بعد تر دولت خانوادۀ حــــکمران با کودتـــای کمونیستی سقوط کرد و رژیم دست نشاندۀ شوروی رویکار آمد. ( ثور 1357 شمسی ، 1978 میلادی ) رژیم جدید برای جلب طرفداری مردم صرف یک ماه بعد از رویکار شدنش (9 جوزای 1357 شمسـی، 1978 میلادی)، جلد اول افغانستان در مسیر تاریخ را از حبس آزاد کرد و بفروش گذاشت ، ولی بـعد از سه روز که متوجه روحیۀ نیرومند ضد استیــلاگران خارجی در این کتــاب گردید و خواست از توزیع آن جلوگیری کند ، تقریباً تمام سه هزار جلد چــاپ شدۀ این کتــاب را مردم در همان چند روز اول خریداری کرده بودند و چیزی برای توقیف بجا نمانده بود .
بعداً جلد اول کتاب افغانستان در مسیر تاریخ ، چهار بار دیگر به تعداد مجموعی بیش از پانزده هزار جلد در خارج افغانستــان چاپ گردید. این چاپهای بعدی این کتاب در خارج افغانستــان مثــل چاپ اول آن در کابل ، مطابق نسخۀ خطی اصلی مؤلف بدون کدام تغییر و تحریف بوده است.( بعضی شایعات از بعضی عناصر مشکوک که گویا در بعضی از نسخ چاپی این کتاب تغییراتی وارد شده ، بی اساس و غلط بوده ، یا از روی اغــراض سیاسی و نفع مالی و یا از اثر بی اطلاعی بوده است. تا کنون در هر چاپ جدید این کتاب ، یک نسخۀ آن حتماً با نسخۀ اصلی مقابله شده است تا صحت آن تثبیت شود. )
2 – جلد دوم « افغانستان در مسیر تاریخ » : در سال 1973 در کابل تحریرگردید ولی به خاطر استبداد رژیم وقت ( رژیم جمهوری محمد داود خان ) امکان چاپ آن در آنزمان ممکن نبود. طبـق وصیتنامۀ میر غلام محمد غبار ، وظیفۀ نگهداری نسخۀ خطی اصلی جلد دوم و چاپ آن در وقـت مساعد به فرزندش ( حشمــت خلیل غبــار ) محول شده بود . خارج کــردن این کتــــاب از افغانستــان در دوران خطرناک حکومات استبدادی بعدی و استیلاگران خارجی ، مدتی را در بر گرفت و بــاز هم برای فــراهم آوری پول لازمۀ چاپ آن،مدت بیشتری سپری شد، تا آنکه چاپ اول این کتاب، مطابق همین نسخۀ خطی اصلی مؤلف و بدون کدام تغییر و کم و کاستی ، در 285 صفحه و در پنج هزار نسخه در مـاه جون سال 1999(سرطان 1378) در مطبعۀ « امریکن سپیدی » در ویرجینیا، ایالات متحده، انجام شد.( این کتاب سالهای پرماجرای ربع دوم قرن بیستم را در بر میگیرد .)
3 – « افغانستان و نگاهی بتاریخ آن » : این اثر در 190 صفحه محتوی موضوع جغرافیـای تاریخی افغانستان است که در سال 1310 (1931) از شماره 2 تا 12 سال اول مجلۀ«کابل» در مطبعه عمومی کابل طبع و نشر گردیده است.
4 – « افغانستان در هندوستان » : در 95 صفحه حـاوی بست نفوذ سیاسی افغانستــان در هنــد است که در سال 1311(1932) از شماره اول تا نهم مجله «کابل» در مطبعه عمومی کابل چاپ و نشر شده است .
5 – « تاریخچه مختصر افغانستان » : از عهد اویستا تــا قرن بیستم در 68 صفحه مصور در نخستین سالنامه «کابل» در سال 1311(1932)با ضمیمــۀ فهرستی از اسمــای قدیمۀ افغانستان و بلاد و ولایات آن در مطبعه عمومی کابل بچاپ رسیده است .
6 – تاریخ « احمدشاه بابا » : حاوی وقایع تاریـخی قرن هژده افغانستان در 352 صفحه. مؤلف این کتاب را هنگام تبعید خود در قندهار نوشته و در سال 1322(1943) درمطبعه عمومی،مصور چاپ گردیده است . غبار قبل از چاپ این کتاب ، قسمتی از مفردات نسخه خطی آنرا بدسترس عبدالــحی خـان حبیبی گذاشته بود که در نزد غبار رفت وآمد داشت. عبدالحی خان حبیبی از قندهار به کابل رفته و مقدمۀ مفصلی بر دیوان احمدشاه نوشت و چاپ کرد و قسمتی از عناوین و مطالب اثر غبار را در مورد تاریــخ تولد، مسقطالراس، عمر، جلوس، تعمیرات، نشان و تشکیلات اداری احمد شاه و غیره، در این مقدمۀ خود گنجانیده و در سال1319 آنرا در کابل چاپ کرد، اما نه تنها از این اقتباس خود از اثر غبار چیزی نگفته بود، بلکه طی نظریۀ تحریری اش بحیث معاون ریاست مطبــوعات، طبع کتـــاب غبــار را مخالف منـافع افغانستان خواند!غبار که بعد از تبعید از قندهار بکابل آمد و از این موضوع اطلاع پیدا کرد، هنگام چـاپ در مقدمۀ کتاب خود این موضوع را ذکر کرد.
7 – رسالۀ « خراسان » : تحقیقی است در مورد اطلاق این نام در طی یک و نیـم هزار سال بـه افغانستــان کنونی، باستناد به منــاشی و مأخذ معتبره تاریخی و جغرافیائی و کتب مسالک و ممــالک. این رساله در تقریباً صد صفحه در سال 1326(1947)در مطبعه عمومی کابل بطبع رسیده است.
8 – رسالۀ « امرای محلی افغانستان » : در 58 صفحه در شمــاره های 11-12سال اول و و شماره های 3 تا 7 سال دوم مجله « آریانا » در سال 1312-1313(1933-1934)در کابــــل بچاپ رسیده است.
9 – تاریخ « ظهور اسلام و نفوذ عرب در افغانستان » : در 112 صفحه در جــلد سوم تاریخ افغانستان در سال 1326(1947) در مطبعه عمومی کابل طبع گردیده است.
10 – تاریخ « قرون اولی » :(بغرض تدریس در صنوف دهم مدارس افغانستان) باتفـاق دوست محمد خان معلم تاریخ، در 226 صفحه، چاپ مطبعۀ عمومی کابل در سال 1326(1947).
11 – کتاب« افغانستان بیکنظر»: در 284 صفحه، چاپ مطبعۀ عمومی کابل در سال 1326 (1947). خانوادۀ حکمران ورق مربوط دورۀ محمدزائی را در این کتــاب نپسندید و لهذا نــجیب الله خان وزیرمعارف را که رشته قومی با خاندان حــکمران داشت، مؤظف ساخت تا بعد از چاپ این کتــاب، این ورق را حذف کرده و بدون اجازه غبار ورق دیگری را خود نوشته و در این کتاب بگنجاند!
12 – « ادبیات دوره محمدزائی»:در 81 صفحه، در قسمت پنجم تاریخ ادبیات افغانستان، چاپ مطبعۀ عمومی کابل در سال 1331(1952).
13 – یک سلسله مقالات تاریخی و اجتماعی و سیاسی و تراجم حال مشاهیر افغانستان و معرفی یک عده کتب خطی تاریخی افغانستان و غیره موضوعات، در مجلات و روزنــامه های کـابــل و دایره المعارف طبع و نشر گردید، از آنجمله بود در شماره های مختلفۀ مجله « آریانا » از ســال 1322 – 1328(1943-1949)، همچنین مقالۀ معروف غبار به عنوان « اقتصاد ما » در شمارۀ 51 مؤرخ 16 میزان سال 1325(9 اکتوبر1946)روزنامۀ اصلاح. در این مقاله بر روش اقتصادی آن عدۀ سرمایه دار و تجار عمده که در رأس شــان عبدالمجید خان زابلی وزیر اقتصاد وقت قرار داشت و با خانوددۀ حکمران در معاملات تجارتی شریک بودنـد، اعتـراض شده بود که بـا حصول منـافع سرشـار در افزایش فقر عمومی طبقات نادار و تخریب اقتصادی طبـقات متوسط شهری و روستـائی و سرمایـه دار و تجار متوسط و خرده میپردازد. این مقاله سروصدای زیادی برپا کرد و حکومت در مجلس وزرا غبار را مورد بازخواست و تهدید قرار داد و همچنین مدیر روزنامۀ اصلاح را مجازات کرد.(محمد اکبر اعتمادی و ابراهیم خان عفیفی، گماشتگان عبدالمجید خان زابلی سعی کردند که طی مقالاتی در نشرات دولتی بضد مقالۀ غبار، از زابلی دفاع کنند.)
14 – جریدۀ هفته وار « ستاره افغان »: با چاپ سنگی در دو صفحه از محل جبل السراج و باز از چاریکار در سال 1298-1299(1920-1921) به مدیریت غبــار نشـر میشد. هدف از نشر این جریده زنده نگهداشتن روحیه جهاد ضد استعمار برتانیه در آستانۀ جنگ استقلال افغانستان بود. در اواخر مقالات غبار در این جریده ماهیت انتقادی بر ادارۀ حکومت نیز اختیار کرد.
15 – جریدۀ هفته وار « وطن »: ارگان«حزب وطن»، چاپ کستتنر، در سال 1329-1330 (1950-1951) که در کابل نشر میشد،توسط دولت وقت توقیف شد. غبــار مؤسس و صاحب امتیاز این جریده بوده و مقالات متعدد سیاسی وی در آن چاپ میشد.
16 – « تاریخ ادبیات افغانستان »:از آغاز دورۀ تاریخی تا قرن بیستم.(نسخه خطی غبار)
17 – « یادداشتهای زندگانی غبار » : ( نسخه خطی غبار)
باید بخاطرداشت که اکثر آثار غبار در قید پاشنۀ آهنین دوره های استبدادی نوشته شده بود و لهذا سانسور کنندگان دولت در آنها تحریفاتی وارد میــکردند بشمول ازدیاد، حذف و یا تبدیـــل کلمات و جملات و حتی حذف یا تبدیل صفحات یک اثر و یک کتاب. اولین اثر غبـــار که بدون ملاحظــات استبــداد نوشتــه شد و سانسورچیان دولت آنرا تحریف نتوانستند، همانا جلد اول و دوم کتاب افغانستــان در مسیر تـــاریخ ، یعنی اولین تاریخ علمی مردم و کــشور است کــه جلد اول آن از طرف دولــت استبدادی وقت در کابــل توقیف گردید ولی بعداً چندین مرتبــه در خارج کشور چــاپ شد. جلد دوم این کتـاب که پس از تحریر، در زمان رژیم استبدادی وقت چاپ شده نمی توانست ، اینک چاپ و نشر گردید.
***
M.G.M.Ghobar/Ghubar/Gobar, میر غلام محمد غبار
————————————————————————————————————————–
Short Biography of Mir Gholam Mohamad Ghobar
(also spelled Gobar and Ghubar)
AFGHANISTAN IN THE COURSE OF HISTORY
Volume II
Annex (pages 227 – 234)
Mir Gholam M. Ghobar, son of Mirza Mir Mahbub was born in 1899 in Kabul. He received a private education with most of his studies in the fields of history, literature, philosophy, and social sciences. His youth coincided with the beginning of a social change in Afghanistan when Kabul witnessed publication of opposition intellectual circles. Subsequently, a political revolution and a vigorous social change emerged. As a result, Afghanistan gained victory in hits third war against Britain. These events created a favorable atmosphere for social changes by the young generation even though it did not last more than a decade.
His Occupations during the Amanollah Regime:
- Editor of the weekly Stara-e-Afghan (Afghan Star) (1919-1920) (this publication, containing critical and reformist articles, was published in two pages in Jabal Seraj and Charikar.)
- President of a public security department (1920-1921)
- Member of Heart Tanzimiya (provincial administration) in 1921
- Deputy assistant of the Amania Company and its trade representative in a Moscow exhibition in 1924
- Secretary of Afghanistan’s Embassy in Paris in 1925
- Director of customs in Qataghan-Badakhshan province (1927)
- Elected representative of Kabul in the Paghman Loye Jirga in 1928
His Occupations during the Rule of the Nadir Shah Family:
- First secretary of Afghan Embassy to Berlin in 1930 (later he resigned from this position and returned to Afghanistan to directly participate in the campaign against the tyranny of Nadir Shah)
- Member of Kabul Literary Association in 1931-1932
- Political Imprisonment (1933-1935) He was imprisoned because of the assassination s of three staffs of the British Embassy by Mohammad Azim.
- He was banished to Farah and Kandahar because of the same incident (1935-1942)
- Member of the History Association in Kabul (1943-1948)
- Representative of Kabul citizens for the Seventh Parliament (1949-1951)
- Founder and secretary of Watan Party, as well as founder and chief editor of the Watan Party publication organ (1951- 1952) (The Watan Newspaper, a critical paper, published in four pages, was banned by the government in 1951. The government also suspended the party in 1952 and officially dissolved it in 1956.)
- Political Imprisonment (1952-1956) He and a number of his party colleagues, was imprisoned on charges of leading an election demonstration.
- For the next 20 years (1946-1978), Ghobar – liberal political activist and patriot, writer and journalist, and historian – who was under pressure and surveillance of the ruling family, had to confine to his residence his political and scholarly activities. He was widely known as an active national liberationist, journalist, writer, and historian. During this period, he wrote Afghanistan in the course of History. During this period, the government banned the publication of his articles and books, including the publication of the first volume of Afghanistan in the Course of History. The government also prevented him from being elected in the Parliament during the second period of the so-called “State Democracy.”
- Death (February 5, 1978)
Ghobar went to West Berlin for stomach treatment. On February 5, 1978, he died in a hospital in Berlin. He died a few months before the coup of the Soviet- installed regime in Kabul. He was buried in his ancestral Shohadaye Salehin cemetery in Kabul.
Before his death, he had stated in his will that several hundred rare books of his private library be given to a public library. The books were granted to Kabul Public Library after his death.
He had also stated in his will these words: “I wish my children to have the bless of faith in unity of God, and success in service and compassion for the poor and humankind, which will bring them peace of mind and conscience, with optimism in life and death.”
Ghobar was deeply affected by human suffering, particularly the suffering of the oppressed. As a small child, I (Hashmat Gobar) remember one cold snowing winter day when I was walking with my father on Walayet Street in Kabul. He was holding my hand. We came across an old man sitting in a corner, shivering. His dignified look was full of sadness and pain. He was wearing a frayed shirt and trousers. My father took off his coat and gave it to the old man. He spent the rest of the winter without a coat because he had no other extra coat and could not afford to buy one. That day under heavy snowing, I witnessed his profound humanitarian feeling.
He advised his children to help the poor, as he was committed to serving them. He dedicated his life to this cause, never succumbing to governments in his campaign against oppression and threat to his life. From his prison and exile, he never wrote any plea to the government. Having failed to break him by chain and captivity, the ruling family desperately resorted through their agents to extensive negative propaganda against him.
During the second period of “democracy,” when the government used violence and conspiracy to block his election to the Parliament, a government agent at a gathering of Kabul residents at Zainab Theater, where Ghobar was making a speech, mentioned that Ghobar’s release from prison indicated his compromise with the government. Ghobar replied, “Tyrannical governments do not refrain from cowardly conspiracies and propaganda against their opponents. With conspiracy, the government, which holds the prison key, can imprison or release anyone it wishes. However, here before a number of government’s agents, I am challenging the government to show whatever evidence it has regarding my compromise or surrender in all my political life so that every body may know. They do not have such an evidence, but I will write the real history of people of Afghanistan, in which I will reveal documents about the oppressive governments and the persons related to them.” He fulfilled his promise by writing Afghanistan in the Course of History.
During the reign of the ruling family, he courageously told the truth, which is vividly manifested in his book Afghanistan in the Course of History. For example, Nadir Shah and later M. Daud, two most autocratic rulers of the country, asked Ghobar to cooperate with their despotic regimes. In rejecting these offers that Ghobar considered against the public interests, he had to accept years of captivity, banishment, and home surveillance. (See the second volume of Afghanistan in the Course of History).
However, others, not being able to resist the threats of the oppressors, capitulated out of fear. (For example, Mir M. Sadiq Ferhang, threatened by Daud, changed his line. Within a few years, he gradually fell into the bosom of the ruling family by accepting such posts as deputy minister and ambassador to Yugoslavia. Later, when Babrak Karmal, with the Soviet tanks and artillery was installed as the head of the Soviet puppet regime in Kabul, Ferhang served as official advisor to Karmal during that dark and bloody period in Afghanistan). Because of personal interests, positions, material privileges, and for attracting the attention of oppressive rulers and foreign invaders, these individuals deviated from the path of the people and truth. Later, to justify their deeds, they and their relatives leveled accusations against patriotic dissidents.
During the reign of the ruling family, servants of the oppressors flattered, and distorted the history of the country. After the fall of the ruling family, suddenly they changed course, writing “borrowed” history and distorted “memoirs,” with lies from start to end. They distorted the episodes of their services to the oppressors. (For example, Seyyid Qassem Reshtiya, who had held ministerial and ambassadorial posts during the reign of the ruling family, had become so accustomed to them, that he tried to gain another post in the new Soviet puppet regime of Nur Mohammad Taraki in Kabul, without having the slightest regard for Afghanistan’s national interests. Therefore, he set out to please the regime. In a televised meeting held by the puppet regime against the former ruling family, Reshtiya severely attacked his old benefactors and called them “the Al-Yahya Family traitors,” whom he had addressed in the past as “His Majesty and His Highness” for a half century and had distorted the history of Afghanistan to please them. In the same way, he wrote several articles in the newspapers. After the collapse of the communists, Reshtiya changed course again. To please the former king, Mohammad Zaher Shah, he included in his memoirs the photo of the king standing with him and his brother, Mir M. Sadiq Ferhang.) When Ghobar lived in captivity, exile, and under house surveillance and harassment, these gentlemen were ministers, ambassadors, and advisors, living a life of comfort and pleasure inside and abroad.
I remember a day when a covert agent of the ruling family visited our house on the Walayet Street. In a casual conversation with my father, he tried to discover the real writer of an article about Reshtiya titled “Yesterday’s Thief, Today’s President and Minister of Tomorrow.” Of course, he failed to identify the author. Later, however, he disclosed the purpose of his visit by imparting to Ghobar the hidden threat of the ruling family in apparent “good-will” and “friendly” language. For example, he asked Ghobar: “What would become of his three daughters in the future, if Ghobar went to prison again because of his political activities? Ghobar asked this person, “What is the population of Afghanistan?” he said, “About 12 or 15 million people.” Ghobar replied, “Half of this figure, about 8 million, are women. How can I quit my struggle in defending the rights of 8 million daughters and mothers of this nation because of my three daughters?”
Ghobar left behind his wife, Lady Saleha, with seven children: Maria Ghobar, Rona Ghobar, Donia Ghobar, Asad Hassan Ghobar, Ashraf Shahab Ghobar, Ibrahim Adham Ghobar, and Hashmat Khalil Ghobar. In his diary, he wrote these words about his wife: “Lady Saleha is a literate and industrious woman, a companion of my life, a partner in all my distressing and dangerous adventures, a woman of patience and courage, who has raised virtuous children and endured a great deal of hardship.”
Ghobar’s Works
It is worth saying that until 70 years ago the history of Afghanistan, with all of its richness, remained obscure and confused in the folds of the historical works of others who wrote abut Afghanistan. Even in the Afghan schools of the time, the teaching of Afghanistan’s history covered Afghanistan since the 18th century and approach that terribly harmed the culture, the history, the national honor and unity of the country. As it appears, Ghobar was the first person that sensed this serious flaw and corrected it by being a pioneer in writing the history of Afghanistan, opening the path for new historians to follow. By writing Afghanistan in the Course of History, forty years later, Ghobar introduced an advanced form of analytical historiography.
- The first volume of Afghanistan in the Course of History, in 840 pages, was first printed in 3000 copies by Kabul Public Printing House in 1967. The government banned the book before its publication. More than 15,000 copies of the book were printed outside the country. This is the first scholarly written history of Afghanistan, which starts from the beginning of the historical period to the early second quarter of the 20th century.
Details abut the First Edition of Afghanistan in the Course of History
The Book Publishing Institution signed an official contract with Ghobar to print the first volume of the Afghanistan in the Course of History in 3000 copies, of which the author was to receive 300 copies. (The institution was part of the Ministry of Information, headed by Abdol Rauf Binawa, and Hashem Maiwandwal was the then prime minister.) However, after its last page came out of the print, the ruling family immediately banned the book without any official announcement. Later, the new Prime Minister, Nur Ahmad Etamadi, a grandson of Sardar Sultan Mohammad Talayi, officially announced the banning of the book at a hearing session of the Parliament without the ruling of a legal court.
Mohammad Anas (a grandson of Amir Dost Mohammad), the new minister of information, officially summoned Ghobar at the ministry to seize abut forty copies of the book he had already obtained. (Hashmat Khalil Ghobar had already taken out the books from the printing house on the contract basis.) With threatening words, he told Ghobar: “You have passed most of your life in prison and banishment, shackles have become tired of your feet, and yet you dare to write such a book?” Ghobar replied: “You have not seen my house; there is only a mud wall separating it from Kabul Prison (at that time, Ghobar’s house was at the vicinity of the prison). My own room is smaller than the cell I lived in this prison. Therefore, any imprisonment threat will not affect me at all. I considered writing the real history of the Afghan people as my duty. The legal way for you is to lift the ban on the history I wrote and then the government, with all its facility, can assign some of its hired writers, who in the past distorted events in the country’s history, to write against it.”
As long as the ruling family was in power, the first volume of Afghanistan in the Course of History was banned. A few months after Ghobar passed away, a communist coup overthrew the government and a Soviet-installed regime came to power in 1978. Only one month after it took power, the new regime lifted the ban and allowed the book to be published, hoping to win the public support. However, the regime, decided to stop the distribution of the book three days after it noticed that it had a strong national spirit against foreign aggression, but during the first three days, about 3000 copies had sold out, with nothing left to be banned.
The first volume of Afghanistan in the Course of History was printed seven more times outside Afghanistan, selling more than 50,000 copies. Some rumors spread by one or two politically or materially biased individuals that the original copy had been tampered with in the later editions published outside the country, are completely false. All of the subsequently publications of the book have been from the original copy without any change.
- The second volume of Afghanistan in the Course of History was written in 1973 in Kabul, but it was not possible to publish it because of M. Daud’s suppressive regime. In his will, Ghobar had entrusted his son (Hashamat Ghobar) to preserve the manuscript of the second volume and print it in an appropriate time. The successive oppressive regimes and then the foreign aggression in Afghanistan blocked and delayed its publication. Providing funds for the publication was another delaying factor. Finally, the original Persian text, without the slightest change, was printed in 285 pages by Speedy Printing in June 1999 in Virginia, USA. And now the English translation of the second volume is published. The book covers the eventful years of the second quarter of the 20th century.
- Afghanistan and a View of Its History is about the geographical history of Afghanistan. It was published in 190 pages in the first-year’s issues of Majallah-e Kabul (from the second issue to the 12th issue) by Kabul General Printing in 1931.
- Afghanistan in India, in 95 pages, is the history of the expansion of Afghanistan’s political influence in India. It was published in the first nine issues of Majallah-e Kabul (Kabul Magazine, 1932).
- Brief History of Afghanistan, in 68 illustrated pages, covers Afghanistan from the ancient time of Avesta to the 20th century. It was published in the first edition of Kabul Salnameh (Year Book) in 1932 with an appendix of the ancient names of Afghanistan and its provinces.
- Ahmad Shah Baba, printed in Kabul in 1943, 352 pages, covers the historical events of Afghanistan in the 18th century. Before publishing this book, Ghobar had made available a portion of its manuscript to Abdol Hay Habibi, who often visited Ghobar during his exile in Kandahar. Later, Habibi went to Kabul, where he wrote a detailed introduction to Ahmad Shah’s Divan (book of poetry) and published it. He used a portion of Ghobar’s manuscript in writing about the birth date, the birthplace, coronation, works, the administration, and other aspects of Ahmad Shah’s reign in his introduction, which he printed in 1940. Habibi did not acknowledge the source of the introduction, but he also, as the deputy director of the Press and Information Department, in a written statement called the publication of Ghobar’s book against the national interests of the country. After returning to Kabul after his banishment, Ghobar mentioned this issue in the introduction of his work.
- Resala-e Khorason (Essay on Khorasan as the old name of Afghanistan for a thousand years. Based on reliable historical and geographical documents, this essay was published in 100 pages in 1947 in Kabul.
- Essay on Local Afghan Rulers was published in 58 pages in Ariana Magazine (issues 11-12 in 1933 and issues 3-7 in 1934)
- Emergence of Islam and Arab Influence in Afghanistan, in 112 pages, was published in the third volume of Afghanistan’s History in 1947 in Kabul.
- History of First Centuries, in 226 pages, was published as a high school textbook, with the cooperation of Dost Mohammad, a history teacher, in Kabul in 1947.
- Afghanistan in a Glance, in 284 pages, was published in 1947 in Kabul. The ruling family did not like the sheet related to the Mohammadzai period, therefore, it assigned Najibollah Khan, the minister of education, who was related to the family, to replace the sheet after the first print, by a sheet of his own writing without the permission of Ghobar.
- Literature in the Mohammadzai Period (the fifth section of Afghanistan’s Literary History), in 81 pages, was published in Kabul in 1952.
- A series of historical, social and political essays, biographies of noted Afghan figures, and introduction to a number of manuscripts on the history of Afghanistan were published in Kabul periodicals and Encyclopedia of Afghanistan, some of which appeared in various issues of Ariana Magazine in 1943-49.
- Ghobar’s famous article titled “Our Economy” was published in Islah on October 9, 1946.
The article was critical of the economic approach and a number of top capitalists and merchants, led by Abdol Majid Zaboli, the minister of economy. They had formed a partnership with the ruling family and by gaining massive profits were increasing poverty to the poor and destroying the economy of the city and rural middle class, small merchants and businessmen. The article, caused a great deal of commotion, and the government threatened Ghobar in person in a Cabinet meeting and punished the editor of the Islah newspaper. Mohammad Akbar Etamadi and Ebrahim Afifi tried to defend Zaboli by writing against the article.
- Ghobar was also the editor of the weekly-Stara-e Afghan (Afghan Star) paper, which was published in two pages from Jabal Seraj and then Charikar in 1919-1920. The purpose of publishing the paper was to keep alive the spirit of jihad against British imperialism and the threshold of the Afghan war of independence. In his later articles in the paper, Ghobar adopted a critical view with regard to the government management.
- Ghobar was also the founder and chief editor of the weekly Watan Newspaper (1950-51), which was the organ of the Watan Party in Kabul and was banned by the government.
- The Literary History of Afghanistan from the early historical period to the 20 the century (not published).
- Ghobar’s Notes (not published)
It should be remembered that Ghobar wrote most of his works under the iron heel of tyranny, therefore, some distortions were imposed by the state censorship such as deletion or addition or change of words, sentences, or even pages of a book. However, the first and second volumes of Afghanistan in the Course of History, which are the first scholarly and analytical history of the country, remained intact and did not suffer any distortion by the government censorship because the despotic government banned the first volume totally and the second volume was never given to them. Later the first volume was printed abroad several times and the second volume, which could not be published during the tyrannical regime of the time, is now available in print abroad, both in original Persian and in English translation.
*******
Comments by Foreign Media
about
Mir Gholam Mohamad Ghobar(Gobar/Ghubar)
AFGHANISTAN IN THE COURSE OF HISTORY (Volume II — Annex) (translated from Dari, pages 282 – 283)
Radio BBC News
February 25th, 1978
at 9:10 PM Afghanistan Time
(Translation from broadcast in Dari language)
“Last Saturday, Mir Ghulam Mohammed Gobar, Afghanistan’s greatest historian, journalist, and famous political fighter for freedom of this century left this world at the age of 80. Based on one of the scholars, Gobar, even at old age, possessed new ideas and the spirit of the youth.”
“Gobar, when he was young, started to study social and political subjects. When he became a member of Kabul Literary Society, he began to write articles about history and became an important member of this society. The works of the late Gobar also included a series of social and historical articles that have not all been published.
Among his books that have been published, one can name Afghanistan Dar Maseer-e-Tareekh, which is the most credible historical research and, until now, has been the source of documentation and information for many researchers and writers. Gobar always included elements of criticism in his social writings, and with his sharp insight, tried to analyze historical events in his writings.”
“Gobar, not only as a historian, but also as a fighter for freedom gained fame and love among people, and he participated in Afghanistan’s political and social reforms. In his youth, at the end of Afghanistan and England’s third war, in which Afghanistan achieved its political liberty, Gobar was an active representative in the first parliament of the Afghan Government and tried hard to support and promote the ‘renewal and reform’ mentality.”
“During the upcoming reforms, before the republican revolution in Afghanistan, he spent time in prison, and was also exiled in regions of Farah-Afghanistan for a time. Following his return to Kabul, Gobar worked as journalist for a while and published Watan (Country) newspaper, the political organ of Watan Party. At the end of his political activities, he wrote his last book about Afghanistan’s political history, which was published in the government’s printing house, but prior to distribution was banned. A few weeks ago, Gobar went to West Germany for medical treatment and died in the hospital. May his soul be blessed.”
————————————
“Etla-at Newspaper”, Tehran
Monday, February 20th, 1978
(Translation from Dari language)
“Afghanistan’s Greatest Historian Left This World”
“Mir Ghulam Mohammed Gobar, Afghanistan’s famous historian and fighter for freedom , at the age of eighty, due to sickness and physical weakness due to many years of struggle for freedom, last Saturday left this world.”
“Many of Mir Ghulam Mohammed Gobar’s works are not published yet. History books, Khorasan, Ancient Afghanistan, and Afghanistan Dar Maseer-e-Tareekh (Afghanistan in the Course of History) are among his published writings.”
“Mir Ghulam Mohammed Gobar’s book, Afghanistan Dar Maseer-e-Tareekh, is one of the most credible historical researches, and until now has been the source of documentation and information for many writers and researchers.”
“Mir Ghulam Mohammed Gobar, not only as a historian but also as a fighter for freedom, is famous and loved. At the time of occupation of Afghanistan by England, he was a renowned liberal who fought for freedom, and later he founded the Watan (Country) Party and the party’s official organ, Watan newspaper.”
“Watan newspaper, which many of today’s well known writers of Afghanistan cooperated with, was published under supervision and editorship of Gobar, and many of the newspaper’s political articles were written by Gobar himself.”
*******
****************************
Link to the Digital pdf print of second volume , English translation , Afghanistan in the Course of History
******************************
Link to the Digital pdf print of second volume , English translation , Afghanistan in the Course of History
******************************
*
… دو شعر از نوشته های شاد روان غبار
: آگاهــــی !
جلد اول ودوم کتاب افغانستان در مسیر تاریخ نوشتهء شاد روان میر غلام محمد غبار که اولین تاریخ علمی و واقعی مردم مظلوم ومبارز افغانستان میباشد اکنون از زبان فارسی دری به زبان پشتو توسط محترم پوهاند محمد بشیر دودپال ترجمه شده و بنگاه انتشارات میوند آن را در یک مجلد در کابل به طبع رسانیده است.
حشــمـت خـلیـل غــبــار (فرزند شاد روان میرغلام محمد غبار دارنده حق قانونی چاپ و ترجمه و تکثیر هردو جلد این کتاب)
دوم جولای سال 2015 / 1394
************************************************
http://afghanexpert.mihanblog.com/post/815
متخصصان ودانشجویان افغانستانی دانشگاه آزاد (مدآد)
دانلود کتاب “افغانستان در مسیر تاریخ” نوشته غلام محمد غبار
شنبه 8 مهر 1391 :: نویسنده : زهرا رضایی
به شخصه مدتهای زیادی بود که دنبال کتاب “افغانستان در مسیر تاریخ” نوشته غلام محمد غبار میگشتم ولی متاسفانه پیداش نکردم تو ایران. ولی خوب دیشب خیلی شانسی و اتفاقی توی فیس بوک دیدم یک سری از بچه های باحال “انتشارات محسن” دست به کار اسکن این کتاب به صورت یک فایل پی دی اف شدند و کتاب رو توی محیط مجازی قرار دادند تا همه بتوانند به صورت انلاین کتاب رو مطالعه کنند. من دانلودش کردم. گفتم اینجا هم بزارم که هر کی خواست بخونه. که البته من از اساتید بسیاری شنیدم و این توصیه رو کردند که حتما این کتاب رو مطالعه کنید. کتاب رو هم میتوانید به صورت انلاین مطالعه کنید و هم اینکه میتوانید دانلودش کنید. کتاب در دو جلد برای دانلود گذاشته شده است.
«افغانستان در مسیر تاریخ» تنها کتاب تاریخ افغانستان است که با چشمان باز و وجدان بیدار به رشته تحریر درآمده و مثل دیگر کتابهای تاریخ افغانستان فقط به سرگذشت شاهان مستبد اکتفا نکرده بلکه مبارزات و رشادت های مردم افغانستان علیه اشغالگران خارجی و خاینان داخلی را نیز بصورت شایسته به تصویر کشیده است. میر غلام محمد غبار تاریخ نویس میهن پرست و شخصیت مبارز وطن ما رنج ها و قید و بندهای زیادی را متقبل شد تا این اثر جاویدانه را به نسل های بعدی واگذار نماید و حکام مستبد و خاین با توقیف این اثر بزرگ نیز نتوانستند جلو پخش آنرا بگیرند. حال که تاریخ به صورت هولناکتر و مفتضح تر در وطن ما تکرار میشود مرور تاریخ درخشان مبارزات آزادیخواهانه مردم ما علیه تجاوزگران خارجی و مستبدین داخلی ضرورت مبرم است. از این رو «انتشارات محسن» با دیجتال سازی و پخش آثار گرانبها میکوشد نقشی در بلند بردن آگاهی جوانان وطن ما بازی کند. به تعقیب دیجتال سازی جلد اول «افغانستان در مسیر تاریخ»، اینک جلد دوم این اثر ماندگار تقدیم است. آنچه درین فایل آمده عینا از روی متن چاپی اسکن و پیدیایف شده و به خاطر اجتناب از حجیم شدن سایز فایل، آنرا در چندین بخش جداگانه بصورت آنلاین در اختیار علاقمندان قرار میدهیم. از دوستانی که داوطلبانه درین کار به ما یاری رسانیدند اظهار سپاس میکنیم. و تشکر قلبی از حشمت غبار و دنیا غبار (فرزندان آقای غبار) که اجازه پخش دیجتال این کتاب را دادند.
انتشارات محسن سرطان ١٣٩١
لینک دانلود جلد اول کتاب “افغانستان در مسیر تاریخ” نوشته غلام محمد غبار
لینک دانلود جلد دوم کتاب “افغانستان در مسیر تاریخ” نوشته غلام محمد غبار
پ.ن. برای راحتی کسانی که اینترنت پرسرعت ندارند هر کتاب برای دانلود به چند بخش تقسیم شده تا در حجم کمتر بتوانید راحتتر دانلود کنید.
نوع مطلب : افغانستان، کتاب،
برچسب ها : دانلود کتاب افغانستان در مسیر تاریخ، دانلود کتاب میر غلام محمد غبار، کتاب تاریخ قرن اخیر افغانستان، دانلود کتاب تاریخ افغانستان، دانلود کتاب محمد غبار، دانلود کتاب تاریخی افغانستان،
******************************************************
Newsbreak:
Afghanistan Dar Maseer-e Tarikh (Afghanistan in the Course of History) vol. I and vol. II,
Now digitalized, free for all the people to read, print, and download!
See following links:http://www.scribd.com/collections/3641938
انتشارات محسن، متن دیجتال «افغانستان در مسیر تاریخ» را تقدیم میکند
«افغانستان در مسیر تاریخ» تنها تاریخ افغانستان است که با چشمان باز و وجدان بیدار به رشته تحریر درآمده و مثل دیگر کتاب های تاریخ افغانستان فقط به سرگذشت شاهان مستبد اکتفا نکرده بلکه مبارزات و رشادت های مردم افغانستان علیه اشغالگران خارجی و خاینان داخلی را نیز بصورت شایسته به تصویر کشیده است. میر غلام محمد غبار تاریخنویس میهنپرست و شخصیت مبارز وطن ما رنج ها و قید و بند های زیادی را متقبل شد تا این اثر جاویدانه را به نسل های بعدی واگذار نماید و حکام مستبد و خاین با توقیف این اثر بزرگ نیز نتوانستند جلو پخش آنرا بگیرند. … انتشارات محسن ثور
*******************************************************
افغانستان در مسیر تاریخ – جلد دوم
http://www.scribd.com/collections/3709409
«افغانستان در مسیر تاریخ» تنها تاریخ افغانستان است که با چشمان باز و وجدان بیدار به رشته تحریر درآمده و مثل دیگر کتاب های تاریخ افغانستان فقط به سرگذشت شاهان مستبد اکتفا نکرده بلکه مبارزات و رشادت های مردم افغانستان علیه اشغالگران خارجی و خاینان داخلی را نیز بصورت شایسته به تصویر کشیده است. میر غلام محمد غبار تاریخنویس میهنپرست و شخصیت مبارز وطن ما رنج ها و قید و بند های زیادی را متقبل شد تا این اثر جاویدانه را به نسل های بعدی واگذار نماید و حکام مستبد و خاین با توقیف این اثر بزرگ نیز نتوانستند جلو پخش آنرا بگیرند. … انتشارات محسن ثور
«انتشارات محسن» با دیجتال سازی و پخش آثار گرانبها میکوشد نقشی در بلند بردن آگاهی جوانان وطن ما بازی کند. به تعقیب دیجتال سازی جلد اول «افغانستان در مسیر تاریخ»، اینک جلد دوم این اثر ماندگار تقدیم است. آنچه درین فایل آمده عینا از روی متن چاپی اسکن و پیدیایف شده و به خاطر اجتناب از حجیم شدن سایز فایل، آنرا در چندین بخش جداگانه بصورت آنلاین در اختیار علاقمندان قرار میدهیم. از دوستانی که داوطلبانه درین کار به ما یاری رسانیدند اظهار سپاس میکنیم. و تشکر قلبی از حشمت غبار و
دنیا غبار که اجازه پخش دیجتال این کتاب را دادند. انتشارات محسن سرطان
**************************************************
حشــــمــت خـلـیـل غـــبار (فرزند شادروان میر غلام محمد غبار و دارنده حق قانونی چاپ جلد اول
وجلد دوم افغانستان در مسیر تاریخ )
دزد چـراغ بـکـف
نوشته شده در ثور ۲, ۱۳۹۴
دستبرد دوم و دزدانه شخصی بنام کاظم کاظمی بنفع اجانب درکـــتــاب افــغــانــستــان در مسیـــر تـــاریـــخ
باردیگر کاظم کاظمی اعلام کرده است که به ویراستاری و چاپ جلد اول افغانستان درمسیر تاریخ اثر شادراون میرغلام محمد غبار دست زده است .
این اقدام کاظمی بدون اجازه و خلاف تمام موازین قانونی حق چاپ ( کاپی رایت) بوده وخیانتی است بتاریخ افغانستان.
طبق قوانین بین المللی حق چاپ (کاپی رایت ) نویسنده بر کتابش پس از مرگ وی حد اقل تا پنجاه سال و حد اکثر تا صد سال دوام میکند . اگر نویسنده وارث داشته باشد حق چاپ به عین شرایط به وارث انتقال میکند . در صورتی که وارث کتاب را بار دگر چاپ کند و به طور قانونی حق چاپ را بر آن بار دگر محفوظ سازد ، حکم قانونی اولی در مورد وارث نیز صدق میکند ( بایــد گفــت که حق چاپ بر یک کتــاب هــمه جوانــب چاپ ، ویراستاری ، تکثیر ، و غیره حــقــوق مربوطه را در بر میــگیــرد .)
شادروان میر غلام محمد غبار در سال ۱۹۷۸ وفات کردند و حق چاپ هردو جلد کتاب افغانستان در مسیر تاریخ به فرزندش حشمت خلیل غبار(اینجانب) تعلق گرفت. این جانب در سال ۱۹۹۹ جلد دوم این کتاب را چاپ کرد م و به طور قانونی حق چاپ را بر آن محفوظ کردم . همچنین در سال ۲۰۰۱ هر دو جلد این کتاب را با فهرست مکمل اعلام توسط مرکز نشراتی میوند – کتابخانه ســبا چــاپ کردم و به طور قانونی حق چاپ خــود را در مــورد هردو جلد مــجــددا محــفــوظ ســـاخـــتــم.
افغانستان در مسیر تاریخ ، تاریخ واقعی و علمی مردم مظلوم و مبارز افغانستان میباشد . این کتاب که ضد استبداد ، ارتجاع ، استثمار ظالمانه و استعمار میباشد ، به مردم افغانستان تعلق دارد . ولی این کتاب هرگز به ریزه خواران آستان استبداد ، ارتجاع و استعمار تعلق ندارد . من اجازه ی چاپ های مجدد این کتاب را پس از امضای قرارداد های قانونی به شرطی به اشخاصی داده ام که آنرا بدون کم و کاست و بدون “ویراستاری ” مطابق چاپ اولی ، چاپ کنند . افغانستان در مسیر تاریخ ( جلد اول وجلد دوم) تا کنون در خارج و داخل افغانستان به چند صد هزار نسخه بدون کوچکترین تغیر و کم وکاست طبق نسخه اصلی چاپ شده است . هیچگاهی به عمال خارجی و شخص شیادیکه بدون مشروعیت وقانونیت بخواهد تحت عنوان ویراستاری و چاپ مجدد به کتاب افغانستان در مسیر تاریخ دزدانه به نفع اجانب دست برد بزند ُ اجازه نداده ام و هرگز اجازه چاپ یا ویراستاری را به آقای کاظم کاظمی و ناشر وی نداده ام و هیچگونه قراردادی را با آنها امضا نکرده ام و در آینده نیز چنین اجازه ئی را به آنها نخواهم داد.
هیچ کسی حق ندارد بدون اجازه ء قانونی اقدام به ویراستاری و چاپ این کتاب کند. چنین اقدامی ازطرف کاظم کاظمی نه تنها خلاف قانون حق چاپ بلکه خلاف تمام موازین اخلاقی نویسنگی وادبی میباشد و باید این عمل کاظم کاظمی محکوم شود و طبق قوانین مربوطه مجازات گردد.دست ناپاک کاظم کاظمی که میخواهد زبان فارسی دری کتاب افغانستان درمسیرتاریخ را و همچنین محتوای آنرا بنفع اجانب تغیر دهد باید کوتاه گردد. همچنین تمام نسخه های کتاب افغانستان درمسیر تاریخ که توسط کاظم کاظمی تا اکنون چاپ گردیده است تحریف شده وفاقد اعتبار میباشد.
به اطــلاع دوســتــان ایــن کتــاب رسانیده می شود که هـــر دو جلــد اول ودوم افغانــستان در مسیر تاریخ بصورت « پی دی اف » در انترنت گذاشته شده است وهرکس می تواند بطور رایگان آنرا مطالعه وچاپ نمایند.
با احترام و ادب – ۲۰- اپریل -۲۰۱۵
حشــــمــت خـلـیـل غـــبار (فرزند شادروان میر غلام محمد غبار و دارنده حق قانونی چاپ جلد اول وجلد دوم افغانستان در مسیر تاریخ )
***************************************************************************
قابل توجه :
نامه ســرگـشـاده
نـوشــتهً حشمت خلیل غبار
(دارنـده قـانــونــی حق چاپ ٬تــرجـمـه و تـکـثـیر هــردو جـلـد کـتـاب افــغـانـسـتـان در مــسیــر تــاریـخ )
قابل توجه :
نامه ســرگـشـاده
مرحوم میر غلام محمد غبار مبارز و مورخ راه مردم ٬نویسنده و خبرنگار آزادی خواه که قسمت زیاد حیاتش را در زندان ها وتبعید گاه های حکومات استبدادی و نوکر اسعتماری گذشتاند ٬ کتاب افغانستان در مسیر تاریخ را در دو جلد نوشت تا تاریخ باستان و معاصر افغانستان ( آریانا ٬خراسان٬ افغانستان) را بطور واقعی و علمی آشکار سازد .
بقول خودش : «… ما تاریخ گذشته کشور خودرا برای این مطالعه مینمائیم که اوضاع امروزی خودرا صحیحتر درک نمائیم٬ تا مبارزین جوان افغانستان در حرکت به پیش خط درست آگاهانه اختیار نمایند. زیرا این تاریخ است که سیر تکامل یک جامعه را در روشنائی نشان میدهد …» .
جلد اول افغانستان در مسیر تاریخ که در مطبعه کابل چاپ شد تا وقتیکه مرحوم غبار زنده بود روی آزادی را ندید و در تحویل خانه مطبعه کابل زندانی بود. جلد دوم کتاب افغانستان در مسیر تاریخ که چاپ آن در داخل افغانستان نا ممکن بود. بعداٌ توسط اینجانب (حشمت خلیل غبار ) فرزند مرحوم غبار و دارنده حق قانونی چاپ ٬ ترجمه وتکثیر هر دو جلد افغانستان در مسیر تاریخ در خارج از افغانستان چاپ گردید. مرحوم غبار افغانستان در مسیر تاریخ را برای مردم مظلوم ومبارز افغانستان نوشت و بمن وصیت کرد تا این کتاب بدون کم وکاست بدسترس مردم گذاشته شود .از همین رو اینجانب اجازه قانونی چاپ وترجمه وتکثیر هردو جلد این کتاب را همیشه بطور مجانی و بدون اخذ پول به اشخاصی داده ام که امانت کار ٬ صادق بوطن خود و لایق در طبع کتاب بوده اند.. زیرا طبق وصیت پدر مرحومم ٬ وظیفه و هدف من نشر صادقانه و بدون تغیر کتاب افغانستان در مسیر تاریخ به زبانهای پارسی دری و پشتو برای مردم و هم چنین حفظ اصالت این کتاب از دستبرد جعل کاران میباشد ٬ نه تجارت. .مثلاٌ در افغانستان و پاکستان به جناب نصیر عبدالرحمن و بنگاه انتشارات میوند و در ایران برای جناب اسدی جنتی انتشارات جمهوری چنین اجازهً بعین شرایط داده شده است.
اخیراٌ شخصی بنام اورنگ زیب ارشاد توسط موسسهً انتشارات دانش (دانش خپرندویه تولنه ) بدون اخذ اجازه قانونی از این جانب به ترجمه وچاپ هردو جلد افغانستان در مسیر تاریخ بزبان پشتو پرداخته است. این اقدام خلاف تمام موازین اخلاقی مطبوعاتی وخلاف تمام قوانین حق چاپ و ترجمه وتکثیر کتب میباشد. تمام مراجع قانونی ملی و بین الملی چنین عمل را دزدی و سرقت ادبی دانسته قابل مجازات قانونی میدانند.
علاوه برآن این ترجمه آقای اورنگ زیب ارشاد باطل وفاقد اعتبار است٬ زیرا نه تنها بدون اجازهً قانونی اقدام کرده ٬بلکه مفاهیم و مطالب و صحفحات را کم وزیاد کرده است . بطور مثال اهدایهً مرحوم غبار رادر جلد اول و دوم حذف کرده است. همچنین یادداشت لازمهً اینجانب را در آغاز هردو جلد کتاب نیز از قلم انداخته است . علاوه برآن تمام ضمایم لازمه هردو جلد مثل : فهرست کتب ماًخذ ٬ سوانح و آثار مولف ٬ تبصره های منابع خارجی در مورد موًلف و کتاب وی٬ تصویر مولف و کتاب نامهً آن را نیز حذف کرده است.
با درنظر داشت نکته های فوق الزکر ترجمه این کتاب به زبان پشتو توسط آقای اورنگ زیب ارشاد به عنوان «افغانستان دتاریخ به بهیرکی » ٬ باطل و فاقد اعتبار است زیرا در گنجینه تاریخی افغانستان٬ ناشیانه دستبرد زده شده است.
علاقمندان کتاب افغانستان در مسیر تاریخ میتوانند ترجمهً صحیح و صادقانهً این کتاب را بزبان پشتو توسط جناب پوهاند محمد بشیر دودیال (« افغانستان دتاریخ په تکلوري کی») مطالعه فرمایند. این ترجمه با اخذ اجازه قانونی از این جانب توسط جناب نصیر عبدالرحمن و میوند خپرندویه تولنه چاپ شده است .
جناب نصیر عبدالرحمن وبنگاه انتشارات میوند بنابر داشتن اجازه قانونی از طرف اینجانب مبنی بر ترجمه وچاپ هردو جلد افغانستان در مسیر تاریخ بزبان های پشتو و دری ٬صلاحیت و مکلیفت قانونی و مطبوعاتی دارد تا این ترجمه و چاپ آقای اورنگ زیب ارشاد وناشر وی را در مراجع قانونی محاکمه و مواخذه نماید.
باعرض ادب
۱۴ عقرب ۱۳۹۵
حشمت خلیل غبار
(دارنـده قـانــونــی حق چاپ ٬تــرجـمـه و تـکـثـیر هــردو جـلـد کـتـاب افــغـانـسـتـان در مــسیــر تــاریـخ نـوشــتهً
شـادروان میر غلام محمد غبار. )
قابل توجه :
طبق قوانین بین المللی حق چاپ (کاپی رایت ) نویسنده بر کتابش پس از مرگ وی حد اقل تا پنجاه سال و حد اکثر تا صد سال دوام میکند . اگر نویسنده وارث داشته باشد حق چاپ به عین شرایط به وارث انتقال میکند . در صورتی که وارث کتاب را بار دگر چاپ کند و به طور قانونی حق چاپ را بر آن بار دگر محفوظ سازد ، حکم قانونی اولی در مورد وارث نیز صدق میکند. باید گفت که حق چاپ بر یک کتاب همه جوانب چاپ ، ترجمه٬ ویراستاری ، تکثیر ، و غیره حقوق مربوطه را در بر میگیرد.
شادروان میر غلام محمد غبار در سال ۱۹۷۸ وفات کردند و حق چاپ هردو جلد کتاب افغانستان در مسیر تاریخ به فرزندش حشمت خلیل غبار(اینجانب) تعلق گرفت. این جانب در سال ۱۹۹۹ جلد دوم این کتاب را چاپ کرد م و به طور قانونی حق چاپ را بر آن محفوظ کردم . همچنین در سال ۲۰۰۱ هر دو جلد این کتاب را با فهرست مکمل اعلام توسط مرکز نشراتی میوند – کتابخانه سبا چاپ کردم و به طور قانونی حق چاپ خود را در مورد هردو جلد مجددا محفوظ ساختم.
حشمت خلیل غبار
(دارنـده قـانــونــی حق چاپ ٬تــرجـمـه و تـکـثـیر هــردو جـلـد کـتـاب افــغـانـسـتـان در مــسیــر تــاریـخ نـوشــتهً
شـادروان میر غلام محمد غبار.
******************************
جواب هیله به( سوال محمد کاظم کا ظمی
اما این که محاکمه شوم، البته اگر جرمی کرده باشم باید هم محاکمه شوم. شما لطفا آن جرم را که من به خاطر آن باید محاکمه شوم، به طور مشخص )
هیله:
جرم شما دستبرد به تاریخ یک ملت، عدم رعایت حقوق نوسینده (کاپی رایت) ، زر اندوزی با استفاده از نام نیک غبار، تحریف تاریخ به دستور اجانب ، توهین به شعور یک ملت ، مشهور ساختن شخص خویش، کوشش به درج نام خویش در پهلوی نام غبار در اثر پر افتخار شان و مزدوری برای اجانب میباشد. شما یکی از عوامل وزارت اطلاعات ایران غرض تخریب فرهنګ و تاریخ افغانستان میباشید ننګ بر شما، و خون شما از ملیون ها افغان رنګین تر است…
https://www.facebook.com/M.Ghubar/
************************
شیادی یا ویرایش :
نوشته ناهید خرم فروغ
نوشته شده در ثور ۲, ۱۳۹۴
وب سایت افغان لرن خبر چاپِ کتاب افغانستان در مسیر تاریخ را که بصورت غیر قانونی و بدون اجازۀ دارندۀ قانونی حق چاپ و تکثیر این کتاب ( آقای حشمت خلیل غبار ) ، توسط آقای کاظم کاظمی مثلاً ویرایش و چاپ گردیده ، با اظهار خوشحالی منتشر نموده و چنین می نویسد :
خبر خوشی که به ما رسید این بود که کتاب افغانستان در مسیر تاریخ به همت آقای محمد کاظم کاظمی اکنون به چاپ جدید خود رسیده است .
این وبسایت چنین ادامه میدهد :
( آنچه در پی میخوانید مقدمه ویراستار بر چاپ جدید افغانستان در مسیر تاریخ است و چون مطالعهء آنرا خالی از مفاد ندانستیم، لذا برای خوانندگان خویش نیز برگزیدم تا از یکسو از چاپ جدید این اثر کم مانند باخبر باشند و از سوی دیگر شاخصهای چاپ جدید را آقای کاظمی برشمرده، مطلع گردند… )
اگر از اظهار نظر مثلاً آقای ویراستار در این مقدمه که فراموش کرده اند این کتاب توسط مؤرخی نوشته شده که اهل افغانستان است و زبانِ بکار گرفته شده در این اثر ، زبانِ رایج در این کشور میباشد نه زبانِ رایج کشور ایران ، چنانچه بطور مثال به گفتۀ خود شان ، ایشان واژۀ « تیلفون » را ویرایش نموده و « تلفن » نوشته اند یا کلمۀ « ماسکو » را ویرایش کرده و« مسکو » نوشته اند و غیره ، بگذریم آیا ایشان بعنوان یک نویسندۀ متعهد و مسؤل میتوانند این اجازه را بخود بدهند که اثری را بدون کسب اجازه و عقد قرارداد با صاحب حق کپی رایت ، مثلاً ویرایش نموده و به چاپ برساند ؟ آیا این کار خلاف قانون نمی باشد ؟ آیا این کار نوعی شیادی برای کسب منفعت مادی به حساب نمی آید ؟ در حالیکه قبلاً این کتاب بصورت الکترونیکی و دیجیتال با اجازۀ صاحب حق کپی رایت ، توسط انتشارات محسن بصورت مجانی در اختیار خوانندگانِ علاقمند قرار داده شده است .
خانم زهرا رضایی یکی از علاقمندان ایرانی کتاب گرانسنگ افغانستان در مسیر تاریخ ، در مورد دیجیتال سازی و استفادۀ مجانی چاپ الکترونیکی این کتاب در فیس بوکش چنین می نویسد :
به شخصه مدتهای زیادی بود که دنبال کتاب “افغانستان در مسیر تاریخ” نوشته غلام محمد غبار میگشتم ولی متاسفانه پیداش نکردم تو ایران. ولی خوب دیشب خیلی شانسی و اتفاقی توی فیس بوک دیدم یک سری از بچه های باحال “انتشارات محسن” دست به کار اسکن این کتاب به صورت یک فایل پی دی اف شدند و کتاب رو توی محیط مجازی قرار دادند تا همه بتوانند به صورت آنلاین کتاب رو مطالعه کنند. من دانلودش کردم گفتم اینجا هم بزارم که هر کی خواست بخونه که البته من از اساتید بسیاری شنیدم و این توصیه رو کردند که حتما این کتاب رو مطالعه کنید. کتاب رو هم میتوانید به صورت آنلاین مطالعه کنید و هم اینکه میتوانید دانلودش کنید. کتاب در دو جلد برای دانلود گذاشته شده است.
انتشاراتِ محسن در ارتباط با نشر آنلاین و مجانی این کتاب در مقدمه ای چنین می نویسد :
«افغانستان در مسیر تاریخ» تنها کتاب تاریخ افغانستان است که با چشمان باز و وجدان بیدار به رشته تحریر درآمده و مثل دیگر کتابهای تاریخ افغانستان فقط به سرگذشت شاهان مستبد اکتفا نکرده بلکه مبارزات و رشادت های مردم افغانستان علیه اشغالگران خارجی و خاینان داخلی را نیز بصورت شایسته به تصویر کشیده است. میر غلام محمد غبار تاریخ نویس میهن پرست و شخصیت مبارز وطن ما رنج ها و قید و بندهای زیادی را متقبل شد تا این اثر جاویدانه را به نسل های بعدی واگذار نماید و حکام مستبد و خاین با توقیف این اثر بزرگ نیز نتوانستند جلو پخش آنرا بگیرند. حال که تاریخ به صورت هولناکتر و مفتضح تر در وطن ما تکرار میشود مرور تاریخ درخشان مبارزات آزادیخواهانه مردم ما علیه تجاوزگران خارجی و مستبدین داخلی ضرورت مبرم است. از این رو «انتشارات محسن» با دیجتال سازی و پخش آثار گرانبها میکوشد نقشی در بلند بردن آگاهی جوانان وطن ما بازی کند. به تعقیب دیجتال سازی جلد اول «افغانستان در مسیر تاریخ»، اینک جلد دوم این اثر ماندگار تقدیم است. آنچه درین فایل آمده عینا از روی متن چاپی اسکن و پیدیایف شده و به خاطر اجتناب از حجیم شدن سایز فایل، آنرا در چندین بخش جداگانه بصورت آنلاین در اختیار علاقمندان قرار میدهیم. از دوستانی که داوطلبانه درین کار به ما یاری رسانیدند اظهار سپاس میکنیم. و تشکر قلبی از حشمت غبار و دنیا غبار (فرزندان آقای غبار) که اجازه پخش دیجتال این کتاب را دادند
دکتر دنیا غبار فرزند مرحوم میرغلام محمد غبار در ارتباط با خبر چاپ و نشر غیر قانونی کتاب افغانستان در مسیر تاریخ توسط آقای کاظم کاظمی و ناشر ایشان چنین اظهار نظر کرده اند :
طبق اطلاع ، فردی به نام کاظم کاظمی میخواهد کتابِ “افغانستان در مسیر تاریخ ” را بدون اجازه به صورت غیر قانونی چاپ کند ، و شیادانه ادعا کرده است که این کتاب را ویراستاری میکند . این اقدام کاظم کاظمی خلاف قانون حق چاپ بوده و خیانتی است به تاریخ افغانستان . افغانستان در مسیر تاریخ تا کنون در خارج و داخل افغانستان به تیراژ چند صد هزار نسخه ، بدون تغیر و کم و کاست ، طبق نسخه ای اصلی آن چاپ شده است و هیچ کسی حق ندارد که اکنون ادعای ویراستاری کند ، این عمل و ادعای ویراستاری این شخص نه تنها خلاف قانون حق چاپ بلکه خلاف تمام موازین اخلاقی ، نویسندگی ، و ادبی میباشد و باید این عمل کاظم کاظمی محکوم شود و طبق قوانین مربوطه مجازات گردد .
آقای حشمت خلیل غبار فرزند شادروان میر غلام محمد غبار و دارندۀ حق قانونی چاپِ هردو جلد کتاب افغانستان در مسیر تاریخ ، در مورد اقدام غیر قانونی آقای کاظم کاظمی در ارتباط با ویرایش و چاپِ این کتاب چنین می فرمایند :
کتاب افغانستان در مسیر تاریخ ، تاریخ واقعی و علمی مردم مظلوم و مبارز افغانستان میباشد . این کتاب که ضد استبداد ، ارتجاع ، استثمار ظالمانه و استعمار میباشد ، به مردم افغانستان تعلق دارد . ولی این کتاب هرگز به ریزه خواران آستان استبداد ، ارتجاع و استعمار تعلق ندارد . من اجازۀ چاپ های مجدد این کتاب را پس از امضای قرارداد های قانونی به شرطی به اشخاصی داده ام که آنرا بدون کم و کاست و بدون “ویراستاری ” ، مطابق چاپ اولی ، چاپ کنند . من هرگز اجازه چاپ یا ویراستاری را به آقای کاظم کاظمی و ناشر وی نداده ام و هیچگونه قراردادی را با آنها امضا نکرده ام و در آینده نیز چنین اجازه ئی را به آنها نخواهم داد .
آقای مهندس امیر فروغ در موردِ قانون حق تکثیر چنین می نویسند :این روز ها از طریق صفحاتِ فیس بوکِ بحثی را دنبال می کنیم در ارتباط با اقدام آقای کاظم کاظمی و مؤسسۀ انتشاراتِ عرفان جهت ویرایش و چاپِ کتابِ وزینِ « افغانستان در مسیر تاریخ » اثر گرانسنگِ مؤرخِ بی بدیلِ کشورافغانستان « شاد روان میرغلام محمدغبار» .با توجه به اهمیتِ موضوع و اینکه آیا این اقدام آقای کاظمی به عنوانِ « ویراستار » و مؤسسۀ انتشاراتِ عرفان به عنوانِ « ناشر » ، قانونی می باشد یا خلافِ قانونِ کُپی رایت عمل کرده اند ، توجه دوستان گرامی و مشتاقانِ به تاریخ واقعی کشور افغانستان را به نکاتی چند در موردِ قانونِ حقِ تکثیر و ویرایشِ یک اثر معطوف میدارم :
نخست می بینیم که کنوانسیون « برن » در موردِ موضوع کُپی رایت ، که ویرایش ، طبع ، ترجمه و نشر یک اثر را هم شامل می شود ، چه میگوید ؟
کنوانسیون برن برای حمایت آثار ادبی و هنری ، که معمولاً به نام کنوانسیون برن شناخته میشود ، یک موافقتنامه بینالمللی در خصوص حق تکثیر است که اولین بار در شهر برنِ کشور سوئیس در سپتامبر سال ۱۸۸۶ میلادی ( شهریور ماهِ سالِ ۱۲۶۵ هجری خورشیدی ) تصویب شد .
اگر قانونِ حقِ تکثیر را نیک از نظر بگذرانیم ، چنین می خوانیم : کُپی رایت نوعی حفاظت قانونی از آثار چاپ شده و چاپ نشدۀ ادبی ، تاریخی ، علمی و هنری است . در موردِ تاریخِ انقضای مدتِ کُپی رایت طبق قانون سال ۱۹۷۶ چنین آمده : مدتِ اعتبار حقِ کُپی رایت ، حد اقل شاملِ طولِ حیاتِ خالقِ آن و « پنجاه » سال پس از مرگ اوست . ( طبق قانونِ سالِ ۱۹۹۸ این مدت به یکصد سال پس از مرگ صاحب آن افزایش یافته است ) . هر کشوری می تواند زمان بیشتری برای قابل اجرا بودنِ کُپی رایت قایل شود اما این زمان نمی تواند از مقدار تعیین شده در پیمانِ برن کمتر باشد . در همین قانون در موردِ واگذاری حقِ تکثیر و انتشار یک اثر به بازماندگانِ متوفی ، چنین می خوانیم : گاهی اوقات طی یک وصیت نامۀ رسمی ، حقوقِ یک اثر به بازماندگانِ صاحبِ آن اثر تعلق می گیرد .
در جای دیگری از این قانون ، در موردِ حقوقِ انحصاری حقِ تکثیر و اختیاراتِ مالکِ آن ، به این مطلب برمی خوریم : کُپی رایت یا حق تکثیر ، به معنی داشتنِ حقِ کنترل در تکثیر آثار است ، یعنی اینکه حق تکثیر حقِ انحصاری قانونی است برای دارندۀ یک اثر جهتِ اعمال کنترل و بهره برداری از آن . به عبارتِ دیگر مالکِ حق تکثیر ، حقِ انحصاری دارد برای تکثیر و بهره برداری از اثر یا انتقالِ این حقوق به شخص یا اشخاص دیگر ، همچنین وی حق قانونی دارد برای جلوگیری از انجام این اعمال و هر گونه بهره برداری به وسیلۀ دیگران .
با توجه به عرایض بالا ، می خواهم اقدام آقای کاظم کاظمی و چاپخانۀ عرفان را جهت ویراستاری و چاپ جلد اول و دوم کتابِ ارزشمندِ افغانستان در مسیر تاریخ ، از نظر قانون به بررسی بنشینیم .
آقای کاظم کاظمی در قسمتی از یکی از نوشته های شان که در صفحۀ فیس بوک ایشان هم درج گردیده است ادعا میکنند که حق چاپ کتاب طبق قانون چاپ و نشر در ایران ، تا سی سال پس از درگذشت مؤلف ، به وارثان او تعلق دارد و پس از آن ، همگی در انتشار آن آثار آزادند .
در موردِ این ادعای آقای کاظمی ، باید گفت که طبقِ قانونِ حق تکثیر آثار در کشور ایران که حافظ ِحقوق مادی و معنوی پدید آورندگانِ آثار تاریخی ، ادبی و هنری اعم از هنرمندان ، مولفان و مصنفان می باشد و در سالِ ۱۳۴۸ هجری خورشیدی به تصویب رسیده است ، چنین آمده : مدت اعتبار حق کُپی رایت برای آثار عکاسی یا سینمایی ۳۰ سال بعد از نشر اثر میباشد و برای دیگر آثار از جمله کتاب ، ۵۰ سال بعد از مرگ ناشر تعیین گردیده است .
برای اینکه به موضوع شفافیت و وضوح کامل ببخشیم ، تماس تلفنی داشتم با جناب حشمت خلیل غبار که در این مورد ایشان چنین اظهار نظر نمودند : ( طوریکه اهلِ قلم میدانند ، مرحوم پدرم در زمان حیات شان امتیاز و حق نشر ، ویرایش ، ترجمه ، تکثیر و تجدیدِ چاپ جلد اول و جلد دوم کتاب افغانستان در مسیر تاریخ را به من واگذار نمودند . با توجه به این امتیاز ، جلد دوم این کتاب درسال ۱۹۹۹ میلادی توسط اینجانب در چاپخانۀ امریکن سپیدی – هرندن – ویرجینیا – ایالات متحدۀ آمریکا و جلد اول و دوم افغانستان در مسیر تاریخ بصورت کامل در سال ۲۰۰۱ میلادی در چاپخانۀ میوند شهر پیشاور به دست نشر سپرده شد که در هر دو چاپ ، حق طبع ، ویرایش ، ترجمه ، نشر و تکثیر هردو جلد برای من محفوظ است . لهذا طبق قانون کُپی رایت در کنوانسیون برن ، این حق برای من حد اقل تا پنجاه سال بعد از مرگم همچنان محفوظ می باشد . ضمناً من هیچگونه اجازه یی به مؤسسۀ انتشارتی عرفان مبنی بر چاپ جلد اول یا دوم کتاب افغانستان در مسیر تاریخ نداده ام و هیچگونه قراردادی با این مؤسسه منعقد نکرده ام ، همچنین هیچگونه قراردادی در موردِ ویرایشِ این اثر با آقای کاظمی امضأ نه نموده ام . لهذا کار مؤسسۀ انتشاراتِ عرفان و آقای کاظم کاظمی غیر قانونی بوده و قابل پیگیری قضایی می باشد. )
و اما در موردِ حوزۀ کار و صلاحیتِ کاری ویراستار :
جناب کاظمی در قسمتی از یکی از نوشته های شان در ارتباط با حوزۀ کار و صلاحیت ویراستار ، چنین اظهار نظر می کنند : ( ما اثر را صرفا [ صرفاً ] ازجهت غلط های تایپی ، رسم الخط ، نقطه گذاری ، پاراگراف بندی و دیگر معیارهای کمپیوتری یا معیارهای حروف چینی و تایپ بررسی می کنیم ، … ) . حال سری می زنیم به وبلاگ ایشان و می بینیم که در مورد ویرایش چنین نوشته اند : ( گاهی دوستان تعجب میکنند ، وقتی از شغلم میپرسند و من میگویم که بخشی از وقت من در کار ویراستاری میگذرد . و باز این تعجب وقتی بیشتر میشود که توضیح میدهم که این شغل برای من تنها از جنبة [ جنبۀ ] کسب معیشت نیست و اگر به راستی از این زاویه بنگرم ، بیشتر وقتها ویراستاری برایم خالی از خسارتهای مادی هم نبوده است ، چون فرصتی را که میشده است بر سر کاری پردرآمدتر بگذارم ، بر سر ویرایش گذاشتهام . ولی چرا باز هم این کار را ادامه میدهم ؟ به خاطر خالیگاهی که در عرصة [ عرصۀ ] چاپ و نشر ما وجود دارد … ) . حال اگر دو پاراگرافِ فوق را که هر دو توسط آقای کاظمی نگارش یافته ، بررسی نماییم به وضوح دیده میشود که ایشان حتا در نوشتۀ کوتاهِ خود شان که در ارتباط با ویرایش نوشته اند ، توفیقِ ویرایش را نداشته اند و به جای اینکه بنویسند « جنبۀ » یا « عرصۀ » ، نوشته اند « جنبة » و « عرصة » . یعنی اینکه در این نوشته فرق میان حرفِ « همزه » و علامتِ « ت مربوطه » را که از اغلاط تایپی می باشد و احتیاج به ویرایش دارد ، متوجه نشده اند . این گونه اشتباهات در سراسر نوشتۀ کوتاهِ ایشان به دفعات تکرار گردیده است ، مثلاً در همین نوشتۀ بالا روی حرفِ « الف » در کلمۀ « صرفاً » علامت « تنوین » را فراموش کرده اند . بنا بر این کسی که مؤفق به ویرایش نوشتۀ خودش نمی باشد آیا می تواند کتابی را مؤفقانه ویراستاری نماید ؟ بگذریم …
آقای فروغ در ادامه چنین می نویسند :
همچنین در ارتباط با چاپ اول و چاپ های بعدی کتاب افغانستان در مسیر تاریخ ، صحبتِ کوتاهی داشتم با جناب حشمت خلیل غبار که ایشان در جواب چنین پاسخ ارائه فرمودند :
جلدِ اولِ کتابِ وزینِ افغانستان در مسیر تاریخ اثر مؤرخ ، روزنامه نگار ، مبارز و آزادی خواهِ واقعی کشور که به دلیلِ دفاع از حق و آزادی ، عمرش را در زندان های ستمشاهی و تبعید به نقاط دوردست و بد آب و هوا گذراند و هرگز تسلیمِ زر و زور و تزویر نگردید ، بار اول در سالِ ۱۳۴۶ هجری خورشیدی در ۸۴۰ صفحه و در ۳۰۰۰ نسخه در مطبعۀ عمومی کابل به طبع رسید ولی بلافاصله به واسطۀ دولتِ جبّار ، توقیف و مصادره گردید و در اختیار مردم قرار داده نشد . جلد دوم این کتاب در سال ۱۹۹۹ میلادی توسط اینجانب در ۵۰۰۰ نسخه و ۲۸۵ صفحه در مطبعۀ امریکن سپیدی – هرندن – ویرجینیا ، در ایالاتِ متحدۀ آمریکا به نشر رسید .و اما در موردِ چاپ های بعدی باید بگویم که هر دو جلدِ این کتاب با اجازۀ من ، بدون درنظر داشتِ هر گونه امتیاز مادی و بصورتِ مجانی فقط به شرطی که در متنِ کتاب طبقِ وصیت نامۀ پدرم شاد روان میر غلام محمد غبار ، هیچگونه دخل و تصرفی حتا در یک کلمه یا حرفِ آن صورت نگیرد و مانند چاپ اولِ آن ، همپنان ناب و دست نخورده در دسترسِ نسل های آیندۀ کشور قرار گیرد ، چون این کتاب ، تاریخ واقعی و علمی مردم مظلوم و مبارز افغانستان می باشد . بلی کتابِ افغانستان در مسیر تاریخ که ضد استبداد ، ارتجاع ، استثمار و استعمار نگارش یافته ، به مردم افغانستان تعلق دارد و هرگز به ریزه خواران آستان استبداد ، ارتجاع و استعمار تعلق ندارد ، قابل چاپ میباشد چنانچه در خارج از کشور این کتاب با اجازۀ من بار ها به چاپ رسیده که جمع تیراژ دوره های مختلفِ آن به چهارصد هزار نسخه میرسد . بطور مثال به گفتۀ آقای نصیر عبدالرحمن مسؤل مرکز نشراتی میوند در مصاحبه یی با رادیو بی بی سی ، این کتاب در کتابخانۀ « سبا » جمعاً به تیراژ دوصد و چهل هزار نسخه در چندین نوبت به چاپ رسیده است . ولی با توجه به اینکه مقاماتِ استبدادی همواره سعی دارند تا تاریخِ واقعی مردم افغانستان را تحریف کنند و تواریخ جعلی را روانۀ کارزار نمایند ، اینجانب حق تکثیر این کتاب را همچنان محفوظ نگه داشته ام تا از اقداماتِ عـُمالِ اینگونه مقامات که قصد تحریف و تغییر این کتاب را دارند ، جلوگیری نموده و آنرا از دستبردِ کسانی که برای شهرتِ کذایی و یا استفادۀ نامشروع مادی ، دست به ویراستاری و چاپِ این کتاب بزنند ، محافظت نمایم و همچون گذشته به کسانی که در این کتاب امانت داری و صداقت را رعایت نکرده و در آن همچون آقای کاظم کاظمی به بهانۀ ویراستاری دخل و تصرف نمایند ، اجازۀ چاپ و نشر نخواهم داد و این عمل آنان را مخالف قانون کاپی رایت و قابل پیگیری قانونی اعلام می نمایم .
**********************
شما آقای کاظمی ، حیف به نام دانشمندی و کرامت نویسندگی ! آیا شما راستی و کرامت انسانی را در نظر دارید؟ اگر شاد روان غبار زنده میبودند به شما میگفتند که ” آقای کاظمی ، شما که خود را دانشمند میخوانید بروید کتاب خود تان را بنویسید با دستور و نکته سنجی خود تان با وسایل تخنیکی تان، ولی به شما حق نمیدهم که به کتاب من دست زنید و حتا یک حرف را تغیر بدهید. به کتاب من که به بهای حیاتم در مختنق ترین شرایط نوشتم حق ندارید که دست بزنید . اگر اشتباهات لغتی باشد از من است ، و من به شما یا هیچ کسی اجازه نمیدهم که آنرا تغیر دهد . بروید آثار خود را بنوسید و به نمایش بگذارید . کتاب من برای مردم مظلوم و بی پناه و جوانان راستکار و روشن فکر است که درک دارند . شاد روان غبار میدانست که اشخاصی مانند شما ها همیشه پیدا میشوند ، به این لحاظ او پسرش حشمت خلیل غبار را وظیفه ای محافظت حق چاپ را داد که کتاب ها ی او را از دست اشخاصی مانند شما محفوظ نگه دارد . حق ویراستاری را تنها شخص دارای حق تبع اجازه داده میتواند نه هر ناشر !
حشمت خلیل غبار تا کنون به چندین ناشر اجازه داده است که کتاب افغانستان در مسیر تاریخ را مطابق چاپ اول ، بدون هرگونه تغیر و اصلاحی و یا ویراستاری چاپ کنند . ولی به هیچ ناشری و شخص دیگری اجازه ای ویراستاری را نداده است و نخواهد داد !
من در جواب خاموشی اختیار میکنم زیرا من یقین دارم که روشنفکران واقعی که خود را و قلم خود را در خدمت مردم مظلوم افغانستان قرار میدهند ، از اصالت کتاب افغانستان در مسیر تاریخ دفاع و از آن محافظت خواهند کرد . دنیا غبار ، دختر شاد روان غبار
**************************************************************************************
سایت (فیس بوک ) دیگری راجع به شاد روان غبار ( کابل ): توسط افراد دیگر ی که به حقیقت احترام دارند و برای مردم کار میکنند .
https://www.facebook.com/M.Ghubar/
**************************************************************************************
http://afghanexpert.mihanblog.com/post/815
متخصصان ودانشجویان افغانستانی دانشگاه آزاد (مدآد) – دانلود کتاب “افغانستان در مسیر تاریخ” نوشته…
دانلود کتاب
AFGHANEXPERT.MIHANBLOG.COM
*****************************************************************************************************
Afghanistan in the Course of History
افغنستان در مسیر تاریخ
By Mir Gholam Mohammad Ghobar
Introduction by the Author
With the evolutionary course of human societies, the method to historiography has also evolved. Today historiography rests on the pillars of multi-faceted studies and analyses. History is no longer restricted to recording the inaccurate and strange episodes of the lives of a few persons. We are no longer in that time when man looked for awe and wonder in nature, and lost himself in the unseen metaphysical ocean. However, this evolution and change did not require history to be always true and reliable because the compiling factor of history is man, who is ruled by his own social conditions.
The changes in the modern ages, which have affected all aspects of social life, have brought diverse products, which ultimately resulted in capitalism in the Western world. In the shadow of militarism, capitalism changed to an extensive colonization of vast areas of the globe. The victory of this system cast a shadow over man’s life, his arts, history, and literature, with history, like the arts, assuming a commercial shape.
When the malady of nationalism in Europe stood beside capitalism, the world political history also assumed a distorting shape, with historians claiming all virtues for their own countries and relegating all vices to the others. Furthermore, when the European nationalism was confronting the East, it was assuming a continental fascist face, seeing Europe as the creator and promoter of culture and civilization and the East as barbaric and the enemy of civilization. In addition, it was this occupying Europe that used its superior science and technology, with its modern civilization, in plundering the East, destroying its agriculture, industry and arts – thus impeding the evolutionary course of progress in the East.
Of course, with the fire of campaign against the European imperialism still burning in Asia and Africa, the Eastern people have not yet stopped their liberating struggles. The people of Afghanistan, politically and culturally invaded by imperialism since the nineteenth century, have been in the forefront of the campaign against imperialism.
In Asia, we are facing two groups of Western historians and writers, the first group representing the true scholars and the second one serving the goals of imperialism.
Members of the first group are those who have gone deep into the knowledge, literature, history, culture and language of the East, reviving the buried civilizations. These humanitarian scholars, who are the sound products of the new world culture and civilization, have served the cause of world knowledge. The ancient histories of Mesopotamia, Egypt, Afghanistan, Iran, etc. are indebted to them.
Members of the second group, ignorant of the history of the East, either follow the Western imperialist writers or dedicate their knowledge to serving the politics and imperialism of the West in the East – the politics and imperialisms that had added the sectarianism of Christianity and the zeal of European fascism to its economic and political ambitions. Therefore, the history of the Asian nations became a toy of imperialist interests, with a curtain of ignorance, distortion, fallacy, and slander hiding the face of realities.
This was the way Afghanistan, facing such an invasion, was defined and introduced to the world: “Afghanistan is a newly born state created by the demand of the policy of the balance of powers between the Czarist Russia and Britain. (Of course, this rule does not apply to the Hindu Kosh range, the Amu River, and the Hermand River.) This newly born country, which consists of thousands of diverse tribes, scores of different languages and religious sects, does not have a history before the eighteenth century.”
The Afghan people, who are the essential factor of historical evolution, as during the last one thousand and five hundred years, with campaigns and uprisings against feudalism and foreign aggression, have passed difficult stages. They also rose against imperialist invasions in the 19th century and – despite the defeat or surrender of the ruling class to the enemy – they swept their enemies out of the land. Still the dominance of feudal regime and the heavy blows of imperialism were extending the stagnation of life in society. For this reason,
Afghanistan is still in the rank of the most backward countries in the 20th century. We study the history of our country to have a proper understanding of our today’s conditions so that the young Afghan fighters in their forward movement may consciously choose a better line. It is history that brings to light the evolutionary course of a society.
As a post script, it is necessary to mention that while writing this book, I have been touched and pleased with the sincere assistance by my son, Hashmat Khalil Ghobar, especially in translations from foreign sources.
Mir Gholam Mohammad Ghobar (Ghubar/Gobar/Ghobar)
Kabul City – June 1967
Dedication:
Dedicated to the combating patriots of Afghanistan – to those who are urged by the country’s historical and social conditions to stand in the forefront of the army of progress and new movements in order to secure a modern life for the society.
- Ghobar
************
*******
The Man Behind the Epic:
Mir Ghulam Muhammad Ghobar
By Mir Hekmatullah Sadat
Lemar-Aftaab
http://www.afghanmagazine.com/july2000/articles/ghobar/index.html
The Man Behind the Epic: Mir Ghulam Muhammad Ghobar |
By Mir Hekmatullah Sadat Lemar-Aftaab July – December 2000 |
[ Mir Ghulam Muhammad Ghobar ]
in his youth (left) and before his death (right)
WITHOUT a doubt, Baihaqi is the most famous historian of our land. In contemporary Afghanistan, many historians flourished but none measured up to Mir Ghulam Muhammad Ghobar’s stature. As a historian, Ghobar had some similarities with Baihaqi’s writing style.
He wrote sharply and sometimes with great subtlety on the bitter realities. Ghobar’s work is comprised of elegant and literary quality.
The one major difference between the two was that Baihaqi was a historian whose writing served the court of the Ghaznavids kings (9th-10th AD). Ghobar was imprisoned by the government for writing truths and voicing his opinions.
Martin Luther King, Jr. reminds us: “The ultimate measure of a man is not where he stands in moments of comfort and convenience, but where he stands at times of challenge and controversy.”
Whereas Baihaqi received golden treasures and prestige for writing history in favor of the royal court, Ghobar’s unbiased writings prompted the ruling governing body to marginalize him and his family to live in fear of their lives from day-to-day. Such interesting points have led to the introduction of Ghobar as “The Man behind the Epic.” The title serves as two-fold: Firstly he is the author of the greatest historical literary piece of 20th century Afghanistan.
Secondly his life was lived like a Shakespearean tragedy that transformed into an epic.
Another interesting facet is Ghobar has become a capstone for historians. Most historians who specialized on Afghanistan have read his book Afghanistan dar Masir-e Tarikh (Afghanistan in the Course of History) published in 1967.
Yet, no one has attempted to either translate or conduct a critical analysis of his book with the exception of literary scholars Abdul Hai Habibi (Afghan historian) and Ahmad Shamlu (Iranian historian). This exemplifies the complexity and deep analytical aspects of his work.
When Ghobar was alive, only a small circle of intellectuals and those persons who banned his book knew of his excellence. Many Afghans came to realize his greatness after his death. Now, thousands of Afghans rely on Ghobar’s writing style and content to learn important historical facts.
Habibi (1984) puts Ghobar’s contribution into perspective: “Ghobar’s seal is cast on Afghan movements in the second half of the 20th century.”
The purpose of this article is to tell a brief story of Ghobar in order to conjure up interest among Afghan intellectuals to examine his two books, especially his second volume dealing with the period following the Amani (1919-29) government until the last quarter of the 20th century of Afghan history.
Ghobar was born into an intellectually nurturing family in Kabul in 1898. His family was “Sayyid” meaning their ancestry went back to the Prophet Mohammad.
Since his writings were earth shattering, some envious and intransigents tried defaming and slandering him by mislabeling him into a certain way of thinking.
The truth of the matter is that he was neither a right-wing fanatic nor a left-wing revolutionary. He was a progressive intellectual whose primary objective was to peacefully reform the system.
Ghobar had the patriotic ambition of reconciling Afghanistan’s past, present, and future. He wrote: “Until the onslaught of Gengiz Khan, Afghanistan was the shining star of the Islamic world. Neither in cultural level nor in the stage of civilization had she any equal among the Muslim countries” (Gregorian, 1969, Page 22).
Ghobar was a strong advocate of justice, civil liberties, and reforming the strict censorship policies. Of the most valuable books ever written on Afghanistan, especially during the 20th century, Afghanistan dar Masir-e Tarikh has been widely associated with the movement for a free press and none censorship.
According to Sadat (2000, Jan-Mar), “Afghan intellectuals in the early 20th century became martyrs for their struggle against absolutism. For the most part, intellectuals realized their intellectual struggle during the Amani Administration (1919-29). During this time the absolute monarchy was replaced with a constitutional monarchy.”
In this new era of enlightenment, social literacy, newsprint, libraries, and intellectual discourse became prevalent. This was mainly attributed to the efforts of the Junbish-e Mashrutiyat (Movement for Constitutional Monarchy) and Junbish-i Azadi (Movement for National Independence). It was during this euphoria of independence that Ghobar began his career in public service.
During the Amani Administration, Ghobar was chief of police in Kabul from 1920 to 1921. During the mid to late 1920’s, he served as a diplomat at the Afghan Embassy in Paris, then later in Berlin. In 1928, he participated in the Paghman Loya Jirga.
Besides his government positions, Ghobar’s intellectual assets facilitated him to become the editor of Sitari-e Afghan (Afghan Star) from 1919-1920. He, along with some of his contemporaries transcended ethnic, linguistic, and other differences to promote united patriotic sentiments among Afghans during the enlightened period of 1919-29.
Unfortunately, this enlightenment period ended with the departure of Shah Amanullah Ghazi in 1929 and a dark period of censorship swept throughout the country. During this period, intellectuals, statesmen, and ordinary citizens were silenced. Of the learned and wise of Afghanistan, the late Ghobar was one of those intellectuals who stood up to the dark period of censorship that followed the Amani Administration.
During this time, he increased involvement and responsibilities, becoming a prominent member of the Literary Society in 1931 to 1932. He became a key figure of the Historical Society in 1943 to 1948. Ghobar was an elected representative in the 7th National Parliament from 1949 to 1951. He was the editor of the Watan (Homeland) newspaper in 1951.
Then, just as activist intellectuals such King, Gandhi, Mandela, and even passivist intellectuals were being punished for exercising their civil rights, Ghobar also became a victim during the regime’s informal intellectual apartheid, genocide, and exile campaign. Ghobar along with his brothers Mir Ghulam Ahmad Bahar and Mir Abdur Rashid Baigham, his cousins Sayyid Akram, Sayyid Daoud and Sarwar Joya were imprisoned in the jails of Saira-e Mothi in Kabul. Among the 16,000 captives, they were political prisoners from 1933 to 1935. From 1935 to 1942, they were sent to exile in Bala Baluk, Farah (Western Province). During this time, Ghobar fell sick and the entire family was moved to Kandahar. Later, his brother Baigham lost two young children because his wife and children were not permitted to go to Kabul for medical examinations and treatment.
In 1952-1956, Ghobar again ended up as a political prison of the regime. His crime was participation in a public protest with Kabul citizens urging democratic parliamentary elections. This time in prison he conceived the idea of writing the epic Afghanistan dar Masir-e Tarikh. Ghobar’s book unveiled a whole world of state oppression, corruption, and criticized the extreme and sometimes brutal measures taken by the government. In 1964, the government presented the so-called “new democracy.”
Many experts cite that democracy and freedom respects human rights and is therefore worthy of esteem. Critics claim that this pseudo-democracy was out of false generosity because it maintained the status quo and society did not become free.
During this time, concepts such as unity, organization, and struggle became immediately labeled as dangerous. Experts claim that the community was not promoted, rather token leaders rose through the ranks.
When the government asked Ghobar to take part in this process, he called it up on its offer: “If the government is so just to allow any opposition party to exist in the government, then consider me that opposition.” However, not only did the government not permit political parties, punished opinions, resulting in eventual banning of his book.
During the administration of Prime Minister Hashim Maiwandwal in 1967, Ghobar’s book was approved for publication. Since the monarchy did not permit private publication houses, the book was to be published in the government-publishing house located in Kabul. According to Wala (2000), who was Deparment Head for Publishing at the Culture & Information Ministry, Minister Abdul Rauf Benawa designated him to publish the book at the government-printing house. It must be noted that Benawa was a key figure in the Wish Zalmayan Movement, important writer in the Mussawat, and a close friend of Maiwandwal.
Therefore, it is sensible that Benawa instructed Wala to assemble a committee of historians to give their criticisms of the book. However, only Ghobar had the authority to modify anyportion of the text. A three person committee consisting of two historians and Wala’s deputy were named: Ahmad Ali Kohzad, Ahmad Naimi, and Muhammad Gul-ab Nangahari, respectively.
The contract stipulated that 3,000 copies of the book would be printed. One thousand copies were promised to Ghobar. However, Ghobar only received 40 copies most of which were officially summoned by the new Minister of Information when the ban was announced. A few copied texts were smuggled out of the country to be re-produced.
In 1974, Afghan students at the University of Bonn and University of Hamburg in Germany published 100 copies. These copies of the book were smuggled back into Afghanistan to become pieces of reference for intellectuals. Current estimates of the re-production and distribution of Ghobar’s book around the globe range between 50,000 to 55,000 copies.
In 1967, when the ruling elite replaced Prime Minister Maiwandwal, the book was officially announced banned during a meeting. The banning of the book without any legal or court process did not fair well with intellectuals.
Ghobar has been noted to say, “Legally, the history book I have written must be released. The government can then use its power to commission writers who can distort the facts and history of the past in response of my book.”
Although initially printed by the government press, the ruling elite banned it.
The Irish playwright George Bernard Shaw (1856-1950) put it best: “Censorship ends in logical completeness when nobody is allowed to read any books except the books nobody reads.”
The government’s biases against pedagogy resulted from fears that people will become socially literate, heighten their sense of social consciousness, and transform their situation and society. However, the government ignored that positive results cannot be expected from political repression, which fail to respect the particular view of the world held by the people.
The rulers made empty promises ensuring justice and democracy, but behind the scene was law breaking and corruption. Conspiracy and plotting became common and innocent intellectuals were sent off to fill prison cells. They were individuals who only exercised their rights to speak and write and had not committed any crime. However, even without a case nor judgment against them, these intellectuals and their relatives spent years in the prison cells where they were subjected to all methods of torture.
Ironically, it so happened that the place of patriotic and heroic intellectual was in prison and not in the governing bodies of the country. It was these infringements of civil liberties and censorship that were the main causes of the decay of the regime.
Early in 1978, Mir Muhammad Ghulam Ghobar had flown to West Berlin for medical treatment. The unsuccessful treatments resulted in his parting of this world in Germany on February 18, 1978. Ghobar was brought back to Kabul where he was laid to rest in Shohada-e Saliheen.
On his burial tablet it is written: “Nahkun zuban-e man basta, eye ajjal keh hanuz, hazar nookta-e nahgufta dar dahan baqist” (Do not tell me to hold my tongue! Oh fate, there are still 1,000 unsaid passages running through my head).
Although his family was wrongly imprisoned, tortured, and deprived of their civil rights, Ghobar wrote a very objective and general literary masterpiece. Unlike other questionable intellectuals who have become entrepreneurs that give a slanted historical interpretation based on their ethnic, religious, regional incentives, Ghobar praises and criticizes all the players of the game.
Ghobar was a very learned person, whose research about the period prior to his lifetime was not only based on his knowledge but on vast archives. His book is first of its kind in that it is the most scholarly and scientific in format and content.
That is why after forty years, his book is still a popular reference piece among Afghans no matter wherever they lie along the political spectrum: “Books won’t stay banned. They won’t burn. Ideas won’t go to jail. In the long run of history, the censor and the inquisitor have always lost. The only sure weapon against bad ideas is better ideas,” Whitney Griswold.
By all standards, Ghobar is the most prolific and well-known Afghan historian of the modern period. Ghobar’s personality and life can be deduced from one of his poems: “Himat-e ahlee-e man miil ba pasti makunat, gard gard-de-dam-o tarf-e soraya raftam” (“My intentions were always honorable, but I was pulverized into dust particles that are now lifted to the sky.”)
Although Ghobar had to endure constant struggle and courage in the face of dire situations, today his eternal radiance shines like a heavenly star onto Afghanistan’s literary and political society.
Noted Books By Ghobar:
- (1932) Afghanistan dar Hindustan 95 pages.
- (1943) Tarikh-i Ahmad Shah Baba 352 pages.
- (1947) Khurasan 100 pages
- (1947) Qurun-e Ula 226 pages
- (1947) Afghanistan ba yak Nazar 284 pages
- (1952) Adabiyat-e Dowra-e Mohammadzai 81 pages
- (1967) Afghanistan dar Masir-e Tarikh, volume I 840 pages
- (1999) Afghanistan dar Masir-e Tarikh, volume II 285 pages
*******
ریخی « نشريه ارمغان ملي
Who is MGM GHOBAR? ژوئن 5, 2008 at 8:36 ق.ظ | In تاریخی | No Comments …. However, I will write the real history of the people of Afghanistan. …
armaghanmille.wordpress.com/category/تاریخی/ – 243k – Cached
Who is MGM GHOBAR?
armaghanmille wrote 3 months ago: Ghobar’s political life: Ghobar was born in Kabul city in 1898. Ghobar’s youth coincided with … more →
*********************************************************************************
“… In his introduction to the 2002 edition, Barry recommends “post-Taliban Afghan generations” to refer to the work of Mir Gholam Mohammed Ghobar, author of Afghanistan dar masir-e tarikh (Afghanistan through its History, 1968) and a kind of “Afghan Michelet”. “In order to connect up with broken memory, the post-Taliban Afghan generation should refer to thisbook, the schoolchildren of tomorrow’s Afghanistan finding in it the heritage of the two Afghan Golden Ages, that of the Koushan emperors, both Buddhist and Hellenistic, during the 2nd Century AD, and that of the Timurid Sultans of 15th Century Herat, allowing them to discover the roots of their identity and to have hope for the future of their country.”
Ghobar’s book, unfortunately, is not available in English, but there is every reason to thank Michael Barry for giving us this fascinating book in French.
Reviewed by David Tresilian”
قابل ثوجه!!!
اگر چه فردی مانند غبار بستگی با تمام انسان های راستکار و مردم دوست دارد ٬ مگر برای رفع سؤ تفاهم باید ذکر نمود که غبار تخلص غبار را برای خود انتخاب نمود و اوفقط هفت اولاد دارد و بس – با نام های( اسد حسان غبار٬ اشرف شهاب غبار٬ حشمت خلیل غبار٬ ابراهیم ادهم غبار٬ سیده ماریا غبار ٬ سیده رونا غبار٬ دنیا غبار) و حشمت خلیل غبار دارای حق کاپی رایت (کاپی ٬ چاپ٬ ترجمه٬ و نشر) آثار غبار و کتاب اففانستان در مسیر تاریخ می باشد ! با احترام دنیا غبار (دختر غبار)
===========================================================
: متن فارسی دری
————————————
سوانح و آثارِ زنده یاد میر غلام محمد غبار
——————————————————————
به نقل از پیوست های یکم و دومِ جلد دوم کتاب افغانستان در مسیر تاریخ
الف – سوانح مختصر غبار :
میر غلام محمد غبار پسر میرزا میر محبوب خان و متولد در شهر کابل در سال 1276 شمسی برابر با سال 1898 میلادی است . تحصیلاتـــش خصوصی و مطالعـــاتش بیشتر در رشته های تـاریخ و ادب و فلسفه و اجتماعیات و امثال آن بوده است . ایـــام شبــابش مصادف با زمانی بود که در افغانستان مقدمات یک تحول اجتماعی آهسته آهسته پدیدار میشد . در کابل جریده منتشر ، کتابخانه های شخصی موجود ، و حلقه های مرئی و غیر مرئی روشنفکری متشکل میگردید . متعاقباً در کشور یک انقلاب سیاسی و تحول اجتماعی جهنده ئی پدیدار و در نتیجه افغانستان در جنگ سوم با دولت انگلیس فاتح گردید . این حادثه ها موجد فضای مساعدی برای جنبشهای اجتماعی نسل جوان مملکت شد ، گر چه یک دورۀ مستعجـــلی بود که از ده سال بیشتر عمر نداشت .
در طی این حوادث غبار اشتغال به مشاغل ذیل داشت :
در دورۀ امانیه :
مدیریت جریدۀ هفته وار« ستارۀ افغان » : از زمستان 1298 تا تابستان 1299 ( 1919-1920)
(این جریده در دو صفحه با مضامین انتقادی و اصلاحی در مطبعۀ سنگی جبل السراج و باز در چاریکار
« ولایت پروان » چاپ و نشر میشد . )
ریاست یکی از شعب وزارت امنیه عمومیه : 1299- 1300 ( 1920-1921 )
عضویت هیأت تنظیمیۀ ولایت هرات : 1300 ( 1921 )
معاونیت تصدی شرکت امانیه و نمایندگی تجارتی تصدی در نمایشگاه ماسکو : 1303 ( 1924(
کاتب وزارت مختاری افغانستان در پاریس : 1305 ( 1926 )
مدیر گمرکات ولایت قطغن و بدخشان : 1306 ( 1927 )
وکالت انتخابی شهریان کابل در لوی جرگه در پغمان : 1307 ( 1928 )
در دورۀ حکمروائی خانوادۀ نادرشاه :
سرکتابت وزارت مختاری افغانستان در برلین : 1309 ( 1930 ) غبار از این وظیفه استعفا کرده و به افغانستان برگشت تا در مبارزه بر ضد استبداد نادرشاه مستقیماً دخیل شود .
عضویت انجمن ادبی کابل : 1310-1311 ( 1931-1932 )
محبوس سیاسی : 1312-1314 ( 1933-1935 )
( از سبب تروری که در سفارتخانۀ دولت انگلیس در کـابــل از طرف یک افغــان بنـــام محمد عظیم خان بعمل آمد و سه نفر از مربوطین سفارت کشته شدند . )
تبعید سیاسی در ولایات فراه و قندهار از جهت حادثۀ قبل الذکر: 1314-1321 ( 1935-1942 )
عضویت انجمن تاریخ در کابل : 1322-1327( 1943-1948 )
نمایندۀ انتخابی شهریان کابل در دورۀ هفتم شورای ملی: 1328-1330 ( 1949-1951 )
مؤسس و منشی حزب وطن و مؤسس و صاحب امتیاز جریدۀ وطن ارگان حزب : 1329-1330 ( 1951-1952 )
( جریدۀ وطن که در چهار صفحه با روش انتقـــادی در مطبعه ملی چــاپ گستتنـر میشد، در سال 1330 (1951) از طرف حکومت توقیف و حزب وطن در سال 1331 ( 1952 )از طرف حکومت ممنــــوع شناخته شده و بعداً در سال 1335 ( 1956 ) انحلال آن از طرف حکومت رسماً اعلام گردید . )
محبوس سیاسی : 1331-1335 ( 1952-1956 )
( بنام رهبری یک مظاهرۀ انتخاباتی با یکعده رفقای حزبی )
1335 – 1356 ( 1956 – 1978 ) : مدت بیست سال دیـگر غبـــار ، مبارز آزادیخواه و وطنپرست ، روزنامه نگار ، نویسنده و مؤرخ ، در اثر مراقبت و فشار خانوادۀ حـکمران مجبور شده بود کـه در منــزل خــویش مشغول فعالیتــهای سیــاسی ، مطالعه و یا تـألیف باشد ( غبار در همین دوره کتاب افغانستان در مسیر تاریخ را نوشت ) . در طول این مدت ، دولــت به هر وسیلۀ که میشد از نشر جریده ، مقاله و یا کتــاب از طرف غبــار ممانعت میکرد ( حکومت در همین دوره جلد اول افغانستـــان در مسیر تاریخ را توقیف کرد ) . و همچنین از انتخاب شدن غبار در شورا در دورۀ دوم « دموکـــراسی دولتی » جلوگیری کرد .
وفات 16 دلو 1356 ( 5 فبروری 1978 ) :
صِرف چند ماه قبل از سقوط دولت خاندان حکمران توسط کودتای رژیم دست نشاندۀ اتحاد شوروی ، میر غلام محمد غبار که برای معالجۀ مریضی معده به برلین غربی رفته بود ، در شفاخانه چشم از جهان فرو بست ، و بعداً در مقبرۀ آبائی اش در شهدای صالحین در کابل دفن گردید . ( انا لله و انا الیه راجعون ) .
غبار قبل از وفات وصیت کرده بود که چند صد جلد کتب کمیاب کتابخانۀ شخصی اش بیــکی از کتابخانه های عامه افغــــــانستان مجاناً اهدا شود . بعد از وفاتش این توصیۀ او برآورده شد و این کتب به کتابخانۀ عامۀ کابل اهدا گردید . غبار در وصیتنامه اش همچنین نوشته است : « من بــرای فرزنــدان خود نعمــت توحید بالله و توفیق خدمت و شفقت به بینوایان و همنوعان میخواهم کــه نتیجۀ آن آرامی ضمیرو وجدان و خوشبینی نسبت به حیات و ممات است . »
غبار از رنج انسان و بخصوص بینوایان عمیقــاً متحسس میشد ، بطور مثــال : زمانی را بیاد دارم که من
( حشمت خلیل غبار ) پسر خورد سالی بودم ، در یکی از روز های سرد زمستان که برف شدید میباریــد با پدرم ( میر غلام محمد غبار ) در جادۀ ولایت کابــل روان بودیم ، او دستم گرفته بود . در کنج دیواری مردی پیــر را دیدیم که از سرما میلرزد و از نــگاه مؤقرش حـزن و اندوه میبارد . این مرد تنها پیرهن و شلوار فرسودۀ در بر داشت. پدرم بالاپوش خود را از تن بر کشید و به این مردبداد ، و خود تمام زمستان را بدون بالاپوش سپری کرد ، زیرا این یگانه بالاپوش او بود و او توان خرید بالاپوش دیگری را نـداشت این کردار او در زیر دانه های درشت برف آنروز از انظار دیگران مستور بود ، ولی من احساس عمیـق بشر دوستی را از نزدیک میدیدم .
غبار که در آخرین یادداشتش ، خدمت به بینوایان را بفرزندان خود توصیه کرد ، در زنــدگی خود خدمت به بینوایان را پیشۀ خویش ساخته بــود ، عمر خود را در این راه صرف کرده و هیچوقتی در برابر ظالم و تهدید و خطر مرگ ، به حکومات تسلیم نشد و حتی پرزۀ بعنوان عریضه از محـــبس و یا تبعید گاه بـه حکومات نداد . خانوادۀ حــکمران که در شکستاندن غبـار توسط زنجیر و زندان ناکام شده بود ، عصبانی گردیده و توسط مخبرین خود به تبلیغات سؤ وسیع در برابر غبار دست میزد . هنگامیـکه حکومت بعد از صدارت محمد داود خان، دور دوم « دموکراسی از بالا » را اعلام کرده و با زور و توطئه مانع انتخاب شدن غبار بحیث وکیل شورا از شهر کابل گردید ، یکی از عمال حکومت در مجلسی از شهریان کابل که در زینب ننداری دایر شده و غبــار در آنجا خطابه میــداد ، به اشاره گفت که رهایی غبار از محبس گویا نشانۀ از سازش وی بـا حکومت است . غبار در جواب گفت : « حکومات استبدادی از دسایس و تبلیغات ناجوانمردانه در برابر مبارزین صرفه نمیکنند . کلید زندان بدست حـکومت است و با دسیسه هر کس را هر وقتی که بخواهد رها میکند یا نگهمیدارد . اما من در اینجا که عدۀ از عمال دولت نیز موجود اند ، به دولت افغانستــان چلنــج میدهم که اگر کوچــکترین پرزۀ از من مبنی بر سازش و تسلیمی در طول حیات سیــاسی ام داشته باشند ، عرضه کنند تا همه آگاه شونــد . آنها چنین پــرزه و سندی ندارند ولی من تاریخ واقعی افغانستان را خواهم نوشت و در آن اسناد خیانــت حــکومات استبدادی و اشخاص مربوطۀ شان را نیز برملا خواهم کرد . » غبـــار این وعده را بجا کرده و به نوشتن کتاب افغانستان در مسیر تاریخ آغاز کرد .
غبار با راستکاری و صداقتی که در راه مردم و بشریت داشت، در زمان اقتدار خانوادۀ حکمران همواره با سر بلند و با شهامت، بدون ترس از کسی، حقایق را بیان میکرد و مینوشت . کتاب افغانستان در مسیر تاریخ نوشتۀ او در زمانی که خانوادۀ حکمران بر سر اقتدار بود ، بیانگر این واقعیت است . بطور مثــال دو نفر از خطرناکترین و مستبد ترین حکمروایان افغانستــان ، اول نادرشاه و چند سال بعد تر محمد داود خان صدراعظم ، از غبــار دعوت کــردند ( رجوع شود به جلــد دوم افغانستــان در مسیــر تاریخ ) که با حکومات استبدادی شان همکاری کند . غبــار با قبولی خطر مرگ و سالها حبس و تبعیـــد و نظربندی در منزل ، این دعوت را که منافی مصالح مردم و افغانستان میدانست ، رد کرد . در حالیکه بودند اشخاصی که در مقابل تهدیدات مستبدین مقاومت نتوانسته و از ترس تسلیم میشدند . ( بطور مثـال میر محمد صدیق فرهنگ در اثر تهدید محمد داود خان صدراعظم ، صف خود را تغیر داده و در مرور چند سالی با قبولی مقاماتی چون معین وزارت و سفیر سلطنت در یوگوسلاویه ، آهستــه آهستــه در آغوش خـانوادۀ حکمران فرو رفت ، و بعداً هنگامیکه ببرک کــارمل بــا توپ و تانک و سر نیـزۀ قتـال و بیرحم قوای اشغالگر در راس رژیم دستنشاندۀ شوروی در کابل قرار گرفت ، بــاز هم میر محمد صـدیق فرهنگ مقاومت نکرده و بحیث مشاور رسمی ببرک کارمل در آن دورۀ خونین و تاریک افغانستـان اجزای وظیفه کرد ) . این عده بخاطر منافع شخصی و جلب نــظر حکمروایان مستبد ، در برابر امتیازات مادی ، مثل سفارت و وزارت خانوادۀ حکمران و مشاوریت دست نشاندگان استیلا گران خارجی، از راه مردم و حقانیت منحرف شدند ، و بعداً برای توجیه این روش خویش ، خود شان و مربوطین شان بر مبارزین و وطنپرستــان ، تـهمت ها بستند .
خدمتکاران مستبدین،در زمان اقتدار خانوادۀ حکمران،تملق میکردند و تاریخ کشور را تحریف میکردند ، و بعد از سقوط خانوادۀ حکمران دفعتاً یک صد و هشتاد درجه عقبگرد کرده و « با فـــرهنــگ » شدند و تاریخ « اقتباسی » و « خاطرات » تحریف کننده و سراپا دروغ نوشتند ، امـا اینبار وقایع دورۀ خــدمات خود را برای مستبدین ، تحریف کردند . ( مثلاً سید قاسم رشتیا که در طول دورۀ اقتدار خانوادۀ حـکمران بار ها رئیس ، وزیر و سفیر بود ، باندازۀ بــاین مقامات خو کــرده بود و آنــرا عزیز میداشت کـه پس از سقوط دولت خانوادۀ حکمران و رویکار شدن رژیم دست نشاندۀ شوروی در کابل ، بدون اندک توجهی به مصالح افغانستان سعی کرد که در رژیم جدید نیز مقامی بدست آورد ، لهذا خوشخدمتی را برای این رژیم آغاز کرد ، چنانچه در یک مجلس تلویزیونـی که رژیم دست نشانده علیه خانوادۀ حکمران سابق دایر کرد ، سید قاسم رشتیا بخاطر جلب نظر رژیم نور محمد تره کی وحامیان شوروی وی بطرف خود، ولینعمتان سابق خود را کــه طی نیم قــرن بعناویــن « اعلیحضرت و والاحضرت » یاد میکرد و تــاریخ افغانستـان را برای خوشنودی شان تحریف میکرد ، مورد تاخت و تاز شدیـــد قرار داده و بنــام « خانـوادۀ غدار آل یحی » یاد کرد و بهمین شیوه چندین مقاله در جراید نوشت . سید قاسم رشتیا پس از سقوط کمونیست هــا باز هم تغییر صف داده و برای جــلب نظر محمد ظاهرشاه ، تصویــر یکجائی پادشـــاه سابق را با خود و برادر خود میر محمد صدیق فرهنــگ در « خاطرات » خود چــاپ کرد .) هنگامیکه غبـار با زنجیــر و زولانه در زندانها و تبعیدگاه ها و نظربندی در منزل در زیر مراقبت و ظــلم و تهدیــد حیــاتــی خـانـوادۀ حکمران بسر میبــرد ، این آقایان وزیر و سفیر و مشاور بوده و در ناز و نعم حکومتی در داخل و خارج کشور میزیستند . روزی را اینجانب ( حشمت خلیــل غبــار ) بخاطر می آورم کــه یکی از عمـال مـخفی حکومت وقت ، در منزل ما جادۀ ولایت کابل ، در ضمن صحبت با پدرم ( میر غلام محمد غبار )، سعی کرد نام نویسندۀ اصلی نوشتۀ « دزد دیروز،رئیس امروز و وزیر فردا » را که در مورد سید قاسم رشتیا بود ، معلوم کند که چه کسی است . البته او باین هدف خود نرسیــد و هویت نویسندۀ اصلی بــرایش افشــا نگردید . بعداً او مقصد اصلی آمدنش را بروز داده و ظاهراً بـا « حسن نیـت » و بـزبـان « دوستـانــه » تهدید مستــور خانوادۀ حکمران را به غبــار میرسانید که اگر غبــار در اثـر فعالیتهای سیاسی اش باز هم زندانی شود ، وضع سه دختــر خورد سالش در آینـده چه خواهد شد ، غبار از این شخص پرسید که بفکر وی نفوس افغانستان چقدر است . این شخص در جواب گفت که حدود دوازده یا پانزده ملیون نفر . غبــار گفت : « نصف این تعداد یعنی تقریباً هشت ملیون آن دختران و زنان اند ، من چــگونه میتوانم که بخاطر سه دختر خود ، از مبارزه در راه حقوق هشت ملیون دختر این ملت منصرف شوم . »
هنگامیکه غبار چشم از جهان پوشید ، همسر ( صالحه خانم ) و هفت فرزند ( ماریا غبار ، رونا غبـار ، دنیا غبار ، اسعد حسان غبار ، اشرف شهاب غبار ، ابراهیم ادهم غبار و حشمت خلیل غبار ) از خود در این دنیا باقی گذاشت . غبار در یادداشتهای زندگانی اش در مورد همسر خود چنین مینویسـد : « صالـحه بیگم ، زن با سوادو زحمتکش ، رفیق زندگی ، شریک تمام ماجراهای محزن و خطرناک حیات من ، بـا شکیبائی و همت والا بوده است و فرزندان نیکو پروریده است ، و مشقات زیادی را تحمل کرده است. »
ب – آثار غبار :
قبلاً باید متذکر شد تا هفتاد سال پیشتر تاریخ افغانستان با غنائی که دارد در مطاوی آثار تاریخی دیــگران و بیگانگان مغشوش و مبهم مانده بود . حتی در مدارس خود افغانستان آنروز تاریخ مملکت از قرن هژده باینطرف تدریس میگردید و البته این روش ضربۀ اسف انگیز و محزنی بر پیکر فرهنگ و تــاریـخ و هم عظمت و وحدت ملی کشور بود . تا جائی که دیده میشود غبــار نخستین کسیست که هفتاد سال پیشتر ایـن نقیصه بزرگ را احساس کرد و برای رفع آن قلم برداشت و آثاری نوشت. این آثار از نظر تقدم زمانی و فتح بابی که کرده است ممتاز میباشد زیرا نویسندگان و مؤرخین جدید افغانستــان آنچه را در این موضوع نــوشتنــد همه بعد از اوست ، در حالیــکه غبــار بعد از چهل ســال ، یکبار دیــگر بــا نوشتن کتابی چون « افغانستان در مسیر تاریخ » شکل تکامل کرده تاریخ نویسی علمی افغانستان را نشان داد .
در هر حال آثار و مؤلفات غبار بقرار ذیل است :
1 – جلد اول « افغانستان در مسیر تاریخ » : در 840 صفحــه ، چــاپ اول در ســه هزار نسخه در مطبعۀ عمومی کابل در سال 1346 ( 1967 ) . این کتــاب از طرف دولت وقت قبــل از نشر
توقیف گردید . چاپهای بعدی این کتاب در خارج افغانستان ، بیش از پانزده هزار نسخه بوده است ( ایــن کتاب اولین تاریخ علمی افغانستــــان است که از آغاز دورۀ تاریخی تا اوایل ربع دوم قرن بیستم را در بر میگیرد . )
سرگذشت چاپ جلد اول کتاب افغانستان در مسیر تاریخ :
مؤسسۀ طبع کتب در سال 1346 ( 1067 ) با میـــر غلام محمد غبـــار یک قرارداد تحریری رسمی را امضا کرد که جلد اول افغانستان در مسیر تاریخ را در سه هزار جلد چـاپ میکند و سه صد جلد را برای مؤلف خواهد داد. ( در اینوقت این مؤسسه مربوط وزارت اطلاعات ، وزیر آن عبدالــــروف خان بینوا و صدراعظم محمد هاشم میوندوال بود. ) ولی پس از چاپ آخرین صفحۀ کتـــاب در مطبعه ، ابتدا نشر این کتاب به امر خاندان حکمران بدون کدام اعلام رسمی فوراً معطل گــــردیده و کتــاب تــوقیف شــد . بــعداً صدراعظم جدید ( نوراحمد اعتمادی ، یکی از نواسه گـــان سردار سلطان محمد خان طلائی ) توقیف جلد اول افغانستان در مسیر تاریخ را بدون حکم کدام مرجع و محکمۀ قانونی در یک جلسه استماعیـۀ شورای وقت رسماً اعلام کرد .
محمد انس خان وزیر اطلاعات این کابینه ( یکی از نواسه گان امیردوست محمد خان ) ، غبـــار را رسماً بوزارت اطلاعات خواست تا در حدود چهل جلدی را که غبار بدست آورده بود( حشمت خلیل غبار مهتمم چاپ جلد اول، این نسخه ها را در جریان چاپ کتاب طبق قرارداد فوق الذکر از مطبعه گرفته بود) واپس بگیرند. این وزیر حکومت بزبان تهدید به غبار گفت : « شما قسمت زیاد عمر خود را در زنـدان و تبعید گذشتانده اید و زنجیر و زولانۀ زندانهای افغانستــــان از دست شما به فغــان رسیده است . اما باز هم شما چنین کتابی را مینویسید؟» غبار در جواب گفت :«شما منزل مرا ندیده اید ، بین خانۀ من و محبس ولایت کابل صرف یک دیوار گلی حایل است.( آنوقت منزل غبار در جادۀ ولایت در جوار محبس بود ). اطاقی که من در منزل دارم کوچکتر از اطاقی است که در این زندان در زمـــان حبس برایم تخصیص داده شده بود ، پس تهدید به حبس و زندان اثری ندارد، نوشتن تاریخ واقعی مردم افغانستان را وظیفۀ خود میدانستم و راه قانونی اینست که تاریخی را که نوشته ام از توقیف رها کنیــد و حکومت با وسایلی که دارد میتواند بعضی از نویسندگان مستخدم خود را که در گذشته در تحریف وقایع تاریخی افغانستــان امتحان داده اند ، مؤظف بنوشتن جوابیۀ این کتاب بسازد . »
تا وقتیکه خانوادۀ حکمران بر سر اقتدار بود ، جلد اول کتاب افغانستان در مسیر تاریخ، محکوم به توقیف عمری بود . هنگامیکه غبــار وفـــات کرد ، صرف چند ماه بعد تر دولت خانوادۀ حــــکمران با کودتـــای کمونیستی سقوط کرد و رژیم دست نشاندۀ شوروی رویکار آمد. ( ثور 1357 شمسی ، 1978 میلادی ) رژیم جدید برای جلب طرفداری مردم صرف یک ماه بعد از رویکار شدنش (9 جوزای 1357 شمسـی، 1978 میلادی)، جلد اول افغانستان در مسیر تاریخ را از حبس آزاد کرد و بفروش گذاشت ، ولی بـعد از سه روز که متوجه روحیۀ نیرومند ضد استیــلاگران خارجی در این کتــاب گردید و خواست از توزیع آن جلوگیری کند ، تقریباً تمام سه هزار جلد چــاپ شدۀ این کتــاب را مردم در همان چند روز اول خریداری کرده بودند و چیزی برای توقیف بجا نمانده بود .
بعداً جلد اول کتاب افغانستان در مسیر تاریخ ، چهار بار دیگر به تعداد مجموعی بیش از پانزده هزار جلد در خارج افغانستــان چاپ گردید. این چاپهای بعدی این کتاب در خارج افغانستــان مثــل چاپ اول آن در کابل ، مطابق نسخۀ خطی اصلی مؤلف بدون کدام تغییر و تحریف بوده است.( بعضی شایعات از بعضی عناصر مشکوک که گویا در بعضی از نسخ چاپی این کتاب تغییراتی وارد شده ، بی اساس و غلط بوده ، یا از روی اغــراض سیاسی و نفع مالی و یا از اثر بی اطلاعی بوده است. تا کنون در هر چاپ جدید این کتاب ، یک نسخۀ آن حتماً با نسخۀ اصلی مقابله شده است تا صحت آن تثبیت شود. )
2 – جلد دوم « افغانستان در مسیر تاریخ » : در سال 1973 در کابل تحریرگردید ولی به خاطر استبداد رژیم وقت ( رژیم جمهوری محمد داود خان ) امکان چاپ آن در آنزمان ممکن نبود. طبـق وصیتنامۀ میر غلام محمد غبار ، وظیفۀ نگهداری نسخۀ خطی اصلی جلد دوم و چاپ آن در وقـت مساعد به فرزندش ( حشمــت خلیل غبــار ) محول شده بود . خارج کــردن این کتــــاب از افغانستــان در دوران خطرناک حکومات استبدادی بعدی و استیلاگران خارجی ، مدتی را در بر گرفت و بــاز هم برای فــراهم آوری پول لازمۀ چاپ آن،مدت بیشتری سپری شد، تا آنکه چاپ اول این کتاب، مطابق همین نسخۀ خطی اصلی مؤلف و بدون کدام تغییر و کم و کاستی ، در 285 صفحه و در پنج هزار نسخه در مـاه جون سال 1999(سرطان 1378) در مطبعۀ « امریکن سپیدی » در ویرجینیا، ایالات متحده، انجام شد.( این کتاب سالهای پرماجرای ربع دوم قرن بیستم را در بر میگیرد .)
3 – « افغانستان و نگاهی بتاریخ آن » : این اثر در 190 صفحه محتوی موضوع جغرافیـای تاریخی افغانستان است که در سال 1310 (1931) از شماره 2 تا 12 سال اول مجلۀ«کابل» در مطبعه عمومی کابل طبع و نشر گردیده است.
4 – « افغانستان در هندوستان » : در 95 صفحه حـاوی بست نفوذ سیاسی افغانستــان در هنــد است که در سال 1311(1932) از شماره اول تا نهم مجله «کابل» در مطبعه عمومی کابل چاپ و نشر شده است .
5 – « تاریخچه مختصر افغانستان » : از عهد اویستا تــا قرن بیستم در 68 صفحه مصور در نخستین سالنامه «کابل» در سال 1311(1932)با ضمیمــۀ فهرستی از اسمــای قدیمۀ افغانستان و بلاد و ولایات آن در مطبعه عمومی کابل بچاپ رسیده است .
6 – تاریخ « احمدشاه بابا » : حاوی وقایع تاریـخی قرن هژده افغانستان در 352 صفحه. مؤلف این کتاب را هنگام تبعید خود در قندهار نوشته و در سال 1322(1943) درمطبعه عمومی،مصور چاپ گردیده است . غبار قبل از چاپ این کتاب ، قسمتی از مفردات نسخه خطی آنرا بدسترس عبدالــحی خـان حبیبی گذاشته بود که در نزد غبار رفت وآمد داشت. عبدالحی خان حبیبی از قندهار به کابل رفته و مقدمۀ مفصلی بر دیوان احمدشاه نوشت و چاپ کرد و قسمتی از عناوین و مطالب اثر غبار را در مورد تاریــخ تولد، مسقطالراس، عمر، جلوس، تعمیرات، نشان و تشکیلات اداری احمد شاه و غیره، در این مقدمۀ خود گنجانیده و در سال1319 آنرا در کابل چاپ کرد، اما نه تنها از این اقتباس خود از اثر غبار چیزی نگفته بود، بلکه طی نظریۀ تحریری اش بحیث معاون ریاست مطبــوعات، طبع کتـــاب غبــار را مخالف منـافع افغانستان خواند!غبار که بعد از تبعید از قندهار بکابل آمد و از این موضوع اطلاع پیدا کرد، هنگام چـاپ در مقدمۀ کتاب خود این موضوع را ذکر کرد.
7 – رسالۀ « خراسان » : تحقیقی است در مورد اطلاق این نام در طی یک و نیـم هزار سال بـه افغانستــان کنونی، باستناد به منــاشی و مأخذ معتبره تاریخی و جغرافیائی و کتب مسالک و ممــالک. این رساله در تقریباً صد صفحه در سال 1326(1947)در مطبعه عمومی کابل بطبع رسیده است.
8 – رسالۀ « امرای محلی افغانستان » : در 58 صفحه در شمــاره های 11-12سال اول و و شماره های 3 تا 7 سال دوم مجله « آریانا » در سال 1312-1313(1933-1934)در کابــــل بچاپ رسیده است.
9 – تاریخ « ظهور اسلام و نفوذ عرب در افغانستان » : در 112 صفحه در جــلد سوم تاریخ افغانستان در سال 1326(1947) در مطبعه عمومی کابل طبع گردیده است.
10 – تاریخ « قرون اولی » :(بغرض تدریس در صنوف دهم مدارس افغانستان) باتفـاق دوست محمد خان معلم تاریخ، در 226 صفحه، چاپ مطبعۀ عمومی کابل در سال 1326(1947).
11 – کتاب« افغانستان بیکنظر»: در 284 صفحه، چاپ مطبعۀ عمومی کابل در سال 1326 (1947). خانوادۀ حکمران ورق مربوط دورۀ محمدزائی را در این کتــاب نپسندید و لهذا نــجیب الله خان وزیرمعارف را که رشته قومی با خاندان حــکمران داشت، مؤظف ساخت تا بعد از چاپ این کتــاب، این ورق را حذف کرده و بدون اجازه غبار ورق دیگری را خود نوشته و در این کتاب بگنجاند!
12 – « ادبیات دوره محمدزائی»:در 81 صفحه، در قسمت پنجم تاریخ ادبیات افغانستان، چاپ مطبعۀ عمومی کابل در سال 1331(1952).
13 – یک سلسله مقالات تاریخی و اجتماعی و سیاسی و تراجم حال مشاهیر افغانستان و معرفی یک عده کتب خطی تاریخی افغانستان و غیره موضوعات، در مجلات و روزنــامه های کـابــل و دایره المعارف طبع و نشر گردید، از آنجمله بود در شماره های مختلفۀ مجله « آریانا » از ســال 1322 – 1328(1943-1949)، همچنین مقالۀ معروف غبار به عنوان « اقتصاد ما » در شمارۀ 51 مؤرخ 16 میزان سال 1325(9 اکتوبر1946)روزنامۀ اصلاح. در این مقاله بر روش اقتصادی آن عدۀ سرمایه دار و تجار عمده که در رأس شــان عبدالمجید خان زابلی وزیر اقتصاد وقت قرار داشت و با خانوددۀ حکمران در معاملات تجارتی شریک بودنـد، اعتـراض شده بود که بـا حصول منـافع سرشـار در افزایش فقر عمومی طبقات نادار و تخریب اقتصادی طبـقات متوسط شهری و روستـائی و سرمایـه دار و تجار متوسط و خرده میپردازد. این مقاله سروصدای زیادی برپا کرد و حکومت در مجلس وزرا غبار را مورد بازخواست و تهدید قرار داد و همچنین مدیر روزنامۀ اصلاح را مجازات کرد.(محمد اکبر اعتمادی و ابراهیم خان عفیفی، گماشتگان عبدالمجید خان زابلی سعی کردند که طی مقالاتی در نشرات دولتی بضد مقالۀ غبار، از زابلی دفاع کنند.)
14 – جریدۀ هفته وار « ستاره افغان »: با چاپ سنگی در دو صفحه از محل جبل السراج و باز از چاریکار در سال 1298-1299(1920-1921) به مدیریت غبــار نشـر میشد. هدف از نشر این جریده زنده نگهداشتن روحیه جهاد ضد استعمار برتانیه در آستانۀ جنگ استقلال افغانستان بود. در اواخر مقالات غبار در این جریده ماهیت انتقادی بر ادارۀ حکومت نیز اختیار کرد.
15 – جریدۀ هفته وار « وطن »: ارگان«حزب وطن»، چاپ کستتنر، در سال 1329-1330 (1950-1951) که در کابل نشر میشد،توسط دولت وقت توقیف شد. غبــار مؤسس و صاحب امتیاز این جریده بوده و مقالات متعدد سیاسی وی در آن چاپ میشد.
16 – « تاریخ ادبیات افغانستان »:از آغاز دورۀ تاریخی تا قرن بیستم.(نسخه خطی غبار)
17 – « یادداشتهای زندگانی غبار » : ( نسخه خطی غبار)
باید بخاطرداشت که اکثر آثار غبار در قید پاشنۀ آهنین دوره های استبدادی نوشته شده بود و لهذا سانسور کنندگان دولت در آنها تحریفاتی وارد میــکردند بشمول ازدیاد، حذف و یا تبدیـــل کلمات و جملات و حتی حذف یا تبدیل صفحات یک اثر و یک کتاب. اولین اثر غبـــار که بدون ملاحظــات استبــداد نوشتــه شد و سانسورچیان دولت آنرا تحریف نتوانستند، همانا جلد اول و دوم کتاب افغانستــان در مسیر تـــاریخ ، یعنی اولین تاریخ علمی مردم و کــشور است کــه جلد اول آن از طرف دولــت استبدادی وقت در کابــل توقیف گردید ولی بعداً چندین مرتبــه در خارج کشور چــاپ شد. جلد دوم این کتـاب که پس از تحریر، در زمان رژیم استبدادی وقت چاپ شده نمی توانست ، اینک چاپ و نشر گردید.
***
تبصره منــابــع خــارجی هنــگام وفات غبــــار
1 – خبر رادیو « بـی بـی سی » بتــاریخ 6 حوت 1356
مطابق 25 فبروری 1978 ، بســاعت نــه و ده دقیقــه شب بــوقت افغانستـــان
شنبه گذشته میر غلام محمد غبار بزرگترین مؤرخ ، روزنامه نــــگار و رجل آزادیخواه معروف سیــاسی افغانستان در این قرن، در هشتاد سالگی پدرود حیات گفت. بگفتۀ یکی از صاحبنظران، حتی درایام پیری غبار از اندیشۀ نو و احساسات جوانان برخوردار بود .
غبار درآغاز جوانی موضوعات اجتماعی و رفته رفته سیاسی را مورد نظر قرار داد و چون به عضویت انجمن ادبی کابل درآمد، بنوشتن مقالات تاریخی آغاز کرد و از اعضای بارز انجمن ادبی کـــابل شد. آثار مرحوم غبار مجموعۀ از مقالات اجتماعی و تاریخی است که همۀ آنها هنوز بچاپ نرسیده است. در میان کتابهای وی که بچاپ رسیده میتوان از کتاب افغانستان در مسیر تاریخ نام برد که از معتبرتریـن تحقیقات تاریخی است و تا کنون مورد استناد و مراجعۀ بسیــاری از نویسندگان و پژوهنــدگان قـرار گرفتــه است. غبــار همواره سعی میکرد که در نوشتـه های اجتماعی خود، روح انتقاد را بدمد و با دیدۀ تیزبین در آثار تاریخی اش تتبعات خود را با تحلیل حوادث تاریخی بیامیزد.
غبــار نه تنها بعنوان یک مؤرخ بلکه بعنــوان یک مبــارز آزادیخواه شهرت و محبوبیـت کسب کرد و در نهضتهای سیاسی و اجتماعی افغانستان شرکت کرد و در عنفوان جوانی اش در پایان جنـگ سوم افغان و انگلیس، که استقلال سیاسی به افغانستــان مسترد گردید، وی در اولین شورای دولت افغانستــان یــکی از وکلای فعال بود و در راه تقویۀ روحیۀ تجدد و نو خواهی سعی فراوان مبذول داشت.
در نهضتهای بعدی پیش از انقلاب جمهوری در افغانستــان، مدتی در محبس گذرانیـد و مدتی هم نیــز در ایالت فراه افغانستـــان در تبعید بود. پس از آن به کابـــل بازگشت. غبار نیز مدتی روزنامه نگاری کرد و روزنامه وطن را منتشر کرد که ارگان حزب وطن بود. وی در پایان فعالیت سیاسی خویش آخـرین کتاب خود را در موضوع تاریخ سیاسی افغانستان نوشت که در مطبعۀ دولتی چاپ خورد اما توزیع آن سانسور شد. چند هفته پیش غبار برای معالجه به آلمان غــربی رفت و پیش از بــازگشت به افغانستـــان درگذشت. روانش شاد باد.
2 – خبر روزنامه اطلاعات ، تـــهران
دوشنبه اول اسفند ماه 2536 شمــاره 15543
( اول حوت 1356 – 20 فبروری 1978 )
« بــزرگتــرین مــؤرخ افغانستــان در گــذشت »
میر غلام محمد غبار مؤرخ و آزادیخواه مشهور افغانستان روز شنبه گذشته در سن هشتاد سالگی بر اثر بیماری و ضعف ناشی از سالهای دراز فعالیت مبارزه ، پدرود حیات گفت.
از میر غلام محمد غبار غیر از انبوهی از یادداشتهای چاپ نشده ، تا کنون کتابهای تاریخی خــراســان ، افغانستان قدیم و افغانستان در مسیر تاریخ بچاپ رسیده است.
کتاب افغانستان در مسیر تاریخ ، نوشتۀ میر غلام محمد غبار ، یکی از معتبرترین تحقیقات تاریخی است که تا کنون مورد استناد و مراجعه نویسندگان و پژوهندگان بسیار قرار گرفته است.
میر غلام محمد غبار در افغانستان نه تنها بعنوان یک مؤرخ بلکه بعنوان یک مبارز آزادیخواه، شهرت و محبوبیت دارد. او در زمان تسلط انگلیس بر افغانستــان ، از مشروطه خواهان صاحب نــام بود و بعد ها اقدام به تأسیس حزب وطن کرد که این حــزب یک روزنامه بنام وطن را نیز بعنوان ارگان رسمی حـزب منتشر میکرد.
روزنامه وطن که بسیاری از مشاهیر و نویسنـدگان امروز افغانستــان با آن همکاری داشته اند ، بمدیریت میر غلام محمد غبار سالها منتشر میشد و بیشتر مقالات سیاسی آن را خود غبار مینوشت.
*************
M.G.M.Ghobar/Ghubar/Gobar میر غلام محمد غبار
*****
فریادِ مبارزی وطن پرست از پشت میــله های زنــدانِ ســـیاسی کـــابل
نوشته از :admin ۱۱ سنبله ۱۳۹۳ دراجتماعی, اندیشه, سیاسی ، امنیتی, شعر هنر و ادبیات نظری بدهید
در این روز ها که نه تنها جنگِ لفظی ، بلکه درگیری های فزیکی و زد خورد هایی بینِ ستاد های انتخاباتی آقایان دکتر اشرف غنی احمد زی و دکتر عبدالله عبدالله ، همچنان هوا دارانِ این دو نامزدِ کرسی ریاست جمهوری کشور افغانستان ، جهتِ تصاحب این مقام به نقطۀ اوجش رسیده است و هرکدام از این دو نفر خود را سزاوار و برندۀ این مقام میدانند و به همین دلیل بعد از گذشتِ حدود شش ماه هنوز به هیچ نتیجه ای نرسیده اند ، سرودۀ زیبایی از زنده یاد میرغلام محمد غبار این سیاستمدار میهن پرست ، محققِ راستین ، مبارز مردمی ، روزنامه نگار متعهد ، مؤرخِ بی بدیل و شاعری با احساس که این شعر را بین سال های ۱۳۳۱-۱۳۳۵ هجری خورشیدیمطابق با سال های ۱۹۵۲-۱۹۵۶ میلادی در زندان سیاسی کابل سروده اند ( و بی ارتباط با حال و هوای امروز کشور افغانستان نمی باشد ) ، توسط فرزندِ ارجمندِ این بزرگوار ، جناب حشمت خلیل غبار در اختیار این حقیر قرار گرفت .
این سرودۀ ارزشمند که با الهام از غزل زیبای حضرتِ حافظ با مطلع « واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند – چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند » سروده شده است ، فکر میکنم فقط یکبار با به خوانش گرفتنِ مقاله ای که توسط آقای لطیف ناظمی در ارتباط با تجلیل از مقام والای شاد روان میرغلام محمد غبار ( بعد از درگذشتِ این بزرگ مرد ) جهتِ برنامۀ ترازوی طلایی در اواسط سال ۱۳۵۷ هجری خورشیدی به رشتۀ تحریر در آمد و این شعر هم زینت بخش ذیلِ آن مقاله گردید ، در یکی از برنامه های « ترازوی طلایی » از طریق رادیوی افغانستان پخش گردید .اگر به این سرودۀ مردمی توجه کنیم ، می بینیم که مصراع مصراعِ آن فریادیست از اعماقِ قلبِ مبارزی میهن پرست که فقط به مردمش فکر میکند و کشورش ، و هرگز در پی جاه و جلال نیست . آری بیت بیتِ این شعر دردیست از درد های ملتِ رنج دیده و ستم کشیدۀ کشور افغانستان که از زد و بند های مبارز نما هایی سخن میگوید که زمانی همسنگر مرحوم غبار و در خط مردم بودند ولی دریغ که برای رسیدن به جاه و مقام ، سنگر مبارزه علیه این زورمداران را رها کرده و با سپردن تعهد نامۀ همکاری با دولتِ خودکامه ، نه نتها در های زندان به روی شان باز گردید ، بلکه به مقام های وزارت و سفارت هم رسیدند ، نه همچون زنده یاد غبار که راهِ مبارزه علیه دد صفتان و زورمندان را تا پایانِ زندگی رها نکرد و حتا در مقابلِ نادرشاه و سردار محمد داوود با شجاعت و مردانگی ایستاد و هرگونه همکاری با آنها را رد کرد و زندان ، شکنجه ، تبعید و خانه نشینی را تا پایان عمر به جان خرید .
اینک این شعر مردمیِ را که زیر عنوانِ ( عوام فریبان ) توسط این بزرگ مردِ تاریخ کشور افغانستان ، شصت و اندی سال قبل سروده شده ولی بی ارتباط با اوضاع کنونی این کشور و تیر های زهر آگینی که این اوضاع در قلبِ مردمانِ این سرزمین نشانده و حاصل آن زخم های ناسور و درمان ناپذیری است در سینه های درد مند اینان ، به دوستدارانِ واقعی این اَبَر مردِ دوران ، آری به آنانی که فقط به آزادی و آزادگی می اندیشند ، پیشکش می نمایم .
با عرض ادب – امیر فروغ
شعری از : زنده یاد میرغلام محمد غبار
حقه بازان جلوه در بازار و معبر میکنند
چون به قدرت میرسند از پیش بدتر میکنند
در حضر دارند زره مانندۀ دستانِ سام
در خطرهریک عوضْ مغفر به چادر میکنند
درمیان توده می لافند از حبِ وطن
در سریر افسری ، لعنت به کشور میکنند
در مجالس طعنه برارکان دولت میزنند
در محابس مدحِ اشخاصِ ستمگر میکنند
در قبیلِ اقویا آرام همچون گوسفند
برفقیروبینوا ، کار غضنفر میکنند
از دنائت کاسه می لیسند در خوان لئیم
وز تفرعن خنده بردهقان وکارگرمیکنند
از نهیبِ والیان چون بید میلرزند بخود
قهر برمزدور و نوکر همچو « کِچنر » میکنند
درمجامع سخت می غرند چون درکوه پلنگ
در صدارت لابه چون کفتار لاغر میکنند
در محافل عشوه ای دارند با مُشک وعبیر
وز تجمل دمبدم برروی پودر میکنند
در دفاع از حقِ مظلوم اند یکسر کهنه لنگ
فی المراصع والمراکز پشت چنبر میکنند
درسفارت ، هم وزارت ، از پی فسق وفجور
خون مردم را خیالِ شیر مادر میکنند
در عمل صفرند و در زحمت کشی ناکام صِرف
لیک در نطق وبیان ، کار سکندر میکنند
از تمدن ، دست بوسند ظالم و خون خواره را
وز تَوَهُش خاک بر فرقِ هنرور میکنند
خونِ مردم می مکند ومالِ مردم میبرند
نانِ ملت میخورند وشکر قیصر میکنند
حریت را دوستدار وارتجاع را پاسدار
در میانِ حق وباطل اکتِ جَیْکر میکنند
میرغلام محمد غبار
زندان سیاسی کابل
===========================================================================================================
امیر فروغ — شهر شعر
https://www.facebook.com/video.php?v=557468627732611
سرودۀ زیبایی از زنده یاد میرغلام محمد غبار با صدای امیر فروغ — شهر شعر
( عوام فریبان )
شعری از : زنده یاد میرغلام محمد غبار
حقه بازان جلوه در بازار و معبر میکنند
چون به قدرت میرسند از پیش بدتر میکنند
در حضر دارند زره مانندۀ دستانِ سام
در خطرهریک عوضْ مغفر به چادر میکنند
درمیان توده می لافند از حبِ وطن
در سریر افسری ، لعنت به کشور میکنند
در مجالس طعنه برارکان دولت میزنند
در محابس مدحِ اشخاصِ ستمگر میکنند
در قبیلِ اقویا آرام همچون گوسفند
برفقیروبینوا ، کار غضنفر میکنند
از دنائت کاسه می لیسند در خوان لئیم
وز تفرعن خنده بردهقان وکارگرمیکنند
از نهیبِ والیان چون بید میلرزند بخود
قهر برمزدور و نوکر همچو « کِچنر » میکنند
درمجامع سخت می غرند چون درکوه پلنگ
در صدارت لابه چون کفتار لاغر میکنند
در محافل عشوه ای دارند با مُشک وعبیر
وز تجمل دمبدم برروی پودر میکنند
در دفاع از حقِ مظلوم اند یکسر کهنه لنگ
فی المراصع والمراکز پشت چنبر میکنند
درسفارت ، هم وزارت ، از پی فسق وفجور
خون مردم را خیالِ شیر مادر میکنند
در عمل صفرند و در زحمت کشی ناکام صِرف
لیک در نطق وبیان ، کار سکندر میکنند
از تمدن ، دست بوسند ظالم و خون خواره را
وز تَوَهُش خاک بر فرقِ هنرور میکنند
خونِ مردم می مکند ومالِ مردم میبرند
نانِ ملت میخورند وشکر قیصر میکنند
حریت را دوستدار وارتجاع را پاسدار
در میانِ حق وباطل اکتِ جَیْکر میکنند
میرغلام محمد غبار
زندان سیاسی کابل
*******************************
***********************************************
*******
:خبر نیک ومهم
ماه جولای ۲۰۱۲میلادی
حالا هردو جلد افغانستان در مسیر تاریخ (جلد اول و دوم) به صورت اصلی ان دیجیتلازد گردیده و به صورت فایل پی دی اف به صورت مجانی در دسترس همه بوده و میتوان به دو لینک ذیل انها را انرا خواند / چاپ کرد / دونلود کرد ونگه داشت:
جلد اول کتاب افغانستان در مسیر تاریخ که در 9 بخش بصورت PDF « جهت جلوگیری از حجیم شدن فایل » تهیه گردیده است ، از طریق لینک زیر در اختیار همگان قرار دارد :
http://www.scribd.com/collections/3641938
جلد دوم این کتاب را که در 3 بخش تهیه شده ، می توانید از طریق لینک زیر به خوانش بگیرید :
http://www.scribd.com/collections/3709409
Shahamir Forough مهندس فروغ
انتشار جلد اول و دوم کتاب افغانستان در مسیر تاریخ بصورت آنلاین :
بر هیچ کس پوشیده نیست که جلدِ اولِ کتابِ گران سنگِ افغانستان در مسیر تاریخ ، اثر مؤرخ بی بدیل ، روزنامه نگار شجاع ، مبارز خستگی ناپذیر و آزادی خواهِ واقعی کشور افغانستان یعنی زنده یاد میر غلام محمد غبار که به دلیلِ دفاع از حق و آزادی ، عمری را در شکنجه گاه ها و زندان های ستمشاهی یا تبعید گاه های دوردست و بد آب و هوا گذراند و هرگز تسلیمِ زر و زور و تزویر نگردید ، بار اول در سالِ 1346 هجری خورشیدی در 840 صفحه و در 3000 نسخه در مطبعۀ عمومی کابل به طبع رسید ولی بلافاصله به واسطۀ دولتِ جبّار ، توقیف و مصادره شد تا در دسترس مردم قرار نگیرد . جلد دوم این کتاب در سال 1999 میلادی توسط جناب حشمت خلیل غبار ( فرزند فرزانۀ شاد روان غبار ) در 5000 نسخه و 285 صفحه در مطبعۀ امریکن سپیدی – هرندن – ویرجینیا ، در ایالاتِ متحدۀ آمریکا به دست نشر سپرده شد .
هر چند این تاریخ وزین به دلیل تقاضای خوانندگان ، چندین بار تجدید چاپ گردیده و تیراژ آن به مرز چهارصد هزار نسخه رسیده است ، ولی باز هم با توجه به نیاز جوانان مشتاق ، مخصوصاً جوانانی که در قاره های آمریکا ، اروپا و اقیانوسیه به سر میبرند و هیچگونه دسترسی به کتاب افغانستان در مسیر تاریخ ندارند ، از طرف دیگر به دلیل اینکه مقاماتِ استبدادی همواره سعی دارند تا تاریخِ واقعی مردم افغانستان را تحریف نموده و تواریخ جعلی را روانۀ کارزار نمایند ، هر دو جلدِ این اثر ارزشمند با اجازۀ آقای حشمت خلیل غبار ( دارندۀ حق قانونی کُپی رایتِ هردو جلد ) ، به تازگی توسط انتشارات محسن در فایل های PDF ( جهت جلوگیری از هرگونه تحریفی ) ، بصورت دیجیتال تقدیم علاقه مندان این کتاب گردیده است که به سادگی بصورت مجانی قابل دسترسی ، دانلود روی CD ، کِپی برداری و چاپ میباشد .
مبرهن و آشکار است که کتابِ افغانستان در مسیر تاریخ یگانه تاریخ واقعی و علمی مردم مظلوم و مبارز این کشور می باشد که ضد استبداد ، ارتجاع ، استثمار و استعمار نگارش یافته و به مردم به ویژه جوانان که آینده سازان این آب و خاک اند ، تعلق دارد نه به ریزه خواران آستان استبداد ، ارتجاع ، استثمار و استعمار . لهذا مطالعۀاین کتاب ارزشمند را از طریق لینک های زیر به جوانان عزیز و علاقه مندان تاریخ واقعی توصیه می نمایم .
جلد اول کتاب افغانستان در مسیر تاریخ که در 9 بخش بصورت PDF « جهت جلوگیری از حجیم شدن فایل » تهیه گردیده است ، از طریق لینک زیر در اختیار همگان قرار دارد :
http://www.scribd.com/collections/3641938
جلد دوم این کتاب را که در 3 بخش تهیه شده ، می توانید از طریق لینک زیر به خوانش بگیرید :
http://www.scribd.com/collections/3709409
با عرض ادب
مهندس فروغ
*************************************************************
نوشته ی خالق بقايی پاميرزاد
من که در شعر و شاعری وارد نيستم باطلب استعانت از روح آن بزرگ مرد مکنونات قلبی ام را فی البديهه در قالب نظمی ريختم که با سوانح وی در راديو پيام افغانستان ارگان نشراتی انجمن افغانهای مقيم يوتيبوری و حومه بروز شنبه 19 فبروری قرائت گرديد و اينک در آغاز نوشته ياد او را با همان قطعه گرامی ميدارم :
يادی از مرحوم مير غلام محمد غبار بزرگترين مورخ ،
روزنامه نگار و مرد آزاديخواه معروف سياسی تاريخ معاصر افغانستان
غبار
راوی روشندلان
ای غبار ای سرور آزادگـــــــــــان
ای که بودی حامی محنت کشان
درد مردم را توکردی آشـــــــــــکار
راوی روشنــــــــــدل روشندلان
در جسارت در صف مـــردان دهر
نـــام پاکت جاودان باشد عيـــــان
دست پولادين بسازد پيـــــــــــکرت
برفـــــــــــراز قله ای تا کهکشان
برنوشتـــــــی راه درد و رنج را
بر صــــــــريری سورهً تاريخ مان
*******
ماهنامۀ روزگاران – شمارۀ دهم ( اول حوت 1382 – فبروری 2004 )
به مناسبت بیست و هفتمین سالگرد خاموشی « غبار »
تکدرخت « غبار »
« ای تکدرخت پیر ! »
ای سدر استوار !
طوبای سر بلند تمنایی ، تو
غبار !
در شط موجه خیز
چونان نهنگ قلزم مواج و پر ستیز
بر استوای حادثه تنهایی ، تو
غبار !
بُرد نگاه نافذ تو بیگمان گذشت
از جوشن قرون
تو اسوه ی نگارش و روشنگر کبیر
یک رود ناقرار
تفسیری و اشاره و معنایی ، تو
غبار !
همزادِ تو نزاد
{ فرهنگ و این و آن }
در پهنه ی نگاه تو تزویر آب گشت
خون و خضاب گشت
انگشت تو به دهنه ی « فرصت » صلاح نداد
چون تک ضمیر و فاتح گویایی ، تو
غبار !
بر آه ناقرار زمان در « مسیر » درد
ساطع نگاه و خاطره پیمایی ، تو
غبار !
بر دره ی عمیق بشر تو گره کشای
چونان فروغ نور
چون صخره استوار
اندر کویر یاس شکوفایی ، تو
غبار !
سبزی و چون بهار دلارایی ، تو
غبار !
هر نکته ات کمانکش تیریست در رها
هر صفحه ات سپهر
چون کهکشان نمای کبیر ستاره ها
غوغای دور و سانحه خیزایی ، تو
غبار !
بین ، ملتی بتارک تو تاج می نهند
گمگشتگان یافت شده در کتاب تو
از بوسه بر جبین تو آماج می نهند
با صد سبد سرود
کیوان تراش و شورشی آوایی ، تو
غبار !
بر شعر من نگین
نقش عقیق گنبد فردایی ، تو
غبار !
مدیر مسؤل ماهنامۀ روزگاران – « نورانی »
*******
http://www.watan-afg.com/new_page_166.htm
مرثیۀ استاد واصف باختری بمناسبت وفات مرحوم غبار
الا یا پاسبان کوی وخشوران
سرود سوگواری سر کن ای خنیاگر تاریخ
که آن یاقوت بی همتا فتاد از افسر تاریخ
الا یا پاسدار معبر تاریخ
به پا بر خیز که اینک مهمانی تازه در راهت
بهران کاین مهمان هرگز نخواهد رفت بیرون از تاریخ
غبارش نام اما اخگری از آذر تاریخ
بلی ، گردن فرازی از تبارز بر تر تاریخ
الا یا ، پاسبان معبر تاریخ
فروزان دار آتشگاه نام تابناکش را
بر افراز این درفش کاویانی را فراز سنگر تاریخ
*******
اسوۀ شجاعت
تقدیم به روح پاکِ شادروان میر غلام محمد غبار ، این مبارزِ راستین و میهن دوستِ واقعی
شعری از : ناهید خرم ( فروغ )
غبار
آزاده مردی
از تبارِ دلیران
و راد مردی
از قبیلۀ پاکان .
غبار
با قامتی
به بلندای هندوکش
و شکوهی
به عظمتِ تاریخ
که در مقابلِ ظلم و زور
هرگز
سر خَم نکرد !
غبار
که هیبتش
زَهرۀ خاینان و وطن فروشان را
آب می نمود …
و عشقش به میهن و مردم
بذرِ امید را
در دلها میکاشت .
غبار
مبارزی نستوه
که ارادۀ آهنینش
تیری بود
بر قلبِ ستمگران و بد کنشان !!
و شجاعتش
شهرۀ خاص و عام .
وغبار
که آثارِ بی نظیرش
برلیانی است درخشان
در خاتمِ تاریخ !
و مبارزاتش
راه گشای نسل های آینده .
***
یادت جاودان
ای سر بلند
ای نستوه
و ای اسوۀ شجاعت
که ایثار را
از تو آموختیم
و شهامت را
وام دارِ تو ایم .
یادداشت : این شعر بتاریخ شانزدهم فروردین ماهِ سال 1388 خورشیدی در سایت های وزینِ کوفی و خاوران ، در معرض دید خوانندگان ارجمند قرار گرفته است .
*******************************
شعر از سید محمد نادر خرم
” ماتم سرا “
فلک بنگر چگونه کشورم سوخت
به ظلم و ناروا بوم و برم سخت
زبانه میکشد آتش ز هر سو
درین ماتم سرا خاک و درم سوخت
عزیزان سوختند در آتش جنگ
مرا از غم تمام پیکرم سوخت
گرفت دشمن در آخر انتقامش
غلامانش کنون خاکسترم سوخت
زده آتش به ملکم دشمن دین
درخت و جنگل و خشک و ترم سوخت
مجال زندگی از ما ربودند
غم و درد و الم بال و پرم سوخت
دمار از روزگار ما برآمد
همه دار و ندار کشورم سوخت
******************************************
http://armaghanmille.wordpress.com/ /
در شکایت از توقیف کتاب ارزشمند افغانستان در مسیر تاریخ
ژوئن 5, 2008 at 7:53 ق.ظ | In تاریخی |
نامه غبار به یکی از جراید کشور
جریده محترم…
اینجانب در سال گذشته (1346)کتابی به نام (افغانستان در مسیر تاریخ) نوشتم و خواستم در هر جایی که طبع کردن آن آسانتر باشد به چاپ برسانم. همینکه کتاب از تحریر بر آمد «موسسۀ چاپ کتب» در کابل از من مکرراً و با اصرار تمام، توسط مکاتیب نمره (480) و (518) مؤرخ اسد (1346)، خواهش نمود که کتاب را توسط موسسه مذکور به چاپ برسانم. بالاخره بعد از موافقت و امضای یک قرار داد طبق مکتوب نمره (687) سنبله (46) موسسه مذکور نسخه کتاب با حق «چاپ اول» آن به موسسه مذکور داده شد. در مقابل موسسه قبول کرد که «یک هزار جلد» از جمله سه هزارجلد چاپ اولین آن، به این جانب بدهد.
کتاب تا میزان سال (1346) در مطبعه به طبع رسید، پس از چاپ آخرین صفحه کتاب، وزارت اطلاعات و کلتور کتب را، خلاف مواد صریح قوانین منتشرۀ رسمی، توقیف و در تحویلخانۀ مطبعۀ دولتی محبوس و کوته قلفی نمود، وقتی که من کتباً به ریاست مطبعه و ریاست موسسه چاپ کتاب وزارت اطلاعات و کلتور (توسط نوشته های مؤرخ 26 عقرب و 28 حوت 1346)، مراجعه کردهر سه از دادن جواب کتبی امتناع ورزیدند.
اخیراً موسسه مطبعه دولتی در اول حوت (1346) با استناد به مکتوب نمره (3212) دلو (1346) وزارت اطلاعات، استعلامیۀ ذیل را که خواندنی است به عنوان اینجانب صادر کرد:
«شاغلی محترم غبار، مطبعه دولتی کتاب افغانستان در مسیر تاریخ شما را به طبع رسانید و از جمله چهل و دو جلد آنرا شما از مطبعه خارج نمودید. اکنون قرار مکتوب نمره (3212) تاریخی (22/10/1346) وزارت اطلاعات و کلتور که کتاب مذکور حاویۣ مطالب غیر مطلوب و خلاف سیاست مملکت (!؟) میباشد، باید کتب مذکور از نزد شما هر چه زودتر اخذ و قبض شود. چون مطبعه دولتی همیشه با شما مراعات (!) نموده لطفاً یک آن اولتر کتب مذکور را تسلیم مطبعه نمایید و راضی نشوید که درین باره اقدامات رسمی و جدی (؟) به عمل آید و توسط پولیس(؟) کتب مذکور از نزد شما تحصیل شود.»
این استعلامیه که نمایندۀ روحیه اصلی حکومت است به وضاحت نشان میدهد که تا چه اندازه ادعایۣ دموکراسی نام نهاد و قوانین منتشرۀ رسمی در نظر کارکنان دولت دارای قیمت عملی است. و اگر اینطور نبودی چه گونه ممکنست یک تصدی دولتی توانستی که یک فرد یا یک نویسنده را در بدل زحمت و خدمتش به تاریخ مردم کشور مانند «مجرمی» تهدید به استعمال قوه و اعزام پولیس و ژاندارم نماید.؟ از شما میپرسم که آیا بیان واقعی حقایق تاریخی و مبارزات مردم افغانستان به ضد ارتجاع و امپریالیزم و تشریح جنایات امپریالیستی در کشور ما، گناه وجرمی است که بایستی با تهدید و پولیس کیفر داده شود؟
نمیدانم در داخل چنین شرایط اداری کدام مرجعی است که از وزارت اطلاعات و کلتور بپرسد: شما را که و کی، چنین قدرت قرون وسطایی بخشیده که بالای قانونهای منتشره رسمی پاگذارید و کتابی را قبل از نشر توقیف و نویسنده یی را قبل از محاکمه و صدور حکم محکمه صلاحیتدار، محکوم و تهدید نمایید.
خیر آقای مدیر جریده… مطلب من درینجا از توضیح روش اداری نیست، بلکه میخواهم توسط این جریده به اطلاع کسانیکه راجع به توقیف و ماهیت این کتاب چیز های متنوعی شنیده اند و اتصالاً از من توضیح میخواهند برسانم که: کتاب دارای تقریباً هشت و نیم صد صفحه است و از آغاز تاریخ کشور ما تا سقوط دولت امانیه، بحث تحلیلی می نماید، درین مباحث از اوضاع سیاسی و طبقاتی اقتصادی و اجتماعی کشور، غارتگری امپریالیزم و مبارزات مردم افغانستان، و هم نقش دولتهای افغانستان و رهبران آن، ذکر گردیده است.
اینست که بیان نقش واقعی مردم و مبارزین پیش آهنگ کشور ما در تاریخ از یکطرف، و افشای نقش منفی و سیاه امپریالیزم و ارتجاع و نوکران شان از طرف دیگر، در نزد مقامات حاکمه ناگوار افتاد.
پس این کتابیکه هنوز در دسترس مردم نیست، غایبانه از طرف نوکران آستان ارتجاع و امپریالیزم متهم و محکوم میگردد و به ضد آن تبلیغات سؤ و دروغ به عمل می آید. اما مطمئینیم که هیچ قدرتی نمیتواند واقعیت ها و حقیقت ها را برای همیشه پنهان نگهدارد.
*******
داکتر سرور مولایی
نقد و معرفی کتاب افغانستان در مسیر تاریخ جلد دوم
پیشگفتار 2 + متن 271 + پیوستها 13 = 285 صفحه
تألیف میر غلام محمد غبار ، سال 1352
به کوشش حشمت خلیل غبار ، ویرجینیا – امریکا ، جون 1999
برای اکثریت قــریب به اتفاق مردم افغانستان، آزادیخواه ، مبارز ، نویسنده و محقق و مورخ معاصر میر غلام محمد غبار ( 1276-1356ش ) آشناترین نام هاست و آنجا که پای نوشتن تاریخ کشور به میان می آید ، تألیف و تحقیق ارجمند او « افغانستان در مسیر تاریخ » را پیش از آثار دیگر به یاد می آورند .
بر اساس اطلاعاتی که در پیوستهای جلد دوم این کتاب آمده است ، غبار ســالها پیش از آنکه اولین اثر او « افغانستان و نگاهی به تاریخ آن » به صورت مقاله در شماره های 2 تا 12 سال اول مجلۀ کابل منتشر شود ؛ مطالعات و تحقیقات در تاریخ تاریخ افغانستان را آغاز کرده بود . به گفتۀ او :« گر چه این نوشته ها قطع نظر از نداشتن سرمایۀ تاریخ عصری و وارد نبودن در شق تاریخ ، اکثراً ناقص و معیوب بـود ؛ نقص بزرگ دیگری هم داشت که عبارت بود از تقاضای یک فضای تاریک سیاسی و اداری موجوده در افغانستان . این فضای تاریک مانع آن بود که نویسنده آنچه را میداند و میخواهد آزادانه روی کاغذ آورد ، زیرا سلطنت سد سدیدی به عنوان سیاست روز و غیره در برابر هر فکر و عمل نویسندگـان کــشیده بود. حتی من مجبور بودم که در طی این سی و چند سال سایر نوشته های خودرا نیز ناقص و معیوب عرضه کنم … » ( 2/138-139 ).
هر چند خود غبار این نوشته ها را ناقص و معیوب میشمارد،ولی در جای خود هر یک از آنها از اعتبار و ارج بایسته یی برخوردار است. سی و چند سال تجربه در این میـدان ، بــا وجود موانــع بسیــار ، ازاو مورخی توانا و بصیر ساخته بود و هنگامی که جلد اول افغانستــان در مسیر تاریخ او در سال 1346 در مطبعۀ دولتی کابل چاپ شده بود و پیش از انتشار در محاق توقیف افتاد و پس از یازده سال از محاق بدر آمد ، پایگاه و مرتبۀ غبار را در تاریخ نویسی به بلند ترین درجات برکشید و تحسین و تقدیـر و اعجاب و شگفتی دوست و دشمن را برانگیخت .
از قرار نوشتۀ حشمت خلیل غبار در پیوستهای جلد دوم ، در حدود چهل جلد از این کتاب بر اساس قرار داد موجود بوسیلۀ حشمت خلیل از چاپخانه به خانۀ مؤلف منتقل شده. (2/277-278) و از آنجا راه خود را به خانه های علاقمندان گشود و مشتاقان؛ با شور و شوق آنرا خواندند و بازار رونویسی آن گرم شد و بازخواست و تهدید وزیر اطلاعات و کلتور وقت ، محمد انــس خان در بازگــردانیدن آن چهل جلد سودی نبخشید ، همچنانکه تقاضای مؤلف در رفع توقیف از این کتاب ناشنیده ماند .
پس از برافتادن داود خان و روی کار آمدن حکومت دست نشانده و سرسپرده شوروی در ثــور 1357 ، از این کتاب، برای جلب توجه مردم ، رفع توقیف شد ( 9 جوزای 1357 ) تقریباً تمام سه هزار جلد این کتاب در ظرف چند روز به فروش رفت .
بازار پر جوش خریداران مشتـاق ، صادر کنـنـدگــان حکم آزادی کتــاب را در بارۀ آن به فسخ تصمیم بر انگیخت و دوباره حکم توقیف آن را صادر کردند ؛ ولی دیگر کار از کار گذشته بود . ظاهراً دولتیان آن روز، یا این کتاب را نخوانده بودند یا به تلقی ضد استبدادی آن بسنده کرده بودند و از روح بیگانه ستیزی آن بیخبر بودند !!
بدون تردید محتوای کتاب از جهات گوناگون دربردارنــدۀ روایتی از تــاریخ کــشور بود کـه با تلقی مردم همسو بود و باروایت رسمی – حتی باوجود برافتادن نظام پیشین – اختلافات جدی داشــت ، از این روی دسترسی مردم بدان برای نودولتان نیز خالی از خطر نبود . جلد اول«افغانستان در مسیر تاریـخ» درست جایی پایان می یابد که حیات نوین کشور آغاز میشود : قتل امیــر حبیب الله خان ، رویـکار آمدن امان الله خان ، جنگ استقلال و تحصیل آن،آغاز اصلاحات اجتماعی،سیاسی ، فرهنگی ، اقتصادی ، تغیر ساختار قدرت ، مشروطیت اول … دوره یی که نسل معاصر غبار با فراز و نشیب آن آشناست و دوران ارتجـاع و بازگشت استبدادش مینامد ؛ موضوع جلد دوم این تألیف است . دوره یی که نطفه و ریشه بخش عظیمی از آنچه را که پس از آن تا روزگار و زمان حــــاضر در کشور روی میدهد در بر دارد . نگارش تحلیلی وقایع این دوره به جهات گوناگون و به شهادت آنچه در این دفتر آمده است ، برای نویسنده، چیزی جز به استقبال انواع خطر ها رفتن و اقسام بلا ها را به جان خریدن نبود ؛ دل غبار کـه با خطر خو کــرده و در بلا ها پرورش یافته بود ؛ کار نوشتن آنرا در انزوای اجبــاری و خــانه نشینی تـا پایان دوره حکومت شاه محمود خان ( 1332 ش ) به پایان برد ( تاریخ پایان جلد دوم 1973 ) در این سالها داود خـان بر سریر قدرت تکیه زده بود و البته امکان چاپ این دفتر به هیچ وجه وجود نداشت ، زیرا محتوای این کتاب افشا گر ، هم از لحاظ حاکمان و معاصران و هم از لحاظ وارونــگی هایی بسیار که پس از بر افتادن امان الله خان در گزارش تحریف آمیز تاریخ پدید آمده بود، پذیرفتنی نبود . غبار که گویی به قول خویش و عهدی که با مردم بسته بود وفا کرده بود اندکی پیش از سقوط داود خان درگــذشت و نتوانست انتشـار مجلد اول واستقبال کم نظیر مردم میهنی را که دوست میداشت از این خدمت ارجمند و یادگار ماندگار خویش ببیند .
سرگذشت دفتر دوم نیز بی مشابهت با دفتر اول نیست، انتشار این دفتر در داخل کشور متعذر بود . چارۀ کار بیرون آوردن دستنوشته از داخل افغانستان و انتشارش در خارج از کشور بود ، به این ترتیب فاصلۀ زمانی تألیف 1973 وتا هنگام انتشار 1999 شانزده سال را دربر گرفت .
***
به اعتقاد نگارنده ، همان گونه که در جای جای جلد دوم نیز یاد شده است ، شادروان غبار از همان روز که قلم را برای نوشتن تاریخ کشورش در دست میگیرد میداند که چی میکند و برخطر های پنهان و پیدای این کار آگاهی تمام دارد . از این رو نه تنهــا سر آن ندارد کــه قلم از دست بـگذارد بلکه با دیدن باروری درختی که در سالهــای دراز تحقیق و مطالعه و گردآوری اسنــاد و مدارک و بند و زندان و تبعید با خون دل آبش داده بود و اقبال و توجه کـم نظیر مردم به چیدن میوه های آن درخت ، مصمم تر از پیش در کار آمد و آنچه را که میدانست بنویسد به قید کتابت آورد و اطمینان داشت که با عرضۀ آن به عنوان فردی که دیدی روشن از تاریخ دارد ، میتواند نقش و جایگاه خویش را هم در تاریخ و هم در اذهــان و افکار مردم تبیین کند ، غباری نماند که گردش اندک بادی پراگنده اش کند ، خورشیدی شود تابناک که چهره تاریخ را چونان آیینه یی بشوید .
***
بدون تردید آنچه از قلم او در جلد اول به یادگــار مانــده است بایستــه ، مهم و در خور تحسین است ؛ اما چنین به نظر میرسد که اوج کار او را در دفتر دوم یا تکملۀ مجلد پیشین جست.از یک سوی قلم او دراین دفتر پخته تر و شیواتر و رساتر است و از سوی دیگر آنچه در این دفتر ثبت افتاده است، قسمت عمده آن مشاهدات عینی اوست ، قرائت زمانی و پیوستگی های عاطفی خوانندگان نیز به این اوج می افزاید .
غبار هدف و مقصود خویش را از نوشتن مقالات و کتابهای تاریخی و ضرورت آن « داشتــن سیر درک تاریخی برای روشنفکـــران و مبارزان » میداند ( 2/139 ) و به درستی بر دشواری این کار در فضای تاریک سیاسی و اداری افغانستان آگاهی دارد ( 2/138 )او تاریخ عمومی افغانستان را نانوشته می یافت وآنچه را که به این نام نــگاشتــه شــده بود و در مدارس تــدریس میشد و از دورۀ میـرویس هوتکی آغاز میگشت و به دستور تاریخ سازان پرداخته شده بود به دلیل محدود کردن عمر دراز تاریخ پرافتخار ملتش در همین دو قرن ، توطئه یی طراحی شده علیه هستی کشورش می یافت و نادیده انگاشتن پیشینۀ تاریخی وطنش را خیانتی آشکار میدید ( 2/138) کیست که نداند آنچه امروز افغانستـان نامیده میشود ؛ به عنوان بخشی مهمی از قلمرو تاریخی و فرهنگی بزرگتر ، چه سهمی در تمدن بشری و چه نقشی در تــاریخ این پاره از جهان داشته است ؟! غبار در نوشتن افغانستان در مسیر تاریخ از یک سوی مجموعۀ جغرافیایی- سیاسی دوران اخیر که افغانستان نام گرفته است، را در نظر دارد و از سوی دیگر پیشینۀ تاریخی، مدنی ، دینی و فرهنگی و سیاسی آنرا که مآلاً از محدودۀ فعلی بسیار فراتر میرود لحاظ میکند. جمع بین این دو نظر ، یکی از گرفتاریهای جدی تاریخ نویسان معاصر است. با نقد و بــررسی آنـچه که در دوران متأخر به نام تاریخ افغانستـــــان نوشته شده است حد اقل به دو نگرش خاص میتوان دست یافت که در اثر آن دو گونه تاریخ نگارش یافته است : تاریخ های محدود نـگر و ناظر بر موقعیت سیاسی و اداری و جغرافیایی دوران متأخر و تاریخ های فرانگر .
نویسندگان محدود نــگر در برابر این پـــرسش که پیشتــر این سرزمیــن چه نامیده می شده است و پیشینۀ تاریخی ، تمدن و فرهنگ مردمانی که امروز در این خطه زندگی میکنند چه بوده است ؟ پاسخ قانع کننده ندارند . حضور مردم بسیاری از نواحی و شهر ها و نواحی افغانستان در این تاریخها بسیار انـــدک ، کم رنگ و تقریباً مبهم است . در حــالیکه نــام بسیاری از شهــر ها و منــاطق موجود در سرزمیـن ما با نام بزرگانی که آوازۀ جهانی دارند و با نام تمدن و فرهنــگ که نمیتوان آنرا در بنـد حصار های تنگ نظری زندانی کرد پیوند ناگسستنی دارد. کسی که اندک آشنایی با تــاریخ داشتــه باشد میدانـد که نوشتن تاریخ بر پایۀ موجودیت فعلی ، … چه دشواریهایی برای تبیین تمام دوره های تاریخی و نسلهای آینده ایجاد میکند .
غبار با آگاهی از این مسایل عالماً و عامداً نام پر رمز و راز معنی دار « افغانستان در مسیر تاریخ » را برای نوشتن برگزید تا از یک طرف تکلیف ذهنی خویش را در انطباق دو مفهوم تاریخ و افغانستــــان بر یکدیگر روشن کند و از طرف دیگر بتواند در ریشه یابی بسیاری از وقایع و رخداد های تاریـخی ، دینی و سیاسی و … توفیق یابد. ناگفته پیداست که در این نگرش کلان قلمرو پهناوری را که به پیش ازهوتـکی ها میشود در نظر داشته باشد همانگونه که در این سوی تاریخ ، در دوران معاصر اسباب و علل بسیاری از وقایع را در خارج جستجو کند و آنها را در پرتو این کلان نگری تفسیر و تحلیل نماید .
غبار از بیداد و تهاجم گروهی خاص از تــاریخ نویســان ، در تصویر و تصور از افغانستــان به عنـــوان کشوری متشکل از عشیره های نامتجانس و دارای ده ها زبان و مذهب متباین که برای آن تـاریخ پیش از قرن هژده نمی شناسد ، پرده برمیدارد و نشان میدهد که پدیــد آوردن تاریخ جدیــد و طــراحی آن و سپس تحمیلش به ملتی کهنسال از چه نیتی سیراب میشود. او آشکارا طراحان این تاریخ جدید را دشمنان دیرین مردم کشورش یعنی انگلیس ها میداند و غــرض نهفته در این کار را پاسخ به تقاضــای تــوازن میــان دو دولت استعماری آن روزگار،روسیه تزاری و امپراطوری انگلستان می شناسد. به همین لحاظ همه کسانی را که دانسته یا نادانسته در دام این تزویر افتاده اند و در تار و پود به ظاهر زیبای آن دست و پا میزنند و از این شیوه پیروی کرده اند ، بیمارانی میداند که به مرض ساری گرفتار آمده اند و میپندارند کـه سلامت دارند و از صحت کامل و عقل سلیم برخوردارند ؟!(2/4) گفتنی است که غبار حق آن دسته از محققان و مورخان مغرب زمینی را که در مطالعات و تحقیقات خویش به شناساندن ملتهای دیگر همت گماشته اند و دست آوردهای ارزشمندی در زمینۀ پیشینۀ علم ، ادب ، زبان ، لغت ، تاریخ و فرهنــگ و احیای مدنیت فرورفته در زیر خاک ، داشته اند ضایع نمیکنــد و مراتــب حق شناسی خود را به کار و رنج آنان اظهار میدارد، همانگونه که گروه دوم را که به قصد برآورده شدن مطامع خاص،به عنوان محقق و شرق شناس در تحریف تاریخ ملتها کوشیده اند ، تقبیح میکند (2 / 3 و 4) و در این باره مینویسد :
(( گروه دوم علاوه بر دنبال کردن مقاصد خاص در اینگونه تحریف تاریخ ، هدف بزرگتری را نیز دنبال کرده اند ، انحصار تمام فضایل به کشور مورخ و انتساب کلیه معایب به کشور مقابل، تا آنجا که اروپا را ناشر تمدن و فرهنگ از ازل قلمداد کرده اند و نقش ملل مشرق زمین را که مهد تمدنـهای قدیم جهان بوده اند ، انکار کرده اند. )) ( 2 / 3 )
از این موضوع که از مسایل مهم و تاریخ نویسی دوران معاصر بویژه در افغانستـــان است ، بــگذریم به نگاه خاص غبار در مورد نقد شیوه های تاریخ نویسی میرسیم. در نقد غبار ، تاریخ ها به دو دسته تقسیــم میشوند : 1 – تاریخ هایی که فقط به ضبط وقایع شگفت انگیز و نادرست و کـارنامه های اشخاص معدود مقید است. 2 – تاریخ هایی که مبتنی بر تعلیل و تحلیل همه جانبه است و قصد مورخان،نشان دادن چهرۀ مردم در آیینۀ واقعیت و ریشه یابی و تحلیل کردار و افکار آنان و بررسی عوامل تأثیر گذار و … است .
افغانستان در مسیر تاریخ به شیوۀ دوم نگاشته شده است ( 2 / 3 ) نا گفته پیداست کــه روش دوم متضمن بیان حقایق و نقد و ریشه یابی و تبیین کننده نقش و سهم افراد و گروه هاست کـــه بــدور از اعمــال سلیقه های شخصی و جانبدارانه نوشته میشود و آیینه یی را ماننـد است که نقش همه افراد را چنانکه بوده اند و عمل کرده اند، مثبت یا منفی ، باز می نماید . در چنین آیینۀ بی غبار، البته مشاهده تصاویری که خوشایند فرد یا افراد خاصی نباشد امری بدیهی است . زیرا سرشت تاریــخ واقعی آیینه گــی است و آیینــه به هیچ جانب میل نمیکند.
غبار بلایی را که بر سر او و کتابش آمد نتیجۀ همین واقع نگری و مصلحت نینــدیشی میداند که مصلحت اندیشان غافل از کارکرد تاریخ را خوش نیــامد و کتاب او را توقیف کــردند و صدراعظم وقت مدتها پس از توقیف کتاب در یک جلسه استماع شورای وقت توقیف آنرا اعلام داشـــت. ( 2 / 277 ) ولی کــار به همینجا متوقف نشد. وزیر اطلاعات وقت محمد انس خان، حدود چهل جلد کتاب افغانستان در مسیر تاریخ را که طبق قرارداد ، غبــار دریافت کرده بود از وی مطالبه و با یادآوری سالهای دراز عمر غبار که در زندان و تبعید سپری شده بود او را تهدید کرد. غبــار با تذکر این نکته که میان منــزل او و محبس ولایت کــابل ، صرف یک دیوار گلی حایل است ، پاسخ تهدید را داد و خواستار رفع توقیف از کتاب شد و گفت شما نویسندگان مستخدم بسیاری دارید که کار شان تحریف تاریخ افغانستان است،دستور بدهید برای کتاب من جواب بنویسند و آنرا رد کنند . ( 2 / 278 )
باری بررسی آنچه که وی در جهت غبارروبی از آیینۀ تاریخ افغانستان انجام داده است و رنجی که برای تصحیح تحریف های آشکار و پنهان بر خویش تحمیل نموده است،مجالی دیگر میخواهد،زیرا چنین کاری مستلزم مرور دقیق تمام فصلهای کتاب او و مقایسۀ آن با کتاب هــای دیــگر است ؛ اما بی تردید جلد دوم افغانستان در مسیر تاریخ،بحث های بسیاری را برخواهد انگیخت ، کما اینکه هم اکنون جمعی به تــخطئه کار او کمر بسته اند و گروه کثیــــر آنرا چون ورق زر میبرند و با قلم توانای او همراه میشوند و زوایای نهفته و مسایل نگفته بسیاری را می کاوند و نــه همان مراتب تحقیق علمی و تحلیل های عمیق او را بلکه شفقت پایان ناپذیر او را در مورد تمام مردم افغانستان و مردان و زنان آزادۀ آن در می یابند و از گرمای خورشید آسای آن در مهرورزی به مردم میهن خویش لبریز میشوند و به آگـاهی ایکه باید میرسند و با او در صحت و درستی این سخن که مردم مستحق همان حکومتهایی هستند که برآنان حکومت میکنند، تردید میکنند زیرا این سخن آنگاه درست است که ملت ها در انتخاب رژیم و حکومت خود آزاد باشنــد نـه آنکه حکومتی بازور بر آنان تحمیل شود. ( 2 / 209 )
در جلد دوم افغانستـــان در مسیر تاریخ ، غبار تصویر هایی از تاریخ بدست میدهد که تمام آنها را میتوان آثار ارزشمند ادبی ، تاریخی ، اجتماعی ، فرهنگی و نمونه هایی از نثر سخته و سبـک دار دری معاصر افغانستـــان به شمار آورد . در این نمونه ها گاه کار او یـــاد آور تصویر هاییست که مورخ نامدار عصر غـــــزنــوی ابوالفضل بیهقی ، به دست داده است . این تشابه بویژه ، در توصیف محاکمه و بر دار رفتن قهرمانان ملی وطن ، بیشتر از هر زمان دیگری رخ مینماید ، چنانکه در موارد زیر میتوان دید :
توصیف فروگرفتن و شهادت غلام نبی خان چرخی در ارگ سلطنتــی و آنــچه پس از وی بــــر خاندان ، فرزندان و منسوبانش در زندانهای کابل رفت ( 2 / 68 ، 116 – 117 )، گزارش تفصیلی مراحل پیش از مُثله کردن و بردار کشیدن عبدالخالق ( 2 / 162 – 173 ) ، توصیف همـــراه با توضیح دقیق صنف رنگریزان کابل ( پیشه وران جزء 2 / 111 ) ، روایت او از وضع و شکل و در نهایت کشته شدن فجیع میرعبدالعزیز خان ، تحصیل کردۀ ترکیه در صحن زندان ( 2 / 122 ) ، توصیف زندانهای دورۀ نادری و هاشم خان ( 2 / 138 – 153 ) ، از جمله زنــدان سرای موتـــی ( 2 / 139 ) ، گزارش دیدار محمد هاشم خان صدراعظم از زندان و برخورد او با زندانیان (2 / 145 ) ، توصیف استادانه و محققانه او از تبعیدگاه سیاسی اش در (( بالا بلوک )) از توابع فراه ( 2 / 182 – 183 ) ، تصویر تنهـا مکتب ابتدایی منحصر به فرد مرکز ولایت فراه در سال 1351 ( 2 / 198 ) ، توصیف و تحلیل او از فقـــر اقتصادی مردم علی الخصوص قهرمانان معرکۀ آزادی و استقلال و تصویر ذهنی سرنوشت تمام کسانی که بایـد به عزت و افتخار می زیستند ولی … ( 2 / 198 ) و …
شاید وجود همین توصیفات زنده و عبرت انگیز و ماندگـــار در کتاب و آثار اوست که عبدالحی حبیبی را نیز وامیدارد تا ضمن وارد کردن ایراد های گونه گون به کار تاریخ نویسی غبـار ، به شیوایی قلم و قوت بیان و ظرافت ادبی او اقرار نماید(جنبش مشروطیت در افغانستان،ص138)،غبار در جلد دوم افغانستـان در مسیر تاریخ ، از سرممیزی ، سانسور و نظارت چند تن بر مطبوعات افغانستــان از جمله اظهار نظر در باره آثار خودش و گشاده دستی ها در تحریف نوشته هایش نام میبرد : صلاح الدین ســـلجوقی ، محمد انس خان و عبدالــحی حبیبــی که سهم و نقش حبیبــی را بیش از دیــگران میدانـد و بویژه از او در مورد تحریف ، انتحال و سرقت اثر معروف (( احمدشاه بابا )) شکوه میکند. ( 2 / 139 و 191 )
یکی از ویژگی های مهم این کتاب ، طرح پرسش های اساسی در باره وقایع و اتفـــاقـــات و رخـداد های تاریخی این دوره است که خود بدانها با نقد و تحلیل و تعلیل پاسخ میدهد و این روش امتیاز دیگر به کتاب او میبخشد. ( 2 / 7 ، 146 ، 172 ، 173 ، 209 و … )
برای تتمیم فایده و پایبندی به روشهای متداول نقد و معرفی کتاب ، عنوانهای عمده و فصول کتاب را در اینجا می آورم .
– فصل اول کتاب که (( بقیه عکس العمل ارتجاع 1308 ش )) نام دارد ، ادامۀ بحث ناتمامی است که از آخر جلد اول آغاز گشته و در دو بخش : حکومت اغتشاشی و سقوط آنرا در بــر دارد ، غبــار در این دو بخش پرده از روی کار طرح پنهانی ده ساله سقوط حکومت امان الله خان بر میدارد . ( 5 – 20 )
– فصل دوم : استقرار ارتجاع و اختناق و مبارزات ضد آن(1308 – 1312) نام دارد که صفحــات 21 تا 158 کتاب را در بر میگیرد و دارای هشت بخش است :
1 – فضای سیاسی 2 – محمد نادر خان کی بود و چگونه سلطنت را بدست آورد ؟ 3 – نظر مــردم افغانستـــان نسبت به دولت نادرشاه 4 – خصلت و ماهیت رژیم نادر شاه 5 – تشکیل و مرام حکومت 6 – دهشت و ترور در افغانستان 7 – اوضاع اجتماعی ، اقتصادی و سیاسی کـشور در دورۀ اختناق و ارتجاع 8 – مبارزه مردم و روشنفکران ضد ارتجاع و اختناق .
– فصل سوم (( دوام مطلقیت و استبداد )) ( 1312 – 1325 ش ) دورۀ حـــکومت محمد هاشــم خان (159-209) که از این شش بخش تشکیل شده است : 1– تبدیل حکومت سه برادر به دو عمو 2- کشتاردسته جمعی 3- چهره دیگر خاندان حکمران 4- روش دولت 5 – اوضاع اقتصادی و اجتمـاعی 6 – دوران جنگ جهانی دوم .
– فصل چهارم (( تغیر اوضاع اجتماعی و مبارزات سیــاسی و دموکراتیک و ملی (1325-1332ش) یا دوره حکومت شاه محمود خان (210-271) که چهار بخش زیر را در بر دارد :
1 – حکومت برزخ ( زوال حکومت هاشم خان و تبارز ظاهرشاه ) 2 – اوضاع اقتصادی 3- سیاست خارجی 4- تشدید مبارزات سیاسی(تشکیل احزاب سیاسی و مبارزات پارلمانی)، پــیوستها (272-285) شامل :
الف : سوانح مختصر و آثار غبار
ب : آثار
– تبصره منابع خارجی در مورد غبار
شادروان میر غلام محمد غبار ، عاشق آزادی ، دموکراسی ، آزادیـخواهان و مردم سرزمین خویش بود ، این عشق و شیفتگی حتی مورد اقرار ، احترام و تأکید مخالفان سیاسی ، مورخان دگراندیش او نیز بود .
در راه احقاق حق مردم و ترویج اندیشه های آزادیخواهانه تا آخر عمــر از پای ننشست و ثابت قدم ماند ، مهمترین ویژگی جلد دوم افغانستان در مسیر تاریخ ، ضد استبدادی بودن آنست تا آنجا که میتوان کتاب او را ادعانامه ملت رشید و آزادۀ افغانستـــان علیه استبــداد و مستبـدان دانست ، از همین روی نه تنها رفتار حاکمان را موشگافانه نقد و بررسی و تحلیل کرده است بلکه افراد، کسان و خاندانهای بسیاری نیز که در تحکیم ، توجیه و خدمت استبداد بوده اند از تازیانه قلم و نقد بی محابای او در امان نمانده اند .
روانش شاد و یادش گرامی باد !
مجلۀ میهن – سال اول – شمارۀ سوم و چهارم – سال 1379خورشیدی برابر با 2000 میلادی
*******
http://www.koofi.net/Cultural_Art/Safhah_Az_Jelad.htm
نوشته یی از : مهندس شاه امیر فروغ : 19 جوزا 1388
صفحه یی از جلد دوم کتاب وزینِ
افغانستان در مسیر تاریخ
به خط زنده یاد میر غلام محمد ( غبار )
دُرُست ده سال از انتشارِ جلدِ دومِ کتابِ گران سنگِ « افغانستان در مسیر تاریخ » این یگانه تاریخِ علمی و واقعی کشور ، میگذرد . این اثرِ ارزشمند که در « جونِ 1999 میلادی » یعنی سی و دو سال پس از تألیفِ آن« جون 1967 » و بیست ویک سال بعد از درگذشتِ مؤلفِ کتاب یعنی زنده یاد میـرغلام محمد غبــار« فبـروری 1978» به همتِ فرزندِ فرزانۀ ایشــان جنـابِ حشمت خلیل غبار اقبالِ چاپ یافت ، در واقع ادامه و چنــد فصلِ باقیماندۀ جلــد اولِ همیــن تاریخِ با ارزش است که در آن زمــان بـه دلیلِ استبدادِ شدیدِ ستمشاهی ، امکانی برای چاپِ آن نبود و حتا جلد اول هم پس از چاپ ، توقیف و زندانی گردید .
حقیــر به منــاسبتِ گرامیــداشتِ دهمین سالِ انتشــارِ ایـن تاریخِ وزین ، همچنین طبقِ وعدۀ قبلی در موردِ معرفیِ اشعار و نوشته های دیگری از زنــده یاد غبار ، صفحه یی از نسخۀ خطیِ کتــاب را که شعریست سیاسی ، انقلابی و مردمی و از تراویده های اندیشۀ ژرف و دیدِ وسیعِ زنده یاد غبار میباشد که در آن از خود کامگی ها ، ظلم ها و ستمِ هایی که نادر شاه و برادرانش در حقِ مردم رواداشته اند ، حرف میزند و مردم را به اتحـــاد و مبــارزه علیــه ظلم و فسادِ آنــان دعوت میــکند ، همچنیــن مبارزین را بــه تشکیلِ احــزابِ مردمی و بــرانـــدازی حـــکومتِ خود کــامگان فرا میخواند ، تقدیمِ دوستـــدارانِ تـــاریخ و ادب مینمـــایم . ایــن شعر که در حـاشیۀ نسخۀ خطی آن یادداشتی به خطِ آقای حشمت خلیل غبار به شرح زیر به چشم میخورد : « شعر شاد روان میر غلام محمد غبــار بخط آن جناب که در جــلد دوم افغانستــان در مسیـــر تـــاریخ چـــاپ شده است . » زینـــت بــخشِ صفحۀ 153 کتــاب ، زیرِ عنوانِ « نتیجۀ مبارزاتِ روشنفکران » میباشد .
دستِ اتحاد
سروده یی از : زنده یاد میر غلام محمد غبار
ز ظلم جــان بلــب آمد ، چـــه انتظـــار کشیــد
بیـــاد سوختـــگان ، شمع سان ، شرار کشــید
کنـــید معرکـــه بــر پـــا ، بضدِ ظلم و ستــــم
ز خـــاکِ مرتجعان ، بـــر هوا ، غبـــار کشید
در ایـــن زمانــه ، بگیتی کسی نــدید و شنیــد
حـــکومتـــی کــــه وطن را به چاله زار کشید
ستمــــگری کــــه بسودِ کلیــک و فـــامیـــلش
بــصد شکنجــه ، زما و شمــا ، دمــــار کشیـد
جنـــایتی کــه بملک ، این وطن فروشان کـرد
خمیــد چرخ ، چو آن بارِ ننـــگ و عار کشیـد
مظــــالمی کـــه ازوشان کشیــــد ، نسلِ جوان
گمـــان مبـــر کــه توان دوشِ روزگـــار کشید
چنـــان بخلق « مســاوات و عدل » برپا کرد
کـــه کل زیان ، به جز اشراف و پولدار کشید
نـــه یـــکه مـــا و تـــو از ایـــــن فساد مینالیم
فــــغـــان و نـــالــه ز هر تیره و تبــــار کشید
ازاینـــگروهِ کـــفن کش ، کـــه تـــا زپـــا نفتد
گمــــان مبـــر ز فجـــایع ، کنون کنـــار کشید
نشستــــه دست به پـــهلو ، امیدِ خیر و صلاح
چســان تــوان ، ز چنیــن بانــدِ نابـــکار کشید
نجـاتِ هموطنــــان ، بستـــه بر جهادِ شماست
کـــمـک ز غیــر نشـــاید کــــه انتظار کشیـــد
بـــپـا شـــویـــد و بـــهم دستِ اتــــحاد دهیــــد
کـه داد از ایــن حکومتِ بــی بند و بــار کشید
گــذشت دورِ شــکیــب و رسیـــد فرصــتِ آن
چــه خوش ز حرف ، عمل را بـکارزار کشید
شویـد در پـــی تشکیـــلی ، ای ستـــم زدگـــان
کــه جانِ سلامت ، از ایــن وضعِ بیقرار کشید
بـایـــن و آن نــــشود رفعِ قـــهرِ خلـــق ، مگر
کــه انـــتــقام بـــه شمشیــــرِ آبــــدار کــشیـــد
زنیـد دست به یـــک انــــقــــلابِ ظلم شـــکن
کـــه یــک یـک سرِ این خاینـــان به دار کشید
ز مـــن مپــــرس ز بیـــدادِ ایــن رژیمِ خبیــث
چــــه دیـــد دیـــده و ایـــن قلبِ داغدار کشیـــد
چها گذشت بما ، زین « سه گانه » دشمنِ نوع *
گداخـــت صبـــر و فـــغان از دلِ فـــگار کشید
کنیـــــد روی وطن پـــاک ، ازایـــن پلیــدان تا
بـــرویِ از خـــود و بیـــگانه ، افتـــخار کشیـد
* در این شعر، منظور از واژۀ « سه گانه » کنایه از نادرشاه و دو برادرش میباشد .
در خاتمه با ذکرِ فرازی از وصیتنامۀ این مبارزِ نستوه و خاطره یی از دورانِ خورد سالی دانشمندِ فرزانه آقای حشمت خلیل غبار کـــه در صفحۀ 274 این کتاب به چاپ رسیده ، به این مقال پایان داده و به روانِ پاک این مؤرخِ بی بدیل ومبارزِخستـگی نا پذیردرود میفرستم ویاد وخاطره اش راهمچنان گرامی میدارم.
در پـــاراگرافِ دوم صفحــۀ 274 در فرازی از وصیتنـــامۀ این آزاده مردِ وارسته میخوانیم : [ من برای فرزندان خود نعمت توحید بـالله و توفیق خــدمت و شفقت به بینوایــان و همنوعان میخواهم کــه نتیجــۀ آن آرامی ضمیر و وجدان و خوشبینی نسبت به حیــات و ممـات است . ] و در پــاراگــرافِ بعدی از زبــانِ فرزنـــدِ ارجمندِ شــان چنین میخوانیم : [ غبــار از رنج انسان و بخصوص بینوایان عمیقاً متحسس میشد ، بطور مثال : زمانی را بیاد دارم که من « حشمت خلیل غبـار » پسر خورد سالی بودم ، در یکی از روز های سرد زمستـــان که برف شدید میبارید با پـــدرم « میر غلام محمد غبار » در جادۀ ولایت کابل روان بودیم ، او دستم را گرفتــه بود . در کنــج دیواری مردی پیــر را دیدیــم کــه از سرما میلرزیــد و از نگاه مؤقرش حزن و اندوه میبارید . این مرد تنها پیرهن و شلوار فرسودۀ در بر داشت . پدرم بالاپوش خود را از تن بــر کشید و به این مرد بــداد ، و خود تمام زمستــان را بدون بالاپوش سپری کرد ، زیرا این یگانه بالاپــوش او بود و او تــوان خریــد بالاپوش دیگری را نداشت . این کردار او زیر دانه های درشت برف آنروز از انظار دیگران مستور بود ولی من احساس عمیق بشر دوستی را از نزدیک میدیدم . ]
با عرض ادب :مهندس شاه امیر فروغ
********
http://www.koofi.net/fileadmin/old-website/Cultural_Art/Selab_Balah.htm
ارسالی:مهندس شاه امیر فروغ: 8 جوزا 1388
اندیشه های (غبار) در قالب شعـــر
تا به سر سودای آن زلفِ پریشان بوده است صبحِ صادق در نظر شامِ غریبان بوده است
زنده یاد « غبار »
همه در حدِ بضاعتِ خویش به اندیشه های والا ، انسان ساز و ارزشمندِ بزرگترین مؤرخ ، سیـــاستمدار ، مبارز ، مشروطه خواه ، ادیب و نویسندۀ کشور یعنی شادروان میر غلام محمد غبار ، آشنایی داریم .
آری کیست که نداند این مؤرخِ بی بدیلِ ، این پژوهشگرِ راستین ، این روزنامه نگارِ متعهد ، این نویسندۀ با احساس و این ادیبِ با عاطفه ، تمامِ ســال هــای عمرِ پُربـارِ خویش را صرفِ مبــارزه در راهِ اعتلای کشور و آزادی مردمش کرد و در این راه از شکنجه و آزار ، تهمت و افترا ، زندان و تبعید و … هرگز نهراسید و همچنان مصمم و نستوه ،تا پایانِ زندگی پُر برکتش این راه را ادامه داد و قدمـی پا پس ننهاد .
باز هم کیست که نداند افکار و اندیشه های انسانی و آزادی خواهانـه اش از لابلای صفحاتِ جرایدِ ستارۀ افغان و وطن ، روزنامه های اصلاح و انیس ، سالنامۀ کابــل و مجلۀ آریــانــا و … نوازشگرِگوشِ جان های دردمند و آرامش بخش قلب های آرزومندِ آزادی و آزادگی بوده است .
و باز هم کیست که نداند خدماتِ ارزندۀ این آزاده مردِ سربلند ، به تاریخ و فرهنگِ کشور غیرِ قابلِ انکار است و گواهِ این مدعا : تألیفِ کتاب های ارزشمندِ افغانستــان در مسیر تاریخ ، افغانستــان و نگــاهی بـه تاریخ آن ، افغانستان در هندوستان ، تاریخچۀ مختصرِ افغانستـــان ، تاریخ دورۀ احمدشاه بــابــا ، رسالۀ خراسان ، رسالۀ امرای محلی افغانستان ، تاریخ ظهور اسلام و نفوذ عرب در افغانستــان ، تـاریخ قرونِ اولی ، کتاب افغانستان بیکنظر ، ادبیاتِ دورۀ محمدزایی ، تاریخ ادبیاتِ افغانستان و … و …
ولی موضوعی که از نظر ها پنهان مانده یا کمتر به آن پرداخته شده ، اشعارِ نغز ، پارچه های ادبی زیبا و داستان های پُر احساسِ این ادیـــب و نویسنــدۀ متعهد و رسالتمنــد میباشد . هر چند تعدادِ ایــن اشعار و نوشته ها از نظر کمیت انگشت شمار است اما از نگاهِ کیفیت و محتوا ارزشمند است و قابلِ تأمل .
اینک در ذیل نُمودِ دیگری از اندیشه های این بزرگمردِ عرصۀ تاریخ و فرهنگِ کشور ، در قالبِ غزلی زیبا و عارفانه ، تقدیم دوستدارانِ فرهنگ و ادب میگردد و در آینده اشعار و نوشته های دیگری از این بزرگوار ، به فرهنگ دوستان و شیفتگانِ هنر و ادب ، پیشکش خواهد شد .
شعری از : شاد روان میر غلام محمد غبار
سیلاب بلا
تا به سرسودای آن زلف پریشان بوده است صبح صادق درنظرشام غـریبان بوده است
هربن مــو از غـم او طـــرح شیون میکند این دل صد چاک ما گوئی نیستان بوده است
خـــــون دل خوردم به یاد لعل میگون کسی دوستی رادیده باشی دشمن جان بوده است
این دل وحشت سرشت ازمن چه میخواهددگر عمرهـا آواره گـرد کــوی جانـان بوده است
بـهر یــاری دردل بشکسته ام دیـگر مـیا الحذرای شوخ من این خانه ویران بوده است
رفـته رفتـه سـیل اشـکم ریخت سیلاب بلا قطرۀ ما خـانه زاد جوش طوفان بوده است
سرمه سان منظورچشم یارخواهد شد«غبار»
گوشه گیری ها نصیب خاکساران بوده است
منبع:کتاب معاصرین سخنوراثرخال محمد خسته «چاپ یکهزارو سیصدوسی و نه مطبعه دولتی »
با عرض ادب
مهندس شاه امیر فروغ
*******
خطاب به متصدی سایت سپیده دم
پیوست نوشته ء دوشنبه تاریخ اول جنوری سال دوهزار وهژده سایت شما تصویر عدهء به عنوان« اعضای کمیته ی تدارک کمتیه مرکزی جمعیت دموکراتیک خلق »٬ نشر شده است در جمله این تصاویر فوتوی شادروان میرغلام محمد غبار نیز چاپ شده است. این جعل تاریخی نسل های کنونی و آینده را به بیراهه میکشاند . شادروان غبار هیچگاه در حزب دموکراتیک خلق و احزاب وابسته به حکومات داخلی واستعمار خارجی عضویت نداشته است! لهذا تصویر شادروان غبار را از سایت خویش حذف کنید ! نوشته زیر که بطور مفصل ومستند این موضوع را تشریح میکند برای نشر ارسال شد.
حشمت خلیل غبار ( فرزند شادروان میرغلام محمد غبار ) .هشتم جنوری سال دوهزار وهژده.
—————————————————————————
نوشته یی از : مهندس شاه امیر فروغ
حقایقی از مبارزاتِ سیاسیِ غبار در آیینۀ تاریخ
بنامِ آنکه انسان را فکرت آموخت
از هم میهنِ گرامی جنابِ اکادمسین دستگیر پنجشیری ، مقاله یی خواندم زیرِ عنوانِ ( رسالۀ خراسان غبار فقید ، راه تاریک شهروندان میهن را روشن و هموار میکند ) . این بزرگوار در آغازِ مقاله و بعد از ارج نهادن به مقامِ والای زنده یاد غبار چنین مینویسند : ( ایشان خلاف تبلیغات زهر آگین نظامات پوسیدۀ قبیله سالاری و زمینداری – اربابی تمام زنده گی آگاهانه و پر بار خود را در داخل ، خارج در زندان های سیاه استبداد و تبعید وقف کار و مبارزات ترقیخواهانه مشروطه طلبانه و آزادیخواهانه کردند .)
در موردِ پاراگرافِ فوق ، به تأییدِ گفته های این بزرگوار ، به عرض میرسانم که :
آری غبار برخلافِ تبلیغاتِ زهر آگینِ نظام های پوسیدۀ قبیله سالاری ، زمینخواری و ارباب – رعیتی ، تمامِ زندگی آگاهانه و پربارِ خود را ، چه در داخل و چه در خارج از زندان های سیاهِ استبداد و تبعیدگاهای بی آب و علفِ کشور ، وقفِ کار و مبارزاتِ ترقیخواهانه ، مشروطه طلبانه و آزادیخواهانه کردند .جنابِ اکــــادمسین پنجشیری از مبارزاتِ شاد روان غبار بصورتِ مجمل یاد نموده و میگویند : ( در جنبش جوانان دوران شاه امان الله ، در کار پژوهشی انجمن ادبی کابل ، در شورای ملی دورۀ هفتم ، پایه گذاری جمعیت وطن [حزب وطن] و نشر جریدۀ ندای وطن [ منظورِ نویسندۀ گرانقدر از جریدۀ « ندای وطن » جریدۀ « وطن » میباشد وجریدۀ « ندای خلق » ارگان نشراتی « حزبِ خلق » به ریاستِ مرحوم دکتر عبد الرحمن محمودی بود . ] و مبارزات انتخاباتی و پارلمانی دورۀ هفتم شورای ملی اشتراک فعال ورزیده اند . )
در ادامه ایشان ادعای نادرستی دارند مبنی بر « همکاری » زنده یاد غبار با نور محمد تره کی و ببرک کارمل و چنین مینویسند : ( در شرایطی که خاندان سلطنتی در دو راهه تاریخ قرار گرفته بود آرایشگران آشکار پنهان نقاب دار و بی نقاب دربار ، بویژه مدیحه سرایان ، مزدوران خانه زاد ، مبلغان برجسته بیروکرات های کهنه کار و دستگاه های تبلیغاتی نظام فرتوت سلطنتی ، طبل کهن و گوشخراش سازش کاری فرصت طلبی و آستان بوسی را می نواخته اند ، زنده نام میر غلام محمد غبار ، نور محمد تره کی ، ببرک کارمل ، استاد میر اکبر خیبر ، استاد علی محمد زهما ، زنده نام محمد طاهر بدخشی و روانشاد محمد صدیق روهی کمیته تدارک کنگره اول « کنگره مؤسس » جمعیت دموکراتیک خلق را در 18 سنبله 1342 خورشیدی ، درست یکسال و یکماه پیش از انفاذ قانون اساسی « 9 میزان 1343 خورشیدی » در جمال مینۀ شهر کابل ، تشکیل کردند . )
ادعای نادرستِ ایشان چنین ادامه می یابد : ( در تـــرکیب این کمیتــه میر غلام محمد غبار« رهبر جمعیت وطن » دوران دموکراسی نیم بند حکومت شاه محمود صدر اعظم ، نور محمد تره کی ، عضو هیأت اجراییه ویش زلمیان « جوانان بیدار » ، ببرک کارمل یکی از فعالان جنبش محصلان دانشگاه کابل ، استاد میر اکبر خیبر و نماینده گان برجستۀ همه نسلهای وطن اشتراک فعال داشته اند . کهن سال ترین عضو کمیتۀ تدارک کنگرۀ جمعیت دموکراتیک خلق روانشاد میر غلام محمد غبار هفتاد و اند سال عمر و جوان ترین آن ، زنده نام محمد طاهر بدخشی دارای سی سال و روانشاد صدیق روهی احتمالاً جوان تر از محمد طاهر بدخشی بوده اند . )
و باز هم ایشان چنین ادعا می نمایند : ( … در جریان طرح اساسنامه ، تفاوت نظر میان میر غلام محمد غبار و ببرک کارمل آشکار گردید و این اختلاف نظرات در حوزه ها ،تعبیر های گونه گون شد .. )
با توجه به مطالبِ پاراگراف های فوق الذکر ، جهتِ ردِ این ادعا های نادرستِ برادرِ گرامی ، آقای دستگیر پنجشیری و قضاوتِ خوانندگانِ ارجمند ، مواردِ زیر به عرض میرسد :
الف – زنده یاد میر غلام محمد غبار در سال 1342 ، شصت و شش سال سن داشتند نه هفتاد و اندی
چون تاریخِ تولدِ ایشان ، سالِ 1276 و تاریخ وفات این بزرگمرد ، بهمن ماهِ سالِ 1356 خورشیدی در سنِ هشتاد سالگی میباشد .
ب – در موردِ « همکاری » زنده یاد غبار با تره کی و کارمل با توجه به ادعای نادرستِ آقای پنجشیری که در فوق به آن اشاره نموده اند ، به مطالبِ زیر توجه فرمایید :
شاد روان غبار در صفحۀ 252 از جلدِ دومِ کتابِ پُر محتوای افغانستان در مسیر تاریخ چنین مینویسند :
[ محمد داود خان صدراعظم ، اینجانب « میر غلام محمد غبار » را نیز بعد از رهایی از حبس سیاسی در سال 1335 در صدارت خواسته و هنگام ملاقات ، دعوت به همکاری با حکومتش کرد . من این دعوت را رد کرده و گفتم : … ]
جهتِ مطالعۀ کاملِ متنِ فوق رجوع شود به نوشتۀ قبلی ام زیرِ عنوانِ ( « غبار » خورشیدِ همیشه تابان ، در آسمانِ تاریخِ کشور ) ضمناً با عرضِ پوزش ، در نوشتۀ فوق الذکر نشانی صفحۀ موردِ نظر بجای 252 اشتباهاً صفحۀ 235 ذکر گردیده بود .
غبار در صفحۀ 239 این کتاب ، در موردِ معرفیِ « نور محمد تره کی » و حزبِ « ویش زلمیان » چنین میگویند : [ … در همین سال 1326 (1947) یک حزب علنی بنام ویش زلمیان بوجود آمد . اشخاص ذیل مؤسسین و رهبران عمدۀ حزب را در کابل ، قندهار و ننگرهار تشکیل میدادند : عبد الروف خان بینوا ، گل پاچا خان الفت ، فیض محمد خان انگار ، نور محمد خان تره کی ، غلام حسین خان صافی « این دو نفر اخیر از دستۀ عبد المجید خان زابلی بودند » ، محمد رسول خان پشتون ، … ]
در صفحۀ 241 همین جلد از کتابِ افغانستان در مسیر تاریخ در موردِ حزبِ دولتی « دموکرات ملی » از زبانِ زنده یاد غبار ، میخوانیم : [ وقتیکه حکومت ، جریانات تازۀ سیاسی روشنفکران افغانستان را در پارلمان و حلقه های سیاسی و اتحادیۀ محصلین و غیره بدید ، بغرض تضعیف و جلوگیری از نشو و نمای شان ، خواست ابتکار را بدست خود بگیرد ، لهذا به تشکیل یک پارتی دولتی در سال 1950 پرداخت .
این پارتی که برای عوام فریبی نام « دیموکرات ملی » بخود نهاده بود ، مستقیماً با اجازه شاه از طرف سردار محمد داود خان عموزاده و یازنه شاه و وزیر حرب ، عبدالمجید خان زابلی سرمایه دار و تاجر بزرگ و وزیر اقتصاد ، سردار فیض محمد خان زکریا ممثل اریستوکراسی و وزیر معارف ، علی محمد خان بدخشانی سمبول محافظه کاری و معاون صدراعظم ، تأسیس گردید . ]
در ادامۀ این بحث از زبانِ غبار ، میشنویم : [ مقر پارتی در کابل عمارتی در شهر نو ملکیت سردار غلام فاروق خان عثمان ( سابق وزیر داخله ) بود که نام « کلوپ ملی » بخود گرفت . مصارف لوکس پارتی از خزینۀ عبدالمجید خان زابلی تمویل میشد . ]
در موردِ تشکیلِ اتحادیۀ محصلینِ کابل ، در صفحۀ 260 از جلد دومِ کتابِ افغانستان در مسیر تاریخ ، چنین آمده : [ در طی جنبش های سیاسی که در کشور بعمل آمد ، محصلین یونیورستی کابل حصۀ فعالی گرفتند . اینها با حلقه های سیاسی ، مطبوعات آزاد و دست چپ پارلمان مناسبات سیاسی برقرار کردند ، و بلاخره خود در سال 1329 (اپریل 1950) به تشکیل اتحادیۀ محصلین پرداختند . ]
و اما در مورد معرفی چهرۀ ببرک کارمل ، در ادامۀ همین بحث و در صفحۀ 261 ، میخوانیم : [ اعضای کمیتۀ اجرائیه اتحادیه اینها بودند : میر علی احمد خان شامل ، محمد یونس خان سرخابی ، سید محمد خان میوند ، محمد نعیم خان قندهاری ، اسعد حسان غبار ، محمد عارف خان غوثی ، ببرک خان « در آن زمان ببرک کارمل هنوز کارمل تخلص نمیکرد » ، محمد حسن خان شرق ( ببرک خان و محمد حسن خان شرق مربوط به دستۀ سردار محمد داود بودند ) ، محمد یحی خان ابوی ، … ]
با خواندنِ مطالبِ فوق به این نتیجه میرسیم که کسیکه برای دفاع از استقلال ، آزادی ، عدالت و مردم سالاری ، در مقابلِ سفاکانی همچون نادر شاه و سردار داوود می ایستد و رنجِ زندان ، تبعید و حتی اعدام را با جان و دل میپذیرد و هرگز تسلیم نمی شود ، ضمناً از دورۀ هفتمِ شورا ، میداند که آقایان تره کی و کارمل از عواملِ سردار محمد داوود میباشند ،هرگزدستِ دوستی و همکاری بطرفِ گماشتگان و جاسوسانِ آشکار و پنهانِ خانوادۀ حکمران ، دراز نمی نماید .
در صحبتِ تلفنی که با جنابِ حشمت خلیل غبار یکی از فرزندانِ زنده یاد غبار « که از خوردسالی حتی سن هفت سالگی در مجالسِ پدرِ بزرگوارِشان حاضر میبودند و از موضوعاتِ این نشست ها یادداشت تهیه میکردند » داشتم ، در رابطه با این موضوع ، چنین فرمودند :
[ طوریکه بر همه مبرهن و آشکار است ، دربِ خانۀ غبار به روی همه باز بود و دوست و دشمن ، صادق و خاین ، وطنخواه و جاسوس ، و … برای رسیدن به اهدافِ خود ، نزدِ مرحوم پدرم می آمدند . ]
ایشان در ادامۀ این صحبت گفتند : [ در سالِ 1342 خورشیدی ، روزی درب منزلِ ما به صدا در آمد ، من « حشمت خلیل غبار » در را باز کردم ، پشتِ در آقایان نور محمد تره کی ، ببرک کارمل ، دستگیر پنجشیری ، کریم میثاق ، طاهر بدخشی ، میر اکبر خیبر و عدۀ دیگر ایستاده بودند و تقاضای ملاقات با پدرم را داشتند . با تعارفِ من ، واردِ منزل شدند و مرحوم پدرم آنها را پذیرفت . صحبت ها آغاز گردید و نور محمد تره کی ، ببرک کارمل و طاهر بدخشی با هیجان از تشکیلِ حزبِ جدید صحبت نموده و اظهار داشتند که شما در گذشته ها همیشه با جوانان همکاری میکردید و راه و چاهِ مبارزه را به آنان نشان میدادید ، اکنون ما میخواهیم در این قسمت با ما همکاری نمایید . پدرم در جوابِ آنان گفت : من تمامِ عمرِ خود را همراه با جوانان ، صرفِ مبارزه بر ضدِ استبداد ، ضدِ ارتجاع ، ضدِ استعمار و ضدِ استثمار نموده ام . اما هیچ وقت با گروهی کار نخواهم کرد که در آن دسته ، جاسوسانِ حکومتِ افغانستان یا جاسوسانِ قوت های خارجی ، در رأس آن قرار داشته باشند . اکثریتِ اعضای گروهِ شما را جوانانِ صادق تشکیل میدهد اما در رأسِ شما چند نفری است « نه همه » که هم با حکومتِ خاینِ افغانستان و هم با قوت های استعمار گرِ خارجی رابطه دارند و برای آنان کارمیکنند ، لهذا نمی توانم با گروهِ شما همکاری نمایم . ببرک کارمل اعتراض کرد و خواست به دفاع از خود بپردازد ولی غبار به او فرصتِ صحبت کردن را نداد و گفت : ساکت باش و از من بشنو : در زمانِ سلطنتِ امان الله خان ، وقتیکه یکی از جاسوس های حکومت ، افشا شد از شرمِ زیاد خودکشی کرد ( تفصیلِ این موضوع در جلدِ اولِ کتابِ افغانستان در مسیر تاریخ آمده ) ولی شما حتی به اندازۀ او هم اخلاق و شهامت ندارید که بعد از افشا شدن ، انتحار کنید . بدین ترتیب دسته با عصبانیت و بدونِ خداحافظی ، منزلِ ما را ترک کردند و از این تاریخ به بعد تبلیغاتِ سؤِ خود را علیه شادروان غبار آغاز نمودند . به هر صورت ، چند ماه بعد از این دیدار ، حزبِ دموکراتیکِ خلق تشکیل گردید و این حزبِ وابسته به حکومتِ خودکامه ، جریدۀ خود را در مطبعۀ حکومتی چاپ و نشر کرد . ]
بعد ها این حزب به چند دسته تقسیم گردید و اکثریتِ اعضای آن که جوانانِ صادق و میهن دوست بودند یا از آنها جدا شدند و یا گولِ عده یی از رهبرانِ خاین و جاسوسِ این احزاب را خوردند « در میانِ رهبرانِ این احزاب ، انسان های آزاده ، شریف و میهن دوست هم وجود داشت » که بعد ها به اشتباهِ خود اعتراف کردند . در کودتای بیست و ششم سرطان « تیر ماهِ » سالِ 1352 خورشیدی ، همین خاینین بودند که داوودِ غدار را به قدرت رسانیدند و در کودتای خونینِ هفتمِ ثور « اردیبهشت ماهِ » سالِ 1357 باز هم همین وطن فروشان بودند که کشور را به بیگانگان تسلیم نمودند .
با شکستِ قوای اشغالگرِ شوروی بدستِ فرزندانِ آزادۀ این سرزمین و از هم پاشیدنِ گروه های « خلق » و « پرچم » و متواری شدنِ بازماندگانِ این گروه ها از کشور ، عدۀ محدودی از آنها بجای اعتراف و عذر خواهی از اشتباهاتِ گذشتۀ خویش ، برای پوشانیدنِ این اشتباهاتِ و بدست آوردنِ وجهه ، خود را همرزمِ زنده یاد غبار، معرفی می نمایند.
در پایانِ به عرضِ خوانندگانِ ارجمند و دوستدارانِ تاریخِ واقعی سرزمینِ مان میرسانم که اگر جلدِ سومِ کتابِ افغانستان در مسیر تاریخ ( که در بر گیرندۀ وقایعِ پنجاه و پنج سالِ اخیرِ کشور یعنی از سالِ 1953 میلادی تا به امروز میباشد ) انتشار یابد ، هم مانندِ جلدِ اول و دومِ این کتاب بطورِ مستند ، چهرۀ واقعیِ صادقین و خاینینِ به کشور را معرفی خواهد کرد .
جهتِ حسنِ ختامِ این مقال ، شعری را که زینت بخشِ صفحۀ 153 جلد دوم کتاب افغانستان در مسیر تاریخ میباشد واین شعر در زمانِ حکومتِ نادرشاه سروده شده و بچاپ رسیده است و به فرمایشِ آقای حشمت خلیل غبار ، سرودۀ زنده یاد غبار میباشد ، تقدیمِ خواننگانِ ارجمند نموده و میگویم که : هر که فکرت نکند ، نقش بُوَد بر دیوار .
با عرضِ ادب
مهندس شاه امیر فروغ
چهاردهمِ فبروری 2009 لندن
دستِ اتحاد
سروده یی از : زنده یاد میر غلام محمد غبار
ز ظلم جــان بلب آمد ، چـــه انتظـــار کشیــد
بیـــاد سوختـــگان ، شمع سان ، شرار کشــید
کنـــید معرکـــه بــر پـــا ، بضدِ ظلم و ستــــم
ز خـــاکِ مرتجعان ، بـــر هوا ، غبـــار کشید
در ایـــن زمانــه ، بگیتی کسی نــدید و شنیــد
حـــکومتـــی کــــه وطن را به چاله زار کشید
ستمــــگری کــــه بسودِ کلیــک و فـــامیـــلش
بــصد شکنجــه ، زما و شمــا ، دمــــار کشیـد
جنـــایتی کــه بملک ، این وطن فروشان کرد
خمیــد چرخ ، چو آن بارِ ننـــگ و عار کشید
مظــــالمی کـــه ازوشان کشیــــد ، نسلِ جوان
گمـــان مبـــر کــه توان دوشِ روزگـــار کشید
چنـــان بخلق « مســاوات و عدل » برپا کرد
کـــه کل زیان ، به جز اشراف و پولدار کشید
نـــه یـــکه مـــا و تـــو از ایـــــن فساد مینالیم
فــــغـــان و نـــالــه ز هر تیره و تبــــار کشید
ازاینـــگروهِ کـــفن کش ، کـــه تـــا زپـــا نفتد
گمــــان مبـــر ز فجـــایع ، کنون کنـــار کشید
نشستــــه دست به پـــهلو ، امیدِ خیر و صلاح
چســان تــوان ، ز چنیــن بانــدِ نابـــکار کشید
نجـاتِ هموطنــــان ، بستـــه بر جهادِ شماست
کـــمـک ز غیــر نشـــاید کــــه انتظار کشیـــد
بـــپـا شـــویـــد و بـــهم دستِ اتــــحاد دهیــــد
کـه داد از ایــن حکومتِ بــی بند و بــار کشید
گــذشت دورِ شــکیــب و رسیـــد فرصــتِ آن
چــه خوش ز حرف ، عمل را بـکارزار کشید
شویـد در پـــی تشکیـــلی ، ای ستـــم زدگـــان
کــه جانِ سلامت ، از ایــن وضعِ بیقرار کشید
بـایـــن و آن نــــشود رفعِ قـــهرِ خلـــق ، مگر
کــه انـــتــقام بـــه شمشیــــرِ آبــــدار کــشیـــد
زنیـد دست به یـــک انــــقــــلابِ ظلم شـــکن
کـــه یــک یـک سرِ این خاینـــان به دار کشید
ز مـــن مپــــرس ز بیـــدادِ ایــن رژیمِ خبیــث
چــه دیــد دیـــده و ایـــن قلبِ داغدار کشیـــد
چها گذشت بما ، زین « سه گانه » دشمنِ نوع *
گداخـــت صبـــر و فـــغان از دلِ فـــگار کشید
کنیـــــد روی وطن پـــاک ، ازایـــن پلیــدان تا
بـــرویِ از خـــود و بیـــگانه ، افتـــخار کشیـد
* در این شعر، منظور از واژۀ « سه گانه » کنایه از نادرشاه و دو برادرش میباشد .
*******
http://www.koofi.net/fileadmin/old-website/Cultural_Art/Safiah.htm
صفحه یی از یادداشت های منتشر نشدۀ زنده یاد میر غلام محمد غبار
فرستنده : مهندس شاه امیر فروغ
ولایتِ بزرگِ قطغن و بدخشان
متنِ زیر یادداشتی است از خاطراتِ ایامِ نوجوانیِ ( شاعر ، ادیب ، مؤرخ ، مبارز و آزادیخواهِ نامدارِ کشور ) یعنی شادروان میر غلام محمد غبار که همراه با خانوادۀ بزرگوار شان ، سفری داشتند به استانِ بزرگِ قطغن و بدخشانِ آن دوران .
این متن که با خطِ خودِ شان تحریر گردیده وهنوز به چاپ نرسیده است ، برای اولین بار توسط برادرِ ارجمند آقای حشمت خلیل غبار ، فرزندِ فرزانۀ زنده یاد میر غلام محمد غبار در اختیارِ این کمترین قرار گرفت تا با اجازۀ ایشان در معرضِ دیدِ خوانندگان گرانقدر قرارگیرد .
در صدرِ یادداشت چنین میخوانیم : ( صفحه ای از یادداشت های چاپ نشدۀ زندگانی شاد روان میر غلام محمد غبار بخط خود شان ) . این نوشته بخطِ برادرِ بزرگوار جنابِ حشمت خلیل غبار میباشد و نشان دهندۀ این حقیقت است که این یادداشت هنوز به چاپ نرسیده و برای اولین بار توسطِ ایشان در اختیارِ حقیر قرار گرفته است تا در موردِ نشرِآن اقدام نمایم .
اینک اصلِ یادداشت به شرحِ زیر جهتِ نشر، به سایتِ وزینِ کوفی ارسال میگردد ، باشد تا ضمنِ معرفیِ دیدگاهِ غبارِ نوجوان در موردِ این گوشه از سرزمینِ باستانیِ مان ، خدمتِ کوچکی جهتِ شناختِ بیشتر و بهترِ این استانِ مرد پرور کشور « در آن روزگاران » انجام داده باشم .
(خان آباد یک قصبۀ سرسبز و پُر آبی است که یک بازار ، یک جامع ، یک حمام و چند سرای تجارتی داشته ، مرکز اداری و تجارتی ولایت بزرگ قطغن و بدخشان بحساب میرود ، ولایتی که از پامیر تا هندوکش و سواحل دریای آمو کشیده میشود . مردمان این ولایات مؤدب و شیرین زبان و دلدادۀ موسیقی و رقص و بزمند ، دزدی و آدم کشی در بین اینها خیلی بندرت اتفاق می افتد . تفاوت بین این دو ولایت آنست که در قسمت علیا یعنی بدخشان اراضی کوهستانی و منزوی تر ، مردم نه تنها زارع و مالدار ، بلکه صنعتکار و پیشه ور هم استند ، صنایع چرم سازی ، آهنگری و نساجی شان مشهور ، مخصوصاً صنایع دستی آلات موسیقی « تنبور ، تنبوره ، چنگ ، زنگ ، دف و زیربغلی » و ستام اسپ سازی « زین ، رکاب ، لجام نقره کوب و غیره » مهم است ، همچنان پارچه باب کتانی و ابریشمی و پشمی بدخشان مثل دست دوزی زنان آنجا نفیس است . اسپ هایشان کوچک و محکم و مردانشان سواران ماهری محسوبند ، تجارت شان از راههای صعب المرور یا کاشغرستان هم بعمل می آید .
مردم بدخشان زبان دری را بهمان پاکیزه گی ماضی و شیرین و آهنگدار تکلم میکنند ، بشعر و ادب و شعرا و ادبای محلی احترام میگذارند . و اما در قسمت سفلی یعنی قطغن آن تخارستان وسیع تاریخی که دارای میدانهای هموار و تپه های خاکی قابل زرع است ، مشغله عمومی مردم زراعت و مالداریست ، و نسل گیری اسپ آن در افغانستان بی نظیر است .
رویهمرفته مردمان قطغن و بدخشان آزاد منش ، خوش معاشرت و آمادۀ قبول هر نوع تحولات اجتماعی مترقی بوده ، از تعصب و جمود سدی در مقابل خود ندارند ، زیرا در اینولایات از نفوذ روحانیون و ملا های ضد تجدد و تحول خبری نیست . مردم مالیات گوناگون دولت را در سر موعد میپردازند ، خدمات بیگاری حکومت و مأمورین را انجام میدهند ، و خود بنان و چپنی میسازند ، معهذا از مظالم و تعدی و ارتشای حکام و مامورین رنج میبرند و شکنجه میکشند . )
یادداشت : این نوشته در فبروری سالِ 2009 از طریقِ سایت وزین کوفی در معرضِ دیدِ خوانندگانِ عزیز قرار گرفته است.
**********************************
*******
http://www.kabulnath.de/Salae_Soum/Shoumare_63/MalekSetez.html
*****************************************
*********************************************************
عکسهایی از آرامگاهِ مبارزِ نستوه و مؤرخِ بی بدیل کشور « شادروان میر غلام محمد غبار »
در این عکسهـــا که توسط فرزندِ ارجمندِ ایشان ، آقــای حشمــت خلیــل غبــار یک مـــاه بعد از وفات این بزرگوار گرفته شده،سنگ نوشتۀ روی آرامگاه که بتاریخ پانزدهمِ ماهِ حوتِ سالِ 1356 خورشیدی توسط فرزندانِ این آزادیخواه واقعی تهیه و روی خوابگاهِ ابدی ایشان نصب گردیده است ، بــه چشــم میخورد .
* Note: Visible is the shadow of Ghobar’s son, Hashmat Khalil Gobar, taking pictures…
**********
مقـــــــالات – تاریخــــــی
نوشته شده توسط پرتو نادری
دوشنبه ، 21 بهمن 1392 ، 10:58
میـــرغـــلام محمـــد غبـــار در «یـــاد نامـــۀ غبــــار»سخنان آغازین:
كه خبر داغ در روز نهم جوزاي«1357» خورشيدي در كابل، خبر آزادي كتاب«افغانستان در مسير تاريخ» بود به هيچ صورت سخني گزافه يي نگفته ام. به زبان ديگر مي شود گفت كه در مقياس تاريخ مطبوعات و چاپ كتاب در افغانستان اين يگانه حادثۀ بزرگي بود كه در آن روز رخ داده است.
پرتو نادریروز گار، روزگار هياهو بود و روز گار طبل كوبيدن بر بام هاي سرخ پيروزي. روزگار تسلط رنگ سرخ بود بر رنگهاي ديگر. با اين حال خبر آزادي كتاب افغانستان در مسير تاريخ چنان قوي و تكان دهنده بود كه فكر مي كردي همۀ اين هياهو در زير چتر گستردۀ اين خبر فرو رفته و خاموش شده است.
آن روز را مي شود روز غبار در كابل خواند.
آن هايي كه كتاب مي خواندند و آن هايي كه روزانه چند ساعت وقت خود را در جستجوي كتاب هاي تازه و قديمي در كنار ديواره هاي مقابل هوتل آرين در پل باغ عمومي سپري مي كردند همين كه به هم مي رسيدند از رهايي كتاب افغانستان در مسير تاريخ به يكديگر مژده مي دادند.
افغانستان در مسير تاريخ يازده سال در توقيف مانده بود و اين امر را مي توان به مفهوم توقيف تاريخ نويسي در افغانستان تلقي كرد. با دريغ افغانستان در مسير تاريخ زماني از زنداني بيرون شد كه نويسندۀ بزرگوار آن مير غلام محمد غبار چيزي كم دو ماه پيش جامعۀ فرهنگي افغانستان را بر گليم سياه سوگ مرگ خويش نشانده بود.
من در آن روز گار در ليسۀ حبيبيه در شهر كابل آموزگار بودم با دريغ تا رفتم و سه صد افغاني جهت خريد كتاب فراهم كردم ديگر در روز سوم یا چهارم غرفۀ فروش كتاب بسته شده بود. كتاب تمام شده بود. ظاهراً سه هزار جلد افغانستان در مسير تاريخ در همان سه یا چهار روز نخستين به فروش رسيده بود.
اين امر خود در تاريخ مطبوعات افغانستان نيز رويداد يگانه ييست كه تا هنوز تكرار نشده است. بعد تر زماني كه نورالله تالقاني رييس كميتۀ طبع و نشر بيهقي بود، افغانستان در مسير تاريخ در خارج كشور بار دیگر چاپ شد.
اين نكته نيز قابل ياد آوريست كه در همان سال ها در حلقات علمي- فرهنگي افغانستان تبصره هاي در ارتباط به جلد دوم كتاب افغانستان در مسير تاريخ وجود داشت و علاقمندان چشم به راه آن بودند كه روزي جلد دوم كتاب را نيز مطالعه كنند.
با اين حال زماني كه جلد دوم به سال «1999» ميلادي در ايالات متحد امريكا انتشار يافت پيش از رسيدن كتاب به پشاور اين شايعه وسيعاً در همه جا پخش گرديد كه جلد دوم افغانستان در مسير تاريخ نوشتۀ زنده ياد غبار نيست.
تا جاي كه من اطلاع دارم دور مكمل افغانستان در مسير تاريخ «جلد اول و دوم» دوبار در شهر پشاور به وسيلۀ كتاب فروشي نظاميه و مركز نشراتي ميوند با فهرست اعلام، انتشار يافته است كه در هر بار تيراژ آن ده هزار جلد بوده است. شاید بتوان گفت که تا هم اکنون تاریخ غبار در تاریخ مطبوعات افغانستان یگانه کتابیاست که با چنین شمارگان بلند چندین بار در داخل و خارج کشور به نشر رسیده و پیوسته برای دانشجویان، استادان دانشگاهها و پژوهشگران یکی از سرچشمه های با اعتبار بوده است.
یادنامۀ غبار
در همان سالهای که بحثهای داغی در پیوند به چندی و چونی جلد دوم افغانستان در مسیرتاریخ در حلقات سیاسی و فرهنگی پناهندهگان در پشاور جریان داشت، «یاد نامۀ غبار » به نشر رسید. ياد نامۀ غبار در سه صد صفحه در شهر پشاور پاكستان به وسيلۀ مركز نشراتي پرنيان انتشار يافته است. وقتي كتاب را مرور كردم نهايتاً به اين نتيجه رسيدم كه ياد نامۀ غبار پاسخ استواريست در برابر تمام شايعه هاي كه در ارتباط به اين كتاب وجود داشته است.
اساساً كتاب ياد نامۀ غبار نتيجۀ سمينار جهاني يك روزه ييست كه در فيبروري «2001»ميلادي در بخش مطالعات آسيايي- افريقايي دانشگاه لندن (SOAS) به گراميداشت از يك صدو سومين سال روز تولد تاريخ نويس پيش گام، شخصيت مبارز و آزاد يخواه كشور مير غلام محمد غبار بر گذار شده بود.
كتاب با زنده گينامۀ غبار آغاز مي شود كه آن را محمد اكبر كرگر نوشته و پس از آن لطيف ناظمي به بررسي خاطرات سياسي غبار در جلد دوم افغانستان در مسير تاريخ پرداخته است. لطيف ناظمي عمدتاً خاطرات سياسي غبار را در سه بخش دسته بندي مي كند.
نخست چشمديد ها، دو ديگر رواياتي از كه راويان معيني نقل مي شوند. سه ديگر رواياتي كه سيماي راويان در آن پنهان است. ناظمي خاطره نويسي را يكي از وسايل تاريخ نگاري مي داند. به شرط آن كه نويسنده توانايي آن را داشته باشد تا واقعيت را از تصور واقعيت تميز دهد. او در اين زمينه به بخشهايي از چشمديد هاي غبار اشاره كرده است.
نخست چشم ديد هاي غبار از زندان سراي موتي، زندان دهمزنگ، زندان كوتوالي و زندانهاي ارگ شاهي که این خاطره ها بسیار تکان دهنده اند. دو ديگر چشمديد ها و خاطرات غبار در تبعيد گاهش بالا بلوك فراه. لطيف ناظمي اين بخش خاطره هاي غبار را از نقطه نظر جامعه شناختي بسيار با اهميت تلقي مي كند. حتا این شیوۀ کار غبار را با شيوۀ كار ابوالفضل بيهقي مقايسه می کند.
يكي از انتقاد هاي كه در مورد جلد دوم كتاب افغانستان در مسير تاريخ پيوسته به گوش مي رسد اين است كه غبار در اين كتاب بيشتر به خاطره ها چشم ديد ها و شنيده هاي خود اتكا كرده است نه بر اسناد و مدارك تاريخي كه مي توانند افزاري بهتري براي تاريخ نويسي بوده باشند. بر خلاف چنين ديد گاه هاي ناظمي در نوشتۀ خود به سرچشمه هايي جلد دوم نيز اشاره كرده و آن سر چشمه ها را به سه بخش دسته بندي كرده است.
نخست كتابها. دو ديگر مجله ها و سالالنامه ها. سه ديگر اسناد آرشيوي. نكتۀ آخر اين كه ناظمي نهايتاًاين نتيجه را به دست مي دهد كه «كتاب غبار داد خواستي است از تاريخ هر چند لحن و زبانش در اين داد خواست تند، گزنده و بيباكانه است.»
دكتور اسد الله شعور در ياد نامۀ غبار نوشته يي دارد زير نام «مير غلام محمد غبار و حزب ملي وطن.»
او در اين نوشته دلايل و انگيزه هاي پيدايي نخستين تجربه هاي دموكراسي، چگونه گي ايجاد سازمانهاي سياسي و مطبوعات آزاد دورۀ صدارت شاه محمود خان «1325-1332» را با تحليل يك رشته مسايل و رويداد هاي داخلي، منطقه يي و جهاني ريشه يابي كرده است.
او غبار را نخستين كسي مي داند كه در آن دوره انديشۀ ضرورت پايه گذاري سازمانها و احزاب سياسي در كشور را مطرح مي كند. با اين حال «ويش زلميان» يا جوانان بيدار نخستين تشكل سياسي بوده است كه به سال«1326 » برابر «1947» ميلادي به فعاليت آغاز كرده است كه بنياد گذاران آن تشكل سياسي عده يي از روشنفكران كندهاري و ننگر هاري بودند.
حزب وطن به رهبري مير غلام محمد غبار دومين سازمان سياسي در اين دوره است كه كنگرۀ موسس آن به تاريخ شانزدهم جدي «1329» برابر با 1950 ميلادي در كابل برگذار شده است. اسد الله شعور در مقالۀ خود نوشته است اساساً پيشنهاد پايه گذاري يك چنين حزبي به سال «1328» به وسيلۀ احمد علي كهزاد به حضور شاه ارايه شده بود، ولي با وجود يك سال انتظار هيچگونه پاسخي دريافت نگرديده و نهايتاًغبار و ياران او به پايه گذاري حزب وطن اقدام كردند.
حزب ديگري كه در اين دوره اساس گذاشته شده است. حزب خلق به رهبري داكتر عبدالرحمان محموديست و به همينگونه حزب ارشاد ملي به رهبري سيد اسماعيل بلخي.
اسد الله شعور احزاب اين دوره را از نقطه نظر شيوۀ مبارزه، زبان نشراتي و ويژه گيهاي ديگر بررسي كرده و اين نتيجه را به دست داده است كه حزب وطن نه تنها توانسته بود شماري بيشتري روشنفكران، كار شناسان و شخصيت هاي آموزش ديدۀ كشور را به دور خود گرد آوري كند، بلكه در جهت ديگر اين حزب از نقطه نظر هنجار هاي حزبي ساختار تشكيلاتي چگونه گي آيين نامه و مرامنامه به مقايسۀ احزاب ديگر بيشتر به مفهوم واقعي كلمه يك حزب سازمان يافته بوده است.
«نگاه ديگري به اصول تاريخ نگاري و شخصيت سياسي مير غلام محمد غبار» نام نوشته بيست از دكتور رسول رحيم. دكتور رسول رحيم بر اين باور است كه غبار به تاريخ نويسي بنا بر يك ضرورت تاريخي و ضرورت حياتي مردم افغانستان روي آورده است نه از روي ذوق و قريحۀ شخصي. او مي گويد غبار اين امر را چنان يك ماموريت تاريخي پذيرفت و شصت سال عمر خود را بر سر آن كرد.
غبار زماني به نوشتن نخستين اثر تاريخي خود «افغانستان و نگاهي به تاريخ آن» در «1310»خورشيدي آغاز كرد بود كه شماري از خاور شناسان بر اين باور بوده اند كه افغانها تاريخي ندارند. چنان كه غبار خود جايي از كسي چنين روايت كرده است: «ما در سطح ماه بيشتر از منطقۀ كه افغانستان مي خوانيمش مي دانيم»
اين در حالي بوده است كه در داخل كشور در مدارس و دانشگاه ها تاريخ ابتري تدريس مي شده است. به گفتۀ دكتور رسول رحيم پيش از آن كه غبار به تاريخ نگاري خود بپردازد تاريخي كه در ارتباط به كشور به دانش آموزان و دانشجويان تدريس مي شد از سدۀ هيجد هم آن سو تر نمي رفت.
دكتور رسول رحيم آن ضرورتهاي حياتي مردم افغانستان را كه سبب شدند تا غبار تاريخ اين سرزمين را نه از سدۀ هيجدهم، بل از دورۀ اوستا و پيشتر از آن جستجو كند به گونۀ زيرين دسته بندي كرده است.
1- نبود مطلق معلومات تاريخي مستقل در مورد كشوري به نام افغانستان.
2- تاريخ نگاري افغانستان به اتكاي اسناد و مدارك كشور.
3- تدوين «تاريخ سياسي» افغانستان.
4- پاسخ يابي تاريخي به چالشهاي دوران پسا استعماري از طريق نظريه پردازي براي «ناسيوناليزم نوين افغانستان.»
دكتور رسول رحيم هر كدام از اين ضرورتهاي حياتي را با جزييات بررسي كره و در آخرين سطح هاي مقالۀ خود چنين نتيجه گيري كرده است كه «غبار در تاريخ نويسي خود تيوري ناسيوناليزم نوين افغانستان را بر مبناي قدامت سرزمين، تاريخ مشترك و حق شهر وندي بنيان گذاري مي كند.»
مقالۀ ديگري كه در ياد نامۀ غبار آمده است از پروفيسور رسول رهين است زير نام «انعكاس پژوهشهاي غبار در مطبوعات افغانستان» اساساً اين مقاله سه بخش دارد.
نخست بررسي شخصيت غبار در زمينۀ روزنامه نگاري. دو ديگر معرفي فشردۀ آثار غبار در زمينۀ تاريخ جغرافياي تاريخي، تاريخ ادبيات و موضوعات ديگر. بخش سوم مقاله به بيان نوشته ها و تبصره هاي اختصاص دارد كه در مطبوعات برون مرزي افغانستان و نشريه هاي كشور هاي ديگر در ارتباط به آثار غبار و شخصيت سياسي- اجتماعي او باز تاب يافته است.
رهنورد زرياب زير نام «نقشهاي از شقاوت شرقي» به بررسي توصيف آدمها، جاها و مكانها و لحظه ها و حالتها در جلد دوم افغانستان در مسير تاريخ پرداخته است. او جلد دوم افغانستان در مسير تاريخ را آميزه يي از تاريخ، خاطره، زنده گينامه، نسب شناسي، گزارش و چهره پردازي يك دورۀ به خصوصي افغانستان به اضافۀ يك عصيان كامو وار مي داند. زرياب بعداً با ارايۀ نمونه هايي از كتاب، شيوۀ توصيف غبار را بيشتر مورد ارزيابي قرار داده و بر اين عقيده است كه گاهي غبار در چنين توصيف هايي در سيماي يك داستان پرداز شيرين سخن جلوه گر مي شود و دل خواننده را به تپش مي آورد.
پس از اين بررسي ها زرياب به يك چنين نتيجه گيريي دست مي يابد: ميگويند وقتي تزار روسيه كتاب «خاطرات خانۀ مردگان» اثر نويسندۀ بزرگ سدۀ نزدهم روسيه را خواند با اندوه تلخي گفت: «خدايا پس روسيۀ ماچنين جايي بوده است!»
نصير مهرين در اين كتاب مقالۀ دارد زير نام «نگاهي چند به موقف سياسي غبار» مهرين در اين مقاله بيشتر به تشريح شخصيت سياسي و موضع گيريهاي سياسي غبار در دوران صدارت محمد داود و دهۀ دموكراسي پرداخته است. سال«1355» خورشيدي تازه غبار پس از چهار سال از زندان مشقتبار دهمزنگ رها شده است.
حالا ديگر داود خان بر مسند صدارت نشسته است. دورۀ دموكراسي نيم بند شاه محمود خان به تاريخ پيوسته است. بر زنده گي مطبوعات آزاد و سازمانهاي سياسي نقطۀ انجام گذاشته شده است.
داود خان در چنين وضعيتي از غبار مي خواهد تا با حكومت او همكاري كند. غبار يك چنين پيشنهادي را نه تنها نمي پذيرد، بلكه بر آزادي مطبوعات و آزادي فعاليت احزاب ملي يك بار ديگر تاكيد مي كند و از داود خان مي خواهد تا به حزب ملي وطن و ارگان نشراتي آن اجازه فعاليت مجدد داده شود.
داود خان چنين پيشنهاد هايي را نمي پذيرد و در مقابل به غبار مي گويد كه حزب وطن و ارگان آن به وسيلۀ حكومت منحل شده است و شما هم كه همكاري با حكومت را رد مي كنيد، پس در منزل خود باشيد و غبار در حالي كه خشم داود خان را بر انگيخته است به خانه بر مي گردد.
اين در حاليست كه شماري از روشنفكران و چهره هاي شاخص سياسي دورۀ شاه محمود خان با حكومت تفاهم كردند و پله پله مقام هاي بلند دولتي را يكي پي ديگرپيمودند. به همين گونه مهرين به برسي دلايل و انگيزه هايي پرداخته است كه چرا غبار عضويت كمسيون تسويد قانون اساسي در دهۀ چهل را نمي پذيرد.
مهرين در مقالۀ خود يك بار ديگر پيشنهاد انجمن فرهنگي افغانهاي هامبورگ آلمان را تكرار كرده است كه بايد نهاد پژوهشي زير نام بنياد فرهنگي – تحقيقي غبار پايه گذاري گردد. البته اين پيشنهاد اين شرط را نيز در پي دارد كه تنها آن عده از پژوهشگران و كار مندان عرصۀ فرهنگي مي توانند در اين نهاد عضويت پيدا كنند كه با مستبدان سابقۀ همكاري نداشته باشند. وقتي كه زنده گي پر از افتخار غبار آن مبارز نستوه را در نظر مي گيريم بدون ترديد اين شرط در پايه گذاري چنان بنيادي بسيار بسيار مهم و اساسي به نظر مي آيد.
دكتور اكرم عثمان در مقاله يي كه زير نام «غبارقلۀ بلند آزادي» آن عوامل اجتماعي- سياسي در افغانستان را بررسي كرده است كه انديشه هاي آزاديخواهانۀ غبار در چار چوب آن شكل گرفته است. داكتر اكرم عثمان اين سخن را به گونۀ نتيجۀ بررسي خود آورده است كه غبار تنها يك مورخ نيست، بلكه مبارز راه آزادي و دموكراسي نيز است. دكتور عثمان غبار را شخصيتي توصيف كرده است كه پيوسته تلاش مي كرد تا قدرت دستگاه حاكم را با ريسمان قانون مهار كند.
دكتور عثمان دست كم چهل سال پيش با غبار ديداري داشته است. او به خاطر مي آورد كه غبار در اين ديدار گفته بود «من كارنامۀ جز جنگ با استبداد ندارم من يك ناسيوناليست هستم و ناسيو ناليست خواهم ماند.»
زماني كه به زنده گي سالهاي اخير غبار نگاه مي كنيم در مي يابيم كه او تا آخرين لحظه هاي زنده گي همچنان بر سر اين گفتۀ خود ايستاده بوده است. چنان كه در دهۀ دموكراسي غبار نه تنها دعوت جريانهاي چپ در افغانستان را با جديت رد مي كند، بلكه به رهبران چنين جريان هايي هشدار مي دهد كه با ايديو لوژي بيگانه نميتوان اين كشور را به سعادت و رفاه اجتماعي رساند.
مقالۀ آخر كتاب «نقد و معرفي كتاب افغانستان در مسير تاريخ» نام دارد اين مقاله از داكتر سرور مولايست. سرور مولايي در اين مقاله به برسي سرگذشت هر دو جلد افغانستان در مسير تاريخ پرداخته است. داكتر سرور مولايي به اين عقيده است كه تاريخ نويسي غبار در جلد دوم نيز مبتني بر تعليل و تحليل همه جانبه است و مورخ مي خواهد چهرۀ مردم را در آيينۀ واقعيتها نشان دهد.
اين كتاب يكي از بحث بر انگيز ترين كتاب ها ظرف سال هاي اخير بوده است. سرور مولايي مي گويدجلد دوم افغانستان در مسير تاريخ در آينده نيز بحثهاي را بر خواهد انگيخت. او مي گويد چنان كه هم اكنون جمعي به تخطۀ كار او كمر بسته اند، ولي گروه كثيري آن را چون ورق زر مي برند و با قلم تواناي او همراه مي شوند و شفقت پايان ناپذير او را در مورد مردم افغانستان در مي يابند.
به عقيدۀ سرور مولايي مهمترين ويژه گي جلد دوم افغانستان در مسير تاريخ ضد استبداد بودن آن است تا آن جا كه مي توان آن را ادعا نامۀ ملت رشيد و آزادۀ افغانستان عليۀ استبداد و مستبدان دانست.
به گفتۀ مولايي او نه تنها رفتار حاكمان را موشگافانه نقد و بررسي و تحليل كرده است، بلكه افراد كسان و خاندان هاي بسياري نيز كه در تحكيم توجيه و خدمت استبداد بوده اند از تازيانۀ قلم و نقد بي امان او در امان نمانده اند.
سخن فرجامین
میرغلام محمد غبار به همان پیمانۀ که یکی از تاریخ نویسان نام آور افغانستان است، بل خود در متن رویداد های تاریخی روزگار خویش فعالانه حضور داشته و برای رسیدن به عدالت اجتماعی در زیر چتر یک نظام مشروطه مبارزه کرده است. او سالیان درازی را در زندان و در تبعید به سر برد. هیچ گاهی با هیچ نظامی کنار نیامد، بلکه خود را کنار کشید تا در متن مبارزه و در امر نوشتن تاریخ باقی بماند.
او پس از یک عمر مبارزه و نوشتن سر انجام در یکی از شفاخانه های آلمان به روز بیست و دوم دلو 1356 خورشیدی خاموش شد ؛ اما مشعل نامش فراز برج بلند تاریخ و فرهنگ این سرزمین جاودانه روشن خواهد ماند؛ نامش ستوده باد!
http://www.khawaran.com/تاریخــــــی/میـــرغـــلام-محمـــد-غبـــار-در-«یـــاد-نامـــۀ-غبــــار».html
**********
http://www.koofi.net/fileadmin/old-website/Cultural_Art/Sher_Ayaneh_Asas.htm
نوشته یی از : مهندس شاه امیر فروغ: 30ثور 1388
شعر (آئینۀ احساس)
همه بدین باوریم که شعرِ رسالتمند نُمودِ اندیشۀ والا و آئینۀ احساسِ راستینِ شاعر است ، به عبـارتِ بهتر شعرِی از اینگونه ، پژواکِ احساسِ جامعه و مردم است ( از آنچه در زنـدگی واقعیِ چـهره می نمایاند ) از زبانِ شاعرِ متعهد و این میتواند کامل ترین تعریف از شعرِ رسالتمند باشد ، حال اگر شاعر ازرسالتش شانه خالی میکند و شعرش نُمودی از احساسِ جامعه و مردم نیست ، آئینۀ شعرش زنـــگار میبندد و مردم در این آئینه خود را نخواهند دید .
شعرِ زیبا گوش را مینوازد و روح را صیقل میدهد ولی چنانچه در شعر از اصالت و هویت ، فرهنـگ و تــمدن ، سلــحشوری و میهن دوستـــی ، ایمــــان و اعتقـــاد ، آزادی و آزادگـــیِ ، صفا و صمیمیت و … صحبت به میان آید ، زیبایی شعر دو چندان بل صد چندان خواهد شد .
از طرفی هویتِ اصیل و انســـانیِ باشندگانِ هر سرزمینی ، بستگی به مثلثِ ( استــقلال ، آزادی و نظــامِ قانونمنـــدِ ) آن دیــار دارد . حالا اگر هر ضلعی از این مثــلـث را به هر دلیلی از ملتی بگیرند از آنها به جز مردمی بی هویت ، مسخ شده و سرخورده ، چیزی باقی نخواهد ماند و دریغا از ملتی که همه اضلاع این مثلثِ هویت ساز را از دست داده باشند !
اینجاست که رسالت و تعهد چهره می نمایاند و این انسانِ رسالتمند و متعهد ، از جملــه هنرمنـــد است که تکلیفش را میداند و با هنرش سدِ سدیدی در مقابلِ تهـــاجمِ فرهنگی بیگانگان به وجود می آورد . در ذیــل قطعه شعری زیبــا زیرِ عنــوانِ ( سرزمیـنِ باستانِ آریـا ) که مواردِ فوق الذکر را در بر میگیرد و توسط بــرادرِ ارجمنــد ، جنــاب حشمت خلیل غبار در اختیارم قرار گرفته و فکر میکنم کـه این شعرِ دلنشین را آقای عبدالـــــحی شیدا در زمانِ اشغالِ کشورِ مـان توسطِ قوای متجاوزِ شــوروی ( بین سالهای 1985تا 1990 میلادی ) سروده انـــد ، تقدیــمِ فرزنـدانِ واقعیِ این سرزمینِ بلا کشیده از تهــاجمِ شرق و غرب ، میــگردد .لازم بـه یـــــاد آوری است که ایـن شعرِ ارزشمنــد بــا صدای فرح بـخش و گیـــرای آقای دُکتُر صــادق فطرت « نـــاشنــــاس » در اگستِ 1991 اجرا گردیده و نـوازشگرِ گـوشهای خستـــه از شنیدنِ صدای جِـــت های خون آشــامِ دشمن ، مرحــمِ زخم های خونیـــن از شقاوتِ نامردمانِ دد صفت وآرامش بخشِ قلب های داغدارِ از شهادتِ فرزندانِ راستینِ این مرز و بوم ، میباشد .
سرزمینِ باستانِ آریا
شعری از : آقای عبدالحی شیدا *
سر زمیـــــنِ بــــاستــانِ آریـــا ، افغــانسِتــــان
کــــشورِ رزم آورانِ جـــانــفــدا ، افغانسِتــــان
مهدِ مردانِ جســـــارت آزمــــا ، افــغانسِتــــان
لانۀ شهبــــاز ، شــــاهیــن را سرا ، افغانسِتان
مادرِ ایــــن ملـــتِ خونـــیـــن قبــا ، افغانسِتان
ســـرزمیــــنِ باستــــانِ آریـــا ، افغــــانسِتـــان
دشت و کـــهسارِ تــــو دارد در دلش انبوهِ راز
در دیــــارِ غزنـــه ات خوابیده محمود و ایـــاز
بـــلـــخ زیبـــای تـــو بـرخوردار از هر امتیاز
در حــــریمِ بستــــر تـو خفته صد خورشیدِ ناز
مــــأمـــنِ پـــاکیـــزۀ شیــــر خدا ، افغـــانسِتان
ســــرزمیــــنِ بـــــاستـــــانِ آریـــا ، افغانسِتان
زادگـــــاهِ بــــوعلی و خــــانۀ فــــارابــــیــــان
میـــهنِ سیـــد جـــمـــال آن داعیِ خـــرم روان
مُلـــکِ بــــوریحانِ بیـــرونـــی، شهیرِ کاروان
خـــاکِ مولانــــا جلال الدیـن ، حریفِ عارفان
مرز و بومِ نوریان ، شمس الضُحا ، افغانسِتان
ســــرزمیــــنِ بـــاستـــانِ آریـــا ، افغانسِتــــان
مـــــن یـــقین دارم جهاد اینجا بهار آوردنیست
خـــونِ فـــرزندانِ نیکت ، لاله زار آوردنیست
نـــخلِ آمــال و تمنـــا ، برگ و بار آوردنیست
جنـــگِ ایــن ملت ، سروشِ افتخار آوردنیست
ایـــن شهیـــدانِ جوان را خونـبــها ، افغانسِتان
ســـرزمیـــنِ باستـــانِ آریـــا ، افغـــانسِتــــــان
ای وطــــن در سایـــۀ نـــورِ خدا میـــخواهمت
ملیـــت های جـــهان را همنـــوا میـــــخواهمت
در سپــــهرِ طـــارمِ صلح و صفـــا میخواهمت
اعتـــصامِ حبـــلِ الله را ســــزا میــــخواهمـــت
جــــاودان بــــاد انقلابت ، مـــرحبـــا افغانسِتان
ســـرزمیـــنِ باستـــانِ آریــــا ، افغـــانـسِتـــــان
*طوریکه در بالا گفته آمد ، حقیر فکر میکنم که این شعر از سروده های آقای عبدالحی شیدا میباشد ولی اگردر این مورد اشتباهی رخ داده و این اثرِ تراویــدۀ انـدیشۀ بزرگوارِ دیگری است ، از ایشـــان پوزش خواسته و امیدوارم سرایندۀ این شعرِ میهنی و مردمی از طریق همین سایت معرفی گردند .
با عرض ادب
مهندس شاه امیر فروغ
——————————————
و این سروده ای دیگری که محمد رحیم ” شیدا” برادر عبدالحی شیدا (انسان های با وجدان و آگاه و گویا) نوشته است:
با خبر باش که؛ این خلق خدای دارد /
شعر از محمد رحیم شیدا /
دکلمه از محترم عبدالظاهر ارشاد .
( این چه شوریست که در دور قمر میبینم)
این چه حال است که هر روز بتر میبینم
چند سال پیش چنین سختی و آزار نبود
این قدر قیمتی و مشکل بازار نبود
خلق با زنده گی سخت گرفتار نبود
مردم از گشنگی و فقر چنین خوار نبود
این زمان دکتر مالی به وطن بسیار است
شکر لله که نمردیم سخن بسیار است
این پلان است که ما ملت بیجان باشیم
دشمن یکدیگر و توده ء نادان باشیم
همگی دربدر و خوار و پریشان باشیم
نکنیم فکر وطن تا به غم نان باشیم
با خبر باش که این خلق خدایی دارد
آخر این ناله مخلوق صدایی دارد
از حکومت به کجا باغ جنان میخواهیم
یا چو تاریخ کهن فتح جهان میخواهیم
گر میسر بشود امن و امان میخواهیم
به خدا راحت جان ، لقمهء نان میخواهیم
ما نگوییم به ما راکت و طیاره بساز
غم بیکاری و بی نانی ما چاره بساز
بهتر آنست که پول صرف زراعت سازیم
کوشش اول خود سوی فلاحت سازیم
این زمین های وطن جمله مساحت سازیم
باز تقسیم اراضی به عدالت سازیم
تا زمین های خرابه همه آباد شود
به غریبان بسپاریم همه دلشادشود
ای وطن حاکم اغیار نبودی ؟ بودی
به جهان ملت بیدار نبودی ؟ بودی
زهنر کامل و سرشار نبودی؟ بودی
به همه کار تو هشیار نبودی ؟ بودی
چه شدآخر که چنین دربدر و خوار شدی
چه شد آیا که تو محتاج به اغیار شدی
آنچه داشتیم همه مردم همسایه نداشت
داشت اما به چنین مرتبه و پایه نداشت
قدرت راه ترقی ، زر و سرمایه نداشت
به سر خلق دگر بال هما سایه نداشت
کار کردند و رسیدند همه سوی قمر
ما در ین کره خاکی به غم نان ابتر
ما ترقی وطن زدگران میخواهیم
خدمت خانهء خود را زکسان میخواهیم
ما زامریکه و روس لقمه ئ نان میخواهیم
چاره کار خود از خلق جهان میخواهیم
نیستیم ما مگر انسان ، به وطن کار کنیم
همچو مردم به وطن جان خود ایثار کنیم
قرض این دالر ما تا به هزار ملیون است
بار این قرض از این طاقت ما بیرون است
رفته در جیب کسان و دل ما پرخون است
آخر قرض ندانیم خدایا چون است
یک پروژه نشیندیم به حاصل آید
کسر بودجه ندیدیم که که کامل آید
ای وطن معدن طلا تو نداری ؟ داری
لاجورد و مس زیبا تو نداری ؟ داری
آهن و نقره ئ اعلا تو نداری؟ داری
نفت سرشار به هر جا تو نداری؟ داری
به سر گنج نشستیم و زغربت به گداز
دست ما بهر گدایی به جهانست دراز
روس نگذاشت که ما صاحب پطرول شویم
تا که در زنده گی ما صاحب یک رو.ل شویم
خواست امریکه که ما نیز چنین گول شویم
زسیاست چقدر کشته فارمول شویم
روس و امریکه همه مقصد خود میخواهد
نیست کس در غم کس، نفع به خود میخواهد
مال ایران و زهندی همه درخانه ماست
صنعت غیر همه زینت کاشانه ء ماست
کفن و سوزن ما جمله زبیگانه ء ماست
آری بازار جهان کشور ویرانهء ماست
فخر بر ساخته مردم بیگانه کنیم
عار از البسه و تکه ء این خانه کنیم
مال لوکس هیچ از این کشور منع نشد
چون شریک است همه ، چاره ء آن وضع نشد
به هزار بار بگفتیم یکی سمع نشد
این بلا هیچ قسم از وطنم دفع نشد
ما غریبیم ولی مود جهان در تن ما
آرد در خانه نداریم ببین فیشن ما
تاجر ما به وطن اسپک طفلانه خرد
پودر و لبسیرین و روغن و هم شانه خرد
جای فابریکه زماشین ، همه پوقانه خرد
بهر این ملت بیچاره جرنگانه خرد
زاقتصاد غلطت شعله در این خانه بزن
ملت از فقر بمیرد تو جرنگانه بزن
کار ادویه فروشی چو تجارت گشته
هر دوا خانه ما یار وزارت گشت
نیست اجزای دوا کامل و غارت گشته
از دوا کشتهء خلق همچو زیارت گشته
منحصر ادویه بایدکه به دولت باشد
نیست لازم به کف تاجر ثروت باشد
از معارف به خدا ناله ء خون می آید
به دماغ دل من شور جنون می آید
چه صدا هست که هر روز صدا می آید
حرفشان را بشنو بوی فنون می اید
این اساس نامه طلاب بفرما منظور
حق قانونی شان است نباشد محظور
چه دماغ ها که ته ی خاک به ارمان رفته
چه جگر ها که از این مشعله بریان رفته
چقدر دل که به نومیدی و حرمان رفته
چه جوان ها که به هر گوشه ء زندان رفته
همه در راه وطن کشته و قربان شده اند
همه از تیغ جفا خیل شهیدان شده اند
بهترین ثروت ما مردم کشور باشد
هر دماغ بشری معدن جوهر باشد
قیمت شخص زالماس فزون تر باشد
جوهر اصلی ما خوب تر از زر باشد
با خبر باش که تو با دل چاکش نبری
آخر این ثروت ملی ست به خاکش نبری
من ندانم که چه افسون و چه نیرنگ است این
جنگ ملا و جوان روی چه آهنگ است این
تاجک و اوزبک و هزاره چه در جنگ است این
همه افغانیم و تبعیض چه فرهنگ است این
این چه دست است مرا از تو جدا میسازد
این چه رنگ است ترا دشمن ما میسازد.
ما از این مردم دنیا به کجا کم باشیم
صاحب فکر و دماغیم به کجا کم باشیم
همه چیز هست به ما به کجا کم باشیم
صاحب قدرت و کاریم به کجا کم باشیم
نگذارند کسی را به وطن کار کنند
بلکه این خاک وطن را به خود ایثار کند
ای وطن عاشق زار تو بگو کیست که نیست
آرزومند بهارتو بگو کیست که نیست
دشمن این خس و خارتو بگو کیست که نیست
مایل خدمت و کار تو بگو کیست که نیست
لیک افسوس کسی کار نخواهد اینجا
به جز از مردم بیکار نخواهد اینجا
مردم صادق و خاین به وطن هردو یکیست
شخص بی تجربه و صاحب فن هر دو یکیست
آدم کاری و بیکاره چو من هر دو یکیست
به نگاه تو گل و خار چمن هر دو یکی ست
فرق چون نیست کسی با چه نظر کارکند
با چه دلگرمی و امید دگر کار کند
ما ترقی وطن را به زبان میخواهیم
نیست یک ذره عمل روی بیان میخواهیم
همه زین خاک وطن شوکت و شان میخواهیم
همه از خون وطن نام و نشان میخواهیم
با چنین وضع محال است ترقی بکنیم
این همه خواب و خیال است ترقی بکنیم
مقتضیات زمان وضع جهان آمدنیست
حکم تاریخ و همه سیر زمان آمدنیست
ما بخواهیم و نخواهیم همان آمدنیست
بهر ما سود بود یا که زیان آمدنیست
بهتر آن است قبول این همه جریان سازیم
لیک پاس وطن و حرمت قران سازیم
قرن ما قرن اتوم است زمان دگر است
عصر تخنیک و زساینس است جهان دگر است
خلق دنیا همه در عظمت و شان دگر است
انقلاب دگرو کارو پلان دگر است
نیست این دور حجر کار کنیم زنده شویم
مثل مردم به جهان ملت ارزنده شویم
تا که احزاب سیاسی نکند عرض وجود
تا که از مثبت و منفی نشود حق مشهود
تا حکومت نشود از خود مردم موجود
هیچ امید نداریم که ببینیم بهبود
اجراآت حکومت همه یک جانبه است
زان سبب در نظر خلق همه شایبه است
ما به تاریخ وطن ای وکلا مسؤولیم
نزد ملت همه گی ای وزرا مسؤولیم
هر چه امروز کنیم ما به صبا مسؤولیم
کار اگر ما نکنیم پیش خدا مسؤولیم
خدمت خلق وطن بار عظیم است عظیم
چوکی و قدرت ما مال یتیم است یتیم
بهترین حکومت مردم به خدا قانون است
حاکم بی طرف و صدق و صفا قانون است
دشمن خواهش شخصی و جفا قانون است
نافذ عدل و مساوات همه جا قانون است
نزد قانون همه یک سان و برادر باشیم
معتبر یا که غریب جمله برابر باشیم
قدم اول این دیموکراسی از ماست
پیشرو قافله، اول، وزرا و وکلا ست
نقش تان باز بماند چه به جا یا که خطاست
قدم نسل دیگر در قدم پای شماست
با خبر باش که این راه شتابان نروی
خوب سنجیده برو تا که به توفان نروی
یک طرف کوشش روس است زیکسو از چین
یک طرف کوشش امریکه و انگلیس چنین
یک طرف ما خود ما داخل خود ها بدبین
یک طرف امنیت و نظم و اداره پایین
با خبر باش که این کشور ما درخطر است
دشمن از چار طرف منتظر یک خبر است
دانه سنگ وطن را به کریملن ندهم
خار این باغ و چمن را به واشنگتن ندهم
بوته خار ازین خاک به جرمن ندهم
به خدا جان بدهم خاک به لندن ندهم
من که افغانم و اسلام بود آیینم
نه به انگلیس غلام و نه فدای چینم
پشتونستان و فلسطین به خدا یک چیز است
درد افغان و عرب ها به صدا یک چیز است
چه به شرق و چه به غرب ظلم و جفا یک چیز است
نقشه تفرقه جویی همه جا یک چیز است
تا که انگلیس نخواهد به خدا حل گردد
آخرین چاره همین است که جنگ بل گردد
گرچه دانیم که این گفته ما بی اثر است
سال ها گفته ایم و حاصل آن بی ثمر است
نه به تو قدرت اجرا و نه در جیب زر است
قصه کوتاه تماما” همه اش درد سر است
از شما کار نخواهیم سلامت باشید
حاکم مطلق ما تا به قیامت باشید
به خیالم که دگر گفتن بسیار بس است
این رفیقان همه گفتند به تکرار بس است
گر کسی کار کند این همه گفتار بس است
یک سخن در نظر مردم هشیار بس است
شمه ء گفتم و این درد وطن بسیار است
(ترسم آزرده شوی ورنه سخن بسیار است)
ای وطن بر تو ترقی زخدا میخواهیم
بیرق و نام و نشانت به دعا میخواهیم
بین این مردم تو صلح و صفا میخواهیم
سر بد خواه ترا زود جدا میخواهیم
حرف (شیدا) به تو اینست و همین خواهد بود
من اگر کشته شوم باز چنین خواهد بود
***************
دو بیتی و نثر مسجع نوشته ئی ح . سهی کابلی
پروردگارا !
در دل هر ذره آفتاب هستی خورشید نور جهانتاب هستی
مهر دل جان جان ما هستی بیتو همه بی آب و تاب هستی
پروردگارا !
روح و روانم هستی نور دید گانم هستی
ورد زبانم هستی هستی دل و جانم هستی
پروردگارا !
نه نیستی ، هستی نه هستی ، هستی
هم نیستی ، هستی هم هستی ، هستی
و هم این هر دو نیستی ، و هستی
(بنده ئی خاکسار ، خاک پای خاک پای درگاه الهی )
اقتباس از
http://www.koofi.net/index.php?id=2442
***************
نوشته های دیگری در بارۀغبار
Following, please find related articles:
M.G.M.Ghobar – دسایسِ مذبوحانه و محیلانه علیه جلدِ دومِ کتابِ گران سنگِ ( افغانستان در مسیر تاریخ
دسایسِ مذبوحانه و محیلانه علیه جلدِ دومِ کتابِ گران سنگِ
( افغانستان در مسیر تاریخ )
نوشته یی از : مهندس شاه امیر فروغ
http://www.koofi.net/fileadmin/old-website/Cultural_Art/Sekhan_Chand.htm
دوستی توجه ام را به نقدِ زیبایی جلب کرد که به واسطۀ سایتِ « افغان موج » در معرضِ دیدِ خوانندگانِ ارجمند قرار گرفته است. این نقدِ آموزنده ، تراویدۀ اندیشۀ والایِ فرهیخته مردی است بنامِ آقای نعمت الله ترکانی . نویسندۀ توانا و نقد نویسِ بی بدیلِ کشور که نه حقیر ایشان را بجا می آورم و نه ایشان مرا میشناسند ، بزرگواری نموده و در این نوشتۀ ادیبانه زیرِ عنوانِ « سخنی با آقای مهندس شاه امیر فروغ » این کمترین را موردِ نکوهش قرار داده و چنین می نویسند : ( من بار ها به مقالات آقای مهندس شاه امیر فروغ در سایت های انترنتی برخوردم و هر بار « به نسبت » بی « محتوی » بودن نوشته هایش بعد از مرور چند پرگراف از ادامۀ آن صرف نظر کردم … )
این بزرگوار در ادامۀ صحبت های ارزشمندِ شان ، چنین میفرمایند : ( گفتم بهتر است در حاشیۀ نوشته اش چیزکی بنویسم و اگر او با بزرگواری که دارد عفو تقصیرات کند برایش یاد آوری کنم که حد خود را بشناسد و« حق و ناحق » به فرهیختگان وطن و روشنفکران خوش نام « لهو و لهب » نگوید . خوب حالا که او اینکار را خواهد کرد یا نه ! مربوط به اوست . )
سپس این معلمِ توانای املا و انشای زبانِ پارسی تذکراتِ سودمندِ شانرا به این تازه نویسندۀ ناشی ، چنین ارائه مینمایند : ( یک : آقای امیر شاه [ شاه امیر ] که انگشت انتقاد را بسوی بصیر احمد حسین زاده به خاطر اشتباهات املایی و انشایی اش بلند نموده ، باید بداند که خودش هم در نوشته اش دچار چندین اشتباه املایی و انشایی و نقطه و کامه گذاری است . این آقا اول باید در پی اصلاح خود قبل از گذاشتن انگشت انتقاد بالای دیگران « بکوشد » . در غیر آن خیلی مسخره به نظر میرسد که خودش مینویسد « نویسنده نما ، پژوهشگر نما ، سی امین ، با صحبت های پر محتوا ، جبهه گیری اینان » ، و حتی واژۀ « حدس را حدث » نوشتن دلالت به « بیسوادی » خود آقای فروغ میکند . بر علاوه در مقالۀ دیگری « نظیر غبار در تاریخ معاصر افغانستان » شق تاریخ ؟ تاریخ عصری ؟! که نمیدانم از کدام قاموس برگرفته است اشتباهاتی است که از قلمش تراوش کرده . مثل اینها دهها اشتباه انشایی دارند . بهتر است به خاطر اشتباهات چه در گفتار و چه در نوشتار اولتر از همه بسویۀ « تیلویزیون ها » ، رادیو و بیانات « نخیگان » فکر کرد … )
این فرزانه مردِ فرهیخته ، ارشاداتِ ارزشمندِ شانرا چنین پی میگیرند : ( دو : آقای امیر شاه [ شاه امیر ] فروغ میداند که اعظم سیستانی خودش در رشتۀ تاریخ دارندۀ تحصیلات اکادمیک بوده و در این رشته مثلیکه به او یک بنیاد اکادمیک « پیشاوند » مهندس را « ضمیمۀ نامش ساخته است » ، سیستانی هم که اکادمیسین بوده و یک مرجع اکادمیک این « پیشاوند » را به نامش علاوه کرده . پر واضح است که اعظم سیستانی گاهی در مورد مسایل انجنیری خلاف نظر آقای فروغ ایستاده نخواهند شد ، پس ایشان هم باید حد اقل حرمت کلام را بخاطر رد نظریات اش مراعات کند و کلمات کوچه و بازار را از فرهنگ خود بزداید . گر چه در مجلسی که « او دوستانش » بخاطر کوبیدن حریفان خود ترتیب کرده بودند و قرار گفتۀ آقای فروغ روی شخصیت کسی انگشت گذاشته است که ده سال دیگر در بخش تاریخ او و دوستان هم مجلس اش را درس خواهد داد . این فرهیختۀ عزیز بصیر احمد حسین زاده است . و از اینکه من نوشته های احراری و ملکیار را نخوانده ام نمیتوانم در بارۀ آنان قضاوتی بکنم . اما از اینکه آقای فروغ با یکبار حذف کلمۀ « میر » از نام غبار دلیل تراشیده و دشنام کوچه گی را نثار حسین زاده میکند ، من میشرمم و زیاد تر از این میشرمم که خود این آقا ده مرتبه در نوشتۀ خود این اشتباه را مرتکب میشود . )
با مطالعۀ سخنانِ با ارزشِ استادِ علومِ « اخلاق ، نگارش ، شعر و تاریخ » یعنی آقای نعمت الله ترکانی به عرضِ این بزرگوارمیرسانم که بر خلافِ عملِ ایشان که نقدِ شانرا مخفیانه « از طریقِ سایتِ افغان موج یعنی سایتی که خودِ شان مدیر مسؤل آن سایت میباشند » در معرض دیدِ خوانندگان قرار داده اند ، من نوشته ام را زیر عنوانِ ( « غبار » خورشیدِ همیشه تابان ، در آسمانِ تاریخِ کشور ) به سایت « بی بی سی پرشین » که مقالۀ آقای « حسین زاده » یکسالِ پیش از طریقِ همین سایت ، در معرضِ دیدِ خوانندگانِ محترم قرار گرفته بود وهمچنین به سایت های دیگر ارسال نمودم ولی دلیلِ عدمِ انتشارِ آنرا از طریق سایت « بی بی سی پرشین » نمیدانم ، شاید آقای ترکانی دلیل آنرا بدانند .
و اما در موردِ فرمایشاتِ گهر بار شان ، توجهِ آقای ترکانی را به عرایض « مهندس شاه امیر فروغ » این نویسندۀ تازه کارِ زبان ، ادب و فرهنگِ پارسی که هرگز ادعایی در « گفتار و نوشتار » ندارد ، به شرحِ زیر جلب مینمایم :
استادِ بزرگوار آقای ترکانی ! قبل از هر کلامی میخواهم در آغازِ صحبت هایم « معنیِ » کلماتی را که نمایندگی از« بیسوادی» ام میکند ، به عرضِ مبارکِ تان برسانم :
یک – پسوند یا پی واژۀ « نما » در کلماتِ « نویسنده نما و پژوهشگر نما »: این واژه یعنی « نما » به معنی « شبیه و مُقَلِد » میباشد مانندِ « دشمنِ دوست نما » . به عبارت دیگر در معرفیِ مُقَلِدی به کار گرفته میشود که این صفت را ندارد ولی تظاهر به آن مینماید مانند « پژوهشگرنما و نویسنده نما » .
دو – واژۀ « سی امین » را آقای بصیراحمد حسین زاده هم « که جنابعالی از سواد و تاریخ نویسی ایشان که بنده و دوستانم را دهها سالِ دیگر درس خواهد داد و از ایشان دفاع مینمایید » در مقالۀ شان زیرِعنوانِ « سی امین سال درگذشت غلام محمد غبار مورخ افغان » بکار برده اند و اینجانب در نوشته ام از کلمۀ مرکبِ « سی اُمین » که معنی جایگاهِ « سی اُم »را میدهد و با ضمۀ « الف » ویا « الف و همزه » نوشته میشود ، استفاده نموده ام .
سه – در موردِ جملۀ « صحبت های پُر محتوا » بایستی به عرضِ آن نام آشنای وارد به واژه های زبانِ پارسی برسد که واژۀ «پُر » در لغتنامه به معنی « دانش ، اندیشه ، آگاهی و تجربۀ بالا » آمده و واژۀ
« محتوا » را چنین معنی کرده اند : « محتوا به مطلب یا مقصودِ موجود در سخن » گویند و آنــرا در مقابلَ « شکل » به کار میگیرند . بدین ترتیب اصطلاحِ « سخنِ پُر محتوا » به معنی « سخنی است که مطلب و مقصودِ آن دارای اندیشه و آگاهیِ بالا » باشد .
چهار – در موردِ واژۀ « جبهه گیری » توجهِ آن علامۀ دهر و دانای زمانرا به فرهنگ های لغتِ پارسی جلب مینمایم که در آن ها این واژه را چنین معنی کرده اند : « جبهه گیری و جبهه گرفتن » در لغت به معنی « مخالفت کردن » میباشد .
پنجم – و اما در موردِ واژۀ « حدس » که شاه امیر فروغِ بیسواد آنرا « حدث » نوشته و« به گفتۀ شما آقای ترکانیِ با سواد » هنوز فرق بینِ « حدس » و «حدث » را نمیداند با عذرخواهی از محضر آن استادِ املا و انشای زبانِ پارسی از این « اشتباهِ املاییِ خویش » ، چنین به عرض میرسانم :
الف – واژۀ « حدس » که در لغتنامه به معنی « ظن ، گمان و تَوَهُم » آمده ، به تصورو ادراکِ حسی یی گویند که بر پایۀ دلیل و مدرک نیست یعنی عقیده یی که تنها برپایۀ داده های ذهنی شخص ، شکل گرفته و احتمالاً واقع شود یا نشود .
ب – واژۀ « حَدَث » در لغتنامه به معنی « صحبت ، حکایت ، نقلِ قول و گواهی دادن » آمده و این واژه معانی دیگری را همچون « رخداد ، نو آوری ، بدعت ، سنت شکنی ، نوجوان و نوزاد » نیز در بر میگیرد .
هدفِ حقیر از جملۀ « حَدَث غبار به حقیقت پیوست و دولتِ سفاک … » یعنی « صحبتِ غبار به حقیقت پیوست و دولتِ سفاک … » این است که « حقیقتِ صحبت های شاد روان غبار برای دیگران هم ثابت گردید و دولتِ سفاک ایشان را زندانی نمود . » نه اینکه غبار گمان نماید و« حدس بزند » که شاید او را زندانی نمایند چون او این حقیقت را میدانست و این خانوادۀ انتقامجو را خوب میشناخت .
ششم – در موردِ اصطلاحاتِ « شق تاریخ » و « تاریخ عصری » که در نوشتۀ دیگرم از آن استفاده بعمل آمده ، به عرض آن استادِ بی همتای فرهنگِ پارسی میرسانم « گرچه این واژه ها در قاموسِ شما وجود ندارد » ولی این اصطلاحات را چنین معنی کرده اند :
الف – واژۀ «شِق » در فرهنگِ لغت به معنی « رشته » آمده و معانی دیگرِ آن « ناحیه ، کرانه ، جانب و پاره یی از چیزی » میباشد و واژۀ « شَق » در لغتنامه « چاک و شکاف » معنی میدهد . پس « شِق تاریخ » یعنی « رشتۀ تاریخ » .
ب – واژۀ « عصر » در لغتنامه به معنی « روزگار ، دوران و زمان » آمده مانندِ جملۀ « در عصر جدید … » همچنین « مدت زمانِ خاصی در تاریخ یا در رشد و تکاملِ فرهنگِ بشر » معنی گردیده است مانند « عصرِ شاه امان الله یا عصرِ آهن ». پس اصطلاحِ « تاریخ عصری » را اینطور تعریف میکنیم :
( تاریخ عصری یعنی تاریخ نگاری به شیوۀ علمی و امروزی که در آن علت و معلولِ حوادث مشخص میباشد و نه نوشتنِ تاریخ به سبکِ قرونِ وسطایی که قبل از نوشتنِ کتابِ گران سنگِ « افغانستان در مسیر تاریخ » در کشور مرسوم بود . )
آقای ترکانی عزیز ! حالا که حرف های این شاگردِ نو آموز و تنبلِ دبستانِ فرهنگ و ادبِ پارسی را شنیدید ، میخواهم کمی هم راجع به املا و انشای بی نقص و خالی از اشتباهِ خودِ تان حرف بزنم و امید دارم که آنرا تا آخر بخوانید نه اینکه بگفتۀ خود تان از خواندنِ آن « صرفِ نظر » فرمایید .
در پاراگرافِ اولِ نقدِ تان نوشته اید : ( … هر بار « به نسبت » بی « محتوی » بودن نوشته هایش ، بعد از مرور چند پرگراف …)
در این مورد باید به عرضِ تان برسد که جملۀ فوق را اینطور مینویسند : [ … هر بار « نسبت به » بی
« محتوا » بودنِ نوشته هایش ، بعد از مرورِ چند پاراگراف … ] ضمناً در پارسی کلمۀ « محتوا » را با « الف » مینویسند و نباید آنرا با کلمۀ عربیِ « محتوی » ( که آنرا با « الفِ مقصوره» مینویسند واین واژه « در بر گیرنده » معنی میدهد ) اشتباه گرفت .
در قسمتی از پاراگرافِ دومِ نقدِ پدرانۀ تان مینویسید : ( … حد خود را بشناسد و « حق و ناحق » به فرهیختگان وطن و روشنفکران خوش نام « لهو و لهب » نگوید . )
در جوابِ تان میگویم : به هر دو دیده و از اینکه تا بحال به این فرهیختگان و روشنفکران یعنی آقای سیستانی و … « به حق » و نه به « ناحق » جسارت کرده و چهرۀ مردمی شان را افشا کرده ام ، معذرت خواهی نموده و از این به بعد حتی « به حق » هم اعتراضی نخواهم کرد . و اما در موردِ اصطلاحِ « لهو و لهب » تا جایی که عقلِ قاصرِ من قد میدهد اصطلاحِ فوق را چنین مینویسند « لهو و لعب » یعنی « لعب » را به « عین » می نویسند نه با « ها » و این اصطلاح « عیاشی و خوش گذرانی » معنی میدهد نه فحاشی . ضمناً « لهب » را در پارسی « شعلۀ آتش » معنی کرده اند .
آقای ترکانی ! جنابعالی در بخشی از پاراگرافِ سومِ نقدِ ارزشمندِ تان که از انشای بالا بهره گرفته است مینویسید 🙁 این آقا اول باید در پی اصلاح خود قبل از گذاشتن انگشت انتقاد بالای دیگران « بکوشد » .)
در این مورد باز هم میگویم هی به چشم و از شما « از اینکه قبل از انگشتِ انتقادِ نهادن بر دیگران در پی اصلاحِ خود بوده اید و در املا و انشای تان هیچگونه نقص و اشتباهی وجود ندارد و به کسی ناسزا هم نمیگویید !! » یاد میگیرم ، ولی فکر میکنم اگر جملۀ تانرا چنین مینوشتید [ این آقا اول باید در پی اصلاحِ خود قبل از گذاشتنِ انگشتِ انتقاد بالای دیگران ، « باشد » ] جملۀ تان روان تر میبود . ضمناً در همین پاراگراف واژۀ « نخبگان » را به اشتباه « نخیگان » نوشته اید که حرفی نیست و هنگام تایپ کردن پیش می آید .
در پاراگرافِ چهارمِ نقدِ موشگافانۀ تان مینویسید : ( مثلیکه به او یک بنیاد اکادمیک « پیشاوند » مهندس را « ضمیمۀ نامش ساخته است » ، … )
باز هم باید به عرضِ آن استادِ زبانِ پارسی برسانم که اگر جملۀ تانرا چنین مینوشتید : [ مثلیکه به او یک بنیادِ اکادمیک « پیشوندِ » مهندس را « اعطا کرده است » ، … ] زیبا تر ننوشته بودید ؟ آقای ترکانی ! واژۀ « پیشاوند » غلط است و صحیحِ آن « پیشوند » یا « پیش واژه » میباشد .
جنابِ ترکانی ! در قسمتی از پاراگرافِ ششمِ مقالۀ تان میخوانیم : ( … حزب وطن به همت زنده یاد غبار
« دارایی » ارگان نشراتی بود ، … )
برادرِ نهایت عزیز! تا جایی که من میدانم « دارایی » به « ثروت و اندوخته » گویند و باید مینوشتید که
[ … حزب وطن به همتِ زنده یاد غبار « دارای » ارگانِ نشراتی بود ، … ]
در همین پاراگراف واژۀ « مأخذ » را « موخذ » مینویسید وباز هم در قسمتِ دیگری از همین پاراگراف مینویسید که : ( سخنی « که » در خور « تعمل » اینست که اساساً … ).
آقای ترکانی ! من به این شیوۀ نگارش و املا و انشای تان حسد میورزم و میگویم ای کاش من هم استعدادِ این یکه تازِ میدانِ فرهنگ و ادب را میداشتم ولی افسوس که این حسد و بخل مجالِ تفکر را از من میگیرد و به ناحق از املای تان خورده گرفته و چنین مینویسم : [ سخنِ در خورِ « تأمل » اینست که اساساً … ] و کلمۀ « که » در این جمله اضافه میباشد ضمنـــاً معنیِ « تعمل » را « عمل کردن » مینویسنـــد و این « تأمل » است که « اندیشه و تفکر » معنی میدهد .
آقای ترکانی دلسوز به فرهنگِ پارسی ! فکر میکنم اگر اغلاطِ املایی و انشاییِ تانرا که فقط در این نبشته از تعدادِ انگشتانِ دست تجاوز میکند ، در نظر بگیریم وای به حالِ کسانی که از شما چیزی یاد میگرفتند « طبق گفتۀ خود تان در گذشته معلم هم بوده اید » . توجه کنید به چند نمونۀ دیگر از این اغلاطِ املایی و انشایی که در پاراگراف های هفتم و دهمِ این شاهکارِ ادبی – تحقیقی ، به چشم میخورد :
یک – در پاراگرافِ هفتم مینویسید : ( … و مردمی او از « حیطۀ » من و هم از آقای مهندس شاه امیر فروغ خارج است . ) که باید بنویسید : [ …و مردمیِ او از « حیطۀ اختیارِ » من و آقای مهندس فروغ خارج است . ]
دو – در پاراگرافِ دهم چنین ادامه میدهید : ( برای « مهندش » شاه امیر خان فروغ مشوره میدهم که اگردل شان از جانب بصیراحمد حسین زاده درد دارد ، « رگ » و راست برای ایشان بنویسند و پای
« شخصیتای » بزرگ وطن ما و چند بیگناه دیگر را بمیان نکشند . اینست راه مردانگی . ) ضمناً در همین پاراگراف مینویسید : ( … که شخصیت« یک بزرگمردان » را بهانه ساخته … )
برادرِ عزیز ! اگر اشتباهاً دستِ تانرا در زمانِ تایپ کردن بجای حرفِ « س » روی حرفِ « ش » گذاشته اید مهم نیست ولی « رگ » به معنی « مجرای باریک با دیواره های نازکی است که خون را از قلب به تمامِ اعضای بدن میرساند » و « رُک » به معنی « صراحت و صداقت در بیان » میباشد . ضمناً
« شخصیتای » غلط است و باید « شخصیتهای » نوشته شود و در جمله یی که نوشته اید « یک بزرگمردان » بایستی بنویسید « یک بزرگمرد » که مفرد است و یا « بزرگمردان » که جمع میباشد و هر دو را یکجا باهم نمی نویسند .
در انتهایِ بررسیِ طرز نگارشِ من و شما ، سخنم را با این نکته کـــه میگویند : [ آنکس که « نَدانَد » و « نَدانَد » که « نَدانَد » – در « جهلِ مرکب » ابدالدهر بماند ] به پایان رسانیده و به بررسی محتوای نقدِ تان میپردازم :
استادِ گرانقدرِ علمِ تاریخ ، آقای نعمت الله ترکانی ! پس از برشمردنِ اغلاطِ املایی و انشایی حقیر توسطِ جنابعالی ، به گفتۀ خودِ تان به اصلِ موضوع پرداخته و چنین مینویسید : ( بگذریم از اینها و میآیم به اصل موضوع تاریخ میر غلام محمد غبار که آقای شاه امیر فروغ در دو مقاله اش کاسۀ از آش داغتر شده و خودش را زیر نام دیگران به حیث یک فیلسوف جا میزند . ) به عرض میرسانم که :
جنابِ ترکانی ! من ادعای فیلسوف بودن ندارم و از طریقِ همین نوشته اعلام میکنم که حقیر شاگردِ همه فرهیختگان ، دانشمندان وروشنفکرانِ گرانقدرِ کشورم « که با خونِ دل وشیرۀ جان مردمِ نجیبِ این سرزمین پرورش یافته و به بار نشسته اند واکنون با دل و جان در خدمتِ کشور و مردمِ شان هستند » میباشم و میگویم که هیچ نوشته یی را از اشتباه گریز و گزیر نیست و مقامِ فیلسوف بودن هم ارزانی شما باد . ولی تا جان در بدن دارم همچون دیگر بزرگان خدمتگزارِ مردم و کشورم خواهم بود و در مقابلِ عقیدۀ نویسنده های دروغ پرداز ، آری این دزدانِ چراغ بدست همچون « سیستانی ها و … » ، خواهم ایستاد و آنها را افشا خواهم کرد و از اینکه شما مرا تأیید نمی کنید واین حقایق را تهمت و افتراء مینامید ، افتخار میکنم ، چون شما که حرفهای استادانِ تان یعنی سیستانی و نگارگر را هم مانند همسنگرِ دیگرِ تان یعنی آقای حسین زاده تکرار میکنید و حرفی از خود برای گفتن ندارید ، پُر واضح است که یا عضوی ازاعضای خانوادۀ یکی از این نوکران و گماشتگانِ حکومت های دست نشانده هستید یا اینکه خود جیره خوار و حقوق بگیرِ آنان می باشید و عدمِ جانبداری شما از من ، حقانیتم را بیشتر ثابت مینماید .
بگذریم و به گفتۀ شما به اصلِ موضوع بپردازیم : جنابعالی در نقدِ مستندِ تان از نشست هایی که با جناب حشمت خلیل غبار و محترمه دکتر دنیا غبار داشته اید ، صحبت به میان آورده اید در حالیکه هیچ کدام از این بزرگان شما را نمی شناسند و میگویند حتی در کارتۀ پروان سکونت نداشته اند . پس معلوم است که این شما هستید که زیرِ نام دیگران میخواهید شایعه پراکنی نمایید طوری که در پاراگراف های پنجم و ششمِ نقدِ تان به همین بهانه از نحوۀ تاریخ نویسی زنده یاد غبار انتقاد نموده اید ضمناً میگویید که قسمت هایی از این کتاب بقلم آقای حشمت خلیل غبار میباشد همچنین ادامه میدهید که نوشته های جلد دوم کتابِ افغانستان در مسیر تاریخ بدونِ مأخذ و مرجع معتبر میباشد و باز هم میگویید که فروغ کتابِ تاریخِ افغانستان در پنج قرن اخیر را بر اساس عقده های شخصی و ملیتی رد میکند .
آقای عزیز ! طوریکه خود اعتراف میکنید ، بررسی تاریخ در حیطۀ اختیارِ شما و امثالِ شما نیست چون نه تاریخ خوانده اید و نه از آن چیزی میدانید چون اگر جلد اولِ کتاب افغانستان در مسیر تاریخ را خوانده بودید ، متوجه میشدید که در آن گفته شده : جلد دوم این کتاب در واقع ادامۀ همین جلد است ولی به دلایلی فعلاً قابل نشر نمیباشد ، ضمناً در آخر این کتاب فهرست کتب مأخذ را مطالعه میکردید ،اما برای اینکه دلم به حالِ تان میسوزد ، میخواهم برای یافتنِ حقیقت ، کتابِ « یاد نامۀ غبار » را که مجموعه مقالاتی در ارتباط با بزرگداشتِ مقامِ زنده یاد غبار میباشد و به کوششِ نویسندۀ ارجمند ، آقای پویا فاریابی در بنیادِ نشراتی پرنیان به چاپ رسیده ، مطالعه فرمایید و ببینید که نویسندگانِ مقالاتِ آن در موردِ جلد دوم این کتاب و منابعِ موردِ استفادۀ کتاب چه نظر دارند بطورِ مثال در یکی از مقالات آن ، نویسندۀ گرانقدر آقای سرور مولایی در مورد جلد دوم کتاب افغانستان در مسیر تاریخ میگویند :
( شادروان میر غلام محمد غبار ، عاشق آزادی ، دموکراسی ، آزادیخواهان ، مردم و سرزمین خویش بود ، این عشق و شیفتگی حتی مورد اقرار ، احترام و تأکید مخالفان سیاسی و مؤرخان دگراندیش او نیز بود . ) و در انتهای این مقاله مینویسند : ( میتوان کتاب او را ادعا نامۀ ملت رشید و آزادۀ افغانستان علیه استبداد ومستبدان دانست ،از همین روی نه تنها رفتار حاکمان را موشگافانه نقد و بررسی کرده است بلکه افراد ، کسان و خاندانهای بسیاری نیز که در تحکیم ، توجیه و خدمت استبداد بوده اند از تازیانۀ قلم و نقد بی محابای او در امان نمانده اند . ) یا نویسندۀ ارجمند ، استاد ناظمی در موردِ سرچشمه های نوشتاری این کتاب چنین اظهار نظر کرده اند :
( … از سرچشمه های نوشتاری ، حتی در خاطرات خویش بهره جوید ، این سرچشمه ها را به سه دسته میتوان بخشبندی کرد : 1 – کتابها ، 2 – مجله ها و سالنامه ها ، 3 – اسناد آرشیوی . غبار برای مستند ساختن مباحث تاریخی ، هفده بار به این کتابها ، مراجعه کرده است و منابع را در همان متن کتاب نشان داده است . )
جنابِ ترکانی ! میخواهم در موردِ آقای اعظم سیستانی که از آگاهی ، علم و مردمی بودنِ شان حرف میزنید ، چند کلمه یی به عرضِ تان برسانم : آقای نجیب سخی در سلسله مقالاتِ شان زیرِ عنوانِ « افغانستان در مسیر تاریخ یا محکی در ارزیابی تاریخ افغانستان » ، مقاله یی دارند که در شمارۀ 421 هفته نامۀ امید « چاپ اتازونی » به نشر رسیده و « جلد دوم افغانستان در مسیر تاریخ و هجوم ارتجاع » نام دارد . ایشان در این مقاله آقای سیستانی را چنین معرفی مینمایند : ( اعظم سیستانی دوست نزدیک ببرک کارمل و عضوِ هیئت رئیسۀ شورای انقلابی ، تمامِ احکام را بدون در نظرداشت محتوای آن امضا میکرد واین احکام پس از تأیید آن بوسیلۀ این شورا ، به مرحلۀ اجرا در می آمد « حکومت های دست نشاندۀ شوروی بین سالهای 1978 و 1993 بیش از پنجاه هزار محصل ، معلم و فرهنگیِ کشور را زندانی و اعدام کردند و صد ها مدرسه و مسجد را آتش زدند » . در مورد وظایف رسمی سیستانی ، آقای فقیر ودان در اعتراف نامه یی زیر عنوان « دشنه های سرخ » چنین می نویسد : دانشمند افغانی کاندید اکادمیسین « تعارفات بین پرچمی ها » در زمان ریاست شورای انقلابیِ ببرک کارمل ، عضو هیئت رئیسۀ شورای انقلابی جمهوری افغانستان بود و در این موقع از همکاران نزدیک کارمل بشمار میرفت . اما با احساس خطر ، همچون کاغذ پاره یی در سمت وزش باد تغیر جهت داده و به شادمانی پرداخت و مقاله یی برضد دوستِ دیرینه اش یعنی کارمل نوشت . این بود که از طرف هم حزبی های سابق خود لقب پرچمی خط بینی کشیده را بدست آورد و حتی برای اینکه دست های آلوده بخون خود را از مردم مخفی نموده و آنرا سفید جلوه دهد تخلصِ خود را به « یوسف زی » تغیر داد ولی بعد از رفع خطر مجدداً « سیستانی » تخلص کرد . ) و اما در موردِ آقای اسحق نگارگر : ایشان در زمانِ عضویت شان در حزبِ « شعلۀ جاوید » به « اسحق مُضطرب باختری » معروف بودند ، ولی بعد از اینکه به این حزب خیانت کردند تخلصِ دیگری اختیار نمودند اما تخلصِ « نگارگر » را برای پنهان نمودن سابقۀ درخشانِ شان ، آقای عزیز نعیم برای شان انتخاب کردند .
و اما تصمیمِ توطئه علیه جلد دوم کتابِ غبار : بعد از انتشارِ جلد دومِ کتاب« افغانستان در مسیر تاریخ » که در آن جنایات و وطن فروشی خانوادۀ حکمران بصورتِ مستند برملا گردیده بود ، آقای عزیز نعیم فرزند سردار نعیم و برادرزادۀ سردار داوود و تنها تحصیل کردۀ این خانواده ، در لندن در جمع چند نفر وطن فروشِ دیگر از جمله سیستانی و نگارگر ، گفت : دوستان ! زمانیکه جلد اول کتاب افغانستان در مسیر تاریخ چاپ شد ما در کابل بودیم و قدرت هم در دست ما بود لذا به آسانی این کتاب را مصادره و توقیف کردیم ولی امروز که در خارج هستیم و قدرتی هم نداریم بایستی با سیاست و توطئه ، جلو پخش گستردۀ کتاب را بگیریم و آنرا بدنام کنیم . آنگاه به سیستانی مأموریت داد تا بنویسد که جلد دوم کتاب افغانستان در مسیر تاریخ یک زندگینامه است نه یک تاریخ حقیقی و به نگارگر گفت تو باید شایعه کنی که این کتاب نوشتۀ میر غلام محمد غبار نیست و آنرا حشمت خلیل غبار به رشتۀ تحریر در آورده و آنان این کار را در سطح وسیعی انجام دادند . خوشبختانه این توطئه خنثی گردید و روشنفکران ، آزاد اندیشان و ملت نجیبِ کشور از این کتاب استقبال بی نظیر بعمل آوردند چون از یکطرف آقایان سیستانی و نگارگر را خوب میشناختند و از طرفی میدانستند که شادروان غبار با نوشتن جلد اول این کتاب به قلۀ شهرت رسیده و احتیاجی به تبلیغ ندارد و اگر آقای حشمت خلیل غبار آنرا مینوشت حتماً برای بدست آوردن شهرت، آنرا به اسم خود بچاپ میرسانید چنانچه پیوست های جلد دوم کتاب، به قلمِ ایشان میباشد .
در موردِ کتاب افغانستان در پنج قرن اخیر نوشتۀ مرحوم فرهنگ ، به عقیدۀ اغلب کارشناسانِ رشتۀ تاریخ ، این کتاب اثری اقتباسی میباشد نه نوشته یی تحقیقی . ضمناً در این تاریخ ، مرحوم فرهنگ سعی نموده تا از « نادرشاه » دفاع نماید . از طرف دیگر ایشان هم در حکومت های خانوادۀ نادرشاه به عنوان سفیر و … مشغول بکار بوده و هم بعنوانِ مشاور رییس دولتِ دست نشاندۀ شوروی « ببرک کارمل » ایفای وظیفه میکرده و شما هم که از ایشان دفاع مینمایید به دلیل وابستگی تان به این حکومت هاست .
در موردِ پاراگرافِ هشتمِ دُر فشانی های انتقادیِ تان که مینویسید : ( … پس میخواهم برای آقای شاه امیر بگویم که بر علاوۀ ایشان که از مدت سی سال به این طرف در غرب پناه گرفته اند و …)
و در ادامه با توجه به اینکه شما معلمِ اخلاق نیز میباشید و حرمتِ کلام را هم حفظ مینمایید ، چنین میفرمایید : ( … اگر آقای فروغ از تاریخ چیزی یاد شان باشد باید « بشرمند » ، زیرا آنانیکه آقای فروغ را زیر بال خود بزرگ کرده اند هزار بار بر جنگسالاران و فتنه انگیزان انگلیسی امریکایی روسی شرف دارند که اضافه تر از سه دهه ، همه داشته های ما را با خاک یکسان و وحدت ملی را از هم پاشیده اند . حالا اگر آنان سفاک و بی اراده بوده اند افتخار شان در اینست که گاهی به دامان اجانب نیفتاده و پایبوس شان نبوده اند . ) در این مورد بایستی به عرض مبارکِ تان برسانم که :
یک – اینجانب سی سال نه بلکه سی و سه سال است که از کشور هجرت نموده ام یعنی در سالِ 1355 خورشیدی و در زمانِ حکومتِ خودکامۀ داوود خان و آنهم به دلایل سیاسی میهن را ترک و تا به امروز « با توجه به وقوع جنایت های سی سالۀ بعدی بدستِ نوکرانِ اجانب » به کشور برنگشته ام ولی خلافِ گفتۀ شما در این مدت به غرب پناه نبرده و تا به امروز هم در زیر سایۀ « سوسیال » زندگی نکرده ام و در تمامِ مدت زندگی ام با کار و احداثِ پروژه های ساختمانی امرارِ معاش نموده ام و تازه سه سال است که مقیم اروپا میباشم و آنهم به دلیل اینکه به خانواده ام پیوسته ام ولی در این مدت باز هم زیر چترِ سوسیال بسر نبرده ام و جنابعالی زود تر از بنده تشریف فرمای اروپا شده اید یعنی از سالِ 2002 میلادی تا کنون در اتریش بسر میبرید و قبل از آن به گفتۀ خود تان در افغانستان بسر میبردید بدین معنی که تا سال 1992 در کابل و بعد از آن تا سال 2002 در هرات بکار مشغول بودید. پس بدین صورت جنابعالی که از حکومت های دست نشاندۀ شوروی ، مجاهدین و طالبان بدگویی مینمایید ، خود در خدمت آنان ایفای وظیفه می کردید و بعد از آن و برای گریز از موآخذه به غرب پناهنده شده اید « ظالم در چهرۀ مظلوم » . و اما اگر دیگران که شما آنها را مثال میزنید ، از کشور به غرب یا جاهای دیگر مهاجرت کرده اند به دلیل در امان ماندن از اعدام های دسته جمعی و زندان و شکنجه که توسط حکومت های دست نشاندۀ شوروی « تره کی ها ، امین ها ، کارمل ها ، نجیب ها و نوکران آنها همچون سیستانی ها ، نگارگر ها و … که شما مدافع و سرسپردۀ آنان میباشید » صورت میگرفت ، اجباراً کشور را ترک نموده اند . [ برای مزید اطلاع در موردِ زندگینامۀ تان ، به سایتِ « افغان موج » یعنی سایتِ خودِ تان مراجعه کنید !! ]
دو – فروغ همه چیزِ تاریخ را خوانده و فراموش نکرده و از جنایاتِ هشتاد سالۀ این وطن فروشان « از سالِ 1308 خورشیدی تا به امروز » به خوبی باخبر میباشد و به همین دلیل زیر بار ظلم و زور نرفته و نه با داوود خان ، نه با حکومتهای دست نشاندۀ شوروی ، نه با دولتِ مجاهدین ، نه با طالبان و نه با حکومتِ هفت سالۀ کرزی هیچگونه رابطه و همکاری نداشته است . ضمناً زیرِ بالِ خانوادۀ مستبدِ حکمران بزرگ نشده و با مالیات و پولِ بیت المال تحصیل کرده ولی این شما هستید که با همۀ این رژیم ها همکاری داشته و در جنایاتِ شان شریک و سهیم میباشید و به همین دلیل این جنایات را توجیه نموده و روی وطن فروشی خود و آنان سرپوش میگذارید و میفرمایید که آنان پروردۀ دامانِ اجانب نبوده و نیستند !! به این میگویند : « پُر رویی » .
در پایانِ صحبت هایم با آرزوی سعادت ، سلامت و بهروزیِ همه نویسندگان ، روشنفکران ، فرهیختگان و تک تک هم میهنانِ عزیزم ، قطعه شعری از خود را که در ارتباط با موضوعِ این مقال سروده ام تقدیمِ خوانندگانِ گرانقدر مینمایم و میگویم : عدو شود سببِ خیر اگر خدا خواهد .
با عرض ادب
مهندس شاه امیر فروغ
شیاطینِ آدم نما
شعری از : مهندس شاه امیر فروغ
اکنــــون کـــه این نا بخردان ، از جهل تــوفان کـــرده اند
بنـــگر بــــه نــــادانـــی خـــود ، فـخرِ فراوان کــــرده اند
سر هـــا تـــهی بـــاشد ز مُخ ، روی سیـــه ، ابـــلیس رُخ
داده ز کـــف شرم و حیــا ، بیــعت به شیطــان کـــرده اند
پست و دنی ، بی معرفت ، بی چشم و رو ، وحشی صفت
دردا چـــه بی شـــرم و حیــا ، بس خانه ویـــران کرده اند
مانــنــدِ زرگـــر بـــا هنــر ، مس را طـــلا انـــدوده انــــد
وانــــگه به صـــد نیرنگ و رنــگ ، تقدیمِ نادان کرده اند
مانـــنـــدِ شیطــــانِ دنــــی ، ظـــاهر فریـــب و مــــهربان
اَنـــکر رُخـــان ، از هر دری ، خــــود را نمایان کرده اند
بـــا کیـــد و تـــزویـــر و ریـــا ، بــا جهل و مکرِ نــابــجا
از بــــهـــر قتـــلِ مردمـــان ، بـــا خویش پیمان کرده انــد
امــــا دلــــیـــرانِ وطــــن ، مــــردانِ بــــا ایـــمـــانِ مــــا
بــــهـــرِ نـــجـــاتِ مـــمـــلکت ، بیــعت به قـرآن کرده اند
شانزدهمِ فبروری 2009 « لندن »
یادداشت : این نوشته در فبروری 2009 از طریقِ سایت های وزین خاوران و کوفی در معرض دید خوانندگانِ ارجمند قرار گرفته است .
M.G.M.Ghobar – « غبار » تاریخ نگار فرزانه ای که امروز نداریم
M.G.M.Ghobar – « غبار » خورشیدِ همیشه تابان ، در آسمانِ تاریخِ کشور
M.G.M.Ghobar – افغانستان در مسیر تاریخ یا محکی در ارزیابی تاریخ افغانستان مجموعه مقالاتی از آقای نجیب سخی<?xml:na
M.G.M.Ghobar – تصويربا صلابت غبار
M.G.M.Ghobar – درختها ايستاده مي ميرند
M.G.M.Ghobar – سخنی چند پیرامون شخصیت والای غبار
M.G.M.Ghobar – غبار در سیمای مدافع سیستم تفکیک قوای ثلاثه در افغانستان درخشید armaghanmille
M.G.M.Ghobar – غبار علامه
M.G.M.Ghobar – غبار مورخ زمانه ها
http://m.g.m.ghobar.googlepages.com/%D8%BA%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%85%D9%88
%D8%B1%D8%AE%D8%B2%D9%85%D8%A7%D9%86%D9%87%D9%87%D8%A7
******************
http://www.youtube.com/watch?v=W4IAGzFzOAA
http://www.youtube.com/watch?v=G9BTv0TV7b4
http://www.youtube.com/watch?v=hYeJU5VQoj8
http://www.youtube.com/watch?v=DxrGEnvf5Fw
***********************
مير غلام محمد غبار بزرگترين تاريخنويس، روزنامه نگار و مبارز نستوه راه آزادی در افغانستان .
غـــــــــبار
سخن چــــــــــون تیر برقاتل کشیدی
وحــــــــــق را بر رخِ باطل کشیدی
زدی صیقل به سنگِ سختِ تـاریخ
“غبار” از شیشه ی هر دل کشیدی
رازق طغیان
3/جنوری/2013
************************************
Shahamir Forough shared a link.
17 minutes ago near London, England
به بهانۀ شانزدهم بهمن ماه ( سی و پنجمین سالروز درگذشت زنده یاد میرغلام محمد غبار )
نوشته یی از : مهندس فروغ
انتشار جلد اول و دوم کتاب افغانستان در مسیر تاریخ بصورت آنلاین
بر هیچ کس پوشیده نیست که جلدِ اولِ کتابِ گران سنگِ افغانستان در مسیر تاریخ ، اثر مؤرخ بی بدیل ، روزنامه نگار شجاع ، مبارز خستگی ناپذیر و آزادی خواهِ واقعی کشور افغانستان یعنی زنده یاد میر غلام محمد غبار که به دلیلِ دفاع از حق و آزادی ، عمری را در شکنجه گاه ها و زندان های ستمشاهی یا تبعید گاه های دوردست و بد آب و هوا گذراند و هرگز تسلیمِ زر و زور و تزویر نگردید ، بار اول در سالِ 1346 هجری خورشیدی در 840 صفحه و در 3000 نسخه در مطبعۀ عمومی کابل به طبع رسید ولی بلافاصله به واسطۀ دولتِ جبّار ، توقیف و مصادره شد تا در دسترس مردم قرار نگیرد . جلد دوم این کتاب در سال 1999 میلادی توسط جناب حشمت خلیل غبار ( فرزند فرزانۀ شاد روان غبار ) در 5000 نسخه و 285 صفحه در مطبعۀ امریکن سپیدی – هرندن – ویرجینیا ، در ایالاتِ متحدۀ آمریکا به دست نشر سپرده شد .
هر چند این تاریخ وزین به دلیل تقاضای خوانندگان ، چندین بار تجدید چاپ گردیده و تیراژ آن به مرز چهارصد هزار نسخه رسیده است ، ولی باز هم با توجه به نیاز جوانان مشتاق ، مخصوصاً جوانانی که در قاره های آمریکا ، اروپا و اقیانوسیه به سر میبرند و هیچگونه دسترسی به کتاب افغانستان در مسیر تاریخ ندارند ، از طرف دیگر به دلیل اینکه مقاماتِ استبدادی همواره سعی دارند تا تاریخِ واقعی مردم افغانستان را تحریف نموده و تواریخ جعلی را روانۀ کارزار نمایند ، هر دو جلدِ این اثر ارزشمند با اجازۀ آقای حشمت خلیل غبار ( دارندۀ حق قانونی کُپی رایتِ هردو جلد ) ، به تازگی توسط انتشارات محسن در فایل های PDF ( جهت جلوگیری از هرگونه تحریفی ) ، بصورت دیجیتال تقدیم علاقه مندان این کتاب گردیده است که به سادگی بصورت مجانی قابل دسترسی ، دانلود روی CD ، کِپی برداری و چاپ میباشد .
مبرهن و آشکار است که کتابِ افغانستان در مسیر تاریخ یگانه تاریخ واقعی و علمی مردم مظلوم و مبارز این کشور می باشد که ضد استبداد ، ارتجاع ، استثمار و استعمار نگارش یافته و به مردم به ویژه جوانان که آینده سازان این آب و خاک اند ، تعلق دارد نه به ریزه خواران آستان استبداد ، ارتجاع ، استثمار و استعمار . لهذا مطالعۀاین کتاب ارزشمند را از طریق لینک های زیر به جوانان عزیز و علاقه مندان تاریخ واقعی توصیه می نمایم .
جلد اول کتاب افغانستان در مسیر تاریخ که در 9 بخش بصورت PDF « جهت جلوگیری از حجیم شدن فایل » تهیه گردیده است ، از طریق لینک زیر در اختیار همگان قرار دارد :
http://www.scribd.com/collections/3641938
جلد دوم این کتاب را که در 3 بخش تهیه شده ، می توانید از طریق لینک زیر به خوانش بگیرید :
http://www.scribd.com/collections/3709409
با عرض ادب
مهندس فروغ
*******************************
نویسنده : نجیب سخی
هجوم ضد فرهنگ و افغالنستان در مسیر تارخ
اینکه میبینی خلاف آدم اند ـــ نیستند آدم غلاف آدم اند « مولوی »
بوسیلهٔ نوشته های فرزندان مرحوم میر غلام محمد غبار اطلاع حاصل کردیم ، که فرد مشهد نشینی بنام کاظم کاظمی ؛ در شرائطی که دیگر افغانها را از مشهداخراج میکنند؛اما او افغانستان در مسیر تاریخ را بدون اجازه و استشاره قانونی؛ ایرانی نویسی کرده است ؛ باوجود در خواست وممانعت خانوادهٔ مرحوم غبار ؛ او مانند کسیکه اجرت اینکار ار از قبل دریافت کرده باشد ؛ این دستبرد را بسر رسانیده است !
در حقیقت طرز ادای اصطلاحات ، مراودات محیطی و شکل گرامری زبان پارسی دری ، که در آن لحن کلام ، آهنگ زبان و سکهٔ صدای این مؤرخ نهفته است ؛انرا بادستنویس خورده کاتب ایرانی قلم و ایرانی صداعوض کردهاند .
اگر تاریخ بیهقی را از ادبیات بیهقی منزوی کنیم ، صیاق کلام و عِطر زمان و دوران بیهقی را از آن زدوده ایم ؛ اگر ادبیات وطریق بیان علامه ابوالفضل را از آئین اکبری بیرون کنیم، این کتاب بروایتی خشکی مبدل میگردد ؛ چنانچه ترجمهٔ اردوی آن شاهد این مدعاست .
تنها از طریق طرز بیان وادبیات کاتب فیض محمد هزاره در سراج التوریخ ما آگاه میشویم ، که ملت ستمکش هزاره ، قربانی چه ظلم وجنایت هولناکی در عصر امیر عبدالرحمن شده بودند .
دولت ایران مشتی افراد بیخبر و سبک مغز را مورد نوازش وتفقد اداری ، مطبوعاتی ، و … قرار داده است ، در نتیجه این هیچمدانان خود را چیزدان تصور کرده ؛ لهذا آنها را در نقش مؤرخ ، ادیب ، شاعر ، و … کوک کرده و میچرخاند! (۱) ؛ واگر نه شخصیکه حداقل قریحه وسواد داشته باشد ؛ میداند که ادبیات مؤرخ معرف احاطه و شناسائی او در موضوع مورد بحث اش است ، یعنی ادبیات در زبان اصلی مؤرخ بخش جدا ناشدنی از تاریخی که نوشته است میباشد ؛ لهذا تحریف این ادبیات تحریف بحث تاریخی است ؛ آیا اینها مقصد دیگری دارند بجُز از تحریف تاریخ ، زبان و فرهنگ ما ؟!
اگر تاج التواریخ ایرانی نویسی شده را بخوانیم ؛ما با ادبیات نیمه پارنوگرافی مجله های زن روز و اطلاعات هفتگی عصر رضاشاه مواجه میشویم ، که این نزول سطح قلب هر افغان باحساس را جریحه دار میسازد ،که تاج التواریخ یا هر اثر دیگر مربوط بتاریخ ،سنت و روایت ملت ما مستحق چنین بیعرضگی و بیحرمتی نیستند !!
این ایرانی نویسی ها برای ما واقعاً ماتم و عزای فرهنگی هستند ؛ لهذابه تمام ملت افغان ومخصوصاَاهل قلم و فرهنگ ؛ جدا از موضع و نظر شان در مورد اثر مرحوم غبار ؛ فرض است، که بپا ایستاده شوند تا آهنگ کلام این مؤرخ بزرگ را سلاخی و سانسور نکنند ! ؛ زیرا این دشمنان علم و آگاهی ملت ما ؛ بهمین نکته اکتفا و بسنده نخواهند کرد.
راد مردی که عمر را در زندان ، تبعید و تبعیض بسر برد ؛ اما تاریخ این ملت را نوشت ؛ نباید اجازه داده شود، که مشتی افراد معلوم الحال، ادبیات و زبانش را زندانی ایرانی نویسی ئی فارسی شیرازی بسازند ! .
او در خانوادهٔ دری زبان تولد شده ، در دامان پاک و پر از مرحمت مادری بزرگ شده ، که با همین زبان درس مردم داری و وطنپرستی را برایش آموخته است ، این مؤرخ با همین زبان پارسی در ی فکر کرده ، و در همین زبان نوشته کرده ، و در حالیکه بهمین زبان تکلم میکرد ؛ این جهان را وداع نموده است .
این بالاتر از استعمار فرهنگی در یک جهت و فرهنگ فروشی در جهت دیگر قضیه است ، که صیاق کلام ، جهت و مرام سخن مؤرخی را با تعویض کلمات ،اسما وافعال تغیر بدهند ؛یا اینکه صادقانه، و درشت بنویسند که بزبان ایرانی ترجمه شده است ؛ تاهمه بدانند که این متن اصلی و کلام نویسنده نیست ؛ در صورت غیر تاریخ ؛ خاکفروشان و فرهنگ فروشانرا در عین ترازو وزن میکند .
اتنهی .
۱ـ این شیوه را انگلیس زیاده از دوصد سال میشود که اختراع نموده است ، یعنی مهرهها و دستیاران آیندهٔ خود را از قبل زیر نام شاعر ، فیلسوف، مؤرخ ،عالم دین و غیره ، معروف و مشهور میسازد ؛ تا گاهئیکه این مهرهها فعال میشوند؛ موجودیت شان شک و تردید خلق نکند
*****************************