پایه های مستحکم خرابات کابل و ظهورسرتاج موسیقی کلاسیک، استاد محمد حسین سر آهنگ نویسنده: رفیق سید احسان واعظی

بنا بر موجودیت آثار، شواهد و مدارک معتبر تاریخی، ایجاد و نواختن آلات ابتدایی موسیقی و رقص وآواز در سرزمین باستانی ما سابقۀ طولانی داشته که در مراحل بعدی همگام با دیگر عرصه های هنری راه تکاملی اش را پیموده است.
طی ادوار پيشين، تا زمانی که گروه های هنری موسیقی از هندوستان به کشورما مهاجرت ننموده بودند، شیوه و سبک مسلط موسیقی در سرزمین ما، موسیقی خراسانی بوده و اشکال مختلف محلی داشته که در تذکرات و مصاحبه های اساتید موسیقی کشور، گاهی از آن بنام موسیقی ایرانی نیز یاد نموده اند. چنانچه که هنرمندانی مانند رجب هراتی، حیدر نمد مال، سید قریش و آکه عبدالرحمن که همواره با پنج تار آواز خوانی میکردند، از آوازه و شهرت بسزایی برخوردار بودند و حتی همزمان با هنرمندانی که تازه از هندوستان وارد کشور گردیده بودند، در دربار ها هنر نمایی میکردند.
بنابر روایتی، امیر شیر علی خان در سفری که در سال 1248 خورشيدی به هندوستان داشته، از جملۀ پروگرام های تفریحی که در آن سفر از طرف مقامات هند برای وی تنظیم گردیده بود، یکی هم استماع و مشاهدۀ گروه هنری موسیقی و رقص هندی بود. در ضمن از طرف مقامات هندی به میزبانان امیر هدایت داده شده بود که هر آنچه از وسایل تفریح و تفنن را که امیر به وی علاقه مندی داشته باشد، بحیث تحفه برایش پیشکش شود و امیر از آن جمله یکی هم همین گروه هنرمندان رقص و آواز را که خیلی ها مورد علاقه اش قرار گرفت، انتخاب نمود که شاید به اتفاق امیر و یا بعدأ وارد کشور گردیده باشند.
در کتاب سرگذشت موسیقی معاصر افغانستان، تألیف هنرمند پر آوازه و پژوهشگر توانای کشور جناب عبدالوهاب مددی چنین آمده است:
« بر اساس یک مصاحبۀ استاد نتو که در شمارۀ دهم سال 1350 ه ش مجلۀ لمر به چاپ رسیده است، هنر مندان آتی الذکر پس از سفر امیر شیر علی خان به هند، از آنکشور وارد کابل شدند : میا سمندر خان، (پدر کلان استاد نتو)، استاد سائین گوند علی خان، میا مهتاب خان، استاد گامو خان (پدر کلان مادری استاد سر آهنگ)، برپور خان، طالع مند، استاد کریم بخش و استاد خدابخش (پدرکلان پدری استاد رحیم بخش) طبله نوازان، رنگ علی ( رباب نواز)، راجی ، استاد محمد اکبر (پدرکلان مادری استاد رحیم بخش) و قندو (سارنگ نوازان) وخانم مینا ( آواز خوان). این هنرمندان هندی برای نخستین بار در تاریخ موسیقی افغانستان، حدود بیش از یک قرن پیش، راگ خوانی، َدربت خوانی و ترانه خوانی را که از انواع معروف موسیقی کلاسیک هند بود، در دربار امیر شیر علی خان به اجرا در آوردند و در ضمن عده ای از سردار ها و شهزاده گان نزد ایشان شاگرد موسیقی شدند ».
بنابر افکار و ذهنیت های تلقی شدۀ مسلط در جامعه، آواز خوانی و رقص تا آنزمان بدعت و عمل قبیح تلقی میگردید و بهمین اساس در اول مرحله این هنرمندان در بالاحصار مسکون گردیدند و بعدأ در محله ای بنام خواجه ُخردک که در نزدیکی بالا حصار قرار داشت، برای آنها منازل رهایشی اعمار گردید و بخاطر مصونیت جان و مال آنها از اذیت وآ زار مردم، پهره دار ها را توظیف نمودند. روزهائیکه آنها برای اجرای کنسرت و هنر نمایی به دربار میرفتند، همراه با آلات موسیقی شان توسط فیل ها از راه کوچه غرغره به بالا حصار انتقال میگردیدند.
در زمان امیر عبدالرحمن خان موسیقی تا حدودی عمومیت پیدا کرد و راهش را در محافل سرداران و در مجالس، نشست ها و حلقات معروف بلند پایه ی خارج از دربار باز نمود.
در زمان عبدالرحمن خان، بعد از تسلط کامل دولت بر نورستان، تعدادی از اهالی آن ولايت شامل زنان ومردان منحیث اسیران بکابل آورده شدند و در میان آنها زن زیبایی بنام “گلشاه” نیز شامل بود که وی بعد ها نزد استاد میا سمندر خان بحیث شاگرد به آموختن موسیقی پرداخت. بهمین ترتیب زن دیگری بنام “صوبی” و دخترش “دیتو” که آواز خوانان بودند نیز از هند بکابل آمدند و مقارن با آن دو زن آواز خوان دیگری بنام های کاکل و گوهر نیز به آنها پیوستند.
با جا بجا شدن اولین گروه هنرمندان هندی، تطابق آنها با محیط و اشتغال شان در مشاغل حرفوی (آواز خوانی و نوازندگی) و غیر حرفوی و بهبود نسبی شرایط زندگی ، مهاجرت تعداد دیگری از هنرمندان که با گروه اولی هم پیوندی ها و قرابت های فامیلی و خانوادگی و نهایتأ روابط مسلکی از جهت هنر موسیقی داشتند، نیز با آنان پیوستند.
بنا بر تذکر محترم عبدالوهاب مددی در کتاب سرگذشت موسیقی معاصر افغانستان:
« ستار جو (پدر استاد قاسم از کشمیر و همچنان عطا حسین (پدر استاد غلام حسین) از لاهور به کابل آمدند و آنجا متوطن شدند. استاد غلام جیلانی سارنگ نواز (مامای استاد غلام حسین)، استاد قربانعلی آواز خوان (پدر استاد نتو) و کریم حسین (برادر استاد غلام حسین) نیز از جملۀ هنر مندان و استادان معروفی بودند که در همین زمان از هند وارد کابل شدند و با ورود اینان موسیقی هندی رنگ و رونق تازه ای به خود گرفت و کوچۀ خواجه خردک که صرفأ هنرمندان موسیقی در آن سکونت داشتند، بنام ” کوچۀ خرابات” یا “گذر خرابات” شهرت یافت و تا امروز این محل به همین نام معروف است ».
با مهاجرت عده ی کثیری از هنرمندان هندی و گسترش فعالیت های هنری آنها، شیوۀ موسیقی خراسانی تقریبأ آهسته آهسته از کشور برچیده میشود وموسیقی سبک هندی جاگزین آن میگردد. موسیقی کلاسیک هندی که در آغاز مرحله شکل َدربت خوانی، راگ خوانی و ترانه خوانی را داشت، در مرحلۀ بعدی غزل خوانی به گونه ی جدیدتری وارد میدان میشود.
از هنرمندان اخیر یاد شده، نسل دیگری پا به عرصۀ موسیقی میگذارد که آنها به موسیقی هندی در کشور ما ، شیوه و روحیۀ ملی می بخشند و آهنگ هایی را در اشعار فارسی ـ دری و پشتو می سرآیند.
سر حلقۀ این هنرمندان، استاد قاسم و استاد غلام حسین هستند که پدران شان از جمله استادان هندی ساکن در افغانستان، ولی خود آنها متولد در شهر کابل بوده اند. این دو چهرۀ درخشان هنر موسیقی، با کار و تلاش پیگیر، رسالت موسیقی کشور را به دوش گرفتند و ده ها شاگرد کسبی (مسلکی) و شوقی در آواز خوانی تربیه نمودند. ستار جو پدر استاد قاسم بوده که از وی علاوه بر استاد قاسم، چهار پسر دیگر به نامهای محمد رستم، شیر محمد، محمد شفیع و جبار و یک دختر بنام سید بی بی باقی ماند . محمد رستم، محمد شفیع و جبار که در آغاز راه هنر موسیقی را انتخاب نموده بودند، بعد ها موسیقی را ترک گفتند و دراین میان تنها استاد قاسم این راه را با سعی و تلاش پیگیر و به شیوۀ علمی و فراگیر آن ادامه داد.
استاد قاسم افغان
استاد قاسم در سال 1262 خورشیدی دیده به جهان گشود. در آغاز فعالیت هنری اش بنام قاسم جو عرض وجود نمود و بعدأ افتخار بنیان گذاری اولین مکتب موسیقی معاصر کشور را حاصل کرد. ازاین به بعد موصوف بحیث استاد مسلم موسیقی معرفی گردید و بنام استاد قاسم افغان قلوب هنر دوستان را تسخیر و شهرت و محبوبیتش همگانی شد. موصوف زبان اردو را نزد پدر و زبان فارسی ـ دری را از مادرش که کابلی الاصل بود فرا گرفت و بعد جهت کسب تعلیمات ابتدایی روانۀ مسجد مدرسۀ علیا ( که حیثیت مکتب را در آن روزگار دارا بود) گردید. پدرش ستار جو اولین استاد موسیقی قاسم جو بود که به وی َمدم نوازی را آموزش داد و بعد نزد استاد قربان علی خان دست شاگردی دراز کرد.
آخرین استاد وی پیارا خان هندی بود که در زمان سلطنت امیر حبیب الله خان از هند بکابل آمد و استاد قاسم نزد وی شاگرد شد و بعد آن چند سفری در هند داشت و از آن جا نیز چیز هایی آموخت و علم موسیقی را تکمیل کرد، تا اینکه خود به مرتبت استادی رسید و شاگردانی را تحت تربیت قرار داد.
در همین موقع بود که تعدادی طور کسبی یا شوقی نزد استاد زانو زدند و منحیث شاگردان دروس موسیقی را از وی فرا گرفتند.
از شاگردان کسبی استاد قاسم که نزد وی ُگر یا شکر ماندند و در دست های شان توسط استاد ” پانره” ( تار دو رنگی از ترکیب رنگ های سرخ و سفید که به دست شاگرد بسته میگردید) ، گذاشته شد، علاوه از پسرانش استاد یعقوب قاسمی، یوسف قاسمی، آصف قاسمی و نواسه دختری اش موسی قاسمی، استاد غلام نبی نتو، استاد رحیم بخش، استاد حاجی محمد صابر ، استاد نبی گل، استاد رحیم گل، رجب علی مزاری، محمد سلام جلال آبادی مشهور به سلامی، گل محمد قندهاری، استاد محمد عمر رباب نواز و خواننده، عبدالشکور سنتور نواز، طلا محمد پدر استاد هم آهنگ، استاد غلام نبی دلربا نواز، عبدالواحد سارنگ نواز، صاحب گل دلربا نواز، خانم هیره، خانم بهایی هندی و برخی دیگر بوده اند و از شاگردان شوقی استاد قاسم از مرحوم میرزا نظر، ماما باقی، صاحبداد عکاس، میرزا غلام حیدر، حافظ محمد اکبر، میرزا محمد شریف پدر رحیم جهانی، استاد برشنا، استاد سمیع جان سراج، محمد حیدر نیسان، سردار کریم جان نام برده شده است.
همچنان تعدادی از اهل هنود، چون تاراچند، بوله ناسه، نند کشور، جگن ناسه هندی کلارنت نواز رادیو کابل وقت، طبیب حکیم جی، بهایی لکمی چند، چاول و مستانه سنگ نیز در هنر موسیقی از استاد قاسم کسب فیض نموده اند.

استاد قاسم با پسر ارشدش استاد یعقوب قاسمی
رحيم بخش جوان ( درحال نواختن حارمونيه ) در محضر استاد قاسم ( سمت چپ )، استاد يعقوب قاسمی هم در سمت راست ديده می شود .

محترم عبدالوهاب مددی در کتاب ” سرگذشت موسقی معاصر افغانستان” که چگونه پای استاد قاسم به دربار کشیده شده، بخشی از مصاحبه ای استاد یعقوب قاسمی پسر ارشد استاد قاسم را که در شمارۀ یازدهم سال 1350 خورشیدی مجلۀ لمر بچاپ رسیده عینأ چنین بازگو نموده است:
« … استاد ستار جو پدر کلان من با دستۀ خود در دربار امیر عبدالرحمن خان نوکر بود و معاش داشت که شب های پنجشنبه و جمعه نوکری بدهد. اما اگر در بین هفته گاهگاهی ضياء الملک (امیر عبدالرحمن خان) به شنیدن ساز میل میفرمود، دستۀ ساز را احضار میکرد. پدرم یعنی استاد قاسم نیز همیشه در دستۀ پدر خود بود و اگرچه در دسته وظیفه ای نداشت، اما عقب پدر خود می نشست. او که در آن وقت شاید 12 تا 13 سال بیشتر نداشت، هنوز درس موسیقی ندیده، در موسیقی دسترسی نداشت و آواز نخوانده بود. در یکی از روز ها ضیاءالملک به خواننده گان دربار امر کرد غزل حافظ را که با این بیت شروع میشود:
” غلام نرگس مست تو تاجدارانند” را بخوانند. خوانندگان همه مات ماندند، زیرا این غزل و یا سایر غزل های دری را یاد نداشتند و خواندنهای که در دربار میکردند، همه َدربت و ترانه بود که الفاظ آن سانسکریت است. در این موقع قاسم در همان صفر سن جرئت کرده و به پا ایستاده شد و گفت: “اگر حضور مبارک اجازه بدهند من این غزل را میخوانم …” .
ضياء الملک پرسید که ” پدرت یاد ندارد، تو چطور یاد داری؟ ” گفت ” صاحب من نزد ملا صاحب کتاب خواجه حافظ را خوانده ام. این غزل را یاد دارم.”
امیر اجازه داد که بخواند. قاسم برای اولین بار با ساز این غزل را خواند و خوب خواند که مورد پسند ضیاءالملک واقع شد و بخششی هم دریافت کرد. ضیاءالملک از استاد ستارجو پرسید که ” خواندن را تو به وی یاد دادی؟ ” گفت: ” خیر، این اولین بار است که من صدای او را می شنوم …” . در آنوقت ها هارمونیه رواج نداشت و استاد ستار جو همرای َمدم می خواند. همچنان بعضی خوانندگان دیگر مانند استاد قربانعلی همراه رباب میخواندند. به هر حال اولین خواندن استاد قاسم در دربار امیر عبدالرحمن خان بود و او بعد از آن نزد پدرش و سپس استاد قربانعلی شاگرد شد.»
در اوایل استاد قاسم نزد سردار نصرالله خان برادر امیر حبیب الله خان با معاش استخدام شد و بعد ها بنابر خواهش امیر حبیب الله خان به دربار وی توظیف شد و خود با دسته اش پول معین از دربار دریافت مینمود. در دستۀ استاد قاسم، استاد فتح (طبله نواز)، حاجی غلام رضاء و خلیفه لعلو پدرکلان هم آهنگ (سارنگ نوازان) ، عبدالستار (سنتور نواز)، آقا محمد پدر موسی قاسمی (دلربا نواز) وی را همراهی مینمودند.
استاد قاسم با ایجاد طرز های تازه، موسیقی هندی را تغییر شکل داد و موسیقی معاصر افغانستانی را که خود شاخۀ جدیدی در شجرۀ موسیقی هندی میباشد، پایه گذاری نمود که بنام طرز قاسمی یا افغانستانی در میان هنرمندان ما شهرت یافت.
استاد قاسم هنرمند چیره دست و استاد توانای موسیقی بود که میتوانست همه انواع آهنگ های کلاسیک و فولکلور را با تمام ظرافت های هنری آن اجراء نماید. به اصول و ارزشهای راگ پابند ومقید بود و در اجرای پیچ و تاب و چاشنی های طویل در غزل خوانی مهارت خارق العاده ای از خود نشان میداد. زمان و موقع اجرای آهنگ ها را نیکو میدانست و در انتخاب اشعاراز ذوق و ابتکار خاص برخوردار بود. نامبرده شعر را خوب می فهمید و درست میخواند و گویند آنقدر اشعار را در حافظه داشت که حتی در آهنگ هایش که چند روز متوالی می سروده ، آن اشعار تکرار نمیگردید. وی در چگونگی انتخاب اشعار متناسب به حالات و خصوصیات محفل مبتکر بی همتا بود و در هر زمینه و موردی که در محفل پیش میامد، میتوانست که شعری را در آن رابطه فی البدیهه بسراید. از احساس وطنپرستی و آزادی خواهی استاد قاسم که آن را با ظرافت و مهارت خاص و در موقع لازم و مناسب تبارز داده، چنین گفته آمده:
” پس از جنگ استقلال افغانستان، وقتی که ” دابس” نمایندۀ انگلیس ها بکابل آمده راجع به شناسایی استقلال افغانستان با حکومت موقت مذاکره داشت و هنوز معاهده امضاء نشده بود، در یکی از دعوتهای رسمی، دابس از استاد سوال کرد که در کدام یک از آلات موسیقی بیشتر مهارت دارد. استاد گفت: “در همه” . دابس گفت: “در پیانو هم؟”. استاد گفت: “آری” . باز دابس پرسید: ” آیا از طرز های موسیقی خاص افغانستان که خود شما ترتیب کرده اید، به من یاد داده میتوانید؟” استاد گفت: “بلی”، اما به شرطی که هر نغمه ای را که من به یک سمت پرده های پیانو شروع کنم شما بطرف دیگر پرده های پیانو عین همان نغمه را بنوازید.” دابس قبول کرد و استاد نواختن ترانۀ استقلال را شروع کرد. صدای ترانۀ استقلال افغانستان در فضای قصر طنین انداز شد و آن گاه استاد به صدای بلند و رسا به خواندن آغاز کرد.
مکتب ماست جای استقلال درس ما نکته های استقلال
دراین حال آواز کف زدنهای مدعوین به شدت بلند شد و دابس که خودش بدست خود ترانۀ استقلال را نواخته بود، به نزاکت مسأله ملتفت شد؛ ولی نتوانست از ادامۀ ان خودداری نماید. بعد درهمین محفل با اشاره به دابس که چشمان آبی داشت، استاد قاسم این بیت را خواند:
می زند چشم کبود تو به مژگان ناخن ترسم ای شوخ میان من و تو جنگ شود
و این بیت:
همین جا صلح کن با ما چه لازم که در محشر(؟) زما شرمنده باشی؟
و در ختم همان محفل استاد این شعر استقلالیۀ مستغنی را خواند که مورد استقبال بی نهایت حضار قرار گرفت:
ناز دارد بی سرو سامانی ام بحر دربر ، قطرۀ طوفانی ام
آسمان سیر است سرگردانی ام مشکل هر کار شد آسانی ام
گر ندانی غیرت افغانی ام
چون به میدان آمدی میدانی ام
کیست؟ افغان در زمان گیر و دار می نترسد از نهیب کارزار
رشک رستم، غیرت اسفندیار کی بود از خصم روگردانی ام
گر ندانی غیرت افغانی ام
چون به میدان آمدی می دانی ام
کی به غیر از جنگ باشد کار من جنگ باشد کار من کردار من
شد فرار از جنگ ننگ و عار من تا به چند ای خصم می ترسانی ام
گرندانی غیرت افغانی ام
چون به میدان آمدی می دانی ام

آنگاهیکه در سال 1914 میلادی محمد ظاهر خان (بعداً پادشاه افغانستان) در خانوادۀ محمد نادر خان متولد شد، بدین مناسبت مقامات سفارت انگلیس در کابل محفل جشن و سرور برگزار کردند ، که این واقعه با اشغال بغداد شریف توسط انگلیسها تصادف نمود. شاه غاسی نیک محمد خان دبیرالملک امیر حبیب الله خان بنابر دستورامیر، از استاد قاسم تقاضا نمود تا بخاطر برگزاری با شکوه تر محفل در آن جا حضور یابد و اشتراک کنندگان محفل را با آواز گیرایش شاد سازد. استاد تقاضای امیر را رد نمود و این امر باعث رنجش خاطر امیر گردید. امیر حبیب الله خان استاد قاسم را احضار کرد و از وی بازجویی نمود که چرا به دستورم بی اعتنایی نمودی و به دعوت دوستانم حاضر نگردیدی؟ و از این بابت دوستانم را آزرده ساختی. استاد قاسم با لحجۀ صریح و بیان فصیح ای که داشت، با صراحت تمام در جواب امیرپرداخت. آولاً با ادای احترام بیان نمود که خاطر مبارک ان حضرت شاد باد! و بعد سخنانش را چنین ادامه داد. شما که امیر یک کشور اسلامی می باشید و خود القاب سراج الملت والدین را انتخاب فرموده اید و من هم که یک مسلمان حنفی مذهب می باشم و درحالی که جایگاۀ غوث الاعظم دستگیر که پیر و مرشد من است، از طرف انگلیسها اشغال گردیده، چطور میتوانستم که در آن مراسم، ساز و سرود نمایم و از آن گذشته در محفل نامگذاری فرزند سپاه سالاری باید میرفتم که حضرت مبارک هم در آن محفل تشریف داشتند. صراحت لحجه و دلایل منطقی استاد قاسم باعث مسرت و رضای خاطر امیر گردید و به موصوف القاب استادی اعطاء کرد و از آن به بعد وی را “استاد قاسم” خطاب مینمود.
در عصر امیر امان الله خان استاد قاسم جهت انجام فعالیت های هنری عازم هند برتانوی گردید و در محضر استادان بزرگ چون آفتاب موسیقی فیاض خان، استاد بسم الله خان، استاد میا قادر بخش، استاد علاءالدین خان بینکاه، اسد علی خان و برخی دیگر هنر نمایی کرد و موفقیتهای چشمگیری را بدست آورد. نامبرده در این سفر القاب ستاره شرق را از کمپنی هنر ماستروایس بدست آورد و برخی از آهنگ های استاد نیز در این کمپنی در ریکارد ها ثبت گردید. استاد پس از بازگشت بوطن، فعالیت های هنری اش را گسترده تر ساخت و همزمان با اجرای وظیفۀ محولۀ دربار، شاگردان بیشتری را تحت تربیه و آموزش قرار داد.
در سال 1332 خورشيدی ، آوانی که رادیو کابل هفتادمین سالگرد خود را تجلیل می نمود، زنده یاد استاد قاسم به اخذ نشان طلایی (خدمت) نایل گردید و در همین محفل بنابر کبر سن تکلیف خدمت در هنر موسیقی از دوشش برداشته شد و با دریافت معاش مستمری آخرین روزهای حیاتش را سپری نمود.
سر انجام شادروان استاد قاسم، این سرحلقۀ خراباتیان بتاریخ 22 سنبلۀ 1335 خورشيدی داعیه اجل را لبیک گفت و در شهدای صالحین بخاک سپرده شد و با هنردوستان و هواخواهانش با این زمزمه وداع نمود:

به تابوتی از چوبِ تاکم کنید به راه خرابات خاکم کنید
به آب خرابات غسلم دهید پس آنگاه بر دوش مستم نهید
مریزید بر گور من جز شراب میارید بر ماتمم جز رباب

ثمرۀ ازدواج شادروان استاد قاسم یک دختر و سه پسر، استاد یعقوب قاسمی، یوسف قاسمی و آصف قاسمی بوده که تمامی انها از این دنیا در گذشته اند و دو استاد بر گزیدۀ این مکتب، استاد رحیم بخش و استاد موسی قاسمی (نواسۀ دختری استاد) نیز به جاویدانگان پیوسته اند.
استاد قاسم شخصیتی بود ، با اراده، متین، ثابت قدم، جسور، متعهد و راست قول. صمیمیت، ظرافت ، شیرین سخنی و خوش مشربی از جملۀ خصایلی بود که درنهادش عجین و در کردارش تجسم یافته بود. با وصف خدمات طولانی اش در هنر موسیقی، اما دریغ و افسوس که از گنجینۀ هنرش جز چند صفحه ریکارد فرسوده که از نواری به نواری کاپی گردیده، چیزی باقی نمانده است. مجلۀ پشتون ژغ در شمارۀ 22 سنبلۀ سال 1336 ه ش در مورد وی چنین نگاشته:
“… بدین گونه استاد قاسم مراحل مختلف هنری اش را پیمود، تا اینکه در زمان سلطنت امان الله خان به صفت استاد موسیقی وطن و خوانندۀ مخصوص دربار مقرر شد و در همین آوان بود که به گرفتن نشان های طلا و الماس به نام نشان ” مسرت ” و نشان یادگار ” استقلال وطن ” موفق شد. او در همین زمان بیش از پیش به فکر ایجاد طرز های جدید افتاد و آهنگهای بی شماری ساخت که نه تنها در آنوقت بلکه تا امروز آن همه طرز ها و آهنگهای زیبا مورد پسند همگان بوده و توسط شاگردان او به اجراء در می آید.”
به پاس خدمات ارزشمند استاد قاسم در عرصۀ موسیقی ، مجسمۀ برونزی وی از طرف وزارت اطلاعات و کلتور آن وقت در هال رادیو کابل نصب گردید، ولی متأسفانه که بعد ها از طرف سیاه دلان فرهنگ ستیز و مزدوران تاریک اندیش مانند بسا گنجینه های هنری و فرهنگی دیگر کشور تخریب گردید.
ستون استوار و مستحکم دیگر هنر موسیقی در خرابات، استاد غلام حسین بوده که در سال 1265 ه ش در پشاور هند بریتانوی دیده به جهان گشود.
استاد غلام حسین (آواز خوان و آهنگساز)

پدرش مرحوم عطاء حسین نام داشت که پیشه اش فروش سبزیجات بود. استاد غلام حسین دروس متداوله را در هنگام کودکی نزد برادر ارشدش مرحوم عبدالحسین مشهور به عبدالله جان فراگرفت و بعد تعلیماتش را تحت نظر معلمین هندی و انگلیسی ادامه داد. از آنجایی که مضمون موزیک جزء پروگرام درسی مکاتب انگلیس ها بود، بنابر استعداد و علاقه مندی ای که به موزیک داشت، شامل مکتب موزیک گردید و بعد از معیاد معینه از آن جا سند فراغت بدست آورد. بعد از فراغت بحیث معاون اسیستانت در بخش موزیک سرکس شامل وظیفه گردید. در زمان امیر حبیب الله خان، استاد غلام حسین در رأس گروه هنر مندان هندی شامل سرایندگان، شعبده بازان، رقاصه ها و گروه سرکس غرض هنرنمایی بکابل آمد. چون در آن زمان اهالی شهر کابل به نام سرکس آشنایی نداشتند و آن را ناتک میگفتند، بناءً استاد غلام حسین که رهبری گروه متذکره را بعهده داشت به ناتکی شهرت حاصل نمود.
از آن تاریخ به بعد استاد غلام حسین با اعضای گروهش که شامل ماستر عبدالغنی شعبده باز، مینا و زهره رقاصه ها، هیره خواننده، استاد غلام رضاء و استاد راجهی پتلی بودند، در کابل ماندنی شدند. چون استاد غلام حسین از آواز گیرایی برخوردار بود، بحیث خوانندۀ دربار عقب پردۀ ملکه علیا حضرت سرور سلطان مادر شاه امان الله در بدل معاش ماهانه پنجاه روپیۀ کابلی توظیف گردید. استاد غلام حسین بعد از اقامتش در کابل بنابر آب و هوای مساعد و اقلیم گوارای این شهر عریضه ای غرض فراخوانی فامیلش از هند بریتانوی به کابل حضور ملکه علیا حضرت تقدیم نمود و بعد از پذیرش تقاضای وی، خانواده اش نیز به کابل مهاجرت نمودند. پدرش مرحوم عطاء حسین در کوچۀ هندوگذر کابل دکان ترکاری فروشی بنأ کردو برادر ارشدش عبدالحسین مشهور به عبدالله جان تحت نظر یک طبیب یونانی با پیروی از تألیفات حکیم اجمل هندی در رشتۀ طبابت ادامه دادو با هنر موسیقی سروکار نداشت. اما برادر دیگرش مرحوم کریم حسین که پیشه ی عطر سازی داشت و بنام کریم حسین عطری مشهور بود، برعلاوۀ شغل اصلی اش، در نواختن طبله نیز با استاد غلام حسین همکاری مینمود.
مرحوم استاد غلام حسین در کابل نزد امام الدین “گوا لیه” پشاوری مطابق عنعنۀ ای که برای فراگیری حرفوی موسیقی وجود داشت، رسمأاجازۀ شاگردی را حاصل نمود و بعد آن برای کسب دانش بیشتر موسیقی، راهی هندوستان گردید. زمانیکه دوباره بکابل آمد، بلافاصله بحیث خوانندۀ دربار موظف شد و آنقدر جایگاه و منزلت اش در دربار بالا گرفت که در سفر های امیر حبیب الله خان، با وی همراه می بود و همچو سایر درباریان از امتیازات خاصی مستفید میگردید. استاد غلام حسین سفر دیگری نیز در هند نمود و در زمان سلطنت امان الله خان مجدداً بوطن برگشت و دوباره به فعالیت های هنری پرداخت. در عصر امانی موسیقی شامل پروگرام های درسی مکاتب گردید. استاد غلام حسین در مکتب استقلال، استاد غلام نبی نتو در لیسۀ حبیبیه و استاد نبی گل در لیسۀ امانی اساسات موسیقی را تدریس میکردند. همچنان استاد غلام حسین در نخستین سینمای بی صدای شهر کابل در کنج عقب ستیژ قرار میگرفت و با نواختن پیانو بینندگان رامجذوب و محظوظ میگردانید. بهمین منوال در سینمای صامت پغمان بنام مهتاب نیز استاد غلام حسین پیانو می نواخت و گاهی اوقات استاد چاچه محمود پدر مرحوم شهید استاد هاشم در طبله و سلطان محمد مشهور به لاله نظر وی را در دلربا و سارنگ همراهی مینودند. بعد از آنکه نظام نامۀ اصلاحات امان الله خان از طرف ملا های دست پروردۀ انگلیس مورد انتقاد، نکوهش و تکفیر قرار گرفت و اغتشاش ملا عبدالله مشهور به ملای لنگ سازماندهی گردید، سینمای صامت پغمان حریق شد و دروس موسیقی که جزء پروگرام های تعلیمی مکاتب بود نیز از میان برداشته شد، زیرا از جمله انتقادات آنها یکی هم ترویج موسیقی بود که آن را بدعت و عمل ضد اسلامی می پنداشتند. در زمان امیر حبیب الله کلکانی استاد راهی پشاور گردید و در آنجا کورس های موسیقی را دایر کرد و شاگردانی را تربیه نمود که سرآمد شاگردانش در پشاور استاد احمد بخش کلارنت نواز پدر استاد شریف غزل، خان محمد و شفیع محمد میباشد. در زمان سلطنت محمد نادر خان استاد غلام حسین بار دیگر بوطن برگشت و در رادیو کابل که جدیداً از پل ارتل به پل باغ عمومی انتقال یافته بود، به تدریس کورسهای موسیقی شرقی آغاز نمود و بخش تدریس کورسهای موسیقی غربی به استاد فرخ افندی محول گردید.
با وصف این که اکثر خوانندگان و نوازندگان حرفوی آن وقت خرابات کابل در مکتب مرحوم استاد قاسم شامل بودند، اما زمانی که مرحوم استاد نبی گل با خانواده اش از تیرا بکابل آمدند، نزد مرحوم استاد غلام حسین به شاگردی زانو زد و بعداً از مکتب موسیقی استاد قاسم نیز کسب فیض نمود.
استاد غلام حسین در عرصۀ موسیقی کلاسیک شاگردانی تربیه کرد که سر آمد آنها پسر ارشدش غلام حسین سر آهنگ میباشد.
پژوهشگر و نویسندۀ توانای کشور جناب محترم عنایت الله شهرانی در فصل اول تعلیقات بر کتاب قانون طرب تألیف سرتاج موسیقی استاد سر آهنگ چنین نگاشته اند:
” یکتعداد شاگردان اماتور مانند محمد ابراهیم نسیم، عزیز احمد پنهان ، وصال، عبدالکریم زیارکش، عبدالرحیم ساربان، خانم خدیجه (میرمن پروین)، داکتر روح افزا، خانم زرین، خانم لیلا، خانم نسیمه، خانم رعنا پتونی، خانم شهلا که بعدأ در حلقۀ شاگردی استاد حفیظ اله خیال قرار گرفت، فارغان آن کورس میباشند.”
” همچنان محترمان عبدالوهاب مددی، ضیاء قاری زاده بنام کبوتر، اسد الله آرام، محمد عیسی نوا (خمار)، استاد اولمیر، استاد شاه ولی ترانه ساز شاگردان غیر رسمی استاد غلام حسین بودند…”
” آهنگ گلفروش به آواز محترمه پروین و آهنگ مارش (داپشتونستان زمونژ) ساختۀ استاد غلام حسین میباشد.”
استاد غلام حسین در سال 1330 در صحنۀتمثیلی معارف (پوهنی ننداری) که به همت و رهنمایی شادروان استاد عبدالرشید لطیفی پایه گذاری شد، بحیث موزیک دایرکتر انجام وظیفه نمود و بعد از تأسیس ریاست کودکستانها در سال 1333 ه ش، تدریس موسیقی کودکستانها بعهدۀ نامبرده گذاشته شد. شاگردان کودکستانها همه ساله در جشن اطفال که نخست در میدان سپورتی لیسۀ استقلال و بعد ها در غازی استدیوم برگذار میگردید، تحت رهنمایی استاد غلام حسین هنر نمایی میکردند که بعد از تقاعد موصوف، تدریس موسیقی در کودکستانها را استاد موسی قاسمی پیش میبرد. استاد غلام حسین بنابر نیروی خلاقه و مایۀ گسترده ای که در هنر موسیقی داشت، توانست که منحیث یک استاد مسلم موسیقی فعالیت هایش را در این عرصه گسترش بخشد. نامبرده که به اصل تکامل هنر معتقد بود، با نو آفرینی و ابداعات بکر و بی نظیرش، به موسیقی شیوه ها و رنگهای تازه ای بخشید. نامبرده نه تنها موسیقی را در حوزۀ خرابات گسترش داد؛ بلکه این هنر والا را از خرابات بیرون آورد وآن را از طریق تدریس کورسهای موسیقی و ترانه خوانی برای اطفال، نوجوانان و دیگر دوستداران موسیقی در کودکستانها، مکاتب ملکی و نظامی، دانشگاه ها و حللقه های هنری وسعت بخشید.

استاد غلام حسين در استود يوی راديو کابل در دهۀ بيست خورشيدی. نوازندگان : استاد فقير حسن ( سارنگ نواز )، استاد معراج الدين ( سيتار نواز )، استاد محمد عمر ( رباب نواز )، استاد محمد رحيم ( تامپوره نواز)، استاد دين محمد ( استاد ماشين) ( سارنگ نواز) و استاد چاچه محمود ( طبله نواز ).

استاد غلام حسین در ساختن آهنگ، نیروی خلاقه ای داشت و بعد از شادروان استاد قاسم، یگانه هنرمندی بود که در میان استادان معاصر خود بیشترین آهنگ ها را ساخت واین توشۀ هنری اش را که با حوصله مندی و کار و تلاش شباروزی فراهم میساخت، با گشاده رویی، بدور از تعصب و تنگ نظری و بدون توقع و چشم داشت مادی در اختیار شاگردان و دیگر آواز خوانان قرار میداد. موصوف که موسیقی اروپایی را قبلأ در مکتب موزیک تحت نظر معلمین هند بریتانوی فراگرفته بود، اساسات آن را نیکو میدانست و بآن علاقه مندی داشت و بنا بر دسترسی و توانایی اش در موسیقی غربی، این موسیقی را نیز بحیث عنصر تازه در ساختن آهنگهایش بکار گرفت. این استاد توانا علاوه از آهنگ سازی و اجرای آهنگ های کلاسیک و غزل، در تنظیم آهنگ های فولکلوریک کشور و اجرای آن به آواز خود و شاگردانش نقش برازنده ای را ایفأ نمود که بدون شک حفظ، تداوم و بقای بخش بزرگ آهنگ های معروف فولکلوریک کشور مرهون کار و فعالیت خستگی ناپذیر وی میباشد.
بنا بر آگاهی و تسلط گستردۀ استاد غلام حسین در موسیقی، موصوف علاوه از تصنیف و آهنگ سازی، شنوندگانش را همواره با آهنگ های زیبا و دلنشین و پارچه های تک نوازی آرام بخش و شور آفرین هارمونیه و پیانو محظوظ و مسرور میگردانید. اما صد ها حیف و دریغ که مسئولین اطلاعات و کلتور آن وقت، بویژه مسئولین بخش موسیقی رادیو افغانستان که در آن زمان امکانات ثبت صفحه و نوار ها در داخل کشور مهیا گردیده بود، در ثبت این همه آثار گرانبها توجه ننمودند و در حال حاضر از آن استاد فرزانه بجز از چند آهنگی که نوار در نوار ثبت گردیده و کیفیت خودرا نیز از دست داده، اثر دیگری بجا نمانده است.
استاد غلام حسین بنابر مریضی که عاید حالش گردید در 27 سرطان سال 1346 ه ش با عمر 81 سالگی داعی اجل را لبیک گفت و جنازه اش در سوگ و ماتم هزاران نفر از دوستدارانش بسوی شهدای صالحین حمل و در آنجا بخاک سپرده شد.
روزنامه اصلاح وقت، یک روز پس از مرگ استاد ، در مورد وی چنین نوشت:
” ستاره ای از آسمان هنر افول نموده و به قانون طبیعت، مردی هنر مند که بیش از هفتاد سال عمرش را در راه هنر و گسترش آن صرف کرده بود، دیروز اسیر پنجۀ مرگ گردید. مردی ضعیف الجثه و لاغر اندام ولی عالی همت و سخت کوش که در برابر تند باد حوادث به هیچوجه مقاومت را از دست نداده و برای ترویج و تعمیم هنر، بخاطر دلخوش کردن مردم جامعۀ خود از هیچگونه مساعی دریغ نداشت، بالاخره راه فنا گرفت و هنر دوستان کشور را عزادار گردانید.”
روزنامۀ انیس نیز پس از مرگ استاد مطلبی را چنین به نشر رسانیده:
“غلام حسین، استاد هنر که سه ربع از عمر خودرا در خدمت هنر برای مردم صرف کرده و فزونتر از صدها شاگرد را در حلقۀ اجتماع با مهارت پرورده و به جامعه تقدیم داشت، سیمای ظاهری خودرا در پایان هشتادو یک سال زندگی در نقاب تیرۀ خاک از ما نهفت. آیا واقعأ استاد از میان دوستان، علاقمندان و شاگردان خود رفته است؟ این سوالی است که خیلی زود جواب نفی میگیرد، زیرا استاد در ذهن کودکان ما در کودکستانها، در گوش جوانان ما از راه امواج رادیو افغانستان و در خاطرۀ شاگردان خود با آنچه به ایشان از هنر آموخته و سپرده است، جاودانه زندگی میکند.”
شادروان استاد غلام حسین دو بار ازدواج کرده و ثمرۀ آن چهار پسر و چهار دختر ، استاد محمد حسین سر آهنگ، خادم حسین، نثار حسین، مختار حسین، زیب النسأ، زهره، زینب و گوهر شاد میباشد که قریب به اکثریت شان با این جهان وداع گفته اند.
استاد نبی گل بنابر گفتۀ خودش در حدود سالهای 1278 تا 1280 ه ش در قریۀ گولایی (یکی از روستا های ولایت ننگرهار) دیده به جهان گشود.

استاد نبی گل (آواز خوان)

پدرش حسن گل نام داشت که از نوازندگان معروف زمانش بود. استاد نبی گل به گفتۀ خودش موسیقی را از هفت پشت به ارث برده بود، در سن ده سالگی اساسات موسیقی و َسرنده نوازی را نزد برادر ارشدش استاد غلام حسن که َسرنده نواز ماهری بود، فراگرفت. بعد نزد استاد قاسم دست شاگردی دراز نمود تا این که به لاهور سفر کرد و به شاگردی استاد پیر بخش رسید.
موصوف پس از بازگشت از کشور هند برای کسب بیشتر موسیقی به سوی استاد غلام حسین رو آورد و از وی نیز بهره گرفت. بهمین ترتیب برای فراگیری طبله نزد استاد چاچه محمود زانو زد و بعد از کسب مهارت در نواختن طبله، در فراگیری آلات دیگر موسیقی نیز همت گماشت. از آن به بعد بحیث یک آواز خوان مستعد و مستقل پایش به محافل هنری کشانیده شد، تا این که پس از تأسیس رادیو کابل در سال 1330 ه ش در جنب اولین آواز خوانان رادیو، آواز خودرا از آن طریق به گوش هموطنانش رسانید. استاد نبی گل که زمانی نزد استاد قاسم و گاهی نزد استاد غلام حسین شاگردی نموده بود، نه تنها رنگ و بوی از سبک های هردو استاد در آهنگهایش جلوه گر بود؛ بلکه ارزنده ترین و درخشانترین موسیقی کشور یعنی موسیقی فولکلوریک با نام وی آغاز گردید. نامبرده توانست که موسیقی فولکلوریک پشتو را که قبلأ توسط عدۀ محدودی از هنرمندان روستایی در مناطق جنوب و جنوب شرق سروده میشد، در قالب ادبیات مردم (لندی ها) در طرز های گوناگون اجرا نماید. استاد نبی گل موسیقی فولکلوریک پشتو را از طریق تربیۀ شاگردانش بسط و گسترش بخشید و خود نیز در سرودن طرز خاصی که بنام تیرایی یاد میگردد، سر آمد تمامی هنرمندان زمان اش گردید. موصوف سالیان متمادی با پیگیری و پشت کار، اصیل ترین ترانه ها، تصنیف ها و خواندن های فولکلور را که از عمق زندگی مردم برخاسته بود، گرد می آورد و این آهنگها را با همان کیفیت خاص و لحن ویژۀ محلی می خواند.



البته شایان ذکر است که جمع آوری، انتخاب، حفظ و بازخوانی ترانه های اصیل، بکر، ناب و دست ناخوردۀ فولکلوریک محلی، ابتکار و مهارتی را می طلبید که تنها استاد نبی با آن توشۀ هنری ای که داشت، توانست از عهدۀ آن موفقانه بدر آید. استاد نبی گل مدتی ازهمکاری با رادیو کابل دوری گزید و راهی صفحات شمال کشور شد و در آن جا صرفأ در حلقات کوچک دوستان، محافل و مهمانی ها آواز میخواند. در خلال این مدت که تقریبأ 8 سال را دربر گرفت، دوستداران آواز استاد نبی گل از شنیدن آهنگهایش بی نصیب گردیدند و برای رادیو کابل نیز این غیابت سخت و گران تمام شد. بعد از آنکه وی دوباره بکابل آمد، همکاری خود را با رادیو از سر گرفت و با اندوختۀ بیشتر هنری صدای گیرایش را در لابلای آهنگ های محلی دوباره به گوش هموطنانش رسانید. استاد نبی گل دوبار ازدواج کرد و حاصل این ازدواج ها بیست و چهار فرزند بوده که اکثریت شان فعلإ از این جهان درگذشته اند. تعدادی از پسران وی سالیان متمادی بحیث نوازنده با رادیو وتلویزیون کشور همکاری داشتند. علاوه بر فرزندان استاد نبی گل، نجف علی رجأ و غلام سرور که یکی آواز خوان خوب و دیگری هارمونیه نواز بوده ، نیز تربیت یافتۀ دستان وی میباشند. این استاد توانا مدتی بحیث معلم کورس های موسیقی در رادیو کابل تدریس شاگردان را بعهده داشت و چند سال هم بحیث منتظم موسیقی بخش پشتوی رادیو کابل وقت، وظیفه اجرا نمود. موصوف به هردو زبان پشتو ودری آواز می خواند و در سفر های زیادی که به کشور های هند، پاکستان و ایران داشته، توانست که فولکلور اصیل محلی کشور مان را به آنها معرفی بدارد.

گرچه که از نامبرده آهنگهای محدودی در آرشیف رادیو باقیمانده، اما کامپوز های زیادی از وی به آواز آواز خوانان کشور سروده شده که یاد و خاطره اش را زنده نگهمیدارد.

سر انجام استاد گرانمایه در نیمه شب جمعه هفدهم جدی سال 1350 خورشیدی پس از یک مریضی طولانی در عمر بالاتر از 70 سال با این جهان وداع کرد و بدین سان سومین ستون مستحکم خرابات فروپاشید.

وزیر اطلاعات و کلتور وقت حین دریافت خبر مرگ استاد نبی گل چنین گفته بود:

” مرگ استاد نبی گل بحیث یک ضایعه بزرگ هنری بشمار میرود. استاد نبی گل مثل استاد قاسم و استاد غلام حسین از بنیان گذاران مکتب موسیقی افغانستانی بود که آهنگهای افغانستانی را با امتزاج ادب این کشور در پایۀ اصول علمی کلاسیک بنا کرد و آن را رنگ و رونق مخصوص بخشید. استاد نبی گل به ذخایر بزرگ آهنگهای محلی دسترسی کافی داشت و چون یک ستارۀ تابناک در مجموعۀ بزرگی از گلهای هنری موسیقی افغانستان، خصوصاً موسیقی پشتو نور پاشید و آن را به روشنی استعداد سرشار خود رنگ و کیفیت تازه بخشید.”
استاد محمد حسین سر آهنگ پسر ارشد استاد غلام حسین بوده که در سال 1302 خورشیدی در محلۀ خرابات واقع گذر خواجه خردک شهر کابل بدنیا آمد.
نامبرده همزمان با آموزش دروس ابتدایی مکتب ؛ فراگیری اساسات موسیقی را نزد پدرش نيز آغاز نمود. پدر به استعداد خلاق و سرشار و ذوق مفرط و بی پایانش به هنر موسیقی متوجه گردید و برای رشد و تکامل بعدی اش در هنر موسیقی تصمیم با اهمیتی اتخاذ کرد. چنانچه که خود استاد غلام حسین در جایی گفته بود، بخاطر این که محبت پدری و محیط پر از ناز و نعمت خانوادگی مانع رشد و انکشاف پسرش در این هنر نشود ، وی را غرض فراگیری موسیقی نزد استاد عاشق علی خان بنیان گذار مکتب ” پتیاله ” در هندوستان برُد، تا نزد وی شاگردی نماید. استاد محمد حسین مدت شانزده سال با اشتیاق تمام و شوق بی پایان برای فراگیری موسیقی نزد استاد عاشق علی زانو زد و بعد از کسب همه جانبۀ علم موسیقی با اندوختۀ گرانبها به وطن بازگشت.
نامبرده در حلقۀ هنرمندان معروف زمان خود پیوست و با تأسیس رادیو کابل، همکاری هنری خود را با رادیو کابل آغاز نمود. هنوز از فعالیت های هنری اش دیری نگذشته بود که استعداد هنری اش در یک فستیوال بزرگ موسیقی که در سال 1329 خورشيدی، در سینما پامیر شهر کابل دایر گردید، در يک آزمون بزرگ قرار گرفت. در این کنسرت تعداد زیادی از هنرمندان داخلی و خارجی منجمله استاد قاسم و استاد برا غلام علی خان نیز شرکت داشتند.
در این فستیوال محمد حسین همچو ستارۀ تابناک درخشید و به اخذ مدال طلا نایل آمد و این اولین مدالی بود که قبل از دریافت القاب استادی به وی تعلق گرفته بود. طی همین سال ریاست مستقل مطبوعات آنوقت لقب استادی را به ايشان تفویض نمود و بعد از مدت زمان کوتاه لقب ” سرآهنگ ” نیز از طرف دولت وقت برایش اعطاء گردید. دیری نگذ شت که استاد سرآهنگ با درخشش بینظیرش که در پرتو استعداد سرشار، توشۀ گستردۀ هنری و کار و تلاش شباروزی بدست آمده بود، در قلمرو موسیقی کشور یکه تاز میدان گردید.
استاد سر آهنگ جهت اشتراک در کنفرانس ها سیمینارها و کنسرت ها ، دعوتنامه های پی درپی از کشور های پاکستان، هندوستان و اتحاد شوروی دریافت مینمود و در این نشست ها با حاکمیت تمام که در خور شأن و مقامش بود، می درخشید و به اخذ ارزشهای معنوی و مادی نایل میگردید. استاد گرانمایه همه ساله با دستان پر تر از سال قبل به وطن بر میگشت و با کسب افتخارات و القاب هنری، کشورش را نیز مفتخر و سربلند می ساخت. نامبرده طی سالهای اخیر زندگی اش، حتی سال دو تا سه مراتبه دراین کنفرانس ها وکنسرت ها دعوت میگردید و تا جايی که برایش مقدور بود، در برنامه ها فعالانه شرکت می کرد و دستاوردهای بزرگی را نیز نصیب میگردید.
استاد سرآهنگ به القاب هنری آتی نايل آمده است :
لقب “کوه بلند موسیقی” از دانشگاه چندیگر هند،
القاب ” ماستر” ، ” داکتر” و “پروفیسور” موسیقی از دانشگاۀ کلاکندرا در شهر کلکته،
لقب ” سرتاج موسیقی ” از دانشگاه مرکزی موسیقی در شهر اله آباد هند،
لقب ” بابای موسیقی” پس از اجرای آخرین کنسرت سال 1357 در دهلی جدید،
و لقب ” شیر موسیقی ” در پایان آخرین کنسرتهایش در زمستان سال 1360 خورشيدی از دانشگاه الله آباد هند.
استاد سر آهنگ در جریان اجرای کنسرت هایش ، دچار حملۀ قلبی گردید و در شفاخانۀ شهر بمبئی بستری شد. داکتران معالج به وی توصیه نمودند که تا صحت یابی کامل نه تنها آواز نخواند؛ بلکه کمتر لب به سخن گشاید، اما نامبرده که حاضر نبود به آسانی دست از هنرش بردارد و با دستان خالی به وطنش برگردد، به محض این که وضع صحی اش بهبود نسبی حاصل نمود، کنسرت هایش را تمام کرد و با کسب دو مدال طلا و نقره ولقب ” شیر موسیقی ” راهی ميهن مألوفش گردید.
مجموع کپ ها و مدال های که استاد بدان ها توفیق حاصل نموده از بیست عدد تجاوز مینماید که بحق میتوان گفت که چه در تاریخ موسیقی کلاسیک کشور ما و چه در موسیقی کلاسیک نیم قارۀ هند کمتر استادی را سراغ داریم که این همه القاب، جوایز هنری و مدال ها را از آن خود کرده باشد. هرگاه رسالۀ ” قانون طرب” را با صد ها برنامه های رادیویی ثبت شدۀ “دآهنگونو محفل” و برنامه های ” موسیقی کلاسیک”، برنامه هایی که استاد در سالهای دراز از آن طریق برای هنر دوستان و شنوندگانش دروس موسیقی میداد، بااین همه افتخارات و القاب هنری که نامبرده بدانها مفتخر گردیده، افزود نمائیم، مقام هنری استاد را نه تنها در کشور؛ بلکه در حوزۀ وسیع فرهنگی ای که ما بدان تعلق داریم، بحیث شخصیت بی همتا، ممتاز و بی نظیر متبلور می سازد.
استاد مددی در یکی از برنامه های موسیقی کلاسیک، در مصاحبه ای که با استاد سر آهنگ داشت، از نامبرده پیرامون القاب هنری ای که در هند و پاکستان به هنرمندان بزرگ داده میشود، توضیحات خواسته و استاد در زمینه چنین بیان نموده بود:
” تعداد این القاب زیاد است و من به قسمتی از آن در رسالۀ قانون طرب اشاره کرده ام و اینک بازهم در این مورد معلوماتی بصورت فشرده در اختیار شما می گذارم:
-” خان صاحب” به کسی میگویند که در موسیقی دسترسی دارد.
– “ماستر” لقب کسی است که هارمونیه یا کلارنت را خوب بنوازد و یا رهبر آرکستر باشد.
– ” نائیک” کسی را میگویند که مخترع راگها باشد و ابتکاری در موسیقی داشته باشد، چنانچه امیر خسرو دهلوی، تانسن، بیجوباورا و گوپال از نایک های معروف بودند.
بعضی القابی هم است که تا کنون صرف یکنفر به کسب آن موفق شده، مثلأ برای استاد فیاض خان لقب ” آفتاب موسیقی” داده بودند ؛ عبدالکریم خان لقب ” پروفیسور” داشت ؛ به استاد علی بخش خان پدرکلان فتح علی خان و امانت علی خان از جانب مهاراجه پتیاله لقب “جرنیل موسیقی” داده شده بود ؛ به فتح علی خان پدر استادم عاشق علی خان لقب “تان کپتان” داده شده بود ؛ نورجهان را لقب ” ملکۀ ترنم” داده اند ؛ روشن آرا بیگم لقب “ملکۀ موسیقی” داشته و بالاخره “سرتاج موسیقی” لقب من است که سال گذشته (1350 خورشیدی) افتخار کسب آن در هند نصیب من شد. البته القاب دیگری هم هست از قبیل “تان رس” ، “گندرب”، “استاد” وغیره که من در رسالۀ قانون طرب به تشریح آن پرداخته ام ….”
استاد سر آهنگ در مورد چگونگی دریافت القاب ” سرتاج موسیقی” در مصاحبۀ یاد آور گردیده که من این لقب را از پوهنتون موسیقی الله آباد که بسیار بزرگ است و تا شهر های چندیگر، بمبئی و کلکته شاخ و پنجه دارد و در آن جا استادان و پروفیسور های زیادی در رشتۀ موسیقی تحصیل نموده اند، بدست آورده ام . من نیز در الله آباد دعوت گردیدم و از من طور نظری و عملی امتحان گرفته شد و سوالهایی که از من مینمودند، بدانها پاسخ میگفتم. اول هفت سر را با نام های قدیم و جدید تشریح نمودم. در این رابطه مختصر بیان نمودم که هفت سر در زمان موسی الانبیا بوجود آمده که قصۀ بس طولانی دارد، اما قبل از این که ” سارنگ یوپندت” در حدود 700 سال پیش کتاب “اتنا گرم” را بنویسد،کتاب دیگری بنام ” شام بید” که از کتابهای قدیم اهل هنود است و به سانسکریت نوشته شده نیز وجود داشته که در آن سُر های هفت گانه بنامهای کرج، کهب ، گندهار، مدهم، پنچم، دهیوت و نکهاد یاد گردیده است. بعدأ امیر خسرو بلخی دهلوی که پدرش از لاچین بلخ و مادرش از پتیالۀ هند بوده، این هفت سر را که افادۀ آن ثقیل و به آسانی سرگم شده نمیتوانست به سا، ری، گه، مه، په، ده، نی، نامگذاری و مخفف ساخته است، که البته آوردن اصول این سر های هفت گانه در قید سرگم که یکی از صنایع موسیقی می باشد، از اختراعات امیر خسرو بوده است. سپس استاد سر آهنگ از استاد خود عاشق علی خان یاد آوری نموده که موصوف برای هر یک از سرهای هفت گانه از لحاظ لغت ، معنی قایل بوده ، به این ترتیب که :
سا- بمعنی عزم متین، در یاد گرفتن این علم عزم متین را بکار بند.
ری- یعنی رب، خداوند جلاله را یاد کن.
گا- بخوان و بعد بخوان.
ما- غرور، اما غرور را از خود دور نما.
پا- پاکی، پاکی را شعار خود کن.
دا- مادیات، مادیات را ترک کن.
نی- تواضع و خمیدگی، متواضع باش.
استاد فقید در مورد میزان حاکمیت و تسلط خود در خواندن راگها و این که کدام راگها مورد علاقه ی شان قرار دارد، در پاسخ به سوالی چنین خاطر نشان نموده است:
” راگهای را که من تا کنون آموخته ام، به همه به یک سویه علاقه دارم و حاکمیت من در اجرای همۀ آنها یکسان است. این درست نیست که بعضی میگویند: من مثلأ راگ درباری را بهتر از دیگر راگها میخوانم. شاید من یک راگ ثقیل را از نگاه کیفیت و کمیت راگ به همان اندازه خوب بخوانم که راگ درباری را می خوانم ؛ ولی چون این راگ ثقیل به ذوق شنونده برابر نیست و برعکس راگ درباری را دوست دارد، فکر میکند که من آن را خوب میخوانم و آن دیگری را خراب .
استاد سر آهنگ در پاسخ به سوالی که جناب عبدالوهاب مددی در مورد این که به چه تعداد از راگها، دسترسی دارند، یاد آور گردیده که تعداد راگها زیاد است و من این را گفته نمیتوانم، اما باید خاطر نشان نمایم که تمامی راگهای مروجی را که در هند یا هرجایی دیگری که کلاسیک خوانده میشود، فرا گرفته ام. بعضی راگهای خاص نیز نزد ما وجود دارد که هنوز رایج نبوده و کسی هم تا حال آنها را نشنیده اند و ما آنها را در میدان هايی که موسیقی باشد میخوانیم. چنانچه که راگی را که پدرم بمن یاد داده بود، در کلکته خواندم و در اخیر متصدی پروگرام نام آن راگ را از من پرسید و در جواب متذکر شدم که من این راگ را از پدرم فراگرفته ام و ایشان نام این راگ را به من نگفته و خاطر نشان نموده که هرگاه کسی اسمش را پرسید، به وی بگو که از کلکته که مرکز موسیقی هندوستان میباشد، در مورد نامش معلومات حاصل نمائید.
محترم استاد محمد ولی طبله نواز که از جملۀ طبله نوازانی چون استاد هاشم و استاد آصف، استاد سر آهنگ را در نواختن طبله همراهی مینمود، خاطرات سفر خود را با استاد سر آهنگ در هندوستان چنین بیان نموده که استاد قبل از اجرای کنسرت در یکی از دانشگاههای هند، به آنها بازگو نمود که هدف از شرکت من در این کنسرت، اینست که راگ بوپالی را اجرأ نمایم (این راگنی از مشتقات میگه راگ است و از راگ های ثقیل بحساب میاید که هر استاد کلاسیک از عهدۀ خواندن درست آن به ساده گی بر آمده نمیتواند) و انها نیز چون مهمان شان بودیم، حرف دیگری نگفتند و قبول کردند. شب که در پروگرام رفتیم، ما را درستیژی رهنمایی کردند که گنجایش دو تا سه صد نفر را داشت و در آنجا استادان و پوفیسوران موسیقی همراه با رئیس دانشگاه نشسته بودند. دوازده هزار دانشجو شامل زن و مرد در صحن چمن مقابل ستیژ قرار گرفتند. رئیس دانشگاه با صحبت مختصر استاد را معرفی نمود و تذکر داد که ایشان میخواهند که امشب راگ بوپالی را به اجرأ در آورند. شش طبله ئی در عقب من و نوازندگان دیگر شامل یک هارمونیه نواز ملبس با دستکش های سفید بود، در پهلو و دیگر نوازندگان در دور و نزدیک استاد قرار گرفتند. من که تحت تأثیر این فضأ قرار گرفته بودم، استاد از زیر چشم به من نگاهی انداخت و به زبان فارسی برايم گفت که چرا تحت تأثیر قرار گرفته ای. تو چنان تصور کن که ما در محفل عروسی ای در کابل نشسته ایم و موسیقی اجراء مینمائیم و ساز میکنیم و آواز میخوانیم و بعد از آن در منازل خود روانه میگردیم. من از تو چیزی نمی خواهم که دستانت بند بیفته و هر آنچه که می نوازی همان بلند پت یک تال، تینتال و چپ تال خواهد بود و بس. با این سخنان استاد، خاطرم آرامش یافت و جرأتم بیشتر گردید.
استاد راگ بوپالی را آغاز نمود و بطرف هارمونیه نوازش که سریعتر حرکت میکرد نگاهی انداخت و به وی تذکر داد که بسیار تیز حرکت مکن و تنها دو سر کهرج و پنجم را بگیر و بس و آنچه که من می خوانم، عقب من حرکت و آن را تعقیب کن. هارمونیه نواز که به حاکمیت استاد پی برد، همان حرکت را اجراء نمود. استاد در حدود یک ساعت و چهل و پنج دقیقه راگ بوپالی را در بلند پت یکتال خواند و بعدأ پانزده دقیقۀ دیگر را یک ترانه و تمری و خیال در تینتال و محفل را ختم نمود. دوازده هزار دانشجو به پا ایستادند و با کف زدنهای ممتد، استاد را استقبال کردند و ما از طنین آنهمه صدا ها ، خیال نمودیم که درآسمان پرواز مینمائیم. رئیس دانشگاه دوباره رشتۀ صحبت را بدست گرفت و ضمن صحبت از القاب و افتخارات استاد متذکر گردید که سر آهنگ یگانه استاد موسیقی کلاسیک است که راگ بوپالی را درست و ثابت اجرأ نمود و من هرچه می اندیشم تا القاب دیگری را که در خور شأن وی باشد، برایش تفویض نمایم، ولی از دریافت آن عاجز می مانم. اما لقب سرتاج موسیقی را که کشور هندوستان به وی نام نهاده، من نیز از تریبیون همین دانشگاه برایش تبريک میگویم. غریو و محشری در فضای مجلس برپا گردید و حینیکه استاد محفل را ترک میکرد، هزاران تن از دختران هندی موهای شان را فرش راه استاد نموده بودند، تا استاد سر آهنگ بر آنها قدم گذارد.
از آنجايی که موسیقی از جمله محظوظات و نیازمندی های روحی بشری است و هر انسان مطابق به ذوق و علاقه اش، به آن گرايش دارد، بنده نیز بنابر همین نیاز بشری و خواستۀ طبیعی ازسنین خورد سالی به این هنر والا علاقه داشتم.در اواخر دهۀ چهل خورشیدی در شب اخیر تجلیل از سالگرد استرداد استقلال کشور که همه ساله طی یک هفته در ساحۀ چمن حضوری و اطراف آن بنام مراسم جشن برپا میگردید، بنده نیز که نوجوانی بیش نبودم، با پدر مرحومی ام که از دوستداران آواز استاد سر آهنگ بود، در کمپ وزارت اطلاعات و کلتور که استاد در آن جا هنر نمائی میکرد، حضور رسانیدیم. در آن وقت من از موسیقی غزل و کلاسیک کوچکترین بهرۀ نداشتم و احساس و ادراکم از فهم آن عاجز بود. در ایام مراسم جشن، گروه های هنرمندان از کشورهای همسایه نیز دعوت میگردیدند. استاد امانت علی خان و استاد فتح علی خان نیز برای اجرای موسیقی کلاسیک دعوت گردیده بودند و در کابل ننداری کنسرت اجرأ مینمودند. انها بعد از ختم کنسرت شان، در شب اخیر مراسم جشن در حوالی ساعات نزدیک به دوازدۀ شب، برای استماع آواز استاد سرآهنگ همراه با میزبانان خود در کمپ وزارت اطلاعات و کلتور داخل شدند. آواز هنرمندان کمپ های دیگر اطراف چمن منجمله کمپ وزارت مالیه که در نزدیکی کمپ مطبوعات قرار داشت و در آنجا احمد ظاهر فقید کنسرت میداد، یکی پی دیگری به خاموشی می گرائید و طنین آواز استاد سر آهنگ در تمامی صحن منطقۀ جشن فرا پیچید. استاد برای دو ساعت تمام چند راگی را متناسب به حالت مجلس و وقت اجرای آن با مهارت و تسلط کامل به خوانش گرفت و شور و هیجان را در محفل بر پا کرد، که همه را به وجد آورد. در ختم محفل استاد امانت علی خان و استاد فتح علی خان در حالی که استماع آواز استاد سر آهنگ برای شان لذت و کیفیت خاصی بخشیده بود، با تحسین و ستایش از استاد سر آهنگ، به رسم احترام دست ها به سینه و روهای شان بطرف استاد، با پشت سر محفل را ترک گفتند. کیفیت و فضای محفل، طنین صدای پر تأثیر ساز و آواز و مشاهدۀ حالت تکریم و قدردانی از استاد، در من عاجز هیچ مدان نیز تأثیر عمیقی بجا گذاشت و از آنوقت به بعد به آواز استاد سر آهنگ و استماع موسیقی غزل و کلاسیک دلبسته و علاقه مند گردیدم.
استاد سر آهنگ باری در مورد موسیقی افغانستان چنین گفته بود:
” موسیقی در کشور ما چون ذوقی پیشرفت کرده نه علمی، بناءً اساس درستی ندارد. گذشتگان رفتند و جای شان خالی ماند. هنرمندان فعلی به نسبت کبر سن و مشکلات اقتصادی تقریبأ از کار خسته شده اند و فعالیت علمی و پر ثمری ندارند. جوانانی که تازه روی کار آمده اند ، راه را گم کرده اند و نمی دانند که چه بخواهند و چه بنوازند. اینها گاهی به موسیقی هندی خوی میگیرند و آوانی به موسیقی اروپایی روی می آورند و زمانی هم دست به دامن موسیقی ایرانی میزنند که آموختن و تقلید کردن درست هریک از این رشته ها، رهنما و دقت لازم به کار دارد، که البته تا مکتب موسیقی در وطن ما بطور منظم و اساسی دایر نگردد و یک عده اطفال از سنین پايین شامل مکتب نشوند، نباید به آیندۀ موسیقی در کشور امیدوار بود … آنانی که در موسیقی خود را به جایی رسانیده اند و کار شان به اصول علمی استوار است، طبعأ ایندۀ درخشانی دارند که من دراین دسته صرف از استاد محمد هاشم طبله نواز معروف کشور میتوانم نام ببرم، چه او واقعأ صاحب استعداد درخشانی است و در ساحۀ هنرش خود را بجایی رسانیده که از عهدۀ هنر نمایی در حلقه های هنری داخل و خارج کشور بخوبی برآمده میتواند و اما در مورد دیگر هنر مندان مخصوصأ عده ای از خوانندگان جوان امروزی باید بگویم که من امید زیادی به آیندۀ شان ندارم، چه این گلهای خودروئی اند که امروز یک نسیم بهاری و یک باران موسمی به آنها رشد و نمو می بخشد و فردا یک باد خزانی انها را از بیخ و بن می کند …. من در مورد آیندۀ شاگردی امیدوار هستم که استادش معلوم باشد، مکتبش معلوم باشد و سبک هنری اش معلوم باشد….”
استاد در ادامۀ صحبت هایش در یک مصاحبۀ دیگر چنین بازگو نموده بود:
” …اگر من راستگویی میکنم و یا انتقادی به کس وارد میکنم بخاطر آن نیست که نسبت به کسی بدبینی داشته باشم، بلکه بخاطر این است که انتقاد و خرده گیری در زندگی خودم نقش بزرگی داشته و در پیشبرد کارهای هنری ام نهایت مفید بوده است. هنرمندان ما نباید با تعریف های بیجای عده ای از مردم غافلگیر و گمراه شوند. پدر مرحوم من استاد غلام حسین که خود استاد توانایی بود، بعد از آن که دروس اولیۀ موسیقی را به من داد، روزی سخنانی گفت که تا زنده ام فراموش نمی شود او می گفت: پسرم، برای این که در موسیقی پیشرفت زیادی بکنی باید استادی داشته باشی که شب و روز در خدمت اش باشی. فشارها ، شکنجه ها ، پیشانی ترشی ها و سیلی های او را متحمل شوی تا خود استاد بزرگی گردی. من پدر تو ام و نمی توانم این همه زحمات و مشکلات را به تو روا دار باشم. اگر یک روز ترا شکنجه دهم، روز دیگر باید نوازشت کنم. پس باید شاگرد یک استاد بیگانه باشی تا به تو رحم نکند و در مدت کمی از تو هنرمندی بسازد که آرزوی من است. همان بود که پدرم مرا به هندوستان برد و شاگرد استاد عاشق علی خان ساخت و شانزده سال تمام چه رنجها نبود که از دوری وطن، دوری خانواده و جدایی از دوستانم نبردم تا این که استاد موسیقی شدم”.
استاد سر آهنگ که شخصیت مردم دوست، وطنپرست و واقع بین بود، در ادامۀ صحبت هایش که به مسایل گوناگونی پرداخته، در رابطه به محیط و اجتماع خود چنین ابراز نظر کرده بود: “… این درست نیست که ما همیشه از محیط و مردم بنالیم و بگوئیم که ما را محیط نه خواسته و مردم تشویق نکرده اند. ما باید اول هنر خودرا به پایه ای برسانیم که سزاوار تعریف و تمجید باشد، بعد مردم خود در مورد ما قضاوت خواهند کرد. مردم ما نهایت قدردان و حق شناس هستند و درست نیست که از چنین مردمی توقع بیجا داشته باشیم و از حسن نظر شان سوء استفاده نمائیم … من تمام هنرمندانی که موقعیت خوب هنری در اجتماع ندارند و از زندگی می نالند، بشمول برادرانم را مقصر اصلی میدانم نه محیط و مردم را ….”
در مورد آهنگ های فولکلوریک کشور استاد چنین ابراز نظر کرده بود:
” آهنگ فولکلوریک همچون منظرۀ طبیعی است که از دیدن آن لذتی به انسان دست میدهد. اگر مهندسی دست مداخله به این منظرۀ طبیعی دراز کرده و از روی فن مهندسی چیز هایی بدان زیاد کند و یا چیز هایی از آن کم نماید، آنگهی اصالت این منظره از بین میرود، دیگر همان لذت و کیفیت اصلی را هم ندارد…. خواننده ای که بدون ساز، دوبیتی های محلی شمالی را در دشت و صحرا میخواند و هنرمندانی که آهنگ های کوهی (غرنی سندری) را در دامان کوه ها و دره ها میخوانند و احیانأ با یک نی همراهی میشوند، خیلی موفق تر اند و بیشتر بر شنونده اثر میگذارد تا این که خوانندگان دیگری عین آهنگ ها را همراه با چند آلۀ موسیقی اروپایی و در قالب اشعاری غیر از اشعار اصلی آن بخوانند. از نظر من آهنگ فولکلوریک باید با همان شکل و قالب خوانده شود و شعر آن با عین اصالتی نگهداری شود که سینه به سینه حفظ شده و تا کنون به ما رسیده است….”
انتخاب شعر و درست خواندن آن در ایجاد قطعات موسیقی نقش بسزایی دارد و هرگاه شعر همراه با موسیقی در کار یک هنرمند در سطح بلند قرار گیرد، کیفیت آهنگ را مضاعف میگرداند. کمتر هنرمندانی بوده که از این دو زاویه در سطح بالایی ظاهر گردند و این اقبال بزرگی است برای استاد سر آهنگ که توانسته بود هردو را به اوج برساند. جایگاۀ استاد در عرصۀ موسیقی جایگاهی است رفیع و از نظر بنده تا حال در تاریخ کشور کسی را سراغ نداریم که در عرصۀ هنر موسیقی به این مقام و مرتبت قرار گرفته باشد. این استاد توانا در حالی که بزرگترین هنر مند موسیقی بود، به گواهی آهنگ هایش در انتخاب اشعار نیز بهترین موقعیتی را داشت که این امتزاج هردو امتیاز در کار یک هنرمند کاریست نادر.
استاد سر آهنگ اکثر اوقات به مطالعۀ دیوان حضرت بیدل می پرداخت و هرگاه شعر یا تک بیتی را که از کسی می شنید، آن را یادداشت میکرد. این که استاد سر آهنگ چه وقت و از کجا به حضرت بیدل گرویده و علاقه مند شده از زبان خود وی در یک مصاحبۀ رادیویی چنین می شنوم:
” من به کلاسیک بسیار علاقه داشتم و حالا هم دارم. من غیر از کلاسیک هیچ چیز نمی خواندم، شب ها در خانه خواب بودم مرا کسی نمی برد و نمی شناخت (منظور استاد از جملۀ ” نمی برد” این بود که به مجالس آواز خوانی دعوت نمی گردید) چون نمی فهمیدند و بسیار نو بود برای شان. من کم کم غزل خوانی را شروع کردم…. یک شب در یک جایی می خواندم، یک کسی آمد که عبدالحمید نام دارد و او را قندی آغا میگویند…. کلاسیک مرا به هر صورت خوش کرد و وقتی غزل خواندم، بسیار متأثر شد و گفت ” با این حنجره و با این استعدادی که خدا به تو داده باید غزل های مقبول و پر معنی یاد داشته باشی که عبارت از کلام بیدل است. گاهی پیش من بیا که من به تو کمک کنم”. من پیش قندی آغا رفتم و برایم درس ابوالمعانی را شروع کردند…. مرا درسی و تحلیل کرده یاد دادند….” استاد در پاسخ به پرسش که بعد از حضرت بیدل به کدام یک از شاعران علاقه مند است چنین بیان داشته:
” بیدل صاحب را که من و شما استثنای شعراء فکر میکنیم :
جبین سایم به خاک پای بیدل ندارد هیچ شاعر جای بیدل
بیدل یک استثنأ است و اگر انسان عمیق شود و مطالعه کند، کلام او یک کلام بی نظیر و ملکوتی است. بعد از او من که به بیدل صاحب هیچ کسی را برابر نمی کنم، از کلام واقف لاهوری خوشم میاید، بهترین شاعر است، باز صایب تبریزی اصفهانی است و دیگر شاعران مثل سلیم، کلیم و حضرت حافظ. این شاعران را من برایشان عقیده دارم و شعر های شان را میخوانم….”.
گرچه در کشورهای هندوستان، افغانستان و آسیای میانه (ترکستان) مقام ادبی، فلسفی و عرفانی حضرت بیدل در جایگاه خاص قرار دارد و بیدل خوانی و بیدل شناسی در حلقه های ادبی کشور به عنعنۀ فرهنگی مبدل گردیده است و عرُس های بیدل همه ساله برپا میگردید، اما کسی که بیدل را به مفهوم واقعی اش معرفی کرد، مشعلدار بزرگ عرفان و ادب، جنت مکان استاد عبدالحمید اثیر مشهور به (قندی آغا) بود. این عارف وارسته حلقۀ بزرگی را بغرض تدریس افکار بیدل در کابل تشکیل داد و در مدت بیش از چهل سال خدمت، شاگردان زیادی رادر عرصۀ بیدل شناسی تربیه و به جامعه تقدیم نمود. هرگاه شهرت بیشتر حضرت عبدالقادر بیدل را در کشور مرهون آواز گیرا و سحر آسای استاد سر آهنگ بدانیم که نامبرده این اشعار را با دقت تمام در پیچ و تاب و فراز و فرود موسیقی هماهنگ میساخت ؛ بدون شک قندی آغا بحیث آموزگار مکتب بیدل شناسی در جایگاه خاص قرار میگیرد و اگر سرنوشت و تقدیر پای قندی آغا را به محفل موسیقی استاد سر آهنگ نمی کشاند، استاد سر آهنگ در عرصۀ موسیقی استاد مسلم باقی می ماند، ولی در عرصۀ گزینش و خوانش اشعار شاید که از معاصران و اقران خود متمایز نمیگردید. به یقین میتوان گفت که هیچ هنرمندی به اندازۀ استاد سر آهنگ به حضرت بیدل توجه و ارادت نداشته، چنانچه که اشعار سروده شدۀ بیدل در آهنگ هایش برهانی بر این مدعاست.
استاد مخمثی از حضرت بیدل را در آهنگ معروف اش چنین می سرآید:
بی یقینی داشت عمری در گمان بیدلم
عشق کرد امروز آگاه از نشان بیدلم
بعد از این تا زنده ام از بندگان بیدلم
سجده فرسای حضور آستان بیدلم
عرش اگر باشم زمین آسمان بیدلم
ویا دو بیتی را که شاید خود او ویا یکی از شاعران آن روزگار سرائیده:
عقل قاصر چه توان رفعت او در یابد
آسمان هم نرسیده است به پای بیدل
بی تکلف همه مدهوش شود در محفل
چون سر آهنگ شود نغمه سرای محفل
پژوهشگر و نویسندۀ توانای کشور جناب محمد کاظم کاظمی، در مجلۀ آریانای برون مرزی مقالۀ مبسوطی تحت عنوان ” جستاری در آثار استاد محمد حسین سر آهنگ از زاویۀ شعر” تحریر داشته که در آن شیوۀ انتخاب و نحوۀ خواندن اشعاری را که استاد سر آهنگ به خوانش گرفته، مورد مطالعه و تحلیل همه جانبه قرار داده است. گرچه برداشت جناب کاظمی از اشعار سروده شده در یکصدو بیست آهنگ استاد سر آهنگ که در دسترس شان قرار داشته تبین یافته ، ولی بر حق باید گفت که از این کاوش و بررسی اجمالی میتوان تصور کلی در زمینه بدست آورد و این ابتکار، کلید و سر نخی برای پژوهشگران دیگر خواهد بود که آهنگ های استاد را از این بُعد و زاویه مورد مطالعۀ بیشتر قرار دهند.
محترم کاظمی در قسمتی از مقالۀ شان چنین میگوید: ” … یکی از نکات قابل توجه، نوع انتخاب استاد از میان غزل های بیدل است، چون بیدل هم غزل های نسبتأ ساده و عام پسند دارد و هم غزل های سنگین و به اصطلاح “بیدلی” که دریافت آن به قول خود بیدل، فهم تند میخواهد. اگر خواننده بخواهد پسند عوام و مخاطبان ساده پسند موسیقی را در نظر بگیرد، باید به کلی دور بیدل را خط بکشد و به سرغ دیگران برود که ” عنقا را بلند است آشیانه ” و یا باید حد اقل از غزل های ملایم و ساده ای او استفاده بکند، ولی استاد غالبأ چنین نکرده و غالبأ به سراغ غزل های دور از دسترس و در عین حال قوی بیدل رفته است و این فقط میتواند کار یک بیدل شناس باشد. گفتم بیدل شناس و کاربرد این عبارت در مورد استاد سر آهنگ، سخن گزافی نیست ….” .
واقعیت مسلم این است که کاربرد این اشعار و درک از معانی انها مستلزم فهم بلندی است که حتی از عهدۀ آنانی که دانش ادبی اکادمیک نیز دارند، بخوبی بر نمی آیدو این تنها استاد سر آهنگ بوده که از میان غزل خوانان معاصرش، چنین اشعاری در آهنگهایش بازتاب یافته است. چنانچه که:
به اقبال حضورت صد گلستان عیش در چنگم
مشو غایب که چون آئینه از رخ می پرد رنگم
شدم پیر و نیم محرم نوای نالۀ دردی
محبت کاش بنوازد طفیل پیکر چنگم
به رنگ سایه از خود غافلم لیک اینقدر دانم
که گر پنهان شوم، نورم، وگر پیدا شوم رنگم
جنون نازنینی دارم از لیلای بی رنگی
که تا گل میکند یادش، پری هم میزند سنگم
ببینم تا کجا منزل کند سعی ضعیف من
به این یک آبله دل چون نفس عمری است می لنگم
هریک از غزل های بیدل که در آهنگ های استاد سر آهنگ انتخاب گردیده. بیانگر آنست که موصوف علاوه از وقوف و تسلط بر اشعار حضرت بیدل، در انتخاب این اشعار از احساس عمیق، ذوق لطیف و سلیقۀ سرشار برخوردار بوده است. انتخاب نمونوی چند شعر بیدل در آهنگ های استاد گواه بر این امر میباشد:
تحیر مطلعی سرزد چو صبح از خویشتن رفتم
نمی دانم کی آمد در خیال من که من رفتم
از این حسرت قفس روزی دو مپسندید آزادم
که آن ناز آفرین صیاد، خوش دارد به فریادم

چو سرو از ناز بر جوی حیا بالیدنت نازم
چو شمع از سرکشی در بزم دل نازیدنت نازم

پر خودنمای کارگه چند و چون مباش
در خانۀ که سقف ندارد ستون مباش

به صد گردون تسلسل بست دور ساغر عشقم
که گردانید یارب اینقدر گرد سر عشقم

زهی چمن ساز صبح فطرت تبسم لعل مهر جویت
زبوی گل تا نوای بلبل فدای تمحید گفت و گویت

شب که طوفان جوشی چشم تر ام آمد به یاد
فکر دل کردم، بلای دیگرم آمد به یاد
آهنگ های غزل که در قالب راگنی ها و راگهای معین سروده میشود، برای غزل خوانان زمینۀ مساعدی را فراهم میسازد تا با نمایش و آزادی عمل بیشتر در فراز و فرود و پیچ و تاب دادن به غزل، قدرت و مهارت خود را به نمایش بگذارند ، که البته این قدرت تبارز و اجرای مانور در آهنگ ها، به حاکمیت و تسلط غزل خوان در موسیقی کلاسیک، گیرایی آواز و ابتکار در چگونگی اجرای غزل، پیوند و ارتباط ناگسستنی دارد. غزل خوانان، غزل مشابهه را در مواقع و حالات مختلف به اشکال و شیوه های جداگانه به اجرأ در می آورند و مطابق به فضأ و روحیه همان محفل، تک بیت هایی را نیز به خوانش میگیرند. هرگاه حالت خاص در محفل بمیان آید و یا شخص تازه وارد محفل گردد و یا این که فردی مجلس را اخلال نماید و یا هنگام اجرای آهنگ، دو نفر مصروف صحبت گردند و یا گاهی بنابر کمبود وقت می باید که محفل خاتمه یابد، غزل سرایان در چنین موارد، تک بیت های را بازگو میدارند که به غزل تازگی و شیرینی بیشتر می بخشد. آنها برای طیب خاطر و حلاوت وگرمی بیشتر محفل، گاهی اشعار سروده شده را معنی و تفسیر مینمایند و یا این که در جریان آهنگ ها، حکایات، لطایف و طنز هائی را بازگو میدارند. گاهی اتفاق می افتد که از آهنگ اصلی به آهنگ دیگر میروند و باز دوباره به غزل اصلی بر میگردند و یا این که غزلی را به غزل دیگر طوری تعویض مینمایند که کوچکترین وقفه و سکتگی در اجرای آن رونما نمیگردد. بعضأ غزل سرایان در شروع یا وسط غزل راگ یا راگنی غزل مربوطه را معرفی و سرگم مینمایند و زمانی با یک توقف در آهنگ، اجرای آن را در نواختن آلات موسیقی توسط نوازندگان با تک نوازی جداگانه و یا اجرای جمعی هدایت و رهبری مینمایند و بعدأ ابتکار تداوم آهنگ را دوباره بدست میگیرند.
استاد سر آهنگ بنابر فهم رسا، هوش آگاه، آواز گیرا و دست بالایی که در هنر شعر و موسیقی داشت، تمامی این حرکات و حالات در غزل هایش به بهترین شکل آن بازتاب یافته بود. وی که منحیث ماستر، هدایت کنندۀ موسیقی و هارمونیه نوازی ماهری بود، با داشتن تجارب اندوختۀ هنری و ملحوظات گستردۀ ذهنی، میتوانست که در هریک از آهنگ های جداگانه اش، ابتکار و خلاقیت بی نظیر خودرا در آن به نمایش بگذارد.

 

استاد سر آهنگ بنابر فهم رسا، هوش آگاه، آواز گیرا و دست بالایی که در هنر شعر و موسیقی داشت، تمامی این حرکات و حالات در غزل هایش به بهترین شکل آن بازتاب یافته بود. وی که منحیث ماستر، هدایت کنندۀ موسیقی و هارمونیه نوازی ماهری بود، با داشتن تجارب اندوختۀ هنری و ملحوظات گستردۀ ذهنی، میتوانست که در هریک از آهنگ های جداگانه اش، ابتکار و خلاقیت بی نظیر خودرا در آن به نمایش بگذارد.

نامبرده منحیث استاد مسلم موسیقی کلاسیک، غزل هائی را که انتخاب نموده، در قالب راگهای مختلف به اجرأ در آورده است و همین تنظیم غزل ها در قالب راگهای متنوع، این امکان را به وی داده تا اشعار بلند، محکم و پر معنی را در اوزان مختلف متناسب به مقام راگها انتخاب نماید. تصنیف و ترانه خوانی برای استاد که در چند آهنگ محدود بآن اکتفأ نموده، جنبۀ فرعی داشته و صرفأ برای تفنن و تنوع بکار گرفته شده است. از تعداد در حدود 160 آهنگهای استاد که در دسترس بنده قرار دارد با جمع دیگری که خوشبختانه تا حال در صفحات انترنت داخل گردیده و با درنظر داشت این که در برخی از آهنگها نام شاعر از طرف استاد معرفی نگردیده و یا این که مقطع های غزل ها که در آنها غالبأ نام یا تخلص شاعر ذکر می یابد، خوانده نشده و نیز دسترسی به دیوان این همه شاعرانی که استاد اشعار شان را سروده نیز برایم مقدور نبوده ؛ ولی با آنهم برداشت این جانب تا اندازۀ زیادی با بررسی ای که جناب کاظمی در زمینه بعمل آورده، در مطابقت قرار میگیرد. بیشترین سهم را در اشعار خوانده شده توسط استاد، اشعار حضرت بیدل دارد و بعد از آن شعرای دیگری چون واقف لاهوری، صایب تبریزی، کلیم کاشانی، رحمت، سلیم تهرانی، حضرت حافظ، مولانا جلال الدین محمد بلخی، قاآنی … و برخی از شعرای متأخر و معاصر چون شایق جمال، غلام محمد نوید، صوفی عشقری، حاجی محمد سرور دهقان و شهریار در آهنگ هایش انتخاب گردیده ؛ اما باید خاطر نشان ساخت که این فهرست به تناسب مجموع آهنگ های استاد سر آهنگ که در حدود چهارصد آهنگ تخمین گردیده به هیچ وجه تکمیل نمی باشد.

استاد سر آهنگ همچو دیگر غزل خوانان معاصر خود، تنها به سرودن غزل های عاشقانه در آهنگ هایش اکتفا نورزیده ؛ بلکه غالبأ اشعار بلند و پر معنی ای را با محتوای عمیق عرفانی، اخلاقی و اجتماعی انتخاب و با تأمل و دقت لازم به خوانش گرفته است. انتخاب دقیق اشعار، خواندن صحیح، آوردن تک بیت ها (به اصطلاح شاه فرد) به تناسب مضمون کلی شعر و یا بیت های جداگانۀ آن با تشابهۀ لفظی و مضمونی و حافظۀ قوی در بدیهه خوانی تک بیت ها از مختصات ویژه و منحصر به فرد استاد بوده است.

گرچه شعر شناسی و بدیهه خوانی را استاد سر آهنگ از استادان سلف خود چون استاد غلام حسین و استاد قاسم که در بدیهه خوانی استعداد بی نظیر داشتند، به ارث برده و این سنت نیکو در بین غزل خوانان معاصر وی رایج بوده، که انان به اقتضای مجلس یا شعر اصلی آهنگ، تک بیت های را در آغاز یا جریان شعر اصلی می خواندندو به آهنگ های شان کیفیت و لطافت خاصی می بخشیدند ؛ اما این خصوصیات در وجود استاد سر آهنگ در تمامی ابعاد آن به حد اکمال رسیده بود.

استاد سر آهنگ در یکی از مصاحبه هایش مطلع غزلی را چنین تفسیر مینماید:

” غزل ازصایب تبریزی است و انتخاب کردیم مطلع اصلی اش است که در خرابات مغان منزل نمی باید گرفت. چرا یکی مناجات است و یکی خرابات. مناجات جای عبادت است و خرابات جای ریاضت…. معنی لغوی خرابات ——-، محل خراب شدن است. خرابات از کینه و عداوت و تمام چیز قلب انسان ره پاک میسازه، تاکه خوده خراب نسازه، آباد نمیشه.”.

و باز میگوید: ” مطلب غزل معنی اش همین است که

در خرابات مغان منزل نمی باید گرفت. اول منز نگیره دگه.

چون گرفتی کین کس در دل نمی باید گرفت.”.

صاف چون آئینه می باید شدن با نیک و بد

هیچ چیز از هیچ کس در دل نمی باید گرفت

و بعدأ متناسب به مضمون این تک بیت را می آورد:

صورت نه بست در دل ما کینۀ کسی

آئیینه هرچه دید فراموش میکند

استاد در آهنگ “من جان خراباتم” کلمۀ خرابات را هم در مضمون و هم در لفظ چنین برجسته میسازد:

مقام اصلی ما، گوشۀ خرابات است

خداش اجر دهد آن که این عمارت کرد

ویا اینکه:

بعد از این من ترک یاران ریائی میکنم

با خرابی در خرابات آشنائی میکنم

ویا:

با خرابات نشینان زکرامات ملاف

هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد

در آهنگ ” دنیاست و خوب دنیا” ، قبل از شعر اصلی آهنگ اولأ تک بیت هایی آورده میشود که با مضمون شعر همنوایی دارد و بعدأ در بیت های میان لحنی غزل اصلی نیز بیت هایی جابه جا گردیده که با مضمون کلی شعر و یا با بیت های جداگانۀ شعر اصلی تشابهۀ لفظی و مضمونی بهم میرساند. چنانچه که قبل از آغاز مطلع چنین میاورد:

غنیمت دان و می نوش در گلستان

که گل تا هفتۀ دیگر نباشد

مغرور مشو که خوانی ورقی
زان روز حذر کن که ورق برگردد

و بعدأ مطلع شعر را آغاز مینماید:

دنیاست و خوب دنیا لیکن وفا ندارد
دارد چو بی وفایی یک آشنا ندارد

و متعاقبأ به این تک بیت ها مراجعه مینماید:

اهل دنیا عاشق جاه اند از بی دانشی
آتش سوزان به چشم کودک نادان زر است

زین چمن برگ گلی نیست مگر داند رنگ
با خبر باش که امروز تو فردا دارد

می نوش، زمین بسکه فرو برده شهان را
عاجز بود آن گور که بهرام ندارد

و باز به شعر اصلی بر میگردد:

هر چیز در شکستن، آواز می بر آرد
اما شکست دلها هرگز صدا ندارد

و این تک بیت ها آورده میشود:

خون گریه میکند درو دیوار روزگار
آیا کدام این دل نازک شکسته است

دل چو شیشه ای من نازک است و می ترسم
خدا کند به تو سنگین دل آشنا نشود

باز به شعر اصلی مراجعه میگردد:

این حرف را به تکرار از هرکسی شنیدم
ظالم به روی دنیا، ترس از خدا ندارد

و تک بیت دیگری می آورد:

دیدی که خون ناحقِ پروانه شمع را
فرصت چنان نداد که شب را سحر کند

و مقطع غزل آورده میشود:

افتاده عشقری را بالای خاک و دیدم
گفتم به این ادیبی یک بوریا ندارد

و در اخیر، غزل را با این تک بیتی که هم با مضمون کلی شعر (دنیا) و هم با بیت مقطع آن تشابهه لفظی دارد (بوریا) به پایان میرساند:

فرش من بوریا و فرش توانگر قالین

شیر قالین دگر و شیر نیستان دگر است

در آهنگ دیگری که شعرش از حضرت بیدل است، متناسب به مضمون شعر، این تک بیت ها انتخاب گردیده:

زطبل و کرونای سلطنت آواز می آید

که دنیا بیش از این چیزی ندارد، ترک شاهی کن

طشت حمام است این دنیای دون

هر زمان در دست ناپاک دگر

روزی نشسته ای به سر تخت عز و ناز

روزی به تخته منتظر شست و شو توئی (شست و شو ستی)

دو غزل فوق با تک بیت های آورده شده در آنها که محتوای عمیق اجتماعی و سیاسی دارد نه تنها دلیل استواری بر ذهن قوی استاد در حفظ اشعار و بدیهه گوئی میباشد ؛ بلکه معلومات و تجارب گسترده ی وی را در زمینۀ آگاهی از رسالت انسانی، درک واقعی از مفهوم زندگی و چگونگی برخورد در مناسبات اجتماعی بیان داشته که در آنها حالات، حوادث، اتفاقات و پدیده هايی که انسانها در طول زندگی به آنها مواجه میگردند، وسیعأ بازتاب یافته است:

تک بیت های خوانده شده در غزل عاشقانه ای:

امروز نوبهار است، ساغر کشان بیائید

گل جوش باده دارد تا گلستان بیائید

که مضمون شعر گل و مُل و بهار است، قدرت و مهارت استاد را در بدیهه خوانی به اثبات میرساند.

چنانچه که بعد از مطلع غزل تا ختم آن این تک بیت ها آورده میشود:

شد نوبهار گل شد و نوروز هم گذشت

گرد سرت نگشتم و این روز هم گذشت

شد بهار و بر لب گل ساغر می میزنم

سبحۀ فرسوده را هم بر سر وی میزنم

جام جمشیدی بدستم گردهد ساقی به ناز

حرف داراب و سکندر را دگر کی میزنم

بهار آمد تو هم ای زاهد بی درد تذویری

چمن گل، شیشه پر مل، یار مستی، من جنون کردم

آنچه من در بزم شوق آورده ام، دانی که چیست

یک چمن گل، یک نهستان ناله یک خم خانه می

افتادن و برخاستن باده پرستان

در مذهب رندان خرابات نماز است

موج گل از در و دیوار چمن شد لبریز

کشتی باده بیارید که گل طوفان کرد

استاد سر آهنگ در اثر توجه و رهنمائی استاد ادبیات خود جنت مکان قندی آغا، گاهگاهی در سرودن شعر نیز طبع آزمائی نموده و قطعه شعر ذیل که پس از آخرین سفرش در هندوستان و کسب القاب ” شیر موسیقی” سروده شده، استعداد و قریحۀ شعری وی را در استفاده از صنایع ادبی، تصویر سازی و بدایع لفظی آشکار میسازد.

با افتخار وارد خاک وطن شدم چون عندلیب باز به سوی چمن شدم

در میهن عزیز زدیدار دوستان هم داستان لاله و سرو و سمن شدم

عزمم کشید جانب حیرت سواد هند خلوت گزین شوق بُدم، انجمن شدم

در مکتب حقایق و در مجمع فنون شاد و مؤفق از کرم ذوالمنن شدم

با آن همه ملالت و رنج و فسردگی منظور طبع قاطبۀ اهل فن شدم

در نزد اهل علم از القاب معنوی “کوه بلند” بودم و”شیر دمن” شدم

شکر خدا که در ادبستان علم و فن

باری قبول مجمع اهل سخن شدم

هنگامی که استاد سر آهنگ در بهار سال 1361 خورشیدی از آخرین سفرش در الله آباد هند با کسب القاب جدید و افتخارات بیشتر دوباره به وطن برگشت، دچار حملۀ کوبنده و جان گداز قلبی گردید و در بیمارستان کلینیک صدری ابن سینا بستری شد. موصوف از بستر اتاق شفاخانه در حالی که وضع صحی اش در حالت خوبی قرار نداشت و اطراف چشمانش را حلقات سیاه احتوأ نموده بود، در صحبت مختصری با نفس های کوتاه از هموطنانش خواست که از بارگاه خداوند (ج) برای صحت یابی دوباره اش استدعا بدارند، تا که بتواند از طریق رادیو و تلویزیون دوباره دلهای مشتاقانش را به آواز خود شاد و خدمات بیشتری را در عرصۀ موسیقی به کشورش انجام دهد و با این بیت صحبت مختصر خود را ختم نمود.

مسیحای مرا از من بگوئید که من تاکی به بستر بگذرانم

اما افسوس که سحرگاۀ یکشنبه 11 جوزای 1361 خورشيدی قلب استاد از حرکت باز ماند و جانان خرابات جان به جان آفرین سپرد و به جاودانگان پیوست. بهار دل انگیز کابل به ماتم سرای غم انگیز مبدل گردید و خانواده، هنرمندان، دوستداران و هموطنانش در سوگ ماتم این درد جانگاه بنشستند. جنازۀ استاد از شفاخانۀ کلینیک صدری ابن سینا در همرائی با عده ای از مسئولان دولتی، کارمندان اطلاعات و کلتور و رادیو تلویزیون، اقارب، دوستان و برخی از شهریان کابل برداشته شد و بعد از مراسم تجهیز و تکفین بنابر وصیت خودش در گذر خرابات برده شد تا اهالی آن محل با طلایه دار پرتو افشان خرابات وداع نمایند. آنگاهی که جنازۀ استاد در میان پیر وبرنای خرابات حمل میگردید، در حالی که سکوت مرگبار و اندوۀ جانکاهی فضای خرابات را فرا گرفته بود، انسان تصور میکرد که عظمت روح این خراباتی شوریده، در و دیوار و زمین و آسمان خرابات را به بازخوانی ( من جان خراباتم، جانان خراباتم) واداشته و از درون تابوت با این بیتی که استاد همواره زمزمه مینمود:

حیف آن اشک که چکد از سر مژکان بر خاک

صحبت مرگ مرا با لب پر خنده کنید

مشتاقانش را به صبر و آرامش فرا میخواند.

شاعری چه بجا گفته:

بسکه خوبان اندرین ویرانه ها گم گشته اند اشک میریزم ز چشم و خاک را بو میکنم

و یا اینکه :

زبس فتاده بهر گوشه پاره های جگر فضای دهر به دوکان شیشه گر ماند

جنازه از کوچۀ خرابات به منزل استاد در میکروریان انتقال یافت و حوالی ساعت سه بعد از ظهر پس از ادای نماز در مسجد پل خشتی در حالی که موتر حامل جنازه را صد ها موتر و تعداد کثیری از مردم مشایعت می کردند، و هنوز آفتاب کوه شیر دروازه پرتو افشانی داشت، در دل خاک به ودیعه گذاشته شد. آوازۀ مرگ استاد نه تنها در سرتاسر کشور؛ بلکه در نیم قارۀ هند نیز بزودی پهن گردید.

ال اندیا رادیو مرگ استاد را نه تنها یک ضایعۀ بزرگ هنری برای کشورش ؛ بلکه برای تمامی مردمان نیم قارۀ هند تلقی و اعلان نمود و در ادامۀ آن گفته شد که آخرین چراغ مکتب پتیاله روبه خاموشی نهاد.

جناب استاد مددی در کتاب سرگذشت موسیقی معاصر افغانستان چنین ابراز نظر نموده:

“… و بدین گونه آخرین ستون با عظمت موسیقی در کشور ما از هم فروریخت و استاد سر آهنگ بزرگ نیز از میان ما رفت. با مرگ آن استاد بی همتا که از یکسو بهترین محصول هنری یک قرن خرابات و از سوی دیگر بهترین محصول هنری بیش از نیم قرن زحمت، تلاش و فراگیری هنر موسیقی در داخل و خارج کشور به همت خویش بود، کاخ با شکوه موسیقی کلاسیک در کشور ما نیز در اساس از هم پاشید و چه بسا یک قرن دیگر باید صبر کرد تا در گذر خواجه خردک کابل که خرابات در آن موقعیت دارد و زمانی مهد استادان بی شماری بود و سرو صدای عرُس ها ، جشن ها و گردهمایی های هنرمندان ساکن آن در شهر کابل می پیچید، ولی اکنون نه تنها چشم مان به دیدار استادی در خرابه های آن روشن نمی شود ، بلکه آخرین دیوار های آن نیز در حال فروریختن است، خرابات دیگری عرض اندام نماید و باز کودک دیگری در یکی از خانه های آن دیده به جهان گشاید، سالهای زیادی خدمت استاد نماید، رنج دوری وطن را برخویش هموار سازد، از بسا کوره راههای زندگی و از بسا فراز و نشیب های هنری بگذرد تا استاد محمد حسینی شود، سر آهنگ و استادی شود صاحب آن همه لقب، مدال و افتخارات هنری که استاد ما صاحب آن شد.”.

عمر ها باید که تا یک کودکی از روی طبع

عالمی گردد نکو یا شاعر شیرین سخن

استاد سر آهنگ شخصیت با اراده، نیک مشرب، سخت کوش، سخاوتمند و وطنپرست بود. وی در اکثر مناطق کشور سفر هایی داشته و از محبوبیت و اعتبار خوبی در جامعه برخوردار بود. بنابر موقعیت مناسب اجتماعی اش، در سال 1360 خورشیدی در ترکیب رهبری جبهه ملی پدر وطن شامل گردید ، تا از آن طریق بتواند نقش مؤثر خودرا در تحکیم وحدت و همبستگی مردمان کشور برای تأمین صلح و آرامش در وطن عزیزش اجرأ نماید.

استاد سر آهنگ دوبار ازدواج نموده که ثمرۀ آن دوپسر و دو دختر بنامهای الطاف حسین و ذاکر حسین، رابعه و ذاکره میباشد. پسر بزرگ شان استاد الطاف حسین است که با کسب مایه و اندوختۀ فراوان هنری از پدر و بعد آن از استادان موسیقی کشور هند، فعلأ از جملۀ آواز خوانان برازنده، بویژه در عرصه موسیقی غزل و کلاسیک میباشد، همچنان علاوه از پسر شان استاد الطاف حسین، استاد هم آهنگ، شریف غزل، الفت آهنگ، استاد مهوش، سخی احمد خاتم، نعیم نظری و برخی دیگر از استاد گرانمایه سر آهنگ منحیث شاگردان هنر موسیقی کسب فیض نموده اند.

استاد سر آهنگ 59 سال بیشتر عمر نداشت که از این جهان رخت سفر بست و هرگاه عمر باوی وفا میکرد و حیات بیشتری را سپری مینمود، به یقین که میتوانست خدمات ارزشمند تری را در عرصۀ موسیقی و بویژه تربیت تعداد بیشتری از شاگردان در این عرصه انجام دهد. با آنهم خوشبختانه که از استاد سر آهنگ در حدود چهارصد پارچه آهنگ های ترانه، غزل، تهمری و راگ که بیشترین رقم را در بین استادان معاصر اش تشکیل میدهد، در آرشیف رادیو تلویزیون ثبت گردیده که این آثار، گنجینۀ ارزشمند و پرباری است برای ارضای نیازهای روحی و زدایش ملالت از مشتاقان و دوستداران هنر موسیقی کلاسیک و مشعل رهگشایست برای آموزندگان و دست اندرکاران این هنر والا.

روحش شاد و خاطره اش جاودان باد !