پیشنه تاریخی نوروز وعنعنات نوروزی تهیه ونگارش؛ صنعت بسام

تهیه ونگارش صنعت بسام

قسمت اول


« بهار،فروغ،نشاط طبعیت و زنده گی»


بهار فرا میرسد تنها پیام آور تازه گی وشگوفایی به درخت وگل نیست ، بها رجان وروح انسان را می شگوفاند ودلتنگی انسان با طراوت دشت شقایق ورنگ ورایحهٔ گل ها پالوده میشود وقدرت تازه می گیرد ورخوت وناجوری را از دلها می زداید و هنر آفرینان دلبسته زیبایی وطراوت وشادابی طبعیت شده ؛خالق بهترین آثار میشوند.
اینک به امید صلح ودوستی در بهار سال ۱۳۹۶ هجری شمسی نوشته ای تحت عنوان «پیشینهٔ تاریخی نوروز وعنعنات نوروزی » را که سالیان زیادی در پژوهش ونگارش آن مصروف هستم ،به عنوان تحفهٔ نوروزی خدمت شما عزیزان تقدیم میکنم.
سخن نخست؛
از سالیان زیادی پیش از اسلام وبعداز اسلام وهمه ادیان،کشورها، تقویم مشخص خودرا داشتند.
مثلا؛
سال ۲۰۱۷ مصادف به سال ۱۳۹۶ هجری شمسی.و ۷۰۳۹ آریایی میترایی.
،سال ۱۴۳۷ـ۸ هجری قمری.، سال ۵۷۷۸ سامی ویهودی، ۵۶۹۶ سال جمشیدی ویا یمایی
، ۵۱۱۸ هندی.،سال ۴۷۱۴ چینایی وسال ۲۵۶۰ بودایی.
باید تاکید کرد به نسبت تفاوت ساعت وروز در سالها کمی تفاوت وجود داشته ولی همین سالها قریب به حقیقت است.
نخست باید گفت سالیان وسده های زیادی شمارش ماه وسال بر اساس حرکت ماه بوده بخصوص در کشور ها اسلامی حتی تاکنون با تمام پیشرفت علم وتخنیک ماه رمضان را به روئت هلال اعلام میکنند.وسالهای این تقویم ،شامل دوازده ماه است که به ترتیب عبارتند از؛
۱ـ محرم ۲ـ صفر ۳ـ ربیع الاول ۴ـ ربیع الثانی ، ۵ـ جمادی الاول ۶ـ جمادی الثانیه ۷ـ رجب ۸ـ شعبان ۹ـ رمضان ۱۰ـ شوال ۱۱ـ ذیقعده ۱۲ـ ذیحجه..
تاریخ اول هر ماه با رؤیت هلال ماه نو در شامگاه روز بیست ونهم یا سی ام ماه قبل ماه، به ثبوت میرسد نظر بقول ستاره شناسان ومنجمین تعداد شبانه روز های قمری که برابر با مدت زمان بین دو رؤیت متوالی هلال ماه نو است ، ۲۹ یا ۳۰ شبانه روز گرفته میشود.
تعداد شبانه روز ماههای این تقویم ،متناوبا ۳۰ و ۲۹ شبانه روز است ،یعنی ماه محرم ۳۰، ماه صفر ۲۹ شبانه روز و همین طور تاآخر گرفته میشود،بآ اضافه تعداد شبانه روز ماه ذیحجه در سالهای عادی ۲۹ ودر سالهای کبیسه ۳۰ شبانه روز است.در قسمت های بعدی در مورد مفصل حر فهای داریم وحال به پیشنهٔ تاریخی نوروز وعنعنات نوروزی می پردازیم .درسال ۱۳۸۸ ملل متحد در ۶۴ مین مجموع خود این روز را به حیث جشن ملی ثبت وفیصله کرد در هر چهار سال از این روز در شروع فصل بهاربنام جشن نوروزی ،دریکی از کشور های ذیعلاقه تجلیل بعمل می آید.
نوروز در کنار جشن های سده«۱» ومهرگان «۲»یکی از عید های بزرگ وبا عظمت پارسیان بوده از روزگان قدیم در روز هایی متغیر از زمان اعتدال بهاری ،جشن میگرفتند وبر آن آیین های گوناگونی داشتند و سعی میکنم در این مقالت در چندین قسمت چگونگی تجلیل از جشن نو روزوپیشینهٔ تاریخی وعنعنات نوروزی را باویژه گیهایی آن به بررسی گرفته واطلاعات همه جانبه را دراختیار خوانندهٔ عزیز به عنوان تحفهٔ نوروزی قرار دهم.
نخست در مورد بهار؛
کلمه بهار با ترکیبی به معنی مختلف استفاده شده مثلا ،لفظ بهار «بتکده»،شابهار« واقع درغزنه»،سریکه بهار«دربگرام»،نوبهار«دربلخ»،گلبهار «در کاپیسا»
فرخی قصیدهٔ در رثای سلطان محمود دارد چنین است؛
وای و دردا که کنون برهمنان هند
جای سازنند بتان را دگر از نو ، به بهار
فردوسی سرودهٔ دارد؛
ببلخ گزین شد بر آن نوبهار«۳»
که یزدان پرستان بدان روزگار
مر آن خانه را داشتند ی چنان
که مر مکه را تازیان «۴»این زمان
نو بهار را دقیقی و نظامی و عدهٔ دیگر منسوب به زردشت «۵»دانسته اند بنابه قول فرهنگ شاهنامه اصل این نام یعنی نوبهار،«نوویهار» است که در زبان سانسکریت به معنی «دیرنو» یا «ستایشگاه نو»یا« معبد نو» میباشدو هیچگونه بستگی با نام فصل بهار ندارد.
گلبهار«کاپیسا»در دوران کوشانی ها«۶»،سلاله معروف اسیای میانه پایتخت «بهاری» شان و زمستانی شان «تاکسیلا» واقع در «پاکستان امروزی» بوده.
پس ما نباید روز اول نوروز را با نام ها ومکان هاییکه در فوق ذکر کردیم در اشتباه بگیریم.
نخستین روز بهارکه مصادف است با اول حمل «سال هجری ـ شمسی وبیست و یکم مارچ «سال عیسوی که از میلاد عیسی «ع» آغاز شده»نوروز گویند. ما در کنار نوروز «رام روز»«۷» هم داریم ،در تقویم اوستایی«۸»، سال دوازده ماه وهر روز اسم خاصی داشته اولین روز را اورمزد روز یا روز اهورامزدا،سرور ودانا،شانزدهمین روز را «مهر» «۹»شب وروز برابر میشود «رام روز» وروز اول بهار را «نوروز» نامیدند.
نوروز ،روزنو، عید اول سال، روز اول حمل یا فروردین«در فروردین ،فروردگان«ف ور به فتح خوانده شود» «۱۰»جشنی ایست در روز نوزدهم بر گذار میشود وبه این جشن ابوریحان بیرونی نیز اشاره کرده وزردشتیان در حال حاضر نیز این جشن را بنام فروردیان ،بر گذار میکنند و آیینهای دینی خودرا بجا میآورند»نوروزکه جشن ملی آریاییان است «نوروز سلطانی هم میگویند»،از دورهٔ پادشاهی سومریان «۱۱»در شهر« اورک» مربوط به نیمه دوم هزارهٔ پنجم پیش از میلاد تا دهه های نخست هزاره چهارم پیش از میلاد کهن ترین سند تاریخی بدست آمده گلدان پایه داری در آن نقش نگار های باستان شناسان یافته اند نمایانگر و نمودار جشن نوروزی بوده ، ومولف کتاب بین النهرین و ایران باستان قدامت این گلدان را بین سالهای ۳۱۰۰ـ۳۳۰۰پیش از میلاد تخمین زده است.به عقیدهٔ محققین بنا جشن های نوروزی در زمان داریوش کبیر در سال های پایان قرن ششم پیش از میلاد تجلیل شده از روی آثار وشواهد باقیماند ،مراسم جشن نوروزی در دورهٔ هخامنشیان «۱۲»دنبالهٔ جشن نیاکان
سومری بوده ونظر به تحقیق وپژوهش تاریخ قدیم ایران ،جشن نوروزی از سال ۵۳۷پیش ازمیلاد به بعد یعنی دورهٔ هخامنشیان جنبه ملی را بخود میگیرد چون قبلا به عنوان روز مذهبی تجلیل میشده حتی در بابل ،آسور«۱۳» و عیلام«۱۴» که کهن ترین سلطنتی است که قدامتی بیشتر از ماد «۱۵»وپارس «۱۶»دارد واکثر آداب وعقاید از آنها بما باقی مانده که این مقالت گنجایش بحث آنرا ندارد فقط با این اشاره که دراثری از اسطوره تا تاریخ در مورد سلطنت این دودمان آمده اکتفا میکنم «…عیلامی که جانب خدا بر زمین او فرمان می راند ،خاندان«اوان» بود از حدود ۲۶۰۰ پیش از میلاد تا حدود ۲۲۳۰پیش میلاد برگاه بود. خاندان دوم تا ششم عیلامی ، که این واپسین خاندان سلطنتی عیلام بود، تا حدود ۶۴۴ پیش از میلاد حکومت داشتند و سر انجام در ۶۴۰ پیش از میلاد با گذشت حدود دو هزار سال ،فرمانروایی را به هخامنشیان وا گذاشتند ».«مهر داد بهار۷،از اسطوره تا تاریخ،،سال ۱۳۷،ص۱۳۷»
ولی نباید مدنیت بین النهرین را وتاثیرات آنرا فراموش کرد گرچه عید نوروزی در آنجا مروج بوده ولی عدهٔ محقیقین پارسی به این نظر اند که درهزارهٔ سوم پیش از میلاد در آسیای غربی دو عید رواج داشته یکی آنرا بنام «عید آفرینش »که در شروع فصل خزان ودیگرش رآ بنام «عید باززایی» در آغاز بهار میدانند گر چه میدانیم مسئلهٔ اعیاد آفرینش و مسئلهٔ باززایی در هر کشور وفرهنگی به شیوهٔ دیگر به مثال دیگری بیان شده در سر زمین آریانا در داستان سیاوش ودر هند در داستان «رامایانه» است .بویس در اثرش بنام «تاریخ دین زردشت» عید نوروزی را تحت تاثیر فرهنگ بین النهرینی میداند ولی محقیین پارسی انتقال اینرا از آریانا به بین النهرین میدانند. ببینیم مراسم نوروزی دردورهٔ هخامنشیان چگونه اجرا میشد؟

حواشی وتوضیحات به ترتیب شماره؛
اـ سده در معنی یک دوره صد ساله ولی هدف در اینجا جشن سده است آریایی ها در روز دهم ماه دلو مطابق به بیستم جنوری ودهم بهمن جشن میگرفتند آتش می افروختند از بالای آتش خیزمیزدند ودر اطراف آن رقص وشادی میکردند .در وجه تسمیهٔ این روز میگویند چون پنجاه روز وپنجاه شب تا نوروز بوده آنرا سده نامیده اند بقول فرهنگ عمید در قدیم زمستان را پنج ماه یعنی از اول آبان« عقرب» تا آخر اسفند «حوت» میگرفتند وسده جشنی بوده که بمناسبت گذشتن صد روز از زمستان «از اول آبان «عقرب» تا دهم بهمن «دلو» بر گزار میشده واین قول درست است.«فرهنگ عمید ص۷۲۵»
۲ـ مهر گان
نام جشنی است که در شانزدهمین روز از هفتمین ماه سال «مهر روز در مهر ماه» درآریانای کهن برگذار می شد و آن را «میتراکانا» می خواندند.این جشن بزرگ را در فارسی مهرگان می گوییم ودر کتاب های عربی «مهرجان» نوشته اند.
به نوشتهٔ بندهشن ، « مشی ومشیانه» «نخستین مرد وزن جهان » در این روز از تخمهٔ کیومرث زاده شدند.
جشن مهرگان شش روز به درازا می کشید « شانزدهم تا بیست یکم مهر ماه ویا ماه میزان» که روز آغاز آنرا « مهرگان همگانی» وروز پایانی آنرا « مهرگان ویژه» می خواندندو توضیحات بیشتر در متن همین نوشته در قسمت های بعدی بیان شده که ضرورت به تکرار آن نیست.
۳ـ نو بهار
در شاهنامه آمده است
ببلخ گزین شد بر آن نوبهار
که یزدان پرستان بدان روزگار
مر آن خانه را داشتندی چنان
که مر مکه را تازیان این زمان
«بخ ۶ـ۱۴۹۶ـ۱۵ـ۱۶»
نوبهار را دقیقی و نظامی گنجوی وپارهٔ تاریخنویسان منسوب به زردشت دانسته اند وآنرا آتشکده میدانند .
نویسنده ناشناس مجمل التواریخ والقصص مینویسد ؛
لهراسپ تاج و تخت به پسرش گشتاسپ داد و خود به نوبهار بلخ رفت به آتشگاه به یزدان پرستی پرداخت.
وبیشتر در مورد نوبهار،در متن مقالت گنجانیده شده است .
۴ ـ تازی
بر آتش بر افگند تازی کباب
بخوردن گرفتند یاران شتاب
ویا فردوسی در جا دیگر میگوید؛
نه دهقان نه ترک ونه تازی بود
سخنها بکردار بازی بد
این نام در پهلوی تاژیک یا تازیک است واز دو بهر تاز ویای نسبتی داده شده .
وی نسبتی در زبان پهلوی «ایک» است .پ
در زمام ساسانیان نزدیکترین طوایف عرب به ایران طایفهٔ «طی» بوده ، وایرانیان مردم این طایفه را «تازیک» می گفتند وهمین جهت کلمه تازی را در بارهٔ همهٔ اعراب بکار برده اند «تاریخ اجتماعی ایران در دوران پیش از تاریخ وآغاز تاریخ ،ص ۳۵ وبرهان ،ج ۱ ،ص ۴۵۸ »
۵ـ زردشت
زردشت یکی از پیامبران آریایی است در « اوستا» کتاب مقدس زردشتیان ،زادگاه زردشت را ،ایرانویج ومیهن وی آریانای شرقی یعنی «بلخ» معرفی کرده اند. البته بین محققین اختلافاتی در زمینه وجود دارد گروهی کتاب پهلوی کهن را منبع تحقیق خود کرده محل تولد زردشت را آذربایجان محلی بنام «گزن» که امروز بنام تخت سلیمان معروف است ،میدانند.چون در کتاب بندهش کتاب کهن زردشتیان نامی از دریاچه ی ارومیه که مجاور گزن است به همین اساس تصور میکنند ممکن زردشت در آنجا متولد شده باشد.
در کتاب اوستایی که در قرن چهارم میلادی ودر زمان شاپور ودورهٔ ساسانی جمع آوری شده ، زردشت را اهل آذربایجان دانسته است به کدام دلیلی ؟
دلیل نخست در فوق تذکر دادیم دلیل دیگر ،بعداز سقوط شاهنشاهی هخامنشی ، شخصی بنام « آتورپاتیک» که شهریار «ماد» بود با اسکندر ویونانی سر سازش را می گیرد واز طرف یونانیان فاتح به شهریاری بخش شمال حکومت «ماد» منسوب میشود از آن پس آن بخش کشور بنام او آتورپاتیکان ؛ «آذربایجان» نامیده میشود بعداز اسکندر نیز این خطه استقلال وخود مختاری اش را حفظ میکند و آتشکده های آذربایجان حتی در زمان «سلوکی» هم به حیات اش ادامه میدهد ودر زمان ساسانیان مردم آذربایجان بیشترین تلاش را در زنده نگاه داشتن وجمع آوری وحفظ آیین مزدیسنا میکنند و به همین دلیل زردشت را متعلق به خود میدانند.اگر متعلق به آنجا میبود در آثارش اشاره ای به دولت ماد میکرد او از یگانه پادشاهی که نام میبرد یما یا همان جمشید فرزند هوشنگ است او در سروده ها وگفته ها اشاره میکند که آغاز کارش در خوارزم بعد ا ز آن به باختر یا بلخ رفته.
زردشت قبل از رسالت اش لقب « اتربان» گرفته واین لقب دلیل بر این است که او قبل از رسالت اش یک روحانی بود.

« بهار،فروغ،نشاط طبعیت و زنده گی»

بهار فرامیرسد تنها پیام آور تازگی وشگوفایی به درخت وگل نیست ، بهار جان وروح انسان را می شگوفاند ودلتنگی انسان رابا طراوت دشت شقایق ورنگ و رایحهٔ گل ها پالوده میسازدوقدرت تازه میدهد ورخوت وناجوری را از دلها می زداید و هنر آفرینان دلبستهٔ زیبایی وطراوت وشادابی طبعیت شده، خالق بهترین آفرینش ها وزیبا ترین آثار میشوند .
اینک به امید صلح ودوستی در بهار سال ۱۳۹۶هجری ـشمسی،که مصادف است به ۲۰۱۷ میلادی،۱۴۳۷ ـ۸ قمری ،۷۰۳۹ آریایی ـ میترایی ،۵۷۷۸ سامی ،۵۶۹۷ جمشیدی ـیمایی ،۵۱۱۸ هندی ،۴۷۱۴ چینایی ،۲۵۶۰ بودایی ،قسمت دوم ،«پیشینهٔ تاریخی نوروز وعنعنات نوروزی »را به عنوان تحفهٔ نوروزی تقدیم میکنم.

بویس در اثرش بنام «تاریخ دین زردشت» عید نوروزی را تحت تاثیر فرهنگ بین النهرینی میداند ولی محققین پارسی یا فارسی انتقال این رسم عید نوروزی را از آریانا«۱۷» به بین النهرین میدانند .
ببینیم مراسم نوروزی در دورهٔ هخامنشیان چگونه اجرا میشد؟
آغاز سال نو در زمان هخامنشیان چه نامی داشته مشخص نیست ولی آنچه محققین پیشبینی میکنند تقویم رسمی با بهار آغاز میشده وسال نو در نقط دقیق اعتدال بهاری آغاز نمی شده .اما تلاش بر این بوده تا آغاز سال نو را آغاز بهار ویا اندک به بهار نزدیک نگاه دارند.از آنجا که گاهشماری قمری بوده ،بنابرین روزآغازین سال همواره در حال گردش ودر نتیجه زمان آغاز سال نو تغییر میکرد.
آغاز سال نو در دوره هخامنشی ، در فاصله ای حوت تا ماه ثوربوده همیشه تغییرمیکردوبیشترباشروع بهار در فرودین ماه یا ماه حمل سال نورا آغاز میکردند،بنابرین زمان آغاز سال نو، زمان مشخص ویکسانی نداشته است.
چنانچه در فوق تذکر دادیم ،دلیل دیگر این تغییر استفاده از تقویم قمری بوده بجای افزون یکروز در هر چهار سال مانند تقویم خورشیدی ، روز های کبیسه را به صورت یک ماه کامل در تقویم بکار می بردند وآن را به ماه ششم یا ماه دوازدهم اضافه میکردند.که آن دو را ماه ششم دوم وماه ششم دوازدهم می خواندند.
آنچه از عهد سومری بمیراث مانده بود، بفرمان داریوش کبیر نقوش جشن نوروزی را در دیوار های کاخ سلطنتی در «پارسه» به تصویر میکشند ،بدین معناست جشن نوروزی در دوره هخامنشیان دنبالهٔ جشن نوروزی سومری است ولی با یک تفاوت در زمان سومری ،بابلیها وآسوری ،تجلیل از این روز شکل مذهبی داشته ، ولی نظر بقول محققین تاریخ از سال ۵۳۷ پیش از میلاد به بعددر دوران هخامنشیان جشن نوروزی کاملا جنبه ملی میگیرد ،زیرا محققین ازآثارباقیمانده ازآنزمان با بررسی نقوشی که دردیوار های کاخ های هخامنشی حک شده بودبه این نتیجه رسیده اندکه در مراسم نوروزی دردیوارکاخ فقط نقوش نماینده گان بیست هشتگانهٔ ملل تابع است و از مغ یا مجمر آتش آثری نیست ولی شاهان آشور بابل وفرزندان هخامنش در جشن نوروزی برای جلب پشتیبانی مردم عوام در برابر تندیس «بل» زانو زده اند،در سال ۷۳۸ پیش از میلاد «تیگات پیله سر» پادشاه آشور ،در مراسم نوروزی در شهر بابل به آنگیزه اینکه خودرا شاه بابل نیز بشنا ساند ، طبق سنت مذهبی متداول در ان مورد، دست تندیس بعل خدای بزرگ بابلیان را در پرستشگاه آساگیلا به دست گرفته واز طریق گزینش خود خوانده با لقب «پولو» خودرا شاه بابل میخواند.
ودر سال ۵۳۸ پیش از میلاد کبوجی فرزند بزرگ کورش کبیر که شاه بابل ،شاه دست نشاندهٔ هخامنش بود نیز در پرستش «بل»به همان ترتیب دست تندیس بل را گرفته تا بدین گونه رسماخودراشاه برگزیده کشور بابل از سوی خدای بال یا بعل به مردم بابل میشناساند.
باستانشناسان از بابل لوحه های از زمان پادشاهی نابونید که همزمان وهمدوره کورش کبیر بوده آثاری را بدست آورده اند ؛که پادشاه بابل مدت کوتاهی ستایش «خدای ماه یا خدای سین» یعنی پرستش «خدای شهر حران» را جاگزین مراسم جشن نوروزی کرده بودومردم بابل بخاطر این عمل اش اورا نکوهش میکردند مگر بعد ازفتح بابل بوسیله کورش کبیر سال ۵۳۸ پیش از میلاد بفرمان پادشاه هخامنشی مراسم جشن از سر با تشریفات خاصی در بابل بر گزار میگردد.
در نتیجه ازجشن نوروزی که میراث سومریان است ؛در پاسارکاد پایتخت کورش کبیر وبعد از آن درسال ۵۳۸ پیش از میلاد به فرمان کبوجیه پسر او وازسال ۵۲۱ پیش از میلاد به وسیله داریوش کبیر وبعدسایر پادشاهان هخامنشی با تشریفاتی خاصی تجلیل شایستهٔ وغیر مذهبی میکردند.
عنعنهٔ جشن نوروزی چگونه بوده؟
در دوران هخامنشیان چند روز قبل از عید نوروزی تهیهٔ لوازم مراسم جشن نوروزی شروع میشده ودر آخرین روز قبل از جشن ،شاه وبزرگان دربار به دیدار قبور اجدا دشان میرفتند این بمعنی شریک دانستن آنان در جشن میدانستند وحضور شاه در این مراسم ودر جشن نوروزی حتمی بوده واو باید فرمانروای اعظم این آیین عظیم ملی وشاهنشاهی باشد تا او بتواند کشورش را از خطرات طبیعی ودروغ برهاندو شاه در این روز از نو مراسم تاج پوشی را اجرا میکردتا همه ساله تایید الهی را با خود داشته باشد وقرار روایتی بعداز تاج پوشی و سلطنت مجدد شاه با همسر تازه ازدواج میکرد ودربابل وعیلام با کاهنهٔ معبد بزرگ ازدواج نوروزی میکردند.«ممکن وجود حرام سرا ناشی از همین عنعنه قدیم باشد»
در شاهنشایی هخامنشیان کشور های تابع ، اجرا مراسم نوروزی بالا شان حتمی بوده وکشور های تابع همه ساله بعداز سلطنت مجدد کالا محل خویشرا با باج وهدیهٔ خاصی برای تبریکی به حضور شاه می آوردند وکزنفون از تشریفات جشن در قرن چهارم پیش از میلاد چنین یاد میکند؛«…در آغاز گروهی از مردان نیزه دار می آیند،سپس گاوان واسبانی را برای قربانی می آورند.سپس گردونهٔ مقدس اهورامزدا واز پس آن دو گردونهٔ مهر وناهید می آیند،آنگاه آتشدانی روشن حمل میشود ،در پس ایشان شاه با جامهٔ کامل سلطنتی در گردونهٔ خویش می آید واز آن پس بقیه سوارگان،نیزه داران و انبوه بزرگ ودرباریان می آیند…» بقول کزنفون نخستین کسانی برای تبریکی نزد شاه، پارسیان وماد ها می آمدندو هدیهٔ خودرا تقدیم شاه میکردند وبعدا «سور» بسیار بزرگی بر پا میشد که بزرگان شاهنشاهی در آن شرکت میکردندو طی مراسمی این جشن، بزرگان به فرودستان هدایایی می دادند.مگر در مورد شرکت شاه درمراسم اتفاق نظر وجود ندارد چون شاه در این روز با همسر خود غذا میخورد احتمالا فرقی در سنت نوروزی بین النهرین وهخامنشیان وجود داشته باعث خلط شدن سنت ها نزد محققین شده مثلا « در بین النهرین مراسم «میر نوروزی» بوده ولی ازاین در دوران هخامنشیان خبری در دست نیست ویا در بین النهرین آیینی پنج روز پیش از نوروز بر گزار می شد شخصی محکوم به اعدام را موقتا به عنوان فرمانروا به تخت منشاندند و درست لحظهٔ پیش ازمراسم نوروزی اورا بقتل میرساندند به تعبیر اینکه با مرگ او همه شومی های سال گذشته دفن میکردند .»
دوریس مورخ یونانی درمورد مراسم وعنعنه جشن نوروزی زمان هخامنشیان چنین مینویسد؛
«…در این جشن پادشاه میرقصد وقول «استرابو» در این جشن ،ساتراب ارمنستان بیست هزار کره اسپ به در بار هخامنشی پیشکش میکرد »
البیرونی در کتاب الباقیه عن القرون الخالیه در موردمینویسد؛
«ـ روز اول نوروزی ،آگاهی دادن به مردم برای احسان به آنان.
ـ روز دوم نوروزی،بارعام به مغان و مردمی که از حیث طبقه بالاتر از طبقهٔ عام مردم بودند.
ـ روزسوم ،ویژه موبدان بزرگ .
ـ روز چهارم، افرد خاندان و نزدیکان و خواص.
ـ روز پنجم،برای فرزندان وخویشان و دادن انعام عیدی به هر یک درخور رتبه ومقام شان.
ـ روز ششم، بار عام در مقام رسیده گی به حقوق مردم.
وپس از آن مراسم نوروزی به شخص شاه ویژه گی داشت ،در این روز هیچ کس جز ندیمان و اهل انس و شایستگان خلوت به نزد شاه راهی نداشتند و همچنین در ایام نوروزی خنیاگران خاص به هنر نمایی در خدمت شاه میپرداختند،در بامداد نوروزی مردم به یکدیگر آب می پاشیدند و شکر پیشکش میکردنددر همین روز مالیات کشور تنظیم میشد،همه آتش میافروختند».«بهار،مهرداد ـاز اسطوره تا تاریخ،پاییز ۱۳۷۷ـ ص ۲۰۱ ـ۳۰۹»
حکیم فردوسی درشاهنامه میفرماید؛
به جمشید بر گوهر افشاندند
مر آن روز را نو خواندند
سر سال نو هرمز فروردین
بر آسوده از رنج تن ،دل زکین
بزرگان به شادی بیاراستند
می ورود و رامشگران خواستند
چنین جشن فرخ از آن روزگار
بمانده از آن خسروان یادگار
آنچه پژوهش ها متعددی را محققین در مورد نوروز کرده وشواهد ومدارکی را بدست ماگذاشته اند،نشان میدهند جشن نوروزی در میان پارسیان ارزش خاصی داشته ،به ویژه وقتی انسان اولیه به پرورش دهندگان طبعیت تبدیل شدند وکنار دریا ها شهر هارا بنا کردند و زایش دوباره زمین را در فصل بهار دانستند واینروز را گرامی داشتند ودر گذرزمان نوروز را به یک جشنی ملی تبدیل کردند در واقعیت نوروز به هیچ دین ومذهبی تعلقیت ندارد این در حقیقت جشن شگوفایی طبعیت است و این که نوروز درشروع بهار این از اقبال پارسیان بوده در حالیکه مثلا چینی ها سال قمری از روی هلال سال خودرا دور میزنند در میانهٔ زمستان مطابقت میکندویاسال عیسوی در بسیار نقاط دنیادر زمستان وسردترین ماه مطابقت دارد.

ادامه حواشی وتوضیحات «حواشی و توضیحات.به ترتیب شماره»
۶ ـ کوشانی ها «از ۴۰ تا ۲۲۰ میلادی»
قبایل سسیتی اصلا در کاشغرستان ساکن وبا چین همسایه بودند .اینها همچنان در حوزه سیحون ، شمال بحیره خزر وشمال بحیره سیاه زیست میکردند واز قرن هفتم تا قرن سوم قبل از میلاد از تیانشان تا ارال گسترش یافتند.کوشانیها یا یوچیها ،شرقی ترین قبایل سیتی اند…کوشانیها بالاخره در اثر فشار هیوانگ نوها از مسکن خود جدا وا زحوزه ایلی وتارم گذشته وارد بین النهرین «سیحون وجیحون» شدند . از فشار همین ها بود که قبایل اسکایی به شمول تخار ها آز آنجا به افغانستان ریختند واز آنجمله ،تخارستان بنام تخار ها موسوم گردید.
…مقتدر ترین پادشاهان کوشانی افغانستان «کانیشکا» است که بین ۱۲۰ و۱۶۰ میلادی سلطنت کرده.
این شخص پایتخت افغانستان را در عوض شمال هندوکش به جنوب هندوکش منتقل ساخت ،بگرام در کاپیسا مرکز تابستانی وپشاور پایتخت زمستانی قرار گرفت.
…و اسودوا پادشاه متاخر کوشانی «۱۸۲ـ۲۲۰میلادی» است در هند از بین رفت.
«غبار،افغانستان در مسیر تاریخ ،طبع مطبعهٔ کابل ،سال ۱۳۴۶، ص ۴۹ـ۵۰»
۷ ـ رام روز
«رام »یا «رامن » در اوستا به معنی «آرامش» نام ایزد هوا است.
رام روز نام بیست یکم ماه است.

۸ ـ اوستا
کتاب مقدس زردشت ،کتاب مذهبی زرتشتیان که شامل پنج بخش؛
ـ یسنا یا یسنه «مجموع تکالیف مذهبی وقسمتی آن
ـ «گاتها» یا گاهان وگاه «در اوستا گاثا» به معنی سرود است سرود های مذهبی است .
ـ ویسپرد یعنی سروران«راجع به آداب عبادت »
ـ وندیداد یعنی دافع شیطان «راجع به خلقت عالم درباره آداب توبه واحکام دینی»
ـ یشتها «نماز ونیایش»مشتمل بر ستایش خدا وفرشتگان
ـ خرده اوستا نماز ها مناجات هاست.

۹ ـ مهر
در اوستا یی «میثر» ودر پهلوی «میتریا میهر»در اوستای نو ایزد فروغ و روشنایی وپیمان شناسی و یکی از بزرگترین ایزدان و مینویان در اساطیر کهن آریایی است .
«مهر یشت » دهمین یشت اوستا که یکی از بلند ترین وشیوا ترین یشتهاست سرود ستایش ونیایش وحماسه رزم آوریهاست .
مهر در گاهان «یس .۴۶ ، بند ۵» تنها یکبار وبه معنی «خویشکاری دینی» آمده در وندیداد «فر، ۴» به معنی «پیمان» بکار رفته در خود مهر یشت هم این واژه گاه معنی پیمان دارد.
نام مهر در اوست غالبا با صفت به معنی « دارندهٔ چرا گاههای فراخ» آمده
خلاصه شانزدهمین روز ماه و هفتمین ماه سال را به نام این ایزد خوانده اند .
۱۰ ـ فروردگان؛
نام جشنی است که در روز نوزدهم ماه فروردین ویا ماه حمل بر گذار می شود وآن را «فروردینگان» نیز خوانند.
زردشتیان در ده روز آخر سال بنام «فروردیان» بر گذار می کنند وآیینهای دینی بجا ی می آورند در مینوی خرد «بخش ۵۷،بند ۱۳» تنها پنج روز جشن فروردیان خوانده شده است.جشن فروردین یا نوروزی همان جشن فروردگان باستان است .
۱۱ ـ سومری ها؛
سومری ها در بین النهرین پایه ها تمدن را گذاشتند،نخستین خط ازدرون تصویر های نقاشی ها پدید آمد تصویر یک انسان برابر انسان دیگر خلاصه خط تصویر نگاری بوجود آوردند.
هفت مکتب واژه نگاری پدید آمده سومری ها کهن ترین آنها است اقوام سومری در فلسطین وسوریه شیوهٔ هجانگاری را ساده وساده تر کردند وخط میخی در حقیقت از خط تصویر نگاری پدید می آید نظر پژوهشگران متفقن قدیمی ترین خط میخی در نوشته های سومریان دیده اندو قرار روایتی سومری کاملا نژاد مستقل بودند وپایه فرهنگ بابل و آشور فرهنگ غنی سومری ها میدانند.
۱۲ ـ هخامنشیان؛
هخامنش که بنیانگذار پادشاهی پارس خود مرکب از «هخا» به معنی دوست و«منیش» به معنی اندیشیدن است چون سنت های بوده که نام ها با اعتقادات شان دمسازی داشته باشد در کشور ما افغانستان بخصوص اکثر کشور های اسلامی هنوز هم همین رسم است.
بهر حال اجداد هخامنشیان شاهان پارسی بوده اند از فرزند هخامنش به نام «چیش پیش» دو پسر به قدرت میرسند از یک پسر بعداز یک نسل کورش کبیر پدید میآید از ۵۵۹ الی ۵۲۹ قبل از میلاد سی سال حکومت میکند و سلطنت محلی پارس را به شاهنشاهی تبدیل میکند واز فرزند دیگرش بعداز یک نسل داریوش کبیر پدید می آید سلطنت از هم پاشیدهٔ هخامنشی را بعداز «کمبوجیه» پسر کورش از نو میسازد وبه اوج قدرت میرساند.

«بهار٬فروغ،نشاط طبعیت وزنده گی»

بهار فرامیرسد تنها پیام آور تازه گی وشگوفائی به درخت وگل وچمن نیست ، بهار جان وروح انسانرا می شگوفاند ودلتنگی انسان رابا طراوت دشت شقایق ورنگ ورایحهٔ معطر گل ها پالوده میسازد وقدرت تازه میبخشد.بهار باآرایش وآراستن طبعیت رخوت وناجوری ها را از دلها می زداید ،هنر آفرینان دلبستهٔ زیبایی وطراوت وشادابی طبعیت شده، خالق بهترین آفرینش وزیباترین آثار میشوند.
اینک به ارزوی صلح ودوستی در بهار سال ۱۳۹۶ هجری ـ شمسی که مصادف است ،
۲۰۱۷ میلادی ،۱۴۳۷ ـ ۸ قمری ،۷۰۳۹ آریایی میترایی ،۵۷۷۸ سامی ،۵۶۹۷ جمشیدی ـ یمایی ،۵۱۱۸ هندی ،۴۷۱۴ چینایی ، ۲۵۶۰ بودایی قسمت سوم «پیشینهٔ تاریخی نوروز وعنعنات نوروزی را با چند نمونه اشعار زیبایی شاعران پشتودر مورد بهار ، خدمت تان به عنوان تحفهٔ نوروزی تقدیم میکنم.
سخن نخست؛
پسرلی په پشتو ادب کی
دپشتوژبی شاعرانو دپسرلی او نوروز په ستاینه او شکلایی دیری خونده وری شکلی غزلونه ،قصیدی او لندی یی ویلی دی.
شمس الدین کاکرد نوروز په را رسیدو داسی خوشحالی شکاره کوی ؛
راشه راشه زما شمع دل افروز
منتظر دی راتلوته یمه شب وروز
سخت هجران د زمستان راباندی تیر شو
زری شاد کرم اوس دوصل د نوروز
«زری شاد کرم ،ر با حلقه است هدفش دل است »
کاظم خان شیدا دیوه قصیده په مطلع کی داسی وایی؛
بیا تحویل شودحمل گوره آثار
شگفته په هر طرف تازه بهار
د عبدالقادر خان ختک د دی یو غزل مطلع دا دی؛
شگفته په باغ وراغ شول د بهار گل
هم په بام هم په کوچه هم په دیوار گل
گل پاچا الفت وایی؛
راغی پسرلی بیا په وطن گل وگلزار شی
بیا په چمن د بلبلو چغهار شی
عبدالرحیم خان هوتک وایی؛
دشامار زلفی شانه کا په نوروز
کل عالم په دیوانه کا په نوروز
زاهدان تلاش پر زهد وپر تقوی کا
عاشقان یی ننداره کا په نوروز
زاهدان که له نشایی د می خبر شی
خپل وطن په میخانه کا په نوروز
ای رحیمه له رندانو سره کشینه
گوندی مست دي په پیاله کا په نوروز
در قسمت های قبلی در مورد نوروز وتجلیل آن در بعضی مدنیت هآشاراتی داشتیم از جمله مدنیت بین النهرین تاثیرات شگرفی به مدنیت ها بعدی خود گذاشته بود.
عید آغاز سال در بین النهرین وبعد ها با تقلید از آنان ایلامی ها در اصل عید بازگشت ایزد شهید شونده، «دموزی ـ یا دوموزی» بوده،بنابه نظر معتقدان اوهر ساله می مرد وباز برمیگشت .مرگ او مرگ جهان گیاهی وحیات مجدد او حیات مجدد همان جهان میدانستند ،در پی آن عزاداری هایی که برای «ایزد شهید شونده »که «مظهر برکت ،مظهر زندگی » که مرگ اومرگ جهان نباتی بود ،انجام می یافت« این اشک های ریخته شده نماد باران ونوعی جادوی باران آوری وآب بود» ایزد به شهادت رفته از نو زنده می شد وبا همسر زیبای خویش که خود ایزدبانوی آب وعشق وجنگ بود، زندگی از سر می گرفت تا سالی دیگر.بر روی زمین ، هر ساله میان شاه ، در نقش این ایزد ،وکاهنه معبد بزرگ ،در نقش ایزد بانو وهمسر ایزد، در روز بازگشت دموزی ،که در ایام نوروز بود ،ازدواج مقدس در معبد انجام می یافت . سپس در شهر وسراسر مملکت ، با پیروی از شاه که مقدس شمرده میشد واعمالی آیینی با اعتباری کیهانی انجام می دادند، ومراسم ازدواج وعیاشی مقدس «اورگای» میان مردم به عمل می آمد.
نظر بقول پژوهشگران وبا مطالعه آثار به این نتیجه میرسند مراسم نوروزی بعد از تسخیر بابل به کوشش وفرمان کوروش کبیر هخامنشی از سر گرفته میشود در حالیکه بابل ،آسور وعیلامیان طی چندین سده چشن نوروز بحیث جشن مذهبی تجلیل میکردند چون پادشاه بابل ستایش خدای سین«خدای ماه» خدای شهر حران را جاگزین مراسم جشن نوروزی کرده بود.
مدت زمان کوتاهی تجلیل از جشن نوروزی صورت نمی گرفت وبعد از فتح بابل در زمان کورش کبیر وبفرمان او این جشن از سر گرفته میشود وآنچه از مطالعه لوحه ها باقیماند باستانشناسان ومحققین در یافته اند ؛مردم بین النهرین مراسم جشن نوروزی را بشکل مذهبی خاصی تجلیل میکردند.چگونه؟
مردم بابل جشن را باگشودن قفل پرستشگاه «آساگیلا» آغاز میکردند وکاهن اعظم پرستشگاه باید این قفل را بازمیکرد وبعد رسماجشن نوروزی آغاز میشد ودر روز دوم مرد روحانی در دریا فرات قبل از طلوع آفتاب خودرا می شست ،بدینمعنی پلیدی ها را از خود دور میکرد ودر روز سوم نجاران دو پیکره چوبی به عنوان نمودی از اهریمن میساختند وپیکره ها را باسنگ ها قیمتی ولی بارنگ سرخ می آراستن چون رنگ سرخ خشم خدایان به نماد اهریمن بوده وروز چهارم مراسم نیایش وسرود خوانی وپنجمین روز نوروزی به شستن دروازه پرستشگاه اساگیلا باآب دریای دجله بوسیله کاهن اعظم ومتعاقبا کاهن گوسفندی را قربانی میکرد وسر گوسفند بوسیله یکی از کاهنین به یکی از دریا ،دجله ویافرات رها میشدتا گناهانی را کاهنین در سال قبل انجام داده اند با سر گوسفند دریا میبرد تا کاهنان در نزد خدای شان «بعل» پاک ومقدس میان مردم باشند.و از همه جالبتر در روز پنجم شاه به پرستشگاه حضور میافت عصا ،حلقه وگرز را به روحانی به عنوان پیوند سلطنت با مردوک خدایی بزرگ بود ؛ میداد،وکآهن اعظم در حضور تندیس بعل خدای دیگر بابل سیلی محکمی به روی شاه بابل میزد ،گوش شاه رامیکشیدوبه شاه بابل فرمان میداد تادر مقابل خدای بعل زانو زند وبا فروتنی اظهار کند «ای خدای بزرگ همه کشورها …من بیگناهم، آئین ومقررات مذهبی را از یاد نبردم ،به گونه ملت خود سیلی نزدم وآن هارا تحقیر نکردم ونگهبان کشور بابل وحصار های آن بودم»وکاهن در برابر خدای بعل از پادشاه ستایش کرده با زدن سیلی دیگر پادشاهی را دوباره به و باز پس میداد واز همه مهمتر در نتیجه سیلی اشک از چشم شاه میامد به معنی بخشید ن شاه از جانب خدای بعل بوده وبر عکس آن سقوط احتمالی شاه از پادشاهی تلقی میشد.
ودرروز ششم شاه بابل سرپیکره شیطان که در روز سوم ساخته شده که نماد اهریمن است ،از تن جدا به آتش میافگنده میشود .
باستانشنان مراسم در بالا تذکر دادیم درلوحه ششم بازمانده از آندوران بنام «زگموگ»خوانده اند ولی از دوازده روز ، روز هفتم وهشتم تا کنون به نسبت ناخوانا بودن معلوم نیست ؛چه مراسمی بوده ولی در روز نهم شاه درپرستشگاه حضور دوباره مییافت با عجز دست خدای بزرگ مردوک را گرفته پادشاهی خودرا دوباره از اومیخواست .
مراسم جشن نوروزی با زانو زدن دربرابر خدایان ،بانواختن وسرودن وخوردنی های متنوع تندیس خدای بزرگ را در جایگاهی بنام «بیت اکی تو» که معبدی پر از گل ها باغ بزرگ قرار میدادند و خدایان همراه با شاه سه روز در این معبد میماندند ودر روز یازدهم خدایان مهمان به پرستشگاه «آساگیلا» باز گردانده میشد تا مجمع خدایان سرنوشت زمین را در سال بعدی تعیین کنند.و مراسم جشن نوروزی در روز دوازدهم با تشریفات وضیافت ویژه با دعا خوانی ،ثنا وصفت خدایان وموسیقی پایان مییافت وخدایان مهمان دوباره به شهر های شان باز میگشتند .بدینگونه با حاکمیت امپراطوری هخامنشیان مراسم جشن نوروزی از حالت مذهبی مروج در پادشاهی بابل وپادشاه دست نشانده آسور به یک جشن ملی تبدیل گردیده.
ومولف کتاب «نگاه دیگر به تاریخچه نوروز باستانی» به این نظر است «منشأ جشن نوروزی از ابتکارات قوم کاس مهاجران به سر زمین میان رودان بود که پارسیان نیز نوادگان سومریان مهاجر از کرانه دریای کاسان بشمار می آیند، است»مولف این کتاب به نظریهٔ استرابو مورخ یونانی نیمهٔ دوم سدهٔ یکم پیش از میلاد استناد میکند او«در کتاب جغرافیایی تاریخی خویش پارسیان را «پرهیسی» یاساکنان سرزمین کنار آب یا سرزمین مرطوب ونم دار «دریای کاسان » میخواند.»
در قسمت دوم مراسم جشن نوروزی در عصر هخامنشیان اشاراتی داشتیم ؛یک نکته قابل دقت است بسیاری مورخین در مورد جشن نوروزی در زمان هخامنشیان اتفاق نظر ندارندوبه پایه مطالعهٔ تاریخ هیرودت به این نظراند که هیرودت در عصر هخامنشیان می زیسته «۴۸۵ ـ ۴۳۵ پیش از میلاد» در مورد جشن نوروزی هیچ مطلبی ننوشته است.و همین امر باعث شک وتردیدی میان محققین شده ویگانه سندی که که بیان واثبات جشن نوروزی،نقوش در دیوار های کاخ هخامنشی است و سندیست در مورد مراسم جشن نوروزی از آن عصر بما باقی مانده.
و ازدوره سلوکیان «۱۸» واشکانیان در مورد جشن نوروزی اطلاعات محدودی در دست است ،چون سلوکیان در حقیقت ریشه ملی یونانی دارند تنها «سلوکوس» با همسر سغدی برگزید نژاد آریایی ـ یونانی یافت ،بنا همین تفاوت نژادی هم شاید دلیل بر عدم توجه به سنن آریایی چون جشن نوروزی شاید باشد وشاهان اشکانی بیشترین سالهای سلطنت شان در نبرد با دشمنان وتحکیم امپراطوری بود چون سلوکیان یونانی نژاد دشمن خطرناک به امپراطوری اشکانی بوده اما در عصر ساسانیان به روایت نوروز نامه،معجم البلدان، الباقیه آثر البیرنی، والمحاسن والاضدادوبلوغ الارب روز اول بهار روزی شادی بزرگان تجلیل میکردند وشاه با زیورات و لباس تزئین شده بازیورشاهی به دربار تشریف می آورد «وموبدان با جامی زرین پر از میوه وانگشتر درم ودینار شاهانه ،شمشیر،تیر وکمان ،قلم ودوات ،اسب وغلامان خوبروی وشاه رابزبان پارسی ستایش میکردند»و بروایت نوروزنامه موبدان وموبد خطاب به شاه ساسانی میگفتند ؛« شاها به جشن فروردین وماه فروردین آزادی گزین به روان ودین کیان سروش آورد تورا دانائی وبینائی به کاردانی دیر زی ،با خوی هژیر وشادباش بر تخت زرین ،نوش بر جام جمشیدبه رسم نیاکان، در همت بلند ونیکو کاری ،ورزش وداد وراستی نگاهدار،سرت سبز باد …ودر هر نوروز شاه شیر وپنیر میخورد»وبه روایت کتاب المحاسن والاضداد جاحظ بصری ؛« چون نوروز به شنبه می افتاد پادشاه می فرمود که از رئس یهودیان چهار هزار درم بستانند و کسی سبب این کار را نمی دانست ،جز اینکه این رسم بین ملوک جاری شده بود … در صحن دارالملک دوازده ستون از خشت خام بر پا می شد که بر ستونی گندم وبر ستونی جو بر ستونی برنج در ستونی باقلا ،بر ستونی کاجیله وبر ستونی ذرت برستونی لوبیا ،بر ستونی نخود ،بر ستونی کنجد وبر ستونی ماش میکاشتند واین ها را نمی چیدند مگر به غنا وترنم ولهو،در ششمین روز نوروزی این حبوب رامی کندند ،به میمنت در مجلس می پراگندند ….»
گویند در جشن نوروزی موبدان خوانچه ای که در آن لیمو، شکر، نیلوفر، بهی، سیب وخوشهٔ انگور سفید و هفت دانه مورد دیگر گذاشته ،زمزمه کنان نزد پادشاه میآوردند.
ولی آنچه برگذشته تاریخی نوروزبر میگردیم؛حدود ۳۷۰۰سال پیش ازمیلاد عشیر آریایی به رهبری ویونگهان برای ساختمان شهر بود باش دایمی خود«قبلا شکل کوچی حیات بسرمیبردند» کرانهٔ جنوبی رود اییتیا«رودخانه امو» تا دامنهٔ کوه های هرا برازیتی«کوه البرز» برگزیدند این شهر بخدی بود پس از تکمیل شهر بخدی «بلخ» در هرمزد روز یا اول حمل «فروردین» ۳۶۷۹پیش از میلاد «یمیه» «یما» جم فرزند ویونگهان تاج شاهنشاهی آریانا را در بلخ بر سر مینهد و آنروز را بنام نوروز جشن میگیرد.« ان روز نو روز بزرگ گویند زیرا سر سال باشد وشب وروز برابر باشد وسایه ها از دیوار بگذردوآفتاب از روزن ها افتد ورسم مغان اندر روزگار پادشاهی ایشان چنان بودی ؛ خراجها اندرین روز افتتاح کردندی وعجمیان چنین گویند ؛ اندرین روز جمشید بر گوساله نشست به سوی جنوب رفت به جنگ دیوان وسیاهان ومعنی زنگیان باشد با ایشان کارزار کرد وهمه رامقهور کرد…این روز را نوروز بزرگ گویند ، جمشید از حرب سیاهان و زنگیان اندرین روز باز آمد با ظفر پیروزی غنیمت فراوان آورد پس آنروز جواهر ی به غنیمت آورده بود بر تخت خود انبار کرد تا هر کس ببیند ، آفتاب ازروزن اندر افتاد و همه خانه از عکس آن روشن گشت ، بدین سبب اورا «شید» لقب کردند وشید به پارسی روشنایی بود وآفتاب را بدین سبب خورشید گویند، خور قرص آفتاب باشد وشید روشنی ، وبدین روز جای هارا آب زنند ، این روز نام فرشتهٔ است بر آب موکل بقول ایشان…»«زین الاخبار ،عبدالحی گردیزی ، برگرفته از نوروز نامه».البیرونی مینویسد ؛«مهر که نام خورشید است در چنین روزی پدیدار شدو بدین سبب این روز را بدو نسبت داده اند.پادشاهان در این جشن تاجی بشکل خورشید و دایرهٔ به سر میگذاشتند »
فریدون«۱۹» در چنین روزی بر ضحاک «۲۰»پیروز میشود چون در این روز فرشتگان از آسمان به یاری فریدون فرود می آیند، بیاد آنروز در جشن مهرگان در سرای پادشاهان مرد دلیری را میگمارند بامداد او با آواز بلند بانگ بر میدارد؛«ای فرشتگان بسوی جهان بشتابید و جهان را از گزند اهریمن برهانید».گویند در این روز خداوند زمین را وسعت بخشید و در کالبد روان وروح دمید و کره ماه از خورشید روشنایی گرفت.
از سلمان فارسی نقل شده است «ما در زمان ساسانیآن«۲۱» به این باور بودیم که خداوند یاقوت را در نوروزو زبرجد را در مهرگان ،برای زیور مردمان بیآفرید این دو روز را بر دیگر روز ها ی سال برتری داد چنانکه یاقوت وزبرجد را از دیگر گوهر ها.»
آغاز پادشاهی کیومرث کبیر«۲۲» در همین روزبوده وجمشید در همین روز نیشکر را شکسته خورده و اعلام د ین مزدیسنا در همین روز بوده ،حضرت موسی «ع» در نوروز وحی میگیرد و حضرت عیسی«ع» به پیغمبری مبعوث میشود و حضرت سلیمان انگشتر گمشده خودرا باز مییابد ازهمین لحاظ این روز از دیگر روز فرقی دارد.
…از این روز نه تنها آریاییان بلکه سایر ملل جهان نیز تجلیل بعمل میآورند.روز اول جنوری نخستین روز سال عیسوی است،در امپراطوری روم باستان قبل از استقرار دین عیسوی ، سال با اورمزد روز یعنی اول فروردین یا ابتدای ماه حمل آغاز میشد از روی معانی ماه های مثلا ماه هفتم سال رومی سپتامبر «ماه هفتم» در حالیکه فعلا ماه نهم است یا اکتوبر به معنی هشت ضلعی یا هشت گونه و هشت رخ است در تقویم مسحیت ماه دهم است ،پس سال از ماه مارچ شروع میشد نه از جنوری.
تا چند قرن پیش سال نوانگلیسها همان ۲۱مارچ ،مقارن اول فروردین بود،بعدا بنابر ملاحظاتی آنرا بدنبال عید میلاد مسیح یا کرسمس قراردادند چنانچه سال مالی آنها هنوز هم ۲۱مارچ است.«نوروز خوش آیین ،داکتر احمد جاوید،انتشارات انجمن فرهنگی افغانستان ،صص ا ـ ۲»
خیام در نوروز نامه میگوید؛« جمشید جواهر از معادن بیرون آورد ،سلاحها وپیراهه ها همه او ساخت ؛زر، نقره ومس وسرب از کانها بیرون آورد ،تخت وتاج ویاره طوق وانگشتر ی او همه بدست آورد ،پس در این روز که یاد کردیم جشن ساخت ونوروز نام نهاد» .
در اوستا در مورد جمشید میخوانیم ؛« آنگاه هوم اشون دوردارندهٔ مرگ ،مرا پاسخ گفت ؛
نخستین بار در میان مردمان جهان استومند «ویونگهان» از من نوشابه بر گرفت واین پاداش بدو داده شد واین بهروزی بدو رسید که اورا پسری زاده شد؛
«جمشید» خوب رمه ،آن فره مند ترین مردمان ، آن هور چهر ، آن که به شهریاری خویش جانوران ومردمان را بی آبها وگیاهان را نخشکیدنی وخوراکها را نکاستنی کرد.
در بند پنج یسنه ،وهات ۹ ـ ۱۱ «هوم یست» آمده؛« به شهریاری جم دلیر ،نه سرما بود، نه گرما ، نه پیری بود ، نه مرگ ونه رشک دیو آفریده . پدر وپسر هریک «به چشم دیگری» پانزده ساله می نمود.
«چنین بود» به هنگامی که جم خوب رمه پسر ویونگهان شهریاری میکرد»
«اوستا ، ج اول ،یسنه ،هات ۹ ـ ۱۱ «هوم یست» بند های ۴ـ ۵ انتشارات مروارید سال ۱۳۷۷،ص۱۳۷»
وعلامه دهخدا از جشن نوروزی آرییکه نوروز را بنام جشن فروردگان تجلیل میکردند ،اشاره کرده است.
فرخی سیستانی «متوفی ۴۲۹ ق» میگوید؛
مرحبا ای بلخ بامی همرهٔ باد بهار
از در نوشاد رفتی باز باغ نوبهار
خلاصه هر قوم متمدن یک گاه شماری آغاز سال وختم سال ،تقسیم بندی ماه را برای ثبت رویداد خود داشتند به همین خاطر رصد خانه های بزرگی به ما ارث گذاشته اند.
درنتیجه نوروز ،مهرگان وسایر جشنهای اریایی«زردشت توصیه میکند جشنها در حقیقت ستایش و پرستش اهورامزدا است»قدسیتی نزد آنان داشته از آن تجلیل شایسته بعمل میاورند.
گویند در زمان غزنویان بر حسب تصادف نوروز ،روز نخستین سال به نقط اعتدال ربیعی قرار گرفت، بعبارت دیگر جشن بهار که فصل گل،ریحان وسر سبزی بستان است،با عید نوروز که یادگار روز خوش باستان است یکی شد،چون در زمان غزنویان از این روزبا تعصبات دینی تجلیل بعمل نمی آوردند ،ولی شاعر دربار غزنی فرخی سیستانی چنین اشاره میکند؛
از این فرخنده فروردین وخرم جشن نوروزی
نصیب خسرو عادل ،سعادت باد پیروزی
هویداست همه اعضای دربار غزنه مخالف تجلیل از این روز نبودند.به اساس سالشماری قمری« حرکت مهتاب به دور زمین ۳۵۴روز وهشت ساعت و ۴۸دقیقه سنجیده شده»یعنی ازرویت هلال بوده گاه شمار سال را میپذیرفتند .آنرا دقیقا به اساس اصول اسلامی میدانستند.دراینجا لازم میدانم برای اطلاعات بیشتر در مورد تقویم قمری مطلبی ر ا اضافه میکنم«.تقویم یا سالنمای هجری قمری براساس حرکت ماه است که توسط مسلمانان و نیز در بسیاری از کشورهای اسلامی به عنوان سالنمای تقویمی مذهبی یا در مواردی تقویم مدنی استفاده می‌شود. از این تقویم در بسیاری از مراسم اسلامی، از قبیل روزه، حج، تعیین ماه‌های حرام، و عزاداری استفاده می‌شود.
قبل از جهانی شدن تقویم میلادی در بسیاری از کشورهای اسلامی و رسمی شدن تقویم هجری شمسی در ایران و افغانستان، تقویم هجری قمری بود و وقایع تاریخی در اکثر کتابهای تاریخی و اسناد دولتی و حتی در دیباچه های خاطرات اهل قلم و دانشوران ثبت می‌شد.
سالهای این تقویم، شامل ۱۲ ماه قمری است که به ‌ترتیب عبارتند از : محرم،صفر،ربیع الاول، ربیع الثانی، جمادی الاول، جمادی الثانیه، رجب، شعبان، رمضان، شوال، ذیقعده و ذیحجه. تاریخ اول هر ماه با رؤیت هلال ماه نو در شامگاه روز بیست و نهم یا سی اُم ماه قبل ماه‌، به ثبوت می‌رسد. با این حساب‌، تعداد شبانه‌روزهای هر ماه قمری که برابر با مدت زمان بین دو رؤیت متوالی هلال ماه نو است، ۲۹ یا ۳۰ شبانه‌روز گرفته می‌شود.
تعداد شبانه‌روز ماههای این تقویم، متناوباً ۳۰ و ۲۹ شبانه‌روز است. یعنی ماه محرم ۳۰، ماه صفر ۲۹ شبانه‌روز و همین‌طور تا آخر گرفته می‌شود. با اضافه تعداد شبانه‌روز ماه ذیحجه در سالهای عادی ۲۹ و در سالهای کبیسه ۳۰ شبانه‌روز است.
مبدا دقیق تقویم هجری قمری :
مبدأ تقویم هجری قمری مانند تقویم هجری شمسی ، سال هجرت پیامبر اسلام، سال ۶۲۲ میلادی از مکه به مدینه می‌باشد. آغاز هجرت پیامبر اسلام از مکه روز دوشنبه (۱ ربیع‌الاول ۲۴ سنبله سال اول هجری) برابر با ۱۳ سپتامبر ۶۲۲ میلادی قدیم (ژولیانی) و ۱۶ سپتامبر ۶۲۲ میلادی جدید (گرگوری) و ورود پیامبر به مدینه روز ۸ ربیع‌الاول همان سال می‌باشد.
سرآغاز تقویم هجری قمری روز جمعه «۱ محرم سال اول هجری قمری» (۲۷ سرطان سال اول هجری شمسی) برابر با ۱۶ جولای ۶۲۲ میلادی قدیم (ژولینی) و ۱۹ جولای ۶۲۲ میلادی جدید (تقویم میلادی گرگوری) است.
بر این اساس، دو ماه از سال اول هجری (از اول محرم تا اول ربیع‌الاول که هجرت رخ داد)، پیش از آن که واقعه هجرت صورت گرفته باشد، جزو سال اول هجری قمری محسوب شد.(ویکی پیدیا ـ گاه شماری هجری ـ قمری)
برای دریافت و تبدیل سالهای قمری و شمسی و میلادی از روش ذیل میتوان استفاده برد :
تبدیل هجری قمری به هجری شمسی : سال قمری را در ۱۱ ضرب کرده، حاصل را بر ۳۶۵ تقسیم می‌کنند. سپس نتیجه را از همان سال قمری تفریق می‌کنند.
تبدیل هجری قمری به سال میلادی (گرگوری): سال قمری را در ۳۲ ضرب کرده و نتیجه را بر ۳۳ تقسیم می‌کنند. سپس عدد حاصل را با ۶۲۲ جمع می‌کنند.
تبدیل هجری شمسی به هجری قمری: سال هجری شمسی را در ۱۱ ضرب کرده بر ۳۵۴ تقسیم می‌کنند و نتیجه را با همان سال شمسی جمع می‌کنند.
تبدیل سال میلادی (گرگوری) به هجری قمری: سال میلادی را از ۶۲۲ کم کرده و نتیجه را در ۳۳ ضرب می‌کنند. سپس حاصل را بر ۳۲ تقسیم می‌کنند.
اما آنچه که در کشور های خویش داریم استفاده از سه نوع تقویم است که در جنتری ها ازآن استفاده میشود اما بصورت رسمی از تقویم هجری شمسی استفاده میبرند . حدود ۶۰ سال قبل در کشور مان هر دو تقویم شمسی و قمری متحدا استفاده میشد تا اینکه تقویم هجری شمسی عمومیت یافت . فراموش نکنیم تعداد روز های هجری قمری در یکسال ۱۱ روز کمتر نسبت به تقویم هجری شمسی است روی این منظور مشکلات در محاسبه زمان صورت میگرفت .در کشور ما با ورود اعراب مسلمان تقویم هجری قمری رایج شد و تا سال ۱۳۴۰ هجری قمری = ۱۳۰۱ هـ ش، در پی اصلاحاتی که امان‌الله‌خان در جامعه افغانستان صورت داد و بر اساس یکی از نظامنامه‌هایی که دولت او صادر کرد، تقویم رسمی افغانستان هجری شمسی شد و برای نام ماه‌های سال نام‌های عربی برج‌های فلکی منطقه‌البروج در نظر گرفته شد. در سال ۱۳۳۷ هـ ش مجلس ملی وقت افغانستان طول ماه‌های تعریف شده برای تقویم هجری شمسی زمان امیر امان الله را تآیید و مجددا رسمیت دادند . و تا حکمروایی مؤقت طالبان تقویم هجری شمسی پا برجا بود اما با قدرت امدن طالبان مجددا تقویم هجری قمری رسمیت یافت و انهم در سطوح دفتری . مردم عوام هنوز هم به همان تقویم هجری شمسی مسایل را محاسبه مینمودند .اما با سرنگوني‌ حكومت‌ طالبان‌ در ۱۳۸۰ هـ ش‌ = ۲۰۰۱ م ، تقویم هجري‌ شمسي‌ دوباره‌سالنمای رسمي‌ كشور ما شد .»« شاه محمود محمود ـ مبدأ تقویم وتاریخ نگاری ـ صفحهٔ فیسبوک ۱۷ اکتوبر سال ۲۰۱۵»
همانگونه در فوق اشاره شد،محاسبهٔ سال از رویت هلال نارسا ییها را بار میآورد ،بلاخره در زمان سلجوقیان«۱۰۳۸ـ۱۱۳میلادی»« …ترکمنانان بریاست «دقاق» وارد ماورالنهر شدند ودر ۹۸۵در جوار «نور» بخارا مستقر گردیدند.سلجوق پسر همین دقاق بود که دین اسلام را پذیرفت و پسرانی بنام ،اسراییل، مکاییل ،یونس موسی ازخود گذاشت…سلجوقیها بیشتربدوی بوده ودیرتر با محیط مدنی و فرهنگی عهد غزنوی و سامانی تطابق کردند…الپ ارسلان بمرد وپسرش ملک شاه سلجوقی جانشین پدر گردید…عمرخیام تاریخ جلالی را بفرمان او نوشت ،تا اینکه درزمان زمامداری ملک شاه سلجوقی پسر الپ ارسلان در سال ۴۵۸ هجری شمسی مطابق جمعه رمضان ۴۷۱ قمری برابر به سال ۱۰۷۹میلادی اول فروردین ماه «ماه حمل» با سال نو برابر افتاد، شاه عدهٔ منجمان را موظف کرد تا تقویم شمسی را ترتیب دهند همان بود با توجه و همت منجمان و ریاضی دانان بزرگ چون «ابوالمظفر اسفزاری هروی ،عمر خیام، ابوالحسن لوگری و عبدالرحمن خازنی به اساس محاسبات نجومی آغاز سال را در نقطهٔ اعتدال ربیعی بطور دایم قرار دادند.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ادامه حواشی قسمت اول ودوم؛
۱۳ ـ اسوری ها
به اساس معلومات مؤلفان«تاریخ تمدن» در قرن هشتم قبل از میلاد آسوری ها امپراطوری را در منطقه آسیایی غربی سازمان میدهند وپایتخت خودرا شهر «نینوا» وموسس این امپراطوری « سن ناشریب» بوده واز نظر اداری یکی از بزرگترین دولت متمرکز هزارهٔ یکم بشمار میرود ،آسوریان عسکر مجهزی ایجاد
میکنندپیش از آشور ها رسم بر این بوده که اگر دولتی بر دولت دیگر فایق می آمد، سرزمین تازه تصرف شده را دور ونزدیک می پایید ونماینده ای دایمی وسربازی چند بدان گسیل میداشت و خراجی می ستاند ،اما آشور این دولت های وابسته را به ولایات آشوری تبیل میکند و مسؤلان آن شدیدا زیر نظر دولت مرکزی آشور قرارداشتند ،آنان بعنوان فاتح خدایان قوم دیگر را نابود میکردند مثلا بعداز شکست بابل بت «مردوک» از بابل در نیمهٔ دوم قرن دوازدهم قبل از میلاد با خود میبرند ودر صدر خدایان آشور «آنو» قرار داشته وهمهٔ دستور و فرمانهای رسمی با نام او صادر میشد.آشوریان نخستین کتابخانه بزرگ را که «۳۰» هزار لوح طبقه بندی شده احداث میکنند وهر لوح شماره گزاری میکنند وروی لوح مینویسند «هر کس که این لوح را از جای خود نقل مکان می دهد به لعنت آشور وبلیت گرفتار می شود ونام او وفرزندانش از صحنهٔ روزگار محو خواهد شد»«ویل دورانت ،تاریخ تمدن ،ص۴۱۴»
دوره سلطنت تیگلات بلیصر سوم «۷۴۵ـ۷۲۷قبل از میلاد » آغاز امپراطوری آشور جدید قید کرده اند.در «۶۱۲قبل از میلاد» ماد ها وبابلیان متحد شده دولت آشور را سقوط میدهند وهنوز هم بقایای قوم آشور در سوریه وعراق اند ولی بعداز حمله امریکا به عراق وجنگ داخلی در سوریه آشوری متلاشی شدند وعدهٔ زیاد آنان در هالند ودر مجموع اروپا مهاجرت نموده اند.
۱۴ـ عیلامیها «ایلامیها»
«ادامهٔ حواشی در قسمت بعدی»

بهار،فروغ ونشاط طبعیت وزنده گی

بهار فرا میرسد تنها پیام آور تازه گی وشگوفایی به درخت وگل وچمن نیست ، بهار جان وروح انسانرا می شگوفاند ودلتنگی انسان را با طراوت دشت شقایق ورنگ ورایحهٔ گل ها پالوده میسازد وقدرت تازه میبخشد .بهار با آرایش وآراستن طبعیت رخوت وناجوری هارا از دلها می زداید ،هنر آفرینان دلبستهٔ زیبایی وطراوت وشادابی طبعیت شده ،خالق بهترین آفرینش وزیبا ترین آثار میشوند.
اینک به آرزوی صلح ودوستی در بهار سال ۱۳۹۶ هجری ـ قمری که مصادف است ،
۲۰۱۷ میلادی، ۱۴۳۷ ـ ۸ قمری ، ۷۰۳۹ آریایی میترایی ،۵۷۷۸ سامی ،۵۶۹۷ جمشیدی ـ یمایی ،۵۱۱۸ هندی ،۴۷۱۴ چینایی ،۲۵۶۰ بودایی ، قسمت چهارم «پیشینهٔ تاریخی نوروز و عنعنات نوروزی » با شعرپر درد «زنده یاد رازق فانی»بنام«خاله نوروزی»که وضعیت تراژیک کشور ومردم ما را بسیار واقعبینانه دراین سرده بازتاب یافته ، به عنوان پیش سخن برای شما عزیزان تقدیم میکنم.

خاله نوروزی

خاله نوروزی
میافشان دامنت امسال برما،
فیض دامانت نصیب نیکبختان باد،
ما چمن گم کرده گان را نو بهاری نیست،
باغ ما سیل ویران کرد،
گلبن ما خواب گل کردن نمی بیند،
،،،
خاله نوروزی،
میا از نردبان ابر ها پائین،
چون پری بر گنبد رنگین کمان بنشین ،
دیگر اینجا گل نمی روید،
کوچه ها،
از شور شادی آفرین کودکان خالیست،
قوغ آتش ،زیب دست نو عروسان است،
صبحگاهان،
آنچه می آید به گوشت،
چهچهٔ شاد پرستونیست،
این صدا ، از مرغ دست آموز دزدان است،
مرغ ماشیندار،
در سوراخ هر دیوار پنهان است،
خاله نوروزی،
بیشهٔ ما را شیاطین ،
در حصار خویشتن دارند،
سال دیگر،
گردرین مخروبه ها،
افتد گذارت،
مدفن مارا ، نخواهی یافت،
جسم مارا انفجاری محو خواهد کرد،
مردهٔ ما را مزاری نیست.
امید این درد ها پایانی داشته باشد.وما بحث نوروزی رادنبال میکنیم.
عمرخیام میگوید ؛«چون بدانستند که آفتاب را دو دور بود یکی هر سیصدو شصت وپنج روز ربعی از شبانه روز به دقیقه اول ماه حمل باز آید به همان وقت روز که رفته بود بدین دقیقه نتواند آمد،چه هر سال از مدت همی کمی شود و چون جمشید آن روز را دریافت نوروز نام نهاد»
مثل ابن خلف تبریزی میفرماید؛« چون در این روز از بازتاب پرتو خورشید در هنگام طلوع از تاج وتخت مرصع جمشید که رو به خاور به جای بلند نشسته بود شعاعی در غایت روشنی پدید آمده است که مردم آنروز نو خوانده اند وجشن گرفته اند ، لذا این روز را نوروز نام نهادند»ولی نظر به گاهشماری اویستا سال به سرما وگرما یعنی به دو فصل تقسیم میشده آن فصلی که طبعیت بارورمیشد شروع بهار را نوروز میگفتند،
حافظ میگوید؛
می اندر مجلس آصف به نوروز جلالی
که بخشد جرعه جامت جهانرا ساز نو روزی
خلاصه آینکه عید نوروزی حتی قبل از زردشت مروج بود براساس افسانه های کهن اساطیری نخستین فرمانروای آریانا کیومرث کبیر نوروز را بنیاد نهاده واما جشن نوروزی را به جمشید پادشاه پیشدادی متعلق میدانند چون کم ترین سندی از آنزمان به ما باقی مانده صرف در بعضی کتیبه ها وآثار باستانی بعضی علایم جشن نوروزی به ما نشان میدهد مگر نام جمشید به عنوان نخستین پادشاهی با شکوه وجلال عید نوروزرا تجلیل کرده وبه آن رسمیت بخشیده بیشتر محققین به آن تاکید دارند ازآنجمله در شاهنامه حکیم فردوسی چنین آمده.
به فر کیانی یکی تخت ساخت
چه مایه بدو گوهر اندر نشناخت
که چون خواستی دیو برداشتی
زهامون بگردون بر افراشتی
چو خورشید تابان میان هوا
نشسته براو شاه فرمان روا
جهان انجمن شد بر تخت اوی
ازآن برشده فرهٔ بخت اوی
به جمشید بر گوهر افشاندند
مر آن روز را نوروز خواندند
جناب شاهرخ رزمجو باستان شناس ایرانی درمورد نشانه های نوروز قبل اسلام را چنین بیان میکند«متاسفانه مشخص نیست که آغاز سال نوهخامنشیان چه نامی داشته است ،اسناد باقیمانده از دوره هخامنشی نشان می دهد که تقویم رسمی با بهار آغاز میشده این سال نو در نقطه دقیق اعتدال بهآری آغاز نمیشده اما تلاش بر این بوده تا آغاز سال نو را آغاز بهار ویا نزدیک به بهار نگاه دارند.» جناب مهرداد بهار در اثر از اسطوره تا تاریخ در برابر پرسشی در مورد عید پاییزی وبهاری از دوره هخامنشیان آثاری باقینمانده میفرماید« ــما خبر داریم از کتاب «آیین شهریاری در شرق» که در اهواز ،و به احتمال در تخت جمشید مراسم عظیمی بر گزار می شده دراین سنت نوروزی ، مقدار زیادی سنت های بین النهرینی می توان مشاهده کرد ؛کلا آیین های نوروزی جهانی اند. این را در پدیده شناسی اسطوره ودر دیدگاه میرچا الیاده می توان دید.در همه جای دنیا برای جشن سال نو چیز های مشترک وجود دارد.ولی اسطوره نوروزی بین النهرین قدیم ، محلی است .بدین معنی که بنابرین اسطوره، خدا شهید می شده وزنده شدن دوبارهٔ وی با جشن وسرور همراه بوده است.معمولا پیش از پنجه یا خمسهٔ مسترقه «پنج روز پیش از آغاز سال نو» ، خدا «دموزی سومری یا سیاوش اریایی» شهید محسوب می شده .در اینجا نیز چند روز پیش از نوروز، مردم به آرامگاه می رفتند ،چراغ می بردند وگریه وزاری می پرداختند .بردن چراغ بدین منظور بود که مسیر ارواح را روشن کنند، بدان امید که آنان بازگردند»«مهرداد بهار ،از اسطوره تاتاریخ ،صص ۳۴۰ ـ ۳۴۱»
همچنان کوروش کبیرهخامنشی پس از گشایش بابل به درباریان خود میگوید امروز روز نوی است وباید به شکرانه این پیروزی و نوروز جشنی را آغاز کنیم واین روز محققین مصادف به روز اول بهار میدانند.
بعداز دوران اشکانیان در دورهٔ ساسانیان واردشیر بابکان عید نوروزی وتجلیل از این روز ؛بطور شایسته صورت میگرفت در آثار ومتون مکتوب ویا با توجه به شواهد ومدارک باستان شناسی ومردم شناسی باورما به این دوران بیشتر است .
در دورهٔ اشکانی ها آیین نوروزی ملموس تر میشود و در دورهٔ ساسانی به یک جشن رسمی تبدیل میگردد.قرار روایتی در مراسم نوروزی دورهٔ ساسانیان سبز کردن سبزه مهم ترین بخش آیین نوروزی وسال نو به شمار میآمده ودر دورهٔ اشکانیان از گاهشماری شمسی استفاده میکردند،یعنی آغازسال شمسی پیش آز ظهور اسلام همان نقط اعتدال بهاری بوده وحساسیت متعصبین مذهبی اسلامی بیشتر برای همین منظور است واین عید قبل از اسلام بوده وبعداز اسلام به استثنا دو عید دیگر جشن ها را حرام میدانند ،البته نه همه ؛فقط گروهی متعصب وجاهل به این اندیشهٔ اند.
بهر حالت ما بحث خودرا پیگیری میکنیم چون آغاز سال شمسی در دوران قبل از اسلام همان نقط اعتدال بهاری بوده ،که از نظر نجومی زمان این رویداد با ورود آفتاب به ماه حمل مشخص شده است ونماد دوازده برج دربابل دوره هخامنشی تنظیم شده و ریشه دایره البرج نیز به دوره هخامنشی باز میگردد ونظر به بعضی شواهد قدامت این برج را به دوره پادشاهی اردشیر اول میدانند وآسمان را به دوازده قسمت به سی درجه به کمک روحانیون بابلی تقسیم میکنند از نجومی ریاضی استفاده میکردند نه آنطوریکه ازروی سایه حدس بزنند چنانچه بسیار سالهای قبل هنوز متعلم صنف هفتم در لیسهٔ ابومسلم خراسانی دراندخوی بودم ازمکتب طرف خانه میرفتم از کسی ساعت را پرسیدم همان روز استاد جغرافیه استفاده ازسایه چیزی برای ما گفته بود،من دیدم اوساعت ندارد قصداپرسیدم تا خودم نشان دهم ساعت چنداست ولی برعکس او یکباره ایستاده شد کمی مکث کرد و گفت ساعت از دوازده گذشته تا حدی اواز ساختار سایه اش درست گفته بود؛ولی در دورهٔ هخامنشی ها از نجوم سایه گذشته به نجوم ریاضی دست یافته بودند مگر نقش بابلی در زیر حاکمیت هخامنشیان بودند،زیاد بوده ؛آنان می توانستند بدقت محاسبه کنند دههاسال بعد در چه روزی و چه ساعتی از شبانه روز آفتاب گرفتگی ویا مهتاب گرفتگی روی خواهد داد .
در کتاب نوروزنامه خواجه امام ابوالفتح عمر ابن ابراهیم الخیام نیشاپوری حکیم و ریاضیدان اواخر قرن پنجم واوایل قرن ششم هجری قمری چنین مینویسد« آریایی های قدیم بر این باور بودند که فروهر های نیاکان در پنج روز پسین سال بر زمین فرود میایند ودر شادمانی خانواده سهیم میشوند لهذا برای رهنمایی فروهر های دودمان پیش از نوروز آتش می افروختن و برای خشنودی روان گذشته گان نیایش میکردند زیرا به باور زردشتیان فروهری که پاسداری نظام جهان میباشد در این روز به زمین فرود میآید و مردم آمدنش را جشن میگیرند.» در پنج روز آغاز بهار در ماه حمل که بنام نوروز عامه میگفتند وخسروان به نیاز مردم میپرداختند در روز ششم یعنی روز جوزا مصادف ماه می که نوروز خاصه یا بزرگش مینامیدند و شاه افراد خاص را در حضور می پذیرفت وباده گسرایی میکرد و نخستین کسانیکه نزد شاه شرف یاب میشدند موبد وموبدان با جام زرین با می وبادهٔ ناب ،انگشتر،شمشیر وتیر کمان خلاصه هدایای خسروانی وبه ستایش پادشاه میپرداختند.
در دورهٔ ساسانیان آیین های نمادین چون میر نوروزی و نظر به شواهد تخم مرغ با معنای اسطوره ونجومی به سفره های آیینی راه یافته است.قرار روایتی ساسانیان در کاخ ،دوازده ستون با خشت خام بر پا میداشتند وبر فراز آن همراه با ترنم جانگداز موسیقی دوازده نوع سبزه را چون گندم ،جو ،لوبیا، نخود، کنجد، ماش ،ارزن ،جواری وغیره را میکاشتند ودر ششمن روز جشن آنها را میکندند ودر بزم شادمانی آنها را میپرداختند وبدین باور بودند که هر یک از دانه های که نیکو تر رویید محصول آن در همان سال فراوان خواهد بود.البته چنین رسم قبل از ساسانیان هم وجود داشته ،بعضی رسوم نوروزی با کمی تغییرات به نسل های بعدی رسیده.
غزنویان در صدر اسلام سرزمین های آریایی راآز اجرا مراسم نوروزی منع کرده بودند؛ولی در میان مسلمین واهل فقهی دیدگاه های متفاوتی وجود دارد عدهٔ آنرا مستحب وعدهٔ مجوس میخوانند.
در مورد امام علی امیرالمومنین نقل شده روزی به او پالوده عرضه کردند چون امام علت را پرسید گفتند امروز نوروز است امام فرمود« هرروز ما نوروزباد،هرروزما مهرگان باد».
سندی دیگری به «معلی بن خنس»برمیگرددکه از قول امام جعفر صادق ،پایه گذار فقه جعفری ،روایت شده است وقتی از امام در مورد عید نوروز پرسیدند او پاسخ داد «چون روز نوروز در آید ،غسل کن و پاکترین جامهٔ خود درپوش وبوی خوش به کار دارو روزه فراگیرو پس از نماز پیشین و دیگر،چهاررکعت نماز کن…وسپس از سر شکر به سجده رو ودعا کن وگناهان پنجاه سالت بخشوده میگردد» ولی بر عکس از امام موسی کاظم امام هفتم شیعیان پسر امام جعفر صادق نقل شده «این سنت ایرانیان است که اسلام آنرا محو کرده ،بر ما مباد که زنده کنیم آنچه را اسلام به محو آن حکم داده است»ویا شیخ طوسی مولف کتاب ،«مصباح المجتهد»با صراحت نوروز را دسیسه های مجوس دانسته برگزار کردن آیین و آداب نوروزی را برابر کفر خوانده است و گروه طالبان نیز از همین قماش تهی مغزان اند.
ولی آنچه بیشتر به کم رنگ کردن جشن نوروزی نقش داشته ظهور وتاثیر گذاری صوفیان وعارفان است اسباب وادوات شعر فارسی از بیرون ،یعنی از جهان بیرون به جهان درون و جهان نفس تبدل میشود که قول دانشمند شعر فارسی جناب حکاک «شیخ صنعان را به جای رستم می نشاند وسیمرغ عطار را بجای سیمرغ شاهنامه می نشاند»بدینترتیب در فرآیند تاریخی نوروز کم رنگ میشود .
شاعران صوفی به عید های رمضان وفطر توجهٔ بیشتر داشتند چنانچه مولانا در شعرش«عید برعاشقان مبارک بادـ عاشقان عید تان مبارک باد» هدف اش عید فطر ورمضان است وفقط بهار راچنین به توصیف میگیرد؛
دی شد و بهمن گذشت ،فصل بهاران رسید
جلوهٔ گلشن به باغ همچو نگاران رسید
زحمت سرما ودود رفت به کور وکبود
شاخ گل سرخ را وقت نثاران رسید
باغ ز سرما بکاست ،شد ز خدا داد خواست
لطف خدا یار شد، دولت یاران رسید
آمد خورشید ما باز به برج حمل
معطی صاحب عمل سیم شماران رسید
طالب ومطلوب را، عاشق و معشوق را
همچو گل خوش کنار وقت کناران رسید
الی آخر
«جلال الدین محمد بلخی ،به کوشش دکتر شفیعی کدکنی ،گزیدهٔ غزلیات شمس،ص۱۸۳»
در پارچه سروده دیگر مولانا چنین اشاره میکند؛
بهار آمد ،بهار آمد ، بهار مشکبار آمد
نگار آمد ، نگار آمد ، نگار برد بار آمد
صبوح آمد ،صبوح آمد ،صبوح راح وروح آمد
خرامان ساقی مهرو به ایثار عقار آمد
الی آخر
«همانجا ص۱۱۸»
مولانا به عید نوروزی هم بطور مشخص اشاره نداشته وبیشتر به توصیف بهار پرداخته است.
مگر تجلیل از مراسم جشن نوروزی اززمان سومریان ،یلام ،اسور ،بابل شکل مذهبی وعقیدتی داشته ولی از زما ن هخامنشیان به بعد شکل ملی ومردمی را میگیرد ،نوروز مخالف ومتضاد با هیچ ایمان وعقیده ای نیست ،صرف استقبال شایسته از فصل بهار است.
با وجود مخالفت به جشن نوروزی این جشن از سوی خلفای بغداد وامیران محلی زیر فرمان بغداد ،این مراسم با تقلید از سنت هخامنشیان ،ساسانیان روی تخت با لباس ظریف وزیبا مینشستند وآیین نوروزی را گرامی میداشتند .
نام ماه ها در ایران نام ماه های عیسوی نام ماه ها در افغانستان
ـ فروردین شروع ۲۰ مارچ حمل
ـ اردیبهشت شروع ۲۰ اپریل ثور
ـ خرداد شروع ۲۱ می جوزا
ـ تیر شروع ۲۱ جون سرطان
ـ مرداد شروع ۲۲ جولای اسد
ـ شهریور شروع ۲۲ اگست سنبله
ـ مهر شروع ۲۲ سپتمبر میزان
ـ آبان شروع ۲۲ اکتوبر عقرب
ـ آذر شروع ۲۱ نوامبر قوس
ـ دی شروع ۲۱ دسمبر جدی
ـ بهمن شروع ۲۰ جنوری دلو
ـ اسفند شروع ۱۹ فبروری حوت
ماه قمری ؛
ربیع الثانی ،جمادی الاول ،جمادی الثانی ،رجب ، شعبان ،رمضان ،شوال ،ذی القعده، ذی الحجه ،محرم ، صفر ، ربیع الاول .

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ادامهٔ حواشی
۱۴ ـ عیلامیها «ایلامها»
ایلامیها از حدود ۲۶۰۰ پیش از میلاد تا حدود ۲۲۳۰ پیش از میلاد کهن ترین خاندان سلطنی ایلامی ،خاندان «اوان» فرمان میرانده خاندان دوم تا ششم ،تا حدود ۶۴۴ پیش از میلاد حکومت داشتند و سر انجام در ۶۴۰ پیش از میلاد با گذشت حدود دو هزارسال فرمانروایی را به هخامنشیان واگذاشتند و شوش مرکز ایلامیها بوده در دوره هخامنشیان پایتخت هخامنشی ها بوده یکی از ویژه گی فرهنگی انان احترام به زن وتقدس وپرستش مار بوده چون مار در دین ایلامها حافظ آب، خرد وثروت بوده.
۱۵ـ مادها
نخستین قوم آریایی بقدرت رسیدند قوم ماد بوده « ۷۱۵تا۵۵۰» پیش از میلادکه بر غرب ، جنوب ،شمال غربی و مرکز ایران کنونی فرما ن میراندند .
ماد ها دولت پر قدرت آشوری را در شما ل بین النهرین «دجله وفرات» شکست داده ؛شهر «نینوا» پایتخت آشور را تسخیر کرده تا شهر حماهٔ سوریه پیش میروند ونفوذ خودرا تا غرب آسیا بر قرار میسازند بعداز یک ونیم قرن حاکمیت سر انجام در برابر قوم پارس شکست میخورند گرچه این دو قوم بیگانه نبودند وهیچگاه بقول محققین عنصر مادی در شاهنشاهی هخامنشیان ترد نمی شود کورش که حکومت ماد را بر انداخته خود فرزند «ماندانا» دختر واپسین پادشاه ماد بوده استیاگ در منابع یونانی ویا ارشتی وئغه بقول کزنفون چون سلطنت به پسرش رسید واو که فرزندی نداشت به رسم حق شناسی ،کشور خویش ودخترش را به کورش میدهد.
ونظر بقول« ا.م. دیاکنوف در اثر ،تاریخ ماد»بخش اعظم سر زمین ماددر منطقه ای قرار داشت که بعد ها آذربایجان نامیده شده و در جنوب رود ارس واقع بوده.که حکم دولت ماد گاهی در اراضی شمالی آن منطقه« جمهوری آذربایجان کنونی» نیز نافذ بوده .نام آذربایجان خود از کلمهٔ مادی «آترپاتن» مشتق است وشکی نیست که در طی تاریخ پیچ در پیچ و طولانی وکثیر الجوانب پیدایش مردم آذربایجان ، عنصر نژادی ماد نقش مهمی بازی کرده ،حتی در بعضی ادوار تاریخی وظیفهٔ هدایت ورهبری را به عهده داشته است بدین سبب توجه فوق العاده ای که محافل اجتماعی آذربایجان به مسایل تاریخ ماد مبذول می دارند، قابل درک می باشد.
«تاریخ ماد، دیاکوف ،ترجمه کریم کشاورز ،چاپ اول ۱۳۴۵، ص اول»
« بقیهٔ حواشی در قسمت بعدی مطالعه فرمایید»

آئین وعنعنات نوروزی

 

چنانچه در قسمت های قبلی اشاره کردیم بعداز دوران اشکانیان در دورهٔ ساسانیان واردشیر بابکان عید نوروزی وتجلیل از این روز ؛بطور شایسته صورت میگرفت در آثار ومتون مکتوب ویا با توجه به شواهد ومدارک باستان شناسی ومردم شناسی باورما به این دوران بیشتر است .
در دورهٔ ساسانیان آیین های نمادین چون میر نوروزی و نظر به شواهد تخم مرغ با معنای اسطوره ونجومی به سفره های آیینی راه یافته است.قرار روایتی ساسانیان در کاخ ،دوازده ستون با خشت خام بر پا میداشتند وبر فراز آن همراه با ترنم جانگداز موسیقی دوازده نوع سبزه را چون گندم ،جو ،لوبیا، نخود، کنجد، ماش ،ارزن ،جواری وغیره را میکاشتند ودر قایق ششمن روز جشن آنها را میکندند ودر بزم شادمانی آنها را میپرداختند وبدین باور بودند که هر یک از دانه های که نیکو تر رویید محصول آن در همان سال فراوان خواهد بود.
بدین اساس پیشییان ما نوروز را با ترتیب و آراستن سفره با هفت «سین» خیرمقدم میگفتند طوریکه هفت نوع خوردنی عبارتند ازسمارق ، سیر، سنجد ،سیب ،سمنک،سبزی و سمیان و عدهٔ به این باورند «سبزی ،سیر، سرکه ،سمارق ،سمنک ، سیب وسنجد »که تمام اینان با حرف «سین» آغاز میشودو ارایش های دیگری چون شیرینی برای شرین کامی وغیره نیز علاوه میکنند.
وعدهٔ به این نظر اند سفرهٔ نوروزی را با هفت «شین» آراسته از نوروز استقبال میکنند این هفت شین عبارتند از؛شمع، شکر، شیر، شربت، شانه، شمشاد وشیرینی یا شهد.وعدهٔ به این عقیده اند پس از تازش تازیان «شین» به «سین» دگرگون شدو هفت شین را عبارتند از« شهد ،شکر ،شراب یا شربت ، شیرینی ، شاهنامه ،شاهدانه ، شب بو یا شاه پسند» میدانند
روز نوروز در زمان کیان
می نهادند خسروان جهان
شهد وشیر وشراب وشکرناب
شمع وشمشادو شانه اندر خواب
قاآنی در قصیدهٔ هفت سین را بصورت شاعرانه چنین توجیه میکند؛
عید شد ساقی بیا در گردش اور،جام را
پشت پا زن دور چرخ و گردش ایام را
سین ساغر، بس بود ای ترک ما را روز عید
گو نباشد هفت سین رندان درد آشام را
خلق را بر لب حدیث جامهٔ نو هست ومن
از شراب کهنه میخواهم لبالب، جام را
اصولا هفت از قدیم مورد توجه واحترام بوده بسا بر آن جنبه مقدس قایل شده اند، سومر ها سیارات سبعه را بصورت ارباب النوع میپرستیدند در کیش مانی «۲۲»عدد هفت از اعداد مهم بوده شماره هفت در تورات ، انجیل و قرآن جایگاه خاص داردداستان هفت گاو لاغر همچنین هفت آسمان اشاره به همین عدد است.مولانا گوید؛
هفت شهر عشق عطار گشت
ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم
مولانا در جای دیگر میگوید؛
عید به عاشقان مبارک باد
عاشقان عید تان مبارک باد
عید بویی ز جان ما دارد
بر جهان همچو جان مبارک باد
بر تو ای زمین آسمان ماه وزمین
تا به هفت آسمان مبارک باد
عید آمد به کف نشان وصال
عاشقان این نشان مبارک باد
بطور کلی شکل گیری وکاملتر این آیین در دوره ساسانیهابه نوروز هویت خاص می بخشد بویژه سبز کردن سبزه که به عدد سه ویا هفت «تعداد امشاسپندان» یا عدد دوازده بوده این چنانچه در بالا گفتم در آیین های مختلف ارزش خاصی داشته.
عدهٔ به این باور اندهفت سین در دورهٔ ساسانی در اصل هفت شین بوده درست نمیدانند چرا که نام سین وشین مربوط به خط و الفبای برای پارسیان بعداز اسلام رسیده«در مورد چگونگی خط وتاریخ پیدایش آن مختصر در حواشی همین مقالت مطالعه کنید» «۲۳»در هفت شین «شراب» هم است مگر شراب یک واژه عربی است اما در سفره هفت سین مواردی است با سین شروع نمیشود مانند آیینه،تخم مرغ ،ماهی، یانارنجی که به آب انداخته شود وعدهٔ محققین به این باور اند منظور از سین همان «سینی» هایی بوده که اقلام در آن قرار داده میشده مانند هفت سبزه ای که در هفت سینی قرارداده میشد وبقیه موارددرکنار این ها قرار میگرفت ،
استاد خلیلی درنی نامه در رابط به سین مینویسد«..بعضی گویند نی عبارت از عاشق است، وبرخی گویند مراد از نی قلم اعلی است یعنی حقیقت حضرت محمد «ص»… بعضی گویند نی در حساب جمل«۶۰» شود وحرف سین نیز«۶۰» میباشد پس نی همان عددشصت است که عبارت ازحرف «سین» است و سین مخفف سیدالمرسلین است صلی الله علیه وسلم و سین در میان حروف امتیازی دارد که زبر وبینات آن مساویست زیرا «سن» که شصت میباشد مساویست به مجموع حرف«ی ـ ن» که بینات آن است »«خلیل الله خلیلی ، نی نامه ص ۷۸ »ما در مورد پیشینهٔ تاریخی نوروز تا این قسمت پرداختم حال ببینیم عنعنات نوروزی وآیین های مربوط به آن چگونه بوده.
البته آیین های در نقاط مختلف وجود دارد بیشتر مربوط به ویژه گی مردم همان خطه است با شیوه ورسوم مختلف نوروز بتجلیل می گیرند.
در بعضی نقاط افغانستان بنام« شاگون بهار» یا شگونی نوروزی از نوروز تجلیل بعمل میآورند ،این جشن به گونه ایست پیش از پاک کاری و پخت پز ،بزرگ خانه با همسرش بامداد به چشمه یی که آب زلال دارد، میروند همان کسی که به چشمه میرود وبر میگردد با هیچ کس صحبت نکند او هنگام آبگیری به درون سطل چند سنگچل کنار چشمه را میآ ندازد که این سنگچل ها رمز با برکت شدن را افاده میکند.بعدا آب را به خانه آ ورده یک قسمت آب را به خمیر میاندازد ،قسمت دیگر را برای پختن «باج» نوعی خوراکی از کله وپاچه گوسفند وروده های ان با گندم نیم کوفته و باقلی پخته میشود ،استفاده میکنند وباقی آب را همهٔ اعضای خانواده نوشیده آرزو نیک به یکدیگرطلب مینمایند.
در این روز اگر کسی به خانهٔ کس دیگری میرود در دست شاخچه تر و تازه بید داشته باشد هر نفری که وارد خانه میشود شاگونی بهار ،مبارک میگوید و مادر یا همسر یا خواهر در پاسخ به روی شما مبارک گفته کمی آرد را به شانه راست و بالا شاخچه بید میاندازند وآرد رمز حیات وآسایش به شمار میرود.
نوروز شد ولاله خوشرنگ بر آمد
بلبل به تما شای دف و چنگ برآمد
مرغان جمله بکردند پرواز به هوا
مرغ دل ما از قفس تنگ بر آمد
در توصیف نوروز چنین سروده اند؛
جمالش باد دایم مجلس افروز
شبش معراج باد وروز نو روز «نظامی»
تا که شود نو روز سلطان فلک را میزبان
عاملان طبع جان بر میزبان افشانده اند
مراسم دیگری به نام «گل گردانی» است ،یک یا دو هفته قبل از نوروز پسران جوان به کوه ودشت ها رفته گلهای بهاری را جمع کرده به دهکده خود میآورند وخانه به خانه میگردند وسرود زمزمه میکنند؛
گل آوردیم به مهمانی تو قدر گل نمیدانی
اگر دانی مسلمانی ،بهار تو مبارک
گل آوردیم از پایان خیرت میکنیم دهقان
بته غله گل گردان ،بهار تو مبارک
گل زردک ثنا میگه ،ثنای کبریا میگه
به هر پهلو دعا میگه ،بهار تو مبارک
آیین دیگری فالگیری با کاشتن دوازده نوع غله دانه مثل گندم، جو، نخود ؛ماش وغیره درشرایط خانه سبز می ساختند از چگونگی نموآنان وسبزش فال میگرفتند ،و میدانستندکدام نوع غله دانه در این سال نشو نما خوب و حاصل خوب میدهد.این آیین از زمان ساسانیا ن بما به ارث مانده نظر به گواه تاریخ مروج ترین عنعنه سبزی کاشتن در عصر ساسانیان بوده.
آیین سمنک پزی؛
سمنک پزی یکی خوشترین آیین سال نواست با خواندن سرود معروف از سر شب تا بامداد مصروف کفچه زدن سمنک میشوند ودختران جوان با نیت وآرزو در دیگ سمنک کفچه میزنند،
ومردان نیزبخاطر یاری بزنان در کفچه زنی شرکت میکنند و بطورعام محفل زنانه است
سمنک در جوش ما کفچه زنیم
دیگران در خواب ما دفچه زنیم
سمنک نذر بهار است
میله شب زنده دار است
این خوشی سالی یکباراست
سال دیگر یا نصیب«اگر مایل اید آهنگ استاد یعقوب قاسمی میرمن پروین از طریق انترنت جستجوی کنید»
سمنک چگونه آماده میشد؟
گندم نخست در آب گذاشته میشد تا نیش بکشند بعدا در پتنوس ها گذاشته شده ودر جای سرد نگهداری میشوند وپارچهٔ نخی روی آن انداخته میشود و پارچه را هر روز نمناک یا تر میکنند اینکار از ده الی دوازده روز دوام میکند.
گندم ها در این مدت درمحل پاک نگهداری میشوند ،باور به این است کسانیکه به محل نگهداری گندم رفت وآمد دارند باید پاک ووضوداشته باشند ،سمنک در حقیقت شیرینی اش را از ریشه و رنگش را از سبزه میگیرد.
.در روز آخر فال سمنک است ،زمانی که سبزه وریشهٔ گندم به اندازهٔ کافی رشد کرد زنان یک جای جمع میشوند ،سفرهٔ انداخته میشود و گندم های سبز شده همراه با شرینی وچای سر سفره گذاشته میشود.
هر کس نیت ومرادی دارد ،یک دسته کوچک از سبزه هارا می گیرد و نوکش را قیچی میزند وسبزه های قیچی شده را می شمارد ،اگر تاق بود خداوند مرادش را میدهد و گر جفت بود برعکس آن.و کسانیکه شماره سبزهٔ شان تاق باشد سبزهٔ خودرا بالا کسانیکه سبزه شان جفت بود می اندازندتا حاجت آنان هم بر آورده شود ونا آمید نگردند.
عدهٔ زیادی به این باور اند سمنک یک نوع نذر است و هر کسی بخاطر بر آورده شدن حاجت اش این نذر را به عهده میگیرد.
و رسم است در صبح روز سمنک سر دیگ سمنک را بزرگسال ترین زن باز میکند وزنان باور دارند وقتی سر دیگ را باز کنند اگر نام های مبارک روی سمنک دیده شود حاجت شان بر آورده میشود«البته از زبان مادر عزیزم زمانی شنیده بودم خدارحمت شان کند »وخودم هیچگاهی بچشم ندیدم.
در شب سمنک زنان بزرگ وکهنسال به نسبت تجربهٔ که دارند بازی های مختلف را سازمان میدهندیکی ازآن این است؛ در شب سمنک پزی کسی نذر به عهده گرفته از اشتراک کننده گان محفل انگشتر شانرا میگیرد همه را در قطی انداخته نزد خود نگهمیدارد وزنان کهنسال دف ودایره مینوازندوکوچکترین که نذر بنام اوست؛ از قطی یک یک انگشتر را بیرون میآورد وبه صاحب اش میسپارد واو در عوض برایش رقص ویاپایکوبی کند واگر استعداد آواز خوانی داشته باشد آواز میخواند واینکار تا صبح سحرادامه دارد ودر این میان اشتراک کننده گان محفل دیگ سمنک را کفچه میزنندوهمه تا سهر بیدارند
سرودسمنک در بخارای شریف؛
بوی بهار است سمنک
آش نهار است سمنک
درگل گندم سمنک
خوردن مردم سمنک
آها گل شفتالو
قاقا گل شفتالو
آش شیرین است سمنک
مثل برنج است سمنک
از همه نغز است سمنک
همه گل مغز است سمنک
آها گل شفتالو
قاقا گل شفتالو
خوردن خوبان سمنک
به هر درد درمان سمنک
با آب وتاب است سمنک
خوردن نیک است سمنک
آها گل شفتالو
قاقا گل شفتالو
آشک نو است سمنک
سبزه نو است سمنک
بوی بهار است سمنک
بوی بهار است سمنک

در گذشته ها در بعضی قسمت های افغانستان اینگونه از نوروزوآغاز سال نورا راتجلیل میکردند؛
مردمان محل چند دقیقه قبل از ختم سال کهن اندکی ارد خمیر میکنند ودر گوشه اطاق میگذارند ،لباس نو میپوشند واسپند در آتش میریزند، سفره سفیدی هفت سین
نامیده میشود در صدر خانه و یا وسط در جای معینه هموار میکنند و در گوشه اطاق ایینه،دو دانه شمع را قرار میدهند در جلو آیینه چند دانه گندم میپاشند در روی
ایینه یک دانه تخم مرغ میمانند تا در موقع تغییر سال تخم مرغ روی آیینه بچرخد و کنار ایینه یک ظرف عسل ویکقرص نان نیز میگذارند چند تار سبزه ،یک عدد
نارنج ،یک کاسه آب ،مقداری شرینی ،یک پیاله ماست و ماهی را نیز بالای سفر
ه قرار میدهند،عقیده بر اینست که آب علامت روشنای، شمع علامت طول عمر و
ماهی چون حلال است به آرزوی روزی حلال ،عسل به آرزوی شیرین کامی وتندرستی اهل خانواده و نان بخاطر جلب نعمت وبرکت است.
قرار روایتی گویند عدهٔ از مردم در همانشب یخنی مرغ میخورند وعقیده دارند در
هنگام تغییر سال نوشیدن یخنی مرغ برای سلامتی جسم مفید است وشیر جلد آدمی را نرم وشفاف میسازد علاوتا یک روز قبل از سال نو کوزهٔ نو میخرند و آنرا از آب پر میکنند و سرش نارنج میگذارند در سال نو با ابراز تبریکی سال نو از آن آب
میخورند.
زنان انگشتر های زیبا که نگین عقیق ویا فیروزه داشته باشد در انگشت میکنند و عسل بدهان میگذارندتا در جریان سال اعتدال نظر پیدا کنندوعده به این نظر اند اگر
کسی در آخر سال سنجد بخورد تا آخر سال بعد گزندهٔ اورا نخواهد گزید اگرسیر بخورد رطوبت دامنگیرش در طول سال نخواهد شدواگر سمنک بخورد از آسیب بیماری در امان خواهد ماند اگر مقداری آب بخورد قلب اش پاک وچشمش روشن خواهدماند.
دراینجا حکایه یک محقق کهنسال شغنانی به اسم نذریشاه عطا با شما شریک میسازم اومیگوید؛«نوروز زمانی جشن گرفته میشود که شب وروز برابر میشوند در تقویم محلی که «آفتاب در مرد» نام دارد ،آفتاب از دیگر عضو های بدن حرکت کرده به مقام دل می رسدکه همه گرمتر ومحض در همین دوره دانه در زمین ریخته می تواند،سبزش پیداکند.
هر چند مردم فرارسیدن نوروز را میدانند ولی برای مشخص ساختن زمان تحویل سال به خلیفه وملای قریه مراجعت میکنند.
خلیفه به اساس کتب نجوم و لحظ فرارسی نوروز به اهل ده اعلان میکند هدف اصلی ساعت پرسی از جانب ساکنان ده «جلوگیری از ساعت یا روز نحس واستقبال نوروزدر روز یا ساعت سعد»بوده است .خلیفه با اعلان «ساعت سعد»به مردم ،بستن وآماده کردن «ویدیرم»«جارو» وخانه پاکی را نیز اعلام میکند.
روز اول نوروز مهمترین چیز است ،صاحب خانه صبح بر وقت از خواب برخواسته ،همه را بیدار میکند ،خورد وکلان تا برآمدن نور های آفتاب از خواب می خیزند،معمولا صاحب خانه ،کدبانوی خانه آرد را خمیر کرده ،نانهای مخصوص نوروزی که «قماچ» نام دارد ،برای این نانها از قبل در بالای سنگ بلبلاک «سنگ کلان سفته کلوله» حیاط گردو وتوت را نرم آرد میکنند.
سپس این دورا امیخته درون خمیر نان انداخته آنها را در آتشدان با خاکستر گرم می پوشانند،آتشدان را برای این کار معمولا مرد ها روشن میکنند.
دردیگ معمولا کاجی می پزند به آن روغن زغیر وروغن زرد آنداخته وتمام خانواده از آن تناول میکنند،سنت است که صاحب خانه از این کاجی به همسایه وفقرا هم میدهد. وقتی کاجی خورده شد ،مرد خانه رستنی مخصوص جارو را که در پاییز از کوهها چیده است ،گرفته وبیرون میرود در بیرون او دو نوع جارو را می بندد یکی را چوبدسته دراز دارد «سوارجارو» می نامند و دیگری بی دسته «پیاده جارو» نام دارد.
وقتی جارو ها در بیرون آماده میشوند ،صاحبخانه از بیدی دو شاخه «حتما جفت باشد» گرفته جارو ها در دست به خانه می درآید ومیگوید؛
شاگون بهار مبارک
صاحبخانه زن کدبانو در آستانهٔ در خانه ایستاده به کتف او گرد آرد می پاشد ومیگوید؛
بر روی شما مبآرک
از اینجا سنت نوروزی خانه تکانی آغاز میشود در این لحظ ها به خانه در آمدن کسی ممکن نیست و اینرا «بیجیرامچ» گویند خانم خانه با سوار جاروشفت خانه وپیاده جاروفرش خانه را تازه وپاک میکند.
بعداز پاک کاری صاحب خانه به گلکاری مشغول میشود او در ستونهای خانه گل می اندازد به گلها وشفت خانه آرد سفید انداخته آنرا شگون نیک میگیرند و شغنانی دیگری به این نظر است در شغنان سه نمود «گلهای آردی» معمول است؛
ـ صاحب خانهٔ زن یا کدبانوی خانه پنجه دستش را گشاده در آرد آنداخته سپس در دیوار یا ستون خانه میزند،بعد این عمل پی دستش می ماند«این گل پنجهٔ نام دارد»
ـ گل دوم توسط طاقی در دیوار ها میکشند طاقی را سه قت کرده بره های دایره آنرا درون آرد می زنند وسپس در دیوار بخش میکنند.
در روی دیوار نقشهایی پیدا می شوند که شکل دل یا نعل اسب رامی ماند.
ـ گل دیگر از چوب دیره شکلی که متاع تازه پیچانده شده است این دایره به چوبدست دراز بسته شده است وبا آن عمدتا چارخانه خانه را که بلند است ،گلکاری میکنند این گل بیشتر شباهت به آفتاب دارد ولی همهٔ این نقش ها فقط از آرد درست می شوند و معنی اصلی اش سفیدی، آرامی ،آسایش وسفید علیه سیاهی است.
وقتی پاک کاری انجام می یابد کدبانو کثافت «چنگ وغبار» پارساله را در تشتی جمع کرده از درون خانه صدا میکند «همه از راهم پس شوند»وقتی او از خانه بیرون آمد کسی از پیش رویش نه برآید زیرا ممکن به او آفت برسد این کثافت پارساله را «چنگ کدورت» مینامند وزن «کدروت» پارساله را در جایی از دید دور باشد می اندازد وسپس خودش را می شوییدو غسل میکند،لباس تازه در بر کرده به خانه می درآیدو در پطنوس آرد گرفته منتظر اهل خانه می شودتا این زمان دیگر اعضای خانواده فرش خانه خوب می تکانند.
بعداز تبریکی کودکان در صحن حیاط رفته در روی دیوار ها با خاکهٔ زرد ویا سفید رسمهای گوناگون میکشند عمدتا تصویر حیوانات اهلی چون سگ چوپان ،نخجیر کشیده میشوند وسگ را نشان آرامی وآسوده گی میدانند ونخجیر در تصور شغنان افغانستان حیوان مقدسیست که رسم آن به خانه برکت می آورد و رسم کشی در روی دیوار ها نیت مردم وطلب آنها از سال نو سیری وپری وبرکت است وهر کس که رسم هر چیزی را در دیوار زیاد کشد در همان سال همان قدر این چیز نصیب او میشود.
آیین دیگری که در شب نوروزی اجرا میشود «رسم کیلو غوزغوز» است این رسم جالبی است اینرا «عید طلبان» گوینددر اینروز حتی کسی دختری را دوست دارد خواستگاری میکند واز کسی در این روز گاو ویا بره اش را بخواهد نباید جواب رد ومنفی بدهد وبسیاری جوانان عاشق دختری اند امید شان به وصلت کم شده منتظر همین روز میباشند.
طلب کار وقت شام به بالای خانه کسی که می خواهد از او چیزی را طلب کند می بر آید و دستمالی «رویمالی» از روزنه خانه بلندش به خانه می اندازد و این سرود را میخواند؛
نو روز شد لاله خوشرنگ برآمد
بلبل به تماشای دف وچنگ برآمد
مرغان هوا جمله بکردند پرواز
مرغ دل من از قفس تنگ بر آمد
روز نوروز است وعالم سبزه زار
زنگ دل را میبرد بوی بهار
ای پدر بر خیز نوروزی بده
تا ترا رحمت کند پروردگار
باجک بیار کر کر بکن
روغن بیار شر شر بکن
طاقین بیار بر سر بکن
شاگون بهار مبارک
از پایان صاحب خانه مطلبش را می پرسد اگر شخص طلب کار حتی دخترش را هم بخواهد او ناچار راضی شود.
روز دوم نوروزی «بام برآیان» در گذشته های دور یک چند خانواده با بر آمدن آفتاب در بالای بامی جمع میشدند وهر کس نظر به توانش بالای بام غذایی می آورد و هیچ کس زیر طعنه وملامتی قرار نمی گرفت ولی تمام غذاها باید غذای دهقانی یا خود زراعتی باشد ولی با گذشت زمان همین رسم در زمین اجرا میشودوتمام روز را اهل ده به رقص وپایکوبی واطفلال به بازی های معمولی می گذرانند ودر شب روز دوم تمام خانواده ها غذای باج را آماده میکنند وافراد ثروتمند« ده» قریه گوسفندی را قبلا پرورش میدهند واین گوسفند را «ایامیج یا عیدانه» می نامند گوسفند را روز جشن ذبع میکنند یک قسمت گوشت با کله وپاچه برای تهیه باج ،مهمترین غذای نوروزی کنار میگذارند.
برای پختن باج گندم اعلی را جدا میکنند گندم را در« بلبلاک سنگ» کوفته شده ،کوفته های درشت از نرم جدا می شوند ،وقتی شب فرا رسید برای پختن باج مرد خانه با سطل پشت آب میرود این مرد باید طوری آب را آورد که کسی از همسایه ها و رهگذران اورا نبیند.
شرط این است که او آب را از رود باید با یک کشیدن بگیرد ،کدبانو خانه دیگ را بالای اجاق وآتش بگذارد وبزرگترین خانه گوشت وکوفتهٔ گندم را به دیگ اندازد تابه جوش آمدن باج بر آمدن کسی از خانه ممکن نیست وقتی دیگ باج به جوش می آید مرد خانه بیرون می آیدو از بیرون از درخت میوه دار شاخهٔ را گرفته به خانه می آید وبا آن همه را «شاگون بهار مبارک» می گوید و شاخچه را به آتش آجاق می اندازد.
باج را دیر جوشانده ،سپس در کوزه کلان گلی می ریزند و کوزه را درون آتشدان بالای لخچه ها میمانند تا باج نرم نرم تا صبح پخته میشود صبح قبل از کشیدن باج مرد خانه بیرون می رود وقت برگشت شرقه«شرفه همان تک تک» پای او از پشت دروازه شنیده میشود وصاحب خانه زن می پرسد ؛
کیستی؟
منم عطار،
چه بار کردی؟
اشتر به قطار،
چه آوردی؟
غلهٔ بسیار،
از کجا آوردی؟
برکی زیباک وسیکاسم،«شاید اشکاشم باشد»
بار چه آوردی؟
نمک کلوگان
دروازه به رویش باز میشود ودوباره اعضای خانواده عید نوروز را به یکدیگر تبریکی میدهند.
روز سوم اگر سال کم برف بوده باشد در روز سوم نوروز کوهستانیان معمولا جشن دهقان را استقبال می گیرند این جشن ادامهٔ نوروز بوده وویژه گیهای خودش را دارد این جشن را «برزه گاوبراران» می نامند .
درشهر مزار شریف به عنوان محل برگزاری بزرگترین مراسم جشن نوروزی افغانستان است و بطور سنتی پایتخت نوروز شمرده میشود .
نوروز در مزار شریف به گونهٔ رسمی در روضهٔ مطهرشاه ولایتمآب با حضور مقام های دولتی برگزار می شود ولی این جشن در میان مردم چهل روز دوام میکند و نه نیم روز برای مردم ارزش خاص دارد.در زمان ظاهرشاه ان بطور عمدی عید نوروزی به «میلهٔ گل سرخ» تبدیل کردند واینکار درحقیقت برای حذف نوروز از فرهنگ مردم صورت گرفت ، در حالیکه «جشن گل سرخ» بخشی از مراسم نوروزی است ولی نوروز وجشن نوروزی با تمام ارزشهایش در بلخ باستان باقیست.در اینجا ضرور میدانم در مورد مزار شریف وولایت بلخ کمی بیشتر مکث کنم وبعدا عنعنهٔ نوروزی را در دیگر محلات پیگیری میکنم.
نخست در مورد بلخ؛
به مرو ونشاپور و بلخ وهری
فرستاد بر هر سویی لشکری
« بخ ۲ـ۴۰۸ـ۴۱۷»
در شاهنامه حکیم طوس
سوی بلخ بامی فرستادشان
بسی پند واندرز ها داد شان
«مس ۵ـ ۲۵۱ـ ۲۶۵»
یا؛
چو از بلخ بامی به جیحون رسید
سپهدار لشکر فرود آورید
« مس هدف چاپ مسکو است ۶ـ ۸۷ـ ۳۱۳».
بامی از بام به معنی درخشان ،سپیده دم ، صبح در بامداد . در حدود العالم«۲۵» صفحه ۹۹ در مورد بلخ چنین آمده « بلخ شهری بزرگیست وخرم ومستقر خسروان بوده است اندر قدیم ، واندر وی بناهای خسروانیست با نقشها وکار کردهأ عجب ویران گشته ، آن را نوبهار خوانند و جی بازرگانان است و جاییی بسیار نعمتست وآبادن ، وبار کدهٔ هندوستان است ، و اورا رودیست بزرگ از حدود بامیان برود ، وبنزدیک بلخ بدوازده قسم گردد و بشهر فرود آید ، وهمه اندر کشت وبرزروستای های او بکار شودواز آنجا ترنج ونیشکر ونیلوفر خیزد ، واو را شهرستانیست با بارهٔ محکم واندر ربض او بازار های بسیار است»بقول پوهاند عبدالحی حبیبی در کتب عربی بلخ را «بلخ الحسنا» ترجمه کرده اندواین صفت تا عصر غزنویان در ادب زبان فارسی مروج بوده ؛ وکلمه بامی را عبدالملک ثعالبی «متوفی ۴۲۹ قمری» در لطایف المعارف «ص ۸۹» آنرا مترادف بلخ وبامین در جمله یلادی که دارای دو اسم اند آورده است؛
فردوسی میگوید؛
سوی بلخ بامی فرستاد شان
بسی پند واندرز ها دادشان
محمد نجیب بکران در جهان نامه «ص ۶۸» میگوید «قبه الاسلام» بلخ را گویند ودر قدیم نام بلخ بامین بوده است،و حکیم اسد طوسی «۴۵۸ ق»در گرشاسب نامه چنین گفته است؛
به فرخ ترین حال گیتی فروز
سپه راند از مل شهٔ نیمروز
سوی شیر خانه بشادی وکام
که خوانی ورا بلخ بامی بنام«گرشاسب نامه ۲۳۵»
نام بلخ در ادبیات سانسکریت «بالهیکه» در اویستا «بخدی» باصفت « بخدیم سریرام ادودرفشام» که به معنی بلخ زیبا ودارای بیرق ها بلند است ودر اویستا بلخ را جزیی از سرزمین اهورا مزدایی ومقدس میدانند ،و به عقیده محقق پر فیسور دار مستر در زند اوستا این کلمه «بامیه» است که به معنی درخشان است .
باختری در اوستا «بخگی» ودر فارسی میانه بخل ودر فارسی بلخ شده و همین بلخ بروایت باستانشاسان در زبان عیلامی ویا ایلامی « بکه شی اش ویا بکتوری ایش» «درموردایلامی در حواشی معلومات ارایه شده»آمده ودر زبان یونانی « بکترا» ودر زبان چینی بلخ را «باهی هی» و هیوان تسنگ سیاح چینایی در ۶۲۹ میلادی از بلخ دیدن کرده ؛بلخ را «پوهو» نامیده و گویند یونانیان از حرمت زیاد بلخ را بنام گرانبها ترین مینامیدند وتاریخ مدون بلخ به حیث یا شهر بیش از شش هزار سال زمانیکه این شهر بحیث پایتخت آریانای بزرگ بود آغاز شده .
در بلخ کیانیان سلسله کیقباد «کواکواتا» ودولت پیشدایان به رهبری جمشید بنا گذاشه شده.«۲۶»
ابن حوقل گوید ؛ اعمال بلخ متصل بی تخارستان ختل بدخشان وبامیان است وبلخ شهری است در سر زمین هموار. احمد کاتب گوید «بلخ در وسط خراسان است واز آنجا تا فرغانه سی مرحله است وسمت مشرق وتا ری سی مرحله است وسمت غرب تا سیستان سی مرحله است به سمت جنوب وتا کرمان وتا خوارزم تا ملتان سی محله است .دیه ها ومزارع بلخ همه درون یک بارو باشند .« تقویم البلدان ، ص ۵۳۵ ،برگرفته شده از ،فرهنگ شاهنامه ،صص ۴۶ـ۱۴۷»در مورد بلخ مورخ وبا ستانشناس بار تولد می نویسد « اهمیت بلخ به سبب مرکزیت آن بوده …بر اثر این وضع ، زمانی که هنوز سراسر آسیای میانه آریایی تحت حکومت یک شاه یا امیر قرار داشت بلخ پایتخت کشور بود…بنابهٔ مؤلفان اسلام بلخ در زمان ساسانیان اقامتگاه یکی از چهار مرزبانان خراسان بوده « ترکستان نامه ، ج ا ، ص ۹۳» و قرار روایت وچشم دید «هیون تسنگ » سیاح چیننایی بلخ در تاریخ ۶۳۰ میلادی برابر به ۳۱ ماه حمل یا فروردین سال نهم هجری دیده بود این شهر ۲۰ لی مساوی شش ونیم میل محیط داشته و «راجگر» یعنی پایتخت کوچک شمرده میشد ، نفوس آن کم ویکصد معبد بودایی وسه هزار زاهد مذهب بودایی در آن بودند « تاریخ افغانستان بعدازاسلام ،ص ۶۷۵».
آریائیان در حوزه بلخ در حدود ۵۶۹۵ سال قبل به عنوان پرستش فرآورد ها طبعیت بدون اینکه به دینی وعقیدهٔ مذهبی تعلق وپیوند داشته باشند نوروز را جشن گرفتند ، لهراسپ حدود ۱۵۰۰ سال قبل از میلاد که زردشت وخشور در همین زمان ظهورکردو کتاب مذهبی اوستا را به مردم عرضه کرد با سقوط دولت اسپه در نتیجه حملات آشوری ها تا اینکه درزمان هخامنشیان بلخ بار دیگر مورد توجه قرار گرفت تا بهار سال ۳۹۲ پیش از میلاد اسکندر مقدونی به بلخ حمله کرد ودر سال ۳۲۷ با رخشانه « رکسایانه» دختر یک تن از بزرگان بلخ ازدواج کرد و خود به هندوستان رفت وبلخ زیر تسلط حکمرانی یونانی باقی ماندوبعد ها بوسیلهٔ «دیودت» دولت مقتدر یونانی باختری در بلخ بنیان گذاشته شد وهمزمان با دولت یونانی باختری در بلخ، در همسایه گی غرب ایالت بلخ شخصی به نام ارشک ویا اشک بلخی ،دولت «در حواشی در مورد اشک واشکانیآن مفصل توضیحات ارایه شده»مستقل پارت یا اشکانی بلخی را بنیاد نهاد وبعدا در حوالی ۷۰ پیش ا ز میلاد کوشانی ها بقدرت رسیدندوبلخ در بین تصرفات گاهی ساسانی وگاهی کوشانی بوده ودر دوره کوشانی دین بودایی در بلخ بجایی زردشتی مروج شد ومعابد زردشتی معابد بودایی شد و نخستین بار متجاوزین عرب صحرا گرد وحشی به رهبری احنف بن قیس به بلخ حمله کردندو جزیی از قلمرو اعراب غارتگر شددر دوره اموایان در سال ۶۶۰ ـ۷۴۹ میلادی اغتشاش ومبارزات ضد اعراب آغاز شد و ابومسلم درفش آ زادی را بلند کرد در ۷۴۹ دولت امویان سقوط ودولت عباسی بنا گذاشته شد ابومسلم از انبار یا سرپل کنونی بوده یکی از عیاران زمانش بوداو پیکر حضرت علی «ک» از عراق در زمان شورش خوارج به خراسان یا افغانستان فعلی انتقال در تل خیران یا مزار شریف امروزی دفن میکند و برج عیاران بلخ یادگار ی از روزگار اوست .
وقتی آرامگاه حضرت علی «ک» پیداشد امیر علی شیر نوایی به پادشاه تیموری حسین بایقرا مینویسد؛
بزم می در کام درد آشام بلخ آمد پدید
این همه آغاز از انجام بلخ آید پدید
گوهری غایب شد اندر قهر دریای نجف
وین زمان از قبه الاسلام بلخ آمد پدید
شامیان را بعد از این قدر علی پیدا شود
کاین فروزان شمع اندر شام بلخ آمد پدید
ثانی خلد برین یعنی مزار شاه دین
در مقام لازم الا کرام بلخ آمد پدید
عین آب زندگی از کوفه می جستند خلق
ای سکندر بین که اندر جام بلخ آمد پدید
رو « فنایی» بزم عرفان از مزار شاه جوی
سکه شاهنشهی در نام بلخ آمد پدید
«امیر شیر علی نوایی متولد هرات در شعر فارسی «فانی» و« فنایی» تخلص میکرد.
تا اینکه با عطف توجه سلطان حسین بایقرا کاراعمار زیارتگاه مقبرهٔ حضرت علی آغاز میشود .خود این بنا از لحاظ معماری از معماری های عصر درخشان تیموری است ، سلطان حسین بایقرا با اراکین خویش چون امیر علی شیرنوایی وزیر دانشمند وفاضل تیموری دربار بایقرا، متصوفین وعلما دربار به شمول مولانا نورالدین عبدالرحمن جامی به قریه خواجه خیران بلخ رفته وبالای مرقد مبارک بنای باشکوه بقه مزار فعلی شاه اولیا را در وسط باغ بزرگ به رهنمای بنای هروی گذاشتند .
گویند وقتی مولا جامی در کنار مزار مطهر شاه اولیا ایستاده بود به انشأ این رباعی می پردازد؛
گویند که مرتضی علی در نجف است
در بلخ بیا ببین چه بیت الشرف است
جامی نه عدن گوی نه بین الجبلین
خورشید یکی نور او هر طرف است
«…مقبرهٔ مزار شریف درسال ۱۴۸۰ در عهد حسین مرزا اعمار گردیده است ؛مردی بنام شمس الدین محمد که خودش را به شیخ با یزید بسطامی صوفی معروف منتسب مینمود کتابی غیر موثوق به سلطان حسین نشان داد وگفت که در عهد سلطان سنجر سلجوقی «پادشاه افغانستان شمالی» تالیف گردیده وطبق تذکر این کتاب بایستی مزار امیرالمومنین علی ابن ابی طالب در قریهٔ «خواجه خیران» بلخ بوده باشد چون صحت این روایت از نظر تاریخ مشکوک بود سلطا ن حسین وقتی که از هرات به بلخ رفت قریهٔ خواجه خیران را مورد تفحص قرار داد وگنبدی وقبری با لوحه سنگی دید در این لوحه سنگ عبارت ذیل را نوشته بود «هذا قبر اسدالله رخ رسول الله علی ولی وله» ،گرچه تاریخ چنین چیز را تصدیق نمی کرد معهذا سلطان حسین امر کرد تابالای آن قبر عمارت موجود را ساختند وبازار برآوردند وحمامی بنیاد نهادند .سلطان «نهرشاهی» را بر این مزار جدید الاحداث وقف کرد وسید تاج الدین حسن اندخویی « ایشان از فرزندزاده گان سید جمال الدین برکه یا برکهٔ اندخودی دانشمند وعارف بزرگ قرن هشتم هجری قمری میباشد ….پس از وفات جسدش در سمت شرقی آرامگاه حضرت علی کرم الله وجهه در مزارشریف بخاک سپرده میشود ومقبره اش دارای کتیبه میباشد « کهگدای ، حافظ نور محمد ، تاریخچه روضه شریف ،کابل ،سال ۱۳۶۹، ص ۲۱»سلطان سید تاج الدین حسن رابه نقابت وهمان شمس الدین محمد «شیخ زادهٔ بسطامی» را به شیخی مزار معین کرد وکارکنانی هم برای موقوفات آن مقرر نمود ،از آن به بعد است که قریهٔ خواجه خیران نام« شهر مزارشریف» رفت ،بتدریج آباد تر شد وعوض بلخ قدیم مرکز ولایت گردید»«افغانستان در مسیر تاریخ ،میرغلام محمدغبار، طبع کابل ۱۳۴۶،ص۲۸۰».
پوهاند داکتر احمد جاوید در نوروز خوش آئین نوشته است؛
« عقیده بر اینست که در عهد سنجر سلجوقی متوفی ۵۵۲ در مرو اسناد ووثایقی پیدا شد که حاکی از انتقال تابوت مبارک حضرت علی کرم اله وجهه به بلخ بود، به موجب این اسناد گویا امام جعفر صادق به ابومسلم خراسانی دستور داده که جسد مطهر جدش را از نجف به بلخ انتقال دهد تا فتنهٔ خوارج آرام گیرد که آنگه آنرا به مدینه منوره انتقال دهند ؛ابومسلم چنان کرد وجنازهٔ مبآرک را پنهانی به بلخ آورد ودر خواجه خیران از نظر خوارج دور نگهداشت در زمان قماچ والی بلخ ۵۴۸دوسنگ رخام پدیدار گشت که کتابه آن این بود«هذا ولی ،علی اسدالله، رخ رسول الله» وقتی سلطان سنجر آن دو کتیبه را دید امر فرمود تا بنائی به آن آباد کنند واین ابیات را بر لوح سنگ نگاشتند؛
گیتی به آستان او میبرد پناه
دوران به خاک بارگه اش میخورد قسم
گشت از ظهور روضه رضوان مأب او
خاک زمین بلخ به از گلشن ارم».
به روایتی مزار حضرت علی را گویا هارون در سال ۱۷۵ در موقع شکار یافته بود در سال ۳۶۶ عضدالدوله دیلمی عمارتی برآن آن ساخته وسپس غازان خان آنرا زینت ووسعت داده.
ولی مهاجرت عربها به بلخ وجاگزینی آنها در شهرکهای یخدان وخوشحال آباد وبیش از پانزده هزار نفرآن در سلطان آریغ وحسن آباد شبرغان که لهجه بصره وعراق دارند به این حادثه تدفین حضرت علی در بلخ بی ربط نیست .
در مجله یغما « ص ۳۸۶ شمارهٔ ۱۰۰» و همچنان آریانا شماره ۱۰ سال نزده از زبان ماسینویون خاور شناس فرانسوی روایتی نقل شده که در سال ۱۳۲۰ شمسی گفته بود که در کتاب «الرحله الهرویه ابوالسعید الهروی «قرن سوم هجری» که نسخه آن در قاهره است ذکری از مزار حضرت علی در بلخ رفته است که گویا قدیمترین روایت است در این زمینه دانشمند دیگر افغانی ابوالحسن علی ابن ابوبکر هروی متوفی ۶۱۱ هجری در حلب در کتاب الاشارات الی المعرفته الزیارات «ص۷۷ طبع دمشق سال ۱۹۵۳» ذکری از مزار حضرت علی در قریه خیر بلخ دارد .در قرن دوازدهم میلادی شهاب الدین عبداله احمدالغرنانی اهل هسپانیه به شرق آمد وبه شمال تا سرزمین بلغار رفت ،الغرنانی در سفر نامه خود بنام تحفته الالباب ونخبته الاعجاب این مطلب را نقل میکند ، والی ناحیه ولشکریان او وعلما به چشم خویش جسد خلیفه را متلاشی نشده بود ،دیده بودند وعلی الرسم اصالت آن گور بوسیله معجزات چند ثابت شد وظاهرا در آن زمان نیاز مبرم به ظهور آن معجزات وجود داشت … در قبر حضرت علی بنای زیبای برپا کردند وبیدرنگ زیارتگاه شد ،بدیهست که مزار کنونی بعداز آنکه چنگیزمزار کهنه را خراب کرد ،ساخته شد ه است « ترکستان نامه ،بارتولد ،جلد اول ،ترجمه کریم کشاورز ،ص ۹۸».
نوایی به همین مناسبت مزار مطهر چنین سروده است؛
بزم می در کام درد آشام بلخ آمد پدید
اینهمه آغاز از انجام بلخ آمد پدید
…………..
گوهری غائب شد اندر قعر دریای نجف
وین زمان از قبه الاسلام بلخ آمد پدید
ثانی خلد برین یعنی مزار شاه دین
در مقام لازم الاکرام بلخ آمد پدید
جامی نیز بمناسبت ظهور تربت مولا متقیان غزلی دارد؛
گنجی ز خاک بلخ ، سپهر آشکار کرد
آنرا وسیله شرف روز گار کرد
آن گنج مرقد اسدالله غالب است
آنکو جهان به بندگیش افتخار کرد
سلطان حسین میرزا چنین التجا نامهٔ میخواند؛
بر درت آمد گدای بینوا سلطان حسین
رحم کن بر حال این مشتاق ای شاه کرام
ومیرزا هاشم بهشتی چنین میسراید؛
رسد بر شهر بلخ از سر بلندی
تفاخر گر کند بر عرش بامش
زین شد مدفن شاه ولایت
فلک دارد ز بالا احترامش
ز صحبش فیض گیرد در سمأ صبح
ز شامش شام مشکی در مشامش
شکل گیری قریهٔ کوچک خواجه خیران که منطقه بی آب وعلفی بوده وقتیکه به امر سلطان حسین بایقرا یک نهر آب از دریای بلخ کشیده میشود که بنام نهرشاهی مسما میگردد ولی فعلا نهر شاهی محل کاملا جدا از منطقه خواجه خیران است ولی با سرازیر شدن آب آبادی وسرسبزی آغاز میشود وهمین امر به شکل یک دهکده به شهر موثر واقع میگرد د وبه روایت تاریخ اعمار شهر مزار شریف را ۸۵۵ شمسی میدانند واین شهر شش دروازه داشته « دروازه چغدک ،دروازه شادیان ،دروازه خلم ،دروازه سیاه گرد، دروازه یخدان، دروازه قبادیان »

 

تجلیل مراسم جشن نوروزی در بخارای شریف؛

در بخارا نوروز را از زمان باستان تا آمروز جشن میگیرند.در منابع معتبر تاریخی مانند تاریخ بخارا،نرشخی وآثارالباقیه بیرونی و امثال آنها اشاره های شده که سغدیان نیز مانند پارسیان دارای آتشکده های بودند و به کیش زردشتی اعتقاد داشتند وقتی در سال «۲۰۰۶» دربخارا سفر کردم در محله زرگران بنایی از زمان زردشتیان باقی مانده وباورم را نسبت به امر محققین بیشتر ساخت.
بیرونی درباره آغاز سال نوروزی سغدیان می گوید؛
…و بعضی از ایشان گمان کرده اند که آغاز سال پارسیان و آغاز سال سغدیان تا وقت ظهور زردشت یکی بود …اهل سغد را در ماههای خود عید بسیار در روز معلوم و روز های گران مقداریست که مانند عید ها و ایام پارسیان است وآنچه را از آنها اطلاع یافتم به قرار ذیل است؛
نو سرد ـروز اول سال آن نوروز سغدیان است که نوروز بزرگ باشد و روز بیست وهشتم آن زردشتیان بخارا را عیدی است که «رامش آغام» می نامند .ودر این عید در آتشکده ای که نزدیک قریه رامش است ،جمع میشوند ،..عزیز ترین عید است….»و به قول نرشخی در دیهه و رخشه بخارا نوروز را با شهامت خاصی جشن می گرفتند،در آن ده کاخی بوده است که آن جای پادشاهان بود و حصاری استوار داشته است .
آن کاخ را بخار خداست بنا کرده و بنیاد آن بیشتر از هزار سال بوده است واین کاخ را بار ها آباد کرده اند و باز ویران شده.
امیر اسماعیل سامانی مردم آن دیهه را بخواند وگفت « من بیست هزار درم و چوب بدهم و ساختگی آن بکنم و بعضی عادت بر جای ست ،شما این کاخ را مسجد جامع سازید»امامردم دیهه نخواستند وگفته اند که مسجد جامع در دیهه ،راست نیاید وروا نباشد.»
نرشخی می افزاید واین کاخ تا روزگار امیر احمد بن نوح بن نصر بن احمد بن اسماعیل سامانی بر جای بود و این دیهه را هر پانزده روز بازار است و چون بازار آخرین سال باشد.
بیست روز بازار کنند وبیست یکم روز نوروز کنند و آن را نوروز کشاورزان گویند و کشاورزان بخارا از آن حساب را نگاهدارند،در آن اعتبار کنند و نوروز مغان بعداز آن پنج روز باشد»
نوروز بخارا نظر به شواهد واساطیر تاریخی بیش از چهار هزار سال رایج بوده ،پژوهنده گان می گویند گل سیه گوش در بعضی نقاط می رویید همان گل سیاوش است در بخارا سرود های دارند .
نرشخی در کتاب تاریخ بخارا مینویسد« اهل بخارا را برکشتن سیاوش سرود های عجیب است و مطربان آن سرود ها را کین سیاووش ،گویند».
در جای دیگر در بارهٔ مرگ سیاووش و نوروز نرشخی میگوید« …و مغان بخارا بدین سبب آن جای را عزیز دارند و هرسال هر مردی آن جا یک خروس باو بکشد ،پیش از بر آمدن آفتاب روز نوروز، ومردمان بخارا را در کشتن سیاووش توجه هست چنان که در همه ولایتها معروف است ومطربان آنرا سرود ساخته اند….»
صدرالدین عینی نویسندهٔ معروف تاجیک میگوید« در بخارا در آن وقتها نوروز را عید بهار عمومی فارسی زبانان است ،بسیار حرمت کردند ،حتی علمای دینی به این عید که پیش از اسلام است وپیش از استیلای عربها عادت ملی بوده ،بعداز مسلمان شدن هم مردم عیدرا ترک نکرده بودند ،رنگ دینی واسلامی به آن داده ازوی فایده میبردند… در روز نوروز در ارگ امیر یک مراسم دینی تشکیل نموده ،ضیافت می خوردند ،پول می گرفتند وخلعت می پوشیدند و پس از نوروز به شرف سال نو چند روز ه سیرهای رسمی تشکیل می کردند ومانند اینها…»«از کتاب کلیات عینی ،سال۱۹۶۲ص۱۵ـ۱۸ »
ولایت دایکندی نوروز را با به راه انداختن کاروان «کمپیرک» مثل حاجی نوروزی مردم جشن می گیرند.کمپیرک نمادی از قدرت طبعیت ونیکوکاری است او مردی است که با لباس رنگین همراه با کاروانی از خدم وحشم وفرزندانش به راه می افتتد و«لشکر زمستان» را بزانو در می آورد ،کمک جمع میکند آنرادراختیار گروهی قرار میدهد که افراد نیازمند توزیع کند.
کمپیرک با زبان فصیح صحبت میکند شعرمیخواند ریش دراز وکلاه بلندی دارد «این نمونه چیرهٔ کمپیرک را در هالند بنام سنتی کلاس وسال نوبابا ناول نیز وجود دارد»کمپیرک تسبیح می اندازد واز روستایی به روستایی میرود .
گویند در هرات نخستین چهارشنبهٔ سال نورا مردم به باغ ها ودامنهٔ کوه میروند وهمین گونه در تمام نقاط افغانستان عید نوروزی با کمی تفاوت تجلیل میشودوجشن دهقان در شهر کابل وشهر های بزرگ از طرف دولت «وزارت زراعت ومالداری» سازمان داده میشود.
در بدخشان مردم بعداز ختم خیرات به دشت صحرا میروند بازی های محلی از قبیل چلک دنده ،کشتی گیری میکنند و رسم دیگر جمع آوری دو نوع گل «زرد» وگل «سیاگوش» است جوانان وکودکان این گل ها را چیده پشت دروازهٔ هر خانه میروند و شعری را میخوانند؛
گل زرد ثنا میگه
ثنایی کبریا میگه
نوروز تان مبارک
و گویند در غور در نوروز به نشانهٔ استقبال از این روز خجسته گوسفندان را با رنگ سرخ وسبز وآبی رنگ میکنند واز قریه ها میگذرند.
بهار فرا میرسد تنها پیام آور تازه گی وشگوفایی به درخت وسبزه وگل نیست ،جان وروح انسان را می شگوفاند ودلتنگی انسان با طراوت دشت و رنگ ورایحهٔ گل ها پالوده میشود وقدرت تازه می گیردورخوت را از دلها می زداید وهنر آفرینان دلبسته زیبایی وطراوت طبعیت میشوند وخالق بزرگترین آثار میگردند .
اینک چند نمونه از جلوه های زیبای بهاری ؛
سرودهٔ از حضرت مولانای بلخ

بهار آمد ، بهار آمد خوش عذار آمد
خوش وسر سبز شد عالم ، روان لاله زار آمد
ز سوسن بشنو ای ریحان ،که سوسن صد زبان دارد
به دشت آب وگل بنگر که پر نقش ونگار آمد
گل از نسرین همی پرسید که«چون بودی در این غربت؟»
همی گوید «خوشم زیرا خوشبهاران دیار آمد»
سمن با سرو میگوید که «مستانه همی رقصی؟»
به گوشش سرو میگوید که« یار بردبارآمد»
بنفشه پیش نیلوفر در آمد «مبارک باد»
که زردی رفت وخشکی رفت وعمر پایدار آمد
همی زدچشمک آن نرگس به سوی گل که «خندانی؟»
بدو گفت که «خندانم،که یاراندر کنار آمد»
صنوبر گفت «راه سخت آسان شد به فضل حق»
که هر برگی به ره بری چو تیغ آبدار آمد
ز ترکستان آن دنیا بنه ی ترکان زیبا رو
به هندوستان آب وگل به امرشهریار آمد
ببین کان لکلک گویا بر آمد بر سر منبر
که« ای یاران آن کاره صلا، که وقت کار آمد»
شعر از فریدون مشیری
خوش بحال غنچه های نیمه باز
بوی باران، بوی سبزه ،بوی خاک
شاخه های شسته ،باران خورده ،پاک
آسمان آبی وابر سپید
برگهای سبز بید
عطر نرگس ،رقص باد
نغمه شوق پرستو های شاد
خلوت گرم کبوتر های مست

نرم نرمک می رسد اینک بهار

خوش بحال روزگار
خوش به حال چشمه ها ودشتها
خوش به حال دانه ها وسبزه ها
خوش به حال غنچه های نیمه باز
خوش به حال دختر میخک که می خندد به ناز
خوش به حال جام لبریز از شراب
خوش به حال آفتاب
ای دل من گرچه در این روزگار
جامه رنگین نمی پوشی بکام
باده رنگین نمی بینی به جام
نقل وسبزه در میان سفره نیست
جامت از آن می که می باید تهی است
ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم
ای دریغ از تو اگر مستم نسازد آفتاب
ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار
گر نکوبی شیشه غم را به سنگ
هفت رنگش می شود هفتاد رنگ
……
چگونه خاک نفس می کشد؟ بیندیشیم؛
زمین بما آموخت
ز پیش حادثه باید که پای پس نکشیم
فکر کم از خاکیم؟ زمین نفس کشید
چرا ما نفس نکشیم؟
بدینگونه شاعر مجذوبانه چشم به آفاق دور می ورزد وعقاب بلند شعرش به پرواز در میآورد.
«سایه » بهار غم انگیز را وصف میکند ولی تسلیم حوادث ریخت وشکست روزگار نمیشود«آرمان» با «امید» زنده میماند.
بهارا زنده مانی زندگی بخش
به فروردین ماه فرخنده گی بخش
مگو کاین سر زمین شوره زار است
چو فردا در رسد رشک بهار است
بهارا باش کاین خون گل آلود
بر آرد سرخ گل چون آتش از دود
میان خون و آبش ره گشایم
از این موج واز این طوفان بر آییم
به نوروز دگر هنگام دیدار
به آیین دگر آیی پدیدار

گویند ایرانیان باستان در جشن های پیش از آغاز بهار به آتشکده ها میرفتند و آتش سرخ بر میافروختند چار شنبه سوری میان پارسیان مروج است بازماندهٔ آیین ومراسم باستان است حتی در صفحات شمال افغانستان در شب عروسی ویا یک شب قبل از محفل ختنه سوری آتش میافروزند از بالای آن خیز میزنند و میگویند «زردی ما از تو وسرخی تو ازما»
کودکان را ازروی آتش میگذرانند وآرزوی وامید خودرا برای طفل بیان میکنند و آتش افروخته شده تا آخر بسوزد زیرا خاموش کردن آتش کار پسندیده نیست و وقتی که از آن کمی خاکستر باقی ماند یکی از اعضای خانواده خاکستر آنرا در چارراهی میاندازد تا باد آنرا در نقاط دوردست با خود ببرد گویند در بعضی نقاط کشور یک دختر جوان آنرا در سر یک چارراهی میریزد و دوباره به منزل بر میگردد دروازه خانه تک تک میزند اهالی خانه ازاو میپرسند تو کیستی؟ دخترک میگوید من هستم باز میپرسند از کجا آمدی؟او میگوید از عروسی چه با خود آوردی او میگوید تندرستی.
پس آتش افروزی برای دفع بلا در یک کوزه مقداری ذغال را علامت سیاهی واندکی نمک علامت شورچشمی و خورد ترین سکه علامت تنگدستی است ،انداخته
آن کوزه را همه اعضای خانواده یکبار دور سر خود چرخانده آخرین نفر،بزرگ خانه بالابام برده کوزه را بیرون پرتاب میکند درد و بلایی ونگونبختی خانه دور می اندازد.
آتش افروزی پیش از نوروز آیین دیرین پارسیان وچنین جشن باستانی که در کیش «مزدیسنا» نماد فره ایزدی بشمار میرود .
وقتی بشر در نخستین روزهای زندگی برحسب تصادف از بهم خوردن دوسنگ آتش وخواص آنرا شناخت وآتش برای بهبود زندگی انسان نقش مهمی را بازی کرد و بعداز سالها ی متمادی این احترام به مرحلهٔ ستایش وتقدس رسید و بنابر همین عقیده و سنت بسیار قدیمی در دین مزدیسنایی اسپیتمان «سپید منش» زردشت آتش عنصر مقدس بوده است.
در دین بودادلیل سوزاندن کالبد مرده گان اشاره ای به پلیدی و احترام پیروان این آیین به آتش نماد فروغ ایزدی است .
در اوستا آمده فروردین«حمل» که در آن جشن نوروز در دهه نخست این ماه آغاز می گردد بنابه پندار مذهبی معتقدان به کیش مزدیسنایی دهه در واپسین پنج روز سال کهنه و پنج روز نخست فروردین ماه هنگامی است که ارواح نیاکان بر سر کشی بازمانده گان خویش از آسمان ها به گستره زمین فرود آمده و ده شبانه وروزدر خانمان پیشین خود در کنارخویشاوندان زنده خویش بسر می برند واین ده روز عبارتست از آخرین روز پنج روزسال کهنه وپنج روز که به سال می افزاید تا سال خورشیدی درست سیصدو شصت وپنج روز باشد.
این پنجه یا پنج روز بنام «بهیزک» ویا«وهیجک» وگاه واندرگاه نام دارند روزهای گات ها خوانده شده اند ده روز آتش افروزی به مناسبت فرا رسیدن نوروز بیرون از این مدت نبود وهر یک از دوازده ماه در نزد پیروان کیش مزدیسنا بی کم کاست سی روز بود و هر روز بنام یکی از ایزدان خوانده میشد.
چهارشنبه سوری در میان پارسیان از اهمیت ویژه برخوردار است بعداز اسلام واستیلای اعراب جشن نامیمون نامیده شداین جشن درایران کنونی علاقمندان زیادی دارد با وجود ممانعت مردم ایران از این روز تجلیل شایسته بعمل میاورند.
واژه «سور» « مهمانی ، بزم ،جشن ،جشن عروسی» فرهنگ عمید ،امیرکبیر،ص۷۶۲»البته سور معنی دیگری هم شده ولی این «سوری» که هدف ماست همین شادی است.
مراسم وآیین « چهارشنبه سوری» در حققت از جملهٔ آیین های سنتی دیرین ماست .ولی کلمهٔ «شنبه» به قرار روایت پژوهیشگران از ادبیات ملت باستانی «بابل» گرفته شده چناچه در بخش قبلی هم تذکر دادیم هخامنشی های از علم نجوم وریاضی از آن مردم استفادهٔ وسیع میکردند وآنان در دوران باستان بنیانگزان نجوم وستاره شناسی بوده اند.واز دیدگاه قوم یهود واژه «شنبه» « استراحت مطلق» است
چهارشنبه از دید اعراب روز نحس وشوم دانسته میشد چون اعراب به نسبت مخالفت نسبت به سنن پارسیان و جلوگیری از تجلیل این روز چهارشنبه را به «جشن سوری» علاوه میکنندچون جشن سوری در چهارشنبهٔ درآخرین سه شنبه شب یا شب چهارشنبه سال کهن است وبعد از اسلام جشن سوری بنام «چهارشنبه سوری» ویژه گی یافت .
در یک شعر منوچهری آمده؛
چهارشنبه که روز بلا است باده بخور
بساتکینی خور تا به عافیت گذرد
« بساتکینی پیالهٔ بزرگ سنتی که در جشن نوروزی با آن باده خوری میکردند»
فرخی میگوید؛
نوروز است امروز سر سال است
بسا تکینی خور واز دست قدح مفکن
از همین لحاظ مردمان سرزمین آریایی قدیم آتش افروزی چهارشنبه سوری پایان ویا ختم سال خودرا به پیروی از اندیشه های مروجین اسلام یعنی اعراب به آخرین سه شنبه شب یعنی شب چهارشنبه سال گذشته موکول کردند بر اساس همین طرز تفکر به معاونت «آتش مقدس» پیش از فرا رسیدن سال جدید از آسیب وگزند در امان بمانند.
در تاریخ بخارا تالیف ابوبکر محمد بن جعفر نرشخی در قرن چهارم هجری ـشمسی
به وسیلهٔ ابو نصر این محمد بن القباوی در سال ۵۲۲هجری از عربی به زبا ن فارسی ترجمه شده آمده است« چون منصور بن نوح سامانی به سرای بنشست اندر ماه شوال سال ۳۵۰ خورشیدی به جوی مولیان مقرر فرمود تا آن سرای را دیگر بار عمارت و هر چه «ازآتش» هلاک وضایع شده بود بهر از آن بحاصل کردند آنگاه امیر سدید بسرای بنشست هنوز سال تمام نشده بود که چون شب «چهارشنبه» سوری چنانکه عادت قدیم است آتش عظیم افروختند پارهٔ آتش بجست وبه سقف در گرفت و دیگر باره جمله سرای بسوخت و امیر سدید هم شب به جوی مولیان رفت».
مراسم چهارشنبه سوری با توده کردن «هفت توده کاه» در فاصله های معین آغاز میشود ومراد از این هفت توده آتش به یاد هفت فرشتهٔ مقدس امشاسپند اهورایی در آیین مزدیسنا است .وقتی آتش افروخته شد همه بر فراز آتش شعله ور می جهند ومی گویند «سرخی تو ازمن وزردی من ازتو»
آیین های جشن باستانی وباشکوه نوروزی که مراسم «چهارشنبه سوری» آغازگرآن است با آیین « سیزده بدر» به پایان میرسد .
رسم است در روز سیزدهم ماه حمل «در کشور مآفغانستان اینروزها آنقدر معمول نیست ویا من ندیدم»همه مردم خانهٔ خودرا ترک میکنند به دشت وصحرا میروند و سبزهٔ سفرهٔ هفت سین را با خود میبرند بدریا می آندازند در حقیقت ارجگذاری به ایزد بانوی آب «ناهید یا اناهیتا» است.
در این روز به نسبت بد شگون بودن هیچ کس کار مهمی نمی کند چوم نتایج درست بدست نمی آورند خلاصه در طی گذشت زمان ازنسلی به نسلی این قاعده انتقال یافته .در کنار بازی ها ،رقص وشادمانی باده خوری در دشت وصحرا «نه درخانه» دختران جوان سبزه گره می زنند تا هر چه زود تر خواستگار بیاید واین سبزه دوراز نگاه دیگران می بندند وزیر لب میگویند «سیزده بدر، سال دگر ،خانه شوهر ،بچه بغل»

چانس خوب وسال پر میمنت داشته باشید
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حواشی قسمت های قبلی ؛
۱۶ ـ پارس ها
پس از سفر دراز ماد ها وپارس ها از خراسان به غرب این دو قوم برادر نخست در سر زمین گوتی ها« گوتی یا کوتی به نقل از دیاکوف ،صص ۱۳۸ ،در بیست وسوم پیش از میلاد ،هزاره سوم پیش از میلاد در تاریخ غرب آسیا پدید می آیند ،ولی بعد ها اقوام بسیاری را در زاگراس گوتی می نامیدند .نک .همان ،صص ۵۸ـ۱۳۸»در جنوب دریایچه ارومیه ساکن میشوند که امروز کرد نشین است در حقیقت نظر به تجسس محققین در اوایل قرن هفتم پیش از میلا از ماد ها جدا میشوند .در هنگامیکه دولت ایلام در گیر جنگ با اشوری ها بوده پارس ساحهٔ خودرا توسعه می بخشنددر واقع گرفتاری ایلامی ها دو دشمن پارس ها وآشوری ها باعث سقوط میشود« وقرار معلوم پاکستان از موقعیت ایلامی خبر دارد چون در میان دو دشمن افغانستان وهندوستان مانده».
ظاهرا هنگامی که پارس ها به سوی سر زمین فارس امروزه راه می سپردند ، رهبری ایشان در دست هخامنش وفرزندان وی بوده و از نام ایشان محققین به این باورند محتملا اجداد هخامنشیان شاهان قبایلی پارسی بوده اند نام هخامنش که بنیانگذار خاندان سلطنتی پارس است خود مرکب از هخا به معنی «دوست» ومنیش به معنی « اندیشیدن» است.
۱۷ ـ آریانا
همه سر زمین های میان دریای سند تا فرات از جیحون تا بحر هند وخلیج فارس همه انان فلات آریانا خوانده اند .که کشور ایران امروزی ویا فارس قدیم و افغانستان امروزی یا خراسان قدیم بخشی از آریانای کهن است.در حقیقت نظر به داستان های شاهنامه وبه استناد تحقیقات جغرافیه شاهنامه ،همین خراسان همان آریانای شرقی است که استاد عبدالحی حبیبی در مورد پژوهش های را انجام داده اند.
در حدود ۲۵۰۰ سا ل قبل از میلاد یک جمعیت بزرگ انسانان سفید پوست آریایی در سر زمین که آریانا ویجه نام داشت و در ودایهای شمال آمو واقع بود ،در حالت کوچیگری ورمه داری زندگی میکردند و چون عدد ا یشان فراوان گشت ،به صفحات جنوب آمو وسر زمین باختر گذشته، ودر دامنه های شمالی وجنوبی هندوکش ساکن شدند.
«مرحوم عبدالحی حبیبی ، تاریخ مختصر افغانستان ،چاپ سوم قوس ۱۳۷۷، ص۷ـ۸».
در کتاب« افغانستان در مسیرتاریخ» در مورد آریانا چنین آمده « آریانا ؛ قدیمترین نام افغانستان که از عهد اویستا «هزار سال قبل از میلاد »تا قرن پنجم میلادی در طول یکنیم هزار سال برین مملکت اطلاق میشده.
…در هر حال همین نام ایریانه وآریانا افغانستان بود که بعد ها در مملکت فارس «پارسه» با تغییری اندکی «ایران» قبول شد«برگرفته از تاریخ مرحوم غبار و مراجعه شود برساله «آریانا» تالیف مورخ دانشمند احمد علی کهزاد ،طبع کابل»
گر چه در حواشی توضیحات مفصل را لازم نمی دانم ولی نکتهٔ که برای اندیشیدن دوستان علاقمند بیان کنم دررابط به جایگاه واقعی آریایی هاست ،آنان واقعا از کجا آمدند چه فرهنگ پوش وآشی داشتند بسیاری مطالب در مورد لباس وخوراک ساخته وبافتهٔ مورخین است طبق معلومات قوم شناسی وفرهنگ شناسی در دو طرف دریای آمو،اهالی ساحل نشین عرض وجود کردند ،هویداست گروه های قومی همیشه در کنارهٔ دریا یارود خانه ها جایگاه نزدیک به برای خود ومواشی شان انتخاب میکردند ولی تاکنون معلوم نیست مسکن نخستین شان کجا بوده مثلا جناب ،س. ا .قدیر ضمن بررسی تفکر فلسفی پیش از اسلام چنین مینویسد؛« جای بسیار تأسف است که از آن روزگار «یعنی روزگار آریاییها» نه تاریخ رسمی بر جای مانده ونه آثار باستانشاسی تا موطن اولیهٔ این نژاد کهن را معین وزمان خروج آن را در دوره های تاریخی از آن سر زمین معلوم گردانیم»« قدیر ،س.ا.تفکر فلسفی در هند پیش از اسلام ،تاریخ فلسفه در اسلام ،جلد ا، تهران ۱۳۶۲،ص ۱۹.
آنچه تفاوت در طرز دید محققین برجسته در مورد جایگاه واقعی آریایی مرا کاملا به تعجب انداخته مثلا؛
ـ زبانشناس آبایف ،سر زمین جنوب شرقی اروپا را .
ـ باستانشناسان ،ب لیتوینسکی ،کوزمینا، مپرت با توجه به دلایل تاریخی وباستانشناسی نخستین میهن این قبایل را ناحیهٔ های اورال وسیبریهٔ غربی می پندارند ودیاکونو مولف کتاب ماد محل سکونت اصلی آریاییها را بین بالکان ودانوب میداند« تاریخ شرق ، جلد ا ، شرق دوران باستان ، ص۲۹»
فرهنگ شناس معروف غرب مارسل دونری نوشته که« آریاییها از استپهای جنوب روسیه بر خاسته اند ونخست در شمال وباختر ایران استقرار یافتند وآنگاه به دو گروه شدند ؛ یک گروه راهش را به سوی آسیای کهن ادامه داد وگروه دیگر از راه افغانستان به درون هند رسوخ کرد»« مارسل دونری ،تاریخ جهان لاروس ،ترجمه جلال الدین اعلم ،تهران ۱۳۷۸ ،ص ۸۶»
ویل دورانت دراثر مشهورش تاریخ تمدن مینگارد؛« مردم کوه نشین سر زمین پارس مانند ماد از نژاد هند واروپایی شاید از جنوب روسیه به این جا آمده باشند»«تاریخ تمدن ،ص ۵۲۵»
توین بی فرهنگ شناس مشهور انگلیسی در ار دوازده جلدی تاریخ تمدن اش «البته اثر ویل دورانت بنام تاریخ تمدن است» مینویسد « آریاییها در سدهٔ۱۷ پیش از میلاد حوزهٔ جیحون وسیحون را در مسیر خو د از استپهای اورازی در می نوردند ودر جهت جنوب باختری به بین النهرین «میتانی» وجنوب خاوری به هند گسترده می شوند»« توین بی ،تاریخ تمدن ،ترجمه حسین آریا، سال ۱۳۷۶ص ۶۶۴»
در نهایت آریا نژاد سفید، قومی که که ابتدا در شمال فلات ایران به صحرا گردی میگذرانیدند، سه هزار سا پیش از میلاد مسیح بطرف جنوب توجه شده قسمتی از آنها به هند رفتند قسمتی در فلا ت ایران ساکن شدند، دسته هائی هم از آنها به یونان واروپای جنوبی وسرزمین المان واروپای شمالی رهسپار گشتند وآنها اجداد ایرانی ها وهندیها ویونانی ها ورومی ها وبیشتر ملل امروزی اروپا وامریکا محسوب ونژاد هند واروپائی وآریائی واریائیان وآریانی وآریان وآرین نامیده شده اند.
السنه ای که از زبان آریائی ها اشتقاق یافته عبارت است از اوستائی.
سنسکریت ،پهلوی، فارسی، یونانی،لاتینی، جرمنی ، اسلاوی در میان لهجهٔ فنلندی ومجر وترک را از خانوادهٔ آریائی مستثنی وبرکنار دانسته اند.
«فرهنگ عمید ،ص۲۴»
ولی آریانا را با آریانیسم نام مسلکی در مسحیت منسوب به آریوس کششی از مردم اسکندریه در قرن چهارم میلادی که میگفت «عیسی برابربا خدا نیست بلکه آفریدهٔ خدا است واورا بخآطر همین عقیده اش مرتد شناختند ؛ فرق دارد چنانچه اشاره کردیم.
۱۸ ـ اشکانیان
پس ز مرگ اسکندر در سال ۳۲۳ پیش از میلاد میان سرداران او بر سر فرمانروایی متصرف وی نبرد درازی صورت گرفته که تاریخ گواه برآنست تا آن که در سال ۳۱۲ پیش از میلاد ،« سلوکوس» فاتحانه به بابل وارد شده سلطنت سلوکیان در سرزمین های شرقی امپراطوری اسکندر مقدونی بنا مینهد که خود مبدأ گاه شماری تازهٔ میشود.
وسر زمین سلوکیان از بین النهرین آغاز تا به افغانستان میرسد وبعد ها سوریه وآسیای صغیر متصرف میشود.
وپایتخت خودرا در کنار دجله شهر سلوکیه میسازد که بعد ها در شرق آن شهر تیسفون بنا میشود که پایتخت اشکانیان وساسانیان میشود ودر خلافت عباسیان در نزدیکی آن شهر بغداد کنونی که از بیرحمی متجاوزین فعلا در خون می تپد ایجاد میشود و بعد ها در کشور جنگ زده سوریه کنونی شهر انطاکیه پایتخت سلوکیان میشود واز همان سالها تسخیر سوریه در مغز وپوست اروپاییان وجود داشته ،
بهر حالت همسر سلوکوس سغدی است با نژاد آریایی پیوندی تامین میکنند ،سلوکیان اداره خوب داشتند ولی پایگاه قومی ومردمی نداشتند وزمینه سقوط شان هر لحظ ممکن بوده وقرار روایت مورخین همین امر باعث ناقلین یونانی در سایر نقاط متصرفه سلوکها شده چنانچه چنین تجربه را به کشور خودما هم داریم.
خلاصه در زمان نبرد سلوکیان با مصر ،حاکم سرزمین پارت ،« آندراگوراس» بر علیه سلوکیان قیام میکند واز طرف بلخ حاکم آن در حدود ۲۳۹ پیش از میلاد بنام « دیو دوتوس» قیام مینماید ومیان یونانیان ویونانی مقدونی هم اختلاف شدید بروز میکند که باعث شکست پادشاه سلوکی وضعف آن دولت میشود و قوم «پرنی» را به هجوم به قلمرو آنان بر انگیزد و «ارشک» در راس این قوم قرار دارد وپرنی هارا به حمله به سرزمین پارت رهبری میکند.آندراگوراس شکست خورده همهٔ سرزمین پارت به تصرف ارشک می درآید .
قرار روایت مورخین قوم پرنی یا اپرانی یکی از سه ایل سکایی قوم داهه بوده که بر کرانهٔ شرقی دریای مازندران به صورت چادرنشین زندگی می کردند ،این قوم پس از مرگ اسکندر به سرزمین پارت وشاید بلخ آمده ودرآنجا ساکن شده بودند وبا مردم بومی این سرزمین آمیخته بودند .آغاز حملهٔ این قوم مبدأ گاه شماری دیگری شد که ظاهرا مصادف با ر تخت نشستن «ارشک» در ۲۴۷ پیش از میلاد میباشد واز این پس نام ارشک بر همه شاهان خاندان نهاده میشود واین سلسله را اشکانیان خواندند.
در مورد اشکانیان آثار متعددی نگاشته اند چون تاریخ طبری که خلاصه ودر مورد این کتاب را بدسترس است ویا مروج الذهب ویا آیین شهریاری ساموئیل وگویند در جلد سوم آثار الباقیه از اشک پسر دارا بن دارا یادشده است وبرای عظمت سلطنتی سلسله اشکانی وساسانی خودرا به هخامنشیان منسوب میدانند چنانچه هخامنشی ها خودرا سلسله ماد میدانستند وشاهان کشور های آریایی بعداز اسلام خودرآز سلسله ساسانیان و اشکانیان میدانستند تادر نظر مردم میراث خور واقعی جلوه کنند.
۱۹ـ شاهنامهٔ فردوسی
استاد ابوالقاسم فردوسی طوسی صاحب شاهنامه منظوم بزرگترین شاعر وحماسه سرای ایران « ایران ـ همه سر زمین های میان دریای سند تا فرات ،از جیحون تا بحر هند وخلیج فارس همه انان فلات ایران خوانده شده وکشور ایران امروزی بخشی از آنست وخراسان گذشته وافغانستان امروزی بخش دیگر آن میباشد وخراسان همان آریانای شرقی است واکثر حوادث وحکایه شاهنامه در حدود جغرافیایی آریانای شرقی اتفاق افتاده چون شهر های بلخ،قندهار ،میمنه،سمنگان وغیره» واز بزرگترین شاعران جهان است این شاعر بزرگ در حدود سال ۳۲۹ هجری در قریه باژ از توابع شهر طوس به دنیا آمده.در دربار سلطان محمود غزنوی شاهنامه سروده وسی سال کامل زحمت کشیده ولی سلطان در پرداخت صلهٔ طلا وعده کرده بود به اغواه وتحریک عدهٔ از شاعران متعصب دربار به وعدهٔ خود وفا نمی کند واختلاف میان سلطان وحکیم طوس پیدا میشود وفردوسی از ترس خشم سلطان از غزنین می گریزد نخست به هرات واز آنجا به مازندران ودر آخر عمرش به خراسان بر میگردد ودر حدود سال ۴۱۱یا۴۱۶ هجری درمولد خود وفات میکند بقول دکتر پرویز ناتل خانلری ودکتر ذبیح الله صفا « موضوع شاهنامه تاریخ ایران است . از آغاز خلقت تا انقراض شاهنشاهی ساسانیان وانتشار اسلام در ایران.شاهنامهٔ فردوسی از شاهکار ها وآثار جاویدان شعر فارسی واز منظومه های حماسی مشهور جهان است که به اغلب زبان های خارجی ترجمه شده است مأخذ اصلی فردوسی در سرودن این منظومه کتاب شاهنامه ای بوده است به نثر که به دستور ابو منصور محمد بن عبدالرزاق سپهسالار خراسان در سال ۳۴۶هجری فراهم آمده وتدوین شده بود .
مجموع این کتاب را می توان به دو قسمت داستانی وتاریخی تقسیم کرد.قسمت داستانی از آغاز کتاب تا تأسیس دولت ساسانی است وقسمت دوم ،یعنی از آغاز پادشاهی اردشیر تا پایان کتاب جنبهٔ تاریخی دارد ،اگر چه بعضی افسانه ها به مطلب تاریخی آمیخته وبدان صورت داستانی داده است»«برگرفته از شاهنامه فرودوسی ،به کوشش ناهید فرشاد مهر ،از روی نسخه مسکو»
۱۹ ـ ضحاک
ضحاک پسر مرداس وقتیکه پس از طهمورث ،یما یا جمشید بعداز صد سال جنگ بدست ضحاک گرفتار میشود، پادشاهی کل آریانا به ضحاک میرسد ،که بنام ضحاک ماردوش مشهور است وبالاخره بدست فریدون در کوه دماوند در بند می آفتدد وکشته میشود واز شر شیطانی او همه مردم نجات می یابد.
۲۰ـامیر علی شیر نوایی
متفکر بزرگ عصر تیموری ،شاعر ،ادیب ،سخنور سیاستمدار ،نویسنده به تاریخ نهم فبروری سال ۱۴۴۱ میلادی مصادف به هفدهم رمضان المبارک سال ۸۴۴ هجری قمری در هرات باستانی پایتخت تیموری عصر سلطان حسین بایقرا در خانوادهٔ منور ومتدین متولد شد.
او به روایتی در ده سالگی شعر سرودن را آغاز کرده است واشعارش غنی از زیباخیالی ها وپند واندرزوسمت دهی انسان به سوی تعالی وتقوا وصفایی است .
او دراشعار ازبیکی ،نوایی تخلص میکند در شعرفارسی ،تخلص فانی را برگزیده است او آثار زیادی نوشته مشهور ترین آن «خمسه» است که حاوی شصت وچهار هزار بیت است واین کلیات اشعار شامل پنج مثنوی بوده ودر بخش اول آن عبارت از «تحیه الابرار» در اخلاق وتصوف وبخش دیگر حکایه های منظوم است که بیشتر همانند سبک های امیر خسرو ونظامی میباشد واثر مهم دیگر ایشان ،کتاب « خزاین المعانی» که پنجاه وپنج هزار بیت درآن است وکتاب دیگر این شخصیت بزرگ کتاب «لسان الطیر» به سبک «منطق الطیر» شیخ عطار در هفت هزار بیت سروده است واثار مختلف دیگر چون ،محاکمه اللغتین،خمسه المحیرین ،محبوب القلوب ،مجالس النفایس منشأت ترکی ،قصه شیخ صنعان ،مفردات در فن معما، رساله عروضیه وغیره او به نسبت اینکه به دو لسان ازبیکی وفارسی شعر میسرود به شاعر «ذواللسانین» شهرت یافته .
امیر علی شیر نوایی ارادت زیادی به مولانا نورالدین عبدالرحمن جامی داشته وجامی بیشترین نوشته هایش به تقاضای نوایی تهیه کرده وقتی مولانا جامی در سال ۸۹۸ هجری قمری که مصادف به ۱۴۹۲میلادی در سن پنجاه ویک سالگی نوایی چشم از جهان بست مرثیهٔ سروده که به شکل ترکیب بند مشتمل بر هفتاد شعر است.
هر دم از انجمن چرخ جفایی دگرست
هر یک از آنجم او داغ بلایی دگرست
واز بیشتر از سی اثر به زبان ازبیکی قدیم ویا ازبیکی چغتایی بجا مانده که مهمترین آن « خزاین المعانی» که شامل چهاردیوان اشعار غنایی بوده با نام های «غرایب الصغر» ،«نوادر الشباب »، بدایع الوسط»و« فوایدالکبر» که جمعا بیش از «۲۲۴۵۰» بیت است.واثر منثورنوایی به زبان ترکی «مجالس النفایس» که راجع به احوال «۴۵۹» تن شاعر واهل ادب هم روزگارش ومتقدمین بطور مفصل تحریر داشته است .
امیر علی شیر نوایی وزیر خردمند در بار سلطان حسین بایقرا درسال ۹۰۷ هجری قمری چشم از جهان پوشیده به رحمت حق پیوسته است.در زمان وزارت خود بحیث شخص مورد اعتبار سلطان خدمات شایستهٔ برای عمران مراکز مهم فرهنگی و مکانها مقدس انجام داده از جمله مزار شاه اولیا وخانقاه اخلاصیه ،مدرسه اخلاصیه ،شفاعیه ،نظامیه هرات، خسرویهٔ مرو وغیره.
مزار ایشان در هرات باستان است.
۲۱ ـ خط وظهور آن
وقتی انسان پروسه تکاملی خودرا می پیماید نیاز هایش افزایش مییابد واین نیازمند به ارتباط به یکدیگر میشوند چگونه ارتباط را انسان نختست تامین میکند؟
ـ ارتباط دیداری «از طریق حرکات دست ها، صورت ها ، دیگر اندام یا افروختن آتش»
ـ ارتباطی «از طریق لمس ، نوازش کردن »یا همانگونه از طریق تلویزیون ها با کربا حرکات انگشتان انجام میدهند.
ـ ارتباط صوتی و آوایی «فریاد کشیدن ،آواز خواندن و انواع دیگر»
چون انسان برای انتقال داشته های به نسل بعدی نیاز به مراحل پیشرفته تر داشت وخط در واقع نتیجه پیشرفت انسان وتمدن اواست.انسان به تصویر کشیدن اشکال مختلف پرنده ها وحیوانات راه خودرا برای ایجاد خط هموار میساخت ما درسر بت بزرگ بامیان همین اشکال در سال ۱۳۶۳دیده بودم این تصویر معرف ،معرفت انسان از طبعیت است وبدون ضرورت هم انجام نداده ومحققین متفقا به این نظر اند انسان خواسته پیامی را انتقال بدهد.
« نخستین خطوط در حدود پنجهزار سال پیش در آسیایی غربی ودر درهٔ نیل به وجود آمد واین هنگامی است که نخستین حکومت عظیم مصر در ۳۱۰۰پیش از میلاد به وجود آمدو هنگامی که سومری ها در بین النهرین «بابل وآشور» پایه های تمدنی را گذاشتند که هنوز هم تمدن ما بر آن استوار است نخستین خط از درون تصویر ها ونقاشی ها پدید آمد .برای این منظور ،انسان آنچه را که در طبعیت میدید ،آنرا عینا تصویر میکرد ، تصویر یک انسان برابر یک انسان بود ،تصویر یک جانور،همان جانور بود ،به این ترتیب بود که خط تصویر نگاری به وجود آمد» وعلاوتا بقول اگوست کنت «معتقدات اولیه اقوام مبنی بر پرستش اشیأ دانسته…»« از سخنرانی مهرداد بهار ،از اسطوره تا تاریخ صص ۲۵۲ ـ ۲۵۸»وعلاوتا بقول اگوست کنت «معتقدات اولیه اقوام مبنی بر پرستش اشیأ دانسته…»«تاریخ فلسفه در دورهٔ یونان،امیل بریه ،ص۶»
انسان در این پروسه تکاملی سعی کرد اشکالات را ازسر راه خود بردارد چون «شمارش یکی از اشکالات خط تصویر نگاری بود » بدین معنا نمیشد به هزار آدم هزار تصویر کشید.«به این ترتیب از همان آغاز تحولی عظیم در کار تصویر نگاری به وجود آمد .برای بسیاری از مفاهیم ، تصویر هایی پدید آمد که شکلی در خارج نداشت ، شکل ذهنی ومفهوم واژه را داشت ، نه مفهوم جهان خارج را در خودش .مثلا راه رفتن ،که آن را با دو پا نشان می دادند ، ولی تصویر دو پا ، علامت دو پا نبود ،بلکه علامت راه رفتن بود، یا چشمی که در حال اشک ریختن بود، اندوه وغصه وناراحتی معنا داشت وهمچنین برای اعداد ،نماد هایی به وجود آمد که نخستین تصویر های مربوط به عدد می باشند ،به این خط جدید ایدیوگرام می گویند ،یعنی تصویر کنندهٔ ایده ها» .«ازسخنرانی داکتر مهرداد بهار درتلویزیون ،پاییز ۱۳۹۵، از اسطوره تاتاریخ صص ۲۵۲ ـ ۲۵۸»
مرحله پیشرفت خط با خط «هیروگلیف» آغاز میشود وخط از مرحله «تصویر نگاری» «ایدیوگرام» به مرحله پیشرفته یعنی « هجانگاری» تکامل میکند.در حقیقت یک نظام کامل خط بوجود می آید«هفت مکتب واژه نگاری پدید می آید که سومری ها کهن ترین آنها هستند»وهجانگاری از درون همین واژه نگاری ظهور میکند .« عیلامی ها در اعصار جدید تر که خط واژه نگاری سومری را گرفتند واز آن خط هجانگاری را پدید آوردند ؛یعنی تنها یک جنبه آن توجه کردند که جنبهٔ هجانگار خط بود وحتی اقوام سامری در فلسطین وسوریه آن شیوهٔ هجانگاری را باز ساده تر وساده تر کردند.خط میخی در اصل ازخط تصویر نگاری پدید میآید»انسان در نتیجه تکاپو مراحل پیشرفته تر خط دسترسی پیدا میکنند مرحلهٔ خط هجایی جای خودرا به خط الفبایی میگذارد واقوام سامی مبتکر آن اند و یونانی ها ورومی ودر شرق تا هندوستان واقوام غرب آسیا واروپا الفبای خط شانرا از سامی میگیرند وهمزمان با تکامل خط میخی خط الفبایی دیگری بوجود می آید خط «آرامی» گویند ایجادگر آن قوم آرامی از آسیای غربی میباشند چون مردم تجار پیشه بودند زبان زود توسعه می یابدونظر به تاریخ هخامنشیان کنیم در دیوان شان از همین خط استفاده میکردند و این خط از راست به چپ نوشته میشود ونظربقول جناب داکتر مهرداد بهار ؛«… خط اوستایی نیزخطی است که به گمان مستشرقان در دورهٔ ساسانی از همان خطوطی که اصلی آرامی داشته بوجود آمده…از خطوط مهم ایرانی میانه ، خط مانوی است . مانی در آغاز دورهٔ ساسانیان ظهور وادعای پیامبری میکند وسرانجام کشته میشود .مانوی ها برای کتابت متون خود خطی را بوجود می آورند که منسوب به مانی است ،این خط هم از خطوط سامی ملهم است وخطی بسیار کامل ودقیق است …و خط سغدی راهم باید بگوییم که از همان رشته خطوط سامی وغربی گرفته شده است ».«از متن سخنرانی جناب مهرداد بهار ،پاییز ۱۳۵۹ ،برگرفته از اسطوره تاتاریخ ،صص ۲۵۲ ـ۲۵۸»
با فروپاشی حکومت ساسانیان وبا سرازیر شدن اعراب و آمدن اسلام از قرن دوم هجری به بعد خطوط اسلامی ،خط کوفی ،خط نسخ وخط های دیگری بوجود می آیند .