چهره های با صدرنگ و هزار نیرنگ
به ادامه گذشته
بخش اول ( قسمت دوم )
ملاغنی مهرۀ از بازی بزرگ و چهرۀ سیاهی در تاریخ کشور
شبکه های جاسوسی انگلیس در کشور
« من چرا اشرف مخلوق خدا نامم شد ملخ و مور ازین مرتبه بالاست که منم » بیرنگ کوهدامنی
انگلیسها همزمان با تعرض و پیشروی بر کشور ما و مخصوصاً بعد از شکست در جنگ اول افغان و انگلیس (۱۸۳۹ – ۱۸۴۲)، در صدد آن شدند تا در قدم اول در مناطق سرحدی کشور شبکه های استخباراتی و خبرچینی خویش را ایجاد نمایند. آنها با جابجایی جواسیس خویش، معلومات لازم را در مورد ساختار منطقه، راه های عبور ومرور، ترکیب مردم وگروه های قومی، نقش مذهب و پیشوایان مذهبی، ملاها وشخصیت های متنفذ، اختلافات و خصومت های قومی را بدست می آورند و براساس آن پلانهای آیندۀ تعرضی خودرا عیار می ساختند. بعداً سلسله این شبکه های جاسوسی فراتر از سرحدات شرقی و غربی کشور شد و برای جلوگیری از نفوذ و پیشروی روسها در سایر مناطق کشور شبکه آنرا وسعت دادند که بعدها در رقابت و مقابله با روسها عنوان “بازی بزرگ” را به خود کسب نمود و میتوان گفت که تا حال آن بازی به اشکال گوناگون و در وجود بعضی از اخلاف همان جواسیس ادامه دارد.
عنصر اصلی فعالیت این شبکه های جاسوسی استفادۀ سوء از معتقدات واحساسات مذهبی مردم بود؛ چنانچه در مرحله اول، انگلیسها عمال خود را و آنهم عمدتاً از جمله مسلمانان هندی در لباس ملا، ملنگ، پیر و یاهم طبیب اعزام مینمودند، لارنس مشهور به پیرکرمشاه یکی از صدها جاسوس از این نوع بود. بعدها و حین تسلط بر کابل در جمله مامورین رسمی خویش زمینه را برای کارمندان استخبارات مساعد میساختند از جمله نام و کارنامه های موهن لال بیشتر از همه در مورد، ثبت تاریخ شده است. غبار در مورد این جواسیس مینویسد: «مستخدمین مسلمان انگلیسی همینکه رودبار سند را عبور میکردند، هریک عنوان ملاو مولوی و مولانا و شاه و سید میگرفتند و برای اغفال مردم پرچم “ضد انگلیس” را به شانه میکشیدند…» (افغانستان در مسیر تاریخ ص 455.) انگلیس ها سپس برای حصول نتایج بهتر وموثرتر در صدد استخدام افراد محلی برای شبکه جاسوسی خویش شدند، زیرا آنها دریافتند که رسیدن به اهداف، به وسیله آنها سهلتر و موثرتر و بی خطرتر است. به همین جهت ساحه فعالیت عمده اینها در این عرصه تسلط بر متنفذین قومی، حلقات روحانی ونفوذ در دربار بود و وسیله مهم شان برای رسیدن به این اهداف پول، تحفه وتطمیع و بعد از تسلط نظام تابع انگلیسها، دادن کرسی های و مقامات دولتی بود.
چنانچه در بخش قبلی این نوشته اشاره شد، انگلیس ها برای آماده سازی زمینه تسلط دایمی خویش با نفوذ در بین مدرسه معروف دیوبند، تعداد کثیری از ملاها را آموزش داد و از آنها در جهت تاثیر گذاری بر ذهن و روان مردم استفاده مینمود. ملاهای آموزش دیده در مدرسه دیوبند، تلاش مینمودند تا تعالیم اسلام را از محتوی اصلی آن که مبارزه برضد استعمار و بی عدالتی بود، تهی نموده و مردم را در جهت خواستها و منافع طویل المدت انگلیس رهنمایی نمایند که ملا عبدالغنی سلیمانخیل نمونه برجسته و تاریخی آن است.
انگلیس ها برای تقویه و سازماندهی بیشتر و خوبتر شبکه های جاسوسی خویش همزمان با اعزام ملاهای تربیت شده در مدرسه دیوبند، دوخاندان مجددی و گیلانی را نیز به شکل بسیار ماهرانه و تمهیدات قبلی واز طریق تاثیر گذاری بر امیران وقت و دربار آن، به کشور با عنوان پیشوایان مذهبی پرتاب نمودند.
خانواده سید حسن گیلانی را با عنوان “حضرت نقیب صاحب” به عنوان پیر ومرشد طریقت قادریه در سال1905 وارد کشور کشور ساخته ودر چهارباغ ننگرهار جابجا گردید. امیر حبیب الله خان زمینهای زیادی را در شهر کابل و ولایت ننگرهار در شرق افغانستان به آنها بخشید و در زمره ندیمان دربار صاحب نفوذ معنوی شدند. “حضرت نقیب” در سال 1947 فوت و پسرش سید احمد گیلانی معروف به افندی جان، جانشین او شد که وی نیز چندی قبل فوت و پسرش سید حامد گیلانی میراث دار “لنگی” و پیرومرشد این طریقه گردید و لنگی نیز توسط صبغت الله مجددی در ارگ و در محضر رییس جمهور بر سر او گذاشته شد.
مانند سایر پروژه های انگلیس، این خانواده به غرض کسب اقتدار و نزدیکی بیشتر با دربار، باب مراوده دوستی و خویشی را با آن باز نمود و سید احمد گیلانی داماد یکی از خانواده های مقتدر محمدزایی شد. کاوش بیشتر پیرامون کارنامه های این خاندان و نقش آن در وقایع یک قرن اخیر کشور ضرورت به تحقیق جداگانه دارد.
خاندان مجددی، قبل از خاندان گیلانی و در اواخر قرن نزدهم (1892 سال) به کشور فرستاده شد. این خانواده نخست در شوربازار کابل جابجا گردید و به همین جهت معروف به حضرات شوربازار گردیدند. این خانواده بعداً به قلعه جواد نقل مکان یافتند و در آنجا مدرسه را نیز گشودند. این خانواده در مناطق مختلف کشور صاحب بهترین زمین های باغی و زراعتی شدند، چنانچه تنها درمنطقه ده سبز کابل در حدود سه هزار جریب زمین حاصل خیز را در تملک داشتند. اولین چهره مشهور این خانواده فضل عمر مجددي است که با القاب “نورالمشایخ”، شیرآغا/ شیرآقا و حضرت صاحب شوربازار” معروف است که طی مدتی کوتاهی به چهره نزدیک به دربار و عامل تاثیرگذار بر امور دولتی و سیاسی کشور مبدل شد وعنصر اصلی این نوشته ملا عبدالغنی نیز یکی از مریدان و نماینده خاص او و خاندان او بود. قابل ذکر است که شماری از نمایندگان این فرقه که در جامعه هند از نفوذ زیادی برخوردار بود، در قرون هفدهم، هجدهم و نوزدهم با عنوان مجددی ها در کابل، قندهار و بعضی مناطق دیگر کشور مسکین گزین گردیده بودند.
براساس نوشته های متعدد، هدف انتقال و جابجا کردن این خاندان در کابل بمنظور تقویت فعالیت های مخفی شبکه های گوناگون انگلیسی در کشور بود، چنانچه این خاندان به شکل بسیار ماهرانه و در مدت کوتاهی در ساحات گوناگون سیاسی و مذهبی مردم نفوذ نموده و از مقام شامخ روحانیت در بین جامعه برخوردار شدند. ساحه بیشتر نفوذ اینها در مناطق وسیع جنوب، جنوب شرق بالخاصه قبایل غلجائی سلیمان خیل و شرق کشور بود.
مجددی ها، همانند خانواده گیلانی، نیز طبق پلان هدفمند و به منظور تحکیم مواضع خویش، روابط خویشاوندی را با بعضی از خانواده های موثر افغانی و خاندان شاهی برقرار نمودند و با دوشیزگان از آن خانواده ها ازدواج کردند و دختران خودرا با پسران آنها مزدوج ساختند. این خانواده مالک بهترین زمین های زراعتی و باغی در چندین ولایت کشور شد و مدارس و مساجدی زیادی را گشودند. از جمله مدرسه نورالمدارس در غزنی که نقش زیادی در تربیه ملاهای نوع دیوبندی ایفا نمود. خاندان مجددی برخلاف خاندان گیلانی در حوادث سیاسی ونظامی کشور بیشتر فعال و از زمان اعلیحضرت امان الله خان تا اکنون نقشی بیشتری وتاثیرگذاری ایفا نموده است و مینماید.
ملاغنی، خاندان مجددی و دولت امانیه
ملا عبدالغنی همزمان با بازگشت از ختم دروس در مدرسه دیوبند، به حیث مرید و نماینده خاص حضرت شوربازار مصروف تبلیغ به نفع این خاندان در بین قبیله سلیمان خیل گردید. برحسب معمول کارهای استخباراتی، نامبرده برای ایفای بهتر وظایف و برجسته شدن نقشش در آینده، در این مرحله از رهنمایی ها و استقامت دهی ادارات استخباراتی انگلیس توام با کمک های مالی برخوردار بود.
ملا عبدالغنی سلیمانخیل توانست با کمک شبکه های دیگری تحت نظر و حمایه انگلیس، در مدتی کوتاهی بر تعداد مریدان و ارادتمندان حضرت شوربازار بیافزاید و زمینه را برای تاثیر گذاری بیشتر و موثرتر هدایات آنها بر مردم نوار سرحد مساعد سازد. قابل یادآوری است همان طوری که قبلاً نوشته شد، وی از تعلیمات خاص نظامی و استخباراتی برخوردار و وظایف خاص و فوق العاده را دارا بود. موصوف از یک طرف مکلف به زمینه سازی برای نفوذ خاندان مجددی در بین مردم سلیمان خیل بود و از جانب دیگر همزمان وظیفه داشت تا خاندان مجددی را نیز زیرنظر داشته و در مورد روابط، تمایلات، پلانها و عملکرد آنها به مقامات انگلیسی اطلاع دهد. نامبرده برای ایفای بهتر این وظیفه، در صدد شد تا با رشته خویشی، مناسبات پیری و مریدی را بیشتر مستحکم گرداند و به همین جهت دختر خودرا به حیث “نذرانه” به خانواده مجددی بخشید. (در بخش های بعدی در این مورد تماس گرفته خواهد شد.) ملاغنی همزمان این دو وظیفه را در مراحل گوناگون زندگی خویش طور مستمر انجام داده است که در بخش های بعدی به تفصیل نگاشته خواهد شد.
خاندان مجددی و به تبعیت از آنها مرید و پیرو آنها، ملا عبدالغنی و سایر جواسیس انگلیس، روی دو ملحوظ در اوایل در دفاع از دولت غازی امان الله خان قرار گرفتند تا از یک طرف موقف و مواضع خویش را در درون نظام جدید تقویه نمایند و از طرف دیگر بااستفاده از نفوذ خود در دولت امانیه، نگذارند تا جناح ضد انگلیسی در دربار امان الله خان تقویه گردد و خطراتی را برای منافع طویل مدت انگلیس متوجه سازند. چنانچه فضل عمر مجددی مشهور به نورالمشایخ در دفاع از امیرامان الله خان قرار گرفت و تاج سلطنت را بر سر او گذاشت. ملاغنی نیز در ظاهر امر از داعیه امان الله خان در جهت حصول استقلال و در ضدیت با انگلیس دفاع میکرد وخطبه ها را بنام شاه امان الله غازی قرائت مینمود.
زمانی که دولت امانی در سال 1920 برای هماهنگی فعالیت های اقوام ساکن وزیرستان برضد انگلیس ها که در جنگ استقلال افغانستان نقشی مهمی را بازی کرده بودند؛ حاجی عبدالرازق خان اندر (بعدها ملقب به رییس المجاهدین) را که از جمله آنعده فارغان مدرسه دیوبند بود که روحیه ضد انگلیسی داشته و مدتی طولانی در حاشیه سرحد بر ضد انگلیس جنگیده بود فرستاد، انگلیس ها بطریق مرموز و با استفاده از نفوذ حضرت نورالمشایخ، نماینده خاص خود ملا عبدالغنی را در زمره افرادش به حیث منشی و کاتب، جابجا نمود تا اطلاعاتی دست اول را از اهداف و پلانهای مجاهدین تحت اثر حاجی عبدالرازق بدست آورد. چنانچه موصوف در این مدت بطور دوامدار ازمحل جابجایی ، شمار غازیان و تعداد سلاح و مهمات آنها، برای انگلیسها گذارش میداد و در نتیجه این خیانت های او ضربات جبران ناپذیری بر غازیان آن مناطق وارد گردیده است.
غلام مجدد، مشهور به سلیمان لایق دست پروردۀ پدر و ملهم از شیوه های طراز انگلیسی، طی سالیان اخیر باربار تلاش نموده است تا واقعیت های تاریخی و از جمله نقش خائنانه ملا عبدالغنی و همکاری دوامدار و هدفمند او را با انگلیس ها دگرگون جلوه داده و سعی مینماید تا از پدر خویش چهره معصوم و خدمتگذار مردم ترسیم نماید. در همین استقامت او، همراهی محیل آمیز و کوتاه مدت پدرش را با دولت امانیه دستاویز قرار داده و برای خاک انداختن بر سایرکارنامه هایش برضد آن دولت و مردم چنین مینویسد: «…پدرم از لحاظ ماهوى يك وطنپرست واقعاً آتشين و ضد استعمار و همچنان يك شخصيت با مناعت و ضد ستمگرى و دشمن دربار فيودالى افغانستان بود.» او همچنان در مورد دگرگون جلوه دادن اعمال خیانت آمیز پدرش و پوشاندن همکاری اش با انگلیس ها و برای پایین آوردن حیثیت و مقام بلند غازی عبدالرازق اندر چنین مینویسد: «او [پدرش] در اوايل سلطنت امان الله خان به وزيرستان رفت و به نيروهاى آزاديخواه آنجا پيوست. امان الله خان به وى كمك كرد و پدرم به عنوان ناظم حرب وزيرستان در جنگهاى قبايلى نا منظم تا دوران فتنه ى ملاى لنگ ادامه داد. متاسفانه، در دوره ى دموكراسى تاجدار”!” كتابى تحت عنوان “مجاهد افغان” چاپ شد. اين كتاب تمام ابتكارات و افتخارات مبارزه ى خونينى را كه پدرم در وزيرستان تعقيب كرده بود، به شخصى به نام ملا عبدالرازق رئيس المجاهدين وزيرستان تحويل داده است و از پدرم صرف به حيث يك مأمور و زير دست حاجى عبدارازق به نام عبدالغنى ناظم ياد آورى كرده است.»
دقت باید کرد که در این چند سطر، سلیمان لایق تلاش نموده است تا همه جانبازی ها، فداکاری ها و خدمات مجاهد بزرگ و غازی نامدار کشور رئیس المجاهدین، هواخواه صادق دولت امانیه، حاجی عبدالرازق اندر را بنام پدر خود ثبت نماید و جاسوسی و خبر چینی والد خویش را به نفع انگلیسها، پنهان سازد و این نیرنگی دیگری است برای بزرگ نمایی ملاغنی و تحقیر کردن کارنامه های خادمان صادق وطن و غازیان نام آور که تنها یک جاسوس حرفه یی میتواند چنین گستاخانه آنرا تحریف و غصب نماید.
برای آگاهی بیشتر هموطنان عزیز باید نگاشت که کتاب «مجاهد افغان»، درمورد کارنامه های حاجی عبدالرازق اندر، مشهور به رئیس المجاهدین توسط زنده یاد محمد ولی زلمی که متأسفانه در هفته قبل دنیای فانی را ترک نمود، نگاشته شده و حاوی اسناد زیادی پیرامون شخصیت و کارنامه های آن بزرگ مرد است. این کتاب در سال 1346 در 240 برگ در مطبعه دولتی چاپ گردیده و در آن صرف از ملا غنی به حیث مامور و زیر دست رئیس المجاهدین ذکر حاشیوی شده است. سلیمان لایق که حال بیشتر نسبت اعمال مشکوک اش لقب مداری اعظم را با خود دارد، مانند همه نیرنگهای دیگرش در این مورد نیز با گذشت نیم قرن و تغییر هشت رژیم، مدعی شده است که آن کتاب جعلی و گویا حاوی غصب کارنامه های پدرش بوده است. از اینگونه تلاشهای مذبوحانه اما نابکار او میتوان نتیجه گرفت که پروژی دیگری برای بزرگ سازی اخلاف ملاغنی سر دست است و جابجایی سلیمان لایق با سن بالاتر از هشتاد و پنج سال در اکادمی علوم ادامه همان سناریو و باز نویسی تاریخ و جعل آن است. لذا در مورد مطالب و نوشته های او دقت بیشتر باید کرد.
ادامه دارد
نویسنده:فرید فریاد