برای دسترسی به کتاب ها روی تصاویر به اساس جلد کلیک نماید.
غلامحسين يوسفي
غلامحسين يوسفي
در مقدمه نخست با كمال فروتني بايد عرض كنم كه نويسندة اين سطور، مانند ديگران، از كتاب استاد بهرهها برده و هميشه خود را شاگرد و برخوردار از مكتب او ميشمارد نه شايستة قلم فرسايي در اين زمينه. ديگر آنكه در مقام ارزيابي و داوري، هر كتاب، ازجمله سبكشناسي، را ناگزير بايد با عصر تصنيف آن و مطالبي كه در آن روزگار مطرح بوده سنجيد نه با مباحثي كه بعد از آن زمان طرح شده و يا امروز مورد نظرست، گو آنكه هنوز هم كتابي كه جانشين سبكشناسي بهار بتواند شد تأليف نشده است و با آنكه امروز چهل و چند سال از تاريخ انتشار سبكشناسي ميگذرد و از آن زمان تاكنون بسياري از متون نثر فارسي تصحيح و طبع و نثر شده و در معرفي آنها مقدمهاي محققانه و سودمند نوشتهاند و مينويسند، انصاف بايد داد، آن جا كه از سبك آن آثار سخن رفته، اكثر نويسندگان بطور مستقيم يا نامستقيم تحت تأثير مكتب استاد بهار و يا كتاب او بودهند و هستند و اين خود وسعت نفوذ سبكشناسي بهار را در پژوهشهاي ادبي از او نيز نشان ميهد.
سبكشناسي در ادبيات فارسي فني جديدست و سابقة آشنايي نسبي با مفهوم آن، چنانكه شادروان بهار متذكر شده است از عصر صفويه فراتر نميرود، آن هم بصورت اشاراتي مبهم و پراكنده در تذكرهها و محافل ادبي و اطلاعاتي كه سينه به سينه نقل ميشد، تا اين كه بهار بر اثر تربيت پدر خويش، صبوري- كه او نيز در خاندان صبا با مفهوم سبك آشنا شده بود- و كسب فيض از محضر اديب نيشابوري و صيدعلي خان درگزي و به بركت قريحه و استعداد خود و بواسطة تتبعاتي كه كرد بتدريج اين فن را پخته و پرورده ساخت و با نوشتن مقالات و سخنرانيها در اين زمينه و تدريس آن در دانشگاه و سرانجام تأليف سبكشناسي به اين رشته از فنون ادبي استقلال و هويت بخشيد و اينك اين فن بحق به نام او شهرت و اعتبار يافته است.
اينك ببينيم مفهومي كه بهار از «سبك» در نظر داشته چه بوده است. وي در مقدمة كتاب خود در اين زمينه چنين نوشته است: « سبك در اصطلاح ادبيات عبارت است از روش خاص ادراك و بيان افكار بوسيلة تركيب كلمات و انتخاب الفاظ و طرز تعبير. سبك به يك اثر ادبي وجهة خاص خود را از لحاظ صورت و معني القاء ميكند و آن نيز بنوبة خويش وابسته به طرز تفكر گوينده يا نويسنده دربارة « حقيقت » ميباشد. بنابراين اين سبك بمعني عام خود عبارت است از تحقيق ادبي يك نوع ادراك conception در جهانكه خصائص اصلي محصول خويش ( اثر منظوم يا منثور) را مشخص ميسازد.»
در مقدمة ممتع كتاب سبك خراساني در شعر فارسي (كه سالها بعد از سبكشناسي بهار تأليف شده 1347 ش.) از مفهوم سبك و سابقة آن بشرح سخن رفته است و سرانجام مؤلف به نقل از دائرالمعارف بزرگ فرانسه به همين نتيجه رسيده است كه « سبك عبارت است از طرز بيان مافيالضمير» و بنابراين رنگي از شيوة خاص صاحب اثر دارد و ميرسد به سخن مشهور بوفن كه گفته است: « سبك اثر مستقيم شخصيت انساني بلكه عين نفس آدمياست» خاصه وقتي اين شيوه را خود ابداع كرده باشد.
سخن اعم از شعر يا نثر داراي دو جنبه است: صورت forme و محتوي fond و اين دو جدا از يكديگر وجود ندارند. بنابراين طرز ادراك و دريافت صاحب اثر از هر چيز و بخصوص كيفيت بيان آنچه در ضمير داشته سبك او را تشكيل ميدهد. پس سبك – كه صفت و ويژگي خود را از مصنف كسب ميكند- بمعني شيوه و كيفيتي است كه بدان وسيله صاحب اثر، رنگ و انگ خاص دريافت و بيان خويش را بر آنچه مينويسد مينهد. از اين رو در مباحث مربوط به سبك در عين حال كه طرز تعبير و زبان صاحب اثر، واژگان، اختصاصات دستوري و قالب و صورتي كه اختيار كرده مطرح است، همه شيوههاي بياني از نوع آرايشهاي كلام و صنايع لفظي و معنوي، مضمون انديشيها، تصويرگريها و امثال آن نيز مورد نظر واقع ميشود چنان كه در كتاب سبك خراساني در شعر فارسي ميبينيم. گاه نيز پژوهنده از يك نظرگاه خاص، شيوة صاحب اثر آن را مورد بررسي و نقد قرار ميدهد نظير كتاب ارجمند صور خيال در شعر فارسي نوشتة آقاي دكتر محمدرضا شفيعي كدكني.
مقدمة كوتاه شادروان بهار نشان ميدهد كه وي مفهوم سبك را، آن چنان كه نوشته، خوب درك كرده است. مثالهايي كه در مقدمه آورده نيز نمودار آن است كه براي تميز سبكها از يكديگر چه نوع ميزانهايي ميخواهد به دست دهد.
سيري در كتاب سبكشناسي، پژوهندة نكته ياب را متوجه ميسازد كه استاد بهار به شناخت ويژگيهاي صرفي و نحوي زبان هر دوره و واژگان و كيفيت تعبير هر صاحب اثر بيشتر از مضمون و محتوي و طرز ادراك تكيه كرده است، بطوري كه با معيارهاي او ميتوان سبكهاي مختلف را از يكديگر باز شناخت، بخصوص كه اين معيارها بارز و محسوس است و بر اثر ممارست و انس با موضوع، مركوز ذهن و در پژوهشها مورد استفاده واقع خواهد شد. در كتاب سبكشناسي از شيوههاي بياني و نحوة تركيب و تأليف composition و بافت و آرايش و اوج و فرود كلام نيز گاهگاه به اقتضاي موارد سخن رفته است. در عين حال اين نكته را هم بايد افزود كه گاه گفتگو از سبك يك اثر به شرح مختصات دستوري آن منحصر شده و بحث بيشتر صبغة دستور تاريخي و حالتي مكانيكي پيدا كرده است تا ورود به ظرائف و پيچ و خمهاي ذوقانگيز سبكهاي گوناگون. البته آنچه بقلم آمده بجاي خود مغتنم و مفيدست منتهي در اينگونه موارد خواننده از مصنف سخنشناس انتظار افاضة بيشتري دارد.
قسمتي از مطالب جلد اول، در عين سودمندي، ارتباط مستقيم با سبكشناسي پيدا نميكند بلكه با تاريخ زبان فارسي بيشتر مربوط است. مؤلف خود نيز نوشته: « مجلد اول كتاب در حقيقت مدخلي است از براي ورود در دو جلد ديگر و تنها از براي دورة دكتري زبان فارسي تدوين شده است و دانشجويان سه سالة دانشكده را بدان حاجت نيست. زيرا تنها در دورة دكتري است كه زبان زند و اوستا تدريس ميشود و تحصيل خط و زبان مذكور وقتي با تحقيقات اين مجلد همدوش گردد و با زبان قديم دري طبق گفتارهاي آخر مطابقه داده شود مقصود بدست ميآيد و با مسبوق بودن به دو جلد دوم و سوم كه در دانشكده آموخته، كمال دانشجو در تطور زبان حاصل ميگردد.» در جلد اول مطالب سودمند كه خواننده را با مباحث مربوط به تطور زبان آشنا ميكند اندك نيست اما آنچه بيشتر جلب توجه ميكند جنبة ابتكاري كتاب است. براي پي بردن به ارزش ابتكاري سبكشناسي كافي است اين گونه فصلها را با نوشتههاي بعضي از اديبان آن روزگار مقايسه كرد تا تفاوت انديشة مصنف و تازهجويي او معلوم شود. وي در اين جلد، پس از مقدماتي دربارة معني و مفهوم سبك و فايدة سبكشناسي و سوابق آشنايي با اين موضوع و بحث دربارة زبانها و لهجههاي ايراني و قديمترين آثار زبان ايران و شرحي راجع به خط در ايران و سكههاي قديم- كه شايد با موضوع اصلي چندان پيوستگي نداشته باشد- و بيان اوضاع تاريخي ايران و انواع نثر پيش از اسلام، مسائل جالب توجهي را طرح ميكند، از اين قبيل: ناموس تطور (1/173)6، لهجههاي زبان فارسي و تأثير آنها(1/187)، تبديل مخرجهاي حروف (1/188)، تأثير خط در مخرجهاي حروف(1/194)، تربيت مخرجهاي حروف( 1/196)، فراموش شدن حروف(1/201)، از بين رفتن لغتها و پيدا شدن لغتهاي تازه ( 1/223)، علل گردشها و تطور ادبي(1/237)، انقلابات ادبي و موجبات آنها (1/238-239)، تراش خوردن و كوچك شدن لغات، گرايش بشر به تخفيف و تسهيل زبان(1/240- 242)، علل افزايش استعمال لغات عربي(1/263)، تحول در لفظ و معني لغات فارسي(1/266-267). در زمرة اينگونه مباحث آنچه دربارة تفاوت فارسي ميانه و نثر دري و مختصات فارسي دري از جهات مختلف( 1/300-437) بقلم آورده نيز جالب توجه است.
تقسيم بندي نثر فارسي به شش دوره (1- دورة ساماني، 2- دورة غزنوي و سلجوقي اول، 3- دورة سلجوقي دوم و خوارزمشاهيان، 4-دورة صنعتي 5- دوره بازگشت ادبي، 6- دوره ساده نويسي) طرح جلدهاي دوم و سوم كتاب را تشكيل ميدهد و بحث در آثار اين شش دوره سراسر دو جلد اخير را در بر ميگيرد.
از اين ببعد پس از آن كه از متقضيات و اوضاع و احوال تاريخي و اجتماعي هر دوره و عوامل موثر ادبي باختصار بحث ميشود آثار عمده آن بطور جداگانه مورد بررسي واقع ميگردد. در اين قسمت مزايا و جنبههاي ابتكاري كتاب از جند لحاظ درخور اهميت است:
- بررسي سبكشناسي وسعت دامنه مطالعات مؤلف را نشان ميدهد. كسي كه ويژگيهاي سبك اين همه آثار گوناگون ادوار مختلف تاريخ ادبيات ايران را بقلم آورده بيگمان سالها عمر خويش را بر سر اين كار گذاشته و اين همه تتبعات و نكته انديشيها ناگزير محتاج پژوهشهاي درازدامن و صرف وقت بسيار بوده است. كوشش او در استفاده از منابع بسيار حتي برخورداري ازكتابهاي چاپ اروپا و نسخههاي خطي، با عدم وسائل در آن زمان، چشم گيرست. بنابراين بهار بحق نوشته است كه سبكشناسي «خلاصه و نقاوة سي سال تلمذ و تتبع و بررسي و مطالعه و تدريس» اوست.
- معرفت مصنف به خصائص نثر هر دوره و هر كتاب نيز حاصل همان پژوهشها و تتبعات فراوان است كه بدان اشاره شد، از آن جمله است آنچه درباره كتابهاي زير نوشته است: تذكره الاولياء و مقايسه آن با كشف المحجوب (2/205-226)، آثار خواجه عبدالله انصاري و بيان مختصات نثر و سجع آنها (2/240-244)، اسرار التوحيد (2/197-205)، كليله و دمنه ( 2/250-296)، چهار مقاله (2/297- 318)، شيوة مقامات حميدي (2/344)، تاريخ بيهق (2/365-377)، المعجم فيمعايير اشعارالعجم (3/28-35)، تاريخ جهانگشاي (3/53-100) و همة كتابهاي ديگر.
- مؤلف همة مباحث مورد نظر و نيز دريافتها و آراء و اظهار عقيدة خود را در هر زمينه با آوردن شواهد متناسب و متعدد از كتابها توأم كرده است و اين امر به اثر او استواري و اعتبار خاص بخشيده است.
- همراه كردن بحثها با آمارها و شمارش موارد و مصاديق، علاوه بر تأييد و تأكيد موضوع مورد نظر، در عصر تأليف كتاب، تازگي خاصي داشته است و يادآور پژوهشهاي محققان اروپايي است، از آن جمله است مثلاً: بحث لغات اداري عربي رايج در فارسي(1/259)، لغات دري فراموش شده (1/266)، لغات دخيل (1/277-281)، لغات عربي و فارسي در التفهيم (2/35)، كليله و دمنه (2/267-268)، لغات عربي در تاريخ بيهقي (2/85-87)، افزايش لغات جديد مغولي (3/243-244).
- اين گونه مباحث به ارائه آمار محدود نميماند بلكه فهرستها و واژه نامههايي كه در هر مورد ترتيب داده شده بسيار نافع و از ثمرات فكر بارور و آفرينندة مصنف است، نظير فهرست لغات زيباي فارسي و ضرب المثلها و اصطلاحات در تاريخ بيهقي (2/87-84)، فهرست لغات تازه عربي يا مركب از فارسي و تازي در سياست نامه (2/98-102)، كنايات و استعارات و امثال در همان اثر (2/103)، لغات و اصطلاحات تازه در اسرار التوحيد (2/199-204)، ورود لغات جديد در انقلاب ادبي (3/406-407)…
- بحثهاي فني و اختصاصي مصنف مبني بر اين كه چرا كتابي متعلق به فلان دوره است (مثلا 2/41-42) علاوه بر آن كه مجالي است براي كاربرد و فايده عملي معيارهاي او، خواننده را بطور عملي به شناخت سبكها و اظهار نظر در اين زمينه رهنمون ميشود.
- بيان مشروح مختصات سبكي كتابهاي مهم هر دوره نيز نمودار نظرگاهي تازه است مبني بر تجربه و تتبع و عرضه كردن حاصل پژوهشها كه غالباً حاوي نكاتي بديع است.
- نقل نمونههايي از نثر هر كتاب- با توجه به اينكه بسياري از اين متون در آن زمان در دسترس همگان نبوده- از فوايد سبكشناسي بهارست، بخصوص كه اكثر قسمتهاي مذكور از بهترين قطعات كتابهاست و نمودار مطالعة فراوان و كاوش مصنف است و لطف ذوق و حسن انتخاب او. مثلاً آنچه در باب قطعات موزون از نثر گلستان سعدي نوشته است هم از لحاظ تحقيق و تتبع حاوي نكتههاي تازه است و هم از نظر نمونهها و شواهد، لطيف و دلپذير (3/129-133). بعلاوه منتخبات او از كتابها گاه حاوي حكايات و موضوعات جالب توجهي است كه گيرايي خاصي به كتاب ميبخشد (مثلاً 3/384-386).
- بحث مصنف از تاريخ هر كتاب و معرفي آن- كه گاه متضمن اطلاعات كتاب شناسي نيز هست (از جمله، رك: 3/367، 2ح) – يكي ديگر از فوايد حاصل ازكتاب سبكشناسي است.
- بحث مختصر مؤلف از عوامل مؤثر تاريخي و اجتماعي در هر دوره و تأثير آنها در ادبيات و شيوههاي ادبي، خواننده را در مسير جريانهاي هر عصر قرار ميدهد و يادآور مقالات اوست در مجلة دانشكده تحت عنوان «تاثير محيط در ادبيات»
- در كتاب سبكشناسي فقط آثار ادبي و ذوقي دورههاي مختلف نثر مورد نظر نبوده بلكه انواع متون ادبي، تاريخي، ديني و علمي در زمينهها و موضوعات گوناگون بررسي شده و در هر دوره وجوه اشتراك و ويژگيهاي هر يك به اقتضاي نوع كتاب و موضوع آن، نموده شده است.
- مؤلف براي بهتر فهماندن مقصود گاه به مقايسه بين نثرها و كتابها پرداخته و به اين ترتيب براي خواننده مجال سنجش و تأمل و داوري فراهم آورده است نظير آنچه در مورد مقايسه بين دو نثر علمي از دو دورة مختلف عرضه داشته (3/388-394).
- توجه مصنف به عوامل انقلاب ادبي (از قبيل رفتن دانش آموزان به اروپا 3/340، تاسيس چاپخانه در ايران 3/343، روزنامه در ايران 3/344-348، 402-405، دارالفنون و ترجمه 3/348)، مباحث جديد و سودمندي را در كتاب پديد- آورده كه منتهي ميشود به معرفي پيشروان تجدد ادبي (3/248)، ساده نويسي بتقليد اروپا (3/371)، و سرانجام توجه او به تياتر و افسانه، و طرح اين انواع جديد ادبي در زبان فارسي حكايت از وسعت ديد او دارد و گرايش به موضوعات تازه.
- تتبع بهار در متون مختلف نثر فارسي و دنبالهگيري سير تحول و تطور آنها به او اين اشراف و سخن شناسي را بخشيده است كه متوجه بروز و ظهور لغات جديد در انقلاب ادبي ميشود (3/406-407)، و بمجرد آن براي نخستين بار در آثار ميرزا ملكم خان كلمه «ملت» را بمعني «مجموع رعايا» alton (3/379،2 ح) و يا در تاريخ و جغرافياي تبريز تأليف نادر ميرزا لفظ «وطن» و بمفهوم patrie ميبيند (3/400،2 ح) نظر او به آن جلب ميگردد و توجه خواننده را نيز به اين نوع كاربردهاي تازه معطوف ميدارد.
- سرانجام پيشبينيهايي كه بهار دربارة نثر جديد فارسي كرده اصابت نظر او را نشان ميدهد، از جمله نوشته است: «… پس از اختلاط شرقيان با مردم مغرب و نشر جرايد و روزنامهها، سبك ساده نويسي و دور انداختن مترادفات و موازنات و سجعهاي مكرر رواج گرفت و در آخر اين قرن شيوة نثر بكلي تغيير كرد و امروز كه نيمة قرن چهاردهم هجري است ديگر از نثر مصنوع اثري باقي نيست و سبك خاص وشيوة تازهاي از نثر بوجود آمده است كه هر چند قدري سست و خام و احياناً بيمزه است اما آينده خوبي را نويد ميدهد»(1/288، نيز: 3/404-406).
- بر روي هم سبكشناسي بهار از لحاظ آن كه كتابي ملهم از روح ابتكار و تازهجويي است و نسبت به زمان خود مباحث جالب توجه و جديدي در بر دارد اثري درخور اهميت و ارجمندست.
مزيت بسيار مهم ديگر كتاب سبكشناسي فوايد انتقادي فراواني است كه در آن مندرج است. بهار كه در كوششهاي اجتماعي و شعرهاي بلند خود روحي انتقادي دارد، در تحقيقات ادبي و تصنيف سبكشناسي نيز آن حالت و طرز نگرش را حفظ كرده و بنوعي ديگر از خود بروز داده است. به اين معني كه هر مبحثي و هر اثري در اين كتاب طرح شده همراه است با داوري و سنجش و نقد و ارزيابي و خواننده، خود را با مصنفي روبرو ميبيند كه داراي رأي و نظرست و در تشخيص خوب و بد و محاسن و معايب آثار با شهامت قلم ميزند و ميل دارد خوانندگان نيز داراي قوة نقد و قضاوت شوند نه كساني باشند تسليم به آنچه در كتابها نوشته شده و فاقد شم انتقادي و تغبير عبادي «صحفي» 8 و دل مرده.
از مظاهر اين روح انتقادي مصنف آن است كه وي در همة موارد به اظهار نظر پرداخته است يعني يا كتاب و نثري را پسنديده و محاسن آن را فرا نموده و يا معايبش را بر شمرده است؛ و چون هر بحث او توأم با شواهد و نمونة كافي است نظرگاه وي بخوبي روشن و معلوم ميشود و نمونهاي از نقد عملي را از لحاظ خود بدست ميدهد. سبكشناسي سرشارست از ين گونه فوايد و مباحث انتقادي، از آن جمله است: نقد نثر دورة سوم (1/287)، انتقاد بر مقامات حميدي (2/343-344)، تاريخ وصاف (3/101)، ارزيابي گلستان سعدي و موسيقي نثر آن (3/112-137،155)، انحطاط نثر فارسي (3/180، 256)، ادبيات در عصر تيموري (3/185-192)، مختصات نثر قائم مقام (3/350-362)، امين الدوله (3/386)، موارد ضعف نثرهاي علماي عصر قاجاري (3/387)، و نثر مطبوعات آن دوره (3/404-407)
روح نقد ادبي بر كتاب چندان حاكم است كه وقتي مؤلف قصيدهاي از نجم دايه را نيز نقل ميكند با آن كه به موضوع اصلي كتاب (نثر) بستگي ندارد از اظهار نظر انتقادي راجع به آن خودداري نميورزد (3/22-23)، و يا از ايراد بر عدم صراحت جامي در شعر خود صرف نظر نميكند (3/228؛ نيز ر.ك: 3/90-93، 83، 63 ح، در تصحيح جهانگشاي جويني).
سبكشناسي بهار علاوه بر اشتمال بر موضوع يعني شناخت سبكهاي گوناگون نثر فارسي و موجبات تطور آنها، فوايد و مزاياي ديگر نيز دارد. اين مطالب و فوايد يا به نظر مصنف حالت مقدمهاي را داشته است كه طرح آنها براي فهم و معرفت به طبيعت زبان فارسي و تحولات آن ضروري مينموده است، يا آن كه در اثناي بحث بر قلم او گذشته كه، در عين سودمندي، ارتباط آنها با موضوع اصلي كمترست. از مطالب نوع اول ميتوان آنچه را كه با تاريخ زبان فارسي مربوط است و تا حدودي صبغة زبانشناسي دارد ذكر كرد، بخصوص كه در آن زمان در ايران درس و كتابي تحت عنوان«تاريخ زبان فارسي» وجود نداشته است. به برخي از اين قبيل مباحث در سطور بالا اشاره شده است، از اينگونه است:
بسياري از مطالب جلد اول و آنچه راجع به آثار منثور پيش از اسلام و زبانهاي فارسي باستان و اوستايي و فارسي ميانه و لهجههاي ايراني نوشته است، بخصوص مسائل مربوط به تطور زبان (1/173،178)، تطور لغات (1/179-184)، موجبات فراموش شدن يا بقاي لغات و پيشنهاد كلمات تازه (1/184-186)، تبديل حروف، قلب، از بين رفتن لغات و پيدا شدن واژههاي تازه (1/201-225)، تراش خوردن لغات (1/240)، نتايج اختلاط زبانها (1/250-281)، تأثير فارسي در عربي و برعكس (1/254،257)، سابقة سجع در عربي (2/231-239)، مقامه نويسي در عرب (2/324-327)، دورنماي تاريخي هر دوره، معرفي يكايك آثار هر نويسنده و كتاب شناسي مربوط به آن.
درست است كه پارهاي از اين گونه اضافات سودمند تواند بود اما در سبكشناسي مطالبي نيز درج شده كه ارتباطي با موضوع كتاب نميتواند داشت، نظير آنچه درباره مباحث زير بقلم آمده است: خط (1/55-59)، سكه (1/129-140)، شعوبيه (1/147)، فهرست كتب علمي و فني (1/157)، تاريخ نويسي در عرب (1/158)، تاريخ نويسي به زبان فارسي (1/163)، خط فارسي و وراقان (1/288)، تصوير و تذهيب (1/296)، كتابخانهها (1/298)، مبدأ تصوف (2/178-187)، قصيدة انوري در ستايش حميد الدين بلخي (2/329).
البته مقصود مؤلف از نگاشتن اينگونه مطالب تكميل فوايد و بهره رساندن بيشتر به خواننده بوده، چنانكه آنچه نيز در حواشي صفحات در توضيح نكات مختلف حتي بيان معني برخي كلمات و اصطلاحات آورده از باب مزيد فايده است. اين شيوه در بين بعضي از فضلاي متقدم رايج بود كه براي فايده رساندن بيشتر به خوانندگان و علاقهمندان و افزايش معلومات آنان، در تأليف و درس و بحث از هر فرصت براي طرح مطالب گوناگون سود ميجستند. چنانكه در حواشي سودمند مرحوم سيد احمد اديب پيشاوري بر تاريخ بيهقي (چاپ سنگي، تهران 1305 ه.ق.) و يا در مقدمة جداگانه و تعليقات محققانة دانشمند بسياردان شادروان استاد جلالالدين همايي بر ديوان عثمان مختاري همين حالت را ميتوان ديد و كساني كه محضر پر بركت درس بعضي از آن استادان و ادبا را درك كردهاند اين كيفيت افاضه را دريافتهاند. اما اين نكته نيز گفتني است كه طرح مطالب گوناگون در سبكشناسي گاه در كيفيت تدوين و هم آهنگي مطالب كتاب، موانعي پديد آورده است و بخصوص در كتابي كه دربارة شاخهاي جديد از فنون ادبي، تصنيف شده و دانشي نو بشمار ميآيد انتظار ميرود از تدوين و نظام هر چه دقيقتري برخوردار بوده باشد.
اگر بتوان بر سبكشناسي نكتهاي گرفت يكي آن است كه مباحث كتاب همسنگ نيست. مثلاً آنگونه كه در بحث راجع به گلستان سعدي و ترجمة كليله و دمنة ابوالمعالي نصرالله، از سبك نويسنده سخن رفته در مورد كتابهاي ديگر به آن كيفيت به آن عمل نشده، حتي گاه بحثها از مفهوم شناخت سبك، به بيان مختصات لفظي و نوعي مطالب مناسب دستور تاريخي گرايش يافته است. بديهي است اهميت و شهرت و رواج كليله و دمنه و گلستان اقتضاي توجه و تفصيل بيشتر را داشته است.
ديگر، مواردي است كه در نظام تأليف و تدوين كتاب بنظر ميرسد و با اندك تجديدنظر ممكن بوده است تبديل به احسن شود، و يا برخي آراء مربوط به زبان شناسي و زبانهاي پيش از اسلام و فقه اللغه و ريشه و اشتقاق كلمات كه شايد محل تأمل قرارگيرد. در يك جا در نقل آيهاي از قرآن كريم سهو شده( 1/147)، يا ضبط اسمي دور از صواب است(2/38؛3/162،ح)، يا مسامحه در ضبط برخي كلمات روي داده نظير«لشگر» در سراسر كتاب و«مشگ، خشگ» (2/69،ح)….
شادروان بهار كتاب سبكشناسي را به نثري روان و استوار و گرم نوشته است چندان كه خواننده علاوه بر آموختن و فراگرفتن مطالب تازه، به قلم نويسنده دل ميسپارد. نثر او ساده و صميمي است و چنين آغاز ميگردد: «هرچه آبادي و پيشرفت زياد شود، كتاب و كتابخوان زيادتر ميشود و هر چه كتابخوان زيادتر شود نويسنده و مؤلف و منصف زياد ميشود و از مجموع اين پيشرفتها علوم ترقي ميكند…» (1/الف). نقل نمونههايي از نثر كتاب خالي از فايده نيست:
«آهنگ صداي ما نيز چون مخارج حروف ما ضايع شده است، نه به فارسي شبيه است، نه حتي به عربي، و گويا بعد از ضربت مغول و نشر تصوف و بسط قتل عامهاي تيمور و شاه اسماعيل و محمود و نادر و آقا محمد خان بتدريج اين الحان عاجزانه و صوتهاي نازك و شكسته بسته و حروف جويده جويدة مظلومانه و حيلتگرانه بوجود آمده است…»
نثر گوياي مؤلف آنجا كه مثلاً دگرگونيهاي اجتماعي و ادبي را به ايجاز بيان ميكند ميدرخشد (3/371-372)، گاه نيز به اقتضاي قريحة شاعري و سابقة ذهني، نثر كتاب رنگي تخيلآميز بخود ميگيرد، مثلا در بيان ناموس تطور و برخورد انسان با طبيعت مينويسد:
- « غرش ماشينهاي بخار و الكتريك فرياد طبيعت است كه از دست لجاجت و تهور بشر از اعماق نفس جمادي كه مهربانترين فرزندان اوست بر ميكشد و بر بشر دندان مينمايد… و او را نفرين ميفرستد.»
- تا خطش (صنعتگر خط) رونق و آب خط دلستان و پيچ و تاب زلف بتان گيرد و نانش پخته و مهيا و عيشش ساخته و مهنا گردد» (1/289).
در نثر بهار نيز مانند شعر او، كلماتي از زبان گفتار در كنار الفاظ فصيح ادبي با مهارت بكار رفته است، نظير: جور كردن (1/179)، مس مس و منگ منگ كردن (1/199، 200)، عربي تراشي (3/102)، دستپاچگي (3/256)، شش ميخه نمودن (3/350) و امثال آن، گاه نيز براي مفاهيم جديد معادلي فارسي بكار برده نظير «ماهوار» براي نشرية ماهانه (3/347).
ناهمواريهايي هم در نثر كتاب ديده ميشود از قبيل استعمال برخي ياءها در آخر افعال كه از رواج افتاده بود (3/387،3/321، 2ح)، و بعضي مفردات و تركيبات ناهمآهنگ با سياق سخن، مانند: دسته دسته و عشيره عشيره و ويس ويس (1/187)، اسامي مفردة متعاطفة غير ذويالارواح (3/405)، ادبياتي فسيحالارجاء، همدم سمار(2/253)، اندرزهاي متعسفانه (3/125)، مقدمة اين كتاب كماهوالمعلوم (3/163)، محمد نسويو هو (3/7، 27)، يا شروع چهار بند كوتاه و پياپي در يك صفحه با عبارت «اين كتاب» (2/95) و احياناً مسامحه در كاربرد برخي كلمات.
استاد بهار، همچنان كه خود در مقدمة جلدهاي اول و سوم سبكشناسي اشاره فرموده، اين كتاب را پس از پريشانيهاي بسيار« در اسوء حالات و تاريكترين ايام زندگاني خويش جمع و تدوين نموده» است. از اينرو به نظر اين جانب ايرادات معدودي كه در مطالب يا انشاي آن بندرت ممكن است ديده شود نيز بر اثر همان پريشان فكريها و نابسامانيها بوده است و بيقين اگر خود در آن باري ديگر نظر ميكرد آنها را رفع مينمود.
بديهي است اثر بزرگ و ارجمندي نظير سبكشناسي بهار- آنهم در رشتهاي جديد از معرفت- در عين تازگي و درخشش، از نظرگاههاي گوناگون مورد بحث و نظر واقع تواند شد كه در حوصلة اين مختصر نيست اما نكتههايي هم كه احياناً بر آن وارد باشد از ارزش كار گرانقدر مصنف نميكاهد. بهار به اتقضاي عصر و محيطي كه درآن ميزيست در زمرة مردان كوشندهاي بود كه براي خود مسؤوليت و رسالتي را احساس ميكردند و سعي مينمودند در هر زمينه ممكن باشد به دانش و معرفت و پيشرفت فرهنگ مملكت خدمت كنند، بنابراين بايد در برابر خدمات او و امثال او سر تعظيم فرود آورد و انصاف داد كه ما همه در اين زمينه شاگردان مكتب او هستيم. تأمل و ژرفنگري ما در سبكشناسي و برآورد كار مؤلف آن بايد به اين نتيجه منتهي شود كه بعد از نيم قرن از تصنيف آن كتاب، آرزو كنيم آثاري بديعتر و كاملتر به قلم معاصران بوجود آيد تا نهالي كه استاد نشانده است هر چه پربارتر گردد.
اين سطور شكسته بسته را با اظهار كمال احترام و گرامي داشت خدمات ادبي استاد بهار و با درود فراوان به روان او بپايان ميآورم و از نارسايي و ناچيزي آن، از خوانندگان محترم، پوزش ميخواهم.
تهران، فروردين 1363
يادداشتها
1- در اين جا به دو اثر مهم و محققانه بايد اشاره كرد: يكي كتاب آقاي ژيلبر لازار تحت عنوان:
La Langue des plus anciens monuments de la prose persane. (paris: Librairie C, Klincksieck,1963).
( رك: غلامحسين يوسفي، «زبان قديميترين آثار نثر فارسي»، برگهايي در آغوش باد، تهران (انتشارات طوس) 1356، ج 2، ص 621-629)، و ديگر سبك خراساني در شعر فارسي تأليف آقاي دكتر محمد جعفر محجوب، تهران 1347، 1350؛ منتهي هدف و خط مش اولي با سبكشناسي بهار متفاوت است و دومي مربوط است به شعر فارسي. مقالات آقاي دكتر امير حسين آريان پور نيز تحت عنوان «سبكشناسي استاتيك» ( سخن، دوره دوازدهم)- كه نوعي بررسي سبك آثار هنري از نظرگاه جامعه شناسي است و ظاهراً بخشي از رسالة ايشان است- در خور توجه خاص است.
2- سبكشناسي، تهران (وزارت فرهنگ)، 1321-1326، ج1، ص «ي – يا».
3- سبك خراساني …، ص 22
4… Le style, c,est l,home meme ؛ رك: همان كتاب، مقدمه، 19 بعد.
5- در اين جا مجال بحث دربارة مفهوم سبك و نقل آراء گوناگون صاحب نظران نيست؛ براي اطلاع بيشتر، علاوه بر كتاب مذكور در فوق، رك:
Jean Suberbville, Theorie de l, Art et des Cenres Litteraires (paris: Les Editiona de l, Ecole, 1955), pp. 129-136.
Dictionary of World Literary Terms, edites by Joseph T. Shipley (London: George Allen and Unwin, 1955),”Style“.
Pierre Gueraud, La Stylistique (Paris: Presses Universitaires de france, 1963).
Princeton Encylopaedia of poetry and poetics, edited by Alex premtnger (U.S.A) Princeton University Press, 1974), “s.v.”.
6- شمارههاي بين دو هلال مربوط است به جلد و صفحات كتاب سبكشناسي.
7- دانشكده، سال 1297، شماره 4، ص 171-178؛ شماره 5، ص 227-235
8- رك: ابوالمظفر منصوربن اردشير عبادي، التصفيه في احوال المتصوفه، تصحيح غلامحسين يوسفي، تهران (بنياد فرهنگ ايران) 1347، ص 179، 375.