کتاب چهار شخصیت مسخ شده در درون حزب دموکراتیک خلق افغانستان،سرآغاز تمام بدبختیهای حزب و مردم افغانستان !!! پژوهش و نویسنده: رفیق جیلانی گلشنیار

 

ازآن جايی که حزب دموکراتيک خلق افغانستان، بمثابۀ وارث باالستحقاق و ادامه دهندۀ سنن
مبارزات دادخواهانۀ جنبش مشروطيت اول- دوم و سوم اين سرزمين، نقش ارزشمند مرکزی رهنمود دهنده
و اجراکننده را درزمينۀ رشد وتکامل نهضت دموکراتيک و مترقی افغانستان، ايفاء نموده است که
بجزمريضان عقده مند و دشمنان سوگند خوردۀ وطن ومردم مان؛ ديگرهيچ انسان واقعبين و صحتمند و
روشنفکربا ايمان ،متعهد و باورمند به صداقت و عدالت، نميتواند ازآن انکارنمايد؛ بنابرآن، بجا خواهد بود
تا رشتۀ سخن را پيرامون تأسيس اين حزب ونقش
آن دربسترتحوالتی که درمسير رخدادهای سياسی نيمۀ دوم سدۀ بيستم بوجود آمده، توأم با عملکردش درامر
بيداری وارتقاء آگاهی سياسی توده های مردم و تربيت يک نسلی ازکادرهای فرهيخته و مجرب درعرصه
های سياسی- اقتصادی، فرهنگی و نظامی، که دردل تاريخ زندۀ کشور و قلبهای پرتپش هريک از راه روان
اين جادۀ فرازونشيب زنده گی مان، ثبت و ضبط گرديده است، آغازنماييم؛ تا پاسخی باشد به آن عده
ازجوانانی که تازه وارد ميدان مبارزات سياسی کشور ميگردند و همين گونه جواب محکمی باشد به آن ياوه
سرايان هوسباز و مزد بگيرهرزه گوی شبکه های استخبارات دول غربی و منطقه که ازناحيۀ آغازفعاليت
نوين اين حزب ، تب لرزه دربدن آنان مستولی و خواب ازچشم های شان پريده، چرند نويسی و هزيان گويی
را در شماری ازرسانه های صوتی، تصويری و نگارشی راه اندازی نموده اند.
بعد ازاستعفاء محمد داوود ازپست صدارت و
اعلام نظام مشروطيت و دموکراسی بوسيلۀ حکومت دوکتورمحمد يوسف؛ روشنفکران آزاديخواه و تحول
طلب کشور، که از سلول های زندان خانوادۀ حکمران جان سالم بدربرده بودند، حلقات و گروههای معينی
را ايجاد و با پخش و تبليغ انديشه های نوينی دست به تشکل های سياسی جديدی زدند، که پيشگامترين و
نيرومند ترين آنان جمعيت دموکراتيک خلق بود.
اين حلقات که مبارزات سياسی را قبلاً
بصورت مخفی انجام ميدادند؛ با مساعد شدن شرايط نوين وبرپايۀ
ديدگاههای مشابه و نزديک باهم، بعد ازتبادل نظر وتوافق باهمی، بتاريخ 18 سنبلۀ 1342درنشستی
درمنزل کرايی ببرک کارمل شخصيت پرتحرک و مرکزی اين گرد همايی، کميتۀ تدارک را برای
تدويرکنگرۀ موسس جمعيت، ازترکيب ذوات آتی ايجاد نمودند:

1- ميرغلام محمد غبار رئيس حزب وطن دردورۀ حکومات قبلی در جنبش مشروطيت سوم ؛
2- نورمحمد تره کی عضو هيأت رهبری فعال حزب ويش زلميان، درهمين دورۀ تاريخی؛
3- ببرک کارمل پرچمدار پيشتازجنبش محصلان دانشگاه کابل و شخصيت مرکزی حلقۀ وصل مبارزين
نسل جوان با آزاديخواهان دوره های پيشين؛
4- ميراکبرخيبردانشمند سياسی واستاد اکادمی پوليس و هم اتاقی دوران زندان ببرک کارمل؛
5- علی محمد زهما استاد دانشکدۀ ادبيات دانشگاه کابل؛
6- محمد صديق روهی شخصيت علمی و فرهنگی؛
7- محمد طاهربدخشی جوان با استعداد ومبارز عدالتخواه ؛

قابل تذکار است که دوشخصيت اخير الذکر نمايندۀ نسل جوان بودند که درکميتۀ تدارک اشتراک
ورزيدند.
ولی بعداً
استاد زهما و صديق روهی با استفاده ازبورسهای تحصيلی عازم کشورهای سويدن و لبنان
گرديده، شرکت شان درکارکميتۀ تدارک پايان يافت.
همين گونه دوکتورهادی محمودی و مير محمد صديق فرهنگ درچند جلسۀ کميتۀ تدارک اشتراک
کرده ، سپس با آن مقاطعه نمودند.
با نزديک شدن به پايان کار کميتۀ تدارک و رفتن بسوی تدويرکنگرۀ مؤسس جمعيت؛ اختلافات
انديشوی روی اصول کلی متن برنامه و اساسنامۀ ميان ميرغلام محمد غبار و چهار عضو ديگر آغاز
روی انديشه های ايده ئولوژيک؛ افزون براين که مرحوم غبار با تحمل
وسرانجام اين اختلافات که عمدتاً
رنجهای بی شماردوره های طولانی زندان و کبرسن « نزديک به 70 سال»، مطالبات خواستهای
انقلابی نسل جوان را با آهنگ شتابندۀ آن زمان همراهی کرده نميتوانست؛همه دست بدست هم داده، تا
موصوف ازشرکت درکارزار مبارزات سياسی پرازفراز و فرود دهۀ 60 خورشيدی کنار رود و
مصروف کار در عرصۀ فرهنگی و تدوين گاهنامۀ » افغانستان درمسيرتاريخ « گردد.
درمورد اين اختلافات تحليل های متفاوتی صورت گرفته وهرکسی مطابق به ذوق خود برآن داوری
نموده است.

به باوراين قلم ، بايست روی نظريات اشخاصی اتکاء گردد که درمتن آن رويداد ها شخصاً
حضور داشته و با شخصيتهای سياسی مطرح،در مخاصمت نبوده اند.
تا جايی که اين جانب معلومات دارم؛ دو شخصيت ذيصالح: محترم سلطان علی کشتمند نخست
وزير پيشين افغانستان و اکادميسين دستگيرپنجشيری سابق رئيس کميسيون تفتيش مرکزی ح. د .خ. ا که
هردو اعضای اصلی کميته مرکزی کنگرۀ مؤسس و شرکت کننده گان با صلاحيت اين رويدادهای
تاريخساز بودند؛ نظريات خويش را دراين رابطه ابراز کرده اند که ازنظرتاريخ نگاری صائب ديده
ميشوند؛ نه نوشته های اشخاصی که درمتن اين رخداد ها حاضرنبودند ويا آنانی که دستهای شان به خون
هزاران انسان بيگناه ميهن، بشمول اعضای حزب آلوده بوده وازپاداش اعمال شان” آزرده خاطر” شده،
با برچسب زدن های دور ازحقيقت، عقده گشايی کرده اند.
اول- دستگیرپنجشیری عضو اصلی کمیته مرکزی منتخب کنگرۀ موسس و منشی یکی از حوزه
های مربوط به کمیتۀ تدارک می نویسد:
» بیاد باید آورد که تفاوت نظر اصولی میان میرغلام محمد غبار ودیگر اعضای کمیتۀ سرپرست با
نزدیک شدن زمان تأسیس کنگره ، پیرامون طرح وتدوین اساسنامه ، برنامه وحل وفصل ساختار
تشکیلاتی اهداف سیاسی تاکتیکی، ستراتیژیک، غایی وگرایش بین ا لمللی” جمعیت دموکراتیک خلق پدیدار گردید.
درآ ن زمان تعداد مجموعی حوزه های شهر کابل از10تا 12حوزه وشمار اعضای حوزه ها
به هيچ صورت از 70 عضو بيشتر نبود درنتيجۀ اختلاف نظرميان اين دوگرايش سياسی وسازمانی
درون کميتۀ تدارک کنگره ضرورت ديد و بازديد وگفتگوهای روياروي اعضای حوزه ها باغبار فقيد
وببرک کارمل احساس گرديد. درين شرايط استاد زهماء وزنده ياد محمد صديق روهی با استفاده از فيلوشپ ها وسکالرشپهای کشورهای سويدن وبيروت حضور نداشتند وزنده ياد ببرک کارمل درعمل
ازگرايش بخش جوان کميته سرپرست نماينده گی ميکرد و نورمحمد تره کی آگاهانه مايل نبود که خود
را با غبارفقيد مواجه کند.
منزل ميرغلام محمدغبار درکنار جادهء ولايت کابل موقعيت داشت، من سرحلقه ء کميته ء شهر آراء
و کارتۀ پروان بودم درآن مرحله فعاليت تشکيلاتی ما، حوزه های جمعيت بنام کميته ياد ميشد، روانشاد
حيدر مسعود برای من، هادی کريم ويکی دو رفيق ديگر، زمينهء ملاقات را با غبار فقيد فراهم ساحت.
اين نخستين ملاقات ما با اين مرد پخته جوش دوران استقلال شاه امان الهر واستبداد کبيروصغيرخاندان
سلطنتی بود. سرووضع مرتب ودريشی به تن داشتند. رنجهای طولانی زندانهای استبداد وتبعيد های
طولانی قامت برجستهء او را خم نکرده بود. بيداد زمان و زنده گی ازشور حيات حافظه نيرومند و
نيروی مقاومت اين دموکرات انقلابی نه کاسته بود.
غبارفقيد پس از تعارفات به صحبت خويش آغاز وصادقانه بيان کرد که: درين روزها شماری از
دوستان مرابه اخذ ” حق السکوت ” از حکومت انتقالی دکتر محمد يوسف متهم ميکنند. ايشان بدون
هرگونه برافروخته گی، قباله های شرعی واسناد موثق قانونی را به ما ارايه نمودند که حکومات
استبدادی درگذشته خلاف اين اسناد شرعی بالای زمين پدری ايشان چنداتاقی را درکنار جادهء ولايت
برای پوسته خانه اعمار کرده بود ودهها سال بدون پردا خت کرايه ازان استفاده ميشد ه است اين جايداد
مسترد و قيمت آبادی آن نيز
شرعا طبق قانون محاسبه حل وفصل شد ه بود. به ايشان گفتم ممکن
مخالفان چنين تبليغاتی به کنند، ولی باتکيه به منطق مردم خويش به اين باوريم که” گل خشک هرگز بر
ديوار نمی چپسپد ” آرزو منديم که ديدگاه شمارا دربارۀ اهداف سياسی وموازين سازمانی “جمعيت
دموکراتيک خلق ” ورا هها ووسايل مبارزه ء فردای خويش بدانيم.
آنگاه غبار فقيد ديدگاه خودرا بدون پرده پوشی به اين الفاظ آغاز وبا همه شفافيت بيان کرد که:
» اختلاف نظرما با ” ببرک جان “، ماهیت سیاسی دارد.« ايشان به اين باور بودند که از حدود
قانون اساسی وشاهی مشروطه نبايد گامی فرا تر نهاده شود. غبار فقيد پرده از روی استبداد استعماری
ونظام شاهی افغانستان برداشت وگفت” شما از افراط کاريهای مستبدانه خاندان سلطنتی هنوزشناخت
کافی نداريد از دوران محمد نادرشاه )1930 ( تا امروز ) 1964 ( ، صدها مشروطه خواه، جوانان
بيدار وترقيخواه اين آب وخاک را، به گناه مبارزه در راه آزادی، دموکراسی شاهی مشروطه به دار
آويخته ، لقمه ء توپ ساخته، زندانی تبعيد واز مردم تجريد، بد نام واز صف مبارزهء فعال ضد
استعماری وضد استبدادی بيرون ريخته وبی نقش کرده اند ودرفرجام با شفا فيت وبروشنی گفتند: ” با
همه شناختی که از خاندان حکمران کشور دارم باورم نمی آيد که ماهيت استبداد در افغانستان ، تغيير
کيفی کرده باشد، خاندان حکمران، نسل ديگری ازانقلابيون نورستهء ما را به ميدان خواهند کشيد آنان را
شناخته شکار و ترور سياسی ميکند ودر پل باغ عمومی به دار می آويزد. من مسووليت اين گونه
بيدادگری و کشتار خونين نسل ديگری از مبارزان وطن را به عهده گرفته نميتوانم.
درپايان اين ديدارالهام بخش به نماينده گی ازهمرزمان، ازکار اقناعی وتوضيحی دلسوزانۀ زنده نام
غبار فقيد سپاسگزاری کردم وبه ايشان با اطمينان محکم گفتم که شما با کارنامه درخشان مقاومت
دادخواهانه وقربانيهای بی مانند تاريخی خويش براستبداد استعماری ضربه های کاری وارد
آورده ايد. آرزومندم که ادامه دهنده گان سنن مبارزات ملی وضد استبدادی شما در راه تأمين
حاکميت دموکراتيک کارگران ودهقانان وتمامی زحمتکشان افغانستان با گامهای استواری بازهم به پيش
روند وبرنظامات نيمه جان زمينداری اربابی وارتجاعی کشور، ضربه های ديگری وارد بتوانند.
درفرجام غبار فقيد آرزومندی خودرا برای سعادت وپيروزی ما ابراز داشتند يا د ايشان به خير و روان
شا ن شا دباد……
به هرحال از توضيحات موجز وروياروی غبار فقيد به اين حقايق آگاهی يا فتيم که درهمان برههء
تاريخ جامعهء مستعد به تکامل ما، گوهر انديشه ها وارمانهای غبار فقيد، استقرار شاهی مشروطه ، جدايی دين ازدولت، حاکميت قانون، مبارزهء مسالمت آميزعليه استبداد ارتجاع، واپسگرايی تندروی دفاع از صلح
وامنيت پايه دار، برابری حقوق زنان بامردان، تأمين حقوق و آزاديهای دموکراتيک جامعه واحترام به
ارزشهای اعالميهء جهانی حقوق بشر بوده است…..
گوهر اختلاف وتفاوت نظرغبار فقید با نور محمد تره کی وببرک کارمل به باورم همین گرایش روشن
ایشان به رشد مستقل ملی افغانستان واحد تجزیه نا پذیر ما واستقرار دولت مشروطه شاهی به مثابه هدف
غایی بود ه است.
غبار فقید پس از روشن ساختن دیدگاه ومواضع خویش وترک شرافتمندانۀ کمیتهء
سرپرست “حمعیت دموکراتیک خلق ” ازسیاست فعال حزبی درعمل کناره گیری کرد وبه کارطبع
ونشرکتاب مشهور” افغانستان درمسیر تاریخ ” خود پرداخت…….
پس از کناره گيری داوطلبانه غبار فقيد وفرزند فرهيخته ايشان آقای حشمت خليل از فعاليت سازمانی
وسياسی، نورمحمد تره کی، ببرک کارمل، استاد ميراکبرخيبر ومحمد طاهر بدخشی، اين چها رعضو کميتۀ
تدارک با کميته های ) حو زه های انگشت شمار نواحی شهر کابل پيوند منظم سازمانی برقرار کردند و
زمينه های تدارک کنگره به تدريج فراهم شد.«
دوم- سلطان علی کشتمند جریان تدویرکمیتۀ تدارک واختلافات بعدی را این گونه شرح میدهد:
بمنظور انجام کارسياسی درحوزه ها، جلب اعضای جديد و آمادگی برای تشکيل حزب سياسی، کميته
تدارک بوجود آمد. درتاسيس اين کميته بويژه ببرک کارمل نقش عمده ايفاء نمود. وی با استفاده ازشناختها،
درکها و مناسبات وسيع سياسی خويش ضرورت و امکان ايجاد و رشد آنرا به حزب سياسی مستدل ساخت.
کميته تدارک درآغاز متشکل ازشش تن درپائيز 1963 ايجاد گرديد و اعضای آن عبارت بودند از:
ببرک کارمل، ميرغلام محمد غبار، ميراکبرخيبر، نورمحمد تره کی، علی محمد زهما و صديق الله روحی.
محمد طاهربدخشی اندکی بعد بآن پيوست. دوکتورهادی محمودی درچند جلسه اولی کميته تدارک شرکت کرد و بعدا با آن مقاطعه نمود. ميرمحمد صديق فرهنگ که با عضويت نورمحمد تره کی درکميته متذکره
اختلاف نظر داشت، پس ازچند جلسه، ازشرکت درآن عملاابا ورزيد، ولی مناسبات نزديک خويش را با
ببرک کارمل حفظ کرد.
با تشکيل کميته تدارک هريک ازاعضای آن حلقات، دوستان و علاقمندان خويش را درحوزه ها متشکل
ساختند و درآغازسرپرستی آنها را خود برعهده گرفتند ومتدرجاً
اعضای برجستۀ اين حوزه ها با همديگر
شناسائی حاصل کردند و اعضای کميته تدارک متناوأ با با ايشان ديدار بعمل ميآوردند…..
بيشترين حوزه ها و اعضاء را ببرک کارمل ازميان جوانان روشنفکرآزاد انديش مربوط به مليتهای
مختلف افغانستان، بوجود آورده بود. برای هريک ازحوزه ها، يکتن به صفت منشی بحيث سرپرست تعيين
گرديده بود و من نيز اينچنين وظيفه ايرا دريکی ازحوزه هائيکه دارای بيشترين اعضاء بود، برعهده داشتم.
اعضای حوزۀ مربوط به ميراکبرخيبرمشتمل برشماری ازروشنفکران با استعداد ازميان خانواده های
نيمه مرفه و متوسط الحال شهری، با ببرک کارمل نيز ازهمان ابتداء شناخت و همکاری نزديک داشتند.

نورمحمد تره کی با شماری ازجوانان و محصلان که غالباً
ريشه های توده يی و دهاتی داشتند و عمدتاً پشتون بودند و با عده ای ازاشخاص مسن که با وی دارای شناختهای قبلی شخصی بودند، ديد وبازديد
داشت. افراد دسته دومی مانند آدم خان، عطا محمد شيرزی، وکيل عبدالله و چند تن ديگراهل حرفه و تجارت
پيشه بودند.
اعضای نزديک به محمد طاهربدخشی را عمدتاً
جوانان بادرد روشنفکر وعده ای ازکارگران مربوط به
مليتهای تاجک و ازبک، اصلأً
منسوب به بدخشان و ولايات شمال کشورتشکيل ميکرد.
صديق الله روحی و علی محمد زهماء پس ازمدتی يکی پی ديگر بالترتيب راهی کشورهای لبنان « يونو
ورستی بيروت» و يکی از کشورهای اسکاندويائی با استفاده ازفيلوشپهای آموزشی، شدند.
برغم آنکه اعضای کميته با عزيمت ايشان بخارجه بغرض ادامۀ تحصيل و تجربه اندوزی مخالف بودند، ولی ايشان نپذيرفتند. باينطريق عضويت ايشان درکميته تدارک معوق ماند وعملأپایان یافت……..
ميرغلام محمد غبارپس ازچندی کميته تدارک را ترک گفت. علت آن تاجائيکه توضيح گرديد، پديد آمدن
اختلاف نظردررابطه به مسأله رهبری درحزبيکه بايد تشکيل ميگرديد و ماهیت برنامه یی آن بود. واقعيت
اينست که بطورمفهوم شده رهبرآيندۀ حزب ميرغلام محمد غبارتلقی ميگرديد و ببرک کارمل نيزباين امر
اذعان داشت. ولی پس ازچندی برملا گرديد که نورمحمد تره کی به هرقيمتی درپی آن بود تا بحيث رهبر
حزب شناخته شود. وی خويشتن را درکميته تدارک شخصاً
متمايل به سوسياليزم نشان داده بود، درحاليکه مشی رسمی قطعأ چنین نبود.
با آشکارشدن چنین گرایشهائی ميرغلام محمد غبار ازعضويت درکميته استعفاءنمود وهمچنان ازهمین جااختلافات جدی میان ببرک کارمل و نورمحمد تره کی ازیکسوومیان ببرک کارمل ومیرغلام محمد غبار از سوی دیگر،بوجود آمد.
کميتۀ تدارک کارخود را با چهارعضو « نورمحمد تره کی، ببرک کارمل، ميراکبرخيبر و محمد طاهر
بدخشی » ادامه داد و کارحوزه ها « کميته های کار» سياسی را تا تدويرکنگره رهبری نمود.
سرانجام کميتۀ تدارک بعد ازتصويب و انفاذ قانون اساسی جديد افغانستان درميزان سال 1343 تدابير
تدوير کنگره را رويدست گرفت وساعاتی قبل ازاول جنوری 1965 ميلادی ، مطابق 11 جدی 1343
خورشيدی، کنگرۀ موسس درمنزل نورمحمد تره کی واقع کارتۀ چهارکابل با شرکت 27 عضو نماينده گان
منتخب کميته های کار« حوزه ها » و شخصيت های با اعتبار ملی و سياسی، متشکل ازهمه اقوام ساکن
دروطن،دايرگرديد، اصول کلی واساسی برنامه و ساختارتشکيلاتی جمعيت تصويب و11 تن به عضويت
اصلی و علی البدل کميته مرکزی جمعيت دموکراتيک خلق، برگزيده شدند.

جریان تدویرکنگرۀ موسس را سلطان علی کشتمند این گونه شرح میدهد
درکنگره، 30 نماينده ازهريک ازحوزه های سياسی انتخاب و دعوت شده بودند و 27 تن عملأ درآن
شرکت کردند. ميراکبرخيبربنابرملحوظات ناوارد سياسی ازجانب يکتن ازاعضای کميته تدارک و دو تن
. ديگر: محمد اسمعيل دانش و عبدالقدوس غوربندی، به بهانۀ ناموجه کاراداری غائب بودند
دستگير پنجشيری مجموع اين تعداد را 31 تن معرفی و عدم شرکت داکتراناهيتا راتبزاد را نسبت تسلط «
شرايط مرد سالاری آن زمان بيان ميدارد؛ درغيرآن هرگاه داکتر راتبزاد بحيث شخصيت برازنده ومبارز
پيشتازرديف اول درمتن اين جمعيت دموکراتيک و آزاديخواه وجود نميداشت و ازحمايت مردم ، بويژه قشر
زنان و کادرهای مبارزجمعيت دموکراتيک برخوردار نمی بود؛ چگونه ميتوانست چهارماه بعد از آن، در
مبارزات انتخاباتی دورۀ دوازدهم شورای ملی اشتراک و بحيث کانديد پيروزمند به پارلمان رود و درهمين
سال «1344»سازمان دموکراتيک زنان افغانستان را ايجاد و بحيث رهبرموفق آن، خواستهای برحق نيمی
ازپيکر جامعۀ را درمارشها و ميتينگ ها بازتاب دهد و روزهشتم مارچ را برای اولين بار با به پرواز
درآوردن کبوترصلح بعنوان سمبول آزادی زنان افغانستان، درپارک زرنگارکابل بمثابۀ روزهمبستگی زنان
ميهن اعالم و برگزارنمايد.” سپيده دم” [
اعضای کنگره که درجلسه شرکت ورزيدند عبارت بودند از: نورمحمد تره کی، ببرک کارمل، محمد
طاهر بدخشی، دستگيرپنجشيری، شهرالله شهپر، سلطان علی کشتمند، صالح محمد زيری، عبدالکريم ميثاق،
شاه ولی، محمد ظاهرجدران، عبدالوهاب صافی، سليمان اليق، نوراحمد نور، محمد حسن بارق شفيعی، مال
عيسی کارگر، عبدالهادی کريم، محمد ظاهرافق، عبدالحکيم شرعی، عبدالحکيم هلالی، محمد اکرم کارگر،
عبدالله جاجی، نورالله کلالی، آدم خان جاجی، غالم محی الدين زرمتی، عطا محمد شيرزی، عبدالقيوم قويم
و خان محمد خاليار.
نمايندگان ازلحاظ ملی، قومی و نژادی مربوط به مليتهای عمده مسکون درافغانستان، ازلحاظ تشکيالت
منطقوی کشورمربوط به 15 ولايت و ازلحاظ منشاء طبقاتی مربوط به اقشار مختلف اجتماعی ميشدند. شمار
بيشترشرکت کنندگان، همان منشی های قبلی حوزه های سياسی بودند که بحيث نمايندگان انتخاب و به کنگره
فرستاده شدند. ايشان با درنظرداشت ملحوظات و حساسيتهای قومی، منطقوی و زبانی و بخاطرپيش بينی
برای فرا گيرشدن و سرا سری ساختن حزب، قبلأ دستچين شده بودند و باينقرار ترکيب شرکت کنندگان در

کنگره و اعضای انتخاب شده درمقامات رهبری حزب بگونه ای با ترکيب ملی کشورتا حدودی همسان به
نظر ميآمد.
بنابرآن، اين حقيقت شايان ذکراست که تأسيس حزب دموکراتيک خلق افغانستان « ح د خ ا » يک
پديده تصادفی و شتابزده نبود. برای اين امرکارهای مقدماتی وسيعی ازلحاظ سازماندهی و پيش بينی تمام
مراحل تکاملی حزب، انجام گرديده بود که اقدامات زيرين را شامل ميگردد:
– ايجاد حلقه های مباحثات و مطالعات سياسی بخاطربرگماری بهترين کادرهای مبارز؛
– انجام تبادل نظروسيع با ادامه دهندگان و پيش کسوتان راه مبارزه دموکراتيک و آزاديخواه دورۀ هفتم
شورای ملی بخاطر تداوم مبارزه؛
– سعی برای ترکيب منطقی کميته تدارک بمنظورپيوند دادن نسلهای پيشين و جديد مبارزان و انديشه های
سياسی دموکراتيک و ترقيخواه؛
– شرکت دادن افراد و شخصيتهای سياسی و اجتماعی مربوط به گروه های قومی مختلف، کهنسالان و
جوانان درحوزه ها؛
– متقاعد ساختن اعضای حوزه ها، بمثابه اعضای بالقوه حزب، به ادبيات دموکراتيک وايد ئولوژی مترقی.
کنگرۀ ح د خ ا درفضای نيمه مخفی داير گرديد، زيرا بيم آن ميرفت که محافل حاکمه مبادا دست به کدام
پيگرد بزنند. به نظرميرسيد که محافل متذکره، موجوديت علنی تجمعی را با بنياد گذاری چنان سازمان
سياسی ای که نيروهای دموکراتيک پيرو تئوری انقلابی درآن نقش رهبری کننده داشتند، تحمل نخواهند
کرد. اوضاع برچنين احوالی گواهی ميداد و دليل عمده، عدم اعالم قانون احزاب بود. تلقياتی وجود داشت
که از ايجاد حزب پيشرو که تأسيس آن دردستورروزقرارداشت جلو گيری بعمل خواهد آمد.
کنگره بوسيلۀ محمد طاهر بدخشی، عضو کميته تدارک، افتتاح گرديد. وی نورمحمد تره کی و ببرک
کامل را بعنوان سازماندهندگان طرازاول سازمان سياسی و کنگره آن ، به نمايندگان با قرائت زندگينامه و
مبارزات ايشان، به شرکت کنندگان معرفی نمود. باينگونه مفهوم شده تلقی ميگرديد که هردو تن نقش
ًرهبری کننده مساويانه درحزب ا يفا خوا هند کرد، ولی يک تن ا يشان درهرحال رسما بايد دررأس
قرارميگرفت. کارمل اين موقف را داو طلبانه برای تره کی واگزارشده بود….
بنا به پيشنهاد بدخشی آدم خان جاجی که کهنسال ترين عضو وپشتون بود بحيث رئيس کنگره و عبدالحکيم
شرعی که جوان و غيرپشتون بود بعنوان معاون رئيس برگزيده شدند. آدم خان بيانيۀ مختصری قرائت کرد
و ازتره کی و کارمل تقاضا نمود که بالترتيب صحبت نمايند. نورمحمد تره کی بيانيه ای دربارۀ گذشته
تاريخی افغانستان و اهميت ايجاد حزب مترقی درکشور ايراد نمود و ببرک کارمل درباره اوضاع موجود
افغانستان و جهان، سخنرانی نمود. متن اين بيانيه ها را ” کميته تدارک” آماده ساخته بود.«
درمورد متن سخنرانی های متذکره دستگيرپنجشيری نظريات توضيحی بيشتری دارد که تا حدودی با نظر
کشتمند متفاوت است:
» موجزاينکه کنگرهء موأسس « کنگرهء اول » جمعيت دموکراتيک خلق پس از يکدهه واند سال اختناق
سياسی بعداز ظهر 11جدی خورشيدی برابر به اول جنوری 1965 م درشهر کابل ومنزل نور محمد تره
کی واقع شيرشاه مينه «کارتهء چهار » دعوت گرديد و لی گشايش کنگره ء موأسس « کنگره ء اول»
“جمعيت دموکراتيک خلق ” به احترام حضور و اشتراک شخصيتهای بلند پايه حزب خلق عبدالرحمان
محمودی کم وبيش نيم ساعت به تأخير افتاد درجريان اين وقفه ببرک کارمل خيلی برافروخته و خسته به
نظرمی آمد . ازو پرسيدم که چرا مشوش ونگران ميباشند ؟ درپاسخ گفت که دوتابليت ويليم خورده ام .
گفتم چرا ؟ گفت که چند لحظه پيش در کميتۀ تدارک روی بيانيهء اساسی کنگره مباحثه وگفتگو ی
پرهيجانی دا شتيم دربيانيۀ اساسی ای که توسط رفيق نورمحمد تره کی ايراد ميشود جنبش های حبيب الله
کلکانی، سليمان خيل کنر، زمينداور و خوگيانی ، دموکراتيک وضد فيودالی وضد استبدادی ارزيابی و
توصيف شده است. ببرک کارمل گفت اين بيانيه وتحليل سياسی، نيروهای استبداد ضد انقلاب وارتجاع بين
لمللی را پيش ازوقت ، عليه جمعيت ما تحريک ميکند زيرا درنتيجهء جنبش دهقانی “امير حبيب الله خا دم

دين ” محمد نادر خان ازان سوی ديورند به همکاری حکومت استعماری بريتانيای کبير به کشورما صادر
و بر ويرانه های دولت شاه امان الله استقراريافت واز سوی دولت اتحاد شوروی ودولت استعمارجوی
بريتانيا ی کبير وديگر کشورهای اروپا و آسيا به ويژه ازسوی ايران و ترکيه جوان برسميت شناخته شد و
افزود ند که بيا نيهء رفيق نورمحمد تره کی ازين ريزه کاريهای سياسی وديپلوماتيک تهی به نظرميرسد و
به همين علت سخت مشوش هستم وهنگاميکه ازو پرسيد م بيانيه اساسی چگونه ماهيتی بايد داشته باشد
بيدرنگ گفت که: شکل بيانيه بايستی نرم ولی ماهيت آن ضد فيودالی ضد امپريالستی و ضد “ارتجاع
وا پسگرايی » وتهاجمی باشد، ولی رفقا کميتهء تدارک ديدگاه من را بخوبی درک و دربيانيۀ اساسی وبه «
دقت بيان وتلفيق نتواستنه اند با اين دليل در بارۀ آينده وسرنوشت جمعيت نو بنياد ما مشوش هستم .
کار کنگره با معرفی زنده گينامه کار ومبارزه ء سياسی نور محمد تره کی ونقش او درهيأت
اجراييه جنبش ويش زلميان توسط محمد طاهر بدخشی آغا زگرديد واز ايشان خواهش شد تا بيانيه
اساسی کنگره را ايراد کنند
درين بيانيه تحليل موجزی ازوضع تاريخی، اجتماعی، اقتصادی، ملی وبين المللی صورت گرفت
به اصول مبارزهء طبقاتی بويژه به تضاد بين دهقانان ومالکان فيودال اشاره صريح و بی پرده شد .
جنبش دهقانی شمالی به رهبری امير حبيب الله کلکانی جنبشهای خلق سليمانخيل جدران، صافی
زمينداور به مثابه جنبشهای ضد فيودالی ضد استبدادی ارزيابی گرديد؛ درين بيانيه حلقه های حاکم
دوسوی مرز استعماری ديورند به عنوان ميراثخوارن استعمار بريتانيای کبير ودشمنان اصلی خلق
افغانستان وضد ملی توصيف شد.
تاجاييکه دربخش اول اين مقاله تذکاريافت پيش از گشايش کنگره نشست ديگری به اشتراک
نورمحمد تره کی ، ببرک کارمل ومحمد طاهر بدخشی سه عضو کميته تدارک کنگره داير شده ،
پيرامون شکل ومتن بيانيهء اساسی کنگره گفتگوی گرم وانتقادی صورت گرفته بود، ببرک کارمل
درين برهه کار مبارزه وزنده گی حزبی طرف دار شکل نرم ومحتوای قوی ضد امپريالستی ضد
استعماری ضد ارتجاعی و ضد استبدادی وطرفدار دفاع از آزادی دموکراسی ترقی وصلح وبرابری
حقوقی ملل ومردمان افغانستان وجهان بود و استعمال عريان جنبشهای دهقانی مبارزه ء طبقاتی
وواژه های مارکسیزم – ليننزم اصطلاحات سرخ سياسی پيش از وقت غير ضروری وچپ روی
وتحريک آميز ارزيابی کرده بود؛ به همين دليل درجريان کنگره خيلی خموش وخسته به نظر ميرسيد
وبرای تسکين اعصاب خويش دو تابليت ويليم خورده بود، ولی نورمحمد تره کی ومحمد طاهر
بدخشی مغاير ديدگاه ببرک کارمل به اين پندار بوده اند که ” اهداف ستراتيژيک وغايی جمعيت
دموکراتيک خلق نبايد از نظر بنيادگذاران جمعيت دموکراتيک پنهان شود “.
ازنظريات هردو نويسندۀ وارد دراين رويداد ميتوان چنين نتيجه گرفت: زنده ياد ببرک کارمل در
جايگاه يک شخصيت دارندۀ خط مشی اصولی چپ مرکزی قرارداشت که ازيکطرف با حرکتهای تند چپ
روانۀ پيش ازوقت نورمحمد تره کی و ازجانب ديگر با حرکتهای کند را ست روا نۀ ريفورميستی مرحوم
غبار مواجه بود که همين موضعگيری متعادل و اصولی کارمل درپروسه های بعدی برضد حرکتهای چپ
افراطی بعد ازهفتم ثور 1357 و عقبگردهای راست مرگ آفرين بعد ازکودتای 14 ثور 1365 تا آخر
سقوط حاکميت دراوايل دهۀ نود ميلادی ادامه يافت. این اختلافات ببرک کارمل با غبار ودیگران؛ برخلاف نویسنده
های تازه کار وعقده مند؛ دارای پایه های تئوریک، اندیشوی و حزبی بوده، نه مقام خواهی و جاه طلبی.
سرانجام باستناد نظريات تاييد شده؛ درختم صحبتهای نمايندگان دوسند زنده گی ساز اين جمعيت، تحت
عنوان اصول مرامی و تشکيلا تی سازمان به کنگره ارائه و مورد تصويب قرارگرفته، تجويزبعمل آمدتا
اسناد متذکره بمثابۀ نکات اساسی برای طرح و تدوين مرامنامه و اساسنامۀ جمعيت پذيرفته شوند. بمنظور
انجام اين کار، کميسيونی به رهبری ببرک کارمل، با عضويت محمد طاهربدخشی، دستگيرپنجشيری و
داکتر شاولی برگزيده شد. سپس مطابق آجندا موضوع تشکيلاتی پيرامون انتخاب اعضای اصلی و علی
البدل کميته مرکزی به بحث گذاشته شد. درنتيجۀ ابرازرأی بصورت آزاد، سری، مساوی و مستقيم، هفت

عضو کنگره هريک: نورمحمد تره کی، ببرک کارمل، محمد طاهربدخشی، غلام دستگيرپنجشيری، شهرالله
شهپر، سلطان علی کشتمند وصالح محمد زيری بصفت اعضای اصلی وعبدالکريم ميثاق، داکترشاه ولی،
محمدظاهر جدران و عبدالوهاب صافی بحيث اعضای علی البدل کميتۀ مرکزی جمعيت دموکراتيک خلق
انتخاب شدند.
درختم کارکنگره، نخستين پلینوم کميته مرکزی جمعيت دموکراتيک خلق با شرکت اعضای اصلی و علی
البدل آن داير و دراين جلسه نورمحمد تره کی بحيث منشی اول و ببرک کارمل بصفت منشی دوم کميته
مرکزی اين نخستين سازمان دموکراتيک چپ و ترقيخواه کشوربرگزيده شدند.
بدين ترتيب برای اولين بار درتاريخ افغانستان، سازمانی ازميان توده های مردم م، بنام ” جمعيت
دموکراتيک خلق ” يگانه سازمان سياسی با انظباط ودارای تشکيلات منظم چپ ومترقی ودارای برنامۀ علمآ
تنظيم شده که ازمنافع طبقات واقشار زحمتکش وروشنفکران وطنپرست وترقيخواه کشوردفاع ونماينده گی
مينمود وانجام تحولات بنيادی را دربرابراعضايش وتمام رزمنده گان راه آزادی وترقی اجتماعی قرار ميداد
؛ تشکيل وپا بعرصۀ وجود نهاد، که بعدآ به ح. د. خ. ا مسمی وبه کار وفعاليت سياسی آغاز نمود.
پس ازاعلان موجوديت جمعيت دموکراتيک خلق، سازمانهای ديگری ازسلطنت طلبان گرفته تا راست
ميانه، راست افراطی و چپ مائوويستی به فعاليت آغازکردند که مشهورترين آنان عبارت است از:
جريان دموکراتيک نوين که ارگان نشراتی اش” شعلۀ جاويد” و رهبرآن عبداالرحيم محمودی بود؛ 1-
جريان افغان سوسيال دموکرات، ارگان مطبوعاتی آن” افغان ملت” و رهبرآن غلام محمد فرهاد بود؛ 2-
سازمان وحدت ملی که ارگان نشراتی اش ” جريدۀ وحدت” و رهبری آن بدوش خليل الله خليلی بود؛ 3-
سازمان دموکرات مترقی، با ارگان نشراتی” مساوات برهبری محمدهاشم ميوند وال فعاليت داشت؛ 4-
جمعيت صدای عوام با ارگان نشراتی” صدای عوام” تحت رهبری عبدالکريم فرزان فعاليت مينمود؛ 5-
جمعيت جوانان مسلمان، ارگان نشراتی آن ” گهيز” زيررهبری غلام محمد نيازی فعاليت ميکرد که 6-
درجامعه بنام ا خوا نی ها ياد ميشدند وبعدا به پارچه ها و تنظيم های بنياد گری ا سلامی تقسيم و
مشهورشدند.
طوری که درجريان زنده گی ودر روند رويدادهای تاريخی ديده شد؛ کار وفعاليت اين سازمانها
باستثنای صدای عوام که ازنظر کميت کوچک و ازديدگاه کيفيت آنقدرملموس نبود ازراست افراطی و ميانه
گرفته تا چپ ا فرا طی، عمدتا مبارزه آنان برضد جمعيت دموکرا تيک خلق و کمتر بازتاب دهندۀ خوا ستها و
. نيازهای مبرم توده های مردم و تهی ازدورنمای روشن برای زنده گی آينده بودند

جمعيت دموکراتيک خلق به موجب احکام قانون اساسی نافذ درکشور، درکارزارمبارزات انتخاباتی دورۀ
دوازدهم شورای ملی اشتراک وبرپايۀ فيصلۀ کميتۀ مرکزی تعدادی از رهبران و اعضای سازمان براساس
محل سکونت و امکانات عينی و عملی بخاطر راه اندازی تبليغات وسيع دربين توده های مردم وارد عرصۀ
نوين مبارزه گرديدند.
برطبق تصميم کميتۀ مرکزی جمعيت: نورمحمد تره کی ازولسوالی ناوه ولايت غزنی محل تولدش،
ببرک کارمل و اناهيتا راتبزاد ازشهرکابل، سلطان علی کشتمند ازولسوالی چهاردهی کابل، نوراحمد نور
ازولسوالی پنجوايی ولايت قندهار وديگران نيز ازمناطق محل زيست شان برای وکالت شورا کانديد شدند.
ازجملۀ تمام کانديدها صرف چارتن: ببرک کارمل، اناهيتا راتبزاد ازشهرکابل، نوراحمد نور ازولسوالی
پنجوايی قندهار و فيضان الحق فيضان ازولسوالی رودات ننگرهارموفق به اخذ آراء اکثريت قاطع رأی
دهنده گان شدند؛ ديگران به شمول نورمحمد تره کی وسلطان علی کشتمند موفق به کسب اکثريت آراء نه
گرديدند.
بدين ترتيب فرکسيون پارلمانی جمعيت دموکراتيک خلق دروجود چهارعضو، برهبری ببرک کارمل
وارد مبارزات پارلمانی گرديده رسالت تاريخی خود را طی اين دوره درجهت دفاع ازمنافع زحمتکشان و
ارتقاء رشد آگاهی توده های مردم، بويژه جوانان ايفاء نمود ودربرابرتوطئه های دشمنان داخلی و خارجی و
تهاجم وحشيانۀ عمال محافل حاکمه، استاده گی و مقابلۀ تادم مرگ کرد.
جمعيت ، بعد از انجام اين وظيفۀ بزرگ ، طرح وتدوين برنامۀ خويش را، که توسط کميسيونی تحت
رهبری ببرک کارمل وعضويت فعال محمد طاهر بدخشی ، دستگيرپنجشيری وداکترشاه ولی تحريروتنظيم
شده بود؛ مورد تصويب قرارداده، با نشرآن درجريدۀ خلق ، به پيشگاه مردم افغانستان تقديم شد
برمبنای مرام دموکراتيک خلق، محتوای اصلی وبنيادی نهضت دموکراتيک جامعۀافغانستان را مبارزۀ
قانونمند توده های مردم درجهت حل تضاد آشتی ناپذيرميان فئودالها، تاجران بزرگ
محتکر«بورژواکمپرادور» ، بورژوابيروکراتيک ونماينده گان انحصارات بين المللی ازيکسو و زحمتکشان
کشورما ازسوی ديگر تشکيل ميداد.
در مرام جمعيت دموکراتيک خلق، ايجاد حکومت ملی ودموکراتيک ، بمثابۀهدف استراتيژيک و يگانه
راه حل تضاد موجود تشخيص وچنين تصريح شده بود: » پايۀ اساسی چنين حکومت بايد متشکل از جبهۀ
متحد ملی متشکل ازتمام نيروهای ترقيخواه، دموکراتيک ووطنپرست، يعنی کارگران، دهقانان، منورين
مترقی، اهل حرفه، خورده بورژوازی وبورژوازی ملی باشد، که درراه استقلال ملی، تعميم دموکراسی
درحيات اجتماعی وبه پايان رساندن جنبش دموکراتيک ضد امپريالستی وضد فئودالی مجاهده ومبارزه
مينمايند.« دراين برنامه، وظايف داخلی وخارجی حزب را چنين ميخوانيم:
درعرصۀ داخلی: تحکيم استقلال ملی، دفاع ازحاکميت ملی وتماميت ارضی؛ رفع عقب ماندگی سياسی
واقتصادی ، رهايی ازقيد وبند مناسبات توليدی پوسيدۀ فيودالی، ازطريق ايجاد موسسات صنعتی کوچک
وبزرگ ورشد سريع صنايع ملی؛ حل عادلانۀ مسألۀ زمين وآب ونوسازی سيستم های آبياری؛ مبارزه درراه
استحکام پايه های وحدت ملی، تعميم اصول د موکراسی وعدالت اجتماعی درجامعه ، تضمين قانونی حقوق
و آزادی های فردی واجتماعی مردم؛ اصلاح بنيادی وديموکراتيزه ساختن سيستم عدلی و قضايی؛ رفع
تبعيض جنسی و برابری حقوق شهروندان درکليه بخشهای حيات اجتماعی؛ ايجاد و بسط نهاد های مدافع
حقوق زحمتکشان، سهمگيری پيگر واشتراک فعال درامرتشکيل اتحاديه های کارگری- کانون ها و انجمن
های فرهنگی و ادبی- سازمانهای توده يی ودموکراتيک « زنان وجوانان » وتشکل حرفوی اصناف؛ اصلاح
و بهبود سيستم آموزش- پرورش وتحصيلات عالی؛ ايجاد شرايط مناسب وفراهم آوری زمينه های مادی
ومعنوی به هدف عرضۀ بهتر وبيشترخدمات اجتماعی وتعميم بيمه های صحی؛ رونق بخشيدن به پروسۀ
فعاليتهای هنری وکلتوری، رشد شاخه های علم وفرهنگ درجامعه؛ ارتقای سطح آگاهی اقشار مردم
ازطريق گسترش شبکۀ خدمات مطبوعاتی واطلاع رسانی درمرکز و ولايات کشور؛ ترميم- بازسازی و
مدرنيزه کردن شبکه های مخابراتی ومواصلاتی موجود واحداث خطوط جديد با جلب همکاريهای تخنيکی
وفنی دول پيشرفتۀ جهان……
درعرصۀ خارجی: دفاع ازداعيۀ صلح- ديتانت وامنيت جهانی؛ پابندی به اصول جنبش عدم انسلاک،
برقراری مناسبات نيک وحسنه با کشورهای همسايه وکليه ملل جهان برمبنای احترام متقابل وعدم مداخله
درامورداخلی همديگر؛ پيروی ازسياست همزيستی مسالمت آميز وضديت با استعمار«کهنه ونو»- استثمار-
ارتجاع بين المللی وامپرياليسم ؛ پشتيبانی و حمايت ازخواست برحق ملت های جهان که درراه حصول
استقلال سياسی- حق خود اراديت وتحکيم استقلال اقتصادی خويش ميرزميدند؛ تأييد وپشتيبانی ازاعلاميۀ
جهانی حقوق بشروساير قراردادها- مقاوله ها- ميثاق ها وپروتوکول های بين المللی که با منافع خلق های
جهان درتضاد واقع نمی شدند؛ احترام به منشور سازمان ملل متحد…..
تحقق اهداف مرامی درگام اول ازوظايف حکومت دموکراسی ملی شمرده شده بود که ميبايستی باتشکيل
جبهۀ متحد ملی، متشکل ازهمه نيروهای ملی- دموکراتيک و وطنپرست فعال درجامعه ازطريق اتخاذ راه
رشد غيرسرمايه داری و مبارزه بامظاهرنفوذ امپرياليسم، تغييرات ريشه يی را درتمامی بخشها وعرصه
های حيات اجتماعی بوجود می آورد وراه را بسوی سمتگيری ساختمان جامعۀ شايسته و مترقی وفاقد
استثمار و بهره کشی يک انسان بوسيلۀ انسان ديگر، هموار ميساخت.
مبرهن است که پايه گذاری يک حزب انقلابی مدافع صديق آرمانهای مردم براساس اصل نيازمنديهای
سياسی ومطابق به قانونمندی تکامل اجتماعی صورت ميگيرد. بنا بران ثمربخشی کار وفعاليت آن ارتباط
مستقيم به درجۀ پختگی سياسی وسطح آگاهی اجتماعی اعضای حزب دارد. ايجاد وحفظ وحدت سياسی و
سازمانی در حزب، تکامل واستحکام وحدت ارگانيک درگفتار وکردار« نظر و عمل» درتمام سطوح،
موفقيت حزب را تضمين ميکند و با لنوبه زمينه های لازم را جهت جلب اعتماد و پشتيبانی توده های مردم ،
فراهم ميسازد.
بايست باصراحت اعلام نماييم، که برای اولين باردرتاريخ افغانستان، فقط ح. د. خ. ا بود، که خواستها
ونيازهای حياتی مردم رنج کشيدۀ ما را دقيقآ تشخيص وپاسخ مثبتی را درجهت برآوردن اين خواستها
ازطريق همين برنامۀ حزب به پيشگاه جامعه ارائه نمود ومردم افغانستان درمتن آن،منافع امروزی خود
وبهروزی فردای فرزندان شان را دريافتند وپشتيبانی بيدريغ خويش را درزمينۀ تحقق اين برنامه اعلام
وعملأ سرنوشت خود را با سرنوشت پيشاهنگ سياسی شان گره زده، ازطريق تنظيم ومشارکت فعال
درحزب وسازمانهای توده يی مربوط آن، حزب را بمثابۀ يک سازمان سراسری توانمند، يک اپوزيسيون
قوی والترناتيف دولت، به پيشگاه جامعۀ افغانستان وجهان معرفی نمودند.
درست بنا بردرک ماهيت سياسی و اهميت بزرگ اين حزب بود، که درداخل وخارج کشور طيف
وسيعی ازنيروهای ارتجاع داخلی وبين المللی دست بدست هم داده، فعاليتهای تخريبی خصمانه را عليه آن
آغازکرده، درگام اول جاسوس معلوم الحال «حفيظ الله امين » را باکاربرد شيوه ها واساليب مختلف دردرون
حزب نفوذ دادند، تا ازطريق وی شعارهای چپ روانۀ مخالف هدف های برناموی حزب چون: انقلاب
سوسيالستی- دکتاتوری پرولتاريا وغيره را بالابکشند، که سرانجام درکوتاه مدتی توانستند تا نخستين انشعاب
را درسال 1346 برحزب تحميل نمايند، که تفصيل بيشتر آن را ازقلم اکادميسين دستگر پنجشيری «حاضر
وناظر درصنه »، بخوانش ميگيريم:
» سرانجام در سال دوم تأسيس ” جمعيت دموکراتيک خلق ” موضوع تدوين اساسنامه وطرح مسودهء
آن درپلنوم کميتهء مرکزی ج.د.خ تصويب شد برای انجام اين وظيفه بازهم کمسيونی به رهبری ببرک
کارمل منشی و عضويت محمد طاهر بدخشی رييس تشکيلات ، دستگير پنجشيری رييس کنترول جمعيت
ودکترشاه ولی رييس تيوری وتبليغ ج.د.خ موظف گرديد.
طرح نخستين اسا سنامه ء جمعيت دموکراتيک خلق در روشنی اساسنامه های مشروطه خواهان اول،
دوم وحلقه های سياسی دوران استقلال، ويش زلميان « جوانان بيدار» احزاب سياسی ” خلق “، “وطن ” و
احزاب ملی ودموکراتيک کشورهای همسايه منطقه وخاورميانه ء عربی پس از سه ماه گفتگو، مشاجره و
تعلل ومقاومت در آغاز سال 1346 خورشيدی ازسوی کميتهء مرکزی جمعيت دموکراتيک خلق تصويب
شد وفيصله به عمل آمد تا پلنوم کميتهء مرکزی دعوت ودايرگردد واساسنامهء مصوب کميتهء مرکزی، از
سوی پلنوم جمعيت دموکراتيک خلق تاييد وتصويب شود. هرچند انشعاب 14ثور 1346 مانع تدويرپلنوم و
تصويب نهايی اسا سنامه ء جمعيت گرديد.
رويهمرفته تسويد وتصويب مرامنا مه واساسنامه ء جمعيت دموکراتيک خلق ازخدمات برجستۀ
سازمانی وسياسی جمعيت دموکراتيک خلق بشمار می آيد براساس اين اساسنامه ماهيت اجتماعی
واصول جهان بينی وتيوريک سازمان مشخص شد جمعيت نوبنيا د دموکراتيک خلق درعمل ونظر به جنبش
انقلابی جامعه وجهان به وضوح کامل خودرا معرفی کرد……
ولی تاجاييکه بياد دارم جمعيت دموکراتيک خلق ازتاريخ شکست منشی عمومی در انتخابات 1344
ولسی جرگه تا تأسيس جريده ء خلق 22حمل 1345 خورشيدی دريک بی اصولی ، دلسردی وخودسری
درهمه عرصه ها بويژه از نگاه سازمانی دوچار گرديد اشتراک فعال جمعيت در روز پشتونستان 1344
خورشيدی سخنرانيهای محمد طاهربدخشی وسلطان علی کشتمند درواقعهء خونين 3عقرب 1344 وزندانی
شدن اين دوعضوکميتهء مرکزی ومحمود بريالی و بصيررنجبر درين تظاهرات خونين دانشجويان وشهريان
کابل سفر خود سرانه منشی عمومی جمعيت ، ظاهرا به المان دموکراتيک، های وهوی تبليغاتی هواداران
حفيظ الله امين درباره ء ترجمه و چاپ يک کتاب فلسفی ازسوی منشی عمومی فرايند انشعاب واختلافات
درون جمعيت را شتاب بخشيد.
درزمينه ء نشرات جريده ء خلق نيز گرايشهای متفاوتی آشکار شد. گروهی به اين باور بود که بيشترين
ستونهای جريده به مسايل بين المللی مبارزه ء ايده ئو لوژيک وتشريح تيوريک مبارزه طبقاتی باشد؛ ولی
ببرک کارمل درهمان برهه ء حرکت جنبش وجامعه ازمبارزه ء سياسی، اقتصادی ومطالباتی کارگران
دانشجويان پيشه وران شهری وزحمتکشان کشور طرفداری ميکرد وبه اين باوربود که تحليل مشخص
ازاوضاع اجتماعی واقتصادی و مبارزه درراه اصول مرامی و تطبيق ارزشهای دموکراتيک قانون اساسی
تأمين مشروطيت ، همه وهمه مبارزه ء سياسی و اقتصادی وشکلی از مبارزهء طبقاتی است.
من نيز گزارش دست آوردهای مبارزات اقتصادی ومطالباتی کارگران و زحمتشکان کابل وديگر مراکز
توليدی و صنعتی کشور را غالبا به تخلص مستعار نامه نگار کارگری باری درجريد ء خلق و بيشتر در
جريدهء پرچم ، به نشر می سپردم.
به هنگام نشر مرام جمعيت دموکراتيک خلق منشی عمومی هدفی را که دربرابر نهضت و سازمان
می نهاد ” استقرار دولت دموکراسی خلقی به حيث هدف ستراتيژيک ” بدون ذکر ايجاد جبهه ء متحد
دموکراتيک از نيروهای سياسی بود ه است – ولی ازسوی ببرک کارمل ” حکومت دموکراسی ملی وتعقيب
راه رشد غير سرمايه داری وپيش کشيدن شعار جبهه متحد ملی و دموکراتيک طبق تحليل علمی شرايط
کشور” مطرح گرديد واين طرح پس از مباحثات وگفتگو های طولانی در مرامنامه ” جمعيت دموکراتيک
خلق ” مورد تصويب نهايی قرارگرفت ودرجريده ء خلق نشرشد.
– با برگشت مرموز حفیظ الله امین ازامریکا ، حضور، نفوذ و اعتبار او نزد منشی عمومی جمعیت ،
انحرافات عظمت طلبانه قومی و محلی او روبه فزونی نهاد وپس از توسعه ء کمیته ء مرکزی و ارتقای
حفیظ الله امین بدون طی دورهء آزمایشی به عضویت مشاور کمیتهء مرکزی، بحران سیاسی دردرون
جمعیت نیز گسترش بیشتر یافت.
ببرک کارمل منشی دوم کمیته ء مرکزی برای ارتقای سطح شعور سیاسی و تقویت انضباط آگاهانه
سازمانی دوطرح زیرین رابه کمیته ء مرکزی پیشنهاد کرد:
1-تصمیم نشر جریدهء جدید برای” جمعیت دموکاتیک خلق.
2-تصمیم اکثریت رهبری جمعیت درباره ء استعفای استاد میراکبر خیبرعضو کمیته تدارک کنگره از
مسلک نظامی، تصمیم استعفای استاد میراکبرخیبرازمسلک نظامی اگر که پس از واقعه خونین 3عقرب1344
خورشیدی وتبدیلی او به ولایت پکتیا، به خاطرشکستن قید وبند و نظارت پولیسی گرفته شده بود،
ولی بازگشت استاد خیبر به کارهای حرفه یی وکمرنگ کردن نفوذ بی بند و بار حفیظ الله امین از مزایای
دیگر سودمند ولی جانبی این تصمیم بوده می توانست.
– منشی عمومی با هردو پيشنهاد ببرک کارمل مخالفت و به اين موضوع پافشاری ميکرد تا به هر قميتی
که شود جريده خلق احيا گردد. منطق منشی عمومی اين بود که قانون احزاب هنوز تصويب وتوشيح نشده
است هرگاه تلاش شود که بارديگر طبق قانون مطبوعات جريدهء خلق به صاحب امتيازآن تعلق بگيرد وبه
اين وسيله “جمعيت ” طبق قانون ا حزا ب سياسی به حيث يک حزب تثبيت ميگردد.
موجز اينکه اين هردوپيشنهاد ببرک کارمل انگيزۀ صف آرا يی وانشعاب ميان طرفدا ران منشی عمومی
ومنشی کميته مرکزی گرديد ونورمحمد تره کی منشی عمومی گويا از ببرک کارمل سلب اعتماد کرد.
ببرک کارمل برای تحکيم وحدت رهبری و جلوگيری از انشعاب استعفا نامه ء خودرا ازهمه مقامات
رهبری کننده ء جمعيت توأم با يک تحليل انتقادی از انحرافات درون جمعيت به کميتهء مرکزی پيشنهاد
کرد؛ ولی کميته ء مرکزی تقاضای سبکدوشی ببرک کامل را از دارالنشا ء باحفظ عضويت او به کميته ء
مرکزی تصويب نمود و برای منشی عمومی و حفيظ الله امين نيز از سوی کمسيون تفتيش مرکزی اخطار
تحريری تعيين وبه آنان ابلاغ شد تا در آيند ه پيش از فيصله کميته مرکزی، تصاميم شخصی هيچ عضو
رهبری را در سازمانهای حزبی اعلان و انضباط حزبی را خود سرانه نقض نکنند. فقط در جريان اين
بحران تشکيلاتی، دستگاه حاکمه ارتجاع به وسيله سردارعبدالرشيد وديگر وکيلان وابستهء خود درولسی
جرگه حملهء جارحانه ء خودرا عليه گروپ پارلمانی جمعيت آغاز کرد؛ ولی اين توطيه دستگاه نيز به
واکنش شديد زنان مردان کارگران جوانا ن دانشجويان دانشگاه کابل روشنفکران وشهريان کابل مو اجه
وخنثا گرديد.
محمد طاهر بدخشی گرداننده گی اين مظاهره را بعهده داشت تظا هر ازشفاخانه ” ابن سينا” روبروی
نخستين ماشينخانهء کابل آغاز شد، دکترانا هيتا از بسترمريضی با سرودست بندچ بيچ وتن بيمار
برخاست و با ابراز سپاس ازهمدردی اشتراک کننده گان مظاهره ء خيابانی 9 قوس 1345، از
افراطکاريهای وحشيانه شماری از وکيلا ن وابسته به محافل حاکمه عليه ببرک کارمل ووکيل نوراحمد نور پرده
برداشت ودر شهريان کابل بويژه در نسل جوان شور مبارزه ومقاومت داد خواهانه آفريد.
موجزاینکه درین برهه رشد سازمانی وطرح وتصویب اساسنامه سه گرایش عمده ء زیرین به نظر
میرسید:
نخست- : نور محمد تره کی طرفدار مطلق کردن قطب مرکزیت بود.
دوم – : ببرک کا مل واکثریت کمیته ء مرکزی منتخب کنگره از مرکزیت – دموکراتیک طرفداری
میکرد.
سوم – : محمد طاهر«بدخشی» درآغاز تشکيل کنگره وکميتۀ مرکزی وپيش از تصميم عضويت حضور
ونفوذ حفيظ الله امين ، از وحدت جمعيت زير رهبری نورمحمد تره کی منشی عمومی جمعيت پشتيبانی
جدی وشعبه ء تشکيلات وستون فقرات جمعيت را رهبری ميکرد؛ ولی با حضور ونفوذ مرموز وارتقای
شتابنده حفيظ الله امين در جمعيت آن هم بدون طی مرحله ء آزمايشی، نظرمخالف داشته است محمد طاهر
بدخشی با درک وتحليل وضع سياسی وگرايشهای درون جنبش جامعه و اوضاع سياسی پيرامون افغانستان
به فکر وذکر جداکردن فعالان سياسی شمال هندوکش وتجربه ء اشکال گونه گون مبارزۀ مخفی و علنی
مسالمت آميز وسازماندهی مبارزات مسلحانه افتاد با حفيظ الله امين در مسايل تشکيلاتی برخوردهای جدی
کرد.
دستگير پنجشيری شهرالله شهپر وسيد عبدالحکيم شرعی نيز درين مرحله رشد سازمانی ازاصول
سازمانی احزاب طرازنوين طبقهء کارگر ومترقی يعنی” مرکزيت برپايه ء دموکراسی” واز وحدت
دموکراتيک همه نيروهای سياسی در افغانستان واحد وتجزيه ناپذير پشتيبانی به عمل می آوردند.
مشخص تر بايد گفت که اختلاف آراء پيرامون جهات وقطبهای اساسی مرکزيت دموکراتيک تشديد شد
اين مسأله ازلحاظ ساختمان تشکيلاتی جمعيت اصل عمده ورهنما ، به شمار می آمد درين زمينه منشی
عمومی وطرفداران برجسته شدن قطب مرکزيت روی مواضع زيرين پافشاری ميکرده اند:
.- که : ذکر انتخابی بودن مقامات رهبری جمعیت در اساسنامه ضرور نیست
زیرا شرایط کارما دروضع کنونی مطلقا انتصابی بودن مقامات رهبری کننده ء حزبی وفعالان سیاسی را
حکم میکند.
– که: رأی مخفی باید به رأ ی علنی تبدیل شود. زیرا اعتماد سیاسی منشی عمومی درانتصاب اعضای
رهبری شرط است.
– گزارش دهی به سازمانهای مربوط جمعیت شرط نیست زیرا شرایط اختناق اجازه نمیدهد.
– تبعیت اقلیت از اکثریت یک امر میکانیکی است اعتماد سیاسی منشی عمومی شرط لازم است.
– راجع به پرنسیپ «اصل وقاعده » ، « رعا یت جدی انضباط جمعیتی برای همه ء افراد در”هر
مقامی” که باشند » گفته میشد که ذکر واژه ء “هرمقام ” در اسا سنامه لزومی ندارد وباید ترکیب
.”هر مقام ” از اساسنامه ء جمعیت حذف شود
– دربار ه ء ” مقام ” عقیده داشتند که به اساس سلسله ء مراتب منشی اول جنرال سکرتر
عالیترین مقام انتخابی جمعیت است دساتیر منشی عمومی بالای تمام اعضای جمعیت به شمول
اعضای کمیته ء مرکزی هیأت اجراییه و اعضای دارلانشای جمعیت قابل اجرا است تا مرکزیت
ودسپلین در جمعیت تأمین گردد.
موجزاینکه: شور وبحث آزاد انه درمسایل واخذ تصمیم دموکراتیک واصل تبعیت اقلیت ازاکثریت
شیوهء انتقاد وانتقاد ازخود اساسأ برای تمامیت خواهان قابل درک تحمل وهضم نبود و آگاهانه از
اصول مرکزیت – دموکراتیک چشم پوشی میکرده اند « اسناد دستنویس پلنوم وسیع 15 عقرب1346
.برابر به 7نومبر 1967

زنده گی ستم پیشه گان تاریخ و دروغگویان زمانه پایان ذلت باری دارد !
این دگر عادت سفله گان زمانه شده که با تهمت بستن ها و چسبیدن به استنباط های نادرست و با تکیه به حربه دروغگویی و خیال پردازی های مغرضانه و داوری های واهی ، جهت توجیه امیال ناشریفانه خویش کلیه سجایای انسانی را زیر پا کند و با یاوه سرایی های دون صفتانه و قلم فرسایی های نا بخردانه و با بر چسب های مصنوعی و پوشیدن جامه تزویر ، چهره کریه و نکبت بار خود را رنگ کرده به نمایش بگذارد . این دسته افراد در طول حیات سیاسی خویش میان نیرو های سالم اندیش نهال دشمنی ، کینه توزی و تعصب را غرس کرده و در ریشه آن نیات پلید و طاغوتی خود را پنهان ساخته است ، طبعاَ با این عملکرد مورد انزجار عمیق حقیقت پرستان قرار گرفته و در فرجام به علت خود خواهی ها و خود پسندی ها در بدنامی سقوط نموده اند .
پیش از هر چیزی دیگر لازم به تذکار است که از همان نخستین روز های پس از تاریخ 7-2-1357 تا سقوط حاکمیت شماری افراد و اشخاص بی قدر و بی اعتبار در درون جامعه ، در دستگاه دولت و در تشکیلات ح.د.خ.ا کم نبود که متوجه وزنهَ پله های قپان بودند و مانند ماش به جانبی میلولیدند که بتواند چند صباحی منافع فردی و ازمندانه خود را تضمین کنند . تعدادی از انسان های بی خاصیت که از عزت نفس و وجدان منزه و جان پاک آدمی ، ذره یی در ضمیر و مغزشان سراغ نمیشد ، در سکان های قدرت حزبی و دولتی اخذ موقع کردند و به منظور دست یابی به امیال ناشایسته خویش جنایات نابخشودنی را مرتکب شدند.
در کتگوری اشخاص یاد شده یکی هم سلیمان لایق بود که چوکی وزارت رادیو تلویزیون را تصاحب نموده و در همکاری با بارق شفیعی وزیر اطلاعات کلتور ، با سازماندهی و برپای پروگرام های نمایشی رقص و آواز ،خلاف عرف و عادات معمول در جامعه سر آغاز” انقلاب فرهنگی و هنری ” را به پیش گاه” رهبر کبیر انقلاب نابغه شرق” تبریک گفتند . این خوش خدمتی پر از حقارت تا آن سرحد به پیش رفت که سلیمان لایق حاضر گردید تا موی سر نور محمد ترکی را ریش سفید گویان شانه زند و بوت های حفیظ الله امین را پالش دهد و در جنایات تکاندهنده آنان بر ضد مردم و وطن شرکت ورزد ، لیکن دست بوسی ها و پا بوسی ها کارگر واقع نه افتیدند. تا اینکه نه بر پایهَ پابندی به اعتقاد ها ، باور ها و اندیشه ها و یا ضدیت با سیاست ها وعملکرد ضد انسانی و ضد میهنی رهبران حزبی-دولتی ، بل به علت جور نیامدن بر سر تقسیم غنایم به غنیمت گرفته شده به زندانش کشیدند. بعد از شش جدی 1358 از حبس آزاد شد و مورد عفو و تفقد قرار گرفت و به منصب وزارت اقوام و قبایل رسید و بدین گونه از مطرود شدن نجات یافت. ولی به حکم عادلانه تاریخ هیچ تردیدی وجود ندارد که روزی جایش در زباله دان تفاله های گندیده نباشد و کیفر گناهانش را نبیند .
سلیمان لایق خوب میداند :
همان گونه که پس از تاریخ 7-2-1357 اعمال و حرکات شوونیستی ، افکار فاشیستی ، ماجراجویهای تواَم با انقلابی گری ، طرزتفکر ماکیولیستی ، خشونت ، استبداد فردی و گروهی…برخردجمعی ، تفکر سالم و اراده اکثریت غلبه حاصل کرد و در اندک مدت مسیر تحولات را به انحراف کشانید و با برخورد های غلط و خیانت بار به مسایل اجتماعی و نادیده گرفتن واقعیت عینی جامعه ، در سراسر کشور سایه وحشت مستولی گردید. به همین سان بعد از کودتا ننگین 14-2-1365 نیز سیاست سرکوب گرانه دوران ترکی – امین از سرگرفته شد . کار برد خشونت ، زور گویی ، اختناق ، یکه تازی ، بی اصولیتی ، تهدید ، تخویف ،تعقیب و پیگرد ، بازداشت و به زندان انداختن در حزب و دولت بار دگر رونق یافت . اولین اقدام رهبران کودتایی در حزب و دولت ، تصفیهَ وسیع و اخراج دسته جمعی مخالفین کودتا بود که توانستند با این ترفند صدای معترضین را به زور برچه در گلو خفه سازند و اردوی عظیم ای از بیکاران شامل کارمندان ملکی و نظامی و کادر های حرفوی حزب بوجود اورند . به تعقیب این پروسه رهبری حزبی و دولتی سرمست از باده قدرت ، شروع به روبیدن و تکانیدن خوش خدمتانی کردند که فعالیت های فرکسونی آنها در همدستی با چند مشاور فاسد و رشوت خوار روسی در موفقیت کودتا وبه قدرت رسانیدن کودتا چیان نقش بزرگی را ایفا نموده بودند.
” در کلیه حوادث ناهنجار ، در هر دو رویداد (پس از 7-2-1357 و بعد از 14-2-1365 ) سلیمان لایق چهره مطرح بود”
یک عده افراد پر عقده در دفتر سیاسی ح.د.خ.ا با انگیزه های ذهنی گرانه و ماهیت خرابکارانه درمقابل رقبای سیاسی خویش روحیه انتقام گیری را دنبال کردند.
خودخواهی ، جاه طلبی ، گروه بندی ، رفاقت بازی ، محل پرستی ، عصبیت قومی ، برتری جویی لسانی و قبیلوی تواَم با دسیسه سازی ، توطــَه چینی ، خدعه و نیرنگ ، انعطاف ناپذیری و تحمیل امیال بزرگ منشانه شخصی بر دیگران با چسبیدن به حَربه تفتین ، افترا ، دروغ و لاف زنی نسبت به مصالح علیای کشور و منافع مردم و همچنان رعایت اصول زرین حزبی دست بالا پیدا کردند.
بنابرآن سلیمان لایق مکار نمیتواند با چم و خم کردن نیمی از بدنش و با لفاظی های گمراه کننده و سخنان میان تهی واقعیت ها را وارونه جلوه دهد و قیافه عالمانه بخود بگیرد.
نباید نهادن دل اندر فریب
که هست از پس هر فرازی نشیب
سخن مشنو از مرد افسون منش
که با جان تیره بود بد کنش

سلیمان لایق یکی ازبنیانگزاران حزب دموکراتیک خلق افغانستان وازرهبران جناح پرچم حزب مذکورکودتای ثور را کار چند نفر محدود به خصوص کار امین و تره کی می خواند،که به قول او درجهت رسیدن به کرسی،ویسکی،موتر وجایگاه بلند دست به این اقدام زدند.لایق می گوید:کودتاه را حزب دموکراتیک خلق نکرد.کودتا را چند نفرانجام دادند.یک عده عناصرجاه طلب وچوکی خواه که میخواستند به کرسی،ویسکی،موتروجایگاه بلند برسند،کودتا کردند حزب دموکرتیک خلق افغانستان را دربرابر یک عمل اجام شده قراردادند.جناح های خلق وپرچم بخاطرحفظ جان خود مجبور شدند که کودتای کامیاب شده را قبول کنند.من نه آدم ترسواستم و نه تشویشی از آینده دارم.جسور استم و به صراحت میگویم که حفیظ الله امین و نورمحمدتره کی سازماندهندگان اصلی کودتا بودند.
دستگیر پنجشیری ازجناح خلق که باسایر رهبران حزبی دو روز پیش از کودتا زندانی شده بود کودتا را فیصله قبلی حزب میداند.او می نویسد:«دستور قیام مسلحانه قبل از وحدت هردو جناح حزب برهبری نظامی ابلاغ گردیده بود.»
در این شکی نیست که مسئولیت قیام نظامی ثور به عهده ی حفیظ الله امین میباشد. برعلاوه، امین با استفاده از موقعیت توانست بر اکثریت نیروهای قیام کننده مسلط گردد. لیکن در روزهای اول بعد از قیام، امین هنوز توانایی انرا نداشت بر همه جوانب کنترول داشته باشد. این رای یک عده ی دیگر در رهبری حزب بود که امین را قادر ساخت به تدریج به همه امور مسلط گردد.
بر همه روشن است که بعد از وحدت حزب همه ارگانهای رهبری با تعداد مساوی آراء از هردو جناح حزب تشکیل شد. منجمله در بیروی سیاسی حزب که نیرومندترین ارگان آن بحساب میرفت پنچ، پنچ نفر از هردو جناح عضویت داشتند. با وجودیکه در حال حاضر آقای لایق انتصاب خود بیکی از این دوجناح را رد میکند، لیکن در آنوقت او از جمله ی یکی از اعضای بیروی سیاسی از جانب جناح به اصطلاح “پرچم” بود.
امین توانست با بکاربرد توطئه های گوناگون منجمله اعدام یکعده افسران مربوط به جناح باصطلاح “پرچم” در جریان قیام وطی روزهای اول قیام تسلط خود بر نیروهای قیام کننده را برقرارسازد. لیکن او درسازمانهای ملکی حزب موضع بسیار ضعیف داشت. فقط رأی آقای لایق و یکی دیگر از اعضای بیروی سیاسی مربوط به جناح “پرچم” اورا قادر ساخت که بزودی بر رهبری حزب و سازمانهای ملکی آن مسلط گردد. این تغییر تناسب رأی در بیروی سیاسی حزب نتایج فلاکتباری برای حزب و مردم مؤجب گردید.
امین توانست با استفاده از این برتری رأی در بیروی سیاسی که بکمک مستقیم آقای لایق تأمین شده بود به تصفیه مخالفین خود در داخل حزب مخصوصاً جناح “پرچم” آغاز کند. او توانست عده ای از رهبران حزب را تبعید کند وعده ای دیگر را زندانی سازد. به تعقیب آن صدها کادر و عضو عادی حزب به زندان فرستاده شدند. بیروی سیاسی نه تنها به امین کمک کرد که تسلط خودرا توسعه ببخشد، بلکه همه اقدامات وی درجریان قیام نظامی منجمله قتل سردار محمد داؤد را صحه گذاشت. آیا آقای لایق کدام وقتی هم بطورعلنی از این اعمال خود انتقاد کرده است؟ دستگیر پنجشیری عضو دفترسیاسی درجناح خلق ازپافشاری لایق عضو رهبری جناح پرچم به قتل محمد داود سخن می گوید.پنجشیری ادعا می کند که لایق به حفیظ الله امین گفت:دافرعون ووژل شی«این فرعون باید کشته شود».
هنگامیکه امین دیگر به رأی آقای لایق ضرورت نداشت اورا مجبور ساخت که از عضویت بیروی سیاسی استعفی دهد. آقای لایق در استعفی نامۀ خود با تضرع و کرنش اظهار میدارد که همراهی وی با “پرچمیها” و زنده یاد ببرک کارمل در گذشته اشتباه ی نابخشودنی بوده است و ازینرو خودرا مستحق دوام در عضویت بیروی سیاسی حزب نمیداند. آیا گاهی آقای لایق درباره ی این معروضه ی خود بحضور امین فکرکرده است؟
آقای لایق گلایه دارد که بعد از شش جدی مقامی را که درخور حال شان بود نصیب نشد. اما قبل از اینکه در اینباره چیزی بنویسم درباره ی یک مطلب دیگر حرف خواهم زد. آقای لایق سیاست امین و زنده یاد ببرک کارمل را یکسان میشمارد. او در مصاحبه ی خود فرقی بین دو سیاست نمیبیند. آدم باید واقعأ کور باشد که چنین فرقی رانبیند. من دراین مورد زیاد تبصره نمیکنم. فقط آقای لایق رافرا میخوانم که حداقل یک مورد را نشان بدهد که در آن زمان رهبری زنده یاد ببرک کارمل شخصی بدون محاکمه و بدون اثبات جرم جزای سنگین دیده باشد و یا اعدام شده باشد. بر عکس مثالهای زیاد وجود دارد که یک عده کارمندان دولتی منجمله اعضای حزب بنابرعدم رعایت قانونیت انقلابی آن زمان محاکمه شده و به جزاهای تا سرحد اعدام محکوم شده اند. آقای لایق یکبار به گذشته منجمله گذشته ی خود مراجعه کند. فرض کنیم که ایشان اعمالی نظیر انچه را که در زمان امین انجام دادند، در هنگام رهبری زنده یاد ببرک کارمل انجام میدادند و بعد از آن امین بر سر قدرت میآمد، تصور میکنند که با چه سرنوشتی دچار میشدند؟
حالا در باره ی اینکه چرا زنده یاد ببرک کارمل آقای لایق را تقدیر نکرد و به مقامی گویا شایسته ی حالشان منسوب نداشت؟
آقای لایق حتماً باید دوران زندان خودرا بیاد داشته باشند؟ موصوف در آنجا چقدر تنها بودند! هیچیک از باصطلاح “پرچمیها” نمیخواستند با ایشان همراه باشند. این ناشی از نفرتی بود که نسبت به اعمال شان در تبانی با امین وجود داشت.
ازینرو اگر زنده یاد ببرک کارمل و یا سایر اعضای رهبری حزب هم میخواستند بازهم آقای لایق را در مقامی بالاتر از انچه برایش پیشنهاد کردند، نصب کرده نمیتوانستند، چون مقاومت شدیدی علیه جنابشان در بین کادرها و صفوف حزب وجود داشت. باید یادآور شد که آقای لایق فوراً بعد از شش جدی عضو علی البدل کمیتهء مرکزی ح.د.خ.ا. شدند. در حالیکه در زمان امین خودشان داوطلبانه از مقامات رهبری حزب استعفی نموده بودند.
در این ارتباط حادثه ی دیگری را باید یاد آور شد. هنگامیکه یکی دوسال بعد از شش جدی مسئله ی ارتقای آقای لایق از عضویت علی البدل کمیتهء مرکزی به عضویت اصلی مطرح شد، بازهم مقاومت شدیدی در بین کادرها و اعضای حزب ایجاد شد. قابل توجه است که یکی از افرادیکه درآن وقت با ارتقای آقای لایق شدیدأ مخالفت میکرد، شهید دوکتور نجیب الله بود.

رعلاوه از آقای سلیمان لایق باید پرسید که چگونه خودرا برائت میدهد و خارج از حلقه ی ظن میشمارد. آیا این درست نیست که بزرگترین مانع در برابر کجرویی های ایشان در داخل حزب استاد فقید بود. آیا این درست نیست که در انشعاب سال ۱۳۴۶ و در انشعاب ۱۳۴۸ این استاد خیبر بود که مانع پیوستن آقای لایق به انشعابیون گردید. آیا این درست نیست که درسال ۱۳۴۹ بعد از افشای مناسبات مخفی آقای لایق با حفیظ الله امین و دیگران در رهبری به اصطلاح “خلقیها” این استاد خیبر بود که آقای لایق را مجبور ساخت آن “توبه نامه ی” معروف را بنویسد و تقاضا کند که در همه سازمانهای حزبی خوانده شود که چنان هم شد.

مشی مصالحه ی ملی و تغییرات در کادر رهبری حزب:
دراین مورد نیز آقای لایق آگاهانه به تحریف حقایق پرداخته اند. ایشان اظهار میدارند که زنده یاد ببرک کارمل “یا سیاست مصالحه ی ملی را درک نمیکرد و یا نمیخواست”. آقای لایق فراموش میکنند که اساسات سیاست مصالحه ی ملی در زمان رهبری زنده یاد ببرک کارمل گذاشته شد. شاهد این امر تیزسهای ده گانه و بیانیۀ معروف ببرک کارمل در جلسه وسیع کادرهای حزبی و دولتی است که در مقر شورای وزیران در همان وقت دایر شد.
برعلاوه آقای لایق اظهاراتی در مورد جلسه ملاقات هیئت های رهبری افغانستان و اتحادشوروی دارد که با واقعیت منطبق نیست. او میگوید که بعد از بقدرت رسیدن گرباچف برای اولین بار ملاقاتی با اشتراک سایر اعضای رهبری دوکشور بعمل آمد و گویا در گذشته فقط شخصیتهای اول ملاقات میکردند. آقای لایق آگاهانه واقعیت را کتمان میکند. واقعیت اینست که از اوائل سال ۱۳۵۹ به بعد، یعنی قبل از بقدرت رسیدن گرباچف، هرسال بطور منظم یکی دو بار چنین ملاقاتهایی بین اعضای رهبری هردو کشور صورت میگرفت که بعضاً بدون اشتراک شخصیتهای اول میبود. البته این ملاقاتها اکثراً بدون اعلان رسمی آن بعمل میآمد. در این ملاقاتی که آقای لایق از آن نام میبرد، موضوع اصلی “توسعه ی پایگاه ی اجتماعی حاکمیت” بود و نه خروج قوای شوروی، چنانکه آقای لایق ادعادارد.
خروج قوای شوروی و نحوه ی خروج آن مدتها قبل توافق شده بود. در آخرین دور مذاکرات ژنیو که درآستانه ی این ملاقات رخ داد، روی اکثر موضوعات منجمله سه سند ازجمله چهارسند نهایی موافقت صورت گرفته بود. فقط دو موضوع لاینحل مانده بود. یکی طرح سند نهایی در مورد قطع مداخله از خارج که در آن وقت باید شامل برچیدن پایگاههای مخالفین در خاک پاکستان هم میشد و یکی هم طول مدت خروج قوای شوروی. تا آنزمان جانب امریکا و پاکستان روی مدت شش ماه پافشاری داشتند و جانب افغانی و شوروی روی مدت یکسال. در رهنمودهائیکه به هئیت افغانی از جانب بیروی سیاسی حزب داده شده بود، توافق روی نه ماه در صورتیکه تضمینهایی در مورد عدم مداخله داده شود، مد نظر بود. البته بعداً در مذاکرات همین مدت مورد قبول قرار گرفت بدون آنکه مسئله برچیدن پایگاههای مخالفین در خاک پاکستان حل گردد. در آن مذاکرات عمده ترین موضوع هم پافشاری روی گرفتن تضمینها از امریکاییان برای قطع مداخله و قطع کمک به مخالفین بود.
باز از آقای لایق باید پرسید که اگر در آن ملاقات زنده یاد ببرک کارمل مخالفت خود را با خروج فوری قوای شوروی بدون اخذ تضمینهای لازم از ایالات متحدهء امریکا بیان داشته باشد، این بمعنی مخالفت با خروج قوای شوروی بطور عموم است؟ باید در نظر داشت که از آن مذاکرات (خزان۱۳۶۴) تا لحظه ی خروج کامل قوای شوروی (دلو ۱۳۶۸) چه مدتی سپری شد.
آقای لایق اظهار بی اطلاعی میکنند که چگونه به آن ملاقات دعوت شده بودند. قبل ازهمه باید گفت که در آن ملاقات توسعه ی پایه های اجتماعی حاکمیت مطرح بود و قبایل یکی از عرصه های مهم این کار بشمارمیرفت و آقای لایق در این بخش مسئول بودند. برعلاوه نه تیزسهای کذایی آقای لایق (چون چنین تیزسهایی وجود نداشت، درغیر آن آقای لایق با استفاده از همین مصاحبه میتوانستند در مورد آنها صحبت کنند)، بلکه مسئله ی دیگری سبب حضوریابی شان در ملاقات مذکور گردید.
این مسئله به همه روشن است که یکی از شروط اساسی امریکاییان برای قطع مداخله در امور افغانستان در آنوقت کنار رفتن زنده یاد ببرک کارمل از قدرت بود. چنانکه این مسئله در مذاکرات گرباچف و رئیس جمهور امریکا نیز طرح شده بود. در آن راستا مخالفین دولت نیز تلاشهایی داشتند. از جمله در همان سال ۱۳۶۴ نامه ای از صبغت الله مجددی عنوانی آقای لایق از جانب ارگانهای خاد افشاء شد. این نامه گویا در جواب نامه ای از آقای لایق عنوانی آقای مجددی نگاشته شده بود. درنامه ی آقای لایق گویا از مجددی برای پیوستن به پروسه ی صلح در کشور دعوت بعمل آمده بود. آقای مجددی در این نامه ی جوابیه به صراحت اعلام میدارد که آنان فقط در عدم موجودیت ببرک کارمل و اطرافیانش حاضر به همکاری هستند. همین امر شاید دلیل دیگری بر
ای حضور آقای لایق در آن مذاکرات باشد.
تلاش دوکتور نجیب الله برای خروج از کشور و سقوط حاکمیت:
در باره ی حوادث مربوط به تلاش شهید دوکتور نجیب الله برای خروج از کشور بدون آنکه هیچ مرجع حزبی و یا دولتی را در جریان بگذارد، آقای لایق کاملأ به فراموشی فکری دچار شده اند. حتی بیاد شان نیست که در فردای آن شب حادثه در جلسه ای بیروی سیاسی در حضور بینین سیوان در وزارت خارجه، در کنفرانس مطبوعاتی و در جلسه ی فعالین حزبی که بعد از آن درهمان روز ترتیب یافت، چه گفتند. آقای لایق و همچنان کسانی دیگر که حوادث ان زمان و موضعگیریهای اشخاص مسئول را فراموش کرده اند، میتوانند به انبوه ی نشرات منجمله کتاب فیلیپ کاروین دستیار بنین سیوان در این باره مراجعه کنند. در آن جلسه ی بیروی سیاسی که تحت ریاست خود آقای لایق بحیث معاون رئیس حزب و قائمقام وی در حضور بینین سیوان دایر شد آقای لایق میگوید: “عملی را که نجیب الله انجام داد تا مانند یک دزد کشور را در نیم شب ترک گوید، تأسف آور است، زیرا او نه با حزب و نه با دولت مشوره کرد . . .، او باید به اقامتگاه خود منتقل شود. ما مصئونیت و صحت اورا تضمین می کنیم تا انزمانیکه در مورد رفتن او تصمیم اتخاذ نمائیم.”
آقای لایق در حضور بینین سیوان میگوید : “ما مصئونیت و صحت اورا تضمین میکنیم تا انزمانیکه در مورد رفتن او تصمیم اتخاذ نمائیم”. این تصمیم را باید خودش با سایر اعضای بیروی سیاسی میگرفتند. لیکن حالا دیگران را مانع رفتن شهید نجیب الله میداند. عجیب است آقای لایق به بینین سیوان وعده ی تضمین مصئونیت و صحت دوکتور نجیب الله را میدهد. درحالیکه اکنون میگوید، هیچ صلاحیت و قدرتی نداشته است. در کدامیک از این اظهارات صداقت وجود دارد!
سفر آقای لایق به امریکا مصادف با آغاز بحران در روابط شهید نجیب الله با قوماندانان نظامی شمال کشور بود. بعد از روزهای اول بحران در نتیجه ی وساطت عده ای از کادر رهبری حزب و افسران نظامی این بحران کمی فروکش کرد و دوکتور نجیب الله حاضر شد به خواستهای قوماندانان شمال گوش دهد، منجمله گروپ اوپراتیفیی را که به انجا گسیل داشته بود، احضار کرد. لیکن با آمدن آقای لایق از امریکا وضع از ریشه تغییر کرد و دوکتور نجیب الله موضع کاملأ آشتی ناپذیر گرفت. علت آن در اطمینانی بود که آقای لایق از موضعگیری امریکا در حمایت از شخص نجیب الله برایش داد. در اخیر میخواهم یاد آور شوم، که چنین اظهارات غیرمسئولانه و بدون در نظرداشت واقعیتهای سرسخت آن زمان و شرایط جاری کشور نه تنها هیچ دردی را مداوا نمیکند، بلکه به دشواریها می افزاید و سوء تفاهم ایجاد میکند. چنین اظهارات نه بحال شخص آقای لایق مفید است و نه به نفع سازماندهندگان اصلی این نمایشات میباشد. باید در نظر داشت، اینکه هزاران انسان متعهد در دامن حزب دموکراتیک خلق افغانستان و زیر تأثیر مستقیم رهبران آن تربیت شده اند و همین اکنون در هرجایی هستند بخاطر وطن و مردم آن فعالیت دارند. خود را باچنین نیروی عظیم مواجه ساختن کارعاقلانه نیست.

سلیمان لایق شیاد خون آشام تاریخ !!
برپایۀ اسناد معتبر وشهادت تاریخ،یکی از فاجعه آفرینان انقلاب ثور، شیاد تاریخ سلیمان نا لایق بود.او دردسیسۀّ قتل میراکبرخیبردرمشارکت با قدوس غوربندی تحت رهبری حفیظ الله امین نقش بسیارفعال داشت.بعد از پیروزی انقلاب اوبه بازوی توانای امین تبدیل شد ودر برهم خوردن مناسبات خلق وپرچم نقش فعال داشت.او طراح قتل محمد داوود خان وزمینه ساز طرح تبعیدرهبران پرچم گردید.لایق برای تداوم خیانت های بزرگ درحزب ،بهترین همرزمان پیشین خود را برای ساطور بدستان امین معرفی کرد تا درازای آن مورد تفقد حفیظ الله امین قرارگرفته ودرسکان قدرت تکیه زند.لایق بعد از انجام این خدمات بزرگ برای حفیظ الله امین ،از سوی اوبه کاغذ تشناب تبدیل شد وبه باطلاق همیشگی پرتاب گردید.
بعد از قیام ششم جدی،همه گناهان، خیانت ها نمکدان شکنی ها وآرمان شکنی های این شیاد تاریخ از سوی رهبری جدید مورد بخشایش قرارگرفت،اما لایق برای یک لحظه دست ازدسیسه وخیانت برنکشید. او درراه منازعات ملی وبرانگیختن تضاد های قومی،پیوسته نقش شیطانی خویش را ایفانموده وبا انتشارمقالۀ ضد ملی ونشرارقام احصائیوی تعصب جویانۀ خویش علیه ملیت زحمتکش هزاره، در زمان اقتدار داکتر نجیب الله ،باعث انفجارهای قومی گردید.
لایق برای تحقق طرح پاکستان وآمریکا تحت مدریت گرباچف برای تغیر رهبری حزب ودولت نقش شماره یک را ایفا نمود .اوبود که ازطریق رهبران جهادی چون گلبدین حکمتیار، طرح تعویض رهبری حزب ودولت را،برای بارنخست در اندیشۀ رهبران پاکستان پدید آورد واین نظریه تادروازه های شوروی سابق عصرگرباچف وتا قصرسفید عصر رونالد ریگان انکشاف داده شدوبا تدویر پلینوم هژده این سناریو برای فروپاشی حزب وحاکمیت تکمیل گردید.
سلیمان لایق پس ازتغییررهبری حزب ودولت ، وتکیه بر مسند مشاوریت ارشد حزب ودولت در زمان نجیب الله ،حزب دموکراتیک خلق افغانستان ودولت جمهوری دموکراتیک افغانستان را ازدرون متلاشی نموده وتا سرحد فروپاشی کامل همراهی کرد.
سلیمان نالایق به حیث کارگزارسقوط حاکمیت نقش نهایت ویرانگرانه رابسررساند.طی واپسین سالهای حاکمیت، لایق درتبانی با گلبدین حکمتیار وآی اس آی پاکستان تحت نام “هیئت نمایندگی ” حزب دموکراتیک خلق افغانستان درمذاکرات بانمایندگان حزب اسلامی ،جادۀ فروپاشی نظام رابیش ازپیش هموار نمود.
با پناهنده شدن داکترنجیب الله در دفتر اسگاپ ملل متحد،سلیمان لایق اولین فردی بود که از طریق تلویزیون خبر “فرار” داکترنجیب را ضمن اعلامیۀ به نشر سپرده وبا لحن توهین آمیزاعلان داشت که داکتر نجیب ،این انسان نامرد،میخواست تا از کشور بصورت دزدانه فرارنماید….!همین لایق بود که دربرابر طرح بینین سیوان نمایندۀ ملل متحد،برای بیرون کشیدن داکتر نجیب از کشور قد علم کرد.بطور عریان با بیرون شدن نجیب ازکشور به حیث مقتدرترین فرد زمان خود و بحیث معاون حزب وطن شدیدآ مخالفت نموده وپای داکتر نجیب را تا جوخۀ اعدام همراهی کرد.
بعد از پناهنده شدن داکتر نجیب به دفتر ملل متحد، تمامی شرایط تحقق نقشۀ پلان پاکستان درکابل پدید آمد وبا تماسهای لایق –گلبدین،وتنظیم برنامۀ مشترک ،بطور شتابان برنامۀ اشغال شهرکابل بوسیلۀ هواداران پاکستان دروجودحزب اسلامی که درحوزه های یازده گانۀ پولیس قبلآ اختفا یافته بودند،وعناصر بلند پایۀ قوای مسلح کشوربه مشارکت جنرال محمد رفیع معاون ریاست جمهوری ،محمد اسلم وطنجار وزیر دفاع ،رازمحمد پکتین وزیرداخله ،ومهره های ارشد نظام ، پدید آمده وشهر کابل به شمول قصر ریاست جمهوری،مقرکمیتۀ مرکزی ومناطق استراتیژیک شهر بوسیله هواداران پاکستان اشغال گردید.
با تهاجم متقابل نیروهای جنرال دوستم،حزب وحدت اسلامی،نیروهای شورای نظار ومساعی قهرمانانه ووطنپرستانۀ افسران شجاع حزب دموکراتیک خلق افغانستان،بیرق پاکستان از فراز قصر ریاست جمهوری پائین شد وبه خاک مالیده شد.شهر اشغالی کابل نجات یافت وهواداران پاکستان ودر پیشاپیش آن سلیمان لایق ،درچهار آسیاب کابل در آغوش حزب اسلامی پناه جسته ودر چهار آسیاب کابل عقب نشینی نموده وکابل را تحت آتشپاره های پیهم به آتش کشاندند.لایق یکی از جانیان خون آشام ایست که درقتل 65هزار شهریان کابل درکنار حزب اسلامی نقش نهایت ویرانگرانه را ایفانمود.
زندگی این شیاد بینظیر تاریخ افغانستان،پیوسته با دسیسه ،شیطنت،خیانت ،وخون وآتش گره یافته واو یکی از شناخته ترین عمال آی اس آی پاکستان درحزب دموکراتیک خلق افغانستان میباشد.

سلیمان لایق: روسها را دوست دارم ولی برای امریکاییها کار میکنم.

اخیراً سلیمان لایق در جمعی یک تعداد نخبگان سیاسی افغانستان در کنفرانسی تحت عنوان:” بحران افغانستان : سناریوهای ممکن انکشاف ” به دعوت مرکز مطالعات افغانستان معاصر و یا دولت روسیه به شهر مسکو سفری داشت.

با آنکه ترکیب هیئت افغانستانی از لحاظ گرایشات سیاسی، سازمانی، فکری و قومی متنوع بود، ولی حضور سلیمان لایق که از هیچ نقطه نظر با ترکیب هیئت مناسب نبود، پرسش های را بر انگیخته است. یک تعداد اعضای هیئت افغانستان از حضور وی در ترکیب شان خیلی ناراحت بودند. افزون بر آن سخنان احساساتی، متضاد و ملال آورسلیمان لایق ضربت بخصوص به اعتبار هیئت افغانستان وارد نمود. تاثیر منفی سلیمان لایق نه تنها محدود به کنفرانس باقی نماند، بلکه باعث تنش و اختلافات میان گروه های مهاجر افغانستان مقیم مسکو که تعداد قابل ملاحظۀ آنها بازماندگان حزب دموکراتیک خلق افغانستان هستند نیز گردید.
پرسش اساسی اینست که چرا سلیمان لایق 80 یا 85 ساله به هر جا که می رود با خود نفاق و بحران را می برد؟
در مورد اینکه سلیمان لایق چه کارنامه سیاسی داشته است درین بحث مختصر نمی گنجد. هم چنان در مورد اینکه وی با کدام انگیزه کتابی به اسم مستعار سمسور افغان تحت عنوانی” دویمه سقاوی” در شهر آلمان بحیث مانفیست فاشیستی نوشت و در مطبعه افغان ملت در شهر کلن چاپ نموده در اختیار طالبان و دست پرورده خویش اسمعیل یون قرار داد نیز درین بحث نمی گنجد. به همین گونه در مورد فرکسیون بازی و دسیسه سازی و خیانت به حزب پرچم و رهبری آن و هم چنان به داکتر نجیب الله داستان های طولانیست که باید در آینده به آن پرداخت. در همین سلسله در مورد اینکه وی با استفاده از کارت قبایل دوطرف سرحد و روابط با ولی خان و سازمان آی اس آی و دیگر خانهای دوسره میلون ها دالر دولت افغانستان و پول های شوروی سابق را صرف پروژه های ترایبالیسم نمود، نیز در بحث کنونی نمی گنجد.
باید گفت سلیمان لایق در آغاز حکومت داکتر نجب الله با نشر یک مقاله نفاق افگنانه در روزنامه حقیقت انقلاب ثور باعث تنش شدید میان گروه های قومی درمیان حزب دموکراتیک خلق افغانستان شد. چنانچه لایق یکی از افرادی است که با سیاست قومی سازی ، حکومت نجیب الله را در سراشیب تعصب و تبعیض فروبرده سر انجام در خط قومی سقوط داد.
سلیمان لایق بعد از سقوط حکومت داکتر نجیب الله ظاهراً دست از مبارزه کشیده و مثل بسیاری اعضا و رهبران حزب وطن به غرب پناهنده شد. در سالهای اخیر وی بار ها اعتراف به اشتباهات حزب دموکراتیک خلق افغانستان و رهبران آن می نمود و هم چنان در گفتگو با بی بی سی با صراحت گفت که میدان سیاست را به جوانان رها کرده وی بالای جمع آوری لندی های زبان پشتو کار می کند. به نظر وی زبان پشتو از لحاط فرهنگی فقیر است اما در زمینه لندی بسیار غنی است و متباقی عمرش را صرف تکمیل کتاب لندی های پشتو خواهد نمود.
اما وی بر خلاف ادعا هایش که از سیاست دست کشیده و از مبارزات و اشتباهاتش در عرصه سیاست پشیمان است و میدان سیاست را برای جوانان رها می کند، در خفا با وجود کبر سن دست از راه یابی به کانون قدرت مافیایی کرزی بر نداشت. وی با استفاده از کارت پشتونولی و ترایبالیسم که تجارب زیاد در زمینه دارد وارد دستگاه قدرت کرزی- امریکاییها شد. وی در حال حاضر ظاهراً بحیث مامور یونیما ایفای وظیفه می کند، اما در عمل یکی از طراحان اصلی سیاست سازی های ترایبالیسم در دستگاه کرزی به حساب می آید. چنانچه وی مدعی است که خدمتی به قبایل لر و بر پشتون نموده است، همه وی را بحیث « لایق بابا» یاد می کنند.
لایق درین اواخر حتا مرده های حزب دموکراتیک خلق افغانستان مثل فقید ببرک کارمل را که زمانی بحیث رهبرش بود آرام نگذاشت و از هیچ نوع تهمت ناروا بر وی دریغ نورزید.

لایق چرا برای روسها گریه کرد؟
شاید روسها فکر میکنند از روابط گذشته شان با سلیمان لایق بحیث یکی از رهبران سابق حزب وطن در حکومت داکتر نجیب الله سود برده و از طریق وی با کرزی و با سازمانهای چپ روابط برقرار کنند. این در حالیست که لایق نه در گذشته به چپ معتقد بود و نه حالا به کدام راه و روش عقیده دارد. زندگی سیاسی وی نشان داد که وی صرف به قدرت و نفاق افگنی بسیار عقیده دارد.
در سالهای اخیر لایق تماس با امریکاییها برقرار نمود. زمانیکه وی با امریکا ییها در تماس است خود را امریکایی پرست معرفی می نماید. اما در کنفرانس مسکو وی نه تنها خود را یکی از هواخواهان دیرنه روسها معرفی نمود و حتا در پیش چشم کمره تلویزیون ها گریه نموده و از روسها گله کرد که افغانستان را بعد از خروج قوت های شوروی از افغانستان در آتش و خون رها کردند. وی هم چنان از روسها خواست که میدان را برای کشور های غربی در افغانستان رها نه نمایند و اشتباه گذشته شانرا تکرار نکنند.
سلیمان لایق در هنر مکارگی آنقدر مهارت دارد که با مظلوم نمایی و اشک ریزی برخی روسهای خوش باور را تشویق نمود که هر چه زود تر در بازی کنونی با غرب رقابت کنند و از کاندید مناسب حمایت کنند.
یکی از افغانستان شناسان روسی در حضور بنده از سلیمان لایق در هوتل سپوتنیک جای اقامتگاه مهمانان هیئت افغانستان چنین پرسید:” لایق صاحب شما برای امریکایی ها کار می کنید و لی از ما دعوت می کنید که به شما کمک کنیم. شما بلاخره یکی از رهبران شناخته شده حزب دموکراتیک خلق افغانستان بودید، چطور شما با امپریالیست های امریکایی زبان مشترک پیدا نموده اید؟”
سلیمان لایق حاضر جواب ، صراحت گو و احساساتی بدون درنگ در جواب گفت”: بخدا سوگند که من روسها را از ته دل دوست دارم ولی برای امریکاییها از روی مجبوریت کار میکنم؛ زیرا شما ما را رها نمودید. ما راه دیگری نداریم”.
سلیمان لایق با استفاده از فرصت تلاش نمود که با مراجع مختلف قدرت در روسیه ارتباط برقرار کند. هم چنان یک تعداد هواداران وی در تلاش شدند که یک محفل مشاعره را برای وی براه به اندازند . اما اشعار سلیمان لایق از مدتها بی مقدار شده است و کمتر کسی امروز به اشعار وی دلچسپی دارد. لایق به جز از بازی با کارت ترایبالیسم دیگر هیچ انگیزۀ برای جلب اعتماد ندارد. وی از لحاظ سیاسی بی حد بد نام و اعتبار باخته در میان بسیاری اعضای حزب شده است. اما سلیمان لایق در شارلتان بازی و فریب استاد بی همتا در میان سیاسیون افغانستان است. برخی ها وی را شیاد حزب پرچم می نامند. این در حالیست که با ورود وی در مسکو مخالفین وی را”لوی منافق” نامیدند که با خود نفاق و بحران به مسکو آورده است.

لایق در مسکو نه تنها با مخالفت برخی طرفداران ببرک کارمل مواجه شد، بلکه هواخوان نجیب الله و بسیاری خلقی ها نیز از وی استقبال نه نمودند. اما وی توسط برخی افراطیون بد شهرت نظیر آتشه فرهنگی مسکو که از حمایت تنی، هیوادمل و عبد الکریم خرم وزیر اطلاعات و فرهنگ بر خور دار است، استقبال شد و برای وی محفل مشاعره برپا نمود.
واقعیت اینست که سلیمان لایق مثل گلبدین حکمتیار که پایش در هر جا برسد به جز از تنش، بحران و نفاق افگنی خیر نخواهد رساند. کرزی و تیم فاسد وی فکر می کنند از تخصص ترایبالیسم سلیمان لایق به نفع شان سود خواهند برد .

عجب است که نوای ندامت افتادگان، گوش فلک کرکند.

در روزها وماه های پسین، نوشته ها ومقاله های جالبی از جناب غرزی لایق می خوانیم. “من” را در كوره راه عبرت، يگانه سرباز حقيقت قلمداد كردند و گوشزدم نمودند كه “من” شايسته ترينم! با شگفت،درین کوتاهه، حقیقت های مسلمی می بینیم که باسبک نوشتاری خیال انگیزرقم خورده است.چنان می آید که نویسنده درماورای دنیای ریالیزم وهوای ایده آل، با ندامت از گذشته های شرمسار،قلمفرسایی نموده است که نسلی از انسانهای «طاغوتی!» در سایه روشن های توتالیتریزم وبیگانه پرستی؛با قاطعیت تمام محکوم و نفرین شده اند. پیش ازدرنگ برفحوای این نوشته: غلام مجدد سلیمان لایق ،پسر همان ملای اُستان پلخمری بغلان، بنام آخوندعبدالغنیست. این آخوند رابطه ی تنگاتنگ با ملا های دیوبندی،به ویژه خانواده ی مجددی داشت. آورده اند که در ازای خلوص نیت،این ملا، پسر را “غلام مجدد” یعنی غلام مجددی ها،مسمی کرد . پسرارشد غلام مجدد، همین غرزی است. آخوند عبدالغنی ازدومنشاء،دردوبازار، تپیده ونامی ونانی کمایی کرده . در بازاردین،متاعی داشت و در سیاست “انگلیسی” کمالی.گویند، شخص زرنگی بوده. دین و سیاست را می آمیخته .ازهرباغی شاخچه یی می ربوده ودر هر چمنی زیر مخمل ابریشیمین حدیث وآیت خاری میکاشته.آموزش این هنر ازبرکت رکاب بوسی خاندان شاهی، آنگاه که امامت دزدان وچپاولگران ارگ نشین را میکرده،رقم خورده است.ملای با درایت را صواب نشاید که در گوشه ای قصر، مهجور بماند.این تدبیر خاندان سلطنتی بود.فرستادنش، به دورها، به بغلان- “پلخمری “.آنزمان سیاست «ناقلین» هم بر مردم سمت شمال با تبهکاری بیداد میکرد. میر اکبر خیبر کمونیست ره به خانه اش برد و داماد شد.که غلام مجدد با اندیشه ی سوسیالیزم علمی آشنا شود. جناب غلام مجدد به اندیشه ی بیگانه پیوست که هزاران هزارجوان میهن رادرگرداب متلاطم همان ایدیولوژی نا آشنابا خود فروبرد. در پانزده سالگی با غرزی در یک حوزه ي حزبی در جمع همین نسل برباد رفته ودرخون تپیده ی دیروز پیوستم.در نخستین گردهم آیی حزبی، پرخاش های نرم وتوام با حرمتم دربرابرفرید احمد مزدک،بخاطر عضویت فضل الحق لایق بود.دران زمان که هنوز نو جوانی بیش نبودم،شوردگرگونی وپرخاشگری درخونم غلیان داشت.همان حزب و شاخه ی پرچم را، راه نجات میدانستم. حزب را مانند کعبه که برای مسلمانان ،منزه ازهرخطاوگناه است، جایگاه نخبه ترین وشایسته ترین فرزندان میهنم، پنداشتم.جنگم با مزدک، تقدیس همان حزب بود . مزدک با هوشیاری و کاردانی ویژه، موج دلهره ام را با خشوع و خضوع آرام میکرد و دم از تن بر نمی آورد. منی، ناکرده کاروساده لوح نمی دانستم که فضل الحق پسریکی ازتیکه داران برجسته حزب مارکسیتی-لنینیستی طرفدارشورویست.لایق نام بزرگ ونشان ماندگاراست ودراعتماد کی جی بی شوروی،برخاسته از یک قبیله ی بزرگ. کسی نبودبه من حالی کند که : سرت را با تنه ی فیل میزنی. زمان گذشت ولایق تاج شاهی باحیله ونیرنگ برتارک “امین ” گذاشت. هنوزخُمارقدرت ازسروبررفقا،نپریده بود که: دست های ناپاک وجفا،از درون آستین پرچم بیرون آمد پرچمی ها زیرشلاق و ضربه شدند. منطق لایزال انسانی،حکم میکند که هزاران رفیق وهمرزم این پدروپسر،بدست های مبارک خود شان می بایست جوخه جوخه، به پایه ی داروبه رگبار مسلسل های دیکتاتوری امین- لایق،فرورفته باشند وخانواده های نسلی به خون غلطیده ،هنوز هم به دیدار گمشده ها، چون بسمل؛ در خون تپیده باشند. اینجاست که نواهای اغوادرپشیمانی ازاعمال دژخیمانه ی اهریمن گوش فلک راکر میکند؟ اندی نه گذشت که امین وظایف لایق را انجام شده واستفاده ازین شاعرگرانمایه رامرفوع دانست. او را به دستورنمیدانم کی؟ جهت اجرای برنامه های بعدی به زندان فرستاد. ولی سازمان خلقی جوانانش ،غرزی لایق را برای بدام افگندن بیشتر پرچمیان،نگه داشت.وقتی ششم جدی شد، رهبری جدید ح د خ ا ،از روی ناگزیری و مصلحت ،مدارا را برخشونت ترجیح داد. بدون بازخواست و خونخواهی بخش بزرگی از جنایتکاران خلقی و پرچمی های فرصت طلب وشریک جرم، منجمله جناب لایق را دو باره به کرسی نشاندو حق بهترین فرزندان کشور میهن را بیرحمانه بر گلوی همین انگل ها ریخت، که جفای بزرگ تاریخی ای بیش نبود. بازهم شانه های ماتوده ها ماندوحمل کاروانی ازمیراث شوم جنایتکارهاوخون آشام های تاریخ . جناب فضل ا لحق،درآوان جنگ و بغاوت که تحفه ی نیرنگ پدر برجنبش و مردم بود؛به «کشوربیگانه » در امان از گزند روزگارزیر نام آموزش به استراحت و معیشت شد . آنزمان ، این «بیگانگان» و نعمت های شان چه کیف آور بود و لذت بخش!… ماماندیم ،خاک وخون درروستاها ودفاع ازانقلاب! پس ازختم شش سال، جناب فضل الحق که اکنون «غرزی لایق »شده بود با دیپلوم «بیگانه» و آموزش «بیگانه» ی مارکسیستی روسی ،بدون رعایت کمترین نورم های پذیرفته ی شده ی هیرارشی حزبی و دولتی آن زمان، برق آسا؛ در بالا ترین پله های موقف حزبی به سِمَت دستیار معاون حزب وطن دیسانت شد،آوانیکه هزاران شایسته های حزبی -دولتی ،غیرحزبی ها ومخالفین؛ یا زندانی بودند یا در فقر خانمانسوز بیکاری می سوختند و یا هم قربانی شده، رُخ بر نقاب خاک کشیده بودند. بدینگونه برای رهبری تازه ی (لایق-نجیب) «هم لعل بدست آمد و هم یار نرنجید». هم معاون حزب وطن، زیر نظارت شد وهم شهزاده درامان خدا… بازهم احمد بی نوا ماند ودوران طولانی، شاق و فرساینده ی دفاع ازوطن بسان هزاران احمد و محمود دیگر… آنگاه که یگانه تکیه گاه این لمیده ها برکرسی قدرت باد آورده به نشیب شد، لایق بزرگ بیشتروپیشترازهمه جهت استمرارقدرت نهانی تبار خویش؛ حاکمیت را دودست به برادران سکه و تنی شان ” مجاهدین- اشرار” تسلیم کرد، خود،با خاطرآرام غنود برزیرسایه ی «چتر»امپریالیزم! جالبتر اینکه همین ها بیشترازدیگران درتطمیع فساد گسترمشاوران روس،پیشاهنگ بودند و صدای مبارزین راباتحریف به مشاورین واداره ی خاد، درگلو خفه می ساختند.این ها بودند که باسرودن اشعار انقلابی ،حضور نظامی روس را توجیه بوقلمونی انترناسیونالیزم میکردندو بی رحمانه بردهن معترضین میکوبیدند. اکنون چگونه میتوان به حرف وعمل چنین افراد، ساده لوحانه دل بست واعتماد کرد ؟ واما: درین جاهدف چنین است که درنگی بربررسی ازفحوای دُرسفته ی نویسنده داشته باشیم: غرزی درین مقاله می فرماید: -«…از نام آن هزاران برباد رفته و به خون غلطيده فرياد ميكشم.» ندانستم که جناب لایق به نمایندگی ازنام کدام نسل فریادمی کشد؟ از نسل بر باد رفته که بخشی ازان به تدبیر پدر گرامی و شوهرعمه ی ایشان میراکبرخیبربه چنین سرنوشت رقت بار،آغشته شد؟ باز می خوانیم: -«من اما،صداى خفه شده ى نسل خود را به گوشهاووجدانها ميرسانم …» مگر، این گوش ها در زمان قدرت کر بودندووجدانها خفته؟ مگر وجدان ها،از نابودی جوخه جوخه رفقای پرچمی و هموطنان بی طرف و با طرف در شکنجه گاه ها، تنها پس از سقوط حاکمیت بیدار میشوند؟ مگر درهنگام قدرت، شاهد بر بادی وطن،نابودی یک نسل، در سه رژیم: امین- لایق، کارمل لایق و نجیب -لایق نبودید؟ آنزمان این وجدانهادر کدام بسترزروزور خوابیده بودند؟ چه وجدان های دیر خوابی؟! مگر همین حال پدر گرامی شما یکی از اهرم های اساسی استشاره ی نهانی رژیم جهادی وابسته به پاکستان-عرب ودرخدمت آنها نیست؟ ازین گوشه، منحیث منجی یک نسل غرقه در مرداب فوندامنتالیزم خوان باروت ،بازنگری چه سود؟ غرزی می گوید: -«… به هر چه تزويروناپاكى ونامردى نفرين جاودانه مى فرستم؛» جناب غرزی چه شد که ناگه از صفات عجین در تار و پود پدر یک سره دل گرفتید و ازو نفرت می کنید؟ اگر چنین است؛ آفرین! بر شما. نویسنده درجای دیگر می فرماید: -« …جنگ بالای مقام خدایی ؟» خوش گفتید ودُرسفتید.جنگ پس پرده ونامشهود درهررژیم .ای وای، با اینهمه خدنگ نیرنگ که سینه ی توده ها را شگافت و به خون غلطاند،این مقام ملکوتی و رویایی ازلایق نشد که نشد . وجیزه ی غرزی: -«پای بیگانه بر گلیم مظلومیت مردم؟» شما غرزی خان، منحیث غلام خانواده ی حضرت ها ومجدد ی ها ندانستید که کشوری بنام افغانستان با نامش بدست همین بیگانه ها “عرب ، روس وانگلیس ” به کمک مجددی ها بنا شده؟ دیگر شمله ی افغانی، غرورملی و بیگانه ستیزی یعنی چه؟ این مضحکه: -«و من فقط از همین مکتب به یاد دارم وبا الفبای همین مکتب به جنگ زندگی شتافتم و چه بیهوده شتافتم… -نخست، شما و همگنان، بیهوده نه که همچو جوکی چسپیده در شاهرگ گلوی حزب، تا موی رگ های پیکرش را بسوز و التهاب آورده بودید. دوم، کدام مکتب ؟ همان مکتب داراسنگ و دهرمندر؟ مکتب دخترانه وآزارواذیت زنان ؟که جوانی تانرا در پایش گذاشتید؟ آغاغرزی! اگرشما یک مقوله ازمکتب فلسفه، که مارکسیزم جزء آنست، میدانستید چنین ناله وفغان سر نمیدادید .مگر میشود با مکتب گریزی، مکتبی آموخت ، آنهم فلسفی؟ بازهم از کودک سیاسی می خوانیم: -«…نفرین شدگان همان ایدیولولو ژی نا آشنا؟» -« ایدیولوژی مقصودوآشنا برایتان شاید همان دست بوسی وغلام شدن برای مجددی هاباشد ؟ سنت و فرهنگ دختر فروشی و «بَد» دادن وبعد سرنای پُف کردن ؟ انتقام و تفنگ «دز» کردن؟ آیا آیدیولوژی خودی برای شما همین است؟ هرگاه برای شما این اندیشه ها نا آشناست ، کارل مارکس یک نام پر ابهت در فلسفه، اقتصاد ، جامعه شناسی ،روانشناسی وپوبلیسیزم ،سوا از سیاست است. «ایدیولوژی» مال بشریت است ؛مرز ندارد.من بیگانگی ای دران نمی بینم. شما با شیوه های ولونتاریستی ،سنتی، ایگویزم، قومی ،بانابخردی و بازاری به آن مینگرید. مگراندیشه های مولانای بلخ ،سعدی و حافظ شیرازی، خیام… ازان سوی آب ها، برای غربی ها بیگانه نیست؟ فلسفه ی فارابی «معلم ثانی»،ابن رشد،ابن سینای بلخی و مولانا، امروزه به زبان ها؛بویژه انگلیسی وفرانسوی ترجمه نگردیده.؟ سروده ی : بنی آدم اعضای یک پیکرند…آذین دیوار کاخ ملل متحد نیست؟ مگرمارکسیزم خوارتروذلیل ترازفرهنگ خشونت وایگوییزم امین-لایق یا جهاد ملاهاو مجددی هاست؟ جای دیگر می خوانیم: -«…و اما درسهاى ستيزه و تندى همان “مكتبِ” ماکسیزم هنوز بر وجدانها سنگينى ميكند…» جناب غرزی، درس های ستیزه وتندی مکتب مارکسیزم ، خود خواهی رهبران نابخرد خلقی- پرچمی های تسلیمی به جنگ مقام”خدایی” است. باز می خوانیم: -«از دام تزويروفريب براى جاودان رهيده ام» چنین است که فرمودید؟ آیا ازدام تزویررهیده اید؟ آیا واقعن ازخوان پدرببریده اید ؟ حال یک پرسش از جناب غرزی: – آیا همین کوتاهه، نقد شماست از چهار دهه ی بحران زا؟ – بلاخره ندانستم که هدف و منظور ازین تشتت فکری ،آخرین نردبان سقوط و اُفت اندیشه ( اندیشه یی که هیچگاهی شکل و محتوای مشخص نداشته) ، چیست؟ خود به کجا می روید و این لشکر بی سرباز گمگشته در آبنای تخیل را بکدام ساحل نجات، پیامبر گونه داعی میشوید؟ مکتبی از خود ایجاد کرده اید ؟ ببینید، مگر این شیوه ی تفکر، جفای بزرگ در حق آن مرد هشتاد ساله که بیشترین عمر خویش را در پس اندیشه های مارکسیزم- لنینیزم ،پنهان بوده، هزاران جوان وطن را درین راه انباشته ؛ نیست؟ جناب غرزی، این بیان که امید درحال مستی از قلم شما نه تراویده باشد،باید بگویم: بگذارآن شاعروارسته مارکسیست تنها بارکفاره وَزمِین این همه نا بکاری ها را خود بردوش کشد، تا پسرش . بگذار چنین داوری ها رابه پیش داور اندازیم. در پیشگاه مردمی که قربانی داده اند.رنج بردند وهنوزهم کمرشان زیربارآن فلوته بازی های رهبرانیکه تنها به «مقام خدایی» اندیشیده اند، خمیده است… نسل جوان،بر مصداق مَثَل « آزموده را باز آمودن خطاست.» برشما باورمند نخواهند بود. این نوشته فیشنی، شاعرانه، فانتیزی وفریبا ست.کاش این متن زیبا ،نشان از چل و ول روزگار نداشت. مرا زخیر تو امید نیست شر مرسان. نمک مباش و نشتر نزن بر زخم خونچکان ما … امروزه درمیان توده های وسیع وطن ،صفوف و فرماندهان مجاهدین اعتقاد راسخ مایه گرفته که: جنبش چپ کشور، بهترین و شایسته ترین گزینه برای رهایی کشور را ازسیه روزی وطن بود.بغاوت وشرر، برهه ی شگوفایی را ،با لهیب باروت و خون همراه ساخت و جام تلخ خبط آن را به کام مردم کرد. لایق ها هنوزهم ازدرک نبض زمان ومکان به فرسنگ ها عقب افتیده اند و یا نمد پشمینه بر دیدگان فریبگر گذاشته اند. شما میخواهید با این شگرد ها و خم و چم رفتن ها از مجرای روحانیت وازدرون جنبش چپ، زیر نام ،نو گرایی، آب به آسیاب دشمنان طاغوتی مردم بریزید ودر همسویی«بیگانگان» ،اندیشه های بهی خواهانه ی فرزندان وطن راهنرمندانه بی اعتبارسازید.

ويژگيها و اشتباهات تاريخی در« نگاهی به تاريخ ح.د.خ.ا. »کتاب عبداقدوس غوربندی

ع. ق. غوربندی ، کتاب « نگاهی بتاريخ ح. د. خ. ا. » را در فضای باز سياسی اروپا ، بدون ترس و بيم از توطئه ها ، تفتيش عقايد ، ارعاب و اختناق دوران تک حزبی و تک صدايی بهنگام مهاجرت و دوری از وطن در جرمنی نوشته اند. دراين اثر تجارب زندگی ، کار و مبارزهً سياسی و سازمانی و خاطرات تلخ و شيرين ق . غوربندی بازتاب يافته است.
باساس روايات بزرگان خردمند ما چه بسا که اين برخورد های انسانی موجبات دوستی ، نزديکی و خويشاوندی ميان خانواده های متخاصم ميگرديده است. ضرب المثل « خون با خون شسته نمی شود » يا « خون را با آب بايد شست نه با خون » از عمق فرهنگ زبان روان اجتماعی ، ملی و اخلاقی مردمان عاقل ما سرچشمه گرفته است.
ريشهً اين ميراثهای فرهنگی ، ادبی و سنن پسنديدهً ملی و اخلاقی ، در ما کهنسالان ملاحظه کار و محافظه کار هنوز هم زنده است و اين ارزشهای مردمی ريشه دار، درخصايل و روان ما کاملا خشک و سست نشده است. گذشته ازاين ميراثهای شايستهً فرهنگی و مردمی که بايجاز کامل تذکار يافت ، مناسبات ببرک کارمل با من هيچگاه خصمانه نبوده و جنبه شخصی نداشته است . اختلاف نظرات ما ، غالبا جنبه های سازمانی يا سياسی داشته است نه قومی ، منطقه ای و ملی وغيره. برطبق اساسنامه حزبی هر عضو حزب حق داشته است که قبل از اتخاذ تصميم نظريات مخالف يا موافق خود را آزادانه بيان کند و از تصاميم اکثريت و دموکراتيک پيروی نمايد. همانگونه که رفيق سلطان علی کشتمند در خاطرات خويش بوضوح نوشته اند ، تصادفا من هيچگاه نظريات مخالف خود را در جلسات حزبی پنهان نمی کرده ام، گهگاه نظر و رأی مخالف خود را در پای مصوبات دفتر سياسی می نوشته و امضاء ميکردم. بگونهً مثال باری جناح سيطره جوی ملی ما « قادر آشنا » وچند تن ديگر را بعضويت کميته مرکزی نامزد کرده بودند. مگر من استاد خليل کوهستانی را شايسته وواجد شرايط عضويت کميته مرکزی می پنداشتم. استاد خليل کوهستانی دارای سابقهً درخشان تحصيلی ، کار ، مبارزه ، سخنور خوب و دارای خصايل و آگاهی ملی و اجتماعی و شخصيت شايسته با کفايت و پرهيزگار حزب ما بود. نظر مخالف خود را در پای مصوبهً قادر آشنا و چند تن ديگر نوشتم و سپس از دفتر سياسی استعفا کردم. و ازاين کردهً خويش پشيمان نيز نمی باشم زيرا شاغلی آشنا در حال حاضر در سراشيب واپسگرايی لغزيده است. اما زنده ياد استاد خليل کوهستانی به علت بيماری دشوارعلاجی که در زندان پلچرخی دولت نجيب الله به آن مصاب و نيمه جان شد در بيمارستان کشورهند جان سپرد. و در دل و دامان وطن و مردم حق شناس خويش جاودانه شد. روانش شاد باد !
همچنين خوب بياد دارم که روزی ببرک کارمل ، دريک جلسهً بزرگ رهبران حزبی و دولتی ( در قصر صدارت ) در بارهً نقش کادر های محلی و ملی و ضرورت استفاده از آنان سخنرانی کردند. سخنان ايشان اصولی ، دقيق ، صحيح ، انتقادی و هيجان انگيز بود. با کف زدنهای اشتراک کنندگان جلسه استقبال و تائيد گرديد. مگر در صبح فردای همان سخنرانی جالب انجنير شريف منشی کميته ولايتی کابل بحيث منشی کميته ولايتی بلخ تعيين و مصوبهً او تنظيم شده بود. در پای مصوبهً دفتر سياسی نوشتم که از کادر های محلی ولايت بلخ استفاده شود. و با يک رای مخالف امضاء کردم. تصادفا در چاشت همانروز در نزديکی قصر گلخانه ارگ با ببرک کارمل رهبر حزبی و دولتی مواجه شدم. با لحن شکوه آميزی از من پرسيدند که « باز چرا رای مخالف خود را با خط نستعليق نوشتی ؟ » در پاسخ ايشان بيدرنگ و بيباکانه گفتم که : « رفيق کارمل ، بجای سه ساعت تمام سخنرانی ، لطفا فقط يک دقيقه عمل کنيد… » با شنيدن اين پاسخ هر چند باب طبع ايشان نبود ، با يک زهرخند ساده از من جدا شدند. خدا او را بيامرزد که با وصف مخالفتهای طولانی ، متقابل و فرکسيو نی ، دوسيه برايم نساخت و مانند خلف خويش ازمن انتقام نگرفت. مرا بدنام و هيچگاهی تحقير ، محکوم به اعدام و يا برای مدت درازی زندانی نکرد. و ازمقام های حزبی و دولتی عليه من استفاده غير قانونی و توطئه آميز بعمل نياورد.
ثانيا : در ظهور و زوال ح د خ ا از بيان گستردهً مبارزات درون حزبی و فرکسيونی ، انشعابات و عوامل انشعابات پياپی قصدا و آگاهانه ، در آن لحظه هائيکه طالبان ظلمت در هردو سوی خط استعماری ديورند نفوذ گسترده داشته اند ، اجتناب کرده بودم . چون در آن شرايط اختناق ، ارعاب و ترور ( 1997 م) در پشاور طرح اين مساله غير مبرم به اتحاد ووحدت نيروهای پراگنده صفوف و کادر های حزبی هيچگونه مساعدتی نمی توانست برخلاف ذکر و افشای نامهای فعالان سياسی حزبی از سوی دستگاههای جاسوسی طالبان و حاميان بين المللی آنان ميتوانست مورد استفاده قرار بگيرد. به نظرم اين کوته قلمی به سود نيروهای پراگنده حزب دموکراتيک خلق افغانستان بوده است و مصلحت جويانه.
ثالثا : استناد موثق حزبی ايکه بايد برپايهً آنها زمينه ها و عوامل اختلافات و انشعابات تحليل و ريشه يابی تاريخی و اصولی و مستند ميشد ، بهنگام چاپ « ظهور و زوال ح. د. خ. ا . » در دسترسم نبود و بخشی از آنها باحتمال قريب به يقين بدستور رهبران جوان و نا عاقبت انديش حزب وطن ، بهنگام تفتيش منزلم از سوی کارمندان وزارت امنيت دولتی چپاول و غارت شده بود . اين مطالب و ياداشتها و اسناد حزبی و دولتی تاجائيکه بقلم سارنوال اختصاصی در « جريده هفته » افشا شد ، درست چهل سند موثق و تاريخی حزبی و دولتی محرم بوده است. اين اسناد حزبی و دولتی و ياداشتهای شخصی غالبا بدوران حضور و نفوذ قشون شوروی تعلق داشته است.
اسناد موثق حزبی ، ياداشتها و برداشتهای با ارزش تاريخی ديگری نيز وجود داشته است که تا آنزمان در آتش جنگهای داخلی و تجاوز بيگانگان بنياد گرا و مزدوران استعمارنسوخته بود. و از دستبرد ادارهً طالبان و راکتهای تنظيمهای بنياد گرا و ارباب غنايم ، ببرکت هوشياری فرزندان مردم ما ، مصئون مانده بود. اما آن اسناد نيز بدلايل کنجکاوی های بيمزهً ادراهً جاسوسی طالبان بهنگام نگارش ظهور و زوال حزب دموکراتيک خلق افغانستان ، در دسترس قرار گرفته نميتوانست.
اين مطلب نيز لازم به ياد آوريست که برای دسترسی به يگانه تصوير تاريخی کنگرهً اول جميعت دموکراتيک خلق افغانستان ، نزديک به شش ماه ، کار چاپ ظهور و زوال ح.د.خ. ا. در شرايط بسيار دشوار اختناق و ترور در پشاور بتاخير افتاد. از تعدادی از رفقای کابل ، مهاجران اروپا و کشور های همسايه ، ضمن گسيل نامه ها و مکالمات تيلفونی ، بار ها تقاضا کردم که تصوير تاريخی کنگرهً اول ( کنگرهً موسس ) جميعت دموکراتيک خلق را در دسترسم گذارند. مگر از« هيچ کلوخی آتش برنخاست » . سرانجام خانم پير ، فداکار و دختر دهقان ديار خود را که بعلت غفلت من و فرزندان با سواد خويش ، شور بختانه از نعمت سواد بی بهره مانده است ، بايکی از نزديکانش به وطن فرستادم. تصوير يادگاری اول جنوری 1965 م را با شناختی که از رهبران حزبی و دولتی داشته است از لابلای انبوهی از تصاوير بدست آورد و آنرا در يک کارتن ظروف پلاستيکی جابجا پنهان کرده و با قبول هر نوع خطر احتمالی با هزاران تشويش و اضطراب به پشاور انتقال داد. نفرين بمردان خشک انديش و اداره های کهنه گرا حق ناشناس و نيروهای زن ستيزيکه زنان با استعداد وطن ما و جهان ما را از حق سواد ، تحصيل ، فرهنگ ، هنر ، کار ، اداره ، سياست و از حق زندگی ازاد محروم و در تيرگی قرون وسطايی نگهداشته اند وهنوز هم مانند حضرات واپسگرای عصر جاهليت ، لجوجانه از تبعيض جنسی دفاع ميکنند. همچنين با سپاس فراوان بايد ياد کرد که مصارف انتقال اين تصوير تاريخی کنگرهً اول را ، عزيز آماج يکی از معلمان و خدمتگزاران پرسابقهً معارف افغانستان از کشور هالند و از دياران غربت برايم فرستاده بودند. بهر حال اگر از گزند بلاهای زمينی و آسمانی مصئون بمانم و شرايط بازگشت آبرومندانه وطنداران ، مهاجران و خانه بردوشان ميهن مساعد شد و فضای باز و دموکراتيک در کشور زخمی ما ، ايجاد گرديد و طاعون طالبان ظلمت و تمامی پاسداران سياهی ها و مراکز پرورش ترويزم و توليد مواد مخدر در هر دو طرف نوار مرزی مهار ، تار و مار و ريشه کن گرديد وبقايای طالبان در نتيجهً مقاومت عادلانهً ملی جبههً متحد و تمامی ميهنپرستان کشور مجبور به عقب نشينی و طرد و دفع شدند. اين خواست ووصيت زنده ياد ق. غوربندی نيز با دسترسی باسناد حزبی و دولتی قبل و بعد از حاکميت حزب دموکراتيک خلق افغانستان درآغوش پرمهر وطن و درخاستگاه تمامی رويداد های تاريخی و مبارزات پرافتخار ملی و اجتماعی صاحبان و مدافعان واقعی وطن بدون لحظه ای غفلت برآورده خواهد شد. و بامرتاريخ و مبارزه و جوشش دوباره ومجدد نيروهای ملی و دموکراتيک جامعه « کوتاه قلمی » صورت نخواهد گرفت.
تجارب کار ، زندگی و مبارزات آگاهانه نسلهای گذشته ، در دسترس مبارزان نو انديش ، نوجو ، نوخواه و نو آوران افغانستان مستقل ، متحد و دموکراتيک فردا قرار خواهد گرفت.
آرزومندم که اين معلومات بسيار موجز پاسخهای روشنی بانتقادات زنده ياد ق . غوربندی و همفکران ايشان باشد. و بخشی از پرسشهای بگفتهً ق. غوربندی « مجهول » درون حزبی ، کم و بيش « معلوم » گرديده باشد. و روانشاد ق. غوربندی ، باميد تامين عدالت اجتماعی و ملی ، تامين دموکراسی ، استقلال کامل ملی ، آزادی و استقرار صلح پايدار در افغانستان و جهان ، باروان آرام و دور از کشمکشهای خونين و اتهامات حضرات مفتشين عقايد ، در سرزمين بنياد گذاران انديشه های مردمسالاری بخوابند ، و بااين حقايق اطمينان محکم داشته باشند که علی الرغم تصور همزنجيران سيطره جوی ملی و سياسی ايشان تا روز حشر و پيدايی و گرفتاری « دجال » در آنسوی مرز استعماری ديورند براساس تعهديکه در کنگرهً اول ح.د.خ.ا. سپرده ام در بحر ، برو فضا برضد وطن و ديار نازنين « قهارعاصی » و ديگر شهدای وطن خيانت نمی کنم. و در « تلک خرس » نيفتاده ام ، در دام ، و طلسم شياطين خورد و بزرگ منطقه و مرداب پرورش طالبان و بنيادگرايی هيچگاهی گرفتار و بسته نشده ام. چونکه در دامان کوه پايه های بلند تر از پرواز عقابهای تيز بين وطن آشيان داشته ام و چشم بجهان گشوده ام.
همچنين ق . غوربندی دراين اثر خود نوشته اند که گويا « سردار محمدداود از سازمانهای نظامی جناح خلق و پرچم و فعاليتهای سياسی آنان غافل بوده و فيض محمد شهيد و تعدادی از اعضای شاخهً نظامی فرکسيون پرچم براساس روابط شخصی و به شيوه های بسيارپوشيده به سردارمحمد داود معرفی شده بود.» در بارهً اين تصور ايشان بايد توضيح کرد که : درپايان هفتهً اول قيام هفتم ثور 1357 خورشيدی از سوی رئيس دولت در راس کميسيونی موظف شدم که اسناد « مصئونيت ملی » سردار محمد داود را بررسی کنم و فهرست آن تعداد اجنتهای « مصئونيت ملی » را ترتيب و برهبری بسپارم که در داخل شاخه های نظامی هردو فرکسيون راه يافته بوده اند.
لازم به تذکر است که اسناد اشد محرم را قبلا از الماری های فلزی دفتر رئيس « مصئونيت ملی » حفيظالله امين بدست آورده بود و در دسترس کميسيون موظف قرار داده نشد . اما نامهای کارمندان دولت ، ضابطان و افسران پائين رتبه سازمانهای نظامی حزب د. خ. ا. دراسناد دستگاه اداره مصئونيت ملی با علامت سرخ و باين شکل ( ) باحتمال قريب به يقين از سوی شخص سردار محمد داود نشانی شده بود.
ـ هر عضو دفتر سياسی و رهبران خلق و پرچم و مسئولان شاخه های نظامی زير کنترول دايمی و منظم بوده اند و فعاليت های روزمرهً آنان حفظ و در دوسيه های جداگانه نگهداری ميشده است.
ـ در تمام شاخه های نظامی حزب دو عنصر و نماينده نفوذ يافته شناسايی شد که اتفاقا هردو از سوی رهبران بخش نظامی در آن سازمان نفوذ کرده بودند يکی به شاخهً نظامی خلق و يکی به شاخهً پرچم پيوند سازمانی داشته است.
خلاصه خلاف تصور ذهنيگرانهً ق . غوربندی با اطمينان محکم ميتوان گفت که دستگاه « مصئونيت ملی » سردار محمد داود ، از فعاليتهای تشکيلاتی خلق و پرچم در اردو غافل نبوده است.
به نظرم سردارمحمد داود با اين« تجاهل عارفانه » خواسته بود تا از انرژی و امکانات آنان نخست برای تقويت قدرت سياسی خود استفاده کند و سپس آنانرا شناخته از اردو ، قوای مسلح و مقامات کليدی دولت شکار ، تصفيه ، برکنار و بی نقش نمايد.
سردارمحمد داود ، بعد از تصرف و تمرکز قدرت و سرکوب خونين ميوندوال ويارانش ، سازمانهای بنيادگرای اسلامی و ديگر محافظه کاران و همچنان گرفتاری رهبران سازا به بدعت تاريخی اشراف منشانهً ديگری نيز پرداخت. عبدالحميد محتاط ، پاچا گل وفادار ، فيض محمد شهيد ، داکتر حسن شرق ، اسدالله سروری ، عبدالقادر هراتی ، محمد اکبر مقصودی وديگر نردبانها و زينه های که او را به اوج قدرت رسانيد بودند يکی بعد ديگر از مقامات کليدی دولت و از اردو برکنار ، بی نقش ، نظربند و بنام سفير بخارج تبعيد کرد. و اسباب زوال خود را خود بدست خود زير فشار جناح راستگرای دولت مهيا ساخت. اميدوارم که جناب کرزی صاحب اين اشتباهات سردار محمد داود را تکرار نکند.
اين نکته نيز لازم به تذکر است که « تجاهل عارفانه » سردار محمد داود در مقابل شاخه های نظامی خلق و پرچم ، اهداف جلب همکاری اقتصادی ، تخنيکی و فرهنگی اتحادشوروی و کشانيدن غرب بيک رقابت صلح آميز را نير در برداشته است. چنانچه هنگاميکه مساعدتهای دراز مدت شوروی بافغانستان خلاف توقع سردارمحمد داود کاهش يافت . او نيز بسوی اقمارمنطقه يی گنجبران جهان عقرب سياست خارجی خود را به آهنگ شتابنده تغيير داد و تعقيبات پوليسی خود را برضد شاخه های فرکسيونهای خلق و پرچم افزايش بخشيد و سرانجام قربانی سياست دو پهلوی خاندان خود گرديد.
اين مطلب نيز بايد توضيح شود که قبل از وحدت 12 سرطان 1356 خورشيدی داکتر زيری و کريم ميثاق موقتا مسئوليت رهبری شاخهً نظامی خلق را داشته اند نه من. اين اشتباه تاريخی نيز بايد در چاپ دوم کتاب « نگاهی بتاريخ ح.د.خ.ا.» تصحيح گردد.
همچنان وحدت فرکسيون« خلق » و « خلق کارگر » بروز سوم عقرب 1349 در جريان يک تظاهرات مشترک خيابانی اين دوشاخهً حزب دموکراتيک خلق افغانستان با قرائت پيام من از زندان قلعه کرنيل دهمزنگ توسط شهپرشهيد و بيانيه تبريکه داکتر شاولی و صدور قطعنامهً مشترک دربارهً رهايی زندانيان سياسی حزب دموکراتيک خلق افغانستان ، در دوران «دموکراسی تاجدار » در پارک زرنگار اعلام گرديده بود، نه همانگونه که ق . غوربندی نوشته اند، دردروان جمهوريت سردار محمد داود.
ازپژوهشگران محترميکه کتاب « نگاهی بتاريخ حزب د.خ. ا. » اثرعبدالقدوس غوربندی را در دسترس خود داشته باشند صميمانه تقاضا ميشود تا همه اين حقايق تاريخی را ، در پاورقی های کتاب مذکور تصحيح و ياداشت نمايند.
بيان اين مطلب اضافی نيز ضرورت دارد که زمينه های وحدت سازمانی و سياسی اين دوشاخهً جميعت دموکراتيک خلق توسط اينجانب و دوکتور زيری بعد از مباحثات طولانی با نور محمد تره کی شهيد ، شهپر شهيد و سيد عبدالحکيم شرعی ، در زندان قلعهً کرنيل دهمزنگ مهيا گرديده بود.
ـ دربارهً عامل يا عاملان قتل و ترور مير اکبر خيبر، افغانستان شناسان ، تحليل گران سياسی ، مؤرخان ، خاطره نويسان خارجی و داخلی از جمله سيد قاسم رشتيا ، جنرال نبی عظيمی و ع .ق. غوربندی و صباح الدين کشککی حدس و گمانهای زده اند که تمام اين حدس و گمان ها جنبهً تبليغاتی و سياسی دارند. مگرحقيقت اين بوده است که تا کنون هيچ حلقه ، سازمان و گروه سياسی داخلی و خارجی مسئوليت اين قتل و ترورسياسی مرموز را بعهده نگرفته است.
مقامات امنيتی جمهوری دموکراتيک افغانستان بويژه داکتر نجيب الله از شاگردان مخلص ووفادار مير اکبر خيبر بوده اند و اين ترور مرموز را يا کشف نتوانست يا آگاهانه پيگيری نکرد. ق . غوربندی بعلت همين سکوت و « سکوت معنی دار! » داکتر نجيب الله و دستگاه امنيتی جمهوری دموکراتيک افغانستان در دوران حضور و نفوذ شوروی ، چنين حدس و گمان ها زده بوده اند که گويا ببرک کارمل و دستگاههای شوروی همان زمان عاملان قتل و ترور مير اکبر خيبر بوده اند.
اما به نظرم اين اتهامات و حدس و گمانها بيشتر جنبه های انتقامجويی تبليغاتی و تلافی جويانه دارد تا دلايل و قراين صريح جرمی. بهمين دليل نميتوان تمامی اتهامات مخالف و مختلف و حدس و گمانهای خاطره نويسان ، تحليل گران و تاريخ نگاران معاصر کشور را موجه دانست و بصحت آنها باور کرد.
دلايلی که ميتوان داوری ق . غوربندی را يکجانبه جلوه دهد همانا اين حقايق تاريخی است که :
نخست اتحاد شوروی آنزمان در حريم امنيتی خود بيک افغانستان مستقل ، غير منسلک و صلحدوست علاقمند بود.
ـ و استقرار دولت چپگرا ضعيف و طرفدار مسکو را بسود صلح و امنيت افغانستان ، در حريم امنيتی اتحاد شوروی نميدانست.
ـ اتحاد شوروی به حفظ مناسبات همزيستی مسالمت آميز با دولت جمهوری سردار محمد داود و انکشاف موزون اين مناسبات در کنار شوروی اهميت استثنايی قايل بود . و در موقعيتی قرار نداشت که خود را به آبهای گرم برساند.
شوروی هيچگاه با صدام حسين و شاهنشاه جابر ايران که رهبران حزب کمونست و حزب تودهً ايران را بدار زدند سرکوب خونين و زندانی کردند مناسابات عادی سياسی ، تخنيکی و اقتصادی خود را بر هم نزد.
درافغانستان نيز هرگاه چنين وضعی پيش می آمد شوروی بدون ترس از اشتباه در امور داخلی دولت سردار محمد داود مداخله نمی کرد و مناسبات سياسی خود را برهم نمی زد. شوروی بدرستی ميدانست که اگر در افغانستان موازنه قوای بين المللی بويژه توازن و تعادل بين شوروی و امريکا برهم بخورد افغانستان به کانون جنگ وبه بستر تشنج بين المللی و بيک گره گاه تضاد های حاد منطقه يی و جهانی مبدل ميگردد.
اتحادشوروی خلاف نوشته های قلم های مزدور دوران جنگ سرد ، در قيام هفتم ثور هيچگونه نقش آشکار و پنهان نداشته است و اين حقيقت ، روشن بوده است که اردوگاه سوسيالستی و سرمايه سالاری هر دو با يک قضيه انجام شده و با يک تند ، پيچ سياسی و رويداد کيفی نوين تاريخ در کشور ما مواجه گرديده بوده اند. روی اين حقايق تاريخی شوروی به قتل و ترور مير اکبر خيبر و بی ثبات کردن دولت سردار محمد داود از ريشه مخالف بوده است بويژه که حزب اسلامی حکمتيار و جميعت اسلامی ربانی فعاليتهای قهر آميز و خرابکارانهً خود را قبلا از قلمرو پاکستان و به کمک محافل بنياد گرای خاور ميانه عربی و پاکستان و جهان غرب آغاز کرده بوده اند.
به نظرم روايت جنرال قادر هراتی وزير دفاع و يکی از رهبران قيام مسلحانهً هفتم ثور 1357 خورشيدی بيش از تمامی حدس و گمانها بحقيقت نزديک تر بوده است. زيرا روايت جنرال قادر مستند ميباشد ايشان از دگرمن قاسم رئيس استخبارات قوای هوايی و مدافعه هوايی شنيده بود که شهيد مير اکبر خيبر بوسيلهً تروريست های حزب اسلامی ترور شده است. اين روايت با اين دلايل بصحت نزديک است که : دگرمن قاسم با غلام حيدر رسولی وزير دفاع سردار محمد داود روابط بسيار نزديک عرفانی داشته است. هردو مريد« پيرمجهول الهويه » کارته ولی شش درک و پيرو يک مرشد و شامل يک حلقه ذکر بوده اند. بسيار احتمال وجود دارد که تروريست حزب اسلامی وابسته به پاکستان از طريق پير و مرشد سردار غلام حيدر رسولی وارد اين حلقهً ذکر شده و زمينهً ترور مير اکبر خيبر را فراهم ساخته باشند. اين احتمال نيز دور از امکان نبوده است که ترور مير اکبر خيبر، بمقصد تفرقه افگنی ، ايجاد بذر بی اعتمادی و پراگندگی در صفوف حزب دموکراتيک خلق افغانستان و بی ثبات کردن وضع امنيتی کشور سازماندهی شده باشد و انگيزه ای برای حملهً ديوانه وار سردار محمد داود عليه رهبران حزب دموکراتيک خلق افغانستان بسود گسترش نفوذ سياسی و سازمانی احزاب بنياد گرای ساخت پاکستان ، عربستان سعودی و حاميان آنان ، در داخل و خارج کشورما بوده باشد.
ناپديد شدن ناگهانی پيرشش درک و گريز اين مرشد سردارغلام حيدررسولی به پاکستان اين قول جنرال قادرهراتی وزير دفاع ج.د.ا. را نيز تائيد ميکند. و در نهايت هيچ پرچمدار روشن بين منکر اين حقيقت شده نمی تواند که : شهيد مير اکبر خيبر ، نزديکترين همرزم ببرک کارمل و مبلغ برجسته فرکسيون پرچم و تکيه گاه نيرومند اماکم ادعای ببرک کارمل بود. کارمل هيچ سودی از ترور و قتل مير اکبر خيبر بدست آورده نمی توانست برخلاف با نبود خيبر موضع او درحزب واحد بويژه بعد از قيام هفت ثور 1357 خورشيدی ضعيف تر و متزلزل تر گرديد. با موجوديت مير اکبر خيبر ، سليمان لايق و بارق شفيعی از فرکسيون کارمل جدا نمی شدند و توازن مساوی دوجناح حزب برهم نمی خورد. پروسهً تحولات اجتماعی ـ اقتصادی به کندی نمی گراييد و امين اصولا قادر به تصفيه پرچمداران از مقامات کليدی حزبی و دولتی شده نمی توانست و در فرجام نظاميگران پاکستان و مولاناهای ديوبندی آن در مداخله ودخالت و صدور ضد انقلاب در قلمرو افغانستان باين عريانی موفق نمی شدند. و زمينهً تشديد اختلافات ميان نورمحمد تره کی و حفيظ الله امين فراهم نمی گرديد و رهبر سنتی و پايه گذار حزب دموکراتيک خلق افغانستان بعد از شکنجه های بيرحمانه به شهادت نمی رسيد و سر به نيست نمی شد. و اسباب نفوذ و حضور قشون شوروی ، صدور انقلاب و ضد انقلاب در کشور ما فراهم نمی گرديد و افغانستان به يکی از بستر های داغ جنگ ، ميان بازيگران بزرگ سياست جهانی مبدل نمی شد . و تا امروز دست بدست نمی گشت و در اين رديف نخستين کشور توليد کنندهً مواد مخدرجهان قرار نمی گرفت. در نهايت از فقير ترين ، پراگنده ترين ، محتاج ترين وسيه روز ترين کشور جهان بشمار نمی آمــــــــــد.

چهره وهویت سلیمان غلام مجدد لایق در کتاب فلیپ کاروین کارمندعالیرتبه ملل متحد!!!

کتاب “سرنوشت غم انگيز در افغانستان” خاطرات فيليب کاروين، کارمند عالیرتبه ملل متحد (معاون سياسی بين سيوان) در سال 1992 است که در آن از سقوط کابل و فرار نا فرجام دکترنجيب الله سخن می گويد. کتاب توسط حکيم سروری از انگليسی به دری ترجمه شده است و در سال 2005 در پيشاور چاپ شده است.
مطالبی زير از صفحه 121 تا 167 کتاب “سرنوشت غم انگيز در افغانستان” اقتباس شده است
15 اپریل 1992:
ساعت 07 30 صبح
عَونی بوتسالی (معاون اول بين سيوان) در جلسه صبحانه مرا مطلع ساخت که میدان هوایی بگرام شب گذشته تقریباً بدون زد وخورد به دست مسعود افتاده. بر اساس بیان ُکلنل لاوان مدافعه کابل یک استهزاء است .بیشتر از همه بگرام که یک میدان هوایی است اکنون به دست مجاهدین افتیده و اکنون آنان برای اولین بار قابلیت هوایی پیدا کرده اند. عَونی به ما گفت که نجیب امشب به ساعت 1230 ( نیم ساعت بعد از نیم شب ) تیلفون کرده و جلسه عاجل شورای بیطرف را تقاضا کرد و همچنان می خواهد که بینن عاجلاً اورا به طیاره با خود نشانده و ازکشور به صورت مصؤن به خارج انتقال دهد. با آن که کابل واقعاً بیدفاع است، اما زنده گی در شهر آرام است. کلنل ناولان از صحبت های پراگنده اعضای جلسه را برحذر داشت. او گفت ما باید به صورت دقیق و حسابی بدانیم که وضع در کابل به چه منوال است. او راپور اخیری را که در مطبوعات بین المللی به نام هرج ومرج در کابل نشر شده انتقاد کرد. بینن بایدامروز بعد از ظهر از اسلام آباد به کابل بیاید.
***
فعالیت در، دَور وبَرمن [ پیرامون من ] غیر واقعی معلوم می شود. همهء این صحبت ها در باره مصیبت از پایتختی است که در حال سقوط است. از میدان هوایی که تصرف شده، از خط دفاعی که وجود واقعی ندارد، از سر بازانی که از یک گروپ به گروپ دیگر الحاق می کنند، از سگهای دیوانه که شبها در جاده ها وٍل می گردند. دنیای کوچکی که از یک روز تا روز دیگر در آن گشت و گذار دارم کاملاً محفوظ و مصؤن معلوم می شود. از طرف افراد بین المللی اداره شده و توسط افغانها کمک می شود. یک نوع اشغال استعمار گرانه به خاطر صلح. اکنون امید وتصمیم وجود داردو هیجان، ترس واهمه و خطر وجود ندارد. در حقیقت واقعاًمن ترسی احساس نمی کنم. ناراحتی؟ بلی، زیرا آزادی حرکت من سلب شده و شرایط زنده گی من همیشه خراب است. من احساس ترس نمی کنم. با خود می اندیشم که درنظر افغانها یی که با آنان سرو کار دارم و هر روز آنها می بینم، جنرال ها، خدمت گاران،ترجمانان چطور معلوم می شوم. صاحب امتیاز که بدون شک. یک مایه امید؟ شاید. ولی آیا انرژی مثبت مرا درک و احساس می کنند؟
* **
ما به طوردوامدار به رادیو بی. بی. سی. گوش می دادیم. پروگرام خلاصه اخبارجهان آن، اولیت های جامعه بین المللی و ازملل متحد را وسیعاً انعکاس می داد. … اگر شورای امنیت تصمیم بگیرد که قوای لازم را با در نظر داشت ریسک بزرگ به کابل غرض جلو گیری از سقوط آن که در ظرف چند روز آینده محتمل است بفرستد؛ روز ها به کار است تا به این فیصله برسد و هفته ها لازم خواهد بود تا قوا اعزام شود. افغانستان عملاً از سوی جامعه بین المللی متروک شده. این محکومیت به معنای فنا است.
***
در شرایط فعلی مسعود توقف نا پذیرمعلوم می شود. سوال اینجاست که آیا گلب الدین حکمتیارسلطهء مسعود را می پذیرد یا جنگ با مسعود را؟ یا اشغال کابل و محاصرهء آن و حمله بالای مواضع مسعود از جانب شمال؟ کدام یک را انتخاب خواهد کرد؟ ایا با وجودی که مسعود موعظه میکند به کابل داخل نمی شود، وارد کابل خوهاد شد؟ ….
در این هنگام امور خدمات عامه کاملاً از هم گسیخته. صرف یکتعداد سرویس ها در حرکت اند وباقی هر چیز متوقف است. مامورین و کارمندان معاش اخذ نکرده اند. مانند دیگران آنان نیز در چرت فرار اند اما به کجا باید رفت وبا کی الحاق کرد؟ این را هرج ومرج می گویندکه در وطن آبایی خود، در شهرخود و در خانهء خود بیچاره گردی، کسی را نداشته باشی که به آن رجوع کنی و احساس کنی 24 ساعت بعد به دلیلی که صرف در ذهن یک متعرض بی نام، یک همسایه، یک دوست سابقه پیدا شده، مورد هدف قرار بگیری.
همه چیز از هم پاشیده، مرکز نگاهداری شده نمی تواند.
ساعت 1030:
جلسه در اتاق کلنل ناولان. تمام وسایط را تیل بیندازید. مطمین گردید که همه وسایط فعال باشد وبیرق ملل متحد در همه موترها موجود باشد. اگر از بیسیماستفاده می کنید، صرف علامات صدائیه و نمرات منازل ذکر شود. نام کسی برده نشود. درحالتی که ما مجبور به تخلیه گردیم؛ هرکس باید راه های فرعی رسیدن به میدان هوایی را بداند. هر نفر یک بکسی که به پشت حمل می شود با مواد کافی که چند روز را کفایت کند مانند جراب، زیر پوش، سامان ریش تراشی، البسه، بارانی وغیره با خود به دفتر بیاورد. هر روز صبحانه بین ساعات 0500 تا0530 اخباربی. بی. سی. را بشنوید و هر کدام تان باید دارای یک رادیوی موج کوتاه باشد. ما محل تجمع خود را در صورت تخلیه بعداً اعلا می کنیم. چندین محل تجمع وجود دارد. هر شخص مکلف است تا نقطه تجمع خود را بداند.
ساعت30 11:
عَونی ومن به ملاقات جنرال یار محمد می رویم … او به ما گفت که امروز صبح از پانزده عضو شورای بیطرف یازده عضو آن در پشاور تثبیت شد. یک حکومت ائتلافی در بگرام دیروز ایجاد شد. گزارشی از زد وخورد در آنجا داده نشده و همچنان گزارش زندانی ساختن ها هم وجود ندارد … قوتهای حکمتیاربه سوی شرق کابل به حرکت در آمده اند. آنها شاید برای یک تعرض بالای کابل تجمع نمایند. جنرال [ یارمحمد ] می خواهد تا هر کاری که بتواندمانع زد وخورد شود، انجام دهد. …..
ساعت ساعت00 15:
جلسه با انجمن رستگاری ملی. جنرالی که ما را پذیرایی کرد گفت انکشافاتی به وقوع پیوسته، چیزی را که او متوقع بود، بعد از آغاز پروسه صلح صور ت خواهد پذیرفت. به طور مثال قوتهای حکومتی شمال پایتخت به مسعود پیوستند. ائتلاف زمانی صورت می گیرد که پروسه صلح آغاز یابد. واین انکشاف پذیرفتنی است. اما درحال حاضر این مسأله صرف یک فرار و نشانه یک هرج ومرج واقعی است
اردوی دولتی کاملاً بی مورال شده و وضع شان نهایت خراب و بد است. مقامات کابل از کنترول اوضاع عاجز اند. اگر شورای بیطرف به کابل برسد شاید آنها بتوانند کنترول کابل را به عهده بگیرند…
***
درحالت کنونی آقای بینن سیوان به عوض این که با نجیب الله ملا قات نماید، با جنرال عظیمی باید ببیند. جنرال عظیمی مسؤل دفاع کابل است. عظیمی باید یک بیانیهء رسمی صادر نماید که او پلان صلح ملل متحد را قبول دارد.
16 اپریل 1992:
ساعت10 01 شب:
عَونی بوتسالی تیلفونی مرا بیدار ساخت و گفت در ظرف پانزده دقیقه موتری نزدت می آید وتو را با خود می گیرد. من لباسهای خود را پیش از خواب آماده کرده بودم تا بتوانم به سرعت آماده گردم …هنگامی که تیلفون زنگ زد من در حال خوب دیدن بودم
***
ساعت30 01 شب :
یک موتر ملل متحد رسید. راننده مرا به قرارگاه اسگاپ برد. از آنجا بلا فاصله به اقامتگاه نجیب به راه افتادیم. در ظرف چند دقیقه به آنجا رسیدیم. نجیب یک دریشی خط دار خاکستری تیره به تن داشت. به یک تاجر شباهت پیدا کرده و به اشتیاق می خندید. جنرال توخی رییس دفترش اورا همراهی می کرد. توخی خانم و دو طفل خود را ( یک دختر ویک پسر ) نیز همراه دارد. برادر نجیب، یک بادیگارد ویک خدمتگار نیز با نجیب بودند. در مجموع به شمول نجیب نهُ نفر می شدند.
ما به داخل رفتیم و جنرال توخی و عَونی بلا فاصله به کار بالای بیانیه نجیب که استعفای خود را رسماً اعلام می کند، شروع کردند. آنها در طول چند روز است که بالای آن کار می کنند و اکنون می خواهند آن را به اتمام برسانند. بیانیه کوتاه خواهد بود.
عَونی از مصروفیتی که بالای بیانیه نجیب با توخی داشت بیرون شد. او گفت اکنون زمان آن فرا رسیده که جانب میدان هوایی درحرکت شویم. توخی بیانیه را درموتر با نجیب مورد بحث قرار می دهد. نجیب بیانیه را قبلاًً دیده، در آن تغییرات عمده وارد نشده است.
***
ساعت45 01 شب:
ما بکس های خود را بار کردیم وتصمیم گرفتیم تا با سه عراده موترجانب میدان هوایی حرکت کنیم.
من با، دان کوریکی مامور اداری ملل متحد از اهل آیرلند در موتر اول نشستیم. موتر ما، تویوتای فاردیل درابو بود. بادی گارد نجیب مسلح با کلاشینکوف و خدمتگارنجیب در چوکی عقب نشستند.
موتر دومی یک سیدان است. عونی آن را راننده گی می کرد. کلنل ناولان در پیشرو و نجیب وبرادرش درعقب نشستند.
موتر سوم یک تویوتای مینی بوس است که راننده آن پیتربایر، سرباز ملل متحد از دنمارک است. در این موتر جنرال توخی با خانواده اش نشسته اند.
ما با استفاده از نام شب که وزارت امنیت دولتی امروز بعد از ظهر به ما توزیع کرده بود؛ از چندین پوسته امنیتی گذشتیم. بینن با طیاره ملل متحد در میدان هوایی کابل نشست. او در داخل طیاره انتظار مارا می کشد. ( من فکر می کنم که با خود اعضای پانزده نفری شورای بیطرف را آورده باشد. پلان اولی این بود که او آنها را درهمین طیاره یی که نجیب پرواز می کند به کابل بیاورد. با این کارانتقال قدرت دست به دست صورت می گرفت. اما این که بینن درنیمه شب به کابل بیاید مانع این کار شد… من احساس درد در معدهء خود می کردم .)
هنگامی که به پوسته آخرین رسیدیم توقف داده شدیم. سربازان محافظ ما را اجازه عبور ندادند. نام شب که با آن از چند پوسته گذشتیم دفعتا باطل شد. “کوریکی” چندین بار نام شب را تکرار کرد اما محافظ مذکور اجازه عبور نداد. ” کوریکی” چند جمله یی به زبان محلی صحبت کرد تا سربازمذکور را قانع بسازد که همه چیز موافقه شده و تماماً نورمال است. او تکراراً به سرباز می گفت که همه چیز درست است. اما سرباز چیزی نمی شنید. کوریکی هنگامی که صحبت می کرد، موتر را آهسته آهسته به پیش می ُبرد. او با شوخی صحبت می کرد، این کار را به خاطر این می کرد که موتر را درپارکینگ کنار میدان برساند. او گفت قندک من اجازه بده. اما سرباز گوش شنوا نداشت وتکان نمی خورد و از این که کوریکی موتر را پیش می کشید عصبی شد. تعداد آنها سه یا چهار نفر بود. یکی از آنان سلاح خود را ازشانه بالا کرد، به آسانی دیده نمی شد زیرا نیم شب بود و یگانه چراغ، چراغ موتر ما بود. آسمان پوشیده بود… کوریکی موتررا توقف داد وگفت آنها یونیفورم دیگر به تن دارند. من گفتم این یعنی چه؟ جواب داد، یونیفورم آنها از محافظین دیگر پوسته ها فرق دارد. … بادیگارد نجیب از موتربیرون شد. کلاشینکوف خود را گرفت، اما آن را در شانه خود گذاشت. او با محافظین مناقشه را شروع کرد.
کلنل ناولان از موتر خود پایین شد وآمد که بداند چه مشکل پیش آمده. عونی بوتسالی هم از موتر خود پیاده شد. او می خواهد بشنود که موضوع از چه قرار است. قیل وقال در حدود پنج دقیقه دوام کرد …
در اینوقت عونی با سیوان که در طیاره ملل متحد است تماس گرفت. آنها توسط تیلفون مبایل به زبان ترکی صحبت کردند.
عونی جانب ما آمد تا بگوید که چه واقع شده. در پوسته بلند ترین رتبه یک خرد ضابط است. او موافقه کرد که به ضابط خود تیلفون کند که غرض صحبت با بادیگارد نجیب به پوسته بیاید. قوتهای دوستم ازبک، میدان را اشغال کرده اند. آنان به هیچ کس اجازه عبور نمی دهند. … در عین زمان بینن نمی تواند از طیاره خارج شود. او هدایت داده که طیاره ملل متحد قفل شود تا هیچ کس نتواند داخل وخارج طیاره شود. طیاره او توسط سربازان محاصره شده است.
یک بریدمن پس از ده دقیقه به نزد ما آمد ویک مشاجره لفظی شدید در گرفت . قیل وقال زیاد شنیده می شد. هر کدام نام هرکس را می گیرد. این یک مباحثه نیست، بلکه یک تبادله دشنام، تهدید وتحقیراست. ما نشسته وشاهد حال هستیم. بادی گارد نجیب با بریدمن مذکور نزد نجیب رفتند. طبق گفتهء عونی نجیب چیزی بدین شرح به او گفت: ” حرامزاده ما را اجازه بده که برویم.” همه چیز تنظیم شده، نجیب صدای پر غُرشی داشت. حتا از داخل موتر هم می دانست که حیاتش در معرض خطر قراردارد. بعد از اینهمه سالها در افغانستان و بعد از چقدر مرگها در عقبش اکنون دفعتاً این احساس برایش مستولی می شود که اگر فرار کرده نتواند به چه سرنوشتی مواجه خواهد شد. …اما، بریدمن ادعا کرد که هیچ صلاحیتی ندارد تا نجیب را اجازه دخول به میدان بدهد. چرا که اگر این کار را بتواند تمام گروپ ما در میدان کشته خواهند شد. زیرا قوای دوستم برای بیست وچهار ساعت هیچکسی را خارج یا داخل میدان نمی گذارند… در لحظه کنونی اُزبکها بالای هرکسی که به میدان نزدیک شود انداخت می نمایند….
بعداز چندین دقیقه غالمغال، نجیب تصمیم خود را گرفت. او چاره ونفوذی نداشته ودوستان کمی داشت. دیگر قدرتی نداشت که تخویف کند یا تهدید نماید ونیز رشوه هم داده نمی توانست. او به عونی گفت که برگردد. او به این قناعت رسید که امشب نزدیک طیاره شده نمی تواند. عونی به نجیب گفت که می خواهد به اقامتگاه خود برود؟ نجیب جواب داد ” نی ” . همین قوایی که مانع رفتن من از کابل شد؛ اگر به اقامتگاه بروم مرا می کشند. یگانه محل محفوظ قرارگاه اسگاب است. او پافشاری می کرد که ملل متحد مسؤلیت دارد تا او را محافظت کند….
عونی به صورت دوامداربا سیوان درارتباط است و او را در جریان آنچه بالای کاروان حامل ما می گذرد، قرار می دهد. طیاره بینن سیوان محاصره شده، و او حرکت کرده نمی تواند. بینن برای این که ازبک ها را قانع سازد تا ازحمله بالای طیاره صرف نظر نمایند تکرار کرده می رود که من هدایت داده ام تا طیاره قفل شود. اما می ترسد که ازبک های مسلح با بمهای دستی وغیره طیاره را انفجار دهند. آنها به خوبی می دانند که نجیب نمی تواند داخل طیاره شود آنها دلیلی ندارند که طیاره را منفحر سازند اما حوادث غیر منطقی بیشماری رخ می دهد. … به ساعت 0200 شب قطارما باز گشت وبه سوی قرار گاه اسگاپ روانه شدیم.
***
ساعت00 02 شب:
ما در محوطهء اسگاپ رسیدیم. عونی تا هنوز توسط تیلفون مبایل با بینن سیوان درحال صحبت است. آنها در ارتباط بلا انقطاع اند. آنها به زبان ترکی صحبت می کنند. بینن از برگشت ما می دانست. او اطلاع داشت که ما نجیب را با خود به قرا گاه اسگاپ آوردیم. نجیب و جنرال توخی اول به دفتر عونی و سپس به دفتر سیوان رفتند. بکس های شان در وسایط ماند. عونی بوتسالی بعداً به من گفت که نجیب می خواست به خانم خود به دهلی تیلفون کند تا برایش از فرار خود که به ناکامی انجامید، خبردهد. اما عونی پافشاری کرد که او با یکی دو جنرالی که تا هنوز به او وفادار مانده اند تیلفون کند تا به رهایی سیوان که در طیاره محبوس مانده و خطر مرگ او را تهدید می نماید کمک نمایند.
***
ساعت45 02 شب:
بینن از میدان هوایی زنگ زد تا بگوید که طیاره هنوز درمحاصره است وطیاره حرکت کرده نمی تواند…
***
ساعت50 02 شب:
بینن باردیگر زنگ زد. سه جنرال با مرسیدس بنز به میدان رسیدند. غالباً به در خواست نجیب. او جنرال عظیمی و جنرال دلاور را شناخت. آنها با ملیشا ها گفتگو دارند. جنرال ها می دانند راه نجات شان با ملل متحد است. آنها بینن زنده را درکار دارند.
نجیب همچنان با غلام فاروق یعقوبی وزیر امنیت دولتی مختصراً صحبت کرد واز او جویای توضیحات شد. او گفت چند لحظه بعد تیلفون می کند. او دیگر تیلفون نکرد. روز بعد شایع شد که خود کشی کرده.
***.
ساعت00 03 شب:
ینن با آندره گلیمور ( سکرتر خاص بینن سیوان ) اجازه بیرون شدن از طیاره را دریافت کردند. آنها بلا فاصله به قرار گاه اسگاپ خواهند آمد. در حال حاضرطیاره ملل متحد که در میدان نشسته در محاصره سربازان اُزبک است…
** *
ساعت15 03 شب:
پیلوت ملل متحد ذریعه تیلفون مبایل اطلاع داد که اجازه پرواز برایش داده شد. برایش گفتیم همین که به هوا بلند شد به ما اطلاع دهد. ( ما اطمینان داشتیم که ممکن نیست نجیب امشب با این طیاره پرواز کند. ) در ظرف چند دقیقه با مؤفقیت پرواز کرد. ما در قرارگاه با بکس های خود باقیماندیم.
***
ساعت20 03 شب:
بینن با جنرال عظیمی از میدان هوایی رسیدند. عونی قبلاً با سفارت هندوستان درمورد پذیرفتن پناهنده گی سیاسی نجیب الله درتماس شده بود. ما تخمین میکردیم که دوساعت دیگر به روشنی روز که کارگران محلی به قرار گاه می رسند باقی مانده، تا آن زمان تمام شهر وهمه جهان آگاه می شوند که چه اتفاقی افتاده است.
***
ساعت00 04 صبح:
بینن به دایرکتر جنرال سفارت پاکستان تیلفون کرد و خواهش کرد تا پلانی را با رهبران مجاهدین درپشاور طرح نماید. براساس این پلان در عوض عبورمصئون نجیب به هندوستان، یک شورای نظامی عاجلاً در کابل امور را به عهده می گیرد. این شورا توسط جنرال عظیمی رهبری خواهد شد. شورای بیطرف، صلاحیت را از شورای نظامی تسلیم خواهد شد. بینن می خواست تا یک انتقال صلح آمیز قدرت همان طوری که درشمال کشور عملی شد، صورت گیرد. او اسمای کسانی را که عضویت شورای نظامی را باید داشته باشند به سکرترجنرال مذکور قرائت کرد.
***
ساعت20 04 صبح:
نظر شورای نظامی رد شد. بینن بار دیگر با عظیمی صحبت کرد. اسمای لست عظیمی دیگر در دسترس نبود. یکتعداد آنها تلاش کردند تامعاملات خود را انجام دهند ویا اینکه فــرار کردند.
***
ساعت30 04 صبح:
شارژدافیر هند آمد و اظهارداشت که اوفکر می کند می تواند به نجیب در سفارت هند در کابل پناهنده گی اعطا کند. اما او باید از بینن سیوان یک در خواست رسمی به دست آورده و باید آن را با دهلی جدید درمیان بگذارد. عونی جلسه را ترک گفت تا طرح یک یادداشتی را به شارژدافیر مذکور آماده کند.
***
ساعت15 05 صبح:
سفیرهند خبر بدی به ما آورد. دهلی جدید در صورت اعطای پناهنده گی به نجیب از انتقام جویی محتمل علیه جمعیت هندو در کابل در هراس است. بنا براین میل ندارد تا به نجیب پناهنده گی اعطا کند.
ساعت 15 06 صبح:
ما کاملاً سر حال هستیم … هیأتی از سفارت های هند، ترکیه، ایران، فرانسه، پاکستان، چین وایتالیا آمده اند. بینن در اتاق دیگر مصروف است. آنها از من می پرسند به چه منظور دعوت شده اند؟ … بینن رسید و هیأت را مخاطب قرار داد وگفت: قصد داشت با نجیب به هندوستان پرواز کند، اما بعد از این که طیاره ملل متحد به زمین نشست، محاصره شد. این چنین پذیرایی را متوقع نبودم. در میدان طیاره هیچ فردی زبان انگلیسی نمی دانست و ترجمانی هم وجود نداشت. من بامجموع همراهانم در اسارت واقعی در آمدیم. بالآخره جنرا ل عظیمی پیدا شد و به من حالی شد در صورتی که درکابل باقی بمانم، طیاره ملل متحد اجازه پرواز را دارد. او از مصؤ نیت عملیه پرواز ناراحت بود و اظهار داشت که قادر نگردید تا نجیب را امشب تخلیه کند. سربازان دوستم به کمک جنرال عظیمی موافقه کردند تا طیاره ملل متحد دوباره به پاکستان برگردد.
ساعت45 06 صبح
پاکستان موافقه کرد تا به نجیب در سفارت پاکستان درکابل پناهنده گی بدهد. ما یک واسطه زرهی را آماده ساختیم. تا نجیب و همراهانش را از قرار گاه اسگاپ ملل متحد به سفارت پاکستان انتقال دهد. ما امیدوار بودیم که این انتقال در ظرف چند دقیقه صورت می گیرد، پیش از این که شهریان کابل بیدار شوند…
البته که این یاد داشتها در همینجا خاتمه نمی یابد. آقای فیلیپ کاروین حرفهای دلچسپ وجالب دیگری هم برای گفتن دارد از جمله مذاکره با هيات اجرائيه حزب وطن:
فلیپ کاروین می نویسد که : ساعت ۳۰. ۱۳ بعد از ظهر [۱۶ اپریل] بنین و من برای مذاکره با کمیته اجرائیه حزب وطن به قرارگاه آن حزب رفتیم. …
طرف مذاکره ما سلیمان لایق است. (رئيس جلسه هيات اجرائيه حزب وطن)
لايق: شما در گذشته از ما درخواست کرديد تا قدرت را از طريق ملل متحد به يک اداره انتقالی بسپاريم ما موافقت کرديم.
ما پلان صلح ملل متحد را پذيرفتيم ملل متحد می تواند آزادانه شورای بی طرف را ايجاد کند. تعداد اعضای شورا مهم نيست. شوری تا زمان تشکيل حکومت موقتی وظيقه اجرا خواهد کرد.
سيوان: من به شما گفتم تا اداره ملکی به نفغ اين شورای منحل نشود، پلان صلح عملی شده نمی تواند.
لايق: بلی قدرت دوگانه ايجاد می شود. ضرورت انتقال قدرت نظامی هم احساس می شود. اداره ملکی به تنهايی خود کافی نيست. ما می توانيم يک شورای فوماندان ها در صورتيکه قدرت نظامی را آرزومند باشيد، بوجود آوريم.
سيوان: بلی اينهم ممکن است.
لايق: ما ليست را آماده می سازيم.
سيوان: اما هنوز سوال نجیب الله مطرح است. طوريکه شما می دانيد او يک مانع بزرگی در جميع مذاکرات صلح بود. تا يک مدت طولانی سعی بعمل آورديم تا بالای اين مانع غلبه کنيم، البته که کار آسان هم نبود. اما بلاخره نجيب اله را در 18 مارچ قانع ساختيم تا با نشر بيانيه ای آمادگی خود را برای برکناری و عدم اشتراک در شورای بی طرف يا حکومت انتقالی ابلاغ نمايد. با آنکه برکناری نجيب الله آرزومندی تمام گروپ ها بود، اما از اينهم آگاهی داشتيم در صورت استعفای نجيب خلای قدرت ايجاد می شود. موجوديت نجيب الله در کابل برای پروسه صلح مفيد نيست. …
بناء ایجاب مینماید که او فوراً از کشور خارج شود. اگر هر چيزی برايش اتفاق افتد تاثير بدی برای افغانستان خواهد داشت. برای او عبور مصئون از کشور باید تضمین شود، تا پروسه صلح به مؤفقیت بیانجامد.
لایق: چيزيکه شب گذشته حينکه می خواستيد او را از کشور به خارج انتقال دهيد، تاسف آور بود، مخصوصاً که او توانست ملل متحد را شامل سازد. عملی را که نجيب الله انجام داد تا مانند يک دزد کشور را در نيم شب ترک گويد، تاسف آور است، زيرا او نه با حزب و نه با دولت مشوره کرد… او باید به اقامتگاه خود منتقل شود. ما مصئونيت و صحت او را تضمين می کنيم تا آنزمانيکه در مورد رفتن او تصميم اتخاذ نمائيم.
سیوان: شما ملل متحد را به یک موضع دشوار مواجه میسازید. نجیب الله از ملل متحد تقاضای پناهندگی نموده اگر ما او را نپذیریم برای پیشرفت پروسه صلح، نامطلوب خواهد بود. … اگر این پرابلم بزودی حل نشود راه حلی برای پرابلم های بزرگتر وجود نخواهد داشت. شما باید خود تصمیم بگیرید، کدام یک برای شما با اهمیت تر است، ممانعت از خروج نجیب الله یا همکاری با پروسه صلح. این مربوط به شما است.
لایق: ایجاب مینمود تا قبل از انکشاف وضع، با نجیب الله صحبت میکردیم.
سیوان: ما با هم موافقتی داشتیم، خروج مصئون او بما وعده شده بود. چرا نگذاشتید کاروان ما از پوسته امنیتی عبور کنند.؟
لایق: پروسیجر های معینی وجود دارد که در هر حالت باید مراعات شوند، نه تنها درمورد شما.
سيوان: اما ما با هم موافقتنامه ای داشتيم.
لايق: در اينجا غلط فهمی صورت گرفته، طوريکه گفتم طرزالعمل های معينی وجود دارد که در هر حالت قابل رعايت اند. [با آنکه بنین اکت میکرد تا بداند، این لایق بوده که امر توقف قطار را پیش از آنکه به میدان برسد داده، واضح نبود کی ما را شب گذشته متوقف ساخت. شاید سربازان دوستم بودند،اما بنین مطمین نبود. این حزب وطن بود که بنین با آنها موافقتی داشت، نه دوستم. من مشاهدات دان کيوراکی را بخاطر مياورم گفت يونيفورم پوسته اخير از يونيفورم سربازان پوسته های قبلی فرق داشت. ..
سیوان: خوب در مورد نجیب الله چه خواهیم کرد؟
لایق: نجیب الله میتواند نزد شما باشد، اما اجازه نخواهد داشت تا از حریم ملل متحد پا خارج گذارد، تا اینکه در موردش تصمیم گرفته شود که کجا برود….
سیوان: اکنون عمده ترین مسئله پیاده کردن صلح در این کشور است. شما با نگهداشتن نجیب الله در کابل، هیچ چیزی کمایی نمیکنید و موجودیت او در اینجا پروسه صلح را برهم میزند. از انجائيکه شما مسئول امنيت هستيد، می توانيد به من اطمينان بدهيد که در برابر قرارگاه اوسگاپ هيچ گونه تظاهرات کتلوی صورت نخواهد گرفت… از انجائيکه پريزيدنت نجيب الله استعفی داده و تقاضا کرده تا کشور را ترک کند، مسلم می پندارم که با شما مشوره کرده است…
لايق: شما می توانيد اطمينان داشته باشيد که تظاهراتی در برابر قرارگاه ملل متحد صورت نمی گيرد. اما خواهشمندم نجيب الله را تا زمانيکه ما بشما چيزی نگفته ايم از اوسگاپ دور نسازيد.
سيوان: من کابل را تا زمانيکه اين مسئله حل نشده، ترک کرده نمی توانم… شما اگر اجازه خروج به او ندهيد، دشمنی را در کابل عليه او تشويق می کنيد.
[دراین لحظه بنین استعفا نامه نجیب الله را به کمیته اجرائیه ارائـه کرد و با صدای بلند قرائت گردید.]
لایق: ما این نامه را به رسمیت نمی شناسیم. نمی توانيم آنرا در راديوی دولتی اعلام کنيم.
سيوان: … اما وسايل اطلاعات جمعی بين المللی کاپی آنرا در اختيار دارند. آنها آنرا نشر خواهند کرد
لايق: مردم کابل خاموش اند. اعلام اين خبر آنها را نا آرام نخواهد ساخت؟ در حال حاضر شما در کابل احساس مصئونيت کرده می توانيد، امنيت در اطراف شهر خوب است. ها بلی جنرال يعقوبی وزير امنيت دولتی خود کشی کرد، جنازه او فرداد دفن می شود.
سيوان: بيايد که فردا صبح ساعت 9 با ديگر با هم بيبنيم.
لايق: طبعاً

او هرگز لايق نبود

در اين روزها سروصدا در مورد کم و کوتاه آمدن دولت با متحدين امريکايي،اروپايي و ناتو در بستر مطبوعات داغ تر مطرح مي گردد.
با دريغ که بعد از چند سال زمام داری و بلندپروازی پاسخ قانع کننده در برابر مردم و جامعه جهاني وجود ندارد.بار مسووليت و انتقاد از هر طرف روز تا روز بالا گرفته و گلوی انها را مي فشارد.توسعه دامنه عمليات های جنگي طالبان،ازدياد انفجارهای انتحاری،تلفات مردم بيگناه اعم از پير و جوان،زن و مرد و کودکان در نتيجه بمباردمان کور امريکا-ناتو،زنده گي فلاکتبار مردم،افزايش سرسام آور قيمت ها،بيکاری دوامدار و پايدار،ايجاد فضای ترس و تهديد،اختطاف،سرايت انحرافات اخلاقي،قاچاق مواد مخدره به سطح رکورد و بالاخره دهها و صدهای ديگر از معضلات عمده و اساسيي هستند که دولت و متحدين در اصلاح و از بين بردن آن ناکام و ناتوان آمده اند.
برشماری همهء کمبوديهای بالا باعث آن گرديده که از آنها بمثابه مقصرين دست اول در وسايل اطلاعات جمعي در داخل و خارج از کشور نام برده شود.بدون ترديد،اگر نظام واقعاً دموکراتيک جاری مي بود،دادگاه مردمي حکم عادلانه را در مجازات افرادی که مسووليت دست اول را داشته و دارند،صادر مي کرد.
اما امروز انها خود کوزه گر،کوزه خر و کوزه فروش هستند،و واجب احترام.مهم اينکه مورد حمايه دوستان امريکايي خود قرار داشته و در سايه آنها خود را پنهان داشته اند.
سوگمندانه امريکايي ها يکي از ناکام ترين و بدنام ترين دورهء از زمامداران خود را در طول تاريخ مي گذرانند.ادارۀ بوش در پايين ترين سطح نظرسنجي قرار دارد.اين امر باعث گرديده تا کارزار انتخاباتي برای جمهوری خواهان دشوار و پيچيده گردد.جمهوری خواهان سعي دارند در رقابت با رقبای دموکرات در انتخابات قريب الوقوع با دامن زدن تبليغات و اقدامات عجولانه از آبرو ريزی خود در جنگ عراق و افغانستان و رسوايي مالي اخير بکاهند.جنگ در عراق را مؤفقانه ارزيابي مي کنند،در حالي که سرداران نظامي امريکايي دستاوردها را کوتاه مدت و شکنند مي شمارند.
در افغانستان از پيروزی و مؤفقيت در بسياری از عرصه های زنده گي و بخصوص در راستای امنيت نام مي ببرند.اما اعزام بيشتر قوأ را ضروری و حتمي مي پندارند.اخيراً کم آمدن در برابر حملات طالبان و ضرورت مذاکره و مفاهمه با آنها و شرکت دادن در حاکميت بي پايه بودن ادعای شانرا به اثبات مي رساند.
بعضي ها با خوشخدمتي مذبوحانه تلاش مي ورزند تا ناکامي دولت کنوني،حواريون جهادی و به اصطلاح روشنفکران و تحصيلکرده های با تاپه و مهر امريکايي و اروپايي را پرده پوشي کرده و با پر رويي مسووليت تمام نابساماني های گذشته و امروز را توسط گماشته گان خريده شده و فروخته شده به دوش حاکميت جمهوری افغانستان و رهبران آن مي اندازند.در حالي که صداقت،پاکيزه گي،کارايي و وطنپرستي رهبران ج.ا اعم از حزبي و حکومتي،جمع کادرها و فعالين در سطح مرکز و ولايات به شمول منشي های حزبي و واليان اظهرمن الشمس است و با دو انگشت پنهان نمي گردد.در اين باره توده های ميليوني وطن محبوب و دوست داشتني ما قضاوت کرده اند و جای ترديد در اين باره وجود ندارد.خوشبختانه از اينکه تبليغات و اتهامات آنها در بين مردم و جامعه مؤثر واقع نگرديده و نمي گردد،بناً شيوه جديد را در پيش گرفته و مي خواهند تا از نام عدهء از رهبران بي تقوی و نمک ناشناس زهر بپاشند و حاکميت ج.ا. و رهبران آن را ماهرانه تخريب کرده،زير سوال ببرند و يا به زعم خود بدنام سازند.به همگان معلوم است که انتخابات رياست جمهوری و پارلماني در پيشرو است.ازهمينرو سعي دارند حقانيت و شفافيت رژيم مردمي ديروز را در مقايسه با رژيم تاريک و بدنام امروز کم اهميت جلوه دهند.تا توانسته باشند يکبار دگر آرأی مردم را ماهرانه با زور و يا تذوير دزدی کنند،و از ورود فعال نيروهای مترقي و دموکرات در کارزار انتخاباتي جلوگيری بعمل آورند.زيرا بخوبي مي دانند با شرايط مناسب و مساعد برای انتخابات و در صورت اتحاد و همبسته گي نيروهای مترقي،تحول طلب و وطندوست،يگانه الترناتيف مناسب و قابل قبول برای دولتمداری مي باشند،و با اتکأ به نيروی مردمي و شايسته گي که از گذشته بميراث دارند جامعه را از بحران و پرتگاه سقوط نجات بدهند.
يکي از همين پياده ها در بازی بزرگ شطرنج سوگمندانه که برای چندمين بار در زنده گي سياه و پر از معامله گری سياسي اش که اکنون مورد استفاده قرار گرفته است،آقای سليمان لايق مي باشد.آقای سليمان لايق که برای بار اخير او را لايق مي گويم.زيرا در زنده گي حزبي،سياسي و شخصي هرگز مرد لايق نبود ، نيست و نخواهد بود.بعداز مصاحبه يي که از تلويزيون آريانا پخش گرديد،دوستان،رفقا و شخصيت های با تقوی و با خرد پيرامون چرنديات و اتهامات او نوشته ها،خاطره ها و يادداشتهايي را به نشر سپردند.و موقف ناتوان و ناپايدار سياسي و اخلاقي اين مرد که از هر لحاظ کهنه،پوسيده و غير قابل پذيرش برای ديگران است،افشأ ساخته و پرده از روی اعمال گذشته و کنوني وی برداشته اند.ای کاش وی سری به اين نوشته ها زده باشد،تا چهره واقعي اش در برابر چشمانش مجسم گرديده باشد.گرچه سرافگنده گي و بيچاره گي برای وی واژه های آشنا بوده و او چندين بار سر به آستان قدرتمندان ساييده است.با آنهم بگذار وجدان سرگردان و سر درگم او عذاب جهنمي ببيند.زيرا آقای لايق برخلاف شعر معروف :
زنده گي آخر سرايد بنده گي در کار نيست
بنده گي گر شرط باشد زنده گي در کار نيست
زنده گي در خفت را انتخاب کرده است.او بنده گي را در بدل چند هزار معاش دالری که بالای دستش مي گذارند،بمراتب با اهميت تر و بالاتر از زنده گي آبرومندانه جلوه داده است،که انصافاً به وی با تمام گذشته های سياهش مي زيبد.
من افزون بر يادداشت هايي که دوستان بي شماری در رابطه به مصاحبه آقای مجدد نگاشته اند و کاملاً مورد تأييد من مي باشد،نمي خواهم چيزی بیشتربنويسم.تنها يکي دو خاطره خود را بيان مي دارم،تا چهره دو پشت و دو روی او را فاش تر سازم.گرچه نزد من و ساير رفقا معلومات و اطلاعات زياد در دست است،اما فقط گوشه يي از آنچه ديده ام بازگو مي دارم،تا کساني که کمتر با وی شناخت دارند،او را عميقتر و خوبتر بشناسند.
آقای سليمان در اوايل حاکميت داکتر نجيب الله شهيد به نام استاد شهرت پيدا کرده بود،و با سروگردن بلند و قامت افراشته گشت وگذار مي کرد.به گفته مردم از بيني بالاتر با او گپ زده نميشد.با نوک پنجه راه مي رفت و واسطه همه چيز و همه کس خود را مي نماياند.تا اينکه اين اوضاع بالای دل داکتر نجيب الله ريخته بود،قد بلندک هاي آقای سليمان قابل تحمل نبود.با آنکه در جلسات بيروی سياسي و دارالانشا به او اشاراتي صورت گرفته بود،اما او به خود نمي گرفت.تا اينکه در يکي از جلسات آقای سليمان دير تر داخل جلسه گرديده و با بي اعتنايي کرسي خود را اشغال نموده و با سر شور دادن به ديگران سلام داد.او هميشه اکت مي کرد که زياد مصروف است و وظايف با اهميت را انجام مي داد.داکتر نجيب الله با لحن جدی صدا کرد،از اينکه نا وقت مي آييد،بهتر است به جلسه نياييد.اين يک افادۀ مستقيم برای اعضای بيروی سياسي و دارالانشأ بود که ذهنيت ها را در رابطه با لايق روشنتر مي ساخت. و وانمود مي ساخت که گويا از احترام استادی بر خوردار نيست.
در اينجا خاطره يي از ايام جواني دوران حزبي ام بيادم آمد.روزی از پوهنتون برگشته بودم.در منزل داکتر نجيب الله در کارته پروان بودم.بالای وظيفه مشترک حزبي کار مي کرديم. پس از صرف طعام و چای با هم خداحافظي کرديم.من بايد در يکي از حوزه های حزبي که در منزل يکي از رفقا در کارته پروان داير مي گرديد مي رفتم.در اين زمان داکتر نجيب الله برايم گفت،اين بدبختي را ببين مي روم تا با آقای سليمان موضوعات فلسفي را کار کنم.او علاوه کرد ايکاش بيچاره به شعر و شاعری ادامه مي داد نه سياست.او قطعاً خود را زحمت نمي دهد و مطالعه نمي کند.از من مطالبه نموده تا وقت و ناوقت بروم و مسايل فلسفي و ساير موضوعات را کار کنيم.جای شک نيست که سابقه حزبي او بيشتر بوده است،اما اينکه کي استاد واقعي بود،بخدا معلوم است.
واقعيت تلخ است.تا جايي که من و رفقا معلومات دارند و آشنا هستندآقای سليمان از رهبراني بود که متأسفانه علاقه نداشت سطح آگاهي سياسي،معلومات و اطلاعات خود را انکشاف دهد.وی به پرزه گفتن،مجلس آرايي،فکاهي و شعر خواندن علاقه و يد طولا داشت،تا به يک فضای اکادميک و بحث های سياسي و فلسفي.امر طبيعي است در صورت پايين بودن آگاهي سياسي و عدم درک از جهان و جهان بيني،کجروی و لغزش های سياسي اعم از چپ و راست تبارز مي کند.يکي از عوامل بدبختي و سياه روزی روزگار او همين بوده است،که در درازای عمر سياسي خود مرتکب اشتباهات و گناه های نابخشودني گرديده است و از نام نيک در بين حزب برخوردار نبود.
در ماسکو ايفای وظيفه مي نمودم ،برايم احوال دادند که آقای سليمان از کابل آمده و در هوتل سواستوپول زنده گي مي کند،مي خواهد مرا ببيند.تعجب کردم در هوتل سواستوپول که جای مناسب برای اعضای رهبری ما نبود.فردا بعد از ختم وظيفه به ديدن او رفتم.روزگار بدی داشت و حالت رواني اش نهايت خراب بود،رنگ و رُخ پريده داشت،گوي خدا نخواسته ميميرد.مقامات ماسکو از تيره گي روابط داکتر نجيب الله با او آگاهي داشتند،و استقبال گرم بعمل نياورده بودند.بعد از احوال پرسي و صحبت های مقدماتي از حال و احوالش پرسيدم،تقاضای اولين اگر ممکن باشد،محل بود و باش اش تغيير بخورد .البته که او از طريق اکادمي علوم،موقع را غنيمت شمرده به ماسکو آمده بود.
بعداً بلا فاصله به سر تکاندن و گله گزاری شروع کرد.احساس تشنه گي مي کرد،ابراز علاقه مندی نمود تا با سر گرم و در فضای دگر به صحبت ادامه دهد و درد دل نمايد.
به آدرس دکتور نجيب الله بد و رد زياد گفت.گله مندی زياد داشت.حتا بدبيني و قهر خود را تا سرحد تنفر از وی ابراز مي کرد.چشمهايش سرخ ميشد و ميلرزيد.در ضمن گفته ها،عنوان کرد که با بعضي از اعضای رهبری کار مي کنم تا آنها به اشتباهات اين مرد متقاعد سازم.حرف از سليمان است.نجيب خيانت مي کند.جلو او را بايد گرفت و کنار زد.او از من مظلومانه تقاضا و خواهش کرد،چون ماسکو محل رفت و آمد رهبران حزبي است با آنها کار کنم و در مورد نظريات،انديشه و نگراني های وی ايشانرا در جريان بگذارم تا از او حمايت کنند.او گفت ،اگر ما با هم متحد باشيم نجيب الله به خودسری اش ادامه داده نمي تواند.از جانب ديگر تقاضا کرد تا مقامات ماسکو را در دفاع از نظرياتش تشويق نمايم.به گفته او شوروی ها گناه و خطای جبران ناپذير را متحمل مي شوند که با اين قوت از داکتر نجيب الله حمايت مي کنند.او در ادامه گفت نجيب در بين حزب و رهبری جای شايسته ندارد.فقط برمبنای حمايت ماسکو باقي مانده و خير.
از سخنان وی که تا نيمه های شب به درازا کشيد،من تنها همين چند جمله بالا را نگاشتم.آنهم بخاطر مصاحبه اخير سليمان با تلويزيون آريانا.
بگذار واقعبينانه قضاوت گردد که چه شخصي دست ها را برای ريشه کن ساختن رژيم و رهبری آن و بخصوص دکتور نجيب الله شهيد بالا کرده بود.بدون شک که اين خود آقای سليمان بود.زيرا وی فرد مقرب،دست راست و جانشين تلقي نمي گرديد.ماری بود که زخم برداشته بود.خود او مطرح بود نه رژيم و حاکميت.در صورتي که آقای سليمان در مقام و منصب قابل قبول قرار مي گرفت،شايد ريشه ديگران را از بيخ بيرون مي کرد.
زيرا ثابت شده بود که با داشتن قدرت ميرغضب ديگری از او ساخته ميشد.
در مورد قتل داوود خان و خانواده او بشمول زن و مرد و اطفال فتوای سليمان را بايد بخاطر داشت که گفته بود”اين فرعون بايد کشته شود.”در حالي که يک وقت خود تلاش مي کرد حزب را به داوود در بدل يک کرسي و يا مقام تسليم کند.برای من که شناخت عميق از سليمان دارم،اتهامات و جعلياتي که از زبان وی برون آمد آنقدر دور از تصور هم نبود.ولي در حالي که مورد توجه و حمايت قرار ندادم،آنرا مردود دانسته و موارد زير را در رد آن پيشکش ميدارم:
قبل از حاکميت او زنده گي کژدار و مريز داشت.او صاحب استقرار فکری محکم نبود.نزد من بمثابه انسان معامله گر و پيش پا بين معرفت داشت.بازهم خاطره يي ديگری از او:
در زمان حاکميت ح.د.خ.ا : اوضاع در داخل حزب بحراني مي گرديد.رويارويي خلقي ها در برابر پرچمي ها شدت گرفته بود.من در کميته حزبي شهر که در جاده نادرپشتون موقعيت داشت وظيفه داشتم.ساير رفقای رهبری کميته حزبي شهر به وظايف دولتي در داخل و خارج توظيف گرديده بودند.رفت و آمد رفقا از مرکز و ولايات زياد بود.روزی به ديدار آقای سليمان رفتم که هنوز بحيث پرچمي او را مي شناختم.من داشته ها،گفتني ها و دل واپسي های رفقا را همرايش در ميان گذاشتم و از او طالب معلومات و پاسخ گرديدم.در جواب با صراحت لهجه و آواز بلند در دفتر کارش جواب داد.برادر نورم ها تغيير کرده است.در قضاوت و برداشت خود اشتباه کرده بوديم.از حاکميت عام و تام بايد پشتيباني بعمل آيد.کساني که حمايت نمي کنند،مجازات سزاوار انهاست.
با دامن پر از نفرت از نزدش برون آمدم.دست خالي به دفتر حزبي شهر برگشتم و حرف قابل گفتن برای رفقايي که منتظر بودند نداشتم.
هنوز يک ساعت از ملاقات ما نگذشته بود که شرعي جوزجاني که مسووليت شهر را هنوز هم غير مستقيم عهده دار بود از دفتر کارش در دارلامان زنگ زده گفت:رفيق رزميار لطفاً کارها را به رفيق رشيد آرين که به دفتر مي آيد محول سازيد.شما برای وظيفه ديگری در نظر هستيد.شکي ندارم که در اين زمينه پروسه را آقای سليمان تسريع کرده باشد.
اکنون بر مي گردم به ملاقات ماسکو:اتهامات ناشي از عقده مندی سليمان بود.نه موضعگيری اصولي،انساندوستانه و دلسوزانه به حال حزب و مردم.او خود را مي پاليد.از اينکه رانده شده بود.از همين خاطر خود را به اين در و آن در مي زد تا انتقام بگيرد.
مهمتر از همه ماموريت من حمايت و پشتيباني از حاکميت ج.ا بود.نه تخريب و بدنام ساختن رژيم در نزد مقامات ماسکو.آنهم به خاطر فردی که هرگز لايق نبود،لياقت و شايسته گي خود را ثابت نساخته بود.
به همين خاطردر اخير جناب شانرا به آرامش و حوصله مندی دعوت کردم.و در فضای سرد با هم خداحافظي کرديم.گفته های وی را بنابر مصلحت و جلوگيری از تشديد بحران داخل حزبي و رفع سوءتفاهمات و بي اعتمادی و رويارويي خطرناک و مرگبار تا امروز با امانت نزدم محفوظ نگهداشته بودم.اما مصاحبه آقای سليمان مرا واداشت تا در زمينه اتهامات وارده او سکوت را بشکنم،تا گوشه يي از رسوايي های او افشأ گردد.
رفقای گرانقدر!بعد از ايجاد نهضت فراگير و تکامل سياسي و تشکيلاتي آن،رقابت های نامشروع و دشمني رنگارنگ برعليه آن دامنه دار تر گرديده است. جايگاه مناسب و شايسته آن بسياری ها را به رغبت واداشته است.
نهضت فراگير که ادامه دهنده مبارزات دادخواهانه و وطنپرستانه ديروزی ما است و امروز مقام با اعتبار در ميان نيروهای ملي،وطنپرست و تحول طلب،با ديانت و با تقوی ما پيدا کرده است،بسياری ها را نا راحت ساخته است.دشمنان ترقي و عدالت نمي خواهند و نمي گذارند تا نهضت فراگيرنقش فعال سياسي در جامعه داشته باشد.از رشد کمي و کيفي سازمان ما بهر صورت و بهر قيمت ممکن جلوگيری بعمل مي آورند.سناريوی جديد و پلان شده از جانب شبکه های جاسوسي داخلي و خارجي و بخصوص آی.اس.آی در منطقه در ضديت با نهضت فراگير و آرمان های انساني آن ترتيب و سازمان داده شده است.
بروی صحنه کشيدن سليمان ها و جليلي ها و به نمايش گذاشتن بازی های سياسي آنها از جمله پلان های شوم آنها به حساب مي آيد.بدون شک که از همچو خوشخدمتي ها دستمزد گزاف بدست مي آورند و مورد تقدير و ستايش قرار خواهند گرفت.به گمان زياد در اين پروسه فرمايشي تنها اين دو اجير به کار گمارده نخواهند شد.کساني ديگری نيز در قطار نشسته اند.اما خوشبختانه که ياوه گويي های آنها ارزش پشيزی هم ندارد.چهره های بدنام و شناخته شده همچو افراد به همگان هويدا است.هذيان و چرنديات آنها هيچ صدمه يي را نه به جنبش چپ و دموکراتيک و نه به رهبران عزيز آن وارد نمي کند.اما نمي توان و نبايد دسايسي را که ماهرانه از دهن نا پاک همچو افراد برون مي شود،ناديده گرفت.زيرا تمام رفقای ما در جريان تمام حوادث قرار ندارند.نبايد گذاشت تا ذهن اعضای جوان حزب مغشوش گردد.موضعگيری و مقاومت يکسان و پاسخ های دندان شکن فقط در وحدت و همبسته بودن ما تبارز کرده مي تواند و بس.
ما راه دشواری را پشت سرگذاشتيم و روزهای دشوارتری در نبرد عادلانه و سرنوشت ساز که بخاطر نجات مردم،تأمين صلح و امنيت،ترقي و دموکراسي گام مي گذاريم در پيشروی ما قرار دارد.
نهضت فراگير دموکراسي و ترقي در يک پلک زدن و در يک روز ايجاد نگرديده است.زحمات صادقانه چندين ساله رفقا در داخل و خارج از کشور،بويژه در داخل کشور که نطفه های نهضت در آنجا به همت والا و مردانه رفقا در شرايط نهايت سخت و دشوار جوانه زد و بزرگتر گرديد،فعالانه پا به عرصه فعاليت گذاشت.بدون تزلزل،با ايمان و اراده خلل ناپذير و شکست ناپذير به راه مردمي و شريفانه خود ادامه داده و مي دهد.تا وطن و مردم ما از ورطه نابودی به ساحل اميد و نجات زنده گي دو باره کشانيده شود.اين رسالت تاريخي ما و متحدين ماست.
اما نبايد فراموش کرد که با ايجاد يک سازمان سياسي و دستاوردهای اندک و کوتاه مدت مشکلات يک سازمان سرا پا حل نمي گردد و به مواظبت دايمي ضرورت دارد.
اجلاس اخير شورای اروپايي،انعکاس دهنده پخته گي نوين سياسي ما در سمت دموکراتيزه کردن حيات حزبي ما حساب مي گردد.
در اين اجلاس شرکت کننده گان در فضای باز و رفيقانه اظهار عقيده کردند.دلسوزانه ديدگاههای شانرا در قبال مسايل سياسي و تشکيلاتي بيان کردند.روحيه جلسه بمقايسه پيشين آرام و دموکراتيک تر بود.جر و بحث ها اهميت کاری و سازنده داشت.ابرازنظر ها برای حل مشکلات ارائه ميشد،نه برای خلق مشکلات.تبادل نظرهای جمعي و فردی نمونه جديد از شيوه های کاری به نظر ميرسيد که برای حل مسايل راه پيدا کند که در گذشته ما مروج نبود.
با آنهم بعد از ختم اجلاس معلوم گرديد که برعلاوه دستاوردهايي که نصيب ما در سال های اخير گرديده است،با تأسف هنوز هم مشکلات و کمبودهايي معيين وجود دارد که بخاطر زنده و فعال نگهداشتن سازمان از سر راه برداشته شود.نتيجه گيری از کار اجلاس مي رساند که اعضای نهضت فراگير در تمام سطوح و بخصوص در سطح رهبری با روحيه هرچه بيشتراعتماد و همکاری صميمانه،صادقانه و دلسوزانه برای بهبودکارها بايد بپردازند.
احساس مسووليت فردی و رهبری جمعي از سنت های با ارزش دموکراتيک تلقي مي گردد که نه در حرف،بلکه در عمل پياده گردد.سازمان بمثابه ملکيت و امانت دسته جمعي برای همه مي باشد.همه بايد در راه تحقق آرمانهای آن با دلسوزی،پشتکار،پيگيری و خسته گي ناپذيری سهيم گرديم.
بگذار درفش مبارزه را که بخاطر سعادت و خوشبختي وطن و مردم رنجديده ما بر افراشته ايم،در اهتزاز نگهداريم.
وحدت ما ضامن پيروزی ماست.هياهويي را که برعليه رهبران ما آغاز کرده اند جايي را نخواهد گرفت.پيروزی از آن مردم ما و از ان ماست.
آب دريا با چرنديات سليمان – جليلي آلوده نمي گردد.
ما را از حساب در برابر هر ابليس و اهريمن باک نيست.

ولگرد سیاسی
عاقبت گرگ زاده گرگ شود
گرچه با آدمی بزرگ شود
غلام مجدد«سلیمان لایق»در مورد خویش چنین گفته است:(بعضی ها مرا ناسیونالیست میدانند،بعضی ها مرا کمونیست می گویند و بعضی ها هم صرف مرا یک شاعر میدانند،اما خودم نمیدانم که من کی هستم و چی هستم.)
عجب است!که او خودش را نمی شناسد و کسی که خود را نشناسد او هرگز خانواده،که اساس جامعه را تشکیل میدهد،نمی شناسد.بالاخره محیط ماحول وجامعه خودرا نیز نمی شناسد.چنین افراد را مردم ازعقل بیگانه گویند،ازآنجایی که آقای غلام مجدد خودرا نمی شناسد بهتر است که کمی اورا به دوستان و خواننده گان این صفحه معرفی دارم.
درفرهنگ سیاسی اصطلاح اپرتونیست که معنی عامیانه آن «پله بین» یا«فرصت طلب»میباشد،یکی از واژه هایی است که به افرادی چون غلام مجدد اطلاق گردیده ویا با دریغ که در روزگار ما کاربرد مورد استفاده زیاد قرار دارد.آدمهای که ثبات و استقرار سیاسی نداشته واز همه مهمتر قول و قرار وطنی ومردانه نداشته وهر روز اینجا،آنجاسرخود را شور دهد و تنها منافع خود را مد نظر داشته باشد،پله بین گویند.
آقای لایق که فرزندیک روحانی مشهور به خلیفهء بازار شهر پلخمری می باشد در یک فامیل عقب گرا و متعصب مذهبی که اصلأ از ولایت غزنی اند،متولد گردیده است.او درکودکی نزد ملاهای محل بحیث طالب تحت آموزش قرارگرفت.برهمین اساس بعدأ به دارالعلوم عربی وسپس فاکولته شرعیات را به اتمام رسانید.
ازلحاظ سیاسی شناخت من نسبت به لایق بعد از7 ثور 1357 چنین آغاز گردید:
1 – بعد از قیام مسلحانه افسران ورویداد 7 ثور که حفیظ الله امین خود را رهبر و قهرمان انقلاب اعلام نمود،درآن هنگام یک عده از کادرهای باند جنایتکار امین در ولایت بغلان از جمله خلیل موج،دستگیرهژبر وغیره در آن ولایت مخالف اصول حزبی چنین تبلیغات را به راه انداختند:(…….مظهراصولیت در ح.د.خ.ا تنها امین و رفیق وطنجار هستند.ما کسی دیگری را نمی شناسیم…….)کمیته حزبی آنوقت ولایت بغلان تصمیم گرفت تا موضوع را طبق اصول و پرنسیپ های حزبی در جلسه کمیته ولایتی مورد برسی قرار دهد.اسناد لازم توسط مسئول بخش کنترول حزبی کمیته ولایتی ترتیب وقرار شد که جلسه در کلوب فابریکه قند بغلان در اخیر ثور 1357 دایر گردد.قبل ازشروع جلسه به ما اطلاع رسید که یکی از اعضای بیروی سیاسی به بغلان میرسد و در جلسه اشتراک میورزد.همان بود که بعد از ظهر همان روز سلیمان لایق به فابریکه قند بغلان رسید(اینکه چگونه لایق به طور عاجل در زمان محدود به دستور امین به بغلان رسید،قابل درک و فهم است).به هرحال جلسه دایر شد و بعد از آنکه جریان موضوع بصورت مفصل و مستند برایش توضیح گردد،لایق بصورت ساده و مختصر گفت:((…..اگرآنها جوان و کم تجربه هستند و احساساتی برخورد نمودند،شما نباید احساساتی عمل نمایید….))وقتی رفقا سوال کردند که تشویش ما در آنست که«زیر کاسه نیم کاسه نباشد.وی با ژست بزرگ منشانه گفت:((من به حیث عضو بیروی سیاسی که همه چیز را میدانم،به شما میگویم که نی کاسه است و نی نیم کاسه،همه چیز طبق اصول به پیش میرود.))سرانجام جلسه بدون کدام فیصله طبق خواست و نظر لایق به پایان رسید.چندی بعدهمه دسایس خاینانه،کاسه ها و نیم کاسه ها و زدوبندهای پنهانی لایق و امین برملا گردید.همان بود که دستان سیاه لایق،قدوس غوربندی و بارق شفیعی در جلسهءبیروی سیاسی به نفع طرح باند امین بالا شد و بدین ترتیب تبر تیز امین جلاد را دسته دادند.
در این جلسه فیصله بعمل آمد تا رفقا زنده یاد ببرک کارمل،نوراحمد نور، دکتور اناهیتا راتب زاد و یک عده اعضای کمیته مرکزی چون رفقا محمود بریالی،نجیب الله،عبدالوکیل و…..بنام سفیر ازکشور تبعید گردند.رفقا در آن لحظات حساس وبخاطر جلوگیری از رویارویی خونبار،از کشورخارج گریدند.رفیق ببرک کارمل قبل از ترک وطن به نورمحمد تره کی چنین گفت:((……ما از کشور خارج میشویم ولی باید تذکر داد که درین کشور فاجعهء غم انگیز رخ میدهد و شما مسئولیت این فاجعه را خواهید داشت.))واقعأپیش بینی درست و علمی بود.باند جنایت کار امین بر اوضاع مسلط گردید.هزاران عضو شریف ح.د.خ.ا زندانی و شکنجه گردیدند.پیش از 2500 نفر بهترین و صادق ترین کادر های حزبی اعم از خلقی و پرچمی اعدام گردیدند.بنام انقلاب حرکات و اعمال ضد ملی و ضد انسانی جهت بدنامی ح.د.خ.ا صورت گرفت.باید گفت که درین همه جنایات و فاجعه رقت بار بعدی سلیمان لایق همدست و شریک جرم حفیظ الله امین سفاک پنداشته می شود.
پس از آنکه امین استفاده لازم را از این افراد ابن الوقت نمود و بر اوضاع مسلط گردید،دیگر آن شاعران ظاهر پرست را که به رفقای همرزم و رهبران خود جفا کرده بودند،روانه زندان نمود.
لایق در زندان بحیث یک انسان ضعیف النفس و خجالت زده یی که چشم دیدن به طرف رفقا را نداشت،در گوشهء عزلت اختیار کرده بود.
براساس همین نامردی های او بود که بعد از زندان وقتی رفقا با او روبرو می گردیدند،خودش میگفت:((من وقتی رفقا را می بینم،وجدانم درد می کند.))اوکه درکی از مفهوم وجدان نداشت،آنرا یک جسم مادی میپنداشت.درحالی که وجدان یک احساس عمیق انسانی است.اما او شهامت آنرا نداشت تا بگوید که من در برابررفقا وجدانأ خجالت می کشم.
باوجودی که وی نزد اکثریت مطلق رفقا نفرین شده بود،ولی باز هم بنابر باریکی شرایط و اوضاع خاص آنزمان و از سویی روابط فامیلی وی با مجددی،شوروی ها وی را به عضویت بیروی سیاسی،برحزب تحمیل کردند.بدین ترتیب بازهم به مار درآستین جاداده شد.بعد از آن محیلانه و تملق آمیز با رفقای رهبری و کادرها برخورد میکرد،تا باشد که حد اقل آبروی ریختهء خود را دوباره بجا سازد.
2 – پس از پلینوم هژدهم که دوکتور نجیب الله به قدرت رسید،آنگاه غلام مجدد نزدیک ترین دوست،مشاورو حتا«پدرمعنوی»وی گردید.او شخص با اعتماد درهمهء امور حزبی – دولتی بود.بادریغ که بسیاری از لغزش ها در آنزمان از اثر همان مشوره های غلط لایق صورت گرفت.مثلا برای اولین بار توسط لایق مضمون تخریش کننده و ضد وحدت ملی به نشر رسید.وبدین ترتیب تفرقهء ملی(پشتون-تاجک)یا برادر بزرگ و کوچک دامن زده شد.
تحریکات و زور آزمایی ها در جابجایی کادر های متعصب پشتون در زون شمال(1991)ونادیده گرفتن خواست های مردم،سازمانها و نیروهای سیاسی در زون شمال یکی ازمشوره های تحریک آمیز و خایینانه سلیمان لایق بود.
اما روزی که داکترنجیب الله بر اساس پلان بینین سیوان می خواست وطن را ترک گوید،وسرانجام راهی دفترملل متحد در کابل گردید،سلیمان لایق آن مشاور و دوست بسیار نزدیک(!)رئیس جمهور،اولین کسی بود که دهن به بدگویی وی باز کرده و به دسترخوان وی پازده گفت:((این نامرد حتا با من که دوست بسیار نزدیک وی بودم،مشوره نکرد و مرا در جریان قرار نداد.من فکر میکردم که داکتر نجیب شخص بسیار قوی و نیرومند است،نمی دانستم که این قدر«پوک و پوده» است.))
3 – دربازی بزرگی که بخاطر جابجایی قوای آمریکا در افغانستان براه انداخته شد، ابتدا دولت اسلامی به رهبری مجاهدین از پاکستان پرتاب شد.بعدأ امارت اسلامی طالبان توسط آمریکا،انگلیستان،عربستان سعودی و سازماندهی آی.اس.آی پاکستان در افغانستان انتقال داده شد.باوقوع حادثهء11 سپتامبر که خود یک انگیزه برای لشکرکشی آمریکا به بهانه سرکوب تروریسم بین المللی در منطقه گردید،واکنون بیش 40 کشور مقتدر نظامی و اقتصادی جهان در کشور ما سرازیر و برهمه شئون زنده گی سیاسی،اجتماعی و اقتصادی کشور ما قبضه زدند،درچنین اوضاع و احوال غلام مجددخان باز پله ترازو را به طرف غرب سنگین دیده و خود را گاهی بنام نویسنده،شاعر،زمانی هم بنام اکادمیسن با سازمانهای استخباراتی که برتار و پود دولت و جامعه ما نفوذ دارند؛چسپانده و آنها هم وی را با دادن دالر و نشان دادن باغ های سرخ و سبز در کف خود گرفته اند.این در حالی است که مردم رنجدیده ما از فقر و مرض،دزدی و اختطاف،رشوه و اختلاس،تجاوز بر نوامیس،فساد اداری،انفجارات انتحاری به ستوه آمده اند،وآقای اکادمیسن(!)لایق بجای آنکه بخاطر برون رفت این مشکلات ابراز نظرکند،بخاطر پا بوسی اربابان قدرت به آستان شان ساییده و به شعبده بازی های سیاسی که جز کرکتر او است ادامه میدهد.
بیخبر از اینکه نیرو های روشنفکر،وطنپرست و تجددگرا او را از دیر باز شناخته و راه آنها از آن پیر مکار جدا است.
به هر رو وطنپرستان ترقی خواه بدون کدام وابسته گی به هیچ نیروی خارجی،با ادامهءمبارزات مسالمت آمیز و روشنگرانه شان در قلوب مردم و روشنفکران ملی جامعهء ما جا گرفته و روز تا روز با تشکل وانسجام بیشتر اعتماد مردم را جلب نموده،و بدین اساس لرزه برپیکرانسانهایی مزدور و مزور چون لایق وارد می آورند.
همزبانی و همزمانی در گفتار غلام مجدد با همتای خائیین دیگرش جلیلی نشاندهنده همبستگی آنها با کهنه گرایان و استخبارات خارجی می باشد.چنانچه مردم خوب گفته اند که عاقبت گرگ زاده گرگ شود،گرچه با آدمی بزرگ شود.

جعلیات،شان لایق و سلیمان است.
شبکه تلویزیون آریانا افغانستان مصاحبه ای با یکی ازرهبران کهنه کار ح.د.خ.ا سلیمان لایق داشت.سلیمان در این مصاحبه لیاقت خودرا به گونه یی که از اسلاف دیوبندی اش آموخته بود،به طور شایسته به نمایش گذاشت.لیاقت لایق در آن نهفته بود که به زعم خودش توانست خودرا از خبط و خطا های نابخشودنی حیات سیاسی اش چنان ماهرانه کنار کشد،که شایسته یک شخص«لایق»است.بی جهت نبود که استادش،سلیمان را که هنوز کودکی بیش نبود«لایق» خطاب کرد.شاید او چنین استعداد را در وجود شاگردش غلام مجدد بخوبی درک کرده بود.
درجهان سیاست و سیاستمداری،مهمترین مسأله برای یک سیاستمدار رسالتمند،صرف نظر از خط و جهت فکری آن، احترام به اصول اخلاق سیاسی است.نادیده گرفتن این اصل،جوهر شخصیت سیاستمدار را عمیقأضربه می زند و از بین میبرد.جای شک نیست که در محیط سیاست،راست و دروغ بمثابه یک وسیله مهارتی و تبلیغی وجود دارد وشاید درجهان ما کمترین سیاستمدار وجود داشته باشد که بنا به ملحوظاتی چون منافع ملی و غیره گاهی دروغ نه گفته باشد.اما زمانی که اکاذیب شان بنابه ارائه اسناد و مدارک اثبات می گردد،سیاستمدارمورد نظر بنابه حکم اخلاق سیاسی ازمقام دولتی،حزبی و یا غیره استفاده نموده،ازمردم وملت اش معذرت می خواهد وحتا بعضأ دیده شده که چنین افراد به حکم غرورسیاسی به خودکشی مبادرت ورزیده اند.
امادرکشورهای آسیایی و افریقایی به گونه عام ودر کشور عزیزما افغانستان به طور خاص افرادی وجود دارندکه تحت نام سیاستمدار،سیاست بازان و یا اگربهترگفته شود شارلتان سیاسی اند.
مهمترین ممیزه این افراد عدم احترام به اصول اخلاق سیاسی می باشد.این افراد خوشبختی خودرا در بدبختی دیگران و خوش نامی خود را در بدنامی دیگران جستجو می نمایند.اینها ارایه اسناد و مدارک تاریخی بابت جنایات شان ارزشی ندارد ودر نهایت می توان به آنها دیده درا های تاریخ نام نهاد.
بادر نظرداشت مطالب فوق اگر زنده گی،کار وفعالیت سیاسی و حزبی غلام مجددسلیمان«لایق»را درپرتو اسناد و مدارک انکار ناپذیر و در مقایسه با اظهارات اخیر نامبرده با شبکه تلویزیون آریانا افغانستان به بررسی گیریم،بدون هیچگونه شک وتردید می توان به آن شارلتان تاریخ لقب داد.
لایق در پاسخ به سوالی پیرامون گرایش ح.د.خ.ا به طرف شوروی وقت و انتخاب موضع چپ حزب،مطالبی را ارایه نموده و مهمترین فکتور را،حمایت سیاسی و دیپلماتیک آن کشور از موضع افغانستان در مسأله پشتونستان با پاکستان می داند.
حقیقت این است که ح.د.خ.ا ادامه دهنده برحق مبارزات ترقیخواهانه دهه های گذشته مردم افغانستان و انطباق منطقی آن با شرایط نوین ملی و بین المللی بود.ارتباط حزب با اتحاد شوروی وقت ناشی از خصلت عمیق وطنپرستانه ح.د.خ.ا و مولود شرایط جدید جهانی بود.چنانچه شوروی وقت با انتخاب سیاست مسالمت آمیز با کشورهای جهان و به گونه خاص با کشورهای جهان سوم و فراهم آوری کمک های اقتصادی،نظامی و سیاسی به کشورهای متذکره،ازآنها حمایت بعمل آورد.
عده ای از این کشورها که تازه از قید استعمار کشورهای غربی رهایی یافته و خاطره تلخ از استعمار بی رحمانه وغیر انسانی آن کشور ها به دل داشتند،با اتحادشوروی وقت بمثابه یگانه مدافع واقعی ستمدیدگان،مناسبات دوستانه قایم کردند.عده ای از این کشورها،اتحادیه ای را تحت عنوان«جنبش غیر منسلک» که کشورعزیزما افغانستان نیز یکی ازموسسین فعال این جنبش بشمار میرفت،بوجود آوردند.این جنبش ماهیتأخصلت ضد آمپریالیستی وضد استعماری ودر واقع مدافع سیاست مسالمت آمیزاتحادشوروی وقت بود.
اما در مورد قیام نظامی هفت ثور 1357 وتروراستاد میر اکبرخیبر که لایق از آن یاد نمود.
درمورد قیام نظامی هفت ثور،همه ای مبصرین،تحلیل گران داخلی و خارجی،تاریخ نویسان و گذشته از همه،همه ای رهبران جناح خلق متفق القول اند که این قیام توسط شاخه نظامی خلق و به قومانده حفیظ الله امین صورت گرفته است.امین از مدتهاقبل به یک سلسله اعمال تحریک آمیز،جهت غضب قدرت سیاسی دست زد.یکی از این تحریکات،اختطاف علی احمد خرم وزیر پلان محمد داوود بود.امین پلان داشت تا همکاران تروریست اش با استفاده از خرم و موتر دولتی آن،خود را به محمد داوود رسانیده و همزمان با ترور رئیس جمهور،افراد امین در اردو دست به قیام مسلحانه زده وقدرت سیاسی را بدست گیرند.اما این پلان به سبب مقاومت خرم و در نهایت کشته شدن موصوف بدست تروریستان امینی خنثی گردید.
دومین توطئه و جنایت تاریخی و وحشتناک امین جهت نیل به قدرت سیاسی،ترور استاد میر اکبر خیبربود.میرمحمد صدیق فرهنگ در کتابش افغانستان در پنج قرن اخیر صفحه 55 چنین می نویسد:«هدف حفیظ الله امین از قتل خیبر دو چیز بوده است.یکی ازبین بردن حریف و دیگر پیش انداختن تاریخ کودتا…..»
بهرحال قیام آغاز گردیدونخستین نظامی ایکه دیوار ولایت کابل را شکست محمد رحیم متخلص به «سرباز»بود.او دروازه سلول نورمحمد تره کی وسایر رهبران را باز نمود و پیروزی قیام را برای شان تبریک گفت.همه ای رهبران خوش و خندان بودند و به قول آقای دستگیرپنجشیری سلیمان لایق از فرط شادی اشک میریخت.رحیم سرباز بعد از تره کی،ببرک کارمل را در آغوش کشیده و مجددأپیروزی قیام را برایش تبریک گفت.ببرک کارمل درحالی که هنوزرحیم سرباز را در آغوش داشت بالحن آرام برایش گفت:تشکر رفیق سرباز!((امیدوارم این سرآغاز فاجعه ای برای ملت ما نباشد.))اما در آن لحظه که همه سرمست باده آزادی بودند و رحیم سرباز هم به معنی آن جمله کوتاه اما پر مفهوم پی نبرده بود،مصروف وظیفه بعدی خود شد.این حقیقت را دگرجنرال نظر محمد وزیر دفاع وقت از قول محمد اسلم وطنجار برای مایان نگارنده این مقال وجنرال محمد حسن که فعلأ هم در دولت کنونی مصروف خدمت است ابراز داشت.جنرال نظرمحمد بعد از سبکدوشی از سمت وزارت دفاع،درپست سمبولیک و غیر فعال بحیث رئیس کمیسون جلب واحضار تعین و درتعمیر اداره امورشورای وزیران وقت،درهمجواری با شعبه ایکه نگارنده در آن ایفای وظیفه می کرد،اقامت داشت.این همجواری زمینه ساز شدتا چندبارهمراه با جنرال محمد حسن که اتفاقأهردوازیک منطقه بودندبا او همصحبت شوم.
موضع گیری زنده یاد ببرک کارمل از آغازین ساعت قیام نظامی روشن و صریح بود.او اقدام نظامی را یک عمل ماجراجویانه و تحریک آمیزدانسته و پیشنهاد نموده بود که حزب نباید مسولیت قیام را بدوش گیرد.اما موضع قاطع رهبران خلقی جمع سلیمان لایق در حقیقت ازقیام،اورا در موقف اقلیت قرار داد.
درحالیکه قیام جریان داشت،ومحمد داوود و فامیلش در ارگ ریاست جمهوری بدون کوچکترین ارتباط با خارج و محیط ماحول درمحاصره قیام کننده گان قرار داشت،یکبار دیگرمسأله انتخاب برخورد«قهرآمیزویا مسالمت آمیز»با محمد داووددرمیان اعضای رهبری داغ گردید.

زنده یاد ببرک کارمل طرفدار جدی رفتار مسالمت آمیزبا محمد داوود بود.زنده یاد ببرک کارمل معتقد بود،هرگاه با محمد داوود با شیوه مسالمت آمیز و قانونی برخورد شود،اولأ ماهیت اومانیستی و دموکراتیک انقلاب ما آشکار می گردد،ثانیأ سنن اخلاقی،ملی،دینی مردمی احترام می شود،ثالثأ اسرار و پیوندهای او با ارتجاع منطقه و امپریالیزم افشا می گردد و……اما سلیمان لایق در برخورد با محمد داوود با قاطعیت پاسخ گفت:«دا فرعون ووژل شی».قاطعیت لایق در کشته شدن محمد داوود،ناشی ازارتباطات محرمانه نامبرده با دم و دستگاه محمد داوود بود.لایق ترس از آن داشت تا مبادا با زنده ماندن موصوف،از اسرار و ارتباطات او با محمد داوود پرده برداشته شود.
با سرکوب خونین داوود،قیام پیروز شد.اما علی رغم تلاش ها و قدرت نمایی های حفیظ الله امین که قیام ثور و تصرف قدرت سیاسی را نتیجه مستقیم قیام مسلحانه سازمان نظامی خلق میدانست،زنده یاد ببرک کارمل با استناد به مصوبه کنفرانس وحدت 12 سرطان 1356 مبنی برحق مساوی هر دو جناح (خلق و پرچم)در اداره و سیاست،توانست مسیرانحراف از سیاست اصولی حزب را که توسط رهبران تازه به قدرت رسیده اعمال میشد،سد واقع شود،چنانچه در جلسه بیروی سیاسی مورخ 9 ثور1357 که مساله نام و ماهیت دولت جدید مطرح بحث بود،رفقا زنده یاد ببرک کارمل،سلطان علی کشتمند،نور احمد نور و دکتور اناهیتا راتب زاد از اعلام نظام دموکراسی ملی و تشکیل یک جبهه دموکراتیک و ملی برای ایجاد حکومت وسیع وفراگیراصرار می ورزید.کوشش زنده یاد ببرک کارمل آن بودتا اگرشود؟بتوان از این قیام بمثابه سرآغاز یک تحول ملی و دموکراتیک استفاده بعمل آورند.اما خلقی ها از دموکراسی خلقی و بعضأ از دیکتاتوری پرولتاریا حرف می زد.خلقی ها تاکید داشتند که نام دولت،جمهوری خلق افغانستان باشد.درحالی که زنده یاد ببرک کارمل تنها نام(جمهوری افغانستان) را منطقی ترین نام برای رژیم جدید میدانست.سرانجام منطق برسبسطه پیروز در آمد.
ورژیم جدید،جمهوری دموکراتیک،مسما گردید.قابل یاد آوریست آقای لایق که در مصاحبه اش با شبکه تلویزیون آریانا خود را ریاکارانه مدافع دولت فراگیر قلمداد کرد،درحالی که در آن جلسه سرنوشت ساز خموش نشسته و در واقع در ضدیت با دولت فراگیرملی و در همدوشی و هم آغوشی با حفیظ الله امین بود.
رهبری خلقی ها و بخصوص امین،جهت پیشبرد فعالیت ماجراجویانه خویش،نیازمند کسب اکثریت در کمیته مرکزی حزب و پذیرش اعضای جدید در رهبری،ازمیان نظامیان طرفدار خویش بودند.ازهمین جهت بود که اعضای بیروی سیاسی جناح خلق به شمول سلیمان لایق و بارق شفیعی،علی رغم مخالفت شدید رفقا زنده یاد ببرک کارمل،سلطانعلی کشتمند،نوراحمد نور و دکتور اناهیتا راتب زاد،ازتوسعه کمیته مرکزی حزب به حساب هژده تن افسر که اکثریت خلقی و از طرفداران امین بودند،پشتیبانی کردند.این آغازفاجعه بود که رای سلیمان لایق،بارق شفیعی و…..بوجودآمد.واین عمل دوپیامد زیانبار را برای استمرار فعالیت حزبی بوجود آورد.تغییر تناسب نیرو در کمیته مرکزی حزب به نفع خلقی ها و بخصوص باند تبهکار امین.
تشویق و نفوذ نظامی گری درحزب.
خلاصه اینکه امین با همکاری سلیمان لایق و….درجلسه 24 جون بیروی سیاسی،توانست رهبری پرچمی ها را تحت نام سفیر به خارج تبعید نماید و زمینه را برای انحراف از سیاست اصولی و منطقی حزب که منجر به قتل دهها هزار انسان بیگناه وطن و از جمله 3000 تن از ناب ترین فرزندان جناح پرچم ح د خ ا را مساعد ساخت.
لایق که به یک وسیله و افزار مورد استفاده امین قرار گرفته بود،دیگر کهنه شد و قابلیت استعمال را نداشت.ارباب اش او را واداشت تا سند بیکاره گی اش(استعفا)را با تضرع و ندامت و نفرت به رفقا و گذشته سیاسی اش که خصوصیت مادر زادی لایق است نوشته و به بیروی سیاسی حزب بدهد.استعفا نامه و یا بهتر است گفته شود توبه نامه لایق از طریق مطبوعات داخلی و خارجی نشرگردید.جالب اینست که آقای لایق در مصاحبه اش،با تلویزیون آریانا،با گلایه معصومانه از امین،ادعا می کند که او در حالیکه عضو بیروی سیاسی بود؟امین اورا بدون در نظرداشت موقف سیاسی اش زندانی ساخت. واقعأ این انتهای بی حیایی است.لایق باید بداند که حافظه تاریخ را نمی توان با ژست های شعبده بازی ها به بازی گرفت.
اما در مورد ادعا ویا بهتر است گفته شود جعل و اتهام لایق که گویا زنده یاد ببرک کارمل با خروج قوای شوروی مخالف بود!
حقیقت این بود با رویکار آمدن گرباچف و مذاکرات موصوف با امریکا،جانب آمریکا تعهد قطع مداخله در امور افغانستان را به یک سلسله تعهدات جانب شوروی و از جمله برکناری زنده یاد ببرک کارمل از قدرت،مشروط ساخت،که از جانب شوروی وقت پذیرفته شد.اما برکناری زنده یاد ببرک کارمل که در حزب و سازمانهای اجتماعی به قدر کافی محبوبیت داشت،کار ساده ای نبود.بنأشوروی ها با تشویق آشکار از رهبری حزب و مخالفان و شایعات بی شمار ازجمله تبلیغ مریضی صعب العلاج ببرک کارمل،ازهمه مهمترفعالیت پنهانی بعضی از مراجع شوروی ها در ایجاد یک حلقه از کادرهای جوان حزبی به منظور نصب آنها در رهبری حزب به تقلید از تغیرات کادری در رهبری شوروی،در جریان بود.ارگانهای نظامی و استخباراتی شوروی مقیم افغانستان هم با استفاده ازمهره های ارتباطی خود ازجمله سلیمان لایق با سران مجاهدین مستقر در پاکستان چراغ سبز نشان دادند.به همین جهت بودکه آقای مجددی درجواب مکتوب لایق از آماده گی خود در یک دولت به اصطلاح فراگیر،مشروط به برکناری زنده یاد ببرک کارمل از مقامات حزبی و دولتی اطمینان داد.این مکتوب و ارتباطات لایق با مجددی توسط خاد کشف گردید.اما بنابر سرنخ آن با مقامات بالایی شوروی از تعقیب آن صرف نظرگردید.قابل یاد آوریست که لایق به گونه محرمانه با مقامات نظامی و استخباراتی شوروی بخصوص با بوریس گرومف نزدیکی داشت.چنانچه گرومف درصفحه کتابش«ارتش سرخ در افغانستان»ترجمه محترم آریانفر چنین می نویسد: «سلیمان لایق در روند یکی از گفتگوها به من گفت………..»کاربردکلمه(روند یکی از گفتگوها)بیانگر آنست که لایق با او و دیگران دید و بازدیدهای زیادی داشته است.)
زنده یاد ببرک کارمل از همه این جریانات و یا به بیان دیگر توطئه ها که بمنظور سبکدوشی موصوف از قدرت،صورت می گرفت،آگاه بود.دریک چنین زمانی رهبری شوروی از رهبری افغانستان تحت ریاست زنده یاد ببرک کارمل برای انجام یک مسافرت کاری که ظاهرأ هدف از آن تقویت پایه های اجتماعی حاکمیت سیاسی افغانستان بود،دعوت بعمل آورد.بخشی ازاین جلسه بحث پیرامون تحکیم قدرت دفاعی و ضرورت تعدیل در برنامه و سیاست های حزب و ضرورت انعطاف سیاسی با مخالفان صحبت بعمل آمد.زنده یاد ببرک کارمل با جرأت انقلابی که ویژه گی همیشه گی او بود از مداخله بی مورد مقامات وزارت دفاع شوروی به شمول شخص وزیر انتقاد شدید کرده و از اشتباهات آنها در افغانستان پرده برداشت.این مسأله باعث خشم وزیر دفاع شوروی گردید.
درحالیکه زنده یاد ببرک کارمل می دانست که تحت چنین اوضاع و شرایط، قادر نیست درمقام رهبری حزب و دولت به وطن اش خدمت نماید.وناگزیر است کنار رود.یکبار دیگر با جسارت انقلابی و با احساس عمیق مسوولیت در برابر وطن،ازهیأت رهبری شوروی تقاضا نمود تا قبل از خروج شوروی از افغانستان درمطابقت به تعهدات شان(تعهدات دوجانبه) وبا استفاده از امکانات سیاسی و دیپلماتیک شان،ضمانت لازم از آمریکا بابت عدم مداخله آن کشور در امور داخلی افغانستان گرفته شود.
با تاسف باید گفت که از این مسأله،مخالفین زنده یاد ببرک کارمل چه در داخل حزب (شهید نجیب و شیاد لایق)و چه ازجانب حلقات معینی از شوروی ها،در پهلوی سایر شایعات بمثابه بزرگترین حربه تبلیغی و افزاری جهت تضعیب موقف ملی و بین المللی زنده یاد ببرک کارمل چه قبل از سبکدوشی و چه بعد از سبکدوشی زنده یاد ببرک کارمل از سمت رهبری حزب،بکار گرفته شد.
اما اینکه آقای لایق نمی داند که او در حالی که عضو بیروی سیاسی نبود، چگونه در آن جلسه دعوت شده بود،این تجاهل لایق،انسان را به یاد بیت معروف می اندازد:
بهررنگی که خواهی جامه می پوش
من از طرز خرامت می شناسم
با آنهم بخاطر درک آقای لایق از چگونگی دعوت در آن ملاقات باید گفت که:اشتراک شما درآن جلسه نمایانگر ارتباطات عمیق شما با حلقات معین و پرقدرت شوروی از یک طرف و سرگوشی های محیلانه شما با عده ای از سران تنظیم های مقیم پاکستان از جانب دیگر به آنجا کشاند.
لایق که فطرت و طبعیت اش توطئه و توطئه گری،فتنه و فتنه توزی،دروغ و اکاذیب،جعل و ارعاب است.او این مسأله را بارها و به گونه اخص در مصاحبه اخیراش با شبکه تلویزیون آریانا به اثبات رسانید.اما آگاهانه و یا نا آگاهانه از یک حقیقت تلخ هم پرده برداشت وآن تماس هایش با نماینده حکمتیار و تخلیه نمودن ولایات کنرها،خوست و ارگون به نفع گلبدین حکمتیار جهت انتقال قرار گاه حزب اسلامی از پاکستان به ولایات متذکره بود.
قابل یادآوریست که گذاشتن ولایات متذکره به اختیار گلبدین،سرآغاز شکست حکومت شهید نجیب و مشی مصالحه ملی بود.تخلیه ولایات متذکره نه تنها باعث تلفات مالی و جانی مردمان محلات متذکره شد،بلکه باعث تضعیف مورال سراسری حزب و منسوبان قوای مسلح گردید.حوادث بعدی در شمال ازپیامد حوادث ولایاتی بود که لایق قبلأ آنها را به دوستش آقای حکمتیار تحفه داده بود.

غلام مجدد سلیمان لایق کیست؟
“غلام مجدد سلیمان لایق” سابقا معاون اول شورای مرکزی حزب وطن در زمان داکتر نجیب الله و عضو دفتر سیاسی حزب دموکراتیک خلق در زمان ببرک کارمل، وزیر اقوام و قبایل، ریس آکادمی علوم و هم زمان آمر زون های شرق و جنوب شرق کشور بوده است. سلیمان لایق روابط پشت پرده با گروه های تمامیت خواه و حلقه قبیلوی در دو سوی سرحد دارد.
سلیمان لایق درسه دهه اخیر وارث و ادامه دهنده نظریات و اندیشه های برتری خواهانه قومی و قبیلوی ” غلام محمد فرهاد رهبر سابق گروه قومی “افغان ملت” و “محمد گلخان مهمند” و طراح اندیشه کتاب “دوهمه سقوی” بوده و طرفدار سرکوب و محدودیت و به انزوا کشاندن اقوام غیر پشتون و تقسیم آنان کشوربه شهروندان درجه اول، دوم و سوم می باشد و درین هدف در هریک از نظام های حاکم قبیله غالب، آقای سلیمان لایق بصورت مستقیم شامل در حکومت و یا غیر محسوس و پشت پرده، بوسیله افراد طرفدارش در سیاست های نظام های قبیلوی سه دهه اخیر تاثیر داشته است. گرچه وی نویسنده اصلی کتاب دوهمه سقوی نمی باشد ولی اساس اندیشه و طرح نوشتن این کتاب توسط او مطرح و بوسیله پیروانش چاپ ونشر شد. او بدلیل اینکه انسان مرمو، فریبکار و سیاست بازیست که هیچ گاهی خود را علنا افشا نمی سازد، در زمان حکومت داکتر نجیب الله همین سیاست را پشت پرده دنبال می کرد و همه بد نامی گرایشات قبیله گرائی را به گردن داکتر نجیب الله گذاشت. لایق قصد داشت تا حوادث شمال را توسط داکتر نجیب الله اجرا کند و خود را مانند محمد گل مومند به صفت مسوول صفحات شمال مقرر کرده و بر اساس مشورت لایق به داکتر نجیب، “جمعه اسگ” و “رسول بی خدا”، برای سر کوب مردم شمال به شمال اعزام شده بودند که خوشبختانه به اهداف شان نرسیدند .
این چهره مرموز در دهه هشتاد میلادی ریاست قبایل سابق را به وزارت اقوام و قبایل و پشتو تولنه سابق را به آکادمی علوم ارتقا داد و خودش را نیز به صفت وزیر و رییس اکادمی علوم مقرر نمود. او بیشتر کارمندان عالیرتبه وزارت قبایل و ریاست اکادمی علوم را از میان تحصیل کردگان قبایل آزاد آن طرف مرز و و از ولایات سرحدی با پاکستان از بین قبایل این طرف سرحد اکمال و مقرر نمود و بدین ترتیب وزارت قبایل و اکادمی علوم را به مرکزمتعصب ترین افراد قبیله گرا و برتری خواه مبدل نموده بود.
سلیمان لایق پیش از آن و بعد بويژه در دهه هشتاد میلادی رابطه بسیار نزدیک با خوانین دو سره قبایل سرحدی از جمله “خان عبدالغفار خان”، خان ولی خان، نسیم ولی ، اجمل ختگ، صمد خان اچگزی و دیگر خانان قبایل آن طرف سرحد برقرار کرده بود و برای نزدیکی بیشتر با آنان دخترش را خانم صوفی جمعه خان، استاد دانشگاه پشاور و منشی خاص اجمل ختگ ودر دهه هشتاد میلادی، مامور عالیرتبه وزارت خارجه افغانستان ساخت. به این ترتیب بود که صوفی جمعه داماد لایق شد و روابط بسیار محرمانه و گرم میان او و خوانین قبایل پاکستانی بوسیله صوفی جمعه بر قرار گردید. جالب این است تعداد زیادی از تحصیل کردگان پشتون تبار قبایل آزاد از پاکستان بحیث مامورین عالیرتبه ملکی و نظامی هنوز هم با وجود داشتن تابعیت پاکستانی در عالی ترین مقامات کشوری و لشکری در افغانستان مصروف کاراند و بیشتر آنان چهره های مشهور و شناخته شده می باشند که درین باره آقای لایق و همکارانش سهم مهم را ایفا کرده اند.
این چهره مرموز و پشت پرده یعنی سلیمان لایق، بعد از سقوط حکومت داکترنجیب همراه با خانواده اش مدت بیش از سه سال را نزد خان عبدالولی خان سپری کرد. پس از آن به آلمان پناهنده شد .لایق در ایام مهاجرت در آلمان رابطه تنگاتنگ را پس از سقوط حکومت طالبان با صبغت الله مجددی که شوهر خواهر لایق می شود، بر قرار نمود و پس بعد از چندین سفر به کابل در ضمن ملاقات های محرمانه با کرزی توانست، توجه او را به خود جلب کرد. او برای نزدیکی با کرزی از همان مامورین عالیرتبه پشتون تبار که قبلا در آکادمی علوم و وزارت اقوام وقبایل بودند استفاده کرده تا این که زمینه نصب خود را به صفت مشاور دفتر یوناما در کابل و مشاور وزارت معارف کشور فراهم نمود.
چهره های قبیله سالاری که برای نفوذ لایق در دستگاه کرزی او را کمک کردند، این ها می باشند:
1- “زلمی هیوادمل” سابق کارمند پشتو تولنه و رییس تحریرات لایق در آکادمی علوم و بعد از ایجاد دولت انتقالی تا اکنون مشاور ارشد حامد کرزی در امور فرهنگی است.
2- “سرور ماموند” رییس سابق نشرات وزارت اقوام وقبایل و کارمند عالیرتبه وزارت خارجه افغانستان که بعد ازسقوط طالبان در دفتر یو نا ما در کابل بحیث مشاور ارشد و آدم باصلاحیت کار می کند و در تقرر لایق به عنوان مشاور دردفتر یوناما نقش مهم داشته است . وی از قوم ماموند پاکستان است.
3- “عبدالرشید وزیری” معین سابق وزارت اقوام و قبایل و مسوول تفتیش شورای مرکزی حزب وطن که پس از ایجاد دولت انتقالی تا هنوز مشاور وزارت قبایل و سرحدات و مشاور آکادمی علوم کنونی می باشد. وی از قوم وزیری پاکستان است.
4- “صدیق پتمن” مامور عالیرتبه سابق پشتو تولنه و آکادمی علوم و بعد از تشکیل دولت انتقالی تا اکنون معین وزارت معارف است.
4- “کبیر رنجبر” معاون سابق لایق در آکادمی علوم و فعلا وکیل پارلمان و ریس حزب دموکرات افغانستان می باشد.
5- “عبدالرحمان هوتک” رئیس سابق نشرات وزارت اقوام وقبایل و فعلا مسوول اداره ای بنام حقوق بشر که در پاکستان قبلا ایجاد کرده است می باشد .
و افراد دیگر……….
سلیمان لایق برای تحقق و جامعیت بخشیدن به نظریات قوم گرایانه وبرتری خواهانه قبیلوی خود در شرایط کنونی نیز تلاش دارد با استفاده از پست کنونی اش در دفتر یوناما در کابل و پست مشاوریت در وزارت معارف و با استفاده از نفوذ مجددی شوهر خواهر و دیگر افرادی که در بالا نامبرده شد برای تک قومی سازی کابینه و دیگر ارگانهای دولتی و حضور سمبلیک اقوام غیر پشتون در ترکیب ارگانهای رهبری کننده دولت ، از بنیاد به نفع قبیله غالب و انحصار گرا، تسجیل و اقداماتی را توسط کرزی درین موارد انجام دهد.
لایق در دهه هشتاد میلادی ، زیر نام ملیشه های قومی چندین قطعه ملیشه ای قومی را در چارچوب لوا ها، غند ها وکندک ها در یازده ولایت سرحدی با پاکستان متشکل از قبایل طرف افغانی و قبایل طرف پاکستانی ایجاد کرده و این ملیشه های قومی را با تسلیحات خفیفه و ثقیله ساخت شوروی سابق تجهیز نمود و میلیاردها افغانی معاش نیز به آنان معاش پرداخت می کرد. بیشتر این ملیشه ها بعد از مدت کوتاهی همراه با تسلیحات و پول فراوان به آن طرف سرحد به پاکستان فراری می شدند و تا سقوط حکومت داکتر نجیب، وضعیت بدین گونه ادامه داشته است . لایق درآن زمان نیز رهبری دولت را زیر عنوان مذاکره با حکمتیار و دیگر تنظیم های اسلامی مقیم پاکستان فریب می داد و در بیشتر ملاقات ها و مذاکرات با گروه های اسلامی مخالف دولت وقت نقش عمده و اساس را به عهده داشته است .
داکتر نجیب الله، لایق را استاد خود خطاب می کرد و طبق مشوره و گفته های او عمل می نمود. به گونه ای که در سال های اخیر گرایشات قبیلوی و تعصب علیه اقوام دیگر بالای داکتر نجیب غلبه نموده و در برابر اقوام صفحات شمال کشور حرکت نا سنجیده شده ای را انجام داد و منجر به سقوط حکومتش گردید . سلیمان لایق در حال حاضر نیز در کنار کرزی و جامعه جهانی قرار گرفته و مصروف همان نقشه های فتنه گرانه جهت انحصار طلبی قوم گرایانه علیه اقوام دیگر کشوربوده و تلاش دارد تا دیگر اقوام غیر پشتون را از حاکمیت کاملا براند. چنانچه که در ساختار جدید کابینه انحصاری کنونی کرزی بخوبی مشاهده می گردد که در حقیقت اقوام غیر پشتون از قدرت رانده شده اند . طرح مذاکره با طالبان هم مانند دوران حکومت داکتر نجیب است و تطبیق پلان اربکی سازی نیز مانند ملیشه سازی آن زمان را بیاد همه می آورد که چگونه آقای لایق اکنون نیز می خواهد قبایل را دوباره مانند گذشته با تسلیحات قوای ناتو تجهیز نماید.
سلیمان لایق با کار مشترک و نزدیک با همراهی نوراحمد نور سابق عضو دفتر سیاسی و منشی کمیته مرکزی حزب- د- خلق- الف- و عضو هیات اجرائیه شورای مرکزی حزب وطن و سفیر افغانستان در امریکا طی سال های اخیر تلاش دارند، جناح ها وجزایر جدا شده احزاب چپ پشتون تبار را زیر نام چندین سازمان سیاسی در داخل وبیرون کشور انسجام مجدد داده و همه این گروه های چپ را در خدمت کرزی قرار دهند . تا کنون این دو تن به این کار خویش موفقانه عمل کرده اند که نمونه آن جدا نمودن حزب متحد ملی علومی از جبهه ملی و یکجا شدن آن با نهضت فراگیر را می توان تذکر داد. بدین ترتیب این دوموفق خواهند شد تا اعضای غیر پشتون در ین دو جناح را ازین دو سازمان تصفیه نمایند. درین اواخر برگزاری نشست های مشترک میان گروه ها و جناح های مختلف احزاب چپ سابق و بخصوص جناح های جدا شده حزب دموکراتیک خلق به تشویق این دوتن در آلمان برگزار گردید که خود نمایندگی از تحرک سیاسی لایق و نور در خارج از کشور می کند.

نقش سلیمان لایق برای “گروگان گیری”شهید داکترنجیب الله

گفتکوی لایق وسیوان درقرارگاه [حزب دموکراتیک خلق افغانستان] “وطن”
سیوان :ما همه میدانیم که مجاهدین هیچیک کمونست را درشورای بیطرف نمیخواهند.ونیزمیدانیم که حزب وطن درلحظۀ فعلی هیچ نوع موئثریت ندارد.فاتح این جنگ بزرگواری یی نخواهد داشت.درواقع درحالیکه بینن درمورد تخفیف بخشیدن انفجار درحال وقوع می اندیشید،لایق دراندیشۀ نجات خود بود.صحبت دربارۀ “حزب” یک نیرنگ است .غیرمسلح ساختن حزب وطن به مثابۀ کشیدن نیش مارمرده است.ص-161
سیوان:…بنآ ایجاب مینماید که او[نجیب ] فورآ ازکشور خارج شود.اگرهرچیزی برایش اتفاق افتد تآثیری بدی برای افغانستان خواهد داشت.برای او عبورمصئون ازکشورباید تضمین شود.تا پروسۀ صلح به موفقیت بیانجامد.ص-162
لایق:چیزیکه شب گذشته حینیکه میخواستید او را ازکشور به خارج انتقال دهید،اتفاق افتید،تآسف آوربود.مخصوصآ که اوتوانست ملل متحد را شامل سازد.عملی را که نجیب الله انجام داد تا مانند یک “دزد”کشور را درنیم شب ترک گوید،تآسف آوراست.زیرا او نه باحزب ونه با دولت مشوره کرد.مصئونیت وصحت او را تضمین میکنیم،تا آنزمانیکه درمورد رفتن او تصمیم اتخاذ نمائیم.ص-163
سیوان:شماملل متحد را به یک موضع دشوار مواجه میسازید.نجیب الله از ملل متحد تقا ضای پناهندگی نموده،اگرما اورا نپذیزیم برای پیشرفت پروسۀ صلح نا مطلوب خواهد بود.ما باید این پرابلم را حل کنیم والی نه به حیث یک حادثه عمده بین المللی با نتایجی که هیچکس آنرا پیش بینی کرده نمیتواند درخواهد آمد.برعلاوه چطور میتوانم شورای بیطرف را قناعت دهم درجائی بیایند که امنیت آنها تضمین است درحالیکه مصئونیت نجیب الله را تامین کرده نمیتوانم.ص-163
لایق:ایجاب مینمود تا قبل ازانکشاف وضع بانجیب الله صحبت میکردیم.
سیوان:ما باهم “موافقتی” داشتیم ،خروج مصئون او بما وعده شده بود،چرانگذاشتید کاروان ما از پوسته امنیتی عبور کند؟
لایق:پروسجرهای معینی وجود دارند که درهر حالت باید مراعات شوند.نه تنها درموردشما.
سیوان:اما ما باهم موافقتنامه ای داشتیم؟
لایق: درینجا غلط فهمی صورت گرفته طوریکه گفتم طرزلعمل های معینی وجود دارد که درهرحالت قابل رعایت اند.[با آنکه بینن اکت میکرد تا بداند این لایق بوده که امرتوقف قطار را پیش ازینکه به میدان برسد داده.]ص-164
لایق:نجیب الله میتواند نزد شما باشد اما اجازۀ نخواهد داشت تا از حریم ملل متحد پا خارج بگذارد.تا اینکه درموردش تصمیم گرفته شود که کجا برود.آقای سیوان حینیکه درافغانستان استید احساس مصئونیت نمیکنید؟این بخودی خود ثابت میسازد که ما تضمین مصئونیت کرده میتوانیم.ص-165
سیوان:اکنون عمده ترین مسئله پیاده کردن صلح درین کشوراست شما با نگاه داشتن نجیب الله درکابل هیچ چیزی کمائی نمیکنید وموجودیت او درینجا پروسۀ صلح را بهم میزند…ازآنجائیکه پریزدنت نجیب الله استعفی داده وموافقت کرده تا کشور را ترک کند، مسلم میپندارم که به شما مشوره کرده است. امید وارم موقف مرا درک کنید .اکنون درمورد منع وجلوگیری از تظاهرات دربرابر قرارگاه ملل متحد چه؟
لایق:شما میتوانید اطمینان داشته باشید که تظاهراتی دربرابر قرارگاه ملل متحد صورت نمیگیرد.اما خواهشمندم نجیب الله را تا زمانیکه ما به شما چیزی نگفته ایم از اوسگاپ دورنسازید.
سیوان :من کابل را تا زمانی که این مثئله حل نشده ،ترک کرده نمیتوانم…[درین لحظه بینن استعفی نامه نجیب الله را به کمیتۀ اجرائیه ارائیه کردوبا صدای بلند قرائت گردید.]
لایق:ما این نامه را برسمیت نمی شناسیم نمیتوانیم آنرا دررادیوی دولتی اعلام کنیم.
سیوان:ملل متحد همچنان آنرا نشرخواهد کرد.اما وسایل اطلاعات جمعی بین المللی کاپی آنرا نشر خواهند کرد.ص166-167
بدون تبصره
16 اپریل 1192
ساعت 1:30شب یک موتر ملل متحد رسید،راننده مرا به قرارگاه اوسگاپ برد.ازآنجا بلا فاصله به اقامتگاه نجیب روان شدیم درظرف چند دقیقه آنجا رسیدیم .نجیب یک دریشی خاکستری تیرۀ رادار به تن داشت،به یک تاجر شبیه بود وبه اشتیاق میخندید..ما به داخل رفتیم ،جنرال توخی وعونی بدون ضیاع وقت با لای بیانیۀ نجیب که درآن استعفای خود را رسمآ اعلام میداردبکارآغاز کردند.آنها درطول چند روز است که با لای آن کارمیکنند.واکنون میخواهند آنرا نهائی سازند.بیانیه کوتاه خواهد بود.ص133-134
++++++++++++++++++++++============================++++++++++++++++++++
ساعت 1:45 شب،بینین [سیوان]با طیارۀملل متحد درمیدان هوائی نشسته ودرداخل طیاره انتظارما را میکشد.[من فکر میکنم که با خود 15نفر اعضای شورای بیطرف را آورده است .پلان اولی این بود که او آنها را درهمین طیاره ایکه نجیب پرواز میکند با خود به کابل بیاورد.با اینکار انتقال قدرت دست بدست صورت میگیرد.اما اینکه بینن درنیمۀ شب بکابل بیاید مانع اینکارشد.من احساس درد درمعدۀ عصبانی خود کردم.]ص-137
بعد ازینکه قطار خود را برگرداندیم ،درهمان شب بلا فاصله آگاه شدم که حوادث خروج ناکام نجیب الله ازکابل دارای اهمیت بیشتر بوده واین معامله دور از سرحدات افغانستان شکل کرفته ودرمجموع مربوط میشود به عملیات صلح ملل متحد.ص-144
+++++++++++++++===============================++++++++++++++++++++++

…طوریکه درمقدمه یادکردم،”جیانی پیکو”گزارش میدهد:”دریک گفت وشنودی که روزقبل ازآن با” بینن” داشتم تشویش خود را ازخلای قدرتی که بعد ازترک کابل توسط نجیب ایجاد میشود توسط کی پُر خواهدشد؟ابرازداشته بود.”
من صحبتی را که بعد ازبرگشتم از افغانستان با “جمیز اوجوناح”یک آمرقبلی خود معاون سرمنشی درامور سیاسی داشتم،بخاطر دارم .اوگفت چطورممکن است ملل متحد مسئولیت اخلاقی داشته باشد؟نجیبالله شاید مسئول کشتارهراران هموطن خود باشد…ملل متحد براساس مساعی جمیله سرمنشی ،سعی میورزد تا صلح وثبات وحکومت مستقل را درافغانستان بیاورد.تضمین خروج مصئون نجیب درعوض استعفایش جزئی ازین مساعی بود.ص-146-147
+++++++++++++++++++++++========================++++++++++++++++++++=
ساعت 6:55
دردفتر اسگاپ ملل متحد.نجیب :من گفته بودم که به مقصد عملی شدن پلان ملل متحد وکمک برفع مخاصمت ها در صورتیکه دیگرحمله یی بکابل صورت نگیرد،استعفی خواهم داد.بشما اخطارکرده بودم در صورتکیه قبل از جابجا شدن حکومت موئقتی استعفی نمایم،خلای قدرت ایجاد میشود.این درست همان چیزیست که امروز بوقوع پیوسته .من با این وضع سه سال است که مبارزه میکنم .میدانستم چه اتفاقی رخ میدهد.یکبار اگرخلای قدرت ایجاد شد چه کسی ازامنیت ،نظم ونسق ،مسئولیت خواهد داشت؟ص-154
فلیپ کاروین:
هنگا می که نجیب الله استعفی داد،همین درک وجود داشت ،ملل متحد کاری انجام داد تا او را مجبور به استعفا نماید.واینهم صحیح است که مجاهدین درحال حاضر با حکومت درحال جنگ اند ونمیخواهند که درحکومت انتقالی نجیب یا پیروان او درقدرت شامل سازند .آنها نجیب را دست نشاندۀ شوروی میشمارند.ص-101
+++++++++++++++++++++++++++++++++++++========++++++++++++++++++++++++
بها[داکتربها والی کابل] معتقد است بیانیۀ نجیب الله به تاریخ 18مارچ که قصد خود را برای آمادگی به استعفا بیان کرد،موقف دولت را تضعیف کرد.وگفت زمان ومحل انتقال قدرت دارای اهمیت فوق العاده است.او سوال کرد که با این تعداد قوتهای فراوانیکه دراطراف کابل تجمع کرده آیا 15 نفر[مقصد اواز شورای بیطرف است –مترجم]قدرت کافی خواهد داشت یا خواهند توانست نظم را تامین نمایند؟ص-118
+++++++++++++++++++++++++++++++++++++=======++++++++++++++++++++++++++
15 اپریل 1192
ساعت 7:30 !در جلسۀ صبحانه،”عونی “بما گفت،که نجیب امشب به ساعت 12:30[نیم ساعت بعد از نیمۀ شب ]تیلفون کرده وجلسۀ عاجل شورای بیطرف ؟را تقاضا کرد.همچنان میخواهد که بینین عا جلآ او را با خود به طیاره نشانده بصورت مصئون به خارج پروازدهد.
بدون تبصره.ص-121-122
نجیب الله بتعداد یکهزارنفرعسکر بین المللی را درکابل تقاضامیکند،اما پاکستان شدیدآ دربرابر این پیشنهاد عکس العمل نشان داده ومعتقد است که برای چنین امری ضرورت وجود ندارد.ص-90
[این واضح است که پاکستان قوتهایرا میخواهد که با پلان آن درمورد تسخیر کابل ونشاندن حکومت تحت فرمانش درآنجا با وی کمک نماید.قوای بین المللی که حفظ بیطرفی شهرت دارد مانعی است برای پیشبرد پلانهای پاکستان.]
طوریکه کوردویز هریسن درمطالعات ارزنده خود میگوید :”پالیسی آمریکا دربخش اعظم این جنگ عبارت بود ازجنگ با آخرین افغان.زیراآمریکا درهم آهنگ ساختن پالیسی خود که برحمایت ازمجاهدین استواربود مساعی صلح ملل متحد را حمایت کرده نتوانست. ]ص-91
++++++++++++++++++++++++++++====================++++++++++++++++++++++
اگر این انتقاد به بینن[سیوان ] وارد شود که از قبل امیدی برای رسیدن به یک سازش (کامپرومایز)،با هفتگانه های پشاور”طوریکه چنین نامیده میشوند”وجود نداشت واستعفای نجیب پیش از وقت بود.چنین پیشبینی واقعبینانه نیست .شاید ترک قدرت ازجانب نجیب یگانه نقطۀ وحدت بین گروهای مختلف مسلح گوریلائی میشد.ومسئلۀ مرکزی درمیز مزاکره بود چگونه میشد نا دیده گرفته شود.]ص-159
+++++++++++++++++++++===========================+++++++++++++++++++++++++
17 اپریل 1992
ساعت 11:00قبل از ظهرسفارت ترکیه ،ارائۀ گذارش توسط سیوان
بینن بیانیۀ خود را آغاز کرد وگفت استعفای دیروزی نجیب الله کا ملآ منطبق با ابلا غیۀ 18 مارچ بود که درآن از استعفایش ذکر شده بود.وکاملآ موافق به پلان ملل متحد میباشد.دربین” تمام گروپها “توافق نظروجود داشت تا نجیب الله استعفی داده واز کشور خارج شود.هدف از استعفای او تأمین وحدت درکشور است.این یک سناریوی غیر معمول نیست وانتظاربرده میشد یک ائتلاف بعوض او جاگزین شودوپروسه التیام یابی آغازشود ،اما آنانی که برفتن او موافقه کرده بودند درآخرین لحظات نظرخود را تغیردادند وپروسۀ صلح تخریب شد.ص-168
بینن درجواب سوالی تصدیق کرد که تعریف “بیطرف” تا هنوز هم زیربحث است.اما طوریکه همه میدانند تعریفات ،پرابلم نیستند.بلکه خیانت ،انتقامجوئی ومبارزه بخاطر قدرت پرابلم عمده است.اصل مسئله اینست که کی تجارت پرمنفعت مواد مخدره را کنترول مینماید؟.ص-162
نیم ساعت قبل به ساعت 5:30بی بی سی گذارش داد که چهل هزارسربازان مسعود درشمال کابل تجمع کرده [درمورد این رقم شک کردم،دراین عدداغراق شده]بی بی سی همچنان تجمع بیست هزار نفروفاداران حکمتیار را درجنوب کابل گزارش کرد.واین مسئله معلوم است که جنرال دوستم درین لحظۀ میدان هوائی کابل را دراختیاردارد. ص172-173
خلای قدرت بیمحابا به حیث ترکیب جدی درمعجون مرکب درآمد.وشاید یک ترکیب عمده نسبت بدیگرها .درینجا کسانی بودند که میگفتند خلای قدرت حتمی الوقوع است.بعد ازگذشت ماها ازهنگامیکه نجیب الله قصد خود را برای استعفااعلام کرد،این سوالات قوت یافت،اما چنین روشن بینی درآینده نگری کم نیست.واقعیت اینست که نجیب رئیس جمهور ،متاع دلکش تری نسبت به نجیب درحال گروگان بودن است.خلائی قدرت تئیوریکی با یک خلائی قدرت واقعی فرق دارد.صفحات 177-178
ساعت 19:30
دردفتروزیرخارجه وکیل ،نمایندگان هند،پاکستان وروسیه حضوردارند.
بینن به وکیل:ازجانب سرمنشی ملل متحد ازحکومت شما تقاضا میکنم تا براساس ارزشهای انساندوستانه ،خروج مصئون رئیس جمهوراسبق وهمراهان او را ازافغانستان کمک وتضمین نمائید.من معتقدم که اینکار حکومت شمارا به سویۀ بین المللی کمک نموده وبه پروسۀ صلح یاری میرساند.این مطلبیست عاجل.
وکیل: برا ی یک راه حل صلح آمیز دیرنشده است،اما این تقاضای همکاری قبلآ نیز ازحکومت ما صورت گرفته ،درمشوره میتوان راه حل سادۀ برای این مشکل پیدا کرد.یک ضرب المثل افغانیست که میگوید دیرباش،اما شرین باش…توقع ما این بود که رفتن اوبا همراهان دریک فضای آرام صورت گیرد.نجیب تا آخرین روزهای اخیرخود درپست ریاست جمهوری ،میگفت اجازه نخواهم داد تاخلای قدرت ایجاد شود.او انتقال قدرت صلح آمیز را میخواست ،سپس نا گهانی بدون فشارحکومت،حزب ومردم،با روشی که اتخاذ کردهمه ملل را به شمول ملل متحد دریک موضع مشکل قرارداد.شرم آورست،درجلسۀ گذشتۀ ملل متحد من آرزومندی خود را دربازگشت نجیب به اقامتگاه اش ابرازداشته بودم اودرآنجا مصئون خواهد بود .چرااومصمم براین شد تا خلای قدرت را ایجاد وهرج ومرج را بوجود آورد؟آیا شما به من اجازه میدهید که بصورت ناگهانی ترک وظیفه نمایم وخلای قدرت ایجاد شود؟چراجنرال یعقوبی دست به خود کُشی زدصرف بنا برفشار اعمال نجیب .
آیاملل متحد علاقمند آسایش صرف یکنفراست ؟آیا نباید توجه به تمام اعضای حکومت وبرای کشور معطوف کرد؟هرکس باید ازکوششهای ملل متحد نفع ببرد.هیچکس درسراسر افغانستان انتظار این عمل را نداشت .هیچگاهی درگذشته درتاریخ افغانستان چنین اتفاقی نیافتیده .یک رئیس جمهوربدون اندکترین مشوره میگریزد.چرا با حکومت وقوای مسلح مشوره نکرد؟معهذا ما میخواهیم بصورت عام وتام با ملل متحد همکاری کنیم.
اینکه نمایندگان هند وفدراتیف روسیه آمده اند تا ازنجیب شفاعت کنند،تعجب آورنیست،زیراآنها دوست وحمایت گردیرینۀنجیب اند،درمورد ایران وپاکستان میتوان گفت که آنها به نجیب اتهام میزدند که نجیب کافر وآلۀ دست اتحاد شورویست واکنون درخواست رعایت های انسانی برای اومیکنند…ما تقاضای شما را که درخواست یکتعدادافراد نی بلکه ازجانب حکومات بسیار عمده بعمل آمده صرف بعد ازآگاهی عامه برآورده میتوانیم.بطورمثال مردم باید بدانند که پاکستان وایران نیزچنین تقاضا بعمل آورده اند.
سیوان:ترجیح میدهم که این مسئله فردی را فردی حل کنیم نه اینکه اعلام نمائیم.
وکیل:مطبوعات از جلسۀ ما آگاهی دارد.من باید چیزی به آنها بگویم .اگرشما موافق باشید میتوانم بگویم ،ما دربارۀتطبیق پروسۀ صلح ملل متحد بحث میکردیم.
سیوان این مرجع ترخواهد بود. ص-178-180
وکیل :اما من هنوز هم یادآوری میکنم اگربا ما مشوره میکردید.میتوانستیم نجیب را اجازه خروج صلح آمیز بدهیم
سیوان:پندارما اینبودکه با شما مشوره بعمل آورده ،ما وقت آنرا نداشتیم تا به جزئیات میپرداختیم ،این مسئولیت اوبود.
وکیل:آیاشما میدانید که نجیب چه مقدار طلا ازکشورقاچاق کرده؟او نمیتوان باچنین مقدارطلا خارج شود.
سیوان :درموردچنین چیزی هیچ نوع آگاهی ندارم،صرف من دربهبود وارتقای پروسۀ صلح علاقمندم.ص-181
18 اپریل ساعت 22:30
من به دیدار نجیب وجنرال توخی رفتم،آنها درطبقۀ با لائی آخرعمارت جا بجا شده اند که درگذشته بحیث دفترواتاق جلسات استفاده میشد…نجیب ازدیدن من خوشحال شد.من به نجیب گفتم که وکیل برخورد سختگیرانه داشته واز استعفای غیر قانونی نجیب بد گوئی میکرد.او سوال کرد که چرا نجیب قبل ازاستعفا وفرار با حکومت وحزب وطن مشوره نکرد ؟او (نجیب )به من گفت که شب قبل ازخروج پلان شده من،وکیل نزدم آمد ودرمورد حوادثیکه بعد از رفتن قریب الوقوع سرمن خواهد آمد احساس نا راحتی میکرد.
نجیب سوال کرد چطورمیتواند شخصآ مانعی در راه صلح باشد اکنون که استعفی داده صلحی وجود ندارد.صفحات 181-182

درین وقت بینن وارد شد نجیب از دیدار او خوش شد واو میدانست بینن یگانه مایۀ امید است که اورا میتواند ازکابل زنده انتقال دهد…سپس نجیب گفت او شنیده که به خانم واولاد هایش که اکنون دردهلی جدید بسرمیبرند گفته شده بخاطر تهدید انتقامجوئی ،هند را ترک کنند.ودرجائی دراروپا بروند.نجیب پرسید آیا این آوازه درست است؟او از روزیکه این آوازه را شنیده با خانم خود صحبت نکرده .اگر این درست باشد آیا سیوان میتواند امنیت آنها را بعد ازینکه از دهلی بیرون شدند،تامین کند.نجیب گفت نا راحت نباشید ما میتوانیم غم تکت طیاره شانرا بخوریم .بینن گفت فردا صبح اولین کاریرا که میکند در مورد صحت وسقم این آوازه معلومات میگیرد.ص-183
19 اپریل 1992
تلویزون بی بی سی عکس های راکتها را که درکابل اصابت کرده نشان میدهد. اما عکسها ارز دو سال قبل است .هم اهالی محل وهمکارمندان ملل متحد که از دوسال به اینطرف اینجا اند این تحلیل را تائید مینمایند.
ساعت 15:45
درسفارت ترکیه یک نطاق سفیر به ماگفت هشت نفر نماینده از کشور های ….خواستند تا وکیل را در وزارت خارجه ملاقات نمایند در دسترس نبود وکاویان [داوود کاویان ]آنها را ملاقات کرد.او خوب بنظر نمی آمد ،هیجان زده بود.اما به آنها وعده بود که تقاضای شانرا بوکیل انتقال میدهد.کاویان گفت غرض اداره کابل یک کمیتۀ چهار نفری پیشنهاد شده اما تا هنوز تشکیل نشده ،کار بالائی آن جریان دارد ونیز گفت آنطوریکه آوازه شایع شده بود،معاون رئیس جمهور تعین نشده است.درحال حاضرعنصر عمده وچشمگیر درحکومت سراسیمگی ودست پاچگی است .بین افغانها فقدان رهبری وجود دارد.تا کنون درشهر زندگی یومیه بصورت نورمال وجود دارد.مردم به دوکانها ودفاتر خودمیروند .صفحات 188-189
سپس سرمنشی به تاریخ10 اپریل اعلام کرد که درپرنسیپ موافقۀ با لای یک شورای بیطرف دارای پایه های وسیع صورت گرفته ،اما ملل متحد هیچگاهی پا فشاری نکرده که این یگانه چاره ممکن است.افغانها خود باید تصمیم بگیرند.اگر مردم افغانستان حکومتی را صرف مرکب از مجاهدین بخواهند خوب است ،این انتخاب مربوط آنهاست.ص- 191
سوال: آیا درپلان دارید که بغیر از اعضای حکومت باردیگر با رهبران افغانستان مثلآ قوماندان مسعود هم ببینید؟
بینن:بلی فردا میخواهم داخل افغانستان سفرکنم .
سوال :دراین لحظه موانع عمده در راه صلح کدامها اند؟
بینن:موانع عمده تقریبآ برطرف شده وباید تصمیم ازجانب خود افغانها گرفته شود.بدون شک یک ادارۀ انتقالی بوجود خواهد آمد .سوال اینست که درین اداره کی ها شامل خواهند بود؟ملل متحد شخص یاگروپ مورد نظر ندارد ومخالف با هیچ گروپ هم نیست .تصمیم بدست مردم افغانستان است.
سوال :آیا سهمگیری درشورای جدید حل شده ؟
بینن:فکرمیکنم اکنون یک روحیۀ مصالحه ایجاد شده .باید مصالحه یی درزمینه صورتگیرد.
سوال :آیا درحال حاضر پلان شورای بیطرف کهنه نشده ؟
بینن :طوریکه گفتم هرچیزی را که افغانها مورد قبول است.ملل متحد هیچ برخورد احساسی دربرابر ایده ها ونظریات دیگران ندارد.اگر افغانها بعوض شورای بیطرف حکومت مجاهدین را میخواهند،این انتخاب آنهاست واز نظر ملل متحد مورد تائید است.
سوال : درحال حاضر کدام امکانات باقی مانده؟
بینن:اکنون دو امکان وجود دارد یا یک شورای بیطرف دارائی پایه های وسیع ،یا یک شورای مجاهدین .انتخاب به افغانهاست .این هردو امکان در پشاور صحبت شده .
سوال: آیا یک شورای مجاهدین برای اهالی کابل مشکل ایجاد نخواهد کرد؟
بینن:عمده ترین مشکل ترکیب شورا است .ایدۀ شورا ازطرف همه جانب پذیرفته شده.صفحات192-194
22اپریل 1992ساعت 21:00
ملاقات دردفتروزیرخارجه عبد الوکیل .
من بینن را همراهی کردم.
بینن:دیروز به دیدن دوستم به مزار رفتم.وامروز مسعود را درچاریکارملاقات کردم.برای شان حالی ساختم که جنگ دیگربس است .برای داخل شدن بکابل دوراه وجود دارد.جنگ ومذاکره .بهترین راه صحبت ومذاکره برخورد برادروار است.
مسعود گفت او به کابل تعرض نخواهدکرد.ضرورتی برای جنگ دیده نمیشود اما بما گفت به کسی اجازه نخواهد داد تا به کمربند امنیتی نفوذ کند.
وکیل:پارلمان افغانستان استعفای نجیب را نپذیرفت.این مخالف قانون اساسی است بنآ هیچکس نمیتواند اورا تعویض کند.سرپرست ریاست جمهوری تعین نخواهد شد.ص-206
بینن :مسعود میخواهد درحکومت مرکزی نماینده داشته باشد.نظر او اینست که گروپهای اتنیکی نظر به تناسب نفوس خود نمایندگی داشته باشند .
وکیل: من با حکمتیار درتماس استم او منطقی است اما ….من معتقدم که همۀ ما پروسه صلح ملل متحد را حمایت کنیم. حکمتیار به ملل متحد اعتمادندارد.مشکل درینجاست که( آی اس آی )،تا همین اکنون دشمنی را تحریک میکند.آنها حکمتیار را پشتیبانی مینمایند.در افغانستان ائتلافها درهرکجا برای یافتن راه حل صلح آمیز صورت میگیرد .اما آی اس آی درتلاش آن است که تاپروسه صلح را تخریب کند.لطفآ آقای سیوان چیزی درزمینه انجام دهید .تمام جوانب به استثنای پاکستان طرفدارصلح اند.همین لحظه درجلال آباد، قندهار وشهرهای دیگر شوراها تشکیل یافته است.ائیتلافها ایجاد میشوند .اما حکمتیار وپاکستان تمایل ندازندتا این شورا ها را برسمیت بشناسند.فقط دیروزبا نمایندگان حکمتیار صحبت داشتم آنها از زدوخورد نفرت دارند .اما آی اس آی انها را زیر فشار قرارمیدهد.
بینن:من به مسعود گفتم که ملل متحد صرف خواهان صلح است .ما اهداف عمده خود را بپایۀ اکمال رسانیده ایم.
تقاضای وجود داشت که نجیب الله استعفی بدهد که داد. تقاضا درمورد شورای بیطرف موافقه شده .ما برای برقراری صلح آماده ایم.ص-207
وکیل:یگانه کسیکه مخالف صلح میباشد حکمتیاراست.[با آنکه اظهارات وکیل درمورد مخالفت حکمتیار شاید ساده لوحانه تلقی شود ،اما تا حدودی زیادی صحیح است.
حکمتیار[وبه مقیاس وسیعترپاکستان ] اپوزیشن قدرتمند نظامی را تشکیل میدهند،وبرای گرفتن قدرت در افغانستان درتلاش اند.درموجودیت ائتلاف وسیع منافع ملی پاکستان بصورت کُل تامین شده نمیتواند .حکمتیار با گروپهای معین مجاهدین درمعاضدت قرار دارد .اواز پاکستان[عربستان سعودی] نمایندگی میکندوپاکستان کنترول عام وتام رامیخواهد نه کمتر.
“روبین “ROBINمینویسد:”آی اس آی پاکستان ازسالیان متمادی به اینطرف بالای حکمتیار سرمایه گذاری فوق العاده نموده واورا منحیث یک ضامن کلیدی منافع پاکستان در افغانستان به حساب می آورد.روبین ادامه داده مینویسد حتی پاکستان تلاش کرد که مساعی ایالات متحدۀآمریکا واتحاد شوروی را اگر به اهداف ملی پاکستان درتقابل باشند،نهانی تخریب کند.آی اس آی سعی بعمل آورد تا چندین بار ملیشه های حکمتیار را به پیروزی نظامی ترغیب کند که این بذات خود درمذاکرات آمریکا وشوروی تاثیر میانداخت،ونیزاز تحت الشعاع قراردادن مشتری پاکستان [گلبدین حکمتیار ] جلوگیری بعمل آورد.ص-208
تبصره :برای تائید دیدگاهای آقای فلیپ کاروین نمایندۀ معتبر ملل متحد،در راستای نقش حکمتیاربه مثابۀ “مشتری “پاکستان ،در برهم زدن پروسه صلح ملل متحد توجه دوستان وخوانندگان عزیز را به گفتگوی حکمتیار واحمد شاه مسعود را درلینک ذیل جلب مینمایم.

گفتگوی احمد شاه مسعود و گلبدین حکمتیار در آستانۀ سقوط حکومت داکتر نجیب الله
25اپریل 1192
اخبار اعلان کرد که امروز کابل رسمآ سقوط کرد.صد ها نفر مجاهدین وارد شهرشدند،عمارات دولتی ، ستیشن رادیو وغیره جا ها را اشغال کرده اند.درحال حاضر رهبران مجاهدین درشهر پشاور موافقه خود را به نام [موافقه پشاور]ددرمورد شمول 51نفر درحکومت انتقالی اعلام کردند.[این گروپ 51 نفری ،الترنا تیف شورای بیطرف بشمار میرود] درعین زمان مورد سوال است که همه قوماندانان مجاهدین این حکومت 51 نفری راکه قرار است درظرف یک یا دو روزبه کابل بروند،قبول دارند یانه؟
کاکردرتبصرۀ درمورد موافقه پشاور چنین مینویسد:” آنها در یک متینگی که اشتراک کنندگان غیر افغان تعداد شان ازفغانان زیاد بود به موافقه رسیدند.با آنکه جلسه بنام اداره مستقل افغانها نامگذاری شده بود.”او علاوه میکند که بتاریخ 24 اپریل درحدود 20000نفر مجاهدین مسلح با استفاده از تاریکی شب به کابل داخل شدند.ص-210-211
این تنها نجیب نیست که به گروگان گرفته شده است بلکه افغانستان همچنان .معهذا اینبار ربایندگان نه روسیه ونه بریتانیای کبیر است.بلکه پاکستان است که گوی سبقت را ربوده.ص211
28 اپریل 1992
یک کاروان مشتمل از سی عراده موتر51 نفر اعضای حکومت اسلامی مجاهدین رااز پشاور از طریق زمین به کابل رساند.این حادثه درتلویزیون محلی،رادیوی بی بی سی گزارش داده شد…حکومت انتقالی دریک عمارت بزرگیکه از اداره اوسگاپ درکابل چندان فاصله ندارد،قدرت را تسلیم شد.یکی ازهمکارانم که انگلیس است خاطرنشان میسازد که مواصلت این گروپ به کابل مانند مواصلت هتلر درپراگ بود.رئیس دستگاه استخباراتی عربستان سعودی نیز درمراسم حاضربود.
دید گاها درمقرموسسۀ ملل متحد
تقریبآ یکسال قبل ازینکه به منطقه بروم در21 می 1991 سرمنشی آنزمان “هاویرپریزدوکویلار” درمورد مساعی خود بخاطراستقرار صلح در افغانستان ابلاغیه نشرکرد.او در ابلاغیه خود گفت که فقط یک دو مشوره ها را با تمام بخشهای افغانی بشمول رهبران سیاسی گروپهای متخاصم وقوماندانان که درپشاور،تهران وداخل افغانستان …انجام داد .این به مفهوم آنست که با کمونستها هم مشوره بعمل آمده ودلالت به آن میکند درهرائتلا فیکه بوجود بیاید کمونستها شرکت خواهند داشت.ضرورنیست که دراکثریت باشند .اما بهرحال باید شامل باشند.مگرآیا پاکستان،عربستان سعودی ،ایالات متحدۀ آمریکا وپیروان شان قبل ویعد از زمانیکه درین کتاب تشریح شده درعمل موافقه کرده اند،که تمام بخشهای افغانی درحکومت بعد از نجیب سهیم باشند؟ص-217

سلیمان لایق یکی از هواداران و استاد نجیب الله در شورای مرکزی حزب وطن یا همان دفتر سیاسی حزب دموکراتیک خلق که در آخرین اجلاس رهبران حزب پس از پناهندگی نجیب الله به دفتر نمایندگی سازمان ملل رهبری مؤقت حزب را در اجلاس بدوش گرفت، نجیب الله را متهم به ترک وطن بدون اطلاع حزب و رهبران دولت کرد. او در این اجلاس به بینن سیوان گفت: «چیزیکه شب گذشته حینیکه می خواستید او (نجیب الله)را از کشور به خارج انتقال دهید، اتفاق افتید تأسف آور بود. مخصوصاً که او توانست ملل متحد را شامل سازد. عملی را که نجیب الله انجام داد تا مانند یک دزد کشور را در نیمه شب ترک گوید، تأسف آور است. زیرا او نه با حزب و نه با دولت مشوره کرد .
گریز مخفیانه، مفتضحانه توأم با خدعه و نیرنگ به قیمت گول زدن و فریب دادن بهترین رفقای خویش. بدون سرنوشت رها کردن یک حزب، یک دولت و یک ملت. این همان شخصی نبود که می گفت وطن یا کفن؟

ازنخال به دالبایوب یا از گرباچف به یلتیسن نام مجموعه نامه هایست که دو رهبر دونمایه روسیه به همدیگر نگاشته اند و این اثراخیرأ توسط سرگی ایوانف تحلیل گر مسایل تاریخی کریملین به وسیله بنگاه نشراتی امیر صغیر در شهر قلاب تاجیکستان نشر شده است.بخشهای این نامه ها مربوط به اوضاع وقت افغانستان می شود.
در ماه سپتامبر سال 1985 نخستین گامها در بیرون رفت نیروهای نظامی شوروی از افغانستان درج برگه های تاریخ دیپلوماسی پنهانی وناگفته میان دولت های اتحادشوروی سابق و جمهوری دموکراتیک افغانستان گردیده است.
گرباچف نامه ی خودرا با مصاحبه شادروان ببرک کارمل مبارز آهنین و ابرمرد بزرگ سیاست و انقلاب آغاز می کند.
“ببرک کارمل به سنگیروف گفت:
در”پراودا” حقیقت وجود ندارد.نجیب الله دروغ می گوید که گویا من مخالف خروج قشون شوروی از افغانستان بودم،گویا من به گرباچف اعلام نمودم که هرگاه صد هزارعسکر رابیرون کنید،در آینده مجبور خواهید بود درافغانستان یک ملیون سرباز برگردانید.این یک دروغ محض است.من،البته،باید این ادعا را رد می کنم،اما با درنظرداشت اوضاع پیچیده در افغانستان و کشورشما،به این امردست نخواهم زد….”
دیدار پنهانی هیأت عالی رتبه افغانی با مقامات بلندپایه ی اتحاد شوروی سابق به تاریخ 8 سپتامبرسال 1985 وگفتگوهای داغ یکروزه در مهمانخانه های ویژه در تپه های لینن روی سرنوشت جنگ و صلح در افغانستان و برگشت نیروهای نظامی شوروی سابق از کشور،برنامه های بعدی ما در پاکستان سراپای برخورد رهبران تازه اتحاد شوروی در برابرحاکمیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان را دگرگون ساخت و در روشنی همان گفتگوها زمینه برای سبکدوشی ببرک کارمل فقید از مقامات رهبری حزبی و دولتی هموار گردید.
بتاریخ 8 سپتامبرسال 1985 هیأت بلند پایه افغانی تحت رهبری ببرک کارمل برای یک ملاقات محرم با رهبری اتحادشوروی تحت رهبری میخایل گرباچف به مسکو فراخوانده شد.طی این ملاقات نخستین بار پیام تند رهبری شوروی مبنی بر بیرون رفت نیروهای نظامی آن کشور از افغانستان برای ببرک کارمل و همراهانش گوشزد گردید.
مضمون آن ملاقات محرم در هیچ آرشیف حزبی و دولتی خودی شوروی آن روز گار ثبت و نگهداری نه گردیده است.
“کابل:16 میزان سال 1364 مطابق 8 سپتامبر سال 1985 چهار روز قبل از سفر مسکو،رفیق ببرک کارمل پنج تن رهبران حزبی ودولتی ذیل را به مقر شورای انقلابی احضار کرد:
1 – رفیق سلطانعلی کشتمند عضوبیروی و رئیس شورای وزیران ج د ا؛نامزد پیشنهادی کابل و مسکو برای پست زعامت حزبی و دولتی.
2 – رفیق صالح محمد زیری عضو بیروی سیاسی و منشی کمیته مرکزی رهبر فرکسیون خلق.
3 – رفیق دکتورنجیب الله عضو بیروی سیاسی و رئیس خدمات اطلاعات دولتی.
4 – رفیق نظر محمد عضوکمیته مرکزی و وزیردفاع ج د ا.
5 – سلیمان لایق عضو کمیته مرکزی و وزیر اقوام وقبایل ج د ا که از طرف نجیب الله برای کی جی بی معرفی شده بود.
نماینده ما در رهبری حزب دموکراتیک خلق افغانستان بما اطلاع داد:
ببرک کارمل به اطلاع رفقا رسانید که شما پنج نفر به روز 16 میزان 1364 تحت ریاست من جهت مذاکرات رسمی و تبادل نظرپیرامون مسایل مربوط به انقلاب و دولت با رهبری شوروی عازم مسکو می شویم.
ازشما خواهش من منحیث سر سفید این حزب و مردم که درمذاکرات آنجا با رعایت اداب در حفظ فضای سالم مذاکرات متوجه باشید.«احترام»مرا رعایت می کنید یا نمی کنید،اما منافع علیای ملی افغانستان وحزب را رعایت کنید.ما در وضع بی اندازه حساس قرار داریم.وقتی حرف میزنید چشم تانرا به من نه،بلکه به نقشه و مردم افغانستان بدوزید و از ابراز نظرات بی مسئولیت و مغایر با منافع ملی خود داری کنید.اگر مجبور شدید،اجازه بخواهید و ما جمعی طرح مشترک خود را به گرباچف می گوییم.سلیقه های فرکسیونی و حزبی خود و اختلاف نظرهای خود را در مورد ارقام و فاکتها قبل از مسافرت برطرف و تلفیق کنید و فقط و فقط برمبنای منافع علیای افغانستان درین روز های سرنوشت ساز نظر دهید.ما با شوروی ها رفاقت داریم.اما وطن و حزب خود را هم داریم.برادر با برادر،حسابش برابر.
رفیق ببرک کارمل گفت:دقیقأ تا کنون نه میدانم که چه کسی یا چه کسانی باما در مسکومذاکره خواهند کرد و جریان صحبتها و آجندا چه خواهد بود،ما چند روزی در آنجا خواهیم ماند و در کجا خواهیم بود.لیکن یک حرف را می دانم و آن اینکه مذاکرات وسفرما محرم صورت میگیرد و به همین سبب ما بدون تشریفات و ایجاد سرو صدا از کابل به «قصد» مسکو پرواز خواهیم کرد.شما را به همین منظور اینجا خواستم تا آماده گی بگیرید و محرمیت را رعایت کنید.
رفیق ببرک کارمل بازهم در اخیر اصرار و تکرار کرد که می باید اعتنا و حرمت گذاری اعضا به منافع علیای افغانستان جدأ از طرف اعضا رعایت گردد ولو این عمل ما موجب گردد تا جانب شوروی نتواند اعتماد خود را نسبت به هیأت افغانی کسب کند.”
9 سپتامبر سال 1985 جانبین روی میز مذاکره می نشینند و باب گفتگوهای طولانی،گرانجان و فیصله کننده باز میگردد.پس از گزارش ببرک کارمل،گرباچف عنان صحبت را در دست میگیرد و به نقد از فرآیند استقرار در کشور می پردازد:
“…..چرا پروسه حکومت با این کندی پیش می رود؟
ببرک کارمل می گوید:شما با تاریخ دولت سازی و شکل گیری دولت در افغانستان آشنایی ندارید.دولت ما اولین دولت به مفهوم واقعی در تاریخ کشور محبوب ماست.
-چرا سازماندهی قوای مسلح با این کندی به پیش می رود؟
چرا قابلیت آن هنوز پائین است؟
ببرک کارمل صحبت گرباچف را قطع می کند و می گوید:ما در یک مدت کم قوای مسلح قهرمان و رزمنده ایرا ساخته ایم که با از خود گذری در برابر دشمن محیل و بیرحم جانبازانه میرزمد.در چارچوب این قوای مسلح برای بار اول در تاریخ وطن محبوب خود قوای سرحدی توانمند ساخته ایم.
-چرا حکومت و دولت ج د ا بعد از گذشت شش سال مرحله ی دوم کمکهای بزرگ،هنوز قادر نه شده به صورت مستقیم با ضد انقلاب مبارزه نماید؟
ببرک کارمل به ما گفت:نه که از دل گرم تان گپ میزنید.حزب و مردم رنجدیده ما در برابر بزرگترین جنگ قهرمانانه مقاومت می کند.کمک های شما در مقایسه با کمک های آمپریالیزم و شیخ نشینان عرب به کشورما بسنده نیست.
-چرا تا کنون بار سنگین مقابله با دشمن را قوای شوروی به دوش داشته باشد؟
ببرک کارمل نیمه خشمگین می شود ومی گوید:با وجود احترام به رزم و پیکار قوای انترناسیونالیست شما می گویم که بار اصلی جنگ را قوای مسلح،حزب و مردم شریف ما می پردازد و سخت قربانی می دهد.
من به ببرک کارمل گفتم:
-مردم شوروی و دولت شوروی به خاطرعدم احساس مسئولیت انترناسیونالیستی سرزنش شده نه می تواند،لیکن با صمیمیت کامل به شما خاطر نشان می سازم،با گذشت زمان تشویشی برای مردم شوروی پیدا شده و از ما سوال می کنند چه وقت قوای شوروی از افغانستان خارج می شود.زیرا تعداد قربانیان شوروی زیاد می شود.از این موقف اهمیت حل مسأله ی افغانستان مهم شده است.از اینجا ما دارای چندین مفکوره می باشیم که دولت افغانستان به تنهایی قادر به مبارزه با ضدانقلاب شود…..
قواعد عمومی هم وجود دارندکه تجارب شوروی آنرا نشان داده است.تنها آن انقلاب کامیاب می شود که برخوردار از پشتیبانی اجتماعی میباشد.ارزیابی اصولی رهبری ما این است که تمام بلاهای انقلاب شما در عدم چنین تکیه گاه است…مهم اینست که در این سمت اصولی کمترین گامها برداشته شده است.ما فکر می کنیم که نتیجه گیری بزرگ در همین نکته نهفته است…باید اعتراف کنیم که با وجود اعلان آزادی مردم،مردم چیزهای کم گرفته و دیده است.کتله های وسیع مردم هنوز هم اهداف انقلاب را نه میدانند.انقلاب از پشتیبانی مردم برخوردار نه می باشد….
ببرک کارمل داخل بحث می شود و میگوید:مردم از ما حمایت می کند و حزب ما نیرومنداست ما در یک جنگی قرار داریم که جانیان 42 کشور تحت رهبری آمپریالیزم آمریکا با بسیار بیرحمی برضد مردم بیچاره و رنجدیده ما می جنگند.
من در ادامه به ببرک کارمل گفتم:
رهبری شوروی با چنین موجودیت قوای شوروی در افغانستان موافقت کرده نه می تواند.از شما رفیق کارمل می خواهم که از صحبتهای ما نتایج مطلوب گرفته شود.باید چنان تدابیر اتخاذ گردند که اردوی افغانی تا تابستان آینده به تنهایی وظایف خود را اجرا نماید…
پس از ردوبدل شدن چند حرف میان رهبران دوکشور روی واکنشهای جهانی در قبال بیرون رفت نیروهای شوروی از افغانستان،ببرک کارمل به من چنین یادآوری می کند که:
-“من به رفیق اندروپف گفته بودم کاری نه کنید که باز مجبور شوید دوباره قوای شوروی را به افغانستان بفرستید!”او ادامه داد:
“ایران و پاکستان به معاهدات اعتنا نه خواهند کرد!”
گرباچف به استناد این ملاقات به یلتسن می نویسد:
من قبلأ پیشنهاد کی جی بی را مبنی بر حذف فزیکی ببرک کارمل تائید کرده بودم .اما پس از این ملاقات اورا یک آدم آهنین و باور مند به آیده ها و وطنش یافتم.از رهبر قبیله ی جنوب سلیمان لایق بسیار بدم آمد.
پس از این ملاقات من دستور حذف فزیکی ببرک کارمل را لغو کردم و به رهبران افغان گفتم هنگام سبکدوشی او خدمت احترام و حرمت به شخصیت بلند او را مراعات کنید.
سلیمان به بهانه ی برانگیختن شورش قبایل پاکستان پولهای فراوان ما را حیف و میل کرد.او را شیطان و نجس یافتم.او و سایر رهبران حزب دموکراتیک خلق بما زیاد دستبوسی و پابوسی می کردند و منافع مملکت شان برای آنها ارزشی نداشت.
از همین رو من به شما رئیس جمهور فدراتیف روسیه می نویسم که:
اکثررهبران افغانستان را بسیار آسان می توان خرید.

سقوط فاجعه بار کابل در ثور سال 1371

نشر يادداشت هاي قلمي سليمان لايق پيرامون ملاقات ليبيا
در روزنامه شهادت ارگان مرکزي حزب اسلامي

آغاز بدون انجام

کرياب: «… نجيب الله رئيس جمهور نيز چنين پيشنهادي را داشت ميخواست قدرت را به حزب اسلامي انتقال دهد…»

بعد از نشر قسمت دوم رازهاي پشت پردۀ سقوط جمهوري افغانستان تحت عنوان “ادعاي گلبدين حکمتيار در مورد آخرين پيام داکتر نجيب الله شهيد” منتظر آن بوديم تا شرکت کنندگان مذاکرات پشت پرده با نمايندگان حزب اسلامي در بغداد و طرابلس، محترمين سليمان لايق و نجم الدين کاويانياعضاي بيروي سياسي آن زمان مهر سکوت را شکستانده و پيرامون اين مذاکرات به حيث وظيفه، مسئوليت و مکلفيت روشني اندازند؛ که شور بختانه تا حال در مورد از جانب آنان سکوت سوال برانگيز ادامه دارد.

در همين مدت يکي از خوانندگان سايت پندار کتاب “آغاز بدون انجام” را از طريق ايميل در اختيار سايت پندار قرار داد که در آن جريان مذاکرات طرابلس گويا از زبان سليمان لايق و نجم الدين کاوياني توضيح گرديده و توسط جريده شهادت ارگان مرکزي حزب اسلامي در سال 1374 نشر شده است که در صفحه اول اين تارنما جهت خواندن هموطنان و علاقمندان «راز هاي پشت پردۀ سقوط جمهوري افغانستان» تقديم ميگردد.
اين جزوه بحث انگيز که هرگاه صحت آن از جانب سليمان لايق تأييد گردد؛ همزمان با روشن ساختن مطالبي بسيار عمده، سوالات زيادي را نيز در قبال دارد که بصورت مختصر شماري از آن برجسته ميگردد:

  • متصدي روزنامه شهادت ارگان مرکزي حزب اسلامي ادعا نموده است که مسودۀ جريان دور دوم مذاکرات در ليبيا که توسط سليمان لايق رئيس هيئت رژيم دوکتور نجيب الله نبشته شده بود به دسترس آنان قرار داده شده است. (به ملاحظه صفحه “ج” متن قلمي است).

محترم سليمان لايق اگر لطف نموده در مورد صحت و سقم اين جزوه و اينکه چگونه مسودۀ مذاکرات در اختيار حزب اسلامي قرار گرفته است؛ روشني اندازند.
اميد است در ضمن محترم سليمان لايق و نجم کاوياني توضيح دهند که جزوه ” آغاز بدون انجام” در برگيرندۀ تمام جريان مذاکرات است و يا هم دخل و تصرف و يا ايزادي در آن از جانب ناشر صورت گرفته است.

  • کرياب به حيث نماينده حزب اسلامي در جريان مذاکرات ادعا نموده است که «… نجيب الله رئيس جمهور نيز چنين پيشنهادي را داشت ميخواست قدرت را به حزب اسلامي انتقال دهد…». (صفحه 21). در صفحه (29) از زبان مصباح الطياري مسئول دفتر ملي روابط خارجي ليبيا نيز اين ادعا تأييد شده است.

هرگاه در مورد اين ادعا از جانب (لايق و کاوياني) به حيث اعضاي بيروي سياسي و اشتراک کنندگان مذاکرات پشت پرده با حزب اسلامي و احمد سرور شارژدافير جمهوري افغانستان در لندن ميانجي و سازمانده اين مذاکرات حقايق بيان نگردد؛ آيا جفاي بزرگي در حق شخصيت شهيد نجيب الله صورت نميگيرد؟

  • در اين کتاب ادعا شده که گويا داکتر مرحوم از طريق سرور ده بار تقاضاي ملاقات را با گلبدين نموده است. (صفحه 23)

محترم احمد سرور در مورد چه خواهد گفت؟

  • در جريان مذاکرات، لايق ايالات متحده امريکا را به توطئه و پيکار برعليه انقلاب ثور متهم نموده و گفته بود که :«… يازده سال است که امريکا بکشور ما آتش ميفرستد…» (صفحات 34 و 36).

اکنون سليمان لايق در مورد توطئه ها و پيکار آنزمان امريکا برعليه انقلاب ثور چه موضع گيري دارد و حمايه آن زمان امريکا را از نيروهاي جهادي چگونه ارزيابي مينمايد؟. بايد گفت که عظمت و بزرگي شخصيت هاي مبارز و سياسي تنها با گذشت زمان ارزيابي شده ميتواند.

  • سليمان لايق حين گفتگو با احمد شريف رئيس جمعيت دعوت اسلامي ليبيا ميگويد: «… مااطلاعاتي را بدست آورديم که ضياء الحق ميخواست قبل از ورود قواي شوروي سه صد هزار عسکر را در دو قسمت يعني بر شهر جلال آباد که هم اکنون عملاً تحت تعرض شان ميباشد و بر کندهار سوق کنند و قسمت هاي پشتون نشين سرحدي را به خود الحاق و يا به ساحۀ نفوذ خودتبديل کنند…»(صفحه37).

با در نظر داشت اهميت شايان اين مطلب و اينکه حوادث و رويدادهاي بيش از سي سال اخير در همين جهت سير نموده و نيروهاي (جهادي ـ طالبي ) به حيث پيشقراولان اين خواست و آرزوي پاکستان عمل نموده و مينمايند. به عباره ديگر خواست پاکستان هم چنان پا برجا بوده و تنها عاملين آن چهره بدل مينمايند.اگر جناب لايق در زمينه بيشتر توضيحات دهند خدمت بزرگي را براي صراحت دادن به تاريخ کشور انجام داده و سهم بزرگي را در افشاي نيات شيطاني پاکستان ايفا خواهند نمود.

قابل يادآوري است که تا حال تنها در مورد مذاکرات با نمايندگان حزب اسلامي در ليبيا مطالبي آنهم در نشرات مربوط به مخالفين جمهوري افغانستان نشر شده است و در مورد دور اول اين مذاکرات در عراق از جانب نمايندگان جمهوري افغانستان هيچگونه توضيحات داده نشده است. سليمان لايق و نجم کاوياني تنها کساني هستند که از جمله اشتراک کنندگان اين مذاکره در قيد حيات اند و مکلفيت دارند تا دير نشده دين وطني خويش را ادا و جريان مذاکرات را بدون کم و کاست به اطلاع هموطنان برسانند.

در اين قسمت اظهار نظر يک هموطن را که پيرامون رازهاي پشت پردۀ سقوط جمهوري افغانستان در فيسبوک نوشته شده است؛ باز نويسي مينماييم:

« اگر رهبران ديروز و مدعيان امروز رهبري نتوانند و يا هم نخواهند پيرامون تأييد و يا ترديد اين ادعاها چيزي بگويند؛ برداشت و انتباه هموطنان چه خواهد بود؟ بي شک و شبه بايد اين ادعاها را قبول کرد.

آيا بهتر نيست محترمين رفيع و پکتين به عوض مداهي رهبران شهيد که هرکدام کارنامه هاي درخشانتري نسبت به اين مداهي هاي آنان داشته اند؛ پيرامون ادعاهاي تماس و ارتباط با حزب اسلامي و چگونگي سقوط دولت چيزي بنويسند؟

آيا بهتر نيست تا محترم نجم الدين کاوياني به عوض کندوکاو “در مورد شخصيت محمود طرزي” و يا هم “بازسازي شهر کهنه کابل و نامگذاري کوچه هاي آن” و… در مورد مسائل مليونها بار با ارزشتر که در اکثريت آنها سهم مستقيم و نقشي تأثيرگذار داشته اند چيزي بنويسد؟

آيا بهتر نيست تا جناب لايق به عوض گريه نمودن بر ويرانه قصر دارالامان و مديحه سرايي در وصف جنگ سالار معروف و ويران کنندۀ آن قصر، عوامل و زد و بندهاي پشت پرده ويراني وطن را رسوا سازد.

از دوستي شنيدم که محترم لايق کتاب حجيم و گويا مستندي را در مورد تاريخ و حوادث پنج ـ شش دهه اخير وطن به رشته تحرير درآورده اما نشر آنرا موکول به بعد از مرگ خويش نموده است. اگر نوشتن کتاب واقعيت داشته باشد چه کار نيکي است. اما نشر آن چرا بعد از مرگ؟ مگر لايق صاحب جرأت ايستاده شدن روبرو را در مقابل حريفان و رقباي سياسي خويش ندارد و يا نميتواند جواب هاي آنرا تحمل نمايد.»

با تذکار مجدد، خاموشي در وضاحت دادن مسائل ملي از جمله مطالب مربوط به سقوط جمهوري افغانستان نه تنها گناه بلکه به مفهوم تأييد ادعاهاي مخالفين دانسته ميشود.

غلام مجدد سلیمان لایق، طراح سیاست های نژادپرستانه دولت افغانستان
لایق در ایام مهاجرت در آلمان رابطه تنگاتنگ را پس از سقوط حکومت طالبان با صبغت الله مجددی که شوهر خواهر لایق می شود، بر قرار نمود و پس بعد از چندین سفر به کابل در ضمن ملاقات های محرمانه با کرزی توانست، توجه او را به خود جلب کرد.
شنبه 20 فوريه 2010, بوسيله‌ى صابر
هرچه دولت افغانستان کوشش داشته که به عنوان دولت همه اقوام تبارز کند اما در عمل دولتی تک قومی و متعصب می باشد و محدود کردن اقوام دیگر از جهات مختلف از اهداف آن است. پلان کنار گذاشتن و محدود کردن اقوام غیر پشتون از دولت افغانستان و پیش بردن سیاست قبیلوی با همکاری عناصر کارکشته و ماهر مانند سلیمان لایق پیش برده می شود.

غلام مجدد سلیمان لایق کیست؟

“غلام مجدد سلیمان لایق” سابقا معاون اول شورای مرکزی حزب وطن در زمان داکتر نجیب الله و عضو دفتر سیاسی حزب دموکراتیک خلق در زمان ببرک کارمل، وزیر اقوام و قبایل، ریس آکادمی علوم و هم زمان آمر زون های شرق و جنوب شرق کشور بوده است. سلیمان لایق روابط پشت پرده با گروه های تمامیت خواه و حلقه قبیلوی در دو سوی سرحد دارد.

سلیمان لایق درسه دهه اخیر وارث و ادامه دهنده نظریات و اندیشه های برتری خواهانه قومی و قبیلوی ” غلام محمد فرهاد رهبر سابق گروه قومی “افغان ملت” و “محمد گلخان مهمند” و طراح اندیشه کتاب “دوهمه سقوی” بوده و طرفدار سرکوب و محدودیت و به انزوا کشاندن اقوام غیر پشتون و تقسیم آنان کشوربه شهروندان درجه اول، دوم و سوم می باشد و درین هدف در هریک از نظام های حاکم قبیله غالب، آقای سلیمان لایق بصورت مستقیم شامل در حکومت و یا غیر محسوس و پشت پرده، بوسیله افراد طرفدارش در سیاست های نظام های قبیلوی سه دهه اخیر تاثیر داشته است. گرچه وی نویسنده اصلی کتاب دوهمه سقوی نمی باشد ولی اساس اندیشه و طرح نوشتن این کتاب توسط او مطرح و بوسیله پیروانش چاپ ونشر شد. او بدلیل اینکه انسان مرمو، فریبکار و سیاست بازیست که هیچ گاهی خود را علنا افشا نمی سازد، در زمان حکومت داکتر نجیب الله همین سیاست را پشت پرده دنبال می کرد و همه بد نامی گرایشات قبیله گرائی را به گردن داکتر نجیب الله گذاشت. لایق قصد داشت تا حوادث شمال را توسط داکتر نجیب الله اجرا کند و خود را مانند محمد گل مومند به صفت مسوول صفحات شمال مقرر کرده و بر اساس مشورت لایق به داکتر نجیب، “جمعه اسگ” و “رسول بی خدا”، برای سر کوب مردم شمال به شمال اعزام شده بودند که خوشبختانه به اهداف شان نرسیدند .

این چهره مرموز در دهه هشتاد میلادی ریاست قبایل سابق را به وزارت اقوام و قبایل و پشتو تولنه سابق را به آکادمی علوم ارتقا داد و خودش را نیز به صفت وزیر و رییس اکادمی علوم مقرر نمود. او بیشتر کارمندان عالیرتبه وزارت قبایل و ریاست اکادمی علوم را از میان تحصیل کردگان قبایل آزاد آن طرف مرز و و از ولایات سرحدی با پاکستان از بین قبایل این طرف سرحد اکمال و مقرر نمود و بدین ترتیب وزارت قبایل و اکادمی علوم را به مرکزمتعصب ترین افراد قبیله گرا و برتری خواه مبدل نموده بود.

سلیمان لایق پیش از آن و بعد بويژه در دهه هشتاد میلادی رابطه بسیار نزدیک با خوانین دو سره قبایل سرحدی از جمله “خان عبدالغفار خان”، خان ولی خان، نسیم ولی ، اجمل ختگ، صمد خان اچگزی و دیگر خانان قبایل آن طرف سرحد برقرار کرده بود و برای نزدیکی بیشتر با آنان دخترش را خانم صوفی جمعه خان، استاد دانشگاه پشاور و منشی خاص اجمل ختگ ودر دهه هشتاد میلادی، مامور عالیرتبه وزارت خارجه افغانستان ساخت. به این ترتیب بود که صوفی جمعه داماد لایق شد و روابط بسیار محرمانه و گرم میان او و خوانین قبایل پاکستانی بوسیله صوفی جمعه بر قرار گردید. جالب این است تعداد زیادی از تحصیل کردگان پشتون تبار قبایل آزاد از پاکستان بحیث مامورین عالیرتبه ملکی و نظامی هنوز هم با وجود داشتن تابعیت پاکستانی در عالی ترین مقامات کشوری و لشکری در افغانستان مصروف کاراند و بیشتر آنان چهره های مشهور و شناخته شده می باشند که درین باره آقای لایق و همکارانش سهم مهم را ایفا کرده اند.

این چهره مرموز و پشت پرده یعنی سلیمان لایق، بعد از سقوط حکومت داکترنجیب همراه با خانواده اش مدت بیش از سه سال را نزد خان عبدالولی خان سپری کرد. پس از آن به آلمان پناهنده شد .لایق در ایام مهاجرت در آلمان رابطه تنگاتنگ را پس از سقوط حکومت طالبان با صبغت الله مجددی که شوهر خواهر لایق می شود، بر قرار نمود و پس بعد از چندین سفر به کابل در ضمن ملاقات های محرمانه با کرزی توانست، توجه او را به خود جلب کرد. او برای نزدیکی با کرزی از همان مامورین عالیرتبه پشتون تبار که قبلا در آکادمی علوم و وزارت اقوام وقبایل بودند استفاده کرده تا این که زمینه نصب خود را به صفت مشاور دفتر یوناما در کابل و مشاور وزارت معارف کشور فراهم نمود.

چهره های قبیله سالاری که برای نفوذ لایق در دستگاه کرزی او را کمک کردند، این ها می باشند:

1- “زلمی هیوادمل” سابق کارمند پشتو تولنه و رییس تحریرات لایق در آکادمی علوم و بعد از ایجاد دولت انتقالی تا اکنون مشاور ارشد حامد کرزی در امور فرهنگی است.

2- “سرور ماموند” رییس سابق نشرات وزارت اقوام وقبایل و کارمند عالیرتبه وزارت خارجه افغانستان که بعد ازسقوط طالبان در دفتر یو نا ما در کابل بحیث مشاور ارشد و آدم باصلاحیت کار می کند و در تقرر لایق به عنوان مشاور دردفتر یوناما نقش مهم داشته است . وی از قوم ماموند پاکستان است.

3- “عبدالرشید وزیری” معین سابق وزارت اقوام و قبایل و مسوول تفتیش شورای مرکزی حزب وطن که پس از ایجاد دولت انتقالی تا هنوز مشاور وزارت قبایل و سرحدات و مشاور آکادمی علوم کنونی می باشد. وی از قوم وزیری پاکستان است.

4- “صدیق پتمن” مامور عالیرتبه سابق پشتو تولنه و آکادمی علوم و بعد از تشکیل دولت انتقالی تا اکنون معین وزارت معارف است.

4- “کبیر رنجبر” معاون سابق لایق در آکادمی علوم و فعلا وکیل پارلمان و ریس حزب دموکرات افغانستان می باشد.

5- “عبدالرحمان هوتک” رئیس سابق نشرات وزارت اقوام وقبایل و فعلا مسوول اداره ای بنام حقوق بشر که در پاکستان قبلا ایجاد کرده است می باشد .

و افراد دیگر……….

سلیمان لایق برای تحقق و جامعیت بخشیدن به نظریات قوم گرایانه وبرتری خواهانه قبیلوی خود در شرایط کنونی نیز تلاش دارد با استفاده از پست کنونی اش در دفتر یوناما در کابل و پست مشاوریت در وزارت معارف و با استفاده از نفوذ مجددی شوهر خواهر و دیگر افرادی که در بالا نامبرده شد برای تک قومی سازی کابینه و دیگر ارگانهای دولتی و حضور سمبلیک اقوام غیر پشتون در ترکیب ارگانهای رهبری کننده دولت ، از بنیاد به نفع قبیله غالب و انحصار گرا، تسجیل و اقداماتی را توسط کرزی درین موارد انجام دهد.

لایق در دهه هشتاد میلادی ، زیر نام ملیشه های قومی چندین قطعه ملیشه ای قومی را در چارچوب لوا ها، غند ها وکندک ها در یازده ولایت سرحدی با پاکستان متشکل از قبایل طرف افغانی و قبایل طرف پاکستانی ایجاد کرده و این ملیشه های قومی را با تسلیحات خفیفه و ثقیله ساخت شوروی سابق تجهیز نمود و میلیاردها افغانی معاش نیز به آنان معاش پرداخت می کرد. بیشتر این ملیشه ها بعد از مدت کوتاهی همراه با تسلیحات و پول فراوان به آن طرف سرحد به پاکستان فراری می شدند و تا سقوط حکومت داکتر نجیب، وضعیت بدین گونه ادامه داشته است . لایق درآن زمان نیز رهبری دولت را زیر عنوان مذاکره با حکمتیار و دیگر تنظیم های اسلامی مقیم پاکستان فریب می داد و در بیشتر ملاقات ها و مذاکرات با گروه های اسلامی مخالف دولت وقت نقش عمده و اساس را به عهده داشته است .

داکتر نجیب الله، لایق را استاد خود خطاب می کرد و طبق مشوره و گفته های او عمل می نمود. به گونه ای که در سال های اخیر گرایشات قبیلوی و تعصب علیه اقوام دیگر بالای داکتر نجیب غلبه نموده و در برابر اقوام صفحات شمال کشور حرکت نا سنجیده شده ای را انجام داد و منجر به سقوط حکومتش گردید . سلیمان لایق در حال حاضر نیز در کنار کرزی و جامعه جهانی قرار گرفته و مصروف همان نقشه های فتنه گرانه جهت انحصار طلبی قوم گرایانه علیه اقوام دیگر کشوربوده و تلاش دارد تا دیگر اقوام غیر پشتون را از حاکمیت کاملا براند. چنانچه که در ساختار جدید کابینه انحصاری کنونی کرزی بخوبی مشاهده می گردد که در حقیقت اقوام غیر پشتون از قدرت رانده شده اند . طرح مذاکره با طالبان هم مانند دوران حکومت داکتر نجیب است و تطبیق پلان اربکی سازی نیز مانند ملیشه سازی آن زمان را بیاد همه می آورد که چگونه آقای لایق اکنون نیز می خواهد قبایل را دوباره مانند گذشته با تسلیحات قوای ناتو تجهیز نماید.

درد رهبر !
شوق پدر کوفت پسر!!
پدر از زنده های شان و پسر از مرده های شان انتقام میگیرد!!!
وظایف پدر وپسردر داخل وخارج زندان؟
نقش لایق در قتل شادروان میراکبرخیبر؟
نقش لایق در مقام بالایی از ثور۱۳۵۷ تاامروز؟
مرگ مرموز دختر لایق عروس شادروان میراکبرخیبر؟
نقش لایق باسرنوشت شخصی وسیاسی شهید نجیب الله دیروز و امروز؟
لایق به خدمت شرق و غرب قرار گرفت ، پای و دست زیادی را گرفت ، فتنه ها و دسیسه های زیادی کرد، قبر های زیادی حفر کرد تا سر انجام روزی رهبر شود ولی عاقبت به هر گند اش بوی بد اش بیشتر شد. گاهی کلوخ طهارت و گاهی کاغذ تشناب شد ولی با زهم عاقبت در همان یک جای قرار داشت که لایق اش بود.
پدر تا یک قدمی قتل شادروان کارمل پیش رفت
پسر تا شش قدمی روان اش برای بدنامی پیش رفت
پدر شهید نجیب الله را بازیچه ساخت خورد اش کرد بدنام اش کرد مجبور به فرار اش کرد
نامرد بزدل و دزد خطاب اش کرد
پسر او را استاد و بجای پدر گفته ،بازیچه انتقام بدر برای فریب چند یتیم مغزی ساخته روان اش را به شیطان می سپارد
پدر از گذشت و صداقت شادروان کارمل میسوزد که او را بار بار بخشید و به تاریخ گذاشت،و از هوشیاری و زیرکی شهید نجیب الله میسوزد که آخر کار در میدان رهایش کرد ان استاد را شاگرد گول زد.
این پدر و پسر در جهنمی که خود ساخته و بافته اند میسوزند در این سوختن چند بیچاره گم شده در خود را برای ماندن سیاهی روی ذغال مانند خدایی خدمتگاران دارند.
این خدایی خدمدتگاران خدا زده گانی اند که خود خود را زده می روند به جز چند تن قهر دیگر همه از سیاهی ذغال بیش هم چیزی شده نمیتواند.
این همه کجا را خواهد گرفت ؟
این کیست که نمیداند لایق چند روزی بیش زندانی!!! نبود و کدام فردی نیست که نداند کدام زندانی ؟؟؟ فردی که از طرف امین برای گرفتن گپ(اسرار) از رهبری پرچم به زندان فرستاده شد.روز ها را در دفتر لوکس خوش میگذشتاند بنام تحقیق شب های ظلمانی را در کنار ده ها پرچمدار قهرمان و با شهامت که تن مردانه شان پر خون و درد شکنجه در همان روزی که او عیش میکرد شده بود!!! ولی شب درد او میخواست در تظاهر و ندامت حرف گیرد بیخبر از آنکه هرکی آیینه خود است نه دیگران، مردان با شهامت که سر ها را قربان کردند زجر کشیدند ولی دهن برای به دام اندختن و خیانت برای رفیق و هموطن خود نگشودند به او میگشودند؟؟؟ شاهدان زندان و کارمندان زیادی زنده اند از ان زمان، روایت دیگری نیز از ک ج ب حکایت میکند که آنها برای برنامه بعدی شان و پوشش به اجنت دو طرفه و وفادار شان (لایق)این بازی را در اخرین روز های عمر امین سفاک بکار بردند تا راهی برای اوردن دوباره او در دولت بعدی گشوده باشند!!! بعید نیست و ترس نوشتن این لایق از اینکه هنوز ک ج ب همان است حرف رایگان نیست!!!
ولی اینجا این پسر (غرزی)چه دلاور دزدی است چراغ به دست!!! چه تصویری از بیچاره گی میکشد پایواز زندانی !!! مظلوم میشود؟؟؟ و چه نامردانه در قدم پدر گام می گذارد و در مقام هزاران کودک درد و رنج،زن جوان و مادر سرسپید،بردار ناامید و پدر شکسته جا میزند و ترحم می طلبد و خود را در قطار های طویلی که از بیخبری حال احوال خون شان ،صبح های وقت انجا پای پیاده با دل پردرد افتیده اند ولی یا لباس های شان واپس میگردد و یا لباس های میگیرند پاره پاره چون جگر و قلب های شان آلوده در خون که هردو خون گریه کنان برمی گردند ولی این پایواز زندانی از چه قصه میکند از طعنه های پرچمی ها به ادرس پدر اش اینست درد اش ای کاش که این واقعیت پدرش راستی همانجا چنان میبود تا احداقل این جوان خلقی را بیداری وجدان می داد از اعمال پدر اش ولی کدام احمقی این افسانه را قبول کند؟؟؟ و یا میکند چز همان چند چوب سیاهی ذغال، در آن لحضه ها هیچ فردی اندیشه یی جز احوال دام افتیده اش نداشت!!! و هیچ پرچمی آنقدر بیخبر بی خرد نبود که آنجا آنهم با افسانه دانسته با غرزی خلقی که انطرف دیوار زندان وظیفه دوم پدر را داشت زبان چه که چشم بدل کند زیرا او پایواز نه برای نشانی کردن فرستاده میشد!!!
چه تصویری از شهید نجیب الله کشیدن تو گویی که آن نجیب الله در آنزمان و آن شرایط و در آن حالت به هیچ چیزی نمی اندیشید به فرزند فردی می اندیشید که در ان زمانه او را اگر فرصت می رسید به جدش در یک ضربه می رسانید !!!
مگر آیا به واقعیت ختم دنیا را که هرسال پیشگویی میکنند رسیده است ؟؟؟ و یا این همه مردم احمق اند و یا احمق خوانده میشوند؟؟؟ و یا هم هیچ بازی چرب تر از نام و عکس شهید نجیب الله گیر نه افتاد یکبار دیگر از مرگ اش هم بنام پشتون و هم بنام حزبی علیه شادروان کارمل استفاده کرد!!! و چه انسانها غافل باشند که اینبار خودشان پا به سنگ بزنند و فرق خود شکنند!!!
ولی آیا این پدر و پسر میتوانند با شعبده بازی های شان لکه های خون خیبر شهید و هزاران انسان را که توسط باند سفاک امین به نیستی فرستاده شده از خود دور نمایند؟
آیا اینها میتوانند سوال موجودیت این جناب لایق را در مقام فیصله کن هر رژیم از دیده ها بپوشانند و شخصیت مشکوک و مجهول او را ثابت سازند؟ آیا نقش لایق را در بدنامی تا از بین بردن شهید نجیب الله میتوانند ماست مالی کنند؟ آیا اینها میتوانند نقش لایق را در شعله ور ساختن تشنج قومی و زبانی پرده بپوشانند؟ و یا پاسخی داشته باشند چرا و چگونه دختر و خواهر شان عروس شادروان خیبر قربانی شد؟
دریک کلام باید به این جوره ها گفت دیگر زمان این خود فروشی ها و خود فریبی ها تمام شده است!!! مردم و رفقای ما به این بیداری رسیده اند تا شیاد وشیاطین را از فرشته تفریق نمایند!!! دیگر این نیرنگ های پدر بزرگی انگلیسی مانند در کچالو اسم الله دیدن است. شاعر و سیاستمدار خوب رفیق سنگر چه خوب سروده اند

به لایق بن لایق
مُرده ها زنده شدند،
چوچه ها قد می کشند،
روزگار گُنگه ها را بزبان آورده…
بنویس هر چه چرند است به دلت!
حتا هم مرده ها را به شهادت بطلب،
خاطراتِ ز شیادی “پدر” ترجمه کُن!
ولی از یاد مبر:
لکه های که به هر دوره ی تاریخ زدید؛
با چنین شعبده ها،
هیچ برگی ز جنایات شما کم نکند،
این چرندیات ترا،
هیچکسی دانه ی توتی نخرد!
بجُز از مُرشد انگریزی تان.

احسان طبری نگاشته است :
” دو فرومایه گی را هرگز نمیتوان بخشید :
1- فرومایگی خدمت به منافع خود علیه جامعه .
2- فرومایگی خدمت به ستمگران و تاراجگران تاریخ ، علیه عدالت و حقیقت .
این دو فرومایگی ، در سرشت خود یکی است ، یعنی ازخوی جانورانه و سفله بهره کشان جامعه ، و چاکران ، چاکران چاکرانشان سر چشمه میگیرد و کمترین اعتنایی به فضیلت انسانی و مسولیت شهروندی و تعهد میهنی ندارد :
این فرومایگان گاه از روی دغلی و پلیدی ، گاه از روی تسلیم بی صفتانه در قبال امواج حوادث ، گاه از روی ترس ، بهر جهت پای در پارگین میگذارند و جمعی را با خود همراه میکشند . ممکن است حامل تسلیم شخص را در دید گان در خور ترحم سازد ولی این ترحم ، از فرومایگی و زیان پراگنی عملش ، از تاثیر عینی عملش نمیکاهد ” (3)
آری ! خواننده عزیز!
این دگر عادت سفله گان زمانه شده که با تهمت بستن ها و چسبیدن به استنباط های نادرست و با تکیه به حربه دروغگویی و خیال پردازی های مغرضانه و داوری های واهی ، جهت توجیه امیال ناشریفانه خویش کلیه سجایای انسانی را زیر پا کند و با یاوه سرایی های دون صفتانه و قلم فرسایی های نا بخردانه و با بر چسب های مصنوعی و پوشیدن جامه تزویر ، چهره کریه و نکبت بار خود را رنگ کرده به نمایش بگذارند . این دسته افراد در طول حیات سیاسی خویش میان نیرو های سالم اندیش نهال دشمنی ، کینه توزی و تعصب را غرس کرده و در ریشه آن نیات پلید و طاغوتی خود را پنهان ساخته است ، طبعاَ با این عملکرد مورد انزجار عمیق حقیقت پرستان قرار گرفته و در فرجام به علت خود خواهی ها و خود پسندی ها در بدنامی سقوط نموده اند .
زنده گی ستم پیشه گان تاریخ و دروغگویان زمانه پایان ذلت باری دارد !

نامه ی لایق به بارق و پاسخ غیر مترقبه بارق به لایق

مسیح پیکان

به دو نامه منظوم و مشاعره گونه از شاعران نامدار معاصر کشور دست یافته ایم که شایسته است به خدمت هموطنان عزیز و سایر همزبانان تقدیم گردد.

نخست جناب سلیمان لایق انشاء و ارشاد می فرمایند و سپس مخاطب شان روانشاد بارق شفیعی به جواب می پردازند.

مقدمتن آقایان بارق شفیعی و سلیمان لایق را کوتاه و مختصر به معرفی می گیریم تا به کسانی که نیازمند اطلاعات اند؛ مدد شده باشد.

هردو شگوفه ی یک درخت فکری و اندیشوی برای بهروزی و شگوفایی میهن بوده اند.

هردو برای تدوین ایده های ایجاد یک جامعه ی مرفه با عدالت اجتماعی و برابری در جنب یک حزب چپ؛ هم کار، همگام و هم آوا بوده اند.

بسیاری هموطنان نیک میدانند که هردو از اعضای رهبری حزب دموکراتیک خلق افغانستان یا حزب وطن؛ از شاعران نخبه و پیشگامان راه رشد هنر شعر و صنعت ادبیات معاصر زبان فارسی، به ویژه اشعار سپید؛ اشعار سبک نیمایی در کشور بوده اند.(البته جناب لایق پشتو سرای زبر دستی هم میباشند).

جوانان آن روزگار( پیش از سیزده پنجاه و هفت)، این سروده ی بلند لایق را در آن زمان (همان نوباوگان و جوانان) تاکنون در حافظه دارند و به زمزمه می گیرند.

مرغی به بال هیکل ساکت نواگر است

گویی زبی زبانی بودا پیامبر است

این زورق سپهر

این کشتی ی حیات

برموجهای غارت و وحشت شناور است

همچنان اشعار روانشاد بارق شفیعی سرود های گرم و آتشین و تو گویی لایزال در آن دوران بود که در کنار اشعار سایرنو اندیشان و نو پردازان به جوشش توفنده ی موج های احساسات مبارزان در برابر حاکمیت و استبداد آن زمان میدرخشیدند و روزنه های امید و روشنایی را گشوده و مناظر آرمانی را هموار می ساختند.

هر دو (عالیجنابان بارق شفیعی و سلیمان لایق) از پیشکسوتان حزب دموکراتیک خلق افغانستان بوده اند.

هردو در مبارزه برای آزادی و رهایی ی انسان به روشنگری دست یازیده اند و از بدو جوانی با چکامه سرایی به خردورزی و روشنگری پرداخته اند.

اما روانشاد بارق شفیعی جز یک خبط سیاسی به ایدیولوژی و آرمان خود تا پای جان وفادار ماند ولی آقای سلیمان لایق، گویا از شعر و شعور خود برداشت های عملی متفاوتی داشته گویا میخواهد که با آن چکامه های داغ و سرخ انقلابی و مردمی؛ همسو با گردش روزگار به ویژه در کهنسالی، در خدمت آنانی باشد که بیشترین دوران زندگی خود را در مبارزه بر ضد ایشان به سر رسانیده بود. از جمله ایشان شجیعانه به حیث مشاور حامد کرزی و غنی احمدزی( دو اجیر و نوکر معلوم الحال همان امپیریالیزمی که جناب لایق آن را در تمام دوران مبارزات چپگرایانه ی خویش، بازهم خون آشام می خواندند)، مقام و منصب و مکنت پذیرفتند یعنی در خدمت دست نشاندگان ناتو و غرب، که به قول خود این بزرگوار، امپریالیزم خونخوار بود و هست و خواهد بود. به ویژه که آمد روزگار چنان شد که طی 18 سال پسین امپریالیزم با اشغال و تخریب و کشت و کشتار کشور افغانستان (برعلاوه عراق و سوریه و لیبی و یمن …) حقیقت و صدق صد فیصدی محتویات اشعار و روشنگری های بارق و لایق (سابق!) را اثبات کرد و به تماشای خلق ها گذاشت و هنوز این درام خونچکان ادامه دارد!

***

از نشرشده‌های چهار سال پیش

غرزى لايق

تأريخ از پيوسته‌گىِ با تدبيرِ زنجيره‌ى پيشآمد‌ها و حادثه‌ها در گذشته رنگ می‌گيرد و در يك كُلِ واحد تصوير عبرت‌انگيز ديروز را بر روى ديوار زنده‌گى جارى حك می‌كند. در ديروزِ ما، در ديروزِ نه‌چندان دور ما، هنوز حلقه‌هاى بی‌شمارى در اين سلسله‌ى ناپيدا‌ها قدراست ايستاده اند كه نقاشى تصوير كامل از گذشته را تا روزهاى ما ناممكن و نا ميسر می‌ساخته و هر مهره‌ى مفقود بهانه براى گمانه‌زنى تازه و جعل نوبتى را حيات مى‌بخشيده است. بيشترينه وابسته‌گان همان حزب نگون‌بخت دموكراتيك خلق/وطن تا روز‌هاى ما با همان باورهاى آغازين و پرستش بت‌هاى جا‌كرده در مخيله‌هايشان بر روايت‌ها و قصه‌ها تكيه می‌كنند و گاهی در خواندن و شنيدنِ راستى‌ها شوكه شده و بر باور‌هاى خويش بدگمان می‌گردند.

چندى پيش سروده‌ى از پدرم را به آدرس همتاى عزيزش محترم بارق شفيعى به شكل نا مكمل نشر كردم كه واكنش‌هاى زيادى در پى‌داشت. روزگاريست كه سروده در شكل تكميل شده‌ى آن در اختيارم قرارگرفته و خواستم آن را با خواننده‌ى فرزانه شريك سازم. در لابلاى بيت‌هاى اين سروده، نخستين بار است كه پرده از رخسار ناگفته‌هايى فرو مى‌افتد كه ديرها ما را چشم‌به‌راه ساخته و جهانى از ندانم‌گرايى و اتهام به آدرس‌هاى غير را زمينه ساخته بود.

اين سروده در همين شكل آن توسط محترم غرنى شفيعى، فرزند استاد بارق شفيعى به استاد رسانده شده است.

[][][][][]

سليمان لايق

دوست گرانمايه بارق!

زمان هم‌چنان می‌گذرد و ما را به درد بی‌درمان فرقت شما مى‌آزارد. « همدمى با بخردان و صاحب‌دلان چون قربت با چراغ و آيينه است كه هم دليل راه مى‌شود و هم به‌خود‌شناسى رهنمون می‌گردد.» اى واى از تنهايى كه در فرود زبونى آورد و در فراز خود‌گرايى و اين هر دو ، انتهاى وحشتناك است.

من درين فرود و فراز خود را به تجربه گرفته‌ام و براى حفظ تعادل انسانى به دوستانم روى مى‌آورم. با انانی‌كه چون شاعر بزرگ بارق شفيعى از خود بر آمده‌اند و به پخته‌گى و كمال رسيده اند.

همراه با اين پيام، شعرى به شما هديه كردم شايد قبول خاطر ان بزرگوار واقع گردد.

از لايق به بارق:

“راز ونياز دو همتا”

باز آمدم به كلبه‌ى ديرينه زيستم

آواز مقدمت نه شنيدم گريستم

از كوى وبرزنت نهتراود صداى شعر

هر شب به درب بسته‌ی آن خانه ايستم

جانا تو رفته‌یی و سخن مرده در وطن

من يك درخت خشكم و بى‌بار و زيستم

از حسرتِ نبود تو دل مرده در برم

محكوم بى زبانى و سرگشته‌گی‌ستم

در غيبتت درون وطن بى‌وطن شدم

بى هم‌زبان و هم‌دل و هم‌لانه كيستم ؟

يك روح زنده كو كه رهاند مرا ز من

از چون تو عارفان وطن منزوی‌ستم

من آمدم كه واجب كشور كنم ادا

گرگان به حيرتند كه من گرگ كيستم

بهر چه آمدم ؟ به تناب كى بسته ام؟

جاسوس جان فداى كدام اجنبی‌ستم؟

بارق ، چه تلخ می‌گذرد طعن دشمنان

بر من كه از عيوب غلامى بری‌ستم

نى مير قاتلانم و نى يار مخبران

نى پيرو امينم و نى كرملی‌ستم

زين هر دو اهرمن دل شيدا بريده ام

با هر دو در مجادله و جنگ زيستم

برق مقام خيره نه‌كردست چشم من

مفتون جان و مال و زر و خانه نیستم

پابند فرقِ سمت و تبار و زبان نه‌يم

آزاد ازين حماقت بيهوده‌گی‌ستم

تاتار و ترك و ازبك و پشتون و تاجكان

يك ملتند و خادم اين جمله‌گی‌ستم

در ذهنِ قاتلان چو عظيمى و ديگران

يك مرد خود تبارم و يك هتلری‌ستم

همچون تو شاعرِ سخن روزگار ما

آماج تير بی‌وطنانِ دنی‌ستم

بارق ز طعن و تهمت دون‌فطرتان منال

من نيز تيرخورد‌ه‌ی هر اجنبی‌ستم

درجنگ خود‌پرست كبيرى چو كارمل

من شاهدت به خصلت مردانه‌گی‌ستم

كشتند مرد راه و نهفتند تيغ و خون

مبهوت قتل مخفى و سوگ جلی‌ستم

آن مرمى‌ايكه سينۀ خيبر نشانه كرد

روشن اشاره داد كه از شصت كيستم

هرگز نه می‌توان كه پى قتل گم شود

از من ، كه نصف عمر به آن جمع زيستم

از اول حكايه گواه جنايتم

بالذات استناد و گواه قوی‌ستم

راهى نه‌ديدم اين‌كه سخن برملا كنم

من پاى‌بند مصلحت مردمی‌ستم

در خويش سوختم نزدم نعره و فغان

اى واى من چه بنده‌ی بيچاره‌گی‌ستم

ماتم سراى هر دل بشكسته در وطن

چون كودكان در بدرِ گوهری‌ستم

او را قصاب گونه بريدند دست و پا

جلاد اشك ريخت كه آگاه نيستم

اين قاتلان حرفه‌يى خود‌نهفته را

مسؤول كشف ريشه و جرم جلی‌ستم

بارق مدان كه فتنه ز كيفر فرار كرد

در فكر يك گواهى و آماده‌گی‌ستم

راز درون پرده بگويم به آشكار

زيرا كه عمر‌خورده‌شدم رفتنی‌ستم

مرتد نه‌يم رفيق ! همانم كه بوده‌ام

يعنى وطنپرست وز سنخ چپی‌ستم

پابند صلح و خير زمين و نظام خلق

مشتاق عدل و شيوه‌ی آدم‌گری‌ستم

نى حامى مجاهد مفسد ، نه خود كُشم

نى نعره باز رسم و رهِ ببركی‌ستم

هر مشت خاك پاك وطن سجده گاه من

فرزند حق‌شناس تخار و هری‌ستم

خواهم به‌دشت سوخته كارم گل بهشت

در جستجوى مُعجز پيغمبری‌ستم

عاشق‌سرشت و شيفته‌ی حسنِ زنده‌گى

محو طبيعت و هنر شاعر‌ی‌ستم

بارق شب گذشته به‌يادت كشيده ام

صهباى همچو آتش و با خود گريستم

هر چند سخت‌جانم و پيكار‌جوى ومَرد

تنديس سنگ نيستم و آدمی‌ستم

دل در درون سينه‌ی من ناله می‌كشد

من شاهد تباهى سرتاسری‌ستم

شعر و شباب و سلسله‌ی عمر رفته را

اسطوره‌ی گذشته‌ی ديو و پری‌ستم

اندر حقيقِ گذرِ سختِ زنده‌گى

يك فلم مستند چو حديث سری‌ستم

تو قهرمان نقش «پروميتِ» داستان

من راوى خشونت آن بربری‌ستم

برگشتم از مهاجرت چند در برون

مشتاق عيش غرب نه‌يم كابلی‌ستم

زان آمدم كه در غم مردم شوم شريك

بر رزم و فتحِ ميهن خود باوری‌ستم

***

بارق شفیعی به پاسخ نامه سلیمان لایق

باز آمدم به کلبه دیرینه زیستم

این نامه را که دیدم و از دل گریستم

لایق نوشتهء تو این متن خام را

نالایقا! گسیخته اسپت لگام را

کردی زباندرازی تودر شان رهبری

ببرک که نیست مثل او دیگر سخنوری

ببرک که بود رهبر دلها خواص وعام

ببرک که بود مرد مبارز و با نظام

او را نبود خانه به جز خاک این وطن

تنها، او بود رهبر بی باک این وطن

هرگز نبود یاور دزدان اجنبی

ناموس نداد بدست اجیران اجنبی

آن رهبر فقید که مرگش فسانه بود

جنت مکان شعار او بس عارفانه بود

تا بود صلح بود و صفا بود در وطن

آرامی و خوشی و رفا بود در وطن

دیدی چگونه یار تو ویرانه ساختش

محتاج نان و سفره بیگانه ساختش

لایق زچیست این همه بیتابی شما

غلتیدن و تپیدن وبی خوابی شما

گفتی که نیستی تو جاسوس دیگری

نه سمت و نه لسان و نه افکار هیتلری

اما تعصب است به هر تارو پود تو

فاشیسم هیتلریست همه هست و بود تو

گه لینینست و گه ریس قبایلی

گه پرچمی گه خلقی گهی هم مجاهلی

شیطان پر زلاف فقد چون عزازیلی

بیهوده گو ویاوه سرا از ارازیلی

یار امین و قاتل خیبر خودت بودی

با قاتلان و دزد برادر خودت بودی

داود را ز پشت زدی خنجر بلا

خاین که خا ئف است شود چون تو برملا

آن آتش که در نهاد تو افتاد لایقا!

خاکسترت به باد فنا داد لایقا!

آن آتش وطن پرستی و صدق صفا نبود

آن آتش تعصب است ولی بی وفا نبود

دامنگیر تو بود و تورا گرمتر نمود

در مغز استخوان تو آتش اثر نمود

بوی تعصب است ازآن چنگ و دود تو

فسق وفساد ریشه نمود است به پود تو

افسوس جمله های موزون که دست توست

این نامه های لیلی ومجنون که دست توست

زهر است دروغ بر تن بیچاره ی ادب

زخمها زدی به پیکر خونپاره ادب

درواپسین عمر چنین مدعا چرا؟

یک پا بگورو پای دیگر دردغا چرا؟

درد بی درمان!

در شبکه ی اجتماعی نبشته ی زیر تیتر ( کتاب: ” طلایی زرد ” یک ترفند تازه ) به خورد خوانندگان عزیز داده شده است که بایست بسیار فشرده روی آن مکثی صورت گیرد تا مشت نویسنده آن که جز ته مانده ای از کوتاه اندیشان در آمده در خدمت دستگاه های اهریمنی، چیز دیگری نیست، باز گردد.
در باره چند و چون کتاب ” طلایی زرد ” که محترم نور آقا ولیزاده آن را ترجمه کرده و به نام خود در صفحه شخصی خویش و در برخی صفحه های فیسبوکی دیگر گذاشته است، حرف نمی زنیم؛ زیرا ارتباطی با کار ما ندارد. اما این که به ” وجود فزیکی ” آقای ولیزاده با شک و تردید نگریسته شده و موجودیت وی زیر پرسش رفته ، به دلیل اینکه ایشان با گذاشتن فرتور شخصی برای خود در شبکه ی اجتماعی ( ف ب ) صفحه باز نموده و به نام اصلیش ترجمه کتاب را بخش بخش به نشر سپرده است؛ سطح بسیار پایین فهم و درک منطقی این ته مانده ی هذیان گوی را به نمایش می گذارد.
هرزه گویی و بی حیایی نویسنده مقال ( کتاب: ” طلایی زرد ” یک ترفند تازه ) که آغشته به بیماری دیوانگی درمان ناپذیر است و از فرط درد به هر ابزاری دست و پا می اندازد تا از سقوط پی در پی خود در گودال بدنامی رهایی یابد، در سه پاراگراف آخر نوشته جا داده شده است.
در گذشته بار بار به هرزه گویی این ته مانده ی نابکار، پاسخ های دندان شکنی داده شده که نگاشته ها به صورت گسترده در شبکه های اجتماعی بازتاب یافته است، به نظر می رسد که آمدن دوباره و تکرار در تکرار آن نوشته ها بر روی صفحه ها، تار و پود وجودش را می سوزاند و حال سوزش و درد خود را از این بابت با بیرون کشیدن یک نوشته بی ارزش و بی اعتبار، تسکین داده است.
اینکه گرباچف پدر نویسنده ی مقال ( کتاب: ” طلایی زرد ” یک ترفند تازه ) را ” شیطان و نجس ” خوانده و از ” دست بوسی و پای بوسی ” او سخن گفته، به دیگران چه ارتباطی دارد که حال این ته مانده سیاه کار کوفت درد کمر را از شقیقه می کشد؛
اینکه محترم داوود رزمیار سابق سفیر افغانستان در ماسکو ( اتحاد شوروی سابق ) در نوشته ی ” او هرگز لایق نبود “، پدر نویسنده ی مقال ( کتاب؛ “طلایی زرد”…) را با خصوصیت هایش به معرفی گرفته، نشان می دهد که فرزندش از چه دردی رنج می برد که علاجی به آن سراغ نمی گردد، پس این ته مانده ی کوتاه اندیش از ناچاری باید با هذیان گویی به دیگران حرف های زشت بگوید؛
اینکه محترم فرید فریاد در نوشته ی ” چهره های با صد رنگ و هزار نیرنگ ” از روی زندگی مرموز و پر از راز و رمز پدران نویسنده ی مقال ( کتاب: ” طلایی زرد”…) پرده برداشته و کنون این ته مانده آن دودمان از کارستان های پدر و پدر کلانش، بیشتر و بیشتر آگاهی حاصل کرده و دچار درد درون کوب شده است ، می خواهد باد دل را نه از راه اصلی آن؛ بلکه از راه دهن خالی کند و با پلید گویی به آدرس دیگران، در بازار آشفته ی سیاست جا خوش کند؛
اینکه رفیق گران ارج نور سنگر در نوشته ی ( از ” دره دون هندوستان ” تا ” کابل”) آشکار ساخته که سرکرده های خانواده نویسنده ی مقال ( کتاب: ” طلایی زرد “…) در بر بادی افغانستان نقش داشتند و با کدام برنامه های انگلیسی در ضدیت با پیشرفت – تمدن و روشنگری عمل نمودند، این ته مانده از رهگذر آن بسیار بسیار رنج می برد. کنون از خجالتی قضاوت عادلانه ی تاریخ و از نفرین فرستادن مردم، دچار بیماری خیلی ها پیشرفته می باشد و می خواهد با زشت گویی به دیگران ، چاره ی علاج درد درونی خود را بجوید؛
در کتاب ” گل برای درمسال ” ترجمه رفیق گران ارج قاسم آسمایی و در کتاب ” از پادشاهی مطلقه الی سقوط جمهوری دموکراتیک افغانستان ” تألیف رفیق عبدالوکیل سابق وزیر خارجه افغانستان و در دهها کتاب، رساله و نوشته ی دیگر، مطالبی آمده است که از روی عملکرد های ناشایست بابای نویسنده مقال ( کتاب: ” طلایی زرد”…) پرده بر می دارد و چهره اصلی وی را با تمام شعبده بازی ها و خدعه و نیرنگ هایش به نمایش می گذارد؛ پس حال این ته مانده نابکار باید با یاوه گویی از پی چاره ای برآید تا روان نا قرار خود را تسلی بخشیده باشد.
با آوردن بخشی از نوشته ی ” ژاژخایی های آلوده به کینه توزی” که در گذشته در شبکه های اجتماعی به نشر رسیده بود و بار های دیگر نیز در صفحه ها بازتاب یافت، به این خامه نقطه ی پایان می گذاریم:
” این دیگر عادت سفله گان زمانه شده که با تهمت بستن و چسبیدن به استنباط های نادرست و با تکیه بر حربه دروغگویی و خیال پردازی های مغرضانه و داوری های واهی، جهت توجیه امیال نا شریفانه خویش کلیه سجایای انسانی را زیر پا کنند و با یاوه سرایی های دون صفتانه و قلم فرسایی های نابخردانه و با برچسب زدن های مصنوعی و پوشیدن جامه تزویر، چهره کریه و نگبت بار خود را رنگ کرده به نمایش بگذارند. این دسته افراد در طول حیات سیاسی خویش میان نیرو های سالم اندیش نهال دشمنی، کینه توزی و تعصب را غرس کرده و در ریشه ی آن نیات پلید و طاغوتی خود را پنهان ساخته است، طبعا با این عملکرد ها مورد انزجار عمیق حقیقت پرستان قرار گرفته و در فرجام به علت خود خواهی ها و خود پسندی ها در بدنامی سقوط نموده اند.
زندگی ستم پیشگان تاریخ و دروغگویان زمانه پایان ذلت باری دارد! “

یاوه گویی و مستهجن نویسی؟

در شبکه ی اجتماعی ( ف ب ) از نام فرزند سامری دوران ما ( در فرهنگ عرفانی فارسی، سامری به عنوان انسان واژگون شده در پرتگاه پستی و مظهر نفاق و فتنه انگیزی و اغواگری، شناخته شده، که ششصد هزار مرد از قوم حضرت موسی را در غیاب وی به آواز گوساله ی زرین فریب داده و گمراه ساخته و در پایان کار ملعون و مطرود گردیده است ) زیر تیتر ” نقلی از هزار و یک پیشامد – ( نود و چهار ) ” با تکیه به لجن پراگنی های یک هم رأی و همرنگ دیگرش، دروغی از دروغ های شاخدار به خورد مردم داده شده و در آن گندی را که پدر و پدر کلان هایش به آن آلوده بودند و از همین راه نان خوردند و به جایی رسیدند و در ازای آن در حق مردم و میهن ناروا ها را روا دانستند؛ به خوشنام ترین و نقش آفرین ترین چهره ی سیاسی جنبش انقلابی و عدالت خواه افغانستان در بیش از شش دهه ی سده پسین، بر چسب زده است.
( یاد داشت: شاید این نوشته ی فرزند سامری، نو نباشد؛ لیکن از این که نگارنده آن را در گذشته نخوانده بود؛ از این رو بر آن شد تا پیرامون آن سخنی چند گفته شود )
هر چند در گذشته در ارتباط به حرف های دیگری، پاسخ این ته مانده ی مرداب ریا و سخن چینی، کف دستش گذاشته شده است؛ اما ناگزیر بایست این اهل سفره ی خبر کشی بار دیگر سر جایش نشانده شود.
این ته مانده ی تالاب نمامی، در نوشتن یاوه ی ” نقلی از هزار و یک پیشامد ” از ” روایت پدرش ” و از ” بیان بی غش (!)” مؤلف ” کوچه ما ” ، ” نقلی را در ذهنش تداعی ” داده و سیاهه ای را رقم زده است، بدون این که از کاروایی ها و کارستان های شرم آور و ننگین آنان، عرق پیشانی خود را پاک کرده باشد!

ببینید ، خواننده ی عزیز!
به روایت پدر این ته مانده ی گنداب چغلی، ” سردار محمد داوود در پایان دوره ی دراز بازدید از شمال و غرب کشور… حوالی شام از راه غزنی به کابل برگشت. این سفر زمانی اجرا می شد ” که سردار ” در سال ۱۳۴۲ از جایگاه ریاست صدارت افغانستان کنار زده شده بود “؛ ولیک سردار ” حین رسیدن به شهر کابل ” چند روزنامه و چند جریده را خریداری می کند که در زمره ی آنها شماره ی سوم جریده ” پرچم ” – ۸ حمل ۱۳۴۷ نیز شامل می باشد.
کنون بایست دید که بین پایان دوره ی بازدید سردار محمد داوود از شمال و غرب کشور و رسیدن دو باره وی به کابل و خریداری جریده ها، چند سال فاصله وجود دارد؟
سردار محمد داوود به تاریخ دهم مارچ ۱۹۶۳ ( حوت ۱۳۴۲خ) از مقام صدارت استعفا داده بود.
اما آنچه مربوط به کتاب بی مایه افسانه سر مگسک به نام ” کوچه ما” می شود، باید گفت که این ” گنج فساد” از برگ نخست تا پایان آن در تبانی با پدر این ته مانده ی گنداب خبر کشی و چند همپالکی دیگر شان، با دروغ پردازی های شاخدار، صحنه سازی های پوچ، گزافه گویی های شرم آور به بازار هرزه گویی عرضه شد. نگارنده و شماری از خامه پردازان دیگر، در همان آغاز مرحله، کتاب الف- لیلای ” کوچه ما ” را از پرویزن نقد گذرانیده اند،که جایی برای گفتن حرف بیشتر پیرامون آن باقی نمانده است.
و هان یک یادآوری دیگر:
پس از کودتای ۲۶سرطان ۱۳۵۲، سردار محمد داوود به سان امیر عبدالرحمن خان ( سوای وزارت داخله )، در کرسی های: ریس دولت و صدراعظم، وزارت دفاع و وزارت خارجه شخص خودش قرار داشت و با تصویب شدن قانون اساسی ( ۲۵ دلو ۱۳۵۵ – ۱۴ فبروری ۱۹۷۷) در نشست فرمایشی بزرگان، به تاریخ ۲۶ دلو ۱۳۵۵-۱۵ فبروری ۱۹۷۷در همین جرگه سرکاری، به حیث ریس جمهوری تعیین گردید. هر گاه سردار محمد داوود در دوران خانه نشینی و پس از به قدرت رسیدن دوباره، نسبت به رهبران حزب دموکراتیک خلق افغانستان ( پرچمی ها )، بویژه زنده نام ببرک کارمل، بدگمانی می داشت حتمی در این باره به با اعتماد ترین هم نشینان، نزدیک ترین همکاران و وفادار ترین دوستان خود چیزی می گفت و آن گفته در لابلای کتاب ها بازتاب می یافت تا کار به رسوایی و دروغگویی نمی کشید، که پدر این ته مانده ی استخر بد بوی خبر چینی ” روایت ” دروغین کند و یک سردار بی سر آن را ” بیان بی غش (!)”نماید و کنون جوجه آنان با ” نقلی از هزار و یک پیشامد ” لجن باد بدارد.
کنون خواهان رو آوری این جوجه ی باز مانده از گله ی ” نام گیرک ” های امیر عبدالرحمن خانی به نکته های زیرین شده و جا دارد تا آنها را در آینده در سیاهه ی ” نقلی از هزار و یک پیشامد ” در نگر خود داشته باشد:
– آن مؤلف داستان الف – لیلا که در برگه های ( ۵۲۲ – ۵۲۶ ج ۱)، ” بیان بی غش ” نموده، بیشتر زیر سنگینی بار نوشته ی سازمان ” راوا ” تحت عنوان ” اجنت یا اجنت اجنت؟ ” نشر شده در شماره های ۴۹-۵۱-۵۲ و ۵۴ پیام زن – خمیده و خرد و خمیر شده بود و از سر ناچاری، یکجا با هم کاسه های خود، بویژه پدر ” روایتگر ” شما بر آن شدند تا به خاطر رهایی گذرا از زیر رگبار سخنان دل شکن، دست به بیرون دادن کتاب افسانه سر مگسک بزنند، که البته راه به جایی نرسید؛
– در ماه سنبله ۱۳۶۴ خ، در پرتو قانون ارگان های محلی، در ناحیه های شهر کابل کار گزینش نمایندگان مردم به شورا های محلی، راه اندازی گردید. ریاست کمیسیون برگزاری انتخابات شهر کابل را محترم عبدالقوی داوی به دوش داشت و از زمره ی اعضا، یک عضو برجسته و بسیار مهم جناب مؤلف ” کوچه ما ” با ” بیان بی غش ” بود که سخنرانی می کرد و آگاهی می داد.
هر گاه روند کاری انتخابات در ناحیه اول، در خاطره ی کسانی که رویداد آن روز را به یاد دارند و در آن هنبازیده بودند، به گردش در آید؛ بدون شک که سخنان گهربار (!)، محبت آمیز، پر از لطف و مهر و دوستی و ارادت آن مؤلف بزرگوار (!) در پیش چشمان تیزبین آنان سبز می کند، و در همین جا است که بهای ” بیان بی غش ” به صفر می رسد؛
– در باره ی کار ها و کارستان های فتنه گرانه، فراز و فرود سیاسی پر از غداری و مکر ورزی و حیله گری، سالوس فروشی ها، دهن دریدگی ها، معامله گری ها، آستان بوسی ها و چاپلوسی های سامری دوران ما که در سیاهه ی ” نقلی از هزار و یک پیشامد ” در نقش ” روایتگر ” جا خوش کرده است؛ در این سه دهه ی پسین خیلی ها زیاد نگاشته شده است. در شبکه های اجتماعی، دست به کلیه نوشته ها می رسد.
واپسین نشانی:
کتاب: ” گل برای درمسال “، نوشته: جمعه خان صوفی، که با کار پر بار و زحمت کشی سودمند یکی از رهروان روشندل و روشن بین راه رهایی زحمتکشان از بهره کشی و ستم طبقاتی و بی عدالتی اجتماعی، رفیق گران ارج قاسم آسمایی، بسیار روان و دلپذیر در (۵۲) بخش برگردان شده است.
با شتاب هر چه بیشتر دست به دامن شبکه های اجتماعی انداخته، سیاهه ی خویش را در لابلای آن محک بزنید!
در پایان این جستار، برشی از دو گنجینه ی تاریخی زبان پارسی پیشکش خوانندگان عزیز می گردد، که می تواند واپسین پاسخ فراخور به هرزه لایی های این ته مانده ی آبگیر گندیده ی خبر چینی، نیز باشد:
– ” روزی فق های حساد، از سر انکار و عناد، از حضرت مولانا، سوال کردند که:
– شراب، حلال ست یا حرام؟
و غرض ایشان، عرض پاک شمس الدین بوده. به کنایت جواب فرمود که:
تا که خورد!؟ چه اگر مشکی شراب را در دریا ریزند، متغیر نشود، و او را مکدر نگرداند، و از آن آب، وضو ساختن و خوردن، جایز باشد. اما حوضک را، قطره ای شراب، بی گمان که نجس کند. و همچنان، هر چه در بحر نمکدان افتد، حکم نمک گیرد. و جواب صریح آن ست که: اگر مولانا شمس الدین می نوشد، او را همه چیز مباح است که حکم دریا دارد. واگر چون تو غر خواهری ( دشنام خراسانی ) کند، نان جوینت هم حرام است “
( افلاکی ۴ / ۴۱)
( برداشت از: خط سوم، تألیف: دکتر ناصر الدین صاحب الزمانی، ص ۳۸ )
– ” هر آن بخرد که عیب خویش را نتواند دانست و در غلط است واجب چنان کند که دوستی را از جملهٔ دوستان برگزیند خردمند تر و ناصح تر و راجع تر، و تفحص احوال و عادات و اخلاق خویش را بدو مفوض کند تا نیکو و زشت او بی محابا با او باز می نماید. و پادشاهان از همگان بدین چه می گویم حاجتمند تر اند که فرمان های ایشان چوشمشیر بران است و هیچ کس زهره ندارد که ایشان را خلاف کند، و خطائی که از ایشان رود آن را دشوار در توان یافت. ” ( تاریخ بیهقی، تصنیف: خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی دبیر، تصحیح: دکتر علی اکبر فیاض، ص ۱۲۴)

دربرگهای(628 – 629) جلد دوم کتاب(ازپادشاهی مطلقه الی سقوط جمهوری دموکراتیک افغانستان)،تألیف عبدالوکیل وزیرخارجه پیشن افغانستان،تحت عنوان:(لویه جرگه سال 1989،تعدیلات در قانون اساسی وانتخاب نجیب الله بحیث رئیس جمهور)چنین آمده است:
“به تعقیب لویه جرگه 1987،بتاریخ 28 و 29 جون 1989،بمنظور وارد کردن بعضی تعدیلات در قانون اساسی،لویه جرگه عنعنوی دایرگردید.در این جرگه نام(جمهوری دموکراتیک افغانستان)که رسمأ بعد از 7 ثور1357 به این اسم یاد می گردید به (جمهوری افغانستان)تغییر نمود.قانون اساسی جدید کشور که حاوی 13 فصل و 149 ماده بود نیز،به تصویب رسید.البته عده یی با تغییر نام جمهوری دموکراتیک افغانستان مخالف بودند واین تغییر را یک عمل سازشکارانه تعبیر نموده و آنرا خواست واقعی اکثریت اشتراک کننده گان در کار لویه جرگه،نمی دانستند.
درمورد انتخاب نجیب الله بحیث رئیس شورای انقلابی و بعدأ رئیس جمهور کشور در لویه جرگه 1987 و هم در لویه جرگه 1989 خالی از مخالفت در داخل ح.د.خ.ا ورهبری شوروی نبود.چنانچه از ابتدا در داخل حزب،عده یی به این عقیده بودند که نباید تمام قدرت دولتی و حزبی در وجود یک شخص متمرکز گردد،زیرا برای یک فرد قدرت نا محدود میدهد و جلو اتخاذ تصامیم جمعی و دموکراتیک در حزب و دولت را می گیرد.ولی برعکس،نجیب الله گرایش شدیدی برای احراز کرسیهای ریاست شورای انقلابی و ریاست جمهوری،برعلاوه پست منشی عمومی حزب،نشان می داد و کوچکترین مخالفتی را در این مورد،نمی پذیرفت.چنانچه باری از نجیب الله درمورد اختلافش با سلیمان لایق که در ابتدا برای بقدرت رسیدن وی بحیث منشی عمومی کمیته مرکزی یکی از طرفداران سرسختش بود پرسیدم،در جواب گفت:
«قبل از دایرشدن لویه جرگه سال 1987،یک روز لایق ازمنزل سوم اپارتمان خود به منزل پنجم اپارتمانم نزد من آمد.(هردو در یک بلاک مکرویان در آن زمان زندگی می نمودند)لایق بعد از یک مقدمه چینی گفت:”اگرخودت موافقه داشته باشی در لویه جرگه بحیث رئیس شورای انقلابی پیشنهاد شوم،درپهلوی خودت کاری بزرگی را هم به نفع حزب وهم مصالحه ملی یکجا پیش می بریم.رفقای شوروی هم با من چنین مشوره یی را داده اند.من به لایق گفتم،به کدام جرئت چنین پیشنهاد را مینمایی.؟یک بار به اطراف خود نظر بینداز و ببین که کیها از خودت پشتیبانی می کنند.اگر برای این منظور نزد من آمده ای لطفأ تشریف ببر!»
نجیب الله اضافه نمود:
«حالا می دانی که لایق چرا در پهلوی من قرار گرفته بود؟وی می خواهد از نزدیکی بامن به نفع خود استفاده نماید.حالا من نیات اصلی لایق را در مورد خود درک نموده ام.»
درصحبتهای که با بعضی از کارمندان وزارت خارجه و سفارت شوروی قبل وبعد از انتخاب نجیب الله بحیث رئیس جمهور داشتم،چنین برداشت نمودم که رهبران شوروی درمورد اینکه آیا نجیب الله ریاست دولت را در اختیار داشته باشد یا نه،باهم اختلاف داشتند.عده یی از آنها بشمول گارباچف به این عقیده بودند که:
نجیب الله نباید بحیث رئیس جمهور در رأس قدرت قرار گیرد.آنها معتقد بودند،که بعد ازخروج قوای شان از افغانستان،برای تشکیل یک حکومت ائتلافی با پایه های وسیع،به شمول گروه های مسلح مجاهدین با اشتراک ح.د.خ.ا،قرارگرفتن نجیب الله در رأس دولت،تمام تلاشها و امیدها برای صلح را،به یأس مبدل مینماید.در این صورت هیچ گروه حاضر به دیالوگ ومذاکره با رهبری افغانستان نخواهد شد.بنابرآن،پست ریاست جمهوری در شرایط موجود تا قبل از تشکیل حکومت ائتلافی خالی بماند ویا یک شخصیت دیگر غیر حزبی در این مقام برگزیده شود.”

دربرگهای (844 و 845) جلد دوم کتاب((ازپادشاهی مطلقه الی سقوط جمهوری دموکراتیک افغانستان))،تألیف عبدالوکیل وزیرخارجه پیشن افغانستان،در رابطه به «انعکاسات اعلامیه در داخل و خارج ازکشور»چنین آمده است:
“قبل ازصدوراعلامیه نجیب الله درموردکناره گیری اش از قدرت،فضای سیاسی وامنیتی درافغانستان به خاطر بغاوت نیروهای ملیشه در شمال کشور فوق العاده پیچیده وخطرناک گردیده بود.این اعلامیه از یک سو،مجاهدین را مصمم تر از پیش برای سقوط دولت نمود،از سوی دیگر،باعث نگرانی بیشتر در میان اقشار مختلف مردم گروه های سیاسی در کشورگردید.درحالیکه اتخاذ سیاست مصالحه ملی وتغییرات در برنامه و برخورد های حزبی باعث محبوبیت و اعتبار بیشتر نجیب الله در میان مردم شده بود.مردم به خوبی می دانستند که کنار رفتن نجیب الله باعث از بین رفتن ثبات نسبی که درکشور موجود بود میشود.لهذاعکس العمل مردم در قبال این اقدام نجیب الله نگران کننده و خلاف انتظارآنها بود.انعکاسات اعلامیه درقوای مسلح کشورنیز باعث نگرانی و تضعیف روحیه ومورال یک عده یی از آنها گردیده بود؛زیرا آنها احساس می نمودند که در آینده سرقوماندان اعلای قوای مسلح را در کنار شان ندارند.آنها نیز،برخلاف میل تمایل درونی شان،به فکرنجات آینده وفامیلهای خود مانند سرقوماندان اعلای قوای مسلح شدند.امابا آنهم،اکثریت منسوبین قوای مسلح مانند عده زیادی کارمندان دولتی،امیدواربه تطبیق پلان به اصطلاح صلح ملل متحدوابتکارات بینن سیوان بودند.صرف یک اقلیتی محدودی از مخالفین نجیب الله در درون حزب ودولت،ازآین اقدام نجیب الله درته دل راضی بنظرمی خوردند.زیرا آنها به این فکر واهی بودند که با عدم موجودیت نجیب الله،امکان غلبه سیاستها وتوقعات آنها در باره حزب جامه عمل خواهد پوشید.این خصومت هم ناشی از جاه طلبی ها و خودمحوری های طولانی بود که در درون ح.د.خ.ا(حزب وطن)وجود داشت.امااکثریت اعضای حزب معتقد بودند تا زمانیکه نجیب الله در رأس حزب قرار داشته باشد آنها می توانند درحیات سیاسی و آینده کشور نقش خودرا ایفا کنند.
برخوردتنظیمهای مجاهدین مقیم پاکستان و ایران خلاف انتظارنبود،آنها نه تنها از این اقدام نجیب الله استقبال نمودند،بلکه آنرا گامی به سوی تصرف قدرت و سقوط دولت می دانستند.زیرا آنها از توانمندی های دولت به رهبری نجیب الله خوب آگاهی داشتند.همچنان آنها ازاختلافات درون حزبی،بخصوص بعداز کودتای شهنوازتنی آگاه بودند و می دانستند که بعد ازاین،اختلافات در میان آنها تشدید می یابد وباید از آن بسود خود استفاده نمایند.چنانچه در آستانه سقوط دولت جمهوری افغانستان در عمل همین طورهم شد.گلبدین بعد از تأمین ارتباط بابرخی ازمراکزقدرت درکابل،نیروهایش را به ولایت لوگرجابجا کرده و برای تصرف کابل آماده شده بود.سایرقوماندان های مجاهدین،ازجمله احمدشاه مسعود روابطش را با یک عده یی از قوماندانان قوای مسلح و اعضای رهبری حزب ودولت برقرارنموده بود وبه کمک آنها آمادگی می گرفت تا ازگلبدین دشمن سرسختش در تصرف کابل،سبقت جوید،که همین طورشد.
کشورهای جهان بلااستثناء از اعلامیه نجیب الله استقبال می نمودند.پاکستان وآمریکااولین کشورهای بودند که با گرمی از این اعلامیه استقبال کردند وآمادگی ظاهری شان رادر همکاری با پلان پنج فقره یی سرمنشی و فعالیتهای بینن سیوان اعلام نمودند.
سیوان و فلیپ کاروین آمریکایی برای فراهم نمودن زمینه انتقال صلح آمیزقدرت وتشکیل حکومت انتقالی و یا به اصطلاح آنها حکومت بیطرف و تکنوکراتها،کاری را انجام ندادند.بلکه برعکس،پس از صدور اعلامیه نجیب الله،تمام تلاشهای شان را برای بیرون بردن وی به خارج از کشورانجام دادند.زیرا به خوبی می دانستند که در نبود وی درصحنه سیاسی،فروپاشی دولت جمهوری افغانستان آسانتر مساعد میگردد.”

دربرگهای (907 – 910) جلد دوم کتاب((ازپادشاهی مطلقه الی سقوط جمهوری دموکراتیک افغانستان))،تألیف عبدالوکیل وزیرخارجه پیشن افغانستان،در رابطه به”ملاقات بینن سیوان با هیأت اجرائیه حزب وطن 16 اپریل 1992 مطابق 27 حمل 1371″چنین آمده است:
“به تعقیب ملاقات دو به دو،یکجا با بینن سیوان وارد اتاق ملاقات با هیأت اجرائیه شورای مرکزی حزب وطن شدیم.درجلسه به جزچهارتن،یعنی از سیداکرام پیگیر که نزد جنرال دوستم رفته بود،غلام فاروق یعقوبی که قبلأ خبرخودکشی وی اعلام شده بود،نوراحمد نورسفیرافغانی در کیوبا و سلطانعلی کشتمند که قبلأ از عضویت حزب استعفاء داده بود،دیگراعضای هیأت اجرائیه همه حاضر بودند.آنهاعبارت بودند از:
سلیمان لایق،انجنیرنظرمحمد،نجم الدین کاویانی،فرید احمد مزدک،محمد رفیع،محمود بریالی،محمداسلم وطنجار،رازمحمدپکتین،عبدالقدوس غوربندی واینجانب.
هیأت اجرائیه به اتفاق آرا،سلیمان لایق را بنابرسابقهء طولانیش در رهبری حزبی برگزیدتابا بینن سیوان وارد مذاکره شود.قبل ازآغاز جلسه،یاداشتی تحریریی از جانب هیأت اجرائیه آماده شده بود تا با درنظرداشت آن با بینن سیوان صحبت و گفتگو صورت گیرد.سلیمان لایق،با درنظرداشت وبرداشت های خودش از وضعیت موجود،به بینن سیوان گفت:
«ما پلان صلح ملل متحد را پذیرفته بودیم.شما آقای سیوان و ملل متحد مطابق اعلامیهء پنج فقره یی سرمنشی ملل متحد از رهبری جانب افغانی تقاضا مینمودید تا قدرت را از طریق ملل متحد به یک اداره بیطرف انتقالی بسپاریم.ما در این مورد موافقت نموده بودیم.درمورد تعداد اعضای آن بحث وجود ندارد.تعداد آن مهم نیست وتازمانیکه حکومت انتقالی بوجود اید وقدرت به آنها انتقال داده شود،ما با شما و ملل متحد همکاری صادقانه خود را دوام می دهیم.»
صحبت ها میان سلیمان لایق و سیوان به شکل دیالوگ چنین ادامه یافت:
بینن سیوان:برای ایجاد شورا باید اداره ملکی موجود منحل شود،زیرا پلان صلح در موجودیت اداره موجود ملکی عملی شده نمی تواند.
سلیمان لایق:تنها اگرانتقال قدرت صرف ازطرف ارگانهای ملکی صورت گیرد،مشکل را حل کرده نمی تواند.باید راجع به ضرورت انتقال همه قدرت به شمول قدرت نظامی فکرشود.درغیرآن،قدرت دوگانه بوجود میاید.درآنصورت باید شورایی ازقوماندانان نظامی بوجود آید تا درپهلوی آن انتقال قدرت بصورت منظم وصلح آمیز صورت پذیرد.
سیوان:من با نظرشما موافق ام.آیا شما چیزی را که در مزار عملی شده در کابل هم میخواهید؟
لایق:پیش از پیش همه چیز را ما تعیین کرده نمی توانیم.استعفای نجیب را به این شکل آن هیچ کدام ما حدس زده نمی توانستیم و اصلأ در بارهء آن فکرکرده نمی توانیم.
سیوان:حزب وطن میخواهد در شورای بیطرف نماینده داشته باشد و یا اینکه بدون نماینده حزب تان،شورای بیطرف را قبول میکنید.
لایق:نمی دانم هدف از پافشاری شما از عدم اشتراک حزب وطن در پروسه صلح چیست؟زیرا این کارپیامد های خوبی را به دنبال ندارد ومشکل ما را زیادتر میسازد.
سیوان:اشتراک شما را در شورای بیطرف،مجاهدین قبول ندارند و همچنان،حزب شما در شرایط کنونی از موثریت لازم برخوردارنیست.
لایق:اگراین کار صورت پذیرد،انارشیزم بوجود میاید وهیچ نیروی دیگر وجود نداردکه جلو هرج و مرج وبینظمی را بگیرد.
سیوان:دفترمن درپاکستان یادداشت را برای من ارسال نموده که رهبران مجاهدین برای تشکیل شورای بیطرف بالای ده نفر موافقت خود را نشان داده اند.آیا شما حاضرهستید که جای خود را برای آنها بدهید؟
لایق:بلی،اگرشورای بیطرف هرچه زودتربیاید و باصلاحیت عام و تام شروع به کارنمایند ما از آنها پشتیبانی مینماییم واین کاربرای ثبات اوضاع خیلی موثراست.(همه اعضای هیأت اجرائیه در این وقت با لایق همصدا شدند)
سیوان:خوب است که شما موافقت خود را در زمینه ابراز کردید.اکنون سوال رفتن نجیب الله مطرح است.طوریکه شما میدانید موجودیت نجیب الله یک مانع بزرگ در پروسه صلح ملل متحدبود.ما در یک پروسه طولانی موفق شدیم که بالای این مانع غلبه حاصل نماییم.ما نجیب الله را بالاخره به تاریخ 18 مارچ قناعت دادیم که عدم اشتراک و کناره گیری خود را درشورای بیطرف و حکومت انتقالی اعلام نماید.لذا اکنون موجودیت فزیکی وی در کابل بازهم برای عملیه صلح مفید نیست ومخالفین شما ادعا مینمایند که اگرچه وی برسرقدرت نیست،ولی در سیاست مداخله خواهد کرد،بدین دلیل،باید از کشور خارج شود تا عملیه صلح ملل متحدموفقانه به پیش رود.
لایق:رئیس جمهورما را اغفال نمود.اینکه دیشب میخواستید نجیب الله را از کشورفراردهید،حادثه بی نهایت تأسف آوراست.مخصوصأ اینکه پای ملل متحد در این حادثه دخیل بود.عملی را که نجیب الله مرتکب شد تأسف آوراست.زیرا مانند یک دزد کشور را خواست در نیم شب ترک گوید.وی قبلأ در زمینه نه با رهبری حزب و نه با رهبری دولت مشوره کرده بود ونه پلانش را با ما در میان گذاشته بود.لذا بازهم تازمانیکه در مورد رفتن اش تصمیم اتخاذ شود،لازم میدانیم که وی دوباره به اقامتگاهش انتقال داده شود و ما مصونیت وحفاظت وی را صد در صد تضمین مینماییم وهیچ گروهی وهیچ کس نمی تواند علیه وی دست به خشونت بزند.
سیوان:شما میدانید که حالا نجیب الله ازملل متحد تقاضای پناهندگی نموده و استعفای خود را از مقام ریاست جمهوری و رهبری و عضویت حزب وطن تقدیم نموده است وما نمی توانیم تقاضای وی را رد نماییم.
(درآن هنگام بینن سیوان متن یادداشت های هر دو استعفانامه نجیب الله را از دولت و حزب به سلیمان لایق سپرد.نویسنده)
سیوان:ما باید این پرابلم را حل کنیم.درغیرآن،عواقب بوجودخواهد آمدکه پیش بینی آنرا کرده نمی توانیم.شورای بیطرف ادعا خواهد کرد،درصورتیکه امنیت و مصونیت نجیب الله را ملل متحد تضمین کرده نمی تواند چطورامنیت آنها را تضمین مینماید.اگر این پرابلم حل نگردد،مانمی توانیم پرابلم های بزرگ را حل نماییم.لذا شما تصمیم بگیرید که حل کدام پرابلم برای شما مهم تر است.
لایق:لازم بود که شما و نجیب الله قبل ازانکشاف وضع موجود با ما صحبت میکردید واین حالت را بوجود نمی آوردید.اکنون مسئول وضع موجود شما هستیدنه ما.(دراین وقت چهره لایق جدی وبرآشفته گردیده بود.نویسنده)
سیوان:خروج مصئون وی به ما وعده داده شده بود.چرا نگذاشتند که کاروان ما از پسته امنیتی عبورکند؟
لایق:درهرحال،به شکل که عمل شد،میان ما در زمینه چنین موافقت وجود نداشت.ما نمی دانستیم که نجیب الله در غیاب رهبری حزب و دولت تصمیمش را طوری دیگری گرفته است.درحالیکه یک سلسله پروسیجرهای معین درتمام حالات وجود دارد که باید مراعات شود،که مراعات نگردید.
سیوان:پس درمورد نجیب الله چه خواهیم کرد؟
لایق:درصورتیکه نجیب الله نمی خواهد به اقامت گاه خود برگردد میتواند نزد شما در ملل متحدباشد،تا اینکه بطور مصئون از کشوربجای دیگربرود.
سیوان:ازآنجاییکه شما مسئولیت امنیت را به عهده دارید،به من اطمینان داده میتوانید که تظاهرات دربرابر دفترما(اسکاپ)صورت نخواهد گرفت؟شما میدانید که رئیس جمهور ازما طلب کمک نموده و ما به تعهدخود در مقابل وی احترام داریم.چون رئیس جمهوراستعفا داده و یقین داشتم که به شما مشوره کرده است.امیدوارم موقف مرا درک کنید.
(بینن سیوان که از عمل غیرقانونی خود و تیم ملل متحد خوب آگاه بود،ازعکس العمل مردم دربرابر دفترملل متحد هراس داشت.نویسنده.)
لایق:اول به شما اطمینان میدهم که تظاهرات دربرابر قرارگاه ملل متحد صورت نمی گیرد.دوم اینکه نجیب الله در مورد استعفای خود از مقام ریاست حزب و دولت با ما هیچگونه مشوره نکرده.لذا میتواند تا زمانیکه بطور مصئون به خارج برود به دفتر شما باشد.سوم اینکه ما استعفای نجیب الله را به رسمیت نمی شناسیم و نمی توانیم آنرا قبول و یا رد نماییم.این مربوط صلاحیت شورای مرکزی حزب وطن و مجلس شورای ملی و سنا ویا لویه جرگه می باشد.
سیوان:ملل متحد متن استعفا نامه ها را نشر نخواهد کرد،اما وسایل اطلاعات جمعی بین المللی آنرا در اختیار دارند و آنها آنرا به نشر می سپارند.
لایق:ما استعفا نامه های نجیب الله را برسمیت نمی شناسیم و آنرا نشر نمیکنیم.شمااحساس مصئونیت درشهر کرده میتوانید و امنیت اطراف شهر هم خوب است.
سیوان:بیایید مذاکره خود را در همین جاختم کنیم و فردا صبح ساعت 9 بار دیگرباهم می بینیم.
لایق:طبعأ فردا می بینیم.
نوت:برای اطمینان خوانندگان محترم،ازصحت و درستی و امانت داری این صورت ملاقات یادآورمی شوم که فلیپ کاروین آمریکایی مشاورسیاسی بینن سیوان که در جلسه حاضر بود،نیز صورت ملاقات سیوان با سلیمان لایق را درکتاب«سرنوشت غم انگیز در افغانستان»به اندک تفاوت در کلمات و جمله بندی،وبا تفسیر و برداشت شخصی و سیاسی خویش تحریر نموده است.”

دربرگهای(635 الی 640) جلد دوم کتاب(ازپادشاهی مطلقه الی سقوط جمهوری دموکراتیک افغانستان)،تألیف عبدالوکیل وزیرخارجه پیشن افغانستان،در رابطه به(بازگشت ببرک کارمل از مسکو به کابل،بعد از پنج سال دوری از کشور)مطالب آتی را می خوانیم:
(درماه سرطان 1370،جلسه نوبتی پلینوم شورای مرکزی حزب وطن بخاطر آمادگی های بیشتر نظامی و جنگی و تقویت هرچه بیشتر قوای مسلح جمهوری افغانستان دایرگردید.
در این جلسه،محمود بریالی عضو هیأت اجرائیه شورای مرکزی حزب وطن،بحیث مسئول جلب وجذب وسازماندهی افراد بیشتر حزبی و غیر حزبی به قوای مسلح ازطرف نجیب الله پیشنهاد و موردتأئید جلسه قرارگرفت.محمود بریالی به تازگی از زندان رها و در کنگره دوم حزب بحیث عضواصلی هیأت اجرائیه انتخاب شد وپس ازآن ازجانب رئیس جمهور بحیث معاون صدراعظم تعیین گردیده بود.
درختم جلسه بعد از مباحثات و گزارشات متعدد روی آجندای مطروحه،انجنیر نعمت الله عضوشورای مرکزی حزب ویکی ازپیروان سرسخت ببرک کارمل از جابرخواست و با احترام وکلمات قبلأسنجیده وپلان شده برای نجیب الله بحیث رئیس جمهور و رئیس حزب وطن چنین پیشنهاد نمود:
«وقتی آن فرا رسیده که رفیق ببرک کارمل به کابل بیاید و باقی عمرش را در افغانستان سپری نماید…»
طرح برای عده ی زیادی از اعضای جلسه منجمله برای اینجانب غیرمترقبه بود،امانجیب الله بدون تأمل وتفکروپرسش از اعضای جلسه،گفت:
«موضوع برگشت رفیق کارمل حل گردیده است،هرزمانی که خواسته باشد میتواند به کشوربرگردد ودر ین مورد،مشکلی وجود ندارد.»
جلسه ختم شد و همه اعضای هیأت اجرائیه به شمول نجیب الله،نان چاشت را در باغ وزارت خارجه در یک فضای نهایت صمیمانه صرف نمودند.پس از صرف غذا،نجیب الله دست محمود بریالی را محکم گرفته و خنده کنان وی را سوار موتر خود نمود ویکجا به خانه وی وبعدأ نزد دوکتوراناهیتا راتب زاد که موصوفه هم از طرف نجیب الله بعد از پلینوم هژدهم خانه نشین شده بود،رفتند.بعد،هم نجیب الله و هم بریالی اعضای هیأت اجرائیه را بطور انفرادی گفتند که با رفیق ببرک کارمل در مسکو صحبت تیلفونی داشته اند.نجیب الله طی صحبت تیلفونیش با ببرک کارمل،پس از قریب پنج سال،چنین گفته بود:
«رفیق کارمل،ازهمین اکنون هرروز که خواسته باشید می توانید به کابل بیایید.شما رهبر و بنیادگذار حزب ما هستید و هرپیروزی و دستاورد که داریم،نتیجه کار وپیکار و رهنمایی طولانی شماست که مارا تربیت و رهبری نموده اید.»
نجیب الله بعدأ در مورد صحبت تیلفونیش با ببرک کارمل به هیأت اجرائیه حزب چنین گفت:
«ما باید برای جهانیان و مردم خود نشان بدهیم که به ریش سفیدان و رهبران خود ارج میگذاریم…»
گرچه از گزارش نجیب الله در هیأت اجرائیه،با سردی استقبال شد،ولی بنابر مصلحت های حزبی مخصوصأ که محمودبریالی،برادرببرک کارمل نیز در جلسه حاضربود،مورد تأیید قرارگرفت.فردای آن روز،نجیب الله بطورمستقیم به سفیر افغانستان در مسکو محمد داؤد رزمیار،در مورد پاسپورت،تکت طیاره وسایر ضروریات برای ببرک کارمل شخصأ هدایت داد.بعدأ سفیر با ببرک کارمل حسب هدایت نجیب الله ملاقات انجام داد و همه موضوعات مربوط به بازگشت وی را بطور سریع سازماندهی نمود تا ببرک کارمل بدون ضیاع وقت در ظرف چند روز آینده کابل بیاید.درکابل از جانب طرفداران ببرک کارمل برای پذیرایی وی،آمادگی میگرفتند.عده یی از اعضای رهبری و افراد نزدیک به نجیب الله و وزارت امنیت دولتی به وی در زمینه اطلاعات تشویش کننده را ارائه داشتند واز وی می پرسیدندکه چرا در این وقت ببرک کارمل را به کابل دعوت نموده است؟زیرا این اقدام سوالات بزرگی را در سطح ملی و بین المللی در ارتباط مصالحه ملی بار خواهد آورد ومارا به مشکل مواجه خواهد ساخت.
نجیب الله که اندکی بعد از اعلام تصمیمش در مورد بازگشت ببرک کارمل،آهسته آهسته ازنیرو ونفوذ ببرک کارمل در حزب و دولت،به ترس افتاده بود،بازهم بدون مشوره با اعضای هیأت اجرائیه شورای مرکزی حزب،به بهانه که محمود بریالی سازماندهی وسیع را غرض پذیرایی ببرک کارمل انجام می دهد،عده یی از طرفداران ببرک کارمل بشمول محمود بریالی را نزدخود احضارو تهدید به اخراج از حزب و دولت نموده باآنها گفت:
«در روز آمدن رفیق ببرک کارمل هیچ کسی بدون اجازه نمی تواند از وی پذیرایی کند.هرنوع اقدام،عکس العمل جدی مرا در پی خواهد داشت.»
طوریکه مشاهده شد در روز آمدن ببرک کارمل،تنها شاه محمد دوست سابق وزیر خارجه،محمودبریالی و دوکتوراناهیتا راتب زاد در میدان هوایی،بحیث اعضای فامیل از وی پذیرائی کردند.به این ترتیب ببرک کارمل بعد از پنج سال اقامت در مسکو،در ماه سرطان 1370 به کابل برگشت.
نجیب الله که از بازگشت ببرک کارمل به کابل ناخشنود و دستپاچه شده بود،فردای آن روز که عید سعید فطربود،بدون فیصله هیأت اجرائیه حزب،این اعلامیه را به نشر رسانید:
«محمود بریالی معاون شورای وزیران از وظیفه سبکدوش و در مورد سرنوشت حزبی وی بعدأتصمیم اتخاذ میگردد.»
به مجرد رسیدن ببرک کارمل به کابل،طرفدارانش گروه گروه نزد وی میرفتند وادای احترام و ابراز وفاداری میمنودند.این استقبال باعث عصبانیت و خشم بیشتر نجیب الله میگردید.چنانچه وی به ریاست جنائی وزارت داخله که رئیس آن”سردی” از اعضای جناح خلق بود،دستور داد تا پوستهء در کنار اپارتمان موصوف ایجاد نموده وکسانی را که نزد وی می آیند،شناسایی ونام نویسی کنند. ببرک کارمل منزل شخصی نداشت و تا سقوط رژیم بدون معاش و تدابیر امنیتی در اپارتمان برادرش محمود بریالی اقامت داشت.
نجیب الله که از یک طرف مشوره های کارمندان سفارت شوروی را نادیده گرفته نمیتوانست واز طرف دیگر،آهسته آهسته با موجودیت ببرک کارمل کمی عادت میمنود،بعدأ از چند مدتی یک روز جلسه هیأت اجرائیه حزب را،بدون حضور محمود بریالی دایرنمود.نجیب الله از اعضای جلسه خواست تا نظریات شان را در ارتباط موجودیت ببرک کارمل،ابرازنمایند.اعضای جلسه پیشنهادکردند تا از ببرک کارمل که تا کنون عضو شورای مرکزی حزب است،دعوت شود تا در جلسه هیأت اجرائیه اشتراک نماید.آنگاه هیأت اجرائیه از وی تقاضا بعمل آورد که وی دوباره به مسکو و یا جای دیگری که خواسته باشد،اقامت گزیند؛زیرا حضورش در کابل،باعث ایجاد مشکلات اضافی در درون حزب و دولت میگردد.هیأت اجرائیه به نجیب الله وظیفه داد که در آن جلسه،شخصأ خودش این فیصله را با ببرک کارمل در میان بگذارد.نجیب الله هم با این پیشنهادموافقت نمود.
دوروزبعد،جلسه هیأت اجرائیه دایر گردید و ببرک کارمل اولین بار بعد از بازگشتش ازمسکو با اعضای هیأت اجرائیه و نجیب الله ملاقات بعمل آورد.هیأت اجرائیه به استثنای محمود بریالی همه حاضر بودند.سلطان علی کشتمند نیز در جلسه حضور نداشت،زیرا چند روز قبل از این جلسه،از حزب استعفا داده بود.همه در مقر شورای مرکزی حزب وطن منتظرآمدن ببرک کارمل بودند.ساعت 4 بعداز ظهر ببرک کارمل در حالیکه لباس عادی و غیر رسمی به تن داشت وارد اتاق شد.همه به شمول نجیب الله با وی مصافحه و احوال پرسی نمودند.ببرک کارمل بطورطبعی در صدرجلسه قرارگرفت.وی وضع نا آرام داشت و همه نمی دانستند که باوی چه بگویند،زیرا وی شخصیتی بود که سالهای متمادی رهبر و الهام بخش همه در امور کارحزبی ومبارزه بود.نجیب الله هم خود نمی دانست که از کجا شروع کند.وی بیشتر از هرکسی دیگر درجریان زندگی حزبی اش تلاش نموده بودتا وفاداری و اعتماد خود را بیشتر از دیگران به ببرک کارمل نشان بدهد.سرآنجام با احتیاط و ترس برای ببرک کارمل گفت:
«صحت شما چطور است رفیق کارمل؟ما همه اعضای هیأت اجرائیه می خواهیم که ازشما مطالبی در باره اوضاع داخلی وخارجی کشور بشنویم.ما به مشوره های سودمند شما نیازداریم.»ببرک کارمل فورأ در جواب گفت:
«طوریکه مشاهده می کنید صحت من خوب بوده و خوب است.من طی سالها یک انسان دور نگهداشته شده از وطن،مردم و همه چیز بوده ام.شما ها ماشاءالله رهبران حزب و دولتمردان بزرگ هستید وهمه موضوعات را خوبتر میدانید،لهذا ضرورت به مشورهء من ندارید.بازهم اگرشما لازم میدانید برای شما مشوره خواهم داد.لطفأ اولترشما برای من از وضع سیاسی کشور،حزب،جامعه و سیاستهای تان بیان کنید.تاچیزی از شما بشنوم و بیاموزم.»نجیب الله که چارهء دیگرنداشت شروع به دادن گزارشات معمولی که اکثرأ در کنفرانس های مطبوعاتی و ملاقات های خود بیان میمنود،برای ببرک کارمل نیز از وضع نظامی و سیاسی و پیشرفت ها ودستاوردهای سیاست مصالحه ملی معلومات ارائه نمود.
ببرک کارمل بعد از ختم بیانات نجیب الله گفت:
«همه مطالبی را که شما بیان داشتیدچیزهای قابل فهم است وهمه از آن اطلاع دارند»
بعدأ ببرک کارمل خطاب به نجیب الله این سوالات را مطرح نمود:
1 – آیا شما مطمئین هستید که اتحادشوروی کمکهای نظامی و حتی اقتصادی خود را به دولت ماقطع نمی کند؟
2 – آیا وحدت درون حزبی مخصوصأ در قوای مسلح بعد از کودتای شهنواز تنی تأمین شده یا بیشتراز قبل ازهم پاشیده است؟
3 – نتایج مشخص تماسهای شما با رهبران مخالف از چه قرار است؟زیرا طوریکه من می دانم هیچ یک ازرهبران مجاهدین حاضر نیست تا با ما مستقیم مذاکره نماید؟
4 – آیا سیاست شما در ارتباط مسایل ملی درست است و ازآن مطمئن هستید؟
نجیب الله که در برابر سوالات مذکور به مشکل مواجه شده بود،به جای جواب به سوالات،مناقشه و جدل با ببرک کارمل را آغازکرد.ببرک کارمل بعضأ جدی و متعرض وبعضأ با نیشخند بالای حرفهای نجیب الله،اعتراض میمنود و بیانات وی را دور از واقعیت میدانست.نجیب الله را متهم میکرد که،چیزی را که میگوید واقعیت ندارد.بطورمثال،یک مورد را در اینجا نقل مینمایم.نجیب الله گفت:ادامه کمکها مطابق خواست ما و موافقتنامه های که با جانب اتحادشوروی داریم صورت میگیرد و قطع نمی گردد.
درپاسخ ببرک کارمل گفت:بین آمریکا و شوروی قبلأ در این زمینه تفاهمات صورت گرفته و گفتگوها در جریان است که خودت یا از آن آگاهی نداری یا قصدأ آنها خودت را درآگاهی قرار نمی دهند.
سرانجام کارمل گفت:بفرمائید به من چه می گوئید و چرا مرا اینجا نزد خود احضار کرده اید؟
همه انتظارداشتند که نجیب الله پیشنهادی را که دو روزقبل،هیأت اجرائیه بعهده اش گذاشته بودند،به ببرک کارمل بگوید؛ولی برعکس،نجیب الله جرئت نکرد تا تقاضایش مبنی به برگشت دوباره کارمل به مسکو و یا جای دیگری را بوی ابلاغ کند؛زیرا خودش چند روز قبل طی صحبت تیلفونی،از ببرک کارمل دعوت نموده بود تا به کابل بیاید و مانند گذشته،رهبری حزب را مشوره بدهد و کمک نماید.
زمانیکه نجیب الله ترجیح داد که سکوت اختیار نماید،بالاجبار سایر اعضای هیأت اجرائیه جرئت نمودند و مطلب را با ببرک کارمل در میان گذاشتند.بعد از اظهارات مختصر یکی دوتن اعضای هیأت اجرائیه،محمد اسلم وطنجار با بسیار احتیاط، به کارمل گفت:
«رفیق کارمل،همهءما به خودت احترام زیاد داریم و نمی خواهیم که در وضع موجود برای خودت مشکلاتی بوجود آید.اگر دوباره برگردید برای همه ما بهتر خواهد بود…»
هنوز سخنان وطنجار ختم نشده بود که ببرک کارمل خطاب به وطنجار گفت:
«رفیق وطنجار،خودت میدانی که در مطالب بسیاربزرگ و سرنوشت ساز کشور دخیل بودی،بهتراست ساکت باشی و چنین حرفهای را در زبان نیاورید!»
وطنجار خاموشی اختیار نمود،ولی سلیمان لایق باب سخن را با ببرک کارمل باز کرد وبرایش با صراحت گفت:
«رفیق کارمل،با آمدن خودت در کابل دومرکز در حزب و دولت به وجود امده است.یکی خانه خودت و دیگری مقامات دولتی و حزبی.بهتر است به وضع خاتمه داده شود.موجودیت خودت به وحدت و همبستگی حزب لطمه میزند.تقاضای ما این است که دوباره به مسکو برگردید…»
در پی این بیانات،مشاجرهء سخت میان ببرک کارمل و سلیمان لایق در گرفت.کارمل به جواب لایق گفت:
«لایق صاحب،چرا نمی گویید که یک مرکز خودت هستی.سالهاست که بعضی مسایل را خلاف برنامه و سیاست حزب در میان اعضای حزب دامن میزنی و اکنون آنرا بیشترتشدید بخشیده ای.من تصمیم دارم حالا در وطن خود بمانم و بمیرم.من هیچ جای دیگر نمیروم و همینجا هستم.شماهم زندان دارید و هم قدرت و هرچه در اختیار دارید صرفه نکنید.این تصمیم من است.»
زمانیکه نوبت برای من رسید،مطلب ذیل را با ببرک کارمل بیان داشتم:
1 – رفیق کارمل،ما از دیدن شما خوشنودیم وبه شما احترام زیاد قایل هستیم،اما به صراحت بگویم که زمانی را که شما برای آمدن تان به کابل انتخاب نموده اید،بسیارحساس است.
2 – راجع به برگشت شما به کشور،رفیق نجیب با هیچ کدام ما مشوره نکرده وهم در مورد برخوردی که فعلأدر اینجا با شما و رفیق بریالی نموده کار شخصی خودش بوده و با هیچ کس مشوره نکرده است.اگربا ما مشوره میکرد،هیچ یک ما با بازگشت تان در این وقت حساس موافق نمی بودیم.
3 – ما همه میدانیم که نجیب الله را شما بالاکشیدید ودر زمان زمامداری تان اختیارات بی حد وحصر را به وی داده و اعتماد فوق العاده یی بالای وی داشتید وبارها می گفتید که وی مانند فرزندتان است.حالا که نجیب الله سیاست جدید را پیش گرفته و نتایجی هم به سطح ملی وبین المللی برای تأمین صلح و قطع جنگ بوجود آمده است،بگذارید که این پروسه را،بدون تشویش پیش ببرد.طوریکه من میدانم قلب رفیق نجیب آنقدربزرگ نیست که شما را تحمل کند.وی از تأثیرات معنوی شما در حزب به هراس است وفکر می نماید که موجودیت شما در کابل،مشکلات وموانعی را برای تحقق سیاست های وی بوجود می آورد.
4 – رفیق کارمل،شما میتوانید دوباره به مسکو ویا جای دیگر بروید.ما به شما و عده میدهیم که هرگاه که خواسته باشید بحیث رهبرسابقه دار و بنیادگذارحزب ما،به وطن رفت و آمدکرده میتوانید وبسیارمقبول خواهد بود که همه بدانند ما به رهبران و بزرگان حزبی و دولتی خود احترام خاص قائل هستیم.
به هرحال،ببرک کارمل در برابر حرف هایم یک حرف هم جواب نداد و آنرا با دقت بدون اینکه بطرف من نظر بیندازد،میشنید یا اصلأ آنرا ناشنیده می گرفت و یا اینکه در تهء دل آن را تأیید میکرد.به هرصورت،وی سیاست در درون حزب و بازی با اشخاص و رهبران حزبی را بهتر از هرکس دیگر خوب میدانست.بدین لحاظ برای جلوگیری از مناقشه یی که شاید نجیب الله ازآن سود می برد،دربرابر حرف هایم سکوت اختیار کرد و آنرا نادیده گرفت.دلیل دیگر سکوتش دربرابرم شاید بخاطر مخالفت های گذشته اش با نظریاتم بود و نخواست افاده دهد که هنوز هم درضدیتم قرار دارد.بهرصورت،ظاهرأ نجیب الله از موضعگیریم خوشنود به نظر می رسید.
جلسه به همین منوال خاتمه یافت و نجیب الله،ببرک کارمل را تا منزل تحتانی همراهی کرد و دوباره نزدما آمد و گفت:
«میدانید،رفیق کارمل در وقت مشایعتش برایم چه گفت؟”او گفت،بالای این رفقایت اطمینان نداشته باش!یکی از آنها باتو نیست”»
روزها یکی پی دیگری می گذشت،ببرک کارمل شروع کرد به مصاحبه های مطبوعاتی.
نجیب الله هم به نشر و پخش صحبتها و بیانیه ها در ضدیت با ببرک کارمل می پرداخت.درکابل و ولایات طرفداران هردو به بدگویی یکدیگر شروع کردند.مسئوولین و آگاهان در داخل حزب ودولت از این وضع ناراضی بودند و بیم داشتند که مبادا این درگیریها،باعث ازهم پاشی حزب ودولت گردد.)

دربرگهای(940 – 941) جلد دوم کتاب(ازپادشاهی مطلقه الی سقوط جمهوری دموکراتیک افغانستان)،تألیف عبدالوکیل وزیرخارجه پیشن افغانستان،تحت عنوان:(آخرین پراگندگی و جدایی رهبران حزبی و دولتی ازهمدیگر)چنین نگاشته شده است:
“چند روز قبل از رفتن نجیب الله به دفتر ملل متحد،محمد عیسی قوماندان فرقه 10 وزارت امنیت دولتی واقع باغ داوود،به یعقوبی اطلاع داده بود که افراد مربوط به قطعه وی شهنوازتنی را سوار برموتری در مسیر راه وردک دیده بودند.وقتی یعقوبی موضوع را به نجیب الله اطلاع داده بود،او گفته بود:
«حالا هر کس از وضعیت موجود استفاده خود را میکند.»
بعداز آنکه دوباره به دفتر وزیر داخله برگشتم،بعد از لحظه یی،دروازه اتاق به شدت باز شد وسلیمان لایق و انجنیر نظرمحمد با رنگهای پریده و نهایت پریشان داخل اتاق شدند.لایق با صدای لرزان گفت:
«افراد دوستم در تعمیر شورای مرکزی نزدیک بود مرا بکشند،کتابچه یادداشت هایم را به زور از دستم ربودند و اگر محمود بریالی نمی بود و مرا از چنگ آنها خلاص نمی کرد،مرا میکشتند.زندگیم مرهون بریالی است.وی مرا از چنگ آنها خلاص کرد،ولی کتابچه یادداشت هایم را گرفتند.»

این نالایق،خصوصیت بوقلمون را دارد،درهرنوع شرایط رنگ تبدیل می کند.
همان لایق، نورمحمد تره کی را پدر خواند.
همان لایق، حفیظ الله امین را رهبر خواند.
همان لایق، ببرک کارمل را فرشته نجات خواند.
همان لایق، نجیب الله را فرزند و نامرد، فراری بزدل،خائن ودزدش خواند.
همان لایق، مجددی را پیشوای صلح و مسعود را مرد زمانه ها خواند.
همان لایق، باآستان بوسی کرزی و روی دالر سیاستمدار ملی خواند.
ببینیم که به چه شکل به پابوسی غنی و راکتیار می رود.
آیا همین قدر زندگی ننگین وشرم آور برایش کفایت نمی کند؟
برای چه زنده است؟

سليمان لايق – و – نينواز

من مدتي قبل مطالب متفرق و مختلفي را در مجوعه اي نوشته و براي نشر آماده كرده و درصدد تكثير آن هستم ، درين مجموعه بيشترين مطالبي قلم زده شده كه خود در جريان حوادث قرار داشتم.
ازآنجمله يكي هم مطالبي در مورد مرحوم نينواز و مرحوم سليمان لايق است ، خدا خدا مي گفتم كه لايق زنده باشد تا بتواند اين نوشته ام را باري بخواند و هرگاه گفتني داشته باشد در مورد چيزي بگويد تا نويسنده هم اخلاقآ از ابلاغ موضوع به كسي كه در مظان اتهام است جوابي حاصل و قانع گردد كه اتهام بي اساسي به كسي وارد نكرده و احيانأ اگر سوء تفاهم و اشتبائي صورت گرفته باشد اصلاح و معذرت خواسته شده و اگر حقيقت باشد ، در آنصورت حقيقت تلخ را نبايد كتمان،انكار و يا پرده پوشي كرد
در سال ١٣٥٧ ما در اكادمي پوليس گروپ موزيك را بنا نهاديم تا در پروگرامهاي اكادمي در كنفرانس ها و گردهم أئي ها براي محصلين و مدعوين كنسرت دهند ، ضمنأ در محافل و ساير پروگرامهاي بيرون از اكادمي دعوت مي شدند،هكذا بمنظور نزديكي ، ايجاد اعتماد ، محبت و رابطهء بهتر بين مردم و منسوبين پوليس قرار شد تا كنسرت هاي در تلويزيون هم توسط هنرمندان ما اجراء شود تا اين هدف والاي اعتماد متقابل بين پوليس و مردم بر آورده شود ، بي اعتمادي ،نفرت وفضاي غير سالم كه بين مردم و پوليس و در مجموع متصديان خدمات عامه از گذشته ها وجود داشته و بعد ازآن هم تا با امروز به شدت بيشتر و بيشتر شده است ، حضور هنرمندان ما مثل احمد ولي گرامي و خانم هنگامه به رهنمائي و دايركتري مرحوم نينواز در تلويزيون كشور با استقبال نهايت عالي وفوق العاده قرار گرفت
يكي ازين خاطره هاي اشتراك هنرمندان ما در برنامه تلويزيون ازين قرار است.
نينواز مرحوم به صفت آمر دپارتمنت موزيك اكادمي پوليس توظيف بود ، أهنكهاي ساخت نينواز كه توسط احمد ولي جان و خانم هنگامه اعضاي دپارتمنت موزيك اكادمي پوليس در تلويزيون اجراء مي شد ،طرف استقبال زياد قرار گرفت مثل : شب لبان داغ تو ، بلا گیرتو گردم ، ما ه من امشب ، غنچهءسرخ ، مادر مقصری ..وغیره
‎طبق معمول ھر هفته آھنگ ھای جدیدی توسط نینواز مرحوم تنظیم و بعد از تمرین توسط ھنرمندان و نوازندگان به وزارت رادیو تلویزون معرفی و تقاضای ثبت پروگرام و نشر آن در پنجشنبه شبھا بعمل میآمد. روزی موظف اداری ما كه با ھنرمندان
‎به رادیو میرفت از آنجا تلیفون کرد كه مشکلی پیش شده و مدیریت عمومی موسیقی در مورد ثبت پروگرام ما تعلل میکند. چون ھمان لحظه به پای تیلفون قابل دسترس نبودم این پیام را به دفتر قومندانی عمومی امنيه نیز رسانیده بود. دفتر موضوع را به تلون یاد آوری و تلون ھدایت میدھد كه جلیل زلاند و استاد خیال كه مدیر عمومی پروگرام ھاو مدیر عمومی موسیقی بودند احضار و محبوس شوند. با اطلاع از موضوع يكي از اساتيذ محترم و با تجربه را به رادیو فرستادیم
‎تا برود موضوع را وارسی کند.
‎ایشان با کمال احترام و حرمت با این دو استاد بزرگ وطن صحبت نموده و موضوع را وارسی و معلوم شد كه آقای (ش) در مورد ،مداخله ء نابجا داشته و در حین ثبت پروگرام شايد سو ء تفاھمی پیش شده گرچه مطلب ھمان وقت حل شد ولي مشكلات جائي ديگري بود
‎درآن ایام وزیر رادیو تلویزون محترم سلیمان لایق بود. استاد خیال و استاد زلاند از طرف سليمان لايق زير فشار قرار داشتند كه با نينواز و پروگرام هاي اكادمي روي خوش نشان ندهند ، ولي اين دو استاد محترم ووطندوست رفقاي نزديك مرحوم نينواز بودند و صميميت بين شان استوار بود
‎اينكه مخالفت لايق با نينواز از چه رهگذر بوده است . مرحوم نینواز بعدا موضوع را برایم به تفصیل قصه كرد
‎مرحوم نینواز با ھنرمندان اکادمی پولیس در صحن محوطه وزارت رادیوتلویزون غرض ثبت پروگرام اکادمی رفته بودند، در ھمین اثنا وزیر رادیو تلویزون سلیمان لایق ھم از موترخود پایین و چشمش به نینواز میافتد.
‎سلیمان لایق، زلاند و خیال را احضار و ضمناً برایشان گفته است كه شما دو نفر
‎به صفت مدیر عمومی پرواگرامھا و مدیر عمومی موسیقی نتوانستید به
‎مقايسهءاکادمی پولیس به بھبود نشرات تلویزون موفق باشید. اکادمی پولیس با پروگرام یکساعته ء هفتهءوار توسط نینواز شھرت زیاد بین مردم کسب کرده است. ازین تھدید سلیمان لایق ھردو پریشان شده
نینواز باز ھم به سلسهء گذشته با من درد دل کرد و گفت: شوھر خواھرش (فکر کنم سردار عزیز _ من نام ھا و آن قصه ھا را تقریبأ کمتر بیاد دارم) در عھد سلطنت ظاھرشاه والی ولایت کندز بود سلیمان لایق خود را به نمایندگی پارلمان از ولایت کندز کاندید کرده بود مطابق ھدایت دولت و یا ھم نتيجهء روند عادی انتخابات، سلیمان لایق بحیث وکیل انتخاب شده نتوانست و عدم انتخاب خود را مداخلهء مستقیم والی به ھدایت دولت تصور می کرد و والی را در امر ناکامی خود در مداخلهء انتخابات مقصر میدانست، نینواز افزود كه سلیمان لایق روی خصومت با والی وقت كه شوھر ھمشیره اش بود با او نظر خصمانه دارد.
تا جائيكه بعدأ برایم معلوم شد سلیمان لایق با تلون قوماندان عمومی امنیه ووطنجار وزیر داخله در تماس شده و در مورد نینواز به ایشان گفته كه فضل احمد نینواز به خانوادهء قدرت مند و پيوندنظام شاھی منسوب و پدرش فیض محمد ذکریا وزیر معروف و شخصیت مشھوری است كه تمام فامیل ایشان ھمین حالا در امریکا بر ضد حاکمیت ھفت ثور پروپاگند می کنند، نینواز شبانه توسط گروپی از منسوبین استخبارات و یا جنائی وزارت داخله از منزلش برده شده و
در جنائی وزارت داخله محبوس شد.
فردا ما از موضوع خبر شدیم از آنجائيكه بی گناھی نینواز به ما معلوم بود به معيت قوماندان اكادمي و يكي از استادان ديگر با مرحوم رئيس جنائئ كه هم صنفي من در دوران تحصيل در قاهره بود و رئيس استخبارات كه از شاگردان ما در اكادمي پوليس بود موضوع را در جريان گذاشتيم و در مورد مشكل نينواز با لايق هم به ايشان گفتم. روی بی گناھی نینواز خواھش کردیم تا در مورد سرنوشت و رھائی نینواز کمک کنند، ايشان هم وعده سپردند كه ببیند دلایل احضارو توقیفی نینواز چیست. بعد از یک روز معلوم شد كه ھیچ نوع اتھامی مستقیم عليه نینواز وجود ندارد و او را ازاد کردند. ضمناً به ما اخبار شد كه تا ھدایت ثانی نینواز به منزل بوده و به وظيفه ء خود در اکادمی نرود.
با رھائی نینواز خوشحال شدیم و با محترم سمونوال فرھاد با یک ماهه معاش باقی مانده ء او در مدت خدمت در اکادمی، به منزل او واقع مکروریان رفتیم.
ضمن نوشيدن چاي با ایشان، ھنوز ھم از سرنوشت آیندهء خود بیمناک بود وپيوسته
درد دل کرد ه و شکایت از روزگارمی نمود.
، وقتی خبر شد ندكه تیر اتهام زني در وزارت داخله به خاک خورده و نینواز از وزازت به زودی رھا شده است، اين نوع اتهامات به او و ارئه ء مطلب و به کار گيري اين موضوع توسط اسدالله سروری و ریاست اگسا مورد توجه قرار داده شد
تا جائيكه بعداً خبر شدم اسناد ھم تهيه نموده بودند كه گویا برادرانش(فرزندان فیض محمد ذکریا و برادران ناتنی نینواز) در امریکا بر ضدحاكميت 7 ثور تبلیغات دارند. این مطلب را بعداً از زبان یک کارمند استخبارات شنیده بودم ھمچنان اگر خوانندگان عزیز نوشته و گزارشات روزھای بعد از 7 ثور 1357 را خونده و پیرامون سرنوشت مرحوم نینواز ، مطالب نوشته شدهء سائیرنویسندگان را ملا حظه کرده باشند، گمانه زنی و حدث دیگری ھم وجود دارد كه گویا نینواز در قیام بالاحصار متھم و گرفتار و بعداً به سرنوشت نامعلوم مواجه شد. ھمدستی مرحوم نینواز در قیام بالاحصار از منطق درستی برخوردار نیست،
ًً
چنانچه بعدا معلوم شد كه قیام کنندگان بالاحصارعموما کسانی بودند كه به جریان ماويستي منصوب بودند. منجمله یکی از قربانیان آن حادثه مرحوم محمد داوود استاد اکادمی انسان لايق و نجيبي بود كه گفته مي شود درآن روز گرفتار وناپديد شد.
نینواز به ھیچ وجهه با جریانات ماويستي حتی به ھیچ جریان سیاسی گرایش و عضویت نداشت، شخص فقیر مشرب، خرابات پيشه ،علاقمند موسیقی، شعر و ادب بود. با او روابط خصوصی و شخصی داشتم و قصه هاي دل خود را همه وقته به من ابراز میکرد.
برای معدوم شدن او کافی بود كه حفیظ الله امین جلاد نام او را در جایی ببیند. ارتباط فامیلی و انتقام جویی ھای جریانات قبلی سبب شھادت او و ھمین طور ھزاران ھموطن بیگناه دیگر شد.
درین مبحث كه ارتباط سلیمان لایق و مرحوم نینواز ، آنچه مسبوق و باخبر و شاھد بودم تذکار به عمل آمد، باید اضافه کرد كه: محترم سلیمان لایق اکنون عضو اکادمی علوم افغانستان است (( اين مطلب را در جنوري 2020نوشته بودم.))
دختر مجددی، خانم خليفه صاحب عبدالغني بود كه پدر سلیمان لایق میشد، سلیمان لایق خواھرزادهء مجددی است. خليفه صاحب مرید بسیار مشھور مجددی ھا كه خلافت و نمایندگی مجددی ھا را در شمال کشور به عھده داشت، نا م اصلي سليمان لايق ،غلام مجدد است .

و ابلیس مُرد!
……………
روحِ پژمُرده ی صبح؛

غمِ دیرینِ بهار،

بوی گندیده به زخمِ جنگل،

لکه ی ننگ به نورِ خورشید،

آنکه از شعر، دروغ میبافید؛

آنکه در سفره ی فردا، نفاق می پاشید؛

و غمِ انسان را:

در فراسوی زمان؛

پای چند “سِکه” گذاشت؛

تا نفس را در نِفس ؛

در حُراج گاه به ” دُلار” بفروشد” *

حال در غُلغله ِ دوزخیان:

غزلِ تازه ی خود میخواند!

نورسنگر