گفتنی های لازم و ضروری درباره ی : کتاب ” رها در باد ” (بخش نزدهم )

(غفار عريف )

           

گفتنی های لازم و ضروری درباره ی :

کتاب ” رها در باد “

(بخش نزدهم )

          اما نوئل کانت ، فيلسوف آلمانی را عقيده برآن بود :

          «آن عملی خوب تلقی می گردد که ازروی حسن نيت وطبق وظيفه انجام داده شود.»

          بدون
شک دراين گفته ی فلسفی، عمل خوب با ويژگی ها و شاخص های پيوند داده شده که
پيش از گام نهادن به اجرای آن، انجام دهنده بايست واژه های ” حسن نيت ” و ”
طبق وظيفه ” را در سرلوحه ی کار خود ، عنوان کرده باشد.

          ” وظيفه ” می تواند :

          ـ به شغل روزمره ی هر فرد ارتباط پيدا کند ؛

          ـ اجرای آن الزامی، انسانی و اجتماعی دانسته شود ؛

          ـ به سر رسانيدن آن وجدانی و ايمانی به حساب آيد ؛

          ـ در انجام دادن آن موضوع کسب شهرت نيک و بلند رفتن موقف اجتماعی مطمح نظر باشد ؛

          ـ
افراد دارای موقف اجتماعی و سياسی همچنان نهاد ها و سازمانهای سياسی و
اجتماعی در جامعه ، بخاطر ترقی ، صلح ، دموکراسی ، آزادی، رفاه عامه ،
برادری و برابری ، زيست باهمی و همکاری متقابل، خشونت زدايی، زندگی مسالمت
آميز، پيشرفت و عدالت اجتماعی … مساعی خويش را مبذول و به تعميل آن همت
گمارند؛

          ـ در پذيرفتن آن مسأله ی خدمت به انسان زحمتکش و به جا آوردن وجيبه ی ملی و ميهنی و مصالح عليای جامعه ی بشری مهم تلقی گردد؛

          ـ با ادای آن خواستهای انسانی جامعه  تحقق يابد و نيازمندی های مبرم انسانها برآورده شود…؛

          ـ  ويا برعکس همه ی اين شاخص ها باشد؛(انجام يک عمل زشت با سوء نيت.)

          بادرنظرداشت
حرفهای بالا ، فصل نزدهم (صص 463ـ 480) کتاب ” رها در باد ” را با
عنوانهای ” از فرود کشتارگاه خاد تا فراز رياست جمهوری” و ” گريز ناکام ”
که هيچ يک از مشخصه های وظيفه ی انسانی ، وجدانی، اخلاقی و ايمانی درآن
ديده نمی شود، به بررسی می گيريم:

          مطالب
زير تيتر ” از فرود کشتارگاه خاد تا فراز رياست جمهوری ” (صص 463 ـ 468 ) ،
” طبق وظيفه ” گردآوری شده؛ وليک نه از روی حسن نيت ؛ بلکه با ” سوء نيت”
نگارش يافته و با ” سوء استعمال ” واژه ها و جمله ها ، دريادآوری از اين
رويداد، هدف ” سوء استفاده ” نهفته است!

          حکايتگر ( ثريا بهاء) و کاتبان فصل به اقتضای سرشت زشت و نيت خصمانۀ خويش، برمبنای وظيفه ی تخريبکارانه ای که داشتند، درذکر حوادث :

         ـ با بی اساس شمردن مبانی اخلاقی ، به دنبال مصلحتها و علايق شخصی رفته اند؛

         ـ زير تأثير تمايلات و اغراض کينه توزانه ی شخصی درآمده اند ؛

         ـ در قضاوت ها اصول وموازين پذيرفته شده ی علمی و اخلاقی را رعايت نه نموده اند؛

          ـ در تشريح مسائل، اسلوب اتکاء به تمسک علمی و روش پژوهش صحيح تاريخ نگاری را فدای هدف ها و اميال شوم خود کرده اند….

          پس :

زشت و نا فرهخته و نابخردی

آدمی رويی  و در باطن بدی

” رودکی “

           در
رابطه به کودتای ( 14 ثور 1365 ) و مقدمه چينی های پيش از پيش ، جهت
برپايی اين جنايت سياسی ، در طول 27 سال اخير از سوی تحليل گران جهانی،
آگاهان سياسی ملی و بين المللی و پژوهشگران مسائل سياست و جامعه شناسی (
داخلی و خارجی ) ، بقدر کافی نگاشته شده است؛ کتاب ها ، رساله ها، اسناد و
مدارک بی شماری وجود دارد که در متن آنها ديدگاهها و نظريه های متفاوت را
می توان پيدا کرد. بنابرآن ايجاب بحث اضافی را نمی نمايد.

         وليک
بايد گفت که کودتای 14 ثور 1365 سرآغاز فروپاشی حاکميت سياسی حزب
دموکراتيک خلق افغانستان ودولت جمهوری دموکراتيک افغانستان ؛ زمينه سازی
برای سقوط کشور در باتلاق مداخله های مستقيم و برهنه ی نيروهای ارتجاع بين
المللی و امپرياليسم ، با دامن زدن به برخوردهای قومی، لسانی، منطقه يی،
مذهبی و تشديد جنگ های خانمانسوز و بنياد برانداز ميان گروهی بين تنظيم های
( هفتگانه ی پشاوری و نه گانه ی تهرانی ) و تبديل شدن افغانستان به ميدان
رقابت و زورآزمايی دول همسايه، قدرت های نوظهور منطقه يی و مونوپول های
غارتگر جهانی … شمرده می شود.

          نبايد
از ياد برد که روی پلان نابودی ح. د. خ. ا و سقوط حاکميت سياسی در
افغانستان ، مسکو ـ اسلام آباد ـ واشينگتن ، به توافق رسيده بودند تا اين
که در نشست رهبران اتحاد شوروی و امريکا در ريکجاويک مرکز ايسلند، سند رسمی
پارچه پارچه ساختن ح. د. خ. ا و فروپاشی نظام جمهوری دموکراتيک افغانستان ،
ميان گورباچف و رونالد ريگن ، به امضاء رسيد.

          پس
از کودتای ننگين 14 ثور بود که مطابق به دستور و فتنه گری های گورباچف و
ادوارد شوارد نادزی، سازمان دهندگان اصلی بربادی وطن، با درپيش گيری سياست
های برتری جويی و عظمت خواهی ، پايه های تشکيلاتی حزب و بنياد ساختارهای
دولتی را متزلزل ساختند و شرايط را برای نفوذ و رخنه کردن عمال ارتجاع و
امپرياليسم درداخل ميهن مساعد گردانيدند.

          فقط
وجدانهای بيدار و آگاه قادر به درک درست حوادث و تحليل واقعبينانه ی
رويدادها درافغانستان هستند ، نه هر آدم ماجرجو و شهوت ران و هوس باز و خود
پرست و خود صفت از رديف ثريا بهاء و ياران، همفکران و همکارانش !

رنگی کنار شب

بی حرف مرده است.

مرغی سياه آمده از راه های دور

می خواند از بلندی بام شب شکست.

سرمست فتح آمده از راه

اين مرغ غم پرست.

در اين شکست رنگ

از هم گسسته رشتۀ هر آهنگ.

تنها صدای مرغک بی باک

گوش سکوت ساده می آرايد

با گوشوار پژواک.

مرغ سياه آمده از راه های دور

بنشسته روی بام بلند شب شکست

چون سنگ ، بی تکان.

لغزانده چشم را

برشکل های درهم پندارش:

گل های رنگ سرزده از خاک های شب.

در جاده های عطر

پای نسيم مانده ز رفتار

هردم پی فريبی ، اين مرغ  غم پرست

نقشی کشد به ياری منقار

بندی گسسته است

خوابی شکسته است

رؤيای سرزمين

افسانۀ شگفتن گلهای رنگ را

از ياد برده است .

بی حرف بايد از خم اين ره عبور کرد

رنگی کنار اين شب بی مرز مرده است.

” سهراب سپهری”

          ژاژ
خايی های سرهم بندی شده تحت عنوان ” گريز ناکام ” (صص 468 ـ 480) چيز
ديگری جز همان تکرار مکررات، سوداگری حرف، لفظ پردازی، حيله گری، جدل بازی و
فرهنگ سترون نيست که با ظاهرفريبی و با فضل فروشی بيمارگونه روی صفحه ی
کاغذ ريخته شده است.

          به
روايت حکايتگر، گويا وی يکجا با همسرش ( صديق الله راهی) بار دگر نقشه ی
فرار را به ناکجا آبادها ، طرحريزی کرده بودند تا از زير فشارهای طاقت
فرسای(!) نجيب الله رهايی يابند:

          «
صديق که سال ها از بيماری پروستات رنج می کشيد، گفت : ” نجيب مرا اجازۀ
تداوی به خارج نمی دهد. داکتر هوفيانی هم در بيمارستان جمهوريت نتوانست مرا
تداوی کند. من از اين بيماری احساس کمبود و ناتوانی می کنم. فشارهای که
نجيب بر اعصابم وارد کرده است، از من يک ديوانه ساخته تا در خانه و دفتر با
مردم دست و گريبان باشم. من می خواهم فرار کنم .” » ( ص 470 )

          دراين
ادعای محيلانه ، کوچکترين نشانه ی از حقيقت وجود ندارد. زيرا صديق الله به
صفت معاون بانک ملی ايفای خدمت می کرد و در گذشته نيز در يک ماموريت خارجی
بحيث معاون نمايندگی بانک در شهر هامبورگ مقرر شده بود. همچنان همين خود
حکايتگر براساس تقاضاهای رسمی نجيب الله از سفارت چکوسلواکيا و سفارت هنگری
درکابل غرض معالجه به آن کشورها بدون هيچ گونه ممانعت تشريف برده بود.

          در
رمانس (داستان های بود که در قرن 11 و 12 ميلادی به زبان عوام به لسان های
مشتق شده از لاتين، مثل اسپانيايی و ايتاليايی، درباره ی شواليه ها و
اعمال محير العقول آنان، در جنگ ها به رشته ی تحرير درمی آمد) ” گريزناکام”
صحنه سازی ها همه غير واقعی و تراويده  از مخيله ی ناجور حکايتگر بوده و فاقد ريشه در حقيقت هستند.

          در
اين افسانه ی سر مگسک ، باز هم همايون برادر، با همان ديوانه صفتی ها،
فعال دست به سينه و هميشه و درهر حالت آماده ی خدمت قلمداد شده که به مقصد
گشودن گره ی هر مشکل ، پيوسته به دربار غلام فاروق يعقوبی ( گاهی به دفتر و
زمانی در منزل ) شرفياب (!) می گرديد.

          در
رمانس ” گريزناکام ” حکايتگر با تکرار ماجرای عاشقانه با آوردن جعليات،
اعمال خارق العاده را جاداده و چنين وانمود کرده که گويا نجيب الله ، دم و
دستگاه وزارت امنيت دولتی را همراه با کليه وسايل تخنيکی ، موظف به تعقيب
وی و صديق الله ساخته تا از فرار آنان جلوگيری بعمل آيد (!).

         با نقل چند نمونه ، از متن کتاب توجه خوانندگان عزيز ، به عمق ياوه سرايی ها و دروغگويی های تکراری حکايتگر، جلب می گردد:

          ـ
« در نيمه روز پيش از گريز برای واپسين ديدار به خانۀ مادرم [ مادر ثريا
بهاء] رفتم. با برادرم [ همايون برادر ثريا] در بالکن نشسته بودم و از
چگونگی فرار سخن می گفتم که ناگهان متوجه شدم جيپ های روسی و موترسايکل ها
(!) دور و بر بلاک ما در رفت و آمد اند. سربازان گزمه و کشيک می دهند . » ؛
(ص 470 )

          ـ
« وی [ صديق الله ] با ترديد ريشی را که برای تغيير قيافه گذاشته بود ،
تراشيد و بيرون رفت. من [ ثريا بهاء ] از پشت شيشۀ پنجره بيرون را نگاه می
کردم، ديدم شماری از کلاشينکوف به دوشان (!) آمادۀ شليک (!) ، از وضعيت
سترو اخفا برآمدند و با صدای وحشتناک برايش فرمان دادند. سپس دستانش را
بستند و با خود بردند. » ؛ (ص 471)

          ـ « همايون لباس هايش را پوشيد و به وزارت خاد [ امنيت دولتی ] نزد فاروق يعقوبی رفت تا برای رهايی وی [ صديق الله ] کاری بکند….

          نخست
همايون از يعقوبی خواهش می کند تا نجيب برادرش را که بيگناه است رها کند.
يعقوبی در پاسخش می گويد: ” با آن که وزير خاد استم ، رهايی وی [ صديق الله
] از صلاحيتم بالاست. زيرا نجيب خود به وسيلۀ مشاورين روسی تمام گفتگوهای
داخل خانۀ برادر خود را از طريق سقف آنها با آلۀ گيرنده ضبط می کند…. ” »
؛ ( ص 472 )

          ـ
« يعقوبی با دلسوزی می گويد: ” صديق در زندان صدارت مصون است. نجيب هرگز
آسيبی به برادرش نمی رساند. اما نگران ثريا باشيد (!) و وی را تنها (!)
نگذاريد. شخصيت و آگاهی (!) ثريا برای اين خانواده حسادت برانگيز (!) و
تحمل ناپذير(!) است؛ [ بازهم تکرارهمان گزافه گويی هابرای کسب شهرت کاذب]
شايد در تنهايی بلايی برسرش بياورند. (!) ” » ؛ ( ص 473 )

          ـ « بی گسست دريافتم که نجيب می خواهد مرا [ ثريا بهاء ] بشکند. برای شکستنم برادرش را در زندان نگه داشته بود….

          آنگهی
که دريافت من تسليم ناپذير (!) و از تبار آهن و پولادم (!) ، خشم و حسادتش
فزونی گرفت و به واپسين سوگند خشکيده اش دوباره جان بخشيد:  “دختری را که من می خواستم برادرم به من خيانت کرد. من از تو و برادرم انتقام می گيرم. (!) “» ؛ (ص474)

          ـ
« همايون برادرم [ برادر ثريا بهاء] با ديدن اين فاجعه (!) [ صحنه سازی
دروغين مبنی بر تزريق امپول زهری توسط الکسی مشاور روسی و يک مرد کوچک
اندام ديگر به بدن خانم ثريا ] باز به خانۀ يعقوبی وزير امنيت دولتی رفت و
جريان را به او گزارش داد. يعقوبی که مرد مؤدبی بود، چند دقيقۀ مختصر به
خانۀ ما (!) آمد؛ همه چيز را از نزديک ديد و برای ما اطمينان داد که فردا
با نجيبالله بسيار جدی (!) صحبت می کند تا از سرمن دست بردارد و صديق را
نيز از زندان رها کند. » ( ص 480 )

          آری ، خواننده ی عزيز !

          بی
هيچ شک و ترديد، در تمامی بيهوده گويی ها ، ياوه سرايی ها و ژاژ خايی ها
که در بالا ، به نقل از کتاب ” رها در باد” مطالعه فرموديد؛ بخوبی  به
مشاهده می رسد که واژۀ مقدس حقيقت، در ازای چسبيدن به فرهنگ دروغگويی ، با
کاربست الفاظ بی محتوی و درون تهی، بيرحمانه لگد مال گرديده است و حکايتگر
با بی آزرمی به مدد لفظ بازی های هراس انگيز و با سودجويی از لفظ گرايی؛
جاده ی کثيف لافزنی ، گزافه گويی و خود بزرگ بينی را تا آن جايی پيموده، که
در واقعيت امر باگزيدن فرهنگ فرسوده ی دروغ و شارلاتانی خود را نزد همه
کسانی که کتاب ” رها در باد ” را بخوانند، مسخره نموده ، است.

          بنا برآن بايست بی چون و چرا و با جرأت و با قاطعيت ، برآن خط بطلان کشيد!

          به
همگان معلوم است که بعد از کودتای 14 ثور 1365 ، نجيب الله درمدت شش سال
دوران اقتدار خويش در رهبری حزب و دولت، با تکيه به پشتوانۀ نيرومند سياسی ـ
نظامی ـ ديپلماتيک ـ مالی و لوژستيکی سخاوت (!) گورباچف ـ شوارد نادزی ـ
پولی نيچکه ؛ هيچ گاهی در پی تعقيب ، پيگرد و رساندن زيان به اعضای فاميل و
وابستگان خويش ، از جمله حکايتگر بدکاره و هوس ران ( ثريا بهاء) و
ثناگويان ، دنباله روان سربه کف  خود
نه برآمده بود؛ بلکه با دادن مقام حزبی ـ دولتی ، اعطای امتيازهای مادی و
معنوی، دل آنان را شاد و خاطرشان را خوش و آرام نگهداشته بود.

          برعکس
، اين تنها صادق ترين، وفادارترين و آگاه ترين سرسپردگان راه شريفانه ی
دفاع از منافع حياتی مردم و ميهن و مدافعان واقعی نظام سياسی جمهوری
دموکراتيک افغانستان و پيروان اصيل ترقی، عدالت، آزادی، دموکراسی، انسان
سالاری، پيشرفت اجتماعی و دشمنان شناخته شده ی ارتجاع ، استبداد، استثمار،
استعمار، زورگويی، تبعيض، فاشيسم و امپرياليسم … بودند که در اثر مخالفت
صريح و علنی با برنامه های سازشکارانه ، تسليم طلبانه و زندگی برانداز
دوکتور نجيب الله ، گورباچف و شرکاء و حمايت از اصول زرين مرامی و تشکيلاتی
قبول شده ی حزب و دولت ج.د.ا و آزادی و سعادت مردم افغانستان؛ تحت تعقيب و
پيگرد قرار گرفتند؛ به زندان افتيدند؛ بيکار و خانه نشين شدند؛ با انواع
دسايس و توطئه های سازمان يافته دست و پنجه نرم کردند و شماری هم با
فرستاده شدن عمدی به جبهات جنگ بی برگشت، با زمينه سازی ها و مقدمه چينی
های دسيسه آميز، جان های شيرين خويش را از دست دادند.

          مزيد
برآن دکتر نجيب الله بمثابۀ وزير امنيت دولتی ، سپس رئيس حزب و دولت و
سرقوماندان اعلی قوای مسلح افغانستان، با آن همه امکانهای که در بخشهای
ملکی و امنيتی در اختيار داشت؛ اگر می خواست قهرمان افسانه يی و حکايتگر
قصه های خود ساخته ی کتاب ” رها درباد ” ( ثريا بهاء) را چنان دشمنی « از
تبار آهن و پولاد (!) ” می شمرد ، از ميان برداشتن وی برايش بسيار ساده ،
بکلی بی تکليف و بی درد سر بود؛ اما افسانه های حکايتگر کتاب ” رها درباد”
آنقدر مضحک و مبالغه آميز می باشد که ساده نگر ترين انسان را نمی تواند  باورمند سازد.

قومی که به افلاس گرايد دل ايشان

جز کوی حقيقت نبود منزل ايشان

وقتی که شود کار برايشان همه مشکل

جز باده بگو حل که کند مشکل ايشان

گر چند قديمست خلاف گِل و آتش

با آتش عشقست موافق گِل ايشان

با قافلۀ مفلسی و مرحلۀ عشق

جز بار ملامت نکشد محمل ايشان

پيدا ز صفاتست و نهانست معانی

درنفس عزيز و نفسِ مقبل ايشان

جز تربيت و تمشيت و صدق و صفا نيست

پيرايه و سرمايۀ جان و دل ايشان

                                            ” حکيم سنايی غزنوی “

          تعجب
آور است که حکايتگر و کاتبان فصل های کتاب ” رها درباد ” درباره ی هدف ها،
خاستگاه ها ، کارنامه ها، اعمال و کردار، پيوندها و وابستگی ها، حاميان
منطقه يی و بين المللی، امدادگران، مشوقان، آموزگاران، مراکز و پايگاههای
جنگی و نظامی جنگ افروزان شرارت پيشه افغانستان که در زير به معرفی گرفته
می شوند و در برون از مرزهای افغانستان ( در پاکستان و ايران و تاحدودی
درچين ) آموزش ديده و درس خرابکاری آموخته بودند؛ هيچ يکی از آنان حرفی و
بيانی را به رشتۀ تحرير در نياورده اند:

          ـ اتحاد اسلامی مجاهدين افغانستان ( در سال 1982 اعلام موجوديت کرد) ؛

          ـ ائتلاف هفتگانه ( براساس برنامه ی مشترک، زير نظر، هدايت وفشار مستقيم امريکا، چين و پاکستان، در سال 1985 ايجاد شد ) ؛

          ـ حزب اسلامی افغانستان ( به رهبری گلبدين حکمتيار که با محافل حاکمۀ پاکستان و حزب های مذهبی پاکستانی و ” I S I و C.I.A ” ، همچنان حلقه های معين بنيادگرای دنيای عرب پيوند محکم دارد ) ؛

          ـ جمعيت اسلامی افغانستان و تشکل های وابسته به آن ” شورای نظار”  و ” شورای ساغر” ( با محافل و سازمانهای عربی ، پاکستانی، ايرانی ، چينايی و برخی نهاد های غربی ارتباط کاری داشت و دارد) ؛

         ـ
حزب اسلامی افغانستان ( به رهبری خالص ، با بنيادگرايان ديوبندی در
پاکستان و جهان عرب و همچنان محافل غربی و سازمانهای استخباراتی روابط
داشت) ؛

          ـ
اتحاد اسلامی برای آزادی افغانستان ( به رهبری عبد الرسول سياف پيرو خط
وهابيت ، يکی از مهره های خطرناک عربستان سعودی در منطقه به حساب می رود و
دارای روابط خيلی حسنه با سازمانهای اطلاعاتی انگليس، پاکستان و تعدادی از
دول غربی می باشد) ؛

          محاذ
ملی اسلامی ( به رهبری پير سيد احمد گيلانی ـ از نهاد های مختلف دارای
صندوق مالی مستقر در امريکا، از دول اروپای غربی و از کشورهای عربی کمک
بدست می آورد ) ؛

          ـ حرکت انقلاب اسلامی افغانستان ( به رهبری مولوی محمد نبی محمدی با احزاب مذهبی پاکستانی و سازمانهای عربی در ارتباط بود ) ؛

          ـ
جبهه نجات ملی ( به رهبری صبغت الله مجددی ـ با احزاب و سازمانهای مذهبی
در سراسر ممالک اسلامی، همچنان با حلقه های با نفوذ در دنيای غرب روابط
داشت و دارد) ؛

           ـ
حرکت اسلامی افغانستان ( به رهبری آيت الله محسنی از سوی آخوند های جمهوری
اسلامی ايران بنياد گذاشته شد و جنگجويان آن در مراکز عسکری ايران آموزش
نظامی می ديدند ) ؛

          ـ شورای انقلابی اتحاد اسلامی  (
به رهبری سيد بهشتی در اصل يک پايه ی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ايران
را تشکيل می داد و اعضای آموزش ديدۀ آن به جبهه های جنگ ميان ايران و عراق،
فرستاده می شدند ) ؛

          ـ
حزب الله ( با سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ايران نزديک بود؛ انديشه های
صدور انقلاب اسلامی را از ايران به افغانستان تبليغ و ترويج می نمود و چريک
های آن در مرکز آموزش نظامی سپاه پاسداران، طريقۀ جنگ را فرا می گرفتند)؛

          ـ سازمان نصر ( تشکيلات سياسی و نظامی اهل تشيع افغانستان و به شدت طرفدار جمهوری اسلامی ايران ) ؛

          ـ
سپاه پاسداران جهاد اسلامی ( براساس برنامه ی سپاه پاسداران ايران بوجود
آمد و نيز از سوی آن کنترول می شد. در صفوف اين نهاد نظامی ، افرادی با
انديشه های مائويستی عضويت داشتند. در مراکز تعليمی و تربيتی اين سازمان،
آموزگاران چينايی آموزش نظامی می دادند، همچنان از پشتيبانی چين برخوردار
بودند) ؛

          ـ
جبهۀ متحد انقلاب اسلامی افغانستان و دسته های کوچک مربوط به آن ( با
مراکز مذهبی درايران روابط نيک داشت ، به اعضای آن از طرف سپاه پاسداران
ايران ، آموزش نظامی داده می شد و در جبهه های جنگ ميان ايران و عراق
اشتراک می کردند ) ؛

          ـ سازمان نيروی اسلامی ( اعضای آن بيشتر مصروف فعاليتهای دهشت افگنانه بودند)….

          دراين
کتاب ( رها درباد) جنرال ضياء الحق، جنرال اختر عبد الرحمان، نواز شريف ،
بی نظير بوتو ، رهبران حزب های مذهبی پاکستان؛ آيت الله های ايرانی ( آخوند
های خون آشام رژيم جهنمی ولايت فقيه و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ايران
)؛ جنايتکاران دربار سلطنتی آل سعود؛ شيوخ و سرمايه داران خرپول حوزه ی
خليج فارس؛ انور السادات و حسنی مبارک؛ سران و فعالان نهاد های متعصب و
بنيادگرای مذهبی حامی دهشت افگنی در منطقه؛ عظمت طلبان چينی؛برژنسکی ؛
مارگريت تاچر؛ رونالد ريگن و جورج بوش (پدر) ؛ رهبران و رؤسای حکومتهای دول
عضو پيمان تجاوزکار ناتو… که به شکلی از اشکال، دردهه ی هشتاد ميلادی،
دستان شان تا آرنج درخون مردم افغانستان غرق بود؛ همه برائت حاصل نموده
اند.

           همچنان دستگاهها و شبکه های استخباراتی :

          ـ آی . اس . آی پاکستان ؛

          ـ سی . آی . ای امريکا ؛

          ـ اداره ی اطلاعات جاسوسی ايران جانشين ساواک ؛

          ـ موساد اسرائيل ؛

          ـ سازمان اطلاعات استخباراتی انگليس ( انتلجينس سرويس) ؛

          ـ سازمانهای اطلاعاتی کشورهای مرتجع عربی ( عربستان سعودی ، مصر، اردن، کويت، امارات متحده ) ؛

          ـ اداره ی خدمات اطلاعات چين؛

          ـ
دهها سازمان استخباراتی ممالک غربی و منطقه يی که در بربادی و ويرانی ميهن
مان و فروريزی شيرازه ی زندگی مليونها انسان سرزمين عزيز و تاريخی ما ،
نقش اساسی داشتند، بی گناه و مبرا از مسؤوليت محسوب شده اند و کوچکترين
اشاره ی راجع به اعمال خرابکارانۀ آنها درمتن کتاب وجود ندارد.

          درتمام برگه های کتاب ” رها درباد ” يک واژه ، يک سطر و يک پاراگراف درباره ی موضوع های زيرين ديده نمی شود:

          ـ
اعمال جنايتکارانه و دهشت افگنانه ی هزاران اوباش ، تروريست و قاتل، اعم
ازعرب وعجم که در ده ی هشتاد ميلادی توسط تربيت دهندگان چينايی ، آموزش
جنگهای پارتيزانی را ديده بودند و بمقصد پيشبرد عمليات خرابکارانه از آن
سوی مرز، از خاک پاکستان بداخل قلمرو افغانستان گسيل می شدند؛

          ـ
واگذاری انواع سلاح های مرگبار، ازجمله موشک های سام ( 7 ـ هفت) و نارنجک
اندازهای دستی ضد تانک نوع آر . پ . گ از سوی زمامداران چين، به گروههای
مسلح ضد دولت افغانستان؛ همچنان انتقال دادن اسلحه از سرحدات بداخل
افغانستان ؛

          ـ
جنايت های سياسی و نظامی ، نظاميگران و سياستمداران ملکی دولت پاکستان،
سرويس های استخباراتی و حزب های بنيادگرای آن کشور عليه مردم، منافع ملی،
استقلال و تماميت ارضی ، وحدت ملی و حاکميت سياسی افغانستان از آغاز دهه ی
هشتاد تا به امروز ؛

          ـ  حيله
گری ها و مداخله های آشکار و پنهان محافل مذهب سالار حکومت ولايت فقيه
ايران در قضايای افغانستان، در دهه ی هشتاد ، بشمول مقدمه چينی ها و زمينه
سازی های سياسی بخاطر صدور انقلاب اسلامی به افغانستان؛

         ـ
تشکيل اتحاديۀ بزرگ کمک رسانی به تنظيمهای مستقر در پاکستان و دسته های
مسلح جنگی مربوط آنها درداخل افغانستان، به اشتراک دول غربی، چين، دولتهای
ارتجاعی عرب و تمام حکومتهای مرتجع جهان ، جهت تهيه و خريداری اسلحه،
تجهيزات نظامی و ساير افزار جنگی؛ تمويل مخارج پايگاهها و مراکز تربيت
نظامی نيروهای مخالف دولت جمهوری دموکراتيک افغانستان و پيوستن مصر ـ
اسرائيل ـ عربستان سعودی به اين اتحاد در نقشهای : عربستان (بانکدار) و
اسرائيل و مصر ( تحويلدهندگان سلاحهای ساخت اتحاد شوروی)؛

          ـ تشکيل خط سبز نام نهاد اسلامی کمک به مخالفان دولت افغانستان، به اشتراک وهابی های سعودی و سازمانهای اخوان المسلمين عربی ؛

          ـ
کشتار و ترور وحشيانه ی هزاران عضو ح. د. خ. ا ، اعضای سازمان دموکراتيک
جوانان افغانستان، رؤسای انتخابی جبهه ملی پدر وطن، شخصيتهای با اعتبار ملی
و اجتماعی چون فتح محمد خان فرقه مشر و صدها انسان پاکباز و پاکيزه سرشت
ديگر ، که با آتش گلوله ی آدمکشان حرفه يی ، نامرد و مزدور (راست و چپ
افراطی) جام شهادت را نوشيده بودند ؛

          ـ
سرنوشت غمبار دهها هزار معلول و معيوب ، اطفال يتيم و بيوه زنان که در دهه
ی هشتاد ميلادی از پيامد عمليات تخريبی و ويرانگر جنگجويان و فرماندهان
مقتدر حزب های هفتگانه پشاوری ونه گانه تهرانی به اين روز و حالت رسيده
اند؛

          ـ
ترور دهها شخصيت سياسی ، علمی و فرهنگی؛ کشتار بيرحمانه ی صدها انسان
هدفمند: استادان، دانشجويان، دانش آموزان، کارمندان و کارکنان لشکری و
کشوری، سربازان ارگانهای قوای مسلح افغانستان ، توسط دهشت افگنان ( چپ
افراطی و راست افراطی ) در دهه ی هشتاد ميلادی؛

          ـ
به شهادت رسيدن هزارها انسان بی گناه و بی دفاع ملکی درشهرها و روستاها،
ناشئ از سازماندهی و انجام انفجارها و بم گذاری ها، پرتاب راکت های کور
زمين به زمين و زمين به هوا، سرنگون کردن هواپيما های ترانسپورتی در دهه ی
هشتاد ميلادی؛

          ـ
موجوديت زندانها و شکنجه گاههای تنطيم ها در داخل و خارج از افغانستان (در
پاکستان، بويژه زندانها و شکنجه گاههای حزب اسلامی حکمتيار)؛

          ـ
تخريب و به آتش کشيدن صدها باب عمارت دولتی و منازل شخصی مردم ، مدارس
شهری و روستايی ، بيمارستانها و کلنيک های صحی و ساير تاسيسات خدمات عامه ی
ملکی دردهه ی هشتاد ميلادی؛

          ـ تخريب بندها و استيشنها و برج های برق، پل ها و پلچک ها در سراسر افغانستان در دهه ی هشتاد ميلادی؛

          ـ
قطع و انهدام راهها ، خطوط مواصلاتی و انتقالاتی، شبکه های برق رسانی و آب
آشاميدنی، لين ها و پايه های انتقال برق ـ تلفون و سيستم تلگراف، در دهه ی
هشتاد ميلادی ؛      

          ـ
تخريب و به آتش کشيدن هزارها عراده وسيله ی نقليه دولتی (ملکی و نظامی ) و
خصوصی در مسير راهها و شاهراه های ترانسپورتی ، ماشين آلات ساختمانی؛
ابزار و وسايل تخنيکی راه و ميدان سازی، در دهه ی هشتاد ميلادی؛

          ـ
چور، غارت و چپاول اموال وارداتی و صادراتی موسسات دولتی و سکتور خصوصی و
تجار انفرادی درمسير راههای ترانسپورتی، در دهه ی هشتاد ميلادی….

          و
اما مايۀ خوشی اين است که دهها و صدها کتاب ، رساله، گزارش ، مقاله، تحليل
سياسی و نظامی، بررسی های علمی، پژوهشهای کارشناسانه ی اقتصادی ـ سياسی ـ
اجتماعی ، ارزيابی های مسلکی و موشگافانه در عرصه های سياست و جامعه شناسی
… وجود دارد که مؤلفان آثار و نوشته ها، خيلی ها دقيق و بسيار وسيع و
گسترده به مسائل پرداخته اند و زوايای تاريک را روشن ساخته اند.

          ازجمله
، کتاب ” تلک خرس” تأليف جنرال يوسف و مارک ادکين، ترجمه داکتر نثار احمد
صمد، ترجمه ی جديد کتاب مذکور توسط محمد قاسم آسمايی؛

          کتاب ” بازی شيطانی ” تأليف : روبرت دريفوس ، ترجمه ی فروزنده ی فرزاد ؛

          ـ گزارش سال 1995 سازمان عفو بين الملل زير عنوان : مسؤوليت بين المللی در قبال فاجعه حقوق بشر درافغانستان.

تاکس زحقیقتی نباشد خبرش

بيهوده به عبرت نرساند نظرش

از هستی ذات تابه معدومی خويش

چيزی فهميد دل که خون شد جگرش

” بيدل “

ادامه دارد