بخش کوتاهی از سخنرانی و پرسش و پاسخ رفیق محمود بریالی، در جمع توده‌ای ها (برگرفته شده از شماره 115 راه توده مورخ 2006.12.11) بازنویس: صلاح‌الدین چهاردهی‌وال

(تذکر ضروری: بعضی کلمات این صحبت نسبت مشکل تخنیکی در ثبت، درست قابل شنیدن نیست و سکتگی وجود دارد. برعلاوه با تأسف متن صحبت نیز مکمل نیست و قطع شده است؛ معذرت می‌خواهیم. با این همه، این صحبت ارزش تاریخی دارد.)

***

رفقای عزیز می‌فهمید که نهضت انقلابی افغانستان به رهبری حزب دموکراتیک خلق افغانستان در سال‌های ۷۹ و ۸۰ به پیروزی رسید و یک مسیر بسیار بغرنج و پرخم و پیچ را طی کرد. اشتباهات بسیار جدی از جانب رهبران ما به خصوص در طی سال‌های اولیه  با سیاست‌های بسیار شتاب‌زده و ماجراجویانه و چپ روانه صورت گرفت و حوداث افغانستان را به شکل بسیار دراماتیک و فاجعه انگیز به طرف بی‌راهه  و کج راهه برد.

در اوایل بعد از ۷ ثور در دوران رهبری رفیق تره‌کی و بعد از او حفیظ‌الله امین، حزب ما مرتکب اشتباهات بسیار جدی شد. حوادثی در کشور به وقوع پیوست که بعداً در طول ده‌ها سال ما نتوانستیم آن را جبران کنیم۰

مردم خاطرات بسیار تلخی از آن دوران در سر دارند. سرکوب خونین تمام نهضت‌های داخل کشور ما درباره حکایت و شکایت می‌کند. از جمله صدها و هزارها کادر حزبی خود ما قربانی این حوادث شدند و به زندان‌ها کشیده شدند و به اعدام‌گاه‌ها کشانده شدند و همه مردم از بدبختی و سیاه روزی بی‌بهره نماندند.

 بعد از اینکه حزب ما خواست این حوادث را جبران کند در سال‌های ۷۹ و ۸۰  هم‌زمان شد با آمدن قوای اتحادشوروی. و افغانستان در آن وقت در مرحلۀ قرار گرفته بود که عیناً وضع را که اکنون شما می‌بینید که باید در سال‌های ۷۹ و ۸۰ شروع می شد. همین مجاهدین و همین نیروی‌های سیاه بنیادگراها، طالب‌ها و امثالهم باید در افغانستان مسلط می‌شدند و افغانستان به پایگاه پاکستانی‌ها، امریکایی‌ها، عربستان سعودی و سایر کشورها مبدل می‌شد.

  حزب ما و مردم ما فهمید که باید دفاع صورت بگیرد؛ طبعاً آن وقت شرایط جهان طوری بود، به خصوص بعد از انقلاب اسلامی ایران و مسلط شدن امریکایی‌ها در خلیج فارس و بحر هند، سبب تحریک  نیروی‌های اتحاد شوروی  هم شد …  مرزهای خلیج فارس را زودتر تسخیر کنند. ترس از بنیاد گرای مذهبی ایران و افغانستان و پاکستان و حفظ کشور های آسیای میانه اتحاد شوروی می‌دانید اکثریت این کشورهای مسلمان بودند سبب آمدن قوای اتحاد شوروی به افغانستان شد.

آمدن قوای اتحاد شوروی به افغانستان به بغرنجی اوضاع افزود و شرایط را دشوارتر ساخت حزب ما با تمام تلاش‌های اصلاح طلبانۀ را که انجام داد و با تمام سعی و تلاشی که کرد تا  اشتباهات گذشته را جبران کند و خاطرات تلخ مردم را و زخم های مردم را مرهم گذاری کند، موفق نه شد. از یک طرف موجودیت قطعات اتحاد شوروی، از جانب دیگر جنگ اعلام ناشده که مستقیماً از طرف تمام کشورهای امپریالستی و سرمایه‌داری دامن زده می‌شد در راس امریکا و کشورهای مرتجع منطقه، مثل عربستان سعودی، پاکستان و .. ایران یک جنگ با ابعاد و سیع جهانی را در کشور ما براه انداختند. میلیون‌ها دالر مصارف نظامی کشورهای سرمایه داری و امپریالیستی بوده؛ از ماهواره‌ها و اقمار مصنوعی گرفته تا تمام سازمان‌های جاسوسی، سازمان‌های استخباراتی حتی سازمان استخباراتی موساد اسراییل در جنگ علیه افغانستان اشتراک نماید. مجاهدین و بعداً طالب‌ها مستقیماً با پول امریکا و کشور‌های امپریالیستی و کشورهای مرتجع منطقه؛ مسلح شدند، آموزش دیدند و مستقیماً معلمین نظامی  آنها در تربیت اینها اشتراک نمودند.

اردوگاه‌ها و پایگاهای تعلیمی ــ نظامی را ایجاد کردند. صرف در جنگ افغانستان (احصاییه از خود شان است) ۸۰ هزار عرب، چینایی، فلیپینی، مالیزیایی و سایر نیروی های متعصب و بنیادگرا به رهبری “سیا”  یکی از شخصیت‌های که اسامه بن لادن بود، استخدام شد و فرستاده شد به افغانستان تا اینها علیه اتحاد شوروی، علیه کمونیزم، علیه حزب دموکراتیک خلق افغانستان و علیه دولت دموکراتیک افغانستان برزمند.   مبارزه علیه شوروی و کمونیزم بنیادگرایی مذهبی اسلامی را به حیث عمده ترین سلاح بکار بردند. عساکر مزدور و اجیری را به طیف وسیعی ایجاد کردند.

اینها طرح برنامه معین سیاسی نداشتند، حتی طرح و برنامۀ معین مذهبی نداشتند. شما دیدید  که “مذهبی‌ها” در افغانستان پیروز شدند از یک دین اسلام ده و دوزاده تصور مذهبی ایجاد شد و همین مسلمان‌های به اصطلاح مجاهد یکی علیه دیگر سلاح کشیدند و یکی دیگر را به خاک و خون کشاندند.  اینها یک آرمان داشتند: بکشید، بسوزانید، از بین ببرید.

اینها از اسلام به مثابه حربه علیه کمونیزم و علیه شوروی و علیه حزب دموکراتیک خلق افغانستان استفاده نمودند و تمام بنیادهای فرهنگی اقتصادی تاریخی و موسسات نظام اقتصادی و اجتماعی باید اینها حمله می‌کردند از بین می‌بردند و به خاک و خون می‌کشیدند.

به همین شکل امپریالیزم امریکا اینها را متحد می‌ساخت. بدبختی دیگری که در این مسیر مبارزه گریبان گیر مردم افغانستان شد ایجاد ائتلاف بزرگ بین‌المللی ضد حزب کمونست اتحاد شوروی بعد از به قدرت رسیدن میخایل گرباچوف در سال های ۸۲ بود. گرباچوف آدم دماگوگ و عوام فریب  در ظاهر امر از سوسیالیزم و مارکسیزم و از سوسیالیزم نسبت به دموکراسی بیشتر صحبت می‌کرد؛ اما در باطن به حیث یک عامل غرب  مصممانه در صدد فروپاشی اتحاد شوروی و نظام سوسیالیستی در جهان و تمام کشورهای که در حلقه جنبش آزادی‌بخش ملی قرار داشتند، قرار داشت.

طوری که خودش اعلان کرد که هدف من نه تنها از بین بردن رهبری حزب کمونست اتحاد شوروی نه، بلکه رهبری تمام کشورهای سوسیالیستی و کشورهای که به نحوی از انحا در نزدیکی و وابستگی به اتحاد شوروی قرار داشتند.

این ها آغاز کردند که وحدت حزب را از بین ببرند، وحدت مردم را، وحدت حزب را با نیروی های مسلح نه تنها در اتحاد شوروی بلکه در تمام کشورهای سوسیالیستی و از جمله در افغانستان. اختلافات درون حزبی ما را دامن زدند، وحدت اردو و حزب و مردم را از بین بردن. حزب عملاً به پارچه پارچه گوناگون تقسیم می‌شد. ما بدون این که بفهمیم و بی‌بینیم که  اشتباه از خود ما است؛ دیدیم که دست مسکو تا نهایت در قضایا داخل می‌باشد.

بلاخره با فروپاشی اتحاد شوروی یگانه دریچه‌ای را که افغانستان در جهان داشت، او هم بسته شد. ما به یک کشور کاملاً تجرید شده مبدل شدیم و هیچ کشوری در دنیا حاضر نبود که یک حبه گندم را در برابر اسعار قوی دالر و پوند به ما بفروشد.  ما وقتی که نفت نداشیم می‌خواستیم که از ایران نفت را با دالر نقده بخریم، دولت ایران به ما نمی‌داد. وقت که اتحاد شوروی فروپاشید ما به گندم ضرورت داشتیم ازبکستان کنونی و  روسیه کنونی  حتی حاضر نه شد که یک حبه گندم را در برابر اسعار نقد ذخایر اسعاری که ما در بانک‌های خود داشتیم، به ما بفروشد.

ما به حیث یک کشوری قرار گرفتیم که اگر می‌خواستیم چند ماه دیگر دوام کنیم؛ با یک ملت گرسنه، با یک اردوی بی‌سر و سامان و بدون مواد نفتی و بدون مهمات مواجه بودیم. ما محکوم به شکست بودیم  هیچ کشور از … نمی‌توانست . کشوری ما را می‌دانید از چهار طرف بسته است از یک طرف ایران یک طرف پاکستان و یک طرف چین. در شمال هم سه جمهوریت نوبنیاد که به وجود آمد  کاملاً محتاط بود. تاجکستان، ازبکستان و ترکمنستان  حتی کشور های مثل هند که می‌خواست ما را کمک کند، زمینه و دسترسی کمک را نداشت و راه کمک وجود نه داشت. در نتیجه دولت  نوپای دموکراتیک افغانستان با تمام آرمان‌ها و آرزوهای ترقی‌خواهانه  خود نابود شد.

در یک زمان کوتاه مدت، ما نه توانستیم و مجال و فرصت این را پیدا نکردیم که به یک کار بسیار عمیق وسیع و بنیادی سیاسی بپردازیم، به کار عمیق و بنیادی تشکیلاتی بپردازیم. از یک طرف جنگ  و مصروفیت‌های روزمره  فشار اقتصادی و تخریب اقتصادی بود و در عین زمان، زمان به بسیار سرعت می‌گذشت و این امکان را به ما نه داد که تا بتوانیم  بنیادهای اساسی نهضت انقلابی افغانستان را  تازه بسازیم. سبب همین شد که بعد از فروپاش شما دیدید اختلافات میان ما را البته یک بخش این اختلافات ناشی از نواقص داخلی ما بود و پخش عظیم این ناشی از پراگندگی، ضعف امراض گوناگون سیاسی، بهانه‌گیری، خودخواهی ها …