کتاب لعبتکان فلک نویسنده: شادروان سترجنرال محمدنبی عظیمی باز تایپ و تدوین دیجیتال : رفیق قاسم آسمایی بازبخش: انتشارات راه پرچم Author: General Mohammad Nabi Azimi
محمدنبی عظیمی با نوشتن کتاب «اردو و سیاست» به حیث افسر تحصیلیافته و مجرب گامی تازهء را در وقایع نگاری معاصر گذاشت و عرصه نوی را دربارهء نگرش به رویدادهای پنج دههء اخیر وطن گشود که از جانب طیفی وسیعی از هموطنان مورد نقد و بررسی قرار گرفت. از جمله شماری نوشتن آن کتاب را اطلاعت بیشتر دربارهکتاب لعبتکان فلک نویسنده: شادروان سترجنرال محمدنبی عظیمی باز تایپ و تدوین دیجیتال : رفیق قاسم آسمایی بازبخش: انتشارات راه پرچم Author: General Mohammad Nabi Azimi[…]
کتاب سگ شریر همسایه نویسنده: شادروان سترجنرال محمدنبی عظیمی باز تایپ و تدوین دیجیتال : رفیق قاسم آسمایی بازبخش: انتشارات راه پرچم The evil dog next door novel
زنده یاد نبی عظیمی که به حق میتوان او را مرد شمشیر و قلم دانست، با قلم زیبای خویش در قالب داستان، دردهای گوناگون جامعهء مصیبت زده و بغم نشستهء ما را بیان نموده و تقریباً محتوای اکثریت داستان هایش ملهم از رویدادهای واقعی جامعهء ماست. رفیق نبی عظیمی در دو رمان بلند «واهمه های اطلاعت بیشتر دربارهکتاب سگ شریر همسایه نویسنده: شادروان سترجنرال محمدنبی عظیمی باز تایپ و تدوین دیجیتال : رفیق قاسم آسمایی بازبخش: انتشارات راه پرچم The evil dog next door novel[…]
کتاب: مناظرهها و محاضرهها پیرامون کتاب «اردو و سیاست» نویسنده: شادروان سترجنرال محمدنبی عظیمی باز تایپ و تدوین دیجیتال : رفیق قاسم آسمایی بازبخش: انتشارات راه پرچم
بعد از آنکه اهتمام کتاب اردو و سیاست را، سرورم جنرال نبی عظیمی که در هالند بود، بر عهدهی این کمینه گذاشت و از انگشتان حمیدجان نور به نگارش کامپیوتری و دیزاین برآمد و از جانب ناشر کتابخانه سبا در پیشاور به زیور چاپ آراسته و منتشر شد و به زودی اقبال تجدید چاپهای دیگر اطلاعت بیشتر دربارهکتاب: مناظرهها و محاضرهها پیرامون کتاب «اردو و سیاست» نویسنده: شادروان سترجنرال محمدنبی عظیمی باز تایپ و تدوین دیجیتال : رفیق قاسم آسمایی بازبخش: انتشارات راه پرچم[…]
رومان «واهمه های زمینی» نویسنده: شادروان سترجنرال محمدنبی عظیمی باز تایپ و تدوین دیجیتال : رفیق قاسم آسمایی بازبخش: انتشارات راه پرچم
رومان «واهمه های زمینی» نوشته زنده یاد محمد نبی عظیمی نویسندهٔ کوشا و زیبانویس کشور است که قبلاً اقبال چاپ یافته و اکنون به ابتکار نشرات وزین راه پرچم به شکل دیجیتال در اختیار هموطنان قرار میگیرد، رومان عالی و زیبایی است که با ظرافت خاص چنان با مهارت نگاشته شده که خواننده با مرور اطلاعت بیشتر دربارهرومان «واهمه های زمینی» نویسنده: شادروان سترجنرال محمدنبی عظیمی باز تایپ و تدوین دیجیتال : رفیق قاسم آسمایی بازبخش: انتشارات راه پرچم[…]
هفت کلکسیون تاریخی از هفت سال نشرات روزنامه حقیقت انقلاب ثور ۱۳۵۸-۱۳۶۴ خورشیدی Seven historical collections from the seven years of publication of Haqiqat inqlab saur newspaper, 1986-1980
راه پرچم افتخار دارد که به ادامه باز پخش روزنامه حقیقت انقلاب ثور، برای اولینبارکلکسیون های این روزنامه را از طریق صفحه انترنتی راه پرچم در اختیار علاقمندان قرار میدهد. روزنامۀ حقیقت انقلاب ثور بعد از تاریخ ۱۲ سنبله به حیث ارگان کمیته مرکزی حزب دموکراتیک خلق افغانستان ناشر اعلامیه ها، تصامیم وموضعگیری اطلاعت بیشتر دربارههفت کلکسیون تاریخی از هفت سال نشرات روزنامه حقیقت انقلاب ثور ۱۳۵۸-۱۳۶۴ خورشیدی Seven historical collections from the seven years of publication of Haqiqat inqlab saur newspaper, 1986-1980[…]
طامات تا به چند و خرافات تا به کی نویسنده: شادروان سترجنرال محمدنبی عظیمی باز تایپ و تدوین دیجیتال : رفیق قاسم آسمایی بازبخش: انتشارات راه پرچم
جای بسی مسرت است که از اثر سعی و تلاش خستهگیناپذیر دوست فرزانه و گرانمایۀ ما جناب محمدقاسم آسمایی و انتشارات راه پرچم اثر دیگری از جمله آثار گرانبهای شادروان سترجنرال محمدنبی عظیمی به شکل دیجیتال تدوین و از طریق شبکه جهانی انترنت و انتشارات راه پرچم به دسترس دوستداران تاریخ و فرهنگ کشور به اطلاعت بیشتر دربارهطامات تا به چند و خرافات تا به کی نویسنده: شادروان سترجنرال محمدنبی عظیمی باز تایپ و تدوین دیجیتال : رفیق قاسم آسمایی بازبخش: انتشارات راه پرچم[…]
کتاب یادماندههای جنگ جلالآباد نویسنده:سترجنرال نبی عظیمی باز تایپ و تدوین دیجیتال : رفیق قاسم آسمایی بازبخش: انتشارات راه پرچم Jalalabad war memorial book
پاکستان به حیث دولت شریر و اشرارپرور از ابتدای ایجاد آن عامل بیثباتی و جنگ در منطقه بوده و با خصومت خاص و جداگانه در صدد انتقامگیری شکستهای تاریخی ایجاد کنندهء آن انگریز، در مقابل مردم و وطن ما عمل نموده است. ادارات اطلاعاتی پاکستان با زمینهسازی برای فعالیت شبکههای تروریستی به نام تنظیمهای اطلاعت بیشتر دربارهکتاب یادماندههای جنگ جلالآباد نویسنده:سترجنرال نبی عظیمی باز تایپ و تدوین دیجیتال : رفیق قاسم آسمایی بازبخش: انتشارات راه پرچم Jalalabad war memorial book[…]
کتاب روزهای دشوار نویسنده:سترجنرال نبی عظیمی مدون و ویراستار : رفیق انجینر عمر فیض ناشر پخش دیجیتال: انتشارات راه پرچم جنوری2023
روز های دشوار: … و روز های آخر شاه جهان ( دکتور نجیب الله ) به سختی گذشت: نویسنده : رفیق محمد نبی عظیمی نوشته شده در تاریخ نوامبر 27, 2020 درآستانه سقوط : … نتیجه خشم و عصبانیت رییس جمهور و زورگویی های بی موقع وبالاتر از توان وی و دستگاه رهبری اطلاعت بیشتر دربارهکتاب روزهای دشوار نویسنده:سترجنرال نبی عظیمی مدون و ویراستار : رفیق انجینر عمر فیض ناشر پخش دیجیتال: انتشارات راه پرچم جنوری2023[…]
کتاب فــرار نویسنده : روانشاد سترجنرال نبی عظیمی بازتایپ و تدوین دیجیتال : رفیق انجینر عمر فیض The book of escape and views
جهت مطالعۀ کتاب آغاز بدون انجام بروی تصویر آن کلیک شود. · کتاب عبور از آتش برای دسترسی و مطالعه کتاب روی عکس کلیک کنید فرار-ـ-محمد-نبی-عظیمی(1)
از میعاد تا هرگز ( مجموعه شعر ) ازواصف باختری باز تایپ و تدوین دیجیتال : رفیق قاسم آسمایی بازبخش: انتشارات راه پرچم
من اورا دیده بودم* «من اورا دیده بودم نگاهی مهربان داشت غمی دردیده گانش موج می زد که ازبخت پریشانش نشان داشت» نادر نادر پور آری، من اورا دیده بودم. واصف باختری را میگویم که در آن سالهای حلال، یعنی چهل سال پیش از امروز. محمد شاه نام داشت و در لیسه حبیبیه اطلاعت بیشتر دربارهاز میعاد تا هرگز ( مجموعه شعر ) ازواصف باختری باز تایپ و تدوین دیجیتال : رفیق قاسم آسمایی بازبخش: انتشارات راه پرچم[…]
کتاب من و آن مرد مؤقر نویسنده : روانشاد سترجنرال نبی عظیمی تدوین و صفحه آرا : دیپلوم انجینر عمر فیض پخش دیجیتال: نشرات راه پرچم
بازگويي و بازنويسي خاطرات يک دوره اندوهبار تاريخ کشور که به گفته در آن دوره “سگها رها و سنگ ها بسته بودند” به خامه زيباي محترم نبي عظيمي سرمشق شد، تا قلم هاي زيادي از صفوف حزب بر روي کاغذ بلغزند، و براي ياد آوري آن شب ها و روزها و لحظات دشوار حافظه اطلاعت بیشتر دربارهکتاب من و آن مرد مؤقر نویسنده : روانشاد سترجنرال نبی عظیمی تدوین و صفحه آرا : دیپلوم انجینر عمر فیض پخش دیجیتال: نشرات راه پرچم[…]
نقدي بر کتاب : مثلث بي عيب یا کنزالمهملات والاکاذيب نویسنده : روانشاد سترجنرال نبی عظیمی بازتایپ و تدوین دیجیتال : رفیق قاسم آسمایی
بزرگترین یادبود و بزرگداشت از نویسنده،پخش آثار و خواندن آن است! اي فسانه ! خسانند آنان که فرو بسته ره به گلزار خس ، به صد سال طوفان ننالد گل، به يک تند باد است بيمار تو مپوشان سخنها که داري اطلاعت بیشتر دربارهنقدي بر کتاب : مثلث بي عيب یا کنزالمهملات والاکاذيب نویسنده : روانشاد سترجنرال نبی عظیمی بازتایپ و تدوین دیجیتال : رفیق قاسم آسمایی[…]
فصل های از کتاب اردو و سیاست نویسنده : رفیق سترجنرال نبی عظیمی بازتایپ و تدوین دیجیتال : رفیق قاسم آسمایی
دربارهء بازپخش چند فصلی از کتاب «اردو و سیاست در سه دههء اخیر» کتاب «اردو و سیاست» کتاب نسبتاً حجیم است که بار نخست در سال 1377 و بار سوم سال بعد از آن تجدید چاپ شد و مجموعاً تیراژ رسمی آن به بیش از 12000 جلد رسیده است که بیانگر علاقمندی هموطنان به محتویات اطلاعت بیشتر دربارهفصل های از کتاب اردو و سیاست نویسنده : رفیق سترجنرال نبی عظیمی بازتایپ و تدوین دیجیتال : رفیق قاسم آسمایی[…]
مجموعهء پیامها و یادواره ها بمناسبت «چهلمین روز» درگذشت سترجنرال نبی عظیمی تهيه و و یرایش: رفیق دستگیر صادقی و رفیق داکتر حیدر عدل تدوین دیجیتال : رفیق قاسم آسمایی
رفیق داکتر حیدرعدل رفیق دستگیر صادقی رفیق قاسم آسمایی پیشگفتار: عظیمی نامیست بزرگ، ماندگار و جاودان در تاریخ افغانستان. این نام چه در بخش نظامی، چه در بخش مبارزه آزادیبخش در راه تأمین حقوق زحمتکشان و تأمین عدالت اجتماعی و همچنان در بخش فرهنگی از درخشش ویژهیی برخوردار بوده و همواره پرتو افگنی نموده است. اطلاعت بیشتر دربارهمجموعهء پیامها و یادواره ها بمناسبت «چهلمین روز» درگذشت سترجنرال نبی عظیمی تهيه و و یرایش: رفیق دستگیر صادقی و رفیق داکتر حیدر عدل تدوین دیجیتال : رفیق قاسم آسمایی[…]
نامه های دو دوست رفقا تورن جنرال آصف الم و سترجنرال نبی عظیمی
بمناسبت «چهلمین» روز درگذشت رفیق نبی عظیمی نامههای دو دوست رفقا تورنجنرال آصف الم و سترجنرال نبی عظیمی دو یار دیرینه و رفقای شفیق و یاران گرمابه و گلستان بوده که اولی بیش از چهار دهه از موضع حقوق و قانون در تأمین حق و عدالت، قلم زده و دیگری در همان برهه در جبههء اطلاعت بیشتر دربارهنامه های دو دوست رفقا تورن جنرال آصف الم و سترجنرال نبی عظیمی[…]
طرح تازهء دیجیتال کتاب «اردو و سیاست در سه دههء اخیر افغانستان» بازتایپ و تدوین دیجیتال : رفیق قاسم آسمایی
دربارهء طرح تازهء دیجیتال کتاب «اردو و سیاست در سه دههء اخیر افغانستان» کتاب «اردود و سیاست» بار نخست در سال 1377 و بار سوم سال بعد از آن تجدید چاپ شد و مجموعاً تیراژ رسمی آن به بیش از 12000 جلد رسید که بیانگر علاقمندی هموطنان به محتویات کتاب است. این کتاب طی دو اطلاعت بیشتر دربارهطرح تازهء دیجیتال کتاب «اردو و سیاست در سه دههء اخیر افغانستان» بازتایپ و تدوین دیجیتال : رفیق قاسم آسمایی[…]
کتاب مناظره ها و محاضره ها در پیرامون اردو و سیاست ( پاسخ به نقد ها وتقریض ها ) نویسنده : رفیق سترجنرال نبی عظیمی
دوستان عزیز و رفقای گرامی ، کتاب مناظره ها و محاضره ها که در پاسخ به نقد ها وتقریض های دوستان پس از نشر فراز های آن در جریده امید چاپ امریکا نوشته شده بود، اینک در انترنت گذاشته شده ودوستان می توانند با دانلود کردن آن این کتاب را به خوانش بگیرند. قابل یاد اطلاعت بیشتر دربارهکتاب مناظره ها و محاضره ها در پیرامون اردو و سیاست ( پاسخ به نقد ها وتقریض ها ) نویسنده : رفیق سترجنرال نبی عظیمی[…]
کتاب : گلنار و آیینه نویسنده : اعظم رهنورد زریاب بازتایپ و تدوین دیجیتال : رفیق قاسم آسمایی بازپخش : انتشارات راه پرچم
تقریظ گونه یی بر گلنار و آیینه : جلوه هایی از ریالیزم جادویی دررمان ” گلنار و آ یینه “ مدت ها پیش بود که رمان ” صدسال تنهایی ” گابریل گارسیا مارکز” را باید می خواندم، به توصیهء دوست عزیزم رهنوردزریاب . زریاب می گفت : در کابل که بودم هروقتی که ملول اطلاعت بیشتر دربارهکتاب : گلنار و آیینه نویسنده : اعظم رهنورد زریاب بازتایپ و تدوین دیجیتال : رفیق قاسم آسمایی بازپخش : انتشارات راه پرچم[…]
زنده گی ، مبارزه و کار ببرک کارمل در گذرگاه تاریخ مستند Babrak Karmal’s life, struggle and work in the passage of documentary history
, 2021 زمان هر قدر میگذرد، گرد های ریخته شده بر آیینه تاریخ پاکتر شده و صداقت و شهامت و آگاهی زنده یاد ببرک کارمل عزیز بر همه جهانیان به اثبات میرسد. او نه تنها یک رهبر شایسته برای زحمتکشان افغانستان بود که، یک انترناسیونالیست وفادار به اندیشه های انسانی پرولتاریا و معتقد به جهان اطلاعت بیشتر دربارهزنده گی ، مبارزه و کار ببرک کارمل در گذرگاه تاریخ مستند Babrak Karmal’s life, struggle and work in the passage of documentary history[…]
خاطرات روز های دشوار: … و روز های آخر شاه جهان ( دکتور نجیب الله ) به سختی گذشت: نویسنده : رفیق محمد نبی عظیمی
درآستانه سقوط : … نتیجه خشم و عصبانیت رییس جمهور و زورگویی های بی موقع وبالاتر از توان وی و دستگاه رهبری سیاسی که از اثرچند دسته گی ها به پایین ترین سطح ممکن رسیده بود، در درازنای دو سه روز وشب آینده روشن و روشن ترمی شود. شمال با پیوستن به اپوزسیون هرگونه اطلاعت بیشتر دربارهخاطرات روز های دشوار: … و روز های آخر شاه جهان ( دکتور نجیب الله ) به سختی گذشت: نویسنده : رفیق محمد نبی عظیمی[…]
فهرست کتاب ها در کتابخانه راه پرچم (کلکسیون های جراید و کتا ب های سیاسی،تاریخی، پژوهشی ،ادبی و … ) هر روز با کتاب جدید
ببرک کارمل « تحکیم حزب و پیوند آن با خلق » جزوه بیانیه رفیق ببرک کارمل در محفل برافراشتن بیرق گزارش های رفیق ببرک کارمل به پلینوم های حزب دموکراتیک خلق افغانستان ببرک کارمل دولت حزب و مردم ببرک کارمل «به سوی جامعۀ نوین» یا سوسیالیسم یا توحش؛ تاریخنگاری به مدد نشریات چپ افغانستان اطلاعت بیشتر دربارهفهرست کتاب ها در کتابخانه راه پرچم (کلکسیون های جراید و کتا ب های سیاسی،تاریخی، پژوهشی ،ادبی و … ) هر روز با کتاب جدید[…]
کتاب سایه های هول نویسنده : رفیق محمد نبی عظیمی تدوین دیجیتال: رفیق قاسم آسمایی
در کتاب «سایه های هول» زندگی پر از فراز و فرود مهاجران افغان در اروپا به تصویر کشیده شده و از زبان رحمت که خودرا “پیرمرد” مینامد حوادث و رویدادهای یک برهه از وطن حکایت میگردد. او میگوید: … او یک آواره بود، یک پناهند بود، یک مهاجر بود، در سرزمین بیگانه. آدمی که نه اطلاعت بیشتر دربارهکتاب سایه های هول نویسنده : رفیق محمد نبی عظیمی تدوین دیجیتال: رفیق قاسم آسمایی[…]
یاد مانده های برخی از رفقا به ارتباط اختناق دوران تره کی – امین(یادبود از جاوید نام رفیق محمدمحفوظ افندی پوپل و جاویدنام رفیق صبورخوژمن) نویسنده: رفیق نبی عظیمی
یادبود از دورفیق از جمع صدها ، یادبود از دو انسان از جمع هزارها قربانی امین خون آشام وباند جنایتکار اش! جاوید نام رفیق محمدمحفوظ افندی پوپل و جاویدنام رفیق صبورخوژمن آری، آنان قهرمانان حزب مان بودند. هرکدام چون کوهی ، هریک همچون فولادی و همچون خسرو روزبهی . سرود حزب برلب وجان برکف. اطلاعت بیشتر دربارهیاد مانده های برخی از رفقا به ارتباط اختناق دوران تره کی – امین(یادبود از جاوید نام رفیق محمدمحفوظ افندی پوپل و جاویدنام رفیق صبورخوژمن) نویسنده: رفیق نبی عظیمی[…]
من ســردار داوود را نکشـته ام نویسنده و تهیه کننده : داکتر صبورالله سياه سنگ (منع تارنمای وزین کابل نتهـ) و درباره انقلاب ۷ ثور بازتایپ و تدوین: رفیق قاسم آسمایی
دســتگير پنجشـيري (بنيادگـذار و عضــو بيوروي سـياسـي حـزب دمـوکراتيک خلق افغانسـتان/ وزيـر آمــوزش و پـرورش، ســرودپـرداز، نويســنده و پژوهشــگــر) در پيرامــون گفته هاي بالا ســخنان دگرگونه يي دارد: در شـب گـرفتاري رهــبري جمعيت دمـوکراتيک خلـق افغانسـتان، سـليمان لايـق، بـارق شـفيعي، نـور احمــد نور و کــريم ميثاق مصـروف ثبت و تکثير کســت مـراســم تشــييع و اطلاعت بیشتر دربارهمن ســردار داوود را نکشـته ام نویسنده و تهیه کننده : داکتر صبورالله سياه سنگ (منع تارنمای وزین کابل نتهـ) و درباره انقلاب ۷ ثور بازتایپ و تدوین: رفیق قاسم آسمایی[…]
کتاب اردو و سیاست نویسنده : رفیق سترجنرال نبی عظیمی
یخ نوامبر 22, 2019 کتاب « اردو و سیاست » در باره حوادث و وقایع نیم سدۀ اخیر کشور کتاب های زیادی توسط نویسندگان و تحلیلگران داخلی و خارجی نگاشته شده و از زوایای گوناگون رویدادهای این برهۀ تاریخ کشور تحلیل و ارزیابی گردیده است؛ کتاب اردو و سیاست از جمله کتاب های اطلاعت بیشتر دربارهکتاب اردو و سیاست نویسنده : رفیق سترجنرال نبی عظیمی[…]
کتاب فرار و دیدگاه های مستندشاهدین عینی حوادث و… در شبکه ی اجتماعی فیسبوک در رابطه به فرار نافرجام دکتور نجیب الله
کتاب فرار و دیدگاه ها نویسنده: رفیق نبی عظیمی نخست هزاران سال است در زیر آسمان لاژوردی کشور ما که نبرد دایم وعظیم و پراز رنج ودرد بین ستمگران و عدالت جویان ، خرافه پروران وحقیقت پرستان ، زاهدان مرگ اندیش ورندان جهان پرست ، اسارتگران و آزادی طلبان ، ٍثروتمندان وتهی دستان، بیگانه گان اطلاعت بیشتر دربارهکتاب فرار و دیدگاه های مستندشاهدین عینی حوادث و… در شبکه ی اجتماعی فیسبوک در رابطه به فرار نافرجام دکتور نجیب الله[…]
رزمنده گان راه پرچم سرود سپاهیان انقلاب
سرود ماندگار سپاهیان انقلاب اهدا به آنهایی که پرچم مبارزه را به زمین نگذاشته اند. درود آتشین به راهیان انقلاب ! درود برشما ! سپاهیان انقلاب ! شما که با درفش سرخ حزب تان به جنگ بی امان می روید…. درود بر شما فدائیان انقلاب شما زگرمی فضای دوستان زناز شوخ دختران شهر تان بریده اطلاعت بیشتر دربارهرزمنده گان راه پرچم سرود سپاهیان انقلاب[…]
کتاب افغانستان، اسلام ونوگرایی سیاسی،نویسنده : اولیویه روآ تهیه و ترتیب : رفیق قاسم آسمایی
رفیق نبی «عظیمی» نگاهی به کتاب : افغانستان، اسلام ونوگرایی سیاسی، نوشته اولیویه روآ این کتاب مستطاب وارزنده را دوست ورفیق فرهیخته ام جناب ًقاسم آسمایی که یکی از دوستداران و عاشقان کتاب هستند از طریق انترنت برایم فرستادند که قلبا از ایشان ممنون وسپاسگزارم . من با نام اطلاعت بیشتر دربارهکتاب افغانستان، اسلام ونوگرایی سیاسی،نویسنده : اولیویه روآ تهیه و ترتیب : رفیق قاسم آسمایی[…]
ببرک کارمل Babrak Karmal
زنده یاد ببرک کارمل سی سال قبل دسایس و برنامه های امریکا و شرکا را برای ما بیان کرده بودند.امروز اینهمه را به چشم و سر میبینیم. چشم طبقات حاکم جبار پاکستانی به طرف هندوکش میباشد. راجع به هژمونیزم چین هم ما به خوبی آگاه استیم که آنهم به طرف قطعات سرزمین ما چشم دوخته اطلاعت بیشتر دربارهببرک کارمل Babrak Karmal[…]
ببرک کارمل Babrak Karmal
به نزدیکی سحر ایمان بیاور، فقط ایمان بیاور وباور کن به سحر. درآن صورت هیچ دستی راه فردای ترا مسدود نخواهد کرد. ببرک کارمل در عکس زنده یاد ببرک کارمل فقید هنگام افتتاح موزیم حربی پوهنتون دیده می شوند: عظیمی معاون اول وزارت دفاع ، نظرمحمد لوی درستیز، تورنجنرال میر طهماس رؤوف قوماندان حربی اطلاعت بیشتر دربارهببرک کارمل Babrak Karmal[…]
درباره جمع و جمع الجمع در زبان فارسی
نبی عظیمیدرباره جمع و جمع الجمع در زبان فارسیاین بحث جمع الجمع را بنا بر خواهش برخی از دوستان پیشتر از بحث پسوند های واژه ساز می گذارم :جمع : علامت جمع در زبان فارسی« آن » یا « ها » است که به آخر واژه ها افزوده می شوند. همچنان برخی واژه ها تنها اطلاعت بیشتر دربارهدرباره جمع و جمع الجمع در زبان فارسی[…]
واژه ملی وارتش :
نبی «عظیمی»واژه ملی وارتش :پس از کنفرانس بن که واژهء ” ملی ” به مثابه پسوندی به کلمهء اردو چسپانیده شد، درست ازهمان لحظه بنیاد این اردو زیر شعاع جناح بندی های سیاسی قرار گرفته وتهداب ساختار ارتش به اساس مشارکت اقوام درآن گذاشته شد. ازدیگاه آگاهان عرصه سیاسی ، دراین نشست حضور اقوام در اطلاعت بیشتر دربارهواژه ملی وارتش :[…]
درباره اهمیت نشانه گذاری در املای زبان فارسی :
محمد نبی « عظیمی »درباره اهمیت نشانه گذاری در املای زبان فارسی :اگرچه یکی دو تن با کنایه ونوشتن کومنت های طنز آلود درباره این سلسله نوشته ها دادگری کردند ؛ ولی هنگامی که خود معنای عنوانی را که برای صفحه خویش انتخاب کرده اند، نمی دانند ، بهتر است به این گفته شاعر عمل اطلاعت بیشتر دربارهدرباره اهمیت نشانه گذاری در املای زبان فارسی :[…]
کتاب من و آن مرد مؤقر !
براي دسترسی به pdf کتاب روي عکس بالایی کليک کنيد. مقدمه [بازگويي و بازنويسي خاطرات يک دوره اندوهبار تاريخ کشور که به گفته در آن دوره “سگها رها و سنگ ها بسته بودند” به خامه زيباي محترم نبي عظيمي سرمشق شد، تا قلم هاي زيادي از صفوف حزب بر روي کاغذ بلغزند، و براي ياد اطلاعت بیشتر دربارهکتاب من و آن مرد مؤقر ![…]
قتل نورمحمد تره کی
قتل نورمحمد تره کی محمد نبی عظیمی من و آن مـرد مـؤقــر!!! شام نهم اکتوبر 1979 از رادیو و بامداد دهم اکتوبر در رسانه های چاپی پایتخت گزارش بسیار کوتاه مرگ نور محمد ترکی بازتاب کمرنگ داشت. پاراگراف زیرین در گوشه پایانی پایان ستون دوم برگ چهارم Kabul Times (دهم اکتوبر 1979) به چشم میخورد: اطلاعت بیشتر دربارهقتل نورمحمد تره کی[…]
به مناسبت شش جدی روز رهایی و نجات مردم افغانستان
نبی « عظیمی » دوستان گرامی ! چند روز بعد شش جدی است. روز رهایی و نجات مردم افغانستان از زیر ساطور تیز امین و باند طراز فاشیستی وی و به دنبال آن یازده جدی یا پنجاه ویکمین سالروز تاسیس ح . د . خ . افغانسنان .بنابراین، هم از همین خامه وهم از اطلاعت بیشتر دربارهبه مناسبت شش جدی روز رهایی و نجات مردم افغانستان[…]
نگاهی به اوپراسیون تعرضی در ولسوالی مارجه ولایت هلمند
نبی عظیمینگاهی به اوپراسیون تعرضی در ولسوالی مارجه ولایت هلمندچندی پیش عملیات تعرضی وسیعی برای تصرف وبازپس گیری و لسوالی مارجه از نزد مخالفین دولت ( طالبان ) به راه افتید که سروصدا و واکنش های مثبت ومنفی فراوانی را در میان مردم ما به ویژه درمیان حلقه های آگاه درمسایل سیاسی ونظامی کشور برانگیخت اطلاعت بیشتر دربارهنگاهی به اوپراسیون تعرضی در ولسوالی مارجه ولایت هلمند[…]
“روزگار غريبي اسـت، نازنين”: نامه يي پس ازمرگ
“روزگار غريبي اسـت، نازنين“: نامه يي پس ازمرگ نويسنده: محمدنبي « عظيمي» بامداد يکي از روزهاي داغ تابستان سال گذشته بود، هفت يا هشت ماه پيش؛ که آقاي عبيدي مدير مسؤول مجله آسمايي برايم تلفون نموده وپس از تعارفات دوستانه فرمود : نامه يي از مرحوم داکترنجيب الله، انتشار يافته که در آن اطلاعت بیشتر درباره“روزگار غريبي اسـت، نازنين”: نامه يي پس ازمرگ[…]
روز های دشوار ( قسمت ۹۰ ) کودتای شهنواز تنی – ګلبدین حکمتیار
روز های دشوار ( قسمت ۹۰ ) کودتای شهنواز تنی – ګلبدین حکمتیاردید ګاه ویاد واره رفیق ګرانقدرم فرید احمد مزدک معاون پیشین حزب وطن ( ح. د. ځ. ا. ) در مورد کودتای تنی – ګلبدین: آنچه تنی انجام داد چیزی غیر از کودتا یا بیشتراز ان بود . کودتا در خفا وبا سختگیرانه اطلاعت بیشتر دربارهروز های دشوار ( قسمت ۹۰ ) کودتای شهنواز تنی – ګلبدین حکمتیار[…]
دمی بادستیاررییس جمهورپیشین جناب محمد اسحاق توخی :
نبی « عظیمی » اگر گفتنی یی باشد وهمه عالم از ریش من در آویزند که مگرنگویم ، بعد از هزار سال بدان کس رسد که من خواسته باشم.شمس تبریزیدمی بادستیاررییس جمهورپیشین جناب محمد اسحاق توخی :این نوشته به سال ها پیش ارتباط دارد. اسحاق توخی که همصنف من درلیسه حبیبیه کابل و حربی پوهنتون اطلاعت بیشتر دربارهدمی بادستیاررییس جمهورپیشین جناب محمد اسحاق توخی :[…]
به آناني که در پشت پرده نشسته اند و از همان جا زور مي گويند :
به آناني که در پشت پرده نشسته اند و از همان جا زور مي گويند :زور گويي از نظر جامعه شناسي نظامي=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-= لطفاً برای مطالعه روی عکس بالایی کلیک نماید
مجموع نقدي بر کتاب : مثلث بي عيب
بزرگترین یادبود و بزرگداشت از نویسنده،پخش آثار و خواندن آن است! اي فسانه ! خسانند آنان که فرو بسته ره به گلزار خس ، به صد سال طوفان ننالد گل، به يک تند باد است بيمار تو مپوشان سخنها که داري کنزالمهملات والاکاذيب نقدي بر کتاب : مثلث بي عيبصداي زنگ تلفون که برخاست ، اطلاعت بیشتر دربارهمجموع نقدي بر کتاب : مثلث بي عيب[…]
امر فیر را بالای محصلین در سوم عقرب چه کسی داده بود ؟
نبی «عظیمی»امر فیر را بالای محصلین در سوم عقرب چه کسی داده بود ؟به یاد بود خیزش بزرګ وتاریخی ۳ عقرب ، واقعه نګاران و تاریخ نویسان حقایق زیادی را نوشته اند. اما من یاد مانده خود را از آن روز خونین خدمت خواننده گان عزیز تقدیم می کنم. گفتنی است که چون من تا اطلاعت بیشتر دربارهامر فیر را بالای محصلین در سوم عقرب چه کسی داده بود ؟[…]
یادداشت استاد لطیف ناظمی به ارتباط : برخی نادرستی های مشهور املایی …
یادداشت استاد لطیف ناظمی به ارتباط : برخی نادرستی های مشهور املایی … آقای عظیمی ،نوشته های تان را آقای رشاد به من فرستاد. نشر و پخش چنین مطالبِ راهگشا، برای دور افتادگان از میهن ، ضروری والزامی است. درباب درست نویسی در زبان فارسی دری بایسته است تا کارهای بنیادی صورت پذیرد و برپایهء دانش اطلاعت بیشتر دربارهیادداشت استاد لطیف ناظمی به ارتباط : برخی نادرستی های مشهور املایی …[…]
من اورا دیده بودم : واصف باختری
نبی « عظیمی »من اورا دیده بودم : واصف باختریمن اورا دیده بودمنگاهی مهربان داشتغمی دردیده گانش موج می زدکه ازبخت پریشانش نشان داشت” نادر نادر پور”من اورا دیده بودم آری ، من اورا دیده بودم : واصف باختری را می گویم که در آن سالهای حلال ، یعنی چهل سال پیش از امروزمحمد شاه اطلاعت بیشتر دربارهمن اورا دیده بودم : واصف باختری[…]
درباره برگشت به سیستم سنتی جلب و احضار به خاطر توانایی بیشتر ارتش وارتشیان :
نبی « عظیمی » درباره برگشت به سیستم سنتی جلب و احضار به خاطر توانایی بیشتر ارتش وارتشیان : پس از فاجعه دردناک و استخوان سوز قندوز و دست به دست شدن این شهر معمور و درخاک و آتش و خون خفتن قندوزیان نگونبخت مان ، دیګر همه می دانند که عواملی مانند حکومت ناتوان اطلاعت بیشتر دربارهدرباره برگشت به سیستم سنتی جلب و احضار به خاطر توانایی بیشتر ارتش وارتشیان :[…]
برخی از نادرستی های مشهورو رايج در املای زبان فارسی
نبی « عظیمی » برخی از نادرستی های مشهورو رايج در املای زبان فارسی ( چهار بخش )برای آموختن یک زبان تا حدی که بتوان به آن زبان گفت و خواند ونوشـت، تلاش بسـیار ضرورت اسـت، از گهواره تا گور. به ویـژه برای جوانانی که ازبد حادثه از وطن مألوف شـان دور اطلاعت بیشتر دربارهبرخی از نادرستی های مشهورو رايج در املای زبان فارسی[…]
واندر باب بی برنامه گی وابهام ساختاری جنگ کنونی :
نبی «عظیمی»واندر باب بی برنامه گی وابهام ساختاری جنگ کنونی :با جرأت می توان ګفت که جنگ افغانستان دارای ابعاد وابهام فراونی است. ازجمله ابهام ساختاری جنگ یعنی ناشناس ماندن ریشه های اساسی آن ؛ زیرا تا همین اکنون نیز تعریف وتحلیل دقیقی از سوی دولت دست نشانده و جامعه جهانی درمورد چگونه گی ، اطلاعت بیشتر دربارهواندر باب بی برنامه گی وابهام ساختاری جنگ کنونی :[…]
کتاب یادمانده هایی از جنگ جلال آباد
کتاب یادمانده هایی از جنگ جلال آباد سترجنرال رفیق نبی عظیمی به جای مقدمه : روزگاری جنگی درگرفت ” روزگاری جنگی درگرفت ” کتابی است حاوی گزارش های جنگ دوم جهانی از جان اشتاین بک که از خطوط مقدم جبهه برای روزنامه های پرتیراژ ” دیلی اکسپرس ” ، ” نیویارک تریبون ” ودیگر اطلاعت بیشتر دربارهکتاب یادمانده هایی از جنگ جلال آباد[…]
جنگ جلال آباد باغ شاهی جلال آباد
محمدنبی عظیمیجنگ جلال آباد باغ شاهی جلال آباد یادمانده هایی از یک سفر: نمی دانم آخرین باری که پیش از این به جلال آباد رفته بودم چه وقت بود؟ یادم رفته است، آخردراین زمان وزمنی که تمام تأسیسات انسانی نه تنها دروطن ما؛ بل درتمام جهان نابود شده اند و روز وروزگار مان درکینه ورزی و اطلاعت بیشتر دربارهجنگ جلال آباد باغ شاهی جلال آباد[…]
کاش ” کوچهء ما” را نمی خواندم , تکرارهای دلآزار در ” کوچه ما ” : بخش ششم
محمدنبی عظیمی بخش ششم تکرارهای دلآزار در ” کوچه ما ” : اگر چه زبان ” کوچه ما ” سخت فخیم وشیرین است و نویسنده برای بیان مطالبش با مهارت زیاد و درخور تحسین خامه زنی کرده و توسط شعر وامثال وحکم وگهگاهی سخنان طنز گونه آن را ویرایش وپیرایش کرده است ؛ ولی اطلاعت بیشتر دربارهکاش ” کوچهء ما” را نمی خواندم , تکرارهای دلآزار در ” کوچه ما ” : بخش ششم[…]
کاش ” کوچهء ما” را نمی خواندم , بخش پنجم:
محمدنبی عظیمی کاش ” کوچهء ما” را نمی خواندم بخش پنجم: بخش پنجم: حالا اگربه تاریخ نشر این مقاله نگاه کنیم متوجه می شویم که آقای وحید مژده سه سال واندی پیش پرده از رازاین قتل برداشته است و کتاب رمان گونهء آقای عثمان مدت ها پس از آن اقبال چاپ یافته است. بنابراین می بینیم اطلاعت بیشتر دربارهکاش ” کوچهء ما” را نمی خواندم , بخش پنجم:[…]
رجال سیاسی در” کوچهء ما ” : بخش چهارم
محمدنبی عظیمی بخش چهارم رجال سیاسی در” کوچهء ما ” : جناب حسین فخری ، نویسنده و منتقد ادبیات داستانی درکشور، دررابطه با شخصیت های سیاسی و حادثه های تاریخی در کتاب ” کوچهء ما ” چنین می نویسد: ” .. نویسنده از بخش های 100 تا 158 و .. کوشیده که نظرمساعد یا اطلاعت بیشتر دربارهرجال سیاسی در” کوچهء ما ” : بخش چهارم[…]
شخصیت ها وپرسناژ های عمده : بخش سوم
محمدنبی عظیمی شخصیت ها وپرسناژ های عمده : امین ازجملهء شخصیت های کلیدی داستان به شمار می رود ، به طوری که حضور ملموس وی را دربسی اتفاق ها و حادثه هایی که درکوچه ما رخ می دهند ، حس می کنیم. اما این امین هرکسی که باشد مخلوق نویسنده ء داستان است . اطلاعت بیشتر دربارهشخصیت ها وپرسناژ های عمده : بخش سوم[…]
کاش ” کوچهء ما” را نمی خواندم بخش دوم
محمدنبی عظیمی درنگی بر رمان ” کوچهء ما ” : کاش ” کوچهء ما” را نمی خواندم بخش دوم سوژه و مضمون داستان: به نظر می رسد که کاندید اکادمیسین اکرم عثمان داستان ” کوچهء ما ” را از خاطرات دوران کودکی و نوجوانی خویش آغاز کرده باشد. زیرا کسانی که اورا ازنزدیک اطلاعت بیشتر دربارهکاش ” کوچهء ما” را نمی خواندم بخش دوم[…]
کاش ” کوچهء ما” را نمی خواندم
محمدنبی عظیمی درنگی بر رمان ” کوچهء ما ” : کاش ” کوچهء ما” را نمی خواندم هروقت که گذرم به بلخ بامی ، زادگاه مولانای بزرگ می افتد ، یکی از نخستین فرایضم هم سرزدن به کتابفروشی ” بیهقی” است که درست در قلب شهر و در مقابل روضهء مبارک حضرت علی کرم الله اطلاعت بیشتر دربارهکاش ” کوچهء ما” را نمی خواندم[…]
امروزه دیگر مانند آفتاب درخشان این حقیقت درخشش دارد
امروزه دیگر مانند آفتاب درخشان این حقیقت درخشش دارد که اعضای حزب د.خ.ا. پاکترین ، باتقوی ترین و مؤمن ترین افراد جامعه را تشکیل می دادند ومی دهند. اتهامات دیگر براعضای حزب د.خ.ا در”کوچهء ما” : امروزه دیگر مانند آفتاب درخشان این حقیقت درخشش دارد که اعضای حزب د.خ.ا. پاکترین ، باتقوی ترین و مؤمن اطلاعت بیشتر دربارهامروزه دیگر مانند آفتاب درخشان این حقیقت درخشش دارد[…]
نا همگونی های املایی وسردرگمی های چند در نوشتن واژه های زبان فارسی
نا همگونی های املایی وسردرگمی های چند در نوشتن واژه های زبان فارسی محمدنبي عظيميبه یاد آموزگار زبان فارسی دختر دخترم ازهنگامی که رسالهءارزشمند” روش املای زبان دری ” پذيرفته انجمن نويسنده گان افغانستان به کوشش جناب پويا فاريابی به نشر رسيد، درست بيست سال می گذرد. بيست سالی که بسياری از درس اطلاعت بیشتر دربارهنا همگونی های املایی وسردرگمی های چند در نوشتن واژه های زبان فارسی[…]
روز هاي دشوار(سقوط مزار شريف )
احسان « واصل » نبی «عظیمی » روز هاي دشوار- سقوط مزار شريف درود هاي صميمانه ام نثار دوستان ! امشب ياد وارهء رفيق احسان واصل منشي پيشين کميته ولايتي بغلان حزب وطن ( ح د خ ا ) را به نشر مي رسانم. نياز به ګفتن نيست که رفيق احسان واصل يکي ازکادرهاي اطلاعت بیشتر دربارهروز هاي دشوار(سقوط مزار شريف )[…]
در اين آشفته بازار ادبيات سياسي
داکتر واسع عظیمی در اين آشفته بازار ادبيات سياسي درنگي بر بخشي از كتاب تاريخ مسخ نمي شود «كنش و واكنش در ادبيات سياسي شرق گذار به مدرنيته احتساب مي گردد. مگر آيا ميتوان، در اين نوسانات ذهني و درك التقاطي، به واسطه واقعي دست يافت، آيا ميتوان به اين آشفته بازار سياسي، به تشابه اطلاعت بیشتر دربارهدر اين آشفته بازار ادبيات سياسي[…]
شادروان مختارگل ځدران قهرمان قومندان غند شكارى ٣٢٢ بگرام قهرمان جان باخته در راه دفاع از وطن و مردم
خپل ریښتیني اتلان وپیژنئ(قهرمانان واقعی خودرا بشناسید) ! شادروان مختارگل ځدران قهرمان قومندان غند شكارى ٣٢٢ بگرام قهرمان جان باخته در راه دفاع از وطن و مردم در تباط جنگ تحميلى جلال آباد كه با سازمان دادن مستقيم أداره آى اس آى پاكستان عليه حاكميت دولتى صورت گرفته بود واقعأ نيروهـاى قواى مسلح اطلاعت بیشتر دربارهشادروان مختارگل ځدران قهرمان قومندان غند شكارى ٣٢٢ بگرام قهرمان جان باخته در راه دفاع از وطن و مردم[…]
دو نامه از پسر وعروس زنده یاد احمد الدین شهید
“حقیقت انقلاب ثور” – ارگان کمیته مرکزی حزب دموکراتیک خلق افغانستان (شماره ۲۵۳ سال پنجم، شنبه ۸ سرطان ۱۳۶۴/ بیستونهم جون 1985) میخوانیم: «شهادت قهرمانانه: رفیق بریدجنرال احمدالدین رییس ارکان قول اردوی نمبر یک اردوی جمهوری دموکراتیک افغانستان در جریان یک نبرد قهرمانانه و رویارویی با ضد انقلاب مسلح صادر شده از پاکستان که به اطلاعت بیشتر دربارهدو نامه از پسر وعروس زنده یاد احمد الدین شهید[…]
کتاب فرار
و
دیدگاه ها
نویسنده: رفیق نبی عظیمی
نخست
هزاران سال است در زیر آسمان لاژوردی کشور ما که نبرد دایم وعظیم و پراز رنج ودرد بین ستمگران و عدالت جویان ، خرافه پروران وحقیقت پرستان ، زاهدان مرگ اندیش ورندان جهان پرست ، اسارتگران و آزادی طلبان ، ٍثروتمندان وتهی دستان، بیگانه گان سیطره جو و هموطنان آزادی خواه و استقلال طلب می گذرد. این نبرد در همه عرصه ها – فلسفی ، منطقی ، مذهبی ،سیاسی، اجتماعی ، نظامی و با انواع اشکال – مسالمت آمیز، قهر آمیز، آشکار، پنهان جریان داشته است. این یک تلاش انسانی است که در واقع تلاش روشنفکران و روشنگران وطن برای بر پایی عدالت و ترقی وروشن ساختن حقایق تاریخی برای به وجود آوردن یک جامعه مرفه و مترقی است که اگر دیروز با شکست مواجه گردید، سرانجام به پیروزی خواهد رسید وروشنی بر تیره گی غلبه خواهد کرد.
تلاش این قلم نیز برای روشن ساختن حقایقی است که مربوط می شود به برهه یی از تاریخ افغانستان یعنی دوران حاکمیت حزب دیموکراتیک خلق افغانستان و حوادثی که درپیشروی چشمان نگارنده اتفاق افتاده است. « ما » یعنی من و خواننده گان اعم از مخالفان و موافقان توانستیم کتاب « روز های دشوار» را با هم بنویسیم و بدون هیچ دخل و تصرفی آن را انتشار داده و به حله چاپ بیاراییم . اما آن کتاب فصل ناتمامی دارد که اگر به آن پرداخته نشود و علت ها ودلایل آن برجسته وواکاوی نشوند ، از ارزنده گی کتاب کاسته خواهد شد ، زیرا ده ها پرسش درذهن خواننده شکل خواهند گرفت که شاه ستون آن را فرار یا گریز پنهانی رییس جمهور نجیب الله دریک شب تاریک وظلمانی تشکیل می دهد.
***
در جای دیگری هم نوشته بودم، چه کسی خواهد بود که تا هنوز واژه ء فرار یا گریز را بارها وبارها به مناسبت های گوناگون و وقت وناوقت در زنده گی روزمرهء خویش نشنیده وبا آن آشنا نباشد؟ : فرار از زندان، فرار از چنگ قانون و چنگال عدالت، فرار ازدام آدم ربایان و هراس افگنان و دزدان، فرار از بار مسؤولیت، گریز از عشق، گریزازپرسش وپاسخ، ، فرار را برقرار ترجیح دادن ، فرار مغزها ، عسکر گریز یا فرار ازخدمت سربازی ، فرار … وفرار از کشور. .
و اما؛ تعبیر این واژه می تواند نسبی باشد ، نی مطلق. مانند ارزش های خوب وبد که نسبی اند وهرگز نمی توانند مطلق باشند وآیه های مُنًزل . مثلاً فرار کردن از دام شیطان ، فرار از خواهشات نفس اماره، فراراز چنگ جنایتکاران و .. مناسبت ها واعمالی اند خوشآیند و مقبول و روا و غیر قابل سرزنش. در حالی که فرار از چنگ قانون و فرار از پذیرفتن مسؤولیت ومردم ووطن را به حال خود رها کردن ، همان رخ اصلی فرار اند و اعمالی پنداشته شده اند به شدت زشت، قبیح ، ناروا، وقابل نکوهش ومجازات .
درکشور ما فرار پادشاهان در این دونیم قرن اخیر بار ها وبار ها اتفاق افتاده است. امرا وشهزاده گان خانواده سدوزایی به نسبت ناکام شدن دررسیدن به تخت و تاج امارت و سلطنت بار ها وبارها به سرزمین های بیگانه گان مانند هند و بخارا فرار کرده اند. فرار از دست رقیب زبردست و زورمند در بین خانواده محمد زایی ها هم رایج و یک امر پذیرفتنی تلقی شده بود. مثلا فرار امیر عبدالرحمان به بخارا سال های سال دوام کرد تا شرایطی پیدا شد و آن امیر آهنین به وطن بازگشت و اساس یک دولت مستحکم را پی ریخت.
ازمیان این فرار و گریز ها دردناکترین آن فراریا گریز نیم شبی داکتر نجیب الله رییس پیشین جمهوری افغانستان ورییس حزب وطن ( ح د خ ا ) است که می خواست ذریعه طیاره ملل متحد به کمک بینن سیوان نماینده آن سازمان در افغانستان، به هند پرواز وبه خانواده اش ملحق شود.
دراین نوشته کوشش خواهد شد تا به صورت بی طرفانه این مسأله واکاوی شود. از دوستانی که نظر می دهند ویا حقایقی را بازگو خواهند کرد، خواهش می شود که مبرا از خوشبینی ها وبدبینی ها ، با درنظر گرفتن عفت کلام و بدون اهانت به داکتر نجیب و نویسنده این سطور نظریات شان را ابراز دارند. درغیر آن هر کامنت زننده و دشنام آمیز بلافاصله پاک شده ، عذر نویسنده اش خواسته خواهد شد. با درود ها
نبی عظیمی
بخش اول
تازه از شمال برگشته ام. روز های دشواری بود. ماشین جنگی نجیب الله عیب پیداکرده بود، یکی از چرخ هایش درز برداشته بود و دیگر قابل استفاده نبود. از همان میدان هوایی به دفتر رییس جمهور احضار شده بودم. در آن جا اعضای بیوروی اجراییه حزب وطن گوش تا گوش نشسته بودند و منتظر من بودند. نمی دانستم از من چه می خواهند، مرا مؤخذه می کنند و یا توبیخ . به جرم کدام ګناهی ؟ نمی دانستم.
باحضور من در آن جلسه زمزمه ها خاموش شد.یکی از آنان که درصدر مجلس نشسته بود و اندام کوه پیکری داشت ، منت ګذارد. ازجایش برخواست ، دستی پیش کرد و دستم را فشرد. نمی دانم از صمیمیت بود یا از ریا؟ به چشمانش نګریستم، دریکی از آن ها صمیمیت را یافتم ودر دیګری غیظ ونفرت را. اما چرا نفرت . چرا صمیمیت ؟
آن بزرګ بدن چوکی یی را که درمقابلش خالی بود به من نشان داد و اشاره کرد که در آن نزول اجلاس فرمایم .
نشستم و ګوش به فرمان که چه پرسند از این خاطی. آنان گزارش ماموریت ناکام مرا خواستند و این جریان را که من چه گفتم و آنان چه پرسیدند در صص۵۳۰ – ۵۳۱ اردو وسیاست در سه دهه اخیر بیان کرده ام.
***
اکنون سال ها از آن روز می گذرد ، از روزی که فقط ۲۲ روز بعد یکی از درد ناکترین حوادث سیاسی و نظامی در کشور ما اتفاق افتاد . آن مرد بزرگ جثه با بی مروتی فراوان در شب ۲۶ حمل ۱۳۷۱ قصد فرار از کشور را نمود . در حالی که هنوز پایتخت و نیروهای مسلح کشور در اختیار وی بودند وما همه فرمانبردار و هیچ خطری وی را تهدید نمی کرد. راستی علت و یا علت های این تصمیم جفاکارانه را شما عزیزان خواننده می دانید ؟ خواهش می کنم دیدگاه و نظر تان را بدون هتاکی به من و اجدادم و یا دشنام دادن به آن مرد به دار آویخته در همین جا درمیان گذارید ، تا به پرسش های سوزان تاریخ و مردم ونسل های آینده پاسخ درخور ارایه کرده باشیم. اما تا بخش دوم یک خاطره تازه :
در قطاری که به سوی ترمز می رود نشسته ام. دروازه کوپه باز می شود. مرد میان سالی وارد می گردد ، با دیدن من چشمانش برق می زند، بغل می گشاید و می گوید : اوه تواریش جنرال … بعد از تعارفات معلوم می شود که وی ترجمان یکی از جنرالان ارشد اردوی چهل در افغانستان بوده و با فارسی سلیسی صحبت می کند. کمی می نوشیم و قفل زبان ها باز می شود. می گوید شنیده ام که تواریش حکمتیار به کابل آمده و مورد حمایت رییس جمهور اشرف غنی قرار دارد و حالا از جنگ و خون ریزی اجتناب می کند. با اشاره سر حرفش را تصدیق می کنم ، مگر او می گوید که این گلبدین هم مار خوش خط و خالی است. اما هرچه کرد ، روس ها وی را به علت خوانخواری اش نپذیرفتند. می گوید ما می دانستیم که داکتر نجیب الله با وی روابط نزدیکی دارد و بیش از فرارش قباله کشور تان را به وی سپرده بود.
حالا اگربه گذشته بنگریم و تسلیمی ارگ ، کمیته مرکری و بسیاری نهاد های دولتی و حوزه های امنیتی را بلا فاصله پس از فرار نجیب الله در نظر آوریم ، به صداقت گفته های آن ترجمان نیک اندیش متیقن می گردیم. ( درکتاب آقای ادریس می توان حقایق زیاد انکار ناپذیری را در این زمینه خواند. )
کتاب عبور از آتش
برای دسترسی و مطالعه کتاب روی عکس کلیک کنید
دیدگاه ها در مورد بخش اول
Najibullah Habib
درود بر شما !
براستى هم قسمت هاى ازين موضع گنگ و مبهم است كه بايد روشن شود عظيمى صاحب با عطش فراوان منتظر فصل ناتمام هستيم
مؤفق ، كامگار و دور از گزند روزگار باشيد
· ژوئیه 14، ساعت 11:29
Rashid Fallah
ایا داکتر نجیبالله در جلسه دفتر سیاسی ویا جلسه کمیته مرکزی حزب از کنار رفتن ویا خارج شدن خودش وفامیلش از افغانستان مشوره نموده بود؟
یکتعداد دوستان فغلا از نامرد قهرمان سازی میکنند ایا قهرمانی موصوف در چه نهفته است؟
· ژوئیه 14، ساعت 11:50
Saheb Nazar Abdulsalim
مرد قلم و قدم کشورم را درود ها !
بی رحمانه آنچه حقیقت روز گار بوده هست افشاگری کنید تا فردا جعلی در کار نباشد و بابائی از جعل سر بلند نکند .
· ژوئیه 14، ساعت 11:52
محمد سرور زهتاب
چند و چون فرار شهید داکتر نجیب الله در کتاب گرانسنگ اردو و سیاست هم با بیطرفی و با حقایق انکار نا پذیر نیز برجسته شده است! که میتواند اسباب قناعت و یا عدم قناعت دوستان و یا مخالفینش را فراهم سازد؟ اما این گفتمان هم میتواند بازگوی ناگفته هایی باشد که تاکنون این تن های غافل از ان بدور باشند. شما سرافراز باشید رفیق عظیمی مرد قلم و نبرد. با درود ها
· ژوئیه 14، ساعت 13:28
Haidar Adel
عظيمي صاحب گرامي درود بر شما،
مبحث نهايت مهم و قابل مكث را براي مردم افغانستان و تاريخ نويسان كشور باز نموده ايد. گرچه درين مورد نوشته ها زياد است. ولي شما طوريكه در متن تذكر داديد يكي از شاهدان عيني اين فرار هستيد كه با تحرير تان ميتوانيد به ده ها سوال تاريخ نويسان جواب محكم بدهيد و گره واقعيت را باز نمايد.
منتظر بخش هاي بعدي ان خواهيم بود.
· ژوئیه 14، ساعت 13:31
Anwar Isar
رفیق عظیمی گرامی لطفا توضیح نماءید که داکتر صاحب نجیب قبل از رفتن چهار معاون خودرا هریک مرحوم هاتف .محطاط .جنرال رفیع و محترم عبدالواحد رااز وظایف شان سبکدوش نموده بود علت چه خواهدبود.
· ژوئیه 14، ساعت 14:08
Khawa Kabuli جنابعظیمیگرامیشماوهمسالانماوشماتاریخزندهمیباشیمخداوندقدیر گواهوحاضردیدهدرنوشتهوتحلیلشما واقعیتهارابازگونمودهایدسپاساز شماولیباتاسفیکتعداددرداخلوخارخچنیننیستمانندسلیماننالایقولی حالابرنسلجوانواگاهکهسیاهراازسفیدتمیزنمایندسیاهروشودهرکیدراوخشباشدصحتوموفقباشید
· ژوئیه 14، ساعت 14:41
Fazel Ahmad Toghyan
رفیق عظیمی درود برشما!باز گوی حقایق به معنای گم کردن راه وهدف نیست. از گفتن آن نباید هراسید.
· ژوئیه 14، ساعت 16:18
Abdulghani Ahmadi
جناب محترم عظیمی صاحب!
داکترصاحب نجیب درهمان شب منتظربودتالست آماده شده مربوط به طرح سازمان ملل متحد بمنظورتحویلدهی قدرت به حکومت موقت را به بنین سیوان معاون سرمنشی ملل متحد ،تحویل دهد . چرا موضوع شکل دیگری را بخودگرفت . وگذشته ازآن زمانیکه قدرت را شمادردست داشتید . چرابه مخالفین تسلیم کردید. آیا شماتوانایی ونگهداشت آنرا نداشتید.
که هم باسرنوشت اعضای حزب بازی شد وهم باسرنوشت ملت !؟
· ژوئیه 14، ساعت 16:49
Mohammaad Nabi Azimi
جناب عبدالغنی احمدی ، نمی دانم شما از کجا فهمیدید که نجیب در شب فرار خویش لست آماده شده مربوط طرح ملل متحد را به بینن سیوان تسلیم می کرد. اگر این طور بود پس در میدان هوایی با بکس های پول چه می کرد؟ آیا محل تحویل دهی لست به سیوان میدان هوایی و در نیم شب بود ؟ دیگر این که کدام قدرت را من تسلیم کردم؟ اگر قدرتی وجود می داشت ، نجیب آن قدر ساده بود که قدرت را رها کند و بگریزد ؟ کسی که با سرنوشت خزب و مردم بازی کرد، نجیب بود نه من نه هیچ کس دیگر. شما به سلامت باشید . پاسخ پرسش های دیگر تان را در متن کتابی که به کمک هم خواهیم نوشت، خواهید یافت. شادمان باشید.
· ژوئیه 14، ساعت 17:52
Mahmoud Aseer
در دوبجه شب با جفسر و توخي در ميدان هوايي در طياره شخصي بينين سوان سر نوشت دولت را به سوان تسليم ميكرد ؟؟؟ هههه خنده اور است مگر قرار گاه حزب اسلامي در هوتل اريانا و نيرو هاي نظامي حزب اسلامي در وزارت داخله و ارگ
ان چوگونه تسليمي بود كه هيات رهبري حزب وطن را با تمام قواي امنيتي تسليم نمود بود به حزب اسلامي؟؟؟؟
· ژوئیه 14، ساعت 18:58
Mahmoud Aseer
نهايت دلچسب و تاريخ از حقايق وطن ما خواهد بود. حتمن انتظار خواهيم بود تا يكبار ديگر قلم توانا جنرال بزرگ كشور ما كمر تخيل پردازان و جهل كاران را خم بسازد.
· ژوئیه 14، ساعت 17:13
Ajmal Joya
انچه باعث فرار ناکام داکتر صاحب شد انشعاب در حزب بود که یک تعداد حزبی ها به رهبران پشتون جهادی سرخم کردند ویک تعداد دیگر حزبی ها به رهبران تاجک جهادی سرخم کردند و نجیب به اثر توطعه رفقای نزدیکش راه فرار پیش کرفت و افراد جنبش مانع سفرش به هند شد
· ژوئیه 14، ساعت 17:09
Mahmoud Aseer
جويا صاحب ان موضوع در اخرين روز هاي حكومت داكتر صاحب نجيب بود ولي فتانه جان خانم شان بيشتر از يك سال قبل از فرار شان روانه هندوستان شده بود مگر برنامه نبود؟
· ژوئیه 14، ساعت 17:17
Mohammaad Nabi Azimi
به پاسخ جناب جویا بایذ نوشت که تا هنگامی که نجیب دست به فرار نا فرجام و عاقبت نیندیشانه اش نزده بود، هیچ حزبی به رهبران تاجک سرخم نکرده بود. مگر حواریون نجیب که به پای بوسی جکمتیار شتافتند و امروزه روز این حقایق در اظهارات حکمتیار باز تاب یافته و ویدیو شده است
· ژوئیه 14، ساعت 17:41
Farid Karanzie
محمودشریفی شما واقعآ انسانھای بیسواد وھرزہ ئی سیاسی ھستید از کاغز ببر نسازید و بکسی حق توھین را ندارید بکس ھای پول را توخی ھم در مصاحبہ با بی بی سی تائید کرد ولی حالا چی سود کہ از یک بحث علمی وتاریخی عدول کرد وبہ دشنام دھی سطح دانشی موضوع و بحث را پایان بکشانید
بہ روح شھدا حزب خوب دعا کنیم و فضای دوستی و محبت ایجاد کنیم
پسند
· پاسخ · ژوئیه 15، ساعت 04:54
عزیز هدایت
جناب عظیمی به نظرمن درچنین حالت نوشتن چنین کتاب تان هیچ کدام دردی را دوا نمیکند چرا که تقریبا سی سال از این قضیه گدشته است و به اصطلاح عوام پنج یادشاهی دیگر امد رفت و در داخل افغانستان هم فرهنگ کتاب خانی وجود ندارد شما خود خبر هستید که حزب د.خ.ا در خارج کشور به دها پارچه وجزیره تبدیل شده و همه حزبی های سابق بدور حلقه های دلخواه خود جمع هستند و هیچ کس به یکدیکر تن نمیدهند و یکی پی تخریب و ملامتی دیگری است که بهرصدها مقاله و ده رساله هرگس هم بذوق وعلاقه خور نوشتن بیرون دادن شما شخصیت شناخته شده نظامی هستید موقوف وموضع تان هم در حرب به همه روش است با انتشار این خبر باز بگو. مگو های بین حزبی های گدشته که اگثرا تکلیف دپراسیونی هم پیدا کردن بروز کرده جناب عظیمی صاحب مرا ببخشید که چرا کلمه رفیق را بکار نمیبرم کلمه رفیق بسیار مقدس است اما سی سال شد که حزبی ها نتوانستند
که منسجم شوند. وسری وکلانی داشته باشند به سراحت ومسولیت برایت تان میگویم ح .د .ا دیگر بپا ایستاد شده نمیتواند زیرا اعضای سابقش پراگنده شده اند بلی به این نام گروپی کار فعالیت دارد نه اگثریت من منحیث یک حزبی سابقه دار بشما بزرگوار مشوره میدهم که از نوشتن چنین کتابی و چنین عنوانی صرف نظر کنید زیرا مردم افغانستان و اکثرا حزبی ها در مورد شما قصاوت دیکری دارند وشما را یک موره یی که سبب این همه بربادی وتباهی کشور میدانند باز هم خود شما خود را بزبان مردم می اندازید مردم کابل حال از حادثه شب فرار داکتر دقیق میدانند بهتر است که حال ریش سفید شده اید وعمری هم از شما رفته و بالای هفتاد پنج سال قرار دارید از سیاست کنار بروید مصروف کار های فرهنگی باشید یا در خدمت نواسه هایت مردم را بدبین خود ازاین زیاد تر نسازید زیرا دوکتور نجیب الله حال در بین مردم افغانستان چکوارا و ماندیلا را کسب کرده شا هد هم جناب تان هم خبز باشیدبا نوشتن این کتاب از خدمتی به شورای نظار تنظیم جمیعت اسلامی میکنید میدانید چه میگم از من یک مشوره دوستانه بود شما بزرگوارید خود دانید
Mohammaad Nabi Azimi
دوست عزیز جناب هدایت، اجازه دهید از ژرفای قلب به خاطر نصایح عالمانه ، دلسوزانه و پدرانه شما اظهار سپاس نمایم. فقط عرض کنم که چه فرهنگ کتاب خوانی وجود داشته باشد و چه وجود نداشته باشد، باید برای تاریخ ونسل آینده نوشت. بگذار برخی ها از آب گل آلود کنونی ماهی بگیرند و ازنجیب چگوارا بسازند ؛ اما تاریخ را نمی توان با توطیه وفریب تغییر داد. من اگر هزار سال هم بگذرد ، به گفته شمس حرف حق و حقیقت را به گوش مردم وتاریخ خواهم رسانید و هیچ ابا وترسی هم ازدشنام شنیدن و به زبان هر سگ و سگور افتادن ندارم. با غرور زنده گی کرده ام و بیدی نیستم که ا زهربادی و هراخطاری بترسم. زیاده به امان خدا باشید
· ژوئیه 14، ساعت 18:34
Yama Rasekh
نوشتن كتاب در هيچ زمان و مكان و فرهنگي ارزش خودرا از دست نداده است . فكر نكنم عظيمي صاحب در فكر احياي حزب ويا جايگاه دولتي باشند. چاپ كتاب براي نسل جوان و كتله بي طرف افغانستان كه در داخل حزب ارتباط نداشتند با ارزش خواهد بود.
· ژوئیه 14، ساعت 21:21
Shahwali Paiwastoon
محترم هدايت سلام! من با طرح ديد تان كاملاً موافقم و مشوره هاى خوبى براى عظيمى صاحب داديد. عظيمى صاحب يك نظامى كار كشته با تقوا و نويسنده تواناى است ولى او تحمل الگو شدن نجيب را ندارد با استفاده از قلم رساى خود مى خواهد واقعيت ها را وارونه جلوه دهد و به ريشه خود تيشه بزند . حال اگر بخواهيد يا نخواهيد نجيب با قربانى جان خود به يك اسطوره مبدل شده ديگر جلو اينرا نمى توان گرفت استعمال كلمات چون فرار كه به يقين هيچكس اين كلمه را خوش ندارد ولى سياسيون رده اول كشور ما به ان مفتخر شدن كه عظيمى صاحب نيز شامل ان مى شود.با عرض معذرت.
ژوئیه 16، ساعت 11:51
Irej Farhdi
پیوستون گرامی ، با چند قطعه عکس به خرج آی اس آی کسی اسطوره نمی شود. واما همه فرار کرده اند، منتهی فرار نجیب از لون دیگر است. سر را زنده چت کردن و ملت ووطن را به حال خود رها کردن . اگر عظیمی درآن هنگام فرار می کرد، و گارنیزیون کابل را به امان خدا رها می کرد، قضاوت و دادگری امروز شما چه می بود؟ نمی گفتید خاین و چی و چی ؟ حالا که نجیب فرار کرده و همه را به حال خود رها نموده می گویید اسطوره شده است. بنازم به این دید و قضاوت شما
· ژوئیه 16، ساعت 18:28
Ali Daryoush
رفیق عظیمی بزر گوارم را درود و احترام باد، مفتخرم از آنکه هر یکی از نوشته های ارزشمند تان برای نسل های موجود و آینده مستند آرشیف تاریخ به یادگار خواهد ماند. قلم درخشان و حقیقت پرداز شما توانا تر باد. موفق و سر بلند باشید.
· ژوئیه 14، ساعت 17:15
Ajmal Joya
مردم میگویند که جناب خود تان با تسلیم شدن به شورای نظار و پشت پا زدن به ح د خ ا موجب سقوط دولت نجیب شده ایدکه در زمینه شواهد زیادی وجود دارد صحت باشید رفیق عظیمی
· ژوئیه 14، ساعت 17:22
Mohammaad Nabi Azimi
مردم این را نمی گویند که این گارنیزیون کابل بود که ناموس آن ها را از تیغ گلبدین حکمتیار نجات داد وازشرف ومال ودارایی آنان دفاع کرد؟
· ژوئیه 14، ساعت 18:23 محمد اسلم سلیم
آفتاب به دو انگشت پنهان نمی شود نجیب احمدزی کابل را می خواست به گلبدین تسلیم نماید وخودش با 500 ملیون دالری که قبلن توسط روسای امنیت به باجه اش سرور سفیر نجیب انتقال داده بود فرار نماید و زندگی شاهانه داشته باشد. ولی آه مردم مظلوم مرگ بسیار بی عزب را نصیبش شاخت .این واقعن گارنیزیون کابل بود که از جان ومال ناموس مردم با سایر نیروهای مدافع این وطن دفاع نمودند.
Mahmoud Aseer
محمد اسلم سلیم همو بنج مليون دالر بود يك صفر أضافه شده چون پنج مليون دالر پول نقد ملل. متحد براي تطبيق برنامه مصالحه بود كه به باد. طرف هندوستان رفت.
· ژوئیه 14، ساعت 19:01
محمد اسلم سلیم
محمود طهماس انتقال دالر ها در پرواز های شرکت آریانا توسط یکی از ریاست های امنیت صورت می گرفت سرور باجه نجیب الله که سفیر بود تسلیم می شد یعنی این انتقال 500 ملیون دالر به دفعات صورت گرفته است ، این مسله را یکی از مقامات زمانی فهمیده که برای یک سفر رسمی قصد سفر به هندوستان داشته که بکس های پر از دالر درمیدان هوایی آورده شده بود.
· ژوئیه 14، ساعت 21:55
Ibrahim Sayed
500 ملیون دالر از کدام منبع پس انداز کرده بود؟؟؟
شاید 5و یا ممکن 50 بوده باشد؟؟؟
· پاسخ · ژوئیه 15، ساعت 23:13
Mahmoud Aseer
تا اندازه معلوماتم براي أماده سازي پروسه صلح پنج مليون دالر چك نقد در انزمان به دولت اهدا شد كه از طريق بانك دولتي هندوستان بايد پرداخت ميشد .. تمام بودجه افغانستان در انزمان به اين ارقام نبود.. حتي پنجا مليون دالر در انزمان رقم زياد بود به هرصورت به گل رخ جناب اسلم سليم صبب كدام كسي يك زاغ را چهل زاغ ساخته است.
ژوئیه 16، ساعت 00:28
Latifa Nuri
عظیمی صاحب بزرگوار اگر چنین ارتباط موجود بود چرا کشته شد باید همکار میشدند
ژوئیه 14، ساعت 17:54
Mohammaad Nabi Azimi
لطیفه جان عزیز، داکتر نجیب را طالبان به دارآویختند. حکمتیاردر این جریان قرار نداشت
· ژوئیه 14، ساعت 17:57
Mahmoud Aseer
ملل متحد پاسخگو است چون داكتر نجيب الله بجز ملل متحد و طالبان به جانبي ديگر اعتماد نداشت .
· ژوئیه 14، ساعت 19:06
محمد همایون صادقی
طالبان برخاسته از ساکنان قندهار و قبیله ابدالی بودند نجیب را بخاطر غلجایی بودنش به دار آویختند .
گلبدین و تنی در کشتن او نقش نداشته ، تنها انتقام گیری قبیله ای بود از نجیب و کشته شدن نجیب شکنجه روحی بود برای لایق که فرمان کشته شدن سردار داود را از نام قبیله غلجایی داده بود .
· ژوئیه 16، ساعت 03:09
محمد همایون صادقی
رفیق طهماس عزیز ملل متحد هبچکاره نبود ، نجیب در بازی های استخباراتی دست باز داشت .
استخبارات اجنت هایش را که دوره مصرف ایشان تمام شود نابود میکنند .
دوره مصرف نجیب هم نزد سازمان های جهنمی استخبارات خارجی که او در آنها عضویت داشت بپایان رسیده بود .
· پاسخ · ژوئیه 16، ساعت 04:06
Mahmoud Aseer
استاد گرامي صادقي عزيز سلام من در مورد نوعيت و جزيات قتل ورابطه هاي قتل نظري ندارم جز انكه از لحاظ رسمي چون داكتر نجيب در مالكيت تحت اداره سازمان ملل بود مسوليت حفظ. نگهداشت او هم متوجه ارگان ملل است در كل من با شما موافقم.
· ژوئیه 16، ساعت 03:54
محمد همایون صادقی
طهماس گرامی !
با فروپاشی جهان سوسیالیزم و اتحادشوروی سوسیالیستی ملل متحد هم فروپاشید .
ملل متحد جایگاهش را به ملل متحد مافیا جهانی ، CIA , M 6 ، مافیاهای مذهبی ، شبخ های عرب و سعودی ها عوض کرد .
میگویند سر بد ده بلای بد .
نجیب سر بد بود ، ملل متحد هم تحویلش نگرفت .
· ژوئیه 16، ساعت 04:13
توریالی خاوری
فرار داکتر نجیب به مثابه رهبر یک حزب ورییس جمهور یک کشور ،وشکل وبازتاب مصیبتبار آن در تاریخ بشر بیسابقه میباشد. نجیب تمامی وظایف اپراتیفی را برای درهم شکستن رژیم که دساتیرش را از گرباچف به میراث برده بود،انجام داد ورژیم سقوط نکرد بل بربالین نرم وبدون حتی یک شلیک جان سپرد.انسانهای خردورز که به مصاحبه های اخیر حکمتیار گوش داده اند،انگیزه فروپاشی وعوامل فرار نجیب را بخوبی درک میکنند.برقول حکمتیار ،نجیب رژیم را با حزب اسلامی به معامله گذاشت بمب ساعتی را عیار ساخت تا لحظات بعد از فرار انفجار نماید،اما ایجاد پرابلم در جریان فرار نجیب باعث شد تا این بمب بعدآ بصدا درامده وشهر کابل به مدد تیم نجیب در تصرف حزب اسلامی قرار گیرد.
من به این باور هستم که داکتر نجیب خیانت بزرگی را در تاریخ وبه حق یک حزب ،یک وطن ویک ملت انجام داده است وباید خیانت او درج صفحات تاریخ شود.من از نوشتن کتاب درین باب حمایت جدی مینمایم!!!!!
· ژوئیه 14، ساعت 18:06
Shuja Shujauddin
رفیق والاگهر محترم ستر جنرال ارکانحرب عظیمی صاحب عالیقدر را هزاران درود نثار باد.در مورد فرار داکتر صاحب و آماده گی شان به فرار که از چند ماه قبل پلان گرفته بود باید به همه این سوال حل باشد که چطور فامیل خود را و بخاطر چه به هند فرستاد و هر هفته بکسهای قالین های گرانقیمت به آدرس فامیلش روان میشدو سر انجام قبل از فرار با تروریست نمبریک گلبدین جنایت کار در چهار آسیاب که من چند بار این موضوع را نوشتم چون در اخبار تلویزیون شوروی وقت دیدم واز طرف یک تعداد توحین و تحقیر هم شدم تا بالاخره گلبدین راکتیار به وضاحت اعلان کرد که با نجیب در کابل دیدار کرده و در لابلای همین دیدار بود که قصر ریاست جمهوری کمیته مرکزی و اکثر وزارت خانه ها و جز و تامها را به گلبدین تسلیم نموده بود که پاک کاری شهر از وجود این نجسان چقدر گران تمام شد و ما و شما و همه شهریان کابل شاهد زنده هستیم
· ژوئیه 14، ساعت 18:08
Dukth Shamal
جناب عظیمی بزرگواردرود برشما, همیشه از نبشته ها و رهنمود های شما فیض برده ام.اکنون هم بیصبرانه منتظرکتاب “فرار” شما می باشیم.صد در صد مطمین هستم که حقایق فرار دوکتور نجیب ازقلم شما به شکل واقعی بر ملا می گردد.خیانت و جنایت دوکتور نجیب به حزب و مردم داغدیده افغانستان به همه گان آشکار وغیرقابل بخشایش است.او ازهمان پلینوم 18 خرابکاری ها را آغاز کرد.حزب را ضربه مهلك زد،ملت رنجدیده افغانستان را پارچه پارچه ساخت و به بدبختی ها روز به روز خوش آمدید گفت و در اخیر هم دزدانه پا به فرارگذاشت.
با نوشتن این کتاب دهن ناپاک جعلکاران تا ابد بسته خواهد شد. موفق و سرفراز باشید.
· ژوئیه 14، ساعت 23:08
Kamal Etemadi
جناب جنرال صاحب عظيمي را سلام برسد؛
اين كار جناب شما، در خور تحسين است. زيرا: قضاياي كه در آنزمان بوقوع پيوسته بود، برملا ميشود. من قبلاً با خواندن كتاب هاي مخالفين چيز ديگري فكر ميكردم، ليكن با مطالعه “اردو و سياست و جنگ جلال آباد” دو اثر ماندگار شما، حقائق زيادي را پي بردم. اگر شما اين دو اثر را نمي نوشتيد از كجا ميدانستم؟ بنابرين در نوشتن كتاب جديد نبايد كوچكترين شك و ترديدي را بخود راه دهيد. اين نه تنها كه به شوراي نظار كمك نمي كند و نه هم شوراي نظاري وجود دارد. حوادثي كه در آنزمان، بخصوص فرار نافرجام داكتر نجيب را در نيم شب، اتفاق افتاد، طرفداران وي انگشت انتقاد را به طرف شما اشاره ميكنند؛ اما هيچ وقت نمي پذيرند، در آخرين جلسه نظامي شما گفتيد، من مجبورم گارنيزيون كابل را بخاطر دفاع شهروندان و مانع ورود افراد حزب اسلامي به كابل شوم. پس معلوم ميشود، معامله از طرف شما در كار نبوده.
· ژوئیه 14، ساعت 18:58
Shahzada Gul Noori
اولا افسوس به حال انعده کسانیکه خویش را عضو حزب دیروز چپی محسوب میکنند. ونا اندیشانه وناتحلیل از جامعه ودشمنان سرسخت همان حزب. اندیشیش وبرخورد همان دشمنان که. بعضیها. به انان پناه بردند ودرخدمت شان قرار گرفتند به تاسف به همان دشمنان دامن عفت عقبی خویش را بلند میکنند تا سورین انها وحزب را.اگاهانه برملا ساختند ومسازند . ? وچی برخورد انسانی با اوشان کردند? بهر صورت برمیگردیم بالای اصل مطلب ذکر شده?
بلی این را میپزیریم که نویسنده کتاب یاد شده ومطلب فوق کار همان کودتا چیان است علیه رهبری وحزب وطن به اشاره کسان ناراضی از حزب صورت گرفت. وانگیزه بیرون رفتن شهید نجیب الله نیز روشن است. درصورتیکه رهبر حزب. ریس جمهور وسرقومانان اعلی موجود باشد در خفا پنهانی. امر پرواز طیاره ها. به طرف شمال کشور غرض انتقال ملیشه های بیسر دوستم بکابل انتقال واغاذ. شورش علیه داکتر نجیب وممانعت اش بخارج باساس توافقات قبلی که همه کودتاچیان وایطلاف گران با شورلی نظار بود وتاریخ هیچ چیزی را پنهان نخواهند ماند. ومسولیت قتل شهید داکتر نجبب الله بر دوش همان اعضای کودتا چیان واشخاص افراد معلوم الحال میباشد. ومردم افغانستان درک نموده اند که گل خایین وکی وطنپرست است ?
وهم نشرات همچو مطالب وکتابهای سلیقوی نام ومحبوبیت قهرمان ملی وشهید وطن داکتر نجیب را ازقلب مردم کاهش داده نمیتوانند.
پسند
· پاسخ · ژوئیه 14، ساعت 19:48
Mohammaad Nabi Azimi
جناب شهزاده
گل نوری ، تا جایی که از این متن بی سر وپا و آشفته و پر از اشتباه املایی و انشایی تان بر می آید ، این نتیجه به دست می آید که پیش ار مردن کفن پاره کرده اید ورنه از کحا می دانید که در این کتاب حقابقی بر ملا خواهد شد که صداقت نجیب را زیر سوال برده و به شخصیت وی آسیب برساند ؟
· ژوئیه 14، ساعت 19:52
توریالی خاوری
نجیب خود کودتاچی حرفوی بود.اوچنان خاین ملی بود که علیه رهبر واستاد خویش رفیق کارمل کودتا کرد.
· ژوئیه 14، ساعت 22:12
Satar Siddiqi
نجیب احمد زی آنقدر ضربه مهلک به ح د خ ا وارد نمود که از جنگ های اشرارهم مرگبار بود
· ژوئیه 14، ساعت 19:06
Salim Kargar
قابل خنده نیست در نصف شب شخص ریس جمهور لست را به چند صدمبن نفر ملل متحد تسلیم کند از خود پوسته رسان بسازد.
· ژوئیه 14، ساعت 19:07
Shoaib Eshaqzai
رفیق اعظیمی گرامی شما درکنار بزرگمردان تاریخ چون زنده یاد رفیق کارمل گرامی رفیق محمود بریالی گرامی وغیره قرار داشته اید ومطمئینم که یگانه رهبر ورهنمای شما در تمام حیات سیاسی تان رفیق کارمل بوده از پلنیوم یا کودتا ۱۸ تاسقوط حاکمیت که ۵ سال را در بر میگردهیچ حادثهء رُخ نداده نه کس در زندان افتیده نه کس در حیرتان تبعید شده نه کس سبکدوش شده کشور گل گلزاربوده واعظمی کودتا کرده ؟
برعلاوه پرسترویکه گورباچوف ومشی مصالحه ملی دو روی یک سکه اند مگراروپای شرقی سوسیالیستی را مگر جنبشهای آزادی بخش ملی را مگرسقوط حاکمیت ها وقتل صدام ، معمورالقضافی ، میلوسویچ ودها حوادث جهانی دیگر را نیز رفیق اعظیمی انجام داده ؟
در ارتباط به اعضای حزب که بعداز حاکمیت عضو حزب شده بودند تقریبن اکثریت شان مامورین دولت بودند نه عضو حزب واکنون نیز مامورین دولت هستند بگذار مامور دولت باشند اگر بحث بالای کارکردهای نجیب وربانی وگلبدین باشد من نیز در جنب نجیب قراردارم اما اگرمسألهء سقوط حاکمیت باشد دست بالای گرباچوف وداکتر نجیب عمیقن نهفته است ومن مدیون گارنیزون کابل وشخص رفقا جنرال نبی اعظیمی وجنرال عبدالرشیددوستم هستم حد اقل زمینهء فرار را به همه رفقا مساعد ساخت.
· ژوئیه 14، ساعت 19:20
Askar Nadjem
رفیق گران ارج عظیمی گرامی! داکتر نجیب فقط میخواست خودرا نجات دهد و کشور را به حزب اسلامی تسلیم نماید چنانچه همه شاهد بودیم که اینکار را قبل از فرارش به همیاری پکتین انجام داد. و بزرگترین اشتباه خیانت و ننگ سیاسی را در تاریخ سیاسی خویش به ثبت رسانید.
نوشته جناب محتاط معاون ریاست جمهوری، پرده از سفر داکتر نجیب به پاکسنان و دیدار ش با صدراعظم پاکستان برداشت.
بگذار خیره سران و انانیکه به فرار داکتر نجیب افتخار میکنند ، افتخار نمایند اما از چشم تیزبین تاریخ هیچگاه واقعیت ها دور نمی ماند.
قلم تان رسا و پر رنگ باد.
· ژوئیه 14، ساعت 19:50
Abdul Majid Eskandary
عظیمی صاحب بزرگوار؛
حقایق تاریخی را اگر تلخ هم باشند، باید گفت.نسل بعدی باید بداند که پدرانشان چه اشتباهاتی را انجام داده اند، تا انها دوباره تکرار نکنند.
من باور دارم که اگر عوض نجیب هرکس دیگری هم میبود، رژیم سقوط میکرد چون منبع اکمال خود که همان شوروی بود را از دست داده بود. با تفنگ بی مرمی نمیتوان فیر کرد و طیاره هم بی تیل پرواز کرده نمیتواند.
ولی موضع گیری نادرست و قبیله محور نجیب این پروسه را هم تعجیل کرد و هم این گونه دراماتیک ساخت.
ولی در هر حالت خوبست نسل امروز و فردا بدانند رهبریکه هی شعار میداد: یا وطن یا کفن! چرا این گونه جبونانه فرار کرد؟
· ژوئیه 14، ساعت 21:29 · ویرایش شده
Abdul Farouq Parwani
فشارهاى هميشگى ودوامدار، سياسى،اجتماعى واقتصادى يك ملت رازعيم كشور مسئوليت دارد،تادرهمه امورمهم وسرنوشت ساز رسيده گى وراه حل جستجو نمايد.شواهد بيش ازحد وجود دارد كه موضوعات مهم كه ارتباط به ملت وسرنوشت شان مى گرفت، ازطرف رهبرناديده گرفته شد، به جاى آن ارتباط وپيوند هاى خانواده گى درفكر وعمل رهبر ريشه دوانيد، ملت رابه ميدان خداوراستى رهاكرد.
· ژوئیه 14، ساعت 20:42
Abdul Farouq Parwani
عظيمى بزرگ ، نسل كه درمرحله پيرى رسيده است شمارادرك مى كند، امااين خدمت به نسل جوان بيشتركمك خواهد كرد تازحمات ورنج شمارافراموش نكرده، به آن ارج قايل شوند.
· ژوئیه 15، ساعت 22:28 · ویرایش شده
Nazir Osman
داكتر نجيب الله يك مرد تاريخ بود هيچ وقت فراموش نميشود وهيچ وقت دوباره تكرار نميشودونامش در تاريخ كشور بخط زرين نوشته خواهد شدكه از جمله قهرمان ملي وتاريخي بحساب ميرود جسم وجان خود را سپر براي مردم ووطن خود ساخت،
روحش شاد باد وخاطرات اش جاويدان باد
· ژوئیه 14، ساعت 21:55
محمد اسلم سلیم
رفقای نجیب الله کسانی بودند که از قبل مانند نجیب به گلبدین بیعت کرده و تسلیم گلبدین وپاکستانی ها شده بودند واقعن غلامان حلقه به گوش بیگانگان و بخصوص پاکستانی ها بودند و درهمین روز ها با آمدن گلبدین همان رفقای نجیب الله چارنال بدربار گلبدین رفتند و گلبدین هم گفت که بانجیب به تقاهم رسیده بود و آن تسلیمی نتیجه همان تفاهم میان نجیب گلبدین بود.
· ژوئیه 14، ساعت 22:03
توریالی خاوری
جناب عثمان چیزی که نجیب نبود ،مرد نبود.او یک انسان جبون ،ترسو ونامرد بود.
مرد فرار نمی کند
· ژوئیه 14، ساعت 22:09
Omar Faiz
عظیمی صاحب ارجمند، حادثه مهم و تاریخییی را به کاوش میگیرد که متفاوت از فرارهای دیگر است؛ زیرا با این فرار نتها سرنوشت هزارها مبارز دادخواه بلکه سرنوشت ملیونها هموطن رنجدیده، آزادی و تمامیت ارضی کشور گره خورده است. هر روزی که از حادثه فرار نافرجام داکتر نجیب الله میگذرد عمق خیانت، نا عاقبت اندیشی، بیغیرتی، ساده لوحی، بی باوری به آرمانها، خودخواهی، تن پروری و سؤاستفاده جویی آن نامرد تاریخ نمایانتر میگردد.
این حادثه باید بیشتر کاویده شود و دوستان و دشمنان باید بیغرضانه و روشنگرانه اگر کنجهای تاریک این قضیه را میدانند، بازگو نمایند. من در این امر بزرگ برای شما و تمام دوستانی که در این راستا قلم میزنند و حوادث و گوشهیی از تاریخ پنهان وطنم را آشکار میسازند و ژرف مینگرند مؤفقیتهای بیشمار میخواهم. یاهو.
· ژوئیه 14، ساعت 22:42
Ahmad Shah Rasta
عظیمی بزرگوار، دستان شما در نوشتن و باز کردن حقیقت های تاریخی استوار تر باد.
· ژوئیه 14، ساعت 22:38
توریالی خاوری
ده سالهای انقلاب در هرات در گروپهای جلب واحضار کار میکردم ،یعنی افسر جلب واحضار بودم.روزی یک عسکر گریز با جثهٔ بسیار بزرگ وهیکل نیرومند بدست ما افتید،زمانیکه او را دستگیر کردیم زار زار گریه میکرد.پرسیدمش که با این تنه وتو
شه کلان نمی شرمی که گریه میکنی ؟؟
موصوف گریه کنان پاسخ داد :
برادرا، طرف قد وقامت من نگاه نکنید به والله بسیار بی غیرت هستم ،اینرا گفته وناله وفریاد را ادامه داد تا ترحم ما را برانگیزد واز خدمت سربازی فرار نماید.
همین داکتر نجیب خود ما جثهٔ بزرگ وهیکل قوی داشت افسوس بسیار جبون ،ترسو وبیغیرت بود.
او به حیث رهبر حزب ودولت چگونه همه را بدست گرگان رها کرد ودست به فرار زد.
او یک حراف عوامفریب بود.چه شد همو وطن وکفنش؟؟؟.
· ژوئیه 14، ساعت 22:52
Hanif Mohammad Aziz
رفیق بزرگوار عظیمی ارجمند وهمه دوستان شریک این صفحه سلام واحترام عرض میکنم.نجیب الله درزمان تحصیل سرکش بود.نجیب بعدا نه تنها مقام بلکه نشانه قومی وقومگرای را نه تنها دروجود خود بلکه دروجود یکتعداد از برادرانش ازجمله احمد زی که درکیف بامن محصل بود تبارز داد.نجیب به اثر اعتماد حزب وکارمل بزرگ روز بروز خود را به رهبری ادغام کرد. نجیب حتی رهبران خلقی های ملت خود را منسجم درسیاست خود میساخت. سلیمان لایق این قسم خورده ملت به نجب درس جدائی اقوام را تدریس میکرد. درخاتمه دوستان خفه نشوند نجیب که درپوهنتون کابل بود بدماش بود نجیب اهل نرمش درسیاست نبود .نجیب درگرایش عقیده قومی غرق بود نه به اندیشه دیگر اقوام فکر میکرد.
با معذرت نجیب یک کتله عقده علیه دیگر اقوام بود.
ازهمه عزیران آرزو دارم که آزرده نشوند
· ژوئیه 14، ساعت 22:58
Abdul Mohammad Karwar
رفيق عظيمي گرانقدر درود بشما زحمات شما فنا ناپذير است بگذار مخالفين تكراراً ذوذه بكشند من بيصبرانه منتظر حقايق فرار كسي هستم كه گلوه پاره ميكرد كه گويا همه پلهاي عقبي را شكستانده وشعار وطن ويا كفن ورد زبانش بود زيرادرايام سقوط حاكميت من درخارج كشور مصروف تحصيل بودم.
· ژوئیه 15، ساعت 01:09 ·
Marjan Yaqubi
انسان های ناپاس یک حقیقت تاریخ نمایان می شود خوش نیستن من بی صبرانه منتظر ..فرار از حقیقت واووو
· ژوئیه 15، ساعت 04:25
توریالی خاوری
شرایط موجود ،تسلط ارتجاع وامپریالیسم در جامعه،اوج بحران کنونی،انقطاب در درون چپ،ناباوریهای اندیشوی همه وهمه از خیانت داکتر نجیب منشه میگیرد.او بنیاد های اندیشوی را تحت نام مصالحه گرباچف درهم کوفت،فرزندان اصیل حزب را تبعید وبه زندان انداخت،باند جنایتکار امین را از زندان رها وبه قدرت رسانید،حزب واردو را متلاشی ساخت،طرح معامله وکودتا را با حزب گلبدین پی انداخت وآمادگی برای فرار گرفت.
باید استخوانهای این خائن ملی را محاکمه ساخت.
مردم هنوز درونمایه این حراف وعوامفریب تاریخ را نمی شناسند !!
· ژوئیه 15، ساعت 05:48
Sarwar Maihanmal
اگر مریضی محلک
وشفاء ناپزیر تعصب قومی و قبیلوی در وجود نجیب احمدزی و تعدادی زیادی از خلقی ها وپرچمی ها نمی بود سرنوشت کشور ومردم مظلوم آن به این جا نمی رسید.
Mohammaad Nabi Azimi
دوستان عزیز، من چند تا کامنت توهین آمیز برخی از عقده یی ها را حذف کردم . انان با دادن دشنام های کوچه وبازار و تجاوز برشخصیت نویسنده و خانواده و دوستان و رفقایش نشان دادند که می خواهند تا اخیر زنده گی بت پرست باقی بمانند و به سنگواره مبدل شوند. من از آن ها فقط یک خواهش دارم که به این سوال پاسخ دهند : نجیب درنیم شب با لباس رسمی و کف و کالر درمیدان هوایی کابل برای پذیرایی کدام رییس جمهور و یا رییس حکومت رفته بود؟ او درآن جا چه می کرد؟ توخی و خانواده اش را چرا با خود برده بود؟ ازمیان ده ها موتر مرسیدس بنز که دراختیار او بود ، چرا به موتر های ملل متحد سوار وراهی میدان گردید؟
· ژوئیه 15، ساعت 10:54
Mohammaad Nabi Azimi
نظر تان محترم است جناب زیوری گرامی، باید گفت که پس از فرار نافرجام وی من چندین ماه دیگر درکابل بودم و سال های پس از آن هم درنزدیکترین نقطه مرز با کشور مألوفم . اما در ریاست ده امنیت دولتی واقعا ده ها موتر بنز زرهی وجود داشت . کسی والگا مالگا را نمی شناخت.شما به سلامت باشید
· ژوئیه 15، ساعت 13:59
Fawad Pamiry-Ayenah .
جناب وکیل وزیر خارجه در کتاب از شاهی مطلقه تا سقوط جمهوری دموکراتیک افغانستان به تفصیل در مورد این فرار نوشته و به گفته های عظیمی صاحب در اردو و سیاست ، مُهر تآیید می گذارد .
ژوئیه 15، ساعت 16:08 ·
Jelani Gulshanyar
به رفتن تو سفر نه ، فرار می گویند
به این طریقه ی بازی قمار می گویند
رفیق بزرگوار عظیمی عزیز،قلمتان رسا و استوار باد.به امید افشای هرچه بیشتر حقایق تاریخی کشورما.افتخار به شما ورفیق وکیل که جسورانه حقایق ورازهای درون حزب را بیان کردید.صحت،سلامتی وطول عمر برای شما آرزو می کنم.
Wazir Salah Mohammad
دانشمندكرامي عظيمي ! اين جريان امروزي امتداد همان واقعياتيست كه شكون وبس منظرخوب ندارد ونداشت
· ژوئیه 15، ساعت 19:51
Usuf Sadiqi
در صورت که زندگی یک ریس جمهور در خطر می افتد نجات ان در هر کشور که در در هر گوشه جهان که باشد یک کار ضروری و درست میباشد
ریس جمهور کشور. سمبول یک کشور میباشد
نجات ریس جمهور تنها نجات یک شخص نه بلکه نحات یک سمبول و نجات ابرو و عزت یک کشور است
در این جا کلمه گریز را استعمال کردن درست نیست
ان هم که ساز مان ملل متحد در نجات ریس جمهور سهم میگیرد
بعد از ده ها سال دوری از وطن چندی قبل به کابل رفتم
به دیدن شهر رفتم و در جاده نادر پشتون یک طفلک با پدر او در گوشه عکس های پادشاها و رهبران افغانستان را میفروختند
عکس ها از امان اله خان تا ربانی و کرزی بود
پرسیدم که کدام عکس ها زیاد خرید دارد
طفلک که زیاد زیاد عکس های داکتر نجیب را و دوم نشان داد که دوم عکس های احمد شاه مسعود را
او گفت عکس های دیگران بسیار کم فروش دارد
من عضو حزب نبودم
اما اینکه مردم عکس داکتر نجیب یکی از رهبران حزب ان وقت را میخرند
میتواند افتخار ان حزب باشد
اینکه اعضای ان حزب از یکدیگر نفرت دارند و باعث بد نامی یکدیگر میشوند
به نفع انها نخواهد بود
تاریخ را کوچه ها ی کابل و وطن میسازد نه بلند منزل های هالند جرمنی مسکو و لندن
· ژوئیه 15، ساعت 22:28 ·
Mahmoud Aseer
نظر شما عاطفي است دل مردم براي شهادت او غم دارد و به طريقه نامردانه كه كشته شده دلسوزي دارند ..
بحث فرار نجيب الله يك ديد سياسي و تاريخي است و بايد شامل تاريخ و كتاب شود و اثرش به نسل هاي اينده براي عدالت تاريخ تسليم شود
انكه قند ادم بود گل ادم بؤ د ريس جمهور و پيش بيني هاي دقيق كرده بود مسايل جدا گانه است .. جناب نبي عظيمي از شخصيت مقاوم و رهبري قوي او در سطح سرقونانداني اعلي بار بار ياد كرده اند ..
ما دشمني با او نداريم داكتر صاحب رفيق ما ريس امنيت ما و بلاخره چند صبا منشئ حزب ما بود چه به دستور گرباچف يا انتخابات بزور حزبي… ولي همه ما در قتل او داغدار شديم
بدون شك هيچ وجداني قبول ان جنايت را ندارد
باز هم فرار نيمه شب او بايد سياه و سفيد گردد با احترام و بدون تهمت و عقده و سمت گيري … چون بربادي يك حزب منظم ،قواي مسلح و به تحقيب ان خرابي شهر كابل و بلاخره مرگ خودش همه پيوند دارد .
· ژوئیه 16، ساعت 08:06 ·
Jelani Gulshanyar
Jelani Gulshanyar رفیق طهماس عزیز،نجیب یک کودن،سرتنبه وبدماش حزب بود،آنچه می گفت همه گفته های مشاورین شوروی بود.حتی گرباچف برایش هدایت داده بود که هرقدر که توان داری باید شوروی وروسیه را بد بگویی تا در بین مردم هویت ملی پیدا کنی،همین هدایات گرباچف بود که به شوروی فحش می…دیدن بیشتر
· ژوئیه 16، ساعت 10:09
Jelani Gulshanyar
یوسف عزیز،اولتر ازهمه فرق بین دشنام و صفت را بیاموزید!
دوم اینکه ما در حدود 15 سال در یک شهر ویک کشور بنام شوروی زندگی کردیم.شما خوب می دانید که نه نفرت است نه دشنام ونه کدام عقده شخصی.شما یکبار زحمت بکشید و به جاده نفسکی پرسپیکت بروید وبه کتابفروشی (د…دیدن بیشتر
· ژوئیه 16، ساعت 17:29
Jelani Gulshanyar
نجیب الله این گریزی قرن،دوهفته قبل از فرارش اعلام میدارد که قدرت سیاسی طبق پلان ملل متحد به حکومت ائتلافی انتقال خواهد کرد وخودش شش ماه قبل فامیل خود را به هندوستان با خاطر آرام انتقال داده ومیگویند،که به قیمت بیشتر از یک ملیون دالر درشهر پونه هندوستان قصری را خریداری نموده بود.
نجیب الله دریکی از جلسات قوماندانان قوای مسلح ج.د.ا ازآنها خواهش میکند که به حکومت ائتلافی که در آینده ایجاد میگردد همکاری نمایند.درچنین حالت درحزب ودولت دوگرایش ودو فعالیت بوجود می آید:
1- طرفداران نجیب الله کاملأروحیه خویش را از دست داده ودر صدد معامله سیاسی با گلبدین راکتیار و آماده گی برای فرارمیگیرند.
2- گرایش دومی مخالفین طرح نجیب وانتقال قدرت به حکومت ائتلافی تحت رهبری محمودبریالی،وکیل،کاویانی ومزدک فعالیت های خویش را تشدید می نمایند و پلان تسلیمی قدرت به حزب اسلامی را خنثا می کنند وهمچنان ازفرارنافرجام نجیب جلوگیری صورت می گیرد ویک سرباز عادی جلو گریز نجیب را در نیمه شب می گیرد وبرایش اجازه فرار نمی دهد.وی مجبور می شود که به دفتر سی آی ای پناه ببرد.شرم وننگ به چنین رهبر ورئیس جمهوری که یک وقت لاف وطن یا کفن را می زد وحال در تاریکی شب غار موش می پالد.
· ژوئیه 15، ساعت 22:45
Salim Kargar
ریس جمهور وفرار ؟؟؟ مکروریانها بعد از سالهای 1347 توزیع شد حزب دموکاتیک خلق افغانستان تاسیسش سال 1343است.
· ژوئیه 15، ساعت 23:19
Jelani Gulshanyar
آموخته ام که:
۱- با احمق بحث نکنم و بگذارم در دنیای احمقانه خویش خوشبخت زندگی کند .
۲- با وقیح جدل نکنم چون چیزی برای از دست دادن ندارد و روحم را تباه می کند .
۳- از حسود دوری کنم چون حتی اگر دنیا را هم به او تقدیم کنم باز هم از من بیزار خواهد بود .
۴-تنهایی را به بودن در جمعی که به آن تعلق ندارم ترجیح دهم.
· ژوئیه 15، ساعت 23:39
محمد همایون صادقی
محمد همایون صادقی سپهسالار بزرگوار با درود های فروان به شما !
پرسشی عالی را درباره فرار نجیب و اهداف رهبردی نجیب مطرح کرده اید و برای پاسخ و بدست آوردن حقایق باید موشکافی کرد و واقعیت ها را آفتابی .
هرگاه فرار او و رابط اش با گلبدین جامه عمل می پوشید و به ناکامی نمی انجامید ، چگونه وضعیت و ساختارنظام سیاسی کشور را رقم میزد ؟
چون گلبدبن و نجیب هردو تعهداتی داشتند باهم و مشترکات برای رسیدن به اهداف راهبردی که سخنان اخیر گلبدین در مورد نجیب گواهنمند همپیمانی او با گلبدین است .
نجیب با استناد از سخنان گلبدین تمام زمینه ها و راه ها را برای رسیدن گلبدین به ارگ و تکیه زدن او بر مسند قدرت هموار و فراهم کرده بود .
اگر نجیب موفق به فرار میشد و همان شب در یکی از کشور های همجوار و یا دور دست جابجا میشد بی گمان که از مقام ریس جمهوری انتقال قدرت را به گلبدین اعلام میکرد و گلبدین مشروعیت اش را از اعلامیه نجیب و پشتبانی پاکستان و غرب بحیث ریس جمهوری بدست میاورد .
چنانکه در برنامه ایشان چنین بود :
گلبدین ریس جمهوری دولت اسلامی افغانستان
نجیب صدراعظم دولت اسلامی افغانستان .
نجیب با موفقیت در این راستا بگفته عوام یک تیر و فاخته شکار میکرد .
از یک سو همه مخالفینش را که با او در حاکمیت یکجا بودند از تیغ جلاد بزرگ گلبدین بیرون میاورد و از سوی دیگر با گلبدین حاکمیت استبدادی را مستقر و خود را دوباره در قدرت و حاکمیت جا میداد .
اما بخت بدش او را در چاهی که برای دیگران کنده بود انداخت و فرارش نافرجام ماند .
· ژوئیه 16، ساعت 00:25
Salim Kargar
6ماه قبل از فرارش تمام خانواده خودا بیرون کشیده بود پول های سر بادی گاردش را نیز توسط خانم ریس جمهور به هند انتقال داده بود مقرری یکی از برادرانش را بالای وزیر خارجه تحمیل نموده بود چرا تعدای …میخواهند افتاب را با دو انگشت پنهان نمایند؟؟؟.
· ژوئیه 16، ساعت 08:32
توریالی خاوری
توریالی خاوری من از باند تبهکار نجیب سوالی دارم!
اولآ شما چرا از نوشت تاریخ وبیان حقیقت ترس دارید؟
دوم، شما میتوانید مجموع نبشته های جنرال عظیمی را با یک کلیک رد نموده اما در برابر فلیپ کاروین که مو به مو فرار نجیب را رسمای نموده است ،چه گفتنی دارید؟
آخر او نگفت که نجیب در شب فرار دریشی سرمهٔ رنگ را به تن داشت واز تهٔ دل می خندید! شما معنای خنده ان شب نجیب را میدانید؟؟
او به همرزمان خود می خندید که کشتی سرنوشت شان بافرار نجیب غرق میشد!!!
شما به مصاحبه سال پار جنرال رفیع معاون نجیب که وقوع هرگونه کودتا علیه نجیب را رد نمود چه گفتنی دارید؟
سوم ،شما به اعترافات حکمتیار وتبانی نجیب با او چه پاسخ دارید؟
چهارم ،شما در برابر اظهارات داکتر حسن شرق وسرقت طلا های ذخیره یی از جانب نجیب که آنرا ماها قبل به هند فرستاد چه پاسخ دارید؟
بخدا برگه های تاریخ مملو از جنایت وخیانت نجیب است ،شما برای کدام یک پاسخ دارید؟
تاریخ برپایه عواطف و ذهنیت چند تا هوادار از جان بیخبر نجیب نبشته نمی شود بل بر اساس حقیت بنا می یابد!!!
ژوئیه 16، ساعت 10:32 ·
Salim Kargar
اگر کسی جوابی دارد احترامانه بنویسد تا مردم حقیقت های پنهان شده را بیابند.
· ژوئیه 16، ساعت 10:44
خلیل دلارام
خلیل دلارام ارزش داکتر نجیب الله سردارحزب فاشیستان و تروریستان (حزب وطن+ حزب اسلامی) و یکی از غلامان و نوکران ارتجاع, امپریالیسم و نوکران آی اس آی, در سطح امیر عبد رحمان خان 400 زنه, گل محمد خان مومند فاشیست پدر ترور ها ,نادر غدار , حفیظ الله امین سفاک و غیره وطنفروشان و شوونیستان ضد تمدن بود .
نجیب جاسوس چند بعدی و یکی از زشت ترین چهره های تاریخ عصر نوین برای اقوام غیر پشتون و یکی از منفورین ترین مهره های خون آشام سیا مانند حفیظ الله امین بود, که مردمان بی گناه و بی دفاع ما تا امروز خساره خیانت های این جبار را می پردازند.
گرچه یکعده فاشیستان و شوونیستان قومگرا و تمامیت خواه از وی چهره قهرمان و ضد پاکستانی میدهند, اما در حقیقت وی چنین یک شخص نبود. نجیب الله و باند منفور وی از سر سپردگان اصلی آی اس آی بودند که قصدا ج د ا و ح د خ ا را تا پرتگاه نابودی سقوط دادند.و مسوولیت همه بدبختی های مردم و ویرانی های کشور بر عهده این باند جنایتکاران میباشد.
ژوئیه 17، ساعت 00:02 ·
Khalil Zaki
يادداشت از محمود شريفي
عکــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــس
نبي عظيمي شريك جرم در
شهادت یعقوبی صاحب
شهادت تورنجنرال باقی رئیس ریاست پنج
شهادت تورن جنرال شهباز احمدزی رئیس ارکان گارد ملی
با پناه بردن شهيد دکتور نجيب الله و ناکامی پلان ( 5 فقری ) سازمان ملل و مشی انسانی مصالحه ملی شيهيد يعقوبی و ساير ياران صادق و با وفای دکتور نجيب الله تلاش نمودند تا پروسه را از ناکامی نجات داده، عاملين کودتا و مخالفين روند مصالحه را که از دير زمانی دست به مخالفت زده بودند و در ارتباط همکاری انها با ارتجاع جهادی مدارک کافی نزدش موجود بود را دستگير و در تطبيق پلان و ازادی نجيب الله اقدام نمايند . شب قبل از ترورش جنرال نبی عظيمی ، جنرال يارمحمد و جنرال باقر فرين« محسنيان» به منزل شهيد يعقوبی واقع مکروريان اول امده به اصطلاح پيام کود تاچيان را باخود داشتند .
بنده و اقای … باديگاردش در دهليز منزل منتظر بوديم، اقای نبی عظيمی با صحبت مختصر از حوادث و واقعهء ميدان هوایی برای يعقوبی پيام شفاهی را چنين بيان داشت: { رهبری حزبی ـ دولتی و شورای نظامی که هم اکنون در گارنيزون کابل فعال ميباشند برای شما پيا فرستاده اند که ” شما از تلاش بیهوده و بدون ثمر در قبال رهایی دکتور نجيب الله و تطبيق پلان ملل متحد لطفأ کنار رفته، سر از فردا به وظيفه خود در وزارت امنيت دولتی نه رفته؛ تمام صلاحيت های وظيفوی واپراتيفی را با اسناد محرم و مدارک پولی دفتر خود را به اختيار دو معاون خود جنرال يارمحمد و جنرال فرين محسنيان بگذاريد؛ و مخالفت ، سرکشی از دستور رهبری پيامد خطر ناک برای شما دارد. }
اقای يعقوبی که نهايت براشفته بود ادرس رهبران را پرسيد که کدام رهبران!!؟
اقای عظيمی نام از رهبران« کود تاچی » برد و زمانيکه يارمحمد و باقر ميخواستند انرا تکميل نمايند. . . .
مرحوم يعقوبی که مزاج نرم داشت با عصبانيت به معاونين خود گفت:
خاموش خائنين!
وخطاب به عظيمی نموده گفت: بنده در سوگند نامه خود ياد نمود ام که تحت رهبری حزب وطن و دکتور نجيب الله به وطن و مردمش خيانت نه ميکنم، عمل شما ورهبران شما مغاير با ارزش های قانون اساسی آرمان ملی و آرزومندی های نيک نجيب الله بوده؛ بنأ تا پای جان ايستاده و من فردا در کميته مرکزی آمده رسمأ برای اين رهبران کودتا خاطر نشان خواهم ساخت:
که عمل انها خائنانه بوده يا از ان دست بردارند ويا با مجازات در جرم همکاری با ضد انقلاب محکوم ميشوند !
در حاليکه عظيمی مرحوم يعقوبی را به نرمش دعوت مينمود برايش گفت: « لطفأ با سر خود بازی نکنيد» .
شهيد يعقوبی با عصبانيت انها را دستور داد تا منزل اشرا ترک نمايند و انها رفتند ؛ بعدأ وزير صاحب برای من و باديگادش دستور داد تا جنرال باقی و تنی چند از افسران قطعه خاص اپراتيفی رياست پنج را نزدش بياوريم، بعدأ از قرار گاه وزارت طالب ( رمز شب ) گرديد که جنرال باقر فرين و يار محمد از فرستادن رمز شب معذرت خواستند.
مايان تا فردا در منزل شهيد يعقوبی منتظر مانديم فردای آنروز يعقوبی صاحب به طور نورمال ابتد به کميته مرکزی رفت؛ انجا هيچ يکی از رهبران حضور نداشتند و با عجله عازم دفتر کارش گرديد، در اولين برخورد قرارگاه وزارت متوجه شديم که افراد جديد وظيفه دار قرار گاه بودند که بعدأ فرين برای يعقوبی صاحب گفت: افراد جديد از ائتلاف جديد نيز جاگزين افراد قبلی گرديده اند و شهيد يعقوبی که خطر را در نزديک خود ديده بود ولی با شجاعت داخل وزارت گرديد .
بعد از نيم ساعت جنرال فرين برای همه پرسونل خدماتی به شمول بنده وظيفه داد تا قصر محل کار شهيد يعقوبی را ترک و در قرار گاه وزارت قرار داشته باشيم.
من از جنرال باقر فرين « محسنيان » اجازه خواستم تا سلاح دستی وزير صاحب که در موتر است برايش برسانم ولی فرين گفت: فعلأ ضرورت نيست؛ امنيت تامين است .
بعد از يک ساعت گروپ خاص ديگر مشکوک نيز داخل وزارت گرديدند و در چنين لحظات سر وصدای بلند گرديد که گويا يعقوبی وزير امنيت با سلاح دسته داشته خود کشی نموده، با عجله طرف موتر رفتم متوجه گرديدم که سلاح در جايش نيست و من سر وصدا را راه انداخته ولی توسط چند نفر پکول دار تهديد واز وزارت همه پرسونل قبلی خدماتی را اخراج نمودند، حتا برای اخرين بار ديدار، اجازه نه دادند و قاتلين در سرود و شادی بودند ؛ بعدأ در بيرون اگاه شديم که گويا يعقوبی خودکشی نموده برای همه کود تاچيان و قاتلين وی نفرين فرستاديم و اين درد زهر دار را در سينه حفظ داشتم. { در حاليکه اشک از چشمانش جاری بود به همه جنايتکاران فرار ئيکه در تشکيلات نام نهاد سياسی چکيده از حزب وطن لميده با اشاره طرف چپ به راست رفتند؛ لعنت فرستاد}.
اين بود حقيقت برای همه و هوشداری برای قاتلين که تاريخ ظالم است يک روز حقيقت را بر ملأ ميسازد.
روح آن بزرگمرد شاد وجنت برین جایش باد!
· ژوئیه 16، ساعت 16:16
Mohammaad Nabi Azimi
این یاد داشت، یک دروغ شرم آور است که ازشکنبه آقای شریفی بیرون شده است. من دران شبی که سحرگاه آن زنده یاد یعقوبی خود کشی کرد، هرگز به دفتر ویا خانه وی نرفته ودرهیچ مجلسی با یارمحمد و باقر فرین اشتراک نداشتم. به دلایل ذیل : من تا ساعت یک شب در گارنیزیون کابل بودم. بعد برای نجات بینن سیوان که در طیاره ملل متحد از طرف افراد فرقه ۵۳ زندانی و اجازه پایین شدن را نداشت بنا به دستور نجیب رفتم ووی را از طیاره گرفته به دفتر اسکاپ ملل متحد رسانیدم . داکتر نجیب را در آن جا ملاقات کردم که سخت افسرده بود وبنا به خواهش وی تا صبح درآن دفتر ماندم تا آقای اسحاق توخی بیانیه رییس شورای نظامی را در همان جا بنویسد ، بخواند وپس از تایید نجیب به من بسپارد. من هنگامی که به گارنیزیون کابل رسیدم هفت صبح بود. بس چه وقت من به منزل یا دفتر یعقوبی مرحوم رفته بودم؟ خدا دروغگو را می شرماند، اما این تیم اوباش از این دروغ ها بسیار گفته اند، افشا شده اند ولی هنوز هم حیا ندارند، مانند نامه جعلی داکتر نجیب که پس ا زمرگ و اژ ان دنیا فرستاده بود.
· ژوئیه 16، ساعت 17:55
Mohammaad Nabi Azimi
راستی یادم رفت که من هرگز نمی دانستم یعقوبی صاحب درکجا زنده گی می کند؟ هرچند وی یکی ا زبهترین دوستان ورفقایم بود و من سخت به وی احترام داشتم.
· ژوئیه 16، ساعت 18:00
Jelani Gulshanyar
دربرگهای(902 الی 904) جلد دوم کتاب(ازپادشاهی مطلقه الی سقوط جمهوری دموکراتیک افغانستان)،تألیف عبدالوکیل وزیرخارجه پیشن افغانستان،درارتباط به حادثه خودکشی غلام فاروق یعقوبی وزیر امنیت دولتی،چنین آمده است:
“درجریان چند روز همه شاهد بودند که حرکات وگفتار وزیرامنیت دولتی عادی بنظرنمی رسید.یک روز قبل ازخبر خودکشی وزیرامنیت دولتی درجریان بحث های که درمیان اعضای هیأت اجرائیه صورت گرفت درحضوراعضای هیأت اجرائیه یعقوبی به صراحت گفت:
«من جای دیگر نمیروم واگرهم بمیرم باید در کشورخود بمیرم.»
درمورد مرگ غلام فاروق یعقوبی،تحقیق کمسیون تعیین شده،ناتکمیل باقی ماند؛اما،نامه یی به قلم دوکتورقاسم خالد درمورد مرگ غلام فاروق یعقوبی را،غرض معلومات بیشتربدسترس قرارمیدهم.دوکتورقاسم خالد در ایام مهاجرتم این نامه را از محل اقامتش آلمان برایم فرستاده بود.اورا از زمانی که در دانشگاه مشغول بودم،می شناختم وبا هم دوست بودیم.وی همچنان از دوستان غلام فاروق یعقوبی وزیرامنیت دولتی نیزبود.او،ازسالهای طولانی قبل ازهفت ثور1357 در آلمان اقامت داشت ودر سالهای اخیر،بعد از اعلام مشی مصالحه ملی جذب وبه کابل دعوت شد وبحیث سناتور انتصابی در مجلس سنای افغانستان تعیین شده بود.خانم وی آلمانی بود.درذیل،نامه قاسم خالد را که به قلم خودش تحریریافته است با امانت داری کامل تقدیم خوانندگان محترم مینمایم:اصل نامه به قلم دوکتورخالد درضمیمه شماره شانزدهم موجود است.
یک خاطره ناگوارو دردناک:
روزی باخانمم ساعت های 7 شام به تفریح برآمدم.ازدور متوجه شدیم که در دهن دروازه خانه ما در سرک پانزده وزیراکبرخان،موتری سیاه ایستاده.خوب که دقیق شدیم موترفاروق یعقوبی وزیرامنیت بود.تفریح را قطع به خانه آمدیم که محترم یعقوبی درسالون درکوچ نشسته وکمی پریشان بنظرمی رسید.بعد از تعارف سلام وعلیکی پرسیدم چای یا کدام نوشابه دیگر.جواب دادنخیر.قابل تذکراست که من فاروق یعقوبی را ازدوره مکتب نجات می شناختم ودوست بودیم.وقتیکه کابل آمدم روابط ما صمیمانه بود وبعضأبا محترمه خانم خودفهیمه جان دیدن ما می آمد وهمچنان ما خبرشان را می گرفتیم.
تکرارأ گفتم حداقل یک گیلاس کوکولا،گفت نه،خانمم به آلمانی سوال کردخداکندمریض نباشید به آلمانی گفت مریض نیستم اما روحأ نارام هستم.پرسیدم چرا گفت،والله داکترجان کار ازدست ما رفته،گپ ها خراب شده وضع از کنترول برآمده درشمال وضع انکشاف سریع می کند.
ازمن سوال کرد که سفرآلمان چطوربود،مذاکرات چطوربود؟گفتم آنقدرقناعت بخش نیست رهبری آلمان خاصتأ رهبرسوسیال دیموکرات که با وی تماس ها داشتم گفت آمریکا به مجاهدین زمینه را مساعد ساخته که به کابل بیایند زد وبند ها وجود دارد.ویشنفسکی برایم گفت کابل را ترک بگو وضع خطرناک می شود.یعقوبی گفت همه را می دانم،اطلاعات پریشان کننده است وضع داخل مملکت خراب است وخرابی بین خودماست.توطئه زیاد است خاصتأدرشمال.
کاراز دست ما خطا خورده در حزب توطئه است.طوریکه عادت یعقوبی صاحب بودوقتیکه کمی جدی حرف میزد جبین اش فشرده می شد وانگشتان دست خود را فشار میداد ومی مالید گفت خالدجان من تصمیم خود را گرفته ام درنهایت(درین وقت تفنگچه خود را بیرون آورد)وگفت با این تفنگچه حیات خود را خاتمه میدهم.مرد درچندثانیه تصمیم میگیرد من وخانمم وحشت زده شدیم من در پهلوی تحصیلات جراحی در آلمان معالج امراض روانی هم بودم،کوشش کردم با کلمات آرام بیهوده بودن موضوع را تشریح کنم وراجع به اعتماد به خود حرف بزنم اما حس کردم که صحبت ام برایش اضافی است وخوش ندارد بشنود و وانمود کرد که صحبت من وی را اذیت می کند ونمی شنود.
ناگفته نماند که قبل از آمدن ما به خانه چند مجله آلمانی بالای میزبود که در آن مجله ها چند جنرال آلمانی بعد از بین رفتن دیواربرلین خود کشی کرده بودند.فاروق یعقوبی آنرا ورق زده بود.یعقوبی آلمانی خوب حرف می زد وقتیکه از جای خود برخاست اجازه خواست هردومجله را با خود بگیرد.من گفتم محتوای این مجلات چندان دلچسب نیست حیف خواندن.اصرارکردم وگفتم بفرمائیدبگیرد.
وی را تا دروازه حویلی مشایعت کردیم در خداحافظی نگاه های تأثر آور ما تبادله شد ورفت.من به خانمم گفتم چیزی خودش تصمیم داشت وچیزی خواندن این مجله وحوادث تراژیک آن وی را بیشتر دیپریس (depress)می کندخداوند خیرکند من چند روز در یأس بودم کاری نمی توانستم وهم نخواستم راز یک رفیق را به کسی دیگر بگویم ولو که ازآن جلوگیری می شد.درسینه خود آنرا قید گذاشتم.
یک ونیم هفته بعد یک دوستم برایم تلفون کرد وبه آواز لرزان گفت من خانه کارمل بودم که دفعتأ دروازه اطاق بازشد وپسرش کاوه با نفس سوخته گفت پدر یعقوبی خود کشی کرد.شنیدن این خبر مرا ساعت ها به تألم عمیق فروبرد.که یک دوست با همت پاک نفس ومعزز را از دست دادم.
فاروق یعقوبی یک افسر پولیس تحصیل یافته آلمان یک مرد مجرب وبا تصمیم از همه مهمتریک شخصیت با اخلاق با کرکتر عالی بود.در عین حال خیلی متواضع،برده باربود و وطن خود را نهایت دوست میداشت روز 18 ساعت کارمیکرد.خداوند اورا بیامرزد.
مردنمیرد به مرگ،مرگ از او نامجوست
نام چوجاویدشد مردنش آسان کجاست
قاسم خالد
غلام فاروق یعقوبی شخصأ قبل از اینکه دست به خودکشی بزند،ازخود هیچگونه یادداشتی بجا نگذاشته است.لذا شک وبدگمانی های مختلف راجع به خودکشی ویا مرگ وی موجوداست.یگانه روایت مستند در مورد خودکشی او نامه قاسم خالد،دوست وی میباشد.”
—————-
توریالی خاوری
توریالی خاوری من اصلآ تابه حال در طول عمر حیاتم مثل باند تبهکار نجیب ،جعل نویس،دروغ پرداز ،پُررو ،بی حیا وبیشرم ندیده ام .
نمی دانم این باند شرف باخته با چنین داستان نویسی های بی سروپا کی را قناعت خواهند داد؟؟؟؟
فرار نجیب روشنتر از افتاب است ،شمابا پرده افشانی برجنایت نجیب قادر خواهید بود تا تاریخ را به گروگان تان درآورید؟؟؟؟؟
· ژوئیه 16، ساعت 19:07
Farid Karanzie
درود بر روان پاک شھدای گلگون کفن وطن و حزب شھیدان قھرمانان صادقان وطن و نجیب شھید.
ھر باریکہ حرف از وطن وغم ھای بیکرانش توسط بزرگان ونخبگان سیاسی و نظامی اش بہ تصویر کشانیدن می شود حقایق ناگفتہ یئ از زندگی افغانی ما بر ملا میگردد و جواب تاریکی ھای فاجعہ انسانی وطن حزب مردم وقرن ما روشن میگردد وسوال در ذھنم خطور میکند کہ کی ھا مقصر بد بختی وطن مردم ما اعضای حزب بودن ھستن آیا موقعیت سوق الجیشی وطن قضا تقدیر مردم یا عوامل بیرونی شرکا بی وفا سیاسی منطقوی یا رھبری حزب ودولت مان .
بیان حقیقت ھا ودیدگاہ ھا را نباید با توھین وتحقیر و دشنام زدایی پاسخ داد بلکہ با ارائہ اسناد حقایق رد یابی کرد.
واقعیت چنین بود کہ حاکمیت حزب وطن در دفاع مستقلانہ وانمود کرد کہ از وطن حاکمیت تمامیت ارضی مردم و ارزش ھای والای یک ھدفمندی دفاع کردہ ومی تواند دفاع کرد واز یک سیستم قوی دفاعی نظامی سیاسی حقوقی اداری برخوردار است ولی جالب این است کہ با این ھمہ درایت ھا رھبران ردہ ھای اوّل رھبری کشور ما در صدد مصلحت گری توسل گری بہ مخالفین ودشمنان ماشدن وفاجعہ افریدن وعمدآ حاکمیت را بہ نابودی یکجا با مردم اش سوق دادن امید وارم رفقا یکجا با رفیق عظیمی عزیزبا صداقت بہ این سوالات جواب تاریخی ومنطقی برای ھمہ ارائہ کنند
این حوادث وغم ھا دیرینہ مرا با خواندن این نظم از سھراب سپھری ارامش می دھد کہ شاید خصلت انسانھای بزرگ در ایام زمامداری چنین بودہ.
این غم بی حیا مرا باز رها نمی کند
از من و ناله های من هیچ حیا نمی کند
گشته زناله نای من خوشتر از گلوی نی
خوشتر از گلوی نی
ناله اثر نمی هد نای نوا نمی کند
این غم بی حیا مرا باز رها نمی کند
از من و ناله های من هیچ حیا نمی کند
رفته و می رود هنوزهر کی به هر کجا
هر کی به هر کجا
تکیه به زندگی مکن عمر وفا نمی کند
این غم بی حیا مرا باز رها نمی کند
از من و ناله های من هیچ حیا نمی کند
گفت همی آه تو را گریه زچیست گفتیش
آنچه که اشک می کند آب بقا نمی کند
این غم بی حیا مرا باز رها نمی کند
از من و ناله های من هیچ حیا نمی کند
· ژوئیه 15، ساعت 13:42
Nasim A Tjikpoor
خدمت سترجنرال م ن عظيمي محترم سلام عسكري
بادقت تمام وتيارسئ نوشتهء شمارا خواندم .
وكمي اززياده ها فهميدم
كاش ازين پس بشودتاريخ رابه عقب بچرخانيد مردم درهوس وتشنه گزشته هاي كشورماهستند براي اينكه هرچندپيش حركت داريم اما وضع ما بد و خراب ميشود.
يك ازهمان فرزندان صديق ميهن وسپاهي وفادار جرأت كند وكمرشجاعت را محكم ببندد وبسوي انتخاب مردم برود مطمين ام سرافراز پيروزخواهد شد
براي بدست گرفتند زعامت امور كشوري فقط يك گام گزاشتن به پيش است خلقهاي افغانستان ازآن حمايت خواهد كرد!
· ژوئیه 15، ساعت 16:12
Masoud Hadad
درین آشفته بازار سیاست هستند، کسانیکه تحمل شنیدن وخواندن واقعیت های تلخ تا یخ را ندارند، با سطح فرهنگی بسیار نازل متوصل به دشنام میشوند ولی درود بشما که بدون هراس از دشنام، مینویسد وروشنگری میکنید.
· ژوئیه 15، ساعت 18:03
شهناز آریایی
جناب استاد صدیقی عرض درود وسلام دارم حضور شما شخصیت علمی وطنم شما متوجه شدهاید که ایشان از روی صداقت این بحث را مورد ارزیابی شماها گذاشتهاند قضاوت پیش از پیش وسخنان تخریش کننده سد راه تفاهم میشود منظور شما انحراف موضوع نیست بگذارید لطفن همه دست بدست داده واقیعتها بر ملا شود تحمل پذیری وحقیقت یابی جز مسولیتهای ملی ما است با مهر ودرود
· ژوئیه 15، ساعت 19:31
Usuf Sadiqi
اریایی بهای محترم و گرامی
من با شما موافق هستم
تحمل پذیری و پذیرفتن نظرات یکذیگر کار عاقلانه و روشنفکرانه است
در ان روز ها من در کابل انقدر اطمینان و توقع احترامانه و بزرگ به جنرال صاحب اعظمی داشتم که فکر میکردم که این شخصیت خوب و جنرال با تجربه حتم امنیت کابل را شاید با قوماندان بودن گارنیزون کابل تا مین میکرد
اما امید واری ما کا ملا نادرست بود
جنرال صاحب را در انروز ها دیگر جنرال قوی ملی چند هفته قبل ندیدیم
تاریخ قضاو ت خواهد کرد
· ژوئیه 15، ساعت 19:46
Mohammaad Nabi Azimi
استاد عزیز ، شرح جانسوز ان روز های دشوار را که پس از گریز نا فرچام آن مرحوم اتفاق افتاد ، من در چند جای ديگر نوشته ام اما در ابن جا همین قدر باید گفت که به مجرد شنیدن خبر فرا ر سرقوماندان دیگر هیچ قدرتی قادر نبود تا جلو پانیک ، پی روحیه گی و فرار سرباز و افسر را از جبهه بگیرد ۰ راستش همین که ما وشما زنده مانده و ناموس مان پامال پاشنه های کثیف اشرار نشد خودش یک موهبت است ۰ بادرود ها
· ژوئیه 15، ساعت 20:43
شهناز آریایی
استاد معظم گرامی جناب صدیقی صاحب بزرگوار ممنون شما خاطره تلخ همان روزهای سیاه تاریخ ما پنداشته میشود ما تمام توجه خودرا طرف خود ومخالفین فریب خورده خود میداریم فراموش نکنیم که دست جنایتکار بیگانه همیشه در طی تلاشهای مذبوحانه خویش تا به امروز جهت پاچه پارچه کردن ملت با دولت مردم با یگدیگر سخت مصروف است یعنی بزرگان ودولتمردان هم با حفظ یک غرور قومی هیچگاه ملت را در جریان نماندن شکست ما ودولت انوقت عطف تلاشهای گلبدین حکمتیار از طرف تنی ووووووووو تا گلابزوی میباشد فکر نکنید که جناب عظیمی صاحب با داشتن تحصیلات عالینظامی کار کردهای خستگی ناپذیر صلاحیت محدود داشتند درد ما بیگانه وسازش های نا منحوس دولتمردان تا به امروز است استاد بزرگوار درد شما را نیز درک مینمایم صحنمند وسلامت باشید استاد مهربان ما
· ژوئیه 15، ساعت 20:50
توحید الله ابرار
عظیمی صاحب نوشته های تانرا تعقیب میکنم، شما تاریخ زنده ی یک ملت هستید با وجود اختلاف ایدئولوژیک بازهم معترفم که شما رسالت تانرا با بیان واقعیت های تاریخی در قبال نسل جوان ادا کرده و میکنید، تشکر از شما !
· ژوئیه 15، ساعت 19:38
Hassan Ha
بیروی سیاسی قوماندانان و سایر خرد بزرگ با شنیدن فرار رهبر شان همه جرئت را از دست دادند .اعظیمی صاحب بزرگوار، من این تصمیم شما را و این حمت بلند شما را ستایش کرده و منتظر همه هموطنان شریف خود نیز هستم.که درین مسئله اساس با شما همکاری همه جانبه نموده تا باشد ،هر کسیکه خود را رهبر معرفی میدارد بایداست تا آخرین لحظه ها در کنار هم کیش خود قرار گیرد. طور مثال چند سال قبل در ایتالیا یک کشتی بزرگ در حالت غرق شدن بود .و تقریبآ یک تعداد مسافران هم غرق شدن.وقتیکه پولیس متوجه شد که قوماندان کشتی ویا ناخدا از همه کرده خودش در اولین فرصت از کشتی فرار کرده بود.فعلآ به مدت 20 سال از طرف مسئولین قضایی دولت ایتالیا توقیف گردید.و قوماندان کشتی از همه معذرت خواست.و گفت که مرا ببخشید که فرار کردم .
رئیسجمهور ما نیز تا اخیرین لحظه باید در پهلوی دوستان و کابلی ها میبود. ولی میخواست فرار کند. منتظر هستم و به بسیار شوق مانند روز های دشوار نوشته های شما را تعقیب مینمایم.صحت و سلامتی برایتان آرزو میکنم.تشکر
· ژوئیه 16، ساعت 09:56
Shohaib Sh
عظيمي صاحب، شما در مورد كافي اطلاع داريد كه پروسه صلح يك پلان سياه به خاطر از بين بردن نظام بود و بعد از پلينوم هژده همه گروپها چه فهميده ونا فهميده در پروسه سقوط نظام سهم داشتند.
· ژوئیه 17، ساعت 20:14
Hafiz Saai
بياييد صادقانه وبى پرده ان چه واقيعت هـاى بى پرده است براى تك تك اعضاى حزب باز گو كنند ودست انانيكه در پى سقوط رژيم نهـفته است بر ملا شود
· ژوئیه 15، ساعت 22:18
عارف عرفان
کتاب سرنوشت غم انگیز درافغانستان
نویسنده :فلیپ کاروین.
ترجمه:حکیم سروری
نقش سلیمان لایق برای “گروگان گیری”شهید داکترنجیب الله
گفتکوی لایق وسیوان درقرارگاه [حزب دموکراتیک خلق افغانستان] “وطن”
سیوان :ما همه میدانیم که مجاهدین هیچیک کمونست را درشورای بیطرف نمیخواهند.ونیزمیدانیم که حزب وطن درلحظۀ فعلی هیچ نوع موئثریت ندارد.فاتح این جنگ بزرگواری یی نخواهد داشت.درواقع درحالیکه بینن درمورد تخفیف بخشیدن انفجار درحال وقوع می اندیشید،لایق دراندیشۀ نجات خود بود.صحبت دربارۀ “حزب” یک نیرنگ است .غیرمسلح ساختن حزب وطن به مثابۀ کشیدن نیش مارمرده است.ص-161
سیوان:…بنآ ایجاب مینماید که او[نجیب ] فورآ ازکشور خارج شود.اگرهرچیزی برایش اتفاق افتد تآثیری بدی برای افغانستان خواهد داشت.برای او عبورمصئون ازکشورباید تضمین شود.تا پروسۀ صلح به موفقیت بیانجامد.ص-162
لایق:چیزیکه شب گذشته حینیکه میخواستید او را ازکشور به خارج انتقال دهید،اتفاق افتید،تآسف آوربود.مخصوصآ که اوتوانست ملل متحد را شامل سازد.عملی را که نجیب الله انجام داد تا مانند یک “دزد”کشور را درنیم شب ترک گوید،تآسف آوراست.زیرا او نه باحزب ونه با دولت مشوره کرد.مصئونیت وصحت او را تضمین میکنیم،تا آنزمانیکه درمورد رفتن او تصمیم اتخاذ نمائیم.ص-163
سیوان:شماملل متحد را به یک موضع دشوار مواجه میسازید.نجیب الله از ملل متحد تقا ضای پناهندگی نموده،اگرما اورا نپذیزیم برای پیشرفت پروسۀ صلح نا مطلوب خواهد بود.ما باید این پرابلم را حل کنیم والی نه به حیث یک حادثه عمده بین المللی با نتایجی که هیچکس آنرا پیش بینی کرده نمیتواند درخواهد آمد.برعلاوه چطور میتوانم شورای بیطرف را قناعت دهم درجائی بیایند که امنیت آنها تضمین است درحالیکه مصئونیت نجیب الله را تامین کرده نمیتوانم.ص-163
لایق:ایجاب مینمود تا قبل ازانکشاف وضع بانجیب الله صحبت میکردیم.
سیوان:ما باهم “موافقتی” داشتیم ،خروج مصئون او بما وعده شده بود،چرانگذاشتید کاروان ما از پوسته امنیتی عبور کند؟
لایق:پروسجرهای معینی وجود دارند که درهر حالت باید مراعات شوند.نه تنها درموردشما.
سیوان:اما ما باهم موافقتنامه ای داشتیم؟
لایق: درینجا غلط فهمی صورت گرفته طوریکه گفتم طرزلعمل های معینی وجود دارد که درهرحالت قابل رعایت اند.[با آنکه بینن اکت میکرد تا بداند این لایق بوده که امرتوقف قطار را پیش ازینکه به میدان برسد داده.]ص-164
لایق:نجیب الله میتواند نزد شما باشد اما اجازۀ نخواهد داشت تا از حریم ملل متحد پا خارج بگذارد.تا اینکه درموردش تصمیم گرفته شود که کجا برود.آقای سیوان حینیکه درافغانستان استید احساس مصئونیت نمیکنید؟این بخودی خود ثابت میسازد که ما تضمین مصئونیت کرده میتوانیم.ص-165
سیوان:اکنون عمده ترین مسئله پیاده کردن صلح درین کشوراست شما با نگاه داشتن نجیب الله درکابل هیچ چیزی کمائی نمیکنید وموجودیت او درینجا پروسۀ صلح را بهم میزند…ازآنجائیکه پریزدنت نجیب الله استعفی داده وموافقت کرده تا کشور را ترک کند، مسلم میپندارم که به شما مشوره کرده است. امید وارم موقف مرا درک کنید .اکنون درمورد منع وجلوگیری از تظاهرات دربرابر قرارگاه ملل متحد چه؟
لایق:شما میتوانید اطمینان داشته باشید که تظاهراتی دربرابر قرارگاه ملل متحد صورت نمیگیرد.اما خواهشمندم نجیب الله را تا زمانیکه ما به شما چیزی نگفته ایم از اوسگاپ دورنسازید.
سیوان :من کابل را تا زمانی که این مثئله حل نشده ،ترک کرده نمیتوانم…[درین لحظه بینن استعفی نامه نجیب الله را به کمیتۀ اجرائیه ارائیه کردوبا صدای بلند قرائت گردید.]
لایق:ما این نامه را برسمیت نمی شناسیم نمیتوانیم آنرا دررادیوی دولتی اعلام کنیم.
سیوان:ملل متحد همچنان آنرا نشرخواهد کرد.اما وسایل اطلاعات جمعی بین المللی کاپی آنرا نشر خواهند کرد.ص166-167
بدون تبصره
16 اپریل 1192
ساعت 1:30شب یک موتر ملل متحد رسید،راننده مرا به قرارگاه اوسگاپ برد.ازآنجا بلا فاصله به اقامتگاه نجیب روان شدیم درظرف چند دقیقه آنجا رسیدیم .نجیب یک دریشی خاکستری تیرۀ رادار به تن داشت،به یک تاجر شبیه بود وبه اشتیاق میخندید..ما به داخل رفتیم ،جنرال توخی وعونی بدون ضیاع وقت با لای بیانیۀ نجیب که درآن استعفای خود را رسمآ اعلام میداردبکارآغاز کردند.آنها درطول چند روز است که با لای آن کارمیکنند.واکنون میخواهند آنرا نهائی سازند.بیانیه کوتاه خواهد بود.ص133-134
++++++++++++++++++++++=======ساعت 1:45 شب،بینین [سیوان]با طیارۀملل متحد درمیدان هوائی نشسته ودرداخل طیاره انتظارما را میکشد.[من فکر میکنم که با خود 15نفر اعضای شورای بیطرف را آورده است .پلان اولی این بود که او آنها را درهمین طیاره ایکه نجیب پرواز میکند با خود به کابل بیاورد.با اینکار انتقال قدرت دست بدست صورت میگیرد.اما اینکه بینن درنیمۀ شب بکابل بیاید مانع اینکارشد.من احساس درد درمعدۀ عصبانی خود کردم.]ص-137
بعد ازینکه قطار خود را برگرداندیم ،درهمان شب بلا فاصله آگاه شدم که حوادث خروج ناکام نجیب الله ازکابل دارای اهمیت بیشتر بوده واین معامله دور از سرحدات افغانستان شکل کرفته ودرمجموع مربوط میشود به عملیات صلح ملل متحد.ص-144
+++++++++++++++==============
…طوریکه درمقدمه یادکردم،”جیانی پیکو”گزارش میدهد:”دریک گفت وشنودی که روزقبل ازآن با” بینن” داشتم تشویش خود را ازخلای قدرتی که بعد ازترک کابل توسط نجیب ایجاد میشود توسط کی پُر خواهدشد؟ابرازداشته بود.”
من صحبتی را که بعد ازبرگشتم از افغانستان با “جمیز اوجوناح”یک آمرقبلی خود معاون سرمنشی درامور سیاسی داشتم،بخاطر دارم .اوگفت چطورممکن است ملل متحد مسئولیت اخلاقی داشته باشد؟نجیبالله شاید مسئول کشتارهراران هموطن خود باشد…ملل متحد براساس مساعی جمیله سرمنشی ،سعی میورزد تا صلح وثبات وحکومت مستقل را درافغانستان بیاورد.تضمین خروج مصئون نجیب درعوض استعفایش جزئی ازین مساعی بود.ص-146-147
+++++++++++++++++++++++======ساعت 6:55
دردفتر اسگاپ ملل متحد.نجیب :من گفته بودم که به مقصد عملی شدن پلان ملل متحد وکمک برفع مخاصمت ها در صورتیکه دیگرحمله یی بکابل صورت نگیرد،استعفی خواهم داد.بشما اخطارکرده بودم در صورتکیه قبل از جابجا شدن حکومت موئقتی استعفی نمایم،خلای قدرت ایجاد میشود.این درست همان چیزیست که امروز بوقوع پیوسته .من با این وضع سه سال است که مبارزه میکنم .میدانستم چه اتفاقی رخ میدهد.یکبار اگرخلای قدرت ایجاد شد چه کسی ازامنیت ،نظم ونسق ،مسئولیت خواهد داشت؟ص-154
فلیپ کاروین:
هنگا می که نجیب الله استعفی داد،همین درک وجود داشت ،ملل متحد کاری انجام داد تا او را مجبور به استعفا نماید.واینهم صحیح است که مجاهدین درحال حاضر با حکومت درحال جنگ اند ونمیخواهند که درحکومت انتقالی نجیب یا پیروان او درقدرت شامل سازند .آنها نجیب را دست نشاندۀ شوروی میشمارند.ص-101
+++++++++++++++++++++++++++++بها[داکتربها والی کابل] معتقد است بیانیۀ نجیب الله به تاریخ 18مارچ که قصد خود را برای آمادگی به استعفا بیان کرد،موقف دولت را تضعیف کرد.وگفت زمان ومحل انتقال قدرت دارای اهمیت فوق العاده است.او سوال کرد که با این تعداد قوتهای فراوانیکه دراطراف کابل تجمع کرده آیا 15 نفر[مقصد اواز شورای بیطرف است –مترجم]قدرت کافی خواهد داشت یا خواهند توانست نظم را تامین نمایند؟ص-118
+++++++++++++++++++++++++++++15 اپریل 1192
ساعت 7:30 !در جلسۀ صبحانه،”عونی “بما گفت،که نجیب امشب به ساعت 12:30[نیم ساعت بعد از نیمۀ شب ]تیلفون کرده وجلسۀ عاجل شورای بیطرف ؟را تقاضا کرد.همچنان میخواهد که بینین عا جلآ او را با خود به طیاره نشانده بصورت مصئون به خارج پروازدهد.
بدون تبصره.ص-121-122
نجیب الله بتعداد یکهزارنفرعسکر بین المللی را درکابل تقاضامیکند،اما پاکستان شدیدآ دربرابر این پیشنهاد عکس العمل نشان داده ومعتقد است که برای چنین امری ضرورت وجود ندارد.ص-90
[این واضح است که پاکستان قوتهایرا میخواهد که با پلان آن درمورد تسخیر کابل ونشاندن حکومت تحت فرمانش درآنجا با وی کمک نماید.قوای بین المللی که حفظ بیطرفی شهرت دارد مانعی است برای پیشبرد پلانهای پاکستان.]
طوریکه کوردویز هریسن درمطالعات ارزنده خود میگوید :”پالیسی آمریکا دربخش اعظم این جنگ عبارت بود ازجنگ با آخرین افغان.زیراآمریکا درهم آهنگ ساختن پالیسی خود که برحمایت ازمجاهدین استواربود مساعی صلح ملل متحد را حمایت کرده نتوانست. ]ص-91
++++++++++++++++++++++++++++=اگر این انتقاد به بینن[سیوان ] وارد شود که از قبل امیدی برای رسیدن به یک سازش (کامپرومایز)،با هفتگانه های پشاور”طوریکه چنین نامیده میشوند”وجود نداشت واستعفای نجیب پیش از وقت بود.چنین پیشبینی واقعبینانه نیست .شاید ترک قدرت ازجانب نجیب یگانه نقطۀ وحدت بین گروهای مختلف مسلح گوریلائی میشد.ومسئلۀ مرکزی درمیز مزاکره بود چگونه میشد نا دیده گرفته شود.]ص-159
+++++++++++++++++++++========17 اپریل 1992
ساعت 11:00قبل از ظهرسفارت ترکیه ،ارائۀ گذارش توسط سیوان
بینن بیانیۀ خود را آغاز کرد وگفت استعفای دیروزی نجیب الله کا ملآ منطبق با ابلا غیۀ 18 مارچ بود که درآن از استعفایش ذکر شده بود.وکاملآ موافق به پلان ملل متحد میباشد.دربین” تمام گروپها “توافق نظروجود داشت تا نجیب الله استعفی داده واز کشور خارج شود.هدف از استعفای او تأمین وحدت درکشور است.این یک سناریوی غیر معمول نیست وانتظاربرده میشد یک ائتلاف بعوض او جاگزین شودوپروسه التیام یابی آغازشود ،اما آنانی که برفتن او موافقه کرده بودند درآخرین لحظات نظرخود را تغیردادند وپروسۀ صلح تخریب شد.ص-168
بینن درجواب سوالی تصدیق کرد که تعریف “بیطرف” تا هنوز هم زیربحث است.اما طوریکه همه میدانند تعریفات ،پرابلم نیستند.بلکه خیانت ،انتقامجوئی ومبارزه بخاطر قدرت پرابلم عمده است.اصل مسئله اینست که کی تجارت پرمنفعت مواد مخدره را کنترول مینماید؟.ص-162
نیم ساعت قبل به ساعت 5:30بی بی سی گذارش داد که چهل هزارسربازان مسعود درشمال کابل تجمع کرده [درمورد این رقم شک کردم،دراین عدداغراق شده]بی بی سی همچنان تجمع بیست هزار نفروفاداران حکمتیار را درجنوب کابل گزارش کرد.واین مسئله معلوم است که جنرال دوستم درین لحظۀ میدان هوائی کابل را دراختیاردارد. ص172-173
خلای قدرت بیمحابا به حیث ترکیب جدی درمعجون مرکب درآمد.وشاید یک ترکیب عمده نسبت بدیگرها .درینجا کسانی بودند که میگفتند خلای قدرت حتمی الوقوع است.بعد ازگذشت ماها ازهنگامیکه نجیب الله قصد خود را برای استعفااعلام کرد،این سوالات قوت یافت،اما چنین روشن بینی درآینده نگری کم نیست.واقعیت اینست که نجیب رئیس جمهور ،متاع دلکش تری نسبت به نجیب درحال گروگان بودن است.خلائی قدرت تئیوریکی با یک خلائی قدرت واقعی فرق دارد.صفحات 177-178
ساعت 19:30
دردفتروزیرخارجه وکیل ،نمایندگان هند،پاکستان وروسیه حضوردارند.
بینن به وکیل:ازجانب سرمنشی ملل متحد ازحکومت شما تقاضا میکنم تا براساس ارزشهای انساندوستانه ،خروج مصئون رئیس جمهوراسبق وهمراهان او را ازافغانستان کمک وتضمین نمائید.من معتقدم که اینکار حکومت شمارا به سویۀ بین المللی کمک نموده وبه پروسۀ صلح یاری میرساند.این مطلبیست عاجل.
وکیل: برا ی یک راه حل صلح آمیز دیرنشده است،اما این تقاضای همکاری قبلآ نیز ازحکومت ما صورت گرفته ،درمشوره میتوان راه حل سادۀ برای این مشکل پیدا کرد.یک ضرب المثل افغانیست که میگوید دیرباش،اما شرین باش…توقع ما این بود که رفتن اوبا همراهان دریک فضای آرام صورت گیرد.نجیب تا آخرین روزهای اخیرخود درپست ریاست جمهوری ،میگفت اجازه نخواهم داد تاخلای قدرت ایجاد شود.او انتقال قدرت صلح آمیز را میخواست ،سپس نا گهانی بدون فشارحکومت،حزب ومردم،با روشی که اتخاذ کردهمه ملل را به شمول ملل متحد دریک موضع مشکل قرارداد.شرم آورست،درجلسۀ گذشتۀ ملل متحد من آرزومندی خود را دربازگشت نجیب به اقامتگاه اش ابرازداشته بودم اودرآنجا مصئون خواهد بود .چرااومصمم براین شد تا خلای قدرت را ایجاد وهرج ومرج را بوجود آورد؟آیا شما به من اجازه میدهید که بصورت ناگهانی ترک وظیفه نمایم وخلای قدرت ایجاد شود؟چراجنرال یعقوبی دست به خود کُشی زدصرف بنا برفشار اعمال نجیب .
آیاملل متحد علاقمند آسایش صرف یکنفراست ؟آیا نباید توجه به تمام اعضای حکومت وبرای کشور معطوف کرد؟هرکس باید ازکوششهای ملل متحد نفع ببرد.هیچکس درسراسر افغانستان انتظار این عمل را نداشت .هیچگاهی درگذشته درتاریخ افغانستان چنین اتفاقی نیافتیده .یک رئیس جمهوربدون اندکترین مشوره میگریزد.چرا با حکومت وقوای مسلح مشوره نکرد؟معهذا ما میخواهیم بصورت عام وتام با ملل متحد همکاری کنیم.
اینکه نمایندگان هند وفدراتیف روسیه آمده اند تا ازنجیب شفاعت کنند،تعجب آورنیست،زیراآنها دوست وحمایت گردیرینۀنجیب اند،درمورد ایران وپاکستان میتوان گفت که آنها به نجیب اتهام میزدند که نجیب کافر وآلۀ دست اتحاد شورویست واکنون درخواست رعایت های انسانی برای اومیکنند…ما تقاضای شما را که درخواست یکتعدادافراد نی بلکه ازجانب حکومات بسیار عمده بعمل آمده صرف بعد ازآگاهی عامه برآورده میتوانیم.بطورمثال مردم باید بدانند که پاکستان وایران نیزچنین تقاضا بعمل آورده اند.
سیوان:ترجیح میدهم که این مسئله فردی را فردی حل کنیم نه اینکه اعلام نمائیم.
وکیل:مطبوعات از جلسۀ ما آگاهی دارد.من باید چیزی به آنها بگویم .اگرشما موافق باشید میتوانم بگویم ،ما دربارۀتطبیق پروسۀ صلح ملل متحد بحث میکردیم.
سیوان این مرجع ترخواهد بود. ص-178-180
وکیل :اما من هنوز هم یادآوری میکنم اگربا ما مشوره میکردید.میتوانستیم نجیب را اجازه خروج صلح آمیز بدهیم
سیوان:پندارما اینبودکه با شما مشوره بعمل آورده ،ما وقت آنرا نداشتیم تا به جزئیات میپرداختیم ،این مسئولیت اوبود.
وکیل:آیاشما میدانید که نجیب چه مقدار طلا ازکشورقاچاق کرده؟او نمیتوان باچنین مقدارطلا خارج شود.
سیوان :درموردچنین چیزی هیچ نوع آگاهی ندارم،صرف من دربهبود وارتقای پروسۀ صلح علاقمندم.ص-181
18 اپریل ساعت 22:30
من به دیدار نجیب وجنرال توخی رفتم،آنها درطبقۀ با لائی آخرعمارت جا بجا شده اند که درگذشته بحیث دفترواتاق جلسات استفاده میشد…نجیب ازدیدن من خوشحال شد.من به نجیب گفتم که وکیل برخورد سختگیرانه داشته واز استعفای غیر قانونی نجیب بد گوئی میکرد.او سوال کرد که چرا نجیب قبل ازاستعفا وفرار با حکومت وحزب وطن مشوره نکرد ؟او (نجیب )به من گفت که شب قبل ازخروج پلان شده من،وکیل نزدم آمد ودرمورد حوادثیکه بعد از رفتن قریب الوقوع سرمن خواهد آمد احساس نا راحتی میکرد.
نجیب سوال کرد چطورمیتواند شخصآ مانعی در راه صلح باشد اکنون که استعفی داده صلحی وجود ندارد.صفحات 181-182
درین وقت بینن وارد شد نجیب از دیدار او خوش شد واو میدانست بینن یگانه مایۀ امید است که اورا میتواند ازکابل زنده انتقال دهد…سپس نجیب گفت او شنیده که به خانم واولاد هایش که اکنون دردهلی جدید بسرمیبرند گفته شده بخاطر تهدید انتقامجوئی ،هند را ترک کنند.ودرجائی دراروپا بروند.نجیب پرسید آیا این آوازه درست است؟او از روزیکه این آوازه را شنیده با خانم خود صحبت نکرده .اگر این درست باشد آیا سیوان میتواند امنیت آنها را بعد ازینکه از دهلی بیرون شدند،تامین کند.نجیب گفت نا راحت نباشید ما میتوانیم غم تکت طیاره شانرا بخوریم .بینن گفت فردا صبح اولین کاریرا که میکند در مورد صحت وسقم این آوازه معلومات میگیرد.ص-183
19 اپریل 1992
تلویزون بی بی سی عکس های راکتها را که درکابل اصابت کرده نشان میدهد. اما عکسها ارز دو سال قبل است .هم اهالی محل وهمکارمندان ملل متحد که از دوسال به اینطرف اینجا اند این تحلیل را تائید مینمایند.
ساعت 15:45
درسفارت ترکیه یک نطاق سفیر به ماگفت هشت نفر نماینده از کشور های ….خواستند تا وکیل را در وزارت خارجه ملاقات نمایند در دسترس نبود وکاویان [داوود کاویان ]آنها را ملاقات کرد.او خوب بنظر نمی آمد ،هیجان زده بود.اما به آنها وعده بود که تقاضای شانرا بوکیل انتقال میدهد.کاویان گفت غرض اداره کابل یک کمیتۀ چهار نفری پیشنهاد شده اما تا هنوز تشکیل نشده ،کار بالائی آن جریان دارد ونیز گفت آنطوریکه آوازه شایع شده بود،معاون رئیس جمهور تعین نشده است.درحال حاضرعنصر عمده وچشمگیر درحکومت سراسیمگی ودست پاچگی است .بین افغانها فقدان رهبری وجود دارد.تا کنون درشهر زندگی یومیه بصورت نورمال وجود دارد.مردم به دوکانها ودفاتر خودمیروند .صفحات 188-189
سپس سرمنشی به تاریخ10 اپریل اعلام کرد که درپرنسیپ موافقۀ با لای یک شورای بیطرف دارای پایه های وسیع صورت گرفته ،اما ملل متحد هیچگاهی پا فشاری نکرده که این یگانه چاره ممکن است.افغانها خود باید تصمیم بگیرند.اگر مردم افغانستان حکومتی را صرف مرکب از مجاهدین بخواهند خوب است ،این انتخاب مربوط آنهاست.ص- 191
سوال: آیا درپلان دارید که بغیر از اعضای حکومت باردیگر با رهبران افغانستان مثلآ قوماندان مسعود هم ببینید؟
بینن:بلی فردا میخواهم داخل افغانستان سفرکنم .
سوال :دراین لحظه موانع عمده در راه صلح کدامها اند؟
بینن:موانع عمده تقریبآ برطرف شده وباید تصمیم ازجانب خود افغانها گرفته شود.بدون شک یک ادارۀ انتقالی بوجود خواهد آمد .سوال اینست که درین اداره کی ها شامل خواهند بود؟ملل متحد شخص یاگروپ مورد نظر ندارد ومخالف با هیچ گروپ هم نیست .تصمیم بدست مردم افغانستان است.
سوال :آیا سهمگیری درشورای جدید حل شده ؟
بینن:فکرمیکنم اکنون یک روحیۀ مصالحه ایجاد شده .باید مصالحه یی درزمینه صورتگیرد.
سوال :آیا درحال حاضر پلان شورای بیطرف کهنه نشده ؟
بینن :طوریکه گفتم هرچیزی را که افغانها مورد قبول است.ملل متحد هیچ برخورد احساسی دربرابر ایده ها ونظریات دیگران ندارد.اگر افغانها بعوض شورای بیطرف حکومت مجاهدین را میخواهند،این انتخاب آنهاست واز نظر ملل متحد مورد تائید است.
سوال : درحال حاضر کدام امکانات باقی مانده؟
بینن:اکنون دو امکان وجود دارد یا یک شورای بیطرف دارائی پایه های وسیع ،یا یک شورای مجاهدین .انتخاب به افغانهاست .این هردو امکان در پشاور صحبت شده .
سوال: آیا یک شورای مجاهدین برای اهالی کابل مشکل ایجاد نخواهد کرد؟
بینن:عمده ترین مشکل ترکیب شورا است .ایدۀ شورا ازطرف همه جانب پذیرفته شده.صفحات192-194
22اپریل 1992ساعت 21:00
ملاقات دردفتروزیرخارجه عبد الوکیل .
من بینن را همراهی کردم.
بینن:دیروز به دیدن دوستم به مزار رفتم.وامروز مسعود را درچاریکارملاقات کردم.برای شان حالی ساختم که جنگ دیگربس است .برای داخل شدن بکابل دوراه وجود دارد.جنگ ومذاکره .بهترین راه صحبت ومذاکره برخورد برادروار است.
مسعود گفت او به کابل تعرض نخواهدکرد.ضرورتی برای جنگ دیده نمیشود اما بما گفت به کسی اجازه نخواهد داد تا به کمربند امنیتی نفوذ کند.
وکیل:پارلمان افغانستان استعفای نجیب را نپذیرفت.این مخالف قانون اساسی است بنآ هیچکس نمیتواند اورا تعویض کند.سرپرست ریاست جمهوری تعین نخواهد شد.ص-206
بینن :مسعود میخواهد درحکومت مرکزی نماینده داشته باشد.نظر او اینست که گروپهای اتنیکی نظر به تناسب نفوس خود نمایندگی داشته باشند .
وکیل: من با حکمتیار درتماس استم او منطقی است اما ….من معتقدم که همۀ ما پروسه صلح ملل متحد را حمایت کنیم. حکمتیار به ملل متحد اعتمادندارد.مشکل درینجاست که( آی اس آی )،تا همین اکنون دشمنی را تحریک میکند.آنها حکمتیار را پشتیبانی مینمایند.در افغانستان ائتلافها درهرکجا برای یافتن راه حل صلح آمیز صورت میگیرد .اما آی اس آی درتلاش آن است که تاپروسه صلح را تخریب کند.لطفآ آقای سیوان چیزی درزمینه انجام دهید .تمام جوانب به استثنای پاکستان طرفدارصلح اند.همین لحظه درجلال آباد، قندهار وشهرهای دیگر شوراها تشکیل یافته است.ائیتلافها ایجاد میشوند .اما حکمتیار وپاکستان تمایل ندازندتا این شورا ها را برسمیت بشناسند.فقط دیروزبا نمایندگان حکمتیار صحبت داشتم آنها از زدوخورد نفرت دارند .اما آی اس آی انها را زیر فشار قرارمیدهد.
بینن:من به مسعود گفتم که ملل متحد صرف خواهان صلح است .ما اهداف عمده خود را بپایۀ اکمال رسانیده ایم.
تقاضای وجود داشت که نجیب الله استعفی بدهد که داد. تقاضا درمورد شورای بیطرف موافقه شده .ما برای برقراری صلح آماده ایم.ص-207
وکیل:یگانه کسیکه مخالف صلح میباشد حکمتیاراست.[با آنکه اظهارات وکیل درمورد مخالفت حکمتیار شاید ساده لوحانه تلقی شود ،اما تا حدودی زیادی صحیح است.
حکمتیار[وبه مقیاس وسیعترپاکستان ] اپوزیشن قدرتمند نظامی را تشکیل میدهند،وبرای گرفتن قدرت در افغانستان درتلاش اند.درموجودیت ائتلاف وسیع منافع ملی پاکستان بصورت کُل تامین شده نمیتواند .حکمتیار با گروپهای معین مجاهدین درمعاضدت قرار دارد .اواز پاکستان[عربستان سعودی] نمایندگی میکندوپاکستان کنترول عام وتام رامیخواهد نه کمتر.
“روبین “ROBINمینویسد:”آی اس آی پاکستان ازسالیان متمادی به اینطرف بالای حکمتیار سرمایه گذاری فوق العاده نموده واورا منحیث یک ضامن کلیدی منافع پاکستان در افغانستان به حساب می آورد.روبین ادامه داده مینویسد حتی پاکستان تلاش کرد که مساعی ایالات متحدۀآمریکا واتحاد شوروی را اگر به اهداف ملی پاکستان درتقابل باشند،نهانی تخریب کند.آی اس آی سعی بعمل آورد تا چندین بار ملیشه های حکمتیار را به پیروزی نظامی ترغیب کند که این بذات خود درمذاکرات آمریکا وشوروی تاثیر میانداخت،ونیزاز تحت الشعاع قراردادن مشتری پاکستان [گلبدین حکمتیار ] جلوگیری بعمل آورد.ص-208
تبصره :برای تائید دیدگاهای آقای فلیپ کاروین نمایندۀ معتبر ملل متحد،در راستای نقش حکمتیاربه مثابۀ “مشتری “پاکستان ،در برهم زدن پروسه صلح ملل متحد توجه دوستان وخوانندگان عزیز را به گفتگوی حکمتیار واحمد شاه مسعود را درلینک ذیل جلب مینمایم.
http://www.khorasanzameen.net/php/read.php?id=284
گفتگوی احمد شاه مسعود و گلبدین حکمتیار در آستانۀ سقوط حکومت داکتر نجیب الله
25اپریل 1192
اخبار اعلان کرد که امروز کابل رسمآ سقوط کرد.صد ها نفر مجاهدین وارد شهرشدند،عمارات دولتی ، ستیشن رادیو وغیره جا ها را اشغال کرده اند.درحال حاضر رهبران مجاهدین درشهر پشاور موافقه خود را به نام [موافقه پشاور]ددرمورد شمول 51نفر درحکومت انتقالی اعلام کردند.[این گروپ 51 نفری ،الترنا تیف شورای بیطرف بشمار میرود] درعین زمان مورد سوال است که همه قوماندانان مجاهدین این حکومت 51 نفری راکه قرار است درظرف یک یا دو روزبه کابل بروند،قبول دارند یانه؟
کاکردرتبصرۀ درمورد موافقه پشاور چنین مینویسد:” آنها در یک متینگی که اشتراک کنندگان غیر افغان تعداد شان ازفغانان زیاد بود به موافقه رسیدند.با آنکه جلسه بنام اداره مستقل افغانها نامگذاری شده بود.”او علاوه میکند که بتاریخ 24 اپریل درحدود 20000نفر مجاهدین مسلح با استفاده از تاریکی شب به کابل داخل شدند.ص-210-211
این تنها نجیب نیست که به گروگان گرفته شده است بلکه افغانستان همچنان .معهذا اینبار ربایندگان نه روسیه ونه بریتانیای کبیر است.بلکه پاکستان است که گوی سبقت را ربوده.ص211
28 اپریل 1992
یک کاروان مشتمل از سی عراده موتر51 نفر اعضای حکومت اسلامی مجاهدین رااز پشاور از طریق زمین به کابل رساند.این حادثه درتلویزیون محلی،رادیوی بی بی سی گزارش داده شد…حکومت انتقالی دریک عمارت بزرگیکه از اداره اوسگاپ درکابل چندان فاصله ندارد،قدرت را تسلیم شد.یکی ازهمکارانم که انگلیس است خاطرنشان میسازد که مواصلت این گروپ به کابل مانند مواصلت هتلر درپراگ بود.رئیس دستگاه استخباراتی عربستان سعودی نیز درمراسم حاضربود.
دید گاها درمقرموسسۀ ملل متحد
تقریبآ یکسال قبل ازینکه به منطقه بروم در21 می 1991 سرمنشی آنزمان “هاویرپریزدوکویلار” درمورد مساعی خود بخاطراستقرار صلح در افغانستان ابلاغیه نشرکرد.او در ابلاغیه خود گفت که فقط یک دو مشوره ها را با تمام بخشهای افغانی بشمول رهبران سیاسی گروپهای متخاصم وقوماندانان که درپشاور،تهران وداخل افغانستان …انجام داد .این به مفهوم آنست که با کمونستها هم مشوره بعمل آمده ودلالت به آن میکند درهرائتلا فیکه بوجود بیاید کمونستها شرکت خواهند داشت.ضرورنیست که دراکثریت باشند .اما بهرحال باید شامل باشند.مگرآیا پاکستان،عربستان سعودی ،ایالات متحدۀ آمریکا وپیروان شان قبل ویعد از زمانیکه درین کتاب تشریح شده درعمل موافقه کرده اند،که تمام بخشهای افغانی درحکومت بعد از نجیب سهیم باشند؟ص-217
http://pendar.forums1.net/t4346-topic
نوت: با توجه به تغیر آدرس لینک ویدویکلیپ نامبرده درین مقاله ،آدرس جدید لینک ذیل تقدیم شما دوستان میشود:
اهدا به آناني که دودهۀ تام ،تحت نام “کودتا”دروغ گفتند، جعل آفريدند و……
pendar.forums1.net
درين روزها فيلم مستندي ,که راوي يي سرآغازدسايس ابرقدرت هاي بزرگ ومحافل جنايتکارم…
M Aref Erfan http://www.ariaye.com/dari6/siasi2/erfan2.html
erfan2 ,siasi, ariaye
www.ariaye.com
از مدت ها بدینسو تیم جفا کار وقا تلین اصلی شهید داکتر نجیب الله , امینی های خون …
http://forum.mashal.org/viewtopic.php?f=5&t=21
forum.Mashal.org • مشاهده مبحث – ضمیر میهنپور مسئولیت” کودتا”را به دوش شهید نجیب الله انداخت.
درود به خوانندگان عزیز-بدون تبصره
**********************
کتاب سرنوشت غم انگیز درافغانستان
نویسنده :فلیپ کاروین
ترجمه:روانشادحکیم سروری
به زبان های
دری
http://www.shahmbookco.com/index-farsi.php…
و
انگلیسی
https://www.abebooks.com/book-search/isbn/0813531713/used/
پسند
· پاسخ ·
۱
· ژوئیه 15، ساعت 22:59
کتاب “از پادشاهی مطلقه الی سقوط جمهوری دموکراتیک افغانستان”
نویسنده عبدالوکیل سابق وزیرخارجه دولت جمهوری افغانستان
آخرین ملاقات ام بانجیب الله رئیس جمهور ورئیس حزب وطن
(ساعت 7 شام 26 حمل سال 1371)
دربرگهای(888 الی 893) جلد دوم کتاب،در رابطه به آخرین ملاقاتش بانجیب الله رئیس جمهور ورئیس حزب وطن،(بساعت 7 شام 26 حمل سال 1371)،چنین آمده است:
“زمانیکه به مقرریاست جمهوری رسیدم وازموترپیاده شدم،هیچکسی بشمول محافظین ریاست جمهوری را ندیدم.گویی همه را رخصت نموده بودند.بدون کدام مانع به منزل دوم داخل دفترکارنجیب الله شدم.دراتاق انتظار،حیات الله جفسرسریاوررئیس جمهور ویک تن دیگر که درچهره های شان حالت اضطراب و پریشانی بخوبی دیده میشد،حاضربودند.جفسربادیدنم گفت:
«رفیق وکیل می خواهید داکترصاحب را ببینید؟»
گفتم بلی وداخل اتاق کارنجیب الله شدم.رئیس جمهورنجیب الله با محمد اسحاق توخی دستیار واحمدزی برادرش مشغول صحبت بودند واحساس میشد که منتظر چیزی هستند.توخی و احمدزی به مجرد که مرا دیدند،با ورخطایی وبدون احوال پرسی،اتاق را ترک گفتند.ورود غیرمترقبه ام،آنها را بشمول نجیب الله غافلگیر ساخته بود.نجیب الله گفت:
«چطورشد که اینجا آمدی؟حالا باید نزد مسعود می بودی وخبرهای خوشی برای ما می آوردی.»
درحالیکه بی نهایت نارام بودم،جریان حادثه را ازتوقف موترما تاوضعیت میدان هوایی نظامی کابل ودفترقوماندانی هوایی برایش یکایک توضیح دادم.رئیس جمهورمرا به آرامش دعوت کرد وگفت:
«فرق نمی کند.همه چیزامکان دارد رخ بدهد.من یعقوبی و عظیمی را پیدا خواهم کرد وهمه چیزرا نظم خواهم داد،فردا صبح قبل ازآفتاب برآمد، پروازخواهی کرد.»
گفتم:«وطنجاروزیردفاع دراین لحظه حساس در دفترکارش نیست ومانند دیگر وزرای قوای مسلح،به منزل تشریف برده است.»
نجیب الله گفت:
«خودت ازوطنجارچه انتظارداری؟انسان بی ابتکار،ولی برای کودتاکردن آدم مناسب است.برای کارهای دیگر،مشکلی را حل کرده نمی تواند.متأسفانه وزرای قوای مسلح مردمان ضعیف برآمدند.آنها بالای وزارت خانه های خود تأثیر و اتوریته لازم نداشتند وتا کنون فشارعمده کار در آن وزارت ها بالای شانه های من بوده است.»
درجریان صحبت متوجه شدم که درپهلوی میزکار نجیب الله ازپنج دستگاه تیلفون،صرف یک دستگاه موجود بود.
به رئیس جمهورنجیب الله گفتم:«وضعیت فوق العاده بحرانی است،بایدفورأ اعضای هیأت اجرائیه حزب را احضاروموضوع را با ایشان درمیان بگذارید.»
نجیب الله گفت:
«هیأت اجرائیه یک ارگان بی صلاحیت است.همه چیز در دست جنرالها و نظامی هااست.»
درمقابل گفتم:«بسیارخوب،دراین صورت اعضای هیأت اجرائیه را یکجا با عده یی ازجنرال های مسلح احضارکنید تا مشترکأ اوضاع را بررسی و تدابیراتخاذنماییم.»
نجیب الله گفت:
«تابینن سیوان نیامده و وی را ملاقات نکنم و ازنتایج مذاکراتش با رهبران مجاهدین ورهبران پاکستانی آگاهی حاصل نکنم،دیگراقدام ها فایده یی ندارد.»
باتأثرونیشخند گفتم:
«هنوزهم شما بالای بینن سیوان حساب می کنید؟آیا وضعیت موجود در اثرپافشاری های مداوم سیوان واعضای تیمش مانند حسین پوتسالی و فلیپ کاروین بالای شما برای اعلام کناره گیری از قدرت بوجود امده است؟»
نجیب الله درحالیکه بی نهایت عصبانی گردیده بود گفت:
«بلی،من امروز چندین بار از سیوان خواستم که هر چه زودتر به کابل بیایید تا برایش بگویم،حالا که وضع را خراب کرده واز کنترول من بیرون کرده اند،آنرا دوباره درست واصلاح کنند.دیگر همه چیز مربوط سیوان و ملل متحد است.وی بمن وعده داده بود که پاکستانیها،آمریکایها و مجاهدین را در صورت آماده شدن من به کناره گیری،به پروسه صلح وقبول حکومت بیطرف ازجانب آنها می کشاند.حالا بیاید صلح و حکومت تکنوکراتهای خود را بیاورد.»
با اصرار گفتم:«سیوان وهمکارانش بطور عمدی میخواستند این وضع را بوجود بیاورند،مدتها قبل ناباوریم در مورد سیوان وهمکارانش را،برای تان گفته بودم،متأسفانه به آن توجه نکردید وهمیشه مرا به مدارا وخیشتن داری وی توصیه مینمودید.حالا چرا بازهم بخاطر اصلاح وضع از وی کمک میخواهید. مطمئنأوی چیزی برای ما انجام نخواهد داد.بجای او چرا بالای حزب ودولت اتکاءنمی کنید که تا تشکیل حکومت بیطرف انتقالی،حداقل تدابیر برای حفظ نظم موجود در شهرکابل گرفته شود.این کاردر موجودیت شما صددر صد عملی شده میتواند.این درست است که وضعیت بوجودآمده با پیشروی مسعود، گلبدین وبغاوت دوستم و متحدانش،خطرجدیی را بوجود آورده،ولی شما هنوز از اتوریته لازم و قانونی برقوای مسلح برخوردارید،مخصوصأ سه وزیرقوای مسلح در مخالفت با شما قرارندارند.میتوانید تا روی کارآمدن حکومت انتقالی، ازوقوع حوادث ناگوارجلوگیری نمایید.همین حالا معاونین رئیس جمهور، صدراعظم،اعضای هیئت اجرائیه حزب و جنرالهای با صلاحیت ومؤثرقوای مسلح را احضارنمایید ودر مشوره با آنها،راه عملی بیرون رفت از وضع موجود را،جستجوکنید.»
نجیب الله بازهم گفت:
«خودت ازکسانی یادمیکنی که آنها صرف به نام معاونین رئیس جمهور، صدراعظم واعضای هیأت اجرائیه حزب بودند.خودت شاهد هستی که آنها هیچ وقت توانایی نداشتند تا کاری را مستقلانه انجام دهند.به من بگوخودت عضو هیأت اجرائیه بودی،غیرازکارهای مربوط به وزارت خارجه،دیگرکدام تأثیری بالای وضعیت عمومی کارهای حزبی و دولتی داشتی؟»
دراین فرصت ازنجیب الله چیزهایی میشنیدم که درحالات عادی اصلأنشنیده بودم.بازهم باپافشاری گفتم:«داکترصاحب،خواهش میکنم مسئولیت را تنها بعهده نگیرید وهمه ما را شریک بسازید.حالاوقت گذشته وهمه در حالت فروپاشیست. حالا ممکن حزب ما برای مدتی ازچرخه قدرت کناربماند.اما اگرما احساس مسئولیت کنیم ونگذاریم که با خطرات بزرگ مواجه گردد،برای همیشه از صحنه سیاسی حذف نخواهیم شد.فرقی نمی کند اگرشما دروضعیت موجود، رهبر دولت نباشید،ولی رهبری حزب را در دست میداشته باشید.ما همه در کنارتان خواهیم بود وبرای مبارزات آینده آمادگی میگیریم.»
نجیب الله گفت:
«رفیق وکیل از احساسی که نسبت به من داری،ممنونم،ولی خودت روی کدام حزب محاسبه میکنی،حزبی که دردست سیاست بازهاومعامله گران قراردارد؟»
با این موضیعگیری نجیب الله نمی توانستم بی تفاوت باشم.کسیکه در دوران تظاهرات محصلی،رئیس خدمات اطلاعات دولتی”خاد”واکنون ریاست حزب ودولت،همیشه سرشار ازنیرومندی،خوشبینی وفداکاری در برابر آرمان های حزبی و دولتی بود،اینک چرا درلب پرتگاه قرار گرفته و دریأس و نامیدی گیرمانده است؟درچنین حالتی،یگانه کاری که میتوانستم برایش بکنم،مشوره دادن به اوبود تا از این گرداب خودش را نجات دهد.اما پیش ازآنکه به صحبت و مشوره دادن شروع کنم،خودش با عصبانیت گفت:
«من منتظر سیوان استم تا درباره آخرین امکانات برای بیرون رفت از این وضع،به نتیجه برسیم.»
گفتم:«خوب است.همهء ما منتظرسیوان میباشیم.وی را یکجا با اعضای هیأت اجرائیه،معاونین رئیس جمهور،صدراعظم وجنرالها وصاحب منصبان مؤثرملاقات نماییم،تا راهی برای حل مشکلات بیابیم.»
نجیب الله گفت:
«مثلأ اگر باوی یکجا ببینیم چه مطلبی را با وی در میان بگذاریم؟»
گفتم:«مطالبی ذیل را میتوانیم با وی درمیان بگذاریم:
اول:برایش میگوییم که اعضای حکومت بی طرف انتقالی کجاستند وچه زمانی برای انتقال قدرت به کابل میایند وقدرت را تسلیم میشوند؟
دوم:باید سیوان را مجبور بسازیم تا یکجا با یکی ازاعضای رهبری حزبی و دولتی نزد حکمتیارومسعود که در حومه کابل هستند برود.زیرا نیروی عمده تهدید کننده و مانع عملی شدن انتقال قدرت آنها اند.آنها را باید واداربه قبولی پلان صلح ملل متحد ساخته وبه آنها بگوید که پشاور،اسلام آباد وتهران مشکل ما را حل نمی توانند،مشکل درکابل،لوگر و جبل السراج حل خواهد شد.
سوم:بعداز اینکه سیوان به کابل آمد،اورا با چندتن از اعضای رهبری نزد ببرک کارمل ببرید.زیرا وی تأثیر زیاد معنوی در میان اعضا و هواداران نظامی و ملکی حزبی و دولتی دارد وهرتوطئه یی،اگردرداخل حزب و دولت باشد،خنثی خواهد شد.البته طوریکه رفیق کارمل راشما خوب میشناسید با این پیشامد،حتمأ شمارا کمک می کند وکشیدگی های موجودمیان شماوکارمل نیز،برطرف خواهد شد.
چهارم:درمورد دوستم و گروپ مخالین درشمال کشور،بینن سیوان رسمأباید اعلان کندکه حرکات وموضیعگیری آنها کاملأ علیه پلان ملل متحد میباشد. بمجردآمدن به کابل،ازوی تقاضا میکنیم تا نماینده ومعاون دوستم،جنرال مجید روزی را ملاقات نماید واز آنها بطورجدی بخواهدمانع عملی شدن پلان ملل متحد نگردند،درغیرآن،مسئولیت شکست پلان به دوش آنها خواهد بود.سپس چندتن اعضای رهبری را همراه با سیوان نزد جنرال دوستم و متحدانش بفرستیدتا در باره خواسته های آنها صحبت نمایند.»
نجیب الله درآغاز،به پیشنهاداتم با بی میلی گوش میداد،دراخیر باقیافهء مجاب شده،ازجایش برخاست و گفت:
«بسیارخوب،من منتظر سیوان هستم.امشب اگرآمد که حتمأ میاید،مطالبی را که گفتی باوی در میان میگذارم.فردا صبح در اولین فرصت،جلسه یی به اشتراک هیأت اجرائیه،معاونین رئیس جمهور،صدراعظم و مسئولین درجه یک قوای مسلح با حضورسیوان دایر می نماییم وخودت میتوانی نظریاتت را با آنها در میان بگذاری.میدانم که پیشنهادات خودت جنبه عملی دارد وحد اقل برای بیرون رفت از وضع موجود مفید اند.»
رئیس جمهورپرسید که حالا کجا میروی.؟
گفتم:«به وزارت خارجه میروم و منتظر آمدن سیوان می باشم.باشما نیز در تماس خواهیم بود.»
دروقت خداحافظی رئیس جمهورخلاف معمول،تا دم دروازه دفترش،همراهییم کرد ودر آغوش گرفت.درحالیکه اشک درچشمانش ظاهرشده بود،بی اختیار گفت:
«هروقت که خاله جان و کاکایم(منظورش والدینم بود)را دیدی دستهای شان را از طرف من ببوس!»
حواسم آنقدر در آن شب و روز پریشان بود که درست متوجه نشدم که چرا نجیب الله گفت تا دستان والدینم را از طرفش ببوسم.زیرا،هیچگاهی چنین حرفی را در گذشته ازوی نشنیده بودم.بنابرسوابق طولانی رفاقت و دوستی که با نجیب الله داشتم،در آنشب همدردی و دلسوزییم نسبت به او بیشترشده بود.راستش را بگویم که در آنشب،تمام کشیدگی های را که بعضأ باهم داشتیم،فراموش کرده بودم ومیخواستم از هرطریقی و امکانی،وی را کمک نمایم.ما هردو،درلحظات سخت و دشوار،ازدوران مبارزات محصلی تا دوره های زندان و مهاجرت و سالهای بعد از آن تا کنون،خاطرات فراموش ناشدنی ازهمدیگرداشتیم.
چنانچه،فلیپ کاروین آمریکایی مشاور سیاسی بینن سیوان در صفحه 182 کتاب “سرنوشت غم انگیزدرافغانستان”راجع به ملاقاتش با نجیب الله که به تاریخ 18 اپریل 1992 در دفترملل متحد جاییکه نجیب الله در آنجا پناه برده بود،در مورد این احساسم از زبان نجیب الله چنین بیان داشته است:
«او “نجیب الله”به من “فلیپ کاروین”گفت که شب قبل از خروج پلان شده من،وکیل نزدم آمد ودر مورد حوادث که بعد از رفتن قریب الوقوع سرمن خواهد آمد احساس ناراحتی میکرد.نجیب الله گفت من ووکیل بایکدیگردوست بودیم.اززمان کودکی یکدیگر را خوب میشناختیم.»
پس از خداحافظی با نجیب الله،بدفترم رفتم.غیراز رئیس تشریفات وچند عضو دفترم،کسی دیگردر وزارت نبود.رئیس تشریفات گفت که اوبارها به دفتربینن سیوان و ملل متحددرتماس شده،ولی تا هنوز اطلاعی از آمدن سیوان ندارد.به دفتریعقوبی زنگ زدم،جوابی نشنیدم.به مرکز مخابرات گفتم تا تماس تیلیفونیم با یعقوبی را برقرار نمایند،ولی تلاش شان بیهوده بود.با وطنجار که درمنزلش بود،تماس گرفته وازنرفتنم نزد مسعود برایش اطلاع دادم.وی گفت:«کارها تمام است ومن چیزی ندارم که برایت درتیلفون بگویم.»
پس از ساعتی،رئیس تشریفات به دفترم آمد وگفت که شاید سیوان امشب به کابل نیاید واجازه خواست تا به منزلش برود.چندین بار به شماره تیلفون مخصوص نجیب الله به ریاست جمهوری زنگ زدم،اما کسی جواب نمی داد. بالاخره به تیلفون اقامتگاهش در قصرنمره یک زنگ زدم.محمداسحاق توخی گوشی را گرفت وگفت:«باداکترصاحب میخواهیدصحبت کنید؟
«گفتم بلی.توخی تیلفون را به نجیب الله داد.نجیب الله گفت:
«خودت تا هنوز در وزارت هستی؟»
گفتم بلی.نجیب الله گفت:
«رفیق وکیل،من امشب نمی خوابم،خودت خانه برو و استراحت کن.هروقتیکه سیوان آمد،خبرت میکنم.سالها تو مرا از آمدن سیوان با خبرمی ساختی وترتیب ملاقاتهایم را می گرفتی،امشب من این ماموریت را انجام میدهم وفردا مطابق پیشنهاد خودت،وی را ملاقات خواهیم کرد وآخرین حرف ها و تصامیم مانرا با وی درمیان خواهیم گذشت.»
گفتم،خوب است،من به خانه میروم.خدا حافظ تان!درست ساعت 11 شب بود که بطرف خانه ام رفتم.”
· ژوئیه 15، ساعت 23:22
Shiragha Mansoor
تاانسان از داخل وجودخود، شکست راقبول نکند بیرون از وجود خود، شکست ناپذیرمیباشد…
روان،انگیزه، هدف .. دکتر نجیب الله، شکست را بالای خویش قبول کرده بود، وگرنه نظام قوی حزب دیموکراتیک وحکومت وقت افغانستان، واقعأیک نظام شکست ناپذیر بود.
حاکمیت فردی در نظام حکومتی حزب دیموکراتیک وقت، باعث گردیدتا، کرکترهای سلحشوربامرام وباهدف شامل این حزب ویاازبین اتباع جامعه، در رأس قدرت دولتی وقت قرارنگیرند، ویک شخص گرداننده تمام امور مملکت باشد.
درینصورت هروقتیکه روحیه آن شخص رهبر، شکست ناپذیربودمملکت نیز دربرابردشمن عالی وشکست ناپذیر میباشدویا هرگاه روحیه وانگیزه این رهبر شکست خورد، نظام حکومت ومملکت ودولت نیز شکست راقبول مینماید.
درین شکی نیست که نظام حکومتی حزب دیموکراتیک وقت، چندین برابر قوی ترازمخالفین خویش بوده است.امامشکل اساسی، در ساختارتشکیلات حزبی وحکومتی آنزمان قابل ملاحظه میباشد.طوریکه این سیستم وقوانین آن صلاحیت منشی حزب را برتمام امورمملکت باامتیازصدفیصدصلاحیت، بالابرده وقدرت مملکت رافردی ساخته وبدست یک شخص سپرده است.
اگرچنین مشکلی وجودنمیداشت، وقدرت دولتی به سیستم پارلمانی میبود.همچنان چهره هاواشخاص لایق روشنفکر، باانگیزه وهدف ، جانشین دکترنجیب الله میگردیددولت وقت دربرابرمجاهدین شکست ناپذیرگردیده وحتی به مرورزمان امنیت پاکستان رابه مخاطره قرارمیداد..
زیرا
روندصلح آنزمان باهمکاری استخبارات وقت. علایق تسلیمی گروه های مختلف جهادی رابه حکومت وقت، دربرابرامتیازات مادی ومعنوی بدست آورده بود.
· ژوئیه 16، ساعت 11:02
Abdul Farouq Parwani
چندين كته گورى ازانسان ها راميتوان مشاهده كرد.عده اى ازحقايق تاريخى كه نوشته شده است لذت برده وموردپسند خودقراداه اند ، عده اى ديگر تعجب كرده درحيرتندبرآن خورده مى گيرند، تعدادى توبگو، مگوى بچه گانه رابه آدرس نويسنده عنوان كرده هرچى دلشان خواست غير مسئولانه مى نويسند، يكتعداد مى خواهندحقايق تاريخى پنهان نگهداشته شود، سكوت مطلق رااختيار كرده درگوشه ى خودرا پنهان كرده دردمى كشند.
امايك تعداد هستند كه درچشم هاى شان موج خشم سايه افگنده است درنوشته هاى خود حرمت وكرامت انسانى رادرنظرنگرفته تاسرحد كه دل شان شود به پيش رفته واقعيت هاى تاريخى ذكر شده را به كينه وانتقام تبديل كرده مى خواهند ازين طريق خودرا به اوج كمال وشهرت برسانند. من تاجاى كه درك وشناخت ازعظيمى بزرگ دارم ، وى راشخصيت يافته ام كه به نفرين وآفرين اشخاص وافراد،هيج نوع نيازى نداردوآنچه حقايق است تاحال نوشته اند وازين به بعد انتظار برملا شدن واقعيت هاراازخامه شان نيز داريم.
· ژوئیه 18، ساعت 00:25
Sulaiman Kohistani
اقاي عظيمي سلام
بيايد خلاصه كتاب اردو وسياست وتحليل هاي متعدد عظيمي را دراينمورد در يك جمله خلاصه كنيم كه نجيب قوم قبيله وزبان را با همه أرمان هاي حزبي منافع ملي واينده افغانستان ترجيع داد وميخواست نظام وان همه سرباز وأفسر بيچاره را كهسالها با گلبدين وسايرين جنگانده بود تحت فيادت گلبدين قصاب به بردگي بدهد شاهان سدوزي ومحمدزايي با لشكر فرار ميكردند نجيب فقط ميخواست خود را نجات دهد
ژوئیه 18، ساعت 19:36
Ghafor Talash
بیا نقد کن کتاب «اردو و سیاست» را .اگر توانش را داری؟ در غیر تیغ حقیقت پاره می کند ؛ آدم های بی دانش را.
ژوئیه 18، ساعت 23:16
Tawfiq Noori
جناب عظيمى صاحب محترم سلام
فقط يك سوال دارم كه هميشه به فكرم مى أيد اينكه جناب شما باداكتر نجيب دوستهاى بسيار نزديك بوديد وشماازصلاحيتهاى بسيار بالا قوماندان گارنيزيون ومعاونيت وزارت دفاع برخوردار بويد وشمابوديد كه كودتاى شهنواز گلبدين راناكام ساحتيد سؤال ايمجاست چه شد كه شماوداكتر نجيب مخالف همديگر شديد. من أدس مى شايد درست باشد ياغلط نمى دانم. زمانيكه داكتر مجيب اعلان كرد كه بخاطر منافع الياى كشوربالاى قدرت اسرار نمى ورزد بعد دوسدد ان شد كه قدرت رابه گلبدين حكمتيار تسليم نمايد وشما واصف دلاور وعبدالوكيل وزير خارجه مخالفت كرديد وبه به دو پارچه تقسيم شديد. اياهمينطور بوده. كمى وكاستى تحرير را ببخشيد. باحترام.
· ژوئیه 19، ساعت 09:53
Mohammaad Nabi Azimi
دوست گرامی توفیق نوری ، پاسخ این پرسش تان را در همین سلسله یاد داشت های « فرار » خواهید خواند. مختصرا عرض کنم که من هرگر از اوامر او سرپیچی نکرده بودم و تا آخرین لحظه درکنارش قرار داشتم.
ژوئیه 19، ساعت 11:17
“روزگار غريبي اسـت، نازنين“:
نامه يي پس ازمرگ
نويسنده: محمدنبي « عظيمي»
بامداد يکي از روزهاي داغ تابستان سال گذشته بود، هفت يا هشت ماه پيش؛ که آقاي عبيدي مدير مسؤول مجله آسمايي برايم تلفون نموده وپس از تعارفات دوستانه فرمود : نامه يي از مرحوم داکترنجيب الله، انتشار يافته که در آن در باره حوادثي که منجربه سقوط حاکميت حزب وطن شد، روشني انداخته است. در آن نامه از شما نيز اسم برده شده که گويا براي برانداختن او از قدرت در تفاهم با هيئت اجراييه حزب وطن، به اقداماتي دست زده باشيد. واکنش شما در برابر اين نامه چيست؟ پرسيدم، داکتر صاحب مرحوم، اين نامه را براي چه کسي نوشته بودند؟ گفت، نامه عنوان مشخصي ندارد. شايد براي يکي از اعضاي فاميلش و يا دوستانش نوشته باشد. گفتم من آن نامه را تا هنوز نديده ام ولي چيز هايي در مورد شنيده ام. مي گويند که اين نامه جعلي است، با وصف آن که خط کسي که آن نامه را نوشته با خط داکتر صاحب مرحوم، شباهت هايي دارد ولي همه کساني که خط داکترنجيب الله را مي شناسند و با شيوهء نوشتن او آشنايي دارند، مي گويند که نه خط از داکتر صاحب است ونه املا وانشاي اين نامه. آقاي عبيدي گفت اگرمي خواهيد من آن نامه را براي تان ايمل مي کنم. قبول کردم و منتظر شدم، ولي متأسفانه، نه آقاي عبيدي آن نامه را برايم ايمل کرد ونه من فرصت يافتم که با ايشان در تماس شوم، به اين دليل که چند روزبعد حادثهء شوم و هولناکي در زنده گي ام رخ داد و من در گليم غم نشستم و اين مسأله بيخي فراموشم شد.
مدتها بعد از آن جريان، روزي در شمارهء (62) مجله وزين آزادي مطلبي خواندم زير عنوان “جعل سازي ها و دروغ بافي ها ” که به خامه تواناي رفيق ارجمندي به نام” برزين” نگارش يافته بود، که با دريغ فراوان آقاي برزين را نمي شناختم؛ اما از نبشتهء گران سنگ و بلندش پيدا بود که از جملهء شيفته گان حقيقت است، از دروغ و فريب نفرت دارد و با سالوسان و مکاران و حيله گران دشمني.
در آن مطلب مستطاب، آقاي برزين نگاهي داشت، نقادانه به محتويات کتابي که به مناسبت هفتمين سالروز شهادت دکتور نجيب الله از سوي تني چند ازبه اصطلاح هوا خواهان داکتر صاحب مرحوم منتشر شده بود. يا به باور بسياري ها از سوي مزد بگيران خانواده آن شهيد تيغ جفاکه هر سال مزد خود را مي گيرند وکار خود را مي کنند : کار ني که کارستان!
از خواندن آن مقاله در يافتم که آقاي برزين با ضمير وروان پاک ومنزه از لوث دروغ وريا به توضيح حقايق پرداخته و محتويات آن کتاب را از پرويزن نقد صايب خود کشيده است. آقاي برزين در همين نوشته، در مورد آن نامه ساخته گي هم، برداشتها، حرفها وپرسشهايي دارد که رشته هاي سند سازان را پنبه مي سازد. مثلاً او مي پرسد که آيا امکان دارد که رييس جمهور يک کشور و رهبريک حزب ، نامه هايش را بدون عنوان و آدرس و تاريخ بنويسد. يا آيا رهبريک حزب سراسري، در دوران تحصيل و کار همينقدر نياموخته باشد که در نوشتن نامه شخصي يامکتوب رسمي، رعايت احترام طرف مقابل جزء اخلاق است؟ پس آيا مي توان چنين نامه سر وُدم بريدهء بدون آدرس و تاريخ وامضأ را به رييس جمهور يک کشور نسبت داد؟ آيا اين توهين و تحقير رييس جمهور نجيب الله نيست؟ و ديگر اين که هر گاه اين نامه را با نامه يي که به خط و کتابت و امضاي داکتر نجيب الله که عنواني بتروس بتروس غالي سرمنشي پيشين ملل متحد نگاشته شده، مقايسه کنيم به روشني مي بينيم که تفاوتهاي بسياري بين آنها وجو دارد ….
با همين منطق رسا و استد لال محکم من نيز مجاب شدم و در دل از جناب برزين خشنود و سپاسگزار که با اين نبشته اش بسياري ها را که از حقايق آن دوران چيزي نمي دانند و در دام اين “چهار کلاه” فريبکار، به ساده گي وارزاني مي افتند، نجات داده است. پس من که در صدد پيدا کردن آن کتاب و ديدن آن نامه بودم، بار ديگر اين مسأله را فراموش کردم. اما اين جريان در همين جا خاتمه نيافت، زيرا که در شماره بعدي ” آزادي” مطلبي به نشر رسيده بود، زيرعنوان ” روايت دوکتور نجيب الله از حوادث ثور دوم “. با تبصره کوتاهي ازمدير مسؤول و گرداننده آزادي. آقاي نجيب روشن، نوشته بودند که چون مجله ” آزادي ” يک نشريه غير وابسته است، پس اين مطلب را که خانمي به اسم ميترا کابلي از نشريه آسمايي نقل کرده وبه ” آزادي ” فرستاده است به دست نشر مي سپارد، براي روشن شدن هرچه بيشتر حوادث ديروز …
ازاين ماجرا نيز چند روزي نگذشته بود که اصل نامه يي را که پس از شهادت دوکتور نجيب الله نوشته بودند در يکي از سايتهاي انترنتي خواندم وبرآن شدم که چند سطري به ادامه گفته هاي جناب برزين اضافه کنم :
* * *
امّـا: همان طوري که آقاي برزين نوشته اند پس از خواندن، اين نامهء سَر ودُم بريده، من نيزدر حيرت ونا باوري عجيبي فرو رفتم و ناخود آگاه به ياد مطالبي افتادم که زير عنوان ” روزگارغريبي است، نازنين ” به پاسخ همين تيم ياوه سرا نوشته بودم. بلي روز گار عجيبي است، اي دوست نازنين! ببين که در اين روز و روزگارمرده گان را هم وادار مي سازند که سخن بگويند و نامه بنويسند. ببين که اين دروغگويان چگونه زبان عدل را مي بُرند و دهان حقيقت را مي بندند، به خاطر مشتي اسکناس سبز ويا چند سکهء زرين ولي اين سالوسان بايد بدانند که نمي توان براي هميشه از دروغي پشت دروغ ديگر خزيد. چرا که”عدل مقدس” در کمين است ورحم برآنان نخواهد کرد.آنان بايد بدانند که مرده گان راهرگز نمي توانند به سخن گفتن ونامه نوشتن وادار سازند، با همه سکه هاي زرو اسکناس هاي سبزشان.
اما من در حالي که نوشته آقاي برزين را در مورد جعلي بودن اين نامه کاملاً تاييد مي کنم تنها به چند نکته يي اشاره مي کنم که دلايل ديگري مي توانند بود، برآمدن اين نامه از آن دنيا. ازدنياي باقي.
در اين نامه که نه عنواني دارد ونه مقدمه يي ونه کدام سلامي ويا تعارفي، داکتر نجيب الله همين طوري راساً قصهء کودتا رابراي دوستش ازآمدن چهار جنرال قواي مسلح به دفتر کارش شروع مي کند و مي نويسدکه آنان گفتند که شما خود را به ما تسليم کنيد: ” …. شما خود را بما تسليم کنيد که اوضاع خراب مي شود وما امنيت شما را نگاه مي کنيم !! از دفتر خارجشان کردم و خود را دست بسته به آنها تسليم نکردم. “
آري، از همين نخستين جمله برمي آيد که اين نامه را رييس جمهورپيشين افغانستان ننوشته بلکه نامه توسط همان چهار کلاه کم سوادي نوشته شده که تا هنوز نمي دانند امنيت نگاه نمي شود بلکه امنيت تأمين مي گردد. وانگهي آيا امکان دارد که چهار جنرال قواي مسلح اينقدر ساده وابله باشند که با دستان خالي به نزد رييس جمهور بروند وصاف وساده ازاو بخواهند که خودرابه ايشان تسليم کند. ورييس جمهور هم آنان را ازدفترخود خارج کند وبه ريش شان بخندد ؟
نامه نويس ، از جلسه يي که با افسران قواي مسلح پيش برده بود صحبت مي کند. جلسه يي که انگار در روز يکشنبه داير شده باشد. اما، معلوم نيست که در کدام تاريخ و کدام ماه ؟ البته منظوراين نيست که چنان جلسه يي داير نشده است، بل مراد اين است که اگر اين نامه را رييس جمهوردر زمان حياتش مي نوشت، حتماً تاريخ آن را نيزذکر مي کرد.
در صفحه 29 ستون اول شماره 63 آزادي ( صفحه دوم نامه کذايي ) مي خوانيم که داکتر نجيب الله در جلسه مسؤولين قواي مسلح چنين مي گويد: ” …. هوش کنيد که دست به کدام ماجرا نزنيد وکدام کودتا را سازمان ندهيد که اول خودتان مي سوزيد. يک بيانيه مفصل که ثبت شده است اما نشر نشد- بيانيه تاريخي که بعد شما خواهي ديد. گوشهاي شان را باز کردم زيرا از پلان ها آگاهي داشتم – شايد بگوييد چرا پلان ها را خنثي نکردي؟ مي توانستم اين کار بکنم، ولي دوباره بايد دست به شمشير مي بردم … “
حالا اگر به اين گفتاردقت کنيم متوجه مي شويم که رييس جمهور تمام افسران قواي مسلح را که در آن مجلس گرد هم آمده بودند اخطار مي دهد که به کدام ماجرا جويي دست نزنند و کودتا نکنند. اما کساني که در چنان يک جلسه يي حاضر بودند مي گويند که چنين سخنان ناسخته يي را از زبان داکتر صاحب نشنيده اند. از طرف ديگراو چطور مي توانست با گفتن چنان جملاتي که خطاب به تمام حاضرين جلسه بود، در آن شرايط بسيار پيچيده وحساس، همه را از خود برنجاند. چرا که اظهار اين جملات به اين صورت روشن وشفاف نما يانگر بي اعتمادي او نسبت به جنرالان ومسوولين قواي مسلح بود، نبود؟ اما همه مي دانند که داکتر نجيب اللهِ مرحوم کسي نبود که از پلاني خبرداشته باشد و آن را برملا سازد. گذشته از آن خصوصيت کاريش هم اجازهء چنين کاري را به او نمي داد. واقعيت اين است که اگر او مي دانست که کودتايي در شرف انجام است، به خاطر دفع آن به هر کاري که از عهده اش برمي آمد دست مي زد؛ حتا دست به شمشير. وانگهي کجاست نوار آن بيانيه؟ اگر چنين جملاتي در آن بيانيه وجود مي داشت حتماً به دسترس مردم قرار مي دادند. ديگر اين که مگر بيانيه را- حــَتا اگر تاريخي باشد- مي بينند يا مي شنوند؟ در همين سطور نامه نويس قلابي خبط ديگري نيز مرتکب مي شود که يقيناً دوکتور نجيب الله نمي توانست مرتکب شود.
ببينيد او مي نويسد ” مي توانستم اين کار بکنم ” ولي اگر نامه را داکتر صاحب مرحوم مي نوشتند چنين مي نوشت: ” مي توانستم اين کار را بکنم “. اين را به خاطر آن نوشتم که او رييس جمهور يک کشور بود. ومي دانست که آنچه مي گويد و مي نويسد بايد فصيح وروان وقابل خواندن باشد. والبته همه مي دانيم که در چنين مواردي او بسيار دقيق وحساس بود. نبود؟ با نيم گاهي به نامه يي داکتر نجيب الله که از دفتر سگاپ ملل متحد عنواني سر منشي ملل متحد نوشته شده، اين ادعا ثابت مي شود. باري، من از اين حرفهاي بي سر وبي پا وبدون مبتدا وخبرکه در اين پراگراف کم نيستند مي گذرم به خاطر کوتاه ساختن اين مقال. ورنه آيا شخصي که دانشکدهء طب دانشگاه کابل را تمام کرده باشد وبه هردو زبان رسمي کشور خويش تسلط عام وتام داشته باشد چنين جملهء گنگ وبي مفهوم مي نويسد؟:
“…. در آنموقع ملل متحد هم با من نبود ودهها مطلب منفي ديگرمسووليت دربرابرمردم وتاريخ را چه جواب ميداديم در برابرجهان وملل متحد چه جواب مي گفتم ولي متأسفانه قبول نکردند. “
خواننده آگاه بامن همداستان خواهد بود که حتا اگر نويسنده نامه، ضمايرمفرد و جمع متکلم و نکته گذاري را نيز مراعات مي کرد باز هم فهميده نمي شد که منظور او از قبول نکردند چه کساني است؟
مي گويند دروغگو حافظه ندارد. آري، درست و به جا گفته اند، چرا که نامه نويس در بالا نوشت که روز يکشنبه با افسران قواي مسلح جلسه را پيش برده است ولي حالا چنين مي نويسد:
” فردا صبح روز چهارشنبه مزدک و کاوياني، ســـــر خود به گارنيزيون کابل رفته و آنجا اعلان کردند که گويا ما تمام صلاحيت ها راديشب از داکتر نجيب گرفتيم “
حالا بايد از نامه نويس پرسيد – ني از داکتر نجيب الله مر حوم – که فرداي روز يکشنبه از چه وقت به اين طرف روز چهار شنبه شده است که ما نمي دانيم ؟ اين مسأ له نيز که گويا جنابان مزدک وکاوياني به گارنيزيون کابل آمده باشند و چنان حرفهايي گفته باشند، بيخي غلط است. نکتهء ديگر اين که من در ساعت يازده بجه روز 26 حمل همان طوري که در کتاب اردو وسياست نوشته ام ازدفترم به هيچ جاي ديگر نرفته بودم. واين حرف نيزکه گويا من از داکتر صاحب خواسته باشم که استعفايش را به من تقديم کند، به هيچ حسابي جور نمي آيد. آخر مگر من رييس ارکان او بودم يا معاون او يا منشي کميته مرکزي، که چنان حقي به خود قايل مي شدم؟ از سوي ديگر بايد گفت که درآن ساعاتي که نويسنده نامه از آن ياد مي کند، آب از آب تکان نخورده بود و پادشاهي داکتر صاحب برقرار بود، پس چگونه و با کدام قدرت و صلاحيت به دفتر رييس جمهور مي رفتم و مي گفتم آمده ام که استعفاي تان را به من تسليم کنيد؟
در پراگراف بعدي، اين نامه نويس فريب کار، در مورد طياره هايي که به امر شخص رييس جمهور به مزار شريف پرواز کرده بودند و وظيفهء شان انتقال پرسونل جنرال دوستم به کابل بود، شرح بي موردي را از زبان رييس جمهورمي آورد که به هيچ صورتي ازصور، باحقيقت مطابقت ندارد. در اين مورد من در اردو وسياست و يکي دو نبشتهء ديگر توضيحات کافي داده ام، در اينجا همينقدر ياد آوري مي کنم که چون قوماندان هوايي ومدافعه هوايي دگر جنرال عبدالفتاح، از جمله افسران با دسپلين اردوي افغانستان بود، امکان ندارد که بدون امر شخص رييس جمهور يا وزير دفاع وقت اوامر مقامات ديگر، از جمله هيئت اجراييه حزب را در مورد پرواز طيارت به مزار شريف قبول کرده باشد.زيرا که او سلسله مراتب را که يکي از پايه هاي اساسي انضباط ودسپلين نظامي است هميشه مراعات مي نمود. نامه نويس در همين جا مي نويسد که: ” از قوماندان هوايي ومدافعه هوايي فتاح تيلفوني پرسيدم، به امر کي اين کار را کردي ؟ گفت به امر بيروي سياسي ازکميته مرکزي گفتم سر قوماندان چي شد، دولت چي شد، که باز بيروي سياسي عنان قدرت را بدست گرفت؟ فوراً طياره ها را دوباره بخواي. “
حالا اگر با نظر ژرف و دقيقي به اين جملات نگاه کنيم، مي بينيم که هم جنرال فتاح به عوض “هـيئت اجراييه”، مي گويد “بيوروي سياسي” وهم رييس جمهور. مراد اين است که بعد از تغييراساسنامه حزب وطن، ديگر کسي هيئت اجراييه را به اساس ماده شانزدهم اساسنامه حزب وطن، بيروي سياسي نمي گفت، چه رسد به رييس حزب وطن که خود مبتکر آن دگر گوني ها در نام، اساسنامه و مرامنامه حزب دموکراتيک خلق افغانستان بود؛ بنابراين چگونه رييس جمهور در نوشته هايش هيأت اجراييه را بيروي سياسي مي نويسد نه يکبار بلکه چندين بار؟ نکته ديگر اين است که همه مي دانند که طياره هاي حامل سربازان جنرال دوستم ساعت نُه شب به کابل رسيد. اما ازاين نامه پيدا است که طياره ها در طول روز به کابل رسيده بوده باشند. يعني پيش ازشام. خوب ديگر، به اين مي گوينددروغ اوپراتيفي؟ اما دروغ هاي شاخدار ديگر هم هست در اين سند!
نامه نويس درسطور پايين، مي نويسد که وکيل ( وزيرخارجه ) به دفتررييس جمهور مي رود، براي آشتي کردن و عفو خواستن:
“…. در دل گفتم که نجيب يکي اش خو فيصله کرد که حساب توخو امشب تمام است. ( ص6 نامه). در اين ميان وکيل پيوسته به خانه تيلفون مي کند که ما منتظر بينن سيوان هستيم، آمد، نآمد؟ اصلاً مرا چـِک مي کند که در خانه هستم يا نه، ثريا خواهرش نيزلطف کرد دوبارتيلفوني اطلاع مرا گرفت واحوالم را پرسيد: اگرکدام امر وخدمتي باشد ، ديدند که من مانند سنگ در جاي خود مستقر استم وبه جايي شور نخورديم. نان شب را با توخي و احمد زي در دفتر خورديم وبه طرف خانه آمديم تا در آنجا معطل آمدن و ملاقات با بينان سيوان.
حالا اگر به اين گفته ها اندکي توجه کنيم، در همان جملهء اول ميبينيم که انگار کدام آدم اوباشي قصهء رندي ها و چالاکي هايش را براي دوستان کوچه گي اش با زبان بازاري حکايه مي کند. وانگهي تناقض آشکاري هم در اين گفته ها وجود دارد. از يک طرف او مي نويسد که وزير خارجه به دفترش آمده بود و از طرف ديگر مي نويسد که به خانه اش تيلفون مي کردکه ببيند در خانه است يانه؟ حالا اگر از نامه نويس بپرسيم که خودت نوشتي که وکيل به دفترت! آمده بود، يعني مي دانست که در دفترت هستي و درخانه ات نيستي، پس چگونه پيوسته – نه يکبار نه دوبار – به خانه ات تيلفون کرده مي رفت؟
همچنان انشا و بافت نامه هم کاملاً با روش انشاي داکتر صاحب مرحوم فرق دارد و خواننده آگاه به يک نظر درک مي کند که نويسنده اين نامه با نويسنده نامه يي که براي سرمنشي ملل متحد فرستاده شده بود، آدمهاي متفاوتي هستند. مثلاً در اين جملات مي بينيم که نويسنده حتا سواد کافي ندارد که نامه اش را از لحاظ گرامري درست بنويسد. به طوري که گاهي ضمير جمع مي نويسد و گاهي مفرد، گاهي زمان حال و گاهي ماضي مطلق وزماني ماضي نقلي يا ماضي بعيد:
” …ديدم ساعت 2 شب شد 3 معاون بنان سوان درکابل دوسياسي و يک نظامي وارد قصر نمبريک شدند وگفتند که بنان سوان بميدان کابل آمده طياره اش را محاصره کرده اند ويرا نمي گذارد که پياده شود واصراردارند که دوباره پرواز کند- به تيلفونها رفتم که همه قطع شده بودند بدون آن که معطل موتر خود شوم من وجفسر واحمد زي و توخي. سوار موترهاي ملل متحد شده با معاونين آنها يکجا خواستيم به گار نيزيون بروم تا معلوم کنيم که چرا بينن سيوان را نمي مانند. در چهار راهي ما را ايستاده کردند. نام شب مي دهيم کسي توجه نمي کند، خود را معرفي مينماييم، مي گويند مي شناسيم که رييس جمهور هستيد. پس بگذاريد برويم، اجازه نيست. دفعتاً همه پروت کردند و گيت هاي تفنگ ها را کشيدند و فضل خداوند که موتر ها از ملل متحد است.”
بلي، بااندک توجهي به اين جملات در مي يابيم که نويسنده نامه تا چه حد دروغگو وعوام فريب است. مثلاً آدم حيران مي ماند که چگونه رييس جمهوررا که نام شب هم دارد در چهارراهي ايستاده مي کنند ولي سه نفر ملل متحد آزادانه در نيم شب در شهر کابل چکر مي زنند و کسي پرسان نميکند که کجا بخير؟ باز اين موضوع نبودن موتررييس جمهور هم عجب جفنگي است، اخر چه کسي است نداند که موتر رييس جمهور و بادي گاردهايش بدون امر احمدزي مرحوم، رييس رياست دهم خاد حتا يک بلست هم دور نمي رفت. اما واضح است که نويسنده گان نامه اين درامه را در ذهن خيال پرداز خود پرورانيده وبه روي کاغذ آورده اند امازهي خيال باطل. آخر مگر مردم کاه خورده اند؟ از سوي ديگر هر کسي اگر به اين جملاتي که در زير آن خط کشيده ام، نيم نگاهي بيفگند، به آساني در مييابد که نويسنده نامه يا زبان دري را نمي فهمد ويااز قواعد و اصول دستور زبان فارسي آگاهي اندکي دارد. مي گذريم از اين نکته که رييس جمهور” گيت کلاشنيکوف ” را ” گيت تفنگ ” نمي گفت و لي چگونه مي توان از اين حرف گذشت که نامه نويس ادعا دارد که به گار نيزيون مي رفتند اما در چهارراهي آنان را ايستاده کردند. نخست بايد پرسيد کدام چهار راهي؟ اگر منظور چهار راهي آريانا باشد، و پهره داران آنجا که ازگارنيزيون کابل نبودند، رييس جمهور را متوقف ساخته باشند پس چگونه او وهمرکابانش توانستند به چهار راهي ميدان هوايي خواجه رواش و قرار گاه قواي هوايي و مدافعه هوايي خود را برسانند. زيراکه از همين نامه پيدا است که، افراد جنرال دوستم تنها در حواشي ميدان خواجه رواش جا به جا شده بودند نه درمسير جاده يي که به ارگ منتهي مي گردد. يک سطر پايين تر مي خوانيم:
” … با واکي تاکي به خيالم با گرنيزيون کابل تماس مي گرفتند واينها مي گويند که موتر ها ازملل متحد است واز آنجا امر فير نميدهند که فير بالاي موتر هاي ملل متحد مسووليت کلان دارد. بعد از معطل شدن چند دقيقه، دوباره برگشتيم. وچون تيلفونهاي خانه قطع بودند، تصادفاً آمديم دفترملل متحد در اسگاپ که تيلفوني با گارنيزيون کابل تماس بگيريم …”
به ارتباط اين سخنان دروغين، نخست بايد گفت که با اين دستگاه کوچک مخابره، که واکي تاکي walkie talkie نام دارد گارنيزيون کابل هرگز با قومانداني اعلي قواي مسلح ارتباط نداشت. از اين دستگاه تنها غند 717 انظباط شهري براي ارتباط ميان توليهاي خود استفاده مي کرد ودو الي سه دستگاه آن به نزد تولي محافظ گار نيزيون کابل بود وبس. ارتباط مخابره با قومانداني اعلي قواي مسلح توسط دستگاه هاي محرم زاس ودستگاه هاي طاقت بلند بيسيم و همچنان تيلفونهاي سيمدار وزارت مخابرات و سه نمره يي وزارت امنيت دولتي تأمين بود. در اينجا اين نکته را بايد اضافه کرد که تيلفونهاي سه نمره يي وزارت امنيت دولتي، در واقع شبکهء بسيار کوچک و محرمي بود که تحت نظر مستقيم رياست ده آن وزارت که رييس آن برادر داکتر نجيب الله بود فعاليت مي کرد و هيچکسي حق نداشت که آن را قطع وو صل نمايد. منظور آن است که تمام تيلفونها اگر قطع ميشد که نشده بودند و حتا اگر ارتباط بيسيمي هم برهم مي خورد، باز هم ارتباط رييس جمهور با مقامات دولتي توسط همين تيلفون هاي محرم سه نمره يي رياست ده خاد، تأمين بود. حرف سوم در اين رابطه اين است که نامه نويس نمي نويسد که در برگشت به خانه چطورافراد مؤظف گار نيزيون کابل آنان را توقف ندادند که همينطور تصادفي رسيدند به دفتر اسکاپ ملل متحد؟ و دلچسپ است که تمام تيلفونها قطع است ولي تيلفون اسکاپ ني؟ بگذريم!
… و به اسگاپ که مي رسند تيلفون مي کنند به گارنيزيون که باز هم تصادفاً – عجب تصادف هايي؟ – تيلفون را عظيمي برمي دارد ورييس جمهور براي عظيمي چنين وچنان مي گويد و عظيمي هم مي گويد که نمي دانم صاحب، لچُک ها آمده اند و … که صد البته دروغ محض است. زيرا که در آن موقع رييس جمهور به تنها مسأله يي که نمي توانست بينديشد مسألهء مسؤوليت گار نيزون کابل در قبال نرسيدن بينن سيوان به دفترش بود. بلي، همان طوري که در اردو و سياست نوشته ام رييس جمهور برايم تيلفون کرد و گفت غند717 را به ميدان هوايي خواجه رواش بفرست تا افراد دوستم را از بين برده و خلع سلاح نمايند. اما من گفتم که شخصاً مي روم و سعي مي کنم بدون توصل به اسلحه، نماينده سرمنشي ملل متحد را به نزد تان بياورم. پس آنچه اين رييس جمهور قلابي نوشته بيخي غلط است. در همينجا، نامه نويس در صفحه نهم نامه اش مي نويسد : ” …( اين ها مي خواستند بنان سوان را از ميدان رخصت کنند وبعداً با خاطر جمعي به داد بنده حقير وفقير برسندکه بنده چيزي که هيچ در فکر ما نبود به آنجا آمده بوديم که گويا تيلفون بکنيم وبرويم منتظر بنان سوان در خانه باشم ) ديديم که عظيمي وارد اسگاپ شد وبنان سوان را با خود آورد رسم تعظيم بجا آورد وخواهش کرد که صاحب! بخاطر امنيت شما دو تانک و چند زرهپوش آورده ام تا شما اينجا مصوون باشيد و خواهش مي کنم که از اينجا خارج نشويد وبه اين ترتيب ما در اسگاپ باقي مانديم.”
عرض شود که نامه نويس خواسته است با جملات بي سر وته يي که در بين قوسين گرفته است، رفتن وبعداً اعتکاف نمودن رييس جمهور را دردفتر اسگاپ توجيه نمايد. وصد البته که معشوق بهانه ( قطع تيلفونها) است. عرض ديگر اين که نامه نويس همين قدر بايد مي فهميد که آوردن دو تانک وچند زرهپوش و يک قوت دردهن دروازه اسگاپ ويا در اطراف آن به معناي همان کودتاي خياليي بود که اکنون با نوشتن نامه هاي پس از مرگ مي خواهند آن را به واقعيت تبديل کنند.
خواننده عزيز قبل از اين که صفحات ديگراين نامه را بگشاييم وبه اباطيل ديگرمندرج در آن نظراندازيم، بهتر است به طور نمونه دو صفحه از نامه هاي پيش از مرگ و پس از مرگ داکتر صاحب مرحوم را باهم مقايسه کنيم:
نامه يي که باخط وامضاي رييس جمهور از دفتراسگاب ملل متحد عنواني بطروس بطروس غالي نوشته شده.
نامه يي که منسوب به داکترنجيب الله است وگويا براي کدام دوستش نوشته شده باشد.
بلي خواننده عزيز مي بينيد که تفاوت اين دو خط، ازثــُري است تا ثريا. خط اول، به شيوه خط نستعليق نوشته شده. پُخته، زيبا، وُستره و منقح. وناگفته پيداست که صاحب خط آدم با سوادي است که از اصول نگارش و نحوهء نشانه گذاري در خط فارسي دري کاملاً آگاه است. مثلاً او مي داند که چطوراز پراگراف paragraphe يعني بند بند ساختن گفتار در نوشته اش استفاده کند وچطور نخستين سطر پراگراف را به اندازهء يک سانتيمتر ويا کمي بيشتر ازحاشيهء سفيد به درون خط آغاز کند، براي تفکيک گفته هايش. يا چطورازبرخي از نشانه هاي نگارشي مانند نقطه (full stop period) وکامه (comma) وشارحه (colon) وسواليه يا نشانهء پرسش (question mark ) وندائيه (exclamation mark ) استفاده کند تا نوشته اش به درستي خوانده شده بتواند. همچنان مي بينيم که او دامن حروف مانند” ح ” و”ع ” و ” ق ” و “ن” و” ي “… رابا يک تناسب لازم با يکديگر مي نويسد تا زيبايي خط حفظ شود.يا حرف ” ا” و حرف ” م ” و” ت ” وگذاشتن نقط هانيزهمچنان متناسب وبه قاعده. و مي بينيم که نامه تاريخ دارد وامضا ويک نامه معياري است. همانطوري که اقاي دکتر فضل الله صفا در کتا ب ارزشمند” آيين نگارش” شان درمورد اصول وقواعد نامه نگاري نوشته اند.
امـــّا، در نامهء دوم که منسوب به داکتر نجيب الله است مي بينيم که با وصف آن که نويسنده کوشش نموده تا مانند رييس جمهورپيشين نامه را با خط نستعليق بنويسد ولي ديده مي شود که توفيق اندکي داشته است.مثلاً نگاه مختصري به اين واژه ها وترکيب ها، که نويسنده دومي در صفحه نهم نامهء جعلي نوشته است، شاهد اين مدعا است: اسگاب، ملل متحد، مسووليت، بنان سوان، مختاريد، از اينجا، رخصت، صبح، معطل، رسم تعظيم، امنيت، از اينجا خارج نشويد، وبه اين ترتيب و قس علي هذا. نکته ديگر اين است که در نامه جعلي ما تنها دوبارمي بينيم که نويسنده براي تفکيک يک جمله از جمله ديگر از نشانه ( نقطه ) استفاده کرده است ويکبار از کامه.
بنابرين مي بينيم که نامه دوم از داکتر نجيب الله نيست. نامه يي است که پس ازمرگش نوشته شده. لابد در ازاي مشتي اسکناس پشت سبز!
* * *
نامه نويس وشرکا درصفحه دهم نوشتهء شان مي نويسند که: ” … شام يکشنبه يعني شب دوشنبه سالنگ رادرسازش تسليم کردند وقوت هاي ما ومخالفين يکجا شدند، دوشنبه آرام بودند شب سه شنبه وصبح آن جبل السراج ( گارنيزيون فرقه 2 ) وچاريکار را يکجايي تسليم واشغال کردند تمام فشاررا روزسه شنبه انداختيم تا ميدان هوائي بگرام را حفظ کنيم غافل ازآنکه در آنجا نيز سازش صورت گرفته بودو تمام روز سه شنبه را از دلاور گرفته تا عظيمي وبابه جان قهرمان ( فعلاً قوماندان گارنيزيون کابل ) بمن اطمينان ميدادند که بگرام دفاع مي شود اما ساعت 12 ونيم شب چهارشنبه که ( فردايش چارشنبه است ) بغير از انجنير نظر که قبلاً گفتم که در راس هيئتي به هند در سفر بودديگر تمام اعضاي بيروي سياسي وارد دفتر کارمن در رياست جمهوري شدند…”
اکنون اگر اين گفته ها را بشگافيم در مي يابيم که نويسنده نامه، داکتر نجيب الله نيست. بلکه از جمله همان مزدبگيراني است که درکشمير نشسته وکابل را ديده اند. مانند آقاي فقير محمد ودان که از جلال آباد کابل را ديده بود وکتابکي نوشته بود که حالا با همين نوشتهء ياران گرمابه وگلستانش، ضرب صفر شده است. امـّـا اگراين نامه براي کسي نوشته مي شد که از وطن دوربوده است بايد به عوض نام هاي روز هاي هفته، تاريخ روز وماه ذکر مي شد تا او مي دانست که در کدام تاريخ چه واقع شده بود. زيرا که در يک ماه، چهار يکشنبه و چهار دو شنبه و … است و در سال دست کم پنجاه يکشنبه و پنجاه دوشنبه و… ولي سوال اينجاست که آيا داکتر نجيب اين مسأله را نمي فهميد؟ وآيا همان دوست داکتر صاحب اينقدرنافهم بود که نجيب الله مجبور شده باشد برايش بنويسد که هرآيينه، شام يکشنه را شب دو شنبه نيز گويند.
نويسنده مي نويسد که سالنگ را در سازش تسليم کردند ولي نمي نويسد که کدام شخص ويا اشخاص؟ والبته که معلوم نيست منظور از دوشنبه آرام بودند چيست؟ او مي نويسد شب سه شنبه وصبح آن جبل السراج وچهار ريکار را يکجايي تسليم واشغال کردند. نکتهء خنده آور اين است که با وصف اينهمه دوشنبه وسه شنبه گفتن ها آدم نمي فهمد که اين دو گارنيزيون شب سه شنبه سقوط کردند يا صبح سه شنبه ويا صبح چهارشنبه؟ نکته ديگر اين که اگر کسي جايي را تسليم کند پس چطورهمزمان همان جا را اشغال مي کند؟ مگر اين دو واژه، واژه هاي مترادفي هستند در قاموس نامه نويس وشرکايش؟ ولي با اينهمه – همان طوري که در کتاب اردو وسياست آمده است _ بايد گفت که گارنيزيونهاي جبل السراج وچهار ريکار يکجايي ودر يکشب سقوط نکرده بودند. دراينجا براي معلومات نويسندهء نامه ساخته گي همينقدر مي گويم که تاريخ سقوط گارنيزيون جبل السراج 23 حمل 1371خ بود وسقوط گارنيزيون چهاريکار مصادف بابيست وچهارم حمل همان سال.
اما اين قصهء مضحک وخنده آورسه شنبه ها وچهار شنبه ها در همينجاختم نمي شود.بلکه آرام آرام به فکاهي تبديل مي شود. زيرا که او مي نويسد ساعت دوازده ونيم شب چهارشنبه وچون تصور مي کند که کسي نمي داند که شب چهارشنبه چه شبي است، در داخل قوس چنين توضيح مي دهد که فرداي شب چهارشنبه، چهار شنبه است؛ اما کي گفته که پنجشنبه است، خنده آور نيست؟ در همين پراگراف، او مي نويسد که بابه جان قهرمان فعلاً قوماندان گارنيزيون کابل. اما اين نامه را اگر رييس جمهور پيشين ازکابل و از دفتر اسکاب مي نوشت هرگز چنين خبطي از اوسر نمي زد. چراکه بدون ترديد مي دانست که مدتي”قوماندان گدا ” وبعداً جنرال صافي ، قوماندان گارنيزيون بود وبعد ازآندو جنرال بسم الله که حالا لوي درستيز قواي مسلح است. بايد گفت که: جنرال بابه جان هيچوقت قوماندان گارنيزيون کابل نبود. او مدتي رييس ارکان گارنيزيون بود و درماه ميزان 1382 به حيث قوماندان امنيه کابل مقرر گرديد. بگذريم!
اين مسأله نيز که انگارتمام اعضاي هيئت اجرائيه حزب ساعت دوازده ونيم شبي که فردايش چهارشنبه بودبه نزد رييس جمهور وآنهم به دفتر کارش رفته باشند و چنين وچنان گفته باشند، ” نمازي” به نظر نمي خورد. اگر اين طور مي بود صبح آن روز تمام اعضاي حزب واز جمله منسوبان گارنيزيون کابل باخبرمي شدند که شب گذشته چه واقع شد؟ وبدون ترديد مرا نيزدرجريان قرار مي دادند. اما باري چون خوشبختانه بسياري از اعضاي هيئت اجراييهء حزب وطن زنده هستند، از جمله آقايان سليمان لايق و فريد احمد مزدک و عبداالوکيل؛ اميدواريم که روزي و روزگاري توضيحي دراين مورد از آنان بشنويم ويا بخوانيم. هرچند که بسياري ها معتقدند که آنان به اين زودي ها اين سکوت تلخ وبي حاصل خود را نخواهند شکست!
به هرحال نامه را پي مي گيريم. نامه نويس وشرکا درصفحه دهم نوشتهء شان با گفتن دروغ هاي شاخدار ديگري مي خواهند بگويند که آن جلسه (؟ ) واقعيت داشت و با تفاهم با قومانداني گارنيزيون کابل به راه انداخته شده بود، ولي غافل ازآن که خبط ديگري مرتکب مي شوند:
” … دراين وقت زنگ تيلفون آمد، گوشي را برداشتم، ديدم عظيمي است وگفت که متأسفانه با وجود اطمينانه هايي که بشما داده بوديم بگرام نيز سقوط کرد( بايد در نظر داشت که در تمام اين مناطق جنگ واقع نمي شود بلکه بدون آنکه بيني کسي خون شود گارنيريون ها يکي پس از ديگري در سازش يکجائي قوت هاي دوست ومخالف تسليم مي شود وگويا سقوط مي کنند ) دادن اطلاع تيلفوني سقوط بگرام را هم همين طور تنظيم کرده بودند تا دروقت نشست جلسه بيروي سياسي زنگ زده شود وهمه در حضور هم از مسئله آگاه شويم …”
آري، خبط اول نامه نويسان کذاب اين است که تصور کرده اند امنيت ميدان هوايي بگرام مربوط به گارنيزيون کابل بوده است… در حالي که همه مي دانند که اين وظيفه ستردرستيز بود نه از گارنيزيون کابل. بنابراين من چگونه درآن شب که جلسه بيروي سياسي هم انگار داير بود، به رئيس جمهور تيلفون کرده وگفته باشم که صاحب! بگرام هم سقوط کرد! در حالي که وزير دفاع ولوي درستيز وقوماندان هوايي و مدافعه هوايي همه موجود وزنده وسلامت بودند. نکته ديگرمربوط است به آن چه که در مابين قوس گرفته شده است. ببينيد، رييس جمهور به دوستش مي نويسد که” بايد درنظرداشت که درتمام…” و البته مي دانيم که چنين جملاتي رادرمقاله ها و مطالب پژوهشي وتحقيقي مي نويسند. مي خواهم بگويم که با چنين لحني، کسي براي دوستش نامه نمي نويسد.
درباره سازش قوتهاي دولتي و مخالفين با تأسف ودريغ فراوان بايد عرض کرد که اين مسأله ازهمان روزي آغازشده بود که رييس جمهورپيشين افغانستان درماه حوت سال 1370 در باره استعفاي قريب الوقوعش از راديو – تلويزيون افغانستان صحبت کرد و تاثير بسيار منفي بالاي روح وروان افسر وسربازقواي مسلح برجا گذاشته واعتماد شان نسبت به شخص رييس جمهورنه تنها کاهش يافت بلکه به زودي کاملاً از بين رفت. گفتني است که اين سازش ها و ائتلاف ها با مخالفين تنها درمناطق شمال کشور اتفاق نيافته بود. با جرأت مي توان گفت که پس ازآن بيانيه معروف داکتر نجيب، يک حالت انفعال وپانيک رواني در سر تاسر جبهات جنگ پديد آمده بود.افسران وسربازان قواي مسلح با صراحت بيان مي داشتند که تا ديروز مردانه وارجنگيديم، هزاران تن مان کشته وزخمي شدند، چندانکه مخالفين نتوانستند حتا يک قدم هم در جبهات نبرد پيشرفت داشته باشند. اما چه فايده؟ رئيس جمهور استعفا مي کند، و کشور را براي کساني تسليم مي کند که ما سالها با آنان جنگيده ايم. اين ديگر جفا است، جفا به خون شهداي ما. آنان مي گفتند تا چه وقت ما بجنگيم و خون بدهيم تا زمينه چور وچپاول براي دروغگويان ودسيسه کاراني که به دور رييس جمهورحلقه زده اند و همه کس آنان را مي شناسد فراهم شود… نامه نويس در همان صفحه چنين مي نويسد:
“…. وکيل وزيرخارجه فوراً گفت که رفقا! دست هاي من بالا است من جنگ نمي کنم. اگر کسي از اعضاي بيروي سياسي مي جنگد بگويد … بايد با مخالفين مصالحه کرد، ائتلاف کرد… ديدم معجزهء واقع شده در يک شب کار ائتلاف ها و مصالحه ها بپايان رسيده است، چقدر خوب آنهم وزير خارجه که کارش بايد با خارج و ملل متحد بايد باشد نه با قوماندان هاي داخلي ولي بيک بارگي درين عرصه مقدم شده است، مبارکش باشد. يکي از اعضاي بيروي سياسي هم مخالفت نکردهمه خاموش نشسته بودند. “
اين گفته ها هم، نمي توانند سخنان کسي باشد که دلقک هايش تنها وتنها او را بنيان گذار مصالحه وآتش بس و ائتلاف مي پندارند. اما در اينجا من ازتبصره براين موضوع مي گذرم، زيرا که اين سخنان متوجه هيئت اجراييه حزب وطن است. به خصوص متوجه آقاي عبد الوکيل وزيرخارجه پيشين افغانستان که خدا کند روزي، روزگاري اين سکوت ممتد وغير قابل تحمل را بشکند و بدون ترس وهراس در بارهء آنچه گذشت روشني اندازد. بگذريم ولي با يک درنگ کوتاه براين جمله: ” …. هم از زاغ مي مانيم وهم از رزاغ ” منظور اين است که آيا رييس جمهور پيشين افغانستان اينقدرکم سواد بود که رزاق را رزاغ بنويسد يا بگويد.
بدينترتيب مي رسيم به پايان اين نامه قلابي :
” از مدت ها قبل حتي ماهها قبل وسال قبل ميدانستم که اوضاع چنين مي شود و خودم باقي ميمانم تا اين کشتي شکسته را اگر بتوانم از اين حالت که طوفاني مي شود کدام طرفي وساحلي بيرون بکشم، ميدانم با خطرات جدي مواجه ام ولي چاره ندارم مردم برمن حق دارند. ولي خوب شـد حد اقل در زير باران راکت ها – جنگ ها – سيلاب ها – زهر پراگني ها وشيوع مرض وبا با مردم بيچاره يکجا مانديم – اين مردم بخيالم برما حق داشتند. بقيه قصه دراز است براي آينده ها باشد. “
اين گفته ها هم سخت جالب هستند. چراکه همين اکنون نامه داکتر نجيب الله مرحوم عنواني بتروس بتروس غالي سرمنشي پيشين ملل متحد در پيشرويم قرار دارد. نامه يي که در آن با استرحام فراوان چندين بار تقاضا شده است که زمينه خروج مطمئن او را از کشور فراهم نمايند. امــّـا اندر باب اين که آنان در دفتر اسکاب ملل متحد زير باران راکت ها و سيلاب ها وزهر پراگني ها وشيوع مرض وبا وچه وچه بوده باشند، به خاطر آنکه حق مردم را ادا نمايند، در شمارهء بيستم سال 1992 مجلهء معروف اشپيگل چاپ آلمان مطالب دلچسپي به نشر رسيده که قسمت هايي از آن را در اينجا مي آورم. گفتني است که اين مقاله را آقاي غفار عريف نويسنده و پژوهشگرنستوه کشورما براي کتاب شان که ” گذر در کوچه هاي خون وآتش ” نام دارد وبه زودي منتشر خواهد شد به فارسي برگردانيده اند:
” … شايد به آساني نتوان قناعت مهمان را فراهم ساخت. گاهي شکايت از آن است که درمينوي غذا اکثراً مرغ بريان وبرنج درج مي گردد و باري هم ازموجوديت نقصان در تلويزيون ماهواره يي ( ستلايت ) شاکي مي شوند. غالباً چنين برمي آيد که تداوم سوال بي مضموني آنان را زير فشار گرفته است. … قبل از همه به تعداد هشت نفرافراد سرشناس ومهم در اوقات صرف غذا درپشت ميز مي نشينند واز مدت اضافه از سه هفته بدينسودرتعميرملل متحد در مرکز پايتخت افغانستان به عنوان مهمان زنده گي مي کنند وبا لحن ناخوشايند ميزبان خودرا به بيني رسانيده اند. … چقدر با بي پروايي وبابي توجهي با افسران بيچاره ملل متحد اتباع کشورهاي گانا، دنمارک واتريش برخورد مي نمايند.با کساني که جهت آسوده گي و امنيت آنهامسؤوليت را پذيرفته اند ودر حمايت از اوشان توظيف شده اند. ( هميشه بالحني به ما هدايت مي دهند که گويي هنوز هم در قدرت باشند.)..سقوط وحشتناک رييس دولت … آن طوري که معلوم مي شود رييس جمهور سابقه افغانستان نجيب الله 44 ساله را تا کنون ضعيف نساخته است. از زمان سلب قدرتش دروسط ماه اپريل، او يکجا با برادرش، يکي از بادي گارد هايش، رييس دفترش ( محمد اسحق توخي )، خانم وسه دختر خرد سال توخي در منزل اول دفتر ملل متحد جا گزين شده اند. يک افسر ملل متحد با نشان دادن لست مصرف روزانه چنين تذکارداد: اين مردها با علاقمندي درمقابله با بي مضموني روزانه از سه تا چار بوتل جاني واکر و بلک ليبل مي نوشند.”
******************************************
رفيق گرامي عظيمي!
نوشتۀ اخير تان را تحت عنوان «نامۀ پس از مرگ» بار ديگر با علاقمندي مطالعه نموده و بيشتر متيقين گرديدم که دست هاي غرض آلود و يا هم ادارات معين اطلاعاتي تلاش نموده اند تا با جعل نوشته هاي از قلم داکتر نجيب شهيد و آنهم بعد از مرگ مرحومي به گفتۀ وطني آب را گل آلود نموده و ماهي بگيرند و يا به گفته رفيق گرامي عرفان: «خواسته اند آفتاب را با دو انگشت پنهان نمايند»؛ که تلاش است بيهوده. چه با نوشته تحقيقي و مستدل شما پيرامون موضوع نه تنها جعلي بودن نامه به اثبات رسيده بلکه انگيزه هاي چنين “دوستان آن شهيد” نيز افشا گرديده است و اين بيت بيشتر به حال چنين جاعلان صدق مي نمايد:
در رابطه به ثابت ساختن بيشتر اين نامه جعلي، پيوست اين نوشته کاپي حکم شماره ( 70 ) مورخ 4 ثور سال 1367 رييس جمهور را که مزين به امضاي داکتر نجيب شهيد است و در جمله اسناد شخصي ام وجود دارد؛ در اختيار خوانندگان اين يادداشت ها قرار مي دهم، تا سياه روي شود هرکه در او غل و غش باشد. اگر جعل کنندگان توانسته اند تا حدي زيادي شباهتي را در سبک نوشته آن مرحوم رعايت نمايند، به همان اندازه در جعل امضاي او ناشيانه عمل نموده اند. براي قضاوت بهتر خوانندگان هردو امضا در پاي ( نامه بعد از مرگ و حکم رييس جمهور) نيز تا اندازه ممکن بزرگ گرديده و پيوست اين نوشته تقديم ميگردد.
بخش دوم
از روزی که نخستین یاد داشت هایم را درمورد فرار داکتر نجیب الله به اشتراک گذاشتم، صد ها لایک تاییدی و ده ها پیام روشنگرانه وارزنده دریافت کرده ام که نمایانگر استقبال بی شایبه و صمیمانه کسانی است که قلب های شان برای روشنگری و دست یافتن به حقیقت می تپد و می خواهند بدانند که چه واقع شد تا نجیب الله مجبور شد در نیم شب دست به فرار نافرجام بزند. از سوی دیگر برخی از کسانی که خود ها را هواخواه سردار شهیدان (!) می شمارند ، ازخواندن این یاد داشت ها و پیام های دوستان چه درصفحه شخصی من و چه درصفحه درگستره زنده گی، به شدت هراسان شده، کوشش کردند تا با هتاکی و لفاظی از ادامه این یاد داشت ها جلوگیری کنند. آنان پیش ازمردن کفن پاره کرده و تصور می کردند که نویسنده این سطور نیز مانند آنان به پدر و جد و آبای داکتر نجیب حمله کرده وی را دشنام باران خواهد کرد. اما هیهات هیهات !
به هر حال بیایید به برخی از یاد داشت های روز نخست صفحه شخصی من سر بزنیم و ببینیم دوستان دراین زمینه چه نوشته اند ؟ :فرار داکتر نجیب به مثابه رهبر یک حزب ورییس جمهور یک کشور ،وشکل وبازتاب مصیبتبار آن در تاریخ بشر بیسابقه میباشد. نجیب تمامی وظایف اپراتیفی را برای درهم شکستن رژیم که دساتیرش را از گرباچف به میراث برده بود،انجام داد ورژیم سقوط نکرد بل بربالین نرم وبدون حتی یک شلیک جان سپرد.انسانهای خردورز که به مصاحبه های اخیر حکمتیار گوش داده اند،انگیزه فروپاشی وعوامل فرار نجیب را بخوبی درک میکنند.برقول حکمتیار ،نجیب رژیم را با حزب اسلامی به معامله گذاشت بمب ساعتی را عیار ساخت تا لحظات بعد از فرار انفجار نماید،اما ایجاد پرابلم در جریان فرار نجیب باعث شد تا این بمب بعدآ بصدا درامده وشهر کابل به مدد تیم نجیب در تصرف حزب اسلامی قرار گیرد.
من به این باور هستم که داکتر نجیب خیانت بزرگی را در تاریخ وبه حق یک حزب ،یک وطن ویک ملت انجام داده است وباید خیانت او درج صفحات تاریخ شود.من از نوشتن کتاب درین باب حمایت جدی مینمایم!!!!
•
Dukth Shamal دخت شمال :
جناب عظیمی بزرگواردرود برشما, همیشه از نبشته ها و رهنمود های شما فیض برده ام.اکنون هم بیصبرانه منتظرکتاب “فرار” شما می باشیم.صد در صد مطمین هستم که حقایق فرار دوکتور نجیب ازقلم شما به شکل واقعی بر ملا می گردد.خیانت و جنایت دوکتور نجیب به حزب و مردم داغدیده افغانستان به همه گان آشکار وغیرقابل بخشایش است.او ازهمان پلینوم 18 خرابکاری ها را آغاز کرد.حزب را ضربه مهلك زد،ملت رنجدیده افغانستان را پارچه پارچه ساخت و به بدبختی ها روز به روز خوش آمدید گفت و در اخیر هم دزدانه پا به فرارگذاشت.
با نوشتن این کتاب دهن ناپاک جعلکاران تا ابد بسته خواهد شد. موفق و سرفراز باشیکمال اعتمادی :نرال صاحب عظيمي را سلام برسد؛
اين كار جناب شما، در خور تحسين است. زيرا: قضاياي كه در آنزمان بوقوع پيوسته بود، برملا ميشود. من قبلاً با خواندن كتاب هاي مخالفين چيز ديگري فكر ميكردم، ليكن با مطالعه “اردو و سياست و جنگ جلال آباد” دو اثر ماندگار شما، حقائق زيادي را پي بردم. اگر شما اين دو اثر را نمي نوشتيد از كجا ميدانستم؟ بنابرين در نوشتن كتاب جديد نبايد كوچكترين شك و ترديدي را بخود راه دهيد. اين نه تنها كه به شوراي نظار كمك نمي كند و نه هم شوراي نظاري وجود دارد. حوادثي كه در آنزمان، بخصوص فرار نافرجام داكتر نجيب را در نيم شب، اتفاق افتاد، طرفداران وي انگشت انتقاد را به طرف شما اشاره ميكنند؛ اما هيچ وقت نمي پذيرند، در آخرين جلسه نظامي شما گفتيد، من مجبورم گارنيزيون كابل را بخاطر دفاع شهروندان و مانع ورود افراد حزب اسلامي به كابل شوم. پس معلوم ميشود، معامله از طرف شما در كار نبودهشعیب اسحاق زی
رفیق اعظیمی گرامی شما درکنار بزرگمردان تاریخ چون زنده یاد رفیق کارمل گرامی رفیق محمود بریالی گرامی وغیره قرار داشته اید ومطمئینم که یگانه رهبر ورهنمای شما در تمام حیات سیاسی تان رفیق کارمل بوده از پلنیوم یا کودتا ۱۸ تاسقوط حاکمیت که ۵ سال را در بر میگردهیچ حادثهء رُخ نداده نه کس در زندان افتیده نه کس در حیرتان تبعید شده نه کس سبکدوش شده کشور گل گلزاربوده واعظمی کودتا کرده ؟
برعلاوه پرسترویکه گورباچوف ومشی مصالحه ملی دو روی یک سکه اند مگراروپای شرقی سوسیالیستی را مگر جنبشهای آزادی بخش ملی را مگرسقوط حاکمیت ها وقتل صدام ، معمورالقضافی ، میلوسویچ ودها حوادث جهانی دیگر را نیز رفیق اعظیمی انجام داده ؟
در ارتباط به اعضای حزب که بعداز حاکمیت عضو حزب شده بودند تقریبن اکثریت شان مامورین دولت بودند نه عضو حزب واکنون نیز مامورین دولت هستند بگذار مامور دولت باشند اگر بحث بالای کارکردهای نجیب وربانی وگلبدین باشد من نیز در جنب نجیب قراردارم اما اگرمسألهء سقوط حاکمیت باشد دست بالای گرباچوف وداکتر نجیب عمیقن نهفته است ومن مدیون گارنیزون کابل وشخص رفقا جنرال نبی اعظیمی وجنرال عبدالرشیددوستم هستم حد اقل زمینهء فرار را به همه رفقا مساعد ساخت
عبدالمجید سکندری
عظیمی صاحب بزرگوار؛
حقایق تاریخی را اگر تلخ هم باشند، باید گفت.نسل بعدی باید بداند که پدرانشان چه اشتباهاتی را انجام داده اند، تا انها دوباره تکرار نکنند.
من باور دارم که اگر عوض نجیب هرکس دیگری هم میبود، رژیم سقوط میکرد چون منبع اکمال خود که همان شوروی بود را از دست داده بود. با تفنگ بی مرمی نمیتوان فیر کرد و طیاره هم بی تیل پرواز کرده نمیتواند.
ولی موضع گیری نادرست و قبیله محور نجیب این پروسه را هم تعجیل کرد و هم این گونه دراماتیک ساخت.
ولی در هر حالت خوبست نسل امروز و فردا بدانند رهبریکه هی شعار میداد: یا وطن یا کفن! چرا این گونه جبونانه فرار کرد
نذیر عثمان
داكتر نجيب الله يك مرد تاريخ بود هيچ وقت فراموش نميشود وهيچ وقت دوباره تكرار نميشودونامش در تاريخ كشور بخط زرين نوشته خواهد شدكه از جمله قهرمان ملي وتاريخي بحساب ميرود جسم وجان خود را سپر براي مردم ووطن خود ساخت،
روحش شاد باد وخاطرات اش جاويدان باد
لعنت برسر كسانيكه با داكتر نجيب الله خيانت كردن و او را در نيمه راه تهنا گذشتن وطرف بادران غلام علقه بگوش دويدن وامروز اين ملت كه در اتش ميسوزد از دست همين جنرالان بيكفايت وبي مسوليت است.
پاسخ محمد اسلم سلیمرفقای نجیب الله کسانی بودند که از قبل مانند نجیب به گلبدین بیعت کرده و تسلیم گلبدین وپاکستانی ها شده بودند واقعن غلامان حلقه به گوش بیگانگان و بخصوص پاکستانی ها بودند و درهمین روز ها با آمدن گلبدین همان رفقای نجیب الله چارنال بدربار گلبدین رفتند و گلبدین هم گفت که بانجیب به تقاهم رسیده بود و آن تسلیمی نتیجه همان تفاهم می
8سرور محمدیاگر مریضی محلک وشفاء ناپزیر تعصب قومی و قبیلوی در وجود نجیب احمدزی و تعدادی زیادی از خلقی ها وپرچمی ها نمی بود سرنوشت کشور ومردم مظلوم آن به این جا نمی رسید.
•
2یوسف صدیقی
•
در صورت که زندگی یک ریس جمهور در خطر می افتد نجات ان در هر کشور که در در هر گوشه جهان که باشد یک کار ضروری و درست میباشد
ریس جمهور کشور. سمبول یک کشور میباشد
نجات ریس جمهور تنها نجات یک شخص نه بلکه نحات یک سمبول و نجات ابرو و عزت یک کشور است
در این جا کلمه گریز را استعمال کردن درست نیست
ان هم که ساز مان ملل متحد در نجات ریس جمهور سهم میگیرد
بعد از ده ها سال دوری از وطن چندی قبل به کابل رفتم
به دیدن شهر رفتم و در جاده نادر پشتون یک طفلک با پدر او در گوشه عکس های پادشاها و رهبران افغانستان را میفروختند
عکس ها از امان اله خان تا ربانی و کرزی بود
پرسیدم که کدام عکس ها زیاد خرید دارد
طفلک که زیاد زیاد عکس های داکتر نجیب را و دوم نشان داد که دوم عکس های احمد شاه مسعود را
او گفت عکس های دیگران بسیار کم فروش دارد
من عضو حزب نبودم
اما اینکه مردم عکس داکتر نجیب یکی از رهبران حزب ان وقت را میخرند
میتواند افتخار ان حزب باشد
اینکه اعضای ان حزب از یکدیگر نفرت دارند و باعث بد نامی یکدیگر میشوند
به نفع انها نخواهد بود
تاریخ را کوچه ها ی کابل و وطن میسازد نه بلند منزل های هالند جرمنی مسکو و لندنMahmoud Tahmassپاسخ محمود طهماس
نظر شما عاطفي است دل مردم براي شهادت او غم دارد و به طريقه نامردانه كه كشته شده دلسوزي دارند ..
بحث فرار نجيب الله يك ديد سياسي و تاريخي است و بايد شامل تاريخ و كتاب شود و اثرش به نسل هاي اينده براي عدالت تاريخ تسليم شود
انكه قند ادم بود گل ادم بؤ د ريس جمهور و پيش بيني هاي دقيق كرده بود مسايل جدا گانه است .. جناب نبي عظيمي از شخصيت مقاوم و رهبري قوي او در سطح سرقونانداني اعلي بار بار ياد كرده اند ..
ما دشمني با او نداريم داكتر صاحب رفيق ما ريس امنيت ما و بلاخره چند صبا منشئ حزب ما بود چه به دستور گرباچف يا انتخابات بزور حزبي… ولي همه ما در قتل او داغدار شديم
بدون شك هيچ وجداني قبول ان جنايت را ندارد
باز هم فرار نيمه شب او بايد سياه و سفيد گردد با احترام و بدون تهمت و عقده و سمت گيري … چون بربادي يك حزب منظم ،قواي مسلح و به تحقيب ان خرابي شهر كابل و بلاخره مرگ خودش همه پيوند دارد .Like
Jelani Gulshanyar
رفیق طهماس عزیز،نجیب یک کودن،سرتنبه وبدماش حزب بود،آنچه می گفت همه گفته های مشاورین شوروی بود.حتی گرباچف برایش هدایت داده بود که هرقدر که توان داری باید شوروی وروسیه را بد بگویی تا در بین مردم هویت ملی پیدا کنی،همین هدایات گرباچف بود که به شوروی فحش می گفت.هرگاه وی پیشبینی دقیق می داشت از سنتی خودش توسط تنی و بعد اعدام خود می دانست.کی گی بی خوب میدانست که در حزب یگانه بدماش وچاقوکش همین است وباید از وی استفاده کرد.چرا گرباچف دیگران را انتخاب نکرد؟دلیل اش روشن است.باند یتیم اش به جز بدماشی وفحاشی چیزی دیگر را نمی دانند.موفق باشیدWrite a reply…جیلانی گلشنیار
Jelani Gulshanyar
نجیب الله این گریزی قرن،دوهفته قبل از فرارش اعلام میدارد که قدرت سیاسی طبق پلان ملل متحد به حکومت ائتلافی انتقال خواهد کرد وخودش شش ماه قبل فامیل خود را به هندوستان با خاطر آرام انتقال داده ومیگویند،که به قیمت بیشتر از یک ملیون دالر درشهر پونه هندوستان قصری را خریداری نموده بود.
نجیب الله دریکی از جلسات قوماندانان قوای مسلح ج.د.ا ازآنها خواهش میکند که به حکومت ائتلافی که در آینده ایجاد میگردد همکاری نمایند.درچنین حالت درحزب ودولت دوگرایش ودو فعالیت بوجود می آید:
1- طرفداران نجیب الله کاملأروحیه خویش را از دست داده ودر صدد معامله سیاسی با گلبدین راکتیار و آماده گی برای فرارمیگیرند.
2- گرایش دومی مخالفین طرح نجیب وانتقال قدرت به حکومت ائتلافی تحت رهبری محمودبریالی،وکیل،کاویانی ومزدک فعالیت های خویش را تشدید می نمایند و پلان تسلیمی قدرت به حزب اسلامی را خنثا می کنند وهمچنان ازفرارنافرجام نجیب جلوگیری صورت می گیرد ویک سرباز عادی جلو گریز نجیب را در نیمه شب می گیرد وبرایش اجازه فرار نمی دهد.وی مجبور می شود که به دفتر سی آی ای پناه ببرد.شرم وننگ به چنین رهبر ورئیس جمهوری که یک وقت لاف وطن یا کفن را می زد وحال در تاریکی شب غار موش می پالد.همایون صادقی : •
3
سپهسالار بزرگوار با درود های فروان به شما !
پرسشی عالی را درباره فرار نجیب و اهداف رهبردی نجیب مطرح کرده اید و برای پاسخ و بدست آوردن حقایق باید موشکافی کرد و واقعیت ها را آفتابی .
هرگاه فرار او و رابط اش با گلبدین جامه عمل می پوشید و به ناکامی نمی انجامید ، چگونه وضعیت و ساختارنظام سیاسی کشور را رقم میزد ؟
چون گلبدبن و نجیب هردو تعهداتی داشتند باهم و مشترکات برای رسیدن به اهداف راهبردی که سخنان اخیر گلبدین در مورد نجیب گواهنمند همپیمانی او با گلبدین است .
نجیب با استناد از سخنان گلبدین تمام زمینه ها و راه ها را برای رسیدن گلبدین به ارگ و تکیه زدن او بر مسند قدرت هموار و فراهم کرده بود .
اگر نجیب موفق به فرار میشد و همان شب در یکی از کشور های همجوار و یا دور دست جابجا میشد بی گمان که از مقام ریس جمهوری انتقال قدرت را به گلبدین اعلام میکرد و گلبدین مشروعیت اش را از اعلامیه نجیب و پشتبانی پاکستان و غرب بحیث ریس جمهوری بدست میاورد .
چنانکه در برنامه ایشان چنین بود :
گلبدین ریس جمهوری دولت اسلامی افغانستان
نجیب صدراعظم دولت اسلامی افغانستان .
نجیب با موفقیت در این راستا بگفته عوام یک تیر و فاخته شکار میکرد .
از یک سو همه مخالفینش را که با او در حاکمیت یکجا بودند از تیغ جلاد بزرگ گلبدین بیرون میاورد و از سوی دیگر با گلبدین حاکمیت استبدادی را مستقر و خود را دوباره در قدرت و حاکمیت جا میداد .
اما بخت بدش او را در چاهی که برای دیگران کنده بود انداخت و فرارش نافرجام ماند. •
توریالی خاوری :
•من از باند تبهکار نجیب سوالی دارم!
اولآ شما چرا از نوشت تاریخ وبیان حقیقت ترس دارید؟
دوم، شما میتوانید مجموع نبشته های جنرال عظیمی را با یک کلیک رد نموده اما در برابر فلیپ کاروین که مو به مو فرار نجیب را رسمای نموده است ،چه گفتنی دارید؟
آخر او نگفت که نجیب در شب فرار دریشی سرمهٔ رنگ را به تن داشت واز تهٔ دل می خندید! شما معنای خنده ان شب نجیب را میدانید؟؟
او به همرزمان خود می خندید که کشتی سرنوشت شان بافرار نجیب غرق میشد!!!
شما به مصاحبه سال پار جنرال رفیع معاون نجیب که وقوع هرگونه کودتا علیه نجیب را رد نمود چه گفتنی دارید؟
سوم ،شما به اعترافات حکمتیار وتبانی نجیب با او چه پاسخ دارید؟
چهارم ،شما در برابر اظهارات داکتر حسن شرق وسرقت طلا های ذخیره یی از جانب نجیب که آنرا ماها قبل به هند فرستاد چه پاسخ دارید؟
بخدا برگه های تاریخ مملو از جنایت وخیانت نجیب است ،شما برای کدام یک پاسخ دارید؟
تاریخ برپایه بر پایه عواطف و ذهنیت چند تا هوادار از جان بیخبر نجیب نبشته نمی شود بل بر اساس حقیت بنا می یابد!!!
Dastgir Nail
قلم تان توانا باد عظيمي عزيز از خواندن اين غمنامه بايد ديكران درس عبرت بكيرند .
· ژوئیه 16، ساعت 11:29
Yama Rasekh
اگر تاريخ نوشته ، تحليل و برسي نشود همان روزهاي تلخ تكرار خواهد شد. شما انچه ميدانيد بنويسيد قضاوت را زمان و مردم خواهد كرد. بيصبرانه منتظر خواندن ان استيم، تا ببينيم چي ها پشت پرده گزشت كه يك ملت و كشور براي سالهاي متوالي به خاك و خون نشست.
· ژوئیه 16، ساعت 11:38
Dastagir Rezai
نوشتن حقیقت وبازتاب واقعیت ها ، اخلاق،وجدان وشجاعت می طلبد. شخصیت شما تنها با همه ی این اوصاف انسانی مزین است ،بلکه به عنوان یک نظامی باسواد بالا و توانایی تحلیل وتجزیه مسایل به گونه سزاواری آن استید واین را در نوشتن کتاب ومقالات ارزنده به اثبات رساندید. من به جز از درود فرستادن وستودن کار تان چیزی دیگر نمی توانم بنویسم. اندیشه تان پویا،زبان تان گویا وقلم تان پرتوان باد جناب عظیمی گرامی.
· ژوئیه 16، ساعت 11:48
Omar Faiz
رفیق عظیمی بزرگوار درود به شما. فرار ناجوانمردانه داکتر نجیب در حقیقت ادامه پروسه سیاست مصالحه ملی و یا ادامه سیاست (فروپاشی حاکمیت ملی) است که در تبانی با امریکا، پاکستان و گرباجف از جانب داکتر نجیب تطبیق گردید و تا امروز مردم کشورم درد و رنج تطبیق این سیاست ضد ملی ضد مردمی و ضد تمدن بشری را با پوست و گوشت و استخوان خود احساس می نمایند. ما در اثر روز (روزهای دشوار) بخش هایی از خیانت ها و معامله گری های داکتر نجیب را که شما به رشته تحریر درآورده بودید خواندیم. (فرار) بخش نهایی این پروسه ضد ملی و ضد دادخواهانه داکتر نجیب است که با متامنت و استقامت بدون توجه به اراجیف حامیان شهید کبیر روشنگرانه کاویده شود و من مانند همیش جانبداری خود را در دنبال نمودن این پژوهش اعلان می دارم. موفقیت های بی شمار آرزو دارم.
· ژوئیه 16، ساعت 11:45
محمد همایون صادقی
نوشتن حقایق و آفتابی کردن جنایات رهبران ایکه با جامه های رنگین مردم را فریب داده و می دهند قلم پرتوان ، انسان شجاع که عشق به مردم و میهن دارد میخواهد .
بی گمان که مردم ما چنین شخصیت والاگهر را در قلم پر بار و اديبانه شما دریافته اند که از رشحه قلم تان برگ های تاریخ کشورمان با نگارش حقایق رنگ زرین گرفته و این کتاب ارزشمند شما همچو گنجینه بزرگ برای نسل ها ماندگار میگردد که کتاب جناب محترم وکیل وزیر خارجه حکومت نجیب مهر تصدیق بر کتاب شما زده است .
درود ها به شجاعت و بزرگ مردی تان جناب عظیمی بزرگوار !
· ژوئیه 16، ساعت 12:57
Zaman Akbar Sarwari
رفيق عظيمى گرانقدر،نويسنده ونظامى تواناى كشور.حقايق پلينوم هـژده وبعد از آن در عملكرد خود داكتر نجيب وطرفدارانش براى همه اعضاى حزب چه مخالف وچه موافق چون آفتاب روشن و واضع است،اينكه بعضى ها با ديده درآيي وچشم سفيدى بخاطر پُست ها ومقامات از دست رفته شان وهـمچنان از لحاظ سمتى ولسانى ووووو ميخواهند برف بام خود را بالاى بام ديگران بى اندازندو از خيانت ها وجفا هاى خود كه در برابر اكثريت قاطع اعضاى پاك نهاد حزب انجام داده اند خود را برائت بدهند،ميخواهند آفتاب را به دو انگشت پنهان كنند،كه امكان پذيرنيست.
رفيق بزرگوار،اكثريت رفقاى نجات يافته از ضربات اشرار بى فرهنگ بخصوص اعضاى حزب قاتلين وآدم كشان حرفوى راكتيار، وفاميل هاى شان مديون از خودگذرى شما وزنده ياد رفيق بريالى خود ها را ميدانند،و موافقين پلينوم هـژده هم بايد چنين ميبودند كه نيستند آنها ملامت نيستند،چون ذاتن سرشت شان به هـمين شكل بوده واست حتا اين گروپ كوچك ولى خايين به آرمان هاى والا و انسانى حزب رحم نكردند تا توانستند عليه حزب واعضاى صديق آن جفا روا داشتند وجنايت كردند. چون جنايت وخيانت در سرشت شان نهفته است بايد به آن ادامه بدهند كه ما وشما شاهيد نوشته هاى بى محتوا و دروغين شان استيم.
· ژوئیه 16، ساعت 20:24
Yazdan Zafari
من امضاي وي را تا اواخر سالهاي ١٣٦٩ در رياست عمومي امور سياسي زياد ديده بودم ، ازينكه مدير تبليغ ضد تبليغ رياست تبليغات خصوصي بودم و ارتباط كاري با شعبه عدل ودفاع كميته مركزي نيز داشتم ديريكتيف ها به امضا داكتر نجيب الله از طريق رياست تبليغات خصوصي كه مربوط به شعبه تبليغ ضد تبليغ ميشد ميرسيد، دقيقأ همان امضا هاي بودند كه در زير حكم امضاه گرديده است ، وكليمه نجيب الله در آن وجود نداشت، و خود امضا با حذف نجيب الله نيز از يكديگر متفاوت است، كه دلالت بر امضاي ساختگي را مينمايد.موفق باشيد جناب عظيمي صاحب گرامي.
· ژوئیه 16، ساعت 17:05
Mohammaad Nabi Azimi
سپاسگزارم از توضیحات مستند تان دررابطه به امضا های داکتر نجیب الله و رد ادعای نویسنده گان یا نویسنده نامه پس از مرگ داکتر صاحب مغفور مرحوم .
· ژوئیه 24، ساعت 08:53
Rahim Habibi
جناب عظیمی صاحب درود بر شما . در مورد فرار دکتر صاحب نجیب الله حرف و حدیثی زیادی وجود دارد که بدون شک بعد از تحقیق و مستدل سازی همه حوادث , انسانهای واقع بین به این باور میرسند که این فرار یک عمل بزدلانه و غیر قانونی بود . اما در مورد اینکه شما یا ازین فرا ر جلوگیری کردید نیز یک عمل کاملن انقلابی ووطنپرستانه بود . اگر کسانی تفسیر بیشتر را اقتضا بردند . بدون شک اماده ام .
· ژوئیه 16، ساعت 13:37
Ahmad Sherzai
سپهسالار بزرگ عظیمی صاحب باوصف اینکه درمورد خیانت های نجیب بعد از پلینوم هجدهم ومصالحه ساختگی وفرار نامردانه اش اگاهی دارم مگر حقایق بیشتر ومستند را شما بزرگوار بهتر میدانید برای روشن شدن اذعان رفقا ونسل های بعدی نوشته های شما بمثابه تاریخ است بی صبرانه منتظر هستیم قلم تان رسا باد وقامت تان استوار
· ژوئیه 16، ساعت 13:56
Latifa Nuri
عظیمی صاحب بزرگوار را هزاران درود .
من شاهد همه صحنه های تسلیمی دولت نجیب به مجاهدین بودم شب که بینن سوان دولت را اعلان کرد که صباح به شکل مسالمت امیز دولت به مجاهدین تسلیم داده میشود فردای همان روز همه مجاهدین امدن همه جارا جور کردند درین صورت بودن نجیب چه درد را دوا میکرد وقتی دولت را ملل متحد به مجاهدین اعلان کرد داکتر نجیب در سر استیژ استاده بود البته همان شب از ترس که کشته نشم فردا با امدن مجاهدین که هزارانش کشته شده بود نجیب چه اعتماد داشت بالای مجاهدین تا لحظه تسلیمی بود فرار نکرده بود بعد تسلیمی پس دیگر نجیب چه کاره بود که فرار نمیکرد و شماها بودین چه فایده کرد اولین بار که داخل شهر کابل شدند سلاکوت های شعبات امنیت را چور کردند کارمند های امنیت حیران منگریستند
شما سلامت باشین چقدر جگر خون کننده است ان صحنه های بدبختی و هجوم وحشی ها قلم تان سبز باد .
ژوئیه 16، ساعت 15:52 ·
محمد لطف الحق
سپهسالار بزرگ میهن مان را درود
مدت ها قبل که به همه دوستان از نگارش کتاب “فرار”خبر دادید تا این دم بی صبرانه انتظار می کشیدیم و سلامتی جناب محترم را آرزو می کردیم.
اینک طبق وعده قبلی شما، ما شاهد نوشتن واقعیت های این بخشی از تاریخ کشور را که عده ای با چشم سفیدی تمام در صدد وارونه جلوه دادن آن بودند هستیم، بدون شک اگر شما و رفقای میهن پرست و مردم دوست تان نبودید و کتاب های من و آن موقر، اردو و سیاست،روزهای دشوار و جنگ جلال آباد را ننوشته بودید اینک ما حقایق آن دوران را هرگز نمی دانستیم چرا که تجربه نشان داده است حلقات جانب مقابل شما بخاطر وارونه جلوه دادن حقیقت های تاریخی کشور و کتمان خیانت های خویش از هیچ عمل ننگینی دریغ نمی ورزند.
عمرتان دراز و قلم تان رساتر باد
· ژوئیه 16، ساعت 15:44
Mazdak Farid
گفتند بیرون شدن رییس جمهور از کشور شاملِ برنامه ی است که برای تحقق مشوره های سرمنشی ملل متحد طرح شده بود اما هیچگاه در هیچ دیدار و نشستی این گپ گفته نشده بود . هیت اجراییه در مورد بیرون شدن داکتر نجیب ازکشور هیچگاه بحث نکرده است . ما به گونه ی شاهد کوچ کشی آهسته آهسته ی رییس جمهور به هندوستان بودیم اما زندگی و حوادث آنقدر داغ بودند که آنرا جدی نگرفتیم . اینجا دو خاطره را با شما در میان میگذارم :
1 ــ حدس و گمان به برنامه ی داکتر نجیب برای بیرون رفتن از کشور وقتی جدی شده که او خلاف معمول دعوت نامه ی “حزب کنگرۀ ملی هند ” را به جلسه ی هیئت اجراییه پیش کرد . این کار را اصلن باید معاون رییس حزب در امور بین المللی ــ کاویانی ــ می کرد و جلسه پیشنهاد در مورد نماینده های حزب ما به آن کنگره را به تصویب می رسانید . داکتر نجیب پس از خواندن دعوت نامه گفت که رفقا ؛ مزدک ، نظر و لایق ــ غیر از کاویانی همه معاونان رییس حزب ــ بروند و در کنگره ی “حزب کنگرۀ ملی هند “از ما نمایندگی کنند . این برای ما عجیب بود ، در جلسه چیزی نگفتیم ، نمیدانم چرا چیزی نگفتیم ؟ اما در راه به سوی ساختمان شورای مرکزی من به رفقا گفتم که فرستادن سه معاون رییس حزب به کنگره ی یک حزبِ دوست خلاف تعامل و غیر ضروری است . به نتیجه رسیدیم که من با داکتر ضرورت تجدید نظر در این مورد را مطرح کنم . چنان کردم ، داکتر هم پذیرفت و انجنیر نظر و داکتر سخی مرجان موظف به نمایندگی از حزب وطن به کنگره ی مذکور شدند . اندیشه ی داکتر نجیب برای فرستادن سه معاون به آن نشست را پس از اقدام او برای بیرون شدن از کشور می شد به درستی فهمید .
2 ــ یک روز پیش از برنامه ی او برای ترک وطن پیامی از دوستم عنوانی من به مرکز رسید . در پیام آمده بود که حلقاتی در کابل به همکاری گلبدین حکمتیار برای سقوط دولت کار می کنند ، ما آماده ایم تا برای امنیت کابل پرسونل بفرستیم . من پس از خواندن پیام به داکتر نجیب تیلفون کردم و گفتم که پیامی مهم از دوستم دارم و می خواهم آنرا برای تان نشان بدهم و همچنان با هم فکر کنیم که چه پاسخ بدهیم . او گفت حالا نمی توانیم ببینیم . فردا ساعت دو بیا . من گفتم پیام مهم است او امادگی نشان داده تا برای امنیت کابل نیرو بفرستد . داکتر با شندین این سخن بدون و درنگ گفت ازش تشکری کن ، او جوانمردی کرده ، اما برایش گفته شود که ” سمبولیک تا 200 نفر بفرستد ” . صحبت ما قطع شد و من حیران بودم که چرا او این پیام را جدی نگرفت . فردا در طول روز نتوانستم اورا پیدا کنم ، او مصروف بود و من منتظر دیدار با او . روز به پایان رسید و نیمه شب فهمیدم که او عزم داشت تا وطن را ترک کند .
بعد ها فهمیدم که بینن سیوان ساعت 12 روز با داکتر نجیب قرار داشت تا او را با خود ببرد . اما سیوان با 12 ساعت تاخیر به کابل رسید . در این فاصله فرودگاه از کنترول رییس جمهور خارج شده بود . و من به 2 بجه ی همان روز فکر می کردم ــ دوساعت پس از پرواز با سیوان ــ که باید پیام دوستم را برایش می سپردم .
· ژوئیه 18، ساعت 23:39
Zaman Akbar Sarwari
رفقاى نهايت
گرامى،بالاى موضوع كه يك تعداد رفقا در اين مدت بيش از بيست وپنج سال مناقشه دارند وهر رفيق به ذعم خود چيز هاى مينويسند ودر مقابل هم قرار ميگيرند به باور اين قلم فريد مزدك معاون رياست جمهورى آنزمان واضع همه آنچيزيكه وجود داشت بيان كرده اند،بيشتر از اين هرگاه رفيقى در رابطه به درست ويا نادرست بودن صحبت مزدك چيز هاى دارند ميتوان مستقيم با وى در جريان گذاشت در غير آن نا ديده گرفتن نوشته اى مزدك به معنى اين است كه مرغ من يك لنگ داردو بس وهـر آنچه كه من ميگويم همه درست بوده وصحت دارند وديگران وشاهدان اصلى شامل در قضيه همه دروغ ميگويند.
به هـر حالت پيشنهاد من به همه رفقا وبخصوص آنعده رفقائيكه در اين بيشتر از بيست وپنج سال همه را مصروف كودتا و رد كودتا عليه دولت وقت مصروف نگهداشته اند ونگذاشته اند كه رفقا دوباره گرد هم جمع شده مانند گذشته ها به يك مشت ودست واحد بخاطر نجات وطن ومردم آن مبارزه نمايند،به نظر اينجانب هركسيكه با هـر رسم ونامى به وحدت دوباره حزب چنين ميكند،خايين وخايين ترين ها حتا بيشتر از رهبرى هـفتگانه وهشتگانه ها ومزد بگير آى،اس آى پاكستان،س آى،اى و ساواك وسازمان هاى ديگر خارجي اند ونميتوان بيشتر از آن بالايش اعتماد نمود.
· ژوئیه 18، ساعت 01:46
Mohammaad Nabi Azimi
سروری صاحب عزیز، بدون شک سخنان جناب مزدک جالب اند و ا زحقایقی پرده برمی دارند که اتفاق افتاده ودال برتصمیم نجیب به فرار یا به گفته مزدک ترک نمودن این کشور است. اما آن چه در بخش دوم نوشته تان آورده اید ، مربوط می شود به آنانی که گریز نجیب را بسیار معصومانه جلوه می دهند و دیگران را کودتا چی ها بر علیه وی . همین ها اند که مرده زنده یاد کارمل را از قبر می کشند و غرزی ها به وی اهانت می کنند. پس در چنین شرایط باید خاموش نشست ؟
· ژوئیه 18، ساعت 09:42
Zaman Akbar Sarwar
i رفيق عظيمى محترم وگرانقدر،هرگز خاموش نبايد نشست،غرزى ها وامثال آن ميخواهند حقيقت وتاريخ حزب پُر افتخار ما راكتمان نمايند،ولى اينرا نميدانند ويا خود رابه كوچه حسن چپ ميزنند كه تاريخ را نميتوان به ذعم خود نوشت.
در رابطه به غرزى بايد نوشت وبراى خودش نيز نوشته ام هـر زمانيكه حقايق را در رابطه به غلام مجدد نوشت بعد از آن نوشته هايش تا حدودى طرف قبول قرار ميگيرد.
ميگويند آنكه ندارد نشان ى از پدر نخوانش پسر.
همان غلام مجدد وهـمين پسر.
· ژوئیه 19، ساعت 23:43
Ahmad Sherzai
عظیمی صاحب بزرگوار با شما موافقم هیچگاهی باید خاموش نه نشست وقتی کسی خیانت میکند وبعد میخواهد فرار کند وعامل این همه بدبختی وفروپاشی باشد وحالاهم عدهٔ آنرا لقب تقلبی سردار شهدأ(!) رابدهند وبرعکس دیگران ونجات دهند گان وطن را کودتاچی بنامند باید در موردش بیشتر باید نوشت
وآنوقت است که ذهن های بیدار قضاوت میکنند که زنده یاد کارمل واقعآ رهبر مردمی ودر فکر وطن ومردم بود
قامت تان استوار وقلم تان رساتر باد
· ژوئیه 18، ساعت 10:28
بابک رستمی
رازهای پنهان افشا میشود!فرار نجیب هم مانند “رابر”است هرچقدرکش کنی دم میدهد!
· ژوئیه 18، ساعت 10:32
Qasem Osmai
رفیق عظیمی، بدبختانه سرنوشت این وطن چنان رقم خورده است که فریب وریا، تزویر ونیرنگ بیش از همه خریدار دارد وحقیقت وصداقت همیشه مورد غضب ونکوهش. از دشنام و اتهام هرگز نه هراسیده اید و نه هراسید. این گفته بدرقه راه تان: حقیقت درد دارد و مرگ نی.
· ژوئیه 18، ساعت 13:48
Nilofar Sayed
حقیقت بلاخره با تاب و خم و پیچ های فراوان در جای خود قرار میگیرد.. بالای هر حرف ، گفته ، سخن و نظریات مستند شما صد در صد ایمان دارم…..!
جناب عظیمی صاحب بزرگوار را هزاران درود نثار مینمایم.
· ژوئیه 18، ساعت 23:43
Omar Mohsenzada
روشن شدن زوایای تاریک تاریخ خود یک نیاز مبرم زمان است . نسل ها بدان ضرورت دارند . یقین دارم که در این ابتکار پژوهشی پرده از واقعیت های تلخ بر داشته خواهد شد و داوری غیر ارزشی فاکت ها را بر ملا خواهد ساخت . دوستی در بالا از شعار ” یا وطن یا کفن ” یاد نموده و آنرا به رئیس جمهور فقید نسبت داده اند . تا جائیکه به حافظه دارم این شعار مال انقلابیون کوبا است .در سال های اول انقلاب ( 1960 ـ 1961 میلادی ) دولت آنکشور از کشور چکوسلواکیا ی وقت مقداری سلاح خریداری نموده بود که توسط کشتی بلژیکی بنام کوبر ه به کوبا انتقال یافت . هنوز آن کشتی در بندر هاوانا لنگر نیآنداخته بود که جواسیس سیا آنرا منفجر ساختند .در این خرابکاری تعداد زیاد انقلابیون کوبائی کشته شدند ولی دیگران پرچم کشور خویش را به اهتزاز در آورده شعار دادند : وطن یا مرگ ! از آنزمان تا اکنون این شعار , شعار همه انقلابیون , به ویژه قوای مسلح آنکشور است که در برابر تهدیدات و تجاوزات ایالات متحده امریکا میرزمند . امروز این شعار چنین تکمیل شده است : وطن یا مرگ ـ پیروز میشویم !· ژوئیه 18، ساعت 23:39
محمد همایون صادقی
سروری صاحب واژگان وحدت ملی و وحدت حزبی کاملن خط قران شده نباید حقیقت را گفت نباید دادخواهی کرد نباید عدالتخواهی کرد نباید آزادیخواهی که خدا ناخواسته وحدت ملی و وحدت حزبی خدشه دار میشود و ضد منافع ملی است .
شهروندان کشور ما از این سه واره و مقوله های فلسفه سیاسی و اجتماعی از سالیان دراز بدینسو بی بهره بوده و است البته به استثنای دوره رهبری و ریس جمهوری زنده یادکارمل .
رفیق مزدک همان حقایقی را نگاشته که سپهسالار گرامی همچنان علت فرار نافرجام نجیب را با استناد گسترده تر با قلم زرین حک تاریخ کشور کرده .
نجیب به دار آویختن زنده یاد کارمل ، زنده یاد بریالی ، عظیمی گرامی و بزرگوار را با بیشتر عدالتخواهان و هوداران کارمل توسط گلبدین در چهاراهی آریانا پلان کرده بود تا طغیان خشم و نفرتش علیه عدالتخواهان کشور را فروکش کند .
اما !
بگفته عوام چاه کن جایش در چاه است .
آنچه کشت درو کرد .
یک خاطره دارم از نجیب .
بعد از آنکه همه سپاهیان را در چهاراهی آریانا حضور به هم رسانده بود و غنی هم آنجا حضور داشت .
من با سایر استادان دانشگاه لباس های نظامی به تن برای دفاع مستقلانه در پسته های کمربند اول شهر کابل در وظایف گماشته شده بودیم .
نجیب در همانجا دو شعار داد خوب به یاد دارم
1: وطن یا کفن
2 پل های عقبی را ما از بین برده ایم .
بعد از 9 ماه دوره سپاهی دفاع مستقلانه همه ما را در قصر سلام خانه ارگ دعوت کرد .
نخست در بیرون از قصر سلام خانه ما همه برای پذیرایی جناب داکتر نجیب از ساعت شش صبح صف آرایی کرده بودیم که جناب ایشان ساعت 9 صبح تشریف آورد .
نجیب با هیت رهبری اش و منشی کمیته شهر یک ساعت دیگر منتظر شدند تا جناب ولی خان پسر غفار خان بیاید .
ولی خان با بنز همسان داکتر نجیب تشریف آورد و به فاصله پنجاه تا صد متری موترش ( ماشین اش ) را دور از نجیب توقف داد.
نجیب از همان جا که ایستاده بود چنان به دوش بسوی ولی خان رفت که گویا رهبر و پدرش را پذیرایی میکند .
دست اورا گرفت و ولی خان یک گام پیشتر از نجیب از مقابل همه گذشت و برایمان سلامتی و شادباشی داد .
همان وقتیکه این شیوه کاری نجیب را با سایر رفقای مان دیدیم با هم گفتیم ریس جمهوری کشور نجیب نه بلکه ولی خان است .
شاید فلم برداری همان روز موجود باشد .
در این روز ها فضای فسبوک و رسانه ها را خوانش کتاب ارزشمند و ماندگار “فرار” از رشحه قلم پرتوان سپهسالار قلم و ارتش کشورمان را فرا گرفته است .پیرامون این کتاب مواضع گروه های مخالف و دیدگاه های واقعبیانه از قلم بسیاری ها بازتاب یافته است .
اما ؛ برخی ها با کتمان و وارونه جلوه دادن حقایق تلاش می ورزند بیشتر با هتاکی و توسل به انواع و اقسام بد اخلاقی ها ، تهمت و دروغ گفتن ها و نوشته های میان تهی و غیر واقعی مبادرت ورزند .
با سپاس فروان از ارجمند عظیمی بزرگوار که همواره با قلم توانای ایشان از نکوهش یاوه سرایان و چرندبافان هیچگاهی دریغ نمی ورزد .
آنچه را که من میخواهم اینجا بازگو بدارم اینست که برخی از اوباشان و ولگردان کوچه های شهر کابل و شهر های دیگر برای بدست آوردن جا و مقام ، فرصت طلبان جناح پرچم ح.د.خ.ا را در این روند تنها نگذاشتند . تا مرزیکه با هوداران کودتای پیلنوم هژده حزب برای سرکوب نیروهای راستین راه آزادی و ترقی این حزب دست به هرکار بیشرمانه و ددمنشانه می زدند .
امروز که دیگر نه آن حزب است و نه آن قدرت ، برای گذراندن روز روزگار خویش چیزی جز پیشکش کردن مایه اصلی خویش در تارنما های شبکه یی که همان دشنام دادن ها و واژه های گستاخانه است چیزی دیگری با خود ندارند و با این افراد با داشتن همدری و همدلی با گلبدین ( راکتیار ) که آشکار یا پنهان او را رهبر خویش برگزیده اند ، پس آیا میشود از چنین انسان های هرزه توقع داشت که در بحث ها از دشنام دادن و کار برد واژه های رکیک خودداری ورزند ؟ که هرگز نه !
وای بحال چنین افراد فرومایه که در همه جا همچون سمارق سر میزنند .
· ژوئیه 20، ساعت 19:46
Yama Rasekh
نوشته هاي دوستان خلقي و پرچمي اين صفحه بسيار جالب و بعضن تاسف بار به نظر ميرسد.
محترم عظيميصاحب ميخواهد خاطرات خودرا، چشم ديد هاي خودرا و تحليل هاي خودرا به عنوان يك عسكر صادق افغانستان بيان كند. اينكه اين نوشته ها تا چي حد حقيقت دارد و يا برداشت عظيمي صاحب چي گونه است يك تعداد خواننده گان را بسيار ناراحت كرده است.
نوشتن خاطرات جريان وظيفه در دنيا امروزي به خصوص انهاي كه در خارج از قارهً اسيا زنده گي ميكنند ميدانند كه بسيار معمول است.
حدف نوشتن خاطرات در كل روشنايي براي اناني است كه درجريان سياسي رول نداشته و تحليل اين كه چي خوب گزشت و چي سبب ناكامي شد ؛ نسل بعدي را كمك ميكند تا اشتباه پدران شانرا تكرار نكنند.
حالا اگر كسي فكر ميكند كه اين تحليل درست تيست و يا اين خاطره واقيعت ندارد ؛ ميتوانند به شكل مودبانه بگويند و دلايل خودرا بنويسند تا مردم عادي يا خواننده ها قضاوت كنند ؛ كي درست ميگويد.
شايد يك تعداد دوستان كه با دنياي غرب در ارطبات استند بدانند كه در سيستم قضائي غرب، ١٢ نفر عادي در محكمه به هر دو طرف دعوا گوش ميكند و در نهايت صرف نظر از اين كه مربوط كدام قوم است ويا از كدام كشور است راي ميدهنند كه كي حق به جانب است.
مه فكر ميكنم كه تا وقتي ما افكار خودرا عاري از جانب داري زباني، قومي و منطقه يي نكنيم هيچ وقت موفق نه خواهيم شد كه به حقيقت پي ببريم، و همانهاي كه ديروز شما هارا از قدرت انداخت امروز و فردا فرزندان تان را با هم به جنگ ميندازد تا در ارامش زنده گي نكنيد.
· ژوئیه 21، ساعت 23:04
Irej Farhdi
یکی از نزدیکترین های نجیب رفیع وزیر دفاع و رییس ارکان سر قوماندانی به زبان فصیح فارسی می گوید که در حوادث سقوط حاکمیت نه کودتایی وجود داشت و نه زمینه ان موجود بود.؟ او راست می گفت زیرا ان اندازه قوت نظامی که یک کودتا را پوشش دهد در آن موقع وجود نداشت. اما این ارغندی وال صاحب دو پا را دریک موزه کرده می گوید کودتا بود وبار دیگر دراین صفحه به دشنام پراگنی می پردازد. امیدوارم ادمین ها متوجه این شخصیتی باشند که حزب دیموکراتیک خلق افغانستان را از سر بی عقلی « حزب انترناسیونال دموکراتیک خلق » می نامد
قسمتی از سخنان جنرال رفیع معاون دکتور نجیب الله ( تهیه و ترتیب رفیق سلیم علیزاده)
بخش سوم
درمنزلم هستم و هنوز ۲۴ ساعت از بازگشتم نگذشته است که داکتر نجیب تیلفون می کند و می گوید جفسر را روان کرده ام، هرچه زودتر بیا. به ساعت دیواری می نگرم، دوازده ظهر است. من به گارنیزیون می روم ، دوستان را می بینم و با جفسر به منزل رییس جمهور می روم.
میز پر و پیمان است و جبین دوست گشاده . دستم را می فشارد، لبخندی می زند و می گوید می دانم دراین چند هفته سختی های بسیاری کشیده ای ، بس بیا که جبیره کنیم. پشت میز می نشینیم و لبی تر می کنیم . او نخست حرف ها وگلایه های مرا می شنود. می گویم چرا مرا به مزار فرستادید؟ در آن جا جنرال اځک و منوکی منگل بودند با یک تیم بسیار بزرگ جنرالان و رؤسای امنیت . می گویم شما به طور قطع می دانستید که من در این وظیفه مؤفق نمی شوم. زیرا در مزار دیگر هیچ قوتی نمانده بود که از شهر دفاع کند.
می گوید مګر من دشمن تو هستم؟ می گوید من هیچ کس دیگری نداشتم. تو دروظایفت خوب درخشیده بودی ، به ویژه درجنگ جلال آباد و خنثی کردن کودتای تنی. به این خاطر من و یعقوبی ترا انتخاب کردیم. و رفقای وزاری قوای مسلح نیز تایید کردند. می گویم مگر شما درخاد کم جنرال دارید یا درحزب و قوای مسلح . شاید بهتر می بود جنرال رفیع را می فرستادید یا وطنجار را ، بهتر نبود ؟ لبخندی می زند.. ګیلاس دیگری می ریزد ، لاجرعه سر می کشد و می گوید آن دو در آن جا هیچ پذیرش نداشتند وکسی به حرف شان گوش نمی داد. اما جنرال دوستم به خودت احترام زیادی قایل است و به همین سبب گذاشت تا زنده بر گردی .
به سیمای رییس جمهور می نگرم . خطی از درد و سراسیمه گی ودرمانده گی درآن مشهود است. راستش او در وضعیت بسیار بدی قرار دارډ ، چهار تا چهار کلاه فاشیست اورا حلقه کرده اند.از استیصال وی استفاده و نظریات فاشیستی خویش را به وی تحمیل می کنند. وانگهی شیرازه اردو و قوای مسلح با اتخاذ این سیاست سخت آسیب دیده و ازهم گسیخته است. دولت شوروی دیګر آن دولت دیروز نیست ، تغییرات زیادی در آن صورت گرفته است . دولت جدید از حمایت رژیم نجیب الله دست کشیده و دیگر حتی یک مرمی و یک قطره تیل به دولت ما کمک نمی کند. از همه مهمتر اکنون پانیک یا بی روحیه گی در میان اعضای حزب و سربازان و افسران قوای مسلح چنان ریشه دوانیده است که آنان یا درحال فرار اند و یا درحال ترک وظایف شان، برخی از کادر های حزبی به بهانه های گوناگون به خارج کشور رفته و بر نگشته اند. مثلا جناب ذبیح الله زیارمل یک کادر ارشد حزب و اردو. راه ها وشاهراه های حیاتی – اقتصادی به ویژه پس از غایله شمال مسدود است وبه همین سبب درشهرکابل فقط از ذخایر سیلوی مرکز آرد روز مره و مورد احتیاج مردم ، تأمین می شود. این وضع نمی تواند قابل تشویش برای کسی که کشور را اداره می کند، نباشد .
پس از صحبت های من مدتی وی صحبت می کند، درباره وضع امنیتی معلږمات می دهد. بعد در باره دو دسته گی ها و نفاق هایی که در بیروی اجراییه حزب وجود دارد . می گوید و می گوید و سر ایستادن ندارد. بار دیگر به چشمانش می نگرم ، دلواپس است و آن اطمینان و قاطعیتی که در گذشته در این چهره مغرور می دیدم ، دیگر دیده نمی شود. دلم می لرزد ووقوع یکی ازهولناک ترین فجایع بشری را در وطن مالوفم حس می کنم.
عصر روز است که یاور وی آقای جفسر، وارد اتاق می شود و می گوید مادر رفیق مزدک وفات یافته است، همه رفقای بیروی اجراییه درآن جا جمع شده اند. داکتر آهی از دل می کشد و می گوید : درهمین روز هم مرا آرام نمی گذارید.
لختی بعد درحالی که بامن خدا حافظی می کند می گوید تا فردا پلان مدافعه شهر کابل راحاضر و در جلسه قوماندانی اعلی گزارش بدهید
***
برخی دید گاه ها و خاطره ها به ارتباط بخش دوم این مبحث :
رفیق فرید مزدک :
گفتند بیرون شدن رییس جمهور از کشور شاملِ برنامه ی است که برای تحقق مشوره های سرمنشی ملل متحد طرح شده بود اما هیچگاه در هیچ دیدار و نشستی این گپ گفته نشده بود . هیت اجراییه در مورد بیرون شدن داکتر نجیب ازکشور هیچگاه بحث نکرده است . ما به گونه ی شاهد کوچ کشی آهسته آهسته ی رییس جمهور به هندوستان بودیم اما زندگی و حوادث آنقدر داغ بودند که آنرا جدی نگرفتیم . اینجا دو خاطره را با شما در میان میگذارم :
1 ــ حدث و گمان به برنامه ی داکتر نجیب برای بیرون رفتن از کشور وقتی جدی شده که او خلاف معمول دعوت نامه ی “حزب کنگرۀ ملی هند ” را به جلسه ی هیئت اجراییه پیش کرد . این کار را اصلن باید معاون رییس حزب در امور بین المللی ــ کاویانی ــ می کرد و جلسه پیشنهاد در مورد نماینده های حزب ما به آن کنگره را به تصویب می رسانید . داکتر نجیب پس از خواندن دعوت نامه گفت که رفقا ؛ مزدک ، نظر و لایق ــ غیر از کاویانی همه معاونان رییس حزب ــ بروند و در کنگره ی “حزب کنگرۀ ملی هند “از ما نمایندگی کنند . این برای ما عجیب بود ، در جلسه چیزی نگفتیم ، نمیدانم چرا چیزی نگفتیم ؟ اما در راه به سوی ساختمان شورای مرکزی من به رفقا گفتم که فرستادن سه معاون رییس حزب به کنگره ی یک حزبِ دوست خلاف تعامل و غیر ضروری است . به نتیجه رسیدیم که من با داکتر ضرورت تجدید نظر در این مورد را مطرح کنم . چنان کردم ، داکتر هم پذیرفت و انجنیر نظر و داکتر سخی مرجان موظف به نمایندگی از حزب وطن به کنگره ی مذکور شدند . اندیشه ی داکتر نجیب برای فرستادن سه معاون به آن نشست را پس از اقدام او برای بیرون شدن از کشور می شد به درستی فهمید .
2 ــ یک روز پیش از برنامه ی او برای ترک وطن پیامی از دوستم عنوانی من به مرکز رسید . در پیام آمده بود که حلقاتی در کابل به همکاری گلبدین حکمتیار برای سقوط دولت کار می کنند ، ما آماده ایم تا برای امنیت کابل پرسونل بفرستیم . من پس از خواندن پیام به داکتر نجیب تیلفون کردم و گفتم که پیامی مهم از دوستم دارم و می خواهم آنرا برای تان نشان بدهم و همچنان با هم فکر کنیم که چه پاسخ بدهیم . او گفت حالا نمی توانیم ببینیم . فردا ساعت دو بیا . من گفتم پیام مهم است او امادگی نشان داده تا برای امنیت کابل نیرو بفرستد . داکتر با شندین این سخن بدون و درنگ گفت ازش تشکری کن ، او جوانمردی کرده ، اما برایش گفته شود که ” سمبولیک تا 200 نفر بفرستد ” . صحبت ما قطع شد و من حیران بودم که چرا او این پیام را جدی نگرفت . فردا در طول روز نتوانستم اورا پیدا کنم ، او مصروف بود و من منتظر دیدار با او . روز به پایان رسید و نیمه شب فهمیدم که او عزم داشت تا وطن را ترک کند .
بعد ها فهمیدم که بینن سیوان ساعت 12 روز با داکتر نجیب قرار داشت تا او را با خود ببرد . اما سیوان با 12 ساعت تاخیر به کابل رسید . در این فاصله فرودگاه از کنترول رییس جمهور خارج شده بود . و من به 2 بجه ی همان روز فکر می کردم ــ دوساعت پس از پرواز با سیوان ــ که باید پیام دوستم را برایش می سپردم.
رفیق رحیم حبیبی :
جناب عظیمی صاحب درود بر شما . در مورد فرار دکتر صاحب نجیب الله حرف و حدیثی زیادی وجود دارد که بدون شک بعد از تحقیق و مستدل سازی همه حوادث , انسانهای واقع بین به این باور میرسند که این فرار یک عمل بزدلانه و غیر قانونی بود . اما در مورد اینکه شما یا ازین فرا ر جلوگیری کردید نیز یک عمل کاملن انقلابی ووطنپرستانه بود . اگر کسانی تفسیر بیشتر را اقتضا بردند . بدون شک اماده ام .
محمد عمر فیض :
رفیق عظیمی بزرگوار درود به شما. فرار ناجوانمردانه داکتر نجیب در حقیقت ادامه پروسه سیاست مصالحه ملی و یا ادامه سیاست (فروپاشی حاکمیت ملی) است که در تبانی با امریکا، پاکستان و گرباجف از جانب داکتر نجیب تطبیق گردید و تا امروز مردم کشورم درد و رنج تطبیق این سیاست ضد ملی ضد مردمی و ضد تمدن بشری را با پوست و گوشت و استخوان خود احساس می نمایند. ما در اثر روز (روزهای دشوار) بخش هایی از خیانت ها و معامله گری های داکتر نجیب را که شما به رشته تحریر درآورده بودید خواندیم. (فرار) بخش نهایی این پروسه ضد ملی و ضد دادخواهانه داکتر نجیب است که با متامنت و استقامت بدون توجه به اراجیف حامیان شهید کبیر روشنگرانه کاویده شود و من مانند همیش جانبداری خود را در دنبال نمودن این پژوهش اعلان می دارم. موفقیت های بی شمار آرزو دارم.
• July 16 at 2:45pm • Edited
لطیفه نوری
ظیمی صاحب بزرگوار را هزاران درود .
من شاهد همه صحنه های تسلیمی دولت نجیب به مجاهدین بودم شب که بینن سوان دولت را اعلان کرد که صباح به شکل مسالمت امیز دولت به مجاهدین تسلیم داده میشود فردای همان روز همه مجاهدین امدن همه جارا جور کردند درین صورت بودن نجیب چه درد را دوا میکرد وقتی دولت را ملل متحد به مجاهدین اعلان کرد داکتر نجیب در سر استیژ استاده بود البته همان شب از ترس که کشته نشم فردا با امدن مجاهدین که هزارانش کشته شده بود نجیب چه اعتماد داشت بالای مجاهدین تا لحظه تسلیمی بود فرار نکرده بود بعد تسلیمی پس دیگر نجیب چه کاره بود که فرار نمیکرد و شماها بودین چه فایده کرد اولین بار که داخل شهر کابل شدند سلاکوت های شعبات امنیت را چور کردند کارمند های امنیت حیران منگریستند
شما سلامت باشین چقدر جگر خون کننده است ان صحنه های بدبختی و هجوم وحشی ها قلم تان سبز باد .
توریالی خاوری :
تاریخ را نباید نوشت!!
پایانی ترین دوره زمامداری داکتر نجیب کاملا با شیوه رهبری وماهیت سیاسی اشرف غنی احمد زی مشابه است که باید از آن آموخت.نجیب با حزب اسلامی برقول حکمتیار معامله بست ودر گنداب تبارگرایی غرق شد ،اینسو اشرف غنی درب معامله را با طالب ،گلبدین ،وداعش باز نموده وافغانستان را به کشتارگاه در آورده است.
هواداران نجیب اکثرأ یا به پرزه ماشین استعمار ویا به مهره های گروه های تروریستی تبدیل شده ودر نبردهای تباری شدیدآ درگیر اند.
آنسو چهره های مشابه مانند گلابزوی ،تنی،طاقت ،جبار قهرمان ..با حکمتیار بیعت نموده اند.
پس چرا مردان تاریخ ساز چون جنرال عظیمی این جاده پیچیده را با تشابهات تکرار تاریخ پاک نسازد؟
آیا با همین گروه های وابسته ودرگنداب افتیده میتوان وحدت کرد؟؟
فصلی را که داکتر نجیب به عقب گذاشت وبه دستور نماینده امریکا یعنی گرباچوف یک نظام را نابود ساخت،نهایت فصل سیاه تاریخ است.بگذار نسل کنونی بدانند که آن رژیم چگونه سقوط نمود.
سوگوارانه فصل جنایت نجیب درینجا خلاصه نمی شود ،او چنان در لغزشهای تباری غرق شده بود که حتی در جریان پناهندگی در دفتر ملل متحد ،با طالبان در ارتباط بود وشواهدی معتبری موجود است که او بخاطر تقرراش به حیث صدر اعظم رژیم طالب لحظه شماری مینمود وروانه دار شد!!
این چهره های کذاب را بخاطر عبرت دیگران باید افشا ساخت.
•
***
خواننده گان عزیز خواهند پرسید که چرا دیدگاه های مخالفان یعنی هواداران نجیب در آین جا باز تاب نیافته است؟ خدمت عرض کنم که چند تنی ازآنان که صفحه سیاه کردند، نتوانستند به جز چند پرسش تکراری که بار ها پاسخ داده شده است ویا پیام های آگنده از ناسزا ودشنام به آدرس نویسنده و اجداد و به آدرس رفقایش سخن قابل ذکر و با اهمیتی نداشتند که در این جا انتقال می یافت و به قضاوت دوستان قرار می گرفت
دیدگاه ها
Shikib Shahi
همه اینها ره دوباره مرور خواهم کرد به فرصت مناسب, اما خواستم بگویم همه این نگارش و زحمت شما بی نتیجه نمیماند شما کار بس بزرگی میکنید محترم! تا یک نسل و خصوصأ آنهای که دنبال حقایق اند بدانند و قضاوت کنند تا در پلان های آینده همه جانبه بنگرند و راه درست را بروند…. قلم تان رساتر باد بزرگوار.
· ژوئیه 18، ساعت 17:21
Dastgir Nail
ما تشنكان نوشته ها، خاطرات و ياد داشت هاي تاريخي تان هستيم بنويسيد كه عطش ما فرو نشيند ح
· ژوئیه 18، ساعت 17:38
Habibullah Haqbin
با سلام به همه عزیزان گرانقدر هم همراهان جنرال صاحب عظیمی وهم طرفداران داکتر صاحب شهید نجیب لله …
چند معمای سر بسته را بیان میکنم همه متوجه خواهند شد که از شروع کودتای لعنتی ثور همه تا حالا پی نبردیم که چطور ح د خ ا به شمول هردوجناح خلق وپرچم وحتی شوروی سابق در اغفال بسر برده وتاکنون میبریم ویکی به کله دیگر خود میکوبیم …
بلی دوستان .
در اصل اگر کودتای ثور پلان وپروگرام ح د خ ا بوده باشد که طبق پلان تعین شده دسته جمعی رهبران آن صورت گرفته باشد همرای تان قبول میکنم که این شکست وناکامی چهار مرحله بعد از کودتای ثور تا سقوط نظام وداکتر صاحب نجیب کار داخلی ما افغانها وحزب ما بوده نه دسیسه و توطعه امریکا وسیا همرای شرکای منطقه ای وجهانی شان …!!! بلی کودتاه یک دسیسه بود وبس …
من بدین باورم که همه این شکست پلان شده از طرف سیا و ای اس ای وانگلیس وعرب بر بالای حزب ونظام قبلی وخاک ما یک دسیسه وترفندجهانی بود برای از هم پاشاندن ح د خ ا وبد نام کردن اندیشه زحمتکشان و نا امید ساختن پیروان این طرز مفکوره در منطقه وحتی جهان ودست آخر تلفات ونابودی اعضای این حزب ورهبران آن …
بلی من باور دارم که اگر مثل داکتر صاحب نجیب هزارانی موجود میبود ویا رهبران پاکسرشت دیگر مان این نقشه ظالمانه ای جهانخواران بالای ما وخاک ما تطبیق میشد که شد مثلیکه بالای عراق شد بالای لبی شد بالای سوریه شد وقبلآ بالای اروپای شرق شد وووو جاهای دیگر .. بناعآ کسی نه داکتر صاحب نجیب را نجات داده میتوانست ونه هم سقوط نظام را … چون پلان امریکا وغرب پروژه خیلی بزرگتر از تحلیل های ما ودوستان دیگر ما میباشد در مطقه که تا حالا همه کالبد شکافی نمیشود وجهان در حیرت مانده با این مکر وحیله وجهانخواری …
خلص .
همه ترفند غربیها بکمک استخبارات منطقه بدرستی روال ومسیر خودرا طی کرده وتاکنون میکند وبادریغ که ما در پی یکدیگر مصروف سبک وسنگین کردن اشتباهات هستیم .. گفتنیها زیاد است وشما از من بهتر میدانید سر درد نمیدهم …
پس .. از خواب وغفلت بیرون شویم وبه دید وسیع وهمه جانبه به ریشه این دسیسه وترفند غافل گیر کننده که همه رهبران خلق پزچم را اغفال کرد نظر بقول خود شان که از پلان کودتا بی خبر بودند غیر از امین … ببینید وریشه یابی کنید …
امید که از پاره کردن یخن های یدیگر دست بر دار شوید وهیچ یکی را با آن همه رزمندگی ها وجان نثاریهای که در طول زندگی حزبی داشتند محکوم و خورد وخمیر نکنید فایده وثمر این حرکات ونفاق ها را دشمن داخلی وخارجی به جیب میزند وبرای همیش دیگر روی پای خود استاد شده نمیتوانیم …. مثل حالا …
· ژوئیه 18، ساعت 20:26
Arief Fahima
جناب عظیمی صاحب بزرگوار، درود ھا بشما کہ حقایق تاریخی را بدون جانب داری ودر کمال امانت داری بمردم کشور وبہ خصوص بہ اعضای حزب بیان میدارید۔ سلامت باشید
· ژوئیه 18، ساعت 22:49
فرهاد بارکزوی
عجب فصل نامردی ها، عهد شکنی ها، انحراف از اصول که تضمین کننده نام نیک و پیروزی حزب بودند، نظام فروشی ها، تسلیم طلبی ها، سست عنصری ها و بی جوهری ها بود که تمام شد و رفت. شمار از بازیگران هم رفتند. در این راه بی برگشت، اما مانده گار تاریخ، هر هنرمندی نقش بازی کرد و رفت، اما ارزش ها پا برجا اند و داور، هر کی باشد، بر آنها تکیه خواهد کرد، چی امروز و چی روزهای دیگر در آینده !
مثل برق این ضرب المثل از کوچه های ذهنم عبور کرد:
زمستان می رود، اما رو سیاهی به ذغال می ماند.
چسپیدن به اصول و ارزش ها خود یک ارزش است و مردانه گی و هم نام نیک دارد. تاریخ هیچ برگی را فراموش نمی کند، فقط در ذهن افراد، با گذشت زمان روی رخداد ها خاک می نشیند.
· ژوئیه 19، ساعت 10:55
Zaher Azizi
بلى ، خوش بود تا محك تجربه ايد به ميان ، اين ميهن و اين مردم از كى و كدام گروه زخم كارى نخورده است . هر كدام كه به قدرت رسيد و بر مسند حكمروايى نشست ، خود را ( چار… ) خيال كرد و هرچه دلش خواست كرد و هركه بدش امد سر زد و نابود كرد .
از كى زود تر بايد ( انتقام گرفت ، هدف درين كشور و اين مردم گرفتن انتقام از يكديگر است و بس )
گله كرد .
كسى را درين كشور بياد ندارم كه طرف حق را بگيرد و حين قدرت به چوكى آش نچسبيده و هر بى عدالتى و استبداد را بالاى ملت ناديده نگيرد .
شما زنده و سلامت باشيد عظيمى گرانقدر .
· ژوئیه 19، ساعت 00:54
Asgar Rahimi
رفیق عظیمی بزرگوار.
تسلمیی ولایت کنهرهار، سقوط خوست،خارج شدن لوی سرحدی شرند ولایت پکتیکا ودستور جابجایی دوباره شأن که باعث قتل ونابودی بهترین فرزندان شریف ووطن پرست قوای مسلح کشور به دستور سر قوماندان قوای مسلح کشور یعنی داکترصاصب صورت گرفته رفتن مانوکی درجنگ ننگرهار در حالیکه لوی درستزقوای مسلح وقوماندان جهبه جنگ وجود داشت وهم رفتن مانوکی به بغلان ومزار به حیث فرد قابل اعتماد داکتر نجیب وسربیرون کردنش از پنجشیر ویا زنده امدن وزیر دفاع ومنشی کمیته مرکزی فردای سقوط خوست به کابل وتیرباران باران شدن بهترین فرزندان وطن بدست گلبیدین وگروپ حقانی . بنا برتقرر وتبدیلی کادر نظامیان خوست به دستور داکتر نجیب صورت گرفت ودها تبدیلی وتقرر کادرهای نظامی وحزبی بیدون محاسبه باعث ضربات مرگبار به حزب وقوای مسلح شد بطور نمونه سقوط قندوز بنا برتبدیلی کادرها همه بادستور داکتر نجیب صورت گرفت.کشیدن خانواده خوش ضربه محکم به روان اعضای حزب وقوای مسلح بود که طبق یک برنامه عملی می شد ویا اعلان استفا ازریاست جهموری قوای مسلح راازهم پاشاند رفتند رفیع به لوگر نزد گلبیدین به کدام دستور صورت گرفت صادقانه باید اعتراف کنند .بنا تمام واقیعت تاریخی کشور بایدبیدون کمی وکاستی واغراض به رفقای که ازواقیعت ها اگاهی ندارند گفته شود وبه طوردقیق به حافظه تاریخ سپرده شود وبا اصول نباید تجارت کرد جهان سپاس از شما درارایه تاریخ زنده کشور.سرفرازی وشادابی شما را ارزودارم..
· ژوئیه 19، ساعت 02:47
Akhtar Erfaqi
هیچ چیزی محال وغیرممکن نیست ، به قول «برشت» آدم
می تواند دریک لحظه حتی به فیل بدل شود !
دررابطه به علل شکست تحولات دموکراتیک درکشورشخص
رفیق عظیمی در اردووسیاست ودر روزهای دشواروغیره آثار
شان بحث های قابل ومنطبق برواقعیت را بیان داشته اند.تحلیل
های زیادی ازجانب رفقاء نیزصورت گرفته است که ازجمله
رفیق عرفان ازتبانی گربه چف ـ ریگن ورژیم پاکستان دراین
زمینه مقاله تحلیلی وافشاکننده ای که درگستره زنده گی مورد
استقبال قرارگرفته بود،داشتند.مرورآثارعظیمی عزیزومقاله
یادشده رفیق عرفان باهوده خواهد بود.
با انتصاب نجیب الله به حیث مجری ٫٫مصاله ملی٬٬ وبرضد
تحولات دموکراتیک به همه دستاوردهای دولت وتوده هامُهر
تمام گذاشته شد. واما چرا نجیب الله ؟
شایددرکنارتبارفهم اوپراتیفی ـ نظامی ، حایزبودن اتوریته در
حزب وبویژه تسلط اوبالای روسای امنیت دولتی،وتاحدودی
وابستگی او به لمپن ها قبل ازپیوستنش به حزب وتبارزقسمی
آن درهنگام تصدی ریاست خاد ، درگزینش اومضمرباشد.
پس ازکسب قدرت نجیب تلاش های زیادی کردتا٫٫مصالحه٬٬
که گربه چف مبتکرش بود تحقق یابد واودر قدرت بماند.ولی
از آنجائی که مصالحه نه ازموضع تحکیم قدرت دولتی علیه
اشرارمسلح ، بلکه ازموضع تخریب وتضعیف قوای مسلح ،
ارگان دولتی وحزبی با روحیه تسلیم طلبی انجام می یافت به
نتیجه نرسید وبرعکس موجبات ایجاد وافزایش مقاصدتهاجمی
دشمنان وطن گردید .
این وضع به ویژه پس ازفروپاشی حاکمیت اتحادشوروی و
تجزیه آن ، پیآمد های دشواری به دولت افغانستان درقبال خود
داشت .قطع کمک ها ودعوت سران دولت اشرار به مسکو
سیگنال هائی بودند که نجیب رابرای اتخاذ تدابیرواداشت .و
نجیب خلاف تکیه برحزب ونیروهای وفاداربه دولت ج. ا
به تبارخود بیشتر گروید ودراین عرصه تا آنجا پیش رفت
که با امینی ها سازش کردوآنانرادرمقامات حزبی ودولتی
نصب کرد. وخامت وضع گپ را به آنجا کشانیدکه وی به
شریرترین نیروی ضد مردم افغانستان ، گلبدین وحزبش
پناه برد.
فرارنجیب امر مسلم بود. حتی خطاط هفت قلمی کشور در
جلسه ای درحضورنجیب ودرخطاب به اوگفت که فرار
نمی کندهرگاه به آسمان رود ازپاهایش می گیریم وگر به
زمین رود ازگوش هایش!
چنین شد ، پلان فرارناکام ماند،اما گلبدین نیروهای خود
رادرارگ ووزارت داخله ونواحی یازده گانه پولیس کابل
جابجاکرد . نفوذگلبدینی ها باوصف سازش نفوذی ها در
ریاست امنیت دولتی کابل ناکام شد.
رفیق عظیمی گرامی تلاش عرق ریز تان باقوت ها ی در
اختیار داشته تان به خاطرجلوگیری ازگسترش فاجعه و
تسخیرکابل توسط حزب اسلامی قابل درک وتمجید است ،
امید نفس فرارنجیب الله رادراختیار همگان وتاریخ وطن
بگذارند. بادرودها!
· ژوئیه 19، ساعت 14:04
Hashmat Rastagar
آنچه در تبصره ها ي اين نوشته ي مهم غايب است ، رعايت احترام متقابل است كه حاصل آن كشمكش هاي بيهوده فيسبوكي خواهد شد .
توقع شخصي ام اينست تا بدون اهانت و خشونت اين بحث بصورت آرام ادامه داده شود.
بيجاست كه با ارزيابي هاي دور از واقعيت ،يك رهبر را بر ديگري ترجيح دهيم و از آنها بت بسازيم . هر كدام از رهبران داراي ضعف ها و قوت ها ي در رهبري بوده اند .
براي پيوند به مساله اين سوال هامطرح مي شود كه چه تضميني براي نجات افغانستان بوسيله ي حزب وطن وجود داشت ، در آن فضائي كه حزب وطن حامي خارجي ، پشتوانه ي اقتصادي نداشت . اگر منصفانه به اين پرسش پاسخ واقعيبينانه جواب يابيم ، از بيشترين در گيري هاي لفظي احساساتي و اتهامات رهايي خواهيم يافت . پرسش هاي ديگر كه بهم ارتباط دارند :
– آيا فرار داكتر نجيب از لحاظ سياسي دليلي داشت ؟
– كي ها امنيت داكتر نجيب را در خارج را تضمين كرده بودند؟
– چرا هواپيماي ملل متحد ، در روز انتقال با تأخير وارد كابل شد ؟
– آيا دوستان واقعن معتقد ، كه ملل متحد پلان صلح براي افغانستان داشت و عملي بود ؟
– چرا تا آخرين روز حيات داكتر نجيب ؛ ملل متحد او را بحيث پناهنده ي سياسي قبول نكرد.
– و مسائل پر از ابهام ديگر …
يك يادآوري:
دوستان داكتر نجيب كه اكنون بخاطر شخصيت داكتر نجيب كنفرانس دارند و كنگره داير مي كنند ، در روزهايكه داكتر نجيب در دفتر ملل متحد تنها مانده بود ،كجا بودند؟ چند بار با او ملاقات داشتند؟ چرا او را فراموش كرده بودند ؟ اگر او را دوست داشتند، چرا از دفتر ملل متحد او را فرار ندادند؟
حد اقل يك پرسش و اعتراض سمبوليك بخاطر مرگ فجيع او از ملل متحد انجام نشده !
دوسيه قتل او كجاست ؟
قاتلان او و احمد زي كي ها اند ؟
· ژوئیه 19، ساعت 21:45
Shafi Mohamad Sepand
من مشوره چناب حشمت رستگار را در باره مراعات نمودن عفت کلام کاملا تایید می کنم ، فقط نمی توانم به دروغگویان و افترا کننده گان حقایق سقوط لعن و نفرین نفرستم .
· ژوئیه 20، ساعت 17:19
Esmail Polad
مرد خرد مند هنر پیشه را — عمر دو بایست درین روزگار#### تا به یکی تجربه آموختن — با دگری تجربه بردن بکار********** هیهات که که عمر دوباره هم نمیتواند این ویرانی ها را دوباره سرو سامان دهد. تنها چیزی که میتواتنم بنویسم اینست که ((( از شما مشکورم جناب عظیمی گرامی)))اگر میدانستم که عمر دوباره تان به این خرابیها پایان داده میتواند. عمر دوباره شما را در آرزو های خود مینوشتم، اما میدانم که درین شرایط نابکار و فریب های جهان سرمایه توان زیستن و یا آرزوی زیستن به ما نمانده است. نسل بالنده آینده را آرزو میبرم.
· پاسخ · اوت 5، ساعت 20:02
فرار وسقوط رژیم نجیب الله ازدیدگاه مشاورین
روز ها می گذرند، لحظات اما سرنوشت ساز اند. در جبهات پس از استعفای نا به هنگام رییس جمهوردر دیگر انگیزه یی برای دفاع وجود ندارد. سقوط پوسته های امنیتی یکی پشت دیگر باعث می گردد تا مورال منسوبان امنیتی به شدت پایین بیایید. جنرال مومن قوماندان قطعه ( ۰۱ ) گارد که امنیت سالنگ ها را به دوش داشت به جنرال مومن اندرابی پیوست و شاهراه حیاتی کابل – حیرتان کاملاْ به روی دولت بسته شد.
در این میان آوازه یی مبنی بر ملاقات نماینده گان جنرال دوستم و احمد شاه مسعود در پنجشیر و سپس در جبل السراج پخش گردید و شایع شد که قوت های مشترک آنان متحدانه عمل نموده به پایتخت حمله می کنند.
رفت و آمد های بینن سیوان بین کابل ، پشاور و تهران روز افزون شد و دید وبازدید هایش با رییس جمهور و سران تنظیم ها افزایش یافت. در همان روز های دلگیر نا امیدی و یاس سیوان بدون اطلاع قبلی به دفتر من در گازنیزیون کابل آمد حسین بوتسالی معاونش نیز با وی بود. جریان این ملاقات را خواننده عزیز می تواند در برگ های ۵۳۸ و ۵۳۹ اردو وسیاست مطالعه نمایند
با پیوستن فرقه ۵۴ مستقر در قندوز، قندوز نیز از حاکمیت دولتی خارج و بدینترتیب حاکمیت دولت در صفحات شمال کاملا قطع شد. حالا دیگر خط دفاعی را در سمت شمال کابل ، جبل السراج ، چهاریکار و بگرام تشکیل می داد. این گزارش ها همه روزه در جلسه قوماندانی اعلی ارایه می شدند ؛ اما وزرای قوای مسلح به ویژه زنده یاد وطنجار و پکتین بدون یک حرف و دادن نظر از کنار آن رد می شدند. این فقط یعقوبی فقید بود که از تقرب هرچه بیشتر مخالفان به سوی پایتخت ، ناآرام بود و گهګاهی نظریاتی ارایه می کرد که با بی میلی شنیده می شد.
در چنین احوال و اوضاعی نبود روغنیات مانند پترول ودیزل سبب شده بود تا حتی غذا یا قروانه سرباز به وقت وزمانش به پوسته های اطراف کابل نرسد و زخمی ها و شهدای سربازان تخلیه نشوند. رییس جمهور اما چنیدین بار از روس ها تقاضا کرده بود تا به نسبت مسدود بودن شاهراه کابل – حیرتان مواد مورد ضرورت قوای مسلح را توسط طیاره ها به کابل انتقال دهد ولی هیچ پاسخی دریافت نکرده بود.
روز ۲۲ حمل یک قدم دیگر به فاجعه نزدیک شده بودیم . سقوط جبل السراج . این خبر را جنرال طارق یکی از حواریون نجیب در شام همانروز گزارش داد و گفت چون قوت های دولتی در آن جا اندک اند و مورال کافی ندارند، اجازه بدهید توسط حزب اسلامی جلو پیشروی مسعود – دوستم را به طرف کابل بگیریم . من نظر مخالف دادم و گفتم پیشنهاد نفوذ دادن مخالفان و تسلیمی پوسته های دولتی بدین ساده گی تعجب بر انگیز است ، ما نباید به فکر تسلیمی باشیم ، ما باید ازجبل السراج که خط پیشترین مدافعه کابل است ازتمام امکانات نظامی خویش استفاده کنیم.
جنرال طارق و جنرال آصف دلاور وظیفه گرفتند که به پروان رفته خطوط امنیتی را کنترول و تقویت کنند. من با رییس جمهور تنها ماندم :
ادامه دارد
برخی دیدگاه های خواننده گان :
اصغررحیمی :
رفیق عظیمی بزرگوار.
تسلمیی ولایت کنهرهار، سقوط خوست،خارج شدن لوی سرحدی شرند ولایت پکتیکا ودستور جابجایی دوباره شأن که باعث قتل ونابودی بهترین فرزندان شریف ووطن پرست قوای مسلح کشور به دستور سر قوماندان قوای مسلح کشور یعنی داکترصاصب صورت گرفته رفتن مانوکی درجنگ ننگرهار در حالیکه لوی درستزقوای مسلح وقوماندان جهبه جنگ وجود داشت وهم رفتن مانوکی به بغلان ومزار به حیث فرد قابل اعتماد داکتر نجیب وسربیرون کردنش از پنجشیر ویا زنده امدن وزیر دفاع ومنشی کمیته مرکزی فردای سقوط خوست به کابل وتیرباران باران شدن بهترین فرزندان وطن بدست گلبیدین وگروپ حقانی . بنا برتقرر وتبدیلی کادر نظامیان خوست به دستور داکتر نجیب صورت گرفت ودها تبدیلی وتقرر کادرهای نظامی وحزبی بیدون محاسبه باعث ضربات مرگبار به حزب وقوای مسلح شد بطور نمونه سقوط قندوز بنا برتبدیلی کادرها همه بادستور داکتر نجیب صورت گرفت.کشیدن خانواده خوش ضربه محکم به روان اعضای حزب وقوای مسلح بود که طبق یک برنامه عملی می شد ویا اعلان استفا ازریاست جهموری قوای مسلح راازهم پاشاند رفتند رفیع به لوگر نزد گلبیدین به کدام دستور صورت گرفت صادقانه باید اعتراف کنند .بنا تمام واقیعت تاریخی کشور بایدبیدون کمی وکاستی واغراض به رفقای که ازواقیعت ها اگاهی ندارند گفته شود وبه طوردقیق به حافظه تاریخ سپرده شود وبا اصول نباید تجارت کرد جهان سپاس از شما درارایه تاریخ زنده کشور.سرفرازی وشادابی شما را ارزودارم.
رفیق اصغر ارفاقی :
هیچ چیزی محال وغیرممکن نیست ، به قول «برشت» آدم
می تواند دریک لحظه حتی به فیل بدل شود !
دررابطه به علل شکست تحولات دموکراتیک درکشورشخص
رفیق عظیمی در اردووسیاست ودر روزهای دشواروغیره آثار
شان بحث های قابل ومنطبق برواقعیت را بیان داشته اند.تحلیل
های زیادی ازجانب رفقاء نیزصورت گرفته است که ازجمله
رفیق عرفان ازتبانی گربه چف ـ ریگن ورژیم پاکستان دراین
زمینه مقاله تحلیلی وافشاکننده ای که درگستره زنده گی مورد
استقبال قرارگرفته بود،داشتند.مرورآثارعظیمی عزیزومقاله
یادشده رفیق عرفان باهوده خواهد بود.
با انتصاب نجیب الله به حیث مجری ٫٫مصاله ملی٬٬ وبرضد
تحولات دموکراتیک به همه دستاوردهای دولت وتوده هامُهر
تمام گذاشته شد. واما چرا نجیب الله ؟
شایددرکنارتبارفهم اوپراتیفی ـ نظامی ، حایزبودن اتوریته در
حزب وبویژه تسلط اوبالای روسای امنیت دولتی،وتاحدودی
وابستگی او به لمپن ها قبل ازپیوستنش به حزب وتبارزقسمی
آن درهنگام تصدی ریاست خاد ، درگزینش اومضمرباشد.
پس ازکسب قدرت نجیب تلاش های زیادی کردتا٫٫مصالحه٬٬
که گربه چف مبتکرش بود تحقق یابد واودر قدرت بماند.ولی
از آنجائی که مصالحه نه ازموضع تحکیم قدرت دولتی علیه
اشرارمسلح ، بلکه ازموضع تخریب وتضعیف قوای مسلح ،
ارگان دولتی وحزبی با روحیه تسلیم طلبی انجام می یافت به
نتیجه نرسید وبرعکس موجبات ایجاد وافزایش مقاصدتهاجمی
دشمنان وطن گردید .
این وضع به ویژه پس ازفروپاشی حاکمیت اتحادشوروی و
تجزیه آن ، پیآمد های دشواری به دولت افغانستان درقبال خود
داشت .قطع کمک ها ودعوت سران دولت اشرار به مسکو
سیگنال هائی بودند که نجیب رابرای اتخاذ تدابیرواداشت .و
نجیب خلاف تکیه برحزب ونیروهای وفاداربه دولت ج. ا
به تبارخود بیشتر گروید ودراین عرصه تا آنجا پیش رفت
که با امینی ها سازش کردوآنانرادرمقامات حزبی ودولتی
نصب کرد. وخامت وضع گپ را به آنجا کشانیدکه وی به
شریرترین نیروی ضد مردم افغانستان ، گلبدین وحزبش
پناه برد.
فرارنجیب امر مسلم بود. حتی خطاط هفت قلمی کشور در
جلسه ای درحضورنجیب ودرخطاب به اوگفت که فرار
نمی کندهرگاه به آسمان رود ازپاهایش می گیریم وگر به
زمین رود ازگوش هایش!
چنین شد ، پلان فرارناکام ماند،اما گلبدین نیروهای خود
رادرارگ ووزارت داخله ونواحی یازده گانه پولیس کابل
جابجاکرد . نفوذگلبدینی ها باوصف سازش نفوذی ها در
ریاست امنیت دولتی کابل ناکام شد.
رفیق عظیمی گرامی تلاش عرق ریز تان باقوت ها ی در
اختیار داشته تان به خاطرجلوگیری ازگسترش فاجعه و
تسخیرکابل توسط حزب اسلامی قابل درک وتمجید است ،
امید نفس فرارنجیب الله رادراختیار همگان وتاریخ وطن
بگذارند. بادرودها
حشمت رستگار
آنچه در تبصره ها ي اين نوشته ي مهم غايب است ، رعايت احترام متقابل است كه حاصل آن كشمكش هاي بيهوده فيسبوكي خواهد شد .
توقع شخصي ام اينست تا بدون اهانت و خشونت اين بحث بصورت آرام ادامه داده شود.
بيجاست كه با ارزيابي هاي دور از واقعيت ،يك رهبر را بر ديگري ترجيح دهيم و از آنها بت بسازيم . هر كدام از رهبران داراي ضعف ها و قوت ها ي در رهبري بوده اند .
براي پيوند به مساله اين سوال هامطرح مي شود كه چه تضميني براي نجات افغانستان بوسيله ي حزب وطن وجود داشت ، در آن فضائي كه حزب وطن حامي خارجي ، پشتوانه ي اقتصادي نداشت . اگر منصفانه به اين پرسش پاسخ واقعيبينانه جواب يابيم ، از بيشترين در گيري هاي لفظي احساساتي و اتهامات رهايي خواهيم يافت . پرسش هاي ديگر كه بهم ارتباط دارند :
– آيا فرار داكتر نجيب از لحاظ سياسي دليلي داشت ؟
– كي ها امنيت داكتر نجيب را در خارج را تضمين كرده بودند؟
– چرا هواپيماي ملل متحد ، در روز انتقال با تأخير وارد كابل شد ؟
– آيا دوستان واقعن معتقد ، كه ملل متحد پلان صلح براي افغانستان داشت و عملي بود ؟
– چرا تا آخرين روز حيات داكتر نجيب ؛ ملل متحد او را بحيث پناهنده ي سياسي قبول نكرد.
– و مسائل پر از ابهام ديگر …
يك يادآوري:
دوستان داكتر نجيب كه اكنون بخاطر شخصيت داكتر نجيب كنفرانس دارند و كنگره داير مي كنند ، در روزهايكه داكتر نجيب در دفتر ملل متحد تنها مانده بود ،كجا بودند؟ چند بار با او ملاقات داشتند؟ چرا او را فراموش كرده بودند ؟ اگر او را دوست داشتند، چرا از دفتر ملل متحد او را فرار ندادند؟
حد اقل يك پرسش و اعتراض سمبوليك بخاطر مرگ فجيع او از ملل متحد انجام نشده !
رفیق ظاهر عزیزی : •
بلى ، خوش بود تا محك تجربه ايد به ميان ، اين ميهن و اين مردم از كى و كدام گروه زخم كارى نخورده است . هر كدام كه به قدرت رسيد و بر مسند حكمروايى نشست ، خود را ( چار… ) خيال كرد و هرچه دلش خواست كرد و هركه بدش امد سر زد و نابود كرد .
از كى زود تر بايد ( انتقام گرفت ، هدف درين كشور و اين مردم گرفتن انتقام از يكديگر است و بس )
گله كرد .
كسى را درين كشور بياد ندارم كه طرف حق را بگيرد و حين قدرت به چوكى آش نچسبيده و هر بى عدالتى و استبداد را بالاى ملت ناديده نگيرد .
شما زنده و سلامت باشيد عظيمى گرانقدر
***
ازدوستانی که تبصره می نویسند، خواهش می کنم تا عفت کلام را رعایت نموده و کامنت بنویسند. هتک حرمت به این رهبر و آن رهبر در طریقت ما کفر است. بادرود ها
دیدگاه ها
Najibullah Habib
عظيمى صاحب محترم ! پروسه سقوط نظام و تسليمى به هم تبارى ها ازمدت ها قبل در تبانى باگرباچف شروع شده بود كه داكتر صاحب نجيب آنرا قدم بقدم اجرأ مينمود درهرات محترم رزمنده در يك توطعه به شهادت رسيد جنگ در غرب هرات ( زنده جان ) هرات به هدايت داكتر نجيب در گرفت كه محترم ژنرال بيگى در همان دو روز اول منطقه رااشغال نمود اما توقف داده شد واين جنگ به يگ زخم ناسور بدل گشت همزمان ژنرال بيگى را از هرات كشيد و به خواجه غار فرستاد و منشى ولايتى را به كابل خواست وتحت فشار قرار داد درجنوب وشرق ولايات يكى بعد ديگرى مطابق به برنامه سقوط كردند وصدها حزبى وطن پرست به فجيح تر شكل مِمكن به شهادت رسيدند
در مذاكرات ژنيف روسها چنان بى حوصله شده بودند كه براى بيرون كشيدن سربازان خود به تمام خواست هاى امريكا – پاكستان جواب مثبت دادن ودولت نجيب را هم مجبور به توافق بدون قيد وشرط ساختند اگر چه وكيل وزير امور خارجه با زيركى از امضأ قرار داد ابأ ورزيدجون مسئله شناخت ديورند نيز مطرح بحث بود در حاليكه در همين مقطع زمانى گرباچف وشئورنادزه ونجيب در تاشكند مصروف رايزنى نشسته بودندكه داكتر نجيب به وكيل تماس ميگيرد ومى گويد جلسه بيروىسياسى فيصله نموده و رفيق وكيل امضا كن كه بافشار معاون وزير خارجه روسيه يولى ورونتسوف مجبورأ امضا نمود اين يك برنامه از قبل برنامه ريزى شده بود
بنده درين زمان در هرات بودم و چشم ديد خودرا براى شما عرض ميكنم برنامه تسليم دهى در تمام ولايات بايد به حزب اسلامى صورت ميگرفت كه در هرات نيز نسيم گل رئيس امنيت ملى نيروهاى جمعه گل پلوان راكه از حزب اسلامى بودند داخل شهر ساختند كه واكنش شديد منشى كميته ولايتى و مردم هرات منجر به خروج آنها از شهر گرديدو بهمين ترتيب برنامه اجرا شده ميرفت درست است كه او زمانى باعث افتخار ما بود اماتاريخ قضاوت ميكند وما هم بايد بپذيريم كه براى ما حقيقت تاريخ حزب ومردم با افتخار تر است
منتظر ادامه حقيقت هستيم كامگار باشيد
· 20 juil, 16:31 ·
Shafi Mohamad Sepand
این نبشته ها زیاد دلچسپ و با اهمیت اند وا زنظر من باید مستند سازی شوند. چشم همه وطنپرستان به این قلم زرین دوخته شده است تا بدون حب و بغض سیاسی حقایق را بازگو و زوایای تاریک آن را روشن سازید .
· 20 juil, 17:16
هژمونیسم پشتونی به رهبری نجیب الله عامل تشدید اختلاف در درون حزب وطن
الکساندر لیخافسکی از ژنرالان مشاور شوروی در افغانستان هژمونیسم پشتونی را به رهبری نجیب الله عامل تشدید اختلاف در درون حزب تلقی می کند: «علت اصلی این مناقشه هژمونیسم(عظمت طلبی)پشتونی بود که سراپای حزب را فرا گرفته بود. هرگاه در دوره نور محمد تره کی و به ویژه در دوره امین مشی پشتونیزاسیون را فراکسیون “خلق” پیش گرفته بود، حالا دیگر با به قدرت رسیدن نجیب الله گرایش به سوی پشتونیزاسیون رهبری دولت و ارتش، فراکسیون پرچم را فرا گرفته بود. به گونه مثال اکثریت چشمگیر اعضای اصلی و اعضای وابسته دفتر سیاسی کمیته مرکزی حزب، گردانندگان شورای وزیران، افسران ارشد و ژنرالها پشتون بودند. این کار پرخاش و واکنش نمایندگان اقلیتهای تباری را بر انگیخت که “اکثریت” را در رده های پایینی و میانی نیروهای مسلح تشکیل می دادند. نبرد بر سر رهبری و میان گروه های قومی در حزب همگام با مبارزه فراکسیونی تشدید می یافت. . . . . . این مبارزه کار را به فروپاشی تمام عیار حزب و نیروهای مسلح می کشانید. »
از گزارش یکی از ژنرالان مشاور شوروی در افغانستان دریافت که به نقل از منابع اطلاعاتی نظامی شوروی مینویسد: «با رویکار آمدن نجیب الله کشاکشهای درونی در حزب کاهش نیافته بلکه برعکس دامنه بیشتر گرفت و فراکسیونیسم درحزب نسبت به هم چشمی میان “خلق”و”پرچم” اهمیت بیشتر یافت. در کنار جناح های سنتی گروه بندی های تازه به میان آمدند که عملاً پیرامون هر عضو دفتر سیاسی کمیته مرکزی حزب گرد آمده و اهداف آزمندانه ی خود را دنبال میکردند. عامل تباری و ملی به بازی کردن آغاز نقش روز افزونی نه تنها در درون حزب، بلکه در همه جاکرد. این امر حزب را بیشتر پاشان و بی سرو سامان میکرد. در سازمانهای حزبی، در کمیته های ولایتی و ناحیه یی، در کمیته مرکزی و اپارات آن و حتی در دفتر سیاسی و دارالانشای کمیته مرکزی حزب آشکارا آغاز به ناخشنودی از دفتر نجیب الله کردند.
داکتر نجیب الله همانطوریکه یک پشتون بودبرضدپشتونیت وپشتونوالی هم نبود،باری او گفته بود، اگرجمعه احک از پست خود کناربرود وجای اورا دوستم اشغال کندتسلط پشتونها در شمال افغانستان ختم میشود.
اوبرپشتونیت خود افتخار وحتی به دارکشیدنش را بنابر رشته ملیت اش توسط طالبان متصورنمی دید چون اومتیقن بودکه به ملیت پشتون صدمه ای وارد نکرده ودرمسایل پشتونوالی بیشتر از حدود امکاناتش رول بازی کرده است،لذا طالبان که از قوم پشتون هستند او را بر علاویکه جزا نمی دهند تحسین هم خواهد کرد.
Abdul Farouq Parwani
عظيمى بزرگ قلم شما
ازدها، صدهاوهزار هاروشنفكروانديشمندان رنجيده و باوجدانى نماينده گى مى نمايد كه درموردسقوط حاكميت وقت تاهنوز دردمى كشند.رژيم كه باتمام توان ازاستقلال ومنافع ملى كشور دفاع مى نمود ودرمنطقه كمنظير بود به يكبارگى برخلاف آرزوهاى مردم ماازميان برداشته شد.ضمانت وتعهدات ميان تهى ، مسئولين درجه يك كشور ادامه زنده گى آبرومندهريك ازهموطنان مارادرهم برهم زد.
· 20 juil, 19:34
محمد همایون صادقی
سخنان گلبدین و پیشنهاد جنرال طارق که برادر ناتنی اش قومندان حزب اسلامی بود در جلسه شورای عالی ارتشی کشور به ریس جمهوری گواهمند ارتباط نجیب با گلبدین و آمادگی نجیب برای انتقال قدرت به گلبدین است .
· 21 juil, 00:47
اعتراف دکتورنجیب درمقابل مردم خوست وپکتیا بعد از کودتا تنی بخاطر خیانت شخصی اش به حزب و مردم بخاطر قوم گرایی اش از زبان خود اش بخاطر داخل نمودن یک گروپ بزرگ به داخل حزب به شمول تنی و…
محمد همایون صادقی
مگر چرا نجیب برای دستگیری و سبکدوشی تنی که ارگان های امنیتی از قبل به نجیب اطلاع رسانی کرده بود دست بعمل نشد .
برخلاف با او شب نشینی ها کرد ، سفره آشک را برایش آماده کرد و وقت کشی کرد تا تنی بتواند موفقانه کودتا را به پیروزی برساند .
بعد از شکست کودتا شهادت مرموزانه شهید رزمنده در هرات سوال برانگیز است و تلاش هرچه زودتر انتقال قدرت به حکومت مؤقت در پاکستان .
آیا این حقایق آفتابی را میتوان با دو انگشت پنهان کرد ؟
· 21 juil, 01:24
کنفرانس مطبوعاتی دکتور نجیب الله پس از شکست کودتای ننگین شهنوازتنی- گلبدین
محمد همایون صادقی
سخنان نجیب در مورد شهنواز تنی :
( “شهنواز که شدیداً تشنه قدرت بود با استفاده از کلیه امکانات تلاش می ورزید تا تحقق مصالحه ملی را سد گردیده و همواره از عناصر جنگ افروز و نظامیگر که با دسته های اپوزيسيون افراطيون در زد و بند بودند پشتبانی و حمایت می نمود .”)
نجیب با این گفته هایش در مورد تنی سند محکومیت اش را امضا کرد .
1: نجیب میگوید (شهنواز شدیداً تشنه قدرت بود )
کودتای شهنواز تنی در تبانی با گلبدین و انتقال قدرت به گلبدین بود نه برای خودش وزارت ارتش برای او بزرگی میکرد این سخنش دروغ است .
2: ( تلاش میورزید تا تحقق مصالحه ملی را سد گردیده و همواره از عناصر جنگ افروز و نظامیگر که با دسته های اپوزيسيون افراطیون در زدوبند بودند پشتبانی و حمایت می نمود )
سیاست پارادوکسی نجیب در این گفته هایش برجسته و آشکار میشود .
نجیب در اینجا با صراحت اعلام میکند که شهنواز همواره دردزدو بند با اشرار و قاتلین مردم بوده و سد مصالحه ملی .این گفته او ثابت میکند که نجیب قبل از کودتای تنی از زدو بند های او اطلاعات کافی در دست داشت اما با وجود این همه اطلاعات برای او شانس میداد تا به قلعه های پیروزی برسد .
چطور امکان دارد که بک ریس جمهوری با صلاحیت و تمرکز گرا وزیر ارتش را که باعث کشتار مردم و نیروهای رزمی اش در ارتش میگردد البته قبل از کودتا او در زدوبند با اشرا به سردمداری گلبدبن بوده بی تفاوت باشد ؟
با استناد از این گفته دو مسئله نزد نجیب پنهان از دیگران بود .
1: او حتمن با تنی و گلبدین همپیمان بوده و نمیخواست که تنی را از وزارت ارتش کنار بزند و او را بازدوبند هایش با اشرار به دادگاه عالی معرفی کند .
2: یا از ترس بروت های تنی نمیخوانست در برابر تنی خم به ابرو بیاورد .
من با این پرسشم رفیق گرامی مزدک را مخاطب قرار میدهم ، که بیروی اجراییه حزب وطن این بیانیه را برای نجیب آماده کرده بوده یا خودش ؟
اگر بیروی اجراییه این بیانیه او را ترتیب داده و یا به اتفاق آرا تایید کرده اند .، پس بیروی اجراییه هم از زدو بند تنی با گلبدین و جنگ افروزان بی اطلاع نبوده و چرا برای برکناری تنی اقدام نورزیدند وآنان نیز شربک جرم با تنی بوده اند .
امید که رفیق مزدک گرامی با تفصیل بیشتر این مسئله را آفتابی بسازند چون در آن زمان نفر دوم حزب وطن و کشور بودند
همه نخبگان این برگه با دقت این بیانیه را بشنوند ، مطمئنا چنین پرسش ها در ذهن ایشان بوجود خواهد آمد .
· 21 juil, 09:36
Mazdak Farid
رفیق عزیز صادقی ،
تنی آدم قدرت طلب بود و برای کار درمقامی که داشت بد استعداد هم نبود . تلاش تنی برای اشغال قدرت در حقیقت یک بخشی از برنامۀ گروه بزرگی از خلقی ها بود . پس از خروج نظامیان شوروی از کشور ، ما شاهد بودیم که در درون حزب تلاش خلقی ها برای حاکم شدن بر اوضاع و کنترول بر حزب آغاز شده و گام به گام به پیش می رفت . آنها این باور را می پراگندند که چون در حزب نظامی ها بیشتر اند پس به آنها حقوق بیشتر داده شود و بیشتر شنیده شوند . به فکر آنها خلقی ها در قوای مسلح اکثریت را میساختند و با افزایش نقش سازمان های حزبی نظامی ؛ این اکثریت بر اهرم های اصلی حاکمیت می توانست مسلط گردیده راه را برای تسلط خلقی ها بر حزب و دولت هموار سازد . برای تقابل با خطر خلقی رییس جمهور دست به ایجاد “گارد ” در چهارچوب وزارت امنیت زد . برنامه ی ایجاد گارد رهبران خلقی را از رییس جمهور بیشتر دور ساخت و تلاش آنها را برای زور آزمایی قدرت افزایش داد . رییس جمهور مجبور بود تا به امکانات و تضمین های بقای خویش بیافزاید . پیش از پلینوم 18 خلقی ها با حمایت برخی از حلقات در مسکو آرزو داشتند تا کسی از میان آنها راس دولت و حزب را تعویض کند ، چنان نشد اما آنها هیچگاه فکر” تسلط خلقی “بر حزب و حاکمیت را چون حق مسلم خویش ؛ که گویا اکثریت بودند از سر نکشیدند . حامیان خلقی ها در بیرون نیز به این باور بودند که یک تیم خلقی بهتر می تواند با نیرو های از مجاهدین به تفاهم برسد و راه را برای صلح و ثبات هموار کند . این استنتاج فریبنده ؛ خلقی های مخالف زنده یاد نجیب را بیشتر مصمم به اقدامات بزرگ می ساخت . اگر کودتا پیروز میشد خلقی ها کنترول بر اوضاع را در دست می گرفتند و د رمسکو هم موضع وزارت دفاع شوروی محکم میشد و گرباچف هم راهی جز پذیرش برنامه های آنها نمی دید . در مورد نقش حکمتیار پس از پیروزی احتمالی کودتای تنی نمی توان حکم صادر کرد . چگونگی اشتراک او در قدرت بسته بود به چگونگی انکشاف مناسبات میان مسکو و اسلام آباد و همچنان زد بند های دولت برامده از کودتا با حکمتیار . داکتر نجیب نسبت به حزب اسلامی و حکمتیار نظر خوب داشت اما هیچگاه نتوانست تمام هیت اجراییه را در این مورد همنظر خویش بسازد . او به این باور بود که برای مقابله با جمیعت باید حزب اسلامی تقویه گردد .
· 21 juil, 20:13
محمد همایون صادقی
عالی رفیق ارجمند مزدک گرامی !
پاسخ پرسشم را از نبشته تحلیلی تان و بازتاب رویداد های آن وقت کاملن بدست آوردم .
همیشه موفق و سرفراز باشید !
· 21 juil, 20:39
Naqib Imen
اين تحليل اقاى مزدك كاملاً ذهنىيگرايانه ، غيرواقعى وجانبدارانه است .
و بيشتر ناشى ميشود ازتعصبات جناحى وبى باورى هاى درون حزبى درگذشته . من متعجبم كه راجع به كودتاى جنرال تنى وچگونگى ان بحث هاى تفصيلى وانهم تحريف شده ، درج صفحات فيس بوك ميگردد اما ازتوطيه وبراندازى فاجعه بار نظام وتسليمى قدرت به شوراى نظاروساير نيروهاى تاريك انديش ، حرفى بميان نمى أيد .
· 22 juil, 09:44
محمد اسلم سلیم
قدرت را نجیب بدون درجریان گذاشتن حزب و دولت دو دسته به پاکستانی ها و گلبدین تسلیم نموده بود این افسران وجنرالان قهرمان کشور ما بود که این توطئه دشمن را خنثی نمودند و قدرت را از کام پاکستانی ها ونیروهای نیابتی اش کشیدند و کودتای نجیب گلبدین به ناکامی انجامید بعد همین هوادران در میان سربازان نیابتی پاکستان یعنی طالبان وارد صحنه شدند و اکنون نیز گلیدین به کابل آمده و همه چارنال بطرف گلبدین دویدند و رسانه ها شاید این مدعاست .
· 22 juil, 16:07
Ashraf Ha
اقای ایمن ز هنی راذهنی بنویست. ما هم شاهد تحریر هریک ازدوستان برای روشن شدن حقایق باچشم باز مطالعه میکنیم محترم مزدک گرامی دست اول حوادث است که ما انتظارات داشتیم اینک ازشما مطالبه داریم تا باچشم باز ودلایل مقنع درروشن ساختن انچه شما نمیپزیرید بنویسید وما را درروشنی ان قراربدهید. حال دیگر جا برای دلیل بازی نیست مسند حرف بزنید ومنبع ان را روشن سازید کافیست که عدم اعتماد را دشمنان دربین حزب واحد که ما دران پرورش یافتم ایجاد کردند. باید بگویم کسان هستند که انقدر دشمنانه برخورد میکنند که دشمنان اصلی حزب ما چنین نیست متأثرم.
· 21 juil, 23:31
Naqib Imen
به جاى مسند ( مستند )بنويسيد .
· 22 juil, 13:02
Yama Rasekh
افكار ، خاطرات و چشم ديد هاي اعضاي بلند پايهً حزب درس است كه به صورت مجاني در خدمت نسل نو قرار دارد. نوشتن صادقانهً ان براي انهاي كه قبلاً در دولت بودند انعكاس دهندهً وجدان پاك شان خواهد بود. انهاي كه حقيقت را تحريف ميكنند نه تنها در ان زمان براي مردم و كشور خدمت نكردند بلكه حالا هم با وجدان نا پاك باعث پنهان كردن واقيعت ميشوند.
به عنوان يك افغان بيطرف كه جواني خودرا در ان روز هاي ناخوش سپري كردم هر نوشتهً صادقانهً تانرا تقدير ميكنم.
آن شب داکتر نجیب بسیار مغموم و افسرده بود ، در سخنان و حرکاتش نوعی بی قیدی و بی اعتنایی نسبت به آن چه در ماحولش می گذشت به صورت واضح دیده می شد. حس می کردم چیزی در درونش درز برداشته و یا شکسته است. چیزی مانند اعتماد به خود ، باور و اطمینان نسبت به اینده ؛ زیرا صلابت و مهابت یک رهبر و زمام دارمسؤول نه در سخنانش و نه در رفتارش وجود نداشت. آخر مگر او همان رییس جمهوری نبود که در چنین مواقع زمین و زمان را به هم می دوخت ، سرشار از انرژی می شد، یک پارچه تلاش می گردید، خسته گی را نمی شناخت، در هر جا و هر مکان صدایش را می رساند، اوامرش را پی می گرفت و با دقت کنترول می کرد تا به مقصود دست می یافت. اما آن شب به مرد شطرنج بازی می مانست که در آستانه مات شدن است و مات شدنش را پیش از پیش حس کرده است.
ما ضمن خوردن غذا شروع به صحبت کردیم. جالب بود که او در مورد همه چیز صحبت می کرد به جز وضع بسیار بغرنج و خطرناک نظامی . او می گفت من از دست این فرکسیون باز ها ، از دست این باند ها ، از دست این کشور های همسایه و منطقه ، ازدست این تنظیم ها ، آمدن ورفتن بینن سیوان ، از جنگ ، از سیاست واز همه چیز خسته شده ام . می خواهم مدتی استراحت کنم . اما حالا مجبورم همه سختی ها و ناملایمات را تحمل کنم تا دولت مؤقت تشکیل گردد و یک دولت با پایه های وسیع به وجود آید. بعد ببینیم چه می شود ، شاید در انتخابات آینده چانس داشته باشیم و در آن صورت من یک رییس جمهور واقعی خواهم بود که با آرای مردم انتخاب شده است.
در سخنانش تنفر عمیق او نسبت به اکثریت مطلق بیوروی اجراییه و برخی از جنرالان اردو و وزارت داخله حس می شد . می گفت در بیوروی اجراییه هیچ دوست صاحبدلی ندارم. همه بامن از چال و نیرنگ کار می گیرند و صداقت در کار شان وجود ندارد. می گفت زیگنال هایی و جود دارد که پکتین با حکمتیار ارتباط داشته و می خواهد او را از طریق تنگی و اغجان وارد کابل بسازد ؛ اما در مورد وطنجار و منوکی منگل تشویش نیست.
شب به نیمه رسیده بود که سفره دلش بسته شد ، شب به خیر گفت و من رخصت شدم. اما جبل السراج از اثر سازش و توطیه سقوط کرد . قوماندان جدید فرقه به اساس پیشینه خوب روابطش با شورای نظار در مزار شریف ، حاضر به همکاری با شورای نظار گردیده بود وآنان در یک هجوم نیم شبی جبل السراج را به دست آورده بودند.
داکتر نجیب پس از شنیدن خبر سقوط جبل السراج همه اعضای قرارگاه قوماندانی اعلی را « بی آب » ساخت و از همه وزرای قوای مسلح خواست تا نیرو های ریزرف شان را جهت باز پس گیری جبل السراج بفرستند. اما این وزرا چیزی در دست نداشتند که بفرستند، ارتش در حال فرار بود و ذخایر مادی ارتش ته کشیده بود.
سقوط چهاریکار در ۲۴ حمل ۱۳۷۱ ضربه محکم دیگری بود که در از پا در افتادن نجیب نقش با اهمیتی داشت و میدان هوایی بگرام که سقوط کرد، دیگر همه می دانستند که پایان کار فرا رسیده و کابل به هیچ صورتی از صور نمی تواند از خود دفاع کند. دیګر کابل را هیچ معجزه و هیچ دعا و هیچ
نیایش واستخاره یی نجات داده نمی توانست، مگر پایمردی رییس جمهور تا تشکیل دولت مؤقت .
دیدگاه ها
Fazlahmed Kamyab
ان روز ها ، دشوار و فراموش ناشدنى براى اكثريت وطنپرستان وابسته به حاكميت ج د ا بود ، صفوف وفادربه حزب در سنگر ها و باركهاى نظامى شب و روز را در نگرانى و ضعيت و بيروى سياسى حزب و شخص ريس جمهور در حالت معامله و فرار نامردانه از وطن .
· ژوئیه 22، ساعت 16:35
Arief Fahima
مردم ھمین قدر آگاہ بودند کہ دولت با مجاھدین در تماس است ومی خواھد ،گلبدین ودیگرگروہ ھای جھادی را در قدرت سھیم سازد و اینکہ رئیس جمھور میخواست بہ ھندوستان برود کہ در میدان ھوائی کابل مانعش شدند وداکتر نجیب بہ دفتر ملل متحد پناہ برد۔
جناب عظیمی صاحب گران ارج ، این یک تاریخ معتبر است کہ نسل ھای آیندہ را از سردرگمی نجات میدھد۔
دست شما درد نکند ۔ درودھا بر شما
· ژوئیه 22، ساعت 17:21
Ghulam Dastgir
جناب عظیمی صاحب گرانقدر.
بیان این حقایق تلخ و روشن ساختن جزییات و چگونگی سقوط حاکمیت دولت جمهوری افغانستان یقین دارم که نه تنها یک خدمت تاریخی برای مردم افغانستان و نسل های آینده کشور است بلکه یک جرات وجدانی، اخلاقی و مسوولانه میباشد. زیرا تحریف گران زیاد وجود دارد که کتمان گرا یا نه از هر طرف دهن اندازی کند. در حال که حقایق سقوط دولت قانونی و بدرد بخور مردم و مملکت ما نزد عدهای زیاد از مسوولین و اراکین آن وقت وجود دارد ولی متاسفانه جرات بیان را ندارد.
برایت طول عمر با صحت ارزومندم.
· ژوئیه 24، ساعت 07:10
Najibullah Habib
باخواندن اين مطالب ارزنده در مورد حوادث خونين آن روزها عظميى صاحب اكنون معلوم ميشود كه چه حوادثى راتير نموده بوديم تشويش ها ، دلهره ، هيجانات ، بى خوابى هاهمه وهمه با هم يك آينده نا معلوم را براى ما مجسم ميكرد اما با شجاعت تير نموديم و ندانستيم كه چه بازى هاى پشت پرده در جريان بوده است و چطور با احساسات وطنپرستانه ما بازى صورت ميگرفته است و ناجوانمردانه زندگى ملتى به قمار زده ميشده است چه بى تفاوت و خونسردانه
اين ملت ممنون شما خواهد بود وافشأ اين مطالب نشاندهنده خدمات وطنپرستانه شما در قبال مردم ما وسرزمين ما خواهد بود
· ژوئیه 22، ساعت 20:36
Shams Sina
اين افشاگرى وطنپرستانه و دور از تعصب تان مسلمادرج تاريخ وطن ميماند ، جنرال گرانمايه.
چه دروغ هايى كه درين ربع قرن گفته شده است !!!
حالا كاملا معتقدم كه اين جغرافيا در اثر يك معامله بوجود امده است ،
از فراز ها و نشيب ها و معاملات خورد و بزرگ گذشت.
و الان ، همين الان در مسير و جولان يك معامله بزرگترين تاريخ خود است.
وطن اى معامله گر ها ،
گرگ ها ،
و گوسفند ها.
· ژوئیه 22، ساعت 21:03
Marina Yarmal
این حقایق تاریخی برای من شخصن از اهمیت خاصی برخوردار است. چون در ان زمان در داخل وطن نبودم و فکر کنم اگر هم میبودم حقایق را با این روشنی با خبر نمیشدم و نمیدانستم. از زحمات شما جهان سپاس اقای عظیمی گرامی.
· ژوئیه 22، ساعت 22:10
Shoaib Eshaqzai
من تا حال وهمین لحظه هرآنچه از قلم زیبای رفیق اعظیمی مطالعه کرده وآموخته ام ونیمه شاهدم یک حرف ریا ودروغ درقلم شان افترأ ودروغ نیست ، قلمت رساباد رفیق اعظیمی ګرامی .
· ژوئیه 22، ساعت 22:48
پاک کردن
Sana Satar
چه می شد تا واقعیت ها را نوشته میکردید و میگفتید که با داکتر نجیب کدام جنرال های بی وجدان و رفیق فروش خیانت کردن
لعنت به او جنرال های که نمک حرام بودند امتیاز را از دولت نجیب می گرفتند و خدمت به اشرار میکردند ،ای کاش در نوشته کسانیکه شامل معامله گری ها بودند بنام عضو حزب دموکراتیک افغانستان عضو فعال باند های دشمن وطن بودند هم یاد میکردید با انکه مردم این شیاطین روی سیاه با فورم ونشان را ، رفیق وحزب فروشان را خوب میشناسند
می گفتید که باعث همان سراسیمه گی های داکتر کی ها شده بودند کی ها در دسترخوان خانه داکتر نان میخوردند اما نمک حرام ها در عقبش خنجر میزدش
ای کاش واقعیت ها نبشته میشد که همیشه کتمان میشود ، نباید با نوشته های یک جانبه باعث سردرگمی واقعیت ها شویم حوادث تاریخ هیچگاه پنهان نمی ماند
چرا اوکی ها حکومت را به طرف شکست برو؟
· ژوئیه 23، ساعت 07:25
Baseer Tahseen
با انكه به دوكتور حرمت فراوان ميگذارم اما اگر انچه را كه شما نمك حرامي ميگيد نمك حرامي قبول كنيم، من فكر ميكنم كه اين نمك حرامي از دوكتور اغاز شده بود، ومتاسفانه كه “خود كرده را نه درد است و نه درمان”، در اين تراژيدي تاريخ نيز مصداق عمل يافت.
با درود
· ژوئیه 23، ساعت 07:58
Fawad Pamiry-Ayenah
خیر ببینی تحسین عزیز !
دوم آقای ستار دسترخوان دکتور نجیب را طعنه می دهد و نان خورانش را متهم به خیانت و نمک حرامی می کند . نخست از همه این طرز دید تا چه حد عقبمانده و قبیله یی است و گذشته از آن آقای ستار نمی گوید که دکتور نجیب را کی صاحب دسترخوان ساخت ؟
· ژوئیه 23، ساعت 12:45
Mohammaad Nabi Azimi
کاسه گرم تر از آش۰ جناب سنا ستار، اگر شما کتاب روز های دشوار را می خواندید نتیجه گیری امروز تان لون دیگری می داشت ۰ مشوره من این است که بر خود مسلط باشید به هیچ کسی توهین نکنید تا توهین نشوید ۰ با دریغ داکتر نجیب را توهم از پا در انداخت ۰. او از بس با همه از چال ها ونیرنگ های اوپراتیفی کار می گرفت همه را دشمن خویش می پنداشت در حالی که چنین نبود و هیچ جنرالی در صدد خیانت به وی نبود۰ با درود
· ژوئیه 23، ساعت 08:27
Freba Nasrian
پرده برداشتن از واقیعت های تلخ سیاسی کشور خدمت بزرگ بتاریخ افغانستان است. از خدمات بزرگ شما جنرال شجاع و افشاگری های دلیرانه ای تان نسل های آینده سپاسگزار خواهند بود.
· ژوئیه 23، ساعت 11:02
Mansoor Badry
سپه سالار ارجمند ،
آیا داکتر نجیب نمی دانست که همه نیروی نفری قوای مسلح را سربازان ولایات مرکزی شمال و شمال غرب تشکیل می دهند ؟
آیا داکتر نجیب نمی دانست که رول جنرال دوستم با فرقه اضافه تشکیلش در سرنوشت سازی سیاسی بسیار مهم است ؟
آیا داکتر نجیب نمی دانست که با سقوط شمال دولت دیگر نیرو و توانی ندارد که از خود دفاع کند ؟
داشتن جنرال های بی سرباز و جنرال های سرباز و قطعه فروش میشد که دولت را نگهداری کرد ؟ آیا داکتر نجیب همی قدر بی خبر بود ؟
· ژوئیه 23، ساعت 11:53
انجنیر محمد عمر محسن زاده :
روشن شدن زوایای تاریک تاریخ خود یک نیاز مبرم زمان است . نسل ها بدان ضرورت دارند . یقین دارم که در این ابتکار پژوهشی پرده از واقعیت های تلخ بر داشته خواهد شد و داوری غیر ارزشی فاکت ها را بر ملا خواهد ساخت . دوستی در بالا از شعار ” یا وطن یا کفن ” یاد نموده و آنرا به رئیس جمهور فقید نسبت داده اند . تا جائیکه به حافظه دارم این شعار مال انقلابیون کوبا است .در سال های اول انقلاب ( 1960 ـ 1961 میلادی ) دولت آنکشور از کشور چکوسلواکیا ی وقت مقداری سلاح خریداری نموده بود که توسط کشتی بلژیکی بنام کوبر ه به کوبا انتقال یافت . هنوز آن کشتی در بندر هاوانا لنگر نیآنداخته بود که جواسیس سیا آنرا منفجر ساختند .در این خرابکاری تعداد زیاد انقلابیون کوبائی کشته شدند ولی دیگران پرچم کشور خویش را به اهتزاز در آورده شعار دادند : وطن یا مرگ ! از آنزمان تا اکنون این شعار , شعار همه انقلابیون , به ویژه قوای مسلح آنکشور است که در برابر تهدیدات و تجاوزات ایالات متحده امریکا میرزمند . امروز این شعار چنین تکمیل شده است : وطن یا مرگ ـ پیروز میشویم !PATRIA O MUERTE – VENCEREMOS Like
•
شکرالله وحیدی( شیون ) :
سلام به همه عزیزان و سلام ویژه به محترم عظیمی صاحب.
یک عدۀ زیادی از عزیزان میدانند که من مخالف سرسخت و به قول خود شان مخالف قسم خوردۀ آن حزب و حاکمیت بودم و امروز در اینجا نظر خود را در رابطه با فرار داکتر نجیب الله مینویسم که امید سبب رنجش کسانی نگردد.
من تا حدی مخالف آن حزب و حاکمیت بودم که مدت درازی رابطه ام را با یکی از پسران کاکایم که در یک خانه کلان شده بودیم، قطع کرده بودم زیرا او وزارت های صحت عامه و تحصیلات عالی آن دولت را قبول کرده بود.
خدا رحمت کند داکتر اعجازی را ، سالهای زیادی بعد از آن حاکمیت توانستم که دوباره با اعجازی سر صحبت باز کنم و به گذشته ها برگردم.
زمانیکه داکتر اعجازی با داکتر نجیب الله به پاریس آمد، به دیدارش فقط به پاس حرف مادر و فامیل رفتم و در آنجا صحبتهایی داشتیم که باشد به آینده.
من از مدتها به این باورم که فرار داکتر نجیب الله بسیار از قبل پیش بینی شده بود و این پیش بینی را با هیچ عضو حزب خود در میان نگذاشته بود . نجیب الله سقوط را در چند قدمی خود میدید و در آن سقوط مرگ خود را حتمی میدانست.
شاید به این باور رسیده بود که هیچ گروه مخالف دیگری جز حزب اسلامی حکمتیار وی را به مرگ محکوم نکند ، بنا یگانه راه نجات خود را در همدستی با حکمتیار میدید.
و نیز نجیب الله خوب میدانست که با این شیوۀ عملکرد او، کشور و بخصوص کابل به « حمام خون » مبدل میشود اما با تمام این حرفها او فقط به خود و راۀ نجات خود می اندیشید.
نکته ایکه تا قیامت سر به مهر خواهد ماند، اعدام فجیعانۀ داکتر نجیب الله توسط طالبان « آی اس آی » است.
آیا با این اعدام آی اس آی یک تعداد راز های بزرگ را هم اعدام نکرد؟
حاکمیت حزب دموکراتیک سقوط میکرد اما آن شب و روز زمان سقوطش نبود، باید نجیب الله و همراهانش بیشتر به حفظ حاکمیت تا سقوط نسبتآ صلح آمیزش می اندیشیدند
دستگیر صادقی :
ضرور است تا این رویداد بسیار با اهمیت در تاریخ نزدیک افغانستان که سر آغاز فاجعه های بزرگ در این کشور گردید، با بی طرفی کامل و دور از خوشبینی ها و بدبینی ها که با دریغ واقعیت ها راهمواره در خود می پیچاند و منحرف می سازد، بررسی گردد. آنانی که در این برهه و کوران حوادث شاهد این رویداد های غم انگیز بوده اند، می بایست با صداقت کامل نقش شان را در تدوین و تکمیل این فصل ادا نمایند.
همایون صادقی :
سخنان نجیب در مورد شهنواز تنی :
( “شهنواز که شدیداً تشنه قدرت بود با استفاده از کلیه امکانات تلاش می ورزید تا تحقق مصالحه ملی را سد گردیده و همواره از عناصر جنگ افروز و نظامیگر که با دسته های اپوزيسيون افراطيون در زد و بند بودند پشتبانی و حمایت می نمود .”)
نجیب با این گفته هایش در مورد تنی سند محکومیت اش را امضا کرد .
1: نجیب میگوید (شهنواز شدیداً تشنه قدرت بود )
کودتای شهنواز تنی در تبانی با گلبدین و انتقال قدرت به گلبدین بود نه برای خودش وزارت ارتش برای او بزرگی میکرد این سخنش دروغ است .
2: ( تلاش میورزید تا تحقق مصالحه ملی را سد گردیده و همواره از عناصر جنگ افروز و نظامیگر که با دسته های اپوزيسيون افراطیون در زدوبند بودند پشتبانی و حمایت می نمود )
سیاست پارادوکسی نجیب در این گفته هایش برجسته و آشکار میشود .
نجیب در اینجا با صراحت اعلام میکند که شهنواز همواره دردزدو بند با اشرار و قاتلین مردم بوده و سد مصالحه ملی .این گفته او ثابت میکند که نجیب قبل از کودتای تنی از زدو بند های او اطلاعات کافی در دست داشت اما با وجود این همه اطلاعات برای او شانس میداد تا به قلعه های پیروزی برسد .
چطور امکان دارد که بک ریس جمهوری با صلاحیت و تمرکز گرا وزیر ارتش را که باعث کشتار مردم و نیروهای رزمی اش در ارتش میگردد البته قبل از کودتا او در زدوبند با اشرا به سردمداری گلبدبن بوده بی تفاوت باشد ؟
با استناد از این گفته دو مسئله نزد نجیب پنهان از دیگران بود .
1: او حتمن با تنی و گلبدین همپیمان بوده و نمیخواست که تنی را از وزارت ارتش کنار بزند و او را بازدوبند هایش با اشرار به دادگاه عالی معرفی کند .
2: یا از ترس بروت های تنی نمیخوانست در برابر تنی خم به ابرو بیاورد .
من با این پرسشم رفیق گرامی مزدک را مخاطب قرار میدهم ، که بیروی اجراییه حزب وطن این بیانیه را برای نجیب آماده کرده بوده یا خودش ؟
اگر بیروی اجراییه این بیانیه او را ترتیب داده و یا به اتفاق آرا تایید کرده اند .، پس بیروی اجراییه هم از زدو بند تنی با گلبدین و جنگ افروزان بی اطلاع نبوده و چرا برای برکناری تنی اقدام نورزیدند وآنان نیز شربک جرم با تنی بوده اند .
امید که رفیق مزدک گرامی با تفصیل بیشتر این مسئله را آفتابی بسازند چون در آن زمان نفر دوم حزب وطن و کشور بودند
همه نخبگان این برگه با دقت این بیانیه را بشنوند ، مطمئنا چنین پرسش ها در ذهن ایشان بوجود خواهد آمد .
فرید مزدک :
به باسخ پرسش همایون صادقی
رفیق عزیز صادقی ،
تنی آدم قدرت طلب بود و برای کار درمقامی که داشت بد استعداد هم نبود . تلاش تنی برای اشغال قدرت در حقیقت یک بخشی از برنامۀ گروه بزرگی از خلقی ها بود . پس از خروج نظامیان شوروی از کشور ، ما شاهد بودیم که در درون حزب تلاش خلقی ها برای حاکم شدن بر اوضاع و کنترول بر حزب آغاز شده و گام به گام به پیش می رفت . آنها این باور را می پراگندند که چون در حزب نظامی ها بیشتر اند پس به آنها حقوق بیشتر داده شود و بیشتر شنیده شوند . به فکر آنها خلقی ها در قوای مسلح اکثریت را میساختند و با افزایش نقش سازمان های حزبی نظامی ؛ این اکثریت بر اهرم های اصلی حاکمیت می توانست مسلط گردیده راه را برای تسلط خلقی ها بر حزب و دولت هموار سازد . برای تقابل با خطر خلقی رییس جمهور دست به ایجاد “گارد ” در چهارچوب وزارت امنیت زد . برنامه ی ایجاد گارد رهبران خلقی را از رییس جمهور بیشتر دور ساخت و تلاش آنها را برای زور آزمایی قدرت افزایش داد . رییس جمهور مجبور بود تا به امکانات و تضمین های بقای خویش بیافزاید . پیش از پلینوم 18 خلقی ها با حمایت برخی از حلقات در مسکو آرزو داشتند تا کسی از میان آنها راس دولت و حزب را تعویض کند ، چنان نشد اما آنها هیچگاه فکر” تسلط خلقی “بر حزب و حاکمیت را چون حق مسلم خویش ؛ که گویا اکثریت بودند از سر نکشیدند . حامیان خلقی ها در بیرون نیز به این باور بودند که یک تیم خلقی بهتر می تواند با نیرو های از مجاهدین به تفاهم برسد و راه را برای صلح و ثبات هموار کند . این استنتاج فریبنده ؛ خلقی های مخالف زنده یاد نجیب را بیشتر مصمم به اقدامات بزرگ می ساخت . اگر کودتا پیروز میشد خلقی ها کنترول بر اوضاع را در دست می گرفتند و د رمسکو هم موضع وزارت دفاع شوروی محکم میشد و گرباچف هم راهی جز پذیرش برنامه های آنها نمی دید . در مورد نقش حکمتیار پس از پیروزی احتمالی کودتای تنی نمی توان حکم صادر کرد . چگونگی اشتراک او در قدرت بسته بود به چگونگی انکشاف مناسبات میان مسکو و اسلام آباد و همچنان زد بند های دولت برامده از کودتا با حکمتیار . داکتر نجیب نسبت به حزب اسلامی و حکمتیار نظر خوب داشت اما هیچگاه نتوانست تمام هیت اجراییه را در این مورد همنظر خویش بسازد . او به این باور بود که برای مقابله با جمیعت باید حزب اسلامی تقویه گردد .
منصور بدری :
سپه سالار ارجمند ،
آیا داکتر نجیب نمی دانست که همه نیروی نفری قوای مسلح را سربازان ولایات مرکزی شمال و شمال غرب تشکیل می دهند ؟
آیا داکتر نجیب نمی دانست که رول جنرال دوستم با فرقه اضافه تشکیلش در سرنوشت سازی سیاسی بسیار مهم است ؟
آیا داکتر نجیب نمی دانست که با سقوط شمال دولت دیگر نیرو و توانی ندارد که از خود دفاع کند ؟
داشتن جنرال های بی سرباز و جنرال های سرباز و قطعه فروش میشد که دولت را نگهداری کرد ؟ آیا داکتر نجیب همی قدر بی خبر بود ؟
دیدگاه ها
Asef Alam
روشنی انداختن بر زوایای تاریک حوادث ورخداد ها ی تاریخ ساز که بدون حب وبغض انجام میشود ضروری وقابل ستایش است ، امیدوارم هر آنکه در کوران حوادث ووقایع خونبار کشور قرار داشته است با کمال بیطرفی در باره قلم وقدم رنجه فرمایند وبنویسند تا مورد گفتمان آگاهان قرار گرفته وسنتیزی استخراج گردد که تاریخ نگاران ونسل آینده کشور از ان مستفید گردیده بتوانند .
Salam Raseh
دکتر نجیب بخاطری قدرت طلبی ومقام چوکی طرح گربچوف وریگن را پزیرفت حزب دولت وقوه مسلح را نابود کرد وشب گریخت با تاسف که شعار یا وطن یاکفن هم فراموش شده بود امدن رفیق نجیب درمسکو ودست پای بوسی گربچوف رفیقا شاهد بودند وفعلیت بی همان سفارت افغانستان به داکتر نجیب جوان وپر انحرجی وتوانا ازین سخنا ن بسیار زیاد بودورفقای که به این رویداد انتقادمیکردن توسطح رفیق حبیب منگل تعدید به اخراج میشد واز وظیفه های حزبی سبک دوش میشدند البته درشهر مسکو که سردوچار بودیم این موضوی افغانستان که چی گذشته چشم دیدی رفیق عظیمی قابل درگ واعتماد است درود برشما واقعیت های تاریخ کشور ما را یکی پی دیگری صادقاه افشا وبه نسل های اینده روشنگری میکنین سربلند باشید
Yazdan Zafari
ايرايه چشم ديد ها و خاطرات رفقا و دوستاني شاهيد در صحنه فرار وجمع بندي آن به عنوان ادامه يك كتاب تاريخي به يقين كه اين عمل خلاقانه كمك مينمايند تا به نويسندگان تاريخ گذشته حزب ما و بخصوص موضوع حقانيت فرار ريس جمهور نجيب الله از كشور و روشن نمودن نقطه هاي كور و ياد منده هاي آن در تاريخ با تذكر خاطرات زنده شاهدان باز تاب روشن جهت كسب معلومات دقيق براي نسلهاي كنوني كه تا اكنون به فرار نجيب الله از زاويه هاي شك وترديد وابحام مي بينند، ويك تاريخ روشني براي نسلهاي آينده كشور و درس خوبي براي مسح كننده گان تاريخ خواهند بود.
· ژوئیه 23، ساعت 16:16
Abdul Rasool Nyazie
عظيمى صاحب گرامى !
نگارش تاريخى شما را زير عنوان ( فرار ) به علاقه مندى دنبال نموده و نيز نظر هاى دوستان كه در اين باب ارايه ميگردد ، به خوانش ميگيرم . چون من هم يكى از كسانى هستم كه شاهد آن حوادث بوده و مو به مو آنرا تعقيب نموده ام ؛ بنابران من كاملن با اين نگارش موافق و آنرا حقيقت تام ميپندارم .
انسانها در حالت آمد و رفت استند و نسل هاى بعدى در راه ، پس بهتر است كه واقعيت ها و حقيقت ها با امانتدارى كامل به آنها انتقال يابد .
اينكه تعدادى از دوستان اين واقعيت هاى بيان شده را كذب تصور نموده و اظهار ميدارند كه كودتايى صورت گرفته و داكتر نجيب الله به اثر يك كودتاه از قدرت برطرف گرديده ، بايد گفت كه داكتر نجيب الله تا شبى كه ميخواست از كشور فرار نمايد ؛ رييس جمهور كشور بود ؛ پس كودتاه چه وقت ، چه گونه و توسط كى ها صورت گرفت ؟ كه پاسخ منطقى براى آن نميتوان دريافت .
پس آنچه در فرار انعكاس يافته ، واقعيت هاى عينى اى است كه صورت پذيرفته اگر اين به مزاج يك تعداد برابر نيست ؛ حرف جدا است ؛ ولى آنها بايد بپذيرند كه اين واقعيت اگر براى آنها تلخ تمام ميگردد ، براى همه تلخ است ، زيرا نجيب الله عضو و رهبر همين حزب و دست پرورده ى رهبران بزرگ همين حزب بود، پس فرار ناجوانمردانه اش براى هر يك ما ناگوار تمام گرديد ، كه مردم امروز به طعن براى ما ميگويند كه رهبران تان بالاخره فرار مينمود و شما را در كوره آتش رها ميساخت .
· ژوئیه 23، ساعت 19:11
Ahmad Sherzai
رفیق بزرگوار سپهسالا بزرگ عظیمی صاحب من نوشته های شما را در مورد خیانت وبعدش فرار به دقت ماند شاگرد مکتب شما دنبال میکنم ومتذکر میشوم که شکر است که شما رصالت خودرا ادا میکنید وافتخار به شما که تاریخ زنده حزب هستید من شب ها تاناوقت در فیسبوک مصروف مجادله با یک تعداد افرادی که یااز باند فراری هستند یا تحت تاثیر شعار های فریبنده انها رفته ودر مورد شما خلاف مینویسند هستم خوب است که دراین بخش رفقای دیگر نیز خاطرات ونظریات شانرا ابراز مینمایند این هم برای انعده کسانیکه بی خبر از واقعیت ها ومعاملات پشت پرده نجیب بودند یک درس خوب است
عمر تان طولانی باد
· ژوئیه 24، ساعت 07:35
بخش هفتم
بعد از سقوط چهاریکار و میدان هوایی بگرام که جریان مفصل آن در صص ۵۴۴-۵۴۸ به صورت مفصل نوشته شده است، وضع درکابل پیچیده تر و مبهم تر گردید . بار دیگر تفنگ ها و توپ ها دهن گشودند و آتش و خون پراگندند. دشمن از هر گوشه یی سر بلند می کرد و گلوله های سنگین صفیر زنان بر شهر فرود می آمدند. ملت خاموش بود و مردم کابل با سینه های گشوده و چشمان باز به استقبال سپیده دم خونین تاریخ می شتافتند . فایق آمدن بر وحشت مرگ کار آسانی نبود و از همین رو مردم انتظار داشتند تا رهبری دولتی و حزبی کشور به کمک آنان بشتابند و نگذارند مال و ناموس شان لگد مال پای جنایتکاران گردد. به همین سبب بود که یکی از آنان درآستانه « فرار » به رییس جمهور گفته بود ما نمی گذاریم که از نزد ما بروی . اگر در اسمان بروی از پاهایت و اگر در زمین بروی از گوشهایت خواهیم گرفت.
واما رییس جمهور در این میان آرام بود. وزرای امنیتی نیز به طور تعجب بر انگیزی آرام بودند و اخ نمی کشیدند. اکنون دیگر گارنیزیون کابل محل تجمع تمام اعضای حزب چه خلقی و چه پرچمی شده بود. من با حوصله حرف و مشوره همه را می شنیدم و برای درز گرفتن رخنه های امنیتی در پوسته های اطراف کابل تمام امکانات موجود را به کار می بستم . اما حزب اسلامی و شورای نظار دو رقیب خونین دوران جهاد هم قسم خورده بودند که به هرشکلی که شود از این آب گل ألود ماهی مراد را به دست آورند . تصادفی نبود که حکمتیاربعد ها و از جمله در همین ماه های اخیر پس از آمدنش به کابل اعتراف کرد :
« از طرف نجیب برای من پیغام های بسیار رسید . هیأت ها یکی بعد دیگر می آمدند . حتی قبل از استعفای نجیب صرف پنج روز قبل هیأت آخری با مکتوب رسمی آمد و برای من پیشنهاد کرد که حل مسأله صرف این است که ما و حزب اسلامی با هم آشتی کنیم ، یک اداره ایتلافی به وجود آوریم . شما را به حیث برادر بزرگ در حکومت قبول می کنیم . در حکومت هر پستی را که می خواهید انتخاب کنید، ولی ا زما چشم پوشیدن صحیح نیست. زیرا که حزب ما نیرومند است ږ چهار لک نفر داریم . اقتدار عملاْ به دست ما است . انکار نمودن و حذف ما ممکن نیست و اگر حزب اسلامی این سخنان را قبول نمی کند شما خواهید دید که ما اقتدار را به کی می سپاریم ؟ »
***
دوستان عزیز، حوادثی که در شب ۲۶ بر ۲۷ حمل رخ داد، مو به مو از همین قلم در صص ۵۴۸ تا ۵۵۹ کتاب اردو وسیاست باز تاب گسترده یافته است و دوستانی که خواهان خواندن آن باشند ، می توانند به آن کتاب مراجعه کنند . اما علاوه برمن جناب عبدالوکیل وزیر امور خارجه پیشین جمهوری افغانستان و فلیپ کاروین امریکایی معاون بینن سیوان در کابل نیز نوشته هایی دارندو راز هایی را افشاء کرده اند.
گفتنی است که رفیق جیلانی گلشنیار این صفحات را باز تایپ نموده و به من فرستاده اند تا با استفاده از آن ها ونظریات دوستان فصل فرار یا ترک گفتن غیر مسؤولانه داکتر نجیب الله از کشور درنیم شب ۲۶ بر ۲۷ اپریل غنی تر گردد. من در حالی که به زحمات رفیق گلشنیار عزیزدرعرصه روشنگری ارزش فراوان می دهم و به آن ارج می گذارم ، اینک بخشی از آن نوشته ها را دراین جا می گذارم :
•
دربرگهای(۸۸۸الی ۸۹۳) جلد دوم کتاب(ازپادشاهی مطلقه الی سقوط جمهوری دموکراتیک افغانستان)،تألیف عبدالوکیل وزیرخارجه پیشن افغانستان،در رابطه به آخرین ملاقاتش بانجیب الله رئیس جمهور ورئیس حزب وطن،(بساعت ۷ شام ۲۶ حمل سال ۱۳۷۱)،چنین آمده است:
“زمانیکه به مقرریاست جمهوری رسیدم وازموترپیاده شدم،هیچکسی بشمول محافظین ریاست جمهوری را ندیدم.گویی همه را رخصت نموده بودند.بدون کدام مانع به منزل دوم داخل دفترکارنجیب الله شدم.دراتاق انتظار،حیات الله جفسرسریاوررئیس جمهور ویک تن دیگر که درچهره های شان حالت اضطراب و پریشانی بخوبی دیده میشد،حاضربودند.جفسربادیدنم گفت:
«رفیق وکیل می خواهید داکترصاحب را ببینید؟»
گفتم بلی وداخل اتاق کارنجیب الله شدم.رئیس جمهورنجیب الله با محمد اسحاق توخی دستیار واحمدزی برادرش مشغول صحبت بودند واحساس میشد که منتظر چیزی هستند.توخی و احمدزی به مجرد که مرا دیدند،با ورخطایی وبدون احوال پرسی،اتاق را ترک گفتند.ورود غیرمترقبه ام،آنها را بشمول نجیب الله غافلگیر ساخته بود.نجیب الله گفت:
«چطورشد که اینجا آمدی؟حالا باید نزد مسعود می بودی وخبرهای خوشی برای ما می آوردی.»
درحالیکه بی نهایت نارام بودم،جریان حادثه را ازتوقف موترما تاوضعیت میدان هوایی نظامی کابل ودفترقوماندانی هوایی برایش یکایک توضیح دادم.رئیس جمهورمرا به آرامش دعوت کرد وگفت:
«فرق نمی کند.همه چیزامکان دارد رخ بدهد.من یعقوبی و عظیمی را پیدا خواهم کرد وهمه چیزرا نظم خواهم داد،فردا صبح قبل ازآفتاب برآمد، پروازخواهی کرد.»
گفتم:«وطنجاروزیردفاع دراین لحظه حساس در دفترکارش نیست ومانند دیگر وزرای قوای مسلح،به منزل تشریف برده است.»
نجیب الله گفت:
«خودت ازوطنجارچه انتظارداری؟انسان بی ابتکار،ولی برای کودتاکردن آدم مناسب است.برای کارهای دیگر،مشکلی را حل کرده نمی تواند.متأسفانه وزرای قوای مسلح مردمان ضعیف برآمدند.آنها بالای وزارت خانه های خود تأثیر و اتوریته لازم نداشتند وتا کنون فشارعمده کار در آن وزارت ها بالای شانه های من بوده است.»
درجریان صحبت متوجه شدم که درپهلوی میزکار نجیب الله ازپنج دستگاه تیلفون،صرف یک دستگاه موجود بود.
به رئیس جمهورنجیب الله گفتم:«وضعیت فوق العاده بحرانی است،بایدفورأ اعضای هیأت اجرائیه حزب را احضاروموضوع را با ایشان درمیان بگذارید.»
نجیب الله گفت:
«هیأت اجرائیه یک ارگان بی صلاحیت است.همه چیز در دست جنرالها و نظامی هااست.»
درمقابل گفتم:«بسیارخوب،دراین صورت اعضای هیأت اجرائیه را یکجا با عده یی ازجنرال های مسلح احضارکنید تا مشترکأ اوضاع را بررسی و تدابیراتخاذنماییم.»
نجیب الله گفت:
«تابینن سیوان نیامده وتا وی را ملاقات نکنم و ازنتایج مذاکراتش با رهبران مجاهدین ورهبران پاکستانی آگاهی حاصل نکنم،دیگراقدام ها فایده یی ندارد.»
باتأثرونیشخند گفتم:
«هنوزهم شما بالای بینن سیوان حساب می کنید؟آیا وضعیت موجود در اثرپافشاری های مداوم سیوان واعضای تیمش مانند حسین پوتسالی و فلیپ کاروین بالای شما برای اعلام کناره گیری از قدرت بوجود امده است؟»
نجیب الله درحالیکه بی نهایت عصبانی گردیده بود گفت:
«بلی،من امروز چندین بار از سیوان خواستم که هر چه زودتر به کابل بیایید تا برایش بگویم،حالا که وضع را خراب کرده واز کنترول من بیرون کرده اند،آنرا دوباره درست واصلاح کنند.دیگر همه چیز مربوط سیوان و ملل متحد است.وی بمن وعده داده بود که پاکستانیها،آمریکایها و مجاهدین را در صورت آماده شدن من به کناره گیری،به پروسه صلح وقبول حکومت بیطرف ازجانب آنها می کشاند.حالا بیاید صلح و حکومت تکنوکراتهای خود را بیاورد.»
با اصرار گفتم:«سیوان وهمکارانش بطور عمدی میخواستند این وضع را بوجود بیاورند،مدتها قبل ناباوریم در مورد سیوان وهمکارانش را،برای تان گفته بودم،متأسفانه به آن توجه نکردید وهمیشه مرا به مدارا وخویشتن داری وی توصیه مینمودید.حالا چرا بازهم بخاطر اصلاح وضع از وی کمک میخواهید. مطمئنأوی چیزی برای ما انجام نخواهد داد.بجای او چرا بالای حزب ودولت اتکاءنمی کنید که تا تشکیل حکومت بیطرف انتقالی،حداقل تدابیر برای حفظ نظم موجود در شهرکابل گرفته شود.این کاردر موجودیت شما صددر صد عملی شده میتواند.این درست است که وضعیت بوجودآمده با پیشروی مسعود، گلبدین وبغاوت دوستم و متحدانش،خطرجدیی را بوجود آورده،ولی شما هنوز از اتوریته لازم و قانونی برقوای مسلح برخوردارید،مخصوصأ سه وزیرقوای مسلح در مخالفت با شما قرارندارند.میتوانید تا روی کارآمدن حکومت انتقالی، ازوقوع حوادث ناگوارجلوگیری نمایید.همین حالا معاونین رئیس جمهور، صدراعظم،اعضای هیئت اجرائیه حزب و جنرالهای با صلاحیت ومؤثرقوای مسلح را احضارنمایید ودر مشوره با آنها،راه عملی بیرون رفت از وضع موجود را،جستجوکنید.»
نجیب الله بازهم گفت:
«خودت ازکسانی یادمیکنی که آنها صرف به نام معاونین رئیس جمهور، صدراعظم واعضای هیأت اجرائیه حزب بودند.خودت شاهد هستی که آنها هیچ وقت توانایی نداشتند تا کاری را مستقلانه انجام دهند.به من بگوخودت عضو هیأت اجرائیه بودی،غیرازکارهای مربوط به وزارت خارجه،دیگرکدام تأثیری بالای وضعیت عمومی کارهای حزبی و دولتی داشتی؟»
دراین فرصت ازنجیب الله چیزهایی میشنیدم که درحالات عادی اصلأنشنیده بودم.بازهم باپافشاری گفتم:«داکترصاحب،خواهش میکنم مسئولیت را تنها بعهده نگیرید وهمه ما را شریک بسازید.حالاوقت گذشته وهمه در حالت فروپاشیست. حالا ممکن حزب ما برای مدتی ازچرخه قدرت کناربماند.اما اگرما احساس مسئولیت کنیم ونگذاریم که با خطرات بزرگ مواجه گردد،برای همیشه از صحنه سیاسی حذف نخواهیم شد.فرقی نمی کند اگرشما دروضعیت موجود، رهبر دولت نباشید،ولی رهبری حزب را در دست میداشته باشید.ما همه در کنارتان خواهیم بود وبرای مبارزات آینده آمادگی میگیریم.»
نجیب الله گفت:
«رفیق وکیل از احساسی که نسبت به من داری،ممنونم،ولی خودت روی کدام حزب محاسبه میکنی،حزبی که دردست سیاست بازهاومعامله گران قراردارد؟»
با این موضیعگیری نجیب الله نمی توانستم بی تفاوت باشم.کسیکه در دوران تظاهرات محصلی،رئیس خدمات اطلاعات دولتی”خاد”واکنون ریاست حزب ودولت،همیشه سرشار ازنیرومندی،خوشبینی وفداکاری در برابر آرمان های حزبی و دولتی بود،اینک چرا درلب پرتگاه قرار گرفته و دریأس و نامیدی گیرمانده است؟درچنین حالتی،یگانه کاری که میتوانستم برایش بکنم،مشوره دادن به اوبود تا از این گرداب خودش را نجات دهد.اما پیش ازآنکه به صحبت و مشوره دادن شروع کنم،خودش با عصبانیت گفت:
«من منتظر سیوان استم تا درباره آخرین امکانات برای بیرون رفت از این وضع،به نتیجه برسیم.»
گفتم:«خوب است.همهء ما منتظرسیوان میباشیم.وی را یکجا با اعضای هیأت اجرائیه،معاونین رئیس جمهور،صدراعظم وجنرالها وصاحب منصبان مؤثرملاقات نماییم،تا راهی برای حل مشکلات بیابیم.»
نجیب الله گفت:
«مثلأ اگر باوی یکجا ببینیم چه مطلبی را با وی در میان بگذاریم؟»
گفتم:«مطالبی ذیل را میتوانیم با وی درمیان بگذاریم:
اول:برایش میگوییم که اعضای حکومت بی طرف انتقالی کجاستند وچه زمانی برای انتقال قدرت به کابل میایند وقدرت را تسلیم میشوند؟
دوم:باید سیوان را مجبور بسازیم تا یکجا با یکی ازاعضای رهبری حزبی و دولتی نزد حکمتیارومسعود که در حومه کابل هستند برود.زیرا نیروی عمده تهدید کننده و مانع عملی شدن انتقال قدرت آنها اند.آنها را باید واداربه قبولی پلان صلح ملل متحد ساخته وبه آنها بگوید که پشاور،اسلام آباد وتهران مشکل ما را حل نمی توانند،مشکل درکابل،لوگر و جبل السراج حل خواهد شد.
سوم:بعداز اینکه سیوان به کابل آمد،اورا با چندتن از اعضای رهبری نزد ببرک کارمل ببرید.زیرا وی تأثیر زیاد معنوی در میان اعضا و هواداران نظامی و ملکی حزبی و دولتی دارد وهرتوطئه یی،اگردرداخل حزب و دولت باشد،خنثی خواهد شد.البته طوریکه رفیق کارمل راشما خوب میشناسید با این پیشامد،حتمأ شمارا کمک می کند وکشیدگی های موجودمیان شماوکارمل نیز،برطرف خواهد شد.
چهارم:درمورد دوستم و گروپ مخالین درشمال کشور،بینن سیوان رسمأباید اعلان کندکه حرکات وموضیعگیری آنها کاملأ علیه پلان ملل متحد میباشد. بمجردآمدن به کابل،ازوی تقاضا میکنیم تا نماینده ومعاون دوستم،جنرال مجید روزی را ملاقات نماید واز آنها بطورجدی بخواهدمانع عملی شدن پلان ملل متحد نگردند،درغیرآن،مسئولیت شکست پلان به دوش آنها خواهد بود.سپس چندتن اعضای رهبری را همراه با سیوان نزد جنرال دوستم و متحدانش بفرستیدتا در باره خواسته های آنها صحبت نمایند.»
نجیب الله درآغاز،به پیشنهاداتم با بی میلی گوش میداد،دراخیر باقیافهء مجاب شده،ازجایش برخاست و گفت:
«بسیارخوب،من منتظر سیوان هستم.امشب اگرآمد که حتمأ میاید،مطالبی را که گفتی باوی در میان میگذارم.فردا صبح در اولین فرصت،جلسه یی به اشتراک هیأت اجرائیه،معاونین رئیس جمهور،صدراعظم و مسئولین درجه یک قوای مسلح با حضورسیوان دایر می نماییم وخودت میتوانی نظریاتت را با آنها در میان بگذاری.میدانم که پیشنهادات خودت جنبه عملی دارد وحد اقل برای بیرون رفت از وضع موجود مفید اند.»
رئیس جمهورپرسید که حالا کجا میروی.؟
گفتم:«به وزارت خارجه میروم و منتظر آمدن سیوان می باشم.باشما نیز در تماس خواهیم بود.»
دروقت خداحافظی رئیس جمهورخلاف معمول،تا دم دروازه دفترش،همراهییم کرد ودر آغوش گرفت.درحالیکه اشک درچشمانش ظاهرشده بود،بی اختیار گفت:
«هروقت که خاله جان و کاکایم(منظورش والدینم بود)را دیدی دستهای شان را از طرف من ببوس!»
حواسم آنقدر در آن شب و روز پریشان بود که درست متوجه نشدم که چرا نجیب الله گفت تا دستان والدینم را از طرفش ببوسم.زیرا،هیچگاهی چنین حرفی را در گذشته ازوی نشنیده بودم.بنابرسوابق طولانی رفاقت و دوستی که با نجیب الله داشتم،در آنشب همدردی و دلسوزییم نسبت به او بیشترشده بود.راستش را بگویم که در آنشب،تمام کشیدگی های را که بعضأ باهم داشتیم،فراموش کرده بودم ومیخواستم از هرطریقی و امکانی،وی را کمک نمایم.ما هردو،درلحظات سخت و دشوار،ازدوران مبارزات محصلی تا دوره های زندان و مهاجرت و سالهای بعد از آن تا کنون،خاطرات فراموش ناشدنی ازهمدیگرداشتیم.
چنانچه،فلیپ کاروین آمریکایی مشاور سیاسی بینن سیوان در صفحه ۱۸۲کتاب “سرنوشت غم انگیزدرافغانستان”راجع به ملاقاتش با نجیب الله که به تاریخ۱۸ اپریل ۱۹۹۲ در دفترملل متحد جاییکه نجیب الله در آنجا پناه برده بود،در مورد این احساسم از زبان نجیب الله چنین بیان داشته است:
«او “نجیب الله”به من “فلیپ کاروین”گفت که شب قبل از خروج پلان شده من،وکیل نزدم آمد ودر مورد حوادث که بعد از رفتن قریب الوقوع سرمن خواهد آمد احساس ناراحتی میکرد.نجیب الله گفت من ووکیل بایکدیگردوست بودیم.اززمان کودکی یکدیگر را خوب میشناختیم.»
پس از خداحافظی با نجیب الله،بدفترم رفتم.غیراز رئیس تشریفات وچند عضو دفترم،کسی دیگردر وزارت نبود.رئیس تشریفات گفت که اوبارها به دفتربینن سیوان و ملل متحددرتماس شده،ولی تا هنوز اطلاعی از آمدن سیوان ندارد.به دفتریعقوبی زنگ زدم،جوابی نشنیدم.به مرکز مخابرات گفتم تا تماس تیلیفونیم با یعقوبی را برقرار نمایند،ولی تلاش شان بیهوده بود.با وطنجار که درمنزلش بود،تماس گرفته وازنرفتنم نزد مسعود برایش اطلاع دادم.وی گفت:«کارها تمام است ومن چیزی ندارم که برایت درتیلفون بگویم.»
پس از ساعتی،رئیس تشریفات به دفترم آمد وگفت که شاید سیوان امشب به کابل نیاید واجازه خواست تا به منزلش برود.چندین بار به شماره تیلفون مخصوص نجیب الله به ریاست جمهوری زنگ زدم،اما کسی جواب نمی داد. بالاخره به تیلفون اقامتگاهش در قصرنمره یک زنگ زدم.محمداسحاق توخی گوشی را گرفت وگفت:«باداکترصاحب میخواهیدصحبت کنید؟
«گفتم بلی.توخی تیلفون را به نجیب الله داد.نجیب الله گفت:
«خودت تا هنوز در وزارت هستی؟»
گفتم بلی.نجیب الله گفت:
«رفیق وکیل،من امشب نمی خوابم،خودت خانه برو و استراحت کن.هروقتیکه سیوان آمد،خبرت میکنم.سالها تو مرا از آمدن سیوان با خبرمی ساختی وترتیب ملاقاتهایم را می گرفتی،امشب من این ماموریت را انجام میدهم وفردا مطابق پیشنهاد خودت،وی را ملاقات خواهیم کرد وآخرین حرف ها و تصامیم مانرا با وی درمیان خواهیم گذشت.»
گفتم،خوب است،من به خانه میروم.خدا حافظ تان!درست ساعت ۱۱ شب بود که بطرف خانه ام رفتم.”
دیدگاه ها
Ahmad Sherzai
چقدر درد آور است که تمام اعضای حزب سالها باا یمانداری ووفاداری از احکام ریس حزب وریس جمهور اطاعت کردند باکمال صداقت او را احترام میکردند وخاطر جمع بودند که در ریاست حزب کسی است که اعضای حزب را حمایت مینماید
مگر غافل که آن رهبر همه را به قمار باخته و در فکر خودش و قومش است وبس
مگر بار کج اش اورا به منزل نرساند
· ژوئیه 24، ساعت 13:48
Najibullah Habib
در پيكار و مبارزه بد ترين شوك را وقتى ميبينى و احساسش ميكنى كه بدانى آنكه به او دل بستى و ايمان دارى تو را با همه خوبى ها و استواريت به پيشزى فروخته است و تو در دام گرگ هاى وحشى افتاده اى .
اين يك حقيقت بسيار تلخ وناگوار است كه با همه تلخى هايش بايد بپذيريم و ممنون سرباز قهرمان سرزمين خود باشيم كه با درايت هاى كارى خود دران مر حله از تاريخ كشور ما با سپر ساختن جانش همه را از تيغ ددمنشان ارتجاع و تاريخ نجات داد
دور از گزند روز گار باشيد
· ژوئیه 24، ساعت 15:20
Mansoor Badry
اگر این گزارش رفیق وکیل راست باشد و داکتر نجیب در آنشب پر آشوب از پلان فرارش یک کلمه هم به رفیق و دوست همسنگر خود نگفته باشد ، بالای این قبیله خون و وحشت بعد ازین باور و اعتماد کردن کمال بی خردیست ، چی شاخش اگر به آسمان هم بخورد .
· ژوئیه 24، ساعت 15:22
Mohammaad Nabi Azimi
رفیق بدری گرانقدر، من کتاب جناب عبدالوکیل را با دقت تمام خوانده ام ، به جز یکی دو مورد مسایل کوچک و کم اهمیت، کدام اضافه گویی و دروغ وریا در آن نیافته ام. ازسوی دیگر این جناب توخی و جنرال جفسرهنوز زنده اند و اگر چنین ملاقاتی در شام آن روزپیش از فرار در دفتر داکتر نجیب الله با وی صورت نگرفته باشد، می توانند این موضوع را رد نمایند.
· ژوئیه 24، ساعت 16:35
Mansoor Badry
سپه سالار ارجمند ، به فرموده شما باور کامل دارم ، درین صورت توجه عطف رفقای ارجمند خود را در بخش دوم پیام خود می خواهم .
· ژوئیه 24، ساعت 18:21
Abdul Mohammad Karwar
چه لحظات ننگين و شرم آوري كه از مطلع شدنش موي در بدن انسانهاي متعهد به حرب و آرمانش راست ميشود.
نفرين به ترس و بي ننگي.
· ژوئیه 24، ساعت 16:43
Fazlahmed Kamyab
جناب عظيمى صاحب ، مطلب پژوهشى ، مستند ، در عين حال غم انگيز و تاسف اور است ، چگونه دستاورد هاى يك ملت و يك حزب مقتدر سياسى مخفيانه بدون مشوره و رعايت نظر رهبرى و صفوف حزب به قمار زده شد . چى ميتوان گفت منحيث عضو حزب جز نثار شرم و ننگ به چنين تصميمى بزدلانه ريس جمهورى كشور و منشى عمومى حزب !!
· ژوئیه 24، ساعت 17:47
Nazir Husseini
جهان سپاس از این روشنگری
چقدر دردناک است زمانیکه صفحه تلخ ودردناک خزبِ را که تو عضویتش را داری وبه خاطر این حزب و منافع ملی از جان خود هم میگذری به این سرنوشت دچار میشود.
صفحات دردناکی از تاریخ وطن وحزب
· ژوئیه 24، ساعت 18:34
محمد همایون صادقی
سپهسالار بزرگوار ؛ برای من خیلیها جای تاسف و درد آور است ، کسانیکه داد از عدالت اجتماعی و هوداران زنده یاد کارمل میزنند و نجیب را رفیق خطاب میکنند . نجیب نتنها فرار را بر قرار ترجیح داد همچنان شخص بینهایت نامرد در برابر حزب ، رهبر و بنیانگذار حزب و اعضای راستین حزب بود ، اما هنوز هم او را از بعد عاطفه قومی هوداران رنده یاد کارمل رفیق نجیب خطاب میکنند .
واژه رفیق که بیشتر در حزب ما بین اعضای آن کاربرد داشت و ورد زبان ها بود نه از روی عاطفه قومی ، زبانی و خوش آمدن چهره ها ، بلکه رفیق واژه مقدسی بود که از عشق بخاطر عدالت اجتماعی ، مبارزه علیه نابرابری ها ، استبداد ، شوونیزم و فاشیزم ، استثمار و استعمار به همدبگر خطاب میشد .
با نتیجه گیری از کارنامه های نجیب و همراهانش او را رفیق خطاب کردن گناه است .
از لحاظ مذهبی که من به او باور ندارم میتوان شهید اکبر نجیب خطابش کرد .
آنهایکه سنگ عشق نجیب را به سینه میزنند چرا در برابر این همه حقایق سکوت کرده اند و قلم فرسایی نمیکنند .
آنانیکه واژه های سیاسی ، تحلیل های سیاسی از وضعیت اقتصادی ، اجتماعی ، سیاسی و فرهنگی را بمثابه پژوهشگران با خامه هایشان در این برگه گزینش میدهند همسان هوداران و عاشقان نجیب همپنان خاموش اند . شاید عاطفه قومی نسبت به نجیب قلم ایشان را شکستانده است .
· ژوئیه 24، ساعت 18:48
بابک رستمی
منصور گرامی :وکیل یکی از افرادمطمین نجیب بودوباهم دوستی زمانی جوانی داشتندوباهم یکجا زندانی شده بودندوضدمداخله افراطی مشاورین روسی و یکی ازمنتقدین درجه یک سیاستهای شادروان کارمل بود.به همین خاطراودرکره شمالی تبعید شد.اودرکتاب خودازحرمت وانصاف عالی انسانی علیه همه رهبران موضع گیری کرده .حوادث را براساس فاکتهاوواقعیتهای بوجودآمده انعکاس داده ودرمقابل نجیب هم تنهارویداد هاوحوادث دقیق و عینی رابازگوکرده است ازخوبیهاوعمل نیک رهبران سخن گفته اشتباهات انهارا رفیقانه انتقادوبازگو کرده است.مانندغوربندی ،شاه محمودحصین وودان دروغ پردازی ازروی کینه و بغض نه کرده است.
· ژوئیه 24، ساعت 19:25
Paikar Raseh
بعد از فروپاشی اتحاد شوروی ساختار درونی ملل متحد بر هم خورد و واژگون شد،قدرت مطلق العنانی بدست ناتو وشرکایش در رأس امریکا قرار گرفت،وبه یک جمله خلاصه ملل متحد یعنی قدرت آمریکا.
فلهذا ملل متحد به رهبری بینن سیوان یعنی نماینده آمریکا که ماهرانه نجیب الله را گول زد وغول ساخت تامنافع استعمار وارتجاعی را در منطقه پیاده نماید ،هنگامیکه قطب نمای کشتی در بحر بزرگی از کار می افتد ومیشکند،تمام کشتی واژگون و غرق میگردد،
ریس جمهور یک مملکت هم حیثیت قطب نما در بین مردم وتوده ها داشته میباشد ،وقتیکه او در موقع حساس به اثر حادثه ای از بین میرود وخود پاه به فرارمیدهد تمام نظام حکومت بر هم خورده و نابود میگردد.که هدف امریکا یی ها هم همین بود که با از بین بردن ریس جمهور ودلسرد شدن اعضای حزب ضربه ای کاری به دولت وارد نمایند.
ولی جنابان جفسر وتوخی بخصوص حضرت توخی از ابتدای پلان مخفی نجیب آگاهی کامل دارند زیرا خود شریک همه ماجرا بودند،امید وارم وجدان خویش را در دقایق اخیر عمر خود صیقل داده ولب از سکوت باز نمایند و حقایق را جز تاریخ معاصر افغانستان سازند.
· ژوئیه 24، ساعت 23:34
Mohammaad Nabi Azimi
رفیق پیکار عزیز، بسیار دقیق موشگافی و تحلیل کرده اید. آری به مجرد شنیدن فرار وی واقعا نظم در نظام برهم خورد و هرراسته چپه گردید و روز وروزگار تیره وتار شد .
· ژوئیه 25، ساعت 10:23
Nazifa Tokhi
اعضای حزب بخاطر آرمانهای والا و مقدسی که داشتند، با ایمان راسخ مبارزه نموده، قربانی دادند و عده زیادی از رفقای نخبه و سرسپرده قهرمانانه جام شهادت نوشیدند، اما حاصل همه این فداکاری ها در نهایت در اثر تصمیم غیر مسئولانه رهبر حزب و رئیس دولت که مسئولیت مردم، کشور و اعضای ح.د.خ.ا را بعهده داشت ولی تنها به نجات خود و فامیلش اندیشیده و اعضای حزب را بحال خودشان گذاشت بی نهایت تآثرکننده است.
برای تقبیح این عمل زشت و بزدلانه برآیم دریافت واژه ها مشکل است.
· ژوئیه 25، ساعت 23:06
Arief Fahima
تاریخ کشور ما چی حوادث ناگوار را با خود دارد۔
این تسلیمی قدرت و مشورہ ھای نمایندہ سازمان ملل ( بینن سوان) ، چہ پیامد ھای درد ناک با خود داشت۔
درود ھا بر شما جناب عظیمی صاحب کہ وقایع مھم را آنچہ اتفاق افتیدہ ،باما شریک میسازید۔
· ژوئیه 25، ساعت 23:13
Basir Ab
سپهسالار گرامی بعد از درود و احترام سلامتی تان خواهانم.
خواندم واقعا خیلی دردآور است که چه قسم بالاخره حزب و مردم با تاسف به هیچ گرفته شد.
۲۶ حمل : ( این تاریخ در کتاب اردو وسیاست ، سهواْ ۲۷ حمل گفته شده است .)
دوکتور نجیب الله ساعت ۸ صبح مرا به نزد خود احضار کرد و پرسید دیروز حسین بوتسالی را دیدی ؟ گفتم بلی و آن چه بین ما گفته شده بود ، برایش باز گو کردم. رییس جمهور با دقت به چشمانم نگریست و گفت : امروز بینن سیوان به کابل می رسد. قرار است الی تطبیق پلان ملل متحد قدرت به شورای نظامی سپرده شود که خودت را در نظر گرفته اند تا خلای قدرت به میان نیاید ( نگاه کنید به صص ۵۴۸ – ۵۵۱ اردو وسیاست»
دفتر رییس جمهور خلوت است . در اتاق انتظار پشه یی پر نمی زند. رییس جمهور ظاهراْ آرام است ؛ اما آن خونسردی همیشه گی در سخنان و وجناتش مشاهده نمی شود. از چهره اش نوعی معصومیت غریبی پیداست. دلم می سوزد و با خود می گویم ، رهبر شدن چه دشوار بوده است. به هرحال می گوید طرح شورای نظامی یکی از وریانت های ملل متحد است . دشمن به کوچه ها و پس کوچه های کابل می رسند ، خونریزی های زیادی اتفاق می افتد ، مردم مرا مانع صلح می پندارند .
پرسش های زیادی دارم که با دیدن چهره معصوم او در ذهنم می میرند. از جمله من چه کاره ام که با موجودیت وزرای قوای مسلح و رییس ارکان قوماندانی اعلی رییس شورای نظامی گردم و حتی برای یک ساعت هم بتوانم قدرت را حفظ کنم؟
در همان هنگام می گوید به جنرال فتاح هدایت داده ام تا چند بال طیاره به مزارشریف بفرستد و قوای دوستم را به خاطر امنیت بهتر به شهر کابل دیسانت کند. می گوید این موضوع بین دوستم و رفقای بیوروی اجراییه توافق شده و من منظور کرده ام ؛ اما به مجردی که این قوا به کابل برسند باید در کمربند شهر مطابق پلان گارنیزیون کابل جا به گردند.
عقلم قد نمی دهد که از یکسو جنرال دوستم پرچم نا فرمانی را برعلیه او بلند کند و از طرف دیگر برایش نیروی کمکی جهت امنیت بفرستد. ذهنم به شدت مصروف حل این معمای عجیب است . به نظرم هردو تصمیم او چیزی شبیه کلوخ ماندن و از آب ګذشتن معلوم می شود که صدایش را از ته چاه می شنوم : برو رفیق عظیمی ، مؤفق باشی ، خدا پشت و پناهت !
جناب عبدالوکیل وزیر خارجه پیشین نیز آن روز و شب را در برگ های ۸۹۴ الی ۸۹۷ به یاد می آورد :
“به مجردرسیدن به منزلم،بنابرخستگی بیش ازحد،به بستررفتم وخوابیدم.ساعت ۳صبح بود که زنگ دروازه اپارتمان ما به صدا در آمد.همسرم بیدارکرد و با ناراحتی گفت:
«کسی زنگ دروازه را به صدا درآورد.»
فورأعقب در رفته قبل ازاینکه دروازه را بازکنم صدا زدم که چه خبراست.سربازکه موظف امنیت بلاک ما بود گفت:
«ازمنزل پدرتان برای ما اطلاع دادند تاگوشی تیلفون تانرا بگیرید،زیرا فریدمزدک میخواهد با شما صحبت کند.»
اپارتمان والدین وخواهرم ثریا پرلیکا درسمت غربی همین بلاک،قرارداشت.همین که گوشی را گرفتم،فرید مزدک گفت:
«مثل اینکه زنگ تیلفون را نمی شنوی رفیق وکیل،نجیب الله میخواست به همراه بینن سیوان از وطن خارج شود؛اما پسته های نظامی ازرفتن وی ممانعت کردند وفعلأ وی دردفترملل متحد نزد بینن سیوان است.»
ازخواب غفلت بیدارشدم ومات و مبهوت گردیدم.اصلأبرایم غیرقابل باوربود که نجیب الله چنین قصدی داشته است.صحبتهای چندساعت قبل ما در دفترکارش،سخنانش،اعتماد دادنش به من،رفاقت های ما،گذشته مشترک مبارزه و فعالیتهای ما،همه در یک چشم به هم زدن ازپیش چشمانم همانند فیلمی گذشتند.
درآن لحظه،واقعأدلیل این حرکت نجیب الله را ندانستم.ازخود پرسیدم که چرا نجیب الله اینکار را کرد؟زیرا این عمل وی،خلاف کرکتراستوار وشجاعت او بود.وی در برابر مردم،دولت وحزب تعهداتی داشت که باید به سرمیرسانید.درشرایط بدتراز امروز،با سردادن شعارهای “سرمی دهیم،اما سنگر نمی دهیم”و”وطن یا کفن”دیگران را تشجیع میکرد.حالا چرا احساس ضعف کرد.وی میتوانست با عده یی ازمسئوولین حزبی ودولتی مورد اعتمادش،مشوره نموده وآنها را درجریان میگذاشت تا همه،مانند گذشته در برابر حوادث،ایستادگی مینمودیم ولو به قیمت جان های ما تمام میشد.
به هرحال،برمیگردیم به تیلفون فرید مزدک که مرا ازخواب غفلت بیدار نمود.ازفریدمزدک پرسیدم که ما چه کنیم؟
وی گفت:
«ساعت۸صبح،بایدهمه ما به مقرشورای مرکزی حزب جمع شویم.»
پس ازصحبت با مزدک،هرچندتلاش کردم تابایعقوبی وزیر امنیت به تماس شوم،نشد.بالاخره به وطنجاروزیردفاع زنگ زدم که اوگوشی را گرفت وگفت:
«چیزی که باید واقع نمی شد واقع شد.بهرحال،ساعت هشت در مقرشورای مرکزی حزب باهم می بینیم.»
معلوم شد که وی هم قبلأ ازحادثه اطلاع داشت.به محمودبریالی تیلفون کردم.بعداززنگ های مکرربالاخره جمیله ناهید همسرش گوشی تیلفون را گرفت.بعدازمعذرت خواستن ازتیلفون ناوقت شب،گفتم،بریالی جان مثل اینکه خواب است؟
گفت:بلی.
گفتم،اگرزحمت نمی شود بیدارش کنید.بعدازچندلحظه بریالی گوشی را گرفت وگفت:
«رفیق وکیل،دراین ناوقت شب چه میگویی؟»
ازحادثه برایش گفتم.وی گفت:
«رفیق وکیل،خواب ات را خراب نکن.من وتو چیزی کرده نمی توانیم،نظامیان خودشان کارشان را خوب میدانند.»
ازاین جمله بریالی که(نظامیهاخودشان کارخود را خوب میدانند)چیزی نفهمیدم،همانطوریکه ازگفتارنجیب الله در هنگام خدا حافظی چند ساعت قبل که برایم گفته بود(دست های کاکا جان و خاله ام را ازطرف من ببوس)چیزی نفهمیده بودم.
بازهم به اصطلاح زمین قرارم نمی داد،لباسهایم را پوشیدم وپیش از رفتن به مقرشورای مرکزی حزب وطن،به سوی خانه یعقوبی رفتم.یعقوبی یک ماه قبل،خانم وفرزندانش را به مسکوفرستاده بود.محافظین امنیتی که پائین آپارتمانش بودند،گفتند،وزیرصاحب به دفتررفته.
پس ازآن،به خانه فریدمزدک که برسرراهم بود،رفتم تا ازجریان حوادث بیشترباخبرشوم.وی را نیز،سراسیمه وحیران یافتم ونمی دانست که عواقب این کار به کجا خواهدکشید.درهمین فرصت تیلفون هایی برایش می آمد ودر اتاق دیگر مشغول صحبت میشد.بالاخره،آمدوگوشی تیلفون را بمن داد وگفت:«رفیق عظیمی میخواهد با خودت صحبت کند.*»
گفتم،عظیمی چه میداند که من اینجا آمده ام.
مزدک گفت:«من برایش گفتم.»
عظیمی بعد از احوال پرسی گفت:
«رفیق وکیل،می خواهم یک بار خودت را ببینم.»
گفتم:«یکی دوساعت بعد همه به مقرشورای مرکزی حزب میرویم.بعد از ملاقات باهیأت اجرائیه خواهیم دید.»
زمانیکه صحبتهای تیلفونی تمام شدند،مزدک گفت:
«بینن سیوان یک اعلامیه یی را غرض نشربه نبی عظیمی داده واز وی تقاضانموده که یک شورای نظامی۹ نفری که عظیمی در رأس آن قرار داشته باشد،قدرت را به دست گیرد.»
این حرف مرا به عمق مطلب رسانید وحالا فهمیدم که همه این حوادث توطئه آمیزازجانب بینن سیوان و حسین پوتسالی وفلیپ کاروین آمریکایی مشاورسیاسی بینن سیوان برای فریب دادن نجیب الله،درغیاب رهبری حزب ودولت ترتیب شده بود وچیزی را که نمی خواستیم بالای دولت وحزب،تحمیل نموده اند وهدف آنها فروپاشی دولت وحزب میباشد.طوریکه بعدأمعلوم شد،بینن سیوان،حسین پوتسالی وفلیپ کاروین پیش از روزهای ۱۴ و ۱۵ اپریل ویادرجریان همین روزها با نجیب الله،توخی ونبی عظیمی،درغیاب اعضای رهبری حزب ودولت،ملاقات هایی برای تشکیل یک شورای نظامی داشته اند تا قدرت را بدست گیرد./
***
نظر یات خواننده گان :
فواد پامیری آیینه :
.
می خواهم برای نخستین بار مسأله را از زاویه دیگر به کنکاش بگیریم . از زاویه ی که تا کنون به آن پرداخته نشده و یا دست کم من از قلم کسی نخوانده ام .
کودتای بیست و شش سرطان سال 1352 سردار محمد داوود برعلیه پسر کاکایش محمد ظاهر شاه ، تسلسل منطقی تاریخ را در افغانستان بر هم زد . کاش اتفاق نمی افتاد و راه کودتا ها باز نمی شد . به هر صورت ، چند تن نظامی در کنار داوود خان قرار گرفتند و کودتا را به پیروزی رساندند . باز هم همین نظامی ها بودند که از سیاست ها و برخورد سردار محمد داوود دل خوش نداشتند و دست به قیام نظامی زدند و در هفتم ثور سال 1357 قدرت را به حزب دموکراتیک خلق افغانستان تسلیم کردند. باز هم ایکاش که اینطور نمی شد و رهبری حزب دموکراتیک خلق از هوشیاری و درایت کار می گرفت ، پس از یک یا دو سال حکومت نظامی ، زمینه انتخابات مهیا می گردید و حزب دموکراتیک خلق افغانستان در کنار سایر احزاب و نیرو ها پس از پیروزی در انتخابات ، مشروعیت خود را از رآی مردم و خواست مردم می گرفت .
اکنون روی صحبتم با آنانی است که سالیان دراز جنرالان و نظامیان را متهم به خیانت و گویا نمک حرامی کرده و مقصر در سقوط حاکمیت حزب دموکراتیک خلق « وطن » می دانند . اینها هیچ نوع دلیل و بُرهان را هم قبول نداشته به جز از فاکتور خیانت جنرالان ، هیچ فاکتور دیگری را در خصوص سقوط حاکمیت هم مد نظر ندارند .
نظامیان کودتا کردند ، قدرت را تصاحب کردند ، می توانستند خود با تقلید از مصر و عراق و سوریه و پاکستان و ده ها نمونه ی دیگر … قدرت را برای خود نگه دارند که نکردند . وقتی رهبری حزب دموکراتیک در اداره ی کشور به بن بست رسید و حامی و حمایت گرش ، یعنی اتحاد شوروی را از دست داد و شوروی ها به حزب ، پُشت کردند و دولت و حاکمیت را با سقوط حتمی مواجه ساختند ، همین نظامیان دست به کار شدند و دولت را بدون خون ریزی به گروه های مخالف انتقال دادند .
به اصطلاح عامیانه ی کابلی ها ، دست ، دست را می شناسه .کجای این عمل خیانت است ؟
چرا تمرد و سرپیچی نظامیان در برابر حاکمیت داوود خان ، صداقت و وطنپرستی اما در برابر ح د خ ا خیانت تلقی می گردد ؟ مگر حاکمیت حزب دموکراتیک خلق از انتخابات ، یا دست کم یک ریفراندوم یا همه پرسی مشروعیت گرفته بود که امروز حتا پس از بیست و چند سال سقوط آن ، هنوز ذل تان پُر از درد است و نوستالژی آن از ذهن تان دور نمی شود؟
چند سال دیگر به زور تانک و توپ می خواستید بر گُرده های مردم حکومت کنید ؟
بیایید یک بار صادقانه دور از بی وجدانی مقدس اعتراف بکنید اگر جناح طرفدار دکتور نجیب الله موفق می شد و حکومت را به گلبدین حکمتیار تسلیم می کرد و در بین حزب و دولت حمام خون جاری می شد ، بازهم موضعگیری تان همین می بود ؟
ببینم تا دیگران چه نظر دارند ؟
سلیم علیزاده :
ویدیوی اظهارات جنرال رفیع رییس ارکان داکتر نجیب الله در قوماندانی اعلی قوای مسلح ویکی از یاران نزدیک وی درمورد این که در حادثه سقوط کدام کودتایی صورت نگرفته بود:
پیکار راصع :
بعد از فروپاشی اتحاد شوروی ساختار درونی ملل متحد بر هم خورد و واژگون شد،قدرت مطلق العنانی بدست ناتو وشرکایش در رأس امریکا قرار گرفت،وبه یک جمله خلاصه ملل متحد یعنی قدرت آمریکا.
فلهذا ملل متحد به رهبری بینن سیوان یعنی نماینده آمریکا که ماهرانه نجیب الله را گول زد وغول ساخت تامنافع استعمار وارتجاعی را در منطقه پیاده نماید ،هنگامیکه قطب نمای کشتی در بحر بزرگی از کار می افتد ومیشکند،تمام کشتی واژگون و غرق میگردد،
ریس جمهور یک مملکت هم حیثیت قطب نما در بین مردم وتوده ها داشته میباشد ،وقتیکه او در موقع حساس به اثر حادثه ای از بین میرود وخود پاه به فرارمیدهد تمام نظام حکومت بر هم خورده و نابود میگردد.که هدف امریکا یی ها هم همین بود که با از بین بردن ریس جمهور ودلسرد شدن اعضای حزب ضربه ای کاری به دولت وارد نمایند.
ولی جنابان جفسر وتوخی بخصوص حضرت توخی از ابتدای پلان مخفی نجیب آگاهی کامل دارند زیرا خود شریک همه ماجرا بودند،امید وارم وجدان خویش را در دقایق اخیر عمر خود صیقل داده ولب از سکوت باز نمایند و حقایق را جز تاریخ معاصر افغانستان سازند.
بابک رستمی :
منصور گرامی :وکیل یکی از افرادمطمین نجیب بودوباهم دوستی زمانی جوانی داشتندوباهم یکجا زندانی شده بودندوضدمداخله افراطی مشاورین روسی و یکی ازمنتقدین درجه یک سیاستهای شادروان کارمل بود.به همین خاطراودرکره شمالی تبعید شد.اودرکتاب خودازحرمت وانصاف عالی انسانی علیه همه رهبران موضع گیری کرده .حوادث را براساس فاکتهاوواقعیتهای بوجودآمده انعکاس داده ودرمقابل نجیب هم تنهارویداد هاوحوادث دقیق و عینی رابازگوکرده است ازخوبیهاوعمل نیک رهبران سخن گفته اشتباهات انهارا رفیقانه انتقادوبازگو کرده است.مانندغوربندی ،شاه محمودحصین وودان دروغ پردازی ازروی کینه و بغض نه کرده است.
دیدگاه ها
Qasem Osmai
در رابطه به فرار/ بیرون رفتن مرحوم داکتر نجیب الله از کشور، عده از روی اخلاص، عده هم برای تفتین و شماری دیگر وظیفتا تلاش نمودند تا رفتن وی را به میدان هوایی در آن نیمه شب انکار ویا هم تنها برای آوردن نماینده ملل متحد(بینین سیوان) جلوه دهند ودر مورد رد تصمیم بیرون رفتنش، مقاله ها وکتابها نوشتند و موضوع فرار او را ساخته و پرداخته دانستند؛ اما باگذشت زمان و افشا شدن مطلب از جانب اشخاص ذیدخل در عمل فرار دادن (از جمله فیلیپ کاروین که در همان شب همراه و رهنمای پلان بیرون کشیدن او بود)، دیگر سوال وشکی در مورد باقی نمانده است.
· ژوئیه 26، ساعت 12:05
Mohammaad Nabi Azimi
رفیق آسمایی عزیز، من نیز مانند بسیاری از دوستان کوشش کردم که عوض واژه « فرار» واژه ملایم تری که به احساسات دوستداران آن مرحوم بر نخورد ، به جز واژه « گریز » پیدا نکردم . ترک کردن و بیرون رفتن در نیمه شب و بدون در میان گذاشتن مقصد سفر و تعیین کردن شخص و یا اشخاص مسؤول در امور لشکری و کشوری هیچ تعبیر دیګری به جز فرار ندارد. اما در مورد یاد داشت های فلیپ کاروین که مؤید فرار داکتر نجیب و برادرش از کشور است ، به چشم . من بخش ها و نکته های اساسی آن را در بخش ۹ این تصنیف غرض دادگری خواننده عزیز خواهم گذاشت. سپاس از کامنت روشنگرانه تان
· ژوئیه 27، ساعت 09:35
Zaman Akbar Sarwari
رفقاى گرانقدر،من قبلان در كمنت هاى خود ياد آور شده ام،كه غير از داكترنجيب هرشخص ديگرى هم در حاكميت ميبود،سقوط ح،د،خ،ا (ح، و) حتمى بود.زيرا اتحاد شوروى وكشورهاى ديگر سوسياليستى حامى حزب ودولت به اثرخيانت توسط اجنت هاى تربيه شده سى،آى،اى گرباچف وايلتسن سقوط نمود و جانشين آنها با ربانى اجنت آى،اس،آى وسى،آى،اى پروتوكول تسليمى دولت وقطع تجهيزات نظامى،تيل وخوراكه را براى دولت جمهورى دموكراتيك افغانستان به امضاء رسانيد،و از سوى هم ائتلاف دوستم با شوراى نظار وسقوط سمت شما توسط آنها وپيشروى به سمت كابل داكترنجيب وطرفداران اش را دست وپاچه ساخته،شعار سر ميدهيم وسنگرنميدهيىم ويا وطن ويا كفن را فراموش كردند و طور مخفيانه بدون اطلاع حزب وبيروى اجرائيه يي آن با يكى دو شخص طرف اعتماد خود كه در نوشته عبداوكيل وزير خارجه همان وقت چهره هايشان افشاه شده،تماس هاى مخفيانه را با گلبدين بخاطر تسليمى بدون چون وچرا دولت برقرارميكند، كه در هـمين نزديكى ها طى مصاحبه اى گلبدين نيز از برقرارى ارتباطات داكتر نجيب و درخواست مكتوبى گرفتن قدرت حاكميت از طرف خودش (گلبدين ) راافشاه كرد،تا توانسته باشد از يك سو خود،فاميل و دوستان خود را نجات داده واز سوى ديگر انتقام خود را از دوستم بگيرد،اينكه بالاى اعضاى حزب وفاميل هايشان چه ميآيد وچه ميگذرد،از طريق اطلاعات جمعى در كشور هند ويا هم كشورى ديگرى كه پناهنده شده بود برايش ميرسيد وآنگاه هم به ريش مردم وهم به ريش اعضاى حزب وفاميل هايشان ميخنديد،اين بود واقعيت هاى تلخ همان زمان كه اين درامه تا فلان ادامه دارد.
اينكه تعدادى ميخواهند با استفاده از اين سقوط خود ها را براحت بدهند و از خودشخصيت سازى بكنندوبرف بام خود را بالاى بام ديگران بى اندازند نظر به اسناد وشواهد چهره هاى منفور شان شناخته شده وآخرين نفس هاى بيغيرتى ودروغ هاى خود را ميكشند.
تسليمى حاكميت به تكنوكرات هاى غرب از جانب ملل متحد يعنى نماينده امريكا يك قصه ،وخواب وخيال بود تا بتوانند پلان امريكا را پياده نمايند.
· ژوئیه 26، ساعت 15:10
Aziz Frogh
در باره فرار داكتر نجيب و پلان ها و زدوبند هاي مخفيانه او با گلبدين و گول خوردن وي از جانب بنين سوان و همكاران ديگرش از ملل متحد اظهر من الشمس است فقط يك پرسش نزد من وجود دارد و ان اينكه!
أيا شوراي نظامي كه شما مسوليت انرا داشتيد توانايي انرا نداشت تا امورات را الي تشكيل همان شورايي رهبري مركب از مجاهدين به اشتراك حزب وطن كه قبلاً در مورد ان توافق صورت گرفته بود رهبري نموده واز تشنجات و خونريزي هاي بعدي جلوگيري بعمل آورد؟
و در مجموع اين شوراي نظامي چگونه و با در نظر داشت فيصله كي ها بوجود امد و كي ها در تركيب ان شامل بودند؟
· ژوئیه 26، ساعت 12:52
Sanjar Ghafari
درود بر شما باد،
ارزومندم تا قناعت مردم پایتخت و هزاران خانواده شهدا و قربانیان حزب و نظام سیاسی و حاکمیت دولتی را که در دفاع از حریت ملی به قربانگاه شتافتند، تا اقتدار ملی، نظام قانون، استقلال و تمامیت ارضی کشور شان در مقابل اهداف اشرار و حمایتگران شان حفاظت شده بماند چیزی داشته باشیم. وقتی آقای بیننسوان با هریک از اعضای شورای اجرائیه، منشی ها و جنرالان برجسته در حاکمیت ملاقات های جداگانه داشتند، چرا به این خواب غفلت بودند که همه با فرار داکتر نجیب الله پریشان از دست دادن چوکی و اقتدار دولتی شدند، سه نفر بیگانه و هدفمند توانست تا اراده و اختیار یک قدرت بزرگ رهبری با تیوری و اندیشه را عقیم سازد، بنابراین سیاسیون و اعضا بیروی سیاسی یا شورای اجرائیه، معاونین همه غافلین و عاملین فاجعه و مصیبت ها بودند، نباید اردو و مدافعان نظام را وا می داشتند و این فرصت را مساعد می کردند تا قوای مسلح وارد مرحله سازش و آمیزش با دشمن می گردید، لشکر دردمندان و پاکدامن ها در صفوف مردم وحزب دموکراتیک یا حزب وطن هرگز نمی توانند به راحتی قناعت وجدانی و پاکدامنی شان را در قبال حوادث ناگوار و ننگین کشور که تا امروز خونین تر از گذشته شده می رود، با درک همه اهداف و مقاصد شوم ارتجاع منطقه و جهان که روسیه، آمریکا در تضاد و استقرار استراتژی شان در کشور ما ومنطقه داشتند و دارند ، شورای اجرائیه یا بیروی سیاسی، مسولین درجه اول رهبری قوای مسلح کشور جوابده تاریخ و نسل های بعدی خواهند بود.
· ژوئیه 26، ساعت 13:06
Mazdak Farid
هیت اجراییه در هیچ جلسه یی آمدن قطعات دوستم را مورد بحث قرار نداده است . وقتی از پیام دوستم مبنی بر آمادگی او برای کمک به مرکز رییس جمهور را آگاه ساختم ؛ چنان حسی به من دست داد که او از این موضع دوستم مطلع است . به فرمان او نیرو های دوستم به کابل انتقال یافتند . او باآمدن نیرو های دوستم مخالفت نداشت اما شرط داشت . برای او مهم بود تا این نیرو های در فرودگاه حضور نداشته باشند .او می خواست تا خروج از کشور فرودگاه را در کنترول داشته باشد . آمدن نیرو های دوستم به کابل در همان روزی که رییس جمهور عزم دارد وطن را ترک کند بیشتر به یک معما می ماند .
بنین سیوان وسط روز با داکتر قرار داشت تا او را با خود ببرد اما وسط شب آنهم پس از تصرف میدان توسط دوستم وارد کابل شد . سیوان بعد ها در پاکستان برای آقای لایق گفته بود که پاکستانی ها نگذاشتند تا او به موقع در کابل باشد .
آیا سیوان راست می گوید ؟ به راستی پاکستانی ها او را نگذاشتند که مطابق میل خودش عمل کند . آیا سیوان وقتی به سوی کابل پرواز می کرد می دانست که فرود گاه کابل در کنترول رییس جمهور نیست ؟ پاسخ به این پرسش ها را باید آقایون سیوان ، حسین بتسالی ، دوستم و مسولین آی اس آی در همان زمان بدهند .
این هم قسمت های از باز گویی آقای سلیمان لایق از گفتگو هایش با بنین سیوان که توسط پسرش غرزی لایق نَقل شده است :
“طبق وعده ى قبلى، من با بنين سيوان نماينده ى فوق العاده ى سرمنشى ملل متحد در امور افغانستان در دفتر كارش در اسلام آباد ملاقات كردم. سيوان در نگاه نخست از ديدن من حيران شد. وى يكماه پيش براى بار اخير مرا در كابل با دريشى و نكتايى و لباسهاى مفشن ديده بود. در آنزمان من هنوز ريش فرانسوى نما داشتم، ولى حالا با ريش انبوه و سر تراشيده و در پيراهن و تنبان با چپلى هاى سياه ملبس بودم. زمانيكه سيوان به من خيره نگاه نگاه ميكرد، مرا شناخت، در آغوش گرفت و به خنده خنده برايم گفت: ريش عجيبى گذاشتى. برايش گفتم… …وى گفت كه نجيب لله در مورد خروج خويش از كشور از پيش با ملل متحد به موافقه رسيده بود و به من اظهار نموده بود كه پيش از برآمدن، اين تصميم خويشرا با شوراى مركزى و اعضاى هيئت اجرائيه ى حزب در ميان گذاشته و موافقه ى آنها را به دست خواهد آورد. وى افزود، من تعجب ميكنم كه چه گونه و به چه علت همكاران خودرا از رفتن خويش باخبر نه ساخته بود. سيوان گفت كه من ميخواستم روز به كابل بيايم و نجيب الله را باخود انتقال دهم، اما اينجا صدراعظم پاكستان مرا تا نيمه هاى شب منتظر ساخت و زمانى من از اسلام آباد پرواز كردم كه به كابل به ساعت سه و نيم شب مواصلت ورزيدم. در ميدان هوايى افراد مسلح دوستم مرا متوقف ساختند و بعداً سترجنرال نبى عظيمى آمد و راه بيرون رفت من از ميدان هوايى را هموار ساخت …. ” (جلد ٢٤، صفحه ٤٧) جريان اين ملاقات قريب سى صفحه را در بر ميگيرد كه من فقط چند سطر نخستين آنرا اينجا نٓقل كردم
· ژوئیه 27، ساعت 22:05
Mohammaad Nabi Azimi
رفیق مزدک عزیز، سپاس فراوان از حضور پر رنگ تان.همچنان ممنونم که بخشی از نوشته های سلیمان لایق را که در پشاور بعد از سقوط حاکمیت با بینن سیوان دیدار کرده بود ، برای روشنگری بیشتر در مورد حادثه سقوط حاکمیت و گریز داکتر نجیب در این جا گذاشتید.
· ژوئیه 28، ساعت 10:39
Mazdak Farid
عظیمی عزیز ،
چنان که درپایان ” نقل” آمده ؛ جریان گفتگوی مذکور ” سی صفحه را در بر می گیرد ” … اینجا ” فقط چند سطر نخستین ” آن نقل شده است . آن 29 صفحۀ دیگر باید پُر از اطلاعات ” جالب ” !؟ باشد .
· ژوئیه 27، ساعت 22:06
Nooris Tani
فرموده جناب محترم عظیمی راتائیدمی نمایم درشب ۲۶ بر۲۷ اصلآ عظیمی صاحب درمیدان هوائی بین المللی کابل موجودنبوده صرف پرسونل محترم سترجنرال دوستم تحت رهبری تورنجنرال مجیدروزی صالون V,I ,pوخط رندوی ، پوسته شرقی ، پوسته دوسرکه محل که نیروهای جنرال دوستم توظیف گردیده بودندونیزنقاط مهم دیگر رادراختیارخویش داشته اند وازطرف جنرال دوستم اخذوظیفه می نمودند . گفته های غرزی لایق کاملآ دروغ است .
· ژوئیه 27، ساعت 13:24
Mohammaad Nabi Azimi
دگروال صاحب وهاب نورستانی عزیز سپاس از شما که شهادت دادید و راست ودردغ لایق و پسرش را برملا ساختید ۰ خدمت دوستان عرض شود که رفیق وهاب نورستانی در آن موقع در لوای دوم گارد تحت فرمامدهی جنرال عبالزاق قوماندان کندک بودند و در پوسته امنیتی این کندک کاروان موتر های حامل نجیب توقف داده شده بود ۰ گفتنی است که در همان موقع رفیق وهاب نیز درپوسته متذکره حاضر شده بودند ۰
· ژوئیه 26، ساعت 18:01
صادق عادل
این خائن مزدور برای چه فرار میکرد وطن رابربادکرد وخودش کجا میرفت مانند طاهرشاه خائن وامان الله خائن نزدباداذتن شان میرفت
· ژوئیه 26، ساعت 16:20
Homaun Tudaer Sardar Khan
تعجب اوراست كه يكتعداد از اعضاى متعصب حزب وطن امنيست هاو ديگر گروه هاى مخرب بدون درك موضوع كمنت هاى دشنام اور را بر رهبرى اعضاى صادق وفادار به ارمان ح د خ ا حتى به شخص رهبر حزب زندياد رفيق كارمل به سطع كوچه نثار مى كنند بِنَا به اشخاص كوردلان پيشنهاد مى نمايم كه گزارشات را از بخش اول فرار تا بخش هشتم فرار داكتر نجيباله را دقيقا مطالعه نموده وسطح اگاهى ومعلومات خويش را تكميل نموده وقضاوت خويش را صادر نمايند از لإبلاى گزارشات كومنت هاى رفقا ودوستان وانمود ميشود كه. كدام كودتا حزبى وجود نداشته بلكه همه هدايت ها بدستور شخص داكتر نجيب اله ريس جمهور دولت ورئيس حزب وطن حتى هدايت انتقال قوت هاى دوستم از مزارشريف غرض امنيت كابل صورت پذيرفته آست بِنَا بايد يكتعداد اشخاص غير مسول از تبليغات زهرهاگين خويش جلوگيرى بعمل اورده بلا اخره تاريخ همه چيز را ثابت مى كند
· ژوئیه 26، ساعت 17:34
Mohammaad Nabi Azimi
رفیق همایون عزیز، عالمی سپاس از دید روشنگرانه وعالمانه تان بر این موضوع . آری به گفته نیما ، چند تن خواب آلود، چند تن نا هموار و چند تا نا هشیار، بدون کوچکترین آګاهی از چند و چگون فاجعه سقوط ، فقط قربانی تبلیغات و شایعات چند تا عوام فریب و دروغگویان مزدور شده چپ وراست باد دل خود را خالی می کنند که از نظر من به پشیزی نمی ارزد و نمی تواند ما وشما را ازبیان حقایق باز دارند، درود برشما .
· ژوئیه 27، ساعت 09:48
Arief Fahima
با از ھم پاشی اتحاد شوروی ، موازنہ ی ملل متحد ھم تغییر کرد وبینن سوان ھم نمایندہ ی سازمان ملل بود۔
رئیس جمھور بیشتر بہ سازمان ملل ونمایندہ اش دل خوش بود تا بہ رفقاواراکین دولت وحزب۔
داکتر نجیب فدای خود خواھی ھا وپلان ھای امریکا توسط سازمان ملل متحد گردید۔
جناب عظیمی صاحب بزرگوار، این سلسلہ نھایت جالب ودلچسپ است، ممنون وسپاسگزارم۔
· ژوئیه 26، ساعت 20:24
Aziz Frogh
من يك كارمند نظامي و سياسي جوان همان حزب هستم كه سر نوشت خود را از زمان كار مخفي با حزب پيوند دادم و ستر جنرال نبي عظيمي را از سال ١٣٥٩ زمانيكه من معاون سياسي يك تولي بودم ايشان قومانداني فرقه ١٧ را به عهده داشتتد ميشناسم ، بعداً در زمان غربت بعد از سالهاي زياد و دشوار ايشان را در تاشكند ملاقات كردم ومدتي مديدي افتخار دوستي تقريباً هر روزه را با ايشان داشتم، در ان زمان ايشان كار را بالاي اين اثار ارزشمند و پر بار شان هنوز اغاز نكرده بودند، من و عده يي از همرديفانم شبها و روز ها در مورد اين اين حوادث سوالات زياد و كنجكاوانه از ايشان مينمودم تا از حقائق اگاهي يابم و هميشه با جبين كشاده وفاكت هاي منطقي جواب قناعت بخش دريافت مينمودم.
زماني زيادي گذشت ، اثار و مستند هاي زيادي در مورد همه اين پروسه كنكاش بر انگيز به گوش و هوش مردم افغانستان رسانيده شد جريانات و واقعات ان برگه يي مهم تاريخ كشور با نظريات مختلف افراد ، گرو ها ، (مخالفين و موافقين) مورد بحث و به اصتلاح الاجي قرار گرفت .
مخالفين و يا گرو هاي كه حقاق بر شمرده شده در اثار ستر جنرال عظيمي را نمپذيرند و خود را شامل در همه قضايا و نزديك با شهيد نجيب الله ميدانند به بجز از تعدادي محدود و انگشت شمار( حلقه مربوط به خود داكتر نجيب ) أصلاً از حقايق كه به نويسنده و نظامي نامدار كشور ستر جنرال عظيمي معلوم و هويدا است در ان زمان اگاهي نداشته ومسائل از انها محرم و پنهان نگهداشته ميشد، دست به تحريف حقايق زده و قصه ها و داستان هاي غير مستند را آرائه نموده و زياد ترخواننده و در مجموع مردم را اغوا نموده و اين مسخ حقائق را بالاي ديگران ميندازند!
اين افراد يا از حقائق اگاهي ندارند و يا با در نظر داشت منافع سياسي ، گروهي و حتي تباري جريانات تاريخي را تحريف نموده ونسل كنوني و جوان كشور را در انزوا از تاريخ واقعي حقائق كذشته قرار ميدهند ويا پذيرفتن اين حقائق را توهين براي خود و هم رديفان خويش ميدانند ولي افتاب را با دو انگشت نميتوان پنهان ساخت .
باور دارم كه حقائق را در حاليكه تلخ هم باشد بايد پذيرفت و از ان نتيجه گيري هاي لازم نمود.
پس بياييد تا صميمانه و جسورانه بدون كلمات و ادبيات ركيك و توهين اميز از روي شواهد و اسناد مسائل را برسي نموده و زوايايي تاريك را براي خود و ايندگان روشن سازيم.
· ژوئیه 26، ساعت 22:07
Mohammaad Nabi Azimi
عزیز جان گرامی را درود ها نثار باد ! بلی خاطرات همکاری و همیاری با شخصیت دانشمند و وفادار به خط آرمان های اوج گیر و فنا ناپذیر حزب و مردم ما ، برای من نیز بهجت آفرین است. موضعگیری اصولی تان در باره سقوط نظام نمایانگر دید حق بین و روشن تان است و یقین دارم که هیچ ارتباطی به دوستی های شخصی مان ندارد. سپاس رفیق بی بدیل
· ژوئیه 27، ساعت 09:53
Aziz Frogh
عظيمي صاحب گرانمايه را سلام و احترام.
من به هيچوجه حقائق را از مصدر دوستي هاي شخصي نميبينم، منظور از ياد اوري دوستي هايمان صداقت و جسارتي است كه من انرا در وجود شما در زمان هاي مختلف ديده ام.
اي كاش همه نويسندگان اين توانمندي را ميداشتند تا از نوشته هايشان در موردجريانات ، حوادث و اتفاقات تاريخي در مباحثات مستقيم با منطق روشن و قوي مانند شما دفاع ميكردند.
كامگار باشيد.
· ژوئیه 27، ساعت 13:15
Nazifa Tokhi
حزب و کشورما در حقیقت قربانی تغیرات سیاسی در سطح جهان، بخصوص خیانت گرباچف و از هم پاشیدن کمپ سوسیالیستی گردید. قطع کمک های نظامی، سیاسی و انترناسیونالیستی به حزب و کشورما در آن مرحله حساس کار دوستانه و انسانی نبود که این امر داکتر نجیب الله را به کسی که در حال غرق شدن بوده و برای نجاتش به هر سو و هر چیز دست می انداخت و گرفتن تصمیم جمعی و عاقلانه را فراموش نموده بود.
سپاسگذار شما رفیق عظیمی بزرگوار بخاطر روشن ساختن حوادث و واقعت های گنگ و مجهول آن زمان. قلم توانای شما تواناتر باد!
· ژوئیه 26، ساعت 22:18
فردین رحیمی
اگردوکتور نجیب الله این عاشق قدرت وشهرت ، دنباله رو و ابزار تحقق سیاست های معامله گرانه وخاینانه گرباچف که قبل برآن همراه با ریگن وتاچر این قاتلین مردم افغانستان در شهر ریکیاویک در بخش افغانستان به تفاهم رسیده بودند ،نمیشد واگر بعداز کودتای حزبی (پلنوم 18)به اساس سیاست غیر بومی مصالحه ملی !؟نقشه های کنار زدن زعامت ورهبری حزب وتغیرترکیب قومی کمیته مرکزی ، ،خلع حزب از سلاح ایدولوژیک ،تعقیب سیاست کادری غلط (امتیاز دادن و به وقدرت رسانیدن وحدت شکنان وفرکسیون بازان سپردن مسولیت ها به یک قوم واطرافیان وطرفداران ونزیکان خود ،مفسدین ودوسیه داران حزب واعضای رهبری باند فاشیست حفیظ الله امین که در سه ماه اول رویداد ثور امتحان خود را نزد مردم داده بودند و…) تدویر کنگره به زور سرنیزه ،تصویب برنامه واساسنامه به سبک احزاب ، خوردبورژوازی ،تضعیف قوای مسلح،تسلیمی ولایات به بهانه ایجاد مناطق صلحیه (زونهای صلح) آیا وضع را تاآنجاکشانیده میشد تا حاکمـیت« جهادی»!؟ های پاکستانی واایرانی یااین شرارت پیشه گانراجاگزین حاکمیت دموکراتیک نمود؟ و…..دقیقتا اگر دوکتور نجیب الله چنان که برشمرده شد نمیکرد ،زندگی اش بدست خودش طوری دیگری رقم می خورد. با حرمت
· ژوئیه 28، ساعت 14:09
صادق عادل
فراری متعصب که همه سرمایه واردوی قوی رامدیریت کرده نتوانست وبر یادکرد
· ژوئیه 28، ساعت 14:13
Najib Dawary
محترم جنرال صاحب، با بسیاری از نوشته ها و افکار شما موافقم، اما بعضی از آنها نه. نوشته ائید که ” کودتای بیست و شش سرطان سال 1352 سردار محمد داوود برعلیه پسر کاکایش محمد ظاهر شاه ، تسلسل منطقی تاریخ را در افغانستان بر هم زد.” به این ارتباط توجه شما را به نوشته ذیل جلب میکنم، هر چند نوشته مذکور از من نیست. بعد از مطالعه مقاله اگر جوابی داشتید، به مطالعه خواهیم پرداخت.
برای مطالعه روی نوشته پایینی کلیک کنید.
· ژوئیه 30، ساعت 18:00
Mohammaad Nabi Azimi
داوری عزیز، من درباره عوامل ودلایل کودتای سردار محمد داوود سال ها پیش در صص ۷۵ الی ۷۷ در کتاب اردو وسیاست نوشته ام و البته هر تغییری در صورتی تغییر است که تسلسل منطقی تاریخ را برهم بزند . شما زنده و پاینده باشید . فقط می خواهم عرض کنم که موضوع کودتای سردار محمد داوود بحث دیګری می طلبد و به این مبحث کدام ارتباطی ندارد. با درود · ژوئیه 30، ساعت 20:12
Najib Dawary
سترجنرال عزیز، فرموده شما را کاملاً میپذیرم. هر چند شما یکی از یاران نزدیک شهید داوود خان در کودتای 26 سرطان بودید. و قضایا را بهتر تر نسبت به من از همان روزگار تاکنون تحت نظر دارئید. 26 سرطان یک کودتا بود که تغیرات ژرف در دورنمای اقتصاد کشور نمایان ساخت، کودتای 7 ثور میتوانست کودتای بهتر تر و خوبتر باشد، اما حماقت و خامی باند امین – تره کی باعث شد که بدبختی های پایان نا پذیر نصیب کشور و مردم ما شود. بناً حماقتهای بعدی را نباید به گردن کودتای 26 سرطان و رهبرش انداخت. شما یک یادهانی کردید ومن هم یک اشاره. هر چند به گفته شما این محبث کاملاً جداگانه و به داوود خان کدام ارتباطی ندارد.
· ژوئیه 30، ساعت 23:13
روز ۲۶ حمل
روز به آهسته گی می گذرد ، در این جا در گارنیزیون کابل از نظام قراول تا سرحوض و اتاق انتظار جمعیت موج می زند. مردم دسته دسته می آیند از رفقای حزبی شروع تا اعضای کمیته مرکزی و بیوروی اجراییه و وزرا و مامورین دولت تا قوماندانان و جنرالان و افسران ارتش و پولیس ووزارت امنیت . همه می خواهند از این محوطه تنگ و کوچک اسرار درونی و نهایی را بیرون بکشند وهویدا نمایند.به نظر می رسد که هرکس در آرزوی فرجی است که اگر از آسمان نازل شود واین قوم به خواب خرگوش فرو رفته را نجات دهد. در قرار گاه و دفتر من تلفون ها زنگ می زدند، بیسیم ها صوت می کشیدند، یاور ها در رفت و آمد بودند، چهره ها در دفتر کارم عوض می شدند. خارجی ها و داخلی ها می آمدند، کله کشک می کردند، با همدیگر به نجوا سخن می گفتند، کله شور می دادند، اهی از بی باوری وعدم اطمینان می کشیدند و می رفتند. وضع روحی این مسکین هم تعریفی نداشت ، فقط با سیلی صورتم را سرخ نگه می داشتم وبس .
ساعت ۵ رییس جمهور بار دیگر مرا احضار می کند. دردفترش تک و تنها نشسته و درآن کاخ بزرګ پرنده یی پر نمی زند. می گوید امشب سیوان می رسد وبه مجرد رسیدن به نزد خودت می آید و موضوع ایجاد شورای نظامی را به خودت می گوید . بار دیگر می گویم که چنین شورایی چه به درد خواهد خورد که در موجودیت وزرای قوای مسلح عرض اندام کند؟ ویکی از اعضای آن جنرال دوستم و چند تن دیگر آن از تنظیم های جهادی باشد ؟ آیا آنان به این امر تمکین خواهند کرد؟ رییس جمهور می گوید این پرابلم ملل متحد است ، حتماْ آنان در مورد فکر کرده و باتنظیم ها مشوره کرده اند. حرفی نمی زنم . زیرا می بینم که رییس جمهور چنان تحت تاثیر ینن سیوان قرار گرفته است که بصیرت و تیز هوشی همیشه گی اش را از دست داده است .
بعد در مورد طیاره ها پرسید که از مزار برگشته اند یا خیر؟ می گویم بر نگشته اند، به انگشتان دستانش که به هم گره خورده اند ، می نگرد و می گوید ، هوشت باشد که به مجرد رسیدن آنان را در جنوب کابل جا به جا کنی زیرا خطر از همان استقامت شهر کابل را بیشتر تهدید می کند . نمی دانم این پرسش وی چرا زمینه ساز یک شک بزرگ در ذهنم می گردد . اما وقت تنگ است ، شک را در دالان های ذهنم زندانی می کنم و برمی گردم به دفترم .
بعد حسین بو تسالی می آید و نام شب را تقاضا می کند و درضمن بازهم می گوید که سیوان حتماْ امشب می رسد و با خودت ملاقات می کند. خواننده عزیز می تواند تفصیل این حوادث را در صص ۵۵۳ و ۵۵۴ بخواند زیرا تکرار آن مثنوی در این جا ملال آور وخسته کن خواهد بود.
سرانجام سربازان دوستم می رسند و من مطابق پلان آنان را به چهار آسیاب می فرستم و به نماینده جنرال دوستم در کابل مرحوم دگروال عمر آغا وظیفه می دهم تا آنان را در چهار آسیاب جا به جا کرده فردا اول وقت با افسران فرقه ۵۳ به نزدم جهت گرفتن وظایف بیایند . ساعت ده شب جنرال مجید روزی با خان آقا رییس امنیت مزار شریف و زنده یاد عالم رزم به گارنیزیون کابل آمدند و گفتند ما همین حالا رسیدیم . و پرسونل را در نزدیکی ترمینل میدان جا به جا کرده ایم . فقط برای همین امشب و فردا ۴ صبح به چهارآسیاب مطابق پلان گارنیزیون خواهیم رفت. به ساعتم نگریستم یازده شب بود.
ساعت ۱۲۰۰ شب شد . از بس منتظر سیوان مانده بودم ، بسیار خسته شده بودم. فکر می کردم برای او کدام گرفتاری جدی پیدا شده و تاصبح نخواهد آمد . از فرط خسته گی ازپا در می آمدم که داکتر نجیب تلفون کرد وبا غیض و قهر گفت که سربازان دوستم ، سیوان را نمی گذارند که به شهر بیاید . فوراْ غند ۷۱۷ را بگیر و برو و سربازان دوستم را از سر راه بردار و سیوان را به نزد من بیاور.
چند لحظه بعد من و آصف دلاور و چند افسر دیگر به میدان می رویم و با هزار ویک مشکل سیوان را نجات داده ، هواپیمای کوچک ملل متحد را اجازه پرواز می دهیم . این جریان نیز به صورت مفصل در ۵۵۵ – ۵۵۶ اردو وسیاست باز تاب گسترده یافته است، اما چون آقای فلیپ کاروین نیز عین جریان را در یاد داشت هایش به نام سرنوشت غم انګیز افغانستان نوشته اند، همین بخش یاد داشت هایش را که به موضوع فرار ارتباط دارد دراین جا می گذارم . گفتنی است که طبع اول اردو وسیاست در بهار ۱۳۷۷ و طبع سرنوشت غم انگیز افغانستان نوشته فلیپ کاروین ترجمه زنده یاد جنرال حکیم سروری در سال ۲۰۰۲در امریکا می باشد :
برخی نکات با اهمیت از صفحه ۱۲۱ تا ۱۶۷
کتاب ” سرنوشت غم انگيز در افغانستان”
۱۵ اپریل ۱۹۹۲ م
ساعت ۷:۳۰ صبح
عَونی بوتسالی (معاون بين سيوان) در جلسه صبحانه مرا مطلع ساخت که میدان هوایی بگرام شب گذشته تقریباً بدون زد وخورد به دست مسعود افتاده. بر اساس بیان ُکلنل لاوان مدافعه کابل یک استهزاء است .بیشتر از همه بگرام که یک میدان هوایی است اکنون به دست مجاهدین افتیده و اکنون آنان برای اولین بار قابلیت هوایی پیدا کرده اند. عَونی به ما گفت که نجیب امشب به ساعت ۱۲.۳۰ ( نیم ساعت بعد از نیم شب ) تیلفون کرده و جلسه عاجل شورای بیطرف را تقاضا کرد. و همچنان می خواهد که بینن عاجلاً اورا به طیاره با خود نشانده و ازکشور به صورت مصؤن به خارج انتقال دهد. با آن که کابل واقعاً بیدفاع است، اما زنده گی در شهر آرام است. کلنل ناولان از صحبت های پراگنده اعضای جلسه را برحذر داشت. او گفت ما باید به صورت دقیق و حسابی بدانیم که وضع در کابل به چه منوال است. او راپور اخیری را که در مطبوعات بین المللی به نام هرج ومرج در کابل نشر شده انتقاد کرد. بینن باید امروز بعد از ظهر از اسلام آباد به کابل بیاید.
***
فعالیت در، دَور وبَرمن غیر واقعی معلوم می شود. همهء این صحبت ها در باره مصیبت از پایتختی است که در حال سقوط است. از میدان هوایی که تصرف شده، از خط دفاعی که وجود واقعی ندارد، از سر بازانی که از یک گروپ به گروپ دیگر الحاق می کنند، از سگهای دیوانه که شبها در جاده ها وٍل می گردند. دنیای کوچکی که از یک روز تا روز دیگر در آن گشت و گذار دارم کاملاً محفوظ و مصؤن معلوم می شود. از طرف افراد بین المللی اداره شده و توسط افغانها کمک می شود. یک نوع اشغال استعمار گرانه به خاطر صلح. اکنون امید وتصمیم وجود داردو هیجان، ترس واهمه و خطر وجود ندارد. در
حقیقت واقعاًمن ترسی احساس نمی کنم. ناراحتی؟ بلی، زیرا آزادی حرکت من سلب شده و شرایط زنده گی من همیشه خراب است. من احساس ترس نمی کنم. با خود می اندیشم که درنظر افغانها یی که با آنان سرو کار دارم و هر روز آنها می بینم، جنرال ها، خدمت گاران، ترجمانان چطور معلوم می شوم. صاحب امتیاز که بدون شک. یک مایه امید؟ شاید. ولی آیا انرژی مثبت مرا درک و احساس می کنند؟
* **
ما به طوردوامدار به رادیو بی. بی. سی. گوش می دادیم. پروگرام خلاصه اخبارجهان آن، اولیت های جامعه بین المللی و ازملل متحد را وسیعاً انعکاس می داد. … اگر شورای امنیت تصمیم بگیرد که قوای لازم را با در نظر داشت ریسک بزرگ به کابل غرض جلو گیری از سقوط آن که در ظرف چند روز آینده محتمل است بفرستد؛ روز ها به کار است تا به این فیصله برسد و هفته ها لازم خواهد بود تا قوا اعزام شود. افغانستان عملاً از سوی جامعه بین المللی متروک شده. این محکومیت به معنای فنا است.
***
در شرایط فعلی مسعود توقف نا پذیرمعلوم می شود. سوال اینجاست که آیا گلب الدین حکمتیارسلطهء مسعود را می پذیرد یا جنگ با مسعود را؟ یا اشغال کابل و محاصرهء آن و حمله بالای مواضع مسعود از جانب شمال؟ کدام یک را انتخاب خواهد کرد؟ ایا با وجودی که مسعود موعظه میکند به کابل داخل نمی شود، وارد کابل خوهاد شد؟ ….
در این هنگام امور خدمات عامه کاملاً از هم گسیخته. صرف یکتعداد سرویس ها در حرکت اند وباقی هر چیز متوقف است. مامورین و کارمندان معاش اخذ نکرده اند. مانند دیگران آنان نیز در چرت فرار اند اما به کجا باید رفت وبا کی الحاق کرد؟ این را هرج ومرج می گویندکه در وطن آبایی خود، در شهرخود و در خانهء خود بیچاره گردی، کسی را نداشته باشی که به آن رجوع کنی و احساس کنی 24 ساعت بعد به دلیلی که صرف در ذهن یک متعرض بی نام، یک همسایه، یک دوست سابقه پیدا شده، مورد هدف قرار بگیری.
همه چیز از هم پاشیده، مرکز نگاهداری شده نمی تواند.
ساعت ۱۰.۳۰
جلسه در اتاق کلنل ناولان. تمام وسایط را تیل بیندازید. مطمین گردید که همه وسایط فعال باشد وبیرق ملل متحد در همه موترها موجود باشد. اگر از بیسیم استفاده می کنید، صرف علامات صدائیه و نمرات منازل ذکر شود. نام کسی برده نشود. درحالتی که ما مجبور به تخلیه گردیم؛ هرکس باید راه های فرعی رسیدن به میدان هوایی را بداند. هر نفر یک بکسی که به پشت حمل می شود با مواد کافی که چند روز را کفایت کند مانند جراب، زیر پوش، سامان ریش تراشی، البسه، بارانی وغیره با خود به دفتر بیاورد. هر روز صبحانه بین ساعات 0500 تا0530 اخباربی. بی. سی. را بشنوید و هر کدام تان باید دارای یک رادیوی موج کوتاه باشد. ما محل تجمع خود را در صورت تخلیه بعداً اعلا می کنیم. چندین محل تجمع وجود دارد. هر شخص مکلف است تا نقطه تجمع خود را بداند. …..
***
درحالت کنونی آقای بینن سیوان به عوض این که با نجیب الله ملا قات نماید، با جنرال عظیمی باید ببیند. جنرال عظیمی مسؤول دفاع کابل است. عظیمی باید یک بیانیهء رسمی صادر نماید که او پلان صلح ملل متحد را قبول دارد.
۱۶ اپریل ۱۹۹۲
***
ساعت یک و۳۰ شب:
یک موتر ملل متحد رسید. راننده مرا به قرارگاه اسگاپ برد. از آنجا بلا فاصله به اقامتگاه نجیب به راه افتادیم. در ظرف چند دقیقه به آنجا رسیدیم.نجیب یک دریشی خط دار خاکستری تیره به تن داشت. به یک تاجر شباهت پیدا کرده و به اشتیاق می خندید. جنرال توخی رییس دفترش اورا همراهی می کرد. توخی خانم و دو طفل خود را ( یک دختر ویک پسر ) نیز همراه دارد. برادر نجیب، یک بادیگارد ویک خدمتگار نیز با نجیب بودند. در مجموع به شمول نجیب نهُ نفر می شدند.
ما به داخل رفتیم و جنرال توخی و عَونی بلا فاصله به کار بالای بیانیه نجیب که استعفای خود را رسماً اعلام می کند، شروع کردند. آنها در طول چندروز است که بالای آن کار می کنند و اکنون می خواهند آن را به اتمام برسانند. بیانیه کوتاه خواهد بود.
عَونی از مصروفیتی که بالای بیانیه نجیب با توخی داشت بیرون شد. او گفت اکنون زمان آن فرا رسیده که جانب میدان هوایی درحرکت شویم. توخی بیانیه را درموتر با نجیب مورد بحث قرار می دهد. نجیب بیانیه را قبلاًً دیده، در آن تغییرات عمده وارد نشده است.
***
ساعت یک و ۴۵ شب :
….هنگامی که به پوسته آخرین رسیدیم توقف داده شدیم. سربازان محافظ ما را اجازه عبور ندادند. نام شب که با آن از چند پوسته گذشتیم دفعتا باطل شد.” کوریکی” چندین بار نام شب را تکرار کرد اما محافظ مذکور اجازه عبور نداد. ” کوریکی” چند جمله یی به زبان محلی صحبت کرد تا سربازمذکور را قانع بسازد که همه چیز موافقه شده و تماماً نورمال است. او تکراراً به سرباز می گفت که همه چیز درست است. اما سرباز چیزی نمی شنید. کوریکی هنگامی که صحبت می کرد، موتر را آهسته آهسته به پیش می ُبرد. او با شوخی صحبت می کرد، این کار را به خاطر این می کرد که موتر را درپارکینگ کنار میدان برساند. او گفت قندک من اجازه بده. اما سرباز گوش شنوا نداشت وتکان نمی خورد و از این که کوریکی موتر را پیش می کشید عصبی شد. تعداد آنها سه یا چهار نفر بود. یکی از آنان سلاح خود را ازشانه بالا کرد، به آسانی دیده نمی شد زیرا نیم شب بود و یگانه چراغ، چراغ موتر ما بود. آسمان پوشیده بود… کوریکی موتررا توقف داد وگفت آنها یونیفورم دیگر به تن دارند. من گفتم این یعنی چه؟ جواب داد، یونیفورم آنها از محافظین دیگر پوسته ها فرق دارد. … بادیگارد نجیب از موتربیرون شد. کلاشینکوف خود را گرفت، اما آن را در شانه خود گذاشت. او با محافظین مناقشه را شروع کرد.
کلنل ناولان از موتر خود پایین شد وآمد که بداند چه مشکل پیش آمده. عونی بوتسالی هم از موتر خود پیاده شد. او می خواهد بشنود که موضوع از چه قرار است. قیل وقال در حدود پنج دقیقه دوام کرد …
در اینوقت عونی با سیوان که در طیاره ملل متحد است تماس گرفت. آنها توسط تیلفون مبایل به زبان ترکی صحبت کردند.
عونی جانب ما آمد تا بگوید که چه واقع شده. در پوسته بلند ترین رتبه یک خرد ضابط است. او موافقه کرد که به ضابط خود تیلفون کند که غرض صحبت با بادیگارد نجیب به پوسته بیاید. قوتهای دوستم ازبک، میدان را اشغال کرده اند. آنان به هیچ کس اجازه عبور نمی دهند. … در عین زمان بینن نمی تواند از طیاره خارج شود. او هدایت داده که طیاره ملل متحد قفل شود تا هیچ کس نتواند داخل وخارج طیاره شود. طیاره او توسط سربازانمحاصره شده است.
یک بریدمن پس از ده دقیقه به نزد ما آمد ویک مشاجره لفظی شدید در گرفت . قیل وقال زیاد شنیده می شد. هر کدام نام هرکس را می گیرد. این یک مباحثه نیست، بلکه یک تبادله دشنام، تهدید وتحقیراست. ما نشسته وشاهد حال هستیم. بادی گارد نجیب با بریدمن مذکور نزد نجیب رفتند. طبق گفتهءعونی نجیب چیزی بدین شرح به او گفت: ” حرامزاده ما را اجازه بده که برویم.” همه چیز تنظیم شده، نجیب صدای پر غُرشی داشت. حتا از داخل موتر هم می دانست که حیاتش در معرض خطر قراردارد. بعد از اینهمه سالها در افغانستان و بعد از چقدر مرگها در عقبش اکنون دفعتاً این احساس برایش مستولی می شود که اگر فرار کرده نتواند به چه سرنوشتی مواجه خواهد شد . …اما، بریدمن ادعا کرد که هیچ صلاحیتی ندارد تا نجیب را اجازه دخول به میدان بدهد. چرا که اگر این کار را بتواند تمام گروپ ما در میدان کشته خواهند شد. زیرا قوای دوستم برای بیست وچهار ساعت هیچکسی را خارج یا داخل میدان نمی گذارند… در لحظه کنونی اُزبکها بالای هرکسی که به میدان نزدیک شود انداخت می نمایند….
بعداز چندین دقیقه غالمغال، نجیب تصمیم خود را گرفت. او چاره ونفوذی نداشته ودوستان کمی داشت. دیگر قدرتی نداشت که تخویف کند یا تهدید نماید ونیز رشوه هم داده نمی توانست. او به عونی گفت که برگردد. او به این قناعت رسید که امشب نزدیک طیاره شده نمی تواند. عونی به نجیب گفت که می خواهد به اقامتگاه خود برود؟ نجیب جواب داد ” نی ” . همین قوایی که مانع رفتن من از کابل شد؛ اگر به اقامتگاه بروم مرا می کشند. یگانه محل محفوظ قرارگاه اسگاب است. او پافشاری می کرد که ملل متحد مسؤلیت دارد تا او را محافظت کند….
عونی به صورت دوامداربا سیوان درارتباط است و او را در جریان آنچه بالای کاروان حامل ما می گذرد، قرار می دهد. طیاره بینن سیوان محاصره شده، و او حرکت کرده نمی تواند. بینن برای این که ازبک ها را قانع سازد تا ازحمله بالای طیاره صرف نظر نمایند تکرار کرده می رود که من هدایت داده ام تا طیاره قفل شود. اما می ترسد که ازبک های مسلح با بمهای دستی وغیره طیاره را انفجار دهند. آنها به خوبی می دانند که نجیب نمی تواند داخل طیاره شود آنها دلیلی ندارند که طیاره را منفحر سازند اما حوادث غیر منطقی بیشماری رخ می دهد. … به ساعت ۲ شب قطارما باز گشت وبه سوی قرار گاه اسگاپ روانه شدیم.
ساعت۲و۵۰ شب:
بینن باردیگر زنگ زد. سه جنرال با مرسیدس بنز به میدان رسیدند. غالباً به در خواست نجیب. او جنرال عظیمی و جنرال دلاور را شناخت. آنها با ملیشا ها گفتگو دارند. جنرال ها می دانند راه نجات شان با ملل متحد است. آنها بینن زنده را درکار دارند.
نجیب همچنان با غلام فاروق یعقوبی وزیر امنیت دولتی مختصراً صحبت کرد واز او جویای توضیحات شد. او گفت چند لحظه بعد تیلفون می کند. او دیگر تیلفون نکرد. روز بعد شایع شد که خود کشی کرده.
***.
ساعت۳ شب
ینن با آندره گلیمور ( سکرتر خاص بینن سیوان ) اجازه بیرون شدن از طیاره را دریافت کردند. آنها بلا فاصله به قرار گاه اسگاپ خواهند آمد. در حال حاضرطیاره ملل متحد که در میدان نشسته در محاصره سربازان اُزبک است…
** *
ساعت ۳ و ۱۵ شب
پیلوت ملل متحد ذریعه تیلفون مبایل اطلاع داد که اجازه پرواز برایش داده شد. برایش گفتیم همین که به هوا بلند شد به ما اطلاع دهد. ( ما اطمینان داشتیم که ممکن نیست نجیب امشب با این طیاره پرواز کند. ) در ظرف چند دقیقه با مؤفقیت پرواز کرد. ما در قرارگاه با بکس های خود باقیماندیم.
***
ساعت ۳ و ۲۰ شب
بینن با جنرال عظیمی از میدان هوایی رسیدند. عونی قبلاً با سفارت هندوستان درمورد پذیرفتن پناهنده گی سیاسی نجیب الله درتماس شده بود. ما تخمین می کردیم که دوساعت دیگر به روشنی روز که کارگران محلی به قرار گاه می رسند باقی مانده، تا آن زمان تمام شهر وهمه جهان آگاه می شوند که چه اتفاقی افتاده است.
***
ساعت۴ صبح:
بینن به دایرکتر جنرال سفارت پاکستان تیلفون کرد و خواهش کرد تا پلانی را با رهبران مجاهدین درپشاور طرح نماید. براساس این پلان در عوض عبورمصئون نجیب به هندوستان، یک شورای نظامی عاجلاً در کابل امور را به عهده می گیرد. این شورا توسط جنرال عظیمی رهبری خواهد شد. شورای بیطرف، صلاحیت را از شورای نظامی تسلیم خواهد شد. بینن می خواست تا یک انتقال صلح آمیز قدرت همان طوری که درشمال کشور عملی شد، صورت گیرد. او اسمای کسانی را که عضویت شورای نظامی را باید داشته باشند به سکرترجنرال مذکور قرائت کرد.
***
ساعت۴ و ۲۰صبح:
نظر شورای نظامی رد شد. بینن بار دیگر با عظیمی صحبت کرد. اسمای لست عظیمی دیگر در دسترس نبود. یکتعداد آنها تلاش کردند تامعاملات خود را انجام دهند ویا اینکه فــرار کردند.
دیدگاه ها
Aziz Frogh
من هم بحال فريبخوردگان افسوس ميكنم زيرا انها بنابر عوامل عدم اگهي كساني را كه هم از زنده و هم از پيكر شهيد نجيب الله استفاده افزاري نمودند در موقف صادقان قرار داده و انها نه تنها بزرگترين ساختار سياسي كشور (ح د خ ا”ح و “) رابصورت كامل متلاشي ساخته و و حدت دوباره انرا نا ممكن ساختند! بلكه با تحريف حقائق-
جفا و خيانت بزرگي را در حق يك ملت و حزب از همان اغاز( بعد از پلينوم ١٨ ح د خ ا)مرتكب گرديده اند كه برايشان مشكل خواهد بود انرا جبران نمايند.
· ژوئیه 27، ساعت 15:04
Schahabuddin Sarmand
درود بر همه
نمیدانم چرا تکیه روی یک حقیقت مسلم کودتای درون حزبی آنهم بنا به حکم و فیصله خارج از کشور .
دوست عزیز
مشکل پلنوم ۱۸ تنها رفیق نجیب نبود گرچه او دست و پاچه بر زده و خود را بر حزب تحمیل کرد و مردم را با الفاظ گرم ونرم فریب داد .
مگر اصل فرا ر و حزب و وطن و مردم را رها کردن این دیگر کدامش شیوه رهبری سالم و وقف است .
من بیاد دارم که در آخرین نشست حزبی ولایت کابل حزب وطن شخص شهید نجیب با بسیار بی شرمی روی افراد و اشخاص تاخت و زگنال تنهایی و تنها ماندن خود را رساند .
نجیب واقعن یک خادیست موفق بود آما نه یک رهبر
نجیب در حقیقت یک پوبلسسیت خوب بود اما نه ریس جمهور موفق ..
پس گناه نجیب و اطرافیان نجیب را بر دوش مخالفین پلنوم ۱۸ نباید انداخت .
بازی های دستان کثیف بیگانه و عدم صداقت ملل متحد و نماینده سرمنشی آن در شکست حزب وطن کلن اطهر من الشمس است .
اما حزب دموکراتیک خلق را شخص نجیب به دستان خود دفن کرد و آن حزب را بنام حزب وطن با تغیرات برناموی و اساسات درون حزبی مسما ساخت .
چرا نزد خود حد اقل برای یکبار هم فکر نمیکند که سران مخالفین پلنوم ۱۸ مثل زمان امین غدار به زندان انداخته میشوند این کدام روش عیاری است جز جان و ترس از سقوط . همان مخالفین پلنوم ۱۸ بود که در دشوار ترین شرایط با نجیب بازو دادند وهمان افراد که نجیب به آنها پناه برده بود بر ضد نجیب دست به کودتا زده و خیانت نمودند .
فکر میکنم ما تا اکنون هم با قضایا عاطفی و عاشقانه برخورد میکنیم . که نباید چنین کرد .
· ژوئیه 27، ساعت 23:49
Najibullah Habib
كتاب(سرنوشت غم انگيز افغانستان ) از فليپ كاروين را من مطالعه نمودم داستان اين كتاب براستى سرنوشت غم انگيز ماست آنانيكه نميخواهند حقيقت را بپذيرند دو مسئله وجود دارد
يكى اينكه آنها آگاهانه براى استفاده هاى شخص خود نهايت تلاش خود را براى سر پوش گذاشتن به موضوع فرار انجام ميدهند كه اينان هرگز اسناد دليل منطق راسازمان يافته ، نميپذيرند
دوم اينكه عده هم از نجيب براى خود يك مرد ايده آل ويك قهرمان ساخته بودند كه واقعأ برايشان متأسفم بايد بگويم كه با همه تلخى هايش بايد بپذيريم كه نجيب ، آن نجيب پشت تريبيون نبود وملت و رفيقانش را به بيشهزى فقط در بدل حفظ جان خود فروخت وچه آسان سرنوشت ملتى را به ساده گى فروخت و سرنوشت رقت بار خود را رقم زد
تاريخ گواه اين حادثه غم انگيز است
Aziz Frogh
حقيقت تاريخي كه در ان يك ملت قرباني شده است به هيچ كس رحم نكرده و گندم را از جو جدا محاسبه خواهد كرد.
· ژوئیه 27، ساعت 15:11
Shafi Mohamad Sepand
جناب شیر پاسدار، این تف سر بالا انداختن چه معنا دارد که هنگامی که منطق ضعیف می شود و دیگر راه گریز نمی ماند از آن به حیث حربه یی کار می گیرند تا حریف را خاموش سازند . جناب تورنجنرال پس لطفا به ما بفهمانید که کسی که در نیم شب بدون اطلاع دادن به معاونین ، وزرا ، جنرالان به میدان هوایی می رود تا وطن و مردم و حزب خویش را بدون سرنوشت رها کرده و گوشت دهن توپ وتفنگ اشرار بی فرهنگ نماید چرا فراری خطاب نشود ؟ لطفا به گفته های فلیب کاروین نماینده ملل متحد عطف توجه نمایید که در کتاب خود و در همین متنی که در این جا نقل شده است عمل وی را با الفاظ روشن فرار خوانده است . مادر شما خوب گفته بودند ولی در این جا کسی نجیب شما را تخریب نمی کند ؛ اما وی را ملامت می کند که چنین عمل شرم آوری را در مقابل رفقایش انجام داد.
· ژوئیه 27، ساعت 16:25
Shafi Mohamad Sepand
من فقط عرض کردم که با سرنوشت ما بازی شد ولی هنوز ما زیر تاثیر عواطف خویش هستیم و یک فراری را براءت می دهیم . واما فقط آدم های بازاری دشنام می دهند مانند برخی از طرفداران سینه چاک آن فراری معروف . به امان خدا باشید دوست گرانقدر
Asgar Rahimi
واقیعت گریزی وکتمان ان جرم است بنا بابنیش علمی به ریشه ها رفت فرار سرقوماندان اعلی قوای مسلح درحالت جنگی وغیر جنگی ویافرار رهبر یک حزب انقلابی که رفقای خود رارها وفامیل وزن بچه وخانوداه خود را ماه قبل از فرار بکشد چه معنی دارد بیاید منحث یک انسان شریف دورغ نگوییم.وزیاتربه گزشته های روشن وواقیعت های تاریخی وزنده مصروف نشویم برای حال چه کرده می توانم تحولات سیاسی جهان بسیار سریع است باین جوی خون که در کشور جاری است چه باید کرد وزنه تاریخ ماراهم محکوم می کنند.
· ژوئیه 27، ساعت 20:40
Askar Nadjem
سپاس بی پایان از رفیق گران ارج عظیمی گرامی! بیان واقعیت ها، آنانی را که در تلاش اند تا از فرار داکتر نجیب داستانهای دیگر بسازند و فرار را شکل دیگر قصه پردازی نمایند غافل از اینکه همه اعضای حزب از فرار داکتر نجیب اطلاع دارند و بیروی سیاسی حزب وطن توسط لایق بیانیه یی صادر و فرار داکتر نجب را بزدلانه خواندند. اگر باز هم نپذیرند مانند اشخاص اند که خودرا بخواب انداخته اند و بیدار کردن شان خیلی دشوار است.
Mansoor Badry
از زبان یکی از نزدیکان مجید روزی شنیده بودم که مجید روزی از فرار داکتر خبر نداشته و هواپیمای ملل متحد با بینن سیوان در آن شب در میدان هوایی علت آمدن خود را به مسولین نمی گوید و خود بینن از هواپیما بیرون نمی شود . این کار بینن شک و گمان هایی را نزد قوماندان های جنبش خلق می کند که چرا آمده و برای چی پیاده نمی شود . میگویند که مجید روزی گفته ، اگر خبر می شدم که داکتر نجیب با این هواپیما می خواهد فرار کند ، برایش حتمی اجازه میدادم . شاید حقیقت به گونه دیگری باشد. تنها آنچی شنیده بودم نوشتم .
· ژوئیه 29، ساعت 11:25
برخی دیدگاه ها :
سنجر غفاری :
درود بر شما باد،
ارزومندم تا قناعت مردم پایتخت و هزاران خانواده شهدا و قربانیان حزب و نظام سیاسی و حاکمیت دولتی را که در دفاع از حریت ملی به قربانگاه شتافتند، تا اقتدار ملی، نظام قانون، استقلال و تمامیت ارضی کشور شان در مقابل اهداف اشرار و حمایتگران شان حفاظت شده بماند چیزی داشته باشیم. وقتی آقای بیننسوان با هریک از اعضای شورای اجرائیه، منشی ها و جنرالان برجسته در حاکمیت ملاقات های جداگانه داشتند، چرا به این خواب غفلت بودند که همه با فرار داکتر نجیب الله پریشان از دست دادن چوکی و اقتدار دولتی شدند، سه نفر بیگانه و هدفمند توانست تا اراده و اختیار یک قدرت بزرگ رهبری با تیوری و اندیشه را عقیم سازد، بنابراین سیاسیون و اعضا بیروی سیاسی یا شورای اجرائیه، معاونین همه غافلین و عاملین فاجعه و مصیبت ها بودند، نباید اردو و مدافعان نظام را وا می داشتند و این فرصت را مساعد می کردند تا قوای مسلح وارد مرحله سازش و آمیزش با دشمن می گردید، لشکر دردمندان و پاکدامن ها در صفوف مردم وحزب دموکراتیک یا حزب وطن هرگز نمی توانند به راحتی قناعت وجدانی و پاکدامنی شان را در قبال حوادث ناگوار و ننگین کشور که تا امروز خونین تر از گذشته شده می رود، با درک همه اهداف و مقاصد شوم ارتجاع منطقه و جهان که روسیه، آمریکا در تضاد و استقرار استراتژی شان در کشور ما ومنطقه داشتند و دارند ، شورای اجرائیه یا بیروی سیاسی، مسولین درجه اول رهبری قوای مسلح کشور جوابده تاریخ و نسل های بعدی خواهند بود.
فرید مزدک :
هیت اجراییه در هیچ جلسه یی آمدن قطعات دوستم را مورد بحث قرار نداده است . وقتی از پیام دوستم مبنی بر آمادگی او برای کمک به مرکز رییس جمهور را آگاه ساختم ؛ چنان حسی به من دست داد که او از این موضع دوستم مطلع است . به فرمان او نیرو های دوستم به کابل انتقال یافتند . او باآمدن نیرو های دوستم مخالفت نداشت اما شرط داشت . برای او مهم بود تا این نیرو های در فرودگاه حضور نداشته باشند .او می خواست تا خروج از کشور فرودگاه را در کنترول داشته باشد . آمدن نیرو های دوستم به کابل در همان روزی که رییس جمهور عزم دارد وطن را ترک کند بیشتر به یک معما می ماند .
بنین سیوان وسط روز با داکتر قرار داشت تا او را با خود ببرد اما وسط شب آنهم پس از تصرف میدان توسط دوستم وارد کابل شد . سیوان بعد ها در پاکستان برای آقای لایق گفته بود که پاکستانی ها نگذاشتند تا او به موقع در کابل باشد .
آیا سیوان راست می گوید ؟ به راستی پاکستانی ها او را نگذاشتند که مطابق میل خودش عمل کند . آیا سیوان وقتی به سوی کابل پرواز می کرد می دانست که فرود گاه کابل در کنترول رییس جمهور نیست ؟ پاسخ به این پرسش ها را باید آقایون سیوان ، حسین بتسالی ، دوستم و مسولین آی اس آی در همان زمان بدهند .
این هم قسمت های از باز گویی آقای سلیمان لایق از گفتگو هایش با بنین سیوان که توسط پسرش غرزی لایق نَقل شده است :
“طبق وعده ى قبلى، من با بنين سيوان نماينده ى فوق العاده ى سرمنشى ملل متحد در امور افغانستان در دفتر كارش در اسلام آباد ملاقات كردم. سيوان در نگاه نخست از ديدن من حيران شد. وى يكماه پيش براى بار اخير مرا در كابل با دريشى و نكتايى و لباسهاى مفشن ديده بود. در آنزمان من هنوز ريش فرانسوى نما داشتم، ولى حالا با ريش انبوه و سر تراشيده و در پيراهن و تنبان با چپلى هاى سياه ملبس بودم. زمانيكه سيوان به من خيره نگاه نگاه ميكرد، مرا شناخت، در آغوش گرفت و به خنده خنده برايم گفت: ريش عجيبى گذاشتى. برايش گفتم… …وى گفت كه نجيب لله در مورد خروج خويش از كشور از پيش با ملل متحد به موافقه رسيده بود و به من اظهار نموده بود كه پيش از برآمدن، اين تصميم خويشرا با شوراى مركزى و اعضاى هيئت اجرائيه ى حزب در ميان گذاشته و موافقه ى آنها را به دست خواهد آورد. وى افزود، من تعجب ميكنم كه چه گونه و به چه علت همكاران خودرا از رفتن خويش باخبر نه ساخته بود. سيوان گفت كه من ميخواستم روز به كابل بيايم و نجيب الله را باخود انتقال دهم، اما اينجا صدراعظم پاكستان مرا تا نيمه هاى شب منتظر ساخت و زمانى من از اسلام آباد پرواز كردم كه به كابل به ساعت سه و نيم شب مواصلت ورزيدم. در ميدان هوايى افراد مسلح دوستم مرا متوقف ساختند و بعداً سترجنرال نبى عظيمى آمد و راه بيرون رفت من از ميدان هوايى را هموار ساخت …. ” (جلد ٢٤، صفحه ٤٧) جريان اين ملاقات قريب سى صفحه را در بر ميگيرد كه من فقط چند سطر نخستين آنرا اينجا نٓقل كردم
زمان اکبر سروری :
رفقاى گرانقدر،من قبلان در كمنت هاى خود ياد آور شده ام،كه غير از داكترنجيب هرشخص ديگرى هم در حاكميت ميبود،سقوط ح،د،خ،ا (ح، و) حتمى بود.زيرا اتحاد شوروى وكشورهاى ديگر سوسياليستى حامى حزب ودولت به اثرخيانت توسط اجنت هاى تربيه شده سى،آى،اى گرباچف وايلتسن سقوط نمود و جانشين آنها با ربانى اجنت آى،اس،آى وسى،آى،اى پروتوكول تسليمى دولت وقطع تجهيزات نظامى،تيل وخوراكه را براى دولت جمهورى دموكراتيك افغانستان به امضاء رسانيد،و از سوى هم ائتلاف دوستم با شوراى نظار وسقوط سمت شما توسط آنها وپيشروى به سمت كابل داكترنجيب وطرفداران اش را دست وپاچه ساخته،شعار سر ميدهيم وسنگرنميدهيىم ويا وطن ويا كفن را فراموش كردند و طور مخفيانه بدون اطلاع حزب وبيروى اجرائيه يي آن با يكى دو شخص طرف اعتماد خود كه در نوشته عبداوكيل وزير خارجه همان وقت چهره هايشان افشاه شده،تماس هاى مخفيانه را با گلبدين بخاطر تسليمى بدون چون وچرا دولت برقرارميكند، كه در هـمين نزديكى ها طى مصاحبه اى گلبدين نيز از برقرارى ارتباطات داكتر نجيب و درخواست مكتوبى گرفتن قدرت حاكميت از طرف خودش (گلبدين ) راافشاه كرد،تا توانسته باشد از يك سو خود،فاميل و دوستان خود را نجات داده واز سوى ديگر انتقام خود را از دوستم بگيرد،اينكه بالاى اعضاى حزب وفاميل هايشان چه ميآيد وچه ميگذرد،از طريق اطلاعات جمعى در كشور هند ويا هم كشورى ديگرى كه پناهنده شده بود برايش ميرسيد وآنگاه هم به ريش مردم وهم به ريش اعضاى حزب وفاميل هايشان ميخنديد،اين بود واقعيت هاى تلخ همان زمان كه اين درامه تا فلان ادامه دارد.
اينكه تعدادى ميخواهند با استفاده از اين سقوط خود ها را براحت بدهند و از خودشخصيت سازى بكنندوبرف بام خود را بالاى بام ديگران بى اندازند نظر به اسناد وشواهد چهره هاى منفور شان شناخته شده وآخرين نفس هاى بيغيرتى ودروغ هاى خود را ميكشند.
تسليمى حاكميت به تكنوكرات هاى غرب از جانب ملل متحد يعنى نماينده امريكا يك قصه ،وخواب وخيال بود تا بتوانند پلان امريكا را پياده نمايند.
فردین رحیمی :
اگردوکتور نجیب الله این عاشق قدرت وشهرت ، دنباله رو و ابزار تحقق سیاست های معامله گرانه وخاینانه گرباچف که قبل برآن همراه با ریگن وتاچر این قاتلین مردم افغانستان در شهر ریکیاویک در بخش افغانستان به تفاهم رسیده بودند ،نمیشد واگر بعداز کودتای حزبی (پلنوم 18)به اساس سیاست غیر بومی مصالحه ملی !؟نقشه های کنار زدن زعامت ورهبری حزب وتغیرترکیب قومی کمیته مرکزی ، ،خلع حزب از سلاح ایدولوژیک ،تعقیب سیاست کادری غلط (امتیاز دادن و به وقدرت رسانیدن وحدت شکنان وفرکسیون بازان سپردن مسولیت ها به یک قوم واطرافیان وطرفداران ونزیکان خود ،مفسدین ودوسیه داران حزب واعضای رهبری باند فاشیست حفیظ الله امین که در سه ماه اول رویداد ثور امتحان خود را نزد مردم داده بودند و…) تدویر کنگره به زور سرنیزه ،تصویب برنامه واساسنامه به سبک احزاب ، خوردبورژوازی ،تضعیف قوای مسلح،تسلیمی ولایات به بهانه ایجاد مناطق صلحیه (زونهای صلح) آیا وضع را تاآنجاکشانیده میشد تا حاکمـیت« جهادی»!؟ های پاکستانی واایرانی یااین شرارت پیشه گانراجاگزین حاکمیت دموکراتیک نمود؟ و…..دقیقتا اگر دوکتور نجیب الله چنان که برشمرده شد نمیکرد ،زندگی اش بدست خودش طوری دیگری رقم می خورد. با حرمت
عزیز فروغ :
من هم بحال فريبخوردگان افسوس ميكنم زيرا انها بنابر عوامل عدم اگهي كساني را كه هم از زنده و هم از پيكر شهيد نجيب الله استفاده افزاري نمودند در موقف صادقان قرار داده و انها نه تنها بزرگترين ساختار سياسي كشور (ح د خ ا”ح و “) رابصورت كامل متلاشي ساخته و و حدت دوباره انرا نا ممكن ساختند! بلكه با تحريف حقائق-
جفا و خيانت بزرگي را در حق يك ملت و حزب از همان اغاز( بعد از پلينوم ١٨ ح د خ ا)مرتكب گرديده اند كه برايشان مشكل خواهد بود انرا جبران نمايند.
شهاب الدین سرمند :
درود بر همه
نمیدانم چرا تکیه روی یک حقیقت مسلم کودتای درون حزبی آنهم بنا به حکم و فیصله خارج از کشور .
دوست عزیز
مشکل پلنوم ۱۸ تنها رفیق نجیب نبود گرچه او دست و پاچه بر زده و خود را بر حزب تحمیل کرد و مردم را با الفاظ گرم ونرم فریب داد .
مگر اصل فرا ر و حزب و وطن و مردم را رها کردن این دیگر کدامش شیوه رهبری سالم و وقف است .
من بیاد دارم که در آخرین نشست حزبی ولایت کابل حزب وطن شخص شهید نجیب با بسیار بی شرمی روی افراد و اشخاص تاخت و زگنال تنهایی و تنها ماندن خود را رساند .
نجیب واقعن یک خادبسیت موفق بود آما نه یک رهبر
نجیب در حقیقت یک پوبلسسیت خوب بود اما نه ریس جمهور موفق ..
پس گناه نجیب و اطرافیان نجیب را بر دوش مخالفین پلنوم ۱۸ نباید انداخت .
بازی های دستان کثیف بیگانه و عدم صداقت ملل متحد و نماینده سرمنشی آن در شکست حزب وطن کلن اطهر من الشمس است .
اما حزب دموکراتیک خلق را شخص نجیب به دستان خود دفن کرد و آن حزب را بنام حزب وطن با تغیرات برناموی و اساسات درون حزبی مسما ساخت .
چرا نزد خود حد اقل برای یکبار هم فکر نمیکند که سران مخالفین پلنوم ۱۸ مثل زمان امین غدار به زندان انداخته میشوند این کدام روش عیاری است جز جان و ترس از سقوط . همان مخالفین پلنوم ۱۸ بود که در دشوار ترین شرایط با نجیب بازو دادند وهمان افراد که نجیب به آنها پناه برده بود بر ضد نجیب دست به کودتا زده و خیانت نمودند .
فکر میکنم ما تا اکنون هم با قضایا عاطفی و عاشقانه برخورد میکنیم . که نباید چنین کرد.
اصغر رحیمی :
واقیعت گریزی وکتمان ان جرم است بنا بابنیش علمی به ریشه ها رفت فرار سرقوماندان اعلی قوای مسلح درحالت جنگی وغیر جنگی ویافرار رهبر یک حزب انقلابی که رفقای خود رارها وفامیل وزن بچه وخانوداه خود را ماه قبل از فرار بکشد چه معنی دارد بیاید منحث یک انسان شریف دورغ نگوییم.وزیاتربه گزشته های روشن وواقیعت های تاریخی وزنده مصروف نشویم برای حال چه کرده می توانم تحولات سیاسی جهان بسیار سریع است باین جوی خون که در کشور جاری است چه باید کرد وزنه تاریخ ماراهم محکوم می کنند.
عسکر نجم :
سپاس بی پایان از رفیق گران ارج عظیمی گرامی! بیان واقعیت ها، آنانی را که در تلاش اند تا از فرار داکتر نجیب داستانهای دیگر بسازند و فرار را شکل دیگر قصه پردازی نمایند غافل از اینکه همه اعضای حزب از فرار داکتر نجیب اطلاع دارند و بیروی سیاسی حزب وطن توسط لایق بیانیه یی صادر و فرار داکتر نجب را بزدلانه خواندند. اگر باز هم نپذیرند مانند اشخاص اند که خودرا بخواب انداخته اند و بیدار کردن شان خیلی دشوار است.
***
منتظر دیدگاه ها ، نقد ها و اظهار نظر خواننده گان گران ارج !
***
دیدگاه ها
فهیمه عریف
با خواندن ھر بخش این سلسلہ ،بیاد ھما ن روز ھای دشوار می افتم کہ یک حزب مقتدر (ح د خ ا )چگونہ نابود شد وحزب وطن کہ افراد واشخاص معینی عضویتش را داشتند ، تشکیل شد۔
گفتہ نمیتوانیم کہ ح د خ آ بہ حزب وطن تغییر نام داد؛ زیرا ح و ، برنامہ ومرام کاملاً بخصوص خودش وجدا از ح د خ ا را داشت۔
چقدر جفا بہ اعضای حزب بود وچی پیامد ھای شوم در قبال داشت!
من تقریبا با اکثر ابراز نظر کنندہ ھا موافقم ؛ مگر نظریات جناب فردین رحیمی گرامی وجناب سرمند صاحب محترم را در این مطلب کاملاً تایید می کنم۔
تسلیمی بدون قید وشرط قدرت وقربانی ساختن مردم یک کشور وبی خانمان وآوارہ ساختن یک ملت را نہ رئیس جمھوروحزب وطن ، نہ ملل متحد وبینن سیوان ونہ ھم گورباچوف خاین حق تصمیم گیری را داشتند۔
اینکہ داکتر نجیب فامیل خودرا قبلا در امنیت رسانیدہ بود و رفتن خودش از کشور با بینن سیوان را با ھیچ کلماتی نمیشود کہ توجیہ کرد!
درود ھا
· ژوئیه 28، ساعت 19:37
صفی الدین نظامی
كودتاي درون حزبي تحت زعامت داكتر نجيب الله عليه رهبري وقت خ.دخ.ا. در حقيقت جفا و خيانت بزرگ در مقابل ملت و پايمال ساختن خون ده ها هزار شهيد و معلول كه بخاطر حراست از اهداف وإلا و انساني حزب و تأمين عدالت و برابري در كشور شجاعانه و بي دريغانه رزميدند و جانفشاني نمودند، است.
داكتر نجيب با حس خودخواهي و جاه طلبي اش نه تنها حزب دموكراتيك خلق افغانستان و حاكميت ملي و دموكراتيك را در كشور نابود ساخت ، بلكه با اعتماد ساده لوهانه و خوشبينانه اش نسبت به طالبان باعث قتل خود و برادر جوانش نيز گرديد.
من بمثابه يكتن از كسانيكه بخاطر تأمين و تحكيم حاكميت مردمي حزب دموكراتيك خلق افغانستان و تأمين عدالت و برابري در كشور يك عضو بدنم را قرباني داده ام و اكنون با ناملايمات معلوليت و مشكلات ناشي از آن با دشواريهاي فراوان شرايط فعلي كشوربسر مي برم ، هرگز اين جنايت تاريخي را نخواهم بخشيد !
· ژوئیه 29، ساعت 11:25
طیاره حامل سیوان که به هوا شد، نفس راحتی می کشم و برای این که در طول راه رفتن به دفتر اسکاپ کسی مزاحمش نشود وی را به آن دفتر می رسانم و بر می گردم ؛ اما هنوز چند قدمی نرفته ام که بوتسالی دوان دوان می رسد، تشکر می کند و می گوید داکتر نجیب می خواهد شما را ببیند. او در منزل دوم نماینده گی ملل متحد ، ملبس با دریشی سرمه یی ، با کف و کالر ، خوش منظر و معطر نشسته است. با دیدن من و بینن سیوان به پا می خیزد و برادرش شاهپور و توخی نیز چنین می کنند. سیوان نجیب الله را درآغوش می گیرد و می بوسد و به انگلیسی می گوید : تشویش نکنید کارها درست می شود. اما من حیرانم چگونه به چشمان این مرد مداهنه گر تاریخ که تا همین چند لحظه پیش به یک اشاره وی شهری را آتش می زدیم ، بنگرم. اما او به من می گوید رفیق عظیمی تشکر که سیوان را نجات دادید ، من برای پذیرایی اش رفته بودم که افراد مجید روزی مانعم شدند و بر گشتم . دلم می خواهد به قهقهه بخندم ، دلم می خواهد به حال زار خودم و مردمم و رفقایم زار زار گریه کنم به خاطر اهانتی که بر فهم و درک و شعور ما شده است: یک رییس جمهور نیمه شب با بکس های دیپلمات پر از دالر با زن و فرزندان خردسال رییس دفترش به پذیرایی بینن سیوان می رود و تو باید کور کورانه این امر محال را قبول کنی .
به هر حال دوستانی که می خواهند از چند و چون آن شب و آن چه در دفتر سکاپ گذشت خبر شوند، لطفا به صص ۵۵۶ – ۵۵۸ کتاب اردو وسیاست مراجعه کنند
۲۷ حمل : ساعت پنج صبح است که با خاطر پریشان به گارنیزیون بر می گردم وآنچه بر من گذشته است به رفقا باز گو می کنم . دهان همه از حیرت باز می ماند و خشم و نفرت در چهره ها موج می زند. اما من فرصتی برای خشمگین شدن ندارم . من باید بدون فوت وقت به دو کار اساسی بپردازم . یکی این که اعضای شورای نام نهاد نظامی را جمع کنم و نظر شان را بدانم و دیگر این که باید با دقت تمام در مورد مدافعه شهر یک بار دیگر باز نگری کنم. چند تن اعضای شورای نظامی که جمع می شوند و حرف های مرا می شنوند ، با قاطعیت تمام این طرح را رد می کنند و ازسوی دیگر همان طوری که فلیپ کاروین نوشته است، این طرح درآخرین لحظات پس از فرار نا فرجام دوکتور نجیب الله از سوی خود ملل متحد غیر عملی پنداشته شده و رد می گردد.
ساعتی نگذشته است که خبر خودکشی زنده یاد فاروق یعقوبی وزیر امنیت و یار نزدیک داکتر نجیب الله در فراز شهر همچون بم اتوم می پیچد ، می ترکد و داغانم می سازد . ساعتی بعد هم خبر در گذشت یا خود کشی جنرال باقی رییس اداره پنج امنیت دولتی که دوست بسیار عزیز و همکارم در هرات بود، تکانم می دهد و داغ دیگری بر دلم می گذارد. پس از ان لحظه ها و ثانیه ها با شتاب می گذرند . شب آرام آرام نزدیک می شود و تاریکی دامن گستر می شود. یاورم کمال جان امیری با شتاب داخل دفترم می شود و تلویزیون را روشن می کند:
درتلویزیون جناب سلیمان لایق معاون حزب وطن مصاحبه دارد. به سخنانش با دقت گوش می دهم وبرای نخستین بار واژه های فرار بزدلانه را از زبان وی می شنوم که با خشم و استهزای نمایان درمورد رییس حزب و رییس جمهوری افغانستان دوکتور نجیب الله به کار می برد. این واژه ها به سرعت از دهنی به دهنی و از سینه یی به سینه یی انتقال می شوند و دیری نمی گذرد که از جوالی تا وزیر آن را همچون وردی زمزمه می کنند: فرار بزدلانه !
دیدگاه هـا
Abdul Rasool Nyazie
جناب عظيمى ! بخش فرار را خيلى ژرف و دقيق به كنكاش گرفته ايد ؛ شايد عده يى آنرا نپذيرند ، ولى من چون شاهد همه حوادث بوده ام و گذشته از آن گفته هاى جناب عبدالوكيل وزير خارجه وقت ، جناب مزدك عضو بيوروى اجراييه ، جناب رفيع معاون داكتر نجيب الله و فليپ كاروين امريكايى ، به اين نبشت و اين گفتار و اين واقعيت ها ؛ مهر تاًييد ميگذارند . بنابران آنانيكه نميپذيرند ، خوب است به دنبال تنى و گلاب زوى به استقبال و دست بوسى نكبتيار بروند .
· ژوئیه 30، ساعت 20:30
Ahmad Sherzai
جنرال صاحب بزرگوار درود ب شما
از اینکه مسوولیت وجدانی خودرا در روشن شدن اذعان رفقا ادا مینماید این خود صداقت ومبارز بودن شما را ثابت میکند ای کاش دیگران نیز چنین واقیعت ها را بنویسند و گپ جالب اینکه اکنون همان نالایق که نجیب را بزدل وفراری میگفت وعده دیگری یکجا شده عکس نجیب را نمایش داده بازهم حزب نجیب را احیا مینمایند که برایشان بسیار شرم آور است
افتخار به شجاعت شما
· ژوئیه 29، ساعت 18:23
محمد اسلم سلیم
فرار نافرجام و پایان ننگین زندگی ریس جمهور کشور؛ نجیب توطیه را علیه حکومت و حزبی که تا آخرین دقایق از او دفاع کرد صرف برای نجات جان خود و فامیلش چید و خود در دام افتاد این فرار ، فرار خیانت بود و هیچ توجیه دیگری هم ندارد.
یعقوبی وزیر امنیت نیز قربانی توطیه نجیب شد.
· ژوئیه 29، ساعت 19:09
Abdul Mohammad Karwar
رفيق عظيمي گرانقدر درود صميمانه نثار تان كه حقايق تلخ وشرم گين را با چنين برهان محكم باز گوه مينمايد:يك ريس جمهور نيمه شب با بكسهاي ديپلومات پر از دالر با زن وفرزندان خرد سال ريس دفترش به پذيراي بينن سوان ميرود.
اين مدعيان كودتاه عليه داكتر نجيب چه سند وبرهان خواهد داشت ؟ جز دشنام و نا سزا عليه شما ونياكانتان يا شايد همان سر باز بيچاره كه مانع وصل داكتر صاحب وخانم وكودكان آقاي توخي با بينن سوان شده كو دتا كرد ه باشد كه كسي خبر ندارد وريس جمهور بيچار بدفتر ملل متحد پناه برد.
· ژوئیه 29، ساعت 21:43
Ganjali Abdullah
ممنون وسپاس از انسان هاي كه حقايق تاريخي را باز گو ميكنند.درود بر شما.
· ژوئیه 30، ساعت 15:40
Yazdan Zafari
واقعٲ فرار بزدلانه و ننگینی بود،بر کسیکه ٱنقدر لافی از سر دادن وسنگر ندادن،،از ویرانی ڀوا های عقبی ،وطن یا کفن، و از مثال ٱردن فرار یکی از ریس جمهور یکی از کشور حرافی میکرد،
· ژوئیه 30، ساعت 17:03
Fazlahmed Kamyab
از ان روز ها درست بيست و پنج سال گذشته ،اين تاريخ يكه شما به ان اشاره داشتيد ، چى وقت در اختيار مردم قرار خواهد گرفت ؟ راستى مگر شما شك و ترديد در قسمت فرار مرحوم نجيب الله داريد ؟
جناب سليمان لايق هنوز در قيد حيات است ، از جناب شان بپرسيد يكه چرا بتاربخ ٢٧ اپريل ١٩٩٢ از طريق تلويزيون ملى كشور پناهنده گى مرحوم نجيب را به دفتر ملل متحد فرار بزدلانه ياد كرد. عجله نمايد تا وقت را از دست ندهيد .
· ژوئیه 30، ساعت 20
پس از پناهگزینی رییس جمهوربه دفتر اسکاپ ملل متحد ، وضع امنیتی درکابل به شدت تغییرمی کند. دشمن ازهرگوشه یی سر بلند می کند. قطعات و جزوتام های ارتش ووزارت داخله یکی پی دیگری معروض حملات دشمن قرار می گیرند . حزب وحدت اسلامی بالای حربی شونڅی حمله می کند. دیپو های ارزاق در دو راهی پغمان مورد حمله سیاف قرار گرفته وغارت می شوند. جنرال رفیع طی فرمانی قوت های ملیشه جبار قهرمان را در بست وزارت داخله شامل می سازد و نتیجه آن می شود که ملیشه های جبار خط دفاعی کاریز میر را رها و خود سرانه به غند ۵۲ مخابره تجمع کنند و قوت های کودتایی حکمتیار را تقویه کنند . در آن غند جنرال مرجان ، جنرال فقیر ، جنرال حضرت ، جنرال اځک و جبار قهرمان گروپ اوپراتیفی را به نفع وزارت داخله ایجاد می کنند . ملیشه های هلمندی جبار قهرمان در تمام حوزه های امنیتی ځارندوی جا به جا می شوند و کنترول این حوزه ها از دست گارنیزیون کابل خارج می شود. در این میان جنرال رفیع به لوگر می رود و با گلبدین حکمتیار ملاقات می کند و در مراجعت ادریس یکی از افراد درجه یک حکمتیار را با وسایط مخابره اش به کابل انتقال می دهد. در ضمن رفیع خواهر زاده اش دگروال نادر را سر پرست قوماندانی گارد می سازد و نادر هم دروازه های ارگ را به روی افراد حکمتیار می گشاید . در کتاب عبور از آتش نوشته سید ادریس «میر» در صص۳۵- ۳۷ – ۳۹ آن کتاب چنین می نویسد :
جنرال رفیع از روزی که حوادث شمال رخ داد ، چند بار تقاضای ملاقات با حکمتیار را نمود اما بنابر مشکل تخنیکی انجام نیافت : « فردای شبی که فرار نجیب به ناکامی انجامید ، جنرال رفیع یک بار دیگر این تقاضا را تکرار کرد.که موضوع را فورا به حکمتیار گزارش دادم . ایشان فرمودند در صورتی که ازموضوعات امنیتی آن مطمین باشم، وجنرال رفیع هم به شرایطی که ما وضع می کنیم حاضر به مذاکره باشد، مانعی ندارد و جنرال رفیع نیزبا شرایط ما کاملاْ موافقه کردند. ..»
… تاریخ ۵ ٍثور وزیر دفاع جنرال اسلم وطنجار ، وزیر داخله راز محمد پکتین از طریق مخابره یی که من در اتاق استراحت پکتین متصل دفتر کارش در ساختمان اصلی وزارت داخله جا به جا کرده بودم با حکمتیار صحبت نموده و از همکاری بدون قید و شرط شان اطلاع داده و کسب تکلیف کردند. حکمتیار با ایشان خیلی با صمیمیت صحبت نمود و از عفو عمومی که مجاهدین در قسمت افرادی که به ما می پیوندند خبر داد و امر کرد که تا تشکیل شورای فرماندهان کابل به وظایف خود ادامه داده و دوام دار با ایشان در تماس شوند.
چند سطر پایین تر :
من در دو سه روزی که مصروف آماده کردن مقدمات ملاقات جنرال رفیع و بعداْ انتقال ایشان بودم ، اکثراْ در حال حرکت بوده و از انکشافات کابل کمتر اطلاع داشتم . به مجرد برگشت به کابل سیلی از گزارشات مبنی بر نقل و انتقال وسیع افراد جنرال دوستم و شورای نظار از مزار شریف و بگرام توسط طیارات و هلی کوپترها د راختیارم قرار گرفت که در اسرع وقت آن را با حکمتیار صاحب درمیان گذاشتم ولی ایشان باز هم آن را جدی نگرفته و می گفتند که جنرالان کمونیست زمانی که از حمایت مستقیم قوای سرخ اتحاد شوروی برخوردار بودند چیزی ا زدست شان بر نیامد، حالا که درتمام جبهات شکست خورده اند ، درکابل نیز کاری از پیش نخواهند برد. ایشان با زهم از امکانات عظیم حزب د راطراف کابل را مانع باز دارنده از هرگونه مقابله بعدی دانستند. \
درجای دیگر :
صبح ۶ ثور ارګ ریاست جمهوری ، کمیته مرکزی حزب وطن و ساختمان های وزارت دفاع ، داخله و صدارت که مقر خالقیار آخرین صدراعظم دولت نجیب الله بود عملاْ در تصرف مجاهدینی که مربوط من بود درآمد و ما همه تا روز بعد در تأمین امنیت مطمین و جلوگیری از دزدی و تاراج اموال دولتی کوشیدیم . ( برعکس حتی یک میخ را هم در دیوار نمانده و همه چیز ها را تاراج و نابود کرده بودند . )
روز ۶ ثور کابل عملا در تصرف مجاهدین بود …
دراین میان جنرال رفیع پس از بازگشت از ملاقات با حکمتیار به تمام قطعات و جزوتام های اردو و ځارندوی امر می دهد که با قوت های مجاهدینی که آرزوی پیوستن به آنان راداشته باشند ، ایتلاف کنند و بدین ترتیب کابوس ایتلاف و ایتلاف بازی در سراسر کشور فرا گیر می شود وبسیاری قوماندانان و جنرالان آن را بهانه قرار داده ، به دشمنان دیروز خود به نام ایتلاف تسلیم می شوند و حیات خویش را با قیمت تسلیمی به آنان می خرند. ( خواننده عزیز می تواند این حوادث را در صفحات ۵۷۰ تا ۵۷۹ اردو وسیاست به صورت مفصل مطالعه نمایند . )
دیــدگــاه هـا
Najibullah Habib
بلى كاملا درست است عظيمى صاحب محترم ! و همه چيزفقط ديروز بود و هـيچ فرامو ش نميشود با مطالعه هر سطر ، حوادث مثل يك فيلم پيش روى مان قرار ميگيرد خاطرات بسيار غم انگيز .
كامگار ودور از گزند روز گار باشيد
· ژوئیه 30، ساعت 17:56
Asef Alam
خاطرات درد اندود ، غم انگیز ومصیبت بار یکه میرساند چگونه در انسانهای رسالتمند ومتعهد به مردم ، چه تغییراتی به وجود می آید .
· ژوئیه 30، ساعت 18:28
Mohammad Dawood Faqiri
عظیمی عزیز و گرانمایه درود بشما که زاویه های تاریک ذهن ما را با بیان حقایق و چشم دید های تان آهسته آهسته روشن میسازید چون من بعد از پلنوم 18 و اعلان بر کناری زنده یاد کارمل و پخش عکس نجیب در پرده تلویزن اعصابم را کنترول نتوانستم و در قومندانی فاکولته توپچی ح پ که با جمع از افسران تلویزن را تماشا میکردیم در روی عکس نجیب تف انداختم که فردای آن با سر زنش های عزیز حازم و ریس سیاسی نو و خاد روبرو شدم و مرا جبرا از ح پ به یکی از قطعات 9 کوهی کنر بخاطر حذف فزیکی ام تعین بست کردندروحن با حزب وداع کردم و برایم روشن شد که حاکمیت را سقوط میدهند و دسیسه های بسیار در حال اجرا بود.وطن را ترک کردم. عظیمی عزیز در این عکس شخصی که با دریشی سیاه با گلو گپ میزند کیست؟ ممنون تان.
· ژوئیه 30، ساعت 18:40
Abdul Rasool Nyazie
دوستان گرامى ! آن روز ها سپرى شده است و ما تقريبن در٢٥ سال بعد از آن روزگار قرار داريم . گفته هاى مسعود ، حكمتيار و اعضاى بيوروى اجراييه حزب وطن و جنرال عظيمى را در كتاب اردو و سياست در سه دهه ى اخير كشور ؛ به خوانش بگيريد و ببينيد كه مسًوول اين همه بد بختى ها كى است ؟ كسانى كه امروز بدور حكمتيار جمع شده اند و تشكيل دو باره ى حزب وطن را جشن ميگيرند ، ولى در آن اوضاع و احوال ، چه كردند ؟
· ژوئیه 30، ساعت 19:04
Ahmad Sherzai
سپهسالار بزرگ عظیمی صاحب باور کنید با خواندن هر بخشی از فرار نامردانه وحوادث معاملاتی که بالای مردم واعضای وفادار حزب صورت گرفت انهم از سوی کسیکه در راس دولت وحزب بود از چشمانم اشک میریزد
اما جز نفرین به ان شخص فراری جیزی از دست نمیآید
شما سلامت باشید
· · ژوئیه 30، ساعت 21:06
Ajmal Nooristani
بلی کاملا درست است و این یک حیقیت تلخ برای همه بود خاطرات سال گذشته پر از غم ما یکبار دیگر زنده شد این روز ها سیاه را خوب به یاد درام زمانیکه با وطن خود در نیمه جوانی خدا حافظی کردم به هر صورت در کتاب اردو و سیاست این بخش چندن بار بار مطالعه کردم درود نثار تان باد تان حقایق را بیان کردن سپاس گذارم اشکم ای میاید چرا نجیب الله در حق ما مردم این کار کرد ؟
همین که شما و دوستان صادق تان در دفاع از مردم عزیز خدمت های زیاد کردن به صفت یک نورستانی دور از وطن خود از همه تان و جناب شما سپاس گذارم
· ژوئیه 30، ساعت 21:47
Shoaib Eshaqzai
ماکه زنده امروز درهالیند بسر میبریم نتیجه کار شجاعانهء شمامردان تاریخ سازاست ، همزمان مبارزه نیز ادامه دارد .
· ژوئیه 30، ساعت 22:55
Akhtar Erfaqi
طراحان کودتا ، کودتا علیه نظام دموکراتیک وتحولات انقلابی مطروحه حزب ودولت
جمهوری دموکراتیک افغانستان را به وسیله ۴ نفرهریک رزمجومنشی کمیته شهر کابل ،
رزمنده رئیس امنیت دولتی کابل ، جنرال باقی رئیس اداره پنج امنیت دولتــی و سـیف الله
قوماندان سارندوی شهرکابل درقرارگاهی مشترکی درولایت کابل ، عملی نمودند.
تهدید وتخویف وکارتوضیحی وپروفلکتیکی باکادرهای حزبی وروسای امنیت دولتی ،خلع
سلاح گارد وشایعه سازی علیه رفیق کارمل ، سبکدوشی مخالفین ازوظایف وغیره اعمالی
ازاین دست به نتیجه رسید. ودرسایه وحشت وانزجارپلینوم ۱۸ دایرگردید .
پلینوم چیزی جزء سرآغاز تطبیق اهداف خائینانه گربه چف درافغانستان ، درآجندا نداشت
ونجیب حزب وحاکمیت دولتی را فدای آن کرد. برحزب ودولت فضای اختناق سنگیـــن
میلیتاریسم ودیکتاتوری فردی اعمال وفشارتوسط وابستگان ک گ ب محسوس بود .
جای کاروعمل انقلابی را لفاظی ها سوبژکتویسم گرفت . تلاش های مذبوهانه وغیرعملی
وغیرعلمی وبازی های سردرگم واوپرتیفی تحت نام مصالحه ملی ، درحقیقت آغازشکست
وفروپاشی بود ، که بعدترباتدویرکنگره کذایی مهر تائید برآن کوبیده شد .
تاچشم کار می کردبه ٫٫تأسی ازمشی مصالحه ،، نیروهای مسلح کشورسرکوب می شدند.
مقاومت نیروهای مسلح دربرابر اشرار ودشمنان وطن امر بیهوده اعلام می گردید .
دستاورد عمده مصالحه درعمل ، عقب نشینی نیروهای رزمنده حزب ودولت وتضعیف
مورال رزمی قوای مسلح ،فرار وتسلیم شدن به دشمن بود . نتیجه سقوط ولایات ، تحمیل
جنگ جلال آباد ، کودتای تنی وغیره شکست اردوی قهرمان مارا بارآورد . سیاستبازی
ها درمحافل ومقام پرستی هادرحزب ودر دولت ونمایشات لفاظی ها وعوامفریبی های
رئیس جمهور وازهمه مهمتر گرایش به پدیده ننگین قوم وزبان وتباردستاوردجامعه ما بود
که ارزانی می گردید.
چی مصاله ای !؟ کس نبود تا ازرئیس جمهور بپرسد که با نیروهای وفادار به دولت چرا
مصاله نمی شود ؛ وبرخواسته های اعتنائی صورت نمی گیرد؟؟
آنچه خود او همراهان کذائی اش کشت کرده بودند ، محصول آن جزء ناکامی وشکست چی
می تواند باشد . دراین میان وی چهره واقعی خودرا نتوانست بپوشاند وبافرارخود باعث
حیرت دوستان ومخلفان وحتی اشرار گردید .
رفیق عظیمی گرامی ضمن ترسیم سیمای حقیقی نجیب الله ومعامله او با اشرار،به توضیح
همه جانبه این عمل ننگین وی پرداخته اند که تحسین برانگیز است .
· ژوئیه 31، ساعت 10:39
Qasem Osmai
داخل کردن وجابجایی نیروهای حزب اسلامی در شهر کابل توسط جنرال رفیع ورازمحمد پکتین وزیر داخله ونصب مخابره حزب اسلامی در اطاق خواب وزیر داخله، یکی از دلایل اساسی سقوط دولت جمهوری افغانستان است که متاسفانه کمتر مورد کنکاش و تبصره قرار گرفته است وحتی عده بی شماری با چنان سرتمبگی از آن انکار مینمایند که گویا اصلا چنین خیانتی صورت نگرفته است. خاموشی جنرال رفیع ورازمحمد پکتین در مورد بعد دیگری از توطئه و خیانت را برملا میسازد زیرا با این سکوت میخواهند دستهای مرموز بیرونی را بپوشانند.
در رابطه خواندن این مطلب کمکی زیادی خواهد کرد تا چهره عاملان سقوط جمهوری افغانستان بهتر شناخته شود:
قسمت اول رازهاي پشت پرده
رازهاي پشت پردهسقوط فاجعه بار کابل در ثور سال 1371 نصب مخابره هاي حزب اسلامي در اطاق استراحت وزير داخله جمهوري…
نصب مخابره هاي حزب اسلامي در اطاق استراحت وزير داخله جمهوري افغانستان
سيد ادريس يکي از اعضاي فعال حزب اسلامي که نقش مهم و عمدۀ در روز هاي سقوط دولت جمهوري افغانستان داشتند، در روز هاي اخير با نشر کتابي تحت عنوان «عبور از آتش» از راز هاي جالبي پيرامون چگونگي سقوط دولت جمهوري افغانستان از جزئيات ملاقات
جنرال رفيع با گلبدين حکمتيار تا نصب مخابره در اطاق استراحت رازمحمد پکتين وزير داخله وقت و کسب هدايت نامبرده و اسلم وطنجار وزير دفاع وقت از گلبدين پرده برداشته است
که متن کامل کتاب را هموطنان ميتوانند از طريق اين سايت مطالعه نمايند.
در ارتباط با ادعاهاي محيرالعقول سيد ادريس سوالات زيادي مطرح ميگردد که بايد اشخاص نامبرده شده در کتاب پيرامون ادعاهاي مطروحه و صحت و سقم آن روشني اندازند. از آنجاي که محترم اسلم وطنجار به داعي حق پيوسته اند از محترم راز محمد پکتين وزير داخله وقت که مشرف به زيارت خانه خدا نيز شده اند مي طلبيم تا پيرامون اين ادعاها روشني اندازند تا يک بخشي از تاريخ کشورصراحت يابد.
محترم جنرال رفيع طي محفلي که بمناسبت هجدهمين سالگرد نامگذاري حزب وطن در شهر مونش داير شده بود مطالب را پيرامون اين ملاقات ابراز نموده و در ضمن گفته بودند که: «… البته يک سلسله موضوعات ديگر هم طرح شد که ضرورت گفتنش را در اين مجلس نمي بينم» اميد است زمان آن فرارسيده باشد که جنرال صاحب پيرامون اين موضوع روشني اندازند.
تذکر:
سايت پندار حاضر است تا خاطرات، برداشت ها، معلومات اضافي و تکميلي و نظريات هموطنان را پيرامون اين موضوع در صورت که هويت نويسنده معلوم و نوشته در محدوده موضوع و با رعايت حرمت اشخاص و عفت قلم نوشته شده باشد نشر نمايد.
ايميل آدرس تارنما :
· ژوئیه 31، ساعت 13:03
Abdul Wase
عظیمی گرامی باعرض معذرت لطفا در همین لحظه تاریخ که اعضای سابق حزب دموکراتیک خلق افغانستان در تلاش ایجاد وحدت دوباره حزب دموکراتیک خلق افغانستان میباشد شما با تحریر چنین مطالب سبب ایجاد تفرقه وپارچه شدن دوباره وحدت که در حال تشکل میباشد میگردید ،از شما منحیث یک رفیق ،دوست ویا برادر تقاضا یا خواهش دارم که تحریر چنین مطالب را به تعویق به اندازید ، و تلاش در جهت ایجاد وحدت دوباره حزب دموکراتیک خلق افغانستان با حوصله مندی و درک اینکه روزانه صدها هموطنان عزیز ما شهید ومعیوب میگردند تلاش نماید ، با عرض معذرت مرا را ببخشید که جرات چنین گستاخی را نمودم
· ژوئیه 31، ساعت 21:03
Shahwali Asifi
کاملا درست چشم دید ما در انوقت بود اما ما شکل ظاهری اش را نظاره گر بودیم . اینکه شما ازداخل مینوسید برای ما خیلی دلچسپ است
· ژوئیه 31، ساعت 21:15
Wali Shapour
نوشته هاي پر بها و تاريخي شما براي روشن شدن حقايق ارزشمند است، قلم تان پر رنگباد عظيمي صاحب گرانقدر، ادامه دهيد تا توطيه گران از مدافعين راستين و واقعي مردم ما تفكيك يابد.
· ژوئیه 31، ساعت 23:40
Qasem Osmai
رفیق گرامی واسع، احساس ودرد متقابل ومشترک از وضع وطن و مردم و منجمله روشنفکران وعلل این همه بدبختی و نابسامانی ها وجود دارد و نمیتواند قابل سوال باشد؛ اما هر اقدامی را که بنام مردم و در جهت وحدت صورت میگیرد نیز نباید بدون ارزیابی و تحلیل یگانه راه نجات نامید؛ از جمله اقدام اخیر که از جانب جبار قهرمان بنام حزب وطن وحزبی ها صورت گرفت.
تحولات یک سال اخیر بیانگر این است که دستهای میخواهند حزب اسلامی را مسلط بر همه امور دولتی سازند و در همین جهت تلاشهای برای پیدا کردن جای پای برای او در بین نیروهای پراگنده حزب دموکراتیک خلق افغانستان و حزب وطن است و جبار قهرمان بنابر روابط سوابق او با گلبدین و زد وبندش در سقوط جمهوری افغانستان مهره آزموده شده است در این خط. بر علاوه دیدیم که عده دیگری که طی بیش از دو دهه از جا نجنبیده بودند با یک پیام گویا وحدت خواهانه جبار از لانه ها بیرون شده و تسلیمی خودرا به وحدت کذایی ابراز کردند.
هرگاه کوتاه بنویسم، اینگونه وحدت خواهی ها در واقعیت امر تلاشی است برای اضمحلال کامل اندیشه چپ و دنباله رو ساختن حزبی ها زیر بیرق حزب اسلامی.
· اوت 1، ساعت 10:47
محمد اسلم سلیم
سپهسالار بزرگوار نوشته های شما بیانگر تاریخ وواقعیت های روشن یک مرحله زمانی است که تعدادی دست به خیانت زدند وبدون در جریان گذاشتن حزب و دولت با پاکستانی ها و گلبدین معامله کردند شاید نجیب می خواست نظر گلبدین در مورد کانفدریشن و صوبه پنجم شدن کشور ما دین اش را در برابر عبدالرحمن و حبیب الله سراج ادا کند ، من به این قَضایا از دور نگاه نمیکنم بلکه خود در متن حوادث و رویداد های آنزمان بودم بعضی از دوستان ما در خلای معلوماتی قرار دارند و بدون در نظرداشت اسناد و مدارک و شاهدان عینی بحث را به کژ راهه می برند درحالیکه مانند آفتاب روشن است که نجیب و گلبدین داشتند این کشور را به پاکستانی تسلیم میکردند.
· اوت 1، ساعت 19:04
Abdul Khalil Maihanpoor
من ازتمام عزیزانیکه حوادث وجریانات موجوده کشور رادنبال میکنند طلب دارم که
قضایارا بشکل عینی دور ازتمایلات شخصی افشا کنند
تاکه نیروهای سالم قبلی شکار
دسایس جبار وامثال آن نشوند.
ما کسانیکه درداخل کشور قرارداریم بالای مسایل ایدیالوژیک چندان پابند نیستیم قضایای دیگری که زاده تفکر محلی وسمتی
موجود است بالای آن تمرکز میشود تاقضایای
گزشته .گردانندگان بازی های بزرگ جهانی باپرروی ومصارف مالی دروجود حزب اسلامی نیروهای پراگنده راتحت نام پشتون والی جمع ودرآینده استعمال خواهند کرد.
روی این ملحوظ راست وچپ دید واحد دارند .
انکشافات منطقوی خلاف حرکت جهانی شکل میگیرد
که پیامد آن درحال حاضر ایتلاف دوستم،نورومحقق است که دربرابر متحدین غنی وگلبدین قامت برافراشته اند
این حرکت راه خود رادرسطوح مختلف جامعه بازکرده است .
حامیان بین المللی نظام کوشش دارند. کهایتلاف را بشکنانند ویا کمرنگ جلوه دهند ولی این امکانات رابااعمال قبلی خود ازدست داده اند
امید وارم که عناصر شریف درداخل وخارج کشور باچشم های بازقضایارا دنبال کنند وعناصر بی هویت که خودرادرابعاد مختلف مطرح میسازند کارگزاران وکاربران قبلی آنها را افشا نمایند.
· اوت 2، ساعت 19:03
Aziz Paydjo
آقایان جنرال رفیع و رازمحمد پکتین اگر دست پاک دارند بفرمایند در اینجا مثل مرد میدان مباحثه کنند.
· اوت 6، ساعت 21:57
رازهاي پشت پرده
سقوط فاجعه بار کابل در ثور سال 1371
ادعاي گلبدين حکمتيار در مورد آخرين پيام داکتر نجيب الله شهيد عنواني خودش
بيست و يک سال از سقوط اندوهبار جمهوري افغانستان و تسلط چپاولگران جهادي ميگذرد که زماني به نام دولت اسلامي، گاهي به نام طالب و اکنون هم به نام آزادي و دموکراسي مصروف غارت هست و بود وطن و کشتار هموطنان اند؛ در طي اين مدت ده ها کتاب و صد ها مقاله در مورد چگونگي، علل و زدوبندهاي پشت پردۀ اين سقوط نگاشته شده است که اکثريت از آنها از جانب اشخاصي نوشته شده که به شکل از اشکال در صف جهادي ها بوده و يا هم در جهت خوشخدمتي به آنها نگاشته شده است. اکثر اين نوشته ها مالامال از دروغ ها، گزافه گويي ها و اتهامات بي بنياد بوده و نگارندگان آن کمتر در عمق قضاياي وطن دخيل بوده اند. اما در جمله آنها نوشته هاي هم است که هرگاه از جانب اشخاص مسئوول و مطلع و دخيل در امور به رد آن پرداخته نشود؛ يقيناً که با گذشت زمان مانند ده ها مورد ديگر به حيث منبع قابل باور مورد استفاده تحليل گران تاريخ کشور قرار خواهند گرفت و بر آن استناد خواهد شد.
در همين راستا سايت پندار با باز پخش کتاب «عبور از آتش» نوشته سيد ادريس که مدعي مذاکره و تفاهم سترجنرال محمد رفيع معاون رئيس جمهور و ارتباط مخابره وي رازمحمد پکتين و اسلم وطنجار وزراي داخله و دفاع جمهوري افغانستان در آستانه سقوط دولت با گلبدين حکمتيار است؛ از مسئولين نامبرده تقاضا نمود تا پيرامون اين ادعاها روشني انداخته تا يک بخشي از تاريخ کشورصراحت يابد.
مدت ها قبل از کتاب متذکره گلبدين حکمتيار نيز در کتاب خويش تحت عنوان «دسايس پنهان و چهره هاي عريان» از مراجعه چندين باره شهيد داکتر نجيب الله به آدرس خودش تذکر داده و آخرين پيام مرحومي را پنج روز قبل از استعفايش دانسته است که دو صفحه 56 و 57 آن کتاب ذيلاً نقل ميگردد:
«… طي اين مدت از طرق مختلفي با ما تماس هاي بر قرار شد که با نجيب در مورد حکومت ائتلافي موافقه نمايم.
در جريان گفتگوها با هيئت هاي پاکستان، عربستان سعودي، ايران، عراق، ليبيا و سازمان الفتح در يافتيم که مسکو و کابل هردو براي حل بحران افغانستان، خواهان مذاکره و تشکيل حکومت ائتلافي اند، همچنان از چينل هاي گوناگون، پيام هاي شخصي نجيب بما رسيد، ولي خان رهبر حزب عوامي ملي پاکستان در همين راستا غرض ملاقات بخانه ام آمد، بر اين تأکيد داشت که بوساطت او، مذاکرات را با نجيب آغاز کنيم. پيغام هاي ارسالي بدست ميانجيگران حاکي ازآن بود که گويا نجيب به اين راضي شده که بخاطر تشکيل حکومت مؤقت از قدرت دست بردارد، مگر اينکار را زماني مي کند که بالمواجه با من ببيند.
باري در پيغامي چنين گفته بود: حکمتيار را بحيث برادر بزرگ مي پذيريم و ده وزارت خانه مهم کابينه را خودش انتخاب نمايد. واين پيام را پنج روز قبل از استعفايش فرستاد که اگر شما با حکومت ائتلافي موافقه نکرديد ، آنگاه خواهيد ديد که ما قدرت را به چه کسي ميسپاريم؟؟ اين مطلب را هم گفته بود که در نتيجه مخالفت با حکومت ائتلافي اگر ظاهرشاه روي صحنه آمد ، مسئوليت آن بدوش حکمتيار خواهد بود. با هيئت هاي نجيب در ليبي و عراق نيز ديدار هاي صورت گرفت.
از جانب ما کرياب و غيرت بهير و از جانب آنها در مذاکرات بغداد يعقوبي، سليمان لايق، وطنجار و کاوياني و در مذاکرات طرابلس سليمان لايق و کاوياني، نمايندگي ميکردند.
اصرار آنان در تمام اين ديدارها و رفت و آمد فقط يک مسئله بود: تشکيل حکومت ائتلافي ميان آنها و حزب اسلامي»
از آنجاي که مرحومين يعقوبي و وطنجار در قيد حيات نيستند؛ مسئوليت و مکلفيت سليمان لايق و نجم اليدن کاوياني است تا به حيث اشخاص قابل اعتماد دولت و مذاکره کنندگان پيرامون مذاکرات بغداد و طرابلس و جزئيات آن روشني انداخته و در مورد اصرار بر تشکيل حکومت “ائتلافي ميان آنها و حزب اسلامي” براي هموطنان توضيحات دهند.
سترجنرال محمدرفيع به حيث معاون رئيس جمهور و محمداسحق توخي به حيث رئيس دفتر، دستيار و همکار نزديک رئيس جمهور شهيد مکلفيت اخلاقي، وظيفوي و ملي دارند تا در مورد ترديد و يا تأييد ادعاهاي مطروحه گلبدين از جمله در مورد آخرين پيام داکتر نجيب شهيد عنواني وي روشني اندازند.
بايد گفت که خاموشي اشخاص نامبرده که زماني از جملۀ سکانداران رهبري حزب و دولت بودند؛ بيشتر از اين نتنها صواب نيست، بل مهر تأييد و تاکيد بر اين ادعا ها محسوب ميگردد.
با ذکر اينکه گذشت بيش از بيست سال از سقوط جمهوري افغانستان به مفهوم اين است که هيچ مانعي براي دسترسي هموطنان به رازهاي پشت پرده وجود ندارد.
جهت مطالعۀ کتاب آغاز بدون انجام بروی تصویر آن کلیک شود.
جهت مطالعۀ کتاب آغاز بدون انجام بروی تصویر آن کلیک شود.
نشر يادداشت هاي قلمي سليمان لايق پيرامون ملاقات ليبيا
در روزنامه شهادت ارگان مرکزي حزب اسلاميآغاز بدون انجام
کرياب: «… نجيب الله رئيس جمهور نيز چنين پيشنهادي را داشت ميخواست قدرت را به حزب اسلامي انتقال دهد…»
بعد از نشر قسمت دوم رازهاي پشت پردۀ سقوط جمهوري افغانستان تحت عنوان “ادعاي گلبدين حکمتيار در مورد آخرين پيام داکتر نجيب الله شهيد” منتظر آن بوديم تا شرکت کنندگان مذاکرات پشت پرده با نمايندگان حزب اسلامي در بغداد و طرابلس، محترمين سليمان لايق و نجم الدين کاوياني اعضاي بيروي سياسي آن زمان مهر سکوت را شکستانده و پيرامون اين مذاکرات به حيث وظيفه، مسئوليت و مکلفيت روشني اندازند؛ که شور بختانه تا حال در مورد از جانب آنان سکوت سوال برانگيز ادامه دارد.
در همين مدت يکي از خوانندگان سايت پندار کتاب “آغاز بدون انجام” را از طريق ايميل در اختيار سايت پندار قرار داد که در آن جريان مذاکرات طرابلس گويا از زبان سليمان لايق و نجم الدين کاوياني توضيح گرديده و توسط جريده شهادت ارگان مرکزي حزب اسلامي در سال 1374 نشر شده است که در صفحه اول اين تارنما جهت خواندن هموطنان و علاقمندان «راز هاي پشت پردۀ سقوط جمهوري افغانستان» تقديم ميگردد.
اين جزوه بحث انگيز که هرگاه صحت آن از جانب سليمان لايق تأييد گردد؛ همزمان با روشن ساختن مطالبي بسيار عمده، سوالات زيادي را نيز در قبال دارد که بصورت مختصر شماري از آن برجسته ميگردد:
- متصدي روزنامه شهادت ارگان مرکزي حزب اسلامي ادعا نموده است که مسودۀ جريان دور دوم مذاکرات در ليبيا که توسط سليمان لايق رئيس هيئت رژيم دوکتور نجيب الله نبشته شده بود به دسترس آنان قرار داده شده است. (به ملاحظه صفحه “ج” متن قلمي است).
محترم سليمان لايق اگر لطف نموده در مورد صحت و سقم اين جزوه و اينکه چگونه مسودۀ مذاکرات در اختيار حزب اسلامي قرار گرفته است؛ روشني اندازند.
اميد است در ضمن محترم سليمان لايق و نجم کاوياني توضيح دهند که جزوه ” آغاز بدون انجام” در برگيرندۀ تمام جريان مذاکرات است و يا هم دخل و تصرف و يا ايزادي در آن از جانب ناشر صورت گرفته است.
- کرياب به حيث نماينده حزب اسلامي در جريان مذاکرات ادعا نموده است که «… نجيب الله رئيس جمهور نيز چنين پيشنهادي را داشت ميخواست قدرت را به حزب اسلامي انتقال دهد…». (صفحه 21). در صفحه (29) از زبان مصباح الطياري مسئول دفتر ملي روابط خارجي ليبيا نيز اين ادعا تأييد شده است.
هرگاه در مورد اين ادعا از جانب (لايق و کاوياني) به حيث اعضاي بيروي سياسي و اشتراک کنندگان مذاکرات پشت پرده با حزب اسلامي و احمد سرور شارژدافير جمهوري افغانستان در لندن ميانجي و سازمانده اين مذاکرات حقايق بيان نگردد؛ آيا جفاي بزرگي در حق شخصيت شهيد نجيب الله صورت نميگيرد؟
- در اين کتاب ادعا شده که گويا داکتر مرحوم از طريق سرور ده بار تقاضاي ملاقات را با گلبدين نموده است. (صفحه 23)
محترم احمد سرور در مورد چه خواهد گفت؟
- در جريان مذاکرات، لايق ايالات متحده امريکا را به توطئه و پيکار برعليه انقلاب ثور متهم نموده و گفته بود که :«… يازده سال است که امريکا بکشور ما آتش ميفرستد…» (صفحات 34 و 36).
اکنون سليمان لايق در مورد توطئه ها و پيکار آنزمان امريکا برعليه انقلاب ثور چه موضع گيري دارد و حمايه آن زمان امريکا را از نيروهاي جهادي چگونه ارزيابي مينمايد؟. بايد گفت که عظمت و بزرگي شخصيت هاي مبارز و سياسي تنها با گذشت زمان ارزيابي شده ميتواند.
- سليمان لايق حين گفتگو با احمد شريف رئيس جمعيت دعوت اسلامي ليبيا ميگويد: «… مااطلاعاتي را بدست آورديم که ضياء الحق ميخواست قبل از ورود قواي شوروي سه صد هزار عسکر را در دو قسمت يعني بر شهر جلال آباد که هم اکنون عملاً تحت تعرض شان ميباشد و بر کندهار سوق کنند و قسمت هاي پشتون نشين سرحدي را به خود الحاق و يا به ساحۀ نفوذ خودتبديل کنند…»(صفحه37).
با در نظر داشت اهميت شايان اين مطلب و اينکه حوادث و رويدادهاي بيش از سي سال اخير در همين جهت سير نموده و نيروهاي (جهادي ـ طالبي ) به حيث پيشقراولان اين خواست و آرزوي پاکستان عمل نموده و مينمايند. به عباره ديگر خواست پاکستان هم چنان پا برجا بوده و تنها عاملين آن چهره بدل مينمايند.اگر جناب لايق در زمينه بيشتر توضيحات دهند خدمت بزرگي را براي صراحت دادن به تاريخ کشور انجام داده و سهم بزرگي را در افشاي نيات شيطاني پاکستان ايفا خواهند نمود.
قابل يادآوري است که تا حال تنها در مورد مذاکرات با نمايندگان حزب اسلامي در ليبيا مطالبي آنهم در نشرات مربوط به مخالفين جمهوري افغانستان نشر شده است و در مورد دور اول اين مذاکرات در عراق از جانب نمايندگان جمهوري افغانستان هيچگونه توضيحات داده نشده است. سليمان لايق و نجم کاوياني تنها کساني هستند که از جمله اشتراک کنندگان اين مذاکره در قيد حيات اند و مکلفيت دارند تا دير نشده دين وطني خويش را ادا و جريان مذاکرات را بدون کم و کاست به اطلاع هموطنان برسانند.
در اين قسمت اظهار نظر يک هموطن را که پيرامون رازهاي پشت پردۀ سقوط جمهوري افغانستان در فيسبوک نوشته شده است؛ باز نويسي مينماييم:
« اگر رهبران ديروز و مدعيان امروز رهبري نتوانند و يا هم نخواهند پيرامون تأييد و يا ترديد اين ادعاها چيزي بگويند؛ برداشت و انتباه هموطنان چه خواهد بود؟ بي شک و شبه بايد اين ادعاها را قبول کرد.
آيا بهتر نيست محترمين رفيع و پکتين به عوض مداهي رهبران شهيد که هرکدام کارنامه هاي درخشانتري نسبت به اين مداهي هاي آنان داشته اند؛ پيرامون ادعاهاي تماس و ارتباط با حزب اسلامي و چگونگي سقوط دولت چيزي بنويسند؟
آيا بهتر نيست تا محترم نجم الدين کاوياني به عوض کندوکاو “در مورد شخصيت محمود طرزي” و يا هم “بازسازي شهر کهنه کابل و نامگذاري کوچه هاي آن” و… در مورد مسائل مليونها بار با ارزشتر که در اکثريت آنها سهم مستقيم و نقشي تأثيرگذار داشته اند چيزي بنويسد؟
آيا بهتر نيست تا جناب لايق به عوض گريه نمودن بر ويرانه قصر دارالامان و مديحه سرايي در وصف جنگ سالار معروف و ويران کنندۀ آن قصر، عوامل و زد و بندهاي پشت پرده ويراني وطن را رسوا سازد.
از دوستي شنيدم که محترم لايق کتاب حجيم و گويا مستندي را در مورد تاريخ و حوادث پنج ـ شش دهه اخير وطن به رشته تحرير درآورده اما نشر آنرا موکول به بعد از مرگ خويش نموده است. اگر نوشتن کتاب واقعيت داشته باشد چه کار نيکي است. اما نشر آن چرا بعد از مرگ؟ مگر لايق صاحب جرأت ايستاده شدن روبرو را در مقابل حريفان و رقباي سياسي خويش ندارد و يا نميتواند جواب هاي آنرا تحمل نمايد.»
با تذکار مجدد، خاموشي در وضاحت دادن مسائل ملي از جمله مطالب مربوط به سقوط جمهوري افغانستان نه تنها گناه بلکه به مفهوم تأييد ادعاهاي مخالفين دانسته ميشود.
تبصره هاي برگرفته شده از صفحه فيسبوک
جيحون جنبش
انکشافات اخير درراستاي افشاي اسرارسقوط نظام دموکراتيک درافغانستان ،آژيريست براي رهبران حزب دموکراتيک خلق افغانستان ،بويژه ،جنرال رفيع،رازمحمد پکتين،وسليمان لايق ،تا بطورمستدل ومستند درخصوص اين وقايع روشني اندازند. همچنان از جناب معظم ومکرم نجم الدين کاوياني که سخت مصروف نوشتار ها درخصوص گل وبلبل وبهار است ،توقع برده ميشود تا به روحيۀ جبن وترس پاين داده وجسورانه ،تا آنجا که شاهد مقدماتي مذاکرات حزب اسلامي با داکترنجيب بود وبعدآ اين مذاکرات ازانظارپنهان گرديد وبصورت مستقيم وسري ميان نجيب -گلبدين ،درراستاي برقراري نظام ايتلافي انکشاف کرد،مطالب را درخدمت تاريخ کشور بگذارد ورنه تاريخ نجم الدين کاوياني را به زبانه دان خود خواهد گذاشت.
جيحون جنبش
با خوانش اين کتابها ( آغاز بدون انجام، دسايس پنهان وچهره هاي عريان، وآغاز بدون انجام ) که مطالب بکر وجديدي را در خصوص دسايس مقامات بلند پايه نطام در راستاي تا سيس نظام ايتلافي با حزب اسلامي را واضحآ بيان ميکند،يک دست توانا بلند ميشودوآن دست داکترنجيب رييس جمهور وقت است که درعقب پرده، اين بازي خونين را با حزب اسلامي وپاکستان ،درعقب انظارحزبش ودردو خط گفتگو(رسمي -غيررسمي )براه انداخته بود وملت تاوان اش را پرداخت!!!
دریکی از همان روز های خون وشبیخون جنرال رفیع به من تیلفون کرد و گفت با آصف دلاور به دفتر عبد الرحیم هاتف سر پرست ریاست جمهوری بیایید در آن جا بر علاوه خالقیار ، معاون رییس جمهور عبدالحمید محتاط ، رؤسای مجلسین ، وطنجار، پکتین و رفیع حضور داشتند . در ان جا ازمن تقاضا شد تا اوضاع را گزارش بدهم . من وضع وخیم امنیتی کابل را گزارش داده متذکر شدم که تنگی واخجان ولوای ۸ ځارندوی و فرقه ۵ ځارندوی خیانت نموده به حکمتیار پیوسته اند … افراد جبار قهرمان در هر حوزه ځارندوی صد ها تن افراد حزب اسلامی را جا به جا ساخته اند… ( جریان این جلسه را در صص۵۷۱ و ۵۷۲ اردو وسیاست مطالعه نمایید . )
***
جناب عبالحمید محتاط که در آن جلسه حضور داشتند ، برخی حقایق ودقایق آن جلسه را درکتاب مستطاب شان « سقوط سوم- جمهوریت دوم » صفحه ۲۸۳ چنین باز تاب داده اند :
جلسه اضطراري ساعت ٤ بعد از ظهر روز جمعه ٢٤ اپريل، در دفتر جناب عبدالرحيم هاتف معاون اول رئيس جمهور داير گرديد تا اوضاع نظامي متشنج كابل را مورد بر رسي قرار دهد. در اين جلسه اشخاص ذيل اشتراك ورزيده بودند: عبدالرحيم هاتف، معاون اول رئيس جمهور عبدالحميد محتاط،معاون رئيس جمهور عبدالواحد سرابي، معاون رييس جمهور جنرال رفيع ،معاون رييس جمهور فضل الحق خالقيار، صدر اعظم محمود حبيبي، رييس مجلس سنا خليل احمد أبوي ،رييس مجلس شورا رازمحمد پكتين، وزير داخله جنرال اسلم وطنجار، وزير دفاع جنرال آصف دلاور، لوي درستيز جنرال نبي عظيمي، معاون وزير دفاع و آمر گارنيزيون كابل. جنرال عظيمي آمر گارنيزيون كابل در جلسه گفت: ميخواهم شما را در جريان انكشاف اوضاع امنيتي كابل در ٢٤ ساعت اخير قرار دهم، زيرا مسوليت تأمين امنيت شهروندان كابل بدوش من قرار گرفته است. او در حاليكه خريطه امنيتي شهر كابل را بالاي ميز گذاشت گفت: شما در خريطه كمر بند امنيتي شهر را مشاهده ميكنيد. اين كمر بند به منظور جلو گيري از نفوذ مخالفين به داخل شهر ايجاد شده است تا شهريان كابل از لحاظ امنيتي به مخاطره رو برو نشوند. از زماني كه نجيب الله به مقر سازمان ملل متحد پناه برده اوضاع امنيتي تغير خورده است و به تدريج كمر بند امنيتي شهر از هم پاشيد. نيرو هاي مخالفين از استقامت لوگر به شهر كابل دخول اجرا كرده اند. گارنيزيون كابل ناگزير گشت تا بخشي از نيرو هاي خود را از سمت جنوب شرق به استقامت جنوب تعبئه كند. اما! متأسفانه وزارت داخله نيرو هاي غير مسلح حزب اسلامي را داخل كابل نموده و در لواي ٥٢ مخابره و نواحي بيست گانه شهر كابل جابجا و مسلح ساخته است. اين افراد حزب اسلامي با لباس ملكي سلاح گرفته اند من به اين باورم كه عمل وزارت داخله با خط مشي أساسي دولت در تضاد قرار دارد. من به مثابه آمر گارنيزيون كابل احساس مسؤليت مي كنم و به محترم معاون رئيس جمهور گزارش مي دهم، كه وضع موجود شهر كابل قابل نگراني جدي ميباشد. جنرال عظيمي بعد از آن گزارش خود را ارايه كرد دوباره به چوكي خود نشست. لحظهء مجلس به سكوت كشانيده شد و همه انتظار جر و بحث داغ را مي كشيدند. بعد از يك وقفه كوتاه رازمحمد پاكتين ايستاد شد و گفت: بلي! من اين كار را كرده ام ( افراد حزب اسلامي را داخل شهر كابل نموده ام) چرا جنرال عظيمي نيرو هاي شمال را در ميدان هوايي كابل جابجا نموده است؟ چرا من اين كار را نمي كردم؟ در اين اثنا جنرال عظيمي دوباره از جا برخواست و گفت: اگر من نيرو هاي شمال را به ميدان هوائي كابل جابجا كردم در مطابقت كلي با سياست تعين شده دولت داشت. دولت برايم هدايت داده بود كه براي تأمين امنيت در كابل بدون نيرو هاي حزب اسلامي با ساير مجاهدين همكاري نمايم. اما حزب اسلامي حكمتيار بنابر دلائلي كه همه ميدانند براي ما و مردم كشور مطلوب نيست و از اين لحاظ جلو گيري از رخنه كردن آن در شهر ، وظيفه گارنيزيون كابلميباشد. پاكتين خاموشي اختيار كرد و حرف به زبان نياورد. كساني كه در جلسه اشتراك داشتند ، از عمل وزير داخله به شگفت رفته بودند و با حيرت به سوي يك ديگر نگاه مي كردند. هاتف در اين هنگام سكوت را شكستاند به من رو آورده گفت: آغاي محتاط! شما به حيث يك أفسر نظامي در اين باره چه مي گوييد؟ وضع همين قرار است. من حاضرين جلسه را خطاب نموده گفتم: با وجودي كه مدتهاست از رشته نظامي دور مانده ام، مگر امروز نخستين بار است در جلسه شوراي عالي نظامي اشتراك مي ورزم. من توضيحات و نگراني جنرال عظيمي را شنيدم ، كه خيلي مسولانه بود و پاسخ وزير داخله را هم گوش كردم كه خيلي غير مسولانه عمل كرده است. به اين باورم كه وزير داخله نقش خطرناك غم آفرين و درد آوري را براي شهريان كابل بازي نموده است. دو ميليون باشندگان اين شهر آگاهانه در معرض خطر انفجار عظيم مهمات و ذخاير جنگي قرار گرفته اند. حالا باز متأسفانه به رنج و غم ناشي از احساس غير مسولانه بعضي از اشخاص دولتي رو به رو ميباشند كه وظيفه شان امنيت و حراست از جان و مال مردم است. مي بيند زمان به سرعت سپري ميشود و ما در برابر قضاوت نسلهاي بعدي قرار داريم. گويا كه ما خود ما دست به جنايت مي زنيم، مردم بي گناه را بخاطر أهداف ننگين و غير انساني خود نابود مي سازيم. كه هرگز قابل بخشش نخواهد بود. جناب پاكتين ميداند كه تخطي از مشي تعين شده دولت چه عواقبي را بدنبال خواهد داشت؟
من در آن لحظات تحت فشار وجداني قرار داشتم و از توجيه ان عاجز بودم كه چرا پاكتين ، وزير داخله فرقه ٨ پوليس را كه در استقامت جنوب وظيفه دفاع از نفوذ حزب اسلامي به شهر كابل را داشت، از بين برد و به عِوَض دست هاي جنايت كار حزب أسلامي را داخل كابل نموده است؟ در اثناي كه اعمال پاكتين را مورد نکوهش قرار داده بودم ناگهان اسلم وطنجاروزیر دفاع ازجا برخاسته گفت هاتف صاحب ما نظامیان گه گاهی به صراحت گفتگو می کنیم و همدیګر را انتقاد می نماییم اما موضعگیری ما مفهوم آن را ندارد که ما یک پارچه و متحد نیستیم . من به شما وعده می دهم که مشکلات را بین خود حل می کنیم
بالاخره من ندانستم كه انها چگونه مشكلات را حل مي كنند ،درحالی که کمربند جنوب از بين رفته است! سرانجام جلسه بدون كدام نتيجه خاتمه يافت. همه از اتاق بيرون رفتند
. من به جناب هاتف نگاه كردم و او هم برايم همين قدر گفت: كه اميدي وجود ندارد زيرا از اينجا همه فرار كرده اند و بعد از اين زد و خورد را بين خود شروع خواهند كرد! اين آخرين جلسه رسمي رهبري دولت بود. خيانتكاري به اندازه اشكار گشت، كه هر يكي انتظار رويداد غير مترقبه را مي كشید.
دیــدگــاه هــا
نظرها
نبايد فراموش كرد كه علاوه بر اينكه حافظه تاريخ اين جنايت بزرگ را كه سرنوشت ميلونها شهروند اين كشور و ده ها مبارز راه عدالت و برابري را در كشور به چالش كشيد و به مشكلات فراوان مواجه ساخت ، به ياد دارد . بلكه هر عضو اين حزب بمثابه تاريخ زنده هرگز اين فاجعه تاريخي را فراموش نخواهند كرد و عاملين سقوط و ناكامي نظام و حاكميت را نخواهند بخشيد !
خوش بود گر محك تجربه آيد بميان
تا سياه روى شود آنكه درو غش باشد
عظيمى صاحب شجاعت شما تحمل و ايستاده گى شما ، استوارى شما دران دوران در مقابل اينان ، مار هاى آستين واقعأ كه قابل ستايش است و تاريخ هرگز دستآورد هاى شما را و خيانت هاى اينان فراموش نخواهد كرد
درود بر شما
Mohammaad Nabi Azimi رفیق عزیز شما درست می فرمایید. تاریخ واقعاْ فراموش کار نیست و به قول شاعر ادیب نیست؛ مگرغلط خوانی ها را اصلاح می کند. خدمت تان عرض کنم که در این روز های پسین که همین بحث فرار در برگه ما وشما ادامه دارد، جوانان زیادی با نوشتن نامه های محبت آمیز اظهار نظر کرده و نوشته اند که به بسیاری از سوال های شان پاسخ درست دریافت کرده اند . مثلا جناب مسعود نظامی چنین می نویسد: uرض درود و ادب دارم محضر سبز تان جناب جنرال صاحب.
مسعود رحمانی هستم تازه فارغ از آکادمی ملی نظامی دانشگاه مارشال فهیم.
قبلا راجع به شخصیت والایتان و در ضمن پیشینه درخشان تان در ارتش ملی کشور معلومات قلیلی داشتم. اما بعد از اینکه به کتاب فخیم و پرارزش شما “اردو و سیاست “دست یافتم واقعا مشعوف شخصیت جناب تان شدم. از مطالعه این اثر گران سنگ شما فیض ها بردم و به گنجینه معلومات ام هر چه بیشتر افزود ساختم.
شما گنجینه معنوی و سرمایه پر افتخار سرزمین درد دیده ما هستید.
ما نیز راه شما بزرگمردان دلیر مانرا تعقیب نموده و به زندگی در چوکات نظام گام گذاشتم. می خواهم در آینده چون شما یک نظامی ماهر و مبتکر تقدیم جامعه و ملت رنجدیده ام شوم.امید وارم دست لطف و نوازش تان را بر سرم کشیده و از بحر اندوخته ها و مشورت های ارزنده تان مستفید ام بسازید.
حوادث دشوار و شرم اور.
درود بر شما دوست خوبم عظیمی صاحب بزرگوار کامیاب باشید
ناگهان از بين خريطه مامد نبي محمدي، ترموز چاي همراه با پياله بيرون كشيده شد، براي خود چاي آورده بود😅. خوب پس ببينيد تفاوت را. شما خريطه امنيتي شهر كابل را بالاي ميز گذاشتيد و انكشاف اوضاع امنيتي كابل را در ٢٤ ساعت مورد بر رسي قرار داديد و از عواقب معامله با اين تنظيم وحشت و دهشت پرده برداشتيد. آدم چقدر متاثر ميشود اينها خود شان با دشمنان وطن يعني همان مزدوران آي اس اي همدست شدند و زمينه سقوط نظام و اردوي منظم را بدست خود فراهم ساختند.
باورمندم که همه روشنگری های شما درج صفحات زرین تاریخ کشور ما و مبارزات عدالتخوانه یی ح.د.خ.ا میگردد. نوشته جناب محتاط معاون رئیس جمهور مهر تائید آنچه که شما بیان داشته اید میباشد. بیصبرانه منتظر یادداشتهای بعدی شما بوده و آنانیکه ادعای کودتاه علیه داکتر نجیب را به شما و تعداد دیگر از رفقا وطنپرست، اتهام می بندند، دیگر وقت آن رسیده است تا خویش را از خواب و خیال پردازی ها دروغین بیدار نمایند .
بیان زنده حوادث تاریخی کشور رسالت بزرگ هرانسان وطن پرست است وظایف که شما دران زمان داشتند یقینا در حلقه بالای رهبری وطن بسیارنقاط عمده واساسی عملکرد چهره ها مهم را بهطور مستند افشا میکند که اکثریت صفوف درتمام قدمه ها انرا نه می دانند و بسیار ارزشمند وتاریخ ساز است شاداب وسربلند باشید.
حيف جوانان پاك ،خوش و يا شايد لوده ، كه زندگى و جوانى خود را در پاى چنين حزبى بحراج گذاشتند.
حيف جوانان شهيد نامراد وطن.
ما صفوف صادقانه دل به امید تطبیق برنامه ملل بودیم.
ای وای دریغ و درد که عقب ماندگی و تعصب چه بلاها بر ما و مردم ما آورد ،وجدان و قول قرار های یک نسل از کوره برآمده چطور در معامله گذاشته شد ؟
و حال حکمتیار(راکتیار) در نقش جاروب برقی سرغچ شده وارد شده تا :
“بیگناهی و معصومیت” خویش را ثابت کند.
مخاطبم معامله گران فاقد وجدان اند که نتیجه چه شد :
ما همه باختیم ، چپ و راست ، اسلامی و غیر اسلامی و اگر افراطیون اسلامگرا و اکسترمیستهای قومی و زبانی و تن فروشان سیاسی ، مقتدی نماز گلب الدین شده اند ، سرسجده برآستان شیطان نهاده اند و فراموش نکنند که زخم شان عمیق و استخوانسوز است اما فرزندان پاکزاد وطن هنوز زنده اند و پرچم آزاده گی را به زمین نخواهند گذاشت.
تاريخچه نامردى ها ، سازش ها ، معامله گريها ، خودفروشى ها ، از عقب خنجر زدن ها بود.
مگر نمونه تيپيك ان معامله امين با تره كى / نجيب با كارمل و رهروان صديق كارمل نبود.
افتخار به جنرال فرهيخته وطن ، قلمت رسا ، ذهنت ، طينت و وجدانت پر صفا.
راه مبارزه دشوار میشود اما صف روشن شده حال مکلفیت روشنگران اینست که صف خویشراهدفمند، مبارزه خویشرا همسو کنند.
در مورد حادثه فرار دانشمند عزیز، جناب خلیل رومان معاون اسحق توخی دستیار رییس جمهور خاطرات خویش را نوشته است که البته موضعگیری شان در برابر آن حوادث ، به نفع داکتر مرحوم قابل درک است . اما در عین زمان در لابلای این نوشته می توان شکوه و گلایه او ومرحوم هاتف را به نسبت عمل غافلگیر کننده و نا جوانمردانه یی که با بی خبر گذاشتن این نزدیکترین مقام ها انجام یافته بود، به آسانی دریافت . در بخشی ا زاین خاطرات می خوانیم :
« … فردا ، گاهی که نگارنده به دفتر آمدم، یکی از راننده گان داخل شد و با چشمان اشک آلود گفت
– داکتر صاحب شان به خیر رفتند.
پرسیدم:
– کجا رفتند؟
– نمی دانم. ما آنها را تا میدان هوایی بردیم. داکتر صاحب بود، توخی و فامیلش، جبسر و یکی دو نفر دیگر که نمی شناسم. اما هنوز داکتر صاحب پرواز نکرده بود که پاسبانان میدان با ما برخورد بد کردند و ما را از میدان و اطراف آن دور کردند.. ( دراین جا معلوم نیست که چه کسی راست نمی گوید ؟ آقای رومان یا راننده نجیب الله ؟ زیرا تمام عالم و آدم می دانند که نجیب الله با موتر های ملل متحد به میدان رفته بود و آنان را محافظین میدان نی ؛ بل قطعات جنرال دوستم مانع شده بودند تا به میدان هوایی داخل شوند . ) .
او بازهم گریست و در حالی اشک هایش را پاک می کرد، یک میل تفنگچه که نوع و نامش را درست نمی دانستم، از کمر بیرون کرد، سوی من آورد و روی میزم گذاشت. گفتم:
– این چیست؟
گفت:
– سلاح کمری ام است. حال کار نیست، نزد شما باشد.
گفتم:
– با سلاح سروکار ندارم، یا نزد خود نگهداری کن یا از اداره ای که گرفته ای واپس بده.
قبول کرد و از دفتر خارج شد. نگارنده هم به زودی خارج شدم و موضوع را طوری که شنیده بودم با هاتف معاون رئیس جمهور، در میان گذاشتم. هم چنان او را از نوشتن و سپری کردن مراحل بعدی فرمان ها آگاه کردم. هاتف لحظه های درازی به چرت فرو رفت. گاهی آه می کشید و گاهی تک سرفه های سخت می کرد. کلمه هایی می گفت که درست نمی فهمیدم. آنچه را فهمیدم این بود-
چرا ما را در جریان نگذاشته است؟
گفتم:
– نمی دانم، اما فکر می کردم شما در جریان استید؟
– گفت:
– نه من هیچ خبر ندارم.
گفتم:
– تا جایی که می دانم شما خواهش کرده بودید که فرمان های سبکدوشی تان را قبل از کنار رفتن امضا کنند و بدهند.
گفت : :
– بلی این در یک بحث عمومی با داکتر صاحب مطرح شد و گفتم که در صورتی که تصمیمی داشته باشید، بهتر است ما نیز به گونۀ رسمی از وظایف مان فارغ شویم. چون داکتر صاحب خیلی آدم با نزاکت است، شاید این سخن در ذهن شان بوده باشد. دیگر از هیچ انکشافی خبر ندارم. ( در این مورد نیز که انگار نجیب الله جناب هاتف را پیش از پیش فرمان سر پرستی داده باشد ، می توان شک کرد . ) .
گفتم:
– من دستور دارم این فرمان ها و فرمان تقرر شما به حیث سرپرست ریاست جمهوری را به شورا بسپارم و به زودی طی مراحل کنم. شما در این مورد چه نظر دارید؟ از نظر شما در این لحظۀ حساس منافع ملی چه حکم می کند؟ آیا لازم می دانید این کار را بکنم؟
هاتف، هر فرمان را با دقت از نظر گذشتاند. حتی امضا های داکتر نجیب الله را با کنجکاوی مرور کرد. لحظه ای خاموش ماندیم و گفت:
– نه، می خواهم کمی وقت بدهی که با سایر معاونان مشوره کنم.
گفتم:
– خواهش می کنم. شما با معاونان صحبت کنید. من به کارهای دیگر رسیده گی می کنم و در صورتی که اطلاعی بیابم به زودی بر می گردم.
دو باره به دفتر کار خود در منزل سوم برگشتم. درست ساعت یازده صبح، مرحوم بشیر لایق که دستیار رئیس حزب وطن(داکتر) در کمیتۀ مرکزی بود تیلفون کرد، و با شوخی معمولی پرسید:
– “باس” شما کجاست؟
چون تیفلون های محرم چهار نمره یی داشتیم، موضوعی را که از راننده شنیده بودم، توضیح دادم. او با تغییر لحن و به گونۀ اهانت آمیز گفت:
– نی او بی خبر! هیچ جایی نرفته، در دفتر ملل متحد(اوسکاپ) پناه برده اند. تو از هیچ چیز خبر نداری. می خواست فرار کند، اما جوانا(جوانان) مانع شده اند. اونه در اوسکاپ است. هه هه هه ( دوستان توجه فرمایند که بشیر لایق همان حرفی را می زند که لالایش جناب سلیمان لایق در شام همان روز از طریق تلویزیون ملی به آدرس داکتر نجیب الله گفته بود . در این جا هم هیچ حرفی از کودتا و کودتا بازی بین بشیر لایق و رومان گفته نمی شود . )
از این حرف ها و این نحوۀ بیان آن بسیار تعجب کردم، به دفتر هاتف رفتم و موضوع را شرح کردم:
– به اساس تیلفون بشیر لایق، داکتر صاحب و همراهان از وطن خارج نشده اند، به دفتر ملل متحد تشریف دارند. قراری که او می گوید، در آنجا پناه برده اند. از این موضوع چیزی نمی دانم که چرا به آن جا پناه برده اند! اما این که در وطن استند، خوب است. تا چند دقیقۀ دیگر سعی می کنم با ایشان تماس بگیرم و موضوع را به هر شکلی که باشد، تثبیت کنم.
او، کمی راحت تر شد و گفت:
– بلی خوب است. بگذار این معلومات جدید را به معاونان بگویم. پس از یک ساعت تصمیم می گیریم.»
دیــدگــاه هــا
جنرال صاحب . مه بیکی از واحد های اداری شورای وزیران کار میکردیم دفتر ما د وزیر اکبر خان بود ، با سرویس شورای وزیران تا مقر میآمدیم نسبت صرفه جویی به تیل از شورای وزیران تا دفتر پیاده میرفتیم .. تصادفا همان روز وزیر صاحب امنیت با موتر بصوب درب وزارت میرفتن اما دروازه وزارت بسته بود . حس کنجکاوی ما را وادار ساخت که چرا درب وزارت بروی وزیر باز نمیشه .. یارمحمد با دریشی سرمه ای از دروازه بیرون شد با وزیر صاحب گپ زد . بار دروازه باز شد .. امدیم طرف دفتر پیشروی سفارت آلمان چند نفر از مهره ها اساسی حزب که پیش دروازه ایستاده بود خودتان میدانید که انجا کی زندگی داشت بشکل حلقوی جمع بودن .. والی پیشین سمنگان که به اداره ما بحیث مامور بود همرایم بود .. رفتیم به اداره موضوع را به رئیس قصه کردیم .. خلاصه از موضوع که اتفاق افتیده بود و داکتر نجیب به دفتر ملل متحد رفته بود اکاه شدیم .. همان روز بود که از خود کشی یعقوبی صاحب و باقی خبر شدیم … اساسآ هیج نوع کودتا نبوده چون همان اشخاص که میگویند کودتا کردند بیخبر از همه چیزی در روی سرک ملاقات میکردند . اکر موضوع کودتا میبود انها در انجا نمیبودند و بعدا جلسه در وزارت خارجه دایر شده بود …
رفیق وکیل هم سرچپه اش را چنین گفت : نجیب الله قرار را بر فرار ترجیح داد.
سلیمان لایق نه تنها گپ فرار را گفت بلکه نجیب را سخت بی آب کرد و او را بی ننگ و بز دل نامید. در جلسه رهبری حزب وطن که تحت ریاست او در قصر ستور دایر شد زشت ترین حرفها را به آدرس نجیب همین سلیمان لایق گفت، حتا واژه نامرد را در جلسه در مورد نجیب به کار برد .
بینهایت جالب !
جالبترین قسمتی نوشته را بگو – مگوهای راننده داکتر صاحب نجیب الله و دستیار توخی تشکیل میدهد و آن اینست که :
(….داکتر صاحب شان بخیر رفتند! ) . …😭
بلی !
رفتند اما بی خبر رفتند و یا ساده تر (فرار !) را بر قرار ترجیح دادند .
تنها یک چیز بیجواب میماند ، و اینکه :
این اصطلاح کودتا علیه نجیب الله از چه زمانی وارد ادبیات سیاسی فیسبوک چلونکی های جعلکار شده است ؟
– بعد از کتابی مستطاب ” اردو و سیاست؟
– بعد از افشاگری روابط پنهان گلبدین – داکتر صاحب نجیب الله ؟
– و یا ده ها موضوع دیگری که آوردنش اینجا حوصله میخواهد. .؟
شما به سلامت باشید عظیمی صاحب
از نظر من فرار داکتر نجیب منشی عمومی حزب وطن و رئیس جمهور کشور خود نوع کودتا در برابر حزب، دولت، مردم و رفقایش بود که میخواست همه را به حکمتیار ، تسلیم نماید. ،
سوال من از آنهائیکه ادعای کودتا را مینمایند این است: در روز کودتا شما کجا تشریف داشتید؟؟ آیا واقعٲ تانک ها و وسایط زرهدار در شهر وجود داشت؟؟
چرا داکتر نجیب بعد از آنکه فرار بزدلانه اش بگفته لایق عملی نشد به دفتر ملل متحد پناهنده شد ؟؟ چرا جناب شان به حزب، قوای مسلح و مردم خود پناه نبرد ؟؟
من تعداد از رفقای را که اکنون چنین ادعا را مینمایند از نزدیک میشناسم و در همان موقع و بعد ها که صحبت میکردیم بدتر از لایق به داکتر نجیب دشنام نثار میکردند .
دست شما درد نکند، رفیق عظیمی بزرگوار۔ سلامت باشید
یکی از دوستان این مطلب تحلیلی را در رابطه به این بحث فرستاده است :
به باور این قلم بزرگترین اشتباه داکتر نجیب الله که باعث قتلش شد، اعتماد کردن به آی اس آی بود. ماه ها قبل از سقوط حکومت مجاهدین آی اس آی از طریق خانمش در هندوستان به او پیام فرستاده بود که طالبان لشکر ظاهر شاه است و در حکومت ظاهر شاه داکتر نجیب الله بحیث نخست وزیر خواهد بود. اما رهبران حکومت مجاهدین که در جنگ با طالبان بودند، می دانستند طالبان لشکر ای اس آی اند و از نام ظاهر شاه استفاده ابزاری می کنند. گفته می شود که احمد شاه مسعود در آستانه عقب نشینی از کابل به داکتر نجیب پیام داد، که سازمان ملل امن نیست، می تواند با آنها برود. اما داکتر نجیب الله مطمین بود که طالبان بحیث پشتون از او بعنوان یک قهرمان پذیرایی خواهند نمود و بحیث نخست وزیر حکومت ظاهر شاه- طالبان ایفای وظیفه خواهد نمود.
البته این اولین اشتباه داکتر نجیب الله نبود. او پیش از فرار نافرجام از ریاست جمهوری در ۱۹۹۲/۱۳۷۱ با گلبدین حکمتیار سازش مخفی نمود، که حکومت را در یک توطیه قومی بوی تسلیم نموده و رفقا و همرزمانش و شهریان کابل را تسلیم حکمتیار و آی اس آی نماید.
افزون بر آن او ازببرک کارمل و محمود بریالی دو رقیب اصلی اش انتقام گرفته، بدست حکمتیار در چهار راهی آریانا جاییکه خودش و برادرش را طالبان در ۱۹۹۶ به دار آویختند، حلق آویز شوند و خودش در هندوستان در کنار همسر و فرزندانش که ماه ها قبل در هند فرستاده شده بودند، جشن شادی بگیرد.”.
در این سال های پسین و به ویژه پس از عروج حکمتیار با آن شکوه و دبدبه در کابل یک تعداد طرفداران او به دلایل فرکسیون بازی حزبی و یا انگیزه های قومی او را قربانی توطیه های رفقایش و عمدتاً طرفداران کارمل می شمارند. شگفت آور اینست که بسیاری هواه خواهان نجیب الله از جمله ء هواه خواهان درجه یک حکمتیار و طالبان نیز هستند.
یکی از کسانیکه در زمانش داکتر نجیب الله را از عقب خنجرزند، ولی امروز اشک تمساح بخاطر قتل او میریزند و با اشعار بی مقدار در وصف او مدح سرایی می کند، سلیمان لایق است.
به باور من بسیاری مشکلات امروزی ریشه در اشتباهات، کجروی ها و خیانت های داکتر نجیب الله و سلیمان لایق به حزب و کشوردارد:) داکتر نجیب الله در نتیجه یک کودتای داخل حزبی بنام پولینوم ۱۸ توسط گرباچوف بالای حزب تحمیل شد و باعث تفرقه و تضعیف دولت شد.
داکتر نجیب الله سیاست فراقومی رهبر خود ببرک کارمل را کنار گذاشته سیاست قوم گرایی و محل گرایی” پکتیا پرستی” را در همدستی با خلقی ها و خاندان سلیمان لایق در پیش گرفت و باعث کشمکش های قومی در داخل حزب، دولت و کشور گردید.
نجیب الله سیاست مصالحه ملی ابتکار گرباچوف را بحیث سیاست رسمی دولتش با مجاهدین قرارداد، ولی با همرزمانش سیاست تبعیض، تنش و یکه تازی را در پیش گرفت. در نتیجه حزب چند پارچه و نا متحد نتوانست بحیث یک حزب نیرومند از دست آورد هایش دفاع کند.
نجیب الله در همدستی با گروه سلیمان لایق دست به یک تعداد قتل های زنجیره یی در داخل حزب زدند و از جمله قهرمانانی نظیر جلال رزمنده را که نقش کلیدی در شکست کودتای تنی و گلبدین داشت، به شکل خیلی نا مردانه در یک توطیه در هرات بدست عوامل خاد ترور کردند.
یکی از بزرگترین اشتباهات داکتر نجیب الله در آخرین روز های ریاست جمهوریش در اثر تحریکات سلیمان لایق کشمکش او با کارمل بر سر قدرت بود، که باعث واکنش شدید کارمل و طرفدران او شده و به فرار نافرجام او انجامید.
یکی دیگر از بزرگترین اشتباهات نجیب الله راه اندازی توطیه قومی در شمال افغانستان در نتیجه تحریکات پشتونست های داخل نظام مثل سلیمان لایق ، منوکی منگل، رسول بی خدا و جمعه اسک در همدستی با حزب اسلامی گلبدین حکمتیار بر علیه جنرال دوستم و جنرال مومن اندرابی بود، که باعث قیام جنرال مومن در حیرتان و به سقوط حکومتش انجامید.
شاید بدترین خیانت داکتر نجیب الله فرار ناکام و بزدلانه او از کشور باشد، که حزب و دولت را در دشوار ترین لحظات تاریخ رها نموده ، خلاء قدرت ایجاد نمود./
غلام علی سبزواری
************************
قسمت اول مصاحبه اختصاصی جمعه خان صوفی داماد سلیمان لایق:
حالا من پاکستانی هستم!
قسمت دوم مصاحبه جمعه خان صوفی داماد سلیمان لایق: حالا من پاکستانی هستم!
دیــدگــاه هــا
حالت سراسيمگي بهمه رخ داده بود. همه انتظار يك سرنوشت نامعلوم را مي كشيدند و بخاطر اينكه از شر ظلم و ستم گروه هاي مجاهدين نجات يافته بودند نسبتن خود را آسوده تر احساس مي كردند. ولي چون در رابطه به طالبان كاملن مطمئن نبودند ، هنوز اضطراب داشتند.
عده از همسايه هاي بلاك كه سلاح در خانه داشتند و يا در روز گذشته از قطعه ٥٢ مخابره اسلحه به غنيمت گرفته بودند ، باشنيدن خبر رسيدن طالبان سلاح هاي شان را بدون چون و چرا به بيرون پرتاب مي كردند.
من شوهر همشيره ام كه متأسفانه بعدن به شهادت رسيد با حس كنجكاوي كه داشتيم از خانه بيرون شده و بطرف يك طالب سياه چرده كه پيراهن تنبان و لنگي نصواري رنگ به سبك قندهاري بتن داشت و مصروف جمع آوري سلاح افتيده در گوشه و كنار بود با احتياط نزديك شديم و بعد سلام و احترام و عرض تبريكي در مورد وضعيت با زبان بسيار ناقص پشتو از وي جوياي معلومات شديم.
موصوف با صداي نسبتن بلند با زبان شيرين قندهاري گفت كه همه جاه ها بشمول ارگ فتح شد و داكتر نجيب را هم در “چوك كميسيون ” إعدام كرديم . شوهر همشيره ام با شنيدن اين موضوع چنان متعجب شد كه قريب شخص طالب متوجه شود . من با اشاره وي را متوجه سأختم تا آرامش اش را حفظ كند. هر دو باعجله به خانه رفتيم ، باسيكل هاي خود را گرفته بطرف چهارراهي مكرويان شتافتيم.
در آنجاه كه اكنون به چهارراهي حاجي عبدالحق مسمي گرديده است ، جمع از طالبان كه تنها از قندهار و پشتو زبان نبودند با تانك هاي غنيمت گرفته شدهء شان با استقبال گرم مردم ، پيروزي شان را جشن گرفته بودند.
مردم هركدام به آنان تبريكي مي دادند و عده أميل هاي آماده شده از نوت بانكهاي افغاني را به گردن ها و ميل هاي تانكهاي شان مي آويختند.
ما باز هردو به يك طالب كه به لهجه بدخشاني صحبت مي كرد نزديك شديم و بخاطر معلوم ساختن مطلب مرگ داكتر صاحب با احتياط بسيار از وي پرسيديم : ” همه كابل را بخير تصرف كرديد و داكتر نجيب را هم إعدام كرديد؟”
طالب بدخشي با عصانيت به ما پاسخ داد كه نخير داكتر صاحب نجيب را به ارگ برديم ، وي رييس جمهور مي شود!( بعدن فهميديم كه وي از شاخه طالب هاي كه با داكتر صاحب تفاهم داشت ، بود و هنوز به خوشبيني به اين موضوع مي نگرست!)
بعدن يكتن از مردم عام كه جريان صحبت ما را مي شنيد ، به ما نزديكترشد و آهسته گفت كه داكتر صاحب را طالبان در چهارراهي آريانا إعدام كرده اند و ما هم مستقيمن به محل متذكره شتافتيم و در آنجاه با تاسف كه با آن منظره دلخراش روبرو شديم !
من خود از زبان چندين مجاهدين شوراي نظار بعدن شنيده ام كه احمد شاه مسعود چندين بار و بار آخر چند روز قبل از شهادت داكتر صاحب و برادر جوانش ، نزد وي در دفتر ملل متحد در كابل رفته و از احتمال توطعه طالبان برايش اطلاع داده بود. اما موصوف بنابر خوشباوريهايش به طالبان به اين گفته هاي وي ارزشي قائل نشده بود!
هكذا در أولين روز آمدن طالب ها به كابل تلويزيون مسكو ويديوي را به نمايش گذاشت كه ابتداء در آن داكتر صاحب را نشان مي دهد كه با يكعده طالب هاي كه نزد وي در محل اقامتش آمده بودند، مصافحه و بغل كشي مي كند. و بعد در صحنه ديگر ايشان را آويخته در دار نشان مي دهد…
داكتر نجيب در چاه اى قرار گرفت كه به دست خود كنده بود.
طالب ها نسل جديد حزب اسلامى اند و هردو از يك آبشخور آى اس آى تغذيه ميشدند
من بمثابه شاكرد تاريخ نبشته هاي شما را با بسيار دقت ميخوانم .
شما فرموديد كه سياست هاي نادرست دولت داكتر صاحب نجيب باعث قيام جنرال مومن در حيرتان شد….
شما كه در حفظ جان مال و ابروي مردم افغانستان در ان دولت تقريبا حرف اول را ميزديد
فكر نمي كنيد ان قيام نه
بلكه بغاوت بود؟
من فرد نظامي نيستم و شايد در درك ترمينا لوجي هاي نظامي مشكل داشته باشم .
اكر نظر تانرا در اين مورد بنويسد ممنون تان ميشوم .
تشكر
مطابق واژه نامۀ دهخدا :
“بغاوت . [ ب َ وَ ] (ع اِ مص ). بغاوة. طغیان و سرکشی . (ناظم الاطباء). نافرمانی “… را گویند و
“قیام کردن .[ ک َ دَ ] (مص مرکب ) برخاستن . ایستادن ” است . هردو حالت پایانِ تحمل را نشان میدهد . حرکت جنرال مومن در اصل پایان و به سر رسیدنِ تحمل بی عدالتی و بیداد بود . چرا فکرکنیم که بغاوت بد و قیام خوب است ؟ هردو حالت بیانِ نافرمانی ، اعتراض و نه گفتن به ظلم و نابرابری است .
اجازه دهيد برداشت خودم را در قسمت تفاوت اين دو لغت خدمت تان عرض كنم .
فيام عليه استبداد قسميكه شما فرموديد.
بغاوت سركشي از فرمان امر
خالا اين بغاوت بود ويا قيام البته سؤالم از بزركوار جنرال صاحب است .
اكر اجازه شما باشد.
ممنون.
عامل اصلي اين همه بدبختي كه تداوم همان اشتباهات جبران ناپذيراست امروزمارابه بدبختي و فلاكت كشيده، ميباشد. حداقل ذهن كسانيكه به حرف هاي انهااعتمادداشتندراتداعي كندكه چه رويدادهاي صورت گرفته است. وازدوستانيكه حقايق مستنددرهمچًوموارد دراختياردارند مسوليت خودبدانندواطلاع رساني نمايند. خموشي گناه عظيمي پنداشته ميشود. ميدانم وميشناسم كساني راكه كماكان خاموش اند.
کابل رد کرد،حتی از روی شوخی ویا بطور جدی اذعان داشت که تا حال دربند شما تاجکان قرار داشتم ،حال پشتونهای ما میآیند وقت آزادی فرا میرسد ،که شما هم تذکر فرمودید، ممنون از اشاعه روشن در مواردیکه منعکس کننده واقعیتهای تاریک آن روزگار تلخ وتار بار سنگین بعدی اش حمل دوش هزاران غمدیده وجگر سوختگان گردید تا حال فراگیر گشته، حرمت بیپایان خدمت شما۰
دربخشی ا زتازه ترین نوشته های رفیق نستوه نورمحمد سنگر شاعر پر آوازه و نویسنده متعهد جنبش چپ در رابطه به عملکرد های رییس جمهور پیشین که منجر به سقوط حاکمیت شد چنین می خوانیم :
« …. امین در غیاب رهبری حزب فرمان “قیام ” میدهد و سناریوی از قبل تعیین شده سی آی ای” را به اجرا میگذارد. اما از تیره بختی، خودش هم زندانی می شود اما برنامه اش نیمه تمام به پیروزی میرسد. چون او باید با یک تیر دو هدف را میزد: هم رهبران حزب را باید می کشت و گناه آن را به گردن رژیم محمد داوود می انداخت و هم داوود را نابود می کرد تا تاج و تخت تنها برای خودش بماند. دوکتور نجیب الله هم جای پای او را تعقیب کرد اما دچار یک کج فهمی تاریخی شد: امین توسط باند خودش و به اشاره “سیا” دست به قیام مسلحانه زد و نجیب به اشاره روس ها و بدون کدام پشتوانه داخلی. نجیب، تلاش مذبوحانه نمود تا با انحصار قدرت در دست خودش و به اشاره و اتکا به باند گورباچوف به حذف مخالفین اش متوصل گردد و از خود یک چهره “ملی” بسازد ولی غافل از آنکه در تاریخ فقط احمق ها اند، که به “گپ ها” اتکا می کنند و عاقلان عملکرد ها را معیار قرار میدهند. به هر حال همه میدانیم، که دوکنور نجیب الله پاسخ همه اشتباهات خود را پرداخت و ما باید از تاریخ درس بگیریم.
او در مقابل حزب و حاکمیتی که او را به مهم ترین مقامات رسانید خیانت کرد. او در مقابل رهبری، که او را از ولگردی و اوباشی به سیاست کشانید و از او شخصیت ساخت ، به اشاره بیگانگان جفا کرد. او، که شرف و وجدان و حیثیت اش را به اشاره بیگانگان به حراج گذاشت و بین ملت خودش زخم های چرکین ستم های ملی ، نمک پاشید، اکنون همان طوری که میدانیم در بین ما نیست! اما؛ خنده دار ترین طنز تاریخ این است ، که کی ها امروز پرچم او را به دوش می کشند؟ !
ــ انسان های بیخبر از علم تاریخ و سیاست 2 ـ گماشته های او در مقامات حزبی و دولتی 3ــ تبار گرایان بیخبر از ملیت برادر پشتون 4 ــ سی آی ای آمریکا و آی اس آی پاکستان با چاپ و تکثیر ملیون ها عکس او… و بالاخره: جنرال طاقت ( کسی که همه ملیت های برون از تبار خودش را حرامی می گوید) جبار کهرمان ( کسی که با ملیشه هایش قصر ریاست جمهوری نجیب الله را با وزارارت داخله و دفاع ، مقر کمیته مرکزی (حزب وطن، با همه حوزه های امنیتی شهر کابل به گلبدین حکمتیار تسلیم داد)
آقای کبیر آمر سیاسی ریاست حوزه اول وزارت امنیت ملی ( و بعدن ریاست پنج یا انحلال باندیتیزم) ، که جهت ارتباط و سازش های بعدی گویا اول اسیر گردید و بعد مبادله شد. جوانکی بنام خیبر که قاتل 2500 پرچمی را همیشه حفیظ الله امین شهید خطاب می کند. از آدم های مثل عیسی جسور و لایق و بارق و غوربندی… چیزی نمی گویم ولی واقعن دلم به حال پایش ها ، پاسون ها ، روغ ها … میسوزد! ادامه دارد)
اختر ارفاقی
طراحان کودتا ، کودتا علیه نظام دموکراتیک وتحولات انقلابی مطروحه حزب ودولت
جمهوری دموکراتیک افغانستان را به وسیله ۴ نفرهریک رزمجومنشی کمیته شهر کابل ،
رزمنده رئیس امنیت دولتی کابل ، جنرال باقی رئیس اداره پنج امنیت دولتــی و سـیف الله
قوماندان سارندوی شهرکابل درقرارگاهی مشترکی درولایت کابل ، عملی نمودند.
تهدید وتخویف وکارتوضیحی وپروفلکتیکی باکادرهای حزبی وروسای امنیت دولتی ،خلع
سلاح گارد وشایعه سازی علیه رفیق کارمل ، سبکدوشی مخالفین ازوظایف وغیره اعمالی
ازاین دست به نتیجه رسید. ودرسایه وحشت وانزجارپلینوم ۱۸ دایرگردید .
پلینوم چیزی جزء سرآغاز تطبیق اهداف خائینانه گربه چف درافغانستان ، درآجندا نداشت
ونجیب حزب وحاکمیت دولتی را فدای آن کرد. برحزب ودولت فضای اختناق سنگیـــن
میلیتاریسم ودیکتاتوری فردی اعمال وفشارتوسط وابستگان ک گ ب محسوس بود .
جای کاروعمل انقلابی را لفاظی ها سوبژکتویسم گرفت . تلاش های مذبوهانه وغیرعملی
وغیرعلمی وبازی های سردرگم واوپرتیفی تحت نام مصالحه ملی ، درحقیقت آغازشکست
وفروپاشی بود ، که بعدترباتدویرکنگره کذایی مهر تائید برآن کوبیده شد .
تاچشم کار می کردبه ٫٫تأسی ازمشی مصالحه ،، نیروهای مسلح کشورسرکوب می شدند.
مقاومت نیروهای مسلح دربرابر اشرار ودشمنان وطن امر بیهوده اعلام می گردید .
دستاورد عمده مصالحه درعمل ، عقب نشینی نیروهای رزمنده حزب ودولت وتضعیف
مورال رزمی قوای مسلح ،فرار وتسلیم شدن به دشمن بود . نتیجه سقوط ولایات ، تحمیل
جنگ جلال آباد ، کودتای تنی وغیره شکست اردوی قهرمان مارا بارآورد . سیاستبازی
ها درمحافل ومقام پرستی هادرحزب ودر دولت ونمایشات لفاظی ها وعوامفریبی های
رئیس جمهور وازهمه مهمتر گرایش به پدیده ننگین قوم وزبان وتباردستاوردجامعه ما بود
که ارزانی می گردید.
چی مصاله ای !؟ کس نبود تا ازرئیس جمهور بپرسد که با نیروهای وفادار به دولت چرا
مصاله نمی شود ؛ وبرخواسته های اعتنائی صورت نمی گیرد؟؟
آنچه خود او همراهان کذائی اش کشت کرده بودند ، محصول آن جزء ناکامی وشکست چی
می تواند باشد . دراین میان وی چهره واقعی خودرا نتوانست بپوشاند وبافرارخود باعث
حیرت دوستان ومخلفان وحتی اشرار گردید .
دیدگاه ها
لطفاً جناب عظیمی صاحب بزرگوار و سایر رفقای محترم بیاد یک حزب بسازید که ادامه دهند راه آن رهبر بزرگ باشد و قسمی شما می دانید بسیاری از رفقای مان است که در داخل کشور راه ببرک کارمل را تعقیب می نماید شما چرا با آنها همکاری نمی کنید امید است به بزرگواری تان گفته های ناچیز من را قبول نماید
از اینکه در شریط این مطلب برای ملت بیان میکند یک جهان سپاس گذارم درود برشما
* روزی خواهد رسید که همه از تو روگردان شوند ، تو تنها خواهی ماند با توخی و و جبسر.
چه يك بيوگراى جالب و خواندنى و چه يك شناخت عالى دقيقأ سناريوى كه مطابق خواست طراح اصلى بايد اجرا ميشود تاريخ سياه اين دوران كشور وحزب رقم زده ميشد فراتر از عالى
همه میدانیم که سقوط حکومت ح د خ ا « وطن » کار یک روز چند ماه ویک سال نبود قلم شما رسا وعمر شما با سلامتی دراز باد .
یک نمونه از آن .
“بعدازپناه بردن نجیب الله به دفتر ملل متحد و ختم دور اول مذاکرات و ملاقات با بینن سیوان،همه اعضای هیأت اجرائیه شورای مرکزی حزب وطن به مقر آن شورا با هم جمع شدند.هیچ یک حال و هوای خوشی نداشت.همگی آشفته،غمگین و مضطرب بودند.بعضی ها به فکرنجات حزب و کشور و جلوگیری از خونریزی مردم بدست مجاهدین بودند وبعضی ها مأیوس ونا امید از آینده نامعلوم.ولی ناچار،همه باهم یکجا بودند.هیچ کس حرف دلش را با دیگری شریک نمی ساخت وبردیگر اعتماد نداشت.درواقع یک نوع آرامش قبل ازطوفان در فضای شان حاکم بود.
محمودبریالی مطمئن و استوار بنظر میخورد وسعی میکرد تا همه را دلداری و اطمینان ازآینده بدهد.دلیلش آن بود که اکثریت رهبران،کادرها وصفوف ملکی و نظامی پرچمیها وفادار و هواخواه ببرک کارمل بودند و ازاین لحاظ به اقتدار و توانمندی شان اطمینان داشتند.
همه،تافرارسیدن شب مصروف بحث های داغ و پرجنجال با یکدیگربودند.درجریان این نشست و صحبتها،محمد اسلم وطنجار وزیردفاع،دست مرا گرفت ویکجا به دهلیز رفتیم.وی سه مطلب ذیل را آنشب با من در میان گذاشت.
اول:«رفیق وکیل،ما نمیدانیم که حالا امنیت مارا کی میگیرد.ما را قوتهای ازبک درمحاصره خود گرفته و ما گروگان آنها هستیم.من خود را درخطر احساس میکنم.نمیدانم چه خواهد شد؟»
دوم:«رفیق وکیل،همه خلقیها بشمول رهبران،کادرها و صفوف شان درکابل و پاکستان،اعضای بیروی سیاسی ورهبران زندانی شان به حزب اسلامی حکمتیار پیوسته اند.»درحالیکه دستش را روی شانه ام قرار داده بود وفشارمیداد،پیهم میگفت:«فهمیدی یانه،کارخلاص است تصمیمت را بگیر!»
سوم:«رفیق وکیل،چند روز بعد باید تانک ۸۱۵ که در۷ثور سوار به آن به ارگ حمله نمودم واکنون در مقابل ارگ قرار دارد،باید قبل از آمدن مجاهدین و انتقال قدرت،ازجایش پائین آورده شود وحاکمیت ح.د.خ.ا خاتمه یابد.این یک حرکت سمبولیک خواهد بود.زیرا همان روزکه انقلاب به پیروزی رسید باید به همان روز به آن پایان داده شود.»
فردای آنشب،خبرشدم که محمد اسلم وطنجار درهمان شب با محمود بریالی نزد ببرک کارمل رفته وبه او گفته بود که فقط او میتواند بحیث رهبر واقعی،حزب را از فروپاشیده شدن نجات بدهد.همچنان گفته بود که پس از این،فرمانبردار دساتیر وی خواهد بود.
درارتباط تانک ۸۱۵ باید گفت که در ۷ ثور ۱۳۵۷،وطنجار سوار برهمین تانک درپیشاپیش قطارتانک های قوای ۱۵ زرهدار،قرار داشت.بعداز۷ثور۱۳۵۷،بنابرفیصله رهبران آن دوران،تانک مذکور در جایگاه مخصوصی در مقابل ارگ،به نمایش گذاشته شده بود تا بالاخره،بنا به دستور محمد اسلم وطنجار،درشام ۴ ثور ۱۳۷۱،قبل از آمدن مجاهدین به کابل،پائین آورده شد وبجایش گلدانهای کوچک گل را گذاشتند.این تصمیم را وطنجار به تنهایی گرفته بود و هیچ یک از رهبران حزب و دولت ازآن آگاهی نداشتند و ندارند.اینکه وطنجار در این مورد با نجیب الله قبل از رفتنش به دفترملل متحد،مشوره نموده بود،برایم معلوم نگردید.اماهمه میدانند،زمانیکه مجاهدین به پایتخت داخل شدند سرنوشت تانک ۸۱۵ نیزمانند سایرتجهیزات نظامی دولت ج.ا بدست تنظیمهای مجاهدین افتاد و اثری هم از آن باقی نمانده است.زیرا بعد از۱۴سال ارامش،این تانک هم مانند سایرسلاح ها و تجهیزات قوای مسلح ابتداء درجنگهای تنظیمی پایتخت علیه یکدیگر بیرحمانه استعمال گردید وبعدأ آنها را پارچه پارچه نموده به پاکستان انتقال دادند و فروختند.
به هرحال،مجاهدین در اولین فرصت ورود شان به پایتخت،دست نیافتند تا به عنوان پیروزی نظامی بالای جمهوری دموکراتیک افغانستان و قوای مسلح قهرمانش،تانک ۸۱۵ را ازجایگاه بلندش پائین بیاورند.درواقع،بنابه گفته وطنجار،پائین آوردن آن تانک ازجایگاه بلندش،توسط خود منسوبین اردوی قهرمان جمهوری دموکراتیک افغانستان یک حرکت سمبولیک بود.”
دیــدگــاه هــا
جالب !
تاریخ درد ناک وطن وحزب
اشتباہ رھبر ، جبران ناپذیر است! سلامت باشید
زنده یاد کارمل در آن هنگام برای نجات مردم و حزب از دیو صفتان و اژدهای جهادی بویژه گلبدینی های ح.د.خ.ا و بیرون حزب که تشنه بخون اعضای راستین حزب .د.خ.ا جناح پرچم با استفاده از سیاست های ماجراجویانه شهید اکبر و باندش برای بلعیدن آنها لحظ شماری میکردند میاندیشید نه برای بدست آوردن قدرت .
وطنجار به این بهانه میخواست زنده یاد کارمل را با اعضای راستین حزب بخواست شهید اکبرنجیب ، گروگان گرفته و هدیه گویا به گلبدین تسلیم دهد .
چه خوب گفته ای داریم در زبان شیرین فارسی ( بارکج بمنزل نمیرسد ) .
بارکج شهید اکبر نجیب و باندش بمنزل گلبدین نرسید .
روز ديگر كه نزد بشير رفتم بعد از احوال پرسى دور انداخته پرسيدم كه با آمدن مهمانان ديروز دهليز دفترت بوى دال ميداد و خنديديم كمى آه كشيده گفت ببينيم كه چه بور موشه و رشته را قطع كرد و به موضوع من گوش فرا داد .
از اينكه ما صفوف وضعيت را از قبل در تحليل داشتيم به جزيى ترين حركت متجسس ميشديم ، چنين رويكرد ها ورفتن تعداد ٩ تن اعضاى بيروى سياسى بعد از سقوط رژيم به پاكستان ، تأمين أمن آنها وزمينه رفتن به خارج
بشمول جناب وطنجار اين ها همه فاكت هاي تأمين روابط عده اي از اعضاى بيروى سياسى با گلبدين وآى اس آى پاكستان بود و است . جناب عظيمى صاحب بزرگوار سپاس از ارايه مضمون معلوماتى شما
اعضای حزب وطنی ها شیر را قیر میبینند .
دید شان از پیدایش به دنیا ناسالم بوده ، نزد هیچ پزشکی درمان ندارد .
حزب دموکراتیک خ ،ا یکی از بهترین وعالی ترین سازمان سیاسی زمان خود محسوب میگردید وراستش اینکه اکثریت صفوف آن به روحیه وطندوستی پرورش یافته ودر ین راستا وظایف قابل قدری نیز انجام دادند ولی از آنجاییکه در بطن یک جامعه مریض وعقب گذاشته شده پرورش یافت به صورت طبیعی بسا از امراض جامعه را هم با خود داشته است واین امراض مخصوصا در رهبری رخنه وشکاف مدهشی را باز کردکه سر انجام به انحلال حزب وبدبختی مردم ما منجر گردید .
درمورد تانک ۸۱۵ اگر بنویسم اینست که اگر شخصی به کار خطیری دست میزند تا رفتن بر سر دارش را هم می پذیرد وطنجار اگر آنرا از ترس اشرار وتنظیمی ها پایین کرده باشد کار خوبی انجام نداده است .
از نگاشته های تان همیشه می آموزم سرافراز باشید .
تا حال به این سن کمی خویش هیچ نظامی را به این بزرگ منشی ندیدم که سلالت قلمش و فراصت نظامی اش همه گیر شده باشد.
به امید روزی این نوشته ها (کتاب فرار) به تقدیر چاپ بیاراید تا باشد که ازین بر دنیا روی دستان ما قرار گرفته و از آن استفاده های بهینه را نمایم.
باحفظ حرمت
کاشکه اشرار بادخود خود از شر و فساد میتوانستند دور باشند. یا اینکه کاش فضای بی اعتمادی این جانب را شکسته نبود.
برخی از دیدگاه ها و پاسخ های فرید مزدک که در رابطه با فاجعه سقوط در تانمای دیدگاه نشر شده است :
* روزهای آخر… داکتر نجیب نخواست با “شمال” مصالحه کند. از بهار 1991 آمادهگی برای کوچیدن داشت. او در بازیهای مثلث مسکو، اسلام آباد و سازمان ملل خود راه خود را گم کرد. آمریکاییها آماده کار با او بودند اما او هیچگاه از مسکو نبرید. او از یکطرف برای جلب شاه سابق و مسعود کوشید و از طرف دیگر برای نزدیکی با حکمتیار. او فکر میکرد که در اطراف کابل و شمال و شمالشرق موجودیت یک حکمتیار نیرومند به نفع ماست. و دنیا این همه را حس میکرد.
* داکتر برای رفتن آماده میشد و منتظر سیوان بود. یکروز پیش از این وعده تیلگرامی بنام من از دوستم رسید با این بین که “حکمتیار برای تصرف کابل آماده است و ما مبارزه بر ضد اورا وظیفهی خود دانسته اماده همکاری هستیم. من برای داکتر تلیفون کردم و از آمدن پیام دوستم آگاهی دادم و خواستم تا عاجل نزدشان بروم. ایشان گفتند که تا فردا ساعت 2 وقت ندارد. من تیلفونی محتوای پیام را برایشان گفتم و متوجه شدم که ایشان در جریاناند. فردای آنروز داکتر بین ساعت ۱۲ و ۳۰ منتظر سیوان است. قطعات دوستم هم به کابل نرسیده اما سیوان نمیآید سر شب فرودگاه کابل پر میشه از افراد دوستم و نیم شب سیوان وارد کابل میشه. او دلیل دیر آمدن خویشرا گاهی خرابی هوا و گاهی هم مزاحمت پاکستانیها بیان کرد اما خرابی هوا را نمیشه پذیرفت.
* تسلیمی قدرت توسط محترم سرابی معاون ریس جمهور به صبغت الله مجددی در حضور سیوان صورت گرفت. اما قدرت در پای حکمتیار ریخته شده بود. اینجا خود حکمتیار شاهد عینی است. دوستان عزیز یکبار به صفحههای ۷۵ تا ۹۱کتاب حکمتیار بنام “دسایس پنهان چهرههای آشکار” نظر اندازید. یکبار هم به آن مکالمه معروف تیلفونی مسعود با حکمتیار توجه کنید. افسانههای که توسط چند اجیر پاکستانی زمزمه شده نباید ما را به بیراهه ببرد.
* بیشترین تماسها و مذاکرات بین دولت داکتر نجیب و حکمتیار صورت گرفته و تنظیم کنندۀ تمام دید وادید ها مسکو بوده نه اسلامآباد و واشنگتن.
* به جواب رستگار عزیز، جلوگیری از خلأی قدرت صرف در توان سازمان ملل بود و در صورت جابجا شدن امکانات نظامی آن سازمان، وضع خراب نمیشد. فردای آن شبی که داکتر نجیب به دفتر ملل متحد رفت هیئت اجرائیه با سیوان، بنابر تقاضای خودش دیدار داشت. او در این نشست دو گپ داشت:
۱- به ریس جمهور مستعفی اجازه سفر به خارج داده شود.
۲- قدرت به دولت مجاهدین سپرده شود.
خواست اول ناممکن بود چون فرودگاه در اختیار هیئت اجرائیه نبود و خواست دوم عملی بود؛ اما در هیئت اجرائیه در این زمینه نظر واحد وجود نداشت. زندهیاد بریالی میگفت که: اجلاس شورای مرکزی باید در زمینه تصمیم بگیرد. ولی من برایشان گفتم که اجلاس یا پلینوم نصاب لازم را ندارد. اکثر اعضای شورای مرکزی مصروف تجارت بین مزار، ترمز، تاشکنت و دوشنبه اند. جالب است که تعداد زیاد از عاشقان داکتر نجیب و حاکمیت آنوقت از همین گروه بودند.
در رابطه با پوشش خلأی قدرت:
* برای عملی شدن طرح سیوان باید هاتف که معاون اول رییس جمهور بود پیش میشد. اما او یکروز پیش با سه همقطارش دیگرش خویش فرمان سبکدوشی خویش را بدست آورده بود. سبکدوشی معاونین رییس جمهور برای سیوان غیر منتظره بود. اما چرا داکتر همزمان با استعفای خویش معاونین خود را نیز سبکدوش کرد؟
ادامه دارد
برخی دیدگاه ها درارتباط به بخش های پیشین
نور شمس :
وابستگى عده اى از اعضاى بيروى سياسى با شبكه آى اس آى از قبل تنظيم گرديده بود ، سه هفته قبل از رفتن داكتر نجيب به دفتر سازمان ملل ،من در دفتر بشير لايق دستيار حزبى داكتر نجيب نشسته بودم كه يكى از موظفين همين شعبه به عجله نزد بشير لايق آمده و گفت مهمانان رسيدند . بشير لايق از جا برخاست و از دفتر بدر شد ، چند دقيقه بعد دوباره داخل دفتر خود آمد و وارخطا بطرف سه نفر بشمول من كه نزد وى آمده بوديم ميديد . يكى از ما كه از پلخمرى آمده و از فواى گفتار شان پيدا بود كه باهم بسيار همراز بودند ، به پشتو پرسيد كه خيريت است ؟ بشير در پاسخ گفت بيدين اوس مسلمان شويدى او دي كسان له هغه خواه راغلي دي . و با خنده خوشحالى سگرت روشن كرد و بمن گفت كه رفيق شمس خودت اگر فردا بيايد بهتر ميشود. من خدا حافظى كرده از دفتر بدر شدم و ناگفته نماند كه رفتن من هم داستان جدا گانه است به اين معنى كه من تحت تحقيق در رياست ده قرار داشتم و بشير لايق يك زمانى همصنفم بود ميخواستم از امكانات وى بالاى برادر داكتر نجيب كه ريس ده بود استفاده كنم .
روز ديگر كه نزد بشير رفتم بعد از احوال پرسى دور انداخته پرسيدم كه با آمدن مهمانان ديروز دهليز دفترت بوى دال ميداد و خنديديم كمى آه كشيده گفت ببينيم كه چه بور موشه و رشته را قطع كرد و به موضوع من گوش فرا داد .
از اينكه ما صفوف وضعيت را از قبل در تحليل داشتيم به جزيى ترين حركت متجسس ميشديم ، چنين رويكرد ها ورفتن تعداد ٩ تن اعضاى بيروى سياسى بعد از سقوط رژيم به پاكستان ، تأمين أمن آنها وزمينه رفتن به خارج
بشمول جناب وطنجار اين ها همه فاكت هاي تأمين روابط عده اي از اعضاى بيروى سياسى با گلبدين وآى اس آى پاكستان بود و است . جناب عظيمى صاحب بزرگوار سپاس از ارايه مضمون معلوماتى شما
رسول مبین:
جناب عالی قدر گرامی جنرال صاحب عظیمی، شاید از نگاه دوری میان من و شما فرسنگ ها فاصله باشد ولی این دیدگاه و اندیشه های باز و عالیِ ادبی، سیاسی، فرهنگی و میهن دوستی شما است که قلب مرا به شما نزدیک ساخته است.
تا حال به این سن کمی خویش هیچ نظامی را به این بزرگ منشی ندیدم که سلالت قلمش و فراصت نظامی اش همه گیر شده باشد.
به امید روزی این نوشته ها (کتاب فرار) به تقدیر چاپ بیاراید تا باشد که ازین بر دنیا روی دستان ما قرار گرفته و از آن استفاده های بهینه را نمایم.
باحفظ حرمت
دیــدگــاه هــا
در کتاب رفیق وکیل هم داستان را نیافتم اما من خودم سالها پیش شاهد این حکایت از زبان این بزرگان دیروز بودم :
رفیق وکیل :
مرا بخاطری زور داد که در دفتر نجیب با توخی منتظر آمدن بینین سوان بودیم. ناوقت شب نجیب رو به من کرد و گفت : برو رفیق وکیل دیگه شبها تو مرا بیدار کردی ، امشب من ترا بیدار میکنم و احوال آمدن سوان را برایت میدهم. خانه آمدم و سخت خسته بودم و خوابیدم. ساعت سه یا چهار شب ثریا ( خواهر رفیق وکیل ، رفیق ثریا پرلیکا ) مرا بیدار کرد و گفت رفیق مزدک در تلفون است و کار ضرور دارد. تلفون را گرفتم و پرسیدم : ها رفیق مزدک چه گپ شده . مزدک جواب داد : گاو فرار میکد دوستمی ها مانع اش شدند.
…
در همین لحظه تمام ناجوانی های نجیب بیادم آمد و گفتم تو فامیل خود را دو ماه پیش برای همین روز به هند فرستادی و ما با زن و اولاد خود باید اینجه بمانیم. من چقدر به او دل پاک داشتم. اما او در آخرین شب هم مرا فریب داد.
و حالا رفیق گرامی سپهسالار صاحب !
چندی بعد من ع. بابک از رفیق مزدک درباره صحت داستان در تلفون پرسیدم : راستی چنین بود؟
مزدک گفت : کاملا مو در مو و یک گپ هم کم و زیاد نشده است. وقتی این داستان را روی صفحه انداختم مزدک ترق منکر شد.
مزدک صاحب پیش از انقلاب ثور دوست من و خانواده ما بود. یک چند باری که حرف زشت نوشته ام فقط به دلیل نقد او از ح.د.خ.ا بوده است ؛ نه کدام خصومت شخصی.
گپ عظیمی صاحب را به زمین نمیاندازم. عظیمی صاحب بزرگ ما و شماست .
اما حرفهای خودت را از دل و جان تایید میکنم.
مناسبات ما و مزدک صاحب نه بر سر رفیق کارمل یا نجیب و نه بر سر نقد ح.د.خ.ا و یا تاریخ آن خراب شد.
آقای مزدک در صفحه خود هر روز گپ نقد ح.د.خ.ا را میانداخت و صد ها شورای نظاری و جمعیتی و لگه و لوگه های بازمانده از سازمان جوانان و حزب وطن لایکش میکردند و پیشینه ی حزب را به استهزا میگرفتند.
من نوشتم :
مزدک صاحب ! شما و ح.د.خ.ا بارها خود را نقد کردید. نامهای تازه احزاب بازمانده از ح.د.خ.ا خود مبین نقد روشن حزب است. نقد را بان که بسیاریها حتا خود را نفرین کردند.
حالا نوبت جمعیت و شورای نظار است که پس ازین همه جنایات سهمگین خود را نقد کند. اما نه تنها نقد نمیکنند بلکه با دیده درایی دم از جهاد و افتخارات خود میزنند.
مزدک صاحب را بسیار زور داد و راستی همدیگر را متقابل بلاک کردیم و خوب هم شد.
و در مورد رهبران حزب گپ خودت را تایید میکنم . میگن موش در سایه فیل میرفت فکر میکد سایه از خودش است. این رهبران اگر کدام شی میبودند بعد از رفتن شادروان ببرک کارمل حد اقل یک سازمان یا حزبی میداشتند.
و غیاثی هم کدام شاه لعل و خشت نیست. او غلام پشه است. او را پیش از پلینوم هجده نجیب خواست و برایش گفت : پلینوم هجده دایر میشکد و ما کارمل را سبکدوش میکنیم. پیش روی نامت صواد صحیح بانم با چلیپا ؟ نجیب تمام اعضای اصلی کمیته مرکزی را فردی خواسته بود .
غیاثی فی الفور گفته بود : صاحب صواد صحیح .
با حسن شرقی و محبوب الله خوب کدی مصاحبه کدی. دیگیشه فهمیدی .
با احترام
استاد راستای گل ، ما خو دوستت داریم.
شما چالش هائ موجود كشور را نقد ، ارزيابئ نكرده و راه هائ بيرون رفت را بيان نكرده و صرفن مصروف دشنام و قطع بازوي خويش ايد.
يكبار از مجاهدين ” اشرار” بياموزيد كه حكمتيار را رهبر ميسازند و چند دزد ديگر شانرا سايه خدا.
اما شما چئ!!؟؟
مصروف كينه جويئ ، نفاق و ضعيف ساختن خود تان.
ميخواهم بگويم كه با اين سياست هائ تان در وطن جائ نخواهيد داشت.
مزدك رفيق شما و همقطار شما بود، با او بحث كنيد اما دشنام دادن اخلاق انسان هائ بئ فرهنگ وًنادان است.
من او را از نزديك نديديم اما أيده هاي او را بايد شنيد و دور از تعصب و عقده بحث كرد.
تا جايكه به ما قصه ميكنند جناب مزدك و نبي عظيمي هم پيمان حوادث ٩٢ بودند و امروز هم حتمن روابط دارند.
يك پيشنهاد به جناب عظيمي صاحب
لطف كرده از نوشته و صفحه تان مديريت كنيد و به دشنام دادن يك رفيق تان خوش نشويد و صفحه را به بحث علمئ و دوستانه بكشانيد نه به تقابل و دشنام دادن.
از همه شما عزيزان بخاطر انتقاد هاي خويش كه درد دل يك جوان وطن است معذرت ميخواهم .
شیوه ی نگارش خودت یک قسم به شاگردهای جلمرغ آشپز میماند.
عکست خوبش است اما گپ زدن و اهانتت به همه بسیار بازاری.
حالی رازق فانی رام گفته بودم ترام.
چگونه بالحصار را در لحظه پانيك از چنگال حذب اسلامي نجات دادم
من كه به صفت ريس أركان لواي اا گارد إيفا وظيفه ميكردم نظر هدايت خصوصي مقامات ارشد گارد به خصوص شخص سيد اغظم سعيد وجناب جنرال عاصم به اساس ارتباط قومي وفاميلي بعد از سقوط مزار در تلاش تامين رابطه واحياي رابطه هاي نم جان قبلي شدم
بلاخره بلواسطه جاويد كوهستاني يكي از عياران زادگاه هم تا سرحد تماس با داكتر عبدالرحمن زنده ياد تامين شد
واين خبر براي مقامات گارد توام با ارسال نماينده ونامه به دست خط قهرمان ملي يك دست اورد بود
نماينده فرستاده شده را ملاقات كردم بنام گل رحمن خان كه فعلا جنرال كشف وزارت دفاع است يكجا با جاويد كوهستاني قرار برين شد در صورت ضرورت هر روز بين بيست تا سي نفر جوان رزمنده براي من تسليم مي نمايند ومن انها را در قطعات تحت امر گسيل ميدارم
بتاريخ چهارثورصبح وقت قرار برين شد تا اولين گروه بيست نفري را تسليم شوم سرويس را از گاردحركت دادم گل رحمن خان را مجهز با دستگاه مخابره كلاشنكوف ويك عراده موتر ساخته بودم
گل رحمن خان به وقت معين در محل معين رسيد وگفت بايد سرويس به قول اب چكان برود خوب همان طرف هدايت دادم در محل مذكور كه رسيدم كه به تعداد سي نفر جوانان بين سن ١٥تا ٧٠ساله
به گل رحمن گفتم اين ها خو افرارد همين محله هستن نه پارتيزان تمام عيار گل رحمن گفت نفر هاي اصلي را داكتر صاحب فردا مي فرستت در كاريزمير
من نا گزير اين افراد را شايسته حالت گارد بالحصار نديدم طبق تفاهم قبلي به نزد امر سياسي لواي دوهم به ميدان هوايي فرستادم
خودم با گل رحمن بطرف گارد جهت ملاقات حركت كرديم
بتاريخ شش ثور باز گل رحمن گفت كه فردا نفر ها ميرسند اماده باشيم من سرويس را اماده كرده تا از كاريز مير افراد را به گارد انتقال دهم أرانتظار تا ساعت شش صبح كشيدم از گل رحمن خبري نشد
وضعيت را بحراني ديدم ازين كه امنيت بالحصار مربوط قطعه من بود وقومندان لوا به اساس هدايت قومندان لواي پنج شده بود
قطعه را در احضارات محاربوي گذشتاندم وداخل موضع كردم
بيادم خيلي از افسران وسربازان فرار نموده بودند
وسيد اعظم هم به ميدان هوايي فرار كرده بود
بيادم امد كه دوستم رحيم مشهور به رحيم كامفو گفته بود در صورت ضرورت من يك چند نفر رزمنده بي باك دارم
فورا سرويس را هدايت دادم كه از عقب من حركت كند من با عجله ساعت تقريبا ساعت هفت به سوب بركي حركت كردم هرلحظه شهر حالت خاص ميگرفت مردم هبوت زده معلوم ميشد
به خانه كامفو رسيدم در را زدم واقعا در صحن وخانه ها حدودأ سي نفر بود بيست دو نفر را عاجل براي من داد
واز من خواهش كرد تا كلاشنكوف دست داشته وتفنگجه خويش را برايش دادم
وبه سوب گارد راه افتيدم
وقتيكه در در وازه جنوب گارد رسيدم ضابط مسول گفت كه ريس أركان گارد جنرال شهباز ده نفر را داخل كرده هنوز مسلح نه ساخته است
من فورا بچه ها را مسلح سأختم دروازه هاي گارد را با بيرق سبز مزين نمودم وبه طرف دفتر شهباز خان رفتم كه دو نفر بادي گارد شهباز كه اوزبك ها بودند خواستن مزاحمت كنند چون قبلا با ان ها صحبتي چند داشتم من را گذاشتن تا داخل دفتر شوم
داخل شدم رسم تعظيم كردم گفتم وضعيت در كنترول است شما از امنيت خويش نگران نباشيد گفت به اين چند نفر سلاح توضيع كن من گفتم كه كدام نفرها گفت از قطعه ٠٤١اورده هم وطن داران من است من گفتم چنينن افراد در گارد نيست من قبلا انها را به بهانه توضيع سلاح حبس نموده بودم
به پشتو برايم چيزي گفت شمالي وآله ….
وگفت سيد اعظم گريخته امر سياسي كجاست گفتم در بالا گفت خوب من هم بعدا پيش ان ميروم
من كه از دفترش با رسم تعظيم بر امدم كه بادي گارد هاي اش خلع سلاح شده اند توسط بادي گارد هاي من
احوال امد كه در در وازه طرف شاشهيد وضيعت خراب است از تانگ تيل وعقب حمام صداي الله اكبر وأفراد حذب اسلامي خواهان تسليم شدن هستند
من فورا خودرا رساند بچه ها داخل موضع بودن گفتم شما هم الله اكبر بگويد وأفراد كامفو كه همه با بكول ملبس بودند در هر دو دروازه جا بجا كردمادامه دارد
گپ عظیمی صاحب را به زمین نمیاندازم. عظیمی صاحب بزرگ ما و شماست .
اما حرفهای خودت را از دل و جان تایید میکنم.
مناسبات ما و مزدک صاحب نه بر سر رفیق کارمل یا نجیب و نه بر سر نقد ح.د.خ.ا و یا تاریخ آن خراب شد.
آقای مزدک در صفحه خود هر روز گپ نقد ح.د.خ.ا را میانداخت و صد ها شورای نظاری و جمعیتی و لگه و لوگه های بازمانده از سازمان جوانان و حزب وطن لایکش میکردند و پیشینه ی حزب را به استهزا میگرفتند.
من نوشتم :
مزدک صاحب ! شما و ح.د.خ.ا بارها خود را نقد کردند. نامهای تازه احزاب بازمانده از ح.د.خ.ا خود مبین نقد روشن حزب است. نقد را بان که بسیاریها حتا خود را نفرین کردند.
حالا نوبت جمعیت و شورای نظار است که پس ازین همه جنایات سهمگین خود را نقد کند. اما نه تنها نقد نمیکنند بلکه با دیده درایی دم از جهاد و افتخارات خود میزنند.
مزدک صاحب را بسیار زور داد و راستی همدیگر را متقابل بلاک کردیم و خوب هم شد.
و در مورد رهبران حزب گپ خودت را تایید میکنم . میگن موش در سایه فیل میرفت فکر میکد سایه از خودش است. این رهبران اگر کدام شی میبودند بعد از رفتن شادروان ببرک کارمل حد اقل یک سازمان یا حزبی میداشتند.
و غیاثی هم کدام شاه لعل و خشت نیست. او غلام پشه است. او را پیش از پلینوم هجده نجیب خواست و برایش گفت : پلینوم هجده دایر میشود و ما کارمل را سبکدوش میکنیم. پیش روی نامت صواد صحیح بانم با چلیپا ؟ نجیب تمام اعضای اصلی کمیته مرکزی را فردی خواسته بود .
غیاثی فی الفور گفته بود : صاحب صواد صحیح .
با حسن شرقی و محبوب الله خوب کدی مصاحبه کدی. دیگیشه فهمیدی .
با احترام
استاد راستای گل ، ما خو دوستت داریم.
درموردتصمیم ترك کردن نیمه شب داکتر نجیب الله از کشور تا همین اکنون کنکاش های زیادی توسط آگاهان و نخبه گان مطرح کشور صورت گرفته است و فلم های ساخته شده و مونتاژ شده فاجعه سقوط نیز با بی طرفی کامل از پرویزن نقد وارزیابی دوستان زیادی گذشته است. در زنجیره همین واکاوی ها برخی از هموندان سایت وزین دیدگاه چندی پیش پرسش هایی از جناب فرید مزدک معاون حزب وطن درمورد پلان ناکام صلح ملل متحد ، فرار نا فرجام داکتر نجیب الله و تمایل شدید نجیب الله به نزدیک شدن هرچه بیشتر با حزب اسلامی ، به عمل آورده اند که چون قسمت هایی از آن ها با مبحث « فرار» ارتباط دارد، همان بخش ها را دراین جا می گذاریم و امید است دوستان با مراعات عفت قلم وزبان در زمینه اظهار نظر نمایند.
***
فرید مزدک به پاسخ یکی از دوستان :
دولت راکودتای تنی ، سقوط خوست ،جنگ جلال اباد و ” شورش شمال” از پا انداخته بود .حزب یه یک نیروی مزاحم در ساختار قدرت تبدیل شده بود . خلقی ها از حزب ملکی و نظامی گپ میزدند و به بخش نظامی قدرت بیشتر استناد می کردند . آنها از حمایت وزارت دفاع روسیه برخورداربودند و روابط تنگاتنگ هم با پاکستانی ها و حکمتیار داشتند . آنها برای جانشینی کارمل، کاروال را کاندید داشتند و ک گ بی و گرباچف زنده یاد نجیب را.
* روز های آخر … داکتر نخواست با ” شمال ” مصالحه کند. او از بهار ۱۹۹۱ آماده گی برای کوچیدن داشت . او در بازی های مثلث مسکو ، اسلام آباد و سازمان ملل خود و را ه خود را گم کرد .امریکایی ها آمادۀ کار با او بودند اما او هیچگاه از مسکو نبرید .او از یکطرف برای جلب شاه سابق و مسعود کوشید و از طرف دیگر برای نزدیکی با حکمتیار .او فکر میکرد که در اطراف کابل و شمال و شمالشرق موجودیت یک حکمتیار نیرومند به نفع ماست .و دنیا این همه را حس میکرد.
* داکتر برای رفتن آماده میشد و منتظر سیوان بود . یکروز پیش از این وعده تیلگرامی بنام من از دوستم رسید با این بین که ” حکمتیار برای تصرف کابل آماده است و ما مبارزه بر ضد اورا وظیفه ی خود دانسته آماده همکاری هستیم . من برای داکتر تیلفون کردم و از آمدن پیام دوستم آگاهی دادم و خواستم تا عاجل نزدشان بروم . ایشان گفتند که تا فردا ساعت ۲وقت ندارد . من تیلفونی محتوای پیام را برایشان گفتم و متوجه شدم که ایشان در جریان اند .فردای آنروز داکتر بین ساعت ۱۲ و ۳۰ منتظر سیوان است . قطعات دوستم هم به کابل نرسیده اما سیوان نمی آید سر شب فرودگاه کابل پر میشود از افراد دوستم و نیم شب سیوان وارد کابل می گردد . او دلیل دیر آمدن خویش را گاهی خرابی هوا و گاهی هم مزاحمت پاکستانی ها بیان کرد اما خرابی هوارا نمیشه پذیرفت.
* تسلیمی قدرت توسط محترم سرابی معاون ریس جمهور به صبغت الله مجددی در حضور سیوان صورت گرفت .اما قدرت در پای حکمتیار ریخته شده بود . اینجا خودِ آقای حکمتیار شاهد عینی است .دوستان عزیز یکبار به صفحه های ۷۵ تا ۹۱ کتاب حکمتیار بنام “دسایس پنهان چهره های آشکار ” نظر اندازید .یکبار هم به آن مکالمۀ معروف تیلفونی مسعود با حکمتیار توجه کنید . افسانه های که توسط چند اجیر پاکستان زمزمه شده نباید مارا به بیراهه ببرد.
حشمت رستگار: “درامتداد فاجعه سقوط”بیانگر لحظه ی از تاریخ است نه کل تاریخ . مصیبت سقوط چنانکه در سقوط حاکمیت ح دخ ا نشان داده شده هم این مصیبت و سقوط در قتل عام خانواده ی سردار داود بوده و هم در خلع محمد ظاهر شاه و هم در آدم کشی های نادر و تا دوره ی های شاه امان الله و حبیب الله خان…برای بیان این مصیبت ها بهتر است که علت ها و ریشه ها ی تاریخی و ساختار جامعه را بررسی کنیم تا از سقوط آخر نتیجه گیری منطقی بدست آریم .از تبصره ها و بک روند این فلم چنین معلوم می شود که قبل از حاکمیت حزب وطن جامعه ء ما گل گلزار شد بود . و زحمتکشان افغانستان به آنچه که آرزو می کردند دست یافته بودند. و هم در این فلم ادعا می شود که اگر حاکمیت سقوط نمی کرد افغانستان به یکی از پیشرفته ترین کشورهای آسیا مبدل میشد.حزب وطن با کمک مالی کی زندگی می کرد ، این دخل وخرج دولت را کی می پرداخت ؟آیا واقعا ملل متحد قادر بود که صلح را تامین کند ؟ملل متحد می توانست در تمام مدتی که داکتر نجیب الله در دفتر آن زندگی میکرد برای نجات او کاری کند؟ ـ و لی عاقبت او را بدست آی.اس.آی سپرد. متاسفانه تاریخ ما پر از انواع فاجعه هاست و شبیه به سریال کارتونی یی است که فقط و فقط برای ترساندن خارجی ها به کار می آید.
فرید مزدک:
به جواب رستگار عزیز، جلوگیری از خلأی قدرت صرف در توان سازمان ملل بود و در صورت جابجا شدن امکانات نظامی آن سازمان، وضع خراب نمیشد. فردای آن شبی که داکتر نجیب به دفتر ملل متحد رفت،، هیئت اجرائیه با سیوان، بنابر تقاضای خودش دیدار داشت . او در این نشست دو گپ داشت :
۱ـ به ریس جمهور مستعفی اجازۀ سفر به خارج داده شود .
۲ ـ قدرت به دولت مجاهدین سپرده شود .
خواست اول ناممکن بود چون فرودگاه در اختیار هیئت اجرائیه نبود و خواست دوم عملی بود؛ اما در هیئت اجرائیه در این زمینه نظر واحد وجود نداشت. زنده یاد بریالی میگفت که: اجلاس شورای مرکزی باید در زمینه تصمیم بگیرد. ولی من برایشان گفتم که اجلاس یا پلینوم نصاب لازم را ندارد. اکثر اعضای شورای مرکزی مصروف تجارت بین مزار، ترمز، تاشکنت و دو شنبه اند. جالب است که تعداد زیاد از عاشقان داکتر نجیب و حاکمیت آنوقت از همین گروه بودند.
حشمت رستگار:دراین سند– نمظور نویسنده یادداشت عبدالوکیل وزیر خارجه پیشین است.- آنچه که مایه تشویش محترم هاتف و سیوان است پس از رفتن داکتر نجیب الله خلای قدرت است . این خلای قدرت چگونه باید پوشش می یافت؟
فرید مزدک:برای عملی شدن طرح سیوان باید هاتف که معاون اول رییس جمهور بود پیش میشد. اما او یکروز پیش با سه همقطار دیگر خویش فرمان سبکدوشی خویش را بدست آورده بود. سبکدوشی معاونین رییس جمهور برای سیوان غیر منتظره بود. اما چرا داکتر همزمان با استعفای خویش معاونین خود را نیز سبکدوش کرد؟
*برهمه روشن بود که هردو جناح در اردو، نیروی بزرگ در اختیار داشتند. خاد در دست پرچمی ها و وزارت داخله بیشتر در دست خلقی ها بود. در آستانۀ برآمدن شوروی ها، تلاش برای افزایش امکانات در بازی های درونی قدرت میان خلقی ها و پرچمی ها با جدیت و سرعت بیشتر انجام میگرفت. برای پرچمی ها خطر کودتا از جانب خلقی ها دیگر به یک امر جدی تبدیل شده بود. به منظور جلو گیری از کودتاها، در جنب وزارت امنیت دولتی، گارد ملی تشکیل شد.
*خلقی ها با تشکیل گارد به مخالفت شدید پرداختند و در جلسات سازمانهای حزبی کارزار مخالفت با این اقدام را براه انداختند .آنها گارد را اردوی دوم، غیر ضروری و آنهم با امتیازات بزرگ میدانستند و اردو را مستحق اعتماد کامل دانسته و به افزایش نقش آن تاکید میکردند. کشمکش ها میان رییس جمهور و وزیر دفاع از همین جا آغاز شد. تشکیل گارد ابتکار کمیتۀ امنیت دولتی شوروی بود و بیشتر بر تجارب عراق و سوریه اتکا داشت.
*برای وزارت دفاع شوروی نیز ایجاد گارد به معنای ناکامی آنها در تشکیل و تقویت اردو ی افغانستان بود. برای نخستین بار میر صاحب کاروال در بیروی سیاسی از نقش و حق بزرگ اردو و سازمان های حزبی آن سخن زد و به افزایش نقش سازمانهای حزبی در اردو تاکید کرد. این دیگر ادامۀ همان سیاست امین در روز های اول قیام ثور بود که پرچمی ها با آن مخالف بودند. آنها در این راستا سر سختانه پیش میرفتند و از تهدید و ترساندن در جلسات بیروی سیاسی هم دریغ نمیکردند.
*برای رییس جمهور نجیب الله پس از خروج نظامیان شوروی دو خطر وجود داشت: یکی در برون از حاکمیت ـ مجاهدین ودیگر در درون حاکمیت ـ خلقی ها. او برای مبارزه با هردو خطر آماده میشد. خلقی ها میدانستند که گارد برای تحقق اهداف بعدی شان یک مانع است . آنها از یکطرف برای تضعیف گارد کوشش میکردند و از سوی دیگر به این بهانه به انسجام خویش میپرداختند. در مرکز این فعالیت ها میر صاحب کاروال قرار داشت که کاندید نظامیان شوروی برای جانشینی کارمل بود. هماهنگی امکانات نظامی آنها با حزب اسلامی هم داشت به تدریج بوجود میامد. نقش بزرگ را در این زمینه مطابق اظهارات قاضی حسین پاکستانی پس از کودتای ناکام تنی جنرال آصف شور ایفا میکرد.
*داکتر نجیب از حضورِ مسلحِ تنی در جلسات بیروی سیاسی تشویش داشت . فکر میکنم که او توسط شوروی ها متوجه این مسأله شده بود .در یکی از جلسات یعقوبی پیشنهاد کرد که نباید اعضای بیروی سیاسی در جلسات باخود سلاح حمل کنند .این پیشنهاد با خشونت تمام از جانب کاروال و تنی رد گردید و سبب پرخاش میان یعقوبی و کاروال شد .از آنروز به بعد ما جلسۀ آرام بیروی سیاسی نداشتیم.
*داکتر نجیب با اعلام مصالحه آدرس های نخستین را نیز معرفی کرد، که قوماندان های جهادی داخل کشور و تنظیم های “معتدل” بودند. بزرگترین آرزوی داکتر نجیب کار مشترک با مسعود بود؛ اما محیط پیرامون وی در دست افراد وابسته به حکمتیار و قوم گرایان قرار داشت.
*داکتر نجیب با سه آدرس بیش از دیگران کار کرد، با شاه سابق، با مسعود و با حکمتیار،کم و بیش هم با گیلانی و حضرت. از حضرت بدش میآمد و به گیلانی سمپاتی داشت. آدرس اول یعنی شاه سابق هیچگاه او را تحویل نگرفت. مسعود که انسان بد نیت و بد بین نبود هیچگاه نتوانست به داکتر باور کند.
*حکمتیار برگی بود که باید بازی میشد و چه برگی بدی. حکمتیار یعنی پاکستان. باری نواز شریف از داکتر نجیب دعوت کرد تا از پاکستان دیدن کند. این دعوتنامه را داکتر ضمیر آورده بود. در متن دعوت نامه آمده بود : میتوانیم خارج از برنامۀ ملل متحد به توافقاتی برسیم که بر اوضاع حاکم شویم.
*اما او ۲۴ ساعت پسانتر دعوت خویش را پس گرفت و این برای داکتر قابل تحمل نبود.
*نا امیدی نجیب از شاه و مسعود او را بیشتر به سوی حکمتیار میکشاند. حکمتیار در مسکو هم حامیان نیرومند داشت که نجیب آنها را نمیتوانست جدی نگیرد. نخستین مذاکرات میان کابل و مجاهدین را ما با حکمتیار آغاز کردیم و سازمانده آن مسکو بود. هئیت دولت ما با هوا پیمای ویژۀ روسها برای ملاقات با نمایندگان حکمتیار به بغداد رفت و در مقر عرفات، با حضور عرفات و با بیانیه افتتاحیهء عرفات به مذاکرات پرداخت.
*این دیدار ها در تونس و لیبیا تکرار شدند. اما بجایی نرسیدند. ما دانستیم که این حکمتیار با مسکو روابط بهتر ازما داشت. امکانات حکمتیار در “فاجعۀ سقوط” چه بود؟ خوشبختانه زیاد نبود اما حساس بود. زرمتی های وزارت داخله با مسعود بودند. بر پایه اطلاعات من، زنده یاد وطنجار و پکتین به مسعود بیعت نامه فرستاده بودند. اما رفیع و لایق هیچگاه علایق خویش را نسبت به حکمتیار پنهان نمیکردند. بخش بزرگ از خلقی ها و بخش کوچک از پرچمی ها ستون پنجم حکمتیار بودند. گرچه به گفته ء زنده یاد داکتر عبدالرحمن، رفیع از دوستان سابقۀ جمیعت در پنجشیر بود.
*حکمتیار در ” فاجعۀ سقوط ” سه امکان داشت: رفیع، وزارت داخله بویژه فرقۀ 5 ـ که در شرق کابل موقعیت داشت ـ و نیرو هایش در کوهدامن و کوهستان ـ که بیشتر در اختیار خانوادۀ طارق کوهستانی بود.
در همان روز های آخر، حکمتیار دو قرار گاه در مرکز قدرت داشت. یکی در دفتر رفیع و دیگر در وزارت داخله. از قرار گاه وزارت داخله محترم لایق توسط برادر طارق کوهستانی با حکمتیار گفتگوی تیلفونی داشت که در خاطرات حکمتیار از آن یاد شده است.
*به فکر من دولت امریکا، که پس از خروج شوروی ها افغانستان را به پاکستان و سعودی سپرده بود برنامۀ سازمان ملل را عملی نمیدانست و پذیرفته بود، که حکمتیار به قدرت برسد و نیرو های جهادی “نا مطمین” را از صحنه بروبد ؛ آنچه که پسان توسط طالبان باید عملی میگردید. پاکستانی ها به حزب اسلامی و امکانات اضافی خویش در درون ساختار دولت اطمینان کامل داشتند. اما امکانات و ریزرف های دشمنان خویش را درست محاسبه نکرده بودند. مقاومتِ که توسط بقایای حزب وطن، بخش بزرگ اهالی کابل، نیرو های ” شمال ” و قوت های مسعود بدور وی شکل گرفت و عمل کرد؛ کابل و قدرت را از دست حکمتیار رهانیده برنامه های پاکستان را نقش بر آب ساخت.
دیــدگــاه هــا
لعنت به بازيهاي قبيلوي كه تا كنون ادامه دارد.
وقتي داكتر نجيب از جناح مخالف پرسترويكا حمايت مي كرد، اگر امريكايي ها براي نزديكي با داكتر نجيب تمايلي مي داشتند بصورت طبيعي ، اين ارتباط بر هم مي خورد.
من هم باور دارم كه در سناريوي پلان پنج فقره اي كه براي آي اس اي و مجاهدين لقمه ي كمتر مي رسيد پروژه ي غير عملي و ناكام بود.
علاوه از آن ، براي امريكايي ها بسيار هم جالب نبود كه داكتر نجيب مهمان در دفتر ملل باشد و يا خارج برود ،خود داكتر صاحب تمايل براي رفتن از دفتر ملل متحد تا آخر ( بنا بر ملحوظات نا معلوم ) نداشت . بر اساس كتاب ” ماموريت افغانستان ” نوشته نوربرت هاينرش هول كه در آن وقت نماينده ي سرمنشي ملل متحد در افغانستان بود ؛ پروفيسور رباني موافقت كرده بود كه داكتر نجيب به صفت مريض مي تواند به خارج سفر كند . ولي خود داكتر نجيب با اين فيصله موافقت نكرده بود .
به دوستانى كه مخالف اين بحث تاريخى انديك اندرز معروف را ارائه ميكنم ( هيچ وقت از كسى برايتان بت نسازيد چون كوچكترين خطاى او بزرگترين آسيب را بروحتان وارد ميكند ) .
ـــ من در پلینوم 18 حق رای نداشتم چون عضو علل بدل کمیتۀ مرکزی بودم یعنی کاندید عضویت بودم نه عضو ، چگونه می توانستم “ازجمع سازمان دهندگان ” آن پلینوم باشم ؟
ــ با مصالحه همه باغ های سرخ و سبز را می دیدند . از تیزس های ده گانۀ زنده یادکارمل تا مشی مصالحۀ ملی زنده یاد نجیب همه در آن زمان امید های سرخ و سبز میدادند . فراموش نشود که همان احزاب برادر و حزب برادر بزرگ مصالحه را برای ما توصیه کردند و همانها در اصل ساماندهنده های پلینوم 18 بودند . کاش ما حزب آزاد و هوشیار می داشتیم تا می توانستیم جلو آن پلینوم و بسیار کژروی های پیش و پس از آن پلینوم را می گرفتیم .
ــ وطندار گل ! من از اپریل 1992 عضوهیچ حزب و گروه تنظیم نیستم .
ــ در مورد ملل متحد و افغانستان باید گفته شود که آن سازمان تا اپریل 1992 دوبار به افغانستان توجه کرده است و در هردو بار نسبت به ما نگاه خصمانه داشته است . توجۀ اول به توافقات ژنیو منجر گردید که فقط کابل و مسکو به اجرای آن پرداختند . شورای امنیت ملل متحد تخلفات پاکستان و مجاهدین را از توافقات مذکور نادیده گرفتند و امریکا هم نقش خویش را چون یکی از تضمین کننده های توافقات به صورت مطلق عملی نکرد . توجۀ دوم پروگرامی بود که برای تحقق مشوره های سرمنشی ملل متحد در مورد افغانستان طرح شده بود که بنین سیوان یکی از مجریان آن بود . مشوره های سر منشی را به جای پلان ملل متحد که باید مصوب شورای امنیت می بود عوضی نگیریم . شورای امنیت پلان همه جانبه برای تامین صلح و دولت سازی در افغانستان نداشت . یکبار گرباچف به ریگن پیشنهاد کرده بود که مسکو و واشنگتن یکجا با هم افغانستان را در زمینه ی دولت سازی کمک کنند اما ریگن گفته بود که تشویش نکنید این ماموریت به پاکستان سپرده شده . سرو صدا های ملل متحد و نماینده های چون سیوان بیشتر برای اغفال ما و جامعۀ جهانی بود و بسیار گپ های دیگر …
با من هم اگر دست بدهید دست تان را صمیمانه مثل رفیق کارور می فشارم 🙂
آسمایی عزیز ، من نه خاموشم و نه از “علنی شدن اسناد محرم ادارات استخباراتی ” هراس دارم .تذکر ــ این پرسش ها بحث را از آن سمت و سوی که باید داشته باشد خارج می کند و هیچ کمکی به تحقق برنامه ی رفیق عظیمی عزیز نمی رساند .
اینکه نوشته اید “بیایید تمام زندگی را از عینک خاد و استخبارات نگاه نکنیم.” در مورد “تمام زندگی” با شما موافقم؛ اما جدا دانستن کودتای زیر عنوان پلینوم هجدهم وسپس سقوط دولت، بدون طرح، پلان و عمل خاد و حامی بیرونی آن، این دیگر بدعت تمام و یاهم … است. مگر تعمیل کننده “تغییرات کلان” در کشور در قدم نخست ادارات اطلاعاتی نبود؟
این جمله شما بسیار جالب، مهم و قابل بحث بیشتر و یقینا خارج موضوع جاری نیز نخواهد بود: “به نگر من گناه بزرگ پرچمی ها این بود که چرا پس از پلینوم نتوانستند با هم کار مشترک کنند”. حال اگر شما برداشت ها و نتیجه گیری های خودرا در مورد این “چرا؟” بصراحت بیان داشته و علت و عوامل آنرا بنویسید؛ کار نیکویی خواهد بود. زیرا سقوط دولت، ادامه همان سناریوی پلینوم هجدهم است.
در مورد پرسش شما باید بگویم که در بحث پیرامون فلم های ” فاجعۀ سقوط ” یک اندازه به آن پاسخ داده شده است ودر نوشته های اعضای بیروی سیاسی نیز روشنی انداخته شده است اما می شود در یک فرصت مناسب بازهم در زمینه به گفتگو بپردازیم .
یعنی کہ رھبری وتیم وابستہ بہ آن بہ امپریالیزم تسلیم شدند!
با دریغ کہ چہ اعضای راستین ح د خ آ کہ بخاطر آرمان مقدس خود ، بہ بدترین شیوہ ھا بقتل رسیدند؛ اما از راہ وھدف واز اصول مبارزہ منصرف نشدند!
از ميان شخصيت هاي آمريكايي Selig Horison سليگ هريسن، تنها فردي بود با نجيب يك سلسله موضوعاتي در در ملاقات نيويورك مورد بررسي قرار داد. سليگ هريسون ارتباط نزديك با وزارت خارجه و كانگرس امريكا داشت. و بعد كتابي را پيرامون افغانستان يكجا با كوردوويز سرمنشي پيشين ملل متحد تأليف و به چاب رساند. داكتر نجيب از مذاكرات خود در امريكا با خوش بيني هاي كاذب و فريبنده به كشور برگشت. در صحبتي كه پس از برگشت نيويورك با وي داشتم، برايم گفت:
آمريكايي ها دو بار در موردم به خطا رفته اند. نخست زماني بود كه در ليسه عالي حبيبيه شاگرد بودم و به فيلو شپ كانديد شدم. مرا بنابر ملحوظاتي كه داشتند رد كردند. و بار دوم البته كه همين أكنون ميباشد كه از به رسميت شناختن حكومت من اجتناب ميكنند. در جريان صحبت هاي خود با سليگ هريسون، اين دو اشتباه امريكاييها را بيان داشتم.
از وي پرسيدم، سليگ هريسون در برابر توضيحات شما چه پاسخي داشت؟
نجيب از هريسون نقل قول كرده گفت، امريكا كشوربزرگي است و هرگز در سياست نميتواند تغير اني به وحود آورده و تغير اني امر مشكلي است. پس از دعوت قطعات اتحاد شوروي مسله مصالحه و تأمين صلح در كشور صورت نگرفت و هيچگونه ارگان انتخابي قانوني از طرف مردم بميان نيامد. تا بتواند أساس و تقويت كننده پيشنهادات حكومت شما باشد.
عده اطرافيان داكتر نجيب را افراد فرصت طلب و نماينده گان شبكه هاي جاسوسي غرب تشكيل داده بود.حميد محتاط
كتاب سقوط سوم
صفحه ٢٤٥ و ٢٤٦
برخی دید گاه ها و پاسخ های جناب فرید مزدک معاون پیشین حزب وطن جمهوری افغانستان درقبال فاجعه سقوط ، ناکامی طرح سیوان و روز های آخر رژیم نجیب الله .
***
امین متین: ازجناب محترم مزدک تمنا مینمایم تا در باره چند و چون پلان به اصطلاح پنج فقره ای ملل متحد زیر نظر بینین سوان یا عملیه ملل متحد و همچنان چگونگی ناکام ساختن آن فسمیکه طرفدران مرحوم داکتر نحیب الله اظهار مینمایند که: پلان مذکور توسط مخالفین داکتر در حزب مانند مزذک، کاویانی، بریالی، عبدالوکیل و شماری از جنرالان بلند پایه ارتش به ناکامی روبرو ساخته شد، معلومات بدهید؛ خوش خواهیم شد. و یا اینکه در واقعیت چنین یک پلانی موجود بود یا خیر؟
محمد رحیمی: درین جای شک نیست که این فیلم توسط طرفداران داکترنجیب الله فقید نشر و تبلیغ گردید،حالاتیر ازتفنگ پریده، چه ما بپذیریم و یانه،حقیقت چنین است. سوال دکترمتین کاملآ به جاست، آیا چنین پلانی وجودداشت؟ حدود بیست سال است که طرفداران مرحوم نجیب الله درمورد پلان ملل متحد، نوشته ها وتبصره ها کرده اند و میکنند. حتی کتابهانوشتند،مثلآکتاب فقیرمحمدودان و … !!!
فرید مزدک: سر منشی ملل متحد یک برنامه برای حل و فصل مسایل افغانستان داشت؛ اما برای تحقق آن تضمین های معتبر به شمول فرستادن نیروی نظامی در نظر گرفته نشده بود. از یکطرف دست پاکستان، سعودی و ایران برای مداخله باز گذاشته شده بود و از جانب دیگر کار برای تحقق برنامۀ سر منشی م. م جریان داشت . این دیگر سیاست خنده و خنجر بود که دولت نجیب الله را هر روز بیشتر از پیش ناتوان میساخت .با آنهم کابل تمام کوشش هایش را برای کامیابی سیوان انجام داد. ولی پاکستانی ها، سعودی ها و در داخل حکمتیار که در تحقق برنامۀ سرمنشی منافع خویش را نمیدیدند به تخریب آن پرداختند . البته دولت هم با قدرت های بزرگ جهان و همسایه ها بازی روشن و شفاف را پیش نمیبرد ورنه راه های برای نجات وجود داشت .
* مداخلۀ پاکستان و ضعف سیوان و تیم وی را میتوان از عومل مهم ناکامی ماموریت او دانست . بیاد دارم روزی راکه لیست همان کمیتۀ بیطرف نهایی شد .سیوان دست به موهای باقیماندۀ سر خویش برد و گفت: همسر اولم سرسپیدم ساخت، اما افغانستان داره مره کَل میسازد . او گفت : شما کار خویش را کردید ، حالا ما یک لیست توافق شده داریم، اما آدم های این لیست را کی کله به کله کند ؟
* حوادثی که در فیلم” فاجعۀ سقوط ” از آنها استفاده شده در حقیقت جریان دفاع پیروزمند مردم کابل را در مقابل تعرض گستردۀ حزب اسلامی و پاکستانی ها نشان میدهد . حکمتیار را در قرار گاه او در لوگر جنرالهای پاکستانی و شخصیت های برجستۀ سیاسی پاکستان مانند قاضی حسین احمد رهبر جماعت اسلامی پاکستان همراهی میکردند .
فیاض بهرمان نجیمی: پس از پلینوم ۱۸ چنین القا می شد که حزب و دولت به سوی باز شدن از طریق مفاهیم عصر گرباچف ـ علنیت و بازسازی ـ در حرکت است، در حالیکه حزب دموکراتیک خلق/ وطن درجا ماند. حزب در وجود نجیب الله با بخش پرچمی های طرفدار کارمل مشکل داشت، با خلقی ها مشکل داشت. بازسازی در درون حزب چیزی جز حرف میان تهی نبود. اسناد اساسی یعنی برنامه و اساسنامه حزب برای کانگره دوم کمترین نشانه یی از گسترش دموکراسی و آزادی را در درون حزب بشارت میداد. به ویژه اساسنامه حزب کماکان غیر دموکراتیک و با معیار های قبلی باقی ماند.
آیا « نقشه اصلی راه» برای رییس جمهور نجیب الله همان بود، که صرف در میان کلمات بازی نماید. چنانچه، قسمی که گفته می شود، در یک موضوع دیگر یعنی کودتای آگست ۱۹۹۱ در شوروی نیز برگشت به عقب نمود و در کنار صدام حسین و یاسر عرفات از کودتاچیان برعلیه نیرو های دموکرات روسیه حمایت رسمی نمود؟
فرید مزدک: بلی نجیمی گرامی، اصلاحات در حزب بیشتر در حد نمایش و بازی باقی ماند . در میان نسل جدید از فعالین حزب گرایش اصلاحات عمیق و رادیکال قوی بود . مقاومت محافظه کاران و بیطرفی نجیب امید به اصلاحات را بر باد میداد . برای تنظیم اسناد اساسی کنگرۀ دوم حزب نخستین بار بود که ما بدون مشاورین شوروی کار میکردیم . میخواستیم تجارب احزاب سوسیال دموکراتیک آسیایی را مورد ارزیابی قرار دهیم . به کمک سفارت هند در کابل زمینه برای سفر فیض الله ذکی و فرید ظریف به هند مساعد شد تا تجارب کنگرۀ ملی هند را ارزیابی کنیم .نتایج سفر جالب و آموزنده بود . تجارب هندی مهمترین و بزرگترین تاثیر را بر طرح اساسنامۀ حزب وطن داشت . اما هرچه در طرح نو بود با مخالفت قاطع اکثریت بیروی سیاسی و شخص داکتر نجیب مواجه شد .من طرح اساسنامه را دُو به دُو با داکتر مورد ارزیابی قرار دادم ، ایشان میگفتند که هنوز زود است که چنین طرحی را عملی کنیم در حالیکه من تاکید داشتم که دیر شده است.
* یکروز پس از این دیدار، پاستوخوف سفیر شوروی به من زنگ زد ـ من او را از زمانیکه منشی کمیتۀ مرکزی کمسمول بود میشناختم ـ او از آدم های مورد اعتماد گرباچف و شوِاردنادزه بود . او وعدۀ ملاقات عاجل میخواست . فردای آنروز قرار گذاشتیم . او میخواست با طرح اساسنامه آشنا شود . طرح را با خود برد و یکروز پس برگشت ؛ایراد های او ۱۰۰٪ همان بود که داکتر نجیب داشت . من برای سفیر از زبان مولانای بزرگ جواب دادم :
” شیر بی یال و دم و اشکم که دید
این چنین شیری خدا کی آفرید ”
خلاصه روزگار آن طرح خراب شد .
*یکی از بزرگترین اشتباهات نجیب در کار با دموکراتهای روسیه، که بکمک آنها به قدرت رسیده بود، حمایتش از کودتای ضد گرباچف بود .بدستور نجیب مانوکی منگل این مسأله را به آگاهی مسوولین و پرسونل شعبات مرکزی وزارت دفاع رسانده بود . روز کودتا من در شهر مزار بودم ؛ فردایش به کابل آمدم و نزد داکتر نجیب رفتم . بسیار خوش و سرحال معلوم میشد . عمر حکومت کودتا چی ها چند روز طول نکشید اما موضعگیری داکتر نجیب دیگر ثبت تاریخ شده بود.
فواد پامیری آینه: این اشتباه نه بلکه گناهی بود که در برابر دکتور نجیب الله صدها پرسش را قرار داد.
امین متین: آقای مزدک میخواستم در بارۀ چگونگی رفتن و یا خارج کردن و یا خارج شدن مرحوم داکتر نجیبالله از افغانستان درآن شب و روز متلاطم توسط بنین سیوان و یا به ارادۀ شخص شان به سوی هند از شما بپرسم یک و دو همچنان میخواستم بدانم که داکتر صاحب نجیب الله که درآن موقع هم رییس حزب و هم رییس جمهور بودند با رهبری حزبی و دولتی در زمینۀ رایزنی های داشتند یاخیر؟
فرید مزدک: به جواب امین عزیز ، نه در هیچ جلسۀ هیئت اجرائیه این مسله مطرح نشد .سفر خویش را به خارج با هیچ کس در میان نگذاشته بود . یکهفته پیش از برنامۀ سفر به خارج در یکی از جلسات هیئت اجرائیه زنده یاد نجیب دعوت نامۀ حزب کنگرۀ ملی هند برای شرکت هیئت حزب ما در آن کنگره را به جلسه پیش کرد و گفت : رفقا مزدک، لایق و نظر باید از حزب ما آنجا نمایندگی کنند . کاویانی که مسوول روابط خارجی حزب بود از دعوتنامه آگاهی نداشت . پس از جلسه کسی از میان ما پرسید که در چنین شرایط این درست نیست که سه معاون ریس حزب همزمان به خارج بروند. من این مسأله را تیلفونی با داکتر در میان گذاشتم ، ایشان گفتند : خوب هیئت کوچکتر بفرستید و بدینصورت انجنیر نظر و سخی مرجان آنجا رفتند . نجیب از کاویانی نفرت داشت، سه معاون دیگر را میخواست در هند با خود داشته باشد و انرا ما نمیدانستیم .
اجمل دانا: مسأله شمال چگونه بمیان آمد ؟ چرا دوستم یکباره تبدیل به دشمنی آشتی ناپذیر شد ؟ آیا هیچ راهی وجود نداشت که نیرو های دوستم به داکتر نجیب وفادار بمانند ؟ آیا واقعن شهید جنرال مومن و دوستم از قبل با فرمانده مسعود تماس داشتند ویا بدان سو سوق داده شدند؟
فرید مزدک: نه تنها امنیت در اردو بلکه مانوکی هم خود را پادشاه فکر میکرد. این یکی از گَنده گره ها بود . داکتر با وداع از لنینیسم به عبدالرحمن خان و نادر خان به مثابه بهترین نمونه های از دولتمداران فکر میکرد . او یکی از نزدیکان خویش را به هند فرستاد تا در آرشیف های آنجا چیز های پیرامون کار کرد ها و تجربه های عبدالرحمن خان جمع آوری کند . آن وطندار رفت ، دید و برگشت و به داکتر گفت که:” هنگام خوانش هر سند خجالت کشیدم . “چونکه شاهان ما در حق مردم هند جز زشتی چیزی نکرده اند بعد ها داکتر بجای او کسی دیگری را فرستاد و ماموریت تغییر نکرد .
فیاض بهرمان نجیمی: شما در یادداشت های قبلی تان گفتید که: «دولت هم با قدرت های بزرگ جهان و همسایه ها بازی روشن و شفاف را پیش نمیبرد ورنه راه های برای نجات وجود داشت» . یک رخ آن یعنی مناسبات با روسیه را در نمونه دولت سه روزه کودتاچیان و استقبال نجیب الله از کودتا گفتید.
آیا نجیب الله علاقه یی به نزدیکی با امریکا و متحدین غربی آن داشت؟ ـ تا جاییکه به خاطر دارم، سفر وی به نئویارک و کنفرانس کشور های زیر فقر فرانسه صرف در چوکات ملل متحد بود.
فواد پامیری آینه: به دوام پرسش نجیمی عزیز ، با به رسمیت شناختن حکومت مستعجل چند روزۀ کودتای نظامیان شوروی ، داکتر نجیب الله حامی اصلی حکومتش را از دست داد .آیا او انتظار این را داشت که غرب بر تمام برنامۀ چندین سالۀ مجاهد سازی و جهاد بازی خط کشیده و او و حکومتش را قبول خواهند کرد ؟ در حالیکه این به رسمیت شناختن ظن و گمان های تغییر در ساختار فکری داکتر نجیب و حزب وطن را نزد غرب و آمریکا از بین بر د .
فرید مزدک: نجیب میخواست با امریکاییها نزدیک شود اما نمیتوانست. او در این رابطه دو مشکل کلان داشت: یکی دل نکندن از مسکو و دیگر هم حضور گستردۀ سابقه داران جنگ ویتنام در کاخ سپید . خبر نگار لاس :انجلس تایمز در پایان یک مصاحبه با من پرسید که آیا ممکن است در رابطه به قتل دابز به تحقیقات مشترک بپردازیم ، من گفتم چرا نی. اما از داکتر باید بپرسم و پرسیدم . داکتر نجیب به جوابم گفت که: هیچ سندی در زمینه وجود ندارد . گفتم از این چه بهتر بگذارید بیایند و ببینند . گفت این شاید خوش دوستان نیاید .
فرید مزدک: پامیری عزیز، برای غرب نجیب خوب بود اما نجیب اینرا نمیدانست . با نجیب میشد خوبتر به خاکهای گرم آسیای میانه رسید .
فیاض بهرمان نجیمی: بخش پرسش مرا پامیری عزیز مطرح نمود. در اسناد ملاقات مالتا میان گرباچف و جورج بوش، موضوع افغانستان بنابه درخواست بوش از آجندا بیرون کشیده شد. پرسش مشخص من اینست«راه های نجاتی» را که شما یادآور شدید، کدام ها بودند؟
فرید مزدک: بازی با روسها و نزدیکی با امرکایی ها. در آنزمان ما امکانات کار با آلمانیها و فرانسوی ها را داشتیم . ما هیچوقت نتوانستیم از محدودۀ زوسیه و هند برون برآیم .
حشمت رستگار: اگرچه ایجاد ارتباط میان ح د خ ا با احمد شاه مسعود به سال های در زمان حاکمیت زنده یاد ببرک کارمل بر می گردد ؛ ولی در زمان حزب وطن این ارتباط به گونه ی دیگری ارتقا یاقت . شما در چه وقتی و در کدام سطح با احمد شاه مسعود ارتباط برقرار کردید ؟ زمانی احمد شاه مسعود و حکمتیار با یک اندیشه برعلیه ی ح د خ ا جنگیدند . احمد شاه مسعود چه چیزی بیشتر از انجیر گلبدین حکمتیار داشت و چه چیزی باعث شد که زنده یاد وطنجار و پکتین به احمد شاه مسعود بیعت کردند و شما با او درتماس بودید؟
فرید مزدک: به جواب اجمل دانای عزیز ، حرکت شمال وا کنش در برابر غلطی های مرکز بود . آنچه داکتر در شمال توسط مانوکی و گروپ وی انجام داد نتیجۀ جز همان نداشت .شمال که تمام بار جنگ و دفاع را بدوش میکشید نباید مورد بی حرمتی قرار میگرفت. اما مسعود به آنها حرمت گذاشت .راه حل وجود داشت اما بکار گرفته نشد .
بسم الله حریف: بادر نظرداشت شرایط آن زمان آیا سیاست مصالحه الترناتیف داشت؟
درسهای مصالحه دیروزی برای زمامداران امروزی کشورکه بازهم سیاست مصالحه را پیش کشیده اند چه میتواند باشد؟
دران زمان آیا حزب وطن برای عملی کردن سیاست مصالحه اماده کی داشت؟
.
نجیب یونسی: مزدک گرامی ! سوال من به ارتباط فرار نجیب است. از مدتها قبل نجیب خانواده خود را به هند انتقال داده بود. زمنینه های انتقال بعضی اشیای قیمتی ار افغانستان به هند توسط احمد سرور شوهر خواهر نجیب و شیر بهادر مساعد ساخته میشد.این اطلاعات در همان زمان به بیرون درز نموده بود. آیا بیروی سیاسی در این مورد شک و تردید های نداشت؟ اگر داشت چه تدابیر رسمی اتخاذ کرد. شایعات میرساند که یکی از عوامل خودکشی یعقوبی یأس وی بخاطر نامردی و بی اعتمادی نجیب در رابطه به فرار وی بود.
فرید مزدک: به جواب سید گرامی باید بگویم که بلی باری محترم لایق به امریکا سفر داشت .من نمیدانم این سفر چگونه تنظیم شده بود .شاید هم توسط اشرف غنی احمد زی صورت گرفه باشد. رابطه میان اشرف غنی و داکتر خوب بود. تمام اجزای برنامۀ لایق در امریکا به آگاهی مرکز رسانده نشد اما داکتر از نتایج این سفر خشمگین بود .
فرید مزدک: رستگار گرامی ، ماهها پس از آنکه کار را در حزب آغاز کردم از زنده یاد داکتر عبد الرحمن یک نامه دریافتم . در نامه آمده بود که آنها مسایل مطروحه در مصاحبه های مرا میپسندند و امیدوار اند تا به تبادل نظر دوامدار باهم بپردازیم .من به نامه جواب نوشتم و بیشتر فکر های خویش را در زمینۀ رفع دشواری های موجود در را ه تامین صلح مطرح کردم . نامه و جواب را به داکتر نجیب نشان دادم . او پس از خوانش هردو نامه گفت که بهتر است برایشا ن بنویسی که آنها به همان یک کانال رابطه که با داکتر دارند اکتفا کنند. من مسعودرا اولین بار در کابل دیدم .او شنوندۀ خوب ، گویندۀ خوب و اهل دیالوگ بود . پس از آن چندین بار دیگر باهم دیدار داشتیم ، در تمام دیدار ها اورا آدم خونسرد ، عقلانی و دور از تعصب یافتم او شرکت تمام نیرو های وطندوست در یک ساختار سیاسی مورد تاکید قرار میداد.
امین متین:آقای مزدک همچنان میخواستم در مورد نوشته آغای توخی در گذشته دستیار داکتر نجیب الله که اخیرآ ازسوی محترم بهرمان در این بحث ارایه شد بدانم ! قسمیکه آغای توخی مدعی شده است که یولی ورنتسوف درآن زمام معاون ارشد وزارت خارجه وسفیر کبیر اتحادشوروی درکابل یکجا با جنرال گروموف درملاقاتی با داکتر نجیب الله از وی (داکتر) خواسته بودند که تعهد بسپارد که دولت افغانستان از شوروی طالب غرامات جنگی نبوده ونمی باشد. اما چنین یک درخواست مورد بی مهری داکتر قرارگرفته و از گرفتن چنین یک مسولیت خطیر ابا ورزید که در نتیجه مورد خشم مقامات دولت شوری واقع گردید. آیا چنین یک موضوع مهم ازسوی داکتر نجیب در جلسات بیروی اجراییه حزب ویا در نشست رهبری دولتی طرح گردیده بود ویا خیر؟
فربد مزدک:حضور پر قدرت تنی در کنار حکمتیار برای زنده یاد وطنجار و پکتین تشویش آفرین بود و در داخل حزب برای تنی و حامیان او شخصیت های چون انجنیر نظر ، وطنجار و پکتین منفور بودند . شاید این مهمترین دلیل رجوع آنها به سوی مسعود بوده باشد.
علی رستمی: مزدک عزیزدرود برشما. شما واقعأ بالای نقاط اساس و زوایای تاریک که در نزدما وجود داشت روشنی انداخته و صریحأ تحریر داشته اید. من آرزودارم که درابطه به پلان صلح ملل متحد بیشتر صحبت نمایید. آیا وجود خارجی داشت؟ ـ دو:اگر به اصطلاح پلان صلح ملل متحد عملی میشد آیا نیروهای نظامی و ملکی حزب وطن در قدرت باقی می ماندند؟ سه: وقتیکه مطابق پلان متذکره حکومت موقت در ظرف یکسال و بیشتر از آن انتخابات را درکشور سازماندهی میکرد، برد با کی بود؟ برنده انتخابات با اعضای حزب وطن هنوز هم مطابق سیاست مصالحه برخورد میکرد؟ چهار: با عرض معذرت نظر به “اطلاعات “در اثنای سقوط حاکمیت شما نطر به فرمان داکتر نجیب زندانی بودید این واقعیت دارد؟
فرید مزدک: عارفی عزیز ، به نظر من مصالحه ، تفاهم ملی و گذار از راه حل نظامی به سیاسی یگانه التر ناتیف بود. جنگ هیچ چیز را برای طرف های داخلی حل نمیکرد. اما حزب آماده گی لازم برای مصالحه را نداشت . این دشواری را تنظیم های جهادی نیز داشتند . اصلاحات گسترده و ژرف و زمان لازم داشتیم که هردو میسر نشد. ما باید میتوانستیم در جانب مقابل اعتماد ایجاد کنیم .حزبی که مصروف کشمکش با خود بود چگونه میتوانست برای رفع کشمکش های جامعه غلبه کند .
فرید مزدک: یونسی گرامی ، قرار برخی از اطلاعات داکتر در همان آغاز کار سیوان متعهد به استعفا شده بود و در این اندیشه بود که روزی کشور را ترک خواهد گفت و برای آنروز آماده میشد .
فرید مزدک: متین عزیز ، این بحث غرامت بیشتر به آن قصۀ خط دیورند میماند . در آنزمان چنین حرفی را از هیچ روس و افعانی بیاد ندارم و در هیچ نشست حزبی به آن پرداخته نشده است .
فرید مزدک: بازهم به جواب نجیمی گرامی ، روسها نه مجاهدین را میخواستند و نه با ما بازی پاک میکردند. البته ما هم با آنها همینگونه بودیم . بدبختی کلان دولت نجیب این بود که تا آخرین روز موجودیت وابسته به کمک های روسیه باقی ماند. همچنان از محدودۀ مناسبات با هند فراتر نرفت. دولت با یک چرخش رادیکال بسوی امریکا و اروپای غربی میتوانست راه را برای بهبود مناسبات با آنها باز کند؛ در حالیکه ماهنوز هم تمام جهان را با عینک مسکو میدیدم .البته کار با جهان وقتی نتیجۀ مطلوب میداد که ما اصلاحات در داخل را درست ، شفاف و صادقانه پیش میبردیم . البته این کار دشوار بود. خرابی اقتصاد دولت را کمر شکن کرده بود. ” توده های مردم ” هم 15 سال بعد از سقوط آن دولت متوجه شدند که باید در کنار ریس جمهور دولت مصالحۀ قرار میگرفتند.
محمد رحیمی: مزدک صاحب گرامی! پس ازجواب اخیرتان به سوال نجیمی عزیز، دو سوال برایم پیدا شد:
۱ـ اینکه روسیه کمک هایش را به تدریج کاملآ بالای دولت نجیب الله قطع کرد که همه ما شاهدیم، داکترچه انتظار دیگری از روسیه داشت؟ همچنان عده یی را عقیده برین است که غرب هرگز بالای داکتر نجیب به مثابۀ دست پرورده کا.جی .بی. نه اعتمادکرد و نه او را تحویل گرفت. پس چه گونه میتوانست به غرب نزدیک شود؟
۲ـ مجاهدین هرگز با دولت داکترنجیب حاضر به مصالحه نبودند. صرف تسلیمی بدون قید و شرط دولت را می خواستند. همین طور هم شد، پس مصالحه پیشنهادی دولت چه گونه میتوانست تحقق یابد؟ اگرلطف نموده درزمینه روشنی بیاندازید،ازشما سپاسگزارخواهیم بود.
فرید مزدک: رحیمی عزیز ، امریکایی ها چگونه توانستند با شوارد نادزه و حیدر علی اف که یکزمان روسای کا .گی. بی گرجستان و آذربایجان بودند جور آیند ؟ در دنیای سیاست تنها منافع جاودان و ثابت میماند بازیگران میآیند و میروند .ما باید بازیگران ماهر و خوب میبودیم .
فرید مزدک: شاهپور عزیز ، مناسبات میان زنده یاد کارمل و محترم لایق همیشه پر از دشواری بود . آنها دارای سلیقه های مختلف و در برخی مسایل دیدگاه های متفاوت داشتند. اگر فرهنگ رعایت تفاوت ها در حزب رواج میداشت شاید اینقدر کشمکش میان آنها دامنه پیدا نمیکرد .شاید در این میان دست هایی از بیرون هم کارآ بوده باشد. من تنها شاهد چگونگی مناسبات آنها پس از راه یافتن به بیروی سیاسی بودم. در مورد پیشینه ء آنان هرچه در سر دارم شنیده ها از دیگران است . در سالهای آخر محترم لایق با هر دو رهبر مناسبات فوق العاده خراب داشت ـ هم با نجیب و هم با کارمل . مسوول خرابی مناسبات با نجیب از نظر لایق خود نجیب بود . به فکر من دلیل دوری نجیب از لایق بخاطر جلب علاقۀ طرفدارن کارمل بسوی خودش بود . نجیب به فعالین پرچمی جنوب و شرق کشور چنین نشان میداد که گویا مسوول کارمل ستیزی در حزب لایق است . کارمل ستیزی یکی از معیار های وفاداری به نجیب بود. اما شما هیچ سخنرانی نجیب را با گپ های زشت به آدرس کارمل بیاد ندارید .
فرید مزدک: رستمی عزیز ، بلی سر منشی ملل متحد واقعن یک برنامه داشت ، این برنامه نشر شده بود اما مانع اجرای آن آنهای بودند که تمام قدرت را بی چون وچرا میخواستند . من در یکی از تبصره های پیشتر آن موانع را مختصر معرفی کرده ام .
امین متین: مزدک ارجمند! شما درپایان یکی ازاسخ هایتان اشاره کردین که که داکتر نجیب الله از نجم الدین کاویانی نفرت داشت چرا؟ در حالیکه پس از پلنوم ۱۸
*نجم الدین کاویانی وارد بیروی سیاسی و به عوض بریالی رییس روابط خارجی حزب ساخته شد و یکی از طرفداران و مبلغین پلنوم ۱۸ و سیاست های جدید داکتر نجیب بود.
صارم شیر: رفیق و دوست عزیز و گرامی مزدک سلام، آیا سفر نجیب به طرف هند توسط بیروی سیاسی فیصله شده بود؟ قراریکه در صبح همان روز لایق اعلان کردن که هیچ یک از اعضای بیروی سیاسی و هیچ مقام دولتی از این سفر آگاهی نداشت و اولین بار اصطلاح فرار و زشت تر از ان توسط لایق به آدرس نجیب گفته شد. اگر این گپ لایق راست باشد، شما در همان لحظه با این فریب چه احساسی در مقابل عمل … نجیب در مقابل همه داشتید؟. و سوال اخر اینکه شما شخصا چی وقت از این سفر یا فرار نا فرجام اگاهی حاصل کردید؟
فرید مزدک: متین گرامی ، همانگونه که پیش از پلینوم ۱۸ زنده یاد کارمل در بیروی سیاسی تقریبن تنها بود . نجیب پس از آن بسوی تنهایی میرفت .در همان ماه های اول پس از پلینوم ۱۸ او در برخورد با شخصیت هایی چون نور احمد نور ، سلطانعلی کشتمند ، سلیمان لایق ، کاویانی و پسانتر ظهور برخورد خشن و بدون رعایت داشت . او در دو سال اخیر حاکمیت خویش در انزوا بسر میبرد ، همین رفیع که حالا از بیرقداران درجه یک داعیهء نجیب است با داکتر روی مسایل شمال قهر کرد و کشور را ترک گفته به آلمان رفت . میشود گفت که او از همه نفرت پیدا کرده بود . کی مقصر بود و چرا چنان میشد بحثِ دیگری است. اما او باید همه را که به او ” بیعت ” کرده بودند رعایت و رهبری درست میکرد .کاویانی در آنزمان در مقابل رعایت تناسب مکانیکی و غیر عینی ترکیب قومی کمیته های حزبی به ویژه کمیتۀ مرکزی مقاومت میکرد که این کار مورد پسند نجیب قرار نمیگرفت .
فرید مزدک: شیر جان عزیز ، در هیچ جلسۀ بیروی سیاسی این مسله مطرح نشده بود . گرچه فردای آنروز سیوان خاطر نشان ساخت که نجیب به او اطمینان داده که هیئت اجرائیه در آگاهی قرار داده شده بود. من نیمۀ شب آگاهی یافتم درست همان لحظه که مانع ورود او به داخل میدان شده بودند . از فرود گاه دو نفر پشت سرهم به من زنگ زدند و برایم آگاهی دادند.
محمد رحیمی: مزدک گرانقدر ! یک جهان سپاس ازجوابات صادقانه تان به سوالات قبلی ام. سوال دیگرم درموردخودکشی اسرارآمیززنده یادیعقوبی میباشد! اگرممکن باشد لطفآدرین زمینه اظهارنظرنمایید.
کمال اعتمادی: محترم مزدک گرامی بعد از اینکه شما اطلاع حاصل نمودید که زنده یاد نجیب میخواست به قصد هندوستان فرار نماید و یا اینکه از قبل خبر داشتید و اما بنا بر مشکلاتیکه سر راه اش قرار گرفت به دفتر سازمان ملل متحد پناهنده شد، در آن لحظه چه احساس نمودید؟ ضمنآ بعد از آن هم با آقای داکتر دیدار و یا کدام صحبتی داشتید؟ ممنون
فرید مزدک: رحیمی عزیز در این زمینه تحقیقات همه جانبه توسط گروه تحت رهبری محترم حسین فخری صورت گرفته و من مطمین هستم که تمام اسناد مربوطه در آرشیف های کابل وجود دارد . او بیش از هر کسی دیگری از ارادۀ نجیب به برآمدن از کشور شوکه شده بود . داستان های که در رابطه با مرگ او ساخته شد همه اش برای بازار بود .او انسان پاک ، متخصص فرهیخته و یک حزبی صادق بود .
فرید مزدک: اعتمادی عزیز ، همه میدانستند که نجیب به پایان رسیده و ما به پایان رسیده ایم ، آنوقت بیشتر احساس بیهو ده گی میکردم . از پیش جز خود او از سفرش کسی دیگری خبر نداشت . پس از آن ما دیداری نداشتیم . چقدر خوب میشد که او میبود و با خانوادۀ خویش خوشبخت میبود و حقایقی را که صرف او میدانست به مردم گفته میشد ./
ادامه دارد:
یاد داشت: خواننده عزیز می تواند با کمی دقت ، ارتباط پرسش ها و پاسخ ها را دریابد،
دیــدگــاه هــا
بخش پایانی پرسش هایی از فرید مزدک معاون حزب وطن:
لطیف نورزی: سلام عرض ادب به دوستان صفحه و شما مزدک گرامی ! احساس بیهوده گی بر حزب و بقای حکومت دموکراتیک از نظر شما بر اساس حوادث روز ها و ماه های اخیر و نا امیدی بر پروژه گویا ملل متحد بارز بود و یا حزب بعد از روی کار آمدن گرباچف و سفر هایش به کشور های سو سیالیستی وقت بدان باورمند شد که دیگر بقای وجود نخواهد داشت ؟ حرمت
فرید مزدک: نورزی عزیز ، ببینید حزب از روزیکه به قدرت رسید پیش نرفت ، فرو رفت و در پایان ما همه خود را غرق شده احساس میکردیم .
لطیف نورزی: محترم مزدک صاحب گرامی سوالی دیگر در ذهنم از سالها دارم و خوش وقتم موقع آن مساعد شد: لست ۴۵ یا ۳۵ ؟ نفری از اشخاص گویا شخصیت های بانفوذ اروپایی برای تحقق مصالحه و سهم فعال شان در زمینه زمزمه و شنیده میشد. آیا این افراد طور جمعی و یا انفرادی سفر ها به کابل داشتند ؟ آیا با مقامات حزبی، دولتی دیدار ها و گفتگو شفاف داشتند ؟ آیا از طرف تنظیم های هفت گانه و هشتگانه مورد تایید قرار گرفته بودند ؟ و در صورت امکان از یکی دوشخص ان اگر نام ببرید منت میگذارید.
حشمت رستگار: 1ـ موسسان ح.د.خ.ا و برخی کادر های نسل کنگره ی اول عامل اصلی کشمکش ها و انشعاب و کشاندن ح.د.خ.ا به نظامیگری و کودتاه اند . این جریان سیاسی در عمر خود تفکر و ایدولوژ ی اش را در هیچ نشریه و حوزه ی حزبی نقد نکرد.
2ـ نسل سال های نیمه هشاد فارغ های جوان و تحصیل کرده و بخصوص کادر های س. د.ج.ا که در رده های بالا در حزب مصروف شدند، چنانچه استعفای سلطان علی کشتمند از حزب و دولت در یک بُرهۀ نهایت اساس و خطیری از تاریخ افغانستان چه نظر دارید؟ علی الرغم اختلافاتی که فرموده شما داکنر نجیب الله با ایشان داشتند.
شاهپور شکسته طهماس: در این و یدو کلیب ها اگر آواز بی شر مانه و دروغین گوینده، پاک و خاموش شود؛ بجای آن با آواز دل نشین در مورد دفاع مردم کابل و ح.د.خ.ا علیه نوکران پاکستانی و واقعت ها صدا اندا خته شود ،فکر میکنم یکی از جالب ترین ویدو ها خواهد بود.
فرهاد بارکزوی: شکایت نیست، حکایت است. بیست سال بیشتر است که صفوف در انتظار این مناظره بودند و استند ! من به این باورم که حزب ما هنوز هم رده بندی و جدا ساختن مسایل مبرم را از غیر مبرم درست فرا نگرفته است، در غیر آن تا اکنون ما به نتایج خیلی بیشتر ازین نایل می آمدیم که اکنون بدست آوردیم. به قول معمول باید غم صفوف زود تر خورده میشد تا بعد از ۲۰ و اندی سال انتظار. تنها نظر من است.
فرید مزدک: متین عزیز ، من در یکی از بحث ها نظر خویش را در زمینه ابراز کرده بودم . من مخالف استعفا بودم ،مخالفین استعفای وی در آن بالا زیاد بودند . گرچه مناسبات میان نجیب و کشتمند به گونۀ وحشتناک خراب شده بود؛ اما میشد یک راه حل درست پیدا کرد . بیاد میاورم که محترم وکیل به نجیب پیشنهاد کرد تا هرچه زودتر نزد کشتمند برویم و او را قناعت دهیم تا استعفای خویش را پس بگیرد . اگر اشتباه نکنم آنروز پنجشنبه بود . زنده یاد نجیب گفت: بگذارید جمعه هم بگذرد، روز شنبه کاری خواهیم کرد .اما نشریه میهن پیش از موعد نشر شد که متن استعفا را باخود داشت .شنبه رسید ولی کار از کار گذشته بود . در آنزمان فکر میشد که ممکن است نجیب برای جلب باور آنهایکه کشتمند را بنا بر دلایل گونا گون نمیخواستند،، دوری وی را از خویش مفید میدانست .
محمد رحیمی: مزدک گرامی ! مدتی پس از سقوط ،یک عده از پرچمی ها به شمول بعضی ازاعضای رهبری ،در تشکیل شورای هماهنگی تحت رهبری گلبدین که منجر به تخریب کابل وکشتار هزاران تن از کابل نشینان بی گناه گردید سهم فعال و اساسی داشتند. اما حالاانکارمیکنند!!! لطف نموده بفرمایید که واقعیت از نظر شما درین زمینه چیست؟
فرید مزدک: بارکزوی عزیز ، من با شما همدرد و همفکرم . در احزاب چون ح.د.خ.ا صفوف همان بدبخت ترین و بیچاره ترین بخش را تشکیل میدهند، که وظیفه یی جز اجرای وظایف سپرده شده ندارند . در احزاب دموکراتیک وظایف صفوف سیال و دگر گون شونده اند و در جریا ن مبارزه برای خواسته ها و اهداف ویژۀ اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی تغییر میپذیرند و شکل میگیرند .پس از فرو پاشی نظام و حزب همه احساس بی حالی و گمراهی میکردند و کادرها هم پر از نفرت و کینه بودند . با تعداد زیادی که امروز میتوانم گپ بزنم در سال۹۳ مقابل شده نمیتوانستم. همه همدیگر خویش را خاین فکر میکردیم . در پایان سالهای ۹۰ وقتیکه ظاهر طنین برنامۀ ” افغانستان در قرن بیستم ” را از رادیو بی .بی .سی پخش میکرد به من مراجعه کرد و گفت که: پرچمی ها حاضر نیستند که در برنامه سهم بگیرند و ما در پایان صرف خلقی ها را خواهیم داشت. این درست نخواهد بود .من به تعداد از سر سپیدان پرچمی مراجعه کردم اما آنهاحاضر نبودند که گپ بزنند و دیگران را نیز منع میکردند. به همین سبب سهم پرچمی ها در آن برنامه ضعیف است . اما از آن زمان تا حال کتاب ها و مقاله های زیاد نوشته شد. مصاحبه ها صورت گرفت و سخن زده شد . ما افغانها همیشه پسان متوجه میشویم ، دیر میکنیم و ناوقت میپردازیم ، خودم شرمنده ام که چنین کرده ام .
فواد پامیری: مزدک عزیز ، دست مریزاد .بنازم به شهامتت !
فرهاد بارکزوی: مزدک عزیز، با خواندن این حرف ها ناگزیرم بنویسم که:
ـ اول در سطح شما تا اکنون هیچ حزبی یی جرئت و شهامت نکرده تا با چنین سوال ها روبرو شود و با حوصله مندی و استقامت جواب بدهد.
ـ دوم با این شفافیت کسی در چنین مناظره ها داخل نشده، بجز نوشته ها در مقالات و نشر آن در تارنما های دلخواه.
ـ سوم نیروی نسل جوان امروز یکبار دیگر به نمایش گذاشته میشود که انعطاف پذیر تر و نوپذیر تر و انتقاد پذیرتر است. لذا پس خوانده گی های ما درست بوده اند، چون جوانان تحصیل کرده این قواعد در مورد اختلاف و کار مشترک نسل ها خوانده و حتا از آنها امتحان داده اند.
ـ چارم ما بالاخره باید بیاموزیم که بقول معروف عقب آب رفته بیل نگیریم و متوجه آینده باشیم. احتمالا از صد بار بیشتر در نوشته ها و یادداشت هایم تذکر داده ام که از سر باید از جوانان شروع کرد و نیروی خود را در آنجا به مصرف رساند. آینده در آنجاست.
ـ پنجم هر انسانی از خورد شروع میکند و بزرگ میشود. تعداد زیادی از ما ها توانایی آنرا دارند تا درین راستا کار کنند تا از خورد شروع کنیم. جامعه به باور من بدون آدم نمیشود و برای کار محموله فراوان است. تنها باید دلسوزانه و با نگرش به آینده به پیش رفت.
هدف اینکه برای آغاز کار همین حالا نیز ناوقت نیست.
من در موارد دیگر سوالهای از شما دارم که آرزوی جواب های زلال را مانند این بار از شما توقع میبرم. آنچه کمتر به آن تا حال تماس گرفته شد، و در مورد نظرات شما را بدانم. اما موکول میکنم به نقطه نزدیک به اختتام بحث حاضر.
در اخیر میگویم که من موافقم که: هر سخن جایی و هر نقطه مکانی دارد. احتمالا حالا وقت آن رسیده تا سکوت را بشکنیم و با تعقل پیش برویم.
لطیف نورزی: با تائیدحرفها و نوشته های محترم مزدک گرامی، که خیلی صادقانه و با شهامت پیرامون موضوعات، بی الایش و شفاف تماس خردمندانه گرفتند، نهایت خرسندم نوشته های رفقا و دوستان گرامی را مطالعه نمایم. بنده از مدت ها، درست زمانیکه این ویدیو به بازار یوتوپ و فیسبوک ـ منحیث تحفه مغرضبن پیشکش شد ـ همیشه خواهش و این تقاضا را کرده که: محترمین داشته های ویدو پیام های ضد و نقیض و خصمانه را در بر دارد که بر بنیاد خرد و واقعیت های ان ایام تهیه نگردیده اند. جز ریختن اب به اسیاب دشمنان قسم خورده حزب پیامی دیگری نخواهد داشت. حتی با کسانی بر خورده ام که عضویت غورځنگ ملی را دارند و کشور را قبل سقوط و این روزگار ترک گفته بودند و کوچګترین چشم دید نداشتند. ولی قضاوت شان متاسفانه بر یک اصل استوار بوده که شخصا از بیانش خجالت میکشم ( سمپتی های سمتی) استفاده ان زبان ادیبات شامل ویدیو دور از اخلاق اجتماعی است چه انسانی و حزبی !!؟؟…… ادامه دارد.
لطیف نورزی: اینکه ویدیو ونمونه چند دیګری به سلیقه ، توسط ، وفرمایش کی ها تهیه ،متن ګزاری، قیچی کاری و سرشکاری ګردیده است از نظر دوستان و رفقا پنهان نیست ولی بر اساس اندیشه و باورمندی رفقا که روزی حقایق جای خود را میګرد در مقابل خاموشی راترجیح دادند که متاسفانه تجربه نشان داد بر علاوه اینکه انها متوجه اشتباهات خویش نشدند این روند چرندیات شیوه جدید و شدیدتر ګرفت تا سر حد مداخله به زندګی شخصی افراد، دشنام های کوچه وبازار . ساختن کارتون های بچه ګانه به رهبری حزب توهین و تحقیر و… ادامه دادند . نکته مایوس کننده بر حال صاحیان این سلیقه ها انست که موضوعات شامل و اضافه صفحات فسبوکی شان ګردیده و لی خاموشی اختیار میکنند . اګر از ایشان تقاضای مباحثه دوستانه مبتنی بر چشم دید ها وواقعیت نمایید ذریعه افراد و اشخاص دیګر که سر و ګله شان بلا خره از ګردن ګلبدین ویا اعضای بد نام باند امین جلاد بیرون میاید بر میخورید ، با تاپه زدن ها ، دشنام ها قناعت میکنند و بلاخره خذف صفحه شان میشوید. بعضا این افراد و اشخاص در جا ها و صفحات دیګر خویشرا انقدر انسانهای پاکدامن و حزبی شریف معرفی و شروع به نصحیت اتفاق و یګپارچی میکنند که انسان حیران چشم سفیدی ها دورغ شاخدار و بی سرحد شان میګردد.
فرید مزدک: به جواب رحیمی عزیز در مورد شورای هماهنگی ، با تاسف یک بخش از پرچمی ها شریک شورای همآهنگی بودند . در حقیقت شورای همآهنگی از همآهنگی مسکو ، اسلام آباد، تاشکند و تهران بوجود آمده بود .امریکایی ها هم مخالف آن معلوم نمیشدند . همه میخواستند یک ” کله شخ و گپ ناشنو ” را از سر راه بردارند .من یکبار تذکر دادم که میان مسکو و حکمتیار یک گونه پُسپُسَک وجود داشت . شبی که عملیات شورای همآهنگی شروع شد . من ، کاویانی ، نور احمد نور ،زنده یاد محمود بریالی ، انور فرزام و انجنیر نعمت در منزل برهان غیاثی در مسکو بودیم این دیدار به ابتکار نور احمد نور بر پا شده بود و هدف هم ” اشتی ” من و کاویانی با بریالی بود . آنشب احساس میشد که تعدادی از رفقا منتظر خبر های خوش از کابل اند .بنا بر خواهش بریالی غیاثی رادیو را روشن کرد تا بی بی سی را بشنویم . بی بی سی برای رفقا اخبار خوش نداشت . مهمانی ما برهم خورد و همه رفتیم به خانه های خویش .اگر شرکت یک بخش از پرچمی ها در شورای هماهنگی در ست باشد این دیگر یک اشتباه وحشتناک بوده و دلیل آن صرف ادامۀ پیروی از مسکو بود .
لطیف نورزی: محترم مزدک صاحب گرامی ضمن تشکر از کلام شفاف شما دیدم که محترم مسوول صفحه گویا تعیین وقت و ضرب العجل سوا لات را از شما اعلان صفحه داده اند ومحدود ساختند بخاطریکه شاید دیگر این جانس را نیابم این سوال خدمت شما : بار ها شنیده ام که داکتر صاحب نجیب هیچګاه در اصل وواقعیت خوشبین به عودت قطعات شوروی به خاک شان نبودند و تلاش های زیاد کردند تا انها . مسکو را به گونه متیقین سازد که ان نیرو ها به کمک شان ادامه دهند اگر این معلومات درست است پس روز نجات ملی یعنی چه ؟؟ حرمت
فرید مزدک: این هم لیست آن 22 نفر :
1 ـ داکتر یوسف
2 ـ صمد حامد
3ـ جنرال حکیم کتوازی
4ـ پرو فیسور اصغر خان
5ـ روان فرهادی
6ـ جمعه محمد محمدی
7ـ ستار سیرت
8ـ هاشم مجددی
9ـ شمس الدین مجروح
10 ـ کاظم فاضل
11 ـ صمد سلیم
12 ـ جلیل شمس
13 ـ عزیزالله واصفی
14 ـ یحیی نوروز
15 ـ داکتر عبدالوکیل
16 ـ عبدالسلام عظیمی
17 ـ محمد یعقوب لعلی
18 ـ عبدالغنی غوثی
19 ـ عبدالفتاح نجم
20 ـ عبالرحیم کروخی
21 ـ عبدالجبار ثابت
22ـ صباح الدین کشککی .
امین متین: آ غای مزدک ارجمند بالاخره در مورد چند وچون سو قصد علیه سلطان علی کشتمند اندکی پس از استعفا یش اگر معلومات بدهید خوش میشوم .
امین متین: چراکه در رابطه افواهات زیادی پخش گردیده است
فرید مزدک: به جواب نورزی عزیز ، براستی هیچ کس فکر نمیکرد که شوروی ها افغانستان را ترک میگویند . نمیدانم چرا چنین بود . نجیب و وکیل مطمین بودند که آنها میروند و زنده یاد حیدر مسعود میفهمید که آنها میروند و باید بروند .
نجیب در منزل خویش اعضای بیروی سیاسی را مهمان کرد تا برایشان بگوید که ” دوستان ” براستی میروند .دسترخوان شاهانه پهن کرده بود . خوردیم، نوشیدیم و گپیدیم . بعد از صحبت های او همه یخ شده بودند ـ ببینید ما چقدر غیر جدی بودیم . محترم کشتمند اولین سخنران پس از نجیب بود . ایشان گفتند: پس ما نمیتوانیم ادامه دهیم. بهتر است هسته های حزبی را به خارج انتقال دهیم. خودشان برای رفتن به سوریه به حیث سفیر ابراز آماده گی کردند تا آنجا پناهی باشند برای هسته های حزبی .
فرید مزدک: داکتر تا آخر کوشش کرد، که شوروی ها تعهدات خویش را عملی کنند . اما شوروی ها تعهدات کلان تر داشتند، که داکتر را در آن ساحه توان مداخله نبود . داکتر باید بر جانب مقابل شوروی ها اثر گذار میبود که نبود . داکتر چند چیز را از شوروی ها میخواست .
1ـ برای نجات کابل باید شاه راه بگرام ـ حیرتان توسط نظامیان شوروی تامین امنیت شود .
2 ـ پیش از خروج شوروی ها باید به حساب مسعود برسند ، نیررو های اورا تار ومار کنند و ساحات تحت کنترولش را به آتش بکشند .
کوشش نجیب برای بقای یک بخش از نظامیان شوروی، در مسکو از حمایت شورد نادزه برخوردار بود .
دیــدگــاه هــا
Hamid Mehrwarz درود بر مزدك گرامى، يكى از وجدانهاى بيدار ح. د. خ. ا.
راستى و درستى، بيان صادقانهء وقايع، نقد پذيرى و نگاه خردگرايانه و نقادانه به رويدادها يكى از نيازمنديهاى مبرم امرِ مهم و حياتىِ انتقال تجاربِ نسلهاى پيشين به نسلهاى امروزين است. شايد اين يگانه يا يكى از كارهاى ارزشمنديست كه رهبران پيشينِ چپ و راست براى اداى مسئوليت خويش در برابر نسلهاى آينده انجام ميتوانند داد. تاريخ قدرِ آنانى را خواهد دانست كه در انتقال صادقانهء تجارب خويش براى نسلهاى آينده كارهايى را كرده و گامهايى را برداشته اند.
Nazifa Tokhi کمنت رفیق زمان اکبر سروری:
محترم مزدك،شما چرا بعد از مصالحه گرباچف وتسليمى اتحاد شوروى به امريكايي كه همه رهبرى حزبى دولتى چيغ وفرياد از خونخوارى اش ميزدند،گلوها پاره ميشد وصدا ها براى چند روزخفه ، چرا روى مصا لحه گرباچوفى ومسايل عام ومبرم آن و ضعيف ساختن حزب وخلع سلاح ودست بستن رفقا وبخصوص صفوف كه چهارده سال در دفاع از نميدانم كودتا ميگوهيد ويا هم انقلاب جانبازانه رزميدن وجان هاى شرين خود را از دست دادند،اكثريت بيروى سياسى وتعدادى از اعضاى كميته مركزى در سبكدوشى زنده ياد رفيق كارمل كه اكثريت قاطع حزب را با خود داشت با سرنيزه يي ارتش شوروى مواقفه ودست هاى نا پاك خود را بلند كردند وبدون در نظر داشت ريختن خون هزاران جوان وكادر هاى حزب حاضر به چنين تجارت سياسى به ضم خودشان بخاطر منافع خود وگرفتن پُست هاى حزبى ودولتى وخوش خدمتى به گرباچف وگروپش دست زدند. وباعث بربادى كشور، وتسليمى بدون قيد وشرط به بد نام ترين گروپ ها اقدام كردند، جرا ازتصاميم كه دور از چشم صفوف صورت ميگرفت رفقا را در جريان نميگذاريد تا رفقا از سردرگمى چندين ساله نجات بيابند. به باور من همه آن هاييكه در پلينوم نام نهاد هـژدهم رأى موافق داده اند جوابگو ومقصر نزد اعضاى حزب بوده وغيرقابل بخشش.
حال از شما تقاضا مينمايم كه واضع وبه اصطلاح پُست كنده،شف،شف نى شفتالو همه را در جريان قرار داده ممنون سازيد.
در مورد این که در برابر داکتر نجیب الله واقعاْ کودتای نظامی صورت گرفته باشد، صاحب نظران بی طرف و غیر وابسته ، نوشته اند که هیچ اثاری از یک کودتای نظامی در شب ترک گفتن خود سرانه آن مرحوم دیده نشده است. همه از عجم گرفته تا عرب و ازگبر گرفته تا ترسا معتقدند که درآن شبان وروزان شهر آرام بود و حتی همان فیرهای پراگنده ء همیشه گی شبانه نیز به نسبت کمبود مهمات به ندرت شنیده می شد. ازجمله این نویسنده گان جناب مهر الدین مشید ، پژو هشگر مسایل سیاسی نگاهی دارد به گفته های فقیر محمد ودان:
فقیرمحمدودان عضو شورای مرکزی حزب وطن و از پرچمی های هوادار نجیب الله عزیمت وی را در رفتن بسوی فرودگاه تکذیب می کند و از رفتن وی در آن شب به وزارت امنیت دولتی سخن می گوید: «محمداسحاق توخی دستیار رئیس جمهور بعد از آن بنا بر هدایت تیلفونی رئیس جمهور از منزل خویش به دفتر سازمان ملل متحد آمده با او ملحق می شود، نجیب الله بعداز ورود به دفتر ملل متحد ذریعه تیلفون دفتر مذکور با نماینده خاص سرمنشی سازمان ملل در امور افغانستان آقای بینن سیوان که در آن وقت در اسلام آباد بود تماس می گیرد.انکشاف جدید و مسئله پناهنده شدن خویش به دفتر نمایندگی سازمان ملل را برایش اطلاع میدهد. بینن سیوان به دوکتورنجیب الله اطمینان میدهد که ساعت یک شب به میدان هوایی کابل خواهد رسید، مگر قوت های دوستم و شورای نظار که کنترول میدان هوایی را بدست داشتند طیاره بینن سیوان را بعداز نشست محاصره نموده به اواجازه پایین شدن از طیاره را نمی دهند»
خوب دیگر عالم و آدم می دانند که رییس جمهور با همین اسحاق توخی وخانم و فرزندانش به میدان هوایی رسیده بود وبینن سیوان هم از پشاور ذریعه طیاره کوچک ملل متحد به کابل رسیده و انتظار وی را می کشید. اما این ودان به گفته استاد عظیم بابک « تق » منکر است . وتوخی هم ، زیرا درهیچ مصاحبه و نوشته اش نخوانده ایم که حرف های ودان را تکذیب کند و ازپیوستنش با خانم و فرزندانش دررکاب نجیب سخن بگوید .
مهر الدین مشید به ادامه می نویسد :
ولی فلیپ کاروین برخلاف ادعای فقیرمحمد ودان از رفتن وی(نجیب الله) بسوی فرودگاه غرض خروج از افغانستان صحبت می کند. کاروین می گوید که در آن شب من را “عونی بوتسالی
“Avni Botsali معاون بینن سیوان با خود به اقامتگاه نجیب الله (قصرنمبر یک در محوطه ارگ کابل) برد و در آنجا با ژنرال توخی رئیس دفتر وی بر سر بیانیه استعفای رئیس جمهور کار کردند. سپس با عونی، دان کویرکیDan Quirkeکارمنداداری ملل متحد، “پیتر بایر” Peter Beier افسر دنمارکی ملل متحد در سه موتر مربوط به دفتر ملل متحد با نجیب الله، برادرش، توخی که همه ۹ نفر می شدند بسوی فرودگاه کابل رفتیم:«بینن با طیاره ملل متحد در میدان هوایی نشسته و در داخل طیاره انتظار ما را می کشید. من فکر می کنم(میکردم)که با خود ۱۵ نفر اعضای شورای بیطرف راآورده است. پلان اولی این بود که او آنها را در همین طیاره ایکه نجیب پرواز میکند با خود بکابل بیاورد. با این کار انتقال قدرت دست به دست صورت می گیرد. هنگامیکه به پوسته(محل بازرسی)آخری رسیدیم توقف داده شدیم. سربازان محافظ ما را اجازه عبور ندادند. نام شب را که باآن از چندین پوسته گذشتیم دفعتاً باطل شد
چند سطر پایین تر جناب مشید چنین می نویسد :
در این تردیدی نبود که نجیب الله در آن شب ۲۶ حمل ۱۳۷۱ – ۱۶ اپریل ۱۹۹۲) تصمیم به خروج از کابل گرفته بود تا با هوا پیمای ملل متحد از فرودگاه خواجه رواش پرواز کند . اما نکته مورد پرسش این است که آیا نجیب الله توافق خود با ملل متحد را که در ازای استعفا، خروج محفوظ او از افغانستان تضمین شده بود با سایر رهبران حزب و حکومت و حتا با نزدیکترین افراد خود در میان گذاشته بود؟ و آیا او زمان این خروج را از قبل با رهبران حزبی و دولتی فیصله کرده بود؟ سازمان ملل چه زمانی را برای خروج نجیب الله از کابل مشخص کرده بود؟ قبل از انتقال قدرت یا پس از آن ؟
پاسخ پرسش های بالا را هوا داران و مخالفان حزبی نجیب الله و حتا مامورین ملل متحد بگونه ی متفاوت و متناقض ارائه کرده اند. بینن سیوان یک روز پس از پناهندگی دکتور نجیب الله به دفتر نمایندگی سازمان ملل (۱۷اپریل ۱۹۹۲) که در سفارت ترکیه در کابل صحبت میکرد گفت که در بین تمام گروپ ها توافق نظر وجود داشت تا نجیب الله استعفا داده و از کشور خارج شود، اما فلیپ کاروین اظهار میدارد که “جیانی پیکو” Gianni Picco مسئول بخش افغانستان در دفترملل متحد در نیویارک مخالفت خود را به چنین طرحی ابراز داشته بود: «او (جیان یپیکو) در برابر تصمیم ملل متحد در بیرون کشیدن نجیب از کشور تا آن زمانیکه یک حکومت با اعتبار به عوض وی بوجود نیاید، مخالف بود. او می نویسد در اثنای یک کنوانسیون از بینن پرسیدم اگر نجیب از کابل خارج شود چه کسی به عوض او قدرت را در دست خواهد گرفت؟ پیکو ادعا می کند اگر بینن نجیب را از کشور بجای دیگر اعزام کرده نتواند “راه گریز ندارد”. بینن خودش از این صحبت انکار می کند که گاهی اتفاق افتیده باشد. »)
در اعلامیه ی آمادگی رئیس جمهور به انتقال قدرت که در هژدهم مارچ از سوی نجیب الله در حضور بینن سیوان بیان شد از خروج وی قبل از تشکیل اداره انتقالی وتحویل دهی قدرت صحبت نشده بود. در مصوبات و اعلامیه های هیئات اجرایی شورای مرکزی حزب وطن، وزیران و ژنرالان ارشد قوای مسلح، دادگاه عالی، سارنوالی (دادستان کل) و رهبران احزاب سیاسی که در حمایت از اعلامیه رئیس جمهور انتشار یافت نیز از خروج نجیب الله قبل از انتقال قدرت سخنی نبود. از سوی دیگر تمام اعضای رهبری جناح های مختلف حزب حاکم پس از پناهندگی نجیب الله به دفتر سازمان ملل نجیب الله را متهم کردند که او برنامه خروج خود را از آنها مخفی داشته بود. حتا سلیمان لایق از هواداران نجیب الله در شورای مرکزی حزب وطن یا همان دفتر سیاسی حزب دموکراتیک خلق که در آخرین اجلاس رهبران حزب پس از پناهندگی نجیب الله به دفتر نمایندگی سازمان ملل رهبری مؤقت حزب را در اجلاس بدوش گرفت، نجیب الله را متهم به ترک وطن بدون اطلاع حزب و رهبران دولت کرد. او در این اجلاس به بینن سیوان گفت: «چیزیکه شب گذشته حینیکه می خواستید او (نجیب الله)را از کشور به خارج انتقال دهید، اتفاق افتید تأسف آور بود. مخصوصاً که او توانست ملل متحد را شامل سازد. عملی را که نجیب الله انجام داد تا مانند یک دزد کشور را در نیمه شب ترک گوید، تأسف آور است. زیرا او نه با حزب و نه با دولت مشوره کرد . »
***
حالا که قضاوت را به خواننده عزیز می گذاریم ، ببینیم جمعه خان صوفی داماد جناب سلیمان لایق که روابط بسیار بسیار نزدیک بین او و نجیب از سال ۱۹۶۷ موجود بود و هفته ها در منزلش زندگی کرده و برایش انگلیسی و اردو یاد داده است.
در مورد این فرار نا فرجام چه می نویسد : جمعه خان صوفی در صفحه ۶۱۱ کتاب خویش با عنوان “گلِ برای درمسال” چنین مینویسد:
« برای من از کابل تلفون شد که بیا وغم فامیل خودرا بخور. من فرصت نداشتم اما به کمک نجیب الله مجددی( خواهر زاده خسرش یعنی سلیمان لایق ) از جمله مجاهدین از راه سرکانی به جلال آباد و سپس به کابل رفتم. من که رسیدم در همین شب داکتر نجیب حین برآمدن از کابل در میدان هوایی متوقف و او مجبورا داخل دفتر ملل متحد شد. من بسیار عجله داشتم. وضع بکلی خراب بود. حکومت تقریباً از بین رفته بود… پس از غیب شدن نجیب، طرفدارانش نیز آزرده و خفه بودند. خارج رفتن او بدون صلاح و مشوره و طرفداران خویشرا به کام مرگ رها کردن، سر هیچکس خوش نه خورده بود»..
دیــدگــاه هــا
بعضى سوال هاى ديگرى وجود دارد كه در صورت امكان وبدست آمدن فُرصت مناسب مطرح خواهم نمود،حال مياهيم بالاى اصل موضوع كه نه تنها ودان،بلكه تمام هوا خواهان داكترنجيب از رفتن داكتر در همان شب با بسيار چشم سفيدى وبى حيايي منكر اند وتمام جنايات وخيانت هاى خود راناديده گرفته وميخواهند با اصطلاح برف بام خود را بالاى بام ديگران بى اندازندكه اين ها تنها نبوده بسيار رذيلانه وبا شخصيت پائين با باند فاشيست امين اين قاتلين مردم وبه خصوص قاتلين بيشتر از سه هزارو وپنجصد كادر حزبى يكجا شده به آدرس پاكترين اعضاى حزب ورهبر پُر افتخار آن با دشنام دادن هاى بازارى ولوچكانه باد خود راخالى ميكنند كه يكى از آن جمله پسر جاسوس شناخته شده غلام مجدد،غرزى مجدد،اولاد تربيه نا شده وبازارى و ولگرد و اوباش وى ميباشد.
رفتن نیمه شب داکتر نجیب الله به هندکه تا میدان هوایی رفتند مانند شهید شدن شان وانتقال توخی وجفسر به پاکستان وبعد به اروپا، واقعیت انکار نا پذیر است که دیگر منکر شدن از آن خیلی دیر شده است . چون ثبت تاریخ شده واعضای حزب ومردم شاهد بوده اند..
تعدادی از اعضای حزب ومردم که درمیدان هوایی کابل ، در وزارت خارجه ، درسفارت افغانستان مقیم هند ، درشعبه پاسپورت کار مینمودند و.و.ومقامات بلند حزب ودولتی …عملا می دیدند که باجه داکتر نجیب الله درهند سفیر است وخانم وفرزندان داکتر نجیب الله چند ماه قبل روانه هند شده اند .. دوستان شخصی داکتر نجیب الله ازجمله داکتر شیربهادر رئیس خاد ۳ ، برادر داکتر نجیب الله روشان ، داماد سلیمان لایق داکتر روغ وده های دیگر به کشورهای اروپایی وهند رفتند ..تعداد محدوداعضای حزب که وضع را دیدند پاسپورت گرفتند یا به بهانه تداوی ویا غیر تداوی با خانواده های خود ترک کشور نمودند … هنرمندان رادیو تلویزیون که تا آنزمان درکشور مانده بودند وشاهد اوضاع بودند به این نتیجه ویقین رسیده بودند که وضع خراب تر وزندگی شان درخطر بود ، ماه ها قبل ترک کشور نمودند.. درهمین شب روز بود که یک افسر متقاعد دریک بازدید وجلسه رسمی با حضور ده ها موسفید ونماینده ها مردم واعضای حزب داکتر نجیب الله را مخاطب قرار داده گفتند « اگر فرارکنید وبه آسمان بروید از پا ها واگر به زمین بروید از گوش های تان میگیریم نمی گذاریم که ما را تنها رها کنید …» ووو..ولی اکثر قاطع اعضای حزب وصفوف بخصوص افسران سربازان که درسنگر ها مصروف بودند ومردم ما باور شان نمی امد که چنین بی سرنوشت رها شوند ..
از تقریبن ده سال قبل که درفیسبوک فعال شدم من ویکی رفیق دیگربنام حزب بعد از تحول ۶ جدی تا سقوط آن برضد مخالفین درفیسبوک مبارزه مینمودیم واز زنده یاد فقید کارمل وشهید نجیب پشتبانی مینمودیم .دوسه نفر دیگر اعضای حزب وبه اصطلاح سینه چاکان داکتر نجیب الله ، غیر داکتر نجیب الله همه راشنام میدادند وقبول نداشتند باوجودتوصیه ها که نباید بی اتفاقی نمایم ما وظایف سنگین در پیشرو داریم وضع کشور مردم از ما تقاضا دیگر دارد ..ولی انها به ارجیف نویسی تهمت ها ودشنام ها وجعلیات ادامه دادندکه راه ما جدا شد ..من دراین مورد بنام خاطرات فیسبوک مفصل نوشتم ونشر شد..با انهم درطول این سالها بسیار مطالب دروغ ودشنام ها پستر ها فوتو شاپ ها را دیدیم وتا حدی حوصله نمودیم. ولی هرقدر خاموش ماندیم دروغ های انها شاخدار تر شد ..بعضن لازم میدانم تا حقایق به مردم واعضای حزب پیشکش نمایم چون انها چهره های شان روز بروز با امدن گلبدین افشا تر شد که مردم واعضای حزب دیگر فریب انها را نخورند …
سپاس گزارم ازلطف همیشگی وپیام با ارزش شما ،قلم شما درراستا واقعیات تاریخی رسا وعمر شما با سلامتی دراز باد
این سلسلہ یک تاریخ معتبراست کہ مردم کشور وبہ خصوص اعضای حزب از سر در گمی رھایی می یابند۔
چنانچہ دیدہ میشود ،حتی نزدیکترین کسان رئیس جمھور مثل توخی وجبسر ھم برایش وفادار نماندند۔ آنھا بدون آنکہ خراشی بردارند ،بہ خارج کشور رسیدند۔
سپاس
||||||||||||||||||||||||
خوب دیگر عالم و آدم می دانند که رییس جمهور با همین اسحاق توخی وخانم و فرزندانش به میدان هوایی رسیده بود وبینن سیوان هم از پشاور ذریعه طیاره کوچک ملل متحد به کابل رسیده و انتظار وی را می کشید. اما این ودان به گفته استاد عظیم بابک « تق » منکر است . وتوخی هم ، زیرا درهیچ مصاحبه و نوشته اش نخوانده ایم که حرف های ودان را تکذیب کند و ازپیوستنش با خانم و فرزندانش دررکاب نجیب سخن بگوید .
حال ما وهموطنان عزیز ما با اینها چگونه میتوانند داخل صحبت منطقی شوند و از کجا شروع کنند ؟ مگر قحطی رجال و شخصیت های با نفوذ خشک سالی جوانان ، اهل خرد در سر زمین سرایت کرده ؟
نگاه خلقی ها به مسأله فرار :
زنده یاد میر صاحب کاروال عضو بیوروی اجراییه حزب وطن درصص ۲۳۷ – ۲۴۰ کتاب« درس های تلخ وعبرت انگیزافغانستان » درباره سقوط حاکمیت و فرار نا فرجام رییس جمهور پیشین دوکتور نجیب الله گزارش درازدامنی با استفاده از کتاب اردو و سیاست نوشته است که بخش هایی ازآن تقدیم می شود: ( گفتنی است که این نوشته بدون هیچ گونه تصرف در املا و انشای آن نقل شده است )
« …نجیب الله در یک جلسه قوماندانان قوای مسلح ج.د.ا از آنها خواهش می کند که به حکومت ائتلافی که در آینده ایجاد میگردد همکاری نمایند.درچنین حالت در حزب و دولت دو گرایش و دو فعالیت بوجود می آید:۱ – طرفداران نجیب الله کاملأ روحیه خویش را از دست داده و در صددمعامله سیاسی و آماد گی برای فرار میگرند. ۲ – گرایش دومی که قدرت در دست شان است تحت رهبری محمودبریالی، وکیل،کاویانی و مزدک فعالیت های خویش را تشدید می نمایند. پلان اولی آنها این بود که اگر شود با احمد شاه مسعود جمعأ میانه رو ها یک حکومت ائتلافی را بوجود بیاورد ولی بعد از سقوط پروان و بگرام وسقوط سایر ولایات کشور که روحیه پانیک در درون حزب،قوای مسلح ج.د.ا و جامعه مسلط میگردد وسقوط رژیم نجیب الله ( فرار او) صورت میگیرد. بنأتطبیق پلان اولی امکانات خویش را از دست میدهند وپلان دومی صرف بخاطر اینکه جناح پرچم را حد اقل از ضربه اولی اپوزسیون نجات دهد به حزب جمعیت اسلامی(احمد شاه مسعود)به توافق میرسد و اوعبارت از ین قرار بود که:اینها طوری مسالمت آمیز قدرت سیاسی را به احمد شاه مسعود تسلیم می نماید و احمد شاه مسعود باید عفوه عمومی را اعلان نموده و شرایط برای بیرون رفتن اعضای رهبری پرچمی ها را تضمین می نماید.این توافق میان عبدالوکیل وزیر خارجه و احمد شاه مسعود بعدأ در چاریکار صورت میگیرد. نجیب الله پلان فرار را بدون مشوره هیأت رهبری حزب،وزراءقوای مسلح ج.د.ا و حتی با نزدیک ترین دوستان دیروز خود تا اخرین لحظه فرار افشا نمی کند . .هم چنان نجیب الله در همان شب فرار به جنرال های قوای مسلح از جمله نبی عظیمی،آصف دلاور و سید اعظم که نزد او رفته بودند نیز پلان خویش را افشاءنکرده است و به آنها چنین ابراز نظرمی نماید.”نبی عظیمی:در کابل شایعه است که شما قصد خروج از کشور را دارید،اگرچنین قصدی داشته باشید،خواهش میکنم قبل از هر کس ما را در جریان قرار دهید تا خدای ناخواسته کدام حادثه سویی رخ ندهد وازطرف دیگر ما نیز تکلیف خودرا بدانیم و طبق رهنمود های قبلی شما عمل کنیم”داکترنجیب الله:”رفقا به شایعات بی اساس مردم باورنکنید،من تاآخرین مرمی دفاع می کنم و تا هنگامیکه پلان ملل متحد تطبیق نشودبه هیچ جای نمیروم.»
در جای دیگر چنین می نویسد :
« نجیب الله ۲۷ حمل ۱۳۷۱ تصمیم میگیرد که از طرف شب به کشورهند فرار نماید و منتظر طیاره بینن سیوان میباشد که چه وقت طیاره او از پاکستان به افغانستان می آیدتابعدأ پرواز نماید.ولی او خبر نداشت که همه پلانهای او قبلأ توسط عبدالوکیل افشاء گردیده است جنرال عظیمی درهمان شب قبل از فرار نجیب الله اورا ملاقات نموده و چنین مینویسد:”هدایت نجیب الله: بمجرد پیاده شدن سربازان “دوستم” آنها باید میدان هوایی را ترک بگویند.ضمنأ گفت:حسین بوتسیال تکت گزمه گارنیزیون ضرورت دارد زیرا که ممکن است سیوان بعد از قیود شب گردی به کابل بیائید….” خلاصه اینکه حسین تکت گزمه را از جنرال عظیمی بدست می آورد.بدین ترتیب درحدود 2بجه شب،تاریخ ۲۷حمل ۱۳۷۱ نجیب الله در موترهای ملل متحد جهت پرواز به میدان هوایی خواجه رواش حرکت می نماید ولی در چهارراهی میدان هوایی خواجه رواش و قرارگاه هوایی توسط سربازان دوستم توقف داده میشود.طبق گفته یکی از رهبران پرچمی ها که همه جریان را رهبری میکرد بمن چنین قصه کرد:”ما کاملأ از فرارنجیب الله اطلاع داشتیم بنأ سربازان و گارد ملی وظیفه گرفته بود که مانع فرار نجیب الله گردد”.قوماندان لوا گارد جنرال عبدالرزاق و معاون دوستم جنرال روزی سربازان خویش را وظیفه سپرده بود که هیچ کس را با شمول نجیب الله به میدان هوایی خواجه رواش اجازه داده نشود. او برایم گفت”وقتیکه موتر نجیب الله دریش گردید،یاور نجیب الله بنام جفسرکه دریشی عسکری بجانش بود از موتر می براید و دومیزند ومی گوید که نمی بینید که داکتر صاحب است.سربازان وافسران که موتر نجیب الله را دریش نموده برایش میگوید که:ما به هیچ کس اجازه نمی دهیم زیرا او فرار میکند و مرا بدون سرنوشت ایله میکند”وقتیکه نجیب الله این حرف را شنیده وارخطا گردیده عوض اینکه به خانه خویش برود فکرمیکند که او محاصره شده و ممکن اورا از بین ببرد راسأ به دفتر ملل متحدپناه میبرند.جنرال نبی عظیمی بعد از پناه بردن نجیب الله به دفترملل متحد چنین مینویسد:”که او بما تیلیفون کرد و چنین گفت:”برای توگفته بودم که افراد”دوستم” را از میدان هوایی خارج کن،چرا امر مرا اجراء نکردی”البته او بعد به جنرال نبی اعظیمی وظیفه می دهد که سربازان دوستم را از میدان هوایی خارج کند ولی او غلط کرده بود که همه ضداو گردیده اند. جنرال نبی عظیمی بعد از فرار نجیب الله که در دفتر ملل متحد ملاقات می نماید چنین حکایت می کند:”من فرار نمی کردم،من برای پذیرایی سیوان رفته بودم خنده عصبی مانم را برید و از گفتن وجواب دادن باز ماندم.با خندهءمن که به هیچ وجه قصدی نبود در اعماق چشمانش اشک پنهانی،سوسو زدند و او با قدرت عجیبی مانع فرو ریختن آن گردید.من به شدت متأثرشدم.ولی چه کاری برای او انجام داده می توانستم”.»
« درهمان روز وکیل براساس مصاحبه ژورنالیستان خارجی و داخلی چنین اعلان میکند:بی بی سی: “نجیب الله بندی شده و جنرال یعقوبی خود کشی نموده است ونجیب الله بحیث دیکتاتور و مانع صلح در افغانستان بوده است.” بدین ترتیب نجیب الله به دفتر ملل متحد فرار نموده و رژیم او برای همیش از بین میرود.این درست است که طرفداران ببرک کارمل قصدخویش را از نجیب الله گرفت ولی قابل تعجب اینست که نزدیک ترین دوستان او مانند سلیمان لایق،وطنجار و انجنیر نظرمحمد در ارتباط نزدیک با عبدالوکیل وزیرخارجه در سقوط نجیب الله نقش جدی را بازی می کند و سلیمان لایق بار اول بعد از فرار نجیب الله در پرده تلویزیون به آدرس او بدرود خویش را حواله میکند و وطنجار او را تائید می نماید.»
***
جناب دستگیر پنجشیری درص ۱۸۵ کتاب ظهور و زوال خویش نگاه کوتاهی دارد به این مسأله :
« … نجیب عملاْ زیر نام و پرچم حزب وطن با تنظیم های تندرو ، کند رو ډ میانه رو و سلطنت طلبان گفتگو های سازشکارانه را به شیوه های آشکار و پنهان اغاز کرد. و همان گونه که کهستانیان هندوکش بیدار درضرب المثل های خوود می گویند ، داکتر نجیب مانند « مرغ زیرک به دو حلقه افتاد » قربانی سیاست زیرکانه ، سازشکارانه و سودا گرانه خود شد و دوستان پشت پرده نجیب به این صورت اولاْ قانړن اساسی دوران مصالحه ملی را در ۸ ثور ۱۳۷۱ منسوخ اعلان کردند و ثانیاٌ آخرین میخ بر تابوت حزب وطن کوبیدند. »
***
جناب صالح محمد زیری که درآن هنگام د رمحبس پلچرخی بود ، چنین می نویسد :
« .. آن روز بازهم به اتاق اکبری رفتم . در تلویزیون گفته شد که رییس جمهور از طرف قوت های امنیتی دوباره بازگشت داده شده است. اکنون نجیب در د فتر ملل متحد در کابل پناه اورده است. از آن وقت دو گپ یادم مانده است. وکیل گفت که نجیب به صورت نامردانه اقدام به گریز نمود مګر از سوی قوت های بیدار امنیتی جلوش گرفته شد. لایق ، نجیب را به این متهم ساخت که وی بین رفقا نفاق می افگند .»
***
اقبال وزیری رییس عمومی سیاسی اردو درزمان امین به حیث نماینده امینی های فلک زده ، درست مانند برخی از کسانی که خود ها را هوا دار سینه چاک دوکتور نجیب الله می پندارد، در زمینه با ناسزا و بهتان در صفحه ۲۴۳ کتابش چنین می نگارد :
ق گلش «… « … اما ک گ ب از قبل در وجود گروه خاین کارمل بمنظور انتقال قدرت به دل شمال،کودتای آرامی را عملی کرد. جلو خارج شدن نجیب الله را گرفتند و مجبور شد که از میدان هوایی برگشت نماید و از روی اجبار به دفتر ملل متحد پناه ببرد.»
دیــدگــاه
“ما کاملآ از فرار نجیب الله اطلاع داشتیم بنآ سربازان و گارد ملی وظیفه گرفته بودکه مانع فرار نجیب الله گردد ” .ایکاش که برای روشن شدن حقایق نام میگرفت که کی اطلاع داشت ..
نقطه دیگر اینکه تقلید و انتقام وعقده های که جنبه شخصی داشته و تبار را معیار سازد در روح و روان بحث مرکز و هسته نیست ،برای شما عمر پر ثمر و نفس گرم آرزو دارم.
اما در جمع بندى اين قسمت معلوم ميشود كه خلقيها هم با زيركى ميخواهندبا نوشته هاو حكايات شان حقايقى را بشكلى و با مهارت تحريف كنند مثلا ( يكى از رهبران پرچمى ها ……. ) اما كى ، كدام نام ندارد و مؤخذ و منبع نيز ندارد
مؤفق وكامگار و دور ازگزند روز گار باشيد
Abdul Rasool Nyazie جناب عظيمى صاحب !
سلسله ى فرار جالب و يك واقعيت تاريخى است كه انجام گرديده و امروز از قلم تواناى شما با استناد هاى إنكار ناپذير به نبشت گرفته شده و در خدمت هموطنان و موًرخان قرار ميگيرد . بايد گفت كه تمام اسناد ارايه شده توسط شما چه از موافقان و چه از مخالفان ؛ صحت اين اثر با ارزش شما را تاًييد و آنهاييكه در رد آن ، اظهار نظر مينمايند ؛ كسانى اند كه در گمراهى داكتر نجيب الله ، قتل وى و سقوط حاكميت ح.د.خ.ا سهيم و امروز أشك تمساح ريخته و ميخواهند خود را تبرئه و بار مسًووليت را بدوش وطنپرستانى كه از كشور دفاع نمودند ؛ بياندازند .
در حاليكه در كتاب هاي تاريخ نوشته شده كه احمد شاه مسعود از داكتر صاحب دعوت كرد كه نزد او به پنجشير برود و از طريق پنجشير اورا نزد خانواده اش مي فرستد
اما داكتر صاحب قبول نكرد و بدست جنايت كاران طالب كشته شد .
و همچنان دختر داكتر صاحب مسكا جان هم نوشت كه پدر خواهش مسعود را قبول نكرد
چقدر متأثر كننده ترا ژدي است قتل هاي مردم وطن پرست .
از أقاي اعظيمي با زهم تشكر ميكنم از نشر اين سند .
واما ھمان معاملہ و تسلیمی قدرت بود کہ کشور بہ خاک وخون کشانیدہ شد وتا حال ادامہ دارد۔
سپاس از شریک ساختن وقایع تاریخی مھم کہ نھایت جالب وخواندنی است۔ درودھا
ایکاش خرد و آگاهی بیشتری در مورد مسایل و رویکرد های این سریال پرارزش میداشتم تا باشما بیشتر هم سخن میشدم اما موضوعی راکه بارها تکرار نموده ام و بازهم با صراحت بالایش تاکید میکنم اینست که شما به مثابه ای فرد دلیر و بامسوولیت افغان با پرده برداشتن از حقایق و افشا نمودن خاینین کشور رسالت تانرا در برابر مردم و تاریخ کشور ادا نموده که تاریخ افغانستان و نسلهای بعدی این خدمت تانرا هرگز فراموش نخواهند کرد.
یکی از علت های استعفا از قدرت وفرار نافرجام دوکتورنجیب الله قطع کمک های تسلیحاتی و لوژستیکی ماسکو پس از به قدرت رسیدن یلتسن بود. درآن شبان و روزانی که دشمن ازهرسو سرمی کشید وسنگر های سربازان را زیر رگبار هزاران مرمی اسلحه گوناگون قرار می داد، قوای مسلح کشوربه کمبود جنگ افزار، مهمات ، روغنیات و تجهیزات نظامی مواجه شد . داکتر نجیب به صفت قوماندان اعلی قوای مسلح این همه را می دانست و می فهمید که سرباز نمی تواند بدون مرمی و غذا و حمایه توپچی و هوایی بجنگد. قطع این کمک ها در سال ۱۹۹۱ آغاز شد و تا سقوط رژیم ادامه یافت، ورنه نجیب الله هرگز چنین ارزان و چنین آسان قدرت را رها نمی کرد و کشور را مخفیانه ترک نمی گفت . البته نجیب الله تلاش های بسیاری کرد تا ماسکو را به ادامه حضور قوت های ارتش سرخ و تداوم کمک ها راضی کند. اماکارگر نیفتاد زیرا شوروی خود در بحران اقتصادی دست و پا می زد و درحال غرق شدن بود:
سترجنرال قارییف ( گرییف )
ګرییف مشاور نظامی نجیب الله در صفحه ۱۹۳ کتابش زیر عنوان افغانستان پس از بازگشت سپاهیان شوروی در این زمینه چنین می نویسد :
در ۱۹۹۱ نجیب الله نامه خصوصی عنوانی ادوارد شوارد نادزه فرستاد و با درد نوشت : « … من نمی خواستم رییس جمهور شوم ، شما مرا راضی ساختید و وعدهء حمایت دادید. حالا دیگرمن و جمهوری افغانستان را به دست سرنوشت رها می کنید. چگونه می توان این مسأله را درک کرد . »
در صفحه ۱۹۵ می نویسد :
« .. نه وزارت خارجه شوروی و نه وزارت خارجهء روسیه هیچ کاری برای آن که ایالات متحده و پاکستان سازشنامه های ژنو را تطبیق نمایند، نکردند. مهمترین اغماض در آن بود که سپاهیان شوروی بیرون شدند ، پایگاه های نظامی مجاهدان در قلمرو پاکستان ماندند . کمک های نظامی اتحاد شوروی به افغانستان قطع گردید ، مگر تحویلدهی اسلحه و مهمات به مجاهدان ادامه یافت . از همین رو پرسشی مطرح می گردد که پس به خاطر چه اصلاْ این مذاکرات دور ودراز با امریکا و پاکستان لازم بودند؟ سازشنامه های ژنو برای چه بود؟ »
سترجنرال وارینیکوف :
وضع حکومت رئیس جمهور نجیب الله در کابل با افزایش بحران سیاسی در اتحاد شوروی ، که در سال ۱۹۹۱ ارسال مواد سوخت و مواد غذایی را به رژیم کابل قطع کرد ، روبه وخامت نهاد. برعلاوه در سال ۱۹۹۱ برخی رهبران مجاهدین ، منجمله برهان الدین ربانی ، جهت انجام مذاکرات به روسیه دعوت شده بودند. اکثریت ” کمونیستان” افغان این رویداد را به مثابه خیانت مسکو به رئیس جمهور نجیب الله تلقی نمودند.
شماری از سیاستمداران روسی که در مناسبات شوروی – افغانستان نقش مهم داشتند نیز به این امر که رژیم نجیب الله در نتیجه قطع صادرات از مسکو سقوط نمود ، معتقد می باشند. جنرال ولانتین وارینیکوف سرپرست مقام رهبری گروپ اوپراتیفی وزارت دفاع اتحاد شوروی در افغانستان در سال های ۱۹۸۴- ۱۹۸۹ در ماه مارچ امسال به مولف این سطور گفت :
” یلتسن گفت صادرات را قطع کنید و نجیب الله به ترک مقام خود مجبور گردید”.
***
آنتونیو جیو ستوزی” نویسنده و پژوهشگر انگلیسی به تغییر شیوه زعامت و مدیریت در اندیشه و عملکرد نجیب الله اشاره می کند که در صدد آن شد تا خود در این سیاست نقش شاه و جنگ سالاران ملیشه نقش رعایا را بازی کند. این نویسنده تلاش نجیب الله را برای ایجاد یک دولت نیرومند بدور رئیس جمهور در وضعییت متفرق و متناقض درونی حزب حاکم نامؤفق می خواند که به گسترش بحران فروپاشی منتهی شد: «حرکت نجیب الله به سوی ایجاد رژیمی که قطعاً بیشتر از همه مبتنی بر شخصیتش باشد، جدا از انگیزه های واقعی اش، همچنین واضحاً تلاشی بود برای رو یا رویی با چنین وضعیت متناقض . آیا او می توانست در نهایت به مؤفقیت دست یابد؟ البته شیوه کسب مشروعیت از سوی یک رهبر و گسترش آن موضوعی قابل بحث است. با ارزیابی واقعیتهای تاریخی می توان چنین استدلال کرد که اگر وی می توانست پایه های دولتش را تقویت کند و برای مدت بیشتری دوام می آورد، به درجه ای از مشروعیت دست می یافت. قدرت در اغلب موارد اگر دوام و پایداری پیدا کند، خود سبب مشروعیت می شود. نجیب الله به خوبی دریافته بود که سیاست در افغانستان نه باحمایت توده های کارگری به سبک حکومت بلشویک ها تحقق می یابد و نه با توسل به شهروندان به سبک غربی، بلکه باید به سراغ بزرگان و ریش سفیدان رفت و افغانستان هم نوعی کشور فیودالی است که در آن می تواند نقش شاه را بازی کند و جنگ سالاران هم نقش عمده را دارا باشند .
***
برخی دیدگاه ها
کمال اعتمادی :
البته من تمام پرسش ها و پاسخ هاي همه جانبه دوستان و جناب مزدك صاحب را خواندم؛ بدون شك، مانند هميش برايم جالب تمام شد. چرا كه من بيشتر علاقه مند مسائل حوادث تاريخي در گذشته هستم. بنابرين در ارتباط به كليپ هاي كه توسط ديگران به نفع شخصي خويش ساخته شده، ميخواستم بگويم، اگر مبالغه نكنم شايد اولين كسي بودم آن كليپ ها را در يوتيوب كه توسط فرانسوي ها به نشر سپرده شد تماشاه كردم. بعد كساني آنرا با استفاده از تكنالوجي امروز، دست كاري نمودند و نامش را جنرالان كودتا چي مسميٰ نمودند. راستش مرا واداشت تا در باره كودتا بيشتر تحقيق و مطالعه كنم. مطالعه من نشان داد: كودتاي كه ارتش تركيه بر ضد نجم الدين اربكان نخست وزير انجام داد و منجر به بركناري وي گرديد. كودتاي كه جنرال ضياء در پاكستان بر ضد بوتو انجام داد وي را نخست خلع قدرت و سپس إعدام كرد . كودتاي كه ارتش مصر عليه مرسي انجام داد وي را خلع قدرت و سپس زنداني نمودند. خوب اگر دور نرويم؛ كودتاي كه كمونيست ها و يا حزب دموكراتيك خلق در برابر محمد داوود انجام دادند منجر به كشته شدن وي و اعضاي خانواده اش گرديد. و يا كودتاي تني و كودتاي هماهنگي كه هر دو ناكام شدند ولي خيلي زيان بار بودند. بنابرين آنچه در آن كليپ ديده ميشود، چيزي بنام كودتا وجود ندارد، اگر كودتاي در جريان ميبود، بايد رئيس جمهور مانند سائر كشور ها؛ توسط جنرالان خلع قدرت مي شد و سپس به زندان و يا دادگاه مي رفت. پس رئيس جمهور ٥ سال مهمان در دفتر سازمان ملل بود و كسي با وي كاری نداشت.
• حشمت رستگار
در بخشي از جواب ها كه مزدك قبلا جواب داده ، مساله ي بدرستي توضيح نگرديده است . و آن در مورد سفر محترم سليمان لايق به امريكاست . كي ها در اين هيئت شامل بودند ؟ هدف سفر چه بود ؟ و هم در متن جواب چنين نگاشته شده كه داكترازنتايج سفر خشمگين بود.چه چيزي با عث خشم داكتر نجيب اله شده بود ؟
فرید مزدک :
رستگار عزیز ، آقای سلیمان لایق رییس جمهور را در امریکا باید نمایندگی میکرد . لایق از رهبری نمایندگی نمی کرد بل سفیر خاص داکتر نجیب بود اما ما همه می دانستیم که او برای ماموریتی به امریکا رفته است . هنوز آقای لایق برنگشته بود که داکتر نجیب در دیداری ناخشنودی خویش را از سفر او با سخنان زشت با من در میان گذاشت و گفت که لایق را امریکا فرستادم تا ما و مصالحۀ ملی را برای آنها معرفی کند اما بدبختانه او فقط مصروف یافتن یک کمپنی هالیودی برای فلیم ساختن داستان خویش است . لایق داستان منظومی دارد که قهرمانش به تقلید از “دن آرام ” یک مجاهد
صفی الله صافی
برای همه صفوف حزب که با قلب پاک و صادقانه می رزمیدند و جان می دادند و رنج می کشیدند و بر حرف های این رهبران باور داشتند و تا اخر بر تعهد خود در برابر مرام حزب خود ایستاده بودن و در اخیر هم تنها مناندند و هر کس به گونه یی تحقیر و توهین شد و رنج ها کشید و لیدران انها در اینگونه زد و بند ها مصروف بودند متاسفم. بر خود متاسفم بر یکدیک از رفقای خود متاسفم دیگر هیچ گونه باوری بر هیچ رهبر که از افغانستان باشد و هیچ حزب نمیتوان اعتماد کرد ، رفیق عظیمی گرانقدر باز هم از شما بابت معلومات که ذهن ما را از همه زوایای تاریک روشن ساخت ممنون
دیــدگــاه هــا
نویسنده وپژوهش:رفیق عارف عرفان
تهیه وترتیب : رفیق نبی آرین
راز ها ی ناگفته توطه سقوط نظام دموکراتیک
رازهاي پشت پرده درس های زهرآلود تاریخ
پژوهش،تحلیل،فلم ونظر و دیدگاه مستند رفقا ودوستان
قسمت اول فلم مستند
ـ————
قسمت دوم فلم مستند
———————–
(قسمت اول رازهاي پشت پرده )
پژوهش،نظر و دیدگاه مستند رفقا ودوستان
http://pendar.forums1.net/t4339-topic
————-
(قسمت دوم نصب مخابره هاي حزب اسلامي در اطاق استراحت وزير داخله جمهوري افغانستان )
پژوهش،نظر و دیدگاه مستند رفقا ودوستان
http://pendar.forums1.net/t3874-topic
——————
(قسمت سوم ادعاي گلبدين حکمتيار در مورد آخرين پيام داکتر نجيب الله شهيد عنواني خودش)
پژوهش،نظر و دیدگاه مستند رفقا ودوستان
http://pendar.forums1.net/t3910-topic
————-
(قسمت چهارم آغاز بدون انجام)
پژوهش،نظر و دیدگاه مستند رفقا ودوستان
http://pendar.forums1.net/t3921-topic
———————
(قسمت پنجم توضيح مختصر)
پژوهش،نظر و دیدگاه مستند رفقا ودوستان
http://pendar.forums1.net/t3940-topic
————-
(قسمت ششم طرح برنامه اين سقوط فاجعه بار چه وقت ريخته شد )
پژوهش،نظر و دیدگاه مستند رفقا ودوستان
http://pendar.forums1.net/t3964-topic
———————–
(قسمت راز ها ی ناگفته توطه سقوط نظام دموکراتیک
)
پژوهش،تحلیل وفلم مستند
http://www.vatandar.at/AreFerfan5.htm
********************
درآستانه دو رویداد۷و۸ ثور
باگذشت چندین دهه،باروشن شدن حقایق و همراه و همگام بودن ما در مسیرتاریخ این دو رویداد،
چگونه امروز برداشت داریم و برای نسل های آینده چه درس و پیام داریم؟
[][][][][][][][][][][][][][][][][][][][][]
درین روزها فیلم مستندی ,که راوی یی سرآغازدسایس ابرقدرت های بزرگ ومحافل جنایتکارمنطقه درگذرگاه وقایع دردناک دهه یی هشتاد درجمهوری دموکراتیک افغانستان وبرای “برچیدن “بساط نظام دموکراتیک درافغانستان میباشد ،بازارمطبوعات افغانستان وجهان را گرم ساخته وبنا برمحتوا
ومضمون خویش این نوارمستند یکی از” حلقات” گمشدۀدردناک تاریخ را درزنجیره یی پرپیچ جریانات سیاسی درکشور, تکمیل مینماید. یقینأ محتوای پرگهرآن , مسیرداوری ها وحدس و گمان ها را درچرخشگاه فروپاشی نظام دموکراتیک, دگرگون ساخته وازاصل انگیزه ها ونقش خائینانه ومعامله گرانۀ گرباچف با رونالد ریگن وجنرال ضیاالحق حاکم نظامی پاکستان , درپی” تحویلدهی”و ” تسلیمدهی” نظام دموکراتیک درافغانستان , بدرستی پرده برمیدارد.
محتوای این فیلم گنجینۀ عظیم از رازها واسراریست که تاکنون دردل تاریخ سرزمین افغانستان بگونه یی مدفون شده بود .این فیلم حاکی تلخ ترین وخونین ترین دوران تاریخ فاجعه بارتداوم سه دهه جنگ ابرقدرت های بزرگ وبخشی کلیدی ازبازی عظیم سیاسی درافغانستان ومبین تاریخ خیانت وجنایت آشکاربرای فروپاشی وسقوط نظام دموکراتیک تحت پوشش ” مصالحه ملی!”یعنی سیاست صادر شده , تحمیل شده و دیکته شده درافغانستان است . فیلم ازآغازایجاد هسته مشترک شرارت ودسیسه تحت نام ” ائتلاف دوستانه “( Friendly Coalition) که بوسیلۀ سه رکن از مجریان این جنایت هولناک (امریکا –شوروی –پا کستان ) برای برنامه ریزی مشترک سقوط نظام دموکراتیک شکل میگیرد آشکا را پرده برمیدارد. در این فیلم, ایجاد پروژۀ خونین, که منتج به تعویض رهبری حزب دمو کراتیک خلق افغانستان, معامله و سقوط نظام دموکراتیک بوسیلۀ سران کاخ کرملین درازای برگشت “عزتمندانه !”ارتش شوروی به کشورشان ودرفرجام اهدای نظام دموکراتیک برای طرف معامله واستقرارنظام هوادارغرب و پاکستان به نمایش گذاشته میشود.
محتوای اصلی ائتلاف دوستانه :
هرچند ظاهرأ درچهارچوب توافقات محرمانه در ساختارتشکیل ” ائتلاف دوستانه ” میان نیروهای فتنه (گرباچف , ضیا الحق , ریگن ),که بعدا بدستورگرباچف طرح “تعویض ” سران نظام دموکراتیک درافغانستان (فقیدببرک کارمل)وگزینش” مهرهیی” لازم و”تحمیل ” سیاست” مشی مصالحه ملی!)وایجاد “حکومت آشتی ملی ! Reconciliation Government) (به مثابه اجزای,” میکانیزم خروج” “سرفرازانه!” ومصئون سربازان شوروی تحت نام ” توافقات ژنیو “وتکمیل اجزای حقوقی وسیاسی آن به حیث “روپوش ” شرم زدای این خروج ” سرافگنانه ابرقدرت زمان از افغانستان برای جلوگیری از تکرارخروج خفتبارامریکایی ها ازویتنام , پیاده گردید, اما سیروقایع وتحولات زنجیره یی بعدی ,حاکی از بخش بزرگ یک بازی گسترده سیاسی در پی” تحویلدهی “و فروپاشی کامل نظام دموکراتیک به نفع غرب وپاکستان خون آشام بود که همه یی این جریانات برنامه ریزی شده بوسیله “ائتلاف سه گانه ” تحت عنوان درامه های متعدد در کشورگام بگام عملی گردید.
مبرهن است که دراین راستا, جریان های بعدی فرایند فروپاشی ,درقالب پالیسی های برنامه ریزی شده تدوین گردیده وسیاست گام بگام فروپاشی نظام دموکراتیک تحقق می یابد. متأسفانه شهید داکترنجیب الله به حیث ” قربانی ” این بازی بزرگ درکاربرد این پروژه نظام براندازانتخاب گردیده ومثلث شیطانی قادرمیشود تا طی یک دوران فرسایشی وتضعیف پایگاه حزب دموکراتیک خلق افغانستان به مثابه صادق ترین حامی حاکمیت ملی , تمامیت ارضی واستقلال ملی ودژ استواردربرابرتجاوزات پیهم پاکستان وتعمیق بحران اعتماد درسکان رهبری آن وتضعیف شیرازه های نیروهای مسلح کشور , ونابودی مورال رزمی هواداران رژیم دموکراتیک , پیش زمینه های استقراررژیم ارتجاعی ما قبل تاریخ را در افغانستان طراحی نمایند .
در اصل یگانه عنصربرانگیزنده بازی این قماربزرگ ازطرف سران کملین, سر آغاز ” بازی بزرگ ” درمقیاس جهانی وفروپاشی اردوگاه صلح وسوسیالیسم وبرچیدن نظام های دموکراتیک درجهان بود که متأسفانه درقدمه های نخست این بازی, افغانستان به مثابه عنصرآزمایشی این لاباتوارتاریخ برگزیده شد .
در یک دید هوشمندا نه سیاسی با توجه به تشکیل ” ائتلاف دوستانه” وتوافقات محرمانه سران (امریکا –پا کستان -شوروی )بویژه با پسمنظردعوت رهبران جهادی در ماسکو,این استنتاج بطورآشکا را درذهن انسان تداعی میگردد .که سقوط نظام دموکراتیک درافغانستان دریک ” معامله سه جانبه ” در برابرخروج “آبرومندانه !” نظامیان شوروی ازافغانستان درگفتگوی سران مثلث شیطانی اژدهای سه سر( امر یکا- شوروی پا کستان ) مورد معامله قرار داده شد وازهمین رو بود که بعد از توافقات محرمانه با گرباچف ,رو نالدریگن ,بطرزبلند پروا زانه ومتکبرانه , سران مجاهدین را برای پیروزی درجنگ افغانستان فراخواند ودرزمینه,با تدابیرجدید وارتقای حجم مالی وجنگ افزارهای پیشرفته نظامی ازجمله را کت های “استنگر , برشعله های جنگ افغانستان بیش ازپیش نفت پاشید.
موازی با آن, جانب “مجاهدین! “تحت دساتیرپاکستان ,ازهمان آوان اعلام بر نامه “پنج فقره یی” ملل متحد درافغانستان واعلام “سیاست مشی مصالحه ملی” وطرح ایجاد ” نظام آشتی ملی ” با توجه به نمایش چراغ سبزگرباچف و پیوستنش درجناح سیاست غرب , وایجاد هسته جدید دسیسه ضد افغا نی ( شوروی امر یکا –پا کستان ), با برنامه های ملل متحد در خصوص ” طرح پنج فقره یی” با طرح سیاست مشی مصالحه ملی مخالفت جدی نموده و,راه جنگ وشرارت را انتخاب نموده ,اما درتعهدات خویش مبنی بربازگشت مصئونانه نظا میان شوروی به کشورشان وعدم حملات به کاروان های نظامی شوروی, در جریان برگشت به کشورشان , پا بند باقی مانده وبا آمادگی لازم برای برداشت نتایج خوب ازخرمن پر بار” مصا لحه ملی ” گرباچف منتظر ماندند .
طوریکه دریک آزمون تاریخی , بعد ازسپری شدن یک دهه یی خونین, زمامدا ران کابل وشخص جناب کرزی با توجه به ریشه های اصلی هراس افگنی در پاکستان , درک مینماید که این نیروهای تروریست وبنیاد گر,درچهارچوب تنظیم های گروگان شده ساخت پا کستان , فاقدهرنوع آزادی وارستگی واختیار سیاسی بوده وبرای اتخاذ تصامیم پذیریش ” مصالحه ملی “با توجه به ارتباطات مزدورصفتانه و گسست ناپذیرشان با سازمان جهنمی “آی اس آی ” فا قدهرگونه توا نمندی میباشند ,هکذا درزمان اعلام مشی مصالحه ملی درجمهوری دموکراتیک افغانستان درمحافل آگاه , نیزاین استنتاج بوضاحت شکل می گرفت که سران اپوزیسیون اجیرمسلح , آنانیکه خون” حب” پاکستان دررگ وتارپود وجود شان درچرخش بود, سرنوشت شان با سیاست های خونین سازما ن جهنمی پاکستان” آی اس آی “گره خورده وازصلاحیت پیوستن درسیاست صلح وآشتی محروم بودند, وازدید آگاهان سیاسی این گفتمان باید نه با مزدور بلکه باید با ” با دار “شان آغازمی یابید که سوگوارانه درفرایند یک سیاست کاملا تحمیلی وازقبل برنامه ریزی شده, سرنوشت نظام در” قربانگاه ” مشی مصالحه ملی دریک پروسه فرسایشی ومعامله گرانه وعقب نشینی های دوامدار, بسوی سقوط مرگبارکشانیده شد .
یکی ازسوالات مطروحه درنشست وزیرخارجه افغانستان جناب” شاه محمد دوست” بانمایندۀ ملل متحد که درلای تصاویراین فلم مستند لاجواب باقی گذاشته میشود عبارت از چگونگی نظامیست که بعد ازخروج سربازان شوروی درافغانستان شکل می گیرد؟
که البته پاسخ روشن آن درکاربرد سیاست طاعونی و تسلیم طلبانه ” مشی مطروحه مصا لحه ملی ” گرباچف در برابرنیروهای هوادرغرب و پاکستان در یک رویکرد” سیاست فرسایشی ” حزب دموکراتیک خلق ونظام جمهوری دموکراتیک افغانستان ظاهرمی گردد که خود حاوی یک بحث بزرگ بوده ودراین برگه گنجایش ندارد.
چگونگی توافقات ژنیو :
یکی ازمولفه های که بیش ازپیش مقدمات فروپاشی نظام را درچهار چوب بر نامه های تعین شده سران ” ائتلاف دوستانه ” رقم زد عبارت از توافقات یک جانبه “ژنیو ” بود که با حضور وزرای خارجه امریکا” شولتز” ,روسیه “شوارادنازی” , پاکستان”نورانی” وافغانستان “عبدالوکیل” در یک فضای مختنق سیاسی درتحت پافشاری های جانب سران روسی –افغانی درژنیوبه امضا رسید که قطع یکجانبه کمک اتحاد شوروی وتداوم مداخلات پیهم غرب وپاکستان را درقبال داشت. دراین خصوص لازم میدانم تا نگرش مختصر در خصوص دید گاه های عناصرمطرح درقبال سقوط نظام دموکراتیک وچگونگی انعقاد توافقات” ژنیف ” که ما را دراعماق جریانات هولناک تاریخی همراهی مینماید ,داشته باشیم:
برقول ایوان ایوانویچ *(1) (…غم ما اين بود که ازآنجا زنده خارج شويم. و نگذاريم کاري شود که مجاهدين رد خون هايمان را بگيرند و به پيش آيند. ما بايد کاملا براساس موافقات حقوقي به ميان آمده از آنجا بيرون مي شديم بي هيچ فيري و خنجري از پشت. البته اينچنين هم شد…. اما در آن زمان ما عملا به دامن امريکا افتاده بوديم. ما بادستان خود قایق افغانستان را درموج ها سپردیم وبه افغانستان خیانت کردیم . )
موصوف ضمن یاد آوری ازاجتناب ورزی وامتناع عبدالوکیل وزیرخارجه وقت از امضا در پای این سند پرمسئولیت تاریخی و بهانه جوی های وی در خصوص تعین مرزهای جنوبی تحت بهانه “خط دیورند “وتعین مرزهای بین المللی , برای پذیرش این توافقنامه خاطرنشان مینماید که … در اين زمان نجيب الله، گرباچف و شواردناتزه درتاشکند درحول وهوش موضوع ژنيف به توافقات پشت دروازههاي بسته رسيده بودند. ما ازژنيف با دکتورنجيب لله تماس گرفتيم, و اوبلافاصله به وکيل تلفن کرد و گفت : « رفيق وکيل ، جلسهء پوليبروي انجام گرفته وبراين موضوع به تفاهم رسيده ايم. با اسناد مذکورتوافق نماييد.»
بلافاصله ازمسکومعاون اول وزارت خارجه ، يوري ورونتسوف به ژنيف پروازکرد. او ديپلوماتي بود مقتدر وبا استعداد. درعين حال به وکيل فهمانده شد که اگربه خودسري اش ادامه دهد صدراعظم نو نجيب الله, آقای کشتمند- قطعنامه را امضا خواهد کرد. « ورونتسوف » 7 تا 8 ساعت با وکيل خلوت کرد و بر آن بود که او را متقاعد سازد. و درنهايت با نااميدي بيرون شد واعلان کرد : « خلاص! فردا کشتمند را مي آوريم و وکيل را به مسکو مِي بريم. »… ولاجرم امضاي قطعنامه براو(عبدالوکیل ) قبولانده شده بود. )
جریان فوق مبین تداوم واکمال چرخ پروژه ایست که برحکم روایت تصویردر این فیلم مستند, در آغازمیان حلقات ” ائتلاف دوستانه “وهسته شرارت ” طراحی ومهند سی شده بود که این پروژه به سلسله برداشت موانع بزرگ در این خط وتغیردرکادررهبری حزبی ودولتی افغانستان,وبا راه اندازی ” نمایشنامه ژنیو” وارد دومین فازخویش گردیده وتمامی دروازه های همکاری بین المللی را بروی افغانستان بسته نموده وبا قطع یکجانبه کمک اتحاد شوروی وفوران کمک های نظامی ,تسلیحاتی ومالی غرب وپاکستان ,میدان بازی سیاسی را برای امریکای ها , پا کستانی ها ونیروهای عقبگرا وتروریست درافغانستان بازکرد.
تبعات بعدی ونقش سازمانگرانۀ پاکستان :
یکی ازبازیگران صحنه های تراژیدی تاریخی درافغانستان , در این فیلم “ادوارد شوار ناتزه” وزیر خارجه پیشین اتحاد شوروی میباشد .البته همان عنصریکه ,جناب” شهنوازتنی” را به حیث وزیردفاع افغانستان درحکومت شهید داکترنجیب الله , مقررنمود,وبا این عملکرد, نخستین بمب را در تهداب مصالحه ملی جا سازی کرد, وامروزبرحکم شهادت تاریخ با توجه به عمق برنامه های مشترک ” پاکستان امریکا وشوروی ” بخوبی درک میگردد که راه اندازی کودتای شهنوازتنی به مشارکت فعال جناح تنی درحزب دمو کراتیک خلق افغانستان ,عمال پاکستان دروجود حزب گلبد ین حکمتیار , از سرچشمه همان توطئه سه جا نبه گرباچف , ریگن وضیاالحق سرچشمه گرفته ودر این چوکات است که ایجاد نظام ” مزدور” پاکستان بعوض ایجاد ” حکومت آشتی ملی ” درعقب پرده طراحی گردید واین طرح آزمندانه تا کنون درمحافل سیاسی وتروریست پرورپاکستان با تمامی قوت خود باقیست ؛
در یک فازدیگر , در پرودن هوای تسلط برکشور ,به سلسلۀخواست آزمندانه وتفوق طلبانه محافل خونتای پاکستان ,درآستانه فروپاشی نظام دموکراتیک درسال( 1992) درافغانستان وهجوم نیروهای جهادی نما درشهرکابل ,پیوست با آن، تسلیمی قصرریاست جمهوری ,قصرصدارت جمهوری دموکراتیک افغانستان ,مقروزارت های امنیت , دفاع وداخله جمهوری دموکراتیک افغانستان, مقرکمیته مرکزی حزب دموکراتیک خلق افغانستان ,مقراکثرقطعات رزمی جمهوری دموکراتیک افغانستان درشهرکابل, نقاط کلیدی و…
****
ادامــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه نــــــــــــــوشـــــــــــــــــــــــــــــته بالا را در این لینک مطالعه نماید.
http://www.vatandar.at/AreFerfan5.htm
ــــــــــــــــــ
این پژوهش وسیع و مستند یکی از” حلقات” گمشدۀدردناک تاریخ را درزنجیره یی پرپیچ جریانات سیاسی درکشور, تکمیل مینماید. یقینأ محتوای پرگهر آن , مسیرداوری ها وحدس و گمان ها را درچرخشگاه فروپاشی نظام دموکراتیک, دگرگون ساخته و از اصل انگیزه ها ونقش خائینانه ومعامله گرانۀ گرباچف با رونالد ریگن وجنرال ضیاالحق حاکم نظامی پاکستان و(افراد اجیر وگماشته گان داخلی شان) درپی” تحویلدهی”و ” تسلیمدهی” نظام دموکراتیک درافغانستان , بدرستی پرده برمیدارد.
سلیمان لایق و دستور حذف فزیکی ببرک کارمل (ازنخال به دالبایوب یا از گرباچف به یلتیسن )
ازنخال به دالبایوب یا از گرباچف به یلتیسن نام مجموعه نامه هایست که دو رهبر دونمایه روسیه به همدیگر نگاشته اند و این اثر توسط سرگی ایوانف تحلیل گر مسایل تاریخی کریملین به وسیله بنگاه نشراتی امیر صغیر در شهر قلاب تاجیکستان نشر شده است.بخشهای این نامه ها مربوط به اوضاع وقت افغانستان می شود.
در ماه سپتامبر سال ۱۹۸۵ نخستین گامها در بیرون رفت نیروهای نظامی شوروی از افغانستان درج برگه های دیپلوماسی پنهانی وناگفته میان دولت های اتحادشوروی سابق و جمهوری دموکراتیک افغانستان گردیده است.
گرباچف نامه ی خودرا مصاحبه زنده یاد ببرک کارمل مبارز آهنین و ابرمرد بزرگ سیاست و انقلاب آغاز می کند.
“ببرک کارمل به سنگیروف گفت:
در”پراودا” حقیقت وجود ندارد.نجیب الله دروغ می گوید که گویا من مخالف خروج قشون شوروی از افغانستان بودم،گویا من به گرباچف اعلام نمودم که هرگاه صد هزارعسکر را کنید،در آینده مجبور خواهید بود که درافغانستان یک ملیون سرباز برگردانید.این یک دروغ محض است.من،البته،باید این ادعا را رد کنم،اما با درنظرداشت اوضاع پیچیده در افغانستان و کشورشما،به این امردست نخواهم زد….”
دیدار پنهانی هیأت عالی رتبه افغانی با مقامات بلندپایه ی اتحاد شوروی سابق به تاریخ ۸سپتامبرسال ۱۹۸۵ وگفتگوهای داغ یکروزه در مهمانخانه های ویژه در تپه های لینن روی سرنوشت جنگ و صلح در افغانستان و برگشت نیروهای نظامی شوروی سابق از کشور،برنامه های ما در پاکستان سراپای برخورد رهبران تازه اتحاد شوروی در برابرحاکمیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان را دگرگون ساخت و در روشنی همان گفتگوها زمینه برای سبکدوشی زنده نام ببرک کارمل فقید از مقامات رهبری حزبی و دولتی هموار گردید.
بتاریخ ۸ سپتامبرسال ۱۹۸۵ هیأت بلند پایه افغانی تحت رهبری ببرک کارمل برای یک ملاقات محرم با رهبری اتحادشوروی تحت رهبری میخایل گرباچف به مسکو فراخوانده شد.طی این ملاقات نخستین بار پیام تند رهبری شوروی مبنی بر بیرون رفت نیروهای نظامی آن کشور از افغانستان برای ببرک کارمل و همراهانش گوشزد گردید.
مضمون آن ملاقات محرم در هیچ آرشیف حزبی و دولتی خودی شوروی آن روز گار ثبت و نگهداری نه گردیده است.
“کابل:۱۶ میزان سال ۱۳۶۴ مطابق ۸ سپتامبر سال ۱۹۸۵ چهار روز قبل از سفر مسکو،رفیق ببرک کارمل پنج تن رهبران حزبی ودولتی ذیل را به مقر شورای انقلابی احضار کرد:
۱– رفیق سلطانعلی کشتمند عضوبیروی و رئیس شورای وزیران ج د ا؛نامزد پیشنهادی کابل و مسکو برای پست زعامت حزبی و دولتی.
۲ – رفیق صالح محمد زیری عضو بیروی سیاسی و منشی کمیته مرکزی رهبر فرکسیون خلق.
۳ – رفیق دکتورنجیب الله عضو بیروی سیاسی و رئیس خدمات اطلاعات دولتی.
۴ – رفیق نظر محمد عضوکمیته مرکزی و وزیردفاع ج د ا.
۵ – سلیمان لایق عضو کمیته مرکزی و وزیر اقوام وقبایل ج د ا که از طرف نجیب الله برای کی جی بی معرفی شده بود.
نماینده ما در رهبری حزب دموکراتیک خلق افغانستان بما اطلاع داد:
ببرک کارمل به اطلاع رفقا رسانید که شما پنج نفر به روز ۱۶ میزان ۱۳۶۴ تحت ریاست من جهت مذاکرات رسمی و تبادل نظرپیرامون مسایل مربوط به انقلاب و دولت با رهبری شوروی عازم مسکو می شویم :
ازشما خواهش می کنم منحیث پیچه سفید این حزب و مردم که درمذاکرات آنجا با رعایت آداب در حفظ فضای سالم مذاکرات متوجه باشید.مرا رعایت می کنید یا نمی کنید،اما منافع علیای ملی افغانستان وحزب را رعایت کنید.ما در وضع بی اندازه حساس قرار داریم.وقتی حرف میزنید چشم تانرا به من نه،بلکه به نقشه و مردم افغانستان بدوزید و از ابراز نظرات بی مسئوولیت و مغایر با منافع ملی خود داری کنید.اگر مجبور شدید،اجازه بخواهید و ما جمعی طرح مشترک خود را به گرباچف می گوییم.سلیقه های فرکسیونی و حزبی خود و اختلاف نظرهای خود را در مورد ارقام و فاکتها قبل از مسافرت برطرف و تلفیق کنید و فقط و فقط برمبنای منافع علیای افغانستان درین روز های سرنوشت ساز نظر دهید.ما با شوروی ها رفاقت داریم.اما وطن و حزب خود را هم داریم.برادر با برادر،حسابش برابر.
رفیق ببرک کارمل گفت:دقیقأ تا کنون نه میدانم که چه کسی یا چه کسانی با در مسکومذاکره خواهند کرد و جریان صحبتها و آجندا چه خواهد بود،ما چند روزی در آنجا خواهیم ماند و در کجا خواهیم بود.لیکن یک حرف را می دانم و آن اینکه مذاکرات وسفرما محرم صورت میگیرد و به همین سبب ما بدون تشریفات و ایجاد سرو صدا از کابل به قصد مسکو پرواز خواهیم کرد.شما را به همین منظور اینجا خواستم تا آماده گی بگیرید و محرمیت را رعایت کنید.
رفیق ببرک کارمل بازهم در اخیر اصرار و تکرار کرد که می باید اعتنا و حرمت گذاری اعضا به منافع علیای افغانستان جدأ از طرف اعضا رعایت گردد ولو این عمل ما موجب گردد تا جانب شوروی نتواند اعتماد خود را نسبت به هیأت افغانی کسب کند.”
۹سپتامبر سال ۱۹۸۵ جانبین روی میز مذاکره می نشینند و باب گفتگوهای طولانی،گرانجان و فیصله کننده باز میگردد.پس از گزارش زنده یاد ببرک کارمل،گرباچف عنان صحبت را در دست میگیرد و به نقد از فرآیند استقرار در کشور می پردازد:
“…..چرا پروسه حکومت با این کندی پیش می رود؟
زنده یاد ببرک کارمل می گوید:شما با تاریخ دولت سازی و شکل گیری دولت در افغانستان آشنایی ندارید.دولت ما اولین دولت به مفهوم واقعی در تاریخ کشور محبوب ماست.
-چرا سازماندهی قوای مسلح با این کندی به پیش می رود؟
چرا قابلیت آن هنوز پائین است؟
زنده نام ببرک کارمل صحبت گرباچف را قطع می کند و می گوید:ما در یک مدت کم قوای مسلح قهرمان و رزمنده ایرا ساخته ایم که با از خود گذری در برابر دشمن محیل و بیرحم جانبازانه میرزمد.در چارچوب این قوای مسلح برای بار اول در تاریخ وطن محبوب خود قوای سرحدی توانمند ساخته ایم.
-چرا حکومت و دولت ج د ا بعد از گذشت شش سال مرحله ی دوم کمکهای بزرگ،هنوز قادر نه شده به صورت مستقیم با ضد انقلاب مبارزه نماید؟
ببرک کارمل به ما گفت:نه که از دل گرم تان گپ میزنید.حزب و مردم رنجدیده ما در برابر بزرگترین جنگ قهرمانانه مقاومت می کند.کمک های شما در مقایسه با کمک های آمپریالیزم و شیخ نشینان عرب به کشورما بسنده نیست.
-چرا تا کنون بار سنگین مقابله با دشمن را قوای شوروی به دوش داشته باشد؟
زنده یادببرک کارمل نیمه خشمگین می شود ومی گوید:با وجود احترام به رزم و پیکار قوای انترناسیونالیست شما می گویم که بار اصلی جنگ را قوای مسلح،حزب و مردم شریف ما می پردازد و سخت قربانی می دهد.
من به ببرک کارمل گفتم:
-مردم شوروی و دولت شوروی به خاطرعدم احساس مسئوولیت انترناسیونالیستی سرزنش شده نه می تواند،لیکن با صمیمیت کامل به شما خاطر نشان می سازم،با گذشت زمان تشویشی برای مردم شوروی پیدا شده و از ما سوال می کنند چه وقت قوای شوروی از افغانستان خارج می شود.زیرا تعداد قربانیان شوروی زیاد می شود.از این موقف اهمیت حل مسأله افغانستان مهم شده است.از اینجا ما دارای چندین مفکوره می باشیم که دولت افغانستان به تنهایی قادر به مبارزه با ضدانقلاب شود…..
قواعد عمومی هم وجود دارندکه تجارب شوروی آنرا نشان داده است.تنها آن انقلاب کامیاب می شود که برخوردار از پشتیبانی اجتماعی میباشد.ارزیابی اصولی رهبری ما این است که تمام پلانهای انقلاب شما در عدم چنین تکیه گاه است…مهم اینست که در این سمت اصولی کمترین گامها برداشته شده است.ما فکر می کنیم که نتیجه گیری بزرگ در همین نکته نهفته است…باید اعتراف کنیم که با وجود اعلان آزادی مردم،مردم چیزهای کم گرفته و دیده است.کتله های وسیع مردم هنوز هم اهداف انقلاب را نه میدانند.انقلاب از پشتیبانی مردم برخوردار نه می باشد….
زنده یاد ببرک کارمل داخل بحث می شود و میگوید:مردم از ما حمایت می کند و حزب ما نیرومنداست ما در یک جنگی قرار داریم که جانیان ۴۲کشور تحت رهبری آمپریالیزم آمریکا با بسیار بیرحمی برضد مردم بیچاره و رنجدیده ما می جنگند.
من در ادامه به ببرک کارمل گفتم:
رهبری شوروی با چنین موجودیت قوای شوروی در افغانستان موافقت کرده نه می تواند.از شما رفیق کارمل می خواهم که از صحبتهای ما نتایج مطلوب گرفته شود.باید چنان تدابیر اتخاذ گردند که اردوی افغانی تا تابستان آینده به تنهایی وظایف خود را اجرا نماید…
پس از ردوبدل شدن چند حرف میان رهبران دوکشور روی واکنشهای جهانی در قبال بیرون رفت نیروهای شوروی از افغانستان،ببرک کارمل به من چنین یادآوری می کند:
-“من به رفیق اندروپف گفته بودم کاری نه کنید که باز مجبور شوید دوباره قوای شوروی را به افغانستان بفرستید!”او ادامه داد:
“ایران و پاکستان به معاهدات اعتنا نه خواهند کرد!”
گرباچف به استناد این ملاقات به یلتسن می نویسد:
من قبلأ پیشنهاد کی جی بی را مبنی بر حذف فزیکی ببرک کارمل تائید کرده بودم .اما پس از این ملاقات اورا یک آدم آهنین و باور مند به آیده ها و وطنش یافتم.از رهبر قبیله ی جنوب سلیمان لایق بسیار بدم آمد.
پس از این ملاقات من دستور حذف فزیکی ببرک کارمل را لغو کردم و به رهبران افغان گفتم هنگام سبکدوشی او خدمت احترام و حرمت به شخصیت بلند او را مراعات کنید.
سلیمان به بهانه ی برانگیختن شورش قبایل پاکستان پولهای فراوان ما را حیف و میل کرد.او را شیطان و نجس یافتم.او و سایر رهبران احزب دموکراتیک خلق بما زیاد دستبوسی و پابوسی می کردند و منافع مملکت شان برای آنها ارزشی نداشت.
از همین رو من به شما رئیس جمهور فدراتیف روسیه می نویسم که:
اکثررهبران افغانستان را بسیار آسان می توان خرید.
نوت:
ترجمه بعضی اصطلاحات روسی:
نخال = چشم سفید
دالبایوب = لعنتی
پراودا = ارگان نشراتی حزب کمونیست
تپه های لینن = جای که مقامات قصر کریملین در زمان شوروی سابق زندگی می کردند.
ترجمه:عظیم بابک
به همین ارتباط یعنی مسأله خروج ارتش ۴۰ از افغانستان که به گفته داکتر نجیب الله ، انگار ببرک کارمل به گرباچوف گفته باشد ، شما مجبور خواهید شد تا بار دیگر یک ملیون سرباز را به افغانستان گسیل کنید، ولادیمیر سنیگروف ژورنالیست مشهور روسی مصاحبه یی دارد با ببرک کارمل فقید که اینک بخش هایی از اڼ تقدیم می شود :
ببرک کارمل : در پراودا حقیقت وجود ندارد . نجیب الله دروغ می گوید که گویا من مخالف خروج قشون شوروی بودم.گویا من به گرباچوف اعلام نمودم که هرگاه صد هزار عسکر را بیرون کنید در آینده مجبور خواهید بود در افغانستان یک ملیون سرباز را بر گردانید. این یک دروغ محض است. من البته باید این ادعا را رد کنم؛ اما با نظرداشت اوضاع پیچیده در افغانستان و کشور شما، به این امر دست نخواهم زد.
متن روسی این نامه ها :
در زیر دیده می شود :
متن روسی نامه گرباچف به یلتسن در مورد خروج قشون سرخ از افغانستان
ы и приказ об удалении Брибака Кармаля (от Нехалала до Дальюбюба или от Грабочева до Ельцина)
Отправленный 10 мая 2017 г.
Сулеймана Мулы и приказ об удалении Брибака Кармаля (от Нехалала до Дальюбюба илفи
от Грабочева до Ельцина)
От Долбаева или от Грабочева до Ельцина – сборник писем двух российских лидеров, и эта работа была опубликована историком-аналитиком Крымской Республики Сергеем Ивановым издательством Амир Сагир в городе Хук, Таджикистан. Части этих писем Связано со временем Афганистана.
В сентябре 1985 года первые шаги в выводе советских войск из Афганистана состояли в том, что были введены скрытые дипломатические ноты между бывшим Советским Союзом и Демократической Республикой Афганистан.
Грубачев начинает свое письмо к замечательному мемуару Берка Кармаля, староста и великой супермодеи о политике и революции.
«Брибак Кармал сказал Сангирову, что
В «Правде» нет правды. Наджибулла солгал, что я был против вывода советских войск из Афганистана, как будто я сказал Гербачеву, что, если вы нажмете на сотню тысяч человек, в будущем вам нужно будет вернуть миллион солдат в Афганистан. Это просто ложь, я должен, конечно, отвергнуть это утверждение, но я не буду гордиться сложной ситуацией в Афганистане и вашей стране … »
Тайное собрание высокопоставленной афганской делегации с высокопоставленными должностными лицами СССР 8 сентября 1985 года и однодневные горячие сообщения о специальных гостевых залах на холмах Леннона о судьбе войны и мира в Афганистане и возвращении бывших советских войск из страны, наших планах в Пакистане Превращение новых лидеров Советского Союза в штаб-квартиру Народно-демократической народной партии (НПК) изменилось, и в свете тех же обсуждений основа для оживленного движения была проложена именем покойного Бабарака Кармала партийного и государственного руководства.
8 сентября 1985 года высокопоставленная афганская делегация под руководством Бабрака Кармаля была вызвана в Москву на встречу Мухаррама с руководством Всесоюзного под руководством Михаила Грабачева. Впервые на этой встрече послание советского руководства о том, что войска страны вышли из Афганистана для Брибака Кармаля И его товарищи были напомнены.
Содержание этого собрания Мухаррама не было записано ни в одном архиве партии и правительства советского мятежа в тот день.
Кабул: 16 лет 1985 года. 8 сентября 1985 года, за четыре дня до визита в Москву, товарищ Брибак Кармал вызвал пятерых из следующих партийных и государственных деятелей в штаб-квартиру Революционного совета:
1 – убийца демократов Рафик Солтанали и глава Совета министров Исламской Республики Афганистан, предлагаемый кандидат в Кабул и Москву для партийных и правительственных должностей.
2 – товарищ Салех Мохаммад Зами, член политической партии и секретарь Центрального комитета народного фракционного лидера.
3 – товарищ Дакар Нанджибулла, член политической партии и глава государственных информационных служб.
4 – Товарищ Мохаммад Мухаммад, ЦК и министр обороны.
5. Соломон Лоял был членом ЦК и Министром коренных народов Кабула, который был назначен Наджибуллой для KJB.
Наш представитель в руководстве Народно-демократической народной партии Афганистана объявил нам:
Брикак Кармал сообщил товарищам, что вам было пять лет 16 января 1364 года под моим председательством для официальных переговоров и обмена мнениями по вопросам, связанным с революцией и возглавляемым Советским правительством правительством в Москве.
Я прошу вас считать это белым столпом этой партии и людьми, соблюдающими нормы в соответствии с правилами поддержания здоровой атмосферы переговоров. Соблюдайте или не придерживайтесь этого, но наблюдайте за чрезмерными интересами Афганистана и остальной части страны. Мы находимся в чрезвычайно чувствительной ситуации. Когда вы говорите, не направляйте свои глаза на меня, а на план и народ Афганистана, и выражайте свои взгляды безответственно и в нарушение ваших национальных интересов. Если вам нужно, попросите разрешения, и мы совместно объявим о нашем совместном плане Гербачеву. Объедините свою вечеринку и перепутайте свои недостатки и не соглашайтесь с фактами и цифрами перед поездкой. И только на основе преимуществ Афганистана в эти роковые дни. У нас есть дружба с Советами, но у нас есть своя родина и наша партия. Брат с братом равен его счету.
Товарищ Брибак Кармал сказал: «Я точно не знаю, кто и кто с кем и когда и как будет проходить беседа, сколько дней мы останемся там и где будем. Но я знаю письмо и То есть переговоры будут проходить в городе Мухаррам, и по этой причине мы будем летать без церемонии и звука из Кабула в Москву. Я попросил вас здесь подготовить и соблюдать конфиденциальность.
Товарищ Бибак Кармал в недавнем прошлом настоял и подтвердил, что уважение и сдержанность членов интересов Афганистана должны строго соблюдаться членами, даже если это приведет нас к тому, что мы не доверяем советской стороне со стороны афганской делегации ».
9 сентября 1985 года обе стороны будут сидеть за столом переговоров и будут возобновлять длительные переговоры, гранды и лица, принимающие решения. После живого сообщения о памяти Бабака Кармала Гарбакова Аннана он берет слово и критикует процесс развертывания в стране:
«… .. Каков процесс управления, связанный с этим замедлением?
«Вы не знакомы с историей государственного строительства и формирования правительства в Афганистане», – напоминает Бабарак Кармал. Наше правительство является первым правительством в реальном смысле истории нашей любимой страны.
Как организация вооруженных сил идет с этим замедлением?
Почему функция все еще низкая?
Имя Бабака Кармала, имя Бабахова, прервано и говорит: «Мы за короткий срок создали героя и боевую вооруженную силу, которая с саморазвитием против жестокого и жестокого врага войны утонула. В рамках этих вооруженных сил впервые в История нашей любимой родины сделала нашу пограничную силу возможной.
Почему правительство и государство С или после шести лет второго этапа крупномасштабной помощи все же не смогли напрямую сражаться с контрреволюцией?
Бабрак Кармал сказал нам: «Нет, вы разговариваете со своим теплым сердцем. Партия и наши люди, пережившие страдания, будут сопротивляться величайшей героической войне. Вашей помощи недостаточно, чтобы помочь нашей стране с американизмом и арабскими шейхами».
-Почему до сих пор нести бремя врага против советских войск?
Жить в памяти Кармала наполовину рассердился и говорит: «Несмотря на уважение к борьбе и борьбе интернационалиста, вы говорите, что основным бременем войны являются вооруженные силы, партия и наш благородный народ, и он жертвует собой.
Я сказал Бабареку Кармалю:
– Люди Советского Союза и Советского правительства не могут быть обвинены в чувстве международной ответственности, но с полной интимностью со временем тревога для советских людей, и они спрашивают нас, когда советские войска из Афганистана Потому что число советских жертв растет. С этой позиции важна важность афганской проблемы. Отсюда у нас есть несколько идей, что только афганское правительство может противостоять контрреволюции …
Существуют также общие правила, которые были продемонстрированы советским опытом. Это единственная революция, которая преуспевает в социальной поддержке. Наша фундаментальная оценка нашего руководства состоит в том, что все ваши революционные планы находятся в отсутствии такого акцента … Важно, что по этому принципу принципа Мы считаем, что в этом большой вывод … Мы должны признать, что, несмотря на признание свободы народа, люди много чего видели. Огромные массы людей до сих пор не знают целей революции. Революция не поддерживает людей …
«Люди поддерживают нас, и наша партия сильна. Мы находимся в состоянии войны, когда бойцы 42 стран под руководством американских американцев жестоко сражаются против наших бедных и беззащитных людей», – сказал он.
Я сказал Бабареку Кармалю:
Советское руководство не соглашается с таким советским военным присутствием в Афганистане. Я хотел бы призвать Рафика Кармаля хорошо использовать наши речи. Необходимо принять меры, чтобы афганская армия могла выполнять свои обязанности к лету следующего года …
После размывания нескольких слов между лидерами двух стран о глобальном ответе на вывод советских войск из Афганистана Бабарек Кармал напоминает мне, что:
«Я сказал тов. Андропову не делать ничего, что вы должны отправить советским войскам в Афганистан!» Он продолжил:
«Иран и Пакистан не будут соблюдать договоры!»
Согласно этому визиту, Горбачев пишет Ельцину:
Я уже подтвердил рекомендацию КГБ о физическом удалении Берка Кармала, но после этой встречи я обнаружил себя железником и верующим в орлов и родины. Я был в отчаянии перед лидером южного племени Соломона.
После этой встречи я отменил приказ об удалении физического удаления Брибака Кармаля и сказал афганским лидерам, что во время его пребывания он будет уважать и уважать его высокий характер.
Соломон, под предлогом провоцирования восстания пакистанских племен, презирал нас. Мы считали его дьяволом и невежливым. Он и другие лидеры демократических народных демократов были поражены руками, а интересы их страны были не достойны их.
Поэтому я пишу вам президент России:
Большинство афганских водителей очень легко купить.
Примечание:
Перевод некоторых российских терминов:
Palm = белый глаз
Doleyub = проклятый
«Правда» = коммунистический партийный орган
Холмы Леннона – место, где владелицы Каримлинского дворца жили в бывшем Советском Союзе.
Перевод: Азим Бабак
Эта статья опубликована в Бабраке Кармале , флагмане на пути истории , школы и пути флага , послании критики и ответа . Признаки уникальной ссылки .
***
برخی یاد مانده ها ودیدگاه ها :
داکتر حیدر عدل :
رفيق عظيمي گرامي درود بر شما، jمام بخش ها را كه زير نام فرار با زحمات تهيه و ترتيب نموده و نشر مينمايد بطور دقيق مطالعه مينمايم.
درين بخش در مورد محو فزيكي رفيق كارمل فقيد بدستور رهبران فرومايه شوروي وقت دو مطلب را خدمت تان مينويسم.
اول، هنوز رفيق كارمل به شوروي يا روسيه تبعيد نگرديده بودند و رييس شوراي انقلابي بودند.
خبر رسيد كه محافظين خانه رفيق كارمل را تبديل نمودند و همه افراد جديد هستند و بدون سلاح.
بادي گارد هاي رفيق كارمل هريك رفيق رسول و رفيق حسين را كه هر دو حيات دارند و شاهد هستند نيز خلح سلاح نموده اند.
من در دفتر كارم نشسته بودم كه زنگ تيلفون به صدا در امد. گوشي را برداشتم ، زنده ياد رفيق امتياز حسن خطاب به من گفتند عاجل به دفتر داكتر صاحب بيا. منظور شان دفتر شادروان داكتر صاحب اناهيتا بود. عاجل رفتم، هر دو رفيق صحبت داشتند. بمجرد ديدن من بصورت مختصر رفيق امتياز گفتند. از منابع موثق اطلاع رسيده كه قصد ترور رفيق كارمل را دارند. ﻣوتر رفيق x را كه نمبر
پليت وزارت را دارد ميگيري و در ادرس هاي مشخص كه برايم سپردند ميروي و سلاح را در ﻣوتر گذاشته مي اوري.
در طول چند ساعت سلاح ها جمع اوري گرديد و انها را بطور مخفيانه از ديوار سازمان صلح و همبستگي به منزل رفيق كارمل رسانيديم. و پنج نفر از جمله خودم داخل خانه شديم و براي مدت يكماه شب و روز آنجا بوديم.
اطلاع بعدي يكي دو روز بعد رسيد كه پلان طوريست كه از كلينك كميته مركزي حزب كه متصل منزل شادروان رفيق ببرك كارمل موقعيت داشت، شبانه چند نفر با لباس مليشه يي بالاي رفيق كارمل حمله مينمايند و ايشانرا به قتل ميرسانند.
در بيرون انعكاس ان طوري داده ميشود كه گويا ضد انقلاب دست به اين توطئه زده و ايشانرا ترور نمودند.
در طول همين يك ماه چند بار ديده شد كه از طرف روز بالاي بام كلينيك افراد مختلف بالا شده و موقعيت خانه رفيق كارمل را ارزيابي مينمايند. ازينكه انها متوجه ما شدند و دانستند كه افراد مسلح داخل منزل هستند و بيست و چهار ساعت همه جا را زير نظارت دارند. اقدام به حمله ننمودند. زيرا ميدانستند كه با مقاومت ما روبرو شده و با صداي فير ها همه پوسته هاي أطراف آنجا واقف ميگردند.
به اين شكل دومين پلان ترور رفيق كارمل خنثي گرديد. و ما بعد از يكماه از منزل ايشان خارج شديم.
در مورد ترور اول ميخواهم خدمت رفقا بنويسيم كه اگر رفيق ما اجازه بدهند تا با ذكر نام ايشان همه جريان را بنويسم در ان صورت از اولين اقدام به ترور رفيق كارمل نيز خواهم نوشت.
شیر صارم :
در اینجا دانستن این مطلب هم بی ربط نخواهد بود. آخرین ملاقات زنده یاد رفیق کارمل با گورباچوف و رهبری شوروی وقت ملاقات که با خط دفاع خردمندانه و قاطع شادروان ببرک کارمل از منافع مردم و کشور اش و عدم موافقه به فیصله (معامله) یکجنابه با سرنوشت حیاتی مردم و کشور اش صورت گرفت برای گرباچوف و شرکای بین المللی اش ناقوسی بود که به صدا در آمد و همین بود که مشترک دست به کودتا سفید زدند. زشدند.
صحبت ببرک کارمل در ملاقات رسمی هئيت افغانى با رهبرى اتحادشوروى
« ما با اصول تجارت نمیکنیم وتصمیم نداریم تجارت کنیم. این امر باید هم به دوستان هم به دشمنان ما روشن باشد!»
(ببرک کارمل پلنوم17 حمل1365خطاب به رهبری شوروی وامریکا)
اجازه دهيد از جانب مردم، حزب و دولت افغانستان از كمكهاى فوق العاده، و عظيم اتحاد شوروى از صميم قلب ابراز سپاس نمایم.
در داخل كشور مجموع كمكهاى نظامى، سياسى، اقتصادى و تخنيكى اتحاد شوروی در حقيقت نجات دهنده افغانستان است. اگر اين كمكها نه بود، نه ما وجود داشتيم و نه افغانستان انقلابى.
صحبت را از اينجا آغاز ميكنم قرينه سازى انقلاب ثور و انقلاب اكتوبر را در نظر نه ميگيريم. البته پرنسيپ ها را در نظر ميگيريم.در افغانستان الترناتيف ديگر وجود نه داشت به جز حزب ما كه زمام انقلاب را به دست ميگرفت. بايد در نظر داشت كه در حدود ٨٥ فيصد مردم ما از انقلاب حمايت ميكرد. راجع به دو سه ماه اول انقلاب تا دسامبر تراژيدى ايكه رخ داد به شما معلوم است. ليكن ما با مشوره و همکاری رفقای ارشد شوروى مرحله دوم را آغاز كرديم. آنكه ما در آغاز اين مرحله چه ديديم زير اين بايد خط كشيد. حزب در درون خود دشمن يكديگر شده بود. مردم ضد حزب، ضد انقلاب و ضد اصطلاحات مترقى شده بودند. مثل اژدها از ادبيات و اصطلاحات ما فرار ميكردند. فقط چند شهر به دست ما بود. مردم افغانستان دشمن ما بودند. ما انقلابی ها هستيم و بايد صريح صحبت كنيم. مردم قوياً ضد شوروى بودند. اما قبل از آن ٩٨ فيصد مردم شوروى را دوست داشتند. جامعه ما قبيلوى،اسير استبداد سياه سلطنتی بود. هيچگونه تشكيلات حزبى را نه ميدانستند. دولت معنايش حاکمیت زور و ظلم بالای مردم بود اقتصاد وجود نداشت، برنامه اقتصادی تنها در حرف بود. هیچ قانون جدید طرح نشده بود و عملی بنام قانونیت وجود نداشت، قبل از خدمات اطلاعات دولتى، کام و اګسا وجود داشت، که شکنجه گاه وکشتارخانه تمام مردم بود . وقتى زمام دولت را گرفتيم در تمام دولت کمبود کادر وجود داشت نیرو های امنیتی و قوای مسلح چند هزار بیش نبود سطح مورال و روحیه رزمی نهایت ضعیف و رقم فرار به بیشتر ميرسيد.
با چنين وضع، تعرض و مداخله مستقیم امپرياليزم جهانی نيز درکشور آغاز شد. پاكستان و ايران زير شعار جهاد بنام اسلام برای کشتن افغان توسط افغان با پشتیبانی و حمایت امپریالزم فعال شدند. مردم كشور با فقر سواد و اقتصاد زیرتاثیر روحانیون مذهبى و زير تأثير فيوداليزم قرار داشت.حساسیت عنعنوی روان مردم ما عليه نیرو های خارجي مسله مهم دیگر است. در چنين اوضاع و احوال حزب ما که در آغاز كار جوان و بى تجربه بود مسولیت رهبری دولت و مرد م خود را به د وش گرفت،
اگر فهرست كارهای انجام شده در كشور را كه به كمك انترناسیونالستی اتحاد شوروى انجام شده است ارائه كنم، موجب تغييرات اساسى گرديده است. حزب از لحاظ كمى و كيفى داخل سيستم شده، وحدت آن تا حدود امكان تأمين گرديده است. تعداد اعضاى آن یکصدوبیست هزار رسيده است و درکنار حزب سازمان جوانان،سازمان زنان، اتحاديه هاى صنفى با سازمانهاى ديگر در وجود جبهه ملى پدر وطن جمع شده اند
از لحاظ قانونیت اصول اساسى جمهورى دموكراتيك افغانستان و قوانين تابع آن تدوين و تنفيذ گرديده و تمام امور دولت به اساس قانون پیشبرده میشود كارایجاد نظام نوین دولتى آغاز شد برای اولینبار دولتی در افغانستان ساخته شد که در آن همه ملیت ها و اقوام ساکن در افغانستان خود را برابر و مساویانه می یابند.فساد بیروکراسی و قانونشکنی تاسطح نازل آن قرار دارد که با صراحت میتوان گفت حتی دیگر وجود ندارد. اين امر آسان نه بود.درکشورما انقلاب سوسياليستى وجود نه داشت كه ما ماشين دولت را مى شكستيم. مردم به حزب و دولت تدريجاً نزديك شدند. مظهر آن در لويه جرگه خودرا نشان داد. در تركيب آن از لحاظ اجتماعى و مليتى رعايت عالى صورت گرفت،جرگه عالى قبایل اقدام مؤثردیگر ميباشد. منطقه ُ حساس قبايلى که در تمام تأريخ كسى نه توانست سه قبيله پشتون را با هم متحد سازد. اين نخستين بار است كه نماينده گان قبايل پشتون در جرگه عالى قبایل باهم يكجا شدند.
از لحاظ كمى قواى مسلح ما با قواى مسلح ملكى و حزبی به نیروی عظیم نیم میلونی رسیده است.
از لحاظ کادری شش سال قبل به مشکل عمیق گرفتاربودیم. ليكن امروز كادر هايى بیشمار داريم که درسیستم آموزشی داخل کشور و خارج از کشوربه کمک کشور دوست شوراها وکشورهای دوست و برادر سوسیالستی پرورش یافته اند .
سوال اینجاست آيا ما از كار خود راضى استيم؟ يك فهرست بزرگ نواقص خودرا هم داريم ،یک انقلابی كه از كار خود راضى باشد مرگش فرا رسيده است. ما در برخورد با خود سختگير استيم.
طوريكه شما گفتيد وضع بين المللى افغانستان و اوضاع اطراف آن كسب اهميت كرده است ماهم به مثابه رهبری و مسولین کشور از اوضاع بین المللی آگاهی داریم وآنرا تعقیب میکنیم بايد با شما برادران و رفقای ارشد شوروی دقیق همه جانبه با صراحت ومسولیت صحبت كرد تا راه نجات را نشان بدهيد. تا مساله افغانستان از جهت بين المللى و خارجى حل نه شود، جنگ با باندها طولانى تر خواهد شد. امريكا، انگليس، چين، پاكستان، ايران و ديگران دراین جنگ منافع دور و نزدیک دارند و به خاطر تأثيراتيكه افغانستان در سرنوشت منطقه و كشورهاى اسلامى و در ساحه توازن قوا دارد،آ نها نمیگذارند تا مساله افغانستان به اين ساده گى و زود حل گردد و منافع خود را از دست دهند.
على الرغم پلان امپرياليزم و هـژمونيزم مساله افغانستان راه حل دیگرنیز دارداين راهيست كه سرحدات را ببنديم تا صلح نسبى به وجود آيد. در جبهه رشد اقتصاد و فرهنگ به پيش برويم. و بعد از آن با دشمنان خود با نيرومندی به مذاكره روى یک ميز بنيشينيم. در غير اين وضع مغلق و پيچيده سرحدات دوام خواهد كرد. ما در اين مورد هنوز ناتوانی داريم باوجود اینکه در این اخير قواى مسلح ما پيروزى هاى بزرگى در عملیات ها به دست آورد و این عملیات ها تقریباُ قوای مسلح ما تنها انجام داده است و از این به بعد نیز عملیات های پاکسازی و تامین امنیت را مطمین قوای مسلح ما به تنهایی در سرتاسرکشور میتواند انجام بدهد و با اتکا به همین قوای مسلح نیرومند، ما طرح خروج مرحله به مرحله قطعات محدود اتحاد شوروی را به شما پشنهاد نمودیم ، در اخير بازهم مساله سرحدات را باید مشترک ارزیابی کرد ما در بستن سرحداد به کمک موقت نظامی شما دوستان شوروی خود ضرورت داریم،نه بايد به دشمن كم بها داد بايد ستراتيژى امپرياليزم و هژمونيزم، پاكستان و ايران را در نظر داشت،
————————–
ادامه این ملاقات که با خط دفاع خردمندانه و قاطع شادروان ببرک کارمل از منافع مردم و کشور اش و عدم موافقه به فیصله (معامله) یکجنابه با سرنوشت حیاتی مردم و کشور اش صورت گرفت برای گرباچوف و شرکای بین المللی اش ناقوسی بود که به صدا در آمد و همین بود که مشترک دست به کودتا سفید شدند.
بنابر ارزش تاریخی این ملاقات و دانستن چگونگی آغاز و انجام توطیه بزرگ جهانی باید اسناد ذیل مطالعه کرد:
بیانیه ببرک کارمل بمناسبت استرداد استقلال کشور اسد1364
بیانیه ببرک کارمل در لویه جرگه
بیانیه ببرک کارمل در جرگه عالی قبایل
تیزسس های ده گانه ببرک کارمل
بیانیه ببرک کارمل برای مردم کندهار
بیانیه ببرک کارمل برای مردم جلال آباد
بیانیه ببرک کارمل برای مردم کندز
بیانیه ببرک کارمل در کنگره 27 حزب کمونیست شوروی حوت 1364
بیانیه ببرک کارمل پلنوم 17 حزب دموکراتیک خلق افغانستان حمل 1365
بیانیه ببرک کارمل در جلسۀ وسیع هیأت رهبری و قوماندانان قوای مسلح ج.د.ا
عظیم بابک
یک چیز روشن است : خروج بی موقع شوروی ها از افغانستان محصول بازی ها بچگانه داکتر نجیب و رهبری بعدی انحلال گران حزب مانند لایق و رهبران خلقی بود.
خروج فاجعه بود و تراژیدی های بعدی افغانستان پیامد همان خروج است. گروه انحلال گر و رهبران بعدی حزب وطن در برابر سرنوشت یک ملت و یک انقلاب با کودنی خیلی نازل برخورد کردند.
درست است که گرباچف به اردوگاه سوسیالیزم و کشورهای سمتگیری سوسیالیستی خیانت بزرگ کرد ، اما شوروی ها از قدیم با افغانستان روابط ویژه داشتند و اگر باند انحلال گر و خلقی ها مانند رفیق کارمل به ژرفای مسئله میاندیشیدند و نه به منافع آزمندانه ی خود شاید در رهبری شوروی دیدگاه ها در رابطه با خروج تغییر میکرد. رهبری شوروی برنامه خروج نداشت. وعده های کودکانه نجیب قدرت طلب مبنی بر دفاع مستقلانه دیدگاه شوروی را تغییر داد .
این رهبری کودن حزب وطن دفاع مستقلانه میگفت اما در زمان حاکمیت خود یک گام به نفع اردو و قوای مسلح نه تنها برنداشت بلکه بعضی ساختارهای آن مانند قوای سرحدی و قوماندانی دفاع انقلاب را ازبین برد. اردو و قوای مسلح ج.د.ا به کمک شوروی و با درایت سیاسی و زعامت با تدبیر ببرک کارمل ساخته شده بود و خیلی توانمند. نابود ساختن ساختار های حزب دموکراتیک خلق هم کودنی دیگر سیاسی حزب وطن بود.
حشمت رستگار :
چند نكته ي قابل توضيح !
چنين معلوم مي شود كه قبل از پلنوم ١٨ ، فعاليت هاي فريكسيوني و حزبي به اوج اش رسيده بوده كه در سخنان شادروان كارمل قبل از سفر به مسكو با هئيت همراه مطرح مي شود.
از جانب ديگر سخنان گرباچوف كه به مخاطب افغاني خود مي گويد كه شما تكيه گاه اجتماعي نداريد ، اين نداريد و آن نداريد يكنوع بهانه و چنه زدن است ، در حاليكه شوروي ها قبل از قيام هفت ثور، و بعد ازآن همه چيز و سير حركت تحولات را با پرسونل بزرگي داشتند بخوبي مي دانستند.
قيام در قبايل كه پول هاي فراوان در آن سرازير شد و تاكنون ادامه دارد چه نتايجي داشت ؟
دیــدگــاه هــا
همین حرفهای میانتهی وتهمت ها به ادرس زنده یاد فقید کارمل بود که اعضای حزب را سخت ناراض وآشفته می ساخت ..چون ما خود شاهد کوشش های شب روز ی زنده یاد ببرک کارمل با رهبری سالم شان واصلاحات درحزب ودولت بودیم که نظام وحزب را با پشتبانی مردم قوی بسازند تا هرچه زودتر زمینه عودت دوباره سربازان شوروی را مساعد سازندکه درچند سال محدود چنین سازندگی را درهر عرصه ی از دولت وحزب بوجودآوردند که نمونه های ان کم نیست ودرنوشته های شما ودوستان نیز انعکاس یافته است . امروز ما وهموطنان حسرت ان نظام را میخوردیم ..یک نمونه دیگر آن طرح عودت دوباره سربازان شوروی که بعد بنام موافقه نامه ژینو مشهور شد پیشنهاد زنده یاد ببرک کارمل به ملل متحد درسال ۱۹۸۱بود …ولی افسوس که همکاری باپلان مثلث شوم ریگان گرباچوف ضیاءالحق ،حزب ودولت را به مرور زمان نابود کرد ..
عمق این سند نتنها جنون قدرت طلبی نجیب و نجیبی ها را آشکار میکند همچنان ماهیت شوونیستی و فاشیستی نجیب و نجیبی ها و خلقی ها را در تبانی با گلبدین نیز برجسته میسازد .
مرا برخی ها از نام سکتاریست و فاشیست در برخی از برگه های از نام هوداران زنده یاد کارمل از تبار هموطنان پشتون با وارگان زننده دشنام میدهند و در یکی برگه ها نام نمی برم اشرار و همکار اشرار نامیدند و برگرداننده آن که او خود را نیز از هوداران زنده یاد کارمل مینامد مرا از برگه اش از نام کمونیست دیروز و اشرار امروز بیرون انداخت .
دیدگاه من از سیمای ظاهری زنده یادکارمل شکل نگرفته که گویا من عاشق جهره و آواز او هستم .
نه ؛ من عاشق سخنان دادخواهانه و عدالتخواهانه آن بزرگ مرد هستم چنانکه از مولانا ، حافظ ، سعدی و دیگران هستم .
من عدالتخواه هستم و همه عدالتخواهان سرزمینم را از شمال به جنوب و از شرق به غرب دوست دارم .
من نمیتوانم تاریخ های وارونه جلوه داده شده را با ستارگان جعلی آن ستایش کنم چون من عدالتخواهی را عقلانی درک کرده ام نه عاطفی .
من هیچگاهی هتک حرمت هموطنان پشتونتبار نکرده و نخواهم کرد .
من آررو دارم که انتحاری های هموطنان پشتون ما نباید بخاطر شوونیست ها و فاشیست های همچو نحیب و گلبدین جان فشانی کنند بلکه بمثابه جوانان سرزمین مان نیروی فزیکی و مغزی ایشان را در جهت خدمت به انسان سرزمین مان ، تحقق عدالت اجتماعی ، همگرایی ، زندگی مسالمت آمیز با پذیرش واقعیت ها و حقیقت و پاپندی برای ایجاد قانون شهروندی ، احترام به زبان ها و فرهنگ های سرزمین مان و مشارکت عادلانه شهروندی در نظام کشور ، جان فشانی کنند .
اما !
با کمال تاسف در این راستا بیشتر تحصیلکرده های هموطنان پشتونتبار نتنها سد قرار گرفته اند بلکه جوانان ایشان را در راه بی عدالتی ، استبداد ، برتریخواهی ، بت سازی ستارگان جعلی تاریخ شستشوی مغزی میکنند .
بی گمان میتوان گفت که در مورد جنایات تاریخی شوونیست ها و فاشیست های پشتونتبار چه در اریکه قدرت و چه بیرون از قدرت اسناد و مدارک کافی در دسترس مردم ما و جهانیان قرار دارد .
درود به استاد گرانمایه و دانشمند بزرگوار استاد بابک که این سند تاریخی را ترجمه کرده و به دسرس ما گذاشت .
اين چه شوريست كه به دور قمر ميبينم
رفقاي سر سپرده ديروز را به جنگ و جدل ميبينم
بايد اول خود قبول كرد كودتاي ثور بالاي حزب به همكاري روس ها تحميل شد
روس ها نا مردانه به افغانستان لشكر كشي كردند
نا مردانه افغانستان را ترك كردند
بين رهبري حزب تخم نفاق و بي اعتمادي را پاشيدند
از جانبي هم امريكا با رقابت با روسيه شوروي احزاب راستي اسلامي را حمايه كرد
غرب(به رهبري امريكا و انگليس)و شرق(به رهبري روسيه شوروي) براي رسيدن به اسياي ميانه و منطقه و روس بخاطر رسيدن به ابهاي ابهاي گرم افغانستان را ميدان جنگ و معامله خود ساختند
متاسفانه حزب جوان دموكراتيك خلق افغانستان و تمام نيرو ها و جنبش هاي جپ و روشنفكر و تعداد كثري برجستگان و تحصيل كرده هاي ما به قرباني رفتند به بهانه هاي مختلف هست و بود وطن نا بود شد از اول اشتباه تا اخير گناه همه بازي هاي بيروني بوده است
و نا پختگي سياسي افغانها
امروز شاهد توطيه هاي بسيار وسيعتري در كشور خود هستيم
ميدانيم هر يك ما كه اين يك تجربه تلخ و زهر ناك بود كه متاسفانه بقايايش تا هنوز ادامه دارد و به دستان خود اعضاي برجسته حزب تاريخ دوران “سياه حزب “در اينده توسط تاريخ دانان دشمن نوشته ميشود
استعفا،فرار و تسليم شدن به دشمن همه يك مفهوم دارد
من از هيچ يك طرفداري نميكنم ولي متاثر ميشوم از اينكه ما به چه مردماني احترام و اعتماد داشتيم
رهبران والاي حزب،جنرالان سر سپرده و القاب بزرگي ديگري.
همه پارچه پارچه اگر امروز اين ما ها در قدرت ميبوديم از سرنوشت دولت فعلي بد تر بار تاريخ نا پسند را به دوش ميكشيديم
بعضي دوستان مينويسند بسيار عالي خوب شد از واقعيت ها خبر شديم نخير بهتر ميبود خبر نميشديم از اين شرمساري ها از اين بد بختي ها و فرار ها و تسليمي ها
حيف ميليون ها رفيق و غير رفيق هاي كه جان هاي شيرين خودرا به اعتماد اينا از دست دادند و عزيزانشان به ماتم نشستند نبايد همديگر را ملامت كنيم بخاطر بخشيدن خويش
از تجربه تلخ و زهر اگين بايدست عبرت گرفت تا به گذشته غرق شدن و مانند كرم پيله در خود تنيدن و ازبين رفتن ارنژي خويش را براي بيرون رفت از اين وضيعت و چاره سازي براي اينده و بقاي ارمان وتعهد خويش
يك چيز را بياد بايد داشت كه مردم دوران ما را بنام كمونيست ها پرچمي ها و خلقي ها قضاوت ميكنند هم در فرار ها هم در تسليمي ها و امثال هم
باز هم به حيث يك حزبي از چيز هاي كه ميخوانم متاسفم
و به گذشته حزب (دوران قدرت و شيوه سقوط ان )مناثر ميشوم
ميدانم اينطور نوشته ها و نظريات به مزاج طرفداران برابر نيست ولي بايد يگان بار ياد اور شد كه حزب چند هزاري هم طرز ديد هاي دارند و همنطر با اين تاريخ نويسي نيستند
هر كه به صحنه ميايد و سخني ميكويد و ميرود ولي صحنه هميشه بر جاست
و سلام
“نافرجامی سفر نجیب الله به پاکستان! ”
حمید محتاط معاون رییس جمهور نجیب الله در کتاب سقوط سوم ، جمهوری دوم چنین می نویسد :
« …عد از انکشافات سریع اوضاع سیاسی نظامی در شمال،داکترنجیب فورأ جهت خود را تغیرداد وبه این عقیده رسید که به پاکستان سفرنماید.البته سازماندهی سفر به همکاری رهبران متنفذ قبایل ماورای سرحد و خاد صورت گرفت وقراربود در اوایل اپریل عملی شود.
داکترنجیب سعی داشت در سفرقریب الوقوع،غلام اسحاق خان رئیس جمهورپاکستان ونوازشریف،صدراعظم آن کشور را ملاقات کند.درترکیب هیئت عبدالوکیل وزیرخارجه،غلام فاروق یعقوبی وزیرامنیت دولتی و محمداسحاق توخی،دستیار رئیس جمهورشامل میشدند.درنظربود که هواپیمای حامل رئیس جمهوروتیم او دریکی ازمیدانهای نظامی نزدیک اسلام آباد فرود آید.برنامه وسازماندهی این سفربا محرمیت نهایت وپنهان از انظاراعضای حزب ودولت صورت گرفت وازرهبری حزب وطن،هیچ کس خبری نداشت وازجانبی هم رئیس جمهوراز حضوروزیرخارجه درترکیب هیئت خیلی ناراض بود.امانمیتوانست اورا کتمان کند!هدف اصلی سفررا جلوگیری پیشروی جبهه متحدشمال وخطراتی گویا که متوجه شکست انحصار حاکمیت قبایل پشتون میشد تشکیل میداد.داکترنجیب الله میخواست به رهبران پاکستان گوشزدکند که منافع آن کشوردرپرتوتشکیل جبهه متحدشمال به خطرمواجه است.اما سرانجام این برنامه محرم افشا شد وسخت زیرفشاررهبران حزب وطن قرارگرفت که میخواستند این اتحاد نامقدس داکترنجیب در جهت برآوردن اهداف شوم تشکیل شود وحکمتیاربه حمایت مستقیم سازمان استخباراتی پاکستان با نجیب وارد معرکه سیاسی افغانستان گردد.از این رو برنامه خطرناک ازدرون خنثی گشت وبکس های سفری درمیدان هوایی ماند وهواپیما جانب پاکستان پروازنکرد.
پس ازتحریم سفرنافرجام،داکترنجیب درسراسیمگی وحشت زده ی بسرمیبردومذاکرات خودرا بانمایندگان حزب اسلامی حکمتیاربتاریخ نهم اپریل آغاز کرد.درسازماندهی این مذاکرات شخصی بنام فردوس خان مهمند نقش اساسی بازی کرد.درجلسه برنامه عمل مشترک،هنوزهم در حالیکه ستاره اقبال اوافول کرده بود ازتلاش درجابجا کردن کادرهای حزب اسلامی درکرسی های حکومت دست نبرداشت،تصمیم اتخاذ شد.برنامه مساعی مشترک،پاسخی به اتحاد نیرومندوروز افزون شمال پنداشته میشد.تلاشهای نافرجام ازجانب طرفداران داکترنجیب مانند طارق والی پروان،معلم فتح ومعلم فرید کوهستانی مربوط حزب اسلامی صورت گرفت که از پیشروی نیروهای احمدشاه مسعود جلوگیری به عمل آورد.بتاریخ هشتم اپریل،فرمانده مسعود با نیروهایش واردگلبهارشد وطی یادداشتی،تقاضاکردتا اسامی افسران فرقه دوم جبل السراج را معرفی ودرتفاهم وتساند باآنها،برنامه پیشروی مشترک را طرح ریزی کند.اسمای ۳۱ نفرافسراعضای حزب درفرقه دوم جبل السراج،هدایت داده شدتا در تأمین امنیت خیابان سالنگ بانیروهای مسعود تشریک مساعی نماید.این تشریک مساعی در ده سال جنگ افغانستان سابقه نداشت که دو نیروی متخاصم ازخصومت دست می بردارند وباهم درفضای برادری امنیت منطقه را تأمین می نمایند.
داکترنجیب سخت کوشیدتا ازبهبود اوضاع و پیشروی نیروهای نظامی درشمالی جلوگیری کند تا فرصت داشته باشد وبرنامه های خود را پیاده سازد.ولی انکشاف اوضاع درجهت مخالف ارمانهای اوحرکت میکرد وبساعت دوبجه نهم اپریل ازآخرین فیر راکت زمین به زمین سکاد به استقامت قرارگاه مسعود دریغ نورزید وخوشبختانه که راکت مسیرخودرا تغیرداد به هدف اثابت ( اصابت) نکرد وآسیبی بمیان نیاورد.
داکترنجیب باهم پیمانان حزب اسلامی اوناکام شدند.طارق والی چاریکارباطرفداران داکترنجیب درآن ولایت توسط حزب اسلامی نجات وبه پاکستان انتقال یافتند.چاریکارومیدان هوایی بگرام به روز پنجشنبه نهم اپریل درتحت فرماندهی نیروهای مسعود درآمد.درهمان روز رابطه گارنیزیون بگرام با کابل قطع شد ورئیس جمهورنمیدانست که چه تدابیری را درپیش بگیرد؟
جلسه شورای اجرائیه حزب وطن تحت قیادت داکترنجیب در نیمه شب روزپنجشنبه دایرگردید تا بطور مشخص اوضاع پروان را تحت بررسی قراربدهد.
رئیس جمهوربه این تصمیم رسید که برای آخرین باراهداف را زیرضربات نیروهای هوایی قراردهد وجلوپیشروی سریع را بسوی کابل بگیرد.
جنرال وطنجار،وزیردفاع ملی درجلسه گزارش دادکه ساعت دوبجه دیروزنیروهای مسعودبه میدان هوائی بگرام دخول را انجام دادندواکنون بگرام مکمل تحت کنترول فرمانده مسعودقرارگرفته است.
آنگاه رئیس جمهورپرسید:
“جنرال مصطفی قوماندان میدان هوایی بگرام کجاست؟”
وزیردفاع پاسخ دادکه جنرال مصطفی با مسعود است.
بعدأرئیس جمهورمحل اقامت صنغت الله آمرمیدان هوایی بگرام را جویا شد.
بالاخره وزیردفاع گفت:
“رفیق نجیب!ازسربازتاجنرال کسی حاضرنیست بیشترازشما دفاع کند.راه بیرون رفت موجود نیست به جزانتقال قدرت!”دوساعت مانده بود که روشنائی شفق به باشندگان شهرنوید روز پرآشوب بعدی را هدیه کند،بازباشندگان شهردرابهام وگمراهی نفس تازه کنند.لیکن برای داکترنجیب یکی از روزهای تلخ بودکه خودرا درحالت تنهایی وبدون دفاع یافت واشک ازچشمانش جاری شد.وآماده گی خودرا برای انتقال قدرت اعلام نمود وازدیگران خواهش کردتا روی روندانتقال قدرت کارکنند.اعضای شورای اجرائیه حزب وطن بهت زده وبانگرانی ها جلسه را ترک نمودند.وساعت سه بجه صبح بود که وزیرخارجه برایم تلفونی تماس گرفت گفت:
“آقای محتاط!بالاخره داکترنجیب آماده انتقال قدرت است چون فیصله کرد.حالارهبری حزب مستقلانه برنامه انتقال را دنبال می کندوما میتوانیم بدون سهم او قدرت را به حکومت موقت مجاهدین انتقال بدهیم » .”
دیــگاه هــا
با خواندن ھر بخش این سلسلہ با حقایق تلخ آنزمان بیشتر وبیشتر پی می بریم ۔ سپاس
واقعا بسیار خدمت بزرگ را انجام داده اید. چرا که از بازی های پس پرده همه آگاه نیستند.
اینست برگه از تاریخ حزب و وطن ما.
قلم تان سبز باد با درود ها
طوریکه همه میدانند، ویران نمودن چه آسان و سریع صورت میگیرد اما دوباره ترمیم و آبادانی خون دل و قربانی سنگین میطلبد.
ارى اين تصورات ذهن من از انزمان داكتر نجيب الله بود.
اى واى كه ان مرد در اخير انقدر ناتوان و شكننده شد كه حتى حاضر به فرار جانب پاكستان شد؟!
نامه های زمریالی پسر وکیل نیک محمد شوهر همشیره نجیب الله در مورد مامایش دوکتور نجیب الله رییس جمهور پیشین افغانستان
نوشته جیلانی گلشنیار در باره مصالحه ملی دوکتور نجیب الله
بخش نخست :
اعضای حزب دموکراتیک خلق افغانستان از خود می پرسند ، چه واقع شد که مصالحه ملی زمان حاکمیت شان به سردرگمی و عدم مؤفقیت مواجه گردید وسرانجام به ابتذال سوق داده شد. برای پاسخ به این سوال نخستین مراجعه هر عضو حزب به سایت پیام وطنی ها که خودها را هواداران داکتر نجیب الله رئیس جمهورپیشین افغانستان و مبتکر طرح مصالحه ملی می پندارند ، صورت می گیرد. سایتی که متأسفانه آگنده است از دشنام وفحش به آدرس کسانی که مصالحه را بادید دیگر وازنگاه دیگرمی نگرند.
سوگمندانه که گرداننده گان این سایت تا همین اکنون به جز این که با شعارهای تکراری و نوشته های عاطفی طرح ناکام مصالحه ملی را یک طرح کارا معرفی کنند و ازبام تا شام درباره دستاورد های ناچیز آن سخن بگویند و هرکسی را که یک کلمه حرف درباره چون وچرای آن مصالحه نامنهاد برزبان آورد، دشمن مردم افغانستان، جاسوس، خاین ووطنفروش معرفی وحتی برخلاف اصول وعرف وسنت های پسندیدهء انسانی به بسته گان وخویشان نویسنده توهین و اهانت روا دارند و بدین سان زبان حقیقت را ببرند، کار مثمر دیگری انجام نداده اند. این ها اگر درگذشته یاران نیمه راه داکتر نجیب بودند و دردشوارترین شرایط وی را رها کرده ورهسپار دیار غرب شدند، اکنون نیز بااین گونه موضعگیری های دگم و تعصب آمیز وبا به کاربستن دشنام های بازاری که افزار های ناپسندی اند برای ترور شخصیت ها، به داکتر نجیب نیز رحم نکرده و باعث می گردند تا قضاوت عوام الناس درمورد شخصیت خود وی وتیم همکارش از بنیاد تغییر کند.
مثلاً اگر همان نویسندهء محترمی که به اجداد یک شخص که حالا درمیان ما نیست ونمی تواند از خود دفاع کند، تجاوز کرده است، می دانست واین قدر فهم می داشت که اگر پاسخ دشنامش را با ذکر حقیقتی که بارها درباره آن سخن زده شده است، مثلاً بنویسند که اختر محمد خان پدر نجیب هم یک انسان رشوه ستان بود وبرای اندوختن ثروت نامشروع در وکالت تجاری پشاور بارها به منافع ملی مردم افغانستان خیانت کرده واسنادی هم ارایه کند یا مثلاً صدیق برادرش نسبت توهین وتحقیر وزخم زبان حق وناحق نجیب به احمد شاه مسعود پیوست و کتاب صدیق را از طریق انترنت به دسترس جهانیان قرار دهد ویا بنویسد که داکتر نجیب با یکی ازنزدیکترین خویشاوندانش قبل از ازدواج روابط جنسی داشت واسنادی هم ارائه کند، چه به روی این دوست نادان داکتر صاحب باقی می ماند؟ گذشته ازاین اگر از همین سایت وطنی ها بپرسی که اگر این قدر به دوکتور نجیب محبت دارید واشک هایی که می ریزید حقیقی اند نه اشک های تمساح پس چرا گذاشته اید که قاتل داکتر نجیب به صورت آزادانه درشهر کابل زنده گی کند؟ آیا حتی یک مقاله پژوهشی ویا کدام رساله یی مانند رساله با ارزش رزاق مامون درمورد وی نوشته اید؟ آیا درطول این همه سال کوچکترین پژوهشی برای به میدان کشیدن چهره اصلی قاتل و شرکای جرمش انجام داده اید؟
به هرحال منظور من این بود که درباره مصالحه ملی زمان داکتر نجیب الله از دید دیگر مطالب زیادی درسایت های حزبی ها موجود نیست ولی در سایت هایی که خود ها را بیطرف می پندارند ، بارها دراین موردمطالبی نوشته شده است و یگانه علت ناکامی این پروسه را عدم صداقت جانب شوروی و دست نشانده اش یعنی کسی که خرد و ایمانش را به گرباچف فروخت و به زور وی توسط کودتای حزبی خود را رئیس جمهور ساخت دانسته اند. وهمچنان برخی ها ناکامی این طرح را در ارائه آن از موضع ضعیف وانمود کرده اند نه از موضع قدرت.
آری مصالحه باید از موضع قدرت صورت گیرد تا مخالفین به آن گردن نهند، نه از موضع ضعف وبا عذر وزاری. این گفته همان تضرع والحاحی را به یاد مان می آورد که داکتر نجیب از احمد شاه مسعود برای ابراز پست وزارت دفاع افغانستان انجام داده بود.و در واقع همان زمانی را به خاطر مان تداعی می کند که چندین بار آقای عبدالحمید محتاط را برای راضی ساختن مسعود به پنجشیر فرستاد و چندین بار محبوب الله کوشانی را مجبور ساخت تا رخت سفر بربندد ، رنج سفر برخود هموار کند و به نزد احمدشاه مسعود برود ووی را راضی سازد برای اشغال این پست درآن شرایط حساس سیاسی – نظامی کشور؛ اما از زبان همین دوشاهد زنده گفته می شود که مسعود به خاطر آن به این تقاضا جواب رد داده بود که او هم سخت هوشیار وتیز فهم بود و نجیب را در عملکردش صادق نمی پنداشت واین عمل وی را یکی از شگرد های تکتیکی – اوپراتیفی ک. جی. بی به خاطر بدنام ساختن و شعله ور ساختن آتش نفاق بین مجاهدین و درنهایت به جهاد مردم افغانستان تلقی کرده بود.
اما نقاط ضعف مصالحه را روس ها نیز پس از فروپاشی اتحاد شوروی به میدان کشیده اند. چندسال پس از فروپاشی شوروی بسیاری از تحلیلگران ، خاطره نویسان واشتراک کننده گان درجنگ افغانستان که به نام ” افغان” ها خود ها را نامیده اند وافتخار هم می کنند، درمورد مصالحه ملی آن زمان دیدگاه های خویش را بیان کرده اند. یکی از آن ها زمروفسکی ( منظور زمریالی است ) در مقالهء خویش نوشته تحلیلی ژرفی ارائه داده است از مصالحه آن زمان :
” – بنده به این معتقد است که نجیب وتیمش به ( کمپلکس نظامی – صنعتی ) شوروی وابسته بود وهمیشه نمایندهء مستقیم منافع این کمپلکس درافغانستان بوده است. – ناکامی نظامی شوروی در افغانستان ، رکود درزنده گی اقتصادی واجتماعی جامعه شوروی ، نابسامانی وهرج ومرج زائیده شده از وضع اقتصادی در مردم …وسرانجام رهبری جدید،شوروی را به این متقاعد ساخت که نمی تواند به شکل سابق وبا دیکتهء نظامی منافع خود را درجهان امروزی حفظ نماید. بنابراین از جانب گرباچف در شوروی سیاست باز سازی اعلان گردید که درهمه عرصه ها با خود دگرگونی هایی را همراه داشت. این تغییرات ودگرگونی ها منجمله درعرصهء سیاست خارجی شوروی نیز پدیدار گردید. از اثر همین سیاست بود که گرباچف وتیم باز سازی اش به این نتیجه رسیدند تا از افغانستان عساکر خود را خارج نموده وخود را نجات بدهند. بنابراین و روی همین ملحوظ رهبری وقت رژیم کابل یعنی ببرک کارمل را با نجیب تعویض نمودند وبا روی کار آوردن نجیب سیاست جدید یعنی “مصالحه ملی ” را که از باز سازی وطرز تفکر نوین سیاسی در شوروی منشاء می گرفت ، اعلان نمودند.
با اعلان این سیاست و توافقات ژنیو ، شوروی ها عساکر خودرا از افغانستان اخراج نمودند ولی با خروج عساکر شان از افغانستان منافع معین شان درافغانستان باقی ماند. – بعد از سال ۱۹۸۵ با تغیراتی که درنتیجهء ( بازسازی ) در شوروی بوجود آمد؛ سه جریان به سه موضعگیری مشخص درمورد باز سازی درحاکمیت شوروی بوجود آمد:
۱- موضع گرباچف ودیپلوماسی شوروی که درآنوقت دررأس دیپلوماسی شوروی ادوارد شیوارد نادزی بود وطرفدار باز سازی وتغییرات درهمه عرصه ها بودند.
۲ – موضع نظامی ها : نهایت محافظه کارانه بود زیرا آنان طرفدار تغییرات اساسی درجامعه نبودند وصرف منافع نظامی شان را محافظت می کردند.
۳– موضع حزب کمونیست : این حزب درقبال مسایل افغانستان به دوگروپ تقسیم می شد :
گروپ نخست طرفدار گرباچف وباز سازی همه جانبه بودند و گروپ دیگرکسانی بودند که از طرح های نظامیان حمایت واز آن ها پیروی می نمودند که شعارشان باز سازی به شیوهء تدریجی ومحتاطاانه بود. این سه موضع وجریان مختلف در شوروی درمورد خروج عساکر ایشان از افغانستان وتعویض رهبری درکابل همنظر بودند؛ ولی درمورد نحوه وطرق پیاده نمودن سیاست مصالحه ملی وهمچنان صداقت ویا عدم صداقت به این سیاست نظریات متفاوت بوجود آمد:
— ادوارد شوارد نادزی : که ازجملهء اساسگذاران سیاست طرز تفکر نوین سیاسی وباز سازی در شوروی بود، عقیده داشت تا سیاست مصالحه ملی همانطوری که از نامش پیداست باید یک هدف وستراتیژی باشد وطرق ونحوه ء تطبیق آن همچنان باید انسانی باشد. سفرهای شیوارد نادزی درآغاز به قدرت رسانیدن نجیب به کابل به منظور توضیح وتشریح این سیاست بود. وی پیوسته به نجیب هشدار می داد که به عناصر اساسی ذیل که برقراری صلح را درافغانستان تأمین کرده می تواند، توجه نماید:
– انصراف از انحصار قدرت. – قطع سلاح های ثقیل از جانب شوروی به کابل. – آتش بس یک جانبه. – دیالوگ با اپوزیسیون. – رهایی همه زندانیان سیاسی – وسرانجام ودر تحلیل نهایی انتقال قدرت سیاسی به اپوزیسیون به شکل مسالمت آمیز ومتناسب به نتایج مذاکرات. با چنین موضعگیری ، شیوارد نادزی از جانب نظامی های محافظه کار شوروی زیر فشار قرار گرفت ونظامی های شوروی نمایندهء خاص خود ویکتور پتروویچ پولینیچکه را به حیث مشاور خاص نجیب به کابل فرستادند ونظریات نظامی خود را توسط وی به نجیب که از اینقرار اند، انتقال دادند:
– سیاست مصالحه باید یک تاکتیک باشد نه یک استراتیژی. – بعد از خروج عساکر شوروی از افغانستان در اختیار حکومت کابل باید سلاح های کشتار جمعی تیپ ” سکاد ” و ” اوراگان ” داده شود. – مصالحه با دشمن ضعیف مطرح است نه با دشمن قوی. – درآغاز باید با سلاح های قوی تیپ اسکاد که ازجانب شوروی به کابل فرستاده می شود ، دشمن ضعیف وضعیفتر گردد و بعداً به آنها دست مصالحه دراز گردد. – ائتلاف با دشمن ضعیف مواضع حاکمیت رژیم کابل را مستحکم می سازد – درسیاست خارجی وتبلیغات ، سیاست مصالحه ملی یک استراتیژی وهدف خوانده شود ووفاداری به آن رکلام گردد. نجیب که طرح های نظامیان مسکو نشین را به نفع خود دید، نه تنها ازآن حمایت نمود، بلکه به اشارهء نظامی های شوروی با شیوارد نادزی روابط خود را تیره ساخت. این دو موضوع مختلف ومتضاد با هم در شوروی سرانجام به سبکدوشی ادوارد شیوارد نادزی از پست وزارت خارجه انجامید. زیرا نامبرده از جانب نظامی های محافظه کار شوروی به جرم سازش با امریکایی ها در مورد مسأله خلیج وافغانستان نیزمحکوم بود.
عدم صداقت نجیب به سیاست مصالحه ودوام جنگ وخونریزی در افغانستان او را درتاریخ مجرمتر ومسؤولتر نسبت به اسلافش ( ببرک کارمل ، امین وتره کی ) قلمداد می نماید. او که همیشه با لحن آرام کنار رفتن از قدرت سیاسی را فریاد می کشید، به معنی آن نبود که به آرمان صلح وفادار بود، بل این ناگذیری وجبر زمان بود که به وی نشان داد چگونه حمایت گران نظامی وی در مسکو سقوط نمودند وماشین نظامی – صنعتی درماسکو چگونه رو به فروپاشی رفت.
***
واما اگرچه می دانم که با نشر این نوشته خاطر عاطر کودتاچیان نهم ثور آزرده خواهد شد ولی مهم نیست. فقط دراخیر این حقیقت را بیان باید کرد که اگر این رئیس جمهور ” باتور ” ما که می گفت سر را می دهیم وسنگر را نمی دهیم ، سنگر را رها نمی کرد و نیمه شب بدون این که هیچ گونه خطری وی را تهدید کند راه فرار را درپیش نمی گرفت و درعوض به قوای مسلح خویش اعتماد می کرد،نه کسی دروازه های کابل را به روی اشرار بی فرهنگ می گشود ونه دروازه های شهرهای دیگراین کشور بی در وپیکر را، و ای چه بسی که زنده گی تقدیردیگری برای این مردم تیره بخت ما رقم می زد. اما حیف که او با عدم صداقت خود مصالحه را بی اعتبار ودرنهایت بدنام ساخت . دیگر چه بگویم : . بهترآن باشد که سِردلبران گفته آید درحدیث دیگران (مولانا )
این نامه را با ضمایم دیگر آن چندی پیش یکی ازهموطنانان فرزانه که دوستدارحقیقت است و دشمن دروغ وریا برایم فرستاده بود تا درمورد نشروپخش آن اقدام نمایم .نامه یی از نزدیکترین خویشاوندان مرحوم دوکتورنجیب الله رئیس جمهور پیشین افغانستان درمورد حقیقت مصالحه ملی .
نویسنده نامه که در متن رویداد های آن زمان قرار داشته درحالی که نزدیکترین عضو خانواده رئیس جمهوری است ، درعین حال یکی ازنزدیکترین چهره های مورد اعتماد طراح مصاله ملی نیز به شمار می رفته است؛ زیراازمیان صدها چهره سرشناس وبا نفوذ برای پیشبرد حساسترین گام های اعتماد سازی و انجام دیالوگ سازنده با یکی از اقوام کشور انتخاب وفرستاده می شود. او دراین نامه افشاء می سازد که چگونه رئیس جمهوری به تحقق این سیاست از طریق صلح آمیز( دیالوگ وتفاهم ) بی باوربود و چگونه آن را یک تکتیک می پنداشت نه یک طرح کارا واساسی وستراتیژیک. درحالی که دراسناد منتشره دردومین کنفرانس سراسری ح.د.خ.افغانستان چنین آمده بود : ” دومین کنفرانس سراسری ح.د.خ.ا. مصالحه ملی را به حیث مشی ستراتیژیک حزب اعلام داشت.” آری درآن زمان همه ما تصور می کردیم که مصالحه یک هدف استراتیژیک است ، یعنی هدفی که در دراز مدت از طریق ابراز حسن نیت ، ایجاد زمینه های تماس و نزدیکی و به وجود آمدن فضای اعتماد وباور با مخالفین آغازمی شود وپس از فراهم شدن زمینه های دیالوگ بارهبران وفعالان ومتنفذین طرف مقابل وارج گزاری به آن پیشنهادات ایشان که بامنافع ملی کشور درتقابل وتضاد نباشند ، راه های رسیدن به قطع جنگ ، تحکیم صلح وتأمین زمینه های عینی برای جلوگیری از بازگشت عوامل مخاصمت وجنگ وبرادرکشی بررسی می شود. نامه راخواهر زادهء نجیب الله آقای زمریالی برای یکی ازدوستان خود جناب شفیع الله نوشته است .
زمریالی پسر نیک محمد خان وکیل دورهء دوازدهم شورای ملی افغانستان ( شوهر همشیرهء داکترنجیب ) است. او درسال ۱۹۶۱درشهر کابل تولد شده ودرسال ۱۹۸۰ از لیسهء استقلال فارغ شده ودرسال ۱۹۸۱برای تحصیل دررشتهء روابط بین المللی به شهر مسکو اعزام شده است. بعد ازختم تحصیل و گذشتاندن دورهء یک ساله خدمت عسکری درسال۱۹۸۸ در وزارت خارجه ماموریت خویش را آغاز کرده است. زمریالی پس ازمدتی کار دروزارت خارجه بار دیگر جهت تحصیل – اخذ دکترا- به ماسکو می رود و بعد ازختم تحصیل به وطن برنگشته و به سویس می رود تابه حیث پناهنده سیاسی قبول شود. طوری که از محتوای نامه ها برمی آید آقای زمریالی درآغاز تحت تاثیر مامای بزرگش داکتر نجیب الله بوده ونه تنها در سازمان دموکراتیک جوانان عضویت داشته است ؛ بل عضو حزب دیموکراتیک خلق افغانستان نیز بوده است ؛ ولی بعد ازآن که مامای دیگرش صدیق الله درتضاد اندیشه یی با برادر بزرگش قرار گرفته وکتابی دربارهء خصوصیات اخلاقی او نوشته وبا خانمش ثریا بهاء به پنجشیر رفته وبه احمد شاه مسعود پناه می برد، زمریالی نیز با داکتر نجیب الله قطع مراوده کرده و هنگامی که پناهنده می شود ، حقایق فروانی را نیز درمورد افکار وکردار مامایش به نشر می رساند که برخی از اظهاراتش در آن موقع در رسانه های غربی بازتاب گسترده می یابند.
ازفحوای نامه های اواین امر نیز برمی آید که این آقای زمریالی شخص با سواد وبا دانشی است که گهگاهی تحلیل های سیاسی با اهمیتی درمسایل آن زمان کشورش داشته است. اینک بخش هایی از این نامه که درحقیقت طنز تلخی است از تاریخ معاصر کشورمان تقدیم خواننده گان ارجمند می شود تا چه درنظر آید؟ البته دراین ماجرا بنده بی دخل است و هیچ تبصره یی جز در موارد بسیار ضروری نمی کند ؛ زیرا از یک سو این نامه به اندازه یی گویا است که به هیچ تبصره یی نیاز ندارد وازسوی دیگر نگارنده این سطور می ترسد تا پیام وطنی ها ( کودتاچیان چهاردهم ثور۱۳۶۵خ ) باردیگرتوان شنیدن حقیقت را از دست داده خشمگین شوند واین بارنیز با تمام لا ولشکردروغ ، باد وبخار شان را بیرون ریخته نویسندهء این سطور را هدف گرفته واگربتوانند دمار از روزگارش به درآورند.
برای کوتاه ساختن نامه از تعارفاتی که آقای زمریالی برای دوستش در آغاز نامه نوشته است ، صرف نظر می شود – جای تأسف است که این نامه مزین با مُهر وزارت خارجه افغانستان نیست و امضای آقای زمریالی نیز درپایش دیده نمی شود وبه همین سبب شاید مورد قبول کودتاچیان واقع نشود، ولی ازآن جایی که نامه به خط وقلم آقای زمریالی است و درعین زمان کست آواز وی نیز به دسترس قرار دارد، بنابراین جای نگرانی نیست. – گفتنی است که نقل این نامه به معنی تائید تمام محتویات نامه از سوی نگارنده این سطور نیست. – این نامه مطابق اصل است و مو به مو بدون هیچ تغیری در املا وانشای آن تایپ شده است. فوتو کاپی نامه درپایان این نبشته تقدیم است : اینک شما و نامه یی که درحقیقت مشتی است ازخروار درباره حقیقت مصالحه ملی وصداقت طراحان آن نسبت به عملی شدن این طرح.
نامه زمریالی
قسمت دوم:
درست سه سال وچارماه قبل ، زمانی که من آخرین ماه مکلفیت عسکری ام را درگردیز سپری می نمودم ، ازجانب نجیب الله مامایم ، با یک بخش از قوم منگل به دیالوگ مؤظف شدم. دررأس این بخش نوراحمد خان واسماعیل خان که از (۲۰۰۰) نفر مسلح نماینده گی می نمودند، قرار داشتند. هدف از این دیالوگ متقاعد ساختن آنها به سیاست ” مصالحه ” وانصراف از جنگ مسلحانه بود. بعد از ملاقات اول با آنها درگردیز ؛ با آنها قرار گذاشتیم تا در(۲۰) عقرب همان سال با نجیب الله درکابل ملاقات نمایند، و هردو جانب شرایط خود را پیش نموده تعهدات خود را عملی نمایند.
بلاخره ، این ملاقات درتاریخ قبلاً تعین شده در مقر ریاست جمهوری به اشتراک خودم صورت گرفت. من که تا این زمان به سیاست مصالحه به مثابه یک هدف می نگریستم ، عقیده داشتم که این سیاست یگانه راه معقول حل معضلهء افغانستان بوده می تواند، و چنین دیالوگ ها می توانند نقش مثبتی را دراین امر بازی کنند. دراین ملاقات هرد وجانب شرایط معین را پیش کشیدند. جانب قوم منگل دررأس اسماعیل خان طرح نمود :۱- هرزمان که آخرین عسکر شوروی ازافغانستان خارج شد، آنها از جنگ مسلحانه دست می کشند. ۲- قوم منگل به مانند ” زرمت” از وجود عناصر دولتی تخلیه شود ودر اختیار آنها تیپ ” خود مختاری قومی ” داده شود، تا آنها به شکل عنعنوی انتخابات محلی را سازمان دهند. ۳- بعد از تدویرانتخابات محلی ، آن ها مسؤولیت مصؤنیت راه ها را گرفته ونمی گذارند سلاح های متنوع از پاکستان به داخل خاک افغانستان داخل گردد. ۴- تعین معاش برای تمام دو هزارنفر مسلح ، درنتیجه گرفتن مصؤنیت راه ها درمنطقه قوم منگل ” پکتیا” .
نجیب با آنها در دادن خود مختاری موافقه ننمود واستدلال می نمود که برای چنین “خود مختاری” هنوز کاملاً وقت است. ولی ماهانه برای هر فرد مسلح به دادن (۳۰۰۰۰) افغانی موافقه نمود. بهرحال چون مسئله نهایی نشد، ملاقات برای یکماه بعد به تعویق افتاد وفقط همین دونفراسماعیل خان ونوراحمد خان ، وظیفه گرفتند تاشرایط حکومت کابل را با افراد خود مطرح سازند. بعد ازختم مجلس وخدا حافظی با آن ها ، نجیب ازمن خواست تا آنجا باوی باشم. بعداً نجیب به مشاورش ویکتور پتروویچ تیلفون نموده ، وی را نزد خود خواست. او که به زبان دری کمتر بلد بود، مرا به ترجمانی دعوت نمودند. من از صحبت آنها چنین دانستم که قبل ازدیدار نجیب با نماینده های قومی مشاورنجیب به وی نظریات خود رادراین زمینه گفته بود.نجیب ازمن خواست تا جریان ملاقات قوم” منگل ” رابه لسان روسی بازگو نمایم.
من جریان ملاقات را به وی نقل نمودم. بعدازآنکه او مرا شنید، ازمن خواست تا نظریات وی را همچنان به مامایم ترجمه نمایم. او گفت که : “او موافق نیست تاازاین بیش با نماینده های این قوم تعهداتی صورت گیرد، چون آنها از لحاظ قوت نظامی ظرفیت بیشتری دارند ودرمنطقه حساس جغرافیایی کشور واقع شده اند. بعقیدهء وی عملیات نظامی وسیعی که دراواخر ماه قوس دراستقامت جنوب کشورمطرح بود، برای بار اول ازسلاح های کشتارجمعی تیپ ” سکاد ” و ” اورگان ” استفاده بعمل می آمد و دشمن بعقیده وی درآغاز با قوت نظامی ضعیف ساخته شود وبعداً با آنها دست مصالحه دراز گردد. بخاطریکه موجودیت دشمن ضعیف درائتلاف بعدی پایه های حاکمیت کابل راتقویه میسازد.
همچنان ” مشاور” بخاطرصحت نظریات خود ازچهرهء[های] نظامی شوروی مانند “کریچکوف” و” وارینیکوف ” یادآوری نمود که با آنها دراینمورد تماس تیلفونی داشته وآنها با عملیات نظامی وسیع قبل از برآمدن عساکر شان ازخاک افغانستان تأکید بعمل آورده اند. به شخص خودم این مسئله کاملاً چیز نو وشنیدن آن غیر منتظره بود. من به لسان روسی با مشاور استدلال نمودم : که مصالحه یک هدف اعلان شده است وبه فکر من باید برای تحقق این سیاست شیوه ها وطرق های انسانی درپیش گرفته شود وشما فکرنمی کنید که عملیات نظامی مسئله را هنوزهم بغرنج وبغرنج تر خواهد ساخت؟ چنین استدلال از جانب من دراین لحظه برای هردو ناخوشایند وحتی غیر قابل تحمل بود. مامایم با عصبانیت زیاد بمن گفت :” که من صرفاً یک ترجمان هستم وحق ارائه نظرشخصی خود را ندارم وبه زعم مامایم با داشتن چنین اندیشه کاملاً خام هستم.
بعد ازخداحافظی وتشکری ا زمشاور، نجیب رو به من نموده گفت : ” تو چگونه می توانی چنین بیندیشی ، در شوروی تحصیل نموده ای وازهمه اول باید به دوستان شوروی عقیده داشته باشی، آنها هیچگاه به ما غلط نمی گویند. حق باآنهاست. من که می خواستم باز هم ازدلیل قبلاً گفته شدهء خود دفاع نمایم ، مامایم با عصبانیت ازمن خواست تا اتاق کار او را ترک گویم .باردیگر با نماینده های قوم منگل نبینم. با آمدنم به خانه مسئله را به پدرم باز گو نمودم ، پدرم که دوست نزدیک اسماعیل خان بود، توســـط حاجی راز محمد منگل از وی خواست تا ازدوام ملاقات با حاکمیت خودداری نماید وهمچنان از عملیات نظامی هم غافل نماند.
من، بعد ازاخذ ترخیص درماه عقرب سال ۱۳۶۷ نظربه رشتهء تحصیلی ام در وزارت امور خارجه درشعبهء ویزه خارجی بحیث مامور مقرر گردیدم . شروع ماموریتم در وزارت خارجه ، با شروع تغییرات در اندیشه هایم همراه بود. من دیگر سیاست ” مصالحه ” را یک تکتیک دروغ فکر می نمودم ونجیب را یک غلام حلقه بگوش نظامی های شوروی. همچنان دیگر نجیب مرا به زعم خودش آدم نا مطلوب می پنداشت وبه وزیر وزارت ما وافراد وابستهء فامیل ما ، مرا یک فرد مشکوک معرفی نموده بود. درچنین حالت وفضای نامساعد ایجاد شده از جانب مامایم من برای خود ادامه کا ردر وزارت خارجه را ناممکن دانسته وبه این معتقد شدم تا به نحوی از انحاء از افغانستان خارج شوم. برای من که اختلافات درونی حزبی ودولتی روشن بود، با استفاده از این اختلافات از دوکتور ” عبدالرحیم ” ، آنوقت رئیس انستیتوت علوم اجتماعی برادر عبدالوکیل وزیر خارجه یک بورس ” دوکتورا” دررشتهء خود به شهر مسکو اخذ نمودم. درمدت زمانی سه سالی که من درماسکو نبودم ، شوروی درمجموع وشهرماسکو به شکل اخص دستخوش تغییرات مهمی گردیده بود. جنبش دموکراتیک به رهبری ” ایلتسن ” اوج گرفته بود، وسایل اطلاعات جمعی تیپ رادیو ، تلویزیون وروزنامه ها تغییرات کیفی نموده بودند. من بااستفاده ازاین فضا ، رهنمای علمی خود را ازجملهء دموکرات های روس به نام ” انا کوزمینو..” انتخاب نمودم ودرمشوره باوی تزس دوکتورای خود زا تحت عنوان ( مصالحه درافغانستان یک تکتیک است، نه استراتیژی ) انتخاب نمودم . من درمدت یک سالی که درماسکو بودم تقریباً (۷۰%) تیزس خود را نوشتم.
.” همچنان باید تذکر داد که دراین مدت که درماسکو بودم ، کتاب مامای دیگرم صدئیق الله ” راهی ” تحت عنوان ” آیا نجیب را می شناسید ؟ ” به دستم رسید. برای یک بخش از تیزس دوکتورای خود ازآن نیز استفاده بعمل آورده ام وهمزمان این کتاب را با پول شخصی تکثیر نموده ودربین محصلین افغان پخش نمودم . ازعنوان تیزس دوکتورای من بخش کلتوری سفارت افغانی درمسکو اطلاع حاصل نموده بود. مسؤل بخش کلتوری ….. [مامایم ] آگاهی یافته بود . از سفارت افغانی درمسکو خواسته بود تا تحصیل مرا قطع نموده وپاسپورتم را بگیرند ومرا دوباره به افغانستان بفرستند.
……
نویسنده:زمریالی
گزینش:جیلانی گلشنیار
دیــدگــاه هــا
به نظر اينجانب پيش از قضاوت تاريخ كه بسيار ظالمانه خواهد بود و انوقت بسيار دير خواهد بود
بياهيد به خاطر احترام به خون شهيدان گمنام حزب به خاطر أرامش وجدانهاي شان واقعيت هاي كه تا حال كفته نشده را بيان نمايند
اين يك دين حزبي و وطني است
Shafi Mohamad Sepand این سند قوی درمورد دو چهره داشتن رییس جمهور نجیب الله را حتی جبار کهرمان نیز رد کرده نمی تواند چه رسد به ودان ها و توخی ها و تیم دروغگوی پیام وطنی ها
درود بر شما
نخستین پلان ترور ببرک کارمل فقید توسط کودتاچیان ۱۴ ثوری
داکتر حیدر عدل :
من هفته قبل در كمنت خود در رابطه به ترور فزيكي شادروان رفيق ببرك كارمل ، براي شما بزرگواران وعده داده بودم تا در ارتباط به طرح پلان اول ترور زنده ياد ببرك كارمل براي شما همه اي جريان را بنویسم
درين مدت چند روزبا برخی از بزرگواران در زمينه صحبت هايی داشتم كه در نتيجه فيصله گرديد تا جريان را بصورت مفصل بازگو نمايم، ولي از افراد نام نگيرم
بدين لحاظ از شما عزيزان نيز تقاضا دارم تا از من نخواهيد كه نام ان اشخاص را بنويسم
دليل أولي و أساسي ان اينست كه انها از لحاظ امنيتي شايد مصؤونيت نداشته باشند و مورد لت و كوب و حتي به قيمت جان خود شان شايد تمام شود. و من شخصا به صفت انسان متعهد و اگاه ، هيچ ارزو ندارم تا با نوشتن اين حقيقت باعث مرگ ويا آزار جسمی انها گردم ميدانم و باور دارم كه بعضي از انها عضو همين صفحه در گستره زنده گي هستند و اگر نيستند، از طريق رفقا و دوستان شان حتما اگاه ميشوند. و زمانيكه جريان را بشنوند، اطمينان دارم كه عرق سرد از پيشاني شان خواهد ريخت و وجدان هاي شان انها را ملامت خواهد كرد. زيرا دست به چنين جنايت زدن و مجري برنامه ترور فزيكي رهبر خود شدن ، انهم بخاطر رتبه گرفتن و تقدير شدن و يا كدام پست مهم را بدست اوردن ، كار هيچ انسان با وجدان و متعهد نيست به باور من مرگ هزار بار بهتر بود براي انها ازين جنايت كرده. ولي ميدانم كه امروز از كاری كه كرده اند شاید بعضي از انها نادم و پشيمان باشند.
بر ميگردم روي أصل پلان ترور
طوريكه رفيق عظيمي گرامي در ارتباط به نامه هاي گرباچف و ايلسن و هدايت ناجوانمردانه ترور فزيكي شادروان رفيق ببرك كارمل را در مبحث پیشین نوشته اند،اين حادثه در روزهایی اتفاق مي افتد كه رفيق كارمل از رهبري حزب بركنار شده اند؛ ولي رييس شوراي انقلابي هستند. و همزمان در همين روز ها چند محفل و مراسم نيز در شهر كابل از جانب رهبري حزبي و دولتي برگذار گرديده است.
در يكي از روز هاي خاص و از قبل پلان شده ، سه نفر از اعضاي بلند پايه حزبي و دولتي موظف ميگردند تا ترور را با همكاري يك خارجي كه از مسكو هدايت داشت انجام دهند
انها پلان را ترتيب و در منزل اقاي صوفي زاده تاجر معروف كه ﻫمان وقت يكي از مهمانخانه هاي وزارت امنيت دولتي بود، جابجا ميشوند
منزل اقاي صوفي زاده را همه ميدانند كه نزديك سفارت ايران و منزل نعيم خان موقعيت دارد كه خانه رفيق كارمل نيز در ﻫمان نزديكي ها بود. يعني متصل خانه نعيم خان.
زمانيكه ﻣوتر حامل رفيق كارمل در مقابل خانه صوفي زاده ميرسد. راه بندان مصنوعي يا ساخته گي كه از قبل اماده گي داشتند ايجاد ميگردد. تا نشان زن با خاطر ارام از داخل منزل، كارش را انجام دهد. قسمي که در بالا تذكر دادم و تكرارا مينويسم كه ، نشان زن يا سنايپر ماهر خارجي با تفنگ مخصوص ساخت ايتاليا همانجا با سه فرد ديگر حضور دارند، سه نفر كه يكي شان قبلا وفات نموده و دو ديگر زنده هستند، زماني كه اين حادثه را با جزيات ان كه من مينويسم و ميخوانند. باور دارم كه هر لحظه مو بر أندام شان راست ميگردد. همه باور داريم كه حقيقت هيچگاه پنهان نميماند و روزي أفشاه ميگردد و رسانه یی ميشود. ولي انها ﻫمان لحظه مست چوكي و قدرت بودند و اين روز را بخواب هم نميدیدند.
ﻣوتر رفيق كارمل در محل از قبل تعين شده توقف داده ميشود و بهانه هم راه بندان است. از قضا و از خوش چانسي رفيق كارمل و بد چانسي گرباچف قاتل و گروپ ترورش، در همين لحظه و بر حسب تصادف يكي از رفقاي مسؤول در وزارت امنيت و ادم با قدرت در ان زمان و از ارادتمندان خاص رفيق كارمل و مخالف پلينوم هجده تصادفا در محل ميرسد و زمانيكه متوجه ميشود كه ﻣوتر رفيق كارمل در راه بندان گير مانده با سرعت موترش را پهلوي ﻣوتر رفيق كارمل ايستاد ميكند و خودش با باديگارد هايش تلاش مينمايند تا راه بندان ساختگي را رفع نمايند. حقيقت هم همين است كه اين رفيق اصلا از پلان ترور اگاهي ندارد. فقط معجزه یی او را براي رفيق كارمل فقيد ميرساند. و ايشان از تير رس ان نشان زن دور ميشوند. با اين تصادف پلان نافرجام و ناجوانمردانه گرباچف با گروپ جانب افغاني اش خنثي ميگردد. و انها براي پلان دومي اماده گي ميگيرند كه مرتبه دوم را بطور خلاصه قبلا در صفحه گذاشته ام
ممكن چند بار ديگر نيز پلان كرده باشند كه من و يا ديگر رفقا از انها اگاهي ندارند
به هر حالت اين حوادث از حافظه تاريخ پاك نميگردد و كسي انرا فراموش نخواهد كرد. شايد نزد شما عزيزان سوال ايجاد گردد كه اين پلان با اين أشد محرميت اش چطور أفشاه ميگردد. درجواب باید گفت که هیچ جنایتی از چشم بیدار عدالت دور نمی ماند.
بازگو نمودن اين داستان باز هم چهره واقعي اين سه فرد را أفشاه مينمايد كه من از ان صرف نظر کردم.
دیــدگــاه هــا
روح رفيق كارمل فقيد شاد باد. يادش هىيشه گرامىيست.
چاه كن هميشه خودش در چاه هست، و روز گاري چهره هاي آن افراديكه بخاطر مقام ، و كسپ امتياز رتبه ها فريب چنين عمل شيادانه را خورده بودند، دست بقلم برده وبراي آزاد ساختن وجدانهايشان كه شايد هر لحظه نا آرام و در لرزه باشند، دست بقلم برده و اعمال دستور دهندهگان شان را فاش سازند. و سپاس از داكتر صاحب عدل گرامي كه چشم ديد هايش درين مورد تذكر داده است.
به نطر من ذکر نام دگر ” توطئه کنندگان ” هم ـ مشکلی ایجاد نه خواهد کرد و حتی “ادعای” شما را به کرسی خواهد نشاند . تشکر
من غير مستقيم نوشتم كه ايشان از مسكو فرستاده شده بودند. پس قضيه روشن است كه ان نشان زن كي و از كجا بوده است.
ولي جان مطلب در جاي ديگر است. ان سه نفر حالا ميدانند كه با اين مشخصات زمانيكه من در مورد اين ترور مينويسم. پس اسم هاي انها را نيز ميدانم.
دیده شد که این آرمان را بخود به گورستان برد ؛
لعنت به این کثافت ها .
ومن ” بوسه زنم خاک پای کارمل بزرگ را “.
عدل گرامی! اگر نام افراد افشٱ نگردد و چهره پلید و کثیف شان بنابر ملاحظات که شما دارید بر ملا نگردد، تاریخ کنگ قضاوت خواهد نمود. باید این چهره افشٱ گردد.
عدم افشای آنان، گناه کبیره ی سیاسی است.
درود
پس از تدویر پلینوم ۱۸ من هم گریستم؛ نه بخاطر رفیق ببرک کارمل بلکه بخاطر وفات ح.د.خ.ا .
خاطره دیگری از توطئه علیه رهبروالای ح دخ ا ومردم افغانستان که به
مقصد نرسید. شما به سلامت باشید داکترصاحب عدل گرامی !
دربخش ۱۲ فرار، درکامنتی یادآورشده بودم که درقرارگاه ریاست امنیت دولتی
کابل ، شاهدفعالیت ها در رابطه به کودتا علیه رفیق کارمل بودم که توسط رزمجو
منشی کمیته حزبی شهرکابل ، جلال رزمنده رئیس امنیت دولتی کابل ، جنرال
باقی رئیس اداره پنج امنیت دولتی وسیف الله قوماندان سارندوی شهری کابل
عملی می گردید. تمامی آمرین قرارگاه ریاست امنیت دولتی شاهد ماجراءبودند.
اما درتوطئه ناکام یادشده احتمال شرکت رزمنده بسیارکم است ،امکانات
وجود مقیم پیکاررئیس اداره هفت امنیت دولتی بسیار زیاد است.
او روابط خوب و نزدیک با هوداران راستین زنده یاد کارمل داشت از جمله با رفیق نیرد و دیگران .
او از هوداران راستین راه زنده یادکارمل بود .
جرات را ازدست داده که در مدت کوتاهی با احرازقدرت دوکتورنجیب دوباره مانند باند امین اززندان رها شده امیدوارم همان رفیق که درصحنه بوده این حقیقت را هم بیان بدارد وازتحریرش مسولیت انسانی خودرارفع کند بلا خره سخت متاثر کننده است این همه نامردی ها میخوانیم خون به رگ های بجوش میایید تشکر رفیق عدل کاش افراد اسمای شان تحریر میشد واین ماجراجویان شاید بارها در ایجاد فاصله بین رفقای ما نقش بازی کنند.
آن دو تنی که فوت کرده اند اگر نام های شان افشا شود ، چه خطری متوجه آنهاست ؟
آيا كسانيكه با چنين يك طرح خصمانه به جان رهبر خود چى حال داشته باشند
شرم وننگ بر چنين انسانهاى دون صفت
ما در حزب خود دو آمین داشتیم یکی موفق شد تا استاد خویش را به شهادت برساند ، دیگرش این آرمان خصمانه را بگور برد.
دومی بیخبر از اینکه پرچمی های آصیل جانهای شرین خویش را سپر رهبر بزرگ شان میکنند؛
یادت گرامی رهبرم .
درود به روان پاك اين مبارز توده هاى مليونى سر زمين ما
( ببرك كارمل )
ھر بخش ازین سلسلہ ، یک پلان وتوطئہ ی تازہ گورباچوف وطنفروش وخاین وخود فروختگان داخلی کشوررا افشا می سازد۔
کاش قدرت را نگہ می داشتند ودر برابر مردم واعضای حزب صادق می بودند وباز ھم بخاطر مقام وقدرت چنین غیر مسؤولانہ معاملہ با جھادی ھا نمیکردند، تا شاھد چنین حالت تأسف بار فعلی نمی بودیم ۔
من در أصل متن نوشتم كه دوستان ما از من تقاضاي بردن اسم انها را ننمايند.
حتما دلائل منطقي در زمينه وجود دارد. كه من براي فعلا از بردن نام انها منصرف شدم.
اينكه شما باور يا عدم باور تانرا بيان ميداريد و نمي توانيد قضاوت نمايد، مربوط خود تان است.
موفق و كامگار باشيد.
ولی ایکاش اسم این سه تن جانیان فرومایه را افشا میکردی ، تا نه توسط اعضای حزب بلکه توسط مردم شریف و حق شناس ما به سزای اعمال شان میرسیدند .
ننگ بر زنده و مرده انانیکه از اعتماد رفیق فقید و رهبر گرانمایه ما سوه استفاده کردند ، در نهایت چاقو کش ، چاقوکش است ولو در هر لباس و مقامی قرار گیرد ، مرگ بر توطیه گران
پس از هفت ثور نورمحمد تره کی میخواست ببرک کارمل را ترور کند اما حفیظالله امین نگذاشت. بعد ها حفیظ الله امین باندی را به رهبری یاسین بنیادی برای ترور او حتا به پراگ فرستاد.
حرف شما هم درست است ، پامیری گرامی.
پس از پلینوم هجده سلیمان لایق به نجیب نه تنها طرح ترور ببرک کارمل بلکه دو تا سه صد پرچمی را هم داد اما نجیب مخالفت کرد.
نجیب الله آرزومند محو فزیکی ببرک کارمل بود مگر نمیخواست پای خودش کشانیده شود. اما خدایی خد متگاران کم نبودند.
اولین کسانی که بعد از پلینوم ۱۸ از قطار پرچم برای خوشنود ساختن نجیب به رفیق کارمل دشنام دادند ، ضمیر میهنپور رییس اول خاد و شریف کله لرزانک منشی کمیته ولایتی بلخ ، برادر یا بچه کاکای رفیق یاسین صادقی بود . هر دو از کمری کابل بودند و رفیق ببرک کارمل همانند اکثر کادر های حزب اینها را با هزاران خون جگر تربیه کرده بود. تنها چرا نجیب و چوچه مرغ کثیفش جنرال طاقت ملعون لواط را ملامت کنیم.
ضمیر میهن پورش همانست که بر سر دالر های خاد کم بود برای نجیب در آخر حاکمیت دوسیه بسازد. هنگام فرار کسی در مسکو او را گفت : دزدی میکردی به اندازه . گفت خوب کردم ، این پول روسها بود ، نه از افغانستان. کله لرزانک فعلا در هالند است.
بعد از پلینوم هجده با بسیار عجله یک دسته گل خرید و خود را به دفتر نجیب رساند. نجیب هم جوان کاکه بود. فردایش مسحور جمال را رییس اتحادیه هنرمندان ساخت و یک بنز سیاه هم برایش داد. حالا چند تا که خود را کارملی هم میگن باز عکس مسحور جمال را در کنار عکس خود در فیسبوک قاب کرده اند. بازهم روانش شاد . به راه خود وفادار ماند.
فرهاد دریا را ببین که خواهر زاده خانم نجم الدبن کاویانی بود و در هر دوره حاکمیت حزب قدر شد و ...
کسانیکه در سینما های کابل تکت پارچه میکردند و در لست مشکوک ها قرار داشتند کنون فرهنگی شده اند در چندین جای دروغ هم گفته .
اس دگه روز گار اس حال باز چراغ دستی بدست دارند تا هریک را به قطار شان رهنمایی کنند توبه !
مسحور جمال دگه اهنگ نداشت ؟ اهنگ که را شعر ان از نا لایق بود نشر کردی ؟
اتهام کودتا بر اعضای اصولی و متعهد حزب د خ ا بر ضد داکتر نجیبب درنامه ء بس از مرګ نجیب الله
مدت ها پیش نامه یی از نام داکتر نجیب الله نشر گردید که درمورد حوادث آخرین شب و روز زنده گی نجیب الله قلم فرسایی شده بود و درآن از وجود توطیه یی که گویا برضد وی صورت گرفته ووی را وادار به فرار ازکشور نموده باشد، سخن زده شده بود. راوی نامه داکتر نجیب الله . محل نوشتن آرامگاه مرده گان ( قبرستان ) ، نویسنده یکی از حواریون وی که در قبروی داخل شده واین نامه را از زبان وی نوشته است .
اګر چه در باره این نامه در سلسله یادداشت روزگار عجیبی است نازنین از این قلم مطلب دراز دامنی نوشته شده است ، اما چون در بحث « فرار» به برخی از فراز های آن مبنی بر دروغ های شاخدار تیم یاوه سرای او اشاره کرد، بخش هایی از آن نوشته را این جا می گذارم :
. در این نامه که نه عنوانی دارد ونه مقدمه یی ونه کدام سلامی ویا تعارفی ونه تاریخی ، داکتر نجیب الله همین طوری راساً قصهء کودتا رابرای حواریونش ازآمدن چهار جنرال قوای مسلح به دفتر کارش شروع می کند و می نویسدکه آنان گفتند که شما خود را به ما تسلیم کنید :
” …. شما خود را بما تسلیم کنید که اوضاع خراب می شود وما امنیت شما را نگاه می کنیم !! از دفتر خارجشان کردم و خود را دست بسته به آنها تسلیم نکردم . “
آری، از همین نخستین جمله برمی آید که این نامه را رییس جمهورپیشین افغانستان ننوشته بلکه نامه توسط همان چهار کلاه کم سوادی نوشته شده که تا هنوز نمی دانند امنیت نگاه نمی شود بلکه امنیت تأمین می گردد. وانگهی آیا امکان دارد که چهار جنرال قوای مسلح اینقدر ساده وابله باشند که بدون هیچ مقدمه یی با دستان خالی به نزد ریس جمهور بروند وصاف و ساده ازاو بخواهند که خودرابه ایشان تسلیم کند. ورییس جمهور هم آنان را ازدفترخود خارج کند وبه ریش شان بخندد ؟
رییس جمهور در جمله بعدی از جلسه یی که با افسران قوای مسلح پیش برده بود صحبت می کند . جلسه یی که انگار در روز یکشنبه دایر
شده باشد. اما، معلوم نیست که در کدام تاریخ و کدام ماه ؟البته منظوراین نیست که چنان جلسه یی دایر نشده است ، بل مراد این است که اگر این نامه را رییس جمهوردر زمان حیاتش می نوشت ، حتماًً تاریخ آن را نیزذکر می کرد.
” …. هوش کنید که دست به کدام ماجرا نزنید وکدام کودتا را سازمان ندهید که اول خودتان می سوزید. یک بیانیه مفصل که ثبت شده است اما نشر نشد- بیانیه تاریخی که بعد شما خواهی دید. گوشهای شان را باز کردم زیرا از پلان ها آگاهی داشتم – شاید بگویید چرا پلان ها را خنثی نکردی؟ می توانستم این کار بکنم ، ولی دوباره باید دست به شمشیر می بردم .. . ”
حالا اگر به این گفتاردقت کنیم متوجه می شویم که رییس جمهور تمام افسران قوای مسلح را که در آن مجلس گرد هم آمده بودند اخطار می دهد که به کدام ماجرا جویی دست نزنند و کودتا نکنند. اما کسانی که در چنان یک جلسه یی حاضر بودند می گویند که چنین سخنان نا سخته یی را از زبان داکتر صاحب نشنیده اند. از طرف دیگراو چطور می توانست با گفتن چنان جملاتی که خطاب به تمام حاضرین جلسه بود، در آن شرایط بسیار پیچیده وحساس ، همه را با یک چوب بزند. زیرا ا که اظهار این جملات به این صورت روشن وشفاف نما یانگر بی اعتمادی او نسبت به جنرالان ومسؤولین قوای مسلح بود ، نبود؟ اما همه می دانند که داکتر نجیب اللهِ مرحوم کسی نبود که از پلانی خبرداشته باشد و آن را برملا سازد. او آدم ساده یی نبود . گذشته از آن خصوصیت کاریش اجازه یی چنین کاری را به او نمی داد. واقعیت این است که اگر او می دانست که کودتایی در شرف انجام است ، به خاطر دفع آن به هر کاری که از عهده اش برمی آمد دست می زد. حتادست بردن به شمشیر . وانگهی کجاست نوار آن بیانیه ؟ اگر چنین جملاتی در ان بیانیه وجود می داشت حتماً به دسترس مردم قرار می دادند. دیگر این که مگر بیانیه را- حــَتا اگر تاریخی باشد- می بینند یا می شنوند ؟ در همین سطور نامه نویس قلابی خبط دیگری نیز مرتکب می شود که یقیناً دوکتور نجیب الله نمی توانست مرتکب شود. ببینید او می نویسد ” می توانستم این کار بکنم ” ولی اگر نامه را داکتر صاحب مرحوم می نوشتند چنین می نوشت : ” می توانستم این کار را بکنم ” . این را به خاطر آن نوشتم که او رییس جمهور یک کشور بود . ومی دانست که آنچه می نویسد باید فصیح وروان وقابل خواندن باشد . والبته همه می دانیم که در چنین مواردی او بسیار دقیق وحساس بود . نبود ؟ با نیم گاهی به نامه یی داکتر نجیب الله که از دفتر سکاپ ملل متحد عنوانی سر منشی ملل متحدنوشته شده، این ادعا ثابت می شود . باری ، من از این حرفهای بی سر وبی پا وبدون مبتدا وخبرکه در این پراگراف کم نیستند میگذرم به خاطر کوتاه ساختن این مقال. ورنه آیا شخصی که دانشکدهء طب دانشگاه کابل را تمام کرده باشد وبه هردو زبان رسمی کشور خویش تسلط عام وتام داشته باشد چنین جملهء گنگ وبی مفهوم می نویسد؟ :
“…. در آنموقع ملل متحد هم با من نبود ودهها مطلب منفی دیگرمسوولیت دربرابرمردم وتاریخ را چه جواب میدادیم در برابرجهان وملل متحد چه جواب می گفتم ولی متأسفانه قبول نکردند. ”
خواننده آگاه بامن همداستان خواهد بود که حتا اگر نویسنده نامه، ضمایرمفرد و جمع متکلم و نکته گذاری را نیز مراعات می کرد باز هم فهمیده نمی شد که منظور او از قبول نکردند چه کسانی است ؟
میگویند دروغگو حافظه ندارد . آری، درست و به جا گفته اند، چرا که نامه نویس در بالا نوشت که روز یکشنبه با افسران قوای مسلح جلسه را پیش برده است ولی حالا چنین می نویسد :
” فردا صبح روز چهارشنبه مزدک و کاویانی ، ســـــر خود به گارنیزیون کابل رفته و آنجا اعلان کردند که گویا ما تمام صلاحیت ها رادیشب از داکتر نجیب گرفتیم ”
حالا باید از نامه نویس پرسید – نی از داکتر نجیب الله مر حوم – که فردای روز یکشنبه از چه وقت به این طرف روز چهار شنبه شده است که ما نمی دانیم ؟ این مسأ له نیز که گویا جنابان مزدک وکاویانی به گارنیزیون کابل آمده باشند و چنان حرفهایی گفته باشند ، بیخی غلط است. آخرمگربه اصطلاح ، شهر هــِرت بود که هرکسی بیاید و یک چیزی بگوید و برود وگارنیزیون کابل قبول کند. نکته ء دیگر این که من در ساعت یازده بجه روز ۲۶ حمل همان طوری که در کتاب اردو وسیاست نوشته ام ازدفترم به هیچ جای دیگر نرفته بودم . واین مسأله نیزکه گویا من از داکتر صاحب خواسته باشم که استعفایش را به من تقدیم کند، به هیچ حسابی جور نمی آید. آخر مگر من رییس ارکان او بودم یا معاون او یا منشی کمیته مرکزی ، که چنان حقی به خود قایل می شدم ؟ از سوی دیگر باید گفت که درآن ساعاتی که نویسنده نامه از آن یاد می کند ، آب از آب تکان نخورده بود و پادشاهی داکتر صاحب برقرار بود، پس چگونه و با کدام قدرت و صلاحیت به دفتر رییس جمهور می رفتم و می گفتم آمده ام که استعفای تان را به من تسلیم کنید؟
در پراگراف بعدی، این نامه نویس فریب کار، در مورد طیاره هایی که به امر شخص رییس جمهور به مزار شریف پرواز کرده بودند و وظیفهء شان انتقال پرسونل جنرال دوستم به کابل بود ، شرح بی موردی را از زبان رییس جمهورمی آورد که به هیچ صورتی ازصور باحقیقت مطابقت ندارد. در این مورد من در اردو وسیاست و یکی دو نبشته یی دیگر توضیحات کافی داده ام، در اینجا همینقدر یاد آوری می کنم که چون قوماندان هوایی ومدافعه هوایی دگر جنرال عبد الفتاح ، از جمله افسران با دسپلین اردوی افغانستان بود ، امکان ندارد که بدون امر شخص رییس جمهور یا وزیر دفاع وقت اوامر مقامات دیگررا از جمله بیروی اجراییه حزب را در مورد پرواز طیارت به مزار شریف قبول کرده باشد.زیرا که او سلسله مراتب را که یکی از پایه های اساسی انظباط ودسپلین نظامی است همیشه مراعات می نمود. نامه نویس در همین جا می نویسد : ” .. از قوماندان هوایی ومدافعه هوایی فتاح تیلفونی پرسیدم ، به امر کی این کار را کردی ؟ گفت به امر بیروی سیاسی ازکمیته مرکزی . گفتم سر قوماندان چی شد، دولت چی شد، که باز بیروی سیاسی عنان قدرت را بدست گرفت ؟ فوراً طیاره ها را دوباره بخوای. “
حالا اگر با نظر ژرف و دقیقی به این جملات نگاه کنیم ، می بینیم که هم جنرال فتاح به عوض بیروی اجراییه ، بیوروی سیاسی می گوید وهم رییس جمهور. مراد این است که بعد از تغییراساسنامه حزب وطن ، دیگر کسی بیوروی اجراییه را بیوروی سیاسی نمی گفت، چه رسد به رییس حزب وطن که خود مبتکر آن دگر گونی ها در نام ، اساسنامه و مرامنامه حزب دموکراتیک خلق افغانستان بود، پس چگونه رییس جمهور در نوشته هایش بیروی اجراییه را بیروی سیاسی می نویسد نه یکبار بلکه چندین بار؟ نکته دیگر این است که همه می دانند که طیاره های حامل سربازان جنرال دوستم ساعت نُه شب به کابل رسید. اما ازاین نامه پیدا است که طیاره ها در طول روز به کابل رسیده بوده باشند. یعنی پیش ازشام . خوب دیگر، به این می گوینددروغ اوپراتیفی ؟ اما دروغ های شاخدار دیگر هم هست در این سند! .
نامه نویس درسطور پایین ، می نویسد که که وکیل ( وزیرخارجه ) به دفتررییس جمهور می رود،برای آشتی کردن و عفو خواستن :
“…. در دل گفتم که نجیب یکی اش خو فیصله کرد که حساب توخو امشب تمام است. ( ص۶نامه). در این میان وکیل پیوسته به خانه تیلفون می کند که ما منتظر بینن سیوان هستیم ، آمد، نآمد ؟ اصلاً مرا چـِک می کند که در خانه هستم یا نه، ثریا خواهرش نیزلطف کرد دوبارتیلفونی اطلاع مراگرفت واحوالم را پرسید،اگرکدام امر وخدمتی باشد دیدندکه من مانند سنگ در جای خود مستقر استم وبجای شور نخوردیم . نان شب را با توخی و احمد زی در دفتر خوردیم وبه طرف خانه آمدیم تا در آنجا معطل آمدن و ملاقات با بینان سوان باشیم . “
حالا اگر به این گفته ها اندکی توجه کنیم در همان جمله اول می بینیم که انگارکدام آدم اوباشی قصهء رندی ها وچالاکی هایش را برای دوستان کوچه گی اش با زبان بازاری حکایه می کند . وانگهی تناقض آشکاری هم در این گفته ها وجود دارد . از یک طرف او می نویسد که وزیر خارجه به دفترش آمده بود و از طرف دیگر می نویسد که به خانه اش تیلفون می کردکه ببیند در خانه است یانه ؟ حالا اگر از نامه نویس بپرسیم که خودت نوشتی که وکیل به دفترت ! آمده بود ، یعنی می دانست که در دفترت هستی و درخانه ات نیستی ، پس چگونه پیوسته – نه یکبار نه دوبار – به خانه ات تیلفون کرده می رفت ؟
همچنان انشا و بافت نامه هم کاملاً با روش املای داکتر صاحب مرحوم فرق دارد .و خواننده آگاه به یک نظر درک می کند که نویسنده این نامه با نویسنده نامه یی که برای سرمنشی ملل متحد فرستاده شده بود، آدمهای متفاوتی هستند. مثلاً در این جملات می بینیم که نویسنده حتا سواد کافی ندارد که نامه اش را از لحاظ گرامری درست بنویسد. به طوری که گاهی ضمیر جمع می نویسد و گاهی مفرد ، گاهی زمان حال و گاهی ماضی مطلق وزمانی ماضی نقلی یا ماضی بعید : ” ..دیدم ساعت ۲شب شد 3 معاون بنان سوان درکابل دوسیاسی و یک نظامی وارد قصر نمبریک شدند وگفتند که بنان سوان بمیدان کابل آمده طیاره اش را محاصره کرده اند ویرا نمی گذارد که پیاده شود واصراردارند که دوباره پرواز کند- به تیلفونها رفتم که همه قطع شده بودند بدون آن که معطل موتر خود شوم من وجفسر واحمد زی و توخی. سوار موترهای ملل متحد شده با معاونین آنها یکجا خواستیم به گار نیزیون بروم تا معلوم کنیم که چرا بینن سیوان را نمی مانند. در چهار راهی ما را ایستاده کردند. نام شب می دهیم کسی توجه نمی کند ، خود را معرفی مینماییم ، می گویند می شناسیم که رییس جمهور هستید . پس بگذارید برویم ، اجازه نیست . دفعتاً همه پروت کردند و گیت های تفنگ ها را کشیدند و فضل خداوند که موتر ها از ملل متحد است.”
بلی،بااندک توجهی به این جملات در می یابیم که نویسنده نامه تا چه حد دروغگو وعوام فریب است. مثلاً آدم حیران می ماند که چگونه رییس جمهوررا که نام شب هم دارد در چهارراهی ایستاده می کنند ولی سه نفر ملل متحد آزادانه در نیم شب در شهر کابل چکر می زنند و کسی پرسان نمیکند که کجا بخیر ؟ باز این موضوع نبودن موتررییس جمهور هم عجب جفنگی است ، اخر چه کسی است نداند که موتر رییس جمهور و بادی گاردهایش بدون امر احمدزی مرحوم، رییس ریاست دهم خاد حتا یک بلست هم دور نمی رفت.و شب وروز نوکریوال بود . اما واضح است که نویسنده گان نامه برای این که رفتن رییس جمهور وهمراهانش را از طریق زینه یی که به دیوار دفتر اسکاب ملل متحد گذاشته بودند، ماست مالی نموده وتوجیه نمایند این درامه را در ذهن خیال پرداز خود پرورانیده وبه روی کاغذ آورده اند امازهی خیال باطل . آخر مگر مردم کاه خورده اند؟ از سوی دیگر هر کسی اگر به این جملاتی که در زیر آن خط کشیده ام، نیم نگاهی بیفگند ، به آسانی در مییابد که نویسنده نامه یا زبان دری را نمی فهمد ویااز قواعد و اصول دستور زبان فارسی آگاهی اندکی دارد . می گذریم از این نکته که رییس جمهور” گیت کلاشینکوف ” را ” گیت تفنگ ” نمی گفت و لی چگونه می توان از این حرف گذشت که نامه نویس ادعا دارد که به گار نیزیون می رفتند اما در چهارراهی آنان را ایستاده کردند. نخست باید پرسید کدام چهار راهی ؟ اگر منظور چهار راهی آریانا باشد ، و پهره داران آنجا که ازگارنیزیون کابل نبودند ، رییس جمهور را متوقف ساخته باشند پس چگونه او وهمرکابانش توانستند به چهار راهی میدان هوایی خواجه رواش و قرار گاه قوای هوایی و مدافعه هوایی خود را برسانند. چراکه از همین نامه پیدا است که ، افراد جنرال دوستم تنها در حواشی میدان خواجه رواش جا به جا شده بودند یک سطر پایین تر می خوانیم :
” … با واکی تاکی به خیالم با گرنیزیون کابل تماس می گرفتند واینها می گویند که موتر ها ازملل متحد است واز آنجا امر فیر نمیدهند که فیر بالای موتر های ملل متحد مسوولیت کلان دارد . بعد از معطل شدن چند دقیقه ، دوباره برگشتیم . وچون تیلفونهای خانه قطع بودند ، تصادفاً آمدیم دفترملل متحد در اسکاپ که تیلفونی با گارنیزیون کابل تماس بگیریم. …”
به ارتباط این سخنان دروغین ، نخست باید گفت که با این دستگاه کوچک مخابره، که واکی تاکی نام دارد گارنیزیون کابل هرگز با قوماندانی اعلی قوای مسلح ارتباط نداشت. از این دستگاه تنها غند ۷۱۷انظباط شهری برای ازتباط میان تولیهای خود استفاده
می کرد ودو الی سه دستگاه آن به نزد تولی محافظ گار نیزیون کابل بود وبس. ارتباط مخابره با قوماندانی اعلی قوای مسلح توسط دستگاه
محرم زاس ودستگاه های طاقت بلند بیسیم و همچنان تیلفونهای سیمدار وزارت مخابرات و سه نمره یی وزارت امنیت دولتی تأمین بود.
….. و به اسکاپ که می رسند تیلفون می کنند به گارنیزیون که باز هم تصادفاً – عجب تصادف هایی – تیلفون را عظیمی برمی دارد ورییس جمهور برای عظیمی چنین وچنان می گوید و عظیمی هم می گوید که نمی دانم صاحب لچُک ها آمده اند و … که صد البته دروغ محض است . چرا که در آن موقع رییس جمهور به تنها مسأله یی که نمی توانست بیندیشد مسألهء مسؤلیت گار نیزون کابل در قبال نرسیدن بینن سیوان به دفترش بود. بلی همان طوری که در اردو و سیاست نوشته ام رییس جمهور برایم تیلفون کرد و گفت که غند ۷۱۷ را به میدان هوایی خواجه رواش بفرست تا افراد دوستم رااز بین برده و خلع سلاح نمایند. اما من گفتم که شخصاً می روم و سعی می کنم بدون توصل به اسلحه ، نماینده سرمنشی ملل متحد را به نزد تان بیاورم . پس آنچه این رییس جمهور قلابی نوشته بیخی غلط است. در همینجا، نامه نویس در صفحه نهم نامه اش می نویسد : ” …( این ها می خواستند بنان سوان را از میدان رخصت کنند وبعداً با خاطر جمعی به داد بنده حقیر وفقیر برسندکه بنده چیزی که هیچ در فکر ما نبود به آنجا آمده بودیم که گویا تیلفون بکنیم وبرویم منتظر بنان سوان در خانه باشم ) دیدیم که عظیمی وارد اسگاب شد وبنان سوان را با خود آورد رسم تعظیم بجا آورد وخواهش کرد که صاحب ! بخاطر امنیت شما دو تانک و چند زرهپوش آورده ام تا شما اینجا مصوون باشید و خواهش می کنم که از اینجا خارج نشوید وبه این ترتیب ما در اسگاپ باقی ماندیم .”
عرض شود که نامه نویس خواسته است با جملات بی سر وته یی که در بین قوسین گرفته است ، رفتن وبعداً اعتکاف نمودن رییس جمهور را دردفتر اسکاب توجیه نماید. وصد البته که معشوق بهانه( قطع تیلفونها) است . عرض دیگر این که نامه نویس همینقدر باید می فهمید که آوردن دو تانک وچند زرهپوش و یک قوت دردهن دروازه اسگاب ویا در اطراف آن به معنای همان کودتایی خیالیی بود که اکنون با نوشتن نامه های پس از مرگ می خواهند آن را به واقعیت تبدیل کنند.
خواننده عزیز قبل از این که صفحات دیگراین نامه را بگشاییم وبه اباطیل دیگرمندرج در آن نظراندازیم ، بهتر است به طور نمونه دو صفحه از نامه های پیش از مرگ و پس از مرگ داگتر صاحب مرحوم را باهم مقایسه کنیم :
نامه یی که باخط وامضای رییس جمهور از دفتراسگاب ملل متحد عنوانی بطروس بطروس غالی نوشته شده:
( صفحه نهم یا صفحه آخرنامه دراینجا چاپ شود)
نامه یی که منسوب به داکترنجیب الله است وگویا برای کدام دوستش نوشته شده باشد:
دیــدگــاه هــا
تقدیم بر این نامه نویسی بیچاره گفتن دورغ از خود راه دراد این ملت بر هر چه آگاه هست این توزیع نویسی و جادوگری فایده ندراد.ریس جمهور نجیب الله فرا میکرد یانه میگریخت همین
عظيمى صاحب ! خوب اين نامه نويس بى نوا عجله داشته و ميخواسته هر چه زودتر يك موضوع مهم تاريخى را به ضم خود رقم بزند . بنأ در تمام نوشته هايش به ارتباط موضع ( تصادفأ ) اشتباه نوشته وبه همين ترتيب چون عجله داشته ، ذهن بينوا باز هم نامردى نموده و بخاطرش نياورده تا بداند در اول نامه چه نوشته و در وسط واخير ، چه اتفاق افتاده ، بدينترتيب چون ( تصادفأ ) طياره ذهنش در حال پرواز بسوى اوقيانوس هاى بيكران ، آنجا كه بايد نامه ميرفت و براى اينكه نامه هر چه عاجلتر برسد ، خوب يكشنبه شد چهارشنبه ،البته ( تصادفأ ) . انسان واقعأ جايزالخطا است .
در مورد ادبيات گفتارى رئيس جمهورى هم جناب عظيمى صاحب بايد گفت كه در جلسات و سخنرانى هاى رسمى ، با شيوه درست صحبت ميكرد . اماوقتى تنهابود و در گوشه سكاب ملل زانوى غم در بغل گرفته بود ( تصادفأ) خواسته با ملل متحد كه همرايش بوده (تصادفأ ) ، يك كمى خودمانى صحبت ، و بنويسد . و در صحبت هاى خودمانى ( تصادفأ ) شيوه هاى درست نويسندگى بكار نيست . بنأ تصادفأ از حضور شما خدا حافظى نموده و با عطش فراوان منتظر قسمت هاى بعدى طلاى ( فرار)ميباشيم
درود بر شما .
رفیق قاسم « آسمایی »
یادی از آن نیمه شب زندان و نخستین دیدار وگفتگو با زنده یاد رفیق محمود بریالی
شب ۲۶ ماه میزان ۱۳۶۷بود ونخستین شب زندان واتاق تنهایی شماره بیست و چهار منزل دوم بلاک اول. نخستین لحظات دستگیری، اولین شب وروز، اولین هفته، اولین ماه زندان، دشواری های خاص و استثنایی خودرا دارد وآنهم فراموش ناشدنی ودر حافظه چنان حک میگردد که زدودنش دشوار است و ناممکن. با سپری کردن این “اولین های دشوار و کندگذر”، بنابر خصلت انسانی توافق و سازش با محیط، شخص با ماحول وشرایط تازه ،می سوزد ومیسازد و تا اندازه تسکین گردیده وما بعد آنرا با همه دشواری هایش تحمل میکند.
در نیمه شب با فکر پریشان، باردیگر جریان رویدادهای آنروز را از نخستین تلفون صبحگاهی محترم یعقوبی، رفتن به ریاست هفت و دیدن تلاشهای … یارمحمد معاون اول وزارت امنیت دولتی ومقیم پیکار رییس اداره هفت وتیمش و هدایات آنان در مورد دستگیری رفیق محمود بریالی و جمع دیگر، تلفونهای بعدی جناب رییس جمهور و دستور اکید آن مبنی بر دادن امر دستگیری وموافقه تلاشی منازل آنان وسرپیچی وتمرد من از آن هدایت خلاف قانون وسرانجام دستگیری وانتقال یافتن به ریاست هفت وسپس به همین اطاق، مرور میکردم.
نزدیک ساعت دوازده شب، بر خلاف روز که چندبار دروازه فلزی اطاق با صدای ناهنجار باز وبسته شده بود، این بار دروازه سلول با بسیار آهستگی باز ورفیق رزاق عریف داخل شد وگفت بخیالم خواب درک ندارد؛ گفتم بعد از سالها وقت زیادی برای خوابیدن خواهم داشت؛ چه گپ هاست؟ وچه هدایاتی برایت رسیده است؟ رفیق عریف با خنده مختص به خود گفت: دستور اکید در مورد تجرید همه شما وجلوگیری از تماس بین تان وادامه داد: “تیم مصالحه”همه گپ های وطن را حل وفصل کرده وبا اشرار مصالحه و معامله میکنند و ما را نگهبان رفقا ساخته است.!؟ سپس گفت رفیق بریالی میخواهد با خودت صحبت کند، موافق هستی؟ گفتم چرا نه.
بعد از چند لحظه رفیق بریالی داخل اطاق شد وبعد از بغل کشی و روبوسی باعتاب پرسید: رفیق قاسم چرا چنین کار کردی وخودرا به این مصیبت دچار؟ گفتم کدام کار و کدام مصیبت؟ گفت خود داری از دادن امر دستگیری و زندانی شدن. گفتم مرگ با یاران جشن است.
بار نخست بود که رفیق بریالی را از نزدیک میدیدم. بعد از احوال پرسی، از جزیات آن روز پرسید. جریان را از آغاز تا انجام، از گفتگوی تلفونی ام با رفقا یعقوبی ونجیب تا لحظه دستگیری برایش حکایه کردم وگفتم در دوسیه مرتبه اپراتیفی برعلیه شما ودیگر رفقا هیچ نوع سند ومدرک مادی که دلالت بر نقض قانون نماید وموجبه شود برای تحریک دوسیه جزایی، موجود نبود و و تنها چند ورق شامل گذارش اجنت ها و آنهم پراگنده و چند ورق حاوی گفتگوی شما با چند رفیق که به شکل اپراتیفی ثبت شده بود و محتوی چند صحبت تلفونی دیگر بیرون نویس شده بر روی صفحه کاغذ که از لحاظ قانون نمی توان آنرا علنی ساخت و به حیث مدرک بر علیه شما بکار برد، در دوسیه گذاشته شده بود.
تمام این دلایل را برای رفیق یعقوبی و سپس برای رفیق نجیب به تفصیل گفتم وعلاوه کردم که با این دلایل ومدارک نمیتوان کسی را به مسئولیت جزایی کشانید و سرانجام بعد ازمدتی دوسیه ختم میگردد و آزردگی بین رفقا باقی میماند. دستور اخیر رفیق نجیب این بود که باید بر اساس ضرورت، اینها زندانی شوند و دیگران تنبیه… . همچنان به ملاحظه دوسیه، تصمیم بعدی دستگیری رفیق اناهیتا راتبزاد و چند عضو سازمان دموکراتیک زنان بود که تحمل آن ناممکن واگر امر دستگیری شما هم به قلم من رقم می یافت، هرگز به چنان کاری مبادرت نمی کردم؛ لذا بعد از جدال درونی با خود، بهتر دانستم تا در قدم اول مخالفت کنم وهمه پیامدهایش را آگاهانه پذیرفته ام وبه گفته محترم رییس جمهور، نشستن در پهلوی شما را ترجیح دادم.
تا دمدم صبح در مورد وضع نابسامان وطن، جنگ و تلاش دست های مرموز برای تششت بیشتر حزب و قوای مسلح، به تفصیل صحبت کرد. بعد از آن در زندان وبیرون از آن ودر دوران مهاجرت بارها وبارها دید و وادیدهای صورت گرفت وبحث های دوبدو ادامه یافت واز فیض صحبتش زیاد آموختم ورفاقت زندان مستحکمتر شد؛ اما یاد وخاطره آن نیمه شب هرگز فراموش نخواهد شد. یادش گرامی وآرمانهایش برآورده باد.
.
کتاب فرار بخش سی و دوم
به ارتباط پلان ترور زنده یاد رفیق کارمل
کودتا سفید علیه ببرک کارمل و تعین کردن نجیب الله به حیث رهبر حزبی و دولتی، عواقب و پیامدهای این تغیر در کشور
نوشته رفیق جیلانی گلشنیار
برنامه بار دوم ترور زنده یاد ببرک کارمل توسط گروپ اوپراتیفی نجیب الله! به تائید از نوشته رفیق داکترحیدر عدل در رابطه به اولین برنامه ترور زنده یاد ببرک کارمل توسط گروپ اوپراتیفی نجیب الله،قابل یاد آوری دانسته می شود: دربرگهای (465 و466) جلد اول کتاب((ازپادشاهی مطلقه الی سقوط جمهوری دموکراتیک افغانستان))،تألیف عبدالوکیل وزیرخارجه پیشن افغانستان،دراین
) دراین رابطه چنین آمده است::
“زمانیکه نجیب الله به تاریخ۴ ماه می ۱۹۸۶،در پلینوم هژدهم کمیته مرکزی حزب بحیث منشی عمومی کمیته مرکزی حزب انتخاب شد،توافق شده بود تا ببرک کارمل بحیث رئیس شورای انقلابی در رأس قرار داشته باشد.چنانچه ببرک کارمل تا تاریخ ۲۰نوامبر ۱۹۸۶ در این مقام قرار داشت.اما موجودیت ببرک کارمل در کابل بحیث رئیس شورای انقلابی برای نجیب الله درد سربزرگ بود؛زیرا نمی توانست در موجودیت ببرک کارمل،ازاتوریته لازم برای اجرای وظایف در ح.د.خ.ا و دولت برخوردارباشد.لهذا ازهمان روز اول انتخابش به سمت منشی عمومی کمیته مرکزی،تلاش کردتا بهرقیمتی که میشود،ببرک کارمل را از سر راه خود دورسازد.
دراولین اقدام،چند تن از اعضای بیروی سیاسی،ازجمله صالح محمد زیری،نوراحمدنور،محمد اسلم وطنجار،سید محمدگلابزوی و اینجانب را نزد ببرک کارمل فرستاد تا از وی تقاضا گردد که به مسکو برود. در این ملاقات،ببرک کارمل ضمن آن که تقاضای ما را قاطعانه رد کرد،مطالبی در ارتباط تحولات در اتحادشوروی و اتخاذ سیاستهای گارباچف بیان نمود و گفت:
«من تمامی آثار مارکس و لینن را از سر ورق زدم و در هیچ جای آن به اصطلاحات پروسترویکه و گلسنوست”بازسازی و علنیت”برنخوردم.اگراین سیاستهای گارباچف موفق شود گفته میتوانم که وی متفکر و نظریه پرداز بالاتر از مارکس و لینن خواهد بود.در غیرآن،طوری که من فکرمینمایم،گارباچف با این نظریات خود،هم اتحادشوروی و هم جهان سوسیالیستی و از جمله افغانستان و ما را با این سیاستهای خود،به نابودی و تباهی می کشاند.»
درجریان این صحبت ها یک بارنوراحمدنور از سلطان علی کشتمند یاد کرد، ببرک کارمل با بسیار ناراحتی اظهار داشت: «زمانیکه اسم از کشتمند گرفته می شود،خاطرم از وی به شدت آزرده و دلم از رفاقت و دوستی سیاه می گردد.زیرا ما سالها دوست و همکارنزدیک بودیم وهرچه در توان داشتم برای ارتقای صلاحیتهای وی در حزب و دولت دریغ نه ورزیدم.توقع نداشتم که بالاخره در ضدیت بامن قرار می گیرد.» همچنان زمانیکه نوراحمد نور یک مرتبه در جریان صحبت اسم مرا با احترام یادکرد،ببرک کارمل فورأ برای نوراحمدنور گفت: «حال رفیق وکیل می گویید،بیاد دارید که در گذشته،زمانیکه وزیرمالیه بود،پیوسته پافشاری مینمودید که اعمال وکیل به یک عضو سی آی ای می ماند.این اتهام برای یک حزبی بدترین حرف است.خیرباشد،طوریکه من وکیل را می شناسم وی به آسانی از ویتنام نیامده،بعدأ شما خواهید دید که چطور در مورد باشما برخورد می نماید.»
در اخیرصحبت ببرک کارمل رو به طرفم نمود و گفت: «توهم خوش نباش که وزیر خارجه و عضو بیروی سیاسی شدی.چندی قبل زمانی که رفیق دوست وزیرخارجه نزد من آمد وگفت،که من از وزارت خارجه تبدیل می شوم،برایش گفتم:خوب است بگذار که بالای دیگرها پلانهای شوم خود را عملی سازد.»سرانجام ببرک کارمل،بالاجبار علیرغم خواست خودش،بنابر تقاضای مکرر وپافشاری نجیب الله،رهبری اتحادشوروی و شخص گارباچف موافقه نمودند که به مسکوفرستاده شود.حاجی محمد څمکنی یکی ازشخصیت های غیر حزبی بحیث کفیل رئیس شورای انقلابی از تاریخ ۲۰نوامبر ۱۹۸۶،تا تاریخ ۳۰ سبتمبر ۱۹۸۷ ،در این مقام قرار گرفت.بعدأنجیب الله بحیث رئیس شورای انقلابی اعلام گردید و حاجی څمکنی بحیث معاون شورای انقلابی برگزیده شد.سپس بزودی در لوی جرگه که بتاریخ ۲۹و ۳۰ نوامبر ۱۹۸۷ دایرگردید،نجیب الله برای هفت سال بحیث رئیس جمهور افغانستان انتخاب گردید.
بعدأبه سرعت به تصفیه هواخواهان و طرفداران ببرک کارمل در حزب و دولت پرداخت.ابتدا محمود بریالی و دوکتوراناهیتا راتبزاد را در پلینوم۲۵ میزان ۱۳۶۶،کمیته مرکزی،از عضویت دربیروی سیاسی سبکدوش نمود.همزمان عده ء دیگر کادرهای سابقه دار را،ازجمله،امتیازحسن،یاسین صادقی،عبدالغفارلکنوال،ایوب کارگر،احمدشاه سرخابی،فدامحمد دهنشین،جنرال گل آقا،دوکتورغلام فاروق،محمد نسیم جویا،مجیدزاده،انجنیرنعمت الله،صمد پویا و خلیل کارگر را هم از عضویت اصلی و علی البدل کمیته مرکزی اخراج نمود.”
پیوست به مطالب نقل شده از کتاب رفیق عبدالوکیل،یکی از محافظین رفیق ببرک کارمل که درحال حاضر در غربت زنده گی را سپری می دارد،دریک صحبت تیلفونی مطالب آتی را برایم اظهارنمود: زمانیکه فیصله بیروی سیاسی توسط نوراحمد نور،عبدالوکیل،صالح زیری، سید محمد گلابزوی و اسلم وطنجار،به رفیق ببرک کارمل انتقال داده شد.رفیق کارمل با لحن شدید با آنها صحبت نمود و گفت که هیچ گاه از وطن بیرون نمی شوم و در یک گوشه آن زنده گی خواهم کرد.آنها با سرهای پائین از خانه خارج شدند.یک هفته سپری نشده بود که محافظین رفیق کارمل در نزدیکی بلاک، گروپی از افراد امنیت دولتی را مسلح با راکت اندازهای سرشانه ای توقف داده که می خواستند به سوی منزل نشینمن رفیق کارمل شلیک کنند لیکن برای آنها اجازه نزدیک شدن به بلاک داده نشد.
بار دوم همین افراد بازهم تلاش کردند تا خودرا به بلاک نزدیک سازند.این بار بایک برخوردشدید لفظی خاتمه یافت وجریان موضوع به رفیق کارمل انتقال داده شد. رفیق کارمل تمام رفقای محافظ که در حدود ۵۰ نفربودند نزد خود خواست وبا آنان صحبت نمود و خواهش کرد که وی را تنها بگذارند وخود بروند تا ازطرف گروپ اوپرتیفی نجیب الله صدمه نبینند و یا کشته نشوند.رفیق کارمل برای ما گفت که نجیب هر آنچه را که بخواهد عملی میدارد و از تحقق پلان خود دست بردار نیست. رفقا بطور قاطع حرفهای رفیق کارمل را قبول ننمودند و گفتند هرگاه شما کشته شوید،باید ماهم همراه شما کشته شویم.بگذار که نجیب مارا همراه شما ترور کند.صحبت ما طول کشید وبالاخره محافظین،رفیق کارمل را تنها نگذاشتند.بعد ازاین رویداد رفیق کارمل از رفقا،خواهش نمود تا برایش قلم و کاغذ بیاورند. رفیق کارمل موافقه خودرا به خارج شدن از وطن نوشت و به بیروی سیاسی فرستاد.درمدت چند روز مسایل مربوط به سفر رفیق کارمل به اتحاد شوروی حل گردید وایشان عازم مسکو شدند.
دیدگاه ها
Alek Zeerak
نفرت به این وطن فروش جهادی چپی نجیب احمدزی که از درون مادر عاشق قدرت و انتقام بود ،امین به تره کی و نجیب به کارمل فقید خونریزی های امروز در وطن ما توسط سیاسیت فاشیستی نجیب بوده و می باشد
Adris Arib
رفیق بزرگوار عظیمی نبشته شما را سر تا پای به دقت کامل خواندم و متاثر شدم. روح کارمل عزیز شاد باشد.
محمداحسان عمر
روان شاد رفیق کارمل عزیز . قربانی دسیسه و جنون قدرت طلبی های مشهود گردید . ولی بقول معروف از مکافات عمل غافل مشو
گندم زگندم روید جو زجو
Alek Zeerak
درود بر شما هیچ اعتباری به این گروه نیست همیشه عاشق قدرت و از آغاز به میان آمدن این وطن فقط تخریب و نابودی کرده و خواهند کرد در دامن گلبیدین راکتیار پنا گذین شد
Zemarai Neda
خیانت بزرگ گربچف و دولت اتحاد جماهیر شوروی به دولت و مردم افغانستان .
Aman Efat
روان بزرگمرد تاریخ شاد وشرمسار باد رفقای نیمه راهت.
Sala Chardiwal
به قول عوام میگویند که یک سر صد سر را جمع میکند اما صد سر یک سر را نه .
بلی رفیق کارمل همان یک سر بود که در زمان رهبریشان صدها سر مختلف را در زیر یک سقف واحد نگاه داشته بود و همه یکجا به خاطر پیروزی حزب و دولت کار و پیکار میکردند ، اما متاسفانه بعد از برکناریشان تا به امروز صدها سر یک سر را جمع کرده نه میتواند.
مگر غیر از این است ؟
Yazdan Zafari
زنده ياد رفيق كارمل يك رهبر خردمند بود، در زمانيكه او رهبر حزب ودولت بود، همه اعضاي بيروي سياسي ، كارمندان عالي رتبه دولتي، از وزرا گرفته تا آخرين قدمه هاي حزبي و دولتي از شخصيت وصلاحيتهاي كاري مطابق به لايحه وظايف شان بدون در نظر داشت ارتباطات جناحي حزب بر خوردار بودند. او قلب فراح و مملو از صميمتي را داشت، متاسفانه كه رفقا وهمرزمان وي او را در روز هاي دشوار بخاطر حفظ مقامها و يا آرزوي رسيدن به پست هاي بلند تري نا جوانمردانه و بطور چاپلوسانه براي خوشنودي رهبري تحميلي جديد بر علاوه اينكه نه تنها در نيم راه گذاشتند، بلكه در جهت ترور فزيكي وي همراه گرديدند، اما اندك مدتي نگذشته بود كه رهبر جديد شان با آن افراد دو آتشه كه در سبكدوشي و مخشوش ساختن اعضاي حزب و مردم در مورد رفيق كارمل از هيج نوع تلاشهاي دور از رفاقت حزبي، اخلاقي، وعاري از هرنوع نوع شيوه عياري دورانهاي مبارزات دشوار كه راه و اهدف شان بخاطر ازبين بردن رنجهاي بيكران مردم بودند دريغ نه ورزيدند، چگونه بر خورد ذلت آميزي نمودند،تعداد كثيري شان را از پوست عالي حزب و دولتي ،سبكدوش وتعداد شان را روانه هاي زندانها ساختند، و احكام اعدام با لايشان صادر گرديد، و با تعداد شان تا سرحد ترور فزيكي پيش رفتند، اگر آنها چنان مجازاتي را در راه دفاع از رفيق و رهبر همرزم شان رفيق كارمل متحمل مي شدند، امروز در قلبهاي هريكي از اعضاي پر افتخار حزب دموكراتيك خلق افغانستان جاه ميداشتند، نه اينكه منفور ميبودند، ايكاش آنانيكه مرتكيب چنان يك خيانت بزرگي شدند، يك حزب و دولت نيرومند يكجا با متحدان سياسي شان را بسوي فروپاشي بردند حد اقل از اشتباهات وبيكفايتي شان يك اظهار ندامت و معذورت خواهي ميكردند.
Shahwali Asifi
رهبر متواضع ، باتقوا بدون ترس و با شهامت بودند روح شان شاد باد .. سیاه رو گردید کسانیکه در عقب پلان ها شوم را طرح کرده بودند و ناکام · ۹ ساعت
محمد همایون صادقی
شرم و ننگ باد آن هوداران راستین زنده یاد کارمل را که همان بیروی سیاسی توطئه گر را که جناب وکیل وزیر خارجه از آنان نام برده که علیه زنده یاد کارمل با نجیب فاشیست و خاد فاشیستی او که در درون خاد و رفقای پاک ،خاد جهنمی علیه حزب و رهبر حزب زنده یادکارمل و عدالتخواهان کشور ایجاد کرده بود رفیق خطاب کنند .
من اگر این نبشته را در وقتیکه نهضت فراگیر دموکراسی و ترقی افغانستان را زنده یاد بریالی با اشتراک نور و کشتمند اساس گذاری کرد میخواندم با حضور این دو نفر هرگز در آن نهضت عضو نمی شدم .
حیف آن عمر که بار دوم برای اینها کف زدم .
روح زنده یاد بریالی شاد ؛ حتمن توبه نامه از این دو نفر گرفته بود که بحیث پیشکسوتان به رفقا معرفی ایشان کرد .
اینها نتنها بحق رهبر ایشان و مردم جفا و خیانت کردند ، من مطمیم که اگر اینها در قدرت باقی میماندند بدتر از گلبدین با هوداران راستین زنده یاد کارمل بی رحمانه برخورد میکردند و سگان پاچه گیر ایشان را که امروز در برگه ها با باند نجیب به زنده یادکارمل و هوداران راستین او هتاکی میکنند و ابن سگان ایشان هرگاه پاسبانی خوبی از این رهبران مالیخولیایی نمی کردند این رهبران آنها را از شکم می دریدند .
چقدر درد آور است خواندن این واقعیت ها ، عدالتخواهان و هوداران راستین زنده یاد کارمل را .
روح آن بزرگ مرد تکرار ناشدنی و والاگهر که جایگاه بزرگ و والا را در تاریخ پنج هزاره ساله کشور از صداقت ، دانش والا ، خرد والا برای همیشه از آن خود کرد.،شاد باد !
Salim Alizada
به همینگونه که میخواستند با تمام بی شرمی زنده یاد رفیق کارمل را ترور فیزیکی کنند که به کمک رفقا ناکام ساخته شد وبعد تا امروز دست آستین برزند با همکاری بیگانه ها با تمام جعل نامه ها ،دروغ بافی ها وداستان های خود بافته نیز حقایق را با تزویر بپوشانند که خوش بختانه حقایق هیچگاه پنهان نمی ماند وراستی وصداقت جای خود را می یابد …
ولی با تمام درد واندوه ده ها ویدیو وصحبت های وطندوستانه رهنمودی ومردمداری رفیق کارمل را نابود کردند ویا درسانسور جدی قرار دارد که این خود به ذات خود هم ترور وهم جفا بزرگ به تاریخ کشور ومردم ما است ..
مگر مدت ۴سال سپری نمودن با درد ورنج و دوری از مهین ومردم ورفقا فامیل درزندان گرباچف وتوصیه دوا ها غیر ضروری خود ترور نبود !!
روان فقید زنده یاد ببرک کارمل شاد ،مبارزه وخاطرات شان درقلب هر وطندوست وتوده های ملیونی زحمتکشان کشور زنده وماندگار است ..
سپاس بیکران از رفیق بزرگوار عظیمی گران ارج ورفیق داکتر گلشنیار گرانمایه .
Malek Lakanwal
از نجیب چاقو کش چه انتظار را باید میداشتیم ؟ آمین و نجیب هردو تشنه قدرت ، جاه طلب و خودخواه بودند . اولی توانست رهبرش را نابود کند ؛
دومی میخواست تا رهبر و معلم خویش را ترور نماید ولی پرچمداران سر بکف به جان شان از رهبر بی بدیل زحمتکشان محافظت نموده و
نجیب این آرمان شوم خودرا بگور برد.
بوسه زنم خاکء پای رهبرم را .
Noor Muhammad Deldarbig
رفقاعزیز بیبینید دهن داکتر نجیب متقلب راآنقدر باز مانده که هیچ نمتواند بسته کند زیرااین نمک حرام بخاطر مقام اول کم است پای گرباچوف ببوسد
Homaun Tudaer Sardar Khan
چهره هاى نگين معامله گر و فروخته شده خودخواه قدرت طلب حزب دموگراتيك خلق افغانستان در برابر رهبرو مؤسس حزب زندياد رفيق ببرك كارمل روز تاروز إفشاء و برملاه ميشود بازهم يكتعداد از متعصبين وبى خرد تلاش هاى مذبوهانه را بخاطر واقعيت ها در كمنت هاى خويش كتمان نموده و بخاطر فريب و أغوا وابسطه گان دروغ هاى شاخدار بنشته و ميخواهند اشخاصيكه مرتكب خيانت وحتى جنايت شده را مخفى كارى نمايند در حاليكه همه خيانت ها ثبت تاريخ شده شرم و نفرين باد به اين طور اشخاص خانين ومعامله گر ح د خ ا
Saber Shukoor
درمورد مقام والا وشخصییت رفیق کارمل عزیز کی مثلی ان دیگر دیده نخواهد شد ودرتاریخ کشور ومنطقه مقام بخود کسب کرده کی هیچکس ازان چشم پوشی کرده نمی تواند ولی با تائثر زیادوقتی که در سال 1993 تصمیم گرفتم تا از کشور برایم وچند روزیکه درشهر حیرتان بودم با همراهی احمد شاهین بدیدن رفیق کارمل عزیز رفتیم برایم بسیار درد اور بود ازیکطرف مریضی که عاید حالش بودودیگرتنهای ودوری از جمع مردم رفقا ودوستان زیاد ناراحت دیده میشد وبانهم دران حالت خستگی از صحبت داهیا نه خود مارا بی نصیب نساخت رفقا ودوستان زندگی کردن دریک کانتینرکی برای خودم ناراحت کننده بود ولی ان مرد تاریخ کی مدتی زیاد دران شبا روزی نمود واقعا که طاقت فرسا بود و بودند افرادی که دران وقت میتوانستند تا به خدمت ان رهبرمهربان برسند ولی حالت تنهای ان دران هوای گرم هیچگاه فراموش نخواهم کرد. روح شان شادباشد.
بخش هایی ازنوشته احمد بهار چوپان
درپاسخی به اسحق توخی درباره شخصیت چند چهره داکتر نجیب الله
برگرفته شده از آریانا نت
« …شاید بد نشود اگر اندکی به عقب برگشته به شخصیت اصلی رهبر ملی شما آقای دکتور نجیب الله از دید افراد خانواده، رفیقان انترناسیونالیست و مشاورین ایشان نگاهی بیندازییم آنگاه مطلب را پی بگیرییم، تا ببینم ایشان سجایا و ظرفیت های اخلاقی ایرا که شما خواسته اید برایشان دست و پا کنید دارا بوده اند یا خیر؟
حسن آغاز را با اظهارات برادر او ” صدیق الله راهی ” می نمایم که در مورد برادرش ، پس از پناهنده شدن به ایالات متحده امریکا گفته بود: ” نجیب علاقه فراوانی به موسیقی و فلم های هندی داشت. از همان دورهء متعلمی در رفتار و لباس از هنرمندان فلم هندی تقلید میکرد و غرق در فساد اخلاقی بود. او در برابر اعضای فامیل با خشونت رفتار میکرد و بار ها مادرکلان، مادر و خواهرش را موردضرب و شتم قرار میداد.در میان اعضای فامیل نفاق و تفرقه ایجاد میکرد.مادر را علیه پدر، پدر را عیله مادر، برادر را علیه خواهر و یکی را علیه دیگری تحریک میکرد و همه را به جان هم می انداخت. یاران و هم نشینان او افراد بد اخلاق و بدمعاش بودند و جرایم وفساد اخلاقی را با آنها یکجا مرتکب می شد…»
شاید هیچ برادری مجبور به جعل اینگونه اکاذیب در حق برادرش نگردد، مگر اینکه واقعا شاهد همچو اعمالی از برادرش بوده باشد! رهبر ملی شما هنگامی که ریاست خاد را داشت ، در آن کرسی دمار از روزگار مردم برآورده بود. خود در شکنجه های زندانیان سیاسی سهم میگرفت و زندانی را تا سرحد مرگ می کوبید. اعدام ها و کشتار مخالفین بدون محاکمه او تا به جایی رسید که دل جنرالان اشغالگر روسی را بدرد آورد . ” باری جنرال “پترو خالکه ” از جنرالان شوروی از کشتار صد ها نفر بدست نجیب الله در هرات درسال ۱۳۶۰ به سرمشاور نظامی شوروی در کابل شکایت کرد که نجیب … در هرات دیوانگی را شروع کرده و به اعدام کردن بدون پرسان و محاکمه ادامه میدهد. سرمشاور نظامی جنرال (قارییف) به او گفت :” من خبر بودم که داکتر طب نجیب الله بسیار مرد سنگدل است. ولی با وجود این تصور هم ، نمی توانستم که بعد از پخش اوراق تبلیغاتی ما که در آن گفته شده بود : اگر دشمن تسلیم شود عفو میگردد، باز هم امر اعدام آنها داده شود. این مطلق حیوانیت است… همه این ها که هستند چوچه های …هستند مخصوصاً این نجیب…”
شما با دلایل نا موجه خواسته اید از نجیب ، مشی مصالحه ملی و طرح ملل متحد دفاع نموده ، نجیب را شهید صلح خواهی و حسن نیتش اثبات کنید ، اما اسناد و شواهد خلاف اینها را میگویند.زیرا او تنها زمانی از صلح صحبت میکرد که سوال حفظ خودش و حزبش بر اریکه قدرت مطرح میبود . در غیر اینصورت این مصلحت ها را پشیزی هم نمی خرید.
بخشی از سخنان آن مبتکر مشی مصالحه ملی را که موفقیت آنرا در آتیه موفقیت های نظامی خود جستجو میکرد خدمت شما میارم :” ما باید چنان ضربات قوی بالای خوست وارد کنیم و چنان انتباه بدهیم که در خوست هیچ کس زندگی کرده نتواند. نباید اشرار حکومت موقت خویش را از پاکستان به خوست انتقال دهند. آنها نباید مصونیت احساس نمایند.” * و شما که افتخار همراهی او را داشتید به یقین میدانید که این سخنان را رهبر شما هنگام سقوط خوست و زمانی که مجاهدین برجلال آباد ، پس از خروج قوت های روس ، حمله نمودند ایراد فرموده اند.
از طرفی سخنان نجیب ، طرح صلح و قران خوانی هایش ، با توجه به پیشینه او و حزبش برای مردم و مخاطبین اعتماد آقرین نبود…..
البته وابستگی به شوروی میراثی بود که از رهبر نابغهء شرق ، تره کی ، که تنها سه صنف ابتداییه به مکتب رفته و مارکس و انگلس در خواب به او نازل گشته بودند؛ نسل اندر نسل برای رهبری حزب و دولت حزبی رسیده بود. ولی نجیب الله بیشتر از پشینیان خود ، سرش تا گردن زیر بغل روسها و کی جی بی بود به طوری که لقب کوچک نجیب الله نزد دوستان روسیش به قول “گئورگی کورنینکو ” “فرزند موطلایی کی جی بی ” بود !
شاید این حرف به سیم آخر شما زده باشد و آواز های فریاد گونه تان را از همین حالا می شنوم ولی این هنوز کم است بیاید از قول همان ها رهبر ملی شما را که در پای تعهدش سر نهاد بهتر بشناسیم.
وابستگی و سر سپردگی ایشان را سرمشاور نظامی شوروی اینگونه حکایه می نماید “…نجیب الله در باره یک رشته مسایل نظامی پس از گفتگو با من (محمود قارییف ) با نمایندگان کی جی بی گفتگو و آن را با ایشان به توافق میرسانید. رویهمرفته نجیب الله به عنوان کسیکه پیوند های نزدیکی با نمایندگان کی جی بی داشت به میزان زیادی تابع نمایندگان کی جی بی بود. نجیب الله میتوانست برای دیدار با رئیس ستاد کل نیرو های زمینی ارتش شوروی که از کابل باز دید می کند وقت پیدا نکند در حالیکه چندین شبانه روز پیهم با مامورین کی جی بی که ازکابل باز دید میکردند، بسرمیبرد…”
سیاست مشی مصالحه ملی ایراکه دکتور نجیب در ۱۴ ثور ۱۳۶۵ هنگام تصدی ریاست حزب و دولت عنوان نمود ،نیز با هدایت و رهنمایی مسکو طرح و اعلان گشت. جنرال گروموف درینمورد میگوید :” با گزینش نجیب الله به سمت دبیرکل حزب دمکراتیک خلق افغانستان، به یاری و کمک بلافصل مشاورین حزبی شوروی استراتیژی تازه ای تدوین گردید که هدف آن زدایش رویارویی های داخلی در کشور بود. این استراتیژی در سراسرگیتی به نام مشی آشتی ملی (مصالحه ملی ) شهرت دارد .”*
…
نجیب الله ، به هرترفندی بخاطر جلب اعتماد مردم و ماندن در محور حزب و دولت دست نشانده دست یازید ، در روز های آخر حاکمیتش به آیات و احادیث مبارکه متوسل شد و با ابتکارات سیاسی پیاپی کوشید حریفانش را در تنگنا قرار داده ، وزمان کمایی کند. نجیبی که شما او را به عنوان “شهید راه صلح ” و مرد آزاده معرفی می نماید در ۲۶ دلو ۱۳۶۷ حین خروج آخرین دسته های قشون سرخ خطاب به سربازان و افسران متجاوز و اشغالگر گفت :” سربازان انترناسیونالیست بعد از اجرای وظیفه انترناسیونالیستی شان به وطن صلح دوست خود عودت می نمایند. این تصمیم از جانب رفیق میخائیل سرگیویچ گرباچف ضمن صحبت در ویلادی واستوک با توافق حکومت جمهوری افغانستان اعلان شده بود. شما در لحظات تاریک و دشواری برای انقلاب به کمک ما شتافتید. در آن زمان موضوع زندگی و مرگ انقلابی مطرح بود. شما دست کمک را بما دراز نمودید و در از بین بردن نا بسامانی ها کمک کردید. دوست در روز بد آزمایش میشود و دیگر هرکس بخوبی درک نموده که دوست ما که است؟ این مساله در نزد ما برای ابد و همیشه حل شده است. ما در برابر شما فرزندان شجاع کشور لنین به خاطر همه آنچه برای مردم افغانستان، برای انقلاب ثور انجام داده اید، به خاطر مردانگی و شجاعت و هم بخاطر مهربانی و انسانیت شما سرتعظیم فرود می آوریم.”*
جناب رهبر ملی ؟ در برابر لشکر متجاوزی سرتعظیم فرود میاورند که ورود شان کشور را مشتعل ساخت و شعله های آن تا هنوز زبانه میکشد، علی الرغم اینها بعداً روز خروج قوای شوروی را روز نجات ملی اعلان کرد !؟
او در دوام اینگونه تلاش هایش تقلا داشت تا از خود چهرهء ملی و قابل پذیرش بسازد. ولی نمیشود با لفاظی و چند چهره گی ، ریا ، سالوس و با توجه به پیشنهء نا مطلوب به وجاهت ملی افزود. حرکات ضد و نقیض و دو روی او حتی برای اربابان و ولی نعمتانش نیز گاهی غیر قابل درک و شگفت آور بود.زمانیکه نجیب در جنوری ۱۹۹۲ به بهانه پنجمین سالگرد آغاز انفاذ مشی آشتی ملی اعلان کرد ” آمدن سپاهیان شوروی علت اصلی قیام مردمی در افغانستان بود که منجر به تراژیدی گردید…”* جنرال لیاخفسکی بعداً نوشت :
” یک اصل کهن دو باره تمثیل میگردد. هنگامی که دزد خود بلند تر و رسا تر از دیگران فریاد میزند ” دزد را بگیرید.”
دیــدگــاه هــا
من شخصیت داکتر نجیب شهید(!) را همچو حفیظ الله امین ثانی میدانم که از برکت استاد به مقام رسید و عاقبت استاد را خنجر زد و بالاخره فقط به قوم و قومگرای خود فکر کرد و بهترین رفقای خودرا به قمار با isiو گلبدین به بازی گرفت و در فرجام همان قومش برایش وفا نکرد وسزای قروت آب گرم شد
Alek Zeerak این عکس گویند دقیق حس انتقام آقای راه قدرت و قوم پرستی بود که از همان لحظه در تلاش گرفتن قدرت بود
بـخــش های سی و چهارم و سی و پنجم
اسحاق توخی و دروغ های شاخدارش درارتباط با فرار داکتر نجیب الله :
بخش نخست :
ارزیابی وواکاوی درمورد نامه های پیش از مرگ و پس ازمرګ داکتر نجیب توسط این خامه ، سبب شد تا برخی از نزدیکان داکتر نجیب هم به خشم آیند و هم به حرف. از جمله اسحاق توخی که زمانی همدرس من بود.
بلي آقاي توخي سر انجام به حرف آمد، اما با اندک مايه گي ودست پاچه گي وبدزباني فراوان. وما را ببين که ازاين محرم راز و يارغارو عقل کُل چه انتظاراتي داشتيم ؟ مگر نه آن که اويار گرمابه وگلستان دوکتور صاحب بود و انتظار مي رفت با برداشتن مهرسکوت ازلبهاي قفل شده اش،حقايق وحرفهاي قابل قبول، قانع کننده، مستدل ومستند وغير قابل انکار براي ما بگويد؟ به عوض اين که برتابوت پندارهاي ازقبل تعيين شده، کليشه يي و تخديرشدهء برخي از مانيفست نويسان وثنا گويان وتقديس گراني که از برکت بهتان زني ودروغگويي به آب وناني رسيده بودند؛ چهار ميخ آهنين بکوبد وخويشتن را در باتلاق گنديده يي که آنان دست وپا مي زنند غرق بسازد. همه از اوانتظارداشتند که در زمان حال زنده گي کند، از آسمان وريسمان حرف نزند، واقعيت را با شايعه وافسانه مخلوط نسازد. آخر مگر او يکي از رجال سياسي آن زمان نبود ونيست وآيا توقع مي رفت که او با اين سطح پايين انتلکتويل سياسي با مخالفان صحبت کند و ادب وتربيت ذاتي خود را به نمايش بگذارد؟
باري ، جناب توخي از جايگاه رفيعي سخن گفتن خويش را آغاز مي کند. انگار، هنوز هم پشت همان ميز چند متره ، پشت همان ميزي که مشت مي زد، امر مي داد و تحکم مي کرد نشسته است. وبا زبان سخت سخيف ومستهجن، نويسندهء اين سطور را با اين کلمات ، بارها وبارها دشنام مي دهد وتحقير وتوهين مي نمايد والبته معلوم نيست که به کدام حق ؟: ” … ديده درا، پُرروي، معامله گر، توطئه گر، لجوج،خائن، وابسته به سرويسهاي خارجي و..” وبا همين اخلاق وادب وارد بحثي مي گردد که به يک مناظرهء آرام ، منطقي وسازنده نياز دارد؛ نه به جنگ و جدل واين طورعَرَبده کشي ها ولگد پراني هاي فاضلانه! وانگهي جناب توخي بايد بپذيرد که دوران لوده گي ها و مسخره گي هايش سپري شده ، مردم به خود آمده اند و ديگر حاضر نيستند که به حرفهاي هر دلقکي بخندند. آري توخي عزيز، آن سبو بشکست وآن ساقي نماند!
اما اين تنها نيست! آقاي توخي که حرف ميزند، براي اثبات ادعايش چنگ به دامن دواثر فنا ناپذيري(!) ميزند که تاکنون هموطنان ما بارها وبارها،آنها را از پرويزن انتقادخويش گذرانيده اند.
توخي مي نويسد که نوشته هاي مرحوم عبدالقدوس غوربندي وآقاي فقير محمد ودان بر گذشته هاي تاريک ح. د.خ. ا. روشني انداخته وسوالات زيادي را در مورد پس منظر وعوامل حوادث مذکور روشن ساخته است. اما اگر از توخي پرسيده شود که آن گذشته هاي تاريک در حزب . د. خ. ا. چه بود و کدام بودکه آن جنابان مي دانستند وخلايق نميدانستند،
چه جوابي خواهد داد؟ آيا مردم اين مسأله را که مرحوم غوربندي در نوشته اش، به صورت شفاف و روشن بيان نموده که حفيظ الله امين نه فاشيست بود ونه جنايتکار و نه دستانش به خون هزاران هزار هموطنان بيگناه ما آلوده بود؛ باور خواهند کرد؟ آيا اسحاق توخي متوجه نشده است که غوربندي؛ آن انسان آدمکش را به مثابهء يک قُدس سره ستايش وتبجيل نموده است؟
جناب توخي گفته مي تواند که در کدام صفحهء کتاب غوربندي در بارهء اين که چگونه امين سفاک؛ اين شاگرد وفادار، رهبر و مؤسس ح. د. خ. ا. را به صورت وحشيانه خفه نمود حرف زده است ؟ آيا همين است همان گوشه هاي تاريکي که غوربندي مرحوم آن را روشن ساخته است؟ يا اين که نامبرده از قتل زنده ياد مير اکبر خيبر که به گفتهء بسياري از آگاهان به وسيلهء دار ودستهء امين و به رهنمايي شخص غوربندي انجام شده بود وبسياري اعضاي حزب نامبرده را – غوربندي را – قاتل مير اکبر خيبر مي شمردند ومي شمارند ، چگونه با شگرد ها وترفندهاي ناشيانه وشناخته شده ، طفره مي رودودر عوض کساني را متهم مي سازد که خيبر شهيد را از دل وجان دوست مي داشتند وبه وي احترام ومحبت ژرفي ابراز مي نمودند. آيا چنين عملي خاينانه نيست وکار کساني نيست که با نوشتن اين گونه نوشته هاي عاري ازحقيقت فضاي بي اعتمادي را در ميان اعضاي حزب دامن ميزنند. آيا اين کارعوامل نفوذي نيست که با يک تير دو نشان مي زنند، يعني هم وظيفهء خود را اجرا مي کنند و هم خود را بيگناه ومعصوم جلوه مي دهند؟ والبته تصادفي نيست که توخي با همان شيوه ها وترفند هاي مضحک سعي نموده است تا برف بام خود را بالاي بام ديگران بيندازد. ببينيد که او چگونه ازقتل شادروان ستر جنرال غلام فاروق يعقوبي خود را بي خبر نشان مي دهد و نمي نويسد که به اشارهء کدام کسي، آن زنده ياد را از بين بردند. امروزه بسياري ها به اين عقيده اند که امکانِ اصدار امر ترور يعقوبي مرحوم از پشت همان ميزي که احکام وفرامين ومصوبه هاي حزبي ودولتي بسياري از آنجا صادر مي شد، کم نيست. چرا که آن مرحوم راز هاي فراواني را مي دانست و البته که نبايد افشاء مي شد.
بر مي گرديم به کتاب غوربندي، آری ، اگر جنرال توخي يکبار ديگر آن کتاب را مي خواند واينبار با دقت بيشتر، متوجه مي شد که قضاوتهاي اودر بارهء جناحين حزب چقدر جانبدارانه و غير واقعي بوده است. همچنان در مورد حوادث مزار شريف که کمترين اطلاع را داشته و يابه مسألهء سقوط حاکميت و فرار نا فرجام رييس جمهور پيشين افغانستان، تا سطح خبرهاي سر چوک به افسانه سرايي پرداخته است. بنابراين ازتوخي بار ديگر مي پرسم که کدام نقاطِ تاريکي راغوربندي روشن ساخته بود که جناب شما وادار شديد تا به تحسين وتمجيد نامبرده بپردازيد؟
دربارهء کتاب” دشنه هاي سرخ ” فقير محمد خان ودان که به نظر توخي تحليل هاي درخشاني دارد ومانند کتاب غوربندي تاريکي هاي بسياري را روشن ساخته است مکثي نمي کنم؛ زيرا که در آن باره در رسالهء ” طاما ت تا به چند وخرافات تا به کي؟ ” حرفهاي خود را گفته ام . اما توخي به همين دو کتاب بسنده نمي کند وبا خوشي فراواني مي نويسد که مشتي از اخوانيها وعناصر وابسته به بنياد گرا ها وتروريستها هم کتاب ( اردو وسياست .. ) را نقد کرده اند وبا اسناد ودلايل منطقي(!) به آن پاسخ گفته اند والبته که توخي با چه سربلندي وغروري ازاين موضوع سخن مي زند. ولي بايد گفت که اين نقد ها وايراد ها بررغم ميل توخي صاحب، هرگز نتوانستنداز ارزش آن کتاب بکاهند. ورنه سه بار به چاپ نمي رسيد ولقب پر فروش ترين و جذاب ترین کتاب تاریخ سال های پسین را به خود اختصاص نمي داد. به قول افصح المتکلمين حضرت سعدي : جوهر اگردر خلاب افتد همچنان نفيس است وغبار اگر به فلک رسد همچنان خسيس !
واما محمد اسحاق توخي که فکر مي کند هرکسي که دستيار، پيشخدمت ، قابچي ، بقچه بردارو.. رييس جمهور پيشين باشد، حق دارد که ديگران را دشنام دهد و اهانت نمايد، نوشته اش را بااين کلمات دور از اخلاق ونزهت قلم آغاز مي کند: “… لطفاً توجه فرماييد که جنرال عظيمي تا کدام حد ديده درا و پر رو است؟ ” وحال بايد از او پرسيد که آيا به همين دليل که عظيمي ديد گاه هاي خود را در مورد نامه يي که دوکتور نجيب الله به قلم خود نوشته وامضأ کرده وبه سر منشي ملل متحد فرستاده بود، بيان کرده و به نشر رسانيده است، ديده درا وپررواست ؟ به همين دليل ؟ پس آيا کسي که برخلاف نظرتوخي وشرکأ در بارهء فرارنافرجام دوکتور نجيب و جناب توخي به سرزمين عجايب حرف ميزند ومي نويسد،بايد ديده درا باشد و پر رو؟ اگر اين طور نيست پس توخي که هم جنرال آزموده است وهم سياستمدار نخبه ، چرا فحش مي دهد؟ آيا ناسزا گفتن همان طوري که سعدي مي گفت ، مقتضاي طبيعتش است؟
***
به هرحال، از رکاکت طبع و سخافت کلام جنرال توخي که معلوم نيست به پاس کدام خدمتي مانند برخي ها واز پشت ميز تحرير در طي يک شب از رتبهء بريدمني به رتبهء جنرالي رسيد که بگذريم، مي رسيم به ايرادات او که لُب لبُاب آن اين است که چون در برابر دوکتور نجيب الله کودتاي نظامي صورت گرفت ، پس آن خدا بيامرز هيچ چاره يي نيافت تا بدون آماده گي قبلي کشور را ترک کند. بدينترتيب توخي از نخستين تا آخرين سطر نبشته اش از شاخي به شاخي مي پرد، به هر بيغوله وخرابه يي نول مي زند، خس وخاشاک جمع مي کند تا به افسانهء سي سانه، چهل مرغک در يک خانه اش، هيئت وانداز قابل قبول بپوشاند. او ازآن شاهدان عيني يي صحبت مي کند که وجود خارجي ندارند. نام وکنيت وشهرت شان معلوم نيست و فهميده نمي شود که اين شاهدان عيني درکوران حوادث درکجا بوده اند. درپاريس يا درکشمير؟ او ريسماني از خيال وافسانه وحدس وقياس مي بافد، ريسمان را در کمر خود بسته مي کند وتصور مي نمايد که امير ارسلان رومي است وبا اين ريسمان خيالي مي تواند کمند بيندازد وفرخ لقاي ماه پيکر را ازبرج بلند قصر پدرش بربايد. پس هر چه دلش مي خواهد مي گويد. عقده گشايي ولگد پراني مي کند . گاهي عقده هاي چرکين خود را بالاي جنرال نورالحق علومي مي گشايد وزماني بالاي عبد الوکيل وگاهي هم بالاي مزدک ومحمود بريالي و جنرال محمد آصف دلاور و جنرال فتاح و جنرال عظيم زرمتي وديگران والبته و صدالبته که بالاي اين حقير سراپا تقصير بيشتر از ديگران. اما مولاي روم مي فرمايند:
عقده را بگشاده گير، اي منتهي عقدهء سخت است برکيسه تهي
در گشادعقده ها گشتي تو پير عقدهء چند دگــــــر بگشاده گير
توخی مدعي است که عده يي از اعضاي هيئت اجرائيه شوراي مرکزي حزب وطن، دوکتور نجيب الله را مجبور ساختند که پيش از وقت استعفاء دهد و محمود بريالي بدون اجازهءرييس جمهور به تاريخ ۲۵حمل افراد شورشي جنرال دوستم را ذريعهء طياره به کابل انتقال داده وميدان هوايي پايتخت را در اختيار شان قرارداده بود.
در بارهء اين که آيا اعضاي هيئت اجرائيه حزب وطن به نزد رييس جمهور رفته باشند، به منظور گرفتن استعفايش؛ بايد با تأمل فراوان برخورد کرد. زيرا اگر چنين امري به وقوع مي پيوست حتماً گارنيزيون کابل در جريان قرار مي گرفت. با برخي از اعضاي هيئت اجرائيه نيزکه در اين سالهاي حرام ديدار کرده ام ودر بارهء صحت چنين ادعايي پرسش نموده ام ، آنان چنان مراجعه يي را بيخي رد مي کنند. پس با قاطعيت مي توان گفت که چنين مراجعه يي صورت نگرفته و آنچه نوشته شده است زادهء تصورات واهي کساني مانند فقير محمد ودان است که در آن موقع در جلال آباد بود و براي نفوذ دادن نيروهاي گلبدين در شهر جلال آباد،جويان و کوشان وپويان!
در مورد اين که ساير اعضاي هيئت اجرائيه با استعفاي قبل از وقت دوکتور نجيب الله مخالف بودند، نيز جناب توخي با ابهام صحبت مي کند ونمي نويسد که چه کساني موافق بودندتا او پيش از وقت استعفا کند و چه کساني مخالف. راستي اين مخالفين استعفاي دوکتور نجيب الله که لابُد به زعم خيال پرور توخي، الحاج راز محمد پکتين* ويا مرحوم اسلم وطنجار وزنده ياد غلام فاروق يعقوبي مي توانستند باشند وتمام قدرت قواي مسلح نيز در دستان ايشان بود ، چگونه گذاشتند که چند تا عضو هيئت اجرائيه با دستان خالي رييس جمهور را وادار به استعفا بسازند؟ عجيب نيست؟ واين نکته هم که مثلاً چه ضرورتي بود که دوکتورنجيب الله را که يکبار به ميل ورغبت خود استعفا داده بود، بارديگر وادار بسازند که استعفا بدهد؟
در بارهء اين که طياره ها را چه کسي امر داده بود که به مزار شريف پرواز کند، جنرال عبدالروؤف بيگي درکتاب گرانسنگ خويش “افغانستان بعد از انقلاب اسلامي تا سقوط شمال به دست طالبان (۱۹۹۱-۱۹۹۸) ” مي نويسد که جنرال دوستم طي ارسال قطعه شفري به کابل از آماده گي خود مبني بر فرستادن يکتعداد پرسونل به کابل جهت حفظ نظم وتأمين امنيت منازل هيئت رهبري،اطلاع مي دهد. .. وبعد از غور وبررسي کميته نظامي ، که وزير دفاع رييس آن بود موافقه مي شود تا پرسونل جنرال دوستم وارد کابل شود
. 1
در واقع هم ، اين مسأله بايد همين طور اتفاق افتاده باشد که جنرال بيگي مي نويسد. چرا که نه محمود بريالي و نه هيچ يک از اعضاي ديگر هيئت اجرائيه حزب وطن- به استثناي وزير دفاع- در موقفي نبودند که بتوانند حتا يک طياره را هم براي انتقال پرسونل جنرال دوستم به مزار شريف اعزام بدارند. بايد در همينجا به اطلاع توخي که مانند قدوس آغا از بشت ميز به جنرالي رسيد- معلوم نيست در ازاي کدام خدمتي ؟ – برسانم که صلاحيت امر و قومانده بر قواي هوايي ومدافعه هوايي را بعد ازقوماندان اعلي، تنها وزير دفاع کشور داشت ودر صورت عدم موجوديت وزير دفاع لوي درستيزکشور
.
اسحاق توخي در همين پراگراف با تلاشهاي نا مؤفق سعي کرده است که بايک تير دو نشان بزند
يعني هم از بيان حقيقت خود کشي ويا قتل زنده ياد غلام فاروق يعقوبي طفره برود وهم وانمود بسازد که اگر دوکتور نجيب الله استعفا نمي کرد به وسيلهء کودتاچيان (؟) کشته مي شد وقتل اورا خود کشي وانمود مي کردند. او با قاطعيت مي نويسد که “.. وبه طور قطع پلان شان چنين بود ” ولي اگر از توخي پرسيده شود که دو روز پيش از خود کشي ويا قتل زنده ياد يعقوبي ، دوکتور نجيب الله از کجا مي دانست که کودتاچيان (؟) يعقوبي را مي کشند؛ چه خواهد گفت ؟
آقاي توخي! آيا با اين تفنگ قديمي دهن پُر در اين روزگار غريب مي توان به جنگ حقيقت رفت وآفتاب درخشان را با آن نشانه گرفت ويا خاک خشک را به ديوار چسپانيد؟ بايد به شما عرض کرد که اگرچه راز قتل ويا خود کشي زنده ياد يعقوبي تا کنون روشن نگرديده و هيچکس را نمي توان متهم کرد ، اما هستند آگاهاني که با قاطعيت اظهار مي دارند که سر نخ قتل اورا مانند قتل زنده یاد جلال رزمنده بايد از کاخ رياست جمهوري پي گرفت.
جنرال توخي چندسطر پايينتر مي پرسد که اگر رييس جمهور فرارنمي کرد و مي توانست در کشور باقي بماند؛ آيا عمليهء صلح ملل متحد تطبيق مي شد ؟ آيا ازجانب کودتاچيان به شوراي پانزده نفري ادارهء مؤقت اجازهء ورود به کابل داده مي شد تا قدرت را به دست بگيرند؟ عجب سوال هاي مضحکي ! سوال هايي که هرکسي را به خنده وادار مي سازد و از ژرفاي ساده لوحي سوال کننده که خواسته است يک بحث جدي وتاريخي را به بازي بگيرد، پرده برمي دارد. عجب طنزي وچه عجیب مضحکه یی! اما در عوض به اين جنرال صاحب اعزازي بايد گفت که اگر دوکتور نجيب الله مانند سنگِ سنگين درجاي ومقام خويش قرار مي داشت و به قواي مسلح رهايي بخش افغانستان مانند گذشته اعتماد مي نمود، حقايق را به آن ها و مردم افغانستان شريک مي ساخت، پنهان کاري نمي کرد، ازدست پاچه گي واتخاذ تصاميم شتاب زده در برابر حوادث کار نمي گرفت؛ چه کسي جرأت داشت که در مقابل اوامر او نافرماني ويا گردنکشي نموده واز آمدن شوراي پانزده نفري جلو گيري نمايد؟
اسحاق توخي به همين ارتباط در قسمتي از نبشته اش؛ از يکطرف مي نويسد که کودتاچيان ، برضدعمليهء صلح کودتا کرده بودند واز طرف ديگر مي نويسد که اگر دوکتور نجيب الله کشور را ترک نمي گفت واستعفا نمي داد؛ کودتاچيان اورا مي کشتند
. ولي در سطر بعدي تمام حرفهاي بالا را رد مي کند و چنين مي نويسد: ” … بنابراين کودتا عليه کسي که خود را از قدرت وحتي خروج خويش را از کشورپذيرفته بود، دليلي نمي توانست داشته باشد .” يعني چه ؟ آيا معناي اين حرف ها اين نيست که چون دوکتور نجيب الله خود از قدرت کنار رفته بود بنابراين سوال کودتا نمي توانست مطرح باشد. و ياد مان نرود که نکته قابل مکث ديگر در اين گفتار، اين نکته مي تواند باشد که مسأله خروج نجيب الله از کشور؛ مساله يي نبود که در باره آن دفعتاً تصميم گرفته شده باشد
.
از مطالعهء همين سطور برمي آيد که جنرال صاحب در هنگام نوشتن اين ايرادات در خلجان هاي روحي شديدي دست وپا مي زده وتمرکز ذهني نداشته است. زیرا که اگر از يک طرف دليلي براي کودتا عليه کسي که به ميل خود از قدرت کنار رفته بود، نمي بيند؛ ازطرف ديگرمي نويسد که تيلفون هاي رييس جمهور را کودتاچيان قطع کرده و چنين و چنان کرده بودند وبه همين سبب رييس جمهور بُو بُرد که کودتا شده وتصميم به فرار گرفت. والبته که همين جناب به ديگران مي گويد پُر رُو؛ يا جل الخالق!
جنرال درجاي ديگري مي نويسد :
“.. عظيمي بايد به ياد داشته باشد که به تاريخ ۲۶ حمل ۱۳۷۱ در همان ساعاتي که مليشه هاي دوستم ذريعهء طياره به کابل انتقال شدند، نگارنده ( توخي ) هم به دفتر رئيس جمهور حاضر بودم که راز محمد پکتين وزير داخله از پياده شدن مليشه هاي دوستم به رئيس جمهور تيلفوني اطلاع داد ورئيس جمهور از جنرال عظيمي ، آصف دلاور لوي درستيز وجنرال عبدالفتاح قوماندان هوايي پرسيد که کي به آنها اجازه داده است که وارد کابل شود( بخوانيد وارد کابل شوند)رئيس جمهور به جنرال هاي مذکور هدايت داد تا آنهائي را که فرود آمده اند از ميدان خارج وورود بعدي شان را توقف دهند. چرا هدايت رئيس جمهور را اطاعت وتطبيق نکردند؟ “
جنرال صاحب ! سوگمندانه بايد گفت که من نه به خاطر دارم ونه واقف هستم که شما هنگام رسيدن اولين طياره يي که قوتهاي دوستم را به کابل انتقال داد در کجا بوديد؟ در دفتر رييس جمهور بوديد يا در منزل تان . چرا که شاهدان عيني مي گفتند که درب اپارتمان را به روي اغيار بست و مصروف شمار نمودن اسکناس هاي پشت سبزکاغذ پيچ و جا بجا ساختن آن در بَيگ هاي سفري خویش بودید. در مورداين که الحاج راز محمد پکتين به رييس جمهورتيلفون کرده واز رسيدن مليشه هاي دوستم برايش اطلاع داده باشد ، نيز بي خبرم . اين موضوع هم قابل تعجب است که انگار رييس جمهور براي اولين بار از زبان الحاج رازمحمد پکتين خبر آمدن قوتهاي دوستم را شنيده باشد، زیرا که صبح همان روز دوکتورنجيب الله مرا به دفتر خود فرا خواند و گفت که به اساس پيشنهاد کميته نظامي هيئت اجراييه حزب وطن ، تصميم گرفته شده تا تعدادي از قوتهاي جنرال دوستم به کابل انتقال گردند وامنيت رفقاي هيئت اجراييه واعضاي کابينه ودولت را به صورت مطمين اتخاذ کنند . دوکتور نجيب الله از من خواست تا هنگامي که سربازان دوستم به ميدان هوايي انتقال و پياده شدند ، مطابق پلان امنيتي گارنيزيون به جا هاي معينه در( چهار آسياب يا قرغه ) سوق وبعداً به وظايف امنيتي فوق استخدام شوند. ولي هنگامي که علايم تعجب شديد وآشکاري را درسيماي من مشاهده کرد، گفت که تو تشويش نکن، من تمام اين مسايل را با هيئت اجراييه حل وفصل نموده ام وکدام مطلب مهمي نيست
.
( اين جريان را من در کتاب اردو وسياست به صورت مفصل توضيح داده ام وبراي ثبوت گفته هايم صدها نفرافسران وسربازان گارنيزيون کابل که در گرما گرم آن حوادث با من بودند وفضل خداوند زنده هستند مي توانند در صورت لزوم شهادت بدهند ومن دراين مسأله شکي ندارم . از آن جمله اند: دگروال ولي ، دگروال صابر، جگرن هشام دگروال سليم ، جگرن اشرف، جگرن کمال الدين، جنرال عبدالرزاق، جنرال عبدالحليم، دگروال امين، جنرال جانباز، دګروال شريف ، وديگران که آوردن نامهاي شان در اين مختصر نمي گنجد.)
اما برگرديم بر سر موضع دالر هاي کاغذ پيچ ! همان شاهدان عيني يي که جنرال توخي براي اثبات حرفهايش ازقول آنان سخن مي زند؛ مي گويند که يک هفته پيش ازآن فرار نافرجام ، عُمال جنرال صاحب بندل هاي بيشمار هزارافغانيگي را به سراي شازده ( شهزاده عبدالعزيز) برده به دالر تبديل نموده به منزل اقاي توخي مي بردند و جنرال توخي در همان شب وروز هيچ کار ديگري نداشت به جز ازبسته بندي و سره کردن دالرها و چيدن آن ها در بکس هاي ديپلومات، که من با همين چشمان گنهکارم آن بکس ها را در کنار شما دردفتر اسگاپ ملل متحد ديده بودم. آيا اين طور نبود؟ انکار نفرماييد، زيرا که درآن جا هم آ
قاي بينن سيوان موجود بودوهم جناب مجي کمار ننديارسفير کبير هند. ويقين دارم که اگر روزي به حرف آيند وبه حرفهاي وجدان خويش گوش دهند،حقايق فراواني را درمورد بزه کاري هاي جنرال توخي از مال ملت ؛ باز گو خواهند کرد. چنان که ستر جنرال محمود تابييف ، سر مشاور نظامي دوکتور نجيب الله تاب نياورد و از فساد وبزه کاري جنرال توخي درکتابش ياد آوري نمود:
“.. به همين گونه مثالهاي ديگري از فساد وبزه کاري همکار رييس جمهورتوخي وديگران آورده شد
.” 2
در جاي ديگري جنرال صاحب چنين مي نويسد : ” جنرال عبد الرشيد دوستم از اوامر رييس جمهور وقوماندان اعلي قواي مسلح تمرد نموده بود. ” اين حرف را دوستم نيز مي گويد والبته که کدام کشف تازه يي نيست اما سوال در اينجا است که توخي بايد علت وانگيزه اين تمرد را مي نوشت . ولي توخي حاضر نيست اعتراف کند که سياست هاي تعصب آميزوغير عادلانهء کادري که توخي يکي از مجريان آن بود؛ باعث گرديد که دوستم از اوامر مرکز اطاعت نکند جنرال در قسمت ديگرمقاله اش مي نويسد : ” …
پس با درک اين که عمليه صلح ملل متحد توسط جنرال عظيمي وهمدستانش عقيم ساخته شد وزنده گي او معرض ( بخوانيد معروض ) به خطر گرديد، حق داشت به دفتر اسگاپ ملل متحد پناهنده گي اختيار نمايد.” مگر کسي اعتراض کرده که او حق نداشت که به دفتر ملل متحد پناهنده گي اختيار نمايد ؟ اگر اعتراضي است به اين سبب است که او حق نداشت به خود بينديشد و درفکر نجات جان خود باشد. بلي امروز هزاران هزارعضو حزب مي پرسند که چرا رهبران آن حزب- در راس دوکتور نجيب الله- نخواستند تا با عقب نشيني تاکتيکي حزب را از آن ورطه بيرون بکشند.؟ آنان مي پرسند دوکتور صاحب به کدام حق حزب را به حال خود رها کرد و چرا هيچ دستوري براي بقا وسلامت حزب صادر نکرد. بلي سوال اصلي همين است و همين خواهد ماند.
تاريخ گواه است که بسياري از احزاب حاکم کشور ها در همين حالت بين مرگ وزنده گي قرار گرفته ولي هرگز رهبران اين احزاب به خود نينديشده ويا درصدد دفاع خويش نبوده اند. بلکه با تمام توان خويش در صدد آن بوده اند که با دادن رهنمود هاي سازنده ،کشتي شکستهء نهضت دموکراتيک حزب خود را به ساحل امن برسانند.
جنرال توخي در جاي ديگر نبشته اش مي نويسد که انتقال قدرت به شوراي بيطرف؛ بعد از مشوره با تمام ارگانهاي حزبي ودولتي واخذ توافق آنها صورت گرفته بود ومي نويسد که عظيمي هم اعلاميه۲۸حوت ۱۳۷۰ را تاييد وامضأ کرده است. توخي همچنين در بارهء اين که عمليهء صلح را تنظيم هاي مجاهدين نيز پذيرفته بودند وسبکدوشي معاونين رييس جمهور نيز در تفاهم وتوافق با معاونين مذکور صورت گرفته بود، داد سخن مي زند واضافه مي کند که اين عمل بخشي بود از آماده گي براي انتقال قدرت به شوراي مؤقت.
..
اما نمي دانم جناب جنرال در کدام سند، امضاي اينجانب را ديده که در باره ء آن با چنين قاطعيتي سخن مي گويد ؟ زيرا دراسنادي که در کتاب هاي ودان و غوربندي منتشر شده است، امضاي من وجود ندارد وبايد هم وجودنداشته باشد. زيرا که به تاريخ ۲۸ حوت ۱۳۷۰ خ، بنا به امر رييس جمهور مجبور به رفتن به شهر مزارشريف شده بودم ودر مرکز نبودم که کدام سندي را امضاء کنم. اين يک دروغ ! ودروغ ديگر در اين پراگراف اين است که مي نويسد سبکدوشي معاونين رييس جمهور در تفاهم با خود آنان صورت گرفته بود. در حالي که چنين نبود وآن عاليجنابان راکه در روز هاي پس از فرار نافرجام ملاقات کردم ، از اين موضوع سخت ناراحت وبرافروخته بودند ومي گفتند که روح شان نيز از اين موضوع خبر نداشته است.جناب .. درمقاله اش که درهمین سریال به نشر رسید با صراحت نوشته است که مثلا جناب هاتف از سبکدوشی اش زمانی خبر شد که نجیب دست به فرار زده بود . و دروغ سوم دراين چند سطر محدود اين است که توخي مي نويسد تمام تنظيم ها، طرح صلح ملل متحد را پذيرفته بودند و عظيمي نيز در آن موقع از آن آگاه بود ورييس جمهور مي خواست که قدرت به تنظيم هاي مجاهدين اتقال نيابد.
نخست بايد به آقاي توخي پاسخ داد که آگاهي يا عدم آگاهي بنده از اين که تنظيم ها طرح صلح را پذيرفته بودند يا نپذيرفته بودند موضوعي نيست که جناب شما از آن واقف بوده باشيد. وبا چنين قاطعيت در بارهء آن حرف بزنيد. دوم اين که اگر رييس جمهور واقعاً مي خواست قدرت به تنظيم هاي مجاهدين انتقال نگردد، پس چرا گلبدين حکمتيار، رهبر حزب اسلامي در کتابش چنين مي نويسد:
(( .. پنج روز قبل از استعفي خود نجيب، بار ديگر به حزب اسلامي پيغام فرستاد که : ” حزب وطن بزرگترين حزب کشور است ، پنجصد هزار عضو دارد ، قدرت عملاً در اختيارش است، نبايد از ما توبهء دسته جمعي خواسته شود. ما مسلمانيم و ميخواهيم مشکل کشوراز طريق حکومت ائتلافي ميان دو جناح اصلي بحران ( حزب اسلامي وحزب وطن ) حل گردد.” نجيب در آخر تهديد کرده بود که اگر با طرح ما موافقت نکنيد ما به کاري متوسل خواهيم شد که باعث ندامت شما خواهد شد. ما قدرت را به ظاهر خان يا به کسي منتقل خواهيم کرد که براي شما تعجب آور ومايهء بروزمشکلات زيادي خواهد شدکه در آن صورت مسؤوليت به دوش آقاي حکمتيار خواهد بود.. نجيب تکراراً پيغام فرستاد که بهتر است قبل از آن که فرصت را از دست داده باشيم با آقاي حکمتيار ملاقات بالمواجه صورت گيرد. که طي آن همه مشکلات حل واختلافات رأي مرفوع خواهد شد. جواب حزب اسلامي همان جواب ثابت قبلي بود. رد حکومت ائتلافي و اصرار بر اين که قدرت بايد به صورت بلا قيد وشرط به حکومت مؤقت مجاهدين منتقل گردد و طرفداران رژيم، فقط يک امتياز خواهند داشت ، يعني استفاده از عفو عمومي.)) 3
صد البته که تمام اين سخنان حکمتيار را که دست توخي را در دروغگويي از پشت بسته است ، نمي توان باور کرد ولي اگر در اين سخنان حکمتيار فيصدي اندکي هم از حقايق وجود داشته باشد، باز هم نمايانگر آن است که دوکتور نجيب الله بي ميل نبود که حکمتياررا درقدرت شريک بسازد و مسأله سپردن قدرت به شوراي مؤقت را درگرو اين معامله قرار دهد.مگر نه ؟ همچنان با نگاهي به نبشتهء حکمتيار که در پايين مي آورم معلوم مي شود که حزب اسلامي ويک تنظيم ديگر هيچگونه توافقي با طرح بينن سيوان نداشته اند :
” … اکثرگروه هاي افغاني برسر حکومت مؤقت موافقه کردند ولست اعضاي حکومت را تهيه وبه بينن سيوان سپردند،دو تنطيم که از اصل توطيه يا بي خبربودند ويا مؤظف(؟) با اين طرح مخالفت اعلان کردند.” 4
البته خوانندهء عزيز مي داند که منظور حکمتيار از کاربرد واژهء ” توطئه” روشن است، زيرا که اوطرح صلح ملل متحد و سپردن قدرت به حکومت مؤقت را توطئه مي پنداشت وبه همين خاطر با آن مخالف بود وآن را سبوتاژ نمود.
جنرال توخي در آن نوشته اش مي پرسد که آيا نوشتن استعفاء نامه ها وساز ماندهي ايجاد شوراي نظامي ( تعيين رئيس واعضاي شوراي نظامي وساختار وظايف آن ) وقت وزمان به کار دارد.؟ اما خوانندهء گران ارج هرگاه به سندي که خطاب به هيئت اجراييه حزب وطن نوشته شده، نگاه کوتاهي بيفگند؛ به خوبي پي خواهد برد که نامه مذکور مدتها قبل نوشته شده و تايپ گرديده وبه امضاي رييس جمهور رسانيده شده بود، ولي بدون تاريخ. وسبب ننوشتن تاريخ در پاي نامه اين بود، که روز وساعت دقيق عزيمت از کشور در هنگام تايپ اين نامه معلوم نبوده است. ورنه دوکتور نجيب الله فراموش نمي کرد که تاريخ نوشتن نامه راما نند ساير نامه ها يي که مي نوشت ، در پاي اين نامه نيز بنويسد. نکته ديگر اين که بايد از توخي پرسيد که چگونه اين نامه، در آن فرصت تنگ يعني پس ازگرفتن تصميم به ترک کشور نوشته شد؟ توسط کدام تايپست و در کجا ؟
جنرال توخي در جاي ديگر مقاله اش مي نويسد که سازماندهي ائتلاف با يک مخالف سياسي افراطي، وقت وزمان به کار دارد. شايد وي درست مي گويد ؛ زيرا در اين گونه ساز شها ومعامله گري ها ، از روم گرفته تا پاريس واز پشاور گرفته تا چهار آسياب وپنجشير تجربهء فراوان اندوخته است وچه کسي هست که از اين امر بي خبرباشد.
جنرال اعزازي در بخش ديگر نبشته اش از ” بازي بزرگ ” 5 حرف ميزند و اين ناتوان را مسؤول بربادي نهضتي وتباهي ملتي مي پندارد وبه اين ضرب المثل افغاني ما مصداق مي بخشد: ( بگيرش که نگيريت ! ) ولي توخي بايد بداند که تاريخ بيرحم است و به اين ساده گي وبا بازي به کلمات ، نمي توان آن را فريب داد وتوخي چه بخواهد چه نخواهد مردم ، کساني را که در شب تاريک با بکس هاي پر از دالر از کشور فرار مي کردند وبه تنها مسأله يي که نمي انديشيدند ؛ نجات همين نهضت وملت بود ، کاملاً مي شناسند وهرگز نمي بخشند.
جنرال توخي ، در قسمتي از نبشته اش مي آورد که جنرال نورالحق علومي، بعد از آن که از جمهوري اتحادي المان با عبور از فلتر ماسکو( فلتر ماسکو يعني چه ؟ ) به کابل باز گشت،به هوتل انترکانتيننتال رفت ودربرابر خبرنگاران چنين گفت و چنان کرد؛ زيرا که او در احتياط ( ذخيره) اردو بود. يعني کسي که در احتياط اردو باشد از نظر توخي حق سخن زدن و اظهار نظر کردن را ندارد. ونکتهء ديگر در اين پراگراف اين است که آيا جنرال توخي که دستيار رييس جمهور بود ودرتمام تقرر ها و برطرفي ها نقش کليدي واساسي را برعهده داشت مي تواند بگويد که چرا جنرال نور الحق علومي وده ها جنرال مجرب ، تحصيلکرده و برازندهء نظامي ، در آن شرايط حساس ودشوار جنگي در احتياط يا ذخيرهء ارتش قرار داشتند؟ آيا براي آقاي علومي وده ها جنرال ديگر که واجد صفات بالا بودند ؛ در وزارت دفاع کدام مقام وپست مناسب پيدا نمي شد ؟ در حالي که جنرالان يکشبه تا پست دستيار رييس جمهور و رييس سياسي وزارت دفاع و چه و چه بالا کشيده شده بودند.
همچنان توخي بايد بگويد که چرا جنرال هاي فداکاراردو را در آن زمان با تحقير و استخفاف دگروال مي ساختند و دگروالان باعزت وبا حميت را دگرمن ؟ آيا همين سياست کادري نادرست وبه شدت تعصب آميزشما ومنوکي منگل و.. باعث آن نشد که نهضتي برباد رود وملتي تباه گردد؟
***
ادامه دارد
دیــدگــاه هــا
این آغا زده توخی در این مدت کجا بود که حال صدای اش بیرون شد
رستی که اینها آنقدر بی غیرت اند که از فکر انسان دور است بخدا ترس ایشان از حیقیت است حالا کاکا بزرگ اش در کابل آمد توخی نگوی کی بگوی دیگه .
عظیمی صاحب از اینکه حقایق را گفتن سپاس بگذارید این دورغگون تاریخ هر چه دل اشان است بیان کن مردم شاید تمامی خانیت این ها هستندن
درود نثار تان باد
قلب آدم را آتش میگرد که این ها امروز هم حرف میزن امروز از وطن خود دور هستم 16 ساعت 14 سال برای یک خارجی کار میکنم من هم وطن خود دوست درام دوست درام عید را یا در خوشی یا غم در کنار وطنم باشم دوست درام وطن خود را مگر این سر نوشت من و هزاران جوان نابود نکردن همه از سوخت دل است
شما زنده باشید اگر کدام حرف گفته باشم بخشید شما بزرگان امید ماست همین
من از آغا زاده توخى سوال دارم واميدوارم جواب قانع كننده ونه چرندياتى كه به جواب نويسنده مدبر وحقيقت گو سترجنرال عظيمى داده،براى من نيز چرندو پرند بگويد.
سوال،شماقصه رسيدن خود را الى اسلام آباد برايم بگوهيد،كه چطور وتوسط كى وكدام سازمان جاسوسى انتقال داده شديد.از جمله ده ها وصدها سوال صرف يكى آنرا مطرح كردم ودر صورت ديده درايي سوالات ديگر را نيز پيشكش خواهم كرد.
بگذار هر قضاوتی در ارتباط خدمات و افشای حقایق توسط شما که وظیفه وجدانی خود را انجام دادید ، بکنند……..
ولی یک نکتهای بزرگ و مهم این است که شما اکثر گنگ های مادر زاد و ترسو و بزدل را در این اواخر به حرف آوردید……
به امید صحت و سلامت شما …….
نزد من تا امروز سوال میباشد که دوهزار عراده موتر اودی چی شد ؟آب شد ودر زمین فیرو رفت ؟
این جناب توخی وجفسر باید بہ سوالات جواب بدھند، آنھا مقرب ترین وبا اعتماد ترین چھرہ ھا نزد رئیس جمھور بودند۔
سپاس بیکران از شریک ساختن این ھمہ حقایق پنھان ۔ شما رفیق بزرگوار سلامت باشید۔
ریاست اسناد وارتباط وزارت امنیت دولتی زیربغل زده با خود نمی برد.
یک دوسخن : جعلنامه توخی را بار ها بخوانش گرفته ایم جز ماستمالی ، خود را موسیجه بیگناه نشان دادن ، و باز هم فرار از مسوولست در پی حرف حقیقت نیست …..
شروع میکند که نوشته ی را نقد کند ولی بعد از یک سطر هنور نقد نکرده که سر گیچه میشوند وموضوع عوض میکنند ( همان شاخچه به شاخچه )
و امــــــا این قسمت نوشته شان که دیگران را دروغگو و کم حافظه معرفی میکند جناب شان چنین اعتراف هم دارند
«رئیس جمهور ( منظور داکتر نجیب الله ) بهر حال کناره گیری از قدرت را بخاطر تامین صلح در کشور پذیرفته بود. بنابرین کودتا علیه کسیکه خود بخاطر صلح کنار رفتن خود را از قدرت وحتی خروج خویش از کشور را پذیرفته بود، دلیل نمیتوانست داشته باشد.»
همانطوریکه این قسمت نوشته توخی صاحب فقیر محمد ودان را خشمگین ساخت ، اگر داکتر صاحب زنده میبود و میخواندند که ریس صاحب دفتر چه نوشته بالای این پاراگـــراف وی چلیپا میکشد !؟ حال از اقای توخی ( گلم عیدت مبارک ) سوال شود که کی حافظه ندارد و دروغگوست .
وكمره فلمبرادرى هميشگى اش نيز نزدش بود كه فلمبردارى را از ميدان هوايي شايد هم قبل از آن آغاز كرده باشد شروع وبعد از پرواز تا مدتى زيادى نيز به فلمبردارى ادامه داد،اين خود بيانگر آن است كه زرنگ پلان شده وبراى هميش با وطن وداع ميكرد وهـمچنان انتقال مجموع صحبت هاى داكتر را نيز با خود انتقال داده كه اين خود مصداق حرف من وديگران است،كه بر آمد،برآمد قبلن پلان شده بود البته در بين چند عضو فاميل وچند نفر طرف اعتماد.
خوب ییادم هست دریکی ازجلسات وزارت، آقای تنی وزیردفاع دربیانیۀ خود به شدت نا راحتی داشت وبه وضاحت اظهار نمود : من دربرابرحقوق شما منسوبان وزارت دفاع جداً کوتاه هستم، بخاطریکه هرپیشنهادم مبتنی برحقوق کاری شما ازطرف بوروی سیاسی مسترد میشود. چون درکشور دو وزیر دفاع داریم یکی تنی ودیگری توخی صاحب. هرآنچه توخی صاحب بخواهد بسرعت انجام می یابد . دردفترودرقطعات افسرانی را می بینم که ازدگروالی به جنرالی رسیده اند که به پیشنهاد من نبوده اند وقتی می پرسم دگروال صاحب شما ازکدام طریق به جنرال رسیده اید که من بحیث وزیردفاع ازان خبرندارم میگوید به پیشنهاد توخی صاحب واحکام رئیس صاحب جمهور. روی همین دورنگی ها و استفاده ازموقف ها بود که کشیدگی های تبه کن بعدی دود ازدمار اردو کشید.
شعبده بازاني که با اين “فوتو” آفتاب را پنهان ميدارند!!
برای مطالعه لطف نموده روی تصویر پایینی کلیک نماید.