اخیرا نوشته ای از آقای اکرام اندیشمند در مورد ببرک کارمل رهبر سابق حزب دموکراتیک خلق افغانستان و رئیس جمهور جمهوری دموکراتیک افغا نستان ( 1980-1986) خواندیم که دران ایشان ببرک کارمل را با شاه شجاع مقایسه نموده و بدینترتیب خواسته اند جنگ های دهه هشتاد و مواضع مجاهدین و متحدین بین المللی شان را بمنظور سر نگونی دو لت قبلی افغا نستان توجیه و سند برائت بدست آورد.
تا جائیکه دیده میشود یک بخش از رسانه های جمعی ما ,هم در داخل و هم در خارج کشور, برای این توظیف شده است تا با بر رسی به اصطلاح دوسیه های کهنه و با ارائه نوشته های تند روانه و توهین آمیز فضای جنگ سرد را دوباره اعاده و افغانها را در همان مواضع قبلی شان بر گردانند و بدینترتیب از تشکل سراسری و ملی جلوگیری نمایند و با ایجاد تفرقه کرده های دیروز و امروز شانرا توجیه و بدینوسیله حضور نظامی شان در افغا نستان را موجه جلوه داده و به حاکمیت خود ادامه دهند.
ما نیز ناگزیریم جهت روشن شدن مسایل گذشته که در بسی حالات فراموش مردم شده ونویسنده های اجیر میخواهند از همین فراموشی مردم استفاده نموده خود را جا بزنند. به قول معروف آقا را کسی در قریه جا نمیدهد جناب میخواهد اسپ خود را در خانه ملک بسته کند.
نوشتن در مورد تاریخ و شخصیت ها در یک فضای آزاد حق هر نویسنده است. کسی نمیتواند جلو قلم کسی را بگیرد. آنکه به آزادی اندیشه وبیان باور دارد از انتقاد و زخم زبان وقلم نمی هراسد .حرف بر سرانتقاد نیست بلکه حرف بر سر این است که کسی حق ندارد رویداد ها رامطابق امیال سیاسی خود دستکاری کند و حوادث را به اصطلاح به قد و اندا م خود برابر نماید. به گفته دوکتور ابولحسن زرین کوب ” هر گونه شور مندی و شیفته سری در نقل یا تفسیر رویداد ها برای مورخ از مقوله شجره ممنوعه است و به هبوط و گناه منجر میشود. اما اندک نگری و کوچک شمری در ارزیابی رویداد ها هم از مقولات طیبات ارزاق نیست و لاجرم انصاف و عدالت بشمار نمی آید.”
یک هندوستانی نوشت وقتی راجع به بودا حرف میزنی باید هندوستان را در قرن 6 قبل از میلاد خوب بشناسی تا ضرورت ظهور بودا را درک کنی در غیر آن در قضاوت به بیراهه میروی. حالا وقتی راجع به یک شخصیت سیاسی وطن ما حرف میزنیم باید بدون غرض دورانی را که انها سر بلند نمودند و با چهار گوشه افغا نستان و جهان آشنائی حاصل نمودند خوب بشناسیم. آنها هم مثل ما محصول دوران خود بودند. و اگر می شناسیم از بیان آن اجتناب نکنيم. اول بخاطر آنکه حق ادا نمی شود و با نوشته های تبلیغاتی فقط خود را خورد و سبک میسازیم و دوم باید بدانیم که کسی تاریخ را از فصل آخر نمی نویسد بلکه از فصل اول بسوی فصل آخر می رود. یا حد اقل مجرد و انتزاعی نمی نویسد.
این را بخاطر آن نوشتم که شخصیت سیاسی ببرک کارمل پس از 6 جدی سال 1979بوجود نیامده است. شش سال ریاست جمهوری ببرک کارمل درواقع ختم تاریخ مبارزات سیاسی ایشان است. اگر قرار باشد بیوگرافی ایشان را بنویسیم این شش سال فصل آخر آن خواهد بود. زیرا پس از ان ایشان از صحنه فعال سیاسی و انظار کنار رفته بودند.
شخصیت سیاسی ایشان چندین دهه قبل ساخته شده بود. یعنی قبل از آنکه ایشان رئیس جمهور شوند “ببرک کارمل ” شده بود.
او مانند عده دیگر از شخصیت های هم طرازش در دوران جنگ جهانی دوم سر بلند کرد و در دهه 50 قرن گذشته شخصیتش شکل گرفت. زمانیکه مردم افغا نستان تازه دوران استبداد 17 ساله هاشم خان را پشت سر گذشتانده بودند. این دورانی بود که مردم افغا نستان در فقر , مرض و گرسنگی و بی سر پناهی بسر میبردند که روشنفکران را برای پیدا کردن راه های حل به تفکر وا میداشت.
روشنفکران آن دوران تراژیدی سقوط امان الله غازی شاه دموکرات و ترقیخواه افغانستان را یا خودبچشم دیده بودند و یا اعضای خانواده های شان آنرا به چشم دیده بود و همه نسبت به مکاره گی استعمار کینه عمیق در دل داشتند. ایشان از رهبران مذهبی چون مجددی ها و ملا ی لنگ ها و دیگران که زمینه ساز این سقوط شدند نفرت داشتند. ایشان سلطنت را ادامه همین توطئه ها میدانستند و خیر و صلاح کشور و مردم رادر سر نگونی آن میدیدند.
این همچنان دورانی بود که فاشیزم هتلری سر نگون و سیستم جهانی سوسیالیزم بوجود آمده بود و اتحاد شوروی به ابرقدرت تبدیل شده بود و در مدت کوتاه با اعمار مجدد 70 هزار شهر و قصبه ویران شده در جنگ در بسی عرصه ها از غرب جلو افتاده بود. این دورانی بود که سوسیالیزم به امید خلقها مبدل شده بود.
در دهه 1950 کشور های چین , کوریا, کوبا با انقلابات شان عملا وارد مرحله اعمار سوسیالیزم شدند. آزادی هند , اندونیزی ,کانگو و روی کار آمدن چهره های با جاذبه ای چون نهرو, سوکارنو, جمال ناصر , پاتریس لوممبا و غیره که همه چهره های ملی , ضد استعمار و امپر یالیزم بودند به سیا ست دنیا سمت و سوی جدید بخشیدند.
کشور هائیکه پس از جنگ به استقلال رسیدند همه راه های مستقل ملی را در پیش گرفتند. مشخصه سیاسی این دوران را زدودن استعمار ور هائی از قید و بند امپر یالیزم تشکیل میداد. کنفرانس سال 1955 کشور های افریقائی وآسیائی در باندونگ و به تعقیب آن تاسیس جنبش عدم انسلاک در سال 1961 در بلگراد در واقع تلاش دسته جمعی کشور های تازه به استقلال رسیده در ضدیت با استعمار و امپر یالیزم بود.
بسیاری دانشمندان و جامعه شناسان سوسیالیزم را راه حل مشکلات جوامع بشری میدانستند. بزرگترین دانشمندان و اسلام شناسان منطقه ما چون داکتر علی شریعتی سوسیالیزم را راه حل میدانستند با این تفاوت که میگفتند سوسیالیزم که اسلام میتواند بوجود بیاورد بهتر است.
روشنفکران و فعالان سیاسی افغان که در آن سالها می زیستند خواهی نخواهی متاثر از همین اوضاع بودند.
بررسی اوضاع پیچیده کشورما و طرح راه های برون رفت از عقب ماندگی کار ساده ای نبود. اما این شخصیت هائی چون کارمل بودندکه با تحلیل و ارزیابی عمیق و علمی اوضاع کشور راه های حل مشخص برون رفت را نشان دادند. در این عرصه کارمل از پیش کسوتان بود.
ما از کارمل ده ها و حتی صد ها مقاله تحلیلی سیاسی خواندیم. ما ببرک کارمل را در پیشاپیش ده ها تظاهرات ضد ارتجاع و استبداد دیدیم و از او ده ها بیانیه پر شور و انقلابی شنیدیم. ما از ببرک کارمل عالیترین بیانیه های افشاگرانه تحلیلی و رهنمودی از طریق پارلمان شنیدیم.
وقتی کارمل و همراهانش مسایل مربوط به تحول کشور را مطرح میکردند. وقتی آنها از شعر نو,نثر نو و عصر نو سخن میگفتند در مدرسه هائیکه آقای اندیشمند تعلیم و تدریس میکردند آداب بیت الخلا تدریس میشد. ببرک کارمل در دوران فعالیت سیاسی اش بخصوص قبل از 7 ثور نسلی از وطنپرستان افغان را با روحیه وطنپرستی پرورش داد.
شکی نیست که ایشان در انتخاب راه نجات کشور اینجا آنجا مرتکب اشتباهات شدند که تا امروز دشمنان وطن آنرا مورد بهره بر داری قرار میدهند اما کسی نمیتواند در وطن دوستی کارمل شک و شبهه داشته باشد.
نویسنده محترم ادعا دارد که شاه شجاع و کار مل هردو فراری بودند. اینکه شاه شجاع فراری بود کسی حرفی ندارد. اما کارمل هرگز فرار نکرده بود بلکه یک سفیر بر طرف شده بود. شاید کلمه تبعیدی دقیقترباشد نسبت به فراری. اما اگر بگوئیم که رهبران تنظیم ها ازترس دستگیری و رسیدن به کیفر اعمال شان در دوران حکومت داود خان فرار نمودند و در دامن آی اس آی پاکستان افتیدند فکر میکنم غلط نگفته ایم. . در افغا نستان دیگرکسی باقی نمانده که از این مساله اطلاع نداشته باشد. و در اینجا ارائه سند را زاید میدانم.
آقای اندیشمند مینویسد که وقتی شاه شجاع با عساکر انگلیس به افغانستان آمد سپاه 4800 نفری از افغانها در تحت فر ماندهی پسرش بود. گویا کارمل آدم تنهائی بود که در رکاب خود کس نداشت.
جناب عالی فراموش میکنند که بین تبعید و بر گشت کارمل , یعنی مدت کمتر از یکنیم سال به اساس نوشته یک امریکائی به تعداد (1500—4500) نفر( بصورت قطع بیش از 2000 نفر) پرچمی بنام کار مل و به هوای کارمل تیر باران شدند.
بلی , شاید در رکاب پسر شاه شجاع 4800 نفر ایله جاری بوده باشد که برای گرفتن غنیمت آمده بودند. اما جناب عالی چند رهبر افغانستان را سراغ دارند که بنامش حتی 100 نفر انسان آگاه و تحصیل یافته خود راآگاهانه به کشتن داده باشد.
مینویسند که گویا کارمل طرفدار خروج قوا نبود و اینکه گویا فکر میکرد که شوروی ها دوباره به کمیت یک ملیون نفر بر خواهند گشت.
وقتی کارمل بقدرت رسید اولین کاری که کرد مساله خروج قوای شوروی را از افغا نستان مطرح کرد. اولین اعلامیه در ماه می سال 1980یعنی صرف 5 ماه بعد از مداخله شوروی ها صادر گردید. همین اعلامیه در ماه اگست سال 1981 دوباره تکرار شد. به اساس همین اعلامیه در ماه جون 1982 مذاکرات غیر مستقیم تحت نظر دیگو کوردوویز نماینده سر منشی ملل متحد برای افغانستان در ژنیو آغاز گردید. محتوای آن همان 4 ماده بود : 1- خروج قوای خارجی از افغا نستان2- قطع مداخله 3- بر گشت مهاجرین4- ضمانت بین المللی مبنی بر عدم تکرار مداخله.
اداره ریگن رئیس جمهور وقت امریکا , چنانچه بعد ها دیگو کوردوویز و سلیگ هریسن نویسده امریکائی در کتاب مشترک شان بنام ” خارج از افغا نستان” نوشتند , حاضر به تطبیق آن نشد زیرا امریکائی ها خواستند انتقام شکست شان در ویتنام را از روس ها بگیرند, و پاکستانی ها اجندای خود را داشتند و دارند . به این سبب حاضر به ختم جنگ نبودند و نیستند. و زمانیکه قوای شوروی هم از افغانستان بیرون رفت وتمام بهانه ها ختم شد بجای اعاده صلح جنگ ده برابر افزایش یافت و تا امروز ادامه دارد. تنظیم های مستقر در پاکستان در هیچ حالتی استقلال اراده نداشتند که بحیث افغان بخاطر منافع و مصالح علیای کشور برای ختم جنگ تلاش مینمودند.
بهمین سبب است که وقتی همین 4 ماده در ماه اپریل ١٩٨٨ بقسم موافقتنامه به امضا هم رسید کسی بفکر تطبیق آن نشد و افغا نستان و مردم آن بار بار به خاک وخون غوطه زدند و جهادی ها بهره گرفتند و به ذخائیر پولی شان افزودند.
جناب عالی شاید توجه کرده باشند که امروز کارمل حیات ندارد اما می بینیم که برای اعاده صلح و ثبات در افغا نستان ابر قدرت امریکا با 8 2کشور دیگر لشکر پیاده نموده است. با انکه اوضاع امروز افغانستان با اوضاع دوران کارمل از زمین تا اسمان فرق دارد. در آنوقت علاوه بر مشکلات داخلی حکومت , یعنی خطر کودتا ها, 25 کشور از طریق پاکستان به افغانستان مداخله مینمودند. کار مل این را نیک میدانست که هر گاه مداخله قطع نشود ثبات افغا نستان بر هم میخورد و بدون کمک بیرونی اعاده آن ممکن نیست. کودتای شهنواز تنی بر پیشبینی های او صحه گذاشت.
آنچه امروز مورد بحث و بر رسی است این است که بین اشغال نظامی افغا نستان توسط شوروی و امروز توسط امریکا چی فرق وجود دارد.؟ از لحاظ ماهیت هیچ. همان عواملیکه امریکا را مجبور به مداخله نمود بیست سال قبل همین عوامل سبب مداخله شوروی شد. و آن خطر اشغال افغا نستان توسط بنیاد گرائی مذهبی یا ارتجاع منطقه است. بسیاری مردمیکه دیروز حضور نظامی شوروی رابر مسلط شدن بنیاد گرائی ترجیح دادند امروز حضور نظامی امریکا را برآن ترجیح میدهند. این بدان معنی نیست که آنها دیروز کمونست و وابسته شوروی بودند و امروز کاپیتالیست و وابسته امریکا شده اند. بلکه بر عکس آنها ضد ارتجاع و بنیاد گرائی اند و هرکه در این راه در افغا نستان دست به اقدام بزند مورد حمایت شان قرار میگیرد.
مشکل دیگر که تا امروز ادامه دارد مشکل رهبری افغا نستان است. زیرا با از بین رفتن حکومت داود خان درواقع حکومت سنتی افغا نستان که حاکمیت قبایل درانی بود از بین رفت و برای تعویض رهبری سنتی قبایلی هیچ قا نونی وجود نداشت .امروز هم همین مساله ذهن مردم را می آزارد. دسته های مختلف سیاسی مردم را با افاده هائی چون اکثریت و اقلیت و افغان و افغانستانی وغیره مصروف ساخته اند زیرا هنوز دیده میشود که قانون و تبعیت از آن در بین جامعه رسوب ننموده است.
پس از ٧ ثورعده از رهبران خلقی به این باور بودند که با از بین رفتن حاکمیت قبایل درانی حق حکومت از قبایل غلجائی است. زیرا بالاخره این میر ویس خان هوتک بود که برای اولین مرتبه در افغا نستان اعلان حکومت کرد. شاهد عینی حکایت میکند که در روز٧ ثور یکی از اعضای دفتر سیاسی حزب دموکراتیک خلق در دهلیز رادیو افغانستان در حالیکه اشک خوشی از چشمانش جاری بود خطاب به تره کی گفت ” د میرویس نیکه شمله رااوچته کره” ( یعنی شف دستار میرویس بابا را بلند کردی)
می بینیم که در عقب آن همه شعار های سرخ چنین ذهنیت ها نیز وجود داشت که نمی شد نادیده گرفته شود. کار مل نیک میدانست و تشویش داشت از اینکه عوامل گوناگون میتوانند ثبات کشور را بر هم بزنند.
چیز دیگری که در صدر اقدامات کارمل قرار داشت استحکام و استقرار قدرت دولتی و اعمار اردوی متلاشی شده ملی بود. وقتی از قدرت کنار زده شد یک دولت مستحکم و یک ارتش نیرو مند از او بجا ماند که نیروی آن درسال ١٩٨٩ در جنگ جلال آباد آ زمایش شد.
دولتیکه از کارمل بجاماند متشکل از بهترین , اگاه ترین و صادقترین وطنپرستان تحصیل یافته بود. به اصطلاح امروز تکنوکرات های آگاه بودند که امروز نبود شان را مردم افغا نستان وجامعه بین المللی حس میکنند. مردم افغا نستان سر تعظیم در برابر شان فرود می آورند.
اما دولتی را که آقای اندیشمند به آن منسوب است به سفارش نوازشریف صدر اعظم وقت پاکستان ارتش افغا نستان را خلع سلاح و حکومت مستقرافغانستان را متلاشی و بجای آن حکومات کابل, مزارشریف, بامیان, هرات , جلال آباد, کندهار را بوجود آورد. این ٦ مرکز هم حکومت نبود بلکه مراکز باج گیری , چپاول دارائی های عامه , تجاوز بر سر و مال و نوامیس مردم وغیره بود. آنچه هم امروز به کمک ارتش امریکا ساخته شده است جهادی است و از شصت پا تا فرق سر در فساد غرق است . در همین حکومت جدید است که دارائی های عامه مانند زمین های شیر پور مورد دستبرد قرار گرفت و به گفته مردم شیر پور , “شیر چور” شد.
روسو در کتاب معروف قرار داد اجتماعی اش نوشته است ” مردمی را که بخواهند فاسد بسازند اول فریبش میدهند.” ومردم نجیب افغانستان را در طی یک قرن دو مرتبه بنام دین اسلام اغوا نمودند و بر سرش کلاه گذاشتند.
حکومت کارمل از لحاظ ترکیب ملی و جا بجائی اقوام و ملیت های افغا نستنان در تاریخ کشور بی نظیر بود. برای اولین مرتبه یک نفر هزاره صدر اعظم افغا نستان تعین شد وحتا برای بلوچ ها , نورستانی ها و ایماق ها در اداره دولتی مقام و منزلت در خور شان و شوکت شان برای شان داده شد. اما حکومتیکه آقای اندیشمند به آن منسوب است صرف به یک قوم و یک ملیت و صرف چند ولایت محدود منسوب بود و از آغاز تا سقوط با شیعه ها, هزاره ها, ازبک ها و پشتونها دست و گریبان بود.
حکومت کارمل در زیر فشار های بیرونی و داخلی سقوط کرد. اما حکومتیکه آقای اندیشمند به آن منسوب است در زیر انزجار, نفرت و تف مردم افغا نستان سقوط کرد. مردم صدا میزدند ( سگ بیاید. اینها ( جهادی ها) بروند).
آقای اندیشمند در نوشته شان همچنان خواسته است توجه را به تبصره های کتابهایکه در سالهای اخیر توسط جنرالان روس به رشته تحریر در آمده است و در آن تبصره هائی در مورد ببرک کارمل صورت گرفته است جلب نماید. گرچه این نوشته بمنظور بر رسی این کتابها صورت نگرفته و حوصله آنرا ندارد اما میشود با ارائه یک نظر شتابنده توجه خواننده گان را به محتوای اصلی یکی از آن کتابها که توسط الکساندر مایوروف سر مشاور نظامی شوروی برشته تحریر در آمده است جلب نمود.
وی در سالهای(١٩٨٠تا 1981 ) در افغا نستان ایفای وظیفه نمود اما کتاب موصوف در نیمه دوم دهه نود یعنی بیش از ١٥سال بعد از ختم وظیفه اش به چاپ رسیده است. در این بیش از ١٥ سال جهان بخصوص اتحاد شوروی دستخوش تغیرات عظیم شد. اتحاد جماهیرشوروی سوسیالیستی , جمهوری روسیه شد و اهداف و دلچسپی های جهانی و منطقوی اش بخصوص در افغانستان از ریشه تغیر یافت. این کتابها با در نظر داشت اهداف استراتیژیک جدید روسیه تهیه شده است که خواننده گان افغان باید آنها را با دقت و وسواس مورد مطالعه قرار دهند.
در مرحله پس از جنگ جهانی دوم اتحاد شوروی را یکرشته پیمانهای نظامی حلقه نموده بود که کشور های ایران و پاکستان نیز در ان پیمانها عضویت داشتند. اما افغا نستان و موقف بی طرفی آن حلقه گم شده در این زنجیره نظامی بوجود آورده بود.
موقف سلطنت افغا نستان بمثابه مظهر حاکمیت قبایل پشتون افغا نستان با خ�
نوشته:الف.نامدار
منبع تارنمای وزین مشعل
February 5th, 2006