رفیق سید حسن« رشاد»
گلایه : سکوت درباره واقعات پلنوم هژده ح .د .خ .ا (کودتا)
و
جاویدنام ببرک کارمل وصحنه وداع داکترنجیب باقوای دوست( اردوی چهل )
و
دیــدگــاها
باگذشت هرروزی که خاموش نشسته باشیم ، خاک بیشتری بروی تاریخ می افتد.
دراین چندشبیکه گذشت شماکمبود یک عضوفعال ویک قصه گوی صادق تانرا احساس نکردید ، شبهای سنگین درمانگاه چندان دشوار نبود تا کم مهری شما پشت یک دعا ویک عیادت به حسرت مردم به هر صورت ، ازکی گرفتند که مانند من بیچاره نشد .
امروزصفحه فیسبوک، این درگه دنیای مجازی را بازکردم درصفحه وزین پوهشگرراستین داکترسیاسنگ عزیزهمه ، تمثال زنده یاد کارمل باعنوانی ببرک کارمل سمبل مقاومت ضد شوروی نوشته سکات میلرباترجمه داکتر سیانگ نظرم را جلب کرد خواندم وابراز نظر من چنین است ؟
رفقا ، باگذشت هرروزی که خاموش نشسته باشیم ، خاک بیشتری بروی تاریخ می افتد. ماکه امروز نتوانیم واقعات مهم سیاسی وبازیهای درونی درهیات رهبری حزب د خ ا رابه رشته تحریربکشیم ، چطور ادعا نمایم که تاریخ مملکت خودرا برای نسل آینده تهیه وتقدیم کنیم ؟
درمطبوعات غرب ازطریق نوشته های ژورنالیستان اوروپایی وامریکایی وهندی ازاسرارنانوشته حزب ورهبر ما زنده یاد کارمل اطلاع حاصل میکنیم ؟ اما خود ما که شاهدان عینی وزنده همان قضایا بودیم وهستیم ، لب ازلب باز نمی کنیم چرا چنین است ؟
یک نویسنده غربی بنام سکات میلر متعاقب حوادث پلنوم هژده حداقل ازبرپایی یازده مظاهره به جانبداری از زنده یاد کارمل ” باشور وهیجان درقطعات اردو”
وسرکوب تمام این تظاهرات ازطریق دستگاه خدمات اطلاعات دولتی خبرمیدهد اما رفقای زنده ماکه چه عرض کنم که تا هنوزسنگ وفاداری زنده یاد کارمل رابه سینه می کوبند وهرکدام گواه اعتراض هزاران عضو حزب علیه تصمیم پلنوم هژده هستند ، نه تنها یک سطرازچشم دید های خود را بروی صفحه نمیاورند بلکه خود را مصروف هزار کاربالا تراز این برای ارتقاع کشور جلوه میدهند . آیا این بی اعتنایی خودش جفا به حزب وبه رهبروبتاریخ افغانستان نیست .
وفردا شب یک خاطره وچشم دید خودم را که جز از آن واقعات مهم یعنی جریان وداع داکتر صاحب نجیب را با هیات حزبی ودولتی زمان خودش را بااردوچهل در بالاحصار کابل تقدیم تان میکنم ؟
دنباله گلایه ازدیشب :
برحسب وعده آمده ام تاخاطره وچشم دید جالب خودم راکه جزواقعات پلنوم هژده ح .د .خ .ا . وصحنه وداع داکترصاحب نجیب باقوای دوست( اردوی چهل ) است با شما ذرمیان بگذارم ؟
درشبان وروزهای آخرکارم درستردرستیزاست در حالیکه چندسال است مسوول امنیت درقرارگاه هستم ودر کار خود هم موفق لیکن زبیح زیارمل ریس سیاسی اردوکه درضدیت بازنده یادکارمل شهرت داشت تازه به این مقام رسیده و مرا یگانه مانع پلانهایش ومخالف پلنوم هژده میدانست وچار چشمه زیر نظرخودش وتیمش بودم وهرلحظه امکان یک توطیه برعلیه من موجود بود ، سراسرقرارگاه دریک نوع بدگمانی وتشنج غیر مریی به سر میبردند وانتظار حوادث غیر مترقبه بودند .
که روزموعود ووداع بااردوی چهل که مراسم آن دروضع الجیش موءقت اردوی چهل در بالاحصاربرگذارمیشد رسید ،
وبرای برگذاری باشکووامنیت کامل این وداع برعلاوه قوای دوست آدمها از وزارت دفاع ، داخله ، امنیت وکمیته شهرفعال شدند که ساحه برگذاری این وداع شامل محوطه داخل بالاحصار الی خیرخانه مینه که مبدأ حرکت قوای دوست بود را دربر میگرفت ، تنها زیرنظراسحاق توخی صد نفرکارمند ازوزارت امنیت برعلاوه امنیت بیرونی بالاحصار وظیفه داشتن که مانع شرکت زنده یادکارمل که در آن زمان هنوزرییس شورای انقلابی بودند دراین محفل گردند تا که مبادا حادثه غازی استدیوم تکرارنشود که شدیدترهم شد ،آنها به هر حسابی که بود مانع آمدن رفیق کارمل دراین مراسم بالاحصار نشدند ،
خلاصه :
درحالیکه درمیدان اجتماع بالاحصار زیرنظرکمیته شهر ومسوولین سازمانهای حزبی به عدد ثابت دوهزار پسر ودخترازمکاتیب وپوهنتون انتخاب شده یعنی شاهدان زنده قضیه با دسته های گل بدست صف آرایی نموده بودند که برای تنظیم شان جنرال علومی شهید وجنرالخلیل عنایت درسرقطار شان ایستاده بودند ودرمقابل برای گرفتن گل قطعات اردوی چهل هم با صف منظم حضورداشتن ودر ستیژ داکتر صاحب نجیب با ارکان دولت خودش واعضای بیروی سیاسی وجنرالان بلند پایه ی روسی وحد اقل صد افسربلند رتبه از قوای مسلح شاهد تماشاوانجام این برگذاری بودند که ناگهانی رفیق کارمل بدون شو ودبدبه درعقب ستیژ نمایان شدند ودر آن وقت کس نمیتوانست مانع اشتراک شان در محفل شوند خلاصه رفیق کارمل آمدند وخواستند درآخرصف که انسان خود فروخته به انورهفت بلا تریاک فروش حسام الدین حسام مانع ایستادن شان شد ودرآن وقت بود که جنرال باشرف رفیق گل آقا ازجایشان یک قدم به عقب وشی گرس ورسم تعظیم برفیق کارمل نموده جای خود را برای شان خالی نمودند که آمدن رفیق کارمل وجا گرفتن شان در قطارمدعوین مانند ایجاد زلزله شد ووقتی چشم این مشایعت کننده ها یعنی شاگردان مکتب به دیداررفیق کارمل افتید فراموش کردن که منظوراین گرد هم آیی شان چه است ونخست یک خانم باصدای بلند جانم فدای کارمل شعار دادوطرف ستیژدوید که به تعقیب او همه شعارزنده باد کارمل دادند همه بطرف ستیژ دویدند ونظم به هم خورد وتمام گل را به پای رفیق کارمل ریختند مراسم نیمه ماند وتمام شد ورفیق علومی شهید ورفیق خلیل عنایت با تضرع رفیق کارمل را با کمک سربازان روس سوار موترش کردند که در همان روزاین واقعه دربیرون بالاحصار هم شدید ترتکرارو به مشاهده رسید که امید شاهدان از احوال بیرون همان روز چشم دید شانرا نوشته کنند .
————
آزادی بیان: دیروز و امروز
[][][][][][][][][][][][][]
Scott Miller
Middle East Times
8 – 24 May 1986
برگردان: سیاسنگ
ببرک کارمل که شش سال در نقش رییس جمهور و پیشوای حزب کمونیست افغان، از سوی اکثریت دستنشاندۀ تمام عیار شوروی شمرده میشد، ناگهان سمبول مقاومت – دستکم در چشم شاگردان مکاتب و دانشگاه – کابل شدهاست.
او در پایان مارچ 1986، ظاهراً برای مداوای طبی به مسکو رفته بود. وقتی پس از سپری شدن یک ماه، در برگشت به کشور ناکام شد و رسانههای دولتی در طول این مدت تعریف و توصیف معمول دستاوردهای انقلابی وی را از زبان و قلم انداختند، شاگردان دانشگاه کابل در رابطه با غیابت کارمل روز 30 اپریل تجمع اعتراضی کردند.
گرچه او به تاریخ اول می در کابل بود، فردای آن روز که کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست دموکراتیک خلق افغانستان جلسه دایر کرد تا تغییراتی در سطح رهبری بیاورد، تظاهرات هوادارنش از سر گرفته شد.
واحدهای نظامی شوروی با تانکها و هلیکوپترها به رسم نمایش قدرت، برای دفع هر گونه حمله بر محل تدویر کنفرانس توظیف گردیدند. قوای مسلح افغان از ساحه دور نگهداری میشدند.
بسیاریها این اقدامات خیلی جدی غیرمعمول را نشانۀ آشکار دگرگونی ناگزیر در [رهبری] به فرمان مقامات بالای نیروی شوروی میدیدند. طنز روزگار هم آزمودن دارد: در دسمبر 1979 خود کارمل به همین شیوه نصب شده بود.
روز چهارم می اعلامیه برون داده شد: ببرک کارمل از موقف منشی عمومی حزب به دلایل صحی “استعفأ” داده است. رهبری حزب دموکراتیک خلق افغانستان “تصمیم” گرفت که نجیبالله مسئول پیشین دستگاه استخبارات [خدمات اطلاعات دولتی] جانشین او گردد.
حد اقل شش مظاهرۀ دیگر تا ششم می 1986 که پلیسها به لتوکوب دختران لیسۀ ملالی پرداختند و آنان را در دو موتر بس انداختند و بردند، گزارش داده شده است. دخترها شعار میدادند: “مرگ بر نجیبالله! ما کارمل را میخواهیم. شورویها بیرون شوید! ما حکومت اسلامی میخواهیم”.
کارمل همیشه ظاهر اجتماعی خود را منحیث مسلمان معتقد نمایانده است، با آنکه حزبش – طبق برنامۀ طویلالمدت – جهت نیل به اهداف دقیق و عمیق کمونیستی در تضاد مستقیم با اسلام میرزمد.
کارمندان خدمات اطلاعات دولتی برای سرکوب سه مظاهرۀ دیگر که بیشتر از سوی شاگردان مکاتب و عمدتاً دختران راه اندازی شده بودند، از خشونت کار گرفتند.
ضمن تلاش ظاهری برای جلوگیری از درد سر بیشتر، هفتۀ بعدی کارمل به همراهی نجیبالله و سلطانعلی کشتمند در انظار عامه نمایان شد. دپلوماتهای مقیم کابل گفتند: واقعاً بیمار معلوم میشد.
روز پانزدهم می نجیبالله اعلام کرد که رهبری جمعی جدید به شمول خودش، کارمل و کشتمند تشکیل شدهاست. او گفت: “ببرک کارمل منحیث رییس شورای انقلابی و هیات رییسه به تحکیم ارگانهای قوای دولتی عطف توجه خواهد کرد”. ظاهراً اشاره به رسوایی گریز سربازان و ترک خدمت افسران از قوای مسلح بود.
او پافشاری داشت که کارمل بنابر معاذیر صحی از همه پستهای مهم حزبی استعفأ داده و از “نقش بزرگ” وی در کودتای کمونیستی 27 اپریل 1987 یا به اصطلاح انقلاب ثور به نیکی یاد کرد.
نجیبالله گفت: “کشتمند به وزارخانهها، ادارۀ [حاکمیت] و تطبیق پالیسیهای اقتصادی خواهد پرداخت، و من تمام توجه را به تحکیم حزب دموکراتیک خلق افغانستان وقف خواهم کرد”. و ادعا کرد که حزب دموکراتیک خلق افغانستان دارای 155000 عضو است. ازین میان، %64 آنان که صدهزار تن میشوند، تفنگ به دست دارند و از کشور دفاع میکنند.
البته، هفتۀ گذشته چنان به نظر آمد که او ضمن تعهدِ بعد از زمامداری، میخواهد زادگاهش – پکتیا – را ولایت نمونه سازد و در برابر جبهۀ مقاومت اسلامتی “مبارزه را شدت بخشد”: پس از نُه روز بمباران شدید روستاها و پایگاههای چریکی منطقۀ ستراتیژیک جاجی (پکتیا) در هشتاد کیلومتری کابل، به تاریخ چهاردهم می، نیروهای شوروی و افغان یورشهای گستردۀ زمینی را آغاز کردند. این اولین حمله پس از حلول ماه رمضان و تقرر رهبر تازۀ حزب بود.
یکی از آسانترین و مهمترین طرق اکمالاتی مجاهدین از روستای تیریمنگل در برجستگی کهپایههای کُرم پاکستان و امتداد سرحد تا جاجی و فراتر از آن به خاک افغانستان میگذشت. این مسیر کوتاهترین راه میان کابل و مرز دو کشور است.
داکتر افغان حمید شیردل گفت: روز پیش از سفرم به جاجی (پانزدهم می 1986)، کمابیش 500 تانک، زرهپوش و لاری به ساحه رسیده بودند. نیروهای کمونیستی بزرگترین عملیات نظامی شان را با پرتاب فشنگهای روشنیانداز و حریق نقاط معین قلۀ کوه توسط بمهای آتشزا آغاز کردند تا ساحه را خوبتر ببینند. شب مانند روز روشن بود. پیش از طلوع آفتاب منطقه را ترک کردم. جِتهای جنگی در روشنایی خیره کننده، بر ساحه بم میانداختند و قوای پیاده با خمپاره، بیایم-13، هاوان و راکت اندازهای چندگانه میزدند.
این عملیات تعرضی در زمانی که وزرای خارجۀ افغانستان و پاکستان مصروف هفتمین دور مذاکرات غیرمستقیم در ژنو برای استقرار صلح بودند، رخ داد. دیگو کوردویز نمایندۀ خاص ملل متحد و میانجی مذاکرات گفت: آخرین جلسه روز پانزدهم می برگزار میشود و احتمالاً دو هفته طول خواهد کشید. مهمترین موضوع بحث طرح جدول خروج بیش از صدهزار قطعۀ نظامی شوروی از افغانستان است.
دکتور شیردل افزود: وقتی از آنجا میگذشتم روستای همیشه پُررونق تیریمنگل را بدون باشنده یافتم. محافظین پاکستان قرارگاههای شان را رها کرده بودند، زیرا زمین با بمباران نیروهای کمونیستی نیمه ویرانه شده بود. در چند سال گذشته تیریمنگل بارها هدف بم و خمپاره قرار گرفته است. تازه روز سیزدهم می 1986، چهارده تن آوارۀ افغان قربانی آتش توپخانۀ کمونیستها شدند.
[][]
یادداشت سیاسنگ
از پخش این نوشته سیوپنج سال نمیگذرد. آیا رسانههای افغانستان از یازده مارش خیابانی به پشتیبانی ببرک کارمل (سی اپریل، اول می، شش مظاهرۀ دیگر تا ششم می 1986 دختران لیسۀ ملالی که پلیسها آنان را لتوکوب کردند و بردند؛ همچنان سه مظاهرۀ دیگر شاگردان مکاتب و بازهم عمدتاً دختران که توسط کارمندان خدمات امنیت دولتی درهم شکسته شدند) گزارشی نوشتند؟ اگر آری، در کدام روزنامه، رادیو و تلویزیون؟ وگر نه، حزب دموکراتیک خلق افغانستان به کدام “آزادی بیان” باور داشت؟ حزبی که اعتراض سادۀ اعضای وفادار به رهبر خودش را با خشونت سرکوب کند و از آواز فرزندان خودش بترسد، با دگراندیشان چگونه برخورد کرده باشد؟
از پخش این نوشته سیوپنج سال نمیگذرد. زیادترین گواهان پلینوم هژده زنده هستند. آیا تا کنون یکی از آنان در هوای آزاد باخترزمین، ازین یازده مارش سرکوب شده به دست همتایان همرزم نوشتهاند؟ اگر آری، در کجا؟ وگرنه، از چه کسی میخواهند تاریخ پنهان افغانستان را بنویسد؟ از گزارشگران همان چند دستگاه به گفتۀ خود شان: “دروغپراگن”؟
شاید آسانترین پاسخ به یکایک پرسشهای بالا چنین باشد: سراپای گزارش سکات میلر دروغ است.
[][]
کانادا/ بیستم اگست 2019
https://www.facebook.com/
**************************
رفیق قاسم آسمایی
یادی از آن نیمه شب زندان و نخستین دیدار وگفتگو با زنده یاد رفیق محمود بریالی
شب ۲۶ ماه میزان ۱۳۶۷بود ونخستین شب زندان واتاق تنهایی شماره بیست و چهار منزل دوم بلاک اول. نخستین لحظات دستگیری، اولین شب وروز، اولین هفته، اولین ماه زندان، دشواری های خاص و استثنایی خودرا دارد وآنهم فراموش ناشدنی ودر حافظه چنان حک میگردد که زدودنش دشوار است و ناممکن. با سپری کردن این “اولین های دشوار و کندگذر”، بنابر خصلت انسانی توافق و سازش با محیط، شخص با ماحول وشرایط تازه ،می سوزد ومیسازد و تا اندازه تسکین گردیده وما بعد آنرا با همه دشواری هایش تحمل میکند.
در نیمه شب با فکر پریشان، باردیگر جریان رویدادهای آنروز را از نخستین تلفون صبحگاهی محترم یعقوبی، رفتن به ریاست هفت و دیدن تلاشهای … یارمحمد معاون اول وزارت امنیت دولتی ومقیم پیکار رییس اداره هفت وتیمش و هدایات آنان در مورد دستگیری رفیق محمود بریالی و جمع دیگر، تلفونهای بعدی جناب رییس جمهور و دستور اکید آن مبنی بر دادن امر دستگیری وموافقه تلاشی منازل آنان وسرپیچی وتمرد من از آن هدایت خلاف قانون وسرانجام دستگیری وانتقال یافتن به ریاست هفت وسپس به همین اطاق، مرور میکردم.
نزدیک ساعت دوازده شب، بر خلاف روز که چندبار دروازه فلزی اطاق با صدای ناهنجار باز وبسته شده بود، این بار دروازه سلول با بسیار آهستگی باز ورفیق رزاق عریف داخل شد وگفت بخیالم خواب درک ندارد؛ گفتم بعد از سالها وقت زیادی برای خوابیدن خواهم داشت؛ چه گپ هاست؟ وچه هدایاتی برایت رسیده است؟ رفیق عریف با خنده مختص به خود گفت: دستور اکید در مورد تجرید همه شما وجلوگیری از تماس بین تان وادامه داد: “تیم مصالحه”همه گپ های وطن را حل وفصل کرده وبا اشرار مصالحه و معامله میکنند و ما را نگهبان رفقا ساخته است.!؟ سپس گفت رفیق بریالی میخواهد با خودت صحبت کند، موافق هستی؟ گفتم چرا نه.
بعد از چند لحظه رفیق بریالی داخل اطاق شد وبعد از بغل کشی و روبوسی باعتاب پرسید: رفیق قاسم چرا چنین کار کردی وخودرا به این مصیبت دچار؟ گفتم کدام کار و کدام مصیبت؟ گفت خود داری از دادن امر دستگیری و زندانی شدن. گفتم مرگ با یاران جشن است.
بار نخست بود که رفیق بریالی را از نزدیک میدیدم. بعد از احوال پرسی، از جزیات آن روز پرسید. جریان را از آغاز تا انجام، از گفتگوی تلفونی ام با رفقا یعقوبی ونجیب تا لحظه دستگیری برایش حکایه کردم وگفتم در دوسیه مرتبه اپراتیفی برعلیه شما ودیگر رفقا هیچ نوع سند ومدرک مادی که دلالت بر نقض قانون نماید وموجبه شود برای تحریک دوسیه جزایی، موجود نبود و و تنها چند ورق شامل گذارش اجنت ها و آنهم پراگنده و چند ورق حاوی گفتگوی شما با چند رفیق که به شکل اپراتیفی ثبت شده بود و محتوی چند صحبت تلفونی دیگر بیرون نویس شده بر روی صفحه کاغذ که از لحاظ قانون نمی توان آنرا علنی ساخت و به حیث مدرک بر علیه شما بکار برد، در دوسیه گذاشته شده بود.
تمام این دلایل را برای رفیق یعقوبی و سپس برای رفیق نجیب به تفصیل گفتم وعلاوه کردم که با این دلایل ومدارک نمیتوان کسی را به مسئولیت جزایی کشانید و سرانجام بعد ازمدتی دوسیه ختم میگردد و آزردگی بین رفقا باقی میماند. دستور اخیر رفیق نجیب این بود که باید بر اساس ضرورت، اینها زندانی شوند و دیگران تنبیه… . همچنان به ملاحظه دوسیه، تصمیم بعدی دستگیری رفیق اناهیتا راتبزاد و چند عضو سازمان دموکراتیک زنان بود که تحمل آن ناممکن واگر امر دستگیری شما هم به قلم من رقم می یافت، هرگز به چنان کاری مبادرت نمی کردم؛ لذا بعد از جدال درونی با خود، بهتر دانستم تا در قدم اول مخالفت کنم وهمه پیامدهایش را آگاهانه پذیرفته ام وبه گفته محترم رییس جمهور، نشستن در پهلوی شما را ترجیح دادم.
تا دمدم صبح در مورد وضع نابسامان وطن، جنگ و تلاش دست های مرموز برای تششت بیشتر حزب و قوای مسلح، به تفصیل صحبت کرد. بعد از آن در زندان وبیرون از آن ودر دوران مهاجرت بارها وبارها دید و وادیدهای صورت گرفت وبحث های دوبدو ادامه یافت واز فیض صحبتش زیاد آموختم ورفاقت زندان مستحکمتر شد؛ اما یاد وخاطره آن نیمه شب هرگز فراموش نخواهد شد. یادش گرامی وآرمانهایش برآورده باد.
دیــدگــاها
شما همیشه با من و نوشتههایم مهربانی داشته اید و لطف دارید.
-
رشاد گرانقدر شما همیشه نابترین حادثه های که چسمدید خودتان و نه شنیدگی و نقل قول بوده مینگارید سپاس از شما و حافظه خوب تان. عده ای که حادثه های دور و نزدیک که همه شاهد آن بوده اند آنچنان وارونه به خورد خلق الله میدهند که گویا دیگران نه گوش شنوا داشته بوده باشند و نه دیده بینا.
-
بعرض رسانیده بودم که جنرال صاحب گرامی استاد رشاد مخذنی از اسرار هستند زبان شان گویا و قلم شان رسا .
-
رفیق گرامی رشاد دیدگاه شما عالی است موفق باشید.
-
زنده و سر فراز باشید رشاد صاحب گرانقدر .
-
رفيق رشاد عزيز!
بنازم با هرلحظه دوستي ام باتو
كاركردم باتو
درزندان بودن باتو
قدم زدن باتو
همرزم بودن باتو
بزرگوارم دستان تان را يكجا با قلم ات را ميبوسم
امروز باورم به يقين بدل شد انچي كه روزي كاسترو گفت ديروز به صد نفر مبارزه را شروع كردم
اگر بارديگر مبارزه را شروع كنم
١٥ ويا هشت نفر كفايت ميكند
كه از ان هشت نفر يكي اش رشاد بزرگوار است
بادار عزيز تو خيلي بزرگ هستي -
-
-
جناب رشاد ارجمند ،
شما غنيمت بزرگى استيد در جمع دوستان . سلامتى و سعادتمندى تان آرزوى همهء ماست . -
گلایه موجه و وارد.
کم نشین رفیق رشاد گرامی!
صحت و بهروزی تان آرزوست! -
رفیق رشاد عزیز، چه جناب سکات میلر بنویسد چه ننویسد ، آن حوادث جزء تاریخ حاکمیت حزب دیموکراتیک خلق افغانستان است. شاید بسیاری از قلم به دستان آن حادثه های غمبار را نوشته باشند که به چشم سکات میلر و جناب سیاه سنگ عزیز نخورده باشد. از جمله در صفحه ۳۲۹ کتاب اردو وسیاست از جریان تظاهرات و نارضایتی اعضای حزب با بر کنار شدن زنده یاد کارمل شرح کاملی نوشته شده و ثبت تاریخ گردیده است. درآن صفحه داکتر نجیب خود از نارضایتی و تظاهرات شاگردان مکاتب با راوی کتاب اردو و سیاست حرف می زند و شکایت دارد. در ضمن باید یاد آور شد که یکی از سران مظاهره دختران محبوبه جان ذهین بود که حتی در اثنای مارش توسط اعضای خاد باند نجیب گرفتار و با جمعی از دختران دیگر زندانی شد.
-
تشکر از یادآوری تان عظیمی صاحب گرامی
صفحۀ 329 “اردو و سیاست” را حتماً خواهم دید. شاید آنجا به تفصیل بیشتر نگاشته شده باشد که این برای تاریخ بهتر است.فکر نمیکنم غیر از شما کس دیگری تا کنون درین زمینه نوشته باشد.
البته، ارزشی که در گزارش خیلی فشردۀ سکات میلر نهفته است “نخستین بودن” آن است. به بیان دیگر او اولین کسی است در هفته سوم همان ماه (می 1986) موضوع را انعکاس داد.
-
برهمه گان بر دوست ودشمن روشن وهویداست که مرد قلم وشمشیر دین اش را دربرابر حزب محبوب اش مردمش وطن اش اداوازجان مایه گذاشته ونام وخاطره اش را سبت تاریخ وطن کرده بیاییدبا این ضرب المثل اتکا کنیم که بایک گل بهار نمیشه درود بر شما رفیق عظیمی گرامی .
-
رفیق گرامی رشاد موضوع خوبی را مطرح نموده اید. سالهای قبل همچنین نظر نزدم بود و غیر مستقیم از دوستان که همراه ام در یک محل ایفای وظیفه مهم را داشتند یاد نمودم از طریق شبکه های اجتماعی از سنگ صدا برآمد اما از این دوستان که نان چرب تر از من نوش جان می نمودند صدا بجز یکی از ان نوشته را به نشر سپرد ان هم یک مقدار از واقعیت ها دور تر بود و پس. مطالب بی نهایت زیادی است که اعضای حزب و مردم عزیز ما از آن اطلاع کافی ندارند. یک تعداد اش بمثابه اسرار درونی حزب در سینه های ما باقی خواهد ماند . امیدوارم که ان مطالب را لازم بوده باشد رفقا بنوسیند خوب خواهد بود اما با حفظ واقعیت های عینی و حفظ وحدت درنی حزبی و احترام به رهبران که امروز در بین جامعه ما و در قلب مردم جای خاص گرفته اند . نباید افتخارات رهبران پرچمدار خویشرا که در دامن حزب و تحت رهبری رهبر گرانقدر مردم افغانستان به شخصیت های بزرگی تاریخ کشور تبدیل شده در پیش پای باند جنایتکار امین و امینی گذاشت.
-
Abdul Mohammad Karwar Hussain Sahid رفیق گرانقدر یقین دارم که خاطرات زیاد ونابی در ذهن تان محفوظ دارید.ایکاش همه را همگانی سازید تا ازجوهر نایاب وباخرد حزب ما همه آگاه گردند.
-
Zuber Sherzad Hussain Sahid
ارزوهايي هريك شما رفقا ستودني است
رفيق حسين عزيز ما ميتواند با انها فشار واردكند تا دست به قلم بُرد . -
با شما رشاد گرانقدر موافق هستم باید که چنین شود ، موفق باشید.
-
رشاد ارجمند، مانند همیشه نکته مهم و قابل مکث را یاد آوری کرده اید. بی صبرانه منتظر خواندن خاطرات بعدی هستیم.
-
رشاد عزیز ، من نه کادر حزبی بودم و نه فرد شناخته شده ، فقط یک سپاهی ساده .
حرف از کودتای نجیب و چند تن از باندش است ، میخواهم دو خاطره را به عرض برسانم :
۱- روز تدویر پلینوم کودتا ، وسیله نقلیه من کارت دخول ارگ را داشت چون یک بخش کار من مسایل تهیه نشانها و مدالها بود ، و به مناسبت های مختلف میباید قسم ریزرف به دفترم اماده میبود .
ساعت نه و نیم قبل از ظهر راهی ارگ شدم ، اما وضیعت غیر نورمال ، یعنی کنترول سه بخش مواجهه شدم ، از طریق گارد ریاست جمهوری ، ریاست هفتم ، سوم و دهم و عساکر شوروی .
زمانیکه برگشت کردم جنرال صاحب محفوظ معاون کادری وزارت بود ، از جریان وضع پرسید من انچه دیده بودم بیان کردم ، حالا نمیدانم کجا تشریف دارند ، هرجا هستند صحتمند و سلامت باشند :
اهی کشید و اشکهایش جاری شده گفت ، رفیق صیاد وطن خراب شد .
ساعت یازده بجه قبل از ظهر امر اشد محرم وزیر امنیت مبنی بر عدم خروج هیچ یک از کازمندان از دفاتر و محل وظیفه شان الی امر ثانی برای ما رسید .
ساعت پنج عصر ، هیت رهبری معاونیت کادری وزارت مشترکا نزد جنرالصحب محفوظ بخاطر رخصتی کارمندان رفتیم ، بلاخره ایشان با اساس هدایت تیلفونی وزیر امنیت مرحوم جنرال یعقوبی هدایت دادند که کارمندان میتوانند مستقیماً منازل خود بروند ولی هیت رهبری همه بدفتر رفیق محفوظ منتظر هدایت بعدی باشند .
در نهایت کار پلینوم کودتا خاتمه یافت و در اخبار ساعت هفت شب فیصله های زیر برچه باند گرباچوف اعلان شد .
همه هیت رهبری کادر و پرسونل اشک به چشمهای شان جاری بود ، جالب اینکه دریوران ما همه در یک اطاق میبودند وقتی هدایت شد که منزل برویم ، همه دریوران میگریستند .
۲- فردا ساعت هشت و. سی و یا نه بجه هیات رهبری همه ارگانهای مرکزی در تالار کنفرانس ها احضار و قرار برین بود که فیصله باند کودتا به سمع انها رسانیده شود .
اصولا سخنران نخست رفیق عزیز نبی شوریده ریس امور سیاسی بود . شما باور کنید که بیش از پنج مرتبه کوشش کرد از روی ورق سبکدوشی رفیق عزیز و. فقید کارمل را بخواند اما نتوانست فیصله کودتا را نا تمام رها کرده از عقب تریبون پایین امد و این فیصله را شخص رفیق مرحوم یعقوبی قراهت کردند .
من در جمع حاضرین تنها مقیم کور و چند فرد دیگر را خوشحال مشاهده کردم ، بقیه همه غمگین بودند .
رفیق رشاد گرامی این یکی جریانهای چشم دیدم بود .
البته جریان کنفرانس دوم که وقتی من در برابر کاندید انتصابی جنرال زمان ارزو به حکم اساسنامه دست خود را بالا و خود را کاندید کردم ، و در نتیجه رفیق مرحوم یعقوبی عینکهای خود را از روی میز هیت ریسه برداشته استاد و گفت شما حزبی ها میدانید من رفتم و بلاوقفه جلسه کنفرانس بدون نتیجه از جانب جنرال عارف صخره ختم اعلان گردید ، داستان طولانی دارد باشد برای شب دیگر .
-
سچه وپاک تاریخ از همین جا شروع میشود صیاد جوانمرد ممنون تان .
-
-
اغا صاحب قرار ما تا فردا كه از كنجينه اسرار انقلاب ناشنيدهاي را از رشاد هميشه سربلند داشته باشيم و بخوانيم
-
سنگلاخی گرامی وعزیز امر شما را به جا آوردم .
-
سید حسن رشاد با ًسلام و ًتشكر پير برركوار رشاد عزيز دست بوستان هستم من در كمت نوشتم درد دل خودرا ببخشين كه زياد املا و أنشأه دروست ندارم يك بار ديكر تكرار ميكنم كه جًناب ًشما گنجينه اسرار و اثار اون دوران هستيد كه بعضي مصلحت هارا در نظر كرفته و باز كو نميكنيد كه دروست هم است
-
-
رشاد گرانقدر یادآوری دقیق ودرست از حوادث تاریخی سال های اخیر جز بسیار مهم وارزشمند غنای تاریخ آینده کشور ماست.قلمتان رسا باد.
-
رفیق رشاد والاگهر ،
این تلاش سودمند و صادقانه تان در راه روشن ساختن زوایای ناشناخته شده زنده گی و کارنامه های درخشان ح د خ ا را ستوده، برایتان توان فزونتر در پیشکش نمودن چنین رخدادها و یادواره ها آرزو دارم.
چنانکه بارها از سر صدق گفته ام شیوه نگارش تان سخت دلپذیر و ستودنیست.
-
Shahwali Asifi آقای سیاه سنگ نظر بکدام اسناد و دلائیل ادعا دارد ..
که نوشته حزب کمونیست دموکراتیک خلق افغانستان ..
در حالیکه ح.د.خ. افغانستان بوده ..
اسناد ها وجود دارد که شعله ای ها حتی سایت انترنتی داشتن و حزب خود را .. حزب کمونیست یاد کردند.. که با رهبران شان در پاکستان هم ارتباط داشتن و آنها را میشناختن و آن افراد تحت حمایه حزب حرکت اسلامی محمدی تحت پوشش بودند .. -
Aziz Hassas بادارقلمت رسا شماكه نوشتيد عالى وواقعت راابرازنموديد
به ادبيات شما ديگركس توان نوشتن ندارد-
سید حسن رشاد من اگرهرچه باشم ارقرب سالارم آموخته ام .
-
-
M Aref Erfan رشادعزیز وگران ارج به یکی از گرهی ترین معضل حوزه زندگی سیاسی ما انگشت گذاشته است.نمیدانم این پیشوایان سیاسی و رهروان مکتب سیاسی مان که در گذشته در زمان حاکمیت حزب وقبل از آن، از درون طوفان واز گذرگاه های پرپیچ خون وآتش درنبرد های عادلانه ،شجاعانه عبورنمودند،حال ازچه باک دارند که در فضای آرام بیرون مرزی ، درجبهه سرد رسانهٔ از افتخارات تاریخی شان سخن بگویند؟
بیاد باید داشت که سیاهسنگ اززندانیان عصر حاکمیت حزب ما است،اما امروز به حیث یک شخصیت وارسته ودگر اندیش دین رسالت مینماید.
اما کامنت اینجانب که قبلأ در پای نبشته زیبای آقای سیاهسنگ نقش بسته است:
سیاسنگ عزیز،
از پردازش قلم شمابرای بیان رخداد های تاریخی
سپاس.
آنچه که درین نگارش تبلور روشن دارد،یک حقیقت تاریخی است.
درآستانه برگزاری پلینوم هژدهٔ حزب،عمده ترین زمزمهٔ سیاسی که بسترضرورت پلینوم هژده رادر رده های بالای حزب آرایش میبخشید،عبارت ازین بود که ببرک کارمل” آنتی سویتست”یعنی “ضد شوروی”گردیده است.
یکی از تظاهرات گسترده مردم در هوای مداخله اتحاد شوروری،تدویر پلینوم هژده وبرکناری فقید ببرک کارمل به تاریخ اول می ۱۳۶۵خورشیدی در جاده میدان هوای کابل همزمان با برگشت فقیدکارمل ازتبعید گاه اتحاد شوروی براه افتید.
درین تظاهرات شعار های ضد شوروی سرداده شد و حتی قطارسربازان شوروی در چهارراه صحت عامه ،باسنگ وکلوخ مورد حمله قرار گرفت.
اینجانب نخستین سخنران این تظاهرات بودم ودر مقابل مسلخ کابل درکنار پل مکرویان کهنه درختم تظاهرات در اجتماع بزرگ به سخنرانی پرداخته ،از دسایس کرملین پرده برداشتم وازهمرزمان خود تقاضا نمودم تابه مقاومت وتظاهرات شان دربرابر این دسایس ادامه دهند.
درپی این تظاهرات ده هاتن از مهره های کلیدی،کادر ها وفعالین حزبی ودولتی به زندان افگنده شدند.
متعاقباً تظاهرات گسترده در دانشگاه کابل،پلتخیک کابل،موسسات تعلیمی وتحصیلی ،مکاتب ،موسسات اداری وکارگری برای چندین روز پیهم در دفاع از فقید ببرک کارمل ادامه داشت وباشعار های ضد شوروی دنبال میگردید.
در نواحی مرکزی شهرکابل،قرار گاه های ویژه برای جلوگیری از تظاهرات وسرکوب آن تشکیل گردید ،اما نتوانست موج را خاموش سازد.
در اطراف کاخ ریاست جمهوری سطح خشم وهیجان مردم چنان بالا گرفت که باهجوم بالای کاخ وبرنامهٔ رهایی فقید ببرک کارمل دروازه کاخ درهم شکسته شد ومظاهره کنندگان با تهدید ارتش سرخ مقیم گارد
مواجه گردیدند.
این موج چنان توفنده بود،که در دم دروازه گارد ریاست جمهوری آقای رحیم شادان یکی از بلند پایگان تازه به دوران رسیده حزب حاکم را که مسئول سرکوب تظاهرات شهرکابل بود ودر خط مقابل این تظاهرات قرار گرفته بود،سیلی کاری نمود.
در تظاهرات که در اطراف کاخ ریاست جمهوری براه افتید ،بسیار خود جوش بود و بیشترین ترکیب آنرا مردمان غیر حزبی ودولتی تشکیل میداد.
فضای شهرکابل به فضای انقلابی مبدل شده بود.
سوگوارانه در آن زمان ازین جریانات هیچ گزارشی بازتاب نیافت؛-
M Aref Erfan
بلی عرفان نازنین .
من در داخل گارد عسکر بودم و هم یک حزبی
از داخل ما شعار میدادیم که زنده باد کارمل واز بیرون مظاهره چیان.
این یک حقیقت است که همه میدانند و باید درمورد نبشته ها و تحقیقات شود .
درود .
-
-
Naqib Bigzadda یادوخاطرات تلخ که نمونه انرادرزمان تاج محمد ریس امنیت دولتی بلخ باکشتن ستاررازم اغازتحول بودتاسقوط رژیم نیزتادربندکشیدن سمیع عدیل درزتدان وشکنجه
-
Schahabuddin Sarmand درود رفیق رشاد عزیز ،
با حرمت که به آقای سیاسنگ دارم ایشان این مشق های خود را بسیار نا وقت ولی روی یک هدف با خواننده گان شریک میسازند .
ایشان نه تنها از زنده یاد ببرک کارمل توصیف نکرده اند بلکه ح د خ ا را باری دگر به هوای اخوانی ها خر کمونست د خ ا و نیز دها مطلب دیگر را نگاشته اند که مورد دقت است .
اما گلایه شما در مورد رهبران ومبارزه حزب دقیق و قابل ارزش است .
پدرود -
Fardin Rahimi منحیث یک پرچمدار چیزی بجواب شان در همانجا نوشتم ولی به زودی چشم دید و مستند ی را روی برگه شان شریک خواهم ساخت . با محترم سیاهسنگ کاری ندارم ولی باند حفیظ نجیب را مجال دروغگوی و تهمت نخواهم داد .
با حرمت فراوان . -
Shoaib Eshaqzai بارفیق سرمند موافقم !
-
Shoaib Eshaqzai فشرده ی قصه ی ازدهن محترم سیاسنګ که من همیش برایش رفیق سیا سنگ میگویم !
درانتقال اسلحه درعقب موتر بلفعل دستګیر میشوم فکر میکنم ۱۰۰٪ اعدام میشوم همزمان کارمند در جریده حقیقت انقلاب ثور نیز میباشم بعداز تحقیق مدت هفت سال محکوم به حبس وبعد ازسپری نمودن ۴ سال معاف وآزاد میگردم دوباره از دارالانشأ کمیته مرکزی به حقیقت انقلاب ثور معرفی میگردم اما به مقاومت شدید ریس آن چریده مواجه میگردم خلص در هفته نامه مقرر میگردم . -
Shoaib Eshaqzai واما درمورد رفیق کارمل رهبر گران مایه ما ؛ بعداز پلینوم ۱۸ گرباچوفی یک لحظه هم بی تفاوت نه بودیم پیهم از کارنامه های ماندگارشان توصیف وتا کید نمودیم که رهبرما انسان هدفمند وبارسالت بوده ویک روزهم برای تحقق اهدافش از هیچ نوعه تلاش دریغ نه نموده ، یکی ازبزرگترین کارنامه هایش وحدت تمام ملیتها واقوام وقبایل کشور بوده که برای اولین بار انسانهای آگاه کشور درتمام حاکمیت سهیم وکار وفعالیت نموده بهترین نمونه آن را میتوان رفیق سلطان علی کشتمند را مثال داد با احترام .
-
Haji Aziz Habibzadeh جناب عالیقدر رشاد صاحب گرامی صحت سلامت باشیند ،
موضوعات بسیار عمده و با ارزش و قابل درک را تحریر نمودیند ممنون سپاس فراوان از شما . -
Bassir Bina روحشان شاد بسیار رهبر نیک و دلسوز بودند . از هر اسلحه یی که کار گرفت امد ما را از مرگ حتمی نجات داد . درود بر روان پاک تو انسان عزیز .
-
مختار تاجزی من آن زمان کارمند خاد بودم ، خودم با شمار دیگری از رفقا داخل ارگ شدیم و جویای احوال رفیق کارمل گردیدیم. سایر رفقا هم آمدند و تعداد ما زیاد شد . راه را توسط چند عراده گاز ۶۶ بستند و اجازه
پیشروی ندادند . شام روز پراگنده گردیدیم . فردایش کودتای پلینوم هژده پیروز شد و یکهفته بعد مجازات و به ولایت نیمروز تبعید گردیدم . -
Rah Parcham والیری تساپکوف: ۱۲ ثور ۱۳۶۵. جمعیت خشمگین به قصرِ ریاست جمهوری هجوم می برند. مردم برآشفته و خشمگین هستند که گورباچف نجیب را جانشین ببرک کارمل نمود .گارد مِلی دروازه های قصرِ ریاست جمهوری را با وسایط باربری و نقلیه توانست مسدود نماید، محافظین گارد از عقب در چهار صف ایستاده بودند و کسانی را که به داخل رخنه میکردند دوباره به خارج پرت میکردند.هردو جانب بدون اسلحه بودند .به ما گفتند که در برج ها قرار داشته باشیم و اجازه نیست که سر های خود را از پنجره ها بیرون بکشیم .قدرت بالقوهء رزمی کندک ما تقریباً ۱۵۰ نفر بود، ۲۰ چاین ماشین محاربوی، بلوک راکت انداز و پرسونل دافع هوا، که تمام وقت روی پشت بام همراه با راکت ها محافظت میکردند. ( تصویر و متن آن از: والیری تساپکوف )
-
Shir Sarem در زمانی که این توطیه علیه حزب و دولت جمهوری دموکراتیک افغانستان با سازش مخفیانه بین ریگن و گرباچوف صورت گرفت من در ولایت قندهار بودم و انچه میدانم از زبان رفقا است. ولی به اساس سرنوشتی که رفیق عزیز تاجزی قصه نمودند چشم دید من درباره چند رفیق است البته این دیگر در زمانی است که من کابل بودم روزی از مقابل دفتر انتقالات خاد با بایسکل میگذشتم رفیق آشنایی را انجا دیدم و توقف کرده نزد اش جهت ادای احترام رفتم آن رفیق زمانی خود اش مدیر عمومی در یک ولایت بود و همچنان در بخش خود مسولیت مدیریت چند ولایت زون مربوط را هم داشت و بعد بیشتر از 5 سال خدمت در نبرد تازه به مرکز تبدیل شده بود و در مرکز همان بازی اوپراتیفی که بنام جلسات نظرخواهی در رابطه به پلنوم 18 دایر شده بود بمثابه یک حزبی سابقه دار نظریات خود را داده بود و روی همان نظر مسولانه اش نسبت به حزب و اینده کشور شب از خانه گرفتار و بعد گذشتاندن چند روز در نظارت خانه زمان خروج برایش اسناد تبدیلی به ولایت ارزگان انهم بصفت کارمند عادی را میدهند البته او تنها نبود و چندین رفیق دیگر نیز با سرنوشت او در انجا قرار داشتند و همچنان تعدادی از سربازان و افسران گارد را هم میشناختم برای اینکه در خط علیه رفقای حزبی خود قرار نگرفتند به چنین سرنوشت گرفتار شدند.ولی بعد ها دیگر بنام ضد پلنوم 18 تعداد زیادی با شیوه های گوناگون به این سرنوشت گرفتار شدند و تعدادی فرصت طلب و نفوذی های کج و راست با استفاده از این موضوع با سرنوشت تعداد زیادی از بهترین فرزندان پاک و اصولی و باورمند به ارمانهای حزب بازی کردند و انها را از صف فعال مبارزه و خدمت به مردم خارج کردند.
-
Rah Parchamوالیری تساپکوف: ۱۲ ثور ۱۳۶۵. جمعیت خشمگین به قصرِ ریاست جمهوری هجوم می برند. مردم برآشفته و خشمگین هستند که گورباچف نجیب را جانشین ببرک کارمل نمود .گارد مِلی دروازه های قصرِ ریاست جمهوری را با وسایط باربری و نقلیه توانست مسدود نماید، محافظین گارد از عقب در چهار صف ایستاده بودند و کسانی را که به داخل رخنه میکردند دوباره به خارج پرت میکردند.هردو جانب بدون اسلحه بودند .به ما گفتند که در برج ها قرار داشته باشیم و اجازه نیست که سر های خود را از پنجره ها بیرون بکشیم .قدرت بالقوهء رزمی کندک ما تقریباً ۱۵۰ نفر بود، ۲۰ چاین ماشین محاربوی، بلوک راکت انداز و پرسونل دافع هوا، که تمام وقت روی پشت بام همراه با راکت ها محافظت میکردند. ( تصویر و متن آن از: والیری تساپکوف )Aryan Reshadجناب رشاد معزز! حرفهای شما دقیق است، در همان روز منهم زنده یاد داکتر نجیب را همراهی می کردم، یعنی همدم مصاحبت شان با سربازان انترناسیونالیست شوروی بودم که با هر کدام جدا، جدا در صحن میدان بلاحصار کابل مکالمه و از آنها امتنان می نمودند. دلیل همراهی من این بود که سربازان انترناسیونالیست اگر سوالی نمایند که برای داکتر صاحب پیچیده باشد کمک نمایم. من تمام صحنه را به چشم خود دیدم، شما یک گوشه کوچک آنرا نگاشته اید، صحنه ای نهایت پر از جوش و خروش و طلاتم و هیجان بود.Sarmand Schahabuddinدرود بر شما شخصیت فرهیخته و انسان متعهد و عیار از جمع عیاران رفیق رشاد عزیز .
خصم هر چه تلاش کرد و با دادن تحفه ها به مشاورین ونظامیان شوروی به منظور زشت نوشتن به آدرس زنده یاد ببرک کارمل به هدف نرسید و موفق نشد و نتوانست شخصیت عالی سیاسی و صداقت حزبی و وطن پرستیانه شان را خدشه دار بسازد .
هفت ثور بود در روز مراسم رژه نظامی و نواحی از مقابل لوژ کمبود بزرگ یعنی نبود رفیق کارمل جدی احساس میشد . زمانی رژه نواحی آغاز شد چند ناحیه با فوتو های زنده یاد ببرک کارمل از مقابل لوژ گذشتند بعد از آن دیده شد که فوتوها کمتر شده و بلکل دیده نمیشود .
بعد از مدت ها صد دل را به دل بسته نموده در صف تماشا چیان دعوت شده قرار داشتم رفیقی که مربوطه یکی از ارگان های امنیتی بود نزدم آمد و آهسته گفت که فوتو های رفیق کارمل را از رفقا به زور میگیرند و در یک موتر سرباز می اتدازند .
راستش کدام کاره از لحاظ مقام وموقف حزبی ودولتی همنبودم و روز وداع داکتر نجیب از امنیت را که رهبری ریاست سیاسی. را پذیرفته بود هم خوب به یاد داشتم و دارم و اتکا به صحبت وی که بعد از صحبت من صورت گرفت من باور مند بودم که هر کسی این کار را انجام داده باشد داکتر مجازاتش میکند .
خلاصه بیرون شدم دیدم موتری پیکپ در کنار چمن ایستاده و چند تن با وحشت فوتوها را جمع کرده و داخل موتر می اندازند از یکی آنها که تا حدودی رفاقت شخصی هم داشتیم پرسیدم در پاسخ گفت که دستر ظهور رزمجواست .
بعد از ختم مراسم نزد مسول اول کاری خود رفتم و قضیه راربیان کردم و وی با تمام قاطعیت گفت هر کسی کرده اشتباه کرده و ….
اما جند روز بعد همین رفیق همه هيت زهيري را در دفتر خواسته طی جلسه به صراحت گفت تغییراتی در رهبری شاید صورت بگیرد هر کسی که مخالف آن باشد ضد شوروی یا انتی سویتیست است .
تکان خوردم و شوکه شدم دیگر فهمیدم که ما چقدر بیچاره شدیم که خلاف تمام اصول ونورم های حیات حزبی عمل میورزیم و باید انرا بپذیریم .هیواد هیوادولی داتلسم پلنوم طرفداران پته خوله پاتی دی! ! ! زما په نظر دخپلوکرنو نتایج یی ولیدل! فکر کوم دخپلو کرنو سی یی گوند او هیواد دا تحفه ورکری شرمیگی، که دپردی ترشاه سه وایی هغه بیله خبره ده،ولی زما په نظر خه رهبر او گوندی هغه کسان دی سی په خپلو تیروتنو اعتراف وکری او د دوباره تکرار نه جلوگیری! دا یو هم په دوی کی نه لیدل کیگی ! ! ! مامخکی هم ویلی بیا. . . . . او تر آخره پوری یی وایم سی دا تاریخی واقعات خه اوکه بد دی باید په خپله یی ولیکو، که مونگه یی ونه لیکو امکان شته سی نور یی کم، یازیات ولیکی ،کاروانونه روان دی فیسبوکونه گوری، داسی نه شی سی خلاف ستاسو د افتخاراتو سی لری یی سه ولیکل شی! دملگری رشاد نه سی دا نیک اقدام یی کری دنیا مننه!Malek Wali گر چه حوصله نوشتن محدود و از f دوری میجستم ، ولی هشدار رفیق گرامی رشاد وادارم ساخت تا انچه از رویداد انروز سیاه ” پلینوم ۱۸” که به باور اکثریت قاطع اعضای حزب دموکراتیک خلق افغانستان بنام کودتا سیاسی و یا ” کودتای پلینوم ۱۸ ” مسمی گردیده بود ، بیاد دارم بنویسم .
قبل ازینکه ازان روز بنویسم ، چند نکته از حادثه ای یکسال قبل که دران وقت ظاهرآ عادی بنظر میرسید ولی اساسآ مقدمه ای کودتای پلنوم ۱۸ بود ، بنویسم .
دران شب امر نوکریوال ریاست چهار هستم ، در اتاق نوکریوالی نشسته ام که نطاق تیلویزیون توجه بینندگان را بیانیه ای تیلویزیونی داکتر نجیب الله منشی کمیته ای مرکزی ح.د.خ.ا جلب نمود . بیانیه را تا اخر گوش کردم . هرقدر سعی نمودم تا برای قناعت خود دلیلی برای این بیانیه تیلویزیونی بیابم ، نیافتم . زیرا یک امر غیر معمول بود ، رفیق نور احمد نور سالیان زیادی منشی دوم حزب بود ، اما هیچگاه بیانیه رادیویی یا تیلویزیونی نداده بود . از طرف دیگر هیچگاه چنین تصور نمیرفت که روزی داکتر نجیب ، کسیکه خود را بادیگارد رهبر حزب ببرک کارمل تلقی میکرد ، از پشت به وی خنجر کین حواله نماید . به هر حال انشب گذشت و فردا هزاران کست بیانیه ثبت و تکثیر ، و در مورد پخش ان بریاست های هفت ، دوازده و وزارت اقوام و قبایل بخصوص در میان قبایل پشتون و بلوچ انطرف دیورند ، وظیفه داده شد .
قبل ازینکه به اصل موضوع ( دران روز سیاه چه دیدم و چه شنیدم ) بپردازم ، رفقا این دو نکته را بیاد داشته باشید .
۱- صدیق راهی برادر داکتر صاحب نجیب الله قبل از فرار و نوشتن کتاب در مورد دو رخ برادرش ، بسیاری از مطالب کتابش را در مورد خصوصیات و کرکتر داکتر نجیب، به همکارانش در پشتنی تجارتی بانک بیان کرده بود ، از جمله گفته بود :” شما حالی داکتر نجیب را می بینید که دروازه موتر را برای ببرک کارمل باز و بسته میکند ، اما او را که من میشناسم به کمتر چیزی قانع نمیشود تا جای او را نگیرد .”
۲ – چگونه رفیق نور احمد نور از پهلوی رفیق کارمل دور ساخته شد ، تا هم رفیق نور علیه رفیق کارمل عقده بگیرد و هم جا برای ارتقای حزبی داکتر نجیب خالی گردد ؟
هر دو نکته جالب توجه است ، تا انجا که این سپاهی حزب میداند ، اگر فرصت دست داد ، به ان خواهم پرداخت .
بر میگردم به اصل موضوع .
نمیدانم که قصدآ طرح برکناری رفیق کارمل را از مقام منشی عمومی حزب ، در “پلینوم ۱۸ ” افشا نموده بودند و یا نخواسته به بیرون درز کرده بود ، دران روز گفتند “پلینوم ۱۸ ” دایر میگردد . رفقا رحم خدا و دهقانزاده به من گفتند که در پلینوم تعویض رفیق کارمل مطرح میگردد ، اعضای حزب در نزدیکی ارگ جمع شده اند تا مخالفت خود را به این موضوع ابراز نمایند . گفتند ما میرویم تا از نزدیک بیبینم که درانجا چه میگذرد . انها رفتند و من در افکار خود غرق ، نه یارای کارکردن دارم و نه تاب نشستن در دفتر ، گاهی در صحن ریاست چهار قدم میزنم ، گاهی بیرون میروم ، پیاده رو سرک پیشروی سفارت لبیا ( بین سفارت لیبیا و المان) را گز و پل میکنم . در ارگ اوضاع متشنج است و قبل از تدویر ” پلینوم” تهدید و تطمیع میان شرکت کنندگان ان جریان دارد .
مسئولیت امنیت داخل ارگ را سپاهیان شوروی! و مشاوران ارشد حزبی ، نظامی و КГБ بدوش دارند ، حلقه دوم امنییتی بیرون ارگ ( سرک مقابل ارگ ، جاده صلح ، سرک مقابل وزارت خارجه و سرک مقابل لیسه استقلال بدوش ریاست ۱۰ امنیت دولتی و کارمندان ریاست ۶ و گزمه موتردار مشاورین КГБ و حلقه ای سوم امنییتی از نیرو های حارندوی تشکیل گردیده است .
حوالی ساعت ۱۲ ظهر است که من به گزمه ای خود خواسته ام در بیرون ریاست ادامه میدهم که دو موتر حامل مشاورین ریاست چهار با سرعت امدند و نزدیک من توقف کردند ، گفتند اینجا چه میکنی ، گفتم خواستم قبل از خوردن غذای چاشت پیاده گردی کنم تا اشتها پیدا کنم . خرشو گفتند و رفتند بداخل ریاست .
از اوضاع معلوم میشد ، که افزایش لحظه به لحظه کمیت تظاهر کنندگان در بیرون ارگ و مخالفت اعضای پلینوم ، درین روز مراد کودتاچیان ( گورباچف – رایگان)
حاصل نشد .
ادامه دارد
Malek Waliبه ادامه ای گذشته در مورد کودتای پلینوم ۱۸ .
فردای ان وقتر راهی کار شدم ، توطئه بزرک بنام پلینوم هجده ادامه دارد ، درین روز انهائیکه به تطمیع و تهدید تسلیم نشدند و به مخالفت خود ادامه دادند بشمول زنده یاد نظام الدین تهذیب قاضی القضات در تهکوی قصر سلامخانه توقیف شدند .
امروز امر نوکریوال هستم . بدفتر خود سری زدم و اپس پائین امدم به اطاق نوکریوالی . قرار برین است که هر حادثه باید به قرارگاه مشترک خبر داده شود و هدایت گرفته شود . تیلفون قرار گاه مشترک را دارم ، اما نمیدانم که قرارگاه از کیها و و کدام ارگانها تشکیل و در کجا موقعیت دارد.
حال بیادم نیست ، مسئله ای پیدا شد هدایت طلب . به قرارگاه زنگ زدم ، صدا اشنا بود ، جلال رزمنده بود .
موضوع را برایش گفتم . سرو صدا در قرارگاه زیاد بود ، گویی قرارگاه در مندوی کابل باشد ، اما زود فهمیدم که نه در دفتر سیف الله قوماندان حارندوی کابل است . رزمنده برایم گفت گوشی را داشته باش ، صدا کرد رفیق ظهور رفیق ظهور ، مطلب مرا برایش گفت . ظهور صدا کرد رفیق سیف الله ، اعضای قرارگاه که همدیگر را صدا کردند ، صرف نامهای شانرا شنیدم ، اینکه به همدیگر چه گفتند ، برایم قابل سمع نبود . به هر حال ان موضوع گذشت و محل قرارگاه و برخی مهره های سیاسی و نظامی کودچیان برایم معلوم شد .
دقیق بیاد دارم فکر میکنم بین ساعت ۱۱ – ۱۲ بود ، به معاون نوکریوال گفتم ، متوجه تیلفونها باش من یک بار خانه میروم زود بر میگردم .
دریور را گفتم طرف ولایت کابل برود . از روبروی ولایت کابل ( قرارگاه) گذشتم ، روبروی لیسه استقلال از موتر پائین شدم ، دریور را گفتم موتر را داخل شاروالی کابل متوقف و منتظر باشد . من به پیاده گردی یا گزمه خود خواسته در پیاده رو پارک زرنگار بین سه راهی هوتل کابل و چهارراهی ملک اصغر ادامه دادم و مراقب دروازه ولایت کابل و همین جاده بودم . بعد از چند دقیقه دیدم موتر والگا سفید از ولایت کابل خارج و در مسیر همین جاده به صوب ارگ با سرعت روان هستند تا از تبریک گفتن پیروزی کودتا به “رهبر “جدید از دیگران پس نمانند . قبل ازینکه موتر نزدیک شود ، روبروی لیسه استقلال استاده شدم و طوری وانمود کردم که منتظر عبور ان موتر هستم تا بگذرد تا بانسوی جاده عبور نمایم . وقتی موتر از نزدیکم گذشت ، دیدم که سلیمان لایق و ظهور رزمجو در سیت عقب لمیده اند و با دهن های پر خنده تا بناگوش ، باهم صحبت میکنند .
حتمآ رای این دو عضو بیروی سیاسی که همه کاره ای قرارگاه بودند ، غیابی به نفع “کودتای پلینوم ۱۸محاسبه گردیده است!!
با عجله برگشتم به محل کارم و بازهم در همان محل به پیاده گردی ادامه دادم . این بار کمی دیر تر از دیروز مشاورین امدند و توقف کردند و همان سوال را تکرار کردند ، گفتم امروز غدای چاشت را خورده ام ، میخواهم غذا هضم شود .
انها امروز خوشتر از دیروز بنظر میرسیدند و بداخل ریاست رفتند و به رئیس و معاونین ریاست ابلاغ نمودند که پلینوم با موءفقیت پایان یافت و داکتر نجیب بحیث منشی عمومی حزب ” انتخاب” گردید . هیچ کس حق مخالف را ندارد ، با مخالفین برخورد جدی صورت میگیرد .
فردای ان کمیته شهر پروگرامهای تبلیغی و توضیحی را با شرکت مداحان بلند پایه ، پیرامون ” پلینوم ۱۸ در نواحی اغاز نمود . به همین ترتیب در وزارتهای قوای مسلح . مخالفتها کماکان ادامه یافت ، درین محافل اعضای حزب
بدون اینکه از سبکدوشی و زندانی شدن شان ترسی به خود راه دهند ، در مقابل مبلغین و مداحان فرستاده شده از جانب کمیته مرکزی استدلال و مخالفت شدید شان را ابراز نمودند. سبکدوشی ها در ادارات ملکی و نظامی اغاز گردید و چوکی پرستهای خود پرست و چاپلوس ایکه نه به ارمانهای حزب پابند بودند و نه انقلاب ، نصب گردیدند و به متلاشی شدن حزب و سقوط حاکمیت حزب مطابق پلان شوم ( گورباچف – رایگان ) استین بر زدند .
ناگفته نماند گلهای که به سربازان شوروی داده میشد در بین آنها به قسم شب نامه یک نامه به زبان روسی گذاشته شده بود که در آن ابتدا از کمکهای کشور شورا ها اظهار امتنان شده بود و بعد از تدویر پلینوم ۱۸ و عواقب بعدی آن تذکار گردیده بود البته این گلها توسط رفقای با اعتماد به سربازان اهداء میشد. آن روز، روز فراموش ناشدنی برایم است.
خاطرات پلینوم ۱۸ را بعدآ خواهم نوشت.
یاد و کارنامه های زنده یاد ببرک کارمل رهبر نستوه و بی بدیل ح.د.خ.ا گرامی و جاویدان باد.
عمر تان دراز و در تلاش های روشنگرانه کامگاری نصیب تان.
جاویدان یاد رفیق کارمل در خم وپیچ تاریخ معاصر کشور جای پای گل ناشدنی از خود بجا گذاشته است.
او دومین رهبر یک حزب انقلابی بود که به فرمان کرملین و برخلاف اراده مردم کشورش برکنار شد.
البته این کاروان که با تعویض علی ناصر محمد در یمن جنوبی شروع شده بود به جنوب شرق آسیا و بعدا به اروپا رسید. آخرین رهبری که تعویض شده نیکولای چاوسیسکو رهبر رومانيا بود که در پی کودتای خونین بی رحمانه بقتل رسید.
یاد کارنامه های درخشان مردمی و روشنگرانه رفیق کارمل عزیز در بین نسل امروزین کشور زنده است.
با شما همنوا هستم که رخداد های پس از پلینوم 18 را باید نوشت.
من از رفقا و هواداران جاویدان یاد ببرک کارمل علاوتا درخواست مینمایم تا کارنامه ها ، اندیشه و آرمانهای بزرگ انسانی او را به نسل های آینده انتقال بدهند.
-
Rah Parchamرفیق قاسم « آسمایی »
یادی از آن نیمه شب زندان و نخستین دیدار وگفتگو با زنده یاد رفیق محمود بریالی
شب ۲۶ ماه میزان ۱۳۶۷بود ونخستین شب زندان واتاق تنهایی شماره بیست و چهار منزل دوم بلاک اول. نخستین لحظات دستگیری، اولین شب وروز، اولین هفته، اولین ماه زندان، دشواری های خاص و استثنایی خودرا دارد وآنهم فراموش ناشدنی ودر حافظه چنان حک میگردد که زدودنش دشوار است و ناممکن. با سپری کردن این “اولین های د… ادامه … در لینک پایینی مطالعه نماید. ⬇️⬇️⬇️
-
Hafiz Ravand رفیق رشاد عزیز نخست اینکه از شما که پاس همان نان ونمک را دارید سپاس گذاری میکنم که هستید ومردانه وار هستید ، اما تعدادی به اصطلاح از کارملیست ها که ازدماغ فیل افتاده اند که اگر چیزی در حد توان درمورد شادروان ببرک کارمل انشاء شود ، نه موافق ونه مخالف ابراز نظر نمی کنند و تعدادی هم نه توانایی نوشتن را دارند ونه هم نوشته های دیگران را برمیتابند.، در حالیکه من در هرجایی ، از هررفیقی و یاکس دیگری چیزی در مورد رفیق کارمل ببینم حتمن ابراز نظر مینمایم .
-
Mir Kamwar درودوسلامتی روحی وجسمی به رفیق رشاد گرانقدر وتمام راه روان صادق روانشاد ببرک« کارمل» من درآن زمان دراداره پنج امنیت دولتی ایفای وظیفه می نمودم، ودرآن لحظات حساس کاندید بورس های قصیر المدت به تاشکند بودم وامادرشرایط نهایت دشوارروحی وخیانت های پنهان وآشکار و… بعد ازشش ماه دوباره به کشوربرگشتم وباتغیرمسوولیت بوظیفه جدید توظیف شدم اما دربخشی ازهمان اداره نامبرده( ریاست پنج) بایقین کامل اعتراف می نمایم که ازکارمندان ( افسران نیمه نظامی) اماکارکشته استخباراتی نود وپنج درصد مخالف کودتای پلینوم سیاه هجده بودندوناامید ازتحمیل تصامیم غرض آلودوخائنانه ایکه شرایط سقوط حاکمیت حزب دموکراتیکخلق افغانستان را رقم زد. درنتیجه مخالفتهای کامندان تاسطح مدیران وفعالین حزبی ازوظایف سبکدوش ودرنتیجه تعدادی خانه نشین وتعدادی مطابق قوانین آن زمان به عسکری سوق داده شدند. خاطرات نهایت تراژید آنزمان رانمی توان به سادگی فراموش نمود. من درآن زمان به ملاقات رفیقی درمنزلش رفتم که سبکدوش وبدون درآمد مالی بود ونیز قبلا کارمند سیاسی( منشی یکی ازسازمان ) آنقدرمشکل اقتصادی داشت که مجبورشده بودوسایل منزلش را( کوچ وچوکی) و… بخاطر اعاشه فامیلش را بفروش برساند و …. ده هاخاطره تلخ این چنینی وجوددارد.وکثافت کاری های نهایت شرم آور و…
-
Mir Kamwarخاطرات نهایت تراژید راشاهد بودمکه ازنشرش خجالت می کشم واکنون به افراد واشخاص همه کاره آن دوران که هنوز درقید حیات هستند ونیز درپیوند ووابستگی ارگانهای استخباراتی بیگانه بر می خورد و…
-
Ewaz Hesarnaie آدمها گاهی چفدر به ذلت تن در میدهند. رشاد معزز شما به سلامت باشید آنچه را خود شاهد بوده اید به رشته تحریر در می آورید.
-
سید حسن رشاد حصارنای گرامی حتمن منظور تان جنرال حسام الدین حسام است بلی او یک قاچاقبر بود .
-
Nazar Omar رفيق رشادگرامي تاريخ واقيعات رادردل شاهدين نميگذاردكه زير خاك فرودرودهستندشمارازانسانهاي دون صفت هنوزهم درفقردانش وبينش وخودخواهي فرورفته اندوازجهالت خودواقيعت هاراميخواهندبه شكل كه خودشان فكرميكنندانعكاس بدهند.
زنده باشيدبااين ياداوري تان ويك دعادرحق داكترصاحب سياسنگ بكنيم كه قلم شان رسابادوصحت خوب نصيب شان باشد.
-
-
Farid Ashrafi رشاد بزرگوار زنده و سلامت باشی.
قلمت نویسا باد. -
Abdul Mukhtar رشادعزیز انچه راشماشاهدبودید من نیزدران جابودم وبه چشم سردیدم وچه خاطره فراموش ناشدنی
-
Ahmad Shah Rasta يك خاطره ى خيلى جالب در توالى ترجمه داكتر سياه سنگ.
ببرك كارمل ، يگانه رهبر آگاهيكه با تاسف تمام قربانى خيانت هاى مكرر رفقايش و بازى هاى تبهكارانه ى شوروى شد.
پيرامون شخصيت ببرك كارمل و قصه واقعى زندگى اش سد ها و ده حرف ناگفته وجود دارد، او براى جامعه افغانستان خيلى پيش از وقت شايد ظهور كرده بود.
يادش هميشه شاد باد.-
Saboor Siasang بهترین پیام همین است که از گرانمایه راستا خواندم. تنها به یکی از دهها نمونه بسنده میکنم: آیا امکان دارد در پشت پردۀ پلینوم هژده دست اتحاد شوروی نباشد؟
نگاهی به دو صفحه 117 و 118 کتاب زیرین
Ghosts of Afghanistan
Hard Truths and Foreign Myths
(Jonathan Steele)
بخشی از چالهای شوروی (در رابطه با پیشزمینه های پلینوم هژده) را رسوا میسازد. سه سال پیش از چاپ و پخش کتاب یادشده، عین کلمات و جملات در پیرامون “بیماری تحمیلی” ببرک کارمل – از سوی دکتوران بیمارستان مسکو – را از زبان محبوبه کارمل شنیده بودم.
-
-
Mohammad Sahi Babaqlych واقعا خاطره جالب و پر محتوا بود . روان کارمل عزیز شاد و خاطراتش جاویدان باد
-
Tamim Raha پی آمد این حادثه و این روز را در آلمان سالهای نزده نود و دو یا سه، از زبان یکی از برادران خانوده خیر زاد که صاحب منصب اردو و در همین روز در حوالی حصه دوم کارته پروان وظیفه دار بود تقریباً چنین شنیدم: ” ما وظیفه داشتیم به هر ترتیبی میشد از ظاهر شدن رفیق کارمل در طول راه برای ابراز احساسات پدرود به عساکر شوروی، جلو گیری کنیم که تا اندازه ای موفق هم بودیم، ولی ناگان متوجه شدیم که جناب شان در حصه دوم کارته پروان روی تخته دکانی بر آمده و با بلند کردن و تکان دادن هر دو دست گذر کاروان عساکر شوری را شعار میدادند. از آنجاییکه امر مسقیم شخص داکتر نجیب را داشتم، جبراً وی را از سکوی دکان پاهین آورده مسقیما به خانه انتقالشان دادیم.”
قصه کننده از این عمل کارمل شدیداً دلخور بود!یاد آوری و بازدهی حوادث حقیقی خدمتیست که باید برای آن ارج گذارد. ممنون رشاد صاحب! -
Rahmatullah Hassan رفیق رشاد از نوشته خاطره جلب تان سپاس ، بعضی ها صد ها قیصه دارند ، از ترس باند های تبکار دهن باز نمی کنند .
-
Nazir Amir بسیار زیبا و خواندنی
-
Shuja Shujauddin روح وروان رهبر خردمند مردم زحمتکش افغانستان زنده یاد رفیق ببرک کارمل بزرگ شاد ویادشان گرامی باد
-
Zuber Sherzad بزرگوارم رشاد عزيز !
چي زيبا نوشتي واَدا دين كرديد .
باز تكرار ميگويم ميبالم با رشاد بزرگوار واز اين افتخار بزرگ چي ميتوان باشد كه درحال مهاجرت يكي از افسران ورزيده دست به قلم ميبرد وياد رهبر ميكند .
خاطره درخاطره !
رشاد عزيز درخاطره از كارمندان امنيت ملي وقت ياداورشدي
اجازه دهيد گرچه اين قلم ناتوان نميتواند با زيبايي هايي كه شما نوشتي بنويسم باانهم از ان صحنه كمي ياد اورميشوم .
دوسه روز قبل ازبرگشت اولين سربازان شوروي درحاليكه جايي تحت پوشش كار ميكردم به گمان اغلب بنابرسفارش جناب توخي زنده ياد يعقوبي مرا به دفتر خواست بعد از احوال پرسي ديدم ضيا هراتي كه سالها كارمند قلم مخصوص ودرترتيب پلانهايي امنيتي دست بالا داشت داخل شد
من يك طرف وضياً جان طرف ديگر نشستيم .ان زنده ياد روبه طرف من كرد وگفت :.
از اينكه هميشه مسوليت گروپ اوپراتيفي براي امنيت گردهمايي داري باوصفيكه تحت پوشش كار ميكني شما موظف هستي درراس كارمندان كه به رياستها سهم داده شده منحيث مسول گروپ اپراتيفي توظيف ميباشي كه بنابر ضرورت برايت هدايت داده ميشود تا :.
١- امنيت قطار سربازان شوروي ازبالاحصار الي خيرخانه بدوش داشته باشيد
٢- دراين مراسم ببرك كارمل دعوت نميگردد درصورت حضور مانع ان شويد .
با شنيدن اين حرف اتش درجانم درگرفت واستخوانم سوخت واگر در كارمل دوستي ذره يي شك داشتم اورا با شنيدن اين حرف ازبين رفت .
همان روز پلان تدابير امنيتي ترتيب وباكارمندان صحبت كردم
بايكي از رفقا از عدم دعوت رفيق كارمل گفتم انها نيز خبرداشت
دوروز و شب با اين وظيفه نهايت سنگين باكارمندان صحبت داشتم
وهرلحظه با توخي بايد گذار ميداديم
كارمندان را تنظيم كردم
نبايد انكار كرد كه همه كارمندان هواخاهان كارمل بوده
از باغ زنانه به طرف بالاحصار جايي كه همه جمع شده بودند وظيفه من از انجا شروع
ميشد ، خودرا بادو كارمند ودريور رساندم واز امنيت خط السير براي اخرين بار اطمنان دادم .
وجدانم اجازه نداد تاكارمندان را بگويم اگر رهبر امد مانع اوشويد
در ستيژ جايي استاده شدم تا هرچيز زير چشم من باشد وهرلحظه بايد گذارش بدهم
ديدم كه يك سكوت خاص انجا حاكم بود
ومن پيش بيني كردم كه اين سكوت چيزي ديگر نيست بجز عدم حضور رهبر حزب كه همه و اين حاضرين به او ” كارمل” منحيث پدر معنوي احترام دارد .
با جفسر صحبت داشتم كه موتر مرسيدس سياه داخل بالا حصار شد
ونزديك ستيژ توقف كرد كه نا اگاه همه متوجه شد كه درموتر زنده ياد كارمل است تاهنوز درموتر بوده كه هورا هورا شروع شد و مجرديكه او ازموترخارج شد فضا دگر گون گرديده و از گلو انها نيز هورا شنيده شد كه گاهي بزبان نياورده بود زنده ياد كارمل درلوژ از احترام خاص برخوردار بود وگل اقا خان جايي خودرا به او داد .
واشفتگي توخي سر من شروع شد ويعقوبي درچشمان تيز بين برايم فهماند كه چطور اينجا رسيد .
به توخي گفتم شايد يكي از بلند پايگان اورا خواسته باشد وخودت خبر نميباشي
باقهر با حرف نازيبا گفت اين ….. نبايد حضور ميداشت
خلاصه هورا شور وكارمل دوستي از انجا شورويها ديد كه چي اشتباه كرده .
مراسم كه ختم شد من پيش قطعات بايد ميبودم كه بودم .
در راه هزاران مردم ومتعلمين با دسته گل ها استاده بود هم سرباز شوروي را وهم نثار زنده ياد كارمل كرد
در دهن دروازه وزارت داخله يك حجوم بزرگ مردم به موتر كارمل شروع شد نزديك بود كه موتر وي را بالا كند وشعار زنده باد كارمل ، كارمل تو رهبر من هستي
ازانجا من خودرا به باغ زنانه رساندم كه مردم وجمعيت بزرگ حزبيها حضورداشت
مجرديكه موتر كارمل انجا رسيد
قيامت برپا شد
كسي نه درفكر سرباز شوروي بود ونه درفكر امنيت
من وگروپ ما نتوانيسيم وهيچ قدرت هم توان مانع شدن انها را نداشت موتر حامل ببرك كارمل دربين مردم باشوروشوق بالا شد
ومن سخت ترسيدم كه دشمن كار خود نكند
ديدم كه نوراحمد نور وگلاب زوي رسيد
گلاب زوي مرا با سلاح دست داشته تهديد كرد ونوراحمد با زبان نازيبا هرانچه نازيبا بود نثار من كرد ومن مقاومت كردم
اخرين حرف انها اين بود اگر مانع نشوي كشته خواهد شد
ومن به … گفتم سرنوشت رفيق كارمل در خطر است همين جا بايد توقف كنيم
رفقا موظف از تعقل كار گرفت رفيق كارمل برگشت ومن نيز به سوي خير خانه نه رفتم
داستان رشد من درامنبت تا همين جا بود وديگر هرگز به همچو وظيفه خطير دعوت نشدم . -
Ghulam Dastgir آغا صاحب گرامی شما زنده باشید. تاریخ زنده خاطره های تاریخی استید
زنده یاد رفیق کارمل محبوب القلوب همه وطن پرستان افغانستان بود -
Shohaib Sh همه اعضاي حزب ومنجمله رفيق نجيب ازين اگاه بود كه رفيق كارمل محبوبيت خاص خود را دربخش پرچم داشت وما كارمندان رياست اداره اول در نزديكي بالاحصار وظيفه داشتيم وشاهد همه چيز بوديم..
-
Jalil Sediqi خاطره تان ارزشمند و اما اقدامات زمامداران در مورد رفیق کارمل تلخ و درد آور بود ، روح آن مرد بزرگ شاد و یادش گرامی باد.
-
Zuber Sherzad رفيق رشاد !
در نوشته از نام ذبيع الله زيارمل ياداورشدي ومتل نوكر نو اهو را به دو” دوش” ميگيرد يادم امد .
ذبيع الله زيارمل كه هرگز زيارمل نشد ازكودتا ١٣٥٢ كه مدير قلم مخصوص شهيد رفيق فيض محمد بوده ميشناسم
از تصادف درزندان هم اطاقي شدم
باوركن هر فير هوايي كه در زندان ميشد قلبش از تپش ميماند ولرزه درجانش
ورنگش پريده ميبود
زيارمل درسياست خيلي منحرف وشخص نيرنگ باز است
بازنده ياد كارمل دشمني داشت
اورا سبكدوش كرد يكي از اشتباه طراحان و طرفداران پلنوم هژدهم همين بوده كه يك تكسي ران را مسوليت رياست سياسي را سپرد
واينهم بايد گفت كه زيارمل با شهيد نجيب نيز وفادار نبوده
من زيارمل را شخصي از خودراضي يافتم
واو فكر ميكند كه درافغانستان اگر صاحب قلم وسياست است او ذبيع زيارمل است كه اين ادعا اش پوچ وبيهوده است همان بود كه شهيد نجيب اورا خيلي زود رخصتش كرد .-
Wajdi Sa جناب شیرزادصاحب یک مطلب جالب این است که زیار مل آدم مشکوک است واو دربرابر همه لطف داکتر صاحب نجیب وکودتای تنی برضد داکتر نجیب سهم خاینانه گرفت وداکتر نجیب اورا دیر شناخت وبا زدن سلی وکندن فورم جنرالی ازشانه کثیفش اورا رخصت کرد واگر وسا طت غلام مجدد نمی بود بندی اش هم میکرد او برای هیچ موجودی صادق نبود .
-
Wajdi Sa
بلي واجدي بزرگوار
زيارمل عجب شي خدا است
اورا در عجب روز خصومت خداوند خلق كرده
-
-
Ali Ahmad Akbari این درسی است برای انعده اشخاصیکه میگویند کودتادکردند . رفیق کارمل عزیز به دل رفقای اصولی ح.د.خ.ا جا داشت و جا دارد مرگ به خایینین و پروپاگندچیان .
-
Shoaib Eshaqzai مه خلقی که طرفدار کارمل شده بودم بعداز پلینوم ۱۸سخت جزاها دیدم اما هیچ وقت تسلیم جنایت گرباچوف نه شدم واکنون یگانه شخصی که به افتخار میگویم رهبرمن است رفیق زنده یاد کارمل است وبس .
-
Farid Ashrafi یک سوال رفیقانه :
خوب شد نامی بزرگمردی بمیان آمد و برایم وسیله شد تا یک سوالی را از دوستان و فرهیختگانی که اینجا حضور دارند بپرسم .
شاید اکثری دوستان ماهنامه ( زندگی حزبی ) را که بعد از تدویر جلسه پلینوم هژده دایر شد به یاد داشته باشند ؟
زمانیکه رفیق کارمل از پست دولتی و حزبی تنزیل مقام میشود ، در مجموعی تمام هودارانش تنها هشتاد نفر (_+ کم و بیش) عضو حزب را در جمع مخالفین پلینوم و نزدیکترین اشخاص به رفیق کارمل از حزب اخراج میکنند. حتی قرار شنیدگی در همان جلسه پلینوم ( ممکن پنجصد رفیق بوده باشد ؟ ) فقط و تنها دو رفیق سر سپرده ( مجید سربلند و امتیاز حسن ) صدای اعتراض شان را بلند کردند . این هشتاد نفر عضو حزب نتنها از حزب اخراج شدند که حتی زندانی و به خدمت سربازی سوق داده شدند. بهر حال ، میگذریم از اینکه نام این قهرمانان با خط زرین درج تاریخ سیاسی – حزبی افغانستان شده است ، سوالم را اینطور طرح میکنم :
حالا ، اکثری رفقهای که سنگ دوستی و وفاداری به سینه میزنند و نام خود را پهلوی نام آن بزرگمرد مزین میسازند ، آیا میشود از آسیبی که بعد از تدویر پلینوم هژده برایشان رسیده یاد آور شوند ؟ ( حد اقل اخراج از حزب ، تنزیل مقام حزبی و دولتی ، خانه نشین، تبعید … ؟)
من که میبینم اکثری رفقها نتنها تنزیل مقام نشدند ، بلکه در پهلوی نامشان القاب وزیر و رئیس و استاد و مربی و منشی و درجه و رتبه های بلند نظامی و پست های دولتی و کرسی های دیپلوماتیک ….. و غیره و غیره زینت یافت !
از اینکه هیچ جزای حزبی و دولتی ندیدیم ، بعکس به درجات بلند نائل آمدیم، چطور میتوانیم دوستی و وفاداری خود را نسبت به جاویدان یاد کارمل بزرگ ثابت سازیم ؟-
Ali Ahmad Akbari رفیق اشرفی گرامی !
من منحیث رییس اسناد وارتباط وزارت تعلیم و تربیه اجرای وظیفه مینمودم . در یکی از روز ها مرا به ناحیه احضار و چنین وانمود کردند که گویا یک دستور حزبی برایت سپرده میشود . من هم بدون اطلاع شخص محترم وزیر صاحب به ناحیه رفتم زمانیکه به دفتر منشی ناحیه دوم حزبی داخل شدیم منشی ناحیه بدون سلام وعلیکم دستور داد که من را به عسکری سوق دهند .
همان بود که مرا به کمیساری ناحیه دوم بردند و تسلیم کردند که به دوره دوم عسکری سوق شدم . منشی ناحیه کبیرخوژمن بود .
-
-
Seyyed Reza Sanglakhi بادو خاطراتش گرامي باد اغا صاحب محترم تاريخها ي گزشته را كه من زياد نميدانم فقط درين يك قرن اخر فرزندصالحي از دل ان مرزوبوم به پاه ايستاد و كمر همت بست كه افغانستان نوين جوان بسند و با معيارها ي قومي سمتي را در نظر كرفته كه مردم مارا از زير يوغ بردكي يا همان شخصيت پرستي ارباب و خان نحات بدهد اما همين اربابان و نوكران اجنبي و دوستان نا اهل و تشنه قدرت مجال براي خدمت براي ايشان ندادند و تهمتهاي كمونيست بودن يا إشراف زاده نثار ايشان كردند فقط به خاطر دوستي با شوروي وقت اما متاسفانه يا خوشبختانه روزي رسيد وديديم كه همين رهبران خودفروخته و انانكه با گفتن يك واژه هورا مردم را كشتن و دست بريدن با كمال بي شرمي رفتن در كاخ كرملين دست گدايي دراز كردند كه در راًس شاًن. رهبران هفتكانه ساخت پاكستان و نوكران ISi چتلستان تشريف داشتن درين اواخر باز همهً به شمول طالبان وحشي نيز رفتن در مسكو كه ما مسلمانها كه بًر ضد حكومت وقت جنگيديم با تعداد افراد قدرت طلب ان دوران نيز عهد دوستي داريم مارا اشتي بنداز ووووووووو
-
اسدالله کریان رفیق ببرک.کارمل.رهبربی بدیل.خردمند.دلسوز.مهربان بود.درقلب.تودههاورهروانش جادارد.مخالفین جبون.کودن.جاهل ومعامله گرش.چهرهای کسیف خودرابرملا نمودند.وبه شکل فجیع و بین رفتن.همه گان باچشمان خوددیدن.
دوردبرکارمل.بزرگ ورهروانش. -
Muskin Sayad دوستان عزیز ، حسب وعده دیروز اینک بقیه داستان جلسات برای کنفرانس دوم حزب ، که زیر فضای اختناق چوچه موش های داکتر نجیب مرحوم از اداره سوم امنیت ، همان هاییکه تازه پس از پلینوم هژده توسط منحرفان حزبی مانند مقیم کور و امثالش به نسبت وفاداری به نجیب از ارگانهای خاد دستچین و مقرر شده بودند .
کنفرانس حزبی با کاندید شدن من و تایید تقریبا نود درصد حاضران جلسه سبب شد که تعطیل شود . و من بمجردیکه از تالار جلسات خارج شدم مشاورم هیگر ، برایم گفت که ما همین اکنون سفرکاری به بدخشان داریم .
من احساس کردم که دور ساختن من از جلسه بعدی کنفرانس حزبی است ، گفتم تا اجلاس کنفرانس سپری نشود ، من بولایات نمیروم ، رفتم داخل دفتر ، لحظه بعد سرمشاور بنام الکسیویچ یکجا با هیگر داخل دفتر شده ، پیام هیگر را اینبار الکسیویچ تکرار کرد و من باز گفتم که قبل از جلسه کنفرانس حزبی بولایات نمیروم .
الکسیویچ گفت که الی امدنت جلسه دایر نمیشود من تضمین میکنم .
پس از تضمین وی فقط برای یکساعت راهی منزل شدم مختصری از لباس و ضروریات را برداشته با مشاور وارد میدان و راهی بدخشان شدم .
ساعت هشت بجه شب در میدان هوایی شهر فیض اباد از هوا پیما پیاده و وارد مهمانخانه امنیت که در کنار دریای کوکچه موقیعت داشت و تنها با یک نفر اشپز حفاظت میشد شدیم ، لحظاتی بعد زنده یاد رفیق شهیدی ریس امنیت هم با ما پیوست با یک پیام شفری از شخص رفیق مرحوم یعقوبی وزیر امنیت با این متن ، پس از ختم بررسی حوزه بدخشان ، به حوزه کندز ، تخار و بغلان وظیفه دارید ، با ختم حوزه بغلان قبل از برگشت باپیام شفری از ختم کارتان اطلاع و منتظر هدایت باشید .
خلاصه روز سی و هفتم بود در بغلان بودم ، رفیق جنرال ناصر ریس امنیت ، و رفیق احسان واصل منشی کمیته ولایتی بغلان از مرکز برگشتند .
و رفیق ناصر بغلان برایم گفت ، که پس از ختم کار کنفرانس سراسری دوم ، شب هنگام با ورد اسحق توخی به معاونیت کادری وزارت رفیق شیرجان معاون ریاست را ساعت ۱۲ بجه شب احضار و عده ایی از رفقا از وظیفه برکنار شدند ، ولی من جزییات را نمیدانم .
همان بود که فردای ان من به سواری یک عراده جیب به ثوب کابل حرکت کردم ، و از ورود خود به نوکریوال عمومی وزارت که فکر کنم رفیق اکیل ریس اداره چهار بود راپور دادم .
فردا مطابق معمول دریورم امد و رفتم به اداره .
اما دفترم شکل دیگری داشت ، رفقای همکارم ، همه خاموش و متاثر بودن ، من احساس کردم که اسحق توخی کارخود را کرده ، معاون کادری وزارت جنرال زمان ارزو ، برای کنترول گروپ مخابره برای یک هفته مسکو رفته بود ، سری بدفتر رفیق جنرال حسین نعیم معاون اول شان زدم ،گذارشات بررسی را تقدیم و در ختم گفتم که من خانه بروم یا دفتر ، رفیق حسین نعیم ، شخصیت فوق العاده با فهم ، خوش برخورد و بشاش بودند که کمافی السابق گفت با خنده گفت دفترت برو ، بعدش برای انکه خلاف وعده مرا چندین روز به ولایات میخکوب کرده بودند ، دفتر سرمشاور الکسیویچ برای گله رفتم ، ایشان گفتند که خلاف نظر ما شما از وظیفه برکنار شده اید انتظار بکش ما همرای وزیر صحبت میکنیم .
حالا شما اخراج مرا توجه کنید ، من افسر برحال دارای دیپلوم حربی پوهنتون .
متن امر وزیر امنیت :
حسب لزوم دید وزیر امنیت دولتی با اخذ رتبه نظامی از وظیفه برکنار و از طریق وزارت داخله به خدمت سربازی سوق شود .
ساعت یازده بجه همان روز وقتی از اداره که مقابل ولایت کابل موقیعت داشت خارج شدم ، در ساحه پل زیر زمینی کنار وزارت مخابرات با سه تن کارمند ان ریاست جنایی مجهز با موتر جیب مواجهه شدم و از من تقاضای اسناد نمودند ، وقتی کارت امنیت را که هنوز تحویل نکرده بودم نشان دادم .
دو نفر دیگر هر دو دستم را دستبند زدند و سوار موتر ، مستقیم تهکاوی های وزارت داخله ، یک هفته انجا و پس از یک هفته توسط یک عراده زرهپوش پل علم و پس از سه روز از پل علم باز توسط زره پوش به علاقه داری خوشی لوگر انتقال شدم.
سه ماه در ان ولسوالی بودم اما خانواده ام توسط درخواست عنوانی شعبه دفاع وعدل کمیته مرکزی ، با ارایه اسناد تحصیلی ام تقدیم و در نتیجه وزارت امنیت طی امریه مجدد با اخذ دو رتبه نظامی ام یعنی از دگرمنی به جکتورنی مرا بوزارت دفاع معرفی کردند .
این بود ، قسمت دیگرش ، اینکه در وزارت دفاع چگونه اسیاب سنگ را جناب حسام الدین حسام ، با این کلمه در جلسه شورای عالی دفاع که گویا جای مصًون برای مخالفان وزارت دفاع است سرچپه سرم من و امثال چرخاند باشد برای وقت دیگر-
سید حسن رشاد رفیق صیاد عزیز وگرامی بیان واقعیت های عینی آن برهه از زمان ما درنوشته ی پرمحتوای شما پرده ازروی آدمهای پرتاب شده وطفیلی برداشته ، سلامتی جنابتان آرزوی من است.
-
-
Aarian Aarian رفیق رشاد عزیز! منکه دران وقت منشی ناحیه اول شهرکابل بودم وبالاحصارمربوط این ناحیه بود گفته های شمارا دقیق میدانم ناحیه حزبی ما هم با شمار بسیاروسیع ازا عضای حزب و جوانان وبخصوص زنان وبخش وسیع ازاهالی این ناحیه با دسته های گل شعارها به دو طرف جا ده ازبالاحصار الی جاده میوند صف بسته بودند هنگام و رود موترعامل رفیق کارمل با شعارهای زده بادرهبرعزیزمان ومرگ برتوطعه گران موتر عامل کارمل عزیزرا توقف داده شعار زنده باد کارمل رهبرواقعی مردم افغانستان راسردادندورفیق کارمل باشوردادن دست پاسخ میدادند.ومردم موترعامل شان را توقف داده رفیق کارمل ازموتر بیرون امده ومورد استقبال بی سابقه مردم قرار گرفتند.
-
Ghafar Wahdat عامل درست نیست(حامل) درست است
-
-
Nabi Naderi رفیق رشاد عزیز بسیار عالی فرمودید جاویدان باد
-
Muskin Sayad حامل و عامل هردو درست است ، حامل شی حمل کننده ، عامل شی ایکه در ان چیزی ، شخصی و یا شی ای موجود باشد ،
چقدر خوب است ، قبل از نوشتن یک لحظه فکر کنیم ، رفیق اسد ، مانند برخی ها بی سواد و کم سواد نیست .
-